نویسنده : محمد باقر شیرازی
ناشر : محمد باقر شیرازی
برگرفته از:
http://www.smb-shirazi.com/farsi/showmanasek.php
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیم
قال الله تبارک و تعالی: إنََّ أوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ للَّذی ببکَّه مبارکاً و هُدیً للعالمین .... وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً.
کما قال عَزّ اسمه: وَ لِلّه عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ استطاع إلیه سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فإنَّ اللهَ غَنیٌّ عَنِ العالَمِینَ.
الحمد لِلّهِ الذّی عَمَّ نِعَمُه و آلائه ، فلا یحصی نِعمَه العادّون و تفضّل بها علی عباده فلا یُؤدّی حَقَّهُ المُجتهدون و مَنَّ بأعظمها و أتَمَّها و أسناها ، إذ بعث فیهم خاتمَ الأنبیاء و المرسلین محمّداً صلَّی الله علیه و آله الطیِّبین الطاهرین ، سیّما سیّدنا و مولانا أمیرالمؤمنین و صاحب العصر و الزمان بقیه الله فی الارضین ، علیهم أفضلُ صَلَواتُ المُصَلّین و اللَّعنه الدائمه علی أعدائهم أعداء الله أجمعین الی قیام یوم الدین.
بی شک حج که یکی از واجبات الهی است و به نوبه خود ، رکنی از ارکان مستحکم دین مقدس اسلام است، توانسته است در طول تاریخ _ از ابتدا تا امروز و تا فرداها_ ضمن حفظ اتحاد و یکپارچگی همه مسلمانان با آراء و قومیت های مختلف، عظمت وصف ناپذیری را برای اسلام ومسلمین به همراه داشته باشد که در سایه آن، تبلیغات وسیعی در جهت گرایش انسانهای طالب حق و حقیقت به این دین مقدس نیز صورت پذیرفته و میگیرد، اگرچه طرح یکسری برنامه های منسجم در کنار اتحاد واقعی و اصولی فرَق مختلف اسلامی، میتواند دامنه این اثر بخشی را وسیع تر سازد.
و از آنجا که آشنایی با احکام و آداب این شعار بزرگ امت اسلامی، هم اثربخشی معنوی و تبلیغ دینی آن
را افزایش می دهد و هم سبب قبولی اعمال و احیاناً برخورداری از ثوابهای بیشتری می گردد _ و با توجه به نیاز به بازبینی نسخه قبلی _ تلاش مضاعفی شد تا در نسخه حاضر تعداد بیشتری از مسائل مورد ابتلاء حجاج محترم بیان گردد. و علاوه بر آن، روان سازی عبارات و تبدیل حاشیه ها به متن اصلی و ویراستاری در متون، به منظور تسریع بیشتر در فهم مسائل و عبارات نیز در این نسخه صورت پذیرفت که با توفیقات الهی، در بهار 1387 هجری شمسی به صورت حاضر تنظیم و پس از مراجعه مجدد حضرت آیت الله العظمی شیرازی (مدّ ظلّه) و تأیید معظم له، آماده طبع گردید که به حضور شما حجّاج و معتمرین معزّز تقدیم میگردد.
ضمن اینکه به منظور در دسترس بودن ادعیه و آداب زیارات مشاهد مشرفه و عدم نیاز به حمل کتابهای دیگر در ضمن اعمال حج و یا عمره، آنچه از این آداب و اذکار لازم و ضروری به نظر رسید همراه با اعراب کامل، در ضمن اعمال و در پایان کتاب ذکر گردیده است. با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما عزیزان با حجّی مبرور و سعیی مشکور ان شاء الله.
میلاد باسعادت حضرت صاحب الزمان(عج)
واحد تحقیقات و استفتائات
دفترمرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد باقر شیرازی مدّ ظلّه
واحد شیراز/ سید مرتضی شیرازی
تابستان 1387
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اگرچه آگاهی از احکام حج، قبل از تشرّف به آن اماکن مقدّسه بر هر حاجی لازم است لیکن قبل از بیان مسائل و احکام حج، زیبنده است مقدمه ای مشتمل بر پاره ای از امور متذکّر گردد:
عظمت و برتری مکّه معظّمه و خانه کعبه بر تمام نقاط روی زمین امری است واضح و مسلّم و آنچه در برخی از روایات نسبت به برتری زمین کربلا بر مکه معظمه آمده که مرحوم سید بحرالعلوم فرموده اند: ((و من حدیث کربلا و الکعبه بانَ علوّ الرتبه لکربلا))، ممکن است از برخی جهات _ نظیر استشفاء به تربت آن حضرت و فضیلت نماز با آن تربت شریف و امثال آن و یا نظیر برتری زیارت آن حضرت بر حج بلکه هزار حج باشد_ که همگی به حسب عالم معنا است لحاظ شده باشد وگرنه تقدّم مکّه معظمّه و حج بر مدینه و کربلا و زیارت آنان، به حسب موازین ظاهری در دین مقدس اسلام، امری مسلّم و واضح است.
و امّا اینکه این شرافت و فضیلت آیا ذاتی این مکان شریف است یا به سبب انتساب به ذات مقدس الهی است، و اصولاً آیا زمان و مکان دارای شرافت ذاتی هستند یا اعتباری؟! و آیا شرافت قدسیّت آن مکان شریف مربوط به خود آن مکان است از جهت زمین، و یا مراد زمین با عمارت کعبه است، و یا مراد هردو همراه با فضای محاط بر آن تا حد معینی و یا تا آسمان هفتم می باشد؟! و در این صورت، امکان تصور شرافت فضا با حرکت زمین در فضایی که پیوسته در تغییر و تحوّل است
چگونه ممکن است؟! و آیا کعبه، قبله و اشرف نقاط کره زمین است و یا شامل کرات دیگر منظومه شمسی خاصّه کراتی که کره زمین را می بینند _ همچنان که در روایات هم نسبت به زمان ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه آمده که کرات دیگر هم مرکز حکومت و امامت و رفت و آمد آن حضرت و اصحاب ایشان خواهد بود _ گردیده و یا از تمام کرات دیگر هم افضل است؟! و ارتباط این اشرفیت به این دلیل است که دین مقدس اسلام مختص به این کره است یا شامل کرات دیگر نیز می شود؟!
لیکن آنچه در این خصوص اجمالاً باید گفت آن است که بطور قدر مسلّم، جهت قبله و حجّ کرات نزدیک به کره زمین مانند کره ماه و امثال آن خصوصاً کراتی که زمین را ببینند، همین کعبه موجود است با توضیح و شرح و بسطی که در محل خود بیان گردیده است.
آنچه در روایات نسبت به فضیلت و ثواب تشرف به حج بیان گردیده، سبب تعجب و تحیّر است خصوصاً خود سوره حج که با آیه شریفه: ((یا أیّها النّاسُ اتّقوا رَبّکُم إنَّّ زَلزَلَه السّاعَهِ شَیْئٌ عَظِیمٌ)) ابتدا شده، خود بیانگر تأثیر بسزای اعمال حج در ابعاد مختلف زندگی انسان به خصوص بُعد معنوی و خداشناسی و ترس از غضب الهی و روز قیامت است.
همانطور که از بیان روایات نیز در اهمیت فریضه حج نیز استفاده میشود که حتی اگر لازم باشد مسلمانان در خوراک خود قناعت کنند و نان و سرکه و امثال آن را بخورند بهتر است که این عمل را انجام دهند ولی حج را
ترک نکنند (بلکه در برخی از روایات وارد است که اگر دِین و قرض هم داشته لیکن امید پرداخت آن را داشته باشد و مُطالَب هم نباشد حج را ترک ننماید)، و اشاراتی از این قبیل، توجه همگان را به اهمیت این فریضه الهی معطوف میدارد.
و برای تمیّن و تبرّک و توجّه و تذکّر همگان به این اهتمام و اهمیت بیشتر نسبت به کسانی که موفق به این عبادت خالصانه شده و می شوند و بدانند که خداوند تبارک و تعالی چه نعمت و منّتی بر آنها نهاده است، روایات چندی را ذیلاً بیان می نماییم:
1_ روایت شریف و مشهوری که اکثر مشایخ و بزرگان حدیث نقل فرمودند و آن اینکه: ثواب یک نماز واجب بهتر است از بیست حج و هر حجّی بهتر است از یک خانه پر از طلا که همه را در راه خدا انفاق کند.
2_ روایت دیگر که اسحاق بن عمّار از محمّد بن مسلم که هردو از بزرگان اصحاب هستند از حضرت ابی الحسن موسی بن جعفرعلیهما السلام روایت کرده است که شخصی بر ایشان وارد شد، حضرت فرمودند: آیا با نیّت حج وارد شدی: عرض کرد بلی، فرمودند: آیا می دانی چه مقدار ثواب برای حاجی معین شده است: گفت نمی دانم جانم به فدای شما، حضرت فرمودند: هر کس برای حج به مکّه معظّمه با تواضع و خشوع برای ذات مقدس الهی قدم بگذارد و زمانی که داخل مسجدالحرام بشود، قدمهای خود را از خوف و ترس از خداوند کوتاه بردارد و سپس طواف نموده و دو رکعت نماز بخواند، خداوند برای او ثواب هفتاد هزار حسنه می نویسد و از او
هفتاد هزار گناه و سیّئه را محو مینماید و او را هفتاد هزار درجه بالا میبرد و شفاعت او را درباره هفتاد هزار حاجی قبول می فرماید و ثواب هفتاد هزار بنده که قیمت هر بنده ده هزار درهم باشد را در نامه عمل او می نویسد.
3_ در وسایل الشیعه از شیخ صدوق در الفقیه نقل فرموده که روایت شده است که: ثواب یک درهم در حج بهتر است از هزار هزار درهم در غیر از آن و یک درهم که برسد به امام مثل هزار هزار درهم است در حج. و البته مفاد این روایت شریف مطابق با روایت معروف و مشهور (( بُنی الاسلام علی خمس: علی الصلاه و الزکاه و الحج و… و الولایه و لم یُناد بِشیئ کما نُودی بالولایه)) است.
و نظیر روایت شریفی که ثواب اطعام در روز غدیر خم را معادل اطعام صد هزار نبی و صد هزار صدّیق و صد هزار شهید دانسته است، که البته باید گفت ولایتی که شرط اساسی توحید و إکمال و إتمام دین باشد، قطعاً چنین ارزش و اهمیتی داشته و دارد و لذا صرف مال در مسئله امامت و ولایت حضرت امیرالمؤمنین و ائمّه طاهرین علیهم السلام و اثبات هر چه بیشتر مراتب و منزلت ایشان، هزاران مرتبه بالاتر از حج و امثال آن، دارای ارزش و ثواب است.
امّا گرچه در پاره ای از روایات فضیلت و برتری حج حتی بر عتق و آزاد نمودن بنده و امثال آن نیز بیان شده و در برخی از آن ها تأکید بر انجام همه ساله این فریضه حتی به لفظ وجوب بر اصحاب جدّه و متمکّنین شده
و برخی دیگر ترک آن را بیش از پنج سال مناسب و شایسته ندانسته اند، لکن با همه این فضائل آیا تشرف به حج و عمره ی مستحب، افضل است یا تصدّق و کمک به مستمندان؟! محل اشکال و اختلاف بین روایات و بیانات است و احتمال نزدیک دارد که اختلاف روایات به حسب اختلاف مراتب و احتیاج فقراء و مستمندان باشد.
و روشن ترین روایت نسبت به آن به حسب آنچه رؤیت شده روایاتی است نظیر:
1_ روایت شریف ابی بصیر که اکثر بزرگان و مشایخ حدیث آنرا از حضرت امام محمد باقر علیه السلام نقل نمودند که ایشان فرمودند: اگر یک حج بنمایم برای من محبوب تر است از آزاد کردن یک بنده، و تا ده عدد و هفتاد بنده شمردند، ولی اگر یک خانواده ای از مسلمین را متکفّل بشوم و گرسنگی آن ها را برطرف سازم و آن ها را بپوشانم و آبروی آن ها را حفظ کنم ثواب آن نزد من محبوب تر از ثواب ده حج است، و ده تا ده تا، تا هفتاد حج شمردند.
2_ روایت شریفی دیگری که در کتاب وسائل الشیعه از شیخ کلینی قدّس سرّه به سند خود از سعید سمّان روایت کرده که گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم که کدام یک نزد شما افضل است: حج یا صدقه؟ حضرت فرمودند: ((ما أحسن الصدقه)) تا سه مرتبه، یعنی چه نیکو است صدقه دادن. پس گفتم کدام یک افضل است؟ حضرت فرمودند: اگر شخص برای انجام فریضه حج ده درهم داشته باشد لیکن پنج درهم آنرا در راه حج مصرف کند و پنج درهم دیگر را انفاق کند، به درستی در آن اجر و
ثواب عظیمی است.
و بیان حضرت امیرالمؤمنین علیه الصلوه و السلام فوق تمام بیانات است که فرمودند: ((و لعلّ بالحجاز أو الیمامه مَن لا عهد له بالشبع، أوَ أکون کما قال الشاعر: وَ حَسْبُکَ داءً أن تَبیتَ بِبَطنَهٍ وَ حَولُک أکباد نحن إلی القدر أیّاماً)). یعنی آیا سزاوار است که من سیر بخوابم و چه بسا افرادی که در حجاز و یمامه باشند که از سیری خبری نداشته باشند، تا مشمول گفته شاعر باشم که گفته است: کافی است تو را این درد که سیر بخوابی و در اطراف تو دل هایی باشد که آرزوی غذایی داشته باشند. و از این قبیل روایات که در آن تأکید فراوانی به احسان و کمک به برادران دینی و ایمانی شده است.
بنابراین سزاوار و نیکو و بسیار مؤکد است که مؤمنین و متمکّنین و نیکوکاران این نکات را در نظر بگیرند و تا می توانند جمع بین امور و مطالب بنمایند و از خداوند مدد و یاری طلب نمایند که مسلّماً آن ها را یاری خواهد کرد.
امر سوّم: بیان مقدمه ای است شامل چند مسئله از مسائل مهم و محل ابتلاء عامّه مسلمین خاصه حجّاج معزّز:
مسأله1_ چون جدّه یک بندر و فرودگاه بین المللی است و اکثر حجاج از راه زمینی و دریایی و هوایی به آن مکان وارد می شوند که شرعاً حکم آنان یکسان نیست لذا شایسته و بلکه لازم است که این عزیزان به بحث مواقیت مراجعه نمایند و تفصیلات آن را بررسی نموده و مدّ نظر قرار دهند.
مسأله2_ از آنجا که اکثر مسافرت های امروزی و خاصّه آقایان حجاج به وسیله هواپیما صورت میگیرد و غالباً و بلکه دائماً اگر
وقت نماز باشد نماز را در فرودگاه های مبدأ میخوانند و از طرفی هم چون فرودگاه ها غالباً از حدّ ترخص خارجند، لذا نمازشان را شکسته خوانده و روزه را هم اگر قبل از ظهر باشد افطار می نمایند، لکن همان طور که در کتابهای ((آثار تازه پدید)) و ((مسائل مستحدثه)) از سالیان قبل متذکر گردیده ایم، مسائل قصر و اتمام و احکامی نظیر اینها نسبت به افراد مختلف فرق می نماید. لذا شایسته و بلکه لازم است که آقایان مسافرین خاصه حجاج محترم تفصیل آن را متذکر بوده باشند.
و خلاصه آن این است که چون سفر فضایی و هوایی و آسمانی و بلکه عمودی بنابر تحقیق حکم سفر زمینی را در آثار شرعی دارد لذا در فرودگاه هایی که از حدّ ترخص خارج است و از مسافت هم کمتر است (مانند اکثر فرودگاه های بین المللی) همه مسافرین نمی توانند نماز را شکسته بخوانند و یا روزه را افطار نمایند بلکه باید ببینند که از نظر جغرافیایی مقصد به کدام سمت است؟ و آیا هواپیما پس از پرواز از سمت شهر عبور نموده و برمیگردد یا خیر؟ پس اگر از سمت شهر عبور ننماید، میزان همان فرودگاه است و نماز را باید شکسته بخوانند و روزه را هم اگر قبل از ظهر است افطار نمایند.
و امّا اگر هواپیما پس از پرواز از سمت شهر یا آسمان شهر عبور نماید پس اگر در زمان عبور ارتفاع آن زیاد باشد به طوری که دیوارهای شهر و خیابان های آن با رؤیت عادی دیده نشود، این برگشتن اثری بر حکم ندارد پس بنابر أقرب میزان باز هم همان فرودگاه است.
و امّا اگر از نزدیک
شهر برگردد بطوری که دیوارهای شهر هنگام عبور و مرور دیده شود، در این صورت میزان در قصر و اتمام، فرودگاه نیست و نمی توانند نماز را در آنجا شکسته بخوانند و یا روزه را افطار کنند.
و اگر نمی دانند (مانند اکثر مردم) که آیا از سمت شهر برمی گردد یا نه؟ و آیا در زمان برگشتن ارتفاع زیاد است یا کم، و خاصه اگر امکان تفحص و سئوال هم برای آنان نباشد، در این صورت خواندن نماز شکسته و افطار روزه قبل از ظهر مشکل است بلکه باید نماز را تمام بخوانند با رعایت احتیاط در جمع بین قصر و اتمام، که امثال این فروع و مسائل مرتبط با آن در رساله مسائل مستحدثه مبیّن است.
مسأله3_ به نظر تمامی و سیره همگان و حتی بزرگان از متخصصین و دانشمندان آن است که مِنی و مَشعر و عرفات در جهت سمت قبله با سائر بلاد و نقاط یکسان است و لذا در قبله نماهایی که ساخته و ابتکار نموده اند برای منی یا مشعر و عرفات هم یک شعاع مانند سایر بلاد قرار داده اند و حال آن که تفاوت اوّل تا آخر منی و مشعر و عرفات، تقریباً برابر با تفاوت ایران و افغانستان و عراق و امثال اینها و بلکه بیشتر از آن است که در نقشه قبله نمای ابتکاری هم این مطلب را به نحو روشن منعکس نموده ایم که باید به آن توجه لازم گردد.
مسأله4_ اگرچه در مسئله رؤیت هلال اختلاف مهمی بین بزرگان خاصه در ازمنه اخیر است که آیا رؤیت در یک مکان برای تمام نقاط و بلاد دنیا معتبر است یا در خصوص
آن اماکنی که در شب با هم مشترکند، یا خصوص مکان هایی است که در افق متحد یا نزدیک به هم می باشند، که نظرات جدید و تفصیلات هر کدام در رساله آثار تازه پدید بیان گردیده که بسیاری از آنها منحصر به فرد بوده و مورد قبول و مقبول علماء و دانشمندان اهل فن قرار گرفته است.
لکن در هر حال و بنا بر هر مبنی و قول، اختلاف افق شهرهایی نظیر مکّه معظمّه و مدینه منوّره با مشاهد مشرفه عراق و بلکه با اکثر بلاد ایران حتی مشهد مقدس و امثال آن در بسیاری از اوقات و خاصه اوقاتی که فاصله زمان رؤیت هلال تا غروب آن زیاد باشد و مساوی یا بیش از اختلاف افق و غروب آن بلاد باشد، در این موارد چون اختلاف افق تا اندازه ا ی نیست که حتی بنا بر قول مشهور مضر به اتحاد رؤیت باشد لذا سبب اختلاف حکم در بلاد مذکور نمیگردد.
بنابراین اگر رؤیت هلال ماه به نحو ثبوت شرعی در مکّه معظمه یا مدینه منوره ثابت بشود برای شهرهایی نظیر نجف اشرف و کربلا و سایر بلاد و مشاهد مشرفه عراق و ایران و امثال آنها هم ثابت است. و اگر با ثبوت شرعی ثابت نشد و از باب تقیه اعمال مکه و عرفات و مشعر و منی را عمل کردند، این رؤیت ملاک برای دیگر مناسبتها مانند اعیاد قربان و غدیر و امثال آن و به تناسب لیالی قدر نمی باشد که تفصیل این مطالب و سایر مسائل و اختلاف افق به اختلاف زمان و فصول (و آن که در موارد بسیاری می شود که نقاط و بلادی
از ایران و غیر ایران با مکّه معظمّه و مدینه منورّه در بعضی از فصول و ازمنه متحدالافق باشند و در برخی دیگر مختلف الافق) و مسائل دیگر امثال آن در محل خود و رساله مذکور بیان شده است و در هر حال شایسته است که این نکات را هم به وجه احسن در نظر داشته باشند.
امر چهارم: از اموری که بسیار مناسب است که شیعیان و پیروان مکتب امامت و ولایت حضرت امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السلام همیشه و در تمامی نقاط و ازمنه و خاصه در زمان تشرّف به مکه معظمه و آن بلاد مقدّسه، کمال اهمیت را به آن بدهند، اهتمام به حسن رویّه و برخورداری از اخلاق حسنه و نیکو با تمام حجاج و خاصّه با اهل سنت به تأسّی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت معصومین علیهم السلام بر طبق روایات فروانی نظیر: ((کونوا لَنا زَیناً و لاتکونوا علینا شیناً)) بوده باشند و حتی الامکان در نماز جماعت آنان شرکت کنند و اگر توانستند به گونه ای نماز بخوانند که بین وظیفه خود و مراعات جماعت آنان از جهت سجده و سائر جهات جمع شود که بسیار خوب و شایسته و بایسته است. و اگر نتوانستند، باید مراعات آداب و ظواهر اسلامی را بنمایند و بعداً نماز خود را بدون آن که معلوم شود که اعاده است دوباره بخوانند همانطور که در بعضی از روایات از حضرت امیرالمؤمنین علیه الصلوه و السلام نیز در این خصوص وارد شده است. و همچنین تلاش کنند که از بیرون رفتن از مسجد هنگام یا نزدیک به
اذان و نماز اجتناب ورزیده و اشتغال به دعا، و امثال آن در حین اقامه نماز جماعت نداشته و از خرید و فروش و امثال آن در زمان اقامه نماز جماعت به شدّت خودداری نمایند بلکه علاوه بر آنها سعی در مذاکرات مفید و مؤثر خاصه بین علماء و دانشمندان مختلف عالم اسلامی از شیعه و اهل سنّت بنمایند زیرا که اثر اساسی و کامل نسبت به تمام احکام و مسائل اسلام اگرچه طبق آیه شریفه متوقف و مترتب است بر ولایت حضرت امیرالمؤمین علیه السلام، لکن با این وجود در پرتو حسن رفتار و معاشرت با آنان تا حدّی قابل حصول است و بدینوسیله می توان تعدادی از ایشان را به صراط مستقیم الهی و مکتب پربار اهل بیت هدایت نمود و افکار آنان را در مقابل دشمن مشترک روشن و بیدار کرد و متوجه لزوم وحدت بین مسلمین ساخته و سبب هرچه بیشتر تحقق عظمت اسلام گردید.
اگرچه در مواردی هم که موجب سوء استفاده و یا حمل بر ضعف شیعیان اهل بیت میشود نیز رعایت کیان و مذهب تشیع لازم و ضروری است و لذا در اماکنی که از مساجد عامه دور است جواز خواندن نماز همراه آنها در آن اماکن ، بعید به نظر میرسد و بلکه فقط نماز خواندن در هتل ها و محل های اقامت مجزی خواهد بود.
و از تمام اعمل افضل و بالاتر آن است که همانطور که خداوند به پیغمبر خود پس از آن همه زحمات و فتوحات فرمود: (وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِِسَالَتَهُ) روز غدیر را که فرصت مناسبی است، در مکّه معظمّه و مدینه منوره
مجالسی را به نام حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آراسته و حج خود را به بیان: (ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی) با نعمت امامت و ولایت آن حضرت تمام و کامل نمایند.
خصوصاً که اوّلین حدیث غدیر را مکتبه سَلَفیه در مدینه منوره از ابی هریره در جلد 8 تاریخ بغداد چاپ کرده و در آن آورده است که روز 18 ذیحجه الحرام مصادف با روز غدیر خم است و ثواب روزه آن معادل شصت ماه است و آن روزی است که پیغمبر(ص) دست علی بن ابیطالب را گرفت و فرمود: آیا من ولیّ مؤمنین نیستم؟ گفتند: بلی یا رسول الله! فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» پس عمر بن خطّاب گفت: بخّ بخّ لک یابن أبیطالب، أصبحت مولای و مولی کلّ مسلم. فأنزل الله: ((ألیوم أکملت لکم دینکم)).
و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین
18 ذی الحجه الحرام 1419 هجری قمری
مصادف با افضل اعیاد امت اسلامی
عید سعید غدیر خم
مشهد مقدّس/ محمّد باقر بن عبد الله شیرازی
و اکنون مقدّمه ای در آداب سفر و روش معاشرت با همسفران و مستحبّات سفر به خصوص برای آماده شدن جهت تشرّف به آن اماکن مقدّسه را که بیان آن لازم و ضروری است بیان می کنیم امید است ان شاء الله تعالی عاملین این اعمال و واجبات، مأجور و مثاب بوده و سعادت دارین نصیبشان گردد.
امّا اعمالی را که شایسته است مسافران به خصوص زائران خانه خدا مراعات نموده و انجام دهند عبارتند از:
1_ اطلاع دادن به برادران دینی و اقوام از مسافرت خود و خداحافظی با آنان، چرا که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: حقّ مسلمان بر
مسلمان آنست که برادرش را از سفر خود آگاه کند. لیکن باید دقت نمود هدف از آن حسن شرعی و اخلاقی و اظهار شکر نعمت الهی باشد که بر او منّت گذارده و او را به این نعمت عظیم متنعّم و موفّق داشته است نه آنکه خدای نکرده هدف از آن ذرّه ای فخر و مباهات و یا خشنودی از به حساب آمدن از حجّاج بیت الله الحرام و امثال آن باشد چرا که در روایت یا حدیث شریف قدسی آمده است: (خَلِّص العَمَل فاِنَّ النَاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ) عمل را خالِص کن به درستی که حسابگر تو دقیق و در کمال بینایی است (و عمل خالص را از ریا تمیز می دهد).
و در روایت شریف و مشهور دیگر آمده است که: عاملین همه در هلاکتند مگر مخلصین و مخلصین هم در خطر عظیم و آزمایش بزرگ و خطرناکی هستند و همواره بکوشند تا به مفاد آیه شریفه: (فَمَنْ کانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً و لایُشرکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ اَحَداً)، خصوصاً در اعمال عبادی همچون حج عمل نمایند که این معنی نسبت به حضرات آقایان روحانیون بسیار دقیق تر است خاصّه با ملاحظه: (حَسَناتُ الأبْرار سَیِّئاتُ المُقَرَّبین)، و: (ألْحَسَنُ مِنْ کُلٍّ حَسَن وَ مِنْکَ أحْسَن) و…
و با این وجود متذکّر باشند که اگر هم با بهره مندی از الطاف الهی و برکات ائمه طاهرین علیهم السلام، مراسم عبادی حج آنها بأحسن وجه کامل و قبول شد، نمی توانند سعادت خود را کامل بدانند، بلکه همانطور که خداوند فرموده است: (إنّ الانسان لَفی خُسر الاّ الذین آمَنوا و عملوا الصالحات…)، و: (لَقَد خَلَقنَا الانسانَ فی أحسن تَقویم ثمّ رَدَدناهُ أسفل
سافلین*الاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات)، و آیات و روایاتی از این قبیل، سلامت دین هم مانند سلامت بدن، متوقف بر سلامت تمام اعضاء و مسائل و انجام تمام وظایف و اعمال دینی دانسته و تنها تمام بودن یک عمل و دو عمل آن هم نه همیشه بلکه فقط در حج و ماه مبارک رمضان، یا سفر زیارتی و امثال آن، کافی نیست، بلکه نیکو آن است که این اعمال و سفرها انسان را به کمال پاکی و نورانیّت برساند.
و با این وجود متذکّر باشند که اگر هم با بهره مندی از الطاف الهی و برکات ائمه طاهرین علیهم السلام، مراسم عبادی حج آنها بأحسن وجه کامل و قبول شد، نمی توانند سعادت خود را کامل بدانند، بلکه همانطور که خداوند فرموده است: (إنّ الانسان لَفی خُسر الاّ الذین آمَنوا و عملوا الصالحات…)، و: (لَقَد خَلَقنَا الانسانَ فی أحسن تَقویم ثمّ رَدَدناهُ أسفل سافلین*الاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات)، و آیات و روایاتی از این قبیل، سلامت دین هم مانند سلامت بدن، متوقف بر سلامت تمام اعضاء و مسائل و انجام تمام وظایف و اعمال دینی دانسته و تنها تمام بودن یک عمل و دو عمل آن هم نه همیشه بلکه فقط در حج و ماه مبارک رمضان، یا سفر زیارتی و امثال آن، کافی نیست، بلکه نیکو آن است که این اعمال و سفرها انسان را به کمال پاکی و نورانیّت برساند.
2_ دیگر آنکه مسافران خاصّه حجّاج محترم بیت الله الحرام آنچه بر ذمّه آنان است از حقّ الله و حقّ الناس باید آنرا قبل از سفر حج پرداخت نموده و تسویه نمایند خصوصاً مبلغی
را که برای سفر حج کنار گذاشته اند باید خمس آن داده شده و پول طاهر بوده و از راه حلال بدست آمده باشد تا حجّشان مورد قبول واقع شود، زیرا اگر انسان ذمّه او مشغول به حق الله _ مانند عبادات و خمس و زکات _ یا حق الناس باشد هرچند مقدار مصارف حج او پاک باشد و متعلق به حق کسی نباشد لیکن بنابر نظر بسیاری بلکه اکثر متأخّرین، از نظر ظاهری حج او صحیح بوده و باطل نیست و فقط معصیت کار است لکن عمل او قبول عند الله نمی باشد زیرا که خداوند فقط از متّقین قبول می فرماید و بلکه در برخی از موارد صحت آن هم مشکل است.
3_ دیگر اینکه از آداب سفر وصیت کردن است و اگر چه این عمل همیشه مستحب است _ بلکه در روایات وارد شده که بر هر مؤمنی لازم است شب هنگام وصیتنامه را زیر سر خود قرار دهد _ لکن بر وصیت کردن در سفر حج تأکید بیشتری شده و فرقی هم بین سفرهای سابق و فعلی نیست چه آنکه خطرات و تصادفات اگر به مراتب بیشتر از سابق نباشد کمتر نیست. و در روایت وارد شده است: (من ماتَ بلا وصیّه مات میته الجاهلیّه) هر کس بدون وصیت بمیرد، مردن او مردن زمان جاهلیت که با اعتقاد به بت پرستی و بدون ایمان بوده می باشد. لذا بر حجاج لازم است به عنوان مستحب مؤکّد که قبل از سفر حج ، وصیت نامه خود را تنظیم نمایند.
3- فراگرفتن مسائل حج و قرائت نماز و تلبیه گفتن به وجه أحسن یکی از اموری است که
بر هر حاجی لازم است و اگرچه نسبت به نماز، اختصاصی به زمان حج ندارد لکن چون وقت آن مضیّق است و بعداً قابل تدارک نیست لذا توجه به آن بسیار مهم است و چه بسا با اندک سهل انگاری در یاد گرفتن مسائل و ندانستن آنها، حج شخص دچار مشکل گردیده و یا باطل گردد.
4_ حسن خلق داشتن با همراهان و مزاح نمودن با آنان (البته در حدّ مناسب و شرعی) و فروبردن خشم و بردباری نمودن در مقابل کاستیها و دریغ نداشتن از بذل مال و خدمت کردن به سایر همراهان، و در روایت وارد شده است که: از مروّت و جوانمردی در سفر، بخشیدن توشه و خوش خویی و مزاح کردن در غیر معصیت است، خصوصاً در سفر حج که سفری نسبتاً طولانی و طاقت فرسا است، بدیهی است رعایت این امور قطعاً سختیهای سفر را آسان می نماید.
5_ سعی نمایند که نمونه کاملی از اخلاق پسندیده و ملکات کامله باشند و اعمال و رفتاری که موجب اختلاف و تفرقه واقع می شوند را انجام ندهند.
6_ زمانی که اراده سفر نمودند آداب و دعاهایی که وارد شده است را انجام دهند که ذیلاً به مختصری از این آداب اشاره می نماییم:
آمده است که چون اراده سفر نمودی به آنچه که حضرت امام محمد باقر علیه السلام عمل می نمودند عمل نما که آن حضرت عائله خود را یک جا جمع می کردند و می فرمودند که این دعا را قرائت کنند:
أللّهُمَّ إنّی اَستَودِعُکَ الغَداهُ نَفْسی وَ مَالِی وَ أهْلی وَ وُلْدی، الشّاهِدَ مِنّا وَ الغائِبَ. اَللّهُمَّ احْفَظْنا وَ احْفَظْ عَلینا. اللّهُمَّ اجْعَلْنا فی جَوارِِکَ. اَللّهُمَ لاتَسْلُبْنا
نِعْمَتَکَ وَ لاتُغیِّر لَنَا مِنْ عافِیَتِکَ وَ فَضلِکَ.
و بهتر است که پس از وداع با اهل و عیال خود بر در خانه بایستد و تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها را بگوید و سوره حمد را از پیش رو و از جانب راست و از جانب چپ بخواند و نیز آیه الکرسی را به سه طرف بخواند و سپس بگوید: اَللّهُمَّ اِلَیکَ وَجَّهتُ وَ خَلَّفتُ أهْلی وَ مالِی وَ ماخَوَّلْتَنی وَ قَدْ وَثِقْتُ بِکَ، فَلاتُخَیِّبنی یَا مَنْ لایُخَیِّبُ مَنْ أَرادَهُ وَ لایُضَیِّع مَن حَفِظَهُ. أللُّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه وَ احْفَظْنی فیما غِبْتُ عَنْهُ وَ لاتَکِلْنی إلی نَفْسی یا أَرحَمَ الرّاحِمینْ.
و تفصیلات و دعاها و آداب دیگری هم هست که طالبین به کتب مفصّله رجوع کنند.
و اگر بر مقداری از تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام سه مرتبه دعا بخواند به دعایی که خواندن آن به هنگام خواب مستحب است و پس از آن تربت را بوسیده و به چشم خود بگذارد و بگوید: (األلّّهُمَّ اِنّی أَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذِهِ التُربَهِ وَ بِحَقِّ صاحِبِها وَ بِحَقِّ جَدِّهِ وَ أَبیه و اُمِّه وَ أخیهِ وَ بِحَقِّ وُلْدِهِ الطَّاهرین، إجْعَلْها شِفَاءاً مِنْ کُلّ داءٍ وَ أماناً مِنْ کُلِّ خَوْفٍِ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ سُوءٍ) و آن را در جیب خود بگذارد، تا آخر سفر در امان خداوند است. البته اگر در سفر حج به جهت تقیه موجب نگرانی شود، انجام ندادن آن بهتر است و یا اینکه آنرا به صورتی انجام دهد که موجب ایراد و نگرانی واقع نگردد.
و نیز هنگام سوار شدن بر محمل و یا هر وسیله ی سواری از جمله هواپیما و مانند آن مستحب است که بگوید: اَلحَمْدُ
لِلّهِ الَّذّی هَدانا لِلإسْلامِ وَ عَلَّمَنا الْقُرآنَ وَ مَنَّ عَلَیْنا بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیه و آلِهِ. سُبحانَ اللهِ. بِسْمِ اللهِ و لاَ حَولَ وَ لا قُوَّهَ إلاّ بِاللهِ. ألحَمدُ لِلّهِ الَّذی هَدَانا لِهَذا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدیَ لَولاَ أنْ هَدانَا اللهُ لَقَدْجَائَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالحَقِّ وَ نُودوا أنْ تِلْکُمُ الجَنَّهَ. سُبْحَانَ الَّذی سَخَّر لَنا هَذا وَ مَا کُنَّا لَهُ مُقْرِِنِینَ وَ إنّا إلی رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ. که خواندن آن موجب حفظ خود شخص و وسیله سواری اوست.
و البته دعاها و آداب مفصل تر از موارد مذکور هم ذکر شده که برای سهولت به همین مقدار اکتفا نمودیم.
البته مهمتر از تمام اعمال و ادعیه، توجه به این نکته است که حضرت قسم به ذات الهی می خورند که حضرت صاحب الامر ارواحنا فداه، همه ساله در مراسم حج شرکت جسته و مردم را می بینند و آنها را می شناسند ولی مردم ایشان را نمی شناسند، و لذا درک حضور آن وجود ذی جود در مراسم حج، قطعاً حال و هوای معنوی خوشی را به انسان خواهد داد که وصف ناپذیر خواهد بود.
و امّا نکته ا ی که بیان آن از اهمیت خاصی برخوردار است آن است که بدانیم سفر حج، سفری است که عمده و اساس آن گذشتن انسان از دنیا و متعلقات آن است و آنکه حج خود تعیین مسیری است برای سفر آخرت که هرچه انسان ساده تر و سبک تر باشد رسیدن به مقصد برای انسان آسانتر می شود. و از سادگی و کیفیت خانه خداوند _ همانطور که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در نهج البلاغه فرمودند: اگر خداوند می خواست می توانست خانه خود را از انواع احجار و جواهرات ثمینه مانند
دُرّ و یاقوت و امثال آن قرار بدهد که آن هم نسبت به عظمت آن ذات مقدّس اندک بود لیکن بنای آنرا از ساده ترین سنگ ها قرار داد و به مردم نیز دستور داد تا با ظاهر و لباس ساده، اعمال حج را بجاآورند _ بدانند که نباید این سادگی و بی آلایشی و جهات معنوی را با خریدن سوغاتی های فراوان و ذخائر بی شمار از بین ببرند بلکه مناسب و شایسته آن است که حتی سوغاتی های این سفر مبارک هم مانند خودش ساده و بی آلایش بوده باشد.
و با امید به اینکه ضمن انجام مراسم حج ابراهیمی، این سفر پرفیض را با استعانت از درگاه خداوند متعال آغاز نمایید به بیان مناسک و احکام حج می پردازیم.
(مسأله 1): وجوب حج پس از تحقق شرایط آن فوری است و باید در همان سال استطاعت انجام شود و اگر کسی از روی نافرمانی یا به جهت عذری آن را ترک کرد واجب است در سال آینده و سال های بعد حج را بجا آورد. و در هر صورت اگر ترک حج از روی نافرمانی باشد باید حج را بعداً بجاآورد، امّا در صورت ترک حج به جهت داشتن عذر موجّه، چنانچه استطاعت تا سالهای آینده باقی باشد باید حج را بجاآورد، و لیکن بعید نیست که تأخیر حج بدون عذر شرعی، از گناهان کبیره باشد. ولی حج واجب نمی شود مگر بر اشخاصی که دارای چند شرط باشند:
اوّل: بلوغ، پس شخصی که به حدّ بلوغ نرسیده باشد حج بر او واجب نیست. و در بلوغ زودرس به صورت طبیعی و بلکه با وسایل امروزی و در موارد تبدیل جنس زن به
مرد و بالعکس، احوط اجراء حکم بلوغ حقیقی است هم در مورد حج و هم در سایر احکام که تفصیل آن در محل خود مبیّن است.
دوّم: عقل، پس بر شخصی دیوانه حج واجب نیست که البته مراد از عقل در اینجا عقل متعارف است که در روایات خصوصاً روایتی از امام صادق علیه السلام در اول اصول کافی به وجه أکمل به آن اشاره گردیده است، و ظاهر آن است که اصل اوّلی در خلقت انسان عقل و کمال است اگرچه تکامل آن به مرور زمان می باشد، و لذا اگر شک شود درباره عاقل بودن کسی برای ترتیب آثار در صحت معامله یا قضاء حج یا نماز و روزه و امثال آن، اصل سلامت جاری است و استصحاب عدم، جاری نمی شود.
و اگر اختلال و زوال عقل به سبب تصادف و ضربه یا سکته های مغزی و امثال آن باشد، در اجرای حکم زوال عقل و جنون خاصّه در صورت امکان بهبودی و مداوا، در تمامی ابواب فقهی و از جمله قضاء حج، محل تأمّل است.
سوّم: آزاد بودن، پس بر شخصی که بنده باشد حج واجب نیست و اگرچه مقصود از آزادی در اینجا، آزادی و بردگی فقهی است که البته مصادیق آن در این زمان اندک است، لیکن اگر در جنگ های با اسرائیل یا سایر ملل غیر مسلمان دفاعاً یا ابتداءً _ بنابر جواز آن در زمان غیبت امام علیه السلام _ کسانی به اسارت مسلمانان درآیند، احکام مترتّب بر آنها که در محل خود مشخص شده است، در باره آنها اجرا می شود. و امّا اگر به صورت ربودن و امثال آن باشد، جریان حکم عبد
و مملوک بر آنها مشکل است. و این مورد و همچنین لزوم تحصیل و تحقیق برای بدست آوردن بنده برای متمکّنین از سایر بلاد و نقاط یا عدم آن در صورت لزوم - از جمله در اداء کفّارات - و مسائل دیگر مربوط به آنها، دارای تفصیلاتی است که در محل خود بیان گردیده است.
چهارم: استطاعت، و در آن چند امر معتبر است:
1_ وسعت وقت به این معنی که بایستی برای مکلّف وقت کافی باشد که بتواند به مکه رفته و اعمال را انجام دهد پس اگر مکلّف زمانی دارای مال بشود که پس از آن به اعمال حج نمی رسد، حج بر چنین شخصی در آن سال واجب نخواهد بود، لیکن از آنجا که در برخی کشورها از جمله ایران متداول است که از سال ها قبل برای حج اسم نویسی می نمایند، و طریق هم منحصر به آن است، لذا بنا بر اقرب زمان ثبت نام ملاک در وسعت وقت و صدق استطاعت است که شخص نباید آنرا ترک نماید، اگرچه در صورتی که در اثنای نوبت، راه و طریق دیگری هرچند با قیمت زیادتری ممکن و آسان باشد با حصول سایر شرائط، باید در همان سال به حج مشرّف شود و بنابر اقوی انتظار کشیدن تا حصول نوبت ثبت نام شده، جایز نیست ولی اگر تا زمان زنده بودن شخص، نوبت ثبت نام شده نصیب خود شخص نشود تا فوت شد مسلّماً در نزد خداوند مأجور است، و بنا بر احتیاط واجب لازم است که از طرف او نیابت بگیرند، خصوصاً اگر فوت شخص در همان سال یا نزدیک به آن باشد، و صغیر هم در
بین ورثه نباشد، و الاّ حتی الامکان جمع بین حق صغار و رعایت احتیاط را بنمایند.
2_ بایستی مکلّف از توشه راه و وسیله سواری که لایق او باشد تمکّن داشته باشد اگرچه میزان در وسیله سواری به حسب زمان و مکان و امکانات فرق می کند. و لذا مراد از استطاعت در وسیله سفر، فرد اکمل نیست بلکه در بلاد و اماکنی که مسافرت با کشتی یا ماشین و امثال آن ممکن باشد، حصول استطاعت متوقف بر تأمین هزینه هواپیما نیست. و در صورتی که مکلف دارای عائله باشد داشتن مخارج بالفعل آنها در تمام مدت رفتن و بازگشتن نیز از امور معتبره در استطاعت است.
3_ باز بودن راه، پس اگر از رفتن به مکه جلوگیری شود، یا آنکه احتمال خطری بر نفوس یا اموال یا اعراض مسلمین و یا خود شخص در اثناء راه باشد، استطاعت حاصل نخواهد شد و همچنین اگر شخصی از جهت پیری یا مرض، قدرت بر رفتن نداشته باشد حج بر او نیز واجب نیست. اگرچه مواردی از قبیل تحولات بشری و قوانین بین المللی به حسب ازمنه مختلف است پس اگر رفتن بدون گذرنامه خطری و مشکلی را ایجاد نمی کند، انجام فریضه حج بر انسان لازم است و توقفی بر صدور گذرنامه ندارد، خصوصاً نسبت به دولت های ظالم و دیکتاتور و خاصه کافر که بدون هیچ حق شرعی و قانونی بر ملت و خاصه بر مسلمانان مسلط شده اند. و بنابراین دولت های مختلف به حسب مسلمان بودن و نبودن و اهل کتاب و یا کافر و ظالم، و حربی یا ذمی بودن با یکدیگر فرق می نمایند. و چه بسیار نیکو بود و
هست اگر دول اسلامی و مسلمانان از خواب غفلت بیدار می شدند و به یاد عزّت و عظمت خود می آمدند و مراتب دوستی را بین خود تمام می کردند و مرز بین مسلمانان و ممالک اسلامی را برمی داشتند.
و امّا اگر صدور گذرنامه متوقف بر رشوه دادن و یا بذل مال فوق متعارف و قانونی باشد و یا مستلزم بیان خلاف واقع و حقیقت باشد (از قبیل تغییر در نام یا در محل اقامت یا ولادت و امثال آن) جواز یا وجوب آن محل تأمل است، البته نسبت به دولت های ظالم و کافر احتمال جواز یا وجوب آن _ در صورتی که خطر و هتکی یا اختلال نظامی باشد _ تأمّل آن بیشتر است.
و نیز اگر رفتن به سفر حج متوقف بر سفر به ممالک متعدد برای رسیدن به مکه معظمه همراه با وجود مقتضیات مالی و بدنی و سیاسی، باشد این سفر بر انسان واجب می شود.
4_ رجوع به کفایت یعنی شخص مکلف بایستی از نظر مالی طوری باشد که پس از برگشتن از مکه بتواند خود و عائله خود را اداره بنماید، پس اگر شخصی دارای مبلغی باشد که آن مبلغ وسیله کسب او است و اگر آن مبلغ را برای حج صرف بنماید و پس از برگشتن محتاج شود، حج بر چنین شخصی واجب نیست.
(مسأله 2): در صورتی که کسی مخارج حج دیگری اعم از هزینه رفت و برگشت و نفقه عیال او در این مدت را بذل نموده و به او بپردازد، حج بر چنین شخصی واجب گردیده و نسبت به این شخص رجوع به کفایت معتبر نیست یعنی چنین شخصی بایستی عمل حج
را بجای آورد اگرچه پس از برگشتن مالی نداشته باشد که بتواند معاش خود و عائله اش را اداره نماید. البته در صورتی که همان مدت زمان لازم برای انجام فریضه حج هم مانعی از کسب روزی او و عائله اش در آینده نباشد. و اما در صورتی که خود شخص مقداری از مال را دارا باشد که وافی به مصارف حج باشد ظاهر این است که در این صورت هم رجوع به کفایت معتبر باشد و وجوب حج در صورتی است که آن مقدار از مال مربوط به مخارج سال او نباشد.
(مسأله 3): شخصی که مخارج دیگری را تعهد نموده و یا به او می بخشد بایستی مورد اطمینان باشد پس اگر احتمال آن باشد که در رفتن یا برگشتن از بذل خود دست خواهد کشید، حج واجب نخواهد بود.
(مسأله 4): در صورتی که شخص مستطیع، عمل حج را به تأخیر انداخت تا آنکه از جهت پیری یا مرض (که امید خوب شدن در آن نیست) از انجام دادن عمل حج معذور شد ، بر چنین شخصی واجب است که از طرف خود نائب گرفته و شخصی را به مکّه بفرستد.
(مسأله 5): در صورتی که شخص مکلّف امید به خوب شدن بیماری خود داشته باشد احوط و بلکه اقوی این است که در سال بیماری نائب گرفته و به مکه بفرستد و پس از خوب شدن، خودش نیز عمل حج را انجام دهد.
(مسأله 6): اگر مکلّف در سال اوّل استطاعت خود به جهت پیری یا بیماری که در آن امید خوب شدن نیست، از رفتن به مکه متمکّن نباشد، احوط این است که در همان سال
نائب گرفته و او را به مکه بفرستد و در صورتی که در سال های بعد هم متمکّن شد، خودش نیز باید عمل حج را انجام دهد.
(مسأله 7): اصناف و کسبه مانند دلاّل و بنّا و نجّار و سائر کسانی که از راه کسب و صنعت، زندگانی خود و عائله شان تأمین می شود اگر مبلغی از راه ارث یا غیر ارث بدست آنها برسد که برای رفتن به مکه و برگشتن و مخارج عائله شان در این مدت کافی باشد، حج بر آنها واجب خواهد شد.
(مسأله 8): شخصی که دارای ملک مانند خانه و مغازه و باغ و زمین زراعتی و یا شتر و گاو و گوسفند و یا ماشین و امثال اینها باشد در صورتی که راه زندگانی و معیشت این شخص و خانواده اش از منافع این گونه امور باشد، اگر مقداری از آنها را بفروشد که برای مخارج رفتن و برگشتن و مخارج خانواده در این مدت کفایت کند، بر چنین شخصی حج واجب خواهد شد و این حکم مشروط به این است که باقیمانده املاک پس از برگشتن نسبت به اداره معاش او و عائله اش کافی باشد.
(مسأله 9): در صورتی که شخص دارای کسب نباشد بلکه امور معاش او از راه خمس یا زکاه و مانند آنها تأمین شود و بر حسب عادت به مقدار کفایت او بدون مشقت به او برسد یا آنکه یکی از خویشان یا آشنایان او مخارج زندگانی او را تحمّل نموده باشد، بر چنین شخصی اگر از مخارج به مقدار رفتن و بازگشتن و مخارج عائله اش در این مدت به او برسد، وجوب حج بر او بعید نیست البته اگر
مبلغ پرداختی به عنوان حج باشد و اما اگر مطلق باشد و از غیر خمس و زکات باشد، اقرب صرف مبلغ در مخارج زندگی است تا زکات و خمس کمتری را مصرف کند مگر بر مبنای حصول استطاعت از طریق خمس و زکات، و البته احتیاط ترک نشود.
(مسأله 10): خانه ای که محل سکونت شخص و عائله او است و همچنین لوازم خانه از قبیل فرش و لوازم منزل و لباس و کتب علمیه ای که محل حاجت است، فروختن آنها برای رفتن به حج واجب نیست، و فقط در صورتی که خانه از جهت بزرگی یا از جهت محل و یا ساختمان بیش از شأن صاحب آن باشد مقدار زیادی را باید در مصرف حج صرف نماید.
(مسأله 11): اگر شخصی دارای خانه و لوازم منزل نباشد و مقداری مال به دست او آید و آن مبلغ بین رفتن به مکه و خریدن خانه و لوازم منزل مردّد، باشد در صورتی که در نداشتن خانه و لوازم بر او مشقتی باشد - اگرچه نداشتن خانه و لوازم با شأن او مناسب نباشد - صرف آن مال در خانه و لوازم منزل مانعی ندارد. و در صورتی که چنین نباشد چنان چه در موسم حج باشد باید مبلغ را در راه حج به مصرف برساند ، اگر چه بایستی رضایت عیال و فرزندان را هم در نظر بگیرد.
(مسأله 12): اگر شخصی دارای مالی باشد که برای حج کافی باشد ولی در اثر نداشتن همسر در مشقت باشد، جائز است آن مبلغ را حتی در موسم حج به مصرف ازدواج برساند، اگرچه به این سبب از رفتن به حج
غیر متمکّن شود و وجوب حج بر چنین شخصی معلوم نیست. و امّا در غیر موسم حج هم ، حتی در صورت عدم مشقت از ناحیه ازدواج می تواند مال را به مصرف ازدواج رساند. و در صورتی که صرف آن مال برای حج، او را از ازدواج باز دارد واجب نیست آنرا برای موسم حج نگه داشته و از ازدواج خودداری نماید.
(مسأله 13): شخصی که در استطاعت خود به جهت دارایی شک کند، احوط بلکه اقوی این است که در اموال خود تفحص نماید تا در صورت استطاعت، حج را بجاآورده و بدین سبب مشمول بی قیدی و بی اهمیتی به امور دینی که بنابر مسلم از گناهان کبیره است، نشود.
(مسأله 14): شخصی که مستطیع شد و به حج نرفت، حج بر ذمّه او واقع می شود، پس مادام الحیات واجب است به حج رفته و ذمه خود را فارغ نماید اگرچه بعداً زمینه استطاعت او از بین برود.
(مسأله 15): هرگاه استطاعت حاصل شد و بجا آوردن حج متوقف بر مقدمات و تهیه وسایلی بود، باید فوراً به تحصیل آن پرداخته و خود را آماده و مهیای تشرّف نماید.
(مسأله 16): اگر مکلف ملکی داشته باشد و به قیمت خودش فروش نشود و اگر بخواهد حج بجا آورد باید آن ملک را به کمتر از قیمت خود بفروشد طوری که باعث ضرر کلی برای آن شخص بشود، فروش آن ملک برای او واجب نیست. امّا اگر هزینه و مخارج حج افزایش پیدا کند و توانایی تهیه مازاد را هم داشته باشد، در این صورت تأخیر حج به جهت گرانی هزینه، جائز نیست و باید در همان سال
به حج برود.
(مسأله 17): اگر کسی مقداری پول قرض کند و آن پول به مقدار مخارج حج باشد و قدرت پرداخت آن را هم بعداً داشته باشد و فعلاً مورد مطالبه نباشد، حج بر او واجب خواهد شد، بلکه اگر ابتداءً هم بتواند با همان شرائط پول قرض کند و به حج برود، اقوی وجوب حج بر چنین شخصی است.
(مسأله 18): هرگاه به کسی از سهم (فی سبیل الله) یا زکات مبلغی داده شود که در راه حج صرف کند و به مقدار هزینه حج هم باشد تنها در صورتی که موارد اهمّ از فقرا و مساکینی که به آن مبلغ نیازمندند نباشد، حج بر او واجب می شود. امّا اگر از سهم سادات و سهم امام مبارک (ع) مبلغی به او داده شود و شرط شود که در راه حج صرف نماید حصول استطاعت در این صورت مشکل است.
(مسأله 19): هرگاه زنی مستطیع شد، در صورتی که بر نفس خود مأمون باشد و شوهر هم به تنها رفتن او راضی باشد، همراه داشتن مَحرم با خود شرط نیست ، و در صورتی که مأمون نباشد لازم است که مَحرمی را همراه خود داشته باشد، که در این صورت تنها با داشتن هزینه حجّ مَحرم، حج بر او واجب می شود.
(مسأله 20): کسی که نذر کرده است که روز عرفه در کربلا و یا به زیارت یکی از ائمه (علیهم السلام) برود و بعد از این نذر مستطیع شد، بنا براقوی باید در سال استطاعت به حج رفته و کفّاره نذر خود را هم بپردازد اگرچه برخی قائل به عدم بطلان نذر و عدم وجوب حج بر
چنین شخصی شده اند.
(مسأله 21): در صورتی که زن مستطیع شود اگر اجازه ندادن شوهر از باب بی اهمیتی به احکام دین نبوده و یا سبب ایجاد اختلاف خانوادگی نشود، می تواند بدون اجازه شوهر به حج برود و چنین شوهری نمی تواند زن خود را از حج واجب منع نماید نظیر ورود زن به سایر میدانهای سیاسی و اجتماعی و دولتی و حزبی و امثال آن که مورد ابتلاء این زمان می باشد.
(مسأله 22): حکم زنی که از شوهرش طلاق گرفته و طلاقش رجعی است و عدّه او تمام نشده است مانند زن شوهردار است.
(مسأله 23): اگر فرزندی مستطیع شود، گرفتن اجازه از پدر و مادر در رفتن به حج در صورت نیاز ایشان به کمک و مساعدت او به سبب پیری و امثال آن، و یا به سبب ترس بر سلامتی خودِ فرزند، لازم است. و در صورتی که به حج رفتن فرزند و تنها گذاشتن پدر و مادر، موجب اذیت و آزار آنها شود، وجوب حج بر چنین فرزندی معلوم نیست بلکه اقوی عدم وجوب حج بر او است.
(مسأله 24): شخص مستطیع در صورتی که خودش بتواند به حج برود، باید شخصاً به حج برود و اعمال را شخصاً انجام دهد و چنانچه کسی بخواهد از طرف او تبرّعاً و یا با گرفتن اجرت، حج نماید کفایت نمی کند. ولی اگر به واسطه پیری یا مرض نمی تواند به حج برود، می تواند نائب بگیرد بلکه اگر از جهت مالی مستطیع باشد واجب است که نائب بگیرد.
(مسأله 25): کسی که حَجّهالاسلام بر ذمه اش باشد هنگامی که مرگش نزدیک شود واجب است وصیت کند که حج را
برای او بجا آورند پس اگر مُرد، مخارج حج او از اصل ترکه داده می شود اگرچه وصیت هم نکرده باشد. و در صورتی هم که وصیت نموده ولی مخارج حج خود را مقید به ثلث خود نکرده باشد باید آن را از اصل ترکه خارج کرد. و امّا اگر وصیت نموده و مقیّد به ثلث هم کرده باشد، اگر ثلث مالش وافی به مخارج حج بود، واجب است حج را از ثلث اخراج نمایند و بر سایر چیزهایی که وصیت کرده مقدّم است. امّا چنانچه ثلث به مقدار مصارف حج نباشد، لازم است کمبود را از اصل ترکه تکمیل نمایند.
(مسأله 26): کسی که بمیرد و حَجّهالاسلام و خمس و زکات و قرض بر ذمه داشته باشد، نمی شود قبل از أداء آنها در ترکه میّت تصرّف نمایند.
(مسأله 27): کسی که مستطیع بوده و فوت کرده است ولی ما ترکش به مقدار هزینه حج نیست، بر ورثه واجب نیست کمبود مخارج حجش را از مال خود بپردازند.
(مسأله 28): کسی که بمیرد و حَجّهالاسلام بر ذمّه او باشد واجب است در همان سال فوتش نائب بگیرند و تأخیر انداختن به سالهای بعد جائز نیست. لیکن نائب گرفتن حج میقاتی در صورت امکان حج بلدی، کفایت از حج واجب نمی کند.
(مسأله 29): هرگاه وصیت به حج بلدی باشد واجب است از بلد نائب بگیرند. و چنانچه به حج بلدی از غیر وطن خود وصیت نماید مثلاً یک نفر اهل تهران وصیت کند که از مشهد مقدس نائب بگیرند عمل به این وصیت واجب است. و در صورتی که نائب گرفتن برای حج از طرف مرده به وصیت یا غیر
وصیت واجب شده باشد کسی که باید آن نائب را بگیرد اگر سهل انگاری نموده و هزینه ی حجش تلف شود این شخص ضامن است و واجب است که از مال خود برای میّت نائب بگیرد. و از آنجا که به مجرّد نائب گرفتن ذمّه میّت برئ نمی شود پس اگر دانسته شود که اجیر به جهت عذری یا بدون عذر، حج را بجا نیاورده، واجب است دوباره اجیر گرفته شود لیکن جواز برداشت هزینه اجیر دوّم از اصل ترکه میّت مشکل است بلکه اگر قصوری و یا اشتباهی از ناحیه نائب اوّل رخ داده باشد در این صورت اقوی لزوم پرداخت هزینه نائب دوّم از سوی نائب اوّل است. و نیز در صورتی که مالی که به اجیر داده شده را بتوانند پس بگیرند، پس گرفتن آن لازم است. و در صورتی که چند نفر برای اجیر شدن پیدا شوند، در صورتی که مراعات حال میّت از یک طرف و مراعات نمودن حال نائب از جهت فضلیت و تقوی از طرف دیگر با توافق ورثه بوده و صغیری هم در میان ورثه نباشد، لازم نیست آن کسی را که با هزینه کمتری اجیر می شود انتخاب کنند.
(مسأله 30): هرگاه حَجّهالاسلام بر ذمّه میّت باشد و ترکه هم نداشته باشد، اگر وارث فرزند باشد و پدر و یا مادر، وصیت به آن حج نموده باشند و فرزند هم در زمان حیات و وصیّت یکی از والدین خود، دارای امکان مالی بود، وجوب حج بر فرزند در این صورت خالی از قوت نیست و لیکن بر سایر ورّاث واجب نیست که برایش اجیر بگیرند بلکه مستحب است. ولی هرگاه وصیت
به حج نموده و شخص بخصوصی را برای بجاآوردن حج تعیین کرده باشد عمل به وصیت لازم است، پس اگر آن شخص قبول کرد و لیکن هزینه بیشتری را که تفاوت بسیار زیادی با متعارف هر زمان نداشت مطالبه نمود، باید مقدار زیادی از ثلث برداشته شود و در خلاف متعارف لزوم عمل کردن به چنین وصیّتی مشکل است. و چنانچه ممکن نباشد دیگری را به مقدار متعارف اجیر نماید. ولی هرگاه وصیت به حج نموده به مبلغی که هیچ کس به آن رغبت نداشته باشد، پس اگر مورد وصیت حَجّهالاسلام باشد لازم است کمبود از اصل ترکه برداشته شود و اگر حَجّهالاسلام نباشد وصیّت باطل می شود و باید مبلغ معیّن صرف در خیرات و مبرّات گردد البته در صورتی که آن مبلغ برای حج میقاتی هم مفید نباشد و الاّ باید صرف حج میقاتی بشود.
(مسأله 31): هرگاه شخصی مثلاً منزل خود را به دیگری صلح کند یا بفروشد به شرط آنکه پس از مردنش برای او حج بجاآورد، چنین شرطی صحیح و لازم الاجرا خواهد بود و این منزل از ملک ورثه حساب نخواهد شد هرچند که مورد وصیّت، حج مستحبی باشد. و اگر طرف مقابل عمل به شرط نکند، حق به هم زدن معامله به ورثه منتقل نمی شود، بلکه این حق به حاکم شرع منتقل می شود و چنانچه حاکم شرع آن معامله را فسخ کرد، مال را صرف در آنچه شرط شده می کند و چنانچه چیزی زیاد آمد آنرا صرف در خیرات و مبرّات می نماید.
(مسأله 32): در نیابت در حج چند چیز معتبر است:
اوّل: بلوغ، پس حج بچّه نابالغ بجای دیگری، در
حَجّهالاسلام و حج های واجب دیگر کفایت نمی کند. هرچند آن طفل ممیِّز باشد بنابر احتیاط، بلی بعید نیست که نیابت وی در حج مستحبی با اذن ولی صحیح باشد.
دوّم: عقل، پس نیابت دیوانه از دیگری صحیح نخواهد بود خواه همیشگی، یا گاه به گاه باشد، البته اگر انجام اعمال حج در هنگام دیوانگی باشد، و امّا نیابت سفیه اشکالی ندارد.
سوّم: ایمان، که علاوه بر ایمان به خدا و پیامبر، دوازده امام را نیز باید قبول داشته باشد. پس نیابت غیرمؤمن کافی نیست هرچند عمل را بر طبق مذهب ما بجا آورد.
چهارم: آنکه ذمّه نائب در سال نیابت مشغول به یک حج واجبی که به هر نحوی لازم شده است نباشد. امّا برائت ذمّه نائب از منوب عنه وقتی حاصل می شود که یقین شود شخص نائب عمل را به طور صحیح و درست انجام داده است. و همچنین نائب حتماً باید اعمال حج و احکامش را به خوبی بداند هرچند به توسط راهنمایی دیگری باشد. همچنان که نائب باید مورد اطمینان نیز باشد اگرچه عادل نباشد.(مسأله 33): اولاً: نیابت شخص بالغ و عاقل از بچه های نابالغ ممیّز و نیز عاقل از دیوانه، اشکالی ندارد بلکه اگر حج در حالت افاقه بر ذمه دیوانه واجب شده باشد و در حال دیوانگی مرده باشد واجب است که برایش اجیر بگیرند.
ثانیاً: همجنس بودن نائب و منوب عنه لازم نیست و نیابت مرد از زن و بالعکس صحیح است.
ثالثاً: نائب گرفتن صروره (کسی که هنوز به حج نرفته) برای صروره و غیر صروره اشکالی ندارد خواه مرد باشد یا زن. بلی در صورتی که نائب زن باشد و منوب عنه مرد
باشد احوط ترک آن است.
(مسأله 34): منوب عنه باید مسلمان باشد و نیابت از کافر صحیح نیست. پس هرگاه کافر مستطیع بمیرد و وارث او مسلمان باشد بنابر قول مشهور، واجب نیست برای او نائب بگیرند، هرچند احتیاط در گرفتن نائب است.
(مسأله 35): در نائب گرفتن نمی توان کسی را که در ترک بعضی از اعمال حج و یا در صحیح بجا آوردن آن، معذور باشد اجیر نمود بلکه اگر چنین شخصی هم تبرّعاً به نیابت دیگری حج نمود اکتفاء کردن به عمل او مشکل است، بلی اگر در بجا آوردن کارهایی که بر مُحرم حرام است معذور باشد، مثل این که مضطر به تظلیل (زیر سایه رفتن) باشد، اجیر گرفتن یا نایب گرفتن چنین شخصی اشکالی ندارد.
(مسأله 36): هرگاه نائب پیش از مُحرم شدن بمیرد، ذمّه منوب عنه برئ نمی شود و واجب است دوباره برایش نائب گرفته شود. ولی چنانچه پس از احرام بمیرد در صورتی که در حرم باشد، کفایت از منوب عنه می کند.
(مسأله 37): اگر اجیر بعد از مُحرم شدن و دخول در حرم بمیرد، تمام اجرت را مستحق خواهد شد در صورتی که بر برائت ذمّه میّت اجیر شده باشد و امّا اگر بر بجا آوردن اعمال حج اجیر شده باشد، فقط اجرت مقداری را که بجا آورده مستحق می شود و چنانچه قبل از احرام بمیرد مستحق چیزی نمی باشد، بلی اگر مقدمّات عمل، داخل در اجاره باشد، هر مقداری از مقدمات را که انجام داده باشد اجرت همان مقدار را مستحق می شود.
(مسأله 38): هرگاه نائب، کاری را که موجب کفّاره شود انجام دهد، کفاره را باید از مال خودش بدهد خواه نیابت
به عنوان مزد گرفتن باشد و خواه تبرّعاً باشد.
(مسأله 39): چنانچه کسی شخصاً اجیر شد که حج را بجا آورد، نمی تواند دیگری را برای این حج اجیر نماید مگر به اذن موجر و یاشواهد و قرائنی باشد که دلالت بر جواز نیابت دیگری خصوصاً در صورت عذر نائب و فوریت حج و یا افضلیت نائب دوّم بنماید با عدم دسترسی به موجر .
(مسأله 40): در حج مستحبی یک نفر می تواند به جای چند نفر حج نماید امّا در حج واجب جایز نیست یک نفر به جای دو نفر یا بیشتر حج بجا آورد و باید نیابت از طرف یک نفر باشد مگر در صورتی که حج به دو نفر یا بیشتر به نحو شرکت واجب شده باشد مثل اینکه چند نفر نذر کنند که شخصی را برای حج اجیر نمایند که در این صورت اجیر می تواند این حج را به نیابت از آن چند نفر بجا آورد.
(مسأله 41): نیابت برای طواف مستحبی جائز است و یک نفر می تواند برای چند نفر طواف مستحبی انجام دهد چه آن افراد مرده باشند یا زنده و چه بعضی مرده باشند و بعضی زنده.
(مسأله 42): اگر نائب و یا منوب عنه قبلاً موفّق به انجام عمره مفرده نشده باشند، بنابر احتیاط و بلکه اقوی آن است که بعد از فراغت از اعمال حج نیابتی، برای منوب عنه و یا خودش عمره مفرده بجاآورد، همچنان که می تواند برای خود یا دیگری نیز طواف نماید.
حَجّهالاسلام بر سه قسم است:
1_ حج اِفراد. 2_ حج قِران. 3_ حج تَمتّع.
که با توجه به تقارب تعاریف حج قِران و اِفراد، ابتدا مختصراً به آنها
اشاره خواهد شد. و امّا وظیفه اکثر فارسی زبانان یعنی أهالی ایران، افغانستان، پاکستان، و غیر ایشان از لغات مختلف و کسانی که در فاصله های دورتری از این کشورها به مکّه معظمّه باشند - که در بیان شریف حضرت سیّد الشهداء علیه السلام در دعای مشهور عرفه): اِلَیْکَ عَجّتِ الاَصْواتُ بِفُنونِ اللُّغات) نیز به آن اشاره شده است - حج تمتع است، که پس از ذکر مسائل مختصری از حج اِفراد و قِران، تفصیلاً به بیان مسائل حج تمتع پرداخته خواهد شد ان شاء الله.
و امّا بطور کلّی حج قِران و حج اِفراد بر کسانی واجب است که فاصله منزل آنها تا مکه بیش از شانزده فرسخ نباشد و یا اهل مکه باشند به تفصیلی که بیان می گردد:
حج اِفراد عملی است مستقل و جداگانه و بر کسی واجب می شود که فاصله میان وطنش تا مکه کمتر از 16 فرسخ باشد و در صورتی که بتواند علاوه بر حج اِفراد، عمره مفرده را هم بجاآورد، عمره مفرده نیز به طور جداگانه بر او واجب خواهد بود. بنابراین کسی که می تواند فقط یکی از این دو را بجاآورد، همان را که می تواند بجاآورد بر او واجب می شود، و چنانچه بتواند یکی از این دو را در زمانی و دیگری را وقت دیگری بجاآورد، واجب است آنچه وظیفه وی در هر زمانی اقتضاء می نماید همان را بجاآورد، و چنانچه در یک وقت بتواند هردو را انجام دهد واجب است هردو را انجام دهد و مشهور میان فقهاء در این صورت این است که حج را پیش از عمره انجام دهد.
(مسأله 43): حج اِفراد با حج تمتع
شش فرق دارد:
1_ در حج تمتع باید عمره و حج در یک سال انجام داده شود، ولی در اِفراد لازم نیست بلکه ممکن است عمره را سال بعد بجاآورد.
2_ در حج اِفراد قربانی لازم نیست ولی در حج تمتع لازم است.
3_ در حج اِفراد جایز است در حال اختیار طواف و سعی حج را بر وقوفین مقدم داشت ولی در حج تمتع از روی اختیار جائز نیست.
4_ احرام حج اِفراد باید از میقات باشد ولی احرام حج تمتع از مکّه است.
5 _ عمره حج افراد را می شود پیش از حج یا بعد از آن بجاآورد، ولی در حج تمتع واجب است عمره پیش از حج باشد.
6_ بعد از احرام حج اِفراد می شود طواف مستحبی نمود ولی در حج تمتّع بعد از احرام بنابر احتیاط واجب جایز نیست طواف مستحبی بجاآورد.
(مسأله 44): کسی که دوری وطنش از مکه بیش از شانزده فرسخ بوده و در مکه اقامت نموده و ماندگار شده است، اگر اقامتش بعد از استطاعت و واجب شدن حج بر او بوده، بر چنین شخصی حج تمتع واجب است اما اگر پس از اقامت در مکه و داخل شدن در سال سوم، استطاعت پیدا کرده، حج اِفراد یا قِران بر او واجب می شود. و اگر استطاعتش پیش از سال سوّم باشد، حج تمتّع بر او واجب می شود و این در صورتی است که اقامتش به قصد مجاورت در مکّه باشد. و امّا اگر به قصد توطّن باشد، وظیفه اش از همان ابتدا حج قِران یا اِفراد است.
(مسأله 45): هرگاه در بلد خود مستطیع بوده و پس از استطاعت در مکّه اقامت نموده باشد، لازم است
به یکی از مواقیت رفته و از آنجا بر عمره تمتع مُحرم شود، و احوط این است که به میقات اهل بلد خود برود که اهل هر بلدی میقاتی دارند. و همچنین است کسی که در مکه اقامت کرده و پیش از رسیدن سال سوّم مستطیع شود.
(مسأله 46): هرگاه با حج اِفراد احرام بست و وارد مکه شد جایز است دور خانه خدا استحباباً طواف نماید ولی واجب است در این صورت بعد از نماز طواف، تلبیه بگوید.
حج قِران با حج اِفراد در تمام جهات با هم یکسانند مگر آنکه در سه مورد باهم فرق دارند:
1_ در حج قِران، هنگام احرام باید شخص مکلّف قربانی را با خود داشته باشد.
2_ قربانی کردن در حج قِران واجب است.
3_ در حج قِران، احرام یا به تلبیه است و یا به علامت گذاشتن بر قربانی و یا به تقلید بر آن، به اینکه مثلاً حلقه ای یا طنابی را به گردنش آویزان کند.
(مسأله 47): هر گاه کسی برای حج قِران احرام ببندد، جایز نیست به حج تمتع عدول نماید چون در حج قِران باید قربانی همراه حاجی باشد یا بر او علامت بگذارد یعنی اگر شتر است کوهانش را بشکافد و اگر گوسفند است گوشش را بدرد، یا پشت و سر و گردنش را رنگ کند که این را اِشعار گویند. و یا این که چیزی بر گردن حیوان قربانی مانند زنگوله یا چیز دیگر بیاویزد که این را تقلید گویند و یکی از این دو کار جای تلبیه را می گیرد.
بر کسانی که فاصله منزل آنها از مکّه معظّمه به مقدار شانزده فرسخ یا زیادتر از آن دور باشد حج تمتّع واجب می شود و آن عبارت است از دو عمل: عمره و حج، که عمره در این حج مقدم است بر خود حج، پس باید مطالب را در دو مقصد بیان نماییم:
مقصد اوّل: در بیان افعال عمره حج تمتع است و آن پنج فعل است: 1_ اِحرام. 2_ طواف. 3_ نماز طواف 4_ سعی. 5 _ تقصیر.
در بیان افعال عمره حج تمتع است و آن پنج فعل است: 1_ اِحرام. 2_ طواف. 3_نماز طواف 4_ سعی. 5 _ تقصیر.
پس در این مقصد پنج مطلب است:
واجبات احرام چند چیز است:
پس همین که علم داشته باشد به امر خداوند به احرام و به این سبب اراده نماید تا برای رضای خداوند تعالی محرم شود، کافی است، لکن باید تعیین نماید که احرام عمره مفرده است یا عمره حج تمتع. و همچنین باید تعیین نماید که احرام او بالاصاله است و یا نیابت از کسی است و احتیاط آن است که رعایت اداء و قضاء و واجب و ندب و نذر و شبه آن را نیز بنماید. و در صورتی که چند حج بر ذمّه او باشد مثل نذر و حَجّهالاسلام، تعیین نمودن هرکدام بر او لازم است.
و معنای نیت احرام چنانچه نزد اکثر علماء معروف و مشهور است و در اغلب کتب علمیه و رسائل عملیه نیز ذکر شده است عبارت است از عزم و قرار بر ترک محرّمات مشخص برای شخص مُحرم. و بنا بر این معنی، اشخاصی که از همان ابتداء و یا در اثناء سفر بعضی از اموری را که موجب کفّاره بر مُحرم می باشند را انجام می دهند، نیّتشان صحیح نبوده و احرام آنها باطل است. مثل اشخاصی که در این زمان با احرام از همان مبدأ و قبل از میقات سوار هواپیما شده و در حال احرام از میقات عبور می کنند اگرچه با رعایت همان شرائط و کیفیتی که نسبت به مواقیت گذشت. و همچنین است نسبت به سایر وسائل نقلیه مانند کشتی و قطار و امثال اینها. لکن ممکن است مراد از نیت احرام عبارت باشد از داخل نمودن خود در عملی و حالی که بر او حرام است آن امور معیّنه. و یا
عبارت باشد از التزام و بناء بر تحریم و حرام قرار دادن آن امور بر خود از زمان مشخص. و ظاهراً هر یک از این دو معنی جهت احرام کافی است.
و لیکن معنای دوم نیت را آنچه که در بعضی از اخبار معتبره وارد شده تأیید می کند که مستحب است در وقت نیت چنین بگوید:
ألَّلهُمَّ إنّی اُریدُ مَا اُمِرْتُ بِهِ مِنَ التَّمَتُّعِ بِالْعُمْرَهِ عَلَی الْحَجِّ عَلی کِتابِکَ وَ سُنَّهِ نَبیِّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَیَسِّرْ ذَلکَ لی وَ تَقَبَّلْهُ مِنِّی وَ أعِنِّی عَلَیْهِ فَإنْ عَرَضَنی عارِضٌ یَحْبِسُنی فَخَلِّصْنی حَیْثُ حَبَسْتَنی بَقَدَرِکَ الَّذی قَدَّرْتَ عَلَیَّ، ألَّلهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ حِجَّهٌ فَعُمْرَهٌ أحْرِمُ (اُحَرِّمُ) لَکَ شَعْری وَ بَشَری وَ لَحْمی وَ دَمی وَ عِظامی وَ مُخِّی وَ عَصَبی مِنَ النِّساءِ وَ الثِّیابِ وَ الطّیبِ، أبْتَغِی بِذَلِکَ وَجْهَکَ وَ الدَّارَ الآخِرَهَ.
که در این عبارت اگر أحرّم به تشدید باشد معنای دوّم را تأیید می کند و لی اگر بدون تشدید باشد معنای اول را تأیید می کند پس بهتر آن است که هر دو را در نیّت خود بگوید.
(مسأله 48): مستحب است که نیت احرام را بر زبان جاری نماید، و همچنین نیت همه اعمال حج و عمره را نیز مستحب است که هنگام عمل بر زبان جاری کند ولی در نیت چند چیز معتبر است:
1_ قصد قربت (به جهت نزدیکی به خدا) مانند سایر عبادات.
2_ همزمان بودن نیّت با شروع در احرام.
3_ تعیین احرام که برای عمره یا برای حج است، و تعیین حج که تمتع است یا قِران و یا اِفراد، و تعیین اینکه برای خود اوست و یا برای دیگری، و تعیین اینکه حجش حَجَّه الاسلام است (که برای اولین
بار با استطاعت بر او واجب شده) یا حج نذر است و یا حجّی است که به واسطه فاسد بودن حج قبل بر او واجب شده، و یا حج مستحبی است. و باید این امور در نیّت شخص مشخّص شود.
(مسأله 49): اگر بدون تعیین نیّت، احرام نماید احرامش باطل است، لیکن در صحت احرام، استمرار عزم بر ترک محرمات از اول تا آخر احرام معتبر نیست بر خلاف روزه که لازم است از اوّل صبح تا غروب، عزم بر ترک محرّماتِ بر روزه دار نماید، بلکه عزم بر تروک لازم بر مُحرم، از ابتداء تا آخر احرام، در همان لحظه بستن احرام کافی است، اگرچه احوط بلکه اقوی لزوم استمرار عزم بر ترک محرّمات است و اگر در اثناء احرام عزم بر اتیان اکثر و یا تمام تروک احرام نمود بقاء حالت احرام او محل تردید است. و این مطلب بنا بر این است که مقصود از احرام عزم بر تروک باشد و گذشت که این معنای از نیّت احرام محل تردید است.
(مسأله 50): اگر محرّمات احرام را تفصیلاً نداند و در وقت احرام همین قدر نیت کند که 24 موردی که در مناسک ذکر شده است را ترک کند و یا قصد کند به دستور کسی که همراه او است و مسأله دان است عمل کند، کافی است.
برای مرد که یکی مابین ناف و زانو را بپوشاند- و بهتر آن است که به ساق هم برسد- و دیگری را بر دوش خود بیندازد مثل رداء و طرفی را هم به طرف دیگر ببندد و لیکن دوخته شده نباشد بلکه شبیه به دوخته هم نباشد و
نیز از میته و مغصوب و حریر و ابریشم هم نباشد و بطور کلی به غیر از دوخته نبودن لباس، جامه ای باشد که نماز خواندن در آن جائز باشد. و نیز جامه و حوله ای را که به کمر خود می بندد باید به قدری نازک نباشد که بدن نما باشد و در جامه ا ی هم که به دوش می اندازد احوط چنین است.
ولی پوشیدن جامه دوخته برای زن اشکال ندارد لکن احوط ترک پوشیدن حریر خالص خصوصاً نسبت به جامه احرام است و نیز احوط آن است که از جنس پوست هم نباشد. و احوط بلکه لازم است که در زمان پوشیدن لباس احرام، نیت قصد قربت داشته باشد لکن نیت قربت برای کندن لباسهای قبلی لازم نیست لکن اگر ترک نشود بهتر است.
شرائطی که در لباس احرام معتبر است از قرار ذیل است: 1_ خمس آن داده شده باشد. 2_ حریر نباشد. 3_ متنجّس به نجاستی که در نماز معفو نیست نباشد. 4_پوست نباشد. 5 _ بافته شده باشد. 6_ دوخته و شبیه دوخته نباشد (برای مردان ولی برای زن ها اشکالی ندارد). 7_ پاک باشد. 8 _ غصبی نباشد. 9_ مانند نمد مالیده شده نباشد. 10_ بدن نما نباشد.11_ بنابر احتیاط لباس احرام را گره نزند و با سنجاق هم به یکدیگر وصل ننماید و لکن گذاشتن سنگ در لباس احرام و با نخ بستن آن بدون گره زدن، جایز است.
و همچنین مستحب است که لباس احرام از جنس پنبه باشد. و امّا در خصوص لباسهای احرامی که از جنس نایلون و پلاستیک باشند، بنابر احتیاط باید از پارچه های نایلونی بافته شده اجتناب کرد.
(مسأله 51): کسی
که محرم می شود می تواند لباس احرام را عوض کند و لباس احرام دیگری را که دارای همان شرائط باشد بپوشد. و همچنین می تواند به یکی از جهات عقلائی مانند تطهیر کردن، لباس احرام خود را بیرون آورد و دوباره بپوشد.
(مسأله 52): مُحرم شدن در لباسی که با پول خمس نداده خریده باشد جایز نیست و بلکه نماز خواندن در لباسی که آن را از پول خمس داده نشده خریده و هنگام خریدن هم نیّت دادن خمس ارزش آن را نداشته باشد، باطل است.
(مسأله 53): اگر خون کمتر از درهم در خون زخم و جراحت و دمل - که نماز خواندن با آنها صحیح است - در لباس احرام باشد اشکالی ندارد.
(مسأله 54): کسی که مُحرم شده، اگر لباس و یا بدنش نجس شود بنا بر احتیاط واجب باید هرچه سریعتر آن را تطهیر کند و یا لباس را عوض کند، و بنابر احتیاط مستحب نباید آنرا از زمان متعارف به تأخیر بیاندازد.
(مسأله 55): اگر پارچه ای را برای نگهداری لباس احرام و یا برای حفظ از سرما، روی لباس احرام بیندازد اشکالی ندارد به شرط این که دوخته نباشد.
سوّم: گفتن لبیک است و صورت آن بنا بر احوط این است: لَبَّیْکَ ألَّلهُمَّ لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَهَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ.
(مسأله 56): صحیح ادا نمودن این فقرات همانند تکبیره الاحرام و حمد و سوره نماز، واجب است. و نیز جواز اکتفاء نمودن تا لبیک چهارم و التزام به استحباب باقی تلبیه، خالی از قوّت نیست. و کسی که لبیک گفتن را نمی داند باید یاد بگیرد یا به کمک شخص دیگری
بخواند و چنانچه ممکن نباشد باید به هر طوری که می تواند بخواند و یا ترجمه آن را به فارسی یا زبان دیگری بگوید و در همان حال شخص دیگری را هم نائب بگیرد که از طرف او لبیک را به طور صحیح بخواند. و ترجمه لبیک این است:
پروردگارا اجابت و اطاعت می کنم فرمان تو را، برای تو شریکی نیست؛ که ستایش تو را سزا است و نعمت و مُلک و پادشاهی از آنِ تو است، شریکی برای تو در آنها نیست و اجابت می کنم ترا.
(مسأله 57): شخص گنگ و لال باید با انگشت خود به تلبیه اشاره نموده و زبانش را حرکت دهد و بهتر آن است که این کار را خودش انجام دهد و نائب هم بگیرد که به جای او تلبیه بگوید.
(مسأله 58): گفتن یک مرتبه تلیبه به طور صحیح واجب است و احرام به همین یک بار منعقد می شود ولی مستحب است تا هنگامی که خانه های مکه دیده شود تلبیه را تکرار نماید.
(مسأله 59): هرگاه فراموش کند که در مکان احرام تلبیه را بگوید و بعداً به یادش آمد، اگر برگشتن به میقات برای او امکان دارد واجب است برای گفتن آن به میقات برگردد و اگر امکان برگشتن ندارد در هر جا که یادش آمد تلبیه را بگوید.
(مسأله 60): اگر شک کند که تلبیه را گفته یا نه، باید بنا را بگذارد که نگفته، و دوباره بگوید لیکن اگر شک کند که تلبیه را درست گفته یا غلط، بنا را بر صحت بگذارد.
(مسأله 61): اگر شک کند که یکی از محرّمات احرام را پیش از تلبیه و یا بعد از آن
انجام داده، دادن کفّاره بر او واجب نیست.
(مسأله 62): شخص مُغمی علیه و بیهوشی اگر بیهوش او دائمی نباشد و صبر کردن هم ممکن باشد باید تا زمان به هوش آمدنش صبر کنند، ولی در صورت بیهوشی دائمی و نیز برای بچه غیرممیّز، باید شخص دیگری به جای آنها تلبیه را بگوید.
مستحبات احرام عبارت است از: شستن بدن و گرفتن ناخن و شارب و ازاله موی زیر بغل و موی عانه به وسیله نوره قبل از غسل احرام، در حج تمتّع مستحب است و پس آن باید غسل احرام را انجام دهد ولی اگر بعد از غسل لباسی بپوشد و یا چیزی بخورد که برای محرم جائز نیست و یا عطر و خوشبو کننده ای استعمال کند، باید احتیاطاً و رجاءً غسل را اعاده نماید. و همچنین هرگاه بترسد که در میقات آب نیابد، می تواند قبل از میقات، به قصد رجاء غسل کند.
و مستحب است این دعا را در وقت غسل بخواند:
بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ، أللّهُمَّ اجْعَلْهُ نُوراً وَ طُهْراً وَ حِرْزاً وَ اَمْناً مِن کُلِّ خَوْفٍ، و شِفاءً مِنْ کُلِّ داءٍ و سُقْم. أللّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ قَلْبِی وَ اشْرَحْ لی صَدْری و أجِرْ عَلی لِسانی مَحَبَّتَکَ وَ مِدْحَتَکَ وَ الثَّناءَ عَلَیْکَ فَاِنَّهُ لا قُوَّهَ الاّ بِکَ. وَ قَدْ عَلِمْتُ أنَّ قِوامَ دینی اَلتَّسْلیمُ لَکَ وَ الْاِتّباعُ لِسُنَّهِ نَبیِّنا صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.
و چون جامه احرام بپوشد بگوید:
ألْحَمْدُ ِللهِ الَّذی رَزَقَنی ما اُواری بِهِ عَوْرَتی وَ اُؤَدِّی فیه فَریضَتی وَ اَعْبُدُ فیه رَبِّی وَ اَنْتَهی فیه اِلی ما اَمَرَنی، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی قَصَدْتُهُ فَبَلَغَنی وَ اَرَدْتُهُ فَأعانَنَی وَ قَبَلَنی وَ لَمْ یَقْطَعْ بی، وَ
وَجْهَهَ اَرَدْتُ فَسَلَّمَنی فَهُوَ حِصْنی وَ کَهْفی وَ حِرْزی وَ ظَهْری وَ مَلاذی وَ مَلْجَأی وَ رَجایی وَ مَنْجایَ وَ ذُخْری وَ عُدَّتی وَ رَجائی.
و احوط آن است که احرام را بعد از نماز ببندد و افضل بعد از نماز ظهر است و اگر نماز واجب نداشته باشد آنرا پس از نماز قضا ببندد و اگر نماز قضاء نباشد شش رکعت نماز بجا بیاورد و یا لااقل دو رکعت نماز بخواند و در رکعت اوّل بعد از حمد، سوره توحید و در رکعت دوّم سوره جَحد بخواند و چون از نماز فارغ شود حمد الهی نماید و صلوات بفرستد و این دعاء را بخواند:
ألَّلهُمَّ اِنّی أسْأَلُکَ أنْ تَجْعَلَنی مِمَّنِ اسْتَجابَ لَکَ وَ آمَنَ بِوَعْدِکَ وَ اتَّبَعَ أمْرَکَ، فَاِنّی عَبْدُکَ وَ فی قَبْضَتِکَ لاأوْفی إلاّ ما وَفَیْتَ وَ لا آخُذُ إلاّ ما أعْطَیْتَ، وَ قَدْ ذَکَرْتُ الْحَجَّ فَأسْئَلُکَ أنْ تَعْزِمَ لی عَلَیْهِ عَلی کِتابِکَ وَ سُنَّهِ نَبیِّکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ تُقَوّیَنی عَلی ما ضَعُفْتُ وَ تُسَلِّمَ لی مَناسِکی فی یُسْرٍ مِنْکَ وَ عافیَهٍ، وَ اجْعَلْنی مِنْ وَفْدِکَ الَّذی رَضیتَ وَ ارْتَضَیْتَ وَ سَمَّیْتَ وَ کَتَبْتَ. ألَّلهُمَّ إنّی خَرَجْتُ مِنْ شُقَّهٍ بَعیدَهٍ وَ أنْفَقْتُ مالی إبْتِغاءَ مَرْضاتِکَ، ألَّلهُمَّ تَمِّمْ حِجَّتی وَ عُمْرَتی.
و نیز مستحب است که بگوید در وقت نیت بقیه دعایی را که در باب نیت بیاید و بهتر آن است که نیت را تلفظ نماید.
و امّا مقارن نیت، واجب است این چهار تلبیه را بگوید:
لَبَّیْکَ الَّلهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ، إنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَهَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ.
و اولی بلکه احوط این است که تلبیه پنجم را هم بگوید:
فَبِحِجَّهٍ وَ عُمْرَهٍ تَمامِها عَلَیْکَ لَبَّیْکَ.
و افضل این است که بعد از آن نیز بگوید:
یا ذَا الْمَعارِجِ لَبَّیْکَ، داعیاً إلی دارِ السَّلامِ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ غَفَّارَ الذُّنوبِ لَبَّیْکَ ، أهْلَ التَّلْبیَهِ لَبَّیْکَ ، ذُوالجَلالِ وَ الإکْرامِ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ تَبْدی وَ الْمَعادُ إلَیْکَ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ تَسْتَغْنی وَ یَفْتَقِرُ إلَیْکَ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ مَرْغوباً وَ مَرْهوباً إلَیْکَ، لَبَّیْکَ إلهَ الْحَقِّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبدیکَ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ یا کَریمُ لَبَّیْکَ.
و مستحب است که این فقرات را نیز بخواند:
لَبَّیْکَ أتَقَرَّبُ إلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ بِحِجَّهٍ أوْ عُمْرَهٍ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ هذِه عُمْرَهُ مُتْعَهٍ إلَی الْحَجِّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ أهْلَ التَّلْبیَهِ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ تَمامُها وَ بَلاغُها عَلَیْکَ.
و اگر حاجی مرد باشد مستحب است تلبیه را بلند بگوید و نیز مستحب است که مکرّراً تلبیه را بگوید چه وقت بیدار شدن از خواب و چه پس از هر نماز واجب. و همچنین مستحب است که وقتی که بر مرکب سوار شود و وقتی که می خواهد حرکت کند و وقتی که بر تلّی بالا رود یا از سرپایینی پایین بیاید و وقتی که به سواره برسد، و در وقت سحر نیز ذکر تلبیه را بسیار بگوید هر چند که جنب یا حائض باشد، و در هر حال تلبیه را قطع نکند تا خانه مکّه معظّمه را ببیند همانطور که در حج تمتع نیز تا واپسین لحظات روز عرفه، و در عمره مفرده نیز تا زمانی که وارد حرم شود _ اگر از خارج حرم می آید _ و به محض افتادن نگاه انسان بر خانه کعبه اگر به جهت احرام از مکه معظمه بیرون رفته باشد، در همه اینها گفتن لبّیک مستحب
است.
مکروهات احرام عبارت است از: بستن در جامه سیاه بلکه برخی نیز همه رنگها را مکروه دانسته اند و لکن ظاهر بعضی روایات دلالت بر کراهت نداشتن لباس سبز است. ولی خوابیدن در لباس و روی بالش زرد مکروه است و بعضی نیز قائل به کراهت در لباس و بالش سیاه شده اند و پوشیدن لباس کثیف نیز همین حکم را دارد و لیکن اگر لباس احرام در حال احرام کثیف شده باشد بهتر آن است که آن را نشوید تا از احرام خارج شود. و همچنین داخل شدن در حمام و سائیدن بدن و گفتن لبیّک در مقام جواب، در حال احرام نیز مکروه است.
هر حاجی باید احرام خود را از یکی میقاتهای مشخصی که ذیلاً بیان می گردد ببندد که آن چند میقات است:
اوّل: مسجد شَجَره که اهل مدینه و کسانی که از راه مدینه به مکه می روند باید از آنجا احرام ببندند و آن را ذوالحَلیفه نیز می گویند، و فعلاً آن محل مشهور به بئرعلی یا آبارعلی می باشد، و مسافت آن تا مکه 464 کیلومتر است.
دوّم: جُحْفِه است که میقات اهل شام و مصر و مغرب می باشد، و مسافت آن تا مکه 220 کیلومتر است.
سوّم: قَرْنُ المَنازل است که میقات اهل طائف می باشد، و آن کوهی است مُشرف بر صحرای عرفات که فاصله اش تا مکه معظمه 94 کیلومتر است.
چهارم: یَلَمْلَمْ است که میقات اهل یمن می باشد و آن کوهی است از کوه های تَهامه که فاصله اش تا مکه معظمه 94 کیلومتر است.
پنجم: وادی عقیق است که میقات اهل عراق و نجد می باشد.
و در وادی عقیق سه محل برای احرام است:
1_ مَسْلَخ. 2_ غَمْرَه. 3_
ذات عِرق.
و افضل احرام بستن در مسلخ و احوط ترک احرام در ذات عِرق است، مگر در صورت اضطرار یا تقیه، و لیکن بعضی از علماء، احرام در آن را هم مطلقاً جائز دانسته اند.
و اگر به ذی الحلیفه رسید که مسجد شجره در آنجا واقع است، نباید در غیر مسجد شجره احرام ببندد، و هر گاه به خودِ یکی از مواقیت عبور ننماید بلکه به محاذی آن به نحوی که عرفاً صدق محاذی کند عبور نماید، واجب است از همان محل محاذی احرام نماید و همین احرام برای حج کافی است لیکن آنچه بنابر اقوی به نظر می رسد آن است که محاذات بالا و عمودی با وسائلی مانند هواپیما هم همانند محاذات زمینی و افقی است لکن نباید بنابر احتیاط لازم بیش از مسافت شش میل که در مسجد شجره وارد شده است باشد.
و هرگاه محل محاذات مشتبه باشد و اهل خبره و اطلاع نباشد - مثل آن که از راه دریا از محاذات یکی از مواقیت عبور کنند و تعیین محل مزبور مورد اشکال و اختلاف واقع شود - احوط آن است که برای احرام بستن در محلی که احتمال محاذات قبل از آن محل را نمی دهد نذر کند و صیغه نذر را به این نحو جاری نموده و بگوید: لِلّهِ عَلَیَّ أن اُحْرِمَ مِنَ الْمَحَلِّ الفلانی، و در عوض: المحل الفلانی اسم آن محل را ذکر بنماید.
و اینها مواقیت عمره تمتع بود ولی مواقیت دیگری برای حج و عمره ذکر شده که به پنج مورد از آن اشاره می شود:
1_ مکّه مکرّمه که میقات حج تمتع است.
2_ منزل خود شخص که میقات کسی است که
منزلش به مکه نزدیک تر از میقات باشد و این شخص می تواند از منزل خود برای حج، احرام ببندد و بلکه برای عمره نیز در صورتی که وظیفه اش حج تمتَّع باشد هم می تواند از منزل خود احرام ببندد.
3_ جَعرانه که میقات اهل مکّه است برای حج قِران و اِفراد و همچنین برای کسی که پیش از دو سال تمام قصد اقامت در مکه نموده و در وطنش استطاعت نداشته است.
4_ أدنَی الحِل که میقات عمره مفرده است بعد از حج قِران یا إفراد، بلکه برای هر عمره مفرده که بعد از حج انجام داده می شود بهتر آن است که از حُدَیْبیّه یا جعرانه یا مسجد تنعیم احرام ببندد.
5 _ محاذات هر یک از مواقیت در صورتی که یقین به محاذی بودن داشته باشد، اگرچه احوط و بلکه اقوی مراعات حداقل فاصله شش میل تا میقات است. همانطور که احوط اختصاص این حکم به مسجد شجره است و در سایر مواقیت فقط از خود میقات باید احرام بست. بلی اظهر عدم فرق بین میل عمودی از راه هواپیما و میل افقی است چرا که سبب میقات شدن مسجد شجره طبق روایات، تلبیه گفتن پیامبر اکرم(ص) در شب معراج در محلی به محاذات عمودی مسجد بوده است. و اگرچه قدر متیّقن این تلبیه در فاصله شش میلی نبوده است لیکن چون در خصوص شش میل نص صریح وارد شده لذا رعایت شش میل در محاذات مواقیت لازم است. و در صورت کفایت محاذات، حصول اطمینان از قول اهل خبره کافی است خصوصاً در مواقیتی که نصّی برای آنها وارد شده باشد.
(مسأله 63): اگر نذر کند که پیش
از میقات در محل معیّنی مُحرم شود و برای عمل کردن به نذر، در همانجا مُحرم شود، کافی است.
(مسأله 64): کسی که با هواپیما به مکه می رود و در جده فرود می آید و نمی خواهد که به مدینه برود، بهتر و بلکه لازم است که به سبب نذر، پیش از جدّه مُحرم شود و در صورت نذر، دیگر در زمان رسیدن به جدّه و جاهایی که نشانه های حرم نمایان می شود، نیازی به تجدید احرام نیست. که البته این به عنوان حکم کلّی است، امّا از آنجا که جده مکانی است که از تمام نقاط جهان و با وسیله های مختلفی علاوه بر هواپیما نظیر کشتی و اتومبیل نیز به آنجا وارد می شوند، لذا نسبت به جهت ورود به جده و وسیله ورود، تفصیلاتی است که ذیلاً به آن اشاره می شود:
کسانی که با کشتی و از کشورهایی مانند هندوستان و پاکستان و کشورهای خلیج و از طریق بحر احمر(دریای سرخ) وارد جدّه می شوند باید از محاذات میقات یَلَمْلَمْ مُحرم شوند اگرچه در آن هنگام رو به مکّه معظّمه نباشند.
کسانی که از بحر ابیض و کانال سوئز و با کشتی به جدّه می آیند مانند اکثر ساکنین مناطق اروپا و مصر و ترکیه، که تنها زمانی که محاذات با رابِع و جُحْفِه قرار بگیرند می توانند مُحرم شوند.
و در سفر با هواپیما هم کسانی که از سمت عراق می آیند و در مسیر با مراعات فاصله شش میل، از وادی عقیق عبور می کنند، می توانند قبل از شجره مُحرم شوند. و کسانی که از طریق مصر و اروپا وارد جده میشوند و هواپیمای آنها با همان مسافت شش
میل از جحفه یا رابع عبور می کند و یا از مسقط الرأس مکّه معظّمه می گذرند می توانند از محاذات حجفه یا رابع محرم شوند. و اقرب آن است که مراعات فاصله شش میل در صورت محاذات با مواقیت در سفرهای عمودی لازم نیست بلکه صرف محاذات واقع شدن کفایت می کند، اگرچه احوط مراعات شش میل است.
(مسأله 65): جنب و زنی که حائض است می توانند مُحرم شوند زیرا که طهارت شرط در إحرام نیست بلی اگر در مسجد شجره بخواهند مُحرم شوند باید توقف در مسجد ننماید و در حال عبور از مسجد، احرام ببندند و بعد از خروج از مسجد لبیک را تجدید نمایند.
(مسأله 66): اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله مُحرم نشود و بعد از تمام شدن اعمال عمره یادش بیاید، عمره او صحیح است.
(مسأله 67): اگر به واسطه فراموشی یا عذری دیگر در میقات محرم نشود، باید پس از آنکه یادش آمد و یا عذرش برطرف شد، به همان میقات برگردد و محرم شود و اگر نتواند برگردد باید به میقات دیگری برود و اگر نتواند در هر جا که یادش آمد یا عذرش برطرف شد می تواند محرم شود. و همچنین است حکم زن حائض اگر به واسطه ندانستن مسأله در میقات محرم نشده باشد.
(مسأله 68): احتیاط واجب آن است که در داخل مسجد شجره مُحرم شود نه خارج از آن هر چند که نزدیک باشد.
(مسأله 69): اگر جنب به واسطه زیادی جمعیت نتواند در حال عبور از مسجد احرام ببندد و آب برای غسل نباشد و نتواند صبر کند تا آب پیدا شود، باید تیمّم کند و داخل مسجد شده و
احرام ببندد.
(مسأله 70): اگر حائض نتواند تا وقت پاک شدن صبر کند، احتیاط آن است که نزدیک مسجد محرم شود.
و امّا تروک احرام _ یعنی چیزهایی را که مُحرم باید در حال احرام ترک نماید _ و التزام به آنها به صورتی که در نیت احرام ذکر شد و بنابراحوط مراجعه به آنها و یاد گرفتن آنها در وقت نیت احرام ولو اجمالاً لازم بود، 24 چیز است:
1_ شکار حیوان صحرایی. 2_ جِماع با زن. 3_ به دنبال ازدواج رفتن. 4_ استمناء. 5 _ استعمال عطر و خوشبو کننده. 6_ پوشیدن لباس دوخته برای مرد. 7_ سُرمه کشیدن. 8_ نگاه کردن در آینه. 9_ پوشیدن کلاه و جوراب و چکمه. 10_ فسوق یعنی دروغ گفتن. 11_ جدال نمودن. 12_ کشتن جانوران بدن. 13_ انگشتر به دست نمودن برای زینت. 14_ زینت پوشیدن زن. 15_ روغن مالیدن بر بدن. 16_ جدا نمودن مو از بدن 17_ پوشانیدن سر برای مردان. 18_ پوشانیدن صورت برای زنان. 19_ سایه قرار دادن مردان بر سر خود. 20_ بیرون آوردن خون از بدن. 21_ ناخن گرفتن. 22_ کندن دندان. 23_ کندن درخت و گیاه حرم. 24_ برداشتن سلاح.
که توضیح و بیان هر کدام از قرار ذیل است:
1_ شکار صحرایی: شکار کردن حیوانات صحرایی که وحشی باشند برای شخص مُحرم حرام است مگر ترس از اذیت و آزار رساندن آن بر انسان برود. و همچنین خوردن و نگاهداشتن آنها هر چند قبل از احرام مالک آنها بوده و آنرا به همراه خود آورده باشد، حرام است. و همچنین یاری نمودن شخصی که آن حیوان را شکار می نماید به هر
صورت، حرام است. و هر حیوانی که صید آن حرام است تخم و جوجه آن هم حرام است.
شکار حیوان دریایی حرام نیست و مقصود از حیوان دریایی هر حیوانی است که زاد و ولدش در دریا است. و همچنین کشتن حیوانات اهلی مانند مرغ خانگی و گاو و گوسفند و شتر و امثال اینها بر مُحرم حرام نیست.
و ملخ نیز در حکم شکار صحرایی است ولی در روبیان که آن را میگو هم می گویند و در روی آب دریا می نشیند _ اگرچه منقول است که آن هم صحرایی است و لیکن اهل فن آن را دریایی می دانند_ احتیاط ترک نشود.
و اگر شخص مُحرمی صیدی را ذبح نماید، در حکم میته است علی الاحوط پس خوردن آن برای دیگری هم حرام است اگرچه شخص دوّم مُحرم نباشد.
(مسأله 71): احتیاط واجب آن است که زنبور را نکشد البته اگر قصد اذیت او را نداشته باشد. ولی مُحرم می تواند افعی و مار بزرگ سیاه و مارهای بد و عقرب و موش را بکشد و برای کشتن هیچکدام کفاره ای بر او نیست.
(مسأله 72): کشتن درندگان برای محرم جائز نیست مگر در صورتی که از آنها بر خود بترسد یا کبوتران حرم را اذیت کنند. و در کشتن آنها نیز کفاره ای بر عهده محرم نیست حتی در مورد شیر، خواه کشتن شان جایز باشد یا نباشد.
(مسأله 73): اگر محرم صید را در حرم بکشد دو کفاره بر او لازم است، هم خود کفّاره و هم قیمت آن.
(مسأله 74): همانطور که صید کردن بر مُحرم حرام است اگرچه در غیر حرم باشد، همینطور هم صید کردن بر شخص مُحل (خارج از احرام)
در داخل حدود حرم نیز حرام است، و در صورت صید کردن باید فدیه بدهند.
(مسأله 75): کفّاره کشتن شترمرغ، یک شتر. و کشتن گاو وحشی، یک گاو. و کشتن خر وحشی، یک شتر یا یک گاو. و کشتن آهو و خرگوش، یک گوسفند. و در کشتن روباه، بنا بر احتیاط یک گوسفند لازم است.
(مسأله 76): کسی که شکاری کرد چنانچه کفّاره آن شتر باشد و آن نیز یافت نشود باید شصت مسکین را اطعام دهد، و برای هر مسکین یک مد که تقریباً ده سیر است طعام تهیه کند و اگر این را هم نتواند باید بجای آن هجده روز روزه بگیرد. و اگر کفّاره شکار گاو باشد و بدست نیاید باید سی مسکین را اطعام نماید و اگر این را هم نیافت باید نه روز روزه بگیرد. و اگر کفاره شکار گوسفند باشد و یافت نشود باید ده مسکین را اطعام نماید و اگر نتواند باید سه روز را روزه بگیرد.
(مسأله 77): هرگاه مُحرم در خارج حرم، کبوتر یا مانند آن را شکار نماید باید یک گوسفند کفّاره بدهد و در جوجه آن باید یک برّه یا بزغاله کفّاره بدهد. و در شکستن تخم آن باید یک درهم کفّاره بدهد. لیکن هرگاه غیرمحرم، کبوتر و مانند آن را در حرم بکشد باید یک درهم و در جوجه آن نیم درهم و در تخم آن ربع درهم کفّاره بدهد. امّا هرگاه مُحرم در حرم آن را بکشد هردو کفاره بر او واجب می شود. و حکم جوجه و شکستن تخم نیز همان حکم است. و تخم اگر جوجه در آن به حرکت آمده باشد، حکم
جوجه را دارد.
(مسأله 78): کفاره شکار قطاه ( مرغ سنگ خوار) و کبک و درّاج و مانند آن یک برّه است که علف خوار شده باشد. و کفاره شکار گنجشک و قبره و صعوه و مانند آن بنا بر مشهور یک مد که تقریباً ده سیر گندم یا جو یا نان است، می باشد. و کفاره کشتن یک ملخ یک دانه خرما است. و کفاره بیشتر از یک ملخ، یک مشت گندم، و در زیادتر از آن، یک گوسفند است.
(مسأله 79): کفّاره کشتن موش صحرایی و خارپشت و سوسمار، یک بزغاله است و در مارمولک یک مد طعام است.
(مسأله 80): کفّاره کشتن زنبور از روی عمد، مقداری طعام است لیکن در صورتی که برای رفع اذیت باشد، کفّاره ندارد.
(مسأله 81): اگر جماعتی بر کشتن شکاری شرکت کردند، بر هر کدام از آنها، یک کفاره مستقل لازم می آید.
(مسأله 82): کفّاره خوردن شکار مانند کفاره خودِ شکار است پس اگر مُحرمی شکاری کرد و خورد، باید دو کفاره بدهد.
(مسأله 83): وجوب کفاره در کشتن شکار و خوردن آن، چه از روی عمد باشد و چه سهواً و یا به خاطر ندانستن مسأله، بر شخص ثابت است.
(مسأله 84): در شکار مکرّر، کفاره نیز تکرار می شود، خواه شکار از روی نادانی باشد و یا از فراموشی یا خطا.
2_ جماع: جماع کردن با زن و بوسیدن و بازی کردن و نگاه کردن با شهوت به او و بلکه مطلق استمتاعات و انتفاعات از او در حال احرام حرام است. و هرگاه شخصی در حال احرام با زن و یا مردی جماع کند ، چه در قُبُل و چه در دُبُر، و از روی
نسیان و نادانی نباشد، چنانچه در اعمال عمره باشد و پیش از سعی واقع شده باشد، عمره او فاسد است و بر او لازم است کفّاره بدهد و آن عمره را تمام نموده و دوباره نیز آن را اعاده کند.
ولی اگر در عمره تمتّع باشد و پیش از حج، آنرا بجاآورد؛ اگر بعد از سعی باشد، همان کفّاره تنها بر او لازم است که آن یک شتر است اگر از نظر مالی مؤسر (متمّکن) باشد، و یک گاو است اگر متوسط الحال باشد، و یک گوسفند است اگر معسر(غیر متمّکن) باشد.
و اگر در احرام حج این عمل واقع شود، پس اگر پیش از وقوف در عرفه و مَشعر بوده، حج او نیز فاسد است اجماعاً و واجب است آن را تمام نماید و در سال دیگر نیز آن را قضاء نماید، و همچنین اگر بعد از وقوف در عرفه و قبل از مشعر بوده باشد علی الاشهر نیز همین حکم را دارد.
ولی اگر بعد از وقوفین باشد، حج او صحیح است، و تنها همان کفاره بر او لازم است البته در صورتی که این عمل قبل از شوط پنجم از طواف نساء واقع شده باشد بنا بر احتیاط. و لکن اقوی عدم وجوب کفاره است اگر از نصف اشواط تجاوز کرده باشد.
و در کفاره بوسیدن زن اختلاف است، بعضی گفته اند که اگر از روی شهوت باشد یک شتر است و اگر از روی شهوت نباشد یک گوسفند است، و بعضی کفاره بوسیدن زن را مطلقاً یک شتر می دانند که این احوط است.
ولی اگر عمداً به غیر همسر خود نگاه کند و انزال شود، احوط آن
است که اگر می تواند یک شتر بدهد و گرنه یک گاو و گرنه یک گوسفند بدهد. و اگر به همسر خود نگاه کند و انزال شود، مشهور دادن یک شتر است، و کفاره بازی کردن با شهوت بی انزال، یک گوسفند است و با انزال یک شتر است.
و هرگاه کسی که احرام حج بسته، پیش از وقوف در مشعر و از روی علم و عمداً با زنی، چه از جلو و چه از عقب جماع کند حج او باطل می شود، و در صورتی که زن نیز دانا و راضی به این عمل بوده باشد حج هردو باطل می شود و بر هر یک واجب است حج را تمام نماید و حج را در سال بعد نیز اعاده نمایند، خواه حجّشان واجب باشد یا مستحب، ولی اگر زن مجبور بر این عمل بوده حجش درست است و بر مرد دو کفاره لازم است و کفاره ای بر زن نیست. و کفاره این عمل در صورت توانایی یک شتر و در صورت عدم امکان، یک گاو و درصورت ناتوانی یک گوسفند است. و واجب است بین زن و مرد از وقت انجام دادن این عمل در این حج و حجی که بعداً اعاده خواهد کرد، جدایی باشد تا این که پس از وقوفین به آن محل برسند.
و هرگاه نزدیکی بعد از گذشتن از منی به عرفات باشد لازم است بین آنها تا وقت نَحر و ذبح در منی جدایی باشد، و احوط این است که جدایی آنها تا فراغت از تمام اعمال حج ادامه یابد.
(مسأله 85): کسی که از احرام در آمده، اگر با زن خود که در حال
احرام است نزدیکی نماید، کفّاره بر زن واجب می شود ولی مرد باید غرامت آن را بدهد و کفاره آن یک شتر است.
(مسأله 86): شخص مُحرم هرگاه از روی نادانی یا فراموشی با زن خود نزدیکی نماید عمره و حجّش صحیح است و کفاره ا ی بر او واجب نمی شود و این حکم نسبت به سایر مُحرّماتی که موجب کفاره است نیز جاری است به این معنی که هر عملی از مُحرم که از روی جهل و نیسان سر بزند کفاره ندارد مگر در موارد زیر:
1_ آن که طواف حج را فراموش نموده و با زن خود نزدیکی نماید.
2_ مقداری از سعی را در عمره تمتع فراموش نموده و با عیال خود نزدیکی نماید.
3_ ناخن های خود را بگیرد به خیال این که احرامش تمام شده است.
4_ آنکه بعد از سعی و پیش از تقصیر به جهت نادانی حکم، با زن خود نزدیکی کند.
5 _ کسی که دست خود را بی جهت به سر یا ریش خود بکشد و یک یا دو تار مو از آن بیفتد.
6_ آنکه بدن خود را از روی نادانی روغن مالی کند.
(مسأله 87): هرگاه شخصی بعد از طواف نساء، زن خود را که در حال احرام است ببوسد باید بنابر احتیاط یک گوسفند بکشد.
(مسأله 88): آنچه که در خصوص نگاه کردن و بازی و بوسیدن از روی شهوت برای مرد جایز نبود و کفاره داشت، برای زنان در حال احرام نیز جایز نیست.
3_ عقد کردن: عقد کردن زن برای خود یا غیر از خود، چه مُحرم باشد و یا مُحلّ، بر شخص مُحرم حرام است و همچنین است شاهد شدن بر عقد و اقامه شهادت
برآن هرچند متحمّل آن در حال احرام باشد، و احوط ترک خواستگاری زن در حال احرام است.
(مسأله 89): رجوع به مطلقّه رجعیه مانعی ندارد و همچنین خریدن کنیز هرچند به جهت استمتاع باشد، در حال احرام اشکالی ندارد بلی اگر مقصود او استمتاع در حال احرام باشد احوط ترک آن است، بلکه بعضی حکم به حرمت کرده اند چنانچه احوط ترک تحلیل کنیز و قبول تحلیل آن است.
(مسأله 90): شخصی که زنی را در حال احرام برای مُحرمی عقد کند، و مُحرم با آن زن دخول کرد، پس هرکدام باید یک شتر کفاره بدهند و اگر دخول نکند بر هیچک از آنها کفاره نیست.
و همچنین در صورت حصول دخول، بر عاقدِ بر مُحرم نیز کفاّره لازم است ، هرچند عاقد مُحرم نباشد بلکه بر زن مُحل نیز کفّاره لازم است هرگاه بداند که شوهرش مُحرم است.
(مسأله 91): هرگاه مُحرم یا غیر مُحرم، زنی را برای مُحرمی عقد نمایند و شوهر با او نزدیکی کند و عقد کننده و شوهر بدانند که چنین عقدی در حال احرام حرام است، بر هر یک کفاره یک شتر واجب می شود. و بر زن نیز اگر عالم به مسأله بوده، همان کفّاره واجب می شود.
(مسأله 92): اگر زنی را در حال احرام برای خود عقد کند، آن زن بر او حرام دائمی می شود.
(مسأله 93): اگر زنی را با جهل به مسأله برای خود عقد کند حرام دائمی نمی شود ولکن عقد باطل است ولی احتیاط آن است که آن زن را نگیرد خصوصاً اگر با او نزدیکی کرده باشد.
(مسأله 94): احتیاط آن است که زن اگر احرام بسته باشد و مرد مُحرم نباشد
و او را عقد کند و با او نزدیکی ننموده و عالم به مسأله نیز بوده باشد، او را طلاق دهد و او را هیچ وقت به زنیّت نگیرد.
4_ استمناء: استمناء یعنی طلب نزول منی به وسیله دست و یا غیر آن، هرچند به سبب خیال یا ملاعبه با زن خود و یا دیگری باشد. و بعضی از فقها اعلی الله مقامهم، انزال منی به سبب استمناء را مفسد حج دانسته اند مانند جماع کردن و بعضی همان کفاره تنها را واجب دانسته اند که یک شتر بود که اقوی قول دوّم است اگر با همسر خود باشد. ولی اگر با آلت خود بازی کند علاوه بر کفّاره، حج او نیز فاسد می شود علی الأحوط اگر اقوی نباشد.
(مسأله 95): اگر استمناء در عمره مفرده پیش از فراغت از سعی باشد عمره اش فاسد است و لازم است که عمره را به پایان رسانده و یک ماه در مکه توقف کند، سپس به یکی از مواقیت رفته دوباره یک عمره کامل بجا آورد.
(مسأله 96): حکم کفّاره استمناء مانند کفّاره جماع است.
5_ استعمال عطر و حوشبوکننده: استعمال عطر و بنابر احتیاط بوهای خوشی مثل مُشک و زعفران و کافور بر مُحرم حرام است و همچنین بوییدن عود و عنبر و یا مالیدن آنها بر بدن و یا خوردن و یا پوشیدن چیزی که در آن بوی خوش بوده باشد هرگاه اثر آن باقی بماند برای مُحرم جایز نیست، ولی اگر محتاج به خوردن یا پوشیدن شود باید بینی خود را بگیرد، و احوط ترک استعمال ریاحین و نیز رعایت غایت احتیاط در ترک بوییدن میوه های خوشبویی مثل سیب و شبیه
آن است اگرچه خوردن آنها ضرری نداشته و جایز است، و مشهور آن است که احوط اجتناب از بوی خوشی است مشتبه با بوهای غیر جایز است لیکن خلوق کعبه _ و آن چیزی است که کعبه را با آن خوشبو می کنند_ از حکم بوی خوش مستثنی است.
(مسأله 97): کفّاره استعمال عطر و بوی خوش، کشتن یک گوسفند است. و احوط حرمت گرفتن بینی از بوی بد است و لکن کفاره ندارد. چنانچه فرار کردن از آن با تند راه رفتن هم اشکالی ندارد. و احتیاط آن است که از دارچین، هل، زنجبیل و امثال آنها اجتناب کند اگرچه اقوی حرام نبودن آنها است، لیکن مقصود از استعمال اینها آن است که آنها را برای خوشبو کردن استفاده کنند لکن اگر آنها را برای خوشمزه شدن غذا و تقویت و امثال آن استفاده کنند، استعمال آنها بلامانع است مگر اینکه عرفاً استعمال آنها را در هر حال به عنوان خوشبو کننده بدانند.
(مسأله 98): اگر کسی در حال احرام بمیرد جایز نیست که در غسل و حنوطش کافور استعمال کنند.
(مسأله 99): خریدن عطریات اشکالی ندارد، لکن برای امتحان کردن نباید آنرا بو کند و یا استعمال نماید.
(مسأله 100): اگر بوی خوش را در یک زمان مکرّراً استعمال کرد، بعید نیست که یک گوسفند کفایت کند لکن احتیاط در تعدد کفاّره است. و اگر در اوقات متعدد استعمال کرد، احتیاط مذکور ترک نشود. ولی اگر بعد از استعمال، کفّاره داد و باز استعمال کرد دادن کفّاره بر او واجب می شود.
6_ پوشیدن لباس دوخته: پوشیدن لباس دوخته و چیزی که شبیه به لباس دوخته باشد مثل لباس
هایی که از نمد می مالند به هیئت بالاپوش و گلیچه و کلاه و غیر آن، بر محرم مرد حرام است.
(مسأله 101): اقوی جواز بستن همیان پول است بر کمر و اولی آن است که به صورتی باشد که بدون گره باشد. و چیزهایی را که برای کسالت و یا باد فتق می دوزند اقوی جواز استعمال آنها است اگرچه احوط ترک دوخته شده در آن دو است.
(مسأله 102): هرگاه شخصی محتاج به پوشیدن چیز دوخته ای شود باید کفّاره بدهد که کفّاره آن یک گوسفند است. و احوط گره نزدن لباس احرام است خصوصاً رداء، و نیز احوط تکمه نکردن در آن است.
(مسأله 103): حرمت پوشیدن دوخته مختص به مرد است و پوشیدن آن برای زن مانعی ندارد.
(مسأله 104): جائز است که لباس احرام را با سوزن یا چیز دیگری که قسمتی را به قسمت دیگر وصل کند مهار کند.
(مسأله 105): اگر مُحرم چند نوع لباس دوخته بپوشد مانند پیراهن، قبا، عبا، برای هر یک باید کفاره بدهد و بنابر احتیاط واجب اگر آنها را داخل یکدیگر نموده و با هم بپوشد، باز هم باید بنابر احتیاط برای هر کدام یک کفاره بدهد.
(مسأله 106): اگر از روی اضطرار لباس های متعدد دوخته شده را بپوشد، بنابر احتیاط کفّاره ساقط نمی شود.
(مسأله 107): اگر لباسی مثل پیراهن بپوشد و کفاره بدهد و باز پیراهن دیگری بپوشد یا آن را که پوشیده بکند و باز بپوشد باید برای دفعه دیگر نیز کفاره بدهد.
(مسأله 108): گذاردن سنگ در لای لباس احرام و پیچیدن آن با نخ بدون آنکه گره بزند مانعی ندارد، به شرط اینکه دو طرف رداء را روی یکدیگر نگذارد
که مانند گریبان شود و جائز نیست رداء را سوراخ کند و سرش را از رداء بیرون آورد.
(مسأله 109): کفش احرام اگر دوخته باشد پوشیدنش جایز است، اگرچه خلاف احتیاط است.
(مسأله 110): گره داشتن لباس احرام مانند بعضی از حوله ها بلامانع است.
7_ سرمه کشیدن: سرمه کشیدن به سیاهی که در آن زینتی باشد هرچند قصد زینت ننماید بر مُحرم حرام است. و همچنین احوط اجتناب از سرمه ا ی است که در آن بوی خوش باشد از قبیل مُشک و امثال آن، اگرچه از آنها قصد زینت هم ننماید و احوط اجتناب از مطلق سرمه به قصد زینت است.
(مسأله 111): کفّاره سرمه کشیدن مُحرم به قصد غیر زینت استغفار است و اگر به قصد زینت باشد بنا بر احتیاط واجب، کفاره اش یک گوسفند است.
(مسأله 112): حرام بودن کشیدن سرمه، اختصاصی به زن ندارد و برای مرد نیز حرام است.
(مسأله 113): کشیدن سرمه در صورت اضطرار (مثل کسی که عادت دارد و اگر سرمه نکشد باعث زحمت و مشقت می شود) مانعی ندارد.
8_ نگاه کردن در آینه: هشتم از تروک احرام، نگاه کردن در آینه است. و بعضی از فقهاء تصریح فرموده اند که احوط ترک استعمال عینک است اگر برای بینایی نبوده و جنبه زینتی داشته باشد مگر به جهت ضرورت. و همچنین نگاه کردن در آب صاف نیز خلاف احتیاط است اگرچه اقوی جواز هردو است.
(مسأله 114): در حکم نگاه کردن به آینه فرقی میان زن و مرد نیست.
(مسأله 115): در نظر کردن به آینه کفاره نیست لکن مستحب است بعد از نگاه کردن لبیک بگوید.
(مسأله 116): نگاه کردن راننده در آینه که دو طرف و یا پشت سر
خود را ببیند اشکالی ندارد و همچنین است نگاه کردن در آینه برای دکتر و قاضی اگر برای تشخیص و شناسایی لازم باشد.
9_ پوشیدن موزه: پوشیدن موزه و چکمه و جوراب برای مُحرم جایز نیست و هرچه که تمام پشت پا را بگیرد برای مردان، بلکه برای زنان نیز بنا بر احوط جایز نیست و لیکن پوشانیدن آن با گوشه احرام یا با دست و امثال آن اشکالی ندارد
(مسأله 117): این حکم اختصاص به مردان دارد و برای زنان مانعی ندارد.
(مسأله 118): اقوی جواز پوشانیدن قسمتی از پا است. و هرگاه به جهت نبودن نعلین و دمپایی، محتاج به پوشیدن کفش شد احوط شکافتن روی آنها است.
(مسأله 119): اگر مرد محتاج به پوشیدن چیزی شود که روی پا را می گیرد احتیاط واجب آن است که روی آن را بشکافد.
(مسأله 120): در پوشیدن آنچه که روی پا را می گیرد کفاره نیست.
(مسأله 121): پوشیده شدن روی پای مُحرم در اثر نشستن روی زمین یا به وسیله بعضی از بدن یا با لباس خواب در هنگام خوابیدن، مانعی ندارد.
10_ فسوق: و مراد از آن دروغ گفتن است و بعضی سبّ (فحش دادن) و مفاخرت(فخر فروشی) را نیز به آن ملحق نموده اند و بعضی مفاخرت را در خصوص شخص سبّاب دانسته اند زیرا که مفاخرت اظهار فضائل است برای خود و سلب آنها از غیر، یا اثبات رذائلی است برای غیر و سلب آنها از خود، که شبهه ا ی در تحریم همه مذکورات اخیر نیست ولی کفّاره ای ندارد مگر استغفار.
(مسأله 122): اگر در حال احرام فحش دهد بنا بر احتیاط واجب کفاره آن یک گاو است.
(مسأله 123): مراد از فسوق، دروغ
گفتن است چه بر خدای تعالی یا پیامبر یا امامان معصومین علیهم السلام یا بر مردم، و احوط ملحق کردن شوخی نامناسب و حرف زشت بلکه تمام گناهان کبیره به دروغ است.
11_ جدال: و آن عبارت است از گفتن (لا و الله) یا (بلی والله) و احوط الحاق مطلق یمین و قسم است. ولی در مقام ضرورت به جهت اثبات حق یا نفی باطل، جایز است. و جدال اگر جدال صادق باشد در کمتر از سه مرتبه چیزی بر شخص نیست به غیر از استغفار، و در سه مرتبه یک گوسفند بر او لازم شود و از بعضی از روایات استفاده می شود که کمتر از سه یمین اگر صادق باشد جدال نیست، نه آنکه جدال بوده و کفاره ندارد.
و امّا دروغ، پس مشهور است که در یک مرتبه یک گوسفند و در دو مرتبه یک گاو و در سه مرتبه یک شتر باید بدهد.
(مسأله 124): قسم اگر به لفظ الله باشد یا مرادف آن مثل خدا در زبان فارسی، جدال است و اما قسم به غیر خدا به هر کس باشد ملحق به جدال نیست.
(مسأله 125): احتیاط واجب ملحق کردن سایر اسم های خدا است به لفط جلاله پس اگر کسی به رحمان و رحیم و خالق سماوات، قسم بخورد جدال محسوب شود.
(مسأله 126): در مقام ضرورت برای اثبات حقی یا ابطال باطلی جائز است قسم بخورد به جلاله و به غیر آن.
(مسأله 127): اگر در جدال دروغگو باشد احتیاط واجب آنست که در یک مرتبه یک گوسفند کفاره بدهد و در دو مرتبه یک گاو و در سه مرتبه یک شتر، بلکه این حکم خالی از
قوت نیست.
(مسأله 128): اگر به دروغ ده مرتبه یا بیشتر جدال کند کفاره آن یک شتر است ظاهراً، مگر آن که پس از سه مرتبه یا زیادتر، کفاره را ذبح کند که در این صورت در مرتبه اوّل گوسفند و در مرتبه دوّم گاو و در مرتبه سوّم شتر است.
12_ کشتن جانوران: کشتن جانورانی که در بدن می باشد چه از بدن باشد یا از لباس - مثل شپش و کَک و کَنه که در شتر می باشد - و همچنین انداختن آنها برای مُحرم جایز نیست بلکه انتقال آنها از موضعی به موضع دیگر در صورتی که موضع اول احفظ برای آن باشد نیز جایز نیست. و اگرچه ممکن است در ظاهر، بیان این حکم با جزء بودن نظافت و پاکیزگی با ایمان و دین و حتی سرشت و عقل انسانی هم منافات داشته باشد، لیکن از سوی دیگر این نکته قابل توجه است که چون از مستحبات قبل از احرام، نظافت و پاکیزگی است لذا دستور اسلام این است که باید کاری کرد که این حیوانات از همان ابتدا در بدن و یا لباس انسان بوجود نیایند و به بیان احسن پیشگیری بهتر از درمان است.
(مسأله 129): اگر در حال احرام شپش را بکشد یا دور بیندازد احتیاط واجب آن است که یک مشت گندم به فقیر بدهد، البته در صورتی که حیوانات مذکور موجب رسیدن ضرر و یا اذیت غیر قابل تحمّل بر بدن نباشند.
(مسأله 130): در کشتن جانوران بدن، فرقی نیست که خود شخص آنرا بکشد و یا به سبب دارویی آنرا بکشد و یا اینکه با انداختن آن از بدن آنرا در
معرض کشته شدن قرار دهد و یا اینکه آنرا از جایی به جایی بگذارد تا بیفتد.
13_ انگشتر به دست کردن و استعمال حنا: به دست کردن انگشتر به جهت زینت برای مُحرم جایز نیست و امّا به جهت استحباب مانعی ندارد، و بعضی از علماء تصریح به حرمت استعمال حنا به قصد زینت در حال احرام نموده اند بلکه استعمال آن قبل از احرام هرگاه اثر آن تا حال احرام بماند نیز جایز نیست و بعضی از فقهاء احتیاط نموده اند از استعمال آن هر چند به قصد زینت نباشد و لیکن در تمام موارد احتیاط ترک نشود.
(مسأله 131): زینت نمودن به هر چیزی که عنوان زینت داشته باشد بر مُحرم حرام است و کفاره اش بنا بر احتیاط یک گوسفند است.
(مسأله 132): حنا بستن بر محرم حرام است ولی اگر به قصد دوا و درمان باشد مانعی ندارد.
14_ پوشیدن زیور: پوشیدن زیور برای زن به جهت زینت جایز نیست مگر آنچه را که عادت به پوشیدن آن پیش از احرام داشته باشد. و درنیاوردن آن به جهت احرام به شرط آنکه آنرا برای زوج و سایر محارم اظهار نکند ، اشکالی ندارد.
15_ روغن مالیدن: روغن مالیدن به بدن یا به سر هرچند که دارای بوی خوش نباشد برای مُحرم بنابر احتیاط جایز نیست مگر به جهت ضرورت.
(مسأله 133): جایز نیست روغنی را که بوی خوش دارد پیش از احرام استعمال کند البته در صورتی که اثرش تا وقت احرام باقی بماند.
(مسأله 134): خوردن روغن در صورتی که در آن بوی خوش مثل زعفران نباشد اشکالی ندارد.
(مسأله 135): اگر در روغنی بوی خوش باشد و آنرا استعمال کند،
کفاره آن یک گوسفند است اگرچه از روی اضطرار باشد، ولی اگر خودِ روغن خوشبو باشد و زیاد هم خلاف متعارف نباشد شمول حکم بر آن، مشکل است.
(مسأله 136): بر شخص محرم پس از خوردن غذاهایی که دارای چربی هستند لازم است که از مالیدن دست ها به یکدیگر به طوری که صدق روغن مالی کند اجتناب نماید، اگرچه در غالب اوقات در چنین حالاتی به هم مالیدن دستها به جهت ازاله چربی است نه روغن مالی کردن در این صورت که از مصداق بحث خارج می شود.
16_ ازاله مو: ازاله کردن مو توسط مُحرم از بدن خود یا دیگری چه دیگری مُحلّ باشد و یا مُحرم، هرچند به اندازه یک تار مو باشد جایز نیست مگر به جهت ضرورتی مثل کثرت شپش و درد سر و موی چشم که او را اذیت کند، بلی اگر پوستی را قطع کند که مودار باشد اشکالی ندارد. و چنانچه بدون قصد، تار مویی در وقت وضو، بلکه غسل کنده شود ، چیزی بر او نیست.
(مسأله 137): احتیاط واجب آن است که اگر موی سر را به غیر از تراشیدن ازاله کند کفاره تراشیدن را بدهد. و کفّاره سر تراشیدن هرچند به جهت ضرورت باشد یک گوسفند است، و یا اینکه سه روز روزه بگیرد ، و یا به ده مسکین و به هر کدام یک مُد طعام بدهد. و بعضی از فقها گفته اند دوازده مُد و آنرا بر شش مسکین قسمت نماید ولی احتیاط در اختیار گوسفند است.
و همچنین هرگاه موی زیر هر دو بغل بلکه زیر یک بغل را ازاله کند نیز بنا بر احتیاط لازم است
که کفاره بدهد. ولی هرگاه به سر و یا به محاسن خود دست بکشد و یک تار مو و یا دو تار مو بیفتد باید یک کف طعام صدقه بدهد.
17_ پوشانیدن مرد سر خود را: جایز نیست که مردی سر خود را در حال احرام بپوشاند حتی به گِل و حنا و یا با حمل چیزی بر سر علی الاحوط. و احوط و اولی ترک پوشانیدن سر است به قسمتی از بدن مثل دست، اگرچه اظهر جواز آن است. و در حکم سر است قسمتی از آن، مگر آنکه استثناء شده از آن، گذاشتن بند خیک و دستمالی که به جهت صداع (درد سر) بر سر می بندند. و احوط محسوب داشتن گوش به عنوان جزئی از سر است.
(مسأله 138): کفّاره پوشانیدن سر، یک گوسفند است. و احوط تعدّد کفاره است به تکرار آن. ولی پوشانیدن صورت برای مردان جایز است.
(مسأله 139): گذاشتن سر روی بالش برای خوابیدن مانعی ندارد.
(مسأله 140): برای مردهایی که مُحرمند در صورتی که از جهت سرما و مانند آن ترس ضرر رسیدن نباشد، جایز نیست چیزی مانند پتو و امثال آن را روی سر بکشند و بخوابند و اگر بدون توجه بپوشاند باید فوراً آنرا باز کند و همچنین است حکم فراموشی.
(مسأله 141): اگر پارچه ای را برای حفظ از پشه، روی کمانی بیاندازند به طوری که بالای سر باشد ، و سر را زیر آن ببرند اشکالی ندارد و همچنین رفتن در پشه بند هم اشکالی ندارد.
(مسأله 142): زیر دوش حمام رفتن برای محرم اشکالی ندارد لکن رفتن زیر آبشاری که تمام سر را فرا بگیرد جایز نیست.
(مسأله 143): اگر
مُحرم سر خود را شست و ضرورتی مانند دفع سرما و امثال اقتضا نکرد، نباید آنرا با حوله و دستمال خشک کند، و قسمتی از سر هم در حکم همه سر است.
18_ پوشانیدن زن روی خود را: جایز نیست که زنِ مُحرم صورت خود را به وسیله نقاب و امثال آن بپوشاند و همچنین است اگر قسمتی از صورت خود را بپوشاند مگر مقداری که از باب مقدمه باید آنرا برای پوشانیدن سر در وقت نماز بپوشاند، و لکن بعد از نماز باید فوراً آنرا باز نماید.
و جایز است زن برای حفظ از نامحرم چیزی را که بر سر زده تا مُحاذی بینی پایین بیندازد و بلکه تا چانه هم اشکالی ندارد و لکن باید احتیاطاً آن را به وسیله دست یا با چوبی، از صورت خود دور بگیرد که از قبیل نقاب حساب نشود.
(مسأله 144): اگر زن در حال احرام صورت خود را بپوشاند کار حرامی انجام داده ولی کفاره ندارد اگرچه بنابر احتیاط بهتر است گوسفندی را به عنوان کفّاره ذبح کند، ولی اگر چادر و یا آنچه بر سر دارد در برابر صورت قرار بگیرد اشکالی ندارد.
(مسأله 145): زن در حال احرام اگر دست های خود را روی صورت بگذارد اشکالی ندارد.
19_ سایه قرار دادن: سایه قرار دادن بالای سر خود در حال طیّ منازل و قطع مسافات با امثال هودج و اتومبیل که سرباز نباشد و امثال آن بنابر احتیاط، برای محرم جایز نیست ، چه در حال سواره و چه در حال پیاده، و احوط آن است که به پهلوی محمل و هر چیزی که بالای سر آن باشد استظلال ننماید
و آنرا سایه بان خود قرار ندهد و از استظلال به مثل گوشه لباس و چتر و امثال آن هم باید اجتناب نماید بنابر احتیاط، ولکن تمامی موارد مذکور در زمانی که در جایی منزل کند جایز است، هرچند به جهت انجام کارهای خود در رفت و آمد باشد و لازم نیست که حتماً در آنجا بنشیند، اگرچه احوط ترک آن در وقت تردد است. و همچنین است استظلال در وقت ضرورت به واسطه شدت سرما، گرما و یا باران، لکن باید کفاره بدهد و کفّاره آن یک گوسفند است.
(مسأله 146): سایه انداختن برای زنان و اطفال جایز است و مردان نیز در صورت ضرورت می توانند زیر سایه بمانند.
(مسأله 147): حکمی که نسبت به آفتاب گفته شد نسبت به باران نیز جاری است یعنی برای مرد محرم حرام است که خود را به وسیله چتر یا مانند آن، از باران بپوشاند.
(مسأله 148): راه رفتن در سایه های ساکن مانند شکاف کوه ها و سقف بازارها وسایه عمارت ها، مانعی ندارد اگرچه احوط ترک آن است.
(مسأله 149): در حرام بودن سایه قرار دادن در وقت طی منزل فرقی نیست بین آنکه در محملی باشد که روپوش دارد و یا در اتومبیل سر پوشیده باشد و یا در هواپیما و یا زیر سقف کشتی باشد.
(مسأله 150): اگر مُحرم در شب و در حال احرام با ماشین سقف دار و یا هواپیما حرکت کند اشکالی ندارد اگرچه احوط ترک آن است به جهت عدم وجود تفصیل بین شب و روز در روایات ذکر شده در این باب.
20_ بیرون آوردن خون: بیرون آوردن خون از بدن خود و یا دیگری هر چند به خراشیدن
بدن باشد، برای مُحرم جایز نیست و در مسواک کردن هم اگر بداند که موجب بیرون آمدن خون می شود مسواک زدن هم برای او جایز نیست ولی در حال ضرورت خصوصاً اگر هدف از بیرون آوردن خون، تزریق آن به دیگری که نیازمند به آن است باشد اشکالی ندارد اگرچه در صورت اخیر، احتیاط در دادن کفّاره است.
(مسأله 151): کفّاره بیرون آوردن خون از بدن در حال احرام یک گوسفند و یا اطعام مسکین است.
21_ ناخن گرفتن: گرفتن ناخن برای شخص مُحرم جایز نیست هرچند مقداری از ناخن باشد، مگر آنکه شخص را اذیت کند مثل آنکه جزئی از آن افتاده باشد و موجب اذیّت باشد که در این صورت ناخن را می گیرد و کفّاره می دهد به یک مد طعام که کفّاره ناخن تمام است. ولی اگر تمام ناخن دست و پا را در یک مجلس بگیرد باید یک گوسفند کفاره بدهد، و اگر در دو مجلس بگیرد باید دو گوسفند بدهد.
(مسأله 152): در صورتی که مُحرم مسئله ناخن گرفتن را از دیگری بپرسد و آن کس به جواز گرفتن فتوا دهد و او نیز به جهت گفته او، ناخن خود را بگیرد ولی خون خارج شود خود شخص مفتی باید یک گوسفند کفّاره بدهد.
22_ کشیدن دندان: کشیدن دندان هرچند خون نیاید برای مُحرم جایز نیست و کفّاره آن یک گوسفند است بنا بر احتیاط.
(مسأله 153): کفّاره کندن دندان در صورتی که خون بیرون بیاید بنا بر احتیاط یک گوسفند است اگرچه دلیلش محل تأمّل است.
23_ کندن درخت و گیاه: کندن درخت و هر گیاهی که در حرم روییده باشد بر مُحرم حرام است.
(مسأله 154):
کندن گیاهی که در منزل یا ملک خود انسان و بعد از مالکیت آن منزل، روییده باشد و یا آنکه خود انسان آن را کاشته باشد، مانعی ندارد.
(مسأله 155): گیاه خرکه که گیاهی معروف است از حکم حرمت کندن استثناء شده است ولی اگر درخت های میوه و خرما، و امثال آنها را بکند احوط آن است که اگر بزرگ باشد یک گاو، و اگر کوچک باشد یک گوسفند کفّاره بدهد و اگر قسمتی از درخت را بکند قیمت آن را باید بپردازد. و لیکن در کندن گیاه کفّاره ا ی نیست به غیر از استغفار.
(مسأله 156): رها نمودن شتر برای خوردن علف از گیاهان حرم، جایز است لکن خود انسان نباید گیاه را برای آن قطع نماید و این حکم در خصوص گیاهان حرم مختص به مُحرم نیست بلکه درباره همه افراد ثابت است.
(مسأله 157): راه رفتن متعارف در جایی که گیاه دارد مانعی ندارد اگرچه موجب قطع گیاه حرم شود.
(مسأله 158): درختی که اصل آن در حرم و شاخه هایش در خارج حرم یا به عکس باشد، حکمش حکم درختی است که تمامش در حرم است.
24_ برداشتن سلاح: برداشتن سلاحهایی مانند شمشیر و نیزه و هر چیزی که آلت حرب است برای مُحرم جایز نیست، مگر به جهت ضرورت، و احوط و اولی همراه نداشتن سلاح است هر چند متصل به بدن هم نباشد.
(مسأله 159): برداشتن سلاح برای ترس از دشمن یا دزد به شرطی که آشکار نباشد و آنرا از خود دور نگهدارد جایز است.
کفّاره ای که به جهت صید واجب شده اگر چه در احرام عمره باشد مکان کشتن آن مکه معظمه است و اگر
در احرام حج باشد محل کشتن آن مِنی است و کفاراتی که به جهتی غیر از صید از اسباب گذشته واجب می شود، را می توانند در منی بکشند اگرچه در احرام عمره، واجب شده باشد هرچند که جایز است که شخص کفّارات را تأخیر انداخته و آنها را پس از برگشتن به شهر خود بکُشد.
(مسأله 160): کفّاره ای که در احرام حج بر شخصی واجب می شود باید آن را در منی ذبح نماید و به فقراء مؤمنین بدهد و اگر در مکه و یا در منی فقیر مؤمن نمی شناسد باید آنرا به کسانی بدهند که به عنوان نیابت، حج بجا می آورند و فقیر هستند، ولی اگر فقیر مؤمن و وکیل آنها در آنجا نباشد مخیّر است که قربانی را در آنجا و یا در شهر خود به فقیر مؤمن بدهد.
(مسأله 161): از کارهایی که بر مُحرم حرام است پانزده صورت آن کفاره دارد و لکن در بعضی از اقسام آن وجوب کفاره، بنا بر احتیاط است که شرح آنها در این رساله گفته شده است.
حدود حرم چهار فرسخ در چهار فرسخ است و روایت شده که جبرئیل دست حضرت ابراهیم علیه السلام را گرفت و او را بر حدود حرم آگاه ساخت و اولین شخصی که برای حدود حرم علامت گذاشت حضرت ابراهیم علیه السلام بود و بعد پیامبراکرم صلی الله علیه آله و سلّم آن مکان را علامت گذاری فرمودند که آن علامات تا حال حاضر هم موجود است. و آنها عبارتند از:
از طرف شمال و از جانب مدینه منوره به نام تنعیم یا مسجد غمره که مسافت آن تا مسجد الحرام چهار میل است (هشت
کیلومتر). و از غرب و از جانب جدّه به نام علمین یا حدیبیه است که مسافت آن تا مسجدالحرام به قدر ده میل است. و از طرف شرق و از جانب مسجدی به نام جَعرانه است که مسافت آن تا مسجد الحرام هشت میل است. و از طرف جنوب و از جانب عرفه است که مسافت آن تا مسجد الحرام سیزده میل است.
صید کردن و کندن درخت و گیاه در حدود حرم شریف بر مسلمانان حرام است و همچنین بردن خاک و سنگ آن به جای نیز دیگری ممنوع است.
و داخل شدن کفّار به این محدوده نیز حرام است، چه از آنجا بگذرند و یا قصد ماندن در آنجا را داشته باشند.
و کسی هم نمی تواند اشیاء گم شده آن را بردارد مگر به قصد رساندن به صاحبش.
و نیز دفن شدن کافر در حرم حرام است و اگر دفن شد باید او را نبش قبر کنند و بیرون آورند.
ااوّل: همین که حاجی به حرم رسید باید پیاده شود و به جهت دخول حرم غسل نماید.
دوّم: برای اظهار تواضع و فروتنی نسبت به حضرت حق جلّ و علا، پاها را برهنه نماید و نعلین خود را بر دست گرفته داخل حرم شود، و این عمل دارای ثواب زیادی می باشد.
سوّم: وقت دخول حرم این دعاء را بخواند:
ألَّلهُمَّ إنَّکَ قُلْتَ فی کِتابِکَ وَ قَوْلُکَ الحَقُّ: وَ أذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَاْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ. ألَّلهُمَّ إنِّی أرْجُو أنْ أکُونَ مِمَّنْ أجابَ دَعْوَتَکَ وَ قَدْ جِئْتُ مِنْ شُقَّهٍ بَعیدَهٍ وَ فَجٍّ عَمیقٍ، سامِعاً لِنِدائِکَ وَ مُسْتَجیباً لَکَ مُطیعاً لأمْرِکَ، وَ کُلُّ
ذَلِکَ بِفَضْلِکَ عَلَیَّ وَ اِحْسَانِکَ اِلَیَّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلی مَا وَفَّقْتَنی لَهُ، أبْتَغِی بِذَلِکَ ألزُّلْفَهَ عِنْدَکَ وَ الْقُرْبَهَ اِلَیْکَ وَ الْمَنْزَلَهَ لَدَیْکَ وَ الْمَغْفِرهَ لِذُنُوبی وَ التَّوْبَهَ عَلَیَّ مِنْها بِمَنِّّکَ، ألَّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ حَرِّمْ بَدَنِی عَلَی النَّارِ وَ آمِنّی مِنْ عَذابِکَ وَ عِقابِکَ بِرَحْمَتِکَ یَا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ.
مستحبات داخل شدن به مکّه معظّمه
برای داخل شدن در مکه معظمه نیز مستحب است که شخص غسل نموده و با حالت تواضع وارد مکه شود، و کسی که از راه مدینه می رود از قسمت بالای مکه داخل این شهر شده و وقت بیرون آمدن از قسمت پایین آن بیرون آید.
مستحب است که شخص برای داخل شدن در مسجد الحرام غسل نموده و با پای برهنه و با حالت سکینه و وقار وارد آن حرم شود، و گفته اند که باب بنی شیبه در حال حاضر مقابل باب السلام است بنابراین بهتر است که شخص از باب السلام وارد شده و مستقیماً بیاید تا از ستونها بگذرد. و مستحب است بر درِ مسجد الحرام ایستاده و بگوید:
ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا النَّبیُّ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ ماشاءَ اللهُ، ألسَّلامُ عَلی أنْبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ، ألسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللهِ، ألسَّلامُ عَلی إبْراهیمَ خَلیلِ اللهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ.
و در روایت دیگر آمده است که در کنار درِ مسجد بایستد و بگوید:
بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ مِنَ اللهِ وَ اِلَی اللهِ وَ مَا شَاءَ اللهُ وَ عَلی مِلَّهِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ خَیْرُ الْأسْمَاءِ للهِ وَالْحَمْدُ للهِ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللهِ، ألسَّلامُ عَلی مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ، ألسَّلامُ
عَلَیْکَ أیُّهَا النَّبیُّ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ، ألسَّلامُ عَلی أنْبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ، ألسَّلامُ عَلی خَلیلِ اللهِ الرَّحْمانِ، ألسَّلامُ عَلَی الْمُرْسَلینَ، وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمینَ، ألسَّلامُ عَلَیْنَا وَ عَلی عِبادِ اللهِ الصَّالِحینَ، ألَّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بارِکْ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ وَ بارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلی إبْراهیمَ وَ آلِ إبْراهیمَ إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ، ألَّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ. ألَّلهُمَّ صَلِّ عَلی إبْراهیمَ خَلیلِکَ وَ عَلی أنْبیائِکَ وَ رُسُلِکَ وَسَلِّمْ عَلَیْهِمْ وَ السَّلامُ عَلَی الْمُرْسَلینَ وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمینَ، ألَّلهُمَّ افْتَحْ لی أبْوابَ رَحْمَتِکَ وَ اسْتَعْمَلْنِی فی طاعَتِکَ وَ مَرْضاتِکَ وَ احْفَظْنِی بِحِفْظِ الْإیمانِ أبَداً مَا أبْقَیْتَنِی جَلَّ ثَناءُ وَجْهِکَ، ألْحَمْدُ للهِ الَّذی جَعَلَنی مِنْ وَفْدِهِ وَ زُوّارِهِ وَ جَعَلَنی مِمَّنْ یَعْمُرُ مَسَاجِدَهُ وَ جَعَلَنِی مِمَّنْ یُناجیهِ، ألَّلهُمَّ إنِّی عَبْدُکَ وَ زائِرُکَ فِی بَیْتِکَ وَ عَلی کُلِّ مَأتِیٍّ حَقٌّ لِمَنْ أتاهُ وَ زارَهُ وَ أنْتَ خَیْرُ مَأْتِیٍّ وَ أکْرَمُ مَزُورٍ فَأسْألُکَ یا اللهُ یا رَحْمانُ بِأنَّکَ أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلَّا أنْتَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ، بِأنَّکَ واحِدٌ أحَدٌ وَ لَمْ تُولَدْ، صَمَدٌ لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ کُفُواً أحَدٌ، وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ عَلی أهْلِ بَیْتِهِ، یَا جَوادُ یَا کَریمُ یَا ماجِدُ یا جَبَّارُ یَا کَریمُ، أسْألُکَ أنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَکَ إیَّایَ بِزیارَتِی إیَّاکَ، أوَّلَ شَیءٍ تُعْطینی فَکاکَ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ.
پس سه مرتبه می گوید: ألَّلهُمَّ فُکَّ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ.
و سپس می گوید: وَ أوْسِعْ عَلیَّ مِنْ رِزْقِکَ الحَلالِ الطَّیِّبِ وَ ادْرَأ عَنِّی شَرَّ شَیاطینِ الجِنِّ وَ الأنْسِ وَ شَرَّ
فَسَقَهِ العَرَبِ وَ العَجَمْ.
و مستحب است وقتی که محاذی حجر الاسود شد بگوید: أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللهِ وَ کَفَرْتُ بِالجِّبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ بِاللاّتِ وَ الْعُزَّی وَ بعِبادَهِ الشَیْطانِ وَ بِعِبادَهِ کُلِّ نِدٍّ یُدْعی مِنَ دُونِ اللهِ.
و سپس نزدیک حجر الأسود رفته و آن را استلام نموده و بگوید: ألْحَمْدُ للهِ الَّذِی هَدانا لِهَذا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أنْ هَدانَا اللهُ، سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ للهِ وَ لا إلَه إلاّ اللهُ وَ اللهُ أکْبَرُ، أللهُ أکْبَرُ مِنْ خَلْقِهِ وَ اللهُ أکْبَرُ مِمَّا أخْشَی وَ أحْذَرُ، لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیِی وَ یُمیتُ وَ یُمیتُ وَ یُحْیی وَ هُوَ حَیٌّ لایَمُوتُ، بِیدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
و سپس صلوات بر پیغمبر و آل او بفرستد، و سلام بر پیغمبران بدهد چنانچه وقت دخول مسجد سلام می داد، آنگاه می گوید: إنِّی اُؤْمِنُ بِوَعْدِکَ وَ أوْفِی بِعَهْدِکَ.
و در روایت معتبر وارد است که وقتی نزدیک حجرالاسود رسید دست های خود را بلند کند و حمد و ثنای الهی را بجا آورد، و صلوات بر پیغمبر بفرستد و از خداوند عالم بخواهد که حج او را قبول کند، و پس از آن حَجَر را بوسیده و استلام نماید. و اگر بوسیدن ممکن نشد با دست استلام نماید، و اگر آن هم ممکن نشد اشاره به آن نموده و بگوید:
ألَّلهُمَّ أمَانَتِی أدَّیْتُها وَ میثَاقِی تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لی بِالْمُوافاهِ، ألَّلهُمَّ تَصدیقاً بِکِتابِکَ وَ عَلی سُنَّهِ نَبِّیِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا
شَریکَ لَهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللهِ وَ کَفَرْتُ بِالجِّبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاَّتِ وَ العُزَّی وَ عِبادَهِ الشَّیْطانِ وَ عِبادَهِ کُلِّ نِدٍّ یُدْعَی مِنْ دُونِ اللهِ.
و اگر نتواند همه این دعا را بخواند قسمتی از را بخواند و سپس بگوید: ألَّلهُمَّ إلَیْکَ بَسَطْتُ یَدِی وَ فِیما عِنْدَکَ عَظُمَتْ رَغْبَتِی، فَاقْبَلْ سِبْحَتِی وَ اغْفِرْ لِی وَ ارْحَمْنِی، ألَّلهُمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنَ الْکُفْرِ وَ الْفَقْرِ وَ مَواقِفِ الخِزْیِ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ.
واجب دوّم از واجبات عمره تمتّع، طواف است که ترک آن عمداً، چه عالم به حکم باشد و چه جاهل به آن، موجب فَساد عمره است. و طواف یعنی هفت دور به دور کعبه چرخیدن که مسائل آن ان شاءالله مفصلاً بیان می شود.
لیکن باید دانست که مکلّف به عمره تمتع واجب است که بعد از دخول به مسجد الحرام، ابتداءً طواف نماید، و قبلاً نیز اشاره شد که طواف از أرکان عمره است و شخصی که عمداً آن را ترک نماید، چنانچه پیش از وقوف به عرفات، متمکّن از آن نشود، عمره او باطل است چه عالم به مسأله باشد و چه جاهل، و ظاهراً حج او حج اِفراد می شود. و قضاء حج در سال بعد بنابر احتیاط بر او لازم است.
و نیزاگر شخصی طواف را سهواً ترک نماید، انجام دادن آن هر وقت که ممکن شد بر او لازم است. و اگر به شهر خود رفته و برگشتن برای او مشقت داشته باشد و یا ممکن نباشد، باید نائب بگیرد، و اگر سعی را بجاآورده باشد باید سعی را نیز بعد از طواف اعاده نماید. و در مورد مریض
اگر ممکن باشد باید او را بر دوش بگیرند و طواف دهند و گرنه باید برای او نائب بگیرند.
اماّ طواف دارای پنج شرط و هفت واجب و مستحباتی است که عبارتند از:
طهارت از حَدَث، پس با وجود حَدَث، انجام طواف واجب جائز نیست، و اگر غفلتاً طواف نماید، طواف او باطل است.
(مسأله 162): اگر در اثناء طواف حَدَثی برای او واقع شود پس اگر از نصف اشواط تجاوز نموده باشد باید طواف را قطع نموده و تحصیل طهارت کند و از همان موضع قطع، طواف را شروع نموده و آنرا تمام کند. ولی اگر قبل از نصف تعداد اشواط طواف بوده باشد باید تحصیل طهارت نموده و طواف خود را از ابتدا شروع نماید.
(مسأله 163): حکم شک در طهارت بعد از حدث یا شک در حدث بعد از طهارت، قبل از طواف و بعد از آن و در اثناء آن، همان حکم شک در طهارت به جهت اقامه نماز که در احکام نماز توضیح المسائل ذکر شده است می باشد .
(مسأله 164): اگر معذور از وضوء و یا غسل باشد، واجب است به همان صورتی که در تیمّم نماز ذکر شده است تیمم نماید.
(مسأله 165): اگر آب و یا چیزی که مجاز بر تیمم بر آن باشد هیچ کدام موجود نباشد حکم این شخص حکم غیر متمکّن از طواف است که با یأس از تمکّن باید نائب بگیرد. و احوط در غیر جنب آن است که خود او نیز طواف نماید، چنانچه احوط آن است که جنب متیمّم بعد از آنکه طواف نمود نائب هم بگیرد.
(مسأله 166): اگر زن پیش از طواف عمره حائض شود
و تا قبل از بازگشت حجاج به بلادشان، پاک نشود و نتواند از آنها نیز تخلف نماید. باید برای طواف عمره و طواف حج و طواف نساء نائب بگیرد. و بقیه اعمال را خودش بجاآورد، و همچنین است در صورتی که پیش از طواف حج و طواف نساء حائض شود.
(مسأله 167): اگر زن پیش از طواف عمره حائض شود و به حسب عادت، پیش از رفتن حجاج به عرفات پاک شود، باید صبر نماید تا پاک شود و خودش طواف و بقیه اعمال عمره را بجاآورد، پس هرگاه اتفاقاً پاک نشود تا آنکه وقت رفتن به عرفات مضیّق شود، باید عمره تمتع را بدل به حج اِفراد نماید، و به همان حال با حجاج به عرفات برود، و حج اِفراد را تمام کند، و بعد از آن دوباره به قصد عمره مفرده مُحرم شده و اعمال عمره مفرده را بجاآورد، و مجموعه حج اِفراد و عمره مفرده، کفایت از حج تمتعی که بر او واجب بوده می کند.
(مسأله 168): هرگاه بعد از فراغت از عمره تمتع و قبل از رفتن به عرفات، بترسد که بعد از مراجعت از عرفات و مشعر، حائض شود و درک طواف حج و نساء را ننماید، باید طواف و سعی حج و طواف نساء را پیش از وقوف در عرفات و مشعر و منی بجاآورد، چرا که پاک بودن از حیض، در غیر طواف از اعمال حج و عمره، معتبر نیست. و اگر به سبب استعمال قرصهای منع از حیض، بتواند اعمال عمره و سایر اعمال را انجام دهد و خوردن آنها هم برای او ضرری نداشته باشد، احوط بلکه اقوی
لزوم استعمال این قرصها است.
طهارت بدن و لباس از نجاست و خَبَث، هرچند نجاستی باشد که در نماز معفوّ است، مثل خون کمتر از درهم و خون جروح و قروح علی الاحوط، خصوصاً با ملاحظه قول به حرمتِ داخل نمودن مطلق نجاست در مسجد.
(مسأله 169): اگر در اثناء طواف، علم به نجس بودن پیدا کند، جمعی از فقها می فرمایند که باید طواف را قطع نموده و پس از ازاله نجاست طواف خود را تمام کند، و لکن احوط آن است که بعد از ازاله نجاست، طواف را از ابتدا شروع نماید و اگر قبل از اکمال چهار شوط باشد و به سه و نیم نرسیده باشد احوط اتمام طواف و بجاآوردن دو رکعت نماز طواف و سپس اعاده طواف و نماز آن است. و همچنین است حکم هر شخصی که به بدن یا لباس او در حال طواف نجاستی عارض شود، و کفایت نمودن اتمام طواف در این صورت، اظهر از صورت اوّل است.
(مسأله 170): اگر نجاست را فراموش نموده و طواف نماید، احوط لزوم اعاده آن است.
(مسأله 171): در خون قروح و جروح اگر تطهیر آن مشقت داشته باشد لازم نیست آنرا تطهیر نماید.
(مسأله 172): بودن خون و خونابه زخم و دمل در بدن یا لباس در حال طواف که اجتناب از آن نیز سخت باشد، مانعی ندارد و بر طرف کردنش لازم نیست. ولی احوط به همراه نداشتن چیز نجس در حال طواف است. لیکن نجس بودن چیزهایی که خواندن نماز در آنها اشکالی ندارد مانند هَمیان و کلاه و جوراب در صورتی که ساتر نباشد مانعی ندارد.
(مسأله 173): در صورتی که نجس
بودن بدن یا لباس خود را ندانسته، و پس از انجام طواف بفهمد، طوافش صحیح است و نیازی به اعاده ندارد و همچنین است نسبت به نماز طواف.
ختنه کردن در مردان پیش از طواف واجب است، بنابراین طواف بدون ختنه باطل است، ولی این شرط درباره زنان نیست. و احوط ثبوت این شرط است در اطفال کوچک، پس اگر طفلی بدون ختنه طواف کند و یا او را طواف دهند، طواف نساء او باطل است و بعد از بلوغ، زن برای او حلال نخواهد بود، مگر آنکه طواف نساء را بعداً خودش و یا نائبش تدارک نمایند و بلکه باید هر سه طواف را تدارک نموده و بلکه باید تمام عمل را تدارک نماید.
(مسأله 174): اگر بچه ای ختنه کرده به دنیا بیاید طوافش صحیح است.
(مسأله 175): اگر ختنه نشده مستطیع شود چنانچه بتواند بین ختنه کردن و حج در سال استطاعت جمع کند (یعنی در همان سال خود را ختنه نماید و به حج رود) واجب است که این کار را انجام دهد و چنانچه ممکن نباشد باید حج را تا سال بعد به تأخیر بیندازد، پس اگر اصلاً متمکّن از ختنه نباشد به این معنی که ختنه کردن برای او ضرر یا مشقت داشته باشد لازم است حج را بجاآورد، لکن احتیاط آن است که در عمره و حج هم خودش شخصاً طواف نماید و هم نائب بگیرد ولی نماز طواف را باید خودش بجاآورد.
پوشانیدن و ستر عورت بنا براحوط بلکه اقوی، در طواف معتبر است و شرط در ساتر آن است که مباح باشد، بلکه احوط ملاحظه جمیع شرائطی است که در لباس مصلیّ معتبر است، نظر به حدیث مشهوری که می فرماید: طواف در حکم نماز است.
نیّت قربت، و باید چنین نیّت کند که: هفت دور خانه کعبه را طواف می نمایم طواف عمره تمتع از فرض حَجّهالاسلام «اگر حَجّه الاسلام باشد» به جهت اطاعت فرمان خداوند عالم «یا» برای خدا.
(مسأله 176): نیت را لازم نیست به زبان بیاورد و یا بر قلب بگذارند بلکه همان عملی را که بنا دارد برای خدا انجام دهد، کافی است.
(مسأله 177): اگر در بجاآوردن طواف یا سایر اعمال عمره و حج که عبادی هستند و قصد قربت در آنها لازم است، ریا کند یعنی آنرا برای نشان دادن به دیگری و عمل خود را خوب جلوه دادن بجاآورد عمل او باطل است و در این عمل معصیت خدا را نیز نموده است.
(مسأله 178): ریاء بعد از عمل باعث بطلان نمی شود ولی باعث حبط عمل و ثواب آن می شود.
واجبات طواف هفت چیز است:
طواف کننده باید در طواف خود از حجرالاسود ابتدا کند، یعنی بنابر احتیاط باید تمام بدن او بر تمام حجرالاسود بگذرد ولی اظهر این است که مقدار واجب آن ابتدا نمودن به حجرالاسود است، و در صورتی که مکلف خواسته باشد عمل به احتیاط نماید اندکی پیش از رسیدن به
(مسأله 179): از هر جای حجرالاسود که شروع کرد باید به همانجا ختم شود پس اگر از اولش شروع کرد باید به اولش ختم شود، اگرچه شروع از حجر الاسود اولی و احوط است. ولی اگر از وسط یا آخر حجر الاسود شروع کرد باید به همانجا ختم شود و مقدار زیادی آن از باب مقدمه علمیه می باشد.
(مسأله 180): کارهایی که افراد نادان و اهل وسوسه در طواف می کنند که موجب انگشت نما شدن و وهن مذهب و مخالف با تقیه است، انجام دادن آنها حرام است و طواف چنین اشخاصی اشکال پیدا می کند پس باید به همان طور که همه مسلمین طواف می کنند در محاذات حجرالاسود عمل کنند و بدون دقت های صاحبان وسوسه باید محاذات حجرالاسود بایستد و طواف خود را شروع کند بلکه بدون توقف باید دور بزند تا هفت دور تمام شود.
آنکه هر دوری از طواف را به حجرالاسود ختم نماید، و در اینجا نیز مکلّف باید در دور هفتم مقدار زیادتری طواف کند و این مقدار زیادی به قصد مقدمه علمیه باشد که این عمل موافق احتیاط خواهد بود.
آنکه خانه کعبه را در تمام حالات طواف در سمت چپ خود قرار دهد، و در صورتی که در بعضی از اجزاء طواف به جهت بوسیدن ارکان یا غیر آن روی خود را به کعبه نماید، یا آنکه در اثر کثرت جمعیت رو به خانه یا پشت به خانه شود آن مقدار جزء طواف محسوب نیست و واجب است
(مسأله 181): لازم نیست در تمام حالات طواف، خانه کعبه را حقیقتاً به شانه چپ خود قرار دهد بلکه اگر در موقع دور زدن به حِجر اسماعیل، جهت خانه کعبه از طرف چپ قدری خارج شود مانعی ندارد حتی اگر هم خانه قدری متمایل به پشت شود لیکن همین که دور زدن به نحو متعارف باشد اشکالی ندارد.
(مسأله 182): گاهی دیده می شود که بعضی از افراد برای احتیاط، شخص دیگری را وادار می کنند که او را طواف دهند و خود طواف کننده اختیار را از خود سلب می کند و خود را به دست دیگری می دهد و تکیه به دست او می کند و آن شخص دیگر او را با فشار دور می دهد، که این طواف باطل است و اگر طواف نساء را این طور بجاآورد زن ها و یا مردها بر او حرام خواهند بود.
(مسأله 183): رعایت احتیاط به این که خانه در تمام حالات طواف حقیقتاً به طرف چپ باشد گرچه خیلی ضعیف است و قابل اعتناء نیست -
و باید اشخاص جاهل و اهل وسوسه از آن احتراز کنند و به همان ترتیب که سایر مسلمانان دور می زنند دور بزنند - لکن اگر شخص عاقل و عالمی بخواهد احتیاط کند و در موقع رسیدن به حجر اسماعیل یا ارکان کعبه، شانه را مقداری به سمت چپ بگرداند به طوری که خلاف تقیه و موجب انگشت نمائی نشود، اشکالی ندارد.
(مسأله 184): در طواف کردن به هر صورت که راه برود مانعی ندارد لذا می تواند آهسته و یا تند راه برود همانطور که می تواند بدود و یا سواره و یا با گاری طواف کند لکن بهتر آن است که پیاده و بطور میانه راه برود.
آنکه حِجر حضرت اسماعیل(ع) را که مدفن مادر آن حضرت بلکه کثیری از انبیاء است داخل در طواف خود نماید به این معنی که دور آن بگردد و داخل آن نشود، و اگر در اثناء طواف داخل آن شود، آن شوط و آن دور او باطل است، و احوط اعاده اصل طواف با تمام نمودن همان طو
آنکه حد فاصل طواف در جمیع جوانب، ما بین خانه کعبه و مقام حضرت ابراهیم(ع) باشد و باید مسافت مابین خانه و مقام که تقریباً بیست و شش ذراع و نیم است، در همه اطراف خانه ملاحظه شود، پس اگر شخصی در قسمتی از اطراف طوافش، بیشتر از مقدار مذکور، از خانه دور ش
(مسأله 185): اگر برای تقیه، مقام ابراهیم(ع) را داخل در طواف کرد، تدارک لازم ندارد.
(مسأله 186): در صورت ازدحام جمعیت که مراعات حد اختیاری مشکل باشد و طواف هم در وقت دیگر ممکن نباشد، می توان از مقدار بیست و شش ذراع و نیم تجاوز کرد. اگرچه اگر خلاف سنّت نباشد بهتر آن است که یک طبقه زیر زمین را به جهت مطاف بانوان ساخته شود تا این عمل برای ایشان آسانتر و محفوظتر باشد و این توسعه مطاف مسلمّاً از طبقاتی کردن سعی بین صفا و مروه از اشکال کمتری برخوردار است زیرا آنچه به حسب تاریخ بیان گردیده اصل کعبه و قواعدی که توسط حضرت ابراهیم علیه السلام بنیان نهاده شده، حدود ده ذراع پایین تر از کعبه موجود است که به مرور زمان خاکها و سیلابها، ارتفاع آنرا بالاتر آورده است هرچند که در سعی هم این مقدار از ارتفاع و لااقل تا مقداری
که به موازات سقف کعبه باشد_ اشکالی ندارد، اگرچه احتیاط در رعایت حال مطاف و سعی موجود _ که طبق سنّت نیز هست _ می باشد.
آنکه طواف کننده از حدود خانه کعبه خارج بوده و یا از آنچه از خانه محسوب می شود و آن محدوده کوچکی در اطراف کعبه که به نام شاذروان معروف است خارج باشد و اگر طواف کننده در بعضی از حالات بر آن محدوده راه برود، آن جزء از طوافش باطل است و باید آنرا اعاده
آنکه هفت شوط کامل یعنی هفت دور تمام در اطراف خانه طواف نماید بدون کم و زیاد.
(مسأله 187): اگر چنانچه از تعداد شوطهای طواف، شوطی را عمداً کم کند واجب است که آنرا انجام دهد البته در صورتی که فعل کثیری که موجب خلل در موالات باشد از او سرنزده باشد. و اگر فوت موالات بشود مثل صورتی است که عمداً قطع طواف نموده، که بیان آن ان شاءالله خواهد آمد، بلکه اگر از همان ابتدا عمداً قصد کم کردن را داشته باشد بنابر احتیاط باید طواف خود را بعد از اتمام آن طواف اعاده نماید و اگر سهواً کم کرده مشهور تفصیل است بین آنکه اگر از نصف تجاوز کرده باشد باید طواف خود را تمام نماید و اگر از نصف تجاوز نکرده باشد باید از ابتدا شروع نماید.
(مسأله 188): اگر متذکر کم و نقصان تعداد شوطهای طواف خود نشود مگر بعد از مراجعت به وطن خود، باید نائب بفرستد، و بعض از فقهاء تفصیل داده اند بین فراموشی یک شوط و بیشتر، پس در صورت اول نائب باید طواف فراموش شده را بجاآورد، و در صورت دوّم باید از ابتدا طواف را بجاآورد و این قول احوط است، و احوط از این اتمام و اعاده است مطلقاً.
(مسأله 189): اگر
از تعداد هفت شوط مقداری را زیاد نماید در این حالت چند صورت تصورّ می شود:
1_ اگر به قصد جزئیت نباشد، طوافش صحیح است چه این قصد را در اوّل طواف نماید و چه در وسط و چه بعد از اتمام هفت شوط.
2_ اگر به قصد جزئیت طواف دیگر باشد طواف او باطل است چون قِران بین طوافین است که در فریضه جایز نیست و در نافله مکروه است.
3- اگر به قصد جزئیت این طواف را زیاد نماید، و در ابتداء طواف هم قصد زیاد نمودن به عنوان جزئیت را داشته باشد طوافش از همان ابتداء شروع، بلا اشکال باطل است.
4- اگر به قصد جزئیت این طواف بوده و لکن بعد از تمام شدن هفت شوط متذکر این قصد شود، مشهور بطلان طواف است مثل آنکه رکعتی بر نماز اضافه نماید و احوط اعاده طواف است. و فرقی نیست در بطلان به سبب زیادی عمدی، بین عالم به حکم و جاهل به حکم.
(مسأله 190): اگر سهواً بر تعداد هفت شوط، طوافی را زیاد نماید، پس اگر آن زیادی کمتر از یک شوط یا بیشتر از آن باشد مقدار واجب آن که هفت شوط است صحیح است، و احوط آن است صورتی که آن را تا هفت شوط دیگر به قصد قربت مطلقه تمام نماید، و سپس چهار رکعت نماز بخواند، دو رکعت برای طواف واجب، و دو رکعت هم برای طوافی که به قصد قربت مطلقه بجاآورده است.
(مسأله 191): جایز است شوطی از طواف را به قصد یاد گرفتن طواف و نه به قصد واجب و مستحب، زیاد کند.
(مسأله 192): اگر گمان کند همان طور که هفت
دور مستحب است یک دور طواف نیز مستحب است و قصد کند که هفت دور واجب را بجاآورد و یک دور طواف مستحبی را هم در ادامه آن انجام دهد، طواف او صحیح است.
(مسأله 193): جایز نیست بعد از طواف واجب بدون این که نماز طواف را بخواند، طواف مستحبی انجام دهد.
(مسأله 194): اگر در حالی که مشغول طواف است وقت نماز واجب ضیق شود، واجب است طواف را رها کند و نماز را بخواند، پس اگر بعد از چهار دور، طواف را رها کرد باید از همانجا طواف را تمام نماید و الا باید آنرا از ابتدا اعاده کند.
(مسأله 195): اگر شخص طواف کننده شک در عدد اشواط طواف نماید، پس اگر بعد از فراغ از طواف باشد، شکّش اعتباری ندارد و طواف او محکوم به صحت است.
(مسأله 196): اگر طواف کننده یقین به بجاآوردن هفت شوط داشته و شک در زیادتر بنماید مثل آنکه در آخر شوطی که تمام شده شک نماید که این شوط هفتم بود یا هشتم، این شک اعتباری ندارد و طواف او صحیح است.
(مسأله 197): اگر در اثناء شوط شک کند که این شوط هفتم است یا هشتم، بنا بر اشهر طواف او باطل است و لکن احوط اتمام شوط و اعاده طواف است.
(مسأله 198): اگر یقین نماید که بیشتر از هفت شوط انجام نداده ولی شک او مثلاً بین شش و هفت واقع شود اشهر آن است که طواف خود را اعاده کند و احوط آن است که بنا را بر اقل بگذارد و طواف خود را اتمام نماید و بعد از آن نیز طواف را اعاده
نماید.
(مسأله 199): احوط قطع نکردن طواف واجب است یعنی در هر صورت بقیه طواف را ترک نکند به طوری که عرفاً موالاتش بدون عذر فوت نشود.
(مسأله 200): اگر بدون عذر طواف خود را قطع کرد باید بنابر احتیاط آنرا اعاده کند هرچند چهار شوط را هم بجاآورده باشد.
(مسأله 201): اگر عذری مانع از اتمام طواف مثل مرض و یا حیض و یا حدث بی اختیار، قبل از نصف هفت شوط اتفاق افتاد، لازم است طواف خود را اعاده نماید، و اگر باز قادر بر اتمام نباشد احوط آن است که صبر کند تا وقت آن طواف ضیق شود، و اگر توان انجام آنرا نداشت باید او را بر دوش بگیرند و طواف دهند، و اگر به این صورت هم ممکن نشد باید برای اتمام طواف نائب بگیرد.
(مسأله 202): اگر در طواف مستحب شک در عدد دورها بکند باید بنابر را بر اقل بگذارد و طوافش صحیح است.
(مسأله 203): شخص کثیر الشک در عدد دورها، نباید به شکّش اعتنا کند و احتیاط آن است که کسی را وادار کند که عدد شوطها را حفظ نماید.
(مسأله 204): گمان در عدد دورها اگر گمان ضعیفی باشد حکم شک را دارد ولی اگر گمان قویی باشد احوط عمل کردن به آن و اعاده طواف است.
(مسأله 205): اگر مشغول سعی بین صفا و مروه شد و یادش آمد که طوافش را بجا نیاورده، باید آن را رها کند و طواف کند و بعد سعی را دوباره بجاآورد.
(مسأله 206): شک در طهارت از حدث پیش از طواف یا بعد از آن یا در بین آن، حکم شک طهارت در نماز را دارد
یعنی اگر بعد از طواف شک کند، طوافش صحیح است و اگر پیش از طواف باشد باید وضو بگیرد و اگر در بین طواف باشد، طوافش باطل است.
(مسأله 207): در طواف نساء داشتن طهارت شرط است مانند طواف حج و عمره که طهارت در آنها واجب است.
(مسأله 208): اگر کسی مریض یا طفلی را حمل کند و طواف دهد و خودش نیز قصد طواف کند طواف هر دو صحیح است.
(مسأله 209): سخن گفتن و خندیدن و شعر خواندن در حال طواف اگر خارج از حد و منافی با فعل عبادی طواف نباشد اشکالی ندارد ولی کراهت شدید دارد خصوصاً اگر خارج از حد باشد که در این صورت صحت طواف محل تأمّل است. و لیکن مستحب است در حال طواف، مشغول دعا و ذکر خدا و تلاوت قرآن باشد.
(مسأله 210): واجب نیست در حال طواف روی طواف کننده به طرف جلو باشد بلکه جایز است که به راست و چپ نگاه کند ولی گرداندن تمام صورت در صورتی که منافاتی با محاذات کعبه و طرف چپ نداشته باشد مانعی ندارد ولی صحت طواف در صورت روی برگرداندن به تمام صورت مشکل است. و لیکن می تواند طواف را رها کند و خانه را ببوسد و برگردد و از همانجا طواف خود را تمام کند.
(مسأله 211): جایز است در بین طواف برای رفع خستگی و استراحت بنشیند و یا دراز بکشد و بعد، از همانجا طواف را تمام کند ولی نباید آنقدر طول دهد که موالات عرفیه به هم خورد و اگر به آن مقدار نشست، احتیاط آن است که طواف را تمام کند و دوباره
نیز آنرا اعاده نماید.
(مسأله 212): اگر کسی غسل جنابت بر گردنش بوده و فراموش کرده و با همان حال به مکه رفته و برگشته ولی تمام اعمال را صحیحاً انجام داده است اعمال حج و عمره اش درست است. و اگر خودش نتواند باید فقط برای طواف عمره و طواف نساء، شخصی را نائب بگیرد که به جای او آنها را انجام دهد.
(مسأله 213): اگر طواف را فراموش نمود و به وطن خود بازگشت و با همسرش نزدیکی کرد سپس یادش آمد، لازم است در صورتی که مورد فراموش شده، طواف حج باشد یک قربانی به منی، و اگر فراموش شده طواف عمره باشد یک قربانی به مکه بفرستد و در این قربانی، گوسفند کافی است.
(مسأله 214): هرگاه طواف را فراموش نموده و زمانی یادش آمد که قضایش ممکن نیست، باید با همان احرام اوّل قضای آنرا بجاآورد و نیازی به تجدید احرام نیست، بلی در صورتی که از مکه خارج شده و یک ماه گذشت، لازم است برای داخل شدن به مکه، احرام تازه ای ببندد.
(مسأله 215): آنچه بر طواف کننده حلال می شود بر فراموش کننده حلال نمی شود تا زمانی که آن را شخصاً یا نائبش قضاء نماید.
مستحب است که در حال طواف با پای برهنه مشغول دعا و ذکر الهی باشد و این عمل دارای ثواب زیادی است و موجب قضاء حوائج دنیوی و اُخروی می شود و مستحب است که در حال طواف این دعا را بخواند: ألَّلهُمَّ إنِّی إلَیْکَ فَقیرٌ وَ إنِّی خائِفٌ مُسْتَجیرٌ فَلاتُغَیِّرْ جِسْمی وَ لاتُبَدِّلْ إسْمی.
و مستحب است در هر شوط که به در خانه کعبه برسد، صلوات بر محمّد
و آل محمّد علیهم السلام بفرستد و این دعا را بخواند: سَألَکَ فَقیرُکَ، مِسْکینُکَ بِبابِکَ فَتَصَدَّقْ عَلَیْهِ بِالْجَنَّهِ، ألَّلهُمَّ ألْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحَرَمُ حَرَمُکَ وَ الْعَبْدُ عَبْدُکَ وَ هَذا مَقامُ الْعائِذِ بِکِ مُسْتَجیرٌ بِکَ مِنَ النَّارِ فَأَعْتِقْنی وَ والِدَیَّ وَ أهْلی وَ وُلْدِی وَ إخْوانِی الْمُؤْمِنینَ مِنَ النَّارِ یَا جَوادُ یَا کَریمُ.
و نیز مستحب است که چون به حجر اسماعیل علیه السلام برسد به ناودان طلا نگاه کند و بگوید: ألَّلهُمَّ أدْخِلْنِی الْجَنَّۀَ وَ أجِرْنی مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِکَ وَ عَافِنِی مِنَ السُّقْمِ وَ أوْسِعْ عَلَیَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ وَ ادْرَأ عَنِّی شَرَّ فَسَقَهَ الجِنِّ وَ الإنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَهِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ.
و نیز چون از حجر اسماعیل(ع) بگذرد و پشت سر کعبه برسد، بگوید: یَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ، یَا ذَا الْجُودِ وَ الْکَرَمِ، اِنَّ عَمَلی ضَعیفٌ فَضاعِفْهُ لِی وَ تَقَبَّلْهُ مِنِّی إنَّکَ أنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ.
و در شوط هفتم وقتی که به مُستَجار رسید (و آن پشت کعبه و نزدیک رکن یمانی و برابر درِ خانه کعبه است) مستحب است دست ها را بر دیوار خانه گذاشته و شکم و روی خود را به دیوار کعبه بچسباند و بگوید: ألْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْعَبْدُ عَبْدُکَ وَ هَذا مَقامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ النَّارِ، ألَّلهُمَّ مِنْ قِبَلِکَ الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ وَ الْعَافیَۀُ، ألَّلهُمَّ إنَّ عَمَلی ضَعیفٌ فَضاعِفْهُ لِی وَ اغْفِرْ لِی مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنِّی وَ خَفِیَ عَلی خَلْقِکَ، أسْتَجیرُ بِاللهِ مِنَ النَّارِ.
و باید کمال ملاحظه را بنماید که اعمالی را که در بین طواف انجام می دهد مثل بوسیدن حجرالاسود یا استلام ارکان، مکان آن را نشان کند و از همانجا طواف خود را ادامه دهد تا زیاد و کم
در طواف نشود.
واجب سوّم از واجبات عمره تمتع، نماز طواف است و آن دو رکعت است که بعد از طواف مانند نماز صبح خوانده می شود، و باید آن را نزد مقام حضرت ابراهیم(ع) بجاآورد، و احوط مبادرت به اتیان نماز بعد از طواف است، و احوط آن است که آنرا در پشت مقام و در یکی از دو جانب مقام بجاآورد، و اگر آن هم ممکن نباشد باید رعایت الأقرب فالأقرب را تا پشت مقام و دو طرف آن بنماید. و اگر متمّکن شود از اتیان نماز در پشت مقام حتی تا آخرین وقت ممکن، باید نماز را بنابر احتیاط اعاده نماید.
(مسأله 216): نماز طواف مستحبی را می توان اختیاراً در هر گوشه از مسجد که ممکن باشد بجاآورد.
(مسأله 217): اگر نماز طواف واجب را فراموش نماید هر وقت که متذّکر شد باید آن را در مقام بجاآورد و اگر در مقام ممکن نشد در هر گوشه از مسجد الحرام با رعایت الأقرب فالأقرب به مقام، آنرا بجاآورد.
(مسأله 218): ظاهر این است که بر فراموش کننده اعاده آنچه بجاآورده از سعی و غیره، لازم نیست اگرچه احوط اعاده آن است.
(مسأله 219): اگر برای شخصی برگشتن به مسجد الحرام برای خواندن نماز طوافی را که فراموش نموده، مشکل باشد لازم است آنرا در هر مکانی که یادش آمد بجاآورد هرچند در شهر دیگری بوده باشد، اگرچه احوط آن است که در صورت امکان به حرم برگردد و آن را بجاآورد. و از آنجا که بعضی در صورت تعذّر برگشتن به مقام، نائب گرفتن را لازم دانسته اند بنابراین احوط جمع است میان قضاء آن در هر جا که
متذکر شود، و گرفتن نائبی که آنرا در مقام بجاآورد.
(مسأله 220): اگر شخصی که نماز طواف را فراموش نموده، بمیرد و نائب هم آنرا برای او بجانیاورده باشد بر ولیّ او واجب است که آن را قضاء نماید مثل نمازهایی که از میّت فوت شده است.
(مسأله 221): نظر به این که ترتیب بین نماز طواف و اعمال لاحقه به آن از سعی و تقصیر معتبر است پس شخصی که واجبات نماز را نداند، و از حیث قرائت نیز قادر به اداء صحیح الفاظ نماز نباشد، باید آنرا قبل از سفر حج اگرچه با صرف مبلغی باشد تصحیح نماید تا حج و عمره او با مشکل روبرو نشود، لیکن اگر نتوانست باید آنرا به جماعت خوانده و نائب هم بگیرد.
(مسأله 222): توجه به درک معانی الفاظ نماز برای نمازگزار خصوصاً در نماز طواف، تا حد امکان لازم است.
(مسأله 223): اگر نداند که قرائتش درست نیست و در نادانی خود معذور باشد، نمازش صحیح است و نیازی به اعاده ندارد اگرچه بعد از نماز بفهمد. ولی اگر معذور نبوده، لازم است که پس از تصحیح، نماز را اعاده کند و حکم کسی که نماز را فراموش کرده، بر او جاری می شود.
(مسأله 224): نماز طواف در همه اوقات خوانده می شود مگر آنکه مزاحمت با وقت نماز واجب داشته باشد بطوری که اگر نماز طواف را بخواند، موجب فوت نماز یومیه می شود که در این صورت باید ابتدا نماز یومیه را بخواند و بعد نماز طواف را.
(مسأله 225): هنگام خواندن نماز طواف و سایر نمازهای واجب در مسجدالحرام و مسجدالنبی(ص)، جلو ایستادن زن از مرد اشکالی ندارد و هر طور که
برای او ممکن باشد کافی است.
(مسأله 226): کسانی که مبتلا به سَلسَ البول می باشند و به مقدار انجام دادن طواف و نماز، بول آنها قطع نمی شود واجب است در طواف نائب بگیرند و همچنین است حکم زن مستحاضه اگر وقت برای او تنگ باشد.
(مسأله 227): مستحب است در نماز طواف آنکه در رکعت اول بعد از حمد، سوره توحید و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره جحد(قل یا أیُّها الکافرون) را بخواند و بعد از فراغ از نماز نیز حمد الهی را بجاآورد و صلوات بفرستد و طلب قبول نماید و بگوید: ألَّلهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّی وَ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی، ألْحَمْدُ للهِ بِمَحامِدِهِ کُلِّها عَلی نَعْمائِهِ کُلِّها حَتَّی یَنْتَهِی الْحَمْدُ إلی مَا تُحِبُّ وَ تَرضی. ألَّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ مِنِّی وَ طَهِّرْ قَلْبی وَ زَکِّ عَمَلی.
و سپس به سجده رفته و بگوید: سَجَدَ لَکَ وَجْهی تَعَبُّداً وَ رِقَّاً لا إلهَ إلّا أنْتَ حَقَّاً حَقَّاً، ألْأوَّلُ قَبْلَ کَُلِّ شَئٍ وَ الْآخَرُ بَعْدَ کُلِّ شَئٍ وَ هَا أنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ نَاصیَتی بِیَدِکَ فَاغْفِرْ لِی إنَّه لایَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظیمَ غَیْرُکَ، فَاغْفِرْ لِی فَإنِّی مُقِرٌّ بِذُنُوبی عَلی نَفْسی وَ لایَدْفَعُ الذَّنْبَ الْعَظیمَ غَیْرُکَ.
واجب چهارم از واجبات عمره تمتّع سعی است که احکام آن در سه مقصد بیان می شود:
پس هرگاه شخص اراده سعی نماید مستحب است ابتدا کنار حجرالاسود آمده و آن را ببوسد و دست ها یا بدن را بر آن بمالد و در صورت عدم امکان به آن اشاره نماید و سپس کنار چاه زمزم رفته و به اندازه یک یا دو سطل آب به سر و پشت و شکم خود ریخته و مقداری از آن را هم بخورد و بگوید: ألَّلهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً وَ رِزْقاً واسِعاً وَ شِفاءاً مِنْ کُلِّ داءٍ وَ سُقْمٍ.
و سپس از دری که مقابل حجر الاسود است - و آن دری است که حضرت پیغمبر(ص) از آن خارج می شدند - با وقار و سکینه به طرف کوه صفا رفته و بالای کوه صفا بنشیند و از آنجا از رکنی که حجر الاسود در آن است که معروف به رکن عراقی است، به کعبه نگاه کند و حمد و ثنای الهی را بجاآورد و نعمت های خداوند را در نظر بگیرد و هفت مرتبه بگوید: اللهُ أکْبَرُ، و هفت مرتبه: ألْحَمْدُ لله، و هفت مرتبه: لاإلهَ إلاَّ الله، و سه مرتبه: لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیی وَ یُمیتُ وَ یُمیتُ وَ یُحْیی وَ هُوَ حَیٌّ لایَمُوتُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَئٍ قَدیرٌ.
و نیز سه مرتبه بگوید: ألَّلهُمَّ إنِّی أسْألُکَ الْعَفْوَ وَ الْعَافیَهَ وَ الْیَقینَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَۀِ، و صد مرتبه بگوید: اللهُ أکبرُ، و صد مرتبه: لا إله إلاّ الله، و صد مرتبه: ألْحَمْدُ لله، و صد مرتبه: سبحانَ الله، و سپس
بگوید: لا إله إلاَّ الله وَحْدَهُ وَحْدَهُ، أنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ غَلَبَ الاَحْزابَ وَحْدَهُ، فَلَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، بَارِکْ لِی فِی الْمَوْتِ وَ فیما بَعدَ الْمَوْتِ. ألَّلهُمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنْ ظُلْمَهِ الْقَبْرِ وَ وَحْشَتِهِ، ألَّلهُمَّ أظِلَّنی فی ظِلِّ عَرْشِکَ یَوْمَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّکَ.
و سپس بگوید: أسْتَوْدِعُ اللهَ الرَّحْمانَ الرَّحیمَ الَّذی لاتُضیعَ وَدائِعُهُ، دینی وَ نَفْسی وَ أهْلی. ألَّلهُمَّ اسْتَعْمَلْنی عَلی کِتابِکَ وَ سُنَّهِ نَبیِّکَ وَ تَوَفَّنی عَلی مِلَّتِهِ وَ أعِذْنی مِنَ الْفِتْنَهِ.
از دیگر واجبات حج، سعی بین صفا و مروه که دو مکان معیّن و مشخّصی در نزدیکی مسجد الحرام است می باشد که بعد از نماز طواف، ادا می شود.
(مسأله 228): سعی نیز مانند طواف رکن است و حکم ترک نمودن آن عمداً یا سهواً، چنان است که در ترک طواف گذشت.
(مسأله 229): طهارت از حَدَث و خبث و لباس در سعی معتبر نیست هرچند احوط مراعات آن است، اگرچه مراعات طهارت از حدث احوط است.
(مسأله 230): واجب است سعی را بعد از نماز طواف بجاآورد به طوری که عرفا نگویند فاصله ای واقع شده است.
(مسأله 231): اگر به واسطه فراموشی یا جهل به وجوب ترتیب، سعی را مقدم بر طواف داشت، احوط اعاده سعی است.
(مسأله 232): واجب است که در سعی ابتداء نماید از جزء اول صفا، و اولی و احوط آن است که چهار پله از صفا را بالا رود و چنین نیت نماید: سعی می نمایم میان صفا و مروه در فرض عمره تمتع به جهت اطاعت فرمان خداوند عالم، و یا بگوید: برای خدا. پس از آنجا به راه افتد و مسیر را _ چه پیاده باشد و
یا سوار بر حیوانی شده و یا بر دوش انسانی قرار بگیرد _ طی کند تا به کوه مروه برسد به طوری که انگشت پا را به پله ای که از آن به بالای مروه می روند بچسباند که باید این مسیر را یک شوط حساب کند، و احوط و اولی بالا رفتن از پله های مروه نیز می باشد. و سپس از آنجا برمی گردد همانطور که از صفا ابتدا نموده بود، تا به کوه صفا برسد. و با هر رفت و برگشت دو شوط محسوب می شود و شوط هفتم به مروه ختم می شود.
(مسأله 233): واجب است که رفت و برگشت بین صفا و مروه از راه متعارف باشد پس اگر از میان مسجدالحرام یا از طرف سوق اللّیل مثلاً به مروه برود و یا به صفا بیاید مجزی نخواهد بود.
(مسأله 234): واجب است که در وقت رفتن به مروه صورتش به سمت کوه مروه باشد و در وقت برگشتن به صفا متوجه کوه صفا باشد، پس اگر به طور عقب گرد، طیّ مسافت نماید مجزی نخواهد بود، بلی التفات به چپ و راست بلکه گاهی به پشت سر هم در حد متعارف اشکالی ندارد.
(مسأله 235): نشستن بر صفا یا مروه برای استراحت جایز است، لکن در میان مسیر صفا و مروه، احوط ترک نشستن بدون عذر است.
(مسأله 236): تأخیر سعی از طواف به جهت رفع خستگی و یا کاهش حرارت هوا جایز است، و لکن تأخیر آن به روز دیگر جایز نیست، بلکه احوط تأخیر نینداختن آن تا شب است.
(مسأله 237): حکم زیاد کردن عمدی بر هفت شوط سعی، همان حکم زیاد کردن بر هفت شوط طواف است و
گذشت که مبطل است مگر اینکه بعد از تمام شدن سعی باشد لکن جاهل در اینجا در حکم ساهی است نه عامد.
(مسأله 238): اگر سهواً بر هفت شوط سعی، زیاد نماید اگر مقدار بیشتر کمتر از یک شوط باشد باید از آن صرف نظر نماید و سعی او صحیح است، و اگر مقدار زیادی یک شوط و یا بیشتر باشد باز سعی او صحیح است، ولی اگر مقدار زیادی را به نیت رجاء تا هفت شوط تمام نماید تا سعی دیگری محسوب شود احوط است.
(مسأله 239): اگر سهواً از هفت شوط سعی کم نماید، اتمام آن هر زمانی که متذکر شد واجب است اگرچه به شهر خود رفته باشد، و اگر متمکّن از مراجعت نباشد باید نائب بگیرد. و احوط در صورت عدم اکمال چهار شوط اعاده سعی است. و آنچه به سبب احرام بر او حرام شده بود، به او حلال نمی شود مگر بعد از اکمال سعی.
(مسأله 240): اگر در عمره تمتع یک شوط را فراموش نماید و به گمان اتمام اعمال عمره و مُحلّ شدن با زن خود مقاربت نماید و بعد بیادش بیاید، بنابر احتیاط باید یک گاو را به جهت کفّاره بکشد.
(مسأله 241): اگر بعد از انصراف از سعی، شک در عدد اشواط سعی بنماید، شک او اعتباری ندارد، و در صورت احتمال نقصان، احوط اعاده است. و اگر شک او در شوط هفتم یا بیشتر باشد و حصول این شک در رسیدن به مروه باشد، مثل این که شک نماید که آن شوط هفتم بود یا نهم، شک او اعتباری ندارد.
و اگر شک شخص در وسط شوط باشد ظاهراً سعی
او باطل است و باید اعاده نماید بنابر اشهر. و همچنین است اگر شک به کمتر از هفت شوط تعلق بگیرد مطلقاً، چه در وسط شوط باشد یا در آخر شوطی از اشواط، که در هر صورت باید بنا را بر اقل بگذارد و سعی را تمام نموده و بنابر احتیاط مستحب نیز سعی را اعاده کند.
(مسأله 242): هرگاه سعی را از مروه شروع کند، اگر یک شوط بجاآورده باشد، یعنی از مروه به صفا رفته باشد باید آن را لغو شمرده و از صفا شروع نماید.
(مسأله 243): اگر به واسطه ندانستن مسأله، خیال کند که به چهارده مرتبه رفت و برگشت، هفت شوط سعی صورت می گیرد سعی او درست است و مقدار زیادی ساقط می شود.
(مسأله 244): سعی بین صفا و مروه را جایز است در دو طبقه و یا در چند طبقه انجام دهند اگرچه احوط انجام سعی از همان راهی که متعارف بوده می باشد.
(مسأله 245): اگر در زیر زمین طبقه ای مابین کوه صفا و مروه درست شد و این دو کوه هم ریشه دار بودند و سعی میان آنها واقع شد، این عمل صحیح است علی الظاهر و احوط بجاآوردن سعی از طبقه روی زمین است.
(مسأله 246): اگر با مرکوب و لباس و نعلین غصبی سعی کند محل اشکال است بنابراین صحّت سعی با کفش هایی که در مسجد ریخته و صاحب آنها معلوم نیست مشکل است.
مستحب است که در حال سعی پیاده باشد، و در وقت رسیدن به آن مکانی که علامت دارد هَرْوَلِه نماید، که این هروله برای زنان نیست. و نیز چون به مروه رسید دعای اوّلی را که در صفا
خوانده بخواند و بگوید: ألَّلهُمَّ یَا مَنْ أمَرَ بِالْعَفْوِ، یَا مَنْ یُحِبُّ الْعَفْوَ، یَا مَنْ یُعْطی عَلَی الْعَفْوِ، یَا مَنْ یَعْفُو عَلَی الْعَفْوِ، یَا رَبَّ الْعَفْوِ، ألْعَفْوَ ألْعَفْوَ ألْعَفْوَ. و بهتر است این دعا را در حالت گریه و خشوع بخواند و در حال سعی بسیار دعاء کند. و اگر هروله را فراموش نمود مستحب است هرجا که به خاطرش آمد، عقب عقب برگردد تا به موضع تند رفتن برسد و سپس هروله کند.
عمل تقصیر بعد از فارغ شدن از سعی واجب می شود و معنای آن این است که شخص مقداری از ناخنها و یا مقداری از موی شارب و یا ریش و یا موی سر خود را کوتاه کند به قصد قربت و چنین نیت کند: تقصیر می کنم برای مُحِل شدن از عمره تمتّع در فرض حَجّهالاسلام به جهت اطاعت و فرمانبرداری از خداوند عالم، یا بگوید: برای خدا.
(مسأله 247): تراشیدن موی سر کفایت از تقصیر نمی کند بلکه اگر کمتر از یک ماه به ایام حج مانده باشد، تراشیدن موی سر حرام است. و شخصی که تقصیر را فراموش نماید و بعد از احرام حج یادش بیاید، احرام حج او منعقد است و عمره او تمام است لیکن بنابر احتیاط باید یک گوسفند به جهت کفاره ذبح کند.
(مسأله 248): عده ای از فقها قائلند که شخصی که عمداً تقصیر را ترک نماید عمره اش باطل است و حج او به حج اِفراد تبدیل می شود، و بعد از آن باید عمره را بجاآورد، و لکن به نظر می رسد که کفایت آن از حج اِفراد محل اشکال است و احوط آن است که در آینده نیز باید
آنرا اعاده نماید.
(مسأله 249): بعد از تقصیر، تمام چیزهایی که به واسطه احرام بر او حرام شده بود حتی تراشیدن سر و مقاربت با زن، بر او حلال می شود، چرا که بنا بر مشهور بین علما، عمره تمتع طواف نساء ندارد و لکن چون در بین علما قول به وجوب آن نقل شده و بعضی از اخبار هم دلالت بر آن دارد، احتیاط مستحب در بجاآوردن طواف نساء و دو رکعت نماز آن بعد از تقصیر، برای مُحل شدن است.
(مسأله 250): کفّاره نزدیکی کردن پیش از تقصیر با همسر، یک گوسفند است.
(مسأله 251): تقصیر پیش از تمام شدن سعی حرام است و اگر تقصیر کرد باید کفاره بدهد.
(مسأله 252): لازم نیست تقصیر بلافاصله بعد از سعی انجام شود و شخص می تواند در هر کجا که بخواهد تقصیر نماید، خواه در مَسعی و یا در منزل خود.
هرگاه زنی به واسطه عروض حیض نتواند وارد مکه معظمه شده و مناسک واجبه را ادا نماید، پس اگر برای عمره محرم شده بود باید عدول نموده و نیت خود را به احرام حج اِفراد تبدیل نماید، و اگر هنوز محرم نشده است باید از أدنی الحل _ که فاصله آن از طرف طائف تا مکه هفت میل است _ احرام ببندد و به عرفات و مشعر برود و سپس به مکه مراجعت نموده و طواف حج و سعی و طواف نساء را بجاآورده و بعد از آن عمره مفرده را نیز بجاآورد، و این اعمال کفایت از آنچه از حج تمتّع بر او واجب بوده می کند.
(مسأله 253): جلوگیری از خون حیض و نفاس بوسیله قرص و امثال آن
برای تمام کردن اعمال حج و عمره مانعی ندارد البته اگر ضرری نداشته باشد و حکم آنان حکم زنان پاک است.
افعال حج تمتع
و آن سیزده فعل است: 1_ احرام.2_ وقوف در عرفات به دستوری که بعداً گفته می شود. 3_ مَبیت در مُزدَلَفه یعنی مَشعرالحرام. 4_ رَمی جَمَره. 5 _ قربانی نمودن در منی. 6 _ تراشیدن موی سر و یا گرفتن کمی از ناخن یا موی سر در منی.7_ طواف زیارت حج پس از مراجعت به مکه. 8_ دو رکعت نماز طواف حج. 9_ سعی بین صفا و مروه. 10_ طواف نساء. 11_ دو رکعت نماز طواف نساء.12_ ماندن در منی در شب های یازدهم و دوازدهم، و روز سیزدهم برای افرادی که شب سیزدهم را هم در منی باقیمانده اند.
و تفصیل این مطالب در ضمن هفت مطلب بیان می گردد:
اوّلین واجب از واجبات حج تمتع احرام است و وقت آن موسّع است اگرچه احوط خارج نشدن از مکه پس از اتمام عمره تمتّع و قبل از روز ترویه (یعنی روز هشتم) است. و نیز وقتی که تأخیر احرام حج از آن وقت، موجب فوت وقوف در عرفات در روز عرفه بشود و وقت احرام ضیق شد نباید از مکّه خارج شد. و افضل اوقات احرام نسبت به غیر مضطر، روز ترویه است.
و نیت احرام را آنچنان که در عمره تمتع بیان شد قصد می کند، و همانطور که ذکر شد نیّت را باید به جهت اطاعت و فرمانبرداری از خداوند عالم قصد کند لیکن در اینجا باید به قصد حج تمتّع نیت کند. و کیفیت آن و تروک واجبه در حال احرام چنان است که در احرام عمره تمتع ذکر شد.
محل احرام حج مکّه معظّمه است در هر موضعی که باشد اگرچه مستحب است که در خود مسجد و در مقام ابراهیم و یا حجر اسماعیل باشد.
(مسأله 254): اگر شخصی احرام حج را فراموش کرد تا از مکه خارج شد و به منی و عرفات رسید، باید هر وقت که یادش آمد مراجعت نماید، و اگر مراجعت ممکن نباشد به جهت ضیق وقت و یا عذری دیگر، باید از همان موضعِ تذکر احرام ببندد. ولی اگر تا بعد از افعال حج و انجام تمامی اعمال به یادش نیامد، حج او صحیح است.
(مسأله 255): اگر شخصی با علم به حکم، احرام را عمداً ترک نماید تا زمان فوت وقوف در عرفات و مشعر، حج او باطل است و واجب است که حج خود را سال
آینده اعاده نماید.
(مسأله 256): احوط آن است که احرام را بعد از فارغ شدن از عمره تمتع و در روز ترویه ببندد و افضل آن است که بعد از نماز ظهر باشد و اگر نماز ظهر را خوانده، بود بعد از نماز عصر احرام ببندد وگرنه بعد از هر نماز واجب دیگری هر چند نماز قضا باشد می تواند احرام ببندد، و اگر نماز قضا هم نداشته باشد، بعد از نماز احرام که اقلّ آن دو رکعت است چنانچه گذشت، احرام ببندد.
افضل اماکن برای احرام، مسجد الحرام است و افضل از آن حجراسماعیل(ع) و یا مقام حضرت ابراهیم (ع) است، پس باید مقارن پوشیدن جامه احرام به صورتی که در عمره مفرده گذشت، نیت حج تمتّع نموده و به این کیفیت تلبیه بگوید: لَبَّیْکَ ألَّلهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ، إنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَهَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ.
و چون به ابطح رسد با صدای بلند بگوید: ألَّلهُمَّ إیَّاکَ أرْجُو وَ إیَّاکَ أدْعُو، فَبَلِّغْنِی اَمَلی وَ أصْلِحْ لِی عَمَلی.
و مستحب است که با طمأنینه و آرام و با ذکر تسبیح حق تعالی راه برود و چون به منی رسید بگوید: ألْحَمْدُ للهِ الَّذی أقْدَمَنیها صَالِحاً فی عافیَهٍ و بَلَغَنی هَذَا الْمَکَانَ.
و سپس بگوید: ألَّلهُمَّ هَذِهِ مِنَی وَ هِیَ مِمَّا مَنَنْتَ بِهِ عَلَیْنَا مِنَ المَنَاسِکِ فَأسْألُکَ أنْ تَمُنَّ عَلَیَّ بِمَا مَنَنْتَ عَلی أنْبیَائِکَ فَإنَّما أنَا عَبْدُکَ وَ فی قَبْضَتِکَ.
و مستحب است شب عرفه را در منی اقامت نموده و به اطاعت الهی مشغول باشد و بهتر آن است که عبادات و خصوصاً نمازها را در مسجد خیف بجاآورد و چون نماز صبح را خواند تا طلوع
آفتاب تعقیب گفته و سپس به عرفات روانه شود، و اگر خواسته باشد بعد از طلوع صبح روانه شود مانعی ندارد، بلکه احوط آن است که تا آفتاب طلوع نکرده، از وادی محسر رد نشود. و روانه شدن پیش از صبح مکروه و از بعضی از اعاظم حرمت آن نقل شده است مگر برای ضرورتی مانند بیماری و یا برای کسی که از ازدحام مردم بترسد.
و مستحب است چون به سمت عرفات حرکت کرد این دعا را بخواند: ألَّلهُمَّ إلَیْکَ صَمَدْتُ وَ إیَّاکَ اعْتَمَدْتُ وَ وَجَهَکَ أرَدتُ ، أسْألُکَ أنْ تُبَارِکَ لِی فِی رِحْلَتِی وَ أنْ تَقْضِیَ لی حَاجَتی وَ أنْ تَجْعَلَنی مِمَّنْ تُبَاهی بِهِ الْیَوْمَ مَنْ هُوَ أفْضَلُ مِنِّی. و تا رسیدن به عرفات تلبیه بگوید.
مستحبات وقوف درعرفات: در وقوف در عرفات ده چیز مستحب است: 1_ با طهارت بودن در حال وقوف 2_ غسل نمودن و بهتر آن است که نزدیک ظهر باشد 3_ قلب خود را متوجه ساحت اقدس الهی نماید و خود را از علاقه به دنیا و مادیات رها سازد. 4_ قافله ای که از مکه می آید در طرف چپ کوه وقوف نماید. 5_ وقوف در پایین کوه و در زمین هموار بوده باشد، و بالا رفتن از کوه مکروه است 6_ در اوّل وقت، نماز ظهر و عصر را به یک اذان و دو اقامه بجاآورد . 7_ قلب خود را به حضرت حق جلّ و علا متوجه ساخته و حمد الهی و تهلیل و تمجید نموده و ثنای حضرت حق را بجاآورد و پس از آن صد مرتبه الله اکبر و صد مرتبه سوره توحید را بخواند و
هرچه بخواهد دعا نماید و از شیطان رجیم به خدا پناه ببرد و این دعا را نیز بخواند: ألَّلهُمَّ رَبَّ الْمَشَاعِرِ کُلِّها فُکَّ رَقَبَتی مِنَ النَّارِ وَ أوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ، وَ ادْرَأ عَنِّی شَرَّ فَسَقَهَ الجِنِّ وَ الإنْسِ، ألَّلهُمَّ لاتَمْکُرْ بِی و لاتَخْدَعْنِی و لاتَسْتَدْرِجْنی یَا أسْمَعَ السَّامِعینَ وَ یَا أبْصَرَ النَّاظِرینَ وَ یَا أسْرَعَ الْحَاسِبینَ وَ یَا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ، أسْألُکَ أنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أنْ تَفْعَلَ بِی کذا و کذا. و حاجت خود را نام ببرد.
سپس دستهای خود را به سوی آسمان بردارد و بگوید: ألَّلهُمَّ حَاجَتی إلَیْکَ ألَّتی إنْ أعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی وَ إنْ مَنَعْتَنیهَا لَمْ یَنْفَعَنِی مَا أعْطَیْتَنی، أسْئَلُکَ خَلاصَ رَقَبَتی مِنَ النَّارِ، ألَّلهُمَّ إنِّی عَبْدُکَ، وَ مِلْکَ نَاصیَتی بِیَدِکَ، وَ أجَلی بِعِلْمِکَ، أسْألُکَ أنْ تُوَفِّقَنِی لِمَا یُرضیکَ عَنِّی، وَ أنْ تُسْلِمَ مِنِّی مَنَاسِکیَ الَّتِی أرَیْتَهَا خَلیلَکَ إبْراهیمَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ، وَ دَلَلْتَ عَلَیْها نَبیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، ألَّلهُمَّ اجْعَلْنی مِمَّنْ رَضیتَ عَمَلَهُ، وَ أطَلْتَ عُمْرَهُ وَ أحْبَبْتَهُ بَعْدَ الْمَوْتِ.
8 _ این دعا را بخواند: لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدَ، یُحْیی وَ یُمیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لایَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَئٍ قَدیرٌ، ألَّلهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَالَّذی تَقُولُ وَ خَیْراً مِمَّا نَقُولُ وَ فَوْقَ مَا یَقُولُ القائِلوُنَ، ألَّلهُمَّ لَکَ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی وَ لَکَ تُراثی (بَراءَتی) وَ بِکَ حَوْلی وَ مِنْکَ قُوَّتی، ألَّلهُمَّ إِّنی أعُوذُ بِکَ مِنَ الْفَقْرِ وَ مِنْ وَسَاوِسِ الصُّدورِ، وَ مِنْ شَتاتِ الْأمْرِ وَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ، ألَّلهُمَّ إنِّی أسْألُکَ خَیْرَ الرِّیاحِ وَ أعُوذُ بِکَ
مِنْ شَرِّ مَا یُحْیی بِهِ الرِّیاحُ وَ أسْألُکَ خَیْرَ اللَّیْلِ وَ خَیْرَ النَّهارِ، ألَّلهُمَّ اجْعَلْ فِی قَلْبی نُوراً وَ فی سَمْعی وَ بَصَری نُوراً وَ فی لَحْمی وَ دَمی وَ عِظامی وَ عُروقی وَ مَقْعَدی وَ مَقامی وَ مَدْخَلی وَ مَخْرَجی نُوراً وَ أعْظِمْ لِی نُوراً یَا رَبِّ یَوْمَ ألْقَاکَ، إنَّکَ عَلی کُلِّ شَئٍ قَدیرٌ.
و نیز مستحب است روی خود را به طرف قبله کند و صد بار سبحان الله و صد بار الله اکبر بگوید و سپس این دعا را بخواند: مَا شَاءَ اللهُ لا قُوَّهَ إلاَّ بِاللهِ أشْهَدُ أنْ لا إله إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمیِتُ وَ هُوَ حَیٌّ لایَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَئٍ قَدیرٌ.
و نیز مستحب است که در این روز تا می تواند از انجام خیرات و صدقات کوتاهی نکند.
9_ آنکه روی خود را به سمت کعبه کند و پس از گفتن صد مرتبه سبحان الله و صد مرتبه الله اکبر، ده آیه از اوّل سوره بقره را بخواند: ألم * ذَلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ * هُدًی لِلْمُتَّقینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاۀَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ * وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا اُنْزِلَ إلَیْکَ وَ مَا اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالآخِرَۀِ هُمْ یُوقِنُونَ * اُلائِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَّبِهِمْ وَ اُلائِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوآءٌ عَلَیْهِمْ ءَأنْذَرْتَهُمْ أمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لایُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی أبْصَارِهِمْ غِشَاوَۀٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ * وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللهِ وَ بِالْیَوْمِ الآخِِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ * یُخَادِعُونَ اللهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَ مَا یَخْدَعُونَ
إلاَّ أنْفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ * فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ ألِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ *.
و سپس سوره توحید را سه مرتبه و آیه الکرسی را یکبار بخواند، و سپس آیات 54 تا 56 سوره اعراف را تلاوت کند: إنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأرْضَ فی سِتَّۀِ أیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثاً، وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأمْرِهِ، ألا لَهُ الخَلْقَُ وَ الْأمْرُ، تَبَارَکَ اللهُ رَبُّ العَالَمینَ * اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً إنَّهُ لایُحِبُّ الْمُعْتَدینَ * وَ لاتُفْسِدُوا فِی الْأرْضِ بَعْدَ إصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً، إنَّ رَحْمَهَ اللهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ *.
و سپس سوره قل أعوذ بربّ الفلق و سوره قل أعوذ بربّ الناس را بخواند.
و آنچه از نعمتهای الهی به یاد داشته باشد را یکایک ذکر نموده و خدا را بر آن نعمتها حمد و سپاس نماید. و همچنین بر أهل و مال و سائر چیزهایی که حضرت حق به او تفضّل نموده حمد نموده و بگوید: ألَّلهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلی نَعْمَائِکَ الَّتی لاتُحْصی بِعَدٍّ، و لاتُکافَیءُ بِعَمَلٍ.
و نیز با آیاتی از قرآن که در آنها ذکر حمد شده است خدا را حمد نماید و با آیاتی که در آنها ذکر تسبیح آمده است خدا را تسبیح نماید و با آیاتی که در آنها ذکر تکبیر شده است خدا را تکبیر نماید و با آیاتی که در آنها ذکر تهلیل شده است خدا را تهلیل نماید و بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام زیاد صلوات بفرستد و به هر اسمی از اسماء الله که در قرآن موجود
است خدا را بخواند. و هر حاجتی که دارد بخواهد. و از حق سبحانه و تعالی طلب کند که توفیق حج بیابد در سال آینده و در هر سال، و سپس هفتاد مرتبه بگوید: أسْألُکَ الْجَنَّهَ، و هفتاد مرتبه: أسْتَغْفِرُاللهَ رَبِّی وَ أتُوبُ اِلَیْهِ.
10_ آنکه نزدیکی غروب آفتاب این دعا را بخواند: ألَّلهُمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنَ الْفَقْرِ وَ مِنْ تَشَتُّتِ الاُمورِ وَ مِنْ شَرِّ مَا یَحْدُثُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ، أمْسی ظَلَمی مُسْتَجیراً بِعَفْوِکَ وَ أمْسی خَوْفی مُستَجیراً بِأمانِکَ وَ أمْسی ذُنُوبی مُسْتَجیرَهً بِمَغْفِرَتِکَ وَ أمْسی ذُلّی مُسْتَجیراً بِعِزَّتِکَ وَ أمْسی وَجْهیَ الْفانیَ الْبالی مُسْتَجیراً بِوَجْهِکَ الْباقی یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَ یَا أجْوَدَ مَنْ اُعْطیَ جَلِّلْنی بِرَحْمَتِکَ وَ ألْبِسْنی عَافیَتَکَ وَ اصْرِفْ عَنِّی شَرَّ جَمیعِ خَلْقِکَ.
و افضل و پرمعناتر از همه اذکار و ادعیه، دعای مخصوص حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عرفه است که دارای مضامین بسیار عالی است و در کتب معتبر دعا ذکر شده است و خواندن آن در بعد از ظهر روز عرفه از مستحبّات مؤکّده است که در بخش ادعیه و زیارات خواهد آمد ان شاء الله.
و با نزدیک شدن غروب آفتاب باید با همان حال خشوع و خضوع به سوی مشعرالحرام روانه شود.
واجبات وقوف در عرفات
(مسأله 258): مراد از وقوف در عرفات همان بودنِ در آن مکان است، چه سواره باشد و چه پیاده، چه ساکن باشد و چه متحرّک.
(مسأله 259): اگر تمام وقتی که بیان خواهد شد را در عرفات خوابیده و یا بی هوش باشد وقوف او باطل است، چون این وقوف مستند به اختیار نبوده است.
(مسأله 260): بنابر احتیاط آنچه بر شخص مختار غیر مضطر
واجب است، بودن در آن صحرا است از اوّل زوال تا غروب شرعی روز عرفه.
(مسأله 261): باید مکلف در این وقوف دارای قصد قربت باشد یعنی عمل را جهت فرمانبرداری از خداوند متعال انجام دهد و چنین نیّت کند: وقوف می کنم در عرفات از اوّل ظهر تا غروب شرعی جهت حج تمتع (حَجهالاسلام) به جهت اطاعت از خداوند عالم.
(مسأله 262): بودن در عرفات از اوّل ظهر تا غروب شرعی اگرچه واجب است لکن مسمّای وقوف رکن است و بقیه واجب غیر رکن است.
(مسأله 263): اگر در بعض أجزاء وقت عمداً وقوف ننماید خواه از اوّل وقت باشد یا از آخر آن، حج او صحیح است اگرچه گناهکار است.
(مسأله 264): اگر مسمّای وقوف را عمداً ترک نماید حج او باطل است، ولکن اگر سهواً باشد باطل نیست مگر آنکه وقوف در مشعر نیز، سهواً از او فوت شود.
(مسأله 265): اگر شخصی پیش از غروب عمداً از عرفات کوچ نماید، و سپس نادم شده و به عرفات برگردد و تا غروب آنجا بماند، احوط دادن کفاره یک گوسفند است و اگر مراجعت ننماید باید روز عید یک شتر در منی نحر کند. و چنانچه قادر نباشد باید هیجده روز روزه بگیرد.
(مسأله 266): اگر شخصی پیش از غروب سهواً از عرفات کوچ نماید، پس اگر متذکر شد، واجب است که برگردد و اگر مراجعت نکرد حکم او علی الظاهر در حکم عامد است، ولی اگر متذکر نشد چیزی بر او نیست.
(مسأله 267): اگر شخصی به سبب عذری مثل نسیان و ضیق وقت، درک وقوف اختیاری عرفات را ننماید، بودن مقداری از شب عید در عرفات برای او کفایت
می کند هرچند مقدار آن اندک باشد، و این را وقوف اضطراری عرفه می گویند.
(مسأله 268): اگر شخصی عمداً وقوف در عرفات را ترک کند حجش باطل است هرچند وقوف مشعر را درک نماید.
واجب سوم از واجبات حج تمتع وقوف در مشعر الحرام (مزدلفه) است، و مراد از وقوف در مزدلفه این است که حجاج بعد از آن که غروب روز نهم را از عرفات کوچ کردند متوجه مشعر الحرام می شوند و شب عید را تا طلوع آفتاب در آنجا می گذرانند، لکن وجوب بیتوته خالی از اشکال نیست اگرچه احوط است.
و لازم است که چنین نیت نماید: شب را به روز می آورم در مشعرالحرام جهت رضای الهی. و چون طلوع فجر شود باید مجدداً نیت وقوف واجب را به این کیفیت بنماید: نیت می کنم وقوف در مشعر الحرام را تا طلوع آفتاب در حج تمتّع از حَجّهالاسلام به جهت اطاعت از خداوند عالم.
(مسأله 269): اشهر و احوط وجوب ماندن در مشعر تا طلوع آفتاب است.
(مسأله 270): اگر عمداً پیش از طلوع آفتاب از مزدلفه بیرون رود و از وادی محسر که حدود مزدلفه است تجاوز نماید گناهکار است و احوط ذبح یک گوسفند به عنوان کفاره است.
(مسأله 271): مسمّای وقوف در اثناء تمام شب در مشعر الحرام رکن است، و ترک تعمدی آن مفسد حج است، و اما خصوص بین الطلوعین اگرچه واجب است ولکن اگر مسمای وقوف را در اثناء شب درک کرده باشد ترک آن در بین الطلوعین اشکالی ندارد.
(مسأله 272): اشخاصی که ماندن بعد از طلوع فجر برای آنها دشوار و سخت باشد مثل زن ها و مردان پیر و بیمارانی که
مشقت می بینند و یا افرادی که کار ضروری دارند در صورتی که شب را در آنجا به قصد وقوف در مشعر الحرام بیتوته نمایند، وجوب وقوف در بین الطلوعین نسبت به اینگونه افراد ساقط می شود و می توانند قبل از طلوع فجر از مزدلفه کوچ نموده و به سوی منی بروند.
(مسأله 273): شخصی که به جهت فراموشی یا عذر دیگری متمکّن از وقوف ما بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب نشد، برای او کافی است که مقداری بعد از طلوع آفتاب تا پیش از ظهر روز عید قربان را در آنجا وقوف نمایند، و این وقوف را وقوف اضطراری می نامند، پس اگر شخصی از وقوف اختیاری متمکّن نشد و وقوف اضطراری را هم عمداً ترک نمود، حج او فاسد است.
(مسأله 274): اگر وقوف اختیاری عرفات را درک کرده باشد ولی وقوف مشعر را نه اختیاری و نه اضطراری درک نکرده باشد، چنانچه از مشعر عبور نکرده باشد بعید نیست که حج او صحیح باشد خصوصاً برای کسی که در حال عبور ذکر خدا گفته باشد.
اختلاف حکم از جهت اختیار و اضطرار
هرکدام از وقوف در عرفات و مشعر، دارای یک وقت اختیاری و یک وقت اضطراری هستند، پس چنانچه مکلف هردو موقف را ترک نماید حج او فاسد است و چنانچه یکی از دو موقف را درک نماید حکم او در هشت صورتی است که بیان می شود:
اوّل: اگر شخصی در اثر فراموشی یا عذر دیگری، وقوف در عرفات و وقوف در مزدلفه را ترک نماید به این معنی که هیچیک از وقوفین را چه اختیاری و چه اضطراری درک ننماید حج او فاسد خواهد بود، و بر
چنین شخصی لازم است با همان احرامی که برای حج بسته بود، عمره مفرده را بجاآورد، و بعد از آن از احرام خارج شود، و واجب است سال آینده نیز حج را بجاآورد.
دوّم و سوّم : آنکه وقوف اختیاری عرفه و وقوف اضطراری مزدلفه را درک نماید. و یا اینکه وقوف اضطراری عرفه و وقوف اختیاری مزدلفه را درک نماید که در این دو صورت حج او صحیح می باشد.
چهارم: آنکه وقوف اضطراری هردو را درک نماید، که در این صورت نیز اظهر صحت حج است نزد بعض از فقهاء اگرچه احوط این است که سال آینده نیز حج خود را اعاده نماید.
پنجم: آنکه هر یک از دو موقف اختیاری و اضطراری عرفات از او فوت شود، ولی موقف اختیاری مزدلفه را درک نماید که در این صورت نیز حج او صحیح است.
ششم: آنکه هیچیک از دو موقف اختیاری و اضطراری عرفات و موقف اختیاری مزدلفه را درک ننماید و فقط موقف اضطراری مزدلفه را درک کند که در این صورت عدم صحت حج اشهر است.
هفتم: آنکه هیچ یک از دو موقف اختیاری و اضطراری مزدلفه را درک ننماید و فقط موقف اختیاری عرفات را درک نماید که در این صورت حج او صحیح است.
هشتم: آنکه هر یک از دو موقف اختیاری و اضطراری مزدلفه و اختیاری عرفه از او فوت گردد و فقط وقوف اضطراری عرفات را درک کند، که در این صورت حج او باطل است و باید حج خود را به عمره مفرده تبدیل نماید.
وقوف در مزدلفه و مستحبات آن
مستحب است که با حالت خشوع و خضوع از صحرای عرفات به سوی مُزْدَلَفه حرکت
کرده و در مسیر راه نیز استغفار نماید، و همین که از طرف دست راست به تل سرخ رسید این دعا را بخواند: ألَّلهُمَّ ارْحَمْ تَوَقُّفِی وَ زِدْهُ فِی عَمَلِی وَ سَلِّمْ لِی دیِنی وَ تَقَبَّلْ مَنَاسِکِی.
و مستحب است نماز مغرب و عشا را تا مزدلفه به تأخیر اندازد اگرچه ثلث شب نیز بگذرد، و میان هردو نماز را با یک اذان و دو اقامه جمع کند، و نوافل مغرب را نیز بعد از نماز عشا بجاآورد، و در صورتی که برای رسیدن پیش از نصف شب به مزدلفه مانعی رسید، باید نماز مغرب و عشا را به تأخیر نینداخته و در میان راه بخواند و به هر مقدار که میسور باشد شب را به عبادات و اطاعت الهی به سر برد و این دعا را بخواند : ألَّلهُمَّ هَذِهِ جَمْعٌ ألَّلهُمَّ إنِّی أسْألُکَ أنْ تَجْمَعَ لِی فیهَا جَوامِعَ الْخَیْرِ، ألَّلهُمَّ لاتُؤْیِسْنِی مِنَ الْخَیْرِ الَّذی سَألْتُکَ أنْ تَجْمَعَهُ لِی فِی قَلْبی وَ أطْلُبُ اِلَیْکَ أنْ تُعَرِّفَنی مَا عَرَّفْتَ أوْلیائِکَ فی مَنْزِلی هَذا، وَ أنْ تُسْلِبَنی جَوامِعَ الشَرَّ.
و مستحب است بعد از نماز صبح با طهارت، حمد و ثنای الهی را بجاآورد، و به هر مقداری که برای او ممکن باشد نِعَم و تفضلات الهی را به یاد آورد و بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستد و دعاء نماید. و بعضی قائل به وجوب آن شده اند، لیکن مستحب است این دعا را نیز بخواند: ألَّلهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ فُکَّ رَقَبَتی مِنَ النَّارِ وَ أوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ وَ ادْرَأ ْعَنَّی شَرَّ فَسَقَهِ الْجِنِّ وَ الْإنْسِ، ألَّلهُمَّ أنْتَ خَیْرُ مَطْلُوبٍ وَ خَیْرُ مَدْعُوٍّ وَ خَیْرُ
مَسْؤُولٍ وَ لِکُلِّ وَافِدٍ جَائِزَهٌ فَاجْعَلْ جَائِزَتِی فِی مَوْطِنِی هَذا أنْ تُقیلَنِی عَثْرَتِی وَ تُقَبِّلَ مَعْذَرَتِی وَ أنْ تُجَاوِزَ عَنْ خَطیِئَتی ثُمَّ اجْعَلِ ِالتَّقْوَی مِنَ الدُّنْیا مُرَادی.
و مستحب است سنگ ریزه هایی را که در منی رمی خواهد نمود از مزدلفه بردارد، و نیز وقتی که از مزدلفه به سوی منی رفته و به وادی محسر رسید به مقدار صد قدم مانند شتر تند راه برود و اگر سواره است سواری خود را حرکت دهد و بگوید: ألَّلهُمَّ سَلِّمْ لِی عَهْدِی وَ اقْبَلْ تَوْبَتِی وَ أجِبْ دَعْوَتِی وَ اخْلُفْنِی فِیمَنْ تَرَکْتُ بَعْدِی.
بعد از آنکه مکلّف از مزدلفه کوچ کرد واجب است به سوی منی برگشته و واجبات آنجا را چنان که تفصیلاً بیان می شود انجام دهد :
الف _ تعداد ریگ ها هفت عدد باشد و کمتر از آن مجزی نیست.
ب _ نیت قربت داشته باشد و نیت آن چنین است: هفت سنگ به جمره عُقبَی می اندازم در حج تمتع قربهً الی الله تعالی.
ج _ سنگ ریزه ها را به ترتیب یعنی یکی یکی پرتاب نماید.
د _ سنگ ریزه ها به وسیله پرتاب کردن به جَمَره بخورد پس اگر آن ها را روی جمره بگذارد به طوری که پرتاب کردن صدق ننماید کافی نیست، و در صورتی هم که سنگ ریزه را پرتاب نموده و بجای دیگری خورد و از آنجا به جمره برخورد کرد، أظهر عدم کفایت آن است.
ه_ _ عمل رمی در روز عید قربان و پس از طلوع آفتاب تا غروب آن باشد و تأخیر از آن جائز نیست.
(مسأله 275): در سنگ ریزه معتبر است که صدق اسم سنگ نموده و از حرم باشد و مواضع مختلف حرم فرقی ندارد اگرچه برداشتن آنها از مشعر مستحب است. و نیز معتبر است که سنگ ریزه ها بِکْر باشد به این معنی که شخصی قبلاً آنها را نینداخته باشد و مستحب است که آن سنگ ها رنگین و نقطه دار و به قدر سر انگشت باشند و آنها را یک یک برداشته و در وقت انداختن پیاده و با طهارت باشد.
(مسأله 276): اگر شخصی از روی فراموشی یا جهل به حکم، رمی را در روز عید ترک نمود لازم است تا روز سیزدهم هر وقت یادش آمد در طول روز آن را بجاآورد، پس اگر شب یازدهم
یا دوازدهم یا سیزدهم یادش بیاید لازم است روز بعد آن را بجاآورد، و در صورتی که علم به حکم و یا تذکّر او بعد از روز سیزدهم باشد، احوط آن است که به منی برگشته و رمی را بجاآورد و در سال آینده نیز، یا خود او و یا نائبش رمی را تکرار نمایند.
(مسأله 277): شرط است که سنگ های رمی مباح باشد پس رمی با سنگ غصبی و یا آنچه که دیگری برای او برداشته، کافی نیست.
(مسأله 278): زدن جسم دیگری به جز سنگ ریزه کافی نیست.
(مسأله 279): زنان و پیران اگر به واسطه ازدحام جمعیت، رمی جمره عقبه را در روز عید قربان، و رمی همه جمرات سه گانه را در روز یازدهم و دوازدهم نتوانستند شخصاً انجام دهند می توانند رمی جمره را شبانه انجام دهند و در نیت خود، قصد ما فی الذمه داشته باشند.
(مسأله 280): هنگام رفتن و برگشتن برای رمی جمره، اگر برای جلوگیری از آفتاب چتر به سر بگیرند، خلاف احتیاط است چه راه دور باشد و چه نزدیک.
(مسأله 281): رمی جمره در شب جایز نیست مگر برای مریض و شخص خائف و کسانی که از رمی کردن در روز عذر داشته باشند. و تا وقتی که خودشان بتوانند در شب رمی کنند نباید در روز نائب بگیرند.
و در جواز رمی در شب برای صاحبان عذر، فرقی نیست که شب قبل رمی کنند و یا شب بعد و اگر متمکّن نباشند که رمیِ هر روز را در شبِ آن روز انجام دهند، می توانند رمی سه روز را در یک شب بجاآورند.
بر هر کس که حج تمتع انجام می دهد واجب است یک
قربانی در منی بکشد و مقصود از قربانی، ریختن خون است و آن از عباداتی است که اسرارش نزد شارع مقدس است و به همین منظور حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام مأمور به ذبح فرزند خود گردید پس این که می گویند قربانی در وقتی واجب است که گوشت آن مورد استفاده قرار گیرد و گرنه جواز قربانی محل اشکال است حرف بی اساسی است و اصلی ندارد.
(مسأله 282): قربانی کردن بر هر شخص به طور مستقل واجب است، پس یک قربانی از سوی چند نفر کفایت نمی کند. و نیز مستحب است که شخص حاجی در صورت امکان خودش مباشر در کشتن حیوان باشد. و علاوه بر آن قصد قربت در قربانی نیز معتبر است، و احوط آن است که قربانی را بعد از رمی بجاآورد، و در صورتی که از روی فراموشی یا جهل به حکم، قربانی را بر رَمی مقدم داشت اعاده آن لازم نیست.
(مسأله 283): لازم است قربانی، شتر یا گاو و یا گوسفند باشد، و در شتر معتبر است که داخل در سال ششم باشد، و در گاو بنابر احتیاط داخل در سال سوم شده باشد، و امّا در میش احوط آن است که یک سال را تمام کرده و داخل در سال دوّم شده باشد، و اگر بز باشد باید دو سال را تمام کرده و در سال سوم داخل باشد، و چنانچه بعد از قربانی معلوم شود که سن آن کمتر از مقداری بوده که در قربانی معتبر است، باید دوباره قربانی کند.
(مسأله 284): اگر قربانی پیدا نشد باید معادل مبلغ آن را نزد شخصی امین بگذارد تا در بقیه ذیحجه
قربانی را خریداری کرده و در منی ذبح کند و اگر در این سال ممکن نشد سال بعد این کار را انجام دهد.
(مسأله 285): در تعیین عمری که جهت گوسفند و سایر قربانی ها معین شده، اکتفا نمودن به قول فروشنده و یا اهل خبره چنانچه موجب اطمینان شود جایز است.
(مسأله 286): در قربانی چند چیز معتبر است:
الف _ بنابر احتیاط سالم باشد پس قربانی مریض کفایت نمی کند.
ب _ تام الاجزاء باشد، پس نباید کور، لنگ و گوش بریده بوده، و نیز حیوانی که چیزی از شاخش ناقص است نباشد، که در این صورت کفایت از قربانی حج نمی کند، و اظهر این است که حیوانِ خُصیّ یعنی اخته شده نیز کفایت نمی کند. و نیز احوط آن است که قربانی موجوء _ یعنی حیوانی که رگهای آنرا را مالیده باشند_ و مرضوض الخصیتین _ یعنی حیوانی که تخم های آنرا را مالیده باشند_ هم نباشد.
ج _ بنابر احتیاط بسیار پیر نباشد به حدی که مغز استخوانش آب شده باشد.
د _ بنابر احتیاط لاغر نباشد پس حیوانی که عرفاً آن را لاغر بگویند کفایت نمی کند اگرچه در گُرده های او پیه هم باشد.
(مسأله 287): در صورتی که مکلّف به چاق بودن قربانی یقین نداشته باشد، اگر احتمال چاقی در آن داد و به جهت موافقت امر الهی به امید چاق بودن، آن را ذبح کرد و پس از ذبح معلوم شد که حیوان مزبور چاق بوده است، آن قربانی کفایت می کند. و امّا اگر احتمال فربهی در حیوان می داد یا آنکه احتمال آن را داده ولی به امید چاقی ذبح نکرد، بلکه ذبح را از روی بی مبالاتی انجام داد، بنابر احتیاط این
قربانی کفایت نمی کند، اگرچه پس از ذبح، فربه بودن آن معلوم گردد.
(مسأله288): احوط آن است که مقداری از ذبیحه را بخورند، و قدری را هدیه بدهند، و قدری را صدقه بدهند، و احوط آن است که مقدار هر یک از هدیه و صدقه ثلث قربانی باشد، و نیز آنکه هدیه و صدقه به مؤمنین باشد، بنابراین قربانی هایی که در این ایام در منی کشته می شود و غالباً بلکه عموماً طایفه سودانی ها آنها را می برند جایز نیست چرا که ایمان آنها معلوم نیست البته در صورتی که نیاز به زیر خاک کردن آنها نباشد. ولی اگر اتفاقاً پیش از رعایت این احتیاطات، آن طایفه و امثال اینها، قربانی را دزدیده و یا غارت کردند، موجب بطلان ذبح هدی و وجوب اعاده آن نمی شود.
(مسأله 289): چون پیدا نمودن فقیر مؤمن در سرزمین منی و در روز مخصوص مشکل است پس در قسمت فقراء ممکن است هر شخصی قبل از حرکت به سفر حج و یا قبل از قربانی کردن، از شخص فقیری برای قبض نمودن آن قسمت وکالت بگیرد و آنرا استفاده نموده و بعداً وجه آن قسمت را به آن شخص بدهد.
(مسأله 290): هرگاه شخصی قادر بر قربانی تمام نباشد و متمکّن از قربانی ناقص باشد، احوط جمع مابین آن و ده روز روزه گرفتن است، خصوصاً در مثل قربانی خصیّ. و با عدم تمکن از آن نیز، باید ده روز روزه بگیرد که سه روز آن به طور متوالی در حج از روز هفتم تا نهم است.
(مسأله 290): هرگاه روز هفتم شروع به روزه نکرد باید بنابر احتیاط تا بعد از مراجعت از منی
صبر کند، و احوط مبادرت به روزه است. و اما هفت روز دیگر را باید پس از رسیدن به خانه خود بگیرد و احوط توالی در آنها است. ولی اگر بعد از سه روز روزه، متمکّن از قربانی شد احوط ذبح آن است.
مستحب است که قربانی شتر باشد و بعد از آن گاو و بعد از آن گوسفند. و نیز اگر گوسفند و یا بز باشد، نَر باشد. و مستحب است در وقت ذبح یا نَحر این دعاء را بخواند: وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضَ حَنیفَاً مُسْلِماً وَ مَا أنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ، إنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتی للهِ رَبِّ الْعَالَمینَ لا شَریکَ لَهُ وَ بِذالِکَ اُمِرْتُ وَ أنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ، ألَّلهُمَّ مِنْکَ وَ لَکَ، بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ اللهُ أکْبَرُ، ألَّلهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّی.
واجب سوم از اعمال منی و ششم از واجبات حج تمتع، حلق یا تقصیر است یعنی تراشیدن موی سر و یا گرفتن مقداری از شارب و ناخن.
(مسأله 292): تراشیدن ریش که مسلّماً حرام است کفایت از تقصیر نمی کند.
(مسأله 293): در حج تمتّع واجب است طواف حج بعد از تقصیر باشد و چنانچه با علم و عمداً پیش از حلق یا تقصیر طواف نمود، واجب است طواف را بعد از حلق یا تقصیر اعاده نموده و یک گوسفند کفاره بدهد.
(مسأله 294): برای شخصی که حجّ اوّلش باشد احوط سر تراشیدن است و نسبت به زنان، سر تراشیدن جایز نیست، و احوط عدم جواز سر تراشیدن خنثی است. و برای شخصی که حج دوّم یا بیشتر باشد، تقصیر کفایت می نماید.
(مسأله 295): کسی که موی سر ندارد چه ذاتی و چه عارضی اگر از کسانی است که مخیر است میان حلق و تقصیر، فقط تقصیر بر او واجب می شود و اگر از کسانی است که مخیر نیست و بر او حلق واجب است احوط جمع بین کشیدن تیغ بر سر، و
تقصیر است.
(مسأله 296): عمل حلق یا تقصیر باید با نیت قصد قربت باشد و چنین نیت نماید: سر خود را می تراشم و یا مو و ناخن خود را می گیرم در فرض حج تمتع حَجّهالاسلام به جهت فرمانبرداری و اطاعت از خداوند عالم. و بهتر آن است که دلاّک نیز این نیت را بنماید.
(مسأله 297): واجب است که رمی جمره و کشتن قربانی و حلق را به ترتیب مذکور بجاآورد و اگر به این ترتیب بجانیاورد، اگر به دلیل فراموشی بوده اشکالی ندارد، و اگر عمداً باشد مشهور عدم وجوب اعاده است و لکن احتیاط در به دست آوردن ترتیب مذکور است و اگر ممکن باشد نباید آنرا ترک نماید.
(مسأله 298): اگر حلق یا تقصیر را در روز عید، فراموش نمود تا وقتی که از مِنی بیرون رفت، باید برای حلق کردن به منی برگردد، و اگر مراجعت ممکن نباشد باید در همان محل خود حلق بنماید و در صورت امکان موی سر خود را به منی بفرستد، و اگر بعد از طواف متذکر شد باید به منی برگردد، و اعاده طواف بعد از حلق بر او واجب است.
(مسأله 299): شخصی که حلق یا تقصیر نمود تمام چیزهایی که به واسطه احرام بر او حرام شده بود بر او حلال می شود مگر سه چیز: صید، زن و استعمال بوی خوش، که این ها نیز بعد از انجام طواف حج و سعی و طواف نساء حلال خواهد شد.
1_ از طرف راست سر شروع کند و این دعا را بخواند: ألَّلهُمَّ أعْطِنِی بِکُلِّ شَعْرَهٍ نُوراً یَوْمَ الْقیامَۀِ.
2_ موی سر خود را در خیمه خود در همان منی دفن
کند، و احوط آن است که بعد از تراشیدن سر مقداری از اطراف ریش وشارب خود را نیز کوتاه کند و ناخن های خود را هم بگیرد.
واجب هفتم و هشتم و نهم از واجبات حج تمتع، آن است که بعد از انجام واجبات منی _ که سه چیز بود (رمی جمره) و (قربانی) و (حلق و یا تقصیر)_ به مکه برگردد و به مسجدالحرام رفته و هفت دور اطراف کعبه طواف حج بنماید و سپس بقیه اعمال واجبی را که بیان می نماییم انجام دهد.
(مسأله 300): کیفیت طواف حج به نحوی است که در باب عمره تمتع بیان نمودیم.
(مسأله 301): تأخیر از منی برای حج تمتع و آمدن از منی به مکه و تأخیر طواف حج جایز است و بقیه اعمال حج را می تواند تا روز یازدهم انجام دهد، ولی در جواز تأخیر از روز یازدهم خلاف است و احوط عدم جواز تأخیر است.
(مسأله 302): تقدیم طواف حج و سعی آن پیش از رفتن به عرفات و مشعر و منی جایز نیست، مگر برای افرادی که امکان بجاآوردن آنها بعد از مراجعت از منی به مکه برای آنها میسّر نباشد مثل آنکه زنی گمان حیض و یا نفاس را در آن وقت برای خود داشته باشد و یا پیرمرد و عاجزی که نتوانند بعد از مراجعت از منی به سبب ازدحام مردم طواف نمایند، و اگر چنانچه بعد از مراجعت از منی متمکن از انجام طواف در ایام عید شد باید آنرا اعاده نماید، و الا احوط انجام آن در باقی ایام ذیحجه است.
(مسأله 303): کسی که تقدیم طواف و سعی، بر وقوفین برایش جایز باشد هرگاه
طواف و سعی نمود، تا زمانی که مناسک منی را از رمی و ذبح و حلق و تقصیر بجانیاورد، استعمال بوی خوش بر او حلال نمی شود.
(مسأله 304): در جمیع صور تقدیم طواف بر رفتن به عرفات، اگر بعداً متمکن نشود احوط گرفتن نائب است و اگر از اول احتمال مانع نداشته و بعداً مانعی حادث شود و علم به بقاء آن تا آخر ماه داشته باشد و یا آنکه پیش از برطرف شدن مانع، رفقای او بروند و او نتواند از آنها تخلف نماید، نائب گرفتن برای او متعیّن است.
(مسأله 305): کسی که عارضه ای برایش رخ داد و نتواند طواف نماید_ مانند زنی که حیض ببیند یا نفاس شود و نتواند تا پاک شدنش در مکه بماند تا طواف کند_ لازم است که برای طواف و نماز نائب بگیرد ولی سعی را باید خودش انجام دهد.
(مسأله 306): بعد از بجاآوردن طواف زیارت، باید دو رکعت نماز طواف در پشت مقام حضرت ابراهیم بجاآورد، و نیت آن را چنین نماید: دو رکعت نماز طواف زیارت حج تمتع در فرض حَجهالاسلام بجامی آورم به جهت اطاعت خداوند عالم. و این عمل هشتمین واجب از واجبات حج تمتع است.
(مسأله 307): بعد از بجاآوردن دو رکعت نماز طواف باید به طرف صفا و مروه رفته، و هفت مرتبه بین صفا و مروه به ترتیبی که در عمره تمتع بیان نمودیم سعی نماید.
(مسأله 308): پس از بجاآوردن طواف و نماز و سعی، استعمال طیب (بوی خوش) حلال می شود، ولی دو چیز باقی می ماند یکی (صید) و دیگری (زنان) که بعد از انجام طواف نساء و نماز آن، بر حاجی حلال می شود
و احوط اجتناب از بوی خوش قبل از طواف نساء است.
(مسأله 309): آنچه از مستحبات که در طواف عمره و سعی ذکر شد اینجا نیز جاری است و مستحب است شخصی که به جهت طواف حج در روز عید قربان به مسجد الحرام می آید بر درِ مسجد بایستد و این دعا را بخواند: ألَّلهُمَّ أعِنِّی عَلی نُسُکِکَ وَ سَلِّمْنی لَهُ وَ سَلِّمْهُ لی، أسْألُکَ مَسْألَهَ الْعَلیلِ الذَّلیلِ الْمُعْتَرِفِ بذَنْبِهِ أنْ تَغْفِرَ لی ذُنُوبی وَ أنْ تَرْجِعَنی بِحَاجَتی، ألَّلهُمَّ إنِّی عَبْدُکَ وَ الْبَلَدُ بَلَدُکَ وَ الْبَیْتُ بَیْتُکَ جِئْتُ أطْلُبُ رَحْمَتَکَ وَ أؤُمُّ طَاعَتَکَ مُتَّبِعَاً لِأمْرِکَ راضِیاً بِقَدَرِکَ أسْألُکَ مَسْألَهَ الْمُضْطَرِّ إلَیْکَ، ألْمُطِیعِ لأمْرِکَ، ألْمُشْفِقِ مِنْ عَذابِکَ، ألْخَائِفَ مِنْ عُقُوبَتِکَ، أنْ تَبْلُغَنِی عَفْوَکَ وَ تُجِیرَنِی مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِکَ.
واجب دهم و یازدهم از واجبات حج تمتع طواف نساء و نماز آن است، و این طواف اگرچه از واجبات است ولی از ارکان حج نیست و ترک عمدی آن نیز موجب فساد حج یا عمره نخواهد شد.
(مسأله 310): طواف نساء به مردان اختصاص ندارد و بر زنان نیز واجب است، پس اگر مرد آن را ترک نمود هیچ زنی بر او حلال نمی شود و اگر زن نیز آن را ترک کرد بر هیچ مردی حلال نمی شود. و چنانچه حاجی از طرف دیگری نائب باشد، بر او واجب است که طواف نساء را به نیابت آن شخص دیگر بجاآورد.
(مسأله 311): کیفیت و شرایط طواف نساء و نماز آن مانند طواف حج و عمره و نماز آن است.
(مسأله 312): شخصی که در اثر مرض و امثال آن متمکّن از طواف نساء نشد باید در صورت امکان حتی بر دوش دیگری
سوار شده و طواف نماید، و در صورت عدم تمکّن نائب بگیرد، و همچنین نماز طواف را در صورت تمکّن، خودِ مکلّف بجامی آورد، و گرنه برای آن هم باید نائب بگیرد.
(مسأله 313): شخصی که طواف نساء را ترک نموده، در صورت تمکن باید برگشته و آن را بجاآورد و در صورت عدم تمکن از برگشتن و یا مشقت، باید نائب بگیرد و پس از طواف خود و یا نائبش، زن بر او حلال می شود، و حتی تا قبل از طواف، بنابر احتیاط باید عقد نمودن و شهادت دادن بر عقد را هم ترک نماید.
واجب دوازدهم از واجبات حجّ تمتع بیتوته یعنی بسر بردن شب یازدهم و شب دوازدهم در منی است و ترک این بیتوته جائز نیست.
(مسأله 314): اگر شخص متمتّع در روز عید برای اعمال حج مثل طواف و سعی به مکه رفته باشد، بر او واجب است که به سوی منی برگشته و شب را در آنجا بماند.
(مسأله 315): سه دسته از اشخاص از وجوب ماندن شب در منی مستثنی شده اند:
دسته اوّل: اشخاصی که به جهت بیماری و یا پرستاری از بیمار از بیتوته در منی معذورند و همچنین اشخاصی که از بودن در آنجا بر جان و مال خود ترس دارند.
دسته دوّم: چوپان گوسفندان، و اشخاصی که سقایت حاج نموده یعنی به حاجیان آب می دهند.
دسته سوّم: اشخاصی که تمام شب را در مکه به عبادت به سر می برند، و جز برای تجدید وضو یا کار ضروری دیگری مثل مختصری خوردن و آشامیدن به کار دیگری جز عبادت مشغول نشده اند.
(مسأله 316): احوط وجوب ذبح یک گوسفند است نسبت به دسته اوّل و
دوّم، و امّا دسته سوّم کفّاره بر آنها واجب نیست.
(مسأله 317): نیت بیتوته باید مقارن غروب باشد و چنین نیت نماید: شب را تا صبح در منی می مانم به جهت حج تمتع حَجّهالاسلام قربهً الی الله.
(مسأله 318): مکلّف مخیّر است که از اوّل شب تا بعد از نصف شب در آنجا بماند، و یا این که قبل از نصف شب به منی رفته و تا صبح در آنجا بماند. و در صورت اوّل جائز است بعد از نصف شب از آنجا خارج شود ولی احتیاط آن است که پیش از طلوع صبح داخل مکّه نشود.
(مسأله 319): بر شخصی که در حال احرام از صید و زن اجتناب ننموده است واجب است شب سیزدهم را هم در منی بماند.
(مسأله 320): برای ترک ماندن هر شبی را که باید در منی بماند، باید یک گوسفند کفاره بدهد.
(مسأله 321): هرگاه آماده حرکت از منی شده و از جای خود حرکت نمود و به جهت ازدحام و مانند آن نتوانست پیش از غروب از منی بیرون رود، چنانچه بودن در منی برایش ممکن باشد واجب است بماند و اگر ممکن نباشد جایز است از منی خارج شود و بنا بر احتیاط یک گوسفند بکشد.
(مسأله 322): کسی که عصر دوازدهم از منی کوچ کرده و بعد از این که شب شد جهت کاری به منی برگشت، واجب نیست در منی بیتوته کند.
واجب سیزدهم از واجبات حج تمتع آن است که در روز یازدهم و دوازدهم رمی هر سه جمره را بنماید، و این سه جمرات را جمره اُولی و جمره وُسْطی و جمره عُقْبی می نامند. و در این رمی
هم قصد قربت لازم است مثل رمی جمره عقبه در روز عید. و واجبات رمی همان است که در رمی روز عید بیان نمودیم.
(مسأله 324): با ترک نمودن این رمی اگرچه عمداً باشد حج باطل نمی شود و واجب است در سال بعد قضاء آن را یا شخصاً و یا به وسیله گرفتن نائب بجاآورد.
(مسأله 325): بر شخصی که شب سیزدهم را در منی مانده است واجب است رمی جمرات را در روز سیزدهم انجام دهد.
(مسأله 326): رعایت ترتیب در رمی جمرات یعنی شروع از جمره اُولی و سپس وُسطی و در نهایت جمره عُقْبی، واجب است .
(مسأله 327): اگر چنانچه مخالف ترتیب عمل نمود باید با رعایت ترتیب، آنها را اعاده نماید.
(مسأله 328): اگر شخصی رمی جمرات را فراموش نمود باید از مکه به منی مراجعت نموده و آن را بجاآورد.
(مسأله 329): اگر شخصی که رمی را فراموش نموده متذکر نشود مگر بعد از بیرون رفتن از مکه، مراجعت به مکه بر او واجب نیست، ولی در سال آینده باید یا خودش و یا نائبی معین نموده و آن را قضاء نماید.
(مسأله 330): اگر بعد از گذشتن هر سه روز یقین کند که یک روز را رمی نکرده و نداند کدام روز است و امر دائر بین جمرات ثلاث باشد، باید هر سه روز را قضاء کند با مراعات ترتیب.
(مسأله 331): شخص مریضی که از رمی جمرات عاجز است باید نائبی برای خود معین نماید که رمی جمرات نماید، و اگر مریض بتواند باید سنگ ها را به دست بگیرد و دیگری رمی نماید.
1_ با طهارت بودن در حال رمی.
2_ هنگامی که سنگ ها را در
دست گرفته این دعا را بخواند: ألَّلهُمَّ هَذِهِ حُصَیَاتِی فَأحْصِهِنَّ لِی وَ ارْفَعْهُنَّ فِی عَمَلِی.
3_ تکبیر گفتن و خواندن این دعا با هر سنگی که می اندازد: اللهُ أکْبَرُ ألَّلهُمَّ ادْحَرْ عَنِّی الشَّیْطانَ، ألَّلهُمَّ تَصْدیقاً بِکِتابِِکَ وَ عَلی سُنَّهِ نَبیِّکَ، ألَّلهُمَّ اجْعَلْهُ لِی حَجَّاً مَبْرُوراً وَ عَمَلاً مَقْبُولاً وَ سَعْیاً مَشْکُوراً وَ ذَنْباً مَغْفُوراً.
4_ سنگ ریزه را بر انگشت ابهام گذارده و آنرا با ناخن انگشت شهادت بیندازد.
5_ در جمره اُولی و وُسطی رو به قبله نماید و در جمره عقبه پشت به قبله باشد.
بعد از آنکه حاجی در غروب روز دوازدهم از منی به مکه آمد و خواست که از مکه خارج شود مستحب است که طواف وداع بنماید، و مستحبات طواف را عموماً و مستحباتی که برای رسیدن به مستجار در اثناء طواف حج و عمره تمتع ذکر شد بجاآورد و آنچه بخواهد دعا نماید، و حجرالاسود را نیز استلام نماید، و حمد و ثنای الهی را بجاآورده و صلوات بر پیغمبر و آل او بفرستد و این دعا را بخواند: ألَّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبیِّکَ وَ أمینِکَ وَ حَبیبِکَ وَ نَجیِّکَ وَ خیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ، ألَّلهُمَّ کَمَا بَلَّغَ رِسَالاتِکَ وَ جَاهَدَ فِی سَبیلِکَ وَ صَدَّعَ بِأمْرِکَ وَ اُوذِیَ فِی جَنْبِکَ وَ عَبَدَکَ حَتَّی أتَاهُ الْیَقینُ، ألَّلهُمَّ اقْلِبْنِی مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً بِأفْضَلِ مَا یَرْجِعُ بِهِ أحَدٌ مِنْ وَفْدِکَ مِنَ الْمَغْفِرَهِ وَ الْبَرَکَهِ وَ الرَّحْمَهِ وَ الرِّضْوانِ وَ الْعَافیَۀِ.
(مسأله 332): مصدود کسی است که پس از بستن احرام برای عمره یا حج، از انجام اعمال آن جلوگیری و منع شود.
(مسأله 333): مصدود از عمره در همان محل خود قربانی کرده و از احرام خارج می شود و احتیاط این است که حلق یا تقصیر را نیز به آن ضمیمه نماید.
(مسأله 334): مصدود از حج چنانچه از موقف عرفات و مشعر، و یا خصوص موقف مشعر مصدود باشد وظیفه اش قربانی در محل صدّ (جلوگیری) و بیرون آمدن از احرام است و احتیاط این است که علاوه بر قربانی، حلق و یا تقصیر نیز بنماید.
و چنانچه مصدودِ از طواف و سعیِ بعد از موقفین و اعمال منی باشد در این صورت اگر نتواند که این اعمال
را انجام دهد باید نائب بگیرد و وظیفه اش قربانی کردن در محل صدّ و جلوگیری است، و اگر بتواند برای طواف و سعی نائب بگیرد، احوط این است که هر دو وظیفه را انجام دهد یعنی هم قربانی کند و هم نائب بگیرد.
و چنانچه فقط از اعمال منی جلوگیری شده باشد و نه از رفتن به مکه، در این صورت چنانچه بتواند برای رمی و قربانی نائب بگیرد اشکالی ندارد و می تواند خودش حلق و یا تقصیر انجام داده و از احرام خارج شده و سپس بقیه مناسک و اعمال را بجاآورد، و چنانچه نتواند باید نائب بگیرد و در این صورت ظاهراً وظیفه اش این است که پول قربانی را نزد کسی بگذارد که به جای او قربانی کند و در همان مکان خود، حلق و یا تقصیر نموده و برای بجاآوردن اعمال مکّه به مکّه رفته و پس از انجام اعمال آنجا از سعی و طواف، تمام چیزهایی که با احرام بر او حرام شده بود حلال خواهد شد حتی زن، و نیاز به عمل دیگری ندارد و حجّش صحیح است ولی باید در سال بعد بنا بر احتیاط رمی را اعاده نماید.
(مسأله 335): در صورتی که شخص مصدود، از سال های پیش مستطیع بوده و یا استطاعتش تا سال بعد باقی بماند، حجّش با قربانی که ذکر شد از او ساقط نمی شود بلکه واجب است در سال بعد نیز حج نماید.
(مسأله 336): کسی که تمام اعمال حج را بجاآورده و در مکه است و جهت بیتوته در منی و رمی جمرات می خواهد به منی برود و از رفتن به آنها منع شود، حجّش تمام
است و برای رمی در صورت امکان همان سال نائب می گیرد و در صورت عدم امکان باید بنابر احتیاط برای سال بعد نائب بگیرد، و حکم مصدود بر چنین شخصی جاری نیست.
(مسأله 337): کسی که به جهت پیش آمدن مانعی غیر از صدّ و حصر، نتواند حج خود را ادامه دهد احتیاط آن است که در همان مکان خود قربانی نموده و از احرام خارج شود.
(مسأله 338): قربانی که در این موارد گفته شد چه شتر باشد و چه گاو و یا گوسفند فرقی ندارد و چنانچه نتواند قربانی کند بنابر احتیاط باید بدل آن را که روزه است به ترتیبی که گفته شد انجام دهد.
(مسأله 339): کسی که حج خود را خراب کرده و بعداً مصدود شود آیا حکم صدّ بر او جاری می شود یا نه؟ دو وجه دارد اگرچه محتمل است که حکم مصدود نسبت به او جاری شود ولی بایستی علاوه بر قربانی، کفاره اِفساد حج را نیز بدهد و در هر صورت احتیاط ترک نشود .
(مسأله 340): کسی که قربانی را همراه خود برده و مصدود شود، کشتن همان قربانی کافی است و قربانی دیگری بر او واجب نمی شود.
(مسأله 341): محصور کسی است که در اثر بیماری و مانند آن پس از پوشیدن احرام نتواند اعمال عمره یا حج را انجام دهد.
(مسأله 342): وظیفه کسی که در عمره مفرده محصور شده این است که یک قربانی بفرستد و با دوستان خود وقت بگذارد که در آن وقت معین آنرا قربانی نمایند و خودش نیز در آن وقت معیّن از احرام خارج می شود. و در صورت عدم امکان، خود شخص می تواند
در همان مکان خود قربانی نموده و از احرام بیرون بیاید، و بر چنین شخصی بعد از این عمل، تمام محرمات احرام حلال می شود بجز زن، و زن برای او حلال نمی شود مگر بعد از آنکه خوب شود و عمره مفرده را بجاآورد.
و کسی که در عمره تمتع محصور شده حکمش همان حکم قبلی است با این فرق که زن هم برای این شخص حلال می شود. و کسی که محصور در حج شده باز هم حکمش حکم سابق است و احتیاط این است که با زن نزدیکی نکند تا آنکه طواف حج و سعی و طواف نساء در حج یا عمره مفرده را بجاآورد، آن وقت زن بر او حلال می شود. بلی اگر زمانی محصور بوده که دو موقف عرفات و مشعر از او فوت شده و خودش نیز در مکه و یا در مسیر دو موقف بوده، ظاهر این است که حجش بدل به عمره مفرده شده و در این حالت باید طواف و سعی نموده و یا طواف داده شود، و یا کسی بجای او طواف نماید و همچنین سعی و طواف نساء را نیز شخصاً و یا با کمک دیگری و یا نائبش بجا آورد، و به تقصیر از احرام بیرون آید و تمام محرّمات احرام حتی زن نیز بر او حلال می شود.
(مسأله 343): هرگاه محصور شد و قربانی خود را فرستاد، و بعد از آن مرضش سبک تر شده چنانچه گمان کند و یا احتمال دهد که حج را درک خواهد نمود، واجب است خودش را به آنجا برساند، و چنانچه هردو موقف یا فقط مشعر را درک نمود، حج را درک کرده
است. و در غیر این صورت، اگر قربانیش ذبح نشده، حج او بدل به عمره مفرده می شود، و اگر ذبح شده باشد، از احرام بیرون آمده است و تمام محرمات بر او حلال شده مگر زن، و بر او واجب است که طواف حج و نماز و سعی و طواف نساء و نمازش را بجاآورد تا زن نیز بر او حلال شود بنا بر احتیاط.
(مسأله 344): هرگاه حصرش فقط از مناسک و واجبات منی باشد، حکم محصور بر او جاری نمی شود بلکه باید برای رمی و قربانی نائب گرفته و حلق و یا تقصیر را خودش انجام دهد و به مکه رفته و مناسکش را بجا آورد. و چنانچه نائب پیدا نکند پول قربانی را نزد شخصی ودیعه بگذارد که به جای او قربانی کند و خودش حلق و یا تقصیر نموده و به مکه رفته و اعمال مکه را بجاآورد، و احتیاط این است که رمی را در سال بعد شخصاً و یا نائبش بجاآورد.
و چنانچه بعد از درک وقوفین و اعمال منی، فقط از رفتن به مکه و اداء مناسک مکه محصور شد بنابر اظهر، واجب است برای اداء مناسک مکّه نائب بگیرد و تنها پس از عمل نائب، تمام چیزها حتی زن بر او حلال می شود.
(مسأله 345): هرگاه شخصی محصور شد و قربانی خود را فرستاد، و قبل از آنکه قربانی بجای خود برسد، آسیبی به خود رساند ، جایز است خودش گوسفند را کشته و یا سه روز روزه گرفته و یا شش مسکین را اطعام نماید که به هر کدام دو مد طعام بدهد و سپس حلق و یا تقصیر نماید.
(مسأله
346): در صورتی که استطاعت محصور تا سال بعد باقی بماند و یا از سال های پیش حجی بر او واجب شده باشد تنها با فرستادن قربانی و بیرون آمدن از احرام، حج از او ساقط نمی شود و باید سال بعد نیز اعمال حج را بجاآورد.
(مسأله 347): هرگاه شخص محصور، نه قربانی داشته باشد و نه قیمت آن را، باید به ترتیبی که گذشت ده روز روزه بگیرد (یعنی سه روز در حج و هفت روز پس از بازگشت به وطن).
(مسأله 348): مستحب است مُحرم هنگامی که می خواهد احرام ببندد با پروردگار خود شرط کند که هر جا نتواند اعمال را ادامه دهد از احرام بیرونش بیاورد هر چند بیرون آمدن از احرام متوقف بر آن نیست، زیرا هر جا که نتوانست و عذر و یا مانعی پیدا کرد خودبخود از احرام بیرون خواهد آمد، چه شرط کرده باشد و چه شرط نکرده باشد.
استفتائات
س1 _ اگر کسی حقوق واجبه از قبیل خمس و سهم امام و زکات بر ذمّه اش باشد، آیا می تواند فقط به اندازه مخارج مکه، خمس را پرداخت نموده و آنرا حلال نماید و به مکّه برود یا خیر؟
ج _ جایز نیست مگر این که حج را به قصد رجحان و محبوبیت بجاآورد نه به قصد امر واجب.
س2 _ کسی که وظیفه او حج تمتع است اگر قبل از هلال ماه شوال به میقات برسد و با احرام عمره مفرده که وظیفه فعلی او است به مکه معظمه مشرف شود و اعمال عمره مفرده را بجاآورد، چنین شخصی برای عمره تمتع باید از کجا مُحرم شود؟
ج _ باید به یکی از مواقیت برگردد
و از آنجا محرم شود.
س3 _ آیا بین عمره تمتع و حج تمتع می تواند یک عمره مفرده یا چند عمره مفرده اصالتاً و یا نیابتاً بجاآورد یا خیر؟
ج _ خلاف احتیاط است.
س4 _ در بجاآوردن عمره مفرده نیابتاً و یا اصالتاً بعد از اتمام اعمال حج، آیا فاصله ای لازم است یا خیر؟
ج _ احتیاطاً فاصله ترک نشود.
س5 _ آیا بعد از عمره تمتع و قبل از اعمال حج می تواند برای دیگری نیابتاً طواف نساء بجاآورد یا خیر؟
ج _ اگر محرم به حج برای خودش نشده، مانعی ندارد.
س6 _ کسی که از طرف شخص زنده ای که نمی تواند مشرّف شود به مکه می رود و نائب در تشرّف قبلی به فتوای مجتهد میت عمل کرده و در بعضی موارد هم که عمل نکرده، یاد گرفته ولی منوب عنه نه یاد گرفته و نه عمل کرده آیا نائب می تواند طبق وظیفه خودش رفتار کند و یا باید مراعات وظیفه منوب عنه را بنماید؟
ج _ در فرض مذکور باید نائب به رأی مجتهدی که تقلید از او بر منوب عنه واجب بوده عمل نماید. و در صورت فوت مقلَّد منوب عنه، احوط جمع بین فتاوی مجتهد میّت و مجتهد اعلم زنده است.
س7 _ آیا دادن حج میقاتی برای منوب عنه زنده جایز است با این که بعضی از مراجع تقلید آنرا جایز می دانند؟
ج _ در حج واجب جایز نیست.
س8 _ کسی که استطاعت مالی داشته و موفق به رفتن به حج نشده آیا پس از فوتش ورثه موظف به گرفتن نائب برای او هستند یا خیر؟ و آیا نائب از محل فوت باید راه بیفتد و یا می توان برای میّت حج میقاتی خرید؟
ج _
گرفتن نائب بر ورثه واجب است و در صورتی که به حج بلدی وصیت نکرده باشد حج میقاتی کافی است.
س9 _ آیا کسی که قرائت و تلبیه اش صحیح نیست و تسامح در یاد گرفتن می کند، می تواند نائب از کسی در حج بشود یا خیر؟ و بر فرض عدم جواز، آیا این شخص می تواند اجیر شود و شرط کند که برای نماز و تلبیه کسی را اجیر کند و یا تحت نظر معلّمی تلبیه را بگوید یا خیر؟
ج _ در مفروض سؤال در هر دو صورت نمی تواند اجیر شود بلی اگر تحت نظر معلّم، تلبیه را صحیح بگوید مانعی ندارد البته در صورتی که نماز طواف را خودش صحیحاً و یا با جماعت بخواند.
س10 _ نائب در حج، موقع طواف نساء باید قصد نیابت کند و یا باید برای خود قصد کند و یا قصد ما فی الذمه بکند؟
ج _ باید قصد از منوب عنه بکند.
س11 _ در تنگی وقت، حکم احرام از جدّه چه صورتی دارد؟
ج _ اشکالی ندارد ولی باید با نذر قبلی احرام از جدّه باشد.
س12 _ کسی که خیال کرده تلبیه مخصوص به عمره است و برای احرام حج تلبیه نگفته و محرم شده و به عرفات رفته و اعمال را تا آخر انجام داده و بعداً فهمید که باید در هنگام احرام تلبیه بگوید تکلیفش چیست؟
ج _ اعمالش صحیح است.
س13 _ پسر بچه ختنه نشده ای را که ولیّ محرم می نماید تکلیف او برای طواف نساء چیست؟ آیا باید بعد از ختان او را به عمره مفرده محرم نماید و یا اگر او را یک طواف نساء به نیّت عمره مفرده بدهد کافی
است؟ و آیا بعداً می تواند برای آن نائب بگیرد و یا باید خودش بعد از بلوغ نائب بگیرد؟
ج _ اگر ممکن است باید او را ختنه کنند تا هر سه طواف را انجام دهد و بقیه اعمال را احتیاطاً نیز خودش انجام دهد و اگر ممکن نشد باید بعد از بلوغ به حج برود و اعمال آن را بجاآورد.
س14 _ آیا محرم می تواند از شب تا صبح و یا چند ساعت بدون لباس احرام باشد؟
ج _ به مقدار مختصر اشکالی ندارد.
س15 _ آیا اگر زن در وقت احرام جوراب بپوشد کفاره دارد و آیا لازم است پشت پای زن برهنه باشد و یا بقدر مسمّی کافی است؟
ج _ به قدر مسمّی کافی است و پوشیدن جوراب هم کفّاره ندارد.
س16 _ استظلال محرم که در منزل جایز است آیا شهر مکه برای او حکم منزل را دارد و یا مراد منزلی است که در شهر مکه است؟
ج _ مراد منزلی است که در شهر مکه در آن سُکنی دارد.
س17 _ در موقع توقف اتومبیل جهت گرفتن بنزین و غیره در زیر سقف بودن چه حکمی دارد؟ و بعضی از ماشین های سرباز که قسمتی از بالای رکاب آنها مسقّف است، عبور مُحرم در هنگام سوار شدن از زیر این مختصر سرپوش چه حکمی دارد؟
ج _ در فرض اوّل بلامانع است و در فرض دوّم هم صدق عبور معلوم نیست لذا اشکالی ندارد.
س18 _ فرموده اید شخص مُحرم می تواند در موقع خواب از روانداز دوخته جهت سرما استفاده کند آیا در وقت حرکت در ماشین هم می تواند آنرا بر شانه خود بیندازد یا خیر؟
ج _ اگر هنگام خواب هم
روانداز را به خود نپیچد و فقط آنرا روی خود بیندازد اشکالی ندارد، ولی در ماشین نمی تواند آنرا بر شانه اش بیاندازد.
س19 _ زنی که یقین به طهارت نموده و غسل حیض کرد و اعمال عمره تمتع را بجا آورد و بعداً اثری دید و شک کرد که آیا در موقع اعمال عمره حائض بوده یا نه؟ و بعد از اعمال حج هم اگر چنین شکی بر او عارض شد تکلیف او چیست؟
ج _ در هر دو صورت اگر یقین به حیض ندارد و احتمال دارد که به وظیفه خود عمل نموده است عمل او صحیح است و الله العالم.
س20 _ اگر زن قبل از وقوف، طواف زیارت و ما بعد آن را انجام نداد و بعد از منی هم همراهان او صبر نمی کنند و او تنها می ماند، آیا می تواند برای طواف حج و نماز آن و سعی و طواف نساء نائب بگیرد یا خیر؟ و در صورتی که اجازه نفرمایید آیا می تواند در این مسئله به مجتهد دیگری رجوع کند؟
ج _ اقوی گرفتن نائب برای طواف حج و نماز و سعی و طواف نساء خصوصاً در فرض مذکور است و بر همراهان نیز واجب است که در خصوص زنان در مثل چنین مواردی، صبر کنند.
س21 _ اگر زنی قبل یا بعد از احرام به عمره تمتع، شک کند که آیا حیض است یا نه و اعتناء نکند و بعد از اعمال عمره تمتع، معلوم شود که حیض بوده، و یا بلافاصله بعد از اعمال حیض شود و شک کند که در موقع اعمال حیض بوده یا نه، تکلیفش چیست؟
ج _ در فرض اول طواف او باطل
است، پس اگر تا موقع حج فرصتی باشد که پاک شود، باید با طهارت اعمال عمره را بجاآورد، و اگر فرصت نیست باید به حج برود و بعد از اتمام اعمال حج، عمره مفرده را بجاآورد و در فرض دوّم اشکالی ندارد.
س22 _ زنی که می داند ایّام عادت او نزدیک شده و باید قبل از رفتن به عرفات، طواف زیارت و سعی و طواف نساء را بجاآورد، آیا در این صورت باید مُحرم بشود و تلبیه را بگوید یا خیر؟
ج _ باید مُحرم بشود و تلبیه را بگوید.
س23 _ اگر شخصی بعد از طواف واجب و قبل از سعی بخواهد احتیاطاً طواف را اعاده نماید می تواند یا خیر؟
ج _ در صورتی که بعد از نمازِ طواف باشد اشکالی ندارد.
س24 _ دقتی را که بعضی از اشخاص هنگام طواف در حفظ محاذات و منحرف نشدن شانه چپ از کعبه می نمایند خصوصاً در موقع رسیدن به ارکان، آیا لازم است یا خیر؟
ج _ صدق عرفی کافی است.
س25 _ آیا تجاوز از حدود مذکور در مطاف با در نظر گرفتن کثرت جمعیت جایز است؟
ج _ در صورت کثرت جمعیّت جایز است.
س26 _ احتیاط وجوبی فرموده اید در عدم تأخیر نماز طواف از طواف، آیا نماز نیابتی طواف نساء که غالباً اهل علم به خواهش حاجی می خوانند، باید بلافاصله بعد از طواف متقاضی باشد؟ و اگر این اتصال معتبر باشد اگر نائب وجهی گرفته باشد و با فاصله خوانده شود چه حکمی دارد؟ و با قرارداد فرق می کند یا خیر؟
ج _ چنانچه قراردادی در بین نبوده باید متصل بخواند عرفاً مثل نماز طواف خودش، ولی اصل نیابت در نماز طواف
بدون طواف، خیلی مشکل است بلکه در صورتی که شخص حاجی نمی تواند نماز طواف را صحیح بخواند، باید آنرا با جماعت بخواند والله العالم.
س27 _ شخصی که نمازهای طواف های واجب را خواند و نائبی را هم برای نماز طواف می گیرد آیا نائب هم بلافاصله باید آنرا بخواند و یا می تواند آنرا برای ساعت بعد و یا روز بعد به تأخیر بیاندازد؟
ج _ اگر نمازهای طواف واجب خود را بعد از طواف ها انجام داده است محتاج به نیابت نیست بلکه گفته شد که نیابت در نماز طواف فقط، که معمول بین افراد است در نهایت اشکال است. والله العالم.
س28 _ اگر شخصی در بین اعمال حج متوجه شود نماز طواف عمره تمتع را در غیر مقام خوانده، تکلیفش چیست؟
ج _ اگر ممکن است اعاده کند. والله العالم.
س29 _ مراد از خَلف مقام آیا خَلف حقیقی است یا عرفی و آیا اگر مقداری در طرف راست و یا چپ مقام نماز بخواند اشکالی دارد؟
ج _ مراد خلف عرفی است و نماز اشکالی ندارد.
س30 _ اگر مقام ابراهیم را چند متر به عقب بیاورند تکلیف چیست؟
ج _ نماز در خلف همان مقام درست است ولی در طواف نباید از حد معین تجاوز کند. والله العالم.
س31 _ در طواف نساء مردم احتیاط کرده نمازشان را علاوه بر این که خود می خوانند نائب هم می گیرند آیا لازم است نائب بلافاصله بعد از انجام طواف نساء منوب عنه، نماز را بخواند و یا هر وقت که خواست می تواند بخواند؟
ج _ اصل نیابت برای نماز طواف محل اشکال است.
س32 _ در نمازهای طواف چه در عمره و چه در حج، اگر تقارن زن
و مرد و یا تقدم زن بر مرد محل اشکال باشد در این نماز هم اشکال می فرمایید یا خیر؟ و حکم تقدم زن مخالف هم مثل زن مؤمنه است یا خیر؟
ج _ مطلقاً اشکال ندارد در غیر جماعت ولی در نماز جماعت زن بر مرد مقدم نشود.
س33 _ آیا دندان عاریه ای ساخت کافر و یا یهودی و نصرانی جزء محمول متنجس در نماز و طواف است یا خیر (به جهت باطن آن)؟
ج _ گذاشتن در دهان با رعایت طهارت ظاهری کفایت می کند.
س34 _ آیا جایز است انسان علاوه بر سعی واجب به نیت استحباب هم سعی انجام دهد یا خیر؟
ج _ مانعی ندارد.
س35 _ آیا در حال اختیار می توان سعی را با چرخ ها و گاریهایی که معمول است انجام داد و یا سعی با چرخ ها و گاریها مخصوص به حال ضرورت است؟
ج _ اگرچه با سوار شدن بر حیوانات اشکال ندارد، ولکن در حال اختیار سعی با این وسایل خالی از احتیاط نیست.
س36 _ آیا جایز است بعد از قربانی و قبل از سر تراشیدن، تقصیر کند و بعداً سر خود را بتراشد؟ و بر فرض وقوع این امر، آیا کفّاره دارد یا خیر؟
ج _ این مطلب در صورتی جایز نیست که تقصیر کافی نباشد.
س37 _ آیا با کندن مو از بدن مثل زیر بغل، تقصیر مصداق پیدا می کند یا خیر؟ و یا حتماً باید از سر و یا از صورت باشد؟
ج _ احتیاط واجب آن است که به آن اکتفا نکند و ناخن و یا شارب را بچیند. والله العالم.
س38 _ کسانی که اولین مرتبه است که حج بجامی آورند آیا جایز است روز عید
قربان به گرفتن مقداری از ناخن و یا مو تقصیر کنند؟ و یا تراشیدن سر برای آنها لازم است؟
ج _ احتیاط لازم سر تراشیدن است.
س39 _ چنانچه اجرتی را که نائب گرفته، برای قربانی کفایت نکند و خود نائب هم متمکّن از قربانی باشد، آیا نائب باید از خودش قربانی کند یا می تواند عوض قربانی روزه بگیرد؟
ج _ می تواند عوض قربانی روزه بگیرد البته اقوی قربانی کردن است خصوصاً اگر امید آن باشد که منوب عنه بهای قربانی را جبران کند.
س40 _ آیا خوردن گوشت قربانی برای حاجیان واجب است یا خیر؟
ج _ احتیاط واجب در خوردن گوشت قربانی مکه است.
س41 _ آیا اگر شخصی بدون نیّت در شب یازدهم و دوازدهم در منی بماند کافی است؟
ج _ چنانچه می داند، باید نیت کند، ولی اگر فراموش کرده صِرف بودن در منی کافی است و چنانچه به کلی غافل بوده، وقوف او کافی نیست.
س42 _ اگر در اثر اجتماع سنگ هایی که حاجی ها رمی کرده اند شخص حاجی نتواند بر خود آن ستون رمی کند تکلیف او چیست؟
ج _ باید صبر کند برای وقت دیگری که ممکن شود.
س43 _ اگر شخصی برای حفظ تقیه در بعضی از موارد مانند اهل سنت وضو بگیرد نماز با آن وضو درست است یا نه؟ و اگر برای سجده نماز مهر گذاشت در صحت نمازش محل اشکال است یا خیر؟
ج _ نمازش درست است امّا اگر برای مهر گذاشتن خوف تقیه داشته باشد جایز نیست.
س44 _ در رساله های حج نوشته شده که کفاراتی که در عمره و حج واجب می شود را باید به فقیر مؤمن داده شود آیا و در صورتی که در
مکه و منی و در موقع حج، فقیر مؤمن یافت نشود مطلق فقیر کافی است یا نه؟ و اگر فقیر مؤمن یافت نشد می توانند کفاره را در بلد خود بدهند یا نه؟
ج _ اگر در مکه یافت نشود، در شهر خود به فقیر مؤمن غیر سید بدهد مگر اینکه خود او هم سید باشد که در این صورت جایز است که آنرا به سید هم بدهد ولی ممکن است که از فقیری در گرفتن قسمت فقیر وکالت گرفته باشد ، و بعد از گرفتن، آنرا به دیگری ببخشد و یا بفروشد.
س45 _ مراد از حرمین شریفین که مسافر مخیّر بین قصر و اتمام در آنجا است کجا است؟
ج _ خود حرم مکه معظّمه و حرم مدینه منوره که قبر مقدس پیغمبر(ص) در آنجا است و نه هتلهای اطراف حرم.
س46 _ آیا جایز است بعد از تمام شدن عمره تمتع و پیش از مُحرم شدن به احرام حج تمتع، از حرم خارج شد؟
ج _ بیرون رفتن از حرم در صورت ضرورت جایز است.
آداب زیارات و ادعیه
مستحب است که هنگام داخل شدن به حرم مطهر نبوی این دعا را بخواند: أللَّهُمَّ إنّی وَقَفْتُ عَلی بابٍ مِنْ أبْوابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ مَنَعْتَ النّاسَ أنْ یَدْخُلُوا إلاّ بِإذْنِهِ فَقُلْتَ یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَدْخُ
سپس بگوید: وَ الْمَلائِکَهَ الْمُوَکَّلینَ بِهذِهِ الْبُقْعَهِ الْمُبارَکَهِ ثالِثاً ءَأدْخُلُ یا رَسُولَ اللهِ ءَأدْخُلُ یا حُجَّهَ اللهِ ءَأدْخُلُ یا مَلائِکَهَ اللهِ المُقَرَّبینَ المُقیمینَ فی هذَا الْمَشْهَدِ فَأذَنْ لی یا مَوْلایَ فِی الدُّخُولِ أفْضَلَ ما اَذِنْتَ لأحَدٍ مِنْ أوْلِیائِکَ فَإنْ لَمْ اَکُنْ اَهْلاً لِذالِکَ فَأنْتَ أهْلٌ لِذالِکَ.
پس چهارچوب درب مبارک را
بوسیده و داخل حرم شو و بگو: بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ فی سَبیلِ اللهِ وَ عَلی مِلَّهِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ. أللّهُمَّ اغْفِرْ لی وَ ارْحَمْنی وَ تُبْ عَلَیَّ إنَّکَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ.
و مستحب است که از درِ جبرئیل وارد شده و صد مرتبه الله اکبر بگویی و بعد دو رکعت نماز تحیّت مسجد بخوانی و نزد قبر مطهّر حضرت رسول (ص) رفته و این دعا را بخوانی: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ الله اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خاتَمَ النَّبیّینَ أشْهَدُ أنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسالَهَ وَ أقَمْتَ الصَّلاهَ وَ أتَیْتَ الزَّکاهَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ عَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّی أتاکَ الْیَقینُ فَصَلَواتُ اللهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ وَ عَلی أهْلِ بَیْتِکَ الطّاهِرینَ.
سپس کنار ستون و در طرف راست قبر ایستاده بطوری که طرف چپ به سمت قبر باشد و طرف راست به سمت منبر که آن موضع سرِ رسول خدا صلی الله علیه و آله است و رو به قبله نموده و می گویی: أشْهَدُ أنْ لا آلهَ إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ أشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَشْهَدُ أنَّکَ رَسُولُ اللهِ وَ أنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ وَ أشْهَدُ أنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّکَ وَ نَصَحْتَ لِاُمَّتِکَ وَ جاهَدْتَ فی سَبیلِ اللهِ وَ عَبَدْتَ اللهَ حَتّی أتاکَ الْیَقینُ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ أدَّیْتَ الَّذی عَلَیْکَ مِنَ الْحَقِّ وَ أنَّکَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنینَ وَ غَلُظْتَ عَلَی الْکافِرینَ فَبَلَّغَ اللهُ بِکَ أفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ الْمُکَرَّمینَ. ألْحَمْدُ للهِ الَّذِی اسْتَنْقَذَنا بِکَ مِنَ الشِّرْکِ وَ الضَّلالَهِ. اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ و َصَلَواتِ مَلائِکَتِکَ الْمُقَرَّبینَ وَ أنْبِیائِکَ
الْمُرْسَلینَ وَ عِبادِکَ الصّالِحینَ وَ أهْلِ السَّماواتِ وَ الأرَضینَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ مِنَ الاَوَّلینَ وَ الآخِرینَ عَلی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ أَمینِکَ وَ نَجِیِّکَ وَ حَبیبِکَ وَ صَفِیِّکَ وَ خاصَّتِکَ وَ صَفْوَتِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ أللّهُمَّ أعْطِهِ الدَّرَجَهَ الرَّفیعَهَ وَ آتِهِ الْوَسیلَهَ مِنَ الْجَنَّهِ وَ ابْعَثْهُ مَقاماً مَحمُوداً یَغْبِطُهُ الأوَّلوُنَ وَ الآخَرُونَ. أللّهمَّ إنَّکَ قُلْتَ ((وَ لَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ، لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحیماً)) وَ إنّی أتَیْتُکَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنُوبی وَ إنّی أتَوَجَّهُ بِکَ إلَی اللهِ رَبّی وَ رَبِّکَ لِیَغْفِرَ لی ذُنُوبی.
و سپس در صلوات بر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین میخوانی: أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ کَما حَمَلَ وَحْیَکَ وَ بَلَّغَ رِسالاتِکَ وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ کَما أَحَلَّ حَلالَکَ وَ حَرَّمَ حَرامَکَ وَ عَلَّمَ کِتابَکَ وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ کَما أقامَ الصَّلاهَ وَ آتَی الزَّکاهَ وَ دَعا إلی دینِکَ وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ کَما صَدَّقَ بِوَعْدِکَ وَ أشْفَقَ مِنْ وَعیدِکَ وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ کَما غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ وَ سَتَرْتَ بِهِ الْعُیُوبَ وَ فَرَّجْتَ بِهِ الْکُرُوبَ وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ کَما دَفَعْتَ بِهِ الشَّقاءَ وَ کَشَفْتَ بِهِ الْغَماءَ وَ أَجَبْتَ بِهِ الدُّعاءَ وَ نَجَّیْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ کَما رَحِمْتَ بِهِ الْعِبادَ وَ أَحْیَیْتَ بِهِ الْبِلادَ وَ قَصَمْتَ بِهِ الْجَبابِرَهَ وَ أهْلَکْتَ بِهِ الْفَراعِنَهَ وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ کَما أضْعَفْتَ بِهِ اْلأمْوالَ وَ أحْزَزْتَ بِهِ مِنَ اْلأهْوالِ وَ کَسَرْتَ بِهِ اْلأصْنامَ وَ رَحِمْتَ بِهِ اْلأنامَ وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ کَما بَعَثْتَهُ بِخَیْرِ اْلأدْیانِ وَ اَعْزَزْتَ بِهِ اْلإیمانَ وَ تَبَّرْتَ بِهِ اْلأوْثانَ
وَ عَظَّمْتَ بِهِ الْبَیْتَ الْحَرامَ وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ أهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرینَ الأخْیارِ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً.
و اگر حاجتی داشته باشی به طوری بایست که قبر مطهر را در پشت کتف خود قرار داده و رو به قبله باشی سپس دست ها را برداشته و حاجت خود را طلب کن و بدرستی که سزاوار است که برآورده شود انشاءالله تعالی.
و نیز آمده است که چون قصد زیارت آن حضرت کردی خطاب به ایشان می گویی: ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا نَبِیَّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیلَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا صَفِیَّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَحْمَهَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَهَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا نَجیبَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا خاتَمَ النَّبیّینَ أَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُرْسَلینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا قائِماً بِالْقِسْطِ، ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا فاتِحَ الْخَیْرِ ألسَّلامُ عَلَیکَ یا مَعْدِنَ الْوَحْیِ وَ التَّنْزیلِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُبَلِّغاً عَنِ اللهِ، ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا أیُّهَا السِّراجُ الْمُنیرُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُبَشِّرُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا نَذیرُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُنْذِرُ، ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللهِ الَّذی یُسْتَضاءُ بِهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلی أهْلِ بَیْتِکَ الطّاهِرینَ الْهادینَ الْمَهْدِییّنَ أَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلی جَدِّ کَ عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَ عَلی أبیکَ عَبْدِاللهِ وَ عَلی اُُمِّکَ آمِنَهَ بِنْتِ وَهَبٍ ألسَّلامُ عَلی حَمْزَهَ سَیِّدِ الشُّهَداءِ ألسَّلامُ عَلی عَمِّکَ وَ کَفیلِکَ اَبی طالِبٍ ألسَّلامُ عَلی ابْنِ عَمِّکَ جَعْفَرِ الطَّیّارِ فِی الْجِنانِ الْخُلْدِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَحْمَدُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللهِ عَلَی اْلاَوَّلینَ وَ اْلآخِرینَ وَ السّابِقُ فی طاعَهِ رَبِّ الْعالَمینَ أشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالات رَبِّکَ وَ نَصَحْتَ لاُمَّتِکَ وَ جاهَدْتَ فی سَبیلِ رَبِّکَ وَ
صَدَعْتَ بِأمْرِهِ وَ احْتَمَلْتَ اْلاَذی فی جَنْبِهِ وَ دَعَوْتَ إلَی سَبیلِهِ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ الْجَمیلَهِ وَ أَدَّیْتَ الْحَقَّ الَّذی کانَ عَلَیْکَ وَ إنَّکَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنینَ وَ غَلُظْتَ عَلَی الْکافِرینَ وَ عَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّی أتاکَ الْیَقینُ. بِأبی أنْتَ وَ اُمّی وَ نَفْسی وَ أهْلی وَ مالی وَ وُلْدی، أنَا اُصَلّی عَلَیْکَ کَما صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ وَ صَلّی عَلَیْکَ مَلائِکَتُهُ وَ اَنْبِیائُهُ وَ رُسُلُهُ صَلاهً مُتَتابِعَهً وافِرَهً مُتَواصِلَهً لاَ انْقطاعَ لَها وَ لا أمَدَ وَ لا أجَلَ. صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلی أهْلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ کَما أنْتُمْ أهلُهُ.
و بعد دست های خود را بلند کرده و با خضوع و خشوع میگویی: أللّهُمَّ اجْعَلْ جَوامِعَ صَلَواتِکَ وَ نَوامیَ بَرَکاتِکَ وَ فَواضِلَ خَیْراتِکَ وَ شَرائِفَ تَحِیّاتِکَ وَ تَسْلیماتِکَ وَ کَراماتِکَ وَ رَحَماتِکَ وَ صَلَواتِ مَلائِکَتِکَ الْمُقَرَّبینَ وَ أنْبِیائِکَ الْمُرْسَلین وَ أئِمَّتِکَ الْمُسَبِّحینَ وَ عِبادِکَ الصّالِحینَ وَ أهْلِ السَّماواتِ وَ اْلأرَضینَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ مِنَ اْلأوَّلینَ وَ اْلآخِرینَ عَلی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ شاهِدِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ نَذیرِکَ وَ أمینِکَ وَ مَکینِکَ وَ نَجِیِّکَ وَ حَبیبِکَ وَ خَلیلِکَ وَ صَفِیِّکَ وَ صَفْوَتِکَ وَ خاصَّتِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ خَیْرِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ نَبِیِّ الرَّحْمَهِ وَ خازِنِ الْمَغْفِرَهِ وَ قائِدِ الْخَیْرِ الْبَرَکَهِ وَ مُنْقِذِ الْعِبادِ مِنَ الْهَلَکَهِ بِإذْنِکَ وَ داعیهِمْ إلی دینِکَ الْقَیِّمِ بِأمْرِکَ، أوَّلَ النَّبِییّنَ میثاقاً وَ آخَرِهِمِ مَبْعَثاً، أللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلی أهْلِ بَیْتِهِ وَ أصْحابِهِ وَ أتْباعِهِ، صَلاهً تَرْضاها لَهُمْ وَ بَلِّغْهُمْ مِنّا تَحِیَّهً کَثیرَهً وَ سَلاماً وَ آتِنا مِنْ لَدُنْکَ فی مُوالاتِهِمْ فَضْلاً وَ إحْساناً وَ رَحْمَهً وَ غُفْراناً إنَّکَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ.
و سپس در کنار ستون امامیه و
به طرف قبر مطهّر و بالای سر مبارک ایستاده و می گویی: ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا النَّبیُّ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ ألسَّلامُ عَلَیکَ یا أبَا الْقاسِمِ، ألسَّلامُ عَلَیکَ یا سَیِّدَ اْلأوَّلینَ وَ اْلآخِرینَ ألسَّلامُ عَلَیکَ یا زَیْنَ الْقِیامَهِ أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ وَ أشْهَدُ أنَّکَ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، بَلَّغْتَ الرِّسالَهَ وَ أدَّیْتَ اْلأمانَهَ وَ نَصَحْتَ اُمَّتَکَ وَ جاهَدْتَ فی سَبیلِ رَبِّکَ حَتّی أتاکَ الْیَقینُ صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلی أهْلِ بَیْتِکَ، طِبْتَ حَیّاً وَ طِبْتَ مَیِّتاً. صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلی أخیکَ وَ وَصِیِّکَ عَلیٍّ أمیرِالْمُؤْمنِینَ وَ عَلَی ابْنَتِکَ سَیِّدَهِ نِساءِ الْعالَمینَ وَ عَلی وَلَدَیْکَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ أفْضَلُ الصَّلَواهِ وَ السَّلامُ وَ أطْیَبُ وَ أطْهَرُ الصَّلاهِ، وَ عَلَیْنا مِنْکُمُ السَّلامُ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و مستحب است که دست خود را به دیوار حجره مطهّره بچسبانی و بگویی: أتَیْتُکَ یا رَسُولَ اللهِ مُهاِجراً إلَیْکَ قاضِیاً ما أوْجَبَهُ اللهُ عَلَیَّ، مَنْ قَصَدَکَ وَ أذْلَمَ، ألْحَقْکَ حَیّاً فَقَدْ قَصَدْتُکَ بَعْدَ مَوْتِکَ، عالماً أنَّ حُرْمَتَکَ مَیِّتاً کَحُرْمَتِکَ حَیّاً فَکُنْ بِذالِکَ عِنْدَ اللهِ شاهِداً.
و نیز مستحب است که دست خود را بر صورت کشیده و بگویی: أللّهُمَّ اجْعَلْ ذالِکَ بَیْعَهً مَرْضیَّهً لَدَیْکَ وَ عَهْداً مُؤَکَّداً عِنْدَکَ، تُحْیینی ما أحْیَیْتَنی عَلَیْهِ وَ عَلَی الْوَفاءِ بَشرائِطِهِ وَ حُدوُدِهِ وَ حُقُوقِهِ وَ أَحْکامِهِ وَ تُمیتُنی إذا أمَتَّنی عَلَیْهِ وَ تَبْعَثَنی إذا بَعَثْتَنی عَلَیْهِ.
رو به قبر مطهّر و پشت به قبله می ایستی و می گویی : ألسَّلامُ عَلَیکَ یا نَبِیَّ اللهِ وَ رَسُولَهُ ألسَّلامُ عَلَیکَ صَفْوَهَ اللهِ وَ خِیَرتَهُ مِنْ خَلْقِهِ ألسَّلامُ عَلَیکَ یا أمینَ اللهِ وَ حُجَّتَهُ ألسَّلامُ عَلَیکَ یا خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدَ الْمُرْسَلینَ ألسَّلامُ عَلَیکَ
أیُّهَا الْبَشیرُ النَّذیرُ ألسَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا الدّاعی إلَی اللهِ وَ السِّراجِ الْمُنیرِ ألسَّلامُ عَلَیکَ وَ عَلی أهْلِ بَیْتِکَ الَّذینَ أذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطهیراً. أشْهَدُ أنَّکَ یا رَسُولَ اللهِ أتَیْتَ بِالْحَقّ وَ قُلْتَ بِالصِّدْقِ، ألْحَمْدُ للهِ الَّذی وَفَّقَنی لِلإیمانِ وَ التَّصْدیقِ وَ مَنَّ عَلَیَّ بِطاعَتِکَ وَ اتِّباعِ سَبیلِکَ وَ جَعَلَنی مِنْ اُمَّتِکَ وَ الْمُجیینَ لِدَعْوَتِکَ وَ هَدانی إلی مَعْرِفَتِکَ وَ مَعْرِفَهِ اْلأئِمَّهِ مِنْ ذُرِّیَّتکَ. أتَقَرَّبُ إلَی اللهِ بِما یُرْضیکَ وَ أبْرَءُ إلَی اللهِ بِما یُسْخِطُکَ، مُوالِیاً لأوْلیائِکَ مُعادِیاً لأعْدائِکَ. جِئْتُکَ یا رَسُولَ اللهِ زائِراً وَ قَصَدْتُکَ راغِباً مُتَوَسِّلاً إلَی اللهِ سُبْحانَهُ وَ أنْتَ صاحِبُ الْوَسیلَهِ وَ الْمَنْزَلَهِ الْجَلیلَهِ وَ الشَّفاعَهِ الْمَقْبولَهِ وَ الدَّعْوَهِ المَسْمُوعَهِ فَاشْفَعْ لی إلَی اللهِ تَعالی بِالْغُفْرانِ وَ الرَّحْمَهِ وَ التَّوفیقِ وَ الْعِصْمَهِ، فَقَدْ غَمَرَتِ الذُّنُوبُ وَ شَمَلَتِ الْعُیُوبُ وَ اُثْقِلَ الظَّهْرُ وَ تَضاعَفَ الْوِزْرُ وَ قَدْ أخْبَرْتَنا وَ خَبَرُکَ الصِّدْقُ أنَّهُ تَعالی قالَ وَ قَوْلُهُ الْحَقُّ: ((وَ لَوْ أنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جاؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُوُلُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحیماً))، وَ قَدْ جِئْتُکَ یا رَسُولَ اللهِ مُسْتَغْفِراً مِنْ ذُنُوبی تائِباً مِنْ مَعاصِیَّ وَ سَیِّئاتی وَ إنّی أتَوَجَّهُ إلَی اللهِ رَبّی وَ رَبِّکَ لِیَغْفَرَ لی ذُنُوبی فَاشْفَعْ لی یا شَفیعَ اْلاُمَّهِ وَ أجِرْنی یا نَبِیَّ الرَّحْمَهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلی آلِکَ الطّاهِرینَ.
و بعد از زیارت در صورت امکان به ضریح مبارک تکیه داده و دعایی را که امام زین العابدین علیه السلام بعد از زیارت می خواندند می خوانی: أللّهُمَّ إلَیْکَ ألْجَأتُ أمْری وَ إلی قَبْر نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَبْدِکَ وَ رَسولِکَ أسْنَدْتُ ظَهْری وَ لِقِبْلَهِ الَّتی رَضیتَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ إسْتَقْبَلْتُ. أللّهُمَّ
إنّی اَصْبَحْتُ لا أمْلِکُ لِنَفْسی خَیْرَ ما أرْجُو لَها وَ لا أدْفَعُ عَنْها شَرَّ ما أحْذَرُ عَلَیْها فَأصْبَحْتِ الاُمُورُ بِیَدِکَ وَ لا فَقیرَ أفْقَرُ مِنّی، إنّی لِما أنْزَلْتَ إلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ. أللّهُمَّ أرِدْنی مِنْکَ بِخَیْرٍ وَ لا رادَّ لِفَضْلِکَ أللّهُمَّ إنّی أعُوذُ بِکَ مِنْ أنْ تُبَدِّلَ إسْمیَ وَ تُغَیِّرَ جِسْمی أوْ تُزیلَ نِعْمَتَکَ عَنّی أللّهُمَّ زَیِّنّی بِالتَّقْوی وَ جَمِّلْنی بِالنِّعَم وَ اغْمُرْنی بِالْعافِیَهِ وَ ارْزُقْنی شُکْرَ الْعافِیَهِ.
و نیز خواندن یازده مرتبه سوره قدر و درخواست حاجات خود و خواندن دو رکعت نماز زیارت و هدیه نمودن ثواب آن به روح مطهّر آن حضرت از مستحبّات زیارت بوده که پس از آنها و بعد از فارغ شدن از نماز این دعا را می خوانی: أللّهُمَّ إنّی صَلَّیْتُ وَ رَکَعْتُ وَ سَجَدْتُ لَکَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ لِأنَّ الصَّلاهَ وَ الرُّکوعَ وَ السُّجُودَ لاتَکُونُ إلاّ لَکَ لأنَّکَ أنْتَ اللهُ لا إله إلاّ أنْتَ. أللّهُمَّ وَ هاتانِ الرَّکْعتانِ هَدِیَّهٌ مِنّی إلی سَیِّدی وَ مَوْلایَ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَتَقَبَّلْهُما مِنّی بِأحْسَنِ قَبُولِکَ وَ أجِرْنی عَلی ذالِکَ بِأفْضَلِ أمَلی وَ رَجائی فیکَ وَ فِی رَسُولِکَ یا وَلِیَّ المُؤْمِنینَ.
و پس از زیارت و نماز این دعا را می خوانی: أللّهُمَّ إنَّکَ قُلْتَ لِنَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: ((وَ لَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَموُا أنْفُسَهُمْ جاؤوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحیماً)). أللّهُمَّ وَ لَمْ أحْضَرْ زَمانَ رَسُولِکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ و قدزُرْتُهُ راغِباً تائباً مِنْ سَیِّئِ عَمَلی وَ مُسْتَغْفِراً لَکَ مِنْ ذُنُوبی وَ مُقِرّاً لَکَ بِها، وَ أنْتَ أعْلَمُ بِها مِنّی وَ مُتَوَجِّهاً إلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَهِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَاجْعَلْنیَ
أللّهُمَّ بِمُحَمَّدٍ وَ أهْلِ بَیْتِهِ عِنْدَکَ وَجیهاً فیِ الُّدنیا وَ الآخِرَهِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ. یا مُحَمَّدُ یا رَسوُلَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِأبی أنْتَ وَ اُمّی یا نَبِیَّ اللهِ یا سَیِّدَ خَلْقِ اللهِ إنِّی أتَوَجَّهُ بِکَ إلَی اللهِ رَبِّکَ وَ رَبّی لِیَغْفِرَ لی ذُنُوبی وَ یَتَقَبَّلَ مِنّی عَمَلی وَ یَقْضِیَ لی حَوائِجی، فَکُنْ لی شفیعاً عِنْدَ رَبِّکَ وَ رَبّی فَنِعْمَ الْمَسؤُولُ المَوْلی ربّی، وَ نِعْمَ الشَّفیعُ أنْتَ یا مُحَمَّدُ! عَلَیْکَ وَ عَلی اَهْلِ بَیْتِکَ السَّلامُ. أللّهمَّ وَ أوْجِبْ لِیَ الْمَغْفِرَهَ وَ الرَّحْمَهَ وَ الرِّزْقَ الْواسِعَ الطَّیِّبَ النّافِعَ، کَما أوْجَبْتَ لِمَنْ أتی نَبیَّکَ مُحَمَّداً صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ هُوَ حَیٌّ، فَأقَرَّ لَکَ بِذُنُوبِهِ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُ رَسُولَکَ صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَغَفَرْتَ لَهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ و صَلَّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ.
علاّمه مجلسی از مصباح الانوار نقل فرموده است که از حضرت فاطمه سلام الله علیها روایت شده که فرمود: پدرم به من فرمود که هر کس بر تو صلوات بفرستد حق تعالی گناهان او را آمرزیده و او را در هر جایگاهی از بهشت که باشم به من ملحق سازد.
و در موضع مرقد منوّر آن مظلومه اختلاف شده، عدّه ای گفته اند که در همان روضه مبارکه که ما بین مرقد مطهر پیامبر اکرم(ص)و منبر می باشد مدفون است و بعضی گفته اند که در خانه خود که مقابل درب جبرئیل (همان دربی که هنگام وارد شدن به رواق از آن داخل می شوند) مدفون گردیده اند و در حال حاضر هم ضریحی در آنجا قرار دارد. و گروهی هم گفته اند که در قبرستان بقیع مدفون گردیده اند، و لیکن اکثر اصحاب قائل شده اند که آن
مظلومه در روضه مبارکه ما بین مرقد مطهر و منبر مدفون شده اند.
و لیکن مناسب است که آن حضرت را در هر سه موضع زیارت کنی و بگویی: یا مُمْتَحَنَهَ اَلَّتی امْتَحَنَکِ اللهُ الَّذی خَلَقَکِ قَبْلَ أنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَهً وَ زَعَمْنا أنّا لَکِ أوْلِیاءُ مُصَدِّقُونَ وَ صابِروُنَ لِکُلِّ ما أتانا بِهِ أبُوکِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أتی بِهِ، فَإنّا نَسْئَلُکِ إنْ کُنّا صَدَّقْناکِ إلاّ ألْحَقْتِنا بِتَصْدیقِنا لَهُما لِنُبَشِّرَ أنْفُسَنا بِأنّا قَدْطَهُرْنا بِوِلایَتِکَ.
و نیز مستحب است که بگوید: ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ نَبِیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ حَبیبِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَلیلِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ صَفیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمینِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ أفْضَلِ أنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَتِهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَهَ نِساءِ الْعالَمینَ مِنَ الأَوَّلینَ وَ الآخِرینَ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَهَ وَلیِّ اللهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ أیَّتُهَا الصِّدّیقَهُ الشَّهیدَهُ أَلسَّلامُ عَلَیْکِ أیَّتُهَا الرَّضِیَّهُ الْمَرْضِیَّهُ ألسَّلامُ عَلَیْکِ أیَّتُهَا الْفاضِلَهُ الزَّکِیَّهُ ألسَّلامُ عَلَیْکِ أیَّتُهَا الْحَوْراءُ الإنْسِیَّهُ ألسَّلامُ عَلَیْکِ أیَّتُهَا التَّقِیَّهُ النَّقِیَّهُ ألسَّلامُ عَلَیْکِ أیَّتُهَا الْمُحَدَّثَهُ الْعَلیمَهُ ألسَّلامُ عَلَیْکِ أیَّتُهَا الْمَظْلُومَهُ الْمَغْصُوبَهُ ألسَّلامُ عَلَیْکِ أیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَهُ الْمَقْهُورَهُ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. صَلَّی اللهُ عَلَیْکِ وَ عَلی رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ أشْهَدُ أنَّکِ مَضَیْتِ عَلی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّکِ وَ أنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللهِ صَلّی اَللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ
مَنْ جَفاکِ فَقَدْ جَفا رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ آذاکِ فَقَدْ آذَی رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ وَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آلِهِ لِأنَّکِ بَضْعَهٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذی بَیْنَ جَنْبَیْهِ اُشْهِدُ اللهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلائِکَتَهُ أنّی راضٍ عَمَّنْ رَضیتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلی مَنْ سَخِطْتِ عَلَیْهِ، مُتَبَّرِئٌ مِمَّنْ تَبَرَّاْتِ مِنْهُ، مُوالٍ لِمَنْ والَیْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَیْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أجْبَبْتِ وَ کَفی بِاللهِ شَهیداً وَ حَسیباً وَ جازِیاً وَ مُثیباً.
و سپس بر حضرت رسول و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین صلوات می فرستی.
و آن زیارتی است که سیّد بن طاووس علیه الرّحمه نقل نموده که خطاب به آن حضرت نموده و می گویی: ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَهَ نِساءِ الْعالَمینَ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا والِدَهَ الْحُجَجِ عَلَی النّاسِ أجْمَعینَ ألسَّلامُ عَلَیْکِ أیَّتُهَا الْمَظْلوُمَهُ الْمَمْنوُعَهُ حَقُّها.
و سپس میگویی : أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی أمَتِکَ وَ ابْنَهِ نَبِیِّکَ وَ زَوْجَهِ وَصِیِّ نَبِیِّکَ صَلاهً تُزْلِفُها فَوْقَ زُلْفی عِبادِکَ الْمُکَرَّمینَ مِنْ أهْلِ السَّماواتِ وَ اَهْلِ الأرَضینَ.
و روایت شده که هر کس آن حضرت را به این زیارت کند و از خداوند طلب آمرزش کند، حق تعالی گناهانش را بیامرزد و او را داخل بهشت نماید. و بعضی از علماء این زیارت را به روز وفات آن مظلومه که سوّم جمادی الثانی است اختصاص داده اند.
و نیز پس از آن، بر آن مظلومه چنین صلوات می فرستی: أللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الصِّدّیقَهِ فاطِمَهَ الزَّکِیَّهِ حَبیبَهِ حَبیبِکَ وَ نَبیِّکَ وَ اُمِّ أحِبّائِکَ وَ أصْفِیائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلی نِساء الْعالَمینَ. أللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّها
وَ کُنِ الثّائِرَ أللّهَمَّ بِدَمِ اَوْلادِها. أللّهُمَّ وَ کَما جَعَلْتَها اُمَّ أئِمَّهِ الْهُدی وَ حَلیلَهَ صاحِبِ اللَّواءِ وَ الکَریمَهَ عِنْدَ الْمَلأِ الأعْلی، فَصَلِّ عَلَیْها وَ عَلی اُمِّها صَلوهً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ (أبیها) مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِها أعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَ أبْلِغْهُمْ عَنّی فی هذِهِ السّاعَهِ أفْضَلَ التَّحِیَّهِ وَ السَّلامِ.
علّامه مجلسی علیه الرحمه در حدیث معتبری فرموده است که از عبدالله بن عباس نقل شده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرموده اند: هر کس امام حسن علیه السلام را در بقیع زیارت کند قدمش بر صراط ثابت باشد روزی که قدم ها لغزان است.
و در مُقنِعه از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: هر که مرا زیارت کند گناهانش آمرزیده شود و فقیر و پریشان نمیرد.
و ابن قولویه در کتاب کامل از هشام بن سالم از حضرت صادق(ع) نقل نموده که مردی خدمت آن حضرت شرفیاب شد و عرض کرد آیا باید پدر شما را زیارت کرد؟ فرمود: بلی، عرض کرد: چه پاداشی برای آن زیارت است؟ فرمود: اگر اعتقاد به امامت او داشته باشد و او را متابعت نماید پاداش او بهشت است. عرض کرد: کسی که از زیارت آن حضرت روگردان باشد جزایش چیست؟ فرمود: در روز قیامت حسرت خواهد داشت.
و شیخ طوسی رحمۀ الله علیه در کتاب تهذیب از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت نمود که هر که امام جعفر صادق و پدرش حضرت امام محمّدباقر علیهما السّلام را زیارت کند درد چشم نکشد و دردی هم به او نرسد و مبتلا نمیرد.
اماکن مقدسّه بقیع عبارتند از: قبور مقدّسه ائمّه بقیع صلوات الله علیهم اجمعین که عبارتند از: 1_ قبر مطهّر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام. 2_ قبر مطهّر حضرت امام زین العابدین علیه السلام. 3_ قبر مطهّر حضرت امام محمّد باقر علیه السلام.
4_ قبر مطهّر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام. که این چهار مرقد منوّر در کنار یکدیگر قرار دارند.
و قبور دیگری نیز به این ترتیب در بقیع واقع شده اند: 1_
قبر عباس بن عبدالمطّلب عموی پیغمبر اکرم (ص) 2_ قبر فاطمه بنت اسد مادر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که این دو قبر در کنار قبور ائمّه بقیع است و محتمل است که قبر مطهّر صدیقه طاهره نیز آنجا باشد. 3_ قبور دختران حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله که عبارتند از: زینت و کلثوم و رقیّه که این سه قبر با فاصله مختصری نزدیک قبور ائمّه بقیع قرار دارند. 4_ سه قبری است نزدیک درب خروجی که دوتای آن متعلّق به عمه های پیغمبراکرم(ص) است و یکی متعلّق به حضرت امّ البنین مادر مظلومه حضرت ابوالفضل العبّاس(ع) است. 5 _ قبر حضرت عبدالله ابن جعفر طیّار است که با قبر عمویش عقیل بن ابی طالب و سفیان بن الحرث در یک نقطه واقع است. 6 _ قبر حضرت ابراهیم فرزند پیغمبر است که نزدیک درب ورودی است. 7_ قبر زوجات پیغمبر است که بعضی از آنها صالحه بودند. 8 _ قبر حضرت اسماعیل فرزند امام صادق(ع) است که بیرون بقیع واقع شده است 9_ قبر حلیمه سعدیّه است که در انتهای بقیع است و او زنی است که مادر رضاعی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است و آن حضرت را شیر داده است. 10_ قبور شهدای واقعه حَرّه و شهدای زخمی اُحد که در بقیع واقع شده است.
و زیارت هایی که برای این اماکن متبرکه وارد است عبارتند از:
1_ اذن دخول که بر درِ ورودی بقیع ایستاده و می خوانی: أللّهُمَّ إنّی وَقَفْتُ عَلی بابٍ مِنْ أبوابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ مَنَعْتَ النّاسَ أنْ یَدْخُلُوا إلاّ بِإذْنِهِ فَقُلْتَ یَا أیُّهَا الَّذینَ
آمَنوا لاتَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبیِّ إلاّ أنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ، أللَّهُمَّ إنّی أعْتَقِدُ حُرْمَهَ صاحِبِ هذِهِ الْمَشاهِدِ الشَّریفَهِ فی غَیْبَتِهِمْ کَما أعْتَقِدُها فی حَضْرَتِهِمْ وَ أعْلَمُ أنَّ رَسوُلَکَ وَ خُلَفائَکَ عَلَیْهِمْ السَّلامُ أحْیاءٌ عِنْدَکَ یُرْزَقُونَ، یَرَوْنَ مَقامی وَ یَسْمَعوُنَ کَلامی وَ یَرُدُّونَ سَلامی وَ أنَّکَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعی کَلامَهُمْ وَ فَتَحْتَ بابَ فَهْمی بِلَذیذِ مُناجاتِهِمْ وَ إنّی أسْتَا ذِنُکَ یا رَبِّ أوَّلاً وَ أسْتَاْذِنُ رَسُولَکَ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثانِیاً وَ أسْتَاْذِنُ خُلَفائَکَ الأئِمَّهِ الْمَفروُضینَ عَلَیَّ طاعَتَهُمْ الْحَسَنَ بن عَلیٍّ وَ عَلَیِّ بن الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ السَّلامُ وَ الْمَلائِکَهَ الْمُوَکَّلینَ بِهذِهِ الْقُبورِ ثالِثاً ءَأدْخُلُ یا رَسوُلَ اللهِ ءَأدْخُلُ یا حُجَجَ اللهِ ءَأدْخُلُ یا مَلائِکَهَ اللهِ الْمُقَرَّبینَ الْمُقیمینَ عِنْدَ هذِهِ الْقُبُورِ فَاْذَنُوا لی یا مَوالِیَّ فِی الدُّخولِ أفْضَلَ ما أذِنْتُمْ لِأحَدٍ مِنْ أوْلِیائِکُمْ فَإنْ لَمْ أکُنْ أهْلاً لِذالِکَ فَأنْتُم أهْلٌ لذلِکَ .
سپس وارد بقیع شده و می گویی: بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ فی سَبیلِ اللهِ وَ عَلی مِلَّهِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، أللّهُمَّ اغْفِر لی وَ ارْحَمْنی وَ تُبْ عَلَیَّ إنَّکَ أنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ. یا مَوالِیَّ یا أبْناءَ رَسُولِ اللهِ ، عَبْدُکُمْ وَ ابْنُ أمَتِکُمُ الذَّلیلُ بَیْنَ أیْدیکُمْ وَ الْمُضْعَفُ فی عُلُوِّ قَدْرِکُمْ وَ الْمُعْتَرِفُ بِحَقِّکُمْ، جاءَکُمْ مُسْتَجیراً بِکُمْ قاصِداً إلی حَرَمِکُمْ مُتَقَرِّباً إلی مَقامِکُمْ، مُتَوَسِّلاً إلَی اللهِ تَعالی بِکُمْ، ءَأدْخُلُ یا مَوالِیَّ، ءَأدْخُلُ یا أوْلِیاءَ الله،ِ ءَأدْخُلُ یا مَلائِکَهَ اللهِ الْمُحْدِقینَ بِهذَا الْحَرَمِ، الْمُقیمینَ بِهذَا الْمَشْهَدِ.
و بعد با خشوع و خضوع و رقّت قلب در حالی که پای راست را مقدّم می داری داخل بقیع شده و می گویی: أللهُ أکْبَرُ کَبیراً وَ الْحَمْدُ للهِ کَثیراً وَ سُبْحانَ اللهِ بُکْرَهً
وَ أصیلاً وَ الْحَمْدُ للهِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ الْماجِدِ الأحَدِ، الْمُتَفَضِّلِ الْمَنّانِ الْمُتَطَوِّلِ الْحَنّانِ الَّذی مَنَّ بِطَوْلِهِ وَ سَهَّلَ زِیارَهَ ساداتی بِإحْسانِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْنی عَنْ زِیارَتِهِمْ مَمْنُوعاً بَل تَطَوَّلَ وَ مَنَحَ.
سپس تا حدّ امکان نزدیک قبور مقدّسه ایشان شده و پشت به قبله و رو به قبر ایشان کرده و می گویی: ألسَّلامُ عَلَیْکُمْ أئِمَّهَ الْهُدی ألسَّلامُ عَلَیْکُم أهْلَ التَّقْوی ألسَّلامُ عَلَیْکُم أیُّهَا الْحُجَجُ عَلی أهْلِ الدُّنْیا. ألسَّلامُ عَلَیْکُم أیُّهَا الْقُوّامُ فِی الْبَرِیَّهِ بِالْقِسْطِ. ألسَّلامُ عَلَیْکُم أهْلَ الصَّفْوَهِ ألسَّلامُ عَلَیْکُم آلَ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکُمْ أهْلَ النَّجْوی، أشْهَدُ أنَّکُمْ قَدْبَلَّغْتُمْ وَ نَصَحْتُمْ وَ صَبَرْتُمْ فی ذاتِ اللهِ وَ کُذِّبْتُمْ وَ اُسیئَ إلَیْکُمْ فَغَفَرْتُمْ وَ أشْهَدُ أنَّکُمُ الأئمَّهُ الرّاشِدُونَ الْمُهْتَدوُنَ وَ أنَّ طاعَتَکُمْ مَفْروُضَهٌ وَ أنَّ قَوْلَکُمُ الصِّدْقُ وَ أنَّکُمْ دَعَوْتُمْ فَلَمْ تُجابُوا وَ أمَرْتُمْ فَلَمْ تُطاعُوا وَ أنَّکُمْ دَعائِمُ الدّینِ وَ أرْکانُ الأرْضِ. لَمْ تَزالُوا بِعَیْنِ اللهِ یَنْسَخُکُمْ مِنْ أصْلابِ کُلِّ مُطَهَّرٍ وَ یَنْقُلُکُمْ مِنْ أرْحامِ الْمُطَهَّراتِ لَمْ تُدَنِّسْکُمُ الْجاهِلِیَّهُ الْجَهْلاءُ وَ لَمْ تَشْرَکْ فیکُمْ فِتَنُ الأهْواءِ. طِبْتُمْ وَ طابَ مَنْبَتُکُمْ، مَنَّ بِکُمْ عَلَیْنا دَیّانَ الدّینَ فَجَعَلَکُمْ فی بُیُوتٍ أذِنَ اللهُ أنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلَواتَنا عَلَیْکُمْ رَحْمَهً لَنا وَ کَفّارَهً لِذُنُوبِنا؛ إذِ اخْتارَکُمُ اللهُ لَنا وَ طَیَّبَ خَلْقَنا بِما مَنَّ عَلَیْنا مِنْ وَلایَتِکُمْ وَ کُنّا عِنْدَهُ مُسَمِّینَ بِعِلْمِکُمْ مُعْتَرِفینَ بِتَصْدیقِنا إیّاکُمْ وَ هذا مَقامُ مَنْ أسْرَفَ وَ أخْطَأ وَ اسْتَکانَ وَ أقَرَّ بِما جَنی وَ رَجی بِمَقامِهِ الْخَلاصَ وَ أنْ یَسْتَنْقِذَهُ بِکُمْ مُسْتَنْقِذَ الْهَلْکَی مِنَ الرَّدَی، فَکُونُوا لی شُفَعاءَ فَقَدْ وَفَدْتُ إلَیْکُمْ إذْ رَغِبَ عَنْکُمْ أهْلُ الدُّنْیا وَ اتَّخَذوُا آیاتِ اللهِ هُزُواً وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها.
و در اینجا سر را رو به آسمان کرده و بگو: یا مَنْ هُوَ
قائِمٌ لایَسْهُو، وَ دائِمٌ لایَلْهُو وَ مُحیطٌ بِکُلِّ شَیْئٍ، لَکَ الْمَنُّ بِما وَفَّقْتَنی وَ عَرَّفْتَنی بِما أقَمْتَنی عَلَیْهِ إذْ صَدَّ عَنْهُ عِبادَکَ وَ جَهِلُوا مَعْرِفَتَهُ وَ اسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِ وَ مالُوا إلی سِواهُ، فَکانَتِ الْمِنَّهُ مِنْکَ عَلَیَّ مَعَ أقْوامٍ خَصَصْتَهُمْ بِما خَصَصْتَنی بِهِ، فَلَکَ الْحَمْدُ إذْ کُنْتُ عِنْدَکَ فی مَقامی هذا مَذْکُوراً مَکْتُوباً فَلاتَحْرِمْنی ما رَجَوْتُ وَ لاتُخَیِّبْنی فیما دَعَوْتُ، بِحُرْمَهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ وَ صَلَّ اللهُ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.
پس برای هر چه که بخواهی دعا کن و از آنجا که نماز خواندن در قبرستان بقیع میسّر نیست، نماز زیارت آن چهار امام مظلوم علیهم السلام را که هر کدام دو رکعت است، در منزل خود و یا در مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله می خوانی.
و شیخ طوسی و سید بن طاووس گفته اند: چون بخواهی با ایشان وداع کنی بگو: ألسَّلامُ عَلَیْکُمْ أئِمَّهَ الْهُدی وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. أسْتَوْدِعُکُمُ اللهَ وَ أقْرَءُ عَلَیْکُمُ السَّلامَ. آمَنّا بِاللهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ بِما جِئْتُمْ بِهِ وَ دَلَلْتُمْ عَلَیْهِ. أللّهُمَّ فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ.
پس بسیار دعا کن و از خدا بخواه که بار دیگر نیز تو را به زیارت ایشان موفّق گرداند و این زیارت، آخرین زیارت تو نباشد.
زیارت جامعه اوّل است که هر کدام از امامان را می توان با آن زیارت نمود، و آن زیارتی است که شیخ صدوق رحمۀ الله علیه در کتاب من لایحضره الفقیه نقل نموده است، که چون از حضرت امام رضا علیه السلام در آداب تشرّف نزد قبر پدر بزرگوارشان حضرت امام موسی کاظم علیه السلام سؤال کردند فرمودند: ابتدا دو رکعت نماز در مسجدهای اطراف قبر می خوانی و در هر
حال برای زیارت هر یک از امامان و مراقد پیغمبران و اوصیاء آنها، می توانی این دعا را بخوانی: ألسَّلامُ عَلَی أوْلیاءِ اللهِ وَ أصْفِیائِهِ ألسَّلامُ عَلَی اُمَناءِ اللهِ و أحِبّائِهِ، ألسّلامُ عَلَی أنْصارِ اللهِ وَ خُلَفائِهِ ألسَّلامُ عَلَی مَحالِّ مَعْرِفَهِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَی مَساکِنِ ذِکْرِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَی مُظْهِری أمْرِ اللهِ وَ نَهْیِهِ ألسَّلامُ عَلَی الدُّعاهِ إلَی اللهِ ألسَّلامُ عَلَی الْمُسْتَقِرّینَ فی مَرْضاتِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَی الْمُخْلِصینَ فی طاعَهِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَی الأدِلاّءِ عَلَی اللهِ ألسَّلامُ عَلَی الَّذینَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَی اللهَ وَ مَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَی اللهَ وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ وَ مَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ وَ مَنْ تَخَلّی مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلّی مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اُشْهِدُ اللهَ أنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ،مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ عَلانیَتِکُمْ مُفَوِّضٌ فی ذلِکَ کُلِّهِ إلَیْکُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّدٍ مِنَ الْجِنِّ وَ الإنْسِ وَ أبْرَءُ إلَی اللهِ مِنْهُمْ وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ.
و نیز به این کیفیت صلوات بر امام حسن و امام حسین علیهما السّلام می فرستی: أللّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَبْدَیْکَ وَ وَلِیَّیْکَ وَ ابْنَیْ رَسُولِکَ وَ سِبْطَیِ الرَّحمَهِ وَ سَیِّدَیْ شَبابِ أهْلِ الْجَنَّهِ أفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلی أحَدٍ مِنْ أوْلادِ النَّبِیّینَ وَ الْمُرْسَلینَ. أللّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْحَسَنِ ابْنِ سَیِّدِالنَّبیّینَ وَ وَصِیِّ أمیرِالْمُؤمِنینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ أشْهَدُ أنَّکَ یَابْنَ أمیرِالْمُؤْمِنینَ أمینُ اللهِ وَ ابْنُ أمینِهِ عِشْتَ مَظْلوُماً وَ مَضَیْتَ شَهیداً وَ أشْهَدُ أنَّکَ الإمامُ الزَّکِیُّ، الْهادِی الْمَهْدِیُّ. أللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ بَلِّغْ روُحَهُ وَ جَسَدَهُ عَنّی فی هذِهِ السّاعَهِ أفْضَلَ
التَّحِیَّهِ وَ السَّلامِ. أللّهُمَّ صَلِّ عَلَ الحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَظْلوُمِ الشَّهیدِ، قَتیلِ الْکَفَرَهِ وَ طَریحِ الْفَجَرَهِ، ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا أباعَبْدِاللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ أمیرِالْمُؤمِنینَ، أشْهَدُ مُوقِناً أنَّکَ أمینُ اللهِ وَ ابْنُ أمینِهِ، قُتِلْتَ مَظْلوُماً و مَضَیْتَ شَهیداً وَ أشْهَدُ أنَّ اللهَ تَعالی الطّالِبُ بِثارِکَ، مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ مِنَ النَّصْرِ وَ التَّاْییدِ فی هَلاکِ عَدُوِّکَ وَ إظْهارِ دَعْوَتِکَ وَ أشْهَدُ أنَّکَ وَفَیْتَ بَعَهْدِ اللهِ وَ جاهَدْتَ فی سَبیلِ اللهِ وَ عَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّی أتاکَ الْیَقینُ، لَعَنَ اللهُ اُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللهُ اُمَّهً خَذَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللهُ اُمَّهً ألَبَّتْ عَلَیْکَ وَ أبْرَءُ إلَی اللهِ تَعالی مِمَّن أکْذَبَکَ وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّکَ وَ اسْتَحَلَّ دَمَکَ، بِأبی أنْتَ وَ اُمّی یا أباعَبْدِاللهِ، لَعَنَ اللهُ قاتِلَکَ، لَعَنَ اللهُ خاذِلَکَ، لَعَنَ اللهُ مَنْ سَمِعَ واعِیَتَکَ فَلَمْ یُجِبْکَ وَ لَمْ یَنْصُرْکَ، وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ سَبیَ نِساءَکَ، أنَا إلَی اللهِ مِنْهُمْ بَرئٌ وَ مِمَّنْ والاهُمْ وَ أعانَهُمْ. وَ أشْهَدُ أنَّکَ وَ الأئِمَّهَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَهُ التَّقْوی وَ بابُ الْهُدی وَ الْعُرْوَهُ الْوُثْقی وَ الْحُجَّهُ عَلی أهْلِ الدُّنْیا وَ أشْهَدُ أنّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِمَنْزِلَتِکُمْ مُوقِنٌ وَ لَکُمْ تابِعٌ بِذاتِ نَفْسی وَ شَرایِعِ دینی وَ خَواتیمِ عَمَلی وَ مُنْقَلَبی فی دُنْیایَ وَ آخِرَتی.
و سپس به این کیفیت صلوات بر امام زین العابدین علیه السلام می فرستی: أللّهُمَّ صَلِّ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ سَیِّدِ الْعابِدینَ الَّذی اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ جَعَلْتَ مِنْهُ أئِمَّهَ الْهُدیَ الَّذینَ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلوُنَ إخْتَرْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ طَهَّرْتَهُ مِنْ الرِّجْسِ وَ اصْطَفَیْتَهُ وَ جَعَلْتَهُ هادیاً مَهْدِیّاً. أللّهُمَّ فَصَلِّ عَلَیْهِ أفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلی أحَدٍ مِنْ ذُرّیَّهِ أنْبِیائِکَ حَتّی تَبْلُغَ بِهِ ما تَقِرُّ بِهِ عَیْنُهُ فِی الدُّنْیا
وَ الآخِرَهِ إنَّکَ عَزیزٌ حَکیمٌ.
و بعد صلوات بر امام محمّد باقر علیه السلام می فرستی و می گویی: أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ باقِرِ الْعِلْمِ وَ إمامِ الْهُدی وَ قائدِ أهْلِ التَّقْوی وَ الْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبادِکَ. أللّهُمَّ وَ کَما جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبادِکَ وَ مَناراً لِبِلادِکَ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِکْمَتِکَ وَ مُتَرْجِماً لِوَحْیِکَ وَ أمَرْتَ بِطاعَتِهِ وَ حَذَّرْتَ مِنْ مَعْصِیَتِهِ فَصَلِّ عَلَیْهِ یا رَبِّ أفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلی أحَدٍ مِنْ ذُرّیَّهِ أنْبِیائِکَ وَ أصْفِیائِکَ وَ رُسُلِکَ وَ اُمَنائِکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ.
و بر امام جعفرصادق علیه السلام نیز این چنین صلوات می فرستی: أللّهُمَّ صَلِّ عَلی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ خازِنِ الْعِلْمِ، الدّاعی إلَیْکَ بِالْحَقِّ، النُّورِ الْمُبینِ. أللّهُمَّ وَ کَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَ وَحْیِکَ وَ خازِنِ عِلْمِکَ وَ لِسانِ تَوْحیدِکَ وَ وَلِیِّ أمْرِکَ وَ مُسْتَحْفِظِ دینِکَ، فَصَلِّ عَلَیْهِ أفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلی أحَدٍ مِنْ أصْفِیائِکَ وَ حُجَجِکَ، إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.
و در زیارت امام حسن علیه السلام و سایر امامان، پشت به قبله و رو به قبر می ایستی و می گویی: ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا أبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ الْمُؤْمِنینَ وَ ابْنَ أوَّلِ الْمُسْلِمینَ وَ کَیْفَ لاتَکوْنَ کَذلِکَ وَ أنْتَ سَبیلُ الْهُدی وَ حَلیفُ التُّقی وَ خامِسُ أهْلِ الْکِساء، غَذَّتْکَ یَدُ الرَّحْمَهِ وَ رُبیتَ فی حِجْرِ الإسْلامِ وَ رُضِعْتَ مِنْ ثَدْیِ الإیمانِ فَطِبْتَ حَیّاً وَ طِبْتَ مَیِّتاً، غَیْرَ أنَّ النَّفْسَ غَیرُ راضِیَهٍ بِفِراقِکَ وَ لا شاکَّهٍ فی حَیاتِکَ، یَرْحَمُکَ اللهُ. ألسَّلامُ علی أبی مُحَمَّدٍ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعابِدینَ وَ سَیِّدِ السّاجِدینَ وَ إمامِ الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ عِلْمِ النَّبیّینَ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و در زیارت ائمّه طاهرین نیز می گویی: ألسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا خُزّانَ عِلْمِ اللهِ وَ حَفَظَهَ سِرِّهِ وَ تَراجُمَهَ وَحْیِهِ، أتَیْکُمُ یا أبْناءَ رَسُولِ اللهِ عارِفاً بِحَقِّکُمْ مُسْتَبْصِراً بِشَاْنِکُمْ مُعادِیاً لِأعْدائِکُمْ مُوالِیاً لِأوْلِیائِکُمْ، بِأبی أنْتُمْ وَ اُمّی صَلَّی اللهُ عَلی أرْواحِکُمْ وَ أبْدانِکُمْ. أللّهُمَّ إنّی أتَوالٰی آخِرَهُمْ کَما تَوَلَّیْتُ أوَّلَهُمْ وَ أبْرَءُ مِنْ کُلِّ وَلیجَهٍ دوُنَهُمْ. آمَنْتُ بِاللهِ وَ کَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغوُتِ وَ اللاّتِ وَ الْعُزّی وَ کُلِّ نِدٍّ یُدْعی مِنْ دُونِ اللهِ.
و در زیارت امام حسن علیه السلام مستحب است که زیارت کنی آن حضرت را به این زیارت: ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ نَبِیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ أمیرِالْمؤْمِنینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ فاطِمَهَ الزَّهراء ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ خَدیجَهَ الْکُبْری ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا صَفْوَهَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا أمینَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِراطَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ حِکْمَهِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دینِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّها السَّیِّدُ الزَّکِیُّ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّها الْبَرُّ التَّقِیُّ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا القائِمُ الْأمینُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْعالِمُ بِالتَّنْزیلِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا العالِمُ بِالتَّاْویلِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْهادِی الْمَهْدِیّ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْباهِرُ الْخَفِیُّ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِیُّ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الصِّدّیقُ الشَّهیدُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَولایَ یا أبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و در زیارت حضرت امام زین العابدین علیه السلام می گویی: ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا زَینَ الْعابِدینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا زَیْنَ الْمُجْتَهِدینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا إمامَ الْمُتَّقینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا قُرَّهَ عَیْنِ النّاظِرینَ الْعارِفینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلَفَ السّابِقینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَصِیَّ الْوَصِیّینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا خازِنَ
وَصایَا الْمُرْسَلینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا ضَوْءَ الْمُسْتَوْحِشینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ الْمُجْتَهِدینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سِراجَ الْمُرْتاضینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا فَخْرَ الْمُتَعَبِّدینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الْعالَمینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَفینَهَ الْعِلْمِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَکینَهَ الْحِلْمِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا میزانَ الْقِصاصِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَفینَهَ الْخَلاصِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَحْرَ النَّدی ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَدْرَ الدُّجی ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْأوّاهُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الصّابِرُ الْحَکیمُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَئیسَ الْبَکَّائینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الْمُؤْمِنینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلایَ یا أبا مُحَمَّدٍ أشْهَدُ أنَّکَ یا حُجَّهَ اللهِ وَ ابْنَ حُجَجِهِ وابْنَ أمینِهِ وَ أبُواُمَنائهِ وَ أنَّکَ ناصَحْتَ فی عِبادَهِ رَبِّکَ وَ سارَعْتَ فی مَرْضاتِهِ وَ خَیَّبْتَ أعْدائَهُ وَ سَرَرْتَ أوْلِیائَهُ أشْهَدُ أنَّکَ قَدْ عَبَدْتَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ وَ اتَّقَیْتَهُ حَقَّ تُقاتِهِ وَ أطَعْتَهُ حَقَّ طاعَتِهِ حَتّی أتاکَ الْیَقینُ فَعَلَیْکَ یا مَولایَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ أفْضَلَ التَّحِیَّهِ وَ السَّلامُ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و در زیارت حضرت امام محمد باقر علیه السلام مستحب است که بگویی: ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْباقِرُ بِعِلْمِ أللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْفاحِصُ عَنْ دین أللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْمُبَیِّنُ لِحُکْمِ أللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْقائِمُ بِقِسْطِ أللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا النّاصِحُ لِعِبادِهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الدّاعی إلَی اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الذَلیلُ عَلَی اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْحَبْلُ المَتینُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْفَصْلُ الْمُبینُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا النُّورُ السّاطِعُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْبَدْرُ اللاّمِعُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْحَقُّ الْأبْلَجُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا السِّراجُ الْأسْرَجُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا النَّجْمُ الْأزْهَرُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الکَوکَبُ الْأبْهَرُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الُمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضَلاتِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْمَعْصُومُ مِنَ الزَّلّاتِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الزَّکِیُّ فِی
الْحَسَبِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الرَّفیعُ فِی النَّسَبِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا القَصْرُ الْمَشیدُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الحُجَّهُ عَلی خَلْقِهِ أجْمَعینَ أشْهَدُ یا مَوْلایَ أنَّکَ قَدْ صَدَعْتَ بِالْحَقِّ صَدْعاً وَ بَقَرْتَ الْعِلْمَ بَقْراً وَ نَشَرْتَهُ نَشْراً لاتَاْخُذْکَ فِی اللهِ لَوْمَهُ لائمٍ وَ کُنْتَ لِدینِ اللهِ مُکاتِماً وَ قَضَیْتَ ما کانَ عَلَیْکَ وَ أخْرَجْتَ أوْلِیائَکَ مِنْ وَلایَهِ غَیْرِ اللهِ إلی وَلایَهِ اللهِ وَ أمَرْتَ بِطاعَهِ اللهِ وَ نَهَیْتَ عَنْ مَعْصِیَهِ اللهِ حَتّی قَبَضَکَ اللهُ إلی رِضْوانِهِ وَ ذَهَبَ بِکَ إلی دارِ کَرامَتِهِ وَ إلی مَساکِنِ أصْفِیائهِ وَ مُجاوَرَهِ أوْلِیائِهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و مستحب است زیارت امام جعفر صادق علیه السّلام به این زیارت: ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْإمامُ الصّادِقُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْفاتِقُ الرّاتِقُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا السَّنامُ الْأعْظَمُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الصِّراطُ الْأقْوَمُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ الْمُعْضَلاتِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الْخَیْراتِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ البَرَکاتِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْحُجَجِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهینَ الواضِحاتِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الْخَطایاتِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الْکُرُباتِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَمیدَ الصّادِقینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلَفَ الْخائفینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا زَعیمَ الصّادِقینَ الصّالِحینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا کَهْفَ الْمُؤمِنینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلّینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعینَ أشْهَدُ یا مَوْلایَ أنَّکَ عَلَمُ الْهُدی وَ الْعُرْوَهُ الْوُثْقی وَ شَمْسُ الضُّحی وَ بَحْرُ النَّدی وَ کَهْفُ الْوَری وَ الْمَثَلُ الْأعْلی صَلَّی اللهُ عَلی رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ وَ السَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَی الْعَبّاسِ عَمِّ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ رَحْمَهُ اللهِ
وَ بَرَکاتُهُ.
زیارت عباس بن عبدالمطلب
ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَنا یا عَبّاسُ یا عَمَّ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَمَّ نَبِیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَمَّ حَبیبِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَمَّ الْمُصْطَفی ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَنَا الْمُصْطَفی ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَنَا الْإمامِ الْحَسَنِ الْمُجْتَبی ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَنَا الإمامُ زَیْنَ الْعابِدینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَنَا الْإمامُ مُحَمَّدٍ الباقِرِ عَلَیْهِ السَّلامُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَنَا الْإمامُ جَعْفَرٍ الصّادِقِ ألسَّلامُ عَلَیْکُم یا أهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ وَ مَعْدِنِ الرِّسالَهِ رَضِیَ اللهُ عَنْکُمْ وَ أرْضاکُمْ أحْسَنَ الرِّضا وَ جَعَلَ الْجَنَّهَ مَثْواکُمْ وَ مَسْکَنَکُمْ وَ مَحَلَّکُمُ وَ مَاْواکُمْ ألسَّلامُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و چون قصد زیارت آن بانو کردی نزد قبر آن مخدّره که کنار قبور ائمّه بقیع است و بعضی آنرا نزدیک قبر حلیمه سعدیّه خارج قبرستان بقیع دانسته اند (پس مناسب است در هردو مکان ایشان را زیارت کنی) می ایستی و می گویی: ألسَّلامُ عَلَی نَبِیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَی مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ ألسَّلامُ عَلی مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْأوَّلینَ ألسَّلامُ عَلَی مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْآخَرینَ ألسَّلامُ عَلَی مَنْ بَعَثَهُ اللهُ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّها النّبِیُّ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ ألسَّلامُ عَلَی فاطِمَهَ بِنْتِ أسَدٍ الْهاشِمیَّهِ ألسَّلامُ عَلَیکِ أیَّتُهَا الصِّدّیقَهُ الْمَرْضِیَّهُ ألسَّلامُ عَلَیکِ أیَّتُهَا التَّقِیَّهُ النَّقِیَّهُ ألسَّلامُ عَلَیکِ أیَّتُهَا الْکَریمَهُ المَرضِیَّهُ الرّاضِیَّهُ ألسَّلامُ عَلَیکِ یا کافِلَهَ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ ألسَّلامُ عَلَیکِ یا والدَهَ سَیِّدِ الْوَصیّینَ ألسَّلامُ عَلَیکِ یا مَنْ ظَهَرَتْ شَفَقَتَها عَلی رَسُولِ اللهِ خاتَمِ النَّبیّینَ ألسَّلامُ عَلَیکِ یا مَنْ تَرْبِیَتُها لِوَلِیِّ اللهِ الْأمینِ ألسَّلامُ عَلَیکِ وَ عَلی رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ الطّاهِرِ ألسَّلامُ عَلَیکِ وَ عَلی وَلَدِکِ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ أشْهَدُ أنَّکِ أحْسَنْتِ الْکِفالَهَ وَ أدَّیْتِ الْأمانَهَ وَ اجْتَهَدْتِ
فی مَرْضاتِ اللهِ وَ بالَغْتِ فی حِفْظِ رَسُولِ اللهِ عارِفَهً بِحَقِّهِ، مُؤْمِنَهً، بِصِدْقِهِ، مُعْتَرِفَهً بِنُبُوَّتِهِ، مُسْتَبْصِرَهً بِنِعْمَتِهِ، کافِلَهً بِتَرْبِیَتِهِ، مُشْفِقَهً عَلی نَفْسِهِ، واقِفَهً عَلی خِدْمَتِهِ، مُخْتارَهً رَآهُ. وَ أشْهَدُ أنَّکِ مَضَیْتِ عَلَی الْأیمانِ وَ التَّمسُّکِ بِأشْرَفِ الْأدْیانِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً طاهِرَهً زَکِیَّهً تَقِیَّهً، فَرَضِیَ اللهُ عَنْکِ وَ أرْضاکِ وَ جَعَلَ الْجَنَّهَ مَنْزِلَکِ وَ مَاْواکِ. أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمِّدٍ وَ انْفَعْنی بِزِیارَتِها وَ ثَبِّتْنی عَلی مَحَبَّتِها وَ لاتَحْرِمْنی شَفاعَتَها وَ شَفاعَهَ الْأئِمَّهَ مِنْ ذُرّیَّتِها وَ ارْزُقْنی مُرافَقَتَها وَ احْشُرْنی مَعَها وَ مَعَ أوْلادِهَا الطّاهِرینَ. أللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتی إیّاها وَارْزُقْنِی الْعَوْدَ إلَیْها أبَداً ما أبْقَیْتَنی، فَإذا تَوَفَّیْتَنی فَاحْشُرْنی فِی زُمْرَتِها وَ أدْخِلْنی فی شَفاعَتِها بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ أللّهُمَّ بِحَقِّها عِنْدَکَ وَ مَنْزِلَتِها لَدَیْکَ إغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِجَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النّارِ.
و پس از آن نماز زیارت آن مخدّره را هم در جای مناسب رجاءً می خوانی.
سپس نزدیک قبر شده و می گویی: ألسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلی حَبیبِ اللهِ ألسَّلامُ عَلی صَفِیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلی نَجیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلی مُحَمَّدِ بْنِ عَبْداللهِ سَیِّدِ الْأنْبِیاءِ وَ خاتَمِ الْمُرْسَلینَ وَ خِیَرَهِ اللهِ مِنْ خَلْقِهِ فی أرْضِهِ وَ سَمائِهِ ألسَّلامُ عَلی جَمیعِ أنْبِیائِهِ وَ رُسُلِهِ ألسَّلامُ عَلی الشُّهَداءِ وَ السُّعَداءِ وَ الصّالِحینَ ألسَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلی عِبادِ اللهِ الصّالِحینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیَّتُها الرُّوحُ الزّاکِیَهُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیَّتُهَا السُّلالَهُ الطّاهِرَهُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیَّتُهَا النَّسَمَهُ الزّاکِیَهُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ خَیْرِ الْوَری ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ النَّبِیِّ الْمُجْتَبی ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ الْمَبْعُوثِ إلی کافَّهِ الْوَری ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ الْبَشیرِ النَّذیرِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ
السِّراجِ الْمُنیرِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ الْمُؤَیَّدِ بِالْقُرْآنِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ الْمُرْسَلِ إلَی الْإنْسِ وَ الْجانّ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ صاحِبِ الرّایَهِ وَ الْعَلامَه ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ الشَّفیعِ یَوْمَ الْقِیامَهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ مَنْ حَباهُ اللهُ بِالْکَرامَهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. أشْهَدُ أنَّکَ قَدِ اخْتارَ اللهُ لَکَ دارَ إنْعامِهِ قَبْلَ أنْ یَکْتُبَ عَلَیْکَ أحْکامَهُ أوْ یُکَلِّفَکَ حَلالَهُ وَ حَرامَهُ فَنَقَلَکَ إلَیْهِ طَیِّباً زاکِیاً مَرْضِیّاً، طاهِراً مِنْ کُلِّ نَجَسٍ، مُقَدَّساً مِنْ کُلِّ دَنَسٍ، وَ بَوَّئَکَ جَنَّهَ الْمَاْوی وَ رَفَعَکَ إلَی الدَّرَجاتِ الْعُلی وَ صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ صَلاهً تَقَرُّ بِها عَیْنُ رَسُولِهِ وَ تُبَلِّغُهُ أکْبَرَ مَاْمُولِهِ. أللّهُمَّ اجْعَلْ أفْضَلَ صَلَواتِکَ وَ أزْکاها وَ أنْمی بَرَکاتِکَ وَ أوْفاها عَلی رَسُولِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَ عَلی مَنْ نَسَلَ مِنْ أوْلادِهِ الطَّیِّبینَ وَ عَلی مَنْ خَلَّفَ مِنْ عِتْرَتِهِ الطّاهِرینَ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ أللّهُمَّ إنّی أسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ صَفِیِّکَ وَ إبْراهیمَ نَجْلِ نَبِیِّکَ أنْ تَجْعَلَ سَعْیی بِهِمْ مَشْکوُراً وَ ذَنْبی بِهِمْ مَغْفُوراً وَ حَیاتِی بِهِمْ سَعیدَهً وَ عاقِبَتی بِهِمْ حَمیدَهً وَ حَوائِجی بِهِمْ مَقْضِیَّهً وَ أفْعالی بِهِمْ مَرْضِیَّهً وَ اُمُوری بِهِمْ مَسْعُودَهً وَ شُئُونی بِهِمْ مَحْمُودَهً أللّهُمَّ وَ أحْسِنْ لِیَ التَّوْفیقَ وَ نَفِّسْ عَنّی کُلَّ هَمٍّ وَ ضَیقٍ أللّهُمَّ جَنِّبْنی عِقابَکَ وَ امْنَحْنی ثَوابَکَ وَ أسْکِنّی جِنانَکَ وَ ارْزُقْنی رِضْوانَکَ وَ أمانَکَ وَ أشْرِکْ لی فی صالِحِ دُعائی والِدَیَّ وَ وُلْدی وَ جَمیعَ الْمُوْمنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، الْأحْیاءِ مِنْهُمْ وَ الْأمْواتَ إنَّکَ وَلِیُّ الْباقِیاتِ الصّالِحاتِ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.
و حاجات خود را از خداوند می خواهی و نماز زیارت آن حضرت را نیز در مکانی مناسب بجامی آوری.
و چون قصد زیارت آن بانوان مکرّمه را بنمایی کنار
قبر ایشان بایست و بگو: ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ رَبِّ العالَمینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَفْوَهَ جَمیعِ الْأنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَنِ اخْتارَهُ اللهُ عَلی الْخَلْقِ أجْمَعینَ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. ألسَّلامُ عَلی بَناتِ سَیِّدِ الْمُصْطَفی ألسَّلامُ عَلَی بَناتِ النَّبِیِ الْمُجْتَبی ألسَّلامُ عَلَی بَناتِ مَنِ اصْطَفاهُ اللهُ فی السَّماءِ وَ فَضَّلَهُ عَلی جَمیعِ الْبَرِیَّهِ وَ الْوَری ألسَّلامُ عَلَی ذُرّیَّهِ السَّیِّدِ الْجَلیلِ مِنْ نَسْلِ إسْماعیلَ وَ سُلالَهِ إبراهیمِ الْخَلیلِ ألسَّلامُ عَلَی بَناتِ النَّبِیِّ الرَّسُولِ ألسَّلامُ عَلَی أخَواتِ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ الْبَتُولِ ألسَّلامُ عَلَی ذُرّیَّهِ الطَّیِّبَهِ الطّاهِرَهِ وَ الْعِتْرَهِ الزّاکِیَهِ الزّاهِرَهِ بَناتِ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَ سَیِّدِ الْأنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ وَ خیرَهِ رَسُولِ الله أجْمَعینَ ألسَّلامُ عَلَی الذُّرِیَّهِ الطّاهِرَهِ الزّاکِیَّهِ وَ الْعِتْرَهِ الْمُصْطَفَویَّهِ ألسَّلامُ عَلَی زَیْنَبَ وَ اُمِّ کُلْثُومَ وَ رُقَیَّهَ ألسَّلامُ عَلَی الشَّریفاتِ الْأحْسابِ وَ الطّاهِراتِ الْأنْسابِ ألسَّلامُ عَلَی بَناتِ الْآباءِ وَ الْأعاظِمِ وَ سُلالَهِ الْأجْدادِ الْأکارِمِ الْأفاخِمِ عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَ عَبْدِ مَنافٍ وَ هاشِمَ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
مستحب است در زیارت آنها بخوانی: ألسَّلامُ عَلَیْکُما یا عَمَّتَیْ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکُما یا عَمَّتَیْ نَبِیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکُما یا عَمَّتَیْ حَبیبِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکُما یا عَمَّتَیَ الْمُصْطَفی رَضِیَ اللهُ تَعالی عَنْکُما وَ جَعَلَ الْجَنَّهَ مَنْزِلَکُما وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و در زیارت اُمّ البنین سلام الله علیها می گویی: ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَهَ وَلِیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَهَ أمیرالْمُؤْمِنین ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْبَنینِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْعَبّاسِ ابْنِ أمیرِالْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْن أبیطالِبٍ رَضِیَ للهُ تَعالی عَنْکِ وَ جَعَلَ الْجَنَّهَ مَنْزِلَکِ وَ مَاْواکِ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و در زیارت آن دو بزرگوار می خوانی: ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَنا یا عَقیلَ بْنَ أبِی طالِبٍ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمِّ نَبِیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمِّ حَبیبِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمِّ الْمُصطَفی ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا أخا عَلِیٍّ الْمُرتَضی. ألسَّلامُ عَلَی عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرِ الطَّیّارِ فِی الْجِنانِ وَ عَلی مَنْ حَوْلَکُما مِنْ أصْحابِ رَسُولِ اللهِ رَضِیَ اللهُ تَعالی عَنْکُمْ وَ أرْضاکُمْ أحْسَنَ الرِّضا وَ جَعَلَ الْجَنَّهَ مَنْزِلَکُمْ وَ مَسْکَنَکُمْ وَ مَحَلَّکُمْ وَ مَاْواکُمْ ألسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و در زیارت ایشان نیز می خوانی: ألسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا شُهَداءُ یا سُعَداءُ یا نُجَباءُ یا نُقَباءُ یا أهْلَ الصِّدْقِ وَ الْوَفاءِ ألسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا مُجاهِدوُنَ فی سَبیلِ اللهِ حَقَّ جِهادِهِ. ألسَّلامُ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ الدَّارِ. ألسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا شُهداءَ کافَّهً عامَّهً وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ برکاتُه
و در زیارت یگانه بانویی که پیغمبر اکرم(ص) را شیر داده می گویی: ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ صَفِیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ حَبیبِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْمُصْطَفی ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا مُرْضِعَهَ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا حَلیمَهَ السَّعْدِیَّهِ فَرَضِیَ اللهُ تَعالی عَنْکِ وَ أرْضاکِ وَ جَعَلَ الْجَنَّهَ مَنْزِلَکِ وَ مَاْواکِ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که هر کس این دعا را در زیارت عموم کسانی که به طریق حق از دنیا رفته اند و در آنجا مدفونند بخواند، ثواب پنجاه سال عبادت را برای او بنویسند و گناه پنجاه ساله او و پدر و مادرش محو گردد و آن دعا این است: ألسَّلامُ عَلی أهْلِ لا إلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ أهْلِ لا إلهَ إلاَّ اللهُ یا أهْلَ لا إلهَ إلاَّ اللهُ بِحَقِّ لا إلهَ إلاَّ اللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ لا إلهَ إلاَّ اللهُ یا لا إلهَ إلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إلهَ إلاَّ اللهُ اغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَ احْشُرْنا فی زُمْرَهِ مَنْ قالَ لا إلهَ إلاَّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللهِ
و در زیارت ایشان می گویی: ألسَّلامُ عَلی جَدِّکَ الْمُصْطَفی ألسَّلامُ عَلی أبیکَ الْمُرْتَضی الرِّضا ألسَّلامُ عَلی السَّیِّدَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ألسَّلامُ عَلی خَدیجَهَ اُمِّ الْمُؤْمِنینَ اُمِّ سَیِّدَهِ نِساءِ الْعالَمینَ. ألسَّلامُ عَلی فاطِمَهَ اُمِّ الائمَّهِ الطّاهرینَ ألسَّلامُ عَلی النُّفُوسِ الْفاخِرَهِ، بُحُورِ الْعُلُوم الزّاخِرَهِ، شُفَعائی فِی الآخِرَهِ وَ أوْلِیائی عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ إلَی الْعِظامِ النَّخِرَهِ أئِمَّهِ الْخَلْقِ وَ وُلاهُ الْحَقِّ ألسَّلامُ عَلیْکَ أیُّهَا الشَّخْصُ الشَّریفِ إسْماعیلُ بْنِ مَوْلانا جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ الطّاهِرِ الْکَریم
أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ مُصْطَفاهُ وَ أنَّ عَلیّاً وَلیُّهُ وَ مُجْتَباهُ وَ أنَّ الإمامَهَ فی وُلْدِهِ إلی یَوْمِ الدّینِ نَعْلَمُ ذَالِکِ عِلْمَ الْیَقینِ وَ نَحْنُ لِذالِکَ مُعْتَقِدُونَ وَ فِی نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدوُنَ.
و هرگاه خواستی که از مدینه منوّره بیرون روی و با مرقد مطهّر پیغمبر اکرم(ص) وداع کنی، ابتدا غسل کن و لباس پاکیزه بپوش و سپس به منظور زیارت آن مرقد مطهّر، روانه آن مضجع نبوی شده و چون از زیارت فارغ شدی، در وداع با آن حضرت این کلمات را زمزمه کن: ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا البَشیرُ النَّذیرُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا السِّراجُ الْمُنیرُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا السَّفیرُ بَیْنَ اللهِ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ أشْهَدُ یا رَسُولَ اللهِ أنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْأصْلابِ الشّامِخَهِ وَ الْأرْحامِ الْمُطَهَّرَهِ لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّهُ بِأنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ مِنْ مُدْ لَهِمّاتِ ثِیابِها وَ أشْهَدُ یا رَسُولَ اللهِ أنّی مُؤْمِنٌ بِکَ وَ بِالْأئمَّهِ مِنْ أهْلِ بَیْتِکَ، أعْلامِ الْهُدی وَ الْعُرْوَهِ الْوُثْقی وَالْحُجَّهِ عَلی أهْلِ لدُّنْیا. أللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَهِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ السَّلامُ فَإنْ تَوَفَّیْتَنی فَإنّی أشْهَدُ فی مَماتی عَلی ما أشْهَدُ عَلَیْهِ فی حَیاتی أنَّکَ أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلاّ أنْتَ وَحْدَکَ لاشَریکَ لَکَ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ وَ أنَّ الأئِمَّهَ مِنْ أهْلِ بَیْتِهِ، أوْلِیائَکَ وَ أنْصارَکَ وَ حُجَجَکَ عَلی خَلْقِکَ، خُلَفائَکَ فی عِبادِکَ وَ أعْلامَکَ فی بِلادِکَ وَ خُزّانَ عِلْمِکَ وَ حَفَظَهِ سِرِّکَ وَ تَراجَمَهَ وَحْیِکَ. أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَلِّغْ روُحَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فی ساعَتی هذِهِ تَحِیَّهً مِنّی وَ سَلاماً. ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللهِ وَ رَحْمَهُ
اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و سپس با حال تواضع می گویی: أللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَهِ قَبْرِ نَبِیِّکَ فَإنْ تَوَفَّیْتَنی قَبْلَ ذلِکَ فَإنّی أشْهَدُ فی مَماتی عَلی ما أشْهَدُ فی حَیاتی أنْ لا إلهَ إلاّ أنْتَ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ وَ أنَّکَ قَدِ اخْتَرْتَهُ مِنْ خَلْقِکَ ثُمَّ اخْتَرْتَ مِنْ أهْلِ بَیْتِکَ الطّاهِرینَ الَّذینَ أذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهیراً، فَاحْشُرْنا مَعَهُمْ وَ فی زُمْرَتِهِمْ وَ تَحْتَ لِوائِهِمْ وَ لا تُفَرِّقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ والسّلامُ عَلَیْکَ وَ لا جَعَلَهُ اللهُ آخَرَ تَسْلیمی عَلَیْکَ.
ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللهِ، أسْتَوْدِعُکَ اللهَ وَ أسْتَرْعاکَ وَ أقْرَءُ عَلَیْکَ ألسَّلامَ آمَنْتُ بِاللهِ وَ بِما جِئْتَ بِهِ وَدَلَلْتَ عَلَیْهِ أللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَهِ قَبْرِ نَبِیِّکَ فِإنْ تَوَفَّیْتَنی قَبْلَ ذلِکَ فَإنّی أشْهَدُ فی مَماتی عَلی ما شَهِدْتُ عَلَیْهِ فی حَیاتی أنْ لا إلهَ إلاّ أنْتَ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.
در زیارت آن حضرت نیز می گویی: ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَهَ رَسُولِ اللهِ سَیِّدِ الْمُرْسَلین ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَهِ نَبِیِّ اللهِ خاتَمِ النَّبیِّینَ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْحَسَنِ و الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبابِ أهْلِ الْجَنَّهِ أجْمَعینَ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْأئِمَّهِ الطّاهِرینَ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْمُؤْمِنینَ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْمُؤْمِناتِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا خالِصَهَ الْمُخْلِصاتِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَهَ الْحَرَمِ وَ مَلائِکَهِ الْبَطْحاءِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا أوَّلَ مَنْ صَدَّقَتْ بِرَسُولِ اللهِ مِنَ النِّساءِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ وَفَتْ بِالْعُبُودِیَّهِ حَقَّ الْوَفاءِ وَ أسْلَمت نَفْسَها وَ أنْفَقَتْ مالَها لِسَیِّدِ الْأنْبِیاءِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا قَرینَهَ حَبیبِ إلهِ السَّماءِ الْمُزَوَّجَهِ بِخُلاصَهِ الْأصْفیاءِ یَابْنَهَ إبْراهیمِ الْخَلیلِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا حافِظَهَ دینِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا ناصِرَهَ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَن تَوَلّی دَفْنَها رَسُولُ اللهِ وَ اسْتَوْدَعَها إلی رَحْمَهِ اللهِ أشْهَدُ أنَّکِ حَبیبَهُ اللهِ وَ خیرَهُ اللهِ وَ أنَّ اللهَ جَعَلَکِ فی مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِهِ فی قَصْرٍ مِنَ الْیاقُوتِ فی أعْلی مَنازِلِ الْجِنانِ، صَلَّی اللهُ عَلَیْکِ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و مرقد آن جناب محتمل است که در مکه باشد و محتمل است که در ابواء بین مکّه و مدینه باشد و در هر حال آن بانوی گرانقدر را با این کلمات زیارت می نمایی: ألسَّلامُ عَلَیْکِ أیَّتُهَا الطّاهِرَهُ الْمُطَهَّرَهُ ألسَّلامُ عَلَیْکِ أیَّتُهَا الزّاکِیَهُ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ شَرَّفَهَا اللهُ بِأعْلَی الشَّرَفِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا خَیْرَ خَلَفٍ بَعْدَ أکْرَمِ سَلَفٍ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ سَطَعَ مِنْ جَبینِها نُورُ سَیِّدِ الْأنْبِیاءِ فَأضائَتْ بِضَوْئِهِ الْأرْضَ وَ السَّماءَ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ نَزَلَت لَهَا الْمَلائِکَهُ الْأصْفِیاءُ وَ ضُرِبَ لَها حُجُبُ الْجَنَّهِ کَما ضُرِبَ لِمَرْیَمَ سَیِّدَهِ النِّساءِ
ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ نَزَلَتْ لِخَدْسَتِهَا الْحُورُ وَ أشْرَبَتْها مِنْ أشْرِبَهِ الْجَنَّهِ فی کَأسٍ مِنَ الْبُلُورِ وَ بَشَّرَتْها بِوِلادَهِ مُحَمَّدٍ خَیْرُ مَنْ مَضَی وَ خَیْرُ مَنْ یَأْتی فِی الدُّهُورِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا والِدَهَ حَبیبِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَهَ الْمُفْتَخَراتِ أیْنَ وَ أنّی مِثْلِکِ فِی الْوالِداتِ وَ قَدْ حَمَلْتِ بِسَیِّدَهِ الْمُفْتَخِراتِ أیْنَ وَ أنّی مِثْلِکِ فِی الْوالِداتِ وَ قَدْ حَمَلْتِ بِسَیِّدٍ الْکائِناتِ وَ جِئْتِ بِأشْرَفِ الْمَوْجُوداتِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یابْنَهَ الْأنْوارِ ألسَّلامُ عَلَیْکِ یابْنَهَ الْأخیارِ وَ عَلَی الْخَلَفِ الْأطهارِ مِنْ بَعْدِکِ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و مستحب است که چون به قبرستان مکّه رسیدی قصد زیارت آن حضرت نموده و بگویی: ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَنا یا قاسِمَ بْنِ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ نَبِیِّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ حَبیبِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ الْمُصْطَفی ألسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلی مَنْ حَوْلِکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ رَضِیَ اللهُ تَعالی عَنْکُمْ وَ أرْضاکُمْ أحْسَنَ الرِّضا وَ جَعَلَ الْجَنَّهَ مَنْزِلَکُمْ وَ مَسْکَنَکَمْ وَ مَاْواکُمْ ألسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْبَطْحائِ وَ ابْنَ رَئیسِها ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ الْکَعْبَهِ بَعْدَ تَاْسیسِها ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا کافِلَ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا حافِظَ دینِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَمَّ الْمُصْطَفی ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا والِدَ الْأئِمَّهِ الْهدی کَفاکَ بِما أوْلاکَ اللهُ شَرَفاً وَ حَسَباً وَ نَسَباً وَ سَبَباً وَ حَسْبُکَ بِما أعْطاکَ اللهُ عِزّاً وَ حَسَباً ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَرَفَ الْوُجَودِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِیَّ الْمَعْبُودِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا حارِسَ النَّبِیِ الْمَوْعُودِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ رُزِقَ وَلَداً هُوَ خَیْرُ مَوْلُودٍ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ خُصِّصَ بِالْوَلَدِ الزَّکِیّ الطّاهِرِ الْمُطَهَّرِ الْعَلِیِّ، عَلیٌّ اشْتُقَّ مِنَ الْعَلِیِّ هَنیئاً لَکَ ثُمَّ هَنیئاً مِنْ وَلَدٍ هُوَ الْمُرتَضی مِن رَسُولٍ وَ أخِ الرَّسُولِ وَ زَوْجِ الْبَتُولِ وَ سَیْفُ اللهِ الْمَسْلوُلِ هَنیئاً لَکَ مِنْ وَلَدٍ هُوَ شَریکُ النُّبُوَّهِ وَ الْمَخْصوُصِ بِالْاُخُوَّهِ وَ کاشِفِ الْغُمَّه وَ إمامِ الْاُمَّهِ وَ أبوا الْأئِمَّهِ هَنیئاً لَکَ مِنْ وَلَدٍ هُوَ قسیمُ الْجَنَّهِ وَ النّارِ وَ نِعْمَهُ اللهِ عَلَی الأبْرارِ وَ نِقْمَهُ اللهِ عَلَی الْفُجّارِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا السَّیِّدُ النَّبیلُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ أکْرَمَهُ اللهُ بِالتَّبْجیلِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا الْقُصْنُ الْمُؤْتَمَنُ الْمُثْمِرُ مِن شَجَرَهِ إبراهیمِ الْخَلیلِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَیْرَ سُلالَهٍ وَ سَلیلٍ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ أعْراقِ الثَّری ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدَّ خَیْرِ الْوَری ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ الْأنبیاءِ الْأصْفِیاءِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ الْأوْلیاءِ وَ الْأوْصِیاءِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْحَرَمِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ صَفا وَ مَرْوَهَ وَ زَمْزَمَ، ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مَقَامِ إبْراهِیمَ، ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ بَیْتِ اللهِ العظیِمِ، ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَلَمَ الْأشرافِ یَا عَالیَاً بِکَمَالِ الْأوْصَافِ، ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ قُرَیْشٍ الْمَعْروف بِعَبْدِ مَنافٍ
ألسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلی آبائِکَ الْقادِمینَ اللاّحِقینَ اُمَناءِ اللهِ فِی الْعالَمینَ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْکَعْبَهِ وَ الْبَطْحاءِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْمَهابَهِ وَ الْبُهاءِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْکَرَمِ وَ أصْلَ السَّخاءِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا أوَّلَ مَنْ قالَ بِالبِداءِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ یُحْشَرُ فی سیماء الْأنْبِیاءِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَعْروفاً فِی الْأرْضِ وَ السَّماءِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ ناداهُ هاتِفُ الْغَیْبِ بِأکْرَمِ نِداءِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ إبراهیمِ الْخَلیلِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ الذَّبیحِ إسْماعیلَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ أهْلَکَ اللهُ بِدُعائِه أصْحابَ الْفیلِ وَ جَعَلَ کَیْدَهُمُ فی تَضْلیلَ وَ أرْسَلَ عَلَیْهِمِ طَیراً أبابیلَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ تَضَرَّعَ فی حاجاتِهِ إلَی اللهِ وَ تَوَسَّلَ فی دُعائِهِ بِنُورِ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ أجابَهُ اللهُ وَ سَمِعَ نِدائَهُ فی کُلِّ بابٍ وَ نُودِیَ فِی الْکَعْبَهِ وَ بُشِّرَ بِدُعاءٍ وَ سَمِعَ نِدائَهَ فی کُلِّ بابٍ وَ نُودِیَ فِی الْکَعْبَهِ وَ بُشِّرَ بِدُعاءٍ مُسْتَجابٍ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ أکْرَمَهُ اللهُ الْجَلیلُ وَ سَجَدَ لِإکْرامِهِ الفیل. ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَیَّ کُلِّ عَلیلٍ وَ عِزَّهَ کُلِّ ذَلیلٍ وَ هُدی مَنْ لَیْسَ لَهُ دَلیلٌ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا ساقِیَ الْغَیْثِ وَ غَیْثَ الْوَری ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا أبَا السّادَهِ الْعَشَرَهِ وَ ابْنَ أغراقِ الثَّری ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ الذَّبیحِ وَ أبَا الذَّبیحِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا ذَا الشَّرَفِ الصَّریحِ وَ الْفَخْرِ الصَّحیحِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ الْکَعْبَهِ وَ الْحَرَمَ وَ ساقِیَ الْحَجیجِ وَ حافِرَ زَمْزَمَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ نَسْلِهِ سَیِّدَ الْمُرسَلینَ وَ خَیْرَ أهْلِ السَّماواتِ وَ الْأرَضینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ طافَ حَوْلَ الْکَعْبَهِ وَ جَعَلَهُ سَبْعَهَ أشْواطٍ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یاصاحِبَ مُعْجزاتِ الْاُمُور
ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ رَای فِی الْمَنامِ سِلْسِلَهَ النُّورِ وَ شَرِبَ فی الْیَقَظَهِ ألْماءَ الطَّهُورَ وَ عَلِمَ أنَّهُ مِنَ الْجَنَّهِ ذاتِ السُّروُرِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ مَکَّهَ وَ مِنی وَ زَمْزَمَ وَ صَفا ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَیْبَهَ الْحَمْدِ وَ أمیرِ الْبَطْحاءَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ الْحَرَمِ وَ ابْنَ هاشِمَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ الْمَشْهُورِ بِالْعَظائِمِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلی آبائِکَ وَ أجْدادِکَ وَ أبْنائِکَ وَ أوْلادِکَ جَمیعاً وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
و در زیارت اماکن مقدّسه مذکور مستحب است که ابتدا به زیارت شهداء فَخ _ که نام محلی است که میقاتگاه بچه هاست و در آن مکان حدود یکصد تن از سادات و فرزندان حضرت زهرا علیها السلام را هنگام آمدن از مدینه منوّره به دست عمال موسی هادی به شهادت رساندند _ رفته و آنها را زیارت کنند به همان زیارتی که در زیارت حضرت اسماعیل فرزند حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بیان شد.
و آن غاری است که پیامبر اسلام(ص) قبل از بعثت در آنجا عبادت می نموده است و اوّلین وحی بر آن حضرت در آنجا نازل شد.
و آن کوهی است که پیامبر اکرم(ص) هنگامی که می خواستند از مکه معظمه به مدینه منوّره هجرت نمایند از ترس مشرکین در آن کوه پنهان شدند. پس چون به آن غار رسیدی دعایی را که در مناسک شیخ انصاری(ره) مذکور است می خوانی: أللّهُمَّ بِجاهِ مُحَمَ
خواندن این دعا در محل ولادت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است که در داخل کعبه بوده است و روبروی شکاف کعبه ایستاده و می خوانی: أللّهُمَّ نَوِّرْ بِالْعِلْمِ قَلْبی وَ اسْتَعْمِلْ بِطاعَتِکَ بَدَنی وَ خَلِّصْنی مِنَ الْفِتَنِ وَ أشْغِلْ بِالْإ
که داخل مکّه است و خواندن این دعا در آن مکان: ألّلهُمَّ إنّی أسْئَلُکَ إیماناً کامِلاً تُباشِرُ بِهِ قَلْبی وَ یَقیناً صادِقاً حَتّی أعْلَمَ أنَّهُ لَنْ یُصیبَنی إلاّ ما کَتَبْتَ لی أنَّک وَ لییِّی فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ. أللّهُم
بعد از خواندن دو رکعت نماز در مسجد بلال حبشی، این دعا را می خوانی: أللّهُمَّ أجِرْنی حَتّی لایَکوُنَ لَهُ عَلَیَّ سُلْطانٌ أللّهُمَّ إنّی أوْدَعْتُ فی هذَا الْمَحَلِّ الشَّریفِ مِنْ یَوْمِنا هذا إلی یَوْمِ الْقِیامَهِ خالِصاً مُخْلِصاً أشْهَدُ أنْ لا إله
و نیز در محلّ ولادت حضرت زهرا علیها السّلام این دعا را می خوانی: أللّهُمَّ إنّی أسْئَلُکَ بِالْبَضْعَهِ الزَّهْراءِ وَ أوْلادِهَا الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلامُ یَسِّرْ اُمُورَنا وَ اشْرَحْ صُدُورَنا وَ اخْتِمْ بِالصّالِحاتِ أعْمالَنا أللّهُمَّ إنّی أوْدَعْتُ فی هذَا الْمَحَلِّ الشَّریفِ مِنْ یَوْمِنا هذا إلی یَوْمِ الْقِیامَهِ أشْهَدُ أنْ لا إله إلاَّ اللهُ وَ أنَّ مَحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ.
و نیز در محل شقّ القمر که نزدیک کوه ابوقبیس است و در آن واقعه ماه به دو نیم شد این دعا را می خوانی: أللّهُمَّ صَلِّ عَلی نَبیٍّ هَلَّلَ وَ کَبَّرَ وَ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ وَ انْشَقَّ لَهُ الْقَمَرُ وَ بِدینِ اللهِ أمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ. أللّهُمَّ إنّی أوْدَعْتُ فی هَذا الْمَحَلِّ الشَّریفِ مِنْ یَوْمِنا هذا إلی یَوْمِ الْقِیامَهِ خالِصاً مُخْلِصاً أشْهَدُ أنْ لا إله إلاَّ اللَّهُ وَأنَّ مَحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ.
ألْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَیْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ، وَ لا لِعَطائِهِ مانِعٌ، وَ لا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ، وَ هُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ. فَطَرَ أجْناسَ الْبَدایِعَ، وَ أتْقَنَ بِحِکْمَتِهِ الصَّنایِعَ، لا تَخْفی عَلَیْهِ الطَّلایِعُ، وَ لاتَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدایِعُ. جازی کُلِّ صانِعٍ، وَ رایِشُ کُلِّ قانِعٍ، وَ راحِمُ کُلِّ ضارِعٍ، وَ مُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَ الْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ، وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ وَ لِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَ لِلدَّرَجاتِ رافِعٌ، وَ لِلْجَبابِرَهِ قامِعٌ، فَلا إلهَ غَیْرُهُ وَ لا شَیْءَ یَعْدِلُهُ، وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ، وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ، أللَّطیفُ الْخَبیرُ، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. أللّهُمَّ إنّی أرْغَبُ إلَیْکَ، وَ أشْهَدُ بِالرُّبوبِیَّهِ لَکَ، مُقِرّاً بِأنَّکَ رَبّی، وَ أنَّ إلَیْکَ مَرَدّی، إبْتَدَاْتَنی بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ أنْ أکُونَ شَیْئاً مَذْکوراً، وَ خَلَقْتَنی مِنَ التُّرابِ ثُمَّ أسْکَنْتَنِی الْأصْلابَ، آمِناً لِرَیْبِ الْمَنُونِ
وَ اخْتِلافِ الدُّهُورِ وَ السِّنینَ، فَلَمْ أزَلْ ظاعناً مِنْ صُلْبٍ إلی رَحِمٍ فی تَقادُمٍ مِنَ الْأیّامِ الْماضِیَهِ و الْقُروُنِ الْخالِیَهِ، لَمْ تُخْرِجْنی لِرَاْفَتِکَ بی وَ لُطْفِکَ لی، وَ إحسانِکَ إلَیَّ فی دَوْلَهِ أئِمَّهِ الْکُفْرِ، الَّّذینَ نَقَضوا عَهْدَکَ وَ کَذَّبوا رُسُلَکَ، لَکِنَّکَ أخْرَجْتَنی لِلَّذی سَبَقَ لی مِنَ الْهُدَی الَّذی لَهُ یَسَّرْتَنی، وَ فیهِ أنْشَأتَنی، وَ مِنْ قَبْلِ ذلِکَ رَؤُفْتَ بی، بِجَمیلِ صُنْعِکَ وَ سَوابِغِ نِعَمِکَ، فَابْتَدَعْتَ خَلْقی مِنْ مَنیٍّ یُمْنی، وَ أسْکَنْتَنی فی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ، بَیْنَ لَحْمٍ وَ دَمٍ وَ جِلْدٍ، لَمْ تُشْهِدْنی خَلْقی، وَ لَمْ تَجْعَلْ إلَیَّ شَیْئاً مِنْ أمْری، ثُمَّ أخْرَجْتَنی لِلَّذی سَبَقَ لی مِنَ الْهُدی إلَی الدُّنْیا تامّاً سَوِیّاً، وَ حَفِظْتَنی فِی الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِیّاً، وَ رَزَقْتَنی مِنَ الْغَذاءِ لَبَناً مَریّاً، وَ عَطَفْتَ عَلَیَّ قُلُوبَ الْحَواضِنِ، وَ کَفَّلْتَنی الْاُمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَ کَلَأتَنُی مِنْ طَوارِقِ الْجانِّ، وَ سَلَّمْتَنی مِنَ الزِّیادَهِ وَ النُّقْصانِ، فَتَعالَیْتَ یا رَحیمُ یا رَحْمنُ، حَتّی إذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِ، أتْمَمْتَ عَلَیَّ سَوابِغَ الْإنْعامِ، وَ رَبَّیْتَنی زایِداً فی کُلِّ عامٍ، حَتّی إذَا اکْتَمَلَتْ فِطْرَتی، وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتی، أوْجَبْتَ عَلَیَّ حُجَّتَکَ بِأنْ ألْهَمْتَنی مَعْرِفَتَکَ، وَ رَوَّعْتَنی بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ، وَ أیْقَظْتَنی لِما ذَرَاْتَ فی سَمائِکَ وَ أرْضِکَ مِنْ بَدایِعِ خَلْقِکَ، وَ نَبَّهْتَنی لِشُکْرِکَ وَ ذِکْرِکَ، وَ أوْجَبْتَ عَلَیَّ طاعَتَکَ وَ عِبادَتَکَ، وَ فَهَّمْتَنی ما جاءَ تْ بِهِ رُسُلُکَ وَ یَسَّرْتَ لی تَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ، وَ مَنَنْتَ عَلَیَّ فی جَمیعِ ذلِکَ بِعَوْنِکَ وَ لُطْفِکَ، ثُمَّ إذْ خَلَقْتَنی مِنْ خَیْرِ الثَّری لَمْ تَرْضَ لی یا إلهی نِعْمَهً دُونَ اُخْری وَ رَزَقْتَنی مِنْ أنْواعِ الْمَعاشِ وَ صُنُوفِ الرِّیاشِ، بِمَنِّکَ الْعَظیمِ الْأعْظَمِ عَلَیَّ، وَ إحْسانِکَ الْقَدیمِ إلَیَّ، حَتّی إذا أتْمَمْتَ عَلَیَّ جَمیعَ النِّعَمِ وَ صَرَفْتَ عَنّی کُلَّ النِّقَمِ لَمْ یَمْنَنْکَ جَهْلی وَ جُرْأتی عَلَیْکَ
أنْ دَلَلْتَنی إلی ما یُقَرِّ بُنی إلَیْکَ، وَ وَفَّقْتَنی لِما یُزْلِفُنی لَدَیْکَ، فَإنْ دَعَوْتُکَ أجَبْتَنی وَ إنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنی، کُلُّ ذالِکَ إکْمالٌ لِأنْعُمِکَ عَلَیَّ، وَ إحْسانِکَ إلَیَّ، فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ مِنْ مُبْدِئٍ مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ، وَ تَقَدَّسَتْ أسْماؤُکَ، وَ عَظُمَتْ آلاؤُکَ، فَأیَّ نِعَمِکَ یا إلهی اُحْصی عَدَداً وَ ذِکْراً، أمْ أیَّ عَطایاکَ أقُومُ بِها شُکْراً، وَ هِیَ یا رَبِّ أکْثَرُ مِنْ أنْ یُحْصیَهَا الْعادُّونَ، أوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِها الْحافِظُونَ، ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَ دَرَاْتَ عَنّیِ اللّهُمَّ مِنَ الضُّرِّ وَ الضَّرّاءِ ، أکْثَرَ مِمّا ظَهَرَ لی مِنَ الْعافِیَهِ وَ السَّرّاءِ، وَ أنَا أشْهَدُ یا إلهی بِحَقیقَهِ إیمانی، وَ عَقْدِ عَزَماتِ یَقینی، وَ خالِصِ صَریحِ تَوْحیدی، وَ باطِنِ مَکْنُونِ ضَمیری، وَ عَلایِقِ مَجاری نُورِ بَصَری، وَ أساریرِِ صَفْحَهِ جَبینی، وَ خُرْقِ مَسارِبِ نَفْسی، وَ خَذاریفِ مارِنِ عِرْنینی وَ مَسارِبِ سِماخِ سَمعی، وَ ما ضُمَّتْ وَ أطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتایَ، وَ حَرَکاتِ لَفْظِ لِسانی، وَ مَغْرَزِ حَنَکِ فَمی وَ فَکّی، وَ مَنابِتِ أضْراسی، وَ مَساغِ مَطْعَمی وَ مَشْرَبی، وَ حِمالَهِ اُمِّ رَأسی، وَ بَلُوعِ فارِغِ حَبائِلِ عُنُقی، وَ مَا اشْتَمَلَ عَلَیْهِ تامُورُ صَدْری، وَ حَمائِلِ حَبْلِ وَتینی وَ نیاطِ حِجابِ قَلْبی، وَ أفْلاذِ حَواشی کَبِدی، وَ ما حَوَتْهُ شَراسیفِ أضْلاعی، وَ حِقاقُ مَفاصِلی، وَ قَبْضُ عَوامِلی وَ أطْرافُ أنامِلی وَ لَحْمی وَ دَمی وَ شَعْری وَ بَشَری وَ عَصَبی وَ قَصَبی وَ عِظامی وَ مُخّی وَ عُرُوقی، وَ جَمیعُ جَوارِحی، وَ مَا انْتَسَجَ عَلی ذالِکَ أیّامَ رَضاعی، وَ ما أقَلَّتِ الْأرْضُ مِنّی، وَ نَوْمی وَ یَقْظَتی وَ سُکُونی، وَ حَرَکاتِ رُکُوعی وَ سُجُودی أنْ لَوْحاوَلْتُ وَاجْتَهَدْتُ مَدَی الْأعْصارِ وَ الْأحْقابِ، لَوْعُمِّرْتُها أنْ اُؤَدِّیَ شُکْرَ واحِدَهٍ مِنْ أنْعُمِکَ، مَا اسْتَطَعْتُ ذالِکَ إلاّ
بِمَنِّکَ، الْمُوجَبِ عَلَیَّ بِهِ شُکْرُکَ أبَداً جَدیداً وَ ثَناءً اطارِفاً عَتیداً، أجَلْ، وَ لَوْ حَرَصْتُ أنا وَ الْعادُّونَ مِنْ أنامِکَ، أنْ نُحْصِیَ مَدی إنْعامِکَ سالِفِهِ وَ آنِفِهِ، ما حَصَرْناهُ عَدَداً وَ لا أحْصَیْناهُ أمَداً، هَیْهاتَ أنَّی ذالِکَ وَ أنْتَ الْمُخْبِرُ فی کِتابِکَ النّاطِقِ، وَ النَّبَإ الصّادِقِ وَ إنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللهِ لاتُحْصُوها، صَدَقَ کِتابُکَ أللّهُمَّ وَ إنْباؤُکَ، وَ بَلَّغَتْ أنْبِیائُکَ وَ رُسُلُکَ، ما أنْزَلْتَ عَلَیْهِمْ مِنْ وَحْیِکَ، وَ شَرَعْتَ لَهُمْ وَ بِهِمْ مِنْ دینِکَ، غَیْرَ أنّی یا إلهی أشْهَدُ بِجَهْدی وَ جِدّی، وَ مَبْلَغِ طاعَتی وَ وُسْعی، وَ أقُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً، ألْحَمْدُ لله الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً فَیَکوُنُ مَوْرُوثاً، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فی مُلْکِهِ فَیُضادَّهُ فیمَا ابْتَدَعَ، وَ لا وَلیٌّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرْفِدُهُ فیما صَنَعَ، فَسُبْحانَهُ لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ إلاّ اللهُ لَفَسَدَتا وَ تَفَطَّرَتا، سُبحانَ اللهِ الْواحِدِ الْأحَدِ الصَّمَدِ الَّذی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أحَدٌ، ألْحَمْدُ للهِ حَمْداً یُعادِلُ حَمْدَ مَلائِکَتِهِ الْمُقَرَّبینَ، وَ أنْبِیائِهِ الْمُرْسَلینَ، وَ صَلَّی اللهُ عَلی خِیَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبیّینَ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمُخْلَصینَ وَ سَلَّمَ.
سپس آن حضرت اصرار بیشتری در درخواست از ذات احدیت و دعا به سوی خداوند متعال نموده و در حالی که چشمهای مبارک آن حضرت غرق در اشک بود این فراز را زمزمه می نمود: أللّهُمَّ اجْعَلْنی أخْشاکَ کَأنّی أراکَ، وَ أسْعِدْنی بِتَقْواکَ، وَ لاتُشْقِنی بِمَعْصیَتِکَ وَ خِرْ لی فی قَضائِکَ وَ بارِکْ لی فی قَدَرِکَ، حَتّی لااُحِبَّ تَعْجیلَ ما أخَّرْتَ وَ لا تَاْخیرَ ما عَجَّلْتَ، أللّهُمَّ اجْعَلْ غِنایَ فی نَفْسی، وَالْیَقینَ فی قَلْبی، وَ الْإخْلاصَ فی عَمَلی، وَ النُّورَ فی بَصَری، وَالْبَصیرَهَ فی دینی،وَ مَتِّعْنی بِجَوارِحی، وَ اجْعَلْ سَمْعی وَ بَصَری الْوارِثَیْنِ مِنّی،
وَ انْصُرْنی عَلی مَنْ ظَلَمَنی، وَ أرِنی فیهِ ثاری وَ مَآرِبی، وَ أقِرَّ بِذالِکَ عَیْنی. أللّهُمَّ اکْشِفْ کُرْبَتی وَ اسْتُرْ عَوْرَتی، وَاغْفِر لی خَطیئَتی، وَاخْسَأ شَیْطانی، وَ فُکَّ رِهانی، وَاجْعَلْ لی یا إلهیِ ألدَّرَجَهَ الْعُلْیا فی الْآخِرَهِ وَالْاُولی، أللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنی فَجَعَلْتَنی سَمیعاً بَصیراً، وَ لَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنی فَجَعَلْتَنی خَلْقاً سَوِیّاً رَحْمَهً بی، وَ قَدْ کُنْتَ عَنْ خَلْقی غَنِیًّا، رَبِّ بِما بَرَأتَنی فَعَدَّلْتَ فِطْرَتی، رَبِّ بِما أحْسَنْتَ إلَیَّ وَ فی نَفْسی عافَیْتَنی، رَبِّ بِما کَلَأتَنی وَ وَفَّقْتَنی، رَبِّ بِما أنْعَمْتَ عَلَیَّ فَهَدَیْتَنی، رَبِّ بِما أوْلَیْتَنی وَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أعْطَیْتَنی، رَبِّ بِما أطْعَمْتَنی وَ سَقَیْتَنی، رَبِّ بِما أغْنَیْتَنی وَ أقْنَیْتَنی، رَبِّ بِما أعَنْتَنی وَ أعْزَزْتَنی، رَبِّ بِما ألْبَسْتَنی مِنْ سِتْرِکَ الصّافی، وَ یَسَّرْتَ لی مِنْ صُنْعِکَ الْکافی، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أعِنّی عَلی بَوائِقِ الدُّهُورِ وَ صُرُوفِ اللَّیالی وَ الْأیّامِ، وَ نَجِّنی مِنْ أهْوالِ الدُّنْیا وَ کُرُباتِ الْآخِرَهِ وَ اکْفِنی، وَ ما أحْذَرُ فَقِنی، وَ فی نَفْسی وَ دِینی فَاحْرُسْنی، وَ فی سَفَری فَاحْفَظْنی، وَ فِی أهْلی وَ مالِی فَاخْلُفْنی، وَ فیما رَزَقْتَنی فَبارِکْ لی، وَ فی نَفْسی فَذَلِّلْنی، وَ فی أعْیُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنی، وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ اْلإنْسِ فَسَلِّمْنی، وَ بِذُنُوبی فَلاتَفْضَحْنی، وَ بِسَریرَتی فَلاتُخْزِنی، وَ بِعَمَلی فَلاتَبْتَلِنی، وَ نِعَمَکَ فَلاتَسْلُبْنی، وَ إلی غَیْرِکَ فَلاتَکِلُنی، إلهی إلَی مَنْ تَکِلْنی، إلی قَریبٍ فَیَقْطَعُنی، أمْ إلَی بَعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنی، أمْ إلَی الْمُسْتَضْعَفینَ لی، وَ أنْتَ رَبّی وَ مَلیکُ أمْری، أشْکُو إلَیْکَ غُرْبَتی وَ بُعْدَ داری، وَ هَوانی عَلی مَنْ مَلَّکْتَهُ أمْری. إلهی فَلاتُحْلِلْ عَلَیَّ غَضَبَکَ، فَإنْ لَمْ تَکُنْ غَضِبْتَ عَلَیَّ فَلا اُبالِی سِواکَ، سُبْحانَکَ غَیْرَ أنَّ عافِیَتَکَ أوْسَعُ لی، فَأسْئَلُکَ یا
رَبِّ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذی أشْرَقَتْ لَهُ الْأرْضُ وَ السَّماواتُ، وَ کُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ، وَ صَلَحَ بِهِ أمْرُ الْأوّلینَ وَ اْلآخِرینَ، أنْ تُمیتَنی عَلی غَضَبِکَ وَ لا تُنْزِلَ بی سَخَطَکَ، لَکَ الْعُتْبی لَکَ العُتْبی حَتّی تَرْضی قَبْلَ ذالِکَ، لا إلهَ إلاّ أنْتَ، رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ وَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ، وَ الْبَیْتِ الْعَتیقِ، الَّذی أحْلَلْتَهُ الْبَرَکَهَ، وَ جَعَلْتَهُ لِلنّاسِ أمْناً. یا مَنْ عَفا عَنْ عَظیمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ، یا مَنْ أسْبَغَ النَّعْماءَ بِفَضْلِهِ، یا مَنْ أعْطَی الْجَزیلَ بِکَرَمِهِ. یا عُدَّتی فی شِدَّتی، یا صاحِبی فِی وَحْدَتی، یا غِیاثی فِی کُرْبَتی، یا وَلیِّی فی نِعْمَتی، یا إلهی وَ إلهَ آبائی إبْراهیمَ وَ إسْماعیلَ وَ إسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ رَبَّ جَبْرَئیلَ وَ میکائیلَ وَ إسْرافیلَ، وَ رَبَّ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَ آلِهِ الْمُنْتَجَبینَ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراهِ وَ اْلإنْجیلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقانِ، وَ مُنَزِّلَ کهیعص و طه و یس وَ الْقُرآنِ الْحَکیمِ، أنْتَ کَهْفی حینَ تُعْیینیِ الْمَذاهِبُ فیِ سَعَتِها، وَ تَضیقُ بِیَ اْلأرضُ بِرُحْبِها، وَ لَوْلا رَحْمَتُکَ لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکینَ، وَ أنْتَ مُقیلُ عَثْرَتی وَ لَوْلاسَتْرُکَ إیّایَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحینَ وَ أنْتَ مُؤَیِّدی بِالنَّصْرِ عَلی أعْدائی، وَ لَوْلا نَصْرُکَ إیّایَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلوبینَ. یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرَّفْعَهِ، فَأوْلِیائُهُ بِعِزِّهِ یَعْتَزُّونَ، یا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلُوکُ نَیرَ الْمَذَلَّهِ عَلی أعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خَائِفُونَ، یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ، وَ غَیْبَ ما تَاْتی بِهِ الْأزْمَنَهُ وَ الدُّهُورُ یا مَنْ لایَعْلَمُ کَیْفَ هُوَ إلاّ هُوَ، یا مَنْ لا یَعْلَمُ ما هُوَ إلاّ هُوَ ، یا مَنْ لا یَعْلَمُهُ إلاّ هُوَ، یا مَنْ کَبَسَ اْلأرْضَ عَلَی الْماءِ، وَ سَدَّ الْهَواءَ بِالسَّماءِ، یا مَنْ لَهُ أکْرَمُ الْأسْماءِ، یا ذَا الْمَعْرُوفِ الَّذی لایَنْقَطِعُ أبَداً،
یا مُقَیِّضَ الرَّکْبِ لِیُوسُفَ فِی الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَ مُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ، وَ جاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیَّهِ مَلِکاً، یا رادَّهُ عَلی یَعْقُوبَ بَعْدَ أنِ ابْیَضَّتُ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ، یا کاشِفَ الضُّرِّ وَ الْبَلْوی عَنْ أیُّوبَ، وَ یا مُمْسِکَ یَدَیْ إبْرهیمَ عَنْ ذِبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کِبَرِ سِنِّهِ وَ فَناءِ عُمُرِهِ، یا مَنِ اسْتَجابَ لِزَکَرِیّا فَوَهَبَ لَهُ یَحْیی، وَ لَمْ یَدَعْهُ فَرْداً وَحیداً، یا مَنْ أخْرَجَ یُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ، یا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنی إسْرائیلَ فَأنْجاهُمْ، وَ جَعَلَ فِرْعَوْنَ وَ جُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقینَ، یا مَنْ أرْسَلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ، یا مَنْ لَمْ یَعْجَلْ عَلی مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقٍهٍ، یا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَهَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَ قَدْ غَدَوْا فی نِعْمَتِهِ یَاْکُلُونَ رِزْقَهُ وَ یَعْبُدُونَ غَیْرَهُ، وَ قَدْ حادُّوهُ وَ نادُّوهُ وَ کَذَّبُوا رُسُلَهُ، یا اللهُ یا اللهُ یا بَدئُ، یا بَدیعاً لا نِدَّ لَکَ، یا دائِماً لا نَفادَ لَکَ، یا حَیًّا حینَ لا حَیَّ، یا مُحیِیَ الْمَوْتی، یا مَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ، یا مَنْ قَلَّ لَهُ شُکْری فَلَمْ یَحْرِمْنی، وَ عَظُمَتْ خَطیئَتی فَلَمْ یَفْضَحْنی، وَ رَآنی عَلَی الْمَعاصی فَلَمْ یَشْهَرْنی یا مَنْ حَفِظَنی فی صِغَری، یا مَنْ رَزَقَنی فی کِبَری، یا مَنْ أیادیهِ عِنْدی لاتُحْصی وَ نِعَمُهُ لاتُجازی، یا مَنْ عارَضَنی بِالْخَیْرِ وَ اْلإحْسانِ وَ عارَضْتُهُ بِاْلإسائَهِ وَ الْعِصْیانِ، یا مَنْ هَدانی بِاْلإیمان مِنْ قَبْلِ أنْ أعْرِفَ شُکْرَ اْلإمْتِنانِ، یا مَنْ دَعَوْتُهُ مَریضاً فَشَفانی وَ عُرْیاناً فَکَسانی، وَ جائِعاً فَأشْبَعَنی، وَ عَطْشاناً فَأرْوانی، وَ ذَلیلاً فَأعَزَّنی، وَ جاهِلاً فَعَرَّفَنی، وَ وَحیداً فَکَثَّرَنی، وَ غائِباً فَرَدَّنی، وَ مُقِلاًّ فَأغْنانی وَ مُنْتَصِراً فَنَصَرَنی، وَ غَنِیّاً فَلَمْ یَسْلُبْنی، وَ أمْسَکْتُ عَنْ جَمیعِ ذالکَ فَابْتَدَأنی
فَلَکَ الْحَمْدُ وَ الشُّکْرُ. یا مَنْ أقالَ عَثْرَتی وَ نَفَّسَ کُرْبَتی وَ أجابَ دَعْوَتی وَ سَتَرَ عَوْرَتی وَ غَفَرَ ذُنُوبی وَ بَلَّغَنی طَلِبَتی وَ نَصَرَنی عَلی عَدُوّی، وَ إنْ أعُدَّ نِعَمَکَ وَ مِنَنَکَ وَ کَرائِمَ مِنَحِکَ لا اُحْصیها. یا مَوْلایَ، أنْتَ الَّذی مَنَنْتَ، أنْتَ الَّذی أنْعَمْتَ، أنْتَ الَّذی أحْسَنْتَ، أنْتَ الَّذی أجْمَلْتَ، أنْتَ الَّذی أفْضَلْتَ، أنْتَ الَّذی أکْمَلْتَ، أنْتَ الَّذی رَزَقْتَ، أنْتَ الَّذی وَفَّقْتَ، أنْتَ الَّذی أعْطَیْتَ، أنْتَ الَّذی أغْنَیْتَ، أنْتَ الَّذی أقْنَیْتَ، أنْتَ الَّذی آوَیْتَ، أنْتَ الَّذی کَفَیْتَ، أنْتَ الَّذی هَدَیْتَ، أنْتَ الَّذی عَصَمْتَ، أنْتَ الَّذی سَتَرْتَ، أنْتَ الَّذی غَفَرْتَ، أنْتَ الَّذی أقَلْتَ، أنْتَ الَّذی مَکَّنْتَ، أنْتَ الَّذی أعْزَزْتَ، أنْتَ الَّذی أعَنْتَ، أنْتَ الَّذی عَضَدْتَ، أنْتَ الَّذی أیَّدْتَ، أنْتَ الَّذی نَصَرْتَ، أنْتَ الَّذی شَفَیْتَ، أنْتَ الَّذی عافَیْتَ، أنْتَ الَّذی أکْرَمْتَ، تَبارَکْتَ وَ تَعالَیْتَ، فَلَکَ الْحَمْدُ دائماً، وَ لَکَ الشُّکْرُ واصِباً أبَداً، ثُمَّ أنَا یا إلهی الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبی فَاغْفِرْها لی، أنَا الَّذی أسَاْتُ، أنَا الَّذی أخْطَاْتُ، أنَا الَّذی هَمَمْتُ، أنَا الَّذی جَهِلْتُ، أنَا الَّذی غَفَلْتُ، أنَا الَّذی سَهَوْتُ، أنَا الَّذِی اعْتَمَدْتُ، أنَا الَّذی تَعَّمَدْتُ، أنَا الَّذی وَعَدْتُ، وَ أنَا الَّذی أخْلَفْتُ، أنَا الَّذی نَکَثْتُ، أنَا الَّذی أقْرَرْ تُ، أنَا الَّذِی اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِکَ عَلَیَّ وَ عِنْدی، وَ أبُوءُ بِذُنُوبی فَاغْفِرْها لی، یا مَنْ لاتَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ، وَ هُوَ الْغَنِیُّ عَنْ طاعَتِهِمْ، وَالْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَ رَحْمَتِهِ، فَلَکَ الْحَمْدُ إلهی وَ سَیِّدی. إلهی أمَرْتَنی فَعَصَیْتُکَ، وَ نَهَیْتَنی فَارْتَکَبْتُ نَهَیْکَ فَأصْبَحْتُ لا ذا بَراءهٍ لی فَأعْتَذِرَ وَ لا ذا قُوَّهٍ فَأنْتَصِرَ، فَبِأیِّ شَئٍ أسْتَقْبِلُکَ یا مَوْلایَ، أبِسَمْعی أمْ بِبَصَری أمْ بِلِسانی أمْ بِیَدی أمْ بِرِجْلی، ألَیسَ کُلُّها نِعَمَکَ عِنْدی، وَ بِکُلِّها عَصَیْتُکَ یا مَوْلایَ، فَلَکَ الْحُجَّهُ
وَ السَّبیلُ عَلَیَّ، یا مَنْ سَتَرَنی مِنَ اْلآباءِ وَ اْلاُمَّهاتِ أنْ یَزْجُروُنی، وَ مِنَ الْعَشائِرِ وَ اْلإخْوانِ أنْ یُعَیِّروُنی، وَ مِنَ السَّلاطینِ أنْ یُعاقِبُونی، وَ لَوِاطَّلَعُوا یا مَوْلایَ عَلی مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنّی إذاً ما أنْظَرُونی وَ لَرَفَضُونی وَ قَطَعُونی، فَها أنَا ذا یا إلهی بَیْنَ یَدَیْکَ یا سَیِّدی خاضِعٌ ذَلیلٌ حَصیرٌ حَقیرٌ لا ذُوبَراءَهٍ فَاعْتَذِرَ، وَ لا ذُو قُوَّهٍ فَأنْتَصِرَ، وَ لا حُجَّهٍ فَأحْتَجَّ بِها، وَ لا قائِلٍ لَم أجْتَرِحْ وَ لَمْ أعْمَلْ سُوءًا وَ ما عَسَی الْجُحُودُ وَ لَوْ جَحَدْتُ یا مَوْلایَ یَنْفَعُنی، کَیْفَ وَ أنّی ذلِکَ، وَ جَوارِحی کُلُّها شاهِدَهٌ عَلَیَّ بِما قَدْعَمِلَتْ، وَ عَلِمْتُ یَقیناً غَیْرَ ذی شَکٍّ أنَّکَ سائِلی مِنْ عَظائِمِ الْاُمُورِ، وَ أنَّکَ الْحَکَمُ الْعَدْلُ الَّذی لاتَجُورُ، وَ عَدْلُکَ مُهْلِکی، وَ مِنْ کُلِّ عَدْلِکَ مَهْرَبی، فَإنْ تُعَذِّبْنی یا إلهی فَبِذُنُوبی بَعْدَ حُجَّتِکَ عَلَیَّ، وَ إنْ تَعْفُ عَنّی فَبِحِلْمِکَ وَ جُودِکَ وَ کَرَمِکَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرینَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدینَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الْخائِفینَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الوَجِلینَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الرّاجینَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الرّاغِبینَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلینَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ السّائلینَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحینَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الْمُکَبِّرینَ، لا إله إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الْأوَّلینَ. أللّهُمَّ هذا ثَنائی عَلَیْکَ مُمَجِّداً، وَ إخْلاصی لِذِکْرِکَ مُوَجِّداً، وَ إقْراری بِآلائِکَ
مُعَدِّداً، وَ إنْ کُنْتُ مُقِرّاً أنِّی لَمْ اُحْصِها لِکَثْرَتِها وَ سُبُوغِها وَ تَظاهُرِها وَ تَقادُمِها إلی حادِثٍ، ما لَم تَزَلْ تَتَعَّهَدُنی بِهِ مَعَها مُنْذُ خَلَقْتَنی وَ بَرَاْتَنی مِنْ أوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ اْلإغْناءِ مِنَ الْفَقْرِ وَ کَشْفِ الضُّرِّ وَ تَسْبیبِ الْیُسْرِ وَ دَفْعِ الْعُسْرِ وَ تَفُریجِ الْکَرْبِ وَ الْعافِیَهِ فِی الْبَدَنِ وَ السَّلامَهِ فِی الدّینِ، وَ لَوْ رَفَدَنی عَلی قَدْرِ ذِکْرِ نِعْمَتِکَ جَمیعُ الْعالمَینَ مِنَ الْأوَّلینَ وَ اْلآخِرینَ، ما قَدَر ْتُ وَ لا هُمْ عَلی ذلِکَ، تَقَدَّسْتَ وَ تَعالَیْتَ مِنْ رَبٍّ کَریمٍ عَظیمٍ رَحیمٍ، لاتُحْصی آلاؤُکَ وَ لایُبْلَغُ ثَناؤُکَ، وَ لاتُکافی نَعْماؤُکَ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أتْمِمْ عَلَیْنا نِعَمَکَ، وَ أسْعِدْنا بِطاعَتِکَ، سُبْحانَکَ لا إله إلاّ أنْتَ. أللّهُمَّ إنَّکَ تُجیبُ الْمُضْطَرَّ وَ تَکْشِفُ السُّوءَ، وَ تُغیثُ الْمَکْروُهَ وَ تَشْفِی السَّقیمَ، و تُغْنِی الْفَقیرَ، وَ تَجْبُرُ الْکَسیرَ، وَ تَرْحَمُ الصَّغیرَ، وَ تُعینُ الْکَبیرَ، وَ لَیسَ دُونَکَ ظَهیرٌ، وَ لا فَوْقَکَ قَدیرٌ، وَ أنْتَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ. یا مُطْلِقَ الْمُکَبَّلِ الْأسیرِ، یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغیرِ، یا عِصْمَهَ الْخائفِ الْمُسْتَجیرِ، یا مَنْ لا شَریکَ لَهُ وَ لا وَزیرَ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أعْطِنی فی هذِهِ الْعَشِیَّهِ، أفْضَلَ ما أعْطَیْتَ وَ أنَلْتَ أحَداً مِنْ عِبادِکَ، مِنْ نِعْمَهٍ تُولیها، وَ آلاءٍ تُجَدِّدُها وَ بَلیَّهٍ تَصْرِفُها وَ کُرْبَهٍ تَکْشِفُها وَ دَعْوَهٍ تَسْمَعُها، وَ حَسَنَهٍ تَتَقَبَّلُها، وَ سَیِّئَهٍ تَتَغَمَّدُها، إنَّکَ لَطیفٌ بِما تَشاءُ خَبیرٌ وَ عَلی کُلِّ شَئٍ قَدیرٌ. أللّهُمَّ إنَّکَ أقْرَبُ مَنْ دُعِیَ، وَ أسْرَعُ مَنْ أجابَ، وَ أکْرَمُ مَنْ عَفی، وَ أوْسَعُ مَنْ أعْطی، وَ أسْمَعُ مَنْ سُئِلَ، یا رَحمانَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ رَحیمَهُما، لَیْسَ کَمِثْلِکَ مَسئُولٌ وَ لا سِواکَ مَاْمُولٌ، دَعَوْتُکَ فَأجَبْتَنی، وَ سَئَلْتُکَ فَأعْطَیْتَنی، وَ رَغِبْتُ
إلَیْکَ فَرَحِمْتَنی، وَ وَثِقْتُ بِکَ فَنَجَّیْتَنی، وَ فَزِعْتُ إلَیْکَ فَکَفَیْتَنی، أللّهُمَّ فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِیِّکَ، وَ عَلی آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ أجْمَعینَ وَ تَمِّمْ لَنا نَعْماتَکَ، وَ هَنِّأنا عَطائَکَ، وَاکْتُبْنا لَکَ شاکِرینَ، وَ لِآلائِکَ ذاکِرینَ، آمینَ آمینَ رَبَّ الْعالمَینَ. أللّهُمَّ یا مَنْ مَلَکَ فَقَدَرَ، وَ قَدَرَ فَقَهَرَ، وَ عُصِیَ فَسَتَرَ، وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ، یا غایَهَ الطّالِبینَ الرّاغِبینَ وَ مُنْتَهی أمَلِ الرّاجینَ، یا مَنْ أحاطَ بِکُلِّ شَئٍ عِلْماً، وَ وَسِعَ الْمُسْتَقیلینَ رافَهً وَ رَحْمَهً وَ حِلْماً، أللّهُمَّ إنّا نَتَوَجَّهُ إلَیْکَ فی هذِهِ الْعَشیَّهِ الَّتی شَرَّفْتَها وَ عَظَّمْتَها بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَ رَسُولِکَ، وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ، وَ أمینِکَ عَلی وَحْیِکَ، الْبَشیرِ النَّذیرِ، السِّراجِ الْمُنیرِ، الَّذی أنْعَمْتَ بِهِ عَلَی الْمُسْلِمینَ، وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ. أللّهُمَّ فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما مُحَمَّدٌ أهْلٌ لِذالِِکَ مِنْکَ یا عَظیمُ، فَصَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلی آلِهِ الْمُنْتَجَبَینَ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ أجْمَعینَ، وَ تَغَمَّدْنا بِعَفْوِکَ عَنّا، فَإلَیْکَ عَجَّتِ الْأصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ، فَاجْعَلْ لَنَا اللَّهُمَّ فی هذِهِ الْعَشِیَّهِ نَصیباً مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تَقْسِمُهُ بَیْنَ عِبادِکَ، وَ نُورٍ تَهْدی بِهِ وَ رَحْمَهٍ تَنْشُرُها، وَ بَرَکَهٍ تُنْزِلُها وَ عافِیَهٍ تُجَلِّلُها وَ رِزْقٍ تَبْسُطُهُ، یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ. أللّهُمَّ أقْلِبْنا فی هذَا الْوَقْتِ مُنْجِحینَ مُفْلِحینَ مَبْروُرینَ غانِمینَ، وَ لاتَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطینَ وَ لاتُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ لاتَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِکَ، وَ لاتَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِکَ مَحْروُمینَ، وَ لا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطائِکَ قانِطینَ، وَ لا تَرُدَّنا خائِبینَ، وَ لا مِنْ بابِکَ مَطْروُدینَ، یا أجْوَدَ الْأجْوَدینَ وَ أکْرَمَ اْلأکْرَمینَ، إلَیْکَ أقْبَلْنا مُوقِنینَ، وَ لِبَیْتِکَ الْحَرامِ آمّینَ قاصِدینَ، فَأعِنّا عَلی مَناسِکِنا، وَ أکْمِلْ لَنا حَجَّنا وَ اعْفُ عَنّا وَ عافِنا، فَقَدْ مَدَدْنا إلَیْکَ أیْدِیَنا فَهِیَ بِذِلَّهِ اْلإعْتِرافِ
مَوْسُومَهٌ. أللّهُمَّ فَأعْطِنا فی هذِهِ الْعَشِیَّهِ ما سَئَلْناکَ، وَاکْفِنا مَا اسْتَکْفَیْناکَ فَلا کافِیَ لَنا سِواکَ وَ لا رَبَّ لَنا غَیْرُکَ، نافِذٌ فینا حُکْمُکَ، مُحیطٌ بِنا عِلْمُکَ، عَدْلٌ فینا قَضاؤُکَ، إقْضِ لَنَا الْخَیْرَ، وَاجْعَلْنا مِنْ أهْلِ الْخَیْرِ، أللّهُمَّ أوْجِبْ لَنا بِجُودِکَ عَظیمَ اْلأجْرِ وَ کَریمَ الذُّخْرِ وَ دَوامَ الْیُسْرِ، وَ اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا أجْمَعینَ، وَ لاتُهْلِکْنا مَعَ الْهالِکینَ، وَ لاتَصْرِفْ عَنّا رَاْفَتَکَ وَ رَحْمَتَکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ. أللّهُمَّ اجْعَلْنا فی هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَکَ فَأعْطَیْتَهُ، وَ شَکَرَکَ فَزِدْتَهُ، وَ ثابَ إلَیْکَ فَقَبِلْتَهُ، وَ تَنَصَّلَ إلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِهِ کُلِّها فَغَفَرْتَها لَهُ، یا ذَا الْجَلالِ وَ اْلإکْرامِ. أللّهُمَّ وَ نَقِّنا وَ سَدِّدْنا وَ أعْصِمْنا، وَ اقْبَلْ تَضَرُّعَنا یا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَ یا أرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، یا مَنْ لا یَخْفی عَلَیْهِ إغْماضُ الْجُفُونِ، وَ لا لَحْظُ الْعُیُونِ، وَ لا مَا اسْتَقَرَّ فیِ الْمَکْنُونِ، وَ لا مَا انْطَوَتْ عَلَیْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ، ألا کُلُّ ذالِکَ قَدْ أحْصاهُ عِلْمُکَ وَ وَسِعَهُ حِلْمُکَ، سُبْحانَکَ وَ تَعالَیْتَ عَمّا یَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً کَبیراً، تُسَبِّحُ لَکَ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ اْلأرَضُونَ وَ مَنْ فیهِنَّ، وَ إنْ مِنْ شَئٍ إلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ وَ الْمَجْدُ وَ عُلُوُّ الْجَدِّ، یا ذَا الْجَلالِ وَ اْلإکْرامِ وَ الْفَضْلِ وَ اْلإنْعامِ، وَ اْلأیادِی الْجِسَامِ وَ أنْتَ الْجَوادُ الْکَریمُ الرَّؤُفُ الرَّحیمُ. أللّهُمَّ أوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ، وَ عافِنی فی بَدَنی وَ دینی، وَ آمِنْ خَوْفی وَ أعْتِقْ رَقَبَتی مِنَ النّارِ، أللّهُمَّ لاتَمْکُر بی وَ لا تَسْتَدْرِجْنی، وَ ادْرَءُ عنّی شَرَّ فَسَقَهِ الْجِنِّ وَ اْلإنْسِ.
سپس آن حضرت دستهای مبارک خود را در حالی که اشک از دیدگان مبارکشان مانند چشمه جاری بود این چنین با خدای خود راز و نیاز می کردند:
یَا أسْمَعَ السّامِعینَ یا أبْصَرَ النّاظِرینَ، وَ یا أسْرَعَ الْحاسِبینَ، وَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ السّادَهِ الْمَیامینِ، وَ أسْئَلُکَ أللّهُمَّ حاجَتِیَ الَّتی إنْ أعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنی ما مَنَعْتَنی، وَ إنْ مَنَعْتَنیها لَمْ یَنْفَعْنی ما أعْطَیْتَنی، أسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتی مِنَ النّارِ، لا إلهَ إلاّ أنْتَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ، لَکَ الْمُلْکُ وَ لَکَ الْحَمْدُ وَ أنْتَ عَلی کُلِّ شَئٍ قَدیرٌ یا رَبِّ یا رَبِّ یاربِّ..... .
راوی می گوید که آن حضرت عبارت ((یا رَبِّ)) را مکرّراً زمزمه می فرمودند تا اینکه جمع زیادی گرداگرد آن حضرت اجتماع نموده و با صدای بلند و اشک ریزان همراه با آن حضرت به درگاه خداوند متعال تضرّع و زاری می کردند تا آفتاب غروب کرد و مردم همراه با آن حضرت پراکنده شدند.
و این فرازهای دعای پرمعنای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عرفه بر طبق آن چیزی است که مرحوم کفعمی و مرحوم علاّمه مجلسی در کتاب زاد المعاد بیان فرمودند لیکن مرحوم سیدبن طاووس بعد از عبارت ((یاربِّ)) فرازهای ذیل را هم بر این دعا افزوده اند: إلهی أنَا الْفَقیرُ فی غِنایَ فَکَیْفَ لا أکُوُن فَقیراً فی فَقْری إلهی أنَا الْجاهِلُ فی عِلْمی فَکَیْفَ لا أکونُ جَهُولاً فی جَهْلی، إلهی إنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِکَ وَ سُرْعَهَ طَواءِ مَقادیرِکَ مَنَعا عِبادَکَ الْعارِفینَ بِکَ عَنِ السُّکُوِن إلی عَطاءٍ وَ الْیَأسِ مِنْکَ فی بَلاءٍ، إلهی مِنّی ما یَلیقُ بِلُؤْمی وَ مِنْکَ ما یُلیقُ بِکَرَمِکَ، إلهی وَصَفْتَ نَفْسَکَ بِاللُّطْفِ وَ الرَّأفَهِ لی قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفی، أفَتَمْنَعُنی مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفی، إلهی إنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّی فَبِفَضْلِکَ وَ لَکَ الْمِنَّهُ عَلَیَّ، وَ إنْ ظَهَرَتِ الْمَساوی مِنّی فَبِعَدْلِکَ وَ لَکَ الْحُجَّهُ عَلَیَّ، إلهی کَیْفَ تَکِلُنی وَ
قَدْ تَکَفَّلْتَ لی، وَ کَیْفَ اُضامُ وَ أنْتَ النّاصِرُ لی، أمْ کَیْفَ أخیبُ وَ أنْتَ الْحَفِیُّ بی، ها أنَا أتَوَسَّلُ إلَیْکَ بِفَقْری إلَیْکَ، وَ کَیْفَ أتَوَسَّلُ إلَیْکَ بِما هُوَ مَحالٌ أنْ یَصِلَ إلَیْکَ، أمْ کَیْفَ أشْکُو إلَیْکَ حالی وَ هُوَ لایَخْفی عَلَیْکَ، أمْ کَیْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالی وَ هُوَ مِنْکَ بَرَزٌ إلَیْکَ، أمْ کَیْفَ تُخَیِّبٌ آمالی وَ هِیَ قَدْ وَفَدَتْ إلَیْکَ، أمْ کَیْفَ لاتُحْسِنُ أحْوالی وَ بِکَ قامَتْ، إلهی ما ألْطَفَکَ بی مَعَ عَظیمِ جَهْلی، وَ ما أرْحَمَکَ بی مَعَ قَبیحِ فِعْلی، إلهی ما أقْرَبَکَ مِنّی وَ أبْعَدَنی عَنْکَ، وَ ما أرْأفَکَ بی، فَمَا الَّذی یَحْجُبُنی عَنْکَ. إلهی عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ اْلآثارِ وَ تَنَقُّلاتِ اْلأطْوارِ، أنَّ مُرادَکَ مِنّی أنْ تَتَعَرَّفَ إلَیَّ فی کُلِّ شَیْءٍ حَتّی لاأجْهَلَکَ فی شَیْءٍ. إلهی کُلَّما أخْرَسَنی لُؤْمی أنْطَقَنی کَرَمُکَ، وَ کُلَّما آیَسَتْنی أوْصافی أطْمَعَتْنی مِنَنُکَ، إلهی مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِیَ، فَکَیْفَ لاتَکُونُ مَساوِیهِ مَساوِیَ، وَ مَنْ کانَتْ حَقایِقُهُ دَعاوِیَ فَکَیْفَ لاتَکوُنُ دَعاویهِ دَعاوِیَ، إلهی حُکْمُکَ النّافِذُ وَ مَشِیَّتُکَ الْقاهِرَهُ لَمْ یَتْرُکا لِذی مَقالٍ مَقالاً، وَ لا لِذی حالٍ حالاً، إلهی کَمْ مِنْ طاعَهٍ بَنَیْتُها، وَ حالَهٍ شَیَّدْتُها، هَدَمَ اعْتِمادی عَلَیْها عَدْلُکَ، بَلْ أقالَنی مِنْها فَضْلُکَ، إلهی إنَّکَ تَعْلَمُ أنّی وَ إنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَهُ مِنّی فِعْلاً جَزْماً، فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّهً وَ عَزْماً. إلهی کَیْفَ أعْزِمُ وَ أنْتَ الْقاهِرُ، وَ کَیْفَ لا أعْزِمُ وَ أنْتَ اْلآمِرُ، إلهی تَرَدُّدی فیِ الْآثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْنِی عَلَیْکَ بِخِدْمَۀٍ تُوصِلُنِی إلَیْکَ، کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إلَیْکَ، أیَکوُنُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُور ِمَا لَیْسَ لَکَ حَتَّی یَکوُنَ هَوَ الْمُظْهِرُ لَکَ، مَتَی غِبْتَ حَتَّی تَحْتَاجَ إلَی دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ، وَ مَتَی بَعُدْتَ حَتَّی تَکوُنَ الْآثَارُ هِیَ
الَّتی تُوصِلُ إلَیْکَ، عَمیَتْ عَیْنٌ لاتَراکَ عَلَیْها رَقیباً، وَ خَسِرَتْ صَفْقَۀُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً، إلهی أمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إلَی الْآثارِ فَارْجِعْنِی إلَیْکَ بِکَسْوَۀِ الْأنْوارِ وَ هِدَایَۀِ الْإسْتِبْصَارِ، حَتَّی أرْجِعَ إلَیْکَ مِنْهَا کَمَا دَخَلْتُ إلَیْکَ مِنْهَا، مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إلَیْهَا، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّۀِ عَنِ الْإعْتِمَادِ عَلَیْهَا، إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. إلهِی هَذا ذ ُلّی ظَاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ هَذا حَالی لایَخْفَی عَلَیْکَ، مِنْکَ أطْلُبُ الْوُصُولَ إلَیْکَ، وَ بِکَ أسْتَدِلُّ عَلیْکَ، فَاهْدِنِی بِنُورِکَ إلَیْکَ، وَ أقِمْنِی بِصِدْقِ الْعُبُودیَۀِ بَیْنَ یَدَیْکَ. إلهی عَلِّمْنِی مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ وَ صُنِّی بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ. إلهی حَقِّقنِی بِحَقَائقِ أهْلِ الْقُرْبِ وَاسْلُکْ بِی مَسْلَکَ أهْلِ الْجَذْبِ. إلهی أغْنِنی بِتَدْبیرِکَ لِی عَنْ تَدْبیری، وَ بِاخْتیارِکَ عَنِ اخْتیاری، وَ أوْقِفْنی عَلی مَراکِزِ اضْطِراری. إلهی أخْرِجْنی مِنْ ذُلِّ نَفْسِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ شَکّی وَ شِرْکی قَبْلَ حُلولِ رَمْسی، بِکَ أنْتَصِرُ فَانْصُرْنی، وَ عَلَیْکَ أتَوَکَّلُ فَلاتَکِلْنی، وَ إیّأک أسْئَلُ فَلا تُخَیِّبْنی، وَ فی فَضْلِکَ أرْغَبُ فَلاتَحْرِمْنی وَ بِجَنابِکَ أنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنی، وَ بِبابِکَ أقِفُ فَلاتَطْرُدْنی. إلهی تَقَدَّسَ رِضاکَ أنْ یَکُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنْکَ، فَکَیْفَ یَکوُنُ لَهُ عِلَّهٌ مِنّی، إلهی أنْتَ الْغَنِیُّ بِذاتِکَ أنْ یَصِلَ إلَیْکَ النَّفْعُ مِنْکَ، فَکَیْفَ لاتَکوُنُ غَنِیّاً عَنّی. إلهی إنَّ الْقَضاءَ وَ الْقَدَرَ یُمَنّینی، وَ إنَّ الْهَوی بِوَثائِقِ الشَّهْوَهِ أسَرَنی، فَکُنْ أنْتَ النَّصیرَ لی حَتّی تَنْصُرَنی وَ تُبَصِّرَنی، وَ أغْنِنی بِفَضْلِکَ حَتّی أسْتَغْنِیَ بِکَ عَنْ طَلَبی، أنْتَ الَّذی أشْرَقْتَ اْلأنْوارَ فی قُلُوبِ أوْلِیائِکَ حَتّی عَرَفُوکَ وَ وَحَّدُوکَ، أنْتَ الَّذی أزَلْتَ اْلأغْیارَ عَنْ قُلُوبِ أحِبّائِکَ حَتّی لَمْ یُحِبُّوا سِواکَ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إلی غَیْرِکَ، أنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَیْثُ أوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَ أنْتَ الَّذی هَدَیْتَهُمْ حَیْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمَ ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ، وَ مَاالَّذی فَقَدَ مَنْ
وَجَدَکَ. لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِیَ دوُنَکَ بَدَلاً، وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغی عَنْکَ مُتَحَوِّلاً، کَیْفَ یُرْجی سِواکَ وَ أنْتَ ما قَطَعْتَ اْلإحْسانَ، وَ کَیْفَ یُطْلَبُ مِنْ غَیْرِکَ وَ أنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَهَ الْإمْتِنانِ، یا مَنْ أذاقَ أحِبَّائَهُ حَلاوَۀَ الْمُؤانَسۀَ، فَقَامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُسْتَغْفِرینَ، أنْتَ الذَاکِرُ قَبْلَ الذَّاکِرینَ، وَ أنْتَ الْبَادی بِالْإحْسَانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعَابِدینَ، وَ أنْتَ الْجَوَادُ بِالْعَطَاء قَبْلَ الطَّالِبینَ، وَ أنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِمَا وَهَبْتَ لَنَا مِنَ الْمُسْتَقْرِضینَ. إلهی اُطْلُبْنِی بِرَحْمَتِکَ حَتَّی أصِلَ إلَیْکَ، وَاجْذِبْنِی بِمَنِّکَ حَتَّی اُقْبِلَ عَلَیْکَ. إلهی إنَّ رَجَائی لایَنْقَطِعُ عَنْکَ وَ إنْ عَصَیْتُکَ، کَمَا أنَّ خَوْفِی لایُزایِلُنِی وَ إنْ أطَعْتُکَ، فَقَدْدَفَعْتَنِی الْعَوَالِمُ إلَیْکَ، وَ قَدْ أوْدَعَنی بِکَرَمِکَ عَلَیْکَ. إلهی کَیْفَ أخِیبُ وَ أنْتَ أمَلِی، وَ کَیْفَ اُهانُ وَ عَلَیْکَ مُتَّکَلی، إلهی کَیْفَ أسْتَعِزُّ وَ فِی الذِّلَّۀِ أرْکَزْتَنی، أمْ کَیْفَ لاأسْتَعِزُّ وَ إلَیْکَ نَسَبْتَنِی، إالهی کَیْفَ لاأفْتَقِرُ وَ أنْتَ الَّذِی فِی الْفُقَراءِ أقَمْتَنِی، أمْ کَیْفَ أفْتَقِرُ وَ أنْتَ الَّذِی بِجُودِکَ أغْنَیْتَنِی، وَ أنْتَ الَّذِی لا إله غَیْرُکَ، تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شَیْئٍ فَمَا جَهِلَکَ شَیْئٌ، وَ أنْتَ الَّذِی تَعَرَّفْتَ إلَیَّ فِی کُلِّ شَیْیءٍ، فَرَأیْتُکَ ظَاهِراً فِی کُلِّ شَیْیءٍ، وَ أنْتَ الظَّاهِرُ لِکُلِّ شَیْیءٍ. یَا مَنِ اسْتَوَی بِرَحْمَانِیَّتِهِ، فَصَارَ الْعَرْشُ غَیْباً فِی ذَاتِهِ، مَحَقْتَ الْآثَارَ بِالْآثَارِ، وَ مَحَوْتَ الْأغْیَارَ بِمُحِیتاتِ أفْلاکِ الْأنْوار. یَا مَنِ احْتَجَبَ فِی سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ أنْ تُدْرِکَهُ الْأبْصَارُ، یَا مَنْ تَجَلَّی بِکَمَالِ بَهَائِهِ، فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الْإسْتِواءَ، کَیْفَ تَخْفَی وَ أنْتَ الظَّاهِرُ، أمْ کَیْفَ تَغِیبُ وَ أنْتَ الرَّقِیبُ الْحَاضِرُ، إنَّکَ عَلی کُلِّ شیْئٍ قَدِیرٌ وَالْحَمْدُ للهِ وَحْدَهُ.
و باید دانست که این روز در بین روزهای سال از ویژگی خاصی برای دعا و انابه برخوردار است و خصوصاً خواندن دعای مشهور عرفه
_ که بیان شد و دیگر ادعیه ای که در این خصوص وارد شده از جمله دعای امام سجّاد علیه السلام که ان شاء الله بیان می شود _ از این جهت که از دو لب مبارک معصومین علیهم السلام که دلدادگان واقعی به ذات اقدس احدیت هستند، قطعاً تأثیر فوق العاده ای در تقرّب انسان به خداوند متعال و خودسازی و کسب مراتب عالیه انسانیت و تقوی دارد اگرچه هر نوع زمزمه ای در هر زمان و مکان با خالق متعال، خود طریقی برای پاکسازی روح و جسم آدمی از منجلاب گناه و آلودگی است. امید است شما حاجی عزیز که توفیق وقوف در صحرای عرفات را یافته اید، حاجات ملتمسین به دعا و بالاخص تعجیل در فرج یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی ارواحنا له الفداء، خصوصاً در فضای مالامال از انفاس قدسی آن حضرت، را در نظر گرفته و با حج مقبول و سعی مشکور، صحیحاً و سالماً به وطن و آغوش گرم خانواده بازگردید ان شاء الله تعالی.
و نیز از امام سجّاد علیه اسلام در روز عرفه دعای معروفی ذکر شده که مضامین عالی و زمزمه حزینی از ناحیه یک انسان خاشع و خاضع در برابر عظمت الهی است که خواندن آن پس از خواندن دعای عرفه امام حسین علیه السلام، حالات معنوی را به مراتب افزونتر نموده، قلب انسان را خاشع تر و خاضع تر می نماید: ألْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمینَ أللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ بَدیعَ السَّماواتِ وَ اْلأرْضِ ذَا الْجَلالِ وَ اْلإکْرامِ رَبَّ اْلأرْبابِ وَ إلهَ کُلِّ مَألوُهٍ وَ خالِقِ کُلِّ مَخْلوقٍ وَ وارِثِ کُلِّ شَیْءٍ. لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ لایَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَیْءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ
شَیْءٍ مُحیطٌ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ رَقیبٌ. أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلاّ أنْتَ اْلأحَدُ الْمُتَوَحِّدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ و أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلاّ أنْتَ الْکَریمُ الْمُتَکَرِّمُ الْعَظیمُ الْمُتَعَظِّمُ الْکَبیرُ الْمُتَکَبِّرُ و أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلاّ أنْتَ الْعَلِیُّ الْمُتَعالُ، الشَّدیدُ الْمِحالُ وَ أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلاّ أنْتَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ الْعَلیمُ الْحَکیمُ وَ أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلاّ أنْتَ السَّمیعُ الْبَصیرُ الْقَدیمُ الْخَبیرُ وَ أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلاّ أنْتَ الْکَریمُ اْلأکْرَمُ الدّائِمُ اْلأدْوَمُ وَ أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلاّ أنْتَ اْلأوَّلُ قَبْلَ کُلِّ أحَدٍ وَ اْلآخِرُ بَعْدَ کُلِّ عَدَدٍ وَ أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلاّ أنْتَ الدّانی فی عُلُوِّه وَ الْعالی فی دُنُوِّه وَ أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلاَّ أنْتَ ذُو الْبَهاءِ وَ الْمَجْدِ وَ الْکِبْرِیاءِ وَ الْحَمْدِ وَ أنْتَ اللهُ لا إلهَ إلاّ أنْتَ الَّذی أنْشَاْتَ اْلأشْیاءَ مِنْ غَیْرِ سِنْحٍ وَ صَوَّرْتَ ما صَوَّرْتَ مِنْ غَیْرِ مِثالٍ وَ ابْتَدَعْتَ الْمُبْتَدَعاتِ بِلَا احْتِذاءٍ. أنْتَ الَّذی قَدَّرْتَ کُلَّ شَیْءٍ تَقْدیراً وَ یَسَّرْتَ کُلَّ شَیْءٍ تَیْسیراً وَ دَبَّرْتَ ما دُونَکَ تَدْبیراً. أنْتَ الَّذی لَمْ یُعِنْکَ عَلی خَلْقِکَ شَریکٌ وَ لَمْ یُوازِرْکَ فی أمْرِکَ وَزیرٌ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ مُشاهِدٌ وَ لا نَظیرٌ. أنْتَ الَّذی أرَدْتَ فَکانَ حَتْماً ما أرَدْتَ وَ قَضَیْتَ فَکانَ عَدْلاً ما قَضَیْتَ وَ حَکَمْتَ فَکانَ نِصْفاً ما حَکَمْتَ. أنْتَ الَّذی لایَحْویکَ مَکانٌ وَ لَمْ یَقُمْ لِسُلْطانِکَ سُلْطانٌ وَ لَمْ یُعْیِکَ بُرْهانٌ وَ لا بَیانٌ. أنْتَ الَّذی أحْصَیْتَ کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً وَ جَعَلْتَ لِکُلِّ شَیْءٍ أمَداً وَ قَدَّرْتَ کُلَّ شَیْءٍ تَقدیراً. أنْتَ الَّذی قَصُرَتِ اْلأوْهامُ عَنْ ذاتِیَّتِکَ وَ عَجَزَتِ اْلأفْهامُ عَنْ کَیْفِیَّتِکَ وَ لَمْ تُدْرِکِ اْلأبْصارُ مَوْضِعَ أیْنِیَّتِکَ. أنْتَ الَّذی لاتُحَدُّ فَتَکُونَ مَحْدُوداً وَ لَمْ
تُمَثَّلْ فَتَکُونَ مَوْجُوداً وَ لَمْ تَلِدْ فَتَکُونَ مَوْلوُداً. أنْتَ الَّذی لا ضِدَّ مَعَکَ فَیُعانِدَکَ وَ لا عِدْلَ لَکَ فَیُکاثِرَکَ وَ لا نِدَّ لَکَ فَیُعارِضَکَ. أنْتَ الَّذِی ابْتَدَأ وَ اخْتَرَعَ وَ اسْتَحْدَثَ وَ ابْتَدَعَ وَ أحْسَنَ صُنْعَ ما صَنَعَ. سُبْحانَکَ ما أجَلَّ شَأْنَکَ وَ أسْنی فیِ الْأماکِنِ مَکانَکَ وَ أصْدَعَ بِالْحَقِّ فُرْقانَکَ. سُبْحانَکَ مِنْ لَطیفٍ ما ألْطَفَکَ وَ رَؤُفٍ ما أرْأفَکَ وَ حَکیمٍ ما أعْرَفَکَ. سُبْحانَکَ مِنْ مَلیکٍ ما أمْنَعَکَ وَ جَوادٍ ما أوْسَعَکَ وَ رَفیعٍ ما أرْفَعَکَ. ذُو الْبَهاءِ وَ الْمَجْدِ وَ الْکِبرِیاءِ وَ الْحَمْدِ. سُبْحانَکَ بَسَطْتَ بِالْخَیْراتِ یَدَکَ وَ عُرِفَتِ الْهِدایَهُ مِنْ عِنْدِکَ فَمَنِ الْتَمَسَکَ لِدینٍ أوْ دُنیا وَجَدَکَ. سُبْحانَکَ خَضَعَ لَکَ مَنْ جَری فی عِلْمِکَ وَ خَشَعَ لِعَظَمَتِکَ مادُونَ عَرْشِکَ و َانْقادَ لِلتَّسْلیمِ لَکَ کُلُّ خَلْقِکَ. سُبْحانَکَ لاتُحَسُّ وَ لاتُجَسُّ وَ لا تُمَسُّ وَ لا تُکادُ وَ لا تمُاطُ وَ لا تُنازَعُ وَ لاتُجاری وَ لا تُماری وَ لا تُخادَعُ وَ لا تُماکَرُ. سُبْحانَکَ سَبیلُکَ جَدَدٌ وَ أمْرُکَ رَشَدٌ وَ أنْتَ حَیٌّ صَمَدٌ. سُبْحانَکَ قَوْلُکَ حَکْمٌ وَ قَضاؤُکَ حَتْمٌ وَ إرادَتُکَ عَزْمٌ. سُبْحانَکَ لا رادَّ لِمَشیَّتِکَ وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِکَ. سُبْحانَکَ باهِرَ اْلآیاتِ فاطِرَ السَّماواتِ بارِئَ النَّسِماتِ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً یَدُومُ بِدَوامِکَ وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً خالِداً بِنِعْمَتِکَ وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً یُوازی صُنْعَکَ وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً یَزیدُ عَلی رِضاکَ و لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً مَعَ حَمْدِ کُلِّ حامِدٍ وَ شُکْراً یَقْصُرُ عَنْهُ شُکْرُ کُلِّ شاکِرٍ، حَمْداً لایَنْبَغی إلاّ لَکَ وَ لایُتَقَرَّبُ بِه إلاّ إلَیْکَ، حَمْداً یُسْتَدامُ بِهِ اْلأوَّلُ وَ یُسْتَدْعی بِه دَوامُ اْلآخِرِ، حَمْداً یَتَضاعَفُ عَلی کُرُورِ اْلأزْمِنَهِ وَ یَتَزایَدُ أضْعافاً مُتَرادِفَهً، حَمْداً تََعْجُزُ عَنْ إحْصائِهِ الْحَفَظَهُ وَ یَزیدُ عَلی ما أحْصَتْهُ فی
کِتابِکَ الْکَتَبَهُ، حَمْداً یُوازِنْ عَرْشَکَ الْمَجیدَ وَ یُعادِلُ کُرْسِیَّکَ الرَّفیعَ، حَمْداً یَکْمُلُ لَدَیْکَ ثَوابُهُ وَ یَسْتَغْرِقُ کُلَّ جَزاءٍ جَزاؤُهُ، حَمْداً ظاهِرُهُ وَفْقٌ لِباطِنِه وَ باطِنُهُ وَفْقٌ لِصِدْقِ النِّیَّهِ، حَمْداً لَمْ یَحْمَدْکَ خَلْقٌ مِثْلَهُ وَ لایَعْرِفُ أحَدٌ سِواکَ فَضْلَهُ، حَمْداً یُعانُ مَنِ اجْتَهَدَ فی تَعْدیدِه وَ یُؤَیَّدُ مَنْ أغْرَقَ نَزْعَاً فی تَوْفِیَتِهِ، حَمْداً یَجْمَعُ ما خَلَقْتَ مِنَ الْحَمْدِ وَ یَنْتَظِمُ ما أنْتَ خالِقُهُ مِنْ بَعْدُ، حَمْداً لا حَمْدَ أقْرَبُ إلی قَوْلِکَ مِنْهُ وَ لا أحْمَدُ مِمَّنْ یَحْمَدُکَ بِه، حَمْداً یُوجِبُ بِکَرَمِکَ الْمَزیدَ بِوُفُورِهِ وَ تَصِلُهُ بِمَزیدٍ بَعْدَ مَزیدٍ طَوْلاً مِنْکَ، حَمْداً یَجِبُ لِکَرَمِ وَجْهِکَ وَ یُقابِلُ عِزَّ جَلالِکَ. رَبِّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ الْمُصْطَفَی الْمُکَرَّمِ الْمُقَرَّبِ، أفْضَلَ صَلَواتِکَ، وَ بارِکْ عَلَیْهِ أتَمَّ بَرَکاتِکَ وَ تَرَحَّمْ عَلَیْهِ أمْتَعَ رَحَماتِکَ. رَبِّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِهِ صَلاهً زاکِیَهً لاتکُونُ صَلاهً أزْکی مِنْها وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاهً نامِیَهً لاتَکُونُ صَلاهً أنْمی مِنْها وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاهً راضِیَهً لاتَکوُنُ صَلاهً فَوْقَها. رَبِّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه صَلاهً تُرْضیهِ وَ تَزیدُ عَلی رِضاهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاهً تُرْضیکَ وَ تَزیدُ عَلی رِضاکَ لَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاهً لاتَرْضی لَهُ إلاّ بِها وَ لاتَری غَیْرَهُ لَها أهْلاً. رَبِّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاهً تُجاوِزُ رِضْوانَکَ وَ یَتَّصِلُ اتِّصالُها بِبَقائِکَ وَ لایَنْفَدُ کَما لاتَنْفَدُ کَلِماتُکَ. رَبِّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاهً تَنْتَظِمُ صَلَواتِ مَلائِکَتِکَ وَ أنْبِیائِکَ وَ رُسُلِکَ وَ أهْلِ طاعَتِکَ وَ تَشْتَمِلُ عَلی صَلَواتِ عِبادِکَ مِنْ جِنِّکَ وَ إنْسِکَ وَ أهْلِ إجابَتِکَ وَ تَجْتَمِعُ عَلی صَلاهِ کُلِّ مَنْ ذَرَأتَ وَ بَرَأتَ مِنْ أصْنافِ خَلْقِکَ. رَبِّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاهً تُحیطُ بِکُلِّ صَلاهٍ سالِفَهٍ وَ
مُسْتَأنَفَهٍ، وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاهً مَرْضِیَّهً لَکَ وَ لِمَنْ دُونَکَ وَ تُنْشِئُ مَعَ ذالِکَ صَلاهً تُضاعِفُهُ مَعَها تِلْکَ الصَّلَواتِ عِنْدَها وَ تَزیدُها عَلی مُروُرِ اْلأیَّامِ زِیادَهً فی تَضاعیفٍ لایَعُدُّها غَیْرُکَ. رَبِّ صَلِّ عَلی أطائِبِ أهْلِ بَیْتِهِ الَّذینَ اخْتَرْتَهُمْ لِأمْرِکَ وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَهَ عِلْمِکَ وَ حَفَظَهَ دینِکَ وَ خُلَفائَکَ فی أرْضِکَ وَ حُجَجَکَ عَلی عِبادِکَ وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهیراً بِإرادَتِکَ وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسیلَهَ إلَیْکَ وَ الْمَسْلَکَ إلی جَنَّتِکَ. رَبِّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاهً تُجْزِلُ لَهُمْ بِها مِنْ نَحَلِکَ وَ کَرامَتِکَ وَ تُکْمِلُ لَهُمُ اْلأشْیاءَ مِنْ عَطایاکَ وَ نَوافِلِکَ وَ تُوَفِّرُ عَلَیْهِمُ الْحَظَّ مِنْ عَوائِدِکَ وَ فَوائِدِکَ. رَبِّ صَلِّ عَلیْهِ وَ عَلَیْهِمْ صَلاهً لا أمَدَ فی أوَّلِها وَ لا غایَهَ لأِمَدِها وَ لا نِهایَهَ لآِخِرِها. رَبِّ صَلِّ عَلَیْهِمْ زِنَهَ عَرْشِکَ وَ مادُونَهُ وَ مِلأ سَماواتِکَ وَ ما فَوْقَهُنَّ وَ عَدَدَ أرَضیکَ وَ ما تَحْتَهُنَّ وَ ما بَیْنَهُنَّ، صَلاهً تُقَرِّبُهُمْ مِنْکَ زُلْفی وَ تَکوُنُ لَکَ وَ لَهُمْ رِضیً وَ مُتَّصِلَهٌ بِنَظائِرِهِنَّ أبَداً. أللّهُمَّ إنَّکَ أیَّدْتَ دینَکَ فی کُلِّ أوانٍ بِإمامٍ أقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِکَ وَ مَناراً فی بِلادِکَ بَعْدَ أنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ وَ جَعَلْتَهُ الذَّریعَهَ إلی رِضْوانِکَ وَ افْتَرَضْتَ طاعَتَهُ وَ حَذَّرْتَ مَعْصِیَتَهُ وَ أمَرْتَ بِامْتِثالِ أوامِرِهِ وَ اْلإنْتِهاءِ عِنْدَ نَهْیِهِ وَ ألاّیَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ وَ لایَتَأخَّرَ عَنْهُ مُتَأخِّرٌ، فَهُوَ عِصْمَهُ اللائِذینَ وَ کَهْفُ الْمُؤْمِنینَ وَ عُرْوَهُ الْمُتَمَسِّکینَ وَ بَهاءُ الْعالَمینَ. أللّهُمَّ فَأوْزِعْ لِوَلِیِّکَ شُکْرَ ما أنْعَمْتَ بِهِ عَلَیْهِ وَ أوْزِعْنا مِثْلَهُ فِیهِ وَ آتِهِ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً یَسیراً وَ أعِنْهُ بِرُکْنِکَ اْلأعَزِّ وَ اشْدُدْ أزْرَهُ وَ قَوِّ عَضُدَهُ وَ راعِهِ بِعَیْنِکَ وَ أحْمِهِ بِحِفْظِکَ وَ
انْصُرْهُ بِمَلائِکَتِکَ وَامْدُدْهُ بِجُنْدِکَ اْلأغْلَبِ وَ أقِمْ بِه کِتابَکَ وَ حُدُودَکَ وَ شَرائِعَکَ وَ سُنَنَ رَسُولِکَ صَلَواتُکَ أللّهُمَّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ أحْیِ بِه ما أماتَهُ الظّالِموُنَ مِنْ مَعالِمِ دینِکَ وَ أجِلْ بِه صَداءَ الْجَوْرِ عَنْ طَریقَتِکَ وَ أبْنِ بِهِ الضَّرّاءَ مِنْ سَبیلِکَ وَ أزِلْ بِهِ النّاکِبینَ عَنْ صِراطِکَ وَ امْحَقْ بِه بُغاهَ قَصْدِکَ عِوَجاً وَ ألِنْ جانِبَهُ لأِوْلِیائِکَ وَ ابْسُطْ یَدَهُ عَلی أعْدائِکَ وَ هَبْ لَنا رَاْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ وَ اجْعَلْنا لَهُ سامِعینَ مُطیعینَ وَ فی رِضاهُ ساعینَ وَ إلی نُصْرَتِهِ وَ الْمُدافَعَهِ عَنْهُ مُکْنِفینَ وَ إلَیْکَ وَ إلی رَسُولِکَ صَلَواتُکَ أللّهُمَّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِذالِکَ مُتَقَرِّبینَ. أللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلی أوْلِیائِهِمُ الْمُعْتَرِفینَ بِمَقامِهِمُ، الْمُتَّبِعینَ مَنْهَجَهُمُ، الْمُقْتَفینَ آثارَهُمُ، الْمُسْتَمْسِکینَ بِعُرْوَتِهِمْ، الْمُتَمَسِّکینَ بِوِلایَتِهِمُ، الْمُؤْتَمّینَ بِإمامَتِهِمُ، الْمُسَلِّمینَ لِأمْرِهِمُ، الْمُجْتَهِدینَ فِی طاعَتِهِمُ، الْمُنْتَظِرینَ أیّامَّهُمُ الْمادّینَ إلَیْهِمْ أعْیُنَهُمُ، الصَّلَواتِ الْمُبارَکاتِ الزّاکِیاتِ النّامِیاتِ الْغادِیاتِ الرّائِحاتِ، وَ سَلِّمْ عَلَیْهِمْ وَ عَلی أرْواحِهِمْ وَاجْمَعْ عَلَی التَّقْوی أمْرَهُمْ وَ أصْلِحْ لَهُمْ شُؤُونَهُمْ وَ تُبْ عَلَیْهِمْ إنَّکَ أنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ وَ خَیْرُ الْغافِرینَ، وَ اجْعَلْنا مَعَهُمْ فی دارِ السَّلامِ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ. أللّهُمَّ هذا یَوْمُ عَرَفَهِ، یَوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ عَظَّمْتَهُ، نَشَرْتَ فیهِ رَحْمَتَکَ وَ مَنَنْتَ فیهِ بِعَفْوِکَ وَ أجْزَلْتَ فیهِ عَطِیَّتَکَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلی عِبادِکَ. أللّهُمَّ وَ أنَا عَبْدُکَ الَّذی أنْعَمْتَ عَلَیْهِ قَبْلَ خَلْقِکَ لَهُ وَ بَعْدَ خَلْقِکَ إیّاهُ، فَجَعَلْتَهُ مِمَّنْ هَدَیْتَهُ لِدینِکَ وَ وَفَّقْتَهُ لِحَقِّکَ وَ عَصَمْتَهُ بِحَبْلِکَ وَ أدْخَلْتَهُ فی حِزْبِکَ وَ أرْشَدْتَهُ لِمُوالاهِ أوْلِیائِکَ وَ مُعاداهِ أعْدائِکَ ثُمَّ أمَرْتَهُ فَلَمْ یَأْتَمِرْ وَ زَجَرْتَهُ فَلَمْ یَنْزَجِرْ وَ نَهَیْتَهُ عَنْ مَعْصِیَتِکَ فَخالَفَ أمْرَکَ إلی نَهْیِکَ لا مُعانَدَهً لَکَ وَ لاَاسْتِکْباراً عَلَیْکَ، بَلْ دَعاهُ هَواهُ
إلی ما زَیَّلْتَهُ وَ إلی ما حَذَّرْتَهُ وَ أعانَهُ عَلی ذلِک عَدُوُّکَ وَ عَدُّوُهُ فَأقْدَمَ عَلَیْهِ عارِفاً بِوَعیدِکَ راجِیاً لِعَفْوِکَ واثِقاً بِتَجاوُزِکَ وَ کانَ أحَقَّ عِبادِکَ مَعَ ما مَنَنْتَ عَلَیْهِ ألاّ یَفْعَلَ وَ ها أنا ذا بَیْنَ یَدَیْکَ صاغِراً ذَلیلاً خاضِعاً خاشِعاً خائِفاً مُعْتَرِفاً بِعَظیمٍ مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ وَ جَلیلٍ مِنَ الْخَطایَا إجْتَرَمْتُهُ مُسْتَجیراً بِصَفْحِکَ لائِذاً بِرَحْمَتِکَ مُوقِناً أنَّهُ لایُجیرُنی مِنْکَ مُجیرٌ وَ لا یَمْنَعُنی مِنْکَ مانِعٌ، فَعُدْ عَلَیَّ بِما تَعُودُ بِه عَلی مَنِ اقْتَرَفَ مِنْ تَغَمُّدِکَ وَجُدْ عَلَیَّ بِما تَجُودُ بِه عَلی مَنْ ألْقی بِیَدِه إلَیْکَ مِنْ عَفْوِکَ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِما لا یَتَعاظَمُکَ أنْ تَمُنَّ بِه عَلی مَنْ أمَّلَکَ مِنْ غُفْرانِکَ وَ اجْعَلْ لی فی هذَا الْیَوْمِ نَصیباً أنالُ بِه حَظّاً مِنْ رِضوانِکَ وَ لاتَرُدَّنی صِفْراً مِمّا یَنْقَلِبُ بِهِ الْمُتَعَبِّدُونَ لَکَ مِنْ عِبادِکَ وَ إنّی وَ إنْ لَمْ اُقَدِّمْ ما قَدَّمُوهُ مِنَ الصّالِحاتِ فَقَدْ قَدَّمْتُ تَوحیدَکَ وَ نَفْیَ اْلأضْدادِ وَ اْلأنْدادِ وَ اْلأشْباهِ عَنْکَ وَ أتَیْتُکَ مِنَ اْلأبْوابِ الَّتی أمَرْتَ أنْ تُؤْتی مِنْها وَ تَقَرَّبْتُ إلَیْکَ بِما لایَقرُبُ أحَدٌ مِنْکَ إلاّ بِالتَّقَرُّبِ بِه ثُمَّ أتْبَعْتُ ذلِکَ بِالْإنابَهِ إلَیْکَ وَ التَّذَلُّلِ وَ اْلإسْتِکانَهِ لَکَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِکَ وَ الثِّقَهِ بِما عِنْدَکَ وَ شَفَعْتُهُ بِرَجائِکَ الَّذی قَلَّ ما یَخیبُ عَلَیْهِ راجیکَ وَ سَألْتُکَ مَسْألَهَ الْحَقیرِ الذَّلیلِ الْبائِسِ الْفَقیرِ الْخائِفِ الْمُسْتَجیرِ وَ مَعَ ذالِکَ خیفَهً وَ تَضَرُّعاً وَ تَعَوُّذاً وَ تَلَوُّذاً لا مُسْتَطیلاً بِتَکَبُّرِ الْمُتَکَبِّرینَ وَ لا مُتَعالِیاً بِدالَّهِ الْمُطیعینَ وَ لا مُسْتَطیلاً بِشَفاعَهِ الشّافِعینَ وَ أنَا بَعْدُ أقَلُّ اْلأقَلّینَ وَ أذَلُّ اْلأذَلّینَ وَ مِثْلُ الذَّرَّهِ أوْ دُونَها، فَیا مَنْ لَمْ یُعاجِلِ الْمُسیئینَ وَ لایَنْدَهُ الْمُتْرَفینَ وَ یا مَنْ یَمُنُّ بِإقالَهِ الْعاثِرینَ وَ یَتَفَضَّلُ بِأنْظارِ الْخاطِئینَ،
أنَا الْمُسیئُ الْمُعْتَرِفُ الْخاطِئُ الْعاثِرُ، أنَا الَّذی أقْدَمَ عَلَیْکَ مُجْتَرِئاً، أنَا الَّذی عَصاکَ مُتَعَمِّداً، أنَا الَّذِی اسْتَخْفی مِنْ عِبادِکَ وَ بارَزَکَ، أنَا الَّذِی هابَ عِبادَکَ وَ أمِنَکَ، أنَا الَّذی لَمْ یَرْهَبْ سَطْوَتَکَ وَ لَمْ یَخَفْ بَاْسَکَ، أنَا الْجانی عَلی نَفْسِه، أنَا الْمُرْتَهِنُ بِبَلِیَّتِه، أنَا الْقَلیلُ الْحَیاءِ، أنَا الطَّویلُ الْعَناءِ بِحَقِّ مَنِ انْتَجَبْتَ مِنْ خَلْقِکَ وَ بِمَنِ اصْطَفَیْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ بِحَقِّ مَنِ اخْتَرْتَ مِنْ بَرِیَّتِکَ وَ مَنِ اجْتَبَیْتَ لِشَاْنِکَ وَ بِحَقِّ مَنْ وَصَلْتَ طاعَتَهُ بِطاعَتِکَ وَ مَنْ جَعَلْتَ مَعْصِیَتَهُ کَمَعْصِیَتِکَ وَ بِحَقِّ مَنْ قَرَنْتَ مُوالاتَهُ بِمُوالاتِکَ وَ مَنْ نُطْتَ مُعاداتَهُ بِمُعاداتِکَ، تَغَمَّدْنی فی یَوْمی هذا بِما تَتَغَمَّدُ بِه مَنْ جَارَ إلَیْکَ مُتَنَصِّلاً وَ عاذَ بِاسْتِغْفارِکَ تائِباً وَ تَوَلَّنی بِما تَتَوَلّی بِه أهْلَ طاعَتِکَ وَ الزُّلْفی لَدَیْکَ وَ الْمَکانَهِ مِنْکَ وَ تَوَحَّدْنی بِما تَتَوَحَّدُ بِه مَنْ وَفی بِعَهْدِکَ وَ أتْعَبَ نَفْسَهُ فی ذاتِکَ وَ أجْهَدَها فی مَرْضاتِکَ وَ لا تُؤاخِذْنی بِتَفْریطی فی جَنْبِکَ وَ تَعَدّی طَوْری فی حُدوُدِکَ وَ مُجاوَزَهِ أحْکامِکَ وَ لا تَسْتَدْرِجْنی بِإمْلائِکَ لِیَ اسْتِدْراجَ مَنْ مَنَعَنی خَیْرَ ما عِنْدَهُ وَ لَمْ یَشْرَکْکَ فی حُلُولِ نِعْمَتِهِ بی وَ نَبِّهْنی مِنْ رَقْدَهِ الْغافِلینَ وَ سِنَهِ الْمُسْرِفینَ وَ نَعْسَهِ الْمَخْذُولینَ وَ خُذْ بِقَلْبی إلی مَا اسْتَعْمَلْتَ بِهِ الْقانِتینَ وَ اسْتَعْبَدْتَ بِهِ الْمُتَعَبِّدینَ وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ الْمُتَهاوِنینَ وَ أعِذْنی مِمّا یُباعِدُنی عَنْکَ وَ یَحُولُ بَیْنی وَ بَیْنَ حَظّی مِنْکَ وَ یَصُدُّنی عَمّا اُحاوِلُ لَدَیْکَ وَ سَهِّلْ لی مَسْلَکَ الْخَیْراتِ إلَیْکَ وَ الْمُسابَقَهَ إلَیْها مِنْ حَیْثُ أمَرْتَ وَ الْمُشاحَّهَ فیها عَلی ما أرَدْتَ وَ لا تَمْحَقْنی فیمَنْ تَمْحَقُ مِنَ الْمُسْتَخِفّینَ بِما أوْعَدْتَ وَ لا تُهْلِکْنی مَعَ مَنْ تُهْلِکْ مِنَ الْمُتَعَرِّضینَ لِمَقْتِکْ وَ لا تُتَبِّرْنی فیمَنْ تُتَبِّرُ مِنَ الْمُنْحَرِفینَ عَنْ
سُبُلِکَ وَ نَجِنّی مِنْ غَمَراتِ الْفِتْنَهِ وَ خَلِّصْنی مِنْ لَهَواتِ الْبَلوی وَ أجِرْنی مِنْ أخْذِ اْلإمْلاءِ وَ حُلْ بَیْنی وَ بَیْنَ عَدُوٍّ یُضِلُّنی وَ هَویً یُوبِقُنی وَ مَنْقَصَهٍ تَرْهَقُنی، وَ لاتُعْرِضْ عَنّی إعراضَ مَنْ لاتَرْضی عَنْهُ بَعْدَ غَضَبِکَ، وَ لا تُؤْیِسْنی مِنَ اْلأمَلِ فیکَ فَیَغْلِبَ عَلَیَّ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لا تَمْنِحْنی بِما لا طاقَهَ لی بِهِ فَتَبْهَظَنی مِمّا تُحَمِّلُنیهِ مِنْ فَضْلِ مَحَبَّتِکَ وَ لاتُرْسِلْنی مِنْ یَدِکَ إرْسالَ مَنْ لاخَیْرَ فیهِ وَ لا حاجَهَ بِکَ إلَیْهِ وَ لا إنابَهَ لَهُ وَ لاتَرْمِ بی رَمْیَ مَنْ سَقَطَ مِنْ عَیْنِ رِعایَتِکَ وَ مَنِ اشْتَمَلَ عَلَیْهِ الْخِزْیُ مِنْ عِنْدِکَ بَلْ خُذْ بِیَدی مِنْ سَقْطَهِ الْمُتَرَدّینَ وَ وَهْلَهِ الْمُتَعَسِّفینَ وَ زَلَّهِ الْمَغْرُورینَ وَ وَرْطَهِ الْهالِکینَ وَ عافِنی مِمَّا ابْتَلَیْتَ بِه طَبَقاتِ عَبیدِکَ وَ إمائِکَ وَ بَلِّغْنی مَبالِغَ مَنْ عُنیتَ بِه وَ أنْعَمْتَ عَلَیْهِ وَ رَضیتَ عَنْهُ فَأعَشْتَهُ حَمیداً وَ تَوَفَّیْتَهُ سَعیداً وَ طَوِّقْنی طَوْقَ الْإقْلاعِ عَمّا یُحْبِطُ الْحَسَناتِ وَ یَذْهَبُ بِالْبَرَکاتِ وَ أشْعِرْ قَلْبِیَ اْلإزْدِجارَ عَنْ قَبائِحِ السَّیِّئاتِ وَ فَواضِحِ الْحَوْباتِ وَ لا تَشْغَلْنی بِما لا أدْرِکُهُ إلاّ بِکَ عَمّا لایُرْضیکَ عَنّی غَیْرُهُ وَ أنْزِعْ مِنْ قَلْبی حُبَّ دُنْیاً دَنِیَّهٍ تَنْهی عَمّا عِنْدَکَ وَ تَصُدُّ عَنِ ابْتِغاءِ الْوَسیلَهِ إلَیْکَ وَ تُذْهِلُ عَنِ التَّقَرُّبِ مِنْکَ وَ زَیِّنْ لِیَ التَّفَرُّدَ بِمُناجاتِکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هَبْ لِی عِصْمَهً تُدْنینی مِنْ خَشیَتِکَ وَ تَقْطَعُنی عَنْ رُکوُبِ مَحارِمِکَ وَ تَفُکَّنی مِنْ أسْرِ الْعَظائِمِ وَ هَبْ لِیَ التَّطْهیرَ مِنْ دَنَسِ الْعِصْیانِ وَ أذْهِبْ عَنّی دَرَنَ الْخَطایا وَ سَرْبِلْنی بِسِرْبالِ عافِیَتِکَ وَ رَدِّنی رِداءَ مُعافاتِکَ وَ جَلِّلْنی سَوابِغَ نَعْمائِکَ وَ ظاهِرْ لَدَیَّ فَضْلَکَ وَ طَوْلَکَ وَ أیِّدْنی بِتَوْفیقِکَ وَ تَسْدیدِکَ وَ أعِنّی عَلی صالِحِ النِّیَّهِ
وَ مَرْضِیِّ الْقَوْلِ وَ مُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ وَ لاتَکِلْنی إلی حَوْلی وَ قُوَّتی دُونَ حَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ وَ لاتُخْزِنی یَوْمَ تَبْعَثُنی لِلِقائِکَ وَ لاتَفْضَحْنی بَیْنَ یَدَیْ أوْلِیائِکَ وَ لا تُنْسِنی ذِکْرَکَ وَ لاتُذْهِبْ عَنّی شُکْرَکَ بَلْ ألْزِمْنیهِ فی أحْوالِ السَّهْوِ عِنْدَ غَفَلاتِ الْجاهِلینَ لِآلائِکَ وَ أوْزِعْنی أنْ اُثْنِیَ بِما أوْلَیْتَنیهِ وَ أعْتَرِفَ بِما أسْدَیْتَهُ إلَیَّ وَاجْعَلْ رَغْبَتی إلَیْکَ فَوْقَ رَغْبَهِ الرّاغِبینَ وَ حَمْدی إیّاکَ فَوْقَ حَمْدِ الْحامِدینَ وَ لاتَخْذُلْنی عِنْدَ فاقَتی إلَیْکَ وَ لاتُهْلِکْنی بِما أسْدَیْتُهُ إلَیکَ وَ لاتَجْبَهْنی بِما جَبَهْتَ بِهِ الْمُعانِدینَ لَکَ فَإنّی لَکَ مُسَلِّمٌ أعْلَمُ أنَّ الْحُجَّهَ لَکَ وَ أنَّکَ أوْلی بِالْفَضْلِ وَ أعْوَدُ بِالْإحْسانِ وَ أهْلُ التَّقْوی وَ أهْلُ الْمَغْفِرَهِ وَ أنَّکَ بِأنْ تَعْفُوَ أوْلی مِنْکَ بِأنْ تُعاقِبَ وَ أنَّکَ بِأنْ تَسْتُرَ أقْرَبُ مِنْکَ إلی أنْ تَشْهَرَ فَأحْیِنی حَیاهً طَیِّبَهً تَنْتَظِمُ بِما اُریدُ وَ تَبْلُغُ بی ما اُحِبُّ مِنْ حَیْثُ لا آتی ما تَکْرَهُ وَ لاأرْتَکِبُ ما نَهَیْتَ عَنْهُ وَ أمِتْنی مَیْتَهَ مَنْ یَسْعی نُورُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ عَنْ یَمینِهِ وَ ذَلِّلْنی بَیْنَ یَدَیْکَ وَ أعِزَّنی عِنْدَ خَلْقِکَ وَ ضَعْنی إذا خَلَوْتُ بِکَ وَ ارْفَعْنی بَیْنَ عِبادِکَ وَ أغْنِنی عَمَّنْ هُوَ غَنیٌّ عَنّی وَ زِدْنی إلَیْکَ فاقَهً وَ فَقْراً وَ أعِذْنی مِنْ شَماتَه اْلأعْداءِ وَ مِنْ حُلُولِ الْبَلاءِ وِ مِنَ الذُّلِّ وَ الْعَناءِ. تَغَمَّدْنی فیمَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنّی بِما یَتَغَمَّدُ بِهِ الْقادِرُ عَلَی الْبَطْشِ لَوْلا حِلْمُهُ وَ الْآخِذُ عَلَی الْجَریرَهِ لَوْلا أناتُهُ وَ إذا أرَدْتَ بِقَوْمٍ فِتْنَهً أوْ سُوءً فَنَجِّنی مِنْها لِواذاً بِکَ وَ إذْ لَمْ تُقِمْنی مَقامَ فَضیحَهٍ فی دُنْیاکَ فَلاتُقِمْنی مِثْلَهُ فی آخِرَتِکَ وَ اشْفَعْ لی أوائِلَ مِنَنِکَ بِأواخِرِها وَ قَدیمَ فَوائِدِکَ بِحَوادِثِها وَ لاتَمْدُدْ لی مَدّاً یَقْسُو مَعَهُ قَلْبی وَ
لاتَقْرَعْنی قارِعَهً یَذْهَبْ لَها بَهائی وَ لاتَسُمْنی خَسیسَهً یَصْغُرُ لَها قَدْری وَ لا نَقیصَهً یُجْهَلُ مِنْ أجْلِها مَکانی وَ لاتَرُعْنی رَوْعَهً اُبْلِسُ بِها وَ لا خیفَهً اُوجِسُ دُونَهَا، إجْعَلْ هَیْبَتی فی وَعیدِکَ وَ حَذَری مِنْ إعْذارِکَ وَ إنْذارِکَ وَ رَهْبَتی عِنْدَ تَلاوَهِ آیاتِکَ وَ اعْمُرْ لَیْلی بِإیقاظی فیهِ لِعِبادَتِکَ وَ تَفَرُّدی بِالتَّهَجُّدِ لَکَ وَ تَجَرُّدی بِسُکُونی إلَیْکَ وَ إنْزالِ حَوائِجی بِکَ وَ مُنازَلَتی إیَّاکَ فی فَکاکِ رَقَبَتی مِنْ نارِکَ وَ إجارَتی مِمّا فیهِ أهْلُها مِنْ عَذابِکَ وَ لاتَذَرْنی فی طُغْیانی عامِهاً وَ لا فی غَمْرَتی ساهِیاً حَتّی حینٍ وَ لاتَجْعَلْنی عِظَهً لِمَنِ اتَّعَظَّ وَ لا نَکالاً لِمَنِ اعْتَبَرَ وَ لا فِتْنَهً لِمَنْ نَظَرَ وَ لاتَمْکُرْ بی فیمَنْ تَمْکُرُ بِه وَ لاتَسْتَبْدِلْ بی غَیْری وَ لاتُغَیِّرْ لی إسْماً وَ لاتُبَدِّلْ لی جِسْماً وَ لاتَتَّخِذْنی هُزُواً لِخَلْقِکَ وَ لا سُخْرِیّاً لَکَ وَ لا تَبَعاً إلاّ لِمَرْضاتِکَ وَ لا مُمْتَهَناً إلاّ بِاْلإنْتِقامِ لَکَ وَ أوْجِدْنی بَرْدَ عَفْوِکَ وَ حَلاوَهَ رَحْمَتِکَ وَ رَوْحِکَ وَ رَیْحانِکَ وَ جَنَّهِ نَعیمِکَ وَ أذِقْنی طَعْمَ الْفَراغِ لِما تُحِبُّ بِسَعَهٍ مِنْ سَعَتِکَ وَ الْإجْتِهادِ فیما یُزْلِفُ لَدَیْکَ وَ عِنْدَکَ وَ أتْحِفْنی بِتُحْفَهٍ مِنْ تُحَفاتِکَ وَ اجْعَلْ تِجارَتی رابِحَهً وَ کَرَّتی غَیْرَ خاسِرَهٍ وَ أخِفْنی مَقامَکَ وَ شَوِّقْنی لِقاءَکَ وَ تُبْ عَلَیَّ تَوْبَهً نَصُوحاً لاتُبْقِ مَعَها ذُنُوباً ضعیرَهً وَ لا کَبیرَهً وَ لاتَذَرْ مَعَها عَلانِیَهً وَ لا سَریرَهً وَ انْزَعِ الْغِلَّ مِنْ صَدْری لِلْمُؤْمِنینَ وَ اعْطِفْ بِقَلْبی عَلَی الْخاشِعینَ وَ کُنْ لی کَما تَکُونَ لِلصّالِحینَ وَ حَلِّنی حِلْیَهَ الْمُتَّقینَ وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فی الْغابِرینَ وَ ذِکْراً نامِیاً فِی الْآخِرینَ وَ وافِ بی عَرْصَهَ اْلأوَّلینَ وَ تَمِّمْ سُبُوغَ نِعْمَتِکَ عَلَیَّ وَ ظاهِرْ کَراماتِها لَدَیَّ
وَ امْلَأ مِنْ فَوائِدِکَ یَدی وَ سُقْ کَرائِمَ مَواهِبِکَ إلَیَّ وَ جاوِرْ بِیَ اْلأطْیَبینَ مِنْ أوْلِیائِکَ فِی الْجِنانِ الَّتی زَیَّنْتَها لِأصْفِیائِکَ وَ جَلِّلْنی شَرائِفَ نِحَلِکَ فِی الْمَقاماتِ الْمُعَدَّهِ لِأحِبّائِکَ وَ اجْعَلْ لی عِنْدَکَ مَقیلاً آوی إلَیْهِ مُطْمَئِنّاً وَ مَثابَهً أتَبَوَّؤُها وَ أقَرُّ عَیْناً وَ لاتُقایِسْنی بِعَظیماتِ الْجَرائِرِ وَ لاتُهْلِکْنی یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ وَ أزِلْ عَنّی کُلَّ شَکٍّ وَ شُبْهَهٍ وَ اجْعَلْ لی فِی الْحَقِّ طَریقاً مِنْ کُلِّ رَحْمَهٍ وَ أجْزِلْ لی قِسَمَ الْمَواهِبِ مِنْ نَوالِکَ وََوَفِّرْ عَلَیَّ حُظوُظَ اْلإحْسانِ مِنْ إفْضالِکَ وَ اجْعَلْ قَلبی واثِقاً بِما عِنْدَکَ وَ هَمّی مُسْتَفْرَغاً لِما هُوَ لَکَ وَ اسْتَعْمِلْنی بِما تَسْتَعْمِلُ بِه خالِصَتَکَ وَ أشْرِبْ قَلْبی عِنْدَ ذُهُولِ الْعُقُولِ طاعَتَکَ وَ اجْمَعْ لِیَ الْغِنی وَ الْعَفافَ وَ الدَّعَهَ وَ الْمُعافاهَ وَ الصِّحَهَ وَ السَّعَهَ وَ الطُّمَأْنینَهَ وَ الْعافِیَهَ وَ لاتُحْبِطْ حَسَناتی بِما یَشوُبُها مِنْ مَعْصِیَتِکَ وَ لا خَلَواتی بِما یَعْرِضُ لی مِنْ نَزَغاتِ فِتْنَتِک وَ لا خَلَواتی بِما یَعْرِضُ لی مِنْ نَزَغاتِ فِتْنَتِک وَ صُنْ وَجْهی عَنِ الطَّلَبِ إلی أحْدٍ مِنَ الْعالَمینَ وَ ذُبِّنی عَنِ الْتِماسِ ما عِنْدَ الْفاسِقینَ وَ لاتَجْعَلْنی لِلظّالِمینَ ظَهیراً وَ لا لَهُمْ عَلی مَحْوِ کِتابِکَ یَداً وَ نَصیراً وَ حُطْنی مِنْ حَیْثُ لا أعْلَمُ حِیاطَهً تُقَیُّنی بِها وَ افْتَحْ لی أبْوابَ تَوْبَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ رَأفَتِکَ وَ رِزْقِکَ الْواسِعِ إنّی إلَیْکَ مِنَ الرّاغِبینَ وَ أتْمِمْ لی إنْعامَکَ إنَّکَ خَیْرُ الْمُنْعِمینَ وَ اجْعَلْ باقِیَ عُمْری فِی الْحَجِّ وَ العُمْرَهِ ابْتِغاءَ وَجْهِکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ. وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ أبَدَ اْلآبِدینَ.
که دعای حضرت خضر بوده و حضرت أمیرالمؤمنین علیه السلام آنرا به کمیل بن زیاد اسدی
که یکی از اصحاب خاص آن حضرت بوده است تعلیم فرمودند و خواندن آنرا در شب نیمه شعبان و شبهای جمعه به وی توصیه کردند که دارای مضامین عالی در مناجات با پروردگار متعال است: أللّهُمَّ إنّی أسْئَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ، وَ بِقُوَّتِکَ الَّتی قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَیْءٍ، وَ خَضَعَ لَها کُلُّ شَیْءٍ، وَ ذَلَّ لَها کُلُّ شَیْءٍ، وَ بِجَبَروُتِکَ الَّتی غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَیْءٍ، وَ بِعِزَّتِکَ الَّتی لایَقُومُ لَها شَیْ ءٌ، وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتی ملَأتْ کُلَّ شَیْءٍ، وَ بِسُلْطانِکَ الَّذی عَلا کُلَّ شَیْءٍ، وَ بِوَجْهِکَ الْباقی بَعْدَ فَناءِ کُلِّ شَیْءٍ، وَ بِأسْمائِکَ الَّتی ملَأتْ أرْکانَ کُلِّ شَیْءٍ، وَ بِعِلْمِکَ الَّذی أحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذی أضاءَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ، یا نُورُ یا قُدُّوسُ، یا أوَّلَ اْلأوَّلینَ، وَ یا آخِرَ اْلآخِرینَ، أللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتی تَهْتِکُ الْعِصَمَ، أللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ النِّقَمَ، أللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتی تُغَیِّرُ النِّعَمَ، أللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتی تَحْبِسُ الدُّعاءَ، أللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ الْبَلاءَ، أللّهُمَّ اغْفِرْ لی کُلَّ ذَنْبٍ أذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطیئَهٍ أخْطَاْتُها، أللّهُمَّ إنّی أتَقَرَّبُ إلَیْکَ بِذِکْرِکَ، وَأسْتَشْفِعُ بِکَ إلی نَفْسِکَ، وَ أسْئَلُکَ بِجُودِکَ أنْ تُدْنِیَنی مِنْ قُرْبِکَ، وَ أنْ تُوزِعَنی شُکْرَکَ، وَ أنْ تُلْهِمَنی ذِکْرَکَ، أللّهُمَّ إنّی أسْئَلُکَ سُؤالَ خاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خاشِعٍ، أنْ تُسامِحَنی وَ تَرْحَمَنی وَ تَجْعَلَنی بِقِسْمِکَ راضِیاً قانِعاً، وَ فی جَمیعِ اْلأحْوالِ مُتَواضِعاً، أللّهُمَّ وَ أسْئَلُکَ سُؤالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ، وَ أنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حاجَتَهُ، وَ عَظُمَ فیما عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ، أللّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُکَ وَ عَلا مَکانُکَ وَ خَفِیَ مَکْرُکَ وَ ظَهَرَ أمْرُکَ، وَ غَلَبَ قَهْرُکَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ، وَ لا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ.
أللّهُمَّ لا أجِدُ لِذُنُوبی غافِراً، وَ لا لِقَبائِحی ساتِراً، وَ لا لِشَیْءٍ مِنْ عَمَلِیَ الْقَبیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ، لا إلهَ إلاّ أنْتَ، سُبْحانَکَ وَ بِحَمْدِکَ ظَلَمْتُ نَفْسی وَ تَجَرَّاْتُ بِجَهْلی، وَ سَکَنْتُ إلی قَدیمِ ذِکْرِکَ لی وَ مَنِّکَ عَلَیَّ، أللّهُمَّ مَوْلایَ کَمْ مِنْ قَبیحٍ سَتَرْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ فادِحٍ مِنَ الْبَلاءِ أقَلْتَهُ وَ کَمْ مِنْ عِثارٍ وَقَیْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ ثَناءٍ جَمیلٍ لَسْتُ أهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ، أللّهُمَّ عَظُمَ بَلایی، وَ أفْرَطَ بی سُوءُ حالی، وَ قَصُرَتْ بی أعْمالی، وَ قَعَدَتْ بی أغْلالی، وَ حَبَسَنی عَنْ نَفْعی بُعْدُ أمَلی، وَ خَدَعَتْنِی الدُّنْیا بِغُروُرِها، وَ نَفْسی بِجِنایَتِها وَ مِطالی یا سَیِّدی، فَأسْئَلُکَ بِعِزَّتِکَ أنْ لایَحْجُبَ عَنْکَ دُعائی سُوءُ عَمَلی وَ فِعالی، وَ لاتَفْضَحْنی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرّی، وَ لا تُعاجِلْنی بِالْعُقُوبَهِ عَلی ما عَمِلْتُهُ فی خَلَواتی مِنْ سُوءِ فِعْلی وَ إسائَتی وَ دَوامِ تَفْریطی وَ جَهالَتی وَ کَثْرَهِ شَهَواتی وَ غَفْلَتی، وَ کُنِ اللّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لی فی کُلِّ اْلأحْوالِ رَؤُفاً، وَ عَلَیَّ فی جَمیعِ اْلاُموُرِ عَطُوفاً. إلهی وَ رَبّی مَنْ لی غَیْرُکَ أسْئَلُهُ کَشْفَ ضُرّی، وَ النَّظَرَ فی أمْری، إلهی وَ مَوْلایَ أجْرَیْتَ عَلَیَّ حُکْماً اتَّبَعْتُ فیهِ هَوی نَفْسی، وَ َلْم أحْتَرِسْ فیهِ مِنْ تَزیینِ عَدُوّی، فَغَرَّنی بِما أهْوی وَ أسْعَدَهُ عَلی ذلِکَ الْقَضاءُ، فَتَجاوَزْتُ بِما جَری عَلَیَّ مِنْ ذلِکَ بَعْضَ حُدودِکَ، وَ خالَفْتُ بَعْضَ أوامِرِکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَیَّ فی جَمیعِ ذلِکَ، وَ لا حُجَّهَ لی فیما جَری عَلَیَّ فیهِ قَضاؤُکَ، وَ ألْزَمَنی حُکْمُکَ وَ بَلاؤُکَ، وَ قَدْ أتَیْتُکَ یا إلهی بَعْدَ تَقْصیری وَ إسْرافی عَلی نَفْسی، مُعْتَذِراً نادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقیلاً مُسْتَغْفِراً مُنیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً، لا أجِدُ مَفَرّاً مِمّا
کانَ مِنّی، وَ لا مَفْزَعاً أتَوَجَّهُ إلَیْهِ فی أمْری، غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْری، وَ إدْخالِکَ إیّایَ فی سَعَهِ رَحْمَتِکَ. أللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْری، وَ ارْحَمْ شِدَّهَ ضُرّی، وَ فُکَّنی مِنْ شَدِّ وَ ثاقی، یا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنی وَ رِقَّهَ جِلْدی وَ دِقَّهَ عَظْمی، یا مَنْ بَدَءَ خَلْقی وَ ذِکْری وَ تَرْبِیَتی وَ بِرّی وَ تَغْذِیَتی، هَبْنی لِابْتِداءِ کَرَمِکَ وَ سالِفِ بِرِّکَ بی، یا إلهی وَ سَیِّدی وَ رَبّی أتُراکَ مُعَذِّبی بِنارِکَ بَعْدَ تَوْحیدِکَ، وَ بَعْدَ مَا انْطَوی عَلَیْهِ قَلْبی مِنْ مَعْرِفَتِکَ، وَ لَهِجَ بِهِ لِسانی مِنْ ذِکرِکَ وَ اعْتَقَدَهُ ضَمیری مِنْ حُبِّکَ، وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرافی وَ دُعائی خاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَ، هَیْهاتَ أنْتَ أکْرَمُ مِنْ أنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ، أوْ تُبْعِدَ مَنْ أدْنَیْتَهُ، أوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ، وَ أوْ تُسَلِّمَ إلَی الْبَلاءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُ، وَ لَیْتَ شِعْری یا سَیِّدی وَ إلهی وَ مَوْلایَ، أتُسَلِّطُ النّارَ عَلی وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ ساجِدَهً ، وَ عَلی ألْسُنٍ نَطَقَتُ بِتَوْحیدِکَ صادِقَهً، وَ بِشُکْرِکَ مادِحَهً، وَ عَلی قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإلاهِیَّتِکَ مُحَقِّقَهً، وَ عَلی ضَمائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتّی صارَتْ خاشِعَهً، وَ عَلی جَوارِحَ سَعَتْ إلی أوْطانِ تَعَبُّدِکَ طائِعَهً، وَ أشارَتْ بِاسْتِغْفارِکَ مُذْعِنَهً، ما هکَذَا الظَّنُّ بِکَ وَ لا اُخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ یا کَریمُ یا رَبِّ وَ أنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفی عَنْ قَلیلٍ مِنْ بَلاءِ الدُّنیا وَ عُقُوباتِها، وَ ما یَجْری فیها مِنَ الْمَکارِهِ عَلی أهْلِها، عَلی أنَّ ذلِکَ بَلاءٌ وَ مَکْرُوهٌ قَلیلٌ مَکْثُهُ یَسیرٌ بَقائُهُ، قَصیرُ مُدَّتُهُ، فَکَیْفَ احْتِمالی لِبَلاءِ الاخِرَهِ، وَ جَلیلِ وُقُوعِ الْمَکارِهِ فیها، وَ هُوَ بَلاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ، وَ یَدُومُ مَقامُهُ، وَ لایُخَفَّفُ عَنْ أهْلِهِ، لأنَّهُ لایَکُونُ إلاّ عَنْ غَضَبِکَ وَ انْتِقامِکَ وَ سَخَطِکَ، وَ هذا ما
لاتَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَ اْلأرْضُ، یا سَیِّدی فَکَیْفَ لِی وَ أنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ الذَّلیلُ الْحَقیرُ الْمِسْکینُ الْمُسْتَکینُ. یا إلهی وَ رَبّی وَ سَیِّدی وَ مَوْلایَ، لأیِّ اْلاُمُورِ إلَیْکَ أشْکُو، وَ لِما، مِنْها أضِجُّ وَ أبْکی لِألیمِ الْعَذابِ وَ شِدَّتِهِ أمْ لِطُولِ الْبَلاءِ وَ مُدَّتِهِ، فَلَئِنْ صَیَّرُتَنی لِلْعُقُوباتِ مَعَ أعْدائِکَ، وَ جَمَعْتَ بَیْنی وَ بَیْنَ أهْلِ بَلائِکَ، وَ فَرَّقْتَ بَیْنی وَ بَیْنَ أحِبّائِکَ وَ أوْلِیائِکَ، فَهَبْنی یا إلهی وَ سَیِّدی وَ مَوْلایَ وَ رَبّی صَبَرْتُ عَلی عَذابِکَ، فَکَیْفَ أصْبِرُ عَلی فِراقِکَ، وَ هَبْنی یا إلهی صَبَرْتُ عَلی حَرِّ نارِکَ فَکَیْفَ أصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إلی کَرامَتِکَ، أمْ کَیْفَ أسْکُنُ فِی النّارِ وَ رَجایی عَفْوُکَ، فَبِعِزَّتِکَ یا سَیِّدی وَ مَوْلایَ اُقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنی ناطِقاً، لَأضِجَّنَّ إلَیْکَ بَیْنَ أهْلِها ضَجیجَ اْلامِلینَ، وَ لَأصْرُخَنَّ إلَیْکَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخینَ، وَ لَأبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکاءَ الْفاقِدینَ وَ لَاُنادِیَنَّکَ أیْنَ کُنْتَ یا وَلِیَّ الْمُؤْمِنینَ، یا غایَهَ آمالِ الْعارِفینَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، یا حَبیبَ قُلُوبِ الصّادِقینَ، وَ یا إلهَ الْعالَمینَ، أفَتُراکَ سُبْحانَکَ یا إلهی وَ بِحَمْدِکَ، تَسْمَعُ فیها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فیها بِمُخالَفَتِهِ، وَ ذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِیَتِهِ وَ حُبِسَ بَیْنَ أطْباقِها بِجُرْمِهِ وَ جَریرَتِهِ، وَ هُوَ یَضِجُّ إلَیْکَ ضَجیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ، وَ یُنادیکَ بِلِسانِ أهْلِ تَوْحیدِکَ وَ یَتَوَسَّلُ إلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ، یا مَوْلایَ فَکَیْفَ یَبْقی فِی الْعَذابِ وَ هُوَ یَرْجُو ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ، أمْ کَیْفَ تُؤلِمُهُ النّارُ وَ هُوَ یَأمُلُ فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَ، أمْ کَیْفَ یُحْرِقُهُ لَهیبُها وَ أنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَری مَکانَهُ، أمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفیرُها وَ أنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ، أمْ کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ أطْباقِها وَ أنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ، أمْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبانِیَتُها وَ هُوَ یَنادیکَ یا رَبَّهُ، أمْ کَیْفَ
یَرْجُو فَضْلَکَ فی عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُکُهُ فیها، هَیْهاتَ ما ذالِکَ الظَّنُّ بِکَ، وَ لا الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَ، وَ لا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدینَ مِنْ بِرِّکَ وَ إحْسانِکَ، فَبِالْیَقینِ أقْطَعُ لَوْلا ما حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذیبِ جاحِدیکَ، وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ إخْلادِ مُعانِدیکَ، لَجَعَلْتَ النّارَ کُلَّها بَرْداً وَ سَلاماً، وَ ما کانَ لِأحَدٍ فیها مَقَرّاً وَ لا مُقاماً، لکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ أسْماؤُکَ أقْسَمْتَ أنْ تَمْلَأها مِنَ الْکافِرینَ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النّاسِ أجْمَعینَ، وَ أنْ تُخَلِّدَ فیهَا الْمُعانِدینَ، وَ أنْتَ جَلَّ ثَناؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً وَ تَطَوَّلْتَ بِالْإنْعامِ مُتَکَرِّماً، أفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لایَسْتَوُونَ، إلهی وَ سَیِّدی فَأسْئَلُکَ بِالْقُدْرَهِ الَّتی قَدَّرْتَها، وَ بِالْقَضِیَّهِ الَّتی حَتَمْتَها وَ حَکَمْتَها، وَ غَلَبْتَ مِنْ عَلَیْهِ أجْرَیْتَها، أنْ تَهَبَ لی فی هذِهِ اللَّیْلَهِ وَ فی هذِهِ السّاعَهِ کُلَّ جُرْمٍ أجْرَمْتُهُ، وَ کُلَّ ذَنْبٍٍ أذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ قَبیحٍ أسْرَرْتُهُ، وَ کُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ، کَتَمْتُهُ أوْ أعْلَنْتُهُ، أخْفَیْتَهُ أوْ أظْهَرْتَهُ، وَ کُلَّ سَیِّئَهٍ أمَرْتَ بِإثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبینَ، الَّذینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما یَکُونُ مِنّی، وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوارِحی، وَ کُنْتَ أنْتَ الرَّقیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرائِهِمْ، وَ الشّاهِدَ لِما خَفِیَ عَنْهُمْ، وَ بِرَحْمَتِکَ أخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ، وَ أنْ تُوَفِّرَ حَظّی مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أنْزَلْتَهُ، أوْ إحْسانٍ فَضَّلْتَهُ، أوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ، أوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ، أوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، أوْ خَطَأٍ تَسْتُرُهُ، یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ، یا إلهی وَ سَیِّدی وَ مَوْلایَ وَ مالِکَ رَقّی، یا مَنْ بِیَدِهِ ناصِیَتی، یا عَلیماً بِضُرّی وَ مَسْکَنَتی، یا خَبیراً بِفَقْری وَ فاقَتی، یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ، أسْئَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أعْظَمِ صِفاتِکَ وَ أسْمائِکَ، أنْ تَجْعَلَ أوْقاتی مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً،
وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً، وَ أعْمالی عِنْدَکَ مَقْبُولَهً، حَتّی تَکُونَ أعْمالی وَ أوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً، وَ حالی فی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً، یا سَیِّدی یا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلی، یا مَنْ إلَیْهِ شَکَوْتُ أحْوالی، یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ، قَوِّ عَلی خِدْمَتِکَ جَوارِحی، وَ اشْدُدْ عَلَی الْعَزیمَهِ جَوانِحی، وَ هَبْ لِیَ الْجِدَّ فی خَشْیَتِکَ، وَ الدَّوامَ فِی اْلإتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ، حَتّی أسْرَحَ إلَیْکَ فی مَیادینِ السّابِقینَ وَ اُسْرِعَ إلَیْکَ فیِ الْبارِزینَ، وَ أشْتاقَ إلی قُرْبِکَ فیِ الْمُشْتاقینَ، وَ أدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصینَ، وَ أخافَکَ مَخافَهَ الْمُوقِنینَ، وَ أجْتَمِعَ فی جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ، أللّهُمَّ وَ مَنْ أرادَنی بِسُوءٍ فَأرِدْهُ، وَ مَنْ کادَنی فَکِدْهُ، وَ اجْعَلْنی مِنْ أحْسَنِ عَبیدِکَ نَصیباً عِنْدَکَ، وَ أقْرَبِهِمْ مَنْزِلَهً مِنْکَ، وَ أخَصِّهِمْ زُلْفَهً لَدَیْکَ فَإنَّهُ لایُنالُ ذلِکَ إلاّ بِفَضْلِکَ، وَ جُدْ لی بِجُودِکَ وَ اعْطِفْ عَلَیَّ بِمَجْدِکَ، وَ احْفَظْنی بِرَحْمَتِکَ، وَ اجْعَلْ لِسانی بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَ قَلْبی بِحُبِّکَ مُتَیَّماً، وَ مُنَّ عَلَیَّ بِحُسْنِ إجابَتِکَ، وَ أقِلْنی عَثْرَتی وَ اغْفِرْ زَلَّتی، فَإنَّکَ قَضَیْتَ عَلی عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ وَ أمَرْتَهُمْ بِدُعائِکَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ اْلإجابَهَ، فَإلَیْکَ یا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهی، وَ إلَیْکَ یا رَبِّ مَدَدْتُ یَدی، فَبِعَزَّتِکَ اسْتَجِبْ لی دُعایی، وَ بَلِّغْنی مُنایَ وَ لا تَقْطَعُ مِنْ فَضْلِکَ رَجایی، وَاکْفِنی شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإنْسِ مِنْ أعْدائی، یا سَریعَ الرِّضا إغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِکُ إلأ الدُّعاءَ، فَإنَّکَ فَعّالٌ لمِا تَشاءُ، یا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ، وَ ذِکْرُهُ شَفاءٌ وَ طاعَتُهُ غِنیً، إرْحَمْ مَنْ رَاْسُ مالِهِ الرَّجاءُ، وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ، یا سابِغَ النِّعَمِ، یا دافِعَ النِّقَمِ یا نُورَ الْمُسْتَوْحِشینَ فیِ الظُّلَمِ، یا عالِماً لایُعَلَّمُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَافْعَلْ بی ما أنْتَ أهْلُهُ، وَ صَلَّی اللهُ عَلی رَسُولِهِ، وَ الأئِمَّهِ
الْمَیامینَ مِنْ آلِهِ، وَ سَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً.
که پس از مراجعت از شام و قبل از ولادت آن حضرت از دار دنیا رحلت نموده و قبرش در کوچه ای نزدیک بازار واقع شده است _ می خوانی: ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِیَّ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا أمینَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُسْتَوْدَعَ نُورِ رَسُولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا والدَ خاتَمِ الْأنْبِیاءِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنِ انْتَهی إلَیْهِ الْوَدیعَهُ و الْأمانَهُ الْمَنیعَهُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ أوْدَعَ اللهُ فی صُلْبِهِ الطَّیِّبِ الطّاهِرِ الْمَکینِ نُورَ رَسُولِ اللهِ الصّادِقِ الْأمینِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا والِدَ سَیِّدِ الْأنْبیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ أشْهَدُ أنَّکَ قَدْ حَفِظْتَ الْوَصِیَّهَ وَ أدَّیْتَ الْأمانَهَ عَنْ رَبِّ الْعالَمینَ فی رَسُولِهِ وَ کُنْتَ فی دینِکَ عَلی یَقینٍ وَ أشْهَدُ أنَّکَ اتَّبَعْتَ دینَ اللهِ عَلی مِنْهاجِ جَدِّکَ إبْراهیمَ خَلیلِ اللهِ فی حَیاتِکَ وَ بَعْدَ وَ فاتِکَ عَلی مَرْضاتِ اللهِ فی رَسُولِهِ وَ أقْرَرْتَ وَ صَدَّقْتَ بِنُبُوَّهِ رَسُول اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ وِلایَهِ أمیرِالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ وَ الْأئِمَّهِ الطّاهِرینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ، فَصَلَّی اللهُ عَلَیْکَ حَیَّاً وَ مَیِّتاً وَ رَحْمَهُ اللهِ و بَرَکاتُهُ.
و زیارت دوّم برای آن حضرت این است: ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْمَجْدِ الْأثیلِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا خیرَهَ فَرْعٍ مِنْ دَوْحَهِ الْخَلیلِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ الذَّبیحِ إسْماعیلَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا سُلالَهَ الْأبْرارِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا أبَا النَّبِیِّ الْمُخْتارِ وَ عَمَّ الْوَصِّیِ الْکَرّارِ وَ والِدَ الْأئِمَّهِ الْأطْهارِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ أضائَتْ بِنُورِ جَبینِهِ عِنْدَ وِلادَتِهِ أطْرافُ السَّماءِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا یُوسُفَ آلِ عَبدِ مَنافٍ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ سَلَکَ مَسْلَکَ جَدِّهِ إسْماعیلَ فَأسْلَمَ لِأبیهِ لِیَذْبَحَهُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ فَداهُ اللهُ بِما فَداهُ فَتَقَبَّلَهُ
فَأعْطاهُ اللهُ وَ أباهُ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا حامِلَ نُورِ النُّبُوَّهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا أشْرَفَ النّاسِ فِی الْاُبُوَّهِ وَ النُبُوَّّهِ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا والِدَ خاتَمِ النَّبِیِّینَ ألسَّلامُ عَلَیْکَ یا أبَا الطّاهِرینَ بَعْدَ الطّاهِرینَ وَ ابْنِ الطّاهِرینَ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.