اهل بيت عليهم السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه: امين، محسن، 1865 - 1952م.

عنوان و نام پديدآور: اهل البيت عليهم السلام/ تاليف محسن الامين العالمي؛ تحقيق المجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام.

مشخصات نشر: قم: المجمع العالمي لاهل البيت (ع)، المعاونيه التفافيه 1429ق. 1387.

مشخصات ظاهري: 5 ج.

شابك: ج. 1 978-964-529-336-7:؛ ج. 2 978-964-529-337-4:؛ ج. 3 978-964-529-338-1:؛ ج. 4 978-964-529-339-8:؛ ج. 5 978-964-529-340-4:

وضعيت فهرست نويسي: فيپا

يادداشت: عربي.

يادداشت: كتابنامه.

مندرجات: ج. 1. سيره النبي الاعظم صلي الله عليه و آله و فاطمه الزهرا عليها السلام.-ج. 2. سيره الامام علي عليه السلام.-ج. 3. سيره الامام علي عليه السلام.-ج. 4. تاريخ و سيره الائمه عليهم السلام الحسن، الحسين، السجاد و الباقر عليهم السلام.-ج. 5. سيره و تاريخ الائمه عليهم السلام الصادق، الكاظم، الرضا، الجواد، الهادي، العسكري و الحجه عليهم السلام.

موضوع: چهارده معصوم -- سرگذشتنامه.

شناسه افزوده: مجمع جهاني اهل بيت (ع).

شناسه افزوده: مجمع جهاني اهل بيت (ع). معاونت فرهنگي.

رده بندي كنگره: BP36/الف68الف9 1387

رده بندي ديويي: 297/95

شماره كتابشناسي ملي: 1190243

يادداشت مترجم بر چاپ اول

انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا(احزاب/33).

خداوند اراده فرموده كه هرگونه پليدي را ازشما خاندان نبوت ببرد و شما را از هرگونه آلايشي پاك و منزه گرداند.

پس از فرود آمدن آيه مباركه تطهير، پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در قول و عمل، و در موارد ومنسبت هاي مختلف، مصاديثق حقيقي آيه شريفه را معين فرمود و به همگان نشان دادكه اهل بيت فقط اصحاب كساء هستند و بس. ماه هاي متمادي هرگاه كه پيامبرصلي الله عليه وآله براي نماز بيرون مي رفت، به در خانه فاطمه عليها السلام مي آمد و مي گفت: «الصلاة يا اهل البيت! انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت؛ مدت را از چهل روز تا نوزده ماه برشمرده اند هرچند روايات فراواني اين امر را تاييد كرده گروهي از عالمان مدعي اجماع مفسران و نقل جمهور دانشمندان اهل سنت شده و آن را متواتر و افزون ازشمارش دانسته اند (چنان كه

در همين كتاب خواهيد خواند)، برخي از شب پرستان خفاش صفت با چنگ زدن به پندارهاي واهي به مخالفت برخاسته تلاش بيهوده كرده اند تا مگر بتوانند اذهان مردمان را در اين باره دچار شك و ترديد نمايند. چنان كه از همان آغاز و آن گاه كه حق مسلم علي عليه السلام و فرزندانش را در سقيفه ناميمون بني ساعده از آنان در ربودند، دست به كار شده و هنوز چيزي از رحلت جانگذاز رسول اكرم صلي الله عليه وآله نگذشته بود كه عكرمه خارجي در بازارهاي مدينه جار مي زد كه حاضر است در بيان مصداق اهل بيت، با هر كس بخواهد مباهله كند و بگويد كه: همسران پيامبر اهل بيت اوو مصاديق اين آيه اند. اين همه تلاش و كوشش در جهت دگوگون كردن حقيقت براي آن بود كه اهل بيت دنيايي از مفاهيم و معاني اصيل و ارزشمند را در خود داشت و از زبان رسول اكرم صلي الله عليه وآله عدل و همتاي قرآن ناميده شده بود. آنان مي خواستند با گسترده كردن دايره شمول اهل بيت، مردم مسلمان را از مصاديق حقيقي اهل بيت دور سازند و درجهان به خواب رفته و فاصله گرفته از اين ستارگان درخشان آسمان اسلام به مقاصدزضت خود نايل آيند.

گروهي ديگر بني هاشم را اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله و مصداق آيه تطهير ناميدندوبرگفته خود پافشاري داشتند. برخي ديگر پا را از اين فراتر گذاشته و با دلايل بي پايه ادعا كردند كه اهل بيت، امت اسلام هستند و نه فقط اصحاب كساء، زنان پيامبرصلي الله عليه وآله وبني هاشم.

دلايل اينان و رد عالمانه آن را در فصول پاياني كتاب ملاحظه خواهيد كرد.

علامه سيدجعفرمرتضي عاملي در تداون پژوهشها و مطالعات عالمانه ونقادانه خود در جهت زدودن زنگار تحريف از چهره حقايق تاريخي، اين بار با تتبع گسترده وعميق به بررسي دقيق روايات و ديدگاه ها و تفسير و تبيين انديشمندانه آيه تطهيرپرداخته،

كتابي سودمند و خواندند به دوستداران و پژوهندگان حقيقت تقديم كرده است.

بدون ترديد خواننده گرامي به عمق كينه و عداوت دشمنان كينه توز اهل بيت عليهما السلام پي خواهد برد و درخواهد يافت كه چگونه در طول تاريخ كوشيده اند تا نور خدا راخاموش كنند و تشنگان معرفت را از چشمه سار زلال انديشه به دور دارند.

سپاس بي كران خداي يگانه را كه توفيق ترجمه اين اثر ارزشمند را به بنده ناچيزارزاني داشت و درود و سلام بي پايان بر خاندان عصمت و طهارت، مشعل داران جاده هدايت و سعادت.

هفدهم ربيع الاول يكهزار و چهارصد و چهارده.

سالروز ميلاد مسعود رسول اكرم صلي الله عليه وآله.

و امام صادق عليه السلام مطابق با چهاردهم شهريور.

يكهزار و سيصد و هفتاد و دو شمسي.

تهران - محمعد سپهري.

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم.

الحمد لله رب العالمين، الرحمن الرحيم، مالك يوم الدين، اياك نعبد واياك نستعين، اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين انعمت عليهم، غير المغضوب عليهم.

والصلاة والسلام علي خير خلقه، و اشرف ربيته، محمد المصطفي و آله الطيبين، الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.

اخيرا فرصتي دست داد تا موضوع «اهل بيت در قرآن را از خلال بررسي آيه سي وسوم سوره احزاب (آيه تطهير) مورد بررسي و مطالعه قرار دهم، اين آيه تصريح داردخداوند سبحان هرگونه پليدي را از اهل بيت زدوده، آنان را پاكيزه گردانده است.

آن چه پيش روي خواننده گرامي است دستاورد همين پژوهش است. اميدوارم كه اين بررسي بتواند در پرده برداشتن از چهره حقايقي كه دست هاي تحريف و جعل آن رادگرگون كرده يا در پرده ابهام فرو نشانده اند، مفيد افتد و شما مي دانيد كه همواره اين دستان آلوده در خدمت اهداف سياسي خاص عمل كرده يا براساس كينه هاي ديرين ياگرايش هاي مذهبي يا عصبيت و حميت جاهلي حركت

مي كنند. همين ايادي كثيف وپليد است كه تلاش كرده تا اين موضوع نيز به نحوي در پرده ابهام بماند يا به شكلي دچارتحريف و دگرگوني شود.

خواننده گرامي ملاحظه خواهد كرد كه پژوهش هاي عملي واقع گرا و پيراسته مي تواند به رغم شرايط و احوال و از توجه به نتايج و آثار، پاكيز را از پليد، سالم را ازتحريف شده و صحيح را از ناصحيح جدا سازد. او در اين راه از مظاهر خشم، غوغا وفريادي كه براي خاموش كردن نور و حقيقت و محو درخشش و فروزش آن از سوي باطل به پا مي شود و بدان متوسل مي شوند، بيمي به خود راه نخواهد داد.

بر خواننده گرامي پوشيده نيست كه طبيعت و شيوه اين بحث كه با آيه شريفه فراگير شد ما را تا حدودي مجبور ساخته كه از نظرافكندن و سركشي به اين سو و آن سوبازمانيم. به عقيده ما آگاهي خواننده از تمام مطالب در ترسيم سيمايي هرچه آشكارتر، كامل تر و منسجم تر مفيد خواهد بود. اگر مجاز باشم كه خواهشي از خواننده گرامي داشته باشم. از او خواهم خواست در محاسبات خود اين نكته را منظور كند كه مطالعه تمام اين فصل ها گشت و گذاري بي فايده و خسته كننده نيست. بلكه در بسياري از مواردو در جاي جاي مباحث آن مطالبي سودمند و مفيد خواهد يافت و چه بسا كه از مطالعه تمام آن خشنودي بيش تر خواهد يافت تا اين كه به مطاله بعضي از فصل ها بسنده كند.

در همين جا ارادت صميمانه خود را پيشاپيش تقديم خواننده گرامي كرده، از اين كه مدتي را در مصاحبت با كتاب گذارده از وي سپاسگزاري مي كنم و پوزش مي خواهم. برخداوند متعال توكل مي نمايم و از او مسئلت دارم كه انجام اين كار را بر من آسان گرداند. در پايان از

خداوند سبحان مسئلت دارم كه مرا در انجام اين پژوهش به شكل گسترده و كامل موفق بدارد تا بهتر و بيش تر سودمند افتد.

حمد و سپاس بي كران خداي را كه به ما نعمت هاي بي شماري ارزاني داشت و راه هدايت و حقيقت جويي را به ما الهام كرد و درود و سلام بر بندگان برگزيده اش، محمدو خاندان پاك و پاكيزه اش.

قم، 13 رجب 1412 ه. ق.

جعفرمرتضي حسيني عاملي.

بخش اول: اهل بيت در قرآن

فصل اول

گفته ها و نظريات

كلمه «اهل البيت در موارد بسيار زيادي از سخنان رسول اكرم صلي الله عليه وآله براي گروه خاصي كه به آن حضرت صلي الله عليه وآله منسوبند، به كار رفته است. براي اينان(اهل البيت) اوصاف و ويژگي هايي بيان گشته، منزلتي شايان قرار داده شده ودر قبال آنان، حقوق و مسؤوليت هاي فراوان و گوناگون و در عين حال مهم وخطير بر عهده امت گذاشته شده است.

در قرآن نيز در موارد گوناگون و با تعابير مختلف از همين گروه سخن به ميان آمده است. يكي از آن تعابير «اهل البيت است. از آن جايي كه گروهي به عمد يا سهو در تعيين منظور قرآن از كلمه «اهل البيت به راست و چپ رفته اند، لازم ديديم كه دقيقا به بحث و بررسي درباره اين مطلب بپردازيم. از خداوند متعال ياري مي جوييم و بر او توكل مي كنيم و بحث را به حول وقوه او پي مي گيريم.

رسول اكرم صلي الله عليه وآله منظور از تعبير «اهل البيت را در يكي از مواردي كه درقرآن آمده، به شكلي غيرقابل تشكيك و تاويل تبيين كرده است، اما با كمال تعجب بايد گفت: اين تصريحات هم نتوانسته است ريشه اختلاف را از بين ببرد؛ و دليل آن، وجود افرادي است كه اصرار دارند در اين مورد يا مواردديگر به صورت آشكار و پنهان و بنا به دلايلي

با رسول خداصلي الله عليه وآله مخالفت كنند! تفصيل مطلب را در مباحثي كه در پي مي آيد بيان خواهيم كرد.

اهل بيت در قرآن

لفظ «اهل بيت سه بار در قرآن كريم آمده است:

اول، در داستان موسي عليه السلام، آن گاه كه نوزادي كوچك بود و خانواده فرعون او را پيدا كردند تا در آينده، دشمن و مايه اندوهشان باشد و پستان هيچ زني را به دهان نگرفت و خانواده فرعون در كارش درمانده شدند. آن گاه خواهرموسي عليه السلام به آنان گفت:

هل ادلكم علي اهل بيت يكفلونه لكم وهم له ناصحون فرددناه الي امه كي تقر عينها ولا تحزن؛ (1).

آيا مايليد كه من شما را به خانواده اي كه دايه اين طفل شوند و او را با مهرباني تربيت كنند راهنمايي كنم؟ بدين وسيله ما موسي را به مادرش برگردانديم تاديده اش به جمال موسي روشن شود و حزن و اندوهش برطرف گردد.

در اين آيه بياني وجود ندارد كه مشخص سازد: منظور خواهر موسي عليه السلام ازاين تعبير چه بود؟ آيا منظورش تمام كساني بودند كه با آن خانواده قرابت وخويشاوندي داشتند يا بعضي از آنان؟ و آيا منظورش فقط قرابت نسبي است يا نسبي و سببي؟ يا علاوه بر قرابت نسبي و سببي كساني را كه از راه ولاء و ياتربيت هم به خانواده منتسب هستند در برمي گيرد؟

گذشته از اين، لفظ اهل بيت به صيغه نكره آمده است نه به صيغه معرفه، يعني اهل البيت.

دوم، در داستان ابراهيم عليه السلام، آن گاه كه همسرش از بشارت فرشتگان كه به او مژده دادند اسحاق و پس از او يعقوب را به دنيا خواهد آورد به شگفت آمد. ملائكه به او گفتند:

اتعجبين من امر الله رحمة الله وبركاته عليكم اهل البيت انه حميدمجيد؛ (2).

فرشتگان به او (زن

ابراهيم) گفتند: آيا از كار خدا عجب داري؟ (عجب مداركه) رحمت و بركات خدا مخصوص شما اهل بيت است؛ زيرا خداوند بسيارستوده صفات و بزرگوار است.

در اين آيه مباركه همسر ابراهيم عليه السلام از اهل البيت شمرده شده است؛ زيرااو در اين آيه مورد خطاب قرار گرفته است، اما اين نمي تواند دليل اين مطلب باشد كه همسر هم در تمام مواردي كه لفظ اهل البيت اطلاق شده، حتي درمواردي هم كه قرينه مناسب براي تعيين مقصود وجود ندارد، جزء اهل بيت است؛ زيرا توجيه خطاب در آيه فوق الذكر به همسر ابراهيم عليه السلام مي تواندقرينه اي براي داخل شدن وي در زمره اهل يت باشد، اما نمي تواند دلالت كندبر اين كه كلمه اهل البيت، همسر را هم در برمي گيرد، به گونه اي كه به مجردشنيدن اين كلمه و بي هيچ قرينه اي، بايد به ذهن شنونده تبادر كند. در مباحث آتي بحث بيش تري درباره اين آيه خواهد آمد.

سوم، فرموده خداوند متعال:

يا نساء النبي لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض وقلن قولا معروفا وقرن في بيوتكن ولاتبرجن تبرج الجاهلية الاولي واقمن الصلاة وآتين الزكاة واطعن الله ورسوله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا واذكرن مايتلي في بيوتكن من آيات الله والحكمة ان الله كان لطيفا خبيرا. (3)

ملاحظه مي شود كه فرموده خداوند متعال: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» در ميان آياتي قرار گرفته كه زنان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مخاطبند و بلكه جزء يكي از اين آيات است. همين موجب شده كه آن شبهه معروف در مراد آيه براي عده اي پيش آيد و همان گونه كه خواهيم ديد گروهي آن را انگيزه اي براي برانگيختن شك هايي پيرامون مفاد حقيقي آيه مباركه قرار

مي دهند.

گفته ها و اجتهادها

مراجعه به سخنان مفسران وديگران به دست مي دهد كه درباره مراد ازاهل البيت در آيه مباركه اقوال متعددي وجود دارد. اين اقوال عبارتند از:

1. ادعاي عكرمه (4) كه در بازارها ندا مي داد و مردم را براي مباهله فرامي خواند. ادعاي وي اين بود كه منظور از «اهل البيت در آيه تطهير فقطوفقط زنان پيامبرصلي الله عليه وآله است و احدي غير از آنان را در بر نمي گيرد.

اين گفته بنا به روايت عكرمه به ابن عباس و سعيد بن جبيرهم نسبت داده شده است. (5) چنان كه اين ادعا را به مقاتل هم نسبت داده اند. (6) به عطاء، كلبي، سعيدبن جبير (7) و عروة بن زبير هم كه مدعي بود اين آيه در خانه عايشه فرود آمد (8) نسبت داده شده است.

2. گروهي گفته اند: منظور اصحاب كساء است، يعني پيامبرصلي الله عليه وآله، علي، فاطمه، حسن، حسين عليهم السلام و همسران پيامبرصلي الله عليه وآله.

بعضي همسران پيامبرصلي الله عليه وآله و اصحاب كساء را بدون پيامبرصلي الله عليه وآله آورده اند. اين عقيده فخر رازي و خطيب بغدادي است كه قسطلاني از بخاري روايت كرده است. (9).

3. گفته اند: منظور پيامبرصلي الله عليه وآله است و بس. (10).

4. گفته اند: منظور بني هاشمند و زنان را در بر نمي گيرد. (11).

5. گفته اند: منظور كساني است كه در پايين ترين جد پيامبرصلي الله عليه وآله با او نسبت دارند و نيز گفته شده: هر آن كس كه با پيامبرصلي الله عليه وآله پيوند رحمي دارد. و نيزگفته شده: هر آن كه با او پيوند نسبي يا سببي دارد. (12).

6. ابو حيان گفته: از آن جا كه اهل البيت شامل زنان پيامبرصلي الله عليه وآله و پدران آنان مي شده، لفظ مذكر بر

مؤنث غالب آمده است. (13).

7. گفته شده: منظور زنان است و تمامي بني هاشم كه صدقه بر آنان حرام شد. (14).

8. گفته شده: «اهل البيت علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام هستند. بعضي از اقوال و روايات تصريح دارد كه پيامبرصلي الله عليه وآله هم جزء آنان است. (15) اين گفته به انس بن مالك، واثلة بن اسقع (16)، ابو سعيد خدري، عايشه و ام سلمه (17) نسبت داده شده است. طحاوي، كنجي شافعي، ذهبي و قمي (18) بر آن اصرار داشته و نيزعقيده مجاهد، قتاده، كلبي (19) و بلكه عقيده جمهور (20) و بيش تر مفسران (21) همين است. حتي بعضي گفته اند: مفسران اجماع دارند و جمهور (22) روايت كرده اندكه اين آيه درباره اهل كساء فرود آمد. گفته اند: منظور مدعي اجماع مفسران اين است كه مفسران بر اين مطلب اجماع دارند كه آيه مباركه شامل آل البيت است و آنان اصحاب كساء مي باشند، اما درباره اين كه آيا زنان پيامبرصلي الله عليه وآله راهم دربر مي گيرد يا نه، اختلاف نظر است. يا منظور، اجماع كساني است كه نظرشان در مورد شان نزول و مانند آن قابل اعتناست و عكرمه و مقاتل ازاين افراد نيستند، زيرا اين مساله به خبر دادن از پيامبرصلي الله عليه وآله يا كساني از صحابه برمي گردد كه گفته آنان معتبر است، در حالي كه مقاتل و عكرمه متهم به دروغگويي اند. (23).

بعضي از روايات، امامان دوازده گانه عليهم السلام را هم اضافه كرده است. (24) بعضي مدعي اند كه اماميه اجماع دارند كه آيه تطهير شامل تمام امامان عليهم السلام مي شود. (25).

نتيجه گفته ها

اگر در اين گفته ها به دقت بنگريم، خواهيم يافت كه تمام آنها پيرامون سه عنصر دور مي زند.

اول، دخول زنان در مراد از كلمه «اهل البيت يا به طور

مستقل يا بااصحاب كساء يا با ساير بني هاشم يا با افرادي كه دايره شمول گسترده تر ياتنگ تري دارد.

دوم، دخول خويشاوندان پيامبرصلي الله عليه وآله؛ يعني، بني هاشم، غير از اصحاب كساء؛يعني، كساني كه صدقه بر آنان حرام است و با پيامبرصلي الله عليه وآله خويشاوندي نسبي دارند. بعضي زنان پيامبرصلي الله عليه وآله را مي افزايند و بعضي هم در نفي آنان اصراردارند.

سوم، اختصاص اهل البيت به اصحاب كساء. گروهي با استناد به روايات چندي كه در اين باره تصريح دارد، ساير امامان دوازده گانه را هم بدان مي افزايند.

تمامي دلايل در حقيقت به نفي يا اثبات اين عناصر برمي گردد، اگرچه دربيان آنچه كه در اثبات آن مي كوشند با هم اختلاف جزئي دارند.

نهايت امر اين كه، آنچه بعضي بيان كرده اند كه منظور آيه تطهير شخص پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله است و به نظر مي رسد كه زايد بر عناصر سه گانه فوق الذكراست، كسي را نيافتيم كه در اثبات آن استدلال كرده يا بدان ملتزم شده و آن رامبناي عقيده خويش قرار داده باشد. از اين رو، نيازي به نفي يا اثبات آن دربحث خود نمي يابيم. در اين جا تنها به بررسي و بيان مطالبي خواهيم پرداخت كه ارتباط مستقيمي با عناصر سه گانه فوق دارد.

پي نوشتها

1) قصص (28) آيات 12 - 13.

2) هود (11) آيه 73.

3) احزاب (33) آيات 32 - 33.

4) جامع البيان، ج 22، ص 7؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 198؛ فتح القدير، ج 4، ص 278 - 279؛ التبيان، ج 8، ص 206، 308؛ الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 310؛ مجمع البيان، ج 8، ص 56.

5) تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 483، سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 208 و 221؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 208؛ المواهب اللدنيه، ج 2، ص 122؛ اسباب النزول، ص 302؛ نور الابصار، ص 110، الصواعق المحرقه،

ص 141؛ لباب التاويل، ج 3، ص 466.

6) تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 206؛ نور الابصار، ص 110؛ لباب التاويل، ج 3، ص 466؛ و اسعاف الراغبين، ص 108.

7) فتح القدير، ج 4، ص 278؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 14، ص 182.

8) الدر المنثور، ج 5، ص 198؛ فتح القدير، ج 4، ص 279؛ ر. ك: الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 310.

9) ر. ك: به السنن الكبري، ج 2، ص 150؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 208 - 209؛ فتح القدير، ج 4، ص 280؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 14، ص 183؛ سخن ابن روزبهان در دلائل الصدق، ج 2، ص 94.

10) الصواعق المحرقة، ص 141.

11) فتح القدير، ج 4، ص 280؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 4، ص 183؛ الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 310؛ لباب التاويل، ج 3، ص 466.

12) المواهب اللدنيه، ج 2، ص 127.

13) تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 209.

14) ر. ك: اسعاف الراغبين، ص 108؛ الصواعق المحرقه، ص 14.

15) ر. ك: ينابيع الموده، ص 294؛ الصواعق المحرقه، ص 141؛ تفسير قمي، ج 2، ص 194 - 193؛الكشاف، ج 3، ص 538.

16) مجمع البيان، ج 8، ص 356.

17) تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 908؛ ر. ك: مجمع البيان، ج 8، ص 356.

18) ر. ك: مشكل الآثار، ج 1، ص 332 - 339؛ كفاية الطالب، ص 54؛ خلاصه عبقات الانوار، ج 2، ص 67 و 371؛ تفسير قمي، ج 2، ص 193 - 194.

19) فتح القدير، ج 4، ص 279؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 208.

20) تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 208؛ فتح القدير، ج 4، ص 279.

21) ينابيع الموده، ص 294.

22) نهج الحق و كشف الصدق، ص 173.

23) ر. ك: احقاق الحق، تعليقات آية الله مرعشي، ج 2، ص 502، (پاورقي) و 565؛ دلائل الصدق، ج 2، ص 95.

24) ر. ك: آية التطهير في احاديث الفريقين، ج 1 و 2؛ كتاب سليم بن قيس، ص 150.

25) ر. ك: پاورقيهاي جوامع الجامع، ص 372.

فصل دوم

آيه تطهير در تفسير پيامبرصلي الله عليه وآله

بدون شك رسول اكرم صلي الله عليه وآله آگاه ترين مردمان به قرآن، معاني، اشارات واهداف، و به هنگام پيچيدگي امور و نياز به

توضيح و يا تصحيح آن، مرجع وملاذ ديگران است. آنچه در اين جا نظرمان را به خود جلب مي كند اين است كه بعضي اوقات - بي آن كه پرسشي در كار باشد - رسول اكرم صلي الله عليه وآله حتي درمواردي كه در ابتدا گمان مي رود از امور واضح است، دست به كار شده به توضيح و تبيين آن مي پردازد. با اين حال، هنگامي دچار شگفتي مي شويم كه مي بينيم خط بازي هاي سياسي و تعصبات جاهلي تلاش دارد همان چيز رابا دستان خيانت گر خويش دچار تحريف و دگرگوني سازد كه رسول خداصلي الله عليه وآله به توضيح، تثبيت و تصحيح آن پرداخته است و گويا از وراي پرده اي شفاف به غيب مي نگريسته است. ليكن از آن جايي كه اين تلاش مذبوحانه به حذف، زيادت و يا تحريف نص قرآن منجر شده، تقريبا ممتنع و غير عملي نموده است.

آنان براي رسيدن به اهداف شوم و ناميمون خود كوشيده اند كه به جاي تحريف مباني و كلمات قرآن، به تحريف معاني و دلالت هاي آن بپردازند. امام باقرعليه السلام در نوشته خود به سعد الخير، به همين مطلب اشاره فرموده است. آن جا كه مي فرمايد:

اقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم يروونه ولا يرعونه والجهال يعجبهم حفظهم للرواية والعلماء يحزنهم تركهم للرعاية (1).

آنان حروف و كلمات قرآن را محفوظ داشته، حدود و قوانين آن را تغييردادند، قرآن را روايت مي كنند، اما حدودش را رعايت نمي كنند. جاهلان ازاين كه روايت قرآن را حفظ كرده اند تعجب مي كنند و عالمان از اين كه حدودآن را ترك كرده اند اندوهگين هستند.

اين دقيقا همان چيزي است كه در مورد آيه تطهير به وقوع پيوست. آيه اي كه درباره اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله، كه مركز رسالت و محل رفت

و آمدفرشتگان هستند نازل گشت. زيرا به رغم تاكيدهاي فراوان و پي در پي پيامبرصلي الله عليه وآله كه چندين ماه و شايد تا زمان وفات آن حضرت تداوم داشت، مبني بر اين كه مراد از «اهل بيت در آيه تطهير، فقط اهل كساء هستندو به استناد اين آيه مباركه از تمامي گناهان پاكيزه اند؛ هجوم ديوانه واري را مي يابيم كه هدف آن منحرف نمودن اين مساله از جايگاه حقيقي اش و برانگيختن شبهاتي پيرامون دلالت آيه مباركه است، حتي اگر به قيمت تكذيب پيامبر صلي الله عليه وآله و رد گفتار آن گرامي به صورتي زيركانه و پنهاني تمام شود!

روايت مفسر قرآن

روايات بسيار زياد آمده كه تاكيد دارد مقصود از «اهل بيت در آيه تطهير، اهل كساء هستند. اين روايات را دانشمندان و عالمان حديث مذاهب مختلف نقل كرده اند و گذشته از اين كه از طريق شيعه متواتر است، از طريق اهل سنت هم به تواتر روايت شده است. اهل كساء عبارتند از: پيامبر اكرم، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام.

محقق كركي رحمه الله مي گويد: «گذشته از روايات شيعه، كه از شمار بيرون است، اين مساله به تواتر رسيده، مفيد يقين مي باشد. كدام حديث در سنت ازاين روايت محكم تر است كه روايات اهل سنت و رجال شيعه اماميه - پيروان حقيقت كه ياران خاص و خالص اهل بيت مي باشند - بر نقل آن اتفاق نظردارند و اگر قرار باشد كه از راه سنت آن را رد كنند، هيچ روايتي در سنت نمي ماند مگر اين كه مردود باشد.» (2)

به تعبير مسكاني: «روايات درباره آن فراوان است.» (3) و به تعبير ديگري: «كثرت آن قابل شمارش نيست.» (4)

ديگري گفته: «مفسران اجماع دارند و جمهور روايت كرده اند.» (5).

اين مطلب را اين گونه تفسير كرده اند كه

مفسران در شمول آيه تطهير براهل كساء اجماع دارند. اختلاف در اين است كه آيا همسران پيامبرصلي الله عليه وآله هم درآن داخل هستند يا نه؟ يا منظور، اجماع كساني است كه در امر شان نزول ومانند آن گفته آنان معتبر است. نقل اين گفته پيش از اين آمد.

علامه طباطبائي رحمه الله مي گويد: «اين روايات فراوان است و بر هفتاد حديث افزون مي شود. رواياتي كه در اين باره از طريق اهل سنت آمده، بر رواياتي كه از اين دست از طريق شيعه رسيده فزوني دارد. اهل سنت آن را از طرق فراوان از ام سلمه، عايشه، ابوسعيد خدري، سعد، واثلة بن اسقع، ابوالحمراء، ابن عباس، ثوبان غلام پيامبرصلي الله عليه وآله، عبد الله بن جعفر، علي و حسن بن علي عليهما السلام روايت كرده اند كه نزديك به چهل طريق مي شود. شيعه آن را از علي، سجاد، باقر، صادق، رضاعليهم السلام، ام سلمه، ابوذر، ابوليلي، ابوالاسود دئلي، عمرو بن ميمون اودي و سعد بن ابي وقاص از چند طريق روايت كرده اند.» (6).

با مراجعه به اين روايات و سندهاي آن روشن مي شود كه راويان آن بيش از اين است. كافي است بدانيم كه يكي از دانشمندان پيرامون آيه تطهير كتابي تاليف كرده و اولين مجلد آن را كه بالغ بر چهارصد صفحه مي شود به بيان متون حديث اختصاص داده است. وي اين روايت را از بيش از پنجاه تن ازصحابه نقل كرده است. اين گذشته از طرق بسيار فراواني است كه از امامان دوازده گانه عصمت و طهارت عليهم السلام و نيز از طريق تابعين وايت شده است. اين كتاب را سيدعلي موحد ابطحي تحت عنوان آية التطهير في احاديث الفريقين [آيه تطهير در احاديث شيعه و سني] نوشته است. خداوند او راپاداش نيكو دهد.

قندوزي حنفي

پس از نقل گفته مودة القربي كه مي گويد: رسول خداصلي الله عليه وآله پس از فرود آمدن آيه: وامر اهلك بالصلاة واصطبر عليها …، مدت نه ماه به در خانه فاطمه مي آمد و مي گفت: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا؛ چنين گفته: «اين خبر از سي صد تن از صحابه روايت شده است.» (7).

نكته جالب اين كه: آن مرد منحرف از علي عليه السلام و خاندان او هم كه تلاش دارد بيش تر رواياتي را كه در فضايل آنان آمده انكار كند، راهي جزاعتراف به صحت حديث كساء نيافته است. وي مي گويد: «اما حديث كساءصحيح است.» (8).

در اين جا به مقداري كه اين فرصت اندك به ما اجازه دهد به حديث كساء و منابع آن اشاره مي كنيم. سپس مراد آيه تطهير را بيان و مشخص خواهيم كرد كه اين آيه مباركه بر خصوص آنان تطبيق مي كند، بدون اين كه بخواهيم ظهور سياق را از بين ببريم، بلكه سياق آيه هم به صورت قوي وكاملا آشكاري اين مطلب را تقويت و تاييد مي كند. سپس به دلايلي اشاره مي كنيم كه ديگران در تاييد اقوال خويش آورده اند، مانند كاري كه درفصل اول كرديم.

منابع حديث كساء

حديث كساء، متون فراواني از طريق بسياري از صحابه و تابعين دارد. تمام اين متون مي رساند كه رسول خداصلي الله عليه وآله پارچه اي به دست گرفت و علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را زير آن برد و فرمود:

انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا.

بعضي از روايات مي گويد: پيامبرصلي الله عليه وآله براي پاكيزگي آنان دعا فرمود. (9).

اين همه تاكيد چرا؟

ملاحظه مي شود كه رسول خداصلي الله عليه وآله اصرار شديدي بر اين مساله داشت وتلاش كرد تا هرچه بيش تر به ثبوت، تاكيد و نيز رسوخ آن در بينش مردم بپردازد.

آن گاه به زدودن هرگونه شبهه يا شك و ترديدي درباره مصاديق اهل بيت در آيه تطهير پرداخت و هر فرصتي را از صاحبان اغراض سياسي وتمايلات و تعصبات جاهلي براي تحريف يا تضعيف آن گرفت. رسول اكرم صلي الله عليه وآله اين كار را از طريق شيوه عملي اي كه در پيش گرفت وطرح بسيار مناسبي كه پياده كرد، اجرا نمود، چه آن حضرت صلي الله عليه وآله مدت شش ماه (10) هرگاه كه براي نماز از خانه اش بيرون مي رفت، به حجره فاطمه عليها السلام مي آمد و مي گفت:

الصلاة يا اهل البيت، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا.

نماز، اي اهل بيت! و آن گاه آيه مباركه تطهير را تلاوت مي فرمود.

اين مطلب از چندين نفر روايت شده است. بعضي نه ماه گفته اند. (11).

به نظر ما ممكن است يكي از دو رقم 9 و 6 [كه در عربي بدين صورت نوشته مي شود: تسعه - سته] به دليل نبود نقطه در سابق و نيز نزديكي رسم الخط دو لفظ به هم، تصحيف ديگري باشد.

چهل صبح (12)، يك ماه (13)، هفت ماه (14)، هشت ماه (15)، ده ماه (16)، هفده ماه (17)

ونوزده ماه (18). در برخي از منقولات رقم معيني بيان نشده است. (19) هم چنين گفته اند: پيامبرصلي الله عليه وآله تا آخر عمر بدين كار ادامه داد. (20) بعضي گفته اند: «اين خبربا اسناد، از سي صد تن از صحابه روايت شده است. بعضي هجده ماه و بعضي ده ماه گفته اند.» (21).

راز اختلاف

روشن است كه اختلاف در مدت، نه موجب سستي روايت مي شود ونه موجب شك در اصل واقعه. آنچه مي توان در اين جا بيان كرد و به پذيرش نزديك مي نمايد، اين است كه هر يك از ناقلان آنچه را خود ديده، نقل كرده است. شايد بعضي يك ماه، بعضي ديگر شش ماه يا هشت ماه و يا تا آخرزندگاني رسول اكرم صلي الله عليه وآله مراقب اين كار بوده اند. همين گونه است در موردساير ارقامي كه بيان شد. بر اين اساس هر كدام از راويان مشاهدات شخصي خود را بيان كرده بدون اين كه مشاهدات ديگران را نفي كند. نيز ممكن است رسول اكرم صلي الله عليه وآله اين كار را در چند برهه جدا از هم كه طي هر كدام استمرارداشته، انجام داده باشد. در آغاز فصل پنجم وجه كامل تر و معقول تري را درجمع اين ارقام خواهيم آورد. ان شاءالله تعالي.

آيه تطهير و زنان پيامبرصلي الله عليه وآله

اخبار و روايات مي رساند كه آيه تطهير، زنان پيامبرصلي الله عليه وآله رادر بر نمي گيرد. اين روايات، هر گونه شك و شبهه اي را در اين باره نفي كرده است؛ چه با صراحت تمام بيان مي دارد كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله از ورود عايشه به زير پارچه جلوگيري كرد و نيز تصريح دارد كه عايشه از اهل بيت نيست. در مورد ام سلمه و ساير زنان پيامبرصلي الله عليه وآله نيز چنين است. در اين باره به متون مختلف زير توجه فرماييد:

در واقعه كساء، عايشه به پيامبرصلي الله عليه وآله گفت: آيا من هم از اهل بيت توهستم؟ پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: برو كنار، تو پايان خوشي داري. (22).

در متن ديگري آمده: آن حضرت صلي الله عليه وآله زينب را از اين كه همراه آنان زيرپارچه

كساء رود بازداشت و به او فرمود: در جاي خود بايست. تو، ان شاءالله تعالي، پايان خوشي داري. (23).

متون ديگر مي گويد: در آن موقع ام سلمه گفت: خداوندا! مرا از آنان گردان! پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: در جاي خود باش، تو خوبي. (24).

يا گفت: يا پيامبر خدا! آيا من از آنان هستم؟ فرمود: تو بر جاي خود باش، تو خوبي. (25).

يا گفت: من نيز آمدم تا همراه آنان زير پارچه روم. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: درجاي خود باش. تو خوبي. (26).

يا گفت: اي رسول خدا! مرا هم با آنان داخل كن. فرمود: اي ام سلمه! تو اززنان شايسته من هستي، اما در اين مكان احدي وارد نمي شود، مگر اين كه ازمن باشد. (27).

يا اين كه پيامبرصلي الله عليه وآله به او فرمود: تو پايان خوشي داري يا تو خوبي. (28).

يا اين كه ام سلمه گفت: اي رسول خدا! آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ فرمود: تو پايان خوشي داري. تو از همسران پيامبري. (29).

يا فرمود: تو پايان خوشي داري و از بهترين همسران من هستي. (30).

يا گفت: آيا من از اهل تو نيستم؟ فرمود: تو پايان خوشي داري اما اينان اهل من هستند. (31).

تكرار حادثه

روشن است كه هرگاه نقل يك واقعه متعدد شود، اجمال و تفصيل، و بيان بعضي از خصوصيات و حذف آن در مواردي، نقل حرف به حرف نص واقعه و يا نقل به معناي آن، امري عادي و طبيعي باشد، نه موجب سستي روايت ونه باعث ضعف آن.

بعضي مي گويند: «ظاهرا اين كار پيامبرصلي الله عليه وآله چند بار در خانه ام سلمه تكرار شده است. آنچه بر اين گفته دلالت دارد، اختلاف هيئت اجتماع آنان وچيزي كه ايشان

را زير آن قرار داد و دعاي پيامبر براي آنان و نيز پاسخ ام سلمه است.» (32).

شايد اين كار در خانه زنان ديگر پيامبرصلي الله عليه وآله هم تكرار شده باشد، همان گونه كه روايت زير بر آن دلالت دارد. اين روايت مي گويد: عايشه ازپيامبرصلي الله عليه وآله اجازه خواست كه او هم زير پارچه رود، اما پيامبرصلي الله عليه وآله او را از اين كار بازداشت و فرمود: كنار برو. در مورد زينب، همسر ديگر پيامبرصلي الله عليه وآله نيزهمين طور است.

مستفيض يا متواتر

بعضي تلاش كرده اند تا در تواتر حديث كساء تشكيك كنند. بدين اعتباركه متضمن اين معناست كه علي و فاطمه زهراعليها السلام در كنار رسول خداصلي الله عليه وآله خوابيده بودند، اما معقول نيست كه اينان در مقابل ديدگان مردم بيگانه بخوابند. همين طور معقول نيست كه همسر پيامبرصلي الله عليه وآله تمايل خود را براي خوابيدن در كنار شوهرش [پيامبرصلي الله عليه وآله] در حالي ابراز دارد كه مردم پيرامون آنان حضور دارند و صداي شان را مي شنوند و آنان را مي بينند.

معناي اين سخن آن است كه اين واقعه در داخل خانه و آن جا كه احدي غير از پيامبرصلي الله عليه وآله و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام و ام سلمه حضورنداشت، به وقوع پيوسته است. لذا افراد ديگري در آن جا حاضر نبوده اند تا اين واقعه را به طور مستقيم و آن گونه كه خود ديده اند، نقل كنند. بنابراين، نقل روايت در همين افراد منحصر مي شود.

آري، ممكن است كه عمر بن ام سلمه كه در آن موقع پنج يا شش ساله بود، در اين واقعه حضور داشته و آن را بنابر ديد خود نقل كرده باشد.

بنابراين معلوم مي شود كساني كه غير از اين شش تن

واقعه را نقل كرده وبه نام احدي از اينان تصريح نكرده اند، واسطه نقل را انداخته اند.

از آنچه گذشت به دست مي آيد كه حديث كساء در تمام طبقات متواترنيست، بلكه مستفيض است؛ زيرا روايت آن منحصر به چهار تن از اين افرادشش گانه است؛ زيرا ما روايت اين حديث را نه از پيامبرصلي الله عليه وآله ديده ايم و نه ازفاطمه. (33).

پاسخ ما اين است كه:

1. شايد كساني روايت علي و حسن و حسين عليهم السلام را با وجود اين كه امامان معصوم و پاكيزه اند، نپذيرند، بلكه لازم بدانند كه ديگران هم به آنان منضم باشند تا روايت اينان به نظرشان صحيح آيد.

2. اين مساله - همان گونه كه بيان شد - از ده ها تن از صحابه، از طرق گوناگون و الفاظ مختلف نقل شده است. موحد ابطحي در كتاب خود «آية التطهير في احاديث الفريقين تعداد زيادي از اين روايات را آورده است.

غير معقول است كه در تمام اين روايات، واسطه ها حذف شده باشند. آري، ممكن است در يك يا دو و احتمالا سه مورد، بنا به دلايل استثنايي وغير دائمي، واسطه ها حذف شوند، اما حذف آن در ده ها مورد آن هم در يك مساله خاص، بي نهايت بعيد و بلكه غير معقول و غير قابل قبول به نظرمي رسد.

3. شماري از اين راويان تصريح كرده اند كه خودشان در اين واقعه حضورداشته و آن را از نزديك با چشمان خود مشاهده كرده اند و يا پيامبرصلي الله عليه وآله راچندين ماه ديده اند كه به در خانه فاطمه عليها السلام مي آمد تا مضمون آيه مباركه راتاكيد نمايد. اين بدان معناست كه واسطه نه عمدا حذف شده است و نه سهوا.

4. راويان بخشي از اين روايات با صراحت گفته اند كه تصريح پيامبرصلي

الله عليه وآله مبني بر فرود آمدن اين آيه درباره پنج تن را به گوش خود و يا از علي يافاطمه يا حسن و حسين شنيده اند. همين تواتر نقل براي ثبوت مساله كافي است و هرگاه اين مطلب از رسول خداصلي الله عليه وآله ثابت شود، تكذيب پيامبرصلي الله عليه وآله كفرو خروج از دين است و حتي تكذيب علي عليه السلام كه همواره با حق است و حق بااو و نيز ساير پنج تن؛ زيرا تكذيب آنان، تكذيب پيامبرصلي الله عليه وآله است.

5. چرا اين نويسنده مدعي است كه در حديث كساء آمده كه فاطمه زيرپارچه در كنار علي عليه السلام و پيامبرصلي الله عليه وآله و حسن و حسين عليهما السلام و در مقابل ديدگان مردان بيگانه خوابيد؟! در حالي كه اين حديث تصريح دارد كه پيامبرصلي الله عليه وآله آنان را جمع كرد و با پارچه پوشيد و آن گاه اين آيه شريفه فرود آمد. روايت جابربه نشستن زير پارچه و نه خوابيدن زير آن تصريح دارد. جابر بن عبدالله ازعلي عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت به پيامبرصلي الله عليه وآله گفت: نشستن ما زير اين پارچه چه فضيلتي دارد؟ اين همان روايتي است كه همين نويسنده بدان استنادو اعتماد كرده و همان گونه كه ملاحظه كرديد در آن هيچ گونه ذكري از خواب نشده است!

پي نوشتها

1) ر. ك: فروع كافي، ج 8، ص 53؛ بحار الانوار، ج 75، ص 359؛ الوافي، ج 5، ص 274؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 264؛ البيان، ص 249.

2) نفحات اللاهوت، ص 85.

3) شواهد التنزيل، ج 2، ص 10.

4) تاويل الآيات الظاهره، ج 2، ص 456.

5) نهج الحق و كشف الصدق، ص 173.

6) الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 13.

7) ينابيع الموده، ص 174.

8) منهاج السنه، ج 3، ص 4 و ج 4، ص 20.

9) درباره اين احاديث بسيار فراوان

داراي اختلاف الفاظ، ر. ك: جامع البيان، ج 22، ص 5 و 7؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 198 - 199؛ فتح القدير، ج 4، ص 271 - 279؛ جوامع الجامع، ص 372؛ التسهيل لعلوم التنزيل، ج 3، ص 137؛ تاويل الآيات الظاهره، ج 2، ص 457 - 459؛ الطرائف، ص 130 - 132؛مجمع البيان، ج 9، ص 138 و ج 8، 356 - 357؛ بحارالانوار، ج 35، ص 206 و 223 و ج 45، ص 199 و ج 37، ص 35 - 36؛ نهج الحق، ص 173 - 175؛ صحيح مسلم، ج 7، ص 130؛ كشف اليقين في فضائل امير المؤمنين، ص 405؛ الايضاح، ص 170؛ مسند احمد، ج 4، ص 107 و ج 3، ص 259 و285 و ج 6، ص 292، 298 و304 و ج 1، ص 331؛ المعجم الصغير، ج 1، ص 65 و 135؛ الجامع الصحيح، ج 5، ص 663، 699 و 351 - 352 و ص 133، 146، 147، 158 و 172؛ التبيان، ج 8، ص 307 و 309؛ احقاق الحق (ملحقات)، ج 9، ص 1 - 69و ج 3، ص 31 - 53 و ج 2، ص 502 - 573 و ج 14، ص 105 - 400 و ج 18، ص 383 - 359؛ ذكر اخبار اصبهان، ج 1، ص 108؛الفصول المهمة، ص 7 - 8؛ الاصابه، ج 2، ص 509 و ج 4، ص 378؛ الصواعق المحرقه، ص 137 و141 - 143؛ تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 270 - 277؛ فضائل الخمسه من الصاح السته، ج 1، ص 224 - 243؛ ينابيع الموده، ص 107 - 108، 167 - 174 و 193؛ العقد الفريد، ج 4، ص 313؛التاريخ الكبير، بخاري، ج 1، قسم 2/ ص 69 - 70، 110 و 197؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 104 - 106؛ الكافي، ج 1، ص 287؛ تاريخ بغداد، ج 10، ص 278، و ج 9، ص 26 - 27؛ مناقب خوارزمي، ص 23 و 224؛ السيرة النبويه، ج 2، ص 300؛ السنن الكبري، ج 2، ص 149 - 153 و ج 7، ص 63؛ البداية والنهايه، ج 5، ص 321 و ج 8، ص 35 و 205.

10) جامع البيان، ج 22، ص 5؛ التفسير

الحديث، ج 8، ص 262؛ الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ الفصول المهمه، ص 8؛ ينابيع الموده، ص 108، 260 و 193؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 121 و 168؛ البرهان، ج 3، ص 324؛ مسند احمد، ج 3، ص 258 - 259.

11) الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ الطرائف، ص 128؛ مناقب خوارزمي، ص 13؛ بحارالانوار، ج 35، ص 223؛ احقاق الحق، ج 2، ص 563؛ مشكل الآثار، ج 1، ص 338 - 339؛ ذخائر العقبي، ص 24 - 25؛ كشف اليقين في فضائل امير المؤمنين، ص 405؛ بحارالانوار، ج 35، ص 214و 223.

12) الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ مناقب خوارزمي، ص 23؛ وفاء الوفاء، ج 2، ص 45 و 467؛ شواهدالتنزيل، ج 2، ص 27 - 28 و 51؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 313 - 314؛ امالي صدوق، ج 1، ص 257؛ بحار الانوار، ج 35، ص 145، 209، 213 و 216.

13) مسند طيالسي، ص 274؛ اسد الغابه، ج 5، ص 66.

14) جامع البيان، ج 22، ص 6؛ فتح القدير، ج 4، ص 280؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 50 و 91؛نورالابصار، ص 112؛ البداية و النهايه، ج 5، ص 321.

15) شواهد التنزيل، ج 2، ص 28، 50 - 51؛ كفاية الطالب، ص 376؛ ينابيع الموده، ص 260؛نور الابصار، ص 112.

16) شواهد التنزيل، ج 2، ص 50؛ ينابيع الموده، ص 260.

17) مجمع الزوائد، ج 9، ص 169؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 50.

18) مجمع الزوائد، ج 9، ص 169؛ الصراط المستقيم، ج 1، ص 188.

19) الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 313؛ نورالابصار، ص 112؛ امالي مفيد، ص 318؛ امالي طوسي، ج 1، ص 88؛ اسد الغابه، ج 5، ص 174.

20) البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 317؛ بحار الانوار، ج 35، ص 207؛ تفسير قمي، ج 2، ص 67.

21) ينابيع الموده، ص 260.

22) تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 485؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 368؛ التفسير الحديث، ج 8، ص 262؛ مجمع البيان، ج 8، ص 357؛ بحار الانوار، ج 35، ص 222.

23) الطرائف، ص 128؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 32؛ الصراط المستقيم،

ج 1، ص 187؛ العمده، ص 40؛نفحات اللآهوت، ص 84؛ احقاق الحق (ملحقات)، ج 9، ص 52.

24) جامع البيان، ج 22، ص 7؛ الدر المنثور، ج 5، ص 198.

25) اسد الغابه، ج 2، ص 12؛ الجامع الصحيح، ج 5، ص 351 و 663؛ التفسير الحديث، ج 8، ص 261.

26) ذخائر العقبي، ص 21؛ ينابيع الموده، 87، ص 228؛ بحار الانوار، ج 35، ص 223.

27) تفسير فرات، ص 335.

28) اين سخن اگر در تمامي مصادري كه آمد و در پي خواهد آمد نباشد، دست كم در بيش تر آنهاديده مي شود. ما در اين جا خواننده گرامي را به منابع زير يادآور مي شويم: الدرالمنثور، ج 5، ص 198؛ فتح القدير، ج 4، ص 279؛ جامع البيان، ج 22، ص 6 - 7؛ جوامع الجامع، ص 372؛الفصول المهمه، ص 8؛ تاويل الآيات الظاهره، ج 2، ص 457 - 459؛ كفاية الطالب، ص 12 و 372؛اسعاف الراغبين، ص 106؛ تفسير فرات، ص 332 - 340؛ مجمع البيان، ص 356 - 357؛ اسد الغابه، ج 3، ص 413 و ج 2، ص 12؛ الجامع الصحيح، ج 5، ص 351، 663 و 669؛ العمدة، ص 33 و 39؛الطرائف، ص 124 - 126؛ بحارالانوار، ج 35، ص 209، 213، 214، 219، 220، 226، و 270؛ تاريخ بغدادج 9، ص 126 - 127، وج 10، ص 278؛ ينابيع الموده، ص 107، 230، 228 و 294؛ مستدرك حاكم، ج 2، ص 416؛ مناقب ابن المغازلي، ص 303؛ الصواعق المحرقه، ص 227 و 541؛ لباب التاويل، ج 3، ص 466؛ مسند احمد، ج 6، ص 292 و 404؛ الكافي، ج 1، ص 287؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 316؛ احقاق الحق، ج 2، ص 568؛ مجمع البيان، ج 8، ص 357.

29) الدر المنثور، ج 5، ص 198؛ مشكل الآثار، ج 1، ص 334؛ جامع البيان، ج 22، ص 7؛ نفحات اللاهوت، ص 84؛ مرقاة الوصول، ص 106؛ بحار الانوار، ج 35، ص 217 و 228.

30) احقاق الحق، ج 2، ص 568.

31) الكافي، ج 2، ص 287؛ تاريخ بغداد، ج 10، ص 278؛ السيرة النبويه زيني دحلان، ج 2، ص 330؛بحار الانوار، ج 35، ص 311؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 250 - 251.

32) ذخائر العقبي، ص 22؛ ينابيع الموده، ص 108

- 109 و 294 و نيز ر. ك: نور الابصار، ص 112؛اسعاف الراغبين، ص 107؛ الصواعق المحرقه، ص 142. براي آگاهي از خصوصيات گوناگون ازروايت ر. ك: ج 1 و 2، آية التطهير في احاديث الفريقين.

33) مجله مكتب تشيع، سال دوم، شماره جمادي الثاني.

فصل سوم

عدم مخالفت روايات با قرآن

بعضي مدعي اند كه انحصار آيه تطهير در علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام بانص قرآن مخالف است. (1) اسماعيل حقي درباره حديث كساء مي گويد: «اگر فرض شود كه اين آيه بر نبودن زنان پيامبرصلي الله عليه وآله از اهل بيت دلالت دارد، باز هم بدان اعتنا نخواهد شد؛ زيرا در مقابل نص قرآن قرار دارد.» (2).

ما در پاسخ وي مي گوييم.

1. پيش از اين آورديم كه پيامبرصلي الله عليه وآله تصريح كرده كه اين آيه منحصر دراصحاب كساء [علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام] است. اگر اين مطلب مخالفت با نص قرآن شمرده شود، پس پيامبرصلي الله عليه وآله اولين كسي است كه با اين نص مخالفت كرده است. ما از اين گفته به خدا پناه مي بريم.

2. ما برخلاف اينان و به پيروي از پيامبرصلي الله عليه وآله معتقديم كه اين مطلب نه تنها با نص قرآن كه با ظاهر آن نيز مخالفت ندارد، بلكه كاملا با آن هماهنگ است. مقتضاي دلالت سياقي همين است.

اما اين كه همسران پيامبرصلي الله عليه وآله اراده شده باشند، هيچ گونه توجيهي ندارد، نه به نحو خصوص، آن گونه كه عكرمه و هم فكرانش ادعا كرده اند و نه به نحودخول در اطلاق خطاب، اگرچه از باب مجاز باشد. اين نكته با تامل درمطالب زير روشن مي شود:

نظر دانشمندان لغت

با مراجعه به اهل لغت روشن مي گردد كه اطلاق عبارت «اهل البيت برهمسران پيامبرصلي الله عليه وآله و اين كه آنان مشمول اين آيه كريمه اند، اگر نگوييم كه مي توان برخلاف آن جزم داشت، دست كم مورد شك بزرگي است.

زبيدي گفته: از موارد مجازي اهل، به كار بردن آن براي همسر مرد است. فرزندان هم تحت همين لفظ داخل مي شوند. (3).

ابن منظور معتقد است: از پيامبرصلي

الله عليه وآله پرسيده شد كه آل محمد در اللهم صل علي محمد و آل محمد، كيست؟ گوينده اي پاسخ داد: اهل وي و همسرانش. گويا نظر وي اين بوده كه وقتي از مردم مي پرسيد: الك اهل و او پاسخ مي دهد: نه، منظورش اين است كه زن ندارد. گويد: اين معنايي است كه لغت آن را محتمل مي داند، اما اين معنا كلامي است ناشناخته، مگر اين كه قرينه اي داشته باشد. بدين گونه كه به مرد گفته شود: تزوجت و او پاسخ دهد: ما تاهلت. در اين جااز اول كلام دانسته مي شود كه منظورش اين است كه هنوز ازدواج نكرده ام. يااين كه مرد مي گويد: اجنبت من اهلي. در اين جا هم معلوم مي شود كه جنابت وي از طريق زن است. اما آن جا كه مرد مي گويد: اهلي ببلد كذا، … (4).

راغب اصفهاني نيز اشاره كرده كه اراده زوجه از لفظ اهل، از باب اطلاق و استعمال است كه اعم از حقيقت مي باشد. وي مي گويد: «با لفظ اهل الرجل، از همسر وي تعبير شده است.» (5).

ديگري گفته است: آيا همسرانش هم اهل بيت اويند؟ در اين جا دو نظروجود دارد كه دو روايت از احمد است. يكي از آن دو مي گويد: آنان ازاهل بيت نيستند. اين نظر از زيد بن ارقم روايت مي شود. (6).

ظاهر سخن زيد اين است كه وي صدق عنوان اهل البيت بر زنان رابرحسب لغت و عرف انكار مي كند. ما در بحث از سخني كه مي گويد: مراد ازاهل البيت همه بني هاشمند، سخن زيد را با منابع فراوان آن خواهيم آورد.

سياق هماهنگ

بعضي را نظر بر اين است كه ورود آيه تطهير در ضمن آياتي كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله را مورد خطاب خود

دارد، توجيه گر اين ادعاست كه آيه تطهير به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله اختصاص دارد و يا دست كم شامل آنان هم مي شود. اين مدعادر مباحث آتي خواهد آمد. (7).

ما بحث پيرامون دلالت سياقي را به جايي ديگر به تاخير مي اندازيم. در اين جا به اين نكته بسنده مي كنيم كه سياق قرآن، هيچ ابايي از اراده خاص اهل كساء ندارد و بلكه سياق به همان حال باقي مي ماند، بي هيچ انقطاع وگسستگي و بدون هيچ گونه ناهماهنگي و تغاير؛ زيرا: مخاطب پيامبرصلي الله عليه وآله است نه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله.

خداوند متعال مي فرمايد:

يا ايها النبي قل لازواجك ان كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها، فتعالين امتعكن اسرحكن سراحا جميلا. و ان كنتن تردن الله ورسوله والدارالآخرة، فان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما يا نساء النبي، من يات منكن بفاحشة مبينة، يضاعف لها العذاب ضعفين وكان ذالك علي الله يسيرا ومن يقنت منكن لله ورسوله، وتعمل صالحا، نؤتها اجرهامرتين، واعتدنا لها رزقا كريما يا نساء النبي، لستن كاحد من النساء، ان اتقيتن، فلا تخضعن بالقول، فيطمع الذي في قلبه مرض، وقلن قولامعروفا وقرن في بيوتكن، ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولي، واقمن الصلاة، وآتين الزكاة، واطعن الله ورسوله، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت، ويطهركم تطهيرا واذكرن ما يتلي في بيوتكن من آيات الله والحكمة، ان الله كان لطيفا خبيرا … واذ تقول للذي انعم الله عليه وانعمت عليه امسك عليك زوجك؛ (8).

اي پيامبر! به زنان خود بگواگر طالب زندگاني و زيب و زيور دنياييد، بياييد تامهرتان را بپردازم و همه را به خوبي و خرسندي طلاق دهم و اگر طالب خداو رسول و مشتاق آخرتيد، همانا خدا به نيكوكاران از شما اجر عظيمي عطاخواهد كرد.

اي زنان پيامبر! هر كس از شما كه به كار ناروايي دانسته اقدام كند، او را دو برابر ديگران عذاب كنند و اين كار بر خدا سهل و آسان است وهر كه از شما مطيع فرمان خدا و رسول باشد و كار نيكو كند او را دوبار پاداش عطا كنيم و روزي نيكو برايش مهيا سازيم. اي زنان پيامبر! شما مانند زنان ديگر نيستيد، اگر خدا ترس و پرهيزكار باشيد. پس زنهار كه با مردان، نازك ونرم سخن مگوييد، مبادا آن كه دلي بيمار دارد به طمع افتد و درست و متين سخن گوييد. در خانه هاي تان بنشينيد و مانند دوران جاهليت پيشين، آرايش وخودآرايي ننماييد. نماز بپاداريد و زكات دهيد و از امر خدا و رسولش اطاعت كنيد. خدا چنين مي خواهد كه هر پليدي و آلودگي را از شما خانواده نبوت ببرد وشما را از هر عيبي پاك و منزه گرداند. از آن همه حكمت و آيات الهي كه درخانه هاي شما تلاوت مي شود پند گيريد كه خدا لطيف و خبير است. مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان اهل طاعت و عبادت، مردان و زنان راستگو، مردان و زنان صابر، مردان و زنان خاشع، مردان و زنان مسكين نواز، مردان و زنان روزه دار، مردان و زنان خوددار، و مردان و زناني كه بسيارياد خداكنند. خداوند براي همه آنها مغفرت و پاداشي بزرگ آماده ساخته است. بر هيچ مرد و زن با ايمان در كاري كه خدا و رسول حكم كنند، اختياري نيست- كه مخالفت نمايند - و هر كس نافرماني خدا و رسول كند دانسته به گمراهي سختي افتاده و چون تو با آن كس كه خدايش نعمت اسلام

بخشيد و تواش نعمت آزادي - يعني زيد بن حارثه - به نصيحت گفتي كه همسرت را نگه دار.

ادامه آيات به سخن از پيامبرصلي الله عليه وآله و با آن حضرت و مؤمنان درباره شئونات پيامبرصلي الله عليه وآله مي پردازد. بدان مراجعه كنيد. درباره اين آيات شريفه نكاتي رابيان مي كنيم:

الف) ظاهر صريح به دست آمده از اين آيات اين است كه خداوند سبحان:

1. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله را فرمان داده كه زنان خود را بين دو چيز مخير سازد: خداوند و رسول، و زندگاني دنيا و زيب و زينت آن.

2. او را فرمان داده كه به آنان بگويد: اي زنان پيامبر! شما هم چون سايرزنان نيستيد.

3. باز او را فرمان داده كه به آنان بگويد:

لا تخضعن بالقول؛ با نرمي سخن نگوييد.

وقلن قولا معروفا؛ درست و سنگين سخن گوييد.

وقرن في بيوتكن؛ در خانه هاي تان بنشينيد.

ولا تبرجن تبرج الجاهلية؛ مانند دوره جاهليت آرايش و خودآرايي نكنيد.

واقمن الصلاة وآتين الزكاة؛ نماز بپاي داريد و زكات دهيد.

واطعن الله ورسوله؛ خدا و رسولش را فرمان بريد.

4. پس از آن كه پيامبرصلي الله عليه وآله خواسته خداوند را اجرا و اين فرمان هاي الهي را به زنان خود ابلاغ نمود، خداوند سبحان خطاب خويش را با مقام نبوت وبيت رسالت پي مي گيرد تا به او خبر دهد كه: اين اوامر و نواهي - كه او رامامور كرده تا به زنان خود برساند - به جهت حفظ قداست خاندان نبوت ومنزلگاه وحي و قرآن و محل رفت و آمد فرشتگان است.

همه اينها در صورتي است كه اين فرموده خدا: «يا نساء النبي لستن … » استمرار فرمان خداوند متعال به پيامبرش باشد كه فرمود: «يا ايها النبي قل لازواجك … »

بنابراين، علاوه بر آنچه كه در تخيير آنان بين دنيا و آخرت گذشت، اين نيز مقول قول مي شود.

ب) اگر به سبب اين اصرار كه فرموده خداوند متعال: «يا نساء النبي لستن كاحد … » خطاب مستقيم خداوند با زنان پيامبرصلي الله عليه وآله است، از تمام آنچه بيان كرديم صرف نظر كنيم باز مي گوييم: اين هم به مقصود ما زياني وارد نمي كند؛زيرا بر سبيل التفات به زنان آمده است. نتيجه اين خواهد بود كه:

1. خداوند متعال، پيامبرش را فرمان داده كه زنان خود را بين خدا ورسول و بين زندگاني دنيا و زيب و زينت آن مخير سازد.

2. آن گاه خداوند سبحان به زنان التفات كرده و آنها را مستقيما موردخطاب قرار داده است، اما به عنوان اين كه به پيامبرصلي الله عليه وآله منسوبند و نه تنهابه عنوان اين كه زن هستند. و لذا آنان را فرمان داده و بازداشته است و مقررفرموده كه هر كدام از آنان مرتكب كار ناروايي شود، عذاب او را دو برابرنمايد و هر يك از آنان را كه از خداوند و رسول اطاعت نمايد دو بار پاداش دهد و نيز بيان نموده كه اگر جانب تقوا و پرهيزگاري را نگه دارند، مانندهيچ يك از زنان ديگر نيستند.

3. سپس خداوند سبحان به مخاطب ساختن مقام نبوت و بيت رسالت بازگشته تا بفهماند كه سبب التفات به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله و نيز علت صدور اين اوامرو نواهي، از بين بردن هرگونه پليدي و نيز پاكيزه ساختن اين خانه است؛ چه حفظقداست خانه نبوت و مركز رسالت و منزلگاه وحي و محل رفت و آمد فرشتگان براي حفظ اصل رسالت ضرورتي اجتناب ناپذير است. پس مخاطب - همان گونه كه

از خلال آيات شريفه به دست مي آيد - خود پيامبرصلي الله عليه وآله مي باشد. از اين جهت كه او پيامبر و صاحب رسالت است، نه به اين عنوان كه يك شخص است و روشن است كه حفظ خانه نبوت و رسالت چيزي جز حفظ اصل رسالت نيست.

بنابراين، سخن با زنان هم از باب التفات به آنان آمده است، هم چون التفات سوره فاتحة الكتاب، آن جا كه مي فرمايد:

مالك يوم الدين اياك نعبد و اياك نستعين اهدنا الصراط المستقيم.

ملاحظه مي كنيد كه در ابتدا سخن از خداوند به نحو سخن گفتن از غايب است. سپس التفات كرده خداوند متعال را به طور مستقيم به نحو حضور، مخاطب ساخته مي فرمايد: اياك نعبد.

متعلق اراده

از سخنان دانشمندان نيكوكاررحمه الله به دست مي آيد كه اراده الهي كه از آن اين گونه تعبير شده: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس …، اولا بالذات به زدودن پليدي و تطهير تعلق گرفته است. (9).

اما ظاهر آيه مي رساند كه اولا و بالذات به چيزي ديگر تعلق گرفته است؛يعني به اوامر و نواهي يي كه متوجه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله است. بيان مطلب اين كه: خداوند متعال فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس، نه: انما يريد الله اذهاب الرجس.

كلمه «انما» مفيد حصر معناي مورد نظر بوده، هدف از امر و نهي زنان پيامبرصلي الله عليه وآله، حفظ اهل بيت و پاكيزگي آنان است.

لام در «ليذهب، لام كي و مفيد تعليل است؛ يعني آنچه پس از آن آمده علت ما قبل است. مثل اين كه مي گويي: جئت لاكرمك، آمدم تا تو را گرامي بدارم. مدخول لام، يعني گرامي داشت (اكرام) علت ما قبل، يعني آمدن است.

بنابراين، گفته بعضي مبني بر اين كه متعلق اراده همان زدودن پليدي(اذهاب الرجس) است،

نابه جا بوده متعلق اراده چيز ديگري مي باشد. زدودن پليدي (اذهاب الرجس) علت است براي تعلق گرفتن اراده به چيزي كه دراين جا تكاليف و اوامر و نواهي يي است كه براي زنان پيامبرصلي الله عليه وآله صادر شده است. بنابراين خداوند سبحان آن چيزها را به منظور زدودن پليدي (اذهاب الرجس) از آنان خواسته است. به تعبير ديگر: زدودن پليدي از اهل بيت، علت است براي اراده خداوند سبحان از زنان پيامبرصلي الله عليه وآله، آن هم به اراده تشريعي كه فلان كار را بكنند و از انجام آن كار ديگر دست بردارند.

اين مطلب آن گاه روشن تر مي شود كه مواردي كه در قرآن و جاهاي ديگر، لام كي به جاي «ان استعمال شده ملاحظه گردد. از اين قبيل است فرموده خداوند متعال ذيل آيه وضو و تيمم:

ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته عليكم (10).

معناي آن اين است كه فرمان خداوند متعال كه به شما فرموده به جاي وضو تيمم سازيد، براي آن است كه شما را پاكيزه گرداند. بنابراين تطهير، علت است براي ارداه تيمم به نحو اراده تشريعي.

در جاي ديگر خداوند متعال پس از بيان بعضي از تشريعات و احكام فرموده:

يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم (11).

در جاي ديگر فرموده:

بل يريد الانسان ليفجر امامه؛ (12).

در جاي ديگر مي فرمايد:

فلا تعجبك اموالهم ولا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها في الحياة الدنيا؛ (13).

آنچه بر وضوح مساله مي افزايد اين است كه مي بينيم: هر دو آيه مباركه متعرض يك امر شده اند، اما در يكي «ان و در ديگري «لام كي آمده كه پس از آن لفظ «ان در تقدير است. بنابراين پس از آن كه خداوند سبحان گفتاريهود و نصارا درباره عزير و مسيح

را بيان كرده، مي فرمايد:

اتخذوا احبارهم ورهبانهم اربابا من دون الله والمسيح ابن مريم وماامروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون يريدون ان يطفئوا نور الله بافواههم ويابي الله الا ان يتم نوره، ولوكره الكافرون؛ (14).

عالمان و راهبان خود را به مقام ربوبيت شناختند و خدا را نشناختند و نيزمسيح پسر مريم را به الوهيت گرفتند. در صورتي كه مامور نبودند، جز آن كه خداي يكتا را پرستش كنند كه منزه و برتر از آن است كه كسي را با او شريك قرار دهند. كافران مي خواهند كه نور خدا را به نفس تيره و گفتار جاهلانه خود خاموش كنند و خدا نگذارد تا آن كه نور خود را در منتهاي ظهور و حداعلاي كمال برساند، هرچند كافران ناراضي و مخالف باشند.

در جاي ديگر مي فرمايد:

ومن اظلم ممن افتري علي الله الكذب وهو يدعي الي الاسلام والله لايهدي القوم الظالمين يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم والله متم نوره ولوكره الكافرون (15)؛

آيا از آن كسي كه او را به راه اسلام و سعادت مي خوانند و او [از فرطشقاوت] همان دم بر خدا افترا و دروغ مي بندد، در جهان كسي ستمكارترهست؟! [هرگز نيست] و خدا هم هيچ قوم ستمكاري را هدايت نخواهد كرد. كافران مي خواهند كه نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش كنند، البته خدا نور خود را در منتهاي ظهور و حد اعلاي كمال برساند، هر چند كافران ناراضي و مخالف باشند.

در مورد اول اراده آنان مستقيما به خاموش كردن نور خدا تعلق گرفته است، لذا واژه «ان به كار برده و فرموده است: «يريدون ان يطفئوا نور الله؛اما در مورد دوم اراده آنان به افترا بر خداوند، به منظور

خاموش كردن نورخداوند تعلق گرفته است. بنابراين خاموش كردن نور خدا، انگيزه و علت وسبب تعلق اراده آنها به افترا و دروغ است و لذا «لام به كار برده وفرموه است: «يريدون ليطفئوا نور الله.

در اين باره به كتاب مفردات راغب اصفهاني هم كه مراجعه كردم، ديدم او نيز به اين نكته اشاره كرده است. او مي گويد: «يريدون ان يطفئوا نور الله، يريدون ليطفئوا نور الله، فرق بين اين دو، اين است كه در «يريدون ان يطفئوا» قصد دارند نور خدا را خاموش كنند و در «ليطفئوا» قصد كاري دارند كه به وسيله آن به خاموش كردن نور خدا برسند.» (16).

در آيه تطهير نيز، همان گونه كه توضيح داديم، وضع بدين گونه است.

اولويت قطعي و مفهوم موافقت

همگان مي دانند كه اولويت قطعي، يك ظهور لفظي است كه در قرآن هم مانند اهل لسان كه در محاورات و بيان مقاصد خويش بر اساس آن عمل مي كنند به كار رفته است.

اولويت قطعي و مفهوم موافقت در اين جا هم هست و به شكل قاطع و نهايي برعصمت اهل بيت عليهم السلام دلالت دارد. مطلب را با بيان مثالي توضيح مي دهيم:

هرگاه براي مردي عزت و احترام قائل باشيد و نسبت به مقام او رعايت ادب كنيد و درجهت تثبيت احترام وي گام برداريد، اگر ببينيد كه فرزند ياهر كس ديگري از بستگان او مرتكب كارهاي ناشايستي مي شود كه به شهرت و آوازه وي لطمه مي زند و باعث مي گردد تا مردمان از او انتقاد كنند، اين كارشما را بسيار ناراحت و ملول مي كند و به منظور حفظ كرامت و پدر و آوازه و شهرتش، فرزند را از آن كار باز مي داريد. در حالي كه اين فرزند اصلا دردايره اهتمام شما قرار ندارد. چنان

كه اگر پسر آن پدر نبود، هرگز متعرض اونمي شديد و هيچ گونه انگيزه قوي يي در خود براي امرو نهي وي نمي يافتيد.

وضع در اين آيات شريفه هم چنين است. خداوند زنان پيامبرصلي الله عليه وآله را امر ونهي مي كند؛ زيرا كارهاي خلاف آنان، آثار منفي در اهل بيت رسالت بر جاي خواهد گذاشت. آنچه مهم است اهل بيت هستند و خداوند نمي خواهد كه كوچك ترين پليدي به آنان برسد، اگرچه اين پليدي از كساني سرزند كه با آن خانواده يك نسبت مجازي دارند مجازي بودن اين نسبت را از زبان دانشمندان لغت و ديگران دانستيد.

اين نهايت اهتمام به اهل بيت است كه در سياق شمول عنايات و الطاف الهي و توفيقات رباني قرار مي گيرد. همان طور كه گفتيم: معناي آن اين است كه دلالت بر اهتمام خداوندگاري نسبت به پاكيزگي اهل بيت و نرسيدن هرگونه پليدي به آنان، اولا و بالذات، شديدتر، بزرگ تر، اكيدتر و كامل تر خواهد بود.

اگر خداوند متعال اراده كرده كه پليدي را از كسي كه به اهل بيت منسوب است، هرچند ثانيا و بالعرض بزدايد، به طريق اولي اراده كرده كه هر آنچه را كه اولا وبالذات به خود آنان مي رسد، از بين ببرد. بنابراين بر اساس مفهوم موافقت واولويت قطعي استفاده مي كنيم كه خداوند سبحان اهل بيت را پاكيزه گردانده و ازهرگونه پليدي منزه ساخته است؛ خصوصا كه مقام، مقام تعظيم و گرامي داشت خانه نبوت است و در چارچوب يك حركت الهي در جهت زدودن و دور ساختن هرگونه پليدي، حتي مواردي هم كه اينان را در آن اختياري نيست، مثل اين كه از افراد ديگري هم چون زنان پيامبرصلي الله عليه وآله سرزند داخل مي شود.

اين كه خداوند سبحان در جهت منع از حصول اين پليدي مبادرت كرده تا

آن جا كه براي همسران پيامبرصلي الله عليه وآله كيفر و پاداش دو برابر مقرر فرموده، از يك تصميم و خواست قطعي خداوندگاري مبني بر نرسيدن هيچ گونه پليدي به خود اهل بيت، به نحو اولا و بالذات و نيز ثانيا و بالعرض پرده برمي دارد.

آنچه اشاره دارد كه اين اهميت خاص اهل بيت نبوت است و نه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله و بلكه آنان هم چون ساير افراد بشرند، مطالبي است كه در آيات پيش از آيات مورد بحث بدان اشاره كرده است؛ زيرا مي بينيم كه خداوندمتعال پيامبرش را فرمان داده كه زنان خويش را بين دو چيز مخير سازد: زندگاني دنيا و زينت آن - كه در اين صورت پيامبرصلي الله عليه وآله مهريه آنان را پرداخته و همه را به خوبي و خرسندي طلاق دهد - و ديگر خداوند و رسول وزندگاني آخرت كه در اين صورت خداوند براي نيكوكاران آنان پاداش بزرگي فراهم كرده است - اين مخير ساختن مي رساند كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله نه اهميتي متمايز دارند و نه آنان را ترجيح خاصي است. در همين آيه اشاره دارد كه آن عده از زنان پيامبرصلي الله عليه وآله كه خداوند و رسول را برمي گزينند، خود دو قسم هستند: نيكوكاران (محسنات) و غير نيكوكاران.

اين مطلب را نيز اضافه كنيد كه همين سوره سپس بيان كرده كه پيامبرصلي الله عليه وآله مختار است تا نوبت هر كدام از ايشان را كه بخواهد عقب اندازد و ديگري رانزد خود بخواند.

آنچه بيان شد با وضوح تمام مي رساند كه آن اهميتي كه موجب گشته دراين جا چنين موضعي اتخاذ شود براي خود پيامبرصلي الله عليه وآله و اهل بيت اوست، از آن جهت كه او پيامبر و فرستاده خداست

و نيز امر و نهي زنان پيامبرصلي الله عليه وآله به خاطر خصوصيت و امتياز ذاتي آنان نيست، چرا كه از اين آيات به دست آمد كه پيامبرصلي الله عليه وآله با آنان رفتاري بسيار عادي داشت.

هم چنين روشن گشت كه خصوصيت پيامبرصلي الله عليه وآله از آن جهت كه پيامبر ورسول خداست، موجب مي شود كه حفظ پيامبرصلي الله عليه وآله حفظ رسالت باشد. براي همين است كه خداوند سبحان مقرر فرموده كه كيفر زنان پيامبرصلي الله عليه وآله درصورت مخالفت دو برابر كيفر ديگران و پاداش آنان در صورت موافقت دوبرابر اجر ديگران باشد، به طوري كه اگر آنان از همسري رسول خداصلي الله عليه وآله، ازآن جهت كه پيامبر است بيرون روند، همان گونه كه آيه تخيير دلالت داشت، هم چون ساير زنان خواهند گشت. به همين دليل خداوند متعال آن دو تن راكه نشان دادند كه مي خواهند از رسول خدا طلاق بگيرند تهديد كرد و آن گاه براي آن دو، زن نوح و زن لوط و سرگذشت آنان را مثال آورد.

از سوي ديگر، قرآن در موارد فراواني به شيوه اي از زنان پيامبرصلي الله عليه وآله سخن گفته كه كاملا آشكار مي شود كه آنان از ارتكاب گناه به دور نبوده اند. دراين باره سوره هاي احزاب، طلاق و تحريم را ملاحظه كنيد. خداوند سبحان مخالفت هاي بزرگي را حكايت فرموده كه از بعضي از آنان سرزده و در عين حال سر زدن گناهان بيش تري را در آينده از آنان رد نكرده است. هم چنان كه يكي از آنان بدون دليل معقول و مقبول در معركه جنگ هايي فرورفت كه در نتيجه آن خون هزاران نفر از مسلمانان، بي گناه بر زمين ريخت. ليكن خداوند متعال در اين آيه و از زبان پيامبرش در ده ها جاي

ديگر به شيوه اي كاملا متباين از اهل بيت سخن گفته است. خداوند سبحان روشن فرموده كه آنان را از هر گناهي معصوم و از هر پليدي يي پاكيزه گردانده است. چنان كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله هم به فرمان خداوند آنان را همتاي قرآن، كشتي نجات وريسمان محكم الهي خوانده است. اين قبيل موارد، فراوان و بيش از حدشمارش بوده با مراجعه به متون متواتر و مشهور به دست مي آيد.

اراده تشريعي

روشن است كه اراده دو گونه است:

1. اراده تكويني و آن اراده اي است كه به فعل خود مريد، يعني به تكوين، تحقق و ايجاد آن تعلق مي گيرد.

2. اراده تشريعي و آن اراده اي است كه به فعل ديگري تعلق مي گيرد بدين اعتبار كه وي آن را به اختيار خود انجام دهد.

از آنچه گذشت روشن شد كه اراده مورد نظر در اين آيات اولا و بالذات، اراده تشريعي است و متعلق به اوامر و نواهي يي كه متوجه همسران رسول خداصلي الله عليه وآله گرديده است، اما اين اراده نشات گرفته از اراده ديگري است كه به زدودن پليدي از اهل بيت و پاكيزه گرداندن آنان تا حد عصمت تعلق گرفته است. اين اراده دوم، مدلول اولويت قطعي و مفهوم موافقت است. بدون شك اين اراده از اراده اول شديدتر، اكيدتر، راسخ تر و جدي تر است.

خبر راست و شهادت الهي

به تعبير آشكارتر و صريح تر، اين آيه متضمن اين مطلب است كه خداوندسبحان اهل بيت عليهم السلام را تحت رعايت خويش دارد و در جهت پاكيزگي آنان ودور ساختن هرگونه پليدي از آنان، حتي اگر ثانيا و بالعرض باشد عمل مي كندو اگر اهل بيت به طهارت كامل نرسيده بودند، هرگز خداوند آنان را اين گونه مورد ستايش قرار نمي داد و اين چنين گرامي نمي داشت.

بنابراين، اين مدح و گرامي داشت اهل بيت عليهم السلام و اختصاص آنان به عنايت پروردگاري و اين خبر راست و شهادت الهي (17) متضمن اين مطلب است كه ازميان همگان، فقط اينان به مزيت پاكيزگي و عدم پليدي تا درجه عصمت رسيده اند، عصمتي كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله با استشهاد به همين آيه تطهير بدان تصريح فرمود، آن جا كه گفت:

فاناو اهل بيتي مطهرون من الذنوب؛ (18).

من و اهل بيت من از همه گناهان پاكيزه

هستيم.

امام زين العابدين عليه السلام در دعاي عرفه مي فرمايد:

« … و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهيرا بارادتك و جعلتهم الوسيلة … (19)؛

… و ايشان را با خواست خويش از هر پليدي و زشتي پاك گردانيدي و آنان راوسيله ساختي …

سخنان امامان عليهم السلام در اين كه خداوند هرگونه پليدي را از اهل بيت دور كرده و آنان را كاملا پاكيزه گردانده بسيار زياد است. ما در اين مجال اندك فرصت برشمردن تمام آن را نداريم. در اين باره به دعاها، مجادلات وديگر سخنان آنان مراجعه كنيد. (20).

مطلب ديگر اين كه آيه تطهير جز اهل كساء بر احدي تطبيق نمي كند؛ زيرابر عصمت اهل بيت عليهم السلام از هرگونه گناه دلالت دارد. در حالي كه بخش هاي مربوط به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله امكان صدور گناه از آنان را بيان كرده است. بيان مطلب اين كه كلمه «انما» از نظر زجاج و ديگران، آنچه را كه «ليس نفي كرده اثبات مي نمايد. مانند اين فرموده خداوند متعال: «انما الصدقات للفقراء» و نيز متعلق تطهير، يعني رجس، مطلق مي باشد و محلي به «ال جنس است. بنابراين، آيه مباركه مفيد نفي ماهيت جنس پليدي از اهل بيت است، به نحو عام مجموعي استيعابي.

هم چنان كه مقام، مقام تكريم و بزرگ داشت بوده تاكيد كامل مقصوداست. براي همين است كه خداوند متعال پس از بيان زدودن پليدي كه آن رابا ادات حصر آغاز نمود، بر تطهير تاكيد فرموده آن را با مصدري كه مفعول مطلق است؛ يعني كلمه «تطهيرا» با تنوين تعظيم يا تنكير مورد تاكيدقرار مي دهد تا ذهن مخاطب به دنبال هر تطهيري كه مي خواهد برود.

بنا به تعبير سمهودي تمام اين مطالب مي رساند كه اراده خداوند متعال منحصر درتطهير اهل بيت عليهم السلام است. سپس آن را با

چيزي تاكيد كرده كه برطهارت و پاكيزگي كامل و تمام عيار آنان و در بالاترين مراتب پاكيزگي دلالت دارد. (21).

آنچه بيان كرديم با اين گفتار تناسب ندارد كه اراده موجود درآيه مباركه، اراده تشريعي براي زدودن آلودگي و پليدي است، زيرا خداوند سبحان براي تمام افراد بشر مي خواهد كه به تكاليف و احكام عمل نمايند و حتي يك موردخلاف را هم از آنان نمي پسندد و اين نه منحصر در زنان پيامبرصلي الله عليه وآله است و نه منحصر دراهل بيت عليهم السلام؛ بنابراين با وجود آن تاكيد و تكريم و گرامي داشت وافاده امتياز اهل بيت از همگان، اين انحصار هيچ گونه توجيهي ندارد.

براي همين است كه شماري ازدانشمندان گفته اند: «همانا كه اراده مورد نظردر آيه تطهير، اراده تكويني است و تفكيك آن از تحقق مراد محال است. بنابراين رسيدن هر گونه پليدي به اهل بيت عليهم السلام و انفكاك طهارت از آنان محال است.» (22).

اختياري بودن عصمت

روشن گشت كه اراده مورد نظر در آيه تطهير اولا و بالذات، اراده تشريعي است، اما نشات گرفته از اراده ديگري كه متعلق است به تطهير اهل بيت عليهم السلام و اين حقيقت از آن نتيجه گيري مي شود كه اهل بيت عليهم السلام از تمام گناهان معصوم هستند، اما پرسشي كه نياز به پاسخ دارد اين است كه آيا اين عصمت اختياري است يااين كه به صورت جبري در آنان آفريده شده است؟ چنان كه نه مي توانند ازانجام خوبي ها دست بردارند و نه مي توانند مرتكب كارهاي بد شوند؟

پاسخ اين است كه بدون ترديد، عصمت از گناه، اشتباه و فراموشي، اختياري است و هيچ گونه اكراه و اجباري در آن وجود ندارد. (23) توضيح مطلب اين كه بدون شك خداوند متعال است كه وجود را به مردمان و

هر موجودديگر افاضه مي كند. بنابراين، افعال بندگان بدون افاضه مستمر وجود، توسطخداوند بر بندگان و كارهاي آنان، امكان صدور ندارد، اما اين خود بندگان هستند كه آن را اختيار كرده به سويش مي روند و خداوند هيچ گونه بخلي نسبت به افاضه وجود ندارد. بر اين اساس آيه تطهير مي رساند كه خداوندمتعال مي دانسته كه امامان جز آنچه كه او تشريع فرموده و بدان رضايت داردچيزي بر نمي گزينند. اين به سبب استعدادهاي ذاتي، ملكات نفساني، توفيقات الهي و امدادهاي غيبي است كه خداوند به آنان عنايت فرموده و نيز شناخت آنان به حق و باطل، حسن و قبيح و نيز معرفت اينان به جلال و عظمت وقدرت و ديگر صفات خداوند است. بنابراين، در جهت نيل به كمالات ورسيدن به بالاترين مراتب تلاش مي كنند. خداوند هم به واسطه پيراستگي ساحت قدسش از بخل، به آنان بخل نمي ورزد و بر اساس قاعده:

الذين اهتدوا زادهم هدي وآتاهم تقواهم؛ (24).

آنان كه [به گفتارت] هدايت يافتند [لطف] خدا بر هدايت و ايمانشان بيفزود و پاداش تقواي آنها را عطا فرمود.

والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وان الله لمع المحسنن؛ (25).

و آنان كه در راه ما به جان و مال كوشش كردند، محققا آنها را به راه خويش هدايت كنيم و هميشه خداوند با نيكوكاران است.

نعمت هاي خود را بر اينها افاضه و آنان را در فيض و كرم خويش غوطه ور مي گرداند.

بنابراين، خداوند سبحان كه مي داند آنان جز خوبي و زيبايي، حق و صلاح وفلاح را برنمي گزينند، به اين خواسته آنان پاسخ خواهد داد و هرگز وجود بر اساس اراده تكويني، جز بر اين نوع از افعال پسنديده و محبوب خداوند متعال افاضه نمي شود؛ آري با توجه به اين نكات درست خواهد بود كه به ما خبردهد كه

با اراده تكويني، جز زدودن پليدي ها و پاكيزه گردانيدن آنان چيزي اراده نخواهد كرد. هم چنان كه در مورد پيامبران هم كه معصوم هستند وضع كاملا چنين است. چه خداوند با اراده تكويني خود جز آنچه آنان برمي گزيننداراده نكرده و آنان هم جز صلاح، فلاح و رستگاري را در پيش نمي گيرند.

راز اين انتخاب زماني روشن مي شود كه بدانيم اگر انسان در آن مرتبه ازاخلاص و صفا باشد كه جاهليت با تمام پليدي هايش او را آلوده نكند و نيز ازنياكان خود جز خصال پسنديده و مزاياي نادر به ارث نبرد و زمينه تربيت وي به بهترين وجه آماده باشد و به بالاترين مزاياي اخلاقي و انساني نايل آمده از نظر تعقل و شعور و معرفت نسبت به خداوند و شرايع و احكام او دردرجه اي عالي قرار داشته باشد و نيز داراي اراده اي قوي بوده و تسلط برخويشتن داشته باشد، چنان كه ذره اي به فكر انجام كار زشت نباشد، بلكه برعكس از آن گريزان بوده، در رنج و اذيت قرار گيرد، در حالي كه اختياركامل و آزادي تمام داشته قادر است كه انجام دهد يا انجام ندهد، اما چون آن را منافي انسانيت خويش و موجب نقص و از هم پاشيدن كمالات و خصايص شخصيت خويش مي بيند، امكان ندارد كه در هر شرايطي و در هر اوضاع واحوالي در جهت ارتكاب آن كار زشت اقدام كند چنان كه خداوند متعال با قدرت بر انجام ستم، بر احدي ظلم (26) روا نمي دارد؛ زيرا ظلم و ستم بر بندگان با مقام ذات اقدس الهي و كمال و عدل و الوهيت حضرت سبحان منافات دارد.

هم چنان كه انسان عاقل و متعادل، هرگز سم نمي خورد و نوزاد دستش را درآتش فرونمي برد و مادر فرزندانش را سرنمي برد و

نيز هيچ يك از چيزهاي فراواني را كه انسان انجام آن را مخل به كرامت و شخصيت خويش مي داند انجام نمي دهد. ما درباره اختياري بودن عصمت در اواخر جلد سوم كتاب خود الصحيح من سيرة النبي الاعظم صلي الله عليه وآله بحث كرده ايم. طالبان بدان جا مراجعه كنند.

از آنچه گذشت روشن مي شود كه مراد دانشمندان كه گفته اند: اراده موردنظر در آيه تطهير، اراده تكويني است و نه اراده تشريعي، همين است كه بيان كرديم و نه اين كه عصمت در آنان به صورت اجباري آفريده شده باشد، چنان كه قدرت مخالفت و موافقت نداشته باشند.

يك نكته

ما صحت و درستي منظور عالمان آزاد خود را رد نمي كنيم، اما معتقديم كه اين آيه شريفه كه فعلا مورد بحث ماست، زمينه ديگري هم دارد كه لازم است آن را بيان داريم تا روشن شود كه اين آيه با دلالت لفظي خود اصلا بامحذور جبر سازگار نيست و به هيچ وجه نه با آن برخورد و تلاقي دارد و نه ناظر به آن است؛ زيرا اراده در اين آيه اصلا به فعل انسان تعلق نگرفته است. توضيح مطلب اين كه:

از اسناد زدودن پليدي و تطهير به خداوند سبحان در آيه (يذهب، و يطهركم)و آن گاه از عدول از تعبير «يريد ان يذهب به تعبير «يريد ليذهب عنكم الرجس استفاده مي كنيم كه اراده خداوند متعال اولا وبالذات به زدودن پليدي ودورساختن آن تعلق گرفته است نه به اجبار اهل بيت و مقهور ساختن اراده آنان و بازداشتن آن از حركت به سوي پليدي. پس خداوند متعال مي خواهد كه پليدي را طردكند و از آنان دور نمايد، چرا كه نزديكي پليدي به آنان و نزديكي آنان به پليدي در پيشگاه خداوند مبغوض است. چنان كه خود مي فرمايد:

ولا

تقربوا الفواحش ما ظهرمنها وما بطن (27)؛

به كارهاي زشت آشكار و نهان نزديك نشويد.

ولا تقربوا الزنا انه كان فاحشة وساء سبيلا (28)؛

هرگز به عمل زنا نزديك نشويد كه كاري بسيار زشت و راهي بسيار ناپسند است.

و آيات ديگري كه به اين مطلب اشاره مي فرمايد.

اين دوري و آن موانع مي تواند درجه حفظ در مقابل امر مبغوض را فزوني بخشد و به ميزان زيادي از ميزان احتمالات آلوده شدن به آن بكاهد، برخلاف زماني كه انسان به پليدي آميخته باشد و در فضاي آن غوطه ور. اين مساله آن قدرروشن است كه نيازي به توضيح ندارد. خداوند سبحان اراده فرموده كه پليدي را از اهل بيت دور سازد، همان گونه كه اراده كرده هرگونه عيبي را از آنان دور نمايد، اگرچه ثانيا و بالعرض باشد. مانند آن كه از زنان پيامبرصلي الله عليه وآله كه درحقيقت از اهل بيت نيستند سرزند. اين علاوه بر فزوني و زيادت، ميزان حصانت آنان است از طريق زيادت معرفت آنها نسبت به خداوند سبحان وتقويت ملكات نفساني و شناخت آنان از كارهاي بد و آثار آن. تمام اينهاموجب دوري پليد از آنان است. لذا هرگز خود را بدان آلوده نمي كنند و ابدادرباره اش نمي انديشند و به فكرشان هم خطور نمي كند، بلكه از آن در رنج واذيت بوده متنفرند. با اين حال اراده آنان آزاد بوده و كسي كوچك ترين فشاريا اكراهي بر آن وارد نمي سازد. ما اين مطلب را پيش از اين توضيح داديم.

خلاصه سخن اين كه

در اين آيه يك اراده تشريعي است كه به اوامر و نواهي يي تعلق گرفته كه متوجه زنان رسول خداصلي الله عليه وآله است و آن متعلق «انما يريد الله است، اما اين اراده تشريعي نشات گرفته از يك اراده تكويني

است كه به دوري پليدي ازاهل بيت و تطهير آنان تعلق گرفته است. ما اين اراده دوم را از نسبت دادن زدودن پليدي و پاكيزه گردانيدن در آيه «يذهب عنكم و «يطهركم به خداوند سبحان استفاده مي كنيم؛ زيرا فاعل هر دو فعل ضميري است كه به لفظ جلاله الله در «انما يريد الله برمي گردد، ليكن اين اراده تكويني خداوندبه زدودن پليدي و پاكيزه گردانيدن تعلق گرفته است نه به خود فعل صادر ازاهل بيت؛ زيرا خداوند مثلا نفرمود: «يريد الله ان يجعلكم تفعلون هذا وتجتنبون ذاك (خداوند اراده كرده كه شما را چنان قرار دهد كه اين كار رابكنيد و از آن ديگر دوري ورزيد.) تا اين كه اراده آنان، مقهور اراده تكويني خداوند باشد، بلكه اراده خداوند، صرف نظر از اراده اهل بيت، به دور ساختن پليدي از آنان و ايجاد موانع بين آنان و پليدي تعلق گرفته است. در عين حال، اراده آنان را بدون كوچك ترين تعرضي، رها و آزاد گذاشته است و همان گونه كه پيش از اين آورديم به طور كلي از آن صرف نظر كرده است.

آخرين چيزي كه در اين جا بدان اشاره مي كنيم اين است كه ملاحظه مي شودخداوند متعال طهارت زنان را به اراده خود آنان معلق كرده مي فرمايد:

ان كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها …؛

اگر زندگي دنيايي و زيور آن را بخواهيد …

و مي فرمايد:

ان كنتن تردن الله ورسوله …؛

اگر خدا و رسولش را بخواهيد …

اما آن گاه كه خداوند از طهارت اهل بيت سخن مي گويد، آن را متعلق اراده خود قرار مي دهد؛ خواه اراده تشريعي و از طريق اوامري باشد كه متوجه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله است و خواه اراده تكويني متعلق به پاكيزه گردانيدن ودور ساختن پليدي از اهل

بيت عليهم السلام.

امامت در آيه تطهير

لازم مي دانيم كه در اين جا به بيان يك تذكر بپردازيم و آن اين كه شايد راز اين كه بعضي اصرار دارند كه علي رغم وجود روايات صحيح و متواتري كه اختصاص اين آيه شريفه به پنج تن آل عبا را تاكيد مي كند، در مدلول آن تصرف نمايند، ترس و هراس آنان باشد از اين كه مبادا يك گام در جهت ربط اين آيه به موضوع امامت بردارند و اين كار، آنان را كه مي خواهند - به رغم متون بسيارفراوان و متواتر در موارد متعدد و مناسبت هاي زياد - اهل بيت نبوت عليهم السلام رااز امامت دور سازند تا بتوانندمشروعيت خلافت و امامت آناني را اثبات كنند كه آن را به نفع خود از ديگران ربودند - دچار تنگناهاي بزرگي سازد.

زيرا اين مطلب روشن است كه اهل بيت عليهم السلام همواره اصرار داشتند كه امامت، تنها حق آنان است و احدي غير از آنان را در آن حقي نيست و اين اقدام و اصرار امامان اهل بيت عليهم السلام چنان شايع و پراكنده است كه احدي نمي تواند در آن ايجاد شك و ترديد كند.

از آن جا كه بنابر نص اين آيه شريفه اينان پاكيزگانند، بايد كه اين گفته آنان را پذيرفت و در برابر آنان تسليم شد و بدان اقرار داشت. اين به معناي قرار دادن علامت سؤال بزرگي است در برابر مشروعيت خلافت ديگران. اين چيزي است كه تصورش براي ايشان در هيچ شرايطي امكان پذير نمي نمايد.

به همين دليل هيچ مانعي در سر راه خود نمي بينند كه با اين آيه قرآني بازي كنند و در دلالت آن تشكيك و تصرف نمايند. هم چنان كه از نظر آنان رد روايات متواتر و صحيح و صريح و يا تمسك به رواياتي كه از تار

عنكبوت هم سست تر است مانعي ندارد. اين مطلب را در مباحث بعدي خواهيم آورد. از سوي ديگر بعضي از عالمان را مي بينيم كه مي گويند: اگر به تفسير آيه: انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون (29)؛مراجعه كنيم در مي يابيم كه: معنايي كه نزد دانشمندان، قوي ترين و مناسب ترين معنا با سياق و نظم آيات است، اين معناست كه مراد از مس قرآن، رسيدن به معاني آن و آگاهي و وقوف برآن است و اين امكان ندارد مگر براي كساني كه خداوند سبحان آنان را پاكيزه گردانيده است و آنان فقط اهل بيت و اصحاب كساء هستند. اين بدان معناست وقتي كه رسول خداصلي الله عليه وآله آنان را همتاي قرآن قرار داد و فرمود: اني تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي ابدا: كتاب الله و عترتي اهل بيتي؛ منظورش اين بوده كه اينان كساني هستند كه بايد قرآن را براي مردمان تفسير كنند، دين خدا را به پاي دارند احكام و تعاليم آن را پياده و منتشر سازند. اين همان چيزي است كه از امامت و خلافت پس از رسول خداصلي الله عليه وآله اراده شده وخداوند سبحان آن را در اهل بيت عليهم السلام منحصر كرده است.

پي نوشتها

1) تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 208؛ روح البيان، ج 7، ص 171.

2) روح البيان، ج 1، ص 171.

3) تاج العروس، ج 1، ص 217، ذيل كلمه اهل.

4) لسان العرب، ج 1، ص 38.

5) مفردات، ص 29.

6) منهاج السنه، ج 4، ص 21.

7) منابع اين سخن به هنگام بحث پيرامون استدلال به سياق قرآن خواهد آمد.

8) احزاب (33) آيات 27 - 37.

9) منابع اين سخن به هنگام بحث از انحصار آيه در اهل كساء خواهد آمد.

10) مائده (5) آيه 6.

11) نساء (4) آيه 26.

12) قيامت (75)

آيه 5.

13) توبه (9) آيه 55.

14) همان، آيات 31 - 32.

15) صف (61) آيات 7 - 8.

16) مفردات، ص 305.

17) امير المؤمنين عليه السلام در مساله فدك خطاب به ابوبكر تاكيد فرمود كه اين آيه متضمن شهادت خداوندگاري بر طهارت و پاكيزگي است. ر. ك: علل الشرايع، ج 1، ص 191؛ الاحتجاج طبرسي، ج 1، ص 124؛ تفسير قمي، ج 2، ص 156 - 157.

18) منابع اين حديث در مباحث پاياني كتاب خواهد آمد.

19) صحيفه سجاديه، دعاي 47.

20) ر. ك: آية التطهير في احاديث الفريقين، ج 1 و 2.

21) ينابيع الموده، ص 109.

22) ر. ك: متشابه القرآن و مختلفه، ج 2، ص 52؛ التبيان، ج 8، ص 308؛ مجمع البيان، ج 8، ص 357؛بحارالانوار، ج 35، ص 233؛ تاويل الآيات الظاهره، ج 2، ص 456؛ الاصول العامة للفقه المقارن، ص 149 - 150.

23) در اين باره در كتاب خود «الصحيح من سيرة النبي الاعظم صلي الله عليه وآله، اواخر جلد سوم توضيح داده ايم كه عصمت از سهو، اشتباه و نسيان نيز اختياري است، تا چه رسد به عصمت از گناهان و زشتي ها.

24) محمد (47) آيه 17.

25) عنكبوت (29) آيه 69.

26) كهف (18) آيه 49.

27) انعام 6) آيه 151.

28) اسراء (17) آيه 32.

29) واقعه (56) آيات 77 - 79.

فصل چهارم

ظهور سياقي

توجيه خطاب در آيه تطهير به اهل بيت كه اهل كساء هستند، هيچ گونه مخالفتي با سياق آيات ندارد و بدون كوچك ترين برخورد و يا شبهه اي با آن موافق و هماهنگ است. در توضيح اين مطلب چند نكته را بيان مي كنيم:

الف) وقتي سياق و نظم مي تواند دليل و حجت باشد كه بدانيم گوينده از آغاز تاپيان سخن در صدد بيان يك موضوع است تا بخشي از سخن وي قرينه بخش ديگر باشد. در اين صورت اگر مطلبي آمد كه با آن مخالفت داشت، مخالف باظهور سياقي بوده، موجب

اخلال به جنبه بلاغي و بياني كلام خواهد بود.

ب) هرگاه معلوم شود كه گوينده در صدد بيان يك موضوع واحد نيست، بلكه چند مساله متعدد و مختلف از نظر احكام و موضوع را برمي شمارد، هرچند تحت يك هدف كلي و جامع - مثل شريعت يا دين - قرار مي گيرد، همين خود مي تواند توجيه گر بيان او بوده، بين موضوعات گوناگون جمع ومسائل مختلف آن را به هم ربط دهد. اين صورت بيان موضوعات مختلف نه مخالف با ظهور سياقي است و نه موجب اخلال به جنبه بلاغي و بياني كلام، مگر اين كه متعرض مساله اي شود كه تحت آن هدف كلي، عام و جامع داخل نمي شود. همان طور كه روشن است در اين صورت هم مخل به بلاغت كلام است و هم مخالف با ظهور سياقي آن.

ج) وحدت سياق، مستلزم وحدت موضوع و حكم نيست؛ زيرا ممكن است، شيوه بيان ايجاب كند كه گوينده بعضي از جنبه هاي ديگر مساله مورد نظر راهم، اگرچه از نظر طبيعت و ماهيت با آن اختلاف داشته باشد بيان كند. ازامام باقرعليه السلام روايت شده كه فرمود: «هيچ چيزي مانند قرآن از عقل و قياس انسان، به دور نيست، چه اول يك آيه درباره چيزي است و آخر آن درباره چيز ديگر و سخن متصلي است كه قابل تصرف به چندين وجه مي باشد.» (1).

امام صادق عليه السلام فرمود:

«اي جابر! همانا كه قرآن باطني دارد و باطن آن، ظاهري و هيچ چيزي مثل آن از عقل و قياس مردم به دور نيست؛ زيرا اول آيه درباره يك چيز، وسط آن درباره چيز ديگري و آخرش درباره چيز سومي فرود مي آيد، در حالي كه كلامي متصل و قابل تصرف به چندين وجه است.» (2).

آنچه جلب

نظر مي كند اين است كه مثالي كه امامان عليهم السلام در اين باره بيان فرموده اند همان آيه تطهير است كه فعلا مورد بحث ماست. از امام باقرعليه السلام روايت شده كه فرمود: «از عقل و قياس مردمان چيزي دورتر از تفسير قرآن نيست. چه اول آيه درباره يك چيز، وسط آن درباره چيزي و آخرش درباره چيز ديگري فرود مي آيد. سپس فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا. پس فرمود: از پليدي جاهليت.» (3).

ليكن اين بدان معنا نيست كه يك وجه عام و كلي نباشد تا آن موضوعات گونان گون در آن داخل شوند.

اينك و با توجه به مطالبي كه پيش از اين بيان كرديم روشن مي شود كه آيه تطهير از نوع اول است؛ زيرا اين آيات براي مخاطب ساختن پيامبرصلي الله عليه وآله فرود آمده و از او مي خواهد كه به منظور حفظ بيت نبوي، بعضي اوامر ونواهي خداوندگار را به همسرانش برساند. از سوي ديگر مي توان قسم دوم راهم بر اين آيه تطبيق داد. اين در صورتي است كه بدانيم جامع عام و كلي كه همان حفظ اهل بيت عليهم السلام است، صدور اوامر و نواهي يي را براي زنان پيامبرصلي الله عليه وآله طلبيده است و كلام نيز متصل بوده سياق و نظم واحدي دارد.

التفات و اعتراض

مقدمه

اگر بپذيريم كه مخاطب در آيه تطهير، پيامبرصلي الله عليه وآله و بيت نبوت و رسالت نبوده، بلكه از اول زنان پيامبرصلي الله عليه وآله مخاطب بوده اند، باز هم موجب نمي شودكه اين آيه اختصاص به آنان داشته يا حتي شامل آنان هم باشد. چه دو راه ديگر هم هست كه مي توان براي رسيدن به اين مطلب كه آيه تطهير مختص اصحاب كساء است پيمود. اين دو راه نه به سياق

قرآن اخلال وارد مي آورد ونه مستلزم تكذيب رسول خداصلي الله عليه وآله است كه همواره اصرار داشت كه زنان ازمفاد آيه خارجند. اين دو راه عبارتند از:

1. التفات

التفات يكي از شيوه هاي بياني است كه مردمان در مكالمات و مذاكرات خود بدان عمل مي كنند و موجب زيبايي، رونق و درخشندگي كلام مي شود وفوايد ارزشمندي هم دارد كه شنونده را به كلام پيوند داده، توجه و دقت وي را برمي انگيزد و موجب مي شود كه خود رابراي شناخت موضوع جديد وشنيدن بيش تر آماده كند. قرآن مجيد هم در موارد فراواني، حتي درفاتحة الكتاب، چنان كه گذشت، از اين شيوه استفاده كرده است. فلسفه التفات در اين آيه اين نكته است كه تاديب زنان پيامبرصلي الله عليه وآله از توابع زدودن پليدي وآلودگي از اهل بيت و گرامي داشت آنان است تا به سبب آنان هيچ گونه عيب و ايرادي به اهل بيت نرسد. (4).

2. اعتراض

مي توانيم فرموده خداوند متعال: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت … » را جمله معترضه برشماريم. البته اين در صورتي است كه وروداعتراض در آخر كلام را درست و يا آيات سابق و لاحق را يك كلام يك پارچه بدانيم كه جمله معترضه در ميان آنها آمده تا به جنبه ها و علل حكم وارده اشاره كند. اين جمله معترضه نه تنها معقول و قابل قبول است، بلكه به واسطه حكمتي كه دارد راحج و مطلوب و حتي ضروري هم هست. آن حكمت عبارتند از بيان اين امر مهم و خطير؛ يعني تعلق اراده الهي بر پاكيزه گرداندن اهل بيت و نيزبيان فرق بزرگ بين اهل بيت حقيقي پيامبرصلي الله عليه وآله و همسران حضرت كه شايدتوهم شود آنان هم در عصمت و طهارت در حد اهل بيت نبوت هستند.

جمله هاي معترضه در قرآن فراوان است. خداوند متعال مي فرمايد:

فلما راي قميصه قد من دبر قال انه من كيد كن ان كيدكن عظيم يوسف اعرض عن

هذا - واستغفري لذنبك. (5).

و انه لقسم - لو تعلمون - عظيم. (6).

واذ قال لقمان لابنه وهو يعظه يا بني لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم ووصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا … يابني انها ان تك مثقال حبة من خردل. (7).

در اين جا جملات «يوسف اعرض عن هذا»؛ «لوتعلمون؛ و «وصيناالانسان بوالديه حملته امه وهنا» جمله هاي معترضه اند كه امثال آن در قرآن اندك نيست. (8).

حتي اگر بپذيريم كه سياق قرآن مؤيد اين مطلب است كه مخاطب، زنان پيامبرند؛ باز دست برداشتن از ظهور سياقي، كه ضعيف ترين ظهورهاست، به خاطر وجود قرينه و بلكه قرينه هاي داخلي و خارجي زياد بر خلاف آن، هيج محذوري پيش نمي آورد. وجود قرائني در همين آيات و نيز وجودروايات متواتر صحيح و صريح فراوان ديگر اهل البيت را در افرادي جداي ازهمسران پيامبرصلي الله عليه وآله؛ يعني در خصوص اهل كساء معين مي كند و هيچ مخالفتي هم با اسلوب بيان و بلاغت كلام ندارد. ما پيوسته ديده ايم كه افراد بليغ درسخنان خود به چندين مطلب كه دريك جا و با يك سياق و نظم واحدمي آورند اشاره مي كنند. البته در صورتي كه داراي يك جهت عام و كلي وجامع باشند.

از قرائني كه گفته اند بايد به موجب آن از ظهور سياقي دست برداشت، اختلاف ضميرهاي اين آيه است. چه در «عنكم و «يطهركم ضمير مذكراست، در حالي كه ضماير پيش و پس در عبارات «وقرن في بيوتكن، «لا تبرجن، «اقمن الصلاة، «آتين، «اطعن و … همگي مؤنث است. (9).

بعضي اين را دليل آن دانسته اند كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله در اين آيه اراده نشده اند. بعضي ديگر بر خلاف ادعاي عكرمه و ديگران، آن را دليل بر عدم اختصاص آيه تطهير

به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله شمرده اند. (10).

توجيهات بي فايده

مقدمه

كساني كه قائلند آيه تطهير شامل زنان پيامبرصلي الله عليه وآله هم مي شود و خطاب اين آيه به آنان اختصاص دارد، با چند دليل به دفاع پرداخته اند.

1. تغليب
شرح

گفته اند: اين تعبير از باب تغليب است، چه مذكر بر مؤنث غلبه كرده است. (11) اما اين استدلال بنا به دلايلي نا تمام است.

الف) هنگامي مي توان تغليب را پذيرفت كه محرز شود هيچ يك ازدو طرف در نظر گوينده خصوصيتي ندارد و او در شمول حكم، همگان رااراده كرده و از سوي ديگر قرينه اي هم بر خلاف آن وجود نداشته باشد، امادر مساله مورد بحث نه تنها براي ما محرز نشده كه وي خواهان شمول حكم است، بلكه قراين و شواهد چندي مبني بر تمايز بين دو طرف در دست داريم. در اين باره روايات صحيح و صريحي كه در انحصار اهل بيت در اصحاب كساء آورديم و بخش عمده آن بر خروج زنان پيامبرصلي الله عليه وآله از دايره شمول صراحت داشت كافي است. (12).

ب) علامه مجلسي در رد اين استدلال مي گويد: «خطاب زنان پيامبرصلي الله عليه وآله سرشار از سرزنش، عتاب و تهديد است، اما خطاب اهل بيت آراسته به انواع مهرباني، نوازش و مبالغه در اكرام و بزرگ داشت است. پس با دقت نظرتباين كامل بين اين آيه و آيات پيش و پس از آن بر كسي پوشيده نمي ماند.» (13).

ج) ما بيان كرديم كه اگر هم بپذيريم كه مراد از بيت، همان خانه مسكوني است، باز اصل صدق عنوان «اهل بيت بر زنان پيامبرصلي الله عليه وآله اشكال دارد. دانستيد كه منظور در اين جا بيت رسالت و نبوت است و نه خانه مسكوني. اگر هم به فرض بپذيريم كه منظور، خانه مسكوني است،

خواهيم گفت: - هم چنان كه از ملاحظه بعضي از روايت هاي حديث كساء روشن مي شود -منظور خصوص خانه اي است كه رسول خداصلي الله عليه وآله، اهل كساء را در آن جمع كرد، آن جا كه اين آيه شريفه درباره آنان فرود آمد. بنابراين «ال در «البيت براي عهد خارجي است. با اين توضيح راز اين فرموده خداوند متعال روشن مي شود كه خطاب به زنان فرمود: «بيتكن، اما در اين جا فقط به «اهل البيت تعبير كرده است.

پيش از اين آمد كه سياق و نظم آيات هم با اين مطلب هماهنگ است كه مراد از اهل بيت، خصوص اصحاب كساء هستند و لذا نيازي به ادعاي تغليب و ديگر ادعاها نيست.

يك تذكر

آنچه در اين جا از لحاظ پذيرش و رد مورد نظر است، تغليب نسبت به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله و انضمام و عدم انضمام آنان به اصحاب كساء است؛ اما غلبه مذكر بر مؤنث نسبت به خود آل عبا كه فاطمه عليها السلام هم در ميان آنان است، آن گونه كه روايات متواتر بدان تصريح كرده، اشكالي ندارد و مورد نظرخداوند متعال بوده است.

2. عموميت لفظ «اهل البيت

وجه ديگري كه در دفاع از نظريه خود مبني بر اين كه آيه شريفه شامل زنان پيامبرصلي الله عليه وآله هم مي شود و نيز براي توجيه اختلاف ضماير از لحاظ مذكر ومؤنث بودن بيان كرده اند، اين است كه لفظ بيت، لفظي است عام و كلي كه برجمع اطلاق مي شود. (14) پاسخ اين وجه چنين است:

الف) بعضي از آنچه كه در پاسخ وجه پيش بيان كرديم، در اين جا هم مي آيد.

ب) كلي بودن لفظ «بيت بر حسب مصطلح اهل علم نادرست است.

ج) قرينه قطعي دلالت دارد كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله، در آيه تطهير مورد نظرخداوند متعال نبوده اند.

د) اين توجيه هم بي فايده است؛ زيرا همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم، ظاهرا منظور از بيت، خانه مسكوني نيست، بلكه مراد بيت نبوت ورسالت است. آنچه به همين مطلب اشاره دارد اين كه در اين آيه، وقتي كه خداوند متعال از خانه مسكوني همسران پيامبرصلي الله عليه وآله سخن مي گويد، لفظ جمع آورده و به ايشان اضافه كرده است. وقرن في بيوتكن، در خانه هاي تان بمانيد. سپس فرمود: و اذكرن ما يتلي في بيوتكن، از آنچه در خانه هاي تان خوانده مي شود پند گيريد.

اما در آيه تطهير لفظ «البيت را محلي به «الف و «لام عهد آورده است. اگر منظور، خانه مسكوني زنان پيامبرصلي الله عليه وآله بود،

مناسب بود كه هم چون موارد پيش و پس از آن، در اين جا هم لفظ جمع آورده شود نه لفظ مفردمحلي به «الف و «لام عهد.

اگر هم بپذيريم كه منظور خانه مسكوني است، بايد بگوييم كه منظورهمان خانه خاصي است كه رسول خداصلي الله عليه وآله اهل كساء را در آن جمع كرد و «الف و «لام «البيت هم براي عهد خارجي است نه خانه هاي زنان پيامبرصلي الله عليه وآله كه در آيات پيش و پس از آن با لفظ «بيوتكن تعبير فرمود. اين وجه را مي توان با بعضي از متون حديث كساء تاييد كرد. طالبين به منابع آن مراجعه كنند.

ممكن است گفته شود از اين كه خانه ها به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت داده شده و نه به خود رسول اكرم صلي الله عليه وآله، استفاده مي شود كه در نسبت دادن آن به پيامبرصلي الله عليه وآله شرف بزرگي است و خداوند نمي خواهد كه زنان حضرت رابه اين شرف اختصاص دهد. گذشته از اين، خداوند متعال اراده فرموده كه تفاوت بين زنان پيامبرصلي الله عليه وآله و خاندان اهل بيت حقيقي او را كه اهل كساءهستند، ظاهر سازد تا مبادا احدي تصور كند كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله و خاندان اونسبت به حضرت در يك مرتبه قرار دارند، بلكه اهل بيت او از خود اويند وبه او منسوبند، اما زنان پيامبرصلي الله عليه وآله كه خداوند حاضر نشده خانه اي را كه آنان در آن سكونت دارند، به پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت دهد، اين گونه نيستند.

3. مذكر بودن لفظ اهل

آنان در توجيه ديگري مي گويند: مذكر بودن ضمير در «عنكم و «يطهركم به اعتبار لفظ «اهل است. چه ضمير با اين كلمه به صورت مذكرمي آيد. خداي سبحان در گفتار دو فرشته

به همسر ابراهيم عليه السلام مي فرمايد:

اتعجبين من امر الله رحمة الله وبركاته عليكم اهل البيت (15).

و نيز در آيه ديگري آمده: قال لاهله: امكثو. (16).

در اين آيه مباركه گوينده، موسي عليه السلام و مخاطب همسر اوست.

همين طور است آن جا كه يك نفر به دوستش مي گويد: كيف اهلك؟ [خانواده ات چطورند؟] و منظورش همسر اوست. او در پاسخ مي گويد: هم بخير [خوبند]. (17).

اين توجيه نيز به چند دليل نادرست است:

الف) لفظ اهل، چنان كه زمخشري در تفسير آيه مباركه «هذه القرية الظالم اهلها» (18) تاكيد كرده هم مذكر مي شود و هم مؤنث. بنابراين بهتر آن بودكه به تناسب سياق آيات، ضمير مؤنث آورده شود.

ب) لفظ اهل در اين آيه مفرد است، اگر معناي آن جمع بود، آيا بهتر اين نبود كه اين مساله هم مراعات شود؟ پس چرا ضمير جمع آورده و فرموده: «عنكم و يطهركم وجهت مفرد بودن را رعايت نكرده است تا ضمير به صورت مفرد بدان برگردد؟

ج) كلمه «اهل آيه تطهير تابع «عنكم است و تابع نمي تواند از جهت مذكرو يا مؤنث بودن در متبوع اثر كند. اما اين كه بگويند كلمه «عنكم هم تابع اهل ديگري است كه از كلمه نساء منتزع شده مردود است؛ زيرا اگر اين درست بود مي بايست ضماير پيشين اين آيه نيز مذكر باشند و حال آن كه همه مؤنثند. پس به چه دليل در ذيل آيه از آن عدول كرده ضمير مذكر آورده است؟ (19).

د) در آيه «رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت مقصود خصوص افرادذكور است كه مجموع اهل بيت ابراهيم هستند و داخل شدن زن در ميان آنان از باب تغليب و تجوز است. بنابراين قياس با آن نابه جاست؛ زيرا احدي تغليب با قرينه را انكار

نكرده است.

در مورد آيه «قال لاهله امكثوا» هم چنين است. چنان كه در مورد گفتارآن مرد هم در پاسخ دوستش كه پرسيد: «كيف اهلك؟» و او پاسخ داد: «هم بخير» چنين است، چرا كه در اين جا قرينه اي دال بر تعيين مراد وجود دارد وبا وجود قرينه بي اشكال بوده جايي براي بحث و جدال نيست.

ه) علاوه بر اين، فرق است ميان به كار بردن «اهل الرجل و «اهل بيت الرجل. بنابراين اگر اطلاق اهل بر همسر صحيح باشد، لازم نمي آيد كه اطلاق اهل بيت بر همسر نيز صحيح باشد و در روايات گفته شد كه پيامبرصلي الله عليه وآله نفي نفرمود كه ام سلمه از اهل بيت باشد، بلكه او را از اهل خود قرار داد نه ازاهل يت خويش.

و) از سوي ديگر دخول ساره در اهل بيت ابراهيم در آيه «رحمة الله وبركاته عليكم اهل البيت از اين جهت است كه وي دختر عموي ابراهيم عليه السلام بود. (20) بنابراين از حيث نسب، داخل در اهل بيت اوست نه از اين جهت كه همسر اوست. دست كم اين مساله قابل تشكيك است.

تهاجم متقابل: مخالفت با سياق آيات بي مورد است

بعضي با بيان دلالت سياقي استدلال كرده اند كه در آيه تطهير زنان پيامبرصلي الله عليه وآله اراده شده اند. وي در اختلاف ضماير موجود در اين آيه شريفه هيچ محذوري نمي بيند. آن گاه مي گويد: «بيان حال ديگران با جمله معترضه، بدون قرينه و يا رعايت نكته اي، ونيز بدون اعلام پايان كلام پيشين و يا شروع كلام جديد با وظيفه بلاغت كه بالاترين هدف در كلام خداوند متعال است، مخالف مي باشد.

بنابراين سزاوار است كه به پيراستگي آن از اين مخالفت معتقد شد.» (21).

در پاسخ وي مي گوييم: اين سخن در حد خود درست است، اما روشن شده كه در اين جا مناسبت لازم موجود است

و آن اين كه امر و نهي زنان به منظورحفظ بيت پيامبرصلي الله عليه وآله و دور ساختن عيب از او و پنج تن آل عباعليهم السلام و براي گرامي داشت و اكرام و اعتلاي شان وي و بدين هدف بوده كه مصلحت اسلام و رسالت پيامبرصلي الله عليه وآله اقتضا كرده است.

قرينه اي كه موجب مي شود ازاين ظهور دست برداريم، روايات صحيح وصريح پيشين و نيز قراين ديگري است كه در مباحث بعدي خواهيم آورد. اين گذشته از مطلبي است كه پيش از اين آورديم و توضيح داديم كه مخالفتي با سياق آيات ندارد. آن مطلب را در اين جا تكرار نمي كنيم.

تطهير و اراده زنان پيامبرصلي الله عليه وآله

اگر آن گونه كه عموم دانشمندان و محققان معتقدند و روايات پيشين حديث كساء تاكيد كرده، پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مشمول آيه تطهير است و نيز فرض كنيم كه از باب تغليب و ادعاي بعضي، خطاب در اين آيه متوجه پيامبرصلي الله عليه وآله هم هست. در اين صورت مساله، مشكل تر خواهد شد؛ زيرا اگر هر دوخطاب متوجه پيامبرصلي الله عليه وآله و زنانش باشد، لازم مي آيد كه او هم مامور به نشستن در خانه و عدم تبرج و از كساني باشد كه كيفرشان دو برابر است وخداوند به آنان دو بار پاداش مي دهد. در حالي كه فساد اين مطلب آشكاربوده نيازي به توضيح ندارد، خصوصا با ملاحظه اين كه ضماير سابق و لاحق ويژه زنان [مؤنث] است.

اگر پيامبرصلي الله عليه وآله مشمول دو خطاب نيست، گذشته از اختلاف سياق، لازم مي آيد كه خداوند متعال جماعتي را مورد خطاب قرار داده و آن گاه اسلوب خطاب را از اناث به ذكور تغيير داده باشد؛ زيرا افراد مورد خطاب عوض شده اند. به علاوه، زدودن پليدي و پاكيزه گردانيدن زنان

به طور مستقيم است؛ زيرا امتثال اوامر و نواهي خداوند از سوي ايشان حاصل مي شود، اماتطهير پيامبرصلي الله عليه وآله به نحو ديگري، يعني ثانيا و بالعرض و به واسطه آن است كه به سبب زنانش، عيبي بر او وارد نشود؛ زيرا طهارت پيامبرصلي الله عليه وآله به واسطه عدم تبرج و نشستن در خانه و … كه در آيه ذكر شده نيست تا بدان وسيله مستقيماطهارت حاصل آيد.

پس روشن مي شود كه در اين صورت، تطهير و زدودن پليدي به دو نحوكاملا مختلف به كار برده شده است. حتي اگر منظور طهارت پيامبرصلي الله عليه وآله به طور مستقيم از پليدي هايي باشد كه به عنوان يك مرد با او تناسب دارد، اين هم مردود است؛ زيرا چنين مطلبي در آيه بيان نشده است. پس استعمال تطهير و زدودن پليدي از زنان به وسيله مسائل مذكور در آيات و نسبت به پيامبرصلي الله عليه وآله به وسيله اموري كه بيان نشده، چيزي نيست كه كلام آن را تاييدكند و يا بتوان آن را فهميد يا به احدي تفهيم كرد.

ترتيب قرآن و دلالت سياقي

بعضي مي كوشند در رد اين عقيده كه به موجب سياق آيات، در آيه تطهير، زنان پيامبرصلي الله عليه وآله مورد نظرند، چنين استدلال نمايند كه قرآن به تدريج فرودآمده، اما به ترتيب نزول جمع آوري نشده است. رسول اكرم صلي الله عليه وآله جايي را كه مي بايد آيات فرود آمده در آن قرار گيرد، معين مي فرمود. مثلا مي گفت: اين آيه را در فلان سوره قرار دهيد و آن آيه را در فلان سوره. بنابراين آيه «انمايريد الله ليذهب عنكم الرجس … » را هم در ميان آياتي قرار داده كه زنانش مورد خطاب هستند تا دست خيانت تحريف و تصرف به

قرآن نرسد؛ زيرااگر پيامبرصلي الله عليه وآله چنين نمي كرد، وقتي كه ديگران با نص صريح قرآن درباره مسائل مربوط به امامت، جايگاه و ويژگي هاي آن، يعني عصمت و طهارت مواجه مي شدند، خود را در برابر مشكلات بزرگي مي ديدند. بر اين اساس، سياق آيات به هنگام تعارض با دلايل صحيح و صريح نمي تواند با آن برابري كند؛ زيرا اطمينان نداريم كه اين آيه به هنگام نزول در همين سياق نازل گرديده باشد. به همين دليل اگر هم سياق آيه مورد بحث بر گمان مخالفان دلالت داشته باشد، لازم است كه دلالت سياق را ترك كنيم و به حكم ادله قاطع و حجت هاي روشني تسليم شويم كه بخشي از آنها رادر اين جا بيان كرديم و اين نه با بلاغت قرآن مخالف است و نه به اعجاز آن خللي مي رساند. (22).

ممكن است عثمان و يا ديگران به گمان اين كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله موردنظرند و نيز به خاطر اجتهاد در ترتيب، آيه را در اين جا قرار داده باشند. روشن است كه در ترتيب مصاحف قرآن اختلافات فراواني به وجود آمد تااين كه سرانجام مردم در مصحف عثمان به توافق رسيدند. روايت كرده اند كه وقتي قرآن را جمع آوري مي كردند، يك آيه از سوره احزاب را گم كردند وآن را نزد خزيمة بن ثابت يافتند. (23).

ممكن است به منظور بعضي از مصالح و منافع دنيوي خود، آيه تطهير رادر سياق خطاب به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله قرار داده باشند. عدم ارتباط اين آيه باداستان زنان از روايات به دست مي آيد و لذا در اين باب تكيه بر نظم وترتيب در نهايت بطلان است. (24) آنچه اين گفته را تاييد مي كند اين است كه آيه وقرن في بيوتكن در صورتي

كه آيه تطهير از ميان جملات آن برداشته شود، بر انسجام و هماهنگي خود باقي مي ماند و هيچ خللي به هماهنگي آن وارد نمي شود. (25).

ما نيز در اين باره مي گوييم: هرچند كه در اين نظر با آنان موافق هستيم كه قرآن بر جسب نزول مرتب نشده است، اما سايرمطالبي را كه بيان داشته اند، نمي توانيم بپذيريم؛ زيرا:

1. روايات دال بر اين كه پيامبرصلي الله عليه وآله جاي آيات را معين مي كرد، دلالت ندارد كه آن حضرت در اجزاي يك آيه - چنان كه در اين جاست - تصرف نموده باشد؛ زيرا آيه تطهير جزئي از يك آيه است و نه يك آيه مستقل. آيامعقول است كه پيامبرصلي الله عليه وآله جزء يك آيه را با جزء ديگري تلفيق كرده باشد؟! نه چنين مطلبي براي مان نقل شده و نه احدي ادعا كرده است. صرف احتمال هم كفايت نمي كند.

2. احتمال آنان درباره اين كه ممكن است پس از پيامبرصلي الله عليه وآله قرآن دچارتحريف شده باشد، احتمال نادرستي است؛ زيرا در زمان حيات پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله سوره ها و آيات قرآن به نام خود، نزد ده ها تن از اصحاب محفوظ و مكتوب بود. آن حضرت هم نويسندگاني را مامور كرده بود كه تحت نظارت مستقيم خودش قرآن را مي نوشتند و آن را حفظ و ضبط مي كردند.

3. اگر تصرف پيامبرصلي الله عليه وآله در قرآن به شكلي بود كه موجب مي گشت تادلالت آيه بر معناي مورد نظر پوشيده شود، بايد دانست كه اين تصرف نامعقول است؛ زيرا همين كار، تحريف قرآن و نابودي حق بوده، مردمان رادر مخالفت با آن معذور مي سازد و حجت را بر ايشان، حتي پس از آمدن رسولان تمام نمي كند.

اگر چنين پيامدي نداشته باشد، تصرف مذكور،

بي فايده و غيرقابل توجيه بوده، مقصود مورد نظر در صيانت قرآن از تحريف نادرست خواهد بود. درنتيجه همان اشكال بزرگ كه مقتضي تحريف است به حال خود باقي مي ماند. مگر اين كه گفته شود: بدون ترديد اين جزء آيه كه به تطهير اهل بيت عليهم السلام تصريح دارد، به طور مستقل در قضيه كساء نازل شده است. ليكن رسول اكرم صلي الله عليه وآله آن را به فرمان خداوند متعال و به منظور گراميداشت آل عباو تفهيم اين مطلب به زنان خود و ديگران كه زنانش در سطح اين گروه پاكيزگان قرار ندارند، در ميان آياتي قرار داده است كه همسران پيامبرصلي الله عليه وآله مخاطب آن هستند.

4. اگر اختصاص آيه را به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله بپذيريم، بدان معنا خواهد بودكه رسول اكرم صلي الله عليه وآله در حديث كساء تصريح نكند كه آيه به آل عبا اختصاص دارد. در حالي كه آن حضرت صلي الله عليه وآله در مواردي چند - ظاهرا - بر خروج زنان خويش از مفاد آيه شريفه اصرار كرده است.

5. ما در كتاب خود حقائق هامة حول القرآن الكريم (26) به صورت قاطع ثابت كرده ايم كه قرآن از هر گونه تحريف يا تبديل، توسط حاكمان پس ازپيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مصون مانده است. در همين كتاب درباره ترتيب نزول ومباحث ديگر قرآني سخن گفته ايم. كساني كه خواهان مطالب بيش تري در اين باره هستند، بدان جا مراجعه كنند.

پي نوشتها

1) اين مضمون در منابع زير موجود است:

بحار الانوار، ج 89، ص 95؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 142 و 150؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 12؛محاسن برقي، ص 300.

2) ر. ك: وسائل الشيعه، ج 18، ص 150؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 11.

3) تفسير عياشي، ج 1، ص 17؛ بحار الانوار، ج 89، ص 110.

4) ر. ك: نفحات

اللاهوت، ص 85؛ دلائل الصدق، ج 2، ص 72.

5) يوسف (12) آيات 28 - 29.

6) واقعه (56) آيه 76.

7) لقمان (31) آيه 13 - 16.

8) ر. ك: تفسير قمي، ج 2، ص 193 - 194؛ الكلمة الغراء في تفضيل الزهراء، ص 213 - 214؛ نهج الحق و كشف الصدق (پاورقي)، ص 174.

9 و 10)ر. ك: التسهيل لعلوم التنزيل، ج 3، ص 137؛ الكلمة الغراء في تفصيل الزهراء، ص 213 - 214؛التبيان، ج 8، ص 38؛ المواهب اللدنيه، ج 2، ص 123؛ نهج الحق و كشف الصدق، ص 174؛ تفسيرقمي، ج 2، ص 193 - 194؛ الصراط المستقيم، ج 1، ص 185؛ نوادر الاصول، ص 266؛ احقاق الحق، ج 2، ص 566؛الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 310؛ الاصول العامة للفقه المقارن، ص 158؛الصواعق المحرقه، ص 141؛ ينابيع الموده، ص 294.

11) ر. ك: تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 208؛ السنن الكبري، ج 2، ص 150؛ التبيان، ج 8، ص 308 -309؛ غرائب القرآن، ج 22، ص 10؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 14، ص 183؛ فضل بن روزبهان دردلائل الصدق، ج 2، ص 64.

12) التبيان، ج 8، ص 308 - 309.

13) بحار الانوار، ج 35، ص 235.

14) ر. ك: نظرية الامامه، ص 182؛ مختصر التحفة الانثي عشريه ص 151.

15) هود (11) آيه 73.

16) قصص (28) آيه 29.

17) ر. ك: فتح القدير، ج 4، ص 279؛ نوادر الاصول، ص 266؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 14، ص 183؛مختصر التحفة الاثني عشريه، ص 150؛ نظرية الامامه، ص 182.

18) نساء (4) آيه 75؛ الكشاف، ج 1، ص 535.

19) جوامع الجامع، ص 372.

20) قصص الانبياء، ص 100.

21) مختصر التحفة الانثي عشريه، ص 149.

22) ر. ك: الكلمة الغراء في تفضيل الزهراء، ص 213 - 214؛ الصراط المستقيم، ج 1، ص 185؛ الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 312؛ الاصول العامه للفقه المقارن، ص 158.

23) ر. ك: احقاق الحق، ج 2، ص 570؛ بحار الانوار، ج 35، ص 234؛ الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 312؛ اما وي آن را به طور مطلق بيان كرده است.

24) بحار الانوار، ج 35، ص 234.

25) الميزان في تفسير

القرآن، ج 16، ص 312.

26) اين كتاب با مشخصات زير ترجمه و منتشر شده است:

پژوهشي نو درباره قرآن كريم، ترجمه محمد سپهري، تهران، نشر هماهنگ، 1374.

فصل پنجم

دلالت و استدلال

به منظور تكميل بحث مطالبي را برمي شماريم كه در غني ساختن انديشه و گردآوري عناصري مفيد است كه بدان قدرت، استواري و رسوخ بيش تري مي دهد و بر زيبايي آن مي افزايد؛ اين كار وقتي ضرورت بيش تري مي يابد كه ناديده انگاشتن آن موجب توجه خواننده و برانگيختن اين احساس در وي شود كه بحث ناتمام و ناقص است و چه بسا همين امر موجب شود كه وثوق خويش را بدان از دست داده و در اعتماد بدان دچار شك و ترديد شود. به علاوه، اين كار، لازمه امانت علمي است و وظيفه شرعي و وجداني هم بدان فرمان مي دهد.

زمان نزول

گاهي گفته مي شود روايات پيشين كه دلالت مي كرد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله ماه هاو در بعضي تا زمان وفات، هر روز يا به هنگام هر نماز به در خانه فاطمه عليها السلام مي آمد و مي گفت: نماز! نماز! «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس بر تاخرداستان كساء و در نتيجه تاخر نزول آيه تطهير به اواخر زندگاني آن حضرت دلالت دارد، در حالي كه مي دانيم آيات سوره احزاب در خطاب به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله سال ها پيش از آن فرود آمد و آن هنگامي است كه عايشه ازپيامبرصلي الله عليه وآله درخواست اموالي كرد و در اين موقع بود كه آيه تخيير -كه اولين آيه از اين آيات است - فرود آمد.

ما در پاسخ اين سخن مي گوييم: هرچند اين گفته احتمال تاخير نزول آيه را قوي مي سازد، اما استدلال، اعتماد بدان كفايت نمي كند. آنچه شكي در آن نداريم، اين است كه حديث كساء مدتي پس از ولادت حسن و حسين عليهما السلام بود.

پس از ملاحظه انسجام آيات با آيه تطهير و ملاحظه اين كه آيه تطهيرجزئي از يك آيه است و نيز ملاحظه

اين مطلب كه حديث كساء كه به طورقاطع، ثابت و صحيح دلالت دارد كه بخش هاي تطهير، جداي از بقيه بخش هاي آيه - كه اين آيه هم جزئي از آن است - فرود آمده و آن گاه با ملاحظه رواياتي كه مي گويد: پيامبرصلي الله عليه وآله چهل صبح به در خانه علي مي آمد و پس ازوارد شدن بر فاطمه مي فرمود: «السلام عيكم اهل البيت و رحمة الله وبركاته، نماز! خداي شما را رحمت كند، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.» (1).

آري، با ملاحظه همه اينها، اطمينان پيدا مي كنيم كه آيه تطهير در اوايل هجرت فرود آمد و پيامبرصلي الله عليه وآله آن را بر آن عده از اهل بيت كه موجود بودندمنطبق مي كرد. سپس كه حسن و حسين عليهما السلام به دنيا آمدند، آنان را زير پارچه(كساء) جمع مي كرد و اين آيه را مي خواند. ظاهرا اين كار پيامبرصلي الله عليه وآله بارهاتكرار شده است.

امكان دارد كه اين آيه چند بار كه اولين آن در اوايل هجرت بود نازل شده باشد. سپس هنگامي كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله خاندان خود را زير پارچه جمع كرد، بار ديگر فرود آمده و جبرئيل آن را به حضرت ابلاغ كرده باشد. شايد اين كارهم تكرار شده باشد كه جبرئيل در هر مورد اين آيه را مي آورد و به پيامبرصلي الله عليه وآله فرمان مي داد كه آن را تلاوت كند، هدف آن بوده كه اهل بيت مورد نظر را آن چنان بشناساند كه هيچ گونه عذري براي احدي باقي نماند. شايد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله هم آمدن به خانه فاطمه را به هنگام هر نماز يا هرصبحگاه تكرار كرده و هر بار

مدتي ادامه داده و باز دوباره بدان پرداخته تااين كه از دنيا رفت. هدف از اين كار اين بود كه هرگونه اشكالي را برطرف نمايد و هرگونه شبهه اي را دور سازد. در اثر همين امر است كه مي بينيم آن مردي هم كه به انحراف از علي و خاندانش معروف است، ناچار گرديده به صحت اين حديث كه مفسران و ديگر دانشمندان بر صحت آن اجماع دارنداعتراف نمايد.

آيه، زنان را از مدلول خود خارج مي كند

يكي از دانشمندان مي گويد: آيا مراد از زدودن پليدي از اهل بيت، دورساختن پليدي يا برداشتن آن است؟ اگر فرض اول باشد، در اين صورت تمام زنان پيامبرصلي الله عليه وآله از حكم آيه خارج هستند؛ زيرا اگر همه نباشند دست كم بيش تر آنان پيش از اسلام در پليدي بوده اند. و اگرفرض دوم باشد، چاره اي نداريم جز اين كه بگوييم: پيامبرصلي الله عليه وآله از حكم اين آيه خارج است؛ زيرا به اتفاق قاطبه امت اسلامي، هيچ گونه پليدي يي چه پيش از بعثت و چه پس ازآن در حضرت نبوده است. در حالي كه رسول خداصلي الله عليه وآله به اتفاق همه مسلمانان و به طور قطع در حكم آن داخل است.

بنابراين نمي توان گفت كه رسول خداصلي الله عليه وآله از حكم آن بيرون است. پس فرض اول ثابت و فرض دوم منتفي گشت و به طور قطع زنان پيامبرصلي الله عليه وآله ازحكم بيرون شدند. (2).

مناسب بود كه اين نويسنده اين را هم بيفزايد كه به گفته ابن عباس (3) بعضي از زنان پيامبرصلي الله عليه وآله، مثل عايشه پس از نزول آيه چنان كينه علي را به دل داشت و آن چنان او را دشمن مي داشت كه هرگز حاضر نبود از علي به نيكي ياد كندو حال

آن كه رسول خداصلي الله عليه وآله همگان را به طور قاطع، از بغض و كينه علي عليه السلام نهي فرموده بود. هم چنان كه بر آن حضرت كه امام زمان او بود و پيامبرصلي الله عليه وآله درباره وي فرموده بود: جنگ با تو، جنگ با من است، (4) خروج كرد و در اثرآن هزاران نفر از مسلمانان بي گناه كشته شدند و نيز با فرمان خداوند سبحان هم مخالفت كرد كه دستور داده بود از خانه خود بيرون نرود. اين جداي ازهم راي شدن او حفصه بر ضد پيامبرصلي الله عليه وآله بود. خداوند آن دو را فرمان داد كه از اين كار خود توبه كنند و اين گونه خطاب به آنان فرمود: ان تتوبا الي الله فقد صغت قلوبكما. (5).

و آن گاه زن نوح و زن لوط را براي شان مثال زد. همه اينها نشان مي دهدكه او مورد نظر آيه نبوده، چرا كه اگر چنين بود خودش را از وقوع در اين لغزش ها و مهالك نگه مي داشت.

فلسفه رفتن زير پارچه

امام عبد الحسين شرف الدين رحمه الله مي گويد: « … آن گاه پارچه را روي خود وآنان كشيد تا از ديگران مشخص شوند و هنگامي كه از ميان همه اهل خانه تنها اينان زير عبا رفتند و از ساير امت مشخص و جدا شدند، آيه را به آنان ابلاغ كرد تا ديگري از اصحاب يا خاندان وي طمع مشاركت با آنان را در اين حكم ننمايد. در اين هنگام كه اين پنج تن از ديگران جدا شده بودند، آنان رامخاطب قرار داد و فرمود:

انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا … » (6).

اين گفته مرحوم شرف الدين كلام حق است كه نه راه گريزي از آن هست و

نه چاره اي جز پذيرش آن. اما سخن دهلوي معروف به تعصب كور درمخالفت با حق و صواب درست نيست كه مطلب را وارونه كرده و كوشيده آن را مشوه و دگرگون سازد. آن جا كه مي گويد: «وقتي تخصيص به كساء دال بر اين است كه اين افراد به حكم آيه اختصاص دارند، اين تخصيص [به كساء]را فايده آشكار ديگري نباشد، اما اين فايده در اين جا عبارتند از دفع اين گمان كه اين اشخاص از اهل بيت نيستند؛ زيرا مخاطب در اين آيه فقط زنان پيامبرند.» (7).

از ديدگاه ما اين سخن نادرست است؛ زيرا:

1. در فصل دوم همين بخش دانستيم كه پيامبرصلي الله عليه وآله ام سلمه، عايشه و زينب را از اين كه جزء اهل بيت باشند، خارج كرد.

2. دانستيم كه صدق عبارت اهل البيت بر زنان واضح نيست و بلكه بعضي از پيشوايان لغت و نيز زيدبن ارقم آن را انكار كرده اند. اين مطلب از پرسش بعضي از زنان پيامبرصلي الله عليه وآله هم استفاده مي شود كه در اين باره از آن حضرت سؤال كردند.

3. چرا پيامبرصلي الله عليه وآله تاكيد داشت كه فقط اهل كساء را در اهل بيت خودداخل كند، اما عباس، عقيل و فرزندان آن دو و نيز ديگر نزديكان خود راوارد نكرد؟

4. همان گونه كه به طور مشروح در فصل هاي گذشته بيان داشتيم اين مطلب كه در آيه تطهير زنان پيامبرصلي الله عليه وآله مورد نظر و مخاطب بوده اند با سياق آيات تناسب ندارد.

اين مطلب و ديگر مطالبي كه بيان داشتيم و در مباحث بعد خواهيم آورد، به صورت قاطع بيان مي دارد كه سخن دهلوي چيزي جز مكابره اي شكست خورده و مذبوحانه نبوده بر يك اساس علمي صحيح مستند نمي باشد، پس سخن برتر و بهتر همان گفته

امام شرف الدين است.

اگر آيه درباره زنان بود

آنچه اين مساله را روشن مي سازد روايتي است از امام صادق عليه السلام كه فرمود:

«اگر رسول خداصلي الله عليه وآله سكوت مي كرد و نمي فرمود كه اهل بيتش چه كساني هستند، هر آينه آل عباس، آل عقيل، آل فلان و آل فلان ادعا مي كردند كه مااهل بيت او هستيم، اما خداوند در تصديق پيامبرش اين آيه را در كتابش نازل فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت … ». (8).

علامه اي جليل القدر داستاني را برايم بيان كرد كه براي علامه اميني صاحب الغدير پيش آمده بود. خلاصه داستان چنين است: «علامه اميني بايكي از دانشمندان اهل سنت اجتماع كرده بود. آن عالم سني درباره آيه تطهيراز وي پرسيد كه درباره چه كساني نازل شده است؟ آيا درباره زنان پيامبرصلي الله عليه وآله فرود آمده و يا درباره كساني ديگر؟ علامه اميني پاسخ وي را با پرسشي داد كه مفاد آن چنين است: آيا به نظر شما، اگر آيه تطهير درباره زنان پيامبرصلي الله عليه وآله فرود آمده آنان را اندك نصيبي از آن بود، ام المؤمنين عايشه اين امر را رهامي كرد و آن را بر پيشاني شترش (عسكر) كه در جنگ جمل بر آن سوار شد ومردمان را براي جنگ بر ضد علي عليه السلام تشويق مي كرد؛ نمي نوشت؟! آن دانشمندپاسخ مثبت داد.» خداي بيامرزد علامه اميني را و آن دانشمند منصف راپاداش نيكو دهد. چه عايشه نياز شديدي به اين احتجاجات داشت، خصوصادر مقابل برادر و وصي پيامبرصلي الله عليه وآله و كسي كه با حق است و حق با او، و هر آن جا كه او بچرخد حق همراه او مي چرخد.

آنچه در اين جا جلب نظر مي كند اين كه

چند تن از زنان پيامبرصلي الله عليه وآله تصريح كرده اند كه اين آيه درباره اصحاب كساء فرود آمده و حتي به اخراج تني چند از زنان حضرت از دايره شمول حكم تصريح كرده اند و احدي ازآنان ادعا نكره كه به طور مشخص او و يا ساير زنان پيامبرصلي الله عليه وآله در مفاد آيه ويا در حديث كساء داخل هستند.

ام سلمه در مقابله با تهاجم تبليغاتي

هنگامي كه شهر بن حوشب به ام سلمه خبر داد كه اختاپوس اموي وكينه توزان دشمن علي و خاندان اوعليه السلام فعاليت گسترده اي را بر ضد آنان شروع كرده اند، اين بانوي گرامي با ايمان و اخلاص تمام به دفاع از حق پرداخت وتاييد كرد كه علي و اهل بيت عليهم السلام در مفاد آيه تطهير داخل و زنان پيامبرصلي الله عليه وآله ازمفاد آن خارجند، در حالي كه به نظر بعضي اين گفته اش باعث كسر شان وكاهش احترام وي نزد ديگران است، اما او كسي نبود كه به اين احكام ستمگرانه و ناشي از نفوس شرور، كينه توز و بيمار اعتنا كند. شهر بن حوشب به او گفت: ام المؤمنين! مردماني نزد ما درباره اين آيه چيزهايي مي گويند؟

ام سلمه گفت: چه مي گويند؟

- اين آيه را بيان مي كنند كه «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» بعضي مي گويند: درباره زنان پيامبرصلي الله عليه وآله فرود آمده و بعضي مي گويند: درباره اهل بيتش.

- شهر بن حوشب! به خداي سوگند! اين آيه در اين خانه من و در اين سجده گاهم فرود آمد. روزي پيامبرصلي الله عليه وآله آمد و با من در اين سجده گاه و اين جانمازم نشست …

آن گاه ام سلمه حديث كساء و نزول آيه تطهير را بيان داشت و متذكر شدكه از پيامبرصلي الله

عليه وآله در خواست كرد كه او همسرش را با آنان داخل كند، اماپيامبرصلي الله عليه وآله به او فرمود: ام سلمه! تو خوب هستي. (9).

جبر الهي عذر بدتر از گناه

بيهقي و ديگران روايت كرده اند: از عايشه درباره اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - سؤال شد. او پاسخ داد: ميل نداشتم كه درباره اش چيزي بگويم. او محبوب ترين مردمان نزد رسول خداصلي الله عليه وآله بود. ديدم كه رسول خداصلي الله عليه وآله عباي خود را بر سر علي، فاطمه، حسن و حسين كشيد و گفت: اينان اهل بيت من هستند. خدايا! پليدي را از آنان دور ساز و آنان راپاكيزه گردان.

به او گفتند: پس چرا به جنگ او رفتي؟

پاسخ داد: من پشيمان هستم. آن كار مقدر شده بود. (10).

ام المؤمنين با جبر الهي سرزنش را از خود دور مي سازد و به گمان خودتوانسته بدين وسيله خويشتن را تبرئه يا دست كم تا حد زيادي از گناه خويش بكاهد. بسياري از افراد در مسائلي كه نتوانسته اند برايش توجيه معقول و قابل قبولي دست و پا كنند، به جبر الهي استدلال نموده وبدين وسيله كار خود را به خداوند سبحان حواله داده و تهمت را مستقيما به ذات حق متوجه ساخته اند.

عقيده جبر از بقاياي عقيده اهل كتاب است كه كتاب هاي آنان بدان تصريح دارد. در تورات به صورت كاملا آشكار و در تلمود و انجيل هم آمده است. (11).

خداوند سبحان اين عقيده را از يهود حكايت كرده مي فرمايد:

وقالت اليهود يد الله مغلولة غلت ايديهم ولعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء (12)؛

يهوديان گفتند: دست خدا بسته است، اين گفتار دروغ است، دست آنها بسته شده به لعن خدا گرفتار گرديدند، بلكه دو دست خدا [دست قدرت و رحمت او]

گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق مي كند.

آن گاه اين اعتقاد را از مشركان هم حكايت مي كند:

سيقول الذين اشركوا لو شاء الله ما اشركنا و لا آباؤنا ولا حرمنا من شي ء كذلك كذب الذين من قبلهم؛ (13).

آنان كه شرك آوردند خواهند گفت: اگر خدا مي خواست ما و پدران مامشرك نمي شديم و چيزي را حرام نمي كرديم (بدين گفتار جاهلانه جبريان)پيشينيان آنان تكذيب رسل كردند.

پس از آن هم به رغم مبارزه جدي اسلام با اين عقيده و تلاش هاي ستودني، اين دين جاوداني در جهت ريشه كن كردن آن از عقل و انديشه انسان عرب كه مغلوب اهل كتاب و متاثر از رسوبات شرك بود، هم چنان بر تفكرو انديشه بسياري از مردماني كه به اسلام گراييدند، حاكم ماند. اما اين كارساده و آسان نبود. اين عقيده به حيات خود ادامه داد و در موضع گيري ها وتصريحات، بسياري از آنان آشكار گشت، حتي نزد كساني هم كه سهمي درحكومت و سلطنت داشتند و بلكه نزد بالاترين رده رهبري كه زمام حكومت پس از رسول خداصلي الله عليه وآله را به دست گرفته بودند، ظهور يافت. به علاوه اين عقيده در بسياري از مواضع و سخنان خلفاي پس از پيامبرصلي الله عليه وآله به استثناي علي عليه السلام و آن گاه در سخنان معاويه، عايشه، خالد بن وليد، عمربن سعد، منصورو افراد بسيار ديگري آشكار شد كه با مراجعه به متون تاريخي روشن مي شود.

اين عقيده همان كليد جادويي بود كه به وسيله آن رمزها باز و گنج هاگشوده و تمامي اعتراضات دفع و كليه نقاط نفوذ بسته مي شد. همين عقيده بودكه عثمان، تمسك خويش به حكومت را توجيه كرد تا اين كه كشته شد. عايشه هم خروج خود را براي جنگ با

اميرالمؤمنين علي عليه السلام، و معاويه دربيعت براي فرزند شراب خوار و فاجرش براي خلافت بدان احتجاج كرد. عمربن سعد هم براي كشتن امام حسين عليه السلام سرور جوانان اهل بهشت وارتكاب فاجعه كربلا بدان استدلال كرد. خالد بن وليد هم در قتل مالك بن نويره و ياران مسلمانش بدان احتجاج نمود. همين عقيده بود كه معاويه ومنصور عباسي، بازداشتن مردمان از رسيدن به حقوق خود از بيت المال رابدان توجيه كردند. موارد فراوان ديگري هم هست كه ما در اين مختصرمجال برشمردن و تتبع آن را نداريم و با مراجعه به منابع موجود در پاورقي معلوم مي شود. كار به همين جا ختم نشد، بلكه احاديث فراواني هم در تاييداين عقيده و تاكيد، ترويج و نشر آن از زبان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله ساخته شد. بامراجعه به منابع، گوشه اي از آنچه بيان كرديم معلوم مي شود. (14).

اميرالمؤمنين علي عليه السلام با اين عقايد فاسد وارداتي مبارزه كرد و در مقابل آن ايستاد. خطبه ها و سخنان آن حضرت سرشار از مطالبي است كه بر تباهي وفساد اين عقيده دلالت مي كند. شهرت اين اقدام علي عليه السلام و اين كه او پرچم داراين مبارزه بود، ما را از بيان شواهد فراوان آن بي نياز مي گرداند.

پي نوشتها

1) منابع اين روايت را در فصل دوم همين بخش ملاحظه كنيد.

2) جوامع الجامع، ص 372 (پاورقي).

3) الطبقات الكبري، ج 2، ص 232؛ مسند احمد، ج 6، ص 34 و 228؛ الجمل، ص 82 - 83؛ انسان الاشراف، ص 544 و 545 نيز ر. ك: ارشاد مفيد، ص 107 و كتاب هاي گوناگوني كه از نماز ابوبكردر بيماري پيامبرصلي الله عليه وآله بحث كرده اند.

4) ينابيع الموده، ص 55 و 130؛ مناقب خوارزمي، ص 76.

5) تحريم (66) آيه 4.

6) الكلمة الغراء في تفضيل الزهراء، ص 205؛ الاصول العامة

للفقه المقارن، ص 156.

7) مختصر التحفة الاثني عشريه، ص 152.

8) اصول كافي، ج 1، ص 287 و ر. ك: تفسير فرات، ص 110؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 250؛ بحار الانوار، ج 35، ص 211.

9) شواهد التنزيل، ج 2، ص 72 - 73.

10) المحاسن و المساوي، ج 1، ص 471 و ر. ك: شواهد التنزيل، ج 2، ص 38 - 39؛ تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 276؛ مجمع البيان، ج 8، ص 357؛ بحار الانوار، ج 35، ص 222.

11) ذكر موارد آن موجب طولاني شدن بحث و خروج از موضوع مي گردد. خواننده گرامي به منابع آن مراجعه كند.

12) مائده (5) آيه 64.

13) انعام (6) آيه 148.

14) آنچه گذشت در منابع مختلف پراكنده است. كساني كه مي خواهند بدان آگاهي يابند بعضي ازآن را مي توانند در اين منابع پيدا كنند:

تاويل مختلف الحديث، ص 5 - 6، 29، 45، 48، 82، 83، 128 و 235، 236؛ الهدي الي دين المصطفي، ج 2، ص 162 و 271؛ المصنف، ج 1، ص 119 - 122 و ج 6، ص 356؛ حياة الصحابه، ج 2، ص 12، 94 - 95 و 230 و ج 3، ص 487، 492، 501 و 529.

بخش دوم: نقد و بررسي

فصل اول

توجيهات نادرست

دليل ضعيف

از دو زاويه به دليل ضعيف نگريسته مي شود: 1. منشا 2. اثرمي كوشيم اين دو زاويه را توضيح دهيم:

1. ضعف دليل از جهت منشا: گاهي اوقات سبب ضعف دليل، قصور و ياتقصير استدلال كننده است و آن هنگامي است كه وي در علم، كم مايه بوده ويا از محدوديت يا قصور در فهم و يا از تتبع اندك در مسائلي كه نياز به پژوهش و تتبع دارد رنج مي برد. گاهي اوقات هم اين ضعف ناشي از سوء نيت و بدي طينت است و آن هنگامي است كه مي خواهد مخالفان فكري خود رابه عنوان كساني مطرح كند كه به هر علف هرز و به هر آنچه كه از تارعنكبوت سست تر

است چنگ مي زنند. از اين جهت، از روي مكر و نيرنگ وبي انصافي و ستم پيشگي عليه آنان به دلايلي بيهوده و واهي استدلال مي كند. ممكن است هدف وي از اين استدلال و تعليلي كه براي مخالفان خود رديف مي كند اين باشد كه آنان را به چيزي ملتزم كند كه بدان ملتزم نيستند و آن رانمي پذيرند و با اصول تفكرات و عقايد آنان تناسب ندارد.

2. ضعف دليل از جهت اثر: اين ضعف هنگامي است كه استدلال ضعيف وسخيف سبب مي شود تا انسان غافل، اطمينان خويش را به پايه هاي علمي خوداز دست داده آن را به كناري نهد و به دنبال جايگزيني براي آن برآيد. اين جاست كه به گمراهي و سرگرداني دچار مي شود و آنان كه در كمين او هستند به عنوان نجات دهنده و رهايي بخش به سراغش آمده او را به تاريكي هاي خود وارد ودر درياي ترهات و ناداني هاي خويش غرق و با مطالب گمراه كننده و سخنان بي پايه او را نابود مي سازند. او را ديگر راه رهايي از اين منجلاب نباشد ونداند كه چگونه و كي خويشتن را از آن خلاص كند.

از اين رو لازم است كه دست به كار شده در جست و جوي حق و نابودي و رسوايي باطل برآيد تا خداوند حق را با كلمات خود پايدار سازد.

بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق ولكم الويل مماتصفون؛ (1).

بلكه ما هميشه حق را بر باطل غالب و پيروز مي گردانيم تا باطل را محوونابود سازد. واي بر شما مردم جاهل كه خدا را به وصف كار باطل و بازيچه متصف مي گردانيد.

در اين جا به بيان نمونه هايي چند از استدلال هاي ضعيفي مي پردازيم كه دانشمندان آزاده ما به آنها توجه

و التفاتي نكرده اند. چون هدف اين ادله رامي دانستند.

الف) قرابت

بعضي دخول علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را در اهل بيت از جهت قرابت آنان با پيامبر صلي الله عليه وآله و ارتباط نسبي با وي تعليل كرده اند. آن گاه روايات پيشين را - كه تصريح دارد اينان اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله و سبب نزول آيه تطهيرند - مؤيداين استدلال خويش قرار داده اند. (2) در رد اين استدلال مي گوييم:

1. اگر قرابت نسبي علت آن بود، مي بايست پيامبرصلي الله عليه وآله عمويش عباس را باآنان وارد مي كرد؛ زيرا عمو از پسرعمو - كه علي عليه السلام باشد نزديك تر است. هم چنين عقيل و فرزندان عباس و جعفر هم در رابت با علي عليه السلام در يك رتبه اند. پس چرا فقط علي عليه السلام را داخل كرد نه آنان را؟

2. اگر قرابت نسبي معيار بود بايد فاسقان و مشركاني هم كه به هاشم نسبت مي برند، از اهل بيت باشند؟! در حالي كه بعضي از ايشان تا زمان فتح مكه اسلام نياورده بودند، مانند عتبه و معتب پسران ابولهب.

ب) معاشرت

بعضي دخول علي عليه السلام در اهل كساء را به خاطر معاشرت وي با فاطمه دختر پيامبرصلي الله عليه وآله و ملازمت و معاشرت با خود آن حضرت صلي الله عليه وآله دانسته اند. (3) پاسخ استدلال وي اين است:

1. ما نمي دانيم كه از كي صرف معاشرت سبب استحقاق اين نشان بزرگ گرديده كه بالاترين آرزوها و هايت بلندپروازي هاست.

2. رواياتي كه در فصل پيش آورديم بر خروج زنان پيامبرصلي الله عليه وآله تصريح دارد، با اين كه معاشرت آنان با پيامبرصلي الله عليه وآله و حضور دائمي آنان در خانه اش چيزي است كه احدي در آن ترديد ندارد. از سوي ديگر در قرآن آمده:

ونادي نوح ربه فقال رب ان ابني من اهلي وان وعدك الحق

وانت احكم الحاكمين قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح؛ (4).

نوح به درگاه خدا عرض كرد: بار پروردگارا! فرزند من از اهل بيت من است ووعده تو هم حتمي است كه تو قادرترين حكمفرماياني، خدا به نوح خطاب كرد كه فرزند تو هرگز از اهل تو نيست، او را عملي بسيار ناشايسته است.

در حقيقت هدف از طرح ادعاهايي از قبيل: قرابت و معاشرت، براي بازداشتن انظار از حقيقت امتياز اين برگزيدگان بر ديگراندر فضايل و خصال نيك و در تمام خوبي ها و زيبايي هاست.

ج) استعمال كلمه اهل البيت

ابن حجر هيثمي پيرامون اين كلمه مي گويد: «اهل بيت دو استعمال دارد: يك استعمال به معناي اعم كه گاهي اوقات شامل تمام افراد خاندان مي شود وگاهي اوقات شامل زنان و گاهي اوقات هم شامل افرادي است كه در محبت وولايت وي صادق هستند. استعمال ديگر به معناي اخص و آنان كساني هستند كه در خبر مسلم نام برده شده اند.» (5) مقصود از كساني كه در خبر مسلم آمده همان اصحاب كساء است. در اين باره مي گوييم: اين مطلب جاي تامل دارد؛ زيرا:

1. صحت استعمال اهل بيت براي زنان، جز با نوعي مجازگويي ومسامحه معلوم نشده است. پيش از اين بيان كرديم كه گروهي از دانشمندان لغت اين استعمال را انكار و يا در آن تشكيك كرده اند.

2. وجود چند استعمال براي يك لفظ، در اين جا براي ما اهميت ندارد وبلكه صحت يا عدم صحت استعمال اهل بيت براي زنان پيامبرصلي الله عليه وآله هم براي مامهم نيست. آنچه اهميت دارد اين است كه مشخص شود منظور از اين لفظ درخصوص آيه تطهير چيست؟ گفتيم: رسول اكرم صلي الله عليه وآله كه از هر كس به اهداف ومعاني قرآن

آگاه تر است، آن را مشخص و معين فرموده است. پيامبرصلي الله عليه وآله توضيح داده است كه منظور خصوص اهل كساء هستند و تصريح نموده كه ديگران و خصوصا همسرانش از دايره شمول آن خارج مي باشند. پيامبرصلي الله عليه وآله تاييد كرده كه آنان از اهل اويند ونه از اهل بيتش.

3. آنچه كه درباره سؤال ام سلمه و ديگران گذشت كه از حضرت صلي الله عليه وآله پرسيد آيا او هم از اهل بيت است، بر عدم صحت استعمال اين لفظ برهمسران پيامبرصلي الله عليه وآله دلالت دارد وگرنه پرسش آنان كه اهل زبان بودند چه معنايي داشت؟

واثله روايت كرده كه از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيدم مي گفت: فاطمه! تو اولين كسي هستي كه از اهل بيتم به من مي پيوندد و زينب اولين فرد از همسرانم است كه به من ملحق مي شود. (6).

اين تفصيل بين دو لفظ، دال بر فرق موجود بين دو تعبير است.

4. سخن بعضي پيرامون مساله اي دور مي زند كه آن را مسلم گرفته اند وآن اين كه منظور از بيت در عبارت اهل البيت، خانه مسكوني ساخته شده ازسنگ و خاك است و «الف و «لام هم «الف و «لام جنس و يا خانه نسبي؛در حالي كه اظهر و ارجح اين است كه مراد از بيت، بيت نبوت و رسالت باشد، با اين احتمال كه «الف و «لام، «الف و «لام عهد خارجي باشد و درنتيجه منظور خصوص خانه اي باشد كه اهل كساء در آن اجتماع كردند. روشن است كه بنا بر احتمال ارجح و اقوي براي آن كه يك انسان بتواند جزء بيت نبوت گردد منوط ست به حصول كمال اهليت و استعداد براي نيل به اين مقام عالي. بنابراين ابولهب نمي تواند از بيت

نبوت باشد و همين طور دوفرزندش عتبه و معتب كه پس از نزول آيه تطهير به اسلام گراييدند. خداوندمتعال آناني را كه به كمالات لازم جهت نيل به اين مقام رسيده اند مي شناسدو آنان را به پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله معرفي و آن حضرت هم آنان را از طريق حديث كساء و ديگر متوني كه از او به ما رسيده براي مان معين مي كند.

د) توجيه نادرست

ملاحظه ديگري كه يكي از نويسندگان در اين جا ثبت كرده اين است كه حديث ام سلمه و ابوسعيد با اين حقيقت تصادم دارد كه آيه تطهير، يك آيه مستقل نيست، بلكه بخشي از يك آيه است. پس چگونه يك جزء آيه مي تواند در يك امر و مناسبت نازل شود و جزء دوم آن ناظر به آن مناسبت نباشد و متعرض آن مساله نشود … ؟ حق اين است كه گفته شود اين شمول(شموليت اهل كساء) يا حصر، با استناد به اين جمله قرآني و سياق و شرايطنزول آن درست نيست. (7).

آنچه كلام او را توجيه مي كند احاديث منسوب به پيامبرصلي الله عليه وآله است كه اگرصحيح باشد، قصد تعميم مدلول اين جمله قرآني را دارد تا افزون برزنان پيامبرصلي الله عليه وآله چهار تن پاكيزه: علي، فاطمه، حسن و حسين را هم در بر گيرد. (8).

ما در اين جا چند نكته را بيان مي داريم:

1. در وجود جمله هاي معترضه و نيز التفات در قرآن ترديدي نيست. هدف از اين التفات بيان چيزي است مربوط به همان موضوعي كه سايرفقرات قبلي و بعدي آيه به بررسي آن پرداخته است. با توجه به اين وجه جايي براي ملاحظه وي مبني بر اين كه آيه تطهير، آيه مستقلي نيست، بلكه جزئي از

يك آيه است باقي نمي ماند.

2. پيش از اين بيان كرديم كه سياق آيات، سخن با پيامبرصلي الله عليه وآله و بيان كرامت اهل بيت اوست. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله با آن اوامر و نواهي همسرانش را موردخطاب قرار داده يا خطاب الهي از باب التفات متوجه زنان او شده و با بيان مطالبي آنان را مورد خطاب قرار داده كه در تعظيم و تكريم مقام اقدس نبوت مدخليت دارد. سپس برگشته تا كلام را در بيان آنچه كه در آغاز شروع نمودبه پايان رساند. اين امر - بنا به هر دو تقدير - موجب هيچ گونه مخالفتي باسياق آيات نمي شود. ما اين مطلب را پيش از اين توضيح داديم. از انحصارمقصود از اهل بيت در اصحاب كساء هيچ گونه معذوري پيش نمي آيد، نه ازحيث مخالفت با سياق و نه از حيث شرايط نزول آيه مباركه.

3. سخن اين مرد به وجود شكي در صحت حديث كساء اشاره مي كند. درحالي كه ما پيش از اين آورديم كه در صحاح سته و ديگر كتاب هاي مهم آمده و از روايات متواتر است. اگر جايز بدانيم كه بر اين حديث شك وترديد وارد شود، پس از اين به كدام حديث مي توان اعتماد كرد؟! و چگونه هم كيشان وي رضايت مي دهند كه در احاديث صحيح مسلم، جامع الصحيح ترمذي، مسند احمد بن حنبل و ديگران تشكيك كند؟!

4. اگر قرآن دال بر چيزي است كه پيامبرصلي الله عليه وآله از عبارت اهل البيت مي خواهد و بيان فرموه، توجيه اين مرد بي معناست و اگر دال بر آن نيست، ولي پيامبرصلي الله عليه وآله خواسته كه مدلول آن را تعميم بخشد، بايد گفت كه اين غيرممكن است؛ زيرا دلالت امري است واقعي و به صرف خواست

و محبت وي، از سوي مردم تحقق نخواهد يافت، مگر اين كه منظور اين باشد كه پيامبرصلي الله عليه وآله قصد داشت از راه تنزيل و مجاز، دايره حكم قرآني را توسعه دهد و اشخاصي را كه در حقيقت از اهل بيت نيستند از آنان شمارد. اگر منظور اين باشد پيش از اين آورديم كه عكس آن درست است؛ زيرا كلمه اهل بيت جز با نوعي مجاز گويي بر زنان پيامبرصلي الله عليه وآله صدق نمي كند.

5. رواياتي كه در فصل دوم بخش اول تقديم داشتيم بيان كرد كه پيامبرصلي الله عليه وآله مي خواست زنانش را از اهل بيت نفي كند. بنابراين، بر اين نويسنده بود كه با توجه به آن مدعي شود كه پيامبرصلي الله عليه وآله مي خواست معاني قرآني را تغيير داده، دلالت آيات را از وجه اصلي آن بگرداند؛ خصوصا كه روايات مورد نظر اين نويسنده بر حسب تصريح خود وي خصوص احاديث ام سلمه و ابوسعيد خدري بوده است ومقتضاي اين احاديث آن است كه ما بيان كرديم نه آنچه وي گفته است.

و) پيامبرصلي الله عليه وآله براي تطهير آنان دعا كرد

ابن تيميه و ديگران گفته اند: مضمون اين احاديث اين است كه پيامبرصلي الله عليه وآله براي آنان دعا كرد كه خداوند پليدي را از آنان ببرد و آنها را پاكيزه گرداند. (9) نهايت اين كه پيامبرصلي الله عليه وآله پس از نزول آيه براي آنان دعا كرده باشد كه ازپرهيزگاراني باشند كه خداوند پليدي را از آنان زدوده و آنها را پاكيزه گردانده است، لذا رسول خداصلي الله عليه وآله دوست داشته كه آنان را در آيه اي داخل كندكه همسرانش مورد خطاب آن هستند. بنابراين، دعايي است خارج از قرآن وبي ارتباط با آن. (10).

بنا به تعبير دهلوي اين دليل صريحي

است كه نزول آيه فقط درباره زنان پيامبرصلي الله عليه وآله بوده است. پيامبرصلي الله عليه وآله با دعاي مبارك خود اين چهار تن رحمهم الله را در آن كرامت داخل كرده است و اگر آيه درباره آنان فرود آمده بود نيازي به دعاي پيامبرصلي الله عليه وآله نبود. چرا پيامبرصلي الله عليه وآله تحصيل حاصل مي كرد؟ به همين دليل است كه ام سلمه را در اين دعا شريك مي كند با اين كه مي داند اين دعا در حق وي تحصيل حاصل است. (11) و بنا بر تعبير آلوسي، اگر اراده، اراده تكويني باشد، اين دعا بي معناست. (12).

ما در اين جا چند نكته را بيان مي كنيم:

1. اين گفته وي كه اگر اين آيه درباره اهل كساء نازل شده بود، نيازي به اين دعا براي آنان نبود؛ چه اين دعا تحصيل حاصل است، گفته نادرستي است؛زيرا فايده دعا، استمرار و تداوم اين تطهير در آينده است. بنابراين، هيچ اشكالي ندارد كه اين آيه درباره اهل كساء فرود آمده باشد كه از اول ازهرگونه پليدي پاكيزه بودند و پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله هم براي آنان دعا فرموده تا درآينده نيز اين طهارت تداوم يابد. ممكن است فايده اين دعا، زيادت مراتب ودرجات خلوص و پاكيزگي آنان و تعميق و ترسيخ آن به صورت قوي تر وكامل تر باشد. ممكن است كه فايده آن هر دو مساله باشد.

2. علامه مجلسي رحمه الله مي گويد: «بنا بر آنچه كه در بعضي از روايات آمده اين آيه پس از دعاي پيامبرصلي الله عليه وآله براي آنان فرود آمده است.» (13).

3. در پاسخ به آلوسي كه گفت: اگر اراده، اراده تكويني باشد، اين دعابي معناست، بيان مي داريم: اگر اراده، اراده تشريعي هم باشد، باز

نيازي به دعانيست؛ زيرا معنا ندارد كه آن حضرت صلي الله عليه وآله بگويد: خدايا! خاندانم را مشمول اوامر و نواهي خود قرار ده و اگر به اوامر و نواهي تو عمل كردند، آنان را ازآثار مخالفت با اوامر و نواهي خود دور گردان. هر كس كوچك ترين فهمي داشته باشد چنين دعا نمي كند تا چه رسد به عقل كل، مدير كل و امام كل.

4. ابن تيميه هم كه آن گفته را بر زبان آورده، حديث كساء را صحيح دانسته و بيان كرده كه مسلم و احمد [بن حنبل] آن را روايت كرده اند. دراين جا چند نكته را بيان مي داريم:

الف) كساني كه ابن تيميه آنان را نام برده علاوه بر اين كه حديث كساء راروايت كرده اند، بيان داشته اند كه رسول خداصلي الله عليه وآله هنگامي اين آيه را خواند كه اهل كساء را جمع كرده بود، نه اين كه به مضمون آيه براي آنان دعا فرمود. بعضي از اينان تصريح كرده اند كه آيه در اين مناسبت نازل شد. ده ها منبع ديگر هم به همين مطلب تصريح كرده اند؛ بدان جا مراجعه نماييد.

ب) شخص ابن تيميه همان متني را برگزيده كه در آن تصريح شده اين آيه در همين مناسبت نازل شد، (14) اما آن گاه كه درصدد اعتراض و مناقشه برمي آيد، متن ديگري را مورد اعتراض قرار مي دهد كه به گمان وي در رسيدن به هدف وي كه ناشي از ناصبي گري، كينه توزي و عداوت با علي عليه السلام، خاندان و شيعيان اوست؛ يعني برگراندن هرگونه فضيلتي كه از آن ايشان است به دشمنان وبدخواهانشان مفيد است.

5. حتي اگر پيامبرصلي الله عليه وآله آن گونه براي شان دعا فرموده و اصلا آيه تطهيرنازل نشده بود، باز خداوند سبحان فرموده: «ادعوني استجب لكم

حال آياگمان مي رود كه خدا دعاي پيامبرش را رد كند و او را ناكام سازد، در حالي كه خود اينان اعتراف كرده اند كه پيامبرصلي الله عليه وآله مستجاب الدعوه بود. (15) حال كه خداوندسبحان دعاي پيامبرصلي الله عليه وآله را پذيرفته است، پس صحيح است كه بگوييم: خداوندپليدي را از اصحاب كساء زدوده و آنان را پاكيزه گردانيده است و اين كه پيامبرصلي الله عليه وآله اين تعبير را برگزيده، همان گونه كه روشن است بدان اشاره دارد.

6. دهلوي سخن خود را نقض كرده مي گويد: « … ليكن محققان اهل سنت عقيده دارند كه اگر چه اين آيه درباره زنان پاكيزه پيامبرصلي الله عليه وآله فرود آمده، امابه حكم اين كه عموميت لفظ معتبر است نه خصوصيت سبب، همه اهل بيت در اين بشارت داخل هستند و دعاي پيامبرصلي الله عليه وآله در حق اين چهار تن با توجه به خصوص سبب بوده است.» (16).

7. اما اين كه گفت: آيه تطهير در اراده زنان صراحت دارد، ليكن پيامبرصلي الله عليه وآله دوست داشت كه اصحاب كساء را در ضمن آنان داخل كند …؛ پيش از اين آورديم كه نه تنها سياق آيات از اراده اصحاب كساء بدون زنان پيامبرصلي الله عليه وآله ابا ندارد، بلكه انسجام و مناسبت بيش تري دارد تا اين كه زنان مخاطب باشند. ما اين مطلب را در بخش اول كتاب توضيح داديم.

8. در اين جا اين سؤال پيش مي آيد كه چرا رسول خداصلي الله عليه وآله دوست داشت كه فقط اين اشخاص را در اهل بيت داخل كند؟ اگر اين كار به خاطر قرابت نسبي آنان بود، بايد دانست كه افرادي بودند كه از اين جهت از بعضي از اينان به پيامبرصلي الله عليه وآله نزديك تر

بودند و يا افرادي در همين رتبه قرار داشتند - چنان كه پيش از اين آورديم - پس چرا آنان را نياورد؟ علاوه بر اين كه ماپيامبر اكرم صلي الله عليه وآله را بالاتر از آن مي دانيم كه حركات و مواضعش ناشي ازتعصبات قومي و خويشاوندي باشد. اگر اين اقدام پيامبرصلي الله عليه وآله به واسطه خصوصيتي در اينان بود، حال اگر اين خصوصيت در زنانش هم موجود بودمثل معاشرت، چنان كه ادعا كرده اند، پيش از اين آورديم كه معاشرت موجب اين مدال عظيم و اين تكريم و گرامي داشت مهم نمي شود؛ و اگر اين خصوصيت در زنانش موجود نبود، مثل عصمت و برگزيده خدا بودن، به مقتضاي اين خصوصيت، زنان از مفاد آيه خارج مي شوند.

هيثمي و به هم آميختن غث و سمين

هيثمي مي گويد: [اين آيه] با كلمه «انما» كه مفيد حصر است شروع شده تا بيان دارد كه اراده خداوند منحصر به زدودن پليدي - كه گناه و شك درچيزي است كه بايستي بدان ايمان داشت - از آنان و نيز پاكيزگي آنها از تمامي احوال و اخلاق مذموم است.» (17).

همو گويد: «حكمت ختم آيه به كلمه تطهيرا، مبالغه در رسيدن آنان به بالاترين رتبه طهارت و رفع توهم مجاز بودن تطهير است. تنوين آن هم تنوين تعظيم و تكثير و اعجاب است و مفيد اين مطلب مي باشد كه اين طهارت ازجنس طهارت متعارف و مانوس مردمان نيست. آن گاه پيامبرصلي الله عليه وآله تمام آن رابا تكرار درخواست آنچه در اين آيه آمده، با اين دعا تاكيد فرمود: خداوندا! اينان اهل بيت من هستند …، چنان كه گذشت، و نيز با داخل كردن خود درشمار آنان در تاكيد آن كوشيده تا از اندراج آنان در سلك خويش به آنان نيزبركت رسد. در روايتي

آمده پيامبرصلي الله عليه وآله جبرئيل و ميكائيل را هم در اشاره به علو مرتبت آنان همراه ايشان كرده است. با درخواست صلوات بر آنان هم براين معنا تاكيد كرده است.» (18) وي آن گاه بخشي از روايات را در اين باره برشمرده است. اگرچه ما با اين گفته هاي هيثمي موافق هستيم، اما حق خودمي دانيم كه دو نكته را در اين باره متذكر شويم:

1. وي پليدي را در گناه و شك در آنچه كه بايد بدان ايمان داشت منحصركرده است، اما پليدي (رجس) عام تر از آن است. بروسوي گفته: «و شما را ازآلودگي هاي گناهان به نحو شايسته اي پاكيزه گرداند. استعاره رجس براي معصيت و ترشيح به تطهير براي افزوني تنفر از معاصي است.» (19).

اين سخن پيامبرصلي الله عليه وآله را با استناد به آيه تطهير آورديم كه فرمود: من واهل بيتم از گناهان پاكيزه ايم.

رازي گفته: «ليذهب عنكم الرجس؛ يعني گناهان را از شما دور سازد.» (20).

ابن عباس هم مي گويد: «رجس، عمل شيطان است و هرآنچه كه رضاي خدا در آن نباشد.» (21).

خداوند فرموده:

انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان؛ (22).

همانا كه شراب و قمار و بت پرستي و تيرهاي گروبندي، همه اينها پليد و ازعمل شيطان است.

الا ان يكون ميتة او دما مسفوحا او لحم خنزير فانه رجس (23)؛

جز آن كه ميته (حيوان مرده) باشد يا خون ريخته يا گوشت خوك پليد است. خداوند متعال درباره اغنيا كه از رفتن به جهاد سرباز زده بودند، مي فرمايد:

فاعرضوا عنهم انهم رجس وماواهم جهنم (24)؛

از آنها اعراض كنيد كه مردمي پليدند و به موجب كردار زشت خود به آتش دوزخ ماوا خواهند يافت.

آنچه بر اين مطلب دلالت دارد فراوان است و ما در

اين مختصر مجال تتبع همه آن را نداريم. در اين باره به كتاب هاي تفسير، حديث و تاريخ مراجعه كنيد. (25).

2. اين كه گفت: «آن گاه پيامبرصلي الله عليه وآله تمام آن را با تكرار درخواست آنچه دراين آيه آمده، با اين دعا تاكيد فرمود … » به رواياتي اشاره دارد كه مي گويد: پيامبرصلي الله عليه وآله دعا كرد كه خداوند پليدي را از اهل كساء بزدايد و آنان را پاكيزه گرداند. سؤال اين جاست كه چرا وي به اين مطلب اشاره نكرده كه آيه تطهيردرباره اين مناسبت و در اجابت دعاي پيامبرصلي الله عليه وآله و پاسخ درخواستش نازل شده است. چنان كه روايات فراواني بدان تاكيد دارد؟ چرا به رواياتي اشاره نكرده كه تصريح دارد پيامبرصلي الله عليه وآله چندين ماه به هنگام هر نماز به در خانه فاطمه صلي الله عليه وآله مي آمد و آيه تطهير را تلاوت مي كرد و بلكه در بعضي از متون آمده كه آن حضرت صلي الله عليه وآله تا هنگام وفات به اين كار ادامه داد؟! ما پاسخ آن رانمي دانيم. چه بسا كه زيركان تيزهوش براي آن پاسخي بيابند.

پي نوشتها

1) انبيا (21) آيه 18.

2) ر. ك: فتح القدير، ج 4، ص 280.

3) ر. ك: اسعاف الراغبين، ص 108 به نقل از شرح قطلاني بر صحيح بخاري و از: خطيب، رازي، تفسير كبير، ج 25، ص 209؛ غرايب القرآن، ج 22، ص 10.

4) هود (11) آيات 36 - 45.

5) الصواعق المحرقه، ص 277.

6) مجمع البيان، ج 8، ص 356؛ مختصر التحفة الاثني عشريه، ص 151؛ كنز العمال، ج 21، ص 108 وج 13، ص 703، (به نقل از ابن عساكر).

7) ر. ك: التفسير الحديث، ج 8، ص 263.

8) همان؛ ر. ك: نوادر الاصول، ص 266.

9) صيغه دعا در شماري از منابع آمده است از جمله:

مختصر التحفة الاثني

عشريه، ص 151؛ منهاج السنه، ج 3، ص 4؛ التبيان، ج 8، ص 307؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 198؛ مجمع البيان، ج 8، ص 356 - 357؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 320؛بحار الانوار، ج 35، ص 320؛ مسند احمد، ج 6، ص 292 و 304؛ الاستيعاب، ج 3، ص 37؛ المحاسن و المساوي، ج 1، ص 481؛ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 297؛ الاتقان، ج 2؛ تاريخ بغداد، ج 10، ص 278؛ ذكر اخبار اصبهان، ج 1، ص 108؛ اسد الغابه، ج 3، ص 413 و ج 4، ص 29؛ ينابيع الموده، ص 107 - 108 و 228 - 230؛ احقاق الحق، ج 2، ص 568؛ مجمع البيان، ج 8، ص 357.

10) ر. ك: منهاج السنه، ج 3، ص 4 و ج 4، ص 20؛ نوادر الاصول، ص 266؛ مرقاة الوصول، ص 105؛الجامع لاحكام القرآن، ج 14، ص 184.

11) مختصر التحفة الاثني عشريه، ص 151.

12) روح المعاني، ج 22، ص 18.

13) چند روايت بر اين معنا دلالت دارد. ر. ك: آية التطهير في احاديث الفريقين، ج 1، ص 46 - 48، 107، 112، 182 و 228.

14) منهاج السنه، ج 3، ص 4 و ج 4، ص 20.

15) همان، ج 4، ص 22.

16) مختصر التحفة الاثني عشريه، ص 151.

17) الصواعق المحرقه، ص 142 - 143.

18) همان، ص 143.

19) روح البيان، ج 1، ص 171؛ مرقاة الوصول، ص 107.

20) بحار الانوار، ج 35، ص 234؛ التفسير الكبير، ج 25، ص 209.

21) مجمع البيان، ج 8، ص 356.

22) مائده (5) آيه 90.

23) انعام (6) آيه 145.

24) توبه (9) آيه 95.

25) ر. ك: التبيان، مجمع البيان، تفسير نيشابوري، تنوير المقياس، انوار التنزيل، مفردات راغب، مجمع البحرين، صحاح اللغه، النهاية في اللغه، المصباح المنير، القاموس المحيط، اقرب الموارد و تمام كتب تفسير ذيل آيه تطهير.

فصل دوم

دلايل واهي در شمول همسران پيامبرصلي الله عليه وآله

ما قصد داريم اين فصل را به طرح استدلال هاي كساني اختصاص دهيم كه عقيده دارند در آيه تطهير، زنان پيامبرصلي الله عليه وآله به تنهايي - چنان كه عكرمه پيرومذهب خوارج مي گفت و يا همراه اصحاب كساء، آن گونه كه ساير اهل سنت عقيده دارند

- اراده شده اند.

زنان پيامبرصلي الله عليه وآله

مقدمه

گروهي از عالمان سني بر اين عقيده خود كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله به تنهايي اهل بيتند يا با ديگران، به چند چيز استدلال كرده اند. ما آن امور را بيان و به مناقشه هايي كه بر آن وارد است يا دانشمندان بر آن وارد كرده اند اشاره مي كنيم.

دليل اول: دلالت سياقي

مهم ترين چيزي كه اينان در اثبات عقيده خود بدان استدلال كرده اند، سياق آيات است؛ زيرا آيات پيش و آيات پس از اين آيه خطاب به آنان است. بنابراين، تطهير هم فقط از براي اينان باشد. خداوند متعال فرموده: يا نساءالنبي لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول … انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس … واذكرن ما يتلي في بيوتكن … (1).

در اين باره مي گوييم:

1. پيش از اين دانستيم كه سياق آيات از انحصار آيه تطهير در اصحاب كساء ابا ندارد و بلكه ظاهر كلام و متعين از آن هم همين است؛ چه مرادبودن زنان پيامبرصلي الله عليه وآله از اين آيه يا حتي شامل آنان بودن هم به محذورهاي متعددي برخورد مي كند و بلكه به سبب عدم تناسب بين لحن خطاب درآيات پيش و پس از آيه تطهير و لحن خطاب در آيه تطهير، موجب خلل درسياق است. اين گذشته از محذورهاي ديگري است كه پيش از اين آورديم ونيازي به تكرار آن نمي بينيم.

2. دانستيم كه در صحت اطلاق عبارت اهل بيت بر زنان پيامبرصلي الله عليه وآله مناقشه بزرگي وجود دارد. بعضي از پيشوايان لغت، به عدم صحت آن تصريح كرده اند. تصريح زيد بن ارقم هم خواهد آمد كه مي گويد: اطلاق اين عبارت برزنان پيامبرصلي الله عليه وآله نادرست است.

3. پرسش ام سلمه از پيامبرصلي الله عليه وآله كه آيا او هم از اهل بيت

است و يااين كه از پيامبرصلي الله عليه وآله خواست تا او را هم از اهل بيت قرار دهد، مؤيد عدم صدق اين عبارت بر زنان پيامبرصلي الله عليه وآله است و گرنه شك و پرسش و يا درخواست ام سلمه از پيامبرصلي الله عليه وآله موجه نبود.

به اين نكته هم اشاره مي كنيم كه بر حسب تصريح روايات، پيامبرصلي الله عليه وآله پذيرفت كه ام سلمه از اهل و از همسران او باشد، اما اين را كه از اهل بيت اوباشد رد كرد. بدين ترتيب روشن مي شود كه اين ادعا بي مورد است كه مي گويد: وقتي كه ام سلمه ديد پيامبرصلي الله عليه وآله اهل بيت خود را زير پارچه جمع كرده، در اين باره به شك افتاد و همين شك او را بر آن داشت تا از پيامبرصلي الله عليه وآله پرسش كند. مگر اين كه فهميده باشد كه مراد خانه مسكوني خاصي است كه پيامبرصلي الله عليه وآله اهل بيتش را در آن جمع كرد و ام سلمه خود را از آن بيرون ديد ورسول خداصلي الله عليه وآله او را از ورود بدان بازداشت. اين در رد كلام و نيز ادعاي آنان مبني بر دخول زنان پيامبرصلي الله عليه وآله در حكم آيه مؤكدتر است.

4. اگر بپذيريم كه سياق آيات در مخاطب بودن زنان پيامبرصلي الله عليه وآله ظهوردارد، باز دانستيم كه بايستي به واسطه رواياتي كه اهل بيت را منحصر درآل عبا مي داند، از اين ظهور دست برداشت.

5. حتي اگر وجود اختلاف سياق را بپذيريم، با استطراد و اعتراض، نه منافاتي با بلاغت كلام دارد و نه از ارزش و قوت آن مي كاهد.

6. تغيير ضميرها از مؤنث به مذكر و سپس آوردن لفظ بيت محلي به

الف و «لام عهد و اين مطلب كه وقتي خانه هاي زنان پيامبرصلي الله عليه وآله را اراده كرده، از آن به صيغه جمع مضاف به «كن ياد كرده: «بيوتكن، همه مؤيد اين است كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله مخاطب آيه تطهير نيستند.

اين جداي از ساير مطالبي است كه پيرامون اين نكته بيان داشتيم كه خطاب آيات، متوجه پيامبرصلي الله عليه وآله و بيت نبوت است و سخن زنان حضرت برسبيل التفات به آنان آمده و يا استمرار خطاب پيامبرصلي الله عليه وآله به آنان است، در جهت امتثال فرمان خداوند متعال در ابلاغ آن امور به زنان خود.

دليل دوم: بيت، به معناي خانه مسكوني

اينان در اثبات عقيده خود مبني بر ورود زنان پيامبرصلي الله عليه وآله در مفاد آيه استدلال كرده اند كه منظور از بيت در اين آيه، خانه هاي مسكوني زنان اوست؛ زيرا خداوند فرموده: «واذكرن ما يتلي في بيوتكن در اين جا بيت[خانه] را به زنان اضافه كرده، بنابراين، بايد زنان پيامبرصلي الله عليه وآله در مدلول اين آيه داخل باشند؛ زيرا آنان ساكن در خانه هاي پيامبرند. (2).

آن گونه كه زمخشري و بيضاوي گفته اند: دست كم اين آيه ناظر به اين است كه بيت (خانه) اعم از خانه نسبي و خانه مسكوني است. بنابراين، زنان پيامبرصلي الله عليه وآله را هم در بر مي گيرد. (3).

اما اين استدلال هم بنا به دلايلي ناتمام است. ما به چند مورد اشاره مي كنيم:

1. پيش از اين دانستيم كه مراد از بيت، بيت نبوت و مركز رسالت (4) است. دست كم ظاهر مطلب، هرچند به نحو احتمال چنين است؛ زيرا احتمال اين معنا موجب مي شود كه استدلال بدان بر مراد بودن خانه مسكوني و آن گاه استدلال بر اين كه خطاب آيه متوجه زنان پيامبرصلي الله

عليه وآله است سست و ضعيف باشد.

اگر هم به فرض بپذيريم كه مراد خانه مسكوني است، باز «الف و «لام، «الف و «لام عهد خارجي و آن خانه اي است كه اهل كساء با پيامبرصلي الله عليه وآله درآن اجتماع كردند. بنابراين، هر كس در آن موقع داخل آن خانه نبود، از مفادآيه بيرون مي شود، خصوصا كه بنا به نص روايات، پيامبرصلي الله عليه وآله ام سلمه وديگران را بيرون كرد.

2. بارها بيان كرده ايم كه كلمه «اهل البيت در اين آيه مفرد محلي به الف و «لام عهد آمد، بر خلاف خانه مسكوني كه دو بار پيش و پس ازآيه تطهير با صيغه جمع مؤنث آمده است. اين دلالت دارد كه در اين آيه، مراداز بيت، خانه مسكوني نيست.

3. پيش از اين آمد كه صحت اطلاق «اهل البيت بر زنان پيامبرصلي الله عليه وآله موردوثوق نيست. انكار آن توسط زيد بن ارقم هم خواهد آمد. پرسش ام سلمه ازپيامبرصلي الله عليه وآله را هم آورديم كه پرسيد: آيا او هم از اهل بيت است و مي تواند درجمع آنان وارد شود؟ اما پيامبرصلي الله عليه وآله آن را رد كرد. اگر اين استعمال مجازي است بايد قرينه داشته باشد.

دليل سوم: حديث ام سلمه

اينان در اثبات عقيده خود به روايتي استدلال كرده اند كه از ام سلمه نقل شده است. در اين روايت آمده وقتي كه پيامبرصلي الله عليه وآله اهل بيتش را زير پارچه جمع كرد و در ارتباط با آيه تطهير - كه فعلا مورد بحث ماست - در حق آنان چيزي بيان فرمود، ام سلمه به او گفت: آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ پيامبرصلي الله عليه وآله گفت: چرا، ان شاء الله. (5).

در اين

باره چند نكته را بيان مي كنيم:

1. همين پرسش ام سلمه اشاره دارد كه كلمه «اهل البيت براي دلالت برورود وي در مدلول آيه تطهير كفايت نمي كند وگرنه سؤالش بي مورد بود؛زيرا در آن صورت شكي در اين نبود كه وي از اهل بيت است. آنچه روايات ديگر بيان داشته، مبني بر اين كه پيامبرصلي الله عليه وآله ام سلمه را از اهل و از زنان خوددانست، نه از اهل بيتش، جايي براي اين ادعا باقي نمي گذارد كه اقدام پيامبرصلي الله عليه وآله در جمع آن افراد زير پارچه، اين شبهه را براي او پيش آورد و دراثر همين شبهه بود كه آن سؤال را مطرح كرد؛ زيرا اين كار پيامبرصلي الله عليه وآله برخروج ام سلمه از دايره شمول اهل بيت مؤكدتر است. چه نه به درخواستش پاسخ مثبت داد و نه شبهه حاصله براي او را نفي نمود، البته اگر بتوان نام آن را شبهه گذاشت.

2. پاسخ پيامبرصلي الله عليه وآله به ام سلمه در روايتي كه هم اكنون مورد بحث است؛يعني عبارت «ان شاء الله، شك در صدق عبارت «اهل بيت بر زنان پيامبرصلي الله عليه وآله را تقويت مي كند؛ زيرا اگر آنان داخل در مدلول آيه بودند، تعليق آن بر مشيت خداوند بي معنا بود. اين گفته كه «ان به معناي «اذ» است، هيچ توجيهي ندارد، مگر تمايل شديد آنان، مبني بر اين كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله ازاهل بيت باشند.

اگر بپذيريم كه «ان به معناي «اذ» است، باز دلالت دارد كه آنان در حال حاضر از اهل بيت نيستند، بلكه هنگامي كه مشيت الهي بدان تعلق گيرد. دست كم دلالت دارد كه اگر مشيت الهي تعلق نگيرد، كلمه «اهل البيت برورود آنان

در دايره آن دلالت نمي كند.

3. اين حديث معارض احاديث فراواني است كه تصريح دارد زنان پيامبرصلي الله عليه وآله از دايره اهل بيت خارج هستند. اين مطلب از چندين طريق صحيح از ام سلمه روايت شده است؛ اين حديث قادر به معارضه با احاديث نفي كننده نيست؛ زيرا بين اين حديث و آن احاديث، هيچ گونه تناسبي، چه ازجهت سند و چه از جهت دلالت وجود ندارد.

4. اين حديث با زيادتي روايت شده كه دلالت دارد پيامبرصلي الله عليه وآله ام سلمه رازير پارچه وارد نكرد تا او را در آنچه كه خداوند به اهل بيت اختصاص داده شريك سازد، بلكه منظورش خشنودي ام سلمه و طيب خاطر او بود. آمده است كه ام سلمه پس از فرموده پيامبرصلي الله عليه وآله در پاسخ او كه فرمود: چرا، گفت: پيامبرصلي الله عليه وآله وقتي او را زير پارچه برد كه دعايش براي پسرعمو، دختر و دونواده اش تمام شده بود. در اين باره به منابعي كه در فصل دوم بخش اول بيان كرديم مراجعه فرماييد.

5. اگر وارد كردن ام سلمه در اهل بيت درست باشد، باز اخص از مدعاي آنان است؛ زيرا تنها بر اين دلالت دارد كه ام سلمه از اهل بيت است نه سايرهمسران پيامبر، چرا كه ممكن است ام سلمه را خصوصيتي باشد كه به واسطه آن مستحق ورود به دايره اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله شده است، كاملا مثل سلمان فارسي كه به خاطر خصوصيتي كه داشت، پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: سلمان از مااهل بيت است. آنچه دلالت مي كند كه اين كار به خاطر خصوصيتي در ام سلمه بود، روايتي است كه مي گويد: پيامبرصلي الله عليه وآله عايشه و زينب را از ورود به دايره اهل بيت خود منع كرد. داشتن اين خصوصيت

از ام سلمه آن زن با اخلاص مجاهد بعيد نمي نمايد.

دليل چهارم: حديث زيد بن ارقم

هم چنين در اثبات ورود زنان پيامبرصلي الله عليه وآله در مفاد آيه تطهير به حديث زيدبن ارقم استدلال كرده اند. هنگامي كه زيد حديث ثقلين را در سياق روايت خويش از حديث غدير روايت كرد، به او گفتند: آيا زنان پيامبرصلي الله عليه وآله ازاهل بيت او نيستند؟ پاسخ داد: زنانش از اهل بيت اويند، وليكن اهل بيت اوكساني هستند كه پس از وي صدقه بر آنان حرام شده است؛ يعني آل علي، آل عقيل، آل جعفر و آل عباس. (6).

ما در پاسخ مي گوييم: اين استدلال هم به چند دليل نادرست است. ما گذشته از متون صحيح و صريحي كه آورديم و بيان مي داشت كه اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله، آل عبا و امامان دوازده گانه عليهم السلام هستند، دلايل زير را بيان مي كنيم:

1. اين تفسير زيد بن ارقم اجتهاد اوست، لذا در مقابل نص وارده ازرسول خداصلي الله عليه وآله كه در آن اهل بيت خويش را در اهل كساء و امامان دوازده گانه محدود كرده، به آن عمل نمي شود.

2. ما در صحت انتساب اين روايت به زيد بن ارقم ترديد داريم؛ زيراخواهد آمد كه وي منكر اين بود كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله از اهل بيت باشند و براين انكار خود استدلال مي كرد. ما انكار زيد را به هنگام بحث پيرامون نظريه، قائل به اين كه اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله بني هاشم هستند كه صدقه بر آنان حرام شده است خواهيم آورد.

3. از سياق عبارت منقول از زيد در اين استدلال به دست مي آيد كه زيداين عقيده را كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله از اهل بيت او باشند نفي كرده است. دليل آن اين است،

وي بيان داشته كه مراد از اهل بيت كساني است كه پس از پيامبرصلي الله عليه وآله صدقه بر آنان حرام شد، در حالي كه زنانش از صدقه محروم نشدند، بلكه فقط بني هاشم بودند كه از صدقه محروم گشتند.

4. ظاهرا زيد كلامش را با صيغه استفهام انكاري آورده است و ادات استفهام را حذف و آن را در تقدير گرفته است. گويا گفته است: آيا زنانش ازاهل بيت او هستند؟ آنچه بدين مطلب اشاره دارد اين است كه عبارت (ولكن) را به دنبال آن آورده است. معناي اين عبارت آن است كه آنچه پس از آن آمده درست است. در غير اين صورت، مناسب تر اين بود كه عبارت اين گونه باشد: «زنانش از اهل بيت اويند و همين طور (كذا) كساني كه پس از او ازصدقه محروم شدند.».

5. كساني پس از رسول خداصلي الله عليه وآله از صدقه محروم شدند، منحصر به كساني كه زيد نام برده نيست؛ زيرا بني عبدالمطلب هم در محروميت با آنان شريكند. (7).

6. بنابر نظر صحيح، ال مرد غير از خود اويند. بنابراين، پيامبرصلي الله عليه وآله از دايره اهل بيت خارج مي شود. (8) اين خلاف عقيده محققان و نيز مخالف مدلول صريح روايات فراواني است كه پيش از اين آورديم. هم چنين علي عليه السلام هم خارج مي شود، چرا كه او هم بنابر نص آيه مباهله نفس پيامبرصلي الله عليه وآله است.

دليل پنجم: گفتار عكرمه و ابن عباس
مقدمه

در اثبات اين نظر كه آيه تطهير ناظر به خصوص زنان پيامبرصلي الله عليه وآله است استدلال كرده اند كه ابن عباس و عكرمه بدان عقيده داشته اند. (9).

در رد اين استدلال مي گوييم:

1. حتي اگر نسبت اين عقيده به ابن عباس درست باشد - اشاره خواهيم كرد كه اين انتساب نادرست است - بايد دانست كه اين اجتهاد او، عكرمه،

مقاتل و عروة بن زبير است و با وجود نص صريح و صحيح رسول خداصلي الله عليه وآله درتبيين اهل بيت، اين اجتهاد مردود است.

2. پيش از اين آمد كه سياق آيات مي رساند كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله در مفادآيه تطهير داخل نيستند. اين هم قرينه ديگري است بر اشتباه اينان در اجتهادخود. علاوه بر اين دلاليل ديگري هم در اشتباه آن وجود دارد. از جمله گفته اهل لغت و ديگر مسائل كه بدان اشاره كرده ايم و همه با هم عدم دخول آنان در مدلول آيه را تقويت مي كند.

3. گفته ابن عباس - اگر درست باشد - و نيز گفته عكرمه وديگران با گفتارابو سعيد خدري، ام سلمه، عايشه و ديگران معارض است كه گفته اند: آيه تطهير به اهل كساء اختصاص داشته، زنان پيامبرصلي الله عليه وآله از مفاد آن خارجند.

بي گناهان متهم
مقدمه

ما در صحت انتساب اين گفته به ابن عباس، كلبي و سعيد بن جبير ترديدزيادي داريم. در بيان ترديد خويش مي گوييم:

الف) ابن عباس

نسبت اين گفته به ابن عباس نادرست است. در روايات ديگري از وي با سند صحيح تر آمده كه مي گفت: آيه تطهير درباره اهل كساءعليهم السلام فرود آمد. بعضي از روايات وي دلالت دارد كه اهل بيت عليهم السلام كساني هستند كه باپيامبرصلي الله عليه وآله نسبت رحمي داشته و از عشيره اويند. اين روايت همان روايتي است كه در آن بيان كرده كه خداوند پيامبرش را از ميان بهترين قبيله ها وآن گاه از بهترين خانواده ها برگزيده است. (10).

ظاهرا روايت اين عقيده از ابن عباس، منحصر در روايت عكرمه از اوست و به نظر مي رسد كه سعيد بن جبير هم روايت خود از ابن عباس را از عكرمه گرفته است؛ زيرا ابن مردويه آن را از سعيد بن جبير از عكرمه از ابن عباس روايت كرده است. (11).

ب) كلبي

نسبت دادن اين عقيده به كلبي هم واضح البطلان است؛ زيرا كلبي در شماركساني آمده كه عقيده داشتند مراد اين آيه خصوص اهل كساء است و زنان پيامبرصلي الله عليه وآله را دربر نمي گيرد. (12).

ج) سعيد بن جبير

نسبت اين عقيده به سعيد بن جبير هم مورد شك و ترديد است. آنان ادعاكرده اند كه سعيد بن جبير اختصاص آيه به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله را از ابن عباس روايت كرده است. بنابراين، روشن مي شود كه نويسنده، ابن عباس را اهمال كرده و به ذكر ابن جبير بسنده كرده است، لذا ديگران وي را در شمار معتقدان به اين عقيده نام برده اند.

كينه توزان و بدخواهان
كينه توزان وبد خواهان

ما بدخواهي و كينه توزي عروة بن زبير، عكرمه و مقاتل بن سليمان رانسبت به علي عليه السلام خصوصا و سبت به فرزندان علي عليه السلام عموما بعيد نمي دانيم. در توضيح اين مطلب مي گوييم:

الف) عروه متهم به بدخواهي بني هاشم

آراي عروه كه دوست داشت براي خاله اش عايشه فضيلت رديف كند، خصوصا درباره علي عليه السلام غير قابل اعتنا است. عروه بغض و كينه شديد ودشمني و عداوت بزرگي از علي عليه السلام در دل داشت تا آن جا كه هرگاه نام علي عليه السلام برده مي شد، از او بدگويي و انتقاد مي كرد (13) و او را ناسزا و دشنام مي داد ودستانش را بر هم مي زد. (14) اسكافي او را از جمله تابعيني شمرده است كه اخبارزشتي درباره علي عليه السلام مي ساختند. (15).

عبد الرزاق صنعاني از معمر روايت كرده كه گفت: زهري دو حديث ازعروه از عايشه درباره علي عليه السلام داشت. روزي درباره اين دو حديث از وي پرسيدم. پاسخ داد: مي خواهي با آن دو و حديثشان چه كني؟ همانا كه من هردو را متهم به بدخواهي بني هاشم مي دانم. (16) مردم براي استماع روايات اواجتماع مي كردند. (17) به ابن عمر گفت: ما نزد اين پيشوايان خود مي نشينيم. آنان سخن مي گويند و با اين كه مي دانيم حق غير آن است، آنان را تصديق مي كنيم، به ستم قضاوت مي كنند و ما آنان را تقويت مي كنيم و اين قضاوتشان رانيكو مي شماريم. نظر تو در اين باره چيست؟ پسر عمر به او گفت: پسر برادرم! ما نزد رسول خداصلي الله عليه وآله بوديم و آن را نفاق مي شمرديم، ولي نمي دانم كه از نظر شما چگونه است؟ (18).

ب) عكرمه خارجي، كينه توز اهل بيت

وضع عكرمه مشهورتر از آن است كه بيان شود. او از خوارج (19) و از پيروان عقيده نجده حروري است [نجده از سردمداران خوارج و دشمن ترين آنان باعلي عليه السلام بود]. عكرمه به مغرب رفت و اولين كسي است كه عقيده صفريه رادر ميان آنان نشر داد. (20) بنابراين، مذهب خوارج در مغرب

از او گرفته شده است. (21).

در متن ديگري آمده عكرمه بر در مسجد ايستاد و گفت: كسي در مسجدنيست مگر كافران. او پيرو عقيده اباضيه [فرقه اي از خوارج] بود. (22) عكرمه ادعا كرده كه ابن عباس هم معتقد به راي خوارج بود. (23) او متهم به كذب بود. (24) به حديث او احتجاج نكنند و مورد انتقاد مردم باشد. (25) دروغ سازي وي اززبان ابن عباس معروف و مشهور است. (26) عبدالله بن عباس او را به در مستراح بسته بود، به او گفتند: آيا از خدا نمي ترسي؟ پاسخ داد: اين خبيث بر پدرم دروغ مي بندد. (27) انگشتر طلا به دست مي كرد، آواز مي خواند و به بي نمازي وبازي نرد متهم است. به شرح حال وي در منابع مراجعه كنيد.

ج) مقاتل بن سليمان

دانشمندان علم رجال، مقاتل بن سليمان را كذاب خوانده اند. (28) جوزجاني مي گويد: مقاتل كذابي بي باك بود. از ابواليمان شنيدم كه مي گفت: مقاتل به اين جا آمد و پشت به قبله كرد و گفت: در مورد آنچه پايين تر از عرش است از من بپرسيد. گفته شده كه وي مانند اين سخن را در مكه هم برزبان آورد. مردي برخاست و پرسيد: به من بگو روده هاي مورچه كجاست؟ مقاتل ساكت شد. (29) داستان ديگري هم در بيروت دارد. (30) روشن است كه وي با اين كارخويش قصد داشت خود را شبيه به علي عليه السلام سازد، اما خداوند او را رسواساخت. ابن حبان گويد: مقاتل علم قرآن را از يهود و نصارا، آن گونه كه موافق كتاب هاي آنان بود مي گرفت. [او اهل تشبيه بود و] خداوند را به مخلوقات تشبيه مي كرد. در حديث دروغ پرداز بود. (31).

بحث درباره اين مرد و اين كه وي دجال، در حديث ضعيف، متروك ومتهم بود، فراوان

است و در اين مختصر فرصت ايراد آن را نداريم. (32) او رافاجر و فاسق هم توصيف كرده اند. (33) براي شناخت آنچه درباره او گفته اند به شرح حال وي در كتب رجال مراجعه كنيد.

دليل ششم: زنان پيامبرصلي الله عليه وآله سبب نزول آيه

در اثبات عقيده خود مبني بر اين كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله در آيه تطهير موردنظرند، استدلال كرده اند كه آنان سبب نزول اين آيه بودند و لذا يا به تنهايي بنابر قولي، و يا بنابر قول صحيح تر با ديگران داخل در آن هستند. در اين باره احاديثي به ما رسيده كه بيش تر آنها مي تواند مستمسك اين گفته باشد. (34).

از نظر ما اين مطلب مورد شك و ترديد است؛ زيرا پيش از اين دانستيم كه:

1. سبب نزول آيه، زنان پيامبرصلي الله عليه وآله نيستند، بلكه رسول اكرم صلي الله عليه وآله و حفظبيت نبوت و رسالت از كوچك ترين عيب و نقص، اگرچه ثانيا و بالعرض وبه واسطه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله باشد، سبب نزول آيه بوده است.

2. احاديثي كه بدان اشاره كرده اند، احاديث كساء است كه اگر نگوييم همه آنها، دست كم بيش تر آنها نمي تواند مستمسك اين عقيده باشد؛ زيرا اين احاديث با تصريح و يا تلميح بيان مي دارد كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله در مضمون اين آيه داخل نيستند.

3. شك بزرگي در اين باره وجود دارد كه كلمه «اهل بيت شامل زنان پيامبرصلي الله عليه وآله هم باشد، مگر از باب مجاز كه اين هم نياز به قرينه دارد. پيش ازاين آمد كه قرائن، از خود آيات و خارج از آن بر ضد اين مساله اشاره دارد. افزون بر اين محتمل است كه منظور خانه اي باشد كه اهل بيت در آن اجتماع كردند و «الف و «لام عهد خارجي

باشد، چنان كه در جاي خود توضيح داديم.

دليل هفتم: ظهور و عموم

در اثبات عقيده خود مبني بر ورود زنان پيامبرصلي الله عليه وآله در مضمون آيه تطهيراستدلال كرده اند كه اين لفظ، زنان و همسران را هم در بر مي گيرد. بنابراين، منظور جميع آنان است. (35) عقل نيز به اعتبار عرف و عادت لفظ «بيت را به كساني كه در خانه سكونت دارند تخصيص مي زند، نه به قصد انتقال، و عادتاتبدل و تحول در آنان، مثل زنان و فرزندان جاري نبود. برعكس غلامان وكنيزان كه در معرض تحول و تبدل از يك صاحب به صاحب ديگر بودند. (36).

گذشته از شك در اين كه لفظ «اهل بيت بر زنان صدق كند - چنان كه گذشت - در اصل براي ما محرز نشده كه اين لفظ عام باشد، و گذشته از وجودروايات متواتر و تصريح كننده يا اشاره كننده به خروج زنان از مفاد آيه، وگذشته از اين كه شك داريم منظور خانه مسكوني باشد و بلكه مراد بيت نبوت و رسالت است؛ در اين باره مي گوييم:

صرف اين كه اين لفظ، زنان و همسران را هم بر گيرد - اگر آن را بپذيريم -نمي تواند دال بر اراده جميع باشد، مگر اين كه قرائني ديگر - داخلي يا خارجي بر تعيين دقيق مراد اقامه نشود، در حالي كه اين قرائن، اهل بيت را در اين جادر خصوص اهل كساء تعيين و منحصر مي كند.

دليل هشتم: صلوات بر همسران پيامبرصلي الله عليه وآله

يكي از عالمان سني در اثبات اين مطلب كه مراد از اهل بيت، زنان پيامبرصلي الله عليه وآله است، چنين استدلال كرده كه در صحيح مسلم و صحيح بخاري ازپيامبرصلي الله عليه وآله ثابت شده كه وي به مسلمانان آموخت كه اين گونه صلوات بفرستند: اللهم صل علي محمد وازواجه وذريته.

گذشته از اشكالات مختلفي

كه در جاي جاي اين مختصر آورديم و گذشته از اين كه در صحت روايت مورد اشاره وي شك و ترديد فراوان داريم وبحث از آن را به جاي ديگر به تاخير مي اندازيم، اما نمي دانيم كه چگونه چيزي كه در صحيحين به اثبات رسيده بر ورود زنان در اهل بيت دلالت مي كند، در حالي كه پيامبرصلي الله عليه وآله اصلا در اين حديث - اگر صحيح باشد - به اين كلمه [اهل بيت] تصريح نفرموده است.

روشن است كه صلوات بر همسران پيامبرصلي الله عليه وآله مستلزم آن نيست كه آنان هم اهل بيت باشند. صلوات بر مؤمنان به اثبات رسيده، اما آنان به اين خاطراهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله نشده اند. خداوند متعال مي فرمايد:

خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم (37)؛

اي رسول ما تو از مؤمنان صدقات را دريافت بدار تا بدان صدقات نفوس آنهارا پاك و پاكيزه سازي و آنها را به دعاي خير ياد كن كه دعاي تو موجب تسلي خاطر آنان است.

هو الذي يصلي عليكم وملائكته (38)؛

اوست خدايي كه هم او و فرشتگانش بر شما بندگان رحمت مي فرستند …

اولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمة (39)؛

آن گروهند مخصوص به درود و الطاف الهي و رحمت خاص خداوند.

ويتخذ ما ينفق قربات عند الله وصلوات الرسول (40)؛

آنچه در راه خدا انفاق مي كنند، موجب تقرب نزد خدا و دعاي خير رسول دانند.

دليل نهم: آيات قرآن

بعضي ادعا كرده اند تعبير «اهل بيت در آيه قرآن، كنايه از همسر آمده است. آن جا كه خطاب ملائكه را به همسر ابراهيم عليه السلام حكايت مي كند كه گفتند:

«اتعجبين من امر الله رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت (41). و نيز درحكايت گفته موسي عليه السلام كه به همسرش گفت:

فقال لاهله امكثوا

اني آنست نارا (42).

بنا به تعبير بعضي: «همانا كه به دلالت قرآن، همسر ابراهيم از آل وي واهل بيت اوست و زن لوط هم از آل او و اهل بيتش، پس چگونه زنان محمداز آل او و اهل بيتش نباشند؟!» (43).

در پاسخ مي گوييم:

الف) در مورد خطاب فرشتگان به همسر ابراهيم عليه السلام دو نكته را بيان مي داريم:

1. پيش از اين آمد كه ورود زن در اهل بيت را در بعضي اوقات و از باب غلبه و مجاز و در صورت وجود قرينه احدي انكار نكرده است.

2. بيت مورد نظر در آيه همسر ابراهيم، خانه مسكوني يا نسبي است، درحالي كه بيت مورد نظر در آيه تطهير با استناد به قرائن، بيت نبوت و رسالت است. از جمله اين قرائن است:

تغيير صيغه از بيوت مضافه به جمع مؤنث، به بيت محلي به الف و لام عهد، با اين احتمال كه مراد، خصوص خانه مسكوني اي باشد كه پيامبرصلي الله عليه وآله اصحاب كساء را در آن جمع و زنانش را از آن بيرون كرد.

از ديگر قرائن، روايات فراواني است كه مراد از اهل بيت در آيه تطهير رادر خصوص آل عبا معين كرده است. اين امر با اراده مطلق بيت مسكوني و يابيت نسبي از آيه شريفه جوردر نمي آيد، بر خلاف آيه سوره هود كه در آن فرشتگان همسر ابراهيم خليل عليه السلام را مخاطب خود ساختند، چه ساره دخترعموي ابراهيم - چنان كه آمد و ساكن در خانه اش بود. براي همين اطلاق كلمه اهل بيت از باب مجاز بر وي صحيح است. قرينه مجاز بودن اين اطلاق اين است كه خطاب ملائكه متوجه ساره مي باشد.

ب) در مورد گفته موسي عليه السلام به اهلش كه گفت: امكثوا و

همين طور درمورد زن لوط به سه نكته زير اشاره مي كنيم:

1) پيش از اين آمد كه پيامبرصلي الله عليه وآله وجود فرق بين دو كلمه «اهل البيت و «اهل الرجل را تاييد كرده است. آن جا كه پذيرفت ام سلمه از اهل وي باشدنه از اهل بيتش. در اين باره به متون مربوط به حديث كساء در اوايل كتاب مراجعه فرماييد.

2. اطلاق كلمه «اهل از باب مجاز بر زوجه و آن گاه كه قرينه اي مبني برمجازي بودن آن در دست باشد مورد انكار نيست. اين قرينه در اين جا خطاب در داستان موسي و استثناي موجود در قصه لوط است.

3. گذشته از اين، بين آيه تطهير و اين آيات فرق است؛ زيرا رسول خداصلي الله عليه وآله مقصود از اهل بيت در اين آيه را بيان و آن را در اهل كساء منحصر كرده است. پس اراده زوجه در يك مورد مستلزم آن نيست كه در مورد ديگر حتي با وجود قرينه دال بر خروج زوجه، مراد از اهل، زوجه باشد.

دليل دهم: لزوم لغوي

يكي از عالمان سني گفته است: اين آيه (آيه تطهير) دلالت دارد كه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله از اهل بيت اويند وگرنه ذكر آن در اين كلام معنا نداشت. (44).

در پاسخ وي مي گوييم: بلكه برعكس، آيه را معنايي صحيح و سليم است، حتي در صورتي كه زنانش داخل در مدلول آيه نباشند. ما اين مطلب را دراوايل كتاب و به هنگام بحث از انسجام سياق با خروج زنان پيامبرصلي الله عليه وآله ازمفاد آيه بيان كرده ايم. بدان جا مراجعه كنيد. (45) بلكه آن چه متعين بوده راه فراري از آن نيست، خروج زنان از مفاد آيه است؛ زيرا لحن خطاب، آن جا كه زنان مورد

خطابند و لحن خطا، آن جا كه اهل بيت عليه السلام مورد خطا بند، با هم منافات دارد. ما در اين باره پيش از اين بحث كرده ايم. بدان جا مراجعه كنيد.

سياست ستمگرانه

پيش از اين آمد كه عكرمه در بازارهاي مدينه جار مي زد كه آيه تطهيردرباره زنان پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شده است و مردم را در اين باره به مباهله دعوت مي كرد.

اگرچه ما اين كار را از عكرمه خارجي معروف به ناصبي گري و بغض باعلي و خاندانش عليهم السلام شگفت نمي دانيم، ليكن در موضع گيري وي دلالت هاي ديگري مي بينيم. شايد روشن ترين آنها اين باشد:

1. نزول آيه تطهير درباره اهل بيت، در زمان عكرمه معروف و شايع بوده است. او مي خواست با هر وسيله اي شده، حتي با جار زدن در بازارها ودعوت براي مباهله آن را از بين ببرد.

2. عكرمه دليل قانع كننده اي درباره نزول اين آيه در مورد زنان پيامبرصلي الله عليه وآله نداشت، جز اصرار شديد كه مي خواست آن را با نوعي تهديد و به هدف وارد كردن شكست رواني برطرف ديگر تقويت كند. اين كار وي موجب تزلزل يقين طرف مقابل شده و انساني را در برابر خود مي ديد كه حاضر است با دعوت به مباهله جانش را در اين راه بدهد. بدين ترتيب با خود خواهد گفت: اگر اين شخص نسبت به آنچه مي گويد يقين نداشت، هرگز مردم را به مباهله كه عواقب خطرناكي به دنبال دارد دعوت نمي كرد.

3. عكرمه در بازار جار مي زد كه اين آيه درباره زنان پيامبرصلي الله عليه وآله فرودآمده است، آيا ديگران هم كه چنين عقيده اي نداشتند، مي توانستند براي اثبات خلاف اين عقيده همان كار را انجام دهند [در بازارها جار بزنند]؟!

4. اين كار عكرمه اشاره دارد كه رقباي اهل بيت عليهم السلام

در پذيرش نزول آيه درباره اهل بيت عليهم السلام احساس خطر بزرگي مي كردند. شايد از اين جهت بود كه آثاري در عقايد و مواضع آنان در ضديت با اهل بيت از خود بر جاي مي گذاشت.

پي نوشتها

1) ر. ك: فتح القدير، ج 4، ص 279 - 281؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 208؛ احكام القرآن، ج 5، ص 230؛ نفحات اللاهوت، ص 85؛ الكلمة القراء في تفضيل الزهراء، ص 213؛ بحار الانوار، ج 35، ص 234؛ المواهب اللدنيه، ج 2، ص 123؛ السيرة النبويه، ج 2، ص 300؛ دلائل الصدق، ج 2، ص 94؛ الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 311؛ مجمع البيان، ج 8، ص 356.

2) ر. ك: فتح القدير، ج 4، ص 278 و 280؛ الصواعق المحرقه، ص 141؛ لباب التاويل، ج 3، ص 466؛الجامع لاحكام القرآن، ج 14، ص 182؛ التسهيل لعلوم التنزيل، ج 3، ص 137؛ اسعاف الراغبين، ص 108؛ السنن الكبري، ج 2، ص 150؛ نظرية الامامه، ص 151 و 182 (به نقل از: التحفة الاثني عشريه، ص 202).

3) ر. ك: اسعاف الراغبين، ص 108.

4) ر. ك: مجمع البيان، ج 8، ص 356؛ تاويل الآيات الظاهره، ج 2، ص 456.

5) السنن الكبري، ج 2، ص 150؛ ينابيع الموده، ص 228 - 229 و 294؛ تفسير فرات، ص 335؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 331؛ مسند احمد، ج 6، ص 296؛ بحار الانوار، ج 35، ص 220 و ج 45، ص 199؛ ذكر اخبار اصبهان، ج 2، ص 253؛ اسد الغابه، ج 5، ص 521 و 289؛ مناقب ابن المغازلي، ص 306؛ مشكل الآثار، ج 1، ص 333 و 335؛ الصواعق المحرقه، ص 142 و 227؛ مناقب خوارزمي، ص 23؛ مختصر التحفة الاثني عشريه، ص 149؛ احقاق الحق، ج 2، ص 568.

6) ر. ك: الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ صحيح مسلم، ج 7، ص 130؛ كنز العمال، ج 13، ص 641؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 324؛ الصواعق المحرقه، ص 226 - 228؛ السنن الكبري، ج 2، ص 148؛كتاب سليم بن قيس، ص 104؛ السيرة النبوية، ج 2، ص 300؛ بحار الانوار، ج 35، ص 229؛ اسد الغابه، ج 2، ص 12؛ المستدرك علي

الصحيحين، ج 3، ص 109.

7) ر. ك: كفاية الطالب، ص 54؛ خلاصه عبقات الانوار، ج 2، ص 67و 371 به نقل از آن.

8) همان.

9) ر. ك: فتح القدير، ج 4، ص 279 - 280.

10) براي ديدن رواياتي كه از ابن عباس نقل شده ر. ك: الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ فتح القدير، ج 4، ص 280؛ كتاب سليم بن قيس، ص 104؛ كفاية الطالب، ص 377؛ الصواعق المحرقه، ص 142؛ ينابيع الموده، ص 15؛ اسعاف الراغبين، ص 108؛ مجمع البيان، ج 9، ص 138؛ بحار الانوار، ج 37، ص 35و ج 9، ص 536، مستدرك حاكم، ج 3، ص 132؛ الغدير، ج 1، ص 50 و ج 3، ص 196؛ قاموس الرجال، ج 6، ص 403.

11) ر. ك: الدر المنثور، ج 5، ص 189.

12) ر. ك: الجامع لاحكام القرآن، ج 4، ص 182 - 183؛ فتح القدير، ج 4، ص 279؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 204.

13) الغارات، ج 2، ص 576؛ ابن ابي الحديد شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 102، ج 4، ص 102.

14) قاموس الرجال، ج 6، ص 300.

15) ابن ابي الحديد شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 63.

16) همان، ص 64؛ قاموس الرجال، ج 6، ص 299.

17) صفة الصفوه، ج 2، ص 85؛ تهذيب التهذيب، ج 7، ص 182؛ حلية الاولياء، ج 2، ص 176؛ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 62؛ خلاصه تذهيب تهذيب الكمال، ص 265.

18) الترغيب و الترهيب، ج 4، ص 382؛ احياء العلوم، ج 3، ص 159.

19) ر. ك: ميزان الاعتدال، ج 3، ص 93 - 96؛ شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 76؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 256؛ الاعلام، ج 4، ص 244؛ الطبقات الكبري، ج 5، ص 292 - 293؛ قاموس الرجال، ج 6، ص 326 - 327؛ وفيات الاعيان، ج 3، ص 265؛ المعارف، ص 457.

20) سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 20 - 21، 30.

21) سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 21؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 96؛ فتح الباري (مقدمه) ص 425 - 426.

22) سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 22؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 95 - 96.

23) قاموس الرجال، ج 6، ص 327؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 144؛ فتح الباري (مقدمه)، ص 425.

24)

الطبقات الكبري، ج 5، ص 288 - 289؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 93 - 97؛ قاموس الرجال، ج 6، ص 327.

25) ميزان الاعتدال، ج 3، ص 94؛ فتح الباري (مقدمه)، ص 425.

26) در اين باره به گفته مسيب به غلامش «برد» و گفته پسر عمر به غلامش «نافع در منابع مذكور دربالا مراجعه كنيد.

27) قاموس الرجال، ج 6، ص 327؛ المعارف، ص 456؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 130؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 151؛ فتح الباري (مقدمه)، ص 425؛ وفيات الاعيان، ج 3، ص 265 - 266.

28) ميزان الاعتدال، ج 4، ص 173؛ المجروحون، ج 3، ص 15؛ تاريخ بغداد، ج 13، ص 164 -168؛الجرح و التعديل، ج 8، ص 354؛ الضعفاء الكبير، ج 4، ص 239؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 109؛ وفيات الاعيان، ج 5، ص 256.

29) المجروحون، ج 3، ص 14؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 25، ص 200؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 227؛الضعفاء الكبير، ج 4، ص 239؛ وفيات الاعيان، ج 5، ص 256.

30) الجرح و التعديل، ج 8، ص 355؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 25، ص 198، 199 - 200 و 203؛ سيراعلام النبلاء، ج 7، ص 202؛ وفيات الاعيان، ج 5، ص 255.

31) ميزان الاعتدال، ج 4، ص 175؛ وفيات الاعيان، ج 5، ص 257.

32) ر. ك: وفيات الاعيان، ج 5، ص 256 - 257؛ و شرح حال وي در منابع فوق الذكر و ساير منابع.

33) المجروحون، ج 3، ص 16؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 25، ص 201؛ تاريخ بغداد، ج 13، ص 164.

34) ر. ك: الصواعق المحرقه، ص 141 (به نقل از ابن كثير)؛ تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 483؛المواهب اللدنيه، ص 122.

35) احكام القرآن، ج 5، ص 330.

36) مختصر التحفة الاثني عشريه، ص 152.

37) توبه (9) آيه 103.

38) احزاب (33) آيه 43.

39) بقره (2) آيه 157.

40) توبه (9) آيه 99.

41) هود (11) آيه 73.

42) طه (20) آيه 10؛ نمل (27) آيه 7؛ قصص (28) آيه 29.

43) منهاج السنه، ج 4، ص 21.

44) همان.

45) فصل چهارم، بخش اول.

فصل سوم

از گفته هاي ضعيف تا دلايل ضعيف تر

از گفته هايي كه ملتزمان بدان

كوشيده اند در اثبات آن ادله اي اقامه كنندجز دو گفته باقي نمانده است:

1. اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله بني هاشم هستند؛ 2. اهل بيت، امت محمدصلي الله عليه وآله ياخصوص پرهيزگاران امت اويند.

به زودي روشن خواهد شد كه اين دو عقيده با دلايل خود هم چون سرابي است در بيابان هموار بي آب كه شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن شتابد و چون بدان جا رسد هيچ آبي نيابد.

عدم شمول بني هاشم

با احاديث زير استدلال كرده اند كه آيه تطهير شامل همه بني هاشم است يا همراه با زنان پيامبرصلي الله عليه وآله و يا بدون آنان.

1. حديث زيد بن ارقم كه پيش از اين آمد. (1).

2. حديث ابن عباس كه در آن آمده: خداوند خلق را دو قسم كرده و مرادر قسمت بهتر قرار داده است … سپس قبايل را خانداني چند و مرا در بهترين خاندان قرار داد. اين فرموده خداوند متعال است كه: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» من و اهل بيت من پاكيزه از گناهان هستيم. (2).

3. روايت زيد بن ارقم در پاسخ به حصين كه از او پرسيد: چه كساني اهل بيت پيامبرند؟ زنانش؟ زيد پاسخ داد: نه به خداي سوگند، چه بسا زن مدتي با مرد زندگي كند، سپس مرد او را طلاق دهد و زن به نزد پدر و قوم خود باز گردد. اهل بيت پيامبر، اهل و عصبه اويند، آنان كه پس از او از صدقه محروم شدند. (3).

4. صلاحيت لفظ «اهل بيت براي شمول زنان و آل او. چرا كه مراد ازبيت، هم خانه مسكوني است و هم خانه نسبي. (4).

كنجي شافعي سه ايراد بر گفته زيد بن ارقم

گرفته كه عبارتند از:

1. زيد بن ارقم گفته: اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله كساني هستند كه پس از او ازصدقه محروم شدند، در حالي كه محروميت از صدقه به پس از وفات پيامبرصلي الله عليه وآله اختصاص ندارد، بلكه پيش از وفات را هم در بر مي گيرد.

2. محرومان از صدقه منحصر در افراد مذكور نيست، بلكه بني عبدالمطلب هم از صدقه محروم بودند.

3. بنا بر قول صحيح تر، آل مرد، غير از خود اويند. بنابراين، بر اساس گفته زيد، امير المؤمنين علي عليه السلام از دايره اهل بيت خارج مي شود. (5).

بعضي معتقدند كه منظور كنجي از عبارت اخير اين است، همان گونه كه زن پس از مدتي زندگاني با شوهر به خاطر طلاق از دايره بيت خارج مي شود، داماد هم اگر از دختر تابع خانه جدا شود، از آن خانه بيرون مي شود. چه ملاك در هر دو يك است. بنابراين، همان گونه كه همسران پيامبرصلي الله عليه وآله ازاهل بيت خارج هستند، علي هم از آنان خارج مي شود.

ممكن است گفته شود: اين توجيه سخن كنجي بي جاست؛ زيرا زيد بن ارقم تاكيد كرده كه اهل بيت، اهل و عصبه مرد هستند، و علي عليه السلام هم از عصبه پيامبرصلي الله عليه وآله است. پس معنا ندارد كه كنجي از زيد بن ارقم ايراد بگيرد كه علي عليه السلام را از دايره اهل بيت بيرون مي كند، اما بعضي از محققان، عبارت كنجي را به نحو ديگري توضيح داده اند كه ممكن است گفته شود اين توجيه نزديك تر به قبول است. حاصل اين توجيه چنين است:

علي عليه السلام بنا بر نص آيه مباهله نفس پيامبرصلي الله عليه وآله است؛ بنابراين، از مدلول آيه خارج مي شود [چون آل مرد غير از خود اويند.] در حالي كه پيامبرصلي الله عليه

وآله و هرآن كس كه به منزله اوست، چنان كه نزد بيش تر عالمان و محققان معلوم است، در مدلول آيه داخل مي باشد. ما ضمن پذيرش اين توجيه، احتمال مي دهيم كه به هنگام نوشتن اشتباهي رخ داده باشد. بدين معنا كه مي خواسته بنويسد رسول الله، ولي نوشته امير المؤمنين. با اين حال احتمال اشتباه درنوشتن معمولا ضعيف است. بنابراين، چاره اي جز پذيرش آنچه گذشت نيست. ما به ايرادهاي كنجي بر گفته زيد بن ارقم چند مورد مي افزاييم:

1. اين تفسير زيد از اهل بيت اجتهاد اوست. هرگاه چيزي غير از آن ازرسول خداصلي الله عليه وآله ثابت شود، معيار كلام رسول خداصلي الله عليه وآله خواهد بود نه اجتهادزيد و نه اجتهاد ديگري؛ زيرا گفته ديگران، اجتهاد در مقابل نص است. (6) همان گونه كه هنگام بيان متون متواتر و صحيح حديث كساء در اوايل كتاب ملاحظه كرديد، ثابت شده كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله مراد از اهل بيت را معين فرموده است.

2. اگر سخن زيد درست باشد بر رسول خداصلي الله عليه وآله لازم بود كه عباس، فرزندانش، عقيل، جعفر و ديگر نزديكانش را زير عبا آورد و از جلو خانه آنان بگذرد و اين آيه را تلاوت كند.

3. معلوم نيست كه مرد از بيت، بيت نسبي و اصل و عصبه پيامبرصلي الله عليه وآله و ياخانه مسكوني و يا هر دو باشد. چه پيش از اين آمد كه با ملاحظه آيات وسياق آن و كاربردهاي وارده، ارجح اين است كه مراد از بيت، بيت نبوت ورسالت باشد. اعضاي اين بيت، از طريق راهنمايي پروردگار به واسطه رسول اكرم صلي الله عليه وآله شناخته مي شوند؛ زيرا خداوند است كه افرادي را كه شايستگي مقام والا و رفيع را در اثر

تلاش ها و مجاهدت هاي خويش دارند مي شناسد.

پيش از اين آمد كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله اهل بيت را منحصر به آل عبا و ائمه دوازده گانه عليهم السلام كرده است. اگر هم بپذيريم كه منظور، خانه مسكوني است بايد همان گونه كه گذشت خانه خاصي باشد كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله اهل كساء رادر آن گرد آورد.

4. زيد در صدد بيان مراد عبارت اهل بيت در آيه تطهير نيست، بلكه حديث ثقلين را تفسير مي كند. (7).

هر چند زيد بنا به آنچه بيان كرديم در اين تفسير خود دچار اشتباه شده، اما ممكن است راي وي در مورد عبارت «اهل البيت در آيه تطهير خلاف آن باشد، خصوصا كه وي اصراء پيامبرصلي الله عليه وآله در تطبيق آيه بر خصوص اهل كساءرا ديده و شاهد بوده كه پيامبرصلي الله عليه وآله چندين ماه و بلكه تا زمان رحلت به اين امر ادامه داد.

در خصوص حديث ابن عباس نكات زير را بيان مي داريم:

1. اين حديث دلالت ندارد كه مراد از اهل بيت، همه بني هاشم يا تمام كساني است كه پس از پيامبرصلي الله عليه وآله از صدقه محروم شدند، چنان كه زيد بن ارقم مدعي بود.

2. حديث ابن عباس با حديث كساء كه پيش از اين آمد منافاتي ندارد؛زيرا مراد اين است كه عنايت رباني بر اين تعلق گرفته كه پيامبرصلي الله عليه وآله ازخانواده اي با شرافت، پاكيزه، و داراي مجد و فضيلت باشد. حال اگر اين پيامبر پس از آن كه به پيامبري رسيد، اهل بيتي داشت كه از گناهان پاكيزه بودند، خلاف قاعده نخواهد بود؛ زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله در بهترين خانواده هاي قريش قرار داده شد. آن گاه اهل بيت او آمده اند كه آنان هم در دامان نبوت پاكيزه

از گناهان تربيت شدند. بنابراين، وجود اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله در طول وجود آن حضرت به عنوان پيامبر مي باشد نه در عرض آن.

3. اگر پيوندهاي قبيله اي معيار بود، مي بايست ابوطالب و امثال او هم ازگناهان پاكيزه باشند، در حالي كه اين گونه نيست. اين به دست مي دهد كه هرچند قبيله و خانواده اثر بزرگي دارد اما نه همه چيز است و نه سبت به همگان چنين مي باشد. بنابراين، بايد به پيامبرصلي الله عليه وآله مراجعه كنيم تا در عمل، پاكيزگان را براي ما معرفي كند و آنان را از ديگران متمايز سازد. اين ازيك سو، از سوي ديگر نوح عليه السلام مي گويد:

… رب ان ابني من اهلي وان وعدك الحق وانت احكم الحاكمين قال يانوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح (8)؛

بار پروردگارا! فرزند من از اهل من است و وعده تو هم حق است و تو كه قادرترين حكمفرماياني. خداوند به نوح خطاب كرد كه فرزندت هرگز با تواهليت ندارد. او را عملي بسيار ناشايسته است …

ملاحظه مي كنيد كه خداوند به نوح وعده داده كه او و خاندانش رانجات دهد. نوح از خداوند مي خواهد كه به وعده اش عمل كند. پاسخ مي رسدكه پسر نوح به سبب معصيت از اهل وي نيست، در حالي كه از نزديك ترين افراد اوست.

اين دلالت دارد كه معيار اهل بيت بودن قرابت نيست، بلكه معيار اصلي، عمل صالح است. حسن بن موسي بن علي وشاء از امام رضاعليه السلام در حديثي پيرامون پسر نوح روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «هرگز، او پسر نوح بود، اما از آن جايي كه معصيت خداي - عز وجل - كرد، خداوند او را از پدرش نفي نموده همين طور هر كس از

ما باشد و اطاعت خداي - عز وجل نكند - ازما نيست و هرگاه تو از خداي - عز وجل - اطاعت نمايي، از ما اهل بيت هستي.» (9).

امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس از شما تقواي الهي پيشه كند و كار شايسته انجام دهد، از ما اهل بيت است.» راوي گفت: از شما اهل بيت؟! فرمود: «[آري] از ما اهل بيت، ابراهيم در اين مورد فرمود: هر كس از من پيروي كند، همانا كه از من است.» (10).

از اين جهت است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله درباره سلمان فارسي فرمود: «سلمان از ما اهل بيت است.» (11).

به همين جهت است كه كساني از زنان پيامبرصلي الله عليه وآله كه مرتكب مخالفت هاي بزرگي - چه در زمان حيات حضرت و چه پس از رحلت او -شدند، از اهل بيت او نيستند.

توجيه نادرست گفته زيد

ابن كثير تلاش كرده تا مراد زيد بن ارقم را توجيه كند. او احتمال مي دهدكه مقصود زيد اين باشد: مراد از اهل، فقط زنان نيستند، بلكه آنان همراه آل [خاندان]، اهل مرد را تشكيل مي دهند. اين احتمال براي جمع بين قرآن واحاديث پيشين - اگر صحيح باشد چه بعضي از اسانيد آنها ايراد دارد - ارجح است. خداوند [به حقيقت امر] آگاه تر است. (12).

به نظر ما اين توجيه نادرست است؛ زيرا سخن ديگر زيد بن ارقم كه ابن كثير بدان اشاره كرده منافاتي با اين سخن زيد ندارد؛ زيرا متن سخن وي درآن كلام چنين است: به او گفته شد: آيا زنانش از اهل بيت او نيستند؟ زيدگفت: زنانش از اهل بيت اويند، ليكن اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله كساني هستند كه پس از او از صدقه محروم شدند.

اين سخن زيد نفعي براي

ابن كثير ندارد تا بدين وسيله اثبات كند كه مرادزنان پيامبرصلي الله عليه وآله و نزديكان نسبي او هستند؛ زيرا:

1. زيد پس از آن بيان كرده كه مراد از اهل بيت كساني هستند كه پس ازپيامبرصلي الله عليه وآله از صدقه محروم شدند و اين بر زنان پيامبرصلي الله عليه وآله صدق نمي كند.

2. ظاهرا اين گفته زيد: زنانش از اهل بيت اويند، استفهام انكاري است كه ادات استفهام به منظور تخفيف حذف شده است و اقرار زيد مبني بر اين كه زنانش هم از اهل اويند نمي باشد؛ زيرا در ادامه مي گويد: «وليكن و اين لفظدلالت دارد كه آنچه پس از آن آمده صحيح است وگرنه صحيح تر آن بود كه بگويد: «نساؤه من اهل بيته وكذا من حرموا الصدقة بعده زنانش از اهل بيت اويند، همين طور كه پس از او از صدقه محروم شدند.

3. مراد بودن ديگران، جداي از زنان پيامبرصلي الله عليه وآله منافاتي با قرآن ندارد. مااين مطلب را شرح داديم و دلايل و شواهد آن را كه بر خروج زنان از مفادآيه دلالت دارد آورديم؛ زيرا اين مطلب در بسياري از متون صحيح و متواتراز رسول اكرم صلي الله عليه وآله آمده است. بنابراين، ادعاي اين كه به اين وجه جمع براي جلوگيري از منافات بين قرآن واحاديث نياز داريم قابل قبول نيست.

يك تذكر

تشكيك هاي ابن كثير در صحت روايات حديث كساء غير معقول و غيرقابل قبول است، چرا كه اين روايات به طور متواتر به ما رسيده و درصحاح سته و ديگر كتب اهل سنت با اسانيد صحيح آمده است. حتي افرادي مثل ابن تيميه معروف به انحراف از علي عليه السلام و اهل بيت هم به صحت اين روايات اعتراف

كرده اند. افزون بر اين، شخص ابن كثير هم نتوانسته در مقابل حقيقت مقاومت كند. چه آن قدر واضح و آشكار است كه دريافته انكار آن از شهرت و درجه اعتبار وي خواهد كاست و لذا ناچار شده كه در ادامه بگويد: «بعضي از اسانيد آن ايراد دارد.» اين سخن وي دلالت دارد كه اسانيدديگر اشكالي ندارد.

اهل بيت؛ امت يا پرهيزگاران؟

فردي كه از نظر وي، قوي تر اين است كه فرقي بين «آل و «اهل بيت نيست، مي گويد: گفته شده آل لبيت شامل همه امت محمدصلي الله عليه وآله مي شود. اين گفته اصحاب محمد، مالك و ديگران است. (13).

گفته شده منظور اهل بيت الحرام و خصوص پرهيزگاران امت است. (14) خداوند سبحان فرموده: «ان اولياؤ ءلا المتقون.» (15).

به نظر اينان روايت واثلة بن اسقع مي تواند اين مدعاي آنان را تقويت كند. چه از واثله روايت شده كه:

پيامبرصلي الله عليه وآله، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را زير پارچه جمع كرد و آنچه را كه پيش از اين آمد به آنان گفت:

واثله گفت: و من؟

پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: تو نيز. (16).

به نظر ما اين گفته به چند دليل نادرست است:

1. پيش از اين آمد كه مراد از بيت در اين آيه شريفه، بيت نبوت و رسالت است نه بيت الحرام و غير آن، بلكه يك احتمال قابل اعتنا در اين باره كافي است كه اين عقيده را از اعتبار بيندازد.

2. بحث از بيت الحرام در يك آيه قرآني مستلزم آن نيست كه مراد ازاهل بيت در آيه تطهير هم بيت الحرام باشد.

3. اين گفته، اجتهاد در مقابل نص صريح و صحيح رسول خداصلي الله عليه وآله است كه در آن اهل بيت را براي ما معين و مورد تاكيد

قرار داده است.

4. روايت واثله كه مخالف با تمام روايات متواتر (بسيار زياد) است، برمطلوب آنان دلالت ندارد؛ زيرا اگر هم اين حديث صحيح باشد، رسول اكرم صلي الله عليه وآله از اين كه فرمود: تو نيز، قصد داشته است كه او را تنها در دعا داخل كند، نه در اهل بيت و مدلول آيه.

5. اگر حديث واثله صحيح باشد، پيامبرصلي الله عليه وآله به او گفت: تو از اهل من هستي نگفت از اهل بيت من. پيش از اين آدم كه بين اين دو تعبير فرق است وآن حضرت صلي الله عليه وآله ام سلمه را از اهل خود خواند، اما اين مطلب را كه ازاهل بيت او باشد نفي كرد.

6. اين روايت واثله به نحو ديگري هم نقل شده و در آن گفته واثله وپاسخ پيامبرصلي الله عليه وآله نيامده است. به منابع روايت حديث كساء مراجعه كنيد.

7. در بعضي از متون آمده وقتي كه پيامبرصلي الله عليه وآله براي اهل بيت خود دعافرمود كه خداوند پليدي را از آنان ببرد و آنها را پاكيزه گرداند [آيه راتلاوت نكرد]. واثله به او گفت: يا رسول خدا! من چه؟ فرمود تو نيز. (17) اين بدان معناست كه واثله از پيامبرصلي الله عليه وآله درخواست كرد او را در دعا داخل كند نه در اهل كساء و پيامبرصلي الله عليه وآله هم به درخواست وي پاسخ مثبت داد. اين از يك سو، از سوي ديگر جالب اين جاست كه بعضي از برادران ما احتمال داده اندكه پيامبرصلي الله عليه وآله بر سبيل استفهام و انكار به او پاسخ داده نه بر سبيل قبول واقرار. قرينه احتمال اين است كه پيامبرصلي الله عليه وآله زنانش را از

اين كه از اهل بيت اوباشند بيرون كرد.

8. واثله، آخرين صحابي كه در دمشق مرد، (18) از اعوان بني اميه بود. احاديث فراواني از وي در فضيلت معاويه روايت شده كه حافظان حديث به بطلان و ساختگي بودن آن حكم كرده اند. (19).

پي نوشتها

1) رستغني (بنا به نقل تاريخ دمشق، ج 4، ص 208) بدان استدلال كرده است. نظر ابن بدران هم همين است.

2) الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ فتح القدير، ج 4، ص 280؛ كتاب سليم بن قيس، ص 4 - 10؛ شواهدالتنزيل، ج 2، ص 3؛ كفاية الطالب، ص 377؛ الصواعق المحرقه، ص 142؛ ينابيع الموده، ص 15؛العمده، ص 42؛ مرقاة الوصول، ص 107؛ مجمع البيان، ج 9، ص 138.

3) صحيح مسلم، ج 7، ص 123؛ الصراط المستقيم، ج 1، ص 185؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 324؛ بحار الانوار، ج 35، ص 230 و ج 23، ص 117؛ خلاصه عبقات الانوار، ج 2، ص 64؛احقاق الحق، ج 9، ص 323؛ الصواعق المحرقه، ص 148؛ جامع الاصول، ج 10، ص 103.

4) ر. ك: تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 208؛ اسعاف الراغبين، ص 108؛ التسهيل لعلوم التنزيل، ج 3، ص 137؛ الصواعق المحرقه، ص 141.

5) ر. ك: كفاية الطالب، ص 54؛ خلاصه عبقات الانوار، ج 2، ص 67 و 371.

6) ر. ك: الكلمة الغراء في تفضيل الزهراء، ص 215.

7) ر. ك: تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 486؛ الكلمة الغراء في تفضيل الزهراء، ص 215.

8) هود (11) آيات 45 - 46.

9) عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 232؛ بحار الانوار، ج 49، ص 218.

10) تفسير عياشي، ج 2، ص 231.

11) ر. ك: الاختصاص، ص 341؛ بحار الانوارج 22، ص 348؛ اسد الغابه، ج 2، ص 331؛ ذكر اخباراصبهان، ج 1، ص 54؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 598؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 85؛ قاموس الرجال، ج 4، ص 244.

12) تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 486.

13) ر. ك: منهاج السنه، ج 4، ص 21؛ المواهب اللدنيه، ج 2، ص 122.

14) ر. ك: الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 310؛ مجمع البيان، ج 8، ص 356؛ تاويل الآيات الظاهره،

ج 2، ص 456؛ مرقاة الوصول، ص 107؛ منهاج السنه، ج 4، ص 21.

15) انفال (8) آيه 34.

16) ر. ك: جامع البيان: ج 22، ص 6؛ فتح القدير، ج 4، ص 280؛ الصواعق المحرقه، ص 142 و 227؛العمده، ص 34؛ السنن الكبري، ج 2، ص 152؛ ذخائر العقبي، ص 23 - 24؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 39 - 40، 45 و 47؛ مشكل الآثار، ج 1، ص 337؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 331؛ ينابيع الموده، ص 108 و 229 و 294؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 167؛ زيني دحلان، السيرة النبويه، ج 2، ص 300.

17) منابع آن فراوان است به عنوان مثال ر. ك: شواهد التنزيل، ج 2، ص 39 و 46؛ المستدرك حاكم، ج 3، ص 44؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 167تفسير جامع البيان، ج 22، ص 6؛ السنن الكبري، ج 2، ص 152، به نقل از المعجم الكبير، ج 1، ص 126.

18) ر. ك: تهذيب التهذيب، ج 11، ص 101.

19) ر. ك: اللآلي المصنوعه، ج 2، ص 417 - 419؛ الغدير، ج 5، ص 308.

فصل چهارم

تار عنكبوت

شك ها و شبهاتي مطرح شده كه مضمون اين آيه مباركه را در دلالت برعصمت اهل بيت عليهم السلام و تطهير بالفعل آنان از هر گونه پليدي و گناه و ازهرآنچه كه قبيح است و مذموم، هر چند از راه خطا و نسيان باشد هدف قرارداده است. شايد برانگيزندگان اين شك ها و شبهات ناگهان با صراحت آيه شريفه در دلالت بر عصمت اهل كساء از هرگونه پليدي و زشتي مواجه شده اند و لذا در جهت انجام عملياتي نافرجام تلاش آغاز كرده اند تا شايدبتوانند آيه را از دلالت بر اين مساله بيندازند و از اين كه بتواند امتياز ياخصوصيتي را براي اين برگزيدگان به ثبت برساند دور سازند. مزايا وويژگي هاي اهل بيت خواهد توانست اين مردمان را دچار تنگاهاي شديدسازد و توان توجيه بسياري از امور را از آنان بگيرد. اموري كه يا خود، خويشتن را بدان

ملزم كرده اند يا اسلافشان چنان كه خردسالان با اين امور به جواني رسيده اند و بزرگان به پيري؛ اما اين تلاش ها از تار عنكبوت سست ترو از خار و خاشاكي كه غريق مشرف به مرگ بدان چنگ مي زند بي فايده تراست. در آنچه كه در پي مي آيد گفته هاي شگفت آنان را مي خوانيد و ترهات و سخنان گمراه كننده عجيب آنان را مي شنويد.

آيه تطهير و افاده عموم؟!

گفته اند: «فرموده خداوند متعال: «ليذهب عنكم الرجس، مفيد عموم نيست؛ زيرا معرف به «لام جنس در سياق اثبات است. پاسخ اين است كه اين كلام در قوه نفي است؛ زيرا معناي اذهاب رجس، زدودن پليدي است وبرداشتن جنس، مفيد نفي افراد آن است.» (1).

ابن تيميه بدان اعتراف كرده مي گويد: «لفظ جنس عام است و اقتضا داردكه خداوند تمامي پليدي را مي برد و پيامبرصلي الله عليه وآله هم بدان دعا كرد، اما اين كه گفت: و آنان را پاكيزه گردان پاكيزه گرداندني، خواسته مطلقي است از چيزي موسوم به طهارت. بعضي از مردم گمان مي برند كه اين هم مطلق است و لذابه يك فرد از افراد طهارت بسنده مي شود. مثل اين مطلب را درباره اين آيه هم مي گويند كه: «فاعتبروا يا اولي الابصار … » تحقيق مطلب اين است كه اين امر به مسماي عبرت گرفتن است كه به هنگام اطلاق گفته مي شود. چنان كه وقتي گفته شود: «اكرم هذا»؛ يعني با او چنان كن كه به هنگام اطلاق، اكرام ناميده مي شود. در مورد عبرت گرفتن هم همين طور است، چيزي كه به هنگام اطلاق، عبرت گرفتن ناميده مي شود. اگر انسان از يك داستان عبرت گيرد و از داستان ديگر عبرت نگيرد، معتبر (عبرت گير) ناميده نمي شود. همين طور اگر انسان از يك چيز پاك باشد و به نظير آن آلوده،

پاك (طاهر) ياپاكيزه (مطهر) ناميده نمي شود.» (2).

اراده به معناي محبت

مي گويد: فرموده خداوند: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» مانند آيات زير است.

مايريد الله ليجعل عليكم من حرج (3)؛

خدا هيچ گونه سختي براي شما قرار نخواهد داد.

يريد الله بكم اليسر ولا يريد بكم العسر (4)؛

خداوند براي شما حكم را آسان خواسته و تكليف را مشكل نگرفته است.

يريد الله ليبين لكم ويهديكم سنن الذين من قبلكم ويتوب عليكم والله عليم حكيم والله يريد ان يتوب عليكم ويريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما (5)؛

خداوند مي خواهد راه سعادت را براي شما بيان كند و شما را به آداب آنان كه پيش از شما بودند رهبر گردد و بر شما از لطف و كرم ببخشايد و خداوند به احوال خلق دانا و به حقايق امور آگاه است. خدا مي خواهد بر شما بازگشت به رحمت و آمرزش فرمايد و مردم هوس باز و پيرو شهوات مي خواهند كه شما مسلمانان از راه حق و رحمت خدا بسيار دور باشيد.

اراده خداوند در اين آيات متضمن محبت خداوند نسبت به چيز اراده شده و رضايت بدان است و آن را براي مؤمنان تشريع و آنان را بدان فرمان داده است، اما نمي رساند كه خداوند اين مراد را آفريده يا قضا و قدرش بدان تعلق گرفته و يا قطعا خواهد بود. (6).

چند نكته را در اين باره بيان مي داريم:

1. بدون شك خداوند سبحان اين آيه را به هدف مدح، تكريم و تشريف خاص رسول اكرم صلي الله عليه وآله و اهل بيت آن حضرت - چنان كه خودش در متون فراواني كه پيرامون آيه بيان داشته - آورده است.

واضح است كه محبت خداوند مبني بر اين كه مردمان به احكام شرعي عمل كنند، اختصاص به رسول اكرم صلي الله عليه وآله

و اهل بيت عليهم السلام ندارد. بنابراين، بايد دراين آيه چيزي باشد كه با آيات ديگري كه در اين جا آورده تفاوت داشته باشد، لذا هيچ كدام نمي تواند شاهد بر مراد ديگري باشد.

2. نيازي به تكرار آنچه پيش از اين بيان كرديم نمي باشد. آن جا گفتيم: عصمت مستلزم اكراه و اجبار نيست. بنابراين، آيه مباركه دلالت دارد كه زدودن پليدي و طهارت قطعا حاصل شده است. شكي در صدق گفتار خداوندمتعال و تحقق آنچه كه از آن خبر داده نيست. اين اخبار خداوند چنان است كه ما از طلوع خورشيد در فردا خبر مي دهيم. اين خبر ما دلالت ندارد كه مادر طلوع خورشيد دخالت يا تاثيري داريم، هر چند با استناد به علت خاص خود، آنچه خبر داده ايم قطعا انجام خواهد شد.

3. متون فراواني تصريح كرد كه پيامبرصلي الله عليه وآله مشمول آيه تطهير است. دانشمندان و محققان عموما آن را پذيرفته اند (7) و حتي بر اين مساله ادعاي اجماع شده است. (8) خداوند سبحان اراده فرموده كه آنان را به واسطه تكليف همسران پيامبرصلي الله عليه وآله به اين احكام پاكيزه گرداند، آيا در اين حالت معقول است كه پيامبرصلي الله عليه وآله و آل عبا كه اهل بيت اويند، پيش و پس از آن به طهارت ذاتي نرسيده باشند؟! به عبارت ديگر خداوند با اوامر خود به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله اراده فرموده كه عيب و نقص را هرچند به همين اندازه، از ساحت پيامبرصلي الله عليه وآله واهل بيت عليهم السلام دور سازند، حال آيا معقول است كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله و اهل بيت او در عمل از پليدي ها پاكيزه نباشند؟!

4. دانستيم كه پيامبرصلي الله عليه وآله در سياق سخن از آيه

تطهير و با استناد بدان فرموده: من و اهل بيت من از گناهان پاكيزه ايم. (9) اين بدان معناست كه مساله فقط محبت و تمايل خداوند متعال نيست، بلكه مساله طهارت و عصمت كامل و عينيت يافته است. اين گذشته از نصوص تقريبا غير قابل شمارشي است كه امامان عليهم السلام در احتجاجات و ذكر فضايل خويش و در بسياري ازدعاهاي خود بيان كرده اند. اينها دلالت دارد كه خداوند سبحان آنان را درعمل پاكيزه گردانده، هرگونه پليدي را از آنان برده است، نه اين كه فقط آنان را دوست داشته است. (10).

برگزيدگان معصوم

بعضي را نظر بر آن است كه آيه تطهير بر عصمت اهل بيت دلالت نمي كند، بلكه آنان برگزيدگان هستند و نه اهل عصمت، عصمت فقط از آن پيامبران است. اما اينكه در حديث ثقلين فرمان داده كه احكام از آنان اخذشود، فقط از امامان آنان است و شامل گناهكار و آن كه انديشه اي فاسد وتباه دارد نمي شود. منظور اقتدا به عالمان آنان است. پس هرگاه علم درديگران يافت شود بايد به ديگران اقتدا كرد. رسول خداصلي الله عليه وآله از اين جهت به آنان اشاره كرده كه هرگاه عنصر پاكيزه گردد، آنان را بر فهم آنچه موردنيازشان است ياري خواهد كرد؛ زيرا پاكي عنصر به محاسن اخلاق و اخلاق نيك به صفا و نزاهت قلب منجر مي شود … و اين موجب ورانيت بيش ترمي شود و نورش را به سينه مي تاباند و همين كمكي است براي درك مسائل مورد نياز از شريعت. (11).

ما نمي توانيم تمام آنچه را كه اين مرد گفته بپذيريم؛ زيرا:

1. گفته وي مبني بر اخذ از خصوص امامان عالم اهل بيت نه گناهكاران …، غير قابل توجيه است، چرا كه آيه تطهير ناظر به خصوص برگزيدگان و امامان آنان است و

رسول اكرم صلي الله عليه وآله در حديث كساء و اين حديث: امامان پس از من دوازده نفرند كه همه از قريش و دقيقا از بني هاشم هستند، آنان را بيان كرده است. آن گونه كه در متوني چند آمده، رسول اكرم صلي الله عليه وآله همه آنان را به نام، يكي پس از ديگري ذكر كرده است. (12) بنابراين، جايي براي برانگيختن اين شبهات به نحوي كه گذشت، باقي نمي ماند.

2. اين كه گفت: اگر علم نزد ديگران يافت شود، بايد به ديگران اقتدا كرد، سخن بي جايي است و بلكه رد خداوند و رسول اوست كه براي وي و همگان منابع معرفت را كه قرآن و عترت هستند، به صورتي دقيق و آشكار معين كرده اند. پيامبرصلي الله عليه وآله فرموده كه عترت او كشتي نجاتند و عترت و قرآن از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر او وارد شوند. بنابراين، فرض جدايي آن دو پيش از آن، تكذيب رسول خداصلي الله عليه وآله است، پناه بر خدا. خداوند ورسول خدا به عالمان حقيقي كه از هر كس نسبت به امور دين و شريعت آشناترند، از همگان آگاه تر هستند. بنابراين، وقتي خداوند و رسول صلي الله عليه وآله به ماخبر دهند كه اهل بيت، عالمان حقيقي هستند، راهي جز تسليم و رضا درپيش نخواهيم داشت. اين دقيقا همان چيزي است كه در عمل صورت گرفته است. حديث ثقلين يكي از متوني است كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله به واسطه آن ما رااز عالمان حقيقي آگاه كرده است.

3. اين گفته كه عصمت فقط از آن پيامبران است، از وي بسيار شگفت مي نمايد؛ زيرا:

الف) اينان خود مي گويند: امت معصوم است و اجماع امت، نبوت پس ازنبوت است. (13).

ب) صديقه طاهره فاطمه زهراعليها

السلام در احتجاجي با خليفه دوم با آيه تطهيربر عصمت كساني استدلال فرمود كه اين آيه درباره آنان نازل شده است. آن جا كه فرمود: آنان از هر بدي معصوم و از هر زشتي يي پاكيزه اند. (14).

ج) حديثي است كه اهل سنت و شيعه از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله روايت كرده اند كه پيامبرصلي الله عليه وآله پس از تلاوت آيه تطهير فرمود: «من و اهل بيت من از آفات گناهان پاكيزه ايم.» (15).

در بعضي از منابع آمده كه پيامبرصلي الله عليه وآله پس از تلاوت آيه فرمود: «من واهل بيت من از گناهان پاكيزه ايم.» (16).

پيش از اين گفتيم: آيه تطهير به طور كامل و واضح بر عصمت اهل بيت دلالت دارد؛ زيرا لازمه آن اخبار و گواهي الهي بر طهارت آنان عليهم السلام است واين بدون شك خبري است راست از خداي راستگو.

ما اين مطلب را با طرق و جهات گوناگون، خصوصا عموم رجس كه خداونداراده كرده از اهل بيت دور سازد و تاكيدهاي مختلف بر اين مساله بيان وتوضيح داديم. در اين باره به بخش اول كتاب مراجعه كنيد.

رد نقض

بعضي گفته اند: «نهايت مقصود اين كه [اهل بيت] پس از تعلق اراده خداوندبه زدودن گناهان، از آن محفوظ هستند. اگر منظور از تطهير، ازاله تمامي گناهان بود، براي تمام اهل بدر هم لازم مي آمد؛ زيرا خداوند درباره آنان گفته:

ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته عليكم لعلكم تشكرون (17)؛

و نيز فرموده:

… ليطهركم به ويذهب عنكم رجز الشيطان (18)؛

اگر طهارت و بردن رجز (كيد) مفيد عصمت بود، اصحاب از ديگران سزاوارتربودند.

چه تمام كردن نعمت مذكور در آيه، بدان است و تمام كردن نعمت بدون حفظ از معاصي و شر شيطان قابل تصور نيست. (19).

به نظر ما اين مغالطه آشكاري

است؛ زيرا:

1. در آيه انفال كه در داستان بدر نازل شده، بحث از سبب فرو فرستادن باران است، آن گاه كه بدان نياز شديدي داشتند. اين تصريح آيات قرآن است، لذا اين آيه، آن گونه كه در آيه تطهير براي اهل بيت مطرح است، ناظر به تطهير از گناهان و نقايص نيست.

در مورد آيه 6 سوره مائده هم وضع چنين است. اين آيه از سبب تشريع وضو تيمم سخن مي گويد. بنابراين، تطهير مورد نظر، تطهيري است مناسب وضو و تيمم، بر خلاف آيه تطهير كه ناظر به تطهير افرادي معين از هرگونه نقصان و پليدي است.

2. سخن اين مرد متناقض است. يك بار اعتراف مي كند كه اين آيه برعصمت از گناه پس از تعلق اراده خداوند به زدودن آن دلالت دارد و بار ديگربا مقايسه آن با دو آيه سوره هاي انفال و مائده، دلالت آيه بر ازاله تمامي گناهان را نمي پذيرد، چرا كه از سخنش استفاده مي شود كه حتي موقع تعلق اراده خداوند به ازاله گناهان، اهل بيت از گناهان محفوظ نيستند.

3. اين كه گفت: آنان پس از تعلق اراده خداوند محفوظ هستند، سخن درستي است، اما سؤال اين است كه اين اراده چه وقت تعلق گرفته است؟ چه اين آيه، زمان تعلق اراده خداوند را با صراحت معين نكرده است. ما با استناد به حديث ابن عباس، پيرامون انتخاب پيامبرصلي الله عليه وآله از ميان امت ها و قبايل كه پيامبرصلي الله عليه وآله درآن گفت: من و اهل بيت من از گناهان پاكيزه ايم، و ديگر اخبار و احاديث، حكم كرديم كه طهارت اهل بيت از گناهان از ابتداي امر تا پايان بوده است. اين افزون بر وجوه عديده اي است كه از خود آيه آورديم و

بر عصمت مطلق اهل بيت عليهم السلام دلالت دارد. به مطالب و مباحث پيشين مراجعه كنيد.

آيه تطهير، قضيه شرطي

شگفتا كه نويسنده اي ضمن اعتراف به تكويني بودن اراده در آيه تطهيربازگشته و در نقض گفتار خود مي گويد: اين آيه، در قوه قضيه شرطي است.

حاصل گفته وي چنين است: خداوند سبحان اراده كرده كه اهل بيت راپاكيزه گرداند و هرگونه پليدي را از آنان دور سازد و ملازمت با تقوا و عمل صالح را از آنان اراده نموده است.

بدين منظور اوامر و نواهي يي را برايشان صادر كرده كه فقط براي امتحان نيست، بلكه براي آن است كه اهل بيت را به فضايل واصل واز رذايل دور سازد. بنابراين، در اين جا يك قضيه شرطي است كه مفاد آن چنين است: اگر آنان اوامر را امتثال و از نواهي اجتناب ورزند، خداوند به نحو تكويني پليدي رااز آنان دور و آنان را پاكيزه مي گرداند. پس اراده خداوند مشروط به اطاعت آنان است. نظير اين گفته ما كه اراده كرده ايم كه آب، تشنگي را از بين ببرد، دراين جا صرف اراده براي رفع تشنگي كافي نيست، بلكه مشروط به آن است كه فرد تشنه آب را بنوشد. با اين حال، رفع تشنگي به اراده تكويني است. (20).

حقا كه اين گفته، سخن عجيب و غريبي است؛ زيرا:

1. تكويني بودن اراده و آن گاه مشروط كردن آن به امتثال اوامر و نواهي، قابل جمع نيست؛ زيرا اراده با اين شرط، اراده تشريعي است نه تكويني؛ زيرابه اين گفته منتهي مي شود كه خداوند سبحان اراده كرده كه شما را فرمان دهدتا به اراده شما فعل صادر شود. اين معناي اراده تشريعي است.

2. پيش از اين توضيح داديم كه اراده خداوند سبحان كه به دور

ساختن پليدي از اهل بيت تعلق گرفته، اراده تكويني است و امتثال و يا عدم امتثال آنان هيچ گونه مدخليتي در آن ندارد. اما امر و نهي متوجه زنان پيامبرصلي الله عليه وآله متعلق به اراده تشريعي است و ناشي از اراده تكويني براي زدودن پليدي از اهل بيت.

اگر بپذيريم كه آيه تطهير به عنوان يك جمله معترضه و استطرادي درميان آيات مربوط به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله آمده، بايد دانست كه جمله معترضه واستطرادي نمي تواند شرط كلامي قرار گيرد كه در ضمن آن آمده است؛ زيرادراين صورت شرطي بودن آن با معترضه و استطرادي بودن منافات دارد.

3. پيش از اين آمد كه هدف از نزول اين آيه ثبت امتياز اهل بيت ازديگران است. اگر اين اراده، اراده تشريعي يا مشروط به اطاعت آنان باشد، مدح احدي نخواهد بود؛ چه خداوند اراده كرده كه همگان از او اطاعت كنندو از هر اطاعت كننده اي، پليدي مربوطه را مي برد و اين اختصاص به اهل بيت عليهم السلام ندارد.

4. اين گفته ها با استدلال هاي فراوان اهل بيت به اين آيه، در حصول تطهير بالفعل آنان منافات دارد. چه ديگران مي توانستند اعتراض كنند كه اين آيه براي تطهير شما شرط مي كند كه به اوامر خداوند عمل كنيد و از نواهي اوبپرهيزيد و چه بسا كه اين مساله از شما به تحقق نرسد.

اثبات يا نفي پليدي

مقدمه

در حالي كه بعضي مي گويند: اين آيه بر نفي پليدي دلالت ندارد، بعضي ديگر به خود جرات داده مي گويند: اين آيه بر ثبوت پليدي دلالت دارد نه برنفي آن. بدين منظور لازم ديديم كه به مستند هر دو گروه و پاسخ آن به طورخلاصه اشاره كنيم.

الف) تصريح آيه به نفي پليدي

بياضي و ديگران گفته اند: يريد، لفظ مستقبل (آينده) است. بنابراين، دليلي بر وقوع آن نداريم.

مي گوييم:

1. پيامبرصلي الله عليه وآله براي اهل بيت دعا كرد كه خداوند پليدي را از آنان ببرد وآن حضرت هم جز به فرمان خداي خود دعا نمي كند. پس مورد قبول خدااست و در نتيجه واقع شده است.

2. صيغه مستقبل در قرآن براي گذشته و حال استعمال شده است:

انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة والبغضاء في الخمروالميسر؛ (21).

همانا شيطان مي خواهد كه به وسيله شراب و قمار ميان شما عداوت و كينه برانگيزد.

يريد الله ان يخفف عنكم؛ (22).

خداوند مي خواهد كه كار را بر شما آسان كند.

يريدون ان يبدلوا كلام الله؛ (23).

قصدشان اين است كه سخن خدا را تغيير دهند.

در غالب مواردي كه در قرآن به صيغه مضارع آمده، منظور چيزي است كه واقع شده است. بعضي از بزرگان، حكمت آن را افاده استمرار و تداوم اراده دانسته اند. (24).

3. سياق آيه كه ظاهر در تكريم و گرامي داشت آنان است، قرينه بر اراده چيزي است كه واقع گشته است.

4. اگر درست باشد كه خداوند آن را در بعضي از اوقات اراده كرده، دليل بر عصمت مطلق آنان خواهد بود؛ زيرا عقيده به عصمت آنان در بعضي ازاوقات خرق اجماع مركب است. (25).

5. اگر اراده تشريعي خداوند به بعضي از احكام مربوط به زنان پيامبرصلي الله عليه وآله تعلق گرفته تا پليدي را از پيامبرصلي الله عليه

وآله و اصحاب كساء بزدايد، اين بدان معناست كه خداوند طهارت بالفعل آنان را اراده كرده است. هم چون پزشك كه دارو را براي درمان مي دهد. چه نزد پزشك اراده درمان و شفاي مريض تحقق بالفعل دارد.

6. اكثريت عالمان و محققان در اين باره ترديد ندارند و روايات وارده هم دلالت دارد كه پيامبرصلي الله عليه وآله در مدلول آيه تطهير داخل است. آيا صحيح است كه گفته شود خداوند سبحان طهارت پيامبرش از گناهان و نقايص را اراده نكرده است؟

ب) دلالت آيه بر ثبوت پليدي

بعضي مدعي اند كه اين آيه بر عدم عصمت دلالت مي كند. تقريب مطلب اين كه زدودن پليدي مستلزم آن است كه ابتدا پليدي باشد تا خداوند آن را ازبين ببرد؛ زيرا در حق كسي كه پاكيزه است گفته نمي شود، من اراده كرده ام كه او را پاكيزه گردانم وگرنه تحصيل حاصل است. در حالي كه شما بر عصمت آنان از اول عمر تا پايان زندگاني عقيده داريد. نهايت امر اين كه آنان پس ازتعلق اراده خداوند به زدودن پليدي از گناهان محفوظ هستند. (26) بدين منظوراست كه ابن عربي گفته: بر مسلمان سزاوار است كه معتقد باشد خداوند هرآنچه را كه از اهل بيت سرزده بخشيده است. (27).

در اين باره مي گوييم:

1. پيش از اين آورديم كه پيامبرصلي الله عليه وآله با استناد به آيه تطهير فرمود: من واهل بيت من از گناهان پاكيزه ايم.

2. هم چنين گفتيم: اراده خداوند، از آن هنگام كه اهل بيت عليهم السلام را آفريده به تطهير آنان تعلق گرفته است. همين مساله شهادت پروردگاري بر طهارت آنان است؛ زيرا امام علي، امام حسن و ساير امامان عليهم السلام در دعاها، استدلال ها، احتجاجات و ديگر موارد، تصريح كرده اند كه خداوند سبحان در عمل، آنان را پاكيزه گردانده و

پليدي را از آنان دور ساخته است، حتي به همين آيه هم استدلال كرده اند.

3. اين گونه هم پاسخ داده شده كه اين كار مبتني بر تخيل ذهني است؛انسان به ديگري مي گويد، خداوند هر گونه مرضي را از تو دور گرداند، درحالي كه به تمام بيماري ها مبتلا نيست. بنابراين، آيه شريفه، خيالي را كه انسان در ذهن خود تصور مي كند از بين مي برد. (28).

4. هرگاه دلالت اجمالي بر عصمت درست باشد، همين اندازه در ثبوت مطلوب كفايت مي كند؛ زيرا اعتقاد به عصمت آنان در بعضي از اوقات، خرق اجماع مركب است.

5. گاهي اوقات اذهاب (زدودن) به معناي ازاله آنچه موجود است به كارمي رود و گاهي اوقات در منع از وارد شدن چيزي بر محلي كه قابليت پذيرش آن را دارد. مثل اين فرموده خدا: «كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء» (29) چراكه قطعا يوسف دچار فحشا نشد. شما هم در دعا مي گوييد: «صرف الله عنك كل سوء و اذهب الله عنك كل محذور». (30).

پيامبرصلي الله عليه وآله در خيبر براي علي عليه السلام دعا فرمود كه: «اللهم اذهب عنه الحروالبرد؛» علي عليه السلام مي فرمود: پس از آن هرگز احساس سرما و گرما نكردم، يا چيزي شبيه اين فرمود. (31).

6. دانستيم كه بنابر دلالت متون روايي و عقيده عالمان و محققان، پيامبرصلي الله عليه وآله در مدلول آيه داخل است. آيا در او هم پليدي موجود است؟!

7. اگر آنچه بيان كرده اند درست باشد، در اين صورت اين كه مي گوييم: «اهدنا الصراط المستقيم اعتراف به عدم هدايت خواهد بود و دليل بر ثبوت ضلالت و گمراهي. (32) در حالي كه چنين نيست، بلكه اين صرف درخواست استمراروضع موجود و حاصل است يا درخواست زيادت هدايت و تثبيت و تعميق آن.

8. بعضي از

دانشمندان بيان كرده اند كه بدون ترديد پيامبرصلي الله عليه وآله به اجماع شيعه و سني در مفاد آيه داخل است. رواياتي مثل روايت ابن عباس كه پيش از اين آمد و روايات فراوان ديگر نيز بر آن دلالت دارد.

بنابراين امكان ندارد كه در اين آيه، اذهاب الرجس يك بار به معناي دفع-نسبت به پيامبرصلي الله عليه وآله - و بار ديگر به معناي رفع - نسبت به اهل بيت عليهم السلام - آمده باشد؛ زيرا اين به معناي استعمال لفظ مشترك در چند معنا، بدون داشتن جامع بين آنهاست. (33).

ممكن است گفته شود در اين جا جامع وجود دارد و آن مطلق عدم ملابست رجس است، به هر نحوي كه باشد. بنابراين، لفظ مشترك با نوعي عنايت براي جامع دو عنوان استعمال شده است. اين گفته را به دقت بنگريد.

ما بعيد و شگفت مي دانيم كه مراد آيه دفع پليدي باشد. به قرينه اين كه شامل پيامبرصلي الله عليه وآله و نيز حسن و حسين عليهما السلام هم هست و اين دو تن به هنگام نزول آيه خردسال بودند و بنابر هر تقديري، هيچ گونه گناهي در مورد آنان متصور نيست.

آيه تطهير و عصمت

بعضي مي گويند: خداوند از آيه تطهير اراده نفي صدور اشتباه نكرده است؛زيرا خطا بخشيده شده و بودنش زياني ندارد. (34).

تطهير از گناه دو صورت دارد: يا مكلف مرتكب گناه نشود و يا اين كه از آن توبه كند. بنابراين، عصمت از گناه و اشتباه شرط پاكيزگان نيست. چه كسي كه گناهش بخشيده شود يا با كفاره جبران كند، خداوند او را از گناه پاكيزه گردانيده است. وقتي كه پيامبرصلي الله عليه وآله دعا كند، خداوند بر حسب استعداد محل، دعايش را اجابت مي كند. هرگاه پيامبرصلي الله عليه وآله براي مؤمنان طلب بخشش ومغفرت

كند، مستلزم آن نيست كه از هيچ يك از مؤمنان گناهي سرنزند، بلكه خداوند گناهان آنان را يا با توبه مي بخشد و يا با حسنات محو مي كند.

بنابراين، تطهير، عصمت نيست؛ از نظر اهل سنت جز پيامبرصلي الله عليه وآله احدي معصوم نيست و شيعه را عقيده بر آن است كه غير از پيامبرصلي الله عليه وآله و امام كسي معصوم نيست. بر اين اساس هر دو اتفاق دارند كه عصمت مختص به پيامبرصلي الله عليه وآله و امام بوده، از زنان و دختران پيامبرصلي الله عليه وآله و زنان ديگر منتفي است. در اين صورت ممتنع است كه تطهير خواسته شده براي چهار تن، متضمن عصمتي باشد كه از نظر آنان مخصوص پيامبرصلي الله عليه وآله و امام است.

بنابراين، دعاي پيامبرصلي الله عليه وآله براي تطهير آنان عصمت نخواهد بود؛ نه براي علي و نه براي ديگران، بلكه پيامبرصلي الله عليه وآله براي چهار تن به نحو مشترك دعا كرد، بدون اين كه بعضي را به دعايي خاص اختصاص دهد. (35).

در مورد عصمت از گناه پيش از اين مطالبي بيان شد كه ادعاي اين مرد رابه صورت قاطع از بين مي برد. بنابراين، نيازي به بيان دوباره آن نيست.

درباره ارتكاب بعضي از معاصي از راه خطا و نسيان مي گوييم:

1. رجس بنابر معناي وارده در نهايه ابن اثير و ديگر كتاب هاي لغت وآن گونه كه از موارد استعمال آن فهميده مي شود، عبارتند از: هر آنچه كه موجب نقص در روح و اضطراب در راي مي شود. معصيت و اشتباه، وفراموشي و خطا موجب آن است. پس اين هم رجس است كه با آيه نفي شده است. بنابراين آيه تطهير از ادله عصمت و مخالف با آيات مربوط به

زنان پيامبرصلي الله عليه وآله است. (36).

2. بعضي از دانشمندان، دلالت آيه تطهير بر عصمت از خطا و سهو رااين گونه تقرير كرده اند: حرام - بنابر عقيده شيعه و معتزله - مفاسد واقعي دارد كه نهي از آن را اقتضا كرده است. مثلا شراب به خاطر اين كه سكرآور(مست كننده) است، حرام شده و سم از آن جهت كه موجب ضرر مي گردد. هرچند سهو و خطا، رافع تكليف، مشروط به قدرت و التفات است، اما اثروضعي حرام و قبح ذاتي آن را از بين نمي برد، بلكه صورت ديگري از پليدي(رجس) است. (37).

كسي كه از روي اشتباه شراب مي نوشد، اگر چه از روي عمد نبوده تامستحق عذاب گردد، اما اثر وضعي آن، مثل مستي و نقص روحي تحقق مي يابد.

پايان سخن

اينك وقت آن رسيده كه از پي گيري بحث در ساير مسائل مربوط به آيه تطهير باز ايستيم، فرصت را مغتنم شمرده مراتب اعتراف و عذرخواهي خويش را به واسطه زياده گويي در مواردي و مجمل گويي مخل به جنبه بياني مساله مورد نظر، در موارد ديگر، به خواننده گرامي تقديم داريم. گذشته ازاين گاهي اوقات به اقتضاي بحث استدلالي و اقناعي ناجار شده ايم كه در تاييديا رد بعضي از مسائل، مطالبي را تكرار نماييم. در مواردي نيز: خواننده را به مطالب گذشته يا آينده ارجاع داده ايم، بدون اين كه جاي دقيق آن را بيان كنيم. ما در اين باره به تيزهوشي، نظر ثاقب و حسن التفات آنان - در مواردي كه نياز به توجه و التفات داشته - اعتماد كرده ايم.

پي نوشتها

1) بحار الانوار، ج 35، ص 236.

2) منهاج السنه، ج 4، ص 23.

3) مائده (5) آيه 6.

4) بقره (2) آيه 185.

5) نساء (4) آيات 26 - 27.

6) منهاج السنه، ج 4، ص 20.

7) در اين باره ر. ك: تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 485؛ ينابيع المودة، ص 294؛ الصواعق المحرقة، ص 141؛ فتح القدير، ج 4، ص 279؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 208؛ تفسير قمي، ج 2، ص 193 -194؛ الكشاف، ج 3، ص 538؛ مشكل الاثار، ج 1، ص 231 - 232.

8) ر. ك: جوامع الجامع (تعليقات محمد علي قاضي) ص 372.

9) منابع اين حديث در بحث اهل بيت و بني هاشم گذشت. در چند صفحه بعد هم خواهد آمد.

10) ر. ك: آية الطهير في احاديث الفريقين، ج 1 و 2.

11) نوادر الاصول، ص 69 (با تلخيص).

12) ر. ك: منتخب الاثر و نيز كتاب هاي ديگر.

13) المنتظم، ج 9، ص 210؛ الالمام، ج 6، ص 126؛ الاحكام في اصول الاحكام، ج 1، ص 204 - 205؛بحوث مع اهل السنة و السلفيه، ص 27.

14) سليم بن قيس، ص 100 -

101 (به نقل از او: بحار الانوار (چ سنگي)، ج 8، ص 223).

15) تفسير فرات به نقل از: بحار الانوار، ج 35، ص 213 - 214.

16) الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ فتح القدير، ج 4، ص 280؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 30؛ كفاية الطالب، ص 377؛ الصواعق المحرقه، ص 142؛ ينابيع الموده، ص 15؛ مرقاة الوصول، ص 107؛ العمده، ص 42.

17) مائده (5) آيه 6.

18) انفال (8) آيه 11.

19) ر. ك: مختصر التحفة الاثني عشريه، ص 153؛ نظرية الامامه، ص 182 - 183.

20) ر. ك: روح المعاني، ج 21، ص 18.

21) مائده (5) آيه 91.

22) نساء (4) آيه 28.

23) فتح (48) آيه 15.

24) ر. ك: آية التطهير في احاديث الفريقين، ج 2، ص 44.

25) در اين باره ر. ك: بحار الانوار، ج 35، ص 236.

26) اقتباس از مختصر التحفة الاثني عشريه، ص 152؛ الصراط المستقيم، ج 1، ص 185؛ احقاق الحق، ج 2، ص 572؛ بحار الانوار، ج 25، ص 236.

27) الفتوحات المكية، (به نقل از: آية التطهير في احاديث الفريقين، ج 2، ص 46).

28) ر. ك: همان، ج 1 و 2 و نيز منابعي كه در فصل دوم بخش اول براي حديث كساء آورديم.

29) يوسف (12) آيه 24.

30) اين دليل و دليل پيشين در بحار الانوار، ج 35، ص 236؛ آية التطهير في احاديث الفريقين، ج 2، ص 63 - 64 (به نقل از: المسائل العكبريه شيخ مفيد آمده است).

31) ر. ك: بحار الانوار، ج 21، ص 29 و ج 18، ص 4 و 13؛ ذخائر العقبي؛ احقاق الحق، ج 5، ص 436 -448 (به نقل از: چند منبع اهل سنت).

32) ر. ك: آية التطهير في احاديث الفريقين، ج 2، ص 59؛ الفوائد الطوسيه، ص 47.

33) آية التطهير في احاديث الفريقين، ج 2، ص 46 - 53.

34) ر. ك: منهاج السنه، ج 4، ص 22 - 24.

35) ر. ك: منهاج السنه، ج 4، ص 22 - 23.

36) ر. ك: نهج الحق و كشف الصدق،

ص 74 (تعليقات ارموي).

37) سيري در صحيحين، ص 228 و 385 - 386.

كتاب نامه

كتاب نامه

1. قرآن كريم.

[الف]

2. آية التطهير في احاديث الفريقين، سيدعلي موحد ابطحي، چاپخانه سيدالشهدا، 1404ه.. ق، قم، ايران.

3. الاتحاف بحب الاشراف، شبراوي شافعي، المطبعة الادبيه، 1316 ه.. ق، مصر.

4. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين سيوطي، المكتبة الثقافيه، 1973 م، بيروت، لبنان.

5) احقاق الحق، قاضي نور الله شوشتري، ملحقات آية الله مرعشي نجفي رحمه الله، چاپخانه خيام، قم، ايران.

6. الاحكام في اصول الاحكام، آمدي، 1387 ه.. ق.

7. احكام القرآن، ابن عربي، 1392 ه.. ق، مصر.

8. احكام القرآن، جصاص، دار احياء التراث العربي، 1405 ه.. ق، بيروت، لبنان.

9. احياء علوم دين، امام محمد غزالي، نشر دار المعرفه، بيروت، لبنان.

10. الاخبار الدخيله، محمد تقي شوشتري، چ غفاري، ايران.

11. الاختصاص، شيخ مفيد، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، قم، ايران.

12. اسباب النزول، واحدي، 1387 ه.. ق، مصر.

13. الاستيعاب، ابن عبدالبرقرطبي، در پاورقي الاصابة، دار المعارف، 1328 ه.. ق، مصر.

14. اسد الغابه، ابن اثير جزري، انتشارات اسماعيليان، تهران، ايران.

15. اسعاف الراغبين، صبان، در پاورقي نور الابصار، مكتبة الجمهورية، مصر.

16. الاصابة في معرفة الصحابه، ابن حجر عسقلاني، دار المعارف، 1328 ه.. ق، مصر.

17. الاصول العامة للفقه المقارن، سيد محمد تقي حكيم، دار الاندلس، 1963 م، بيروت، لبنان.

18. اضواء علي متشابهات القرآن، شيخ خليل ياسين، دار مكتبة الهدي، 1980 م، بيروت، لبنان.

19. الاعلام، خيرالدين زركلي، دار العلم للملايين، 1984 م، بيروت، لبنان.

20. الاغاني، ابوالفرج اصفهاني، ساسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

21. الالمام، نويري اسكندراني، هند.

22. امالي، شيخ طوسي، نجف اشرف، عراق.

23. امالي، شيخ مفيد، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، قم، ايران.

24. الامامة و السياسه، ابن قتيبه دينوري، 1388 ه.. ق، بيروت، لبنان.

25. الامام الصادق والمذاهب الاربعه، اسد حيدر، 1392 ه.. ق،

بيروت، لبنان.

26. انساب الاشراف، بلاذري، تحقيق محمودي، موسسة الاعلمي، بيروت، لبنان.

27. انيس الاعلام، محمدصادق فخر الاسلام، تهران، 1355، ه.. ق، ايران.

28. الايضاح، فضل ابن شاذان، دانشگاه تهران، 1392 ه.. ق، ايران.

[ب]

29. بحار الانوار، علامه مجلسي، موسسة الوفاء، بيروت، لبنان.

30. بحوث مع اهل السنه والسلفيه، سيدمهدي روحاني، 1399 ه.. ق، بيروت، لبنان.

31. البداية والنهايه، ابن كثير حنبلي، 1966م.

32. البرهان في تفسير القرآن، سيدهاشم بحراني، آفتاب، تهران، ايران.

33. بهج الصباغه، شيخ محمد تقي شوشتري، 1398 ه.. ق، ايران.

34. البيان، آية الله خوئي، چاپخانه علميه، 1394 ه.. ق، قم، ايران.

[ت]

35. تاج العروس من جواهر القاموس، مرتضي زبيدي، المطبعة الخيرية، 1394 ه.. ق، مصر.

36. تاريخ الاسلام، ذهبي، دار الكتاب اللبناني، بيروت، لبنان، ودارالكتاب المصري، قاهر.

37. تاريخ الامم والملوك، ابن جرير طبري، الاستقامة، ودارالمعارف مصر، قاهره، مصر.

38. تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، دار الكتاب العربي، بيروت، لبنان.

39. التاريخ الكبير، بخاري، دارالكتاب العربي، بيروت، لبنان.

40. تاويل الآيات الظاهرة، سيدشرف الدين استرآبادي، چ امير، 1407 ه.. ق، قم، ايران.

41. تاويل مختلف الحديث، ابن قتيبه، دارالجيل، 1393 ه.. ق.

42. التبيان في تفسير القرآن، شيخ طوسي، نجف اشرف، عراق.

43. تذكرة الحفاظ، ذهبي، دار احياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

44. تذكرة الخواص، سبط ابن جوزي، 1383 ه.. ق، نجف اشرف، عراق.

45. ترجمة الامام الحسن عليه السلام من تاريخ دمشق، تحقيق محمودي، 1400 ه.. ق، بيروت لبيان.

46. ترجمة الامام الحسين عليه السلام من تاريخ دمشق، تحقيق محمودي، بيروت، لبنان.

47. ترجمة الامام علي عليه السلام من تاريخ دمشق، تحقيق محمودي، بيروت، لبنان.

48. الترغيب و الترهيب، منذري، دار احياء التراث العربي، 1388 ه.. ق، بيروت، لبنان.

49. التسهيل لعلوم التنزيل، ابن جزي كلبي، دارالكتاب العربي، 1403 ه.. ق، بيروت، لبنان.

50. التفسير الحديث، محمد عزت دروزه، 1382 ه.. ق، مصر.

51. تفسير عياشي، اسلاميه، تهران، ايران.

52. تفسير فرات كوفي، 1410 ه.. ق، تهران، ايران.

53. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير حنبلي، منشورات دار الفكر.

54. تفسير قمي، علي

بن ابراهيم، 1387 ه.. ق، تهران، ايران.

55. التفسير الكبير، فخر رازي، دار الكتب العلميه، تهران، ايران.

56. تلخيص المستدرك علي الصحيحين، ذهبي، (در پاورقي المستدرك)، 1342 ه.. ق، هند.

57. تنقيح المقال، مامقاني، المطبعة المرتضويه، 1352 ه.. ق، نجف اشرف، عراق.

58. تهذيب الاسماء نووي، ادارة الطباعة المنيريه، مصر.

59. تهذيب تاريخ دمشق، عبدالقادر بدران، دار المسيرة، 1399 ه.. ق، بيروت، لبنان.

60. تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، دار صادر، بيروت، لبنان.

61. التوحيد و اثبات صفات الرب، ابن خزيمة، 1393 ه.. ق.

62. تيسير الوصول، ابن البديع، 1896 م.

[ج]

63. جامع البيان، محمد بن جرير طبري، 1312 ه.. ق، مصر.

64. جامع بيان العلم، ابن عبد البرقرطبي، 1388 ه.. ق، مصر.

65. الجامع الصحيح، ترمذي، منشورات المكتبة الاسلاميه لرياض الشيخ.

66. الجامع لاحكام القرآن، قرطبي، دار احياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

67. الجرح والتعديل، ابن ابي حاتم رازي، 1333 ه.. ق، تهران، ايران.

68. جوامع الجامع، طبرسي، چاپخانه مصباحي، 1379 ه.. ق، تبريز، ايران.

[ح]

69. حبيب السير، خواندمير، كتابفروشي خيام، تهران، ايران.

70. حكمة الاديان الحيه، ژوزف گاير، منشورات دار مكتبة الحياة، 1964 م، بيروت، لبنان.

71. حلية الاولياء، ابو نعيم اصفهاني، دار الكتاب العربي، 1387 ه.. ق، بيروت، لبنان.

72. حياة لصحابه، كاندهلوي، دار الوعي، 1391 ه.. ق، حلب، سوريه.

73. خصائص امير المؤمني علي بن ابي طالب، نسائي، چاپخانه حيدريه، 1388 ه.. ق، نجف اشرف، عراق.

74. خصال، شيخ صدوق، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه، 1403 ه.. ق، قم، ايران.

75. خلاصه تذهيب تهذيب الكمال، خزرجي انصاري، مكتبة المطبوعات اسلاميه، 1391 ه.. ق، حلب، سوريه.

76. خلاصه عبقات الانوار، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، ايران.

[د]

77. الدرجات الرفيعه، سيدعلي خان، انتشارات بصيرتي، 1397 ه.. ق، قم، ايران.

78. الدر المنثور، جلال الدين سيوطي، 1377 ه.. ق.

79. دلائل الصدق، شيخ محمد حسن مظفر، انتشارات بصيرتي، 1395 ه.. ق، قم، ايران.

[ذ]

80. ذخائر العقبي، طبري، دار المعرفة، بيروت، لبنان.

81. ذكر اخبار اصبهان، ابو نعيم اصفهان، ليدن، 1934 م.

[ر]

82. ربيع الابرار، زمخشري، العاني، بغداد، عراق.

83. روح البيان، اسماعيل حقي بروسوي، دار احياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

84. الرياض النضرة، محب طبري، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.

[س]

85. سعد السعود، ابن طاووس، 1363 ه.. ق.

86. سليم بن قيس (كتاب)، بنياد بعثت، 1407 ه.. ق، تهران، ايران.

87. السنن الكبري، بيهقي، 1344 ه.. ق، هند.

88. سير اعلام النبلاء، ذهبي، موسسة الرساله، 1406 ه.. ق، بيروت، لبنان.

89. السيرة النبوية، زيني دحلان، دار المعرفة، بيروت، لبنان.

90. سيري در صحيحين، محمد صادق نجمي، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، قم، ايران.

[ش]

91. شذرات الذهب، ابن عماد حنبلي، المكتب التجاري، بيروت، لبنان.

92. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد معتزلي، 1385 ه.. ق، مصر.

93. الشفاء، قاضي عياض، دارالمكتبة العلميه، بيروت، لبنان.

94. شواهد التنزيل، حاكم حسكاني، موسسه الاعلمي، 1393 ه.. ق، بيروت، لبنان.

[ص]

95. صحيح بخاري، 1309 ه.. ق، مصر.

96. صحيح مسلم، محمد علي صبيح و اولاده، مصر.

97. الصراط المستقيم، بياضي عاملي، المطبعة الحيدرية، 1384، ه.. ق، نجف اشرف، عراق.

98. صفة الصفوة، ابن جوزي، 1382 ه.. ق.

99. الصواعق المحرقه، ابن حجر هيثمي، دار البلاغه، مصر.

[ض]

100. ضحي الاسلام، احمد امين، مكتبة النهضة، قاهره، مصر.

101. الضعفاء الكبير، عقيلي، 1404 ه.. ق، بيروت، لبنان.

102. الضعفاء والمتروكون، دارقطني، مؤسسة الرسالة، 1404 ه.. ق، بيروت، لبنان.

[ط]

103. الطبقات الكبري، ابن سعد، دار صادر، بيروت، لبنان.

104. الطرائف، ابن طاووس، 1400 ه.. ق، قم، ايران.

[ع]

105. العقد الفريد، ابن عبدربه، دارالكتاب العربي، 1384 ه.. ق، بيروت، لبنان.

106. العقود الفضيه.

107. العمده، ابن بطريق، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، 1407 ه.. ق، قم، ايران.

108. عيون الاخبار، ابن قتيبه، الموسسة المصرية العامه، 1383 ه.. ق.

109. عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، 1377 ه.. ق، قم، ايران.

[غ]

110. الغارات، ثقفي، چاپخانه حيدري، ايران.

111. الغدير، علامه اميني، دار الكتاب العربي، 1397 ه.. ق، بيروت، لبنان.

112. غرائب القرآن، نيشابوري، در پاورقي جامع البيان، 1312 ه.. ق، مصر.

[ف]

113. فتح الباري، عسقلاني، دار المعرفه، بيروت، لبنان.

114. فتح القدير، شوكاني، دار المعرفه، بيروت، لبنان.

115. الفتوح، ابن اعثم، 1395 ه.. ق، هند.

116. فجر الاسلام، احمد امين مصري، 1969 م، بيروت، لبنان.

117. فرائد السمطين، حمويني، بيروت، لبنان.

118. الفصول المهمة، ابن صباغ مالكي، المطبعة الحيدريه، 1969 ه.. ق، نجف اشرف، عراق.

119. فضائل الخمسة من الصحاح الستة، سيد مرتضي حسيني فيروزآبادي، نجف اشرف، عراق.

[ق]

120. قاموس الرجال، محقق شوشتري، مركز نشر كتاب، 1379 ه.. ق.

121. قصص الانبياء، نجار، دار احياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

[ك]

122. الكافي من الاصول، كليني، اسلاميه، 1388 ه.. ق، و فروع حيدريه، 1377 ه.. ق، ايران.

123. الكشاف، جار الله زمخشري، دار الكتاب العربي، بيروت، لبنان.

124. كشف اليقين في فضائل امير المؤمنين، علامه حلي، 1411 ه.. ق، تهران، ايران.

125. كفاية الطالب، كنجي شافعي، المطبعة الحيدريه، 1390 ه.. ق، نجف اشرف، عراق.

126. الكفاية في علم الروايه، خطيب بغدادي، منشورات المكتبة المعلميه، مدينه منوره، حجاز.

127. الكلمة الغراء في تفضيل الزهراء (همراه الفصول المهمه)، سيد عبدالحسين شرف الدين.

128. كنز العمال، متقي هندي، مؤسسة الرساله، 1409 ه.. ق، بيروت، لبنان، و چ حيدرآباددكن، 1364 ه.. ق، هند.

[ل]

129. اللآلي المصنوعة، سيوطي، دار المعرفه، بيروت، لبنان.

130. لباب التاويل، خازن، 1317 ه.. ق، مصر و دار المعرفه، بيروت، لبنان.

131. لسان العرب، ابن منظور، دار صادر، بيروت، لبنان.

132. لسان الميزان في تفسير القرآن، ابن حجر عسقلاني، موسسه الاعلمي، بيروت، لبنان.

[م]

133. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب، انتشارات بيدار، ايران.

134. المجروحون، ابن حبان، دار الوعي، 1396 ه.. ق، حلب، سوريه.

135. مجمع البيان، طبرسي، دار احياء التراث العربي، 1379 ه.. ق، بيروت، لبنان.

136. مجمع الزوائد، هيثمي، 1967 م.

137. المحاسن، برقي، رنگين، 1370 ه.. ق، تهران، ايران.

138. المحاسن و المساوي، بيهقي، مكتبة النهضه، مصر.

139. المحجة البيضاء، فيض كاشاني، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، قم، ايران.

140. مختصر تاريخ دمشق، ابن منظور، دار الفكر، 1989 م، بيروت، لبنان.

141. مختصر التحفة الاثني عشريه، عبدالعزيز دهلوي، 1396 ه.. ق، اسلامبول، تركيه.

142. مدارك التنزيل، نسفي، در پاورقي تفسير خازن، دار المعرفة، بيروت، لبنان.

143. مرقاة الوصول، مصطفي بن اسماعيل دمشقي، دار صادر، بيروت، لبنان.

144. المستدرك علي الصحيحين، حاكم نيشابوري، 1342 ه.. ق، هند.

145. مسند، احمد بن حنبل، 1313 ه.. ق.

146. مسند طيالسي، 1362 ه.. ق، هند.

147. مشكل الآثار، طحاوي، 1333 ه.. ق، هند.

148. مصابيح السنة، بغوي، 1294 ه. ق، دارالمعرفه، 1407 ه.. ق، بيروت، لبنان.

149. المصنف، عبدالرزاق صنعاني، 1390 ه.. ق.

150. المعارف، ابن قتيبه دينوري، دارالكتاب، 1960 م.

151. المعتصر، من المختصر من مسكل الآثار، يوسف بن موسي حنفي، 1363 ه.. ق، حيدرآباد دكن، هند.

152. المعجم الصغير، طبراني، دار الطباعة، 1388 ه.. ق، قاهره، مصر.

153. المغازي، واقدي، انتشارات اسماعيليان، تهران، ايران.

154. المغني في الضعفاء، ذهبي.

155. المفردات، راغب اصفهاني، مصطفي البابي الحلبي، 1381 ه.. ق، مصر.

156. مقارنة الاديان (يهوديه)، احمد شلبي، مكتبة النهضة

المصريه، 1984 م، قاهره، مصر.

157. مقتل الحسين، خوارزمي، مفيد، قم، ايران.

158. مقدمه، ابن خلدون، دار احياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

159. مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، مصطفوي، قم، ايران.

160. المناقب، خوارزمي، حيدرية، 1385 ه.. ق، نجف اشرف، عراق.

161. مناقب الامام علي عليه السلام، ابن مغازلي، 1394 ه.. ق، تهران، ايران.

162. مناقب شافعي، بيهقي، 1391، ه.. ق، قاهره، مصر.

163. منتخب ذيل المذيل، چ الاستقامه.

164. منتخب كنز العمال (در پاورقي مسند احمد)، 1313 ه.. ق.

165. المنتظم، ابن جوزي، 1359 ه.. ق، حيدر آباد دكن، هند.

166. منهاج السنه، ابن تيميه، 1322 ه.. ق، مصر.

167. المواهب اللدنيه، قسطلاني، دار الكتب العلميه.

168. الموطا، مالك بن انس (همراه تنوير الحوالك)، دار احياء الكتب العربيه، مصر.

169. ميزان الاعتدال، ذهبي، دار المعرفه، بيروت، لبنان.

170. الميزان في تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبائي، موسسة الاعلمي، 1397 ه.. ق، بيروت لبنان.

[ن]

171. نزل الابرار، بدخشاني حارثي، دار المعرفه، بيروت، لبنان.

172. نزهة المجالس، صفوري شافعي، 1314 ه.. ق، مصر.

173. نظرية الامامه، احمد محمود صبحي، دارالمعارف، مصر.

174. نظم درر السمطين، زرندي حنفي، نينوي، تهران، ايران.

175. نفحات اللآهوت، محقق كركي.

176. نفس الرحمان في فضائل سلمان، محدث نوري، انتشارات الرسول المصطفي صلي الله عليه وآله، قم، ايران.

177. النهاية في غريب اللغه، ابن اثير، دار احياء التراث العربي، 1383 ه.. ق، بيروت، لبنان.

178. نهج الحق و كشف الصدق، علامه حلي، 1407 ه.. ق، ايران.

179. نوادر الاصول، حكيم ترمذي، دار صادر، بيروت، لبنان.

180. نور الابصار، شبلنجي شافعي، مكتبة الجمهوريه، مصر.

181. تفسير نورالثقلين، حويزي، حكمت، قم، ايران.

182. نو القبس، يغموري، 1384 ه.. ق.

[و، ه، ي]

183. الهدي الي دين المصطفي، محمد جواد بلاغي، 1385 ه.. ق، نجف اشرف، عراق.

184. الوافي، ملا محسن فيض كاشاني، انتشارات كتابخانه آية الله مرعشي، 1404 ه.. ق، قم، ايران.

185. وسائل الشيعه، حر عاملي، 1385 ه. ق، تهران، ايران.

186. وفاء الوفاء، سمهودي، 1393 ه.. ق، بيروت، لبنان.

187. وفيات الاعيان، ابن خلكان، 1398 ه.. ق، دار صادر، بيروت، لبنان.

188. ينابيع الموده، قندوزي حنفي، 1301 ه.. ق، اسلامبول، تركيه.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109