نقدي بر حديث اصحابي كالنجوم‌

مشخصات كتاب

‏شماره كتابشناسي ملي : ايران۷۵-۱۸۳۱۰
‏سرشناسه : جلالي، عباس
‏عنوان و نام پديدآور : نقدي بر حديث اصحابي كالنجوم/ جلالي، عباس
‏منشا مقاله : ، علوم حديث، سال ۱، ش ۱، (پاييز ۱۳۷۵): ص ۱۵۳ ـ ۱۸۱.
‏توصيفگر : صحابه
‏توصيفگر : حديث نجوم
‏توصيفگر : تسنن
‏توصيفگر : تشيع
‏توصيفگر : احاديث‌

مقدمه

اهل سنّت بر اين اعتقادند كه خداي سبحان و رسول گرامي او، اصحاب را تزكيه و پاك گردانده و همه آنها را عادل قرار داده اند و بايد بر همين مبنا حركت كرد و هر آنچه را كه صحابه مخالف و منافي نصوص صريح قرآن و سنّت انجام داده اند، به تأويل برد و توجيه كرد. آنان در اين ادعا، به آياتي از قرآن كريم و رواياتي كه در كتب خود از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در فضيلت صحابه نقل كرده اند، استناد جسته اند و يكي از معروفترين احاديثي كه بدان متمسك شده اند، حديث «اَصحابِي كَالنُّجوم، بِايّهم اِقتَدَيتُم اِهتَدَيتُم» است. در اين مقاله، نخست، ديدگاههاي رجال نامي و علماي معروف اهل سنت را درباره حديث «نجوم» يادآور مي شويم و سپس به ذكر نقدهاي آن پرداخته و آنگاه راويان آن را مورد ارزيابي قرار مي دهيم؛ و در پايان، مروري گذرا بر شرح حالات صحابه اي كه مشمول حديث مزبور هستند، خواهيم داشت.

معناي لغوي «اصحاب»

در آغاز و براي ورود به بحث، معناي لغوي «صُحبة» را يادآور مي شويم؛ صُحبه در لغت، معاشرت و ملازمت است [1] و جمع اسم فاعل آن، صَحْب و اصحاب و صحابه مي آيد. راغب، در «مفردات» مي گويد: «در عرف، جز به كسي كه ملازمت او زياد باشد، صاحب گفته نمي شود». [2] بنابراين، صاحب و يار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنگونه كه اقتضاي كلمه، از نظر لغت است، كسي است كه با آن حضرت معاشرت و ملازمت داشته است. چنين شخصي، مسلمان بوده يا كافر، شايسته يا تبهكار، مؤمن يا منافق، تفاوتي ندارد؛ زيرا اصلِ در اين اطلاق، آنگونه كه فيّومي نيز گفته است، «كسي است كه با او [يعني پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم] مجالستي داشته و يا او را ديده است». [3] .

معناي اصطلاحي «صحابي»

اصوليان و محدّثان اتفاق نظر دارند كه نام «صحابي» تنها بر فرد مسلمان اطلاق مي شود. در تعريف صحابي گفته هاي متفاوتي وجود دارد؛ آنچه اصوليان معتبر مي دانند اين است كه: «صحابي كسي است كه با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مجالستي طولاني داشته و از او پيروي كرده و اوامر و دستورات الهي را از او أخذ نموده است؛ بر خلاف كسي كه تنها آهنگ وي نموده، بي آنكه فضيلت مجالست و ملازمت و پيروي از آن حضرت را دارا باشد». غالب محدّثان بر اين عقيده اند كه: «هر مسلماني كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را ديده باشد» صحابي است. [4] . و گفته شده: «كسي كه زمان آن حضرت را درك كند، صحابي است؛ هر چند او را نبيند». [5] . و برخي گفته اند: «صحابي كسي است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در حالي كه بدو ايمان داشته، ملاقات مي نموده و سرانجام نيز بر ايمان و اسلام از دنيا رفته است؛ هر چند در اين ميان از دين برگشته باشد». [6] البته در اين خصوص، نظرات ديگري نيز وجود دارد كه از اهميّت چنداني برخوردار نيست. بحث درباره حديثِ «نجوم» را پي مي گيريم؛ اين حديث به عبارات گوناگوني نقل شده است كه در اينجا تنها به دو مورد آن اشاره مي كنيم: 1 ـ قال الحافظ شمس الدين محمد السخاوي، قال البيهقي في كتابه (المدخل) عن حديث سليمان بن أبي كريمة، عن جويبر، عن ضحاك، عن ابن عباس، قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم: «مهما أوتيتم من كتاب الله فالعلم به لاعذر لأحد في تركه، فان لم يكن في كتاب الله فبسنةٍ منّي ماضية، فإن لم تكن سنّة منّي، فما قال اصحابي، إن أصحابي بمنزلة النجوم في السماء، فايّما أخذتم به اهتديتم، واختلاف امّتي رحمة». [7] . 2 ـ رواه القضاعي في «مسند شهاب» و قال أنبأنا ابوالفتح منصور بن علي الأنماطي، أنبأ أبومحمد الحسن بن وثيق، أنبأ وهب بن جرير بن حازم عن أبيه عن الأعمش، عن أبي صالح، عن أبي هريرة، عن النبي صلي الله عليه وسلم، قال: «مثل أصحابي مثل النجوم، من اقتدي بشي ءٍ منها اهتدي». قبل از اينكه حديث «نجوم» را مورد بررسي قرار دهيم، يادآوري مي كنيم كه مسلمانان، در ديدگاهشان نسبت به صحابه، و ويژگيهاي آنان از جنبه عدالت و غير عدالت، بر سه دسته اند: گروه نخست، كساني اند كه همه صحابه را كافر مي دانند؛ مانند فرقه «كامليه» و نيز كساني كه در مسئله غلوّ، انديشه اي مانند آنان دارند [8] . گروه دوم، كساني هستند كه همه صحابه را عادل مي شمرند و جايز نمي دانند كه كسي روايات آنها را تكذيب كند، و معتقدند كه اين لياقت، به سبب همنشيني با رسول خدا ـ ص ـ در ايشان پديد آمده است... مُزَني مي گويد: «كلهم ثقة مؤتمن» [9] خطيب مي گويد: «عدالة الصحابة ثابتة معلومة...» [10] ابن حزم گفته است: «الصحابة كلهم من اهل الجنّة قطعاً» [11] و ابن عبدالبر [12] وابن اثير [13] و غزالي [14] و ديگران نيز به اين موضوع تصريح كرده اند. برخي مانند ابن حجر _در «الاصابة»_، بر اين معنا ادعاي اجماع كرده اند، ولي آنچه كه جمعي از بزرگان آنان بدان تصريح كرده اند، اين گفته را رد مي كند. حاجب گفته است: «اكثريت، به عدالت صحابه اعتقاد دارند؛ و گفته شده آنان مانند غير صحابه اند؛ و معتزله گفته اند صحابه عادلند مگر كساني كه با علي عليه السلام سرجنگ داشته اند» [15] . اما گروه سوم؛ جمعي از بزرگان اهل سنّت مانند سعد تفتازاني [16] و مازري _شارح «برهان»_، [17] و ابن عماد حنبلي [18] و شوكاني [19] و ديگران... و از متأخّران، شيخ محمود ابوريّه [20] ، و شيخ محمد عبده [21] ، و سيد محمد بن عقيل العلوي [22] و سيد محمد رشيد رضا [23] ، و شيخ مقبلي [24] ، و شيخ مصطفي صادق الرافعي [25] و... بر اين عقيده اند كه صحابه بر كنارِ از خطا و اشتباه نيستند و در ميان آنان افرادي عادل و غير عادل وجود دارد، و اين دقيقاً همان ديدگاه شيعه است. پس دسته اخير، گروهي ميانه رو هستند و اتفاق نظر دارند كه صحابه نيز مانند ساير مردم، داراي افرادي عادل و فاسق و مؤمن و منافق اند و همنشيني و مصاحبت با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، هر چند براي آنان افتخار است، ولي به تنهايي نمي تواند موجب بر كناري آنان از خطا و اشتباه شود و زشتيها را از آنان نفي كند. قرآن مجيد نيز در موارد زيادي از صحابه اي كه جنبه نفاق داشته اند، ياد كرده است و همچنين روايات زيادي از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در مذمّت و نكوهش آنان وجود دارد كه در مبحث بررسي حالات صحابه به آن خواهيم پرداخت.

حديث نجوم، در نگاه پيشوايان اهل سنت

اينك ببينم ائمه حديث اهل سنّت و بزرگان آنان در خصوص حديث «نجوم» چه مي گويند: احمد بن حنبل (م 241 ه.): وي رئيس مذهب حنبلي است كه ذهبي درباره او مي گويد: «شيخ الاسلام، سيد المسلمين في عصره، الحافظ الحجة...». حالات وي در معاجم رجالي مانند تاريخ بغداد، حلية الاولياء، طبقات شافعيه، تذكرة الحفاظ، وفيات الأعيان، شذرات الذهب، والنجوم الزاهرة آمده است. وي، حديث «نجوم» را حديثي غير صحيح مي داند و عده اي، از جمله ابن اميرالحاج در كتاب خود "التقرير و التحبير" و ابن قدامه در «المنتخب» و صاحب «التيسير في شرح التحرير» [26] ، نظر او _احمد بن حنبل_ را آورده اند. المزني، شاگرد شافعي، (م 264 ه.): ارباب معاجم، از جمله صاحبان وفيات الأعيان، مرآة الجنان، طبقات شافعيّه، العبر و حسن المحاضرة، از او ياد كرده اند. يافعي درباره او مي گويد: «الفقيه ابوابراهيم... كان زاهداً عابداً مجتهداً...» و شافعي او را ناصردين خود تلقي كرده است. مزني، حديث «نجوم» را صحيح نمي داند. ما نظريه او را درباره حديث ياد شده، از اين سخن ابن عبدالبرّ دريافته ايم كه مي گويد: قال المزني،رحمه الله في قول رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم «اصحابي كالنجوم»: «ان صحّ هذا الخبر [أي حديث النجوم] فمعناه في مانقلوا عنه و شهدوا به عليه...» و جمله «إن صحّ هذا الخبر» در اين كلام، نقطه مورد نظر ماست و اين مطلب، حاكي از آن است كه مزني در صحت حديث «نجوم» ترديد داشته و صحت آن براي وي محرز نبوده است. شاگرد نامدار شافعي در ادامه مي افزايد: «وامّا ما قالوا فيه برأيهم، فلو كان عند انفسهم كذلك، ما خطّأ بعضهم بعضاً ولا أنكر بعضهم علي بعضٍ ولارجع منهم احد الي قول صاحبه... فتدبّر» [27] . ناصرالدين آلباني (معاصر)، ضمن ردّ معنايي كه مزني در اين جمله از الفاظِ حديث عنوان كرده است، مي گويد: «الظاهر من الفاظ الحديث خلاف المعني الذي حمله عليه المزني، بل المراد ما قالوا برأيهم و عليه يكون معني الحديث دليلاً آخر علي أن الحديث موضوع، وليس من كلامه صلي الله عليه و آله و سلم اذاً كيف يسوغ لنا ان نتصور ان النبي صلي الله عليه و آله و سلم يجيز لنا ان نقتدي بكل رجلٍ من الصحابة، مع ان فيهم العالم، والمتوسط في العلم، ومن هو دون ذلك...». ابوبكر بزّار (م 292 ه.): در ميان معاجم رجالي كه شرح حال بزار را آورده اند مي توان به تاريخ الخطيب، تذكرة الحفاظ، شذرات الذهب، تاريخ اصبهان و ميزان الاعتدال اشاره كرد. بزّار، حديث «نجوم» را مورد قدح و خدشه قرار داده و وجوه ضعف آن را بيان داشته است. عين عبارت ابن عبدالبر در اين زمينه اين است: حدثنا ابوالحسن بن محمد بن ايوب الرقي؛ قال قال لنا ابوبكر احمد بن عمرو بن عبدالخالق البزّار: سألتم عما يروي عن النبي ـ ص ـ مما في ايدي العامة يروونه عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم أنه قال: «اصحابي كمثل النجوم ـ أو كالنجوم ـ فبأيها اقتدوا اهتدوا». قال: «وهذا كلام لايصح عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم، رواه عبدالرحيم بن زيد العمّي عن ابيه عن سعد بن مسيّب عن ابي عمر عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم و ربما رواه عبدالرحيم عن ابيه عن ابن عمر، وانما اتي ضعف هذالحديث من قبل عبدالرحيم بن زيد، لأن اهل العلم قدسكتوا عن الرواية لحديثه» [28] . و بدين سان، وجه قدح «حديث نجوم» در سخن بزّار، به وضوح به چشم مي خورد. ابن عدي (م 365 ه.): او مورد مدح و ستايش بسيار ارباب معاجم است؛ از آن جمله: تذكرة الحفاظ، شذرات الذهب و مرآة الجنان. سمعاني درباره وي مي گويد: «كان حافظاً متقناً لم يكن في زمنه مثله» و حمزة بن يوسف سهمي مي گويد: «از دارقطني خواستم تا كتابي درباره محدّثان ضعيف بنگارد، وي در پاسخ من گفت: مگر كتاب ابن عدي در اختيار تو نيست؟». ابن عدي، معروف به ابن قطان، حديث «نجوم» را در كتاب خود (الكامل) كه موضوع آن كتاب معرفي محدثان ضعيف و جعليات آنهاست، در شرح حال «جعفر بن عبدالواحد هاشمي قاضي» و «حمزه جَزَري نصيبي» آورده است كه در مباحث آينده، در سخنان زين عراقي بدان اشاره خواهيم كرد. وي با خدشه در رجال اسانيد حديث «نجوم» از جمله «حمزه نصيبي» كه در زمره ضعفاي محدّثان است، سند اين حديث را مورد قدح قرار داده است. ابوالحسن دارقطني (م 385 ه.): وي از بزرگان محدثان است و در تذكرة الحفاظ، وفيات الأعيان، المختصر، تاريخ الخطيب و كتب ديگر از او ياد شده؛ از جمله، ابن كثير درباره او مي گويد: «وكان فريد عصره و نسيج وحده و امام دهره». دارقطني، حديث «اصحابي كالنجوم» را در كتاب خود (غرائب مالك) نقل كرده و آن را روايتي ضعيف دانسته است؛ و اين مطلب را ابن حجر عسقلاني از وي نقل كرده است [29] . ابن حزم (م 456 ه.): شرح حال وي در كتابهاي نفح الطيب، العبر، وفيات الأعيان، تاج العروس ولسان الميزان آمده است. او (ابن حزم) حديث «نجوم» را تكذيب نموده و حكم به بطلان آن كرده است و آن را حديثي جعلي تلقي نموده است؛ اين موضوع را گروهي از جمله ابوحيّان از وي آورده اند. ابوحيّان هنگامي كه به نقل حديث مي پردازد، چنين مي گويد: «قال الحافظ ابو محمد علي بن احمد بن حزم في رسالته (ابطال الرأي والقياس والاستحسان والتعليل والتقليد)، وهذا [أي حديث النجوم] خبر مكذوبٌ موضوعٌ باطلٌ لم يصح قط» [30] . بيهقي (م 458 ه.): حالات وي در شذرات الذهب، طبقات الشافعية، العبر، النجوم الزاهرة، وفيات الأعيان و تذكرة الحفاظ نقل شده؛ ابن تغري بردي [31] ، درباره او گفته است: «احمد بن حسين بن علي بن عبدالله الحافظ ابوبكر البيهقي كان أوحد زمانه في الحديث والفقه». آنگونه كه ابن حجر عسقلاني از او نقل كرده است، وي در كتاب خود (المدخل) حديث «اصحابي كالنجوم» را حديثي ضعيف دانسته است. [32] . ابن عبدالبر (م 463 ه.): شرح حالات وي در اغلب كتب تراجم مانند وفيات الأعيان، مرآة الجنان، المختصر، تذكرة الحفاظ و... وجود دارد. ذهبي، در ميزان الاعتدال درباره او گفته است: «الامام شيخ الاسلام حافظ المغرب» وابن حزم مي گويد: «لا اعلم في الكلام علي فقه الحديث مثله اصلاً». وي درباره حديث «نجوم» چنين مي گويد: قدروي ابوشهاب الحناط، عن حمزة الجزري، عن نافع، عن ابن عمر، قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: «اصحابي مثل النجوم فايهم اخذتم بقوله اهتديتم» وهذا إسناد لايصح، ولايرويه عن نافع، من يحتج به. وي در اين روايت، إسنادي غير از آنچه كه بزّار از سلام بن سليم نقل كرده، آورده است به اين عبارت: «حدثنا الحارث بن غصين، عن الأعمش، عن ابي سفيان، عن جابر؛ قال قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: «اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم». قال ابوعمرو: هذا إسناد لاتقوم به حجّة، لأن الحارث بن غصين مجهولٌ» [33] . بنابراين، وي با ايراد خدشه در حارث بن غصين به عنوان يكي از رجال سند، جنبه سندي روايت را مخدوش دانسته است. ابن عساكر (م 571 ه.): در كتب رجال از وي با احترام فراوان ياد شده است؛ از جمله در معجم الادباء، وفيات الأعيان، تذكرة الحفاظ، دول الاسلام، مرآة الجنان، طبقات الشافعية، المختصر في اخبار البشرو جامع مسانيد ابي حنيفة. يافعي درباره ابن عساكر مي گويد: «الفقيه الامام المحدث البارع». وي (ابن عساكر) آنگونه كه در گفته مناوي آمده و بعداً نقل خواهد شد، با صراحت كامل، ضعف حديث «اصحابي كالنجوم» را يادآور شده است. ابن جوزي (م 597 ه): حالات او با مدح و ثنا در تاريخ ابن كثير، وفيات الأعيان، تتمة المختصر، الاعلام و... آمده است. ابن خلكان درباره وي گفته است: «ابوالفرج عبدالرحمان بن ابي الحسن... بن محمد بن جعفر الجوزي الفقيه الحنبلي كان علامة عصره». ابن جوزي در زمينه حديث «نجوم» مي گويد: روي نعيم بن حماد؛ قال: حدثنا عبدالرحيم بن زيدالعمّي عن ابيه عن سعيد بن المسيب، عن عمر بن الخطاب، قال قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: «سألت ربي فيما يختلف فيه اصحابي من بعدي، فأوحي اليّ يا محمد، ان اصحابك عندي بمنزلة النجوم في السماء بعضها أضوأ من بعض، فمن اخذ بشي ءٍ مما عليه من اختلافهم فهو علي هدي». و در ادامه مي افزايد: صحت اين روايت، از ناحيه دو راوي، محل ترديد است و لذا قابل اعتنا نيست؛ يكي نعيم بن حماد كه مورد قدح و خدش است، و ديگري عبدالرحيم بن زيد عمّي كه يحيي بن معين درباره او گفته است: «عبدالرحيم فردي كذّاب و دروغگو است» [34] . ابن دحيه (م 632 ه.): حالات وي در كتب تراجم مانند بغية الوعاة، شرح المواهب الّلدنية، وفيات الاعيان، حسن المحاضرة و نفح الطيب با احترام ياد شده است. سيوطي در «حسن المحاضرة» درباره او گفته است: «الامام العلامة الحافظ الكبير كان بصيراً بالحديث و...». ابن دحيه، در حديث «نجوم» خدشه وارد ساخته و صحت آن را نفي كرده است. عين عبارات او به نقل زين عراقي در اين خصوص، اين گونه است: قال ابن دحية: «وقد ذكرت حديث اصحابي كالنجوم، حديث لايصح» [35] . ابو حيان اندلسي (م 745 ه.): او در كتبي مانند الدرر الكامنة في اعيان المأة الثامنة، الوافي بالوفيات، بغية الوعاة، البدر الطالع، طبقات القراء، نفح الطيب، طبقات الشافعية، النجوم الزاهرة و... مورد ستايش قرار گرفته است. ابن عماد، درباره او مي گويد: «الامام اثير الدين ابو حيّان، نحوي عصره، و لغويه و مفسره و محدّثه و...». وي درباره حديث «نجوم» تحقيقي جالب دارد كه به سبب سودمند بودن آن، به نقل گوشه هايي از آن مي پردازيم. او ابتدا مطلب زير را از زمخشري نقل مي كند: قال الزمخشري: فان قلت، كيف كان القرآن تبياناً لكل شي ء؟ قلت: المعني انه بين كل من امور الدين حيث كان نصاً علي بعضها و إحالة علي السنة، حيث امر باتباع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و طاعته، وقال: «ماينطق عن الهوي» و قد رضي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لامته اتباع اصحابه والاقتداء بآثاره في قوله: «اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم» قد اجتهدوا وقاسوا، ووطئوا طريق القياس والاجتهاد. و سپس در نقد گفته زمخشري مي افزايد: وقوله: «وقد رضي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم إلي قوله... اهتديتم» لم يقل ذلك رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و هو حديث لايصح بوجه عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم. وي نقل مي كند كه حافظ ابو محمد بن احمد بن حزم نيز در رساله اش (ابطال الرأي والقياس) گفته است: وهذا [أي حديث النجوم] خبر مكذوب علي النبي صلي الله عليه و آله و سلم مما في ايدي العامة ترويه عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أنه قال: «انما مثل اصحابي كمثل النجوم ـ او كالنجوم ـ بايها اقتدوا اهتدوا» و هذا كلام لم يصح عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم و رواه عبدالرحيم بن زيد العمّي عن ابيه عن سعيد بن المسيّب عن ابن عمر عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم وانما اتي ضعف هذا الحديث من قبل عبدالرحيم، لأن اهل العلم سكتوا عن رواية حديثه. گفتني است كه ابن معين، رجاليِ معروف، درباره عبدالرحيم بن زيد عمّي، يكي از كساني كه در حديث فوق از راويان بوده، در «الموضوعات» چنين مي گويد: «عبدالرحيم بن زيد كذاب ليس بشي» و بخاري در «العفاء» گفته: «وهو [أي عبدالرحيم] متروك» و درباره حمزه جزري، راوي ديگري كه او نيز حديث را نقل كرده مي گويد: «وحمزة هذا ساقط متروك». شمس الدين ذهبي (م 748 ه.): كتب تراجم از جمله الدرر الكامنة، طبقات الشافعية، فوات الوفيات، البدر الطالع، شذرات الذهب، النجوم الزاهره، طبقات القراء و... وي را ستوده اند. ابن تغري بردي، درباره او مي گويد: «الشيخ الامام الحافظ المؤرخ صاحب التصانيف المفيدة». ذهبي، در كتاب «ميزان الاعتدال في نقد الرجال» در موارد متعددي حديث «نجوم» را مورد خدشه قرار داده است. از جمله در شرح حال جعفر بن عبدالواحد هاشمي قاضي، پس از نقل گفته علماء درباره او، مي افزايد: و من بلاياه، عن وهب بن جرير عن ابيه عن الأعمش، عن ابي صالح، عن ابي هريرة، عن النبي ـ ص ـ «اصحابي كالنجوم من اقتدي بشي ءٍ منها اهتدي» [36] . و در جاي ديگر در ذكر حالات «زيد العمي» پس از نقل حديث مي گويد: «فهذا باطل [37] . تاج الدين، ابن مكتوم (م 749 ه.): ذكر حالات وي در الدرر الكامنة، حسن المحاضرة، طبقات القراء، الجوهر المضيئة في طبقات الحنفية و... با ستايش آمده است. سيوطي درباره او مي گويد: «ابن مكتوم تاج الدين ابو محمد القيسي جَمَع الفقه واللغة». وي (ابن مكتوم) نيز با استشهاد به سخنان استادش ابو حيّان كه قبلاً از او سخن به ميان آورديم، عين گفته او را درباره حديث «نجوم» از «البحر المحيط» در كتاب خود (الدرر اللقيط من البحر المحيط) نقل كرده است [38] . محيي الدين، ابن قيم جوزيه (م 751 ه.): كتب تراجم غالباً از وي ياد كرده اند؛ مانند اعلام الموقعين، الدرر الكامنة، البدر الطالع، الوافي بالوفيات، بغية الوعاة و تاريخ ابن كثير. ابن كثير درباره وي مي گويد: «في ليلة الخميس... توفي صاحبنا الشيخ الامام العلامة شمس الدين امام الجوزية و قيّمها». ايشان، حديث «نجوم» را مورد خدشه قرار داده است و در ردّ «مقلدين» و دلائل آنان چنين گفته است: الوجه الخامس والاربعون قولهم: يكفي في صحة التقليد الحديث المشهور: «اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم». جوابه من وجوه: احدها، أن هذا الحديث قد روي من طريق الأعمش عن ابي سفيان بن جابر، و من حديث سعيد بن المسيب عن ابن عمر، و من طريق حمزة الجزري عن نافع عن ابن عمر، ولا يثبت منها شي ءٍ. و در ادامه مي افزايد: قال ابن عبدالبر: حدثنا محمد بن ابراهيم بن سعيد، ان اباعبدالله بن مفرح حدثهم ثنا محمد بن ايوب الصموت قال، قال البزار: وامّا ما يروي عن النبي ـ ص ـ «اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم» فهذا الكلام لايصح عن النبي صلي الله عليه وسلم [39] . زين الدين عراقي (م 806 ه.): ذكر حالات وي را مي توان در همه كتب تراجم ملاحظه نمود؛ از جمله در طبقات القراء، الضّوء اللامع، البدر الطالع و شذرات الذهب. ابن عماد در حوادث سال 806 درباره وي مي گويد: «وفيها: الحافظ زين الدين عبدالرحيم بن... العراقي الشافعي حافظ العصر...». زين عراقي درباره حديث «نجوم» مي گويد: حديث «اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم» رواه الدارقطني في «الفضائل» و ابن عبدالبر في «العلم» من طريقه من حديث جابر و قال: «هذا إسناد لاتقوم به حجّة، لأن الحارث بن غصين مجهولٌ». وي، همچنين نقل مي كند كه: عبد بن حميد در «مسند» خود، آن را از روايت عبدالرحيم بن زيد عمّي از پدرش از ابن مسيّب از ابن عمر آورده است، و اظهار داشته كه بزّار درباره حديث گفته است: «منكرٌ لايصح». و ابن عدي آن را در «الكامل» از روايت حمزة بن أبي حمزة نصيبي از نافع از ابن عمر به لفظ «فايهم اخذتم بقوله، اهتديتم» آورده و گفته است: «وإسناده ضعيف من أجل حمزة فقد اتهم بالكذب». و نيز بيهقي آن را در «المدخل» از حديث عمرو، از حديث ابن عباس و به همين گونه از طريق ديگر به نحو ارسال آورده و گفته است: «متنه مشهور و أسانيده ضعيفة لم يثبت في هذا إسناد». ابن حجر عسقلاني (م 852 ه.): در تمام كتب تراجم از ابن حجر به شايستگي ياد شده است؛ از جمله در حسن المحاضرة، البدر الطالع، الضوء اللامع و شذرات الذهب. سيوطي درباره او مي گويد: «امام الحفاظ في زمانه، قاضي القضاة و...». عبارت ابن حجر در خصوص حديث «نجوم» چنين است: حديث «اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم» رواه عبد بن حميد في مسنده من طريق حمزة النصيبي عن نافع عن ابن عمر؛ و حمزة ضعيف جداً». و نيز مي گويد: حديث «اصحابي كالنجوم فبايهم اقتديتم اهتديتم» را دار قطني در «المؤلف» از روايت سلام بن سليم از حارث بن غصين از اعمش، از ابي سفيان از جابر، مرفوعاً نقل كرده و گفته است: «سلامٌ ضعيفٌ» و آن را از طريق حميد بن زيد در «غرائب مالك» از مالك، از جعفر بن محمد، از پدرش، از جابر، در اثناي حديثي نقل كرده كه در آن آمده است: «فبايّ قول اصحابي اخذتم اهتديتم، انما مثل اصحابي مثل النجوم من اخذ بنجم منها اهتدي» و گفته است: «لايثبت عن مالك، و رواته دون مالك مجهولون». و خطيب آن را در «الرواة» از مالك از طريق حسن بن مهدي عن عبدة المروزي از محمد بن احمد السكوني، از بكر بن عيسي المروزي از ابو يحيي از جميل نقل كرده و راويان آن را ضعيف دانسته است. و عبد بن حميد و دار قطني آن را در «الفضائل» از حديث حمزه جزري از نافع از ابن حمزه نقل كرده و گفته اند: «و حمزة اتّهموه بالوضع». و ابن طاهر [صاحب «قانون الموضوعات»]، آن را از روايت بشر بن حسن از زبيري، از أنس، روايت كرده است: «وبشرٌ كان متهماً ايضاً». و بيهقي آن را در «المدخل» از روايتِ جويبر از ضحاك، از ابن عباس نقل كرده است «وجويبر متروك». و نيز از روايتِ جويبر از جوّاب بن عبيدالله آن را مرفوعاً آورده است «وهو مرسل». همچنين در «المدخل» از ابن عمر روايت كرده است كه: «سألت ربي فيما يختلف فيه اصحابي من بعدي، فاوحي اليّ يا محمد، اصحابك عندي بمنزلة النجوم في السماء بعضها أضوء من بعض فمن اخذ بشي ء مما هم عليه من اختلافهم فهو عندي علي هدي» و «في اسناده عبدالرحيم بن زيد العمّي و هو متروك» [40] . ابن همام (م 861 ه.): شرح حالات وي در البدر الطالع، حسن المحاضرة، بغية الوعاة، هدية العارفين، التيسير في شرح التحرير، شذرات الذهب و... آمده است. ابن عماد، در حوادث سال 861 درباره او گفته است: «وفيها... ابن الهمام الحنفي الامام العلّامة». وي از جمله علماي بزرگ حنفي است؛ او در مبحث اجماع و در پاسخ به حديث «اقتداء» و حديث «عليكم بسنتي» آورده است: «واجيب: يفيدان اهلية الاقتداء، لامنع الاجتهاد، و عليه ان ذلك مع ايجابه، إلّا أن يدفع بأنه آحاد، و بمعارضته بأصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم، و خذوا شطر دينكم عن الحميراء؛ الّا انّ الاوّل [أي حديث النجوم] لم يعرف». [41] . ابن امير الحاج (م 879 ه.): حالات او در الضوء اللامع، شذرات الذهب و البدر الطالع آمده است. ابن عماد، درباره او گفته است: «شمس الدين محمد بن... المعروف بابن امير الحاج الحلبي الحنفي عالم الحنفية بحلب و صدرهم». او، وهن و پوچي حديث «نجوم» را به وضوح و روشني بيان كرده و مي گويد: وأجيب ايضاً بمعارضة كل منهما: «أصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم» و «خذوا شطر دينكم عن الحميراء [العائشه]»، و إن خالف قول الشيخين او الاربعة إلّا ان الأوّل [أي حديث النجوم] لم يعرف. و نيز مي گويد: بنا به گفته ابن حزم در رساله مهم او حديثي است باطل و جعلي، با اينكه داراي طرقي است از روايت عمرو بن عمر، و جابر و ابن عباس و أنس، به الفاظ گوناگون، كه نزديكترين آنها به لفظ مذكور، حديثي است كه ابن عدي آن را در «الكامل» و ابن عبدالبر در «بيان العلم» از ابن عمر آورده است كه: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: «مثل اصحابي مثل النجوم يهتدي بها، فأيهم اخذتم بقوله اهتديتم». و روايتي كه دار قطني و ابن عبدالبر از جابر نقل كرده اند، اين است: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: «مثل اصحابي في امتّي مثل النجوم فبايهم اقتديتم اهتديتم». نعم لم يصح منها شي ء و من ثمة قال احمد: «حديث لايصح» و قال البزار: «لايصح هذا الكلام عن النبي صلي الله عليه وسلم». در حالي كه بيهقي در كتاب «الاعتقاد» گفته است: رويناه في حديث موصول باسناد «غير قوي» و في حديث آخر «منقطع». و ابوذر الحلبي (شارح شفا)، درباره حديث نجوم به عنوان اعتراض به قاضي عياض گفته است: «وكان ينبغي للقاضي ان لايذكره [أي حديث النجوم] بصيغة جزم لما عرف عند اهل الصناعة وقد سبق له مثله مراراً». سخاوي (م 902 ه.): حالات او در اكثر كتب رجالي و تاريخي مانند شذرات الذهب، مفاكهة الخلّان، الضوء اللامع، البدر الطالع و النور السافر آمده است. ابن عماد در حوادث سال 902 درباره او مي گويد: «وفيها الحافظ شمس الدين... محمد السخاوي برع في الفقه والعربية والقرآن...». سخاوي، مي گويد: بيهقي در كتاب «المدخل»، درباره حديث «اختلاف امتي رحمة» و حديث «اقتداء» سخن به بيان آورده است. وي پس از ذكر حديث «نجوم»، درباره رجال اسانيد و راويان آن مي گويد: از اين رو، طبراني و ديلمي در مسند خود به يك لفظ آورده اند كه: «و جويبر ضعيف، و الضحاك عن ابن عباس منقطع» [42] . ابن أبي شريف (م 906 ه.): ذكر حالات او در الضوء اللامع، البدر الطالع، و الأنس الجليل، و... آمده است. ابن عماد، درباره او گفته است: «هو الشيخ الامام شيخ الاسلام ملك العلماء الأعلام». وي با نقل سخن استادش ابن حجر عسقلاني، در حديث «نجوم» خدشه وارد ساخته كه در مباحث آتي، در سخنان مناوي به گفته وي برمي خوريم. جلال الدين سيوطي (م 911 ه.): شرح حالات وي در كتبي چون حسن المحاضرة، البدر الطالع، شذرات الذهب، مفاكهة الخلّان و... آمده است. ابن عماد در حوادث سال 911 درباره او گفته است: «و فيها، الحافظ جلال الدين السيوطي... صاحب المؤلفات الفائقة النافعة». سيوطي، در كتاب «الجامع الصغير من احاديث البشير النذير»، حديث «نجوم» را آورده و در پايان آن، حرف «ض» را كه نزد او رمز ضعيف بودنِ روايت است، بر آن نهاده است [43] . علي متقي هندي (م 975 ه.): حالات وي به شايستگي در النور السافر، سبحة المرجان، شذرات الذهب و ابجد العلوم، وارد شده است. ابن عماد درباره او گفته: «علي المتقي... كان من العلماء العالمين و عباد الله الصالحين». وي (متقي) در كتاب معروف خود «كنز العمال» و نيز در «منتخب كنز»، حديث نجوم را ذكر كرده و به همان نحو و شيوه حافظ سيوطي (استادش) آن حديث را تضعيف نموده است. علي قاري (م 1014 ه.): شرح زندگي و حالات او در خلاصة الاثر، البدر الطالع و كشف الظنون آمده است. محبّي درباره او مي گويد: «علي بن محمد... المعروف بالقاري نزيل مكة و أحد صدور العلم، فرد عصره». وي درباره حديث «نجوم» مي گويد: ابن الديبع گفته است كه حديث «اصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم» را ابن ماجه نقل كرده است و همچنين جلال الدين سيوطي در «تخريج احاديث الشفاء» آن را آورده است. و ابن حجر آن را در «تخريج احاديث الرافعي» در باب ادب القضاء، نقل كرده و در خصوص آن، به طور مستوفي سخن گفته و افزوده است: «انه ضعيف واه»؛ بلكه از ابن حزم نقل كرده است كه «إنه أي حديث النجوم موضوع باطل». المناوي (م 1029 ه.): شرح حال او در كتب خلاصة الاثر، البدر الطالع، الأعلام و... آمده است. محبّي درباره او گفته است: «... زين الدين الحدادي ثم المناوي الامام الكبير الحجة الثبت القدوة». مناوي در شرح حديث «سألت ربي فيما يختلف فيه اصحابي...» مي گويد: ابن جوزي در «العلل» آورده كه: «هذا لا يصح» و نُعَيم مخدوش است، و ابن معين عبدالرحيم را كذّاب و دروغگو دانسته است، و در «الميزان» آورده كه: «هذا الحديث باطل» [44] و ابن حجر در «تخريج المختصر» گفته است: [حديث نجوم] حديثي غريب است كه درباره آن از بزار سؤال شد و او در پاسخ گفت: «لا يصح هذا الكلام عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم». و كمال بن ابي شريف مي گويد: «سخن استادِ ما (ابن حجر) اقتضا دارد كه اين حديث [نجوم] مضطرب باشد». ابن سعد مي گويد: «زيد العمي ابوالحواري كان ضعيفاً في الحديث...» و ابن عدي گفته است: «عامة ما يرويه عنه ضعفاء» [45] . و نيز سندي، پس از بيان حديث ثقلين و دلالتِ آن مي گويد: «فان قلت قد ورد: اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم، و ورد: اقتدوا بالذين من بعدي [الشيخين]، و ورد: عليكم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين؛ فقد ثبت الحث باقتداء غيرهم و اهتداء من اقتدي بهم، قلت: الحديث الاول [أي حديث النجوم] موضوع، و الّا لكان قوله: اهتديتم فيه خاصة مما يدل علي عدم خطئهم...» [46] . شهاب خفاجي (م 1096 ه.): مصادر رجالي مانند خلاصة الاثر، ريحانة الألباء والأعلام، حالات او را يادآور شده اند. محبي درباره او گفته است: «الشيخ احمد بن محمد... شهاب الدين الخفاجي صاحب التصانيف الكثيرة». وي در كتاب «شرح الشفاء» به ضعف حديث «نجوم» اذعان كرده است [47] . قاضي بهاري (م 1119 ه.): حالات وي در سبحة المرجان (در زمره علماي هندوستان)، الاعلام، ابجد العلوم، كشف الظنون، هدية العارفين، ايضاح المكنون و... آمده است. زركلي مي گويد: «محب الدين عبدالشكور البهاري الهندي قاضٍ، من الأعيان». وي حجيّتِ اجماع شيخين و يا خلفاي چهارگانه را نفي مي كند و مي گويد: «قالوا: اقتدوا باللذين من بعدي ابي بكر و عمر، و عليكم بسنّتي... [الحديث]. قلنا: خطاب للمقلدين و بيان لأهلية الاتباع، لأن المجتهدين كانوا يخالفونهم و المقلدون قد يقلدون غيرهم، و امّا المعارضه بـ «أصحابي كالنجوم» و «خذوا شطر دينكم عن الحميراء» كما في «المختصر» فتدفع، بانّهما [أي حديث النجوم و حديث شطر دينكم] ضعيفان» [48] . قاضي شوكاني (م 1250 ه.): شرح حالات وي در البدر الطالع، ابجد العلوم، الأعلام و... آمده است. زركلي درباره او مي گويد: «محمد بن... الشوكاني فقيه مجتهد من كبار علماء اليمن». وي در مبحث اجماع مي گويد: و هكذا حديث «اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم» يفيد حجيّة قول كل واحدٍ منهم و فيه مقال معروف: «لأن في رجاله عبدالرحيم العمّي عن ابيه، و هما ضعيفان جدّاً». و بلكه ابن معين گفته: «ان عبدالرحيم كذاب» و بخاري گفته: «متروك» و ابوحاتم نيز به همين گفته، تصريح كرده است. اين حديث از طريق ديگري هم نقل شده كه در آن حمزه نصيبي است؛ قال: «و هو ضعيف جدّاً». بخاري مي گويد: «منكر الحديث» است و ابن معين گفته: «لا يساوي فلساً» و ابن عدي اظهار داشته كه: «عامة مروياته موضوعة». و نيز از طريق جميل بن زيد نقل شده است كه درباره اش گفته اند: «و هو مجهول» [49] . و نظام الدين سهالوي نيز در مبحث اجماع و در احتجاج به حديث «اقتداء»، و حديث «عليكم بسنتي» مي گويد: و اجيب ايضاً بانهما معارضان بقوله صلي الله عليه و آله و سلم: «اصحابي كالنجوم، بايهم اقتديتم اهتديتم» و قوله «خذوا شطر دينكم عن هذه الحميراء» و اجيب بان الحديث الاوّل [أي حديث النجوم] ـ و ان روي عن المعتبرات ـ لم يُعرف [50] . صديق حسن خان (م 1307 ه.): حالات وي در كتبي چون الأعلام، ابجد العلوم، ايضاح المكنون و... آمده است. زركلي درباره او گفته است: «محمد صديق خان بن حسن... من رجال النهضة الاسلامية المجدّدين». وي در مسئله «عدالة الصحابة» به ذكر اين حديث اكتفا كرده و گفته است: و قوله «اصحابي كالنجوم» علي مقال فيه معروف. [51] . يادآوري اين نكته لازم است كه علما و شخصيتهايي كه در خصوص حديث «نجوم» چنين نظرياتي داشته اند، منحصر به اين افراد نيستند. انديشمندان بسياري غير از اين افراد به ضعف حديث «نجوم» تصريح كرده اند كه به جهت اختصار از شرح مطالب آنان خوداري مي شود. از جمله: ابن ملقن، ابن تيميه، جلال المحلي، ابونصر سجزي، ابوذر الحلبي، احمد بن قاسم العبادي، السبكي، صاحب منهاج الاصول، عبدالعلي بحرالعلوم صاحب شرح مسلم الثبوت، و (از علماي متأخر) محمد ناصرالدين آلباني و سيد محمد بن عقيل العلوي. به هر حال، از نظرات اين بزرگان مي توان نتيجه گرفت كه اين، ديدگاه غالب علماي متقدم و متأخر اهل سنّت در زمينه حديث «نجوم» است. آنان، اشتباه و خطاي صحابه را جايز مي شمرند و همه آنها را عادل تلقي نمي كنند، و قائل به مصونيّت آنها از خطا و معصيت نيستند. و مقصود از بيان حالات رجال نامي اهل سنت به نقل از كتب رجالي ايشان، [52] اين بود كه خوانندگان منصف بدانند بي اعتباري و واهي بودن حديث «نجوم»، بر زبان اهل فن و بزرگان اهل سنّت جاري شده است. و نيز همانگونه كه قبلاً يادآور شديم، حديث «نجوم» داراي اسانيد متعددي است كه هيچ يك از آنها از طعن علماي رجال و ارباب جرح و تعديل اهل سنّت، مصون نمانده است؛ اينك مروري گذرا بر احوال راويان و ناقلان اين حديث:

راويان و ناقلان حديث «نجوم»

عبدالرحيم بن زيد: حديث نجوم را از عبدالله بن عمر نقل كرده اند و در سندش «عبدالرحيم بن زيد» است و كسي كه به كتاب «الضعفاء» بخاري و «الضعفاء» نسايي و «العلل» از ابن أبي حاتم و «الموضوعات» و «العلل المتناهية» از ابن جوزي و «ميزان الاعتدال» و «الكاشف» و «المغني» از ذهبي و «خلاصة تذهيب تهذيب الكمال» از خزرجي و منابع معتبر ديگر مراجعه كند، ملاحظه خواهد كرد كه نسبت به اين شخص، كلمات طعن و ذمّ فراوان به چشم مي خورد؛ مانند: «ليس بشي ء»، «كذاب»، «ضعيف» و «كذّاب خبيث». [53] . زيد العمّي: به ضعف اين شخص نيز تصريح كرده اند؛ بلكه پيشتر، نقل مناوي از ابن عدي در اين باره گذشت كه گفت: «عامة مايرويه و من يروي عنه ضعفاء». [54] . حمزه جزري: روايت «نجوم» را به سند ديگري از عبدالله بن عمر نقل كرده اند كه در سند آن «حمزه جزري» است كه در كتاب «الضعفاء» بخاري آمده است كه حمزه جزري «منكرالحديث» است [55] و در «الضعفاء» نسايي آمده است كه: «هو متروك الحديث» [56] و يحيي در «الموضوعات» گفته: «ليس بشي ء» و ابن عدي گفته است: «يضع الحديث» و در همين كتاب از احمد نقل شده كه گفته: «هو مطروح الحديث». و از يحيي منقول است كه مي گويد: «لايساوي فلساً» و مانند اين كلمات را در «البحر المحيط» از ابوحيّان و «الميزان» و «الكاشف» از ذهبي و ديگران مي يابيد. [57] . نُعَيم بن حماد و ابوسفيان و سلام بن سليم: حديث «نجوم» را از عمر بن خطاب نيز نقل كرده اند و در سند روايت، افرادي چون زيدالعمّي، عبدالرحيم بن زيد، و نعيم بن حماد هستند كه نعيم، همچنانكه در ذيل ابن جوزي و مناوي آمد، مخدوش است. [58] و از جابر بن عبدالله انصاري هم به طريقي نقل شده است كه راويان آن مجهول اند. و نيز به سند دوّمي آن را از جابر روايت كرده اند، ولي در سند آن، افرادي چون «ابوسفيان» است كه ابن حزم درباره او گفته است: «ابوسفيان ضعيفٌ» [59] و نيز «سلام بن سليم» است كه ابن حجر درباره او بيان داشته: «وسلام ضعيفٌ» و ابن حزم گفته است كه: «يروي الاحاديث الموضوعة و هذا [أي حديث النجوم] منها بلاشك». و ابن خراش گفته است: «هو كذّاب». و ابن حبان درباره او اظهار داشته است كه: «روي احاديث موضوعة» و اين كلمات را در «سلسلة الاحاديث الموضوعة و الضعيفة» آورده و اضافه كرده كه: «مجمع علي ضعفه». [60] . حارث بن غصين: ابن عبدالبر، پس از آنكه حديث «نجوم» را با إسناد از جابر نقل كرده است مي گويد: «هذا إسناد لاتقوم، حجة، لأن الحارث بن غصين مجهول». [61] . سليمان بن ابي كريمه: روايت «نجوم» را از ابن عباس نيز روايت كرده اند كه در سند روايت، فردي چون «سليمان بن أبي كريمه» است و ابوحاتم رازي و جلال الدين سيوطي و محمد بن طاهر، وي را ضعيف شمرده اند. و ابن عدي گفته است: «عامة احاديثه مناكير» و ذهبي گفته است: «لين صاحب مناكير». در اين باره مي توان به «الموضوعات» از ابن جوزي و «ميزان الاعتدال» و «المغني» از ذهبي و «لسان الميزان» از ابن حجر، و «قانون الموضوعات» از محمد بن طاهر مراجعه كرد. جويبر بن سعيد: نسايي در «الضعفاء» درباره او گفته: «متروك الحديث» و بخاري در «الضعفاء» آورده كه: «جويبر بن سعيد البلخي عن الضحاك، قال علي بن يحيي: كنت اعرف جويبراً بحديثين ثم أخرج هذه الاحاديث فضعف». و ابن جوزي در «الموضوعات» گفته: «وامّا جويبر فاجمعوا علي تركه» و احمد گفته است: «لايشتغل به» و نسايي و دار قطني و ديگران گفته اند: «وهو متروك الحديث» و در «الكاشف» گفته است: «تركوه». [62] . ضحاك بن مزاحم: درباره اين شخص در «الميزان» و «المغني» ذهبي، و «تهذيب التهذيب» ابن حجر عسقلاني، و غير آن منبع آمده است كه: «ان الرجل كان يحدث عنه، ضعيفاً في الحديث مجروحاً». [63] شعبه و جمعي از بزرگان، منكر آن شده اند كه اين شخص، ابن عباس را ديده باشد. جعفر بن عبدالواحد: و آنجا كه حديث [نجوم] را از ابوهريره نقل كرده اند، در سند آن، فردي چون جعفر بن عبدالواحد القاضي الهاشمي وجود دارد، و چنانكه از مراجعه به كتبي مانند «تخريج احاديث الكشاف» و «لسان الميزان» از ابن حجر عسقلاني و «المغني» و «الميزان» ذهبي [64] ، و «اللّئالي المصنوعة في الاحاديث الموضوعة» از جلال الدين سيوطي به دست مي آيد كه گفته اند: «كان هذا الرجل متهماً بوضع الحديث و سرقته، متروكاً كذاباً...». [65] اينها كه گفته شد، با صرف نظر از ماجراي معروف درباره خود ابوهريره است كه در تاريخ آمده است. بشر بن الحسين: حديث «نجوم» از أنس بن مالك نيز نقل شده است كه در سند روايت، فردي چون «بشر بن الحسين» است. وي روايت را از زبير بن عدي از أنس نقل كرده است و ذهبي در «المغني» گفته: «قال الدارقطني هو متروك» و ابوحاتم گفته است: «يكذب علي الزبير» و ساير گفته هايي را كه در مذمت و نكوهش او وارد شده در «لسان الميزان» از ابن حجر مي توان ملاحظه كرد.

ژرف كاوي در حديث «نجوم»

با تحقيق و ژرف نگري مشخص مي شود كه متن اين حديث [نجوم]، توسط ايادي مرموزي دچار دَسّ و تحريف شده است. در حالي كه اصل آن اين بوده است: «النجوم امانٌ لأهل السماء... و اهل بيتي أمان لأمتي، فاذا ذهب اهل بيتي أتي امتي ما يوعدون» و كلمه «اصحابي» به جاي «اهل بيتي» نهاده شده است. جهت اطلاع خوانندگان محترم، حديث مذكور را به طور مفصل از «مستدرك» نقل مي كنيم، تا هر چه بيشتر به وجوه تحريف آن آشنا شويم: «حدثنا ابوالقاسم عبدالرحمن بن الحسن القاضي بهمدان من اصل كتابه، ثنا محمد بن المغيرة الشكري، ثنا القاسم بن الحكيم [الحكم] العرني، ثنا عبدالله بن عمرو بن مرة، حدثني محمد بن سوقة عن محمد بن المنكدر عن ابيه عن النبي صلي الله عليه وسلم، انه خرج ذات ليلة وقد أخرت صلاة العشاء، حتي ذهب من الليل هَنيهةً او ساعة والناس ينتظرون في المسجد، فقال صلي الله عليه و آله و سلم: ما تنتظرون؟ قالوا: ننتظر الصلاة، فقال صلي الله عليه و آله و سلم: إنكم لن تزالوا في صلاة انتظرتموها ثمّ قال: أما انها صلاة لم يصلها احد ممن قبلكم من الامم؛ ثم رفع رأسه الي السماء فقال: النجوم أمان لأهل السماء فان طمست النجوم، أتي السماء ما يوعدون، و أنا امان لأصحابي، فاذا قبضتُ، أتي اصحابي ما يوعدون، و اهل بيتي أمان لأمتي، فاذا ذهب اهل بيتي أتي امتي مايوعدون» [66] .

دلايلي بر بطلان حديث «نجوم»

با يادآوري اصل حديث، به طور مستوفي، اينك دلائلي را كه بر بطلان حديث «نجوم» از حيث متن و دلالت، مي توان اقامه كرد، از نظر گراميتان مي گذرانيم: نخستين دليل بر بطلان حديث «نجوم»، مخالفت آن با اجماع و ضرورت است؛ گفته اند: حديث مزبور، دلالت بر صلاحيت تمام اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دارد، و اين مطلب به اجماع باطل است. و نيز دلالت دارد بر اينكه همه آنان (صحابه) راهنمايان امت اند، كه اين نيز باطل است؛ زيرا عده بسياري از صحابه، مردم را به گمراهي كشاندند. همچنين گفته اند: دلالت بر اين دارد كه همه صحابه سزاوارند كه امّت به آنها اقتدا كنند، و اين نيز ظاهر البطلان است؛ زيرا بسياري از صحابه، بلكه بيشتر آنها، به دلايلي كه برخواهيم شمرد، شايستگي چنين مرتبه اي را ندارند. دومين دليل بر عدم صحت حديث «نجوم»، اين است كه برخي صحابه، گناهان بزرگي مانند زنا، قتل نفس محترمه، فروش و شرب خمر، و شهادت دروغ و امثال آن را مرتكب شده اند. براي كسي كه در حالات آنان دقت كند، اين واقعيات به خوبي روشن است. بنابراين آيا معقول است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هر يك از آنان را به عنوان رهبر و هدايت كننده امت معرّفي فرمايد؟! سومين دليل اينكه آيات بسياري از قرآن كريم، از جمله آياتي از سوره انفال، و سوره برائت، و سوره احزاب، و سوره جمعه، و سوره منافقين، در مذمت و نكوهش عده اي از صحابه وارد شده است؛ آيا پذيرفتني است كه پيامبر گرامي اسلام، چنين صحابه اي را به رهبري امت خويش، منصوب نموده باشد؟! چهارمين دليل بر بطلان حديث «نجوم»، مخالفتِ آن حديث با ديگر روايات است. چه اينكه روايات بسياري از رسول خدا ـ ص ـ در نكوهش صحابه رسيده كه مي توان آنها را در صحاح و مسانيد معتبره اهل سنت يافت از جمله: حديث: الحوض... و حديث: الارتداد... و حديث: لاترجعوا بعدي كفاراً... و حديث: الشرك أخفي فيكم من دبيب النمل... و حديث: لا ادري ما تحدثون بعدي... و حديث: اتباع سنن اليهود والنصاري... و حديث: التنافس... و حديث: ان من اصحابي من لايراني بعدي ولا أراه... و حديث: ان في اصحابي منافقين... و حديث: قد كثرت عليّ الكذابة... و ديگر روايات و احاديثي كه در مذمت و نكوهش صحابه، وارد شده، كه قابل شمارش نيست، و اين احاديث با حديث «نجوم»، ـ آن هم اگر صحيح باشد، ـ تعارض دارند. بنابراين، عملِ به اين حديث، صحيح نيست. دليل پنجم اينكه احاديثي در كتب عامه وجود دارد كه به صراحت دلالت دارند بر اينكه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اقتدا به صحابه را ممنوع اعلام كرده است؛ از جمله: «ان من اقتدي هم في النار». عاصمي آورده است كه: وقال عليه السلام: «اذا ذكر اصحابي فأمسكوا» يعني از ناسزا گفتن به اصحاب من، و از بيان لغزشهاي آنان بپرهيزيد!! و نيز مي گويد: اخبرني جدي المهاجر قال: أخبر ابوعلي الهروي، قال: أخبرنا المأمون قال: اخبرنا عطية عن ابن المبارك عن ابن لهيعة عن يزيد بن أبي حبيب قال: قال رسول الله [ص]: «يكون من اصحابي احداث بعدي، يعني الفتنة التي كانت بينهم، فيغفرها الله لهم سابقتهم، ان اقتدي بهم قوم من بعدهم كبهم الله في نار جهنم». ابن لهيعه مي گويد: «هذا رأيي منذ سمعت هذا الحديث» [67] . متقي هندي گفته است كه پيامبر فرموده: «تكون بين اصحابي فتنة يغفر الله لهم سابقتهم، ان اقتدي بهم قوم من بعدهم كبهم الله تعالي في نار جهنم» [68] . دليل ششم بر بطلان حديث «نجوم»، اعترافِ خود صحابه به عدم شايستگي خودشان براي رهبري مردم است؛ در كتب اهل سنت احاديث بسياري وجود دارد كه خود صحابه به عدم شايستگي خود براي رهبري، اعتراف كرده اند. غالب مورخان نيز يادآور شده اند كه گروهي از صحابه در حوادث و مسائلي كه پيش مي آمد، براي به دست آوردن حكم شرعي، به ديگران متوسل مي شدند و در ميان صحابه افرادي بودند كه خود اعتراف داشتند «كل الناس أفقه منّي حتي المخدرات في الحجال»؛ بلكه برخي از آنها از سرِ جهل به احكام، در يك قضيه، چند حكم متناقض مي دادند. طبري در تفسير خود، موارد شگفت آوري از خليفه دوّم آورده است. بنابراين، محال است رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه علم اولين و آخرين نزد اوست، چنين افرادي را با وجود جهلشان به احكام و معارف، به عنوان مراجع و رهبران امت معرّفي نمايد. دليل هفتم اينكه مي دانيم به دليل آيه تطهير و حديث ثقلين و ديگر آيات و روايات، در عصمت ائمه اهل بيت عليهم السلام از خطا و اشتباه، ترديدي نيست. بنابراين، با وجود اين بزرگواران، با عقل سازگار نيست كه رسول خدا ـ ص ـ خطاكاران را به منزله ستارگان آسمان قرار دهد... با اينكه برخي از همان صحابه، تالي تلو مقام ائمه بوده اند؛ مانند: ابوذر، سلمان، مقداد، و عمار... دليل هشتم اينكه شكي نيست در احكام شرعي ـ چه منصوص و چه غير منصوص ـ ميان صحابه اختلاف بوده است و اين مطلب، خود موضوع كتب متعدد است؛ از جمله «الانصاف في بيان سبب الاختلاف» از شاه ولي الله دهلوي. بنابراين هيچ مؤمن هوشمندي به خود چنين اجازه اي نمي دهد كه اين گونه افراد را به عنوان رهبران امت قرار داده و آنها را به ستارگان هدايت تشبيه كند؛ تا چه رسد به خاتم النبيين صلي الله عليه و آله و سلم. دليل نهم در رد حديث «نجوم» كه صحابه را چون ستارگان آسمان دانسته است، اين است كه باب تخطئه بر روي اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم باز بود؛ بلكه تخطئه برخي نسبت به بعضي ديگر از حد اعتدال گذشته و به تكذيب و تكفير مي انجاميد؛ اينها قضايايي است كه در كتب اهل سنّت مدوّن است. بنابراين چگونه فرد عاقل باور مي كند كه همه اينان ـ با اين حالت ـ پيشوايان دين و رهبران مسلمانان باشند؟! دهمين دليل اينكه برخي از صحابه، پايبند به كتاب خدا و سنّت نبوي نبودند و در دين، بدعت مي نهادند؛ آيا اينگونه افراد، بسان نجوم و ستارگان آسمانند كه مردم از آنها پيروي كنند؟! به عنوان نمونه، در باب رضاعة الكبير «صحيح بخاري» آمده است برخي صحابه فتوا دادند كه جايز است مردان بزرگسال از پستان زنان، شير بمكند و بدين وسيله با آنها محرم شوند و مي توانند به بدن آنها بدون پوشش نگاه كنند، و خودِ فتوا دهندگان، مرداني را نزد خواهران و دختر برادران خود مي فرستادند تا در اين امر شگفت آور پيشگام باشند. آيا چنين افرادي شايستگي رهبري امت را دارند؟! نمونه ديگر اينكه برخي از صحابه، نوشيدن شراب مثلث را روا مي دانستند؛ به اين نحو كه شراب ناب را پس از جوشانيدن و ثلثان شدن مي نوشيدند و مي گفتند حلال شده است. اين ماجرا در «المبسوط» [69] آمده كه يكي از بزرگان صحابه(!) دست به اين كار زد و مورد اعتراض قرار گرفت و وقتي بدو گفتند: آتش، چيزي را حلال نمي كند؛ در پاسخ گفت: «يا أحمق، اليس يكون خمر ثم يصير خلّاً فناكله؟»! دليل يازدهم آنكه عده اي از صحابه، بسياري از احكام دين و سنت رسول خدا ـ ص ـ بدانها نرسيده بود و از آنها اطلاعي نداشتند و به همين دليل، بسيار اتفاق مي افتاد كه بر خلاف حكم رسول خدا ـ ص ـ عمل مي كردند، و چه بسا برخي اوقات، بر خلافِ قرآن و نص آن، رفتار مي نمودند. دليل دوازدهم آنكه بي اعتنايي برخي از صحابه نسبت به احكام دين و سؤال نكردنشان از رسول خدا ـ ص ـ در تاريخ معروف است؛ ابن عباس روايت كرده و گفته است: «ما رأيت قوماً كانوا خيراً من اصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ما سألوه الّا عن ثلاث عشره مسأله حتي قبض، كلّهن في القرآن، منهن و يسئلونك عن الشهر الحرام قتالٍ فيه و يسئلونك عن المحيض» و... «ما كانوا يسألون الّا عمّا ينفعهم» [70] . گفته ابن عباس دليل بر اين است كه بسياري از صحابه به احكام شرعي بي پروا بوده و بدان توجه و عنايتي نداشته اند و با اينكه وجود مقدس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميان آنان موهبتي الهي بوده، فرصت را غنيمت نشمرده و از وي سؤال نمي كردند تا مسائل دين را بياموزند؛ به قول ابن عباس، صحابه در طول عمر بابركت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فقط سيزده سؤال از او پرسيدند، كه همه آنها در قرآن وجود داشت. بنابراين چگونه اين افراد شايستگي مقتدايي امت را دارند؟! [71] . دليل سيزدهم اينكه امور زيادي از ناحيه صحابه، خودسرانه و بدون علم، چه به صورت فتوا (اجتهاد در برابر نص) و چه غير فتوا، به ظهور رسيده كه براي تتميم بحث، به برخي از آنها اشاره مي كنيم: 1 ـ بعضي صحابه، بر خلاف فرموده پيامبر، فتوا دادند كه حرام است زنها در حال احرام كفش بپوشند! 2 ـ بعضي فتوا دادند كه بوسيدن، وضو را باطل مي كند! 3 ـ بعضي فتوا دادند كه ميّت، با گريه زندگان، مورد عذاب قرار مي گيرد! 4 ـ بعضي فتوا دادند كه همه ماههاي سال 29 روز است! 5 ـ برخي به حرمتِ ازدواج متعه، فتوا دادند! 6 ـ از جاري كردن حدِّ زنا بر يكي از صحابه كه مرتكب اين عمل شده بود، خودداري كردند! 7 ـ گروهي از صحابه در جنگِ جمل، پنجاه تن را وادار كردند كه شهادت دهند منطقه مورد نظر، منطقه «ماء حوأب» نيست، و نخستين گواهي و شهادت دروغ در اسلام، در آنجا توسط اين صحابه صادر شد و در تاريخ معروف است. 8 ـ برخي از بزرگان صحابه، سهميه «مؤلّفة قلوبهم» را كه رسول اكرم ـ ص ـ به آن اهتمام فراوان داشت، از بيت المال قطع كردند. 9 ـ بعضي از كبار صحابه، از دستور اكيد پيامبر مبني بر پيوستن به لشكر اسامة بن زيد، سرپيچي كردند، به اين بهانه كه چرا پيامبر فردي جوان را بر ما گمارده است! 10 ـ برخي فتوا دادند كه در صورت نبودنِ آب براي وضو، مي توان نماز را ترك كرد! 11 ـ بعضي از بزرگان صحابه كه از پيامبر ـ ص ـ شنيده بودند: «كسي كه فاطمه را اذيت كند مرا آزرده و كسي كه مرا بيازارد، خدا را آزرده است»، با اين حال، زهراي مرضيه را به خشم آوردند و درِ خانه اش را به آتش كشيدند. 12 ـ به دستور بعضي از صحابه بزرگ، فجائه سلمي را دست بسته در آتش افكندند و سوزاندند، در حالي كه رسول اكرم ـ ص ـ از اين كار نهي اكيد فرموده بود. 13 ـ در حجّي كه پيامبر ـ ص ـ به همراهي مسلمانان به جا آورد، برخي از بزرگان صحابه صريحاً از دستور پيامبر مبني بر تراشيدن سر بعد از ذبح قرباني، سرپيچي كردند. 14 ـ در آنكه بين صحابه، افرادي وجود داشتند كه قائل به جواز فروش شراب بودند، و اين گناه بزرگ را انجام دادند، هر چند اين عمل را بر اثر «اجتهاد» خود مرتكب شدند (!!) ولي به اندازه اي عمر بن خطاب را آشفته كردند كه گفت: «قاتل الله فلاناً باع الخمر!» و عايشه ام المؤمنين نيز اينگونه معاملات آنها را سبب بطلان حج و جهادشان با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شمرد و به همين انتقادات اكتفا شد!! 15 ـ برخي از صحابه از دين برگشته و مرتد شدند كه ماجراي آنها در تاريخ معروف است. 16 ـ بعضي از بزرگان صحابه، بر اثر آشنا نبودن به قرآن و يا حتي به معناي الفاظ عربي، در پاسخ سؤال از «كلالة» درماندند و گفتند: «ما در اين قضيه، نظري خاص داريم؛ اگر درست بود، از ناحيه خداي يگانه است و اگر اشتباه بود از ناحيه ما و شيطان است.» و بارها كه در پاسخ پرسشها و شبهات مردم در مانده مي شدند، پاسخ را از علي بن ابي طالب عليه السلام مي گرفتند و مكرّر مي گفتند: «اگر علي نبود، ما هلاك شده بوديم» [72] . و خلاصه اينكه: آيات كريمه قرآن و احاديث نبوي و كتبِ تاريخ و فقه، شاهد و گواه بر بطلان حديث «نجوم» اند و نيز دلالت دارند كه رسول خدا ـ ص ـ به صِرف اينكه صحابه اي همراهي او كرده است، به ما اجازه پيروي و اقتداي به وي را نمي دهد؛ زيرا آنگونه كه ملاحظه كرديد، در ميان صحابه، افرادي منافق، فاسق و مجرم نيز وجود داشته اند. بنابراين، معناي حديث «نجوم»، خود، دليل ديگري است بر اينكه اين روايت، جعلي و ساخته و پرداخته دست واضعان است. به علاوه ضعف همه راويان و طُرُق نقل اين حديث كه از نظر شريفتان گذشت. براي اثبات واهي و باطل بودن حديث «نجوم» در اين مقاله، سعي شد كه جز به معتبرترين منابع حديثي و روايي و تاريخي و تراجم ائمه اهل سنّت و نظرها و آراي ايشان درباره اين حديث، استناد نشود. بنابراين، با تأمل و دقت در متن حديث، به روشني پيداست كه اين حديث، با جميع الفاظ و اسانيد آن باطل است و تمسك و استناد به آن، به هيچ وجه مقرون به صحت نيست.

پاورقي

[1] قاموس المحيط، ماده صحب.
[2] المفردات من غريب القرآن، ماده صحب.
[3] مصباح المنير، ماده صَحَب.
[4] المختصر، ج 2، ص 17.
[5] مقباس الهداية.
[6] اين نظريه را شهيد ثاني و ابن حجر عسقلاني انتخاب كرده اند.
[7] المقاصد الحسنة في بيان كثير من الاحاديث المشتهرة علي الالسنة.
[8] اين موضوع را سيد عبدالحسين شرف الدين در اجوبة مسائل جارالله ص 12 نقل كرده است.
[9] متن كلام وي در خلال بحث اين مقاله مي آيد. [
[10] ابن حجر اين موضوع را از او در الإصابة ج 1، ص 17 ـ 18 آورده است.
[11] الاصابه، ج 1، ص 19.
[12] الإستيعاب، ج 1، ص 8.
[13] اسدالغابة، ج 1، ص 3.
[14] احياء علوم الدين.
[15] المختصر، ج 2، ص 67.
[16] شرح المقاصد، ج 1، ص 310.
[17] الاصابة، ج 1، ص 19. النصايح الكافية، ص 161.
[18] النصايح الكافية، ص 162.
[19] ارشاد الفحول، الي تحقيق الحق من علم الاصول.
[20] شيخ المضيرة ابو هريرة، محمود ابوريّة، ص 101.
[21] نقل از اضواء علي السنة المحمّدية محمود ابوريّة.
[22] النصايح الكافية.
[23] نقل از شيخ المضيرة.
[24] همان.
[25] اعجاز القرآن.
[26] التيسير، ج 3، ص 243.
[27] جامع بيان العلم، ابن عبدالبر، ج 2، ص 89 ـ 90.
[28] جامع بيان العلم ج 2، ص 190. اعلام الموقعين ج 2، ص 223. البحرالمحيط ج 5، ص 528....
[29] الكافي الشافي في تخريج احاديث الكشاف، ج 2، ص 628.
[30] البحر المحيط، ج 5، ص 528.
[31] جمال الدين يوسف ابن تغري بردي، فقيه و محدّث و رجالي حنفي مصري، شاگرد ابن حجر عسقلاني و تقي الدين مقريزي بود كه در 874 هجري درگذشت. «المنهل الصافي» در احوال رجال و «النجوم الزّاهرة» در اخبار مصر و قاهره، از اوست.
[32] تجريح أحاديث الكشاف، ج 2، ص 628.
[33] جامع بيان العلم، ج 2، ص 90 ـ 91.
[34] فيض القدير في شرح الجامع الصغير، ج 4، ص 76؛ و نيز: العلل المتناهية في احاديث الواهية.
[35] تعليق تخريج احاديث المنهاج بيضاوي. اين قطعه در عبقات نيز آمده است.
[36] ميزان الاعتدال، ج 1، ص 413.
[37] همان، ج 2، ص 102.
[38] الدرر اللقيط من البحر المحيط، المطبوع علي هامش البحر المحيط: البحر المحيط، ج 5، ص 527.
[39] اعلام الموقعين، ج 3، ص 223.
[40] تخريج احاديث الكشاف، ج 2، ص 628.
[41] التحرير بشرح ابن امير الحاج (التقرير والتحبير)، ج 3، ص 99.
[42] المقاصد الحسنة في بيان كثير من الاحاديث المشتهرة علي الألسنه، ص26 ـ 27.
[43] الجامع الصغير بشرح المناوي، ج4، ص76.
[44] التيسير في شرح الجامع الصغير، ج2، ص48.
[45] فيض القدير، في شرح الجامع الصغير، ج4، ص76.
[46] دراسات اللبيب في الاسوة الحسنة الحبيب، ص240.
[47] نسيم الرياض في شرح شفاء القاضي عياض، ج4، ص423 ـ 424.
[48] مسلم الثبوت بشرح الانصاري، ج2، ص241.
[49] ارشاد الفحول الي تحقيق الحق من علم الاصول، ص83؛ تهذيب التهذيب، ج 1، ص 392.
[50] الصبح الصادق بشرح المنار.
[51] حسن المأمول من علم الاصول، ص 56.
[52] در اين راه، از «خلاصة عبقات الانوار، سيدعلي الحسيني الميلاني، انتشارات بنياد بعثت، 1405» به عنوان منبع، بهره برديم.
[53] آنچه گذشت و بيش از آن را در «تهذيب التهذيب» ابن حجر عسقلاني، تحقيق عبدالقادر عطا، بيروت ـ 1415، ج 4، ص 441 بجوييد.
[54] و نيز ر.ك به تهذيب التهذيب، ج 2، ص 238.
[55] الضعفاء، الامام البخاري، ص 36.
[56] الضعفاء، الامام النسائي، ص 32.
[57] نيز نظر ابن حجر و مِزّي را درباره او در «تهذيب التهذيب، ج 3، ص 35» بجوييد.
[58] و نيز تهذيب التهذيب، ج 10، ص 408.
[59] سلسلة الاحاديث، ج 1، ص 78، (مقصود، ابوسفيان بن جابر بن عتيك انصاري است كه از پدرش جابر روايت مي كند).
[60] تهذيب التهذيب، ج 2، ص 462.
[61] جامع بيان العلم، ج 2، ص 90.
[62] تهذيب التهذيب، ج 1، ص 397.
[63] تهذيب التهذيب، ج 2، ص 572.
[64] ميزان الاعتدال، ج 1، ص 413.
[65] تهذيب التهذيب، ج 1، ص 383.
[66] مستدرك، ج 3، ص 457.
[67] زين الفتي في تفسير سورة هل اتي.
[68] كنز العمال، ج 22، ص 174.
[69] المبسوط، ج 24، ص 7.
[70] الانصاف في بيان سبب الاختلاف.
[71] در جستجوي اينگونه دلائل و اسناد آنها در كتب مورخان و سيره نويسان اهل سنّت، ر.ك به: نظرية عدالة الصحابة عند السنة والشيعة، احمد حسين يعقوب الاردني، دارالبصائر.
[72] در باب فتاواي جاهلانه و مقابل نص صحابه، ر.ك به «النص والاجتهاد»، سيد عبدالحسين شرف الدين.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».