خمس و في‌ء در روايات

مشخصات كتاب

عنوان مقاله: خمس و في‌ء در روايات
رشته تخصصي:الهيات و معارف اسلامي نويسنده: آيه الله جوادي آملي
منبع مقاله: مجله پاسدار اسلام شماره 197ارديبهشت

خمس در روايات

اشاره

«و ما افاء الله علي رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب ولكن الله‌يسلط رسله علي من يشاء والله علي كل شي‌ء قديرما افاء الله علي رسوله من اهل القري فلله و للرسول و لذي القربي واليتامي‌والمساكين وابن السبيل كي لايكون دوله بين الاغنياء منكم و ما آتاكم الرسول‌فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا واتقوا الله ان الله شديد العقاب‌و آن چه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد [شمابراي تصاحب آن] اسب يا شتري بر آن نتاختيد، ولي خدا فرستادگانش را بر هر كه‌بخواهد چيره مي‌گرداند و خدا بر هر كاري تواناست. آن چه را خداوند از اهل اين آبادي‌ها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول وخويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [اين اموال‌عظيم] در ميان ثروتمندان شما دست‌به دست نگردد! آن چه را رسول خدا براي شماآورده بگيريد [و اجرا كنيد]، و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد؛ و از[مخالفت] خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!» در خصوص خمس يا في‌ء كه آيه محل بحث نيز همان را در بر دارد كه فرمود: «كي لايكون دوله بين الاغنياء منكم» رواياتي در جوامع روايي ما وجود دارد. اين روايات را هم مرحوم كليني رضوان الله عليه در كافي نقل كرده هم‌مرحوم صدوق، منتها كار مرحوم كليني دقيق‌تر و منظم‌تر از مرحوم صدوق و شيخ طوسي‌است چون آن‌ها اين تنظيم و تبويب را از مرحوم كليني آموخته‌اند. مرحوم كليني‌بحث في‌ء و انفال و خمس را در فروع دين ذكر نكرده است. كتاب كافي هشت جلد است: جلد اول و دومش مربوط به اصول است، جلد هشتم آن روضه كافي است، كه مواعظ وقصص است، و پنج جلد بقيه فروع كافي است از طهارت تا ديات. مرحوم كليني خمس وفي‌ء و انفال را در فروع كافي ذكر نمي‌كند، بلكه در اصول كافي آورده است ولي‌زكات را در فروع كافي مورد بحث قرار مي‌دهد. سر اين كار آن است كه تقسيم في از شئون امامت است. مرحوم كليني وقتي بحث‌امامت و احكام، اوصاف، شرايط، وظايف و اختيارات امامت را تبيين مي‌كند انفال وخمس و في‌ء را آن جا بيان مي‌كند. اين نشان مي‌دهد كه خمس يك امر ولايي و حكومتي و مخصوص امام است. در كتاب شريف‌اصول كافي جلد اول، بعد از آن كه بحث توحيد و امثال آن به پايان مي‌رسد و كتاب‌الحجه شروع مي‌شود آخرين باب‌اش اين است كه «ان الائمه عليهم السلام كلهم قائمون‌بامر الله تعالي هادون اليه»، بعد از اين دو باب ديگر دارد: يكي «باب صله‌الامام» و ديگري هم «باب الفي والانفال و تفسير الخمس و حدود ما يجب فيه». مرحوم صدوق رضوان الله عليه در كتاب شريف «توحيد» جريان مشرف شدن حضرت‌عبدالعظيم حسني سلام الله عليه را به حضور امام دهم(ع) اين گونه نقل مي‌كندكه: ايشان عقايد خود را به امام زمانش عرضه مي‌كند و امام(ع) مي‌فرمايد: اين عقايد حق است‌بر همين عقيده باش. در اين عرض عقيده حضرت عبدالعظيم سلام الله عليه اصول دين هست و از فروع‌دين، نماز و زكات و حج و امثال آن هست ولي اصلا سخني از خمس نيست. عده‌اي پرسيده‌اند پس خمس چه شد و چرا حضرت عبدالعظيم اسم خمس را نمي‌برد اما باوجود اين، حضرت هادي سلام الله عليه مي‌فرمايد: اين عقيده حق است و بر همين‌عقيده باش برخي به زحمت افتاده‌اند كه آيا خمس داخل در زكات است و همين كه حضرت‌عبدالعظيم فرمود من معتقد به زكاتم همين كافي است؟ يا نه خمس داخل در امامت‌است و اگر كسي معتقد به امامت‌باشد معتقد به خمس و في‌ء و انفال هم هست؟ چون‌اين‌ها اموال امام هستند. اينك بعضي از روايت‌هاي خمس را نقل مي‌كنيم:

روايت 01

در باب صله الامام عليه السلام چند روايت هست. اين روايات فراوان است ومضمون آن‌ها هم مشترك است لذا اگر بعضي از نظر سند ضعيف باشند بعض ديگر، آن‌هارا جبران مي‌كنند. و اما اين روايت گرچه مرفوعه است ولي مضمونش در روايات ديگرهم هست. قال ابوعبدالله عليه‌السلام: «من‌زعم ان الامام يحتاج الي‌ما في ايدي‌الناس فهو كافر» اين كفر ولايي است نه كفر اعتقادي، نظير آن چه كه در ذيل‌مقبوله آمده است كه رد بر حاكم شرع، رد بر امام است و رد بر امام به منزله ردبر خداست و رد بر خدا شرك است. اين شرك يا كفر، عملي است نه اعتقادي؛ نظير آن‌چه كه درباره ترك حج‌يا ترك نماز آمده است. «انما الناس يحتاجون ان يقبل منهم الامام»، مردم محتاج هستند كه امام ازآن‌ها قبول كند، چرا؟ چون خدا فرمود: «قال الله عزوجل: خذ من اموالهم صدقه‌تطهرهم و تزكيهم بها» اين‌ها ناپاك‌اند و به وسيله صدقه پاك مي‌شوند و صدقه راتا امام نگيرد اين‌ها طاهر نمي‌شوند. گرچه يكي از كارهاي ائمه عليهم السلام‌همان تزكيه است كه «يعلمهم الكتاب و الحكمه و يزكيهم» يكي از راه‌هاي تزكيه‌هم دستور پرداخت زكات است، اما آن چه كه انسان را پاك مي‌كند خود عمل است كه به‌دستور آن‌ها پاك مي‌كند.

روايت 02

روايت ديگر همين باب از امام صادق سلام الله عليه است كه: «ان الله تعالي‌لم‌يسال خلقه ما في ايديهم قرضا من حاجه به الي ذلك». اين كه در آيه شريفه‌آمده است كه: «من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا» از روي حاجت نيست‌بلكه‌مي‌خواهد مردم را به كمال برساند. آن گاه فرمود: «و ما كان لله من حق فانما هولوليه» اين روايت نشان مي‌دهد آيه كريمه كه فرمود: «واعلموا انما غنمتم من‌شي‌ء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي» همه اين سهام به ولي الله برمي‌گردد. درباره «في‌ء» فرمود: «ما افاء الله علي رسوله من اهل القري فلله وللرسول» اين سهام به رسول الله برمي‌گردد. نمي‌توان گفت كه با رفتن رسول، حق‌اين احكام ساقط و تعطيل مي‌گردد.

روايت 03

روايت ديگر اين باب كه موثقه است و مثل صحيحه است اين است كه ابن فضال از ابن‌بكير نقل كرده است: قال سمعت اباعبدالله عليه السلام «يقول اني لاخذ من احدكم‌الدرهم و اني لمن اكثر اهل المدينه مالا»، من نسبت‌به ساير اهل مدينه وضعم‌بهتر است اما من هرچه شما بدهيد ولو يك درهم مي‌گيرم، «ما اريد بذلك الا ان‌تطهروا» براي اين كه شما پاك بشويد، پس آن چه را امام مي‌گيرد يقينا خمس راشامل مي‌شود، چون صدقه و زكات كه بر اين‌ها حرام است. پس همان طوري كه زكات مطهراست‌خمس هم مطهر است. فرمود من نيازي به مال شما ندارم اما اگر شما يك درهم به من بدهيد من اين رامي‌گيرم و هدفي جز تطهير شما ندارم چون، ما موظف به تزكيه شما هستيم و راه‌تزكيه نيز همين است. اگر چنان چه اين مال اين گونه است كه اگر كسي آن را داشته باشد آلوده است چه‌بهتر كه انسان كم‌تر به دنبالش باشد.

روايت 04

باب ديگر كه به عنوان «باب الفي‌ء والانفال و تفسير الخمس» است، چندين روايت‌دارد، روايت هفتم آن اين است: سئل عن قول الله عزوجل «واعلموا انما غنمتم من شي‌ء فان لله خمسه و للرسول ولذي القربي» فقيل له فما كان لله فلمن هو؟ عده‌اي از فقهاي عامه مي‌گفتند اين«لله» براي تبرك ذكر شده است، اصلا سهمي براي الله نيست و عده ديگري هم‌مي‌گفتند: «ما كان لله يصرف في تعمير بيت الله» حال يا بيت الله همان كعبه‌است‌يا مسجدي است مربوط به همان منطقه‌اي كه خمس در آن گرفته شده است، عده‌ديگري هم مي‌گفتند: لله كه تبرك است، للرسول هم كه از دنيا رفته است پس خبري ازاين سهام ثلاثه نيست. فقال عليه السلام: «لرسول الله»، آن چه كه براي خداست در اختيار پيامبر است«و ما كان لرسول الله فهو للامام» پس همه اين سه سهم در اختيار امام قرارمي‌گيرد. «فقيل له افرايت ان كان صنف من الاصناف اكثر و صنف اقل ما يصنع به» اگر بعضي از اين اصناف بيش‌تر از صنف ديگر باشند مثلا ايتام از ديگران بيشترباشند يا بالعكس تكليف چيست؟ آيا به همه يكسان بايد داد يا تفصيل قائل شد؟ فرمود: «ذاك الي الامام ارايت رسول الله صلي الله عليه و آله كيف يصنع»،هر كاري كه پيامبر مي‌كرد امام هم مي‌كند تا ببيند مصلحت چه اقتضا مي‌كند. «اليس انما كان يعطي علي ما يري» مگر نه آن است كه پيامبر اگر بود به هرنحو كه صلاح مي‌دانست توزيع مي‌كرد، «كذلك الامام». ساير رواياتي كه در همين زمينه هست در بيان خمس است و آيه كريمه را توضيح‌مي‌دهد كه مراد از «واعلموا انما غنمتم» مطلق درآمد است نه خصوص غنائم جنگي. پس مال، وسخ نيست‌بلكه ارتباط انسان با مال غير، وسخ است، اگر آن مال، ذاتاوسخ باشد چنان چه به دست ولي مسلمين بيفتد كه تبرك نمي‌شود. جرم مال و عين مال‌وسخ نيست، زيرا همين مال وقتي به دست ولي مسلمين مي‌افتد تبرك مي‌شود و مي‌توان‌آن را صرف تعمير كعبه كرد چون يكي از مصارفش في سبيل الله است. گرچه ممكن است‌اموال خصوصياتي داشته باشند كه نتوانند مورد مصرف ائمه عليهم السلام واقع‌شوند اما آن چه كه مهم است تعلق به مال است نه عين مال، انساني كه زكات مي‌دهداين تعلق را قطع مي‌كند و وقتي به دست ولي‌اش رسيد تبرك مي‌شود. اين چنين نيست كه‌با اوساخ و چرك‌ها بتوان حوزه‌هاي علميه را اداره كرد يا بيت الله را تعمير نموديا مرزهاي اسلامي را حفظ كرد. پس خود انسان متوسخ است و با اين پرداخت از اين‌چركين بودن بيرون مي‌آيد اين چرك كجاست؟ «كلا بل ران علي قلوبهم ما كانوايكسبون» فرمود كارهاي انسان، او را چركين مي‌كند، منتها اين نوع چرك در بدن‌انسان نيست كه ديده شود، چون تعلق به مال كه به بدن انسان وابسته نيست، بلكه‌به قلب آدمي وابسته است، و براي اين كه رين قلب خود را شست و شو كند آن مال رامي‌پردازد آن گاه پاك مي‌شود و شكر مي‌كند كه پاك شده است.

آيا معادن جزء انفال است؟

مسئله ديگري كه مربوط به اين كريمه است اين است كه آيا معادن مطلقا جزء «وما افاء الله علي رسوله» و جزو انفال ست‌يا مطلقا ملك شخصي است؟ بعضي برآن‌اند كه معادن مطلقا جزء انفال است، وقتي انفال شد ديگر فلله و للرسول است وتوزيع آن هم به عهده رسول و بعد هم به عهده ولي حق است. برخي ديگر معتقدند كه معادن مطلقا جزء املاك شخص است، در ملك هر كس معدني بودو هر كس آن را استخراج كرد مال اوست منتها خمس‌اش را بايد بپردازد. قول سوم، تفصيل در مسئله است؛ يعني معتقدند: معدن تابع زمين است اگر آن زمين‌جزء انفال بود نظير آن چه كه «لم يوجف عليه خيل و لا ركاب» و مانند آن‌معادني هم كه در آن زمين هست جزء انفال است و اگر در املاك شخصي بود جزء اموال‌شخصي است. آنان در اين مورد به ادله خمس استدلال مي‌كنند و مي‌گويند چون در معدن‌خمس هست معلوم مي‌شود 4 / 5 آن، براي مالك است، و 1 / 5 آن به عنوان خمس بايد تاديه‌شود. گاهي هم گفته مي‌شود كه اين مسئله ثمره عملي ندارد فقط ثمره علمي دارد چون‌معدن چه جزء انفال باشد و چه نباشد بالاخره براي كسي كه استخراج مي‌كند حلال است،اگر جزء انفال نباشد كه طبق حكم ابتدايي خداي سبحان نظير املاك شخصي حلال است واگر جزء انفال باشد روي اصل تحليل كه ائمه(ع) انفال را براي شيعيان تحليل‌كرده‌اند هر كسي معدني را استخراج كرد مال اوست. اين خلاصه آراي سه گانه درباره معادن بود. از آن جا كه برخي مي‌گويند بحث‌درباره اين كه معدن جزء انفال است‌يا جزء انفال نيست ثمره عملي ندارد و فقط يك‌مسئله علمي است، اما حق اين است كه معدن مطلقا جزء انفال است و ثمره عملي هم‌دارد، زيرا اولا: خود معدن اصولا در بعضي از روايات جزء انفال شمرده شده وثانيا: اصل ملكيت، حقيقت‌شرعي يا حقيقت متشرعه ندارد، گرچه بخشي از امور وبرخي از حدود را شارع معين كرده است كه چه چيز ملك است و چه چيز ملك نيست، امااصل ملكيت و حدود آن تا آن جا كه از طرف شارع منعي نيامده باشد جزء حقيقت‌شرعيه يا حقيقت متشرعه نيست‌بلكه يك امر عقلايي و عرفي است، نظير نماز يا روزه‌نيست كه يك حقيقت‌خاص شرعي به عنوان حقيقت مستنبط داشته باشد، چون اصل ملكيت وحقيقت آن، حقيقت‌شرعي ندارد. بنابراين نحوه تبين ملكيت‌براساس بناي عقلا است الاما خرج بالدليل و هرگز بناي عقلا بر اين نيست كه چيزي كه در دل خاك متكون مي‌شودو نه خود شخص از آن خبر دارد، نه نياكان او از آن باخبر بودند، نه فروشنده ازآن خبر دارد و نه خريدار، ملك مطلق صاحب زمين بدانند. آن معدن نظير يك تكه سنگ نيست كه اگر زير ملك كسي درآمد مال صاحب ملك باشد ومحذور و مانعي نداشته باشد. اگر كسي فتوا داد كه معدن زمين، مال صاحب زمين است‌بايد به همه لوازم آن‌ملتزم باشد گاهي پي آمد اين فتوا اين است كه يك روستا يا شهرستان و استان وكشور برده يك شخصي مي‌شود؛ بدين صورت كه اگر در زمين كسي معدن فت‌يا طلا درآمداين معدن مال اوست، اگر كسي فتوا داد كه معدن تابع زمين است و معدن نفت هم دراين زمين درآمده، معنايش اين است كه كل اين كشور برده اين شخص گردند، اين‌مي‌شود «دوله بين الاغنياء منكم». حكم‌هايي كه خطوط كلي قرآن را مشخص مي‌كند حاكم بر ظواهر تمام ادله است، انسان‌به مجرد بعضي از اطلاق‌ها كه چون زمين مال اوست و اين اطلاق دارد، چه بالاي زمين‌چه پايين زمين، فتوا بدهد معدني كه در دل زمين، شكل گرفته مال اين شخص است،اين با خطوط كلي‌اي كه قرآن تبيين كرده، مثل «كي لايكون دوله بين الاغنياءمنكم» سازگار نيست. بنابراين معدن مطلقا جزء انفال است و جزء اموال خاص حكومت‌و ولي مسلمين است. مسئله ثاني كه گفته شد اثر عملي ندارد و اثر علمي دارد براي‌اين كه چه ما قائل بشويم به اين كه معادن جزء انفال است چه قائل باشيم به اين‌كه معادن جزء انفال نيست در هر دو حال بعد از تخميس‌45 آن، ملك طلق اشخاص است. سخن فوق درست نيست، چون اگر ما قائل شديم كه معدن ملك شخصي است كه اين چنين‌نيست ثمره عملي‌اش اين است كه 45 آن، مال اوست و 15 آن را بايد به عنوان خمس‌ادا كند. ولي اگر قائل شديم مال ائمه(ع) است و جزء انفال هست و آن‌ها تحليل‌كردند، اين تحليل يك حكم حكومتي است. يك وقت مي‌گويند آب حلال است اين يك حكم‌تشريعي است نه حكم حكومتي، گاهي مي‌گويند سيب حلال است اين يك حكم حكومتي نيست‌حكم اولي شرعي است، زماني مي‌گويند آن چه كه براي ماست، براي شيعيان حلال كرديم. اگر چنان‌چه چنين فرمودند اين حكم حكومتي است لذا سلسله اين روايات را بايدبررسي كرد؛ بدين معنا كه آن چه از امام اول رسيده كافي نيست‌بايد ديد كه آياامام دوم هم تحليل كرده يا نه؟ اين روش را سيدنا الاستاد مرحوم محقق دامادرضوان الله تعالي عليه در باب روايات تحليل خمس پيمودند، ايشان همه رواياتي‌كه درباره تحليل خمس آمده ست‌يكي پس از ديگري بررسي كرده‌اند تا به روايات‌حضرت حجت(س) برسند، چون تحليل خمس نظير تحليل آب گوارا با ميوه و گوشت، نيست‌كه حكم شرعي ابتدايي داشته باشد بلكه يك حكم حكومتي است، در اين صورت بايدببينيم امام بعدي هم تحليل كرده يا نه، اين يك راه. راه ديگر رجوع به ولي فقيه است، چون در زمان غيبت، فقيه جامع الشرايط به جاي‌امام معصوم(ع) نشسته است‌بايد ببينيم او هم تحليل كرده يا نه، لذا استفتايي كه‌اخيرا از حضرت امام رضوان الله تعالي عليه شده است گويا صريحا بيان‌كرده‌اند كه معادن چه روي زمين چه زير زمين، چه استنباط و استخراجش واستكشافش هزينه داشته باشد و چه نداشته باشد كلا جزء اموال دولت است. اين فرض ندارد كه كسي كوهي را بخرد و هيچ نقشي نداشته باشد بعد معلوم بشود كه‌اين كوه، معدن طلا است و همه آن مال او باشد، از طرف ديگر، اين دستور الهي راهم داشته باشيم كه «كي لا يكون دوله بين الاغنياء منكم» اين است كه احكام‌حكومتي را بايد ولي مسلمين تبيين كند كه آيا تحليل كرده است‌يا تحليل نكرده‌است. پس دو مسئله روشن شد: يكي اين كه معادن مطلقا جزء انفال است نه اين كه‌تابع زمين باشد، دوم اين كه نه فقط ثمره علمي بلكه ثمره عملي هم دارد. خطر گردش مال در بين اغنيا اصل كلي اين است كه مال نبايد بين اغنيا توزيع‌گردد و اغنيا كه سفيهانند نبايد صاحب اموال باشند، برابر همين مضمون نامه‌اي ازحضرت امير سلام الله عليه هست كه به مردم مصر مي‌نويسد. در جريان عهدنامه‌مالك اشتر رضوان الله عليه دو نامه مطرح است: يك نامه همان فرماني است كه‌براي مالك اشتر نوشته و در آن آيين كشورداري را مشخص كرده است، نامه كوتاه‌ديگري هم براي مردم مصر نوشت و به آنان تفهيم كرد كه نگويند ما استان‌داري چون‌مالك و رهبري چون علي ابن ابي‌طالب داريم، چون رهبر اگر هم علي ابن ابي طالب‌باشد مادامي كه مردم آگاه و در صحنه نباشند دشمن پيروز خواهد شد. دشمن تيز هوش‌خطرناكي در كمين ما نشسته است: «ان اخا الحرب الارق» كسي كه در زمان جنگ به‌سر مي‌برد نبايد بخوابد «و من نام لم ينم عنه» و هر كس بخوابد دشمن بيدارش كه‌نمي‌خوابد بر او مي‌تازد. يكي از فرازهايي كه در آن نامه هست و محل بحث ماست اين است كه فرمود: «و اني الي لقاء الله لمشتاق و حسن ثوابه لمنتظر راج» اين چنين نيست كه من‌اضطرابي داشته باشم كه در دنيا بمانم و دير بميرم، من مشتاق لقاي حق و منتظرثواب اويم اما نمي‌خواهم كه امر مردم را سفها اداره كنند: «ولكنني آسي ان يلي‌امر هذه الامه سفهاوها و فجارها فيتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحين‌حربا والفاسقين حزبا». من گرچه ترسي از مرگ ندارم اما متاثر و متاسفم و غمگينم كه والي اين امت،سفيهان و فاجران بشوند در آن صورت مال خدا را دول قرار بدهند. همين «دوله بين‌الاغنياء منكم». اگر مال الله را دول قرار دادند كه شد «دوله بين الاغنياءمنكم» آن گاه عبادالله را خول و بنده خود مي‌كنند چون رگ حيات مردم اقتصاد است‌و اگر به دست‌سفيهان بيفتد مردم برده آنان مي‌شوند و قهرا با صالحين مي‌جنگند وفاسقين را حزب خود قرار مي‌دهند: «والصالحين حربا والفاسقين حزبا». اين بيان حضرت امير(س)، به تفصيلي كه گفته شد، ريشه قرآني دارد.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».