سرشناسه : بيستوني محمد، 1337 - عنوان و نام پديدآور : معاد شناسي در قرآن كريم/تاليف محمد بيستوني؛ گروه تحقيق صفورا بيستوني، زهرا بيستوني، آسيه بيستوني. مشخصات نشر : قم: بيان جوان 1385. مشخصات ظاهري : 260 ص. شابك : 964-8399-83-2 وضعيت فهرست نويسي : فيپا يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس. موضوع : معاد -- جنبه هاي قرآني شناسه افزوده : بيستوني صفورا شناسه افزوده : بيستوني زهرا شناسه افزوده : بيستوني آسيه رده بندي كنگره : BP222 /ب 93م6 1385 رده بندي ديويي : 297/44 شماره كتابشناسي ملي : م85-46976
موض_وع صفح_ه
متن تأييديه فقيه اهل بيت حضرت «آية اللّه حاج سيد مرتضى خاتمى»••• 8
مق_دمه :••• 7
معن__اى لغ__وى و اصط__لاحى مع____اد••• 9
جهان پ_س از م_رگ و پ_اي_ان كشمكش ه_ا••• 9
شأن نزول••• 10
امك_ان و اثب_ات مع_اد از راه ت_وجّه دادن به آفرينش آغازين انسان••• 13
شأن نزول••• 14
ب__ه پ_رت__وى از ق_درت خ__دا بر ف_راز س__رت___ان بنگ__ري_د••• 17
«» (131) موض_وع صفح_ه
تص__ويرس_ازى زيباى قرآن كريم درباره معاد••• 27
پ_رت_وى از ش_اهك__ار خ__دا در آف__رينش••• 29
پندارشرك گرايان درباره معاد و روشنگرى قرآن••• 34
چ__را انك__ار مع__اد؟••• 38
تفك__ر برانگي_زت__رين دلي_ل در امكان معاد••• 39
م__ردگان را اين گ__ونه زن__ده مى س_ازي_م••• 44
معاد و قصه اصحاب كهف••• 50
از ورق گ__ردانى لي_ل و نه_ار ان_ديش_ه ك_ن!••• 53
و آنگ_________اه...••• 55
(132) «»
موض_وع صفح_ه
س___ه دي___دگ___اه••• 57
مع_اد در ع_الم جني_ن••• 62
دلايل معاد در عالم گياه••• 70
مع_اد و دو پ_رسش تفك_رانگيز و هدايت بخش••• 72
دلاي____ل مع____اد••• 76
حك_م پ_دي_ده هاى همانن_د يكس_ان اس_ت••• 76
امك_ان مع_اد از ط_ريق اثبات آفرينش نوزاد••• 78
امك__ان مع__اد از ط__ري_ق اثب__ات وف_ات••• 80
امكان معادازطريق اثبات حيات دراراضى موات••• 84
«» (133)
موض_وع صفح_ه
امكان مع_اد از طريق اثبات پيدايش آب••• 89
امكان معاد از طريق اثبات پيدايش آتش••• 92
دلاي_ل هفتگ_انه ب__راى امكان مع__اد••• 97
روز آشك__ارشدن ب__ازندگى و زيان كارى
جبران ناپذير••• 100
از آن خب__ر ب__زرگ مى پ__رسن__د؟••• 106
چگ_ونگى آف_رينش ج_دي_د در قيامت••• 112
آيابدن ها و استخوان هاى پوسيده دگرباربه پامى خيزند؟••• 118
شأن نزول••• 119
دوزخي_______ان تي_____ره بخ__ت••• 120
معاد تجل_ى گاه ارزش ه_اى واقع___ى••• 124
(134) «»
اين كتاب از سرى «30 عنوان» كتاب هاى جديدى است كه در عرصه تفسير موضوعى قرآن كريم براى جوانان عزيز با حمايت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى توليد و منتشر مى شود .
مؤسسه قرآنى تفسير جوان
«» (135)
اِلى سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ
رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلى مَوْلانا
وَ مَوْلَى الْمُوَحِّدينَ عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلى بِضْعَةِ
الْمُصْطَفى وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلى سَيِّدَىْ
شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَى الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ
الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِى الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ
الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ،
الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ
الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَ الاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا
وَ اَهْلَنَا الضُّ___رَّ فى غَيْبَتِ___كَ وَ فِراقِ___كَ وَ جِئْن_ا بِبِضاعَ_ةٍ
مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ
فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ
اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ
(4)
«روش انس با قرآن» و تأليفات تفسيرى جناب آقاى دكتر محمد بيستونى
بسم اللّه الرحمن الرحيم
قرآن منشور هدايت، راهنماى جاويد،مبشرنور و بركت و «نسخه شفابخش»براى همه انسان ها مى باشد . اين نور روشنگر و ابر باران خيز و «نسيم معنوى و جانبخش حيات» بايد به عمق جان و روح نفوذ نموده و با روش هاى صحيح و كارشناسى شده در متن زندگى و فعاليت هاى فردى و اجتماعى همه انسانها خصوصا «اهل قبله» قرارگيرد .
در همين راستا ، فرزند معنوى و عزيزم جناب آقاى «دكتر محمد بيستونى» كه از عنفوان جوانى درخدمت «قرآن و مساجد» بوده است . در يك تلاش طاقت فرسا و منظم كه بنده از 10 سال پيش، مستقيما در ج_ريان آن ق__رارگ__رفتم «ط__رح جديد و دقيقى» را تحت عنوان «روش انس با قرآن» از طريق «كارگاه آموزشى مفسّرين جوان» اب_داع نموده است و كليّه منابع تحقيقاتى آن را نيز شخصا تأليف كرده
و همه آن ها را قبل از چاپ و نشر براى «تصحيح لفظى و محتوايى و اعرابى» به رؤيت اينجانب رسانده است. بنده نيز با كمال دقت و حوصله تمامى آن هارا ازاول تاآخرمطالعه وتصحيح نمودم .
تأليفات قرآنى جناب آقاى دكتر محمد بيستونى كه عموما در حوزه «تفسيرموضوعى وزنجيره اى قرآن كريم»
(5)
مى باشد ، بسيار ساده و براى عموم مردم و متديّنين خصوصا «نوجوانان و جوانان عزيز» كاملاً قابل استفاده بوده و مى تواند تحوّل عظيمى را در «مؤانست نسل جوان با محتواى قرآن كريم» خصوصا در حوزه هاى علميه و دانشگاهها و مراكز آموزشى و دولتى كشور به همراه داشته باشد .
ازويژگى هاى بارز تأليفات تفسيرى ايشان، توجه به «تفسيرموضوعى وزنجيره اى (تفسيرقرآن باقرآن)» مى باشدكه درنوع خود بى نظيراست.
اميدوارم جوانان عزيز مسلمان در سراسر جهان وجود وى را غنيمت شمرده و از تأليفات قرآنى ايشان كه بحمداللّه اخيرا به زبانهاى عربى ، انگليسى ، فرانسه و آلمانى نيز در دست چاپ و انتشار مى باشد ، حداكثر استفاده را بنمايند .
آرزومى كنم خداوندتبارك وتعالى به اين برادرباذوق وعلاقمندبه قرآن ومسائل جوانان توفيق ادامه مخلصانه چنين «تلاشهاى مفيد و مؤثرقرآنى» را بيش از پيش عنايت فرمايد .
بت__اري__خ 2/7/1382 ه.ش
27 رجب المرجب 1424 ه.ق
مبعث رس_ول اك_رم صلى الله عليه و آله
سيد مرتضى خاتمى
(6)
يكى از مسائل اساسى همه اديان الهى و مكاتب فكرى، موضوع معاد و بازگشت انسان پس از مرگ مى باشد. انسان ها از طريق انبياء الهى از آغاز به اين نكته توجه داده شدند كه دنياى خاكى، آخرين عالم آن ها نيست و پس از اين جهان و عالم قبر و برزخ، عالم آخرت در انتظار آن هاست. برهمين اساس اصل معاد مورد اتفاق همه اديان و دانشمندان باانصاف قرار گرفته است ولى در مورد چگونگى آن در سه مسئله مهمّ اختلاف نظر و بحث هاى مختلفى وجود دارد. اين سه مسئله
عبارتند از: چگونگى معاد (معاد جسمانى يا روحانى)، واقعيت نعمت هاى بهشتى و عذاب هاى جهنمى، مفهوم معانى عذاب و ميزان و صراط و خلود و... . در مسير كشف حقيقت بحث هاى مربوط به معاد تنها كسانى موفق بوده اند كه مسائل متنوع معاد را از سرچشمه وحى و قرآن كريم و با استفاده از توضيحات حاملين وحى كه انبياء
«» (7)
عظام الهى و معصومين عليهم السلام هستند، دريافت نموده اند، زيرا معاد و سراى جاودان و كميّت و كيفيّت آن از اسرار غيبى است كه جز از مسير پيامبران و جانشينان ايشان ه__رگ__ز ب__رداشت صحي__ح و ك__املى از بحث ح__اص__ل نمى ش__ود .
كتابى كه ما و شما اكنون در محضر آن هستيم، حاصل تلاشى است كه بنا دارد بخش ق_ابل ت_وجهى از مس_ايل معاد را، با بيانى ساده و در حداقل حجم نوشتارى (Fast book) براى استفاده بهتر جوانان عزيز، مورد بررسى قرار دهد.
اميدوارم با درك بهتر موضوع معاد، تأثير رفتارى اعتقاد به آن در زندگى فردى و اجتم______اع___ى م______ا و شم___ا بيش از پيش آشك_______ار گ______ردد.
دكتر محمد بيستونى
رئيس هيئت مديره مؤسسه قرآنى تفسير جوان
ته_ران _ اسفن_د م_اه 82
(8) «»
معاد از عود به معناى رجوع و برگشتن است. محل استعمال آن در قرآن كريم نوعا در بازگشت به شى ء اول است. مثل «وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَمِمُ اللّه ُ مِنْهُ» (95 / مائده) يعنى هركس بازگشت كند خدا از وى انتقام مى گيرد. معاد مصدر ميمى و اسم زمان و مك__ان است به معن___اى زمان و مك_ان بازگشت .(1)
وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْ__دَ أَيْمانِهِمْ لايَبْعَثُ اللّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّ_ا وَ لكِ__نَّ أَكْثَ__رَ النّ__اسِ لا يَعْلَمُ_ونَ. (2)
1- قاموس قرآن، آية اللّه قَرَشِىّ، ج 5، ص 66 .
2- 38 / نَحْل .
«» (9)
و با سوگندهاى سخت [خود] به خدا سوگند ياد كردند كه خدا آن كس را كه مى ميرد برنخواهد انگيخت. چرا، [برخواهد انگيخت و اين [وعده اى است درست بر عه__ده او، [ك__ه ب__ه آن وف__ا خ__واه__د ك__رد، [امّا بيشت__ر م__ردم نم__ى دانن__د.
در شأن نزول و داستان فرود آيه مورد بحث آورده اند كه: اين آيه در مورد يكى از تاريك انديشان و شرك گرايانى كه معاد و جهان پس از مرگ را انكار مى كرد فرود آمد. داستان اين گونه بود كه مرد باايمانى از فردى شرك گرا مقدارى طلب داشت كه آن را مطالبه كرد و در ضمن گفتارش او را از حساب و كتاب خدا و جهان پس از مرگ ت___رس__ان___د.
(10) «»
امّا آن مرد شرك گرا گفت: به راستى تو فكر مى كنى كه پس از مرگ زنده خواهى شد؟ من سوگند ياد مى كنم كه پس از مرگ، زنده شدن و حساب و پاداشى نخواهد ب_____ود.
اينجا بود كه اين آيه شريفه، به باور «اَبوالعاليه» بر قلب پاك پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمده كه:
وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لايَبْعَثُ اللّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا
در ادامه سخن از منطق پوسيده شرك گرايان، اينك به بيان نوع ديگرى از كج__روى ها و ك__ج ان_ديشى هاى آنان پ__رداخته و مى فرمايد:
وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لايَبْعَثُ اللّهُ مَنْ يَمُوتُ
شرك گرايان با سرسختى و پافشارى بسيارى سوگند ياد كردند كه خدا در روز رستاخيز كسى را كه م__رده است ديگر زن__ده نخ_واهد ساخت.
خ___دا در پ__اس_خ
گفت__ار بى اس__اس آن__ان مى ف__رم_اي_د:
«» (11)
بَل____ى وَعْ___داً عَلَيْ_____هِ حَقًّ__ا
چرا، خدا مردگان را زنده مى سازد. اين وعده اى است كه او داده و بر ذات پاك اوست كه به وعده اش وفا كند؛ چرا كه وعده او حق است و در آن تخلّف راه ندارد.
افزون بر آن، اگر رستاخيزى در كار نباشد، تكليف بيهوده است؛ چرا كه تكليف و تعهّد و وظيفه و مسئ__وليت آن گاه درست جلوه مى كند كه پاداش و كيفرى باشد وگ___رن____ه مفه___وم_ى نخ___واهد داش___ت.
وَ لكِ__نَّ أَكْثَ__رَ النّ__اسِ لايَعْلَمُونَ.
امّ__ا بيشت__ر م__ردم نم_ى دانن_د و به خ__اطر كف__ر و مخالفت با پيامبران به درستى رست____اخي__ز ايم______ان نم______ى آورن____د.
به باور پاره اى منظور اين است كه بيشتر مردم به حكمت روز رستاخيز و
(12) «»
زنده شدن م___ردگان پى نب__رده، به همي__ن جهت آن را دروغ مى انگارند.(1)
أَوَلَ__مْ يَرَ الْإِنسَ__انُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ(2)
[آيا اين انسان تاكنون درباره آفرينش خويشتن نينديشيده؟! [و آيا [اين [آدمى نديده [و ندانسته] است كه ما او را از نطفه اى [ناچيز] آفريديم، پس به يكباره او ستيزه جويى نمايان گرديد؟!
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 14 صفحه 200 تا 202 .
2- 77 / يس .
«» (13)
در ش__أن ن__زول و داست__ان ف__رود اي___ن آي__ات مفسّ__ران چني__ن آورده ان___د:
روزى يكى از شرك گرايان، به نام «اُبَّىِّ بْن خَلْف» و يا «عاصُ بْن وائِل» يك قطعه استخوان پوسيده _ را كه از شدت پوسيدگى در حال فروپاشى و پودر شدن بود پيدا كرد _ و آن را به همراه خود نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورد و فرياد برآورد كه! هان اى محمد! چه كسى مى تواند اين استخوانهاى پوسيده را دگرباره زندگى بخشد؟ و چه كس__ى باور مى كند كه اين استخ__وان هاى پودر شده دگرباره جامه هستى بپوشند؟!
به راست__ى آيا ت__و مى پندارى كه خ__دا دگ__رب__اره اي__ن ها را زن__ده مى سازد؟!
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمود: آرى، نه پندار كه يقين دارم؛ و آنگاه بود كه اين آيات هفتگانه بر قلب مصفاى آن حضرت و براى پاسخگويى به آن پندارها و ترديدها فرود آمد.(1)
(14) «»
با اين بيان آن پديدآورنده توانا و دانايى كه مى تواند در راه آفرينش و رشد بخشيدن به انسان او را از اين مراحل چندگانه به صورت شگفت انگيزى عبور دهد و او را از نطفه اى ناچيز و بى مقدار به اوج كمال و اعتدال برساند و به او قدرت مقايسه و گزينش و انتخاب و بحث و كشمكش بدهد، چگونه نخواهد توانست آفرينش ديگرى را در آستانه رستاخيز و روز رستاخيز
پديد آورد و انسان را براى حسابرسى و دري_افت پاداش و كيف_ر احض__ار نم___ايد؟
1. آيه 83_77.
«» (15)
و تازه مى دانيم كه آفرينش دگرباره از آفرينش آغازين آسانتر است، چرا كه اين تنها پديد آوردن است، امّا آن، افزون بر پديد آوردن پديده هاى گوناگون، ابداع و ابتكار و پديد آوردن بدون هيچ سابقه و نمونه مى باشد.
روشن است كه آفرينش انسان را بسان پيدايش جهان و پديده هاى گوناگون آن نمى توان به طبيعت نسبت داد، چرا كه طبيعت بدان دليل كه فاقد حيات و توان و شعور است، در حكم مرده مى باشد؛ با اين بيان چگونه مى توان از آن انتظار انجام كارى به اين شكوه و عظمت را داشت؟ و يا آفرينشِ انسان، اين شاهكار عظيم و به___ت آور جه__ان هست______ى را ب__ه آن نسب_____ت داد؟!
و نيز نمى توان آفرينش انسان و يا جهان را ره آورد تصادف و اتفاق نگريست، چرا كه براى پيدايش هر پديده اى پديدآورنده اى توانا و دانا لازم است و جز اين را خرد سالم و وجدان و فطرت نمى پذيرد و قانع نمى گردد.
آيه مورد بحث به اين نكته جالب و تفكرانگيز نيز رهنمون است كه انسان در شناخت آفريدگار هستى و گزينش دين و آيين و راه و رسم زندگى، بايد خردمندانه و
(16) «»
هوشيارانه عمل كند و با آگاهى و انديشه و شناخت، با دين روبرو گردد؛ چرا كه قرآن در اين آيه بر شرك گرايان دليل و برهان مى باراند و از آنان مى خواهد كه آفرينش دگرباره را با توجه به آفرينش نخست مورد مطالعه قرار دهند و اين را به آن قياس نمايند؛ و نيز كسانى را كه به آفرينش انسان و جهان اقرار مى كنند، آنان را به
پذيرش آفرينش دگرباره ملزم مى سازد و روشنگرى مى كند كه همان آفريدگار توانا و دانا و فرزانه اى كه جهان و انسان را آفريد، بر آفرينش دگرباره نيز تواناست.(1)
آيا به كران تا كران آسمانها بر فراز سرشان ننگريسته اند كه چگونه ما آن ها را
1- تفسير بيان 30 جلدى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 23 صفحه 53 تا 55 .
«» (17)
بدون هيچ ستون و پايه هايى ديده شدنى ساخته و پرداخته و چگونه به آنها نظام بخشي_________ده اي_____م؟
وَزَيَّنَّ____اهَ____ا
و چگ__ونه آن را به وسيل_ه ستارگان ثابت و سيار آراسته ساختيم و زينت داديم؟
وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ
و براى آن آسمان بلند و زيبا هيچ شكاف و گسستگى نيست و سراسرش از نظم بهت آور و اندازه گيرى شگفت انگي__ز و ق__درت نمايى ان__ديشاننده خب__ر مى ده_د.
به باور پاره اى از مفسران پيشين منظور اين است كه و در آن هيچ تفاوت و اخت__لافى نيست و ك__ران تا ك__ران آن ب_راساس حس__اب و نظ__م پديد آمده است.
(18) «»
وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَ أَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ(1)
و زمين را [چگونه] گسترانيديم و در آن كوه هايى فرو افكنديم و از هر نوع [گل و گياه [زيبا [و دل انگيز [در آن رويانيديم؛
واژه «بَهيج» و «بَهْجَت» به مفهوم منظره زيبايى است؛ بسان گل ها و گياهان و بوستان ها و درختان سرسبز و خرم كه در برابر تماشاگران زيبا و دل انگيز جلوه مى كند.
تَبْصِ__رَةً وَذِكْ______رَى لِكُ__لِّ عَبْ____دٍ مُنِي__بٍ(2)
تا براى هر بنده بازگشت كننده اى بينش بخش و پندآموز باشد.
آرى، همه اين كارها به منظور آگاهى بخشيدن به مردم بود تا به وسيله اين آيات و
1- 7 / ق .
2- 8 / ق .
«» (19)
نشانه هاى قدرت خدا در كران تا كران هستى، بندگانش بينا و
آگاه گردند و راه دين گرايى و دين باورى و ديندارى برايشان آشكار گردد و براى آنان كه رو به بارگاه خ___دا مى كنن___د بين____ش اف__زا و عب__رت آم____وز ب___اش______د.
وَ نَزَّلْنَا مِنَ السَّمَ__اءِ مَ__اءً مُبَ__ارَكًا فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ(1)
و از آسم__ان [بلن__د] آب__ى پ__رب__ركت ف__رود آوردي__م و به وسيل__ه آن باغ ه__ا و دان____ه ه______اى دروش_______دن__ى را روي___اني_______دي_______م.
«حَصيد»: به انواع دانه ها و گياهان دروشدنى گفته مى شود.
به باور «قَتادَة» منظور اين است كه در زمين دانه هاى گندم، جو و از هر دانه اى كه درو مى گردد رويانيديم؛ چرا كه اين ها پس از رسيدن به كمال چيده مى شوند. با اين بيان واژه «حَبّ» همان «حَصيد» مى باشد و نظير اضافه حق به يقين در «حَقُّ الْيَقين» مى باشد و يا همانند اضافه مسجد به جامع.
1- 9 / ق .
(20) «»
وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَهَا طَلْعٌ نَضِيدٌ(1)
و [نيز] درختان تناور خرما را كه شكوفه هايش در هم پيچي___ده است.
«باسِقات»: اين واژه جمع «باسِقَة» به مفهوم بلند قامت آمده است.
«طَلْع»: ب_ه شاخ_ه درخت خرم_ا و ني_ز به مي_وه و ثم_ره آن و در آغ_از ك_ار و شك__وف__ايى اش گفت___ه م__ى ش__ود، چ___را ك___ه نم___اي___ان مى ش_ود.
«نَضيد»: به مفهوم متراكم و روى هم انباشته و روى هم چيده شده آمده است.
و نيز نخل هاى بلند و سر به آسمان كشيده، به وسيله اين باران سودبخش و زندگى ساز رويانيديم.
1- 10 / ق .
«» (21)
لَهَا طَلْعٌ نَضِي_دٌ
نخل هايى كه داراى ميوه ها و خوشه هاى متراكم و روى هم چيده اند.
واژه «طَلْع» به مفهوم نخستين چيزى است كه از ميوه درخت خرما پيش از شكافته شدن، نمايان مى گردد. و آنگاه كه از پوسته خارج شود، به آن «نَضيد» م___ى گ__وين________د.
رِزْقًا لِلْعِبَ__ادِ وَأَحْيَيْنَ__ا بِهِ بَلْ__دَةً مَيْتًا كَ_ذَلِكَ الْخُ__رُوجُ(1)
تا [رزق و] روزى بندگان [ما] باشد؛ و
با آن [آب [سرزمينى را كه مرده بود زندگى بخشي__ديم؛ [آرى، [برآم__دن [م__ردگان از دل خاك نيز [همي__ن گونه خواهد بود.
1- 11 / ق .
(22) «»
با اين بيان همه رزق و روزى ها و همه نعمت هايى كه انسان ها از آن ها در زندگى به__ره مى گي__رن_د از جانب خداست و هم__ه را او پ__دي__د آورده اس__ت و ذات پ__اك و بى همت___اى اوست كه به هم__ه م__وج__ودات زنده با اين نظام و اين واسطه ها روزى مى ده_د.
وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا
و با اين قطره هاى زندگى ساز باران، زمين پژمرده و افسرده و مرده و خشك و قحطى زده اى را كه در آن هيچ گل و گياهى نيست، زندگى بخشيديم و همه چيز در آن روي___اني______دي_________م.
كَذَلِكَ الْخُ___رُوجُ
آرى، زنده شدن مردگان و بيرون آمدن آنان از دل خاك نيز در آستانه رستاخيز همين گونه است؛ چرا كه وقتى قدرت بى كرانى بتواند يكى از دو كار را انجام دهد،
«» (23)
انجام ديگرى براى او آسان است؛ امّا از آن جايى كه مردم زنده شدن زمين را در هر بهار به چشم خود ديده و سربرآوردن گل ها و گياهان از دل آن و روييدن دانه ها را تماشا كرده اند، برايشان عادى و طبيعى جلوه مى كند و در اين كار شگفت نمى انديشند و كسى هم آن را انكار نمى كند؛ امّا از آن جايى كه زنده شدن مردگان را نديده اند، بااينكه نظير زنده شدن زمين و روييدن گل ها و دانه ها به وسيله باران است، آن را سخنى شگفت انگيز مى پندارند و انكار مى كنند در حالى كه اگر نيك بينديشند درخواهند يافت كه اين دو كار شگرف نظير هم هستند و هر قدرتى كه بر انج__ام يك__ى از آن دو ت__وان__ا ب__اشد،
ب_ر انج____ام ديگ__رى ني___ز ت___وان__است.
از «ابن عباس» در تفسير آيه آورده اند كه: در روز رستاخيز نيز همين گونه به وسيله ف__روريخت__ن ب__اران، م__ردگان زن__ده شده و از دل گ__ورها سربرخواهند آورد.(1)
(24) «»
در آيات چندگانه پيش خداى فرزانه پس از ترسيم شكوه و عظمت قرآن و پيامبر گرامى، به ترسيم پندار شرك گرايان پرداخت كه زنده شدن مردگان و جهان پس از مرگ را پندار و انديشه اى شگفت آور و دور از ذهن عنوان مى دادند و در آياتى كه از نظرتان گذشت بر امكان معاد و زنده شدن مردگان استدلال مى كند. اين استدلال بر چند پايه اس_اسى استوار است:
1_ نخست ب__ه آف__رينش آسم__ان ها و نظ__ام بهت آور آن ت___وج__ه م__ى ده___د.
1. تفسير ابن عباس، ص 325.
«» (25)
2_ آن گاه به آفرينش زمين و گسترش بخشيدن آن كه بسان فرشى بى كرانه بر زير پاى انسان ها گسترده شده است.
3_ سپس به افكندن كوه ها در آن تا آن را كنترل نمايند.
4_ از پى آن به دنياى شگرف گل ها و گياهان و چگونگى رويش دانه ها و درختان از زمين خشك و بى آب و مرده توجّه مى دهد، كه چگونه دست تواناى آفرينش با ف__رود آم__دن ب__اران به زمي__ن م__رده ش__ور و حي__ات مى بخشد و دنيايى زيبا و تم___اش__اي__ى و تفك____رانگي____ز پ____دي____د مى آورد...
پس از ترسيم دقيق و ظريف اين استدلال به انسان روى مى آورد كه: هان اى انسان! اگر نيك بينديشى پيدايش رستاخيز نه دور از ذهن است و نه ناممكن چرا كه هرسال در بهارانِ طبيعت رستاخيزى را با اين شكوه و عظمت تماشا مى كنى و زمين مرده را در حال تجديد حيات مى نگرى، اگر به اين رستاخيز نيك بنگرى درخواهى يافت زنده شدن
مردگان نيز كارى است شدنى و مردگان نيز به اراده آفريدگار هستى روزى همين گونه از دل خاك سر برمى آورند و دگرباره زنده مى شوند و براى حساب و كتاب و پاداش و كيفر به دادگاه رستاخيز مى روند! آرى، زنده شدن مردگان نيز چيزى بسان زنده شدن زمين مرده و روييدن گل ها و گياهان و دانه ها از دل آن است. كَذلِكَ الْخُرُوجُ.(1)
(26) «»
خُشَّع__اً أَبْص__ارُهُمْ يَخْ_رُجُ_ونَ مِ_نَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ.(2)
در حالى كه چشمان آنان [از شدت ترس] فرو افتاده، از گورها سر برون مى آورند، چن__ان كه گ__ويى ملخ هايى پراكنده اند؛
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 26 صفحه 321 تا 326 .
2- 7 / قمر .
«» (27)
اَجْداث: جمع «جَدَث» به مفهوم گور آمده و «جَدَف» نيز به همين معنا مى باشد.
در اين فراز بدان دليل از چشم ها به فرو افتادگى و خضوع و خشوع وصف مى گردد، كه نشان عزت و سرفرازى و يا ذلت و خوارى انسان را مى توان در نگاه او دي__د و دري__افت ك_ه درون او چ__ه خب___ر اس__ت.
يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ
از گورهاى خويش سر بر مى آورند؛ چنان كه گويى ملخ هايى كه پراكنده اند، ب____دون ه____دف ب___ه ه___ر س_____و مى دون____د.
به بيان روشن تر منظور آيه اين است كه: آنان در روز رستاخيز در حالى كه چشم هايشان از شدت هراس و وحشتِ رويدادهاى سهمگين رستاخيز فرو افتاده است، از گورهاى خويش سر بر مى آورند و به صورت درهم و برهم و پراكنده و موج آسا و بدون هدف به هر سمت و سو مى دوند.
(28) «»
از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه انگيزش انسان در روز رستاخيز با همين جسم و اين پيكر خواهد بود،
نه به صورت انگيزش روح ها و جان ها؛ چرا كه در گورها همين جسم ها خفته اند و زمانى كه قرآن روشنگرى مى كند كه آنان ملخ وار از گورهاى خويش سر بر مى آورند، نشان مى دهد كه رستاخيز و معاد جسمانى خواهد بود، نه روحانى.(1)
«قَتادَة» مى گويد: آيا م__ا زمي__ن را ب__راى زن__دگى شم__ا گست___رش نبخشيديم؟
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 27 صفحه 146 تا 147 .
«» (29)
وَ الْجِب_______الَ أَوْت______اداً (1)
و كوه ها را [بسان] ميخ هايى [براى زمين نگردانيديم]؟!
وَتَد: اين واژه به معن__ى ميخ بسيار سخت آم__ده است.
وَ خَلَقْن_____اكُ___مْ أَزْواج___اً (2)
و شما را [به صورت] جفت آفريديم.
و آيا كوه هاى بلند و سر به آسمان كشيده را، بسان ميخ هايى براى كنترل حركت و ل_________رزش آن نگ________رداني___دي_م؟
ممكن است منظور اين باشد كه: آيا شما انسان ها را به صورت شكل هاى
1- 7 / نباء .
2- 8 / نباء .
(30) «»
گوناگون نيافريديم؟ امّا به باور پاره اى: ما شما را به صورت نر و ماده و يا مرد و زن آف__ريديم تا ضم__ن بهره ورى از زندگى و وجود يكديگر، نسل شما نيز تداوم يابد.
و از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه: ما شما را به صورت سياه و سفيد و ك_وچك و بزرگ و زرد و سرخ و گوناگون آفريديم.
وَ جَعَلْن______ا نَ__وْمَكُ___مْ سُب___ات____اً (1)
و خوابتان را [مايه] آسايش [و آرامش] گردانيديم.
سُبات: اين واژه از ريشه «سَبَتَ»، در اصل به معنى قطع نمودن آمده، و به همين تناسب در تعطيل ساختن كار و تلاش براى آسايش و استراحت به كار مى رود. و نامگذارى روز شنبه به عنوان «يَوْمُ السَّبْت» در ميان يهود _ براى تعطيل ساختن تلاش و ك___ار روزانه _ از همي__ن ريشه است.
در تفسير اين آيه آن ديدگاه ها متفاوت است:
1- 9 / نباء .
«» (31)
1 _ به باور پاره اى منظور اين است كه: ما خواب را مايه آسايش بدن و آرامش خ____اطر شم____ا ق_______رار دادي_____م.
2 _ امّا به باور «ابن انبارى» منظور اين است كه: ما خواب را وسيله وانهادن كار و ت__لاش براى است__راحت گ____ردانيديم.
3 _ و از ديدگاه برخى ما خواب را برايتان حالتى ميان مرگ و زندگى قرار داديم.
وَ جَعَلْن___َا اللَّي__ْلَ لِب__اس__اً (1)
و شب را [برايتان] پوششى ساختيم.
و شب را پرده و پوششى قرار داديم كه با سايه گستر شدن خود همه چيز را ف__رامى گي__رد و در آرامش ف__رو مى برد.
1- 10 / نباء .
(32) «»
وَ جَعَلْن___َا النَّهارَ مَعاشاً (1)
و روز را براى گذران [و اداره] زندگ__ى قرار داديم.
و موهبت «روز» را براى گذران و اداره زندگى و فراهم آوردن امكانات و وس__ايل م__ورد ني_از براى ادام__ه حي__ات آف___ريديم.
وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً (2)
و بر فراز [سر] شما هفت آسمان استوار بنا نموديم.
وَ جَعَلْنا سِ__راجاً وَهّاج_اً (3)
و چراغى درخشان پديد آورديم.
وَهّاج: از ريشه «وَهَجْ» به معنى روشنايى و شعله و حرارت آتش و آفتاب مى ب__اشد كه از ف__اصل__ه اى دور ه__ويداست(1).
1- 11 / نباء .
2- 12 / نباء .
3- 13 / نباء .
«» (33)
«مُقاتِل» مى گويد: خورشيد را پديد آورنده هستى به صورت كانونى از نور و حرارت آفريده است؛ چرا كه واژه «وَهجْ» به معن__ى نور و ح__رارتى است كه از آت___ش ب__راف_روخت_____ه زب___ان_____ه مى كش____د.
وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِ__راتِ ماءً ثَجّاجاً (2)
و از ابرهاى باران زا، آبى ريزان فرود آورديم؛
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا
1 _ مفردات راغب ؛ لسان العرب،
واژه «وَهَج».
2- 14 / نباء .
(34) «»
يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَ_اوَاتِ وَلَا فِ_ى الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لاَ أَكْبَرُ إِلاّ فى كِتَابٍ مُبِينٍ(1)
و آنان كه كفر ورزيدند، گفتند: رستاخيز بر ما فرا نخواهد رسيد! [هان اى پيامبر! به آنان [بگو: چرا، بى گمان بر شما خواهد آمد به پروردگارم سوگند، [آن] داناى نهان كه هموزن ذره اى، نه در [كران تا كران] آسمانها و نه در زمين از او دور [و پوشيده[ نم_ى ماند؛ و نه كوچك تر از آن و نه ب__زرگ تر از آن نيست جز اينكه در كتابى روشن ب__ه ثبت رسي______ده اس_____ت.
در آيه مورد بحث در اشاره به پندار شرك گرايان و ظالمان درباره رستاخيز و جهان پس از مرگ مى فرماي_د:
1- 3 / سَبَأ .
«» (35)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ
و كف__رگ__رايان گفتن__د: رست__اخيزى در ك__ار نيست و چني__ن روز و ساعتى براى ما نخواهد آم_د!
قُ__لْ بَل__ى وَ رَبِّ__ي لَتَ___أْتِيَنَّكُمْ
هان اى پيامبر! بگو: چرا، به پروردگارم سوگند رستاخيز براى شما نيز خواهد آمد.
عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْ_زُبُ عَنْ_هُ مِثْقَ_الُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ
او داناى نهان است و آنچه را همه نمى دانند و دانش آنها بر همگان پوشيده است، براى او آشكار است، به گونه اى كه به اندازه سنگينى ذره اى در آسمانها و زمين از قلمرو دانش بى كران او دور و پوشيده نمى ماند و او از كران تا كران هستى آگاه و به ن__اچي__زت___ري__ن ذرّات آف____رينش دان____اس_______ت.
وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ
(36) «»
و كوچكتر و بزرگتر از هموزن ذرّه اى در آسمانها و زمين نيست جز اينكه همه آنها در كتابى روشن و روشنگر به ثبت رسيده است.
منظور
از اين كتاب شگفت آور، لوح محفوظ است كه در تفسير سوره يونس در م_______ورد آن روشنگ______رى گ________ردي___د.
با اين بيان آفريدگار هستى پندار كفرگرايانى را كه فرارسيدن رستاخيز و روز كيفر و پاداش را انكار مى كردند، مردود اعلام داشته و روشنگرى مى كند كه روز رستاخيز در پيش است؛ و به پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمان رسيد كه براى تأكيد مطلب سوگند ياد كند؛ و از پى آن از دانش بى كران خويش سخن به ميان آورد و روشن ساخت كه ذات پاك او از گذشته و آينده آگاه است و چيزى در كران تا كران آسمانها و زمين و يا
«» (37)
عملكرد بندگان بر او پوشيده نمى ماند.(1)
أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُ_______رُوجٍ(2)
پس آيا به آسمانِ فراز سرشان ننگريسته اند كه ما چگونه آن را ساخته و آراسته اش
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 22 صفحه 135 تا 137 .
2- 6 / ق .
(38) «»
كرده ايم و در آن هيچ گونه شكافتگى [و گسستگى [نيست؟!
«فُ_____رُوج»: س_____وراخ ه_____ا و شك_____اف ه_____ا.
قُلْ اَمَرَ رَبّى بِالْقِسْطِ وَاَقيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ كَما بَدَاَكُمْ تَعُودُونَ.(1)
بگو: پروردگارم به داد گرى [در همه ميدانها و شرايط [فرمان داده است، و [نيز خواسته است كه [در كنار هر سجده گاهى [كه براى نماز برمى گزينيد] با همه وجود به سوى او روى آوريد و در حالى كه دين خويشتن را براى او [پاك و [خالص مى سازيد وى را بخ_واني_د. همانگ_ونه كه شما را پديد آورد [به س_وى او [باز خ__واهيد گشت.
در فراز پايانى آيه شريفه زيباترين و كوتاه ترين استدلال براى ترديد ناپذير بودن رستاخيز و آفرينش دگرباره انسانها را ترسيم مى كند و مى فرمايد: همانگونه كه پديد آورن__ده هست__ى شم_ا را پ__دي__د آورد، دگ__رباره ب_ه س___وى او باز خواهيد گشت.
كَم_ا بَ__دَاَكُمْ تَعُ___ودُونَ.
1- 29 / اعراف .
«» (39)
در مورد پيوند اين فراز به ديگ_ر ف__رازهاى آيه ش___ريفه يا آيات گذشته ديدگاه هايى ارائه ش__ده اس____ت:
1 _ به باور برخى منظور اين است كه پروردگار خويش را از روى اخلاص بخوانيد و بپرستيد؛ چرا كه سر انجام به سوى او باز مى گرديد و پاداش خود را دريافت مى داريد. اگر براستى دريافت اين حقيقت برايتان دشوار است، به آغاز آفرينش و پيدايش خود بنگريد و بدانيد كه همان گونه كه آفريدگار هستى شما را از نيستى به هستى آورد،
دگر باره پس از مرگ و خاك شدنتان، به كالبد خاكى شما حيات بخشيده و با آفرينشى تازه شما را بر مى انگيزد.
2 _ امّا به باور «زَجّاج» اين فراز از آيه شريفه، به آيه 25 همين سوره پيوند مى خورد(1) ومنظور اين است كه آفريدگار هستى پس از مرگ و پايان زندگى شما در اين سرا، بار ديگر شما را براى روز رستاخيز از دل خاك بيرون مى آورد و زندگى مى بخشد؛ چرا كه زنده ساختن دگر باره شما، براى او دشوارتر از آفرينش نخستين شما نيست. و بدين سان براى شرك گرايانى كه روز رستاخيز را انكار مى كردند و آن را دشوار و يا ناممكن مى پنداشتند استدلال مى كند كه اين براى آفريدگار هستى آسان اس______ت.
(40) «»
3 _ از ديدگاه «ابو مسلم» اين فراز از آيه پيوندى به گذشته ندارد و خود نكته اى جداگانه است و اين پيام را مى دهد كه هان اى بندگان خدا به هوش باشيد كه خدا همان گونه كه همه شما انسانها را از خاك آفريد، بار ديگر به خاك بر مى گرديد. اين آيه، درست بسان آن آيه است كه مى فرمايد: ما شما را از خاك آفريديم و شما را به خاك باز مى گردانيم و دگر باره شما را از خاك بيرون خواهيم آورد: مِنْهُمْ خَلَقْن__اكُمْ...(1)
1 _ فيها تَحْيَوْنَ...
«» (41)
4 _ و از ديدگاه برخى نيز منظور اين است كه همان گونه كه در آفرينش نخستين برهنه ديده به جهان گشوديد و هيچ نداشتيد، در روز رستاخيز نيز همان گونه بر انگيخته مى شويد.
از پيامبر گرامى در اين مورد آورده اند كه فرمود: تَحْشُرُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ عُراةً حُفاةً غُبْرا.(2) در روز رستاخيز پابرهنه، عريان و بدون
پوشش برانگيخته خ__واهيد ش____د.
1 _ 55 / طه .
2 _ صحيح مُسْلِم، ج 4، ص 2194 كتاب الْجَنَّة؛ تِرْمذى، ج 4، ص 615 _ 616.
(42) «»
قرآن در آيه ديگرى در مورد آفرينش دگر باره انسان مى فرمايد: همان گونه كه بار نخست آفرينش را آغاز كرديم، دگرباره آن را باز مى گردانيديم... كَما بَدَأْنا اَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ...(1)
5 _ و پاره اى نيز بر آنند كه منظور آيه شريفه اين است كه همان طورى كه جهان را ب__درود گفت__ه ايد، دگ__رب__اره بر انگيخت__ه مى ش__وي__د : انس__ان با ايمان با همان ب__اور و عملك_______ردش و مش____رك و بي___دادگ___ر ني____ز با هم___ان اعتقادش .(2)
1 _ 104 / انبياء .
2- تفسير بيان 30 جلدى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 8 صفحه 238 تا 243 .
«» (43)
پس از ترسيم آفرينش آسمانها و زمين و پديد آوردن نظام شگرف آنها در دو آيه پيش، اين_ك ق__رآن ديگر شگفتى ه__اى جه_ان هستى و قدرت بى كران پديد آورنده آن ه______ا را بي__________ان م__ى ف__رم______اي______د:
وَ هُ__وَ الَّ__ذى يُ_رْسِلُ ال_رِّي_احَ بُشْ_را بَيْنَ يَ_دَىْ رَحْمَتِ_ه
و او كسى است كه بادها را پيشاپيش باران رحمت خود به عنوان نويد رسان مى فرستد، تا با اين بادهاى برخاسته از درياها و اقيانوسها زمين مرده را زنده سازد، و تا آنها با بشارت به آمدن باران، براى مردم نويدى شادى بخش بياورند.
حَتّ__ى اِذا اَقَلَّتْ سَح__اب__ا ثِق__الاً سُقْن__اهُ لِبَلَ__دٍ مَيِّ_تٍ
تا آنگاه كه بادها ابرهاى گرانبار و آكنده از آب را بردارند، ما آنها را به سوى سرزمينى كه از شدّت خشكى و بى آبى و فقدان گل و گياه، مرده است، به حركت
(44) «»
مى آوريم. و بدين سان با گردآمدن ابرهاى پراكنده از نقاط مختلف در يك نقطه به
وسيل__ه ب__اده__ا، ري__زش ب__اران آغ__از مى گ____ردد.
فَاَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَاَخْرَجْنا بِه مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ
پس ب__ه وسيل__ه اين اب__ره__اى گ__رانب__ار، باران ه__اى زن__دگى ساز بر س__رزمين هاى مرده مى ب__ارانيم و مي__وه ها و دانه هاى گوناگون را به وسيله آن آب ه__اى آسمان__ى از دل خ__اك تي_ره بر مى آوريم.
كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْت__ى لَعَلَّكُ__مْ تَذَكَّرُونَ.
آرى همان گونه كه گياهان و درختان را از خاك تيره مى رويانيم و بر مى آوريم، مردگان را نيز در آستانه رستاخيز از دل زمين بيرون آورده و به آنها زندگى ديگرى مى بخشيم، باشد كه شما به خود آييد و بينديشيد و عبرت گيريد و در يابيد كه آن قدرت بى همانندى كه بر رويانيدن گلها و گياهان رنگارنگ و بر پديد آوردن درختان و ميوه هاى گوناگون از خاك تيره تواناست، همو مى تواند مردم را پس از مرگ، دگ__رب___اره در آست_انه رست____اخيز زن____ده س___ازد.
«» (45)
«بَلْخى» با استدلال به اين آيه مباركه مى گويد: بسيارى از رويدادها و پديده ها به واسطه ديگر پديده ها و وسايل و اسبابى كه آفريدگار هستى قرار داده است، پديدار مى گردند. براى نمونه: گياه با كمك آب و به وسيله ريزش باران و مساعد شدن زمين مى رويد. با اين بيان پاره اى از پديده ها را آفريدگار هستى بدون هيچ واسطه اى پديد آورده است و پاره اى را با واسطه و وسيله ديگرى. و اين سخن هيچ ناهماهنگى و ناسازگارى با يكتاگرايى ندارد، و شرك و انحراف آنجا پديد مى آيد كه كسى اين ابزارها و وسايل طبيعى را پديده و آفريده شده نداند و آنها را قديم پندارد؛ در آن ص_____ورت است ك___ه ب___راى يكت___ا آف_ريدگار هستى همت___ا پنداشته است.
اين ديدگاه را گروهى نمى پسندند و بر اين باورند كه اين درست است كه
خدا به طور طبيعى گياه و دانه را به وسيله باران مى روياند، امّا اين بدان معنى نيست كه جز به اين شيوه ممكن نيست، بلكه او توانايى آن را دارد كه اگر خواست و مصلحت دينى و دنيوى ايجاب نمود، آنها را بدون باران بروياند و واسطه اى قرار ندهد.(1)
(46) «»
وَلَوْ اَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِى الاَْرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَاَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَاَوُا الْعَ_ذابَ وَ قُضِ_ىَ بَيْنَهُ_مْ بِ__الْقِسْطِ وَ هُ_مْ لا يُظْلَمُ_ونَ.(2)
و هر كسى كه [در زندگى] ستم كرده است، اگر [تمام [آنچه در زمين است از آن او باشد، بى ترديد [از هراس روز رستاخيز و كيفر سهمگين آن، همه [آن را براى باز خريد [و نجات] خويش مى دهد. و هنگامى كه عذاب [آن روز را [ببينند، [از
1- تفسير بيان 30 جلدى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 8 صفحه 306 تا 308 .
2- 54 / يونس .
«» (47)
عملكرد خود سخت پشيمان مى شوند [اما پشيمانى خود را نهان مى دارند و ميان آنان ب_راس__اس ع___دالت داورى ش_ده و ب_ر آن_ان ست_م نخ_واه_د رفت.
«افْتِداء»: چيزى به جاى رهايى و نجات چيز ديگر قرار دادن.
وحشت و هراس سهمگينى كه از ديدن عذاب به بيدادگران و شرك گرايان دست مى دهد به گونه اى است كه آنان حاضرند اگر هر كدام تمام ثروتها و امكانات روى زمين را داشته ب___اشند هم__ه را يكج__ا در برابر ره_ايى خود بدهند.
«اِبْن عَبّاس» منظور از «ستم» در آيه شريفه را شرك مى داند، امّا ديگران آن را به بي__دادگرى و ست__م در ح_ق ه_ر كس و ه_ر چي_زى معن_ا ك__رده اند.
وَاَسَ____رُّوا النَّ__دامَ___ةَ لَمّ______ا رَاَوُا الْعَ___ذابَ
و هنگامى كه عذاب را ببينند سخت ندامت زده مى شوند، امّا پشيمانى خود
را نهان مى سازند.
(48) «»
به باور پاره اى منظور اين است كه سردمداران و رهبران شرك و استبداد پشيمانى خ_ويشتن را از دنب_اله روان خ_ود پنه__ان مى س__ازن_د.
پاره اى همچون «جُبّائى» و «ابوعُبَيْدِه» برآنند كه: و چون عذاب سهمگين را بنگرند، پشيمانى خود را آشكار مى سازند. امّا «اَزْهَرى» مى گويد اين سخن، درست نيست؛ چرا كه «اِسْرار» به مفهوم اظهار و آشكار ساختن نمى آيد و اين واژه «اِشْرار» است ك__ه ب__ه مفه__وم آشك__ار س__اختن آم__ده است.
وَ قُضِ_ىَ بَيْنَهُ_مْ بِ_الْقِسْ_طِ وَهُ_مْ لايُظْلَمُونَ.
آنگاه است كه ميان آنان به عدل و داد داورى شده و به هيچ يك از آنان در كيفر و مجازات، بيدادى نخواهد رفت؛ چرا كه آنان اين كيفر دردناك را خود با بدانديشى و عملكرد نادرست خود براى خويشتن آماده ساخته اند.
از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه: اينان هنگامى كه به آتشهاى شعله ور دوزخ وارد مى شوند، ندامت عميق خود را نهان مى دارند تا از سوى دشمنانشان مورد نك_وه__ش ق_رار نگي____رند.(1)
«» (49)
21. وَ كَذلِكَ اَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ لا رَيْبَ فيها اِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ اَمرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيانا رَبُّهُمْ اَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّ_ذينَ غَلَبُ_وا عَل_ى اَمْ_رِهِمْ لَنَتَّخِ__ذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدا.(2)
و ما اين گونه [مردم شهر و نيز مردم روزگاران را] بر [سرگذشت شگفت انگيز
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 11 صفحه 179 تا 180 .
2- 21 / كَهْف .
(50) «»
[ آنان آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا [در مورد رستاخيز [حق است و در [فرا رسيدن [رستاخيز هيچ ترديدى نيست، [اين آگاهى [آنگاه پديد آمد كه آنان ميان [جامعه] خود در كارشان [كه فرا رسيدن رستاخيز باشد] با يكديگر ستيزه مى كردند؛
پس [آن كسانى كه رستاخيز را باور نداشتند] مى گفتند: [بياييد و [بر [در غار [آنان بنايى [براى يادبود [بسازيد [تا آرامگاه آنان از ديده ها پوشيده بماند [پروردگارشان به حال آنان داناتر است، امّا كسانى كه [به رستاخيز ايمان داشتند و] بر كار خود چيره شده [و با آگاهى از راز آنان، آن رويداد عجيب را سندى زنده بر امكان رستاخيز مى ديدند]، گفتند: بى گمان ما [براى جاودانه ماندن ياد و نام آنان] بر در غار آنان سج___ده گ____اه___ى خ___واهي__م س____اخت.
«عَثَر»: از ريشه «اِعْثار» به مفهوم آگاهى بخشيدن و توجّه دادن است و «عاثُور» گودالى است كه براى شكار شيركنده مى شود.
«» (51)
قرآن در ترسيم فراز شگفت انگيز ديگرى از اين داستان تفكرانگيز و الهام بخش مى ف__رم__ايد: وَ كَ__ذلِكَ اَعْثَ__رْنا عَلَيْهِ_مْ
و همان سان كه آنان را به خوابى چندصد ساله فروبرديم و آنگاه بيدارشان ساختيم، درست همان گونه مردم آن س__رزمين و ديگ_ر عص__رها و نس__ل ها را از س_رگذشت به__ت آور آن____ان آگ___اه كردي__م .
در چگ___ونگ_____ى اي____ن روي____داد عجي___ب مفس___ران آورده ان___د ك______ه:
پس از فرار هدفدار و هجرت قهرمانانه آن مردان آگاه و آزادى خواه و پناه بردنشان به آن «غار» و آن پناهگاه طبيعى، فرمانرواى بدانديش و ددمنش آن سرزمين دستور داد كه تلاشى براى بيرون كشيدن آنان از عمق غار صورت نگيرد بلكه دهانه غار با مصالح ساختمانى مسدود گردد تا مخالفان استبداد در آن زندان طبيعى از گ__رسنگ__ى و تشنگ___ى ج__ان سپ__ارند و هم___ان__جا گ__ورست__ان آن__ان گ__ردد...
(52) «»
پس از انجام اين شقاوت به وسيله گماشتگان ستم و فريب، دو عنصر با ايمان و آزادى خواه ديگر، نام و نشان و انديشه و هدف آنان و بيداد حكومت را بر لوحى نگاشتند و با جاسازى
آن در صن__دوق_ى از «مس» و ق__رار دادن آن در ت__ابوتى از فلز ماندنى، آن را در ديوار دهانه غار نه__ان كردند، ب__دان امي__د كه در نسل هاى آينده مردمى توحيدگرا و آزادى خواه با درآوردن و خواندن آن سنگ نوشته ها از سرگذشت آزاد مردان روزگار آنان آگاه گردند.
راستى زندگى هماره در حال دگرگونى است و جز ذات پاك و بى زوال خدا چيزى ماندگار نيست. استبداد زمان اصحاب كَهْف و جامعه آنان نيز به پايان عمر خود رسيدند و رفتند... و پس از «دقيانوس» فرمانرواى درست انديش و شايسته كردارى
«» (53)
به نام «ندليس» زمام امور آن سرزمين را به كف گرفت در عصر او آزادى انديشه و عقيده محترم شمرده شد و مردم آزادانه گروهى راه توحيد و تقوا و ايمان به خدا و روز رستاخيز را گام سپردند و دسته اى نيز راه شرك را و در نتيجه رستاخيز را مورد ت_______ردي________د ق__________رار دادن________د.
آن مرد درست انديش از اين كشمكش بيهوده فكرى آزرده خاطر شد و عاجزانه رو ب__ه ب__ارگ___اه خ___دا ك________رد ك______ه:
پروردگارا! تو بر كشمكش اين مردم در مورد رستاخيز گواهى، به شكوه و معنويت خودت سوگند كه دليلى روشن و روشنگر براى اينان پديدار ساز و برهانى گويا بفرست تا دريابند كه رست__اخيز حق و ف__رارسيدنى است و هيچ ترديدى در آن راه ن____دارد.
(54) «»
و آنگاه بود كه خداى پرمهر به قلب يكى از مردم آن روزگاران و آن سرزمين الهام فرمود كه ديوار آن غار را بردارد و با گشودن دهانه آن براى گوسفندان خويش جايگاهى براى استراحت صحرايى فراهم آورد و درست با تخريب دهانه غار، آن خفتگان چند صد ساله نيز از خواب شيرين بيدار شدند و با احساس گرسنگى، يكى را براى فراهم آوردن غذا به سوى شهر گسيل داشتند.
پس از اي__ن روي__داد شگف__ت ب__ود ك__ه م__ردم شه__ر از ح__ال و روز «اصحاب كَهْف» آگاهى يافتند و شاه را در جريان قرار دادند تا هر چه سريعتر به سوى
آن غار برود و نمونه اى از دلايل روشن و روشنگر خدا، در زنده شدن مردگان و بيدار شدن خفتگ_____ان چن______د س______ال__ه را نظ___اره كن___د.
او با دري_افت خب_ر آن روي_داد شگ_رف خ_داى را سپ_اس گفت و به همراه مردم ب_ه س_وى غ_ار رهسپ_ار گ_رديد.
«» (55)
آي__ه ش__ريفه در ت__رسيم ه_دف اين روي__داد تفك__رانگي___ز مى ف___رم___اي___د:
لِيَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ
ما اي_ن گونه م_ردم را از حال آنان آگاه ساختيم تا بدانند كه وع_ده خ_دا حق است.
وَ اَنَّ السّ__اعَ___ةَ لا رَيْ____بَ فيه__ا
و در فرا رسيدن رستاخيز هيچ ترديدى نيست.
آرى، شاه و مردم آن سرزمين از اين رويداد عجيب آگاه شدند و ثمره آن اين بود كه آنان دريافتند كه وعده خدا در مورد فرارسيدن رستاخيز و زنده شدن مردگان براى حساب و كتاب و پاداش و كيفر ترديدناپذير است، چرا كه وقتى قدرتى بتواند گروهى را صدها سال به خواب عميق فرو برد و در آن حال زنده نگاه دارد و پس از آن خواب شگفت و چند صد ساله بيدار كند، چرا نتواند جان آنان را برگيرد و آنگاه
(56) «»
آنان را در آست__انه رست__اخيز زن__ده س______ازد؟
اِذْ يَتَن___ازَعُ__ونَ بَيْنَهُ___مْ اَمْ___رَهُمْ
و ما اين برنامه آموزنده را هنگامى پياده ساختيم و اين دليل روشن و روشنگر را روزگارى پديد آورديم كه مردم آن زمان در مورد زنده شدن مردگان و فرارسيدن رست_____اخي___ز ب__ا ه___م كشمك___ش داشتن____د.
آنان در اين مورد به سه گروه تقسيم مى شدند:
1 _ گروهى رستاخيز و زنده شدن مردگان را نمى پذيرفتند و آن را ممكن نم_ى پن_داشتند.
2 _ گروه ديگرى بر اين باور بود كه رستاخيز فرا مى رسد و اين وعده خداست،
«» (57)
امّا روح و جان انسان ها در روز رستاخيز محشور
مى گردند و بس، چرا كه جسم آنان مت__لاشى ش__ده است و روح م__ان__دگ___ار است.
3 _ امّا گروهى ديگر بر اين باور پاى مى فشردند كه در آستانه رستاخيز خداى توانا مردگان را زنده مى سازد و مردم با جسم و جان و كالبد و روان به صحراى محشر مى روند.
به باور «اِبن عَبّاس» منظور از اين كشمكش نه اختلاف در مورد رستاخيز، بلكه در مورد اصحاب كَهْف است، چرا كه شاه و مردم پس از آگاهى از جريان شگفت انگيز آنان، در مورد مدت طولانى خوابشان و نيز، در مورد شمار آنان و چگونگى گراميداشت ياد و نامشان و همچنين در مورد پناهگاهشان دستخوش بحث و گفتگو شدند، چرا كه پس از ورود شاه و مردم به آن غار و اطراف آن و آغاز پرس وجو از آن__ان، ب_ه حكم_ت خ__دا آن__ان روى زمي_ن دراز كشيدند و جه_ان را به درود گفتند.
(58) «»
و ش____اه و م_____ردم ب___ا پيك___ر س____رد و بى ج____ان آن___ان روب____ه رو ش__دن___د.
شاه گفت: راستى كه رويداد شگفتى است! اينك چه بايد كرد؟ برخى گفتند: بايد بناى يادبودى بر سر آنان بنياد كنيم تا سرگذشت شگفت انگيز آنان هماره الهام بخش عص__رها و نس__ل ها ب__اش____د.
اما پاره اى بر آن بودند كه به جاى ساختن آرامگاه و مقبره براى آنان در آستانه غار مسجد و معبدى ساخته شود تا پرستشگاه يكتاپرستان گردد.
و اي__ن بح__ث و گفتگ___و پس از م___رگ آن___ان پيش آم__د.
فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيانا
گروه شرك گرا پيشنهاد كرد كه: در برابر غار و پناهگاه آنان بنايى برپا داريد و آنان را رها كنيد تا از چشم انداز م__ردم نه__ان شوند و گفتگوها در مورد آنان فروكش كند.
رَبُّهُ__مْ اَعْلَ__مُ بِهِ___مْ
«» (59)
چرا كه خدا در مورد
مدّت خواب، چگونگى بيدارى، هدف از اين رويداد و ديگر پرسش هايى كه در اين سرگذشت شگفت انگيز مطرح است، داناتر و آگاه تر است.
به باور پاره اى اين فراز ادامه گفتار شرك گرايان نيست، بلكه گفتار پروردگار است و روشنگرى مى كند كه: پروردگارشان به حال آنان و اختلاف مردم در مورد پ_رسش هايى كه در م__ورد آن__ان مط__رح ش___ده، دانات_ر است.
اما به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه خدا بهتر مى داند كه آنان زنده هستند و دگرباره به خواب رفته اند، يا جهان را به درود گفته اند. چرا كه برخى بر اين باورند كه اصحاب كَهْف جهان را _ پس از بيدارى _ به درود گفتند و پاره اى بر اين عقيده اند كه تا روز رست__اخي_ز در خ__واب عمي__ق و ط__ولانى هستن___د.
قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلى اَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدا.
(60) «»
فرمانرواى باايمان آن سرزمين و انبوهى از ياران و دوستان و طرفدارانش گفتند: در اينجا مسجدى بنياد مى كنيم تا پرستشگاه مردم توحيدگرا باشد و مردم از ياد و نام اصحاب كَهْف تا قيامت الهام گيرند و خداى يكتا را بپرستند و به ارزش هاى خ__داپسن__دانه آراست___ه ش___وند و درون ج__ان را پ__الايش و صف___ا بخشن____د...
به باور پاره اى، آنان دوستان و ياران«اصحاب كَهْف» بودند كه اين طرح را پيشنه____اد دادن_د.
و به باور پ__اره اى ديگ__ر، بزرگان آن شهر و آن سرزمين اين ايده را طرح كردند.
«حَسَن» در تفسير آيه مى گويد: منظور اين است كه آنان گفتند: در اينجا پرستشگاهى بسازيم تا هرگاه آنان از خواب گران خويشتن برخاستند، در آن نماز بخوانند...
و در روايت آمده است كه: وقتى فرستاده آن جوانان پرشور و باايمان كه براى
«» (61)
آوردن موادّ غذايى رفته بود، از شهر بازگشت و
دوستانش را از مدت خوابشان آگاه ساخت آنان از خدا خواستند كه از سر مهر آنان را به حال اوّل بازگرداند و اينجا بود كه خدا، آنان را به حال نخستين باز گردانيد و ميان آنان و مردم شهر فاصله افكند، ب__ه گ___ون______ه اى كه آن__ان نت__وانستن__د ب_____ه درون غ_____ار راه ي__ابن______د.(1)
يَا اَيُّهَا النّاسُ اِنْ كُنْتُمْ فى رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَاِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِى الاَْرْحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَلٍ مُسَمّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّكُمْ وَ
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 15 صفحه 329 تا 337 .
(62) «»
مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ اِلى اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَىْ لايَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الاَْرْضَ هامِدَةً فَاِذا اَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ اَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ. (1)
هان اى مردم! اگر در برانگيخته شدن [مردگان [ترديدى داريد، [بدانيد كه [ما شما را از خاكى [ناچيز و بى مقدار]، آن گاه از نطفه اى [بى ارزش]، سپس از خونى بسته و پس از آن از پاره گوشتى، با آفرينشى تمام و [يا [ناتمام آفريديم تا [بدين وسيله قدرت و دانش وصف ناپذير خود را [براى شما آشكار سازيم؛ و آنچه را بخواهيم، تا سرآمدى معيّن، در رحم ها نگاه مى داريم؛ آن گاه شما را به صورت كودكى [از شكم مادرانتان [خارج مى سازيم؛ سپس [شما را مى پروريم] تا به رشد خود برسيد؛ و از
1- 5 / حجّ .
«» (63)
ميان شما كسى است كه [پيش از رسيدن به مرحله سالخوردگى [جانش برگرفته مى شود؛ و از شما كسى [نيز [هست كه به [دوران سالخوردگى
و [پست ترين [مرحله [زندگى بازگردانيده مى شود تا پس از دانشى [كه به دست آورده است،[ چيزى نداند و [نشانه ديگر قدرت ما اين است كه [زمين را [پيش از بارش باران[ بدون [گل و] گياه مى نگرى، آن گاه چون آب بر آن فروفرستاديم، [با رويش گياهان[ مى جنبد و برمى آيد و از هر نوع [گل و گياه [زيبا و [تفكرانگيز [مى روياند [و بينن__دگان را به خ__ود مج__ذوب مى سازد].
«مُضْغَه»: پاره اى گوشت جويده شده.
«هامِدَه»:ازريشه«هُمُود»برگرفته شده،ازمفهوم خشكيدن وكنده شدن آمده است.
«بَهيج»: ب___ه زيب__ايى و نيك___وي__ى چه____ره و منظ_____ره گفت___ه مى ش____ود.
از آن جايى كه بيشتر كشمكش هاى كفرگرايان در مورد معاد و زنده شدن مردگان
(64) «»
بوده اينك قرآن روى سخن را به مردم به ويژه انكارگران معاد و جهان پس از مرگ نموده و با ترسيم نمونه ها و صحنه هايى از معاد در همين زندگى دنيا و از راه توجه دادن به دگرگونى هاى دوران جنين و تحولات شگفت انگيز زمين به هنگام رويش و رشد گل ها و گياهان، به دلايل معاد در عالم جنين و گياه پرداخته و مى فرمايد:
يَا اَيُّهَا النّاسُ اِنْ كُنْتُمْ ف_ى رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَاِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ
هان اى مردم! اگر در مورد در پيش بودن معاد و جهان پس از مرگ در ترديد هستي__د ب___داني___د ك__ه م__ا شم___ا را از خ___اك__ى ناچي___ز آف___ري__ده اي_م.
به بيان ديگر، قرآن روشنگرى مى كند كه يكى از دلايل معاد اين است كه اصل و ريشه و تبار شما انسان ها از آدم است و او نيز از مشتى خاك بى مقدار. هنگامى كه قدرتى بتواند خاك را به صورت انسانى زنده پديد آورد، چرا نتواند استخوان هاى ف__رس___وده و پ___وسي___ده را زن___ده س___ازد و م____ردگان را دگ__رباره بي__افرين__د؟
«» (65)
در ادام______ه آي________ه ش______ريف__ه م_ى ف__رم___اي____د :
ثُمَّ مِنْ
نُطْفَ_ةٍ
آن گاه فرزندان همان آدم را از نطفه اى پديد مى آوريم كه بر اساس تدبيرى شگرف در رحم مادران قرار مى گيرد و بخشى از آن، از آنِ پدر و بخشى نيز از آنِ مادر اس________________ت.
ثُمَّ مِنْ عَلَقَ_ةٍ
آن گاه آن نطفه به خواست ما به ص__ورت خ____ون بست__ه اى پديدار م_ى گ___ردد.
ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ
پس آن خون بسته در مسير تكامل به صورت پاره گوشت جويده شده اى درم____ى آي________د.
مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ
(66) «»
آرى، گوشت جويده شده اى كه آفرينش آن تمام و يا ناتمام و بدون شكل است.
به باور پاره اى منظور صورت يافته و يا شكل نيافته است و هنوز داراى خطوط و نقش و نگ__اره__ا نيس__ت .
لِنُبَيِّ_____نَ لَكُ___مْ
همه اينها بدان دليل است كه پرتوى از قدرت و دانش و تدبير وصف ناپذير خود را در آفرينش انسان بر شما بنمايانيم و نشان دهيم كه ما بر هر كارى توانا و آگاهيم.
به باور پاره اى منظور اين است كه: تا بدين وسيله براى شما روشنگرى كنيم كه هر كس بر آغاز كارى تواناست، به بازگردانيدن و پديد آوردن نمونه اى ديگر از آن كار توانات_ر است و آن ك__ار ب__رايش آس__ان مى ب__اشد.
و به باور پاره اى ديگر، تا بدين وسيله چيزى را برايتان بيان كنيم كه در مورد پديد آمدن و فرا رسيدن آن در ترديد هستيد و ما بر آنيم كه ترديد شما را بزداييم تا
«» (67)
فرارسيدن آن را باوركنيد.
وَ نُقِرُّ فِى الاَْرْحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَلٍ مُسَمّى
و در رحم مادران، جنين هايى را كه بخواهيم تا مدتى مقرّر _ كه هنگامه به دنيا آم__دن ن__وزاد باشد _ قرار مى دهيم و نگاه مى داريم.
ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً
آن گاه شما را كه كودكى گشته ايد، پس از اين مراحل گوناگون از رحم
مادرتان بيرون مى آوريم. يادآورى مى گردد كه واژه «طِفْل» مصدر است كه در اين جا معناى جم______ع مى ده______د.
ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّكُمْ
پس هدف اين است كه شما به مرحله اى از رشد برسيد كه نيروى جسم و خردتان ب_ه كم__ال ن___ايل آي__د.
(68) «»
و به باور پاره اى تا به مرحل__ه بل_وغ برسيد.
وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى
و از شم__ا ب__رخى پيش از رسي__دن ب__ه م__رحل__ه رش__د و بل___وغ مى مي__رن__د.
وَ مِنْكُمْ مَ_نْ يُ__رَدُّ اِل__ى اَرْذَلِ الْعُمُ_رِ
و پاره اى به فروترين مرحله پيرى مى رسند.
اين مرحله را بدان دليل فروترين مرحله عمر مى نامد كه انسان در اين مرحله ديگر به انتظار مرگ مى نشيند و ديگر از آمدن سلامت و نشاط و جوانى و شادابى ن__ومي___د م__ى گ_____ردد.
لِكَيْ__لا يَعْلَ__مَ مِنْ بَعْ__دِ عِلْ__مٍ شَيْئاً
تا پس از دانشى كه به دست آورده است، چيزى نداند و دانستنى هاى خود را به ف__رام___وشى سپ______ارد.
«» (69)
«عِكْرِمه» مى گويد: كسى كه قرآن را با اخلاص و انديشمندانه بخواند، به اين روز نمى افتد چرا كه قرآن مى فرمايد:
ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلينَ اِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ(1)
آن گاه او را به فروترين و پست ترين مراتب بازگردانيديم، مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند كه پاداشى بى منّت خواهند داشت.
و در ترسيم صحنه اى از معاد در عالم گياه و تحوّلات تفكّرانگيز زمين به هنگام رويش گلها و گي__اه__ان كه دلي__ل ديگ__رى بر امكان معاد و فرارسيدن رستاخيز اس__ت مى ف__رم__اي___د:
1 . 5 و 6 / تين .
(70) «»
وَ تَ_رَى الاَْرْضَ هامِدَةً فَ_اِذا اَنْ_زَلْنا عَلَيْهَ_ا الْم_اءَ اهْتَ__زَّتْ وَ رَبَ__تْ
و تو اى انسان زمين را در مرحله اى خشك و بى گياه مى نگرى، اما هنگامى كه باران در آن مى بارانيم و آبى از آسمان بر آن فرو مى فرستيم، با رويش
گياهان و گل ها به جنب و ج__وش مى آيد و نش__اط و ش_ادابى و تحرّك و زندگى به آن باز مى گردد.
وَ اَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ
و از ان__واع گي_اهان زيب__ا و تفك_رانگي__ز و ش__ادى بخش مى روي_اند و منظ__ره دلپ__ذي_____رى پي__دا مى كن__د.(1)
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 17 صفحه 198 تا 204 .
«» (71)
أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ كَثِي__رًا مِ__نَ النَّ__اسِ بِلِقَ_اءِ رَبِّهِ_مْ لَكَافِرُونَ(1)
[آيا به نظام شگفت انگيز آفرينش ننگريسته] و آيا به خود نينديشيده اند كه خدا آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آن دو است. جز بر[اساس] حق و [براى [سرآمدى معيّن نيافريده است؟ بى گمان بسيارى از م__ردم دي_دار پ__روردگارشان را ناباورن__د!
اَجَل مُسَمّى: سرآمد و س_ررسيد مق_ررّ و معلوم.
قرآن بدان جهت اين تعبير را به كار مى برد كه انسان آن گاه كه با خويشتن خلوت مى كند و به ژرفاى جان و اعماق روح و گستره قلب خويش باز مى گردد، بهتر و بيشتر
1- 8 / روم .
(72) «»
مى تواند خرد خود را به كار گيرد و ش__ايسته تر و ظريف تر بينديشد و دقيق تر بي__ابد.
اينك جاى طرح اين پرسش است كه انسان خردمند و خردورز، چگونه در پرتو انديشه مى تواند به اين حقيقت ظريف برسد و دريابد كه آفريدگار هستى همه پديده ها را براساس حق آفريد؟
و نيز اين انسان چگونه مى تواند از اين راه به فرا رسيدن روز رستاخيز و ت__رديدناپذي__ر ب__ودن جه__ان پس از م___رگ پ__ى ب__رد و به آن يقي__ن پي__دا كند؟
در پ___اسخ باي___د گف___ت:
واقعيت اين است كه انسان هنگامى كه به آفرينش شگفت انگيز و سيما و سيرت متناسب و پرشكوه و زيباى خويش بنگرد و در
اين مورد نيك بينديشيد، در خواهد يافت كه پديده و حادث است و قدرتى دانا و توانا و فرزانه او را پديد آورده است؛ قدرتى كه پاينده و بر پادارنده و زنده و جاويد است و به تمام رموز و اسرار آفرينش و نظام شگفت انگيزش آگاه است و هموست كه انسان را با همه ابعاد و ويژگى هايش براساس ه__دف و حكمت آف__ريده و در ك__ار او بيهودگى و بى هدفى وجود ندارد؛ و درست از اين راه است كه به س_رچشمه هست__ى مى رس__د و ب__ه او ايم__ان م__ى آورد.
«» (73)
از دگر سو هنگامى كه نيك بينديشد، در مى يابد كه چنين هدفدارى و حكمتى چنين اقتضا مى كند كه روزى به نيك انديشى ها و كارهاى شايسته انسان پاداشى درخور و به بدكرداريها و بيدادگريهايش كيفر عادلانه داده شود؛ و اين نيز در گرو آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله و آوردن برنامه هاى آسمانى و دينى تا به انسان هشدار دهد كه در برابر هر كار ناپسند كيفرى خواهد چشيد و پاداش هر كار شايسته اش را در دنيا و آخ___رت دري__افت خواهد داشت و ب_دين سان انس__ان در پرتو ان__ديشه به مع__اد و رس_______الت و وح________ى ايم_______ان مى آورد.
و نيز با ژرف نگرى و انديشه پويا و بالنده در مى يابد كه آفرينش هستى و پديد آوردن پديده ها و انسان، براى پديدآوردنده هستى سودى ندارد، از اين رو به اين نكته دقيق و دگرگونساز مى رسد كه هدف از آفرينش سود برى و بهره مند شدن و ب__رخ___وردار گ__ردي___دن خ__ود پ__دي__ده ها و انس__ان و رش___د و كم___ال اوست.
(74) «»
در آخ___رين جمله آي____ه ش___ريفه مى فرمايد:
وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ
و بى گمان بسيارى از مردم، به فرارسيدن روز رستاخير
و پاداش و كيفر پ__روردگارشان در آن روز ناب_اورند و با خي__ره س__رى بسي_ار آن را انكار مى كنند.(1)
1- تفسير بيان 30 جلدى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 21 صفحه 62 تا 65 .
«» (75)
نَحْ____نُ خَلَقْن__اكُمْ فَلَ__وْ لا تُصَ___دِّقُ__ونَ.(1)
ما شما را آفريديم، پس چرا [اينك رستاخيز و آفرينش دگرباره را] باور نم_ى داري_د؟
حك_م پ_دي_ده ه_اى هم_انن_د يكس_ان اس_ت
ما هستيم كه شما را براى نخستين بار و آن گاه كه هيچ چيزى نبوديد، آفريديم و شما در حالى كه اين واقعيت را مى دانيد، چرا آفرينش دگرباره در آستانه رستاخيز را گواهى نمى كنيد؟ مگر نه اين است كه وقتى كسى توانست چيزى را پديد آورد و بي__افريند، ق__درت تك__رار آن را ني__ز دارد؟ و مگ__ر حكم پديده هاى همانند يكس__________ان نيس_____ت؟
1- 57 / واقعه .
(76) «»
أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ.(1)
پس به من خبر دهيد كه آنچه را [در قرارگاه رحم [مى ريزد،
أَ أَنْتُ_مْ تَخْلُقُ__ونَ__هُ أَمْ نَحْ____نُ الْخ__الِقُ__ونَ.(2)
[به راستى] آيا شما آن را [به صورت انسان [مى آفرينيد، يا ما [هستيم كه[ آف____رينن_______ده اي______م؟
تُمْنُون: اين واژه از ريشه «مَنى» برگرفته شده و در اصل به مفهوم اندازه گيرى ك__ردن آمده، امّا در آي__ه، منظ___ور افش__اندن يا ريختن نطفه در قرارگاه رحم است.
1- 58 / واقعه .
2- 59 / واقعه .
«» (77)
آيا شما از نطفه اى كه در قرارگاه رحم همسر خويش مى ريزيد آگاه هستيد؟ و مى دانيد كه همين نطفه ناچيز به فرزندى زيب__ا و دوست داشتنى تب__ديل خواهد شد؟
آيا شما از آن نطفه بى مقدار كودكى پديد مى آوريد يا ما هستيم كه آفريننده ايم؟ ما هستيم كه در مدّت رشد اين نطفه آن را ازمراحل گوناگون مى گذرانيم و پس از آفرينش هاى چندگانه، او را به صورت كودكى تماشايى به دنياى شما مى فرستيم، يا خود شما؟
هنگامى كه بينديشيد و دريابيد كه شما و ديگران هرگز قدرت اين كار را نداريد،
(78) «»
آن گاه در خواهيد يافت كه آفريدگار اين كودكان از اين نطفه هاى ناچيز،
خداى تواناست. و زمانى كه دريافتيد كه اين آفرينش هاى گوناگون و متنوع و مكرر از آن اوست، پس چرا در زنده ساختن مردگان در آستانه رستاخيز به اراده او ت__رديد م__ى كني______د؟ و اي____ن دومي____ن دلي__ل امك___ان مع______اد در اي____ن آي____ات.
نَحْ__نُ قَ__دَّرْنا بَيْنَكُ__مُ الْمَ__وْتَ وَ ما نَحْ__نُ بِمَسْبُوقِينَ.(1)
ما مرگ را ميان شما مقدّر ساخته ايم و ما هرگز درمانده نخواهيم بود،
1- 60 / واقعه .
«» (79)
ما هستيم كه پديده مرگ را در ميان شما مقدّر و مقرر ساختيم؛ بر اين اساس است كه پ__اره اى در دوران كودكى مى ميرند و پاره اى در جوانى؛ برخى در ميانسالى و ب___رخ__ى ديگ___ر در كهنس_____ال__ى.
وَ م__ا نَحْ__نُ بِمَسْبُ___وقِينَ
به باور پاره اى منظور اين است كه: و هيچ يك از شما بر آنچه ما مقرر كرديم، بر ما پيشى نجسته است، تا بتواند در عم__ر خ__ويش و آن مق__دار مق__رر كم و زياد نم__ايد.
امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: و ما هرگز درمانده نخواهيم شد. و اگر بخ___واهيم مى ت__وانيم عم___ر ج____اودانه هم ببخشي__م.
(80) «»
عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ.(1)
ك__ه نظي__ر شم__ا را ج__ايگزين [شم__ا انس__ان ها] س__ازي__م و شم__ا را در آن [جه___انى [ك___ه نم___ى داني________د، پ__دي___د آوري______م .
هدف از اين مقرر ساختن مرگ اين است كه به تدريج گروهى را ببريم و گروه ديگ_رى را جايگزين آنان سازيم.
وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ
و شم____ا را در آن جه__انى ك__ه نم__ى داني___د، آف____رينش ت_____ازه اى بخشي__م.
با اين بيان ما اگر بخواهيم كه شما را به صورت ميمون و يا خوك پديد آوريم و
1- 61 / واقعه .
«» (81)
خلقت شما را دگرگون سازيم، نه از اين كار ناتوان هستيم و نه
كسى مى تواند بر ما پيشى گيرد؛ چرا كه ما هر كارى را اراده كنيم، بر انجام آن تواناييم و بدانيد كه پس از مرگت__ان نيز از سرنوشت شما آگاهيم و روز رستاخيز همه را زندگى خواهيم بخشيد.
به باور پاره اى، منظور اين است كه: ما شما را در چهره اى كه نمى داني_د، پدي_د مى آوري_م؛ از اي_ن رو انس_ان ه_اى ب_اايم_ان را در زيبات_رين چهره مى آفرينيم و كفرگرايان را در زشت ترين چه_ره.
وَ لَقَ__دْ عَلِمْتُ__مُ النَّشْ___أَةَ الْأُول____ى فَلَ___وْ لا تَ___ذَكَّ___رُونَ.(1)
و شما بى گمان از آفرينش نخستين آگاهى يافته ايد؛ پس چرا پن__د نمى گي_ري__د؟
1- 62 / واقعه .
(82) «»
بى گمان شما از آفرينش نخستين آگاهى داريد و مى دانيد كه چگونه خداى توانا و دانا شما را از مراحل گوناگون و حيرت انگيز نُطْفَة، عَلَقَة، مُضْغَة و... عبور داد تا به صورت انسانى كامل و زيبا پديد آورد، با اين وصف چرا پند نمى پذيريد؟ و از همين راه ب_ر امكان مع__اد و زن__ده ش__دن دگرباره استدلال نمى كني__د و راه نمى ج__وييد؟
أَ فَ__رَأَيْتُ___مْ م__ا تَحْ__رُثُ__ونَ.(1)
پس به من خبر دهيد كه آنچه را مى كاريد،
أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ.(2)
آي__ا [به راست__ى] شما آن را مى روي__انيد، يا ما [هستي__م [كه روي___انن_ده ايم؟
1- 63 / واقعه .
2- 64 / واقعه .
«» (83)
آيا تاكنون در مورد آنچه از دانه ها و بذرها كه بر دل زمين مى افشانيد و مى كاريد، انديشيده ايد؟
آيا به راستى شما آن ها را مى رويانيد و به زراعتى سرسبز و پرطراوت تبديل م_ى س__ازي__د، ي__ا م__ا هستي__م ك__ه روي__انن__ده آن ه__ا هستي_م؟ ك____دام ي___ك؟
بااين بيان آن قدرتى كه مى تواند دانه ها را بروياند و از دانه اى ناچيز دانه هاى بزرگ و بى شم_ار پديد آورد، آيا همو نمى تواند آنچه را آفريده است دگرباره پديد آورد؟
از پي__امب__ر گ__رامى صلى الله عليه و آله آورده ان__د ك____ه ف__رم_ود:
(84)
«»
لا يَقُ_ولَ_نَّ اَحَدُكُ_مْ زَرَعْ_تُ وَ لْيَقُ_لْ حَ_رَثْتُ، فَاِنَّ الزّارِعَ هُوَ اللّهُ.(1)
نبايد كسى از شما بگويد كه من كشت و زراعت نمودم، نه، بلكه بايد بگويد: من ب__ذرافشانى ك__ردم و زراع__ت از س_وى اوست، چ_را كه زارع حقيق_ى تنها خداست.
لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ.(2)
اگرمابخواهيم آن راخس وخاشاكى مى سازيم،آن گاه شماشگفت زده خواهيد گفت:
إِنّ____ا لَمُغْ_رَمُ___ونَ.(3)
به راستى كه ما زيان ديده ايم،
1 _ نور الثقلين، ج 5، ص 224؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 218؛ روح البيان، ج 27، 135.
2- 65 / واقعه .
3- 66 / واقعه .
«» (85)
بَلْ نَحْنُ مَحْ__رُومُ_ونَ.(1)
[نه،] بلكه ما محروم شده ايم!
حُطام: اين واژه از ماده «حَطَم» در اصل به مفهوم شكستن چيزى آمده و در اين جا منظور گياه خشكى است كه در تهيه هي__چ غ_ذايى م__ورد استفاده قرار نمى گيرد.
تَفَكَّهُونَ: از «تَفَكُّه» و در اصل به مفهوم خوردن و تناول نمودن و دست يافتن به ميوه هاى گوناگون براى خوردن آن ها آمده است. و «فَكاهَة» نيز از همين باب است و به شوخى و مزاح گفته مى ش_ود، چ_را ك_ه بسان ميوه براى مجلس ها و محفل هاست.
مَغْرَم: از ماده «غَرامت» به مفهوم زيان ديدن است و خود اين واژه در مورد
1- 67 / واقعه .
(86) «»
كسى به كار مى رود كه ثروتش بدون عوض از دست رفته باشد. و واژه «غَرام» ب___ه معن______اى ع______ذاب لازم آم______ده اس_____ت.
به باور گروهى منظور اين است كه: اگر ما بخواهيم اين زراعت را به گياهى خشكيده تبديل مى سازيم كه در تهيه غذا به كار نيايد.
إِنّ__ا لَمُغْ___رَمُونَ
و با همه وجود بگوييد: به راستى كه ما زيانكار و خسارت ديده ايم، چرا كه همه س__رم__اي__ه ما و نيز ه__زين__ه اى كه در اين راه ك__رده بوديم، از دست رفت و چيزى ب__ه دست م__ا ني___ام___د.
بَلْ نَحْنُ
مَحْرُومُونَ
نه، بلكه ما به كلى محروم شده ايم و همه چيز از دست رفته است و ديگر از رزق و روزى به__ره اى ن__داريم.
«» (87)
اين سخنان شما نشانگر آن است كه شما زارع حقيقى و روياننده دانه ها نيستيد وگرنه به چنين درد و رنج و حرمانى گرفتار نمى شديد و همه اين قدرت نمايى ها و شاهكارها از سوى اوست، اينك كسى كه داراى چني_ن ق__درتى است آي__ا از آفرينش دگ__رب___اره انس___ان ه__ا در آست___ان____ه رست___اخي___ز ن__ات__وان اس___ت ؟
أَ فَ__رَأَيْتُ__مُ الْم__اءَ الَّ__ذِي تَشْ__رَبُ_ونَ.(1)
پس ب__ه من خب__ر دهي__د، آن آب__ى كه مى ن__وشيد،
أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ.(2)
1- 68 / واقعه .
2- 69 / واقعه .
(88) «»
آيا [به راستى] شما آن را از ابرها فرود آورده ايد يا ما فرودآورنده [آن [هستيم؟
لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْلا تَشْكُرُونَ.(1)
اگر بخ__واهيم آن را ش__ور مى س_ازيم؛ پس چ__را سپ___اسگزارى نمى نم__اييد؟!
آي__ا به آن آب گ__وارا و زن__دگى بخشى كه مى ن__وشيد هي__چ فكر كرده ايد؟ آيا در م___ورد پي_____دايش آن ان___ديشي____ده اي__د؟
آيا به راستى شما آن آب زلال و گوارا را از آسمان و از دل ابرها فرود مى آوريد؟
1- 70 / واقعه .
«» (89)
يا اين ما هستيم كه آن را به عنوان نعمتى ارزشمند و نشان مهر و رحمتى از سوى خود ب__ر شم____ا مى ف___رستيم؟ راست__ى ك___دام يك؟
سپس مى فرمايد:
لَ__وْ نَش___اءُ جَعَلْن___اهُ أُج____اج__اً
اگر بخواهيم همين آب شيرين و گوارا و زندگى ساز را شور و تلخ مى سازيم، آن گ___اه چ_ه مى كنيد؟
فَلَ___________وْ لا تَشْكُ________رُونَ
پس چرا سپاس اين نعمت ارجمند و سپاس ارزانى دارنده آن را نمى گذاريد؟ و چرا نمى انديشيد كه اگر ذات پاك و بى همتاى او آن را براى شما نفرستد هيچ كس ت___وان__ايى اين ك__ار را ن____دارد و همگ___ى از تشنگ__ى ن___اب___ود م__ى ش__وي__د؟
(90)
«»
أَ فَ____رَأَيْتُ__مُ النّ_ارَ الَّتِي تُ____ورُونَ.(1)
پس به من خبر دهيد [ب__ه راست__ى] آن آتش__ى را كه برمى افروزي__د،
أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِوءُنَ.(2)
آيا شما درخت آن را پديد آورده ايد يا ما پديدآورنده [آن [هستيم؟
نَحْنُ جَعَلْناها تَ__ذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ.(3)
م_ا آن را م_ايه پند [و ان_درز] و به_ره اى براى ف_رودآم_دگان در بيابان قرار داديم.
نار: از «نُور» برگرفته شده و به مفهوم آتش آمده است.
تُورُون: اين واژه از ريش__ه «وَرى» ب__ه مفه__وم ظ__اه__ر شدن آتش به وسيله آتشگي________ره و ي______ا كب____ريت آم_________ده اس____ت.
1- 71 / واقعه .
2- 72 / واقعه .
3- 73 / واقعه .
«» (91)
مُقْوى: به مفهوم فرود آمدن با قدرت و نيرو در زمينى است كه كسى در آنجا سكونت ندارد. گفتنى است كه اين واژه از ماده «قُوَّت» به مفهوم «نيرو» و يا «قِواء» ب__ه مفه___وم بياب_ان خش__ك و خ__الى آمده است.
آيا فكر كرده ايد كه چگونه اين آتش را به سبب كبريت يا آتشگيرانه و يا چيز ديگرى برمى افروزيد؟ و چگ__ونه آتش از دل چ__وب درخت__ان زب__ان__ه مى كش__د؟
آيا به راستى شما درختِ آن را رويانيده و آتشى را كه از دل آن مى جهد، پديد آورده اي___د ي__ا م__ا هستي__م كه آن را آف___ري___ده اي____م؟!
آيا هيچ انسان خردمند و خردورزى مى تواند بگويد: اين من هستم كه درختان و گياهان را پديد آورده و انرژى و حرارت و آتش را در دل آن ها به امانت نهاده ام؟
(92) «»
راستى ج__ز ذات بى همت__اى خدا چه كس__ى مى تواند چنين نظ__امى را پديد آورد؟!
در جامعه آن روز عرب براى برافروختن آتش از چوب درختى ويژه به نام «زَنْد» و نيز دو نوع درخت ديگر به نام «مَرْخ» و «عَفار» بهره مى بردند و
آن ها را بسان كبريت به هم مى ساييدند تا جرقه پديدار گردد، به همين جهت خدا آنان را به اين حقيقت توجه مى دهد و مى پرسد كه: آيا اين قدرت بى همتايى كه آب را فرو مى فرستد و آتش را در دل درخت و در حقيقت آب ذخيره مى كند، چنين قدرت بى همتى نمى تواند در آستانه رستاخيز مردگان را زنده سازد؟!(1)
1_ازپيامبرگرامى(ص)درتفسيرآيه آورده اندكه فرمود:نارُكُمْ هذِهِ الَّتىتُوقَدُونَ جُزْءٌمِنْ سَبْعينَ جُزْءامِنْ نارِجَهَنَّمَ!اين آتش سوزان و شعله ورى كه شما دردنيا برمى افروزيد، تنها بخشى از هفتاد بخش از آتش سوزان و شعله ور دوزخ است كه براى ظالمان آماده شده است. تفسير قرطبى، ج 9، ص 6392؛ روح المعانى، ج 27، ص 131.
«» (93)
در آي_ه بع_د مى اف_زايد:
نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً
م__ا اي__ن آتش__ى را كه از اي__ن درخت__ان بدين وسيله زبانه مى كشد، وسيله اى ب___راى پن__دآموزى و عبرت پ_ذيرى قرار دادي__م.
به باور برخى منظور اين است كه: ما اين آتش را در دل درختان مايه پندپذيرى و وسيله تفكر قرار داديم، تا شما انسان ها در مورد آن بينديشيد و دريابيد كه آن خداى توانايى كه مى تواند آتش را در دل درختان سرسبز و پرآب قرار دهد، همو بر پديد آوردن رستاخيز و زنده ساختن مردگان تواناست.
وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ: و نيز آن را وسيل__ه زن__دگى ب__راى مس__افران ق__رار دادي__م.
به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: و نيز
(94) «»
آن را ذخيره و توشه اى سودبخش براى كاروانيان و مسافران قرار داديم تا هنگامى كه در يك بيابانِ بدون آب و گياه و ديگر امكانات زندگى پياده شدند، بتوانند آتش برافروزند و غ_ذا بپ___زند و ن__ور گيرند.
و از ديدگاه گروهى ديگر از جمله «عِكْرَمَة» منظور اين است كه: ما آن را براى به__ره ورى مس__افران و ح__اضران ق__رار
داديم تا از آن ن__ور گيرند و غذا بپزند و ب__دين وسيل__ه خ___ود را گ_____رم كنن_د.
با اين بيان واژه «مُقوى» از واژه هايى است كه داراى بار و مفهوم متضاد است، چرا كه از سويى به مفهوم كسى آمده است كه به وسيله ثروت و نعمت توانا و نيرومند شده و از دگرسو به معناى كسى آمده است كه همه ثروت و امكانات او از دست رفته و به فقر و فلاكت افتاده و در بيابانى خشك و بى آب و گياه خاكسترنشين شده است.
«» (95)
از اين رو ترجمه اين فراز از آيه اين است كه: ما آن را مايه پند و اندرز و بهره اى براى توانگران و نيز براى بينوايان قرار داديم.
فَسَبِّحْ بِ___اسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ.(1)
پس به نام پروردگار پرشك__وهت تسبي__ح گوى [و ذات بى همتاى او را بستاى].
اينك كه چنين است به نام پروردگار پرشكوهت تسبيح گوى و صفات جمال و جلال او را بر شمار و ذات پاك و بى همتاى او را از هر نوع عيب و نقص و صفاتى كه ش___رك گ___رايان و اص___لاح ن__اپ___ذي___ران به او نسبت مى دهن__د، من___زه شم__ار.
به باور پاره اى منظور اين است كه: خداى يكتا و بى همتاى خود را بستاى و بگو:
1- 74 / واقعه .
(96) «»
سُبْح___انَ رَبِّ__ىَ الْعَظي__مِ وَ بِحَمْ__دِه.
در روايت_ى آورده ان_د ك_ه پ_س از ف_رود اين آي_ه شريف_ه پيامب_ر گ_رامى صلى الله عليه و آله فرمود: اين آيه را در رك_وع نمازت_ان بخواني_د.
لَمّ__ا نَ__زَلَتْ ه__ذِهِ الاْيَ__ةُ ق__الَ: اِجْعَلُ__وها ف_ى رُكُ_وعِكُ__مْ.(1)
در آيات 57 تا 74 كه ترجمه و تفسير آن ها گذشت، قرآن شريف هفت دليل
1 _ نور الثقلين، ج 5، ص 225؛ در المنثور ،ج 6، ص 168؛ تفسير قُرْطُبِىّ، ج 8، ص 235.
2 _ مترجم.
«»
(97)
روشن وبسيار انديشاننده براى امكان معاد و برپايى روز رستاخيز از طريق توجه دادن به قدرت بيكران، حكمت و عدالت خدا به صورت بسيار جالبى به تابلو مى برد. اين دلايل هفتگ__انه و بسي__ار انديش__انن__ده عب__ارتن__د از:
1 _ از راه توجّه دادن به آفرينش مكرر و بيان اين واقعيت كه: حكم پديده ها و نمونه هاى همانند يكسان است. «حُكْمُ الأَْمْثالِ واحِدٌ»(1)
2 _ از راه ت__وج_ه دادن به م__راحل چن__دگانه دوران جني__ن و آف__رينش ه__اى پي__اپ________ى از س_____وى آف____ري____دگ_ار هست_______ى.(2)
3 _ از راه توجه دادن به پ__دي__ده م__رگ و زن__دگى و مق__در س____اختن آن.(3)
1 _ 53 / واقعه .
2 _ 59 و 58 / واقعه .
3 _ 61 و 60 / واقعه .
(98) «»
4 _ از راه توجه دادن به آف___رينش اي____ن جه_____ان.(1)
5 _ از راه توجه دادن به آفرينش دانه هاى غذايى و دارويى و آرايش_____ى و گل ه______ا و گياه_____ان.(2)
6 _ از راه توج______ه دادن ب_____ه آفرين__ش نعم___ت آب و ف____رود ب_____اران.(3)
7 _ از راه توجه دادن به آفرينش آتش در دل درختان سرسبز و پرطراوت كه راستى حي__رت انگي_______ز است.(4)
هر كدام از اين دلايل هفتگانه در خور تعمق و تفكر بسيار است و مى تواند از
1 _ 62 / واقعه .
2 _ 67 _ 63 / واقعه .
3 _ 70 _ 68 / واقعه .
4 _ 73 _ 71 / واقعه .
«» (99)
سويى پايه هاى ايمان را تقويت نموده و انسان را به وعده هاى خدا اميد بيشترى بخشد و از دگرسو انسان را به قدرت بى كران خدا توجه دهد و او را با اين پرسش اساسى روبه رو سازد كه با اين قدرت بى كران چرا معاد و فرا رسيدن روز رستاخيز
و حساب و كتاب و پاداش و كيفر _ كه بيانگر عدالت، حكمت، هدفدارى و مفه____وم بخش____ى زن__دگى اس__ت _ در پ_____يش نب__اش__د ؟(1)
يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُوءْمِنْ بِاللّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 27 صفحه 265 تا 277 .
(100) «»
فِيه_____ا أَبَ_____داً ذلِ___كَ الْفَ_____وْزُ الْعَظِي__مُ.(1)
روزى را [به ياد آوريد] كه [خدا همه] شما را براى [حضور در [روز گردآورى [و گرد آمدن آفريدگان] گرد مى آورد؛ [آرى] آن [روز، [روزِ [بازندگى و] زيان است؛ و هر كس به خدا ايمان آورد و كارى شايسته انجام دهد، [ذات بى همتاى او] بدى هاى او را از وى دور مى سازد و او را به باغ هايى [از بهشت] وارد مى كند كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است، هماره در آن جا جاودانه خواهند بود؛ [و] اين است آن كاميابى پرشكوه.
1- 9 / تَغابُن .
«» (101)
تَغابُن: اين واژه از ريش__ه «غَبْن» به مفه__وم آشك__ار شدن زيان و خسران است.
روشن است كه منظور از «روز گردآورى بزرگ انسان ها» روز رستاخيز همگانى است؛ همان روزى كه تمامى انسان ها از آدم تا آخرين فرزندش برانگيخته خواهند شد.
ذلِ_كَ يَ_وْمُ التَّغابُنِ
آن روز، روز آشك__ار ش__دن زيان و زي__ان كارى ب__زرگ و جب__ران ناپذير است.
آن روز، روزى اس__ت كه ب__رنده و ب__ازنده ، زي___ان ك__ار و به زمي__ن خ__ورده ، سع__ادتمن___د و تي__ره بخت شن__اخت__ه ش__ده و ص__فّ ه__ا مشخ__ص مى گ_____ردد.
واژه «تَغابُن» از باب «تَفاعُل» است و از ماده «غَبْن» برگرفته شده و منظور اين است كه آن روز روشن مى گردد كه چه كسى در زندگى خير و نيكى را پيشه ساخته
و اينك به پاداش آن نايل آمده و چه كسى بدى و گناه را ترك كرده و از عذاب و كيفر سهمگين قيامت در امان مانده است. و نيز آشكار مى شود كه چه كسى زشتى و اصلاح ناپذيرى و حق ستيزى را پاى فشرده و شايسته كردارى و دادگرى و كارهاى خ__داپسن_دانه را وانه__اده و اين_ك گ__رفت__ار است.
(102) «»
ممكن است منظور اين باشد كه: آن روز روشن مى شود كه انسان باايمان بهره خويش از لذت هاى دنيا را به اميد رسيدن به نجات و نيك بختى آخرت ترك كرده و در سراى آخرت به پاداش خود رسيده است و احساس مى كند كه برنده است و در برابر آن انسان كفرگرا و گناه پيشه است كه در زندگى نيكوكارى و بزرگمنشى را وا نهاده و به زشتى و ستم روى آورده و آنجا درمى يابد كه بازنده اى تيره بخت است.
با اين بي__ان آن روز، روز «غابِن» و «مَغْبُ__ون» يا ب__رن__ده و ب__ازن__ده است و اي__ن ن____ام ديگ___ر روز رست___اخي___ز مى ب__اش__د.
به باور «مُجاهِد» و «قتاده»، «يَوْمُ التَّغابُن» روزى است كه هم بهشتيان احساس باختن و زيانديدگى مى كنند و هم دوزخيان؛ چرا كه آنان درمى يابند كه اگر كارهاى شايسته بيشترى انجام مى دادند و در دادگسترى و بشردوستى و قانون گرايى دقت و جهاد بزرگترى مى كردند، جايگاه والاترى را به دست مى آوردند و گروه تيره بخت نيز با نگاه به همنوعان و همدينان خويش در بهشت، با همه وجود احساس زيانكارى مى كنن___د كه خود را گ__رفتار آتش و ع___ذاب كرده اند.
«» (103)
از پيامبرگرامى صلى الله عليه و آله آورده اندكه در تفسير آيه فرمود:
ما مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ اِلاّ اُرِىَ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ لَوْ اَساءَ لَِيَزْدادَ شُكْرا وَ ما مِنْ عَبْدٍ يَ_دْخُلُ النّ_ارَ اِلاّ
اُرِىَ مَقْعَ_دَهُ مِ_نَ الْجَنَّ_ةِ لَ_وْ اَحْسَ_____نَ لِيَ________زْدادَ حَسْ______رَةً.(1)
1 . تفسير قُرْطُبىّ، ج 8، ص 138.
(104) «»
هيچ انسان باايمانى وارد بهشت پرنعمت و زيباى خدا نمى گردد، جز اين كه جايگاه خود را در آتش شعله ور دوزخ به او نشان مى دهند، تا دريابد كه اگر به گناه و ستم دست مى يازيد، جايش آنجا بود نه بهشت زيبا و پرطراوت و پرنعمت، تا خداى ارزانى دارنده نعمت ها را بيشتر سپاس گويد. و نيز هيچ انسان كفرگرا و ستمكارى به آتش دوزخ نمى افتد، جز اين كه مكان او را در آنجا به او نشان مى دهند تا دريابد كه اگر به راه حق و عدالت گام سپرده بود، چه موقعيت پرشكوهى داشت تا بردريغ و حسرت او افزون گردد.(1)
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 28 صفحه 293 تا 296 .
«» (105)
عَ___مَّ يَتَس____آءَلُ__ونَ (1)
[ش___رك گرايان و ح__ق ناپذيران] درب__اره چه چي__ز از يك__ديگر مى پ_رسند؟
در تفسير آيه آورده اند كه: پس از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و تلاوت آيات قرآن به وسيله آن حضرت بر شرك گرايان و دعوت جامعه به توحيدگرايى و يكتاپرستى و ايمان به معاد و جهان پس از مرگ و روز رستاخيز و زنده شدن مردگان، سردمداران كفر و بيداد به شيوه انكار و تعجّب به پرسش از يكديگر پرداختند، و اين پرسش را در برابر يكديگر نهادند كه محمد صلى الله عليه و آله چه مى گويد؟ او، از فرارسيدن كدامين روز و زنده شدن چه كسانى خبر مى دهد؟ درست در برابر پرسش انكارى آنان بود كه اين آيات بر قلب پاك آن حضرت فرود آمد.
1- 1 / نباء .
(106) «»
در اين مورد «زَجّاج» مى گويد: پرسش آغاز سوره به منظور بزرگداشت موضوع است؛ درست بسان
اين سخن كه ف__ردى براى ب__زرگداشت «زي__د» مى پرسد، ك__دامين زي__د؟ زي__د كيس_ت؟
عَ__نِ النَّبَإِ الْعَظِي___مِ (1)
درباره آن خب____ر ب_____زرگ؛
نَبَأ: اين واژه به معنى خبرى «مهم» و پرفايده و تكاندهنده _ كه انسان به آن آگ__اه__ى ي__ا شب__ه آگ__اهى روش__ن مى ي__اب___د _ آم_____ده است.(1)
1- 2 / نباء .
«» (107)
در مورد اين خبر بزرگ، و منظور از آن، ديدگاه ها يكسان نيست:
1 _ از ديدگاه برخى منظور از آن خبربزرگ، قرآن، اين كتاب پرشكوه خداست؛ چراكه قرآن از يكتايى خدا و بى همتايى او، از رسالت پيامبر، از رواها و نارواها در زن_دگ__ى، از انگي__زش و زن__ده شدن انس__ان ها در آست__ان_ه رست__اخيز خبر مى دهد.
2 _ امّا از ديدگاه گروهى منظور روز رستاخيز است كه قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله ف__رارسي_______دن آن روز را ب_______ه م_____ردم خب_____ر مى دهن_____د.
اين ديدگاه را ادامه آيات همين سوره تأييد مى كند، چرا كه مى فرمايد: إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً (1) به يقين وعدگاه ما با شما روز داورى و روز جدايى حق از باطل و نيك__ان از پلي__دان است.
1 _ مفردات راغب، واژه «نبأ».
(108) «»
الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ (2)
[همان خبرى] كه در مورد آن اختلاف [و كشمكش [دارند.
چ_را ك_ه پ_اره اى آن را تصديق مى كردند و پاره اى آن را دروغ مى شمردند و انك_________ار مى نم______ودن____د.
كَ___لاّ سَيَعْلَمُ____ونَ (3)
[نه،] چنان نيست [كه انكارگران رستاخيز مى پندارند]؛ به زودى خواهند دانست!
1 _ 17 / نبأ.
2- 3 / نباء .
3- 4 / نباء .
«» (109)
نه، اين چنين نيست كه انكارگران روز رستاخيز مى گويند و به زودى خواهند دانست كه انك__ار آن__ان بى اساس است و حقيقت براى همگان روشن و آشكار خ______واهد ش_______د.
ثُمَّ كَلاّ سَيَعْلَمُونَ (1)
ب_____از ه_____م ن_____ه چن_____ان اس_______ت، ب__ه زودى خ____واهن__د دانس__ت!
باز
هم اين گونه نيست كه شرك گرايان و حق ناپذيران مى پندارند و انكار مى كنن__د. ب__ه زودى خواهن__د دانست؛ چ__را كه اين هش__دارى است از پى هشدار.
به باور «ضَحّاك» منظور اين است كه: به زودى كفرگرايان ثمره شوم انكارشان را خواهند ديد و دانست. و نيز مردم توحيدگرا و شايسته كردار به ره آورد و نتيجه ايم_ان و عملك__ردشان خواهند رسيد و خواهند دانست كه ايم__انش__ان درست بود.
1- 5 / نباء .
(110) «»
أَ لَمْ نَجْعَلِ الاْءَرْضَ مِهاداً (1)
آي__ا زمي__ن را ج__ايگ__اه__ى آم__اده [و من__اسب براى زندگى و آسايش انس__ان ها [ق__رار ن____دادي__م؟!
مِهاد: اين واژه به معنى مكان آماده و مرتب و سامان يافته، و نيز به مفهوم فراهم آوردن مق___دم____ه و اسب____اب ك___ار آم___ده اس_____ت.
1- 6 / نباء .
«» (111)
وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنّا تُراباً أَ إِنّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُ____مْ فِيه____ا خ___الِ______دُونَ.(1)
و اگر شگفت زده مى شوى، شگفت گفتار آنان است كه [ در گمراهىِ شرك و كفر گرفتارند و مى گويند] : آيا هنگامى كه [ مرديم و پوسيديم و [خاك شديم، به راستى در آفرينش تازه اى خواهيم بود ؟ [ و دگرباره زنده خواهيم شد در]آنان همان كسانى هستند كه به پروردگارشان كفر ورزيده اند و آنان و [ در روز رستاخيز [گردن هايشان ط____وق ه____است و آن__ان آتشي___ان هستن___د در آن م__ان__دگ__ار خ__واهن__د ب__ود.
1- 5 / رعد .
(112) «»
عَجَبْ و تَعَجُّب: روى آوردن چي__زى ب_ه انس__ان كه سب_ب آن روش__ن نيس__ت.
اَغْلالْ: اين واژه جمع «غِلّ» به مفهوم طوق است كه به وسيله آن دست ها را به گردن مى بندند.
اگر از گفتار كفرگرايان در انكار رستاخيز و نفى
زنده شدن مردگان تعجّب مى كنى، با اين كه آنان به آفرينش نخستين مى نگرند و به آن اعتراف دارند، اين تعجب بجاست؛ چراكه اعتراف به آفرينش نخستين و انكارآفرينش دگرباره شگفت انگيزاست.
روشن است كه تعجب و شگفت زدگى در ذات پاك خدا راه ندارد؛ چرا كه تعجب هنگامى پديد مى آيد كه انسان به راز چيزى آگاه نباشد و مى دانيم كه خدا از هر چيزى آگاه و به هر چيزى داناست. با اين بيان منظور آيه شريفه اين است كه: اگر مى خواهى تعجّب كنى، از اين گفتار كفرگرايان تعجب كن كه مى گويند: آيا هنگامى كه مرديم و به خاكى تبديل شديم، دگرباره آفرينش جديدى خواهيم داشت؟ و آن گاه خود پاسخ مى دادند كه: نه، چنين چيزى نشايد!
«» (113)
مى دانيم كه نطفه، در عالم رحم به خون بسته تبديل مى شود، آن گاه به چيزى بسان گوشت جويده شده و از پى آن به گوشت تبديل مى گردد و سرانجام با رشد كامل، به صورت كودكى ولادت مى يابد. اين كودك پس از پشت سر گذاشتن مراحل گوناگون عمر و گاه بى آنكه عمر طبيعى كند، جهان را بدرود مى گويد و سرانجام به خ__اك تي___ره تب___ديل مى ش___ود.
آرى، خاك ماده نخستين آفرينش انسان است و اگر ممكن باشد كه انسانى به خاكى تيره تبديل گردد چه مانعى دارد كه دگرباره از رحم همين زمين و از همين خاك به صورت نخستينِ خويش برخيزد؟! با اين بيان قرآن از تبديل خ__اك ب_ه انس__ان در آست__انه رست__اخيز ب__ه آف__رينش ج__دي__د تعبي__ر مى كن___د.
(114) «»
در اين مورد كه آفريدگار هستى در آستانه رستاخيز چه چيز را از نو مى آفريند، ميان دانشمندان كلام بحث و گفتگوست، ولى مفسّربزرگ قرآن كريم آية اللّه طبرسى «ره» صاحب تفسير
عظيم مجمع البيان نظر جُبّائى مفسّر اهل تسنّن به شرح زير را بهتر تشخيص مى دهد :
لازم نيست بدن انسان از همه ذرّات و اجزايى كه روزى آن را تشكيل مى داده است، پديدار گردد، بلكه همين اندازه كافى است كه از موادّ و مصالح اين جهان درست شود.(1)
«» (115)
1 . چراكه به گواهى دانش جديد،ازيك سو اجزابدن انسان هماره درحال تغييربوده ودرهر8سال همه سلول هامشمول قانون نوسازى آفرينش شده و سلول هاى جوان ترجايگزين آنهامى گردد،امّاازدگرسواگركسى را20سال پيش ديده باشيم،اينك باديدن اوترديدبه خودراه نمى دهيم كه وى همان انسان 20 سال پيش است كه از نظر ذات تغيير نيافته و تنها از نظر رشد و كمال تغييريافته. بااين بيان مى توان گفت كه جز اجزاء و سلول هاى بدن انسان، حقيقتى هست كه درتمام مراحل يكى است و دگرگونى درآن راه ندارد و هويّت انسان همان است كه«به روح انسانى» تعبير مى گردد. نتيجه اين كه شخصيت انسان به اين هويّت تغييرناپذيراست ونه به اجزاوسلول هاى تغييرپذير.بااين ترتيب چه لزومى داردكه درروز رستاخيز انسان از اجزاء و سلول هاى همين بدن، آن هم از همه اجزاء پديدآورده شود؟ مگرنه اين كه شخصيت و هويت او به روح انسانى اوست؟ ازآيات و روايات معادجسمانى نيز فراتر از اين ديدگاه كه «جُبّائى» بر آن است دريافت نمى گردد؛ چرا كه مى فرمايد: اَوَلَيْسَ الَّذى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضَ بِقَادِرٍ عَلىاَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم...آياآن كسى كه آسمان ها و زمين راآفريده، توانا نيست كه بار ديگر همانند آنها را بيافريند؟! سوره يس، آيه 81.
(116) «»
أُولئِ__كَ الَّ__ذِي__نَ كَفَ_____رُوا بِ____رَبِّهِمْ
اينان كه زنده شدن مردگان و آفرينش جديد را انكار مى كنند، همان كسانى هستند كه در قدرت و توان او بر آف__رينشِ دگرباره ترديد نموده و يا آن را انكار كرده اند.
وَ أُولئِ__كَ الْأَغْ__لالُ فِ_____ي أَعْن____اقِهِمْ
و بر گ___ردن آن___ان زنجي_رها و غل هايى گ_ران است.
به باور پاره اى منظور اين است كه: اينان زنجيرهاى كفر بر گردنشان افكنده شده است.
وَ أُولئِ__كَ أَصْح_ابُ النّ_ارِ هُمْ فِيه_ا خالِدُونَ.
«» (117)
و اين__ان ي___اران آتش اند و در آن م___اندگ___ار خ___واهند ب___ود.(1)
وَ يَقُ____ولُ الاِْنْس_انُ ءَاِذا م_ا مِتُّ لَسَ__وْفَ اُخْ_رَجُ حَيّا.(2)
و انسان مى گويد: آيا هنگامى كه جهان را ب__درود گفت__م، راستى
[از آرامگاه اب___دى خ_______ويش [زن___ده بي___رون آورده خ_____واه___م ش____د؟
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 13 صفحه 177 تا 180 .
2- 66 / مريم .
(118) «»
1 _ در شأن نزول و داستان فرود آيه مورد بحث آورده اند كه اين آيه در باره عنصر شرك گرايى به نام «اُبَىّ بْنِ خَلْف» فرود آمد، چرا كه او روزى استخوان پوسيده اى را برگرفت و در حالى كه آن را ميان دو دست فشرده و به صورت گرد و غبارى آن را بر باد مى داد، گفت: هان اى محمد صلى الله عليه و آله ! تو بر اين باورى كه خدا ما را پس از مرگ و پوسيده شدن استخوان هايمان، در آستانه رستاخيز، زندگى نوينى خواهد بخشيد؟!
ما بر اين پنداريم كه هرگز چنين چيزى امكان نخواهد داشت و زنده شدنى در كار نخ__واه__د ب__ود. آنج__ا ب__ود ك__ه در پ__اسخ پن___دار او اي__ن آي__ات ف__رود آم__د.
2 _ و «عَطاء» از «ابن عبّاس» آورده است كه شأن نزول آيه همين است، امّا در مورد «وليد بن مُغيره» فرود آمد، چرا كه او بذر اين ترديدها را مى افشاند و رستاخيز را انك___ار م__ى ك______رد.
«» (119)
در آيات پيش، در مورد نويدها و هشدارها و زنده شدن مردگان در آستانه رستاخيز سخن رفت، اينك در اين آيات به ترسيم پندار و گفتار انكارگران رستاخيز پ__رداخته و با روشن ترين سخ__ن به پ__اسخ آن_ان مى پردازد.
در آيه مورد بحث، در مورد ترديدافكنى آنان مى فرمايد:
اين انس__ان كف__رگ__را مى گويد: آيا هنگ__امى كه اين جه__ان را بدرود گفتم، دگ__رب__اره زنده م__ى ش__وم و س__ر از خ__اك ب_رم_ى آورم؟!
اين پرسش، در حقيقت تمسخر است نه سؤال و بدينوسيله زنده شدن مردگان در
(120) «»
آست__انه رست__اخيز را انك__ار نم__وده و به ب___اد استه_زا مى گي_رد.
اَوَ لا يَذْكُرُ الاِْنْسانُ اَنّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئا.(1)
[آيا او بى آنكه بينديشد چنين مى گويد؟] و آيا [اين] انسان به
خاطر نمى آورد كه م__ا پيش از اي__ن او را آف_ريديم در ح__الى كه هي__چ چيزى نب__ود؟
در آي__ه م__ورد بحث، در پ___اسخ اين پن__دار مى ف__رم___اي_د:
اَوَ لا يَ__ذْكُ____رُ الاِْنْس___انُ اَنّا خَلَقْن__اهُ مِ_نْ قَبْ__لُ
آي__ا اي__ن انس__ان نمى انديشد و به ياد نمى آورد كه ما او را هنگامى كه چيزى نب____ود لب___اس هست_____ى پ___وش___ان___دي__م و آف_____ري__دي__م!
1- 67 / مريم .
«» (121)
اگر در مورد آغاز آفرينش خود مى انديشيد، در مى يافت كه زنده شدن او براى آن آفريدگار توانايى كه او را بى آن كه چيزى باشد آفريده است، كارى ناممكن نيست.
به باور پ__اره اى منظ__ور از انسان جنس انسان است كه به همه آنان دلالت دارد.
وَ لَمْ يَكُ شَيْئا.
و او آن گ___اه ك___ه پ___دي___دارش س____اختيم و آف___ري__دي__م، چي____زى نب__ود.
چگ__ون____ه ؟
ما در زندگى خويش حركت هاوتوقف ها و كارهايى را انجام مى دهيم و صداهايى را ايجاد مى كنيم كه پس از آن ديگر نمى توانيم آنها را برگردانيم. با اين وصف چگونه مى توان از آفرينش نخست، به آفرينش دگرباره در آست_انه رست_اخيز است_دلال كرد ؟
(122) «»
سه پاسخ
1 _ آفريدگار هستى پديدآورنده پديده ها و اجسام و آفريدگار حيات است و مى دانيم كه اين پديده ها پس از مرگ نابود نمى شوند؛ از اين رو ممكن است خدا در پ__رت__و ق__درت خ__ود دگ__رباره به آنها حيات و زندگى بخشد.
2 _ افزون بر آن، هماره آغاز كارى دشوارتر از تكرار آن است و آفرينش دگرباره نيز همين گونه است كه از آفرينش نخست آسان تر است و بى گمان قدرتى كه مى تواند آفرينش نخستين را آغاز نمايد، بر آفرينش دگرباره نيز تواناست.
3 _ و سرانجام اين كه خدا از راه آفرينش پديده ها نشان داده است كه قدرت چنين كارى را دارد؛ و كسى كه داراى چنين
توان و قدرتى باشد، هرگز از بازگرداندن جس__م ه__ا و ج__ان ه___ا و آف___رينش دگ__رب___اره ن__ات__وان نخ___واه___د ب___ود.(1)
«» (123)
إِذا وَقَعَ_____تِ الْ_____واقِعَ______ةُ.(2)
هنگامى كه آن رويداد [سهمگين] روى دهد،
واژه «واقِعَة» بسان «آزِفَة» از نام هاى روز رستاخيز است و منظور آيه اين است
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 16 صفحه 202 تا 205 .
2- 1 / واقعه .
(124) «»
كه: آن گاه كه در آستانه رستاخيز و پيدايش آن، بر «نَفْخَه صُور» براى زنده شدن مردگان وشتافتن آنان به صحراى محشردميده شده وآن رويدادهراس انگيزروى مى دهد.
پاره اى بر آنند كه واژه «واقعه»، اشاره به مجموعه اى از رويدادهاى تكاندهنده اى دارد كه در آستانه رستاخيز و پديد آمدن آن رويداد بزرگ رخ مى دهد و اين نامگذارى به دليل بسيارى رويدادها و يا سختى گرفتارى ها و رنج هايى است كه در آن ها نهفته است. و تقدير آيه اين گونه است كه: «اُذْكُرُوا اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ» به ياد آوريد آن گاه را كه آن رويداد تكاندهنده روى مى دهد.
و هدف آيه شريفه روشنگرى و بيدارى انسان ها و توجّه دادن به آن روز س_رن_وشت ساز و آم__اده ش__دن ب__راى ديدار آن روز است.
«» (125)
لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ.(1)
در روى دادن آن هي__چ گ____ونه دروغ__ى [در ك___ار] نيست.
كاذِبَة: اين واژه مصدر است، همانند «عافِيَة» و به مفهوم آن است كه روز رستاخيز به گونه اى آشكار است كه جاى گفت و گو و دروغ انگاشتن آن وجود ندارد.
كسى نمى تواند آن روز و فرا رسيدنش را، به دليل آشكار بودن آن دروغ انگارد و نپ__________ذي_______________رد.
امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: براى فرارسيدن آن رويداد هيچ مانعى نيست و اين موضوع ازديدگاه خرد و قرآن و روايات قطعى است.
1- 2 / واقعه .
(126) «»
خ____افِضَةٌ رافِعَ____ةٌ.(1)
[آن رويداد،] پايين آورنده [گروهى] و بالابرنده [گروهى ديگر [است.
به باور
«ابن عباس» منظور اين است كه: با آن رويداد بزرگ گروهى از انسان ها ذليل و گروهى سربلند مى گردند.
امّا به باور «حسن» و «جُبّائىّ» منظور اين است كه: با رخ دادن آن رخداد هولناك، گروه هايى به سوى آتش كشيده مى شوند و گروه هايى به سوى بهشت ه______داي____ت م__ى گ___ردن___د.
مفهوم روشن تر و كامل تر اين دو تفسير اين است كه: روز رستاخيز با رخ گشودنش
1- 3 / واقعه .
«» (127)
گروهى از انسان ها را _ كه عنوان هاى پر زرق و برقى، چون: رياست، فقاهت، وزارت، وكالت، قضاوت، فرماندهى و نظير اين ها را در دنيا يدك كشيده و دست به ستم و شقاوت يازيده اند _ به ذلت و حقارت و آتش شعله ور دوزخ مى كشد و در برابر آنان ستمديدگان حق طلب و آزادمنش و بشردوست _ كه در فرهنگ آن شقاوت پيشگان و اصلاح ناپذيرانِ بى مقدار محكوم بودند _ به عزت و سرفرازى اوج مى بخشد و به بهشت پرنعمت خدا هدايت مى كند.(1)(2)
1 _ به نور الثقلين، ج 5 ، ص 204، بنگريد.
2- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 27 صفحه 235 تا 237 .
(128) «»
1 _ بيستونى، محمد، تفسير جوان (5 جلدى)، اوّل، قم، انتشارات بيان ج_وان .
2 _ بيستونى، محمد، فهرستواره موضوعى تفسير جوان، اوّل، قم،انتشارات بيان جوان .
3 _ بيستونى، محمد، تفسير بيان (30 جلدى)، اوّل، تهران، انتشارات فراهانى .
4 _ بيستونى، محمد، فهرستواره موضوعى تفسير بيان، اوّل،تهران،انتشارات فراهانى .
5 _ قاموس قرآن، آية اللّه قرشى، ج 5 .
6 _ صحي____ح مسل__م، جل_____د 4 .
7 _ الجَنَّ__ة ،ت__رم__ذى، جل____د 4 .
8 _ تفسي______ر اب__ن عب________اس.
9 _ ن____ورالثقلي___ن، جل_______د 5 .
«» (129)
10_ تفسير قرطبى، جلد 8 .
11_ روح البي_ان، جلد 27 .
12_ دُرُّ المنث__ور،
جل__د 6 .
13_ تفسي___ر قمى، جلد 2 .
14_ مجم____ع البي______ان .
15_ محجة البيضاء، جلد 8 .
(130) «»
موض_وع صفح_ه
روز ج____داي___ى••• 5
ك__وت__اه ت__ري_ن است__دلال ب__راى مع__اد••• 6
مقايس_ه زن_دگ__ى اي_ن جه__ان و آن جه_ان••• 11
ق_رآن و مس_أله معاد••• 14
اثبات معاد از طريق "حكمت آفرينش اين جهان"••• 15
دلاي_ل دو گ_انه معاد••• 18
تط__ورات جني__ن يا رست__اخي__زه_اى مكرر••• 23
ابر و باران عامل حيات زمي_ن و رويش گي_اه_ان••• 24
عل__ل س__ه گانه ت__رس انس__ان از م____رگ••• 28
«» (133)
موض_وع صفح_ه
انك__ار مع__اد، به_انه اى براى هوسرانى••• 33
انح__راف در دني_ا، سق_وط در آخ__رت••• 35
مق___ايس_ه كني__د، نتيج__ه بگي__ري_د••• 38
« محكم_ه وجدان » ي_ا « قي_امت صغ_رى »••• 43
شباهت هاى پنجگانه دادگاه "وجدان" با دادگاه "رستاخيز"••• 46
مع__اد روز پايان گرفت_ن اخت_لاف ها است••• 50
ن__ام ه_اى قي__امت در ق__رآن مجي__د••• 54
انس__ان بهت_ري_ن داور خ__وي__ش است••• 57
قي___امت و وج___دان م___لامت گ___ر••• 60
روز قيامت اعمال مردم تجسم عينى مى يابد••• 63
(134) «»
موض_وع صفح_ه
در قيامت مج__ازات با جرم تن__اسب ك_امل دارد••• 69
منظ___ور از روح در آي__ه ش___ريف_ه چيست؟••• 70
ن_ام______ه اعم____ال••• 76
لق____اءُ اللّه چيس___ت ؟••• 81
توزين اعم_ال در قي_امت••• 85
مع____اد جسم_____انى••• 88
قي__امت و انگشت نگ_ارى••• 94
رستگارى بزرگ تقواپيشگان••• 97
بهش_________ت و دوزخ••• 104
سرنوشت تكاندهنده سركشان و ظالمان در قيامت••• 107
«» (135)
موض_وع صفح_ه
استق_رار ط_ولانى خ__ودكامگ_ان در دوزخ••• 109
راز سق_______وط ب_ه دوزخ••• 113
لباس هاى زينتى در جهان ديگر••• 115
ايمان به معاد و نقش آن در ت_ربيت انسان ها••• 119
او مالك و حاكم برهمه چيزاست••• 123
بازتاب معاد در زندگى انسان ها••• 124
(136) «»
اين كتاب از سرى «30 عنوان» كتاب هاى جديدى است كه در عرصه تفسير موضوعى قرآن كريم براى جوانان عزيز با حمايت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى توليد و منتشر مى شود .
مؤسسه قرآنى تفسير جوان
اِلى سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ
رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلى مَوْلانا
وَ مَوْلَى الْمُوَحِّدينَ عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلى بِضْعَةِ
الْمُصْطَفى وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلى سَيِّدَىْ
شَبابِ اَهْلِ
الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَى الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ
الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِى الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ
الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ،
الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ
الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَ الاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا
وَ اَهْلَنَا الضُّ___رَّ فى غَيْبَتِ___كَ وَ فِراقِ___كَ وَ جِئْن_ا بِبِضاعَ_ةٍ
مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ
فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ
اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ
(4)
ميقات: اين واژه از ماده «وَقْت» برگرفته شده، و به معنى وقت مقرر و معلوم آمده است؛ بسان «ميعاد» و «مِقْدار»، كه از «وَعْد» و «قَدْر» ريشه دارند. و اگر به جاهايى «ميق__ات» گفت__ه ش__ده به خ__اط__ر اين است كه حض__ور و ت__وقف و يا گ___ردآم_دن در آنج___ا، وق_ت مق__رر و معل___ومى دارد كه ب__اي__د رع__ايت ش__ود.
بى گم_ان وعدگاه ما با شما روز ب_زرگ داورى است؛ همان روز وص_ف ناپذيرى كه خ_دا ميان م_ردم داورى نموده و به هركس آنچه وعده فرموده، و در خور آن است پ_اداش و كيف_ر خواهد داد.
يَ___وْمَ يُنْفَ__خُ فِي الصُّ__ورِ فَتَ_أْتُونَ أَفْ_واجاً (1)
1- 18 / نباء .
«» (5)
روزى كه در صور دميده مى شود، و گروه گروه مى آييد.
از ديدگاه برخى منظور اين است كه: شما دسته دسته و با چهره ها و قيافه هاى مختلف از راه ها و مكان هاى گوناگون براى حسابرسى مى آييد. امّا از ديدگاه پاره اى: شما امت ها هر كدام با پيامبر صلى الله عليه و آله خويش مى آييد.
قُلْ اَمَرَ رَبّى بِالْقِسْطِ وَ اَقيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصي_نَ لَ_هُ ال_دّينَ كَم_ا بَ__دَأَكُ__مْ تَعُ_ودُونَ (1)
1- 29 / اعراف .
(6) «»
بگو : پروردگارم به عدالت فرمان داده است وتوجه خويش را در هر مسجد ( و به هنگام عبادت ) به سوى او كنيد و او را بخوانيد و دين ( خود ) را براى او خالص گ__رداني__د ( و ب__داني__د ) هم__ان گ__ون__ه ك__ه در آغ__از شم__ا را آفريد ( بار ديگر در رست______اخي____ز ) ب__ازمى گ__ردي________د .
عدالت مفهوم وسيعى داردكه همه اعمال نيك را دربرمى گيرد، زيرا حقيقت عدالت ، آن است كه هرچيز را در مورد خود به ك__ار برند و به ج__اى خ__ود نهن____د .
گرچه
ميان « عدالت » و « قسط » ، تفاوتى وجود دارد ، « عدالت » به اين گفته مى شود كه انسان حق هركس را بپردازد و نقطه مقابلش آن است كه ظلم و ستم كند و حقوق افراد را از آن ها دريغ دارد ، ولى « قسط » مفهومش آن است كه حق كسى را به ديگرى ندهد و به تعبي__ر ديگ__ر تبعي__ض روا ن__دارد و نقط__ه مقابلش آن است كه ح___ق كس_____ى را ب___ه ديگ______رى ده____د .
ولى مفهوم وسيع اين دو كلمه ، مخصوصا به هنگامى كه جدا از يكديگر استعمال مى شوند ، تقريبا مساوى است و به معنى رعايت اعتدال در همه چيز و همه كار و هرچي__ز را به ج__اى خ___ويش ق___رار دادن مى ب___اش___د .
«» (7)
در مورد معاد و رستاخيز مردگان ، بحث زياد شده است و از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه هضم اين مسأله براى بسيارى از مردم كوته فكر در اعصار پيشين مشكل بوده است تا آن جا كه گاهى مطرح شدن مسأله رستاخيز و معاد را در گفتار انبياء ، دليل بر نادرست بودن دعوت آن ها و حتى ( اَلْعَياذُ بِاللّه ) دليل بر جنون و ديوانگى آنان مى گرفتند و مى گفتند : « اَفْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِبا اَمْ بِهِ جِنَّةٌ : اين كه پيامبر مى گويد بعد از آن كه خاك شديد و پراكنده گشتيد ، بازهم زنده خواهيد شد ، تهمتى است كه بر خدا بسته و يا ديوانه است » ( 8 / سبأ ) .
ولى بايد توجه داشت چيزى كه بيشتر موجب تعجب و شگفتى آنان مى شد ، مسأله معاد جسمانى بود ، زيرا باور نمى كردند پس از آن كه
بدن هاى ما خاك گردد و ذرات خاكش در مسير باد و طوفان قرار گيرد و به هر گوشه اى از كره زمين افشانده شود، بارديگر اين ذرات پراكنده، از آغوش خاك و از ميان امواج درياها و از لابلاى ذرات هوا گردآورى شود و همان انسان نخستين ، لباس حيات و زندگى دربرپوشد . (8) «»
قرآن مجيد در آيات مختلف به اين پندار نادرست پاسخ گفته و آيه فوق يكى از كوتاه ترين و جالب ترين تعبيرات را در اين زمينه بازگو مى كند و مى گويد : نگاهى به آغاز آفرينش خود كنيد ، ببينيد همين جسم شما كه از مقدار زيادى آب و مقدار كمترى مواد مختلف ، فلزات و شبه فلزات تركيب شده است ، در آغاز كجا بود ؟ آب هايى كه در ساختمان جسم شما به كار رفته ، هر قطره اى از آن ، احتمالاً در يكى از اقيانوس هاى روى زمين سرگردان بود و سپس تبخير گرديد و تبديل به ابرها و به شكل قطرات باران بر زمين ها فروريختند و ذراتى كه هم اكنون از مواد جامد زمين در ساختمان جسم شما به كار رفته ، روزى به صورت دانه گندم يا ميوه درخت يا سبزى هاى مختلف بود كه از نقاط پراكنده زمين گردآورى شد .
«» (9)
بنابراين چه جاى تعجب كه پس از متلاشى شدن و بازگشت به حال نخستين ، باز همان ذرات جمع آورى گردد و به هم پيوندند و اندام نخستين را تشكيل دهد ؟ و اگر چنين چيزى محال بود، چرا در آغاز آفرينش انجام شد ؟ بنابراين « همان گونه كه در آغاز ، خدا شما را آفريده است ، در روز رستاخيز نيز بازمى گرداند » و
اين همان مطلب__ى است ك__ه در جمل__ه ك__وت__اه ب__الا مى خ__وانيم .(1)
1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 2، صفحه 76 تا 77 .
(10) «»
اُولئِكَ لَهُمْ جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمُ الاَْنْهارُ يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ اَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِيابا خُضْرا مِنْ سُنْدُسٍ وَ اِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الاَْرائِ___كِ نِعْ__مَ الثَّ__وابُ وَ حَسُنَ__تْ مُ__رْتَفَق___ا(1)
آن ها كسانى هستند كه بهشت جاودان از آنشان است، باغ هايى از بهشت كه نهرها از زيردرختان و قصرهايش جارى است ، در آن جا با دستبندهايى از طلا آراسته اند و لباس هاى ( فاخرى ) به رنگ سبز از حرير نازك و ضخيم در برمى كنند ، درحالى كه بر تخت ها تكيه كرده اند، چه پاداش خوبى و چه جمع نيكويى؟
1- 31 / كهف .
«» (11)
« اَساوِرَ » جمع « اَسْوِرَة » بر وزن « مشورة » و آن نيز به نوبه خ_ود جمع « سِ_وار » بر وزن « غب_ار » و « كِت_اب » است و در اص_ل از كلم_ه فارس_ى « دستوار » يعنى دستبند گرفته ش_ده و بعد از آن كه معرب گرديده از آن فعل هاى ع______رب____ى ني___ز مشت___ق ش_______ده اس____ت .
« اَرائِك » جمع « اَريكَة » به تختى مى گويند كه اطراف آن از هرطرف به ص____ورت س___ايبان پ___وشانيده ش_____ده است .
تجس_م اعم_ال يكى از مه_م ترين مساي_ل مرب_وط به رستاخي_ز است ، بايد بداني_م آن چه در آن جه_ان اس_ت بازت_اب وسي_ع و گسترده و تكامل يافته اى از اين جهان است ، اعمال ، افكار ، روش هاى اجتماعى ما و خوهاى مختلف اخلاق_ى در آن جهان تجس_م مى يابند و هميشه با ما خواهن_د بود .
(12) «»
آيه فوق ترسيم زنده اى از همين حقيقت است ،
ثروتمندان ستم پيشه و انحصارگرى كه دراين جهان در سراپرده هايى تكيه مى كردند و سرمست از باده ها بودند و سعى داشتند همه چيزشان از مؤمنان تهيدست جدا باشد در آن جا هم « سُرادِق » و سراپرده اى دارند اما از آتش سوزان چرا كه ظلم در حقيقت آتش س__وزان__ى است كه خ__رم_ن زن__دگ__ى و امي__د مستضعف__ان را محت__رق م_ى كن__د .
در آن جا هم نوشابه هايى دارند كه تجسمى است از باطن شراب دنيا و نوشابه هايى كه از خون دل مردم محروم فراهم شده است ، نوشابه اى كه به اين ظالمان در آن جهان هديه مى شود نه تنها امعاء و احشاء را مى سوزاند بلكه همچون فلز گداخته است كه پيش از نوشيدن ، هنگامى كه به دهان و صورت نزديك مى شود چهره هاشان را برشته مى كند .
«» (13)
اما به عكس ، آن ها كه براى حفظ پاكى و رعايت اصول عدالت پشت پا به اين مواهب زدند و به زندگى ساده اى قناعت كردند و محروميت هاى اين دنيا را براى اجراى اصول عدالت به خاطر خدا تحمل نمودند ، در آن جا باغ هايى از بهشت با نهرهايى از آب جارى و بهترين لباس ها و زينت ها و شوق انگيزترين جلسات در انتظارشان خواهد بود و اين تجسمى است از نيت پاك آن ها كه مواهب رابراى همه بندگان خدا مى خواستند .
كوتاه سخن اين كه ترسيمى كه قرآن مجيد از معاد و چهره هاى آن و مقدمات و نتايج آن دارد و دلايل گويايى كه در اين زمينه مطرح كرده است، به قدرى زنده و قانع كننده است كه هر كس كمترين بهره اى از وجدان بيدار داشته باشد، تحت تأثير عميق آن قرار مى گيرد.
(14) «»
به گفته بعضى : حدود يك هزار
و دويست آيه از قرآن پيرامون معاد بحث مى كند كه اگر آن ها جمع آورى و تفسير شود ، خود كتاب قطورى خواهد شد و ما اميدواريم بعد از پايان نگارش اين تفسير، هنگامى كه به خواست خدا به بحث «تفسير موضوعى» مى پ__ردازي__م اين مجم__وعه را در دست__رس ع__لاقه مندان ق__رار دهيم.
وَ ما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ(1)
ما آسمان ه_ا و زمين و آن چ_ه در مي_ان اين دو است ، را بى ه_دف ني_اف_ري_ديم .
1- 38 / دخان .
«» (15)
واژه « لاعِ__ب » از م__اده « لَعْ__ب » به گفت__ه « راغب » ، ب__ه معن__ى عملى م__ى ب__اش____د ك__ه ب__دون قص___د صحي___ح انج___ام ش___ود .
آرى اين آفرينش عظيم و گسترده ، هدفى داشته است ، اگر به گفته شما مرگ ، نقطه پايان زندگى است و بعداز چندروز خواب و خور و شهوت و اميال حيوانى ، زندگى پايان مى گيرد و همه چيزتمام مى شود، اين آفرينش ، لعب و لغو و بيهوده خواهد بود .
باوركردنى نيست كه خداوند قادر حكيم ، اين دستگاه عظيم را تنها براى اين چند روز زندگى زودگذر و بى هدف و توأم با انواع درد و رنج آفريده باشد ، اين با حكمت خ______داون_____د ه__رگ_____ز س_____ازگ__ار نخ__واه__د ب____ود .
بنابراين مشاهده وضع اين جهان ، نشان مى دهد كه مدخل و دالانى است براى جهانى عظيم تر و ابدى ، چ_را در اين ب_اره ان__ديشه نمى كني__د ؟!
(16) «»
ما خَلَقْناهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ اَكْثَ_رَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (1)
ما آن دو را فقط به حق آفريديم ، ولى اكث_ر آن ها نمى دانند .
حق بودن اين دستگاه ، ايجاب مى كند كه هدف معقولى داشته باشد و آن بدون وجود جهان ديگر ممكن
نيست ، به علاوه حق بودن آن اقتضاء دارد كه افراد نيكوكار و بدكار ، يكسان نباشند و از آن جاكه ما در اين جهان ، كمتر مشاهده مى كنيم كه هريك از اين دو گروه ، جزاى مناسب كار خويش را دريابند ، حق ايجاب مى كند كه حساب و كتاب و پاداش و كيفرى در جهان ديگرى ، در كار باشد ، تا هركس جزاى مناسب عمل خويش را بيابد .
1- 39 / دخان .
«» (17)
« حَق » در اين آيه اشاره به هدف صحيح آفرينش و آزمايش انسان ها و قانون تكامل و نيز اجراى صحيح اصول عدالت است ، اما غالب آن ها اين حقايق را نمى دانند ، زيرا انديشه و فكر خود را به كار نمى گيرند ، وگرنه دلايل مبدأ و معاد ، واضح و آشكار اس__ت .(1)
اَيَحْسَ___بُ الاِْنْس___انُ اَنْ يُتْ__رَكَ سُ___دًى(2)
آيا انسان گمان مى كند بيهوده و بى هدف رها مى شود؟
1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 5، صفحه 51 .
2- 36 / قيامت .
(18) «»
سپس به دو استدلال جالب درباره معاد مى پردازد كه يكى از طريق بيان " هدف آفرينش و حكمت خداوند" است و ديگرى از طريق بيان " قدرت او به استناد تحول و تكامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالَم جنين" .
« سُ_دى » به معنى مُهمل و بيهوده و بى هدف است ، عرب « اِبِلٌ سُدًى » را در مورد شترى كه بدون ساربان رهاشده و هرجا مى خواهد به چرامى رود، به كار مى برد .
منظور از « اِنْس_ان » در اين آيه همان انسانى است كه منكر معاد و رستاخيز مى باشد ، آيه مى گويد : او چگونه باور مى كند خداوند اين جهان پهناور را با اين عظمت و
اين همه شگفتى ها ، براى انسان بيافريند ، ولى در آفرينش انسان هدفى نباشد ؟ چگونه مى توان باور كرد كه هر عضوى از اعضاى انسان براى هدف خاصى آفريده شده باشد ، چشم براى ديدن ، گوش براى شنيدن و قلب براى رسانيدن غذا و اكسيژن و آب به تمام سلول هاى بدن . حتى خطوط سر انگشتان نيز حكمتى دارد ، ولى براى مجموع وجود او هيچ هدفى در كار نباشد و بيهوده و مهمل و بدون هيچگ__ونه ب__رنامه و ام__ر و نه__ى و تكلي__ف و مس_ؤوليت آف__ريده ش__ده ب__اشد ؟
«» (19)
يك فرد عادى اگر مصنوع كوچكى بى هدف بسازد ، به او ايراد مى گيرند و نامش را از زمره انسان هاى عاقل حذف مى نمايند ، چگونه خداوند حكيم مطلق ممكن است چنين آفرينش بى هدفى داشته باشد ؟
و اگر گفته شود هدف همين زندگى چند روزه دنياست ، همين خور و خواب تكرارى و آميخته با هزار گونه درد و رنج ، قطعا اين چيزى نيست كه بتواند آن آف______رينش ب______زرگ را ت___وجيه كن__د .
بزرگترى يعنى زندگى جاويدان در جوار قرب رحمت حق و تكامل بى وقفه و ب__ى پ__اي__ان ، آف___ري___ده ش_____ده است .
(20) «»
اَلَ___مْ يَ___كُ نُطْفَ_____ةً مِ____نْ مَنِ____ىٍّ يُمْن__ى(1)
آي__ا او نطف__ه اى از من__ى كه در رَحِم ريخت__ه مى ش__ود ، نب_ود ؟
ثُ__مَّ ك____انَ عَلَقَ____ةً فَخَلَ______قَ فَسَ______وىّ(2)
سپس به شكل خون بسته درآمد و او را آفريد و موزون ساخت ؟
فَجَعَ___لَ مِنْ____هُ الزَّوْجَيْ___نِ الذَّكَ___رَ وَ الاُْنْث__ى(3)
و از او دو زوج م____ذك_______ر و م_______ؤن__ث آف_______ري___د .
اَلَيْ__سَ ذلِ_كَ بِق__ادِرٍ عَ_لى اَنْ يُحْيِ__ىَ الْمَ__وْت_ى(4)
آي__ا چني_ن كس_ى ق_ادر نيست ك_ه م_ردگ__ان را زن__ده كن_____د ؟
1- 37 / قيامت .
2- 38 / قيامت .
3- 39 /
قيامت .
4- 40 / قيامت .
«» (21)
آيا كسى كه نطفه كوچك و بى ارزش را در ظلمتكده رَحِم مادر ، هر روز آفرينش جديدى مى بخشد و لباس تازه اى از حيات و زندگى در تن او مى كند و چهره نوينى به او مى دهد ، تا سرانجام انسان مذكر يا مؤنث كاملى شود و از مادر متولد مى گردد ، ق_______ادر نيس___ت م____ردگ___ان را زن____ده كن_____د ؟
اين بيان در حقيقت در مقابل منكرانى است كه در مسأله معاد جسمانى غالبا دم از محال بودن مى زدند و امكان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاك شدن نفى مى كردند و قرآن براى اثبات امكان اين معنى دست انسان را گرفته و او را به آغاز خلقتش بازمى گرداند ، مراحل عجيب جنين و تطورات شگفت انگيز انسان را در اين مراحل به او نشان مى دهد ، تا بداند او بر همه چيز قادر و تواناست و به تعبير ديگر بهترين دليل ب_راى امك_ان يك شى ء ، وق__وع آن است .
(22) «»
« نُطفه » در اصل به معنى " آب كم يا آب صاف" است ، سپس به قطرات آبى كه از ط__ريق لق__اح سبب پي__دايش انس__ان ي__ا حي__وانى مى ش__ود ، گفت__ه ش_ده است .
در حقيقت تحول نطفه در دوران جنينى از عجيب ترين پديده هاى جهان هستى است كه موضوع علم « جنين شناسى » مى باشد و در قرون اخير پرده از روى اسرار آن تا ح__د زي_ادى ب__رداشت__ه ش__ده است .
قرآن در آن روز كه هنوز اين مسائل كشف نشده بود ، كرارا به عنوان يكى از نشانه هاى قدرت خداوند روى آن تكيه كرده و اين خود از نشانه هاى عظمت اين
كت_____اب ب___زرگ آسم___ان___ى اس_____ت .(1)
1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 5، صفحه 600 تا 602 .
«» (23)
مُعْصِرات: اي__ن واژه جم__ع «مُعْصِرَة» و از ريش___ه «عَصْر» به معنى فشار آم__ده، و در آي__ه به مفهوم ابرهاى باران زا و گرانبارى است كه آبى فراوان به همراه دارد.آن گاه با فش_رده ش_دن به وسيل_ه باد، بسان ريزش آبِ لباس تر با فش_ردن آن ، ب_____ه ص_____ورت ب_____اران ف__رو مى ري_____زد و مى ب_____ارد.
ثَجّاج: از ماده «ثَجّ» به معنى فرو ريختن آب فراوان به صورت پياپى و بشدت، بسان خونريزى از بدن به صورت مداوم يا يكباره آمده است.
با اين بيان نعمت خورشيد و نوربخشى و هديه نمودن حرارت از سوى خورشيد به جه__اني__ان نعمت__ى همگ__انى، و ب_راى هم_ه پ_ديده هاست.
از ديدگاه گروهى از مفسران پيشين، منظور بادهايى است كه ابرهاى باران زا را به
(24) «»
فرمان خدا جا به جا مى كنند، و به هر سو مى رانند. «اَزْهَرِىّ» بر اين باور است كه «م_ن» در آي_ه به معن_ى «ب_ا» مى ب_اش_د، چ_را ك_ه خ_داى ف_رزانه اب_ر را مى ب_اران__د.
و از ديدگاه «ربيع» و «ابوالعاليه» واژه «مُعْصِرات» به معنى ابرهاى گرانبار و باران زا است. «مُجاهِد» مى گويد: و از ابرهاى باران زا آبى بسيار ريزان _ كه به شدت مى ريزد و تند مى بارد _ ف_رود آوردي_م. امّا به ب_اور «قَتادَة» آبى هماره ريزان كه پي_اپ__ى مى ب__ارد ف__رود آوردي___م.
لِنُخْ_رِجَ ب_ِهِ حَب_ًّا وَ نَب_اتاً (1)
تا دانه و گياهى را با آن برويانيم.
1- 15 / نباء .
«» (25)
هدف از آفرينش آسمان و ابرهاى باران زا و فرود باران اين بود كه به وسيله آن، زمين را جنب و جوشِ حيات بخشيم و دانه ها و گياهان را برويانيم. منظور از دانه در آيه، عبارت از
هر چيزى است كه داراى شاخه و ساقه است، و آن را درو مى كنند. و گياه و نبات به معنى هر گل و گياه و علف و چراگاه و مزرعه اى است كه از آن بهره مى برند.
با اين بيان خداى فرزانه در اين آيه هر آنچه از زمين مى رويد، همه را به صورت كلى بيان فرمود و روشنگرى كرد كه به وسيله باران همه روييدن_ى ها را مى روي_ان_د.
از ديدگاه برخى منظور از واژه «حَبَا»، عبارت از دانه ها و ميوه ها و چيزهايى است كه موادّ غذايى انسان را مى سازد و انسان از آنها بهره ور مى گردد؛ و واژه «نَباتا» گي__اه__ان و عل_ف ه_اي_ى اس__ت ك___ه حي___وان__ات از آن ه___ا م___ى خ___ورن__د.
(26) «»
وَ جَن______ّاتٍ أَلْف______اف________اً (1)
و ب______اغ ه____اي_____ى [ب____ا درخت____ان] دره______م پيچي_____ده [و انب______وه].
اَلْفاف: اين واژه جم_ع «لَ_فّ» و «لَفيف» به معن_ى دره_م پيچي_ده آم_ده است.
هدف اين بود كه به وسيله باران، باغها و بوستان هاى زيبا و پردار و درخت و دره__م پيچي___ده ب__روي__اني__م و پ__دي__د آوري__م.
إِنَّ يَ__وْمَ الْفَصْ__لِ ك___انَ مِيق__ات__اً (2)
بى گمان وعده گاه [ما با شما] روز داورى است.
1- 16 / نباء .
2- 17 / نباء .
«» (27)
قُ_لْ اِنَّ الْمَ_وْتَ الَّ__ذى تَفِ__رُّونَ مِنْ_هُ فَ__اِنَّ_هُ مُ_لاقيكُمْ ثُ_مَّ تُ_رَدُّونَ اِل__ى ع__الِ__مِ الْغَيْ__بِ وَ الشَّه___ادَةِ فَيُنَبِّئُكُ__مْ بِم__ا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (1)
بگو اين مرگى كه از آن فرار مى كنيد ، سرانجام با شماملاقات خواهد كرد ، سپس به س_وى كسى كه از پنهان و آشكار باخبر است ، برده مى شويد و شما را از آن چه انج___ام م_ى دادي___د ، خب___ر مى ده___د.
ولى مسلما اين وحشت و اضطراب ، مشكلى را حل نمى كند چون مرگ ، شترى است كه ب__ر دَرِ خانه همه خوابيده است .
1- 8 / جمعه .
(28) «»
ق_ان_ون م__رگ
، از عم_ومى ت_رين و گست_رده ت_ري_ن ق__وانين اين عالَم است ، انبي__اء ب__زرگ الهى و فرشتگان مقربين همه مى مي__رند و جُز ذات پ__اك خ__داوند در اين جهان باقى نمى ماند .
تنها راه براى پايان دادن به اين وحشت ، پاك سازى اعمال و شستشوى دل از آلودگى گناه مى باشد كه هركس حسابش پاك است ، از محاسبه اش چه باك است ؟
معمولاً غالب مردم از مرگ مى ترسند ، تنها گروه اندكى هستند كه بر چهره مرگ لبخند مى زنند و آن را در آغوش مى فشارند ، دلقى (1) رنگ رنگ را مى دهند و جانى ج__اودان را مى گي____رن____د .
1- دَلْق يعنى جامه كهنه وصله دار ، آن هم وصله هاى غيرهمرنگ .
«» (29)
چ___را م___رگ و مظ___اه__رش و حت__ى ن__ام آن ب_راى ع__ده اى دردآور اس__ت ؟
_ دليل عمده اش اين است كه به زندگى بعد از مرگ ، ايمان ندارند و يا اگر ايمان دارند ، اين ايمان به صورت يك باور عميق درنيامده و بر افكار و عواطف آن ها حاك_م نش_ده اس_ت .
وحشت انسان از فناء و نيستى ، طبيعى است . انسان حتى از تاريكى شب مى ترسد چراكه ظلمت ، نيستىِ نور است و گاه از مرده نيز مى ترسد چراكه آن هم در مسير فناء قرار گرفته است .
اما اگر انسان با تمام وجودش باور كند كه دنيا ، زندان مؤمن و بهشت كافر است
(30) «»
( اَلدُّنْي_ا سِجْ__نُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْك_افِرِ ).(1)
اگ__ر ب__اور كند كه اين جسم خاكى ، قفسى است براى مرغ روح او كه وقتى اين قفس شكست ، آزاد م__ى ش__ود و به ه___واى ك__وى دوست پَر و ب__ال مى زند ، اگر باور كند كه « حجاب چه__ره ج__ان مى شود
غب__ار تنش » ، مسلم__ا در آرزوى آن دَم اس___ت ك__ه از اي__ن چه___ره پ___رده ب__رفكن_د .
اگر باور كند كه مرغ باغ ملكوت است و از عالَم خاك نيست و تنها « دو سه روزى قفسى ساخته اند از بدنش » ، آرى اگر ديدگاه انسان درباره مرگ چنين باشد ، هرگز از مرگ وحشت نمى كند ، در عين اين كه زندگى را براى پيمودن مسير تكامل خواهان است .
1- « سفينة البحار » ، جلد 1 ، صفحه 603 .
«» (31)
_ علت ديگر براى ترس از مرگ ، دلبستگى بيش از حد به دنيا است ، چراكه مرگ ميان او و محبوبش جدايى مى افكند و دل كندن از آن همه امكاناتى كه براى زن__دگى م__رف__ه و پُ__رعيش و ن__وش فراهم س__اخت_ه ، ب__راى او طاقت فرسا است .
_ عامل سوم خالى بودن ستون حسنات و پُر بودن ستون سيّئات نامه عمل است .
در ح__ديثى مى خ__وانيم: كس__ى خ__دمت پي__امبر اك_رم صلى الله عليه و آله آم__د و ع_رض ك______رد: « ي____ا رس__ول اللّه صلى الله عليه و آله م_____ن چ___را م__رگ را دوس___ت نم___ى دارم » ؟
فرمود : « آيا ثروتى دارى » ؟ عرض كرد : « آرى » ، فرمود : « چيزى از آن را پيش از خود فرستاده اى » ؟ عرض كرد : « نه » ، فرمود : « به همين دليل است كه
(32) «»
مرگ را دوست ندارى ( چون نامه اعمالت از حسنات خالى است ) » .(1)
ديگرى نزد ابوذر آمد و همين سؤال را كرد كه : « چرا از مرگ متنفريم » ؟ فرمود : « لاَِنَّكُمْ عَمَّرْتُمُ الدُّنْيا وَ خَرَّبْتُمُ الاْخِرَةَ فَتَكْرَهُونَ اَنْ تَنْتَقِلُوا مِنْ عُمْرانٍ اِلى خَرابٍ :
براى اين كه شما دنيا را آباد كرده ايد و آخرتتان را ويران ، طبيعى است كه دوست ن__داريد از نقط__ه آبادى به نقط__ه وي__رانى منتق__ل ش__وي_د » .(2)
بَلْ يُريدُ الاِْنْسانُ لِيَفْجُرَ اَمامَهُ (3)
(انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى خواهد (آزاد باشد و) مادام العمر گناه كند .
1و2 - « محجة البيضاء » ، جلد 8 ، صفحه 258 .
1- 5 / قيامت .
«» (33)
او مى خواهد از طريق انكار معاد ، كسب آزادى براى هرگونه هوسرانى و ظلم و بيدادگرى و گناه بنمايد ، هم وجدان خود را از اين طريق اشباع كاذب كند و هم در برابر خلق خدا مسؤوليتى براى خود قائل نباشد ، چراكه ايمان به معاد و رستاخيز و دادگ_اه عدل خ_دا ، س_دّ عظيم_ى در مق_ابل ه_رگ_ونه عصي__ان و گن_اه است .
اين منحصر به زمان هاى گذشته نبوده است ، امروز هم يكى از علل گرايش به مادى گرايى و انكار مبدأ و معاد ، كسب آزادى براى « فجور » و گريز از مسؤوليت ها و شكستن هر گونه قانون الهى است وگرنه دلايل مبدأ و معاد آشكار است .(1)
1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 5، صفحه 592 تا 530.
(34) «»
وَ اِنَّ__كَ لَتَ__دْعُ__وهُ__مْ اِل__ى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (1)
به طورقطع و يقين توآن ها رابه صراط مستقيم دعوت مى كنى.
صراط مستقيمى كه نشانه هاى آن نمايان است و با اندك دقتى صاف بودن آن روشن مى گردد .
مى دانيم راه راست ، نزديك ترين فاصله ميان دونقطه است و يك راه بيش نيست ، درحالى كه جاده هاى انحرافى كه در چپ و راست آن ق_رار گ_رفته ، بى نه__ايت است .
گرچه دربعضى ازروايات اسلامى،صراط مستقيم به ولايت على تفسيرشده(2)،
1- 73 / مؤمنون .
2- « نور الثقلين » ، جلد 3 ، صفحه 548 .
«» (35)
ولى چن__ان كه ب_اره_ا گفت__ه ايم ، اين گونه روايات ، بيان بعضى از مصداق هاى روش__ن است و هيچ
منافات با وجود مص__اديق ديگ__ر م__انند ق__رآن و ايمان به مب____دأ و مع_____اد و تق___وا و جه___اد و ع__دل و داد ن_______دارد .
وَ اِنَّ الَّذينَ لايُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ(1)
اما كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، از اين صراط منح__رفند .
« ناكِب » از ماده « نَكْب » و « نُكُوب » به معنى انحراف از مسير است و « نَكْبَت دنيا » درمقابل « روى آوردن دنيا » به معنى انحراف و پشت كردن دنيا است .
روشن است كه منظور از « صِراط » در اين آيه ، همان صراط مستقيم در آيه پيش از آن است .
1- 74 / مؤمنون .
(36) «»
اين نيز مسلم است كسى كه در اين جهان از صراط مستقيم حق منحرف گردد ، در جهان ديگر هم از صراط بهشت منحرف شده و به دوزخ سقوط مى كند ، چراكه هرچه در آن جا است، نتيجه مستقيم كارهاى اين جا است ، تكيه كردن روى عدم ايمان به آخرت و ارتباط و پيوند آن با انحراف از طريق حق ، به خاطر آن است كه انسان تا ايم____ان ب_____ه مع___اد نداشت___ه ب__اش____د ، احس___اس مس____ؤوليت نم___ى كن___د .
در حديثى از اميرمؤمنان على مى خوانيم : « اِنَّ اللّهَ جَعَلَنا اَبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ سَبيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذى يُؤْتى مِنهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلايَتِنا اَوْ فَضَّلَ عَلَيْنا غَيْرَنا فَاِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ :خداوند ما رهبران دينى و الهى را درهاى وصول به معرفتش و صراط و طريق و جهتى كه از آن به او مى رسند ، قرار
«» (37)
داده بن__اب_راي__ن كس__انى كه از ولاي__ت ما منح__رف گردند، يا ديگرى را برما برگزينند، آن ها از صراط حق منحرفند » .(1)(2)
فَانْظُرْ اِلى اثارِ رَحْمَتِ اللّهِ كَيْفَ يُحْيِى الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِه_ا اِنَّ ذلِكَ لَمُحْىِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ(3)
1- « نور الثقلين » ، جلد 3 ، صفحه 549 .
2- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 3، صفحه 673 تا 674.
3- 50 / روم .
(38) «»
به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى كند ، آن كس ( كه زمين مرده را زنده كرد ) زنده كننده مردگان در قيامت است و او بر همه چيز توانا اس_________ت .
تكيه روى جمله « فَانْظُرْ » ( بنگر ) اشاره به اين است كه آن قدر آثار رحمت الهى در احياى زمين هاى مرده به وسيله نزول باران آشكار است ، كه با يك نگاه ك__ردن ب__دون ني__از به جستج__وگ__رى بر ه__ر انس__ان ظاه_ر مى شود .
تعبير به « رحمت الهى » در مورد باران ، اشاره به آثار پربركت آن از جهات مختلف است .
باران ، زمين هاى خشك را آبيارى و بذر گياهان را پرورش مى دهد .
باران ، به درخت___ان ، زن___دگى و حي___ات ن___وي___ن مى بخش____د .
«» (39)
باران ، گ__رد و غب__ار هوا را ف__رومى نشاند و محي_ط زيست انس__ان را سالم و پ__اك مى كند .
باران ، گي__اه__ان را شستش_و داده و ب__ه آن ه_ا ط__راوت مى بخشد .
باران هوارا مرطوب و ملايم و ب_راى انسان قابل استنش__اق مى كند .
باران ، به زمين فرومى رود و بعداز چندى به ص__ورت قن__ات ها و چشمه ها ظ__اهر مى شود .
باران ، نهرها و سيلاب هايى به راه مى اندازد كه بعد از مهار شدن در پشت سدها ، ت__ولي___د ب____رق و ن_____ور و روشن__ايى و ح_______ركت مى كنن_____د .
و ب__الاخ__ره
ب__اران ، ه__واى گ__رم و س__رد ، ه__ر دو را تع__ديل مى كند ، از گ__رم__ى م__ى ك__اه__د و س_______ردى را ق__اب__ل تحم____ل مى كن___د .
(40) «»
تعبير به « رحمت » در مورد باران در آيات ديگر قرآن نيز منعكس است ؛ از جمله در آيه 48 س__وره ف__رقان و 63 س___وره نم____ل .
و نيز در آيه 28 سوره شورى مى خوانيم : « وَ هُوَ الَّذى يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ : او كسى است كه باران را نازل مى كند ، بعد از آن كه مردم نوميد شده اند و دامنه رحمت خود را مى گستراند » .
سپس باتوجه به پيوندى كه مبدأ و معاد در مسائل مختلف دارند ، در پايان آيه م__ى اف__زاي__د : « اِنَّ ذلِ__كَ لَمُحْ__ىِ الْمَوْتى وَ هُ__وَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ » .
تعبير به « مُحْيى » به صورت اسم فاعل به جاى فعل مضارع ، مخصوصا با « لام » ت__أكي_د ، دلي_ل ب_ر نه__ايت ت__أكيد است .
بارها در آيات قرآن ديده ايم كه اين كتاب آسمانى براى اثبات مسأله معاد ، زنده ش__دن زمي__ن م__رده را بع__د از ن__زول ب__اران ، به عن__وان گ__واه انتخ__اب مى كند .
«» (41)
در آيه 11 سوره ق نيز بع_د از ذكر حيات زمين هاى مرده ، مى فرمايد : « كَذلِكَ الْخُروُجُ : رست__اخيز ني__ز چني__ن است » .
شبي_ه همين تعبي_ر در آيه 9 س_وره فاطر نيز آم_ده است كه مى فرمايد : « كَذلِكَ النُّشُورُ : نشور در قيامت اين گونه است » .
در واقع قانون حيات و مرگ همه جا شبيه يكديگر است ؛ كسى كه با چند قطره باران ، زمين مرده را زنده مى كند و شور و جنبش
و حركت در آن مى آفريند و اين كار همه سال وگاه همه روز تكرار مى شود ، اين توانايى را دارد كه انسان ها را نيز بعد از مرگ زنده كند ، همه جا مرگ به دست او است و حيات نيز به فرمان او .(1)
(42) «»
ازقرآن مجيد به خوبى استفاده مى شودكه روح و نفس انسانى داراى سه مرحله است :
_ « نفس امّاره » : يعنى روح سركش كه پيوسته انسان را به زشتى ها و بدى ها دعوت مى كند و شهوات و فجور را در برابر او زينت مى بخشد ، اين همان چيزى
1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 4، صفحه 163 تا 165.
«» (43)
است كه همسر عزيز مصر ، آن زن هوسباز هنگامى كه پايان شوم كار خود را مشاهده كرد، به آن اشاره نمود و گفت: « وَ م_ا اُبَرِّى ءُ نَفْسى اِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ : من هرگز نفس خود را تبرئه نمى كنم ، چراكه نفس سركش همواره به بدى ها ف__رم__ان م__ى ده___د » ( 53 / ي_____وسف ) .
_ « نفس لوّامة » : كه در آيات مورد بحث به آن اشاره شد ، روحى است بيدار و نسبتا آگاه ، هر چند هنوز در برابر گناه مصونيت نيافته ، گاه لغزش پيدا مى كند و در دامان گناه مى افتد ، اما كمى بعد بيدار مى شود ، توبه مى كند و به مسير سعادت بازمى گردد ، انحراف درباره او كاملاً ممكن است ، ولى موقتى است نه دائم ، گناه از او سرمى زند، اما چيزى نمى گذرد كه جاى خود را به ملامت و سرزنش و توبه مى دهد .
اين همان چيزى است كه از آن به عنوان « وج_دان اخ_لاقى » ياد
مى كنند ، در بعضى از انسان ها بسيار قوى و نيرومند است و در بعضى بسيار ضعيف و ناتوان ، ولى به هر
(44) «»
حال در هر انسانى وجود دارد ، مگر اين كه با كثرت گناه آن را به كلى از كار بيندازد .
_ « نفس مُطْمَئِنَّ_ة » : يعنى روح تكامل يافته اى كه به مقام اطمينان و تقواى كامل و احساس مسؤوليت رسيده ، نفس سركش را رام كرده و ديگر به آسانى دچ___ار لغ___زش نم___ى ش___ود .
اين همان است كه در سوره والفج_ر آيه 27 و 28 مى فرمايد : « ي_ا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، اِرْجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً : اى نفس مطمئنّه ! به سوى پ___روردگ__ارت ب__ازگ__رد ، در ح_الى ك__ه ه__م ت__و از او خشنودى و هم او از تو » .
به هر حال اين « نفس لوّامة » ، رستاخيز كوچكى است در درون جان هر انسان كه بعد از انجام يك كار نيك يا بد، بلافاصله محكمه آن در درون جان تشكيل مى گردد و به حساب و كتاب او مى رسد .
«» (45)
لذا گاه در برابر يك كار نيك و مهم چنان احساس آرامش درونى مى كند و روح او لبريز از شادى و نشاط مى شود ، كه لذّت و شكوه و زيبايى آن با هيچ بيان و قلمى قابل توصيف نيست .و به عكس گاهى به دنبال يك خلاف و جنايت بزرگ ، چنان گرفتار كابوس وحشتناك و طوفانى از غم و اندوه مى گردد و از درون مى سوزد كه از زندگى به كلى سير مى شود و حتى گاه براى رهايى از چنگال اين ناراحتى خود را آگاهانه به مقامات قض__ايى مع__رفى و به
چ__وبه دار تسلي__م مى كن_د .
اين دادگ__اه عجي__ب درون__ى ، شب__اهت عجيب_ى به دادگاه رستاخيز دارد ، زيرا :
_ قاضى و شاهد و مجرى حكم در حقيقت در اين جا يكى است ، همان طور كه
(46) «»
در قيامت چنين است : « ع_الِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّه_ادَةِ اَنْتَ تَحْكُ_مُ بَيْنَ عِب_ادِكَ: خ__داون___دا ! ت__و از اس__رار پنه__ان و آشك__ار آگ__اه__ى و تو در مي__ان بن__دگ___ان__ت قض____اوت خ___واه_____ى ك_____رد » ( 46 / زم___ر ) .
_ اين دادگاهِ وجدان ، توصيه و رشوه و پارتى و پرونده سازى رايج بشرى را نمى پذيرد ، همان طور كه درباره دادگاه قيامت نيز مى خوانيم : « وَ اتَّقُوا يَوْما لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئ_ا وَ لا يُقْبَلُ مِنْه_ا شَف_اعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْه_ا عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَروُنَ : از آن روز بترسيد كه هيچ كس به جاى ديگرى مجازات نمى شود و نه شفاعتى پذيرفته مى گردد و نه فديه و رشوه اى و نه يارى مى شوند» ( 48/بقره ) .
_ محكمه وجدان مهم ترين و قطورترين پرونده ها را در كوتاه ترين مدت رسيدگى كرده ، حكم نهايى خود را به سرعت صادر مى كند ، نه استيناف در آن هست
«» (47)
و نه تجديدنظرى و نه ماه ها و سال ها سرگردانى ، همان طور كه در دادگاه رستاخيز نيز مى خوانيم : « وَ اللّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُ_وَ سَريعُ الْحِس_ابِ : خداوند حكم مى كند و حكم او رد و نقض نمى شود و حساب او سريع است » ( 41 / رعد ) .
_ مجازات و كيفرش بر خلاف مجازات هاى دادگاه هاى رسمى اين جهان ، نخستين جرقه هايش در اعماق دل و جان افروخته مى شود و از آن جا به بيرون سرايت مى كند ،
نخست روح انسان را مى آزارد ، سپس آثارش در جسم و چهره و دگرگون شدن خواب و خوراك آشكار مى گ_ردد ، همان طور كه در مورد دادگاه قي_امت نيز مى خوانيم : « ن_ارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتى تَطَّلِعُ عَلَى الاَْفْئِدَة : آتش برافروخته الهى كه از قلب ها زبانه مى كشد » . ( 6 و 7 / همزه ) .
_ اين دادگاه وجدان چندان نياز به ناظر و شهود ندارد ، بلكه معلومات و
(48) «»
آگاهى هاى خود انسان متهم را به عنوان « شهود » به نفع يا بر ضد او مى پذيرد . همان طور كه در دادگاه رستاخيز نيز ذرات وجود انسان حتى دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند ، چنان كه مى فرمايد : « حَتّى اِذا م_ا ج_اءوُه_ا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْص_ارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ : چون به كنار آتش دوزخ برسند ، گوش و چشم و پوست تن آن ها بر ضدّ آن ها گواهى مى دهد » . ( 20 / فصّلت ) .
اين شباهت عجيب در ميان اين دو دادگاه ، نشانه ديگرى بر فطرى بودن مسأله معاد است ، زيرا چگونه مى توان باور كرد در وجود يك انسان كه قطره كوچكى از اقيانوس عظيم هستى است ، چنان حساب و كتاب و دادگاه مرموز و اسرارآميزى وجود داشته باشد ، اما در درون اين عالم بزرگ مطلقا حساب و كتاب و دادگاه و محكم_____ه اى وج___ود ن__داشت___ه باش____د ، اي____ن ب___اورك__ردن__ى نيس__ت .(1)
«» (49)
لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذى يَخْتَلِفُونَ فيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ كَفَرُوا اَنَّهُمْ كانُوا كاذِبينَ (2)
هدف اين است كه آن چه را در آن اختلاف داشتند براى آن ها روشن سازد تا كس_انى كه منك_ر شدند
بدانند دروغ مى گفتند .
1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 5، صفحه 590 تا 591.
2- 39 / نحل .
(50) «»
آن جهان ، جهان كشف غطاء و كنار رفتن پرده ها و آشكار شدن حقايق است ، چنان كه در سوره ق آيه 22 مى خوانيم : « لَقَدْ كُنْتَ فى غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطائَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ : به انسان گفته مى شود تو در غفلت از چنين روزى بودى ، ولى ما پرده را از برابر ديدگانت برداشتيم و امروز بسيار تيزبين هستى » .
و در آيه 9 سوره طارق مى خوانيم : « يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ : رستاخيز روزى است كه اسرار درون آشكار مى گردد » و در آيه 48 سوره ابراهيم مى خوانيم : « وَ بَرَزُوا لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ : در آن روز همگى در پيشگاه خداوند قهّار ظاهر مى شوند » .
بالاخره آن روز ، روز شهود و كشف اسرار و آشكار شدن پنهانى ها و ظهور و بروز است و در چنين شرايطى و محيطى اختلاف در عقيده معنى ندارد ، هرچند ممكن است بعضى از منكران لجوج براى تبرئه خويش در بعضى از مواقف قيامت به دروغ متوسل شوند ، ولى آن يك امر استثنايى و زودگذر است .
«» (51)
اين درست به آن مى ماند كه مجرمى را در پاى ميز دادگاه حاضر كنند ، او همه چيز را منكر شود ، ولى بلافاصله نوار ضبط صوت و دستخط او و ساير مدارك زنده و حسّى را به او ارائه دهند و به اتفاق او تمام آثار جرم را از درون خانه و اطاقش بيرون بياورند
، اين جااست كه ديگر جايى براى گفتگو باقى نمى ماند و تسليم مى شود ظهور حقايق در عالم قيامت حتى از اين هم واضح تر و آشكارتر است .
گرچه حيات پس از مرگ و رستاخيز ، اهداف متعددى دارد كه در آيات قرآن به طور پراكنده به آن ها اشاره شده است مانند : تكامل انسان ، اجراى عدالت ، هدف دادن به زندگى اين جهان ، ادامه فيض خداوند ، ولى در آيه مورد بحث به هدف ديگرى اشاره مى كند و آن برطرف كردن اخت__لافات و ب__ازگشت به ت__وحيد است .
و لذا ما معتقديم كه اين اختلاف ها و جنگ ها و ستيزها روزى همگى پايان مى گيرد و همه مردم جهان در زير پرچم حكومت واحدى ، حكومت مهدى جم_ع مى ش__وند ، چ__را كه آن چ__ه ب__رخ__لاف روح ع__الم هستى يعن__ى توحيد اس________ت ب___اي_____د س__رانج____ام روزى ب_رچي____ده ش______ود .
(52) «»
ولى اختلاف عقيده ها هرگز به طور كامل در اين دنيا ، از بين نخواهد رفت چراكه عالم عالمِ غطاء و پوشش است ، ولى سرانجام روزى فرا مى رسد كه اين پوشش ها و پرده ها از ميان خواهد رفت و يَوْمُ الْبُرُوزِ و يَوْمُ الظُّهُورِ است .(1)
1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 3، صفحه 83 تا 84.
«» (53)
مى دانيم قسمت مهمى از معارف قرآن و مسائل اعتقادى آن ، بر محور مسائل مربوط به قيامت و رستاخيز دور مى زند ، چراكه مهم ترين تأثير را در تربيت انسان و رون_____د تك___________ام____ل او دارد .
نام هايى كه در قرآن براى اين روز بزرگ انتخاب شده نيز بسيار است و هر كدام بيانگر بُعدى از ابعاد آن روز مى باشد وبه
تنهايى مى تواند مسائل بسيارى را در اين رابط_______ه ب_____ازگ_______و كن_______د .
به گفته مرحوم « فيض كاشانى » در « مَحَجَّ_ةُ الْبَيْض_اء » در زير هر يك از نام ها سرّى نهفته شده و در هر توصيفى معناى مهمى بيان گشته ، بايد كوشيد تا اين معانى را درك ك__رد و اي___ن اس__رار را ي__افت .
(54) «»
او بيش از يك صد نام براى قيامت ذكر كرده كه همه يا اكثر آن را مى توان از قرآن مجيد استفاده كرد . مانند ؛ يَوْمُ الْحَسْ_رَة ، يَوْمُ النَّ_دامَة ، يَوْمُ الْمُح_اسَبَة ، يَوْمُ الْمَسْ_أَلَة ، يَوْمُ الْواقِعَ_ة ، يَوْمُ الْق_ارِعَة ، يَوْمُ الرّاجِفَ_ة ، يَوْمُ الرّادِفَ_ة ، يَوْمُ الطَّ_لاق ، يَوْمُ الْفِ__راق ، يَوْمُ الْحِس__اب ، يَوْمُ التَّن__اد ، يَوْمُ الْعَ__ذاب ، يَوْمُ الْفِرار ، يَوْمُ الْحَ_قّ ، يَوْمُ الْحُ_كْم ، يَوْمُ الْفَصْ_ل ، يَوْمُ الْجَمْ_ع ، يَوْمُ الدّين ، يَوْمٌ تُبْلَى السَّ_رائِر ، يَوْمٌ لايُغْني مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئا ، يَوْمٌ يَفِ_رُّ الْمَ_رْأُ مِ_نْ اَخي__هِ ، يَوْمٌ لا يُنْفَ_عُ م_الٌ وَ لا بَن_ُونَ ، يَوْمُ التَّغ_ابُن و ... . (1)
ولى معروف ترين نام آن همان « يَ_وْمُ الْقِي_امَة » است كه هفتاد بار در قرآن مجيد
1- « المحجة البيضاء » ، جلد 8 ، صفحه 331 .
«» (55)
ذكر شده و حكايت از قيام عمومى بندگان و رستاخيز عظيم انسان ها مى كند و توجه به آن نيز انسان را به قيام در اين دنيا براى انجام وظيفه دعوت مى نمايد .
به عقيده ما براى بيدار شدن از خواب غفلت و غرور و مهار كردن نفس سركش و تعليم و تربيت انسان ، كافى است كه در اين نام ها بينديشيم و وضع خود را در
آن روز عظيم ، روزى كه همگى در پيشگاه خداوند بزرگ حاضر مى شويم و پرده ها كنار مى رود و اسرار درون ظاهر مى شود ، بهشت تزيين مى گردد و جهنم برافروخته مى شود و همگان در پاى ميزان عدل الهى حاضر مى شويم ، در نظر بگيريم ( خ___داون____دا ! م___ا را در آن روز در پن____اه خ____ودت ج__اى ده ) .(1)
1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 5، صفحه 591 تا 592.
(56) «»
بَ__لِ الاِْنْس__انُ عَ_لى نَفْسِ__هِ بَصي_رَةٌ(1)
بلك__ه انس_ان خودش از وضع خود آگاه است .
وَ لَ____وْ اَلْق_____ى مَع_____اذي___رَهُ(2)
هرچند ( در ظاهر ) براى خود عذرهايى بتراشد .
« مَع_اذير » جمع « معذرت » در اصل به معنى پيدا كردن چيزى است كه آثار گن__اه را از بي__ن بب__رد ك__ه گ__اه__ى ع__ذر واقع__ى است و گ__اه ص_ورى و ظاهرى .
گرچه خداوند و فرشتگان او انسان را از تمام اعمالش آگاه مى كنند ، ولى نيازى به اين
1- 14 / قيامت .
2- 15 / قيامت .
«» (57)
اعلام نيست ، « بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است » و خود و اعضايش در آن روز بزرگ شاهد و گواه او هستند ، گرچه در ظاهر براى خود عذرهايى بتراشند. اين آيات در حقيقت همان چيزى را مى گويد كه در آيات ديگر قرآن درباره گواهى اعضاى انسان بر اعمال او آمده است ، مانند آيه 20 سوره فصّلت كه مى گويد : «شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُ_مْ وَ اَبْص_ارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِم_ا ك_انُوا يَعْمَلُونَ: گوش ها و چشم ها و پوست هاى تنشان به آن چه انجام مى دادند ، گواهى مى دهند » و آيه65سوره يس كه مى فرمايد
: « وَ تُكَلِّمُن_ا اَيْ_ديهِ_مْ وَ تَشْهَ_دُ اَرْجُلُهُ_مْ بِم_ا ك_انُوا يَكْسِب_ُونَ : دست هاى آن ها با ما سخن مى گويند و پاهايشان به اعمالى كه انجام داده اند ، گواهى مى دهند » .
گرچه آيات مورد بحث همگى درباره معاد و قيامت سخن مى گويد ، ولى مفهوم
(58) «»
آن گسترده است ، عالم دنيا را نيز شامل مى شود . در اين جا نيز مردم از حال خود آگ__اهند ، هرچند گ__روهى ب__ا دروغ ، پشت هم اندازى ، ظاهرسازى و رياكارى چهره واقع__ى خ___ويش را مكت___وم م___ى دارن___د .
لذا در حديثى از امام صادق آمده كه فرمود : « م_ا يَصْنَعُ اَحَدُكُمْ اَنْ يَظْهَرَ حَسَن_ا وَ يُسِّرَ سَيِّئ_ا اَلَيْسَ اِذا رَجَعَ اِلى نَفْسِهِ يَعْلَمُ اَنَّهُ لَيْسَ كَذلِكَ وَ اللّهُ سُبْح_انَهُ يَقُولُ : بَلِ الاِْنْس_انُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَةٌ ، اِنَّ السَّريرَةَ اِذا صَلُحَتْ قَوِيَتِ الْعَلانِيَةُ : ه_رگ_اه يك_ى از شم_ا ظ_اه_ر خ_ود را بي_اراي_د ، ام_ا در پنه_ان_ى ب_دك_ار ب_اش_د ، چ_ه مى ت_وان_د انج_ام ده_د ؟ آيا هنگ_ام_ى كه ب_ه خ_ويشتن م__راجع__ه كن__د ، نم_ى دان_د كه اي_ن گ_ون_ه نيست ؟ هم_ان گ_ون_ه ك_ه خ_داوند سبحان مى فرمايد : بلكه انسان به خويشتن آگاه است ، هنگامى كه باطن انسان صالح گ__ردد ، ظ__اه__ر او ني__ز تق__وي__ت م__ى ش_ود » .(1)(2)
«» (59)
لا اُقْسِ_مُ بِيَ___وْمِ الْقِي__امَةِ(3)
س___وگن____د ب____ه روز قي___امت .
وَ لا اُقْسِ_مُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَ_ةِ(4)
1- « مجم_ع البيان » ، جلد 10 ، صفحه 396 .
2- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 5، صفحه 595.
3- 1 / قيامت .
4- 2 / قيامت .
(60) «»
و س__وگند به نفس ل__وّامه ، وج__دان بيدار و ملامت گر ( كه رستاخيز حق است )
.
« لَ__وّامَ__ة » صيغ__ه مب__الغه و ب__ه معن__ى "بسي__ار م__لامت كنن__ده" است .
اين سوره با دو سوگند پرمعنى "روز قيامت" و "نفس ملامت گر" آغاز شده است .
حقيقت اين است كه يكى از دلايل وجود معاد ، وجود محكمه وجدان در درون جان انسان است كه به هنگام انجام كار نيك روح آدمى را مملو از شادى و نشاط مى كند و از اين طريق به او پاداش مى دهد و به هنگام انجام كار زشت يا ارتكاب جنايت ، روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شكنجه مى كند ، به حدى كه گاه براى نجات از عذاب وجدان ، اقدام به خودكشى مى كند . يعنى در واقع وجدان حكم اعدام او را صادر كرده و به دست خودش اجرا مى كند .
وقتى « ع_الَم صغي_ر » يعنى وجود انسان در دل خود محكمه و دادگاه كوچكى دارد ، چگ__ونه « ع_الَم كبي_ر » با آن عظمتش محكمه عدل عظيمى نخواهد داشت ؟
«» (61)
و از اين جاست كه ما از وجود « وجدان اخلاقى » به وجود "رستاخيز و قيامت" پى مى بريم و نيز از همين جا رابطه جالب اين دو سوگند روشن مى شود و به تعبير ديگ__ر س__وگند دوم دليلى اس_ت ب_ر س_وگند اول .
آرى اين دادگاه وجدان آن قدر عظمت و احترام دارد كه خداوند به آن سوگند ياد مى كند و آن را بزرگ مى شمرد و به راستى بزرگ است ، چراكه يكى از عوامل مهم نجات انسان محس__وب مى شود ، به ش__رط آن ك__ه وج__دان بي__دار ب__اشد و بر اثر كث__رت گن__اه ضعي___ف و ن___ات___وان نگ____ردد .
اين نكته نيز قابل توجه است كه به دنبال اين دو
سوگند پراهميّت و پرمعنى ، بيان نشده است كه براى چه چيز سوگند ياد ش_ده و به اصطلاح « مُقْسَ_مٌ لَهُ » مح_ذوف است ، اين به خاطر آن است كه از سياق آيات بعد مطلب روشن است ، بنابراين آيات فوق چنين معنى مى دهد : « سوگند به روز قيامت و نفس لوّامه كه همه شما در قيامت برانگيخته مى شويد و به سزاى اعمالتان مى رسيد » .(1)
(62) «»
در اين مورد «بُراء» در روايتى آورده است كه: روزى «مَعاذ» در خان_ه «اَبُواَيُّ_وب» به حض_ور پيامبر صلى الله عليه و آله شرفياب گرديد، و در مورد اي_ن آيه پرسي_د كه:
1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 5، صفحه 589.
«» (63)
منظ_ور از فوج ه_ا و گروه ه_ا(1) كيانن_د؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هان اى «معاذ»! از رويداد بزرگى پرسيدى، آن گاه ديدگانش را فرو بست و فرمود: در روز رستاخيز، ده گروه از امت من به صورت هاى پراكنده و گوناگون بر انگيخته مى شوند. خدا آنان را از پيروان راستين من جدا مى سازد و هر گ__روه از آن ه__ا را به صورتى برمى انگيزد:
گروهى از آنان به صورت بوزينه در مى آيند و گروهى ديگر در شكل خوك. دسته اى واژگونه و در حالى كه پاهاى آنان رو به آسمان و بر چهره خويش بر زمين كشي_ده مى شوند، وارد صحراى محشر مى گ__ردند، و دسته اى ديگ__ر ك__ور و نابينا.
گروهى به صورت كر و ناشنوا برانگيخته مى شوند، و گروهى ديگر گنگ و لال.
1 _ آيه 18.
(64) «»
پاره اى از آن گروه ها در حالى مى آيند كه زبان هاى خويش را مى جوند و چرك و خون از لب و دهانشان روان است؛ به گونه اى
كه از بوى گند آن، اهل محشر اذيّت مى ش__وند، و پ__اره اى با دست ه___ا و پ__اه__اى ب__ريده.
دسته اى بر شاخه هايى از آتش آويزانند، و دسته اى ديگر با عفونتى بدبوتر از مردار گنديده، و پاره اى نيز با لباس هايى از مس گداخته.
آن گاه فرمود: امّا آن گروهى كه در شكل بوزينه مى آيند، كسانى هستند كه در زندگى، كارشان سعايت و سخن چينى و به هم زدن روابط دوستانه و انگيزش دشمنى و نفرت است. و آن كسانى كه به صورت خوك مى آيند، كسانى هستند كه از راه هاى ن__امش__روع و ح__رام ث__روت ان____دوزى مى نم__اين__د.
آن كسانى كه به صورت واژگونه وارد صحراى محشر مى گ_ردند، رباخ_واران
«» (65)
هستن_د و نابينايان و كوران، دستگاه قضايى و قض__اوت و دادست__ان ه_اى ستمكارى هستندكه درقضاوت و داورى خود بى طرفى وعدل و داد راپيشه نمى سازند.
كر و لال ها كسانى هستند كه با خودكامگى و غرور رفتار مى كنند، و از حق پذيرى و نقدپذيرى و فروتنى بى بهره اند، و آن كسانى كه زبان خود را گاز مى گيرند، آن دانشمندان و عالم نمايان و داوران خيره سرى هستند كه خود به علم خويش عمل نمى كنن__د، و اص__لاح نمى پذيرند و عملك__ردشان با گفت_ارشان هم__اهنگى ن__دارد.
آنان كه با دست و پاى بريده وارد صحراى محشر مى گردند، مردم همسايه آزارند، و به دار آويختگان، كه بر شاخه هاى درختى از آتش شعله ور آويزانند، جاسوسان و سخن چينان و اطلاعاتى هايى هستند كه ميان ملّت و حكومت _ با سع__ايت و سخ___ن چين___ى و پرون___ده س__ازى و عيب تراشى براى شه___روندان _
(66) «»
ف__اصل_____ه و دشمن________ى پ__دي_____د مى آورن_______د.
كسانى كه بوى گند آنان از بوى زننده مردار بدتر است، ناپاكان و عناصر بى بند و بارى هستند كه به بى عفتى روى مى آورند و نيز كسانى كه حقوق
محرومان را نمى پردازند. آن كسانى كه با لباسى از مس گداخته و سوزان مى آيند، فخر فروشان و برترى جويانند كه بر همگان فخ__ر و كب__ر مى ف___روشند.
وَ فُتِحَ__تِ السَّم__اءُ فَك__انَتْ أَب__ْواب____اً (1)
و آسمان گشوده مى گردد، و درهايى پديدار مى شود.
آسمان براى فرودآمدن فرشتگان گشوده مى شود، و در آن، درهايى پديدار مى گ_________ردد.
1- 19 / نباء .
«» (67)
به باور پاره اى منظور اين است كه: آسمان گشوده مى شود و در آن، راه هايى پديدار مى گردد.
وَ سُيِّ____رَتِ الْجِب__الُ فَك__انَتْ س____َراباً (1)
و كوه ها را روان مى سازند و] بسان] سرابى مى گردند.
به ب_اور پ_اره اى منظ_ور اين اس_ت كه: كوه ه_ا از ش_دّت ل_رزش و حركت ف_رو مى پ_اشن_د و ب__ه ص__ورت س__رابى در مى آيند ك_ه نظ_اره گر، آنها را شبيه ك_وه مى نگ_______رد در ح_______ال_ى كه چني____ن نيس____ت.
إِنَّ جَهَنَّ____مَ ك___انَتْ مِ___رْص______اداً (2)
1- 20 / نباء .
2- 21 / نباء .
(68) «»
بى ترديد دوزخ كمينگاهى است [براى بيدادگران]،
مِرْصاد: كمينگاه و مكان آماده اى است كه انسان در آنجا كمين مى كند و در انتظار رويدادى لحظه شمارى مى نمايد. «اَزْهَرِىّ» بر آن است كه منظور كمينگاهى است ك____ه دشم____ن در آنج___ا كمي____ن مى كن____د.(1)
از ديدگاه گروهى واژه «وِفاق» به معنى «مِقْدار» و اندازه آمده و منظور آيه ش__ريفه اي_ن است كه كيف__ر آن_ان به اندازه گناهان و زشتكارى هايشان خواهد بود.
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 80 تا 83 .
«» (69)
إِنَّهُ__مْ ك_____انُوا لا ي_َ__رْجُ__ونَ حِس_اباً (1)
چ__را ك__ه آن__ان ب__ه حس__ابى امي__د ن__داشتن__د.(2)
در مورد واژه «رُوح» در آيه مورد بحث ميان مفسران بحث و گفت گواست: از ديدگاه گروهى نظير «مُجاهِد»، «قَتادَة» و «ابوصالح»، روح، خود موجودى است از پديده هاى گوناگون جهان آفرينش، كه خدا آنها را به صورت انسان آفريده و از
1- 27 / نباء .
2- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 85 .
(70) «»
فرشتگان نيستند. آنها در روز رستاخيز در يك صف مى ايستند و فرشتگان در صف ديگر و هر كدام لشكرى ج_داگانه اند.(1)
امّا از ديدگاه گروهى از جمله «ابن مسعود» و «ابن عباس» روح فرشته گرانقدرى از فرشتگان است، كه خدا آفريده اى به عظمت آن نيافريده است. در روز رستاخيز او به تنهايى در يك صف مى ايستد و فرشتگان در يك صف ديگر و او به تنهايى به عظم_ت هم_ه فرشتگ__ان اس________ت.
از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: روح، فرشته اى گرانقدر از فرشتگان خداست و از جبرئيل و ميكائيل گرانقدرتر است.(2)
1 _ تفسير دُرُ المنثور، ج 6، ص 309. برخى از اهل سنت روايتى نيز در اين مورد آورده اند.
2 _ تفسير قمى، ج 2، ص 402.
«» (71)
وَ قالَ صَواباً
از حض_رت ص_ادق عليه السلام آورده ان_د كه در ب_راب_ر پرس_ش از تفسير آيه فرمود: نَحْنُ وَاللّه ِ الْمَأْذُونُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ الْقائِلُونَ. به خداى سوگند در روز رستاخيز به ما اجازه سخن داده مى شود و ما
هستيم كه سخن مى گوييم. سؤال شد، شما چه خواهيد ف__رم___ود؟ جُعِلْتَ فِ_داكَ م__ا تَقُ___ول_ُونَ؟
آن حضرت فرمود: نُمَجِّدُ رَبَّنا، وَ نُصَلّى عَلى نَبِيِّنا، وَ نَشْفَعُ لِشيعَتِنا، فَلا يُ___رَدُّن_ا رَبُّن__ا.(1)
در آن هنگام ما پروردگارمان را ستايش نموده و به پيامبرمان درود مى فرستيم و
1 _ نور الثقلين، ج 2، ص 496؛ تفسير قمى، ج 2، ص 402؛ تفسير عياشى، ذيل آيه.
(72) «»
براى دوستداران و رهروان راه و رسم خويش شفاعت مى كنيم و خداى مهربان شفاعت ما را مى پذيرد و رد نمى كن_د.
ذلِ__كَ الْيَ___وْمُ الْحَ___قُّ فَمَ__نْ ش___اءَ اتَّخَ__ذَ إِل_ى رَبِّ__هِ مَاباً (1)
اين است آن روز حق؛ پس هركس بخواهد، راه بازگشتى به سوى پروردگار خود در پيش گيرد.
واژه «مَآب» از ريشه «اَوْب» به معنى مكان بازگشت و يا راه بازگشت آمده اس_________ت.
آرى، هركس مى خواهد راهى به سوى خدا در پيش گيرد، اينك در اين جهان فرصت دارد كه راه توحيدگرايى و پروا و رعايت حقوق مردم را در پيش گيرد و از زشتى و گناه دورى جويد، چرا كه موانع بر كنارند و فرصت ها و امكانات آماده، و راه ه___ا ب___ه وسيل______ه پي__امب____ران روش___ن و آشك____ار است.
1- 39 / نباء .
«» (73)
إِنّا أَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً (1)
ما شما را از عذابى نزديك هشدار داديم؛ روزى كه انسان آنچه را با دو دست خويش [از [پيش فرستاده است مى نگرد، و انسان كفرگرا مى گويد: اى كاش! من خ____اك ب_____ودم.
اين عذابى كه قرآن از آن هشدار مى دهد، عذاب روز رستاخيز است، امّا از آنجايى كه فرارسيدن آن روز قطعى است از نظر قرآن نزديك است.
آن روز هركس در انتظار ثمره عملكرد خويش
است. نيكان و شايستگان در انتظار دري__اف_ت پ__اداش هستن__د و ظ__الم_ان و گن__اهك__اران در انتظ___ار كيف__ر دردن____اك گن___اه____ان خ_____وي_____ش.
1- 40 / نباء .
(74) «»
وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً
و آن روز است كه كافر و بيدادپيشه مى گويد: اى كاش! خاك بودم تا رستاخيزى برايم نبود، و اين دادگ__اه رست__اخيز و حسابرسى و عذاب و كيفر امروز را نمى ديدم.
«عبداللّه بن عمر» در اين مورد مى گويد: هنگامى كه رستاخيز برپا گردد زمين هموار مى گردد و همه جنبندگان براى حسابرسى برانگيخته مى شوند، تا آنجايى كه اگر حيوان ش_اخدارى حيوان بى شاخ__ى را ش____اخ زده است كيف___ر م___ى گردد.(1)
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 90تا93 .
«» (75)
وَوُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمّافيهِ وَيَقُولُونَ ياوَيْلَتَنامالِ هذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً اِلاّ اَحْصيها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرا وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ اَحَ_دا(1)
و كتاب( كتابى كه نامه اعمال همه انسان هااست )درآن جا گذارده مى شود ، اما گنهكاران را مى بينى كه ازآن چه درآن است ترسان و متوحش اندومى گويند : اى واى برما اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر اين كه آن را شماره كرده است ؟ و همه اعمال خود را حاضرمى بينند و پروردگارت به احدى ظلم نمى كند.
همگى را موبه مو به حساب آورده ، ضبط كرده و چيزى را فروگذار ننموده است ،
1- 49 / كهف .
(76) «»
راستى چه وحشتناك است ؟ ما همه اين اعمال را به دست فراموشى سپرده بوديم ، آن چنان كه گاهى فكر مى كرديم اصلاً خلافى از ما سرنزده ، اما امروز مى بينيم بار مسؤوليتمان بسيار سنگين و سرنوشتمان تاريك است .
علاوه بر اين سند كتبى اصولاً « همه اعمال خود را حاضر مى بينند : وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِ_را
» .
خوبى ها و بدى ها ، ظلم ها و عدل ها ، هرزگى ها و خيانت ها ، همه و همه در برابر آن ها تجسم مى يابد .
آن چه دامن آن ها را مى گيرد كارهايى است كه دراين جهان انجام داده اند بنابراين از چه كس__ى مى ت__وانند گل__ه كنند ج__ز از خ_ودشان .
در تفسير الميزان در ذيل آيه فوق مى خوانيم : از مجموع آيات قرآن استفاده مى شود كه در ع_الم قيامت سه نوع كتاب ( نامه اعمال ) براى انسان ها وجود دارد :
«» (77)
نخست كتاب واحدى است كه براى حس__اب اعم__ال همگان گذارده مى شود و در واقع همه اعمال اولين و آخرين در آن ثبت است ، هم__ان گونه كه در آيه فوق خوانديم « وَ وُضِعَ الْكِتابُ » ك__ه ظاهر آن اين است كت__اب واح__دى براى حس__اب همه انسان ه__ا ق__رار داده م_ى ش___ود .
دوم كتابى است كه هر امتى دارد يعنى اعمال يك امت در آن درج است همان گونه كه در سوره جاثيه آيه 28 آمده است : « كُلُّ اُمَّةٍ تُدْعى اِلى كِتابِها : هر امتى به كتاب و نامه اعمالش خوانده مى شود » .
سوم كتابى است كه براى هر انسانى جداگانه وجود دارد ، آن چنان كه در سوره اسراء آيه 13 مى خوانيم : « وَ كُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتابا : هر انسانى مسؤوليت اعمالش را به گردن خودش افكنده ايم و ب_____راى او در روز قي___ام___ت كت____اب و ن___امه عمل___ى بي___رون مى آوري____م » .
(78) «»
بديهى است هيچ گونه منافاتى در ميان اين آيات نيست چرا كه هيچ مانعى ندارد كه اعمال آدمى در كتب مختلف ثبت گردد ، همان گونه كه در برنامه هاى دنياى امروز نظير آن را مى بينيم
، كه ب__راى س__ازماندهى دقي__ق به تشكيلات يك كشور ، براى ه__ر واحد ، نظ__ام و حس__اب و سپس آن واح__دها در واح__دهاى ب__زرگ تر ، حساب جديدى پيدا مى كنند .
اما با توجه به اين نكته كه نامه اعمال انسان ها در قيامت شبيه دفتر و كتاب معمولى اين جهان نيست ، مجموعه اى است گويا ، غيرقابل انكار كه شايد محصول طبيعى خود اعمال آدمى باشد .
و به هر حال آيه مورد بحث نشان مى دهد كه علاوه بر ثبت اعمال انسانى در كتب ويژه ، خود اعمال نيز در آن جا تجسم مى يابند و حضور پيدا مى كنند « وَ وَجَدُوا ما عَمِلُ___وا ح____اضِ__را » .
«» (79)
اعمالى كه به صورت انرژى هاى پراكنده در اين جهان از نظرها محو و نابود شده اند در حقيقت از بين نرفته اند ( و علم امروز نيز ثابت كرده كه هيچ ماده و انرژى ه__رگ____ز از مي__ان نخ__واه__د رف____ت ، بلك__ه دائم__ا تغيي__ر شك__ل مى ده___د ) .
آن روز اين انرژى هاى گم شده ، به فرمان خداوند ، تبديل به ماده مى شوند و به صورت هاى مناسبى تجسم مى يابند ، اعمال نيك به صورت هاى جالب و زيبا و اعمال بد در چهره هاى زشت و ننگين ظاهر مى گردند و اين اعمال با ما خواهند بود و به همين دليل در آخرين جمله آيات فوق مى فرمايد : « وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ اَحَدا : و خداوند به بندگانش ستم نمى كند » چرا كه پاداش ها و كيفرها محصول اعمال خ___ودش__ان است .(1)
(80) «»
اوُلئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِاياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِه فَحَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَزْن__ا (2)
آن ها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند ،
به همين
1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 2، صفحه 327 تا 328 .
2- 105 / كهف .
«» (81)
جهت اعمالشان حبط و نابودشد ، لذاروز قيامت ميزانى براى آن ها برپا نخواهيم كرد .
اين آيه و آيه بعد به معرفى صفات زيان كاران مى پردازد كه ريشه تمام بدبختى هاى آن ها است و مى گويد به آياتى كافر شدند كه چشم و گوش را بينا و شنوا مى كند ، آياتى كه پرده هاى غرور را درهم مى درد و چهره واقعيت را در برابر انسان مجسم مى سازد و بالاخره آياتى كه نور است و روشنايى و آدمى را از ظلمات اوهام و پن___داره__ا بي___رون آورده ب____ه س__رزمي__ن حق___اي____ق رهنم___ون م__ى گ___ردد.
ديگ_ر اي_ن كه آن ه_ا بع__د از ف__رام__وش كردن خدا به « معاد » و « لقاءاللّه » ك__اف__ر گشتن__د « وَ لِق__ائِه » .
آرى تا ايمان به « معاد » در كنار ايمان به « مبدأ » قرارنگيرد و انسان احساس نكند كه قدرتى مراقب اعمال او است و همه را براى يك دادگاه بزرگ و دقيق و سخت گير حفظ و نگهدارى مى كند ، روى اعمال خود حساب صحيحى نخواهد كرد و اص_____لاح نخ______واه_____د ش_______د .
(82) «»
سپس اضافه مى كند : « به خاطر همين كفر به مبدأ و معاد ، اعمالشان حبط و نابود ش__ده اس___ت : فَحَبِطَتْ اَعْم_الُهُمْ » .
درست همانند خاكسترى در برابريك طوفان عظيم و چون آن ها عملى كه قابل سنجش و ارزش باشد ندارند ، « لذا روز قيامت وزن و ميزانى براى آنان برپانخواهيم كرد: فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَزْنا ».
چراكه توزين و سنجش مربوط به جايى است كه چيزى در بساط باشد ، آن ها كه چي___زى در بس___اط ن__دارند چگ___ونه ت___وزين و سنجش___ى
داشت____ه باشن____د ؟
گرچه بعضى ازشبه دانشمندان خرافى ازاين گونه آيات چنين استفاده كرده اندكه خدا را در جهان ديگر مى توان ديد و م__لاقات را به معنى ملاقات حِسّى تفسير نموده اند.
«» (83)
ولى بديهى است كه ملاقات حِسّى لازمه اش جسميت و جسميت لازمه اش محدود بودن ، نيازمند بودن و فناپذير بودن است و هر عاقلى مى داند خداوند نمى تواند داراى چني__ن صف__اتى باش_د .
بنابراين بدون شك منظور از « ملاقات » يا « رؤيت » در آيات مختلف قرآن هنگامى كه به خدا نسبت داده مى شود ملاقات حِسّى نيست بلكه شهود باطنى است .
يعنى انسان در قيامت چون آثار خدا را بيشتر و بهتر از هر زمان مشاهده مى كند او را با چشم دل آشكارا مى بيند و ايمان او نسبت به خدا يك ايمان شهودى مى شود ، به همين دليل ، طبق آيات قرآن ، حتى لجوج ترين منكران خدا در قيامت زبان به اعتراف مى گشايند چرا كه راهى براى انكار نمى بينند . (1)(2) (84) «»
نيازى به اين نداريم كه مسأله توزين اعمال را در قيامت از طريق تجسم اعمال تفسير كنيم و بگوييم عمل آدمى در آن جا تبديل به جسم صاحب وزنى مى شود چرا كه ت_وزي_ن معن__ى وسيع__ى دارد و هرگونه سنجش را دربرمى گيرد ، مثلاً در مورد
1- به سوره مؤمنون آيه 106 مراجعه نماييد .
2- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 3، صفحه 366 تا 368 .
«» (85)
اف__راد بى شخصيت مى گوييم آدم ه__اى بى وزن__ى هستن__د و يا سب_ك م_ى ب_اشن_د ، درح__ال__ى كه منظ__ور كمب___ود شخصي___ت آن ه___ا اس__ت ن___ه وزن جسم___ان___ى .
جالب اين كه در آيات بالا در مورد گروه « اَخْسَرينَ اَعْمالاً » مى گويد : « براى آن ها در قيامت اصلاً ترازوى سنجش برپا نمى سازيم » آيا اين با آياتى كه مى گويد
«وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ : وزن در آن روز حق است » ( 8 / اعراف ) منافات دارد ؟
مسلما نه ، زيرا توزين در مورد كسانى است كه كار قابل سنجشى انجام داده اند، اما كسى كه تمام وجودش و افكار و اعمالش حتّى به اندازه بال يك مگس وزن ندارد چه نيازى به سنجش دارد ؟
لذا در روايت معروفى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى خوانيم : « اِنَّهُ لَيَاْتِى الرَّجُلُ الْعَظيمُ السَّمينُ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يَزِنُ جَناحَ بَعُوضَةٍ : در روز قيامت مردان فربه
(86) «»
بزرگ جثه اى را در دادگاه خدا حاضر مى كنند كه وزنشان حتّى به اندازه بال مگسى نيست »(1) چرا كه در اين جهان اعمالشان ، افكارشان و شخصيتشان همه توخالى و پ_________وك ب_________ود .
و از اي___ن ج___ا روش__ن مى ش__ود ك___ه م__ردم در آن ج__ا چن__د دست___ه ان___د :
_ گ_روه_ى به قدرى از نظر حسنات و اعمال صالح پربارند كه نيازى به ت__وزي_ن و حس__اب در ك_ارشان نيست و بى حس__اب وارد بهش__ت م__ى ش__ون__د .
_ گروهى ديگر آن چنان اعمالشان حبط و باطل شده و يا به كلى فاقد عمل صالح هستند كه باز نيازى به توزين ندارند ، آن ها نيز بى حساب وارد دوزخ مى شوند .
1- « مجمع البيان » ذيل آيات مورد بحث .
«» (87)
_ اما گروه سوم آن هايى هستند كه داراى حسنات و سيئات مى باشند ، كارشان به وزن و حساب كشيده مى شود و شايد اكثر مردم داخل در اين قسم سوم هستن________د .(1)
منظ__ور از مع__اد جسم__انى اي__ن نيست ك__ه تنه__ا جس__م در جهان ديگر بازگشت مى كند، بلكه ه__دف اين است كه روح و جسم ت__وأما مبع___وث مى شود و به تعبي__ر
1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 3، صفحه 366
تا 368 .
(88) «»
ديگر بازگشت روح مسلم است، گفتگو از بازگشت جسم است.
جمع__ى از فلاسف__ه پيشي__ن تنها ب__ه مع__اد روح__ان__ى معتق__د بودن__د و جس__م را مركب__ى مى دانستن__د ك__ه تنه__ا در اي__ن جه__ان ب____ا انس__ان اس____ت و بعد از م__رگ از آن بى ني__از مى ش__ود، آن را ره__ا مى س_ازد و به ع__الم ارواح مى شت__اب__د.
ولى عقيده علماى بزرگ اسلام اين است، كه معاد در هر دو جنبه روحانى و جسمانى صورت مى گيرد، در اين جا بعضى مقيد به خصوص جسم سابق نيستند و مى گويند: خداوند جسمى را در اختيار روح مى گذارد و چون شخصيت انسان به روح او است اي__ن جس___م، جس____م او محس_____وب م__ى ش____ود.
در حالى كه محققين معتقدند همان جسمى كه خاك و متلاشى گشته، به فرمان خدا جمع آورى مى شود و لباس حيات نوينى بر آن مى پوشاند و اين عقيده اى است كه از
«» (89)
مت__ون آيات ق__رآن مجي_د گ_رفته شده است.
شواهد معاد جسمانى در قرآن مجيد آن قدر زياد است كه به طور يقين مى توان گفت: آن ها كه معاد را منحصر در روحانى مى دانند، كمترين مطالعه اى در آيات فراوان معاد نكرده اند و گ__رنه جسمانى بودن معاد در آيات قرآن به قدرى روشن است كه جاى هي__چ گ__ون__ه ت__ردي_د نيست.
همين آياتى كه در آخر سوره يس خوانديم به وضوح بيانگر اين حقيقت است، چرا كه مرد عرب بيابانى تعجبش از اين بود كه اين استخوان پوسيده راكه در دست دارد، چه كسى مى تواند زنده كند و قرآن با صراحت در پاسخ او مى گويد: «قُلْ يُحْييهَا الَّذى اَنْشَأَها اَوَّلَ مَرَّةٍ : بگو همين استخوان پوسيده را خدايى كه روز نخست آن را ابداع و ايجاد كرد، زنده مى كند.
(90) «»
تمام تعجب مشركان
و مخالفت آن ها در مسأله معاد بر سر همين مطلب بود كه چگونه وقتى ما خاك شديم و خاك هاى ما در زمين گم شد، دوباره لباس حيات در تن مى كنيم (وَقالُوااَءِذاضَلَلْنا فِى الاَْرْضِ اَءِنّالَفىخَلْقٍ جَديدٍ) (10/الم سجده).
آن ها مى گفتند: «چگونه اين مرد به شما وعده مى دهد، وقتى كه مرديد و خاك شديد بار ديگر به زندگى باز مى گرديد: (اَيَعِدُكُمْ اَنَّكُمْ اِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُرابا وَ عِظام__ا اَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ) (35/مؤمنون).
آن ها به قدرى از اين مسأله تعجب مى كردند كه اظهار آن را نشانه جنون و يا دروغ بر خدا مى پنداشتند: «قالَ الَّذينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ اِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمُزَّقٍ اِنَّكُمْ لَفى خَلْقٍ جَديدٍ : كافران گفتند مردى رابه شما نشان دهيم كه به شم__ا خب__ر مى دهد هنگ__امى كه ك__املاً خ__اك و پ__راكنده شديد، ديگر بار آف___رينش ج____دي____دى مى ي_ابي____د» (7/سب______أ).
«» (91)
ب__ه همي__ن دلي__ل عموم__ا «است___دلالات ق___رآن درب____اره امك__ان مع______اد» بر محور همي__ن معاد جسم__انى دور مى زند و بي__ان__ات شش گانه اى كه در فصل گذشت ، همه شاهد و گ__واه اين م__دع__ا است.
به علاوه قرآن كرارا خاطر نشان مى كند شما در قيامت از قبرها خارج مى شويد (51/يس و 7/قمر) قبرها مربوط به معاد جسمانى است.
داستان مرغ هاى چهارگانه ابراهيم و همچنين داستان عُزَير و زنده شدن او بعد از مرگ و ماجراى مقتول بنى اسرائيل كه در بحث هاى گذشته به آن اشاره كرديم، همه با ص____راح_ت از مع_اد جسم___انى سخ____ن مى گ___وي___د.
ت__وصيف هاى زي__ادى كه ق__رآن مجي__د از م__واهب مادى و معنوى بهشت
(92) «»
كرده است، همه نش__ان مى دهد كه معاد هم در م__رحله جسم و هم در م__رحله روح تحقق مى پذيرد وگرنه حور و قصور و انواع غذاهاى بهشتى و ل__ذاي__ذ م__ادى در كن____ار
م__واه___ب معن__وى معن____ى ن__دارد.
به هر حال ممكن نيست كسى كمترين آگاهى از منطق و فرهنگ قرآن داشته باشد و معاد جسم_انى را انك_ار كند و به تعبي_ر ديگر انك_ار مع_اد جسم_انى از نظر قرآن مس____اوى اس__ت ب__ا انك____ار اص__ل مع___اد.
علاوه بر اين دلايل نقلى، شواهد عقلى نيز در اين زمينه وجود دارد كه اگر بخواهيم وارد آن شويم، سخن به درازا مى كشد.
البته اعتقاد به معاد جسمانى پاره اى از سؤالات و اشكالات برمى انگيزد، مانند شبهه آكل و مأكول كه محققان اسلامى از آن پاسخ گفته اند و ما شرح جامع و فش_رده اى در همي__ن زمين__ه در ذي__ل آي__ه 260 س___وره بق___ره آورده اي__م . (1)(2)
«» (93)
اَيَحْسَ__بُ الاِْنْس__انُ اَلَّ__نْ نَجْمَ___عَ عِظ____امَهُ(3)
آيا انسان مى پندارد كه استخوان هاى او را جمع نخواهيم كرد ؟
بَ__ل__ى ق___ادِري__نَ عَل__ى اَنْ نُسَ__وِّىَ بَن__انَهُ (4)
1- براى توضيح بيشتر به جلد 2 «تفسير نمونه» صفحه 228 به بعد مراجعه شود .
2- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 4، صفحه 525 تا 527.
3- 3 / قيامت .
4- 4 / قيامت .
(94) «»
آرى ق__ادري_م ك__ه ( حت__ى خط__وط س__ر ) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم .
تعبير به « يَحْسَبُ » ( از ماده « حُسْب_ان » به معنى گمان ) اشاره به اين است كه اين منكران هرگز به گفته خود ايمان نداشتند ، بلكه تنهابر پندارها و گمان هاى واهى و ب__ى اس_____اس تكي__ه م__ى ك__ردند .
« بَن_ان » در لغت هم به معنى " انگشتان" و هم "سر انگشتان" آمده است و در هر دو صورت اشاره به اين نكته است كه نه تنها خدا استخوان هارا جمع آورى مى كند وبه حال اول بازمى گرداند، بلكه استخوان هاى كوچك و ظريف و دقيق
انگشتان همه را در جاى خود قرار مى دهد و از آن بالاتر خداوند حتى سر انگشتان او را به طور موزون به صورت نخست بازمى گرداند .
اين تعبير مى تواند اشاره لطيفى به خطوط سر انگشت انسان ها باشد كه مى گويند
«» (95)
كمتر انسانى در روى زمين پيدا مى شود كه خطوط سر انگشت او با ديگرى يكسان باشد ، يا به تعبير ديگر خطوط ظريف و پيچيده اى كه بر سر انگشتان هر انسانى نقش است ، معرف شخص اوست و لذا در عصر ما مسأله « انگشت نگارى » به صورت علمى درآمده و به وسيله آن بسيارى از مُجرمان شناخته شده و جرم ها كشف گرديده است . همين قدر كافى است كه مثلاً يك سارق هنگامى كه وارد اتاق يا منزلى مى شود ، دست خود را بر دستگيره در ، يا شيشه اتاق يا قفل و صندوق بگذارد و اثر خطوط انگشتانش روى آن بماند ، فورا از آن نمونه بردارى كرده ، آن را با سوابقى كه از مُج_رمان و سارق_ان دارن__د ، تطبي__ق مى دهن__د و مُج__رم را پي__دا مى كنن__د .(1)
1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى،انتش_ارات بي_ان ج_وان ، جلد 5، صفحه 593 .
(96) «»
مَفاز: از ريشه «فَوْز» به معنى رسيدن به كاميابى و رستگارى است. اين واژه اسم مكان و يا «مص__در ميم__ى» است.
بى گمان آن كسانى كه از خدا حساب بردند و از قانون شكنى و گناه دورى جستند، ب___رايشان ك___امي__ابى و رستگ___ارى ب___زرگى است.
از ديدگاه پاره اى واژه «مَفاز» اسم مكان و به معنى جايگاه رستگارى است؛ درست بسان «مَنْجاة» كه مكان نجات و رهايى است.
حَ__دائِ___قَ وَ أَعْن__اب__اً (1)
1- 32 /
نباء .
«» (97)
بوست_ان ه__ا و درختان انگ_____ور.
حَديقَة: بوستان و باغچه اى محدود و مشخص. اين واژه مفرد است و جمع آن «حَدائِق» مى باشد. «حَدَقَه چشم» نيز از همين باب است، چرا كه به وسيله پلك ها اح_____اط_____ه ش___________ده اس___ت.
اَعْناب: اين واژه جمع «عِنَبْ» به معنى انگور مى باشد و هنگامى كه خشك گردد به آن كشمش و مويز مى گويند.
ب__اغ ه__ايى پ__رط_راوت و پر مي__وه و محف__وظ از هر آسيب و ان__واع انگورها.
وَ كَ___واعِبَ أَتْ______راباً (1)
1- 33 / نباء .
(98) «»
و دخت____رانى همسال با سين___ه هاى برجسته، كَواعِب: جمع «كاعِب» به معن__ى دوشي__زه اى است كه ت___ازه سينه هاى او برآم___ده اس____ت.
اَتْراب: جمع «تِرْب» به معنى همسن و سال. به باور «قَتادَة» براى آنان دوشيزگانى است همسال كه تازه سينه هاى آنان برآمده است. اما به باور «ابوعلى» منظور اين است كه: اين حوريه ها و يا دوشيزگان در زيب__ايى سيما و اخ____لاق و سيرت و سن و سال، نظي___ر همس____ران خ____ويش اند.
وَ كَأْساً دِهاقاً (1)
1- 34 / نباء .
«» (99)
و ج__امى لب__ريز [از ن__وشي____دن__ى].
كَأْس: جام لب___ال___ب از نوشيدن___ى.
دِه_____اق: ج_______ام لب______ري___ز.
به ب__اور گ__روه__ى منظ__ور اي__ن اس__ت ك__ه: ب__ه م__ردم پ__رواپيش__ه جام هايى لب__ري__ز از ن__وشيدنى ه__اى بهشت مى دهن_د. امّ_ا به ب_اور پ__اره اى ديگ_ر منظ__ور ج_ام هاى پي__اپى ب___ه آن_ان م___ى دهن____د.
لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا كِذّاباً (1)
در آنج__ا نه بيه___وده اى مى شن__وند و ن__ه دروغ شم__ردنِ سخنى [از يكديگر].
1- 35 / نباء .
(100) «»
چنان نيست كه آن شراب پاك بهشت و يانوشابه هاى آن، خرد آنان را دچار سستى و ك__استى كن___د و بى برن__امه سخ____ن بگ__ويند و بى ادب__انه رفت__ار كنند، نه هرگز.
جَزآاءً مِنْ رَبِّكَ عَط_آءً حِس__اباً (1)
[اين ها] پاداشى است از پروردگار تو [و] بخششى است حساب شده [و بسنده].
عَطآءً حِسابا: بخششى بسنده و كافى.
آنچه به
پرواپيشگان در سراى آخرت ارزانى مى گردد پاداش پروردگار تو به آنان در ب__راب__ر ايمان به خ___دا و پيامبر صلى الله عليه و آله و عم__ل به مقررات او و بخششى است حس___اب شده و پ__رشك___وه و بسن___ده.
1- 36 / نباء .
«» (101)
رَبِّ السَّماواتِ وَ الاْءَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الرَّحْمنِ لايَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً (1)
[همان] پروردگار آسمان ها و زمين و آنچ__ه مي__ان آن دو است؛ بخش___اينده اى ك___ه [آف___ري___دگ___ان] در ب___راب___ر او ت______وان سخ___ن گفت____ن ن_____دارن___د.
آن كسى كه به مردم با ايمان و شايسته كردار اين پاداش پرشكوه را ارزانى مى دارد، همان پروردگارآسمان ها و زمين و آنچه ميان آن دو است؛ همان خداى بخشاينده اى كه هيچ كسى بدون اجازه او در پيشگاه اش سخنى نمى گويد و درخواستى نمى كند.
وَلا يَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضى(2) و جز براى كسى كه خدا رضايت دهد، شف_____اعت نم__ى كنن__د...
1- 37 / نباء .
2 _ 28 / انبياء .
(102) «»
و نيز بسان اين آيه كه: يَوْمَ يَأْتِ لاتَكَلَّمُ نَفْسٌ اِلاّ بِاِذْنِه(1) آن روز، روزى اس__ت ك___ه چ___ون ف___رارس___د، هي_چ ك__س ج__ز ب__ه اذن او سخ__ن نگ___وي__د...
«مُقاتِل» در تفسير آيه مى گويد: در روز رستاخيز مردم جز با اجازه خدا قدرت سخن گفتن نخواهند داشت.
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ ق____الَ صَ____واب__اً (2)
روزى كه [روح] و فرشتگان به صف مى ايستند و [مردم [سخنى نمى گويند، مگر
1 _ سوره هود، آيه 105.
2- 38 / نباء .
«» (103)
كسى ك_ه [خ__داى [بخشاينده به او اجازه ده___د، و سخن___ى درس___ت بگويد.(1)
بسيارى چنين مى پندارند كه عالم پس از مرگ كاملاً شبيه اين جهان است، منتهى در شكلى كامل تر و جالب تر .
ولى قرائن زيادى دردست داريم كه نشان مى دهد فاصله زيادى از نظر كيفيت و كميت ميان اين
جهان و آن جهان است، حتى اين كه اگر اين فاصله را به تفاوت ميان عالم كوچك جنين با اين دنياى وسيع تشبيه مى كنيم، بازمقايسه كاملى به نظر نمى رسد.
1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 87 تا 90 .
(104) «»
طبق صريح بعضى از روايات در آن جا چيزهايى است كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و حتى از فكر انسانى خطور نكرده است، قرآن مجيد مى گويد: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْيُنٍ: هيچ انسانى نمى داند چه چيزهايى كه مايه روشنى چشم است، براى او پنهان نگه داشته شده» (17/سجده).
نظ__ام__ات ح__اكم بر آن جه__ان نيز با آنچه در اين عالم حاكم است، كاملاً تفاوت دارد، در اي_ن جا اف__راد به عنوان شه__ود در دادگ__اه ح__اضر مى ش__وند، ولى در آن ج_ا دست و پا و حت__ى پ__وست ت__ن شه___ادت مى ده______د.
«اَلْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى اَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا اَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» (65/يس) «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا اَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذى اَنْطَقَ كُلَّ شَىْ ءٍ» (21/فصلت) به هر حال آن چه درباره جهان ديگر گفته شود، تنها شبحى از دور در نظر ما مجسم مى كند و اصولاً الفباى ما و فرهنگ فكرى ما در اين جهان قادر به توصيف حقيقى آن نيست و از اين جا به بسيارى از سؤالات در زمينه بهشت و دوزخ و چگ__ونگى نعمت ه__ا و عذاب هايش پاسخ داده خواهد شد.
«» (105)
همين قدر مى دانيم بهشت كانون انواع مواهب الهى اعم از مادى و معنوى است و دوزخ كانونى است از شديدترين عذاب ها در هر دو جهت، اما در مورد جزئيات اين دو ، قرآن اشاراتى دارد كه ما به آن مؤمن هستيم، اما تفصيل آن
را تا كسى نبيند نمى داند. در زمينه وجود بهشت و دوزخ در حال حاضر و اين كه در كجا است، بحث نسبت__ا مش___روحى در جلد دوم «تفسير نمونه» ذيل آيه 133 سوره آل عمران (صفحه 92 به بعد) داشت___ه اي_م.
و همچني_ن در زمين_ه پ_اداش و كيفر در عالم قيامت و مسأله «تجسم اعمال» و«نامه اعمال» در جل_د دوم صفح_ه 378 (ذيل30/آل عم__ران) و جل__د دوازده__م صفح____ه 455 (ذي____ل 49/كه__ف) بحث____ى داشت__ه اي___م.
(106) «»
خداوندا! اگر داورى بر معيار اعمال باشد، دست ما تهى است، با ترازوى فضل و كرم حسن__ات و ناچيز ما را بسنج و با رحمت و غف__رانت بر سيئات ما پرده بيفكن.(1)
به باور «مُقاتِل»، «مَرْصَد» زن__دانى است كه گناهكاران در آن زندانى مى شوند.
1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 4، صفحه 527 تا 528 .
«» (107)
آيه شريفه نشانگر آن است كه دوزخ در كمين گناهكاران و ظالمان است و هيچ ي___ك از آن ه___ا، راه ره_ايى از كيف___ر عملك____رد زشت خود نخ____واهند ي___افت.
لِلطّ____اغِينَ مَ____آب____اً (1)
[و] بازگشتگاهى است براى سركشان [و خودكامگان]؛
مَآب: به منزلگاه و قرارگاه و بازگشتگاه گفته مى شود.
همان كسانى كه از مرزهاى مقررات خدا پا را فراتر نهاده و در نافرمانى و گناه راه س_ركش_ى و طغي_ان را پيش گ__رفتن____د.
آرى، آنان روزگارى طولانى در آنجا خواهند ماند تا طعم تلخ تاريك انديشى و
1- 22 / نباء .
(108) «»
بيدادگرى خود و تحقير انسان ها و پايم__ال ساختن حق__وق و ك__رامت بشر را بچشند.
لابِثِي______نَ فِيه____ا أَحْق_____اب______اً (1)
كه روزگ__ارى دراز در آن درن__گ خ___واهن__د كرد،
اَحْق__اب: اي__ن واژه ج_م_ع «حُقْ__ب» ب____ه معن___ى بخش___ى ن__امعل___وم و ط_ولانى از زم___________ان آم____________ده اس_________ت.
در مورد واژه «اَحْقاب» دي_دگاه ها متف__اوت است.
1- 23 / نباء .
«» (109)
1 _ از ديدگاه برخى از مفسران اين واژه به معنى زمانى است بسيار طولانى و ساليانى است بى شمار كه مى آيند و مى روند، بدون آنكه پايانى داشته باشند؛ چرا كه هر «حُقْب» هشتاد سال از سال هاى سراى آخرت است.
2 _ ام_ا از ديدگ_اه «مُجاهِد» منظور از «اَحْقاب» ، چه_ل و س_ه «حُقْب» م_ى باشد و ه_ر «حُقْب» هفت_اد خَريف و ه_ر خَريفى 700 سال، و هرسال 360 روز، و هرروز ه____زار س___ال اس___ت (000/000/520/758=1000×360×700×70×43).
از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله آورده اند كه فرمود: كسى كه به دوزخ افتاد جز با پشت سر نهادن روزگارانى طولانى و چشيدن عذاب__ى سخت و دردن_اك نجات نخواهد يافت.
آن گاه آورده اند كه: واژه
«حُقْب» به معنى شصت و هفت سال، و هر سال برابر با سيصد و شصت روز، و هر روز هزار سال از سال هاى دنياست. با اين بيان چه كسى از
(110) «»
دوزخي_______ان امي_______د ره__ايى خ_____واهد داش_____ت؟
از امام باقر عليه السلام در مورد تفسير آيه پرسش شد، كه فرمود:
هذِه فِى الَّذينَ يَخْرُجُونَ مِنَ النّارِ(1) اين آيه بيانگر سرنوشت كسانى است كه س__رانج__ام از آت__ش دوزخ ره__اي__ى خ__واهن__د ي___افت.
لا يَ__ذُوقُ___ونَ فِيه___ا ب__َرْداً وَ لا ش__َراباً (2)
در آنجا نه [طع_م] خنكى خواهند چشيد و نه نوشابه اى؛
دوزخيان تيره بخت در آنجا نه چيز خنك و سردى خواهند چشيد، تا از حرارت دهشتن___اك دوزخ بك__اهد و نه نوشيدنى گ___وارايى كه عطش آن___ان را ف__رو نشاند.
1 _ نور الثقلين، ج 5، ص 496؛ تفسير قمى، ج 2، ص 402.
2- 24 / نباء .
«» (111)
إِلاّ حَمِيماً وَ غَسّاقاً (1)
مگ___ر آبى جوش___ان و خ___ونابه اى ب___دب_____و.
آرى دوزخيان در آنجا نه طعم سردى و خنكى را خواهند چشيد و نه نوشابه اى، مگر آبى ج____وش__ان و خ__ونابه اى ب__دبو و نف__رت انگيز از چ__ركابه اه___ل آتش .
جَ___زاءً وِف_اق__اً (2)
كيفرى مناسب [با جنايت ها و شقاوت هايشان]؛(3)
1- 25 / نباء .
2- 26 / نباء .
3- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 83 تا 85 .
(112) «»
اين عذاب دهشتناكِ دوزخيان به خاطر آن است كه آنان حساب و حسابرسى را ب__اور ن__داشته و به آم__دن آن روز امي_دى نمى بستند و از روز رستاخيز نمى ترسيدند.
«ابومسلم» مى گويد: آنان از كيفر كردارشان نمى هراسيدند و گمان نمى بردند كه حس___اب و حس__ابرسى در ك__ار باشد.
از دي__دگاه پ__اره اى ديگ__ر واژه «رَج__اء» در اي__ن ج__ا، به معن__ى ت__رس و ه________راس آم__________ده اس______ت .
وَ كَ__ذَّبُ__وا بِ__اياتِنا كِذّاباً (1)
و آيات ما را سخت
دروغ شمردند.
1- 28 / نباء .
«» (113)
به باور پاره اى منظور اين است كه: آنان آن چه پيامبران از سوى خدا آوردند، همه را دروغ شم____ردن___د. امّ___ا به ب____اور پاره اى آنان ق___رآن را تك___ذيب ك____ردند.
وَ كُ__لَّ شَيْءٍ أَحْصَيْن__اهُ كِتاباً (1)
در حالى كه [ما] هر چي__زى را به ص__ورت ن__وشته اى [دقيق [به شمار آورده ايم.
از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: ما تمامى عملكرد آنان را به صورت ن__وشت___ه اى م__رتب و دقيق حفظ مى نم___اييم تا برابر عملك___ردشان كيف__ر گردند.
گفتنى است كه بدان دليل كه حفظ مطلب در نگارش و به صورت ثبت و ضبط بهتر اس__ت، در آي_____ه ش___ريف___ه ب___ه ثب____ت و شم_____ارش ت__وجّ___ه داده اس_____ت.
فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلاّ عَ_ذاباً (2)
1- 29 / نباء .
2- 30 / نباء .
(114) «»
پس بچشيد، كه جز عذاب [مرگبار چيزى] بر شما نخواهيم افزود.
اين بدان جهت است كه هرلحظه عذابى سخت تربردوزخيان سركش باريدن مى كند.
إِنَّ لِلْمُتَّقِي____نَ مَف_______ازاً (1)
به يقين براى پرواپيشگان كاميابى [و رستگ___ارى بزرگى [است:(2)
اين سؤال ممكن است براى بسيارى پيدا شود كه خداوند در ق_رآن مجي_د از زرق
1- 31 / نباء .
2- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 86 تا 87 .
«» (115)
و برق دنيا نكوهش كرده ، ولى وعده اين گونه چيزها را به مؤمنان در آن جهان مى دهد، زينت آلات طلا، پارچه هاى ابريشمين، اريكه ها و تخت هاى زيبا و مانند آن.
در پاسخ اين سؤال قبلاً توجه به اين نكته را لازم مى دانيم كه ما هرگز مانند توجيه گرانى كه همه اين الفاظ را كنايه از مفاهيم معنوى مى دانند اين گونه آيات را تفسير نمى كنيم ، چرا كه از خود قرآن آموخته ايم كه معاد هم جنبه « روحانى » دارد هم « جسمانى » و به اين ترتيب
لذات آن جهان بايد در هر دو بخش باشد كه البته بدون شك لذات روحانيش قابل مقايسه بالذات جسمانى نيست .
ولى در عين حال اين حقيقت را نمى توان كتمان كرد كه ما از نعمت هاى آن جهان شبحى از دور مى بينيم و سخنانى به اشاره مى شنويم ، چرا كه آن جهان نسبت به اين عالم همچون اين دنيا است نسبت به شكم مادر و حالت جنينى ، همان گونه كه « مادر » اگر بتواند رابطه اى با جنين خود برقرار كند جز با اشارات نمى تواند زيبائى هاى اين دنيا را ، آفتاب درخشان ، ماه تابان ، چشمه سارها ، باغ ها و گل ها و مانند آن را براى كودكى كه در شكم او است بيان كند ، چرا كه الفاظ كافى براى بيان اين مفاهيم كه كودكش بتواند آن را درك كند در اختيار ندارد ، همچنين نعمت هاى مادى و معنوى قيامت را براى ما محاصره شدگان در رحم دنيا بازگو كردن آن هم به ط__ور ك_امل ممك_ن نيست .
(116) «»
با روشن شدن اين مقدمه به سراغ پاسخ سؤال مى رويم : اگر خدا زندگى پر زرق و برق اين جهان را نكوهش كرده به خاطر آن است كه محدوديت اين جهان سبب مى شود ف__راهم كردن چنان زن__دگ__انى با انواع ظلم و ستم توأم باشد و بهره گيرى از آن با غفل_______ت و ب___ى خب__________رى .
تبعيض هايى كه از اين رهگذر پيدا مى شود مايه كينه ها ، حسادت ها ، عداوت ها و سرانجام خونريزى ها و جنگ ها است .
«» (117)
اما در آن جهان كه همه چيزش گسترده است نه تحصيل اين زينت ها مشكل ايجادمى كند ، نه سبب تبعيض و محروميت كسى مى شود ، نه كينه و نفرتى برمى انگيزد و نه درآن محيط مملواز معنويت انسان را
از خداغافل مى سازد ، نه نياز به زحمت حفظ و حراست دارد و نه در رقبا ايجادحسادت مى كند ، نه مايه كبر و غرور است و نه م__وجب ف__اصله گ_رفتن از خل__ق خ__دا و خ__دا .
چرا بهشتيان از چنين مواهبى محروم باشند كه لذّتى است جسمانى دركنار مواهب ب__زرگ معن__وى بدون هيچ واكنش نامطلوب .(1)
1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 3، صفحه 314 تا 315 .
(118) «»
وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ اَلَّ____نْ نَجْعَ___لَ لَكُ___مْ مَ__وْعِ_____دا(1)
آن ها همه در يك صف به پروردگارت عرضه مى شوند ( و به آن ها گفته مى شود ) شما همگى نزد ما آمديد آن گونه كه در آغاز شما را آفريديم اما شما گمان مى ك_رديد م_ا م_وع_دى ب_رايتان ق_رار نخواهيم داد .
اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه هر گروهى از مردم كه عقيده واحد ياعمل مشابهى دارند در يك صف قرار مى گيرند و يا اين كه همگى بدون هيچ گونه تفاوت و امتي__از در يك صف قرار خواهند گرفت .
1- 48 / كهف .
«» (119)
نه خبرى از اموال و ثروت ها است ، نه زر و زيورها ، نه امتيازات و مقامات م_ادى، نه لباس ه_اى رنگ_ارنگ ونه يار و ياور ، درست همان گونه كه درآغاز آف___رينش ب___ودي__د ، ب___ه هم__ان ح___الت اول .
به راستى قرآن كتاب تربيتى عجيبى است ، هنگامى كه صحنه قيامت را براى انسان ها ترسيم مى كند ، مى گويد ، روزى كه همه مردم در صفوف منظم به دادگاه عدل پروردگار عرضه مى شوند ، درح__الى كه هماهنگى عقايد و اعمالشان معيار تقسي___م آن ه_ا در صف_____وف مختل____ف اس__ت .
دست هاى آن ها از همه چيز تهى ، تمام
تعلقات دنيا راپشت سرافكنده اند ، درعين جمعيت ، تنها و در عي__ن تنهايى جمع هستن__د ، ن__امه هاى اعمال ، گسترده مى شود .
همه چيز به زبان مى آيد و اعمال كوچك و بزرگ آدميان را بازگو مى كند و از آن بالاتر خود اعمال و افكار جان مى گيرند ، تجسم مى يابند ، اطراف هركسى را اعمال تجسم يافته اش احاطه مى كند ، آن چنان مردم به خود مشغول هستند كه مادر فرزند را و فرزند پدر و م__ادر را به كلى فراموش مى كنند .
(120) «»
سايه سنگين وحشت از اين دادگاه ع_دل اله__ى و كيف__رهاى ب__زرگى كه در انتظ__ار ب_دك_اران است هم_ه را ف__رامى گيرد ، نفس ها در سين_ه ه_ا حبس م_ى ش_ود و چش___م ها از گ_______ردش ب____ازم_ى م__ان______د .
راستى ايمان به چنين دادگاهى چقدر در ت__ربيت انس__ان و كنت__رل شهوات او مؤثر است ؟ و چقدر آگاهى و بيدارى و توجه به مسؤوليت ها به انس_ان مى بخش_د ؟
« هنگامى كه روز قيامت مى شود ، نامه اعمال آدمى را به دست او مى دهند ، سپس گفته مى شود بخوان ، راوى اين خبر مى گويد : از امام پرسيدم : آيا آن چه را كه در اين نامه است مى شناسد و به خاطر مى آورد؟ امام فرمود : همه را به خاطر مى آورد ، هر چشم برهم زدنى ، كلمه اى ، جابه جا كردن قدمى و خلاصه هركارى را كه انجام داده است آن چنان به خاطر مى آورد كه گويى همان ساعت انجام داده است و لذا فريادشان بلند مى شود و مى گويند : اى واى برما اين چه كتابى است كه هيچ كار ك__وچك و ب__زرگى نيست مگ__ر آن ك__ه آن را احص__ا و شم__اره ك__رده است » .(1)
«» (121)
نقش مؤثر تربيتى ايمان به چنين واقعيتى ناگفته
پيدا است ، راستى ممكن است انسان به چني_ن صحن__ه اى ايم___ان ق___اط__ع داشت__ه ب__اش__د بازهم گن__اه كند ؟(2)
1- « نورالثقلين » ، جلد 3 ، صفحه 267 .
2- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 3، صفحه 325 تا 327 .
(122) «»
فَسُبْح__انَ الَّ__ذى بِيَ__دِه مَلَكُ_وتُ كُ__لِّ شَ__ىْ ءٍ وَ اِلَيْ_هِ تُرْجَعُونَ(1)
پس منزه است خداوندى كه مالكيت و حاكميت همه چيز در دست او است و (همگ__ى) ب__ه س_وى او ب__از مى گ_رديد.
با توجه به اين كه «مَلَكُوت» از ريشه «مُلْك» بر وزن «حُكْم» به معنى حكومت و مالكي__ت است و اض__افه «واو» و «ت» به آن براى تأكي__د و مبالغ__ه مى باش__د، مفه__وم آيه چنين مى ش__ود: حاكمي__ت و مالكي__ت بى قي__د و شرط همه چيز به دس__ت ق__درت خ__دا است و چنين خداون__دى از هر گون__ه عجز و ناتوان__ى من__زه و مُب__رّا اس__ت و در اي_ن ص__ورت احي__اء مردگ__ان و پوشي__دن لب__اس حي__ات ب__ر استخوانهاى پوسيده و خاك هاى پراكنده مشكلى براى او ايجاد نخواهد كرد، چون چنين است به طور يقين همه شما به سوى او بازمى گرديد و معاد حق است.
1- 83 / يس .
«» (123)
اعتق_اد به ع_الم پس از م_رگ و بق_اى آث_ار اعم_ال آدم_ى و ج_اودانگ_ى كارهاى او اع_م از خي_ر و ش_ر، اثر بسيار ني_رومندى بر فك_ر و اعص_اب و عض__لات انس__ان ها مى گ_ذارد و به عن_وان ي_ك ع_امل مؤثرى در تش_ويق به نيك_ى ها و مب_ارزه با زشت_ى ها مى ت_واند مؤثر شود.
اثراتى كه ايمان به زندگى پس از مرگ مى تواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تش_ويق افراد ف_داك_ار و مجاهد و ايثارگر بگذارد، به مراتب بيش از اثرات دادگاه ها و كيفرهاى معمولى است، چرا كه مشخصات دادگاه رستاخيز با دادگاه هاى
(124) «»
معمولى بسيار متف_اوت است، در آن دادگ_اه نه تج_دي_د نظ_ر وجود دارد و نه زر و زور روى فكر ن_اظرانش اث_ر مى گذارد، نه ارائه م_دارك دروغي_ن در آن فايده اى دارد و ن_ه تشريفات آن ني__ازمن__د به
ط___ول زم____ان اس__ت.
قرآن مجيد مى گويد :«وَ اتَّقُوا يَوما لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا وَ لايُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ: از روزى بپرهيزيد كه هيچ كس به جاى ديگرى جزا داده نمى شود و نه شفاعتى از او پذيرفته خواهد شد و نه غ__رامت و بدل و نه كسى به ي__ارى او مى آي__د» (48/بقره).
و نيز مى گويد: «وَ لَوْ اَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِى الاَْرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ اَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَاَوُا الْعَذابَ وَ قُضِىَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ: هركس ازآن ها كه ظلم و ستم كرده ، اگر تمامى روى زمين را در اختيار داشته باشد، در آن روز همه را براى نجات خويش مى دهد و هنگامى كه عذاب الهى را مى بيند،
«» (125)
پشيمانى خود را مكتوم مى دارند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آن ها به عدالت داورى مى شود و ستمى بر آن ها نخواهد رفت» (54/يونس).
و نيز مى خوانيم: «لِيَجْزِىَ اللّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ اِنَّ اللّهَ سَريعُ الْحِسابِ:هدف اين است كه خداوند هر كس را به آن چه انجام داده، جزا دهد چرا ك___ه خ__داون__د س__ريع الحس__اب اس__ت» (51/اب__راهيم) .
ب____ه ق__درى حس__اب او سري__ع و قاط__ع اس__ت ك__ه طب__ق بعض__ى از رواي__ات (اِنَّ اللّهَ تَعال_ى يُحاسِبُ الْخَلائِقَ كُلُّها فى مِقْدارِ لَمْحِ الْبَصَرِ: خداوند در يك چشم به هم زدن حس_اب همه را مى رسد). (1)
به همين دليل در قرآن مجيد سرچشمه بسيارى از گناهان فراموش كردن روز جزا
1- «مجمع البيان» ، ذيل آيه 202 سوره بقره .
(126) «»
ذكر شده، در آيه (14/الم سجده) مى فرمايد: «فَذُوقُوا بِما نَسيتُمْ لِقاءَ يَومِكُمْ هذا:بچشيد آتش دوزخ را به خاطر اين كه ملاقات امروز را فراموش كرديد».
حتى
از پاره اى از تعبيرات استفاده مى شود كه انسان اگر گمانى در قيامت داشته باشد، نيز از انجام بسيار از اعمال خلاف خوددارى مى كند، چنان كه درباره كم فروشان مى فرمايد: «اَلا يَظُنُّ اُولئِكَ اَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظيمٍ: آيا آن ها گم_ان نمى كنن_د كه براى روز بزرگى مبعوث مى شوند» (آيه 4و5/مطففين).
حماسه هاى جاويدانى كه مجاهدان اسلام در گذشته و امروز در ميدان هاى جهاد مى آفرينند و گذشت و ايثار و فداكارى عظيمى كه بسيارى از مردم در زمينه دفاع از كشورهاى اسلامى و حمايت از محرومان و مستضعفان نشان مى دهند، همه بازتاب اعتقاد به زندگى جاويدان سراى ديگر است، مطالعات دانشمندان و تجربيات مختلف نشان داده كه اين گونه پديده ها در مقياس وسيع و گسترده ، جز از طريق
«» (127)
عقيده اى كه زندگى پس از م__رگ در آن ج__اى وي__ژه اى دارد، امكان پذير نيست.
سربازى كه منطقش اين است : «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا اِلاّ اِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ : بگو شما دشمنان درباره ما چه مى انديشيد؟ جز رسيدن به يكى از دو خير و سعادت و افتخار» (يا پيروزى برشما و يا رسيدن به افتخار شهادت) (52/توبه)، قطعا سربازى است شكست ناپذير .
چهره مرگ كه براى بسيارى از مردم جهان وحشت انگيزاست و حتى از نام آن و هر چيز كه آن را تداعى كند، مى گريزند، براى عقيده مندان به زندگى پس از مرگ نه تنها نازيبا نيست، بلكه دريچه اى است به جهانى بزرگ، شكستن قفل و آزاد شدن روح انسان، گش___وده شدن دره__اى زن__دان ت__ن و رسي__دن به آزادى مطل_ق است.
اص__ولاً مس__أله مع__اد بع__د از مب__دأ، خ___ط ف__اصل ف__رهنگ خ_داپ_رست__ان و م__اديي__ن است، چ___را ك__ه دو دي__دگ__اه مختل__ف در اي__ن ج__ا وج____ود دارد.
(128) «»
دي__دگاه__ى ك__ه م__رگ را
فن__ا و ناب__ودى مطل__ق مى بين__د و با تم__ام وج___ودش از آن مى گريزد، چ__را ك__ه هم__ه چي__ز ب__ا آن پ__اي__ان مى گي____رد و ديدگاهى كه مرگ را يك تولد جديد و گام نهادن به عالمى وسيع و پهناور و روشن و پر گشودن در آسمان بى كران مى شمرد.
طبيعى است كه طرفداران اين مكتب نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتى به خود راه نمى دهند، بلكه با الهام گرفتن از مكتب امير مؤمنان على عليه السلام كه م__ى ف__رماي__د: «وَ اللّ__هِ لاَبْنُ اَبيطالِبٍ انَسَ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ اُمِّه
به خ__دا س__وگن__د ف__رزن__د ابيط__الب ع__لاقه اش به م__رگ بيشتر است از كودك شيرخوار به پست_ان مادر» .(1)
1- «نهج البلاغه» ، خطبه 5 .
«» (129)
از مرگ در راه هدف استقبال مى كنند و به همين دليل هنگامى كه ضربت شمشير جنايتكار روزگار «عَبْدُ الرَّحْمنِ ابْنُ مُلْجَمْ» بر مغز مباركش فرو نشست فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَ__ة: به خ___داى كعب___ه، پي___روز و رستگ____ار و راح___ت ش___دم».
ك__وت__اه سخ__ن اي__ن كه ايم__ان به مع___اد از انس__ان ترسو و بى هدف، آدم شجاع و با شه__امت و ه__دف__دارى مى آف__ريند كه زندگيش ممل__و از حماسه و ايثارها و پاكى و تق_____وا اس___ت.(1)
1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 4، صفحه 522 تا 525 .
(130) «»
1 _ بيستونى، محمد، تفسير جوان (5 جلدى)، اوّل، قم، انتشارات بيان ج_وان .
2 _ بيستونى، محمد، فهرستواره موضوعى تفسير جوان، اوّل، قم،انتشارات بيان جوان .
3 _ بيستونى، محمد، تفسير بيان (30 جلدى)، اوّل، تهران، انتشارات فراهانى .
4 _ بيستونى، محمد، فهرستواره موضوعى تفسير بيان، اوّل،تهران،انتشارات فراهانى .
5 _ قاموس قرآن، آية اللّه قرشى، ج 5 .
6 _ صحي____ح مسل__م، جل_____د 4 .
7 _ الجَنَّ__ة ،ت__رم__ذى،
جل____د 4 .
8 _ تفسي______ر اب__ن عب________اس.
9 _ ن____ورالثقلي___ن، جل_______د 5 .
«» (131)
10_ تفسير قرطبى، جلد 8 .
11_ روح البي_ان، جلد 27 .
12_ دُرُّ المنث__ور، جل__د 6 .
13_ تفسي___ر قمى، جلد 2 .
14_ مجم____ع البي______ان .
15_ محجة البيضاء، جلد 8 .