نويسنده: دين پرست،منوچهر
نشريه: تاريخ » زمانه » سال چهارم، خرداد 1384 - شماره 33
جز وهابيت كه شكلگيري آن مستقيما ريشه در انديشه كلامي سنت اسلامي دارد، ديگر جنبشهاي اسلامي دو قرن اخير جهان اسلام به تاثير از انديشههاي غربي و فعاليت روشنفكراني چون سيد جمالالدين، سيد احمدخان هندي و محمد عبده و... شكل گرفتند. جالب آن كه اين انديشمندان اسلامي، عليرغم اولين برخوردشان با دنياي غرب و در شرايطي كه سياستهاي استعماري اروپا و غرب بر جهان اسلام سايه افكنده بود، در عين توجه به دين اسلام و حتي صاحب نظر بودن در اين زمينه، شيفتگي خاصي به تمدن جديد غربي از خود نشان دادند و حتي درصدد توجيه اسلام برمبناي توجه به انديشه و تمدن غرب جديد برآمدند؛ چنان كه سيد احمدخان هندي در سفري به انگلستان چنان منقلب شد كه حتي مردم هند را در مقابل مردم متمدن غرب، بوزينه تلقي كرد. اما همپاي ديرپايي استعمار، فروپاشي خلافت عثماني، شكلگيري استعمار نو و دولتهاي دستنشانده استعمارگران غربي در كشورهاي اسلامي، و به ويژه پس از شكست تجربههاي توسعه به شيوه غرب در اين كشورها، به تدريج شيفتگي اوليه روشنفكران مسلمان به غرب، جاي خود را به نوعي طرد انديشه غربي و جستجوي راههاي مبارزه با آن سپرد. بارزترين نمونه اين چرخش و جهتگيري فكري از سمت گرايش به سيستم تمدن غربي به سوي تمركز بر يك روش اسلامي ــ در دنياي تسنن ــ در انديشههاي سلفيگرايانه محمد رشيد رضا قابل جستجو است كه عليرغم وجود بن مايه اين فكر در انديشه محمدعبده و سيد جمالالدين، وي در تلفيقي با ناسيوناليسم عربي به آن وجههاي خاص بخشيد كه پس از او، هرچه بيشتر بر جنبههاي افراطي عربي آن افزوده شد تا اينكه تفكر سلفي، عليرغم خاستگاه روشنفكري اوليهاش، امروزه در همسنخي آشكار با وهابيت عربستان، به نماد بارز جمود فكري و بنيادگرايي افراطي تبديل شده است و عليرغم آن كه در ظهور خود پديدهاي مدرن به حساب ميآيد، از هر انديشهاي جز خود بيزاري ميجويد. اين نحله فكري گرچه پس از حوادث تروريستي اخير در جهان، معارضان جديدي در سطح بينالمللي پيدا كرده است اما اصليترين معارض فكري آن تا كنون تفكر شيعي بوده است. ازاينرو نظام جمهوري اسلامي نيز كه براساس انديشههاي شيعي استوار ميباشد، از همان آغاز مورد دشمني آنان واقع شد؛ چنان كه در جنگ تحميلي عراق و ايران، اين گروهها بيشترين كمك را به رژيم بعث نمودند. مقاله حاضر در نظر دارد سلفيه را از ديدگاه لغوي، تاريخي و معرفت شناختي بررسي كند، سپس سير تطور تاريخي آن را در مصر و از ديدگاه رشيدرضا تحليل نمايد و پس از آن به نقش دولت عربستان سعودي و عقيده وهابيت در حمايت و گسترش سلفيه بپردازد. پرسش اصلي مقاله اين است كه آيا سلفيه ميتواند به عنوان ايدئولوژي مبارزاتي اهل سنت تلقي شود؟ بهعبارتي، آيا امروزه سلفيون تنها گروه راديكال در اهل سنت هستند كه به ترويج عقيده خود و مبارزه عليه دشمن ــ به ويژه عليه امريكا ــ ميپردازند؟
سلفيگري در معناي لغوي به معني تقليد از گذشتگان، كهنه پرستي يا تقليد كوركورانه از مردگان است، اما سُلَفيه (Salafiyye: اصحاب السف الصالح) در معناي اصطلاحي آن، نام فرقهاي است كه تمسك به دين اسلام جسته، خود را پيرو سلف صالح ميدانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعي بر تابعيت از پيامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعين دارند. آنان معتقدند كه عقايد اسلامي بايد به همان نحو بيان شوند كه در عصر صحابه و تابعين مطرح بوده است؛ يعني عقايد اسلامي را بايد از كتاب و سنت فرا گرفت و علما نبايد به طرح ادلهاي غير از آنچه قرآن در اختيار ميگذارد، بپردازند. در انديشه سلفيون، اسلوبهاي عقلي و منطقي جايگاهي ندارد و تنها نصوص قرآن، احاديث و نيز ادله مفهوم از نص قرآن براي آنان حجيت دارد. [1] .
محمد ابوزهره در بيان عقايد اين نحله در كتاب تاريخ المذاهب الاسلامية مينويسد: «هر عملي كه در زمان پيامبر(ص) وجود نداشته و انجام نميشده است، بعدا نيز نبايد انجام شود.» ابنتيميه (661ــ728.ق) ــ فقيه و متكلم حنبلي ــ از اين اصل كلي سه قاعده ديگر استخراج و استنتاج كرد: «1ــ هيچ فرد نيكوكاري يا دوستي از دوستان خدا را نبايد وسيلهاي براي نزديك شدن به خدا قرار داد 2ــ به هيچ زنده يا مردهاي پناه نبايد برد و از هيچ كس نبايد ياري خواست 3ــ به قبر هيچ پيغمبر يا فرد نيكوكاري نبايد تبرك جست يا تعظيم كرد.» [2] . معتقدان به سلف صالح، عقايد خود را به احمد بن حنبل (241ــ164.ق) نسبت ميدادند، اما پارهاي از فضلاي حنبلي در اين خصوص، يعني در نسبت آن سخنان به احمد بن حنبل، با آنان به مناقشه پرداختند. در آن زمان، ميان اين گروه و اشاعره جدالها و مناقشات شديدي جريان داشت و هركدام از آن دو فرقه ادعا ميكرد كه دعوت آنها براساس مذهب سلف صالح است. معتقدان به سلف صالح با روش معتزله شديدا مخالفت ميكردند؛ زيرا معتزله در تبيين عقايد اسلامي از فلاسفهاي بهره ميبردند كه آنان نيز به نوبه خود افكارشان را از منطق يونان اقتباس ميكردند. تصاويري كه از احمد بن حنبل در منابع مختلف ارائه شده، وي را محدثي سنتگرا و ضد فقاهت و اجتهاد نشان ميدهد كه از تمسك به راي تبري ميجسته و تنها به قرآن و حديث استدلال ميكرده است و چون در استناد به حديث بسيار مبالغه مينموده، گروهي از بزرگان اسلام، مانند محمد بن جرير طبري و محمد بن اسحاق النديم، او را از بزرگان حديث ــ و نه از مجتهدان اسلام ــ شمردهاند. درواقع ابن حنبل به عنوان محدثي برجسته و پيرو طريقه اصحاب حديث با هرگونه روش تاويلي و تفسير متون مخالف بود و با بزرگان اصحاب راي، سر ناسازگاري داشت. وي مخالفت با سنت را بدعت ميخواند و با «اهل الاهواء و البدع» موافق نبود. [3] آنچه مسلم است، احمد بن حنبل بيش از صد وپنجاه سال پيشواي عقايد سنتي ــ سلفي بود، اما «به طور كلي قشري بودن، متابعت از ظاهر كلام، جمود افكار، تعصب مفرط حنبليان، دورافتادگي مكتب فقهي ايشان از واقعيت زنده تاريخي و مهجوري از هر آنچه در اجتماع و زندگي روزمره تازه بود، در مجموع، منجر به سقوط و [ صفحه 69] انحطاط اين مذهب و كم طرفدار بودن اين فرقه شد.» [4] . پس از مرگ احمد بن حنبل انديشهها و افكار وي نزديك به يك قرن ملاك سنت و بدعت بود، تا اينكه عقايد وي و نيز سلفيگري تحت تاثير انتشار مذهب اشعري به تدريج فراموش شد. در قرن چهارم هجري ابومحمد حسن بن علي بن خلف بربهاري براي احياي سلفيگري تلاش كرد، اما در برابر شورش مردم كاري از پيش نبرد. در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم احمد بن تيميه و سپس شاگردان ابن قيم الجوزيه عقايد حنابله را به گونهاي افراطيتر احيا كردند. ابن تيميه بهعنوان متكلم و مدافع متعصب مذهب حنبلي، با آزادانديشي و تأويل مخالف بود و لذا اقداماتش بيشازپيش باعث انحطاط و عقبماندگي مذهب حنبلي شد. عصر ابنتيميه، دوره انحطاط و تنزل تفكر فلسفي و استدلال منطقي و همچنين قرن رويآوردن به ظواهر دين و توجه سطحي به معارف خشك و مذهبي عنوان شده است. درواقع، در اين عصر «فقها و متكلمان قشري بعضي مذاهب ـــ مانند مذهب حنبلي ــ به عنوان دفاع از دين و عقايد خاص مذهبي خود، به توجيه اصول و فروع مذهب خود پرداختند و احيانا در اين راه بر ضد علم و فلسفه قيام كردند. ابنتيميه يكي از اين كسان بود كه در مذهب حنبلي قيام كرد. وي به عنوان دفاع از آن مذهب، مبارزاتي با مذاهب ديگر اسلامي ميكرد و عقايد خود را به عنوان زنده كردن عقايد مذهب حنبلي در بسياري از كتابهاي خود بيان كرد.» [5] . با مرگ ابنتيميه، دعوت به سلفيگري و احياي مكتب احمد بن حنبل در عرصه اعتقادات عملا به فراموشي سپرده شد.
در قرن دوازدهم هجري قمري، محمد بن عبدالوهاب نجدي (1206ــ1115.ق) با طرح مجدد ادعاي بازگشت به اسلام اصيل، انديشه پيروي از سلف صالح را بار ديگر به عرصه منازعات كلامي آورد. او با استناد به «بدأ الاسلام غريبا و سيعود غريبا» معتقد بود كه اسلام اصل نخستين را در غربت يافته است؛ ازاينرو، وي با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحيد ميخواند، به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگي اوليه دين و پيروي از سلف صالح دعوت ميكرد و مظهر بارز سلف صالح او نيز امام احمد بن حنبل بود. يكي از آثار عبدالوهاب، التوحيد و مختصر سيرة الرسول نام دارد. نهضت وي جنبه ضد حكومت عثماني يافت و پس از آن كه امراي سعودي نجد ــ كه حنبلي مذهب بودند ــ به آيين او گرويدند، وي براي فرمانروايي عثماني خطرساز گرديد و لذا محمدعلي پاشا، خديو مصر، از جانب سلطان عثماني براي سركوب آنان مامور شد. اما عليرغم اين سركوب، با گذر زمان، پيروان محمد بن عبدالوهاب بر نجد و حجاز تسلط يافتند و دولت سعودي كنوني را تشكيل دادند. [6] . بهاعتقاد وهابيان، مذهب وهابي نه نحلهاي جديد، بلكه، همان مذهب سلف صالح است و ازاينرو، خود را «سلفيه» نيز مينامند؛ زيرا آنان مدعي هستند كه در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، يعني از اصحاب پيامبراكرم(ص) و تابعين آنان پيروي ميكنند. وهابيان معتقدند كه بايد اساس دين بر قرآن و مفاهيم ظاهري احاديث صحيح پيامبر(ص) و اصحاب او نهاده شود و در پي آنند كه اين آيات و روايات بدون هرگونه تغيير و تأويل مورد استناد و عمل قرار گيرد؛ يعني صرفا به ظاهر مفاهيم آنها عمل شود. ازاينرو، آنان آن دسته از رفتار و كردار مسلمانان را كه با قرآن و احاديث اصلي تطبيق نميكند، انحراف از اصول و فروع اصلي قرآن و اسلام ميشمارند. دكتر محمدسعيد رمضانالبوطي، [7] از منتقدان انديشه سلفيه و فرقه وهابيت، در كتاب «السلفية مرحلة زمينة مباركة لا مذهب اسلامي» درباره سلفيه و پيدايش آن ميگويد: «سلفيه پديدهاي ناخواسته و نسبتا نوخواسته است كه انحصارطلبانه مدعي مسلماني است و همه را جز خود، كافر ميشمرد؛ فرقهاي خود خوانده كه با به تن در كشيدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعاي وحدت در فضاي بيمذهب، با بنيان وحدت مخالف است. سلفيه، يعني همان بستر وهابيت، مدعي است كه هيچ مذهبي وجود ندارد و بايد به عصر سلف، يعني دوران صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين بازگشت و از همه دستاوردهاي مذاهب كه حاصل قرنها تلاش و جستجوي عالمان فرقهها بوده و اندوختهاي گران سنگ از فرهنگ اسلامي در ابعاد گوناگون پديد آورده است و با پاس داشت پويايي اسلام و فقه اسلامي آن را به پاسخگويي به نيازهاي عصر توانا ساخته است، چشم پوشيد و “اسلام بلامذهب” را اختيار كرد.» سلفيه دستي به دعوت بلند ميكند و ميگويد: «بياييد با كنارگذاشتن همه مذاهب به سوي يگانه شدن برويم» اما با دست ديگر، شمشير تكفير برميكشد و مدعي است كه با حذف ديگران از جامعه اسلامي و راندن آنان به جمع كفار، جامعه اسلامي را يك دست ميكند. در پشت اين دعوت به بيمذهبي، نوعي مذهب نهفته و بلكه دعوت، خود نوعي مذهب است، آنهم مذهبي گرفتار چنگال جمود و تنگ نظري كه اسلام را به صورت ديني بيتحرك، بيروح، ناقص، ناتوان و بيجاذبه تصوير ميكند و با احياي خشونت و تعصب، راه را بر هرگونه نزديك شدن به همديگر ميبندد.» [8] اين فرقه با ساير فرقههاي سني در عقيده و كلام نيز اختلاف دارد و مدعي است كه بدعتها، خرافات و اوهام وارد دين راستين و ناب اسلام شده و مسلمانان را از دنبال كردن راه سلف بازداشتهاند. در عقايد اين فرقه، احاديث و سنت مقام ويژهاي دارند و آنان قرآن را معيار سنجش احاديث و سنت ميدانند. سلفيها معتقدند كه سنت با قرآن نسخ نميشود و آن را نسخ نميكند. آنها معتقدند كه نيازمندي قرآن به سنت بيش از نيازمندي سنت به قرآن است و احاديث را بايد بر قرآن عرضه كرد. البته اين بدان معنا نيست كه قرآن در درجه دوم قرار دارد و سنت و احاديث ارجحاند، بلكه بايد به قرآن همانگونه عمل كرد كه رسولالله(ص) آن را انجام ميداد؛ ولو اين مساله نيز معمولا با توجه به شرايط روز با مشكلاتي روبرو است. سلفيون به حديث روايت شده از عبدالله بن مسعود استناد ميكنند، مبني براين كه پيامبر(ص) فرمود: «خير الناس قرني، ثم الذين يلونهم، ثم الذين يلونهم و...» [9] آنان آراي علما را در مراد از اين قرون ثلاثه ذكر ميكنند و نتيجه ميگيرند كه سبب «خيريت» نسل اول صدر اسلام آن است كه آنها (صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين) سلسله منتهي به منبع وحي را تشكيل ميدادند و اسلام را دست نخورده و بكر فراميگرفتند و به نسلهاي بعدي ميرساندند، اما بدعتها پس از اين تاريخ در اسلام پيدا شد و همين امر علت خيريت آن سه نسل از مسلمانان است. به عقيده سلفيون، نهايت تلاش درست ما ميتواند چنين باشد كه سلوك آنان را در فهم اسلام، ميزاني براي استنباط و فهم خود قرار دهيم، به آنان اقتدا كنيم و از هرگونه خلاف راه و روش آنها اجتناب نماييم. گرچه پيروان سلفيه با اين ديدگاهشان جامعه اسلامي و مسلمانان را به دو دسته سلفيه و غيرسلفيه ــ از نظر آنان كافر و مشرك؛ حتي اهل سنت ــ تقسيم كردند و اين خود يك بدعت است، اما اين فرقه در تبادل فهم و آراء خود، حتي در بين خودشان نيز به اختلافات اساسي دچار شدند. درواقع سلفيون با اعتقادشان به تبعيت از روش و اسلوب سلف، باب استنباط و اجتهاد را كه تضمين كننده بقا و ابديت اسلام است، مسدود كردند.
پس از فروپاشي امپراتوري عثماني ــ آخرين دولت بزرگ و مستقل اسلامي ــ اهل سنّت قطب نماي خود را گم كردند و به تدريج كشورهاي متعددي نظير عراق،عربستان، سوريه، لبنان، اردن و... به عنوان كشورهاي جداگانهاي از دل اين امپراتوري تجزيه شدند. از اين رويداد بزرگ، جنبشهاي متعددي مبتني بر نهضتهاي كلاسيك ديني به تدريج سربرآوردند. اين جنبشها ــ كه گاه اصلاحگرا نيز بودند ــ خاستگاهي ضداستعماري داشتند و خواهان بازگشت به «وضع پيشين» بودند. جنبشهايي نظير اخوانالمسلمين در مصر، جنبشهاي آزاديبخش در الجزاير، تونس، پاكستان و ساير ملل اسلامي را ميتوان از اين دسته شمرد. اما اين جنبشها با يك رويكرد مهم نيز روبرو بودند و آن احياي سمبلها و الگوهاي صدر اسلام بود. جنبشهاي اسلامي مشكل عمده خود را انديشههاي غربي و نظامهاي تئوريك منبعث از غرب ميدانستند. نظامهاي حكومتي مبتني بر پايههاي اومانيسم و دموكراسي در غرب، اكنون توانسته بودند تجارب خود را در كشورهاي مختلف غربي به عرصه ظهور رسانده و حكومتهاي مدرني را پايهگذاري كنند. اما جنبشهاي اسلامي با [ صفحه 70] چالشي عظيم مواجه بودند و آن وجود انديشه بازگشت به نظام خلفاي صدر اسلام، يعني بازگشت به «وضع پيشين» بود. اين انديشه بازگشت به زودي به شكلگيري انديشه تشكيل حكومت اسلامي منجر شد. چيزي كه اين دگرگوني را سريعتر كرد، مجموعهاي از واكنشهاي سنتگرايان در قبال سكولاريسم تركيه، تجاوز و تهديد قدرتهاي غربي و پيامدهاي بحران فلسطين بود كه پس از سيطره رژيم اسرائيل بر آن، به يك مساله محوري و بنيادي براي جنبشهاي عربي ــ اسلامي تبديل شد. اما خاستگاه اصلي اين تفكرات، بنيادگرايي (Fundamentalism) بود. بعدها به بنيادگرايي، پسوند اسلامي نيز اضافه شد و اين تفكر به يكي از انديشههاي سياسي راديكال تبديل گرديد. بنيادگرايي سلفي به ويژه در مصر ابتدا تركيبي از بنيانگذاران وهابي دولت عربستان سعودي و تعاليم فرقه سلفيه ملهم از محمد عبده و محمد رشيد رضا بود كه بازگشت به اسلام اوليه يا وضع پيشين را تبليغ ميكرد. اين دو رگه بنيادگرايي بعدها از يكديگر جدا شدند و سلفيه نمود فعاليت انقلابي و راديكال و ازسويديگر، وهابيگري مظهر محافظه كاري سفت و سخت شد. [10] انديشه سلفيه گرچه بعدها به اپوزيسيون فرقه وهابيت تبديل شد، اما همچنان بهعنوان يك ايدئولوژي انقلابي باقي ماند.
در پايان قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، تعاليم سيد جمالالدين اسدآبادي (1838ــ1898.م) و محمد عبده (1849ــ1905.م) در مصر و سرزمينهاي ديگر عرب پيروان بسياري در ميان نويسندگان و انديشمندان يافت و سرآغاز شيوه تفكر تازهاي درباره جايگاه اسلام در جهان امروز شد. از جمله اين روشنفكران محمد رشيدرضا (1865ــ1935.م) بود كه به دعوت محمد بن عبدالوهاب اهميت داد و خود نيز از دگماتيسم و جمود سلفيه اثر پذيرفت و با اين تاثيرپذيري، بر نهضت اصلاح ديني مسلمانان تاثير منفي نهاد. رشيدرضا سوريالاصل بود و تحصيلاتش را در طرابلس در مدرسه ملي اسلامي ــ از مدارس پيشرو آن زمان ــ و سپس در يكي از مدارس دولتي عثماني به پايان برد. كوششهاي محمد رشيدرضا در جنبش عرب در سوريه، بلندي آوازه و شهرت او را در پي داشت كه باعث شد وي در سال1920.م به رياست كنگره ملي سوريه در دمشق برگزيده شود. پس از تسلط فرانسويان بر سوريه، وي به مصر مهاجرت كرد و در شمار پيروان عبده درآمد. برخلاف عبده كه در زمان حياتش چندبار از اروپا ديدن كرده بود، رشيدرضا تنها يك بار، آنهم در سال1921.م بهعنوان عضو هيات نمايندگي سوريه و فلسطين براي اعتراض به قيمومت انگلستان و فرانسه به جامعه ملل، به اين سرزمين سفر كرد. با اين حال، چون مدارسي كه او در آنها درس خوانده بود علوم جديد را به دانشآموزان ياد ميدادند، وي بيش از عبده از معارف جديد بهره داشت. مهمترين خدمتش در تبليغ سلفيه، انتشار ماهنامه المنار بود كه نخستين شماره آن در سال1898.م در قاهره منتشر شد و تا سي و پنج سال به طورمدام در صفحات آن معارف اسلامي سني و عقايد رايج مسلمانان نقد ميشد. [11] كار ديگر رشيدرضا بنيانگذاري انجمني به نام «جمعية الدعوة والارشاد» (انجمن تبليغ و راهنمايي) در سال1909.م بود. او نخستين بار به هنگام ديدار از كتابخانه هيات مبلغان مذهبي امريكايي در طرابلس به فكر تاسيس اين انجمن افتاد. وي قصد داشت از اين راه، هم تبليغات هياتهاي مذهبي مسيحي را در كشورهاي اسلامي بياثر سازد و هم واعظان و آموزگاراني جوان براي تبليغ شعائر اسلامي تربيت كند. سالهايي كه رشيدرضا به نشر آثار و افكار خود ميپرداخت، با واپسين سالهاي عمر امپراتوري عثماني مقارن بود. ناتواني و فساد اين دستگاه ــ بهعنوان دارالخلافه مسلمانان ــ بسياري از سنيان را بر فرجام خلافت نگران كرده بود. رضا خلافت را مظهر پيوستگي دين و دولت در اسلام ميدانست و تحقق همه آرمانهاي دين جهاني اسلام را به آن وابسته ميديد. گرچه البته اين عقيده او، تازگي نداشت، بلكه فقهاي سني و به ويژه ماوردي، غزالي و ابنجماعه نيز در قرون پنجم، ششم و هشتم قمري آن را به تفصيل بيان كردهاند. [12] . رساله مهم رشيدرضا درباب خلافت (الخلافة و الامامة العظمي) اندكي قبل از الغاي خلافت انتشار يافت. اين رساله، اثري است كه بايد با توجه به زمينه سير فكري رضا ــ تحول از ابراز طرفداري نسبت به خلافت عثماني به نام شمول جهاني اسلام، به تفسير نسبتا بيطرفانه درباب انحلال آن ــ ارزيابي شود و همچنين به آراي تجددخواهانه او در قانونگذاري و مبارزه با جهل و خرافات در ميان مسلمانان بايد توجه كرد. [13] . رشيدرضا موضوع حكومت اسلامي را پس از پرداختن به مسائل خلافت پيش ميكشد و اين كار را در سه مرحله انجام ميدهد: 1ــ مباني خلافت را در نظريه و نگرش سياسي اسلام پيگيري ميكند. 2ــ شكاف بين حكومت اسلامي و عملكرد سياسي را در ميان مسلمانان سني نشان داده و مورد بررسي قرار ميدهد. 3ــ انديشه خود را در مورد چگونگي حكومت اسلامي مطرح ميسازد.
دولت و مفتيان وهابي عربستان سعودي از اوايل قرن نوزدهم ميلادي با برخي از متفكران و رهبران جريانهاي اسلامي مصر و در راس آنها «جماعت اخوانالمسلمين»، «جماعت [ صفحه 71] انصار سنت محمدي» و «جمعيت شرعي براي پيروي از انديشههاي سلفي و همكاري عاملان به كتاب و سنت محمدي» (جمعية الشرعية التعاون العاملية بالكتاب و السنة) ارتباط برقرار كردند. اين جريانها و رهبرانشان از طريق دعوت افراد، استفاده از مساجد و چاپ كتاب، به نشر و تقويت خط فكري سلفي و وهابيت حنبلي در مصر همت گماردند. اما به رغم اين تلاشها، تفكر وهابي سعودي در حصار اين جماعتها و رهبران آن باقي ماند و بيشتر نفوذ وهابيت در بين گروه انصار سنت و جريان محبالدين الخطيب به چشم ميخورد. محبالدين الخطيب اولين كسي بود كه به صورت رسمي اقدام به تاسيس انتشاراتي با نام «سلفيه» نمود و مجلهاي تحت عنوان التوحيد منتشر كرد. وي به شدت از سوي سعوديها حمايت ميشد. الخطيب هنگام ورود به مصر كتابهايي با نام العواصم من القواصم، الخطوط العارضيه، التحفه الاثني عشريه منتشر كرد. او در اين سه كتاب سعي داشت انديشه و تفكرات مسلمانان را در مصر شكل دهد و آنها را به سوي وضع پيشين (سلفيه) سوق دهد تا طعمه آساني براي گرفتارشدن در دام سعوديها باشند. شايان ذكر است كتاب «الخطوط العارضيه» پس از انقلاب اسلامي ايران چندين بار تجديد چاپ و به زبان انگليسي نيز ترجمه شد و به هزينه يكي از سعوديها، منتشر و در مصر به طور گسترده توزيع شد. پس از سرنگوني حكومت وقت و تصفيه گروه اخوانالمسلمين در سال1954.م، صحنه براي فعاليت گروههاي وهابي خالي ماند، اما برپايي موسسة الازهر و حمايت جمال عبدالناصر (1918ــ1970.م) از اين موسسه و نيز تلاش وي براي ايجاد تحول و پيشرفت در آن و همچنين جهتگيري خصمانه دولت مصر نسبت به عربستان سعودي، مانع از انتشار اين جريان شد و ازاينرو، رشد اين حركت با كندي صورت گرفت؛ تا اينكه سرانجام به تنزل نهايي رسيد. با روي كارآمدن سادات (1971.م) و ارتباط او با امريكا و عربستان سعودي، جريان فكري وهابيت با تمام قدرت به فعاليت پرداخت و جماعت انصار سنت مانند يك موسسه وهابي با گروههاي مخالف وهابيت به مقابله پرداخت. جماعت اخوانالمسلمين دوباره در صحنه ظاهر شد و با مقبوليتي كه نزد حركتهاي اسلامي، جوانان و دانشجويان كسب كرد، به نشر و بسط تفكر وهابي پرداخت. در دهه هفتاد ميلادي از سوي شاخه جوانان جماعت اخوانالمسلمين و جماعت انصار سنت حركتهايي شكل گرفت كه تفكر وهابي را اشاعه ميداد و جمعيتهايي اسلامي (مانند جمعيت سلفيه، جمعيت جهاد، جمعيت اسلامي و جمعيت تكفير) به وجود آورد كه تا به امروز فعاليت ميكنند. اين جمعيتها همگي به تبعيت از عربستان سعودي تفكر وهابيت را تبليغ ميكنند.
اين جمعيت كه بر پايه تفكرات وهابي به وجود آمده است، از هيچ يك از رهبران اسلامي مصر تبعيت نميكند، بلكه از رهبران وهابي عربستان سعودي پيروي و به فتواهاي آنان عمل ميكند. در دهه هفتاد، رهبري آن برعهده دانشجوي جواني به نام محمد برزوا بود. جمعيت سلفيه مبتني بر جهتگيريهاي سياسي نيست، اما گروههايي كه از آن مشتق شدهاند نسبت به حكومت، مواضع راديكال دارند.
اين جمعيت علاوه بر داشتن تفكرات وهابي، خواستار مقابله مسلحانه با دولت و تلاش براي برقراري دولت اسلامي از طريق جهاد است.
اين جمعيت نيز تا حدودي مانند جمعيت جهاد است، با اين تفاوت كه فعاليت جمعيت اسلامي به طورآشكار صورت ميگيرد، اما فعاليت جمعيت جهاد به طورمخفيانه است و آنها انعطاف بيشتري نسبت به ميراث فكري دارند.
اين جمعيت تنها در زمينه مسائل مربوط به قبرستانها، ضريحها، توسل به اهل قبور و پارهاي مسائل ديگر از افكار و سلوك وهابيت پيروي ميكنند. موسس شاخه اصلي آن، شكري مصطفي بود. وي به استفاده مستقيم از كتاب و سنت معتقد است. جمعيت جهاد و جمعيت اسلامي بر اهميت وجود يك طرح كلي براي جنبش و عملكرد سياسي اتفاق نظر دارند. اين دو گروه به رغم اختلافهاي اصلي، در چارچوبهاي كلي برنامه تغيير سياسي با هم مشتركاند. برجستهترين اين چارچوبها عبارتند از: الفــ سرنگوني رژيم موجود و برپايي حكومت اسلامي، بــ رفع اختلافهاي موجود در ميان گروههاي اسلامي. [14] . اين گروهها و جريانات، به ميراث اسلامي ــ يعني به قرآن و سنت ــ به عنوان يك ايدئولوژي مبارزاتي نگاه ميكردند كه در عقايد سلفيه و ابنتيميه محور مبارزات قرار ميگرفت و به مبارزات خود توجيهي شرعي ميدادند و دست به اعمال خشونتآميز ميزدند. گرچه هدف كلي آنها ايجاد حكومتي برمبناي عقايد سلفيه بود، به رغم موضع خصمانه و خشونتبار جريانها و حركتهاي اسلامي عليه دولتهاي اسلامي و تكفير آنها، اين حركتها، به غير از جريان سلفيه، هيچ عمل خصمانهاي عليه دولت وهابي عربستان سعودي نشان نميدادند. جريانهاي مذكور خطر بزرگي براي جماعت اخوانالمسلمين ــ كه از آن به وجود آمدند ــ و جمعيت انصار سنت و جمعيت شرعيه بر جاي گذاردند و «جمعيت دعوة» نيز مشكلات زيادي با دولت پيدا كرد. سادات براي تثبيت حاكميت خود سياست استثمار جمعيتهاي اسلامي و رهايي از دشمنان را در پيش گرفت و راه را براي فعاليت وهابيون سعودي هموار ساخت (اين افراد سرانجام موجبات قتل او را فراهم كردند). جمعيتهاي سلفيه، الجهاد، جهاد اسلامي و گروه تكفير به همراه اخوانالمسلمين مجموعه حركت اسلامي را در مصر تشكيل ميدادند. [ صفحه 72]
تا كنون تنها معارض فكري وهابيون سعودي و خط فكري سلفيه، جنبش شيعيان بوده است. ازاينرو، جريانهايي كه به عنوان مجموعه حركت اسلامي مصر از آنها نام برديم، همواره عليه تشيع و جمهوري اسلامي ايران فعاليت ميكنند؛ چنان كه در جنگ هشت ساله عراق عليه ايران، بيشترين حمايت را از رژيم عراق به عمل آوردند. آغاز فعاليتهاي شيعي در دوران معاصر به دهه 1970.م باز ميگردد كه با تشكيل «دارالتقريب» شكل گرفت. دارالتقريب متشكل از شيوخالازهر و جمعيت اهلالبيت به رياست سيد طالب رفاعي، يكي از شخصيتهاي شيعه عراق، است. اين دو جمعيت اقدام به انتشار كتابهاي متعددي مثل فدك، الشيعه و فنونالاسلام نمودند؛ ضمن آن كه جمعيتهاي ديگري چون جمعيت جعفريه (منتسب به امام جعفرصادق عليهالسلام) نيز در مصر به انجام فعاليتهاي شيعي مشغول شدند. به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال1979.م و قطع روابط مصر و ايران، كليه فعاليتهاي شيعي در مصر ــ كه از ابتداي دهه1970 آغاز شده بود ــ متوقف و حكم انحلال جمعيت اهلالبيت صادر شد و بدين ترتيب، اين فعاليتها با تنزل و ركود مواجه گرديد. سازمان امنيت مصر در گزارش خود درخصوص انحلال جمعيت اهلالبيت اعلام كرد كه اين جمعيت تفكر شيعه را رواج ميداد و تفكر مذكور، براي عقايد مردم و وحدت مصر خطر بزرگي به شمار ميرود، ضمن آن كه بسياري از طلاب شيعه عرب و ايراني با اين جمعيت در ارتباط هستند و براي انتشار مذهب شيعه كمكهاي مالي فراواني را جمعآوري ميكنند. وقوع حوادث مختلف براي شيعيان در مصر از حقايق و موانعي پرده برداشت كه بر سر راه فعاليت آنها در اين كشور وجود داشت. اين مشكلات به دو دسته خارجي و داخلي تقسيم ميشدند كه از مشكلات خارجي ميتوان به چهار مورد اشاره كرد: 1ــ مشكلات امنيتي 2ــ فعاليت دستگاههاي تبليغي عليه آنها 3ــ گروههاي اسلامي 4ــ نيروهاي خارجي. مهمترين مشكل بر سر راه جمعيتهاي شيعي، همان مشكلات امنيتي بود كه شامل جمعيتهاي سلفي و حاميان تفكر آنها و به طورمشخص دولت مصر ميشد. به عنوان مثال، در نمايشگاه بينالمللي كتاب قاهره در سال1987.م گروههاي سلفي اطلاعيههايي را در ميان مردم پخش كردند و بدين وسيله آنها را از كتابهاي ناشران شيعه برحذر داشتند. پس از اين ماجرا، ميان جريان سلفي و [ صفحه 73] ناشران شيعه مصري و لبناني درگيري آغاز شد و به حدي شدت يافت كه به زد و خورد تن به تن منجر گرديد. اين درگيري در طول ايام نمايشگاه ادامه يافت. به دنبال وقوع اين حوادث در نمايشگاه، اداره امنيت مصر، سرپرست وقت دفتر حفاظت منافع جمهوري اسلامي ايران را به اتهام ترويج و اشاعه تفكر شيعي مجبور كرد خاك مصر را ترك كند. يكي ديگر از مشكلات شيعيان در مصر در مواجهه با تفكر سلفي، وجود فعاليت نيروهاي خارجي بود. از جمله نيروهاي خارجي كه در مصر پرچم مخالفت را عليه شيعه و ايران برافراشتند، كشورهاي عراق، عربستان سعودي، امريكا و اسرائيل بودند. پس از خاتمه جنگ ايران و عراق و آغاز جنگ خليج فارس، عربستان سعودي مو ضعي به ظاهر مسالمتآميز درباره شيعيان اتخاذ كرد، اما مواضع ضدشيعي توسط سلفيون مصر و ديگر كشورها تقويت شد. دركل بايد گفت: وهابيون و موسسات وابسته به آن و حركتهاي سلفي براي مقابله با حركتهاي شيعي و اشاعه تفكرات خود از هيچ اقدامي كوتاهي نميكنند؛ چنان كه در سه سال گذشته، دهها كتاب ضد آلسعود، مصادره شده و از چاپ روزنامههاي افشاگرانه درخصوص جرايم و منكرات آلسعود جلوگيري به عمل آمده است. حتي در سطح دانشگاه مصر نيز دولت سعودي توانست استادان بسياري را جمع كند كه عليه گروه و جرياني كه در سطح دانشگاه عليه وهابيون فعاليت ميكنند، دست به خشونت بزنند. [15] در حال حاضر، الازهر با صدور فتواهاي تكفيري عليه نويسندگان و متفكراني كه مخالف وهابيتاند، نقش بزرگي در خدمت به وهابيت و آلسعود بر عهده دارد. پس از ترور انور سادات، حمله گستردهاي عليه كتابهاي وهابيون، ابنتيميه و شاگردانش در مصر صورت گرفت؛ چرا كه دولت معتقد بود همين كتابها جمعيت جهاد را بر آن داشت تا سادات را به قتل برسانند. برخي خواستار آتش زدن اين كتابها شدند، اما بنا به علل نامعلومي اين حمله متوقف گرديد. نقش دولت سعودي و خط فكر وهابيت در مصر تنها به نفوذ در حكومت و جمعيتهاي اسلامي آن محدود نميشود، بلكه دولت سعودي فعاليتهاي نشر كتاب در مصر را نيز تحت نفوذ خود درآورده است. دولت وهابي سعودي براي تعميم كتابهاي وهابي، به عناصر جمعيتهاي سلفيه كمك كرد تا مراكز نشر خود را در مصر تاسيس كنند. در حال حاضر، كتابهاي وهابيون و ابنتيميه و شاگردانش از جمله كتابهايياند كه در مصر بيشترين شمارگان را دارند. بخشي از اين كتابها به طور رايگان و برخي با قيمتهاي ارزان در اختيار مردم قرار ميگيرند و مابقي به كشورهاي آفريقايي، جمهوريهاي سابق شوروي، اروپا و امريكا ارسال ميشوند. خط فكر سعودي تنها به كتاب محدود نميشود، بلكه بر ساير فعاليتهاي هنري ــ از قبيل فيلم و سينما ــ نيز سايه افكنده است. حضور گسترده سعوديها در بيشتر امور فرهنگي مصر باعث شده است كه گروههاي اسلامي و سلفي و همچنين انديشمندان و روشنفكران به مخالفت با عربستان سعودي برخيزند. گرچه عملكرد اپوزيسيوني اين گروهها تاكنون به نتايجي نيز دست يافته است، اما هدايت اصلي و فكري جريانهاي داخلي مصر همچنان از ناحيه سعوديها و افراد وابسته به آنان انجام ميگيرد.
روشن شد كه عصر سلف، گروههاي مختلف و دستههايي منسوب به اسلام و مسلمين را در برميگرفت كه به دلايل و عوامل گوناگون از شيوه مورد استناد عامه علما و پيشوايان مسلمانان در فهم، تفسير و تاويل متون ديني روي برتافته و به دام گمراهيها و سرگشتگيهاي گوناگون افتادند. سپس هر يك از اين فرقهها در درون خود به دستهها و گرايشهاي متفاوت تقسيم شدند و ديگري را كافر خواندند. با آغاز قرن نوزدهم ميلادي، حركتهاي اصلاح ديني جنبشهايي را در كشورهاي عربي و اسلامي شكل دادند كه در ترويج عقيده سلفيه در محافل فرهنگي ــ اجتماعي موثر بودند. بدين ترتيب، پس از گذشت يك قرن، اين واژه از عنواني به منظور تبليغ براي حركتي «مذهبي» ــ يا به عبارتي «فرقهاي» ــ به يك جنبش مبارزاتي و به ايدئولوژي راديكال مذهبي در ميان اهل سنت تبديل شد. گرچه سير تاريخي شكلگيري ايدئولوژي مبارزاتي اهل سنت را در مصر بررسي كرديم، امروزه شاهديم كه گروههايي سلفي و افراطي به وجود آمدهاند كه خود آغازگر جنبشهاي بنيادگرايانه و افراطي شدهاند. اطلاق واژه بنيادگرايانه به آن گروه از مسلماناني كه ميخواهند حكومتهاي مليشان براساس بنيادهاي اسلام پيريزي شود، با پارهاي تعارضات در محتواي سياسي و ايدئولوژي آنها روبرو شده كه نمونه بارز آن را ميتوان در حكومت وهابي سعودي ملاحظه كرد. دولت عربستان سعودي كه بر پايه ايدئولوژي وهابيت بنا شده است، نظر به سلطه انديشه سلفي در داخل كشور، در نوع سياست خود در قبال امريكا و شيعيان دچار تعارض شده است؛ بدين معنا كه گرايش دولت وهابي عربستان سعودي به امريكا بيشتر شده و با شيعيان و به ويژه با جمهوري اسلامي ايران نيز در چند سال اخير ملايمتر گرديده است، اما سلفيون اين كشور به شدت با شيعيان مخالفاند و امريكا را دشمن اصلي خود ميدانند. سلفيه گرچه در گذشته به لحاظ اعتقادي با افكار وهابيت همسو بودند، اما امروزه ميتوان چارچوب عقيدتي اين گروه را تحت عنوان يك ايدئولوژي مبارزاتي و راديكاليستي در ميان اهل سنت تفسير كرد كه افكار انقلابي آن در منطقه نجد عربستان (كه منطقهاي سلفينشين است) نمود بيشتري دارد. آنان حتي به حمايت عربستان از امريكا، به ويژه در جريان مبارزه جهاني عليه تروريسم پس از وقايع 11 سپتامبر، به نوعي اعتراض دارند و همين اعتراضها بود كه درنهايت دولت امريكا را به پرهيز از اعمال فشار بر دولت عربستان درخصوص مسائل داخلي واداشت. طالبان و طرفداران جدي اين تفكر، نوع جديدي از بنيادگرايي و راديكاليسم اسلامي را به جهان عرضه داشتند كه هرگونه سازش ميان اسلام و غرب را رد ميكند. تفكر سلفيگري به بنيادگرايي اسلامي در هزاره سوم ميلادي چهره و هويت جديدي بخشيده است كه هيچ نوع سازش با ديگران و هيچگونه نظم و ايدئولوژياي جز خودش را قبول ندارد. بهطوركلي، جريان سلفيگري و به ويژه نوع راديكال آن كه در مصر قوت بيشتري يافت، محبوبيت چنداني در جهان ندارد. روشنفكران عرب، غرب و اسلامي اين تفكر را نميپذيرند و سعي در كاهش قدرت آن دارند. اما امروزه سلفيگري به ايدئولوژياي تبديل شده كه مسلماناني را در سراسر جهان به خود جذب نموده است. دهه 1970 ميلادي به بعد را ميتوان شروع عصر مبارزات شيعيان در اقصي نقاط جهان ناميد كه در ايران و لبنان اوج گرفت و به ثمر نشست. با اين حال، در ادامه اوج مبارزات مسلمانان، هم اكنون نيز شاهد تداوم اين مبارزات البته به نوعي ديگر در ميان اهل سنت هستيم.
[1] علياصغر فقيهي، وهابيان، انتشارات صبا، 1352، چاپ اول، ص20.
[2] عبدالمحسن مشكوةالديني، اختلاف روشهاي فكري در اسلام، مجله ادبيات و علوم انساني دانشگاه مشهد، تابستان 1354، س هشتم، ش دوم، ص509.
[3] دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، جلد 6، ص722.
[4] يوسف فضايي، مناظرات امام فخر رازي، تهران، تابستان1361، صص209ــ208.
[5] رمضان البوطي، سلفيه بدعت يا مذهب، ترجمه: حسن صابري، مشهد، آستان قدس رضوي، 1373، چاپ اول، ص277.
[6] مقصود فراستخواه، سرآغاز نوانديشي معاصر، شركت سهامي انتشار، 1377، چاپ سوم، ص129.
[7] دانشمند سوري و استاد دانشگاه دمشق.
[8] رمضان البوطي. همان، ص16.
[9] همان، ص8.
[10] حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ترجمه: بهاءالدين خرمشاهي، خوارزمي1372، چاپ سوم، ص128.
[11] حميد عنايت، سيري در انديشه سياسي عرب، اميركبير، 1376، چاپ پنجم، ص157.
[12] حميد عنايت، انديشهها و نهادهاي سياسي در اسلام، دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، 1353، ص125.
[13] براي مطالعه آثار رشيدرضا درباب خلافت، در ارتباط با تجددخواهي او نگاه كنيد به: Malcom Kerr, Islamic Reform, Berkeley, 1966, pp 153-208.
[14] سيداحمد رفعت، جنبشهاي بنيادگرايي اسلامي در مصر، ترجمه: مرضيه زارع زرديلي و صغري روستايي، نهضت، س اول، ش اول، بهار 1379، ص69.
[15] از اين افراد ميتوان به عبدالصبور شاهين، استاد دانشگاه قاهره، و دكتر احمد عمر هاضم در دانشگاه الازهر اشاره كرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».