نماز الهی و شیطانی

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان و نام پدیدآور:نماز الهی و شیطانی/ مولف حسین انصاریان؛ ویرایش و تحقیق مرکز تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی.

مشخصات نشر:قم : دارالعرفان، 1388.

مشخصات ظاهری:35 ص.

شابک:978-964-2939-36-7

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:انصاریان، حسین، 1323 - -- وعظ

موضوع:نماز

موضوع:نماز-- حضور قلب

شناسه افزوده:انتشارات دارالعرفان

رده بندی کنگره:BP186/الف85ن8 1388

رده بندی دیویی:297/353

شماره کتابشناسی ملی:1948172

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

سخن ناشر

باسمه تعالی

آنچه انسان را در مسیر پر فراز و نشیب زندگانی از نابسامانی ها محفوظ می دارد و موجب سعادت و سرفرازی و سربلندی او در امتحانات الهی می شود، پژوهش پیرامون علوم الهی و معارف اسلامی و پوشاندن جام عمل به دستورات بلند ربانی می باشد.

در این خصوص، دست یابی به حقیقت معارف الهی و آشنایی با جایگا حساس و ویژ آن ها در حیات انسانی، ضروری احساس می شود.

مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان، در راستای اهداف الهی خود، این بار افزون بر استفاده از مطالب پربار و عالمان دانشمند محقّق حضرت استاد حسین انصاریان، با انتشار گلچینی از متن سخنرانی های معظّم له، از بیان پر حرارت و جذاب سخنرانی های استاد نیز تشنگانِ معارف سراسر نور ائمه اطهار: را بی نصیب نگذاشته و بدون خارج

ص:7

ساختن متن سخنرانی از قالب گفتاری آن، باب دیگری را برای استفاده از معارف آل الله: و سیراب گشتن از این چشم پرفیض باز نموده است.

امید که با عنایات خاص اهل بیت عصمت و طهارت: بیش از بیش بتوانیم از زمزم معارف آن ذوات مقدّس سیراب گردیم.

مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و الصلوۀ و السلام علی سیّد الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین.

نماز، سبب رساندن انسان به رحمت حق

حقایقی که در قرآن کریم بیان شده است، در صورتی که انسان آن ها را در وجود خودش به کمال برساند و حقیقت را تبدیل به حقیقت جامع

ص:8

کند، بدون شک با به کمال رساندن حقایق و جامع نمودن حقیقت، به رحمت وجود مقدّس حضرت حق خواهد رسید. من دو نمونه از این حقایق بیان شدۀ قرآن کریم را برایتان می گویم. خود شما هم تصدیق خواهید فرمود که جز با کمال رساندن این حقایق، یا با جامع نمودن حق، دسترسی به رحمت پروردگار میسّر نخواهد بود. در آغاز سخنم، حقیقتی را عرض می کنم که به عنوان حکمی از احکام شرعیۀ پروردگار مطرح است. نماز در قرآن، در نزدیک به صد و سه آیه، و از ابتدای آن تا آخرین جزءاش هم مطرح است و به طور یقین، سبب رساندن انسان به رحمت حق است، امّا شما در قرآن مجید ملاحظه می کنید که پروردگار نماز را درخیمۀ حیات نمازگزار به صورت یک واقعیت بیان نمی کند و به هر نمازی نظر ندارد. امضای وجود مبارکش که عبارت است از پذیرش و قبولی او، کنار هر نمازی نمی آید. در قرآن مجید می بینید، حملۀ شدیدی به نمازگزارنی شده است. شدت این حمله، از کاربرد کلمۀ «ویل» دربارۀ آن ها معلوم

ص:9

می گردد، وقتی که قرآن می گوید: « فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ.» (1) معلوم می شود که این نمازگزار در وجود خود نماز را کامل نکرده و در نتیجه، یک حقیقت جامعی را به پیشگاه مقدس حضرت حق ارائه نکرده است، بلکه آمده، پیکره ای از نماز ساخته که اصلاً این پیکره، زیبایی ندارد؛ جان ندارد؛ شکل معنوی ندارد؛ صورت معنوی ندارد؛ در واقع، برای او این نماز ابزار و وسیله ای بوده که با به کارگیری آن، به شهواتش، به اهداف پلیدش و به نیت های باطلش برسد. البته، این نماز، راه رسیدن به رحمت خدا نیست. این نماز، نمازی است ناقص و دارای عیب؛ نمازی است که یک صورت دارد، ولی کاملاً بی سیرت است؛ یک جسم مرده است که جان در او دمیده نشده است؛ علتش هم این است که نمازگزارش یا منافق است، یا مشرک، و یا ریاکار، و یا به تعبیر قرآن کریم، «عَنْ صَلاٰتِهِمْ

ص:10


1- (1)) 1. ماعون: 4.

سٰاهُونَ» (1) است. بنابراین، او هنری را که بتواند با آن نماز کاملی برای خود بسازد، فراهم نکرده است. آنچه او ساخته، یک هیولا است؛ یک چیز زشتی است؛ یک چیز نابابی است که نظر مقدس پروردگار بزرگ عالم، به این هیولا و به این موجود بدشکلِ پرعیبِ ناقص جلب نمی شود؛ علتش هم خود نمازگزار است؛ چون نمی گوید: «فَوَیْلٌ لِلْصَلَوۀِ»، بلکه می گوید: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» (2) حضرت حق می گوید: من موادی را به تو داده ام که عبارت اند از: تکبیرۀ الاحرام، حمد، سوره، رکوع، سجود، تشهّد و تعداد رکعات، و تو باید این عناصر را با معرفت، با نیت خالص، با عشق به بندگی، با عشق به مولا و با عشق به جلب رضایت او، تبدیل به یک صورت و یک سیرت کامل بکنی تا بشود این عمل را منِ خداوند به عنوان نماز بپذیرم؛ ولی اگر مکلّف عیب و نقص داشت؛ آلوده

ص:11


1- (1)) 1. ماعون: 5.
2- (2)) 1. ماعون:4.

به شرک بود؛ آلوده به نفاق بود؛ آلوده به ریا بود؛ در عمل آلوده به اغراض شهوانی و مالی بود، دیگر قلمی ندارد که سیرت و صورت این نماز را کامل بکند و قابل عرضه به پیشگاه من کند؛ یعنی یک غیر نقاش آمده، نمازی را نقاشی کرده و به جای این که نقشی زیبا بسازد، یک هیولا ساخته است؛ دیو کشیده است و اسمش را نماز گذاشته.

در مشهد یک نفر می گفت؛ البته، با گریه هم می گفت و چقدر هم من بدم می آید آن را نقل کنم: شبی در عالم رؤیا، جوانی را دیدم که نسبتاً و نه به طور کامل، زیبا بود، امّا دو شاخ، مثل دو شاخ گاو، بر روی کله اش بود. که خیلی من را بهت زده کرد. این همه زیبایی و طراوات، و این تناسب اندام، چرا روی کلۀ این جوان، دو شاخ است؟ آخر، داشتن شاخ، متعلّق به انسان نیست، بلکه متعلّق به حیوانات شاخ دار است. به او گفتم، حیف از آن زیبایی، و این دو شاخ! جوان گفت: والله این شاخ ها متعلّق به من نیست، متعلّق به تو است که بر روی کلۀ من گذاشتی. من نماز تو هستم و امشب در نماز

ص:12

مغربت این عیب ها را داشتی، و آن عیب ها، این شاخی است که با چشمت داری می بینی. فکر می کنی خدا من را با این دو شاخ چند بخرد؟ معلوم است، هیچی.

منی که می خواهم وارد نماز بشوم، با همۀ وجود دارم در نماز وارد می شوم. بدن تنهایم که وارد نماز نمی شود. البته، بدن هم خون هست؛ گوشت هست؛ پوست هست؛ قلب هست؛ نفس هست؛ روح هست و همه هم باید رو به قبله باشد، نه این که بدنم رو به قبله باشد، جانم پشت به قبله؛ بدنم رو به خدا و دلم پشت به پروردگار. آمدم وارد نماز شدم، اما در درونم، حسد، کبر، غرور، بخل و ریا که از همۀ حیوانات بدترند و با آب هیچ دریایی پاک نمی شوند، در من دارند موج می زنند. بعد، من این نماز را تحویل خدا می دهم. در شکل این نماز، حیوانات مختلفی هست. نفسِ نجس هست؛ مال حرامِ خورده شده در خونم هست، و همۀ این ها به عملم منتقل می شود. این عمل نمی تواند راه به سوی رحمت خدا باشد.

ص:13

آیا شما که به دنبال یک نقاشی کامل می گردید، می توانید قلم را به یک بی سوادی که تا حالا قلم نقاشی دست نگرفته، بدهید و از او بخواهید در یک صفحۀ پرقیمت، منظره ای برای تان بکشد که وقتی آن را می بینید، لذت ببرید و خستگی تان بیرون رود؟ آیا توقّع دارید که چنین کسی این منظره را بکشد؟ خواهید گفت، نه. پس به خدا حق می دهیم که در قرآن کریم، با استخدام شدیدترین کلمه، کلمۀ « ویل »، به نمازگزار حمله بکند، نه به نماز، که چرا نماز را ضایع کرده ای: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضٰاعُوا الصَّلاٰةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوٰاتِ» . (1) خود عناصر نماز که پاک بوده و از پیشگاه مقدّس حق نازل شده است؛ «الله اکبر»، من الله است؛ حمد که اولین سورۀ قرآن است، من الله می باشد؛ ذکر رکوع، من الله است؛ تعداد رکعات، من الله است. این عناصر را که به صورت رنگ های مختلف است و قلمش هم من هستم، به دست من

ص:14


1- (1)) 1. مریم: 5.

دادند و گفتند بیا وارد کار شو و این عناصر را با معرفت، با اخلاص، با عشق با همت، با همدیگر، کنار هم بچین تا آن نمازت قابل قبول از کار در بیاید.

روایات عجیبی هم در این زمینه به دنبال آیات قرآن هست که بعضی نمازها از مقام اول رد نمی شود و بعضی نمازها از مقام دوم، و بعضی نمازها تا مقام چهارم می رود، جلوی برنده را می گیرند و می گویند، آن را برگردانید و بر سر صاحبش بزنید. بعضی نمازها از مقام پنجم رد نمی شوند. بعضی نمازها جهش وار از همۀ مقامات رد می شوند و به قبولی پروردگار عالم می رسند، و بعد، خداوند به ملائکه می گوید، آن روز که گفتید، این موجود را خلق نکن، حالا ببینید، من به این بنده ام مباهات می کنم و با افتخار به شما می گویم که من در کل زمین که پر از فساد و شهوات است، چنین رفیق هایی هم دارم. حمله به خود نماز نیست. باز هم

ص:15

دقت بفرمایید، «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» (1)، حمله به نمازگزار است. خود نماز که حمله ندارد. عناصرش که حمله ای ندارد؛ الله اکبرش، حمدش، رکوعش، سجده اش و تشهّدش، که حمله ندارد. خداوند به آنی که بی هنرانه وارد نقاشی نماز شده، دارد حمله می کند که چرا زمانی که هنوز نقّاش واقعی نشده ای، داری نقش می زنی؟ چرا نماز را با جهل می خوانی؟ چرا نماز را با کسالت می خوانی؟ «وَ لاٰ یَأْتُونَ الصَّلاٰةَ إِلاّٰ وَ هُمْ کُسٰالیٰ» . (2) این سخن خداوند که گویای تنفّر از نماز خواندن درحالت کسالت است، به این معنا می باشد که: وقتی سست، کسل و بی حالید و خوشتان نمی آید، من را عبادت نکنید و من نمی خواهم در چنین حالتی به نماز من نزدیک شوید؛ برای این که در این حالت، آن را

ص:16


1- (1)) 1. ماعون: 4.
2- (2)) 1. توبه: 54 : و (منافقان) نماز نمی خوانند مگر این که کسل هستند.

ضایع می کنید و می روید، و اصلاً نمی خواهم در چنین حالتی جلویم بیاید.

مقام نماز جامع، مختص انسان

مقام نماز، مقام ملکوت است؛ این مقام، مقام عرش است؛ این مقام، مقام خیلی عظیمی است که امیرمؤمنان علیه السلام دربارۀ آن می فرماید، چنین نمازی را فقط به انسان اجازه داده اند. ملائکه هیچکدام نماز جامع ندارند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید، عده ای از ملائکه از وقتی آفریده شدند، در حال قیامند و تا ابد هم در حال قیام می مانند. عده دیگری از آن ها از زمان آفرینشان در حال رکوعند، و تا ابد هم در حال رکوع خواهند ماند و راه به قیام ندارند؛ چون لیاقتش را ندارند. یک عده هم از آن ها دایم در حال سجودند و راه به رکوع و قیام ندارند؛ چون شایستگی اش را ندارند (1) ، ولی خداوند این پیکرۀ کامل را در خزانه اش نگهداشت تا انسان را خلق

ص:17


1- (1)) 1. تمام نهج البلاغه، ص60.

کند و آن را به او بدهد. حالا یک نفر از راه برسد و نماز را ضایع کند، آیا چنین فردی مستحقِ «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» (1) نیست؟ اما اگر این نماز یک نقاشی کامل، یک نقاشی جامع و یک نقاشی زیبای « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ » باشد، خدا از چنین نمازی تعریف می کند؛ چون باطن این نماز برای خدا معلوم است؛ خداوند می گوید، من به باطن و ظاهر هم کارهایتان آگاهم: «إِنَّ اللّٰهَ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ» . (2) برای خدا باطن این نماز زیباست: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ.» (3) بلافاصله می گوید: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» (4) : این مؤمنان از کار بیهوده روی گردانند. این مؤمنان نماز حکیمانه می خوانند؛ این ها نماز استوار می خوانند؛ نمازشان لغو نیست و

ص:18


1- (1)) 2. مائده: 4.
2- (2)) 1. مائده:8.
3- (3)) 2. مؤمنون:1و2.
4- (4)) 3. مؤمنون: 3.

آمیخته با خشوع است؛ یعنی بدن، جان، دل، گوش، پوست، خون و استخوان، همه در نماز هستند و دارند نقاشی می کنند. خشوع حالتی بسیار والا و با ارزش است که من اگر بخواهم نمازم دارای خشوع باشد، والله با لقمۀ حرام امکان تحقّق خشوع وجود ندارد. چه جوری آن جا نجس بروم و بگویم من خشوع هم می خواهم بیاورم؟ مگر با بدن نجس، با گوشت نجس، با خون نجس و با معدۀ نجس می شود خشوع آورد؟ چنین چیزی امکان ندارد. خشوع از زیبایی هاست؛ از پاکی هاست؛ از مُحَسِّنات وجود است. نمی شود با این وصف و حال، خشوع آورد. چه تعبیر زیبایی امیرمؤمنان علیه السلام دارد! حضرت می فرماید: گیاه روی مذبله (1)، چقدر می ارزد؟ پایۀ این نماز چیست؟ با کدام بدن؟ ریشۀ این نماز چیست؟ با کدام دل؟ حقیقت این نماز چیست؟ با کدام عقل؟ اصلش که الفاظ است. آنی که از طرف خدا نازل شده، الفاظ است. این الفاظ،

ص:19


1- (1)) 1. نهج البلاغه، خطبه 98.

باید بیاید با قلم نیت خالص، با روح پاک، با بدن پاک، با جان پاک، با فکر پاک و با قلب پاک نقاشی بشود. همۀ این ها باید با الفاظ نماز در هم و مخلوط بشود تا یک نماز کامل به دست آید، و الا الفاظ نماز را اگر به طاهر خوشنویس بدهد و بگوید، آقا صدهزار تومان اضافه می دهم، خیلی زیباتر از اینی که تا به حال نوشته ای، بنویس. بعد هم او حمد، ذکر رکوع و سجده را بر روی یک صفحۀ گلاسۀ رنگی بنویسد و دور آن را هم گل و بوته بکشد. بعد ما آن را پیش پروردگار ببریم و بگوییم، ما این نماز را به درگاهت آوردیم. آیا این نماز است؟ نمازگزار باید عمل نماز را، نه خط نماز را و نه الفاظ نماز را، در پیشگاه الهی ببرد. ببینید این راه رسیدن به رحمت است: «اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ» (1)، این جا دیگر قرآن نمازگزار را نمی گوید، هم نماز را می گوید و هم

ص:20


1- (1)) 2. مؤمنون: 2.

نمازگزار را؛ چرا که این نماز با این نمازگزار در پاکی، در درستی، در حکمت و در استواری، یکی است. آیا چنین حالتی تا به حال برای ما پیش آمده؟

برادران جوان! بیش تر به نمازتان بپردازید. برادران جوان! در هیچ جای قرآن، نظری که پروردگار راجع به نماز صبح دارد، راجع به نمازهای ظهر، عصر، مغرب و عشاء ندارد؛ یعنی در قرآن، آن پانزده رکعت یک طرف است و این دو رکعت یک طرف، و شما ببینید نماز صبح در این کشور چقدر ضایع می شود. پانزده رکعت یک طرف است و این دو رکعت یک طرف. تعبیری که از نماز صبح دارد این است: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کٰانَ مَشْهُوداً» . (1) ولی راجع به نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء، « مَشْهُودا» نمی گوید. البته، در این جا مجال توضیح معنای «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کٰانَ مَشْهُوداً» نیست، و فقط

ص:21


1- (1)) 1. اسراء: 78.

می گویم، جادۀ نماز خیلی باریک است. این چه نمازی است که دربارۀ نمازگزارش می گوید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ.» (1)«قَدْ أَفْلَحَ» می گوید، و نمی گوید «قدیفلح» و آن را به صورت مضارع نمی آورد؛ نمی گوید، این نماز بعداً رستگار می شود؛ بلکه می گوید، رستگار شده؛ تمام شده؛ امضا شده و مهر هم زدم که در قیامت این نماز پیش انبیا، صِدّیقین، شهدا و صالحین باشد؛ تمام شده. اگر با فعل مضارع می آورد، معنایش این بود که این کارها را کرده و ان شاء الله در آینده به فلاح می رسد. می گوید به فلاح رسیده. چه مقدار از نماز؟ امام صادق علیه السلام می فرماید: کل عمرش فقط یک و دو رکعت نماز کامل کافی است.

نمازهای نمونۀ عصر ما

البته، برادران جوان! امروز دیگر ما روی منبرها نماز آخوند کاشی را از شما نمی خواهیم که شصت

ص:22


1- (1)) 2. مؤمنون: 1.

سال هم در زمستان و هم درتابستان، در حجره اش و در ایوان مدرسۀ صدر اصفهان، وقتی نماز می خواند، در نماز از دنیا جدای جدا می شد، و بعد از تمام شدن نماز، باید می رفت پیراهنش را که بر اثر کثرت گریه خیس شده بود، عوض می کرد، هم در نماز ظهرش، هم در نماز عصرش، هم در نماز مغربش و هم در نماز عشایش. در نماز شبش در مدرسۀ صدر، بعد از وتر، وقتی به سجده رفت و با آن حالش گفت:«سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَة وَ الرُّوحِ» (1)، تمام آجرها، دیوارها، برگ ها و درخت های مدسه، هم آن ها، به دنبال آخوند داشتند می گفتند، «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ...»، یک نفر این تسبیح ها را شنید و غش کرد.

ما نماز مرحوم آیت الله العظمی بروجردی را نمی گوییم تا شما را به آن دعوت کنیم؛ به نمازی که آن مرحوم در سن نود سالگی تا شب آخر عمرش، در جماعت می خواند. او در تمام نمازهای

ص:23


1- (1)) 1. سید بن طاووس، اقبال، ج3، ص185.

واجب خود در جماعت، رکوع و سجده را طول می داد و هم ذکر رکوع را: « سبحان رب العظیم و بحمده » و هم ذکر سجده را: « سبحان رب الأعلی و بحمده » هفت بار می گفت. بر اساس این گفتۀ قرآن: «وَ مٰا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (1)، به ایشان می گفتند، شما اصلا دیگر قدرت این کار را ندارید. او نگاهی می کرد و می گفت: «وَ مٰا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» اصلاً در این مقام نیست. به ایشان می گفتند، مأموم های شما، توان چنین رکوع و سجده ای را ندارند. الآن پنج هزار نفر دارند به شما اقتدا می کنند که در میان آنان مسافران شهرستانی، پیرمرد، مریض، مثل سرماخورده ها، هست؛ تازه افرادی هم از تهران برای حضور در نماز شما می آیند. اقلاً این رکوع و سجود خود را کم کنید، ولی ایشان تا شب آخر عمرش، در حال و مقامی

ص:24


1- (1)) 2. حج: 78.

نبود که بتواند این پیشنهادها را قبول بکند. پدر، مادر، عمو و دایی، جوان را دَور می کنند و می گویند، این دختری که با او روی هم ریخته ای، به درد دنیا و آخرتت نمی خورد و با خانواده ات هم جور در نمی آید. جوان می گوید، مرغ یک پا دارد. اگر این دختر را برای من گرفتید، من زن می گیرم، و اگر هم او را برای من نگرفتید، یا من زن نمی گیرم یا این که خودم را می کشم. در عالم معنا هم، امثال آقای بروجردی این طور شده بودند. او می گفت، من وقتی رکوع می روم، در محضر محبوبم می روم و کَیف می کنم. تو می گویی، من حضور در چنین محضری را کم کنم که من نمی توانم. آن وقت گاهی که نمی توانست برای نماز به مسجد اعظم بیاید، من خادم ایشان را دیده بودم، البته، خود ایشان را هم دیده بودم و در نماز ایشان هم بوده ام، خادم ایشان می گفت، اگر وقت ظهر، کارهای آقای بروجردی این قدر شدید و متراکم بود که دیگر نمی رسید به مسجد اعظم برود، وضو را که می گرفت، به درون اتاقش می رفت، در حالی که

ص:25

کلید آن اتاق هم در جیبش بود. من که می خواستم بروم ناهار حاضر کنم، ایشان درب را از پشت کلید می کرد، و نماز ظهر و عصر را که هشت رکعت است و می شود آن را در پنج دقیقه خواند، بیش از یک ساعت، طول می داد و من پشت درب اتاق ایشان معطل می شدم تا سلام نماز دوم آقا را بشنوم. در ضمن، پیراهنی را هم حاضر کنم تا ایشان بتواند پیراهنش را عوض کند. از بس که اشک سیل وارش در نماز، این پیراهن را خیس می کرد.

جوان! چنین نمازی را نمی گوییم بخوان. از دست ما هم بر نمی آید. بر می آید؟ ایشان آن وقت این نماز را نقاشی می کرد، عین انبیا و ائمه، آن را نقاشی می کرد. ما حالا بیاییم یک نمازی نقاشی کنیم که حداقل شاخ نداشته باشد؛ دم نداشته باشد؛ سم نداشته باشد؛ لب و گونه اش کج نباشد. بزرگان چنین نمازی می خواندند. من این ماجرایی را که می گویم، با چشم خودم دیده بودم. این ماجرا را دیگر کسی برایم تعریف نکرده است. البته، من چند تا نماز دیده ام که هنوز در لذت آن چند تا

ص:26

نماز هستم. خودم چنین نمازی را نخوانده ام، ولی آن را دیدم. گفت نان گندم نخوردیم، ولی دست مردم دیدیم:

در شهر اسلامشهر که قبلاً اسمش شاه پسند بود، در گوشه ای از آن نمازی از یک حمال دیدم که یادم نمی رود؛ یعنی این نماز را کاملاً حس کردم. به سلام نماز که رسید، با آن حالی که حالا داشت، سلام می داد و با چشمی که غرق در اشک بود، و با آن قطع رابطه ای که در نماز با دنیا داشت، به خدا قسم معلوم بود داشت می گفت: « السلام علیک » «علیک»، خطاب ظاهر است؛ چون«علیک» کاف دارد و «علیه» نیست؛ یعنی نمازگزار! باید پیغمبر را ببینی و به او سلام بگویی. سلام، سلام خطابی است. «السلام علیک»، یعنی ای کسی که حاضر هستی و دارم تو را می بینم، و انگار آن حمال داشت پیغمبر را می دید و یک جوری سلام می داد.

با «السلام علیکم» هم انگار داشت به همۀ فرشتگان، ارواح صالحین و مؤمنان سلام می گفت؛

ص:27

چون خطاب حضوری است. «علیکم»؛ یعنی ای کسانی که دارم مشاهده می کنم.

این یک نمونه از آنچه پروردگار برای رسیدن به رحمت خود در کتابش پیشنهاد کرده و درحقیقت، از اجزای پراکندۀ عناصر نماز می باشد؛ او لفظی را در اختیار ما گذاشته، یا حالت و کیفیتی را و به ما گفته، این را در وجود خودت کامل کن و به دست من بده و دیگر کاری به آن نداشته نباش. وقتی این جنس بی عیب و کامل را از تو گرفتم نگه می دارم: «وَ مٰا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّٰهِ» (1): بعد از مرگ که پیش من آمدی، آن را حاضر می بینی که «هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً» (2): از نظر خیر و اجر، برای تو بهتر و بزرگ تر شده است. آن وقت من این جنس تو را که گرفتم و بعداً به صورت بهشت و رضایتم، ملکِ خودت می کنم؛ چون من به نماز تو نیازی ندارم، بلکه این

ص:28


1- (1)) 1. مزمّل: 20.
2- (2)) 2. همان.

تو هستی که به نماز من نیاز داری. من گدای نماز تو نیستم؛ چه بخوانی و چه نخوانی، ولی تو گدای نماز من هستی. تو بی نماز به جایی نمی رسی. تو بدون نماز به رحمت من نمی رسی. نه این که بنشینی و یاوه بگویی؛ دری وری بگویی که: خدای قوی، نیازی به نماز بنده دارد، و برای همین، من نماز نمی خوانم. می پرسم، مگر تو از انبیا بهتر می فهمی؟ آن ها نمی دانستند خداوند غنی است؟ تو تازه فهمیدی؟ ما به همه چیز نیازمندیم و خدا به هیچ چیز نیازمند نیست.

تا آخر عمر، حداقل چند نماز کامل بخوانید.

امّا جوان ها حداقل این عمل را بی عیب به جا بیاورید، و شما بزرگ ترها هم چنین کنید. ما اگر در گذشته این ها را با عیب بنا کردیم و نقاشی نمودیم، این چند روزه، یا چند ماهه، یا چند هفته، یا چند سال که از عمرمان مانده و هنوز ملک الموت نیامده است، بیاییم چهار تا نماز کاملی نقاشی کنیم که امام صادق و پیغمبر می فرماید، و اگر این چهار

ص:29

تا را به جا بیاورید، یقیناً قبول می کنند و به شما می گویند، محض برکت این چهار تا نماز، از عیب کلّ نمازهای گذشتۀ شما، چشم می پوشیم و آن ها را هم قبول می کنیم:

طفیل هستی و عشقند، آدم و پری

ارادتی بنما تا سعادتی ببری (1)تا این جا بیان یک نمونه بود و حالا دو نمونه دیگر هم برایتان ذکر می کنم. یکی از این نمونه ها در قرآن است. شما در قرآن مجید کلمۀ مبارک، نورانی و پرمعنای حمد را از اول قرآن که سورۀ حمد است، « الْحَمْدُ لِلّهِ »، تا جزء آخر قرآن مجید، می بینید و کراراً هم در قرآن می بینید که خداوند ما را به صورت مکرّر امر به حمد کرده است: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ.» (2) این حالا یک نمونه. ولی در قرآن مجید زیاد می بینید که امر به حمد می کند. حال این پرسش مطرح می شود که حمد یعنی چه؟ حمد؛

ص:30


1- (1)) 1. حافظ.
2- (2)) 1. حجر: 98 - نصر: 3.

ی

عنی جلال، جمال، زیبایی، صفات، آراستگی ها و کمالات خدا را اظهار کن و سپاسگزاری کن، ولی این حمد را کامل بیاور. این سؤال مطرح می شود که حمد کامل چیست؟ من اگر کنار هر نعمتی، یا کنار هر وصف جمیلی، یا کنار هر کمالی از پروردگار، چه کمال خودش و چه جلوه های کمالش، بنشینم و بگویم: «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» ، کافی است یا نه؟ اساتید فن، قرآن شناسان، اهل ذکر، ائمه طاهرین، اهل عقل، اهل حکمت، اهل عرفان، حمد کامل را چگونه تصویر می کنند؟ آن ها می گویند شما حمدت در صورتی کامل می شود که در سه مرتبه این حمد را بیاوری :«مرتبۀ قولی و مرتبۀ فعلی و مرتبۀ حالی.» امّا مرتبۀ قولی فقط کار زبان است. آن هم این است که خدا را آن چنان که خودش خویش را حمد کرده؛ آن چنان که انبیا او را ستودند، آن چنان که ائمه او را ستودند، بستاید، مثل: حمد امام حسین علیه السلام در شب عاشورا: « وَ احْمَدُهُ عَلَی

ص:31

السَّرَاءِ وَ الضَّرَّاءِ .» (1) من چه در یک باغ پرمیوه، کنار چشمه و رود باشم، خدا را حمد می کنم، و چه امشب هم که عاشورا است و گرفتار سی هزار گرگ هستم و فردا قطعه قطعه می شوم و زن و بچه ام را به اسارت می گیرند، عین این که وسط چنان باغی هستم، خدا را حمد می کنم. ببینید امام حسین علیه السلام چگونه دارد حمد را نقاشی می کند؟ به خدا نمی گوید که اگر ما را در باغ ببری و به ما چلوکباب بدهی، الحمدلله، و امّا اگر گرفتار این گرگ ها بکنی، چه الحمد للهی؟ بلکه می گوید: « وَ احْمَدُهُ عَلَی السَّرَاءِ وَ الضَّرَّاء .» (2) من نه کاری به خوشی دارم و نه به ناخوشی. من عاشق وجود مقدس او هستم که ولی نعمت من است.

در حمد قولی، چه بگویم احْمَدُ، یا بگویم: الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالِمِینَ، یا بگویم: الْحَمْدُ لِلهِ عَلَی کُلِّهَا، یا بگویم: الْحَمْدُ لِلهِ عَلَی کُلِّ النِّعْمَۀِ یا بگویم: «اَلْحَمْدُ

ص:32


1- (1)) 1. شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص91.
2- (2)) 1. همان.

لِلّٰهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُورٌ» (1)، و این طور که خودش خویش را حمد کرده است، او را حمد کنم. این یک مرتبه حمد است، ولی حمد در این مرتبه، کامل نشده است.

مرتبه دوم حمد، مرتبۀ حمد فعلی است. حمد فعلی؛ یعنی چه؟ یعنی این که چشم، گوش، زبان، دست، شکم، شهوت و پا را هم در راه حمد بکشانم، و راه حمد آن ها، این است که چشم و بقیۀ اعضا را از همۀ گناهان نگه بدارم و به همۀ خیرها بکشانم. این، حمد فعلی است.

امّا حمد حالی، این است که باطنم را از همۀ رذایل اخلاقی بتکانم. این، حمد حالی است. حالا وقتی می گویم: الحمدلله، تمام اعضایم هم عملاً در حمد است. باطنم هم عملاً در حمد است، و من مستحق رحمت خاصۀ پروردگار مهربان عالم می شوم. این راهنمایی های قرآن است. این جا، سخن دربارۀ نماز الهی و شیطانی را تمام می کنم،

ص:33


1- (1)) 2. فاطر:34.

هر چند این دفتر با هزار سال سخن گفتن هم تمام نمی شود و در قرآن و در روایات، برای انسان سازی مطالب فراوانی است.

البته، برای شستن گرد و غبارهای روی دل و باطن، هیچ راهی نیست جز گریه بر ابی عبدالله علیه السلام ، نه این که گریۀ ما قیمت دارد. نه، چون این اشک وصل به ابی عبدالله علیه السلام بوده و برای همین قیمت پیدا کرده است. در حقیقت، ما با گریه کردن بر خودمان، این کار را می کنیم. دست ابی عبدالله علیه السلام را می گیریم و وارد باطنمان می کنیم. می گوییم، آقاجان! پاک کن ما را و او هم این کار را می کند.

ص:34

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109