مولف:مكتب اسلام - سال 28 - شماره 7
علاوه بر مطالب گذشته در شماره پيش، آغاز حكومت آل سعود در گوشه اي از حجاز را اجمالا دانستيم و اينك از قول مورخان وابسته نيز به گونه اي اشاره كوتاهي مي شود: «آل سعود» طبق نوشته «حافظ وهبه» [1] از قبيله «عنزه» يا «عنيزه» هستند كه پيش از شيخ «محمد بن عبدالوهاب» در «رعبه» امارت (كوچكي) تشكيل دادند ولي در ساير مناطق نجد اثر و شان و مقامي نداشتند از آن روز تا به امروز مدتي حدود 243 سال در آنجا و سپس با غارت و خونريزي شديد به امارت ديگر و قبائل نجد، حكومت آن ناحيه و سپس سلطنت حجاز و نجد را حدود 48 سال در دست اين خاندان است. آل سعود از قبيله «عنزه» يا «عنيزه» و از عشيره «مقرن» كه از دير زمان در نجد و حوالي آن احساء و قطيف سكونت كرده اند [2] (و داستان مقرن يا «ماك رن» نيز گفته شد). دائره المعارف اسلامي حكومت آل سعود در درعيه و رياض را به سه دوره [ صفحه 31] تقسيم كرده است: 1- از آغاز تاسيس تا حمله نيروهاي مصر در سال 1820 ميلادي يعني حدود سال 1240 هجري در اين دوره، شهرك درعيه مركز حكومت آنها بود. 2- از زماني كه با كوشش تركي و فيصل اميرزادگان سعودي، حكومت از دست رفته را باز گرفتند تا حمله «ابن رشيد» فرمانرواي حائل از سال 1902 - 1820 ميلادي در اين دوره ي مركز حكومت شهر رياض بود. 3- از سال 1902 به بعد ابن سعود شهرك رياض را از آل رشيد بازگرفت [3] . از آن به بعد حكومت سعودي به سرعت
توسعه يافت و اين توسعه چنانكه خواهيم ديد، در سايه همكاري با محمد بن عبدالوهاب، و يا بهتر بگوئيم با حمايت بيگانگان و استعمارگران صورت گرفت. «حافظ وهبه» مي گويد: سال 1178 سخت ترين سالها بر «محمد بن سعود» بود چون «عمر بن خالد» حاكم احساء و «سيد حسن بن هبه الله» حاكم نجران با يكديگر هم قسم شده بودند كه به درعيه حمله كنند و اين بدعت جديد ديني و دعوت نو... را نابود سازند [4] (مباحث اين درگيري ها و جنايات آل سعود را به شماره هاي بعد موكول مي كنيم). نخستين ملاقات «محمد بن آل سعود» با «محمد بن عبدالوهاب» در سال 1115) و صحيح تر 1150 هجري) رخ داد كه او حاكم شهرك درعيه بود كه فقط 3 كيلومتر مساحت داشت. [5] . پس از ملاقات محمد بن عبدالوهاب با محمد بن سعود در درعيه 1150 هجري كه ابن سعود امير گوشه اي از نجد بود، و توافقهائي پنهاني بين آنها صورت گرفت مبارزات و يورش ها شروع شد كه با اكثر امارت كوچك و روساي قبائل آن [ صفحه 32] نواحي درگير شدند، كه متأسفانه اكثرا هم با پيروزي «محمد بن سعود» همراه بود و اين خود زمينه اي شد براي تسلط او بر جزيرةالعرب و شهرهاي مكه و مدينه. اكنون كه دانستيم آل سعود از كجاست و با توجه به اينكه يهوديان بني قينقاع و بني نضير از مدينه به نواحي شمال و برخي به اذرعات شام تبعيد شدند [6] داستان جد شريك آل سعود و بنيانگذار مكتب وهابيت هم شنيدني است و ما آن را از گوشه و كنار تاريخ نقل مي كنيم و قضاوت را به خوانندگان آگاه و بصير وا مي گذاريم. [7] .
در تركيه گروهي از يهوديان زندگي مي كردند كه بنام يهود «دوغه» معروف بودند اينان كه با سابقه يهوديت به اسلام گرويدند و به ظاهر مسلمان شدند تا شايد در حكومت عثماني آنجا نفوذ كنند و شايد هم، اسلام را به صورتي ديگر ملكوك و مشوه سازند او به چيزي كه در يهوديت نتوانست برسد، در عوض كردن جلد، پوشيدن، لباس اسلام به دست آورد و شايد هم علاوه بر هدف مادي، و مهم تر تخريب و تحريف دين و يا هم هر دو بود، و الله اعلم. زيرا همانند داستان پوليس مقدس كه مي گويند: يهودي الاصل بود و براي تحريف مسيحيت و آميخته ساختن آن با بت پرستي و تثليث در عمق محتوي دين حضرت مسيح، جاي داد و آنهم با نفوذ عجيب و به عنوان پوليس مقدس و رهبر مسيحيت. «شولمانز در شهر» بورساء به كسب و تجارت هندوانه و خربزه اشتغال داشت به «شولمان قرقوزي» معروف بود. «قرقوز» ظاهرا همان «قرپوز» تركي يا هندوانه باشد در هر صورت ارتباط «بطيخ بقول عرب هاي تاجر البطيخ يا قرقوز [ صفحه 33] در شهر بورسا بنام شولمان قرقوزي شهرت يافت وي از اين شغل و زحماتش راضي نبود و شايد هم اين شغل براي اهداف او مناسب نبوده است. به همين جهت او به قول برخي به تجارت دين و دين فروشي همانند برخي ديگر از هم كيشان خود، متمايل مي شود و تصميم مي گيرد، در سلك علماي دين بيايد و رسما عالم دين شود تا نفوذ و مقامي يابد ولي اينكار در آن شهر امكان نداشت به همين جهت وي همراه همسرش از بورسا هجرت مي كند و به
دمشق مي رود ولي نه به عنوان تاجر خربزه و هندوانه و هر تجارت معمولي ديگر، بلكه به صورت عالم و روحاني با ريش و لباس علماي دين. ضمنا بايد توجه داشت كه يهوديان معمولا از استعداد ذاتي برخوردارند و در نفوذ در ديگران و نفاق و رنگ عوض كردن و خود را به هر شكل و قيافه اي درآوردن، يد طولاني دارند و حتي زحمت و نبوغ لازم را در فراگيري اصطلاحات علمي و ديني دارند در هدفشان كوشا و زرنگ هستند. آري او نه به عنوان تاجر خربزه و هندوانه بلكه به عنوان تاجر دين و دين فروشي و جازدن خود به عنوان يك عالم و روحاني مذهبي وارد دمشق مي شود. ولي مردم سوريه خيلي زود از نيات شوم و باطل او آگاه شدند، او را دستگير و پس از بستن دست و پا و تنبه و كتك شديد، او پس از ده روز موفق به فرار مي گردد. در آنجا نيز چنين ماهيتي به خود مي گيرد ولي اهل مصر نيز او را طرد مي كنند و سپس از مصر به حجاز سفر مي كند و در مكه سكونت مي گزيند. آنجا نيز خود را در لباس عالم دين جا مي زند و مسائل تازه اي را مطرح مي كند او را كه شناختند و از مكه طرد مي كنند كه متاسفانه وارد مدينه مي شود. خوشبختانه در مدينه نيز طرفندها و نيرنگ هاي او كشف مي گردد و از مدينه نيز اخراج مي گردد. اين جريانات تماما از مدت كمتر از چهار سال تجاوز نمي كند، اتفاق مي افتد و گوئي مسائل مطرح شده از طرف او از يكسو، خود عاملي بود براي لو رفتن او و اخراج
او از ديگر سو، ارتباط علماء و افراديكه با سوابق چنين شيادي آشنائي داشتند افكار مردم شهر را به ويژه علماء را درباره او مشوش ساخته و سوابق او را بر ملاء مي ساختند. [ صفحه 34] بيشتر اين حوادث در كتابهاي تاريخي و نوشته هاي عصري موجود است منتهي اكثر بدون اشاره به ماهيت و هويت نژادي و قومي و مذهبي شيخ سليمان و حتي بعنوان يك عالم مذهبي و گاهي تنها به اخراج او و آوارگي او توجه داشتند و در ماهيت اخلال گري و بدعت هاي او و اينكه وي يهودي خانه بدوشي است كه در لباس مذهب آمده است، توجه نكرده اند. با اخراجش از مدينه او رهسپار نجد مي گردد و در آنجا كاملا ماهيت و سوابق خود را مكتوم مي دارد و حتي كاري كه او را لو بدهد انجام نمي دهد و سپس در شهر «عينيه» در نجد اقامت مي كند و آنجا را در ميدان فعاليت خود قرار ميدهد و خود را به عنوان سلاله اي از قبيله ربيعه [8] جا مي زد و ادعا مي كند كه از قبيله ربيعه مي باشد، منتها در كودكي پدرش به مغرب عربي (در مراكش فعلي «سفر مي كند و وي در آنجا متولد مي شود و هم اكنون به قبيله خود بازگشته است و او كه خود را در آنجا جا زده بود و حتي نامه هاي عربي بر خود و فرزندانش نهاده و فرزندش را عبدالوهاب بن سليمان نام مي گذارد و او نيز فرزنداني پديد مي آورد كه يكي آنها بنام «محمد بن عبدالوهاب» مشهور مي شود و محمد در سال 1111 هجري به دنيا مي آيد و در سال 1200 يا 1206هجري مي ميرد. [9] . و
اين چنان محمد به شيوه جدش و پدرش رفتار مي كند و راه سليمان يا «شولمان قرقوزي» را دنبال مي كند و محمد خيلي زود چهره اش را نشان مي دهد و از نجد طرد مي گردد محمد پس از طرد از نجد، به عراق مي رود. در آنجا نيز شناخته شده و از عراق اخراج مي گردد و نيز به مصر سفر مي كند پس از اخراج از مصر هم وارد شام مي شود و پس از مدتي در شام مجبور به خروج از آنجا مي شود، و سپس به محل نخست باز مي گردد و وارد عينينه مي گردد و در آنجا با حاكم عينيه در آن زمان كه عثمان بن معمر تصادم و برخورد مي كند و دستگير مي شود. [10] .
[1] تاريخ آل سعود و كتاب آل سعود من اين الي اين حافظ وهبه از مورخان مشهوري است كه به نفع آل سعود و براي زدودن اتهامات از آنها قلم مي زند.
[2] ص 293 - 294 - 5 وهابيان.
[3] دائره المعارف اسلامي ج 1 ص 191 ترجمه عربي.
[4] درعيه امارت كوچكي در صحراي عظيم شبه جزيره بود امر عينيه آل معمر و امير نجران آل هزال و در شمال جزيره امارت آل علي و در قصيم آل جحيلان بودند ص 137 كتاب هذه هي الوهابيه.
[5] حافظ وهبه در كتاب جزيره العرب في القرن العشرين بنقل از كتاب وهابيان صفحه 293.
[6] به تاريخ زندگاني پيامبر (ص) سيره ابن هشام و سيره حلبي و مروج الذهب و مغازي واقدي مراجعه شود.
[7] ظاهر تاريخ 1150 درست باشد كه برخي آن را 1115 نوشته اند... و آل سعود از يهود بني قينقاع ص 437 تاريخ آل سعود.
[8] ربيعه و مصر از قبائل مشهور حجاز و نجد مي باشند.
[9] احمد بن زيني
دحلان و فتنه الوهابيه ص 4. [
[10] به كتابهاي تاريخ آل سعود «آل سعود من اين الي اين هاكذا رايت الوهابيه مراجعه شود.