پيدايش وهابيت و نگاهي به پيامدهاي آن

مشخصات كتاب

شماره كتابشناسي ملي : ايران84-21466

سرشناسه : سبحاني تبريزي، جعفر

عنوان و نام پديدآور : پيدايش وهابيت و نگاهي به پيامدهاي آن/ سبحاني تبريزي، جعفر

منشا مقاله : ، مجله تخصصي كلام اسلامي، ش 51، (پاييز 1383): ص 70 - 84.

توصيفگر : وهابيه

توصيفگر : نفاق

توصيفگر : وحدت اسلامي

توصيفگر : كفر

مقدمه

سخنراني حضرت آيت الله سبحاني دامت بركاته در گردهمايي روحانيون كاروانهاي عمره مفرده كه در تاريخ 21/3/83 در مجتمع فرهنگي امام خميني رحمه الله، قم ايراد گرديد. وحدت و يكپارچگي امت اسلامي از اصولي است كه قرآن بر آن تأكيد دارد و هر نوع خدشه بر پيكر وحدت را ممنوع مي شمارد، و همگان را به تمسّك به «حبل الله» دعوت مي نمايد، آنجا كه مي فرمايد: «واعتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَلا تَفَرَّقُوا». [1] . «همگي به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد». نكته قابل توجه در آيه به كارگيري لفظ «حبل» به جاي «قرآن» و «اسلام» است، يعني به جاي اين كه بفرمايد به قرآن و به اسلام چنگ بزنيد مي فرمايد: به «حبل الله» تمسك بجوييد هر چند مقصود واقعي از [ صفحه 70] «حبل» همان قرآن و آيين مقدس اسلام است. علت گزينش واژه «حبل» به جاي اين دو، شايد به خاطر تفهيم اين نكته باشد كه امت متفرّق و دو و يا چند گروهي، بسان انساني است كه به علتي به چاه افتد و حيات او مورد تهديد قرار گيرد، راه نجات چنين فردي در گرو اين است كه طنابي به چاه فرستاده شود، تا او به آن چنگ بزند و نجات يابد. نجاتِ امّت متفرّق كه بر اثر تفرقه و دودستگي، حيات مادي و معنوي او در آستانه

خطر قرار مي گيرد در تمسك به حبل وحدت است كه در سايه وحدت كلمه در مراحل: انديشه، و گفتار و رفتار، خود را از سرنوشت خطرناكي كه در كمين او است نجات بخشد. قرآن پيوسته، وحدت و اتفاق و همخواني فكري و رفتاري را مي ستايد، و پيوسته تفرقه و دودستگي را نكوهش مي كند، و در دعوت به وحدت كلمه تا آنجا پيش مي رود كه افراد جامعه با ايمان را، برادر يكديگر مي خواند و مي فرمايد: «اِنّما المُوءْمِنُونَ اِخْوَة». [2] . «موءمنان با هم برادرند». تا در سايه اخوت ديني صفوف خود را فشرده سازند. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم آنگاه كه از اختلاف دو قبيله «اوس» و «خزرج» آگاه شد و دريافت بر اثر فتنه گري «جهود عنودي» به نام «شاس» نزديك است آتش جنگ در كنار مسجدش ميان جوانان آن دو طايفه، شعله ور گردد، خود را به ميان آنان رسانيد و چنين گفت: «اللهَ، اللهَ أبدعوي الجاهليةِ وأنا بَيْن أظْهُركُم وبعدَ أن هَداكُم الله بالإسلام، وأكرَمَكُم به، وقَطَع عَنْكُم أمرَ الجاهليةِ واستنقَذَكم مِنَ الكُفر وألّف بَينَ قلوبكُم». [3] . «از خدا بترسيد، از خدا بترسيد، آيا در [ صفحه 71] برابر چشم من رسم جاهليت را تجديد مي كنيد؟ آن هم پس از اين كه خداي بزرگ شما را به اسلام هدايت فرمود و گرامي داشت، و رشته جاهليت را گسست، و شما را از كفر نجات بخشيد، و دلهايتان را به هم نزديك و مهربان ساخت؟». از ديدگاه قرآن يكي از بدترين عذاب هاي الهي اين است كه خدا ملتي را به خاطر سركشي و كردار بد، گروه گروه سازد، و جامه

دو دستگي بر پيكرشان بپوشاند چنانكه مي فرمايد: «قُلْ هُوَ الْقادِرُ علي انْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوقِكُمْ اوْ مِنْ تَحْتِ ارجلكُمْ اوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً ويُذِيقَ بَعضكُمْ بَاْسَ بَعضٍ». [4] . «بگو او توانا است كه از بالا يا از پايان عذابي بر شما بفرستد يا به صورت دسته هاي پراكنده، شما را با هم بياميزد، و طعم جنگ و اختلاف را به هر يك از شما، به وسيله ديگري بچشاند». امير موءمنان علي عليه السلام مي فرمايد: «از تفرقه بپرهيزيد، فرد يا گروه جدا شده از جامعه اسلامي طعمه شيطان است، چنانكه گوسفند جدا از گله، طعمه گرگ است». [5] .

چهار قرن از مصيبت بارترين قرنها

قرن هاي ششم تا پايان قرن نهم از بدترين و مصيبت بارترين قرون، براي مسلمانان بود، و پيروان «صليب» و «صنم» دست به دست هم دادند تا بر پيكر اسلام ضربات مهلك و كاري را وارد سازند. و اين هدف با گشودن سه جبهه جنگ صورت پذيرفت: 1. جنگهاي صليبي براي تصرف بيت المقدس كه از اروپا آغاز گرديد و حدود 200 سال به طول انجاميد و ميليون ها كشته و مجروح و آواره به جاي گذارد و از سال 489 آغاز گرديد و تا سال 690 پايان پذيرفت. [ صفحه 72] 2.تهاجم گسترده مغول، اين هجوم وحشيانه موقعي آغاز گرديد كه هنوز زخم دشنه صليبيان بر پيكر «قدس» بهبود نيافته بود، كه ناگهان ارتش بت پرست مغول، به رهبري «چنگيز» پا در ركاب كرد و شرق اسلامي را مورد تاخت و تاز قرار داد و در سال 656، خلافت عباسي را ساقط كرد، و اين كار در زماني انجام گرفت كه مصر و شام، سخت با صليبيان

درگير بود، و هلاكو فاتح بغداد، حكمران شرق اسلامي گرديد. جانشينان «هلاكو» (ايلخانيان) نيز راه «هلاكو» را تا مدتي ادامه دادند، حتّي غازان خان (694 -703) پادشاه معروف ايلخاني با اين كه اسلام آورد، ولي هنوز انديشه فتح دمشق و مصر را رها نكرده بود و در سال هاي 699 702 درگيري سخت وويرانگري ميان ارتش ايلخاني و سلاطين شام و مصر، رخ داد و سرانجام حكومت ايلخانيان و جانشينان آنان با مرگ تيمور لنگ در سال 807 پايان پذيرفت. 3.فاجعه اندلس: اين فاجعه موقعي رخ داد كه آتش جنگ در شرق ميان مسلمانان و مغول ها شعله ور بود، در چنين شرايطي جبهه سومي بر ضدّ مسلمانان در غرب اسلامي گشوده شد، و نبرد سخت و حساب شده اي ميان مسلمانان و فرنگيان در سرزمين «اندلس» رخ داد كه نتيجه آن تار و مار شدن مسلمانان و پناهندگي آنان به سرزمين «مغرب» گرديد و همه اندلس و اسپانياي امروز كه روزي، مهد تمدن اسلامي و مركز علم و دانش بود، دربست در اختيار فرنگيان قرار گرفت. اين نبرد از سال 609 آغاز گرديد، و تا سال 898 پايان پذيرفت. از اين بيان نتيجه مي گيريم كه چهار قرن ميانه اي در چهارده قرن اسلامي پربلاترين و مصيبت بارترين قرن ها بود، جهان اسلام در آن تاريخ، به بزرگ مردي نياز داشت كه مصمم و قاطع بپا خيزد و با تكيه بر مشتركات، صفوف پراكنده را، وحدت بخشد و همه را بر ضد صليب و صنم، و فرنگ و مغول و همه متجاوزان بسيج سازد. [ صفحه 73]

تفرقه افكني در آغاز قرن هشتم

احمد بن تيميه در سال 661، يعني 5 سال پس از سقوط خلافت

عباسي در بغداد، در شهر «حرّان» ديده به جهان گشود و در پايان قرن هفتم، و آغاز قرن ششم، تفرقه افكني را در پاسخ به پرسش مردم «حماة» از آيه «الرحمن علي العرش استوي» آغاز كرد، او در رساله «العقيدة الحموية» در پاسخ پرسش مردم «حماة» صريحاً نوشت: خدا بالاي آسمانها است، در ثلث آخر هر شب به آسمان پايين فرود مي آيد و مي گويد: كيست كه مرا بخواند تا من او را پاسخ گويم. [6] . به خاطر پخش اين عقيده كه نتيجه آن، جسم بودن خدا، و جهت داشتن وي و حركت و انتقال او از مكاني به مكاني است؛ گروهي از علما و دانشمندان كه نشر «رساله حمويه» را مخالف با عقيده اسلامي تشخيص داده بودند، به مخالفت با او برخاستند و از قاضي «دمشق» خواستند كه او را محاكمه كند. ابن كثير در تاريخ خود به نام «البداية والنهاية» در حوادث سال 698مي نويسد: گروهي از فقها بر ضد او قيام كردند و از جلال الدين حنفي خواستند كه او را به محكمه بطلبد ولي او از حضور خودداري كرد، سرانجام ابن تيميه در دمشق به عنوان دارنده عقيده منحرف معرفي گرديد. ولي چون او در نشر عقيده خود، پافشاري مي كرد و رساله ديگر او به نام «الواسطية» نيز، داراي انحرافاتي بود سرانجام پس از چند جلسه كمال الدين زملكاني با او به بحث و گفتگو نشست و او را محكوم ساخت، نتيجه اين شد كه ابن تيميه در سال 705 به مصر تبعيد و زنداني گرديد. [7] . در اين جا به مناسبت، يادآوري مي گردد كه اخيراً مناظره اي ميان دو عالم سني

صورت پذيرفت، يكي طرفدار ابن تيميه و ديگري مخالف او و اين مناظره [ صفحه 74] از كانال تلويزيوني «مستقله» از طريق ماهواره پخش مي شد، طرفدار ابن تيميه مدعي بود كه زنداني شدن ابن تيميه به خاطر مسائل عقيدتي نبوده، بلكه به خاطر يك مسأله فقهي بوده و آن اين كه: سه طلاقه كردن زن بر خلاف فقهاي اهل سنت در يك مجلس، حكم يك طلاق دارد. يادآور مي شويم اين ادّعا درست بر خلاف گفتار شاگرد او «ابن كثير شامي» است كه در تاريخ خود به نحوي كه بيان گرديد آورده است. مورخان اتفاق نظر دارند كه محكوميت او به خاطر مطالب دو رساله «حمويه» و «واسطيه» است، و در اين دو رساله مسائل فقهي مطرح نبوده است، بلكه هر چه بوده مربوط به عقيده، خصوصاً «صفات خبريه» مي باشد. [8] . اين تنها مورد نيست كه وي محكوم به تبعيد و زندان شد، او كراراً اين راه را پيموده و سرانجام در سال 726، روانه زندان گرديد و در سال 728، در زندان جان سپرد.

تفرقه افكني در سخت ترين شرايط

يادآور شديم كه مجموع چهار قرن، براي جهان اسلام سخت ترين و شديدترين سالها بود. وي عقيده خود را درباره «صفات خبري»، «استواي خدا»، «يد الله»، «عين الله» هنگامي ابراز كرد كه جهان اسلام جنگ صليبي را در سال 690 پشت سر نهاده و با ميليونها كشته و مجروح و آواره روبرو بود، و غازان خان (694 703) پادشاه مشهور ايلخاني در صدد فتح شام و مصر بود، در چنين زمان حساسي بود كه ابن تيميه دست به نشر افكار خود زد، و علما و فقها را بر ضد خود

شوراند. با اينكه «ابن كثير» شاگرد مكتب وي است، و آشكارا از او طرفداري مي كند مع الوصف نتوانسته است بر حقايق پرده افكند، و اتفاق علما و دانشمندان را بر انحراف او ناديده بگيرد. [ صفحه 75] بيانيه هايي كه عالمان شام و مصر درباره او صادر كرده اند، در اين مقاله نمي گنجد. كافي است كه بدانيم كه در طول تاريخ، شخصيت هاي بزرگي از اهل سنت در نقد عقايد وي، كتاب نوشته و يا با او به مناظره پرداخته اند، ومتن مناظره ها در تاريخ محفوظ است. اينك اسامي برخي از اين گروه: 1. شيخ صفي الدين هندي أرموي (644 -715ق). 2. شيخ شهاب الدين بن جهبل كلابي حلبي (م 733). 3. قاضي القضاة كمال الدين زملكاني (667-733). 4. شمس الدين محمد بن احمد ذهبي (م748). 5. صدرالدين مرحّل (متوفي750). 6. علي بن عبدالكافي سُبكي (م756). 7. محمد بن شاكر كتبي (م764). 8. أبو محمد عبدالله بن أسعد يافعي (698 -768). 9. ابوبكر حصني دمشقي (م829). 10. شهاب الدين احمد بن حجر عسقلاني (م852). 11. جمال الدين يوسف بن تغري اتابكي (812- 874). 12. شهاب الدين بن حجر هيتمي (م973). 13. ملا علي قاري حنفي (م1016). 14. ابو الأيس احمد بن محمد مكناسي معروف به ابو القاضي (960- 1025). 15. يوسف بن اسماعيل بن يوسف نبهاني (1265 -1350). 16. شيخ محمد كوثري مصري (م1371). 17. شيخ سلامه قضاعي عزامي (م1379). 18. شيخ محمد ابوزهره (1316- 1396). [9] . [ صفحه 76] ابن بطوطه سياح و گردشگر قرن هشتم مي نويسد: ابن تيميه روز جمعه در يكي از مساجد مشغول وعظ بود از جمله گفتار او اين بود: خداوند [از عرش] به آسمان

نخست فرود مي آيد مانند فرود آمدن من از منبر، اين سخن را گفت و يك پله از منبر پايين آمد، در اين هنگام فقيهي مالكي به نام «ابن الزهراء» به مقابله برخاست، و سخن او را رد كرد، مردم به طرفداري از ابن تيميه برخاستند و فقيه معترض را با مشت و كفش زدند. [10] . اين، نمونه اي از عقايد او است كه شاهد عينيِ، كاملاً بي طرف، با گوش خود شنيده و ديده است. هرگاه مردي با اين پايه از درايت و آگاهي از عقايد و معارف به تحليل بپردازد بايد از پي آمدهاي آن به خدا پناه برد.

دستاورد مكتب

اشاره

اكنون كه با موقعيت «ابن تيميه» نزد عالمان شام و مصر آشنا شديم، شايسته است با خصوصيات مكتب او نيز آشنا شويم، ما در اين جا از مثل معروف «درخت را بايد از ميوه اش شناخت» بهره مي گيريم، و يادآور مي شويم كه ويژگي هاي مكتب او را چهار چيز تشكيل مي دهد:

دعوت به تجسيم

شعار مسلمانان در طول هفت قرن، بر خلاف يهود، تنزيه و پيراستگي خدا از جسم و جسمانيت بوده ولي او با ترفند خاصي مسلمانان را به تجسيم دعوت كرده، و خدا را بر سريري به نام «عرش» مي نشاند كه از آن نقطه بلند بر جهان نظاره مي كند و احياناً او را به آسمان پايين فرو مي آورد. او درباره صفات خبري مانند: «استوا» و «يد» و «عين» و «وجه» و امثال آنها معتقد است كه خدا واقعاً داراي دست و چشم و صورت است، چيزي كه هست كيفيت آن براي ما روشن نيست. [ صفحه 77] مسلماً جمله اخير را به خاطر فرار از اتهام به «تجسيم» ذكر مي كند، ولي سودي به حال او نمي بخشد زيرا خدايي كه بر سرير مي نشيند، حركت مي كند، و با دستش آدم را مي آفريند، خداي جسماني خواهد بود، هر چند كيفيت او براي ما معلوم نباشد. مگر اين كلمات را كنايه از يك رشته معاني بداند، در اين صورت ديگر در معاني لغوي به كار نخواهد رفت كه وي مدعي آن است.

كاستن از مقامات انبياء و اولياي الهي

در مكتب ابن تيميه، پيامبران و اولياي الهي انسان هايي هستند كه همه كمالات و مقامات آنها با مرگشان پايان مي پذيرد و لذا زيارت و توسل به آنان را بدعت دانسته و كاري غير سودمند تلقي مي كند.

تكفير مسلمانان

او مسلمانان را به خاطر توسل به اولياي الهي، تكفير كرد و از اين طريق نوعي دودستگي در ميان آنان پديد آورد، امّا خوشبختانه بر اثر مساعي عالمان زمان، با مرگ او، مكتب او نيز مرد، و جز چند نفر از دست پرورده هايش، ديگر كسي از او ياد نكرد.

بي احترامي به خاندان رسالت

در مجموع نوشته هاي او، نوعي دشمني با خاندان رسالت به چشم مي خورد. پيوسته مي كوشد، فضايل امام علي عليه السلام را انكار كند و احياناً او را به خطا در انديشه و رفتار متهم سازد. تا آنجا كه امام علي را در هفده مسأله تخطئه مي كند. [11] . اين چهار ويژگي عمومي مكتب او است كه مي تواند ما را با واقعيت مكتب و طرز تفكر او آشنا سازد. ذكر دلايل اين چهار خصوصيت در اين نوشتار نمي گنجد ولي محتويات كتاب «منهاج السنة» او بر اين چهار ويژگي گواهي مي دهد. [ صفحه 78]

محمد بن عبدالوهاب (1115- 1206)

اشاره

يادآور شديم كه افكار ابن تيميه از همان روزهاي نخست به وسيله دانشمندان در بوته نقد قرار گرفت، ونقدهاي مستدل عالمان شامي و مصري مكتب او را منزوي و مطرود ساخت، ولي پس از حدود سه قرن و نيم، شخصي به نام محمد بن عبدالوهاب مكتب او را از انزوا درآورد، و با قوه شمشير آل سعود به نشر آن پرداخت. متأسفانه طرح مجدد افكار ابن تيميه، از سوي محمد بن عبدالوهاب، همچون طرح آن توسط خود ابن تيميه، در شرايطي صورت گرفت كه جهان اسلام در بدترين اوضاع تاريخي به سر مي برد، اروپا خود را آماده مي كرد كه كشورهاي اسلامي را مستعمره خود قرار دهد، كشور هند با زور و تزوير از دست مسلمانان خارج شده و ارتش انگلستان بر آن شبه قاره حكومت مي كرد. محمد بن عبدالوهاب به پشتيباني سران قبايل نجد، به مناطق مسلمان نشين حجاز و عراق و سوريه و يمن حمله مي كرد و مال و منال آنان را به عنوان غنايم جنگي، همراه مي برد و از اين طريق

به بازار تجارت نجديان رونق مي بخشيد، در طول تاريخ يك بار هم وهابيان با كافران جنگ نكرده اند، تمام نبردهاي آنان با مسلمانان منطقه بوده و پس از قتل و خونريزي به غارت پرداخته و اموال و احشام آنها را همراه خود به نجد مي بردند، خمس آن متعلق به محمد بن عبدالوهاب و باقيمانده در اختيار سران قبايل و مجاهدان! قرار مي گرفت. كشتار مسلمانان به دست وهابيان در عتبات عاليات صفحه تاريخ را سياه كرد. صلاح الدين مختار، كه از نويسندگان وهّابي است، مي نويسد: در سال 1216ه. ق امير سعود با قشون بسيار متشكل از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و تهامه و ديگر نقاط، به قصد عراق حركت كرد. وي در ماه ذي قعده به شهر كربلا رسيد و آنجا را محاصره كرد. سپاهش برج و باروي شهر را خراب كرده، به زور وارد شهر شدند و بيشتر مردم را كه [ صفحه 79] در كوچه و بازار و خانه ها بودند به قتل رساندند. سپس نزديك ظهر با اموال وغنايم فراوان از شهر خارج شدند و در كنار آبي به نام ابيض گرد آمدند. خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه، به نسبت هر پياده يك سهم و هر سواره دو سهم، بين مهاجمين تقسيم شد. [12] . ابن بشر، مورّخ نجدي، درباره حملات وهابيان به نجف مي نويسد: در سال 1220 سعود با سپاهي انبوه از نجد و اطراف آن، به بيرون مشهد معروف در عراق [مقصود، نجف است] فرود آمد و سپاه خود را در اطراف شهر پراكنده ساخت. وي دستور داد باروي شهر را خراب كنند، ولي سپاه

او زماني كه به شهر نزديك شدند به خندق عريض و عميقي برخوردند كه امكان عبور از روي آن وجود نداشت. در جنگي كه بين طرفين رخ داد، بر اثر تيراندازي از باروهاي شهر، جمعي از سپاهيان سعود كشته شدند و بقيه آنها از گرد شهر عقب نشسته و به غارت روستاهاي اطراف پرداختند. [13] . در پايان از تذكر دو نكته ناگزيريم: 1. به تصديق مورخان، آيين وهابيت يك مسلك ساختگي است كه هيچ سابقه تاريخي در عصر صحابه و تابعان و سه قرن نخست (كه از نظر اهل سنت خير القرون است) ندارد و در اوايل قرن هشتم، تخم آن پاشيده شد. و به صورت ماده خام در لابلاي كتابها بود، سپس به وسيله محمد بن عبدالوهاب احياء و منتشر گرديد. 2. با اينكه احمد بن تيميه از نظر فضل و دانش، و قلم و نگارش قابل قياس با محمد بن عبدالوهاب نبود، مع الوصف، مكتب در زمان او اصلاً رشد نكرد، و با مرگ او نيز مرد، در حالي كه همين مكتب نيمه جان به وسيله محمد بن عبدالوهاب رشد كرد و بخش شرقي عربستان را فرا گرفت و پس از فروپاشي عثمانيها حرمين شريفين در اختيار آل سعود قرار گرفت و بزرگترين پايگاه تبليغي را تصاحب كردند تا آنجا كه امروز زايران خانه خدا بايد از نظر [ صفحه 80] عقيدتي و فكري و عملي و رفتاري تابع مكتب وهابي و فقه حنبلي باشد. اكنون سوءال مي شود، علت آن ناكامي و رمز اين موفقيت چه بوده است؟ در پاسخ مي گوييم: دو عنصر مكان و زمان در اين دو نتيجه گيري موءثر

بوده است: ابن تيميه افكار شاذ خود را در محيطي مطرح كرد كه عالمان بزرگي در شام و مصر در سنگر دفاع از عقيده و شريعت قرار داشتند، و لذا با مناظرات علمي، مشت او را باز كردند، او ديگر نتوانست در عوام الناس اثري بگذارد و اگر هم تأثيري داشت جنبه عاطفي بوده نه مكتبي زيرا زنداني شدن يك روحاني، عواطف عوام را تحريك مي كند. در حالي كه مروج مكتب او، انديشه به ظاهر توحيدي را در ميان عرب هاي بدوي و بياباني دور از علم و فرهنگ مطرح كرد، و توانست از بساطت و سادگي آنان كمال استفاده را بنمايد بالأخص آنجا كه عمل مسلمانان را به عمل بت پرستان تشبيه مي كرد و از اين طريق روح جهادگري را در آنان كه توأم با غنايم نيز بود احياء مي نمود. ما، در اين جا دامن سخن را با دو پيشنهاد كوتاه مي سازيم: 1. روحانيون كاروانها بايد زبان عربي را فرا گيرند، زيرا بر اثر آگاهي از زبان مي توانند بر بسياري مشكلات فايق آيند و سخن خود را با منطق روشن بيان كنند. امروز بسياري از محققان و عالمان بزرگ ما در مجالس بين المللي، ساكت و خاموشند زيرا زبان جمع را كه همان زبان عربي و احياناً انگليسي است نمي دانند و ناچارند سكوت برگزينند. از اين جهت بايد زبان عربي با متدي كه مصريان براي بيگانگان تنظيم كرده اند آموخت، خوشبخانه در حوزه علميه قم، استاد مجرب در اين مورد فراوان است. در مقام مناظره بايد از قرآن بيشتر بهره گرفت كه دلالت قاطع بر موضوع دارد، و در اين مورد پيشنهاد مي شود كه كتاب «بحوث

قرآنية في التوحيد والشرك» محور تدريس قرار گيرد، و عزيزان در پرتو تسلط بر زبان و نقد مكتب به وظايف خود جامه [ صفحه 81] عمل بپوشانند. هم اكنون دو بند از عقايد وهابيت را مطرح كرده و آن را از طريق آيات قرآني به نقد مي كشيم:

بزرگداشت ميلاد پيامبر

خطيبان وهابيان در سخنراني هاي خود از دو چيز بيشتر اسم مي برند: شرك، بدعت، تو گويي در قوطي آنها جز اين دو واژه چيز ديگري نيست و همگان از خطبه واحدي پيروي مي كنند و بر اين جمله ها اصرار مي ورزند كه «شر الاُمور محدثاتها، وكلّ محدث بدعة، وكلّ بدعة ضلالة وكلّ ضلالة في النار» و از اين طريق مي خواهند امور مسلمين را مانند بزرگداشت ميلاد پيامبر و تبرك به آثار باقيمانده از او، بدعت معرفي كنند كه سرانجام آن آتش است. اكنون ببينيم بزرگداشت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بدعت است يا اين كه اين عمل تكريم پيامبر است كه قرآن بر آن تأكيد دارد؟ قرآن در آيه اي مي فرمايد: «والَّذِينَ آمَنُوا به وَنَصَرُوه وعَزَّرُوهُ» [14] «آنان كه به پيامبر ايمان آورده و او را كمك مي كنند و به تكريم و تعظيم او مي پردازند». از اين سه جمله استفاده مي شود كه مسلمانان در برابر پيامبر سه نوع تكليف دارند: 1. ايمان، 2. كمك به او، 3. تكريم و تعظيم او. آيا اين سه وظيفه منحصر به زمان پيامبر است يا پس از آن نيز جريان دارد؟ اگر شق نخست را برگزينيم بايد ايمان به او را نيز منحصر به دوران حيات پيامبر كنيم، اكنون كه اين شق باطل شد طبعاً شق دوم حكمفرماست و آن كه بايد

او را در حال حيات و ممات تكريم و تعظيم كرد، و بزرگداشت ميلاد، نوعي تكريم و تعظيم اوست، و چنين چيزي كه اساس آن در قرآن وارد شده نمي تواند بدعت باشد. قرآن در سوره ديگر مي فرمايد: «وَرَفَعْنا لَكَ ذِكْرَك» [15] «تو را بزرگ آوازه كرديم» مسلماً «بزرگ آوازه شدن» پيامبر از [ صفحه 82] طريق اسباب طبيعي صورت مي پذيرد و تمام احتفال ها و بزرگداشت ها نوعي تجسم بخش اين آيه است.

تبرك به آثار پيامبران

اشاره

تبرّك به آثار پيامبران خصوصاً پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم از اصول مسلمي است كه قرآن و روايات و سيره مسلمانان بر آن تأكيد دارد، فعلاً درباره روايات و سيره موءمنان سخن نمي گوييم همين قدر يادآور مي شويم كه از طرف عالمان سني و شيعه درباره تبرّك كتابهاي سودمندي نوشته شده است، مثلاً محمد طاهر مكي كتابي را در باره تبرك در سال 1395 منتشر كرد، دوست عزيزمان مرحوم جناب آقاي ميرزا علي احمدي كتاب گسترده تري درباره تبرك الصحابه نوشت و به يادگار نهاد. ما فعلاً نظري به كتاب خدا مي افكنيم و از او راهنمايي مي خواهيم. قرآن در دو مورد از تبريك به آثار پيامبران و صالحان سخن مي گويد:

تبرك به پيراهن يوسف

پس از مدت مديدي كه فراق يوسف بر ديدگان يعقوب اثر نهاد؛ يوسف پيراهن خود را فرستاد تا پدر به چشمش افكند و از اين طريق بينايي خود را بازيابد. قرآن دنباله جريان را چنين نقل مي فرمايد: «فَلَمّا انْ جاءَ البَشِيرُ الْقاهُ عَلي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً». [16] . «آنگاه كه بشير به كنعان آمد وپيراهن يوسف را بر صورت پدر(يعقوب) افكند او بينايي خود را باز يافت». اين آيه حاكي از آن است كه تبرك گذشته از آن كه از محبّت و علاقه به صاحب اثر نشان دارد، تأثير خاصّي نيز بر جاي مي گذارد يعني همان خدايي كه غم و غصّه را مايه نابينايي قرار داده، همان خدا تبرك به پيراهن يوسف را در شرايط خاص سبب بينايي قرار داده است.

تبرك به تابوت موسي

مفسران و مورخان مي نويسند: تابوت موسي كه در آن عصا و نعلين و آثاري از او [ صفحه 83] و برادرش بود پيوسته مايه پيروزي بني اسرائيل بر دشمنان بود، يعني در نبرد با مخالفان، اين صندوق را به ميدان نبرد مي بردند و به آن تبرك جسته و بر دشمن غلبه مي كردند ولي اين صندوق به علتي به سرقت رفت، پس از اندي پيامبرشان به آنان گفت خدا طالوت را به عنوان فرمانده قوا براي شما معرفي كرده تا زير رهبري او با دشمنان جهاد كنيد، و ضمناً افزود نشانه برگزيدگي او از طرف خدا اين است كه صندوق دزديده شده در اثناي جنگ را باز مي گرداند، صندوقي كه در آن مايه آرامش از طرف پروردگار براي شماست و در احترام اين صندوق همين بس كه فرشتگان آن را حمل مي كنند. اينك متن

آيه: «وَقالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ اِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ انْ يَاْتِيَكُمُ التّابُوت ُ فيهِ سَكينَة مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّة مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسي وَآلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ اِنَّ في ذلِكَ لايَةً لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُوءْمِنينَ». [17] . «پيامبر آنان به بني اسرائيل گفت: نشانه فرماندهي او اين است كه آن صندوق از دست رفته را براي شما باز مي گرداند، صندوقي كه در آن سكينه و آرامش از جانب خدا براي شماست و در آن تركه آل موسي و آل هارون قرار دارد و فرشتگان آن را حمل مي كنند و در آن براي شما آيه و نشانه است اگر موءمن باشيد». اين آيه از تأثير چيزهاي بر جاي مانده انبياء در نبرد با دشمن خبر مي دهد، و به روشني مي گويد: وجود اين صندوق آرامش بخش رزمندگان است. اين صندوق به قدري شريف و عزيز است كه فرشتگان پاك آن را حمل مي كنند. هرگاه آثار به جا مانده از موسي و هارون كه از عصا و عمامه و نعلين و چند پيراهن تجاوز نمي كند چنين منزلت و مرتبه اي داشته باشد، چرا آثار به جا مانده از اشرف پيامبران داراي چنين منزلت و مرتبه اي نباشد؟ ما، در پايان از خداوند بزرگ خواهان بصيرت و بينش صحيح براي همگان هستيم. الحمد لله الذي بنعمته تتمّ الصالحات

پاورقي

[1] آل عمران/103.

[2] حجرات/10.

[3] سيره ابن هشام: ج2، ص250.

[4] انعام/65.

[5] نهج البلاغه، خطبه12:«اياكم والفرقة فانّ الشاذّ من الناس للشيطان كما انّ الشاذّ من الغنم للذئب».

[6] مجموع الرسائل الكبري، رساله يازدهم، العقيدة الحموية.

[7] البداية والنهاية: ج14، ص 4و38.

[8] البداية والنهاية:ج14، ص39.

[9] براي آگاهي از نظريات اشخاص فوق، به كتاب «بحوث في الملل والنحل»، (ج4، صص 37

50) مراجعه كنيد. [

[10] رحلة ابن بطوطة:95- 96، طبع دار صادر سال 1384ق.

[11] الدرر الكامنة:ج1،ص154، تأليف ابن حجر، به نقل از نجم الدين طوفي، متوفاي سال 710.

[12] تاريخ المملكة العربية السعودية:ج3، ص73.

[13] عنوان المجد في تاريخ نجد:ج1، ص337.

[14] انفال/158.

[15] انشراح/3.

[16] يوسف/96.

[17] بقره/248.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109