توسل به اولياء الهي

مشخصات كتاب

مولف:جعفر سبحاني

مقدمه

توسل به عزيزان درگاه الهي از جمله مسائلي است كه ميان مسلمانان جهان رواج كامل دارد، و از روزي كه شريعت اسلام به وسيله پيامبر (صلي الله عليه و آله) ابلاغ شد از طريق احاديث اسلامي مشروعيت آن نيز، اعلام گرديد. تنها در قرن هشتم اسلامي بوسيله «ابن تيميه»، مورد انكار قرار گرفت و پس از دو قرن بعد، وسيله «محمد بن عبدالوهاب» اين جريان تشديد شد، و توسل به اولياء الهي نا مشروع و بدعت معرفي گرديد و احيانا عبادت اولياء خوانده شد. و جاي گفتگو نيست كه عبادت غير خدا شرك و حرام خواهد بود. ما درباره معني عبادت بحث جداگانه اي خواهيم داشت و يادآور خواهيم شد كه توسل به اولياء به يك صورت «عبادت» و «شرك» محسوب شده و به صورت ديگر، مطلوب و مستحب خواهد بود و بويي از عبادت نخواهد داشت، و در اين جا فعلا به توضيح آن نمي پردازيم، چيزي كه مهم هست بدانيم اينكه توسل به اولياء الهي به دو صورت انجام مي گيرد: 1 _ توسل به ذات آنان مثل اينكه بگوئيم: «اللهم اني اتوسل اليك بنبيك محمد (صلي الله عليه و آله) ان تقضي حاجتي» بار الها من به پيامبرت محمد (صلي الله عليه و آله) توسل مي جويم كه حاجت مرا روا فرما. 2 _ توسل به مقام و قرب آنان در درگاه الهي و حقوق آنها مثل اينكه بگوييم: «اللهم اني اتوسل اليك بجاه محمد (صلي الله عليه و آله) و حرمته و حقه ان تقضي حاجتي». بار الها من مقام و احترام آنان را كه در نزد تو دارند وسيله خود قرار مي دهيم

كه حاجت مرا اداء فرمائي. از طرفي «وهابي» ها هر دو صورت ممنوع اعلام شده است. در حاليكه احاديث اسلامي و سيره مسلمين بر خلاف نظريه «وهابي» ها گواهي مي دهند و توسل به اولياء را به هر دو صورت تجويز مي كنند. اينك نخست احاديث اسلامي را يكي بعد از ديگري منعكس مي كنيم آنگاه به بيان سيره مسلمين مي پردازيم. و با توجه به اين دو دليل مسأله بدعت و نامشروع بودن، خود بخود منتفي مي گردد. ولي مسأله اينكه توسل جويي به اولياء الهي عبادت و پرستش آنهاست يا نه در بخش «معني عبادت» توضيح داده خواهد شد. و آن بخش از نقاط بس حساس اين مباحث به شمار مي رود.

بخش احاديث

اشاره

احاديث فراواني در كتب حديثي و تاريخي است كه گواهي بر صحت و استواري توسل به ذوات و يا مقامات اولياء الهي مي دهند، و ما در اينجا بخش كوچكي از آنها را منعكس مي كنيم:

حديث عثمان بن حنيف

«إن رجلا ضريرا اتي إلي النبي (صلي الله عليه و آله) فقال ادع الله أن يعافيني فقال إن شئت دعوت و ان شئت صبرت و هو خير قال فادعه، فأمره أن يتوضأ فيحسن وضوه و يصلي ركعتين و يدعوا بهذا الدعاء: اللهم إني اسألك، و اتوجه إليك بنبيك محمد نبي الرحمة يا محمد إني اتوجه بك إلي ربي في حاجتي لتقضي، اللهم شفعه في. قال ابن حنيف فوالله ما تفرقنا و طال بنا الحديث حتي دخل علينا كان لم يكن به ضر». مرد نابينائي حضور پيامبر آمد، و گفت از خداوند بخواه به من عافيت بخشد، پيامبر فرمود: اگر مايل هستي دعا كنم، و اگر مايل هستي صبر كن كه اين بهتر است، مرد نابينا گفت، دعا بفرمائيد. پيامبر به او دستور داد وضو بگيرد و در وضوي خود دقت كند و دو ركعت نماز بگزارد و اين چنين دعا كند: پروردگارا من از تو درخواست مي كنم و به وسيله پيامبرت محمد، پيامبر رحمت به تو متوجه مي شوم، اي محمد من درباره حاجتم به وسيله تو به خدايم متوجه مي شوم تا حاجتم را برآورده بفرمائي، پروردگارا شفاعت او را درباره من بپذير... سخني درباره سند حديث در اتقان و صحت سند حديث سخني نيست، حتي پيشواي «وهابي ها» يعني «ابن تيميه» سند آن را صحيح خوانده و گفته است كه مقصود از «ابوجعفر» كه در سند حديث است. همان «ابوجعفر خطمي»

است و او، ثقه است [1] . نويسنده معاصر «وهابي»، «رفاعي» كه مي كوشد احاديث توسل را از اعتبار بياندازد درباره اين حديث مي گويد: «لا شك إن هذا الحديث صحيح و مشهور و قد ثبت فيه بلا شك» [2] . شكي نيست كه اين حديث صحيح و مشهور است. «رفاعي» در كتاب «التوصل» مي گويد: اين حديث را «نسائي»، «بيهقي»، «طبراني»، «ترمذي» و «حاكم» در مستدرك خود نقل كرده اند و دو نفر اخير به جاي جمله «و شفعه في» چنين نقل كرده اند: «اللهم شفعني فيه» [3] . «زيني دحلان» در «خلاصة الكلام» مي نويسد: «اين حديث را، بخاري در تاريخ خود و ابن ماجه، و حاكم در مستدرك با اسناد صحيح و جلال الدين سيوطي در جامع خود نقل كرده اند». نگارنده، اين حديث را از مدارك زير نقل مي كند: 1 _ «سنن ابن ماجه» جلد 1، صفحه 441، از انتشارات دار احياء الكتب العربيه عيسي البابي الحلبي و شركاء، تحقيق محمد فواد عبد الباقي شماره حديث.1385 «ابن ماجه» از «ابواسحاق» نقل مي كند: «هذا حديث صحيح» سپس اضافه مي نمايد: اين حديث را ترمذي در كتاب «ابواب الادعية» نقل كرده و گفته است: «هذا حديث حق صحيح غريب». 2 _ «مسند احمد بن حنبل»، جلد 4، صفحه 138، از مسند عثمان بن حنيف طبع المكتب الاسلامي موسسة دار الصادر بيروت، وي در اين حديث را از سه طريق نقل كرده است. 3 _ «مستدرك حاكم»، جلد 1، صفحه.313 افست طبع حيدر آباد و پس از نقل حديث مي گويد: «هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه» اين حديث درستي است بنابر شرط شيخين و آن را نقل نكرده اند. 4

_ «الجامع الصغير» نگارش سيوطي نقل از «ترمذي» و «مستدرك» حاكم، صفحه.59 5 _ «تلخيص مستدرك» نگارش ذهبي متوفاي 748، كه در ذيل مستدرك چاپ شده است. 6 _ «التاج»، جلد 1 صفحه 286، اين كتاب احاديث صحاح پنجگانه، جز «ابن ماجه» همه را جمع كرده است. بنابراين در سند حديث جاي بحث و گفتگوئي نيست. شما اين حديث را به دست يك فرد آشنا به زبان عربي بدهيد، فردي كه ذهن او را از مناقشات وهابي ها در مسأله توسل به كلي خالي باشد و از او بپرسيد پيامبر در دعائي كه به نابينا تعليم كرد، به او چه دستوري داد؟ و او را در استجابت دعاء خود، چگونه ارشاد كرد؟ فورا به شما مي گويد: پيامبر به او تعليم داد، كه پيامبر رحمت را وسيله خود قرار دهد و به او توسل بجويد و از خدا بخواهد كه خداوند حاجت او را برآورده سازد و اين مطلب از جمله هاي زير به خوبي استفاده مي شود: الف: «اللهم إني اسئلك و اتوجه اليك بنبيك» بار الها: از تو مي پرسم و روي مي آورم به تو به وسيله پيامبرت. لفظ «نبيك» متعلق به دو جمله پيش است: يكي «اسئلك»، و ديگري «اتوجه اليك». به عبارت روشن تر، هم به وسيله نبي از خدا سؤال مي كند و هم به وسيله او رو به خدا مي نمايد و مقصود از «نبي»، خود نبي است، نه دعاء نبي، و تصور اينكه: مقصود از دعاء «نبيك» است بر خلاف ظاهر و فاقد دليل است. و كسي كه لفظ دعا را مقدر مي كند، علتي جز پيش داوري ندارد، زيرا فردي كه چنين لفظي را در تقدير

مي گيرد، چون توسل به اشخاص را صحيح نمي داند، قهرا دست و پا مي كند كه لفظ «دعا» را مقدر نمايد، تا مخالف انديشه او نباشد، تا در نتيجه بگويد: مقصود توسل به دعاي پيامبر است نه به ذات او، و توسل به دعاي افراد اشكال ندارد. ب: محمد نبي الرحمة: براي اين كه روشن شود كه مقصود سؤال از خدا به خاطر پيامبر، و توجه به خدا به وسيله او است، لفظ «نبيك» را با جمله «محمد نبي الرحمة» توصيف كرده است كه حقيقت را روشنتر و هدف را واضح تر مي سازد. ج: جمله «يا محمد اني اتوجه بك الي ربي» مي رساند كه حضرت محمد را وجهه دعا خود قرار مي دهد، نه دعاي او را وجهه هاي خويش. د: مفاد جمله «و شفعه في» اينست كه پروردگارا او را شفيع من قرار بده و شفاعت او را در مورد من بپذير. در تمام اين جمله ها، آنچه مورد بحث و مورد سخن است، همان شخص پيامبر گرامي و شخصيت والا مقام او مي باشد و سخني از دعاء پيامبر در كار نيست. با اين بيان اشكالات پنج گانه اي كه نويسنده وهابي به نام «رفاعي» در كتاب «التوصل الي حقيقة التوسل» مطرح كرده است همگي برطرف مي گردد و ما مشروح اشكالات و پاسخ هاي آنها را در كتاب «توسل» آورده ايم علاقمندان مي توانند به صفحات 147 _ 153 مراجعه فرمايند.

توسل به حق سائلان

«عطيه عوفي» از «ابو سعيد خدري» نقل مي كند «پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله) فرمود: هر كس از خانه خود براي نماز بيرون برود و در اين حال دعاي ياد شده زير را بخواند، با رحمت خدا روبرو مي گردد، و هزار

فرشته براي او طلب آمرزش مي كنند. [4] . «اللهم إني اسئلك بحق السائلين عليك و اسئلك بحق ممشاي هذا فإني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا رياء و لا سمعة و خرجت إتقاء سخطك و ابتغاء مرضاتك فاسئلك ان تعيذني من النار و ان تغفر لي ذنوبي إنه لا يغفر الذنوب إلا انت...» پروردگارا از تو درخواست مي كنم به حق سؤال كنندگان و به حرمت گامهائي كه به سوي تو بر مي دارم، من از روي نافرماني و براي خوش گذراني و يا رياء و سمعه از خانه بيرون نيامده ام، من براي پرهيز از خشم تو و تحصيل رضاي تو خارج شده ام، از تو مي خواهم مرا از آتش باز داري و گناهان مرا ببخشي زيرا گناهان را جز تو كسي نمي بخشد. حديث ياد شده، از احاديث بسيار روشن است كه گواهي مي دهد كه انسان در مقام درخواست حاجت از خدا، مي تواند مقام و منزلت حق و شأن صالحان را واسطه خويش قرار دهد، و دلالت حديث بر مقصود ما روشن است.

توسل به حق پيامبر

«حضرت آدم» (عليه السلام) پس از نافرماني خدا [5] در پرتو كلماتي كه از خدا تلقي كرده بود، توبه نمود، چنانكه در قرآن مجيد مي فرمايد: «فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه، انه هو التواب الرحيم» [6] . آدم از خداي خود كلماتي را با خضوع و طاعت اخذ نمود، و روي آنها توبه كرد، حقا كه او توبه پذير است. گروهي از مفسران و محدثان اسلامي، در تفسير كلماتي كه در آيه وارد شده است، به استناد روايت زير، نظري دارند كه با توجه به متن آن روشن مي گردد. «طبراني» در

«المعجم الصغير» و «حاكم نيشابوري» در «مستدرك صحاح» و «ابونعيم اصفهاني» و «بيهقي» در كتاب «دلائل النبوة» و «ابن عساكر شامي» در تاريخ خود و «سيوطي» در «الدر المنثور» و «آلوسي» در «روح المعاني» [7] با سندي از عمر بن الخطاب نقل كرده اند، كه «پيامبر گرامي» (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «لما اذنب آدم الذي اذنبه رفع رأسه إلي السماء فقال اسئلك بحق محمد الا غفرت لي فاوحي الله اليه و من محمد؟ فقال تبارك اسمك، لما خلقت رفعت رأسي إلي عرشك فاذا فيه مكتوب لا اله الا الله و محمد رسول الله فقلت إنه ليس احد اعظم عندك قدرا: ممن جعلت اسمه مع اسمك فاوحي اليه انه آخر النبيين من ذريتك و لولا هو لما خلقتك» [8] . وقتي آدم مرتكب گناهي شد، سر به آسمان بلند كرد و گفت (خدايا) ترا به حق محمد سؤال مي كنم كه مرا ببخشي، خدا به او وحي نمود كه محمد كيست؟ آدم پاسخ داد، وقتي مرا آفريدي، سر به عرش بلند نمودم در اين هنگام ديدم در آن نوشته است «معبودي جز خدا نيست و محمد پيامبر خدا است» با خود گفتم كه محمد بزرگترين مخلوق اوست كه خدا نام او را كنار خود آورده است، در اين موقع به او وحي شد كه او آخرين پيامبر از ذريه تو است، و اگر او نبود، ترا خلق نمي كردم. نظرما پيرامون اين حديث: 1 _ در «قرآن مجيد» بر خلاف آنچه كه ميان ما رواج دارد، لفظ كلمات بر ذوات و شخصيت ها اطلاق گرديده است، مانند: الف: «ان الله يبشرك بيحيي مصدقا بكلمة من الله» [9] .

خداوند ترا به يحيي كه تصديق كننده كلمه ايست از جانب خدا، بشارت مي دهد. مراد از كلمه در اين آيه حضرت مسيح (عليه السلام) است. ب: «يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسي بن مريم» [10] . اي مريم، خداوند به كلمه اي از او كه نام او مسيح، عيسي فرزند مريم است، بشارت مي دهد. «انما المسيح عيسي بن مريم رسول الله و كلمته» [11] . مسيح، فرزند مريم، پيامبر خدا و كلمه او است. «قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربي لنفد البحر» [12] . بگو اگر دريا براي كلمات خداي من مركب گردد، دريا به پايان مي رسد. «و البحر يمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله» [13] . و دريا را، هفت درياي ديگر مدد كند، كلمات خدا به پايان نمي رسد. مقصود از كلمات موجودات جهان آفرينش است كه هر كدام از علم و قدرت آفريدگار حكايت مي كند. با توجه به اين كه در آيه مورد بحث، لفظ كلمات وارد شده است مي توان گفت كه مقصود از كلمات همان شخصيت هاي محترم «ذوات مقدس» است كه به آنها متوسل گرديده است و در روايات ياد شده از اسامي آن شخصيت ها فقط نام «محمد» آمده است. و لذا در روايات شيعه اين حقيقت به دو صورت نقل شده است، گاهي «كلمات» به اسامي اين ذوات مقدس تفسير شده و گاهي به اشباح نوراني آنها. اينك هر دو تفسير: «إن آدم راي مكتوبا علي العرش اسماء معظمة مكرمة فسأل عنها فقيل له هذه اسماء اجل الخلق منزلة عند الله تعالي و الاسماء محمد و علي و فاطمة و الحسن و الحسين، فتوسل

آدم عليه السلام إلي ربه في قبول توبته و رفع منزلته» [14] . آدم نام هائي را ديد كه در عرش نوشته است، و به آنها توسل جست، به او گفته شد كه آنها نامهاي گرامي ترين مخلوقات خداست و آن نامها عبارتند از محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين. آدم براي قبول توبه و تعالي خود به آنها متوسل گرديد. ديگر احاديث شيعه، مي رساند كه آدم اشباح نوراني پنج تن را مشاهده كرده و براي آگاهي از اين روايات به تفسير برهان مراجعه فرمائيد [15] . 2 _ با مراجعه به كتابهاي تاريخ و حديث روشن مي گردد كه توسل حضرت آدم به پيامبر يك مطلب معروف و مشهوري بوده است، زيرا «امام مالك»، به منصور دوانيقي در حرم پيامبر چنين گفت: «هو وسيلتك و وسيلة ابيك آدم» [16] . پيامبر وسيله تو و وسيله پدرت آدم است. شعراي اسلامي اين حقيقت را به نظم در آورده اند و گفته اند: «به قد اجاب الله آدم إذ دعا و نجي في بطن السفينة نوح قوم بهم عفرت خطيئة آدم و هم الوسيلة و النجوم الطلع» [17] . به واسطه او خداوند، دعاي آدم را اجابت كرد، و نوح را در داخل كشتي نجات داد افرادي كه گناه آدم به واسطه آنان بخشوده گشته، كساني كه واسطه درگاه خدا و ستارگان درخشانند

توسل پيامبر به حق پيامبر و حق پيامبران پيشين

«لما ماتت فاطمة بنت اسد، دخل عليها رسول الله (صلي الله عليه و آله) فجلس عند رأسها، فقال رحمك الله يا أمي بعد امي ثم دعا رسول الله (صلي الله عليه و آله) اسامة بن زيد، و ابا ايوب الانصاري و عمر بن الخطاب و غلاما اسود،

يحفرون، فحفروا قبرها، فلما بلغوا الحد، حفر رسول الله بيده و اخرج ترابه، فلما فرغ دخل رسول الله (صلي الله عليه و آله) فاضطجع فيه، ثم قال: الله الذي يحيي و يميت و هو حي لا يموت إغفر لامي فاطمة بنت اسد و وسع عليها مدخلها بحق نبيك و الأنبياء الدين من قبلي». هنگامي كه فاطمه دختر اسد، درگذشت، رسول خدا پس از اطلاع از مرگ وي بر بالين او نشست و فرمود: اي مادرم پس از مادرم، خدا ترا رحمت كند، سپس اسامه و ابوايوب و عمر بن الخطاب و غلام سياهي را خواست كه قبري آماده سازند، وقتي قبر آماده شد، پيامبر خدا با دست خود لحدي ساخت و خاك آن را با دست خود در آورده و در قبر رو به پهلو دراز كشيد و اين چنين دعا كرد: خدائي كه زنده مي كند و مي ميراند و او زنده است و نمي ميرد، مادرم فاطمه دختر اسد را بيامرز و جايگاه او را وسيع قرار ده، به حق پيامبرت و پيامبراني كه پيش از من بودند. مؤلف «خلاصة الكلام» مي گويد: «رواة الطبراني في الكبير و الاوسط و ابن حبان و الحاكم و صححوه...» [18] . اين حديث را طبراني در معجم كبير و اواسط خود و ابن حبان و حاكم نقل كرده و صحت آن را تصديق كرده اند. «سيد احمد زيني دحلان» در كتاب «الدررالسنية في الرد علي الوهابية» مي نويسد: «روي ابن ابي شيبة عن جابر مثل ذلك، و كذا روي مثله ابن عبدالبر عن ابن عباس، و رواه ابو نعيم في حلية الاولياء عن انس، ذكر ذلك كله الحافظ جلال الدين السيوطي في

الجامع الكبير». [19] . محدث معروف ابن ابي شيبه از جابر، اين حديث را نقل كرده و نيز از ابن عبدالعزيز از عباس و ابونعيم از انس نقل نموده اند. و همه اين مطالب را جلال الدين سيوطي در جامع كبير آورده است. نگارنده اين حديث را، به صورت ياد شده از دو كتاب نقل مي كند، كه برخي مشتمل بر دعاي مورد بحث هست و برخي ديگر نيست. 1 _ حلية الاولياء «ابو نعيم اصفهاني» جلد سوم، صفحه.121 2 _ وفاء الوفاء «سمهودي» جلد سوم صفحه.899

توسل به شخص پيامبر

گروهي از محدثان اسلامي، نقل كرده اند كه عربي باديه نشين بر پيامبر وارد شد و شروع به سخن كرد و گفت: «لقد اتيناك و ما لنا بعير يئط [20] لنا و لا صبي يغط» [21] . ما به سوي تو آمده ايم، در حاليكه نه شتري داريم كه ناله كند، و نه كودكي كه بخواند. آنگاه اين اشعار را سرود: «اتيناك و العذراء تدمي ليانها و قد شغلت أم الصبي عن الطفل و لا شي ء مما ياكل الناس عندنا سوي الحنظل العامي و العلهز الفسل و ليس لنا إلا اليك فرارنا و اين فرار الناس إلا إلي الرسل» ما به سوي تو آمده ايم، در حاليكه از سينه اسبها خون مي چكد، مادر كودك از طفل خود بازداشته شده است. چيزي نزد ما نيست كه مردم بخورند. مگر حنظل تلخي كه در سال مجاعت مي خورند و غذاي بدي از كرك و خون. ما چاره اي جز پناه به سوي تو نداريم. و پناه مردم جز به سوي پيامبران كجا مي تواند باشد. سپس: «فقام رسول الله يجرر دائه حتي صعد المنبر، فرفع يديه: اللهم

إسقنا غيثا مغيثا... فما رد النبي يديه حتي القت السماء... ثم قال لله درابي طالب لو كان حيا لقرت عيناه، من ينشدنا قوله؟ فقام علي بن ابي طالب، و قال و كأنك تريد يا رسول الله قوله: و ابيض يستسقي الغمام بوجهه ثمان اليتامي، عصمة للأرامل يطوف به الهلاك من آل هاشم فهم عنده في نعمة و فواضل سفيد چهره اي كه به روي او از ابرها باران طلبيده مي شود و پناهگاه يتيمان و گيرنده دست بيوه زنان است گرفتاراني از فرزندان هاشم بر گرد وجود او مي چرخند و آنان در نزد او در نعمت و بخشش هستند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: اجل: بلي «فانشد علي ابياتا من القصيدة و الرسول يستغفر لأبي طالب علي المنبر، ثم قام رجل من كنانة و انشد. لك الحمد و الحمد ممن شكر سقينا بوجه النبي المطر پيامبر فرمود آري مقصود من همانست كه خوانديد، سپس علي (عليه السلام) بخشي از قصيده او را قرائت كرد و پيامبر خدا بالاي منبر براي ابوطالب آمرزش نمود. بعد از آن مردي از قبيله بني كنانه برخاست، چند بيتي خواند كه مفاد نخستين بيت آن اينست: براي تو است اي خدا ستايش، ستايش از بندگان سپاسگزارت، ما به روي پيامبر بوسيله باران سيراب شديم. مدارك انبوهي براي اين قسمت نقل مي شود، ولي نگارنده آن را از مدارك زير نقل مي نمايد: الف _ «عمدة القاري في شرح حديث البخاري»، جلد 7، صفحه 31، نگاشته «بدر الدين محمود بن احمد العين» متوفاي سال 855، چاپ ادارة الطباعه المنبرية. ب _ «شرح ابن ابي الحديد» بر نهج البلاغه، جلد 14 صفحه.80 ج _

«سيره حلبي» جلد 3، صفحه.263 د _ «الحجة علي الذاهب الي تكفير ابي طالب» تأليف شمس الدين ابي علي فخار بن معد متوفاي سال 630 چاپ نجف مطبعه علوي، صفحه.79 ه _ «سيره زني دحلان»، در حاشيه سيره حلبي، جلد اول صفحه.81

توسل به ذات پيامبر

«إن سواد بن قارب، رضي الله، انشد لرسول الله قصيدته التي فيها التوسل و يقول: و اشهد ان الله لا رب غيره و انك مأمون علي كل غائب و انك ادني المرسلين وسيلة إلي الله يا ابن الأكرمين الأطائب فمرنا بما يأتيك يا خير مرسل و إن كان فيما فيه شب الذوائب و كن لي شفيعا يوم لا ذو شفاعة بمغن فتيلا عن سواد بن قارب گواهي مي دهم كه جز خدا، خدايي نيست و تو بر هر پوشيده از حسي، امين مي باشي، تو نزديكترين وسيله به سوي خدا، از ديگر پيامبران هستي، اي فرزند گراميها و پاكيزه ها، به ما دستور ده آنچه را به تو مي رسد، اي نيكوترين فرستادگان هرچند كه عمل به دستور تو موجب سفيدي موي سر باشد، شفيع من باشد در روزي كه شفاعت شافعان به اندازه رشته خرما به حال سواد بن قارب، سودي نمي بخشد. [22] . تا اينجا توانستيم به برخي از احاديث توسل كه در كتاب هاي حديث و تاريخ اهل سنت وارد شده است، اشاره نمائيم. اما در احاديث پيشوايان شيعه توسل به ذوات مقدس، آنچنان مسلم و روشن است كه در بسياري از ادعيه آنان وارد شده است. آيا ما بايد دستورات اسلام را از «ابن تيميه» و «محمد بن عبدالوهاب» فرا گيريم، يا اينكه به خاندان رسالت و عترت پيامبر گرامي كه به حكم

حديث الثقلين ثقل اصغر و عدل قرآن بحكم هستند؟ اكنون ما از ميان ادعيه انبوه كه در «صحيفه علويه» [23] و يا در دعاي عرفه «حضرت حسين بن علي (عليه السلام)» و يا در «صحيفه سجاديه» وارد شده است، تنها به نقل يكفر از اكتفا مي كنيم:

سالار شهيدان در «دعاي عرفه» چنين مي گويد

«اللهم انا نتوجه اليك في هذه العشية التي فرضتها و عظمتها بمحمد نبيك و رسولك و خيرتك من خلقك» [24] . خدايا در همچو وقتي كه تو آن را بر من واجب و بزرگ داشته اي، به تو توجه كرده و تو را به محمد پيامبر و فرستاده و مهمترين خلقت سوگند مي دهم.

سيره مسلمانان در مسأله «توسل»

سيره مسلمين در زمان پيامبر و پس از او پيوسته بر اين جاري بود كه مسلمانان به ذات اولياء الهي و مقام و منزلت آنان توسل مي جستند. اينك ما نمونه هائي را در اينجا متذكر مي شويم: 1 _ «ابن اثير عزالدين علي بن محمد بن محمد بن عبدالكريم جزري» متوفاي 630 در كتاب «اسد الغابة في معرفة الصحابة» مي نويسد: «و استسقي عمر بن الخطاب بالعباس عام الرمادة لما اشتد القحط فسقاهم الله تعالي به و اخصبت الارض فقال عمر هذا: و الله الوسيلة الي الله و المكان منه و قال حسان: سال الأمام و قد تتابع جد بنا فسقي الغمام بغرة العباس عم النبي و صنو والده الذي ورث النبي بذاك دون الناس أحيا الإله به البلاد فاصبحت مخضرة الاجناب بعد اليأس و لما سقي الناس طفقوا يتمسحون بالعباس و يقولون هنيئا لك ساقي الحرمين [25] . در سال رماده وقتي قحطي به اوج رسيد، عمر بوسيله عباس طلب باران نمود، خداوند به وسيله او آنان را سيراب كرد، و زمين ها سرسبز گرديد، پس عمر رو به مردم كرد و گفت: به خدا سوگند عباس وسيله ما است به سوي خدا و مقامي نزد خدا دارد، «حسان بن ثابت» در مورد او اشعاري سرود و گفت: پيشوا هنگامي كه قحطي شديد همه جا

را فرا گرفته بود درخواست باران نمود، آنگاه ابر آسمان به نورانيت عباس مردم را سيراب كرد، عباس كه عموي پيامبر و همتاي پدر پيامبر است، مقام و منزلت را از او به ارث برده است، خداوند به وسيله او سرزمين ها را زنده كرد، همه جا پس از نوميدي سرسبز گرديد، و وقتي آب باران همه جا را گرفت، مردم با مسح بدن عباس تبرك مي جستند و مي گفتند آفرين بر تو اي ساقي دو حرم. ملاحظه اين قطعه تاريخي كه قسمتي از آن نيز در «صحيح بخاري» وارد شده است، مي رساند، يكي از مصاديق «وسيله» توسل به ذوات محترم و صاحب منزلتي است كه خود مايه قرب و سبب شايستگي در داعي و متوسل مي گردد، چه تعبيري روشن تر از اين كه گفت: «هذا والله الوسيلة الي الله و المكان منه» 2 _ «قسطلاني احمد بن محمد بن ابي بكر معاصر «جلال الدين سيوطي» متوفاي سال 923 در كتاب «المواهب اللدنية بالمنح المحمدية في السيرة النبوية» كه در مصر چاپ شده است، مي نويسد: «إن عمر لما استسقي بالعباس قال يا أيها الناس إن رسول الله (صلي الله عليه و آله) كان يري للعباس ما يري الولد للوالد فاقتدوا به في عمه و اتخذوه وسيلة إلي الله تعالي ففيه التصريح بالتوسل و بهذا يبطل قول من منع التوسل مطلقا بالأحياء و الأموات و قول من منع ذلك بغير النبي». وقتي عمر به وسيله عباس طلب باران نمود، گفت اي مردم، پيامبر خدا به عباس از ديده پدري مي نگريست از او پيروي كنيد و او را وسيله خود به سوي خدا قرار دهيد، اين عمل، انديشه كساني كه

توسل را مطلقا و يا به غير پيامبر تحريم كرده اند، باطل مي گرداند [26] . 3 _ وقتي منصور، نحوه زيارت پيامبر را از مفتي معروف مدينه مالك پرسيد، و به او گفت: «يا ابا عبدالله أستقبل القبلة و ادعوا ام استقبل رسول الله (صلي الله عليه و آله). آيا رو به قبله كنم و دعاء بنمايم يا رو به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله). مالك در پاسخ وي گفت: «لم تصرف وجهك عنه و هو وسيلتك و وسيلة ابيك آدم (عليه السلام) إلي الله يوم القيامة بل استقبله و استشفع به فيشفعك الله قال الله تعالي ولو انهم إذ ظلموا انفسهم» [27] . چرا چهره از وي بر مي تابي؟ او وسيله تو وسيله پدر تو آدم (عليه السلام) در روز رستاخيز است رو به او كن او را شفيع خود قرار بده، خدا شفاعت او را مي پذيرد، خدا مي فرمايد اگر آنان بنفس خويشتن ستم كنند». 4 _ «ابن حجر هيثمي» در كتاب «الصواعق المحرقة» كه مرحوم قاضي نور الله آن را تحت نام «الصوارم المهرقة» نقد و انتقاد كرده است، از شافعي دو شعر زير را نقل كرده است: «آل النبي ذريعتي هم اليه وسيلتي ارجوا بهم اعطي غدا بيدي اليمين صحيفتي» [28] . خاندان پيامبر وسيله من به سوي خدا هستند و به وسيله آنان اميد مندم كه نامه عملم به دست راست من داده شود. با در نظر گرفتن اين شواهد و كلمات مي توان ادعا نمود كه پيامبران و شخصيت هاي برجسته يكي از وسائلي مي باشند كه قرآن به آن «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا إليه الوسيلة» [29] امر

كرده است. و «وسيله» منحصر به انجام فرائض و ترك محرمات نيست، بلكه مستحبات كه از جمله آنان توسل به انبياء است، و نيز «وسيله» مي باشد. آيا مي توان اين همه علماء و دانشمندان را در فهم معني «وسيله» تخطئه نمود؟ در حالي كه آنان، مصادر حكم و حفاظ حديث و دانشمندان به نام اسلام به شمار مي روند. كساني كه به اين نوع تصريح ها و گواهيها اهميت نمي دهند و به فكر توجيه و تاويل آنها مي باشند، پيش داوراني هستند كه به خاطر داوري پيشين، از اين قرائن و شواهد بهره گيري نمي كنند، و براي ارائه نمونه اي از اين تعصب و پيش داوريها، مطلبي را كه بخاري در اين حادثه تاريخي نقل كرده مي آوريم، آنگاه ببينيم كه حجاب «تعصب» در اين مورد چه تحريف و غوغائي را به راه انداخته است!! و ما پاسخ آنها را در كتاب «توسل» صفحات 135 _ 140 آورده ايم: 5 _ بخاري در «صحيح» خود نقل مي كند: «إن عمر بن الخطاب كان إذ قحطوا إستسقي بالعباس بن عبدالمطلب رضي الله عنه، و قال اللهم كنا نتوسل إليك بنبينا فتسقينا و انا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا قال فيسقون» [30] . عمر بن الخطاب در مواقع قحطي به عباس بن عبدالمطلب متوسل مي گرديد و مي گفت: پروردگارا ما در گذشته به پيامبرت متوسل مي شديم، و رحمت خود را مي فرستادي اكنون به عموي پيامبرت متوسل مي شويم، رحمت خود را بفرست، در اين هنگام باران ريزش كرد و همگي سيراب شدند. در صحت و اتقان حديث مذكور سخني نيست، حتي «رفاعي» كه به عناوين گوناگون احاديث متواتر توسل را رد مي كند به صحبت اين حديث اذعان داشته

است و مي گويد: «إن هذا الحديث صحيح... [31] فإن صح هذا الجواز شرعا فنحن من اسبق الناس إلي الأخذ به و العمل بمقتضاه» بدرستي كه اين حديث صحيح مي باشد... اگر مفاد حديث دليل بر صحت توسل به اشخاص باشد ما از پيش گام ترين كساني هستيم كه به مفاد آن اخذ مي كنيم و به آن عمل مي كنيم. با توجه به جمله هائي كه از خود خليفه در مورد توسل به عباس، نقل شده است و اينكه مخصوصا وي به خدا سوگند ياد مي كند كه: «هذا و الله الوسيلة إلي الله و المكان منه» [32] روشن مي گردد كه واقعيت توسل در اين مورد، توسل به ذات و شخص يا شخصيت و مقام «عباس» در نزد خداست. در ضمن «شمس الدين ابو عبدالله محمد بن النعمان مالكي» متوفاي سال 683 در كتاب خود «مصباح الظلام في المستغيثين بخير الانام» نحوه توسل عمر را از ابن عباس چنين نقل كرده است: «اللهم إنا نستقيك بعم نبيك (صلي الله عليه و آله) و نستشفع إليك بشيبته فسقوا و في ذلك يقول عباس بن عتبة بن ابي لهب: بعمي سقي الله الحجاز و اهله عشية يستسقي بشيبته عمر» [33] . پروردگارا به وسيله عموي پيامبرت طلب باران مي كنيم و محاسن سفيد و سابقه او را در اسلام شفيع خود قرار مي دهيم، در اين موقع رحمت حق همه جا را گرفت. عباس بن عتبه در اين مورد شعري سرود و گفت: به بركت عموي من سرزمين حجاز و اهل آن سيراب شدند، غروبگاهي كه عمر به محاسن او متوسل گرديد. و همينطور «حسان بن ثابت» نيز در اين باره شعري سرود: «فسقي الغمام

بغرة العباس» ابر به نورانيت چهره عباس سيراب كرد. «ابن حجر عسقلاني» در كتاب «فتح الباري في شرح حديث البخاري» مي گويد: عباس در دعاء خود گفت: «و قد توجه القوم بي اليك لمكاني من نبيك» [34] . مردم رو به من آوردند، به خاطر پيوند خويشاوندي كه با پيامبر تو دارم. چنانكه خواننده محترم ملاحظه مي فرمايد، هيچ جاي شكي باقي نمي ماند كه هدف، توسل به مقام و موقعيت عباس بود، و مي دانيم كه از قديم الايام گفته اند: «تعليق الحكم بالوصف مشعر بالعلية» وابسته كردن حكم بر وصف و عنواني، گواه بر دخالت آن صفت، در آن حكم است. يعني اگر قرآن مي فرمايد: «و علي المولود له رزقهن» [35] . تأمين زندگي زنان مربوط به كسي است كه زنان براي او فرزند آورند. بخاطر بيان علت حكم است و اين كه چون زنان براي مردان فرزندي آورده اند، قهرا بايد هزينه زندگي آنان را فراهم سازند. اگر مي گوئيم: عالم و دانشمند را احترام بنما، به خاطر علم و دانش اوست. پس بنابراين، اگر عمر مي گويد: «انا نتوسل اليك بعم نبيك» مي خواهد علت توسل به عباس را برساند كه چرا در ميان افراد ديگر به او متوسل شويم، همچنانكه خود عباس گفت: «لمكاني من نبيك». با در نظر گرفتن اين جهات، مي توان بطور قطع و يقين گفت كه مسلمانان صدر اسلام به اشخاص پاكدامن و صالح متوسل مي شدند. 6 _ شعر صفيه در سوگ پيامبر: «صفيه دختر عبدالمطلب»، عمه پيامبر گرامي، در رحلت حضرت اشعاري سرود كه دو بيت آن اين است: «الا يا رسول الله انت رجاؤنا و كنت بنا برا و لم تك جافيا و كنت

بنابرا رئوفا نبينا لبيك عليك القوم من كان باكيا» [36] . اي پيامبر گرامي تو اميد ما هستي، تو فرد نيكوكاري بودي و هرگز جفا ننمودي، تو به ما نيكوكار و مهربان بودي، اي پيامبر ما، از اين قوم هر كس گريان است، بايد بر تو اشك بريزد. از اين قطعه شعر كه در محضر صحابه پيامبر القاء شده و مورخان و سيره نويسان آن را نقل نموده اند، امور زير استفاده مي شود: اولا: مكالمه با ارواح و به اصطلاح خطاب به رسول گرامي پس از درگذشت، يك كار جائز و رايجي بوده است، و بر خلاف انديشه «وهابيان» اين نوع خطاب ها نه شرك است و نه لغو، آنجا كه گفت: «الا يا رسول الله». ثانيا: به حكم جمله «انت رجاؤنا» پيامبر گرامي مورد اميد جامعه اسلامي در تمام احوال بود، حتي پس از مرگ نيز رابطه او با ما قطع نشده است. در اين جا به برخي از نوشته هاي ارزنده اي كه به قلم بزرگان اهل تسنن پيرامون توسل به پيامبر گرامي نوشته شده، اشاره مي كنيم. مطالعه اين كتابها موقعيت مسأله را نزد علماء و دانشمندان اسلام روشن مي سازد و معلوم مي گردد كه بر خلاف پندار وهابيها، مسأله توسل يك امر رائج در ميان مسلمانان بوده است. 1 _ ابن جوزي متوفاي سال 597، كتابي بنام «الوفاء في فضائل المصطفي» نگاشته، و بابي از آن كتاب را به «توسل» به پيامبر گرامي و باب ديگر را به «طلب شفاء از قبرش» اختصاص داده است. 2 _ شمس الدين محمد بن نعمان مالكي متوفاي سال 673 كتابي به عنوان «مصباح الظلام في المستغيثين بخير الانام» نوشته و

سيد نور الدين سمهودي در كتاب «وفاء الوفاء» در باب (توسل به پيامبر) از آن زياد نقل مي نمايد. 3 _ ابن داود مالكي شاذلي در كتاب «البيان و الاختصار» توسلهاي علماء و صلحاء را در مواقع گرفتاري به پيامبر در آن كتاب گرد آورده است. 4 _ تقي الدين سبكي متوفاي سال 756، در كتاب خود به نام «شفاء السقام» صفحات 120 _.133 به تحليل مسأله پرداخته است. 5 _ سيد نور الدين سمهودي متوفاي سال 911، در كتاب معروف خود «وفاء الوفاء لاخبار دار المصطفي» جلد 2 صفحات 413 _ 419، پيرامون مسأله بحث نموده و شواهدي نقل كرده است. 6 _ ابوالعباس قسطلاني متوفاي سال 932 در كتاب «المواهب اللدنية» 7 _ ابوعبدالله زرقاني مصري مالكي متوفاي سال 1122 شارح «المواهب اللدنية» در جلد 8 صفحه.317 8 _ خالدي بغدادي متوفاي سال 1299 مؤلف كتاب «صلح الاخوان» وي علاوه بر اين، رساله اي در پاسخ سيد محمود آلوسي بغدادي در موضوع توسل به پيامبر نوشته، و در سال 1306 چاپ شده است. 9 _ عدوي حمزاوي متوفاي سال 1303 وي بحثي درباره توسل در كتاب «كنز المطالب» صفحه 198 انجام داده است. 10 _ عزامي شافعي قضاعي مؤلف كتاب «فرقان القرآن» اين كتاب با كتاب «الاسماء و الصفات» بيهقي در 140 صفحه چاپ شده است. با مراجعه به اين كتابها كه برخي به حق، مطالب را اداء كرده و كتاب «صلح الاخوان» و «فرقان القرآن» در رأس آنها قرار دارند، مي توان سيره مسلمين را در هر عصر و زماني نسبت به توسل به پيامبر گرامي به دست آورد و از اين راه، گزافه گوئي

ابن تيميه و شاگردان مكتب ضلال او را فاش ساخت. در پايان باز اين نكته را يادآوري مي شويم كه قرآن مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة، و جاهدوا في سبيله لعلكم تفلحون» (سوره مائده، آيه 34) اي افراد با ايمان پرهيزكار باشيد و به سوي خدا وسيله اي تحصيل كنيد و در راه او جهاد نمائيد تا رستگار شويد. اين آيه به صورت كلي مي گويد «وسيله» تحصيل كنيد امام وسيله چيست در خود اين آيه بيان نشده است، شكي نيست كه انجام وظايف ديني از وسايل رستگاري است ولي وسيله منحصر به آن نيست بلكه با توجه به تاريخچه توسل به اولياء الهي روشن مي شود كه خود اين عمل نيز يكي از وسايل رستگاري مي باشد و اين مطلب با توجه به گفتگوي امام «مالك» با منصور و همچنان باران طلبيدن خليفه دوم از طريق توسل به عموي پيامبر كاملا روشن مي گردد.

پاورقي

[1] در مسند احمد «ابو جعفر» به لفظ خطمي توصيف شده است، هر چند كه در صحيح ابن ماجه، لفظ ابوجعفر مطلق آمده است.

[2] «التوصل الي حقيقه التوسل» صفحه.158.

[3] همان مدرك.

[4] «اقبل الله بوجهه و استغفر له الف ملك» به صحيح «حافظ محمد بن ابي عبدالله بن ماجه قزويني» كه يكي از صحاح ششگانه است: جلد 1، باب مساجد، صفحه 261 و 262 طبع مصر، و به «مسند امام احمد بن حنبل» جلد 3، حديث 21 مراجعه شود.

[5] فرماني كه در آيه «و لا تقربا هذه الشجرة» (سوره بقره آيه 35) آمده است، فرمان مولوي نيست، بلكه دستوري ارشادي است و به اصطلاح، جنبه نصيحت و پند دارد و

مخالفت با چنين دستوري نمي تواند موجب عقاب و مؤاخذه گرديد، بلكه نتيجه آن فقط روبرو شدن با اثر وضعي خود عمل مي باشد. اگر پزشكي به بيماري دستور دهد كه در حالت سرماخوردگي، ترشي و خربزه نخورد، مخالفت با آن اثري جز شدت بيماري ندارد. در قرآن مجيد آياتي گواهي مي دهند كه نهي الهي يك نهي ارشادي بوده و نتيجه آن جز خروج از بهشت كه اثر وضعي عمل به شمار مي رود چيز ديگري نبوده است. لطفا به آيه هاي 118 و 119 سوره طه و به كتاب «تفسير صحيح آيات مشكله قرآن» مطلب دهم از صفحه 73 تا 82 مراجعه بفرمائيد.

[6] سوره بقره آيه.37.

[7] «مستدرك حاكم» جلد 2 صفحه 615 _ «روح المعاني»، جلد 1، _ صفحه 217 _ «الدر المنثور» جلد 1، صفحه 59 _ به نقل از طبراني و ابونعيم اصفهاني و بيهقي.

[8] متن حديث از «الدر المنثور» گرفته شده، و متني كه حاكم در مستدرك نقل كرده است با اين متن اندك تفاوتي دارد، هر چند از نظر مضمون هر دو يكي است.

[9] سوره آل عمران آيه.39. [

[10] سوره آل عمران آيه.45.

[11] سوره نساء آيه.171.

[12] سوره كهف آيه.109.

[13] سوره لقمان آيه.27.

[14] مجمع البيان جلد 1، صفحه 89، طبع صيدا، تفسير برهان جلد 1 صفحات 88 _ 86، احاديث 2، 5، 11، 12، 14،.27.

[15] تفسير البرهان ج 1 ص 87 احاديث 13، 15،.16.

[16] «سيد احمد زيني دحلان» در كتاب «الدرر السنية» صفحه 10 مي نويسد: قاضي عياض اين جريان را با سند صحيح نقل كرده، امام سبكي آن را در كتاب «شفا السقام»، سيد سمهودي در «خلاصة الوفاء» علامه قسطلاني در «المواهب اللدنية» ابن حجر

در «الجوهر المنظم» مي گويد: اين جريان با سند صحيح نقل شده و علامه زرقاني در شرح «مواهب» مي نويسد: ابن فهد آن را با سند خوب نقل كرده و قاضي عياض آن را با سند صحيح نقل نموده است. و متن مذاكره منصور با امام مالك در آينده خواهد آمد.

[17] «كشف الارتياب» صفحه 307 و.308.

[18] «كشف الارتياب» صفحه 312، نقل از خلاصه الكلام.

[19] «الدررالسنية» صفحه.8.

[20] «يئط» مشتق از «اطيط» كه به معني صداي شتر مي باشد.

[21] «يغط» از «غطيط» به معني صداي كودكي كه مي خوابد.

[22] الدرر السنية صفحه 29 نگارش زيني دحلان، و «التوصل الي حقيه التوسل».

[23] صحيفه علويه، دعاهاي اميرمؤمنان است كه «شيخ عبدالله سماهيجي» گرد آورده است.

[24] مفاتيح الجنان _ دعاي عرفه.

[25] «اسد الغابة» ج 3 ص 11 ط مصر.

[26] المواهب ج 3 ص 380 ط مصر و در «فتح الباري في شرح البخاري» ج 2 ص 413 ط لبنان از ابن حجر عسقلاني و شرح المواهب محمد بن عبد الباقي مالكي زرقاني (1055 _ 1122) نيز آمده است.

[27] وفاء الوفاء ج 2 ص.1376.

[28] «صواعق المحرقة» ص 178، ط قاهره.

[29] سوره مائده آيه.35.

[30] صحيح بخاري، باب نماز استسقاء، چاپ محمد علي صبيح، جلد2 ص.32.

[31] هر چند شايسته بود كه بگويد «ان هذا التاريخ صحيح» زيرا در اصطلاح، حديث آنستكه حاكي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) باشد، و بحث ما نيز درباره حوادث تاريخي است و احاديث توسل قبلا ياد آور شديم.

[32] اسد الغابة ج 3 ص.111.

[33] «وفاء الوفاء» ج 3 ص 375، نقل از «مصباح الظلام».

[34] «فتح الباري» ج 2 ص 413 طبع دار المعرفة لبنان.

[35] سوره بقره آيه.233.

[36] «ذخائر العقبي، في

مناقب ذوي القربي» ص 252، نگارش «حافظ محب الدين، احمد بن عبدالله طبري» متولد سال 615 و متوفاي سال 694 چاپ مكتبة القدس، قاهره و «مجمع الزوايد» جلد9، ص 36، چاپ دوم _ نگارش حافظ نور الدين علي بن ابي بكر الهيثمي. در ضمن مخفي نماند كه جمله «انت رجاؤنا» در مصرع اول، به صورت «كنت رجاؤنا» در كتاب مذكور ضبط گرديده است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109