فتنه وهابيت

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضوانی علی اصغر، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : فتنه وهابیت / مولف علی اصغر رضوانی.

مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران 1385.

مشخصات ظاهری : 45 ص. ؛ 16/5×11/5 س م.

شابک : 2000 ریال : 964-8484-64-3 ؛ 3500ریال : چاپ پنجم : 978-964-8484-64-9

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : چاپ سوم: 1385.

يادداشت : چاپ پنجم 1389(فیپا).

يادداشت : عنوان روی جلد: فتنه وهابیت (سلفی گری).

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان روی جلد : فتنه وهابیت (سلفی گری).

موضوع : وهابیه

موضوع : وهابیه -- تاریخ

رده بندی کنگره : BP238/6 /ر6ف2 1385

رده بندی دیویی : 297/527

شماره کتابشناسی ملی : 1141540

مقدمه ناشر

ترويج فرهنگ ناب محمّدى و اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام در طول تاريخ دچار كج انديشى ها و نابخردى هايى بوده است كه نمونه بارز آن را در انديشه وهابيت و سلفى گرى مى توان نظارگر بود، تفكرى كه همه مسلمانان جهان را از دين اسلام خارج و فقط خود را مسلمان مى دانند. عدّه اى اندك كه با كج انديشى، مسلمانان جهان و ديگر اديان را دچار مشكل كرده و چهره اى خشن و كريه از دين رحمت ارائه نموده اند. معمار اين انديشه ابن تيميه از مخالفان فرزندان پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مى باشد كه تفكّر او از قرن هفتم تا قرن سيزدهم به فراموشى سپرده شده و مورد مخالفت انديشمندان مذاهب اسلامى قرار گرفت ولى كمتر از يك قرن است كه اين تفكّر انحرافى دوباره در جامعه اسلامى توسط افرادى معلوم حال مطرح مى گردد. جا دارد متفكرين اسلامى، جريان هاى فكرى منحرف را به مسلمانان جهان معرفى محور وحدت اسلامى كه همان اسلام ناب محمدى صلى الله عليه وآله است را تبيين نمايند، محورى كه براساس محبّت و پيروى از اهل بيت

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله استوار است و از فحاشى و ضرب و شتم و ترور و بمب گذارى به دور است و هيچ سنخيّتى با آن ندارد. گفت و گوى در محافل علمى و معرفى انديشه ناب، نياز به آن حركات انحرافى ندارد، و چنانچه در گفتار صادقند، ميدان علم و انديشه مهيا است.

تهاجم استكبار جهانى و صهيونيست ها به تفكّر اصيل اسلامى از زمانى آغاز و سرعت گرفت كه انقلاب شكوه مند اسلامى به رهبرى امام خمينى رحمه الله در كشور اسلامى ايران به ثمر نشست و توسط رهبر بزرگوار انقلاب اسلامى حضرت آيت اللَّه خامنه اى دام ظله هدايت گرديد.

از كليه عزيزانى كه ما را در نشر معارف اهل بيت عليهم السلام يارى مى نمايند به ويژه توليت محترم مسجد مقدّس جمكران حضرت آيت اللَّه وافى و همكاران در مجموعه انتشارات و مؤلف محترم جناب استاد على اصغر رضوانى كمال تشكر و قدردانى را داريم اميد است مورد رضاى حضرت حقّ قرار گيرد. ان شاء اللَّه.

مسؤول انتشارات مسجد مقدّس جمكران حسين احمدى

پيشگفتار

يكى از فرقه هايى كه در مقابل اكثر مسلمين قرار گرفته، فرقه اى موسوم به «وهابيت» است. اين فرقه منسوب به مؤسّس آن، محمّد بن عبدالوهاب بن سليمان نجدى است. او كسى است كه با ادّعاى احياى توحيد و سلفى گرى (همان عقايد و افكار ابن تيميه(1) را در شبه جزيره عربستان پياده كرده) آل سعود نيز مجرى افكار آن ها گشت. اين فرقه از قرن دوازده تا كنون بر جاى مانده است. جا دارد با مؤسسه اين فرقه و چگونگى گسترش آن آشنا شويم.

شرح حال محمّد بن عبدالوهاب

محمّد بن عبدالوهاب در سال 1111 ه .ق متولد شد و در سال 1206 ه .ق از دنيا رفت. دوران كودكى را در شهر خود «عيينه» در حجاز و به ويژه نجد سپرى كرد. بعد از مدتى وارد حوزه علميه حنبلى شد و نزد علماى «عيينه» به فراگيرى علوم پرداخت. براى تكميل دروس خود، وارد مدينه منوّره شد. بعد از آن شروع به مسافرت به كشورهاى اسلامى نمود؛ چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد اقامت نمود. و به ايران نيز مسافرت كرد؛ در كردستان يك سال و در همدان دو سال ماند. آن گاه سفرى به اصفهان و قم نمود و بعد از فراگيرى فلسفه و تصوّف، به كشور خود، حجاز بازگشت. بعد از هشت ماه كه در خانه خود اعتكاف نموده بود، بيرون آمد و دعوت خود را آغاز نمود.

با پدرش به شهر «حريمله» هجرت كرد، و تا وفات پدر در آنجا ماند؛ در حالى كه پدرش از او راضى نبود.

از آنجا كه محمّد بن عبدالوهاب، عقايد خرافى خود را كه بر خلاف عامه مسلمانان بود و در حقيقت همان عقايد

ابن تيميه بود منتشر مى ساخت، بعد از فوت پدرش خواستند او را بكشند كه به شهر خود «عيينه» فرار كرد.

قرار شد امير شهر، عثمان بن معمر، او را يارى كند تا بتواند افكار و عقايدش را در جزيرة العرب منتشر سازد. و براى تأكيد اين ميثاق، امير عيينه خواهرش جوهره را به نكاح محمّد بن عبدالوهاب درآورد. لكن اين ميثاق و ازدواج دوام نياورد. به همين دليل از ترس اين كه امير او را ترور كند به «درعيه» شهر مسيلمه كذاب، فرار كرد.

از همان موقع كه در «عيينه» بود به كمك امير شهر درصدد اجراى عقايد و افكار خود برآمد و قبر زيد بن خطّاب را خراب نمود و اين امر منجرّ به فتنه و آشوب شد. در «درعيه» نيز با محمّد بن سعود - جد آل سعود - كه امير آن شهر بود، ملاقات كرد. قرار شد محمّد بن سعود هم او را يارى كند و در عوض، او نيز حكومتش را تأييد نمايد.

محمّد بن سعود نيز به جهت تأييد اين ميثاق، يكى از دختران خود را به نكاح او درآورد. اوّلين كار او اين بود كه حكم به كفر و شرك و ترور امير «عيينه» داد و سپس آل سعود را براى حمله به «عيينه» تشويق كرد. در اثر آن حمله تعداد زيادى كشته، خانه هايشان غارت و ويران شد و به نواميس شان هم تجاوز نمودند. اين گونه بود كه وهابيان حركت خود را به اسم نصرت و يارى توحيد و محاربه با بدعت و شرك و مظاهر آن شروع كردند.

محمّد بن عبدالوهاب همه مسلمانان را، بدون استثنا، تكفير مى نمود؛ به اتهام اين كه آنان متوسل به

پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مى شوند و بر قبور اولياى خود گنبد و بارگاه مى سازند و به قصد زيارت قبور سفر مى كنند و از اوليا طلب شفاعت مى كنند و... .(2)

پس از پيروزى بر «عيينه» به سرزمين هاى ديگر لشكركشى كرده و به بهانه گسترش توحيد و نفى «بدعت»، «شرك» و مظاهر آن، از ميان مسلمين به سرزمين نجد و اطراف آن؛ مثل يمن و حجاز و نواحى سوريه و عراق، حمله ور شدند، و هر شهرى كه عقايد آنان را قبول نمى كرد غارت كرده، افرادش را به خاك و خون مى كشيدند.(3)

پس از ورود به قريه «فصول» از حوالى أحسا و عرضه كردن عقايد خود، مردم با آنان بيعت نكردند، در نتيجه سيصد نفر از مردان قريه را كشته، اموال و ثروت آنان را به غارت بردند.(4)

وهابيان با اين افكار خشن، باعث ايجاد اختلاف و تشتّت و درگيرى ميان مسلمين شدند و استعمار را خشنود نمودند. تا جايى كه «لورد كورزون» در توصيف شريعت وهابيت مى گويد: «اين عالى ترين و پربهاترين دينى است كه براى مردم به ارمغان آورده شده است».(5)

با اين كه محمّد بن عبدالوهاب از دنيا رفته است ولى مستشرقين و استعمارگران دائماً درصدد دفاع از افكار او هستند، تا جايى كه مستشرق يهودى «جولد تسهير» او را پيامبر حجاز خوانده و مردم را به متابعت از افكار او تحريك مى نمايد.(6)

كشتار بى رحمانه شيعيان در كربلا

كشتار وهابيان در عتبات عاليات به راستى صفحه تاريخ را سياه كرده، لكّه ننگ هميشگى بر پيشانى وهابيان نهاده است.

صلاح الدين مختار كه خود وهابى است، مى نويسد: در سال 1216 ه .ق امير سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و ديگر نقاط،

به قصد عراق حركت كرد و در ماه ذيقعده به كربلا رسيدند. آنان تمام برج و باروى شهر را خراب كرده و بيشتر مردم را كه در كوچه و بازار بودند به قتل رساندند، نزديك ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شدند. آن گاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه را به نسبت هر پياده يك سهم و هر سواره دو سهم بين لشگريان تقسيم نمود.(7)

شيخ عثمان نجدى از مورّخان وهابى مى نويسد: وهابيان، غافلگيرانه وارد كربلا شدند، بسيارى از اهل آن را در كوچه و بازار و خانه ها كشتند، روى قبر حسين عليه السلام را خراب كردند و آنچه در داخل قبه بود، به چپاول بردند و هر چه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا، و قرآن هاى نفيس يافتند، ربودند. نزديك ظهر از شهر خارج شدند؛ در حالى كه قريب به دو هزار نفر از اهالى كربلا را كشته بودند.(8)

برخى مى نويسند كه وهابيان در يك شب، بيست هزار نفر را به قتل رساندند.(9)

ميرزا ابوطالب اصفهانى در سفرنامه خود مى نويسد: هنگام برگشت از لندن و عبور از كربلا و نجف ديدم كه قريب بيست و پنج هزار وهابى وارد كربلا شدند و صداى «اقتلوا المشركين و اذبحوا الكافرين»؛ مشركان را بكشيد و كافران را ذبح كنيد، سر مى دادند، بيش از پنج هزار نفر را كشتند و زخمى ها حساب نداشت. صحن مقدّس امام حسين عليه السلام از لاشه مقتولين پر و خون از بدن هاى سر بريده روان بود.

من بعد از يازده ماه مجدداً به كربلا رفته بودم، ديدم كه مردم آن حادثه دلخراش را نقل و گريه مى كنند، به طورى كه

از شنيدن آن، موها بر اندام راست مى شد.(10)

وهابيان بعد از كشتار بى رحمانه اهل كربلا و هتك حرمت حرم حسينى عليه السلام با همان لشگر راهى نجف اشرف شدند، ولى مردم نجف به خاطر آگاهى از جريان قتل و غارت كربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخاستند و حتى زن ها از منزل ها بيرون آمده و مردان خود را به دفاع، تشجيع و تحريك مى كردند تا اسير قتل و چپاول وهابيان نشوند.

در سال 1215 ه .ق نيز گروهى از وهابيان براى انهدام مرقد مطهر حضرت اميرعليه السلام عازم نجف اشرف شدند كه در مسير با عدّه اى از اعراب درگير شده و شكست خوردند.(11)

آنان در مدت نزديك به ده سال، چندين بار حملات شديدى به شهر كربلا و نجف داشتند.(12)

قتل عام مردم منطقه طائف در حجاز

شايد بعضى تصور كنند كه وهابيان فقط بلاد شيعه نشين را مورد تاخت و تاز قرار داده اند، ولى با يك نگاهى به عملكرد سياه آنان در حجاز و شام روشن خواهد شد كه حتى مناطق سنى نشين نيز از حملات وحشيانه آنان در امان نبوده است.

جميل صدقى زهاوى درباره حمله وهابيان به طائف مى نويسد: از زشت ترين كارهاى وهابيان در سال 1217 ه .ق قتل عام مردم طائف است كه بر صغير و كبير رحم نكردند؛ طفل شيرخوار را بر روى سينه مادرش سر بريدند، جمعى را كه مشغول فرا گرفتن قرآن بودند كشتند و حتى گروهى كه در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند، و كتاب ها كه در ميان آن ها تعدادى قرآن و نسخه هايى از صحيح بخارى و مسلم و ديگر كتب حديث و فقه بود، در كوچه و بازار افكندند و آن ها را پايمال كردند.(13)

وهابيان پس از قتل عام

مردم طائف، طى نامه اى علماى مكه را به آيين خود دعوت كردند. آنان در كعبه گرد آمدند تا به نامه وهابيان پاسخ گويند كه ناگهان جمعى از ستمديدگان طائف داخل مسجد الحرام شدند و آنچه بر آنان گذشته بود بيان داشتند و مردم سخت به وحشت افتادند، چندان كه گويى قيامت بر پا شده است.

آن گاه علما و مفتيان مذاهب اربعه اهل سنّت كه از مكه مكرمه و ساير بلاد اسلامى براى اداى مناسك حج آمده بودند، به كفر وهابيان حكم كردند و بر امير مكه واجب دانستند كه به مقابله با آنان بشتابد و افزودند كه بر مسلمانان واجب است در اين جهاد شركت نمايند و در صورت كشته شدن، شهيد خواهند بود.(14)

تصميم به كشتار عمومى علماى اهل سنّت

دريادار سرتيپ ايّوب صبرى، سرپرست مدرسه عالى نيروى دريايى در دولت عثمانى مى نويسد: عبدالعزيز بن سعود كه تحت تأثير سخنان محمّد بن عبدالوهاب قرار گرفته بود، در اولين سخنرانى خود در حضور شيوخ قبايل گفت: ما بايد همه شهرها و آبادى ها را به تصرّف خود درآوريم و احكام و عقايد خود را به آنان بياموزيم... براى تحقق بخشيدن به اين آرزو ناگزير هستيم كه عالمان اهل سنّت را كه مدّعى پيروى از سنّت سنيّه نبويّه و شريعت شريفه محمّديّه هستند از روى زمين برداريم.

و به عبارت ديگر، مشركانى را كه خود را به عنوان علماى اهل سنّت قلمداد مى كنند، از دم شمشير بگذرانيم؛ به ويژه علماى سرشناس و مورد توجّه را؛ زيرا تا اين ها زنده هستند هم كيشان ما روى خوشى نخواهند ديد. از اين رهگذر بايد نخست كسانى كه خود را به عنوان عالم خودنمايى مى كنند ريشه كن نموده، سپس بغداد را تصرّف

كرد.(15)

همو مى نويسد: سعود بن عبدالعزيز در سال 1218 ه .ق به هنگام تسلط بر مكه مكرمه، بسيارى از دانشمندان اهل سنّت را بى دليل به شهادت رساند و بسيارى از اعيان و اشراف را بدون هيچ اتّهامى به دار آويخت و هر كه در اعتقادات مذهبى ثبات قدم نشان داد، به انواع شكنجه ها تهديد كرد. آن گاه مناديانى فرستاد كه در كوچه و بازار بانگ زدند:

«أدخلوا في دين سعود وتظلّوا بظلّه الممدود» هان اى مردمان! به دين سعود داخل شويد و در زير سايه گسترده اش مأوا گزينيد!!(16)

خطبه كفرآميز سعود در مدينه منوره

سعود بن عبد العزيز پس از تصرف مدينه منوّره، همه اهالى مدينه را در مسجد النبى گرد آورد و درهاى مسجد را بست و اين گونه سخن آغاز نمود: «هان اى مردم مدينه! بر اساس آيه شريفه « أَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»؛ دين و آيين شما امروز به كمال رسيد و به نعمت اسلام مشرّف شديد، حضرت احديّت از شما راضى و خشنود گرديد. اديان باطله نياكان خود را رها كنيد و هرگز از آن ها به نيكى ياد نكنيد، از درود و رحمت فرستادن بر آن ها به شدّت پرهيز نماييد؛ زيرا همه آن ها به آيين شرك درگذشته اند».(17)

انهدام ميراث فرهنگى

حفظ تاريخ گذشتگان و صيانت از ميراث فرهنگى نياكان، نشانگر تمدن يك جامعه به شمار مى رود كه دولت ها براى پاسدارى از آن ها، ادارات ويژه تأسيس نموده و كارشناسان ماهر تربيت مى كنند و در اين عرصه اجازه نمى دهند كه حتى يك سفال و يا كتيبه كوچك سنگى از بين برود.

شكّى نيست كه تمدن اسلامى تنها تمدن پيشتاز عصر خويش بود كه مسلمانان در پرتو تعاليم آسمانى خويش آن را پى ريزى نمودند.

شكوفايى اين تمدن در قرن چهارم و پنجم هجرى قمرى به اوج خود رسيد و به شهادت محققان غربى، نفوذ اين تمدن از طريق اندلس و جنگ هاى صليبى به اروپا يكى از مهم ترين علل شكوفايى و رنسانس غرب در قرون اخير به شمار مى رود.

آثار و ابنيه مربوط به شخص پيامبرصلى الله عليه وآله و ياران باوفاى او جزئى از ميراث عمومى اين تمدن بزرگ بوده، حفظ و صيانت از آن ها نشانه تقدير از بنيانگذاران اين فرهنگ و تمدن به شمار مى رود. اقدام به تخريب و نابودى اين آثار،

نشانه انحطاط فكرى و بى توجهى به سازندگان و بنيان گذاران تاريخ و تمدن مى باشد كه در اثر مرور زمان، واقعيت تاريخ و اصالت دينى به دست فراموشى سپرده مى شود. و از همه مهم تر، عامل ركود انگيزه هاى فكرى و نابودى استعدادهاى درخشان در جامعه بشرى مى گردد.

با مراجعه به قرآن كريم روشن مى شود كه امت هاى پيشين براى حفظ و صيانت از آثار پيامبران خود اهتمام مى ورزيدند و به آن تبرك مى جستند؛ همانند صندوقى كه در آن مواريث خاندان موسى و هارون قرار داشت و آن را در نبردها حمل مى كردند تا از طريق تبرك به آن بر دشمن پيروز گردند. خداوند متعال در اين زمينه مى فرمايد:

« وَقالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَآلُ هارُونَ»؛(18) «و پيامبرشان به آن ها گفت: نشانه حكومت او اين است كه "صندوق عهد" را به سوى شما خواهد آورد [همان صندوقى كه در آن آرامشى از پروردگار شما و يادگارهاى خاندان موسى و هارون قرار دارد.»

جلال الدين سيوطى نقل مى كند كه وقتى رسول اكرم صلى الله عليه وآله آيه شريفه « فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» را در مسجد تلاوت نمود، فردى برخاست و پرسيد: مقصود از اين خانه ها چيست؟ پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمود: خانه هاى پيامبران. در اين موقع ابوبكر برخاست و به خانه على و زهراعليهما السلام اشاره كرد و گفت: اى پيامبر خدا! اين خانه از همين خانه هاست كه خدا رخصت بر رفعت و منزلت آن داده است؟ حضرت فرمود: آرى، بلكه از برترين آن ها است.(19)

اين قضيه نشان مى دهد كه خانه هاى پيامبران و صالحان، از اعتبار و

جايگاه خاصّى برخوردار است و پيدا است كه اين منزلت ارتباط به جنبه مادى و خشت و گل و آجر آن ها ندارد؛ بلكه اين ارزش به خاطر انسان هاى والايى است كه در آنجا سكونت گزيده اند.

سير و سياحت در كشورهايى كه قبور انبيا و فرزندان آنان عليهم السلام قرار دارد، نشان مى دهد كه پيروان پيامبران نسبت به حفظ قبور آنان و ساختن بناهاى مجلّل بر روى آن ها، اهتمام خاصى مى ورزيدند، و سپاه اسلام نيز هنگام فتح شامات دست به تخريب قبور پيامبران نزدند، بلكه خادمان آن ها را در مأموريت خود ابقا كردند. و لذا اين بناها تا امروز محفوظ مانده و براى مسلمانان، بلكه براى تمام موحّدان جهان جاذبه خاصى دارد.

اگر ساختن بنا بر قبور انبيا و اوليا نشانه شرك بود، جا داشت فاتحان منصوب از سوى خلفا به تخريب و نابودى آن ابنيه مى پرداختند.

كتب تاريخى و سفرنامه ها، گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شكوه در سرزمين وحى و كشورهاى اسلامى است.

مسعودى متوفاى 345 ه .ق مورخ معروف، مشخصات كامل قبور ائمه بقيع و اهل بيت را بيان نموده است.(20) و ابن جبير اندلسى جهانگرد معروف اواخر قرن ششم كه مشرق زمين را سه بار زير پا نهاده است، در سفرنامه خود مشاهد انبيا و صالحان و ائمه اهل بيت عليهم السلام را در مصر، مكه، مدينه، عراق و شام به تفصيل بيان داشته و در ضمن ويژگى هاى روضه ائمه بقيع و خصوصيات ضريح آن ها را بيان نموده است.(21)

تخريب آثار بزرگان مكه

وهابيان در سال 1218 ه .ق پس از مسلّط شدن بر مكه، تمام آثار بزرگان دين را تخريب نمودند.

آنان در معلى قبه زادگاه پيامبر گرامى صلى الله عليه

وآله را و همچنين قبه زادگاه ابوبكر و امام على عليه السلام و حضرت خديجه عليها السلام را ويران و با خاك يكسان كردند.

و تمام آثار باستانى كه در اطراف خانه خدا و بر روى زمزم بود، تخريب كرده و در تمام مناطقى كه مسلّط مى شدند، آثار صالحين را نابود مى كردند. آنان هنگام تخريب، طبل مى زدند و به رقص و آوازه خوانى مى پرداختند.(22)

آنان شقاوت را به جايى رساندند كه خانه حضرت خديجه عليها السلام را به توالت تبديل كردند و تصميم داشتند كه زادگاه رسول اكرم صلى الله عليه وآله را نيز چنين كنند كه يك فرد خيّرى در آنجا كتابخانه اى تأسيس كرد و از كار زشت وهابيان جلوگيرى نمود.(23)

آتش زدن كتابخانه هاى بزرگ

دردناك ترين كارى كه وهابيت مرتكب شد و ننگ آن براى ابد در پيشانى آنان باقى ماند، آتش زدن كتابخانه بزرگ «المكتبة العربيّة» بود كه بيش از 60 هزار عنوان كتاب گرانقدر كم نظير و بيش از 40 هزار نسخه خطّى منحصر به فرد داشت كه در ميان آن ها برخى از آثار خطى دوران جاهليت و قرارداد يهوديان با كفار قريش بر ضد رسول اكرم صلى الله عليه وآله وجود داشت، و همچنين آثار خطّى حضرت على عليه السلام و ابوبكر و عمر و خالد بن وليد و طارق بن زياد و برخى از صحابه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله و قرآن مجيد به خط عبداللَّه بن مسعود بود.

در همين كتابخانه انواع سلاح هاى رسول اكرم صلى الله عليه وآله و بت هايى كه هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود؛ مانند «لات»، «عزّى»، «منات» و «هبل» وجود داشت.

ناصر السعيد از قول يكى از مورّخان نقل مى كند كه هنگام تسلط وهابيان، اين كتابخانه را به بهانه وجود

كفريات در آن به آتش كشيدند و به خاكستر تبديل كردند.(24)

تخريب آثار بزرگان مدينه

آل سعود در سال 1344 ه .ق كه تسلط كامل بر حجاز يافت، تمام آثار صحابه را در مدينه نابود كرد؛ مانند زادگاه امام حسن و امام حسين عليهما السلام در مدينه، قبور شهداى بدر، بارگاه ائمه بقيع (امام حسن، امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهم السلام) و بيت الأحزانى كه امام على عليه السلام براى حضرت زهراعليها السلام بنا نهاده بود و مرقد مطهر فاطمه بنت اسد مادر اميرمؤمنان عليه السلام.

برخى از عقايد و فتاواى وهابيان

1 - حرمت رفتن به زيارت قبور اولياى الهى.

2 - حرمت بنا بر قبور انبيا و اوليا، به خاطر شرك دانستن اين عمل.

3 - حرمت ساختن مسجد بر قبور اوليا.

4 - حرمت نماز و دعا خواندن در كنار قبور اوليا.

5 - حرمت و شرك دانستن تبرّك به آثار انبيا و اوليا.

6 - حرمت صدا زدن انبيا و اوليا بعد از مرگ و شرك دانستن آن.

7 - حرمت استغاثه به اولياى خدا بعد از مرگ و شرك دانستن آن.

8 - حرمت كمك خواستن از اولياى الهى بعد از مرگ و شرك دانستن آن.

9 - حرمت شفاعت خواستن از اوليا بعد از مرگ و شرك دانستن آن.

10 - حرمت قسم خوردن به غير خدا؛ مثل پيامبر يا ولى يا كعبه و شرك دانستن آن.

11 - حرمت قسم دادن بر خدا به حقّ نبى يا ولى.

12 - حرمت نذر براى پيامبر يا ولى.

13 - حرمت برپايى جشن در اعياد و مواليد انبيا و اوليا.

14 - حرمت برپايى عزا در سوك اوليا.

15 - حرمت چراغ روشن كردن بر سر قبور.

16 - حرمت تعمير قبور اوليا و تزيين آن ها.

17 - حرمت اقامه عزا و مجالس فاتحه.

18 - حرمت توسل به

انبيا و اوليا و نسبت شرك دادن به آن.

مسلمانان از ديدگاه وهابيان

وهابيان، تنها خود را مسلمان و اهل توحيد خالص دانسته و بقيه مسلمانان را مشرك و فاقد احترام مى دانند كه خانه هايشان جاى حرب و شرك است و معتقدند كه تنها شهادت به «لا اله الاّ اللَّه و محمّد رسول اللَّه» كافى نيست؛ در حالى كه مسلمانى تبرك به مسجد رسول، يا قصد زيارت رسول يا طلب شفاعت از او و غيره دارد. آنان معتقدند: كسانى كه معتقد به توسل، شفاعت، استغاثه به ارواح اولياى الهى، تبرك و غيره اند، مشركند هر چند اسم مسلمان را بر خود نهاده اند و چه بسا شرك آنان از شرك عصر جاهليت خطرناك تر است.(25)

محمّد بن عبدالوهاب در كتاب «كشف الشبهات»، لفظ شرك و مشركين را بر مسلمانانى كه تابع عقايد ايشان نيستند تقريباً 24 بار تكرار كرده است. همچنين تعبيرهايى از قبيل: كفار، عبادت كنندگان بت، مرتدين، مشركين، دشمنان توحيد، دشمنان خدا و مدعيان اسلام را، در حدود بيست بار به كار برده است.

تشابه بين وهابيان و خوارج

با مراجعه به تاريخ خوارج و بررسى حالات آنان روشن مى شود كه در موارد گوناگونى اين دو فرقه شبيه يكديگرند، كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

1 - همان گونه كه خوارج آراى شاذ و خلاف مشهور داشتند؛ مثل قول به اين كه مرتكب گناه كبيره كافر است، وهّابيان نيز چنينند.

2 - خوارج معتقدند مى توان دار الاسلام را در صورتى كه ساكنان آن مرتكب گناه كبيره شوند، دار الحرب ناميد. وهابيان نيز اين گونه اند.

3 - در سخت گيرى در دين و جمود و تحجّر در فهم آن شبيه هم بودند؛ خوارج به كلمه «لا حكم إلّا للَّه» تمسك كرده و امام على عليه السلام را از حكم خلع كردند، وهابيان نيز با ملاحظه

برخى از آيات و عدم توجّه به بقيه، حكم به تكفير مسلمين نمودند.

4 - همان گونه كه خوارج از دين خارج شدند، وهابيان نيز با اعتقادات خرافى و باطل از دين خارج شدند. لذا در صحيح بخارى حديثى آمده است كه بر آنان قابل انطباق است:

بخارى به سند خود از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل مى كند كه فرمود:«مردانى ازطرف مشرق زمين خروج مى كنند، آنان قرآن مى خوانند، ولى از گلوى آنان تجاوز نمى كند، از دين خارج مى شوند؛ همان گونه كه تير از كمان خارج مى شود. علامت آنان تراشيدن سر است».(26)

قسطلانى در ارشاد السارى(27) در شرح اين حديث مى گويد: «من قبل المشرق» يعنى از طرف شرق مدينه؛ مثل نجد و مانند آن.

مى دانيم كه نجد مركز وهابيان و موطن اصلى آنان بود كه از آنجا به ديگر شهرها منتشر شدند. و همچنين تراشيدن موى سر و بلند گذاشتن ريش از شعارها و نشانه هاى آنان است.

5 - در احاديث در وصف خوارج مى خوانيم: «آنان اهل اسلام را مى كشند و بت پرستان را رها مى كنند».(28) اين عمل عيناً در وهابيان مشاهده مى شود.

6 - عبداللَّه بن عمر در وصف خوارج مى گويد: «اينان آياتى را كه در شأن كفار نازل گشته مى گرفتند و بر مؤمنين حمل مى نمودند». اين عمل در وهابيان نيز هست.

روش هاى دعوت وهابيان

اشاره

اينان براى پيشبرد عقايد و افكار خود از راه هاى مختلف استفاده مى كنند كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

1 - مبارزه و مقابله با كتاب هاى شيعه

وهابيان با شيوه هاى مختلف درصدد مقابله با شيعه و آثار علمى آنان برآمده اند؛ زيرا شيعه اماميه بيشتر از بقيه مذاهب اسلامى به طرح مباحث علمى مى پردازد. چرا اين همه مقابله با شيعه؟ اگر حرف آنان مطابق با حق است و ديگران بر باطل، چرا از باطل مى ترسند؟ چرا مانع از نشر كتاب هاى شيعه در ميان جوانانند؟ چرا اگر يك دانشجوى وهابى كتابى از شيعه در دستش باشد، بايد از مراكز علمى اخراج شود؟ چرا نمى گذارند صاحبان فكر و انديشه، خود تصميم بگيرند؟ چرا آثار شيعى كه در نمايشگاه بين المللى كتاب مصر عرضه شد، بايد توسط وهابيان خريدارى و سوزانده شود؟(29)

2 - تحريف كتاب ها

يكى از راه هاى مقابله با مخالفين نزد وهّابيان، تحريف كتاب هاى حديثى و تفسيرى و تاريخى اهل سنّت است. روايات و كلماتى كه بر ضدّ آنان آمده را تحريف مى كنند، آن گاه سفارش چاپ آن را به چاپ خانه ها مى دهند. لذا اگر كسى در كتاب خود به حديثى استدلال كرده، و مصدر آن را نيز ذكر مى نموده، با مراجعه به چاپ هاى جديد اثرى از حديث نمى يابد ولى با مراجعه به چاپ هاى قديم پى مى بريم كه اين حديث در چاپ هاى بعد حذف شده است. خصوصاً اين كه سعى مى كنند با چاپخانه ها ارتباط برقرار كرده يا با آنان شريك شوند، و با پايين آوردن قيمت كتاب هاى تحريف شده، يا مجانى كردن آن، به دست اكثر جامعه برسانند.

محمّد نورى ديرثوى مى گويد: «تحريف و حذف احاديث از كارهاى دايمى و هميشگى وهابيان است؛ به عنوان نمونه، نعمان آلوسى تفسير پدرش شيخ محمود آلوسى را به نام روح المعانى تحريف نمود، و مطالبى را كه به ضرر وهابيان بود حذف كرد و اگر

اين تحريف نبود تفسير او نمونه تفاسير محسوب مى شد».

نمونه ديگر اين كه در مغنى ابن قدامه حنبلى، بحث «استغاثه» را حذف كردند؛ زيرا در نظر آنان شرك محسوب مى شود، آن گاه آن را چاپ نمودند. شرح صحيح مسلم را با حذف احاديثِ صفات، چاپ مجدد نمودند.(30)

اين كارها متأسفانه در ميان آنان رواج فراوان دارد؛ خصوصاً نسبت به احاديث و قسمت هايى از تاريخ كه فضيلتى از فضايل اهل بيت عليهم السلام در آن بوده و يا ذكرى از لغزش خلفا و يا يكى از صحابه است.

از باب نمونه در تفسير «جامع البيان» طبرى در ذيل آيه شريفه « وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» حديث آغاز دعوت را اين گونه نقل مى كند كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «كدام يك از شما وزير و كمك كار من در اين امر - امر رسالت - خواهد شد تا برادر من و كذا و كذا باشد». بعد از آن كه على عليه السلام اين مقام را پذيرفت پيامبر به على عليه السلام فرمود: «تو برادر من و كذا و كذا هستى».(31) با مراجعه به تاريخ طبرى پى مى بريم كه به جاى كذا و كذا «وصيى و خليفتى» بوده كه دست تحريف، آن ها را حذف كرده و به جاى آن كلماتى مبهم قرار داده است؛ زيرا اين گونه احاديث با عقايدشان سازگارى ندارد.

گاهى هم لغزش هاى خلفا يا مناقب اهل بيت عليهم السلام را اين گونه تحريف مى كنند كه به جاى آن ها چند نقطه مى گذارند. خواننده نمى داند كه به جاى اين نقطه ها، چه مطالب حسّاسى است كه مى تواند سرنوشت تاريخ را عوض كند.

در برخى از موارد نيز صدر يا ذيل حديث را حذف مى كنند؛ زيرا با عقايدشان سازگارى ندارد، همان گونه كه بخارى در

موارد زيادى اين چنين كرده است. گاهى نيز اگر حديث را به جهت شهرت نمى توانند حذف كنند، درصدد تضعيف آن بدون هيچ دليل و مدركى بر مى آيند؛ همان گونه كه ابن تيميه نسبت به حديث غدير و حديث ولايت و ديگر احاديث اين چنين كرده است. در برخى از موارد هم كلمات را تغيير داده تا معنايى ديگر از آن فهميده شود، همان گونه كه در قضيه «ليلة المبيت» به جاى كلمه: بات على فراشه، كلمه «بال»؛ يعنى بول كرد، آورده اند.

از جمله شواهد بر تحريف به نقصان، اين است كه برخى از مصادر حديثى كه از كتابى نقل مى كنند، با مراجعه به آن كتاب اثرى از آن نمى بينيم!

به عنوان مثال: حديث «امان» را كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:

«النجوم أمان لأهل السمآء فإذا ذهبت ذهبوا، وأهل بيتي أمان لأهل الأرض فإذا ذهب أهل بيتي ذهب أهل الأرض» را برخى از مصادر حديثى از مسند احمد بن حنبل نقل مى كنند، ولى الآن در آن كتاب موجود نيست.

و نيز حديث: «أنا مدينة العلم وعليّ بابها» را ابن اثير در جامع الأصول و سيوطى در تاريخ الخلفا و ابن حجر در الصواعق المحرقة از صحيح ترمذى نقل مى كنند در حالى كه اين حديث الآن در آن كتاب موجود نيست.

3 - مختصر كردن كتاب ها

يكى ديگر از راه كارهاى تبليغى وهابيان، مختصر كردن كتاب ها و متون اصلى حديثى، تاريخى و تفسيرى است؛ به اين طريق كه بخش هايى را كه موافق با عقايدشان نيست به عنوان اين كه كتاب را مى خواهند مختصر كنند تا براى مردم بيشتر قابل نفع باشد، حذف مى كنند و سپس آن را به چاپ خانه ها مى دهند و با همان وضع به بازار عرضه كرده، گاهى به

صورت رايگان در بين مردم پخش مى كنند و اين گونه حقايق را تحريف كرده و به عنوان مسلّمات تاريخ، حديث و تفسير به جامعه تحميل مى كنند.

ما با تلخيص برخى از كتاب هاى مطوّل و مفصّل مخالف نيستيم؛ زيرا امروزه بشر به جهت اشتغال زياد، كمتر مى تواند به مطالعه كتاب هاى مفصّل بپردازد، لكن با اختصارِ گزينشى و مغرضانه مخالفيم.

در اين كتاب هاى مختصر تاريخى، مطاعنى را كه در خصوص خلفا حتى معاويه، يزيد و برخى از صحابه وارد شده حذف مى كنند و نيز فضايل اهل بيت عليهم السلام را از جاى جاى آن كتاب ها برمى دارند؛ در حالى كه به احاديث جعلى كه در شأن و منزلت خلفا و برخى از صحابه در آن كتاب آمده، كارى ندارند! و معلوم است با اين عمل زشت و جنايت فرهنگى، چه ظلمى در حقّ خوانندگان كه قضاوت كنندگان در طول تاريخند، مى شود. و چگونه كسانى كه نامقدسند، مقدس شمرده شده و در مقابل، كسانى كه مقدسند به فراموشى سپرده مى شوند.

4 - استفاده از موسم حج

يكى ديگر از شگردهاى تبليغى، استفاده فراوان از موسم حج است؛ موسمى كه در آن صدها هزار حاجى مسلمان از اطراف عالم جمع مى شوند، وهابيان از اين موقعيّت به خوبى در نشر افكار خود سوء استفاده مى كنند. مبلّغين را بين حجّاج به زبان هاى مختلف مى فرستند، و با بحث علمى و اهداى كتاب و دعوت به مراكز علمى شان - اگر از شخصيت هاى علمى باشند - به تبليغ مذهب خود مى پردازند. حتّى اخيراً مشاهده شده كه در بين حجاج ايرانى كتاب هاى فارسى بر ضدّ شيعه را در تيراژ بسيار بالا به طور رايگان توزيع مى كنند، كتاب هايى كه بسيار مرموزانه نوشته شده و درصدد تثبيت عقايد خود

و تخريب عقايد شيعه و مذاهب ديگر اسلامى است.

لازم به ذكر است عقايد پوچ وهابيان نه تنها به شيعيان تأثير نمى گذارد، بلكه ساير مذاهب اهل سنّت نيز از عقايد و عملكرد آن ها بيزار هستند. نمونه شكست آنان را در ايجاد گروه انحرافى طالبان و القاعده و فرجام آنان مى توان دريافت.

طبق اظهارات يكى از بزرگان، در كشور تاجيكستان از سوى وهابى ها باغ بزرگى تهيه و از فرهنگيان جهت تدريس در محيط دانشگاه و مدارس اقدام به ثبت نام نموده و پس از يك دوره سه ماهه، حدود 400 نفر از برگزيدگان را به عربستان برده و در دانشگاه «الاسلاميّه» مدينه منوره طى دو سال دوره آموزش مبانى وهابيت و راه مبارزه با فرهنگ شيعه، آنان را به شهرهاى مختلف تاجيكستان و ديگر كشورهاى آسياى ميانه اعزام كرده اند. مشابه اين كار در آذربايجان شوروى نيز انجام گرفته و حتى اسم كسانى را كه همنام ائمه عليهم السلام بودند، تغيير داده و سپس آنان را براى ترويج افكار وهابيت به كشور مبدأ اعزام نموده اند.

فقط در ايّام حجّ سال 1381، ده ميليون و 685 هزار جلد كتاب به 20 زبان زنده دنيا، (غالباً بر ضدّ شيعه) توسّط دولت سعودى در ميان زائران خانه خدا، توزيع شده است.(32)

يكى از روحانيون سرشناس شيعه در منطقه قطيف كشور سعودى، در شب 12 رجب سال جارى (1382) در مكّه مكرّمه اظهار داشت: كتاب «للَّه ثمّ للتاريخ» كه ضد شيعه است را با كاميون هاى بزرگ در منطقه قطيف و احساء در ميان شيعيان به رايگان توزيع كرده اند.

همين كتاب، در كشور كويت سال 1380 در يكصد هزار تيراژ چاپ و منتشر گرديد كه توسّط دانشمند متعهّد

جناب آقاى مهرى (نماينده ولى فقيه) به دولت كويت اعلام گرديد: اگر از نشر و توزيع اين كتاب موهن و ضدّ شيعه جلوگيرى نشود، بيم آن مى رود كه كويت، به لبنان ديگرى در منطقه تبديل شود.(33)

5 - تهمت ها بر ضد شيعه

آقاى دكتر عبداللَّه محمّد غريب از يكى از نويسندگان مصرى در كتاب مملوّ از دروغ و تهمت خود «و جآء دور المجوس» مى نويسد:

«نهضت (امام) خمينى، يك نهضت مجوسى، عجمى و كسروى است، نه نهضت اسلامى، عربى و محمّدى.»(34)

او كينه توزى و دشمنى را تا آنجا پيش برده كه مى نويسد:

«مى دانيم كه خطر حاكمان تهران براى اسلام از خطر يهود بر اسلام، سخت تر است و از آنان هيچ اميد خيرى انتظار نمى رود و نيك مى دانيم كه آنان به زودى با يهود، همداستان شده و به جنگ با مسلمانان خواهند آمد!»(35)

اين در حالى است كه تمام دنيا مى دانند كه امروز براى حكومت غاصب صهيونيستى، دشمنى، سخت تر از نظام اسلامى نيست و افتخار اين نظام اين است كه به مجرّد پيروزى انقلاب اسلامى، سفارت دولت غاصب اسرائيل را براى هميشه در ايران تعطيل و به جاى آن سفارت فلسطين را گشود.

دكتر ناصرالدين قفارى از اساتيد دانشگاه هاى مدينه منوره، در كتاب «اصول مذهب الشيعة الإمامية» كه رساله دكتراى او بوده، نوشته است:

«(امام) خمينى، نام خود را در اذان نمازها داخل كرده و حتّى نام خود را بر نام پيامبر نيز مقدّم نموده است. در ايران، اذان در نمازها - بعد از دست گرفتن (امام) خمينى زمام حكومت را به عنوان حاكم ايران و حاكم همه جوامع (مسلمانان) - چنين است: اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، خمينى رهبر؛ يعنى خمينى پيشواى ماست، سپس (مى گويند:) اشهد أنّ محمّداً

رسول اللَّه!.»(36)

اين در حالى است كه هر كس بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران به شهرهاى مختلف و مساجد اين كشور برود پى به دروغ بودن اين نسبت ناروا مى برد. آرى! آنچه واقعيت دارد اين كه نمازگزاران پس از اتمام نماز در دعاى دسته جمعى كه مى خوانند رهبرى امام خمينى رحمه الله را اعلام مى دارند.

از عوامل تهاجم بر ضدّ شيعه

يكى از انگيزه هاى تهاجم وسيع وهابيت بر ضدّ مذهب اهل بيت عليهم السلام ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن در ميان جوانان و دانشمندان تحصيل كرده و استقبال آنان از اين مكتب نورانى مطابق با سنّت راستين محمّدى صلى الله عليه وآله است. به چند نمونه توجّه كنيد:

دكتر عصام العماد، فارغ التحصيل دانشگاه «الإمام محمّد بن سعود» در رياض و شاگرد بن باز (مفتى اعظم سعودى) و امام جماعت يكى از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلّغين وهّابيّت در يمن كه كتابى نيز در اثبات كفر و شرك شيعه تحت عنوان: «الصلة بين الإثنى عشريّة و فرق الغلاة» نوشته است، ضمن آشنايى با يكى از جوان هاى شيعه، با فرهنگ نورانى تشيّع آشنا شده و از فرقه وهّابيّت دست مى كشد و به مذهب شيعه مشرّف مى گردد.

دكتر عصام در كتابى كه به همين مناسبت تأليف نموده، مى نويسد:

«و هر اندازه كه كتاب هاى برادران خود از وهابيان را مى خوانيم، به يقينمان اضافه مى شود كه آينده براى مذهب دوازده امامى است؛ زيرا آنان (با تندروى كه دارند) سبب حركت سريع براى اين مذهب در بين وهابيان و ديگر مسلمانان مى باشند.»(37)

آن گاه از قول شيخ عبداللَّه الغُنيمان استاد «دانشگاه اسلامى» در مدينة منوّره نقل مى كند:

«وهّابيان به يقين دريافته اند، تنها مذهبى كه در آينده، اهل سنّت و

وهّابيّت را به طرف خود جذب خواهد كرد، همان مذهب شيعه امامى است.»(38)

آقاى شيخ ربيع بن محمّد، از نويسندگان بزرگ سعودى مى نويسد:

«و از جمله امورى كه تعجبم را از اين جهت زياد كرده اين است كه برادرانى از ما و از آن جمله فرزندان يكى از علماى بزرگ و مشهور در مصر و هم چنين طالبان علمى كه مدتى طولانى با ما در حلقه هاى علم مجالست داشته اند، و نيز برخى از برادرانى كه ما حسن ظنّ به آن ها داشتيم، اين راه و روش را دنبال كرده اند، و اين راه جديد همان "تشيع" است. و به طبيعت حال، من از اولين لحظه درك كردم كه اين برادران را همانند ديگر افراد در عالم اسلام، پرتوهاى نورانيت انقلاب اسلامى مبهوت كرده است.»(39)

شيخ محمّد مغراوى از ديگر نويسندگان مشهور وهّابى مى گويد:

«بعد از انتشار مذهب دوازده امامى در شرق عالم اسلامى، بر جوانان در كشورهاى مغرب ترسيدم...».(40)

دكتر ناصر بن عبداللَّه بن على قفارى استاد دانشگاه هاى مدينه مى نويسد:

«و به طور جزم به سبب كوشش هايى كه بزرگان دوازده امامى انجام داده اند عدّه اى از جوانان مسلمان، شيعه شده اند. و هر كسى كتاب "عنوان المجد في تاريخ البصرة و نجد" را مطالعه كند، اين امر او را به وحشت مى اندازد كه برخى از قبايل، تماماً شيعه شده اند.»(41)

جالب تر از اين ها، سخن شيخ مجدى محمّد على محمّد نويسنده بزرگ وهّابى است كه مى گويد:

«يكى از جوان هاى اهل سنّت با حالت حيرت نزد من آمد. انگيزه حيرت او را جويا شدم، دريافتم كه دست يك شيعه به وى رسيده است و اين جوان سنّى تصوّر كرده كه شيعيان، ملائكه رحمت و شير بيشه حق مى باشند.»(42)

وهابيت، عامل تفرقه

ملّت مسلمان

كه با الهام از رهنمودهاى حيات بخش اسلام توانسته بود پيوند اخوت در ميان خود ايجاد نمايد و در پرتو كلمه توحيد و توحيد كلمه در برابر تهاجم سنگين صليبيان و قساوت هاى ثنويان (مغول) ثابت و استوار بمانند، ولى با كمال تأسف با ظهور مكتب وهابيت در قرن هفتم اين وحدت در هم شكست. و با اتهام نادرست بدعت و شرك به مسلمانان، ضربات جبران ناپذيرى به صفوف به هم پيوسته آنان وارد ساخت، و با نابودى آثار بزرگان دين و كاستن از مقام انبيا و اوليا، در خدمت استعمار شوم غرب و دشمنان ديرينه اسلام درآمد.

در قرن 12 ه .ق محمّد بن عبدالوهاب مروج اصلى افكار وهابيت، مسلمانان را به جرم استغاثه به انبيا و اولياى الهى مشرك و بت پرست قلمداد كرد و فتوا بر تكفير آنان داد و خونشان را حلال و قتل آنان را جايز و اموال آنان را جزء غنايم جنگى به حساب آورد و لذا هزاران مسلمان بى گناه را به خاك و خون كشيدند.

امروز مفتيان وهابى كه عملاً در خدمت بيگانگان قرار گرفته اند، با فتوا به حرمت ازدواج با شيعه و نجاست ذبيحه آنان و حرمت پرداخت زكات به فقراى شيعه راه هر گونه وحدت را مسدود مى كنند.

شيخ عبداللَّه جبرين، يكى از علماى بزرگ و عضو دارالافتاى عربستان، در پاسخ به استفتايى درباره مجزى بودن پرداخت زكات و صدقات به فقراى شيعه مى گويد: «زكات نبايد به كافر و بدعت گذار پرداخت شود و رافضيان... بدون شك كافرند... لذا اگر صدقه به ايشان پرداخت شده باشد بايد اعاده شود؛ زيرا اين صدقه به كسى داده شده كه از آن براى كفر كمك مى گيرد

و در حال جنگ با اسلام و تسنّن است؛ پرداخت زكات به اين گروه حرام است».

گفته مى شود: وى فتواهاى ديگرى نيز بر ضدّ شيعه صادر كرده كه از جمله آن، مباح شمردن قتل شيعيان است.(43)

هيأت دائم افتاى سعودى در پاسخ به استفتايى در مورد ازدواج با شيعه مى نويسد:

«ازدواج اهل سنّت با شيعه و كمونيست جايز نيست و اگر چنان ازدواجى صورت گرفته، باطل است، چون عادت شيعه استغاثه به اهل بيت [عصمت و طهارت عليهم السلام است و اين بزرگ ترين شرك به شمار مى رود.»(44)

با اين كه اين گروه درباره ازدواج با يهودى و مسيحى پاسخ داده اند:

«ازدواج مسلمان با اهل كتاب؛ اعم از يهودى و نصرانى، در صورتى كه اهل فحشا نباشد، جايز است.»(45)

يا در كتابى كه با حمايت حاكمان مكه و مدينه در همين سال هاى اخير به نام «مسألة التقريب» منتشر شد، اولين پيش شرط وحدت و تقريب با شيعه را اثبات مسلمان بودن شيعه دانسته اند.

بديهى است مادامى كه نگرش آنان به شيعه يك نگاه برون مذهبى است و با تبعيت از اسلاف خود، شيعه را بدتر از يهود مى دانند و وجدان بشرى را زير پا نهاده و با دشمنان قسم خورده اسلام هم صدا گرديده اند، چگونه مى شود به تقريب مذاهب اسلامى و وحدت مسلمين كه از نيازهاى جامع اسلامى است دست يافت؟

در پايان عزيزانى كه نياز به بررسى بيشترى پيرامون سلفى گرى و وهابيت دارند را به مراجعه به كتاب «سلفى گرى (وهابيت) و پاسخ به شبهات» چاپ انتشارات مسجد مقدّس جمكران راهنمايى مى كنيم.

فهرست منشورات مسجد مقدّس جمكران

1 قرآن كريم / چهار رنگ - گلاسه رحلى خط نيريزى / الهى قمشه اى 2 قرآن كريم / چهار رنگ - رحلى خط نيريزى

/ الهى قمشه اى 3 قرآن كريم / وزيرى خط نيريزى / الهى قمشه اى 4 قرآن كريم / وزيرى (با ترجمه) خط عثمان طه / الهى قمشه اى 5 قرآن كريم / وزيرى (بدون ترجمه) خط عثمان طه 6 كليات مفاتيح الجنان / عربى انتشارات مسجد مقدّس جمكران 7 كليات مفاتيح الجنان / وزيرى خط افشارى / الهى قمشه اى 8 كليات مفاتيح الجنان / جيبى خط افشارى / الهى قمشه اى 9 كليات مفاتيح الجنان / نيم جيبى خط افشارى / الهى قمشه اى 10 منتخب مفاتيح الجنان / جيبى خط افشارى / الهى قمشه اى 11 منتخب مفاتيح الجنان / نيم جيبى خط افشارى / الهى قمشه اى 12 آئينه اسرار حسين كريمى قمى 13 آخرين پناه محمود ترحمى 14 آخرين خورشيد پيدا واحد تحقيقات 15 آشنايى با چهارده معصوم (دو جلد) / شعر و رنگ آميزى سيّد حميد رضا موسوى 16 آقا شيخ مرتضى زاهد محمد حسن سيف اللهى 17 آيين انتظار (مختصر مكيال المكارم) واحد پژوهش 18 ارتباط با خدا واحد تحقيقات 19 از زلال ولايت واحد تحقيقات 20 اسلام شناسى و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى 21 الشموس الطالعه على اصغر رضوانى 22 امامت، غيبت، ظهور واحد پژوهش 23 امامت و غيبت از ديدگاه علم كلام علم الهدى / واحد تحقيقات 24 امام رضاعليه السلام در رزمگاه اديان سهراب علوى 25 امام شناسى و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى 26 انتظار بهار و باران واحد تحقيقات 27 انتظار و انسان معاصر عزيز اللَّه حيدرى 28 اهّميت اذان و اقامه محمد محمدى اشتهاردى 29 با اولين امام در آخرين پيام حسين ايرانى 30 بامداد بشريت محمد جواد مروّجى طبسى 31 بهتر

از بهار / كودك شمسى (فاطمه) وفائى 32 پرچمدار نينوا محمد محمدى اشتهاردى 33 پرچم هدايت محمد رضا اكبرى 34 تاريخ امير المؤمنين عليه السلام / دو جلد شيخ عباس صفايى حائرى 35 تاريخ پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله / دو جلد شيخ عباس صفايى حائرى 36 تاريخچه مسجد مقدس جمكران / اردو واحد تحقيقات 37 تاريخچه مسجد مقدس جمكران / انگليسى واحد تحقيقات 38 تاريخچه مسجد مقدس جمكران / عربى واحد تحقيقات 39 تاريخچه مسجد مقدس جمكران / فارسى واحد تحقيقات 40 تاريخ سيد الشهداءعليه السلام شيخ عباس صفايى حائرى 41 تجليگاه صاحب الزمان عليه السلام سيد جعفر ميرعظيمى 42 جلوه هاى پنهانى امام عصرعليه السلام حسين على پور

43 چهارده گفتار ارتباط معنوى با حضرت مهدى عليه السلام حسين گنجى 44 چهل حديث /امام مهدى عليه السلام در كلام امام على عليه السلام سيد صادق سيدنژاد

45 حضرت مهدى عليه السلام فروغ تابان ولايت محمد محمدى اشتهاردى 46 حكمت هاى جاويد محمد حسين فهيم نيا

47 ختم سوره هاى يس و واقعه واحد پژوهش 48 خزائن الاشعار (مجموعه اشعار) عباس حسينى جوهرى 49 خورشيد غايب (مختصر نجم الثاقب) رضا استادى 50 خوشه هاى طلايى (مجموعه اشعار) محمد على مجاهدى (پروانه)

51 دار السلام شيخ محمود عراقى ميثمى 52 داستان هايى از امام زمان عليه السلام حسن ارشاد

53 داغ شقايق (مجموعه اشعار) على مهدوى 54 در جستجوى نور صافى، سبحانى، كورانى 55 در كربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم) شيخ عباس قمى / كمره اى 56 دلشده در حسرت ديدار دوست زهرا قزلقاشى 57 دين و آزادى محمّد حسين فهيم نيا

58 رجعت احمد على طاهرى ورسى 59 رسول ترك محمد حسن سيف اللهى 60 روزنه هايى از عالم غيب سيد محسن خرّازى 61 زيارت ناحيه

مقدّسه واحد تحقيقات 62 سحاب رحمت عباس اسماعيلى يزدى 63 سرود سرخ انار الهه بهشتى 64 سقّا خود تشنه ديدار طهورا حيدرى 65 سلفى گرى (وهابيت) و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى 66 سياحت غرب آقا نجفى قوچانى 67 سيماى امام مهدى عليه السلام در شعر عربى دكتر عبد اللهى 68 سيماى مهدى موعودعليه السلام در آئينه شعر فارسى محمد على مجاهدى (پروانه)

69 شمس وراء السحاب/ عربى السيد جمال محمّد صالح 70 صحيفه سجاديه ويرايش حسين وزيرى/الهى قمشه اى 71 ظهور حضرت مهدى عليه السلام سيد اسد اللَّه هاشمى شهيدى 72 عاشورا تجلّى دوستى و دشمنى سيد خليل حسينى 73 عريضه نويسى سيد صادق سيدنژاد

74 عطر سيب حامد حجّتى 75 عقد الدرر فى أخبار المنتظرعليه السلام / عربى المقدس الشافعى 76 على عليه السلام مرواريد ولايت واحد تحقيقات 77 على عليه السلام و پايان تاريخ سيد مجيد فلسفيان 78 غديرشناسى و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى 79 فتنه وهابيت على اصغر رضوانى 80 فدك ذوالفقار فاطمه عليها السلام سيد محمد واحدى 81 فروغ تابان ولايت على اصغر رضوانى 82 فرهنگ اخلاق عباس اسماعيلى يزدى 83 فرهنگ تربيت عباس اسماعيلى يزدى 84 فرهنگ درمان طبيعى بيمارى ها(پخش) حسن صدرى 85 فوز اكبر محمد باقر فقيه ايمانى 86 كرامات المهدى عليه السلام واحد تحقيقات 87 كرامت هاى حضرت مهدى عليه السلام واحد تحقيقات 88 كمال الدين وتمام النعمة (دو جلد) شيخ صدوق رحمه الله / منصور پهلوان 89 كهكشان راه نيلى (مجموعه اشعار) حسن بياتانى 90 گردى از رهگذر دوست (مجموعه اشعار) على اصغر يونسيان (ملتجى)

91 گفتمان مهدويت آيت اللَّه صافى گلپايگانى 92 گنجينه نور و بركت، ختم صلوات مرحوم حسينى اردكانى 93 مشكاة الانوار علّامه مجلسى رحمه الله

94 مفرد مذكر غائب على مؤذنى 95 مكيال المكارم (دو جلد) موسوى اصفهانى/ حائرى قزوينى 96 منازل الآخرة، زندگى پس از مرگ شيخ عباس قمى رحمه الله 97 منجى موعود از منظر نهج البلاغه حسين ايرانى 98 منشور نينوا مجيد حيدرى فر

99 موعودشناسى و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى 100 مهدى عليه السلام تجسّم اميد و نجات عزيز اللَّه حيدرى 101 مهدى منتظرعليه السلام در انديشه اسلامى العميدى / محبوب القلوب 102 مهدى موعودعليه السلام، ترجمه جلد 13 بحار - دو جلد علّامه مجلسى رحمه الله / اروميه اى 103 مهر بيكران محمد حسن شاه آبادى 104 مهربان تر از مادر / نوجوان حسن محمودى 105 ميثاق منتظران (شرح زيارت آل يس) سيد مهدى حائرى قزوينى 106 ناپيدا ولى با ما / انگليسى واحد تحقيقات 107 ناپيدا ولى با ما / بنگالا واحد پژوهش 108 ناپيدا ولى با ما / تركى استانبولى واحد پژوهش 109 ناپيدا ولى با ما / فارسى واحد تحقيقات 110 نجم الثاقب ميرزا حسين نورى رحمه الله 111 نشانه هاى ظهور او محمد خادمى شيرازى 112 نشانه هاى يار و چكامه انتظار مهدى عليزاده 113 نماز شب واحد پژوهش مسجد مقدّس جمكران 114 نهج البلاغه/جيبى سيد رضى رحمه الله / محمد دشتى 115 نهج البلاغه/وزيرى سيد رضى رحمه الله / محمد دشتى 116 نهج الكرامه گفته ها و نوشته هاى امام حسين عليه السلام محمّد رضا اكبرى 117 و آن كه ديرتر آمد الهه بهشتى 118 واقعه عاشورا و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى 119 وظايف منتظران واحد تحقيقات 120 ويژگى هاى حضرت زينب عليها السلام سيد نور الدين جزائرى 121 هديه احمديه / جيبى ميرزا احمد آشتيانى رحمه الله 122 هديه احمديه / نيم جيبى ميرزا احمد

آشتيانى رحمه الله 123 همراه با مهدى منتظر بيژن كرمى 124 ياد مهدى عليه السلام محمد خادمى شيرازى 125 يار غائب از نظر (مجموعه اشعار) محمد حجّتى 126 ينابيع الحكمة / عربى - پنج جلد عباس اسماعيلى يزدى جهت تهيه و خريد كتاب هاى فوق، مى توانيد با نشانى:

قم - صندوق پستى 617 ، انتشارات مسجد مقدس جمكران مكاتبه و يا با شماره هاى 7253700 ، 7253340 - 0251 تماس حاصل فرماييد.

پي نوشت ها

1) براى آشنايى بيشتر با عقايد انحرافى ابن تيميه به كتاب سلفى گرى (وهابيت و پاسخ به شبهات) چاپ همين انتشارات مراجعه فرماييد.

2) ر.ك: تاريخ نجد، آلوسى؛ الصواعق الالهية، سليمان بن عبدالوهاب؛ فتنه الوهابية.

3) جزيرة العرب في القرن العشرين، ص 341.

4) تاريخ المملكة العربية السعودية، ج 1، ص 51.

5) المخطّطات الاستعمارية لمكافحة الاسلام، ص 78.

6) همان، ص 105.

7) تاريخ المملكة السعودية، ج 3، ص 73.

8) عنوان المجد في تاريخ نجد، ج 1، ص 121، حوادث سال 1216 ه .ق.

9) تاريخچه نقد و بررسى وهابى ها، ص 162.

10) مسير طالبى، ص 408.

11) ماضى النجف و حاضرها، ج 1، ص 325.

12) تاريخ المملكة السعودية، ج 1، ص 92.

13) الفجر الصادق، ص 22.

14) سيف الجبر المسلول على الأعداء، شاه فضل رسول قادرى، ص 2.

15) تاريخ وهابيان، ص 33.

16) همان، ص 74.

17) تاريخ وهابيان، ص 107.

18) سوره بقره، آيه 248.

19) درّ المنثور، ج 6، ص 203.

20) مروج الذهب، ج 2، ص 288.

21) رحلة ابن جبير، ص 173، جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به كتاب «وهابيت، مبانى فكرى و كارنامه عملى» ص 149 - 179، تأليف دانشمند فرزانه و فقيه توانا حضرت آيت اللَّه سبحانى.

22) كشف الارتياب، ص 27، به نقل از تاريخ الجبرتى.

23) ر.ك: نصيحتى

لإخواننا النجديين.

24) ر.ك: تاريخ آل سعود، ج 1، ص 158؛ كشف الارتياب، ج 55، ص 187 و 324 ؛ اعيان الشيعة، ج 2، ص 72؛ الصحيح من سيرة النبى الأعظم، ج 1، ص 81؛ آل سعود من أين إلى أين، ص 47.

25) ر.ك: الرسائل العلمية، محمّد بن عبدالوهاب، ص 79؛ تطهيرالاعتقاد، صنعانى، ص 17؛ فتح المجيد، ص 40 و 41 ؛ كشف الشبهات.

26) صحيح بخارى، كتاب التوحيد، باب 57، ح 7123.

27) ارشاد السارى، ج 15، ص 626.

28) مجموع فتاوا، ابن تيميه، ج 13، ص 32.

29) السلفية بين اهل السنة و الامامية، ص 680.

30) ردود على شبهات السلفية، شيخ ديرثوى، ص 249.

31) جامع البيان، ذيل آيه شريفه.

32) مجلّه ميقات ، شماره 43، ص 198، به نقل از روزنامه عكاظ، مورّخ 11/9/81.

33) جريده الرأى العام الكويتيّة، به تاريخ 30/6/2001. نامه مذكور درسايت هاى مختلف اينترنت قرار گرفته است.

34) و جاء دور المجوس، ص 357.

35) همان، ص 374.

36) اصول مذهب الشيعة الإماميّة، ج 3، ص 1392.

37) المنهج الجديد و الصحيح في الحوار مع الوهّابيّين، ص 178.

38) المنهج الجديد و الصحيح في الحوار مع الوهّابيّين، ص 178.

39) مقدّمه كتاب الشيعة الإماميّة في ميزان الإسلام، ص 5.

40) مقدّمة كتاب من سبَّ الصحابة و معاوية فاُمّه هاويّة، ص 4.

41) مقدمة اُصول مذهب الشيعة الإماميّة الاثنى عشريّة، ج 1، ص 9.

42) انتصار الحق، ص 11و14.

43) برگزيده اخبار، شماره 16، مورخ 7/9/80، ص 13.

44) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة و الإفتاء، ج 18، ص 298.

45) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 18، ص 315.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109