فتنه وهابيت

مشخصات كتاب

شماره كتابشناسي ملي : ايران۸۴-۲۰۴۰۶
سرشناسه : غفاري‌فرد، عباسقلي
عنوان و نام پديدآور : فتنه وهابيت/ غفاري‌فرد، عباسقلي
منشا مقاله : ، كيهان فرهنگي، ش ۲۲۲، (فروردين ۱۳۸۴): ص ۵۲ - ۵۷.
توصيفگر : وهابيه
توصيفگر : ابن‌عبدالوهاب، محمدبن‌عبدالوهاب
توصيفگر : عربستان سعودي
توصيفگر : اعتقادات مذهبي‌

مقدمه

سيداحمدبن زين ابن احمد دحلان المكيوشي شافعي، فقيه و مورخي بود كه در مكه معظمه، مقام مفتي وعنوان «شيخ الاسلامي» را در اختيار داشت و آثار علمي متعددي را به رشته تحرير درآورد. سيداحمد در سال 1231 هجري قمري در مكه متولد شد و در محرم سال 1304 درگذشت. تعدادي از كتب اين مؤلف، همچون: «الازهار الزينيه في شرح متن الالفيه»، «تاريخ الدول الاسلاميه بالجداول المرديه»، «فتح الجوادل منان علي العقيدة المسمات بي‌فيد الرحمان)، «الدرس السنيه في الردي علي الوهابيه»، «نهل العطشان علي فتح الرحمان في تجويد القرآن»، «خلاصة الكلام في امراء البلاد الحرام»، «الفتوحات الاسلاميه» و... در سطحي وسيع منتشر و توزيع شده است. مقاله حاضر يكي از آثار اين اين نويسنده فقيه است، كه در سال 1978 ميلادي و به اهتمام حسين حلمي بن سعيد استانبولي در شهر استانبول به چاپ رسيده است:. دوران سلطنت سلطان سليم دوم- 1204، 1222 ه.ق- بسيار آشفته بود و از جمله تحركات فتنه‌آميزي كه در روزگار وي شكل گرفت، توطئه وهابيت بود كه در حجاز اتاق افتاد. در پي اين رويداد، توطئه‌گران اداره «حرمين شريفين» را به دست گرفتند و زايران مصري و سوري را از انجام مراسم عبادي حج بازداشتند. در همين ايام، حركت ديگري در مصر اتفاق افتاد كه بر اثر آن، پيروان فرانسيس(1213 تا 1216ه.ق) اين سرزمين را پاره‌پاره كردند. رويارويي بين مدافعان وهابيت و «غالب ابن مساعد الشريف» حاكم مكه در سال 1204 ه.ق آغاز شد. پيش از آن، مدافعان فرقه وهابيت در نقاط مختلف پراكنده بودند و در انظار، محترم با وقار و صلح طلب به نظر مي‌رسيدند. اما به مرور زمان، طبيعت شرير و جنايتكارانه خود را آشكار ساخته و با ترور و كشتار گسترده به حكومت خود ادامه دادند. اينان شمار كثيري از مردان بي‌گناه را به قتل رسانيده و دارايي و اموال آن‌ها را به غارت بردند و زنشان را به اسارت گرفتند. بنيان‌گذار شريراين فرقه «محمدابن عبدالوهاب» از قبيله «بنوتميم» بود كه عمري طولاني داشت (1111-1200ه.ق) و پاره‌اي‌ماده تاريخ مرگ او را، عبارت، «اهلاك الخبيث» يافته‌اند (ارزش عددي اين عبارت به حروف ابجد، عدد 1200 را نشان مي‌دهد). محمدابن عبدالوهاب در مدينه درس مي‌خواند. پدر و برادرش، مرداني عالم و متدين بودند. شواهدي در دست است كه براساس آن، پدر و برادر و برخي از اساتيد او، پيش‌بيني كرده بودند كه محمدابن عبدالوهاب از راه راست منحرف خواهد شد و با رهبري خود، مردم را به گمراهي خواهد كشانيد. اين پيش‌بيني آنها، براساس مطالعه در رفتار و كردار غيرعادي محمدابن عبدالوهاب انجام گرفته بود، بويژه كه رفتار و كردار او غالباً بر ضد مسايل آگاهي‌بخش مردم و متكي بر سرزنش آنها بود. پيش‌بيني مذكور در اندك مدتي به حقيقت پيوست، زيرا او انحرافي را آغاز و پي‌ريزي كرد و ترتيبي فراهم آورد تا به وسيله آن، عقيده خود را به مردم انتقال داده و آنها را تشويق كرده تا به راهبران اسلام بي‌اعتنايي كرده و آنها را به ايجاد بدعت متهم سازند. بر طبق اصول وهابيت، اگر شخصي چيزي را به كسي غير از خدا اسناد دهد (ولو اين كه اموري باشد كه منطقاً مجاز است) يك بدعت‌گزار، مشرك و مرتد محسوب مي‌شد و چنين است در مورد كسي كه مساعدت ديگري را در موفقيت خود در رفع يك سلسله مشكلات معين، دخيل بداند. به همين دليل، زيارت ضريح مقدس پيامبراكرم(ص)- يا هر پيامبر ديگر، امام، قديس يا هر فرد الهي- شرك محسوب مي‌گردد. همچنين است شفيع قراردادن آن‌ها براي استمداد از درگاه خداوند. شخص، مجاز به سفر عتبات عاليات نيست و نمي‌تواند از امامان استمداد جويد و هنگام توسل به مقدسين، نبايد آن‌ها را به زبان آورد. وهابيون براي مقبول ساختن اين مفاهيم، كوشيدند طرح‌ها و مدلهايي براي اصول خود پديد آورند، اما در هيچ موردي صاحب توفيق نشدند. با وجود اين، محمدبن عبدالوهاب براي جلب شماري از پيروانش، تدابير ويژه‌اي را اتخاذ كرد. وي با بيان شيوه‌اي مخصوص و تهيه مقالات متعدد، عقايد خود را ارايه كرده و پرهيزكارترين موحدان را بدعتگزار، مشرك و غيره ناميد. او موفق شد شماري از امراء محلي بخش عربستان شرقي را ملازم خود ساخته و در اين رهگذر، آنها را تشويق كرد تا در تبليغ اصول وهابيت او را ياري دهند كه اين امر با موفقيت مواجه شد و آنها به او مساعدت كردند تا حكومتش تقويت شده و گسترش يابد. بدين ترتيب، محمدبن عبدالوهاب به اعمال قدرت در ميان باديه‌نشينان پرداخت تا ارتشي از افراد ناآگاه و مردمي غافل، مهيا سازد. او بيش از هر مسأله ديگر، اين تفكر را در ذهن آنها ايجاد كرده بود كه در صورت نافرماني دستوراتش كافر يا مرتد خواهند بود و بر پايه اين اعتقاد ريختن خون مسلمانان براي وهابيون مباح گشته بود. در اين راستا، شماري از علماء برجسته از جمله شيخ سليمان، برادر محمدابن عبدالوهاب و نيز تعدادي از معلمان سابق او، مقالاتي بر ضد اصول وي، منتشر ساختند. از سوي ديگر، چندتن از حكام محلي، اصول وي را تعميم بخشيدند و محمدبن سعود جد اعلاي سلسله حاكم فعلي در حجاز، پسر و جانشينش عبدالعزيز محمدبن سعود از جمله حكام محلي‌اي بودند كه از محمدابن عبدالوهاب پشتيباني مي‌كردند و اصول او را گسترش مي‌دادند. اين حكام براي پشتيباني از محمدابن عبدالوهاب ومساعدت وي هرچه در توان داشتند در طبق اخلاص نهادند (شايد ذكر اين موضوع خالي از فايده نباشد كه خاندان سعود از شاخه خاندان مسلميه كذاب محسوب مي‌شود.) همان گونه كه آمد، بيشتر معلمان محمدابن عبدالوهاب، گمراهي او و امكان فراهم آمدن پيرواني را براي او، پيش‌بيني كرده بودند و سرانجام هم پيشگويي‌هاي آنان حقيقت پيدا كرد. محمدبن عبدالوهاب گمراه شد و گروه انبوهي از مردم غافل را، اغفال كرد. به هرحال، وي مدعي بود كه مصلح است و چنين وانمود مي‌كرد كه هدف خاص او از ايجاد فرقه وهابيت، تجديد عقيده خالص و محكم توحيدي و به دور از شرك است. وي مدعي بود كه مردم از طريق عبادت خداي يگانه، منحرف شده‌اند و ششصدسال است كه در مسير جاده كفر و شرك، گام برمي دارند. او همچنين خود را موظف مي‌دانست كه براي احياء توحيد خالص بايد حركتي را آغاز كند و در پيشبرد اين عقيده، به آيات متعدد قرآني متوسل مي‌شد. آياتي كه وي بيان مي‌كرد بر بي‌دينان مصداق دارد، اما او از اين آيات بر ضد مؤمنان استفاده مي‌كرد، كه دو آيه ذيل نمونه‌اي از آن است: الف: «و چه اشتباه بزرگي مي‌كند آن كه به غير خدا دعوت مي‌كند (6-45)» ب: «و دعوت نمي‌كند به غير خدا، به چيزي كه نه تو را منفعت مي‌رساند و نه ضرر (106-10)»

آيا استمداد از پيامبر همان شرك است

محمدابن عبدالوهاب مكرر تأكيد مي‌كرد كه اگر كسي به پيامبر(ص) و يا ديگر شخصيت‌هاي الهي و مقدسين- ولو اين كه نام آنها را در نمازهايش ذكر كند متوسل گردد، مشرك مي‌شود و از آيات مذكور در فوق بر ضد چنين كساني استفاده مي‌كرد. وي زيارت ضريح پيامبر گرامي اسلام(ص) و پيامبران ديگر، مقدسين و اشخاص الهي را، شرك محض و گناهي نابخشودني مي‌دانست و در تأييد آن به آيه قرآن متوسل مي‌شد كه مي‌گويد: «بت‌پرستان به قول خودشان، بت‌ها را براي نزديكي به خدا پرستيدند.» به استدلال او، مردمي كه از پيامبر (ص) و مقدسين ديگر استمداد مي‌جويند بايد با همان بت‌پرستاني كه قرآن ذكر كرده است مقايسه شوند. محمدابن عبدالوهاب همچنين استدلال مي‌كرد كه بت‌پرستان و مشركان به آفريدگاري بت‌ها باور ندارند و آفرينش را، خاص خدا مي‌دانند. وي بر اين قياس نتيجه گرفت كه انگيزه بت‌پرستي مشركان، نزديكي به خدا بوده و بت‌پرستي را وسيله‌اي براي اين كار قرارداده بودند، درست به همان ترتيب كه مسلمانان مشرك از پيامبر يا ائمه (صلوات‌الله عليهم اجمعين) استمداد مي‌جويند. شايد بتوان به اين ادعاي بي‌اساس، چنين پاسخ داد: مؤمن، انبياء وساير مردان عاليقدر الهي را به چشم خدا نگاه نمي‌كند و آنها را شريك خدا نيز نمي‌داند، بلكه آنان را مخلوق و بنده خدا مي‌پندارد. مؤمن، اينان را شايسته، پرستش نمي‌انگارد و هرگز آنها را نمي‌پرستد. به عبارت ديگر، بت‌پرستاني كه در قرآن مجيد از آنها يادشده، براين عقيده بودند كه بت‌ها همان خدايان آنها هستند، جز آن كه نمي‌توانند آفريننده باشند. خلاصه مطلب آن كه، يك مؤمن معتقد است پيامبر (ص) و ديگر مردان الهي، بندگان برگزيده خدايند و شايسته احترام، درحاليكه هيچگاه مورد پرستش قرار نمي‌گيرند. توسل مؤمن به چنين شخصيت‌هايي، درنهايت كسب بركات خداوند از طريق شفاعت آنهاست. در تأييد اين مطلب، شواهد كافي درقرآن و سنت (رفتار و كردار پيامبر) وجود دارد. به اعتقاد يك مسلمان تنها خداوند تعالي است كه شايسته پرستش است و همه پاداش‌ها و مكافات مختص اوست. پيامبر(ص) و ديگر شخصيت‌هاي الهي عاليقدر، هرگز چيزي خلق نمي‌كنند و پاداش و جزايي نمي‌دهند و تنها اين خداوند قادر است كه بر آفريدگان خود ببخشايد و رحمت كند. اين مايه شرمساري و اغفال است كه بنيانگذار وهابيت و پيروانش، موحدترين اشخاص را به شرك متهم ساخته و آنها را با بت‌پرستان، يكي مي‌دانند و چگونه مي‌توانند تمام آياتي را كه مناسب بي‌دينان است، درمورد موحدين به كار برند؟ در اين مورد مي‌توان به احاديث ذيل اشاره داشت: الف:«البخاري روايت مي‌كند از عبدالله بن عمر كه او روايت كرد از پيامبر اكرم(ص) كه فرمودند: خوارج برضد امام(ع) اقدام خواهندكرد و آيات قرآني مناسبت كافران را به مؤمنان اسناد خواهندداد.» ب:«عبدالله بن عمر روايت كرد از پيامبر(ص) كه فرمودند:«بيشترين نگراني من براي امتم، هنگامي است كه تعدادي از مردم احساس مسووليت نكنند و آيات قرآني را تفسير به رأي نمايند و آنها را بد به كار برند.» كه اين دو حديث، وصف الحال فرقه وهابيت است. اگر «توسل» (التماس به بركات خداوند ازطرق پرهيز از گناه و پرهيزگاري) از نشانه‌هاي شرك باشد، محمدپيامبر(ص) كه متعالي‌ترين موحدان بود، هرگز آن را انجام نمي‌داد و اخلاف او نيز، به چنين كاري مبادرت نمي‌كردند. احاديثي وجود دارد كه نشان مي‌دهد پيامبر(ص) صراحتاً با توسل به پرهيزگاري، از خداوند طلب رحمت كرده‌است. ايشان به مناسبتي مي‌گويند:«پروردگارا از تو مي‌خواهم به حق و مقام كساني كه از تو درخواست كمك مي‌كنند...» حديث ديگري از پيامبر(ص) نقل شده كه هنگامي كه وي جسد فاطمه بنت اسد (مادر حضرت علي(ع)) را در قبر ديد، گفت: «بارخدايا از تو مي‌خواهم به حق پيامبرت و به حق پيامبراني كه قبل از من بودند، برمادرم فاطمه بنت‌اسد اين لحظه را مبارك گرداني و آرامگاه او را برايش راحت‌سازي، زيرا تو بخشيده‌ترين‌ها هستي.» نمونه ديگري از اين «توسل» آن است كه يك بار مرد كوري ازپيامبر درخواست كرد تا دعا كند كه خداوند بينايي او را بازگرداند. پيامبر(ص) به او فرمودند: «وضو بگير و دو ركعت نماز بخوان، سپس بگو، اي پيامبر خدا براي اعاده بينايي من، ميان من و خدا واسطه باش.آنگاه بگو، بارالها، اين شفاعت را بپذير و حاجت مرا برآورده‌ساز» و درپي اين فرمايش، مرد نابينا چنين كرد و بيناييش را باز يافت. همچنين بنابر حديث ديگري، آدم كه ميوه ممنوعه را خورد، براي طلب عفو با توسل به پيامبر(ص) به درگاه خداوند دعا كرد. آدم نام پيامبر(ص) را درهمه جاي بهشت ديده‌بود. بر روي ديوارها، برپيشاني فرشتگان و غيره و درباره آن نام، از خداوند سؤال كرده بود كه پاسخ شنيد: «آن از اولاد محترم توست، اگر به خاطر اين بنده نبود تو را نمي‌آفريدم.» آدم با شنيدن اين سخن، گفت: «پروردگارا به حرمت اولاد پيامبرت، او (آدم) را ببخش.» و خداوند حاجت او را برآورده ساخته و افزود: «اي آدم، اگر تو از محمد آن مخلوق زميني درخواست مي‌كردي كه در حق تمام بهشتيان ميانجيگري كند، من شفاعت او را مي‌پذيرفتم.» داستاني از عمربن خطاب خليفه دوم نقل شده، مبني براين كه وي زماني مي‌خواست از خداوند تقاضاي نزول باران كند؛ به همين دليل ازعباس عموي پيامبر(ص) درحق شفاعت مسلمانان دراين باره سؤال كرد كه اين گونه داستان‌ها بسيار مشهور است. پيروان پيامبر(ص) به طور معمول به همان روش مرد نابينا- كه درحديث آمده ذكرشد- در استغاثه‌هاي خود، يا محمد(ص) مي‌گويند. خطاب «يا محمد» نشانه توسل است. مي‌توان با بررسي احاديث منقول، شواهد فراواني براين حقيقت يافت. مثلا بلال‌بن حارث، يك بار دركنار قبر پيامبر ايستاد و خطاب به او گفت: «اي رسول خدا، به درگاه خداوند دعا كن تا براي امت تو باران نازل كند.» در اين راستا، مريدان مرده را نيز به همين ترتيب مورد خطاب قرار مي‌دادند و خود پيامبر(ص) هنگام حضور بر سر مقابر،چنين مي‌كرد. شيخ محمدبن سليمان، مؤلف «حواشي شرح ابن حجر» از كساني كه در رد محمدبن عبدالوهاب مطالبي نوشته است(شيخ يكي از والامقام‌ترين معلمان محمدبن عبدالوهاب بود). وي خطاب به محمد بن عبدالوهاب مي‌نويسد:«اي محمدبن عبدالوهاب، من به تو نصيحت كردم كه به خاطر خدا، زبانت را از گفتار برضد مسلمانان نگهداري. تو اگر مسلماني را بيابي كه در ذهن خود، كس ديگري غير از خدا را كشف كرده، ممكن است راه او را درست بپنداري و به او ملحق شوي و اگر به نصيحت تو گوش نكرد، مي‌تواني او را مرتد قلمداد كني. مي‌خواهم به تو هشدار دهم كه حق نداري به انبوه مسلمانان نسبت ارتداد دهي، زيرا خود تو راهي را درپيش گرفته‌اي كه موجب جدايي‌ات ازصوب صواب مسلمانان شده‌است. نيازي به يادآوري نيست كه اصطلاح «ارتداد» بيشتر به كساني منسوب است كه خود را از جامعه اصلي امت مسلمانان جدا كرده‌اند و تو در راهي قدم گذاشته‌اي كه غير از راه اكثريت مسلمانان واقعي است. خداوند در قرآن مجيد مي‌فرمايد:«هرآن كه از راه راست منحرف شود و بر ضد پيامبر برود، از راهي غيراز راه مؤمنان پيروي كرده و او را از همان راهي كه برگزيده به جهنم مي‌فرستيم، به راستي كه سرنوشت ترسناكي است.(115-4) بايد گفت كه كار چنين مردمي شباهت زيادي به بره‌هايي دارند، كه از گله دور افتاده‌اند و سرانجام شكار گرگ خواهندشد.

حركت سياسي وهابيون‌

بدون ترديد، اصحاب پيامبر و نسل‌هاي بعدي آنان، به زيارت حرم پيامبر مي‌رفتند. اين مطلب را چند حديث تأييد مي‌كند و آن را عملي پرهيزكارانه توصيف مي‌نمايد. پيامبر(ص) درمقابل كساني كه مي‌گويند، استمداد از غير خدا، موجب نگراني است، مي‌فرمايد:«اگر اسب ياشتري درصحرا گم شود، صاحبش مي‌تواند از ديگر مؤمنان استمداد جويد، زيرا خداوند درخواست بندگاني كه او را بخوانند اجابت مي‌كند.» حديث ديگري مي‌گويد: «اگر بيگانه‌اي چيزي از شما گرفت، بگوييد:«اي بندگان خدا مرا ياري كنيد و بدين ترتيب از خداوند استمداد بجوييد.» پيامبر(ص) درشب معراج، خطاب به زمين فرموده‌است:«اي زمين خداي من، الله خداي توست.» همچنين وقتي پيامبر به ديدن آرامگاه يكي از اولياء (پيامبران يا مقدسين) رفت با صداي بلند گفت:«سلام برشما اي اسيران زمين.» به علاوه، تمام مسلمانان در نمازهاي يوميه مي‌گويند:«السلام عليك ايها النبي.» خلاصه،دعا يا توسل به آفريدگان خدا، هيچ ايرادي ندارد. به تأكيد وهابيون نمي‌توان اشخاص معروف يا هرچيزي را كه قدرتي مشابه آن اشخاص دارند به خدا نسبت داد. ،زيرا در اين صورت، مؤمنان پيشرفتي درتوحيد نخواهند داشت. اين امر، مانند آن است كه بگوييم بيماري را و دكتر معالجه و دارو، درمان مي‌كند، درحالي كه مي‌دانيم، شفادهنده اصلي بيمار خواست. بنابراين، مسلماني كه ازاشخاص يا چيزهايي غير از خدا استمداد مي‌جويد، قدرت الهي را ناديده مي‌گيرد. براي رد اصول محمدبن عبدالوهاب، همين مختصر كافي است. پسرعبدالوهاب پس از آن كه موفق شد فرقه وهابي را بنيان‌گذارد، سركشي را آغاز كرد و دربخش شرقي عربستان، قبايل را يكي ازپس از ديگري، تحت فرمان خود درآورد. سپس، قلمرو خود را به يمن، مدينه، مكه و سراسرحجاز و درنهايت به حومه دمشق توسعه داد. وهابيون براي اغفال علما، هيأت‌هاي مذهبي به مكه و مدينه فرستادند تا با آنها مباحثه كنند. اين هيأت‌ها در بحث مراسم عبادي واحكام، از ارايه پاسخ مناسب درماندند. درنتيجه مباحثات اين هيأت‌هاي مذهبي و علماء مكه و مدينه، روشن شد كه نه تنها اصول وهابيت بي‌اساس است،بلكه كفرآميز هم هست. رهبران مذهبي مكه و مدينه هنگامي كه متقاعد شدند كه وهابيون هيچ دليل و منطق استواري را نخواهند پذيرفت، قضيه را به حاكم مكه گزارش دادند و شواهدي از ارتداد وهابيون را ارايه كردند. بدين ترتيب، عموم مردم ازكفر آميز بودن اصول وهابيت آگاه شدند. اين حادثه مهم درخلال حكومت مسعود بن سعيد شريف مكه متوفي به سال 1165ه. ق روي داد. مسعود بن سعيد، وهابيون را دستگير و زنداني كرد، اما عده‌اي از آنها موفق به فرار شده و به گروه خود پيوستند. به زودي اخبار دردناكي از شورش وهابيون و هجوم آنها به قبايل تابع شريف مكه دراين شهر منتشر شد و منازعات، رفته رفته بسيار جدي و گسترده‌شد و جنگي تمام عيار درسال 1205 هجري رخ داد كه درنتيجه آن مردم بي‌شماري كشته شدند. دراين هنگام، شريف مكه، غالب بن‌مسعود بن‌سعيد بود و درمدتي كوتاه، بسياري از قبايل تابع حكومت شريف مكه، به وهابيون پيوستند. درسال 1210 ه. ق وهابيون با سپاهي انبوه به طائف رسيدند و پس از محاصره شهر موفق شدند آن را تسخير و تمامي اهالي را به اسارت درآورند. آنها تمامي اسيران را از زن و كودك كشتند و شهرها را به كلي غارت كردند. پس از آن، وهابيون تصميم گرفتند تا به مكه حمله كنند اما موسم ساليانه حج فرارسيده بود و آنها نگران بودند، كه مبادا حجاج سوريه و مصر متحد شوند و با آنان بجنگند بنابراين، تا پايان مراسم حج، منتظر ماندند و پس از بازگشت حجاج به كشورهايشان، به مكه حمله بردند. فرماندار مكه چون توان نظامي و قدرتي نداشت، نتوانست ازشهر دفاع كند. لذا اهالي مكه كه نگران بودند نكند به سرنوشت مردم طائف دچار شوند، ناگزير شده در هشتم محرم سال 1218 ه ق با ورود وهابيون به مكه، موافقت كرده و حكومت آنها را پذيرا شوند. وهابيون چهارده روز درمكه اقامت كرده و طي اين مدت، اهالي را به اتابه از اعمالي نظير توسل و زيارت قبور وادار نمودند و آنها را متعهد ساختند كه ديگر، هرگز مرتكب اعمالي نشوند كه ازنظر وهابيون شرك محسوب مي‌گردد. سپاه وهابيون پس از فتح مكه براي جنگ با «غالب» شريف مكه، عازم جده شده وپس از محاصره شهر، با توپخانه سنگين خود، آن را درهم كوبيدند، اما مدافعين شهر، قهرمانانه پايداري كردند و شمار زيادي از وهابيون را كشتند. وهابيون ناگزير صحنه را ترك گفتند و به مكه بازگشتند و درنتيجه، جده نجات يافت. پس از اين واقعه، وهابيون سپاه مخصوصي تشكيل داده و شريف عبدالمعين را به فرماندهي آن تعيين كردند. شريف عبدالمعين از روي اكراه و به منظور نجات اهالي مكه از خشم وهابيون، اين تكليف را به عهده گرفت.

آزادي مكه و دومين تهاجم‌

درماه ربيع الاول 1218 ه. ق شريف غالب و شريف پاشا؛ فرماندار جده از سوي دولت عثماني، سپاهيان خود را به سوي مكه رهبري كردند. وهابيون بدون جنگ، مكه را تخليه كرده و شريف غالبه يك بارديگر فرماندار مكه شد و با قبايلي كه از سوي وهابيون اغفال شده بودند جنگيد، درنتيجه طائف آزاد شد و «عثمان المزايفي» به امارات آن تعيين گشت. شريف غالب تا انقيادنهايي تمام قبايل اطراف مكه و نابودي حكومت وهابي، از پاي ننشست. وهابيون، علي‌رغم اين عقب‌نشيني نظامي به كلي از ميان نرفتند و پس از تجديد قوا، تهاجم ديگري را آغازكردند و اين بار موفق شدند تمام نواحي را كه تحت حكومت شريف مكه درآمده بود، مطيع خود سازند. وهابيون درخلال اين حمله، مكه را نخست درسال 1220 ه. ق محاصره كرده وبعد، آن چنان برمردم سخت گرفتند كه آنان براي سجوع مجبور به خوردن گوشت سگ شدند و «شريف غالب» در نتيجه اين وضعيت شوم، ناچار تن به صلح داد. سرانجام با مداخله پاره‌اي از گروهها، صلح نامه‌اي با وهابيون منعقد شد كه كلاً متوجه بهبود حال مردم مكه بود و ابقاء «شريف غالب» درمقام خود به عنوان اميرمكه، يكي از مفاد آن بود. درپي اين قرارداد، وهابيون درماه ذيحجه 1220 هجري قمري وارد مكه شدند. آنان مدينه را نيز گرفتند و خانه پيامبراسلام(ص) را غارت كرده و مرتكب اعمال زشت بي‌شماري شده و پس از آن«مبارك بن‌مذيان» را به امارت مدينه تعيين كردند. بدين ترتيب، وهابيون هفت سال جبارانه برمكه و مدينه حكومت رانده و مردم سوريه و مصر را از رفتن به حج باز داشتند و كعبه را با پارچه پشمي سياه پوشانيدند. يكي از اقدامات شگفت وهابيون، تحريم استعمال تنباكو بود و كساني كه جرأت كشيدن سيگار به خود مي‌دادند بلافاصله مجازات مي‌شدند.

نخستين جنگ با عثماني‌

دولت عثماني درخلال اين سال‌ها درگير جنگ تلخي با قدرت‌هاي اروپايي بود و كمتر فرصت توجه به عربستان را پيدا مي‌كرد. دولت عثماني درسال 1226 ه. ق محمد علي پاشا را با فرمان جنگ با وهابيون، به حكومت مصر تعيين كرد. او هم سپاه عظيمي تهيه ديد وآن را به فرماندهي پسرش ابراهيم به عربستان فرستاد. اين سپاه با عبور از صحرا و درياچه «نيبار» رسيد و آن را از حكومت وهابي آزاد ساخت، اما پس از رسيدن به «صفرا» و نواحي «الحديد»، جنگ شديدي ميان سپاه مصري و قبايل عرب طرفدار وهابيون درگرفت كه به شكست سپاه مصري منجر شد و بيشتر آنها به قتل رسيدند. دراين معركه تنها تعداد اندكي از آنها توانستند جان سالم به دربرده و به مصر بازگردند (ذيحجه 1226ه. ق). پس از اين شكست، محمدعلي پاشا سپاه ديگري تدارك ديد و درسال 1227 ه. ق عازم حجاز شد. اين سپاه داراي هجده زره‌پوش و سه توپ سنگين بود كه با ارتش قبلي تفاوت عمده‌اي داشت. اين سپاه توانست تمام نواحي اشغالي وهابيون و از جمله «صفرا» و «الحديد» را درخلال ماه رمضان تصرف كند، كه البته اين امر، با همكاري امراء محلي و بدون خونريزي با موفقيت به نتيجه رسيد. دراين راستا، گفته شده است كه پاشا براي جلب همكاري امراء محلي، مبالغ گزافي به آنان پرداخت كرد و از جمله يكصد هزار ريال به فرمانده كل و هيجده هزار ريال به هر يك از فرماندهان تحت امر او پرداخت كرد.همچنين ماهيانه گزافي نيز به امراء محلي پرداخت مي‌كرد كه تمام اين نقشه‌ها و پيروزي‌ها با صلاحديد شريف مكه انجام گرفته بود. وي با تظاهر به همكاري با وهابيون، پنهائي به ارتش مصر كمك مي‌كرد. دراينجا بايد يادآور شد كه تهاجم نخست مصريان با مصيبت پايان يافت، زيرا نه فرمانده آن نه در كار سپاه هماهنگي داشت،و نه با «شريف غالب» مشاوره مي‌كرد. به هر حال، ارتش مصر در ذيقعده سال ياد شده با پيروزي وارد مدينه شد. مردم مصر با دريافت اخبار اين حوادث، طي سه روز با چراغاني كردن شهرها و اجراي مسابقه‌هاي ورزشي سنتي و غيره، اين پيروزي را جشن گرفتند. در محرم سال 1228 ه. ق، ارتش مصر با عبور از دريا وارد جده شد و آن را آزاد ساخت كه درنتيجه مكه نيز بازپس گرفته شد و تمام اين پيروزي‌ها با نظر مستقيم «شريف غالب» صورت گرفت، با ورود ارتش مصر به جده، سپاه وهابيون به همراه فرمانده كل از شهر گريختند. «سعود» امير وهابي مكه در مدينه بود كه خبر پيروزي ارتش مصر را در سال 1227 ه.ق و پس از مراسم حج، به گوش او رسيد.

پايان كار

در شوال سال 1228 ه.ق، محمدعلي پاشا به سوي حجاز حركت كرد. در اين هنگام «شريف غالب»، «عثمان المذايفي»، امير وهابي طائف را دستگير و او را با خود به مصر برده و بعداً به استانبول اعزام و در آنجا، او را اعدام كردند. محمدعلي پاشا در محرم سال 1229 ه.ق «مبارك بن مذايفي» حاكم وهابي مدينه را به استانبول تبعيد كرد كه او هم در آنجا اعدام شد. مبارك را نخست در شهر گردانيدند تا مردم او را ببينند و سپس سر از تنش جدا كرده و جسدش در دروازه شهر به نمايش گذاشتند. محمدعلي پاشا در سال 1330 ه. ق پس از انجام فريضه حج، عاز مصر شد و قبل از ترك مكه، حسن پاشا را به فرمانداري آن شهر منصوب ساخت. او تا پيش از شكست كامل و نابودي وهابيون در سرتاسر حجاز و عربستان شرقي به مصر بازنگشت و در اين ميان، تنها چند وهابي جان سخت به رهبري عبدالله بن سعود موفق به ترك «داريه» شدند. با وجودي كه عبدالله بن سعود طي قراردادي با «تسون پاشا» حاكم مدينه تبعيت از محمدعلي پاشا را پذيرفته بود، اما محمدعلي پاشا ارتش ديگري به فرماندهي پسرش ابراهيم براي نابودي آنها فرستاد. ابراهيم پاشا در سال 1233 ه.ق به «داريه» حمله برد و عبدالله بن سعود را با شمار قابل‌توجهي از پيروانش به اسارت گرفته و جملگي را در سال 1234 ه.ق به مصر فرستاد. مردم مصر پس از دريافت خبر شكست «داريه» با كنجكاوي به تماشاي اسرا نشستند. پس از آن كه عبدالله بن سعود را به نزد محمدعلي پاشا آوردند، او را به گرمي پذيرفته و در كنار خود نشانيد و با او به نرمي سخن گفته و در مورد جنگ از او سؤال كرد. عبدالله پاسخ داد: «همه جنگها مثل هم هستند و همواره غالب و مغلوب وجود دارد.» پاشا عقيده او را در مورد ابراهيم پاشا و شيوه جنگي‌اش با وهابيون پرسيد، عبدالله گفت: «وي نهايت كوشش خود را به كار برده بود، همانطور كه وهابيون چنين كرده بودند، ولي به طور كلي همه اتفاقات خواست خداوند بوده است.» پاشا با عبدالله با احترام زياد رفتار كرد و گفت: «من درباره تو با سلطان حرف خواهم زد.»، آنگاه لباس مناسبي بر او پوشانيد و خانه اسماعيل پاشا در «بلق» (نزديك قاهره) را براي اقامت او تعيين كرد. عبدالله بن سعود هنگام ورود به تالار محمدعلي پاشا، جعبه كوچكي در دست داشت. پاشا در مورد آن از عبدالله سؤال كرد و او پاسخ داد كه: «در اين جعبه، چيزي وجود دارد كه پدرم آن را از خانه پيامبر(ص) برداشته است، اين را آورده‌ام كه به سلطان تقديم كنم.» به دستور پاشا در جعبه را گشودند، در داخل آن سه نسخه قرآن خطي حجيم، يك مرواريد سفيد درشت، يك زمرد بزرگ و مقداري طلا بود. عبدالله گفت: «اين تنها چيزي است كه همراه پدرم بود، زيرا او به بقيه چيزهاي خانه پيامبر(ص) دست نزده است؛ چون اعراب مدينه و مكه و شريف مكه، بقيه وسايل را غارت كرده بودند.» محمدعلي پاشا، توضيحات او را قانع‌كننده دانست و گفت كه مقداري از آن وسايل با را نزد شريف مكه يافته‌ايم. ابراهيم پاشا در 1235 ه. ق پس از تخريب كامل «داريه» از حجاز به سوي مصر رفت و اهالي «داريه» را مجبور به مهاجرت كرد. عبدالله بن سعود را همان سال به استانبول فرستادند كه در آنجا و در كاخ باب همايون اعدام شد. در همان زمان، بسياري از پيروان عبدالله را نيز در بخش‌هاي متعدد امپراتوري عثماني، اعدام كردند.

نتيجه سخن‌

مي‌توان گفت كه فتنه وهابيت، فاجعه‌اي براي اسلام بود. وهابيون خون مسلمانان بي‌گناه را ريختند و بسياري از اموال را نابود و غارت كردند. احاديثي از پيامبر در دست است كه وقوع اين حادثه را پيشگويي كرده بودند. يكي از مهمترين آن‌ها چنين است: «گروهي از مردم شرق ظهور مي‌كنند كه مدعي طرفداري از قرآن هستند، اما ادعاي آن‌ها تظاهري بيش نبوده و تيرهاي زيادي از كمان همان ادعا، به سوي اسلام رها خواهند كرد. تحليق (تراشيدن سر) از ويژگي‌هاي بارز اين گروه است و اين حديث كه در اين رابطه به طرق گوناگون نقل شده، متفق‌القول به وهابيون نسبت داده شده است. زيرا وهابيون تنها گروهي از مسلمانانند كه اجباراً بايد موي سر خود را بتراشند. «سيد عبدالرحيم عبدالله»؛ مفتي زبيد، معمولاً مي‌گفت، براي رد وهابيون نيازي به تأليف كتاب نيست. حديث تحليق به تنهايي براي اين منظور كافي است. يك زن وهابي كه مجبور به تراشيدن موي سرش بود، به عبدالوهاب اعتراض كرده و گفت: «شما كه زنان را مجبور به تراشيدن موي سر مي‌كنيد، بايد مردان را نيز وادار سازيد كه ريش خود را بتراشند، زيرا ريش آنها برايشان حالت همان زينتي را دارد كه موي زنان برايشان دارد.» محمدبن عبدالوهاب نتوانست پاسخي منطقي به اين استدلال زن بدهد. از جمله موهوماتي كه وهابيون به آن عقيده داشتند، ايرادگيري سخت آنها بر «توسل» بود، گرچه احاديث معتبري در تأييد آن وجود دارد. وهابيون همچنين از مردم مي‌خواستند كه در پايان سخن، به پيامبر توسل نجويند و بخصوص در «مني» بر اين نشانه شرك، اصرار داشتند. يك بار، مرد نابينايي را كه به پيامبر توسل جسته بود به نزد محمدبن عبدالوهاب آوردند و او هم به دليل تخطي نابينا از فرمانش، او را محكوم به اعدام كرد. از اين گونه حوادث در تاريخ وهابيت بسيار است كه در اين اندك نگنجد.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».