ادعايي كه درست انگاشتند

مشخصات كتاب

(نگاه و نقدي بر مسئله سهو النبي)
فاطمه ملكي طجر

مقدمه

حمد و سپاس بي كران، خدايي را سزاست كه آدمي را در برهوت جهل و بي خبري، به خود وانگذاشت، و براي راهنمايي وي در نشيب و فراز زندگي، هدايت گراني پاك و معصوم گماشت. و برترين درود و سلام الهي، شايسته رهنمايان راهيافته اي است كه با خلوص و امانت، مسئوليت ابلاغ و تبيين پيام الهي را به عهده گرفته، به لطف و تاييد خداوندي نه در دريافت آن به خطا رفتند، و نه هنگام ابلاغ آن، افزايش و كاهشي پديد آوردند. آدمي را ياراي آن نيست كه بدون بهره گيري از وحيي معصوم و بي خطا، ره به سر منزل مقصود برد و طريق هدايت برگزيند. بنابراين، هم چنان كه بدون نبوت، قافله بشريت به هدفي كه از آفرينش او در نظر بوده است نمي رسد، ابلاغ و تبيين احكام و مقررات الهي توسط رهنمايان غير معصوم نيز ره به جايي نخواهد برد، و بلكه خود موجب گمراهي خواهد شد. از اين رو هيچ گاه در شرايع الهي مساله نبوت جداي از عصمت نبوده و دينداران نيز به بركت برخورداري از تعاليم پيامبران، و درك فطري و عقلاني خويش، نفي عصمت را به معناي انكار نبوت مي شمرده اند. (شريفي، ص 20) پاسخ گويي به شبهات مربوط به عصمت انبياء ضرورت تحقيق در اين زمينه را دوچندان نمود و در اين تحقيق از گستره نامحدود عصمت انبياء، به بررسي عصمت از سهو و نسيان و به طور خاص عصمت پيامبر (ص) از سهو در عبادت، اكتفا شده است. ذكر اين نكته ضروريست كه منبع اصلي اين پژوهش لوح فشرده معجم عقايدي مي باشد.

عصمت انبياء

در اصطلاح ديني مسلمانان عصمت به مصونيت خاصي اطلاق مي شود و آن مصونيت پيامبران و امامان در مقابل گناه و يا خطا مي باشد. فرقه هاي مختلف كلامي، متناسب با اصول پذيرفته شده در مكتب خويش، برداشت خاصي از مقام عصمت داشته اند كه منشا اختلاف نظرات فراواني در اين زمينه شده است. به دليل اينكه بحث از عصمت انبياء و اختلاف نظرات پيرامون آن داراي ابعاد متعدديست، در اين پژوهش صرفا به عصمت انبياء از مساله سهو و نسيان پرداخته شده است كه در واقع يكي از دقيقترين ابعاد عصمت انبياء به شمار مي آيد.

عصمت از سهو و نسيان

معناي لغوي سهو

السهو خطأ عن غفلة وذلك ضربان أحدهما، أن لا يكون من الانسان جوالبه ومولداته كمجنون سب إنسانا، والثاني أن يكون منه مولداته كمن شرب خمرا ثم ظهر منه منكر لا عن قصد إلي فعله. والاول معفو عنه والثاني مأخوذ به. (راغب اصفهاني، ص 246) السهو: الغفلة عن الشئ، وذهاب القلب عنه، وسها الرجل في صلاته إذا غفل عن شئ منها. (خليل فراهيدي،ج 4، ص 71) سها: السهو والسهوة: نسيان الشئ والغفلة عنه وذهاب القلب عنه إلي غيره. (ابن منظور، ج 14، ص 406) سهو در لغت فراموشي و غفلت از چيزي است كه به دليل توجه به امري ديگر رخ مي دهد. مولف لسان العرب اين غفلت را به دو نوع تقسيم بندي مي نمايد و نوعي از آنرا خارج از اختيار انسان ميداند مانند غفلت يك فرد مجنون و نوع دوم آنرا ناشي از اختيار انسان مي داند كه توسط فراهم آوردن اسبابي به صورت ارادي سبب غفلت خودش شده است مانند فردي كه شراب مي نوشد و اين نوع داراي مواخذه نيز مي باشد. سهو در اصطلاح: زماني كه واژه ي سهو در كنار واژه ي نبي قرار مي گيرد معناي اصطلاحي مدنظر در اين پژوهش را اين گونه القا مي نمايد كه ارتكاب اعمالي از حضرت رسول (ص) به صورت خاص و انبياء به صورت عموم كه ناشي از سهو و غفلتشان است كاملا طبيعي مي باشد و مصونيت (عصمت) ويژه ي آنها فقط از گناهان مي باشد.

ادله اختياري بودن سهو

سيد مرتضي در كتاب الصحيح من سيره النبي (ص) سهو و نسيان را از اعمالي مي دانند كه انسان در انجام آن داراي اختيار است و دلايل خود را چنين بيان مي كند: 1-تلاش مضاعف انسان براي ضابط بودن و حافظ بودن و عدم داشتن نسيان سبب مي شود كه درصد خطاي انسان نيز كمتر شود، در واقع اهتمام زياد سبب نسيان كمتر مي شود. پيامبر (ص) به عنوان اشرف مخلوقات و حافظ ترين و ضابط ترين فرد، تنها هدفشان جلب رضايت الهي بوده است و علاوه بر آن تلاشهاي ايشان در راه حفظ دين و احكام الهي نيز موجب فيض و لطف الهي مي شود. ((والذين جاهدوا فينا لهدينهم سبلنا)) ((ولينصرن الله من ينصره)) ((ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا)) 2- ذكر مواردي كه با اجتناب از آنها مي توان از نسيان جلوگيري كرد مانند خوردن پنير و... و در مقابل ذكر مواردي كه سبب تقويت حافظه مي شود نشاندهنده اين امر است كه سهو و نسيان از امور اختياري است. و انسان مي تواند اسباب و وسايلي فراهم آورد كه هرگز به دام خطا و نسيان نيفتد. كسي كه نسبت به اسباب و علل تحقق كاري اختيار داشته باشد، مي توان گفت كه بر خود آن كار نيز اختيار دارد، زيرا قدرت بر سبب عين قدرت بر مسبب است. 3-سرزنش نسيان در بسياري از آيات و هم چنين ذكر موارد عقاب در آخرت به دليل نسيان: ((و من اظلم ممن ذكر بايات ربه فاعرض عنها و نسي ما قدمت يداه)) كهف:57 ((نسوا الله فنسيهم)) توبه:67 ((فاليوم ننساهم كما نسوا لقاء يومكم هذا)) اعراف:3 ((و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم)) حشر:9 ((اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم)) بقره:44 ((فذوقوا بما نسيتم لقائ يومكم هذا)) سجده: 14 ((ربنا لا تواخذنا ان نسينا او اخطانا)) بقره:286 در مورد آيه اخير سيد مرتضي معتقدند اين مطلب بعد از فرض صحت مواخذه بر نسيان صحيح است و به طور كلي دليل غياب اين مطالب از ذهن را سهل انگاري و عدم اهتمام مي داند. در ادامه ايشان به نهي برخي از آيات از نسيان اشاره مي كنند و معتقدند نهي بر امريست كه توانمندي بر آن باشد. ((ولا تنس نصيبك من الدنيا)) قصص: 77 ((و لا تنسوا الفضل بينكم)) بقره:237 در اين دو آيه مقصود ترك نسيان ناشي از سهل انگاري و عدم اهتمام است با علم به اينكه مكلف امكان عدم نسيان را دارد. در نتيجه عقاب بر نسيان در موارد مشابه نا پسند نيست. خداوند متعال نيز به اختياري بودن نسيان در انسان اشاره كرده اند: ((و لقد عهدنا الي آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزما)) اين آيه دال بر اين است كه اگر آدم داراي طاقت و و تحمل و عزم بود به آن كار اقدام نمي كرد و هر چه كه قدرت انسان و عزم و طاقت او زياد شود به نسبت آن نسيان او به مقتضاي آيه كم مي شود. 4-دليل آخر بر اختياري بودن نسيان را از اقوال حضرت رسول (ص) انتخاب كرده اند كه: «رفع عن امتي نسيان حيث انه رفع امتنان و تسهيل» به گفته ايشان رفع و از بين رفتن امري زماني معنا مي يابد كه در مقابلش مواخذه باشد و مواخذه نيز براي امور اختياري است. (صحيح من سيره النبي، ج 5، ص 185) نگاهي گذرا به ديدگاه ساير علماء در زمينه عصمت با پيش فرض اختياري بودن سهو و نسيان، در اثبات فرضيه عصمت از سهو و نسيان تاثير به سزايي دارد.

عصمت از ديدگاه علماء

شيخ مفيد: بحث پيرامون عصمت انبياء از مسايل عقيدتي مي باشد كه استدلال به آن با ظن امكان پذير نيست و بايد مستند به علم و يقين و اعتقاد جازم باشد. (مفيد، ص 4) سيد مرتضي: عصمت در گناه امري اختياري است و مسلمانان همه معتقدند كه انبيا معصومند و شيعيان علاوه بر آن اهل بيت (ع) را نيز به دليل پيروي و اقتداي به آنها معصوم مي دانند وعقل نيز ارتكاب معاصي از جانب آنها را جايز نمي داند. زيرا اين امر بر جواز ارتكاب معاصي دلالت دارد كه امري غير منطقي است زيرا در اين صورت ديگر گناه نيست و هم چنين اين امر منافي حكمت و سر ارسال انبياء است. در مورد زمان اين عصمت هم ايشان مي گويند: شيعه معتقد به عصمت از زمان ولادت تا وفات مي باشد و فقط خاص زمان نبوت نيست. (صحيح من سيره النبي، ج5، ص 187) شيخ طوسي: نبي (ص) از اول عمرش تا آخر عمرش در افعال و اقوال و تقريرات از خطا و نسيان معصوم است. زيرا ارتكاب معصيت باعث انحطاط منزلت ايشان شده و هم چنين جواز سهو ونسيان از جانب ايشان سبب سلب اطمينان به خبرهاي آنها شده كه اين امر منجر به بطلان فايده بعثت مي شود كه مقتضي يك امر محال است. (طوسي، رسائل عشر، ص 97) علامه مجلسي: ضمن اشاره به اجماع شيعه بر عصمت انبياء و ائمه (ع) از گناهان صغيره وكبيره از زمان ولادت تا زمان وفات، اتفاق نظر شيعيان بر عدم صدور سهو از جانب ائمه حتي در امور مباح و مكروه را نيز مطرح مي نمايند. استناد ايشان به آياتي همانند آيات ابتدايي سوره نجم ((وما ينطق عن الهوي - إن هو إلا وحي يوحي)) و موارديست كه تاسي به انبياء را در اقوال و افعال بيان نموده اند و به عنوان دلايل نقلي اين موارد را ذكر مي نمايند: في الخبر المشهور عن الرضا عليه السلام في وصف الامام " فهو معصوم مؤيد موفق مسدد قد أمن من الخطاء والزلل والعثار ". «امام معصوم است و برخوردار از تاييدات و توفيقات و راهنمايي هاي الهي. و از هر خطا و لغزشي در امان است.» و عن أمير المؤمنين عليه السلام في بيان صفات الامام قال: " فمنها أن يعلم الامام المتولي عليه أنه معصوم من الذنوب كلها صغيرها وكبيرها، لا يزل في الفتيا ولا يخطئ في الجواب، ولا يسهو ولا ينسي." «از نشانه هاي پيشوا: از تمامي گناهان معصوم است، چه گناهان صغيره و چه كبيره. در صدور حكم لغزش نمي كند و پاسخ خطا نمي دهد، نه سهو در او راه دارد و نه نسيان.» (مجلسي، ج 17، ص 107) فخر رازي: ايشان به ذكر پنج گروه در اين زمينه پرداخته اند: حشويه: ارتكاب كبائر و صغائر را جايز مي دانند. معتزله: ارتكاب عمدي كبيره را جايز نمي دانند و ارتكاب عمدي صغيره را مشروط بر اينكه منزجر كننده نباشد جايز مي دانند. ابوعلي جبائي: عدم جواز تعمدي گناه كبيره و صغيره ولي صدور گناه از روي تاويل و خطا جايز است. ابو اسحاق ابراهيم بن سيار: ارتكاب كبيره و صغيره نه عمدي و نه به تاويل و نه از روي خطا جايز نيست، اما از روي سهو و نسيان جايز وليكن ناپسند است زيرا آنها علمشان كامل و آگاهي و دقت زياد برايشان لازم است. شيعه: عدم جواز ارتكاب گناه كبيره و صغيره نه به عمد و نه تاويلي و نه از روي سهو و نسيان. در مورد زمان اين عصمت نيز به ذكر دو قول مي پردازد: از اول ولادت تا آخر عمر نظر غالب: وجوب آن در زمان نبوت و در زمان غير نبوت غير واجب دلايل وجوب عصمت از ديدگاه ايشان: 1.صدور گناه از آنها مقتضي مذمت بيشتر و شديدتر آنها نسبت به امت است كه اين امر باطل است زيرا بزرگترين نعمت خداوند بر مردم نعمت رسالت است و هر چه كه نعمت الهي بر انسان بيشتر باشد گناه او نيز فاحشتر است. در نتيجه استحقاق انبياء بر ذم سريعتر و عقابي بالاتر از مردم بايد باشد كه اين امر نيز باطل است و كسي نمي تواند ادعا كند كه رسول كه بهترين حالت را نزد خدا دارد منزلتي پايين تر از همه دارد. (دال بر عدم صدور ذنب از آنها) 2.در صورت صدور گناه از ناحيه آنها ديگر مقبول الشهاده نيستند.(طبق استناد به آيه نبا) 3.ارتكاب گناه از اموريست كه سرزنش را به همراه دارد. امر به معروف و نهي از منكر نيز واجب است، و از طرفي نهي انبياء نيز غير جايز است، به دليل استناد به اين آيه ((ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم في الدنيا و الاخره)) لذا صدور گناه از ناحيه آنها ممتنع مي باشد. 4.در صورت صدور گناه از ناحيه حضرت رسول (ص) وظيفه ما از طرفي اقتداي به ايشان است كه اين امري غير جايز است و از طرفي ديگر نبايد به ايشان اقتدا كنيم كه اين امر نيز باطل است به دليل استناد به آياتي كه تبعيت از ايشان را مطرح مي كنند مانند آيه ((قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله)). 5.در صورت ارتكاب گناه از ناحيه انبياء عذاب جهنم بر آنها واجب مي شود، به استناد آياتي هم چون: ((و من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها و له عذاب مهين)) و هم چنين موجب لعن الهي نيز مي شود ((الا لعنه الله علي الظالمين))، در حالي كه به اجماع اين امر باطل است. 6.انبياء خودشان امر به طاعات و ترك گناهان كرده اند و اگر خودشان ترك طاعت كرده و فعل معصيت كرده باشند مشمول اين آيه مي شوند: ((يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون)) و ((اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم)) كه اين امر بي نهايت ناپسند است. 7.خداوند متعال در اين آيه ((انهم كانوا يسارعون في الخيرات)) اشاره به حضرت ابراهيم و اسحاق و يعقوب (ع)دارند و كلمه خيرات مشتمل بر تمام آنچه كه انجامش شايسته و ترك اموري كه انجامش ناشايست است مي شود. در نتيجه آنها فاعل تمام طاعات و تارك همه معاصي اند. 8.((انهم عندنا لمن المصطفين الاخيار)) اين آيه دلالت بر اين دارد كه آنها در تمام امور برگزيده اند و اين امر با صدور ذنب منافات دارد. 9.با توجه به اين آيه ((فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين)) و به استناد آيات الهي كه انبياء را مخلص معرفي مي نمايد ((انا اخلصناهم بخالصه))، صدور گناه از ناحيه آنها محال است. 10. ((و لقد صدق عليهم ابليس ظنه فاتبعوه الا فريقا من المومنين)) گروهي كه از ابليس تبعيت نمي كنند يا انبياءاند يا افراد ديگر، اگر غير از انبياء باشند لازم است از انبياء برتر باشند با توجه به اين آيه ((ان اكرمكم عندالله اتقاكم)) و با توجه به اين كه بر بطلان برتري غير نبي بر نبي اجماع است، قطعا افرادي كه تبعيت از شيطان نمي كنند انبياءاند. 11. خداوند متعال مكلفين را دو دسته معرفي نموده است: حزب شيطان ((اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون)) و حزب الله ((اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون)) و شكي نيست كه حزب شيطان هر آنچه شيطان اراده كند انجام ميدهند و در صورت ارتكاب گناه از جانب انبياء آنها حزب شيطانند و مصداق خاسرون اند و افراد كمي كه پرهيزگارند نيز مصداق هم المفلحون قرار مي گيرند كه موجب برتري آنها بر انبياء مي شود كه اين امر نيز باطل است. 12.انبياء از ملائكه برترند به دليل اينكه ملائكه توانايي انجام گناه را ندارند و اگر انبياء دچار گناه شوند ديگر بر آنها برتري ندارند. 13. ((اني جاعلك للناس اماما)) خداوند در اين آيه ابراهيم (ع) را امام مي خواند و امام مورد اقتدا مي باشد و اگر ارتكاب گناه داشته باشد اقتداي به او در آن گناه واجب است كه اين امري باطل مي باشد. 14. ((لا ينال عهدي الظالمين)) با توجه به اين آيه كه عهد الهي به ظالمين نمي رسد و با توجه به اينكه گناهكار ظلم به خودش كرده است ((فمنهم ظالم لنفسه))، عهدي كه خداوند در اين آيه عنوان مي كنند يا نبوت است يا امامت كه در هر صورت متضمن اين امر است كه امامت و نبوت به گناهكار نمي رسد. 15. شهادت دادن خزيمه بن ثابت انصاري به نفع حضرت رسول (ص) بدون اينكه شاهد معامله حضرت (ص) باشد. او دليل شهادت خود را اين گونه بيان مي كند: «من تو را در نقل اخبار آسماني تصديق مي كنم،چگونه در مورد غير آن تصديق نكنم؟». اين امر نشان مي دهد كه اعتقاد به عصمت پيامبر (ص) براي اصحاب رسول خدا (ص) امري مسلم بوده است.(فخر رازي، ص13- 8) به نظر مي رسد با توجه به اينكه سهو و نسيان از امور اختياري است تمام اين دلايل بر عصمت انبياء از سهو و نسيان نيز دلالت داشته باشند. ابن جبر: امام بايد معصوم باشد و اموري مانند سهو و اشتباه و امور باطل كه بر امت جايز است بر او جايز نيست. (ابن جبر، ص 54) جزايري: اختلاف علماي اسلام در باب عصمت انبياء (ع) ناشي از چهار باب عقائد و تبليغ و احكام و افعال و سيره مي باشد. در باب عقايد همه به جز ازارقه اتفاق نظر بر تنزيه آنها از كفر و ضلالت - قبل و بعد نبوت - دارند. اتفاق امت بر وجوب عصمت از كذب و تحريف عمدي و سهوي در باب تبليغ دارند و فقط قاضي ابوبكر آنرا از روي نسيان جايز دانسه است. در باب فتاوا همه به جز گروهي اندك از عامه اجماع بر عصمت از خطاي سهوي و عمدي دارند. در مورد افعال و سيره پنج قول مطرح است: اماميه: نفي گناه به صورت مطلق اعم از صغيره و كبيره و و عمدي و سهوي و نسيان و اسهاء و فقط شيخ صدوق و استاد او محمد بن حسن بن الوليد مخالف اين نظريه اند كه اسهاء از جانب خداوند و نه شيطان را جايز مي دانند. معتزله: عدم جواز كبائر و جواز صغيره (صغيره اي كه سبب پايين آمدن منزلت نشود). ابو علي جبائي: عدم جواز كبيره و صغيره از روي عمد اما از روي سهو و تاويل جايز است. نظام: عدم ارتكاب گناه مگر از روي سهو، البته به تبع آن مواخذه مي شوند. حشويه و بسياري از اهل سنت: جواز صغيره و كبيره، عمدي و سهوي ايشان در ادامه نظرات مختلف پيرامون زمان عصمت را اينگونه عنوان مي كنند: 1.اماميه: از زمان ولادت تا زمان رحلت 2.اكثر معتزله: از زمان بلوغ آنها و عدم جواز كفر و كبيره قبل از نبوت 3.اكثر اشاعره: زمان نبوت و قبل از آن جايز است. مرحوم جزائري دلايل خود را بر موارد ذكر شده اخبار متواتر و اجماع قطعي عنوان مي نمايند به گونه اي كه از ضروريات دين به شمار مي رود. (جزائري، ص 24) ابوريه: ايشان به نقل از ابن حمدان در نهايه المبتدين مي گويند كه انبياء در اموري كه مرتبط با اوامر الهيست معصومند و در غير آن از خطا و نسيان و صغيره معصوم نيستند. (ابوريه،ص42) ثعالبي: نسياني كه آفت بشري است رسول (ص) قبل و بعد تبليغ از آن معصوم است، اما بعد از تبليغ و اداي امانت و حفظ توسط صحابه و مردم بر او جايز است. (ثعالبي، ص 299) قاضي ابن البراج: واجب است كه ائمه معصوم و مطهر از همه گناهان اعم از صغيره و كبيره عمدي و سهوي و سهو در افعال و اقوال باشند در غير اين صورت جايگاه آنها در دلها ساقط شده و اطمينان به آنها از بين مي رود. (ابن البراج، ص 249) نووي: ابواسحاق عصمت از هر كبيره اي را از مقتضيات معجزه مي داند و قاضي ابوبكر دليل عصمت را اجماع و معتزله دليل عقلي مي دانند. ايشان ائمه را در تبليغ از طريق اقوال به صورت مطلق و در همه حالات معصوم مي دانند، اما در تبليغ از طريق افعال برخي مانند اسفرايني معتقد به عصمت در همه امور و هم چنين عصمت از سهو و نسيان اند و برخي ديگر كه شامل اكثريتند جواز صدور سهو را بيان كرده اند. ايشان در ادامه بيان مي كند كه اختلافي در اين مورد نيست كه آنها از صغايري كه موجب انحطاط رتبه و منزلتشان است معصومند. (نووي، ج 3، ص53) در پاسخ به اين نظريه مي توان به نظر علامه مظفر اشاره نمود كه سهو از جانب انبياء را سبب انحطاط رتبه آنها مي داند و عمل به اخباري را كه دلالت بر وقوع سهو از جانب انبياء دارد حتي با داشتن سند صحيح معارض با ادله عقلي ميدانند به دليل اينكه انبياء مورد اقتدا مي باشند و صدور هر گونه عملي از آنها جواز ارتكاب آن عمل توسط مردم را به دنبال دارد: ««أما الجواب عن الطائفة الثانية التي صرحت بوقوع السهو من النبي (ص) ومن الأئمة المعصومين عليهم السلام من الجهة الفقهية، فمعارضة بالأخبار الخاصة. أما من جهة أصول الدين، فلا يمكن العمل بالأخبار حتي لو صحت سندا واتضحت دلالة إذ ليس المعتبر إلا حكم العقل، والعقل يمنع من صدور أمثال ذلك عن المعصوم المقتدي، وإن صدور أمثال ذلك لا يوافق مقام النبوة ومنزلة الإمامة بل هو حط من تلك الكرامة، ونقص من ذلك المنصب الإلهي.»» (مظفر، ص 69) نووي: سهو در اموري كه مرتبط با تبليغ و بيان احكام شرعي نيست جايز است و در مورد نفي سهو در اقوال تبليغي نيز اتفاق نظر است. اما سهو در اقوال دنيوي كه شامل تبليغ امور مرتبط با احكام و اخبار قيامت و وحي نمي شود جايز است زيرا داراي مفسده اي نيست، البته ارجح نظريست كه آنرا از انبياء نفي كرده است. (نووي، ج 5، ص 61) اين نظريه ضمن تضادي كه با نظر اهل سنت مبني بر پذيرش وقوع سهو به دليل بيان احكام شرعي دارد در تضاد با آيات قرآن نيز مي باشد زيرا تمام افعال انبياء حكم تبليغ دارند، اما انجام هر گونه عملي از ائمه دال بر وجوب نيست و مي توان برخي از اعمال آنها را به عنوان امر ارشادي كه نه مستحب و نه واجب است در نظر گرفت. ((ما آتاكم الرسول فخذوه و نهاكم عنه فانتهوا)) قاضي عياض: افعال غير عمدي ائمه را در دو ديدگاه مي توان خلاصه نمود:1- در تبليغ و تقرير شرع و احكام و تعليم امت اجماع بر عصمت حضرت رسول (ص) از خطاي عمدي و سهوي است و در مورد افعال ايشان نيز همين گونه است زيرا از جهت تبليغ به مثابه ي قول مي باشد. 2- امور شخصي پيامبر (ص) و مرتبط با ايشان (ص).(عياض، ص 149) با توجه به اتفاق نظر غالب در اقوال ذكر شده، ظاهرا وجود رواياتي كه دربرگيرنده ي سهو پيامبر (ص) در نماز مي باشند، در تعيين محدوده عصمت (عصمت فقط از گناه يا از نسيان و سهو هم معصومند) توسط اهل سنت تاثير فراواني داشته اند. در اين قسمت به بررسي رواياتي پرداخته مي شود كه در صدور سهو از جانب ائمه و به طور خاص از جانب حضرت رسول (ص) صراحت دارند.

روايات در برگيرنده سهو النبي

روايات دربرگيرنده ي سهو پيامبر (ص) دوازده روايت مي باشند كه از ديدگاه سيد مرتضي و علامه شوشتري تنها چهار روايت صحيح و يكي از آنها حسن مي باشد.اين دسته از روايات اخبار آحادي است كه كه نه تنها فايده علمي ندارند بلكه سبب وجوب عملي نيز نمي شوند. واخبار آحاد تنها سبب ظن مي شود و عمل از روي ظن طبق فرامين الهي در قرآن و سنت باطل مي باشد: " وأن تقولوا علي الله ما لا تعلمون " بقره 169 " إلا من شهد بالحق وهم يعلمون " زخرف 86 " ولا تقف ما ليس لك به علم "اسراء 36. (شوشتري، ص 8-2) با توجه به اينكه اكثر اين روايات داراي اين مضمون مشترك اند كه حضرت رسول (ص) در يك نمازي كه عصر، ظهر، مغرب و... اشاره شده است دچار سهو مي شوند و ركعاتي از نماز را نمي خوانند و با تذكر مردم و خصوصا ذواليدين متوجه اين سهو شده و برگشته و ادامه نماز را مي خوانند، در بررسي سندي و متني روايات به معناي روايات ذكر شده اشاره نشده است.

بررسي سندي روايات

حدثنا آدم حدثنا شعبه عن سعد بن ابراهيم عن ابي سلمه عن ابي هريره رضي الله عنه قال صلي بنا النبي صلي الله عليه و سلم الظهر او العصر فسلم فقال له ذواليدين الصلاه يا رسول الله انقصت فقال النبي صلي اله عليه و سلم لاصحابه احق ما يقول قالوا نعم فصلي ركعتين اخريين ثم سجد سجدتين. (بخاري، ج 2، ص 65) اخبرنا سليمان بن عبدالله قال حدثنا بهز بن اسد قال حدثنا شعبه عن سعيد بن ابراهيم انه سمع اباسلمه يحدث عن ابي هريره ان رسول الله صلي الله عليه و سلم صلي صلاه الظهر ركعتين ثم سلم فقالوا قصرت الصلوه فقام و صلي ركعتين ثم سلم ثم سجد سجدتين. (نسائي، ج3، ص 22) با توجه به اين كه روايت از لحاظ سندي مشابه روايت قبلي مي باشد، از لحاظ متني متفاوت ذكر شده است. حدثنا عبدالله حدثني ابي ثنا عبدالرزاق انا سفيان عن جابر عن عبدالرحمان بن الاسود عن الاسود عن عبدالله ان النبي صلي الله عليه و سلم صلي الظهر او العصر خمسا ثم سجد سجدتي السهو ثم قال رسول الله صلي الله عليه و سلم هاتان سجدتان لمن ظن منكم انه زاد او نقص. (احمد بن حنبل، ج1، ص 409) حدثنا عبدالله حدثنا ابي ثنا يحيي بن آدم ثنا ابوبكر بن عبدالله النهشلي قال ثنا عبدالرحمان بن الاسود عن ابيه عن عبدالله بن مسعود قال صلي رسول الله صلي الله عليه و سلم خمسا الظهر او العصر فلما انصرف قيل له يا رسول الله ازيد في الصلاه قال لا قالوا فانك صليت خمسا قال فسجد سجدتي السهو ثم قال انما انا بشر اذكر كما تذكرون و انسي كما تنسون. (احمد بن حنبل، ج 1، ص 420) اين دو روايت با توجه به اينكه داراي سندي مشابه اند اما در متن تفاوت زيادي دارند و از طريق نقل به معنا نيز قابل جمع نيستند. حدثنا عبدالله بن يوسف قال اخبرنا مالك بن انس عن ايوب بن ابي تميمه السختياني عن محمد بن سيرين عن ابي هريره رضي الله عنه ان رسول الله صلي الله عليه و سلم انصرف من اثنتين فقال له ذواليدين اقصرت الصلوه ام نسيت يا رسول الله فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم اصدق ذواليدين فقال الناس نعم فقام رسول الله صلي الله عليه و سلم فصلي اثنتين اخريين ثم سلم ثم كبر فسجد مثل سجوده او اطول ثم رفع. (بخاري، ج 2، ص 66) حدثنا سفيان بن عيينه حدثنا ايوب قال سمعت محمد بن سيرين يقول صلي بنا رسول الله صلي الله عليه و سلم احدي صلاتي العشي اما الظهر و اما العصر فسلم في ركعتين ثم اتي جذعا في قبله المسجد فاستند اليها مغضبا و في القوم ابوبكر و عمر فهابا ان يتكلما و خرج سرعان الناس قصرت الصلاه فقال يا رسول الله اقصرت الصلوه ام نسيت فنظر النبي صلي الله عليه و سلم يمينا و شمالا فقال ما يقول ذواليدين قالوا صدق لم تصل الا ركعتين فصلي ركعتين و سلم ثم كبر فرفع و سجد ثم كبر و رفع. (مسلم، ج2، ص 86) به نظر مي رسد روايت دوم در مقايسه با روايت اول داراي ارسال باشد، ضمن اينكه داراي متني كاملا متفاوت نيز مي باشند. حدثنا ابوالوليد حدثنا شعبه عن الحكم عن ابراهيم عن علقمه عن عبدالله رضي الله عنه ان رسول الله صلي الله عليه و سلم صلي الظهر خمسا فقيل له ازيد في الصلوه فقال و ما ذاك قال صليت خمسا فسجد سجدتين بعد ما سلم. (بخاري، ج2، ص 65) حدثنا عبدالله بن عامر بن زراره ثنا علي بن مسهر عن الاعمش عن ابراهيم عن علقمه عن عبدالله قال صلي رسول الله صلي الله عليه و سلم فزاد او نقص (قال ابراهيم: والوهم مني) فقيل له: يا رسول الله! ازيد في الصلاه شي؟ قال انما انا بشر انسي كما تنسون فاذا نسي احدكم فليسجد سجدتين و هو جالس ثم تحول النبي صلي الله عليه و سلم فسجد سجدتين. (قزويني،ج1، ص 380) اين دو روايت نيز با وجود سند يكسان داراي متني متفاوتند. عبدالله بن يوسف قال اخبرنا مالك عن يحيي بن سعيد عن عبدالرحمان الاعرج عن عبدالله ابن بحينه رضي الله عنه قال ان رسول الله صلي الله عليه و سلم قام من اثنتين من الظهر لم يجلس بينهما فلما قضي صلاته سجد سجدتين ثم سلم بعد ذلك. (بخاري، ج2، ص 65) حدثنا ابوالربيع الزهراني حدثنا حماد حدثنا يحيي بن سعيد عن عبدالرحمان الاعرج عن عبدالله بن مالك ابن بحينه الازدي ان رسول الله صلي الله عليه و سلم قام في الشفع الذي يريد ان يجلس في صلاته فمضي في صلاته فلما كان آخر الصلاه سجد قبل ان يسلم ثم سلم. (مسلم، ج 2، ص83) اين دو روايت نيز با وجود سندي يكسان تفاوت مطلق متني دارند كه به هيچ وجه قابل توجيه نيست و مي توان گفت روايت اول به نوعي داراي تدليس است و با استفاده از سند مشابه در روايات به ذكر متني متفاوت پرداخته است. حدثنا ابن نمير حدثنا ابن ادريس عن الحسن بن عبيدالله عن ابراهيم عن علقمه انه صلي بهم خمسا. حدثنا عثمان بن ابي شيبه و اللفظ له حدثنا جرير عن الحسن بن عبيدالله عن ابراهيم بن سويد قال صلي بنا علقمه الظهر خمسا فلما سلم قال القوم يا ابا شبل قد صليت خمسا قال كلاما فعلت قالوا بلي قال و كنت في ناحيه القوم و انا غلام فقلت بلي قد صليت خمسا قال لي و انت ايضا يا اعور تقول ذاك قال قلت نعم قال فانفتل فسجد سجدتين ثم سلم ثم قال قال عبدالله صلي بنا رسول الله صلي الله عليه و سلم خمسا فلما انفتل توشوش القوم بينهم فقال ما شانكم قالوا يا رسول الله عل زيد في الصلاه قال لا قالوا فانك قد صليت خمسا فانفتل ثم سجد سجدتين ثم سلم ثم قال انما انا بشر مثلكم انسي كما تنسون. (مسلم، ج 2، ص85) به نظر مي رسد اين روايت توجيه عملي است كه از علقمه سر زده است و احتمال وضع آن بسيار زياد است. اخبرنا عبدالله بن صالح حدثني الليث حدثني يونس هو ابن شهاب اخبرني ابن المسيب و ابوسلمه بن عبدالرحمان و ابوبكر بن عبدالرحمان و عبيدالله بن عبدالله عن ابي هريره قال صلي رسول الله صلي اله عليه و سلم صلاه الظهر او العصر فسلم في ركعتين من احداهما فقال له ذوالشمالين بن عبدالله بن عمروبن نضله الخزاعي و هو حليف ني زهره افصرت الصلاه ام نسيت يا رسول الله قال رسول الله صلي الله عليه و سلم لم انس و لم تقصر فقال ذوالشمالين قد كان بعض ذلك يا رسول الله فاقبل رسول الله صلي الله عليه و سلم علي الناس فقال اصدق ذواليدين قالوا نعم يا رسول الله فقام رسول الله صلي الله عليه و سلم فاتم الصلوه. (دارمي، ج 1، ص 353) ثنا عبدالله بن محمد ثنا اسحاق بن منصور ثنا عبيدالله بن موسي عن شيبان عن يحيي بن ابي كثير عن ابي سلمه عن ابي هريره رضي الله عنه قال بينما اصلي مع رسول الله صلي الله عليه و سلم صلوه الظهر فسلم رسول الله صلي الله عليه و سلم من الركعتين فقام رجل من بني سليم فقال يا رسول الله اقصرت الصلوه ام نسيت قال لم تقصر و لم انس فقال يا رسول الله انما صليت ركعتين قال رسول الله صلي الله عليه و سلم حقا ما يقول ذواليدين قالوا نعم فصلي بهم ركعتين اخريين. (بيهقي، ج 2، 357) اخبرنا ابو محمد عبدالله بن يحيي بن عبدالجبار انبا اسماعيل بن محمد الصفار ثنا احمد بن منصور الرمادي ثنا عبدالرزاق انبا نعنر عن الزهري عن ابي سلمه و ابي بكر بن سليمان عن ابي هريره رضي الله عنه قال صلي النبي صلي الله عليه و سلم الظهر او العصر فسها في ركعتين فانصرف فقال له ذوالشمالين بن عبد عمرو و كان حليفا لبني زهره يا رسول الله اخففت الصلوه ام نسيت فقال النبي صلي الله عليه و سلم ما يقول ذواليدين قالوا صدق يا نبي الله قال فاتم بهم الركعتين اللتين نقص قال زهري ثم سجد سجدتين بعد ما تفرغ. (بيهقي، ج 2، ص358) اين سه روايت هم با اينكه از طريق ابوسلمه از ابوهريره نقل شده اند اما داراي متني متفاوت اند، ضمن اينكه فردي كه متذكر فراموشي حضرت رسول (ص)مي شوند نيز متفاوت نقل شده اند. برخي از متون اهل سنت با توجه به تعدد و پراكندگي روايات پيرامون سهو النبي سه روايت منقول از ابن بحينه و ابن مسعود و ذواليدين را قابل پذيرش دانسته اند، از اين روي روايات ذكر شده شامل منقولات اين سه تن نيز بود تا ضعف در اين روايات به صورت عموم و در روايات اين سه نفر به طور اخص اشاره شود. با نگاهي گذرا به روايات ذكر شده مي توان گفت ذكر احاديث با سند يكسان و متن متفاوت در يك موضوع خاص از نكات قابل توجهي است كه در پذيرش اين روايات ما را دچار ترديد مي سازد. علاوه بر اين، نكته قابل توجه ديگر پيرامون شخصيت فردي است كه مي توان به نقش محوري او در اين روايات اشاره نمود.

ذوالشمالين و ذواليدين

در مورد هويت ايشان نظرات متعددي وجود دارد كه به اختصار اشاره مي شود: شوشتري: ذواليدين فردي ناشناخته و مجهول است و در اصول فقهاء نيز هيچ حديثي از او ياد نشده است. علامة الحلي: اخبار وارده از ايشان را به دليل عدم جواز سهو بر نبي (ص)باطل مي دانند و به نقل تاريخي اين قضيه پرداخته و امكان رويت او با ابوهريره را رد نموده است به دليل اينكه او در جنگ بدر شهيد شده، در حالي كه ابوهريره چندين سال بعد از بدر اسلام آورده است: خبر ذي اليدين عندنا باطل لان النبي صلي الله عليه وآله لا يجوز عليه السهو مع ان جماعة من أصحاب الحديث طعنوا فيه لان راويه أبو هريرة وكان إسلامه بعد موت ذي اليدين بسنتين فان ذا اليدين قتل يوم بدر وذلك بعد الهجرة بسنتين وأسلم أبو هريرة بعد الهجرة بسبع سنين قال المحتجون به ان المقتول يوم بدر وهو ذوا الشمالين واسمه عبد الله بن عمرو بن فضيلة الخزاعي وذو اليدين عاش بعد النبي صلي الله عليه وآله ومات في ايام معوية وقبره بذي خشب واسمه الخرباق لان عمران بن الحسين روي هذا الحديث فقال فيه فقام الخرباق فقال اقصرت الصلوة واجيب بان الاوزاعي قال فقام ذو الشمالين فقال اقصرت الصلوة ام نسيت يا رسول الله صلي الله عليه وآله فقال كل ذلك لم يكن وروي انه قال انما أسهو لابين لكم وروي انه قال لم أنس ولم تقصر الصلوة وروي من طريق الخاصة ان ذا اليدين كان يقال له ذا الشمالين عن الصادق (ع).(تذكرة الفقهاء، ج 1، ص 130) ابن حجر: در توجيه رواياتي كه شامل نام ذوالشمالين يا ذواليدين يا هر دوي آنها مي باشد به اين نكات اشاره مي نمايد: اين عمل ناشي از توهم زهري مي باشد. در ادامه مي گويد كه با توجه به اينكه ذوالشمالين (عمير بن عبد عمرو بن نضله) در جنگ بدر شهيد شده است مقتضاي قصه اين است كه قبل جنگ بدر رخ داده باشد كه اين امري محال است زيرا قبل از اسلام ابوهريره مي شود و ابوهريره بالغ بر پنج سال بعد از بدر اسلام آورده است. اما ذواليدين (خرباق) مدتي بعد از رحلت پيامبر (ص) نيز زندگي نمود. در جواب اين توجيه بايد گفت كه روايات دربرگيرنده سهو پيامبر(ص) در بسياري از منابع اهل سنت از طريق ذوالشمالين نقل شده است وپذيرش اين توجيه موجب نادرست دانستن آن روايتها و عدم پذيرش استناد به آنها مي شود. در ادامه توجيهات اشاره به جواز ائمه بر وقوع اين قصه براي هر دوي آنها مي نمايد و مي گويد كه روايت ابوهريره از ذوالشمالين داراي ارسال است و روايت از ذواليدين را ناشي از مشاهده او مي داند. در پاسخ اين توجيه بايد گفت كه به چه دليلي و براي چه مصلحتي مي توان تكرار در اين قضيه را پذيرفت؟ علاوه بر اينكه ارسال در روايت سبب ضعف و رد آن روايت مي شود. در صورت مشاهده اين قضيه توسط ابوهريره اختلافات موجود در نقل او كه در منابع مختلف قابل استنادند چگونه توجيه مي شود؟ در احتمال بعدي كه ذكر مي كند مي گويد شايد ذوالشمالين را ذواليدين نيز مي ناميدند و هم چنين بالعكس ذواليدين نيز ذوالشمالين ناميده مي شد و اين امر سبب اشتباه شده است.(ابن حجر، فتح الباري،ج3، ص77 و ابن اثير،ج 2،ص 141) اين توجيه نيز از ادعاهايي است كه هيچ دليلي براي آن ذكر نشده است.

جمع بندي

با توجه به آراء ذكر شده پيرامون ناقل اصلي اين روايت مي توان به دو نظريه زير اشاره نمود: 1.ذواليدين همان ذوالشمالين است: در اين صورت با توجه به اينكه مرگ او در جنگ بدر رخ داده است، امكان ملاقات او و ابوهريره به هيچ وجه وجود ندارد، زيرا ابوهريره چندين سال بعد از بدر اسلام آورده است. در اين صورت نقل ابوهريره داراي ارسال سندي است كه اين نكته سبب ضعف روايت و عدم پذيرش آن مي شود. (با توجه به اينكه در مسائل اعتقادي بايد يقين به صدور باشد و نمي توان به اخبار آحاد ظن آور اعتماد كرد.) 2.ذواليدين و ذوالشمالين دو نفرند: در اين صورت اين واقعه يا براي يكي از آنها و يا براي هر دوي آنها رخ داده است. با توجه به اينكه راوي هر دو ابوهريره مي باشد لازم مي نمايد كه روايات ذوالشمالين داراي ارسال باشند كه نهايتا منجر به عدم پذيرش مي شود، در اين صورت حجم بسيار زيادي از رواياتي كه از او در اين زمينه نقل شده است مورد قبول نمي باشد. اگر اين روايات از ذواليدين نقل شده باشد - با توجه به اينكه برخي از منابع او را مجهول معرفي نمودند – چرا او فقط متذكر اين سهو شده است و جريان به اين مهمي چرا فقط از زبان او نقل شده است و شاهد مثال ديگري براي اين تذكر وجود ندارد؟ مگر صحابي ديگري همچون ابوبكر و عمر و عبدالله بن مسعود و... نبودند كه آنها نيز تذكر دهند؟ مگر نماز جماعت نبوده؟ در صورت پذيرش واقعه براي هر دوي آنها چه توجيهي براي تكرار در اين واقعه مي توان آورد؟ با توجه به اتفاق نظر بين علماي شيعه در عدم جواز سهو از سوي پيامبر (ص) و عدم جواز تكرار سهو در بين علماي اهل تسنن تكرار اين واقعه چگونه امكانپذير است؟ علاوه بر اينكه شخصيت ابوهريره نيز در اين بين خالي از اشكال نيست. در ضمن چگونه مي توان ميان متون متعدد و متفاوت منقول از افراد مشتركي كه در اسناد روايات اين واقعه وجود دارند ارتباط برقرار نمود؟ با توجه به عدم ارائه توجيه قابل پذيرش در مورد اين قضيه و هم چنين با توجه به مطالب ذكر شده پيرامون سند روايات دربرگيرنده سهو النبي (ص) سقوط اين روايات حداقل از جهت سندي كاملا محرز مي باشد. (در اين بررسي ها از اقوالي كه گفته اند اين روايات براي توجيه عملكرد اشتباه اشخاص چون علقمه و... در نماز وضع شده و هم چنين ايجاد منزلت براي افرادي چون ابوبكر و عمر كه دليل عدم تذكر از جانب آنها را هيبت پيامبر ذكر كرده اند به دليل اندك بودن آنها صرف نظر شده است.)

بررسي متني روايات

در اين قسمت مي توان به موارد ذيل كه برخاسته از متن روايات مي باشد اشاره نمود: تعيين نمازي كه در آن سهو رخ داده است: ... قال ابوهريره صلي بنا النبي صلي الله عليه و سلم احدي صلاتي العشي قال قال ابوهريره ولكني نسيت قال فصلي بنا ركعتين ثم سلم. (نسائي، ج 3، ص 20) ... يحدث عن ابي هريره ان رسول الله صلي الله عليه و سلم صلي صلوه الظهر ركعتين ثم سلم. (همان، ص 22) ... عن عمران بن حصين رضي الله عنه قال سلم رسول الله صلي الله عليه و سلم في ثلاث ركعات من العصر ثم قام فدخل الحجره. (بيهقي، ج2، ص 354) ... عن معاويه بن حديج قال صليت مع رسول الله صلي الله عليه و سلم المغرب فسها فسلم في ركعتين.(بيهقي، ج 2، ص 359) ... عن عبدالله بن مسعود ان النبي صلي الله عليه و سلم صلي الظهر او العصر خمسا ثم سجد سجدتي السهو. (صنعاني، ص 302) در كتاب فتح الباري در اين زمينه به اين موارد اشاره شده است: در طريق آدم از شعبه تعيين نماز با شك همراه است، در نقل از ابوالوليد از شعبه و در طريق ابوسلمه با قاطعيت لفظ ظهر آمده است، در طريق ابوسفيان مولي بن ابي احمد بدون هيچ شكي نماز عصر گفته شده است، در طريق ابن سيرين آمده: اكثر ظني انها العصر، در طريق ديگري از ابن سيرين از ابوهريره آمده احدي صلاتي العشي كه ابوهريره نام برده و ابن سيرين فراموش نموده است، در طريق ديگري از ابن سيرين از ابوهريره آمده شك از جانب ابوهريره مي باشد كه فراموش كرده است.دليل اين تشتت از جانب ابوهريره در فتح الباري اينگونه آمده كه شايد او زماني يقين داشته نماز عصر بوده و با قاطعيت گفته نماز عصر و گاهي انديشه نماز ظهر بر او غلبه مي يافته و اين تفاوت به دليل اهتمام به ذكر رويدادي است كه شامل احكام شرعي مي باشد. در ادامه ايشان روايت عمران را بدون اختلاف مي دانند كه او به نماز عصر اشاره نموده و به اين قرينه روايات ابوهريره كه نماز عصر را گفته اند ترجيح داده است. (ابن حجر، فتح الباري، ج3، ص 77) با توجه به روايات ذكر شده اختلاف نظر در مورد نمازي كه در آن سهو رخ داده كاملا مشهود است. عليرغم وجود افراد مشترك در اسناد ديده مي شود كه گاهي نقل هاي متفاوتي از يك فرد در اين زمينه وجود دارد از جمله: روايات منقول از ابوهريره كه عمده روايات است در تعيين اين نماز گاهي با اطمينان كامل نماز ظهر و گاهي نماز عصر و گاهي ظهر يا عصر و... بيان شده است. در مجموعه اين روايات نيز از افراد متفاوت اين اختلاف وجود دارد كه برخي نماز مغرب را مطرح نموده اند. در تعداد ركعات نماز نيز برخي قايل به نقصان در دو ركعت و برخي در يك ركعت از يك نماز چهار ركعتي شده اند و برخي از اين روايات كه عمدتا منقول از ابن مسعود است قايل به زيادت در ركعات نماز شده اند. اين اختلاف نظر نيز از جمله عوامل موثر در رد اين روايات مي باشد. در توجيه ابن حجر كه عامل اصلي اين تشت را از جانب ابوهريره اهتمام به بيان مساله شرعي عنوان مي كند بايد گفت: اين تشتت فقط در منقولات ابوهريره وجود ندارد بلكه ساير افرادي كه روايات مشابه را ذكر نموده اند نيز داراي اين اختلاف اند، آن روايات چگونه قابل توجيه اند و از طرفي چگونه اين روايات با اختلافات زياد راجع به يك مساله قابل جمع اند؟!

عملكرد پيامبر (ص) در مقابل تذكر به ايشان

... اقصرت الصلوه ام نسيت؟ فقال ما قصرت و لا نسيت. (ابن حنبل، ج4،ص77) ... قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: لم انس و لم تقصر. (دارمي، ج1، ص 352) ... قال و ما ذاك. (مسلم، ج 2، ص 83) ... فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: كل ذلك لم يكن. (همان،ص 87) ... هل زيد في الصلاه؟ قال: لا. (همان، ص 85) ... فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم:اصدق ذواليدين؟ (بخاري، ج2، ص 65) ... فنظر النبي يمينا و شمالا فقال ما يقول ذواليدين؟ (همان، ص 86) ... خرج غضبان يجر رداءه حتي انتهي الناس فقال اصدق ذواليدين؟ (همان، ص 87) ... فخرج مغضبا فصلي الركعه التي كان ترك. (همان، ص 88) ... ثم سجد سجدتي السهو. (ابن حنبل، ج 1، ص 409) با فرض پذيرش روايات دربرگيرنده ي سهو، نكته قابل توجه پيرامون عملكرد پيامبر(ص) اين است كه ايشان (ص) ارتكاب سهو را رد نموده اند و با قاطعيت تمام اين مطلب را ذكر كرده اند كه جاي هيچ گونه شبهه اي در اين زمينه وجود ندارد و اعتراض به پاسخ رسول الله (ص) در واقع اجتهاد در مقابل نص است، چرا كه در آيات الهي اطاعت همه جانبه از ايشان به صورت مطلق توصيه شده است. ((اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم...)) اندكي از اين روايات به اين مساله اشاره دارند كه پيامبر (ص) از حاضرين صدق گفته ذواليدين را جويا شدند و آنها نيز تاييد نمودند. در پاسخ به اين مساله بايد گفت: اولا در برخي از اين روايات آمده كه مردم بلافاصله بعد از نماز همگي با هم عبارت قصرت الصلاه را ذكر كردند كه ديگر جاي پرسشي نمي ماند. ثانيا افرادي كه گفته ذواليدين را تاييد نمودند چرا پيش از او متذكر اين نكته نشدند و فقط او اين نكته را متذكر شد تا جايي كه همه روايات دربرگيرنده ي سهو از جانب او ذكر شده اند؟ برخي از اين روايات اشاره به اين مطلب دارند كه حضرت (ص) در هنگام شنيدن اين تذكر عصباني شدند، آيا صدور عصبانيت از جانب ايشان سابقه تاريخي دارد؟ دليل عصبانيت ايشان چيست؟ آيا به خاطر حقيقتي بود كه به ايشان تذكر داده بودند؟ اگر به اين دليل بود با رواياتي كه اشاره دارند حضرت (ص) گفته اند من هم مانند شما فراموش مي كنم پس شما به من تذكر دهيد در تناقض مي باشد. اگر به دليل اتهام ناروا به ايشان بود پس چرا بازگشتند و نماز را تمام كردند؟ اضطراب موجود در اين روايات و عدم توجيه مناسب براي آنها و عدم امكان نقل به معنا از عواملي است كه فرضيه در نظر گرفته ما را مبني بر عدم امكان ارتكاب سهو از جانب ايشان تقويت مي نمايد.

توجيه حضرت رسول (ص)

... قال انما انا بشر اذكر كما تذكرون و انسي كما تنسون. (ابن حنبل، ج1،ص 420) رواياتي كه اين توجيه را از جانب حضرت رسول (ص) بيان مي كنند، مصلحت اين سهو را در چه مطلبي مي دانند؟ آيا فقط اين كه ايشان فردي مانند ساير مردم اند كفايت از سهو ايشان مي كند؟ اين نكته كه در آيات الهي هم آمده: ((قل:انما انا بشر مثلكم يوحي الي انما الهكم اله واحد)) و تفاوت پيامبر (ص) را با افراد عادي در نزول وحي عنوان نموده است. با فرض پذيرش توجيهي كه سهو حضرت رسول (ص) را بيان احكام شرعي عنوان مي كند، ذكر اين نكته كه ايشان همانند ساير افراد عادي اند چه جايگاهي دارد و آيا در اين حال سزاوار نبود كه حضرت (ص) توجيه خود را همان بيان احكام شرعي ذكر مي نمودند كه دليل قانع كننده اي براي رفتارشان باشد؟ در هيچ يك از روايات ذكر شده به توجيهي از حانب ايشان مبني بر بيان شرعي و... اشاره نشده است و توجيه سهو ايشان براي بيان اين نكته كه ايشان نيز همانند ساير خلقند ادعايي است كه براي پذيرشش دليل قانع كننده اي وجود ندارد.

ذكر توجيهات مختلف پيرامون اين واقعه

ان الله هو الذي انساه رحمه للامه. (كليني، ج 3، ص 357) برخي از قائلين به نظريه سهو النبي (ص) رحمت خداوند را به عنوان دليل ذكر نموده اند. ليس سهو النبي صلي الله عليه و آله و سلم كسهونا لان سهوه من الله عز و جل و انا اسهاه ليعلم انه بشر مخلوق فلا يتخذ ربا معبودا دونه و ليعلم الناس بسهوه حكم السهو متي سهوا و سهونا من الشيطان و ليس للشيطان علي النبي صلي الله عليه و آله و سلم و الائمه صلوات الله عليهم سلطان انما سلطانه علي الذين يتولونه والذين هم به مشركون. (صدوق، ج1، ص 360) شيخ صدوق سهو النبي (ص) را از جانب خداوند صحيح مي داند كه مصلحت اين سهو (اسهاء) غير اختياري اين است كه مردم پيامبر (ص) مانند خودشان مخلوق خدا بدانند و علاوه بر اينكه حكم شرعي مساله سهو به مردم آموخته مي شود. ايشان اين سهو را متفاوت با سهو مردم عادي مي دانند كه از جانب شيطان رخ مي دهد. با توجه به اينكه شيخ صدوق بين سهو مردم (كه آنرا از آفات مردم مي داند) و سهو النبي تفاوت گذاشته اند و با توجه به اينكه آنرا از جانب خداوند بيان نموده اند (اسهاء: يعني خداوند مي تواند پيامبر (ص) را دچار سهو نمايد) ظاهرا مي توان نظر ايشان را اين طور توجيه نمود كه ايشان قايل به عصمت به صورت مطلق هستند و يكي از مواردي را كه در محدوده قدرت الهي احتمال وقوع آن بوده ذكر نموده اند و ذكر اين احتمال صدوق نمي تواند دلالت بر صدور آن باشد. زمانيكه امام يقين به فعل خويش داشته باشد به ديگران توجه نمي كند. احتمالا حضرت رسول (ص) به خبر ذو اليدين شك كرده و با تصديق ديگران به صحت خبر مطلع شدند. (ابن حجر، فتح الباري، ج 2، ص172) در پاسخ به اين توجيه بايد گفت كه در اين صورت مامومين متوجه سهو شدند و امام متوجه نشده است كه اين امر مستلزم افضليت ماموين بر امام است كه امري محال است. (مرعشي، ج2، ص 258) فايده جواز سهو بر پيامبر (ص) در نمونه هاي مشابه بيان حكم شرعي است. (همان، ج3، ص 81) ... انما اراد الله عزو جل ان يفقههم. (كليني،ج 3، ص 356) اولا اين نظرات ادعاهايي است كه دليل قانع كننده اي بر آن اقامه نشده است و ثانيا آموزش احكام شرعي از اين طريق سابقه اي در اسلام ندارد و ثالثا پيامبر (ص) مي توانستند جهت آموزش به مردم حالت نماز به خود بگيرند نه اينكه نماز ديگران را نيز تحت الشعاع سهو قرار دهند و رابعا پذيرش اين توجيه مستلزم پذيرش هر ماجراي ديگري با هدف تعليم احكام مي شود كه به صورت ناشايست به پيامبر (ص) منتسب شود.

پاسخ علماء به قصور اين توجيهات

شعراني: اعمال پيامبر (ص) همگي جنبه تبليغ دارند و جواز سهو ايشان در اعمال مستلزم جواز سهو در تبليغ مي باشد و بديهي است كه صدور فعلي از ناحيه ايشان در طول عمرشان دلالت بر جواز انجام آن عملي باشد، هم چنانكه در بسياري از امور مسلمانان به عمل ايشان تمسك مي كنند اگر چه يكبار توسط ايشان انجام شده باشد. (صدوق، ج1، ص 359) شوشتري: اختلاف در تعيين نمازي كه سهو در آن رخ داده دليل وهن حديث مي باشد. و رد و ترك عمل به آن واجب مي باشد. از طرفي در نفس خبر پيامبر (ص) سهو را رد نموده اند، پس جايز نيستيم كه اين سهو را به ايشان منتسب نماييم. علاوه بر اينكه اين خود دليلي است بر اثبات كذب كسي كه سهو ره به ايشان منتسب كرده است. سخن گفتن در نماز سبب بطلان نماز مي شود و چون در اين روايات مطلبي دال بر اعاده نماز توسط پيامبر (ص) وجود ندارد اين احاديث باطلند. توجيهاتي هم چون اثبات بشر بودن ايشان (ص)و تعليم احكام در مساله نبوت مورد قبول نمي باشد و ادعاي افراد در اين زمينه دلالت بر ضعف عقل و سوء اختيار آنها مي باشد. جواز نسيان پيامبر (ص) در نماز جواز سهو ايشان در روزه (خوردن و آشاميدن جهت تعليم احكام به مردم) و جواز مجامعت در روزهاي ماه رمضان و جواز سهو در كل اعمال شريعت مي باشد، به دليل اينكه اعمال مشترك بين نبي (ص) و امت اند. معارضه خبر عامي با خبر امامي منجر به رد خبر عامي مي باشد و ما احاديث فراواني در حد تواتر داريم كه سهو النبي (ص) را رد مي كنند. (روي الشيخ في التهذيب عن زراره قال: سالت اباجعفر (ع) هل سجد رسول الله (ص) سجدتي السهو قط؟ فقال: لا و لا يسجدهما فقيه.) (شوشتري، ص 5) سيد مرتضي: اولا روايات داراي اضطرابند، در نتيجه همه آنها نمي تواند صحيح باشد. محو صورت نماز سبب بطلان نماز مي شود، خصوصا كه پيامبر (ص) از قبله روي برگرداندند و برگشت از قبله حتي سهوي نماز را باطل مي نمايد. در مورد پاسخ ايشان با جمله كل ذلك لم يكن، اگر ايشان سهو را بر خودشان جايز مي دانستند بايد مي گفتند كه ظني ان ذلك لم يكن، اما ايشان از چيزي خبر دادند كه اعتقادشان بود زيرا به عدم وقوع سهو مطمئن بودند و سخن ذواليدين هيچ شبهه اي در ايشان ايجاد نكرد و ايشان مصر بر حرف خودشان بودند مگر گفته شود كه به دليل اصرار ذواليدين شك نمودند. دليل عصبانيت پيامبر (ص) چه بوده است؟ آيا از قول ذواليدين عصباني شدند؟ آيا به خاطر روبه رو شدن با واقعيتي بود كه در شان ايشان نبود؟ آيا به خاطر افترايي بود كه به ايشان زدند و همه اين افترا و نسبت ناشايست را تاييد نمودند؟ در اين صورت چرا ايشان برگشتند و نماز را تمام نمودند و سجده سهو خواندند؟ قصور توجيهات: دفع غلو از رسول الله (ص) از طريق ديگري نيز امكانپذير است. تعليم احكام سهو نيز ممكن است مانند بسياري از احكام ديگر ضمن اينكه اين سهو داراي مفسده نيز مي باشد. زيرا منجر به عدم وثاقت به تعاليم حضرت رسول (ص) و هر آنچه از جانب ايشان است مي شود. سهو منافات با حجيت فعل و قول دارد و سبب بطلان وثاقت به ايشان مي شود كه با حكمت و نبوت و فايده رسالت در تنافي است. (عاملي، ج 5، ص 185- 178) علامه مجلسي: سخن عمدي در نماز سبب بطلان نماز مي شود، برخي در مورد اين قضيه گفته اند كه اين داستان قبل از تحريم كلام در نماز رخ داده است و با آمدن حكم آن بعد از مدتي نسخ شده است، در حالي كه اين سخن اشتباه است زيرا حكم كلام در نماز در مكه بيان شده و اين واقعه را در مدينه گزارش داده اند و ابوهريره نيز به عنوان راوي اصلي از متاخرين در اسلام آورندگان مي باشد. (علامة مجلسي، ج 17، ص 112) ايشان در ادامه دلايلي را عنوان مي كنند كه بطلان اين احاديث را مشهود مي سازد: اختلاف در جبران نمازي كه ادعاي سهو در آن شده است: برخي مانند اهل عراق مي گويند كه ايشان نماز را اعاده نمودند به دليل اينكه در نماز سخن گفته بودند و تكلم در نماز سبب وجوب اعاده آن مي شود و اهل حجاز گفته اند كه ايشان بنا را بر آنچه خوانده بودند گذاشتند و نماز را تمام كردند و اعاده نيز ننمودند. شيعه موافق نظر عراق است زيرا كلام عمدي در نماز و رويگرداني از قبله و سوال از حقيقت ماجرا از موارديست كه فقها اتفاق نظر روي وجوب اعاده نماز دارند و اين حديث متضمن اين نكته است كه پيامبر (ص) نماز را اعاده ننممودند. اين اختلافات ذكر شده از مهمترين دلايل بطلان و وضع اين حديث به شمار مي آيد. (همان، ج 17، ص 125) نفي سهو النبي غلو نيست و آيات و اخبار نيز برهاني بر نفي سهو و هر گونه خطا و لغزشي از حضرت رسول (ص) و خاندان مطهر ايشان (ع) مي باشد. (أبطحي، ج 3، ص 204)

جمع بندي

اشاره

در جمع بندي از مطالب ارائه شده پيرامون عصمت انبياء از سهو و تتبع در روايات دربرگيرنده سهو النبي (ص) علاوه بر ضعف سندي مي توان به تعارضات ذيل نيز اشاره نمود:

تعارض با آيات قرآن

((انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا)) احزاب 33 آيه تطهير از آياتيست كه طهارت و پاكي اهل بيت را به صورت مطلق از همه چيز (رجس با ال) و در همه زمانها بيان مي كند و حقيقت رجس نيز موقوف به علم و جهل افراد نيست. ((يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم)) نساء 59 آيه اولي الامر نيز از آياتي است كه اطاعت بدون قيد و شرط از ائمه (ع) را بيان مي كند و پذيرش اين امر مستلزم پذيرش عصمت آنها به صورت مطلق مي باشد.

تعارض با ادله نقلي

اين روايت و روايات مشابه عصمت انبياء را به صورت مطلق در تمام حالات و از همه گناهان عمدي و سهوي بيان مي نمايد: الوراق عن سعد عن النهدي عن ابن علوان عن عمرو بن خالد عن ابن طريف عن ابن نباته عن ابن عباس قال: سمعت رسول الله صلي الله عليه وآله يقول: أنا وعلي والحسن والحسين وتسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون. (مجلسي، ج 25، ص 201) في خبر الاعمش عن الصادق عليه السلام:الانبياء وأوصياؤهم لا ذنوب لهم لانهم معصومون مطهرون. (مجلسي، ج 25، ص 199)

تعارض با ادله عقلي

ضمن آگاهي از اين مطلب كه پيامبر (ص) هر چه مي گويند وحي است ((ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي)) و با توجه به سه صفت علم، قدرت و حكمت، به خوبي مصونيت وحي الهي از هر گونه تصرف عمدي يا سهوي به اثبات مي رسد. زيرا: اگر خداوند نداند كه از چه راهي و توسط چه كسي پيام خويش و راه سعادت را به انسانها برساند، اين مساله با علم بي پايان خداوند سازگار نيست. ((انه بكل شيء عليم)) شوري 12 اگر خداوند نتواند راه نجات و پيام سعادت خويش را از دستبرد انحرافات محفوظ دارد، لازمه اش نقص و ضعف در قدرت الهي است و حال آنكه او بر هر چيزي قدرت دارد، ((انه بكل شيء قدير)) فصلت 39 اين با حكمت خداوند منافات دارد كه در عين علم و قدرت بر حفظ و حراست از وحي نخواهد آنرا محفوظ نگاه دارد، يعني اراده اي نسبت به مصونيت آن از خطا و اشتباه نداشته باشد. زيرا هدف خداوند از ارسال وحي به آدميان ارائه راه صواب و حق به آنها بوده است. (شريفي، ص 103) «والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته»

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».