ابوطالب شخصيت مظلوم تاريخ

مشخصات كتاب

‏شماره كتابشناسي ملي : ايران
‏سرشناسه : اسلام‌پور كريمي، عسكري
‏عنوان و نام پديدآور : ابوطالب(ع) شخصيت مظلوم تاريخ/عسكري اسلام پور كريمي
‏منشا مقاله : پاسدار اسلام ،ش ۳۲۰ ، مرداد ۱۳۸۷ : ص ۲۹ - ۳۳
‏توصيفگر : ابوطالب بن عبدالمطلب، ‏، ۹۱؟ -‏۳قبل از هجرت.
‏توصيفگر : محمد(ص)، پيامبر اسلام، ‏۵۳ قبل از هجرت -‏ ۱۱ق.
‏توصيفگر : علي‌بن ابي‌طالب، ‏(ع)، امام اول، ‏‏۲۳ قبل از هجرت - ‏۴۰ ق.
‏توصيفگر : Ali ibn Abi-talib, Imam I
‏توصيفگر : اسلام
‏توصيفگر : سرگذشت‌نامه‌ها
‏توصيفگر : احاديث‌

مقدمه

ابوطالب (عليه‌السلام) عموي بزرگوار رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، پدر اميرالمؤمنين، علي (عليه‌السلام) بود. وي وصي «عبدالمطلب» و بزرگترين حامي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) بود. تاريخ زندگي او سراسر، پر از افتخارات بي‌نظير است. مردي كه به حق، پناهگاه دردمندان و محرومان بود. ايثار و اخلاص در وجود او تجسم پيدا كرده بود. ابرمردي كه «تاريخ»، فداكاري و استقامت‌هاي وي را در كسي جز در فرزندش «اميرالمؤمنين» سراغ ندارد! چنان كه دانشمند «اهل سنت»، ابن ابي الحديد، مي‌گويد: [1] «ابوطالب» و پدرش «عبدالمطلب»، بزرگ «قريش» و امير و سرور «مكه معظمه» بودند و مردم آن سامان و مهاجرين و مسافرين اين شهر تاريخي و زائران بيت خدا را پذيرايي و رهبري مي‌كردند. او يك لحظه از خدا غافل نبود؛ بلكه از جانشينان حضرت ابراهيم (عليه‌السلام)، قهرمان توحيد بود، و طبق پيشگويي‌هاي انبياي الهي، منتظر نبوت خاتم پيامبران (صلي الله عليه و آله) بود. از اين جهت، پيش از آن كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از مادرش متولد گردد، حضرت ابوطالب (عليه‌السلام) به رسالت وي ايمان داشت و هنگامي كه «فاطمه بنت اسد»، تولد پيامبر اسلام را به اطلاع وي رسانيد، و از غرايب امرش در هنگام زايمان او سخن گفت، «ابوطالب» فرمود: از اين كارها و چنين نوزادي تعجب مي‌كني؟ صبر كن، سي سال ديگر، تو نيز همانند وي را كه وزير و وصيش خواهد بود، به دنيا مي‌آوري! [2] . ابوطالب، فردي با ايمان و مقتدر بود كه پيامبر اسلام را از شر كفار قريش تا واپسين لحظات عمر حفظ كرد و از اين رهگذر، سهم بسزايي در پيشرفت اسلام داشت؛ اما علي رغم آن همه فداكاري‌ها و ايثارگري‌هايش، بعضي از مبغضين و متعصبين، نسبت به آن حضرت اسائه ادب نموده و در ايمان و اعتقادش دچار شك و ترديد گرديدند. در اين نوشتار، برآنيم به گوشه‌هايي از فضايل، ايثار و فداكاري، و دلايل ايمان آن بزرگ مرد اسلام، كه به حق مظلوم تاريخ است، اشاره نماييم.

تولد ابوطالب

اشاره

سي و پنج سال قبل از تولد پيامبر (صلي الله عليه و آله)، ابوطالب در خانه عبدالمطلب (شيبة الحمد) [3] به دنيا آمد؛ مادر او «فاطمه» دختر عمروبن عائذبن مخزوم بود.

نام ابوطالب

ابوطالب، (چنان كه رسم عرب است كه هر فردي داراي كنيه‌اي، مأخوذ از نام فرزند بزرگ مي‌باشد، با قرار دادن كلمه «اب» در مرد، و «ام» در زن) از لحاظ فرزند بزرگش طالب، مكني به ابوطالب شد؛ اما نام آن حضرت «عبدمناف» بود. برخي خيال كرده‌اند كه معني اين نام، «بنده بت» است؛ چنان كه صاحب قاموس گفته است: گويا مناف نام بتي از قريشيان بوده است. اما با اعتقاد به طهارت پدران اوصيا و پيشوايان، هرگز پذيرفته نمي‌شود كه نام بنده بت، بر حضرت ابوطالب گذاشته باشند؛ به ويژه آن كه بر حسب گفته صحاح اللغه و لغويين ديگر، كلمه «نوف» بر علو و فضيلت دلالت دارد. بنابراين عبد مناف، يعني عبدالعالي و بنده بلند مرتبه؛ نه بنده بت.

جلوه‌هايي از ايثار و فداكاري ابوطالب

هنگامي كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به دنيا آمد، پدرش، از دنيا رفته بود؛ از اين رو، كفالت او را جدش «عبدالمطلب» به عهده گرفت، و هنوز بيش از هفت سال از عمر وي نگذشته بود كه جدش نيز از دنيا رفت. عبدالمطلب در هنگام احتضار در جمع فرزندانش، ابوطالب را به عنوان كفيل پيامبر (صلي الله عليه و آله) معرفي كرد. چنان كه در منابع دست اول اسلامي آمده است: «رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هشت ساله بود كه جد بزرگوارش وفات يافت؛ عبدالمطلب در هنگام وفات، كفالت و نگهداري پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به ابوطالب سفارش و توصيه كرد. [4] چنان كه اين وصيت به زبان شعر نيز بيان شده است: اوصيك يا عبد مناف++ بعدي بموعد بعد ابيه فرد اي عبد مناف (ابوطالب)! نگهداري و حفاظتِ شخصي را كه مانند پدرش يكتاپرست است، بر دوش تو مي‌گذارم. ابوطالب در پاسخ گفت: پدرجان! محمد (صلي الله عليه و آله) هيچ احتياجي به سفارش ندارد؛ زيرا او فرزند من است و فرزند برادرم. (ابوطالب با عبدالله از يك مادر بودند). [5] . وقتي كه عبدالمطلب درگذشت، ابوطالب پيامبر (صلي الله عليه و آله) را پيش خود برد، و با اين كه ثروتي نداشت، اما بهترين سرپرست براي آن حضرت بود؛ علي (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «پدرم در عين ناداري، سروري كرد و پيش از او هيچ فقيري سروري نيافت.» [6] . ابوطالب نسبت به پيامبر (صلي الله عليه و آله) چنان دوستي و محبت شديدي ابراز مي‌داشت كه هيچ يك از فرزندان خود را تا آن اندازه دوست نمي‌داشت. در كنار پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌خوابيد و هر گاه بيرون مي‌رفت، او را نيز همراه خود مي‌برد و چنان دلبستگي شديدي به پيامبر (صلي الله عليه و آله) داشت كه نسبت به هيچ كس چنان نبود و خوراك خوب را مخصوص آن حضرت قرار مي‌داد. [7] . «ابن عباس» و ساير صحابه مي‌گويند: «حضرت ابوطالب رسول خدا را بسيار دوست مي‌داشت؛ به طوري كه او را از فرزندانش بيشتر دوست داشته، و بر آنان مقدم مي‌نمود! بنابراين هرگز از وي دورتر نمي‌خوابيد و خود هر جا مي‌رفت، او را نيز با خود مي‌برد.» [8] . علامه مجلسي (ره) نقل مي‌كند: «هرگاه رسول خدا در رختخوابش مي‌خوابيد، حضرت ابوطالب پس از آن كه همه مي‌خوابيدند، به آرامي او را بيدار مي‌كرد، و رختخواب علي را با وي جابه جا مي‌نمود، و فرزند خود و برادرانش را جهت حفاظت وي مأمور مي‌ساخت.» [9] . يعقوبي مي‌نويسد: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت شده است كه پس از وفات «فاطمه بنت اسد»، كه زني مسلمان و بزرگوار بود، فرمود: «اليوم ماتت امي»؛ امروز مادرم وفات كرد. و چون از ايشان پرسيدند: چرا براي فاطمه بنت اسد چنين بي‌تاب شده‌اي؟ فرمود: «او به راستي مادرم بود؛ زيرا كودكان خود را گرسنه مي‌گذاشت و مرا سير مي‌كرد. آنان را گردآلود مي‌گذاشت و مرا تميز و آراسته مي‌نمود، و راستي كه مادرم بود.» [10] . حضرت ابوطالب رسول خدا را از سن هشت سالگي به خانه خويش منتقل ساخت، و تا سن پنجاه سالگي رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، لحظه‌اي از ياري و حمايت او دست برنداشت و او را بر خود و فرزندانش مقدم مي‌داشت! و خطرهاي احتمالي را كه متوجه رسول خدا مي‌گرديد، خود و فرزندانش با جان و دل مي‌خريدند، و آن چنان فداكاري و ايثاري مي‌نمودند كه ملائكه و جبرئيل به آن‌ها مباهات مي‌كردند! در تاريخ آمده است كه كفار قريش بارها به حضرت ابوطالب مراجعه نموده و از او خواستند كه جلوي تبليغات پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را كه به نظر آنان اهانت به آيين و مقدسات بت‌پرستي بود، بگيرد. پس از چندين بار تذكر، سرانجام با اخطار و هشدار شديدتر پيش آمدند؛ به گونه‌اي كه جان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و حضرت ابوطالب مورد تهديد جدي قرار گرفت. در چنين موقعيتي ابوطالب با تمام قوا از رسول‌خدا حمايت كرد و گفت: «اذهب يا بن اخي فقل ما احببت فوالله لا اسلمك لشي ابدا»؛ [11] تو نگران نباش و به دنبال مأموريت الهي‌ات انجام وظيفه كن. به خدا سوگند! به هر قيمتي (ولو جان من در خطر باشد) دست از حمايت تو برنمي‌دارم! ابن ابي الحديد مي‌نويسد: «ابوطالب، كسي است كه پيامبر خدا را در دوران كودكي‌اش كفالت نمود و در بزرگي‌اش او را مورد حمايت قرار داد، و از شرارت كفار قريش جلوگيري كرد. وي در اين راه انواع سختي‌ها و گرفتاري‌ها را تحمل نمود، و بلاها را با جان و دل خريد، و در ياري و نصرت پيامبر و تبليغ آيينش با تمام وجود قيام كرد! آن چنان ايثار نمود كه «جبرئيل» در هنگام وفات او بر پيامبر نازل شد و خطاب كرد: ديگر از مكه خارج شو؛ زيرا ياور و كمك تو از دنيا رفته است!» [12] . شايان توجه است كه محدثين و مورخين «شيعه و سني» فداكاري‌هاي اين رادمرد اسلام را ثبت كرده‌اند، و احاديث و رواياتي را در اين باره نقل نموده‌اند، از آن جمله آورده‌اند كه: قريش از ابوطالب مي‌ترسيدند و احترامش را نگه مي‌داشتند. تا او زنده بود، خطر جدي رسول خدا را تهديد نمي‌كرد، اما پس از وفات او جسارت و خلافكاري‌ها به حدي رسيد كه خاك و شكمبه حيوانات را بر سر و شانه‌هاي مبارك رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مي‌ريختند! و در حال نماز و عبادت، به اذيت و آزار او و يارانش مي‌پرداختند؛ تا جايي كه رسول خدا فرمود: «ما نالت قريش مني شيئا اكرهه حتي مات ابوطالب»؛ كفار قريش نتوانستند با وجود عمويم «ابوطالب» كارهاي ناپسند به من انجام دهند، تا اين كه او وفات كرد. پس از وفات ابوطالب آن چنان عرصه را بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) تنگ كردند كه رسول خدا سال وفات «ابوطالب» و حضرت خديجه (عليهاالسلام) را كه مدتي بعد از رهايي از شعب ابي طالب رخ داد، «عام الحزن»، سال غم‌ها و اندوه، ناميد.... [13] .

بحث و تحليلي در ايمان ابوطالب

در فرهنگ قرآن، ايمان و عمل صالح توأمان مطرح است. هر جا سخن از عمل صالح در ميان است، ايمان نيز در كنارش طرح مي‌شود و در واقع، عمل صالح، آيينه ايمان و باورهاي دروني انسان مي‌باشد: «وَ مَن يَأتِهِ مُؤمِناً قَد عَمِلَ الصّالِحاتِ»؛ [14] هر كس نزد او با ايمان بيايد، در حالي كه كارهاي شايسته كرده باشد. ايمان، طرح دروني است و اعمال مؤمن، بر مبناي اين طرح بنا مي‌شود و شكل شايسته و مطلوب به خود مي‌گيرد: «كُلٌ يَعمَلُ عَلي شاكِلَتِهِ». [15] پس از ديدگاه قرآن، چهره واقعي اشخاص را بايد در سيماي اعمال و آيينه ايمان آن‌ها جستجو كرد و بر اين اساس، درباره آن‌ها به داوري نشست. يكي از چهره‌هاي نامداري كه داوري‌هاي متفاوتي را متوجه خود ساخته است، حضرت ابوطالب، پدر بزرگوار حضرت علي (عليه‌السلام) مي‌باشد. پيچيدگي شخصيت و سياست پيشگي پر رمز و راز او، باعث شده كه عده‌اي به انحراف شناخت و لغزش داوري در مورد ايشان دچار گرديده و شبهه و خدشه‌اي در ايمان ابوطالب ايجاد نمايند و وي را متهم به شرك كنند. اين گروه متعصب و مبغض نه تنها ابوطالب را بي‌ايمان مي‌دانند، حتي مي‌گويند كه پدر و مادر پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) نيز بي ايمان از دنيا رفته و (نعوذ بالله) در دوزخ «جمره» آتشند! [16] و حال آن كه به كرّات در منابع اصيل اسلامي وارد شده است كه هيچ يك از پدران و مادران معصومين (عليه‌السلام) مشرك نبودند؛ چنان كه علي (عليه‌السلام) مي‌فرمايند: «سوگند به خدا! كه نه پدر و نه اجدادم «عبدالمطلب و هشام و عبدمناف» هرگز بت را نپرستيدند؛ بلكه آنان به سوي «كعبه» نماز خواندند، و به آيين حضرت ابراهيم (عليه‌السلام)، قبل از اسلام، عمل مي‌كردند.» [17] . درباره ايمان آن حضرت كتاب‌هاي مستقلي نوشته شده و علماي بزرگ عامه و خاصه نيز اين موضوع را مورد توجه قرار داده، و به طور مبسوط از آن بحث نموده‌اند و بدون اغراق صدها حديث و نظر مثبت در ايمان آن حضرت در منابع اسلامي ثبت و ضبط است؛ چنان كه علامه مجلسي (ره) بيش از يكصد و پانزده صفحه، و با بيان هشتاد و پنج حديث در اين مورد، اين مسأله مسلّم تاريخي را مورد امعان نظر قرار داده، و ديدگاه‌ها و منابع بزرگ اهل سنت را نيز نقل نموده است. [18] همچنين صاحب الغدير در جلد هفتم و هشتم كتابش، صدها حديث را از منابع معتبر (شيعه و سني)، همراه با اعترافات محققين و مورخين آنان نقل نموده، و در بيش يكصد و ده صفحه، به تحقيق اين مطالب پرداخته است و با آن آگاهي و اشراف محققانه خود، از شخصيت مظلوم تاريخ، ابوطالب، دفاع نموده است. [19] . علما و انديشمندان و محققان اهل «سنت» نيز كم و بيش و به طور پراكنده، در كتاب‌هاي خود به ايمان حضرت «ابوطالب» اشاره نموده و معمولا نتيجه مثبت گرفته‌اند. هر چند بعضي‌ها نتوانسته‌اند بغض و دشمني خود را نسبت به ولايت علي (عليه‌السلام) و پدر بزرگوارش ناديده بگيرند. در اين ميان، به نظر مي‌رسد كه ابن ابي الحديد، بيش از ديگران به اين موضوع پرداخته و احاديث و قضاياي بسيار جالبي را نقل نموده، كه براي افراد حق‌جو سودمند است؛ اگر چه او نيز جزء افراد «متوقف» و سرگردان مي‌باشد! [20] گويا بيش از سه هزار شعر ابوطاب، در مدح رسول خدا و رسالتش، اين افراد متعصب و يا گروه مبغض را در مورد ايمان آن حضرت قانع نساخته است! و صدها حديث از رسول خدا و ائمه اطهار(عليه‌السلام) در اين مورد كافي نبوده است! و فقط به يك حديث ضعيف [21] كه به اعتراف خود آنان، راوي‌اش «مغيره بن شعبه»، مردي فاسق و مبغض اهل بيت و به ويژه علي (عليه‌السلام) است، تمسك نمودند و ابوطالب را (نعوذبالله) اهل آتش مي‌دانند! آيا منصفانه است كه كسي درباره ايمان ابوطالب شك و ترديد كند؟ و يا بالاتر از آن، او را مشرك معرفي نمايد؟ ابوطالب كسي است كه حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) را در خانه خود پرورش داد و در زمان رسالت او، از مال و حيثيت و موقعيت اجتماعي و سياسي خود، در راه ياري او كوتاهي نكرد. ابن ابي الحديد، مورخ و دانشمند معروف اهل سنت، در ضمن شرح فداكاري‌هاي حضرت ابوطالب، مي‌گويد: «يك نفر از علماي شيعه درباره ايمان ابوطالب كتابي نوشت و نزد من آورد كه من بر آن تقريظ بنويسم. من به جاي تقريظ، اين اشعار را كه شماره آن‌ها به هفت بيت مي‌رسد، در پشت كتابش نوشتم، كه مضمون بخشي از آن‌ها چنين است: «اگر ابوطالب و فرزندش علي (عليه‌السلام) نبودند، هرگز اسلام قد راست نمي‌كرد؛ پدر در مكه از آن حمايت كرد و فرزند در يثرب (مدينه)، جانش را نثار كرد.» [22] . او در راه حفظ پيامبر (صلي الله عليه و آله) لحظه‌اي از پا ننشست و سه سال در به دري و زندگي در كوه‌ها و دره‌ها را بر رياست و سيادت مكه ترجيح داد. او راضي بود تمام فرزندانش كشته شوند؛ ولي پيامبر (صلي الله عليه و آله) زنده بماند. در هنگام مرگ به فرزندان خود گفت: من محمد را به شما توصيه مي‌كنم؛ زيرا او امين قريش و راستگوي عرب، و حائز تمام كمالات است؛ آئيني آورد كه دل‌ها بدان گرايش پيدا كرد. آيا با اين وصف، باز مي‌توان درباره ايمان واعتقاد او ترديد كرد و اعمال او را، گواه و گوياي ايمانش ندانست؟ بايد دانست كه كردار نيك و پسنديده ابوطالب، نشأت يافته از ايمان سرشار و محكم و آهنين او مي‌باشد؛ و به حق بايد گفت كه ابوطالب شخصيت مظلوم تاريخ است؛ او نه تنها در زمان حياتش مورد ستم واقع شد، بلكه بعد از وفاتش نيز ستم‌هايي بر او روا داشتند؛ تا آن جا كه گروهي تصور كرده‌اند كه تعصب قومي، او را بر حمايت و ياري و فداكاري درباره پيامبر (صلي الله عليه و آله) واداشته است و اگر رشته خويشاوندي ميان او و برادر زاده‌اش نبود، او هرگز تا اين حد از او دفاع نمي‌كرد، ولي اين داوران جاهل تاريخ، از دو مطلب غفلت ورزيده‌اند: 1ـ درست است كه تعصب خويشاوندي گاهي انسان را تا لب پرتگاه مي‌كشاند، ولي رشته خويشاوندي سبب نمي‌شود كه انسان چهل و دو سال تمام از انساني دفاع كند و پروانه وار گرد وجود او بچرخد و خود و فرزندان و تمام فاميل را قرباني تعصب خويش سازد. از اين افراد مي‌پرسيم: مگر ابولهب ارتباط نزديك نسبي با پيامبر (صلي الله عليه و آله) نداشت؟ مگر ابولهب، عموي پيامبر نبود؟ چرا او بر اساس رابطه نسبي، برادر زاده خويش را ياري نكرد؟ نه تنها ياري نكرد، بلكه مانند مشركان ديگر و بدتر از آنان، درصدد آزار و شكنجه پيامبر برآمد و موضع خصمانه در برابر دين توحيدي اتخاذ كرد و در برابر رسول خدا با تمام توان ايستاد، تا جايي كه كلمات عتاب‌آميزي از سوي خدا درباره او و همسرش نازل شد. [23] . پس ايمان است كه به انسان، شجاعت، از خودگذشتگي، مقاومت و ايثارگري مي‌بخشد و نقش عوامل ديگر بسيار ضعيف و كمرنگ است و در شرايط حساس هرگز نمي‌تواند، تأثيرگذاري داشته باشد. 2ـ آنان سخنان و اشعار و سروده‌هاي آن حضرت را از نظر دور داشته و داوري بي‌پايه‌اي كرده‌اند؛ در صورتي كه اشعار جاودانه او (بيش از سه هزار بيت) حاكي از آن است كه محرك او بر اين دفاع همان عقيده راسخ او نسبت به فضيلت و كمال و به تعبير روشن‌تر، نبوت و رسالت او بود. آيا مي‌توان اشعار فراوان او را كه درباره عظمت برادرزاده و فضيلت و كمال و دعوت آسماني او سروده است، از نظرها دور داشت؟ اشعار و سروده‌هاي وي، كاملا بر ايمان و اخلاصش گواهي مي‌دهد كه به قسمتي از آن‌ها مي‌پردازيم: «اشخاص شريف و فهميده بدانند كه محمد (صلي الله عليه و آله) بسان موسي و عيسي، پيامبر و بسان آن‌ها راهنماست و هر فردي از پيامبران به امر پروردگار، منصب هدايت را به عهده مي‌گيرد. شما اوصاف او را در كتاب‌هاي آسماني با كمال درستي مي‌خوانيد، و اين گفتار صحيح است و رجم به غيب نيست...». [24] . شعر فوق و ده‌ها شعر ديگر كه در ديوان [25] وي و در لابه لاي تاريخ و نوشته‌هاي حديث و تفسير موجود است، گواهي است بر اين كه انگيزه او از دفاع پيامبر، همان عقيده خالص و اسلام واقعي او بوده، و هيچ محركي جز عقيده، و ايمان نداشته است. براي اثبات ايمان اين مرد بزرگ اسلام، علاوه بر ايثار و فداكاري‌هاي او و اشعار و سروده‌هايش، كه در شأن و عظمت دعوت نبوي و ايمان به حقانيت رسول خدا و فضائل او... مي‌باشد، شواهد و ادلّه فراوان ديگري نيز در منابع روايي شيعه و سني وجود دارد، كه به جهت رعايت اختصار، به ذكر چند روايت بسنده مي‌كنيم: 1) ابن ابي الحديد معتزلي مي‌گويد: با اسناد بسياري، برخي از عباس بن عبدالمطلب و بعضي از ابوبكر بن ابي قحافه، نقل كرده‌اند كه ابوطالب رحلت نكرد، مگر اين كه گفت: «لااله الا الله، محمد (صلي الله عليه و آله) رسول الله». [26] ابوبكر در سال هشتم هجرت، دست پدرش را كه نابينا بود، گرفت و به حضور رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آورد، و پس از گذشتن بيست و سه سال از رسالت آن حضرت ايمان آورد. [27] ابوبكر از ايمان وي خوشحال شد و گفت: اي پيامبر خدا! سوگند به خدايي كه تو را به حق مبعوث كرد، من به اسلام و ايمان عمويت «ابوطالب» بيش از اسلام پدرم خشنود گرديدم. ناگفته نماند كه اين فراز از سخنان خليفه اول، در كنار ده‌ها حديث ديگر كه مبني بر ايمان ابوطالب است، در منابع اهل سنت آمده است. 2) در تواريخ و سيره‌هاي «شيعه و سني» آمده است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) با خديجه و اميرالمؤمنين (عليهم‌السلام) مشغول خواندن نماز مستحبي بودند [28] ، «ابوطالب» و فرزندش «جعفر» نماز آنان را تماشا مي‌كردند. در اين هنگام، ابوطالب به جعفر گفت: «صل جناح ابن عمك»؛ برو در طرف راست پيامبر خدا نماز بگذار، و سپس به علي (عليه‌السلام) سفارش كرد: «اما انه لا يدعو الا الي خير فالزمه»؛ آگاه باش كه رسول خدا جز به راه نيك دعوت نمي‌كند. از او دست برندار. [29] . 3) علي (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «وقتي وفات پدرم، ابوطالب، را به رسول خدا خبر دادند، آن حضرت سخت گريست. سپس دستور داد: برو او را غسل داده و كفنش كن. خداوند او را ببخشد و رحمت كند.» [30] آن گاه آن حضرت خود تشريف آورده و در كنار جسد «ابوطالب» قرار گرفته و فرمود: «اي عموي بزرگوار! تو مرا در يتيمي كفالت نمودي، و در كودكي تربيت فرمودي، و در بزرگي‌ام ياري دادي؛ خداوند به تو پاداش خوبي مرحمت فرمايد.» [31] . ابن ابي الحديد معتزلي پس از ذكر اين مطالب مي‌نويسد: رسول خدا فرمود: «اما والله لا استغفرن لك و لا شفعن فيك شفاعه يعجب لها الثقلان»؛ من در مورد تو آن چنان از خدا طلب مغفرت و شفاعت مي‌نمايم، كه جن و انس از عظمت آن تعجب مي‌نمايند. [32] . و در همين مورد جبرئيل به محضر پيامبر (صلي الله عليه و آله) شرف ياب گرديد و خطاب كرد: خداوند شفاعت تو را در مورد شش نفر پذيرفته است: 1ـ مادرت «آمنه» كه تو را به دنيا آورده است؛ 2ـ پدر گرامي‌ات كه تو از صلب او متولد گرديده‌اي؛ 3ـ مرد بزرگواري چون «ابوطالب» كه تو را مورد حمايت خويش قرار داد؛ 4ـ جد پدري ات «عبدالمطلب» كه سرپرستي‌ات را عهده دار شد؛ 5ـ «حليمه بنت ابي ذويب» كه دايگي تو را بر عهده گرفت؛ 6ـ دوست دوران جاهليت تو كه مردي سخي و پناهگاه محرومان بود. [33] . 4ـ در روايتي از امام صادق (عليه‌السلام) كه چشم بصيرت به حقايق ايماني ابوطالب دارد (و به تعبير معروف «اهل البيت ادري بما في البيت)، آمده است: «مَثَل ابوطالب، مثل اصحاب كهف است كه ايمان خود را مكتوم مي‌داشتند و خدا به ايشان دو برابر پاداش عطا كرد.» [34] . 5ـ از امام باقر(عليه‌السلام) درباره ايمان ابوطالب سؤال شد، حضرت فرمود: «اگر ايمان ابوطالب در كفه ترازويي قرار گيرد و ايمان اين خلق در كفه ديگر نهاده شود، ايمان او برتر خواهد بود». [35] و همين ايمان برتر بود كه ابوطالب را واداشت كه حمايت‌هاي بي دريغ خود را از مقام رسالت و نبوت توحيدي دريغ نكند، وگرنه ارتباط نَسَبي و... نمي‌توانست چنين انگيزه نيرومندي در ابوطالب ايجاد نمايد. 6ـ امام صادق (عليه‌السلام) فرمود: هنگامي مادر اميرالمؤمنين، علي (عليه‌السلام)، تولد رسول خدا را به همسرش ابوطالب مژده داد، او نيز متقابلا فرمود: من هم به تو مژده مي‌دهم كه بعد از سي سال ديگر تو همانند او را كه فقط پيامبر نخواهد بود، به دنيا مي‌آوري. در حديث ديگري آمده است: «تتعجبين من هذا اتك تحبلين و تلدين بوصيه و وزيره»؛ يعني تو نيز «وصي» و «وزير» او را به دنيا مي‌آوري. [36] از اين روايات استفاده مي‌شود كه حضرت ابوطالب پيش از تولد رسول خدا به رسالت وي ايمان داشته است و از فاصله زماني او با وصيش باخبر بوده، و بدين گونه امامت فرزندش را نيز تأييد نموده است. 7ـ در روايتي از امام حسين (عليه‌السلام) وارد شده كه پدرش علي (عليه‌السلام) نقل مي‌كند كه روزي او (امام علي) در كنار خانه‌اش با جمعي نشسته بود. ناگاه مردي نادان سؤال كرد: يا اميرالمؤمنين! شما همچو مقام والايي داريد، در حالي كه پدرتان در آتش است! حضرت فرمود: ساكت شو؛ خدا دهانت را بشكند، اين چه سخني است؟ سوگند به كسي كه پيامبر را به حق مبعوث كرد، اگر پدرم در مورد همه گناهكاران روي زمين شفاعت كند، خداوند از او مي‌پذيرد. آيا پدر من در آتش است و حال آن كه سرنوشت مردم در بهشت و جهنم به اختيار فرزندش نهاده شده است...؟ [37] .

تذكر و نتيجه گيري

طرح ايمان ابوطالب ريشه سياسي دارد

بدون شك اگر يك دهم شواهد و دلائلي را كه مبني بر ايمان و اسلام «ابوطالب» است، درباره فرد ديگري دور از گود سياست، و كينه و بغض، بيان مي‌كرديم، تمام فرق اسلامي، اعم از سني و شيعه، به اتفاق، اسلام و ايمان وي را تصديق مي‌كردند؛ ولي چرا با بودن ده‌ها گواه محكم بر ايمان بزرگ مردي چون ابوطالب، تشكيك كرده و حتي حكم به كفر او داده‌اند؟ پاسخ: هدف از طرح اين مسأله، جز طعن در فرزندان ابوطالب و بالاخص اميرالمؤمنين، چيز ديگري نيست. گروهي متعصب مي‌خواهند با انكار ايمان ابوطالب، فضيلتي را درباره علي (عليه‌السلام) انكار كنند و اگر ابوطالب پدر علي (عليه‌السلام) نبود، هرگز اثبات ايمان او به يك دهم از شواهد و دلائلي كه درباره او وجود دارد، نياز نداشت. هدف از طرح اين گونه شبهات، اين است كه عقايد مردم نسبت به حاميان شماره يك اسلام، سست شود و به آن‌ها بدبين گردند و به تدريج نسبت به اصل هم ترديد نمايند. به عنوان مثال، اگر بنا باشد ايمان مردم به ابوطالب سست شود، از اين رهگذر گمراهي به وجود مي‌آيد و مردم نسبت به حامي اول اسلام بدبين مي‌شوند و اين به بالاتر هم سرايت مي‌كند. به نظر مي‌رسد كه به احتمال قوي، ترديد در ايمان ابوطالب از همين قانون و اقدام برخلاف ناشي شده است و عده‌اي را از شاهراه حقيقت منحرف كرده است و همين عده از روي اطمينان بي‌اساسي كه به زمام دار سياه‌كاري (چون معاويه) داشتند، وجود ارزنده‌اي چون ابوطالب را تكفير كرده‌اند. و بدون اين كه قدري بيشتر فكر كنند، بهترين حامي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را از حليه ايمان محروم داشته‌اند و بدين ترتيب خيانتي بزرگ مرتكب شده‌اند.

سؤال ديگر اين كه علت كتمان ايمان ابوطالب از زعماي قريش و ساير دشمنان چه بود؟

ابن ابي الحديد معتزلي در اين باره مي‌نويسد: «ابوطالب، بدين جهت ايمانش را در ميان دشمنان اسلام اظهار نكرد، تا آمادگي دفاعي بيشتري در ياري از رسول خدا داشته باشد، و اگر خود را مسلمان نشان مي‌داد، همانند ساير صحابه، نمي‌توانست در برابر خيانت‌هاي قريش كاري از پيش ببرد...». [38] البته اين گونه حركت‌ها در مواردي كه انسان در اقليت باشد، يك قانون عقلايي است كه انسان بتواند در لباس خصم براي اهداف خويش، كارآيي بيشتري داشته باشد؛ چنان كه «مؤمن آل فرعون» در لباس فرعونيان و طاغوت‌هاي آن زمان به ياري حضرت موسي (عليه‌السلام) شتافت و در برابر تصميم به قتل آن حضرت بپا خاست و آنان را از اين فكر ستمكارانه منصرف كرد؛ او گفت: «أ تَقْتُلونَ رجلاً أن يَقُولَ رَبِّيَ اللّهُ وَ قَد جاءَكُم بِالْبَيِّناتِ مِن رَبِّكُم...». [39] همچنين حضرت «شمعون»، وصي حضرت عيسي (عليه‌السلام)، از همين طريق به ياري فرستادگان آن حضرت شتافت، و شهر «انطاكيه» را از شر ضلالت و گمراهي نجات داد، و خود را به لباس صحابه و ياران پادشاه آن سامان درآورد. [40] . شيوه ذكر شده در صورت لزوم و تناسب زماني يك ضرورت عقلي و قرآني و اجتماعي بوده و احاديث زيادي در اين باره در منبع روايي آمده است؛ چنان كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «اصحاب كهف، ايمان واقعي خود را مخفي نگهداشته، و خود را كافر معرفي مي‌كردند؛ از اين رو، خداوند دو پاداش به آنان مرحمت فرمود، و همين طور عمويم «ابوطالب» در كنار قريش خود را با آنان هم كيش معرفي نمود و ايمان واقعي‌اش را پنهان داشت؛ خداوند به او نيز دو پاداش عطا خواهد كرد.» [41] . از مجموع مطالب ذكر شده، نتيجه مي‌گيريم كه اعمال شايسته و كردار والاي حضرت ابوطالب، گواه زنده و صادق ايمان اوست. او با تحمل سختي‌ها و شدايد فراوان دست از حمايت و ياري رسول خدا برنداشت. همه امكانات و قواي خويش را در اين راه سرمايه گذاري كرد و در برابر فشارهاي روزافزون مشركان با مهارت ايستادگي نمود و با تدبير نيرومند خويش، راه‌هاي مشكل و صعب العبور سياسي و اجتماعي را هموار كرد و با موقعيت خاص اجتماعي كه داشت، در راه حمايت برادرزاده خويش، از آن بهره جسته و هم چنان با ايمان ايستاد و زندگي كرد و با ايمان و شعار توحيد، چشم از دنيا فروبست. اما براي مصالح اسلام و مسلمانان و حمايت از آيين حيات بخش اسلام و شخص رسول خدا، ايمانش را از قريش و دشمنان اسلام مكتوم داشت.

پاورقي

[1] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 4.
[2] اصول كافي، ج 1، ص 452، ج 1و 3، روضة‌المتقين، ج 12، ص 221، بحارانوار، ج 35، ص 77، ج 14.
[3] از اين جهت او را «شيبة الحمد» ناميدند كه وقتي متولد شد، در سر او، مقداري موي سفيد بود، و به او «شيبه»، كه به معني پيري است، گفتند و به خاطر ويژگي‌هاي نيك اخلاقي كه داشت، واژه «حمد» كه در اين جا به معني ستودگي است، به آن افزودند.
[4] محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، قاهره، مطبعة الاستقامه، بي تا، ج 2، ص 32.
[5] همان.
[6] احمد بن اسحاق يعقوبي، تاريخ يعقوبي، مترجم: محمد ابراهيم آيتي، انتشارات علمي و فرهنگي، 1371، ج 1، ص 368.
[7] محمد بن سعد، الطبقات الكبري، قاهره، مطبعة نشر الثقافة اللاسلاميه، 1358 ق، ج 1، ص 101.
[8] الغدير، ج 7، ص 376.
[9] بحارالانوار، ج 35، ص 93. [
[10] احمدبن اسحاق يعقوبي، همان.
[11] الغدير، ج 7، ص 359 و 360؛ تاريخ ابن جرير طبري، ج 2، ص 67؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 64.
[12] ابن ابي الحديد، همان، ج 1، ص 29 و ج 14، ص 70.
[13] الغدير، ج 7، ص 376 ـ 373؛ شرح من لا يحضره الفقيه، ج 222؛ تاريخ كامل ابن اثير، ج 2، ص 91.
[14] طه/ 75.
[15] اسرا/ 84.
[16] ابن ابي الحديد، همان، ج 14، ص 66 و 67 و در حديث مجعول از پيامبر (صلي الله عليه و آله).
[17] بحارالانوار، ج 35، ص 81، ح 22؛ الغدير، ج 7، ص 387.
[18] بحارالانوار، ج 35، ص 183 ـ 68.
[19] علامه اميني، الغدير، جلد 7، از ص 413 ـ 331 و جلد 8، ص31 ـ 1.
[20] ابن ابي الحديد، همان، ج 14، ص 70.
[21] «و اما حديث الضحضاح من النار فانما يرويه الناس كلهم عن رجل واحد و هو «المغيرة بن شعبه» و بغضه لبني هاشم و علي الخصوص لعلي (عليه‌السلام) مشهور و معلوم و قصته و فسقه امر غير خاف»، ابن ابي الحديد، ج 14، ص 70.
[22] ابن ابي الحديد، همان، ج 14، ص 84.
[23] مسد / 5.
[24] مجمع البيان، ج 7، ص 37؛ الحجة، ص 57 ـ 56؛ سيره ابن هشام، ج 1، ص 352 و 353؛ مستدرك حاكم، ج 2، ص 623.
[25] ابوهفان عبدي، جامع ديوان ابوطالب كه 121 بيت از آن اشعار قصائد را آورده است. ابن هشام در سيره خود، ج 2، ص 286، 94 بيت و ابن كثير شامي در تاريخ خود، ج 3، ص 57ـ 52، 92 بيت از آن اشعار آورده است.
[26] سيره صحيح پيامبر اسلام، ج 2، ص 211، از معتزلي،شرح المنهج، ج 14، ص 71.
[27] ر.ك: الغدير، ج 7، ص 312.
[28] نمازهاي واجب پس از هجرت پيامبر (صلي الله عليه و آله) تشريع شده است.
[29] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 199؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 314؛ بحارالانوار، ج 35، ص 80، ح 20؛ الغدير، ج 7، ص 396.
[30] ابن ابي الحديد، همان، ج 14، ص 76؛ طبقات ابن سعد، به نقل از الغدير، ج 7، ص 372.
[31] بحارالانوار، ج 35، ص 68، ح 1.
[32] ابن ابي الحديد، همان، ج 16، ص 76.
[33] همان، ج 14، ص 67؛ بحارالانوار، ج 35، ص 108، ح 35.
[34] سيره صحيح پيامبر بزرگ اسلام، علامه جعفر مرتضي عاملي، ترجمه: حسين تاج آبادي، ج 2، ص 230، از كتاب امالي صدوق، ص 551.
[35] همان، ص 217، از الدّرجات الرفيعه، ص 49.
[36] بحارالانور، ج 35، ص 77، ح 14؛ اصول كافي، ج 1، ص 452، ح 1 و 3؛ روضة‌المتقين، ج 12، ص 221.
[37] بحارالانوار، ج 35، ص 110، ح 39.
[38] ابن ابي الحديد، همان، ج 14، ص 81.
[39] غافر/ 28.
[40] ر.ك: س يس / 14 و تفسيرهايش به ويژه تفسير مجمع البيان.
[41] ابن ابي الحديد، همان، ج 14، ص 70؛ بحارالانوار، ج 35، ص 72، ح 7؛ الغدير، ج 7، ص 380.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».