روحانیت در اسلام و در میان مسلمین

مشخصات كتاب

شماره کتابشناسی ملی : ایران81-14597

سرشناسه : بهشتی، محمد

عنوان و نام پديدآور : روحانیت در اسلام و در میان مسلمین/ بهشتی، محمد

منشا مقاله : نوروز، (26 تیر 1381): ص 7.

، ، (27 تیر 1381): ص 7.

توصیفگر : روحانیان

توصیفگر : اسلام

توصیفگر : برابری فرصتهای آموزشی

توصیفگر : طبقات اجتماعی

توصیفگر : هندوها

توصیفگر : یهودیان

توصیفگر : جزمیت

توصیفگر : تاریخ اسلام

توصیفگر : جهان اسلام

توصیفگر : تعلیمات دینی

توصیفگر : تبلیغات مذهبی

توصیفگر : اجتهاد

مقدمه

اين مقاله اولين بار در سال 1341 تحت همين عنوان «روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين» در كتاب «بحثي درباره مرجعيت و روحانيت» به چاپ رسيده است. بسم الله الرحمن الرحيم

بررسي تاريخ نشان مي دهد كه در ميان پيروان اديان بزرگ و كوچك آسماني و غير آسماني غالباً طبقه خاصي به نام روحاني بوده كه موقعيت و وظايف مخصوص داشته و همواره از مزاياي مالي و غير مالي اجتماعي برخوردار بوده است.

روحانيان در اينگونه جوامع كم و بيش طبقه اي ممتاز در ميان طبقات ديگر و عنصر مؤثري در سازمان طبقاتي جامعه بوده اند.

دريافت اين معني براي كساني كه با تاريخ، بخصوص تاريخ اديان و تحقيقات جامعه شناسان سر و كار دارند بسي آسان و در شمار واضحات است. حتي مشاهده كننده دقيق و آشنا مي تواند با بررسي اوضاع و احوال بسياري از جامعه هاي معاصر اين مطلب را دريابد و نمونه هاي زنده و گوناگون آن را به خوبي بشناسد. ولي براي آنكه خوانندگان به جاي ديگر حواله نشوند قسمت هاي زير از ترجمه تاريخ تمدن ويل دورانت جلد اول و دوم نقل مي شود:

در ميان يهود:

.....دستگاه روحانيت دستگاه بسته اي بود و جز فرزندان لاوي كسي نمي توانست در

اين طبقه وارد. شود. اين طبقه جق ميراث بردن نداشتند ولي از پرداخت ماليات و باج سرشماري و انواع ديگر عوارض معاف بودند.

در ميان برهمائيان

....قانون نامه مانو به پادشاه اخطار مي كند كه هرگز، از برهمن ماليات نگيرد ولو همه منابع درآمد او از ميان رفته باشد، زيرا اگر برهمن به خشم آيد مي تواند در دم شاه و سپاهيان او را با لعن و نفرين و خواندن متون رمزي از ميان بردارد.

.........قدرت برهمن بر پايه انحصار دانش قرار داشت. برهمنان متولي و مفسران سنت، مربيان اطفال، مؤلفان يا گردآورندگان ادبيات و كارشناسان آيات وداهاي مهم و خطاناپذير بودند. اگر يك نفر از فرقه شود را به تلاوت كتاب هاي مقدس گوش مي داد بر طبق قوانين برهمني در گوش هاي او بايد سرب گداخته ريخته شود. و اگر نوشته هاي مقدس را تلاوت مي كرد زبانش بايستي نصف شود و اگر مطلبي از آن را از بر مي كرد بايد پيكرش بدو پاره شود.

....اگر برهمن مرتكب جنايت مي شد نبايد كشته مي شد. ممكن بود پادشاه او را تبعيد كند ولي بايد اجازه مي داد كه اموال خود را همراه ببرد.

مكرر خواندن وداها به تنهايي برهمن را از سعادت ابدي برخوردار مي كرد ولو اينكه هيچ يك از آداب مذهبي را مورد عمل قرار نمي داد، اگر ريگ ودا را از بر مي كرد مي توانست تمام دنيا را ويران كند بدون اينكه كمترين گناهي مرتكب شده باشد. بر همن نبايد خارج از فرقه خود با كسي ازدواج كند.

شايد اين انحصارات و امتيازات در روحانيت ايران و روم و جامعه هاي بزرگ و كوچك ديگر در شرق و غرب بخصوص

روحانيت مسيحي در قرون وسطي وجود داشته است. چه بسا كه اين امتيازات و حقوق و حدود انحصاري به اصل اديان و مقررات اصلي دين ارتباطي نداشته و فقط خواسته هاي روحانيان جاه طلب و دنياپرست آنها را به وجود آورده، بعد كم كم صورت عادت و سنت به خود گرفته و بعد در شمار مقررات و آئين هاي دين درآمده است.

اكنون از ما مي پرسند نظر اسلام در اين باره چيست؟ آيا اسلام هم خواسته است چنين طبقه اي در ميان مسلمانان به وجود آيد تا همواره نگهبان خاص دين و علوم ديني بوده و آشنايي به قرآن و حديث مخصوص آنان و ديگران از آن محروم باشند؟هم نگهباني دين و نواميس ديني وظيفه اختصاصي آنها است و بقيه در اين قسمت وظيفه و تكليفي ندارند و هم در ازاء اين مسئوليت و اينگونه اختصاص ها و انحصارهاي علمي و عملي در قوانين اسلام براي انها مزاياي مالي و غير مالي خاص مقرر شده است؟

پاسخ ما منفي است زيرا اسلام امتيازات طبقاتي را در رديف امتيازات نژادي لغو كرده است و در سازمان اجتماعي اسلام هيچگونه طبقه بالا و پايين توام با انحصار علمي و عملي وجود ندارد.

براي اينكه اين پاسخ درست روشن شود بايد نخست بدانيم طبقه و جامعه طبقاتي يعني چه، امتيازات طبقاتي چيست و با امتيازات يعني اختلافات طبيعي يا شبه طبيعي چه فرق دارد؟

امتيازات يا اختلافات طبيعي و شبه طبيعي

تا انجا كه بررسي احوال انسان و دقت در اوضاع جوامع مختلف بشر نشان مي دهد افراد انسان، در هر محيط و ميان هر جامعه از جهت برخورداري از مواهب مادي و معنوي صد در صد يكسان نيستند

و ميان آنها امتيازاتي هست. برخي در يك يا چند جهت از ديگران بهره مندترند.

اين وضع ساده ترين شكل جامعه هاي چند نفري ابتدايي يا نيمه ابتدايي تا پيچيده ترين شكل جوامع متمدن و پيشرفته همواره وجود داشته است. در پرتو دقت علمي در ساختمان سلولي، استخواني، عضلاني و عصبي انسان و تأثير شايان آن در سرنوشت او و تأثير عميق محيط طبيعي در تن و جان آدمي و تعيين مقدرات و مقدورات او و اختلاف طبيعي بسيار كه در اين دو زمينه وجو دارد، مي توان اين اصل را به روشني دريافت كه اختلاف و تفاوت ميان انسان هايي كه بر سطح پهناور كره زمين زندگي مي كنند في الجمله امري ضروري است.

مقصود اين نيست كه همه وجوه اختلاف ميان افراد به همان حال و صورت كه در اجتماع هست ناشي از ضرورت طبيعي تخلف ناپذيري در خود آنها يا محيط طبيعي آنهاست و هيچ عامل انساني كه ساخته دست انسانها يا قابل تغيير و تصرف به وسيله آنها باشد، وجود ندارد.

به عكس بدون شك با كوشش در اصلاح محيط اجتماعي و تربيتي و با تصرف در شرايط محيط طبيعي بسياري از وجود اختلاف ميان افراد را مي توان به دست تواناي انسان، بخصوص انسان مسلح به علم، از بين برد. بسياري از محرومين جامعه مردم مستعدي هستند كه نابساماني هاي اجتماعي آنها را به كج بيغوله هاي تيره بختي افكنده است وعده زيادي از متنعمين عزيزان بي جهتي هستند كه بي نظمي و فساد دستگاه هاي اجتماعي آنان را به نعمت و شوكت و جاه ومال بي حساب رسانده است. اينگونه امتيازات كاذب نه تنها ضرورت طبيعي ندارد

بلكه مخالف ضرورت هاي طبيعي نيز هست.

آنچه در اينجا مي خواهيم بپذيريم اصل اختلافات طبيعي يا شبه طبيعي است كه مجالي براي انكار آن به نظر نمي رسد، زيرا به فرض آنكه گفته ها و آزمايش ها و آمارهاي علمي طرفداران اصل توراث طبيعي را ناتمام بشمريم و در اصالت محيط و برد تأثير آن تا آنجا پيش رويم كه با تصرف در محيط هر موجود مي توان كليه خواص و حتي ساختمان طبيعي او را تغيير داد و بنابراين در ساختمان جسمي و روحي يك انسان هيچ عنصر ارثي تغيير ناپذير وجود ندارد، با ز به دست آوردن چنين تسلط كامل و همه جانبه بر محيط همه افراد بسيار بعيد به نظر مي رسد. آيا مي شود انسان بر همه اختلافات محيطي تا آن پايه مسلط شود كه بتواند با حفظ محيط هاي گوناگون طبيعت انسان هاي كاملاً يكنواخت و يكسان بپرورند؟ يا كليه اختلافات طبيعي محيط ها را از ميان بردارد تا در شرايط مساوي همه يكسان پرورده شوند، با اينكه دليل قاطعي در دست نيست كه بگوييم تسلط انسان بر طبيعت تا اين پايه ناممكن است ولي اين تسلط آنقدر رؤيايي و بعيد به نظر مي رسد كه در مطالعات اجتماعي خود فعلاً ناچاريم لا اقل به عنوان يك اصل موضوعي بپذيريم كه اختلاف ميان انسان ها في الجمله ضرورت طبيعي دارد.

از اين گذشته گردش چرخ هاي زندگي هر جامعه به هر شكل كه تصور شود مستلزم ان است كه هر دسته به كار معيني بپردازند پس ناچار بايد هر كس براي كاري كه به عهده خواهد گرفت تربيت و آماده شود. بنابراين بر فرض

كه روزي همه افراد از جهت استعدادهاي طبيعي يكنواخت شوند و در هر كس آمادگي طبيعي براي همه گونه ترقي در همه كارها به يك اندازه باشد باز ضرورت هاي اجتماعي اين يكنواختي را بر هم مي زند و چنان مي كند كه از اين استعدادهاي طبيعي متساوي، فعليت هاي گوناگون و نامتساوي پديد آيد و كار گردانان گوناگوني در درجات مختلف براي كارهاي متنوع پرورده شوند. يكي كشاورز شود يكي پزشك، يكي فلز كار، يكي بافنده، يكي معلم، يكي قاضي، يكي نظامي و... حتي در يك رشته كار معين يكي مهندس و طراح كه بيشتر مغزش به كار افتد و ديگري كارگر مباشر عمل كه عضلاتش براي حركت و كار آماده تر باشد.

پس اين اختلافات اگر معلول ضروت هاي طبيعي نباشد لااقل معلول ضروت هاي اجتماعي است و ضرورت هاي اجتماعي گذشته از اينكه از ضرورت طبيعي كمتر نيست با يك نظر دقيق، از يك ضرورت طبيعي سرچشمه مي گيرد.

اين است كه گفتيم برخي امتيازات ميان افراد انسان في الجمله طبيعي يا شبه طبيعي است.

امتيازات مزبور ميان افراد خواه وناخواه در جامعه دسته هاي گوناگون به وجود مي آورد. وقتي يك پزشك با يك كشاورز تفاوت هايي داشت بالطبيعه دسته پزشكان با دسته كشاورزان متفاوت و متمايز مي شوند ولي اين تمايز دسته ها و اصناف غير از امتيازات طبقاتي است.

امتيازات طبقاتي

اشاره

گاهي اين تمايز دسته هاي سازمان دهنده اجتماع به تمايز طبقاتي اشتباه مي شود. در صورتي كه اينها ماتيازات طبقاتي نيست. امتياز طبقاتي در اصطلاح به آن مزاياي مصنوعي قراردادي گفته مي شود كه در طول تاريخ زندگي بشر، تحت تأثير خودخواهي ها

و خودپرستي هاي گوناگون به سود يك عده كم و زيان يكي عده ي زياد يعني تودههاي وسيع مردم به وجود آمده است. امتيازات طبقاتي نوعاً با مشخصات زير همراه است:

1- امتيازات نارواي حقوقي

در جامعه هاي طبقاتي بسياري از حقوق اجتماعي عموميت ندارد يعني مشاغل م مناصب بر حسب لياقت و كارداني و داشتن صفات و معلومات لازم براي كار تقسيم نمي شود.

افراد هر طبقه حق دارند فقط خود را براي مشاغل خاص آن طبقه آماده كنند و راهي براي به دست آوردن مشاغل و مناصب بهتر كه مخصوص طبقات بالاتر است ندارند، مشاغل و مناصب پر ارزش كه در آن جاه و مال و فرغت بال بيشتري يافت مي شود به خاناوده هاي معيني اختصاص دارد كه طبقات عالي را تشكيل مي دهند. مشاغل پر زحمت و كم ارزش از آن بقيه مردم است كه طبقات عادي شمرده مي شوند، حتي كسب علم و دانش مخصوص طبقات عالي است و همين انحصار دانش پايه اي براي قدرت آنها است.

در مورد طبقه روحاني، ديديد كه چگونه بر همن هند علوم ديني را حق منحصر به فرد خود مي داند. اگر كسي از طبقه خود نوشته هاي مقدس را تلاوت مي كرد زبانش نصف و اگر مطالبي از آن را از بر مي كرد پيكرش پاره پاره مي شد!

2- امتياز نابجاي قانوني

در جامعه طبقاتي بسياري از قوانين عموميت ندارد. نمونه هاي آن درا در مورد طبقه روحاني ملاحظه كرديد.

لاوي يهود از پرداخت ماليات معاف است حتي اگر خزانه مملكت تهي باشد. برهمن هند نه تنها ماليات نمي دهد بلكه از مجازات هاي سخت نيز معاف است. اگر مرتكب خلافي شود كه مجازات آن براي ديگران اعدام است و او اعدام نمي شود فقط پادشاه حق دارد او را تبعيد كند.

بر همن حتي در عبادات تيز حريم هايي دارد. او مي تواند

هيچ يك از فرائض ديني را انجام ندهد و به جاي آن پشت سر هم ودا بخواند.

در جامعه هاي طبقاتي از اينگونه امتيازات حقوقي و قانوني براي طبقات ديگري از قبيل خاندان هاي طلطنتي، نظاميان، اشراف، مالكين، سرمايه داران بزرگ و غيره نيز هست كه توده هاي مردم عادي و بي بهره از عناوين و القاب نه تنها از آن محرومند بلكه بايد فشار فراوان اين امتياز طلبي طبقات عالي را نيز تحمل كند.

3- بسته بودن يك طبقه و ميراثي بودن عضويت در آن

عضويت در هر طبقهع از جامعه هاي طبقات ميراثي است. عناوين و القاب و مناصب و مشاغل به ارث از پدر به فرزند منتقل مي شود. يك نمونه بارز ان را در روحانيت يهود ملاحظه كرديد. مقام روحانيت مخصوص يك خندان، يعني لاويين، فرزندان لاوي است كه يكي از اسباط دوازده گانه بني اسرائيل اند. گاه نيز مي شود كه با تشريفات خاصي كسي را از يك طبقه به طبقه بالاتر برند و عضو آن طبقه سازند.

محروميت هايي كه طبقات عالي به دست خود براي خود ايجاد مي كنند

طبقه عالي براي حفظ امتيازات خود ناچار بود ميان خود و طبقات پايين حصاري از رسوم و آداب و قيود اشراقي به وجود آورد و به اين ترتيب خود را از بسياري از حقوق و آزادي هاي فردي از قبيل آزادي در انتخاب همسر و مسكن و لباس و غيره محروم سازد.

اينهاست امتيازات مصنوعي طبقات كه در ادوار مختلف حاكم بر قدرت بسياري از مردم بوده و براي برانداختن آن نهضت ها بپا استه است.

در اسلام

دين آسماني اسلام اينگونه امتيازات ناروا را به كلي الغا كرده است.

در اسلام امتياز طبقاتي به هيچ وجه و هيچ رنگ وجود ندارد.

افراد انسان،سفيد و سياه، عر بو عجم، شرقي و غربي، شهري و روستايي عالم و جاهل، فقير و غني، سردار و سرباز، شاه و رعيت و سايرين همه در استفاده از كليه حقوق و آزادي هاي اجتماعي برابرند.

ملاك به دست آوردن مشاغل و مناصب، شايستگي شخصي و معلومات و صفات و ملكات لازم براي تصدي آنها است و هيچ عامل خانوادگي و ارثي در آن دخالت ندارد. از هر كس مي پرسند خود ت كيستي و چيستي؟ نمي پرسند پدرت كيست و از كدام قبيله، خانواده، و طبقه هستي. همه كس مي تواند با پشت كار و كوشش و به كار انداختن استعدادهاي خداداد خود به هر كار كه بخواهد و شايستگي آن را پيدا كند بپردازد. حتي عالي ترين مناصب و مقامات اجتماعي جكومتي و عالي ترين مدارج علمي و معنوي در گرو هيچ چيز جز شايستگي نيست.

در اسلام كسب علوم و معارف گوناگون در انحصار طبقه معيني نيست. همه به كسب علوم و معارف دين و

آشنايي به قرآن و روايات تشويق شده اند. زبان كسي براي خواندن آيات قرآن يا روايات بريده نمي شود. حافظ قران و حديث، هر كه باشد، مورد تشويق و تكريم است و پيكر هيچ كس براي از بر كردن آيات قرآن يا احاديث پاره پاره نمي شود. اين حقوق همگاني و تشويق عمومي از صدر اسلام تا كنون همواره براي همه محفوظ بوده است.

در اسلام همه مردم در برابر كليه قوانين و دستگاه هاي قانوني برابرند. هر كس از هر طبقه و داراي هر شغل و مقام و منصب باشد مشمول كليه قوانين هست. قوانين اسلام و دستگاه هاي قضايي و اجرايي آن، شغل و مقام و مزاياي فردي نمي شناسد. رئيس حكومت با يك فرد عادي، مالك عمده با كشاورز، كارفرماي بزرگ با كارگر ساده، عالم و جاهل، مرجع تقليد و مقلدين او، شاه و رعيت و... همه در برابر قانون و مجريان آن يكسانند. در دادگاه ها و سازمان هاي ديگر حكومتي حتي انجام تشريفات خاص براي اشخاص ممنوع است.

در دادگاه بايد جاي طرفين دعوي و طرز صحبت قاضي با آنها كاملاً مساوي باشد اگر چه يكي از آن دو فروانرواي مسلمين و ديگري يك فرد معمولي باشد.

ماليات هاي اسلام عموميم است و هيچ كس به هيچ عنوان از پرداخت ماليات معاف نمي گردد.

در اسلام تنها چيزي كه به ارث منتقل مي شود،املاك منقول يا غير منقول اشخاص است. مناصب و مشاغل اشخاص به ارث به كسي نمي رسد. مقام و منصبي در اسلام يافت نمي شود كه از پدر به فرزند به ارث برسد. نه تنها وراثت بلكه هيچ عامل خانوادگي و

طبقه اي در به دست آوردن مقام و منصب دخالت ندارد.

برخي از اهل تسنن خلافت را مخصوص قريس، برخي ديگر مخصوص بني هاشم و برخي از فرق شيعه مخصوص خاندان علي عليه السلام دانسته و به اين ترتيب پاي حقوق خانوادگي و طبقات را در اسلام باز كرده اند، ولي طبق عقيده شيعه دوازده امامي مطلب به صورت ديگري است. آنها امامات را حق انحصاري خانواده نمي دانند.

به عقيده آنها امامت حق اختصاصي دوازده نفر معين از خاندان علي عليه السلام آن هم به علت انحصار در موهبت الهي يعني علم مرتبط به وحي و تقوي و مصونيت در درجه عصمت در آنها است و نظير انحصار مقام نبوت در افراد معين با صفات و مشخصات معين است بي آنكه جنبه امتياز طبقاتي داشته باشد.

با غيبت امام دوازدهم حضرت ولي عصر(عج) و كوتاه بودن دست مردم از حكومت علم و عدل ان حضرت شئون غير اختصاصي امامت به همه كساني كه شرايط آنها را داشته باشند منتقل مي شود. اينشرايط اكتسابي و در دسترس همه هست و در به دست آوردن آن كمترين عامل خاناودگي يا ارثي دخالت ندارد. نه فرزند مرجع تقليد مرجعيت را از پدر به ارث مي برد و نه فرزند قاضي منصب قضاء را. و اگر فرزند صفات و شرايط لازم براي شغل و منصب و مقام پدر را دارا نباشد هيچ اولويتي بر ديگران ندارد.

بنابراين در اسلام هيچ چيز طبقاتي نيست و مناصب و مشاغل و حدود و حقوق و اصناف گوناگون و مزاياي هر صنف متناسب با وضع طبيعي يا شبه طبيعي افراد و امتيازاتي است كه واقعاً

دار هستند و با كار و كوشش به كب آنها نائل شده اند.

روحانيت و شئون گوناگون آن نيز مخصوص طبقه معين يا خاناوده معين نيست و براي روحاني هيچ گونه امتياز طبقاتي مقرر نشده است.

از اين بالاتر

از اين بالاتر، در اسلام سمت خاصي به نام روحانيت، نظير آنچه در ميان پيروان بسياري از اديان ديگر هست و تقريباً شغل و حرفه خاص روحانيون شمرده مي شود، سراغ نداريم.

آنچه در اسلام هست، يك سلسله تكاليف واجب يا مستحب عمومي است كه برخي عيني و اغلب كفايي است بي آنكه كمترين رنگ شغل و حرفه اي براي يك دسته داشته باشد.

وجوب كفايي يا مسئوليت مشترك اجتماعي

تأمين نيازمندي هاي مادي يا معنوي جامعه مسلمين، بر همه آنها واجب است. به اين صورت كه بايد با كوشش همه مسلمانان كليه نيازمندهاي عمومي تأمين شود و هر يك از آنها تأمين نشود و زمين بماند، كليه كساني كه مي توانسته اند به تأمين آن اقدام كنند مسئول و مورد مؤاخذه خواهند بود.

اين مسئوليت مشترك اجتماعي براي انجام امور ضروري جامعه از عالي ترين تعاليم اسلام است و علماي ما براي بيان آن اصلاح وجوب كفايي را كه مختصر و در عين حال رسا است هب كار برده اند.

اما يك نفر نمي تواند در تأمين همه نيازمنديها مستقيماً تلاش كند و شخصاً به همه كارهاي ضروري بپردازد، پس چطور ممكن است نسبت به همه كارها مسئول باشد؟ معني اين مسئوليت چيست و از چه راه مي توان از عهده آن بر آمد؟

معني اين مسئوليت ان است كه بايد همه مسلمانان بكوشند و طرحي بريزند تا هر دسته به كاري كه بهتر از عهده ان بر مي ايد بپردازد و يك نوع مراقبت همگاني در كار باشد كه كارهاي ضروري جامعه انجام شود و هر فرد يا دسته اي كه كاري را به عهده گرفته آن را دست انجام دهد. رهبري و هدايت اين تعاون

اجتماعي و تنظيم برنامه تقسيم كار از وظايف حكومت است. مسلمين همه مسئول مراقبت در كار و انجام وظيفه حكومت نيز هستند و اگر حكومت در كارهايي كه به عهده او است مسامحه كند بر همه لازم است كوشش كنند و با استفاده از همه طرق كه در قوانين اسلامي مقرر شده حكومت را به انجام آنها وادارند و اگر نشد از پاي نايستند تا حكومتي سر كار آيد كه براي انجام وظايف خود قادر و كوشا باشد.

اهميت واجبات كفايي و تأثير فراوان آنها در پيشرفت جامعه و بهبود وضع و استوار ساختن پيوندهاي اجتماعي با تفضيل بيشتر و شمردن يك يك آنها بهتر روشن مي شود ولي چون دنبال بحث ديگري هستيم از آن مي گذريم و فقط به آنچه مربوط به بحث فعلي است مي پردازيم.

يكي از نيازمندي هاي ضروري جامعه ياد گرفتن و ياد دادن معارف و احكام ديني است. ياد گرفتن معارف و احكام دو مرحله دارد:

اول در حدود احتياج شخصي. اين مرحله بر همه كس واجب عيني است:

طلب العلم فريضه علي كل مسلم.

دوم افزون بر احتياج شخصي و به اندازه لازم براي ياد دادن به ديگران اين مرحله واجب كفايي است و در اسلام بسيار به آن اهميت داده شده است. بايد در ميان مسلمانان عده كافي به معارف و دين آشنا و براي ياد دادن آن به ديگران مجهز باشند.

براي تأمين اين مقصود، دو جور ممكن است عمل شود: يكي آنكه هر يك از افراد جامعه مقداري از وقت خود را به ياد گرفتن قسمتي از معارف و احكام اختصاص داده يكي به يك قسمت آگاه باشد و ديگري به

قسمت ديگر، به طوري كه همه با هم از مجموع معارف و احكام اسلامي آگاه باشند و هر يك بتوانند آن قسمت را كه خود تحصيل نكرده از ديگري كه كرده بپرسد و به عكس. ديگر آنكه عده اي كوشش كنند و با صرف وقت بيش تر به همه معارف و احكام آگاه شوند و ديگران در موارد احتياج به آنها مراجعه كنند، مطلب خود را بپرسند و جواب كافي بشنوند.

نتيجه آنكه در هر گوشه از سرزمين اسلام بايد وسيله ياد گرفتن معارف و احكام دين به اندازه كافي در اختيار مسلمانان باشد و اگر در يك محل اين وسيله نباشد لازم است عده اي بروند، معلومات لازم را فرا گيرند و به محل خود برگردند و معلومات خود را در اختيار ديگران گذارند و براي آنكه انجام اين تكاليف الهي آنها را از كسب و كار و زندگي باز نكند نوبت بعد، عده ديگري بروند.

آيه 123 سوره توبه اين دستور را چنين بيان مي كند:

ما كان المؤمنون لينفروا كافه فولا نفر من كل فرقه ليتفقهوا في الدين و لينذورا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يذرون:

«دستور اين نبود كه مؤمنان همه كوچ كنند. چرا از هر دسته چند نفر كوچ نكردند تا دنبال ياد گرفتن دين باشند و هنگام بازگشت مردم «محل» خود را «از بي ديني و لااباليگري و عواقب بد آن» بترسانند بدين اميد كه بترسند و از انحراف و آلودگي نجات يابند؟»

مفسرين نقل كرده اند بعد از نزول اين آيه در هر نوبت يك دسته مي رفتند و آنها كه دفعه پيش رفته بودند مي ماندند تا هميشه عده لازم براي ياد گرفتن

آيات قرآن و معارف و معارف و احكام دين نزد پيغمبر باشند.

تكليف خدا چنين انجام مي گرفت، هر يك از مسلمانان مي كوشيد چيزي از اسلام ياد بگيرد و به ديگران ياد دهد و اگر آنها چيزي مي دانند كه او نمي داند از انها بپرسد و ياد بگيرد. هم ياد مي داد و هم ياد مي گرفت. همه به سهم خود در انجام اين وظيفه خطير شركت مي كردند.

بعضي كه استعداد و فراغت و علاقه بيشتري مي كوشيدند تا به قرآن و حديث بيشتر آشنا باشند، بعضي همه قرآن را از حفظ داشتند و برخي بيش از يكي دو آيه نمي دانستند. كساني صدها حديث از بر داشتند و اشخاصي جز چند حديث به ياد نداشتند. البته آنها كه قرآن و حديث بيشتر مي دانستند عده خاصي بودند و اين فضليت براي آنها امتيازي شمرده مي شود ولي نه آنكه به علت داشتن اين فضيلت امتيازات حقوقي و قانوني نظير آنچه در لاوي يهود و برهمن هند گفتيم به دست آرند. يا آنكه ياد گرفتن و يا دادن حقايق اسلام شغل و حرفه براي آنها شود و از راه ان درآمدي به دست ارند و هزينه زندگي خود و عائله خود را تأمين كنند.

در زمان پيغمبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام همين اندازه كافي بود. در عصر ما اين اندازه لازم است ولي كافي نيست.

باز هم بر مردم هر محل لازم است معارف و احكام اسلام را بدانند و اگر مطلب تازه اي پيش امد كه هيچ يك از آنها نمي دانند يكي از آنها برود و بپرسد و برگردد. ولي از

كه بپرسد؟ از پيغمبر يا امام؟ يا از كسي كه پيغمبر يا امام را ملاقات كرده و مطلبي از حضرتش پرسيده است؟ هيچكدام چون ديگر به هيچ يك از اينها دسترسي نيست. نه پيغمبر و نه امام و نه كسي كه بتواند مستقيماً از آنها چيزي بپرسد. پس چه بايد كرد؟ در اينجا مرحله سومي پيش مي آيد كه بايد براي آن هم فكري شود. بايد در ميان مسلمانان كساني باشند كه در پاسخ سؤالات و حل مشكلات ديني مردم از جهت علمي جانشين امام باشند.

پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله بدرود حيات گفت، دوران ظهور ائمه سپري شد، امام دوازدهم از دسترس مردم بيرون رفت و وضع تازه اي پيش آمد. فهم قران و روايات، جدا كردن روايات درست از روايات مجعول و نا درست، مقايسه دلايل گوناگون درباره هر موضوع و استنباط حقايق از ميان آنها خود به صورت يك بلكه چند علم تخصصي جديد درآمد. تفسير، فقه، حديث، رجال و ..... كه رسيدن به حد كمال در آنها متوقف بر كسب علوم ديگر نيز هست. دفاع از حقايق اسلام دربرابر حملات گوناگون زباني و قلمي مخالفين اسلام نيز به پيدايش علم تخصصي ديگر يعني علم كلام اسلامي منجر گرديد. بايد در ميان مسلمين كساني همت گمارند تا اين علوم پهناور را فرا گيرند و در آنها مجتهد و صاحب نظر شوند و كمال علمي خود را به كمال تقوي و عدل بيارايند تا به مقام جانشين علمي پيغمبر و امام برسند و مرجع مسلمانان در سئوالات مختلف ديني گردند.

تخصص در هر يك از رشته هاي مذكور به اندازه مشكل ترين رشته هاي علمي

ديگر كوشش، فرصت، فراغت و كتاب و وسايل ديگر لازن ندارد.

گذشته ما محققان پر ازج و نامور در اين فنون داشته و رشته تتبع و تحقيق از نخستين قرون اسلامي تا عصر حاضر همواره كشيده و هيچ گاه قطع نشده است. در روايات ما اين مجاهدين راه حق، تكريم و تجليل و تشويق فراوان شده و ثواب هاي بي مانند براي انجام اين وظيفه و جهاد مقدس نويد داده شده است. پاداش آنها مال دنيا نيست. كساني كه عمر خود را در راه انجام يك تكليف مقدس صرف مي كنند مبادله محصول كار خود را با مال و جاه، پست و ناچيز مي شمرند. علاوه بر اين، دنيا طلبي از راه دين و علوم ديني در روايات ما سخت مذموم و بد فرجام شمرده شده است. تحصيل علوم ديني يك واجب كفايي است كه به استناد بعضي روايات بايد از اغراض مادي و امتياز طلبي منزه باشد. تحصيل علوم و فنون لازم ديگر از قبيل پزشكي، داروسازي فني و نظاير آنها نيز واجب كفايي است ولي در اين ميان فرقي هست. آنها كه اين فنون زندگي را تحصيل مي كنند پس از فراغ از تحصيل مي توانند ان را شغل و حرفه خود قرار دهند و كار و معلومات خود را با پول مبادله و هزينه زندگي خود را از اين راه تأمين كنند ولي به كساني كه علوم اسلامي تحصيل مي كنند چنين حقي داده نشده است. كار آنها بايد برتر و منزه تر از آن باشد كه به صورت حرفه و كسب معيشت در آيد. گرفتن مزد براي فتوي دادن يا بيان مسائل

واحكام و معارف دين در فقه ما از محرمات شمرده شده است.

به اين جهت بايد كساني كه به مطالعات تحقيقي در رشتههاي مختلف علوم ديني مي پردازند هزينه زندگيشان از راه درآمدهاي شخصي ديگري كه دارند تأمين شود و اگر از اين قبيل افراد به اندازه كافي در ميان مسلمانان پيدا نشود بايد حكومت اسلامي كه مسئول تأمين مصالح عمومي است عده اي را به انجام اين مهم بگمارد و وسائل كار و هزينه زندگي آنان را از بيت المال مسلمين بپردازد.

و اگر حكومت، حكومت اسلامي و پاي بند به مقررات اسلام نيست يا به وظيفه خود عمل نكرد مسلمانان بايد همچون موارد ديگر، او را به اين اقدام وادارند و گرنه تشكيلاتي فراهم سازند كه انجام اين كار خطير را به عهده گيرد و هزينه اين تشكيلات را خودشان بپردازند.

بنابراين ياد گرفتن و يا ددادن احكام و معارف دين چه در مرحله دوم و چه در مرحله سوم انجام يك وظيفه الهي و پاك از هر گونه مقاصد مادي است. اسلام در اين زمينه وضعي مقرر كرده است كه اگر مسلمانان بيدار و هوشيار باشند، دين و علوم ديني هيچ گاه وسيله سوء استفاده و دنيا طلبي اشخاص قرار نگيرد و از اين راه طبقه خاصي كه براي خود حريم اجتماعي و مزاياي مخصوص مالي و غير مالي فراهم آورند به وجود نيايد.

آيات قرآن بخصوص ن قسمت كه مربوط به روحانيان يهودي و مسيحي است، و روايات ما، در ابواب علم و مقام عالم و معرفي علماي حق و علماي باطل، لمايي كه اسلام مي پسندند و آنها كه اسلام نمي پسندد و طرد

مي كند، راه را به روي سوداگران زهد فروش يا علم فروش كه بخواهند علم دين و تظاهر به تقوي را وسيله كسب مال و شهرت و توفق بر مردم ديگر قرار دهند، بسته است. ولي ضامن اجراي هر طرح صحيح در هر زمان و مكان، بيداري افكار عمومي و مراقبت همگاني است. در اين مورد و موارد ديگر اگر عملاً انحرافاتي پيش آمد معلول ناآشنايي مسلمانان به حقايق و كوتاهي آنها در عمل است. به همين جهت نخستين قدم براي مبارزه با اين انحرافات آن است كه حقايق اسلامي به همان صورت كه پيشوايان الهي گفته اند، بي پرده و صريح براي عموم گفته شود. با وسائل ارتباطي امروز و با تسهيلات فراوان كه در كار طبع و نشر و طرق ديگر انتشار افكار پديد آمده، كمك به بيداري افكار در هر قسمت آسان تر و به همان اندازه ضروري تر شده است.

روحانيت در ميان مسلمين

بايد اعتراف كرد كه بهره مندي از علوم اسلامي و تظاهر به زهد و تقوي و افتخار مصاحبت با پيغمبر(ص) و نظاير اينها از همان آغاز مورد سوء استفاده قرار گرفت، ابوهريره ها براي گفتن يك حديث دروغ و مجعول كه به سود يك دستگاه يا زيان مخالفين آن دستگاه بود و گاهي براي كتمان حديث ديگر كه به زيان دستگاه يا سود مخالفين آن بود از معاويه و امثال او پول ها گرفتند و مقام ها و منصب ها يافتند. زاهد نمايان دكان هاي تازه باز كردند. كم كم كار به آنجا رسيد كه بسياري از آلودگي هاي دستگاه هاي روحاني اديان ديگر به مسلمانان نيز سرايت كرد. در گوشه و

كنار سرزمين اسلام مردمي بي كاره به عنوان عابد و زاهد به جاي آن كه تن به كار و كوشش دهند و به كسب و كار و حرفه اي پردازند، در گوشه اي خزيدند و نماز و عبادت خدا و گفتن اذكار يا خواندن آيات قران را حرفه خود قرار دادند و به عنوان اينكه بندگان مقرب خدايند به هيچ گونه وظيفه و مسئوليت ديگري در امور اجتماعي مسلمين تن در ندادند. خود را مستجاب الدعوه و گره گشاي مشكلات مردم در درگاه خدا شمردند و براي دعا كردن در حق اين و آن كه وظيفه ديني هر مسلماني است با نوشتن ادعيه و طلسمات و نظاير اينها پول گرفتند. برخي از آنها به خود حق دادند به نام رسيدن به مقام يقين خود را از عبادات پروردگار بي نياز شمردند و از خواندن نماز و گرفتن روزه و انجام عبادات عملي ديگر نيز سر باز زنند. و به عنوان اينكه كسب علوم صناعي مانع سير و سلوك و رشد و تكامل معنوي است، مردم را از كسب علم و دانش حتي علم قرآن و حديث و سيره پيغمبر صلي الله عليه و آله منع كنند تا راه براي تسلط آنها بر مردم باز بماند. آلودگي هاي ديگر از اين قبيل كه ناشي از خود پرستي و انحصاري طلبي برخي از عناصر رياكار بود، پديد آمد تا آنجا كه در ميان برخي از فرق صوفيه، اسماعليه، زنديه و نظاير اينها كه بيشتر پيرو آراء و عقايد مذاهب اسلامي بودند و روحانيتي بسيار شبيه به روحانيت همان مذاهب داشتند. رهبري ديني مردم را در دست گرفتند

و كتاب ها و رسائلي پرداخته شد براي اين نوع روحانيت و مزاياي طبقاتي آن اسناد و مدارك اسلامي تراشيده اند. ولي در ميان اكثريت مسلمين سني يا شيعه، هيچ گاه انحطاط به اين پايه نرسيده است. اگر عملاً كساني از عنوان و مقام روحاني سوء استفاده كرده و بدان رنگ و شغل حرفه داده اند يا از اين راه امتيازاتي كسب كرده اند، اغلب تحت تأثير رسوم و عادات عصري و محلي يا عوامل سياست هاي داخلي و خارجي بوده و جهالت مردم و بي اطلاعي آنها از حقايق اسلامي نيز بدان كمك كرده و زمينهه را براي اينگونه عناصر دنياپرست فراهم كرده است. در كتب و رسالات مورد اعتماد نه تنها به اين امتياز طلبي ها صحه نگذارده اند بلكه شديداً با آن مخالفت شده است. همه كس با مراجعه به كتاب هاي مربوط به علم و عالم و تقليد و امر به معروف و نهي از منكر و غيره حتي كتاب ها و رساله هاي عربي و فارسي ساده كه براي استفاده عموم نوشته مي شد، مي تواند اين انحرافات را بشناسد و از منحرفين و آلوده ها اجتناب كند. در همه ادوار علماي ديني پاك و منزه مي زيسته اند و اغلب با فساد و ضع و آلودگي و امتيازطلبي كه در عصر آنها رواج داشته مبارزه كرده اند. حتي همان عناصر خودخواهد هيچ گاه موفق نشدند علم دين را به خود و مشاغل ديني را به خانودان خود اختصاص دهند. آشنايي عموم به علوم دين اغلب در حال گسترش بود. روستازادگان دانشمند در جامعه اسلامي هميشه فراوان بوده اند. هرگز

كسي نتوانست راه كسب و علم و دانش و ترقي و تعالي در مراحل روحاني را به روي مردم و بر خانواده هاي گمنام و فقير و بي بضاعت ببندد. به عكس بسياري از بزرگان علو و دانش، مراجع تقليد، وعاظ و خطبا و قضات بزرگ ادوار مختلف تمدن اسلامي از خانواده هاي فقير و گمنام برخاسته اند. از اينگونه رجال بزرگ كه از خانواده هاي عادي بيرون آمده اند در همين قرن در مقامات گوناگون روحاني فراوان مي توانيد پيدا كنيد. به جزأت مي توان گفت كه اگر مردم درباره روحاني و وظايف و مشخصات و شرايط او به اشتباه مي روند علت آن فقط كوتاهي و مسامحه آنها در اينگونه امور است. در عصر ما بسياري از مردم، حتي برخي از خواص به جاي آنكه اشخاص را به ملاك علم و فضيلت و تقوي بشناسند، به لباس مي شناسند. در محيط ما لباس شخص اساس روحانيت شمرده مي شود. بسياري از مردم هر كه در اين لباس باشد روحاني مي شمرند بي آنكه به خود زحمت دهند درباره علم و تقواي اوكه دو ركن اصلي روحانيت است به اندازه كافي تحقيق كنند. از يك طرف اگر از يك نفر كه از علائم روحانيت فقط لباس آن را دارد گناه و خطايي سر زد يا خيانتي ديده شد به حساب همه كساني كه در اين لباسند مي گذارند و به اغلب آنها بدبين مي شوند. و از طرف ديگر اگر مردي را داراي كمال علم و فضل و تقوي بيابند كه در اين لباس نيست به ندرت اتفاق مي افتد كه با او چون

يك روحاني رفتار كنند و قدر علم و تقوايش را بشناسند و از او درست استفاده كنند. حتي اگر وقت نماز ظهر رسيد و همه به نماز ايستادند به ندرت به اين فكر مي افتند كه با او نماز جماعت بخوانند. تو گويي چنين مي پندارند كه فقط كساني مي توانند امام جماعت باشند كه لباس مخصوص داشته باشند. ولي آيا مي توان اين پندار بي اساس مردم را به حساب فقها و علما و دانشمندان گذاشت؟

در كدام كتاب، كدام رساله عملي ديده ايد و از زبان كدام عالم يا مسئله گو شنيده ايد كه در شرايط امام جماعت چنين يا چنان گفته باشد؟ اگر اينگونه پندارهاي عاميانه كه ناشي از سهل انگاري مردم در شناخت حق و باطل است به علماء نسبت داده شود آيا فترا و تهمت به آنها نيست؟ در همين موضوع لباس، مردم عملاً آنقدر پايبند آن شده اند كه در بسياري از امور اجراي صيغه ي عقد و طلاق، وعظ و اندرز ديني، تبليغ دين در ميان مسلمين و غير مسلمين و امر به معروف و نهي از منكر نماز بر مرده و بسياري از كارهاي ديگر خود را مقيد مي دانند كه از كساني استفاده كنند كه در اين لباس باشند. در صورتي كه در همان رسال هاي عملي شرايط صحت هر يك از كارهاي فوق با كمال صراحت بيان شده و يك كلمه درباره شرط بودن لباس نوشته نشده است، شما به همان صفحات اول رسال ها نگاه كنيد ببينيد در كار خطير مرجعيت تقليد با كمال صراحت گفته شده است كه از هر مرد زنده آزاد پرهيزگار پاكزاد

كه در فقه شيعه مجتهد و صاحبنظر باشد و در فقه داناتر از او شناخته نشود مي توان تقليد كرد. كدام يك از اين شرايط كه همه جوانب احتياط در آن مراعات شده به لباس ارتباط دارد؟ اين پندار مردم بي اطلاع است كه در همه امور دخالت مي كنند و هزار و يك شرط من در آوردي بر هر چيز مي افزايند. در مورد تقوي و عدالت، بيشتر مردم كساني را عادل و پرهيزگار مي شناسند كه تقريباً به هيچ كار دست نزنند. به همين جهت يك شرط اساسي روحانيت در نظر آنها اجتناب از شغل و حرفه و فعاليت هاي اجتماعي، بخصوص اقدامات سياسي است. اگر در ميان كشاورزان يك دهكده، مردي با علم و تقوي و فضيلت يافت شود كه مانند ديگران در مزرعه كار كند كنتر حاضرند با او چون پيوشاي ديني ده رفتار كنند. همينطور در ميان صنعتگران، پيشه وران، بازرگانان و اصناف ديگر مردم، اگرعالم و پرهيزگاري هم شغل خود آنها يافت شود با او در همان حدود علو و تقوايش، معامله يك روحاني نمي شود، در صورتي كه هر كتاب ديني را باز كنيد به روشني مي يابيد كه ملاك روحانيت در همه جا تقوي و عدالت و در موارد لازم علم و كارداني و قابليت و اعتماد است و بس. علماء و فقها نيز نه تنها اين شرط موهوم را نمي پذيرند بلكه اغلب از ناراحتي ها و محدوديت هايي كه همين اوهام براي آنها آنها خانواده آنها ايجاد مي كند و موانعي كه چه در كارهاي شخصي و چه در وظايفي ديني و اجتماعي بر سر راه

آنها مي تراشد رنج مي برند. آنها از اينكه استفاده ديني مردم از روحانيان، گذشته از تقليد و پرسيدن مسائل به امامنت جماعت، اجراي صيغه و طلاق، نامگذاري مولود جديد، استخاره، خواندن دعا در گوش مسافر، نماز بر مرده، برچيدن مجالس ختم، روضه خواني و نظاير اينها منحصر شده است ناخرسندند. آنها از اينكه مردم بدون تحقيق درباره علم و تقواي اشخاصي كه به لباس روحانيت در آمده اند به انها اعتماد ديني مي كنند رضايت ندارند. هر كس مختصر مطالعه اي داشته باشد لا اقل از طرز لباس پوشيدن مردم نقاط مختلف مي تواند به آساني بفهمد كه اولاض عبا و عمامه و قبا در هيچ دوره لباس منحصر علماء دين نبوده و حتي در عصر مامرمد عادي بسياري از بلاد قبا مي پوشند و عمامه بر سر مي گذارند. ثانياً در هيچ زمان از طرف روحانيان تشكيلات و مقرراتي وجود نداشته كه كسي را از پوشيدن اين لباس محرذوم كنند. هر كس مي تواند اين لباس را بپوشد بي آنكه كمترين فضيلت و تقوي و مايه علمي داشته باشد. تنها يك رسم و عادات در اين چند قرن اخير بوده كه علماء دين به علت سادگي و بي آلايشي يا به علت ديگر معمولاً اين لباس را پوشيده اند. ولي اين عادتي پيش نببوده و هيچ گاه نبايد بيش از آنچه هست تلقي شود. همانطور كه در كتب ديني و رساله هاي علمي صريحاً ذكر شده وظيفه همه آن است كه در هر مورد به دقت تحقيق كنند تا شخصاً به صلاحيت اشخاص مطمئن شوند يا به گواهي دو نفر كه جزماً به تقوي

و كارداني آنها مطمئن شده اند اعتماد كنند. يا صلاحيت كسي آنقدر محرز باشد كه جاي تجسس و تحقيق نماند. اگر مردم ما در همه امور ديني و اجتماعي يا كارهاي شخصي از همين راه بروند و به اين سنت اسلاممقيد باشند ديگر كمتر فريب لباس يا ظاهر سازي ها، عوام فريبي ها و جنجال هاي بي اساس را مي خورند. عادت دادن مردم به مراعات اين اصل راهي مؤثر براي جلوگيري بسياري از مفاسد است.

از آنچه به اجمال بيان كرده ايم معلوم شد كه

1- بر طبق تعاليم اسلام، روحانيت جنبه سمت و مقامي كه در سايه آن روحانيون امتيازات مادي كسب كنند يا حرفه اي كه نظير حرفه هاي ديگر يك دسته آن را پيشه و وسيله امرار معاش خود قرار دهند ندارد.

روحانيت اسلام به معني آراسته بودن به فضيلت علم و تقوي و مجهز بودن براي انجام يك سلسله وظايف اجتماعي ديني و واجبات كفايي است. بي آنكه علم و تقوي سرمايه دنيا طلبي گردد.

2- بايد اعتراف كرد كه روحانيت در ميان مسلمين عملاً دچار انحرافاتي شده به رنگ و شكل خاصي در آمده و آلودگي ها و نواقصي در آن راه يافته است كه مورد قبول اسلام نيست ولي در عين حال بايد انصاف داد كه صرف نظر از دستگاه هاي روحاني برخي از فرق از قبيل اسماعيليه و غيره، روحانيت رايج ميان اكثريت مسلمين، هرگز به اندازه دستگاه روحانيت پيروان بسياري از اديان و مذاهب ديگر دچار انحطاط و فساد و امتياز طلبي هاي طبقاتي نشده است.

3- براي مردم مسلمان در هر عصر وسيله باز شناختن نيك از بد، درست ار نادرست فراهم بوده و دانشمندان بزرگ و پرهيزكار

منزه از اين آلودگي ها در گوشه و كنار مي زيسته اند. به علاوه مراجعه ساده به كتاب ها و حتي رساله هاي عملي كه براي استفاده عموم نوشته مي شود مي تواند به مقدار زيادي راهنماي مردم در اين مورد باشد.

به اين ترتيب فسادهايي كه در روحانيت مسلمين راه يافته هميشه به عنوان فساد شناخته شده و عناصر فاسديكه در اين دستگاه راه يافته اند هرگز نتوانسته اند آيات و رواياتي را كه مشت آنها را باز مي كند از دسترس مردم بيرون ببرند يا تحريف كنند يا زبان و قلم دانشمندان منزهي را كه با اين فساد مبارزه مي كرده اند از كار انداخته راه را براي سلطه طبقاتي خود كاملاً هموار سازند.

4- بي اطلاعي، بي توجهي و سهل انگاري توده مسلمانان و اوهام و پندارهاي بي اساسي كه بر فكر و عمل آنان مسلط شده مشكل اساسي عصر ما در امر روحانيت و امور مشابه ان است.

پس بايد در آشنا ساختن آنها به حقايق و عادت دادن آنان بع تفكر صحيح و عمل صحيح قدم هائي مؤثري برداشته شود.

در شرايط حاضر و با توجه به امكانات موجود براي فهم صحيح دين و غرس نهال ايمان در دل مردم و بارور كردن آن و تبليغ اسلام در خارج و بهتر ساختن وضع مذهبي مسلمين، نيازمندي هاي ضروري فراواني هست كه بر همه واجب است در تأمين آنها بكوشند و براي هر قسمت افراد و سازمان هاي مجهزي به وجود آورند كه به خوبي از عهده كار خود برآيند و به بي سر و ساماني هاي موجود پايان دهند. به شرح ذيل:

الف) كارهاي علمي

1-اجتهاد در

فقه و علوم وابسته به آن براي فتوي و مرجعيت تقليد.

2-تحقيق و اجتهاد در مسائل ديگر اسلامي مربوط به اصول عقايد، اخلاق، تاريخ، تفسير و نظاير اينها.

3-تدريس علوم مذكور در درجات مختلف ابتدايي، متوسطه، وعالي براي خواستاران اين علوم.

ب) تبليغات

4- تبليغات اسلامي در خارج از كشورهاي اسلامي، يك قسمت به منظور حفظ مسلمانان مقيم خارج و قسمت ديگر به منظور توسعه اسلام در خارج و جلب مردم ديگر به اسلام.

5- ادامه و بهتر ساختن وضع تبليغات ديني در داخل بلاد اسلامي به صورت هاي موجود از قبيل بيان مسائل و احكام ، ايراد سخنراني هاي ديني در مساجد و تكايا و مجامع ديگر، نوشتن مقالات اسلامي ساده براي فهم عموم و نشر آنها به صورت كتاب، مجله، روزنامه و مانند اينها و پاسخ كتبي يا شفاهي به سوالات ديني مردم.

تعليم و تربيت

6- تربيت ديني نوآموزان و دانش آموزان در كودكستان ها، دبستان ها و دبيرستان ها و راهنمايي و تهذيب ديني دانشجويان در دانشگاه ها به صورت هاي اساسي و موثر و توام با عمل.

7- تشكيل و اداره انجمن هاي تهذيب ديني براي عموم.

يك قسمت مهم ديگر

8- وادار كردن مردم به انجام واجبات و جلوگيري آنها از ارتكاب محرمات از راه هاي مناسب و موثر و مراقبت عمومي بر جريان امور اجتماعي مذهبي و به عبارت جامع، امر به معروف و نهي از منكر.

اينها قسمت هاي مهم و حساس از نيازمندي هاي ديني جامعه مسلمين است. براي انجام هر يك از اين امور بايد عده مافي تربيت شوند و به ان بپردازند. تربيت افراد مناسب و مجهز براي هر قسمت موقوف بر ايجاد مؤسسات صحيح و متشكلي است كه هدف آنها روشن و روش آنها مشخص باشد.

براي انجام بسياري از اين امور مي توان به آساني در هر صنف، از افراد خود آن صنف، استفاده كرد و آنها را مدتي تحت تعليم و تربيت منظم قرار داد تا براي انجام وظيفه اي كه به عهده آنها قرار مي گيرد اماده شوند. ولي انجام پاره اي از آنه كاري بدين پايه ساده و آسان نيست. مثلاً به عهده گرفتن مواد يك و دو وقسمتي از مواد سه و چهار و پنج متوقف بر كسب معلومات بسيار وسيع و دامنه داري از علوم اسلامي است. مخصوصاض براي مواد يك و دو بايد متخصصين ورزيده و متبر تربيت شوند زيرا اظهار نظر در مسائل اسلامي چه در فقه و چه در رشته هاي ديگر كار فني پيچيده و دشواري است. آنچه امروز

درميان مردم مخصوصاً تحصيل كردگان رشته هاي مختلف علوم ديگر رايج شده كه با مختصر اطلاع از قران و حديث و تاريخ اسلام به خود حق مي دهند در مسائل فقهي علمي فتوي دهند، در مسائل اعتقادي و تاريخي اظهار نظر كنند، و گاهي نظرات دانشمندان بزرگ اسلامي گذشته يا معاصر را تخطئه نمايند انحرافي سخت ناپسند و زيان آور است و بايد براي جلوگيري از آن اقدام مؤثري به عمل آيد. اينانحراف تا حدودي عكس العمل يك انحراف ديگر است كه برخي از متدينين و حتي برخي از گويندگان و نويسندگان ديني هرچه را در هر كتاب به نام حديث و روايت بيابند به عنوان حقايق اسلام نقل و بر آن تكيه مي نمايند و هر چه مخالف ان بيابند بي تأمل تخطئه مي كنند بي آنكه درست تحقيق كنند يا اوصلاً صلاحيت تحقيق داشته باشند. اينگونه انحرافات به هر شكل و از هر كس در هر لباس و عنوان باشد ناپسند و زيان بخش است.

همانگونه كه يك پزشك به طبابت هاي سطحي افراد پر ادعا كه اطلاعات مختصر و پراكنده اي از پزشكي دارند مي خندند و آن را بي ارزش مي شمرد، همانگونه كه يك مهندس ساختمان به اظهار نظرهاي بي پايه و مضحك افراد ظاهربين و ناوارد به فنون معماري پوزخند مي زند، همانگونه كه يك سياستمدار ورزيده به بحثها و سياست بافيهاي مردم پرچانه اي كه اطلاعات سياسي آنها از مسموعات و شايعات يا مندرجات چند روزنامه و مجله داخلي و خارجي تجاوز نمي كنند به ديده تحقير مي نگرد، همانگونه هم يك فقيه يا محقق اسلام شناس به اظهار نظر

افرادي كه در علوم اسلامي تخصص ندارند و درباره مسائل اسلامي نظر مي دهند، ارزش نمي گذارد و نمي تواند بگذارد هر چند اظهار نظر كننده پزشكي دانشمند، مهندسي عالي مقام يا سياستمداري دانا و ورزيده باشد. بلي، اگر يك پزشك يا مهندس يا نظاير اينها دامن همت به كمر زند و پس از فراغت از تحصيل در رشته خود روزانه دو سه ساعت به كار و شغل خود پردازند و بقيه وقت خود را در تحصيل يك رشته از علوم اسلامي صرف كند و پس از گذراندن دوران تحصيل، هدف اصلي زندگي را تحقيق درآن رشته قرار دهد و به مقام يك فقيه مجتهد صاحب نظر يا مفسر عالم و محقق برسد، بدون شك حق اظهار نظر در مسائلي را كه تحقيق كرده خواهد داشت و شغل يا عنوان پزشكي و مهندسي او اگر بر ارزش كار او نيفزايد از آن نخواهد كاست. در گذشته چه بسا افرادي از اين قبيل بوده اند و چه آثار تحقيقي پر ارزش و سودمندي كه از آنها به يادگار مانده و در گنجينه آثار اسلامي در خشندگي خاصي دارد. بدين جهت برخي از علاقه مندان به اصلاحات ديني و اجتماعي طرح هاي روشن و نسبت پخته اي براي تربيت اينگونه افراد تهيه كرده اند كه اگر هزينه و وسائل لازم در اختيار آنها قرار گيرد با انجام يك طرح كامل پانزده ساله افراد مجهزي را تربيت و آماده كار خواهند ساخت.

در مورد ماده هشت تذكر اين نكته لازم است كه امر به معروف و نهي از منكر چند مرحله دارد، برخي از مراحل آن، آنها كه به

تصادم و اعمال قدرت قانوني كشيده مي شود از وظايف خاص حكومت اسلامي و مأموريتي است كه از طرف حكومت براي هر قسمت گمارده مي شوند. ولي مراحل ديگر آن يك وظيفه عمومي است نه انطور كه پاره اي ازمردم مي پندارند تكليف خاص روحانيون باشد. شرط اساسي اين مراحل عمومي امر به معروف و نهي از منكر، يكي درست شناختن معروف و منكر و خوب و بد است نه آنكه كسي ندانسته در كار ديگران دخالت كند. ديگر شناختن و به كار بردن روش صحيحي است كه در اشخاص حسن اثر داشته باشد، نه آنكه بدتر آنها را عليه وظايف ديني برانگيزد و بر عصبانيتشان بيفزايد يا ايمانشان را سست و از توجه به دين بيزارشان سازد.

براي انجام اين وظيفه بزرگ همگاني كسب اطلاعاتي لازم ديني و صفات و ملكات فاضله ي نفساني و آداب و عادات مؤثر و نفوذ صحيح و حسن تأثير ديگران يكي از مواد اساسي برنامه تعليم و تربيت عمومي مسلمانان مي باشد.

در هر يك از قسمت هايي كه گفتيم بايد برنامه هاي اساسي و ريشه دار، و اغلب كم عرض و طول ولي عميق به وسيله افراد مطلع و صلاحيت دار تنظيم و اجرا شود و كليه وسائل و هزينه هاي لازم با كمك و همكاري مسلمانان با ايمان و پر گذشت و علاقه مند تهيه و پرداخت گردد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109