سرشناسه : انصاریان، حسین، 1323 -
عنوان و نام پدیدآور : نگاهی به مقام حضرت زینب سلام الله علیها/مولف حسین انصاریان.
مشخصات نشر : قم: دارالعرفان، 1388.
مشخصات ظاهری : 36ص.؛س.م9×19/5
شابک : 978-964-2939-28-2:3500ریال
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
موضوع : زینب(س) بنت علی (ع)، 6 - 62ق.
رده بندی کنگره : BP52/2 /ز9 ن76 1388.
رده بندی دیویی : 297/974
شماره کتابشناسی ملی : 1948233
ص: 1
آنچه انسان را در مسیر پر فراز و نشیب زندگانی از نابسامانی ها محفوظ می دارد و موجب سعادت و سرفرازی و سربلندی او در امتحانات الهی می شود ، پژوهش پیرامون علوم الهی و معارف اسلامی و پوشاندن جامۀ عمل به دستورات بلند ربانی می باشد .
در این خصوص ، دست یابی به حقیقت معارف الهی و آشنایی با جایگاۀ حساس و ویژۀ آن ها در حیات انسانی ، ضروری احساس می شود .
مرکز علمی تحقیقاتی دار العرفان ، در راستای اهداف الهی خود ، این بار افزون بر استفاده از مطالب پربار و عالمانۀ دانشمند محقّق حضرت استاد حسین انصاریان ، با انتشار گلچینی از متن سخنرانی های معظّم له ، از بیان پر حرارت و جذاب
ص: 2
سخنرانی های استاد نیز تشنگانِ معارف سراسر نور ائمه اطهار : را بی نصیب نگذاشته و بدون خارج ساختن متن سخنرانی از قالب گفتاری آن ، باب دیگری را برای استفاده از معارف آل الله : و سیراب گشتن از این چشمۀ پرفیض باز نموده است .
امید که با عنایات خاص اهل بیت عصمت و طهارت : بیش از بیش بتوانیم از زمزم معارف آن ذوات مقدّس سیراب گردیم .
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سی__د الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا
ص: 3
وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین
المعصومین المکرمین
از قانونی بحث می کنم که نزد دانشمندان به عنوان قانون وراثت شناخته می شود . بر اساس این قانون ، اوصاف ، خصال ، طبیعیات و واقعیات پدران و مادران به وسیلة یک سلسلة عوامل و ابزار ، به فرزندان آن ها منتقل می شود و هیچ انسانی هم از این قانون وراثت مستثنی نیست ؛ نسل به نسل ، همة انسان ها تحت تأثیر قانون وراثت هستند . دانشمندان امروز جهان ، این عقیده را دارند که این خصال و اوصاف به وسیلة عنصر بسیار پیچیده ای به نام «ژن» ، به فرزندان منتقل می شود .
ص: 4
از شگفتی ها است که پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در چهارده قرن قبل ، در ضمن یک حادثة جالب ، به این حقیقت اشاره فرموده اند . زن و شوهر جوان سفید پوستی وقتی که خداوند مهربان به آن ها فرزندی عنایت می کند ، شوهر می بیند این فرزند ، سیاه پوست است . با اعتماد و اطمینانی که او به همسرش داشت و او را زنی پاکدامن ، با عفت و باتقوا می دانست ، خیلی برایش شگفت آور بود که چرا فرزند آن ها سیاه چهره به دنیا آمده است . این شد که او فرزندش را به بغل گرفته و به مسجد می رود و به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مشرف شده و به ایشان عرض می کند ، من سفید پوستم و همسرم هم سفید پوست است ، ولی بچة مان سیاة حبشی به دنیا آمده است . رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به او اطمینان صددرصد می دهد که این طفل از تو و از همسر تو است ، اما در نطفة همة انسان ها یک عنصری هست به نام «عرق» ، و بعد فرمودند : «هذَا نَزِعَةُ عِرْقٍ» (این از جا برکندن ریشه و اصلی است) . ای مرد ! بدان یقیناً این «عرق» انتقال دهندة اوصاف ، خصایل
ص: 5
و روحیات گذشتگان است به آیندگان ، و قطعاً در پدران گذشتة تو ، یا در پدران گذشتة همسرت ، یک مرد و یا یک زن ، سیاه پوست بوده و این «عرق» ، این سیاهی را از آن ها منتقل کرده است و از بچة تو این رنگ ظهور یافته و آشکار شده است . بنابراین ، نگران نباش و مطمئن باش و یقین داشته باش که این طفل ، طفل شماست .(1)
این قانون وراثت می باشد که برای دانشمندان هم ثابت شده است . البته ، اگر آنها هم در این زمینه کشفی نداشتند ، برای ما مسلمان ها این مسأله ، مسألة ثابت شده ای بود ؛ چون علاوه بر روایات ما ، در آیات قرآن مجید هم اشاره به این معنا را داریم ؛ خداوند متعال دربارة ذریة انبیای خود همین مطلب را تلویحاً بیان فرموده است : «ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ»(2) : آنان در کرامت ، و در شرافت ، و در آقایی ، و در اخلاق ، و در اوصاف ، و در صفات ،
ص: 6
وصل به یکدیگر و از یکدیگر بوده و یک حقیقت هستند . از ابراهیم سلام الله علیها اوصافش به اسماعیل سلام الله علیها منتقل شده و از اسماعیل سلام الله علیها نیز این اوصاف به نسلش انتقال یافته است ، و از نسلش ، به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمة طاهرین : منتقل شده است .
در کتاب های لغت هم نوشتند ، عرقی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرموده : «فَاِنّ الْعِرْقَ دَسَّاسٌ» : ریشه و اصل ، در پنهانی و به نازکی و باریکی بسیار دخالت کننده است ، معنای آن این است که پدران و مادران ، اوصاف خود را به اولادشان انتقال می دهند .
نتیجة سخن تا این جا ، این است که در یک مرحله ، باید از نظر قانون وراثت ، دربارة وجود مبارک زینب کبری سلام الله علیها بحث کرد و گفت ، زینب کبری سلام الله علیها بر اساس این قانون ، جلوة ذخیره های عظیم معنوی چهار شخصیت است ؛ یعنی وجود مقدس او ، خورشیدی است که از افق
ص: 7
گنجینه های شخصیتی چهار خزانۀ ارزش های پروردگار مهربان عالم ، طالع شده است . خزینة اول ، وجود مبارک امیرمؤمنان سلام الله علیها بوده و خزینة دوم ، وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها است که بنا بر تأویل ائمه طاهرین : که راسخان در علم هستند و تأویل قرآن پیش آن هاست : «وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ»(1)، پروردگار عالم ، از وجود مبارک امیرمؤمنان سلام الله علیها و حضرت زهرا سلام الله علیها ، به دو دریا تعبیر کرده است که لؤلؤ و مرجان از این دو دریا ظهور می کند : «مرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلتَقیِانِ . بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَیَبْغِیَانِ . فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ . یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ » (2) . امیرمؤمنان سلام الله علیها از دیدگاة خدا یک دریا است ، ولی دریایی است که اول دارد ، ولی
ص: 8
آخر ندارد . فرق ایشان با خدا همین است که خدا اول ندارد و آخر هم ندارد . امیرمؤمنان سلام الله علیها اول دارد ، ولی پایان ندارد . در ارزش ها ، حضرت زهرا سلام الله علیها هم اول دارد ، ولی پایان ندارد . در ارزش ها ، مجموعة عناصر شخصیتی امیرمؤمنان و حضرت زهرا سلام الله علیها ، شخصیت زینب کبری سلام الله علیها را تشکیل داده است ، و دو خزانۀ دیگر وجود مقدّس حضرت زینب سلام الله علیها هم یکی وجود مبارک رسول خداست که پدرِ مادر زینب کبری سلام الله علیها می باشد ، و یکی هم خدیجة کبری سلام الله علیها است که مادر مادر زینب کبری سلام الله علیها می باشد .
از سخن حضرت علی سلام الله علیها درخطبة 192 نهج البلاغه برمی آید که حضرت خدیجه سلام الله علیها اولین زنی است که اسلام آورده ، و در روایات چنین بیان شده که آن حضرت اولین زن در عالم است که در قیامت ، قدمش به بهشت می رسد(1). خدیجه کبری سلام الله علیها کسی
ص: 9
است که پیغمبر اکرم سلام الله علیها تا آخر عمرشان نسبت به یاد او بی توجّه نبودند و همیشه که صحبت از خدیجه کبری سلام الله علیها می شد ، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از او تعریف می کردند (1) و در روایات ما آمده که هنگام مرگ خدیجه سلام الله علیها ، جبرئیل سلام الله علیها نازل شد و رضایت خدا را از خدیجه کبری سلام الله علیها به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم اعلام کرد . این مجموعة ارزش های وجود پیغمبر ، خدیجه ، امیرمؤمنان و فاطمه زهرا : ، یکجا در زینب کبری سلام الله علیها طلوع کرده است . بر اساس قانون وراثت ، وقتی زینب به دنیا آمد ، قنداق مبارکش را که به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دادند ، در اولین باری که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به او نظر انداخت ، فرمودند : هر چشمی در این دنیا
برای این دختر گریه کند ، ارزش گریة او ، مساوی با گریه بر حسن و حسین سلام الله علیها است ؛ یعنی یک قطرة اشک برای زینب کبری سلام الله علیها ، مساوی است با گریه کردن بر دو امام معصوم سلام الله علیها . نفرمودند ، ثواب گریه بر این دختر ،
ص: 10
مساوی گریه بر ابا عبدالله سلام الله علیها است ، بلکه فرمودند گریه بر او ، مساوی است با گریه بر دو امام معصوم سلام الله علیها ؛ یعنی اگر در قیامت ، گریه بر حضرت مجتبی سلام الله علیها که دربارة آن پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود : هر کس برای حسن من گریه کند ، قیامت که همۀ چشم ها گریان است ، چشم او گریان نخواهد بود ، و گریه بر ابا عبدالله سلام الله علیها که سبب شفاعت ، رحمت و مغفرت است ، این دو گریه را اگر در یک کفۀ ترازو بگذارند و گریه بر زینب کبری سلام الله علیها را در یک کفۀ دیگر ، با هم مساوی می شود .
اما دربارة دانش زینب کبری سلام الله علیها ، امام سلام الله علیها دربارة حضرت زهرا سلام الله علیها و دانش آن حضرت یک نظر دارند ، و وجود مبارک زین العابدین سلام الله علیها هم دربارة عمة شان حضرت زینب کبری سلام الله علیها ، از نظر دانش و بینش ، یک نظر دارند . امام باقر سلام الله علیها می فرماید : این که اسم مادر ما را «فاطمه» گذاشتند ، بی علت ،
ص: 11
بی جهت ، بی سبب و بی دلیل نبوده است . علت آن این است که پروردگار عالم در دنیای معنا به مادر ما خطاب کرده : «فَطَمْتُکَ بِالْعِلْمِ»(1) . «فطم» ؛ یعنی قطع کردن ، جدا کردن . لغت «فطم» ، به معنای بریدن است . معنای حدیث چنین می شود : فاطمه سلام الله علیها را فاطمه می گویند ، به علت این که خدا به او فرمود : من با پرکردن تو از علم خودم ، تو را و قلبت را از علوم همۀ زمینیان بریدم و نگذاشتم تو در دانش و بینش ، نیازمند علوم بشری بشوی .
و دانش زهرا سلام الله علیها دانشی الهی است . کنار بازار کوفه ، وقتی زینب کبری سلام الله علیها خطبه خواندند و حادثة کربلا را تحلیل کردند و مردم را به آن گناه بی نظیرشان آگاه کردند ، زین العابدین سلام الله علیها کنار محمل عمة خود ، خدا را شکر کردند و فرمودند : عمه جان ! من پروردگار عالم را شکر می کنم و سپاسش را می گویم که الحمدلله تو تعلیم دیدة بدون
ص: 12
معلّم بشری هستی ،(1) و این دریای دانشی که در وجود تو موج می زند ، مستقیماً الهی و خدایی است ، همان طوری که خداوند از دانش بیکرانش در قلب مادرش زهرا سلام الله علیها قرار داد ، از دانش بیکرانش در قلب مطهّر زینب کبری سلام الله علیها قرار داد و این سابقه هم داشت ، نه این که اولین بار بوده است . این که عنایت خدا بر یک انسان ، کامل جلوه کند ، ما در قرآن مجید دربارة دو نفر صریحاً می بینیم که خداوند متعال در ایام کودکی آن ها ، دانش خود را در ظرف قلب آنان ریخته است : یکی مسیح که در متن قرآن است که در گهواره ، در روز اول تولّد ، به یهودیانی که به مادرش مریم سلام الله علیها گفتند : «مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَ مَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً» (2): مریم ! پدرت که آدم بدی نبود و مادرت که زن پاکدامنی بود ، شما هم که شوهر نکردید ، پس این بچه را از کجا آوردی ؟ مریم سلام الله علیها اشاره به گهواره
ص: 13
کرد . آن جمع یهودی گفتند : «کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّا»(1) : شما اشاره به گهواره می کنید ، بچه یکروزه که حرف نمی زند که از میان گهواره صدا بلند شد : «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ
آتَانِیَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً» (2) . خود کتاب ، علم است . پروردگارعالم کراراً در قرآن مجید از تورات ، انجیل و قرآن تعبیر به علم کرده است : «مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ »(3) . همة تورات را قرآن می گوید ، علم . همة انجیل را می گوید ، علم : «آتَانِیَ الْکِتَابَ » : خدا علم به من داده ، «وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً» : و مقام نبوت را به من داده است . مقام نبوت که همراه با تاریکی ، ظلمت و جهل که نیست ؛ علم است ؛ علم خدایی که بچة یکروزه در گهواره را ؛ چنان که قرآن می گوید ، خزانة علم قرار می دهد .
ص: 14
همان خدا بدون معلّم بشری ، زینب کبری سلام الله علیها را خزانۀ علم بشری قرار می دهد . چنان که گفتیم ، بنا به نقل قرآن کریم ، این کار یک بار برای حضرت مسیح سلام الله علیها اتفاق افتاده است . یا دربارة یحیی سلام الله علیها می فرماید : «وَ آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً»(1): ما مقام نبوت و حکمت را
در حالی که یحیی سلام الله علیها بچة سه و چهار ساله بود ، به او عنایت کردیم . این متن قرآن است . پس این بار دوم است که این اتفاق به وسیلة خدا افتاده است . چه مانعی دارد که همین اتفاق برای حضرت زهرا سلام الله علیها هم افتاده باشد ؟ چه مانعی دارد که همین ماجرا برای زینب کبری سلام الله علیها هم اتفاق افتاده باشد ؟ این اتفاق ، نشانگر کمال آن هاست ؛ نشانگر عظمت روحی آن هاست . نشانگر ارزش های انتقال یافته از امیرمؤمنان ، حضرت زهرا ، پیغمبر و خدیجه کبری : در وجود مبارک اوست . قلب به پروردگار اتصال داشته و از طریق این اتصال ، علم خداوند در این خرانه
ص: 15
با عظمت سرازیر شده است . او این علم را حبس نکرد ؛ چرا که اهل بیت : طبق آیات قرآن ، در همة امور اهل انفاق بودند : «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَ اتَّقَی . وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی . فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی (1) . «فَأَمَّا مَنْ أعْطَی» ، چه چیزی را بخشش کرد ؟ مال ، آبرو ، قدرت ، دانش ، شخصیت ، زبان ، قلم و قدم در تمام نعمت هایی که خداوند به اهل بیت : عنایت کرده بود ، آن ها اهل انفاق بودند . در هیچ زمنیه ای در وجود
اهل بیت : بخل وجود نداشت . زینب کبری سلام الله علیها در دورة عمرش سه کلاس تشکیل داد ، ولی با کمال تأسّف از این سه کلاس ، چیزی باقی نمانده است . حیف از آن کلاس ها و حیف از بی توجّهی شاگردان آن کلاس ها . یکی از این کلاس ها که زینب کبری سلام الله علیها مخصوص خانم ها تشکیل دادند ، کلاس تفسیر قرآن بود ، و ای کاش ! بخشی از تفسیری که زینب کبری سلام الله علیها فرموده بود ، به دست
ص: 16
ما رسیده بود تا به وسیلة زینب کبری سلام الله علیها ما با عمق آیات قرآن آشنا می شدیم . لغت «تفسیر» ، به معنای پرده برداری است . زینب کبری سلام الله علیها به عنوان تفسیر قرآن ، پرده از آیات قرآن برداشتند و عمق آن ها را برای مردم بیان کردند . این انسان عالم ، این انسان بصیر ، این انسان با بینش ، شاید نزدیک چهل سال برای زنان مدینه و کوفه قرآن گفت ؛ حقایق قرآن را بیان کرد ؛ تفسیر آیات را بیان نمود ، ولی آن ها را ننوشت . چیزی از این تفسیر باقی نمانده است . این توصیف یک کلاس او بود . قرآن در خانه آن ها نازل شده و کسی مانند آن ها ، عمق قرآن مجید را نمی داند . او فرزند پدری بود که اهل تسنن در کتاب بسیار با ارزش ینابیع المودة خودشان* ، نقل می کنند که ابن عباس می فرماید ، من پیش امیرمؤمنان سلام الله علیها تفسیر قرآن
ص: 17
می خواندم ، امیرالمؤمنین سلام الله علیها به من فرمود : پسر عباس ! اگر من آنچه در هفت آیة سوره حمد است ، از «ب» «بِسْمِ اللَّهِ» تا «وَلاَ الضَّآلِّینَ» را برای شما بگویم و شما هم گفته های من را بنویسید ، و بعد از این که من پایان کلاس را اعلام بکنم ، هفتاد شتر جوان را باید بیاورید تا این نوشته ها را بار کنید تا بتوانید آن ها را با خود ببرید . (1)
زینب کبری سلام الله علیها دختر یک چنین مفسر قرآنی است . بنابراین ، معلوم است از قرآن چه چیزی پیش زینب کبری سلام الله علیها بود . این توصیف یک کلاس زینب کبری سلام الله علیها است . کلاس دیگری که وجود مقدس زینب کبری سلام الله علیها داشتند ، کلاس فقه بود . فقه دریای وسیعی است . یک طلبة ما در قم ، وقتی فقیه کامل و مدرّس فقه می شود که هشتاد و چهار باب فقهی را در هشتاد و چهار
عنوان کتاب فقهی به صورت اجتهادی در سی سال شب و روز بخواند ،
ص: 18
ولی همة این دریای فقه ، پیش زینب کبری سلام الله علیها بود که اگر گفته های ایشان را در این کلاس ثبت کرده بودند ، باور کنید در مسایل فقهی ، هشتاد درصد کار مراجع ما ، با گفته های زینب کبری سلام الله علیها آسان شده بود ؛ چرا که او خودش چشمة صافی برای فقه بود ، اما مراجع ما الآن کنار چشمة گل آلود هستند . اگر این بزرگوران بخواهند در مسایلی از فقه در روایات غور و بررسی کنند و فتوا بدهند ، ممکن است ده تا روایت ساختگی در آن روایات باشد ، و وجود چنین امکانی ، بخش روایات را گل آلود کرده است . حالا مراجع ما باید بنشینند و این روایات را ارزیابی کنند و بر اساس روایت صحیح ، به میلیون ها نفر شیعه فتوا بدهند ؛ برای همین برای به دست آوردن روایت صحیح در این چشمة گل آلود ، گروهی آمدند و روایات را تقسیم بندی کردند ؛ اخبار و احادیث را تقسیم بندی کردند ؛ خبر متواتر ، خبر صحیحه ، خبر حسن ، خبر مسلسل ، خبر مسند ، خبر مرسل ، خبر ضعیف ، خبر موثّق ، خبر مجهول . در مجموعة این اخبار ، این تقسیم بندی نیز
ص: 19
وجود دارد : خبر عامی ، خبر خاصی (امامی) ، خبر مطلق ، خبر مقیّد ، خبر مخصّص ، خبر ناسخ . یک مرجع چقدر باید زحمت بکشد که از میان این چشمه ، یا به یک خبر متواتر ، یا به یک صحیحه ، دست پیدا کند و بعد ، بر اساس آن فتوا بدهد .
روشنفکرها خیال می کنند ، فتوا دادن کار خیلی ساده ای است ، می گویند ، خودمان می بینیم و می گوییم . من می گویم : شما چه چیزی را می بینید و می گویید . دیدن شما دیدنی علمی نبوده و گفتنتان هم گفتن حق نیست . آخر شما چه چیزی را می بینید و چه چیزی را می گویید ؟ اگر به شما یک کتاب حدیث بدهند ، هیچ تخصّصی در شناخت احادیث آن ندارید . شما چه شناختی دارید ؟ برای شناخت یک روایت ، حداقل مانند آیت الله العظمی بروجردی (ره) باید دربارة چهارده هزار راوی شناخت داشته باشید . شما دربارة دو نفر از آن ها هم شناخت ندارید . این مرد در هشتاد و هشت سالگی ، چهارده هزار راوی حدیث را که در کتاب ها دسته بندی کرده بود ، در ذهن داشت و همة این راویان را
ص: 20
می شناخت که روایت کدام ها قابل قبول است ، و کدام ها مورد اعتماد هستند و کدام ها قابل رد هستند ، و کدام ها مجهولند . کدام ها غیرثقه هستند . کدام ها ثقه هستند . کدام ها مطمئن هستند . شما چه می دانید این حرف ها را و این که چگونه باید در مورد یک راوی ارزیابی بشود . دین را باید عالم ربانی به مردم بدهد ، نه یک روشنفکری که از فرهنگ اروپایی ارتزاق کرده ، نه روشنفکری که در آمریکا تربیت شده است . دین را باید تربیت شدة قم ، مشهد و نجف به مردم بدهد .
چنان که گفته شد ، حضرت زینب سلام الله علیها فقه می گفت و خودش چشمة زلال این علم بود . کلاس دیگرشان هم کلاس اخلاق بود ؛ کلاس تربیت نفوس ، کلاس تزکیة نفوس ، به تعبیری کلاس آدم سازی . با توجّه به این که وجود مقدّس خودشان ، مجسّمة کامل اخلاق بودند .
برایم خیلی مهم بود که در سوریه ، در یکی از کتابخانه های آن جا ، این قسمت از زندگی ایشان را در کتابی که در شرح حال زینب کبری سلام الله علیها بود ،
ص: 21
دیدم . در تحلیلی که در یک بخش این کتاب آمده بود ، راجع به دانش ، بصیرت و علم زینب کبری سلام الله علیها بحث می کرد که به نظر من مطالب مهم و ارزنده ای داشت .
امّا در بارة برخورد ایشان با حادثة کربلا ، خیلی ساده و آسان می گویم که برخورد زینب کبری سلام الله علیها در این رابطه ، برخوردی صابرانه بوده است .
اما این صبر در زینب کبری سلام الله علیها چگونه بوده ؟ او سخت ترین ، سنگین ترین ، دردناک ترین و رنج آورترین حادثة تاریخ را دیده است . آن هفتاد و دو نفر که از دنیا بریده و شهید شدند و به خدا پیوستند ، تمام سنگینی بار این حادثه روی دوش زینب کبری سلام الله علیها آمد ، به انضمام این که از طرف برادر مأمور شد ، هشتاد و چهار داغدیده را از کربلا تا شام و از شام تا مدینه سرپرستی کند ، این همه
ص: 22
مصیبتها را زینب سلام الله علیها تحمل کرد ، و با مدیریت مدبرانه اش پیام شهدای کربلا را به گوش همگان رسانید . آن حضرت سلام الله علیها با این حادثه ، برخوردی الهی کرد و از زمان وقوع این حادثه تا روز وفاتش ، برای یک بار ، به خاطر حادثۀ کربلا نفسی که بوی گلایه و شکایت از خدا را بدهد ، از دل نکشید ؛ بلکه کنار حادثة تلخی به این وسعت ، شاکر بود . چه کسی این تحمّل را داشت کنار چنین حادثه ای بندة شاکر پروردگار باشد . ابن زیاد وقتی دربارگاهش به مسخره به زینب کبری سلام الله علیها گفت ، رفتار خداوند را نسبت به اهل بیتت چگونه دیدی ؟ یعنی دیدی که خداوند ما را پیروز کرد و شما قطعه قطعه و متلاشی شدید . جواب داد : «وَ مَا رَایْتُ اِلَّا جَمِیلاً . »(1) : جز رفتاری زیبا و نیک از خداوند ندیدم ؛ یعنی خداوند امامت را با شهادت در هم آمیخت و بالاترین زیبایی را درست کرد ؛ چنان که
ص: 23
با این آمیزش ، برای ما چهره ای زیباتر از یوسف سلام الله علیها را به وجود آورد . در روز یازدهم با چه تحمّل مثبتی و با چه صبر ملکوتی و عرشی آمد و دو دست مبارکش را زیر بدن قطعه قطعه شدة ابا عبدالله سلام الله علیها برد و با یک دنیا ادب به سمت آسمان برگشت و به پروردگار گفت : «اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ . » : خدایا ! این اندک را به عنوان قربانی که اصلاً تناسبی با عظمت خدایی تو ندارد ، از ما قبول کن . (1) ما یک چیزی می گوییم و یک چیزی را می شنویم که اگر یک میلیونیوم آن بر سر خودمان بیاید ، آن وقت
باید ببینیم چه کاره هستیم ؟ در این موقعیت ، عبادت و صبر در ایشان جمع شده بود . امام صادق سلام الله علیها این موقعیت را چنین توصیف می کند : عمه جان ! عصر عاشورا تمام فرشتگان خدا از مقاومت ، صبر و ایستادگی تو شگفت زده شدند ؛
ص: 24
یعنی نتوانستند هضم بکنند که انسان هم این قدر عظیم است . به خدا قسم ! راحت می توانم بگویم آن زمانی که خدا به ملائکه خبر داد : «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً . » (1)
ملائکه برگشتند و گفتند : «أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ» (2). خدا به آنها فرمود : «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ»(3) : من از آفرینش این انسان چیزی می دانم که شما نمی دانید ، و آنان نمی دانستند .
تا عصر عاشورا که خدا برگشت به ملائکه گفت : زینب سلام الله علیها را ببینید ، من این را می خواستم خلق کنم : «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ» (4). چند میلیون سال قبل هم حالا برای شما روشن شد که خلیفه یعنی چی ؟ انسان
یعنی چی ؟ که یک خانمی که دنیای
ص: 25
عاطفه و رأفت قلب است ، در یک نصف روز ، هفتاد و دو نفر را جلوی چشمان او سر ببرند و قطعه قطعه کنند و بعد بیاید کنار این بدن های پاره پاره بنشیند و بگوید : «اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ . » این است ، «أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ» . به خدا قسم ! شب یازدهم ، برای آن حضرت ، یک ذره از کیفیت عبادتش با شب های مدینه فرق نکرد . این شب هم سکینة کبری سلام الله علیها می گوید ، عمه ام کنار آن خاک های بیابان ، سحر مشغول نماز شب و مناجات بود ؛ یعنی با بودن این حادثه ، از پروردگار کمال رضایت را داشت .
امّا راجع به سرپرستی او باید گفت ، شما می دانید که اهل بیت : را از چه مسیری به شام بردند . آن دژخیمان اهل بیت : را از مسیر طبیعی عراق به شام نبردند ؛ بلکه آنان اهل بیت : را در حالی که جلوی محمل ها 18 سر بریده را بر بالای نیزه ها زده بودند ، از منطقة موصل و حدود کرکوک ، مرز روم شرقی ،
ص: 26
ترکیة آن زمان ، به دمشق بردند ؛ یعنی از مناطق کردنشین و ترک نشین که آن وقت این ترک ها و کردها اغلب مسیحی بودند . بعد در این شهرها اعلام می کردند و به خاطر یزید ، این اکراد و این اتراک مسیحی بیرون می ریختند و سرود می خواندند ؛ پایکوبی می کردند ؛ به زن و بچه داغدیده سنگ می زدند چوب پرت می کردند . این ها را تا دمشق این گونه بردند . هر جایی هم که آن ها را پیاده می کردند ، خود لشکر یزید آشپزخانة مفصّلی بر پا می نمود . امّا اهل بیت : به یک ذره نان خشک قناعت می کردند و سختی را تحمّل می نمودند . تا این که به شام رسیدند . یزید سؤال می کند ، این ها از کربلا تا این جا چه عکس العملی داشتند ؟ در پاسخش گفتند : دو عکس العمل داشتند . یکی این بود که به ما جز آقایی و کرامت نشان ندادند و از کربلا تا شام ، نه بچه دو و سه ساله آنها ، و نه زن شصت و هفتاد سالة آنان ، و نه این جوان بیمار آن ها ، یک تقاضا هم از ما نکردند و ما را از سگ کمتر حساب
ص: 27
کردند . این یک عکس العمل . عکس العمل دوم آنها هم این بود که با این سختی راه ، گرسنگی و تشنگی هر جا آن ها را پیاده کردیم ، یا مشغول به خواندن قرآن شدند ، یا عبادت کردند ، یا صورت روی خاک گذاشتند و به مناجات برخاستند . این حکومت زینب کبری سلام الله علیها ، در یک ملت هشتاد و چهار نفر است . اگر حکومت ، حکومتی الهی باشد ، از حکمرانانش ، چیزی جز آقا منشی و بندگی خدا ، برای مردم ظهور نمی کند . اگر حکومت ، این حکومت نباشد . البته ، باید این همه فساد رواج سیل وار پیدا کند .
اما چنان زیبا زینب کبری سلام الله علیها بر این ملت الهی هشتاد و چهار نفره حکومت کرد که این ملت دشمن را از سگ ، کم تر حساب کردند و لحظه ای هم از عبادت خدا غافل نشدند .
ما زمان شاه وقتی می خواستیم به حکومت انتقاد کنیم ، اسم شاه را که نمی بردیم و به جای اسم شاه ، اسم معاویه ، یزید ، ابوبکر ، عثمان و این ها را می بردیم . ساواکی ها پای منبر می فهمیدند ما چه
ص: 28
داریم می گوییم . ما که کنایه می زدیم ، روز بعد به در خانه ما می آمدند که ساواک شما را خواسته است ، یا چهار روز بعد می آمدند در خانة ما چشممان را می بستند و می بردند و به زندان می انداختند . در طول عمرمان خود شاه را هم ندیدیم ، و اگر رو در رو او را می دیدیم ، معلوم نبود بتوانیم از او انتقاد کنیم . قدرت یزید هزار برابر قدرت شاه بود . وسعت کشورش هم بیست برابر وسعت ایران امروز ، پهناوری داشت . حالا در بارگاة یزید ، خانمی داغدیده و اسیر را آوردند و با این قدرت عظیم آن روز رو به رو کردند . زینب کبری سلام الله علیها از جا بلند شد و به شاه گفت ، به شاهی که صد برابر شاه کشور ما قدرت داشت : «یابن الطلقاء» (1): ای فرزند بردگان و غلامان آزاد شده ! پسر مردمان پست ! پسر مردمان لعین ! پسر مردمانی که بچه هایتان انتساب درستی نداشتند و نمی شد
ص: 29
گفت که مادرشان این است و پدرشان این ! تو از چنین خانواده ای هستی . ای نسل نامعلوم ! «یابن الطلقاء ! » : فرزند غلامان آزاد شده ! پسر مردمان پست ! آنچه نقشه داری به کار بگیر و هر اسبی داری بتازان ، اما من اسیر ، مطلبی را از آیندة عالم به تو بگویم . یزید ! هرچند هفتاد و دو نفر ما را در کربلا قطعه قطعه کردی و نگذاشتی بدن هایشان را دفن کنیم ، در آینده ، این بیابان تبدیل به یک شهری به نام کربلا می شود . برای برادرم گنبد و بارگاه و حرم برپا می گردد . دل های مردم از همه عالم متوجّة حرم حسین سلام الله علیها ما می شود و به آن جا می آیند و از خاک قبر حسین سلام الله علیها من ، برای شفای بیماران و ساختن مهر نماز بر می دارند . در آینده ، لعنت مردم دنیا متوجّه شما می شود ؛ یعنی زینب کبری سلام الله علیها یزید را از غیب خبر داد . یزید مات زده بود و نمی توانست به میرغضب بگوید ، گردن این زن را بزن . چون حرف هایی که زینب کبری سلام الله علیها زد ، برای خودش هم ایجاد مصونیت کرد . اصلاً شام را به هم می ریخت . یزید دید
ص: 30
نمی تواند زینب کبری سلام الله علیها را اعدام بکند . این شرابخورِ سگ بازِ میمون بازِ متکبّر که از برخورد زینب کبری سلام الله علیها سخت شکست خورده بود ، می دانید چگونه تلافی کرد ؟ جلوی چشم خواهر ، دست برد و چوب خیزران خود را برداشت و به لب و دندان سر بریده حمله کرد . این بچه های کوچک دامن عمه را گرفتند و همه فریاد زدند : وامحمداً واعلیاً . کاری زینب کبری سلام الله علیها کرد که در تمام حادثه کربلا نکرد . وقتی دید یزید با چوب به لب و دندانِ سربریده حمله می کند ، زیر چادر عصمت دست برد و گریبانش را پاره کرد . خیزرانی که یزید بر آن لب می زد ، بر دل زینب سلام الله علیها ، نیشتر فرو می کرد .
ص: 31