الامام علي بن ابي طالب عليه السلام

اشارة

نوع: كتاب
شابك: 964-5601-14-2
پديدآور: رحماني همداني، احمد1318-
عنوان و شرح مسئوليت: الامام علي بن ابي طالب عليه السلام [منبع الكترونيكي] / احمد الرحماني الهمداني؛ ترجمه حسين استاد ولي
ناشر: موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)
توصيف ظاهري: 1 متن الكترونيكي: بايگاني HTML؛ داده هاي الكترونيكي (978 بايگاني: 2794.8KB)
يادداشت: كتابنامه به صورت زيرنويس
موضوع: علي بن ابي طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق.
احاديث
فضايل
شناسه افزوده: استادولي، حسين 1331- مترجم

مرواريدهاي غلتان و ميوه‌هاي دستچين

مرواريدهاي غلتان و ميوه هاي دستچين سخن از شخصيت امام علي عليه السلام سخن از خورشيد گفتن است. با چه زباني توان او را ستود؟ كه نام (علي) به تنهايي بسنده است كه همه فضائل انساني را در برابر ديدگان مجسم كند! شخصيت او چندان گسترده است كه رسول گرامي حق صلي الله عليه و آله و سلم درباره او فرمود:
(اگر همه درختان قلم، همه درياها مركب، همه پريان حسابگر و همه آدميان نويسنده شوند، هرگز فضائل علي بن ابي طالب را شمار نتوانند نمود) (1).
شاعري گويد:
علي علا فوق السماوات قدره * و من فضله نال المعالي الامانيا فأسس بنيان الولاية متقنا * وحاز ذو واالتحقيق منه المعانيا (2) (قدر و پايه علي از آسمانها فراتر است، و صفات عالي انساني آرزوي خود را از فضل علي برآوردند)!
(علي پايه هاي ولايت را استوار ساخت، و اهل تحقيق از طريق او به معاني
(1) - بحار الانوار 38 / 197.
(2) - فرائد السمطين 1 / 14.
(١٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، النوم (1)، كتاب فرائد السمطين (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
بلند دست يافتند).
صاحب بن عباد گويد:
وقالوا: علي علا قلت: لا * فان العلا بعلي علا (گويند: علي به مقامات شامخي به رفته است. گفتم: نه، بلكه اين مراتب شامخ انساني است كه والايي خود را از علي گرفته است).
ابن ابي الحديد گويد:
وفوز علي بالعلي فوزها به * وكل الي كل مضاف و منسوب (كاميابي علي به مقامات بلند، كاميابي آنها از علي است، و هر يك به ديگري نسبت مي‌برند).
مهدي جوهري گويد:
تعداد مجد المرء منقصة * اذا فاقت مزاياه من التعداد (هر گاه مزاياي كسي از حد شمار فراتر رود، بر شمردن مجد و مزاياي او عيب و نكوهش او است).
شيخ كاظم ازري گويد:
لك في مرتقي العلي والمعالي * درجات لا يرتقي ادناها خصك الله في مآثر شتي * هي مثل الاءعداد لا يتناها ليت عينا به غير روضك ترعي * قذيت واستمر فيها قذاها لك نفس من جوهر اللطف صيغت * جعل الله كل نفس فداها (تو را در مقامات بلند و پسنديده پايه هايي است كه اميد دست يافتن به فروترين آنها در كسي نيست).
(خداوند تو را به افتخارات بزرگي ويژه ساخته كه به سان عددها نامتناهي اند).
(كاش آن ديده اي كه در غير سبزه زار تو مي‌گردد خاري در آن بخلد كه
(١٤)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الزيارة (1)
پيوسته در آن بماند).
(جان تو را از جوهر لطف قالب زده اند، خداوند همه جانها را فداي تو كناد).
محمد حميري گويد:
ولايته هي الاءيمان حقا * فذرني من أباطيل الكلام (دوستي و پيروي او ايمان راستين است، پس ديگر سخنان باطل را به رخ من مكش).
حجر بن عدي به قاتل خود گفت:
اگر سر آن داري كه فرزندم را بكشي او را پيش از من گردن بزن! جلاد فرزند را گردن زد. به حجر گفتند: در داغ فرزندت شتاب كردي؟! گفت: بيم آن داشتم كه چون برق شمشير را بر گردن من ببيند، بهراسد و دست از ولايت علي عليه السلام بردارد و آن گاه ميان من و او در اقامتگاه جاويد كه خداوند صابران را وعده فرموده جدايي افتد (1).
معاويه به ابوالطفيل گفت:
(روزگار از مهر علي براي تو چه به جاي نهاد؟ گفت: همان مهري كه مادر موسي به كودك خود داشت، و با اين حال، عذر تقصير به پيشگاه خدا ميبرم (2)! معاويه به عدي بن حاتم گفت:
صبر تو در فراق علي چگونه است؟ گفت: چون صبر مادري كه فرزند دلبند او را در دامنش سر ببرند، كه هرگز آب ديده اش خشك نمي‌شود و سرشكش از باريدن باز نمي‌ماند (3).
(1) - المجالس السنية 3 / 86.
(2) - همان / 93.
(3) - سفينة البحار 2 / 170.
(١٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، حجر بن عدي الكندي (1)، عدي بن حاتم (1)، الصبر (1)، القتل (1)، السفينة (1)
امير مؤمنان عليه السلام پس از روزگاري دراز يكي از شيعيان خود را ديد كه آثار پيري در او نمايان بود و هنوز تند و چالاك راه مي‌رفت، فرمود: اي مرد، سن تو بالا رفته! گفت: در اطاعت تو اي امير مؤمنان. فرمود: هنوز تند و چالاك هستي!
گفت: بر ضد دشمنان تو اي امير مؤمنان. فرمود: هنوز در تو رمقي مي‌بينم! گفت:
آن هم در اختيار توست اي امير مؤمنان (1).
عمرو بن حمق خزاعي به آن امام عرضه داشت:
به خدا سوگند، اگر مرا تكليف كني كه كوههاي گران از جاي بركنم و تا جان در بدن دارم آب انبوه درياها را بكشم و تيغي به دست گيرم تا دشمنانت را پراكنده سازم و دوستانت را ياري دهم، باز هم اميد نميبرم كه توانسته باشم حق تو را آن گونه كه بايد، بگزارم (2).
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
خداوند اين خلق را عذاب نمي‌كند مگر به گناه عالماني كه درباره فضل علي و خاندان او عليهم السلام حق پوشي مي‌كنند! هش داريد، كه گذشته از پيامبران و رسولان الهي هيچ كس برتر از شيعيان علي عليه السلام بر روي زمين راه نمي‌رود، آنان كه امر او را هويدا مي‌كنند و فضل او را نشر مي‌دهند، آنانند كه غرق رحمت الهي مي‌شوند و فرشتگان برايشان آمرزش مي‌طلبند، واي، همه واي بر هر كه درباره او حق پوشي كند (3).
امام صادق عليه السلام فرمود:
در دنيا تنها دو كس خير مي‌برند: مردي كه هر روز بر كارهاي نيك خود بيفزايد، و مردي كه گناهانش را با توبه جبران كند، اما كجا مي‌تواند توبه كند، به
(1) - بحار الانوار 42 / 186.
(2) - اختصاص / 11.
(3) - الدمعة الساكبة / 82.
(١٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإختيار، الخيار (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
خدا سوگند، اگر چندان به سجده رود كه گردنش بشكند خداوند از او نمي‌پذيرد مگر با ولايت ما خاندان (1).
امام علي بن موسي عليهما السلام فرمود:
بهترين عملي را كه عالم از دوستان و پيروان ما براي روز فقر و نياز و ذلت و مسكنت خود پيش مي‌فرستد آن است كه در دنيا درمانده اي از دوستان ما را از دست يكي از دشمنان ما كه دشمن خدا و رسول او است برهاند، چنين كسي همين كه از گور سربرآورد فرشتگان صف به صف او را از لب گور تا جايگاهش در بهشت الهي بر روي بالهاي خويش مي‌برند و به او گويند: مرحبا به تو، خوشا به حال تو اي كه سگهاي درنده را از مردمان نيكوكار مي‌راندي، و اي كسي كه در حق امامان پاك تعصب مي‌ورزيدي (2).
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
خداوند براي برادرم علي فضائل بي شماري قرار داده است، هر كه يكي از فضائل او را از روي اعتقاد بازگويد خداوند گناهان گذشته دور و نزديك او را بيامرزد. و هر كه يكي از فضائل او را بنويسد تا زماني كه نقشي از آن نوشته باقي است پيوسته فرشتگان براي او آمرزش مي‌طلبند. و هر كه به يكي از فضائل او گوش فرا دهد خداوند گناهاني را كه با گوش انجام داده بيامرزد. و هر كه به نوشته اي از فضائل او بنگرد خداوند گناهاني را كه با چشم انجام داده بيامرزد.
سپس فرمود: نگاه به علي عبادت است، ياد علي عبادت است و خداوند ايمان هيچ بنده اي را نمي‌پذيرد جز با ولايت او و بيزاري از دشمنان او (3).
(١) - وسائل الشيعة ١١ / 360.
(2) - احتجاج 2 / 235.
(3) - مناقب خوارزمي / 2 فرائد السمطين 1 / 19، كفاية الطالب گنجي شافعي 1 / 18، ينابيع المودة / 121.
(١٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)، كتاب فرائد السمطين (1)، الخوارزمي (1)
علامه مظفر در تأييد اين حديث گويد:
كسي كه وجودش تمامي ايمان و يك ضربتش با عبادت جن و انس برابر است، اين سخن درباره او مبالغه نيست، آيا چنين سخني درباره نفس پيامبر و برادر او و همتاي قرآن مبالغه مي‌تواند بود؟!
صفحه(١٨)

پيشگفتار

به نام خداوند بخشنده مهربان سپاس خدايي را كه ستايش را كليد ياد و سبب قرب خويش ساخت، و سلام و درود پياپي بر پيامبر او نور انوار، و محرم اسرار، سرور با كرامت ما ابو القاسم محمد مصطفي، و بر خاندان او كه مهرهاي تابان و ماه‌هاي درخشان اند، آنان كه نورشان مشتق از نور خداست، آنان كه خداوند علم انبيا، عزت اوليا و سر اصفيا را در برابر علم و عزت و سر ايشان به س ان قطره اي در برابر دريا نهاده است، آنان كه اساس دين و اركان يقين اند، افراط گران تندرو به آنان باز مي‌گردند، و كند روان وامانده بديشان مي‌پيوندند، آيات برگزيده قرآن در شأن ايشان است، و خود زبان راستي و زمام درستي اند، به ويژه بر وصي امين او كه خداوند دوستي و اعتقاد به ولايت او را سرلوحه نامه هر مؤمني ساخته است، همان كه انبيا و اوصيا را ياور بود، و فرشتگان و روحانيان عالم بالا را آموزگار، اصل درخت طوبي است و حقيقت سدرة المنتهي، مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم را هم نور، و حسن مجتبي و حسين - شهيد اشك - را پدر، و فاطمه زهرا را همسر. درود خدا بر همه آنان باد، و نفرين خدا بر همه دشمنانشان از آغاز تا انجام روزگار.
بارالها، تو را سپاس كه شكر خود در دل من افكندي، و مرا از دوستان رهبران دين خود ساختي.
(١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الشهادة (1)، النوم (1)
بارالها، ما به تو و همه پيامبران تو و به محمد صلي الله عليه و آله و سلم و دين او گرويديم و از نوري كه با او فرود آمده پيروي نموديم.
خداوندا، باور دارم كه وعده تو درست است و گفتارت راست، و رستاخيز بي گمان فرا خواهد رسيد و ترديدي در آن نيست.
خداي من، مولايم، سرورم، ما را از واليان دين و حاميان آيين و حجتهاي تو بر آفريدگانت اين خبر رسيده است كه: (هر كه نسيم آرام بخش دوستي ما خاندان را در قلب خود مي‌يابد مادر خود را فراوان دعا كند)، اي پروردگار و مولاي من، به نامهاي نيكويت سوگند كه من چنين نسيمي را در خويش احساس مي‌كنم، خداوندا، به جود و منت و رحمتت، پدر و مادر مرا بيامرز و آنان را به پاس تربيت صحيح من در كودكي در آغوش مهر و رحمت خويش جاي ده.
خداوندا، من آن گويم كه آن شاعر عاشق علي عليه السلام گفت:
لاعذب الله امي إنها شربت * حب الوصي وغذتنيه باللبن وكان لي والد يهوي أباحسن * وصرت من ذي وذاأهوي أباحسن (مادرم را عذاب خدا در نگيراد كه جام عشق علي پيمود و از راه شير به كام منش فرو ريخت. و پدري داشتم شيفته ابو الحسن علي، و مرا شيفتگي علي از اين پدر و مادر به ارث است).
خداوندا، مولايم، سرورم، بزرگ استادم آية الله مولي علي معصومي همداني، آن عارف آگاه را غريق رحمت خود ساز كه علامه روزگار خود بود و مركز دايره درس فقه و عشق خاندان رسالت. آمين يا رب العالمين.
خداوندا، اين نوشته ناچيز را به نشانه خلوص گير، و آن را ذخيره روز بي كسي من ساز، اي آفريدگار بندگان، كه تويي كريم و بخشنده و بهترين كسي كه دست نياز به درگاه او بر آرند و نيازمندان را با دست پر روانه سازد، اي مهربان ترين مهربانان.
اين بنده گنهكار و خاك پاي ولايت مندان ائمه اطهار، احمد رحماني همداني گويد: خداوند تكاليفي را بر عهده ما نهاد نه از آن رو كه نيازي به آن داشت چرا
(٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الجود (1)، الكرم، الكرامة (1)

اركان اسلام

كه خداي بلند مرتبه شكوهمند را نه از طاعت فرمانبران سودي عايد شود و نه از گناه نافرمانان زياني رسد، بلكه از روي لطف و رحمت و منت نماز و حج و زكات و روزه و جهاد و ولايت را بر ما واجب نمود و هر كدام را شأن و جايگاهي ويژه داد.
نماز خداوند نماز را واجب نمود و آن را از اركان اسلام و ستون دين و چهره آيين خود ساخت، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
(عمود دين نماز است، و نماز نخستين عملي است كه مورد دقت قرار مي‌گيرد، اگر درست بود به باقي اعمال بنده رسيدگي مي‌شود، و اگر نه، نه) (1).
امام صادق عليه السلام فرمود: (نخستين چيزي كه بنده بدان سبب مورد محاسبه قرار مي‌گيرد نماز است، اگر پذيرفته شد اعمال ديگرش نيز پذيرفته مي‌شود، و اگر مردود شد ساير اعمالش نيز مردود خواهد شد). (2) (يونس بن يعقوب گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي‌فرمود: يك حج از همه دنيا برتر است، و يك نماز واجب از هزار حج برتر).
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (هر چيزي را چهره اي است، و چهره دين شما نماز است) (3).
زكات و زكات را براي پيرايش آلودگيهاي نفس، رشد و باروري روزي، آزمايش
(١) - وسائل الشيعة ٣ / 23.
(2) - همان 3 / 22.
(3) - همان 3 / 16.
(٢١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، يونس بن يعقوب (1)، الحج (3)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)

نماز، زكات

كه خداي بلند مرتبه شكوهمند را نه از طاعت فرمانبران سودي عايد شود و نه از گناه نافرمانان زياني رسد، بلكه از روي لطف و رحمت و منت نماز و حج و زكات و روزه و جهاد و ولايت را بر ما واجب نمود و هر كدام را شأن و جايگاهي ويژه داد.
نماز خداوند نماز را واجب نمود و آن را از اركان اسلام و ستون دين و چهره آيين خود ساخت، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
(عمود دين نماز است، و نماز نخستين عملي است كه مورد دقت قرار مي‌گيرد، اگر درست بود به باقي اعمال بنده رسيدگي مي‌شود، و اگر نه، نه) (1).
امام صادق عليه السلام فرمود: (نخستين چيزي كه بنده بدان سبب مورد محاسبه قرار مي‌گيرد نماز است، اگر پذيرفته شد اعمال ديگرش نيز پذيرفته مي‌شود، و اگر مردود شد ساير اعمالش نيز مردود خواهد شد). (2) (يونس بن يعقوب گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي‌فرمود: يك حج از همه دنيا برتر است، و يك نماز واجب از هزار حج برتر).
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (هر چيزي را چهره اي است، و چهره دين شما نماز است) (3).
زكات و زكات را براي پيرايش آلودگيهاي نفس، رشد و باروري روزي، آزمايش
(١) - وسائل الشيعة ٣ / 23.
(2) - همان 3 / 22.
(3) - همان 3 / 16.
(٢١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، يونس بن يعقوب (1)، الحج (3)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)

حج، روزه

توانگران و كمك به تهيدستان واجب ساخت. امام صادق عليه السلام فرمود: (اگر مردم زكات مالهاي خود را مي‌پرداختند هيچ مسلماني تهيدست و نيازمند باقي نمي‌ماند و با سهمي كه خدا براي او واجب نموده بي نياز مي‌شد. مردم، تهيدست و نيازمند و برهنه نشدند جز به گناه توانگران) (1).
حج و حج را به عنوان پشتوانه دين، ميهماني و زيارت خدا، جهاد ضعيفان، حفظ مصالح دين و دنياي مردم و آشنايي ملتها با يكديگر واجب نمود. هشام بن حكم گويد: از امام صادق عليه السلام از فلسفه حج پرسيدم، امام عليه السلام در ضمن بيانات خود فرمودند: (خداوند آفريدگان را آفريد و آنان را از امور دين و طاعت و مصلحت امور دنيوي به مقدار لازم فرمان داد و از جمله به حج، تا مردم از سراسر عالم از خاور و باختر گرد آيند و با هم آشنايي يابند) (2).
روزه و روزه را براي پالايش بدن، احساس تشنگي و گرسنگي، جلوگيري از شهوتها و خواهشهاي نفس و پرورش اراده واجب ساخت. امام علي بن موسي الرضا عليه السلام فرمود: (مردم را فرمان روزه دادند تا درد گرسنگي و تشنگي را بچشند و از اين رهگذر بر فقر و تهيدستي آخرت راه برند (و به فكر چاره افتند) (3).
(١) - وسائل الشيعة ٦ / 4.
(2) - همان 8 / 9.
(3) - همان 7 / 4.
(٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الحج (3)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)

جهاد

امام صادق عليه السلام فرمود: (هر چيزي را زكاتي است، و زكات بدنها روزه است) (1).
جهاد و جهاد را واجب ساخت تا امت اسلام در زمين بگردند، و آن را دري به سوي بهشت، و مايه عزت پدران و سرافرازي فرزندان ساخت. عثمان بن مظعون گويد: (به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عرضه داشتم: مرا نفس وسوسه مي‌كند كه سر به بيابان گذارم و در كوهها به سر برم، فرمود: اي عثمان، چنين مكن، زيرا سياحت امت من جنگ و جهاد است) (2).
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (بجنگيد تا مجد و عظمت را براي فرزندان خود به ارث گذاريد).
امام باقر عليه السلام فرمود: (همه خوبيها در شمشير و زير سايه شمشير است) (3).
پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (اسبان جنگجويان، اسبان آنها در بهشت است) (4).
علي عليه السلام فرمود: (جهاد دري از درهاي بهشت است كه خداوند آن را به روي دوستان ويژه خود گشوده است) (1).
پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (هر كه بميرد و نجنگيده باشد و در انديشه جنگ هم نبوده باشد با نوعي از نفاق مرده است) (2).
(١) - وسائل الشيعة ٧ / ٣.
(٢) - همان ١١ / ١٠.
(٣) - همان ١١ / ٩.
(٤) - همان ١١ / ١١.
(٥) - نهج البلاغة، خطبة ٢٧.
(٦) - منتهي المطلب، علامه حلي، كتاب الجهاد.
(٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عثمان بن مظعون (1)، كتاب منتهي المطلب للعلامة الحلي (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)، كتاب نهج البلاغة (1)

ولايت

ولايت و ولايت را واجب نمود و آن را كليد راه خود و رهنماي همه احكام و واجبات قرار داد.
برادران، دوستان و عزيزان! من خداوند و پيامبران و فرشتگان و اولياي او را گواه مي‌گيرم كه معتقدم هر كس به ولايت علي بن ابي طالب و اولاد معصوم او - كه درود خدا بر همگي آنان باد - معترف باشد به توحيد و ولايت خدا و ولايت و رسالت محمد صلي الله عليه و آله و سلم اعتراف نموده، و هر كه جامه ولايت علي و اولاد گرامي او را از تن در آورد جامه ولايت خدا و رسولش را از تن در آورده است، زيرا خداي بزرگ ولايت علي عليه السلام را در جايگاهي نهاده كه اگر به مردم ابلاغ نگردد به منزله آن است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسالت الهي را انجام نداده و پيام خدا را به گوش مردم نرسانيده است، و بديهي است كه اگر رسالت الهي تبليغ نشده باشد اصلا اسلام تبليغ نگرديده است.
خواننده گرامي، به ديده انصاف به اين آيه بنگر و گفتار مفسران اهل سنت را درباره آن ملاحظه كن:
يا أيها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس ان الله لايهدي القوم الكافرين (3).
(اي پيامبر، آنچه را كه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده به مردم برسان، كه اگر نرساني اداي رسالت نكرده اي، و خداوند تو را از گزند مردم نگاه مي‌دارد، خدا گروه كافران را راه نمي‌نمايد).
شهاب الدين آلوسي (م 1270) گفته اند: مراد آيه آن است كه اگر پيامي را كه
(1) - سوره مائده / 67.
(٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، علي بن أبي طالب (1)
اينك به تو گفته اند نرساني گويي اصلا تبليغ رسالت نكرده اي (1).
و نيز گويد:
ابن عباس گفته است: اين آيه درباره علي عليه السلام نازل شد، آنجا كه خداي سبحان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را دستور داد كه مردم را از ولايت علي عليه السلام آگاه كند (در روز غدير خم)، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بيم آن داشت كه مردم بگويند: جانب پسر عموي خود را گرفت و به او تمايل نشان داد، و در اين باره بر او طعن زنند، پس خداوند اين آيه را به او وحي كرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روز غدير خم به معرفي ولايت علي عليه السلام برخاست و دست او را گرفت و گفت: (هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي او است، خداوندا، دوست او را دوست بدار، و دشمن او را دشمن باش) (2).
شيخ محمد عبده گويد: ابن ابي حاتم وابن مردويه وابن عساكر از ابي سعيد خدري روايت كرده اند كه: اين آيه در روز غدير خم درباره علي بن ابي طالب عليه السلام نازل شده است (1).
جلال الدين سيوطي گويد: ابن مردويه از ابن عباس روايت نموده كه گفت: ما در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين آيه را چنين مي‌خوانديم:
(يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك (أن عليا مولي المؤمنين)..).
و نيز به سندش از ابو سعيد خدري آورده كه گفت: اين آيه در روز غدير خم بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد (2).
(١) - تفسير روح المعاني ٦ / ١٨٩.
(٢) - همان، ص ١٩٣. و همين مطلب در شواهد التنزيل ١ / ١٩٢ از ابن عباس و جابر بن عبد الله انصاري آمده است.
(٣) - تفسير المنار ٦ / ٤٦٣.
(٤) - تفسير الدر المنثور ٢ / 298.
(٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، عبد الله بن عباس (3)، جلال الدين السيوطي الشافعي (1)، إبن عساكر (1)، غدير خم (3)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، كتاب تفسير المنار لمحمد عبده (1)، جابر بن عبد الله (1)
فخر رازي (م 606) گويد: مفسران در سبب نزول اين آيه وجوهي گفته اند …
وجه دهم: اين آيه در فضيلت علي بن ابي طالب عليه السلام نازل شده است. چون اين آيه نازل شد پيامبر دست او را گرفت و گفت: (هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي او است، خداوندا! دوست او را دوست بدار، و دشمن او را دشمن باش). عمر، علي را ديد و گفت: (گوارايت باد اي پسر ابو طالب، تو مولاي من و مولاي هر مرد و زن مؤمني شدي)! و اين قول ابن عباس وبراء بن عازب و محمد بن علي امام باقر) عليه السلام است (1).
حافظ ابو القاسم حسكاني گويد: ابو اسحاق حميدي گويد: اين آيه درباره علي بن ابي طالب عليه السلام نازل شد (2).
اينك براي تكميل بحث، نظر علامه طباطبائي رحمه الله را مي‌آوريم:
اين كه نرساندن اين پيام (ولايت) مستلزم نرساندن احكام ديگر است تنها به خاطر اهميت آن است و چنين مي‌رساند كه رابطه آن با ساير احكام به گونه اي است كه اگر بدان بي توجهي شود در حقيقت به ساير احكام بي توجهي شده و احكام مانند جسمي بي روح گرديده كه فاقد حيات و حس و حركت است. در اين صورت آيه كاشف از آن است كه خداي سبحان پيامبر خود صلي الله عليه و آله و سلم را مأمور حكمي نموده كه امر دين بدان كمال مي‌يابد و بر كرسي قرار مي‌نشيند. بديهي است كه در چنين امر مهمي انتظار رود كه مردم با آن مخالفت كنند و كار را بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چنان واژگون سازند كه بنايي كه از دين ساخته ويران شود و اجزاي آن از هم بپاشد. اين مطلب را پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به خوبي حدس مي‌زد و بر اين دعوت از مردم بيم داشت، و پيوسته تبليغ آن را به تأخير مي‌انداخت تا موقعيتي مناسب
(١) - تفسير فخر رازي ١٢ / ٤٩.
(٢) - شواهد التنزيل ١ / 188.
(٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عبد الله بن عباس (1)، محمد بن علي (1)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)

حديث غدير

و فضاي امني بيابد بدان اميد كه دعوتش ثمر بخشد و كوشش بي دريغش هدر نرود. اما خداوند او را به تبليغ سريع دستور داد و اهميت حكم را به او گوشزد نمود و وعده داد كه او را از گزند مردم نگاه دارد (يعني حضرتش را نگاه داشت از اين كه در معرض تهمت قرار گيرد و بگويند او سلطان است نه پيامبر، و اگر نه خوف پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر خودش نبود) … و اين بيان تأييد مي‌كند رواياتي را كه از طريق عامه و خاصه رسيده كه اين آيه درباره ولايت علي عليه السلام نازل شد و خداوند امر به تبليغ آن فرمود، و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بيم داشت كه او را در مورد پسر عمويش متهم كنند (1) …
حديث غدير 1 - ابن كثير گويد: ابو جعفر محمد بن جرير طبري صاحب تفسير و تاريخ نسبت به حديث غدير اعتناي فراوان داشته و دو جلد كتاب درباره آن گرد آورده وطرق والفاظ آن را در آنها آورده است. (2) 2 - علامه اميني رحمه الله گويد: علامه مقبلي كه در جلد 1 ص 142 شرح حال او را آورديم بعد از ذكر طرق اين حديث گويد: اگر چنين حديثي امر معلومي نباشد پس هيچ امر معلومي در دين نخواهيم داشت.
و سيد امير محمد صنعاني كه در كتاب (الروضة الندية شرح تحفة العلوية) نام او آمده گويد: حديث غدير در نزد بيشتر پيشوايان علم حديث، متواتر است.
حافظ ذهبي در كتاب (تذكرة الحفاظ) در شرح حال طبري گويد: محمد بن جرير طبري درباره آن كتابي نوشته است، و من بر آن اطلاع يافتم و از كثرت طرق آن
(١) - تفسير الميزان ٦ / ٤٧.
(٢) - البداية والنهاية ١ / 208.
(٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب تذكرة الحفاظ للذهبي (1)، محمد بن جرير (2)، تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (1)، كتاب البداية والنهاية (1)
در شگفت ماندم. (1) 3 - علامه شيخ قندوزي گويد: از ابو المعالي جويني ملقب به امام الحرمين كه استاد ابوحامد غزالي بوده است نقل است كه تعجب مي‌كرد و مي‌گفت: در بغداد كتابي را در دست صحافي ديدم كه شامل روايات حديث غدير خم بود و بر روي آن نوشته بود: جلد بيست و هشتم از طرق حديث (من كنت مولاه فعلي مولاه)، و پس از آن جلد بيست و نهم شروع خواهد شد. (2) 4 - علامه ابن مغازلي شافعي (م 483) گويد: از شهربن حوشب از ابوهريره روايت است كه گفت: هر كه روز هيجدهم ذي حجه را روزه بدارد ثواب شصت ماه روزه براي او نوشته شود، و آن روز غدير خم است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دست علي بن ابي طالب را گرفت و فرمود: آيا من به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: چرا، اي رسول خدا. فرمود: (هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي او است). عمر بن خطاب گفت: به به به تو اي علي بن ابي طالب كه مولاي من و مولاي هر مؤمني گشتي! آن گاه خداوند اين آيه را فرستاد: اليوم اكملت لكم دينكم. (3) و زيد بن ارقم گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه من ولي او هستم علي ولي او (يا مولاي) او است.
وابوسعيد خدري گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي او است. خداوندا، دوست او را دوست بدار و با دشمنش دشمن باش. (4)
(١) - الغدير ١ / 157 - 158.
(2) - ينابيع المودة / 34.
(3) - مناقب ابن مغازلي / 19. و آيه در سوره مائده / 3 (4) - مناقب ابن مغازلي / 20.
(٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، علي بن أبي طالب (2)، مدينة بغداد (1)، زيد بن أرقم (1)، الجويني (1)، غدير خم (2)، الحج (1)، كتاب ينابيع المودة (1)
ابو القاسم فضل بن محمد گويد: اين حديث صحيحي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، و حديث غدير خم را از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزديك صد نفر كه عشره مبشره (ده تني كه رسول خدا بشارت بهشت به آنان داده) از آنانند روايت كرده اند، و آن حديث ثابتي است و ايرادي براي آن نمي‌شناسم، و اين فضيلت خاص علي عليه السلام است كه هيچ كس با او شركت ندارد. (1)
(1) - مناقب ابن مغازلي / 27.
(٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، غدير خم (1)

باب اول پيرامون مناقب امير مؤمنان عليه السلام

اشاره

باب اول پيرامون مناقب امير مؤمنان عليه السلام
صفحه(٣١)

فصل 1: پاره‌اي از اخبار عامه در حقانيت امير مؤمنان علي عليه السلام

اشاره

فصل 1 پاره اي از اخبار عامه در حقانيت امير مؤمنان علي عليه السلام 1 - رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، اگر بنده اي به اندازه سالهايي كه نوح ميان قوم خود پيامبري كرد خدا را پرستش كند، و برابر كوه احد طلا داشته و همه را در راه خدا انفاق كند، و چندان عمر دراز يابد كه هزار سال پياده حج نمايد، آن گاه مظلومانه ميان صفا و مروه كشته شود، و با اين همه تو را دوست نداشته و به ولايت تو معتقد نباشد بوي بهشت را نخواهد شنيد و داخل آن نخواهد شد. (1) 2 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي عمار، اطاعت علي اطاعت من است، و اطاعت من اطاعت خداست. (2) 3 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، هر كه از من جدا شود از خدا جدا شده، و هر كه از تو جدا شود از من جدا شده است. (3) 4 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به عمار فرمود: اگر همه مردم به راهي رفتند وعلي به راه
(1) - مناقب خوارزمي / 28.
(2) - فرائد السمطين 1 / 178.
(3) - همان 1 / 300.
(٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب فرائد السمطين (1)، الخوارزمي (1)
دگر، تو به راه علي بن ابي طالب عليه السلام برو و مردم را رها ساز. (1) 5 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، تو حجت خدايي، تو باب خدايي، تو راه به سوي خدايي، تو آن خبر بزرگي (نبأ عظيم)، تو شاهراه راستي، تو مثل اعلاي خدايي، تو پيشواي مسلمانان و امير مؤمنان و بهترين اوصيا و سرور راستگويان و درستكاراني.
اي علي، تو فاروق اعظمي (كه ميان حق و باطل به خوبي فرق مي‌نهي)، و تو صديق اكبري (كه پيش از همه مرا تصديق نموده اي و در گفتار و كردار راستي)، حزب تو حزب من است، و حزب من حزب خداست، و حزب دشمنان تو حزب شيطان است. (2) 6 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند، علي و همسرش و فرزندانش را حجتهاي خويش بر آفريدگانش قرار داده است، آنان در ميان امت من درهاي دانشند، هر كه به آنان راه يافت به راه راست هدايت يافته است. (3) 7 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه از اين شادمان است كه چون تند باد از صراط بگذرد و بي حساب به بهشت در آيد بايد ولي من و وصي من و همراه من و جانشين من بر خانواده ام يعني علي بن ابي طالب را دوست بدارد، و هر كه از اين شادمان است كه به آتش دوزخ در آيد از ولايت او دست كشد. به عزت و جلال پروردگارم سوگند كه او است همان باب خدا كه جز از آن در به سوي خدا راهي نيست، و اوست راه راست، و اوست آن كه خداوند از ولايت او خواهد پرسيد. (4)
(١) - فرائد السمطين ١ / ١٧٨ (٢) - ينابيع المودة باب ٩٥، ص ٤٩٦.
(٣) - شواهد التنزيل ١ / 58.
(4) - همان 1 / 59.
(٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب فرائد السمطين (1)
8 - ابن عباس گويد: به زودي آشوبي رخ مي‌دهد، هر يك از شما آن را دريافت بر او باد كه به يك خصلت از كتاب خدا بچسبد و دست از دامن علي عليه السلام بر ندارد، زيرا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه (با اشاره به علي) مي‌فرمود:
اين نخستين كسي است كه به من ايمان آورده، و نخستين كسي است كه (در قيامت) با من دست خواهد داد، او فاروق اين امت است كه ميان حق و باطل فرق مينهد، او رئيس مؤمنان است و مال رئيس ظالمان، او است صديق اكبر، او باب من است كه از راه او به من وارد شوند، و او پس از من جانشين من است. (1) 9 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: به زودي پس از من فتنه اي رخ مي‌دهد، هر گاه چنين شد به دامن علي بن ابي طالب چنگ زنيد، كه او نخستين كسي است كه (در قيامت) مرا مي‌بيند و با من دست مي‌دهد، و او در آسمان بالا با من است، و او است جدا سازنده ميان حق و باطل. (2) 10 - علي عليه السلام فرمود: بي شك اگر خداي متعال مي‌خواست همانا خود را (مستقيما) به مردم ميشناساند، ليكن ما را درها و راه ورود به خود و جهتي كه از آن به سوي او متوجه شوند قرار داده است، پس آنان كه از ولايت ما منحرف شوند يا ديگران را بر ما برتري دهند در حقيقت از راه خدا جدا شده اند (و از صراط به دوزخ درافتند). (3) 11 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، هر كه مرا اطاعت كند خدا را اطاعت نموده، و هر كه تو را اطاعت كند مرا اطاعت نموده، و هر كه مرا نافرماني كند خدا را نافرماني نموده، و هر كه تو را نافرماني كند مرا نافرماني نموده است. (4)
(1) - كفاية الطالب، باب 44، ص 187.
(2) - همان / 188.
(3) - ينابيع المودة 1 / 101.
(4) - همان 2 / 82.
(٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب ينابيع المودة (1)
12 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: علي بن ابي طالب دروازه دين است، هر كه به آن در آيد مؤمن است، و هر كه از آن بيرون شود كافر است. (1) 13 - ام سلمه گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: علي با قرآن است و قرآن با علي است، از هم جدا نمي‌شوند تا در حوض (كوثر) بر من وارد شوند. (2) 14 - ام سلمه هميشه مي‌گفت: علي بر حق است، هر كه از او پيروي كند از حق پيروي نموده، و هر كه او را رها كند حق را رها كرده است، اين پيماني است كه پيش از اين روز گرفته شده است. (3) 15 - از ابوذر رضي الله عنه درباره اختلاف مردم پرسيدند، گفت: بر تو باد به كتاب خدا و آن بزرگمرد: علي بن ابي طالب عليه السلام، كه من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم مي‌فرمود: علي با حق است و حق با او و بر زبان او است، و حق بر همان محوري مي‌گردد كه علي مي‌گردد. (4) 16 - شهربن حوشب گويد: نزد ام سلمه - رضي الله عنها - بودم كه مردي اجازه ورود خواست، ام سلمه گفت: كيستي؟ گفت: ابوثابت مولاي علي بن ابي طالب عليه السلام. ام سلمه گفت: خوش آمدي ابوثابت، داخل شو. ابوثابت داخل شد، ام سلمه به او خوشامد گفت، سپس گفت: اي ابوثابت، آن گاه كه دلها هر كدام به سويي پرواز كرد دل تو به كجا پر كشيد؟ گفت: دلم با علي عليه السلام بود.
ام سلمه گفت: به خدايي كه جانم به دست او است موفق شدي، زيرا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: علي با حق و قرآن است، و حق و قرآن با علي
(١) - ينابيع المودة ٢ / ٦١.
(٢) - طبراني در معجم صغير و اوسط.
(٣) - مجمع الزوايد ٩ / ١٣٤ به نقل از طبراني.
(٤) - الغدير ٣ / 178.
(٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، أبو طالب عليه السلام (1)، السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (7)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (1)، كتاب ينابيع المودة (1)
است، و اينها از هم جدا نمي‌شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند. (1) 17 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با اشاره به علي عليه السلام فرمود: به دامن اين مرد چنگ زنيد كه او ريسمان محكم خداست. (2) خواننده خردمند اگر آگاهانه بر اين اخباري كه از كتب معتبر عامه نقل شده مرور كند و با ديده انصاف و ژرف انديشي بدانها بنگرد يقين و اطمينان حاصل مي‌كند كه اعتراف به ولايت علي بن ابي طالب و اولاد معصوم او عليهم السلام از مهمترين و بزرگترين واجبات الهي است. زيرا از اين اخبار به دست آمد كه:
1) آن حضرت عليه السلام ريسمان محكم خدا ميان او و آفريدگان او است (3)، و روشن است كه هر كس ريسمان خدا را از دست بنهد از آسمان (معنويت) به زمين سرنگون شود و پرندگان بدنش را پاره كرده بربايند، يا باد ذرات آن را به مكانهاي دور دست پراكند.
2) آن حضرت شاخه اي از شاخه هاي نبوت است، هر كه به او آويزد نجات يابد، و هر كه از او منحرف شود سرنگون گردد. (4) 3) هر كس پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با جانشيني حضرتش مخالفت ورزد كافر است. (5) 4) هر گاه فتنه اي برخاست بايد ملازم با علي عليه السلام بود. (6) 5) او با حق و قرآن است و حق و قرآن با او، و از هم جدا نشوند. (7)
(١) - فرائد السمطين ١ / ١٧٧.
(٢) - دلائل الصدق ٢ / ٣٢.
(٣) - همان ٢ / ٦٦.
(٤) - شواهد التنزيل ٢ / 242.
(5) - مناقب ابن مغازلي / 46.
(6) - ينابيع المودة 1 / 129.
(7) - فرائد السمطين 1 / 177.
(٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب فرائد السمطين (2)، الصدق (1)
6) او باب آمرزش الهي است، هر كه به آن در آمد مؤمن است، و هر كه از آن بيرون شد كافر است.
7) ولايت او ولايت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، و ولايت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ولايت خداست (1).
8) هر كه از او جدا شود از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جدا شده، و هر كه از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جدا شود از خدا جدا شده است. (2) 9) اطاعت او اطاعت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، و اطاعت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اطاعت خداست. (3) 10) اگر همه مردم به راهي رفتند وعلي عليه السلام به راهي، بايد به راهي رفت كه علي عليه السلام رفته است. (4) 11) هر كه پيروي او كند پيروي حق كرده، و هر كه او را رها كند حق را رها كرده است. (5) 12) او است كه ميان حق و باطل جدايي مي‌افكند، و اوست باب خدا كه بايد از آن در به سوي خدا رفت. (6) 13) هر كه از او منحرف شود يا ديگري را بر او برتري دهد از راه راست به دور افتاده است. (7) 14) او دروازه دين است، هر كه به آن در آمد مؤمن است، و هر كه از آن
(١) - كنزل العمال ١١ / ٦١٠.
(٢) - فرائد السمطين ١ / ٣٠٠.
(٣) - فرائد السمطين ١ / ٣٠٠.
(٤) - همان ١ / ١٧٨.
(٥) - مجمع الزوائد ٩ / 139.
(6) - كفاية الطالب / 178.
(7) - ينابيع المودة 2 / 82.
(٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب فرائد السمطين (2)

در ترك ولايت رخصتي نيست

بيرون شد كافر است. (1) 15) خداوند او و همسر و فرزندان او عليهم السلام را بر آفريدگان خود حجت ساخته است. (2) 16) هر كه به بهشت شادمان است بايد ولايت او را بپذيرد، و هر كه به آتش دوزخ شادمان است دست از ولايتش بردارد. (2) 17) حزب او حزب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و حزب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حزب خداست، و حزب دشمنان او حزب شيطان است. (4) 18) او نخستين گرونده به خداست، و وزير پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و پرداخت كننده دين او است. (5) اكنون كه سخن بدين جا كشيد شايسته است به نكته مهمي اشاره كنيم كه دلالت دارد بر آن كه ولايت لازم ترين و سخت ترين واجبات است، و آن نكته اين كه: واجبات گذشته گر چه همگي از ستونها و پايه هاي دينند اما خداوند در برخي از اوقات و احوال در ترك آنها رخصت داده است مگر ولايت را كه در هيچ حال رخصتي در ترك آن نيست. اينك احاديثي در اين زمينه:
1) ابوالعلاء ازدي گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي‌فرمود: (خداوند پنج چيز را بر خلق خود واجب نمود، در چهار چيز از آنها رخصت داد و در يكي
(١) - ينابيع المودة / ٦١.
(٢) - شواهد التنزيل ١ / 58.
(3) - همان 1 / 59.
(4) - ينابيع المودة 3 / 496.
(5) - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 13 / 228.
(٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، كتاب ينابيع المودة (2)
هيچ رخصت نداد). (1) علامه مجلسي رحمه الله گويد: رخصت در نماز مانند كوتاه كردن نماز در سفر، تأخير انداختن آن از وقت فضيلت در صورت داشتن عذر، ترك بسياري از واجبات آن در برخي اوقات، واجب نبودن آن بر زن در حال حيض و نفاس و بر كسي كه آب و خاك براي وضو و تيمم ندارد، بنابر قولي. و رخصت در زكات براي كسي كه مالش به حد نصاب نرسيده يا شرايط ديگر را ندارد. رخصت در حج براي كسي كه فاقد استطاعت مالي يا شرايط ديگر است. رخصت در روزه درباره مسافر و افراد مسن و مبتلا به بيماري عطش و امثال آنان. اما ولايت تا زماني كه تكليف باقي است هيچ گاه ساقط نمي‌شود. (2) 2) سلمان فارسي رضي الله عنه گويد: نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوديم كه عربي بياباني بر ما وارد شد، ايستاد و سلام كرد، سلام او را پاسخ داديم، گفت: آن ماه شب چهارده و چراغ شبهاي تار: محمد رسول خداي پادشاه دانا كدامين شماست؟ آيا اين مرد نيكو چهره است؟ گفتيم: آري. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي برادر عرب، بنشين.
گفت: اي محمد، قبل از آن كه تو را ببينم به تو ايمان آورده ام و پيش از آن كه با تو ملاقات كنم تو را تصديق نموده ام، جز آن كه امر ناگواري از تو به من رسيده!
فرمود: چه چيزي از من به شما رسيده است؟ گفت: ما را به يگانگي خدا و رسالت خود فرا خواندي و تو را اجابت كرديم، سپس ما را به نماز و زكات و حج و روزه و جهاد فراخواندي باز هم تو را اجابت كرديم، آن گاه به اين همه از ما راضي نشدي تا آن كه ما را به ولايت و دوستي عموزاده ات علي بن ابي طالب فراخواندي! آيا اين ولايت را از سوي خود واجب ساختي يا فرمان آسماني
(1) - كافي 2 / 22.
(2) - بحار الانوار 68 / 332.
(٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، الحيض، الإستحاضة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
است كه خداوند واجب نموده است؟ فرمود: نه، بلكه خداوند آن را بر اهل آسمانها و زمين واجب نموده. (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به سخن خود ادامه دادند تا آن كه فرمودند) در جنگ احد پس از فراغ از دفن عمويم حمزه نشسته بودم كه جبرئيل بر من فرود آمد و گفت: اي محمد، خداوند تو را سلام مي‌رساند و گويد: من نماز را واجب ساختم و آن را از بيمار و ديوانه و كودك نا بالغ برداشتم، روزه را واجب نمودم و از مسافر برداشتم، حج را واجب نمودم و از بيمار برداشتم، زكات را واجب نمودم و از تهيدست برداشتم، و دوستي علي بن ابي طالب را واجب نمودم بر اهل آسمانها و زمين و براي هيچ كس در ترك آن رخصت ندادم. (1) 3) ابو بصير گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: چرا بايد در نماز بر ميت پنج تكبير زد و مخالفان ما چهار تكبير مي‌زنند؟ فرمود: زيرا پايه هايي كه اسلام بر آنها بنا شده پنج است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت ما خاندان، و خداوند براي هر پايه اي يك تكبير بر ميت قرار داده است، و شما به هر پنج پايه اقرار داريد، اما مخالفان شما به چهار چيز از آنها اقرار نموده و يكي را منكر شده اند، از اين رو بر مردگان خود چهار تكبير مي‌زنند و شما پنج تكبير. (2) 4) امام باقر عليه السلام فرمود: اسلام بر پنج پايه نهاده شده: برپا داشتن نماز، پرداخت زكات، حج خانه خدا، روزه ماه رمضان و ولايت ما خاندان. خداوند در چهار تاي آنها رخصت نهاده و در ولايت رخصتي ننهاده است. هر كه مال ندارد زكات بر او نيست، هر كه مال ندارد حج بر او نيست، هر كه بيمار است نشسته نماز مي‌خواند و ماه رمضان را افطار مي‌كند، اما ولايت در همه حال، سالم باشد يا
(١) - بحار الانوار ٤٠ / ٤٦.
(٢) - وسائل الشيعة ٢ / 775.
(٤١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، أبو بصير (1)، شهر رمضان المبارك (2)، علي بن أبي طالب (1)، الحج (4)، الدفن (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
بيمار، پول دار باشد يا بي پول، لازم است و رخصتي در ترك آن نيست. (1) 5) سلمان فارسي رضي الله عنه گويد: نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوديم كه عربي بياباني از قبيله بني عامر آمد، ايستاد، سلام كرد و گفت: اي رسول خدا، فرستاده شما آمد ما را به اسلام فرا خواند، ما اسلام آورديم. سپس ما را به نماز و روزه و جهاد فرا خواند، آنها را كارهاي نيكو و پسنديده اي ديديم (و عمل كرديم)، آن گاه ما را از زنا، دزدي، غيبت و ناشايست باز داشتي و ما باز ايستاديم، اينك فرستاده شما گويد بر ما لازم است كه دامادت علي بن ابي طالب را دوست بداريم! راز اين چيست در حالي كه آن را عبادت نمي‌دانيم؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: به جهت پنج خصلت:
1) در روز بدر پس از جنگ نشسته بودم كه جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت:
خداوند تو را سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد: امروز به وجود علي بر فرشتگانم مباهات كردم آن گاه كه (الله اكبر) گويان ميان صفها مي‌گشت و فرشتگان هم با او تكبير مي‌گفتند. به عزت و جلالم سوگند كه دوستي او را جز در دل كسي كه دوستش مي‌دارم، و دشمني او را جز در دل كسي كه دشمنش مي‌دارم نمي‌اندازم.
2) من در روز احد پس از فراغ از دفن عمويم حمزه نشسته بودم كه جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي محمد، خداوند مي‌فرمايد: من نماز را واجب كردم و آن را از بيمار (يعني زن در حال حيض و نفاس) برداشتم، روزه را واجب نمودم و آن را از بيمار و مسافر برداشتم، حج را واجب ساختم و آن را از تهيدست بينوا برداشتم، زكات را واجب ساختم و آن را از كسي كه مالش به حد نصاب نرسيده برداشتم، و دوستي علي بن ابي طالب را قرار كردم و هيچ رخصتي در ترك آن
(١) - وسائل الشيعة ١ / 14.
(٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (2)، الحج (1)، الحيض، الإستحاضة (1)، الدفن (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)
وجود ندارد.
3) خداوند هيچ كتابي را فرو نفرستاده و خلقي نيافريده جز آن كه سروري براي آن نهاده، قرآن سرور كتابهاي آسماني، جبرئيل - يا اسرافيل - سرور فرشتگان، من سرور پيامبران وعلي سرور اوصياست. هر امري سروري دارد و دوستي من وعلي سرور همه طاعتهايي است كه اهل قرب با آن به خداوند نزديكي مي‌جويند.
4) خداوند در دلم افكند كه دوستي او درخت طوبايي است كه خداوند به دست (قدرت) خويش كاشته است.
5) جبرئيل عليه السلام گفت: چون روز قيامت شود منبري در سمت راست عرش براي تو نهند و پيامبران ديگر همگي در سمت چپ و برابر عرش قرار دارند، و براي علي به جهت گرامي داشت او يك كرسي در كنار تو نهند.
پس كسي كه اين ويژگيها را دارد بر شما واجب است كه او را دوست بداريد. آن مرد عرب گفت: به چشم، اطاعت خواهيم كرد. (1)
(1) - بحار الانوار 27 / 128.
(٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 2: القاب وكنيه‌هاي امام علي عليه السلام

اشاره

فصل 2 القاب و كنيه هاي امام علي عليه السلام 1 - امير النحل نحل زنبور عسل را گويند. شاعري گفته است:
ولايتي لامير النحل تكفيني * عند الممات وتغسيلي وتكفيني وطينتي عجنت من قبل تكويني * من حب حيدر كيف النار تكويني (ولايت و دوستي من با امير نحل، در وقت مرگ و غسل و كفن مرا كفايت مي‌كند. سرشت من پيش از آفرينشم با دوستي حيدر آميخته، پس چگونه آتش مرا خواهد سوخت؟) 1 - علامه سبط ابن جوزي گويد: مؤمنان به زنبور عسل مانند، زيرا زنبور عسل چيز پاكيزه مي‌خورد و چيز پاكيزه مينهد، وعلي امير مؤمنان است. (1) 2 - امام صادق عليه السلام فرمود: محققا شما در ميان مردم مانند زنبور عسل در ميان پرندگان هستيد. اگر پرندگان از محتواي درون زنبور عسل با خبر بودند يك زنبور عسل باقي نمي‌ماند و همه را مي‌خوردند همچنين اگر مردم از محبتي كه
(1) - تذكرة الخواص / 5.
(٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الموت (1)، الغسل (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)

1 - امير النحل

فصل 2 القاب و كنيه هاي امام علي عليه السلام 1 - امير النحل نحل زنبور عسل را گويند. شاعري گفته است:
ولايتي لامير النحل تكفيني * عند الممات وتغسيلي وتكفيني وطينتي عجنت من قبل تكويني * من حب حيدر كيف النار تكويني (ولايت و دوستي من با امير نحل، در وقت مرگ و غسل و كفن مرا كفايت مي‌كند. سرشت من پيش از آفرينشم با دوستي حيدر آميخته، پس چگونه آتش مرا خواهد سوخت؟) 1 - علامه سبط ابن جوزي گويد: مؤمنان به زنبور عسل مانند، زيرا زنبور عسل چيز پاكيزه مي‌خورد و چيز پاكيزه مينهد، وعلي امير مؤمنان است. (1) 2 - امام صادق عليه السلام فرمود: محققا شما در ميان مردم مانند زنبور عسل در ميان پرندگان هستيد. اگر پرندگان از محتواي درون زنبور عسل با خبر بودند يك زنبور عسل باقي نمي‌ماند و همه را مي‌خوردند همچنين اگر مردم از محبتي كه
(1) - تذكرة الخواص / 5.
(٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الموت (1)، الغسل (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)

2 - الأنزع البطين

شما از ما خاندان در دل داريد با خبر مي‌شدند شما را با زخم زبانهاشان مي‌خوردند و در نهان و آشكار به شما ناسزا مي‌گفتند. خداوند رحمت كند بنده اي از شما را كه بر ولايت ما باشد. (1) 2 - الأنزع البطين انزع از ماده (نزع) است به معناي كسي كه موي جلوي سر او ريخته باشد، و نيز به معناي كنده شدن و بريده شدن از چيزي است از جمله از شرك و گناه.
بطين از (بطن) است به معناي كسي كه شكم بزرگ دارد، و نيز كسي كه باطنش از علم سرشار است.
3 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، خداوند تو را و خاندان و شيعيان و دوستان شيعيان تو را آمرزيده است، پس مژده باد تو را كه تو انزع بطين هستي، از شرك بريده اي و از علم سرشاري. (2) 4 - علامه سبط ابن جوزي گويد: او را بطين گويند، زيرا باطنش سرشار از علم بود، او خود مي‌گفت: (اگر برايم بالشي تا كنند (بر آن نشينم و) همانا در تفسير بسم الله الرحمن الرحيم برابر يك بار شتر مطلب گويم). و او را انزع گويند، زيرا از شرك بريده بود. (3) 5 - ابن اثير گويد: در وصف علي عليه السلام آمده كه او انزع بطين بود. آن حضرت موي جلو سرش ريخته بود، و شكمي بزرگ داشت. و گويند: معنايش آن است كه او از شرك بريده بود و باطن او از علم و ايمان سرشار بود. (4)
(1) - بحار الانوار 24 / 112.
(2) - مناقب ابن مغازلي / 401.
(3) - تذكرة الخواص / 4.
(4) - نهايه 5 / 42 ماده نزع.
(٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن الأثير (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

3 - يعسوب الدين

6 - ابن منظور گويد: تازيان ريختگي موي جلو سر را دوست مي‌دارند، و چنين كسي را به فال نيك مي‌گيرند. (1) 3 - يعسوب الدين 7 - آن حضرت را يعسوب الدين ويعسوب المؤمنين ناميده اند، زيرا يعسوب ملكه زنبوران عسل است كه از همه قوي تر و هوشيارتر است، بر در كندو ميايستد و هر زنبوري كه عبور مي‌كند دهانش را ميبويد، اگر بوي بدي از او بشنود مي‌فهمد كه از گياه بدي استفاده كرده، پس او را دو نيم مي‌كند و بر در كندو مي‌افكند تا زنبورهاي ديگر عبرت گيرند. علي عليه السلام نيز بر در بهشت ميايستد و دهان مردم را ميبويد، هر كسي را كه بوي دشمني خود از او بشنود در آتش دوزخ مي‌افكند. (2) 4 - ابو تراب ابو تراب به معناي پدر خاك، يا دمساز خاك، يا پدر و رئيس خاكيان است.
8 - شاعر بزرگ، شيخ كاظم ازري رحمه الله گويد:
لم تكن هذه العناصر الا * من هيولاه حيث كان أباها (اين عناصر (چهار گانه) از ماده او به وجود آمده اند، زيرا كه او پدر عناصر است.) 9 - شاعر توانا عبد الباقي افندي مصري رحمه الله گويد:
يا ابا الاوصياء انت لطه * صهره وابن عمه واخوه ان لله في معانيك سرا * اكثر العالمين ما علموه
(١) - لسان العرب ٨ / 352 ماده نزع.
(2) - تذكرة الخواص / 4.
(٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)

4 - ابو تراب

6 - ابن منظور گويد: تازيان ريختگي موي جلو سر را دوست مي‌دارند، و چنين كسي را به فال نيك مي‌گيرند. (1) 3 - يعسوب الدين 7 - آن حضرت را يعسوب الدين ويعسوب المؤمنين ناميده اند، زيرا يعسوب ملكه زنبوران عسل است كه از همه قوي تر و هوشيارتر است، بر در كندو ميايستد و هر زنبوري كه عبور مي‌كند دهانش را ميبويد، اگر بوي بدي از او بشنود مي‌فهمد كه از گياه بدي استفاده كرده، پس او را دو نيم مي‌كند و بر در كندو مي‌افكند تا زنبورهاي ديگر عبرت گيرند. علي عليه السلام نيز بر در بهشت ميايستد و دهان مردم را ميبويد، هر كسي را كه بوي دشمني خود از او بشنود در آتش دوزخ مي‌افكند. (2) 4 - ابو تراب ابو تراب به معناي پدر خاك، يا دمساز خاك، يا پدر و رئيس خاكيان است.
8 - شاعر بزرگ، شيخ كاظم ازري رحمه الله گويد:
لم تكن هذه العناصر الا * من هيولاه حيث كان أباها (اين عناصر (چهار گانه) از ماده او به وجود آمده اند، زيرا كه او پدر عناصر است.) 9 - شاعر توانا عبد الباقي افندي مصري رحمه الله گويد:
يا ابا الاوصياء انت لطه * صهره وابن عمه واخوه ان لله في معانيك سرا * اكثر العالمين ما علموه
(١) - لسان العرب ٨ / 352 ماده نزع.
(2) - تذكرة الخواص / 4.
(٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)
انت ثاني الاباء في منتهي الدو * ر وآباؤه تعد بنوه (اي پدر اوصيا، تو داماد و عموزاده و برادر طاها (پيامبر خدا) هستي).
(خدا را در وجود تو اسراري است كه بيشتر مردم عالم نمي‌دانند).
(تو در آخر دايره وجود (در قوس صعود) آن دومين پدر هستي كه پدرانش فرزندان او به حساب مي‌آيند).
10 - شيخ علاء الدين سكتواري در محاضرة الأوائل (ص 113) گويد: نخستين كسي كه به كنيه (ابو تراب) ناميده شد علي بن ابي طالب رضي الله عنه است، اين كنيه را رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به او داد آن گاه كه ديد او بر روي زمين خوابيده و خاك بر پهلوي او نشسته است، از روي لطف و مهرباني به او فرمود: برخيز اي ابو تراب.
و اين محبوب ترين القاب او به شمار مي‌رفت، و از آن پس، به بركت نفس محمدي اين كرامتي براي او گرديد، زيرا خاك خبرهاي گذشته و آينده تا روز قيامت را براي او باز مي‌گفت. اين را بفهم كه رازي است بي پرده. (1) 11 - عباية بن ربعي گويد: به عبد الله بن عباس گفتم: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از چه رو علي عليه السلام را ابو تراب ناميد؟ گفت: از آن رو كه علي عليه السلام صاحب زمين و حجت خدا بر اهل آن پس از رسول خداست، و بقاي زمين و آرامش آن به او است، و از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم مي‌فرمود: چون روز قيامت شود و شخص كافر پاداش و نزديكي و كرامتي را كه خداي متعال براي شيعيان علي آماده نموده ببيند گويد:
(اي كاش من ترابي بودم) يعني كاش از شيعيان علي (ابو تراب) بودم. و اين است معناي اين آيه كه كافر گويد: كاش من تراب (خاك) بودم. (2) علامه مجلسي رحمه الله در بيان اين جمله گويد: ممكن است ذكر آيه در اينجا براي
(١) - الغدير ٦ / ٣٣٧.
(٢) - غاية المرام ١ / 58، و آيه در سوره نبا / 40.
(٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، عبد الله بن عباس (1)، عباية بن ربعي (1)

5 - امير المؤمنين

بيان علت ديگري در نامگذاري آن حضرت به ابو تراب باشد، زيرا شيعيان او به جهت تذلل بيش از اندازه و تسليم بودن در برابر فرمانهاي حضرتش تراب ناميده شده اند - چنان كه در آيه كريمه آمده - و چون آن حضرت صاحب و پيشوا و زمامدار آنهاست ابو تراب نام گرفته است. (1) 5 - أمير المؤمنين 12 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اگر مردم مي‌دانستند كه علي از چه زماني امير مؤمنان ناميده شد هرگز فضائل او را انكار نمي‌كردند. وي آن گاه اين لقب گرفت كه آدم ميان روح و جسد بود (و هنوز آفرينش او كامل نگشته بود)، و آن گاه كه خداوند (در عالم ذر از آفريدگان اقرار گرفت و) فرمود: (آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا). فرمود: (من پروردگار شما هستم، و محمد پيامبر شماست، وعلي امير شما.). (2) 13 - جابر بن يزيد گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم: چرا امير مؤمنان عليه السلام را بدين لقب ناميده اند؟ فرمود: زيرا مؤمنان را آذوقه (علم و معرفت) مي‌رساند، مگر نشنيده اي كه در كتاب خدا (در داستان يوسف) فرموده: ونمير أهلنا (3) (و خانواده خود را آذوقه ميرسانيم) (4)؟!
14 - امام صادق عليه السلام فرمود: آن حضرت به لقب امير مؤمنان ناميده شده، و امير از ميرة العلم است (خوراك علم رساندن)، زيرا عالمان از علم او بهره مي‌برند، و علمي را كه از او ستانده اند به كار مي‌گيرند. (5)
(1) - بحار الانوار 35 / 51.
(2) - ينابيع المودة 2 / 63.
(3) - سوره يوسف / 65.
(4) - بحار الانوار 37 / 293.
(5) - بحار الانوار 37 / 334.
(٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، جابر بن يزيد (1)، النوم (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب بحار الأنوار (3)، سورة يوسف (1)

وجه اشتقاق كلمه امير

15 - عبد المؤمن گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم: از چه رو امير مؤمنان را بدين لقب ناميدند؟ فرمود: زيرا آذوقه رساني مؤمنان به دست او است، او است كه آنان را خوراك علم مي‌دهد. (1) 16 - هنگامي كه علي عليه السلام به دنيا آمد و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به خانه ابي طالب رفت، علي عليه السلام به وجد آمد و در چهره رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خنديد و گفت: (سلام بر تو اي رسول خدا). سپس گفت: (به نام خداوند بخشاينده مهربان، تحقيقا مؤمنان رستگار شدند، آنان كه در نماز خود خشوع دارند). (2) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
تحقيقا به سبب تو رستگار شدند، به خدا سوگند تو امير آنهايي كه از دانشهاي خود به آنان خوراك معنوي مي‌دهي، و به خدا سوگند تو رهنماي آناني و آنان به سبب تو هدايت مي‌يابند. (3) اشكال از اين اخبار استفاده مي‌شود كه علت نامگذاري علي عليه السلام به أمير المؤمنين آن است كه مؤمنان از دست او خوراك معنوي مي‌گيرند و او نيز خوراك معنوي آنان را تأمين مي‌نمايد، و اين مي‌رساند كه امير از مير گرفته شده و اين خلافي روشن است، زيرا امير بر وزن فعيل از كلمه امر كه مهموز الفاء است گرفته شده، و مير اجوف يائي است و ميان آنها در اشتقاق تناسبي وجود ندارد.
پاسخ پاسخ اين اشكال همان است كه علامه مجلسي رحمه الله فرموده است كه: (ميره با
(1) - بحار الانوار 37 / 295.
(2) - سوره مؤمنون / 1 و 2 (3) - شفاء الصدور، علامه حاج ميرزا ابو الفضل تهراني رحمه الله / ص 76 وبحار 35 / 38.
(٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، عبد المؤمن (1)، النوم (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
كسره ميم به معناي جلب كردن و فراهم آوردن طعام است، و پاسخ اين اشكال كه مبدأ اشتقاق امير با مير يكي نيست از چند وجه است:
الف) اين كه قلب صورت گرفته باشد (جا به جايي حروف يا تغيير بعضي به بعض ديگر)، و اين به چند جهت درست نيست و آن جهات روشن است.
ب) آن كه امير فعل مضارع به صيغه متكلم باشد، و آن حضرت اين جمله را مي‌فرموده (أمير المؤمنين = مؤمنان را آذوقه مي‌دهم) سپس علم بالغلبه شده و به صورت اسم در آمده و حضرتش بدين نام مشهور گشته است، مانند تأبط شرا كه جمله اي است كه نام شخصي شده است.
ج) مراد آن است كه اميران دنيا را از آن رو امير گويند كه به پندار خودشان عهده دار تهيه خوراك و آذوقه و ما يحتاج مردم در امر معاش آنهايند، وعلي عليه السلام هم امير مؤمنان است و امارتش در امري بزرگتر از امور فوق است، زيرا به آنان خوراكي مي‌رساند كه موجب حيات ابدي و نيروي روحاني آنهاست گر چه با ساير اميران در مورد مير جسماني نيز شريك است، و اين بهترين وجه است). (1) توضيح اين كه در كلمه (قلب) صورت گرفته باشد، درست نيست، زيرا اولا قلب خلاف قاعده ادبي است. ثانيا اگر عين الفعل مير (ياء) به فاء الفعل انتقال يافته باشد مي‌شود يمر، و زن فعيل آن مي‌شود: يمير، و روشن است كه مقصود ما حاصل نمي‌شود زيرا يمير غير از امير است. و اگر منظور از قلب، قلب جوهري يعني ابدال باشد، باز هم درست نيست، زيرا دليلي براي اين قلب وجود ندارد.
و اين كه امير فعل مضارع باشد گر چه از وجه اول به واقع نزديكتر است اما باز هم درست نيست، زيرا اگر فعلي به صورت اسم در آمد، بر اساس حكايت
(1) - بحار الانوار 37 / 293.
(٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشراكة، المشاركة (1)، الطعام (1)، النوم (2)، كتاب بحار الأنوار (1)
بايد هميشه به يك صورت باشد و حركت آخر آن تغيير نيابد، بنابر اين بايد هميشه أمير المؤمنين به صورت مرفوع خوانده شود در صورتي كه مي‌دانيم إعراب اين كلمه به حسب عوامل مختلف تغيير مي‌يابد.
اما وجه سوم كلامي وجيه و قولي لطيف است كه به اندكي توضيح نياز دارد.
توضيح آن كه: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم واسطه فيض خداوند به موجودات است و هر نعمت مادي و معنوي كه به آفريدگان مي‌رسد به واسطه آن وجود مقدس است.
و از آن جهت كه علي عليه السلام دروازه شهر علم وفقه و حكمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، و نورش با نور آن حضرت يكي است و از منبع همان نور جدا شده و نفس و روح و جايگاه علم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، و آن دو بزرگوار از يك پستان شير معنا خورده اند، و هر دو از نور خداوند جدا گرديده اند، پس علي عليه السلام در همه فضائل و مناقب - جز نبوت - شريك رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، بنابر اين آن وجود مقدس نيز واسطه فيض خداست و بركات مادي و معنوي از مجراي آن امام بزرگوار به آفريدگان به ويژه به مؤمنان مي‌رسد. از اين رو مي‌توان گفت كه آن حضرت امير و سالار مؤمنان است كه مسئوليت فراهم آوردن آذوقه و خوراك معنوي مؤمنان به عهده او است.
براي روشن شدن بحث، به ياري حق در فصل آينده سخناني از بزرگان علماي عامه و خاصه در اين باره مي‌آوريم.
(٥١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الشراكة، المشاركة (1)

فصل 3: گفتار علماي عامه درباره حقيقت محمديه صلي الله عليه وآله وسلم

اشاره

فصل 3 گفتار علماي عامه درباره حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم 1 - شيخ سليمان قندوزي گويد: خداوند نخست از نور ذات اقدس خود حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم را كه جامع عوالم غيب و شهود، و محيط به مقامات ملكوتي و جبروتي است آفريد، و محمد صلي الله عليه و آله و سلم را بهترين آفريدگان و مبدأ ايجاد عوالم قرار داد … و از روي لطف او را گرامي داشت و از سر عطوفت او را به سيادت كونين شرافت بخشيد، و او را برزخي ميان وجوب و امكان ساخت … (1) 2 - علامه قسطلاني به نقل صاحب عبقات الانوار گويد: آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم جنس عالي بر همه اجناس، و پدر بزرگ همه موجودات است، و چون زمان به سبب اسم باطن در حق حضرتش بدان انجاميد كه جسم او وجود يابد و روح به آن تعلق گيرد حكم زمان به اسم ظاهر انتقال يافت، پس محمد صلي الله عليه و آله و سلم با كليت خويش جسما و روحا ظهور يافت، بنابر اين گر چه آفرينش ظاهري آن حضرت به تأخير افتاده است ولي حضرتش گنجينه سر و جايگاه نفوذ امر خداست، و هيچ امري جز از سوي او نافذ نمي‌گردد و هيچ خبري جز از او نقل نمي‌شود. (2)
(1) - ينابيع المودة، مقدمه، ص 1.
(2) - عبقات الانوار تعريب شده 4 / 181.
(٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، الوجوب (1)، كتاب ينابيع المودة (1)

سخن قندوزي، قسطلاني

فصل 3 گفتار علماي عامه درباره حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم 1 - شيخ سليمان قندوزي گويد: خداوند نخست از نور ذات اقدس خود حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم را كه جامع عوالم غيب و شهود، و محيط به مقامات ملكوتي و جبروتي است آفريد، و محمد صلي الله عليه و آله و سلم را بهترين آفريدگان و مبدأ ايجاد عوالم قرار داد … و از روي لطف او را گرامي داشت و از سر عطوفت او را به سيادت كونين شرافت بخشيد، و او را برزخي ميان وجوب و امكان ساخت … (1) 2 - علامه قسطلاني به نقل صاحب عبقات الانوار گويد: آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم جنس عالي بر همه اجناس، و پدر بزرگ همه موجودات است، و چون زمان به سبب اسم باطن در حق حضرتش بدان انجاميد كه جسم او وجود يابد و روح به آن تعلق گيرد حكم زمان به اسم ظاهر انتقال يافت، پس محمد صلي الله عليه و آله و سلم با كليت خويش جسما و روحا ظهور يافت، بنابر اين گر چه آفرينش ظاهري آن حضرت به تأخير افتاده است ولي حضرتش گنجينه سر و جايگاه نفوذ امر خداست، و هيچ امري جز از سوي او نافذ نمي‌گردد و هيچ خبري جز از او نقل نمي‌شود. (2)
(1) - ينابيع المودة، مقدمه، ص 1.
(2) - عبقات الانوار تعريب شده 4 / 181.
(٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، الوجوب (1)، كتاب ينابيع المودة (1)

سخن دياربكري

3 - علامه دياربكري به نقل مذكور گويد: هيچ پيامبري بهره اي از كمالات نمي‌برد جز از مشكات خاتم پيامبران گر چه آفرينش ظاهري آن حضرت از آنان تأخير داشته است. زيرا وجود خاكي او به مشكات او مربوط نيست، چرا كه حقيقت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيش از همه پيامبران وجود داشته است از آن رو كه او پدر ارواح است همان گونه كه آدم پدر اشباح مي‌باشد.
4 - و نيز گويد: و در شواهد النبوة آمده: پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم گر چه در عالم ظاهر در آخر پيامبران قرار گرفته اما در عالم غيب پيشاپيش آنان قرار دارد، چنان كه فرموده است: (من پيامبر بودم آن گاه كه آدم ميان آب و گل بود (و آفرينش او پايان نيافته بود) …
آدم و ساير پيامبران - صرف نظر از مشهد علم ربوبي - تا زماني كه در صورت جسماني عنصري در عالم شهادت ظاهر نگرديده بودند عنوان پيامبري نداشتند بر خلاف پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم كه چون به وجود روحاني وجود يافت خداوند او را مژده داد و او را از نبوت بالفعل وي آگاه ساخت، و در همه اديان حكم را به او داد ولي به دست انبيا و رسولان كه نواب او بودند، چنان كه علي عليه السلام و معاذ بن جبل در عالم ظاهر به نيابت از آن حضرت به يمن رفتند و احكام را تبليغ نمودند. زيرا نبوت تنها به اعتبار شرع مقرر شده از سوي خداوند ثبوت مي‌يابد، پس تمام شرايع آسماني شريعت او هستند كه به دست نواب او به مردم تبليغ مي‌گردند. و هنگامي كه حضرتش به وجود جسماني عنصري ظهور يافت شرايع گذشته را كه به حسب باطن اقتضاي آنها را داشت منسوخ نمود، زيرا اختلاف اسم (الهي) در استعدادها و قابليتها مقتضي اختلاف شرايع است. (1) (و چون تمام اسماء در آن حضرت جمع شده همه شرايع نيز در شريعت او گرد آمد و
(1) - عبقات الانوار تعريب شده 4 / 182 و 184.
(٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، معاذ بن جبل (1)، الشهادة (1)

سخن بوصيري

گذشته‌ها منسوخ گرديد).
5 - بوصيري شاعر در حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم گويد:
محمد سيد الكونين والثقلين * والفريقين من عرب و من عجم (محمد صلي الله عليه و آله و سلم سرور عوالم غيب و شهود و سرور جن و انس و سرور گروههاي عرب و عجم است).
رومي در شرح آن گويد (به طور مختصر): محمد صلي الله عليه و آله و سلم به طور مطلق سرور و اشرف در دو عالم وجود (غيب و شهود) است زيرا اختصاص به ديني دارد كه آشكارترين و برترين اديان حقه است.
فاق النبيين في خلق وفي خلق * و لم يدانوه في علم ولاكرم (در خلق و خلق بر همه پيامبران فائق آمده است، و آنان در علم و كرم به قله شامخ او نرسيدند).
و در شرح آن گفته است: معناي بيت اين است كه آن حضرت در برجستگي طينت و پاكي عنصر و كمال صفا و ملكات فاضله بر همه پيامبران برتري دارد.
وكلهم من رسول الله ملتمس * غرفا من البحر او رشفا من الديم (و همه پيامبران به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دست نياز برند تا مشتي از دريايا نمي‌از ابر گرانبار كمالات او برگيرند).
عصام در شرح اين بيت (به طور مختصر) گويد: اگر گويي: پيامبران ديگر بر حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيشي دارند (بنابر اين بايد برتر باشند). گويم: آنان مسائل مشكل در علم توحيد و صفات الهي را از او پرسيدند و پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم پاسخ داد و مشكلات آنان را حل نمود … و روح پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم مقدم بر ارواح پيامبران ديگر است. حاصل آن كه: همه پيامبران نه از ديگري بلكه از پيامبر ما بهره علمي بردند و طلب شفاعت نمودند، زيرا حضرتش دريايي از علم و ابري پر بار از
(٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (3)

سخن ابن فارض مصري

جود و بخشش است. (1) فانه شمس فضل، هم كواكبها * يظهرن انوارها للناس في الظلم رومي در شرح آن گويد: مراد آن است كه معجزات روشن پيامبران از نور پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم به آنان رسيده است، زيرا آن حضرت خورشيد فضل الهي و رحمت خدا براي همه مردم بود، و پيامبران عليهم السلام مظاهر نور او بوده اند و هر يك بر حسب درجه استعداد و مراتب قابليت خويش حامل سر او بوده و همگي انوار حقايق و اسرار دقايق او را در هر قرني براي مردم زمان خويش آشكار مي‌ساخته اند. (2) 6 - عارف بزرگ، ابن فارض مصري، در حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم قصيده اي بسيار طولاني دارد كه ما ترجمه بخشي را كه مناسب و روشنگر بحث ماست در اينجا مي‌آوريم:
(و من گر چه صورتا فرزند آدمم، اما معنايي در من نهفته كه گواه پدر بودن من است).
(و همه آنان به جهت پيشي داشتن همان معناي من است كه بر محور من مي‌گردند يا در آبشخوار من وارد مي‌شوند).
(و اگر من نبودم وجودي نبود و شهودي نبود و هيچ عهدي بر ذمه اي من بسته نمي‌شد).
(پس هيچ زنده اي نيست مگر آن كه حياتش از حيات من است، و هر نفسي خواستار رضا و خشنودي من است).
(و هيچ گوينده اي نيست جز آن كه به نطق من گوياست، و هيچ بيننده اي نيست
(1) - عبقات الانوار / 180.
(2) - عبقات الانوار / 178.
(٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الجود (1)

سخن سبكي

جز آن كه با چشم من مي‌بيند).
(و روح من روح همه ارواح است، و هر حسن و زيباييي كه در آفرينش مي‌بيني از زيبايي سرشت من است) …
(مردم با وجود خاندان و ياران و پيروان ياران او كه همگي پيشوايانند از وجود پيامبران (جديد) بي نيازند).
(وعلي عليه السلام به سبب علمي كه از راه وصيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به دست آورد هر مسأله مشكلي را با بيان تأويل آن روشن ساخت).
7 - علامه شيخ تقي الدين سبكي در كتاب التعظيم والمنة في الحقيقة المحمدية صلي الله عليه و آله و سلم (ص 95) در ذيل آيه لتؤمنن به ولتنصرنه (1) گويد: در اين آيه به قدري تعريف و تمجيد و تعظيم از مقام بلند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به عمل آمده كه بر كسي پوشيده نيست، و نيز مي‌رساند كه بر فرض آن كه آن حضرت در زمان آن پيامبران مبعوث مي‌شد پيامبر آنان مي‌بود. بنابر اين نبوت و رسالت حضرتش براي عموم خلق است از زمان آدم تا روز قيامت، و همه پيامبران و امتهايشان از امت او محسوب مي‌شوند. و اين كه فرمود: (من به همه مردم مبعوث شده ام) اختصاص به مردم زمان خود آن حضرت تا روز قيامت ندارد بلكه مردم پيشين را نيز شامل مي‌گردد. و از اين بيان معناي فرمايش ديگر آن حضرت روشن مي‌شود كه فرمود: (من پيامبر بودم در حالي كه آدم ميان روح و جسد بود (و هنوز آفرينش او تكميل نگشته بود). و كسي كه اين حديث را اين گونه تفسير كرده كه: (در علم خدا چنين بود كه آن حضرت پيامبر خواهد شد) بدين معنا دست نيافته است، زيرا علم خداوند به همه چيز احاطه دارد (و اختصاص به
(1) - سوره آل عمران / 81: (خداوند از پيامبران گذشته پيمان گرفته كه به پيامبر اسلام ايمان آورند و او را ياري دهند).
(٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، سورة آل عمران (1)

سخن سبط ابن جوزي

پيامبر شدن آن حضرت ندارد)، و شايسته است كه از توصيف آن حضرت به پيامبري در آن وقت چنين دانسته شود كه آن يك امر ثابتي در آن وقت بوده است، و از اين رو آدم عليه السلام نام مبارك او را بر ساق عرش نوشته ديد كه: (محمد رسول الله)، پس ناگزير مي‌بايست نبوت آن حضرت در آن وقت امر ثابتي بوده باشد، و اگر مراد صرف علم به اين بود كه وي در آينده پيامبر مي‌شود خصوصيتي براي او وجود نداشت كه پيامبر بود در زماني كه آدم ميان روح و جسد بود، زيرا همه پيامبران چنين بودند و خداوند از نبوت آنان در قبل و بعد از آن وقت خبر داشت، پس بايد نبوت پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم خصوصيتي داشته باشد تا به خاطر آن اين مطلب را فرموده باشد … بنابر اين حقيقت آن حضرت در آن وقت وجود داشته گر چه آفرينش جسم شريف او در زمانهاي بعد صورت گرفته است. (1) 8 - علامه سبط ابن جوزي در حقيقت محمديه و علويه عليهما السلام چنين روايت كرده است:
علي عليه السلام در خطبه اي پس از حمد و ثنا چنين فرمود: آن گاه كه خدا خواست آفريدگان را بيافريند و موجودات را ايجاد كند آفريدگان را پيش از گستردن زمين و بر افراشتن آسمانها در صورتي برپا داشت، سپس نوري را از نور عزت خويش افاضه كرد و پاره اي از پرتو آن نور درخشيد و بالا رفت، آن گاه در آن صورت گرد آمد، و در آن صورت هيئت پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم بود، خداوند به او خطاب فرمود كه تويي برگزيده و نزد توست وديعه گاه انوار، و تويي برگزيده و انتخاب شده و پسنديده، به خاطر توست كه زمين را فرو نهم، آسمان را برافرازم، آب را جاري سازم، پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ را قرار دهم، خاندان تو را
(1) - الخصائص الكبري، جلال الدين سيوطي 1 / 4.
(٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النبي آدم عليه السلام (1)، النوم (1)، جلال الدين السيوطي الشافعي (1)
پرچم هدايت كنم، و در باطن آنان از اسرار خود به وديعه نهم آن گونه كه ديگر هيچ مطلب دقيقي بر آنان مشكل نشود و هيچ امر پنهاني از نظر آنان پوشيده نماند، و آنان را حجت خود بر آفريدگانم و آگاه كنندگان بر قدر و عظمتم و آگاهان از اسرار گنجينه هايم قرار دهم.
سپس خداي سبحان بر پروردگاري و يگانگي خود و بر اين كه امامت در ميان آنان و نور با آنان است از مردم گواهي و اقرار گرفت. آن گاه خداوند خليفه را در غيب خويش پنهان ساخت و او را در علم پوشيده خود مخفي داشت، و عالمها را آفريد و آب را به جريان انداخت و كفها را بر روي آب بر آورد و دود و بخار را برانگيخت، پس عرش او بر روي آب بر آمد.
آن گاه فرشتگان را از انوار و انواعي كه آفريده بود ايجاد كرد، آن گاه زمين و موجودات در آن را خلق كرد. آن گاه نبوت پيامبر و برگزيده اش محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به توحيد خويش قرين ساخت، پس آسمانها و زمين و فرشتگان و عرش و كرسي و خورشيد و ماه و ستارگان و موجودات روي زمين همه به نبوت او گواهي دادند. و چون آدم را آفريد فضل او را براي فرشتگان آشكار نمود و آن علومي را كه در گذشته به او اختصاص داده بود به آنان نشان داد و او را محراب و قبله فرشتگان قرار داد، آنان هم به او سجده كردند و حق او را شناختند. سپس حقيقت آن نور و مكنون آن سر را براي آدم روشن ساخت.
چون روزگار آدم سر آمد چيزي در او به وديعه نهاد و آن چيز پيوسته از اصلاب گران قدر به ارحام پاكيزه انتقال مي‌يافت تا به عبد المطلب رسيد و از او به عبد الله و سپس به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم انتقال يافت، آن گاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مردم را در ظاهر و باطن (به آن نور) فرا خواند و در نهان و آشكار دعوت نمود. پس ما نور آسمانها و زمين، و كشتي نجات هستيم، و علم پوشيده در ميان ماست، و
(٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)

سخن علامه مجلسي

بازگشت امور به ماست. (1) 9 - علامه مجلسي رحمه الله درباره حقيقت محمديه وعلويه عليهما السلام فرموده است: بدان كه بيشتر آنچه را كه (حكما) براي اين عقول (2) اثبات كرده اند در اخبار متواتره به وجه ديگري براي ارواح پيامبر و ائمه عليهم السلام ثابت گرديده است. آنان براي عقل قديم بودن را اثبات كرده اند، و در اخبار متواتره براي ارواح معصومين عليهم السلام نيز تقدم در آفرينش بر همه مخلوقات يا بر ساير روحانيان ثابت است. و نيز براي عقول توسط در ايجاد يا شرط در تأثير را قائلند، و در اخبار ثابت شده كه معصومين عليهم السلام علت غائي همه مخلوقاتند و اگر آنان نبودند خداوند افلاك و ساير چيزها را نمي‌آفريد. آنها عقول را واسطه افاضه علوم و معارف بر نفوس و ارواح دانسته اند، و در اخبار ثابت شده كه جميع علوم و حقايق و معارف به توسط معصومين عليهم السلام بر ساير آفريدگان حتي فرشتگان و پيامبران افاضه مي‌گردد.
حاصل آن كه: در اخبار مستفيضه ثابت گشته كه آن بزرگواران عليهم السلام ميان خلق و حق واسطه در افاضه جميع رحمتها و علوم و كمالات بر همه خلقند. پس هر چه توسل به آنان و اقرار به فضلشان بيشتر باشد فيضان و ريزش كمالات از خداوند بيشتر خواهد بود … و بر همين قياس است كه گفته اند: ممكن است مراد از عقل نور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم باشد كه انوار ائمه عليهم السلام از آن منشعب گرديده است.
(1) - تذكرة الخواص / 130.
(2) - عقل از نظر فلاسفه و حكما موجود مجردي است كه واسطه عالم ربوبي با عالم مثال و عالم ماده است. و تعداد آنها را ده تا دانسته اند كه به آنها (عقول عشره) گويند. اين عقول واسطه فيض از حق به خلق اند و به اصطلاح رابط ميان حادث و قديم اند.
(٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)

فصل 4: اشتراك علي عليه السلام با پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم در همه فضائل

فصل 4 اشتراك علي عليه السلام با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در همه فضائل خواننده گرامي پس از ملاحظه اين سخنان كه از دانشمندان عامه و خاصه به صورت نظم و نثر در شأن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل شد بايد بداند كه همه اين مطالب درباره مولايمان علي عليه السلام نيز تحقق دارد. زيرا نور آن دو بزرگوار يكي است و هر دو از يك منبع سرچشمه گرفته و از يك پستان سيراب گشته اند، چنان كه ازري رحمه الله گويد:
وتراضعتما بثدي وصال * كان من جوهر التجلي غذاها (و شما دو تن از پستان وصال شير خورده ايد، كه شير آن از جوهر تجلي الهي تهيه گرديده است).
و ديگري گويد:
هما ظهرا شخصين، والنور واحد * بنص حديث النفس والنور، فاعلمن (آنها به صورت دو كس ظاهر شدند ولي نور آنها يكي است، به دليل نص حديثي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم علي عليه السلام را نفس خود خوانده، و حديثي كه اتحاد نور آنها را بيان داشته، پس اين را بدان).
عطار نيشابوري گويد:
(٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)
تو نور احمد و حيدر يكي دان * كه تا گردد به تو اسرار، آسان و حكيم سنايي گويد:
هر دو يك در ز يك صدف بودند * هر دو پيرايه شرف بودند و ديگري گويد:
از محمد وز علي بهر سجود قدسيان * هيكل توحيدي اندر كاخ سرمد ساختند چون علي عين محمد شد، محمد از علي * آفريدند وعلي باز از محمد ساختند خواننده گرامي وقتي سخن علامه دياربكري را مي‌خواند كه: (همه پيامبران كمالات خود را از مشكات خاتم پيغمبران گرفته اند) پي مي‌برد كه چون علي عليه السلام نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است پس او نيز منشأ كمالات و منبع فيوضات براي پيامبران عليهم السلام است.
و چون سخن شيخ سليمان قندوزي را مي‌خواند كه: (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مبدأ ايجاد عوالم است و سروري كونين با او است، و او حد فاصل ميان وجوب و امكان است و به همه مقامات وجودي احاطه دارد) پي مي‌برد كه علي عليه السلام نيز چنين است، زيرا هر دو از يك نورند.
و چون به گفتار علامه قسطلاني ديده ور مي‌شود كه: (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جنس الاجناس و پدر بزرگ همه موجودات است) خواهد دانست كه علي عليه السلام نيز به دليل اتحاد نورش با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چنين است.
و هنگامي كه اين شعر بوصيري را مينگرد كه: (همه پيامبران دست نياز به دامن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برداشته و از درياي فضل و كرم او مشتي آب بر مي‌گيرند و از ابر فيض او نمي‌بر مي‌دارند) آگاه مي‌گردد كه آنان از علي عليه السلام نيز چنين
(٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، السجود (1)، الوجوب (1)
بهره هايي دارند، زيرا كه علي با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از يك ريشه اند.
و هر گاه شعر ابن فارض مصري را مي‌بيند كه از زبان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گويد: (من گر چه در صورت، فرزند آدمم ولي در من معنايي نهفته كه گواه پدر بودن من است، و همه گويندگان به نطق من گويايند، و همه بينندگان به چشم من بينايند، و روح من روح همه ارواح است، و هر چه زيبايي در عالم است از زيبايي سرشت من است)، خواهد دانست كه همه انبيا عليهم السلام به نطق علي عليه السلام گويا و به چشم او بينا هستند.
و از روايتي كه سبط ابن جوزي نقل كرد كه: (خداوند پيامبرش صلي الله عليه و آله و سلم را محراب و قبله فرشتگان ساخت و آنان به او سجده كردند و حق حضرتش شناختند، آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مردم را در نهان و آشكار دعوت نمود)، به دست خواهد آورد كه علي عليه السلام نيز قبله و محراب فرشتگان بوده و آن حضرت نيز مردم را در نهان و آشكار دعوت نموده است، زيرا كه هر دو از يك پستان شير خورده اند.
و نيز از بيانات علامه مجلسي رحمه الله به دست آمد كه همه علوم و معارف و حقايق به توسط آن دو بزرگوار و اولاد معصومشان بر ساير مردم افاضه مي‌شود و آنان واسطه رحمتها و دانشها و كمالات از حق به خلق اند.
(٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)

فصل 5: يگانگي نور پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم با علي عليه السلام

فصل 5 يگانگي نور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با علي عليه السلام 1 - ابن عباس گويد: نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوديم كه علي عليه السلام فراز آمد، تا چشم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به او افتاد به رويش لبخندي زد و فرمود: مرحبا به آن كه خداوند او را پيش از هر چيز آفريد، خداوند پيش از هر چيز نوري آفريد و آن را دو نيم كرد، از نيمي مرا و از نيم ديگر علي را آفريد، پس همه چيز از نور من و نور علي پديد آمده است، ما تسبيح خدا كرديم و فرشتگان نيز تسبيح كردند، و ما تكبير گفتيم و فرشتگان نيز تكبير گفتند، و اين تسبيح و تكبير آنان به آموزش من و علي بود. (1) 2 - امام كاظم عليه السلام فرمود: خداي بزرگ نور محمد صلي الله عليه و آله و سلم وعلي عليه السلام را از اختراع و نور عظمت و جلال خويش آفريد. چون خواست محمد صلي الله عليه و آله و سلم را بيافريند آن نور را دو نيم كرد، از نيم اول محمد صلي الله عليه و آله و سلم را و از نيم ديگر علي عليه السلام را آفريد، و از آن نور هيچ كس ديگر را نيافريد. (2) 3 - در حديثي آمده: فاطمه عليها السلام عرضه داشت: اي رسول خدا، نديدم درباره
(1) - عبقات الانوار، تعريب شده 4 / 125.
(2) - همان / 121.
(٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (3)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، عبد الله بن عباس (1)
علي چيزي بگويي! فرمود: علي جان من است، مگر ديده اي كه كسي درباره خود چيزي بگويد؟! … (1) 4 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم (به نمايندگان ثقيف) فرمود: سوگند به خدايي كه جانم در دست او است يا نماز مي‌خوانيد و زكات مي‌پردازيد يا آن كه مردي را به نزدتان گسيل مي‌دارم كه به منزله جان من است. (2) 5 - از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره برخي از يارانش پرسش كردند و حضرت پاسخ داد، كسي گفت: پس علي چه؟ فرمود: تو از مردم پرسيدي و از خودم كه نپرسيدي! (3) (يعني علي عليه السلام به منزله خود من است و هر شناختي كه از من داريد علي نيز همان گونه است).
6 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هنگام مباهله با نصاراي نجران فرمود: خداوندا! اين (علي) جان من است و او نزد من با جانم برابر است، خداوندا! اين (فاطمه) برترين زن جهان است. خداوندا! اينها (حسن و حسين) دو فرزند و نوه من اند، من در جنگم با هر كه آنان با او در جنگند، و در صلح و سازشم با هر كه آنان با او در صلح و سازشند. (4) 7 - امام صادق عليه السلام فرمود: در جنگ احد هنگامي كه همه از اطراف پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گريختند، حضرت رو به آنان كرده، مي‌فرمود: من محمدم، من رسول خدايم، من كشته نشده ام و نمرده ام. فلاني و فلاني متوجه او شده، گفتند: اينك كه گريخته ايم نيز ما را به فسوس و مسخره گرفته است! آن گاه تنها علي عليه السلام و ابود جانه سماك بن خرشه رحمه الله با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پايدار ماندند، پيامبر او را فرا خواند و
(1) - كفاية الطالب، باب 71، ص 289.
(2) - ينابيع المودة / 38.
(3) - بحار الانوار 38 / 296.
(4) - همان 37 / 49.
(٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، صلح (يوم) الحديبية (2)، سماك بن خرشة (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
فرمود: اي ابودجانه، تو هم باز گرد كه بيعتم را از تو برداشتم، اما علي بماند زيرا او من است و من از اويم.
ابودجانه بازگشت و در برابر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نشست و گريست و گفت: نه، به خدا سوگند (نميروم)، و سر به آسمان برداشت و گفت: نه، به خدا سوگند، من دست از بيعت خود نميكشم، من با شما بيعت كرده ام پس به سوي چه كسي بازگردم اي رسول خدا؟ به سوي همسري كه ميميرد، يا خانه اي كه ويران مي‌شود، و داراييي كه پايان مي‌پذيرد، و اجلي كه نزديك شده است؟ در اين حال پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به حال او رقت آورد. ابودجانه به كارزار ادامه داد تا زخمها او را از پاي در آورد و در گوشه اي افتاد وعلي عليه السلام در گوشه ديگر بود، چون او از پاي در افتاد علي عليه السلام او را به دوش گرفت و به نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آورد … (1) 8 - علي عليه السلام فرمود: در روزگار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چون پاره تن او بودم، مردم به من مانند ستاره اي در افق آسمان مي‌نگريستند، سپس روزگار مرا فرود آورد تا آن كه فلاني و فلاني را با من برابر ساختند، سپس مرا با پنج نفر برابر كردند كه برترين آنها عثمان بود، گفتم: اي اندوه! اما روزگار به اين هم بسنده نكرد و از قدر من آن قدر كاست كه مرا با پسر هند (معاويه) برابر ساخت! (2) 9 - علي عليه السلام فرمود: نسبت من با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مانند بازو با دوش، و ساعد با بازو و كف با دست است، در كودكي مرا پرورد، و در بزرگي برادر خود ساخت، شما به خوبي مي‌دانيد كه من با او مجلس رازي داشتم كه ديگري از آن آگاه نبود، و او به من وصيت كرد نه به ياران و خاندانش، و اكنون چيزي مي‌گويم كه تا حال به كسي نگفته ام: روزي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خواستم كه در حق من آمرزش
(1) - بحار الانوار 20 / 107.
(2) - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 20 / 326.
(٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
طلبد، فرمود: خواهم خواست. سپس برخاست و نماز گزارد، چون دست به دعا برداشت، گوش فرا دادم، مي‌گفت: خداوندا! به حق علي در نزد خودت علي را بيامرز! گفتم: اي رسول خدا اين چه دعايي است؟ فرمود: مگر از تو گرامي تر نزد خدا هست كه او را به درگاه خدا شفيع سازم؟! (1) در اينجا نظر خواننده را جلب مي‌كنم به اين نكته كه جزء يك چيز هرگز از اصل آن جدايي نمي‌پذيرد و اگر آن را جدا كنند باز هم جزء آن محسوب مي‌گردد.
10 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: نسبت علي با من چون سر با بدن من است. (2) علامه مناوي در شرح آن گويد: اين سخن مبالغه در شدت اتصال و پيوند آنها با يكديگر است.
11 - و نيز فرمود: علي از من است و من از علي، و كسي از سوي من پيامي نرساند جز خودم يا علي.
مناوي در شرح آن گويد: يعني در اختصاص و محبت و ديگر چيزها با يكديگر اتصال و پيوند داريم. حرف (من) در اينجا من اتصاليه ناميده مي‌شود، گويند (فلاني از فلاني است) بدين معناست كه گويي قسمتي از وجود او با ديگري يكي است به جهت آميختگي آنها به يكديگر … و ظاهرا بايد مي‌فرمود:
(كسي جز علي از سوي من نمي‌رساند) و اين كه كلمه (خودم) را هم آورد براي تأكيد معناي اتصال است. (3) 12 - علي عليه السلام فرمود: نسبت من با احمد صلي الله عليه و آله و سلم نسبت كف دست با دست، و
(1) - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد / 316.
(2) - فيض القدير، علامه مناوي 4 / 357.
(3) - همان.
(٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)
ساعد دست با بازو و نور با نور است. (1) 13 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي فرزند ابي طالب، همانا تو عضوي از اعضاي مني، هر جا من روم تو هم مي‌روي. (2) 14 - و فرمود: (تو نسبت به من مانند روح من به بدنم هستي)، (نسبت تو با من چون نوري از نور ديگر است)، (تو به منزله دكمه لباس مني) (3) (و لباس بي دكمه بر بدن آراسته نيست).
15 - علي عليه السلام فرمود: حسن و حسين دو سبط اين امتند، و آنان به منزله دو چشم سر پيامبرند و من چون دو دست در بدن اويم، و فاطمه چون قلب در بدن او است، داستان ما داستان كشتي نوح است كه هر كس در آن سوار شد نجات يافت، و هر كه از آن باز ماند غرق گرديد. (4) 16 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند پيامبران را از درختهاي گوناگون آفريد، و من وعلي را از يك درخت آفريد، من تنه آن درختم، علي شاخه آن، فاطمه باردان آن و حسن و حسين ميوه آنند. هر كه به شاخه اي از اين درخت درآويزد نجات يابد، و هر كه از آن منحرف شود سرنگون گردد، اگر بنده اي ميان كوه صفا و مروه هزاران سال خدا را عبادت كند، اما به دوستي ما خاندان دست نداشته باشد خدا او را بر بيني در آتش دوزخ اندازد. (5) 17 - علي عليه السلام فرمود: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: مردم از
(١) - ينابيع المودة ١ / ١٣٨. و گويا عبارت آخر، صحيح آن چنين است: (كالصنو من الصنو، يعني:
مانند دو تنه درخت كه از يك ريشه روييده باشند).
(٢) - بحار الانوار ٣٨ / ٣١١.
(٣) - بحار الانوار ٨ / ٢٩٦.
(٤) - بحار الانوار ٣٩ / ٣٥٣.
(٥) - تاريخ دمشق، ابن عساكر ١ / ١٣٢. شواهد التنزيل ٢ / 141.
(٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، اللبس (2)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، إبن عساكر (1)، كتاب بحار الأنوار (3)، دمشق (1)
درختهاي گوناگون آفريده شده اند ولي من وعلي از يك درخت آفريده شده ايم، من تنه آن درخت هستم وعلي شاخه آن. خوشا حال آن كه به تنه آن بچسبد و از شاخه آن بر خورد. (1) 18 - علي عليه السلام فرمود: ما خانداني هستيم كه گل ما به دست عنايت حق سرشته گشت پس از آن كه فيض هدايت الهي بر ما پاشيده شد، آن گاه به خميره نبوت تخمير شد و از آب وحي سيراب گشت، و روح امر در آن دميده شد، نه قدمهايمان ميلغزد، و نه ديدگانمان اشتباه مي‌كند، و نه انوار ما به خاموشي مي‌گرايد، اگر ما خود گمراه باشيم پس رهنماي مردم كه باشد؟! مردم همه از درختهايي چندند، اما درخت نبوت يكي است، محمد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تنه اش، من شاخه اش، فاطمه ميوه اش و حسن و حسين شاخسار آنند. تنه اش نور، شاخه اش نور، ميوه اش نور، شاخسارش هم نور است. چراغي هستيم كه روغنش تابان است گر چه آتش به آن نرسيده باشد، نور بر نور است. (2) 19 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: شبي كه مرا به معراج بردند، پيامبران در آسمان گرد من جمع شدند، آن گاه خداوند به من وحي كرد: اي محمد، از آنان بپرس كه بر (تبليغ) چه چيز بر انگيخته شدند؟ آنان در پاسخ من گفتند: بر انگيخته شده ايم بر شهادت به يگانگي خداوند و اقرار به نبوت تو و ولايت علي عليه السلام. (3) 20 - ابن مسعود گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: شبي كه مرا به آسمان بردند فرشته اي نزد من آمد و گفت: اي محمد، از پيامبران پيش از خودت بپرس كه بر چه چيز بر انگيخته شدند؟ گفتم: اي گروه رسولان و پيامبران، خداوند شما را بر
(1) - تاريخ دمشق، ابن عساكر 1 / 131.
(2) - عبقات الانوار، تعريب شده 4 / 801.
(3) - ينابيع المودة 2 / 62.
(٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب ينابيع المودة (1)، إبن عساكر (1)، دمشق (1)
چه چيز برانگيخت؟ گفتند: بر ولايت تو و ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام. (1) بنگر كه چگونه اقرار به نبوت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ولايت علي عليه السلام با هم مورد دعوت و بعثت انبياي بزرگ عليهم السلام بوده است! و اين نيست جز به خاطر اتحاد نورشان و وحدت حقيقتشان، كه هرگز از هم جداشدني نيستند.
21 - علي عليه السلام گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم (در روزي كه قريش را گرد هم جمع كرد و غذا خوردند و اعلام نبوت خويش نمود) فرمود: اي فرزندان عبد المطلب، به خدا سوگند در ميان عرب جواني را سراغ ندارم كه براي قوم خويش چيزي بهتر از آنچه من برايتان آورده ام آورده باشد، من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده ام. خداوند مرا دستور داده كه شما را به سوي او فرا خوانم. كدامين شما مرا بر اين كار ياري مي‌دهد به شرط آن كه برادر و وصي و جانشين من در ميان شما باشد؟ همه واپس گراييدند و من كه از همه جوان تر بودم و از چشمم آب مي‌آمد و شكمي بر آمده و ساقي نازك تر از همه داشتم گفتم: اي پيامبر خدا! من وزير و ياور تو در اين كار خواهم بود. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گردن مرا گرفت و فرمود: اين برادر، وصي و جانشين من در ميان شماست، به سخن او گوش دهيد و فرمانش بريد.
آنان به حال خنده برخاستند و به ابو طالب مي‌گفتند: تو را دستور داد كه گوش به فرمان فرزندت باشي و از او اطاعت كني! (2) ببين چگونه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هنگام دعوت آنان به نبوت خويش، آنان را به وصايت و ولايت علي عليه السلام نيز فرا خواند و فرمود: (سخن او بشنويد و فرمانش بريد)! و اين خود دليل است كه رسالت و نبوت از ولايت و خلافت جدايي ناپذير است، خداوندا! به حق علي امير مؤمنان، ما را بر ولايت او ثابت قدم بدار.
(١) - شواهد التنزيل ٢ / 156.
(2) - تاريخ طبري 2 / 321.
(٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)
22 - ابوهارون عبدي از ابو سعيد خدري روايت كند: روزي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در غدير خم مردم را به علي عليه السلام فرا خواند دستور داد تا همه خارهاي زير درختي را كه در آنجا بود رفتند، و آن روز پنجشنبه بود. سپس مردم را به سوي علي عليه السلام فرا خواند در حالي كه زير بازوي او را گرفت و بلند كرد تا حدي كه مردم سپيدي زير بغل او را ديدند، و از هم جدا نشدند تا اين آيه نازل شد: اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا. (1) در اينجا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: الله اكبر (خداي را بزرگ ميشمارم) بر كامل نمودن دين و تمام ساختن نعمت و خشنودي پروردگار به رسالت من و ولايت علي عليه السلام. (2) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با گفتن اين تكبير و ستايش مي‌خواهد توجه دهد كه تكميل دين و اتمام نعمت و خشنودي پروردگار به رسالت او و ولايت علي عليه السلام تو أمان است و با صداي بلند اعلام داشته كه اي مردم ولايت علي از نبوت و رسالت من جدا نيست.
23 - سلمان گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: من وعلي نوري بوديم فرمانبردار در برابر خداوند، آن نور به تسبيح و تقديس پروردگار مشغول بود چهارده هزار سال پيش از آن كه آدم را بيافريند، چون خداوند آدم را آفريد آن نور را در صلب او نهاد، و پيوسته در يك چيز بوديم تا در صلب عبد المطلب از هم جدا شديم، جزئي من و جزء ديگر علي. (3) 24 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، خداوند من و تو را از نور خود آفريد، و چون آدم را آفريد آن نور را در صلب او به وديعت نهاد. پيوسته من و تو چيز
(1) - سوره مائده / 3.
(2) - فرائد السمطين 1 / 73.
(3) - كفاية الطالب / 315.
(٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، غدير خم (1)، الصّلب (3)، كتاب فرائد السمطين (1)
واحدي بوديم تا در صلب عبد المطلب از هم جدا شديم، نبوت و رسالت در من قرار گرفت و وصيت و امامت در تو. (1) 25 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون خداوند آدم را آفريد و از روح خود در او دميد، وي به جانب راست عرش نگريست و پنج شبح را در نور به حال سجده و ركوع ملاحظه كرد. گفت: پروردگارا! آيا پيش از من كسي را از گل آفريده اي؟
فرمود: نه، اي آدم. گفت: پس اين پنج شبح كه در شكل و شمايل خود مي‌بينم كيستند؟ فرمود: اينان پنج تن از فرزندان تواند، اگر آنان نبودند تو را نميآفريدم، آنان پنج تن اند كه براي آنان پنج نام را از نامهاي خود برگرفته ام، اگر آنان نبودند بهشت و دوزخ و عرش و كرسي و آسمان و زمين و فرشتگان و آدميان و پريان را نميآفريدم. من محمودم اين محمد، من عالي ام اين علي، من فاطرم اين فاطمه (2)، من احسان ام اين حسن، و من محسن ام و اين حسين، به عزت خويش سوگند كه كسي با داشتن ذره اي از دشمني يكي از اينان بر من وارد نشود جز آن كه او را به آتش دوزخم برم و باك ندارم. اي آدم، اينان برگزيدگان از خلق منند، خلق را به سبب آنان نجات مي‌دهم و يا هلاك مي‌سازم، هر گاه به من حاجتي داشتي دست توسل به دامان اينان زن. (3) 26 - روايت است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: من و تو دو پدر اين امتيم. (4)
(1) - ذيل احقاق الحق 5 / 253 به نقل از انتهاء الافهام، علامه مولوي سيدابي محمد حسيني / 224.
(2) - اشتقاق فاطمه از فاطر به اشتقاق كبير است كه در اكثر حروف با هم مطابقت دارند نه در همه.
(3) - فرائد السمطين 1 / 27.
(4) - مفردات راغب، حرف الف.
(٧١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الصّلب (1)، النوم (1)، كتاب فرائد السمطين (1)

فصل 6: روايتي چند در پيوند نبوت با ولايت

اشاره

فصل 6 روايتي چند در پيوند نبوت با ولايت پيوند ميان نبوت و ولايت پيش از آفرينش عالم در نزد خداوند برقرار بوده و هر دو از يك منبع سرچشمه گرفته اند و در هيچ حالي و عالمي از هم جدا نبوده و نيستند. ما در اينجا برخي از اخبار را از طريق اهل سنت در اين باره مي‌آوريم تا مايه ياد آوري باشد و ذخيره آخرت ما گردد.
1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من وعلي از يك نور آفريده شديم چهار هزار سال پيش از آن كه خداوند آدم را بيافريند، چون آدم را آفريد اين نور را در صلب او نهاد، و پيوسته يك چيز بوديم تا در صلب عبد المطلب جدا شديم، نبوت در من قرار گرفت و وصيت در علي. (1) 2 - سلمان فارسي رضي الله عنه گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: من و علي از نور خداوند از سمت راست عرش آفريده شديم، خدا را تسبيح و تقديس مي‌كرديم چهارده هزار سال پيش از آن كه خداوند آدم را بيافريند، چون آدم را آفريد ما را به صلب مردان و رحم زنان پاكدامن انتقال داد و نسل به نسل مي‌گرداند تا به عبد المطلب انتقال داد و (نور) ما را دو نيم كرد، نيمي در صلب
(1) - ينابيع المودة / 256.
(٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: الصّلب (3)، كتاب ينابيع المودة (1)
پدرم عبد الله قرار گرفت و نيم ديگر در صلب عمويم ابو طالب، از نيم اول من آفريده شدم و از نيم ديگر علي … و نام من در رسالت و نبوت قرار گرفت و نام علي در خلافت و شجاعت، من رسول خدايم وعلي ولي خداست. (1) 3 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: شبي كه مرا به آسمان بردند خداوند دستور داد تا بهشت و دوزخ را به من نماياندند، بهشت و نعمتهاي رنگارنگ آن را ديدم …
بر در اول آن نوشته بود (2): (خدايي جز الله نيست، محمد رسول خداست، علي ولي خداست، هر چيز را راه و چاره اي است، و راه زندگاني گوارا در دنيا چهار خصلت است: قناعت، دور افكندن كينه، ترك حسد، همنشيني با نيكان).
بر در دوم نوشته بود: (خدايي جز الله نيست، محمد رسول خداست، علي ولي خداست، هر چيز را راه و چاره اي است، و راه شادماني در آخرت چهار خصلت است: يتيم نوازي، مهرباني با بيوه زنان، كوشش در رفع نياز مسلمانان، سركشي به فقيران و تهيدستان).
بر در سوم نوشته بود: (خدايي جز الله نيست، محمد رسول خداست، علي ولي خداست، هر چيز را راه و چاره اي است، و راه سلامتي در دنيا چهار چيز است: كم حرفي، كم خوابي، كم راه رفتن، (3) كم خوردن).
بر در چهارم نوشته بود: (خدايي جز الله نيست، محمد رسول خداست، علي ولي خداست، هر كه به خدا و روز واپسين ايمان دارد بايد همسايه اش را گرامي بدارد، هر كه به خدا و روز واپسين ايمان دارد بايد ميهمانش را گرامي بدارد، هر كه به خدا و روز واپسين ايمان دارد بايد به پدر و مادرش نيكي كند، هر كه به
(1) - فرائد السمطين 1 / 21.
(2) - ظاهرا مراد از نوشتن در اينجا معناي كنايي و مجازي آن است، چنان كه حافظ گويد:
نوشته اند بر ايوان جنت المأوي * كه هر كه عشوه دنيا خريد واي به وي (م) (3) - شايد مراد آرام راه رفتن است. (م)
(٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: الصّلب (1)، النوم (1)، كتاب فرائد السمطين (1)
خدا و روز واپسين ايمان دارد بايد سخن خير گويد يا دم فرو بندد).
بر در پنجم نوشته بود: (خدايي جز الله نيست، محمد رسول خداست، علي ولي خداست، هر كه مي‌خواهد خوار نشود ديگران را خوار نسازد، هر كه مي‌خواهد ناسزايش نگويند خود ناسزا نگويد، هر كه مي‌خواهد ستم نبيند ستم نكند، هر كه مي‌خواهد به دستاويز محكم چنگ زند پس به گفتار لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله بچسبد).
بر در ششم نوشته بود: (خدايي جز الله نيست، محمد رسول خداست، علي ولي خداست، هر كه مي‌خواهد قبرش فراخ و گشاده باشد مساجد را نظافت كند، هر كه مي‌خواهد در زير خاك طعمه كرمها نشود مساجد را بروبد، هر كه ميخواهد گورش تاريك نباشد مساجد را چراغان كند، هر كه مي‌خواهد بدنش در زير خاك تر و تازه بماند و نپوسد فرشهاي مساجد را بگسترد).
بر در هفتم نوشته بود: (خدايي جز الله نيست، محمد رسول خداست، علي ولي خداست، روشني دل در چهار خصلت است: عيادت بيمار، تشييع جنازه، خريد كفن براي مردگان، پرداخت قرض و بدهي خود).
بر در هشتم نوشته بود: (خدايي جز الله نيست، محمد رسول خداست، علي ولي خداست، هر كه مي‌خواهد از اين هشت در وارد بهشت شود بايد به چهار خصلت چنگ زند: راستگويي، سخاوت، خوشخويي، خودداري از آزار بندگان خدا). (1) 4 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: سوگند به خدايي كه مرا به حق، مژده دهنده فرستاده است كرسي و عرش قرار نيافتند و فلك به گردش نيامد و آسمانها و زمين برپا نشدند جز بدان سبب كه بر آنان نوشته شد: لا إله ا لا الله، محمد رسول
(1) - فرائد السمطين 1 / 239.
(٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: السجود (4)، التشييع (1)، كتاب فرائد السمطين (1)
الله، علي ولي الله. (1) 5 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (هيچ كس از صراط نگذرد جز با داشتن جواز ولايت او (علي) و خاندانش). ابو سعيد گفت: اي رسول خدا، معناي جواز علي چيست؟
فرمود: (لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله). (2) 6 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه گويد (لا إله ا لا الله) درهاي آسمان به روي او گشوده شود. و هر كه آن را به جمله محمد رسول الله بپيوندد چهره خدا شكفته شود و بدان شادمان گردد. (3) و هر كه در پي آن (علي ولي الله) گويد خداوند گناهانش را بيامرزد گر چه به عدد قطره هاي باران باشد. (4) 7 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هش داريد كه صدقات شما بايد از دل و زبانتان باشد. گفتند: اي رسول خدا، چگونه؟ فرمود: اما دلها، بايد كه آنها را با دوستي خدا و دوستي محمد رسول خدا و دوستي علي ولي خدا پيوند دهيد … اما زبانها، آنها را به ذكر شايسته خدا، و درود بر پيامبر خدا محمد و خاندان پاكش بگشاييد، كه خداوند بدين كار شما را به برترين درجات رساند، و به مراتب بلند نائل گرداند. (5) 8 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون مرا به آسمان بردند و بهشت را به من نماياندند، ديدم كه بر برگهاي درختان بهشت نوشته است: لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، علي بن ابي طالب ولي الله. (6)
(١) - بحار الانوار ٣٨ / ١٢١ با لفظ ديگر.
(٢) - بحار الانوار ٣٩ / ٢٠٢.
(٣) - معناي مجازي آن مراد است، يعني چنين كاري مايه خشنودي خداست.
(٤) - بحار الانوار ٣٨ / ٣١٨.
(٥) - بحار الانوار ٩ / ٣٢٥.
(٦) - بحار الانوار ٢٧ / ٨. و خبر شماره ٨ را علامه ابن حسنويه در در بحر المناقب روايت نموده است.
(ذيل احقاق الحق 4 / 281)
(٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، الجواز (2)، كتاب بحار الأنوار (5)
9 - و فرمود: جبرئيل نزد من آمد در حالي كه بالهايش را گشوده بود، ديدم بر يكي نوشته بود: لا إله ا لا الله، محمد النبي، و بر ديگري لا إله ا لا الله، علي الوصي. (1) 10 - امام صادق عليه السلام از پدرانش عليهم السلام روايت كند: فرشته اي بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرود آمد … ميان دو شانه اش نوشته بود: لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، علي الصديق الاكبر (2) (علي بزرگترين تصديق كننده و راستگوترين و درست كردارترين مردم است).
11 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: بر عرش نوشته است: (خدايي جز الله نيست، محمد پيامبر رحمت است وعلي برپا دارنده حجت). (3) و در خبر ديگري است: (علي كليد بهشت است).
12 - در كتاب الهداية في جواز مشروعية الشهادة بالولاية، تأليف عالم جليل، كاوشگر بزرگ: عراقي، به نقل از كتاب السلافة في أمر الخلافة تأليف مراغي مصري كه از علماي اهل سنت است (ص 32) آورده است كه: مردي بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آمد و گفت: اي رسول خدا، ابوذر پس از شهادت به رسالت شهادت به ولايت علي مي‌دهد! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: همين طور است، مگر گفتار مرا در غدير خم فراموش كرديد كه: (هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي او است)؟!
13 - و نيز در ص 33 گويد: مردي بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آمد و گفت: اي رسول خدا، من چيزي شنيدم كه پيش از اين نشنيده بودم! فرمود: آن چيست؟
گفت: سلمان در اذان خود پس از شهادت به رسالت شهادت به ولايت علي عليه السلام
(١) - بحار الانوار ٢٧ / ١١.
و خبر شماره ٨ را علامه ابن حسنويه در در بحر المناقب روايت نموده است.
(ذيل احقاق الحق 4 / 281) (2) - همان 27 / 10.
(3) - همان.
(٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، غدير خم (1)، الشهادة (1)، الجواز (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
مي دهد! فرمود: چيز خوبي شنيده اي!
14 - عبد الله بن سلام گويد: گفتم: اي رسول خدا، مرا از وصف و چگونگي لواي حمد خبر ده … فرمود: بر آن سه سطر نوشته است، سطر اول: بسم الله الرحمن الرحيم. سطر دوم: الحمد لله رب العالمين. سطر سوم: لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله … (1) 15 - قاسم بن معاويه گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: اينان (اهل سنت) حديثي درباره معراج روايت كنند كه: چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را 4 شبانه به معراج بردند ديد كه بر عرش نوشته است: لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، ابو بكر الصديق). فرمود:
سبحان الله! همه چيز را تغيير دادند حتي اين را؟! گفتم: آري. فرمود: چون خداوند عرش را آفريد بر پايه هاي آن نوشت: لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، علي أمير المؤمنين)، و چون آب را آفريد در مجرايش همين را نوشت، و چون كرسي را آفريد بر پايه هايش همين را نوشت، و چون لوح را آفريد در آن همين را نوشت، و چون اسرافيل را آفريد بر پيشانيش همين را نوشت، و چون جبرئيل را آفريد بر بالش همين را نوشت، و چون آسمانها را آفريد بر اطرافش همين را نوشت، و چون زمينها را آفريد بر طبقاتش همين را نوشت، و چون كوهها را آفريد بر قله هاي آن همين را نوشت، و چون خورشيد را آفريد بر آن همين را نوشت، و چون ماه را آفريد بر آن همين را نوشت … پس هر گاه يكي از شما گفت: لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، بايد بگويد: علي أمير المؤمنين ولي الله. (2) 16 - چون خبر (دعوت) پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به نجاشي پادشاه حبشه رسيد به يارانش گفت: من اين مرد را با هدايايي كه براي او ميفرستم ميآزمايم. آن گاه
(1) - ينابيع المودة / 252.
(2) - بحار الانوار 27 / 1.
(٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، عبد الله بن سلام (1)، الصدق (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
تحفه هاي بزرگي را آماده ساخت و در آن از سنگهاي قيمتي ياقوت و عقيق بود و گفت: اگر اين مرد اهل دنيا و سلطنت طلب باشد ياقوت را انتخاب مي‌كند، و اگر پيامبر بر حق باشد عقيق را بر مي‌گزيند. چون هديه‌ها به دست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد آنها را ميان ياران خود قسمت نمود و براي خود جز يك نگين عقيق سرخ چيز ديگري بر نداشت، سپس آن را به علي عليه السلام داد و فرمود: يا علي (اين را ببر و) تنها يك سطر بر آن بنويس: (لا إله ا لا الله)، علي عليه السلام به نزد حكاك رفته، فرمود: بر روي اين آنچه را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دوست مي‌دارد بنويس، كه (لا إله ا لا الله) است. وي گفت: من چيزي را مينويسم كه خود دوست مي‌دارم كه (محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم) است. هنگامي كه انگشتر را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آورد سه سطر بر روي آن نوشته بود. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: به تو گفتم تنها يك سطر بر آن بنويس و تو سه سطر بر روي آن نوشته اي؟ علي عليه السلام عرض كرد: اي رسول خدا، به حق شما سوگند كه من او را امر نكردم مگر آنچه را كه شما دوست مي‌داشتي بنويسد: (لا إله ا لا الله) و آنچه را خود دوست مي‌داشتم: (محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم). در اين هنگام جبرئيل امين عليه السلام فرود آمد و گفت: پروردگار عزت مي‌فرمايد: تو آنچه را دوست مي‌داشتي نوشتي: (لا إله ا لا الله)، وعلي آنچه را دوست مي‌داشت نوشت: (محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم)، و من نيز آنچه را دوست مي‌داشتم نوشتم: (علي ولي الله). (1) 17 - جابر بن عبد الله گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره ميلاد علي بن ابي طالب عليه السلام پرسيدم، فرمود: مرا از بهترين مولودي پرسيدي كه شبيه حضرت مسيح عليه السلام زاده شده است. همانا خداي - تبارك و تعالي - علي را از نور من آفريد و مرا از نور او، و هر دو از يك نوريم. آن گاه خداوند ما را از صلب آدم عليه السلام به
(1) - اربعين، حافظ ابو محمد بن ابي الفوارس ص 50 مخطوط، به نقل ذيل احقاق الحق 4 / 143.
(٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، النبي آدم عليه السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، جابر بن عبد الله (1)، الصّلب (1)
اصلاب پاك و ارحام پاكيزه منتقل ساخت، و به هيچ صلبي در نيامدم جز آن كه علي با من بود، و پيوسته چنين بوديم تا خداوند مرا به بهترين رحم يعني آمنه و علي را به بهترين رحم يعني فاطمه دختر اسد سپرد.
در زمان ما مرد زاهد و عابدي بود به نام (مبرم) كه دويست و هفتاد سال به پرستش خدا سرگرم بود و در طول اين مدت يك حاجت از خدا نخواسته بود، خداوند ابو طالب را به نزد او فرستاد. همين كه چشم مبرم به وي افتاد برخاست، سر او را بوسه داد و او را نزد خويش نشانيد و گفت: تو كيستي؟ گفت: مردي از تهامه ام. مبرم گفت: از كدام تيره تهامه؟ گفت: از بني هاشم. مرد عابد دوباره برجست و بار دوم سر او را بوسه داد و گفت: اي فلاني، خداوند علي اعلي به من الهامي كرده است، ابو طالب گفت: چه الهامي؟ گفت: فرزندي از تو متولد مي‌شود كه ولي خداي بزرگ است.
چون شب ميلاد علي فرا رسيد زمين روشن شد وابوطالب بيرون آمد در حالي كه مي‌گفت: اي مردم، ولي خدا در كعبه به دنيا آمد. (1) 18 - عبد الله بن مسعود رضي الله عنه گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون خداوند آدم را بيافريد از روح خود در او دميد، آدم عطسه اي كرد و گفت: (الحمد لله).
خداوند به او وحي كرد: اي آدم، مرا ستايش كردي اي بنده من، به عزت و جلالم سوگند اگر نبودند آن دو بنده اي كه آهنگ آفرينش آنها را دارم تو را در دنيا نمي‌آفريدم. گفت: خدايا آنان از صلب من خواهند بود؟ فرمود: آري، اي آدم سربردار و بنگر. آدم سرداشت ديد كه بر عرش نوشته: (معبودي جز الله نيست، محمد رسول خدا پيامبر رحمت است، علي ولي خدا برپا دارنده حجت خدا بر بندگان او است، هر كه حق او را شناخت پاك و پاكيزه است، و
(1) - كفاية الطالب / 406.
(٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن مسعود (1)، بنو هاشم (1)، الصّلب (1)، النوم (1)

اقوال فقيهان درباره شهادت به ولايت در اذان

هر كه به حق او انكار ورزيد كافر و زيانكار است، به عزت خودم سوگند كه نافرمان او را به دوزخ برم گر چه فرمانبر من بوده باشد. و سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد). (1) اقوال فقيهان درباره شهادت به ولايت در اذان 1 - سيد بحر العلوم علامه طباطبائي رحمه الله در منظومه فقهي خود هنگام ذكر سنن و آداب اذان گويد:
أو سنة ليس من الفصول * لكنها من أعظم الاصول وأكمل الشهادتين بالتي * قد اكمل الدين بها في الملة فانها مثل الصلاة خارجة * عن الخصوص، بالعموم والجة (شهادت به ولايت در اذان سنتي است كه از فصول اذان به شمار نمي‌آيد ولي از بزرگترين اصول (دين) است).
(تو شهادت به توحيد و نبوت را با شهادت به ولايت كامل ساز، كه دين در آيين اسلام بدان كامل گرديده است).
(اين شهادت مانند صلوات است كه دليل خاص ندارد ولي به دليل عموم وارد است (و گفتن آن لازم).
2 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: بعيد نيست كه شهادت به ولايت از اجزاء مستحبي اذان باشد به دليل گواهي شيخ طوسي و علامه حلي و شهيد و ديگران به ورود اخبار در اين باره. (2) 3 - شيخ فقها، صاحب جواهر رحمه الله گويد: شهادت به ولايت در اذان مانعي ندارد - اما نه به نيت آن كه جزء اذان باشد به جهت عمل به حديث مزبور (كه
(1) - اربعين، حافظ ابي محمد بن ابي الفوارس. به نقل ذيل احقاق الحق 4 / 144.
(2) - بحار الانوار 84 / 111.
(٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: الشهادة (1)، الصّلاة (2)، كتاب بحار الأنوار (1)

سيد بحر العلوم، علامه مجلسي، صاحب جواهر

هر كه به حق او انكار ورزيد كافر و زيانكار است، به عزت خودم سوگند كه نافرمان او را به دوزخ برم گر چه فرمانبر من بوده باشد. و سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد). (1) اقوال فقيهان درباره شهادت به ولايت در اذان 1 - سيد بحر العلوم علامه طباطبائي رحمه الله در منظومه فقهي خود هنگام ذكر سنن و آداب اذان گويد:
أو سنة ليس من الفصول * لكنها من أعظم الاصول وأكمل الشهادتين بالتي * قد اكمل الدين بها في الملة فانها مثل الصلاة خارجة * عن الخصوص، بالعموم والجة (شهادت به ولايت در اذان سنتي است كه از فصول اذان به شمار نمي‌آيد ولي از بزرگترين اصول (دين) است).
(تو شهادت به توحيد و نبوت را با شهادت به ولايت كامل ساز، كه دين در آيين اسلام بدان كامل گرديده است).
(اين شهادت مانند صلوات است كه دليل خاص ندارد ولي به دليل عموم وارد است (و گفتن آن لازم).
2 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: بعيد نيست كه شهادت به ولايت از اجزاء مستحبي اذان باشد به دليل گواهي شيخ طوسي و علامه حلي و شهيد و ديگران به ورود اخبار در اين باره. (2) 3 - شيخ فقها، صاحب جواهر رحمه الله گويد: شهادت به ولايت در اذان مانعي ندارد - اما نه به نيت آن كه جزء اذان باشد به جهت عمل به حديث مزبور (كه
(1) - اربعين، حافظ ابي محمد بن ابي الفوارس. به نقل ذيل احقاق الحق 4 / 144.
(2) - بحار الانوار 84 / 111.
(٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: الشهادة (1)، الصّلاة (2)، كتاب بحار الأنوار (1)

محدث قمي، آية الله حكيم، صاحب رياض، حاج آقا رضا همداني

فرمود: هر گاه يكي از شما گواهي به توحيد و نبوت داد بايد بگويد: علي أمير المؤمنين ولي الله). و اين گونه اضافه ضرري به موالات و ترتيب ميان فصول اذان نمي‌رساند، بلكه مانند صلوات فرستادن بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم است هنگام شنيدن نام آن بزرگوار … و اگر اتفاق و قبول اصحاب بر عدم جزئيت آن (در اذان) نبود ممكن بود ادعاي جزئيت آن نمود، بر اين مبني كه دليل عام صلاحيت بر مشروع بودن حكم خاص را دارد. (1) 4 - محدث قمي رحمه الله گويد: (علامه حلي در منتهي گويد: اما روايت شاذي كه رسيده در گفتن: (أن عليا ولي الله، و آل محمد خير البرية) بر آن اعتمادي نيست.
آري در حديث امام صادق عليه السلام وارد است كه: هر گاه يكي از شما گفت: (لا إله الا الله، محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم) پس بگويد: (علي أمير المؤمنين (ولي الله)، و اين حديث دلالت دارد بر استحباب گفتن آن به طور عموم و اذان يكي از آنجا هاست. (2) 5 - آية الله حكيم رحمه الله گويد: مانعي ندارد شهادت به ولايت در اذان به قصد استحباب مطلق. (و پس از استناد به حديث بالا كه در احتجاج طبرسي است، گويد) بلكه اين شهادت در اين روزگاران از شعارهاي ايمان به شمار رفته و رمز تشيع است، و از اين جهت شرعا راجح است، بلكه گاهي واجب مي‌شود. (3) 6 - صاحب رياض گويد: بلكه از پاره اي اخبار، استحباب شهادت به ولايت بعد از شهادت به رسالت استفاده مي‌گردد. (4) 7 - محقق بزرگ، حاج آقا رضا همداني گويد: و اگر شيخ و علامه اين اخبار
(١) - جواهر الكلام ٩ / ٨٧.
(٢) - سفينة البحار ١ / ١٦.
(٣) - مستمسك العروة الوثقي ٥ / 545.
(4) - رياض المسائل في بيان الاحكام بالدلائل 1 / 151.
(٨١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، كتاب الإحتجاج للطبرسي (1)، الصّلاة (1)، كتاب رياض المسائل للسيد علي الطباطبائي (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)، السفينة (1)

علامه سيد شرف الدين

را شاذ نمي‌دانستند و شيخ مدعي وضع و جعل آنها نبود، امكان داشت به مضمون اين احاديث مرسل كه شهادت به ولايت و امامت است التزام جست به دليل قاعده تسامح … پس سزاوارتر آن است كه به ولايت و اميرمؤمنان بودن علي عليه السلام گواهي داد به قصد امتثال عموماتي كه دليل بر استحباب آن است نه به قصد آن كه جزء اذان باشد. (1) 8 - سيد بزرگوار علامه سيد شرف الدين عاملي رحمه الله در كتاب گران قدر النص و الاجتهاد (ص 243) گويد: و مستحب است صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم پس از ذكر نام آن حضرت، چنان كه مستحب است كامل ساختن شهادت به توحيد و نبوت را با شهادت به ولايت الهي و اميرمؤمنان بودن براي علي عليه السلام در اذان و اقامه. و كسي كه آن را حرام و بدعت دانسته به خطا و بيراهه رفته است، زيرا هر اذان گويي در اسلام پيش از اذان كلماتي مي‌گويد و آن را به اذان وصل مي‌كند مانند: و قل الحمد لله الذي لم يتخذ و لدا … (2) و مانند آن، و نيز كلماتي را به آن ملحق مي‌كند مانند: الصلاة والسلام عليك يا رسول الله و مانند آن، در حالي كه اينها از شارع درباره اذان نرسيده ولي گفتن آن بدعت نيست و قطعا حرام نمي‌باشد، زيرا گويندگان اذان آن را جزء فصول اذان نميشمارند و تنها از آن جهت مي‌گويند تا به ادله عامي كه شامل آن هم مي‌شود عمل كرده باشند. شهادت به ولايت علي عليه السلام نيز پس از شهادتين در اذان اين چنين است، زيرا اين عمل به ادله عامي است كه شامل آن نيز مي‌گردد، علاوه آن كه گفتار كوتاه از نوع گفتار آدميان اذان و اقامه را باطل نمي‌كند و گفتن آن در اثناي اذان حرام نيست، پس اين بدعت و حرام از كجا پيدا شد [اگر گفتن آن به قصد جزئيت
(1) - مصباح الفقيه، جزء صلاة / 221.
(2) - سوره ء اسراء / 111.
(٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الإستحباب (2)، الصّلاة (2)، النوم (1)، أجزاء الصلاة (1)
نباشد]؟! و هدف از اختلاف افكني ميان مسلمانان در اين روزگار چيست (كه با شنيدن همين يك جمله شيعيان را متهم به بدعتگذاري مي‌كنند و آنان را از جامعه مسلمين جدا مي‌دانند)؟!
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: اي علي، خداي متعال به من فرمود: اي محمد، من علي را در باطن با پيامبران فرستادم و با تو در ظاهر. (1) و فرمود: هيچ پيامبري نيست جز آن كه علي در باطن با او فرستاده شد و با من در ظاهر. (2) و فرمود: علي با هر پيامبري در نهان فرستاده شد و با من در آشكار. (3) امام صادق عليه السلام فرمود: كروبيان (كه نام گروهي از فرشتگان عالم بالا است) گروهي از شيعيان ما هستند كه از مخلوقات اوليه اند، خداوند آنان را در پشت عرش قرار داده است، اگر نور يكي از آنان ميان مردم زمين تقسيم شود همه را بسنده است. آن گاه فرمود: هنگامي كه موسي عليه السلام طلب ديدار پروردگار خود نمود، خداوند يكي از همين كروبيان را امر كرد كه بر كوه تجلي نمود و آن را پاره پاره ساخت. (4) شيخ صدوق رحمه الله در كتاب مدينة العلم روايت كرده كه منصور بن حازم از امام صادق عليه السلام از ثواب مجاورت در كنار قبر امير مؤمنان عليه السلام و قبر امام حسين عليه السلام پرسيد، حضرت فرمود: مجاورت يك شب در كنار قبر اميرمؤمنان عليه السلام برتر از
(١) - الانوار النعمانية: ١ / ٣٠.
(٢) - المجلي، ابن ابي جمهور / ٣٦٨.
(٣) - همان / ٣٠٩.
(٤) مستطرفات السرائر بخش نقل از كتاب سياري.
(٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: قبر الحسين (ع) (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، منصور بن حازم (1)، القبر (2)، النوم (1)، كتاب مستطرفات السرائر لابن إدريس الحلي (1)، ابن أبي جمهور (1)
عبادت هفتصد سال و نزد قبر امام حسين عليه السلام برتر از عبادت هفتاد سال است. و از ثواب نماز در كنار قبر اميرمؤمنان عليه السلام پرسيد، فرمود: نماز در كنار قبر اميرمؤمنان عليه السلام هزار نماز به حساب آيد، و از بيان ثواب نماز در كنار قبر امام حسين عليه السلام سكوت فرمود. (1) امام عسكري عليه السلام در حديثي طولاني فرمود: اگر بنا بود كسي را امر كنم كه اين گونه براي غير خدا سجده كند همانا شيعيان خود و ساير مكلفان را امر مي‌كردم كه براي كسي كه واسطه رساندن علوم وصي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به ديگران است سجده آورند. (2) علامه مولي صالح ترمذي روايت كرده كه: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با لبهاي خندان به خانه علي عليه السلام در آمد و فرمود: اي برادر، آمده ام تا تو را مژده دهم كه همين ساعت جبرئيل پيامي از سوي خداوند آورد كه خداي متعال مي‌فرمايد: اي احمد، علي را مژده ده كه دوستان تو از فرمانبر و نافرمان اهل بهشتند. علي عليه السلام سجده شكر به جا آورد و گفت: خداوندا، شاهد باش كه من نيمي از حسنات خود را به آنان بخشيدم. فاطمه هم گفت: خداوندا، شاهد باشد كه من نيز نيمي از حسنات خود را به آنان بخشيدم. حسن و حسين هم گفتند: ما نيز نيمي از حسنات خود را به آنان بخشيديم. در آن هنگام جبرئيل نازل شد و گفت: اي رسول خدا، خداي متعال مي‌فرمايد: شما كه از من بخشنده تر نيستيد، من نيز گناهان دوستان علي را آمرزيدم و بهشت و نعمتهاي آن را روزي آنان ساختم. (2)
(١) - الذريعة ج ٢٠ به نقل از مدينة العلم، بحر المعارف / 487.
(2) - بحار الانوار 21 / 229.
(1) - ملامح شخصية الامام علي عليه السلام، عبد الرسول الغفار به نقل از مناقب مرتضويه / 206، ط بمبئي.
(٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: قبر الحسين (ع) (1)، الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، القبر (2)، الشهادة (2)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 7: ولايت علي عليه السلام بهترين عامل ايجاد وحدت

فصل 7 ولايت علي عليه السلام بهترين عامل ايجاد وحدت 1 - سلمان فارسي رضي الله عنه گويد: هلا مردمان! حديث مرا بشنويد و آن را خوب از من فراگيريد و در آن بينديشيد، آگاه باشيد كه مرا دانش بسياري داده اند، اگر شما را از آنچه كه درباره فضائل امير مؤمنان عليه السلام مي‌دانم خبر دهم گروهي از شما خواهند گفت: او ديوانه است، و گروه ديگر گويند: خداوندا! قاتل سلمان را بيامرز …
آگاه باشيد، سوگند به خدايي كه جان سلمان در دست او است اگر حكومت را به علي ميسپرديد از بركات آسمان و زمين برخوردار مي‌شديد، و اگر مرغان هوا و ماهيان دريا را ميخوانديد به سوي شما مي‌آمدند و هرگز ولي خدايي تهيدست نمي‌گرديد، و تيري از فرايض الهي از هدف منحرف نمي‌گشت (هر كس به حق خود مي‌رسيد)، و دو تن در حكم خدا اختلاف نمي‌كردند، اما زير بار نرفتيد و آن را به ديگري سپرديد، پس شما را به بلا مژدگاني باد. (1) 2 - ابوذر غفاري رضي الله عنه در حالي كه حلقه در كعبه را گرفته بود مي‌گفت: اي مردم، هر كه مرا مي‌شناسد كه مي‌شناسد و هر كه مرا نمي‌شناسد نام خود به او
(1) - احتجاج طبرسي 1 / 111.
(٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، القتل (1)، النوم (1)، كتاب الإحتجاج للطبرسي (1)
مي گويم، من جندب ابوذر غفاري هستم … هان، اي امتي كه بعد از پيامبرتان سرگردان مانده ايد، اگر آن كس را كه خدا مقدم داشته بود مقدم ميداشتيد، و آن را كه خدا واپس داشته بود واپس ميداشتيد، و ولايت را همان جا كه خدا نهاده بود مينهاديد هرگز دوست خدا تهيدست نمي‌گشت، و هيچ يك از فرايض الهي تباه نمي‌شد، و دو تن درباره حكمي از احكام خدا دچار اختلاف نمي‌شدند … پس و بال كرده خويش را بچشيد. (1) 3 - فاطمه زهرا عليها السلام فرمود: هان، سوگند به خدا، اگر حق را براي اهلش وا ميگذاشتند و پيرو خاندان پيامبر خدا مي‌شدند، هيچ گاه دو تن اختلاف نمي‌كردند، و اين حكومت نسل به نسل ميان اهلش مي‌گشت و آيندگان از گذشتگان به ارث مي‌بردند تا قائم ما كه نهمين فرزند از نسل حسين است قيام كند، اما پيش داشتند آن را كه خدا پس زده بود، و پس داشتند آن را كه خدا پيش داشته بود، تا آن گاه كه پيامبر را در گور نهادند و به گودال قبر سپردند، به دلخواه خود كسي را برگزيدند و به رأي خويش عمل كردند. مرگشان باد! مگر سخن خدا را نشنيدند كه گويد: و ربك يخلق ما يشاء ويختار ما كان لهم الخيرة (2) (و پروردگار توست كه ميآفريند و بر مي‌گزيند آنچه خواهد، آنان را (حق) گزينشي نيست)؟! چرا، شنيدند، اما كوردلند چنان كه خداي سبحان فرموده: فانها لاتعمي الابصار و لكن تعمي القلوب التي في الصدور (3) (ديده‌ها كور نيست، بلكه دلهايي كه در سينه هاست كور است). وه چه دور است! آرزوهاي خود را در دنيا گستردند و مرگ خويش را از ياد بردند، هلاكتان باد! … (4)
(1) - بحار الانوار 27 / 319.
(2) - سوره قصص / 68.
(3) - سوره حج / 46.
(4) - بحار الانوار 36 / 353.
(٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، القبر (1)، البول (1)، كتاب بحار الأنوار (2)، الحج (1)
4 - امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر مردم گوش به سخن خدا و رسول او داده بودند آسمان باران خود را در اختيارشان مي‌نهاد و زمين بركت خود را به آنان ارزاني مي‌داشت، و هرگز در ميان اين امت دو شمشير به روي يكديگر كشيده نمي‌شد، و تو هم - اي معاويه - در آن به طمع نميافتادي! اما چون حكومت و ولايت در گذشته از كانون خود بيرون شد و از پايه هايش به دور افتاد گروه قريش آن را دست به دست ميان خود گرداندند و مانند توپ بازي به اين و آن سو پرتاب نمودند … و حال آن كه اين امت سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را شنيده بود كه درباره پدرم فرمود: او نسبت به من چون هارون با موسي است جز آن كه پس از من پيامبري نيست … (1) 5 - ابن عباس گويد: به خدا سوگند اگر همان كه خدا مقدم داشته بود پيش مي‌افتاد، و آن كه خدا پس داشته بود واپس قرار مي‌گرفت، يك فريضه هم كاهش نمي‌يافت (و هر كس به حق خويش مي‌رسيد.) (2)
(١) - بهج الصباغة في شرح نهج البلاغة ٣ / 448.
(2) - همان / 22.
(٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن عباس (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

فصل 8: فضايل علي عليه السلام از زبان مخالفان

اشاره

فصل 8 فضايل علي عليه السلام از زبان مخالفان ابن ابي الحديد در شرح سخن علي عليه السلام (در خطبه 154 نهج البلاغة) كه فرموده است:
نحن الشعار والاصحاب، والخزنة والابواب، ولاتؤتي البيوت الا من ابوابها، فمن اتاها من غير ابوابها سمي سارقا، (ماييم نزديكان و ياران (پيامبر)، و گنجينه داران و درها (ي علم و حكمت)، و به خانه‌ها جز از درهاي آن در نيايند، و هر كه از غير در، در آيد نام دزد بر او نهند)، گويد: بدان كه اگر اميرمؤمنان عليه السلام به خود ببالد و نهايت كوشش خود را در شمارش مناقب و فضائل خويش به كار برد با آن فصاحتي كه خداوند به او عطا فرموده و ويژه او ساخته است، و همه سخنسرايان عرب در اين كار به ياري او شتابند به ده يك از آنچه پيامبر راستگو صلي الله عليه و آله و سلم درباره او فرموده است نميرسند، و منظورم اخبار عام و شايعي كه اماميه بدان بر امامت وي احتجاج مي‌كنند مانند خبر غدير و منزله و داستان برائت و خبر مناجات (صدقه دادن هنگام رازگويي با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) و داستان خيبر و خبر يوم الدار در مكه در آغاز دعوت، و امثال آن نيست، بلكه اخبار خاصي است كه پيشوايان حديث درباره او روايت نموده اند و
(٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، خيبر (1)، النوم (1)

1 - زيور زهد علي عليه السلام

كمترين آنها درباره ديگران به حصول نپيوسته است. و من بخش اندكي را از آنچه علماي حديث - آنهايي كه در مورد آن حضرت متهم نيستند و بيشترشان قائل به برتري ديگران بر اويند - روايت نموده اند ميآورم، زيرا روايت آنان در فضائل او بيش از روايت ديگران موجب آرامش نفس است (آن گاه گويد:) 1 - (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: (اي علي، خداوند تو را به زيوري آراسته كه بندگان را به زيوري محبوب تر از آن در نظر خويش نياراسته است و آن زيور نيكان در نزد خداست و آن زهد در دنياست، تو را به گونه اي ساخته كه نه تو چيزي از دنيا مياندوزي و نه دنيا تواند از تو بهره اي برد، و دوستي بينوايان را به تو بخشيد، آن گونه كه تو به پيروي آنان دلخوشي و آنان به امامت تو دلخوش).
حافظ ابو نعيم در كتاب معروفش حلية الاولياء، و نيز ابو عبد الله احمد بن حنبل در مسند با اين اضافه: (پس خوشا حال آن كه تو را دوست بدارد و درباره تو راست بگويد. كه تو را دشمن بدارد و درباره ات دروغ گويد).
2 - (به نمايندگان ثقيف كه در اسلام آوردن بهانه تراشي مي‌كردند فرمود:) (يا اسلام مي‌آوريد يا آن كه مردي را كه به منزله من است - يا مردي را كه همطراز من است - به سوي شما گسيل مي‌دارم، و او گردن شما را بزند و فرزندانتان را اسير كند و اموالتان را بگيرد. عمر گفت: من آرزوي امارت نكردم مگر آن روز، و سينه ام را براي آن سپر كردم بدان اميد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به من اشاره كند. ولي آن حضرت برگشت و دست علي را گرفت و دوبار فرمود: آن مرد همين است). (مسند احمد 3 - (خداوند درباره علي به من سفارشي كرد، گفتم: پروردگارا، روشن تر بفرما.
فرمود: بشنو: علي پرچم هدايت و پيشواي دوستان من و نور فرمانبران من است،
(٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، الحافظ أبو نعيم (1)، أبو عبد الله (1)، أحمد بن حنبل (1)، الزهد (1)

2 - علي عليه السلام نفس رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است

كمترين آنها درباره ديگران به حصول نپيوسته است. و من بخش اندكي را از آنچه علماي حديث - آنهايي كه در مورد آن حضرت متهم نيستند و بيشترشان قائل به برتري ديگران بر اويند - روايت نموده اند ميآورم، زيرا روايت آنان در فضائل او بيش از روايت ديگران موجب آرامش نفس است (آن گاه گويد:) 1 - (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: (اي علي، خداوند تو را به زيوري آراسته كه بندگان را به زيوري محبوب تر از آن در نظر خويش نياراسته است و آن زيور نيكان در نزد خداست و آن زهد در دنياست، تو را به گونه اي ساخته كه نه تو چيزي از دنيا مياندوزي و نه دنيا تواند از تو بهره اي برد، و دوستي بينوايان را به تو بخشيد، آن گونه كه تو به پيروي آنان دلخوشي و آنان به امامت تو دلخوش).
حافظ ابو نعيم در كتاب معروفش حلية الاولياء، و نيز ابو عبد الله احمد بن حنبل در مسند با اين اضافه: (پس خوشا حال آن كه تو را دوست بدارد و درباره تو راست بگويد. كه تو را دشمن بدارد و درباره ات دروغ گويد).
2 - (به نمايندگان ثقيف كه در اسلام آوردن بهانه تراشي مي‌كردند فرمود:) (يا اسلام مي‌آوريد يا آن كه مردي را كه به منزله من است - يا مردي را كه همطراز من است - به سوي شما گسيل مي‌دارم، و او گردن شما را بزند و فرزندانتان را اسير كند و اموالتان را بگيرد. عمر گفت: من آرزوي امارت نكردم مگر آن روز، و سينه ام را براي آن سپر كردم بدان اميد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به من اشاره كند. ولي آن حضرت برگشت و دست علي را گرفت و دوبار فرمود: آن مرد همين است). (مسند احمد 3 - (خداوند درباره علي به من سفارشي كرد، گفتم: پروردگارا، روشن تر بفرما.
فرمود: بشنو: علي پرچم هدايت و پيشواي دوستان من و نور فرمانبران من است،
(٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، الحافظ أبو نعيم (1)، أبو عبد الله (1)، أحمد بن حنبل (1)، الزهد (1)

3 - او پرچم هدايت است

كمترين آنها درباره ديگران به حصول نپيوسته است. و من بخش اندكي را از آنچه علماي حديث - آنهايي كه در مورد آن حضرت متهم نيستند و بيشترشان قائل به برتري ديگران بر اويند - روايت نموده اند ميآورم، زيرا روايت آنان در فضائل او بيش از روايت ديگران موجب آرامش نفس است (آن گاه گويد:) 1 - (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: (اي علي، خداوند تو را به زيوري آراسته كه بندگان را به زيوري محبوب تر از آن در نظر خويش نياراسته است و آن زيور نيكان در نزد خداست و آن زهد در دنياست، تو را به گونه اي ساخته كه نه تو چيزي از دنيا مياندوزي و نه دنيا تواند از تو بهره اي برد، و دوستي بينوايان را به تو بخشيد، آن گونه كه تو به پيروي آنان دلخوشي و آنان به امامت تو دلخوش).
حافظ ابو نعيم در كتاب معروفش حلية الاولياء، و نيز ابو عبد الله احمد بن حنبل در مسند با اين اضافه: (پس خوشا حال آن كه تو را دوست بدارد و درباره تو راست بگويد. كه تو را دشمن بدارد و درباره ات دروغ گويد).
2 - (به نمايندگان ثقيف كه در اسلام آوردن بهانه تراشي مي‌كردند فرمود:) (يا اسلام مي‌آوريد يا آن كه مردي را كه به منزله من است - يا مردي را كه همطراز من است - به سوي شما گسيل مي‌دارم، و او گردن شما را بزند و فرزندانتان را اسير كند و اموالتان را بگيرد. عمر گفت: من آرزوي امارت نكردم مگر آن روز، و سينه ام را براي آن سپر كردم بدان اميد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به من اشاره كند. ولي آن حضرت برگشت و دست علي را گرفت و دوبار فرمود: آن مرد همين است). (مسند احمد 3 - (خداوند درباره علي به من سفارشي كرد، گفتم: پروردگارا، روشن تر بفرما.
فرمود: بشنو: علي پرچم هدايت و پيشواي دوستان من و نور فرمانبران من است،
(٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، الحافظ أبو نعيم (1)، أبو عبد الله (1)، أحمد بن حنبل (1)، الزهد (1)

4 - آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داري.

و او همان كلمه اي است كه همراه اهل تقوا ساخته ام (1)، هر كه دوستش دارد مرا دوست داشته، و هر كه فرمانش برد مرا فرمان برده، پس او را بدين امر مژده بده.
گفتم: پروردگارا، او را مژده دادم، وي گفت: من بنده خدا و در اختيار اويم، اگر عذابم كند به گناهانم عذاب نموده و هيچ ستمي روا نداشته، و اگر آنچه را وعده ام داد سر انجام بخشد باز هم او به من سزاوارتر است. پس من (پيامبر) در حق او دعا كرده، گفتم: خداوندا، دلش را جلا بخش و ايمان را بهار آن قرار ده، خداوند فرمود: محققا چنين كردم، جز آن كه او را به پاره اي از بلاها اختصاص دادم كه هيچ يك از دوستانم را بدان اختصاص ندادم. گفتم: پروردگارا، او برادر و همراه من است (او را معاف دار)! فرمود: در علم من گذشته كه او آزمايش خواهد شد و ديگران نيز به دو مورد آزمايش قرار خواهند گرفت.
(حلية الاولياء از ابي برزه اسلمي. و به سند و لفظ ديگري از انس بن مالك چنين آورده: (پروردگار عالميان درباره علي به من گوشزد نموده كه او پرچم هدايت، و منار ايمان، و امام دوستان من، و نور همه فرمانبران من است، (آن گاه پيامبر فرمود:) علي در فرداي قيامت امين و پرچمدار من است، كليد گنجينه هاي رحمت پروردگارم به دست علي است).
4 - هر كه مي‌خواهد به اراده (آهنين) نوح، دانش آدم، بردباري ابراهيم، هوشياري موسي و زهد عيسي بنگرد، پس به علي بن ابي طالب نگاه كند).
(مسند احمد و صحيح بيهقي) 5 - (هر كه بدين دلشاد است كه چون من زيست كند، و چون من بميرد، و به شاخه اي از ياقوت - كه خداوند به دست (قدرت) خويش آفريد و به آن گفت:
(1) - در سوره فتح آيه 26 آمده است: … فانزل الله سكينته علي رسوله وعلي المؤمنين وألزمهم كلمة التقوي … (پس خداوند آرامش خود را بر پيامبر خود و بر مؤمنان فرود آورد و كلمه تقوا را همراه آنان ساخت … ).
(٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، علي بن أبي طالب (1)، أنس بن مالك (1)، الزهد (1)، الإختيار، الخيار (1)

5 - اثر تمسك به ولايت او

و او همان كلمه اي است كه همراه اهل تقوا ساخته ام (1)، هر كه دوستش دارد مرا دوست داشته، و هر كه فرمانش برد مرا فرمان برده، پس او را بدين امر مژده بده.
گفتم: پروردگارا، او را مژده دادم، وي گفت: من بنده خدا و در اختيار اويم، اگر عذابم كند به گناهانم عذاب نموده و هيچ ستمي روا نداشته، و اگر آنچه را وعده ام داد سر انجام بخشد باز هم او به من سزاوارتر است. پس من (پيامبر) در حق او دعا كرده، گفتم: خداوندا، دلش را جلا بخش و ايمان را بهار آن قرار ده، خداوند فرمود: محققا چنين كردم، جز آن كه او را به پاره اي از بلاها اختصاص دادم كه هيچ يك از دوستانم را بدان اختصاص ندادم. گفتم: پروردگارا، او برادر و همراه من است (او را معاف دار)! فرمود: در علم من گذشته كه او آزمايش خواهد شد و ديگران نيز به دو مورد آزمايش قرار خواهند گرفت.
(حلية الاولياء از ابي برزه اسلمي. و به سند و لفظ ديگري از انس بن مالك چنين آورده: (پروردگار عالميان درباره علي به من گوشزد نموده كه او پرچم هدايت، و منار ايمان، و امام دوستان من، و نور همه فرمانبران من است، (آن گاه پيامبر فرمود:) علي در فرداي قيامت امين و پرچمدار من است، كليد گنجينه هاي رحمت پروردگارم به دست علي است).
4 - هر كه مي‌خواهد به اراده (آهنين) نوح، دانش آدم، بردباري ابراهيم، هوشياري موسي و زهد عيسي بنگرد، پس به علي بن ابي طالب نگاه كند).
(مسند احمد و صحيح بيهقي) 5 - (هر كه بدين دلشاد است كه چون من زيست كند، و چون من بميرد، و به شاخه اي از ياقوت - كه خداوند به دست (قدرت) خويش آفريد و به آن گفت:
(1) - در سوره فتح آيه 26 آمده است: … فانزل الله سكينته علي رسوله وعلي المؤمنين وألزمهم كلمة التقوي … (پس خداوند آرامش خود را بر پيامبر خود و بر مؤمنان فرود آورد و كلمه تقوا را همراه آنان ساخت … ).
(٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، علي بن أبي طالب (1)، أنس بن مالك (1)، الزهد (1)، الإختيار، الخيار (1)

6 - تبرك به خاك كفش او

(باش) و موجود شد - بياويزد پس بايد كه به ولاي علي بن ابي طالب چنگ زند).
(حلية الاولياء ابو نعيم) 6 - (سوگند به خدايي كه جانم در دست او است، اگر گروهي چند از امت من درباره تو نمي‌گفتند آنچه را كه ترسايان درباره فرزند مريم گفتند، امروز در فضل تو سخني مي‌گفتم كه به هيچ گروهي از مسلمانان نگذري مگر آن كه خاك پايت را براي تبرك برگيرند).
(مسند احمد) 7 - (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شب عرفه به سوي حاجيان بيرون شد و فرمود: همانا خداوند به شما عموما بر فرشتگان مباهات كرد و شما را دسته جمعي بخشيد، و به علي خصوصا بر آنان مباهات نمود و او را به خصوص آمرزيد. من بدون آن كه به جهت خويشي خود با علي ملاحظه او را كرده باشم به شما مي‌گويم:
(انسان خوشبخت و خوشبخت راستين كسي است كه علي را در زمان حيات و پس از مرگش دوست بدارد).
(احمد در كتاب فضائل علي عليه السلام ومسند) 8 - (من نخستين كسي هستم كه در روز قيامت او را فرا خوانند، پس در سمت راست عرش زير سايه آن بايستم و حله اي بر من پوشند، سپس پيامبران ديگر را يكي پس از ديگري فرا خوانند، آنان نيز در سمت راست عرش بايستند و حله هايي بر آنان پوشند. آن گاه علي بن ابي طالب را به خاطر خويشي او با من و منزلتي كه با من دارد فرا خوانند و پرچم مرا كه لواي حمد است به دست او دهند و آدم و همه پيامبران پس از او زير آن پرچم قرار دارند.
سپس به علي عليه السلام فرمود: تو با آن پرچم حركت مي‌كني تا ميان من و ابراهيم خليل ميايستي، آن گاه حله اي بر تو پوشند، و مناديي از عرش ندا كند: خوب بنده اي است پدرت ابراهيم، و خوب برادري است برادرت علي! تو را مژدگاني
(٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، يوم عرفة (1)، علي بن أبي طالب (2)

7 - مباهات خدا به او

(باش) و موجود شد - بياويزد پس بايد كه به ولاي علي بن ابي طالب چنگ زند).
(حلية الاولياء ابو نعيم) 6 - (سوگند به خدايي كه جانم در دست او است، اگر گروهي چند از امت من درباره تو نمي‌گفتند آنچه را كه ترسايان درباره فرزند مريم گفتند، امروز در فضل تو سخني مي‌گفتم كه به هيچ گروهي از مسلمانان نگذري مگر آن كه خاك پايت را براي تبرك برگيرند).
(مسند احمد) 7 - (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شب عرفه به سوي حاجيان بيرون شد و فرمود: همانا خداوند به شما عموما بر فرشتگان مباهات كرد و شما را دسته جمعي بخشيد، و به علي خصوصا بر آنان مباهات نمود و او را به خصوص آمرزيد. من بدون آن كه به جهت خويشي خود با علي ملاحظه او را كرده باشم به شما مي‌گويم:
(انسان خوشبخت و خوشبخت راستين كسي است كه علي را در زمان حيات و پس از مرگش دوست بدارد).
(احمد در كتاب فضائل علي عليه السلام ومسند) 8 - (من نخستين كسي هستم كه در روز قيامت او را فرا خوانند، پس در سمت راست عرش زير سايه آن بايستم و حله اي بر من پوشند، سپس پيامبران ديگر را يكي پس از ديگري فرا خوانند، آنان نيز در سمت راست عرش بايستند و حله هايي بر آنان پوشند. آن گاه علي بن ابي طالب را به خاطر خويشي او با من و منزلتي كه با من دارد فرا خوانند و پرچم مرا كه لواي حمد است به دست او دهند و آدم و همه پيامبران پس از او زير آن پرچم قرار دارند.
سپس به علي عليه السلام فرمود: تو با آن پرچم حركت مي‌كني تا ميان من و ابراهيم خليل ميايستي، آن گاه حله اي بر تو پوشند، و مناديي از عرش ندا كند: خوب بنده اي است پدرت ابراهيم، و خوب برادري است برادرت علي! تو را مژدگاني
(٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، يوم عرفة (1)، علي بن أبي طالب (2)

8 - لواي حمد در قيامت به دست اوست

(باش) و موجود شد - بياويزد پس بايد كه به ولاي علي بن ابي طالب چنگ زند).
(حلية الاولياء ابو نعيم) 6 - (سوگند به خدايي كه جانم در دست او است، اگر گروهي چند از امت من درباره تو نمي‌گفتند آنچه را كه ترسايان درباره فرزند مريم گفتند، امروز در فضل تو سخني مي‌گفتم كه به هيچ گروهي از مسلمانان نگذري مگر آن كه خاك پايت را براي تبرك برگيرند).
(مسند احمد) 7 - (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شب عرفه به سوي حاجيان بيرون شد و فرمود: همانا خداوند به شما عموما بر فرشتگان مباهات كرد و شما را دسته جمعي بخشيد، و به علي خصوصا بر آنان مباهات نمود و او را به خصوص آمرزيد. من بدون آن كه به جهت خويشي خود با علي ملاحظه او را كرده باشم به شما مي‌گويم:
(انسان خوشبخت و خوشبخت راستين كسي است كه علي را در زمان حيات و پس از مرگش دوست بدارد).
(احمد در كتاب فضائل علي عليه السلام ومسند) 8 - (من نخستين كسي هستم كه در روز قيامت او را فرا خوانند، پس در سمت راست عرش زير سايه آن بايستم و حله اي بر من پوشند، سپس پيامبران ديگر را يكي پس از ديگري فرا خوانند، آنان نيز در سمت راست عرش بايستند و حله هايي بر آنان پوشند. آن گاه علي بن ابي طالب را به خاطر خويشي او با من و منزلتي كه با من دارد فرا خوانند و پرچم مرا كه لواي حمد است به دست او دهند و آدم و همه پيامبران پس از او زير آن پرچم قرار دارند.
سپس به علي عليه السلام فرمود: تو با آن پرچم حركت مي‌كني تا ميان من و ابراهيم خليل ميايستي، آن گاه حله اي بر تو پوشند، و مناديي از عرش ندا كند: خوب بنده اي است پدرت ابراهيم، و خوب برادري است برادرت علي! تو را مژدگاني
(٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، يوم عرفة (1)، علي بن أبي طالب (2)

9 - او پيشواي پرهيزكاران و رئيس دين و … است

باد كه آن گاه كه مرا خوانند تو را نيز خوانند، و آن گاه كه مرا جامه پوشند تو را نيز پوشند، و آن گاه كه من زنده ميشوم تو نيز زنده مي‌گردي). (1) (فضائل علي عليه السلام ومسند احمد) 9 - (اي انس، آب وضو بر دستم بريز. سپس برخاست و دو ركعت نماز گزارد. آن گاه فرمود: نخستين كسي كه از اين در بر تو در آيد پيشواي پرهيزگاران، سرور مسلمانان، رئيس دين، خاتم وصيين، و پيشرو سپيد چهرگان است.
انس گويد: پيش خود دعا كرده، گفتم: خداوندا، او را يكي از مردان انصار قرار ده. آن گاه علي عليه السلام آمد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: انس، كه آمد؟ گفتم: علي است. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با شادماني برخاست و به استقبال او شتافت، او را در آغوش گرفت و با دست خود عرق از پيشاني او پاك مي‌كرد. علي گفت: اي رسول خدا - كه درود خدا بر تو و آل تو باد - مي‌بينم كه امروز با من كاري بي سابقه انجام مي‌دهي! فرمود: چرا نكنم و حال آن كه تو از سوي من پيام مي‌گزاري، و صداي مرا به گوش مردم مي‌رساني و پس از من در اختلافات آنان حق را روشن مي‌سازي). (حلية الاولياء ابو نعيم) 10 - (سرور عرب، علي را برايم فرا خوانيد. عايشه گفت: مگر شما سرور عرب نيستيد؟ فرمود: من سرور فرزندان آدمم وعلي سرور عرب است. چون علي عليه السلام آمد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در پي انصار فرستاد، همين كه آمدند فرمود: اي گروه انصار، آيا شما را دلالت نكنم بر چيزي كه اگر بدان چنگ زنيد هرگز گمراه نگرديد؟ گفتند: چرا، اي رسول خدا. فرمود: اين علي است، او را به دوستي من دوست بداريد، و به گراميداشت من گرامي بداريد، زيرا جبرئيل از سوي خداوند
(1) - شايد لفظ (تحيي اذا حييت) (تحبي اذا حبيت) باشد، يعني هر گاه به من چيزي بخشند به تو نيز بخشند. (م)
(٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، العرق، التعرق (1)

10 - او سرور عرب است

باد كه آن گاه كه مرا خوانند تو را نيز خوانند، و آن گاه كه مرا جامه پوشند تو را نيز پوشند، و آن گاه كه من زنده ميشوم تو نيز زنده مي‌گردي). (1) (فضائل علي عليه السلام ومسند احمد) 9 - (اي انس، آب وضو بر دستم بريز. سپس برخاست و دو ركعت نماز گزارد. آن گاه فرمود: نخستين كسي كه از اين در بر تو در آيد پيشواي پرهيزگاران، سرور مسلمانان، رئيس دين، خاتم وصيين، و پيشرو سپيد چهرگان است.
انس گويد: پيش خود دعا كرده، گفتم: خداوندا، او را يكي از مردان انصار قرار ده. آن گاه علي عليه السلام آمد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: انس، كه آمد؟ گفتم: علي است. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با شادماني برخاست و به استقبال او شتافت، او را در آغوش گرفت و با دست خود عرق از پيشاني او پاك مي‌كرد. علي گفت: اي رسول خدا - كه درود خدا بر تو و آل تو باد - مي‌بينم كه امروز با من كاري بي سابقه انجام مي‌دهي! فرمود: چرا نكنم و حال آن كه تو از سوي من پيام مي‌گزاري، و صداي مرا به گوش مردم مي‌رساني و پس از من در اختلافات آنان حق را روشن مي‌سازي). (حلية الاولياء ابو نعيم) 10 - (سرور عرب، علي را برايم فرا خوانيد. عايشه گفت: مگر شما سرور عرب نيستيد؟ فرمود: من سرور فرزندان آدمم وعلي سرور عرب است. چون علي عليه السلام آمد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در پي انصار فرستاد، همين كه آمدند فرمود: اي گروه انصار، آيا شما را دلالت نكنم بر چيزي كه اگر بدان چنگ زنيد هرگز گمراه نگرديد؟ گفتند: چرا، اي رسول خدا. فرمود: اين علي است، او را به دوستي من دوست بداريد، و به گراميداشت من گرامي بداريد، زيرا جبرئيل از سوي خداوند
(1) - شايد لفظ (تحيي اذا حييت) (تحبي اذا حبيت) باشد، يعني هر گاه به من چيزي بخشند به تو نيز بخشند. (م)
(٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، العرق، التعرق (1)

11 - او سرور مؤمنان است.

مرا بدانچه به شما گفتم دستور داده است).
(حلية الاولياء ابو نعيم) 11 - مرحبا به سرور مؤمنان و امام پرواپيشگان! به علي عليه السلام گفتند: شكر اين نعمت چگونه گزاري؟ فرمود: خدا را ستايش مي‌كنم بر آنچه به من عطا فرموده، و او را سپاس ميگزارم بر آنچه به من ارزاني داشته است، و از او مي‌خواهم كه آنچه به من داده بر من بيفزايد).
(حلية الاولياء ابو نعيم) 12 - هر كه از اين شاد است كه چون من زيست كند، و چون من بميرد، و در بهشت عدن كه پروردگارم به دست خود (درختان) آن را نشانده است منزل گزيند بايد پس از من از علي هوا داري كند و هوادار هواداران او باشد، و از امامان پس از من پيروي كند، زيرا آنان خاندان منند، از سرشت من آفريده شده اند و فهم و علم روزي آنان ساخته اند، پس واي بر تكذيب كنندگان از امت من كه پيوند مرا درباره آنان مي‌برند، خداوند شفاعت مرا شامل حالشان نگرداند). (حلية الاولياء ابو نعيم) 13 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خالدبن وليد را با سپاهي وعلي عليه السلام را با سپاهي ديگر به سوي يمن فرستاد و فرمود: اگر در يك جا گرد آمديد رهبري با علي باشد، و اگر از هم جدا بوديد هر كدام رهبر سپاه خود باشد. دو سپاه با هم گرد آمدند و بر دشمن يورش بردند، زناني را به اسيري گرفتند، اموالي را به چنگ آوردند و عده اي را كشتند. علي عليه السلام كنيزكي را براي خود برداشت. خالد چهار تن از مسلمانان از جمله بريده اسلمي را گفت: نزد رسول خدا برويد و چنين و چنان گوييد - و مطالبي را بر ضد علي عليه السلام برشمرد -. آنان نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفتند، يكي از يك طرف آمد و گفت: علي چنان كرد! حضرت از او روي برتافت. ديگري از سوي ديگر آمد و گفت: علي چنان كرد! حضرت از او روي برتافت. بريده
(٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (3)

12 - هواداران او اهل بهشتند

مرا بدانچه به شما گفتم دستور داده است).
(حلية الاولياء ابو نعيم) 11 - مرحبا به سرور مؤمنان و امام پرواپيشگان! به علي عليه السلام گفتند: شكر اين نعمت چگونه گزاري؟ فرمود: خدا را ستايش مي‌كنم بر آنچه به من عطا فرموده، و او را سپاس ميگزارم بر آنچه به من ارزاني داشته است، و از او مي‌خواهم كه آنچه به من داده بر من بيفزايد).
(حلية الاولياء ابو نعيم) 12 - هر كه از اين شاد است كه چون من زيست كند، و چون من بميرد، و در بهشت عدن كه پروردگارم به دست خود (درختان) آن را نشانده است منزل گزيند بايد پس از من از علي هوا داري كند و هوادار هواداران او باشد، و از امامان پس از من پيروي كند، زيرا آنان خاندان منند، از سرشت من آفريده شده اند و فهم و علم روزي آنان ساخته اند، پس واي بر تكذيب كنندگان از امت من كه پيوند مرا درباره آنان مي‌برند، خداوند شفاعت مرا شامل حالشان نگرداند). (حلية الاولياء ابو نعيم) 13 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خالدبن وليد را با سپاهي وعلي عليه السلام را با سپاهي ديگر به سوي يمن فرستاد و فرمود: اگر در يك جا گرد آمديد رهبري با علي باشد، و اگر از هم جدا بوديد هر كدام رهبر سپاه خود باشد. دو سپاه با هم گرد آمدند و بر دشمن يورش بردند، زناني را به اسيري گرفتند، اموالي را به چنگ آوردند و عده اي را كشتند. علي عليه السلام كنيزكي را براي خود برداشت. خالد چهار تن از مسلمانان از جمله بريده اسلمي را گفت: نزد رسول خدا برويد و چنين و چنان گوييد - و مطالبي را بر ضد علي عليه السلام برشمرد -. آنان نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفتند، يكي از يك طرف آمد و گفت: علي چنان كرد! حضرت از او روي برتافت. ديگري از سوي ديگر آمد و گفت: علي چنان كرد! حضرت از او روي برتافت. بريده
(٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (3)

13 - از او شكايت نكنيد

مرا بدانچه به شما گفتم دستور داده است).
(حلية الاولياء ابو نعيم) 11 - مرحبا به سرور مؤمنان و امام پرواپيشگان! به علي عليه السلام گفتند: شكر اين نعمت چگونه گزاري؟ فرمود: خدا را ستايش مي‌كنم بر آنچه به من عطا فرموده، و او را سپاس ميگزارم بر آنچه به من ارزاني داشته است، و از او مي‌خواهم كه آنچه به من داده بر من بيفزايد).
(حلية الاولياء ابو نعيم) 12 - هر كه از اين شاد است كه چون من زيست كند، و چون من بميرد، و در بهشت عدن كه پروردگارم به دست خود (درختان) آن را نشانده است منزل گزيند بايد پس از من از علي هوا داري كند و هوادار هواداران او باشد، و از امامان پس از من پيروي كند، زيرا آنان خاندان منند، از سرشت من آفريده شده اند و فهم و علم روزي آنان ساخته اند، پس واي بر تكذيب كنندگان از امت من كه پيوند مرا درباره آنان مي‌برند، خداوند شفاعت مرا شامل حالشان نگرداند). (حلية الاولياء ابو نعيم) 13 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خالدبن وليد را با سپاهي وعلي عليه السلام را با سپاهي ديگر به سوي يمن فرستاد و فرمود: اگر در يك جا گرد آمديد رهبري با علي باشد، و اگر از هم جدا بوديد هر كدام رهبر سپاه خود باشد. دو سپاه با هم گرد آمدند و بر دشمن يورش بردند، زناني را به اسيري گرفتند، اموالي را به چنگ آوردند و عده اي را كشتند. علي عليه السلام كنيزكي را براي خود برداشت. خالد چهار تن از مسلمانان از جمله بريده اسلمي را گفت: نزد رسول خدا برويد و چنين و چنان گوييد - و مطالبي را بر ضد علي عليه السلام برشمرد -. آنان نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفتند، يكي از يك طرف آمد و گفت: علي چنان كرد! حضرت از او روي برتافت. ديگري از سوي ديگر آمد و گفت: علي چنان كرد! حضرت از او روي برتافت. بريده
(٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (3)

14 - آفرينش او پيش از آدم عليه السلام.

اسلمي آمد و گفت: اي رسول خدا، علي چنين كرد، او كنيزكي را براي خود برداشت! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چندان به خشم آمد كه چهره مباركش گلگون شد، و چند بار فرمود: علي را براي من واگذاريد، علي از من است و من از علي، و بهره او از خمس بيش از آن است كه برگرفته، او پس از من سرپرست هر مؤمني است).
(احمد حنبل در چند جاي مسند و در كتاب فضائل علي عليه السلام، و بيشتر محدثان نيز روايت كرده اند) 14 - (من وعلي نوري بوديم در برابر خداوند چهارده هزار سال پيش از آن كه آدم را بيافريند، چون آدم را آفريد آن نور را در او تقسيم كرد و دو پاره ساخت، پاره اي من و پاره اي علي عليه السلام).
(احمد در مسند و كتاب فضائل علي عليه السلام، و كتاب فردوس با اين اضافه (آن گاه انتقال يافتيم تا در عبد المطلب قرار گرفتيم، نبوت از آن من شد و وصيت از آن علي عليه السلام).
15 - (يا علي، نگاه به چهره تو عبادت است، تو هم در دنيا سالاري و هم در آخرت، هر كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و دوست من دوست خداست، و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست، واي بر آن كه تو را دشمن بدارد). (مسند احمد) 16 - (چون شب بدر فرا رسيد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: كيست كه براي ما آب آورد؟ هيچ كس داوطلب نشد. علي عليه السلام برخاست و مشكي را برداشت و به سوي چاهي ژرف و تاريك رفت و در آن فرو شد، خداوند به جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل وحي كرد كه خود را براي ياري محمد و برادرش و حزب او آماده كنيد، آنان از آسمان فرود آمدند با هاي و هويي كه هر كه مي‌شنيد ميهراسيد، چون برابر چاه قرار گرفتند همگي براي گراميداشت و تجليل او بر وي سلام كردند). (احمد در كتاب فضائل علي عليه السلام) 17 - (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز جمعه براي مردم خطبه اي خواند، فرمود: اي مردم،
(٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (6)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)

15 - نگاه به او عبادت است

اسلمي آمد و گفت: اي رسول خدا، علي چنين كرد، او كنيزكي را براي خود برداشت! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چندان به خشم آمد كه چهره مباركش گلگون شد، و چند بار فرمود: علي را براي من واگذاريد، علي از من است و من از علي، و بهره او از خمس بيش از آن است كه برگرفته، او پس از من سرپرست هر مؤمني است).
(احمد حنبل در چند جاي مسند و در كتاب فضائل علي عليه السلام، و بيشتر محدثان نيز روايت كرده اند) 14 - (من وعلي نوري بوديم در برابر خداوند چهارده هزار سال پيش از آن كه آدم را بيافريند، چون آدم را آفريد آن نور را در او تقسيم كرد و دو پاره ساخت، پاره اي من و پاره اي علي عليه السلام).
(احمد در مسند و كتاب فضائل علي عليه السلام، و كتاب فردوس با اين اضافه (آن گاه انتقال يافتيم تا در عبد المطلب قرار گرفتيم، نبوت از آن من شد و وصيت از آن علي عليه السلام).
15 - (يا علي، نگاه به چهره تو عبادت است، تو هم در دنيا سالاري و هم در آخرت، هر كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و دوست من دوست خداست، و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست، واي بر آن كه تو را دشمن بدارد). (مسند احمد) 16 - (چون شب بدر فرا رسيد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: كيست كه براي ما آب آورد؟ هيچ كس داوطلب نشد. علي عليه السلام برخاست و مشكي را برداشت و به سوي چاهي ژرف و تاريك رفت و در آن فرو شد، خداوند به جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل وحي كرد كه خود را براي ياري محمد و برادرش و حزب او آماده كنيد، آنان از آسمان فرود آمدند با هاي و هويي كه هر كه مي‌شنيد ميهراسيد، چون برابر چاه قرار گرفتند همگي براي گراميداشت و تجليل او بر وي سلام كردند). (احمد در كتاب فضائل علي عليه السلام) 17 - (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز جمعه براي مردم خطبه اي خواند، فرمود: اي مردم،
(٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (6)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)

16 - سلام فرشتگان به او در شب بدر

اسلمي آمد و گفت: اي رسول خدا، علي چنين كرد، او كنيزكي را براي خود برداشت! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چندان به خشم آمد كه چهره مباركش گلگون شد، و چند بار فرمود: علي را براي من واگذاريد، علي از من است و من از علي، و بهره او از خمس بيش از آن است كه برگرفته، او پس از من سرپرست هر مؤمني است).
(احمد حنبل در چند جاي مسند و در كتاب فضائل علي عليه السلام، و بيشتر محدثان نيز روايت كرده اند) 14 - (من وعلي نوري بوديم در برابر خداوند چهارده هزار سال پيش از آن كه آدم را بيافريند، چون آدم را آفريد آن نور را در او تقسيم كرد و دو پاره ساخت، پاره اي من و پاره اي علي عليه السلام).
(احمد در مسند و كتاب فضائل علي عليه السلام، و كتاب فردوس با اين اضافه (آن گاه انتقال يافتيم تا در عبد المطلب قرار گرفتيم، نبوت از آن من شد و وصيت از آن علي عليه السلام).
15 - (يا علي، نگاه به چهره تو عبادت است، تو هم در دنيا سالاري و هم در آخرت، هر كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و دوست من دوست خداست، و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست، واي بر آن كه تو را دشمن بدارد). (مسند احمد) 16 - (چون شب بدر فرا رسيد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: كيست كه براي ما آب آورد؟ هيچ كس داوطلب نشد. علي عليه السلام برخاست و مشكي را برداشت و به سوي چاهي ژرف و تاريك رفت و در آن فرو شد، خداوند به جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل وحي كرد كه خود را براي ياري محمد و برادرش و حزب او آماده كنيد، آنان از آسمان فرود آمدند با هاي و هويي كه هر كه مي‌شنيد ميهراسيد، چون برابر چاه قرار گرفتند همگي براي گراميداشت و تجليل او بر وي سلام كردند). (احمد در كتاب فضائل علي عليه السلام) 17 - (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز جمعه براي مردم خطبه اي خواند، فرمود: اي مردم،
(٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (6)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)

17 - دوست او مؤمن و دشمن او منافق است

اسلمي آمد و گفت: اي رسول خدا، علي چنين كرد، او كنيزكي را براي خود برداشت! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چندان به خشم آمد كه چهره مباركش گلگون شد، و چند بار فرمود: علي را براي من واگذاريد، علي از من است و من از علي، و بهره او از خمس بيش از آن است كه برگرفته، او پس از من سرپرست هر مؤمني است).
(احمد حنبل در چند جاي مسند و در كتاب فضائل علي عليه السلام، و بيشتر محدثان نيز روايت كرده اند) 14 - (من وعلي نوري بوديم در برابر خداوند چهارده هزار سال پيش از آن كه آدم را بيافريند، چون آدم را آفريد آن نور را در او تقسيم كرد و دو پاره ساخت، پاره اي من و پاره اي علي عليه السلام).
(احمد در مسند و كتاب فضائل علي عليه السلام، و كتاب فردوس با اين اضافه (آن گاه انتقال يافتيم تا در عبد المطلب قرار گرفتيم، نبوت از آن من شد و وصيت از آن علي عليه السلام).
15 - (يا علي، نگاه به چهره تو عبادت است، تو هم در دنيا سالاري و هم در آخرت، هر كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و دوست من دوست خداست، و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست، واي بر آن كه تو را دشمن بدارد). (مسند احمد) 16 - (چون شب بدر فرا رسيد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: كيست كه براي ما آب آورد؟ هيچ كس داوطلب نشد. علي عليه السلام برخاست و مشكي را برداشت و به سوي چاهي ژرف و تاريك رفت و در آن فرو شد، خداوند به جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل وحي كرد كه خود را براي ياري محمد و برادرش و حزب او آماده كنيد، آنان از آسمان فرود آمدند با هاي و هويي كه هر كه مي‌شنيد ميهراسيد، چون برابر چاه قرار گرفتند همگي براي گراميداشت و تجليل او بر وي سلام كردند). (احمد در كتاب فضائل علي عليه السلام) 17 - (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز جمعه براي مردم خطبه اي خواند، فرمود: اي مردم،
(٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (6)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)

18 - او صديق اين امت است

قريش (1) را مقدم بداريد و بر آنان پيشي نجوييد، و از آنان تعليم بگيريد و به آنان چيزي نياموزيد، نيروي يك مرد از قريش برابر نيروي دو مرد از غير آنان، و امانت يك مرد از قريش برابر با امانت دو مرد از غير آنان است. اي مردم، شما را به دوستي خويش آنان يعني برادر و پسر عمويم علي بن ابي طالب سفارش مي‌كنم. جز مؤمن او را دوست نمي‌دارد و جز منافق دشمن او نيست، هر كه دوستش بدارد مرا دوست داشته، و هر كه دشمنش بدارد مرا دشمن داشته است، و هر كه مرا دشمن بدارد خداوند به آتش دوزخش عذاب كند).
(احمد حنبل در كتاب فضائل علي عليه السلام) 18 - (صديقان سه كس اند: حبيب نجار كه از جاي دوردست شهر با شتاب آمد (و مردم انطاكيه را پند داد كه از رسولان الهي پيروي كنند، و داستان او در سوره مباركه يس آمده است)، و مؤمن آل فرعون كه ايمانش را از فرعونيان پنهان مي‌ساخت (و آنان را از مخالفت با موسي عليه السلام باز مي‌داشت)، وعلي بن ابي طالب كه برترين آنان است). (احمد در كتاب فضائل علي عليه السلام) 19 - (پنج چيز درباره علي به من داده شده كه نزد من از دنيا و آنچه در آن است محبوب تر است:
1) در قيامت او در برابر خداوند به خاك مي‌افتد تا آن كه خدا از حساب آفريدگان فارغ گردد. 2) لواي حمد به دست او است و آدم و نسل او همه در زير لواي اويند. 3) او در آخر حوض من ميايستد و هر كه از امت مرا كه (به ولايت) بشناسد سيراب مي‌سازد. 4) او عورت مرا (پس از مرگ) ميپوشاند و مرا به پروردگارم ميسپارد. 5) من هرگز بيم آن ندارم كه او پس از ايمان كافر گردد و پس از ازدواج دامن بيالايد). (احمد در كتاب فضائل علي عليه السلام)
(1) - منظور گروهي خاص از قريش يعني خاندان پيامبرند صلي الله عليه و آله و سلم. (م)
(٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، علي بن أبي طالب (2)، آل فرعون (1)

19 - پنج ويژگي براي امام علي عليه السلام

قريش (1) را مقدم بداريد و بر آنان پيشي نجوييد، و از آنان تعليم بگيريد و به آنان چيزي نياموزيد، نيروي يك مرد از قريش برابر نيروي دو مرد از غير آنان، و امانت يك مرد از قريش برابر با امانت دو مرد از غير آنان است. اي مردم، شما را به دوستي خويش آنان يعني برادر و پسر عمويم علي بن ابي طالب سفارش مي‌كنم. جز مؤمن او را دوست نمي‌دارد و جز منافق دشمن او نيست، هر كه دوستش بدارد مرا دوست داشته، و هر كه دشمنش بدارد مرا دشمن داشته است، و هر كه مرا دشمن بدارد خداوند به آتش دوزخش عذاب كند).
(احمد حنبل در كتاب فضائل علي عليه السلام) 18 - (صديقان سه كس اند: حبيب نجار كه از جاي دوردست شهر با شتاب آمد (و مردم انطاكيه را پند داد كه از رسولان الهي پيروي كنند، و داستان او در سوره مباركه يس آمده است)، و مؤمن آل فرعون كه ايمانش را از فرعونيان پنهان مي‌ساخت (و آنان را از مخالفت با موسي عليه السلام باز مي‌داشت)، وعلي بن ابي طالب كه برترين آنان است). (احمد در كتاب فضائل علي عليه السلام) 19 - (پنج چيز درباره علي به من داده شده كه نزد من از دنيا و آنچه در آن است محبوب تر است:
1) در قيامت او در برابر خداوند به خاك مي‌افتد تا آن كه خدا از حساب آفريدگان فارغ گردد. 2) لواي حمد به دست او است و آدم و نسل او همه در زير لواي اويند. 3) او در آخر حوض من ميايستد و هر كه از امت مرا كه (به ولايت) بشناسد سيراب مي‌سازد. 4) او عورت مرا (پس از مرگ) ميپوشاند و مرا به پروردگارم ميسپارد. 5) من هرگز بيم آن ندارم كه او پس از ايمان كافر گردد و پس از ازدواج دامن بيالايد). (احمد در كتاب فضائل علي عليه السلام)
(1) - منظور گروهي خاص از قريش يعني خاندان پيامبرند صلي الله عليه و آله و سلم. (م)
(٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، علي بن أبي طالب (2)، آل فرعون (1)

20 - حديث سد ابواب

20 - (خانه گروهي از اصحاب به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم راه داشت، روزي آن حضرت فرمود: هر دري كه به مسجد باز مي‌شود ببنديد مگر در خانه علي را.
درها بسته شد. در اين باره گروهي سخناني ناروا گفتند و به گوش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت در ميان اصحاب به پا خاست و فرمود: گروهي درباره بستن درها و نبستن من در خانه علي را، سخناني گفته اند. من از نزد خود نه دري را بستم و نه باز گذاشتم ولي دستوري داشتم كه آن را پي گرفتم).
(احمد حنبل در چند جاي مسند و در كتاب فضائل) 21 - (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در جنگ طائف علي را فرا خواند و با او در گوشي سخن گفت به گونه اي كه گروهي از اصحاب از اين كار ناراحت شدند. كسي گفت:
امروز رازگويي درازي با پسر عمويش داشت! اين سخن به آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم رسيد، گروهي از آنان را جمع كرد و فرمود: كسي گفته است. (امروز رازگويي درازي با پسر عمويش داشت!) آگاه باشيد كه من با او راز نگفتم بلكه خدا بود كه با او راز گفت). (احمد در مسند) 22 - (اي علي، من با نبوت بر تو غالب آمده ام زيرا پس از من نبوتي نيست، و تو با هفت چيز بر مردم غالب آمده اي كه احدي از قريش نمي‌تواند آنها را انكار كند: تو نخستين آنها هستي كه ايمان آوردي، و از همه آنان به عهد خدا باوفاتري، و به فرمان خدا عامل تر، و در تقسيم منصف تر، و در ميان رعيت عادل تر، و به داوري داناتر و نزد خدا از همه بهره مندتر). (حلية الاولياء ابو نعيم) 23 - (فاطمه عليها السلام به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عرضه داشت: مرا به همسري مرد فقيري در آورده اي كه دارايي ندارد! (1) پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: تو را به همسري مردي در آوردم
(1) - اين حديث از طريق اهل سنت است و امكان دستكاري در آن مي‌رود، زيرا از نطر شيعه شناخت فاطمه عليها السلام از علي عليه السلام غير از اين بوده است، فاطمه در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تربيت يافته كه مال دنيا
(٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، السجود (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

21 - خدا با او راز ميگويد

20 - (خانه گروهي از اصحاب به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم راه داشت، روزي آن حضرت فرمود: هر دري كه به مسجد باز مي‌شود ببنديد مگر در خانه علي را.
درها بسته شد. در اين باره گروهي سخناني ناروا گفتند و به گوش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت در ميان اصحاب به پا خاست و فرمود: گروهي درباره بستن درها و نبستن من در خانه علي را، سخناني گفته اند. من از نزد خود نه دري را بستم و نه باز گذاشتم ولي دستوري داشتم كه آن را پي گرفتم).
(احمد حنبل در چند جاي مسند و در كتاب فضائل) 21 - (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در جنگ طائف علي را فرا خواند و با او در گوشي سخن گفت به گونه اي كه گروهي از اصحاب از اين كار ناراحت شدند. كسي گفت:
امروز رازگويي درازي با پسر عمويش داشت! اين سخن به آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم رسيد، گروهي از آنان را جمع كرد و فرمود: كسي گفته است. (امروز رازگويي درازي با پسر عمويش داشت!) آگاه باشيد كه من با او راز نگفتم بلكه خدا بود كه با او راز گفت). (احمد در مسند) 22 - (اي علي، من با نبوت بر تو غالب آمده ام زيرا پس از من نبوتي نيست، و تو با هفت چيز بر مردم غالب آمده اي كه احدي از قريش نمي‌تواند آنها را انكار كند: تو نخستين آنها هستي كه ايمان آوردي، و از همه آنان به عهد خدا باوفاتري، و به فرمان خدا عامل تر، و در تقسيم منصف تر، و در ميان رعيت عادل تر، و به داوري داناتر و نزد خدا از همه بهره مندتر). (حلية الاولياء ابو نعيم) 23 - (فاطمه عليها السلام به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عرضه داشت: مرا به همسري مرد فقيري در آورده اي كه دارايي ندارد! (1) پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: تو را به همسري مردي در آوردم
(1) - اين حديث از طريق اهل سنت است و امكان دستكاري در آن مي‌رود، زيرا از نطر شيعه شناخت فاطمه عليها السلام از علي عليه السلام غير از اين بوده است، فاطمه در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تربيت يافته كه مال دنيا
(٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، السجود (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

22 - هفت ويژگي براي امام علي عليه السلام

20 - (خانه گروهي از اصحاب به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم راه داشت، روزي آن حضرت فرمود: هر دري كه به مسجد باز مي‌شود ببنديد مگر در خانه علي را.
درها بسته شد. در اين باره گروهي سخناني ناروا گفتند و به گوش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت در ميان اصحاب به پا خاست و فرمود: گروهي درباره بستن درها و نبستن من در خانه علي را، سخناني گفته اند. من از نزد خود نه دري را بستم و نه باز گذاشتم ولي دستوري داشتم كه آن را پي گرفتم).
(احمد حنبل در چند جاي مسند و در كتاب فضائل) 21 - (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در جنگ طائف علي را فرا خواند و با او در گوشي سخن گفت به گونه اي كه گروهي از اصحاب از اين كار ناراحت شدند. كسي گفت:
امروز رازگويي درازي با پسر عمويش داشت! اين سخن به آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم رسيد، گروهي از آنان را جمع كرد و فرمود: كسي گفته است. (امروز رازگويي درازي با پسر عمويش داشت!) آگاه باشيد كه من با او راز نگفتم بلكه خدا بود كه با او راز گفت). (احمد در مسند) 22 - (اي علي، من با نبوت بر تو غالب آمده ام زيرا پس از من نبوتي نيست، و تو با هفت چيز بر مردم غالب آمده اي كه احدي از قريش نمي‌تواند آنها را انكار كند: تو نخستين آنها هستي كه ايمان آوردي، و از همه آنان به عهد خدا باوفاتري، و به فرمان خدا عامل تر، و در تقسيم منصف تر، و در ميان رعيت عادل تر، و به داوري داناتر و نزد خدا از همه بهره مندتر). (حلية الاولياء ابو نعيم) 23 - (فاطمه عليها السلام به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عرضه داشت: مرا به همسري مرد فقيري در آورده اي كه دارايي ندارد! (1) پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: تو را به همسري مردي در آوردم
(1) - اين حديث از طريق اهل سنت است و امكان دستكاري در آن مي‌رود، زيرا از نطر شيعه شناخت فاطمه عليها السلام از علي عليه السلام غير از اين بوده است، فاطمه در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تربيت يافته كه مال دنيا
(٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، السجود (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

23 - او برگزيده خداست

20 - (خانه گروهي از اصحاب به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم راه داشت، روزي آن حضرت فرمود: هر دري كه به مسجد باز مي‌شود ببنديد مگر در خانه علي را.
درها بسته شد. در اين باره گروهي سخناني ناروا گفتند و به گوش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت در ميان اصحاب به پا خاست و فرمود: گروهي درباره بستن درها و نبستن من در خانه علي را، سخناني گفته اند. من از نزد خود نه دري را بستم و نه باز گذاشتم ولي دستوري داشتم كه آن را پي گرفتم).
(احمد حنبل در چند جاي مسند و در كتاب فضائل) 21 - (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در جنگ طائف علي را فرا خواند و با او در گوشي سخن گفت به گونه اي كه گروهي از اصحاب از اين كار ناراحت شدند. كسي گفت:
امروز رازگويي درازي با پسر عمويش داشت! اين سخن به آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم رسيد، گروهي از آنان را جمع كرد و فرمود: كسي گفته است. (امروز رازگويي درازي با پسر عمويش داشت!) آگاه باشيد كه من با او راز نگفتم بلكه خدا بود كه با او راز گفت). (احمد در مسند) 22 - (اي علي، من با نبوت بر تو غالب آمده ام زيرا پس از من نبوتي نيست، و تو با هفت چيز بر مردم غالب آمده اي كه احدي از قريش نمي‌تواند آنها را انكار كند: تو نخستين آنها هستي كه ايمان آوردي، و از همه آنان به عهد خدا باوفاتري، و به فرمان خدا عامل تر، و در تقسيم منصف تر، و در ميان رعيت عادل تر، و به داوري داناتر و نزد خدا از همه بهره مندتر). (حلية الاولياء ابو نعيم) 23 - (فاطمه عليها السلام به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عرضه داشت: مرا به همسري مرد فقيري در آورده اي كه دارايي ندارد! (1) پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: تو را به همسري مردي در آوردم
(1) - اين حديث از طريق اهل سنت است و امكان دستكاري در آن مي‌رود، زيرا از نطر شيعه شناخت فاطمه عليها السلام از علي عليه السلام غير از اين بوده است، فاطمه در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تربيت يافته كه مال دنيا
(٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، السجود (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

24 - او جانشين رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است، توضيح ابن ابي الحديد در خودستايي علي عليه السلام

كه اسلامش از همه پيشتر، حلمش از همه بزرگتر و علمش از همه بيشتر است.
مگر نمي‌داني كه خداوند نگاهي به دنيا افكند و پدرت را از آن ميان برگزيد، و بار ديگر نظر انداخت و همسر تو را از آن برگزيد)؟!
(احمد در مسند) 24 - (پس از بازگشت از جنگ حنين هنگامي كه آيه اذا جاء نصر الله والفتح نازل شد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فراوان ذكر سبحان الله واستغفر الله گفت، سپس فرمود: اي علي، همانا وعده اي كه به من داده شده فرا رسيد، پيروزي حاصل شد و مردم گروه گروه در دين خدا در آمدند، و هيچ كس از تو به جانشيني من سزاوارتر نيست به جهت پيشگاميت در اسلام و نزديكيت به من و نسبت داماديت با من و بودن سرور زنان بهشتي در خانه تو، و پيش از همه اينها به جهت سختيهايي كه (پدرت) ابو طالب هنگام نزول قرآن براي من كشيد، و من خيلي مايلم كه اين وفاداري او را درباره فرزندش رعايت كنم). (1) (ابو اسحاق ثعلبي در تفسير قرآن) (ابن ابي الحديد گويد) بدان كه ما از آن رو اين اخبار را در اينجا آورديم كه بسياري از منحرفان از آن حضرت، هنگامي كه به سخن او در نهج البلاغة و كتابهاي ديگر بر ميخورند كه شامل بازگويي نعمتهايي است كه خداوند به او
در نظر او پشيزي نميارزد، و در دامان مادري چون خديجه عليها السلام رشد يافته كه اموال بي حساب خود را در راه اسلام ايثار نمود و با زندگاني سخت پيامبر عليه السلام به سر برد. و نيز از سوابق درخشان علي عليه السلام آگاه است، چگونه مي‌تواند چنين اعتراضي داشته باشد؟! مگر آن كه بگوييم فاطمه عليها السلام چنين سخني را گفت تا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فضل علي عليه السلام را آشكار سازد و زبان سرزنش كنندگان را قطع نمايد. (م) (1) - اين حديث از طريق اهل سنت وارد شده و مؤيد نظر آنهاست كه معرفي علي عليه السلام را از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نظر شخصي حضرتش مي‌دانند نه مأموريت الهي، ولي از نظر شيعه جانشيني آن حضرت گرچه مطابق ميل و خواست پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوده ولي پيامبر بر اساس فرمان الهي او را منصوب فرمود نه به تشخيص و دلخواه خود. (م)
(٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، الثعلبي (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، أم المؤمنين خديجة بنت خويلد عليها السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)
عطا فرموده - چون ويژگيهايي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره او فرموده و او را از ديگران ممتاز نموده است - او را به خودستايي و بزرگ منشي و فخر فروشي منسوب مي‌دارند، و پيش از آنان گروهي از اصحاب نيز چنين تفكري داشتند، چنان كه به عمر گفتند: كار سپاه و جنگ را به علي واگذار، پاسخ داد: (او خود خواه تر از اين حرفهاست!) وزيد بن ثابت گفته است: (ما خود خواه تر و متكبرتر از علي و اسامه نديديم).
پس اين اخبار را در اينجا آورديم تا بر منزلت بزرگ او در نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آگهي داده باشيم. و كسي كه اين گونه سخنان در حق او گفته شده است اگر به آسمان بررود و در فضا پرواز كند و از عظمت و بزرگ منشي بر فرشتگان و پيامبران فخر بفروشد حق با او است و نبايد او را سرزنش نمود، با آن كه آن حضرت در هيچ يك از گفتارها و كردارهاي خود راه بزرگ منشي و تكبر را نپيمود، بلكه او از همه انسانها نرمخوتر و گران طبع تر و متواضع تر و بردبارتر و خوشروتر و بشاش تر بود تا آنجا كه برخي او را به شوخ طبعي مفرط منسوب داشتند، و روشن است كه مزاح و شوخ طبعي با تكبر و گردن فرازي و خود بزرگ بيني سازگار نيست. و اين كه گهگاه اين گونه سخنان بر زبان ميراند همه آه سينه سوخته و درد دل غم زده و آه دردمند بود و در گفتن آنها قصدي جز شكر نعمت و توجه دادن غافل به فضايلي كه خداوند ويژه او ساخته بود نداشت). (1)
(1) - شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد 9 / 166.
(٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: زيد بن ثابت (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)

فصل 9: فضائل آن حضرت كه با قسم ياد شده است

فصل 9 فضائل آن حضرت كه با قسم ياد شده است 1 - انس بن مالك گويد: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نماز عصر را با ما خواند و در ركعت اول مقداري درنگ كرد تا آنجا كه پنداشتيم سهو يا غفلتي روي داده است، سپس سربرداشت و گفت: سمع الله لمن حمده، و بقيه نماز را كوتاه خواند، آن گاه با چهره چون ماه شب چهارده خود به ما رو كرد و فرمود: چرا برادر و پسر عمويم علي بن ابي طالب را نمي‌بينم؟ گفتيم: ما هم او را نديده ايم اي رسول خدا، حضرت با صداي بلند فرمود: اي علي، اي پسر عمو! علي عليه السلام از آخر صفها پاسخ داد: لبيك يا رسول الله، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: نزديك من بيا.
انس گويد: او پيوسته صفها را ميشكافت و از سر و دوش مهاجر و انصار خود را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسانيد و مرتضي به مصطفي نزديك شد! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چرا از صف اول بازماندي؟ علي عليه السلام گفت: شك داشتم كه وضو دارم يا نه، به منزل فاطمه عليها السلام رفتم و حسن و حسين را صدا زدم و كسي پاسخم نگفت، ناگاه كسي از پشت سر مرا صدا زد و گفت: اي ابو الحسن به پشت بنگر. به پشت خود برگشتم، طشتي ديدم و در آن سطلي پر از آب و بر روي آن يك حوله.
حوله را برداشتم و از آن آب وضو ساختم، آبي بود به نرمي كره و طعم عسل و بوي مشك، سپس روي برگرداندم و نفهميدم چه كسي سطل و حوله را گذاشت
(٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، علي بن أبي طالب (1)، أنس بن مالك (1)، السهو (1)
و چه كسي برداشت! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم لبخندي در چهره علي زد و او را در آغوش كشيد و پيشانيش را بوسيد و فرمود: آيا تو را مژده ندهم؟ آن سطل از بهشت بود و آب از بهشت برين، و آن كه تو را براي نماز آماده ساخت جبرئيل عليه السلام بود، و آن كه حوله به دستت داد ميكائيل عليه السلام، سوگند به آن كه جانم در دست او است، اسرافيل چندان شانه مرا گرفت (و در ركوع نگاه داشت) تا تو به نماز رسيدي، و به من گفت:
درنگ كن تا آن كس كه به منزله نفس تو و پسر عموي توست از راه فرا رسد! (1) 2 - سوگند به آن كه جان محمد در دست او است، اسرافيل پيوسته دست مرا بر روي زانوهايم (در ركوع) نگاه داشت تا تو (اي علي) به نماز من برسي و ثواب آن را دريابي. آيا مردم مرا درباره دوستي تو سرزنش مي‌كنند حال آن كه خدا و فرشتگان او در بالاي آسمان تو را دوست مي‌دارند؟! (2) 3 - جابر رضي الله عنه گويد: نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوديم كه علي بن ابي طالب عليه السلام از راه رسيد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: همانا برادرم علي به نزد شما آمد. آن گاه رو به كعبه نمود و دست به آن نهاد و فرمود: سوگند به آن كه جانم در دست او است، اين و شيعيان او در قيامت رستگارند. سپس فرمود: او در ميان شما نخستين كسي است كه با من ايمان آورده، و از همه شما به عهد خدا وفادارتر، و به امر خدا عامل تر، و در ميان رعيت عادل تر، و در تقسيم منصف تر و نزد خداوند ارجمندتر است. در اين وقت اين آيه نازل شد: ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية (1) (آنان كه ايمان آورده و كار شايسته كردند بهترين آفريدگانند). و ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هر گاه علي عليه السلام از راه فرا مي‌رسيد
(1) - كفاية الطالب / 290.
(2) - بحار الانوار 39 / 117.
(3) - سوره ء بينه / 7.
(١٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب بحار الأنوار (1)
مي گفتند: بهترين آفريدگان آمد. (1) 4 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، اگر نه اين بود كه گروهي از ياران من درباره تو همان را مي‌گفتند كه ترسايان درباره مسيح عليه السلام گفتند، همانا سخني درباره تو مي‌گفتم كه بر هيچ گروهي عبور نكني جز آن كه خاك پا و آب وضويت را براي تبرك و شفا برگيرند، ولي همين تو را بس كه تو از مني و من از تو. (2) 5 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، همانا در ميان شما مردي است كه پس از من با مردم بر اساس تأويل قرآن ميجنگد - چنان كه من با مشركان بر اساس تنزيل آن جنگيدم - در حالي كه آن مردم گواهي به يكتايي خداوند مي‌دهند، و از همين رو كشتن آنان بر ديگران گران مي‌آيد و بر ولي خدا (علي) طعن مي‌زنند و بر او خرده مي‌گيرند. (3) 6 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، مردم به بهشت در نمي‌آيند تا ايمان آورند، و ايمان نياورند تا شما (اهل بيت) را به خاطر خدا و رسولش دوست بدارند. (4) 7 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، هيچ كس ما خاندان را دشمن نمي‌دارد مگر آن كه داخل دوزخ شود. (5) 8 - سوگند به آن كه مرا به پيامبري برانگيخت، آن گاه كه حلقه در بهشت را به
(١) - مناقب خوارزمي / ٦٢. بحار الانوار ٤٠ / ٨١. مجمع الزوائد هيثمي ٩ / ١٣١.
(٢) - مناقب خوارزمي / ٩٦. بحار الانوار ٤٠ / ١٠٥.
(٣) - كنز العمال ٥ / 613.
(4) - الصواعق المحرقة / 172.
(5) - همان / 174. مستدرك حاكم 3 / 150.
(١٠١)
صفحهمفاتيح البحث: النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، كتاب المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيسابوري (1)، كتاب مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (1)، كتاب كنز العمال للمتقي الهندي (1)، كتاب الصواعق المحرقة (1)، كتاب بحار الأنوار (2)، الخوارزمي (2)
دست گيرم نخست شما (اهل بيت) را داخل مي‌سازم. (1) 9 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، بنده در روز قيامت قدم از قدم بر نمي‌دارد تا او را از عمرش پرسند كه در چه راهي تباه ساخت، و از مالش كه از كجا به دست آورد و در چه راه مصرف نمود، و از دوستي ما خاندان. (2) اين خبر را خوارزمي نيز در كتاب مناقب (ص 35) روايت نموده و دنباله آن چنين است: عمر بن خطاب گفت: نشانه دوستي شما پس از شما چيست؟
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دست بر سر علي عليه السلام كه در جانب راست او ايستاده بود نهاد و فرمود:
دوستي من پس از من دوستي اين كس است، و اطاعت از او اطاعت از من و مخالفت با او مخالفت با من است.
10 - هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميان ياران خود پيمان برادري برقرار نمود علي عليه السلام عرض كرد: اي رسول خدا، ميان ياران خود برادري برقرار ساختي و ميان من و هيچ كس پيمان برادري نبستي! فرمود: سوگند به آن كه مرا به پيامبري برانگيخت، من تو را تنها براي خودم نگاه داشتم، تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسايي با اين تفاوت كه پس از من پيامبري نيست، و تو برادر و وارث مني، و تو در بهشت در قصر من با من و دخترم فاطمه همنشيني، و تو برادر و رفيق مني! (3) 11 - اي علي، سوگند به آن كه جانم در دست او است، دو هزار سال پيش از آن كه خداوند آسمانها و زمين را بيافريند بر در بهشت نوشته است: لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، علي بن أبي طالب أخو رسول الله (علي برادر رسول خداست). (4)
(1) - الصواعق المحرقة / 232. مستدرك حاكم 3 / 150.
(2) - ينابيع المودة / 106.
(3) - ينابيع المودة / 55.
(4) - تذكرة الخواص / 22.
(١٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، الخوارزمي (1)، كتاب المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيسابوري (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)، كتاب ينابيع المودة (2)، كتاب الصواعق المحرقة (1)
12 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، آدم مستحق آن نشد كه خدا او را بيافريند و از روح خود در او بدمد و توبه اش را بپذيرد و به بهشتي كه در آن بود باز گرداند مگر به خاطر نبوت من و ولايت علي پس از من. (1) 13 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، خداوند ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم ننمود و او را به دوستي خود برنگزيد مگر به جهت نبوت من و اقرار به (ولايت) علي پس از من. (2) 14 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، خداوند با موسي سخن نگفت، و عيسي را نشانه اي براي جهانيان برپا نداشت جز به نبوت من و شناخت (ولايت) علي پس از من. (3) 15 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، هيچ پيامبري به مقام نبوت نرسيد جز با شناخت من و اقرار به ولايت ما (خاندان). (4) 16 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، اگر يكي از شما برابر هفتاد پيامبر عمل كند، داخل بهشت نخواهد شد تا اين برادرم علي و اولاد او را دوست بدارد. همانا خدا را حقي است كه جز من وعلي نمي‌شناسد، و مرا حقي است كه جز خدا وعلي نمي‌شناسد، وعلي را حقي است كه جز خدا و من كسي از آن آگاه نيست. (5) 17 - سوگند به آن كه جان محمد در دست او است، در بهشت درختي است كه از بر خورد شاخ و برگهايش صداي تسبيح بلند است، صدايي كه اولين و
(1) - بحار الانوار 40 / 96.
(2) - همان.
(3) - همان.
(4) - همان.
(5) - بحار الانوار 27 / 196.
(١٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب بحار الأنوار (2)
آخرين مانند آن نشنيده اند … و مؤمنان بر تختهايي از نور نشسته اند با چهره هايي درخشان و سپيد، و تو امام آنهايي. (1) 18 - جبرئيل عليه السلام گفت: اي محمد، سوگند به آن كه تو را به پيامبري برانگيخت، اگر اهل زمين نيز مانند اهل آسمانها علي را دوست مي‌داشتند خداوند هرگز آتش دوزخ را نمي‌آفريد. (2) 19 - سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخته است، (اي فاطمه) تو را به همسري كسي دادم كه سالار دنيا و آخرت است. جز مؤمن او را دوست نمي‌دارد، و جز منافق با او دشمني نمي‌ورزد. (3) 20 - سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخته است، خداوند از هيچ بنده اي عمل واجبي را نمي‌پذيرد (چه رسد به مستحب) مگر با داشتن ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام، پس هر كه ولايت او داشت ساير واجبات نيز از او پذيرفته مي‌شود، و هر كه ولايت او نداشت خداوند هيچ عملي را كه او را از آتش دوزخ برهاند و هيچ جانفدايي را از او نخواهد پذيرفت، و جايگاه او دوزخ است و بد باز گشتگاهي است. (4) 21 - سوگند به آن كه جان محمد در دست او است، اگر بنده اي در روز قيامت با عمل هفتاد پيامبر وارد صحراي محشر شود هرگز خداوند از او نمي‌پذيرد تا آن كه با ولايت من و ولايت خاندان من با خدا ديدار كند. (5) 22 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، تو (اي علي) در قيامت نا اهلان
(1) - بحار الانوار 27 / 127.
(2) - بحار الانوار 39 / 248 و 270.
(3) - بحار الانوار 39 / 278.
(4) - جامع احاديث الشيعة 1 / 125.
(5) - بحار الانوار 27 / 172.
(١٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: أبو طالب عليه السلام (1)، الإستحباب (1)، كتاب بحار الأنوار (4)
را از حوض من به شدت ميراني. (1) 23 - (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در خطاب به كساني كه درهاي خانه هايشان را به مسجد بست و تنها در خانه علي و اهل بيتش عليهم السلام) را باز گذاشت فرمود: سوگند به آن كه جانم در دست او است، من به اختيار خود شما را بيرون نراندم و آنان را داخل نساختم، بلكه اين خدا بود كه آنان را داخل ساخت و شما را بيرون راند. (آن گاه فرمود:) كسي را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد نرسد كه با حالت جنابت در اين مسجد بماند مگر محمد وعلي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام. (2) 24 - سوگند به آن كه محمد را پيامبر ساخت و گرامي داشت، تو (اي علي) از حوض من ميراني، تو مرداني را از آن ميراني همان گونه كه شتر تشنه را از آب دور مي‌كنند، در آنجا عصايي از چوب عوسج به دست داري، گويي كه اكنون جايگاه تو را در كنار حوضم مينگرم. (3) 25 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، هيچ بنده اي به بهشت در نمي‌آيد جز با دوستي من. آن گاه دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود: آگاه باشيد كه دروغ مي‌گويد كسي كه پندارد مرا دوست مي‌دارد و اين را دشمن. (4) 26 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، هيچ گاه علي را با سپاهي نفرستادم جز آن كه ديدم جبرئيل عليه السلام با هفتاد هزار فرشته در جانب راست او و ميكائيل با هفتاد هزار فرشته در جانب چپ او و فرشته مرگ پيشاپيش او در حركتند، و ابري بر سر او سايه افكنده تا آن كه پيروزي شرافتمندانه بهره او شود (5).
(1) - احقاق الحق 4 / 380.
(2) - بحار الانوار 39 / 23.
(3) - همان 39 / 216.
(4) - همان 39 / 270.
(5) - همان 39 / 95.
(١٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإختيار، الخيار (1)، السجود (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
27 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، هيچ روحي از بدن صاحبش جدا نمي‌شود تا آن كه از ميوه هاي بهشت يا درخت زقوم دوزخ بخورد، و آن گاه كه چشمش به فرشته مرگ مي‌افتد من وعلي و فاطمه و حسن و حسين را مي‌بيند، اگر دوستدار ما باشد گويم: اي فرشته مرگ، با او مدارا كن كه او دوستدار من و خاندانم بوده است. و اگر دشمن ما باشد گويم: بر او سخت گير كه من و خاندانم را دشمن مي‌داشته است. (1) 28 - (به نمايندگان ثقيف كه در اسلام آوردن بهانه تراشي مي‌كردند فرمود:) سوگند به آن كه جانم در دست او است، يا نماز مي‌خوانيد و زكات مي‌دهيد يا آن كه مردي را بر سر شما ميفرستم كه به منزله جان من است. (2) 29 - سوگند به آن كه مرا به حق به پيامبري بر انگيخته، خشم آتش دوزخ بر دشمن علي بيشتر است از خشم آن بر كسي كه براي خدا فرزند قائل است. (3) 30 - سوگند به آن كه مرا به حق به پيامبري بر انگيخته، خداوند عمل نيكي را از بنده اي نمي‌پذيرد تا او را از دوستي علي بن ابي طالب جويا شود. (4) 31 - سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخته، خداوند پيامبري را گرامي تر از من و وصيي را گرامي تر از وصي من در نزد خود، مبعوث نكرده است. (5) 32 - سوگند به آن كه مرا به حق به پيامبري بر انگيخته، هيچ يك از مخالفان و منكران حق او (علي) از دنيا نرود تا آن كه خداوند نعمتهايي را كه در اختيار
(1) - بحار الانوار 6 / 196.
(2) - بحار الانوار 38 / 297. ينابيع المودة / 38.
(3) - بحار الانوار 39 / 160.
(4) - همان.
(5) - همان.
(١٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، الإختيار، الخيار (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب بحار الأنوار (3)
او است دگرگون سازد. (1) 33 - سوگند به آن كه مرا به پيامبري برانگيخت و بر همه آفريدگان برگزيد، اگر بنده اي هزار سال خدا را بپرستد خداوند از او نمي‌پذيرد جز با داشتن ولايت تو و ولايت امامان از نسل تو، و ولايت تو پذيرفته نيست جز با بيزاري از دشمنان تو و دشمنان امامان از نسل تو. اين مطلب را جبرئيل عليه السلام به من خبر داده است. (2) 34 - سوگند به آن كه مرا به حق به پيامبري بر انگيخته، شما به مقام ايمان نمي‌رسيد تا آن كه محمد و آل او نزد شما محبوب تر از خودتان و خانواده و اموالتان و همه مردم روي زمين باشند. (3) 35 - سوگند به آن كه مرا به پيامبري برانگيخت و بر همه آفريدگان برگزيد، من علي را به عنوان نشانه اي براي امت خود در زمين نصب نكردم تا آن كه خداوند آوازه او را در آسمانها برداشت و ولايت او را بر فرشتگان واجب ساخت. (4) 36 - سوگند به آن كه مرا بشارت دهنده اي بر حق برانگيخت، كرسي و عرش قرار نيافتند و چرخ به گردش نيامد و آسمانها و زمين برپا نشدند مگر از آن رو كه بر آنها نوشته شد: لا إله الا الله، محمد رسول الله، علي أمير المؤمنين. (5) 37 - سوگند به آن كه مرا به پيامبري برانگيخت و بر آفريدگان برگزيد، همانا من و آنان (علي و امامان از نسل او) گرامي ترين آفريدگان در نزد خدا هستيم، و
(1) - بحار الانوار 39 / 160.
(2) - همان 27 / 63.
(3) - همان 39 / 106.
(4) - همان 37 / 109.
(5) - همان 38 / 121.
(١٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب بحار الأنوار (1)
بر روي زمين نزد من هيچ انساني محبوب تر از آنان نيست. (1) 38 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، هيچ بنده اي از عمل خود بهره مند نمي‌شود جز با شناخت ما. (2) 39 - سوگند به آن كه جانم در دست او است، اگر مردي در ميان ركن و مقام با زبان روزه پيوسته به نماز ايستد و ركوع و سجود گزارد، آن گاه خدا را بدون دوستي خاندان من ديدار كند آن عبادتها سودي به حالش نخواهند داشت. (3) 40 - عبد الله بن مسلم گويد: (در جنگ صفين) عمار بن ياسر را ديدم به صورت پيرمردي گندمگون و بلند قامت در حالي كه سلاح به دست داشت و دستش ميلرزيد. گفت: سوگند به آن كه جانم در دست او است، همانا با اين پرچم سه بار در ركاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جنگيدم و اين بار چهارم است. سوگند به آن كه جانم در دست او است، اگر چندان ما را به تيغ بزنند كه تا نخلستان هجر هزيمت دهند باز هم بر اين باوريم كه شيخ ما (علي) عليه السلام بر حق است و شاميان در گمراهي. (4) 41 - سعد بن و قاص گويد: سوگند به آن كه جان سعد در دست او است، من چيزي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره علي شنيده ام كه اگر اره بر سر من نهند تا او را دشنام دهم هرگز او را دشنام نگويم. (5) 42 - معاوية بن ثعلبه گويد: مردي نزد ابوذر آمد و او در مسجد نشسته بود و علي عليه السلام در مقابل او نماز مي‌خواند، گفت: اي اباذر، آيا مرا از محبوب ترين مردم
(1) - بحار الانوار 28 / 37.
(2) - همان 27 / 101.
(3) - همان 47 / 105.
(4) - مناقب خوارزمي / 126.
(5) - تاريخ ابن عساكر 3 / 55.
(١٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عمار بن ياسر (1)، السجود (2)، إبن عساكر (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، الخوارزمي (1)
در نزد خودت خبر نمي‌دهي؟ زيرا به خدا سوگند مي‌دانم كه محبوب ترين مردم به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم محبوب ترين آنها به نزد توست. ابوذر گفت: چرا، سوگند به آن كه جانم در دست او است، محبوب ترين مردم به نزد من محبوب ترين آنها به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است و او همين شيخ است و با دست به علي عليه السلام اشاره نمود. (1) 43 - ابن عباس گويد: سوگند به آن كه جان عبد الله بن عباس در دست او است، اگر همه درياهاي دنيا مركب شود و درختانش قلم و اهل آن نويسنده، تا مناقب و فضائل علي بن ابي طالب عليه السلام را بنويسند، آنها را به شمار نتوانند آورد. (2) 44 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: سوگند به آن كه جانم در دست او است، اگر او (علي عليه السلام) را اطاعت كنند همگي داخل بهشت خواهند شد. (3) 45 - علي عليه السلام فرمود: به خدا سوگند شما را بر طاعتي بر نميانگيزم مگر آن كه خودم بدان سبقت جويم. وشما را از گناهي باز ندارم جز آنكه خود پيش از شما از آن باز ايستم. (4) 46 - و نيز فرمود: به خدا سوگند هيچ گاه بنده اي بر دشمني من نميرد جز آن كه به هنگام مرگش مرا به گونه اي ناپسند بيند، و هيچ گاه بنده اي بر دوستي من نميرد جز آن كه به وقت مرگش مرا آن گونه كه دوست دارد مشاهده كند. (5) 47 - انس بن مالك گويد: سوگند به خدايي كه جز او خدايي نيست، من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: سرلوحه اعمال بندگان دوستي علي بن
(1) - مناقب خوارزمي / 29. بحار الانوار 39 / 275.
(2) - ينابيع المودة / 122.
(3) - فرائد السمطين 1 / 132.
(4) - بحار الانورا 40 / 191.
(5) - بحار الانوار 6 / 199.
(١٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، عبد الله بن عباس (2)، أنس بن مالك (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب فرائد السمطين (1)، كتاب بحار الأنوار (2)، الخوارزمي (1)
ابي طالب است. (1) 48 - جبرئيل عليه السلام گفت: سوگند به خدايي كه تو را به پيامبري بر انگيخته و به رسالت برگزيده، اينك فرود نيامدم جز براي آن كه تو را اين پيام رسانم: اي محمد، خداي و الا و برين تو را سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد: محمد پيامبر رحمت من است وعلي بر پا دارنده حجت من، دوست او را عذاب نكنم گرچه گنهكار باشد، و به دشمن او رحم نياورم گرچه فرمانبردار باشد. (2) 49 - علي عليه السلام فرمود: سوگند به آن كه جانم در دست او است، مرا از چيزي كه ميان شما و خدا ميگذرد نپرسيد جز آن كه شما را از آن خبر دهم. (3) 50 - و فرمود: سوگند به خداي دانه شكاف و جان آفرين، با همين دو دستم دشمنانمان را از سر حوض (كوثر) دور مي‌كنم و دوستانمان را بر سر آن گرد ميآورم. (4) 51 - سوگند به خداي بندگان و سرزمينها و آسمانهاي هفتگانه، در روز قيامت با همين دو دستم گروهي را از سر حوض دور مي‌سازم. (5) 52 - ام سلمه گويد: سوگند به آن كه جان ام سلمه در دست او است، همانا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: علي با قرآن است و قرآن با علي، هرگز از هم جدا نمي‌شوند تا بر سر حوض بر من وارد شوند. (6)
(1) - بحار الانوار 27 / 142.
(2) - همان 8 / 3. بايد توجه داشت كه اين گونه احاديث براي تشويق به گناه نيست، بلكه مراد آن است كه دوستي علي عليه السلام در نهايت به فرياد گنهكار مي‌رسد و او را از عذاب ميرهاند، و دشمني علي عليه السلام كارهاي نيك را مي‌خورد و آب مي‌كند و از اثر مي‌اندازد و موجب دخول در آتش دزوخ مي‌گردد. (م) (3) - همان 40 / 152.
(4) - همان 39 / 216.
(5) - همان.
(6) - همان 38 / 36.
(١١٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (2)، كتاب بحار الأنوار (1)
53 - حذيفه گويد: سوگند به آن كه جان حذيفه در دست او است، حقا كه عمل او در آن روز (جنگ خندق) از نظر پاداش از عمل همه ياران محمد صلي الله عليه و آله و سلم تا روز قيامت بزرگتر است. (1) 54 - علي عليه السلام فرمود: سوگند به خداي دانه شكاف و جان آفرين، اين عهد پيامبر امي صلي الله عليه و آله و سلم است كه جز مؤمن مرا دوست نمي‌دارد، و جز منافق با من دشمني نمي‌ورزد. (2) 55 - و فرمود: به خدا سوگند يك مرد باورمند به ولايت ما خاندان بهتر است از عابد هزار ساله. و اگر بنده اي خدا را هزار سال پرستيده باشد و با عمل هفتاد پيامبر به صحنه محشر وارد شود خداوند از او نمي‌پذيرد مگر آن كه ولايت ما خاندان را بشناسد و اگر نه خداوند او را بر بيني به دوزخ افكند. (3) 56 - به خدا سوگند اگر بالشي برايم تا كنند و بر آن نشينم، توراتيان را به توراتشان و انجيليان را به انجيلشان فتوا دهم تا بدان جا كه خداوند تورات و انجيل را به زبان آورد و هر كدام گويد: علي راست گفته است، او به آنچه در من نازل شده شما را فتوا داده است، (وشما كتاب آسماني را مي‌خوانيد پس چرا عقل خود به كار نميبنديد)؟ (4) 57 - به خدا سوگند اگر بخواهم هر يك از شما را به ورود و خروج و همه شئونش خبر دهم خواهم توانست، ولي ميترسم كه درباره من به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كافر شويد. (5) آگاه باشيد كه من اين خبرها را به خواص كساني كه بر
(١) - بحار الانوار ٣٩ / ٢.
(٢) - بحار الانوار ٣٩ / ٢٦٢.
(٣) - مستدرك الوسائل ١ / 23.
(4) - بحار الانوار 40 / 178. و جمله آخر قسمتي از آيه 44 از سوره بقره است.
(5) - يعني درباره من غلو كنيد و مرا از آن حضرت برتر شماريد و بدين سبب به كفر گراييد. (م)
(١١١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب مستدرك الوسائل (1)، كتاب بحار الأنوار (3)
آنان ايمنم خواهم گفت. (1) 58 - به خدا سوگند آيه اي نازل نشد جز آن كه دانستم كه درباره چه كسي نازل شد، و كجا نازل شد. پروردگارم مرا دلي فرا گيرنده و زباني پرسشگر بخشيده است. (2) 59 - سوگند به آن كه دانه را شكافت، پس از آن (كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حق من دعا فرمود) هرگز در داوري ميان دو كس ترديد نكردم. (3) 60 - خداي بزرگ فرموده است: علي پيشواي هدايت، چراغ تاريكي و حجت بر اهل دنياست، زيرا او بزرگترين تصديق كننده و راستين ترين مردم و بزرگترين فرق گذارنده (ميان حق و باطل) است. و من به عزت خود سوگند خورده ام كه هيچ كس را كه او را دوست بدارد و تسليم او و اوصياي پس از او باشد به آتش دوزخ در نياورم. (4) پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: سوگند به آن كه جان محمد به دست او است اگر مردي هزار سال و هزار سال ديگر ميان ركن و مقام به پرستش خدا پردازد ولي با انكار ولايت اهل بيت به قيامت وارد شود همانا خداوند او را به رو در آتش دوزخ مي‌افكند، گو هر كه خواهد باش. (5) و نيز به علي عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، به خدا سوگند، به خدا سوگند، اگر مردي با گناهاني بيش از برگ درختان و قطرات باران و تعداد سنگها يا ريگهاي زمين به صحراي محشر در آيد اما خدا را با دوستي تو و خاندان تو ديدار كند
(1) - بحار الانوار 40 / 190.
(2) - همان 40 / 178.
(3) - همان 36 / 353.
(4) - همان 27 / 113.
(5) - كفاية الاثر / 85.
(١١٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب كفاية الأثر للخزار (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
خداوند بي گمان او را به بهشت در خواهد آورد (1).
و فرمود: اي علي، به خدا سوگند، اگر مردي چندان به نماز و روزه پردازد تا مانند مشك خشكيده شود نماز و روزه او جز با دوستي شما به حال او سودمند نيست. اي علي، هر كه با دوستي شما به خدا توسل جويد بر خداست كه او را از درگاه خود نراند. اي علي، هر كه شما را دوست بدارد و به دامان شما چنگ زند همانا به دستاويز محكم چنگ زده است. (2) امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، اگر بت پرستي در هنگام جان دادن مانند شما شيعيان اعتقاد پيدا كند آتش دوزخ چيزي از بدن او را نخواهد خورد. (3) علي عليه السلام فرمود: سوگند به خدايي كه آسمان را بي ستون افراشته است، اگر يكي از فرشتگان بخواهد يك نفس از جاي خود حركت كند، حركت نكند تا من به او اجازه دهم، و همين گونه است حال فرزندم حسن و پس از او حسين و نه تن از فرزندان حسين عليهم السلام كه نهمين آنان قائم آنهاست. (4) امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، هر بنده اي كه خدا و رسول او و امامان (اهل بيت) را دوست بدارد پس از مرگ آتش دوزخ به او نخواهد رسيد. (5) ابن عباس گويد: سوگند به آن كه جان ابن عباس به دست او است، اگر درياهاي دنيا مركب و درختان قلم و اهل دنيا نويسنده شوند و از روزي كه خدا دنيا را آفريده تا روز فناي آن به نگارش مناقب علي بن ابي طالب عليه السلام پردازند به
(1) - كفاية الاثر / 71.
(2) - الاربعون حديثا، شيخ منتجب الدين / حديث 9.
(3) - كتاب الطهارة، همداني / 327.
(4) - مدينة المعاجز / 92، در ضمن يك حديث طولاني.
(5) - رجال النجاشي در شرح حال حسن وشاء.
(١١٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عبد الله بن عباس (2)، كتاب رجال النجاشي (1)، كتاب كفاية الأثر للخزار (1)، كتاب مدينة المعاجز للسيد هاشم البحراني (1)، الطهارة (1)
ده يك از آنچه خداي متعال به او عنايت كرده است نتوانند رسيد. (1)
(1) - درر بحار الانوار 3 / 349.
(١١٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 10: فضائل عليه السلام از زبان جبرئيل عليه السلام

فصل 10 فضائل علي عليه السلام از زبان جبرئيل عليه السلام 1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: شبي كه مرا به آسمان بردند و من و جبرئيل عليه السلام به آسمان چهارم رسيديم جبرئيل گفت: اي محمد، جاي من اينجا است، آن گاه مرا در نور تاختن داد تا به فرشته اي از فرشتگان خدا رسيدم در صورت و نام علي كه در زير عرش به سجده افتاده بود و مي‌گفت: خداوندا، علي و اولاد و دوستان و شيعيان و پيروان او را بيامرز، و بد انديشان و دشمنان و حسودان او را لعنت فرست، كه تو بر هر چيز توانايي. (1) 2 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرشته اي را به صورت علي عليه السلام ديد و پنداشت علي است، گفت: اي ابو الحسن به آمدن اينجا بر من پيشي گرفته اي؟! جبرئيل گفت:
اين علي بن ابي طالب نيست، فرشته اي است به صورت او، فرشتگان مشتاق علي بن ابي طالب عليه السلام شدند و از پروردگارشان در خواستند كه صورتي از علي بسازد تا او را ببينند. (2) 3 - جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بود كه علي عليه السلام از راه فرا رسيد، جبرئيل
(1) - بحار الانوار 39 / 97.
(2) - همان / 98.
(١١٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، علي بن أبي طالب (1)، النوم (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
خنديد و گفت: اي محمد، اين علي بن ابي طالب است كه از راه فرا رسيد.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي جبرئيل، مگر اهل آسمانها او را مي‌شناسند؟ گفت: اي محمد، سوگند به آن كه تو را به حق به پيامبري بر انگيخته است، همانا اهل آسمانها بيشتر از اهل زمين به او معرفت دارند، او در هيچ جنگي تكبير نگفت جز آن كه ما نيز با او تكبير گفتيم، و حمله اي نبرد جز آن كه با او حمله برديم، و شمشيري نزد جز آن كه با او شمشير زديم. (1) 4 - جبرئيل عليه السلام گفت: اي محمد، چون خداوند از بالاي عرش خود ثنا و درود فراوان بر علي بن ابي طالب عليه السلام مي‌فرستد عرش مشتاق ديدار علي عليه السلام شد، خداوند اين فرشته را به صورت علي بن ابي طالب عليه السلام در زير عرش خود آفريد تا آتش شوق عرش فرونشيند، و تسبيح و تقديس و تمجيد اين فرشته را ثواب و پاداشي براي شيعيان خاندان تو - اي محمد - قرار داده است. (2) 5 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل عليه السلام برايم باز گفت كه بر علي عبور نمودم و او در حين چرانيدن چند شتر به خواب رفته و مقداري از بدنش نمايان گشته بود، من لباس او را به روي بدنش كشيدم و در همان حال خنكي ايمان او را بر روي قلب خود احساس نمودم. (3) 6 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، جبرئيل عليه السلام مرا درباره تو خبري داد كه مايه روشني چشم و شادي دلم شد، او به من گفت: اي محمد، خداوند به من فرموده: محمد را از سوي من سلام برسان و او را آگاه ساز كه علي پيشواي هدايت و چراغ تاريكيهاي ضلالت، و حجت بر اهل دنياست، زيرا او صديق
(1) - بحار الانوار 39 / 98.
(2) - همان / 97.
(3) - همان / 100.
(١١٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، علي بن أبي طالب (1)، اللبس (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
اكبر و فاروق اعظم است (1)، و من به عزت خويش سوگند خورده ام كه به آتش نبرم كسي را كه او را دوست داشته و تسليم او و اوصياي پس از او باشد، و به بهشت در نياورم كسي را كه دست از ولايت و تسليم در برابر او و اوصياي پس از او برداشته باشد. (2) 7 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و گفت: اي محمد، پروردگارت تو را به دوستي و ولايت علي بن ابي طالب فرمان مي‌دهد. (3) 8 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل عليه السلام از سوي خداوند برگ سبزي از درخت آس برايم آورد كه در آن به رنگ سپيد نوشته بود: من دوستي علي بن ابي طالب را بر آفريدگانم واجب نمودم، اين را از جانب من به آنان برسان. (4) 9 - جبرئيل عليه السلام از ميكائيل، او از اسرافيل، او از لوح، او از قلم، او از خداي عزوجل آورده است كه: ولاية علي بن ابي طالب حصني، فمن دخل حصني امن من عذابي (ولايت علي بن ابي طالب دژ محكم من است، هر كه بدان در آيد از عذاب من ايمن باشد). (5) 10 - جبرئيل عليه السلام گفت: اي محمد، خداوندت سلام مي‌رساند و گويد: علي را دوست بدار، كه هر كس علي را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. اي محمد، هر جا تو باشي علي آن جاست، و هر جا علي باشد دوستانش همانجايند [گرچه و گر چه گناه كرده باشند]. (6)
(1) - يعني بزرگترين كسي است كه اسلام را باور كرده و در قول و عمل راستين ترين مردم است و بالاترين كسي است كه ميان حق و باطل فرق مينهد. (م) (2) - بحار الانوار 27 / 113.
(3) - همان 39 / 273.
(4) - همان / 275.
(5) - همان / 246.
(6) - همان / 294.
(١١٧)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (3)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 11: پاره‌اي از فضائل علي عليه السلام از زبان معصومين عليهم السلام به روايت عامه

فصل 11 پاره اي از فضائل علي عليه السلام از زبان معصومين عليهم السلام به روايت عامه رواياتي كه در اين فصل مي‌آيد با سند متصل از طريق اهل سنت روايت شده است كه ما به جهت اختصار، سند آنها را حذف كرديم. البته روايات مسند، منحصر در اين چند روايت كه در اينجا آورده مي‌شود نيست، بلكه اينها گلچيني از انبوه رواياتي است كه با سند از طريق آنان نقل شده است.
1 - علي عليه السلام فرمود: روزي با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بيرون شدم و با هم در راههاي مدينه قدم مي‌زديم و به درختان نخلي چند عبور كرديم، يكي از آن درختها به ديگري گفت: اين پيامبر مصطفي و اين علي مرتضي است. از آن دو گذشتيم، دومي به سومي گفت: اينها موسي و هارون اند. از آنها گذشتيم، چهارمي به پنجمي گفت: اينها نوح و ابراهيم اند. از آنها نيز گذشتيم، ششمي به هفتمي گفت:
اين محمد سرور پيامبران است، و اين علي سرور اوصياست. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم لبخندي زد و فرمود: اي علي، درخت خرماي مدينه را صيحاني گويند، زيرا به فضل من و تو صدا بر آورده است. (1)
(1) - كفاية الطالب / 255. اين گونه روايات به زبان رمز است، و شنيدن آواز درخت و امثال آن با گوش سر نيست بلكه جنبه مكاشفه دارد. (م)
(١١٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)
2 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون روز قيامت شود مرا از باطن عرش ندا كنند كه خوب پدري است پدرت ابراهيم، و خوب برادري است برادرت علي بن ابي طالب. (1) 3 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در جنگ بدر (2) فرمود: اين (رضوان) يكي از فرشتگان خداست كه ندا مي‌كند: شمشيري (برنده) جز ذوالفقار نيست، و جوانمردي جز علي نيست. (3) 4 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي من شهر دانشم و تو دروازه آن هستي، دروغ مي‌گويد كسي كه پندارد به شهر توان رسيد مگر از دروازه آن. (4) 5 - علي عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در حالي كه موي خود را گرفته بود فرمود: اي علي، هر كه به يك موي تو آزار رساند تحقيقا مرا آزرده، و هر كه مرا بيازارد خدا را آزرده، و هر كه خدا را بيازارد همه اهل آسمانها و زمين او را لعنت فرستند. (5) 6 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، من از خداوند پنج چيز درباره تو خواسته ام و به من عطا فرموده است: 1) از پروردگارم خواستم هنگامي كه زمين دهان ميگشايد و من سر بر ميآورم و خاك را از سرم فرو ميريزم تو با من باشي، خدا به من داد. 2) از پروردگارم خواستم آن گاه كه مرا در كنار ترازوي عمل نگاه مي‌دارد تو با من باشي، خدا به من داد. 3) از خدا خواستم كه تو را حامل پرچم بزرگ من قرار دهد، همان پرچمي كه پرچم بزرگ خداست و
(1) - كفاية الطالب / 185.
(2) - ظاهرا در جنگ احد بوده است. (م) (3) - كفاية الطالب / 280.
(4) - مناقب ابن مغازلي / 75.
(5) - مناقب خوارزمي / 235.
(١١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الخوارزمي (1)
رستگاران و بهشتيان در زير آن گرد مي‌آيند، خدا به من داد. 4) از پروردگارم خواستم كه تو امت مرا از حوض من سيراب كني، خدا به من داد. 5) از پروردگارم خواستم كه تو پيشاهنگ امت من به سوي بهشت باشي، خدا به من داد. پس خدا را سپاس كه اين خواسته‌ها را به من ارزاني داشت. (1) 7 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل نزد من آمد در حالي كه دو بال خود را گشوده بود، در يكي نوشته بود: (لا إله الا الله، محمد النبي) و در ديگري نوشته بود: (لا إله الا الله، علي الوصي). (2) 8 - حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود:
هر كه دوست دارد به سان من زيست كند، و به سان من بميرد، و به بهشتي كه پروردگارم مرا وعده داده در آيد، بايد علي بن ابي طالب و فرزندان و خاندان پاك او را كه پس از من پيشوايان هدايت و چراغهاي شبهاي تار ضلالت اند، دوست بدارد. زيرا آنان شما را از باب هدايت بيرون نبرده و در باب ضلالت در نمي‌آورند. (3) 9 - حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در اتاق ام سلمه بود كه فرشته اي بر او وارد شده داراي بيست سر، در هر سري هزار زبان، كه هر كدام خدا را به لغتي جداگانه تسبيح مي‌كرد، كف دستش از هفت آسمان و زمين گسترده تر بود، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پنداشت كه وي جبرئيل است، فرمود: اي جبرئيل، هرگز با اين صورت نزد من نيامده بودي؟! گفت: من جبرئيل نيستم، من صرصائيل ام، خداوند مرا به سوي تو فرستاده كه دو نور را به هم تزويج كني.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: كه را با كه؟ گفت: دخترت فاطمه را با علي. پس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم
(1) - مناقب خوارزمي / 208.
(2) - همان / 90.
(3) - همان / 34.
(١٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (2)، السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (1)، علي بن أبي طالب (1)، الزوج، الزواج (1)، البول (1)، الخوارزمي (1)
در حضور ميكائيل و جبرئيل وصرصائيل فاطمه را به همسري علي در آورد. در اين حال پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به پشت شانه صرصائيل نگريست، ديد بر آن نوشته است:
(لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، علي مقيم الحجة (علي برپا دارنده حجت خداست). پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي صرصائيل، چند گاه است كه اين مطلب بر پشت شانه تو نوشته شده؟ گفت: دوازده هزار سال پيش از آن كه خداوند دنيا را بيافريند. (1) 10 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود: اي ابو الحسن، با خورشيد سخن بگو كه او با تو سخن خواهد گفت. علي عليه السلام فرمود: سلام بر تو اي بنده فرمانبر خدا! خورشيد گفت: و سلام بر تو اي امير مؤمنان و پيشواي متقيان، و پيشاهنگ سپيد چهرگان! اي علي، تو و شيعيانت در بهشت خواهيد بود. اي علي!
نخستين كسي كه زمين دهان گشايد و او سر بر آورد محمد است و سپس تو، و نخستين كسي كه زنده مي‌شود محمد است و سپس تو، و نخستين كسي كه جامه در بر او كنند محمد است و سپس تو. علي عليه السلام با چشم گريان براي خدا به سجده افتاد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رو به او كرد و فرمود: اي برادر و وصي من، سر بردار كه خداوند به تو بر اهل آسمانها افتخار ورزيد. (2) 11 - علي عليه السلام فرمود: حسن و حسين در نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بازي مي‌كردند تا بيشتر شب گذشت، آن گاه به آنان فرمود: برويد نزد مادرتان. پس برقي جهيد و همين طور براي آنها نور افشان بود تا بر مادرشان فاطمه عليها السلام وارد شدند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به آن برق مي‌نگريست، و فرمود: سپاس خداي را كه ما خاندان را گرامي داشت. (3)
(1) - مناقب خوارزمي / 245.
(2) - فرائد السمطين 1 / 184.
(3) - فرائد السمطين 2 / 95.
(١٢١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، كتاب فرائد السمطين (2)، الخوارزمي (1)
12 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه با خاندان من ستم روا دارد و با آنان كشتار كند و دشمن را بر ضد آنان ياري دهد و به آنان ناسزا گويد، چنين كساني در آخرت هيچ بهره اي (از بهشت) ندارند، و خدا (از قهر) با آنان سخن نگويد، و (از آلودگيها) پاكشان نسازد، و آنان را عذابي دردناك خواهد بود. (1) 13 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: بهشت حرام گرديده است بر كسي كه به خاندان من ستم كند و مرا درباره خاندانم بيازارد. و هر كه با يكي از فرزندان عبد المطلب نيكي كند و او تلافي نكند من خود فرداي قيامت هنگام ديدار او تلافي خواهم كرد. (2) 14 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: در قيامت سواره اي جز ما نيست، ما چهار نفريم. مردي از انصار برخاست و گفت: پدر و مادرم فدايت باد آنان كيستند؟
فرمود: من بر مركب خدا (براق) سوارم، برادرم صالح بر همان شتر خدا كه پي شد، عمويم حمزه بر شتر عضباي من، و برادرم علي بر شتري از شتران بهشت و لواي حمد به دست او است، ندا كند: (لا إله ا لا الله، محمد رسول الله). آدميان گويند:
اين نيست مگر فرشته اي مقرب يا پيامبري مرسل يا يكي از حاملان عرش.
فرشته اي از باطن عرش به آنان پاسخ دهد: اي مردمان، اين فرشته اي مقرب و پيامبري مرسل و يكي از حاملان عرش نيست، اين علي بن ابي طالب است. (3) 15 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند مي‌فرمايد: هر كه به من و به پيامبرم و به وليم ايمان آورد او را به بهشت در آورم، هر كار كه كرده باشد. (4)
(1) - فرائد السمطين 2 / 279.
(2) - همان 2 / 278.
(3) - همان 1 / 87.
(4) - همان 1 / 306. قبلا توضيح داديم كه مراد از اين گونه اخبار اين است كه دوستي و اعتقاد به
(١٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، كتاب فرائد السمطين (1)
16 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، تو قسمت كننده دوزخ (و دوزخيان) هستي، و تو در بهشت را ميكوبي و بدون حساب وارد بهشت مي‌شوي. (1) 17 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه دوست دارد به دين من چنگ زند و پس از من بر كشتي نجات بنشيند، بايد در پي علي بن ابي طالب برود، دشمنش را دشمن بدارد و با دوست او دوستي كند، زيرا او وصي من است و جانشين من است در امتم در حال حيات و پس از مرگم، و او امام هر مسلمان و امير هر مؤمني پس از من است، سخن او سخن من، امر او امر من، نهي او نهي من، پيرو او پيرو من، ياور او ياور من، و تنها گذارنده او تنها گذارنده من است.
آن گاه فرمود: هر كه از علي جدايي گزيند، در روز قيامت نه او مرا بيند و نه من او را، (2) و هر كه خلاف علي پويد خداوند بهشت را بر او حرام كند و دوزخ را جايگاه او سازد، و هر كه دست از ياري علي بردارد و او را تنها گذارد خداوند در روز قيامت كه او را بر خدا عرضه دارند وي را تنها و بي ياور گذارد، و هر كه علي را ياري دهد خداوند در روز ديدار او (قيامت) او را ياري رساند و هنگام بازپرسي حجت او را بر زبانش نهد.
ولايت علي عليه السلام مايه نجات در آخرت است و سر انجام صاحب خود را از آتش دوزخ ميرهاند، و بدين معنا نيست كه در ميان دوستان آن حضرت فرقي ميان نيكوكار و گنهكار نيست و هر دو در يك پايه اند، كه اين با عدل و حكمت خدا سازگار نيست! در حديثي از حضرت رضا عليه السلام وارد است كه به برادر خود زيد بن موسي كه آشوب به پا مي‌كرد، فرمود: تو نبايد به فرزند رسول خدا بودن خويش مغرور شوي و آن را دستمايه جرائم خود قرار دهي، زيرا اگر چنين بود مي‌بايست تو از پدرت موسي بن جعفر عليه السلام برتر باشي و نزد خداوند عزيز دردانه تر، زيرا پدرت با اطاعت خدا و پرهيز از گناهان بدان مقام رسيد و تو با گناه ناپرهيزگاري! و چنين چيزي محال است.
(1) - فرائد السمطين 1 / 325.
(2) - يعني رشته پيوند ميان من و او بريده است و آنان را از نظر دور مي‌دارم، و اگر نه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تمام امت خويش از نيك و بد همه را مي‌بيند. (م)
(١٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب فرائد السمطين (1)، زيد بن موسي (1)
سپس فرمود: و حسن و حسين پس از پدرشان امام امت من و سروران اهل بهشت اند، و مادرشان سرور زنان همه جهانهاست، و پدرشان سرور اوصياست، و از نسل حسين نه امام خواهد بود كه نهمين آنان قائم از فرزندان من است، فرمانبري از آنان فرمانبري از من است و نافرماني آنان نافرماني من است، از منكران فضل آنان و كساني كه پس از من حرمت آنان را ميشكنند به خدا شكوه مي‌برم، و خدا بس است كه دوست و ياور خاندان من و پيشوايان امتم و انتقام گيرنده از منكران حق آنان باشد. (1) 18 - علي عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرا به جنگ با ناكثين (پيمان شكنان:
مردم بصره در جنگ جمل) وقاسطين (متجاوزان: معاويه و اهل شام در جنگ صفين) ومارقين (از دين بيرون شدگان: خوارج نهروان) امر فرموده است. (2) 19 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي او است، خداوندا، دوست بدار هر كه او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كه او را دشمن دارد، و ياور كسي باش كه او را ياري دهد، و تنها و بي ياور گذار كسي را كه او را تنها و بي ياور گذارد. (3) 20 - داود بن رشيد گويد: پدرم گفت: روزي نزد مهدي عباسي بودم و ياد علي به ميان آمد، مهدي گفت: پدرم از جدم از پدرش، از ابن عباس رضي الله عنه روايت كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (اي علي، تو عبقري (اهل بيت) آنان هستي).
مهدي گفت: يعني سيد و سرور آنان مي‌باشي. (4)
(1) - فرائد السمطين 1 / 54.
(2) - تاريخ دمشق، ابن عساكر 3 / 158.
(3) - همان 2 / 25.
(4) - همان 1 / 329.
(١٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، الخوارج (1)، كتاب فرائد السمطين (1)، إبن عساكر (1)، دمشق (1)

فصل 12: پاره‌اي از فضائل علي عليه السلام از زبان معصومين عليهم السلام به روايت خاصه

فصل 12 پاره اي از فضائل علي عليه السلام از زبان معصومين عليهم السلام به روايت خاصه 1 - علي عليه السلام فرمود: چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرا با فاطمه تزويج نمود به من فرمود: مژده باد تو را كه خداوند اندوه مسأله ازدواج تو را از دل من برداشت، گفتم: آن چه بود؟ فرمود: جبرئيل سنبلي و قرنفلي از بهشت برايم آورد، من گرفتم و بوييدم و گفتم: اي جبرئيل، اينها چيست؟ گفت: خداوند فرشتگان و ساكنان بهشت را امر فرمود كه بهشت را با همه درختان و نهرها و قصرها و خانه‌ها و اتاقها و جايگاهها و غرفه‌ها زيور كنند، و حور العين را امر كرد كه (حمعسق ويس) را بخوانند. و مناديي ندا كرد كه خداوند فرموده است: من فاطمه دخت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به همسري علي بن ابي طالب در آوردم. آن گاه خداوند ابري را برانگيخت و بر سر آنان در و يا قوت ولؤلؤ و گوهر باريد، و سنبل و قرنفل را بر سر آنان پاشيد، و اينها از آن سنبلها و قرنفلهايي است كه (در اين جشن) بر فرشتگان نثار شده است. (1) 2 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من گنجينه دانشم وعلي كليد آن است، هر كه
(١) - دلائل الامامة / 19.
(١٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، علي بن أبي طالب (1)، الزوج، الزواج (1)
گنجينه خواهد بايد به سوي كليد برود. (1) 3 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از جبرئيل، او از ميكائيل، او از اسرافيل و او از خداوند - جل جلاله - نقل كند كه فرمود: منم خداي يكتا، معبودي جز من نيست، با قدرت خويش خلايق را آفريدم و از ميان آنان هر كه را خواستم يعني پيامبرانم را برگزيدم، و از ميان آنان نيز محمد صلي الله عليه و آله و سلم را حبيب و خليل وصفي (برگزيده) خود انتخاب كردم و او را به سوي آفريدگانم برانگيختم، و براي او علي را برگزيدم و او را برادر و وصي و وزير و پيامگزار او به آفريدگانم پس از وي قرار دادم …
پس به عزت و جلال خود سوگند خورده ام كه هيچ بنده اي از بندگانم علي را دوست ندارد و به ولايت نپذيرد جز آن كه او را از آتش دوزخ دور بدارم و به بهشت درآورم، و هيچ بنده اي از بندگانم او را دشمن ندارد و از ولايت او به ولايت ديگري سر نسپارد جز آن كه دشمنش بدارم و به آتش دوزخش درآورم. (2) 4 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، تو پس از من مظلوم قرارخواهي گرفت، پس واي بر آن كه به تو ستم كند و به حريم تو تجاوز نمايد، و خوشا حال آن كه پيرو تو باشد و كسي را بر تو ترجيح ندهد … و تو نخستين كسي هستي كه با من از صراط ميگذري، و پروردگارم به عزت خويش سوگند ياد نموده كه هيچ كس از گردنه صراط عبور نتواند كرد مگر آن كه سند ولايت تو و امامان از نسل تو با او باشد، و تو نخستين كسي هستي كه بر حوض من وارد مي‌شوي، دوستانت را از آن سيراب سازي و دشمنانت را از آن براني. و آن گاه كه من در (مقام محمود (جايگاه شفاعت) بايستم تو همراه من خواهي بود، درباره دوستان ما شفاعت
(1) - عيون اخبار الرضا عليه السلام 2 / 49.
(2) - همان 2 / 49.
(١٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)
مي كني و شفاعتت پذيرفته مي‌شود، و تو نخستين كسي هستي كه داخل بهشت مي‌شوي و لواي مرا كه همان لواي حمد است و داراي هفتاد تكه است به دست داري كه هر تكه اي از خورشيد و ماه گسترده تر است، و تو صاحب درخت طوبي در بهشت هستي كه اصل آن در خانه تو و شاخه هايش در خانه هاي شيعيان و دوستان تو پراكنده است. (1) 5 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، تو حجت خدايي، تو باب خدايي، تويي راه به سوي خدا، تويي نبأ عظيم (آن خبر بزرگ)، تويي صراط مستقيم (راه راست)، تويي مثل اعلي (نمونه برتر). اي علي، تو امام مسلمانان و امير مؤمنان و بهترين اوصيا و سرور صديقاني. اي علي، تويي فاروق اعظم (كه ميان حق و باطل به خوبي فرق مي‌نهي)، تويي صديق اكبر. اي علي، تو جانشين من بر امتم و پرداخت كننده دينم، و انجام دهنده وعده هاي من هستي. اي علي، تو پس از من مظلوم واقع خواهي شد. اي علي، تو پس از من تنها ميماني و همه از تو جدا مي‌شوند. اي علي، تو پس از من محجور (و محروم از حق خود) ميماني، خداي متعال و حاضران از امتم را گواه مي‌گيرم كه هواداران تو هواداران منند، و هواداران من هواداران خدايند و هواداران دشمنانت هواداران شيطانند. (2) 6 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه بميرد و او را امامي از فرزندان من نباشد به مرگ جاهليت مرده است، و به تمام كارهايي كه در دوران جاهليت و اسلام كرده مؤاخذه خواهد شد. (3) 7 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، مرداني از قريش مرا درباره ازدواج فاطمه سرزنش كرده، گفتند: ما او را از تو خواستگاري كرديم، ما را منع نمودي و
(1) - عيون اخبار الرضا عليه السلام 1 / 303.
(2) - همان 2 / 6.
(3) - همان 2 / 58.
(١٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: المنع (1)، كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)
به همسري علي درآوردي؟! به آنان گفتم: به خدا سوگند من نبودم كه شما را منع نمودم و او را به همسري علي در آوردم بلكه خدا بود كه شما را منع كرد و او را به همسري علي در آورد. آن گاه جبرئيل بر من فرود آمد و گفت: اي محمد، خداوند - جل جلاله - مي‌فرمايد: اگر علي را نمي‌آفريدم هرگز در روي زمين براي دخترت فاطمه همسر و همتايي نبود، از آدم گرفته تا همه كساني كه پس از او آمده اند. (1) 8 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه شادمان است كه به شاخه ياقوتي سرخ كه خداوند به دست [قدرت] خويش كاشته است بنگرد و بدان چنگ زند بايد علي و امامان از نسل او را دوست بدارد و به ولايت آنان گردن نهد، زيرا كه آنان اختيار شدگان و بر گزيدگان خداوندند، و از هر گناه و لغزشي معصوم اند. (2) 9 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: به گاه قيامت حساب شيعيان ما به ما سپرده شود، هر كه گناه و مظلمه اش شخصي و ميان خود و خدايش بوده است ما درباره او حكم مي‌كنيم و خداوند مي‌پذيرد، و هر كه گناه و مظلمه اش مربوط به او و مردم بوده طلب بخشش مي‌كنيم و به ما بخشوده مي‌شود، و هر كه گناه و مظلمه اش ميان او و ما باشد ما از هر كس به عفو و گذشت سزاوارتريم. (3) 10 - روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به [يكي از] اصحاب خود فرمود: اي بنده خدا، در راه خدا دوست بدار و در راه خدا دشمني كن، و در راه خدا پيوند دوستي برقرار ساز و در راه خدا عداوت ورز، زيرا كه به ولايت خدا دست نيابي مگر بدين كار. امروزه برادري و دوستي مردم با يكديگر بيشتر بر اساس دنياست، براي دنيا دوستي مي‌كنند و براي آن دشمني ميورزند، اما اين كار هيچ سودي
(1) - عيون اخبار الرضا عليه السلام 1 / 225.
(2) - همان 2 / 57.
(3) - همان 2 / 57.
(١٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: المنع (1)، كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)
براي آنان در برابر [كيفر] خدا ندارد.
وي گفت: چگونه بدانم كه در راه خداوند دوستي و دشمني نموده ام؟ ولي خدا كيست تا او را دوست بدارم؟ و دشمن خدا كيست تا با او دشمني ورزم؟
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام اشاره كرد و فرمود: اين را مي‌بيني؟ گفت: آري، فرمود: دوست اين دوست خداست، او را دوست دار، و دشمن اين دشمن خداست، او را دشمن بدار. دوست اين را دوست بدار گرچه قاتل پدر و فرزندت باشد، و دشمن اين را دشمن بدار گرچه پدر و فرزندت باشد. (1) 11 - از اميرمؤمنان عليه السلام از معناي اين سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم: (من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مي‌نهم: كتاب خدا و عترتم را) سؤال شد كه عترت چه كساني هستند؟ علي عليه السلام فرمود: من و حسن و حسين و امامان نه گانه از نسل حسين كه نهمين آنان مهدي و قائم آنهاست، از كتاب خدا جدا نمي‌شوند و كتاب خدا نيز از آنان جدايي نمي‌پذيرد تا بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در سر حوض او وارد آيند. (2) 12 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين آيه را خواند: يستوي أصحاب النار وأصحاب الجنة، أصحاب الجنة هم الفائزون (3) (دوزخيان و بهشتيان برابر نيستند، بهشتيان رستگارند). آن گاه فرمود: بهشتيان كساني اند كه مرا فرمان برند و پس از من تسليم علي بن ابي طالب شوند و به ولايت او گردن نهند، و دوزخيان كساني اند كه [اين] ولايت را خوش ندارند و پيمان بشكنند و پس از من با او كارزار كنند. (4) 13 رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: امامان پس از من دوازده نفرند، اول آنان توي
(1) - عيون اخبار الرضا عليه السلام 1 / 291.
(2) - همان 1 / 57.
(3) - سوره حشر / 20.
(4) - همان 1 / 280.
(١٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، القتل (1)، كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)
اي علي، و آخرينشان قائم است كه خداوند - كه نامش بس مقدس و والاست شرق و غرب عالم را به دست او مي‌گشايد. (1) 14 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه دوست دارد بر كشتي نجات بنشيند، و به دستاويز محكم بياويزد، و به ريسمان استوار الهي چنگ زند بايد پس از من علي را دوست بدارد و با دشمن او دشمني ورزد، و از امامان هدايت از فرزندان او پيروي نمايد، زيرا كه آنان جانشينان و اوصياي من اند، و پس از من حجتهاي خدا بر آفريدگانند … (2) 15 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر امتي را صديق و فاروقي (3) است، و صديق و فاروق اين امت علي بن ابي طالب است، او كشتي نجات و باب آمرزش اين امت است. (4) 16 - حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: شبي كه پروردگارم مرا به معراج برد در دل عرش فرشته اي را ديدم كه شمشيري از نور به دست داشت و با آن بازي مي‌كرد همان گونه كه علي بن ابي طالب با ذوالفقار بازي مي‌كند، و هر گاه فرشتگان مشتاق ديدار روي علي بن ابي طالب شوند به چهره اين فرشته مينگرند. گفتم: پروردگارا! اين علي بن ابي طالب پسر عموي من است؟ فرمود: اي محمد، اين فرشته اي است كه آن را به صورت علي آفريده ام و در دل عرش به پرستش من مشغول است، كارهاي نيك
(1) - عيون اخبار الرضا عليه السلام 1 / 65.
(2) - همان 1 / 292.
(3) - صديق: بسيار راستگو و درست كردار. فاروق: حكيم، كسي كه ميان حق و باطل را به خوبي تشخيص دهد.
(4) - مسند الرضا 1 / 129.
(١٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)
و ثواب تسبيح و تقديس او تا روز قيامت براي علي بن ابي طالب نوشته مي‌شود. (1) 17 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل عليه السلام از خداوند مرا خبر داد كه فرموده است: علي بن ابي طالب حجت من بر آفريدگانم و كارگزار دين من است، از صلب او اماماني برآورم كه به پا داري امر من برخيزند و به راه من فرا خوانند، به بركت آنان است كه بلا را از بندگانم دور سازم و از رحمت خويش فرو بارم. (2) 18 - علي عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من فرمود: تو بهترين آدميزادگاني، و جز كافر در [حقانيت] تو شك نكند. (3) 19 - علي عليه السلام فرمود: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم هنگامي كه از آن حضرت پرسيدند: پروردگارت در شب معراج با چه لغتي با تو سخن گفت؟ فرمود: با زبان علي با من سخن گفت، و به دلم افكند كه گفتم: پروردگارا! تو با من سخن گفتي يا علي؟ فرمود: اي احمد، من چيزي هستم نه مانند چيزها، با مردم قياس نمي‌شوم و به صفات مشابه آفريدگان وصف نشوم، تو را از نور خود آفريدم و علي را از نور تو، بر كمون دلت سركشي كردم و هيچ كس را محبوب تر از علي بن ابي طالب در دل تو نديدم، از اين رو با زبان او با تو سخن گفتم تا دلت آرام يابد. (4) 20 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: ان عليا لاخيشن في ذات الله (همانا علي درباره خدا بسيار سخت گير است). اخيشن مصغر اخشن و آن اسم تفضيل از خشن است. و تصغير در اينجا براي تعظيم و بزرگ نشان دادن است. (5)
(1) - بحار الانوار 39 / 109. مسند الرضا 1 / 137.
(2) - مسند الرضا 1 / 122 و 130.
(3) - همان.
(4) - رياض السالكين / 2.
(5) - رياض السالكين. 2 و 1.
(١٣١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (2)، الصّلب (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
21 - و نيز فرمود: ان عليا ممسوس في ذات الله (همانا علي درباره خدا سر از پا نمي‌شناسد). ممسوس به معناي مجنون (ديوانه) است، همان گونه كه مجنون از گفتار ديگران باك ندارد، علي عليه السلام نيز در راه خدا باك ندارد كه ديگران درباره او چگونه قضاوت كنند. (1)
(1) - رياض السالكين / 2 و 1.
(١٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

فصل 13: پاره‌اي از فضائل علي عليه السلام از زبان بزرگ زناني (فاطمه) نام

اشاره

فصل 13 پاره اي از فضائل علي عليه السلام از زبان بزرگ زناني (فاطمه) نام 1 - به روايت عامه 1 - فاطمه صغري از [پدرش] حسين بن علي عليه السلام، از [مادرش] فاطمه دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به سوي ما بيرون شد و فرمود:
همانا خداوند به شما افتخار ورزيد و همگي شما را عموما وعلي را خصوصا آمرزيد. من فرستاده خداوند به سوي شمايم. بدون هيچ باكي از قوم خود و بي هيچ ملاحظه اي درباره رابطه خويشاوندي اين سخن گويم، اين جبرئيل عليه السلام است كه مرا خبر مي‌دهد: نيكبخت به تمام معنا و حق معناي نيكبخت كسي است كه علي را در حال زندگاني و پس از مرگ من دوست بدارد. (1) 2 - فاطمه دخت حضرت رضا عليه السلام، از فاطمه و زينب وام كلثوم دختران امام كاظم عليه السلام، از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام، از فاطمه و سكينه دختران امام حسين عليه السلام (2)، از ام كلثوم دختر فاطمه عليها السلام، از حضرت فاطمه عليها السلام كه فرمود: آيا سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در روز غدير خم فراموش كرده ايد كه فرمود: (هر كه
(1) - اسني المطالب في مناقب آل أبي طالب / 66.
(2) - سند ظاهرا افتادگي دارد، به سند حديث بعد توجه شود. (م)
(١٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (2)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، غدير خم (1)، كتاب مناقب آل أبي طالب عليه السلام (1)

1 - به روايت عامه

فصل 13 پاره اي از فضائل علي عليه السلام از زبان بزرگ زناني (فاطمه) نام 1 - به روايت عامه 1 - فاطمه صغري از [پدرش] حسين بن علي عليه السلام، از [مادرش] فاطمه دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به سوي ما بيرون شد و فرمود:
همانا خداوند به شما افتخار ورزيد و همگي شما را عموما وعلي را خصوصا آمرزيد. من فرستاده خداوند به سوي شمايم. بدون هيچ باكي از قوم خود و بي هيچ ملاحظه اي درباره رابطه خويشاوندي اين سخن گويم، اين جبرئيل عليه السلام است كه مرا خبر مي‌دهد: نيكبخت به تمام معنا و حق معناي نيكبخت كسي است كه علي را در حال زندگاني و پس از مرگ من دوست بدارد. (1) 2 - فاطمه دخت حضرت رضا عليه السلام، از فاطمه و زينب وام كلثوم دختران امام كاظم عليه السلام، از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام، از فاطمه و سكينه دختران امام حسين عليه السلام (2)، از ام كلثوم دختر فاطمه عليها السلام، از حضرت فاطمه عليها السلام كه فرمود: آيا سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در روز غدير خم فراموش كرده ايد كه فرمود: (هر كه
(1) - اسني المطالب في مناقب آل أبي طالب / 66.
(2) - سند ظاهرا افتادگي دارد، به سند حديث بعد توجه شود. (م)
(١٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (2)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، غدير خم (1)، كتاب مناقب آل أبي طالب عليه السلام (1)

2 - به روايت خاصه

من مولاي اويم پس علي مولاي او است)؟ و سخن او را كه فرمود: (تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسايي)؟! (1) 2 - به روايت خاصه 3 - فاطمه دختر حضرت رضا عليه السلام، از فاطمه و زينب وام كلثوم دختران موسي بن جعفر عليه السلام، از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام، از فاطمه دختر امام باقر عليه السلام، از فاطمه دختر امام سجاد عليه السلام، از فاطمه و سكينه دختران امام حسين عليه السلام، از ام كلثوم دختر علي عليه السلام، از فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: شبي كه مرا به معراج بردند به بهشت در آمدم قصري از در سفيد ميان تهي ديدم كه دري در و يا قوت نشان داشت و بر آن پرده اي آويخته بود، سر برداشتم ديدم بر آن در نوشته: (لا إله الا الله، محمد رسول الله، علي ولي القوم)، و بر آن پرده نوشته بود: بخ بخ، من مثل شيعة علي (به به، كيست مانند شيعه علي؟!) در آن قصر وارد شدم، قصري بود از عقيق سرخ ميان تهي، و دري داشت از نقره كه با زبرجد سبز زيور شده بود، و بر آن در پرده اي آويخته بود، سربرداشتم ديدم بر آن در نوشته است: (محمد رسول الله، علي وصي المصطفي) (2).
(1) - اسني المطالب في مناقب آل أبي طالب / 50.
(2) - بحار الانوار 68 / 76.
(١٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب مناقب آل أبي طالب عليه السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 14: گفتار دانشمندان درباره علي عليه السلام

اشاره

فصل 14 گفتار دانشمندان درباره امام علي عليه السلام 1 - جنيد را از منزلت علي بن ابي طالب عليه السلام در علم تصوف پرسيدند، گفت:
(اگر جنگها امان مي‌دادند كه اندكي به ما پردازد، ما چيزها از اين علم از او نقل مي‌كرديم كه دلها بر نميتابيد. آخر او امير مؤمنان است (1)!
2 - يكي از فاضلان را از فضائل حضرتش پرسيدند، گفت: چه گويم درباره رادمردي كه دشمنانش از حسد و هوادارانش از ترس وتقيه فضائل او را پنهان داشتند، و با اين همه فضائل آشكار او شرق و غرب عالم را پر كرده است. (2) 3 - احمد بن حنبل: فضائلي كه درباره علي بن ابي طالب عليه السلام رسيده درباره هيچ يك از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نرسيده است. (3) 4 - محمد بن اسحاق واقدي: علي عليه السلام از معجزات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود چون معجزه عصا براي موسي و زنده كردن مردگان براي عيسي عليه السلام. (4) 5 - آية الله خويي رحمه الله: ايمان علي عليه السلام به قرآن - با آن همه مهارت در بلاغت -
(1) - فرائد السمطين 1 / 380.
(2) - مقدمه مناقب خوارزمي / 8.
(3) - فرائد السمطين 1 / 79.
(4) - فهرست ابن نديم / 111.
(١٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، محمد بن إسحاق (1)، أحمد بن حنبل (1)، كتاب فرائد السمطين (2)، الخوارزمي (1)

سخن جنيد بغدادي، يكي از فاضلان، احمد بن حنبل، سخن واقدي، آية الله خوئي

فصل 14 گفتار دانشمندان درباره امام علي عليه السلام 1 - جنيد را از منزلت علي بن ابي طالب عليه السلام در علم تصوف پرسيدند، گفت:
(اگر جنگها امان مي‌دادند كه اندكي به ما پردازد، ما چيزها از اين علم از او نقل مي‌كرديم كه دلها بر نميتابيد. آخر او امير مؤمنان است (1)!
2 - يكي از فاضلان را از فضائل حضرتش پرسيدند، گفت: چه گويم درباره رادمردي كه دشمنانش از حسد و هوادارانش از ترس وتقيه فضائل او را پنهان داشتند، و با اين همه فضائل آشكار او شرق و غرب عالم را پر كرده است. (2) 3 - احمد بن حنبل: فضائلي كه درباره علي بن ابي طالب عليه السلام رسيده درباره هيچ يك از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نرسيده است. (3) 4 - محمد بن اسحاق واقدي: علي عليه السلام از معجزات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود چون معجزه عصا براي موسي و زنده كردن مردگان براي عيسي عليه السلام. (4) 5 - آية الله خويي رحمه الله: ايمان علي عليه السلام به قرآن - با آن همه مهارت در بلاغت -
(1) - فرائد السمطين 1 / 380.
(2) - مقدمه مناقب خوارزمي / 8.
(3) - فرائد السمطين 1 / 79.
(4) - فهرست ابن نديم / 111.
(١٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، محمد بن إسحاق (1)، أحمد بن حنبل (1)، كتاب فرائد السمطين (2)، الخوارزمي (1)

سخن خليل بن احمد، دكتر مهدي محبوبه، دكتر سعادت، جرج جرداق

خود به تنهايي دليل است كه قرآن وحي الهي است. چرا نه، كه او خداوند شيوا سخني ورساگويي و برترين نمونه در معارف الهي است؟! (1) 6 - خليل بن احمد صاحب علم عروض: نياز همگي به او و بي نيازي او از همه، دليل است كه او پيشواي همه است. (2) 7 - دكتر مهدي محبوبه: علي بر معرفت احاطه يافت بي آن كه معرفت بر او احاطه يابد، وعلي بر هر سوي معرفت دست يافت بي آن كه معرفت بر هر سوي وي دست يابد. (3) 8 - دكتر سعادت: همه مورخان و سيره نويسان بر اين باورند كه علي بن ابي طالب را امتيازات بزرگي بود كه براي ديگران فراهم نبود، او امتي بود كه در يك تن تبلور يافته بود. (4) 9 - نويسنده مسيحي عرب جرج جرداق: در نظر من، فرزند ابو طالب نخستين مرد عرب بود كه با روح كلي يار و همنشين بود، علي شهيد عظمت خود شد، او در حالي جان سپرد كه نماز را در ميان دو لب داشت، او با دلي سرشار از عشق خدا درگذشت. هرگز تا زيان قدر و مقام راستين وي را نشناختند تا آن كه از همسايگان پارسي آنان مردمي برخاستند كه ميان گوهر و سنگريزه فرق مي‌نهادند. (5) 10 - ابن ابي الحديد: به فصاحت بنگر كه چه سان خود را در اختيار علي نهاد و زمامش را به دست او سپرد! منزه خدايي كه اين مرد را چنين مزاياي پر بها و
(١) - البيان في تفسير القرآن / 91.
(2) - عبقرية الامام، دكتر مهدي محبوبه / 138.
(3) - همان. [علي معرفت را شناخت و معرفت علي را نشناخت، وعلي به معرفت رسيد اما معرفت به علي نرسيد.] (4) - در مقدمه كتابش: الامام علي.
(5) - صوت العدالة الانسانية 5 / 1222.
(١٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الشهادة (1)، الإختيار، الخيار (1)، كتاب البيان في تفسير القرآن للسيد الخوئي (1)

سخن ابن ابي الحديد

خود به تنهايي دليل است كه قرآن وحي الهي است. چرا نه، كه او خداوند شيوا سخني ورساگويي و برترين نمونه در معارف الهي است؟! (1) 6 - خليل بن احمد صاحب علم عروض: نياز همگي به او و بي نيازي او از همه، دليل است كه او پيشواي همه است. (2) 7 - دكتر مهدي محبوبه: علي بر معرفت احاطه يافت بي آن كه معرفت بر او احاطه يابد، وعلي بر هر سوي معرفت دست يافت بي آن كه معرفت بر هر سوي وي دست يابد. (3) 8 - دكتر سعادت: همه مورخان و سيره نويسان بر اين باورند كه علي بن ابي طالب را امتيازات بزرگي بود كه براي ديگران فراهم نبود، او امتي بود كه در يك تن تبلور يافته بود. (4) 9 - نويسنده مسيحي عرب جرج جرداق: در نظر من، فرزند ابو طالب نخستين مرد عرب بود كه با روح كلي يار و همنشين بود، علي شهيد عظمت خود شد، او در حالي جان سپرد كه نماز را در ميان دو لب داشت، او با دلي سرشار از عشق خدا درگذشت. هرگز تا زيان قدر و مقام راستين وي را نشناختند تا آن كه از همسايگان پارسي آنان مردمي برخاستند كه ميان گوهر و سنگريزه فرق مي‌نهادند. (5) 10 - ابن ابي الحديد: به فصاحت بنگر كه چه سان خود را در اختيار علي نهاد و زمامش را به دست او سپرد! منزه خدايي كه اين مرد را چنين مزاياي پر بها و
(١) - البيان في تفسير القرآن / 91.
(2) - عبقرية الامام، دكتر مهدي محبوبه / 138.
(3) - همان. [علي معرفت را شناخت و معرفت علي را نشناخت، وعلي به معرفت رسيد اما معرفت به علي نرسيد.] (4) - در مقدمه كتابش: الامام علي.
(5) - صوت العدالة الانسانية 5 / 1222.
(١٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الشهادة (1)، الإختيار، الخيار (1)، كتاب البيان في تفسير القرآن للسيد الخوئي (1)

سخن نظام، سيد رضي

ويژگيهاي گرانمايه بخشيد! نوجواني از فرزندان عرب مكه با آن كه آميزشي با حكيمان نداشت، در آشنايي به حكمت از افلاطون و ارسطو سر آمد، و گر چه معاشرتي با دانشمندان علم اخلاق ننمود از سقراط به مسائل اخلاقي آگاه تر شد، و هر چند در ميان دلاوران نباليد - كه مكيان تاجر بودند نه جنگجو - اما دلاورترين بشر روي زمين گرديد! به خلف احمر گفتند: كدام دليرترند، علي يا عنبسه يا بسطام؟ پاسخ داد: عنبسه و بسطام را با افراد بشر و آدميان سنجند نه با آن كس كه از حد بشريت فراتر است. گفتند: به هر حال چيزي بگو. گفت: خدا را سوگند، اگر علي نهيبي به روي آنان زند هر دو قالب تهي كنند پيش از آن كه به آنان بتازد! (1) 11 - نظام: علي بن ابي طالب، گوينده را مايه گرفتاري و آزمايشي سخت است، اگر در حق او سنگ تمام گذارد به افراط و غلو انجامد، و اگر از حقش بكاهد به زشتي و گناه در افتد، حد ميانه هم چندان ظريف و تيز زبان و بلند ستيغ است كه آگاهي از آن و صعود بر آن بسي دشوار آيد مگر بر گوينده زيرك و هوشمند. (2) 12 - علامه سيد رضي رحمه الله: امير مؤمنان عليه السلام سرچشمه وآبشخوار فصاحت، و منشأ و مولد بلاغت بود، رازهاي پوشيده اين فن از آن حضرت پديدار گشت و قوانين آن از او گرفته شد. همه سخنوران شيوه او را پي گرفتند، و واعظان شيرين سخن از گفتار او ياري جستند، با اين وجود، علي عليه السلام از همه پيشي گرفت و ديگران و اماندند، و او تقدم جست و ديگران عقب افتادند، زيرا در سخنش دانش الهي تجلي دارد، و بوي خوش بيانات نبوي از آن مي‌آيد …
و از شگفتيهايي كه ويژه حضرت او است و كسي با او شركت ندارد آن كه: اگر
(١) - شرح نهج البلاغة ١٦ / 124 با اندكي تلخيص.
(2) - سفينة البحار 1 / 146، به نقل از حافط.
(١٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، السفينة (1)

سخن فخر رازي، ابن سينا

انديشمندي ژرف انديش در سخنان او پيرامون زهد و موعظه و يادآوري و پند و اندرز بينديشد و فراموش كند كه آنها از دهان شخصي در آمده كه داراي مقام و منزلت و امر و نهي و فرمانروايي است، شك نمي‌برد كه آنها سخن مردي است كه جز زهد و پارسايي بهره اي و جز سرگرمي به عبادت كاري ديگر ندارد. در كنج كلبه اي خزيده و سر در گريبان فرو برده، يا به دامنه كوهي پناه گرفته و دست از همه كس شسته، جز صداي (ورد و دعاي) خود نمي‌شنود و جز خود احدي را نمي‌بيند، و هرگز باورش نمي‌آيد كه اين سخنان از دو لب كسي تراويده است كه غرق كارزار است، تيغ از نيام كشيده و يلان را گردن مي‌زند و دلاوران را به خاك و خون مي‌كشد، و با شمشير خون چكان باز مي‌گردد، و با اين حال پارساي پارسايان و صالح صالحان است، و اين از فضائل عجيب و ويژگيهاي لطيف او است كه صفات ضد اضداد را در خود گرد آورده و طبايع گوناگون را در سرشتش به هم پيوند داده است … (1) 13 - فخر رازي: هر كه علي را پيشواي ديني خود قرار دهد حقا به دستاويز محكمي در دين و دنياي خود چنگ زده است. (2) 14 - و هم او گويد: به تواتر ثابت گشته است كه علي بن ابي طالب عليه السلام (بسم الله) را بلند مي‌خواند. و هر كه در دين خود به علي بن ابي طالب اقتدا كند حقا هدايت يافته است، به دليل آن كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اللهم أدر الحق مع علي حيث دار (خداوندا! حق را بر همان محوري بگردان كه علي مي‌گردد). (3) 15 - ابن سينا گويد: علي بن ابي طالب - صلوات الله عليه - كلام گويا و قلب فراگير الهي است، نسبت او با ديگر ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نسبت معقول به محسوس بود، و
(1) - مقدمه نهج البلاغة.
(2) - تفسير كبير 1 / 205.
(3) - همان 1 / 207.
(١٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، الزهد (2)، كتاب نهج البلاغة (1)

سخن جبران خليل، ابن ابي الحديد

ذات او از شدت نزديكي به خدا ممسوس در ذات خدا گشته بود. (1) 16 - جبران خليل: امام علي نيز به روش همه پيامبران با بينش دنيا را وداع گفت، كه به شهري نه شهر خود در آمدند و به سراغ قومي نه قوم خود رفتند و در زماني نه زمان خود زيستند. (2) 17 - و هم او گويد: بي ترديد علي يكي از سران انديشه و روح و بيان در هر زمان و مكاني است. (3) 18 - ابن ابي الحديد گويد: چه گويم درباره مردي كه اهل ذمه با آن كه اسلام را نپذيرفته اند به او مهر ميورزند، فيلسوفان با آن كه ميانه اي با اهل دين ندارند بزرگش ميشمارند، شاهان روم و فرنگ شمايل او را در كنيسه‌ها و پرستشگاههاي خود نقش مي‌كنند، و شاهان ترك و ديلم عكس او را بر شمشيرهاي خود حك مي‌نمايند. (4) 19 - و هم او گويد: و چه گويم درباره مردي كه دشمنان و ستيزندگانش نيز سر به آستان فضائلش فرود آوردند و انكار مناقب و كتمان فضائل او را برنتابيدند. زيرا كه دانستي بني اميه بر حكومت اسلامي در شرق و غرب زمين چيره شدند و به هر نيرنگي در خاموش ساختن نور او كوشيدند، و حقايق را عليه او تحريف نمودند، عيبهايي براي او تراشيدند، او را بر سر منبرها لعن كردند، مداحان او را تهديد بلكه حبس كردند و كشتند، از نقل روايتي كه حاوي فضل او و مايه بلند آوازگي او مي‌شد جلوگيري نمودند تا آنجا كه اجازه ندادند نام او را بر كسي نهند، اما اين ترفندها جز بر والايي و سربلندي او نيفزود، همچون مشك كه هر چه بر آن سرپوش نهند بويش بپيچد، و به سان خورشيد كه با كف دست
(١) - حاشيه شفا / ٥٦٦، باب الخليفة والامام.
(٢) - صوت العدالة الانسانية ٥ / ١٢١٣.
(٣) - همان.
(٤) - شرح نهج البلاغة ١ / 29.
(١٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، بنو أمية (1)، النوم (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
نتوان چهره آن پوشاند، و چون روز روشن كه اگر چشم از آن فروبندي ديدگان بسياري آن را مي‌بيند.
و چه گويم درباره مردي كه همه فضيلتها به دو انتساب برد، و هر فرقه اي به دو منتهي مي‌شود، و هر گروهي او را به خود منتسب مي‌دارند، پس او رئيس و سرچشمه و سالار همه فضيلتهاست. (1) 20 - و نيز گويد: من هميشه در شگفتم از دلاور مردي كه در ميدان جنگ چنان سخنراني مي‌كند كه گويي دل شير دارد، و هم او در همان جا به هنگام پند و اندرز چنان سخن مي‌گويد كه راهب صفتاني را ماند كه لب به گوشت نزده اند و خوني نريخته اند. گاه در صورت بسطام بن قيس (دلير مرد عرب) و گاه در چهره سقراط و مسيح پسر مريم آن مرد الهي نمودار مي‌شود. سوگند به مقدسات همه عالم، من از پنجاه سال پيش تا به حال بيش از هزار مرتبه اين خطبه (2) را خوانده ام و هر بار كه خواندم بيم و ترس و پندي در من ايجاد كرد كه دلم را به لرزه آورد، و هر گاه در آن انديشه كردم نقش مردگان خود از خانواده و خويشان و دوستان در خاطرم نشست و به خاطرم مي‌رسيد كه من همان كسي هستم كه امام عليه السلام در صدد بيان حال او است. (3) 21 - و نيز گويد: و اما فضائل حضرتش از بزرگي و جلالت و انتشار و اشتهار به حدي است كه ياد كردن و تفصيل دادن آن زشت و خنك مي‌نمايد، و همان گونه است كه ابوا لعيناء به عبيدالله بن خاقان وزير متوكل ومعتمد اظهار داشت: من هر گاه كه مي‌خواهم فضل شما را برشمرم خود را چون كسي مي‌بينم كه از روشني روز و تابندگي ماه كه بر هيچ بيننده اي پوشيده نيست گزارش مي‌دهد و
(1) - شرح نهجه البلاغة 1 / 17.
(2) - يعني خطبه 216 كه اولش اين است: يا له مراما ما أبعده!
(3) - شرح نهج البلاغه 11 / 150.
(١٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

سخن ميخائيل نعيمه، شبلي شميل، عامر شعبي

باورم شد كه هنگام سخن در خور عجز و ناتواني شوم و آن را به پايان نتوانم برد، پس از ثناي تو منصرف شدم و به دعاي تو پرداختم، و گزارش از تو را به آگاهي مردم از تو واگذاردم. (1) 22 - ميخائيل نعيمه: قهرماني امام هيچ گاه در ميدانهاي جنگ خلاصه نمي‌شود، كه او در صفاي بينش، پاكي وجدان، سحر بيان، گرمي ايمان، آرامش بلند، ياري محرومان و ستمديدگان، و حق پرستي هر جا كه حقي براي او خودنمايي كند قهرمان بود. اين قهرماني آن قدر هست كه امروز و هر روز بتوانم بدان بازگرديم و از آن درس گيريم. (2) 23 - شبلي شميل: امام علي بن ابي طالب بزرگ بزرگان است، تنها نسخه اي است كه شرق و غرب، در گذشته و حال رونوشتي مطابق اصل براي آن نديده است. (3) 24 - و هم گويد: پس تاريخ و حقيقت گواهند كه او ضمير فريبا، شهيد و پدر شهيدان و شخصيت جاويد شرق است. و اي دنيا، مگر چه مي‌شد كه همه نيرويت را به كار ميگرفتي تا در هر زماني يك علي با آن عقل و دل و زبان و ذوالفقار به جهانيان عرضه مي‌داشتي؟! (4) 25 - عامر شعبي: امير مؤمنان عليه السلام بدون مقدمه نه جمله فرموده است كه چشم بلاغت را در آورده و حكمتهاي جوهرنشان را به يتيمي نشانده (5) و ديگران را از آوردن مانند يكي از آنها عاجز ساخته است، سه جمله در مناجات، سه جمله در حكمت و سه جمله در آداب.
(١) - شرح نهج البلاغة ١ / 16.
(2) - صوت العدالة 1 / 22.
(3) - همان / 37.
(4) - همان / 49.
(5) - يعني نظيري براي آنها يافت نمي‌شود.
(١٤١)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، الشهادة (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

سخن آية الله خميني، صاحب بن عباد

سه جمله مناجات: الهي كفي بي عزا ان اكون لك عبدا، وكفي بي فخرا ان تكون لي ربا، انت كما احب، فاجعلني كما تحب. (خدايا همين عزت مرا بس كه بنده توام، و همين افتخار مرا بس كه تو پروردگار مني، تو چناني كه دوستت دارم، پس مرا چنان دار كه دوستم بداري).
سه جمله حكمت: قيمة كل امرء ما يحسنه (ارزش هر كسي به فن و حرفه او است). ما هلك امرء عرف قدره (هر كس قدر خود را شناخت هلاك نشد).
المرء مخبو تحت لسانه (شخصيت آدمي در زير زبانش پنهان است).
سه جمله در آداب: امنن علي من شئت تكن اميره (به هر كه خواهي بخشش كن تا امير او باشي). واستغن عمن شئت تكن نظيره (از هر كه خواهي بي نياز باش تا نظير او باشي). واحتج الي من شئت تكن اسيره (به هر كه خواهي دست نياز بركه اسير او خواهي شد). (1) 26 - آية الله خميني: آيا علي عليه السلام يكي از بزرگان دنياست تا بزرگان را رسد كه از او دم زنند؟ يا فرشته وحي است كه فرشتگان ملكوت منزلتش بشناسند؟
عارفان از چه ديدگاهي جز ديدگاه مرتبه عرفاني خويش مي‌خواهند به معرفي او پردازند؟ و فلاسفه با كدام مايه اي جز دانشهاي محدود خود مي‌خواهند به قله عظمت او دست يابند؟ شناختي كه بزرگان و عارفان و فيلسوفان - با همه فضائل و دانشهاي برينشان - از او دارند به قدر ظرفيت وجودي و آينه نفوس محدود آنهاست، وعلي عليه السلام غير آن است. (2) 27 - صاحب بن عباد:
أنا و جميع من فوق التراب * فداء تراب نعل ابي تراب (جان من و همه مردم روي زمين فداي غبار كفش علي باد).
(1) - سفينة البحار، 1 / 123.
(2) - نبراس السياسة ومنهل الشريعة / 17.
(١٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الهلاك (1)، السفينة (1)

فصل 15: امام علي عليه السلام دروازه شهر پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم

فصل 15 امام علي عليه السلام دروازه شهر علم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم 1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم وعلي دروازه آن است، هر كه دانش خواهد بايد به سوي دروازه رود. (1) 2 - و فرمود: من خانه حكمتم وعلي در آن است.
و فرمود: (من شهر حكمتم وعلي در آن است). (2) 3 - جابربن عبد الله انصاري گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بازوي علي عليه السلام را گرفت و فرمود: (اين مرد فرمانرواي نيكان و كشنده كافران است، هر كس او را ياري دهد ياري شود، و هر كه تنهايش گذارد بي كس و يار ماند). آن گاه با صداي بلند فرمود: (من شهر علم و دانشم وعلي دروازه آن است، هر كه خواستار دانش است بايد به سوي دروازه رود). (3) 4 - و نيز جابر از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: من گنجينه دانشم وعلي كليد آن است، هر كه آهنگ گنجينه دارد به سراغ كليد رود. (4)
(١) - فيض القدير ٣ / ٤٦. كنز العمال ٥ / ٦٠٠.
(٢) - همان.
(٣) - بحار الانوار ٤٠ / ٢٠٦. الغدير ٦ / ٧٨. مستدرك ٣ / ١٢٩. تاريخ بغداد ٢ / 377.
(4) - بحار الانوار 40 / 201.
(١٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب كنز العمال للمتقي الهندي (1)، كتاب بحار الأنوار (2)
5 - و فرمود: من شهر بهشتم و تو - اي علي - دروازه آني. دروغ گويد آن كه پندارد از غير دروازه داخل بهشت خواهد شد. (1) 6 - و فرمود: من خانه علمم وعلي در آن است. (2) 7 - و فرمود: من شهر فقه و دانائيم وعلي دروازه آن است. (7) 8 - و فرمود: (علي صندوقچه علم من است) يعني رازدان من و شخص نزديك به من و كان نفايس من است. (4) 9 - و فرمود: من ترازوي دانشم، علي كفه هاي آن، حسن و حسين بندهاي آن، فاطمه عليها السلام بند آويز آن، و امامان پس از او پايه آنند. اعمال دوستان و دشمنان ما در اين ترازو سنجيده مي‌شود. (5) 10 - و فرمود: (من ترازوي حكمتم وعلي زبانه آن است). (علي دروازه علم من، و پس از من بيان كننده چيزهايي است كه مرا بدان فرستاده اند). (6) 11 - و فرمود: (خداوند من وعلي را از يك درخت آفريد، من تنه آن درختم، علي شاخه، حسن و حسين ميوه و شيعيان برگهاي آنند، آيا از پاكيزه جز پاكيزه برون آيد؟ و من شهر علمم وعلي دروازه آن است … (7) 12 - سلمان فارسي از: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: (من شهر دانشم وعلي دروازه آن است). خوارج (منافقان) با شنيدن اين سخن به علي عليه السلام حسد بردند، پس ده تن از آنان گرد آمده با خود گفتند: يك سؤال طرح مي‌كنيم و هر كدام
(١) - بحار الانوار ٤٠ / ٢٠٠.
(٢) - ذخائر العقبي / ٧٧.
(٣) - نذكره الخواص / ٢٤.
(٤) - فيض القدير ٤ / ٣٠٦. كنز العمال ٥ / ٦٠٣.
(٥) - ينابيع المودة / ٦٩.
(٦) - الغدير ٦ / ٨٠.
(٧) - الغدير ٦ / 79.
(١٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، الخوارج (1)، كتاب كنز العمال للمتقي الهندي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب ذخائر العقبي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
جداگانه از علي ميپرسيم تا ببينيم چه پاسخ مي‌دهد، اگر به همه يك پاسخ داد خواهيم دانست كه دانش چنداني ندارد.
اولي آمد و گفت: اي علي، علم برتر است يا ثروت؟ پاسخ داد: علم برتر است. پرسيد: به چه دليل؟ فرمود: زيرا علم ميراث پيامبران است و ثروت ميراث قارون و هامان و فرعون. آن مرد به نزد ياران خود رفت و آنان را از پاسخ ياد شده با خبر ساخت.
دومي برخاست و همان سؤال را طرح كرد و گفت: اي علي، علم برتر است يا ثروت؟ فرمود: علم. پرسيد: به چه دليل؟ فرمود: زيرا ثروت را تو بايد حراست كني اما علم تو را حراست مي‌كند. او نيز بازگشت و پاسخ را به اطلاع آنان رساند. گفتند: علي درست گفت.
سومي برخاست و گفت: اي علي، علم برتر است يا ثروت؟ فرمود: علم.
پرسيد: به چه دليل؟ فرمود: زيرا ثروتمند دشمنان بسيار دارد و دانشمند دوستان فراوان. او نيز بازگشت و پاسخ را به اطلاع آنان رساند.
چهارمي برخاست و همان سؤال را كرد و همان پاسخ شنيد، دليل خواست، فرمود: زيرا ثروت با خرج كردن كم مي‌شود و علم با خرج كردن افزوده مي‌گردد. او نيز بازگشت و خبر را رساند.
پنجمي برخاست و همان سؤال كرد و همان پاسخ شنيد، دليل خواست، فرمود: زيرا ثروتمند را به تنگ چشمي و پست صفتي مي‌خوانند و دانشمند را به بزرگواري و احترام. او نيز بازگشت و خبر را رساند.
ششمي برخاست و همان سؤال كرد و همان پاسخ شنيد، دليل خواست، فرمود: ثروت را بيم دستبرد مي‌رود و بر دانش اين بيم نمي‌رود. او نيز بازگشت و خبر را رساند.
هفتمي برخاست و همان سؤال كرد و همان پاسخ شنيد، دليل خواست،
(١٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الوراثة، التراث، الإرث (1)
فرمود: زيرا ثروت با گذشت ساليان در از و مرور زمان ميپوسد و علم نه ميپوسد و نه كهنه مي‌شود. او نيز بازگشت و خبر را رساند. (هشتمي در خبر نيامده است.) نهمين نفر برخاست و همان سؤال كرد و همان پاسخ شنيد، دليل خواست، فرمود: زيرا ثروت مايه سنگدلي است و علم مايه روشندلي. او نيز بازگشت و خبر را رساند.
دهمين نفر برخاست و همان سؤال كرد و همان پاسخ شنيد، دليل خواست، فرمود: ثروتمند اهل تكبر و خود بزرگ بيني است و دانشمند اهل فروتني و خاكساري است. او نيز بازگشت و خبر را رساند. همگي گفتند: خدا و رسولش راست گفتند، شكي نيست كه علي دروازه همه دانشهاست!
در اين هنگام علي عليه السلام فرمود: خدا را سوگند، اگر تا پايان عمرم همه آفريدگان همين پرسش از من مي‌نمودند هرگز ملول و خسته نمي‌شدم و هر يك را تا پايان روزگار پاسخي جداگانه مي‌دادم! (1)
(1) - كشكول بحراني 1 / 26.
(١٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

فصل 16: علم بيكران علي عليه السلام

فصل 16 علم بيكران علي عليه السلام 1 - عمار ياسر رضي الله عنه گويد: با علي عليه السلام به راهي ميرفتيم، به سرزميني گذشتيم پر از مورچه، گفتم: اي اميرمؤمنان، آيا در ميان آفريدگان كسي را سراغ داري كه شمار اين مورچگان را بداند؟ فرمود: آري اي عمار، من مردي را مي‌شناسم كه شمار آنها را مي‌داند و از شمار نر و ماده آنان آگاه است! گفتم: آن مرد كيست؟
فرمود: اي عمار، آيا در سوره ياسين نخوانده اي: وكل شئ احصيناه في امام مبين (1) (و هر چيزي را در امام مبين برشمرده ايم)؟ گفتم: چرا، مولايم! فرمود: من همان مردم، همان امام مبين! (2) 2 - ابوذر رضي الله عنه گويد: با علي عليه السلام به راهي ميرفتيم، به سرزميني گذشتيم كه سيل مورچه در آن روان بود، گفتم: (الله اكبر، چه بزرگ است آن كس كه شمار اين مورچگان مي‌داند)! فرمود: چنين مگو، بلكه بگو: (چه بزرگ است آفريننده آنها)! زيرا سوگند به خداوند گاري كه من و تو را صورتگري كرد من به خواست خدا شمار آنها را مي‌دانم، و از نر و ماده آنها آگاهم! (3)
(1) - سوره يس / 12.
(2) - تفسير برهان 4 / 7.
(3) - ينابيع المودة / 77.
(١٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، كتاب ينابيع المودة (1)، سورة يس (1)

فصل 17: امام علي عليه السلام نزديكترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم

اشاره

فصل 17 امام علي عليه السلام نزديكترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم 1 - هنگامي كه امام عليه السلام به دنيا آمد تا سه روز ديده نگشود، چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد ديده به چهره آن حضرت گشود، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: او مرا به نگريستن مخصوص داشت و من او را به علم مخصوص داشتم. (1) 2 - هر گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌خواست از نشستن برخيزد كسي جز علي عليه السلام دست حضرتش را نمي‌گرفت (2).
3 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هنگام نشستن به علي عليه السلام تكيه مي‌داد. (3) 4 - از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره برخي از ياران پرسشي شد و حضرت پاسخ داد، كسي گفت: پس علي چه؟ فرمود: تو مرا از مردم پرسيدي نه از خودم (وعلي به منزله خود من است). (4) 5 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: تو چون جان در بدن مني، تو با من چون پرتوي هستي كه از پرتوي گرفته شده باشد، تو از مني و من از تو، علي با من
(1) - بحار الانوار 38 / 294.
(2) - بحار الانوار 38 / 297. و نيز رجوع به بحار 38 / 307.
(3) - همان.
(4) - همان / 296.
(١٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، كتاب بحار الأنوار (2)
چون سر به بدن من است. (1) 6 - امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عرق را از چهره علي عليه السلام پاك مي‌كرد و به صورت خود مي‌كشيد. (2) 7 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم علي را با لشگري گسيل داشت و دست به دعا برداشته، عرضه داشت: خداوندا! مرا نميران تا دوباره علي را به من بنمايي. (3) 8 - ابن عباس رضي الله عنه گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در جاي خود و جاي نماز خود نشسته بود و گروهي از مهاجر و انصار نزد او بودند كه جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت: اي محمد، حضرت حق تو را سلام مي‌رساند و گويد: علي را فراخوان و او را مقابل خود بنشان. جبرئيل عليه السلام به آسمان بالا رفت، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم علي را فرا خواند، او را حاضر كردند، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حضرتش را مقابل خود نشاند، جبرئيل بار ديگر فرود آمد و طبقي از خرما همراه داشت، آن را ميان آن دو نهاد و گفت: بخوريد. هر دو خوردند، سپس طشت وابريقي حاضر ساخت و گفت: اي رسول خدا - كه درود خدا بر تو و خاندانت باد - خداوند تو را امر مي‌كند كه آب بر دست علي بن ابي طالب بريزي. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: گوش به فرمان و مطيع خدايم و آنچه پروردگارم فرموده انجام مي‌دهم. ابريق را برگرفت و ايستاده آب بر دست علي بن ابي طالب عليه السلام مي‌ريخت. علي عليه السلام عرضه داشت: اي رسول خدا، من سزاوارترم كه آب بر دست شما ريزم، فرمود: اي علي، خداوند مرا بدين كار دستور داده است. آن گاه هر چه آب بر دست علي عليه السلام مي‌ريخت قطره اي از آن در طشت نميچكيد. علي عليه السلام عرضه داشت: اي رسول خدا، نمي‌بينم كه چيزي از آب در طشت بريزد؟! فرمود: اي علي، فرشتگان در گرفتن آبي كه از دست تو
(1) - بحار الانوار 38 / 296.
(2) - همان / 298.
(3) - همان / 299.
(١٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (1)، العرق، التعرق (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

سخن از ابن ابي الحديد، عقاد، عبد الكريم خطيب

ميچكد با هم مسابقه مي‌دهند و با آن چهره خود را ميشويند و بدان تبرك مي‌جويند! (1) 9 - ابن ابي الحديد گويد: سال ميلاد علي عليه السلام همان سالي است كه رسالت (2) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شروع گرديد و صداهايي از سنگها و درختان به گوش او مي‌رسيد و پرده از ديدگانش بر طرف شد و اشخاص و انواري را مشاهده نمود. و خود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آن سال و ميلاد علي عليه السلام در آن را به فال نيك مي‌گرفت، و در شب ولادت آن حضرت به خانواده خود فرمود: امشب مولودي براي ما زاده شد كه خداوند به بركت او درهاي بسياري از نعمت و رحمت خويش را به روي ما خواهد گشود. (3) 10 - عقاد گويد: علي در دل كعبه زاده شد، و ميلاد او در آنجا نويد دوران نويني را براي كعبه مي‌داد. و او مسلمان زاده شد، زيرا (نخستين بار) ديدگانش را به روي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گشود. (4) 11 - عبد الكريم خطيب گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شب هجرت علي را فرا خواند و از او خواست كه در جايي كه خود به عادت هميشگي در آنجا ميآرميد بخوابد و آن برد حضرمي را كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به خود مي‌پيچيد به خود پيچيد، تا وقتي بيننده اي مينگرد تصور كند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برد حضرمي را به خود پيچيده و در بستر خويش آرميده است. من گمان مي‌كنم تاكنون هيچ كس - حتي شيعيان علي عليه السلام نيز - بدين نكته توجه نكرده، زيرا مي‌بينيم كه به اين حادثه
(١) - بحار الانوار ٣٩ / ١٢١.
(٢) - بهتر است گفته شود (نبوت)، زيرا رسالت حضرتش در چهل سالگي يعني ده سال بعد بوده است. اما نبوت كه شنيدن صداي فرشتگان و ديدن عوالم غيب باشد در سالهاي قبل بوده است. (م) (٣) - شرح نهج البلاغة ٤ / 114.
(4) - عبقرية الامام.
(١٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، عبد الكريم (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
التفاتي ندارند، در حالي كه وقتي مي‌بينيم علي در جامه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفته و در بستر او خوابيده است خواهيم گفت: اين است كه جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است. (1) 12 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم داخل خانه فاطمه عليها السلام شد و فرمود: اي فاطمه، امروز پدرت ميهمان توست. فاطمه عليها السلام گفت: پدر جان! حسن و حسين از من خوراكي خواسته اند و من چيزي نداشتم كه براي خوردن به آنان دهم. سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم داخل شد و در كنار علي و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام نشست و فاطمه سرگردان مانده بود و نمي‌دانست چه كند! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم لختي به آسمان نگريست كه جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت: اي محمد، خداي برتر و و الا سلامت مي‌رساند و تو را تحيت و گراميداشتي ويژه مي‌فرستد و گويد: به علي و فاطمه و حسن و حسين بگو كه از ميوه هاي بهشت چه ميل دارند؟ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم يك يك آنان را صدا زد و فرمود: خداوند عزت دانست كه شما گرسنه ايد، اينك از ميوه هاي بهشت چه ميل داريد؟
آنان به خاطر شرم از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم لب فرو بستند و پاسخي ندادند، حسين عليه السلام گفت: پدرم اي امير مؤمنان، مادرم اي سرور زنان بهشت و برادرم اي حسن پاك، آيا اجازه مي‌دهيد كه من از ميوه هاي بهشت برگزينم؟ همه گفتند: اي حسين، بگو كه به انتخاب تو خشنوديم. حسين گفت: اي رسول خدا، به جبرئيل بگو: ما خرماي تازه ميل داريم. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خدا اين را مي‌داند. آن گاه فرمود: اي فاطمه، برخيز و به داخل اتاق برو و آنچه آنجا هست بياور. فاطمه عليها السلام به داخل رفت، طبقي ديد از بلور كه حوله اي از سندس سبز بر روي آن كشيده شده و در آن خرماي تازه در غير فصل خود قرار دارد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي فاطمه، اين از كجاست؟ گفت: (از سوي خدا، كه خداوند هر كه را خواهد بي حساب روزي
(1) - الامام علي / 103 و 105.
(١٥١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (4)
مي دهد) (1) همان گونه كه مريم دختر عمران گفت.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برخاست و آن را گرفت و نزد همه نهاد. سپس بسم الله گفت و يك دانه خرما برداشت و در دهان حسين نهاد و فرمود: گوارايت باد اي حسين.
سپس دانه ديگري برداشت و در دهان حسن نهاد و فرمود: گوارايت باد اي حسن. آن گاه دانه سوم را برداشت و در دهان فاطمه نهاد و فرمود: گوارايت باد اي فاطمه. و دانه چهارم را برداشت و در دهان علي نهاد و فرمود: گوارايت باد اي علي. آن گاه دانه ديگري به علي داد و مي‌فرمود: گوارايت باد اي علي. آن گاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برخاست و دوباره نشست، سپس همگي از آن خرما خوردند، چون دست كشيدند و سير شدند ظرف خرما به فرمان خدا به آسمان بالا رفت.
فاطمه عليها السلام عرض كرد: پدر جان، امروز كار شگفتي از شما ديدم! فرمود: اي فاطمه خرماي اول را كه در دهان حسين نهادم و گوارا بادش گفتم بدان جهت بود كه شنيدم ميكائيل واسرافيل مي‌گفتند: گوارايت باد اي حسين، من هم با آنان موافقت كردم. خرماي دوم را كه در دهان حسن نهادم شنيدم جبرئيل و ميكائيل گوارا باد گفتند من هم به موافقت آنها گفتم. خرماي سوم را كه در دهان تو - اي فاطمه - نهادم شنيدم كه حورالعين با سرور و شادي در حالي كه از بهشت به سوي ما سركشيده بودند گوارا باد مي‌گفتند، من نيز به موافقت آنان گفتم. خرماي چهارم را كه در دهان علي نهادم ندايي از سوي خداي سبحان شنيدم كه گوارا باد مي‌گفت، من نيز به موافقت او گفتم. سپس چند دانه پي در پي به علي دادم و پيوسته صداي خداي سبحان را مي‌شنيدم كه گوارا باد مي‌گفت. به همين دليل براي تجليل پروردگار عزت برخاستم، و شنيدم كه مي‌فرمود: اي محمد، به عزت و جلالم سوگند كه اگر از اين لحظه تا روز قيامت به علي دانه خرما مي‌دادي من
(1) - اشاره به آيه 37 از سوره ء آل عمران.
(١٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)
هم بلا انقطاع به او گوارا باد مي‌گفتم. (1) 13 - ابو القاسم در اخبار ابي رافع از سه طريق آورده است كه: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هنگامي كه با خديجه ازدواج كرد به عموي خود ابو طالب گفت: من دوست دارم كه يكي از فرزندانت را به من بسپاري كه مرا ياري دهد و باري از دوشم بردارد به پاس خدماتي كه به من داشته اي. ابو طالب گفت: هر يك را كه مي‌خواهي برگزين. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم علي عليه السلام را برگزيد.
پس كسي كه رگ و ريشه اش از چشمه نبوت سيراب شده، درختش پستان رسالت را مكيده، شاخه هايش از چشمه امامت باليده، در خانه وحي رشد يافته، در خانه قرآن تربيت شده و در حال حيات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تا دم مرگ حضرتش از او جدا نگشته است با ديگر مردمان قابل مقايسه نيست. (2) 14 - علي عليه السلام در سفرها با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌خوابيد، يك شب او را تبي عارض شد كه خواب از ديدگانش ربود، در آن شب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز به خاطر علي بيدار بود و تا صبح پيوسته به او مي‌نگريست. (3)
(1) - بحار الانوار 43 / 310.
(2) - همان 38 / 295.
(3) - همان / 299.
(١٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 18: علي عليه السلام تقسيم كننده بهشت و دوزخ

اشاره

فصل 18 علي عليه السلام تقسيم كننده بهشت و دوزخ 1 - علي عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: تو تقسيم كننده دوزخي، و تو در بهشت را ميكوبي و بي حساب داخل آن مي‌شوي. (1) 2 - علي عليه السلام فرمود: من در روز قيامت تقسيم كننده آتش دوزخم، به آن گويم: اين را بگير و اين را رها كن. (2) 3 - ابو صلت هروي گويد: مأمون به حضرت امام رضا عليه السلام گفت: مرا از جد خود خبر ده كه چگونه تقسيم كننده بهشت و دوزخ است؟ حضرت فرمود: مگر از پدرانت از عبد الله بن عباس روايت نداري كه گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: (دوستي علي ايمان، و دشمني او كفر است)؟ گفت: چرا، فرمود:
چون بهشت براي مؤمن و دوزخ براي كافر است، و تقسيم بهشت و دوزخ بر اساس حب و بغض او است، پس او تقسيم كننده بهشت و دوزخ خواهد بود.
مأمون گفت: خدا مرا پس از تو زنده ندارد، بي شك تو وارث جد خويشي!
ابوصلت گويد: چون حضرت رضا عليه السلام به منزل بازگشت به او گفتم: فدايت
(1) - مناقب ابن مغازلي / 67. فرائد السمطين 1 / 325. و نظير آن در مناقب خوارزمي / 209.
(2) - كفاية الطالب / 71.
(١٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، عبد الله بن عباس (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، كتاب فرائد السمطين (1)، الخوارزمي (1)
شوم، چه پاسخ خوبي داديد! فرمود: اي ابوصلت من مطابق اعتقاد خودش به او پاسخ دادم، اما حقيقت آن است كه من از پدرم به ترتيب از علي عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: (اي علي، در روز قيامت تو تقسيم كننده بهشت و دوزخي، به آتش دوزخ گويي: اين از آن من، و اين از آن تو). (1) 4 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي ابابرزه، پروردگار عالميان درباره علي بن ابي طالب به من مطلبي را گوشزد نمود، فرمود: (او پرچم هدايت، و مشعلگاه ايمان، و نور همه فرمانبران من، و پيشواي دوستان من است). اي ابابرزه، در فرداي قيامت علي بن ابي طالب امين من و صاحب پرچم من و كليددار گنجينه هاي رحمت پروردگار من است. (2) 5 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: چون روز قيامت شود تو را - اي علي - بر روي تختي از نور مي‌آورند در حالي كه تاجي بر سر توست كه نور آن مي‌درخشد به گونه اي كه چشم مردم محشر را مي‌زند، آن گاه از جانب خداوند ندا مي‌رسد: وصي محمد رسول خدا كجاست؟ و تو مي‌گويي: منم اينجا! پس منادي ندا كند: (دوستانت را به بهشت و دشمنانت را به دوزخ فرست). پس تو تقسيم كننده بهشت و دوزخي. (3) 6 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، چگونه اي آن گاه كه صراط كشيده شود و تو بر لب دوزخ بايستي و به مردم گويي: عبور كنيد. و به دوزخ گويي: اين مرا و اين تو راست؟! (4) 7 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آن گاه كه مردم را در سرزمين واحدي گرد آورند من و
(١) - ينابيع المودة / ٨٥.
(٢) - حلية الاولياء ١ / ٦٦. تاريخ بغداد ١٢ / 99.
(3) - ينابيع المودة / 83.
(4) - همان / 85.
(١٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (2)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب ينابيع المودة (2)

چگونه علي عليه السلام بهشت و دوزخ را تقسيم ميكند

تو - اي علي - در آن روز در سمت راست عرش قرار داريم، سپس پروردگارمان به من و تو گويد: (هر كه شما را دشمن داشت و تكذيب نمود در دوزخ افكنيد). (1) صاحب كتاب ينابيع المودة گويد: اين اشعار به امام شافعي منسوب است:
علي حبه جنة * قسيم النار والجنة وصي المصطفي حقا * امام الانس والجنة (دوستي علي سپر است، و خود تقسيم كننده بهشت و دوزخ).
(او وصي بر حق پيامبر مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و امام انس و جان است). (5) 8 - شريك بن عبد الله گويد: نزد اعمش بودم و او در بستر بيماري افتاده بود، ابو حنيفه وابن شبرمه وابن ابي ليلي از در وارد شدند و (در ضمن عيادت) به او گفتند: اي ابامحمد، اينك تو در آخرين روز از روزهاي دنيا و اولين روز از روزهاي آخرت قرار داري، و سابقا احاديثي درباره (فضل) علي بن ابي طالب روايت نموده اي، اكنون از آنها توبه كن!
اعمش گفت: مرا بنشانيد، مرا بنشانيد. او را نشاندند. گفت: ابو المتوكل ناجي از ابو سعيد خدري براي ما روايت كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (چون روز قيامت شود خداوند به من وعلي گويد: هر كه شما را دشمن داشت در آتش افكنيد، و هر كه شما را دوست داشت به بهشت بريد! و اين است معناي اين آيه كه گويد: القيا في جهنم كل كفار عنيد: (1) (بيفكنيد شما دو تن در دوزخ هر كافر عناد پيشه اي را).
ابو حنيفه به همراهان گفت: برخيزيد تا حديثي سخت تر از اين نياورده است! (4)
(١) - ينابيع المودة / ٨٦.
(٢) - همان.
(٣) - سوره ق / ٢٤.
(٤) - شواهد التنزيل ٢ / 189.
(١٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب ينابيع المودة (2)، علي بن أبي طالب (1)، ابن أبي ليلي (1)، شريك بن عبد الله (1)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، سورة ق (1)
9 - ابو سعيد خدري در حديثي طولاني از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت كند كه فرمود: هر گاه از خدا درخواست كرديد از او مقام وسيله را بخواهيد (حضرت ادامه داد تا آن كه فرمود) دو فرشته نزد من آيند، يكي رضوان دربان بهشت است و ديگري مالك دربان دوزخ. رضوان نزديك شود و گويد: سلام بر تو اي احمد، من گويم: سلام بر تو اي فرشته، تو كيستي؟ چه زيبايي و بوي خوشي داري! گويد: من رضوان دربان بهشتم، و اين كليد بهشت است، پروردگار عزت آنها را نزد تو فرستاده، آنها را بگير اي احمد. من گويم: اين را از پروردگارم پذيرفتم، او را سپاس بر آنچه به من بخشيده است، آن را به علي بن ابي طالب مي‌دهم.
رضوان باز مي‌گردد و مالك نزديك مي‌شود و مي‌گويد: سلام بر تو اي احمد، من گويم: سلام بر تو اي فرشته، تو كيستي؟ چه زشت رو و بد منظري!
گويد: من مالك دربان دوزخم، و اينها كليدهاي دوزخ است، پروردگار عزت نزد تو فرستاده، پس اينها را بگير اي احمد. من گويم: اين را از پروردگارم پذيرفتم، او را سپاس بر آنچه به من بخشيده است، آن را به برادرم علي بن ابي طالب مي‌دهم.
مالك بر مي‌گردد وعلي با كليدهاي بهشت و دوزخ پيش مي‌آيد تا بر بالاي دوزخ مي‌ايستد در حالي كه شراره هاي آتش برخاسته و زوزه اش بلند و گرمايش سخت است وعلي عليه السلام لگام آن را به دست دارد، دوزخ به او گويد: اي علي، از من گذر كن كه نور تو شعله مرا خاموش كرد. علي عليه السلام گويد: اي دوزخ آرام گير، اين را بگير و اين را رها ساز، اين را بگير كه دشمن من است، و اين را رها ساز كه دوست من است.
سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: در آن روز، دوزخ از يك غلام حلقه به گوش شما در برابر علي فرمانبردارتر است، آن را هرگونه كه بخواهد به راست و چپ
(١٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (2)
مي برد، و دوزخ در آن روز از همه آفريدگان در برابر فرمانهاي علي فرمانبرتر است. (1) پس از ملاحظه اين روايات، بايد ببينيم كه معناي (قسمت كننده بهشت و دوزخ بودن علي عليه السلام) آيا همان است كه برخي از عالمان اهل سنت مانند احمد حنبل و برخي از پيشوايان علم لغت مانند ابن منظور وابن اثير گفته اند، يا معناي لطيف تر و دقيق تري دارد؟ حافظ گنجي شافعي در كتاب كفاية الطالب (ص 71) گويد: محمد بن منظور طوسي گفته است: (نزد احمد حنبل بوديم كه مردي گفت:
اي ابا عبد الله چه گويي درباره اين حديثي كه علي گفته است: (من تقسيم كننده بهشت و دوزخم)؟ احمد گفت: چه انكاري در اين حديث داريد؟ مگر براي ما روايت نشده است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي فرمود: (جز مؤمن تو را دوست نمي‌دارد، و جز منافق با تو دشمني نمي‌كند)؟ گفتيم: چرا، گفت: مؤمن در كجا خواهد بود؟ گفتيم: در بهشت. گفت: منافق در كجا؟ گفتيم: در آتش، گفت: پس علي قسمت كننده بهشت و دوزخ است).
ابن منظور در لسان العرب گويد: قتيبي در معناي اين حديث گفته است: مراد آن حضرت اين است كه: مردم دو گروهند، گروهي بامنند كه راه يافته اند، و گروهي بر ضد منند كه در گمراهيند مانند خوارج، پس من تقسيم كننده دوزخم، نيمي با من در بهشتند، و نيمي ديگر در دوزخ. و قسيم بر وزن فعيل به معاني مقاسم است مانند سمير وجليس (به معناي مسامر و مجالس). (2) ابن اثير نيز در نهايه مانند همين را گفته است.
اينان گويند: چون دوستان علي عليه السلام بهشتي و دشمنان او دوزخيند، گويي كه او
(١) - فرائد السمطين ١ / ١٠٦.
(٢) - لسان العرب ١٢ / 478، ماده قسم.
(١٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن الأثير (2)، الخوارج (1)، كتاب فرائد السمطين (1)
بدين اعتبار تقسيم كننده بهشت و دوزخ است. و اين همان معنايي است كه حضرت رضا عليه السلام براي مأمون فرمود، كه مطابق رأي مأمون بود نه معناي واقعي حديث. اما اين معنا مطابق اخبار وارده در اين باب نيست، زيرا از بيشتر اخبار استفاده مي‌شود كه آن حضرت شخصا تقسيم كننده است نه به اعتبار دوستان و دشمنان. و با اندكي تأمل به ديده انصاف در اخبار گذشته، اين معنا به خوبي روشن مي‌گردد.
(١٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)

فصل 19: دوستي علي عليه السلام برات بيزاري از دوزخ و دليل حلالزادگي

اشاره

فصل 19 دوست علي عليه السلام برات بيزاري از دوزخ دارد، و دوستي حضرتش دليل حلال زادگي است 1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از شادماني با چهره اي درخشان چون قرص ماه به سوي اصحاب بيرون شد، عبد الرحمن بن عوف سبب را پرسيد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
مژده اي از سوي پروردگارم درباره برادر و پسر عمويم و دخترم رسيد كه خداوند علي و فاطمه را به همسري يكديگر در آورده، و رضوان دربان بهشت را امر نمود و او درخت طوبي را تكان داد و برگهايي را به عدد دوستان اهل بيت بار داد، و فرشتگاني را در زير آن درخت ايجاد كرد و هر يك را برگي به دست داد، و چون روز قيامت شود و مردم در صحراي محشر گرد آيند فرشتگان در ميان خلايق ندا كنند، و هيچ يك از دوستان اهل بيت نماند مگر آن كه برگي به او دهند كه سند آزادي او از آتش دوزخ است. از اين رو برادر و پسر عمويم و نيز دخترم آزاد كننده مردان و زناني از امت من از آتش دوزخند. (1) 2 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون روز قيامت شود خداوند جبرئيل و محمد (مرا) را بر روي صراط برپا مي‌دارد، پس هيچ كس از آنجا گذر نكند جز آن كه با
(1) - الصواعق المحرقة / 173. ينابيع المودة / 88.
(١٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الرحمن بن عوف (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب الصواعق المحرقة (1)

شاهدي از حرامزادگي دشمن علي عليه السلام

خود براتي از علي عليه السلام داشته باشد. (1) 3 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون روز قيامت شود علي عليه السلام بر فردوس مي‌نشيند، و آن كوهي است مشرف به بهشت كه بالاي آن عرش پروردگار عالميان قرار دارد و از دامنه آن نهرهاي بهشت سرازير و در بهشت پراكنده مي‌گردد، وعلي عليه السلام بر كرسي اي از نور نشسته و جويبار تسنيم در برابر او جاري است، هيچ كس از صراط عبور نكند مگر آن كه سند ولايت علي و خاندان او را با خود داشته باشد، پس علي عليه السلام دوستان خود را به بهشت و دشمنان خود را به دوزخ در مي‌آورد. (2) 4 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون در روز قيامت خداوند اولين و آخرين را گرد آورد صراط روي دوزخ كشيده مي‌شود، هيچ كس از آن عبور نكند مگر آن كه جواز ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام را داشته باشد. (3) 5 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: شناخت آل محمد (به امامت و ولايت) سند نجات از آتش دوزخ است، و دوستي آل محمد جواز عبور از صراط است، و ولايت آل محمد امان از عذاب آخرت است. (4) 6 - ابن عباس گويد: به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفتم: آيا براي رهايي از دوزخ جوازي هست؟ فرمود: آري. گفتم: آن چيست؟ فرمود: دوستي علي بن ابي طالب عليه السلام (5).
7 - عبادة بن صامت رضي الله عنه گويد: (ما فرزندان خود را با دوستي علي بن ابي طالب عليه السلام مي‌آزموديم، و چون مي‌ديديم كه يكي از آنان علي بن ابي طالب را
(١) - مناقب خوارزمي / ٢٢٩.
(٢) - ينابيع المودة / ١١٣.
(٣) - همان / ١١٢.
(٤) - همان / ٢٢ به نقل از جواهر العقدين وشفاء واتحاف شبراوي.
(٥) - تاريخ بغداد ٣ / 161.
(١٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (6)، أبو طالب عليه السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (1)، الجواز (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، الخوارزمي (1)
دوست نمي‌دارد پي مي‌برديم كه از ما نيست و از راه نامشروع زاده شده است). (1) از قديم مشهور بوده است كه علي را دشمن نمي‌دارد مگر فرزند نامشروع.
8 - علي عليه السلام گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در كوه صفا ديدم كه رو به شخصي كه به صورت فيل بود كرده بود و حضرتش او را لعن مي‌كرد، گفتم: اي رسول خدا، اين مرد كيست؟ فرمود: شيطان رانده شده. به او گفتم: اي دشمن خدا، به خدا سوگند هم اينك تو را ميكشم و امت را از شر تو خلاص مي‌كنم. گفت: به خدا سوگند كه پاداش من از تو اين نيست! گفتم: اي دشمن خدا، پاداش تو از من چيست؟ گفت: به خدا سوگند كه هيچ كس تو را دشمن نمي‌دارد مگر آن كه من با پدرش در رحم مادرش شركت جسته ام. (2) 9 - شريك بن عبد الله گويد: هر گاه ديدي كه مردي علي بن ابي طالب را دوست نمي‌دارد بدان كه اصل او يهودي است. (3) 10 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، تو صاحب حوض و صاحب لواو محبوب دل و وصي من و وارث علم مني، و تو امانت گاه ميراث پيامبران پيش از مني … جز پاكزاده تو را دوست نمي‌دارد، و جز ناپاك زاده با تو دشمن نيست … (4) 11 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كس از انصار و مردم عرب حق عترت مرا نشناسد به يكي از اين سه دليل است: يا منافق است، يا فرزند نامشروع، و يا مردي است كه مادرش در ناپاكي به او حامله شده است. (5)
(1) - أسني المطالب / 58. و عين همين مطالب از ابو سعيد خدري نيز روايت شده است. و نيز در لسان العرب ماده (بور) اين حديث را آورده است.
(2) - كفاية الطالب / 70.
(3) - اسني المطالب / 59.
(4) - ينابيع المودة / 133.
(5) - همان 2 / 70.
(١٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، شريك بن عبد الله (1)، الوراثة، التراث، الإرث (2)، كتاب ينابيع المودة (1)
12 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه ما خاندان را دوست مي‌دارد خدا را بر نخستين نعمتها سپاس گزارد. گفتند: نخستين نعمت كدام است؟ فرمود:
پاكزادگي، زيرا ما را دوست نمي‌دارد مگر آن كه پاكزاده باشد. (1) 13 - مالك بن انس از ابي الزناد روايت كند كه گفت: انصار گفتند: ما فرزند نامشروع را به دشمني علي بن ابي طالب عليه السلام مي‌شناختيم. (2) 14 - انس گويد: پس از جنگ خيبر عادت چنان شده بود كه مرد فرزند خود را به دوش مي‌گرفت و سر راه علي عليه السلام مي‌ايستاد، چون چشمش به آن حضرت مي‌افتاد با انگشت به او اشاره كرده، به كودك خود مي‌گفت: پسركم! اين مرد را دوست داري؟ اگر مي‌گفت: آري، او را مي‌بوسيد. و اگر مي‌گفت: نه، او را بر زمين مي‌نهاد و مي‌گفت: برو به مادرت بپيوند. (3) 15 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، هر كه من و تو و امامان از نسل تو را دوست بدارد، بايد خدا را بر پاكزادگيش سپاس گزارد. (4) 16 - امام باقر عليه السلام فرمود: هر كه سر از خواب صبح بردارد و خنكي و لذت دوستي ما را بر قلب خود احساس كند بايد خدا را بر نعمت نخستين سپاس گزارد. گفتند: نعمت نخستين كدام است؟ فرمود: پاكزادگي. (5) 17 - مفضل بن عمر گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه به اصحابش مي‌فرمود:
هر كه خنكي و لذت دوستي ما را بر قلب خود احساس كند، بايد مادرش را
(١) - ينابيع المودة ٢ / ١٢٩. و نيز بحار الانوار ٢٧ / ١٤٦.
(٢) - فرائد السمطين ١ / ٣٦٥.
(٣) - الغدير ٤ / 322.
(4) - بحار الانوار 27 / 146.
(5) - همان.
(١٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، خيبر (1)، مالك بن أنس (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب فرائد السمطين (1)، كتاب بحار الأنوار (2)
فراوان دعا كند، كه او به پدرش خيانت نورزيده است. (1) 18 - علامه حلي رحمه الله فرموده است: ابودلف (2) فرزندي داشت، روزي يارانش در حضور او درباره دوستي و دشمني علي عليه السلام سخن مي‌گفتند، يكي از آنان اين روايت را از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خواند كه: (اي علي، تو را دوست نمي‌دارد مگر مؤمن پرهيزكار، و دشمن نمي‌دارد تو را مگر فرزند نامشروع يا ناپاك زاده). فرزند ابودلف گفت: نظر شما درباره (پدرم) امير چيست؟ آيا به خانواده وي خيانتي شده است؟ گفتند: نه، گفت: (بدانيد كه) به خدا سوگند، من از همه مردم با علي بن ابي طالب دشمن ترم!
پدرش خواست بيرون رود ديد ياران در بحث و مشاجره اند، گفت: به خدا سوگند كه اين روايت درست است، به خدا سوگند فرزند من هم نامشروع است و هم ناپاك زاده! من سه روز تب كردم و در منزل برادرم بستري بودم. روزي كنيزكي براي كاري بر من وارد شد، نفسم هواي او كرد، او سرباز زد و گفت: من در حال حيض هستم، من به زور متوسل شدم و با او درآميختم و او به اين فرزند باردار شد، از اين رو او هم نامشروع است و هم ناپاك زاده. (3) و نيز علامه رحمه الله گويد: پدرم رحمه الله حكايت نمود: روزي با ياران از يكي از دربهاي بغداد ميگذشتم كه تشنگي به من دست داد، به يكي از همراهان گفتم: تو در جستجوي آب برو، و خود با بقيه ياران در انتظار آب ايستاديم، دو كودك با هم بازي مي‌كردند، يكي مي‌گفت: علي بن ابي طالب امير مؤمنان امام است، و ديگري مي‌گفت: ابو بكر امام است. من گفتم: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم راست گفت: كه فرمود: (اي
(١) - بحار الانوار ٢٧ / ١٤٦.
(٢) - ابودلف قاسم بن عيسي عجلي بزرگ خاندان خود بود، و از اميران به شمار مي‌آمد. و شاعري خوش ذوق و پهلواني دلاور بود. وي شيعه بوده است و در سال ٢٢٦ در گذشته است. (م) (٣) - بحار الانوار ٣٩ / ٢٨٧ به نقل از كشف اليقين علامه ء حلي رحمه الله.
(١٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (2)، مدينة بغداد (1)، الحيض، الإستحاضة (1)، كتاب كشف اليقين للعلامة الحلي (1)، كتاب بحار الأنوار (2)
علي، دوست نمي‌دارد تو را جز مؤمن، و دشمن نمي‌دارد تو را مگر ناپاك زاده).
زني آب به دست بيرون آمد و گفت: سرورم! تو را به خدا آنچه گفتي برايم بازگو. گفتم: حديثي بود از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه نيازي به ذكر آن نيست. او مجددا درخواست كرد و من روايت را برايش خواندم. گفت: سرورم! به خدا سوگند كه اين خبر راستي است، اين دو كودك فرزندان منند، آن يكي كه علي عليه السلام را دوست مي‌دارد پاكزاده است، و آن كه دشمن علي است در حال حيض به او باردار شدم، پدرش نزد من آمد و در حال حيض به زور با من درآميخت و من به اين فرزندي كه علي عليه السلام را دشمن مي‌دارد باردار گشتم. (1) فنجكردي نيشابوري گويد:
اذا ذكرت الغر من هاشم * تنافرت عنك الكلاب الشاردة فقل لمن لامك في حبه * خانتك في مولدك الوالدة (2) (هر گاه ياد آن بزرگمرد بني هاشم كني سگان ولگرد (دشمنان علي) از تو مي‌گريزند).
(به آن كه تو را در دوستي او سرزنش مي‌كند بگو: مادرت در زادن تو به تو خيانت كرده است).
شاعر ديگر گويد:
حب علي بن أبي طالب * فرض علي الشاهد والغائب وام من نابذه عاهر * تبذل للنازل والراكب (3) (دوستي علي بن ابي طالب بر حاضر و غائب واجب است. مادر دشمن علي
(١) - بحار الانوار ٣٩ / ٢٨٧ به نقل از كشف اليقين علامه حلي رحمه الله.
(2) - همان 2 / 321.
(3) - بحار الانوار 39 / 325.
(١٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (2)، بنو هاشم (1)، الحيض، الإستحاضة (2)، كتاب كشف اليقين للعلامة الحلي (1)، كتاب بحار الأنوار (2)
آلوده دامن است كه خود را در اختيار پياده و سواره قرار مي‌دهد).
صاحب بن عباد گويد:
بحب علي تزول الشكوك * وتسمو النفوس ويعلو النجار فإني رأيت محبا له * فثم الزكاة فثم الفخار وإني رأيت عدوا له * ففي أصله نسب مستعار فلا تعذلوه علي فعله * فحيطان دار أبيه قصار (1) (به دوستي علي شكها زدوده مي‌شود و جانها شرف مي‌يابند و حسبها و نسبها بلند مي‌گردند).
(من دوست علي را كه مي‌بينم در او پاكي و افتخار مييابم).
(و دشمن او را كه مي‌بينم در ريشه خانوادگي او نسبي مستعار مييابم (مردي از غير در او دخالت دارد).
(پس او را بر كارش سرزنش مكنيد، زيرا ديوار خانه پدرش كوتاه بوده است)!
و نيز گويد:
حب الوصي علامة * في الناس من أقوي الشهود فإذا رأيت محبه * فاحكم علي كرم وجود وإذا رأيت مناصبا * متعلقا حبل الجحود فاعلم بأن طلوعه * من أصل آباء يهود (2) (دوستي حضرت وصي عليه السلام در ميان مردم نشانه اي است و از قوي ترين دلائل (بر حلال زادگي) است).
(1) - ديوان صاحب / 96.
(2) - همان.
(١٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: الزكاة (1)، الإختيار، الخيار (1)، الوصية (1)
(پس هر گاه دوست او را ديدي حكم به كرامت وجود (در او) بكن).
(و هر گاه دشمن او را ديدي كه به ريسمان انكار او آويخته، بدان كه وجود او از ريشه پدران يهودي سر بر آورده است).
ديگري گويد:
بغض الوصي علامة معروفة * كتبت علي جبهات أولادالزنا من لم يوال من الأنام وليه * سيان عند الله صلي أم زني (دشمني علي نشان معروفي است كه بر پيشاني زنازادگان نقش بسته است).
(هر يك از مردم كه ولي خود را (يا دوست او را) دوست ندارد، نزد خدا يكسان است كه نماز بخواند يا دامن بيالايد). (1) صاحب بن عباد حب علي بن أبي طالب * يميز الحر من النغل إذا بدا في مجلس ذكره * يصفر وجه السفلة النذل لاتعذلوه واعذلوا امه * إذ آثرت جارا علي البعل (2) (دوستي علي بن ابي طالب مرد آزاده پاك نژاد را از بد نژاد جدا مي‌سازد).
(چون در مجلسي يادي از او شود رنگ از رخ آدم پست و حقير ميپرد).
(چنين كسي را سرزنش نكنيد بلكه مادرش را سرزنش كنيد كه همسايه را بر شوهر خود ترجيح داده است).
شاعري ناشناس من كان ذا علم وذا فطنة * وبغض أهل البيت من شأنه
(1) - أسني المطالب / 59 آن را در حاشيه از علامه دوريستي كه تا قبل از سال 465 حيات داشته، آورده است.
(2) - ديوان: صاحب بن عباد، ص 260، ط بيروت.
(١٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (2)، الوصية (1)، مدينة بيروت (1)
فإنما الذنب علي امه * إذ حملت من بعض جيرانه (كسي كه داراي علم وهوش است اما با اهل بيت دشمن)، (گناهش تنها بر مادر او است كه از برخي همسايگانش حامله گشته است).
و ديگري گفته:
احب النبي وآل النبي * لاءني ولدت علي الفطرة إذا شك في ولد والد * فآيته البغض للعترة (من پيامبر و خاندان پيامبر را دوست دارم زيرا بر اساس فطرت و پاكي زاده شده ام).
(هر گاه پدري درباره فرزندش شك دارد (كه از خود او است يا نه) نشانه اش دشمني با عترت پيامبر است).
و ديگري گفته:
حب النبي محمد ووصيه * ينبئك عن وضعي وطيب المولد من طاب مولده وصح ولاده * صحت ولايته لال محمد (دوستي محمد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و وصي او تو را از وضع من و پاكزادگي ام خبر مي‌دهد).
(هر كه پاكزاده باشد و ولادت درستي داشته باشد ولايت آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم را دار است).
و ديگري گفته:
يا ذا الذي هجر الوصي وآله أظهرت حقا إن امك فاعلة وقفت بضاعتها علي جيرانها * والسائلين من الوري والسائلة (اي كه از وصي پيامبر و خاندان او دوري ميگزيني، اين حق را آشكار كردي
(١٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، طيب (طهارة) المولد (1)، الوصية (1)
كه مادرت نابكار است).
(مادرت خود را در اختيار همسايگان و طالبان از مرد و زن نهاده است).
و ديگري گفته:
بعلي المرتضي خير الوري * يعرف الفاجر من ولد الحلال (1) (به سبب علي مرتضي كه بهترين آفريدگان است آدم فاجر ناپاك از حلال زاده باز شناخته مي‌شود).
ابو الحسين فاذشاه من لم يعاد كل من عاداه * لا شك خانت امه أباه (2) (هر كس با كسي كه دشمن علي عليه السلام است دشمني نكند بي شك مادر او به پدرش خيانت كرده است).
صاحب بن عباد اشهد بالله وآلائه * شهادة خالصة صادقة إن علي بن أبي طالب * زوجة من يبغضه طالقة ثلاثة ليس لها رجعة * طالقة طالقة طالقة (3) (به خدا و نعمتهايش سوگند، سوگندي خالص وراست)، (كه همسر دشمن علي بن ابي طالب مطلقه است).
(آن هم سه طلاقه كه ديگر باز گشتي در آن نيست).
(1) - مناقب ابن شهر آشوب: 3 / 209.
(2) - همان.
(3) - همان.
(١٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (2)، الإختيار، الخيار (1)، الزوج، الزواج (1)، الشهادة (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
شاعري ناشناس حب علي بن أبي طالب * للناس مقياس و معيار يخرج ما في القلب غشا كما * يخرج غش الذهب النار (1) (دوستي علي بن ابي طالب مقياس و معياري براي مردم است)، (كه ناخالصي‌ها را از دل بيرون مي‌كشد چنان كه آتش ناخالصي طلا را بيرون مي‌كشد).
ديگري گفته:
إذا ماالتبر حك علي المحك * تبين غشه من غير شك وفينا الغش والذهب المصفي علي بيننا شبه المحك (2) (هر گاه طلا را بر سنگ محك بسايند بدون شك ناخالصي آن آشكار مي‌شود).
(و در ميان ما ناخالصي و طلاي ناب است وعلي در ميان ما سنگ محك آن).
(1) - مناقب ابن شهر آشوب: 3 / 91.
(2) - همان.
(١٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (2)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)

فصل 20: توسل و تقرب به خداوند به ولايت علي عليه السلام

فصل 20 توسل وتقرب به خداوند به ولايت علي عليه السلام 1 - عطا گويد: ما حدود سي تن از بزرگان طائف در طائف بر ابن عباس وارد شديم و او در بستر بيماري مرگ افتاده و بسيار ضعيف شده بود، بر او سلام كرديم و نشستيم. ابن عباس به من گفت: اي عطا، اينان كيستند؟ گفتم: سرورم!
بزرگان اين شهرند و عبد الله بن سلمة بن حضرمي طائفي عمارة بن ابي الأجلح و ثابت بن مالك در ميان آنان هستند، و نام يك يك را بردم. آن گاه آنان نزد او رفته، گفتند: اي پسر عموي رسول خدا، تو رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ديده و از او چيزها شنيده اي، ما را از اختلاف اين امت آگاه ساز، چرا كه گروهي علي را بر ديگران مقدم مي‌دارند و گروهي او را پس از سه تن (ابو بكر و عمر و عثمان) قرار داده اند.
ابن عباس نفس عميقي كشيد و گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود:
(علي با حق است و حق با علي است، و او امام و خليفه پس از من است، هر كه به دامن او چنگ زند رستگاري و نجات يابد، و هر كه از او بازماند گمراه و سرگردان خواهدماند، او كار غسل و كفن مرا به عهده دارد و دين مرا مي‌پردازد و پدر دو نوه من: حسن و حسين است، و از صلب حسين امامان نه گانه بيرون آيند، و مهدي اين امت از ماست) … به دستاويز محكم عترت پيامبرتان چنگ
(١٧١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (3)، عبد الله بن سلمة (1)، الغسل (1)، الصّلب (1)، النوم (1)
زنيد، كه من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: (هر كه پس از من به دامن عترت من چنگ زند از رستگاران باشد).
آن گاه سخت گريست، آن گروه گفتند: آيا با اين مقام و موقعيتي كه نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم داري باز هم ميگريي؟ به من گفت: اي عطا از دو چيز ميگريم: از هراس سرنگوني در قبر، و جدايي از دوستان.
سپس آن گروه پراكنده شدند، ابن عباس به من گفت: اي عطا، دستم را بگير و به حياط خانه ببر. آن گاه دست به آسمان برداشت و گفت: (خداوندا! من به واسطه محمد و آل محمد به تو تقرب مي‌جويم. خداوندا! من به واسطه ولايت شيخ علي بن ابي طالب به تو تقرب مي‌جويم). و پيوسته اين را گفت تا آن كه نقش بر زمين شد، لختي صبر كرديم سپس او را برداشتيم ديديم مرده است - رحمت خدا بر او باد. (1) 2 - از دعاهاي امام سجاد حضرت علي بن الحسين عليهما السلام است: (اي خداي رحمن، اي الله، اي خداي رحمن، به آن نامهاي بزرگ و پسنديده ات كه كسي جز تو به آنها خوانده نشود، ولايت محمد - كه درود تو بر او و بر خاندانش باد - و ولايت علي بن ابي طالب و ولايت حسن و حسين و ولايت پاكان معصوم از نسل حسين عليهم السلام را از تو خواهانم. (2) 3 - و نيز از دعاهاي آن حضرت است: خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست، همان درخت نبوت، و جايگاه رسالت، و محل آمد شد فرشتگان، و كانون علم، و خاندان وحي، و آرزوي مرا در اين شب برآور، و واسطه ام را بپذير، كه من به محمد وعلي به تو توسل جستم و بر تو توكل نمودم. (3)
(1) - كفاية الاثر / 21.
(2) - صحيفه رابعه، از محدث نوري / 78.
(3) - همان / 132.
(١٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (2)، القبر (1)، الصبر (1)، كتاب كفاية الأثر للخزار (1)
4 - و نيز: خداوندا! نعمتي را كه به من ارزاني داشتي كه همانا ولايت خودت و ولايت محمد و آل محمد است از من سلب مفرما. (1) 5 - امام صادق عليه السلام فرمود: ولايتي لعلي بن أبي طالب عليه السلام أحب إلي من ولادتي منه، لأن ولايتي لعلي بن أبي طالب فرض، و ولادتي منه فضل. (2) (ولايتم به علي بن ابي طالب عليه السلام نزد من محبوب تر از ولادتم از او است، زيرا اعتقادم به ولايت او امري واجب است، و ولادتم از او تنها يك فضل و برتري است).
6 - و نيز فرمود: اعتقادم به ولايت پدرانم نزد من محبوب تر از پيوند نسبي من با آنان است، زيرا اعتقادم به ولايت آنان بدون پيوند نسبي هم مرا سودمند است، اما پيوند نسبي من با آنان بدون اعتقاد به ولايتشان برايم سودمند نيست. (3) 7 - و نيز در دعايي عرضه مي‌داشت: پروردگارا! ما ايمان آورديم و از مولا و ولي و رهنما و دعوت كننده ما و دعوت كننده همه مردم، و راه راست و ميانه تو، و حجت و راه تو همان كه خود و پيروانش با بصيرت و آگاهي به سوي تو فرا خوانند پيروي نموديم، خداوند منزه است از آن كه مردم به ولايت او شرك آورند و با دوست همراز گرفتن غير او از راه حق منحرف شوند. خداي من!
گواهي دهم كه او امام رهنما و راهبر و راه يافته است، يعني علي اميرمؤمنان كه او را در كتاب خود يادي كردي و فرمودي كه: (و او در كتاب مادر در نزد ما بس و الا و استوار است) (4)، و هيچ پيشواي ديگري را شريك او نسازم. (5)
(1) - صحيفه ء رابعه، از محدث نوري 1 / 132.
(2) - بحار الانوار 39 / 299.
(3) - مشكاة الانوار / 232.
(4) - سوره زخرف / 4.
(5) - نور الثقلين 4 / 592.
(١٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، الشراكة، المشاركة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
8 - و نيز فرمود: سوگند به آن كه جانم در دست او است، فرشتگان خدا در آسمان بيش از مقدار خاك در زمين اند، و در آسمان جاي قدمي نيست جز آن كه فرشته اي در آنجاست كه به تسبيح و تقديس حق مشغول است، و در زمين درخت و كلوخي نيست جز آن كه در آن فرشته اي به دو گمارده است، و هيچ يك از آن فرشتگان نيست مگر آن كه هر روز به واسطه ولايت ما به خداوند تقرب مي‌جويد، و براي دوستان ما آمرزش مي‌طلبد، و دشمنان ما را لعنت مي‌فرستد. (1) 9 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند پيوسته در هر امتي كه پيامبري مرسل در ميان آنان بوده است به علي بن ابي طالب عليه السلام احتجاج مي‌كرده است، و هر كدام كه معرفتشان به علي بيشتر بوده نزد خداوند منزلت و پايه بلندتري داشته اند. (2)
(1) - بحار الانوار 26 / 339.
(2) - همان 40 / 95.
(١٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 21: نگاه به علي عليه السلام وياد او عبادت است

اشاره

فصل 21 نگاه به علي عليه السلام و ياد او عبادت است 1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: نگاه به علي بن ابي طالب عبادت است (1)، و ياد او عبادت است، (2) خداوند ايمان بنده اي را نمي‌پذيرد جز با دوستي او و بيزاري از دشمنان او. (3) 2 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: داستان علي در ميان شما - يا: در ميان اين امت - مانند كعبه پرده پوش است، كه نگاه به آن عبادت، و حج به سوي آن عملي واجب است. (4) 3 - مردي خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: اي رسول خدا، آيا فلاني را نديدي كه با سرمايه ناچيزي در دريا سفر كرد و به چين رفت و به زودي با دستي پر از غنيمت بازگشت تا آنجا كه دوستان به دو رشك بردند و او به تمام خويشان و همسايگان خود رسيدگي و بخشش نمود؟
(1) - ينابيع المودة / 121. مناقب خوارزمي / 261. نهايه ابن اثير 5 / 77. من لايحضرة الفقيه حديث 2145.
(2) - من لا يحضره الفقيه حديث 2146.
(3) - ينابيع المودة 1 / 121.
(4) - كفاية الطالب / 161.
(١٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، الحج (1)، كتاب فقيه من لا يحضره الفقيه (1)، كتاب ينابيع المودة (2)، إبن الأثير (1)، الخوارزمي (1)
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: مال دنيا به گونه اي است كه هر چه بيشتر و انبوه تر شود گرفتاري صاحبش افزون گردد، پس هيچ گاه به شخص ثروتمند غبطه نبريد جز ثروتمندي كه مال خود را در راه خدا ببخشد، ولي آيا نمي‌خواهيد كه شما را خبر دهم به كسي كه سرمايه اش از دوست شما كمتر و بازگشتش سريع تر و غنيمتش بيشتر و آنچه از خيرات براي او فراهم شده براي او در عرش خداي رحمن محفوظ مانده است؟ گفتند: چرا اي رسول خدا، فرمود: به اين مردي كه به سوي شما پيش مي‌آيد بنگريد. ديديم مردي ژنده پوش از انصار آمد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: امروز براي اين مرد از خيرات و طاعات به اندازه اي به آسمان بالا رفت كه اگر بر اهل آسمانها و زمين بخش گردد بهره كمترينشان از آن آمرزش گناهان و واجب شدن بهشت براي او است. گفتند: از چه رو اي رسول خدا؟ فرمود: از خودش بپرسيد تا شما را از آنچه امروز كرده آگاه سازد.
ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به دو روي كرده، گفتند: گوارايت باد اين نيكويي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در حق تو كرد! امروز چه كرده اي كه اين همه پاداش برايت نوشته اند؟ گفت: نمي‌دانم كه امروز كار نيكي كرده باشم جز آن كه از خانه خارج شدم و در پي كاري رفتم كه در انجامش كوتاهي كرده بودم و چون ترسيدم كه ديگر به آن كار نرسم با خود گفتم: به جاي آن مي‌روم به چهره علي بن ابي طالب عليه السلام مينگرم، زيرا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: (نگاه به چهره علي عبادت است).
در اينجا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آري، به خدا سوگند عبادت است، چه عبادتي! اي بنده خدا، تو رفتي كه ديناري براي خوراك عيالت به دست آوري ولي از دستت رفت، و به جاي آن نگاه به چهره علي كردي در حالي كه دوستدار اويي و به فضل او معتقد هستي، و اين براي تو بهتر است از اين كه به اندازه دنيا زر سرخ مي‌داشتي و آن را در راه خدا انفاق مي‌كردي، و همانا به شمار هر نفسي
(١٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

تذكر و هشدار: ردي بر تأويل احاديث اين باب

كه در راه ديدار علي زده اي درباره هزار كس شفاعت خواهي كرد و خداوند همه آنان را به شفاعت تو از آتش دوزخ آزاد مي‌كند. (1) تذكر و هشدار بايد دانست كه نگاه به چهره علي عليه السلام به خودي خود عبادت است نه آن كه بيننده را به عبادت مي‌كشاند، چنان كه ابن اثير از علماي اهل سنت در كتاب نهايه (5 / 77) گويد: (گفته اند: معناي اين حديث آن است كه علي رضي الله عنه چون در نظر مردم نمايان مي‌شد مي‌گفتند: (لا إله ا لا الله، چه جوان شريفي! لا إله ا لا الله، چه جوان دانشمندي! لا إله ا لا الله، چه جوان كريمي! لا إله ا لا الله، چه جوان دليري! پس ديدار علي مردم را به گفتن كلمه لا إله ا لا الله (كه خود عبادت است) وا ميداشت).
گوينده اين سخن محمد بن زياد معروف به ابن اعرابي كوفي لغوي است در گذشته به سال 231، شاگرد كسائي وابن سكيت. بنگر كه چگونه اين حديث را تأويل نموده تا اين منقبت امير مؤمنان عليه السلام را نفي كند، با آن كه - چنان كه مرحوم علامه مجلسي رحمه الله فرموده است - او خواسته يك منقبت آن حضرت را نفي كند ولي چند برابر آن را اثبات نموده است. انگيزه اين كار چيست؟ و چه استبعادي دارد كه محض نظر به آن حضرت - صلوات الله عليه - عبادت باشد؟ (2) براي توضيح بيشتر به سخن حافظ گنجي شافعي بنگر كه گويد: اما نظر به چهره علي عبادت است از آن رو كه او پسر عموي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، همسر زهراي بتول عليها السلام، پدر دو نوه پيامبر: حسن و حسين عليهما السلام، برادر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و وصي و باب علم آن حضرت، رساننده پيام او، جهادگر در برابر او، مدافع او، و خواننده مردم به سراي سلامتي و امنيت و شناخت پروردگار توانمند داناست. و
(1) - بحار الانوار 38 / 197.
(2) - همان / 195.
(١٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن الأثير (1)، محمد بن زياد (1)، الصّلاة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
دليل فضيلت نگاه به او فضيلت نگاه به خانه كعبه است چنان كه در حديث آمده:
(پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در برابر كعبه ايستاد و فرمود: چه جليل و شريف و با عظمتي در نزد خداوند! و مؤمن در نزد خداوند از تو بزرگتر و شريف تر است) … ابوهريره گويد:
معاذ بن جبل را ديدم كه به علي بن ابي طالب چشم مي‌دوخت، به دو گفتم: چرا اين همه به علي چشم مي‌دوزي، گويي كه تا حال او را نديده اي؟! گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: نگاه به چهره علي عبادت است. (1) 4 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: مجالس خود را با ذكر علي بن ابي طالب عليه السلام زينت بخشيد. (2) 5 - ام سلمه - رضي الله عنها - گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: هيچ گروهي گرد هم نمي‌آيند تا فضل علي بن ابي طالب عليه السلام را ياد كنند جز آن كه فرشتگان آسمان فرود آيند و گردا گرد ايشان را بگيرند، و چون پراكنده شوند فرشتگان به آسمان بالا روند و فرشتگان ديگري كه در آسمان هستند به آنان گويند: ما از شما بويي ميشنويم كه از ساير فرشتگان نميشنويم و تا به حال بويي خوش تر از آن نشنيده ايم! گويند: نزد گروهي بوديم كه محمد و خاندان او را ياد مي‌كردند و از بوي آنان به ما رسيد و ما خوشبو شديم. آن فرشتگان گويند: ما را نزد آنان فرود ببريد، گويند: پراكنده شدند و هر يك به منزل خود رفتند، گويند: ما را فرود بريد تا از بوي آن مكان خوشبو شويم. (3) 6 - حماد سمندري گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: من به سرزمينهاي شرك مي‌روم و دوستان هم عقيده من گويند: اگر در آنجا بميري با همان مشركان محشور مي‌شوي. امام عليه السلام به من فرمود: اي حماد، آيا هنگامي كه آنجا هستي از
(1) - كفاية الطالب / 75، باب 34.
(2) - بحار الانوار 38 / 199.
(3) - همان.
(١٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (1)، علي بن أبي طالب (1)، معاذ بن جبل (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
ولايت ما ياد مي‌كني و بدان فرا مي‌خواني؟ گفتم: آري. فرمود: آن گاه كه در سرزمينهاي اسلامي هستي چه؟ آيا در آنجا از ولايت ما ياد مي‌كني و بدان فرا ميخواني؟ گفتم: نه. فرمود: اگر تو در سرزمينهاي شرك بميري به تنهايي به صورت امتي محشور مي‌شوي و نورت پيشاپيش تو حركت مي‌كند. (1) 7 - سعد اسكافي گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم: من مي‌نشينم و از حق و فضل شما (براي مردم) سخن مي‌گويم، فرمود: دوست داشتم كه در هر مسافت سي ذراعي يك تن چون تو سخنگويي بود. (2) 8 - ابي المغرا گويد: شنيدم ابو الحسن (امام كاظم يا امام رضا) عليه السلام مي‌فرمود:
هيچ چيزي بيش از ديدار برادران ديني با يكديگر شيطان را جريحه دار نمي‌كند، هر گاه دو مؤمن با يكديگر ديدار كنند و از خدا و فضل ما خاندان ياد كنند گوشتي بر صورت شيطان نمي‌ماند و همه ميريزد تا آنجا كه روحش از شدت درد به فغان مي‌آيد و فرشتگان آسمان و دربانان بهشت آگاه مي‌شوند و او را لعنت مي‌فرستند، تا آن كه فرشته مقربي نمي‌ماند جز آن كه او را لعنت مي‌فرستد و او رانده و مانده و دور شده مي‌گردد. (3) 9 - امام صادق عليه السلام فرمود: شيعيان ما با يكديگر مهربانند، هر گاه با هم خلوت كنند ياد خدا نمايند، همانا ياد ما از ياد خداست، هر گاه ما ياد شويم خدا ياد شده است، و هر گاه دشمن ما ياد شود شيطان ياد شده است. (4) 10 - و نيز فرمود: خدا را غير از كرام الكاتبين (فرشتگان بزرگواري كه اعمال بندگان را مينويسند) فرشتگاني سياحت گر است كه چون به گروهي گذر كنند كه
(١) - وسائل الشيعة ١١ / 77.
(2) - رجال كشي / 115.
(3) - كافي 2 / 188.
(4) - همان / 186.
(١٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الكرم، الكرامة (1)، كتاب رجال الكشي (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)
از محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعين - ياد مي‌كنند، گويند: بايستيد كه به حاجت خود رسيديد، پس مي‌نشينند و با آنان به آموختن مي‌پردازند، و چون برخيزند به عيادت بيمارانشان روند و بر سر مردگانشان حاضر شوند، و از افراد غايب آنان جستجو و احوالپرسي كنند. اين مجلسي است كه هر كس در آن نشيند شقي نگردد. (1)
(1) - كافي 2 / 186.
(١٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)

فصل 22: اطاعت همه عوالم از امام

اشاره

فصل 22 اطاعت همه عوالم از امام 1 - علي عليه السلام فرمود: آسمانها و زمين در نزد امام عليه السلام به منزله كف دست او است (كه بدان احاطه كامل دارد) … (1) نام امامان بر سنگها، برگ درختان، بال پرندگان، درهاي بهشت و دوزخ، عرش و افلاك، بالهاي فرشتگان و حجابهاي جلال و سراپرده هاي عزت و جمال نوشته شده است … (2) و خداوند هيچ كس را نيافريده جز آن كه از او اقرار به يگانگي خداوند و ولايت نسل پاك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و بيزاري از دشمنانشان گرفته است، و عرش استقرار نيافت تا آن كه با نور بر آن نوشته شد:
لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله. (3) 2 - امام مجتبي عليه السلام فرمود: اگر دست دعا به پيشگاه خدا بردارم خداوند شام را عراق و عراق را شام سازد. (4) 3 - امام حسين عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، خداوند چيزي را نيافريده جز آن كه
(1) - بحار الانوار 25 / 173.
(2) - اين سخن معناي كنايي دارد، و منظور آن است كه همه تحت فرمان امامند و امام بر آنها ولايت دارد. (م) (3) - بحار الانوار 25 / 174 به نقل از مشارق الانوار برسي.
(4) - بحار الانوار 43 / 327.
(١٨١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، دولة العراق (2)، البول (1)، النوم (1)، كتاب بحار الأنوار (3)
او را به اطاعت از ما فرمان داده است. (1) 4 - امام سجاد عليه السلام فرمود: امامي كه جمادات با او سخن نگويند امام نيست. (2) 5 - امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند ما را بر انجام هر چه بخواهيم توانايي داده است، و اگر بخواهيم لگامهاي زمين را گرفته و آن را بكشانيم توانيم كرد. (3) 6 - عبد الرحمن بن حجاج گويد: همراه امام صادق عليه السلام بودم و كسي با ما نبود، گفتم: سرورم! نشانه امام چيست؟ فرمود: اگر به كوه بگويد: (حركت كن) حركت مي‌كند. ناگاه ديدم كوه به راه افتاد، امام عليه السلام به او نگاهي انداخت و فرمود: منظورم تو نبودي. (4) 7 - امام كاظم عليه السلام فرمود: سخن هيچ يك از مردم، پرندگان، چارپايان و هر چه داراي روح است بر امام پوشيده نيست. امام را با اين نشانه مي‌توان شناخت، و اگر اين نشانه‌ها در او نبود امام نيست. (5) 8 - امام رضا عليه السلام فرمود: خداوند آسمانها و زمين را به واسطه ما از زوال نگاه مي‌دارد، و اگر روزي بي حجت بمانند ساكنان خود را به اضطراب و تشويش افكنند همان گونه كه دريا دريانوردان را. (6) 9 - يحيي بن اكثم مسائلي از امام جواد عليه السلام پرسيد و حضرت پاسخ داد، يحيي گفت: پرسشي ديگر دارم كه به خدا سوگند از طرح آن شرم مي‌كنم. فرمود: پيش از آن كه بپرسي من به تو خبر مي‌دهم، مي‌خواهي از شخص امام بپرسي. گفت: به
(1) - بحار الانوار 44 / 183.
(2) - همان 46 / 22.
(3) - همان / 240.
(4) - همان 47 / 101.
(5) - همان 48 / 47.
(6) - همان 23 / 35.
(١٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام محمد بن علي الجواد عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، يحيي بن أكثم (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

توضيح

خدا سوگند همين است. فرمود: او منم. گفتم: نشانه اش؟ در دست امام عليه السلام عصايي بود، به زبان آمد و گفت: او مولاي من، امام زمان و حجت (خدا) است. (1) 10 - صالح بن سعيد گويد: بر امام هادي عليه السلام وارد شدم، گفتم: فدايت شوم، در هر كاري مي‌خواهند نور تو را خاموش سازند و در حقت كوتاهي كنند تا آنجا كه تو را در اين كاروانسراي نامناسب كه جاي فقيران و درويشان است جاي داده اند!
فرمود: اي پسر سعيد، تو در اين پايه از شناخت ما هستي؟ آن گاه با دست اشاره كرد و فرمود: بنگر. نگاه كردم، باغهايي سر سبز و خرم ديدم كه زناني خوشبو و نوجواناني چون مرواريد در صدف و مرغان و آهوان و نهرهاي جوشان و روان در آنها بود، ديدگانم حيران و خيره شد و از ديدن بازماند، امام عليه السلام فرمود: هر جا كه باشيم اينها براي ما فراهم است و در كاروانسراي درويشان به سر نمي‌بريم. (2) توضيح اين قضيه هنگام تبعيد حضرت از مدينه به سامرا رخ داده است.
و علامه مجلسي رحمه الله فرموده: خداوند در آن وقت اين چيزها را به خاطر اظهار اعجاز آن حضرت در هوا ايجاد كرد تا آن شخص ببيند و بداند كه پيشامد اين گونه احوال براي امامان عليهم السلام به جهت تسليم و رضاي آنان به قضا و قدر الهي است و الا آنان بر ايجاد اين غرائب توانا هستند.
و نيز فرموده است: همان گونه كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جبرئيل عليه السلام و ديگر فرشتگان را مي‌ديد و ياران حضرت نمي‌ديدند، و امير مؤمنان عليه السلام ارواح (مؤمنان) را در وادي السلام مي‌ديد وحبه عرني كه با آن حضرت بود نمي‌ديد، ممكن است اين
(1) - بحار الانوار 50 / 99.
(2) - همان / 132.
(١٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن محمد الهادي عليه السلام (1)، صالح بن سعيد (1)، إمام زمان (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
امور در همه اوقات در نزد امامان عليهم السلام حاضر باشد و مردمان نبينند. (با تلخيص) 11 - اين مطلب به خط مبارك امام عسكري عليه السلام ديده شده است:
قد صعدنا ذري الحقائق بأقدام النبوة والولاية، ونورنا السبع الطرائق بأعلام الفتوة … فالكليم البس حلة الاصطفاء لما عهدنا منه الوفاء، وروح القدس في جنان الصاقورة ذاق من حدائقنا الباكورة، و شيعتنا الفئة الناجية … سينفجر لهم ينابيع الحيوان بعد لظي النيران … (1) (ما با گامهاي نبوت و ولايت به ستيغ حقايق بر آمده ايم، و با نشانه هاي جوانمردي آسمانهاي هفتگانه را روشن ساخته ايم … حضرت كليم را از آن رو جامه گزينش پوشاندند كه ما او را وفادار (به ولايت) يافتيم، و روح القدس در بهشت آسمان سوم تنها ميوه اي از باغ ما نوبر كرده است، و شيعيان ما گروه نجات يافته اند … و به زودي چشمه هاي آب حيات برايشان بجوشد پس از آن كه با شعله هاي كين دشمنان سوختند.
12 - امام عصر عليه السلام فرموده است: من خاتم اوصيا هستم، خداوند به واسطه من بلا را از خانواده و شيعيان من مي‌گرداند. (2) صاحب بن عباد لاتقبل التوبة من تائب * إلا بحب ابن أبي طالب أخي رسول الله بل صهره * والصهر لايعدل بالصاحب يا قوم من مثل علي وقد * ردت عليه الشمس من غائب
(1) - بحار الانوار 78 / 378.
(2) - همان 52 / 30.
(١٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
(توبه از هيچ توبه كننده اي پذيرفته نمي‌شود مگر با دوستي علي بن ابي طالب).
(برادر رسول خدا و داماد او، كه البته داماد را نبايد با همراه (1) مقايسه كرد).
(اي قوم، كيست مانند علي در حالي كه خورشيد پس از آن كه غروب كرد بر او بازگشت).
قدامه سعدي ردالوصي لناالشمس التي غربت * حتي قضينا صلاة العصر في مهل لا أنسه حين يدعوها فتتبعه * طوعا بتلبية‌ها‌ها علي عجل فتلك آيته فينا وحجته * فهل له في جميع الناس من مثل أقسمت لا أبتغي يوما به بدلا * وهل يكون لنور الله من بدل حسبي أبوحسن مولي أدين به * ومن به دان رسل الله في الاول (وصي پيامبر خورشيد را پس از آن كه غروب كرد براي ما بازگرداند تا نماز عصر را در وقت كافي خوانديم).
(فراموش نمي‌كنم كه علي عليه السلام آن را فرا ميخواند و آن تلبيه گويان به رغبت و سرعت پيرو فرمان او شد).
(اين آيت و حجت او در ميان ما بود، و آيا در ميان همه مردم مانند اويي يافت مي‌شود)؟
(سوگند خورده ام كه براي او بدلي نگزينم، و مگر نور خدا را بدلي هست)؟
(براي من مولايي چون ابو الحسن بس كه به دو معتقد باشم، همان كسي كه پيامبران خدا در زمانهاي گذشته به او اعتقاد داشتند).
(1) - مراد ابو بكر است كه در وقت هجرت در غار همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوده است. (م)
(١٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، الصّلاة (1)، العصر (بعد الظهر) (1)
ابن حماد يا إماما ما له إلا * رسول الله شكل لم يزل شأنك * عند الله يعلو ويجل وعليك الشمس ردت * ودجي الليل مطل (اي امامي كه جز رسول خدا نظيري نداري).
(پيوسته شأن تو در نزد خدا بلند و آشكار است).
(و خورشيد بر تو بازگشت در حالي كه تاريكي شب همه جا را فرا گرفته بود).
ردت له الشمس وهو شأن * لو علم الناس أي شأن (خورشيد براي او بازگشت و اين - اگر مردم بدانند - شأن بزرگي است).
من كلمته الشمس لما سلمت * جهرا عليه وكل شئ يسمع يا اولا يا آخرا يا ظاهرا * يا باطنا في الحجب سرا مودع (علي كسي است كه خورشيد با او سخن گفت آن گاه كه آشكارا بر او سلام كرد و همه چيز آن را مي‌شنيد).
(اي اول، اي آخر، اي ظاهر، اي باطن كه رازي در پس پرده هستي).
شاعري ناشناس لا و من أمري ونهيي * وحياتي في يديه لا تواليت سوي من * ردت الشمس عليه (نه، سوگند به آن كه امر و نهي و زندگاني من در دست او است)، (من جز كسي را كه خورشيد بر او بازگشت به ولايت نمي‌پذيرم).
صفحه(١٨٦)

راويان حديث رد شمس از عالمان بزرگ

من له آخي النبي المصطفي * يوم خم بالوفا دون الأهال وله معجزة مشهورة * حين ردالشمس من بعد الزوال (او كيست كه پيامبر مصطفي در روز غدير خم او را به خاطر وفاداري وي از ميان ساير خويشان به برادري برگزيد).
(و او را معجزه مشهوري است آن گاه كه خورشيد را پس از غروب كردن بازگرداند).
ابن رومي وله عجائب يوم سار بجيشه * يبغي لقصد النهروان المخرجا ردت عليه الشمس بعد غروبها * بيضاء تلمع وقدة وتأججا (و او را در روزي كه به سوي نهروان لشكركشي نمود و به قصد آنجا بيرون شد شگفتيهاست).
(خورشيد پس از آن كه غروب كرد بر او بازگشت روشن و رخشان و تابان).
عوني إمامي كليم الشمس راجع نورها * فهل لكليم الشمس في القوم من مثل (1) (امام من سخنگوي با خورشيد و باز گرداننده نور آن است، و آيا در ميان قوم براي آن سخنگوي با خورشيد نظيري هست)؟
راويان حديث رد شمس از عالمان بزرگ علامه اميني رحمه الله گويد: حديث رد شمس را جمعي از حافظان خوش حفظ و مورد اعتماد با اسانيد چندي روايت كرده اند كه جمعي از ماهران اهل فن برخي
(1) - همه اين اشعار در مناقب ابن شهر آشوب 2 / 320 - 323.
(١٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: غدير خم (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
از آنها را صحيح دانسته و برخي ديگر حكم به حسن بودن آنها نموده و برخي ديگر بر كساني كه به اين حديث ايراد كرده و آن را ضعيف دانسته اند - يعني چهار نفري كه حامل روح خبيث اموي هستند: ابن حزم، ابن جوزي، ابن تيميه ابن كثير - سخت تاخته و سخن آنان را رد كرده اند. و برخي ديگر از عالمان بزرگ كه انكار اين منقبت نبوي و مكرمت علوي كه امر ثابتي است بر آنان گران آمده در آن باره تأليفي مستقل كرده و طرق و اسانيد آن را جمع نموده اند، از جمله:
1) ابو بكر وراق، كتابي دارد به نام (من روي ردالشمس) كه ابن شهر آشوب در مناقب (1 / 458) اين كتاب را از وي دانسته است.
2) ابو الحسن شاذان فضيلي، رساله اي دارد در طرق اين حديث كه سيوطي در اللئالي المصنوعة (2 / 175) پاره اي از آنها را آورده و گويد: وي طرق آن را با سندهاي بسياري آورده و آنها را صحيح دانسته با بياني كه بيش از آن نتوان گفت و با ابن جوزي كه درباره برخي از رجال سند آن طعن زده منازعه نموده است.
3) حافظ ابو الفتح محمدبن حسين ازدي موصلي، كتابي مستقل در اين باره دارد كه حافظ گنجي در كفاية الطالب آن را از وي دانسته است.
4) ابو القاسم حاكم بن حداد حسكاني نيشابوري حنفي (كه در ج 1، ص 112 شرح حال او را آورديم)، رساله اي درباره اين حديث دارد به نام مسألة في تصحيح رد الشمس وترغيب النواصب الشمس كه ابن كثير در البداية والنهاية (6 / 80) پاره اي از آن را آورده وذهبي در تذكرة الحفاظ (3 / 368) آن را از وي دانسته است.
5) ابو عبد الله جعل حسين بن علي بصري بغدادي (متوفاي 399)، اين فقيه متكلم كتابي دارد به نام جواز رد الشمس كه ابن شهر آشوب آن را از وي دانسته است.
(١٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب البداية والنهاية (1)، جلال الدين السيوطي الشافعي (1)، كتاب تذكرة الحفاظ للذهبي (1)، ابن شهر آشوب (2)، أبو عبد الله (1)، ابن تيمية (1)، الجواز (1)، النوم (3)
6) اخطب ابوالمؤيد موفق بن احمد [خوارزمي] (متوفاي 568) كه در جلد چهارم همين كتابمان شرح حال او را آورده ايم، كتابي دارد به نام رد الشمس لأمير المؤمنين كه معاصر وي ابن شهرآشوب آن را از وي دانسته است.
7) ابو علي شريف محمدبن اسعدبن علي بن معمر حسني نقيب نسابه (متوفاي 588) جزوه اي دارد در جمع طرق حديث رد شمس براي علي عليه السلام، كه در آن احاديثي غريب گونه آورده است. (لسان الميزان 5 / 76) 8) ابو عبد الله محمد بن يوسف دمشقي صالحي شاگرد ابن جوزي (متوفاي 597) جزوه اي دارد به نام مزيل اللبس عن حديث رد الشمس، كه برهاني كوراني مدني در كتاب الامم لإيقاظ الهمم (ص 63) آن را از وي دانسته است.
9) حافظ جلال الدين سيوطي (متوفاي 991) رساله اي در اين حديث دارد به نام كشف اللبس عن حديث رد الشمس. (1) سبط ابن جوزي در كتاب تذكرة الخواص گويد: ابراهيم بن حسن بن حسين از فاطمه بنت حسين عليه السلام، از اسماء بنت عميس روايت كرده كه گفت: (سر مبارك رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در دامان علي عليه السلام بود در حالي كه وحي بر او نازل مي‌شد و علي عليه السلام نتوانست نماز عصر را بخواند تا خورشيد غروب كرد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد: خداوندا، او در طاعت تو و طاعت پيامبرت به سر مي‌برد پس خورشيد را بر او بازگردان. پس خداوند خورشيد را بر او بازگرداند).
اگر گويند: جد تو در كتاب موضوعات (احاديث جعلي) گفته است: (اين حديث بدون شك جعلي و ساختگي است و روايت آن اضطراب دارد، زيرا در سند آن احمد بن داود است و او را قدري نيست، و نيز فضل بن مرزوق در سند آن است كه ضعيف است و جماعت ديگري از جمله عبد الرحمن بن شريك كه
(١) - الغدير ٣ / 127 - 128.
(١٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: حديث رد الشمس (2)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)، كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)، جلال الدين السيوطي الشافعي (1)، أسماء بنت عميس (1)، أبو عبد الله (1)، أحمد بن داود (1)، ابن شهرآشوب (1)، محمد بن يوسف (1)، علي بن معمر (1)، الخوارزمي (1)، الشراكة، المشاركة (1)، النوم (2)
ابوحاتم وي را ضعيف دانسته است). و نيز جد تو گفته: (من در اين باره جز ابن عقده را متهم نمي‌دانم زيرا وي رافضي است. صرف نظر از همه اينها بايد گفت: نماز عصر با غروب خورشيد قضا شده بود و بازگشت خورشيد بي فايده بوده است زيرا نماز قضا ديگر نماز ادا نمي‌گردد. و نيز گفته اند: در حديث صحيح آمده كه خورشيد براي كسي جز يوشع بن نون باز داشته نشده است).
پاسخ: اين كه جدم رحمه الله گفته: (اين حديث بدون شك جعلي است) دعوي بي دليل است، زيرا پاسخ طعن هايي كه بر راويان آن زده روشن است، زيرا ما آن را از راويان عادل مورد وثوق كه جاي هيچ خرده اي بر آنها نيست نقل كرديم و در سند آن احدي از كساني كه وي ضعيف دانسته وجود ندارد. وابوهريره نيز آن را - به روايت ابن مردويه از وي - روايت كرده و احتمالا كساني كه وي اشاره كرده در طريق روايت ابوهريره باشند نه در اسناد ديگر.
و اين كه گفته: (من در اين باره جز ابن عقده را متهم نمي‌دانم) از باب ظن و شك است نه از باب قطع و يقين، و نيز ابن عقده به عدالت مشهور است، وي به نقل فضايل اهل بيت اكتفا مي‌كرده و سخن از ستايش يا نكوهش صحابه رضي الله عنه به ميان نمي‌آورده، از اين رو او را به رافضي بودن منسوب داشته اند.
و اين كه گفته: (نماز عصر قضا شده بود)، گوييم: صاحبان عقل سليم و فطرت صحيح معتقد نيستند كه خورشيد غروب كرد سپس بازگشت، بلكه از حركت عادي باز ايستاد و در نظر بينندگان چنين آمد كه غروب كرده است، و چنين نبود بلكه آهسته حركت مي‌كرد. دليلش آن كه اگر غروب كرده و سپس باز گشته بود حركت افلاك مختل مي‌شد و نظام عالم به هم مي‌ريخت، و اگر هم حقيقتا باز گشته باشد عجبي نيست، زيرا معجزه اي براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و كرامتي براي علي عليه السلام بوده است چنان كه به اجماع همه براي يوشع عليه السلام باز داشته شد، و آن از دو
(١٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، يوشع بن نون عليه السلام (1)، الظنّ (1)
حال خارج نيست: يا معجزه موسي بود و يا كرامت يوشع. اگر معجزه موسي بود پيامبر ما از موسي افضل است، و اگر كرامت يوشع بود علي عليه السلام از يوشع افضل است. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: (علماي امت من مانند انبياي بني اسرائيل اند) و اين سخن درباره هر يك از علماست چه رسد به علي عليه السلام! و نيز دليل بر اين افضليت حديثي است كه احمد در كتاب فضائل از محمد بن يونس از حسن بن عبد الرحمن انصاري، از عمر بن جميع، از ابن ابي ليلي، از برادرش عيسي از پدرش نقل كرده كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (صديق‌ها سه نفرند: حزقيل مؤمن آل فرعون، حبيب نجار مؤمن آل ياسين، وعلي بن ابي طالب كه برترين آنهاست). و چون حزقيل مانند يوشع يكي از انبياي بني اسرائيل بود پس اين حديث دلالت دارد كه علي عليه السلام از همه انبياي بني اسرائيل برتر است.
درباره ايستادن خورشيد صاحب بن عباد ملقب به كافي الكفاة گويد:
من كمولاي علي * والوغي تحمي لظاها من يصيد الصيد فيها * بالظبي حين انتضاها من له في كل يوم * وقعات لاتضاها كم وكم حرب ضروس * سد بالمرهف فاها اذكروا أفعال بدر * لست أبغي ما سواها اذكروا غزوة احد * إنه شمس ضحاها اذكروا حرب حنين * إنه بدر دجاها اذكروا الأحزاب قدما * إنه ليث شراها اذكروا مهجة عمرو * كيف أفناها شجاها اذكروا أمر برائة * واصدقوني من تلاها اذكروا من زوجه الز * هراء قد طابت ثراها
(١٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، معركة أحد (1)، علي بن أبي طالب (1)، ابن أبي ليلي (1)، محمد بن يونس (1)، آل فرعون (1)، الحرب (2)، الصيد (1)
حاله حالة هارون * لموسي فافهماها أعلي حب علي لا * مني القوم سفاها أول الناس صلاة * جعل التقوي حلاها ردت الشمس عليه * بعد ما غاب سناها (كيست مانند مولاي من علي در آن وقتي كه آتش جنگ برافروخته مي‌گردد)؟
(كيست كه در ميدان جنگ دشمنان را صيد مي‌كند با تيغ آميخته از نيام)؟
(كيست كه در هر روز چندين حادثه مهم بي مانند از او سر زده باشد)؟
(چه بسيار بسيار جنگهاي سختي كه چنگ و دندان نشان دادند و او با تيغ تيز خود دهان آنها را بست).
(تنها كارهاي او را در روز بدر يادآوريد و از كارهاي ديگر صرف نظر مي‌كنم).
(از جنگ احد ياد كنيد كه او خورشيد درخشان آن بود).
(از جنگ حنين ياد كنيد كه او ماه تابان آن بود).
(از جنگ احزاب گذشته ياد كنيد كه او شير بيشه آن بود).
(از خون دل عمرو بن عبدود ياد كنيد كه چگونه آن را بر زمين ريخت واندوه به دل او نهاد).
(از تبليغ سوره برائت ياد كنيد و به من راست گوييد كه چه كسي آن را بر مشركان تلاوت كرد)؟
(از همسر او زهرا ياد كنيد كه چه پاكيزه نژادي بود).
(حال علي حال هارون براي موسي است، پس اين را بفهميد).
(آيا بر دوستي علي اين قوم بيخرد مرا سرزنش مي‌كنند)؟
(١٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: الصّلاة (1)، الصيد (1)
(با آن كه او نخستين كسي بود كه نماز گزارد و به زينت تقوا آراسته بود).
(و خورشيد بر او باز گردانيده شد پس از آن كه نورش غروب كرده بود).
و در اين باب حكايت شگفتي است كه جماعتي از مشايخ ما در عراق برايم روايت كرده اند، گفتند: ما در حضور ابو منصور مظفربن اردشير عبادي واعظ بوديم در مجلسي كه در تاجيه مدرسه اي در باب ابرز بغداد بود، هنگام عصر بود كه وي از حديث رد شمس براي علي عليه السلام ياد كرد و آن را با عبارات زيبا و دل پذير بيان داشت و سپس به ذكر فضائل اهل بيت عليهم السلام پرداخت، در اين حال ابري پيدا شد و روي خورشيد را چنان پوشانيد كه مردم پنداشتند خورشيد غروب كرد. ابو منصور بر روي منبر ايستاد و به خورشيد اشاره كرد و اين شعر را خواند:
لاتغربي ياشمس حتي ينتهي * مدحي لال المصطفي ولنجله واثني عنانك إن أردت ثنائهم * أنسيت أن كان الوقوف لاءجله إن كان للمولي وقوفك فليكن * هذا الوقوف لخيله ولرجله (اي خورشيد غروب مكن تا مدح من نسبت به آل مصطفي و فرزندانش تمام شود).
(وعنان خود برتاب اگر خواهان ثناي او هستي، آيا فراموش كردي كه به خاطر او باز ايستادي)؟
(اگر روزي براي حضرت مولي باز ايستادي اينك براي خيل سواران و پيادگان او (ياران و فرزندان او) باز ايست).
در اين حال ابر از روي خورشيد بر طرف شد و خورشيد نور پاشيد.
(در حاشيه همين كتاب گويد:) من گويم: پس از قبول رد شمس براي يوشع كه در اخبار مسلم آمده گزيري از قبول رد شمس براي امير مؤمنان عليه السلام نيست به
(١٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: فضائل أهل البيت عليهم السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، دولة العراق (1)، مدينة بغداد (1)
گواهي پاره اي از اخبار كه از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت شده كه فرمود: هر چه در ميان بني اسرائيل اتفاق افتاده نعل به نعل و مو به مو در اين امت اتفاق خواهد افتاد. (1) عبد الواحد بن زيد گويد: براي حج به بيت الله الحرام مشرف شده بودم، در حال طواف دو دختر ديدم كه نزد ركن يماني ايستاده يكي به ديگري كه خواهرش بود مي‌گفت: نه، سوگند به حق آن برگزيده به وصيت و حاكم به عدالت و عادل در داوري، آن والانژاد درست نيت، شوهر فاطمه مرضيه كه چنين و چنان نبود.
من سخن آنان را مي‌شنيدم، گفتم: اي دختر، منظورت از آن كس با اين صفات كيست؟ گفت: سوگند به خدا او سرشناس ترين سرشناسان، دروازه احكام، تقسيم كننده بهشت و دوزخ، كشنده كافران و فاجران، دانشمند خدا پرست اين امت، رئيس پيشوايان، اميرمؤمنان، امام مسلمانان، شير غالب، ابو الحسن علي بن ابي طالب است.
گفتم: علي را از كجا مي‌شناسي؟ گفت: چگونه او را نشناسم با آن كه پدرم در جنگ صفين در ركاب او كشته شد، و حضرتش روزي بر مادرم وارد شد و فرمود: حالت چطور است اي مادر يتيمان؟ مادرم گفت: خوب است اي اميرمؤمنان، آن گاه من و خواهرم را نزد آن حضرت آورد، و من به بيماري آبله مبتلا بودم به گونه اي كه - به خدا سوگند - چشمم را از دست داده بودم، تا چشم مباركش به من افتاد آهي كشيد، سپس اين اشعار بخواند:
ما إن تأوهت من شئ رزيت به * كما تأوهت للأطفال في الصغر قد مات والدهم من كان يكفلهم * في النائبات وفي الأسفار والحضر
(1) - تذكرة الخواص / 49 - 53.
(١٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، الموت (1)، الحج (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)
(هيچ گاه از مصائبي كه بر سرم آمد دلم نسوخت آن گونه كه براي كودكان صغير دلسوخته ام).
(زيرا پدرشان كه در مشكلات و در سفر وحضر آنان را سرپرستي مي‌نمود از دنيا رفته است).
آن گاه دست مبارك بر صورتم كشيد و در جا چشمانم باز شد و نور آن به قدري است كه - به خدا سوگند اي برادرزاده - شتر فراري را در شب تاريك مي‌توانم ببينم، و همه اينها به بركت اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام است. آن گاه حضرتش چيزي از بيت المال به مادرم داد و از ما دلجويي نمود و بازگشت.
عبد الواحد گويد: با شنيدن اين سخنان به سوي كيسه پول خود رفته چندي از دينارهاي خرجي خود را به او دادم و گفتم: اي دختر اين را بگير و در اين اوقات كمك خرج خود ساز. گفت: اي مرد، از من دور شو كه بهترين گذشتگان ما را به بهترين بازماندگان سپرده است، به خدا سوگند كه ما امروز در شمار عيالات حسن بن علي عليه السلام هستيم. سپس بازگشت و شروع كرد به خواندن اين اشعار:
ماينط حب علي في خناق فتي * إلا له شهدت بالنعمة النعم ولا له قدم زل الزمان به * إلا له اثبتت من بعدها قدم ماسرني أن أكن من غير شيعته * لو أن لي ماحوته العرب والعجم (1) (دوستي علي با قلب هيچ جواني پيوند نخورد جز آن كه گواه بهترين نعمت براي او است).
(و هيچ گاه گامي از او در زمانه نلغزد جز آن كه گام ديگرش استوار بماند).
(هرگز دوست نداشتم كه از غير شيعيان او باشم گرچه همه داراييهاي عرب و عجم از آن من باشد).
(1) - اربعين شيخ منتجب الدين / 75 - 76.
(١٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)

فصل 23: دشمن علي عليه السلام كافر است

اشاره

فصل 23 دشمن علي عليه السلام كافر است (1) 1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه پس از من با علي درباره خلافت مقاومت و دشمني ورزد كافر است و با خدا و رسولش جنگيده است. و هر كه در حق علي شك كند كافر است. (2) 2 - و فرمود: علي بن ابي طالب باب آمرزش خداست، هر كه از آن وارد شود مؤمن است، و هر كه از آن بيرون رود كافر. (3) 3 - و به علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود: من تو را نشانه اي ميان خود و امتم قرار داده ام، پس هر كه از تو پيروي نكند حقا كافر شده است. (4) 4 - به روايت جابر وابن عباس فرمود: هر كه نگويد (علي بهترين مردم است) حقا كافر شده است. (5)
(١) - در اين كه منظور از اين كفر چيست، بحث مفصلي خواهد آمد.
(٢) - مناقب ابن مغازلي / ٤٦.
(٣) - كنز العمال ١١ / ٦١٠. و در ينابيع المودة ٢ / ٦١ نيز آورده و در آن به جاي باب آمرزش، باب دين است.
(٤) - تاريخ دمشق ٢ / ٤٨٩.
(٥) - تاريخ بغداد ٧ / 421 و 3 / 192.
(١٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب كنز العمال للمتقي الهندي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، دمشق (1)
5 - به روايت خذيفة بن يمان فرمود: علي بهترين بشر است، هر كه نپذيرد حقا كافر است. (1) 6 - عطيه كوفي گويد: بر جابربن عبد الله انصاري وارد شديم و از پيري ابروانش بر روي ديدگانش افتاده بود، گفتيم: براي ما از علي بگو، گفت: او از بهترين بشرهاست. (2) 7 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي حذيفه، حجت خدا بر شما پس از من علي بن ابي طالب است، كفر به او كفر به خدا، شريك ساختن براي او شرك به خدا، شك در او شك در خدا، انحراف از او و طعن زدن به او انحراف از خدا و طعن در او، و انكار او انكار خداست. (3) 8 - و فرمود: هر كه پس از من امامت علي را انكار كند چون كسي است كه نبوت مرا در حياتم انكار كرده است، و هر كه نبوت مرا انكار كند ربوبيت پروردگار مرا انكار نموده است. (4) 9 - ام سلمه - رضي الله عنها - به حسن بصري فرمود: تو را حديثي گويم كه دو گوشم از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيده و گرنه كر شوند، و چشمانم ديده و گرنه كور شوند، و قلبم فرا گرفته و گرنه خداوند بر آن مهر (نافهمي) زند، و زبانم را لال كند اگر از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نشنيده باشم كه به علي بن ابي طالب عليه السلام مي‌فرمود: اي علي، هيچ بنده اي در قيامت خدا را با انكار ولايت تو ديدار نكند جز آن كه او را
(1) - تاريخ دمشق 2 / 445. و نيز در ص 446 از شريك بن عبد الله، و در ص 447 از محمد بن منكدر آورده است.
(2) - همان / 447.
(3) - بحار الانوار 38 / 97.
(4) - همان / 109.
(١٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (1)، الشراكة، المشاركة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، شريك بن عبد الله (1)، دمشق (1)
با پرستش بت وصنم ديدار كند. (1) 10 - امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ كس آنچه را كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره علي عليه السلام فرموده رد نمي‌كند مگر كافر. (2) 11 - و فرمود: امام نشانه اي است ميان خداي عزيز و جليل و بندگانش، هر كه (مقام) او را شناخت مؤمن است، و هر كه او را انكار نمود كافر است. (3) 12 - و فرمود: علي عليه السلام باب هدايت است، هر كه با او مخالفت ورزد كافر است، و هر كه او را انكار كند به آتش دوزخ در آيد. (4) 13 - و فرمود: از ماست امامي كه اطاعتش واجب است، هر كه او را انكار كند يهودي يا نصراني خواهد مرد. (5) 14 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه بميرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است. (6) 15 - و فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند، اول آنان علي بن ابي طالب و آخرشان قائم است … اقرار كننده به آنان مؤمن، و انكار كننده آنان كافر است. (7) 16 - عبد الرحمن بن كثير گويد: با امام صادق عليه السلام حج گزاردم، حضرت در ميان راه به بالاي كوهي رفت و از آنجا كه اشراف بر مردم داشت نظري به مردم افكند و فرمود: ما أكثر الضجيج وأقل الحجيج! (چقدر بانگ و فرياد كننده بسيار است و حاجي اندك!) داود رقي گفت: اي فرزند رسول خدا، آيا خداوند دعاي
(١) - بحار الانوار ٣٨ / ١٠١.
(٢) - وسائل الشيعة ١٨ / 561 و 560 و 559 و 567 و 562.
(3) - همان.
(4) - همان.
(5) - همان.
(6) - همان.
(7) - همان.
(١٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، الحج (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
اين جمع را كه مي‌بينم اجابت مي‌كند؟
فرمود: واي بر تو اي اباسليمان، خداوند گناه شرك به خود را نميآمرزد، منكر علي عليه السلام چون بت پرست است. (1) 17 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: سوگند به آن كه مرا به حق به پيامبري برگزيد، همانا خشم آتش دوزخ بر دشمن علي بيش از كسي است كه خدا را داراي فرزند بداند. (2) 18 - و فرمود: تاركان ولايت علي عليه السلام و منكران فضل او و ياوران دشمنان او همه از دايره اسلام بيرونند اگر بر اين عقيده بميرند. (3) 19 - امام باقر عليه السلام فرمود: دشمنان علي عليه السلام همانهايند كه در آتش دوزخ جاويدند. (4) 20 - منصور بن حازم گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: و ما هم بخارجين من النار (بقره 2 / 167) (و آنان از آتش دوزخ بيرون شدني نيستند) چه كساني هستند؟ فرمود: دشمنان علي همان كساني اند كه براي ابد در آتش دوزخ جاويدند. (5) 21 - ابوحمزه ثمالي از امام سجاد عليه السلام از آن دو تن (اولي و دومي) پرسيد، فرمود: كافرند، و كافر است هر كه آن دو را دوست بدارد. (6) (و نظير آن را در وسائل 18 / 561 آورده است).
(١) - مستدرك الوسائل ١ / 21.
(2) - بحار الانوار 39 / 160.
(3) - بحار الانوار 72 / 134، 135، 137.
(4) - همان.
(5) - همان.
(6) - همان.
(١٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، منصور بن حازم (1)، كتاب مستدرك الوسائل (1)، كتاب بحار الأنوار (2)
22 - امام صادق عليه السلام فرمود: هر كه درباره كفر دشمنان ما و ستمكاران به ما شك كند خود كافر است. (1) خواننده گرامي با دقت نظر در اين اخبار به يقين خواهد دانست كه مخالفان ولايت امير مؤمنان عليه السلام از اسلام بر كنارند گرچه شهادتين گويند، و در كنار اين اخبار كه نمي‌است از يم و مشتي از خروار، گروهي از عالمان شيعه اماميه نيز حكم به كفر مخالفان آن حضرت و ديگر امامان معصوم عليهم السلام نموده اند، ولي بيشتر آنان گفته اند: اين مخالفان در باطن و نفس الامر كافر و در ظاهر مسلمانند تا هم فرقي ميان اقرار به شهادتين و عدم اقرار به آن باشد و هم عنايتي به مؤمنان شده و تكليفشان آسان گردد، زيرا ناگزيرند با آنان معاشرت كنند و در اماكن شريفه مانند كعبه معظمه و مدينه منوره با آنان مخالطه و آميزش داشته باشند، اگر چه عذاب اين مخالفان در روز قيامت از كافران و مشركان بيشتر است.
ما در اينجا براي توضيح بيشتر نخست حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در اين زمينه مي‌آوريم و سپس به نقل گفتار فقهاي اماميه - رضوان الله عليهم اجمعين - ميپردازيم.
ابن عباس گويد: نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودم كه علي بن ابي طالب عليه السلام با خشم و عصبانيت از راه رسيد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به او فرمود: از چه خشمگيني؟ پاسخ داد: پسر عموهاي شما مرا درباره شما ميآزارند و زخم زبان مي‌زنند. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با حالت خشم برخاست و فرمود: اي مردم، هر كه علي را بيازارد مرا آزرده است، علي نخستين ايمان آورنده از شماست و وفادارترين شما به عهد خداست. اي مردم، هر كه علي را بيازارد، در قيامت يهودي يا نصراني بر انگيخته مي‌شود.
جابر بن عبد الله انصاري گفت: گرچه گواهي دهد كه جز خداي يكتا خدايي
(1) - بحار الانوار 72 / 134، 135، 137.
(٢٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، جابر بن عبد الله (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

گفتار عالمان شيعه درباره كفر دشمنان علي عليه السلام و معناي كفر در اين باب

نيست و تو محمد رسول خدا هستي؟ فرمود: اي جابر، اين گواهي كلمه اي است كه با گفتن آن خود را از اين كه خونشان ريخته شود و اموالشان به تصرف ديگران در آيد و با دست خود با حال سرافكندگي جزيه دهند، حفظ مي‌كنند (1) (اما در قيامت پاداشي نخواهند داشت و كافر بر انگيخته مي‌شوند).
گفتار عالمان شيعه درباره كفر دشمنان علي عليه السلام 1 - خورشيد فقاهت و دين، شهيد ثاني - رفع الله درجته - پس از بحثي در حقيقت ايمان، گويد: از آنچه گذشت دانستي كه تصديق به امامت امامان عليهم السلام نزد اين طائفه از اماميه از اصول ايمان است چنان كه ضروري مذهب آنان است، و محقق طوسي رحمه الله (در آنچه گذشت) به نقل آن از آنان تصريح نمود. و شك نيست كه چيزي كه جزء چيز ديگري است با از ميان رفتن اصل آن از ميان مي‌رود مانند مسأله مورد بحث ما، از اين رو لازم مي‌آيد حكم به كفر كسي كه تصديق مذكور (تصديق به امامت) براي وي محقق نگرديده باشد گرچه به شهادتين اقرار داشته باشد …
برخي گفته اند: اين حكم منافات دارد با اين كه شما مي‌گوييد اقرار كننده به شهادتين مسلمان است و كافر نيست.
پاسخ آن است كه منافاتي ميان اين دو حكم نيست. زيرا ما حكم مي‌كنيم كه آن كس كه تصديق مذكور را ندارد در نفس الامر كافر است و در ظاهر مسلمان است. بنابر اين موضوع اين دو حكم مختلف است و منافاتي در ميان نيست.
- سپس گفته است: - مراد از اين كه ظاهرا مسلمان است آن است كه بيشتر احكام شرعي بر آن مترتب است. حاصل آن كه: شارع اقرار به شهادتين را نشانه صحت
(1) - مناقب ابن مغازلي / 52.
(٢٠١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشهادة (1)
اجراي اكثر احكام شرعي بر اقرار كننده قرار داده است مانند حلال بودن ازدواج با او، پاك بودن او، حفظ خون و مال او و ديگر احكامي كه در كتابهاي فقهي وارد است. و گويي حكمت آن سبك ساختن تكليف مؤمنان است … (1) 2 - شيخ فقها و محققان شيخ محمد حسن صاحب جواهر رحمه الله گويد: شايد مراد از روايات بسياري كه درباره كفر منكر علي عليه السلام و كفر منكر امام به طور مطلق وارد شده است كفر در مقابل ايمان باشد … آري، كافر بدين معنا بد ذات تر از كافران ديگر است بلكه كيفر او نيز شديدتر است، چنان كه فرمايش امام صادق عليه السلام بدان اشاره دارد كه: (شاميان از روميان بدترند، و اهل مدينه از اهل مكه بدتر. اهل مكه آشكارا به خدا كفر مي‌ورزيدند و اهل مدينه هفتاد مرتبه بد ذات تر از آنانند). (2) 3 - شيخ اعظم شيخ مرتضي انصاري رحمه الله گويد: حاصل آن كه ثبوت كفر آنان ظاهرا اشكالي ندارد چنان كه از سخنان اصحاب (عالمان شيعه) دانستي، و برخي از اخبار متواتره نيز بر آن دلالت دارد كه برخي از آنها را به جهت تبرك و تشريف كتاب در اينجا مي‌آوريم … (و پس از ذكر رواياتي چند گويد:) و احاديث ديگري هست كه مانند من به يك دهم آن و يك قطره از درياي آن احاطه نتواند يافت. (3) 4 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: و از برخي اخبار بلكه از بسياري از آنها آشكار مي‌شود كه دشمنان علي عليه السلام در دنيا نيز در حكم كفارند، ولي چون خداوند مي‌دانست كه پيشوايان جور و پيروانشان بر شيعه مسلط مي‌شوند و شيعيان مبتلاي به معاشرت با آنانند و اجتناب از آنان و ترك معاشرت و آميزش و
(١) - بحار الانوار ٨ / ٣٦٧ به نقل از رساله حقائق الايمان شهيد ثاني رحمه الله.
(٢) - جواهر الكلام ٦ / 60.
(3) - كتاب الطهارة، نظر ششم در نجاسات / 329.
(٢٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، مدينة مكة المكرمة (2)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، الشهادة (1)، الطهارة (1)
ازدواج با آنان امكان پذير نيست خداوند براي توسعه بر شيعه حكم اسلام را بر آنان جاري ساخته است. اما هنگامي كه حضرت قائم عليه السلام ظهور كند با آنان در همه امور مانند كافران ديگر معامله مي‌كند، و در آخرت نيز داخل دوزخ شده و براي هميشه با ديگر كافران در آنجا خواهند ماند. و اين وجه جمع است ميان اخبار مختلف، همان گونه كه شيخ مفيد و شهيد ثاني - قدس الله روحهما - بدان اشاره كرده اند. (1) 5 - شيخ مفيد رحمه الله گويد: براي هيچ يك از اهل ايمان (شيعيان) جايز نيست كه مخالف با حق در مسأله ولايت را غسل دهد يا بر او نماز گزارد مگر آن كه تقيه ايجاب كند و بدين كار ناچار گردد، كه آن گاه بايد او را به روش اهل خلاف (اهل سنت) غسل دهد وجريده (تركه چوبي كه در كفن ميت مي‌گذارند) براي او نگذارد، و در نماز ميت كه بر او مي‌خواند او را لعنت فرستد. (2) 6 - شيخ طوسي رحمه الله در شرح گفتار شيخ مفيد رحمه الله گويد: دليل اين گفتار آن است كه مخالف اهل حق كافر است، پس حكم او هم بايد حكم كفار باشد مگر آنچه كه به دليل از اين حكم بيرون است. و چون غسل دادن كافر جايز نيست، بنابر اين غسل دادن مخالف نيز جايز نمي‌باشد. (3) 7 - شيخ انصاري رحمه الله گويد: غيبت و بدگويي از مخالف جايز است چنان كه لعن او نيز جايز است. و اين كه تو هم شود آيه حرمت غيبت مانند برخي از روايات عموميت درباره همه مسلمانان دارد درست نيست، زيرا ضروري مذهب شيعه است كه مخالفان احترام ندارند و احكام اسلام بر آنان جاري نيست مگر اندكي
(1) - بحار الانوار 8 / 369.
(2) - مقنعه / 13.
(3) - تهذيب الاحكام 1 / 335.
(٢٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: الشهادة (1)، الغسل (3)، كتاب تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
از احكام كه برپايي نظم زندگي مؤمنان بر آن متوقف است. (1) 8 - آية الله خميني رحمه الله در شرح گفتار شيخ انصاري رحمه الله گويد: انصاف آن است كه كسي كه به اين روايات بنگرد نبايد شك كند كه اين روايات از اثبات حرمت غيبت آنان قصور دارد، بلكه نبايد شك كند كه آنچه از مجموع آنها ظاهر مي‌شود آن است كه روايات حرمت غيبت اختصاص به غيبت مؤمن اهل ولايت امامان حق عليهم السلام دارد … بنابر اين شبهه اي در نامحترم بودن اهل خلاف وجود ندارد، بلكه اين از ضروريات مذهب شيعه است چنان كه محققان گفته اند. بلكه از اين بالاتر، كسي كه در اخبار بسياري كه در ابواب مختلف وارد شده بنگرد شك نمي‌برد در جواز هتك حرمت و بدگويي نسبت به آنان، بلكه ائمه معصومين بسيار بر آنان طعن و لعن مي‌كردند و زشتيهاي آنان را بر ميشمردند. ابوحمزه گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم: (برخي از ياران ما بر مخالفشان افترا مي‌بندند و نسبتهاي ناروايي به آنان مي‌دهند، فرمود: خودداري از آنان بهتر است. سپس فرمود: اي اباحمزه، مردم همه فرزندان نامشروعند بجز شيعيان ما). ظاهر اين روايت جواز نسبت ناروا و افتراي بر آنان است. (2) 9 - و نيز گويد: و اما اخباري كه مشتمل بر احكام برادري است شامل آنان نمي‌شود، زيرا پس از لزوم بيزاري جستن از آنان و از مذهب و پيشوايانشان كه اخبار بر آن دلالت دارد و اصول مذهب مقتضي آن است ديگر برادريي ميان ما و آنان وجود ندارد. و آن رواياتي كه مشتمل بر (حقوق) مسلم است بيشتر آنها مشتمل بر چيزي است كه موجب مي‌شود آن را درباره مؤمن بدانيم (نه هر مسلماني). (3)
(1) - مكاسب محرمه / 40.
(2) - شرح مكاسب محرمه، 1 / 252.
(3) - همان / 250.
(٢٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الجواز (2)
10 - شيخ يوسف بحراني گويد: آيه اي كه دلالت بر حرمت غيبت دارد گرچه اول آن مجمل است، جز آن كه ادامه آن كه مي‌فرمايد: (آيا يكي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟) مي‌رساند كه مراد برادران مؤمن است، زيرا اثبات برادري ميان مؤمن (شيعه) و كسي كه مخالف دين او است چيزي است كه آن را ادعا نمي‌كند كسي كه بويي از ايمان به مشامش رسيده و از احاديث امامان عليهم السلام كاملا آگاه باشد، زيرا آن احاديث در حد مستفيض بر وجوب دشمني با مخالفان و بيزاري از آنان دلالت دارند. (1) 11 - صاحب جواهر رحمه الله گويد: (و اما اگر امام جماعت از كساني باشد كه به او اقتدا نتوان كرد) زيرا از مخالفان است (خواندن قرائت واجب است) در نمازي كه از روي تقيه پشت سر او خوانده مي‌شود، چنان كه گروهي از اصحاب [شيعه] بدان تصريح نموده اند، بلكه خلافي در اين زمينه ميان آنان نديده ام همان گونه كه در كتاب منتهي نيز بدان اعتراف كرده است … و به دليل روايت زراره كه از امام باقر عليه السلام درباره نماز پشت سر مخالفان پرسيد، فرمود: (آنان در نظر من به منزله ديوارند). و به دليل قول امام صادق عليه السلام كه فرمود: (هر گاه پشت سر امامي كه اقتداي به او جايز نيست نماز خواندي خودت حمد و سوره را بخوان، چه صداي قرائت او را بشنوي يا نه). و قول امام كاظم عليه السلام در حديث صحيح ابن يقطين كه فرمود: (براي خودت حمد و سوره را بخوان، و اگر صداي خودت را نشنوي اشكال ندارد). و احاديث ديگري كه حكم مزبور از منطوق و مفهوم آنها استفاده مي‌شود. (2) 12 - و نيز گويد: ظاهر روايتها و فتواها آن است كه واجب نيست نمازي را كه
(١) - الحدائق الناضرة ١٨ / ١٥٠.
(٢) - جواهر الكلام ١٣ / 195.
(٢٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)
پشت سر مخالف خوانده شده است قضا كند در صورتي كه همه امور گذشته را از خواندن حمد و سوره و جز آن مراعات كرده باشد اگر چه وقت هم باقي باشد، حتي اگر مي‌توانسته به چنين نمازي حاضر نشود، كه اين قسمت اخير موافق نظر برخي از فقها و مخالف نظر برخي ديگر است، زيرا اطلاق گذشته (كه جواز خواندن نماز پشت سر مخالف است) و تأكيدي كه بر حضور جماعت آنان و شركت در صف اول و مبالغه در فضيلت آن شده است چنين حكمي را مي‌رساند، حتي در برخي روايات تشبيه به نماز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شده (وسائل، باب 5 از ابواب نماز جماعت) و در برخي ديگر مانند شمشير كشيدن در راه خدا دانسته شده (همان كتاب)، با ظهور وجه حكمتي كه در آن نهفته است و آن اين است كه مخالفان گويند: خداوند جعفر را رحمت كند، ياران خود را چه خوب تربيت كرده است! و نيز اين كار موجب جلب دلهاي آنان و طعن نزدن بر مذهب شيعه و شيعيان و دفع ضرر از آنان مي‌گردد … آري، از برخي احاديث معتبره ظاهر مي‌شود كه بهتر است نماز را در منزل خود بخواند سپس به نماز جماعت آنان حاضر گردد (وسائل، باب 6 از ابواب نماز جماعت). (1) 13 - محقق حلي رحمه الله درباره مستحقان زكات گويد: و هم چنين زكات را به غير امامي نبايد داد گرچه مسلمان باشد، و مراد ما هر كسي است كه با اعتقاد حق اماميه مخالف باشد مانند خوارج و ديگر فرقه هايي كه اعتقادشان آنان را از ايمان بيرون مي‌برد و همه كساني كه با جميع جمهور (شيعه) در اين اعتقاد مخالف باشند و تنها به نام اسلام بسنده كرده باشند. دليل ما آن است كه ايمان عبارت است از باور داشتن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در هر آنچه آورده است، و كفر انكار آنهاست.
پس كسي كه مؤمن نباشد كافر خواهد بود، و به كافر زكات نمي‌رسد …
(١) - جواهر الكلام ١٣ / 200.
(٢٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: الخوارج (1)، الضرر (1)، النوم (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)

نكوهش ناصبي

يك مسأله: هر گاه مؤمن پيدا نشد آيا مي‌توان زكات را به غير اماميه داد؟ در آن دو قول است، اشبه آن است كه زكات مال را به غير اهل ولايت نتوان داد. (1) ظاهرا مراد از مخالف در خصوص اين اخبار اعم از ناصبي هايي است كه پس از آشكار شدن حق باز هم عناد ميورزند، يعني همه مخالفان مذهب ما را شامل مي‌شود و آنان كساني اند كه از راه ولايت منحرف گرديده اند، ناصبي باشند يا نه، چنان كه خواهد آمد.
نكوهش ناصبي امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند آفريده اي بدتر از سگ نيافريده است، و دشمن ناصبي ما نزد خدا از سگ پست تر است. (2) و فرمود: خداي متعال آفريده اي نجس تر از سگ نيافريده است، و دشمن ناصبي ما خاندان، از سگ نجس تر است. (3) ناصبي كيست؟
در اقرب الموارد آمده است: (ناصبيه و نواصب كساني هستند كه اعتقاد به دشمني علي عليه السلام دارند، زيرا نصب به معناي دشمني است). در قاموس نيز نظير همين را گويد.
طريحي در مجمع البحرين گويد: نصب به معناي دشمني است، گويند: نصبت فلانا يعني او را دشمن داشتم. و ناصبي نيز از همين ريشه است و او كسي است كه تظاهر به دشمني اهل بيت عليهم السلام يا دوستان آنان به جهت آن كه پيرو اهل بيت
(١) - معتبر / ٢٨١.
(٢) - جواهر الكلام ٦ / 63.
(3) - وسائل 1 / 159.
(٢٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)

ناصبي كيست؟

يك مسأله: هر گاه مؤمن پيدا نشد آيا مي‌توان زكات را به غير اماميه داد؟ در آن دو قول است، اشبه آن است كه زكات مال را به غير اهل ولايت نتوان داد. (1) ظاهرا مراد از مخالف در خصوص اين اخبار اعم از ناصبي هايي است كه پس از آشكار شدن حق باز هم عناد ميورزند، يعني همه مخالفان مذهب ما را شامل مي‌شود و آنان كساني اند كه از راه ولايت منحرف گرديده اند، ناصبي باشند يا نه، چنان كه خواهد آمد.
نكوهش ناصبي امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند آفريده اي بدتر از سگ نيافريده است، و دشمن ناصبي ما نزد خدا از سگ پست تر است. (2) و فرمود: خداي متعال آفريده اي نجس تر از سگ نيافريده است، و دشمن ناصبي ما خاندان، از سگ نجس تر است. (3) ناصبي كيست؟
در اقرب الموارد آمده است: (ناصبيه و نواصب كساني هستند كه اعتقاد به دشمني علي عليه السلام دارند، زيرا نصب به معناي دشمني است). در قاموس نيز نظير همين را گويد.
طريحي در مجمع البحرين گويد: نصب به معناي دشمني است، گويند: نصبت فلانا يعني او را دشمن داشتم. و ناصبي نيز از همين ريشه است و او كسي است كه تظاهر به دشمني اهل بيت عليهم السلام يا دوستان آنان به جهت آن كه پيرو اهل بيت
(١) - معتبر / ٢٨١.
(٢) - جواهر الكلام ٦ / 63.
(3) - وسائل 1 / 159.
(٢٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)
هستند مي‌كند. يكي از فاضلان گويد: در تحقيق معناي ناصبي اختلاف است، برخي پندارند كه ناصبي كسي است كه با اهل بيت عليهم السلام دشمني ورزد. و برخي ديگر پندارند كه كسي است كه با شيعيان اهل بيت دشمني ورزد، و در احاديثي معناي دوم تصريح گرديده است. امام صادق عليه السلام فرمود: ناصبي كسي نيست كه ما خاندان را دشمن بدارد، زيرا نمي‌يا بي مردي را كه گويد: (من محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم را دشمن مي‌دارم، بلكه ناصبي كسي است كه با شما (شيعيان) دشمني ورزد در حالي كه مي‌داند شما ما را دوست مي‌داريد و از شيعيان ما هستيد).
به اين توجيه ايرادي وارد است كه خواهد آمد.
در كتاب جواهر الكلام 6 / 66 از شرح فاضل مقداد نقل كرده است كه:
(ناصبي پنج قسم است: 1) كسي كه از خوارج باشد و درباره علي عليه السلام طعن زند.
2) كسي كه به يكي از امامان عليهم السلام نسبتي دهد كه موجب سقوط عدالت باشد.
3) كسي كه اگر فضيلت آنان را بشنود انكار كند. 4) كسي كه معتقد به برتري ديگران بر علي عليه السلام باشد. 5) كسي كه منكر وجود نص بر علي عليه السلام باشد). صاحب جواهر رحمه الله گويد: اين معنا در نفس تقويت مي‌شود كه ناصبي عموم دشمنان اهل بيت عليهم السلام را گويند گرچه معتقد به دشمني با آنان نباشند … بلكه در جامع المقاصد ومجمع البحرين آن را به دشمن شيعيان اهل بيت نيز عموميت داده اند.
14 - علامه كبير حاج آقا رضا همداني رحمه الله گويد: مراد از ناصبي در روايات ظاهرا مطلق مخالفان است نه خصوص كسي كه اظهار دشمني اهل بيت كند و معتقد به دشمني با آنان باشد، چنان كه خبر معلي بن خنيس شاهد آن است، كه گفت: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي‌فرمود: (ناصبي كسي نيست كه با ما اهل بيت دشمني ورزد، زيرا نمي‌يا بي كسي را كه گويد: من محمد و آل محمد را دشمن مي‌دارم، بلكه ناصبي كسي است كه با شما دشمني ورزد با آن كه مي‌داند شما ما
(٢٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)، الخوارج (1)، الشهادة (1)
را دوست مي‌داريد و از دشمنان ما بيزاري ميجوييد). و نيز دلالت دارد بر تحقق معناي نصب به صرف كنار زدن امامان عليهم السلام از مقامشان و دشمني با شيعياني كه حق امامان را مي‌شناسند روايتي كه ابن ادريس در مستطرفات سرائر (ص 479) از محمد بن عيسي آورده است كه گفت: (در نامه اي از امام هادي عليه السلام پرسيدم از ناصبي، كه آيا در آزمايش و شناخت او نيازي هست به بيش از آن كه جبت و طاغوت را مقدم بدارد و معتقد به امامت آن دو باشد؟ پاسخ آمد: هر كه چنين باشد ناصبي است). (1) خبر معلي بن خنيس با اخباري كه دلالت دارد ناصبي به دشمن اهل بيت و شيعيان و دوستانشان گويند برابري نتواند كرد، زيرا اولا معلي از راويان ضعيف است، و ثانيا حديث وي خلاف اعتبار و واقعيت خارجي است، زيرا وجود دشمنان اميرمؤمنان و اولاد معصوم او عليهم السلام كه تظاهر به دشمني آنان كنند مشهورتر و آشكارتر از آن است كه كسي بتواند انكار كند، علاوه آن كه آخر خبر كه گويد: (ناصبي كسي است كه شما را به خاطر ولايتتان به ما دشمن بدارد) ظهور در دشمني آنان با اهل بيت عليهم السلام دارد زيرا علت دشمني آنان با شيعيان آن زماني است كه نتوانند دشمني خود را با اهل بيت عليهم السلام آشكار كنند. همچنين فرق ميان دشمنان و معاندان اهل بيت عليهم السلام با كساني كه اهل بيت را نشناخته اند اما دشمني هم ندارند روشن است و نيازي به بيان بيش از اين ندارد.
اما خبر محمد بن عيسي معنايش آن است كه ناصبي كسي است كه با علم به شأن اهل بيت عليهم السلام و آن كه حق با ايشان است باز ديگران را بر آنان مقدم بدارد و از آنان برتر شمارد. و مراد كسي نيست كه مقام آنان را نمي‌شناسد يا معتقد به عصمت آنان نيست و آنان را حجت خدا بر آفريدگان نمي‌داند. و فرق ميان
(1) - مصباح الفقيه، كتاب الطهارة / 568.
(٢٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (4)، الإمام علي بن محمد الهادي عليه السلام (1)، محمد بن عيسي (2)، الطهارة (1)
كسي كه دانسته حق را انكار كند و با آن عناد ورزد و كسي كه جوياي حق است اما به آن نرسيده و به خطا رفته جدا بسيار است و بر كسي پوشيده نيست.
15 - و در جواهر از حدائق نقل كرده است كه: حكم به كفر مخالفان و دشمني آنان و حكم به نجاستشان در كلام اصحاب پيشين ما مشهور است، و سخن شيخ ابن نوبخت را كه از متقدمان اصحاب ماست شاهد آورده كه در كتاب فص الياقوت گفته است: آنان كه نص را رد مي‌كنند در نزد جمهور اصحاب ما كافر به حساب مي‌آيند … (1) 16 - … ولي بيشتر علماي اماميه حكم به طهارت مخالفان و نجاست ناصبيان و خوارج كرده اند. استاد كل، شيخ اعظم: انصاري رحمه الله فرموده است: ظاهر آن است كه عامه (اهل سنت) چند قسم اند، برخي ناصبي، برخي مستضعف و برخي ميان اينها هستند، نه اينند و نه آن. و آن گروه كه به سبب وجود اخبار و اجماع محكوم به نجاستند همان قسم اولند. بلكه بسا حكم به نجاست آنها نيز مشكل به نظر مي‌رسد، زيرا آنچه از اخبار و تواريخ ظاهر است آن است كه بسياري از ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و كساني كه در زمان حضرت امير عليه السلام بودند و اصحاب جمل و صفين بلكه همه شاميان و بسياري از مردم مكه و مدينه در عداوت سختي نسبت به اهل بيت عليهم السلام بودند، و روايت شده است كه: (شاميان از روميان بدترند، و اهل مكه آشكارا به خدا كفر مي‌ورزيدند ولي اهل مدينه هفتاد مرتبه از آنها پليدترند) و با اين حال نقل نشده كه از آنان دوري مي‌جسته اند …
آري، ممكن است اين شبهه را چنين رد كرد كه معلوم نيست همه كساني كه در بالا شمرده شدند دشمن واقعي بوده اند بلكه بسياري از آنان - به ويژه در دولت بني اميه - از روي تقيه اظهار دشمني مي‌نموده اند … به علاوه ممكن است
(١) - جواهر الكلام ٦ / 61.
(٢١٠)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (2)، بنو أمية (1)، الخوارج (1)، الشهادة (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)
كه حكم به نجاست ناصبي در زمان امام باقر و امام صادق عليهما السلام انتشار يافته باشد، زيرا بسياري از احكام پيش از زمان آن دو بزرگوار مخفي بود چنان كه از پاره اي اخبار و سخنان برخي از نيكان ظاهر مي‌شود. و سخن درباره خوارج نيز از آنچه درباره ناصبي گفتيم معلوم مي‌شود، زيرا آنان سخت ترين ناصبيانند به علاوه كه در زيارت جامعه نام مشرك بر آنان اطلاق شده است:
(و هر كه با شما جنگيد مشرك است). و خلاصه هيچ چيز روشن تر و آشكارتر از كفر يزيد نيست كه لعنت خدا بر او (و بر هوادارانش) باد. (1) 17 - و نيز فرموده است: بلكه در شرح المفاتيح آمده است: از بديهيات مذهب آن است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با منافقان مشورت مي‌كرد و از آنان دوري نمي‌جست.
مگر آن كه گفته شود: اين گونه معامله با منافقاني كه اظهار اسلام مي‌كردند مخصوص صدر اسلام بوده است. و از همين جا استدلالي كه در كتاب معتبر براي پاكي عامه آورده ضعيف مي‌نمايد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از فلان مرد و فلان مرد و فلان زن و فلان زن دوري نمي‌جست، زيرا اگر اين استدلال تمام باشد بر عدم نجاست ناصبيان نيز دلالت مي‌كند. پس ناگزير بايد آن را بر مصلحتي حمل نمود كه عدم تحرز از آنان و امثالشان از ديگر منافقان را ايجاب مي‌نموده است …
البته نبايد از حكم به طهارت آنان حكم به ثبوت مزيتي براي آنان تو هم شود، ما تنها براي برداشتن حرج از مؤمنان حكم به طهارت آنان مي‌كنيم. (2) 18 - فقيه بزرگوار حاج آقا رضا همداني رحمه الله گويد: گاه حكم به كفر آنان مشكل مي‌نمايد، زيرا دشمني با اهل بيت عليهم السلام در دولت بني اميه و اختلاط ياران أئمه عليهم السلام با ناصبيان و خوارج شايع بوده است و پرهيز أئمه عليهم السلام و يارانشان از آنان
(1) - مصباح الفقيه، كتاب الطهارة / 334.
(2) - همان / 334.
(٢١١)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، بنو أمية (1)، الخوارج (2)، النوم (1)، الطهارة (1)
معروف نيست، بلكه ظاهر آن است كه با آنان مانند ساير مسلمانان معاشرت مي‌كرده اند، و اين كه اين گونه معاشرت را در زمانهاي در از حمل بر تقيه كنيم در غايت بعد است. و گاه از اين شبهه اين گونه پاسخ داده اند كه بيشتر مردم از ترس سلطان جور اظهار دشمني و بيزاري از ائمه عليهم السلام مي‌كرده اند و در واقع ناصبي نبوده اند. اما اين پاسخ درست نيست، زيرا ظاهر قول و فعل هر كس حجتي بسيار خوب است كه نمي‌توان آن را ناديده گرفت. و بهترين پاسخ همان است كه شيخ ما مرتضي رحمه الله داده است كه اغلب احكام شرعي در عصر امام باقر و امام صادق عليهما السلام منتشر شده است، و مانعي ندارد كه كفر ناصبيان نيز از همان احكام باشد، بنابر اين ياران ائمه در دولت بني اميه با ناصبيان آميزش داشتند بدون آن كه از حكم آنان با خبر باشند، اما خود ائمه - صلوات الله عليهم - معلوم نيست كه در غير مقام تقيه با ناصبيان و خوارج آميزش داشته باشند، والله اعلم. (1)
(1) - مصباح الفقيه، كتاب الطهارة / 568.
(٢١٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، بنو أمية (1)، الخوارج (1)، الصّلاة (1)، الطهارة (1)

فصل 24: دوستي علي عليه السلام و امامان عبادت و زداينده گناهان است

اشاره

فصل 24 دوستي علي عليه السلام و امامان از نسل او عبادت و زداينده گناهان است 1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي مردم، هر كه مي‌خواهد خشم خدا را خاموش كند و خداوند عمل او را بپذيرد پس بايد به علي بن ابي طالب عليه السلام بنگرد، كه نگاه به او ايمان را ميافزايد، و دوستي او گناهان را آب مي‌كند چنان كه آتش قلع را. (1) 2 - امام صادق عليه السلام فرمود: دوستي علي عبادت و برترين عبادت است. (2) 3 - سفيان ثوري مي‌گفت: دوستي علي عليه السلام از عبادت است، و بهترين عبادت آن است كه پوشيده ماند. (3)
(١) - المناقب المرتضوية / ١٢٣.
(٢) - تاريخ بغداد ١٢ / 351.
(3) - تاريخ دمشق 3 / 254. سفيان ثوري از صوفيان عصر امام صادق عليه السلام است و به دربار عباسي گرايش داشته است، از اين رو به قول خودش دوستي علي را اظهار نمي‌نموده است. بايد دانست كه فضيلت عبادت در همه شرايط در پوشاندن آن نيست، بسا لازم است كه عبادتي آشكارا انجام شود تا هم الگوي ديگران گردد و هم به عنوان يك شعار اسلام نمايان باشد. از همين روست كه نماز جماعت در اسلام از اهميت و فضيلت بسياري برخوردار است. و گاه است كه اظهار آن صورت مبارزه و جهاد به خود مي‌گيرد و اظهار آن نه تنها خوب بلكه واجب مي‌شود. به همين دليل بود كه عاشقان از ياران علي عليه السلام دوستي او را حتي در برابر معاويه آشكار مي‌نمودند و اين خود عبادتي محسوب مي‌داشتند. سفيان
(٢١٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، دمشق (1)
4 - خداي متعال در خطاب به آدم عليه السلام فرمود: اگر نبودند آن دو بنده اي كه آهنگ آفرينش آنها را در سراي دنيا دارم تو را نمي‌آفريدم. آدم گفت:
خداوندا! آنها از نسل من اند؟ فرمود: آري، اي آدم سر بردار و ببين. آدم سر برداشت ديد كه بر عرش نوشته است: (خدايي جز الله نيست، محمد رسول خدا پيامبر رحمت است، علي برپا دارنده حجت است، هر كه حق علي را بشناسد بالنده و پاكيزه باشد، و هر كه حق او را انكار كند ملعون و زيانكار گردد. به عزت خود سوگند خورده ام كه فرمانبر او را به بهشت برم گرچه مرا نافرماني نموده باشد، و به عزت خود سوگند خورده ام كه نافرمان او را به آتش دوزخ برم گرچه مرا فرمان برده باشد). (1) 5 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: دوستي علي بن ابي طالب عليه السلام گناهان را مي‌خورد چنان كه آتش هيزم را. (2) 6 - و فرمود: اگر مردم بر دوستي علي بن ابي طالب گرد مي‌آمدند خداي بزرگ آتش دوزخ را نمي‌آفريد. (3) 7 - و فرمود: فرشته مرگ بر دوستان علي بن ا بي طالب با مهرباني رفتار مي‌كند چنان كه با پيامبران. (4) 8 - ابو علقمه مولاي (5) بني هاشم گويد: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نماز صبح را با
ثوري ابوهريره وار مي‌خواهد هم خدا را داشته باشد و هم خرما را! مي‌خواهد با دوستي علي عليه السلام آخرت را براي خود بخرد و با كتمان آن با خليفه وقت در گير نشود و نظر او را به خود جلب نمايد. و اين از بزرگترين لغزشهاي صوفيانه او است. (م) (١) - مناقب خوارزمي / ٢٢٧.
(٢) - لسان الميزان ١ / ١٨٥. تاريخ بغداد ٤ / 195. كفاية الطالب / 325.
(3) - مناقب خوارزمي / 28.
(4) - مناقب خوارزمي / 31.
(5) - مولا به معاني گوناگون مي‌آيد، اما هر گاه به قبيله اي منسوب گردد معمولا به معناي (هم پيمان) يا (پناهنده) مي‌باشد. (م)
(٢١٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، النبي آدم عليه السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، بنو هاشم (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)، الخوارزمي (3)
ما خواند. آن گاه به ما رو كرد و فرمود: اي ياران، ديشب عمويم حمزة بن عبد المطلب و برادرم (1) جعفر بن ابي طالب را در عالم رؤيا ديدم كه در برابر آنها طبقي از آرد مغز ساقه نخل بود، لختي از آن خوردند و آن آرد تبديل به انگور شد، لختي از آن خوردند و انگور به خرماي تازه بدل شد و باز لختي از آن خوردند. من نزديك آنها شدم و گفتم: پدرم فدايتان باد، شما كدام عمل را برترين اعمال يافتيد؟ گفتند: پدران و مادران ما فداي تو باد، ما برترين اعمال را صلوات بر تو، سقايي آب و دوستي علي بن ابي طالب يافتيم. (2) 9 - امام صادق عليه السلام فرمود: بالاتر از هر عبادتي عبادتي هست، و دوستي ما خاندان برترين عبادت است. (3) 10 - و فرمود: هر كه ما را دوست بدارد و با گناهاني به قدر كفهاي دريا خدا را ديدار كند، بر خداست كه او را بيامرزد. (4) 11 - و فرمود: گناهان از دوش شيعيان ما ميريزد بسان برگهاي درخت كه با وزيدن باد فرو مي‌ريزد. (5) 12 - و فرمود: همانا دوستي ما خاندان گناهان را از بندگان مي‌ريزد چنان كه باد سخت برگ را از درختان. (6) 13 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: دوستي علي بن ابي طالب گناهان را ميسوزد چنان كه آتش هيزم را. (7)
(1) - منظور برادر ديني است، زيرا او عموزاده آن حضرت بوده است. (م) (2) - مناقب خوارزمي / 33.
(3) - بحار الانوار 27 / 91.
(4) - همان / 121.
(5) - همان / 123.
(6) - همان / 77.
(7) - همان 39 / 266.
(٢١٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، جعفر بن أبي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (2)، كتاب بحار الأنوار (1)، الخوارزمي (1)
14 - و فرمود: دوستي علي آتش دوزخ را خاموش مي‌كند. (1) 15 - و فرمود: هر كه علي را دوست بدارد فرشته اي از زير عرش او را ندا مي‌دهد كه اي بنده خدا عمل را از سر بگير كه خداوند همه گناهان (گذشته) تو را بخشيد. هش داريد كه هر كه علي را دوست بدارد از دنيا بيرون نرود تا از آب كوثر بنوشد و از ميوه درخت طوبي بخورد و جاي خود را در بهشت ببيند. آگاه باشيد كه هر كه علي را دوست بدارد و ولايت او را بپذيرد خداوند برات بيزاري از آتش دوزخ و جواز عبور از صراط و امان نامه از عذاب را براي او بنويسد. (2) 16 - و فرمود: همانا شأن علي عظيم است، حال علي جليل است، وزنه علي سنگين است، دوستي علي را در ترازوي عمل كسي ننهند جز آن كه بر بديهايش رجحان يابد، و دشمني او را در ترازوي عمل كسي ننهند جز آن كه بر نيكيهايش سنگيني كند. (3) 17 - و فرمود: اي علي، دوستي تو تقوا و ايمان است، و دشمني تو كفر و نفاق. (4) 18 - و فرمود: دوستي علي نعمت است و پيروي او فضيلت … اگر بنا بود پس از من به كسي وحي شود بي گمان به او وحي مي‌شد، خداوند انجمنها را به او زينت داد، سپاهيان را به او گرامي داشت، سرزمينها را به او سبز و خرم كرد، و لشكريان را به او عزت بخشيد … (5) 19 - و فرمود: هيچ بنده اي و كنيزي (مرد و زني) نميرد و در دل به وزن دانه اي
(1) - بحار الانوار 39 / 304.
(2) - همان / 277.
(3) - همان / 26.
(4) - همان / 263.
(5) - همان / 37.
(٢١٦)
صفحهمفاتيح البحث: الجواز (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

دوستي علي عليه السلام اصالت دارد، نه تنها جنبه طريقيت

خردل از دوستي علي بن ابي طالب عليه السلام داشته باشد جز آن كه خداي بزرگ او را به بهشت در آورد. (1) 20 - جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد شد و گفت: اي محمد، خداي بلند پايه و والامرتبه تو را سلام مي‌رساند و مي‌گويد: محمد پيامبر رحمت من است وعلي برپا دارنده حجت من. دوست او را عذاب نكنم گرچه مرا نافرماني كرده، و بر دشمن او رحم نياورم گرچه مرا فرمان برده باشد. (2) 21 - گروهي از راويان گويند: به ابن عباس گفتيم: آيا دوستي علي عليه السلام در آخرت سودمند است؟ گفت: ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره دوستي او با هم نزاع كردند تا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پرسيديم، فرمود: اجازه بدهيد تا از وحي بپرسم.
چون جبرئيل عليه السلام فرود آمد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از او پرسيد، وي گفت: از خداوند از اين مسأله سؤال خواهم كرد. پس به آسمان بالا رفت، آن گاه فرود آمد و گفت: اي محمد، خداي متعال تو را سلام مي‌رساند و مي‌گويد: علي را دوست بدار، كه هر كس او را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. اي محمد، هر جا تو باشي علي آنجاست، و هر جا علي باشد دوستانش آنجايند [گرچه گنهكار و گنهكار باشند]. (3) خواننده گرامي با مطالعه اين اخبار كه از طريق عامه و خاصه روايت شده است و پس از احاطه به الفاظ و معاني آنها اين حقيقت براي او روشن مي‌شود كه دوستي آن حضرت گرچه وسيله تهذيب اخلاق و آشنايي و عمل به شريعت اسلامي است، ولي منحصر در اين معنا نيست بلكه به خودي خود موضوعيت دارد و موجب آمرزش گناهان دوستان او است، و چنان نيست كه
(1) - بحار الانوار 39 / 247.
(2) - همان / 259.
(3) - همان / 294.
(٢١٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عبد الله بن عباس (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
يكي از فاضلان پنداشته است كه دوستي حضرتش موضوعيت ندارد بلكه وسيله است.
ايشان در كتاب كاوشهايي پيرامون ولايت (ص 82) گويد (هدف از الزام مودت آنان جز وسيله جوئي براي دين و آگاهي مردم از متن شريعت و عمل مردم به دستورات دين چيز ديگري نيست).
و نيز گويد (ص 80): (زيرا دوستي خاندان رسالت، خود مطلوب اساسي [نيست] و به اصطلاح موضوعيت ندارد، و مقصود از محبت و مودت آنان پيروي از گفتار و كردار آنان است).
جدا اين سخن از چنين مرد فاضلي كه اهل تحقيق و مطالعه و ولايت است مايه تأسف است، گويي اين همه اخبار را كه از طريق عامه و خاصه روايت شده نديده است! پناه مي‌بريم به خدا از لغزشهاي قلم و زبان. ما از اين مرد فاضل و امثال ايشان ميپرسيم: اگر دو نفر مسلمان را فرض كنيم كه يكي به علي و فرزندان معصوم او عليهم السلام محبت مي‌ورزد و ديگري بر خلاف او يا دشمن آن حضرت است يا ارادتي نمي‌ورزد، و فرض كنيم كه هيچ يك اصلا به احكام اسلام عمل نكرده اند، آيا اين دو تن نزد خداوند برابرند؟ يا فرض مي‌كنيم كه هر دو با عمل تام و كامل از دنيا روند اما يكي با دوستي آن حضرت و ديگري بدون آن، آيا نزد خداوند برابرند؟ كلاه خود را قاضي كنيد و بدانيد كه خدا از آنچه در دل داريد آگاه است.
اگر گوييد: در مقابل اين اخبار و احاديث، اخبار ديگري هست كه با اينها منافات و تعارض دارد، چنان كه طبري در تفسير جامع البيان (19 / 66) در ذيل آيه 214 از سوره شعراء: وأنذر عشيرتك الأقربين (و خويشان نزديك خود را بيم رسان) آورده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (اي گروه قريش، جانهاي خود را از خداوند باز خريد كه من در برابر خدا هيچ سودي براي شما نخواهم
(٢١٨)
صفحهمفاتيح البحث: حديث الدار (1)، كتاب جامع البيان لإبن جرير الطبري (1)
داشت). و همين سخن را خطاب به فرزندان عبد مناف و عباس بن عبد المطلب و فاطمه دختر گرامي خود نيز فرمود. (1) و نيز امير مؤمنان عليه السلام مي‌فرمايد: (دوست محمد صلي الله عليه و آله و سلم كسي است كه خدا را فرمان برد گرچه خويشاوندي دوري با او داشته باشد، و دشمن محمد صلي الله عليه و آله و سلم كسي است كه خدا را نافرماني كند گرچه از خويشان نزديك حضرتش باشد). (2) و اخبار ديگري در اين زمينه نيز هست.
گوييم: ميان اين اخبار و اخبار گذشته تعارض نيست. زيرا اين دسته از احاديث علاوه بر آن كه از نظر تعداد به پاي احاديث گذشته نمي‌رسد، در آنها كنايه‌ها و نكات ظريف و دقيقي وجود دارد كه اهل فن و كساني كه با اين گونه احاديث سر و كار بيشتري دارند از آنها آگاهند، چنان كه امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد:
(مردي از شما فقيه نيست تا نكات باريك و رمزگونه سخن ما را دريابد، و همانا يك كلمه از سخن ما را مي‌توان بر هفتاد وجه گردانيد). بنابر اين بايد نكته اين احاديث را دريافت تا منافاتي ميان آنها و اخبار گذشته باقي نماند.
بايد دانست كه از منتها و الطاف الهي آن است كه خداوند حقايق را بر سر زبان مخالفان و معاندان افكنده تا حجت تمام شود، و يكي از آنها همين مورد است. ابن حجر هيتمي مكي (در گذشته به سال 974) در كتاب الصواعق المحرقة (ص 231) در باب تأكيد و تشويق بر دوستي خاندان رسالت آورده است:
فرزندي از صفيه عمه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت و صفيه صدا به گريه بلند كرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وي را دلداري داد و او ساكت شد. عمر به او گفت: به گريه ات ادامه بده، زيرا خويشاوندي تو با محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] هيچ سودي در برابر
(1) - حضرت فاطمه عليها السلام در هنگام نزول اين آيه هنوز به دنيا نيامده بود، لذا خطاب به آن حضرت نمي‌تواند بوده باشد.
(2) - نهج البلاغه، حكمت 95.
(٢١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (3)، كتاب الصواعق المحرقة (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
خدا براي تو نخواهد داشت. صفيه به گريه افتاد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه هميشه او را گرامي مي‌داشت و به او محبت مي‌ورزيد گريه او را شنيد، از علت آن پرسيد و صفيه سخن عمر را به آن حضرت باز گفت. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بلال را دستور داد تا مردم را جمع كند. سپس بر منبر بالا رفت و فرمود: (برخي از گروهها را چه مي‌شود كه مي‌پندارند خويشاوندي من سودي نمي‌رساند؟ هر سبب و نسبي در روز قيامت بريده است جز نسب و سبب من، (1) كه در دنيا و آخرت پيوسته است).
و در حديث صحيح وارد است كه آن حضرت بر منبر فرمود: (چه مي‌شود مرداني را كه گويند: خويشاوندي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روز قيامت براي خويشانش سودي ندارد؟! به خدا سوگند خويشاوندي من در دنيا و آخرت پيوسته است. اي مردم، من پيش از همه شما بر حوض وارد مي‌شوم … ).
و اين احاديث منافات ندارد با احاديثي كه در صحيحين (صحيح مسلم و صحيح بخاري) و كتابهاي ديگر آمده كه پس از نزول آيه انذار، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خويشان خود را گرد آورد و به طور عموم و خصوص (با نام بردن هر يك) فرمود: (من در برابر خدا براي شما هيچ سودي نخواهم داشت) حتي فاطمه دختر خود را نيز نام برد. زيرا كه اين احاديث يا مربوط به خويشان آن حضرت است كه كافر از دنيا رفته اند، و يا جنبه سختگيري و باز دارندگي دارد، و يا آنها را پيش از آن كه بداند مي‌تواند به طور عموم و خصوص شفاعت كند فرموده است.
و از حضرت حسن عليه السلام آمده است كه به مردي كه درباره ايشان غلو مي‌كرد فرمود: (واي بر شما، ما را براي خدا دوست بداريد، اگر مطيع خدا بوديم ما را
(1) - گويي كلمه (سببي) در حديث اضافه شده و از ساخته هاي مخالفان است كه شايد براي نجات برخي از رهبرانشان كه نسبت سببي با آن حضرت داشته اند دست و پايي كنند. مگر آن كه بگوييم: مراد از سبب، خويشاوندي سببي نيست بلكه دين اسلام و قرآن است كه هر كه بدان عمل كند پيوند خويش را با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حفظ كرده است.
(٢٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، آية الإنذار (1)، كتاب صحيح مسلم (1)، النوم (2)
دوست، و اگر نافرماني كرديم ما را دشمن بداريد … ).
و در حديث است كه: (دخترم را فاطمه ناميده اند از آن رو كه خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ بريده است).
و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: (با دوستي ما خاندان همراه باشيد، زيرا هر كه خدا را با دوستي ما ديدار كند به شفاعت ما به بهشت در آيد. سوگند به آن كه جانم در دست او است هيچ كس را عملش سودمند نيفتد مگر با شناخت حق ما).
و در روايتي است: (همانا خداوند شيعيان تو (علي) و دوستان شيعيان تو را آمرزيد). و حديث: (دوستي يك روز آل محمد بهتر از عبادت يك سال است).
و حديث: (دوستي من و دوستي خاندانم در هفت جا كه سخت هراسناك است سودمند است). و حديث: (شناخت آل محمد برات آزادي از آتش دوزخ است). و: (دوستي آل محمد جواز عبور بر دوزخ است). و: (ولايت آل محمد امان از عذاب است) تا آخر سخن ابن حجر.
(پس هيچ كس را با اهل بيت برابر مكن، كه اهل بيت اهل سيادت و بزرگواريند).
(دشمني آنان زيان حقيقي انسان است و دوستي آنان عبادت). (1) صاحب بن عباد حب علي لي عمل * و ملجئي من الوجل إن لم يكن لي من عمل * فحبه خير العمل (2)
(1) - فضائل الخمسة، فيروز آبادي 2 / 82.
(2) - مناقب ابن شهر آشوب 3 / 326.
(٢٢١)
صفحهمفاتيح البحث: الجواز (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
(دوستي علي براي من عمل و پناهگاه از بيم و هراس است).
(اگر عمل نيكي ندارم دوستي او بهترين عمل است).
وقد أتت الرواية في حديث * صحيح عن ثقات محدثينا بأن محبة الهادي علي * أجل تجارة للتاجرينا وليس تضر سيئة بخلق * يكون بها من المتخلقينا (1) (در روايت و حديث صحيح از محدثان موثق ما آمده است)، (كه دوستي علي آن امام هدايت گر بزرگترين تجارت تاجران است).
(و هيچ گناهي زيان نمي‌رساند به كسي كه متخلق به اين دوستي باشد).
حميري فحبي لك إيمان * وميلي عنك كفران فعد القوم ذا رفضا * فلا عدوا ولا كانوا (2) (دوستي من به تو ايمان است و رو گردانيم از تو كفر).
(مخالفان اين عقيده را رفض ميشمارند ولي نه درست شمرده اند و نه اهليت چنين نظري را دارند (يا: و نه دوستان علي رافضي هستند).
از امام صادق عليه السلام از معناي حي علي خير العمل (بشتاب به بهترين عمل) پرسيدند، فرمود: بهترين عمل نيكي به فاطمه و اولاد او است. (3)
(١) - مناقب ابن شهر آشوب ٣ / ١٩٧ - ١٩٨.
(٢) - الغدير ٢ / 217.
(3) - مناقب ابن شهر آشوب 3 / 326.
(٢٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، التجارة (1)، الرفض (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (2)
ابوذر از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: دوستي علي عليه السلام عبادت است. (1) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: به جبرئيل گفتم: كدام عمل نزد خدا از همه محبوب تر است؟ گفت: صلوات بر تو اي رسول خدا، و دوستي علي بن ابي طالب. (2) حفص دهان گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: بالاتر از هر عبادتي عبادت ديگري هست، و دوستي ما خاندان برترين عبادت است. (3) يحيي بن كثير ضرير گويد: زبيربن حارث نامي را در عالم رؤيا ديدم، به او گفتم: كارت به كجا كشيد اي ابو عبد الرحمن؟ گفت: به رحمت خدا. گفتم: كدام عمل را از همه برتر يافتي؟ گفت: نماز و دوستي علي بن ابي طالب عليه السلام. (4) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: دوستي علي نشانه ايمان است. (5) و فرمود: اي علي، دوستي تو تقوا و ايمان، و دشمني تو كفر و نفاق است. (6) و فرمود: آتش دوزخ حرام است بر كسي كه به من ايمان آورد وعلي را دوست بدارد و ولايتش را بپذيرد، و خدا لعنت كند كسي را كه با علي بستيزد و دشمني كند. نسبت علي با من مانند پوست ميان چشم و ابروست. (7) و فرمود: هر كه دوست دارد همسايه خانه خداي جليل باشد و از گرماي آتش او در امان بماند بايد علي بن ابي طالب را دوست بدارد و ولايت او
(1) - مناقب علي عليه السلام، حيدر آبادي / 53، نقل از الغدير. و نيز ر. ك: تفريح الأحباب في مناقب الال والاصحاب / 340، نقل از احقاق الحق 17 / 234.
(2) - القول البديع في الصلاة علي الحبيب الشفيع، سخاوي شافي / 94، نقل از احقاق الحق 17 / 251.
(3) - بحار الانوار 27 / 91.
(4) - همان 39 / 259 به نقل از حلية الاولياء ابو نعيم.
(5) - ازالة الخفاء، محدث دهلوي حنفي 2 / 453.
(6) - بحار الانوار 39 / 263.
(7) - همان / 247.
(٢٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، علي بن أبي طالب (2)، الصّلاة (2)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب بحار الأنوار (2)، الإخفاء (1)
بپذيرد. (1) و فرمود: هيچ مرد و زني نميرد كه در قلبش به اندازه دانه خردلي از دوستي علي بن ابي طالب باشد جز آن كه خداوند او را به بهشت در آورد. (2) و فرمود: و اگر مردم بر دوستي او گرد مي‌آمدند خداوند هرگز دوزخ را نمي‌آفريد. (3) و فرمود: دوستي علي بن ابي طالب زشتيها و گناهان را مي‌خورد چنان كه آتش هيزم را. (4) و فرمود: دوستي علي بن ابي طالب حسنه اي است كه هيچ گناهي با بودن آن زيان نمي‌رساند، و دشمني او گناهي است كه هيچ حسنه اي با آن سودمند نيست. (5) و فرمود: من براي امتم نسبت به دوستي علي همان اميد را دارم كه درباره قول لا إله ا لا الله دارم. (6) و فرمود: سرلوحه نامه عمل مؤمن دوستي علي بن ابي طالب است. (7)
(1) - بحار الانوار 39 / 247.
(2) - همان / 247.
(3) - احقاق الحق 17 / 244.
(4) - همان / 243.
(5) - بحار الانوار 39 / 248. وينابيع المودة / 125.
(6) - بحار الانوار 39 / 249.
(7) - ينابيع المودة / 125.
(٢٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (4)، كتاب ينابيع المودة (2)، كتاب بحار الأنوار (3)

باب دوم برخي از دلايل برتري امامان عليهم السلام از ديگران

اشاره

باب دوم برخي از دلايل برتري امامان عليهم السلام از ساير مردم
صفحه(٢٢٥)

فصل 1: آيه تطهير

اشاره

فصل 1 1 - آيه تطهير از بهترين آياتي كه دلالت دارد بر آن كه علي و اولاد معصوم او عليهم السلام از همه پيامبران جز خاتم انبيا صلي الله عليه و آله و سلم برترند آيه تطهير است، يعني آيه 33 از سوره مباركه احزاب: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا (جز اين نيست كه خداوند مي‌خواهد هرگونه پليدي را از شما خاندان ببرد وشما را به تمام معنا پاكيزه سازد). ووجه استدلال به آن پس از نقل پاره اي از احاديث كه در شأن اين آيه از طريق عامه و خاصه وارد شده و پس از بيان مفردات آيه مانند كلمه (انما) و (رجس) و (اهل البيت) و ديگر الفاظ آن به خواست خدا روشن خواهد شد. اينك به ياري خداوند گوييم:
اصحاب ما اماميه همگي بر اين اتفاق دارند كه (اهل البيت) كه بر اساس اين آيه خداوند هرگونه پليدي را از آنان برده است پنج تن آل عبا هستند كه عبارتند از: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، پسر عموي او علي مرتضي عليه السلام كه به منزله روح و جان او است، و دختر گراميش كه شادي قلب او و ميوه دل او است، و دو نواده شهيد او كه دو گل خوشبوي او از دنيا بودند. اينان مورد نظر آيه هستند.
اما اخبار و احاديثي كه بر اين معنا دلالت دارد و از طريق عامه رسيده جدا بي شمار است. ابو جعفر محمدبن جرير طبري (در گذشته به سال 310) در تفسير
(٢٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: آية التطهير (1)، الشهادة (1)
بزرگ خود به نام جامع البيان (22 / 5) پانزده حديث با سندهاي گوناگون آورده است. وي گويد: اهل تأويل در اين كه منظور از (اهل البيت) در اين آيه كيستند اختلاف دارند، برخي گويند: منظور از آن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وعلي و فاطمه و حسن و حسين - رضوان الله عليهم - است، و اين مطلب را از راويان زير آورده اند:
1 - ابو سعيد خدري از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: اين آيه درباره پنج نفر نازل شده است: من وعلي و حسن و حسين و فاطمه - رضي الله عنهم -: انما يريد الله …
2 - عايشه گويد: يك روز صبح زود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حالي كه عبايي از موي سياه بر دوش داشت بيرون شد، پس حسن آمد و او را زير عبا برد، سپس علي آمد و او را نيز به زير عبا در آورد، سپس فرمود: انما يريد الله …
3 - انس گويد: مدت شش ماه هر گاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم براي نماز بيرون مي‌آمد از خانه فاطمه مي‌گذشت و مي‌فرمود: نماز! اي اهل بيت، انما يريد الله …
4 - شهربن حوشب از ام سلمه كه گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وعلي و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام نزد من بودند، براي آنان حلوايي ساختم و همگي خوردند و خوابيدند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عبا يا قطيفه اي به روي آنان كشيد و گفت: خداوندا! اينان اهل بيت منند، هرگونه پليدي را از آنان ببر و به تمام معنا پاكشان ساز.
5 - ابوالحمرا گويد: در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هفت ماه به مدينه سر مي‌زدم و در اين مدت ديدم كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هنگام سپيده صبح به در خانه علي و فاطمه مي‌آمد و مي‌فرمود: نماز! نماز! انما يريد الله …
6 - يونس بن اسحاق با سند خود از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مانند همين را نقل كرده است.
7 - ابوعمار گويد: من نزد واثلة بن اسقع نشسته بودم كه عده اي از علي رضي الله عنه ياد كردند و او را ناسزا گفتند. چون برخاستند اسقع به من گفت: بنشين تا تو را از اين مردي كه اينان ناسزايش گفتند خبر دهم. من نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودم كه علي و
(٢٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (1)، كتاب جامع البيان لإبن جرير الطبري (1)، النوم (1)
فاطمه وحسن و حسين آمدند، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عبايي بر روي آنان افكند و گفت:
خداوندا! اينان اهل بيت منند، خداوندا! هرگونه پليدي را از آنان ببر و به تمام معنا پاكشان ساز.
8 - ابو سعيد خدري از ام سلمه كه گفت: چون اين آيه نازل شد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم علي و فاطمه وحسن و حسين را فراخواند و عبايي خيبري را بر روي آنان افكند و گفت: (خداوندا! اينان اهل بيت منند، خداوندا! هرگونه پليدي را از آنان ببر و به تمام معنا پاكشان ساز). ام سلمه گفت: آيا من از ايشان نيستم؟
فرمود: تو به راه خير هستي.
9 - عطيه از ابو سعيد از ام سلمه همسر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه گفت: اين آيه در خانه او نازل شده است: انما يريد الله … وي گويد: من بر در خانه نشسته بودم و گفتم: اي رسول خدا، آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود: (تو به راه خير هستي، تو از همسران پيامبري). و در خانه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وعلي و فاطمه وحسن و حسين - رضي الله عنهم - بودند.
10 - ابوديلم گويد: امام سجاد عليه السلام به يكي از شاميان فرمود: آيا اين آيه را در سوره احزاب نخوانده اي: انما يريد الله … ؟ گفت: مگر شما آنهاييد؟ فرمود: آري.
و علامه جلال الدين سيوطي در تفسير الدر المنثور (5 / 198) بيست روايت از طرق گوناگون آورده است كه مراد از اهل بيت همان پنج نفرند عليهم السلام. وي گويد:
طبراني از ام سلمه - رضي الله عنها - روايت كرده است كه: رسول خدا صلي الله عليه و سلم به فاطمه - رضي الله عنها - فرمود: شوهر و دو فرزندت را نزد من آر. فاطمه آنان را آورد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عبايي فدكي را بر آنان افكند و دست خود را بر آنان گذارد و گفت: (خداوندا! اينان اهل محمدند - و در لفظ ديگري: آل محمدند - پس صلوات و بركات خود را بر آل محمد قرار ده چنان كه بر آل ابراهيم قرار دادي، كه تو ستوده و با عظمتي.) من عبا را كنار زدم تا با آنان زير عبا روم، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم صلي الله عليه و سلم
(٢٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (4)، جلال الدين السيوطي الشافعي (1)
آن را از دست من كشيد و فرمود: توبه راه خير هستي.
اين حديث را نيز احمد حنبل در مسند خود (6 / 323) آورده است. وحافظ كبير ابو القاسم حسكاني حنفي نيشابوري كه از دانشمندان قرن پنجم است در كتاب خود شواهد التنزيل لقواعد التفضيل (2 / 10 - 92) از بيش از دويست طريق آورده است كه اين آيه درباره اين پنج نفر عليهم السلام نازل شده است.
در اينجا براي بهتر روشن شدن حقيقت و بصيرت بيشتر، سخن بسيار نيكويي را كه خوشبوتر از گلهاي بهاري و نسيم سحري است از علامه بزرگوار سيد شرف الدين موسوي عاملي لبناني - كه خداوندش با اولياي گرامش محشور كناد - مي‌آوريم.
وي در كتاب گران سنگ الكلمة الغراء (ص 12) گويد:
(اي كساني كه از مقام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آگاهيد و به پايه حكمت و عصمت او آشناييد و قدر كارها و گفتارهاي او را به خوبي ميشناسيد، آيا براي قرار دادن انحصاري آنان در زير عبا توسط آن حضرت هنگام تبليغ اين آيه از سوي خداوند دليلي جز اين نهفته است كه مي‌خواهد مبالغه بي حد در توضيح اين كه آيه ويژه آنهاست و مايه امتياز آنان از ساير جهانيان است داشته باشد؟ و آيا از اين كه گفت: (خداوندا! اينان اهل بيت منند … ) جز انحصار آيه در آنان چيز ديگري مي‌فهميد؟ و آيا براي كشيدن عبا از دست ام سلمه و منع او از در آمدن در زير عبا - با آن جلالت قدر و عظمت شأن - دليلي جز آنچه گفتيم مي‌دانيد؟
پس به كجا ميرويد؟ وشما را به كجا ميگردانند؟ اين گفتار فرستاده اي گرامي و نيرومند است كه نزد پروردگار صاحب عرش از مقام ارجمندي برخوردار است و در عالم بالا فرمانروا و امين است، و اين يار شما ديوانه نيست!
آيا او بيهوده آنان را در زير عبا پوشانيد؟ آيا به شوخي گفت: (پروردگارا، اينان اهل بيت منند)؟ آيا بيهوده و به گزاف عبا را از دست ام سلمه كشيد؟ هرگز!
كه اين جز وحي نبود و فرشته اي نيرومند او را آموخته بود. اين كار چندين بار از
(٢٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (2)، المنع (1)
آن حضرت سر زد تا آنجا كه برخي از عالمان احتمال داده اند كه اين آيه مكرر نازل شده است. اما نظريه درست در نزد ما آن است كه آيه يك بار بيشتر نازل نشده است، اما حكمت پيامبر راستگو و امين در نصيحت مردمان براي ابلاغ آشكار اين مطلب اقتضاي آن داشت كه اين قضيه را تكرار نمايد، يك بار در خانه ام سلمه هنگام نزول آيه و تبليغ آن به اهلش كه مخاطب آن بودند، و بار ديگر در خانه فاطمه عليها السلام. (1) و در هر بار آيه را بر آنان مي‌خواند و آنان را مورد خطاب قرار مي‌داد در حالي كه آنان در زير آن عبا جداي از مردم بودند، تا تير هر شبهه اي را به گلوي كج انديشان بازگرداند.
آن حضرت - كه پدر و مادرم فداي او باد - در توضيح اختصاص اين آيه به آن چند نفر به نهايت كوشيد، و در اعلان اين مطلب راههايي را پوييد كه جدال نار است هر مغالطه كاري قطع شود و پس از اين همه توضيح ديگر اثري از هذيان دشمنان بر جاي نماند، تا آنجا كه پس از نزول اين آيه هر گاه به نماز صبح مي‌رفت از خانه فاطمه مي‌گذشت و مي‌فرمود: (نماز! اي اهل بيت، انما يريد الله … ) و بنا به روايت انس (در مسند احمد 3 / 259) شش ماه، و روايت ابن عباس هفت ماه، و روايتي كه نبهاني و ديگران ذكر كرده اند هشت ماه به اين كار ادامه داد، تا آن كه حق كاملا آشكار گشت و صبح براي بينايان نمودار شد).
علامه متكلم شيخ زين الدين نباطي بياضي در كتاب گران قدر خود الصراط
(1) - چنان كه امام احمد حنبل در مسند 4 / 107 از واثلة بن اسقع آورده است كه در ضمن حديثي گفت:
نزد فاطمه عليها السلام رفتم تا از علي عليه السلام خبر گيرم، فرمود: به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفته است. به انتظار او نشستم تا آن كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به همراهي علي وحسن و حسين كه هر كدام دست حضرتش را گرفته بودند از راه رسيدند. پس علي و فاطمه را نزديك خود ساخت و آن دو را در برابر خود وحسن و حسين را روي زانوهاي خود نشاند، آن گاه پيراهن - يا عباي - خود را بر سر آنان كشيد و اين آيه را خواند:
انما يريد الله …، و گفت: خداوندا، اينان اهل بيت منند …
(٢٣١)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، عبد الله بن عباس (1)، السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

تحقيق در مفردات آيه

المستقيم (1 / 188) گويد: ابن قرطه در كتاب مراصد العرفان از ابن عباس آورده است كه گفت: ما شاهد بوديم كه مدت نه ماه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هر روز به هنگام هر نماز به در خانه علي عليه السلام مي‌آمد و بر آنان سلام مي‌كرد و اين آيه را مي‌خواند و آنان را به نماز دعوت مي‌كرد.
تحقيق در مفردات آيه پس از ذكر احاديث گذشته درباره شأن نزول اين آيه از طريق عامه، سزاست كه اشاره اي به مفردات آيه داشته باشيم تا مقصود آيه و تفسير آن به آساني براي ما روشن گردد، و ما در اينجا نظرات پيشوايان در تفسير و لغت را مي‌آوريم.
1 - كلمه (انما): گفته اند اين كلمه براي انحصار است. شيخ طائفه شيعه ابو جعفر محمدبن حسن طوسي رحمه الله گويد: لفظ (انما) مانند (ليس) به كار مي‌رود، و اين را در گذشته از لغويان مانند زجاج و ديگران نقل كرديم، و خلاصه كلام آن مي‌شود كه: خداوند اراده نكرده است بردن هرگونه پليدي را در اين حد از كسي مگر از اهل بيت. و اين دلالت دارد كه بردن پليديها درباره آنان صورت گرفته است و اين بر عصمت آنان دلالت مي‌كند. (1) و شيخ طبرسي رحمه الله كه از بزرگان و راد مردان اماميه است گويد: اين كه كسي گويد: (انما لك عندي درهم، وانما في الدار زيد) معنايش آن است كه نزد او چيزي جز درهم نيست، و در خانه جز زيد هيچ كس نيست. (2) 2 - اراده: اراده مصدر باب افعال است از اراد، يريد، وثلاثي مجرد آن راد، يرود است. راغب در مفردات القرآن گويد: (اراده از راد، يرود گرفته شده و به
(1) - تفسير تبيان 8 / 340.
(2) - مجمع البيان.
(٢٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، القرآن الكريم (1)، الشهادة (1)، كتاب مجمع البيان للطبرسي (1)
معناي كوشش و پويش در جستجوي چيزي است. اراده در اصل نيرويي است مركب از خواسته و نياز و آرزو. و آن نامي است براي گرايش نفس به چيزي همراه با حكم درباره آن كه بايد انجام گيرد يا انجام نگيرد. سپس گاهي فقط در معناي مبدأ يعني گرايش نفس به چيزي به كار مي‌رود، و گاه در منتهي يعني حكم درباره انجام گرفتن يا نگرفتن آن. و هر گاه اراده درباره خدا به كار رود منظور معناي دوم يعني منتهي است نه مبدأ، زيرا خداوند از صفت گرايش داشتن به چيزي منزه وبرتر است.) و شيخ طوسي رحمه الله گويد: (اراده خدا براي از ميان بردن پليديها از اهل بيت از دو حال بيرون نيست: يا منظور آن است كه از آنان خواسته تا به اطاعت خدا پردازند و از گناهان بپرهيزند، يا مراد آن است كه پليديها را از آنان برده است بدين گونه كه عنايت خاصي به آنان نموده كه بدين وسيله از زشتيها امتناع ميورزند. روا نيست كه معناي اول مراد باشد، زيرا اين اراده را با همه مكلفان داشته و اختصاصي به اهل بيت ندارد، در حالي كه خلافي در اين نيست كه خداوند با اين آيه اهل بيت را به چيزي مخصوص داشته كه ديگران را با آنان شريك نساخته است، پس چگونه مي‌توان آن را بر معنايي حمل كرد كه اين تخصيص را ابطال مي‌كند و آيه را از اين كه در آن فضيلت و مزيتي بر ديگران نهفته است بيرون مي‌برد). (1) وعلامه طباطبائي رحمه الله در تفسير آيه گويد: و معنا آن است كه: خداي سبحان اراده اش استمرار يافته كه شما اهل بيت را به موهبت عصمت مخصوص بدارد بدان گونه كه اعتقاد باطل و اثر زشت را از شما خاندان بزدايد. (2)
(١) - تفسير تبيان ٨ / ٣٥٦.
(٢) - تفسير الميزان ١٦ / 331.
(٢٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (1)
3 - مفهوم اذهاب: اذهاب به دو معنا به كار مي‌رود: 1) بر طرف ساختن چيزي از محل خود پس از ثبوتش در آنجا، چنان كه فقيه گويد: (آب نجاست را از بين مي‌برد) يا (توبه و انابه گناهم را از بين برد). 2) دور ساختن چيزي از محلي پيش از آن كه بدانجا برسد گرچه آن محل في حد ذاته ممكن است كه آن چيز در آنجا وارد شود، چنان كه به دوست خود گويي: (دوستي و شوق وصول به تو سختي راه را از من برد). يا: (خداوند بدي وبلا را از تو برد) يا به چاه كن گويي: (دهان چاه را تنگ ساز.) و نحويان گويند: (مبتدا را از عوامل لفظي مجرد ساز.) يا: (مصيبت فلان كس خواب را از چشمم ربود). معناي اين جملات اين است كه: دوستي تو مانع از وارد شدن سختي بر من شد، و خداوند مانع از ورود بدي وبلا بر تو شد، و چاه كن از آغاز دهان چاه را گشاد گيرد و تنگ نسازد، و مبتدا از اول مجرد از عوامل لفظي مي‌آيد. در همه اين مثالها بردن يك چيز پيش از وارد شدن آنهاست بر خلاف مثالهاي اول، زيرا آب نجاست را پس از وارد شدن بر محل از بين مي‌برد، و توبه و انابه گناه را پس از انجام دادن و ورودش بر نفس ميزدايد.
4 - رجس: راغب در مفردات گويد: (رجس چيز ناپاك و نجس است. رجس بر چهار وجه آمده است: يا منفور طبع است يا منفور عقل و يا منفور شرع و يا از همه اين جهات مانند مردار، زيرا مردار از نظر طبع و عقل و شرع منفور است. و رجس شرعي مانند شراب و قمار. و كافران را رجس قرار داده از آن رو كه شرك از نظر عقل زشت ترين چيزهاست.) ابن منظور در لسان العرب رجس را به اين معاني آورده است: هر كار منفور، چيز نجس، گناه، اضطراب و لرزه، وسوسه شيطان، شك، كيفر.
علامه طباطبائي رحمه الله گويد: رجس صفتي است از رجاست و قذارت (پليدي)، و حالت و چگونگي در چيزي است كه موجب پرهيز و نفرت از آن مي‌شود.
(٢٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: القمار (اللعب بالقمار) (1)
اين حالت گاه در ظاهر آن چيز است مانند رجاست خوك، و گاه به حسب باطن آن است و آن رجاست و قذارت معنوي است مانند شرك و كفر … و هر چه باشد رجس يك ادراك نفساني و اثري ادراكي و شعوري است كه از تعلق قلب به اعتقاد باطل يا عمل زشت بر مي‌خيزد.
رجسي كه در اين آيه است و با الف و لام معرفه شده است گرچه ذاتا افاده عموم نمي‌كند، زيرا در سياق اثبات به كار رفته (نه سياق نفي) اما از آن رو افاده عموم مي‌كند كه مفعول اذهاب قرار گرفته است، زيرا اذهاب در معناي سلب و نفي رجس است، وسلب مطلق آن مصداق نمي‌يابد مگر با انتفاء هر فردي از رجس، به ويژه كه در اين آيه به ضميمه ويطهركم تطهيرا آمده است، زيرا معلوم است كه تطهير به بردن بخشي از پليديها حاصل نمي‌شود. بنابر اين، آيه كريمه دلالت دارد بر پاكي اهل بيت عليهم السلام از هر رجسي كه عنوان رجس بر آن صدق كند و بتوان آن را رجس ناميد، خواه گناه باشد يا غير گناه، بلكه هرگونه پيروي هواي نفس گر چه در مباحات باشد رجس ناميده مي‌شود و اهل بيت از آن مبرا هستند.
5 - اهل البيت: راغب در مفردات گويد: اهل مرد كساني هستند كه در نسب يا دين و مانند آن مثل حرفه و خانه و شهر با او گرد آيند. پس اهل مرد در اصل كساني هستند كه در يك خانه با او گرد آيند، آن گاه در معناي مجازي به كار رفته و به كساني كه در نسب با وي يكي باشند گفته شده است. و (اهل بيت) هر گاه به طور مطلق گفته شود درباره خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم معروف است به دليل آيه تطهير.
و نيز در ماده (بيت) گويد: (اصل بيت جايي است كه انسان هنگام شب در آن مأوي مي‌گزيند) چنان كه (بات) درباره ماندن در شب و (ظل) درباره ماندن در روز به كار مي‌رود.
سپس كلمه بيت درباره مسكن گفته مي‌شود بدون در نظر گرفتن آن كه شب در
(٢٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، التصديق (1)
آنجا باشد … و تعبير اهل البيت درباره خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم متعارف شده است.
ابن منظور در لسان العرب گويد: (بيت از شعر از بيت به معناي خيمه گرفته شده است، زيرا بيت شعر كلام را پيوسته مي‌سازد چنان كه بيت اهل خود را).
علامه طباطبائي رحمه الله گويد: با توجه به بيانات گذشته معلوم مي‌شود كه لفظ (اهل بيت) در عرف قرآن اسم خاصي است براي آن پنج نفر، يعني پيامبر، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام و به غير آنان اطلاق نمي‌گردد گرچه از خويشان نزديك آن حضرت باشند هر چند به حسب عرف عام بر خويشان او اطلاق گردد). (1) قوي ترين دليل بر آن كه مراد از اهل بيت خمسه طيبه و ساير امامان معصوم عليهم السلام اند كاري است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پس از نزول آيه (وأمر أهلك بالصلاة واصطبر عليها) (2) انجام مي‌داد، زيرا آن حضرت پس از نزول اين آيه بر خانه اميرمؤمنان و فاطمه عليهما السلام مي‌گذشت و مي‌فرمود: نماز! خدا شما را رحمت كند، انما يريد الله …
خواننده عزيز و هوشمند آگاه است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از همه مردم حكيم تر، درست انديش تر، معصوم تر، منظم تر و در علم و عمل از همه شايسته تر است. پس بايد اين كار او كه تا شش يا هشت يا نه يا هجده ماه و يا تا پايان عمر (چنان كه روايت آن از قمي خواهد آمد) استمرار داشته است روي مصلحتي مهم و حكمتي كامل بوده باشد، زيرا عمل آن حضرت حق وجدي است و شوخي و سرسري نيست، زيرا او شهر حكمت و معرفت و حقيقت است، و گويي كه آن حضرت با اين نوع گفتار و عمل تا پايان عمر شريف خويش مي‌خواست به
(١) - تفسير الميزان ١٦ / 330.
(2) - سوره طه / 132.
(٢٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (1)، سورة طه (1)
مردم اعلان نمايد و به خوبي آشكار سازد كه مراد از اهل در اين آيه و آيه تطهير - چنان كه آلوسي گفته است - همان كساني هستند كه روزي پنج بار به در خانه آنان مي‌رود نه ساير خويشان و همسران او. و به همين دليل در اخبار و احاديث هيچ وارد نشده است كه آن حضرت در خانه غير علي و فاطمه عليهما السلام مي‌رفته است و هيچ كس حتي منحرفان از علي عليه السلام مانند مقاتل وعكرمه وعروه كه در خاموش كردن نور خدا كوشيده و بسياري از مسلمات را انكار كرده اند مدعي اين مطلب نشده است.
و بايد دانست كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين دو آيه را با قول و عمل خود تفسير وتبيين كرد همان گونه كه آيه مباهله (آل عمران / 61) را به همين روش تفسير نمود. در تذكرة الخواص (ص 14) آمده است: (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هنگام صبح حسين را در آغوش و دست حسن را به دست گرفته بود و فاطمه پشت سر او وعلي پشت سر همه به راه افتادند). و در خبر ديگري است: (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم (به نجرانيان) فرمود: بياييد، اينان - حسن و حسين - فرزندان ما هستند و اين - فاطمه - زنان ماست و اين - علي - جانهاي ماست.
شيخ عالم كامل محمد بن ابي طلحه شافعي درباره ترتيب اسامي در آيه مباهله (پيامبر، حسنين، فاطمه، علي عليهم السلام) گويد: پس به نور بصيرتت - كه خداوند تو را به هدايت خويش ياري دهد - به مدلول اين آيه و ترتيب مراتب عبارتهاي آن و كيفيت اشارتهايش به بلندي مقام فاطمه عليها السلام در منازل شرف و بلندي درجاتش، بنگر. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز اين مطلب را روشن ساخت، و فاطمه را ميان خود و علي عليه السلام قرار داد تا بر سر آيه و حكمت آن آگاهي دهد. زيرا خداوند فاطمه عليها السلام را در جايي قرار داد كه از جلو (توسط پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و از پشت (توسط علي عليه السلام) احاطه شده بود و به اين وسيله اهميت و اعتنا به منزلت او را آشكار نمود، و چون مراد از (أنفسنا) نفس علي همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است فاطمه را ميان آن دو نفس
(٢٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (3)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)، محمد بن أبي طلحة (1)، القتل (1)

روايات عامه

قرار داد (نه ميان پيامبر وابناء)، زيرا حراست به وسيله نفس‌ها در دلالت خود بليغ تر از (ابناء) است. (1) اينك پاره اي از روايات را از عامه و خاصه در اين زمينه مي‌آوريم.
روايات عامه 1 - ابوالحمرا خادم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گويد: چون اين آيه نازل شد: (وأمر اهلك بالصلاة واصطبر عليها، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هنگام هر نماز به در خانه علي و فاطمه مي‌آمد و مي‌گفت: نماز! خدايتان رحمت كند، انما يريد الله … (2) 2 - ابو سعيد خدري گويد: چون آيه وأمر اهلك بالصلاة نازل شد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مدت هشت ماه هنگام نماز صبح به در خانه علي مي‌آمد و مي‌گفت: نماز!
خدايتان رحمت كند، انما يريد الله … (3) 3 - امام مجتبي عليه السلام ضمن خطبه اي طولاني فرمود: چون آيه وأمر أهلك … نازل شد جدم صلي الله عليه و آله و سلم هر روز هنگام طلوع فجر نزد ما مي‌آمد و مي‌گفت: نماز! اي اهل خانه، خدايتان رحمت كند، انما يريد الله … (4) 4 - انس بن مالك، وزيد بن علي، از پدرش، از جدش - رضي الله عنهم - روايت كرده اند كه فرمود: (بعد از آن كه آيه وأمر أهلك … نازل شد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مدت نه ماه هر روز هنگام نماز صبح به در خانه فاطمه مي‌آمد و مي‌گفت: نماز! اي خاندان نبوت، انما يريد الله … ). اين خبر از سيصد نفر صحابي روايت شده است. (5)
(١) - مطالب السؤول / ٧.
(٢) - شواهد التنزيل ١ / ٣٨١.
(٣) - تفسير الدر المنثور ٤ / 313.
(4) - ينابيع المودة / 482.
(5) - ينابيع المودة / 174.
(٢٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: أنس بن مالك (1)، زيد بن علي (1)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، كتاب ينابيع المودة (2)

روايات خاصه

5 - شهاب الدين آلوسي در تفسير اين آيه گفته است: مراد از اهل او صلي الله عليه و آله و سلم، برخي گفته اند: زنان و دختران و داماد او علي - رضي الله تعالي عنهم - اند، و برخي گفته اند: آنان و ساير مؤمنان بني هاشم و (بني) مطلب اند. و برخي ديگر گفته اند:
همه پيروان از امت او صلي الله عليه و آله و سلم هستند. و به نظر من ظاهرا خانواده او صلي الله عليه و آله و سلم هستند، و حديث ابو سعيد خدري (نقل متن حديث 2) كه ابن مردويه وابن عساكر و ابن النجار آن را روايت كرده اند مؤيد آن است. اماميه نيز نظير اين حديث را به طرق بسياري روايت كرده اند. (1) 6 - قرطبي گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پس از نزول اين آيه: وأمر اهلك بالصلاة … هر صبحگاهي به در خانه فاطمه وعلي - رضوان الله عليهما - مي‌رفت و مي‌گفت: نماز (2)!
7 - فخرالدين رازي گويد: و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پس از نزول اين آيه هر صبحگاهي به سوي فاطمه وعلي عليهما السلام مي‌رفت و مي‌گفت: نماز! و چندين ماه به اين كار ادامه مي‌داد. (3) روايات خاصه 8 - علي بن ابراهيم قمي رحمه الله در تفسير خود گويد: … زيرا خداوند آن حضرت را دستور داد كه خانواده خود را به ويژه (به نماز) دعوت كند تا مردم بدانند كه خانواده محمد صلي الله عليه و آله و سلم نزد خداوند منزلت ويژه اي دارند كه مردم ديگر ندارند.
زيرا يك بار به طور عموم همراه مردم (به نماز) دستور فرموده و بار ديگر به طور خصوص. چون خداوند اين آيه را نازل كرد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هر روز هنگام نماز صبح به در خانه علي و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام مي‌رفت و مي‌گفت: السلام
(١) - تفسير روح المعاني ١٦ / ٢٨٤.
(٢) - تفسير الجامع لأحكام القرآن 11 / 263.
(3) - تفسير كبير 22 / 137.
(٢٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، إبن عساكر (1)، علي بن إبراهيم (1)، بنو هاشم (1)، القرآن الكريم (1)
عليكم ورحمة الله وبركاته، و آنان نيز پاسخ مي‌دادند: وعليك السلام يا رسول الله ورحمة الله وبركاته، آن گاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چهارچوب در را مي‌گرفت و مي‌گفت: نماز، نماز! خدايتان رحمت كند، انما يريد الله … و تا در مدينه حضور داشت پيوسته اين كار را مي‌كرد تا از دنيا مفارقت نمود. ابوالحمرا خادم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گويد: من گواهم كه آن حضرت چنين مي‌كرد. (1) 9 - مولي محسن فيض كاشاني رحمه الله گويد: در كتاب عيون اخبار الرضا از آن حضرت درباره اين آيه وارد است كه فرمود: خداوند ما را بدين ويژگي مخصوص داشت. زيرا ما را به همراه امت به نماز امر فرمود، سپس به طور خصوص نيز مورد خطاب قرار داد. از اين رو رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پس از نزول اين آيه مدت نه ماه هر روز هنگام هر نماز پنج بار به در خانه علي و فاطمه عليهما السلام مي‌رفت و مي‌گفت نماز! خدايتان رحمت كند. و خداوند هيچ يك از فرزندان پيامبران را به مانند اين كرامتي كه در حق ما فرموده و ما را در ميان خاندان همه آنان بدين ويژگي مخصوص ساخته گرامي نداشته است. (2) 10 - شيخ طبرسي رحمه الله پس از نقل روايت ابو سعيد خدري، گويد: اين روايت را ابن عقده به سند خود از طرق بسياري از اهل بيت عليهم السلام و از ديگران چون ابوبرزه وابورافع روايت كرده است. و امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را امر كرد كه خانواده خود را خصوصا دعوت كند تا مردم بدانند كه خانواده او را نزد خداوند منزلتي است كه مردم ديگر را نيست. و (واصطبر عليها) يعني بر انجام نماز و امر آنان بدان صبر و پايداري كن. (3)
(1) - تفسير قمي 2 / 67.
(2) - تفسير صافي 2 / 337.
(3) - مجمع البيان 7 / 27. در اينجا تذكر اين نكته لازم است كه تا آنجا كه من مي‌دانم همه كساني
(٢٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، الصبر (1)، كتاب مجمع البيان للطبرسي (1)

دلالت آيه تطهير بر برتري امامان عليهم السلام بر همه بشر

دلالت آيه تطهير بر برتري امامان عليهم السلام بر همه بشر پس از بيان و توضيح مفردات آيه تطهير وشأن نزول آن، به منظور اصلي از طرح آن كه دلالت آيه بر برتري اهل بيت عليهم السلام بر همه افراد بشر است و اين كه آنان پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بهترين آفريدگانند، ميپردازيم:
توضيح آن كه: آيه شريفه تصريح دارد بر اين كه اراده خداوند متعال منحصرا بدين تعلق گرفته كه هرگونه رجسي - حتي پيروي از اميال نفساني در انجام مباحات - را از اهل بيت عليهم السلام ببرد و مانع ورود آن در ساحت مقدس آنان گردد.
زيرا در مباحث گذشته كه از مفردات آيه داشتيم ديده شد كه آيه اولا با (انما) كه كلمه حصر است شروع شده، ثانيا اراده خاصي و عنايتي ويژه از سوي خداوند بر اين كار تعلق گرفته، ثالثا پاكسازي آنان با كلمه (تطهيرا) كه مصدر است و براي تأكيد و عموم مي‌آيد بيان شده است. بنابر اين معناي آيه چنين مي‌شود: (اي خاندان پيامبر، اي كساني كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شما را در زير عبا گرد آورد، شماييد كه خداوند تنها و تنها چنين اراده فرموده كه هرگونه پليدي را از شما ببرد و به تمامي پاكيزه سازد).
و از همين رو در اين آيه كريمه فضيلتي بزرگ براي اهل بيت عليهم السلام نهفته است كه هيچ كس ديگر حتي پيامبران - جز خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلم - با آنان در اين فضيلت شريك نيست. زيرا اين نوع تطهير درباره هيچ يك از آنان صورت نگرفته است، و ما در فصل آينده با مقايسه ميان علي عليه السلام و ساير پيامبران عليهم السلام اين مدعا را روشن خواهيم ساخت.
كه از آيه تطهير بحث كرده اند هيچ كدام در تعيين مصداق اهل البيت، متعرض اين آيه كه ما از آن بحث كرديم نشده اند. و اين استدلال بسيار نوي است كه بحث را قوت مي‌بخشد و فائده را كامل مي‌سازد. من نيز از اين معنا غافل بودم و محقق ماهر و فاضل هوشمند استاد علي اكبر غفاري - ايده الله تعالي - مرا بر آن واقف نمود. از خدا مي‌خواهيم كه از فراموشكاريها و خطاهاي ما درگذرد.
(٢٤١)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (3)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
ابن حجر هيتمي مكي گويد: اين آيه سرچشمه فضائل خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، زيرا مشتمل بر فضائل والاي آنان و اعتنا به شأن ايشان است، زيرا با (انما) شروع شده كه حصر اراده خداوند را در بردن رجس از آنان مي‌رساند، ورجس عبارت است از گناه و شك در آنچه ايمان بدان واجب است، و نيز دلالت بر پاك نمودن آنان از ساير اخلاق و احوال نكوهيده دارد، و در برخي روايات خواهد آمد كه بدن آنان را بر آتش حرام ساخته است، و اين خود فائده و هدف همان پاكسازي است، زيرا الهام انابت به سوي خدا و ادامه اعمال صالحه از موارد همان پاكسازي است … و از موارد تطهيرشان حرام ساختن صدقه واجب (زكات) - بلكه صدقه مستحب نيز بنا بر يكي از اقوال مالك - بر آنان است، زيرا صدقات چرك (اموال) مردم است علاوه بر آن كه از سرشكستگي گيرنده و عزت دهنده خبر مي‌دهد. و به جاي آن خمس فئ و غنيمت به آنان اختصاص يافته كه از عزت گيرنده و ذلت دهنده خبر مي‌دهد …
و حكمت آن كه آيه با كلمه (تطهيرا) پايان يافته است مبالغه در وصول آنان به برترين درجه پاكي و رفع مجازيت در معناي پاكي (و اثبات حقيقت آن) است، و نيز تنوين آن براي تعظيم و تكثير و اعجاب است كه چنين مي‌رساند كه اين پاكي از جنس پاكيهاي متعارف و مأنوس نيست. آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين مطلب را تأكيد نمود با تكرار طلب آنچه كه در آيه آمده است براي آنان كه گفت: (خداوندا! اينان خاندان منند … ) و نيز با طلب درود بر آنان كه گفت: (پس درودت را بر آنان قرار ده)، و نيز با اين سخن تأكيد كرد كه: (من در جنگم با هر كه با آنان بجنگد) … و با اين بيانات آنان را در جايگاه خويش نهاد. و نيز در آيه مباهله، اهل بيت به آن حضرت پيوند داده شده اند. (1)
(1) - الصواعق المحرقة / 144 با تلخيص.
(٢٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإستحباب (1)، كتاب الصواعق المحرقة (1)
و علامه اميني - كه خدايش با اولياي گراميش محشور كناد - گويد: بستن درهايي كه (از خانه هاي اصحاب) به مسجد باز مي‌شد به جهت پاك ساختن مسجد از پليديهاي ظاهري و معنوي بوده است تا كسي با حالت جنابت از آنها عبور نكند و كسي در آن جنب نگردد. اما نبستن در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و خانه اميرمؤمنان عليه السلام به جهت طهارت آنها از هر رجس و آلودگي به نص آيه تطهير بوده است، حتي جنابت آن اثر پليدي معنويي را كه در ديگران مي‌گذارد در آنان نمي‌گذارد، چنان كه گوياي اين مطلب است تنظير به مسجد موسي كه از پروردگارش خواست كه آن را براي هارون و فرزندانش پاكيزه سازد، يا آن كه پروردگارش او را مأمور ساخت كه مسجد پاكيزه اي بسازد كه كسي جز او و هارون در آن ساكن نگردد. و البته منظور پاكيزه داشتن آن تنها از نجاستهاي ظاهري نبوده، زيرا اين حكم هر مسجدي است و اختصاص به مسجد خاصي ندارد.
دليل اين مطلب احاديث گذشته است كه در آنها آمده بود: (اميرمؤمنان عليه السلام با حالت جنابت داخل مسجد مي‌شد و بسا با همين حالت از آن عبور مي‌نمود و داخل و خارج مي‌گشت)، و نيز سخن آن حضرت در حديث ابو سعيد خدري (براي هيچ كس حلال نيست كه در اين مسجد جنب شود جز من و تو)، و نيز حديث: (آگاه باشيد كه اين مسجد من بر هر زن حائض و مرد جنبي حرام است مگر بر محمد و خاندانش: علي و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام)، و حديث: (آگاه باشيد، اين مسجد براي هيچ مرد جنب و زن حائضي حلال نيست مگر براي رسول خدا وعلي و فاطمه وحسن و حسين. هش داريد كه من نامها را برايتان بر شمردم تا گمراه نشويد)، (1) و گفتار آن حضرت به علي عليه السلام كه: (اما تو، پس براي تو حلال است در مسجد من آنچه براي خودم حلال است، و بر تو حرام است
(1) - سنن بيهقي 7 / 65.
(٢٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السجود (10)، الجنابة (3)
آنچه بر من حرام است. حمزة بن عبد المطلب گفت: اي رسول خدا، من عموي شما هستم و من از علي به شما نزديكترم! فرمود: (اي عمو، راست مي‌گويي، اما به خدا سوگند اين دستور من نيست بلكه از سوي خداي متعال است) …
چكيده همه اين بيانات آن است كه: باز گذاردن اين در به سوي مسجد و اجازه داشتن اهل بيت نسبت به آنچه خداوند به رسولش اجازه داده و ويژه او ساخته بود مبتني بر نزول آيه تطهير درباره آنان است كه هر نوع پليدي را از آنان بر طرف مي‌سازد. و گواه آن حديث مناشده (1) آن حضرت در روز شورا است كه اميرمؤمنان عليه السلام در آن فرمود: (آيا جز من كسي در ميان شما هست كه كتاب خدا بر پاكي او گواه باشد؟ تا آنجا كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در خانه همه مهاجران به مسجد را بست و در خانه مرا بازگذاشت؟) … (2) مرحوم علامه بحر العلوم طباطبائي در ارجوزه فقهي خويش گويد:
والسر في فضل صلاة المسجد * قبر لمعصوم به مستشهد بقطرة من دمه مطهرة * طهره الله لعبد ذكره والنص في المعصوم بالغسل ورد * تعبدا بالغسل مع طهر الجسد (راز اين كه نماز در مسجد فضيلت دارد آن است كه قبر معصومي شهيد در آن است).
(و به خاطر قطره اي از خون پاك او كه در آن مكان ريخته خداوند آنجا را براي بنده ذاكر خود پاكيزه (و مسجد) ساخته است).
(و اين كه درباره معصوم نص رسيده كه بايد او را (پس از مرگ) غسل داد، از روي تعبد به غسل است، با آن كه جسد او پاكيزه است).
(١) - مناشده: ديگران را در مورد مطلبي به خدا سوگند دادن. (م) (٢) - الغدير ٣ / 211.
(٢٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: حمزة بن عبد المطلب سيد الشهداء عليه السلام (1)، القبر (2)، الشهادة (1)، الطهارة (1)، الغسل (2)، السجود (5)، الصّلاة (1)
ابوطيبه حجام گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را حجامت كردم، حضرت ديناري به من عطا فرمود و من خون او را سر كشيدم. چون از اين كار آگاه شد فرمود: چرا چنين كردي؟ گفتم: خواستم بدان تبرك جويم. فرمود: اماني از دردها، بيماريها و فقر و تهيدستي گرفتي و هيچ گاه آتش به تو نخواهد رسيد. (1) و در زيارت امام حسين عليه السلام وارد است: وأشهد أن دمك سكن في الجنة (و گواهي مي‌دهم كه خون تو در بهشت جاي گرفت). (2) و در اخبار وارد است: (فاطمه عليها السلام در بهشت از خون فرزندش حسين خضاب مي‌كند).
و در زيارت جامعه اي كه ابن طاووس روايت نموده وارد است: (خداوند شما را از زشتيهاي ظاهري و باطني و از هر شك و دو دلي و پليدي و آلودگي پاكيزه ساخته است). (3) و علامه حلي رحمه الله در تذكرة الفقهاء در اول كتاب نكاح آنجا كه پاره اي از فضائل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بر مي‌شمرد گويد: (به خون و بول حضرتش تبرك مي‌جستند، و ظاهر اين كار طهارت آنهاست). (4) 12 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: دخترم فاطمه حوريه اي است در صورت آدمي، زيرا حيض نمي‌بيند و عادت ماهانه نمي‌شود. (5) 2 - و فرمود: فاطمه بتول ناميده شده، زيرا از آنچه عادت ماهانه زنان است بريده و بر كنار بود، و هر شبي به بكارت اوليه باز مي‌گشت، و مريم نيز بتول
(١) - اللمعة البيضاء في شرح خطبة الزهراء / ٣١ و ٣٢.
(٢) - همان.
(٣) - همان.
(٤) - همان.
(٥) - تاريخ بغداد ١٢ / 321.
(٢٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، كتاب تذكرة الفقهاء للعلامة الحلي (1)، البول (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب اللمعة البيضاء للتبريزي الأنصاري (1)
ناميده شد از آن رو كه عيسي را در حالي كه بكر بود زاييد. (1) 3 - و فرمود: فاطمه بتول ناميده شده، زيرا از حيض و نفاس بريده بود. (2) 4 - از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از معناي بتول پرسش شد كه: اي رسول خدا، ما از شما شنيده ايم كه ميفرمايي: مريم بتول بود، و فاطمه بتول است. فرمود: بتول كسي است كه حيض نمي‌بيند زيرا حيض در دختران پيامبران ناخوشايند است. (3) 5 - امام باقر عليه السلام از پدرانش عليهم السلام روايت كند كه: جز اين نيست كه فاطمه دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم طاهره ناميده شده است از آن رو كه از هر آلودگي و زشتي پاكيزه است، و او حتي يك روز حيض و نفاس نديده است. (4) 6 - خداي عز وجل در خطاب به فاطمه عليها السلام فرموده است: (من تو را به سبب علم (از هر آلودگي) بريدم و نيز از حيض بريدم). آن گاه امام باقر عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، همانا او را در عالم ميثاق با علم (از هر آلودگي) و از حيض بريده است. (5) 7 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به عايشه فرمود: اي حميرا، فاطمه مانند ديگر زنان آدميان نيست، او مانند آنها عادت نمي‌بيند. (6) با كمك اين اخبار و احاديث از آيه شريفه تطهير استفاده مي‌شود كه فاطمه عليها السلام پيوسته باكره و پاكيزه بوده است مانند حوران بهشتي كه خداوند درباره آنان فرموده است: (ما آنان را به آفرينشي خاص آفريده ايم، و آنان را دوشيزه
(١) - احقاق الحق ١٠ / ٢٥ به نقل از علامه كشفي حنفي در المناقب المرتضوية / 119.
(2) - ينابيع المودة / 260.
(3) - احقاق الحق 10 / 25.
(4) - بحار الانوار 43 / 19.
(5) - همان / 13.
(6) - همان / 16.
(٢٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، الحيض، الإستحاضة (5)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
قرار داده ايم). (1) طبرسي رحمه الله در تفسير اين آيه گفته است: (شوهرانشان در هر هنگام آنان را دوشيزه مي‌يابند). و علامه مجلسي رحمه الله از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه: (خداوند تا زماني كه فاطمه حيات داشت زنان ديگر را بر علي عليه السلام حرام ساخته بود، زيرا او پاكيزه زني بود كه هرگز حيض نمي‌ديد). (2) و نيز از آن استفاده مي‌شود كه خداوند اهل بيت عليهم السلام را از هر آلودگي ظاهري و باطني پاكيزه داشته است. علامه مظفر رحمه الله پس از نقل احاديث بستن درهاي اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به مسجد آن حضرت، گويد: از اين اخبار آشكار مي‌شود كه ورود در مسجد با حالت جنابت و خواب در آن براي علي عليه السلام رواست، و اين نيست مگر به جهت طهارت نفس قدسي حضرتش كه هيچ گونه آلودگي نمي‌پذيرد … و خلاصه وجهي براي استثناء در خانه ابي بكر باقي نمي‌ماند زيرا كه او از كساني نبوده كه خداوند رجس را از آنان برده است تا دخول او در مسجد با حال جنابت روا باشد. (3) علامه شيخ سعيد جمال الدين حسن فرزند شهيد ثاني رحمه الله گويد: صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه به صورت مرسل از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه:
فاطمه - صلوات الله عليها - مانند هيچ يك از شما نيست، او مانند حوريان خون حيض و نفاس نمي‌بيند.
و پس از نقل يك خبر ديگر گويد: پوشيده نيست كه مضمون اين خبر منافات دارد با آنچه در حديث قضاء حائض نسبت به روزه نه نماز گذشت كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فاطمه عليها السلام را به اين كار امر مي‌كرد. وجه جمع بين آنها اين است كه امر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را براي آموزش به زنان مؤمنه بدانيم، و اين نوعي
(1) - سوره ء واقعه / 35 و 36.
(2) - بحار الانوار 43 / 16.
(3) - دلائل الصدق 2 / 400.
(٢٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، كتاب فقيه من لا يحضره الفقيه (1)، جمال الدين (1)، الشهادة (1)، السجود (3)، الحيض، الإستحاضة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، الصدق (1)
از مجاز شايع در خطاب است، و شايد سبب به كار بردن اين مجاز در اينجا رعايت پوشيده ماندن اين كرامت است مانند كرامتهاي ديگر كه ظاهر آنها با آزمون تكليف منافات دارد. (1) از بيانات گذشته چنين استفاده شد كه خداوند نوعي خاص از طهارت را به اهل بيت عليهم السلام بخشيده است كه اين موهبت در حق احدي از جهانيان صورت نگرفته است. و همين يكي از دلايل برتري آنان بر پيامبران عليهم السلام جز خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلم است.
علامه شيخ زين الدين عاملي نباطي (در گذشته به سال 877) در كتاب الصراط المستقيم (1 / 230) گويد: ابن رومي گفته است:
رأيتك عند الله اعظم زلفة * من الانبياء المصطفين ذوي الرشد (من تو را در نزد خداوند از همه پيامبران برگزيده رشد يافته مقرب تر يافتم).
چون اين شعر را يگانه ديدم دوست داشتم كه بر سبك او بپويم و در اين افضال در پي او شوم، پس اين اشعار گفتم: (ترجمه مضمون اشعار) (خداوند به آدم فرمود: از آن ميوه مخور و خورد و با اين نافرماني فضل خود را از دست داد، اما امام علي عليه السلام آنچه را سهم خود بود و حق استفاده از آن را داشت به فقير داد و خداوند اين عمل او را ستود).
(زنان نوح و لوط به آن دو خيانت كردند، اما فاطمه به پايه اي است كه نور عالم خلقت از افق وجود او سر زد).
(١) - منتقي الجمان ١ / 224. محقق گرامي كتاب، استاد غفاري در حاشيه گويد: گويا لفظ عليها السلام از اضافات ناسخان است بدين پندار كه مراد از آن فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است.
صاحب حدائق گويد: (مراد از آن فاطمه دختر ابي حبيش است كه نام او در ابواب حيض و استحاضه آمده است، زيرا وي مشهور بود به كثرت استحاضه و سؤال از مسائل آن در آن زمان). نام فاطمه بنت ابي حبيش در كتابهاي عامه و كتابهاي صحاح آنان نيز در ابواب حيض و استحاضه فراوان آمده است. (م)
(٢٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب منتقي الجمان للشيخ حسن صاحب المعالم (1)، الحيض، الإستحاضة (2)، النوم (2)
(ابراهيم از خداوند زنده كردن مرده را درخواست كرد تا دلش به خداي يگانه (و مسأله معاد) آرام يابد، اما مولاي من علي در مقامي است كه اگر همه پرده‌ها كنار رود چيزي بر يقين گذشته اش افزوده نخواهد شد).
(موسي هنگامي كه عصاي اژدها شده خود را ديد هراسيد و گريخت، اما علي در شب هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در بستر حضرتش آرميد و از خشم مشركان هراسي به خود راه نداد).
(سليمان چنان كه در قرآن آمده از خدا خواست كه او را سلطنتي بخشد كه هيچ كس را نسزد و مانند آن را به احدي پس از وي نبخشد، اما مولاي من دنيا در قامت دلكش ترين زن عرب (بثينه) براي او جلوه نمود و در پاسخش فرمود:
از من دور شو و لحظه اي نزد من درنگ مكن).
(با اين بيانات، برتري حضرتش بر آنان براي حق جويان به خوبي آشكار شد و ديگر نيازي به رنج فراوان براي اثبات آن نيست).
(حقا به خطا رفته است آن كه ابو بكر را با حضرت حيدر مقايسه كند، زيرا در وي اثري به چشم نمي‌خورد كه براي اين مقايسه سودمند افتد). (1)
(1) - اشعار با تلخيص آورده شده و به صورت آزاد ترجمه گرديده است.
صفحه(٢٤٩)

فصل 2: مقايسه‌اي ميان علي عليه السلام و برخي از پيامبران عليهم السلام

اشاره

فصل 2 مقايسه اي ميان علي عليه السلام و برخي از پيامبران عليهم السلام براي بصيرت بيشتر خوانندگان گرامي در مسأله مورد بحث، آياتي چند از قرآن كريم را كه درباره پيامبران عليهم السلام وارد شده است مورد بحث قرار مي‌دهيم.
زيرا پيامبران گرچه پاك و معصوم بوده اند اما گهگاه حالات و خواطري در آنها به چشم مي‌خورد كه نشان از وساوس شيطاني و عدم قطع طمع شيطان از آنان مي‌دهد در حالي كه چنين چيزهايي در اهل بيت عليهم السلام ديده نشده است. ما درباره هر يك از آنان مقايسه اي با خاندان رسالت عليهم السلام انجام مي‌دهيم.
1 - حضرت آدم وعلي عليهما السلام خداي عز وجل مي‌فرمايد: (و گفتيم: اي آدم، تو و همسرت در بهشت جاي گزينيد و از هر جاي آن هر چه خواهيد به فراواني بخوريد و به اين درخت نزديك مشويد كه از ستمكاران خواهيد شد. پس شيطان آن دو را درباره آن درخت به لغزش افكند و آنها را از آن بهشت پر نعمت كه در آن بودند بيرون برد). (1)
(1) - سوره ء بقره / 36.
(٢٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الكرم، الكرامة (1)

1 - حضرت آدم و علي عليهما السلام

فصل 2 مقايسه اي ميان علي عليه السلام و برخي از پيامبران عليهم السلام براي بصيرت بيشتر خوانندگان گرامي در مسأله مورد بحث، آياتي چند از قرآن كريم را كه درباره پيامبران عليهم السلام وارد شده است مورد بحث قرار مي‌دهيم.
زيرا پيامبران گرچه پاك و معصوم بوده اند اما گهگاه حالات و خواطري در آنها به چشم مي‌خورد كه نشان از وساوس شيطاني و عدم قطع طمع شيطان از آنان مي‌دهد در حالي كه چنين چيزهايي در اهل بيت عليهم السلام ديده نشده است. ما درباره هر يك از آنان مقايسه اي با خاندان رسالت عليهم السلام انجام مي‌دهيم.
1 - حضرت آدم وعلي عليهما السلام خداي عز وجل مي‌فرمايد: (و گفتيم: اي آدم، تو و همسرت در بهشت جاي گزينيد و از هر جاي آن هر چه خواهيد به فراواني بخوريد و به اين درخت نزديك مشويد كه از ستمكاران خواهيد شد. پس شيطان آن دو را درباره آن درخت به لغزش افكند و آنها را از آن بهشت پر نعمت كه در آن بودند بيرون برد). (1)
(1) - سوره ء بقره / 36.
(٢٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الكرم، الكرامة (1)
و نيز مي‌فرمايد: (و اي آدم، تو و همسرت … پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا شرمگاهشان را كه از آنان پوشيده بود در نظرشان نمايان سازد و گفت:
پروردگارتان شما را از اين درخت باز نداشت مگر براي آن كه مبادا دو فرشته شويد يا جاويدان باشيد. و براي آن دو سوگند خورد كه من شما را هر آينه از نيكخواهانم. پس آن دو را به فريبي (از آن جايگاه بلند) فرود آورد، و چون از آن درخت بچشيدند شرمگاهشان برايشان پديدار شد و شروع كردند از برگهاي درخت بر خود چسبانيدن، و پروردگارشان ندايشان داد كه مگر شما را از آن درخت باز نداشتم و به شما نگفتم كه شيطان دشمن آشكار شماست)؟ (1) و مي‌فرمايد: (و همانا پيش از اين به آدم سفارش كرديم، پس فراموش كرد و براي او آهنگي استوار نيافتيم. و (ياد كن) آن گاه كه به فرشتگان گفتيم: به آدم سجده كنيد، پس سجده كردند مگر ابليس كه سر باز زد. گفتيم: اي آدم، اين دشمن تو و همسر توست، مبادا شما را از بهشت بيرون كند تا در رنج افتي! كه تو را در آنجا اين هست كه نه گرسنه مي‌شوي و نه برهنه، و در آنجا نه تشنه مي‌شوي و نه در گرمي آفتاب بماني. پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت: اي آدم، آيا تو را به درخت جاوداني و پادشاهيي كه كهنه و نابود نشود راه بنمايم؟
پس از آن درخت خوردند و شرمگاهشان بر آنها نمودار شد، و شروع كردند از برگ درختان بهشت بر خود چسبانيدن، و آدم پروردگار خويش را نافرماني نمود پس به بيراهه رفت. (2)
(1) - سوره اعراف / 19 - 22.
(2) - سوره اعراف / 19 - 22. بايد دانست كه اين نافرماني اولا در عالم تكليف نبوده، ثانيا مخالفت امر ارشادي و نصيحتي بوده نه امر مولوي و وجوبي. نكته ديگر آن كه: منظور از اين بحث تنقيص مقام و كاستن رتبه پيامبران نيست كه آنان هر يك در آسمان فضيلت ستاره اي درخشانند، بلكه سخن در رتبه و درجات تقرب به خداوند متعال است. (م)
صفحه(٢٥١)
از مجموع اين آيات چنين به دست مي‌آيد كه آدم عليه السلام با آن كه خداوند او را در بهشت خود جاي داد و او را در بهشت از هر نعمتي برخوردار ساخت و تنها از خوردن يك درخت باز داشت، باز فريب شيطان را خورد و دست از آن درخت نكشيد و به آن دست دراز مينمود، و اين كار او سبب شد تا تعبيراتي از قبيل (لغزش)، (نافرماني)، (گمراهي)، (عزم نااستوار) در قرآن كريم درباره او به كار رود و همه اينها چيزهايي است كه منفور طبع آدمي است و از نظر عقل زشت و قبيح به شمار مي‌آيد.
شما را به خدا و رسولش سوگند، آيا آيه تطهير با اين آياتي كه درباره آدم و همسرش فرود آمده قابل مقايسه است؟ آياتي از قبيل: (اگر به اين درخت نزديك شويد از ستمكاران شويد)، (شيطان آنها را لغزانيد)، (شيطان آنها را وسوسه كرد)، (شيطان آنها را با فريب خود فرود آورد)، (شرمگاهشان پديدار شد)، (مگر شما را از آن باز نداشتم؟!)، (براي آدم آهنگي استوار نيافتيم)، (آدم نافرماني پروردگار خود كرد و به بيراهه رفت)!
آيا اين آيات با آياتي كه در سوره دهر (8 و 9) در شأن علي و خاندانش عليهم السلام وارد شده يكسان است كه فرموده ويطعمون الطعام (و طعام را با آن كه خود سخت بدان علاقه مند (و نيازمند) اند به مسكين و يتيم و اسير ميدهند، (گويند:) جز اين نيست كه ما شما را براي خشنودي خدا اطعام مي‌كنيم (منتي بر شما نداريم) و از شما پاداش و سپاسي چشم نداريم (زيرا كه از اجر ما ميكاهد).
تازه اين سخنان زبان حال آنان بود نه آن كه صريحا گفته باشند! سعيد بن جبير گويد: به خدا سوگند، اين سخنان را به زبان نگفتند، اما خداوند اين را از دل آنان دانست و بدين گونه بر آنان ثنا فرستاد).
در توضيح اين ايثار و گذشت اهل بيت عليهم السلام بيانات مفسران عامه را مي‌آوريم تا اين مقايسه روشن تر گردد:
(٢٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، النبي آدم عليه السلام (1)، سعيد بن جبير (1)، الطعام (3)، الكرم، الكرامة (1)
جار الله زمخشري در تفسير كشاف (4 / 197) از ابن عباس رضي الله عنه روايت كرده است كه: (حسن و حسين عليهما السلام بيمار شدند، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به همراه گروهي به عيادت آنها رفتند و به اميرمؤمنان عليه السلام گفتند: اي ابا الحسن، كاش براي شفاي اين دو فرزندت نذر مي‌كردي! علي و فاطمه عليهما السلام و فضه خادمه نذر كردند كه اگر حسنين عليهما السلام شفا يابند سه روز روزه بگيرند. آن دو بزرگوار شفا يافتند، اما چيزي براي افطار نداشتند. علي عليه السلام از شمعون خيبري يهودي سه من جو قرض گرفت، فاطمه عليها السلام يك من از آن را آرد كرد و پنج قرص نان به تعداد خودشان تهيه نمود. همين كه نانها را سر سفره نهادند تا افطار كنند سائلي از راه رسيد و گفت:
سلام بر شما اي خاندان محمد، مسكيني هستم از مساكين مسلمانان، مرا خوراك دهيد تا خداوند شما را از مائده هاي بهشتي بخوراند. همگي نان خود را به او بخشيدند و شب را تنها با آب افطار نموده و به سر بردند و فردا صبح را روزه گرفتند. شب دوم نيز همين حادثه تكرار شد و يتيمي از راه رسيد و نانها را به او بخشيدند و شب سوم اسيري رسيد همين كار را كردند. چون صبح شد علي عليه السلام دست حسن و حسين عليهما السلام را گرفت و نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفتند. تا چشم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به آنان افتاد و ديد كه از شدت گرسنگي چون جوجه به خود ميلرزند فرمود: ديدن شما بدين حال چه سخت مرا ميآزارد! و برخاست و با آنان به راه افتاد. به منزل فاطمه عليها السلام آمد و او را ديد كه در محراب نشسته و (از گرسنگي) شكمش به پشت چسبيده و چشمانش فرو رفته است. اين حال او را بسيار آزرد، جبرئيل فرود آمد و گفت: اي محمد! بگير اين را كه خداوند تو را درباره خاندانت تهنيت گفته است، پس سوره (دهر) را بر او خواند).
علامه نيشابوري نيز همين شأن نزول را در تفسير خود آورده است، آن گاه گويد: (و روايت است كه سائل در آن سه شب جبرائيل بوده است كه به اذن خدا مي‌خواست آنان را بيازمايد).
(٢٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (3)، كتاب تفسير الكشاف للزمخشري (1)، عبد الله بن عباس (1)، الزمخشري (1)

2 - حضرت خليل و امير عليهما السلام

اشاره

شهاب الدين آلوسي بغدادي در تفسير روح المعاني (29 / 158) پس از نقل حادثه مانند نقل كشاف گويد: (آدمي درباره آن دو (علي و فاطمه عليهما السلام) جز اين چه مي‌تواند بگويد كه علي مولاي مؤمنان و وصي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و فاطمه پاره تن احمدي و جزء محمدي صلي الله عليه و آله و سلم است، و اما حسن و حسين نسيم روح پرور و گل خوشبو و سرور جوانان بهشت اند. اين سخن رفض (شيعه گري افراطي) نيست بلكه اعتقادي جز اين گمراهي محض است. و از لطائف، بنا بر آن كه اين سوره درباره آنان نازل شده باشد، آن كه: خداي سبحان به پاس حرمت فاطمه بتول و نور ديده رسول صلي الله عليه و آله و سلم در اين سوره (در ميان نعمتهاي بهشتي) ذكري از حور العين به ميان نياورده و تنها به ذكر نوجوانان جاويدان (يا خلخال به پا) تصريح نموده است).
براي توضيح بيشتر به الدر المنثور سيوطي 6 / 299، البحر المحيط ابي حيان اندلسي مغربي 8 / 395، ينابيع المودة شيخ سليمان قندوزي حنفي / 93 رجوع شود، و در كفاية الطالب حافظ گنجي شافعي / 345 آمده است: (سائل اول جبرائيل، سائل دوم ميكائيل و سائل سوم اسرافيل عليهم السلام بود).
2 - حضرت خليل و امير عليهما السلام خداوند در داستان ابراهيم عليه السلام فرموده است: (و (ياد كن) آن گاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا، به من بنما كه چگونه مردگان را زنده مي‌كني! خدا گفت: مگر ايمان نداري؟ گفت: چرا، ولي مي‌خواهم دلم آرام يابد. فرمود: چهار مرغ را بگير و در نزد خود پاره پاره ساز، سپس بر سر هر كوهي (در اين اطراف) جزئي از آنها بنه، آن گاه آنها را بخوان تا شتابان سوي تو آيند، و بدان كه خدا تواناي
(٢٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: النبي إبراهيم (ع) (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، جلال الدين السيوطي الشافعي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، الرفض (1)
شكست ناپذير و حكيم مصلحت دان است). (1) خلاصه آيه اين است كه: ابراهيم عليه السلام در ساحل دريا مرداري را ديد كه درندگان بيابان و حيوانات دريا از آن ميخورند و اجزاي او جزء بدن آن حيوانات مي‌شود. در اين هنگام از پروردگار خواست كه او را از چگونگي زنده كردن مردگان آگاه سازد. خداوند با ايجاد صحنه فوق سؤال او را پاسخ گفت تا دل او با ديدن كيفيت زنده شدن مردگان آرام يابد.
بايد دانست كه حضرت خليل عليه السلام از خدا خواست كه چگونگي زنده كردن را به او بنماياند نه آن كه در اصل زنده كردن مردگان ترديد داشته باشد و از خدا بپرسد كه آيا مردگان را زنده مي‌كند يا نه! و اين مانند آن است كه كسي بگويد:
(زيد چگونه در ميان مردم حكم مي‌كند؟) در صورتي كه مي‌داند حكم خواهد كرد. و اگر مي‌خواست از اصل حكم كردن بپرسد مي‌گفت: (آيا زيد حكم مي‌كند؟) گوينده در جمله اول شكي در اصل حكم كردن زيد ندارد و تنها از چگونگي آن ميپرسد. حضرت خليل عليه السلام نيز اصل احياء را مي‌دانست و تنها از خدا خواست كه چگونگي جمع شدن و به هم پيوستن رگ و پي و پوست و گوشت اجزاي مردگان را پس از پاشيده شدن آنها به او بنماند.
شهاب الدين آلوسي در تفسير روح المعاني (3 / 26) مطلبي را از يكي از محققان در توجيه درخواست ابراهيم عليه السلام و عدم برتري علي عليه السلام بر آن حضرت در مسأله اطمينان قلب آورده كه ما سخن او را در اينجا مي‌آوريم و سپس به نقد آن ميپردازيم.
وي گويد: (مطلبي كه يكي از محققان در اين مقام نوشته و سخن را در دفاع از حضرت خليل عليه السلام گسترده است مرا شگفت آمد و آن اين كه: سؤال آن
(1) - سوره ء بقره / 261.
(٢٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النبي إبراهيم (ع) (2)
حضرت العياذ بالله ناشي از شك در يك امر ديني نبود بلكه سؤال از چگونگي زنده كردن مردگان بود تا دانش كامل و همه جانبه اي بدان پيدا كند، و معلوم است كه علم به كيفيت احياء، شرط ايمان نيست. دليل اين مطلب سؤال به صيغه (كيف) است كه براي سؤال از حال و چگونگي وضع گرديده است …
بنابر اين معناي اطمينان همان آرامش دل است از جولان در اطراف چگونگي زنده كردن مردگان كه با ظهور تصوير ديدني آن حاصل مي‌آيد، و نبود اين اطمينان منافات ندارد با حصول ايمان به قدرت كامله خدا بر احياي مردگان، و نمي‌بينم كه ديدن اين كيفيت افزايشي در ايماني كه از او مطلوب بوده است داشته باشد، بلكه مفيد چيزي بود كه ايمان به آن واجب نبود.
و از همين جا دانسته مي‌شود كه علي - كرم الله وجهه - با گفتن: (لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا (اگر پرده‌ها كنار رود بر ايمان من افزوده نمي‌شود) در ايمان مرتبه اي بالاتر از مرتبه حضرت خليل عليه السلام براي خود اثبات نكرده است، آن گونه كه برخي از شيعيان نادان تصور كرده اند. و بسياري از اصحاب ما چون بر اين مطلبي كه ما گفتيم واقف نشده اند براي رد اين تو هم كه از سخنان حضرت خليل و امير استفاده مي‌شود كه دومي از اولي برتر است خود را به زحمت افكنده اند).
پاسخ: فخر رازي گويد: (گويند: مراد از اطمينان قلب آن است كه خطوراتي كه براي استدلال كننده دست مي‌دهد از قلب او زايل شود). (1) و علامه طباطبائي رحمه الله گويد: (طمأنينه و اطمينان، آرامش يافتن دل است پس از قلق و اضطراب آن، و آن از اطمأنت الارض گرفته شده است، ارض مطمئنه به زميني گويند كه در آن شيب و فرو رفتگي داشته باشد كه آبي كه در آن روان مي‌شود در آن استقرار يابد … و درخواست اطمينان قلب در اين آيه مطلق است و دلالت دارد كه
(1) - تفسير كبير 7 / 40.
صفحه(٢٥٦)
مطلوب آن حضرت از آن درخواست حصول ايمان مطلق و قطع ريشه هاي هر نوع خطور قلبي بوده است). (1) از بيان اين دو مفسر بزرگ به دست مي‌آيد كه در نفس شريف آن حضرت حالات و خطوراتي بوده است و الا درخواست كيفيت احياء درخواست بي موردي بود. اما اين خطورات و وسوسه‌ها به هيچ وجه در اهل بيت عليهم السلام نبوده است، زيرا خداوند آنان را از هر گونه رجسي پاك و پاكيزه نموده است خواه گناه باشد خواه وسوسه يا اضطراب و تشويش و شك و غيره. و با اين بيان، برتري حضرت امير عليه السلام بر حضرت خليل عليه السلام روشن مي‌گردد.
در اينجا ذكر نكته اي لازم است و آن اين كه: آنچه ما از آيه شريفه استفاده كرديم كه در نفس حضرت خليل عليه السلام احوال و خواطري بود و اين گونه امور از اهل بيت عليهم السلام منتفي است، در صورتي است كه مراد اطمينان قلب درباره چگونگي زنده كردن مردگان باشد، اما اگر مراد از آن اطمينان يافتن درباره خلت (دوستي خدا) بوده باشد - چنان كه در روايتي آمده - چنين نيست. آن روايت اين است: علي بن محمد بن جهم گويد: (در مجلس مأمون حاضر بودم و حضرت رضا عليه السلام هم در نزد او بود، مأمون گفت: اي پسر رسول خدا، آيا شما نمي‌گوييد كه پيامبران معصومند؟ فرمود: چرا. (آن گاه مأمون سؤالاتي درباره پيامبران از جمله آدم عليه السلام كرد، سپس) گفت: پس مرا خبر ده از گفتار ابراهيم عليه السلام كه گفت:
(پروردگارا! به من بنما كه چگونه مردگان را زنده مي‌سازي؟ خدا گفت: مگر باور نداري؟ گفت: چرا، ولي مي‌خواهم دلم آرام يابد). حضرت فرمود: خداوند به ابراهيم عليه السلام وحي كرده بود كه من مي‌خواهم از ميان بندگانم خليلي برگزينم كه اگر از من بخواهد كه مردگان را زنده كنم او را اجابت نمايم. پس در دل ابراهيم عليه السلام
(١) - تفسير الميزان ٢ / 394.
(٢٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (2)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، النبي إبراهيم (ع) (3)، النبي آدم عليه السلام (1)، علي بن محمد (1)، تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (1)

ابراهيم عليه السلام شيعه امير عليه السلام است

افتاد كه شايد او همان خليل باشد، گفت: پروردگارا! به من بنما كه چگونه مردگان را زنده مي‌كني. خدا گفت: مگر باور نداري؟ گفت: چرا، ولي مي‌خواهم دلم در مورد اين كه خليل تو هستم آرام يابد).
اين حديث گرچه در كتابهاي حديث مثل عيون اخبار الرضا و تفسير برهان و نور الثقلين آمده است اما خالي از اشكال نيست چنان كه علامه طباطبائي رحمه الله در تفسير الميزان (1 / 147) مي‌فرمايد: پاسخي كه (علي بن جهم) از حضرت رضا عليه السلام درباره آدم عليه السلام نقل كرده است با مذهب شايع ائمه اهل بيت عليهم السلام كه مبني است بر عصمت پيامبران از گناهان صغيره و كبيره پيش از نبوت و پس از آن.
سازگار نيست. از اين رو اين روايت خالي از اشكال نيست. و خدا داناتر است.
ابراهيم عليه السلام شيعه امير عليه السلام است خداي متعال فرموده است: وان من شيعته لابراهيم (1) (همانا از شيعيان او ابراهيم است).
قرطبي در تفسير خود گويد: كلبي وفراء گفته اند: معناي آيه اين است كه (همانا از شيعيان محمد صلي الله عليه و آله و سلم ابراهيم است). بنابر اين مرجع ضمير در شيعته محمد صلي الله عليه و آله و سلم و بنابر قول ابن عباس و مجاهد نوح عليه السلام است. (2) طبري در تفسير خود گويد: برخي از عربي دانان پندارند: معناي آيه اين است كه از شيعيان محمد صلي الله عليه و آله و سلم ابراهيم است. (3) فخر رازي در تفسير خود گويد: ضمير در شيعته به چه باز مي‌گردد؟ در آن دو قول است: قول اول كه ظاهرتر است آن است كه به نوح عليه السلام باز مي‌گردد. قول
(١) - سوره صافات / ٨٣.
(٢) - تفسير الجامع لأحكام القرآن 15 / 91.
(3) - تفسير طبري 24 / 68.
(٢٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (3)، النبي إبراهيم (ع) (1)، النبي نوح عليه السلام (2)، النبي آدم عليه السلام (1)، تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (1)، عبد الله بن عباس (1)، كتاب تفسير الطبري (1)، القرآن الكريم (1)
دوم نظريه كلبي است كه به محمد صلي الله عليه و آله و سلم باز مي‌گردد. (1) آلوسي گويد: فراء معتقد است كه ضمير شيعته به پيامبر ما حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم باز مي‌گردد … و گاه كسي را كه در زمان پيشين بوده شيعه كسي كه پس از او آمده است دانند، و از همين باب است گفتار كميت رحمه الله:
و مالي الا آل أحمد شيعة * و مالي الا مشعب الحق مشعب (2) (مرا جز شيعه آل احمد بودن چيزي نيست، و مرا جز راه حق راهي نباشد).
علامه طباطبائي رحمه الله گويد: شيعه به گروهي كه پيرو گروه ديگرند و پا جاي پاي آنان مي‌نهند گويند. و خلاصه هر كس كه در راه و روش كسي با وي موافقت كند شيعه او است خواه از نظر زمان مقدم باشد يا مؤخر، چنان كه خداوند مي‌فرمايد:
وحيل بينهم و بين ما يشتهون كما فعل باشياعهم من قبل (3) (و ميان آنان و آنچه مي‌خواستند فاصله افتاد همان گونه كه با پيروان آنان پيش از اين چنين معامله شد).
پس از ملاحظه گفتار و نظريات مفسران اين اطمينان حاصل مي‌شود كه ضمير در شيعته مي‌تواند به شخص مقدم بر ابراهيم عليه السلام مانند نوح عليه السلام يا مؤخر از او مانند حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم باز گردد. بنابر اين ممكن است كه ضمير به برادر و وصي و گنجينه علم پيامبر كه به منزله جان و روح حضرتش بود نيز بازگردد، با توجه به اين كه دليل نقلي هم از طريق اهل بيت عليهم السلام در اين زمينه رسيده است كه مطلب را تأييد مي‌كند:
امام صادق عليه السلام درباره اين آيه فرمود: يعني ابراهيم عليه السلام از شيعان علي عليه السلام
(١) - تفسير كبير ٢٦ / ١٤٦.
(٢) - روح المعاني.
(٣) - تفسير الميزان ١٧ / 153. و آيه در سوره ء سبا / 54.
(٢٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (3)، النبي إبراهيم (ع) (2)، النبي نوح عليه السلام (1)، تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (1)
است (1).
جابربن يزيد جعفي درباره اين آيه از امام صادق عليه السلام پرسيد، امام فرمود:
خداي سبحان چون ابراهيم عليه السلام را آفريد پرده از ديده اش برداشت، ابراهيم عليه السلام نگاه كرد و نوري را در كنار عرش ديد، گفت: خداوندا! اين نور چيست؟ ندا آمد: اين نور محمد صلي الله عليه و آله و سلم برگزيده من از ميان آفريدگان من است. ابراهيم نور ديگري را در كنار آن ديد، گفت: خداوندا! اين نور چيست؟ ندا آمد: اين نور علي بن ابي طالب ياور دين من است. آن گاه سه نور ديگر در كنار آنها ديد، از آنها پرسيد، ندا آمد: اين نور فاطمه است كه دوستان خود را از آتش دوزخ بريده است، و نور دو فرزند او حسن و حسين است. ابراهيم گفت: خداوندا! نه نور ديگر مي‌بينم كه گردا گرد اين نورها را گرفته اند، ندا آمد: اي ابراهيم، اينان امامان از نسل علي و فاطمه اند. ابراهيم گفت: خداوندا! به حق اين پنج تن سوگند كه آن نه نفر را به من معرفي كن كه آنان كيستند؟ ندا آمد: اول آنان علي بن الحسين، و پسرش محمد، و پسر او جعفر، و پسر او موسي، و پسر او علي، و پسر او محمد، و پسر او علي، و پسر او حسن و پسر او حجت قائم (عليهم السلام) است.
ابراهيم گفت: خداي من و سرور من! انوار ديگري كه شمار آنها را كسي جز تو نمي‌داند مي‌بينم كه پيرامون آنان حلقه زده اند؟ ندا آمد: اي ابراهيم، آنان شيعيان آن امامان، شيعيان امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام اند. ابراهيم گفت: شيعيان او از چه راه شناخته مي‌شوند؟ فرمود: به پنجاه و يك ركعت نماز در شبانه روز، بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم، خواندن قنوت قبل از ركوع و انگشتر در دست راست كردن. اينجا بود كه ابراهيم گفت: خداوندا! مرا از شيعيان امير مؤمنان قرار
(1) - تفسير برهان 4 / 20.
(٢٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، النبي إبراهيم (ع) (1)، علي بن أبي طالب (1)، القنوت (1)

3 - موسي و علي عليهما السلام

ده. خداوند هم در كتاب خود خبر داد كه همانا از شيعيان او ابراهيم است. (1) 3 - موسي وعلي عليهما السلام خلاصه داستان موسي عليه السلام آن گونه كه در سوره قصص آيات 30 تا 33 آمده چنين است: هنگامي كه آن حضرت به همراه همسر و تعدادي گوسفند از مدين بازگشت راه را گم كرد. در اين حال از دور آتشي ديد، به خانواده اش گفت: من آتشي را ديدم، اندكي درنگ كنيد تا بروم شايد راه را پيدا كنم يا پاره اي آتش بياورم تا گرم شويد. چون به سوي آتشي كه از حاشيه وادي طور مي‌درخشيد رفت پروردگارش او را از جانب راست وادي ندا كرد: اي موسي من خداي يگانه، پروردگار جهانيانم. و اين گونه او را به پيامبري برگزيد. آن گاه خواست او را معجزه اي دهد كه نشانه نبوت او باشد، به او فرمود: عصاي خود را بيفكن.
موسي عصا را افكند و عصا به صورت ماري بزرگ و جنبنده در آمد. موسي كه ديد عصايش مار بزرگي شده و در جنبش و حركت است و حركات سريع و خيزهاي او بسان ماري سبك خيز است هراسيد و به عقب دويد و بازنگشت. از سوي خداوند ندا آمد: اي موسي، پيش بيا و نترس، اين همان عصاي توست، ما خواستيم معجزه اي به تو دهيم كه ياور تو در دعوي نبوت باشد، آن گاه فرمود:
دست در گريبان خود بر تا وقتي برون آري بدرخشد اما نه از روي عيب و بيماري برص. موسي از اين حادثه نيز انديشناك شد. چون اين دو ترس براي او اتفاق افتاد خداوند او را امر كرد كه دست خود را بر روي سينه گذارد يا زير بغل برد تا ترس و دهشت او از بين برود، همان گونه كه در پرندگان ديده مي‌شود كه هنگام ترس بال خود را ميگشايند و هنگام امنيت بال را مي‌بندند. آن گاه با اين
(1) - تفسير برهان 4 / 20.
(٢٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، البول (2)
دو معجزه خداوند او را مأمور كرد كه به سوي فرعون و اطرافيان او كه از حد خود تجاوز نموده بودند برود و آنان را به سوي خدا دعوت كند. موسي گفت:
پروردگارا! من يكي از آنان را كشته ام و ميترسم كه مرا بكشند … (تا آخر داستان) اينك گوييم: از اين آيات به خوبي روشن است كه در چند جا ترس و دلهره به موسي عليه السلام دست داد، اما طبق آيه تطهير خداوند هرگونه رجسي را كه اضطراب و وسوسه و شك و ترس نيز از مصاديق آن است از اهل بيت عليهم السلام برده است، بنابر اين هر منصفي مي‌داند كه نمي‌توان آياتي را كه درباره ء موسي عليه السلام نازل شده با آيه تطهير كه در شأن اهل بيت عليهم السلام است مساوي دانست. هيچ كس نمي‌تواند اين آيات را با آيه اي كه درباره فداكاري علي عليه السلام در شب هجرت كه در بستر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خوابيد نازل شده است يكسان شمرد، و آن آيه اين است: و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله والله رؤف بالعباد (1) (و از مردم كس هست كه در راه رضاي خدا جانفشاني مي‌كند، و خدا به بندگان مهربان است).
بسياري از دانشمندان عامه نزول اين آيه را درباره اميرمؤمنان عليه السلام مي‌دانند.
فخر رازي گويد: درباره شأن نزول اين آيه رواياتي رسيده است. روايت سوم آن كه: درباره علي بن ابي طالب نازل گشته است. آن حضرت در شبي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به سوي غار رفت در بستر او خوابيد. و روايت است كه چون علي در بستر پيامبر خوابيد جبرئيل عليه السلام نزد سر و ميكائيل نزد پاهاي او ايستادند، و جبرئيل ندا مي‌كرد: به به، آفرين به تو، كيست مانند تو اي پسر ابي طالب؟! خداوند به تو بر
(1) - سوره ء بقره / 207.
(٢٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (2)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)
فرشتگان افتخار مي‌كند. آن گاه اين آيه نازل شد. (1) ابوحيان اندلسي گويد: و گفته اند: اين آيه درباره علي عليه السلام نازل شده است آن گاه كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را براي پرداخت وامها و بازگرداندن امانتهاي آن حضرت به صاحبانش در مكه به جاي گذاشت، و شبي كه براي هجرت به مدينه از مكه بيرون رفت او را امر كرد كه در بسترش بخوابد. (2) آلوسي گويد: اماميه و برخي از ما گفته اند: اين آيه درباره علي - كرم الله وجهه - نازل شده است آن گاه كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در شب هجرت او را در مكه در بستر خود به جاي نهاد. (3) وقرطبي نيز همين را گفته است. (4) شيخ سليمان قندوزي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحي كرد كه من ميان شما دو تن برادري برقرار ساختم و عمر يكي از شما را از ديگري درازتر نمودم، اينك كدام يك از شما حاضر است عمر خود را به برادرش ببخشد؟ هر دو مرگ را ناخوش داشتند، خداوند به آنان وحي نمود: من ميان وليم علي ونبيم محمد برادري افكندم وعلي حيات خود را به پيامبر بخشيد، در بستر او خوابيد و با خون خود از جان او پاسداري نمود. به زمين فرود رويد و او را از چنگال دشمن نجات دهيد. آنان فرود آمدند، جبرئيل بالاي سر و ميكائيل پايين پاي حضرتش نشستند و جبرئيل مي‌گفت: به به، آفرين، كيست مانند تو اي پسر ابي طالب؟! خداي بزرگ به تو بر فرشتگان افتخار مي‌ورزد، آن گاه خداوند اين آيه را نازل كرد. (5)
(١) - تفسير كبير ٥ / ٢٢٣.
(٢) - تفسير البحر المحيط ٢ / ١١٨.
(٣) - تفسير روح المعاني ٢ / ٩٧.
(٤) - تفسير الجامع لاحكام القرآن 3 / 21.
(5) - ينابيع المودة / 92.
(٢٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، مدينة مكة المكرمة (3)، كتاب ينابيع المودة (1)، القرآن الكريم (1)

4 - زكريا وعلي عليهما السلام

اين شأن نزول را منابع چندي از عامه و خاصه آورده اند، رجوع شود به:
تذكرة الخواص، كفاية الطالب، بحار الانوار / ج 9، طبع كمپاني، مسند احمد الفصول المهمة و ساير تفاسير هر دو گروه در ذيل آيه شريفه.
در اينجا بسي خرسندم كه سخني را از عبد الكريم خطيب در كتاب گران سنگ وي علي بن ابي طالب بقية النبوة و خاتم الخلافة (ص 103 و 105) بياورم. وي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شب هجرت، علي را فرا خواند و از او خواست كه در جايي كه خود عادت داشت شبها را در آنجا به سر برد بخوابد و خود را با برد حضرمي كه جامه خواب حضرتش بود بپوشد تا چون نظر بينندگان قريش به خانه افتد چنين پندارند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در جاي خود آرميده و جامه خواب خود را به دور خود پيچيده است. اين كار كه در شب هجرت از علي صورت گرفت چون در فجر حوادثي كه پس از آن شب براي آن حضرت رخ داد به آن نگاه شود نشانه هاي روشن و اشارات داله اي را براي بيننده برپا مي‌دارد كه اين تدبيري كه در آن شب انجام گرفت يك امر اتفاقي نبوده است، بلكه حكمتي داشته كه آثار خود را بخشيده است … اين تدبير مي‌رساند كه هر گاه شخص رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم غايب شود علي تنها شخصيتي است كه آمادگي براي جانشيني آن حضرت دارد و مي‌تواند شخصيت پيامبر را مجسم كند و جاي او را بگيرد.
ما چون به علي مينگريم كه برد رسول خدا را به خود پيچيده و در بستر هميشگي آن حضرت خوابيده خواهيم گفت: اين است جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و جايگزين او - (نقل به تلخيص) 4 - زكريا وعلي عليهما السلام خلاصه آيات 4 تا 10 از سوره مريم درباره زكريا عليه السلام آن است كه: (آن حضرت يكي از پيامبران بزرگ بني اسرائيل بود كه به سن پيري رسيده بود و
(٢٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب الفصول المهمة لإبن صباغ المالكي (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، علي بن أبي طالب (1)، سورة مريم (1)، عبد الكريم (1)
فرزندي نداشت و همسرش نيز نازا بود. وي مخفيانه به دور از چشم مردم كه به اخلاص نزديكتر و از ريا دور تر است با خداي خويش به راز و نياز پرداخت و گفت: پروردگارا! قواي من تحليل رفته و استخوانهايم (كه ستون بدن است) پوسيده و فروغ پيري بر سرم نشسته و موي سرم از سپيدي به سان شعله آتشي كه در هيزم افتد مي‌درخشد، پروردگارا! من پس از خود از عمو زادگانم (كه گويي از مردم شرور بني اسرائيل اند) ميترسم كه ارث مرا تباه سازند، پس مرا از فضل بي كران وجود و بخشش بي پايان خود - نه از طريق اسباب عادي - فرزندي عطا كن كه از من و خاندان يعقوب ارث برد، واي پروردگار، او را شخصيتي پسنديده قرار ده.
خداوند متعال هم دعاي او را اجابت نمود و فرزندي به وي عطا كرد و نامگذاري او را نيز خود به عهده گرفت و فرمود: (اي زكريا، تو را به فرزند پسري مژده دهيم كه نامش يحيي است). زكريا چون اين مژده را شنيد در شگفت شد و گفت: مرا كجا فرزند تواند بود با آن كه پير شده ام و همسرم نيز نازاست؟! خداوند در پاسخ او فرمود: اي زكريا، هر چه را كه من اراده كنم وجود خواهد يافت بدون آن كه نيازمند به اسباب عادي و معمولي حمل و زايمان باشد. اي زكريا، آفرينش چنين فرزندي كه تو را وعده كرده ام از آفرينش بشر از نيستي كه شگفت انگيزتر نيست. زكريا گفت: پروردگارا! براي من نشانه اي بر تحقق اين درخواست قرار ده. خدا فرمود: نشانه ات آن كه سه شبانه روز متوالي نميتواني با مردم جز به اشاره سخن گويي با آن كه بدنت سالم است و هيچ گونه بيماري در تو نيست).
اينك از خواننده عزيز مي‌خواهيم كه يك بار ديگر اين آيات را مرور كند و با دقت در آنها بنگرد، آن گاه خواهد دانست كه حضرت زكريا عليه السلام با آن كه خداوند دعاي او را اجابت نمود و او را به آمدن فرزندي يحيي نام مژده داد، باز هم دلش آرام نگرفت و با شگفتي پرسيد: (مرا كجا فرزندي تواند بود با اين سخن
(٢٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
پيري و نازايي همسرم؟!) گرچه اين استفهام، استفهام انكاري نيست، زيرا با مقام نبوت تناسب ندارد، واستفهام از روي تعجب است اما به هر حال دلالت بر نوعي اضطراب و تشويش و نگراني دارد. علامه طباطبائي رحمه الله گويد: ( … زيرا كسي كه او را به چيزي مژده دهند كه به سبب وجود موانع بسيار و فقدان اسباب آن توقع انجام آن را ندارد، ابتدا كه آن را مي‌شنود نوعي اضطراب به او دست مي‌دهد، از اين رو شروع مي‌كند به سؤال كردن از خصوصيات آنچه به او بشارت داده اند تا دلش آرام يابد و اضطرابش فرو نشيند، زيرا بسا هست كه خطورات نفسانيه با وجود علم و ايمان باز هم قطع نمي‌شود).
آري، حضرت زكريا عليه السلام يقين داشت كه خداوند او را فرزندي به نام يحيي عطا خواهد كرد اما باز هم خاطر جمع نبود و اضطراب و تشويش و خواطري در انجام چنين كاري داشت. اما شما را به خدا و رسولانش سوگند كه آيا كسي مي‌تواند درباره اهل بيت عليهم السلام چنين حالات و خواطري بيابد؟ يعني از خداوند چيزي بخواهند و خدا هم دعاي آنان را اجابت كند و وعده عطاي آن را بديشان دهد، ولي باز هم گويند: چگونه، با آن كه ما چنين و چنانيم؟ و از خداوند نشانه اي بر آن بخواهند؟ به خدا سوگند چنين چيزي از آنان ديده نشده است، زيرا آيه تطهير دلالت واضح و صريحي دارد كه آنان در برترين درجات يقين و اطمينان اند و هيچ گونه وسوسه و خاطره اي از خطورات نفسانيه به آنان دست نمي‌دهد، تا آنجا كه هرگونه كشف و شهودي به يقين آنان نيفزايد، زيرا خداوند متعال هرگونه رجسي را از آنان زدوده و به كلي پاكشان ساخته است، و اضطراب و تشويش به سهم خود نوعي از رجس است. بي شك آياتي كه درباره زكريا عليه السلام آمده است هرگز با آيه مباهله كه در شأن اهل بيت عليهم السلام فرود آمده قابل مقايسه نيست. چه آن كه آن آيات مي‌رساند كه آنان در مقام دعا و ابتهال كمترين ترديدي در اجابت دعاي خويش نداشتند. و ما به زودي درباره آن بحث خواهيم داشت.
(٢٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (2)، النوم (1)

فصل 3: آيه شهادت (گواهي)

اشاره

فصل 3 2 - آيه شهادت (گواهي) ديگر از آياتي كه بر برتري امير مؤمنان عليه السلام و تقدم آن حضرت بر همه آفريدگان جز حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دلالت دارد اين آيه است: ويقول الذين كفروا لست مرسلا قل كفي بالله شهيدا بيني وبينكم و من عنده علم الكتاب. (1) (و كافران گويند كه تو فرستاده (خدا) نيستي، بگو: همين بس كه خدا گواه ميان من وشما باشد و آن كس كه علم كتاب نزد او است).
خداوند در اين آيه از قول كافران حكايت نموده است كه آنان انكار داشتند كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم فرستاده خداست، و در پاسخ اين انكار، به آن حضرت چنين آموخته است كه به دو چيز با آنان احتجاج كند: 1) گواهي خدا بر رسالت او، 2) گواهي آن كس كه علم كتاب نزد او است.
چگونگي گواهي خدا بر رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گواهي خداوند در اين مورد به دلائل روشن و حجتهاي قاطعي است كه به صورت اظهار معجزات و كارهاي خارق العاده بر دست مبارك آن حضرت براي
(1) - سوره ء رعد / 43.
(٢٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)

چگونگي گواهي خدا بر رسالت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم

فصل 3 2 - آيه شهادت (گواهي) ديگر از آياتي كه بر برتري امير مؤمنان عليه السلام و تقدم آن حضرت بر همه آفريدگان جز حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دلالت دارد اين آيه است: ويقول الذين كفروا لست مرسلا قل كفي بالله شهيدا بيني وبينكم و من عنده علم الكتاب. (1) (و كافران گويند كه تو فرستاده (خدا) نيستي، بگو: همين بس كه خدا گواه ميان من وشما باشد و آن كس كه علم كتاب نزد او است).
خداوند در اين آيه از قول كافران حكايت نموده است كه آنان انكار داشتند كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم فرستاده خداست، و در پاسخ اين انكار، به آن حضرت چنين آموخته است كه به دو چيز با آنان احتجاج كند: 1) گواهي خدا بر رسالت او، 2) گواهي آن كس كه علم كتاب نزد او است.
چگونگي گواهي خدا بر رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گواهي خداوند در اين مورد به دلائل روشن و حجتهاي قاطعي است كه به صورت اظهار معجزات و كارهاي خارق العاده بر دست مبارك آن حضرت براي
(1) - سوره ء رعد / 43.
(٢٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)
اثبات رسالتش نمايان ساخته است. بنابر اين گواهي خداوند گواهي فعلي است نه قولي. و نمونه اين گواهي، گواهيي است كه در اين آيه آمده است: شهد الله انه لا إله الا هو و الملائكة واولوا العلم قائما بالقسط لا إله الا هو العزيز الحكيم. (1) (خداوند كه هميشه بر داد و عدل بوده و هست گواهي دهد كه معبودي جز او نيست و فرشتگان و دانشمندان نيز همين گواهي دهند، معبودي جز او نيست كه تواناي بي همتا و با حكمت است).
زيرا خداوند با آفرينش شگفت و حكمت لطيف و برقراري ميزان عدالت در ميان آفريدگانش بر يگانگي خويش گواهي داده است، و دليل آن ذكر صفت (بر داد و عدل بودن) او است كه وصف (الله) قرار داده شده چنان كه در تفاسير آمده است.
پس دادگري خداوند اشاره اي است به برهاني كه بر صدق گواهي خداوند در نفوس آدميان و آفاق طبيعت قائم است، چرا كه وحدت نظام دليل بر وحدت واضع آن نظام است. و اگر در ذيل آيه دقت شود شايد اين حقيقت آشكار شود، در ذيل آيه گويد: (جز خداي يكتا كه عزيز و حكيم است خدايي نيست).
اين جمله بيان مي‌دارد كه خداوند در الوهيت و كمال عزت و حكمت يگانه است و در زمينه دادگري و قراردادن هر چيز به جاي خود مغلوب احدي نمي‌شود.
حال كه اين حقيقت آشكار شد كه گواهي خداوند بر وحدانيت خود فعلي است و آن همان روش دادگري او و انجام امور بر اساس حكمت است، روشن مي‌شود كه گواهي او بر صدق رسالت پيامبرش نيز فعلي است و آن همان اظهار معجزات وخوارق عادات بر دست او است. بايد دانست كه از جمله معجزات
(1) - سوره ء آل عمران / 18.
(٢٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: التصديق (2)، الشهادة (1)، العزّة (1)
بلكه از بزرگترين آنها فرو فرستادن قرآن كريم بر آن حضرت است، به گونه اي كه همه مردم عرب را به مبارزه با آن فرا خوانده و با اين حال تمام سخنوران و زبان آوران عرب از آوردن سوره اي مانند آن عاجز ماندند. و روشن است كه اظهار معجزه از سوي خداوند بر دست شخص دروغگو كار درستي نيست و خداوند از آن منزه است، بنابر اين معجزات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از جمله آوردن قرآن كريم همان گواهي خداوند بر صدق دعوي آن حضرت است، و اين گواهي فعلي است نه قولي.
اگر گفته شود: شايد اين آيه براي تسلي خاطر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرود آمده نه اثبات رسالت او، يعني مي‌خواهد بگويد كه خداوند مي‌داند تو رسول اويي، بنابر اين تكذيب كافران زياني به تو نخواهد رساند. چنان كه انسان در مقام تسلي خاطر خود گويد: (خدا مي‌داند و گواهي مي‌دهد كه من راست مي‌گويم). بنابر اين لازمه گواهي دادن خداوند بر رسالت رسولش اظهار معجزات وخوارق عادات بر دست او نيست.
پاسخ آن است كه: ميان اين دو مسأله فرق روشني هست. زيرا آيه در رد كافران معاند نازل شده و در مقام احتجاج بر آنهاست، واحتجاج جز با ظهور معجزات وخوارق عادات صورت نمي‌بندد. و در اين آيه تلويح بلكه تصريحي بدين مطلب هست. زيرا اگر آيه تنها براي تسلي خاطر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده بود بايد چنين مي‌بود: كفي بالله شهيدا و من عنده علم الكتاب. اما چنين نيست بلكه لفظ (قل) در اول آيه با ضميمه (بيني وبينكم) به آن مي‌رساند كه آيه در مقام احتجاج نازل شده است، واحتجاج جز با آوردن معجزه انجام نمي‌پذيرد.
(٢٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: التصديق (1)، الكرم، الكرامة (1)

چگونگي گواهي (عالم به كتاب) بر رسالت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم

چگونگي گواهي (عالم به كتاب) بر رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اما اين كه گواهي آن كس كه علم كتاب نزد او است بر رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چگونه است، با بيان مراد از موصول (= آن كس) كه در آيه به كار رفته روشن مي‌گردد. بايد دانست كه خداوند در اثبات رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به گواهي خود و گواهي آن كس كه علم كتاب نزد او است بسنده كرده و گواهي چنين كسي را همتا و قرين گواهي خود ساخته است، بديهي است كه ضميمه گواهي چنين كسي به گواهي خداوند از قبيل گواهي دو شاهد عادل به يكديگر نيست، و نيز مانند ضميمه يك دليل ظني به دليل ظني ديگر نيست، زيرا نبوت از اصول دين است و با دليل ظني ثابت نمي‌گردد و به دليل قطعي و يقيني نيازمند است، بنابر اين بايد هر كدام از اين دو گواهي را دليلي مستقل دانست. و چون اين دو گواهي بايد همدوش و همرتبه باشند بنابر اين بايد آن شخص عالم به كتاب كه گواهي دهنده است داراي صفت عصمت باشد تا گواهي او همطراز گواهي خداوند باشد، و نيز از گواهي وي يقين به امر رسالت پيدا شود، و اگر معصوم نباشد از گواهي او يقيني حاصل نخواهد شد.
اينك براي تشخيص چنين شخصي از روايات عامه و خاصه كه درباره او رسيده است كمك مي‌گيريم:
روايات عامه درباره من عنده علم الكتاب 1 - عبد الله بن عطا گويد: با امام باقر عليه السلام در مسجد بودم كه چشمم به پسر عبد الله بن سلام افتاد، گفتم: اين فرزند همان كسي است كه علم كتاب نزد او است (يعني عبد الله بن سلام). حضرت فرمود: آن كس علي بن ابي طالب است (نه
(٢٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، عبد الله بن سلام (2)، الشهادة (1)، السجود (1)

روايات عامه درباره من عنده علم الكتاب

چگونگي گواهي (عالم به كتاب) بر رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اما اين كه گواهي آن كس كه علم كتاب نزد او است بر رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چگونه است، با بيان مراد از موصول (= آن كس) كه در آيه به كار رفته روشن مي‌گردد. بايد دانست كه خداوند در اثبات رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به گواهي خود و گواهي آن كس كه علم كتاب نزد او است بسنده كرده و گواهي چنين كسي را همتا و قرين گواهي خود ساخته است، بديهي است كه ضميمه گواهي چنين كسي به گواهي خداوند از قبيل گواهي دو شاهد عادل به يكديگر نيست، و نيز مانند ضميمه يك دليل ظني به دليل ظني ديگر نيست، زيرا نبوت از اصول دين است و با دليل ظني ثابت نمي‌گردد و به دليل قطعي و يقيني نيازمند است، بنابر اين بايد هر كدام از اين دو گواهي را دليلي مستقل دانست. و چون اين دو گواهي بايد همدوش و همرتبه باشند بنابر اين بايد آن شخص عالم به كتاب كه گواهي دهنده است داراي صفت عصمت باشد تا گواهي او همطراز گواهي خداوند باشد، و نيز از گواهي وي يقين به امر رسالت پيدا شود، و اگر معصوم نباشد از گواهي او يقيني حاصل نخواهد شد.
اينك براي تشخيص چنين شخصي از روايات عامه و خاصه كه درباره او رسيده است كمك مي‌گيريم:
روايات عامه درباره من عنده علم الكتاب 1 - عبد الله بن عطا گويد: با امام باقر عليه السلام در مسجد بودم كه چشمم به پسر عبد الله بن سلام افتاد، گفتم: اين فرزند همان كسي است كه علم كتاب نزد او است (يعني عبد الله بن سلام). حضرت فرمود: آن كس علي بن ابي طالب است (نه
(٢٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، عبد الله بن سلام (2)، الشهادة (1)، السجود (1)
عبد الله بن سلام) (1).
2 - محمد بن الحنفيه گويد: آن كس كه علم كتاب نزد او است علي بن ابي طالب است.
3 - فضيل بن يسار از امام باقر عليه السلام كه فرمود: (اين آيه درباره ء علي عليه السلام نازل شده است، او عالم اين امت است). و در روايت ديگري فرمود: (منظور خداوند تنها ماييم وعلي افضل و اول و بهترين ما پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است).
4 - عمربن اذينه از امام صادق عليه السلام كه فرمود: امير مؤمنان عليه السلام فرموده است:
هش داريد كه آن علمي كه آدم عليه السلام از آسمان به زمين آورد و همه فضيلتهايي كه پيامبران گذشته تا خاتم انبيا صلي الله عليه و آله و سلم داشته‌اند در ميان خاندان خاتم انبيا صلي الله عليه وآله و سلم است.
5 - امام صادق عليه السلام فرمود: علم كتاب - به خدا سوگند - نزد ماست، و آنچه وزير سليمان بن داوود عليهما السلام دارا بود تنها يك حرف از اسم اعظم بود و علم پاره اي از كتاب را در نزد خود داشت، خداوند درباره او فرموده: قال الذي عنده علم من الكتاب أنا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك (2) (آن كس كه علمي از كتاب (يعني پاره اي از كتاب) نزد او بود گفت: من آن (تخت بلقيس) را پيش از آن كه چشم به هم زني برايت مي‌آورم). و درباره موسي عليه السلام فرمود: وكتبنا له في الالواح من كل شئ موعظة (3) (و براي او در الواح از هر چيزي (نه از همه چيز) پندي نوشتيم). و درباره عيسي عليه السلام فرمود: ولابين لكم بعض الذي تختلفون فيه (4) (و تا بيان كنم براي شما پاره اي از آنچه را كه در آن اختلاف مي‌كنيد (نه همه آنها
(١) - ينابيع المودة، ص ١٠٢. و نظير اين روايت را قرطبي در تفسير خود الجامع لأحكام القرآن 9 / 336 آورده است.
(2) - سوره نمل / 40.
(3) - سوره اعراف / 145.
(3) - سوره زخرف / 63.
(٢٧١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، النبي آدم عليه السلام (1)، محمد بن الحنفية إبن الإمام أمير المؤمنين عليه السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، عبد الله بن سلام (1)، الفضيل بن يسار (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، القرآن الكريم (1)
را). اما درباره علي عليه السلام فرموده است: و من عنده علم الكتاب (و آن كس كه علم كتاب (يعني همه كتاب) در نزد او است). و نيز فرموده است: ولا رطب ولا يابس الا في كتاب مبين (1) (و نه هيچ تر و خشكي مگر آن كه در كتابي روشن هست) و علم آن كتاب نزد آن حضرت است.
6 - ابو سعيد خدري رضي الله عنه گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره اين آيه پرسيدم:
الذي عنده علم من الكتاب، فرمود: او وزير برادرم سليمان بن داوود است. و نيز از اين آيه پرسيدم: و من عنده علم الكتاب، فرمود: او برادرم علي بن ابي طالب است.
7 - روايات چندي از امام باقر و امام صادق و امام كاظم و امام رضا عليهم السلام و زيد بن علي و محمد بن حنفيه و سلمان فارسي وابوسعيد خدري واسماعيل سدي وارد است كه گفته اند: من عنده علم الكتاب علي بن ابي طالب عليه السلام است.
8 - از سعيد بن جبير پرسيدند: آيا من عنده علم الكتاب عبد الله بن سلام است؟
گفت: نه، چگونه مي‌تواند او باشد در صورتي كه اين آيه مكي است و عبد الله بن سلام پس از هجرت، در مدينه اسلام آورد؟!
9 - ابن عباس رضي الله عنه گويد: جز اين نيست كه من عنده علم الكتاب علي عليه السلام است، كه همانا او عالم به تفسير و تأويل و ناسخ و منسوخ بود.
10 - محمدبن حنيفه رضي الله عنه گويد: نزد پدرم اميرمؤمنان علي عليه السلام علم آغاز و انجام كتاب موجود است.
11 - قيس بن سعد بن عباده گويد: من عنده علم الكتاب علي عليه السلام است.
معاوية بن ابي سفيان گفت: او عبد الله بن سلام است. قيس گفت: هادي در آيه انما انت منذر ولكل قوم هاد (2) (جز اين نيست كه تو بيم دهنده اي، و هر قومي را
(1) - سوره انعام / 59.
(2) - سوره ء رعد / 7.
(٢٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، عبد الله بن عباس (1)، معاوية بن أبي سفيان لعنهما الله (1)، محمد بن الحنفية إبن الإمام أمير المؤمنين عليه السلام (1)، سعيد بن جبير (1)، علي بن أبي طالب (1)، عبد الله بن سلام (2)، سعد بن عبادة (1)، زيد بن علي (1)
هادي و رهنمايي هست) و شاهد در آيه افمن كان علي بينة من ربه ويتلوه شاهد منه (1) (آيا آن كس كه از سوي پروردگارش برهاني روشن دارد و شاهدي به دنبال او است … ) علي عليه السلام است، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز غدير خم او را بلند كرد و فرمود: (هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي او است)، و به او فرمود: (تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسايي، جز آن كه پس از من پيامبري نخواهد بود). معاويه در پاسخ سكوت كرد و نتوانست استدلال او را رد كند.
يكي از محققان گفته است: خداوند متعال به من و فضل عظيم و علم پيشين و لطف خويش، خاتم انبيا و شريفترين رسولان و گرامي ترين آفريدگان خود را برانگيخت پس از آن كه از پيامبران و بندگان خود عهد گرفته بود كه بايد به محمد صلي الله عليه و آله و سلم ايمان بياوريد و او را ياري دهيد:
(لتؤمنن به ولتنصرنه) (2) آن گاه چون با رسالت حبيب خود درهاي سعادت بزرگ و هدايت عظيم خويش را بر روي عرب و قريش به ويژه بني هاشم گشود، فرمود: وانذر عشيرتك الاقربين (3) (خويشان نزديكتر (و خاندان برگزيده ات) را بيم ده)، عقل اقتضا مي‌كند كه بايد پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عالم به جميع اسرار كتاب خدا مردي از تيره بني هاشم باشد، زيرا از ساير تيره هاي قريش به آن حضرت نزديكتر است، و نيز بايد كسي باشد كه پيش از همه ايمان آورده باشد تا از همه اسرار رسالت و آنچه در آغاز وحي نازل شده آگاه باشد، و نيز پيوسته و در همه اوقات در كنار پيامبر بوده و نيكو از او متابعت كرده باشد تا از تمام اعمال و اقوال حضرتش با خبر باشد، و نيز از كودكي از كارهاي جاهلي منزه باشد تا بتواند آراسته به
(1) - سوره هود / 17.
(2) - سوره ء آل عمران / 81.
(3) - سوره ء شعراء / 214.
(٢٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، بنو هاشم (2)، غدير خم (1)، الشهادة (1)، سورة هود (1)
اخلاق و آداب آن حضرت بوده و مانند فرزند بزرگ او باشد. و همه اين شرطها جز در علي عليه السلام موجود نبوده است.
اما عبد الله بن سلام پس از هجرت ايمان آورد بنابر اين از شأن نزول سوره هايي كه در مكه نازل شده بي خبر بوده است، و چون چنين است پس از اسلامش نيز تأويل درست آنها را نمي‌دانسته است، وقتي سلمان فارسي كه عمر در از سيصد و پنجاه ساله خود را در راه فرا گيري اسرار انجيل و تورات و زبور و كتابهاي پيامبران گذشته و قرآن كريم صرف نموده من عنده علم الكتاب نباشد زيرا شروط گذشته را فاقد بوده است، پس چگونه عبد الله بن سلام مي‌تواند باشد كه حتي انجيل را هم نخوانده و شروط گذشته نيز در او نبوده است؟ به علاوه آنچه از رئيس دين علي عليه السلام در خطبه‌ها از اسرار و حقايق بروز نموده از او بروز نكرده است مانند فرمايش آن حضرت: سلوني قبل ان تفقدوني، فان بين جنبي علوما كالبحار الزواخر (از من بپرسيد پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، كه ميان دو پهلوي من درياهاي خروشاني از علم و دانش موج مي‌زند)، و مانند آنچه از معارف و حكمتها در تأويلات و اسرار كتاب خدا از اولاد او امامان هدايت عليهم السلام صدور يافته است (1).
12 - ابوحيان اندلسي گويد: قتاده گفته است: (مراد، افرادي مانند عبد الله بن سلام و تميم داري و سلمان فارسي است). و مجاهد گفته است: (فقط عبد الله بن سلام است). اما اين دو نظريه درست در نمي‌آيد مگر آن كه آيه مدني باشد در حالي كه جمهور دانشمندان معتقدند كه آيه مكي است. و محمد بن حنفيه و امام باقر عليه السلام گفته اند: او علي بن ابي طالب عليه السلام است (2).
(١) - ر. ك: ينابيع المودة / ١٠٢ - ١٠٥.
(٢) - تفسير البحر المحيط ٥ / 401.
(٢٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، محمد بن الحنفية إبن الإمام أمير المؤمنين عليه السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، عبد الله بن سلام (2)، الكرم، الكرامة (1)، كتاب ينابيع المودة (1)

روايات خاصه درباره من عنده علم الكتاب

13 - آلوسي گويد: محمد بن حنفيه و امام باقر عليه السلام گفته اند: مراد از آن كس علي است، كرم الله وجهه. (1) روايات خاصه درباره من عنده علم الكتاب 14 - فيض كاشاني در تفسيرش از كتاب احتجاج روايت مي‌كند كه: مردي از علي بن ابي طالب عليه السلام از برترين مناقبش پرسيد، حضرت اين آيه را خواند و فرمود: منظور از من عنده علم الكتاب من هستم. (2) 15 - علي بن ابراهيم قمي از امام صادق عليه السلام كه فرمود: آن كه همه علم كتاب نزد او است اميرمؤمنان علي عليه السلام است. از آن حضرت پرسيدند: آن كه همه علم كتاب نزد او است داناتر است يا آن كه علمي از كتاب نزد او است؟ فرمود: علم دومي در برابر علم اولي تنها به اندازه قطره اي است كه از آب دريا بر بال پشه مي‌نشيند. (3) 16 - امام صادق عليه السلام فرمود: علم كتاب به خدا سوگند همه اش نزد ماست، به خدا سوگند همه اش نزد ماست.
17 - عياشي روايت كرده كه به امام باقر عليه السلام گفتند: اين پسر عبد الله بن سلام پندارد كه پدرش همان كسي است كه خداوند در حق او فرموده است: (آن كس كه علم كتاب نزد او است). فرمود: دروغ مي‌گويد، آن كس علي بن ابي طالب عليه السلام است (4).
پس از آن كه با ملاحظه اين اخبار روشن شد كه مراد از آن كس كه علم كتاب
(1) - تفسير روح المعاني 13 / 158.
(2) - تفسير صافي 3 / 77.
(3) - تفسير قمي 1 / 367.
(4) - تفسير عياشي 2 / 220
(٢٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، كتاب الإحتجاج للطبرسي (1)، محمد بن الحنفية إبن الإمام أمير المؤمنين عليه السلام (1)، علي بن إبراهيم (1)، عبد الله بن سلام (1)، البول (1)
نزد او است سرور اوصيا علي عليه السلام است، بايد دانست كه آن حضرت دو گونه گواهي بر حقانيت رسالت خاتم انبيا صلي الله عليه و آله و سلم داده است: گواهي قولي و گواهي فعلي، يعني در گفتار و كردار مؤيد رسالت آن حضرت بوده است. علي عليه السلام با گفتار خود كه نمونه عالي معارف و آيت در فصاحت و بلاغت بود بارها و بارها به رسالت آن حضرت اقرار كرده است، و نيز در عمل مو به مو دستورات آن حضرت را به كار مي‌برد.
در اينجا بسيار مايلم سخني را كه علامه آية الله خوئي رحمه الله در تفسير خود پيرامون تصديق علي عليه السلام نسبت به رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفته است بياورم. او گويد:
(تصديق علي عليه السلام با آن مهارت در بلاغت و معارف و ديگر علوم، نسبت به اعجاز قرآن خود دليل مستقلي است بر آن كه قرآن وحي الهي است. زيرا اين تصديق نمي‌تواند از روي جهل و فريب خوردگي باشد. چگونه، حال آن كه او خداوند فصاحت و بلاغت است و همه علوم اسلامي از او سرچشمه مي‌گيرد و او نمونه عالي در معارف است، و مخالف و موافق به نبوغ و فضل او اقرار دارند؟! و نيز اين تصديق نمي‌تواند تصديقي صوري و ناشي از منفعت دوستي و جاه طلبي و مال دوستي باشد، چگونه، حال آن كه او منار زهد و تقواست و سخت از دنيا وزر و زيور آن رو يگردان بود، و آن گاه كه زعامت مسلمانان به او پيشنهاد شد بدين شرط كه به روش خلفاي پيشين (ابو بكر وعمر) عمل كند، نپذيرفت و از آن دست كشيد. و او بود كه حتي براي چند روز اندكي هم با معاويه كنار نيامد و او را در پست خود باقي نگذاشت با اين كه مي‌دانست عزل او از حكومت چه عواقب وخيمي را در پي خواهد داشت. بنابر اين بايد تصديق او به اعجاز قرآن كريم تصديقي حقيقي و مطابق با واقعيت بوده و از ايمان راستين سرچشمه گرفته
(٢٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، الزهد (1)، الجهل (1)

اشكال: گواهي علي عليه السلام بر نبوت چه حجيتي دارد؟

باشد. و اين همان مطلب درست و واقعيت مطلوب است). (1) واقدي مورخ نيز نظير چنين سخني دارد، وي گويد: علي عليه السلام از معجزات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود مانند معجزه عصا براي موسي عليه السلام و زنده كردن مردگان براي عيسي عليه السلام. (2) اشكال كسي كه منكر اصل خود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است گواهي كسي كه فرع است يعني علي عليه السلام براي او حجيت ندارد و نمي‌تواند رفع خصومت كند، پس چگونه خداوند گواهي چنين كسي را دليل ثبوت نبوت مي‌داند و با آن بر منكران نبوت و رسالت احتجاج مي‌نمايد؟
پاسخ بسنده كردن به گواهي فرع و پذيرفتن آن زماني روا نيست كه مستند به صرف اقرار و اعتراف باشد با قطع نظر از ظهور مقام و درجه او كه او عالم به كتاب است و از هر چيزي آگاه است و بر اظهار معجزات وخوارق عادات تواناست كه اين هم عقلا ملازم با عصمت و راستي است.
اما اگر اين مقامات را براي شاهد در نظر بگيريم - با توجه به اين كه در آيه به نام هم ذكر نشده بلكه به وصف ذكر شده تا شخص منكر در گواهي او بينديشد و به حقانيت او پي ببرد - و بعد به سخن او استشهاد كنيم اين اشكال پيش نخواهد آمد و قطع خصومت خواهد نمود و ضرورتا اثبات كننده دعوي رسالت است گرچه شخص منكر اقرار نورزد.
(١) - البيان في تفسير القرآن / 91.
(2) - فهرست ابن نديم / 111.
(٢٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، الشهادة (2)، كتاب البيان في تفسير القرآن للسيد الخوئي (1)

پاسخ

باشد. و اين همان مطلب درست و واقعيت مطلوب است). (1) واقدي مورخ نيز نظير چنين سخني دارد، وي گويد: علي عليه السلام از معجزات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود مانند معجزه عصا براي موسي عليه السلام و زنده كردن مردگان براي عيسي عليه السلام. (2) اشكال كسي كه منكر اصل خود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است گواهي كسي كه فرع است يعني علي عليه السلام براي او حجيت ندارد و نمي‌تواند رفع خصومت كند، پس چگونه خداوند گواهي چنين كسي را دليل ثبوت نبوت مي‌داند و با آن بر منكران نبوت و رسالت احتجاج مي‌نمايد؟
پاسخ بسنده كردن به گواهي فرع و پذيرفتن آن زماني روا نيست كه مستند به صرف اقرار و اعتراف باشد با قطع نظر از ظهور مقام و درجه او كه او عالم به كتاب است و از هر چيزي آگاه است و بر اظهار معجزات وخوارق عادات تواناست كه اين هم عقلا ملازم با عصمت و راستي است.
اما اگر اين مقامات را براي شاهد در نظر بگيريم - با توجه به اين كه در آيه به نام هم ذكر نشده بلكه به وصف ذكر شده تا شخص منكر در گواهي او بينديشد و به حقانيت او پي ببرد - و بعد به سخن او استشهاد كنيم اين اشكال پيش نخواهد آمد و قطع خصومت خواهد نمود و ضرورتا اثبات كننده دعوي رسالت است گرچه شخص منكر اقرار نورزد.
(١) - البيان في تفسير القرآن / 91.
(2) - فهرست ابن نديم / 111.
(٢٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، الشهادة (2)، كتاب البيان في تفسير القرآن للسيد الخوئي (1)

اقوال ديگر در آيه و پاسخ آنها

با توضيحات فوق، روشن شد كه مراد از آن كس كه علم كتاب نزد او است علي عليه السلام است و گواهي حضرتش بر حقانيت رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با گفتار و كردار بوده است و آن حضرت با داشتن مقامات فوق به منزله يكي از معجزات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده است.
اقوال ديگر در آيه و پاسخ آنها درباره تعيين اين شخص در آيه اقوال ديگري هست كه آنها را با پاسخش در اينجا مي‌آوريم:
برخي گفته اند: مراد، كساني از اهل كتابند كه اسلام آوردند مانند عبد الله بن سلام و تميم داري و سلمان فارسي.
اما اين سخن مردود است زيرا اين سوره مكي است و اينان در مدينه ايمان آوردند. ابوحيان اندلسي گفته است: جمهور دانشمندان بر آنند كه اين سوره مكي است. (1) وطبري گفته است: ابوبشر گويد: به ابو سعيد خدري گفتم: اين كس عبد الله بن سلام است؟ گفت: اين سوره مكي است، پس چگونه مي‌تواند عبد الله بن سلام باشد؟ (2) و قرطبي گويد: ابن جبير گفته است: اين سوره مكي است و عبد الله بن سلام بعد از نزول اين سوره در مدينه اسلام آورد، بنابر اين آيه با او انطباق ندارد. (3) آلوسي گويد: از شبهه ابن جبير اين گونه جواب داده اند كه (اين سوره مكي است ولي برخي از آيات آن مدني است، و اين آيه از آيات مدني آن است).
(١) - البحر المحيط ٩ / ٤٠١.
(٢) - جامع البيان / ١٠٤.
(٣) - الجامع لأحكام القرآن 9 / 336.
(٢٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن سلام (2)، كتاب جامع البيان لإبن جرير الطبري (1)، القرآن الكريم (1)

اشكال: گواه بر نبوت يكي از بني اسرائيل است

ولي تو مي‌داني كه اثبات اين مطلب نيازمند نقل است و بايد از طريق نقل ثابت شود (و چنين نقلي نرسيده است) … وشعبي منكر است كه آيه اي از قرآن درباره عبد الله بن سلام نازل شده باشد. (1) فخر رازي گويد: اثبات نبوت با گفتار يكي دو نفري كه از دروغ گفتن معصوم نيستند روا نيست، و اين سؤالي است كه مطرح است. (2) اشكال اگر گويي: آيه ديگري در قرآن كريم هست كه صريحا مي‌گويد يكي از بني اسرائيل گواهي بر صحت رسالت و نبوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم داده است و آن آيه اين است: قل أرايتم ان كان من عند الله وكفرتم به وشهد شاهد من بني اسرائيل علي مثله فامن واستكبرتم ان الله لايهدي القوم الظالمين. (3) (به مشركان مكه بگو: بگوييد بدانم اگر اين قرآن از سوي خدا باشد وشما بدان كافر شويد و شاهدي از بني اسرائيل بر مثل آن گواهي داد و ايمان آورد و شما تكبر ورزيديد و ايمان نياورديد (آيا شما گمراه نخواهيد بود)؟ خداوند گروه ستمكاران را راه نمي‌نمايد). بنابر اين ترديدي نمي‌ماند كه من عنده علم الكتاب هم همان شخص بني اسرائيلي يعني عبد الله بن سلام است.
پاسخ گرچه برخي از مفسران گفته اند آن شخص در آيه بالا عبد الله بن سلام است، ولي درست نيست و با تاريخ سازگاري ندارد زيرا سوره احقاف مكي است و
(1) - روح المعاني 13 / 158.
(2) - تفسير كبير 19 / 70.
(3) - سوره احقاف / 10.
(٢٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، عبد الله بن سلام (3)، الظلم (1)، الشهادة (1)، الكرم، الكرامة (1)

پاسخ

ولي تو مي‌داني كه اثبات اين مطلب نيازمند نقل است و بايد از طريق نقل ثابت شود (و چنين نقلي نرسيده است) … وشعبي منكر است كه آيه اي از قرآن درباره عبد الله بن سلام نازل شده باشد. (1) فخر رازي گويد: اثبات نبوت با گفتار يكي دو نفري كه از دروغ گفتن معصوم نيستند روا نيست، و اين سؤالي است كه مطرح است. (2) اشكال اگر گويي: آيه ديگري در قرآن كريم هست كه صريحا مي‌گويد يكي از بني اسرائيل گواهي بر صحت رسالت و نبوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم داده است و آن آيه اين است: قل أرايتم ان كان من عند الله وكفرتم به وشهد شاهد من بني اسرائيل علي مثله فامن واستكبرتم ان الله لايهدي القوم الظالمين. (3) (به مشركان مكه بگو: بگوييد بدانم اگر اين قرآن از سوي خدا باشد وشما بدان كافر شويد و شاهدي از بني اسرائيل بر مثل آن گواهي داد و ايمان آورد و شما تكبر ورزيديد و ايمان نياورديد (آيا شما گمراه نخواهيد بود)؟ خداوند گروه ستمكاران را راه نمي‌نمايد). بنابر اين ترديدي نمي‌ماند كه من عنده علم الكتاب هم همان شخص بني اسرائيلي يعني عبد الله بن سلام است.
پاسخ گرچه برخي از مفسران گفته اند آن شخص در آيه بالا عبد الله بن سلام است، ولي درست نيست و با تاريخ سازگاري ندارد زيرا سوره احقاف مكي است و
(1) - روح المعاني 13 / 158.
(2) - تفسير كبير 19 / 70.
(3) - سوره احقاف / 10.
(٢٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، عبد الله بن سلام (3)، الظلم (1)، الشهادة (1)، الكرم، الكرامة (1)
عبد الله در مدينه اسلام آورده، پس اين آيه قبلا نازل شده بود. وانگهي طبري در تفسيرش گويد: اهل تأويل در اين آيه اختلاف دارند، برخي گفته اند: مراد از (مثل آن) تورات است و مراد از شاهد موسي عليه السلام است. و نيز از داوود درباره اين آيه پرسيدند، وي گفت: عامر از مسروق نقل نموده كه وي گفته است: به خدا سوگند، اين آيه درباره عبد الله بن سلام نازل نشده، زيرا اسلام عبد الله در مدينه بوده است. و اين آيه مكي است و درباره خصومت و درگيري پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با قوم خود نازل شده است. بنابر اين (مثل قرآن) تورات است و موسي هم مثل محمد صلي الله عليه و آله و سلم است، و بني اسرائيل ايمان به تورات و رسولشان آوردند وشما به پيامبر خود كافر شديد. (1) خلاصه مطلب آن كه: شاهدي براي تفسير آن به عبد الله بن سلام در دست نيست بلكه شاهد بر خلاف آن موجود است و آن مكي بودن اين سوره است. و اين تو هم كه اصل سوره مكي است ولي اين آيه مدني است استنباط گوينده است و دليلي بر آن وجود ندارد بنابر اين حجت نيست، و استدلال و احتجاج به چيزي كه حجيت ندارد عقلا قبيح است، پس چگونه خداوند متعال به چيزي كه حجيت ندارد احتجاج مي‌نمايد و آن را حجت كافي و قاطع خصومت مي‌شمارد؟
برخي ديگر گفته اند: (مكي بودن آيه منافات ندارد با اين كه خبر از گواهيي دهد كه بعدا صورت مي‌گيرد). اشكال اين سخن آن است كه احتجاج و استدلال به دليلي است كه فعلا موجود نيست! و چه معنا دارد كه خداوند متعال با گروهي كه به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌گفتند: تو پيامبر نيستي، چنين احتجاج كند و بگويد: شما
(١) - جامع البيان ٢٦ / 6. پاسخ صحيح تر آن است كه اصلا اين آيه از مورد بحث ما بيرون است، زيرا در اين آيه سخن از ايمان به (مثل قرآن) يعني تورات است و در آيه مورد بحث ما سخن از گواهي دادن به حقانيت (خود قرآن) و رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است. بنابر اين اگر آيه مدني باشد و مراد از شاهد در اين آيه عبد الله بن سلام باشد باز هم دليل آن نيست كه در آيه مورد بحث ما هم مراد، عبد الله باشد. (مترجم)
(٢٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، عبد الله بن سلام (3)، الشهادة (3)، كتاب جامع البيان لإبن جرير الطبري (1)

اشكال: گواه بر رسالت خود خداوند است

امروز او را تصديق كنيد، زيرا چند سال بعد برخي از عالمان اهل كتاب به نبوت او گواهي خواهند داد؟!
اشكال ممكن است كسي بگويد: مراد از من عنده علم الكتاب خداوند است، گويي عبارت آيه چنين است:
(همين بس است كه خداوندي كه علم كتاب نزد او است گواه باشد).
پاسخ اين عطف، عطف ذات همراه با صفتش به خود ذات (بدون صفت) خواهد بود، و اين عطف نادرست و نارواست. علاوه آن كه اين قول با اخبار بسياري كه مراد از آن را علي بن ابي طالب عليه السلام مي‌داند منافات دارد.
از بيانات گذشته روشن شد كه آيه با هيچ يك از عالمان يهود مانند عبد الله بن سلام و امثال او منطبق نمي‌شود، زيرا سوره مكي است و اسلام آنان به اتفاق جمهور در مدينه بوده است، و چون بر آنان منطبق نمي‌شود لاجرم با اميرمؤمنان عليه السلام انطباق مي‌يابد، زيرا اقوال مفسران از اين چند نظريه بيرون نيست و هنگامي كه نظريه هاي ديگر باطل شد نظريه ما اثبات مي‌گردد.
كدام كتاب؟
برخي گفته اند: مراد از كتاب، تورات و انجيل است، و اين قول كساني است كه من عنده علم الكتاب را عالمان اهل كتاب مي‌دانند، و بطلان اين نظريه روشن شد، زيرا اهل كتاب در مدينه اسلام آوردند نه در مكه. برخي ديگر گفته اند:
مراد، تورات است. بطلان اين نيز روشن است. برخي ديگر گفته اند: مراد، لوح
(٢٨١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، الباطل، الإبطال (2)

پاسخ

امروز او را تصديق كنيد، زيرا چند سال بعد برخي از عالمان اهل كتاب به نبوت او گواهي خواهند داد؟!
اشكال ممكن است كسي بگويد: مراد از من عنده علم الكتاب خداوند است، گويي عبارت آيه چنين است:
(همين بس است كه خداوندي كه علم كتاب نزد او است گواه باشد).
پاسخ اين عطف، عطف ذات همراه با صفتش به خود ذات (بدون صفت) خواهد بود، و اين عطف نادرست و نارواست. علاوه آن كه اين قول با اخبار بسياري كه مراد از آن را علي بن ابي طالب عليه السلام مي‌داند منافات دارد.
از بيانات گذشته روشن شد كه آيه با هيچ يك از عالمان يهود مانند عبد الله بن سلام و امثال او منطبق نمي‌شود، زيرا سوره مكي است و اسلام آنان به اتفاق جمهور در مدينه بوده است، و چون بر آنان منطبق نمي‌شود لاجرم با اميرمؤمنان عليه السلام انطباق مي‌يابد، زيرا اقوال مفسران از اين چند نظريه بيرون نيست و هنگامي كه نظريه هاي ديگر باطل شد نظريه ما اثبات مي‌گردد.
كدام كتاب؟
برخي گفته اند: مراد از كتاب، تورات و انجيل است، و اين قول كساني است كه من عنده علم الكتاب را عالمان اهل كتاب مي‌دانند، و بطلان اين نظريه روشن شد، زيرا اهل كتاب در مدينه اسلام آوردند نه در مكه. برخي ديگر گفته اند:
مراد، تورات است. بطلان اين نيز روشن است. برخي ديگر گفته اند: مراد، لوح
(٢٨١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، الباطل، الإبطال (2)

كدام كتاب؟

امروز او را تصديق كنيد، زيرا چند سال بعد برخي از عالمان اهل كتاب به نبوت او گواهي خواهند داد؟!
اشكال ممكن است كسي بگويد: مراد از من عنده علم الكتاب خداوند است، گويي عبارت آيه چنين است:
(همين بس است كه خداوندي كه علم كتاب نزد او است گواه باشد).
پاسخ اين عطف، عطف ذات همراه با صفتش به خود ذات (بدون صفت) خواهد بود، و اين عطف نادرست و نارواست. علاوه آن كه اين قول با اخبار بسياري كه مراد از آن را علي بن ابي طالب عليه السلام مي‌داند منافات دارد.
از بيانات گذشته روشن شد كه آيه با هيچ يك از عالمان يهود مانند عبد الله بن سلام و امثال او منطبق نمي‌شود، زيرا سوره مكي است و اسلام آنان به اتفاق جمهور در مدينه بوده است، و چون بر آنان منطبق نمي‌شود لاجرم با اميرمؤمنان عليه السلام انطباق مي‌يابد، زيرا اقوال مفسران از اين چند نظريه بيرون نيست و هنگامي كه نظريه هاي ديگر باطل شد نظريه ما اثبات مي‌گردد.
كدام كتاب؟
برخي گفته اند: مراد از كتاب، تورات و انجيل است، و اين قول كساني است كه من عنده علم الكتاب را عالمان اهل كتاب مي‌دانند، و بطلان اين نظريه روشن شد، زيرا اهل كتاب در مدينه اسلام آوردند نه در مكه. برخي ديگر گفته اند:
مراد، تورات است. بطلان اين نيز روشن است. برخي ديگر گفته اند: مراد، لوح
(٢٨١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، الباطل، الإبطال (2)

اشكال: چه دليلي بر عموميت و جامعيت كتاب مورد نظر هست؟

محفوظ است، و اين قول كساني است كه مراد از من را خداوند دانسته اند، و بطلان اين نظريه نيز به اثبات رسيد. برخي ديگر گفته اند: مراد، قرآن كريم است.
يعني كسي كه همه علوم آن را دريافته و به تمام اسرار آن آگاه است و تأويل و تنزيل، ظاهر و باطن، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، مطلق ومقيد ومجمل و مبين آن را به خوبي مي‌داند. گواهي چنين كسي براي حقانيت نبوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم كافي است و او كسي جز اميرمؤمنان علي عليه السلام نمي‌باشد.
اشكال اين عموميت و جامعيت را از كجا اثبات مي‌كنيد، و به چه دليل بايد آن شاهد، علم به تمام كتاب داشته باشد؟
پاسخ اضافه كلمه علم به كتاب اين عموميت را مي‌رساند، بنابر اين مراد آيه علم به تمام كتاب است نه قسمتي از آن، كتابي كه بيان همه چيز در آن هست. و اين علم جامع به كتاب، ملازم با كمال عصمت و پاكي است و جز براي اميرمؤمنان عليه السلام براي ديگري حاصل نيست.
بايد دانست كه علم به ظاهر و باطن كتاب، كسبي نيست بلكه افاضه اي است از سوي خداوند و بخشش بزرگي است كه جز كساني كه داراي فضايل بزرگ اخلاقي از جمله ملكه عصمت و طهارتند كسي شايستگي آن را ندارد. اين گونه علم را خداوند به هر كسي بر اساس ظرفيت و مراتب استعداد وي مي‌بخشد، از اين رو مي‌بينيم كه انبيا عليهم السلام در علم و كمال متفاوتند، برخي يك حرف، برخي دو حرف، برخي سه حرف و بيشتر به آنان داده شده. و همه اين علم به هيچ يك از انبيا داده نشده مگر به پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم و اوصياي بزرگوار او عليهم السلام، البته اين منع از
(٢٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، المنع (1)، الكرم، الكرامة (1)

پاسخ

محفوظ است، و اين قول كساني است كه مراد از من را خداوند دانسته اند، و بطلان اين نظريه نيز به اثبات رسيد. برخي ديگر گفته اند: مراد، قرآن كريم است.
يعني كسي كه همه علوم آن را دريافته و به تمام اسرار آن آگاه است و تأويل و تنزيل، ظاهر و باطن، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، مطلق ومقيد ومجمل و مبين آن را به خوبي مي‌داند. گواهي چنين كسي براي حقانيت نبوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم كافي است و او كسي جز اميرمؤمنان علي عليه السلام نمي‌باشد.
اشكال اين عموميت و جامعيت را از كجا اثبات مي‌كنيد، و به چه دليل بايد آن شاهد، علم به تمام كتاب داشته باشد؟
پاسخ اضافه كلمه علم به كتاب اين عموميت را مي‌رساند، بنابر اين مراد آيه علم به تمام كتاب است نه قسمتي از آن، كتابي كه بيان همه چيز در آن هست. و اين علم جامع به كتاب، ملازم با كمال عصمت و پاكي است و جز براي اميرمؤمنان عليه السلام براي ديگري حاصل نيست.
بايد دانست كه علم به ظاهر و باطن كتاب، كسبي نيست بلكه افاضه اي است از سوي خداوند و بخشش بزرگي است كه جز كساني كه داراي فضايل بزرگ اخلاقي از جمله ملكه عصمت و طهارتند كسي شايستگي آن را ندارد. اين گونه علم را خداوند به هر كسي بر اساس ظرفيت و مراتب استعداد وي مي‌بخشد، از اين رو مي‌بينيم كه انبيا عليهم السلام در علم و كمال متفاوتند، برخي يك حرف، برخي دو حرف، برخي سه حرف و بيشتر به آنان داده شده. و همه اين علم به هيچ يك از انبيا داده نشده مگر به پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم و اوصياي بزرگوار او عليهم السلام، البته اين منع از
(٢٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، المنع (1)، الكرم، الكرامة (1)
سوي مبدأ فياض نيست بلكه به جهت قابليتهاي محدود آنهاست.
اين تماميت و عموميت علم براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اوصياي حضرتش دليل است بر آن كه آنان همه درجات ظاهر و باطن كمال را پيموده اند و هزاران پله را زير پا نهاده و به اوج كمال دست يافته اند، آنجا كه ديگر فوق آن درجه و مرتبه اي تصور ندارد. در زيارت جامعه كبيره وارد است:
فبلغ الله بكم اشرف محل المكرمين، واعلي منازل المقربين، وارفع درجات المرسلين، حيث لايلحقه لاحق، ولايفوقه فائق، ولايسبقه سابق، ولايطمع في ادراكه طامع.
(خداوند شما را به شريفترين جايگاه گراميان، و برترين منازل مقربان، و بالاترين درجات رسولان رسانده است، آنجا كه هيچ كس بدان نرسد، و هيچ بالا رونده اي به اوج آن دست نيابد، و هيچ پيشي گيرنده اي بر آن سبقت نجويد، و هيچ كس در ادراك آن طمع نبندد).
بنابر اين، آيه شريفه دلالت دارد بر آن كه همه علم كتاب نزد مولا اميرمؤمنان و امامان معصوم از اولاد او عليهم السلام است، و نيز مي‌رساند كه آنان داناتر وبرتر از ساير پيامبران اولوا العزم عليهم السلام اند، زيرا علم آن پيامبران محدود بوده و علم همه كتاب را در اختيار نداشته اند، و اين مطلب را در گذشته به اثبات رسانديم.
چنان كه در گذشته گفتيم در قرآن كريم درباره وزير و وصي حضرت سليمان عليه السلام آمده است كه او علمي از كتاب را در اختيار داشت (1) نه همه آن را، خواه آن كتاب لوح محفوظ باشد يا جنس كتابهاي آسماني يا كتاب سليمان.
در حديثي طولاني از اميرمؤمنان عليه السلام روايت است كه فرمود: پيامبر شما نزد خداوند گرامي تر است يا سليمان عليه السلام؟ گفتند: پيامبر ما، اي اميرمؤمنان، فرمود:
(1) - سوره ء نمل / 40.
(٢٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: النبي سليمان عليه السلام (2)، الإختيار، الخيار (2)، الكرم، الكرامة (1)
پس وصي پيامبر شما نيز از وصي سليمان عليه السلام گرامي تر است، زيرا وصي سليمان عليه السلام يك حرف از اسم اعظم خدا را در اختيار داشت و با همان يك حرف از خدا خواست و خداوند زمين ميان او و تخت بلقيس را فرو برد و او در كمتر از يك چشم به هم زدن تخت را گرفت و آورد، ولي در نزد ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم خدا هست و يك حرف را خداوند براي خود نگه داشته و به احدي از آفريدگانش نداده است.
گفتند: اي اميرمؤمنان، اگر اين اسم اعظم نزد شماست پس در جنگ با معاويه و ديگران چه نيازي به ياران داريد و چرا دوباره مردم را به جنگ با او فرا مي‌خوانيد؟ حضرت اين آيه را خواند: بل عباد مكرمون. لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون (1) (بلكه بندگاني گرامي اند كه در گفتار بر او سبقت نگيرند و تنها به فرمان او عمل مي‌كنند)، و فرمود: من اين قوم را به جنگ با معاويه فرا مي‌خوانم تا حجت استوار گردد و آزمايش الهي انجام يابد. (2)
(1) - سوره ء انبياء / 26 و 27.
(2) - تفسير برهان 3 / 205.
(٢٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: النبي سليمان عليه السلام (2)، الإختيار، الخيار (1)

فصل 4: آيه مباهله

اشاره

فصل 4 3 - آيه مباهله ديگر از آياتي كه بر برتري علي مرتضي عليه السلام بر همه پيامبران غير از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم دلالت دارد آيه مباهله است:
فمن حاجك فيه من بعد ماجاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءكم و نساءنا ونساءكم وانفسنا وانفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين (1) (پس هر كه درباره آن (قرآن يا عيسي) با تو به بحث و مجادله پرداخت پس از آن كه علم آن به تو رسيد، پس بگو: بياييد ما وشما فرزندان و زنان و جانهاي خويش را بخوانيم آن گاه به درگاه خدا زاري كنيم و در حق يكديگر نفرين كنيم و لعنت خدا را بر هر كدام از ما دو گروه كه دروغگوست قرار دهيم).
شأن نزول آيه از مسائلي كه به حد ضروريات اوليه و امور مسلم رسيده است نزول آيه مباهله در حق اهل عبا و پنج تن برگزيده خدا عليهم السلام است، به گونه اي كه اين مطلب را بسياري از محدثان و مفسران و مورخان و متكلمان در كتابهاي خود آورده و
(1) - سوره ء آل عمران / 60.
صفحه(٢٨٥)

شأن نزول آيه

فصل 4 3 - آيه مباهله ديگر از آياتي كه بر برتري علي مرتضي عليه السلام بر همه پيامبران غير از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم دلالت دارد آيه مباهله است:
فمن حاجك فيه من بعد ماجاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءكم و نساءنا ونساءكم وانفسنا وانفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين (1) (پس هر كه درباره آن (قرآن يا عيسي) با تو به بحث و مجادله پرداخت پس از آن كه علم آن به تو رسيد، پس بگو: بياييد ما وشما فرزندان و زنان و جانهاي خويش را بخوانيم آن گاه به درگاه خدا زاري كنيم و در حق يكديگر نفرين كنيم و لعنت خدا را بر هر كدام از ما دو گروه كه دروغگوست قرار دهيم).
شأن نزول آيه از مسائلي كه به حد ضروريات اوليه و امور مسلم رسيده است نزول آيه مباهله در حق اهل عبا و پنج تن برگزيده خدا عليهم السلام است، به گونه اي كه اين مطلب را بسياري از محدثان و مفسران و مورخان و متكلمان در كتابهاي خود آورده و
(1) - سوره ء آل عمران / 60.
صفحه(٢٨٥)
جزء مسائل مسلم و غير قابل ترديد انگاشته اند، بلكه بيشتر مسلمانان قائلند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در داستان مباهله با نصاراي نجران از زنان جز پاره تن خود فاطمه عليها السلام، و از فرزندان جز دو نوه و گلهاي خود حسن و حسين عليهما السلام، و از جانها (كساني كه به منزله جانند يا حكم خود شخص را دارند) جز برادرش علي عليه السلام را كه نسبت به او منزلت هارون با موسي عليه السلام را داشت، فرا نخواند. اينانند اهل اين آيه، و بسياري از علماي عامه نزول اين آيه را درباره آنان ذكر كرده اند، از جمله:
1 - محمدبن جرير طبري در تفسير خود گويد: پيامبر صبح زود بيرون آمد در حالي كه حسين را در آغوش و دست حسن را در دست گرفته و فاطمه پشت سر حضرتش حركت مي‌كرد - درود خدا بر همه آنان باد. (1) 2 - حاكم نيشابوري در (مستدرك) وابونعيم در (دلائل) از جابربن عبد الله انصاري آورده اند كه گفت: عاقب و سيد (دو تن از سران نصاراي نجران) بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وارد شدند و حضرت آنان را به اسلام دعوت نمود … (و داستان را ادامه مي‌دهد تا آنجا كه گويد) پس آنها را به نفرين در حق يكديگر فراخواند و آنان وعده دادند. فردا صبح رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دست علي و فاطمه و حسن و حسين را گرفت و آمد و كسي را نزد آنان فرستاد اما آنان نپذيرفتند … (و در آخر سخن درباره معناي آيه گويد) مراد از انفسنا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وعلي، و از ابناءنا حسن و حسين، و از نساءنا فاطمه عليهم السلام مي‌باشد. (2) 3 - جارالله زمخشري گويد: پس نصاراي نجران نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمدند در حالي كه آن حضرت، حسين را در آغوش و دست حسن را در دست گرفته و فاطمه در پشت سر آن حضرت وعلي در پشت سر فاطمه عليهم السلام در حركت بود و
(١) - جامع البيان ٣ / 299. در اين روايت نامي از علي عليه السلام برده نشده و روايت ناقص است. (م) (2) - تفسير درالمنثور 2 / 38.
(٢٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (3)، الزمخشري (1)، كتاب جامع البيان لإبن جرير الطبري (1)
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به آنان مي‌فرمود: هر گاه من دعا كردم شما آمين بگوييد. اسقف نصارا به همراهان گفت: (اي گروه نصارا، من چهره هايي را مي‌بينم كه اگر خداوند بخواهد كوهي را به خاطر آنان از جا مي‌كند، با آنان مباهله نكنيد كه به هلاكت مي‌رسيد) … و در اين حادثه دليلي بر فضيلت اصحاب كساء هست كه دليلي از آن قوي تر وجود ندارد. (1) 4 - فخر رازي گويد: چون پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دلائل كافي براي نجرانيان آورد ولي آنان بر جهل و ناداني خود پافشاري كردند، به آنان فرمود: خداوند مرا امر فرموده كه اگر حجت را نپذيريد با شما مباهله كنم. گفتند: ما ميرويم در كار خود ميانديشيم سپس حضور شما ميرسيم. چون بازگشتند به عاقب كه رايزن آنان بود گفتند: اي عبد المسيح، نظر شما چيست؟ گفت: اي ترسايان، به خدا سوگند شما به خوبي مي‌دانيد كه محمد پيامبري است كه از جانب خدا فرستاده شده است و سخن درستي را هم درباره صاحب شما (عيسي عليه السلام) آورده است …
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حالي كه عبايي از موي سياه بر دوش داشت بيرون شد و حسين را در آغوش و دست حسن را به دست گرفته و فاطمه پشت سر او وعلي رضي الله عنه پشت سر فاطمه در حركت بود، و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌گفت: هر گاه من دعا كردم شما آمين گوييد. اسقف نجران كه اين صحنه را مشاهده كرد گفت: (اي ترسايان، من چهره هايي را مي‌بينم كه اگر از خدا بخواهند تا كوهي را از جا بركند خداوند چنان كند، پس با آنان مباهله نكنيد كه هلاك مي‌شويد و ديگر تا روز قيامت يك نفر نصراني بر روي زمين باقي نخواهد ماند) …
و روايت شده است كه: (چون پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با آن عباي مويين بيرون شد حسن رضي الله عنه آمد و پيامبر او را به زير عبا برد، سپس حسين رضي الله عنه آمد او را نيز زير عبا
(1) - تفسير كشاف 1 / 434.
(٢٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، الجهل (1)، كتاب تفسير الكشاف للزمخشري (1)
برد، سپس فاطمه و سپس علي - رضي الله عنهما - آمدند، آن گاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آيه تطهير را خواند: انما يريد الله … ) (1). و بدان كه اين روايت به منزله روايتي است كه صحت آن در ميان اهل تفسير و حديث مورد اتفاق است. (2) 5 - قرطبي گويد: ابناءنا دليل آن است كه نوه هاي دختري را نيز فرزند نامند، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حسن و حسين را با خود آورد و فاطمه پشت سر آن حضرت و علي پشت سر فاطمه در حركت بود و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به آنان مي‌گفت: هر گاه من دعا كردم شما آمين گوييد. (3) 6 - سبط ابن جوزي گويد: (چون آيه ندع ابناءنا وابناءكم نازل شد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم علي و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام را فراخواند و گفت: خداوندا، اينان اهل منند). (4) و عين همين عبارت را ابوحيان اندلسي (5) و احمد حنبل (6) و گنجي شافعي (7) آورده اند.
اين اقوالي كه در شأن نزول آيه آورديم قطره اي از دريا و ذره اي از صحراي بي كران است، براي اطلاع بيشتر رجوع كنيد به كتاب (احقاق الحق) 3 / 46 - 79.
و در اينجا خوب است شقوقي را كه در آيه احتمال مي‌رود از زبان محقق دانشمند استاد محمدتقي فلسفي - كه خداوند او را از گزند حوادث مصون بدارد - بياوريم. ايشان گويند:
مباهله پنج تن اهل كساء و برگزيدگان الهي عليهم السلام با نصاراي نجران از نظر عقلي
(١) - سوره احزاب / ٣٣.
(٢) - تفسير كبير ٨ / ٨٥.
(٣) - تفسير الجامع لأحكام القرآن 4 / 104.
(4) - تذكرة الخواص / 18.
(5) - البحر المحيط 2 / 479.
(6) - مسند 1 / 185.
(7) - تذكرة الخواص / 18.
(٢٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (2)، القرآن الكريم (1)
چهار گونه تصور دارد: 1) دعاي هر دو طرف مستجاب شود و هر دو دسته هلاك گردند. 2) دعاي هيچ كدام مستجاب نشود، و اين امر سبب شود تا هر دو گروه كه از سردمداران اجتماع و مبلغان دين بوده اند از نظر مردم بيفتند و ارزش آنان ساقط شود. 3) دعاي نجرانيان مستجاب شود و گروه مخالف آنان گرفتار عذاب الهي شود. 4) دعاي خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مستجاب شود و نجرانيان دچار عذاب و هلاكت گردند.
هر يك از اين احتمالات كه غالب شود موجب آن است كه طرفين دعوا جانب احتياط گيرند و از اقدام به مباهله خودداري نمايند، زيرا در اين كار احتمال هلاكت و برافتادن از صحنه حيات و گرفتاري به عذاب است. با توجه به اين نكته معلوم مي‌شود كه خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در برترين مرحله يقين به حقانيت خود قرار داشتند، و اگر كمترين ترديد و اضطرابي در آنان وجود داشت هرگز به اين امر خطير اقدام نمي‌كردند. زيرا در اين اقدام دو احتمال بود: يا به عذاب و هلاكت مي‌رسيدند و يا از نظر مردم مي‌افتادند و قدر و قيمت آنان نزد مردم كاهش مي‌يافت. روي همين وسوسه‌ها و ترديدها بود كه نجرانيان بازگشتند و جرأت بر مباهله پيدا نكردند و پس از آن كه به اين كار حاضر نشدند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (هلاكت بر نجرانيان سايه افكند، و اگر ملاعنه و مباهله مي‌كردند همگي به بوزينگان و خوكها مسخ ميگشتند و اين بيابان بر آنان پر از شعله هاي آتش مي‌شد، و خداوند نجران و نجرانيان را از ريشه بر مي‌انداخت حتي مرغان بر شاخسار درختان را، و يك سال نمي‌گذشت كه همگي نابود مي‌شدند). (1)
(1) - حديث در تفسير ابوالسعود 2 / 47. و نيز ايشان بياني جالب دارند در اين كه چرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از ميان زنان و فرزندان و انفس، فاطمه وحسن و حسين وعلي عليهم السلام را انتخاب فرمود، گويند: انسان خردمند
(٢٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
شايد اين معني كه هيچ گونه وسوسه و شك و ترديد و اضطرابي به آن بزرگواران دست نداد و اين كه مباهله تنها ميان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و نجرانيان نبود بلكه همه پنج تن عليهم السلام طرف دعوا بودند از دقت در خود آيه شريفه به دست آيد.
علامه طباطبائي رحمه الله گويد: در اينجا نكته اي است و آن اين كه: خداوند به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: (پس از آن كه دانش آن به تو رسيد مباهله كن)، و اين مي‌رساند كه چون تو يقين به حقانيت خويش داري دل خوش دار كه به اذن خدا پيروز مي‌شوي و خدا ياور توست و هيچ گاه تو را تنها نخواهد گذارد.
و نيز گويد: مباهله و ملاعنه گرچه به حسب ظاهر ميان احتجاج گونه اي بود ميان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و نجرانيان، ولي اين دعوت عموميت داشت و فرزندان و زنان را نيز شامل بود تا دليل اطمينان داعي به حقانيت و راستي دعوت خود باشد، زيرا خداوند مهر و محبت زن و فرزند را در دل انسان به وديعت نهاده و انسان در راه نگهداري آنان جانفشاني مي‌كند و به خاطر حمايت از آنان و غيرت بر آنان خود را به خطر مي‌اندازد، ولي مي‌بينيم كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنان را به همراه خود مي‌آورد حتي فرزندان را كه طبيعتا علاقه بيشتري به آنان دارد جلو مي‌اندازد!
و نيز گويد: اين كه فرموده است: (پس لعنت خدا را قرار مي‌دهيم) بيان حال ابتهال و زاري آنان به درگاه خداست، و اين كه فرموده: (قرار مي‌دهيم) و
هميشه در هر كار به افراد زبده و متخصص و شايسته آن مراجعه مي‌كند، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز مي‌بايست در دعا و مباهله، كساني را برگزيند كه شايستگي آن را داشته باشند و دعاي آنان در پيشگاه خدا ردخور نداشته باشد. لذا وقتي كه خداوند به او دستور داد كه زنان و فرزندان و كساني را كه به منزله جان تو هستند همراه خود ببر، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بررسي نمود و در ميان زناني كه به او منسوبند از همسران و دختران و ديگر زنان امت، كسي را عديل و برابر حضرت زهرا عليها السلام، و در ميان مردان امت كسي را عديل و برابر علي عليه السلام نيافت، لذا آن دو را تنها آورد، و در ميان فرزندان نيز حسن و عديل و نظير او حسين عليهما السلام را به همراه آورد. اين عمل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روشنگر آن است كه در ميان همه امت اسلامي از مرد و زن و كودك، هيچ كس عديل و برابر آنان نبوده است و در پيشگاه خداوند شخصي آبرومندتر از آنان وجود نداشته است.
(٢٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)
نفرموده: (از خدا مي‌خواهيم كه چنين كند) اشاره به اين است كه اين دعا غير قابل رد است و حتما مستجاب مي‌شود زيرا وسيله اي است براي امتياز حق از باطل.
و نيز گويد: منظور از الكاذبين (دروغگويان) گروه خاصي از آنهاست نه هر دروغگويي در هر جا و هر كه باشد، مراد دروغگوياني است كه در طرفين اين احتجاج ميان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و نجرانيان قرار دارند، كه يك طرف دعوا مي‌گفت:
خدا يكي است و عيسي بنده و رسول خداست، و طرف ديگر دعوا مي‌گفت:
عيسي پسر خداست و خدا يكي از اقنوم است. بنابر اين واضح است كه اگر دعوا و مباهله ميان شخص پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و نصاراي نجران بود - يعني يك طرف دعوا يك نفر و طرف ديگر دعوا گروهي بودند - بايد طور ديگري تعبير مي‌آورد كه قابل انطباق بر مفرد و جمع باشد، مثلا مي‌فرمود: فنجعل لعنة الله علي من كان كاذبا. در صورتي كه چنين نگفت، و همين دلالت دارد كه هر دو طرف دعوا جمع و گروه بوده اند. و اين مي‌رساند كه حاضران در مباهله همگي شريك در دعوا بوده اند و عنوان كذب بر همگي اطلاق مي‌گرديده است. پس معلوم شد كه كساني كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در اين مباهله شركت داشتند يعني علي و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام در اين دعوا و دعوت شريك رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده اند، و اين برترين و بالاترين منقبتي است كه خداوند ويژه خاندان پيامبر خود صلي الله عليه و آله و سلم نموده است همان طور كه از ميان مردان و زنان و فرزندان امت تنها آنان را به نام جان و زن و فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خوانده است. (1) مراغي در تفسير خود گويد: اين كه در مباهله، فرزندان و زنان را بر انفس مقدم داشت با آن كه يك مرد هميشه خود را فداي آنان مي‌كند و هيچ گاه آنان را
(١) - ر. ك تفسير الميزان ٣ / 223 - 225.
(٢٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الكذب، التكذيب (1)، الشراكة، المشاركة (1)، النوم (1)، تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (1)
به خطر نمي‌اندازد، براي آن است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اطمينان كامل و يقين قطعي داشت كه حق با او است و در اين كار كمترين خطري متوجه خاندانش نخواهد شد. (1) زمخشري گويد: اگر گويي: دعوت به مباهله براي آن بود كه دروغگو در طرفين دعوا مشخص شود و اين چيزي بود ميان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و آنان كه او را تكذيب مي‌كردند، پس چرا فرزندان و زنان را نيز با خود آورد؟ گويم: اين دليل آن است كه او به كار خود و حقانيت خويش اطمينان كامل داشت، زيرا جرأت كرد كه عزيزان و پاره هاي جگر خود و محبوبترين مردم در نظر خود را به مخاطره اندازد … و اين كه در ميان همه عزيزان، فرزندان و زنان را انتخاب كرد براي آن است كه اينان از همه عزيزتر و دلبندترند و يك مرد هميشه در راه آنان جانفشاني مي‌كند، و آوردن آنان در اين صحنه خطرناك به جهت اطمينان به حقانيت خود است … و اين كه زنان و فرزندان را بر انفس مقدم داشت مي‌خواست به مقام و الا و منزلت نزديك آنان آگهي دهد و اعلام بدارد كه آنان حتي از جان عزيزترند. (2) علامه سيد شرف الدين رحمه الله گويد: در اينجا نكته اي است كه تنها عالمان علم بلاغت به عمق آن ميرسند و راسخان در علم و عارفان به اسرار قرآن قدر آن را مي‌شناسند و آن اين كه: آيه كريمه ظهور دارد در عموميت فرزندان و زنان و انفس چنان كه علماي علم بيان گواهند و كساني كه مي‌دانند جمع مضاف، حقيقت در استغراق است اين مطلب را به خوبي مي‌دانند.
اما اين عمومات از آن جهت در خصوص آنان اطلاق شده است كه آنان چند
(1) - تفسير مراغي 3 / 174.
(2) - تفسير كشاف 1 / 434.
(٢٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: الزمخشري (1)، كتاب تفسير الكشاف للزمخشري (1)

يك نكته جالب

نفر نمونه هاي اسلام و كامل ترين مردم و برگزيدگان عالم و بهترين بهترينان از فرزندان آدمند و روحانيت اسلامي و خلوص عبوديتي كه در آنان است در هيچ يك از آفريدگان وجود ندارد، بنابر اين دعوت آنان براي مباهله در حكم دعوت همگان است و حضور همان چند نفر به منزله حضور همه امت است و آمين گفتن آنان بر دعاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كافي است و نيازي به آمين ديگران ندارد. با توجه به اين مطلب روا مي‌شود كه آن عمومات بر خصوص همين چند تن اطلاق گردد. و هر كه در اسرار كتاب با حكمت الهي غور كند و در آن بينديشد و بر اهداف آن آگاهي يابد خواهد دانست كه اطلاق اين عمومات بر خصوص آنان نظير محتواي اين شعر است كه:
ليس علي الله بمستنكر * ان يجمع العالم في واحد (هرگز از خداوند ناخوشايند و ناممكن نيست كه همه عالم را در يك شخص فراهم آورد).
يك نكته جالب: اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از ميان انفس، علي و از ميان زنان زهرا را برگزيد و آورد اما از ميان فرزندان دو تن را آورد و اكتفا به يكي نكرد دليل همان مطلبي است كه ما گفتيم كه آنان از همه برترند، زيرا چون براي علي و فاطمه نظيري در ميان انفس و زنها نبود وجود همين دو تن كافي بود، بر خلاف حسن و حسين كه وجود يكي از آن دو از وجود ديگري بي نياز نمي‌كرد زيرا هر دو برابر بودند و اگر تنها يكي از آنها را فرا مي‌خواند ترجيح بلا مرجح بود و اين كار با عدل و حكمت سازگاري نداشت. آري اگر در ميان فرزندان كسان ديگري همتاي آن دو پيدا مي‌شدند پيامبر آنان را نيز فرا مي‌خواند چنان كه اگر براي علي و فاطمه نيز در ميان انفس و زنان نظيري بود بر اساس قانون حكمت و عدل و
(٢٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الهدف (1)

استفاده برتري علي عليه السلام از آيه مباهله

مساوات تنها آن دو تن را بر نميگزيد و ديگران را نيز با خود مي‌آورد. (1) استفاده برتري علي عليه السلام از آيه مباهله بهترين دليل برتري علي عليه السلام از همه افراد بشر حتي از انبيا عليهم السلام غير از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم همين آيه است، زيرا خداوند او را نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خوانده است، و از روايات و گفتار مورخان و محدثان بر مي‌آيد كه مراد از انفسنا علي عليه السلام است.
محمد بن طلحه شافعي ضمن بياني در فضيلت زهرا عليها السلام در اين آيه، گويد:
اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فاطمه را ميان خود و ميان علي عليه السلام كه به منزله جان او بوده است قرار داد دليل بر آن است كه مي‌خواست فاطمه از هر سو حراست گردد و بدين سبب اهميت شأن او روشن شود، زيرا حراست با احاطه انفس بيش از حراست با احاطه ابناء است. (2) ابن حجر هيتمي گويد: دارقطني روايت كرده است كه: علي عليه السلام در روز شوري با حاضران احتجاج كرد و گفت: شما را به خدا سوگند كه آيا در ميان شما كسي هست كه خويشاونديش از من به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزديكتر باشد؟ و غير از من كسي هست كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم او را نفس خود قرار داده و فرزندان او را فرزندان خود و زن او را زن خود قرار داده باشد؟ گفتند: نه، خدايا. (3) فخر رازي گويد: در ري مردي بود به نام محمود بن حسن حمصي كه معلم شيعيان دوازده امامي بود. وي مي‌پنداشت كه علي رضي الله عنه از همه پيامبران غير از حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم افضل است و دليل او آيه انفسنا بود. مي‌گفت: مراد از انفسنا نمي‌تواند خود محمد صلي الله عليه و آله و سلم باشد، زيرا انسان هيچ گاه خودش را دعوت
(1) - الكلمة الغراء في تفضيل الزهراء عليها السلام / 3.
(2) - مطالب السؤول / 7.
(3) - الصواعق المحرقة / 157.
(٢٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (6)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، محمد بن طلحة (1)، النوم (1)، كتاب الصواعق المحرقة (1)
نمي كند، پس مراد از آن كس ديگري است، و همه اجماع دارند بر آن كه مراد علي بن ابي طالب رضي الله عنه است. بنابر اين آيه دلالت دارد بر آن كه نفس علي همان نفس محمد صلي الله عليه و آله و سلم است. و نيز نمي‌تواند نفس او عين نفس آن حضرت باشد پس مراد آن است كه نفس او مانند نفس آن حضرت است، و اين مقتضي مساوات از همه جهت است، ولي مسأله نبوت و فضيلت به دلايلي از اين عموم بيرون است، زيرا محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيامبر بود وعلي نبود و نيز اجماع منعقد است بر آن كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم از علي رضي الله عنه افضل است، مي‌ماند بقيه فضايل كه در آنها با يكديگر برابرند، و چون اجماع قائم است كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم از ساير پيامبران عليهم السلام افضل است پس علي عليه السلام نيز افضل از آنان مي‌باشد. اين است وجه استدلال به ظاهر اين آيه. (1) در تأييد اين استدلال به آيه شريفه حديثي است كه مورد قبول موافق و مخالف است و آن سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است كه فرمود: (هر كه مي‌خواهد به علم آدم، طاعت نوح، محبوبيت ابراهيم، هيبت موسي و برگزيدگي عيسي بنگرد بايد به علي بن ابي طالب بنگرد). زيرا اين حديث دلالت دارد كه همه اين صفاتي كه در اين پيامبران به طور پراكنده موجود است يك جا در علي عليه السلام گرد آمده است، و همين دليل است كه علي عليه السلام از همه پيامبران جز پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم افضل است. اما ساير شيعيان از گذشته و حال استدلال مي‌كنند بر اين كه علي عليه السلام مثل نفس محمد صلي الله عليه و آله و سلم است مگر در برخي موارد كه به دليل خاص استثناست. و چون نفس محمد صلي الله عليه و آله و سلم افضل از صحابه است بنابر اين نفس علي عليه السلام نيز افضل از ساير صحابه مي‌باشد.
فخر رازي پس از نقل اين مطلب از حمصي، در پاسخ گويد: جواب اين
(1) - اين بخش نقل به معنا گرديد.
(٢٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (7)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (6)، علي بن أبي طالب (1)

رد علامه مظفر بر فخر رازي

استدلال آن است كه: همان گونه كه اجماع ميان مسلمانان منعقد است كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم افضل از علي است همچنين پيش از ظهور اين شخص (حمصي) اجماع منعقد است كه هر پيامبري از كسي كه پيامبر نيست افضل است، و همه اجماع دارند كه علي رضي الله عنه پيامبر نبوده است، پس قطعا ظاهر آيه مي‌رساند كه همان گونه كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم افضل از علي است ساير انبيا نيز از علي افضل مي‌باشند. (1) رد سخن فخر رازي علامه مجاهد شيخ محمد حسن مظفر رحمه الله پيرامون سخن رازي گويد: از سخنان رازي در تفسير آيه استفاده مي‌شود كه وي دلالت آيه بر افضليت علي عليه السلام از ساير صحابه را پذيرفته است، زيرا استدلال شيخ محمود حمصي را نقل كرد كه چون علي عليه السلام نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است و پيامبر از ساير انبيا برتر است پس علي عليه السلام نيز از آنها برتر است، و نيز از شيعيان نقل كرد كه آنان به اين آيه استدلال كرده اند بر افضليت آن حضرت از ساير صحابه، و فخر رازي تنها مطلب اول (برتري علي عليه السلام از ساير انبيا عليهم السلام) را رد كرد و درباره مطلب دوم چيزي نگفت.
اما اين كه مدعي شده كه پيش از ظهور حمصي اجماع منعقد شده بر افضليت پيامبران بر ديگران، سخن درستي نيست. زيرا اجماع بر آن است كه صنف پيامبران از اصناف ديگر بشر برترند و هر پيامبري از افراد امت خويش برتر است، اما چنين نيست كه هر پيامبري از هر غير پيغمبري برتر باشد گرچه آن غير از امتهاي ديگر باشد … و نيز قول به برتري اميرمؤمنان عليه السلام از پيامبران جز
(1) - تفسير كبير 8 / 86.
(٢٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)
حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم اختصاص به شيخ محمود حمصي ندارد تا با اجماعي كه فخر رازي ادعا نموده منافات داشته باشد، بلكه شيعيان پيش از وجود اين شيخ و پس از او قائل به آن بوده اند و در اين باره به آيه مباهله و آيات ديگر استدلال نموده اند. (1) علامه سيد شرف الدين رحمه الله نيز پس از نقل سخن رازي گويد: دقت كن ببين او به روشني دلالت آيه را بر برتري علي عليه السلام بيان نموده است و ناخود آگاه ندا به درستي اين استدلال بلند كرده است. وي با آنچه از شيعيان گذشته و حال نقل كرده معارضه اي ننموده و كلمه اي در رد آنان بر قلم نياورده است، گويي اعتقاد آنان را پذيرفته و به دلالت آيه بر عقيده آنان اعتراف نموده است، و تنها بر محمود بن حسن حمصي خرده گرفته است، در صورتي كه اجماعي كه رازي آن را بهانه قرار داده و بر حمصي حمله كرده است چيزي است كه مورد قبول محمود حمصي و هم عقيده هاي او نيست. دقت كنيد. (2) علامه سبيتي مؤلف كتاب (راية الحق) در كتاب ارزشمند ديگرش (المباهلة) پس از نقل تمام سخن رازي گويد: خواننده محترم ملاحظه مي‌كند و با ما همين نظر را مي‌پذيرد كه فخررازي در مورد دلالت آيه بر برتري علي عليه السلام از ساير صحابه مناقشه اي نكرده است، و نيز در مورد اتفاق مسلمانان بر صحت اين حديث كه همه صفات كمال انبيا عليهم السلام در علي عليه السلام جمع است، مناقشه ننموده است. و اين مطلب از پاسخي كه به ادعاي حمصي درباره برتري علي عليه السلام از ساير پيامبران غير از حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم داده روشن مي‌شود، و نيز استفاده اي را كه شيعيان از آيه كرده اند در برتري آن حضرت رد نكرده است،
(1) - دلائل الصدق 2 / 86.
(2) - الكلمة الغراء / 5.
(٢٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، الصدق (1)

سخني نادرست از صاحب المنار

تنها كاري كه كرده در مناقشه خود با حمصي آن است كه اجماعي را مدعي شده كه خود آن را ساخته و بر مسلمانان لازم ساخته است!
و محمود حمصي مي‌تواند در پاسخ او گويد: اجماعي كه نخبگان ممتاز از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و همه بني هاشم و شيعيان از آن بيرونند اجماع نيست، هرگونه كه فخر رازي بخواهد اجماع را تفسير كند، و اين اجماع در ميان ديگر اجماعها كه مسلمانان مدعي آنند قدر و قيمتي ندارد. و از نظر عقل روا نيست كه اجماعي منعقد شود كه تقريبا نيمي از مسلمانان كه قائل به برتري علي عليه السلام از ساير پيامبران هستند از آن اجماع بيرون باشند.
و نيز مي‌تواند بگويد: مسلمانان و نخبگان ممتاز از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پيش از آن كه خدا اين انسان (فخر رازي) و هم عقيده هاي او را بيافريند اجماع دارند بر آن كه علي عليه السلام از همه پيامبران جز محمد صلي الله عليه و آله و سلم افضل است. و به نظر ما هم اين مطلب از جهت واقع نگري درست است، و اين اجماع با توجه به شرايط حجيت اجماع و امكان تحقق و وقوع آن همان اجماع درست و معتبري است كه مسلمانان مي‌توانند به آن احتجاج كنند. (1) سخني نادرست از صاحب المنار در تفسير المنار گويد: روايات بر اين اتفاق دارند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم براي مباهله علي و فاطمه و دو فرزند آنان را برگزيد، و كلمه نساءنا را تنها بر فاطمه، و كلمه انفسنا را تنها بر علي حمل مي‌كنند. مصادر اين روايات شيعيانند و هدف آنان نيز از اين روشن است، و تا توانستند در ترويج اين روايات كوشيدند تا نزد بسياري از اهل سنت نيز رائج شد، ولي سازندگان اين روايات نتوانستند به خوبي آنها را
(١) - المباهلة / 101.
(٢٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب تفسير المنار لمحمد عبده (1)، بنو هاشم (1)
با آيه تطبيق دهند، زيرا هيچ عربي كلمه نساءنا را درباره دختر كسي به كار نمي‌برد خصوصا زماني كه آن شخص همسراني هم داشته باشد، و چنين چيزي در لغت عرب مفهوم نيست. و بعيدتر از اين تطبيق انفسنا بر علي - عليه الرضوان - است! (1) چه بايد گفت درباره مرد هوا پرستي كه خداوند او را با داشتن علم و دانش گمراه ساخته و بر گوش و دلش مهر زده است؟!
معلوم نيست مراد او از اين سخن كه (مصادر و منابع اين روايات شيعيانند) چيست؟ زيرا امام آنها يعني فخر رازي مدعي است كه مفسران و محدثان بر صحت اين روايات اتفاق دارند. (2) ابن طاووس رحمه الله در كتاب ارزشمند (سعدالسعود) حديث مباهله را از كتاب (تفسير ما نزل من القرآن في النبي و اهل بيته) تأليف محمدبن عباس بن مروان معروف به ابن حجام يا ابن ماهيار از پنجاه و يك طريق از صحابه و ديگران روايت كرده و گويد كه وي همه آنها را نام برده و از جمله اينهايند:
1 - ابوالطفيل عامربن واثله 2 - جريربن عبد الله سجستاني 3 - ابوقيس مدني 4 - ابوادريس مدني 5 - حسن بن علي عليهما السلام 6 - عثمان بن عفان 7 - سعدبن ابي وقاص 8 - بكربن مسمار (سمال) 9 - طلحة بن عبد الله (عبيدالله - ظ) 10 - زبيربن عوام 11 - عبد الرحمن بن عوف 12 - عبد الله بن عباس 13 - ابورافع خدمتكار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم 14 - جابربن عبد الله انصاري 15 - براءبن عازب 16 - انس بن مالك 17 - منكدربن عبد الله از پدرش 18 - علي بن الحسين عليهما السلام 19 - امام باقر عليه السلام 20 - امام صادق عليه السلام 21 - حسن بصري 22 - قتاده 23 - علباءبن
(1) - تفسير المنار 3 / 322.
(2) - تفسير كبير 8 / 84.
(٢٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، الخليفة عثمان بن عفان (1)، عبد الرحمن بن عوف (1)، طلحة بن عبد الله (1)، أنس بن مالك (1)، القرآن الكريم (1)، النوم (1)، كتاب تفسير المنار لمحمد عبده (1)

نقدي بر صاحب المنار

احمر 24 - عامربن شراحيل شعبي 25 - يحيي بن نعمان 26 - مجاهد بن عمر كمي 27 - شهربن حوشب. و ما در اينجا يك حديث را مي‌آوريم:
… چون صبح شد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بيرون شد در حالي كه دست علي را به دست راست و دست حسن و حسين را به دست چپ داشت و فاطمه پشت سر همه حركت مي‌كرد، آنان هر كدام حله اي به تن داشتند و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عبايي بر دوش داشت، حضرت دستور داد زير دو درختي را كه آنجا بود رفتند، عبا را بر روي آنها گسترد و آنان را زير عبا برد و شانه چپ خود را نيز زير عبا برد در حالي كه بر روي كمان خود به نام (يقع) (يا نبع) تكيه داده بود و دست راست را براي مباهله به سوي آسمان برداشت.
مردم همگي براي تماشا آمده بودند، رنگ از چهره سيد و عاقب (سران نصارا) پريد و چنان مضطرب شدند كه نزديك بود عقل از سرشان بپرد، يكي از آنها به ديگري گفت: آيا با او مباهله كنيم؟ پاسخ داد: مگر نمي‌داني كه هيچ قومي با پيامبري مباهله نكردند جز آن كه كودكانشان بزرگ نشدند و بزرگانشان باقي نماندند؟ … (1) نقدي بر صاحب المنار من معتقدم كه صاحب (المنار) اين سخن را تنها از روي عناد و دشمني با اميرمؤمنان عليه السلام گفته است - خداوند با او مطابق عقيده اش رفتار كند -. او در موارد چندي از تفسير خود ناخوشايندي خود از اهل بيت عليهم السلام را نشان داده است، از جمله: در جلد 10 / 460 گويد: هيچ يك از احاديث مهدي صحيح و قابل احتجاج نيست و با اين حال با هم تعارض دارند و يكديگر را رد مي‌كنند، و
(١) - سعد السعود / 91. از حديث مقداري را كه مورد نياز بود نقل كرديم.
(٣٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، النوم (1)
ريشه همه آن احاديث يك گرايش سياسي معروفي از سوي شيعيان بوده است، و شيعه در اين احاديث خرافاتي دارند كه با اصول دين مخالف است. (1) و در 3 / 332 گويد: ابن عساكر از جعفر بن محمد از پدرش روايت كرده است كه در تفسير آيه مباهله گفته است: پيامبر ابو بكر و فرزندانش و عمر و فرزندانش وعثمان و فرزندانش وعلي و فرزندانش را به همراه آورد.
و در 12 / 53 گويد: درباره شاهد در آيه ويتلوه شاهد منه (2) روايات ديگري هست … برخي از آنها مي‌گويد: شاهد علي رضي الله عنه است، كه شيعيان آنها را روايت كرده و تفسير به امامت وي كرده اند … و در مقابل، مخالفانشان نيز نظير آن را درباره ابو بكر روايت كرده اند.
و در 8 / 426 در تفسير آيه فاذن مؤذن ان لعنة الله علي الظالمين (3) گويد: روايتي كه اماميه از امام رضا عليه السلام وابن عباس رحمه الله نقل كرده اند كه مراد آن مؤذن علي - كرم الله وجهه - است از طريق اهل سنت ثابت نگشته، و از آن امام بعيد است كه در آن روز (روز قيامت) مؤذن باشد در حالي كه در بهشت به سر مي‌برد.
و در 8 / 433 در تفسير آيه وعلي الاعراف رجال (4) گويد: مفسران درباره اهل اعراف اختلاف دارند، يك قول اين است كه آنها عباس و حمزه وعلي و جعفر ذو الجناحين رضي الله عنه هستند. اين قول را آلوسي ذكر كرده و گويد كه ضحاك از ابن عباس روايت نموده است، ولي ما در كتب تفاسير روائي نديده ايم، و ظاهرا از تفاسير شيعه نقل كرده است.
(1) - ظاهرا اين سخن از جمع كننده تفسير يعني سيد رشيد رضاست نه از شيخ محمد عبده.
(2) - سوره هود / 17.
(3) - سوره اعراف / 43 و 44.
(4) - سوره اعراف / 43 و 44.
(٣٠١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (2)، إبن عساكر (1)، جعفر بن محمد (1)، الظلم (1)، الشهادة (3)، سورة هود (1)

جرم شيعه چيست؟

جرم شيعه چيست؟
ما در اينجا از صاحب (المنار) و امثال او ميپرسيم: بر فرض كه طبق نظر شما مصادر اين احاديث و روايات شيعيان باشند - گرچه اين فرض درست نيست، زيرا در كتابهاي صحيح و مسند شما آمده و اهل حديث و تفسير و تاريخ بر آنها صحه گذاشته اند - جرم و گناه شيعه چيست كه نبايد احاديث آنان را پذيرفت و بدانها احتجاج نمود؟ شگفتا از گروهي كه احاديث خوارج را مي‌پذيرند ولي احاديث كساني را كه پيرو كسي هستند كه همتاي قرآن و نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است يعني علي بن ابي طالب عليه السلام را نمي‌پذيرند!
آري، شيعه تنها يك گناه دارد و آن هم گناهي بسيار بزرگ و نابخشودني! و آن ولايت و دوستي خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، آنان كه خداوند طاعت آنان را طاعت خود و نافرماني آنها را نافرماني خويش دانسته است، آنان كه پايه هاي استوار دين و ستونهاي يقين اند، آنان كه خداوند هرگونه پليدي را از آنان زدوده است، آنان كه هر كس به دامان آنان چنگ زد رهايي يافت و هر كه از آنان باز ماند غرق گرديد، آنان كه دروازه هاي علم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و دروازه هاي شهر فقه و حكمت و بهشتند، آنان كه راه روشن و پهناور الهي هستند.
آري، جرم شيعه همين است و بس، تا آنجا كه مخالفان، اين تشيع و محبت را سبب جرح و قدح روايات آنان، و كينه و دشمني با آنان را سبب عدالت و وثاقت ساخته اند!
مرگ باد بر اين عملكرد! اي مخالفان شيعه كجا مي‌رويد؟ شما را به كجا مي‌برند؟ در حالي كه نشانه هاي حق برپا، چراغهاي راه روشن و علامتهاي جاده آشكار است و خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه زمامداران حق و زبانهاي راستين اند در
(٣٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الخوارج (1)
ميان شمايند!
ابن حجر عسقلاني در باب اسباب طعن گويد: تشيع دوستي علي و مقدم داشتن او بر صحابه است، هر كه علي را بر ابو بكر و عمر مقدم بدارد در تشيع غلو كرده و نام رافضي بر او نهند، و اگر نه شيعه است. (1) و نيز گويد: بيشتر كساني كه به نام ناصبي شناخته مي‌شوند مشهور به راستگويي و دينداري هستند بر خلاف كساني كه معروف به رافضي اند كه غالبا دروغگو و بي پرواي در خبرگزاري هستند. اصل در اين امر آن است كه: ناصبيان معتقدند علي رضي الله عنه عثمان را كشته و به قاتلان او ياري داده است، و اين را ديانتي مي‌پنداشتند و بدان معتقد بودند. البته ستمگران به زودي خواهند دانست كه چگونه سرنگون خواهند شد.
علامه سيد محمد بن عقيل حضرموتي پيرامون سخن ابن حجر گويد: پوشيده نيست اين كه وي گويد: (همه دوستان علي عليه السلام كه او را بر شيخين مقدم ميشمارند رافضي اند و دوستان آن حضرت كه او را بر همه صحابه جز شيخين مقدم مي‌دارند شيعه هستند، و هر دو دسته عدالتشان خدشه دار است) بنابر اين سخن، بسياري از صحابه بزرگوار مانند مقداد، زيد بن ارقم، سلمان، ابوذر خباب، جابر، ابو سعيد خدري، عمار، ابي بن كعب، حذيفه، بريده، ابوايوب، سهل بن حنيف، عثمان بن حنيف، ابو آلهيثم خزيمة بن ثابت، قيس بن سعد، ابوطفيل عامربن واثله، عباس بن عبد المطلب و فرزندان او، بني هاشم، بني مطلب، همه و بسياري ديگر همگي رافضي هستند، زيرا علي عليه السلام را بر شيخين مقدم ميشمردند و دوستدار او بودند، وعده بي شماري از تابعين و تابعين تابعين از بزرگان ائمه و برگزيدگان امت كه برخي از آنان امامان معصوم و همتايان قرآن
(1) - (هدي الساري) مقدمه (فتح الباري) ص 231.
(٣٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، خزيمة بن ثابت (1)، بنو هاشم (1)، عثمان بن حنيف (1)، زيد بن أرقم (1)، أبي بن كعب (1)، سهل بن حنيف (1)، محمد بن عقيل (1)، قيس بن سعد (1)، النوم (2)، كتاب مقدمة فتح الباري لابن حجر (1)

برخي از شخصيتهاي متهم به جرم تشيع

كريم بوده اند نيز رافضي هستند، و سوگند به خدا كه خدشه دار نمودن عدالت اينان پشت را ميشكند. (1) و نيز آن مرحوم درباره اين سخن ابن حجر: (اصل در اين مطلب آن است كه ناصبيان … ) گويد: از اين عبارت او استفاده مي‌شود كه مي‌خواهد عقيده ناصبيان - كه خدا با عدلش با آنان رفتار كند - را توجيه نمايد كه اعتقاد و دينداري آنان مبني بر دشمني علي عليه السلام كه نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است براي آنان رواست. و بديهي است كه اين سخن فاسد است و هيچ با انصافي در بطلان آن شك نمي‌ورزد، زيرا اگر كسي در اعتقاد به باطل معذور بود و خداوند او را معذور مي‌داشت بي شك يهود و نصاري نيز در كفر و بغضشان نسبت به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عذر بزرگي داشتند، زيرا آنان به پيروي از دانشمندان و راهبان خود معتقد بودند آن حضرت پيامبر دروغين است و بدين مطلب اعتقاد داشتند. در صورتي كه بطلان اين مطلب بديهي است. (2) برخي از شخصيتهاي متهم به جرم تشيع در اينجا به ذكر پاره اي از شخصيتهاي شيعه كه به جهت دوستي اهل بيت عليهم السلام مطرد و خدشه دار گرديده و مورد كينه و دشمني قرار گرفته اند ميپردازيم.
خداوند همه آنان را از سوي صاحب ولايت بهترين پاداش دهد.
1 - ابن عقده ذهبي (در گذشته به سال 747) كه از علماي بزرگ عامه است گويد: ابن عقده: وي حافظ عصر و محدث دريا علم و ناپيدا كرانه ابو العباس احمد بن
(1) - العتب الجميل علي اهل الجرح و التعديل / 23.
(2) - همان / 55.
(٣٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الباطل، الإبطال (1)، الكرم، الكرامة (1)

1 - ابن عقده

كريم بوده اند نيز رافضي هستند، و سوگند به خدا كه خدشه دار نمودن عدالت اينان پشت را ميشكند. (1) و نيز آن مرحوم درباره اين سخن ابن حجر: (اصل در اين مطلب آن است كه ناصبيان … ) گويد: از اين عبارت او استفاده مي‌شود كه مي‌خواهد عقيده ناصبيان - كه خدا با عدلش با آنان رفتار كند - را توجيه نمايد كه اعتقاد و دينداري آنان مبني بر دشمني علي عليه السلام كه نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است براي آنان رواست. و بديهي است كه اين سخن فاسد است و هيچ با انصافي در بطلان آن شك نمي‌ورزد، زيرا اگر كسي در اعتقاد به باطل معذور بود و خداوند او را معذور مي‌داشت بي شك يهود و نصاري نيز در كفر و بغضشان نسبت به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عذر بزرگي داشتند، زيرا آنان به پيروي از دانشمندان و راهبان خود معتقد بودند آن حضرت پيامبر دروغين است و بدين مطلب اعتقاد داشتند. در صورتي كه بطلان اين مطلب بديهي است. (2) برخي از شخصيتهاي متهم به جرم تشيع در اينجا به ذكر پاره اي از شخصيتهاي شيعه كه به جهت دوستي اهل بيت عليهم السلام مطرد و خدشه دار گرديده و مورد كينه و دشمني قرار گرفته اند ميپردازيم.
خداوند همه آنان را از سوي صاحب ولايت بهترين پاداش دهد.
1 - ابن عقده ذهبي (در گذشته به سال 747) كه از علماي بزرگ عامه است گويد: ابن عقده: وي حافظ عصر و محدث دريا علم و ناپيدا كرانه ابو العباس احمد بن
(1) - العتب الجميل علي اهل الجرح و التعديل / 23.
(2) - همان / 55.
(٣٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الباطل، الإبطال (1)، الكرم، الكرامة (1)

2 - شيخ مفيد

محمد بن سعيد كوفي از وابستگان بني هاشم است كه دانشمند نحو و مردي شايسته و ملقب به عقده بود … او در نهايت قوه حافظه و كثرت حديث بود … از او روايت است كه گفته: من درباره هشتصد هزار حديث از احاديث اهل بيت و بني هاشم پاسخ مي‌گويم. و نيز گفته است: من صد هزار حديث با سند آنها در حفظ دارم. هنگامي كه مي‌خواست نقل مكان كند كتابهايش ششصد بار (شتر) شد. وي را به خاطر شيعه بودنش دشمن داشته اند. (1) 2 - شيخ مفيد خطيب بغدادي گويد: محمد بن محمد بن نعمان ابو عبد الله معروف به ابن معلم شيخ رافضيان است. وي كتابهاي بسياري در عقايد ضاله آنان و دفاع از اعتقاداتشان نگاشته است … او يكي از پيشوايان ضلالت بود. گروهي از مردم به دست او به هلاكت رسيدند تا آن كه خداوند مسلمانان را از شر او خلاص كرد. (2) و نيز گويد: و به من خبر رسيده كه ابو القاسم معروف به ابن نقيب، هنگامي كه ابن معلم شيخ رافضيان درگذشت مجلس جشني ترتيب داد و گفت: حال كه مرگ ابن معلم را ديدم ديگر باك ندارم كه مرگ كي به سراغ من آيد. (3) اينها دو نمونه بود و به زودي در اين باره سخن خواهيم گفت.
نمونه هايي از تحريف احاديث مناقب و از دسيسه هايي كه دشمنان اهل بيت عليهم السلام براي ابطال مطالبي كه درباره فضيلت علي عليه السلام وارد شده به كار برده اند آن است كه آنان نشانه تشيع و بدعت
(١) - تذكرة الحفاظ ٣ / ٥٨ و ٥٩.
(٢) - تاريخ بغداد ٣ / 231.
(3) - همان 10 / 372.
(٣٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو عبد الله (1)، بنو هاشم (2)، محمد بن سعيد (1)، محمد بن محمد (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب تذكرة الحفاظ للذهبي (1)

نمونه‌هايي از تحريف احاديث مناقب

محمد بن سعيد كوفي از وابستگان بني هاشم است كه دانشمند نحو و مردي شايسته و ملقب به عقده بود … او در نهايت قوه حافظه و كثرت حديث بود … از او روايت است كه گفته: من درباره هشتصد هزار حديث از احاديث اهل بيت و بني هاشم پاسخ مي‌گويم. و نيز گفته است: من صد هزار حديث با سند آنها در حفظ دارم. هنگامي كه مي‌خواست نقل مكان كند كتابهايش ششصد بار (شتر) شد. وي را به خاطر شيعه بودنش دشمن داشته اند. (1) 2 - شيخ مفيد خطيب بغدادي گويد: محمد بن محمد بن نعمان ابو عبد الله معروف به ابن معلم شيخ رافضيان است. وي كتابهاي بسياري در عقايد ضاله آنان و دفاع از اعتقاداتشان نگاشته است … او يكي از پيشوايان ضلالت بود. گروهي از مردم به دست او به هلاكت رسيدند تا آن كه خداوند مسلمانان را از شر او خلاص كرد. (2) و نيز گويد: و به من خبر رسيده كه ابو القاسم معروف به ابن نقيب، هنگامي كه ابن معلم شيخ رافضيان درگذشت مجلس جشني ترتيب داد و گفت: حال كه مرگ ابن معلم را ديدم ديگر باك ندارم كه مرگ كي به سراغ من آيد. (3) اينها دو نمونه بود و به زودي در اين باره سخن خواهيم گفت.
نمونه هايي از تحريف احاديث مناقب و از دسيسه هايي كه دشمنان اهل بيت عليهم السلام براي ابطال مطالبي كه درباره فضيلت علي عليه السلام وارد شده به كار برده اند آن است كه آنان نشانه تشيع و بدعت
(١) - تذكرة الحفاظ ٣ / ٥٨ و ٥٩.
(٢) - تاريخ بغداد ٣ / 231.
(3) - همان 10 / 372.
(٣٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو عبد الله (1)، بنو هاشم (2)، محمد بن سعيد (1)، محمد بن محمد (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب تذكرة الحفاظ للذهبي (1)
راوي را نقل فضائل علي عليه السلام دانسته و آنچه را كه وي نقل نموده دليل بدعتگذاري او شمرده اند، بنابر اين چنين راويي از نظر آنان مردود است گرچه از افراد موثق باشد. و دليل و تأييد تشيع در نزد آنان ذكر فضائل علي عليه السلام است، بنابر اين نقل حديث در فضيلت آن حضرت درست نيست، زيرا موجب تأييد بدعت راوي در نظر آنان است.
روي اين حساب، هر گاه به حديث متواتري برخورند يا حديثي را در كتابهاي صحيحشان مشاهده كنند و راهي براي طعن و طرد آن نيابند دست به حيله ديگري زده آن را تأويل كنند و الفاظ حديث را آن گونه كه مطابق ميل خود است تغيير دهند. ما در اينجا چند نمونه مي‌آوريم تا به باطن پليد و عناد آنان با خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به ويژه با اميرمؤمنان عليه السلام پي برده شود:
1 - ابن حجر عسقلاني از اسماعيل بن عياش كه گفت: از حريز بن عثمان شنيدم كه مي‌گفت: اين حديث كه مردم از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت مي‌كنند كه به علي فرمود:
(تو نسبت به من مانند هارون با موسايي) حديث درستي است ولي شنونده اشتباه كرده است. گفتم: پس درست آن چيست؟ گفت: به جاي (هارون) (قارون) بوده است. (1) 2 - حافظ محدث حسني مغربي (در گذشته به سال 1380) گويد: ابوسعد استرآبادي در دمشق وعظ مي‌كرد، مردي برخاست و گفت: اي شيخ، نظرت درباره حديث پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم: انا مدينة العلم وعلي بابها چيست؟ وي لختي سر به زير افكند، سپس سر برداشت و گفت: آري، اين حديث را به طور كامل كسي نمي‌داند مگر آن كس كه در اسلام صدرنشين باشد! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: أنا مدينة العلم، وعلي بابها، وابوبكر اساسها (پي و پايه آن)، و عمر حيطانها
(١) - تهذيب التهذيب ٢ / 239.
(٣٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، حديث مدينة العلم (1)، إسماعيل بن عياش (1)، دمشق (1)
(ديوارهاي آن)، و عثمان سقفها. شنوندگان هم پذيرفتند و آن را بياني زيبا و درست دانستند. (1) دشمنان آن حضرت به اين هم بسنده نكردند بلكه اين را نيز افزودند كه: و معاوية حلقتها (حلقه در آن). يكي ديگر از آنان حديث را چنين تحريف كرده است، گويد: مراد از (علي) علي بن ابي طالب نيست بلكه علي از علو است، گويي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌خواهد بفرمايد: (در آن شهر بسيار بلند است)! (2) و علامه مذكور در ص 109 گويد: به جان خودم سوگند كه اين يك دسيسه و نيرنگ شيطاني است كه مي‌خواهد بدين وسيله باب احاديث صحيح از فضائل عترت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بسته شود.
مؤلف گويد: بنگر كه چگونه حديث را وقتي تنها درباره فضيلت علي عليه السلام است انكار مي‌كنند ولي هنگامي كه ابو بكر و امثال او بدان ضميمه مي‌گردد آن را مي‌پذيرند؟! آيا اين جز از روي عناد با سرور اوليا و همسر با وفاي او فاطمه زهرا عليها السلام است؟
3 - حافظ محدث جويني خراساني روايت كرده است كه: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عمامه سحاب خود را بر سر علي بن ابي طالب عليه السلام پيچيد و دنباله آن را از جلو و عقب او انداخت و فرمود: پيش بيا، پيش آمد، فرمود: عقب برو، عقب رفت، فرمود: فرشتگان (در جنگ بدر) به همين صورت نزد من آمدند. (3) و نيز از علي عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: در روز غدير خم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عمامه اي بر سر من نهاد و ادامه آن را بر دوشم افكند و فرمود: خداوند در جنگ
(١) - فتح الملك العلي / ١٥٦. گويند: (دروغگو كم حافظه مي‌شود)، اين مردك فكر نكرده كه شهر ساختمان نيست كه پايه و سقف داشته باشد! (م) (٢) - لسان الميزان ١ / 422.
(3) - فرائد السمطين 1 / 76.
(٣٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، علي بن أبي طالب (1)، الجويني (1)، غدير خم (1)، كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)، كتاب فرائد السمطين (1)

ادامه نقد بر صاحب المنار

بدر و حنين مرا به فرشتگاني مدد رساند كه اين گونه عمامه بسته بودند. (1) حلبي در كتاب (سيره) آورده است: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عمامه اي داشت به نام (سحاب)، آن را به علي عليه السلام بخشيد، و بسا بود كه علي با آن عمامه از راه مي‌رسيد و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمود: (علي در سحاب نزد شما آمد) و منظور حضرت همان عمامه سحاب بود كه به او بخشيده بود. (2) منظور شيعه كه مي‌گويد: (علي عليه السلام در سحاب است) همين است و سخن درستي هم هست، نه آنچه عبد الكريم شهرستاني تحريف نموده و گفته است:
شيعيان مي‌گويند: علي در سحاب (ابر) مي‌آيد و رعد صداي او است و برق خنده او)! (3) ابن منظور در لسان العرب ماده (عمم) گويد: عربها به مردي كه آقايي يافته گويند: عمامه دار شد. و هر گاه بخواهند مردي را آقايي دهند عمامه بر سرش نهند. و مرد عمامه دار شد يعني آقايي يافت، زيرا تاج عربها عمامه است، و هر جا كه در عجم لفظ تاج را به كار برند در عرب لفظ عمامه به كار برده مي‌شود. (4) اين كه در (المنار) گفته است: (در زبان عربي كلمه (نساء) درباره دختر به كار نمي‌رود به ويژه هنگامي كه دختر شوهر داشته باشد، و بعيدتر آن كه مراد از (انفسنا) علي رضي الله عنه باشد) سخن سستي است كه در نظر محققان هيچ ارزشي ندارد، و شگفتا از كسي كه از مفسران به شمار مي‌آيد و شاگرداني در زمينه تفسير دارد
(١) - فرائد السمطين ١ / ٧٦.
(٢) - السيرة الحلبية ٣ / 369.
(3) - الملل والنحل / 174.
(4) - اين بود پاره اي از عناد ورزي برخي از اهل سنت با شيعه كه به مناسبت سخن سيد رشيد رضا نقل شد، و مطالب بعد رد بر ادامه سخن رشيد رضاست.
(٣٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، عبد الكريم (1)، كتاب فرائد السمطين (1)

رواياتي در اتحاد نفس علي عليه السلام با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم

ولي سخني مي‌گويد كه در نظر اهل فن بسيار سست و بي ارزش است! و به نظر من اين سخن از خود شيخ محمد عبده نيست بلكه از شاگرد و جمع كننده تفسير او سيد رشيد رضاست كه دشمني با شيعه از خصوصيات او است. گويي وي اين آيه را نديده و نخوانده است كه مي‌فرمايد: وان كانوا اخوة رجالا ونساء فللذكر مثل حظ الانثيين … (1) يعني (هر گاه وارثان ميت چند برادر و خواهر بودند (پسر و دختر بودند) پسر دو برابر دختر مي‌برد). در اين آيه كلمه نساء درباره دختران به كار رفته است و كسي در اين باره اختلافي ندارد.
و نيز فرموده: يوصيكم الله في اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين فان كن نساء فوق اثنتين … (2) در اين آيه نيز كلمه نساء بر دختران اطلاق گرديده است. پس چگونه وي گفته است: هيچ عرب زباني كلمه نساء را درباره دختران به كار نمي‌برد؟ مگر قرآن به زبان عربي فصيح و روشن نيست؟ چرا، او مي‌داند ولي دلبستگي به زمين و ماديات، و پيروي از هواي نفس او را بدين سخن كشانده است. و كسي را كه خدا روشن نكند هيچ گاه روشن نخواهد شد.
اما اين كه گفته است: (بعيدتر آن كه مراد از انفسنا علي رضي الله عنه باشد) نيز نارواست، زيرا واحدي نيشابوري كه از عالمان بزرگ اهل سنت در قرن چهارم است از جابر روايت كرده كه اين آيه درباره اهل كساء نازل شده است. و گويد: شعبي گفته است: مراد از ابناءنا حسن و حسين، و از نساءنا فاطمه، و از انفسنا علي بن ابي طالب رضي الله عنه است. (3) وابن حجر هيتمي مكي گويد: از عبد الرحمن بن عوف روايت است كه: چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مكه را فتح كرد به سوي طائف رفت و هفده يا نوزده شب آن
(1) - سوره ء نساء / 176.
(2) - سوره ء نساء / 10.
(3) - اسباب النزول / 68.
(٣٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، عبد الرحمن بن عوف (1)
را محاصره نمود، سپس به خطبه ايستاد و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: (شما را به نيكي به خاندانم سفارش مي‌كنم، و وعده شما حوض (كوثر در قيامت) است. سوگند به آن كه جانم به دست او است، يا نماز را به پا مي‌داريد و زكات مي‌پردازيد يا مردي را كه به منزله نفس من است به سوي شما گسيل مي‌دارم كه گردن شما را بزند). آن گاه دست علي بن ابي طالب رضي الله عنه را گرفت و فرمود: و او همين است. (1) وحافظ خطيب خوارزمي گويد: از مطلب بن عبد الله بن حنطب روايت است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به نمايندگان ثقيف هنگامي كه حضور حضرت شرفياب شدند فرمود: يا اسلام مي‌آوريد يا خداوند مردي را كه از من - يا مانند نفس من - است بر سر شما برانگيزد … (2) و گويد: عائشه گفت: اي رسول خدا، بهترين مردم پس از شما كيست؟ فرمود: علي بن ابي طالب، او نفس من است و من نفس اويم. (3) حافظ علامه گنجي شافعي در ضمن نقل حديثي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره برخي اصحاب خود مطالبي فرمود گويد: فاطمه گفت: اي رسول خدا، نمي‌بينم كه درباره علي چيزي گفته باشي؟! فرمود: علي نفس من است، آيا ديده اي كه كسي درباره خودش چيزي بگويد؟ (4) علامه مجلسي رحمه الله گويد: از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره برخي از يارانش پرسيدند، حضرت مطلبي فرمود: كسي گفت: پس علي چه؟ فرمود: تو از من درباره مردم
(1) - الصواعق المحرقة / 126.
(2) - مناقب خوارزمي / 81.
(3) - همان / 90.
(4) - كفاية الطالب / 288.
(٣١٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، الخوارزمي (2)، كتاب الصواعق المحرقة (1)
پرسيدي نه از خودم (وعلي خود من است). (1) و نيز گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم (در مباهله با نصاراي نجران) فرمود: خداوندا، اين (علي) نفس من است و نزد من همتاي با خود من است. خداوندا، اين (فاطمه) زنان من است كه برترين زنان جهان است. خداوندا، اينان (حسن و حسين) دو فرزند و نوه منند، پس من در جنگم با هر كه اينان با او در جنگ باشند، و در صلح و سازشم با هر كه اينان با او در صلح و سازش باشند. (2) و در ذكر داستان جنگ احد نقل كرده كه آن گاه كه همه مردم گريختند و كسي جز علي وابودجانه سماك بن خرشه باقي نماند (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ابودجانه را فراخواند و فرمود: اي ابادجانه، تو هم باز گرد و من بيعتم را از تو برداشتم، اما علي، پس او منم و من او … (3) و گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي پسر ابي طالب، تو عضوي از اعضاي مني، هر جا من باشم تو هم همان جايي. (4) علامه سبط ابن جوزي در داستان بني وليعه (قومي از عرب) از انس آورده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: بني وليعه يا دست بر مي‌دارند يا مردي را كه مانند نفس خودم است به سوي آنان گسيل مي‌دارم كه امر مرا در ميان آنان اجرا كند، با جنگجويان بجنگد و فرزندان را اسير كند. ابوذر گفت: ناگاه سردي كف دست عمر را بر پشت خود احساس كردم كه گفت: به نظر تو مرادش كيست؟
گفتم: مرادش تو نيستي، بلكه مردي است كه كفش خود را پينه مي‌زند، علي بن
(1) - بحار الانوار 38 / 296.
(2) - همان 37 / 49.
(3) - همان 20 / 107.
(4) - همان 38 / 311.
(٣١١)
صفحهمفاتيح البحث: صلح (يوم) الحديبية (2)، سماك بن خرشة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
ابي طالب (1).
قندوزي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: علي نسبت به من به منزله نفس من است، طاعت او طاعت من و نافرماني او نافرماني من است (2).
حافظ گنجي از ابن عباس روايت كند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند چهل هزار سال پيش از آن كه دنيا را بيافريند چوب تركه اي آفريد و آن را در برابر عرش قرار داد تا آغاز مبعث من فرا رسيد، پس نيمي از آن را جدا كرد و پيامبرتان را از آن آفريد، و نيم ديگر علي بن ابي طالب عليه السلام است. (3) حافظ محب الدين طبري از براءبن عازب روايت كند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: علي با من به منزله سر من با بدن من است. (4) علامه سيد شريف رضي صاحب (نهج البلاغة) گويد: اگر كسي بپرسد معناي دعوت فرزندان و زنان روشن است، اما معناي دعوت انفس چيست؟ زيرا معنا ندارد كه انسان خودش را دعوت كند چنان كه درست نيست كه خود را امر و نهي نمايد.
پاسخ: عالمان وراويان همه بر اين متفقند كه چون نمايندگان نصاراي نجران نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمدند و در ميان آنان اسقف (كه ابوحارثة بن علقمه بود) و سيد وعاقب و ديگر سران آنها حضور داشتند، ميان آنان و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره مسيح عليه السلام سخناني رد و بدل شد كه در كتابهاي تفسير مذكور است … چون پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنان را به مباهله فراخواند امير مؤمنان علي را در جلو و فاطمه را پشت سر وحسن را سمت راست و حسين عليهم السلام را سمت چپ خود نشانيد و
(١) - تذكرة الخواص / ٣٩.
(٢) - ينابيع المودة / ٥٥.
(٣) - كفاية الطالب / ٣١٤.
(٤) - ذخائر العقبي / 63.
(٣١٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، البعث، الإنبعاث (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب ذخائر العقبي (1)
نجرانيان را به ملاعنه و نفرين در حق يكديگر فرا خواند: آنان از بيم جان خود و از ترس پيامدهاي راستي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و دروغ خود به اين كار تن ندادند.
روشن است كه مراد از ابناء حسن و حسين عليهما السلام و مراد از نساء فاطمه و از انفس امير مؤمنان عليه السلام است، زيرا در ميان اين گروه غير آن حضرت كس ديگري نبود كه مصداق انفسنا واقع شود، و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نمي‌تواند مراد از انفسنا باشد زيرا معنا ندارد كه انسان خودش را بخواند همان گونه كه معنا ندارد خود را امر و نهي كند، و از همين رو فقيهان گفته اند: فرمانده نمي‌تواند تحت فرمان خود باشد، زيرا هميشه مقام فرمانده بالاتر از فرمانبر است، و اگر خودش هم فرمانبر باشد بايد خودش از خودش بالاتر باشد، و اين محال است.
از جمله چيزهايي كه اين مطلب را روشن مي‌كند روايتي است كه واقدي در كتاب (مغازي) آورده است كه: هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از جنگ بدر باز مي‌گشت و اسيران مشركان را به همراه داشت يكي از اسيران به نام سهيل بن عمرو به شتر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بسته شده بود، همين كه چند ميل از مدينه دور شدند خود را از بند آزاد كرد و گريخت. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه سهيل بن عمرو را يافت او را بكشد. مسلمانان در جستجوي او شدند، خود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم او را ديد كه در زير درختي پنهان شده است، حضرت او را دستگير كرد و دوباره به بند كشيد و او را نكشت، زيرا آن حضرت تحت امر خود در نمي‌آمد و آن امر شامل خود حضرت نمي‌شد. آري اگر يكي از ياران حضرت او را مي‌يافت واجب بود او را بكشد زيرا تحت فرمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود و بايد به آن امر عمل مي‌كرد …
يكي ديگر از شاخه هاي اين بحث روايتي است كه از قاسم بن سهل نوشجاني رسيده است. وي گويد: من در مرو در برابر مأمون در ايوان ابومسلم قرار داشتم و حضرت رضا عليه السلام نيز سمت راست وي نشسته بود. مأمون به من گفت: اي
(٣١٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، النوم (1)
قاسم، كدام يك از فضائل صاحب تو (علي عليه السلام) از همه بالاتر است؟ گفتم: هيچ يك از فضايل او از فضيلت آيه مباهله بالاتر نيست، زيرا خداي سبحان در اين آيه نفس رسول خود صلي الله عليه و آله و سلم و نفس علي عليه السلام را يكي قرار داده است. مأمون گفت:
اگر مخالف به تو بگويد: مردم، زنان و فرزندان را در اين آيه شناخته اند و آنها فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام اند، و مراد از انفس هم تنها نفس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، تو چه پاسخي داري؟
ناگاه سياهي جلو چشمم را گرفت و فضاي ميان من و او تاريك شد و از سخن بازماندم و به هيچ دليلي راه نيافتم. مأمون به حضرت رضا عليه السلام گفت: اي ابا الحسن، تو در اين باره چه گويي؟ فرمود: در اين باره مطلبي هست كه گزيري از آن وجود ندارد. مأمون گفت: آن چيست؟ فرمود: در اين آيه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرا خواننده است و او نمي‌تواند خودش را فراخواند بلكه بايد ديگري را فراخواند. پس چون در اين دعوت فرزندان و زنان معلومند و خود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هم نمي‌تواند مصداق انفس باشد، ناگزير دعوت انفس متوجه به علي بن ابي طالب عليه السلام مي‌گردد، زيرا شخص ديگري در آنجا وجود نداشته است كه بتواند مصداق انفس قرار گيرد. و اگر مطلب غير اين باشد معناي آيه باطل خواهد شد.
در اينجا سياهي از ديدگانم بر طرف شد و ديده ام روشن گشت ومأمون لختي سكوت كرد آن گاه گفت: اي ابا الحسن، هر گاه پاسخ درست باشد اعتراضي باقي نمي‌ماند. (1) در اينجا بحث از آيه مباهله را به پايان مي‌بريم و به آيه ديگري درباره برتري اميرمؤمنان عليه السلام ميپردازيم.
(١) - حقائق التأويل 5 / 109. دليل ديگر آن كه: اگر مراد از انفس خود رسول خدا صلي الله عليه و سلم باشد، آوردن علي عليه السلام كار بيهوده اي بوده است، زيرا وجود مقدس آن حضرت مصداق هيچ يك از موارد دعوت قرار نمي‌گيرد. (م)
(٣١٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، أبو طالب عليه السلام (1)

فصل 5: آيه شاهد

اشاره

فصل 5 4 - آيه شاهد و ديگر از آياتي كه دلالت بر برتري اميرمؤمنان عليه السلام بر همه افراد بشر حتي پيامبران جز پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم دارد اين آيه است: (افمن كان علي بينة من ربه و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب موسي اماما ورحمة … (1) (آيا كسي كه حجتي روشن از پروردگار خويش دارد (يعني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم) و گواهي از وي به دنبال او است (يعني علي عليه السلام) و پيش از او كتاب موسي كه امام و رحمت بود نيز گواه او بوده است (با ديگران كه چنين ويژگي ندارند يكسان است)؟
اين آيه گر چه مفسران درباره معنا واعراب آن اختلافي عجيب دارند - مثلا آيا مراد از من موصول پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است يا مؤمنان از ياران او يا مؤمنان از اهل كتاب يا هر كس كه در هر زمان به دين حق گرايد؟ و آيا مراد از بينه بينش الهي است يا قرآن است؟ و آيا يتلوه به معناي تلاوت كردن است يا به معناي از پي در آمدن؟ و آيا ضمير منصوب در يتلوه به من موصول بر مي‌گردد يا به بينه كه از لحاظ معنا مذكر است؟ و آيا مراد از شاهد جبرئيل است يا زبان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم
(1) - سوره ء هود / 17.
(٣١٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشهادة (2)
يا چهره آن حضرت يا علي مرتضي عليه السلام است؟ و ضمير در منه آيا به خداوند متعال باز مي‌گردد يا به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم؟ و ضمير در قبله آيا به من موصول باز مي‌گردد يا به بينه؟ و آيا اماما ورحمة حال از براي شاهدند يا از براي كتاب موسي؟ تا آنجا كه علامه طباطبائي رحمه الله گفته است: داستان اين آيه از جهت احتمالاتي كه در مفردات الفاظ و ضميرهاي آن مي‌رود عجيب است، و اگر اين احتمالات در يكديگر ضرب شود به هزارها احتمال بالغ مي‌گردد كه برخي درست و برخي نادرستند (1) - اما با كمك اخبار بسياري كه از طريق عامه و خاصه درباره آن رسيده است دلالت دارد بر آن كه مراد از (آن كس كه حجتي روشن از پروردگار خود در دست دارد) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است و مراد از (شاهدي از وي كه به دنبال او است) علي مرتضي عليه السلام است، و اين كه فرموده: (اين شاهد از او است) يعني گويا پاره اي و جزئي از وجود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، و اوصياي بزرگوار او عليهم السلام نيز يكي پس از ديگري (بنا بر وحدت ملاك) همه شاهداني از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشند.
در اينجا سخن فخر رازي و امثال او از دانشمندان عامه را بنگر كه چگونه خداوند حقيقت را بر زبانشان جاري ساخته است!
وي در تفسير خود گويد: قول سوم درباره اين آيه آن است كه مراد از شاهد علي بن ابي طالب رضي الله عنه است، يعني او آن بينه (دليل روشن) را مي‌خواند يا به دنبال آن مي‌رود. و (منه) يعني اين شاهد پاره اي از وجود محمد صلي الله عليه و آله و سلم است، اين به منظور گرامي داشت اين شاهداست كه وي پاره اي از وجود آن حضرت است. (2) نتيجه: چون علي عليه السلام پاره اي از وجود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است و با حضرتش
(١) - تفسير الميزان ١٠ / 192.
(2) - تفسير كبير 17 / 200.
(٣١٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الشهادة (2)، الضرب (1)، تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (1)

روايات درباره تعيين شاهد

همتايي دارد بنابر اين برتر از همه پيامبران اولوا العزم عليهم السلام است.
روايات درباره تعيين شاهد قرطبي گويد: از ابن عباس روايت است كه مراد علي بن ابي طالب عليه السلام است.
و از علي عليه السلام روايت است كه فرمود: هيچ مردي از قريش نيست مگر اين كه يك يا دو آيه درباره او نازل شده است. مردي گفت: درباره شما چه نازل شده؟
فرمود: آيه: ويتلوه شاهد منه. (1) آلوسي بغدادي گويد: ابن مردويه از علي - كرم الله وجهه - روايت كرده كه فرمود:
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: (آن كه حجتي روشن از سوي پروردگارش دارد منم، و آن شاهد علي است). معناي آيه اين است كه شاهدي بزرگ كه به نبوت او از سوي خداوند متعال گواهي دهد به دنبال او است. و اين كه (شاهد) از او است يعني از او بيرون نيست. (2) شيخ سليمان قندوزي از حافظ زرندي در (دررا لسمطين) به سندش از ابوطفيل عامربن واثله وجعفربن حيان روايت كرده است كه: امام حسن مجتبي عليه السلام پس از شهادت پدر خود خطبه اي خواند و فرمود: اي مردم، من فرزند پيامبر بشارت دهنده ام، من فرزند آن هشدار دهنده ام، من فرزند آن چراغ روشنگرم … جدم صلي الله عليه و آله و سلم در روز مباهله از انفس پدرم را و از فرزندان من و برادرم حسين را و از زنان مادرم فاطمه را (به صحرا) بيرون برد. پس ما اهل و گوشت و خون او هستيم. ما از اوييم و او از ماست، پيامبر هر روز هنگام سپيده دم به در خانه ما مي‌آمد و مي‌فرمود: نماز! اي اهل بيت، خدا شما را رحمت كند، سپس
(١) - الجامع لأحكام القرآن ٩ / ١٦. و نيز تفسير البحر المحيط ٥ / 211 و تفسير در المنثور 3 / 324 و تفسير جامع البيان طبري 12 / 14 در همه اين مصادر به سندهاي گوناگون.
(2) - تفسير روح المعاني 12 / 25.
(٣١٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عبد الله بن عباس (1)، الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، الشهادة (3)، كتاب جامع البيان لإبن جرير الطبري (1)، القرآن الكريم (1)

برداشت علامه بهبهاني از آيه

آيه تطهير را مي‌خواند. و نيز خداوند فرموده است: افمن كان علي بينة من ربه و يتلوه شاهد منه، جدم همان كسي است كه بينه دارد، و پدرم همان كسي است كه به دنبال او است و شاهدي است از او. (1) حمويني از ابن عباس وزاذان و هر دو از علي - كرم الله وجهه - روايت كرده اند كه فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم همان كسي است كه بينه دارد و من همان شاهدي از اويم كه به دنبال او است. (2) مضمون اين روايات در معرفي اين دو شخص را علامه فيض كاشاني رحمه الله از اميرمؤمنان امام باقر و امام صادق و امام كاظم و امام رضا عليهم السلام روايت كرده است. (3) علامه سيد علي موسوي بهبهاني در كتاب (مصباح الهداية) گويد: از اين آيه شريفه چند منقبت براي علي عليه السلام ظاهر مي‌شود: 1) او شاهد رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است. 2) او از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. 3) او به دنبال پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است. 4 و 5) او امام و رحمت است.
توضيح آن كه:
از جمله آثاري كه بر شهادت به رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مترتب مي‌شود يكي اسلام شاهد است. و اين نتيجه قطعي است خواه شاهد معصوم باشد يا نه. و ديگر ثبوت رسالت با اين شهادت است، و اين زماني است كه شاهد عالم و معصوم از خطا و لغزش عمدي و سهوي و از روي ناداني باشد، و غرض در اين جا همين نتيجه دوم است نه اول. زيرا بديهي است كه خداوند در مقام اثبات رسالت پيامبر خود با دلايل قطعي ترديد ناپذيري است كه هيچ عاقلي در آن
(1) - ينابيع المودة / 479.
(2) - همان / 99.
(3) - تفسير صافي 2 / 437.
(٣١٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، ابراهيم الحمويني الشافعي (1)، الشهادة (5)، كتاب ينابيع المودة (1)
شك نمي‌ورزد، و اگر اين شاهدي كه خداوند از او ياد كرده معصوم از ناداني و لغزش چه عمدا و چه سهوا نباشد، هرگز براي ياد كردن از او در اينجا و گواهي او را در عرض گواهي خداوند و مقدم بر گواهي كتاب موسي عليه السلام قرار دادن مجالي باقي نمي‌ماند …
اين فضيلتي است در مورد شاهد بودن آن حضرت بر رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اما اين كه اين شاهد از خود رسول صلي الله عليه و آله و سلم است منقبت ديگري است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در سخنان خود از آن پرده برداشته است، آنجا كه عامه و خاصه از او روايت كرده اند كه فرمود: (من وعلي از يك درختيم، و ساير مردم از درختهاي گوناگون) و (علي از من است و من از علي) و اين منقبت بزرگي است كه دلالت دارد بر اتحاد آن دو و برابري آنها در كمال و بر اين كه هيچ يك از مردم به مرتبه و درجه او فرا نتواند رفت.
اما اين كه او تالي و به دنبال حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم است - اگر يتلوه را از تلو بگيريم و ضمير يتلوه را مربوط به من موصول بدانيم چنان كه ظاهر آيه همين است، به قرينه آن كه با جمله و من قبله كتاب موسي مقابل گرديده است و نيز ضمير مذكر است و به موصول بر مي‌گردد نه به بينه - اين خود دليل است كه آن حضرت بهترين و برترين مردم پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و جانشين بلا فصل او است، زيرا اگر شخص ديگري ابتداء به دنبال حضرتش بود شايسته تر بود از او ياد شود، بلكه اصلا مجالي براي ذكر متأخر و ترك مقدم وجود ندارد. (1)
(١) - مصباح الهداية / 59. در اينجا مؤلف محترم پاره اي از رواياتي را كه درباره اتحاد علي عليه السلام و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است آورده، كه به دليل ذكر آن در فصل (5) از تكرار آنها در اينجا خودداري كرديم. (م)
(٣١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، الشهادة (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

فصل 6: آيه خير البرية

اشاره

فصل 6 5 - آيه خير البرية ديگر از آياتي كه دليل بر برتري علي عليه السلام از همه افراد بشر از گذشته و آينده حتي پيامبران اولوا العزم عليهم السلام بجز خاتم انبيا صلي الله عليه و آله و سلم است اين آيه است: ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات اولئك هم خير البرية. (1) (آنان كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته كردند، آنان بهترين آفريدگانند).
سيوطي گويد: ابن مردويه از عايشه روايت كرده كه گفت: گفتم: اي رسول خدا، گرامي ترين آفريدگان نزد خدا كيست؟ فرمود: اي عايشه مگر اين آيه را نخوانده اي: ان الذين آمنوا … (2) وابن عساكر از جابربن عبد الله روايت كرده كه گفت: ما نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوديم كه علي از راه رسيد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: سوگند به آن كه جانم به دست او است، اين و شيعيان اويند كه در روز قيامت رستگارند. و اين آيه نازل شد:
ان الذين آمنوا … و ياران رسول خدا هر گاه علي از راه مي‌رسيد مي‌گفتند: بهترين آفريدگان آمد. (3)
(1) - سوره بينه / 7.
(2) - تفسير در المنثور 6 / 379.
(3) - همان.
(٣٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، جلال الدين السيوطي الشافعي (1)، إبن عساكر (1)
وابن عدي وابن عساكر از ابو سعيد به سند مرفوع روايت كرده اند كه: علي بهترين آفريدگان است. (1) وابن عدي از ابن عباس روايت كرده كه گفت: چون آيه خير البريه نازل شد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي فرمود: اينان تو هستي و شيعيان تو كه در روز قيامت خشنود و پسنديده اند. (2) وابن مردويه از علي عليه السلام آورده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا اين آيه را نشنيده اي: ان الذين آمنوا … آنان تو و شيعيان تو هستند. (3) طبري در تفسير آيه گويد: خداي متعال مي‌فرمايد: آنان كه به خدا و رسولش محمد صلي الله عليه و آله و سلم ايمان آوردند و خدا را خالصانه و يگانه و بدون شريك پرستيدند، و نماز را به پاداشتند و زكات دادند، و خدا را در همه اوامر و نواهي او اطاعت نمودند، آنانند كه بهترين آفريدگانند. مي‌گويد: از مردم آنان كه چنين كنند بهترين آفريدگانند. وابن حميد از عيسي بن فرقد از ابوالجارود از محمدبن علي (امام باقر عليه السلام) مرا حديث كرد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، خيرالبريه تو و شيعيان تو هستند. (4) گنجي شافعي از جابربن عبد الله روايت كرده كه گفت: ما نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوديم كه علي بن ابي طالب عليه السلام از راه رسيد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: برادرم نزد شما آمد. آن گاه رو به كعبه نمود و دست به آن زد و فرمود: سوگند به آن كه جانم به دست او است، اين و شيعيان اويند كه در روز قيامت رستگارند، او نخستين ايمان آورنده شما، و وفادارترين شما به عهد خدا، و قيام كننده ترين شما به امر خدا، و
(١) - تفسير در المنثور ٦ / ٣٧٩.
(٢) - همان.
(٣) - همان.
(٤) - تفسير جامع البيان ٢٩ / ذيل آيه ء شريفه.
(٣٢١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، عبد الله بن عباس (1)، إبن عساكر (1)، الشراكة، المشاركة (1)، كتاب جامع البيان لإبن جرير الطبري (1)

نقدي بر آلوسي

عادل ترين شما در ميان رعيت، و مساوي تقسيم كننده ترين شما، و ارجمندترين شما در نزد خداست. آن گاه اين آيه نازل شد: ان الذين آمنوا … و ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هر گاه علي از راه مي‌رسيد مي‌گفتند: بهترين آفريدگان آمد.
اين روايت را محدث شام در كتاب خود از طريق هاي گوناگون همين گونه آورده است، و محدث و مورخ عراق از زر، از عبد الله، از علي روايت كرده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (هر كه نگويد علي بهترين آفريدگان است تحقيقا كافر شده است). و در روايت حذيفه آمده است كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: (علي بهترين بشر است، هر كه نپذيرد بي شك كافر است). و در روايت عطا آمده كه گفت: از عايشه درباره علي پرسيدم، گفت: (او بهترين بشر است، كسي در او شك نمي‌كند مگر كافر). حافظ (شام) در شرح حال علي عليه السلام در جلد پنجاهم تاريخ خود همين گونه آورده است و كتاب او دويست جلد است. (1) آلوسي گويد: ابن مردويه از علي - كرم الله وجهه - روايت كرده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من فرمود: آيا اين آيه را نشنيدي: ان الذين آمنوا … ؟ آنان تو و شيعيان تو هستند، و وعده من وشما بر سر حوض (كوثر) است، آن گاه كه امتها را براي حساب آورند شيعيان تو را سپيدرويان درخشان چهره خوانند. (2) آن گاه پس از نقل دو روايت در همين زمينه (كه ما به جهت تكرار آن را نياورديم) گويد: و تو مي‌داني كه اين بيان ظاهر است در اين كه مراد از بريه همه آفريدگانند …
و اماميه (شيعيان دوازده امامي) گرچه آن حضرت را بهتر از پيامبران حتي
(1) - كفاية الطالب / 245.
(2) - مراد از غر المحجلين آن است كه سپيدي و نور وضو در صورتها و دستها و پاهايشان معلوم است. (م)
(٣٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، دولة العراق (1)
پيامبران اولوا العزم عليهم السلام و بهتر از فرشتگان مقرب عليهم السلام مي‌دانند ولي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بهتر نمي‌دانند. حال اگر گويند: بريه در اينجا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را شامل نمي‌شود به دليل خاصي كه دلالت دارد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از او بهتر است، در پاسخ گفته مي‌شود: بنابر اين پيامبران ديگر و فرشتگان را نيز شامل نمي‌گردد. (1) در اينجا لازم است به نكته اي ادبي توجه شود و آن اين كه: برية بر وزن فعيلة از ماده برأ است (بريئة) و همزه آن را براي تخفيف حذف كرده اند و جايز است كه از بري به معناي خاك باشد. ابن منظور گويد: (برية يعني آفريدگان، و اصل آن با همزه است و عرب همزه آن را انداخته است مانند نبي و ذرية كه نبئ و ذريئة بوده است، و اهل مكه بر خلاف عربهاي ديگر بريئة ونبئ وذريئة را كه از ذرأ گرفته شده است با همزه مي‌خوانند).
شگفتا از آلوسي كه با اعتراف به اين كه بريه همان خليقه (آفريدگان) است به طور مطلق، چگونه علي عليه السلام را بهتر از پيامبران و فرشتگان نمي‌داند! خدا را شاهد مي‌گيرم كه او اين سخن را جز از روي ناخوشاينديش نسبت به برتري مقام سرور موحدان و امير مؤمنان، نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و همتاي قرآن، برادر مصطفي و همسر فاطمه زهرا عليهم السلام نگفته است. آيا او احاديثي را كه در آنها علي عليه السلام از همه آفريدگان برتر دانسته شده نديده است مانند حديثي كه آن حضرت را در كمالات به انبياء تشبيه مي‌كند و حديث برادري آن حضرت با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، و حديث پرنده بريان كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دعا كرد خداوند محبوبترين آفريدگانش را بفرستد و با او از آن بخورد؟! آيا اين حديث را از عمر بن خطاب نشنيده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (اگر ايمان همه اهل آسمانها و زمين را در يك كفه ترازو و ايمان علي را در كفه ديگر قرار دهند ايمان علي بن ابي طالب برايمان همه
(1) - تفسير روح المعاني 30 / 207.
(٣٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، علي بن أبي طالب (1)

احاديث اشتباه و نظاير

مي چربد)؟ (1) اينك ما پاره اي از آن اخبار فراوان را مي‌آوريم تا مطلب كاملا روشن شود.
احاديث اشباه و نظاير 1 - قندوزي حنفي از جابر از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: هر كه مي‌خواهد به هيبت اسرافيل، رتبه ميكائيل، جلالت جبرائيل، علم آدم، بيم و ترس الهي نوح، دوستي و محبوبيت ابراهيم، اندوه يعقوب، جمال يوسف، مناجات موسي، صبر ايوب، زهد يحيي، عبادت عيسي، پرهيزكاري يونس و افتخارات خانوادگي و خوي محمد بنگرد بايد به علي نگاه كند كه نود خصلت از خصال پيامبران را خداوند در او جمع آورده و در كسي غير او جمع نياورده است. (2) 2 - جويني خراساني از ابي الحمرا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: هر كه مي‌خواهد به علم آدم، فهم نوح، حلم ابراهيم، زهد يحيي بن زكريا، و نيروي موسي بنگرد، بايد به علي بن ابي طالب نگاه كند. (3) 3 - حافظ حسكاني از ابي الحمرا كه گفت: نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوديم كه علي از راه رسيد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه شادمان از اين است كه به علم آدم، فهم نوح، دوستي و محبوبيت ابراهيم، بنگرد به علي بن ابي طالب نگاه كند. (4) 4 - خطيب خوارزمي از حارث اعور پرچمدار علي بن ابي طالب عليه السلام كه گفت:
به ما خبر رسيده كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در جمع ياران نشسته بود و فرمود: من علم آدم، فهم نوح، و حكمت ابراهيم را به شما نشان خواهم داد. چيزي نگذشت كه
(١) - ينابيع المودة ١ / ١٢٧.
(٢) - ينابيع المودة ٢ / ٨٠.
(٣) - فرائد السمطين ١ / ١٧٠.
(٤) - شواهد التنزيل ١ / 19.
(٣٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، علي بن أبي طالب (2)، يحيي بن زكريا (1)، الخوارزمي (1)، الجويني (1)، الزهد (2)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، كتاب ينابيع المودة (2)، كتاب فرائد السمطين (1)
علي عليه السلام از دور نمايان شد. ابو بكر گفت: اي رسول خدا، مردي را با سه تن از پيامبران قياس كردي! به به به اين مرد! او كيست اي رسول خدا؟ فرمود: اي ابو بكر، مگر او را نمي‌شناسي؟ گفت: خدا و رسولش داناترند. فرمود: او ابو الحسن علي بن ابي طالب است. ابو بكر گفت: به به به تو اي ابا الحسن، مثل تو كجا يافت مي‌شود اي ابا الحسن؟! (1) 5 - علامه مجلسي رحمه الله از امام سجاد از پدرش عليهما السلام كه فرمود: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در ميان جمعي از ياران خود به علي عليه السلام كه از راه رسيده بود نگاه كرد و فرمود: هر كه دوست دارد كه به جمال يوسف، سخاي ابراهيم، بهجت و طراوت سليمان و حكمت داوود بنگرد بايد به اين مرد نگاه كند. (2) 6 - و از سلمة بن قيس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: خداوند بخشي از فضيلت را به علي بخشيده كه اگر بر همه اهل زمين تقسيم شود همه را فراخواهد گرفت. و خداوند او را اندازه اي از فهم بخشيده كه اگر بر همه اهل زمين تقسيم شود همه را فرا مي‌گيرد. نرمي و ملايمت او به نرمي و ملايمت لوط، خوي او به خوي يحيي، زهد او به زهد ايوب، سخاي او به سخاي ابراهيم، بهجت او به بهجت سليمان، و نيروي او به نيروي داود مشابهت دارد … و اگر بنا بود پس از من به كسي وحي شود به او وحي مي‌شد، خداوند محافل را به او آراسته، لشگريان را به او گرامي داشته، سرزمينها را به او سرسبز نموده، و سپاهيان را به او عزت و چيرگي بخشيده است. داستان او داستان خانه محترم خدا، كعبه است كه به زيارتش روند و او به زيارت كسي نمي‌رود، و مانند ماه است كه چون بتابد تاريكي را بر طرف سازد، و مانند خورشيد است كه چون بدرخشد دنيا را روشن
(1) - مناقب خوارزمي / 45.
(2) - بحار الانوار 39 / 35.
(٣٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، الزهد (2)، كتاب بحار الأنوار (1)، الخوارزمي (1)
نمايد … (1) از اين احاديث كه به اشباه و نظاير ناميده مي‌شوند، زيرا در آنها ميان علي عليه السلام و پيامبران شباهت برقرار شده است، استفاده مي‌شود كه علي عليه السلام بر همه ء فرشتگان و انسانها تقدم دارد و از همه آنها برتر است، زيرا نگاه به او به تنهايي جايگزين نگاه به همه آنهاست، چرا كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در اين احاديث، هيبت اسرافيل، رتبه ميكائيل، جلالت جبرائيل، علم آدم، خشيت نوح، دوستي و محبوبيت ابراهيم، اندوه يعقوب، جمال يوسف، مناجات موسي، صبر ايوب و زهد عيسي را براي علي عليه السلام اثبات نموده است، و اين صفات در آن حضرت به طور كامل و اعلي درجه وجود داشته است. شيخ ازري رحمه الله گويد:
لك في مرتقي العلي والمعالي * درجات لايرتقي ادناها انت بعد النبي خير البرايا * والسماء خير ما بها قمراها (تو را در مقامات و الا و صفات عالي درجاتي است كه به فروترين آنها دست كسي نمي‌رسد).
(تو پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بهترين آفريدگاني. آري، بهترين چيزهاي آسمان مهر و ماه آن است).
همان گونه كه ما از احاديث اشباه و نظاير افضليت علي عليه السلام را از پيامبران گذشته عليهم السلام استفاده كرديم، فخررازي از آيه زير استفاده نموده كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم از همه پيامبران گذشته افضل بوده است زيرا خصلتهاي همه آنان يك جا در آن حضرت جمع بوده است: اولئك الذين هدي الله فبهداهم اقتده … (2) (اين پيامبران كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده است، پس تو (اي پيامبر) به
(1) - بحار الانوار 39 / 36 - 37.
(2) - سوره انعام / 90.
(٣٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، الزهد (1)، الصبر (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
هدايت آنان اقتدا كن … ).
وي گويد: دانشمندان به اين آيه استدلال كرده اند كه پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم از همه پيامبران عليهم السلام افضل بوده است، داوود و سليمان اهل شكرگزار زيرا ما بيان داشتيم كه خصال كمال و صفات شرف در ميان همه آنان به صورت پراكنده موجود بوده است، بر نعمت بوده اند، ايوب اهل صبر بر بلا، يوسف داراي اين دو صفت، موسي صاحب آيين استوار و نيرومند و معجزات آشكار، زكريا و يحيي وعيسي والياس اهل زهد، اسماعيل صاحب صدق و راستي، يونس اهل تضرع و زاري.
پس معلوم شد كه خداوند متعال هر يك از اين پيامبران را به صفت غالبي از صفات مدح و شرف كه در او بوده است ياد كرده است، آن گاه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را فرمان داده كه به همه آنان اقتدا كند و راه آنان را پي گيرد، گويي خداي متعال آن حضرت را امر كرده كه همه صفات بندگي و فرمانبري را كه به طور پراكنده در پيامبران گذشته وجود داشته است در خود گرد آورد. و ممكن نيست كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در اين امر كوتاهي كرده و آنها را تحصيل ننموده باشد و بي ترديد آن صفات را در خود تحقق بخشيده است. بنابر اين روشن است كه آن حضرت جامع جميع صفات نيكي است كه در آنان موجود بوده است. و از همين رو لزوما مي‌توان گفت: كه آن حضرت افضل از همه آنان بوده است. (1) ما نيز گوييم: بر اساس همين استدلال، با توجه به احاديث اشباه و نظاير كه در گذشته آورديم علي عليه السلام نيز از آنان افضل است.
حافظ علامه گنجي شافعي گويد: تشبيه آن حضرت به آدم در علم از آن روست كه خداوند همه چيز را به آدم آموخت چنان كه فرموده: و علم آدم
(1) - تفسير كبير 13 / 69.
(٣٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، التصديق (1)، الزهد (1)، الصبر (1)

احاديث افضليت

الاسماء كلها (1) (خداوند همه اسماء را به آدم آموخت). پس هيچ چيزي و حادثه اي و واقعه اي نيست مگر آن كه علي عليه السلام بدان عالم و در استنباط معناي آن فهيم است. و او را به نوح در مورد حكمت - يا صحيح تر در (حكمش) چنان كه در روايتي ديگر آمده است - تشبيه كرد، زيرا علي عليه السلام بر كافران سرسخت و سخت گير و بر مؤمنان رئوف و مهربان بود همان گونه كه خداوند او را در قرآن وصف نموده: والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم (2) (و آنان كه همراه اويند بر كافران سرسخت و در ميان خود مهربانند)، و درباره سرسختي نوح بر كافران فرموده است: رب لاتذر علي الارض من الكافرين ديارا (3) (پروردگارا، هيچ يك از كافران را بر روي زمين باقي مگذار).
و او را در حلم به ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام تشبيه نمود چنان كه خداوند در قرآن او را بدين صفت وصف نموده است: ان ابراهيم لحليم اواه (4) (همانا ابراهيم بسي بردبار و آه كشنده بود). بنابر اين حضرتش داراي جميع اخلاق انبياء و متصف به صفات اصفياء و برگزيدگان خداوند بوده است. (5) احاديث افضليت 7 - قندوزي از جابر رضي الله عنه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه فرمود: اي علي، اگر بنده اي خدا را آن گونه كه شايسته است عبادت كند ولي درباره تو و خاندانت شك داشته باشد كه برترين مردميد، در آتش دوزخ خواهد بود. (6)
(1) - سوره بقره / 31.
(2) - سوره فتح / 29.
(3) - سوره نوح / 26.
(4) - سوره هود / 75.
(5) - كفاية الطالب / 122.
(6) - ينابيع المودة 2 / 78.
(٣٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، سورة هود (1)، سورة نوح (1)
8 - از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت است كه به علي عليه السلام فرمود: اگر اعمال امت مرا در يك كفه ترازو و عمل تو در روز احد را در كفه ديگر نهند عمل تو بچربد و سنگين تر آيد. همانا خداوند در روز احد به تو بر فرشتگان مقربش افتخار نمود، و حجابها از آسمانها برداشته شد و بهشت و آنچه در آن است به ديدار تو سركشيدند، و پروردگار جهانيان به كار تو شادمان گشت. (1) 9 - شيخ ابو الفتح كراجكي رحمه الله كه از فقيهان و متكلمان شيعه بوده است همين حديث را از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه در آخر آن فرمود: (و همانا خداوند در عوض عمل آن روز پاداشي به تو دهد كه هر پيامبر و صديق و شهيدي به حال تو غبطه خورد). (2) اين احاديث شاهد فضل بزرگ و ارزش والايي براي آن حضرت است كه هيچ يك از پيامبران و فرشتگان با او برابري ندارند. شيخ ازري رحمه الله گويد:
لافتي في الوجود الا علي * ذاك شخص بمثله الله باها (در عالم وجود جوانمردي جز علي نيست، او شخصيتي است كه خداوند به مانند او مباهات و افتخار ورزيده است).
10 - حافظ گنجي از ابي عقال روايت كرده است كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پرسيد: (اي رسول خدا، سرور مسلمانان كيست؟ فرمود: به نظر تو كيست؟ گفت:
آدم. فرمود: در اينجا كسي است كه از آدم افضل است. گفت: اي رسول خدا، مگر نه اين است كه آدم را خداوند با دست خود آفريد و از روح خود در او دميد و كنيزش حوا را به همسري او در آورد و او را در بهشت خويش جاي داد؟
پس چه كسي مي‌تواند از او افضل باشد؟ فرمود: كسي هست كه خداوند او را
(1) - ينابيع المودة 1 / 127.
(2) - التفضيل / 25. و نيز ينابيع المودة 1 / 63.
(٣٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشهادة (1)، كتاب ينابيع المودة (2)
برتري داده است، گفت: شيث است؟ فرمود: برتر از شيث … (و يكايك پيامبران را نام برد تا رسيد به عيسي عليه السلام) ابوعقال گفت: اي رسول خدا، من نمي‌دانم كه او كيست، فرشته مقربي است. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: همين كسي است كه اكنون با تو سخن مي‌گويد - يعني خود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم -.
ابوعقال گفت: اي رسول خدا، به خدا سوگند مرا شاد نمودي. فرمود: آيا بيشتر بگويم؟ گفت: آري. فرمود: بدان كه پيامبران و رسولان الهي سيصد و سيزده نفرند، اگر همگي را در يك كفه ترازو نهند و صاحب تو را در كفه ديگر، كفه صاحب تو بر آنان مي‌چربد. ابوعقال گويد: گفتم: مرا پر از شادي نمودي اي رسول خدا، اما برترين مردم پس از شما كيست؟ حضرت تني چند از قريش را نام برد (و درباره هر كدام چيزي گفت) سپس فرمود: علي بن ابي طالب. گفتم: اي رسول خدا، كدامين آنها نزد تو محبوبترند فرمود: علي بن ابي طالب. گفتم: چرا؟
فرمود: من وعلي از يك نور آفريده شده ايم … اي ابوعقال، برتري علي بر ساير مردم مثل برتري جبرئيل بر ساير فرشتگان است). گنجي گويد: اين حديثي حسن و با سند عالي است. (1) 11 - كراجكي رحمه الله از ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه فرمود: علي برترين آفريدگان خدا غير از من است، وحسن و حسين دو سرور جوانان بهشتي اند و پدرشان از آن دو بهتر است، و فاطمه سرور زنان جهان است. (2) 12 - ابوذر رحمه الله گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام نظري افكند و فرمود: اين بهترين گذشتگان و آيندگان از اهل آسمانها و زمينهاست … (3) 13 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، تو امير آسمانيان و امير زمينيان و امير
(1) - كفاية الطالب / 316.
(2) - التفضيل / 16 و 19.
(3) - همان.
(٣٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (2)، النوم (1)

حديث برادري

گذشتگان و امير باقي ماندگان (حاضران) هستي و پيش از تو و پس از تو اميري نبوده و نيست، و جايز نيست كه به اين نام ناميده شود كسي كه خداوند او را بدين نام نناميده است. (1) هيچ خردمندي شك نمي‌ورزد كه كسي با چنين اوصافي برترين و شريف ترين و بهترين آفريدگان است.
حديث برادري 14 - ابن مغازلي از حذيفة بن يمان روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميان ياران انصار و مهاجر خود برادري افكند، آن گونه كه ميان هر كسي با نظير و همتاي او برادري مي‌ساخت. آن گاه دست علي بن ابي طالب را گرفت و فرمود:
(اين برادر من است). حذيفه گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه سرور مسلمانان و پيشواي پرهيزكاران و فرستاده پروردگار عالميان است و مثل و مانندي ندارد با علي بن ابي طالب دو برادرند. (2) 15 - علامه سيد هاشم بحراني رحمه الله از جابربن عبد الله انصاري، گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من فرمود: اي جابر، كدامين برادران افضل اند؟ گفتم: پسراني كه از يك پدر و مادرند، فرمود: ما گروه پيامبران با هم برادريم و من برترين آنهايم، و همانا محبوبترين برادران نزد من علي بن ابي طالب است و او نزد من افضل از پيامبران است، پس هر كه پندارد پيامبران از او افضل اند همانا مرا از آنان كمتر دانسته است، و هر كه مرا از آنان كمتر بداند، كافر گرديده است، زيرا من علي را برادر خود نساختم مگر به جهت آگاهيي كه از فضل او داشتم. (3)
(1) - التفضيل / 16 و 19.
(2) - مناقب ابن مغازلي / 38.
(3) - تفسير برهان 4 / 148.
(٣٣١)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (3)، النوم (1)
16 - از امام كاظم عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه به علي عليه السلام فرمود: من فرستاده پيامگزار از سوي خدا هستم و تو وجه مورد پيروي خدا هستي كه از آن پيروي كنند، پس نه من نظيري جز تو دارم و نه تو مثلي جز من داري. (1) 17 - حافظ گنجي از ابن عمر كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميان ياران خود برادري برقرار ساخت، پس علي با چشم اشك آلود از راه رسيد و گفت: اي رسول خدا، ميان يارانت برادري برقرار ساختي و مرا با كسي برادر نساختي؟!
فرمود: (تو برادر مني در دنيا و آخرت). سپس گويد: اين حديثي حسن و عالي و صحيح است. (2) حديث برادري را منابع بسياري از طرق گوناگون نقل كرده اند، در اين زمينه رجوع كنيد به الغدير 3 / 112 - 124 كه از پنجاه طريق تخريج كرده است، و نيز فضائل الخمسة 1 / 318 - 332 و بحار الانوار 38 / 330 - 347.
شكي نيست كه اين برادري در ميان اصحاب بر اساس همگوني و همانندي آنان در كمالات نفساني و درجات روحي بوده است. براي روشن شدن بيشتر به گفتار حافظ گنجي شافعي دقت شود كه گفته است: (اگر مي‌خواهي به قرب منزلت او به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پي بري به عمل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در برقراري برادري ميان يارانش خوب بينديش كه چگونه هر كسي را به همگون و همانند خود پيوند داد، تا آنجا كه ميان ابو بكر و عمر برادري كرد وعلي عليه السلام را براي خود ذخيره نمود و او را ويژه برادري خود ساخت. و اين برترين فضيلت و شرافتي است كه بايد بدان توجه كرد. در اين مطلب ياد كردي است براي كساني كه از قلبي آگاه برخوردارند و گوش دل به حقايق ميسپارند. (3)
(1) - تفسير برهان 4 / 148.
(2) - كفاية الطالب / 194.
(3) - همان.
(٣٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب بحار الأنوار (1)

حديث طير

من خدا و پيامبرش را گواه مي‌گيرم كه حديث برادري بهترين دليل بر امامت علي عليه السلام و تقدم آن حضرت بر همه افراد بشر از گذشته و آينده غير از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم است، زيرا او مثل و مانند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است چنان كه در اخبار گذشته ملاحظه شد. شيخ ازري رحمه الله گويد:
لك ذات كذاته حيث لولا * انها مثلها لما آخاها (تو را ذاتي است همانند ذات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، كه اگر چنين نبود هرگز ذات تو را برادر خويش نمي‌ساخت).
خداوند ما را از اهل تمسك به ولايت اميرمؤمنان عليه السلام قرار دهد.
حديث طير 18 - ابن مغازلي به سندش از انس بن مالك كه گفت: پرنده اي بريان به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اهدا شد كه زني از انصار آن را هديه كرده بود. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم داخل منزل شد و من آن را در برابر او نهادم، حضرت دعا كرد: (خداوندا! محبوبترين آفريدگانت را در نظر خودت از گذشتگان و آيندگان بر من داخل ساز تا با من از اين پرنده بخورد). من پيش خود گفتم: خداوندا! او را مردي از قوم من از گروه انصار قرار ده. علي آمد و در را كوفت، من او را باز گرداندم و گفتم: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مشغول است. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از اين كار با خبر نشد و دوباره همان دعا را تكرار نمود، من نيز همان دعا را تكرار كردم، باز علي آمد و من او را باز گرداندم.
چون بار سوم آمد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من فرمود: برخيز و در را به روي علي بگشا. من برخاستم و در را گشودم، وعلي با آن حضرت از آن پرنده خورد و اين دعا در حق او مستجاب گرديد. (1)
(1) - مناقب ابن مغازلي / 168.
(٣٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة الكوفة (1)، أنس بن مالك (1)
19 - حاكم نيشابوري به سندش از انس بن مالك كه گفت: (من خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌كردم، جوجه اي بريان براي حضرتش آوردند، گفت: (خداوندا!
محبوبترين آفريدگانت را در نظر خودت برسان كه با من از اين پرنده بخورد).
من گفتم: خداوندا! او را مردي از انصار قرار ده. علي آمد، گفتم: رسول خدا سرگرم كاري است. بار دوم آمد باز گفتم: رسول خدا سرگرم كاري است. بار سوم آمد، رسول خدا فرمود: در را بگشا. علي داخل شد: پيامبر فرمود: چه چيز تو را از آمدن نزد من باز داشت؟ گفت: اين سومين بار است كه آمدم، انس مرا باز مي‌گرداند به پندار آن كه شما سرگرم كاري هستيد.
پيامبر به من گفت: چرا چنين كردي؟ گفتم: اي رسول خدا، دعاي شما را شنيدم دوست داشتم كه آن كس يكي از مردان قوم من باشد. فرمود: (تقصير با تو نيست زيرا) مرد قوم خود را دوست مي‌دارد). اين حديث بنا بر شرط بخاري و مسلم حديث صحيحي است ولي آنها نياورده اند. (1) حديث طير حديث معتبر و متواتري است و از طرق گوناگون از صحابه و تابعين روايت شده و عالمان و حافظان حديث در كتابهاي معتبر خود به صورتهاي گوناگون و در معنا نزديك به هم آورده اند و اينك برخي از آنها را مي‌آوريم:
1 - حميد طويل از انس، گفت: مرغي سرخ رنگ به نام (سرخ آوي) بريان شده براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هديه آوردند، گفت: (خداوندا! محبوبترين آفريدگانت را در نظر خود و پيامبرت نزد من فرست تا با من از اين سفره بخورد) پس علي آمد … (2)
(١) - المستدرك ٣ / 130.
(2) - مناقب ابن مغازلي / 156 - 167.
(٣٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: أنس بن مالك (1)، النوم (1)
2 - اسماعيل بن ابي المغيره از انس، گفت: چند پرنده براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هديه آوردند، آنها را ميان همسران خود تقسيم كرد، به هر كدام سه عدد رسيد، نزد يكي از آنان دو مرغ (قطاة) ماند كه آنها را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد، حضرت گفت … (1) 3 - عثمان طويل از انس، گفت: مرغي را براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هديه آوردند كه حضرتش را خوردن آن خوش آمد، گفت … (2) 4 - زبيربن عدي از انس، گفت: مرغي بريان براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هديه آوردند، چون در برابر حضرتش نهاده شد، گفت … (3) 5 - ابن عباس گويد: مرغي را براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آوردند، گفت: (خداوندا!
مردي را نزد من آر كه خدا و رسولش او را دوست بدارند)، پس علي آمد … (4) 6 - نافع از انس، گفت: مرغي را نزديك رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آوردند، گفت … (5) 7 - عبد الله بن انس از انس بن مالك، گفت: كبكي بريان با نان و خورشي از خردل و كشمش (يا زيتون) براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هديه آوردند، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفت: (خداوندا! محبوبترين آفريدگانت را در نظر خود نزد من آر تا با من از اين غذا بخورد). عايشه گفت: خداوندا! او را پدر من قرار ده. حفصه گفت: خداوندا!
او را پدر من قرار ده. انس گفت: خداوندا! او را سعد بن عباده قرار ده. ناگاه صداي حركت در خانه را شنيدم، چون بيرون شدم علي را بر در خانه ديدم. (6) (هامش) * (1) - مناقب ابن مغازلي / 156 - 167.
(2) - همان.
(3) - همان.
(4) - همان.
(5) - همان.
(6) - تاريخ دمشق 2 / 112.
(*)
(٣٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن عباس (1)، أنس بن مالك (1)، سعد بن عبادة (1)، دمشق (1)

چند نكته جالب

چند نكته جالب اول - از اين احاديث استفاده مي‌شود كه علي عليه السلام برترين مردم پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، زيرا حديث مي‌گويد كه او محبوبترين آفريدگان در نظر خدا و رسول او است. در اين زمينه حافظ گنجي شافعي سخني دارد خوشبوتر از عطر شكوفه‌ها و آن اين است: در اين حديث دلالت واضحي است بر آن كه علي عليه السلام محبوبترين آفريدگان در نظر خداست، و بهترين دليل بر اين مطلب مستجاب شدن دعاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حق او است، خداوند فرموده: ادعوني استجب لكم. (1) (مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم) كه هم امر به دعا فرموده و هم وعده اجابت داده است. و معلوم است كه خداوند خلف وعده نمي‌كند و با رسولانش تخلف از وعده نمي‌نمايد و دعاي رسول خود را درباره محبوبترين آفريدگان در نظر خود رد نمي‌كند. و از بهترين وسيله‌ها براي تقرب به خداي متعال دوستي او و دوستي كسي است كه به خاطر خدا دوستش مي‌دارد، چنان كه يكي از اهل علم در اين معني برايم سرود:
بالخمسة الغر من قريش * وسادس القوم جبرئيل بحبهم رب فاغفر عني * بحسن ظني بك الجميل (2) (به آن پنج تن گران قدر از قريش و ششمين آنان كه جبرئيل است، پروردگارا!
به دوستي آنان از من بگذر و به حسن ظني كه به كار نيكوي تو دارم).
مراد از پنج تن همان خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و آل عبا هستند كه آيه تطهير درباره آنان نازل شده است و عبارتند از:
حضرات: محمد صلي الله عليه و آله و سلم، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام، و ششمين آنان
(1) - سوره ء غافر / 60.
(2) - كفاية الطالب / 151.
(٣٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)
جبرئيل عليه السلام است.
دوم - در بيشتر اين احاديث از جايي كه آن پرنده را از آنجا آورده اند ذكري به ميان نيامده است گر چه در برخي از آنها آمده. حال آيا اين پرنده از مرغان دنيا بوده يا از مرغان بهشت؟ از برخي احاديث معلوم مي‌شود كه آن پرنده از خوشگوارترين طعامهاي بهشتي بوده كه جبرئيل عليه السلام براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آورده است مانند خبري كه علامه مجلسي رحمه الله در ضمن حديثي طولاني از علي عليه السلام آورده است. (1) و نيز از اين حديث استفاده مي‌شود كه عايشه امام عليه السلام را از ورود بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مانع مي‌شده است. و عمده مطلب در اين زمينه آن است كه اين فضيلت از ويژگيهاي اميرمؤمنان عليه السلام است و او محبوبترين و برترين مردم در نظر خدا و رسول او است. و اختلافات كوچك در حاشيه آن ضرري به اصل مطلب نمي‌رساند.
سوم - حديث طير از احاديث معتبر و صحيحي است كه امامان و حافظان حديث بر صحت متن و سند آن اجماع دارند، و به طرق گوناگون و سندهاي متعدد به طور متواتر نقل گرديده است. از جمله حاكم نيشابوري در كتاب مستدرك 3 / 131 گويد: (اين حديث را از انس گروهي از ياران وي كه بيش از سي تن هستند روايت كرده اند). و حافظ ذهبي در (تلخيص) خود كه در ذيل مستدرك آمده نيز همين را گويد: وابن مغازلي شافعي از بيست و چهار طريق در كتاب مناقب خود آورده است. وحافظ گنجي شافعي (مقتول در سال 658) در كفاية الطالب ص 152 گويد: (حديث انس را حاكم نيشابوري از هشتاد و شش مرد كه همه از انس روايت كرده اند آورده است). آن گاه اسامي آنها را به ترتيب
(1) - بحار الانوار 38 / 348.
(٣٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
حروف الفبا ذكر نموده است.
و نيز ابن عساكر از بيست طريق (1) و نيز اين حديث در ذيل (احقاق الحق) به تفصيل آمده است. (2) شاعران اهل بيت عليهم السلام نيز اين حديث را از مسلمات گرفته و آن را به رشته نظم كشيده اند. سيد اسماعيل حميري رحمه الله (در گذشته به سال 173) گويد:
نبئت أن أبانا كان عن أنس * يروي حديثا عجيبا معجبا عجبا في طائر جاء مشويا به بشر * يوما وكان رسول الله محتجبا أدناه منه فلما أن رآه دعا * ربا قريبا لأهل الخير منتجبا أدخل إلي أحب الخلق كلهم * طرا إليك فأعطاه الذي طلبا فاعتز بالباب معتز فقال له * من ذا؟ وكان وراء الباب مرتقبا من ذا؟ فقال: علي قال: إن له * شأناله أهتم منه اليوم فاحتجبا (به من خبر رسيده كه پدرمان از انس حديث شگفت و بهت آوري را روايت نموده است)، (درباره مرغ برياني كه روزي يك نفر آورد و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در خانه از نظر مردم دور بود).
(آن مرغ را نزد حضرتش برد و هنگامي كه چشم آن حضرت به آن افتاد پروردگار را كه به همه كس نزديك و برگزيننده خوبان است خواند و گفت:) (محبوبترين آفريدگان را در نظر خودت بر من وارد ساز. خدا هم آنچه خواست به او عطا فرمود).
(1) - تاريخ دمشق 2 / 105.
(2) - ذيل احقاق الحق 5 / 318 - 368.
(٣٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، إبن عساكر (1)، دمشق (1)

چند افترا و شبهه درباره حديث طير

(مردي شرافتمند در پشت در ايستاد و در زد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از خادم پرسيد:
كيست؟ و خود در پشت در منتظر بود).
(كيست؟ گفت: علي است. فرمود: او مردي والامقام است و من امروز در انديشه او بودم و از همين رو در خانه نشستم و از ديد خلق پنهان شدم). (1) و صاحب بن عباد گويد:
من كمولاي علي زاهد * طلق الدنيا ثلاثا ووفي من دعي للطير ان يأكله * ولنا في بعض هذا مكتفي (2) (كيست به مانند مولاي من آن علي زاهد كه دنيا را سه طلاقه كرد و بدين طلاق وفادار بماند)؟
(كيست كه دعوت به خوردن آن مرغ بريان شد؟ و ما را در پاره اي از اين فضايل كفايت است (در استدلال بر امامت و افضليت او).
چند افترا و شبهه درباره حديث طير اول - نويسنده پر مدعا و معاند، ابن تيميه حراني گويد: (حديث طير را هيچ يك از صاحبان كتب صحيح روايت نكرده و امامان حديث آن را صحيح ندانسته اند، بلكه آن حديثي است كه برخي از مردم آن را روايت كرده اند كه امثال آن را در فضيلت غير علي نيز روايت نموده اند). (3) پاسخ اين شبهه از آنچه گذشت به خوبي روشن است و دانشمندان اهل سنت آن را متواتر دانسته اند. و چه مي‌توان گفت درباره مردي كه پيشوايان مذاهب چهارگانه به فسق و كفر او فتوا دادند و سر انجام در زندان درگذشت؟!
(1) - ديوان حميري / 69.
(2) - كفاية الطالب / 192.
(4) - منهاج السنة 4 / 99. و بهتر است اين كتاب را منهاج الضلالة ناميد.
(٣٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: ابن تيمية (1)، الأكل (1)
و نيز همين مرد منحرف از حق گويد: (در آن پرنده امر مهمي وجود نداشت كه اقتضا كند كه محبوبترين خلق خدا بيايد و از آن بخورد، زيرا خورانيدن طعام براي نيكوكار و بدكار امر مشروعي است و در اين كار براي خورنده مايه افزوني و تقرب به خداوند نمي‌شود و هيچ معونه اي بر مصلحت دين و دنيا ندارد، پس چه امر بزرگي وجود داشته تا مناسب باشد كه محبوبترين خلق خدا آن را انجام دهد)؟ (1) علامه مظفر رحمه الله در پاسخ او گويد: (امر عظيم و مهم آن بود كه محبوبترين خلق در نظر خدا با دليلي عيني و وجداني به مردم معرفي شود، زيرا اين گونه معرفي از معرفي لفظي اكيدتر و در حجت آوردن قوي تر است، همان گونه كه پيامبر هدايت صلي الله عليه و آله و سلم به مردم شناساند كه علي عليه السلام حبيب خداست آنجا كه در جنگ خيبر به مردم خبر داد كه پرچم را به دست كسي ميسپارد كه محبوب خدا و رسول و محب خدا و رسول است و پيروزي به دست او انجام مي‌گيرد. علاوه آن كه همين مناسبت كافي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميل داشته كه با محبوبترين خلق در نظر خدا و خودش غذا بخورد). (2) دوم - و نيز ابن تيميه گويد: (اين حديث با مذهب رافضيان تناقض دارد، زيرا آنان مي‌گويند: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌دانست كه علي محبوبترين خلق به نزد خداست و او را جانشين خود ساخته بود، در صورتي كه اين حديث دلالت دارد كه آن حضرت محبوبترين خلق به نزد خدا را نمي‌شناخته است)! (3) علامه مظفر رحمه الله پاسخ مي‌دهد: (ما نفهميديم وجه دلالت حديث بر اين كه حضرت او را نمي‌شناخت چيست؟ شما فكر مي‌كنيد اگر مي‌فرمود: (علي را نزد
(1) - منهاج السنة 4 / 99.
(2) - دلائل الصدق 2 / 283.
(3) - همان / 99.
(٣٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، خيبر (1)، ابن تيمية (1)، الصدق (1)
من آر) معنايش اين بود كه نمي‌دانست او محبوبترين خلق خداست؟ چگونه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم او را نمي‌شناخت در صورتي كه در برخي اخبار آمده كه گفت:
(خداوندا! محبوبترين آفريدگانت در نظر خودت و مرا بياور)، و در خبر ديگري است كه به علي عليه السلام فرمود: (چه چيز تو را از آمدن نزد من باز داشت)؟ و نيز در خبر ديگري است كه فرمود: (چه سبب شد كه دير آمدي)؟ پس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم او را مي‌شناخت ولي به طور مبهم بيان كرد و نگفت: خدايا علي را بفرست، تا تعيين آن فرد از سوي خداي سبحان حاصل شود و مردم مستدلا بدانند كه علي عليه السلام همان محبوبترين خلق به نزد خداست) (1).
سوم - در مواقف و شرح آن آمده است: (اين حديث نمي‌رساند كه آن حضرت در همه چيز محبوبترين بوده است، زيرا مي‌توان تقسيم كرد ولفظ (كل) و (بعض) را آورد. نمي‌بيني كه مي‌توان استفسار نمود و پرسيد: آيا او محبوبترين در همه چيزهاست يا در برخي چيزها؟ بنابر اين دلالت بر افضليت مطلق ندارد).
علامه مظفر رحمه الله در پاسخ گويد: (اطلاق با نبود قرينه اي كه بر خصوص دلالت دارد در مثل چنين مقامي عموميت را مي‌رساند. نمي‌بيني كه كلمه شهادت (لا إله ا لا الله) توحيد مطلق را مي‌رساند؟ در صورتي كه مطابق گفتار بالا مي‌توان گفت: كه بر توحيد مطلق دلالت ندارد، زيرا مي‌توان استفسار نمود كه آيا در همه چيز معبودي جز او نيست يا فقط در آسمان يا در زمين و امثال آن؟ بنابر اين نفي مطلق شرك (واثبات مطلق توحيد) را نمي‌رساند! و اين مطلبي است كه هيچ
(1) - سخن ابن تيميه بدان ماند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز خيبر نيز نمي‌دانست كه فردا پرچم را به دست چه كسي خواهد سپرد! و اگر نمي‌دانست چگونه آن را به علي عليه السلام داد؟ بايد توجه داشت كه اين گونه سخن جنبه فني دارد و از كسي صادر مي‌شود كه از مطلب آگاه است ولي آن را به طور كنايه برگزار مي‌كند تا بهتر روشن شود، كه گفته اند: (كنايه رساتر است در رساندن مقصود). و اين را آشنايان به ادبيات مي‌دانند. (م)
(٣٤١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، خيبر (1)، ابن تيمية (1)
عارف و خداشناسي نمي‌گويد). (1) چهارم - گويند: (اين يكي از خبرهاي واحد است، زيرا تنها انس بن مالك آن را روايت كرده است).
شيخ مفيد رحمه الله در پاسخ گويد: همه امت اسلامي آن را پذيرفته اند و نديده اند كه كسي بر انس اعتراض كند و هنگام روايت آن صحت آن را زير سؤال برد.
پس اجماع بر آن، حجت بر درستي آن است. علاوه آن كه در حديث متواتر وارد است كه اميرمؤمنان عليه السلام در روز شورا آن را از مناقب خود شمرده و بر اهل شورا بدان احتجاج نموده و فرموده است: (شما را به خدا سوگند مي‌دهم، آيا در ميان شما كسي هست كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گفته باشد: (خداوندا! محبوبترين آفريدگانت در نظر خودت را نزد من آر تا با من از اين مرغ بريان بخورد) و كسي غير من آمده باشد؟ همه گفتند: نه، خدايا! فرمود: خداوندا! شاهد باش).
پس همگي به درستي آن اعتراف نمودند. و چنين نيست كه اميرمؤمنان عليه السلام احتجاج به مطلب نادرستي كند به ويژه در مقام نزاع و اختلاف (2).
در اينجا اين بحث را با سخني از علامه مجلسي رحمه الله به پايان مي‌بريم:
وي پس از نقل اخبار طير گويد: بدان كه اين اخبار با تواتري كه دارند و هر دو گروه عامه و خاصه بر صحت آن اتفاق نظر دارند دلالت مي‌كند بر آن كه آن حضرت عليه السلام برترين آفريدگان و شايسته ترين فرد به جانشيني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. اما دلالت آن بر افضليت آن حضرت از آن جهت است كه دوستي خداي متعال چيزي جز پاداش بسيار و توفيق و هدايتي كه نتيجه طاعات بسيار و متصف شدن به صفات حسنه باشد نيست چنان كه در جاي خود مبرهن است كه خداوند
(1) - دلائل الصدق 2 / 438.
(2) - بحار الانوار 38 / 358.
(٣٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: أنس بن مالك (1)، الشهادة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، الصدق (1)
از انفعالات وتغيرات منزه است و اتصاف او به حالاتي چون دوستي و دشمني و امثال آن به اعتبار نتايج حاصله از اين حالات است نه خود حالات … پس روشن شد كه دوستي خداوند نتيجه پيروي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، و در نتيجه ثابت شد كه آن حضرت افضل از همه آفريدگان است.
اما رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به اجماع امت از اين قانون مستثني است زيرا خود حضرت گوينده اين جمله است پس نمي‌تواند خود او را هم شامل شود. پس ظاهر آن است كه مراد حضرتش محبوبترين ساير آفريدگان در نزد خدا مي‌باشد.
اما اين كه علي عليه السلام شايسته ترين فرد به جانشيني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، از آن روست كه كسي كه از همه صحابه بلكه از ساير انبيا و اوصيا افضل است عقل روا نمي‌دارد كه ديگري بر او مقدم شود. (1)
(1) - بحار الانوار 38 / 358.
(٣٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 7: پاره‌اي از اخبار در برتري علي و اولاد او عليهم السلام از همه آفريدگان

فصل 7 پاره اي از اخبار در برتري علي و اولاد او عليهم السلام از همه آفريدگان 1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: نبوت براي هيچ پيامبري در عالم اشباح (عالم ذر) تمام نشد تا آن كه ولايت من و ولايت خاندان من بر او عرضه شد، و خاندان من براي او متمثل شدند و آنان به اطاعت و ولايت آنان اقرار نمودند. (1) 2 - امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ پيامبري به پيامبري نرسيد مگر به شناخت حق ما و برتري ما بر ديگران. (2) 3 - امام باقر عليه السلام فرمود: ولايت ما ولايت خداست كه هيچ پيامبري را مبعوث نكرده است جز با شناخت آن. (3) 4 - امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ پيامبري به نبوت و هيچ رسولي به رسالت نرسيد مگر به اقرار به ولايت ما و برتري ما بر ديگران. (4) 5 - امام رضا عليه السلام فرمود: ولايت علي عليه السلام در همه كتابهاي پيامبران نوشته شده، و خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نكرده است جز (با اقرار) به نبوت محمد صلي الله عليه و آله و سلم
(1) - بحار الانوار 26 / 281 و 280.
(2) - همان.
(3) - همان.
(4) - همان.
(٣٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
و وصايت علي عليه السلام (1).
6 - ابو سعيد خدري از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه مي‌فرمود: اي علي، خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نفرمود جز آن كه او را خواه و ناخواه به ولايت تو فراخواند. (2) 7 - محمدبن مسلم از امام باقر عليه السلام كه مي‌فرمود: خداي متعال از پيامبران بر ولايت علي عليه السلام پيمان گرفت، و از آنان پيمان گرفت كه ولايت علي را تبليغ كنند. (3) 8 - مفضل بن عمر گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: خداي متعال در فرمانروايي خويش يگانه بود، پس خود را به بندگانش شناساند، آن گاه امر خويش را به آنان واگذارد و بهشت خود را به آنان ارزاني داشت. پس هر يك از جن و انس را كه خدا بخواهد دلش را پاكيزه سازد او را آشناي به ولايت ما كند. و هر كه را خواهد كه دلش را تاريك كند معرفت ما را از او باز دارد. سپس فرمود: اي مفضل، به خدا سوگند كه آدم مستحق آن نشد كه خداوند او را به دست خويش بيافريند و از روح خود در او بدمد جز به داشتن ولايت علي عليه السلام، و خداوند با موسي سخن نگفت جز به داشتن ولايت علي عليه السلام، و عيسي بن مريم را نشانه اي براي جهانيان نساخت مگر با خضوع در برابر علي عليه السلام. سپس فرمود:
خلاصه بگويم: هيچ آفريده اي شايستگي نظر عنايت حق را نيافت جز به فرمانبري از ما. (4) 9 - نوشته اي به خط مبارك امام عسكري عليه السلام چنين يافت شده است: پناه مي‌برم به خدا از گروهي كه محكمات كتاب (قرآن) را حذف كردند، (5) و خداوند
(1) - بحار الانوار 26 / 281 و 280.
(2) همان.
(3) - همان.
(4) - همان / 294.
(5) - مراد حذف معنوي است، يعني ناديده گرفتند. (م)
(٣٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، كتاب بحار الأنوار (1)
رب الارباب و پيامبر و ساقي كوثر در مواقف روز حساب و شراره هاي آتش دوزخ و حادثه هولناك قيامت و نعمت سراي پاداش را به فراموشي سپردند، ماييم كوهان بلند فضيلت، و در ماست نبوت و ولايت و كرامت، و ماييم مشعلگاه هدايت و دستاويز محكم نجات، پيامبران از نور ما اقتباس مي‌كردند و راه ما را پي مي‌گرفتند، و به زودي حجت خدا بر خلق براي پديدار نمودن حق، با شمشير آميخته ظهور خواهد كرد.
اين دست خط حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي اميرمؤمنان است. (1) 10 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، خداوند پيامبران مرسل خويش را بر فرشتگان مقربش و مرا بر همه پيامبران و رسولانش برتري داد، و برتري پس از من - اي علي - براي تو و امامان پس از توست، و همانا فرشتگان خادمان ما و خادمان دوستان مايند … (2) 11 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آسمان سايه نيفكنده و زمين بر نداشته پس از من كسي را كه از علي بن ابي طالب برتر باشد، و او امام و امير امت من است، و او وصي و جانشين من بر آنهاست، هر كه پس از من از او پيروي كند هدايت يابد، و هر كه از غير او راه جويد گمراه و سرگردان شود. من خود پيامبر برگزيده ام، از روي هوا و هوس در فضل علي بن ابي طالب سخن نمي‌گويم، اين جز وحي الهي نيست، آن را روح برگزيده الهي از سوي خدايي كه آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها و زير زمين قرار دارد از آن او است فرود آورده است. (3) 12 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي مردم، علي را پس از من تفضيل و برتري دهيد،
(١) - بحار الانوار ٢٦ / ٢٦٤.
(٢) - بحار الانوار ٢٦ / ٣٣٥.
(٣) - كنز الفوائد / 208.
(٣٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن موسي بن جعفر بن محمد (1)، علي بن الحسين بن علي (1)، علي بن أبي طالب (2)، علي بن محمد (1)، كتاب بحار الأنوار (2)
كه او پس از من برترين مردم از مرد و زن است، خداوند به واسطه ما روزي را فرود آورد و آفريدگان به حيات خود ادامه مي‌دهند … (1) 13 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: بهترين كسي كه روي زمين راه مي‌رود پس از من علي بن ابي طالب است. (2) 14 - امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند پيامبران اولوا العزم را به سبب علم بر ديگر پيامبران برتري داد، و علم آنان را به ارث به ما بخشيد و ما را در فضلشان بر آنان برتري داد، و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چيزها مي‌دانست كه آنان نمي‌دانستند و ما علم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را مي‌دانيم و آن را براي شيعيان خود باز مي‌گوييم، از آنان هر كه پذيرفت برترين آنهاست. و هر جا كه ما باشيم شيعيان ما با ما هستند. (3) 15 - امام باقر عليه السلام فرمود: موسي عليه السلام از آن عالم (حضرت خضر) مسأله اي پرسيد كه وي پاسخ آن را نمي‌دانست، و او نيز از موسي مسأله اي پرسيد كه وي جوابش را نداشت، و اگر من ميان آنها بودم پاسخ مسأله هر كدام را مي‌دادم، و از آنها مسأله اي مي‌پرسيدم كه هيچ كدام پاسخ آن را نمي‌دانستند. (4) 16 - و نيز امام باقر عليه السلام به عبد الله بن وليد سمان فرمود: اي عبد الله، شيعيان درباره علي و موسي و عيسي عليهم السلام چه گويند: وي گفت: عرض كردم: فدايت شوم، از كدام حالاتشان ميپرسي؟ فرمود: از علمشان ميپرسم، اما در فضل همه يكسانند. گفتم: فدايت شوم، من چه مي‌توانم بگويم؟ فرمود: به خدا سوگند علي عليه السلام از آن دو داناتر بود. (5)
(١) - احتجاج طبرسي ١ / ٧٥.
(٢) - كشف الغمة ١ / 157.
(3) - بحار الانوار 26 / 199.
(4) - همان / 195.
(5) - همان / 194.
(٣٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب كشف الغمة للإربلي (1)، كتاب الإحتجاج للطبرسي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
17 - در ذخاير بازمانده يكي از حواريون مسيح عليه السلام نوشته اي به قلم سرياني يافت شد كه از تورات نقل شده بود به اين مضمون: چون ميان موسي و خضر عليهما السلام در داستان آن كشتي و نوجوان و ديوار مشاجره درگرفت و موسي به سوي قوم خود بازگشت، برادرش هارون از او درباره آنچه از خضر عليه السلام در كشتي پرسيد و آنچه از شگفتيهاي دريا ديد پرسش نمود، موسي گفت: همين طور كه من وخضر بر لب دريا ايستاده بوديم پرنده اي در برابر ما فرود آمد و با منقارش قطره اي از آب دريا برگرفت و به سوي مشرق افكند، سپس قطره اي ديگر برگرفت و به سوي مغرب افكند، آن گاه قطره سومي برگرفت و به سوي آسمان افكند، سپس قطره چهارمي برگرفت و به سوي زمين افكند و سپس قطره پنجمي برگرفت و آن را در دريا افكند و ما هر دو بهت زده شديم. من در اين باره از خضر سؤال كردم و او پاسخ نداد، ناگاه چشممان به صيادي افتاد كه مشغول صيادي بود، نظري به ما كرد و گفت: شما را در چه فكر و تعجب مي‌بينم؟ گفتيم:
در كار اين پرنده ميانديشيم. گفت: من با آن كه صيادي هستم اين اشارت را دانستم وشما كه پيامبريد نمي‌دانيد؟! گفتيم: ما جز آنچه را كه خداي بزرگ به ما آموخته نمي‌دانيم. گفت: اين يك مرغ دريايي است به نام (مسلم) زيرا گاهي كه صدا مي‌كند (مسلم) مي‌گويد. آن مرغ با اين كار اشارت داشت به اين كه در آخر الزمان پيامبري خواهد آمد كه علم اهل مشرق و مغرب و اهل آسمان و زمين در برابر علم او مانند اين قطره در برابر درياست، و علم او را پسر عمو و وصي او به ارث مي‌برد. (1)
(1) - بحار الانوار 26 / 199.
(٣٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: النبي خضر عليه السلام (2)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، آخر الزمان (1)، النوم (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 8: گفتار دانشمندان و مورخان در برتري علي عليه السلام از همه افراد بشر

اشاره

فصل 8 گفتار دانشمندان و مورخان در برتري علي عليه السلام از همه افراد بشر مناظره عمر بن عبد العزيز 1 - ابن كلبي روايت كرده است: روزي عمر بن عبد العزيز در جايگاه خود نشسته بود كه دربان به همراه زني گندمگون و بلند اندام و خوش قد و قامت و دو مردي كه گريبان وي را گرفته بودند وارد شدند و نامه اي از ميمون بن مهران با آنها بود، نامه را به عمر دادند. عمر آن را گشود و خواند، در آن نوشته بود:
(به نام خداوند بخشنده مهربان، به أمير المؤمنين عمر بن عبد العزيز از ميمون بن مهران: سلام و رحمت و بركات خدا بر شما، اما بعد، مسأله اي براي ما رخ داده كه سينه‌ها از آن تنگ و از آن عاجز گرديد و ما خود را گريز داده و امر آن را به داننده آن واگذار نموديم، زيرا خداوند بزرگ فرموده: (و اگر آن را به پيامبر و زمامداران خود باز مي‌گرداندند بي شك كساني از آنها كه عمق آن را ميكاويدند حقيقت آن را به دست مي‌آوردند). (1) اي اميرمؤمنان، يكي از اين دو مرد شوهر و ديگري پدر او است كه مدعي است شوهر اين زن سوگند خورده به
(1) - سوره ء نساء / 83.
(٣٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عمر بن عبد العزيز (3)، ميمون بن مهران (1)، النوم (1)

مناظره عمر بن عبد العزيز

فصل 8 گفتار دانشمندان و مورخان در برتري علي عليه السلام از همه افراد بشر مناظره عمر بن عبد العزيز 1 - ابن كلبي روايت كرده است: روزي عمر بن عبد العزيز در جايگاه خود نشسته بود كه دربان به همراه زني گندمگون و بلند اندام و خوش قد و قامت و دو مردي كه گريبان وي را گرفته بودند وارد شدند و نامه اي از ميمون بن مهران با آنها بود، نامه را به عمر دادند. عمر آن را گشود و خواند، در آن نوشته بود:
(به نام خداوند بخشنده مهربان، به أمير المؤمنين عمر بن عبد العزيز از ميمون بن مهران: سلام و رحمت و بركات خدا بر شما، اما بعد، مسأله اي براي ما رخ داده كه سينه‌ها از آن تنگ و از آن عاجز گرديد و ما خود را گريز داده و امر آن را به داننده آن واگذار نموديم، زيرا خداوند بزرگ فرموده: (و اگر آن را به پيامبر و زمامداران خود باز مي‌گرداندند بي شك كساني از آنها كه عمق آن را ميكاويدند حقيقت آن را به دست مي‌آوردند). (1) اي اميرمؤمنان، يكي از اين دو مرد شوهر و ديگري پدر او است كه مدعي است شوهر اين زن سوگند خورده به
(1) - سوره ء نساء / 83.
(٣٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عمر بن عبد العزيز (3)، ميمون بن مهران (1)، النوم (1)
طلاق همسرش كه اگر علي بن ابي طالب بهترين افراد اين امت و سزاوارترين آنان به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم باشد. از اين رو دخترش مطلقه شده است، و در اعتقاد او روا نيست كه اين مرد داماد او باشد و دخترش مانند مادر شوهرش بر وي حرام گرديده است. ولي همسر اين زن مي‌گويد: تو دروغ مي‌گويي و گناهكار شدي، زيرا من به سوگند خود عمل كرده ام و گفتارم راست است و اين زن عليرغم تو و خشم تو همسر من است.
اينان در اين قضيه براي داوري نزد من آمده اند، من از آن مرد پرسيدم: آيا سوگند خورده اي؟ گفت: آري، اين چنين است، من سوگند به طلاق او خورده ام ولي او مطلقه نشده است، زيرا علي عليه السلام بهترين افراد اين امت و سزاوارترين آنان به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، هر كه او را شناخت كه شناخت، و هر كه منكر او شد گو بشود، و هر كه مي‌خواهد خشنود شود گو بشود.
مردم كه اين را شنيدند همه نزد او جمع شدند، گر چه زبانها يكي و دلها پراكنده بود. وشما اي اميرمؤمنان، از اختلاف هواها و گرايشهاي مردم و شتابزدگي آنها به فتنه و آشوب آگاهي، از اين رو ما از اقدام به حكم كردن دست باز داشتيم، تا شما نظريه الهي خود را اظهار بداريد. اين دو مرد گريبان اين زن را چسبيده اند، پدرش سوگند خورده كه نمي‌گذارد با شوهر بماند، و شوهرش سوگند خورده كه از او جدا نخواهد شد اگر چه گردن او را بزنند مگر آن كه حاكمي بر او حكم كند كه نتواند با حكم او مخالفت كرده و از عمل به آن خودداري نمايد. پس ما اي اميرمؤمنان - كه خداوند شما را توفيق نيكو بخشد و به راه راست ارشاد نمايد - حكم آنها را به شما حوآله كرديم.
و در زير نامه اين اشعار را نوشت، (ترجمه):
إذا ما المشكلات وردن يوما * فحارت في تأملها العيون
(٣٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)
وضاق القوم ذرعا من نباها * فأنت لها أباحفص أمين لأنك قد حويت العلم طرا * وأحكمك التجارب والشؤون وخلفك الأله علي البرايا * فحضك فيهم الحظ الثمين (اگر روزي مشكلات وارد شوند و بزرگان در فهم آن حيران مانده، و مردم از فهم آن ناتوان گردند تو - اي اباحفص - حلال آن مشكلات خواهي بود، زيرا تو بر همه جوانب علم دست يافته اي و تجربه‌ها و كارها تو را به مقام حكمت رسانده اند. و خداوند تو را بر آفريدگان خليفه ساخته، بنابر اين بهره تو در ميان آنان بهره گران سنگ و ارزشمندي است).
عمر بن عبد العزيز، بني هاشم وبني اميه وطوايف قريش را گرد آورد، آن گاه به پدر آن زن گفت: اي پير مرد، تو چه مي‌گويي؟ گفت: اي اميرمؤمنان، من دختر خود را به همسري اين مرد در آوردم و او را با بهترين جهازيه اي كه در شأن امثال او است به خانه او فرستادم، تا چون هنگام خير و صلاحي كه از او اميد مي‌داشتم فرا رسيد سوگند دروغ به طلاق او خورد و با اين حال مي‌خواهد به همسري او باقي بماند!
عمر بن عبد العزيز گفت: اي پير مرد، شايد او همسرش را طلاق نداده است، بگو بدانم او چگونه سوگند خورده است؟ گفت: سبحان الله! شكسته شدن و دروغ بودن سوگندي كه او خورده روشن تر از آن است كه در دل من با اين سن و دانشي كه دارم كمترين ترديدي باقي نهد، با او سوگند ياد كرده كه علي بهترين افراد اين امت است و اگر نه همسرش سه طلاقه باشد.
عمر رو به شوهر كرد و گفت: تو چه مي‌گويي؟ آيا اين چنين طلاق داد ه اي؟
گفت: آري. در اين حال مجلس از جا كنده شد و بني اميه همه نگاه مي‌كردند ولي كسي دم نمي‌زد و همگي به چهره عمر مي‌نگريستند. عمر لختي سر به زير
(٣٥١)
صفحهمفاتيح البحث: عمر بن عبد العزيز (2)، بنو أمية (2)، بنو هاشم (1)
افكنده متفكرانه با انگشت به زمين مي‌زد و آن گروه همه ساكت بودند و منتظر كه او چه خواهد گفت. عمر سربرداشت و اين شعر را خواند، (ترجمه):
إذا ولي الحكومة بين قوم * أصاب الحق والتمس السدادا و ما خير الأنام إذا تعدي * خلاف الحق واجتنب الرشادا (هر گاه كسي حكومت قومي را به دست گيرد بايد به حق عمل كند و در جستجوي راستي و درستي باشد. و او بهترين مردم نيست اگر از حق تجاوز كند و از راه رشد و صلاح كناره گيرد).
آن گاه به آن گروه گفت: نظر شما درباره سوگند اين مرد چيست؟ آنان ساكت مانده پاسخي ندادند. عمر گفت: سبحان الله! حرف بزنيد. مردي از بني اميه گفت:
اين حكم ناموسي است و ما در اين باره جرأت سخن گفتن نداريم و تو بدين گفتار آگاهي و در حكم به سود و زيان آنان امين هستي. عمر گفت: هر چه به نظرت مي‌رسد بگو، زيرا گفتار تا زماني كه باطلي را حق و حقي را باطل نسازد گفتنش در مجلس من رواست. گفت: من چيزي نمي‌گويم.
عمر رو كرد به مردي از بني هاشم از فرزندان عقيل بن ابي طالب و گفت: اي عقيلي، نظر تو درباره آنچه كه اين مرد بر آن سوگند ياد كرده چيست؟ وي فرصت را مغتنم شمرده، گفت: اي أمير المؤمنين، اگر گفتار مرا حكم و حكم مرا روا مي‌داري مي‌گويم، و اگر چنين نباشد سكوت شايسته تر و براي من راحت تر و دوستي ما را پاينده تر است. عمر گفت: گفتار تو حكم است و حكم تو نافذ.
بني اميه چون اين سخن شنيدند گفتند: اي أمير المؤمنين، با ما انصاف ندادي كه حكم را در اختيار غير ما نهادي در حالي كه ما از نزديكان و خويشاوندان توييم! عمر گفت: ساكت شويد و ناتوان و نكوهيده باشيد، من كه حكم را بر شما عرضه داشتم وشما نظريه اي ابراز نداشتيد! گفتند: آن گونه كه به عقيلي سپردي به
(٣٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: عقيل بن أبي طالب عليه السلام (1)، بنو أمية (2)، بنو هاشم (1)، الإختيار، الخيار (1)
ما نسپردي و ما را مانند او داوري ندادي. عمر گفت: اگر او درست گفت وشما خطا كرديد، و او برد وشما عاجز مانديد، و او بينايي نشان داد وشما كوري، گناه عمر چيست اي بي پدران! آيا مي‌دانيد داستان شما چيست؟ گفتند: نه، گفت: اما عقيلي مي‌داند، اي مرد تو چه مي‌گويي؟ گفت: داستان آنان همان است كه شاعر گفته است، (ترجمه):
دعيتم إلي أمر فلما عجزتم * تناوله من لايداخله عجز فلما رأيتم ذاك أبدت نفوسكم * نداما وهل يغني عن القدر الحرز (شما را به كاري فرا خواندند و چون درمانديد كسي آن را به دست گرفت كه عجزي به او راه ندارد. چون اين را مشاهده كرديد پشيمان شديد، ولي مگر حفظ و حراست مي‌تواند از سرنوشت جلوگيري كند)؟
عمر گفت: احسنت، درست گفتي، اينك از آنچه پرسيدم پاسخ گوي. گفت:
اي أمير المؤمنين، سوگند او درست بوده و به سوگندش وفا كرده و همسرش مطلقه نيست. عمر گفت: از كجا مي‌داني؟ گفت: اي أمير المؤمنين، شما را به خدا سوگند مگر نمي‌دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در خانه فاطمه عليها السلام هنگامي كه به عيادت او رفته بود به او فرمود: دخترم! بيماري تو چيست؟ گفت: پدر جان! درد شديد دارم. در آن موقع علي عليه السلام در پي كار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفته بود و حضور نداشت. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليها السلام فرمود: آيا چيزي ميل داري؟ گفت: آري، ميل به انگور دارم با اين كه مي‌دانم نادر است و اينك وقت انگور نيست. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند قادر است كه براي ما انگور بياورد. سپس گفت:
خداوندا! براي ما انگور بيار به دست برترين افراد امت من در نزد خودت. پس علي عليه السلام در را كوفت و داخل شد و زنبيلي به كنار عبا آويخته بود، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، اين چيست؟ پاسخ داد: انگوري است كه فاطمه خواسته بود.
(٣٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، مدينة الكوفة (1)

مناظرة حره با حجاج

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: الله اكبر، الله اكبر، خداوندا! همان گونه كه با مخصوص گردانيدن علي به دعاي من مرا شاد نمودي، شفاي دخترم را در اين انگور قرار ده. آن گاه فرمود: دخترم! بخور به نام خدا. فاطمه عليها السلام آن را خورد و هنوز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بيرون نرفته بود كه فاطمه عليها السلام شفا يافت.
عمر گفت: راست و درست گفتي، گواهي مي‌دهم كه من هم اين حديث را شنيده و در خاطر دارم. اي مرد، دست همسرت را بگير و اگر پدرش مزاحم تو شد صورتش را خرد كن … (1) مناظره حر با حجاج 2 - گروهي از افراد مورد وثوق روايت كرده اند: هنگامي كه حره دختر حليمه سعديه رضي الله عنه بر حجاج بن يوسف ثقفي وارد شد و در برابر او ايستاد، حجاج گفت:
تو حره دختر حليمه سعديه هستي؟ حره گفت: هوشمندي از غير مؤمن (تعجب است)! حجاج گفت: خدا تو را آورد، زيرا به من خبر رسيده كه تو علي را از ابي بكر وعمر وعثمان برتر مي‌داني. گفت: آن كه گفته: من علي را تنها از اين چند تن برتر مي‌دانم دروغ گفته است. حجاج گفت: بر چه كسان ديگري جز اينان برتري مي‌دهي؟ گفت: بر آدم و نوح و لوط و ابراهيم و داوود و سليمان و عيسي بن مريم عليهم السلام. حجاج گفت: واي بر تو، او را بر صحابه كه برتري مي‌دهي هيچ، هفت تن از پيامبران اولوا العزم را نيز بر آن ميافزايي! اگر آنچه گفتي درست توضيح ندهي گردنت را مي‌زنم.
حره گفت: من او را بر اين پيامبران برتري نداده ام، بلكه خداست كه برتري داده است. زيرا درباره آدم فرموده: فعصي آدم ربه فغوي (2) (آدم پروردگار خود
(1) - احقاق الحق 4 / 292 - 295 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد.
(2) - سوره ء طه / 121.
(٣٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، النوم (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)
را نافرماني كرد پس گمراه و زيانبار گشت)، ولي در حق علي فرموده است: و كان سعيكم مشكورا (1) (خداوند كوشش شما را سپاس خواهد داشت).
حجاج گفت: آفرين اي حره او را به چه دليل بر نوح و لوط برتري مي‌دهي؟
گفت: خداوند حضرتش را بر آن دو برتري داده، آنجا كه فرموده: ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأة نوح وامرأة لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا وقيل ادخلا النار مع الداخلين (2) (خداوند براي كافران مثل مي‌زند زن نوح و زن لوط را كه همسر دو تن از بندگان صالح ما بودند ولي به آنها خيانت كردند و آنها نيز نتوانستند عذاب خدا را از زنانشان باز دارند، و به آنان گفته شد: همراه دوزخيان به آتش در آييد)، اما علي بن ابي طالب با فرشتگان الهي زير درخت سدرة المنتهي قرار دارد و همسر او فاطمه زهرا دخت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است كه رضاي خدا در رضاي او و خشم خدا در خشم او است. (3) حجاج گفت: آفرين اي حره، او را به چه دليل بر ابراهيم خليل الرحمن برتري مي‌دهي؟ گفت: خداوند او را بر وي برتري داده آنجا كه فرموده است: واذ قال ابراهيم رب ارني كيف تحيي الموتي، قال اولم تؤمن؟ قال بلي و لكن ليطمئن قلبي (4) (و يادآر آن گاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا، به من بنما كه چگونه مردگان
(1) - سوره ء دهر / 22.
(2) - سوره ء تحريم / 10.
(3) - بايد دانست كه اين يك بحث جدلي است، زيرا فاسد بودن همسر كسي دليل بر مفضول بودن وي نيست و اگر نه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز بايد به خاطر برخي از همسرانش نكوهيده و مفضول باشد و نيز برخي از امامان عليهم السلام همسران نامناسبي داشته اند. دليل برهاني برتري علي عليه السلام بر ساير پيامبران عليهم السلام همان بحث هاي تفسيري گذشته است كه از مفسران مشهور نقل گرديد. و نيز مؤلف محترم در اينجا يك پاورقي مفصل دارند كه در فصل مظلوميت در اواخر همين كتاب خواهد آمد. (م) (4) - سوره بقره / 260.
(٣٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الموت (1)، الضرب (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
را زنده مي‌كني، گفت: مگر باور نداري؟ گفت: چرا ولي مي‌خواهم دلم آرام يابد). اما مولاي من امير مؤمنان سخني گفته است كه احدي از مسلمانان درباره آن اختلاف ندارد، فرموده است: لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا (اگر همه پرده‌ها كنار رود به يقين من افزوده نگردد). و اين سخني است كه هيچ كس پيش از او نگفته و كسي بعد از او نتواند گفت.
حجاج گفت: آفرين اي حره، او را به چه دليل بر موساي كليم الله برتري مي‌دهي؟ گفت: خداوند مي‌فرمايد: فخرج منها خائفا يترقب (1) (پس موسي از آن شهر با خوف و مراقبت بيرون رفت). اما علي بن ابي طالب در بستر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خوابيد و هرگز بيمي به خود راه نداد تا آن كه خداوند در حق او اين آيه را نازل كرد: و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله (2) (و از مردم كس هست كه در راه رضاي خدا جانفشاني مي‌كند).
حجاج گفت: آفرين اي حره، او را به چه دليل بر داوود و سليمان عليهما السلام برتري مي‌دهي؟ گفت: خداوند او را بر آن دو برتري داده آنجا كه فرموده: (اي داوود ما تو را در زمين خليفه ساختيم پس در ميان مردم به حق داوري كن و از هواي نفس پيروي مكن كه تو را از راه خدا گمراه مي‌سازد). (3) حجاج گفت: او در چه مورد داوري نمود؟ حره گفت: در ميان دو مردي كه يكي صاحب درخت انگور بود و ديگري صاحب گوسفند كه گوسفندان وي در تاكستان او رفته و آنها را خوردند، آن گاه هر دو براي داوري نزد داوود عليه السلام آمدند، داوود گفت: بايد گوسفندان فروخته شوند و پول آن را خرج درختان انگور كنند تا درختان به حال اول باز گردد. فرزندش (سليمان) گفت: نه، پدر جان، بلكه بايد از شير و پشم
(1) - سوره قصص / 18.
(2) - سوره بقره / 207.
(3) - سوره ء ص / 26.
(٣٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: النبي سليمان عليه السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، الخوف (1)
آنها گرفت. خداوند در اين باره مي‌فرمايد: (ما حكم واقعي را به سليمان فهمانديم). (1) اما مولاي ما امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود: (مرا از آنچه بر فراز عرش است بپرسيد، مرا از آنچه در زير عرش است بپرسيد، از من بپرسيد پيش از آن كه مرا از دست بدهيد). و هنگامي كه آن حضرت در جنگ خيبر بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وارد شد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به حاضران فرمود: (برترين، داناترين و داورترين شما علي است).
حجاج گفت: آفرين اي حره، او را به چه دليل بر سليمان برتري مي‌دهي؟
گفت: خداوند او را برتري داده آنجا كه فرموده: (سليمان گفت: خداوندا! مرا بيامرز و به من سلطنتي بخش كه احدي را پس از من نسزد). (2) اما مولاي ما
(١) - سوره انبياء / ٧٩. علامه طباطبائي رحمه الله در تفسير الميزان ١٤ / ٣٤٠ گويد: قرآن مي‌فرمايد:
(آن گاه كه داوود وسليمان حكم مي‌كردند) يعني با هم مشورت و نظر خواهي مي‌كردند نه اين كه حكم قطعي صادر نمودند. و اگر سليمان در حكم آن حادثه دخالت نمود به اجازه پدرش داوود عليه السلام بود و حكمتي داشت و آن اين كه شايد داوود مي‌خواست با واگذاري حكم به سليمان شايستگي وي را براي خلافت پس از خود نشان دهد. (نه اين كه داوود در حكم اشتباه كرد و سليمان اصلاح نمود!) (٢) - سوره ص / ٣٥. علامه طباطبائي رحمه الله در تفسير الميزان ١٧ / 216 گويد: شايد برخي اشكال كنند كه در اين سخن سليمان عليه السلام نوعي بخل و تنگ چشمي هست، زيرا شرط كرده است كه به او سلطنتي داده شود كه به هيچ كس ديگر داده نشود. پاسخ آن است كه او سلطنتي را درخواست كرد كه مختص او باشد نه اين كه ديگري از سلطنت ممنوع و محروم باشد. خلاصه فرق است ميان آن كه سلطنتي اختصاصي بطلبد و آنكه اختصاص به سلطنت بطلبد.
و در تفسير (كشاف) 3 / 375 آمده است: سليمان عليه السلام در خانه سلطنت و نبوت رشد يافته بود و وارث اين دو مقام بود، او از خدا معجزي خواست و طبق عادت وطبيعت خويش سلطنتي خواست افزون تر از همه سلطنتها به حدي كه خارق العاده بوده و به حد اعجاز برسد تا دليل نبوتش باشد و بر مردمي كه به سوي آنان مبعوث گشته چيره شود … نقل است كه به حجاج گفتند: تو حسودي، گفت: از من حسودتر كسي است كه گفت: (خداوندا، به من سلطنتي بخش كه احدي را پس از من نسزد). و نيز از او حكايت كرده اند كه گفته است: (اطاعت ما از اطاعت خدا واجب تر است، زيرا خداوند براي اطاعت خود شرط
(٣٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، خيبر (1)، النبي سليمان عليه السلام (2)، كتاب تفسير الكشاف للزمخشري (1)، تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (2)، سورة ص (1)
امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود: (اي دنيا، من تو را سه طلاقه كرده ام، مرا به تو نيازي نيست). و خدا درباره او اين آيه فرستاد: (اين سراي آخرت را براي كساني قرار داده ايم كه در زمين در جستجوي برتري و فساد نيستند). (1) حجاج گفت: آفرين اي حره، او را به چه دليل بر عيسي بن مريم عليه السلام برتري مي‌دهي؟ گفت: خداي متعال او را برتري داده آنجا كه فرموده: (خداوند (در قيامت) گويد: اي عيسي بن مريم، آيا تو به مردم گفتي كه من و مادرم را به جاي خداي يكتا به خدايي گيريد؟ عيسي گويد: پاك خدايا، مرا نرسد كه آنچه حق من نيست بگويم، اگر آن را گفته بودم تو مي‌دانستي، زيرا تو از باطن من باخبري اما من از راز تو آگاه نيستم، كه تو بسي داناي نهانهايي. من چيزي جز آنچه تو مرا فرمودي به آنان نگفتم). (2) در اين جا حضرت عيسي عليه السلام آنان را مجازات نكرد و داوري را به روز قيامت تأخير انداخت، اما علي بن ابي طالب كه وقتي فرقه نصيريه درباره او اعتقاد باطل كردند (3) حضرت آنان را كشت و داوري درباره آنان را به تأخير نيفكند. اين بود فضائل آن حضرت كه با فضائل ديگران قابل قياس نيست.
حجاج گفت: آفرين اي حره، از عهده پاسخ بر آمدي، اگر پاسخ درست نمي‌دادي همان كه گفتم مي‌شد (گردنت را مي‌زدم). آن گاه به او جايزه وصله اي داد و او را به نحو شايسته اي مرخص نمود. خدا حره را بيامرزد. (4)
گذاشته و فرموده: (به هر اندازه كه ميتوانيد تقواي الهي پيشه كنيد)، و درباره واليان امر (كه من يكي از آنان هستم) فرموده: (و از اولي الامر اطاعت كنيد) و بدين لفظ اطاعت ما را مطلق ذكر كرده است.
البته اين سخن را از روي جسارت و شيطنت گفته است.
(1) - سوره قصص / 83.
(2) - سوره مائده / 116.
(3) - نصيريه فرقه اي از غلات (افراطيان) هستند كه معتقد به الوهيت ائمه معصومين عليهم السلام اند. (م) (4) - بحار الانوار 46 / 134.
(٣٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

مناظره مأمون با فقها

مناظره مأمون با فقها 3 - مأمون عباسي بحثي جالب و ارزنده با فقهاي عصر خويش درباره افضليت علي عليه السلام دارد كه ما بخشي از آن را به مناسبت مي‌آوريم:
… يحيي بن اكثم (به فقها) گفت: من براي مسأله فقهيه اي كه اينك در ميان شما مورد بحث است نزد شما گسيل نشده ام ولي دوست دارم شما را با خبر سازم كه أمير المؤمنين (مأمون) مي‌خواهد با شما در مذهبي كه بدان اعتقاد دارد و بدان سبب براي خدا دينداري مي‌كند با شما مناظره كند. گفتيم: أمير المؤمنين - كه خدا توفيقش دهد - هر چه مي‌خواهد بكند، گفت: أمير المؤمنين خدا را با اين اعتقاد دينداري كند كه علي بن ابي طالب بهترين آفريدگان خدا پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و شايسته ترين مردم به جانشيني آن حضرت است.
مأمون (به يكي از فقها) گفت: اي اسحاق، بهترين عمل در روزي كه خداوند پيامبر خود را برانگيخت چه بود؟ گفتم: اخلاص در گواهي (به يكتايي خداوند و رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم)، گفت: يعني سبقت به اسلام آوردن؟ گفتم: آري. گفت:
كتاب خدا هم همين را مي‌گويد: بخوان: والسابقون السابقون، اولئك المقربون (1) (پيشي گيرندگان، آري پيشي گيرندگان همان مقربانند)، و منظور پيشي گيرندگان به اسلام اند، آيا كسي را سراغ داري كه در اسلام آوردن بر علي پيشي گرفته باشد؟
گفتم: اي أمير المؤمنين، علي در سنين نوجواني اسلام آورد و حكم بر او روا نمي‌شود ولي ابو بكر در سنين كمال و عاقل مردي اسلام آورد و حكم بر او روا مي‌گردد. گفت: بگو كدامين آنها پيشتر اسلام آورد تا بعدا درباره سن نوجواني و ميانسالي با تو مناظره كنم؟ گفتم: طبق اين شرط، علي پيش از ابو بكر اسلام آورد.
(1) - سوره واقعه / 10.
(٣٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، يحيي بن أكثم (1)
گفت: آري، اينك بگو هنگامي كه علي اسلام آورد از دو حال بيرون نبود، يا آن است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را به اسلام دعوت نمود و يا به الهام الهي اسلام آورد. من لختي سر به زير افكندم، مأمون گفت: اي اسحاق، نگو به الهام الهي بود زيرا در اين صورت او را بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مقدم داشته اي، زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اسلام را نشناخت مگر آن گاه كه جبرئيل از سوي خداي متعال نزد او آمد. گفتم: چنين است، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را به اسلام دعوت نمود. گفت: اي اسحاق، آيا هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را به اسلام دعوت نمود اين دعوت به امر خدا بود يا اين كار را از روي تكلف و به دلخواه خود كرد؟ باز لختي سر به زير افكندم، مأمون گفت: اي اسحاق رسول خدا را به تكلف و عمل به دلخواه منسوب مدار، زيرا خداوند از زبان او مي‌گويد: و ما أنا من المتكلفين (1) (من از اهل تكلف نيستم). گفتم: آري اي أمير المؤمنين، او را به امر خدا دعوت نمود.
گفت: آيا اين از صفت خداي جبار - جل ثناؤه - است كه رسولان خود را مكلف سازد به فرا خواني كسي كه حكمي بر او روا نمي‌گردد؟ گفتم: پناه بر خدا!
گفت: اي اسحاق، در قياس اين سخنت كه علي در كودكي ايمان آورد و حكمي بر او روا نمي‌گردد آيا چنين مي‌بيني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كودكان را در دعوت به اسلام به كاري فوق توانشان مكلف ساخته و چون آنها را در زماني به اسلام فراخواند و آنان مرتد شوند و از اسلام بازگردند در اين ارتداد چيزي بر آنان واجب نمي‌شود و حكم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر آنان روا نمي‌گردد؟ آيا در نزد تو رواست كه اين مطلب را به خداوند نسبت دهي؟ گفتم: پناه بر خدا! … (2)
(1) - سوره ص / 86.
(2) - العقد الفريد 5 / 351. و نيز عيون اخبار الرضا عليه السلام 2 / 184 - 200.
(٣٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)، سورة ص (1)

سخن صدوق رحمه الله

سخن صدوق رحمه الله 4 - شيخ اجل صدوق رحمه الله (متوفي به سال 381) گويد: واجب است اعتقاد كنيم كه خداي عزوجل آفريده اي برتر از محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهم السلام نيافريده است، و آنان محبوبترين و گرامي ترين آفريدگان نزد خدا و نخستين كساني هستند كه به خداوند اقرار كردند آن گاه كه (در عالم ذر) از پيامبران پيمان گرفت … و خداوند آنچه به هر پيامبري داده است به اندازه معرفتش به خدا و به پيامبر ما محمد صلي الله عليه و آله و سلم و پيشدستي در اقرار به آن حضرت بوده است. و معتقد باشيم كه خداي متعال همه آفريدگان را به خاطر او و خاندانش آفريده است و اگر آنان نبودند خداوند سبحان آسمان و زمين و بهشت و دوزخ و آدم و حوا و فرشتگان و هيچ يك از آفريدگان را نمي‌آفريد، درود خدا بر همه آنان (محمد و خاندانش) باد. (1) سخن مفيد رحمه الله 5 - پيشوا و پشتيبان طائفه اماميه شيخ مفيد رحمه الله گويد: بر هر مكلفي لازم است كه امام زمان خود را بشناسد، و به امامت و وجوب طاعت او و اين كه او برترين مردم زمانه و سرور قوم خويش است و اين كه امامان در عصمت و كمال مانند پيامبران عليهم السلام اند معتقد باشد، و اعتقاد كند كه هر رسولي از سوي خداي متعال هم پيامبر است و هم امام، ولي هر امامي پيامبر نيست … و اين كه امامان عليهم السلام مانند انبياء عليهم السلام بر همه مردم حجت اند، و پس از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم برترين آفريدگان خدا هستند. (2)
(١) - عقايد الصدوق، مطبوع در حاشيه شرح باب حادي عشر / ٩٧.
(٢) - المقنعة / 3.
(٣٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، الأنبياء (ع) (1)، إمام زمان (1)، الوجوب (1)، الشيخ الصدوق (1)

سخن مفيد رحمه الله

سخن صدوق رحمه الله 4 - شيخ اجل صدوق رحمه الله (متوفي به سال 381) گويد: واجب است اعتقاد كنيم كه خداي عزوجل آفريده اي برتر از محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهم السلام نيافريده است، و آنان محبوبترين و گرامي ترين آفريدگان نزد خدا و نخستين كساني هستند كه به خداوند اقرار كردند آن گاه كه (در عالم ذر) از پيامبران پيمان گرفت … و خداوند آنچه به هر پيامبري داده است به اندازه معرفتش به خدا و به پيامبر ما محمد صلي الله عليه و آله و سلم و پيشدستي در اقرار به آن حضرت بوده است. و معتقد باشيم كه خداي متعال همه آفريدگان را به خاطر او و خاندانش آفريده است و اگر آنان نبودند خداوند سبحان آسمان و زمين و بهشت و دوزخ و آدم و حوا و فرشتگان و هيچ يك از آفريدگان را نمي‌آفريد، درود خدا بر همه آنان (محمد و خاندانش) باد. (1) سخن مفيد رحمه الله 5 - پيشوا و پشتيبان طائفه اماميه شيخ مفيد رحمه الله گويد: بر هر مكلفي لازم است كه امام زمان خود را بشناسد، و به امامت و وجوب طاعت او و اين كه او برترين مردم زمانه و سرور قوم خويش است و اين كه امامان در عصمت و كمال مانند پيامبران عليهم السلام اند معتقد باشد، و اعتقاد كند كه هر رسولي از سوي خداي متعال هم پيامبر است و هم امام، ولي هر امامي پيامبر نيست … و اين كه امامان عليهم السلام مانند انبياء عليهم السلام بر همه مردم حجت اند، و پس از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم برترين آفريدگان خدا هستند. (2)
(١) - عقايد الصدوق، مطبوع در حاشيه شرح باب حادي عشر / ٩٧.
(٢) - المقنعة / 3.
(٣٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، الأنبياء (ع) (1)، إمام زمان (1)، الوجوب (1)، الشيخ الصدوق (1)
6 - و نيز پس از ذكر اختلافات درباره افضليت علي عليه السلام، گويد: كسي كه امير مؤمنان عليه السلام را برتر از پيامبران گذشته و همه مردم غير از پيامبر هدايت صلي الله عليه و آله و سلم مي‌داند دليلش اين است كه: در جاي خود به دلايل مسلمي كه بيش از حد شمار است ثابت شده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برترين افراد بشر است، و نيز به دليل فرمايش آن حضرت كه فرمود: (من سرور بشرم) و فرمود: (من سرور اولاد آدمم و افتخار نمي‌كنم). و چون ثابت شد كه آن حضرت برترين افراد بشر است واجب است كه امير مؤمنان عليه السلام هم در فضيلت به دنبال آن حضرت باشد به دليل آن كه خود آن حضرت بر اين مطلب دلالت فرموده و برهان هم بر آن قائم است.
از جمله آن كه: هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نصاراي نجران را به مباهله فراخواند تا حقانيت خود را آشكار سازد و ثبوت نبوت خويش را مبرهن نمايد و عناد آنها را در مخالفت با حضرتش پس از آن كه اتمام حجت بر آنها نمود نشان دهد، علي عليه السلام را در مرتبه حكم، عديل و همتاي خود ساخت و حكم كرد كه آن حضرت نفس او است و او را در فضيلت از مرتبه خويش فروتر نداشت بلكه او را با خود برابر ساخت و از پروردگار خود كه اين حكم را فرموده بود با گواهي و حكم و تأكيد خبر داده، چنين فرمود: فمن حاجك فيه … آن گاه حسن و حسين عليهما السلام را براي مباهله فراخواند و آن دو بزرگوار فرزند او بودند در ظاهر لفظ، و فاطمه عليها السلام را فراخواند و از آن حضرت تعبير به (نساء) شده، و امير مؤمنان عليه السلام را فراخواند و او حكم نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را دارد، و مي‌دانيم كه مراد از نفس، همان چيزي كه قوام بدن به آن است مثل خون جهنده و هوا و امثال آن نيست، و نيز مراد خود آن حضرت نيست، زيرا درست نمي‌تواند بود كه پيامبر خود را به سوي خود و يا به سوي ديگران دعوت كند، بنابر اين معنايي جز اين باقي نمي‌ماند كه مراد آن حضرت از تعبير به نفس همتا و همانند است و همان كسي است كه در عزت و كرامت و دوستي و صيانت و ايثار و بزرگداشت و تجليل در
(٣٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)
نزد خداوند در آنچه كه اعتقاد بدان را واجب نموده در جاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قرار دارد. و اگر دليل خارجي وجود نداشت كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از اميرمؤمنان عليه السلام افضل است، اعتباري كه در اين آيه موجود است حكم به تساوي آن دو بزرگوار در فضيلت و مرتبه مي‌كند، ولي دليل ديگري اين تساوي را از ميان مي‌برد اما افضليت آن حضرت بر سايرين به مقتضاي اين آيه در جاي خود باقي است.
و ديگر از دلائل افضليت آن حضرت آن است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حكم دوستي و دشمني او را در حكم دوستي و دشمني خود قرار داده است و اين ويژه آن حضرت است و بس … بنابر اين لازم است كه اميرمؤمنان عليه السلام با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در فضيلت مساوي باشد تا چنين چيزي براي او ايجاب گردد و اگر نه وجهي در فضيلت براي آن حضرت نبود. اين دليل نيز مانند دليل نخست است كه در بالا گفتيم، بنابر اين آن دو بزرگوار در همه حال با هم برابرند مگر آنچه به دليل ديگر براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ثابت باشد.
و دليل ديگر حديث طير است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به روايت خاصه وعامه فرمود:
(خداوندا، محبوبترين آفريدگانت را نزد من فرست كه با من از اين پرنده بخورد) پس علي عليه السلام آمد … و چون ثابت شد كه اميرمؤمنان عليه السلام محبوبترين خلق به نزد خداست روشن مي‌شود كه ثواب او در نزد خداوند از همه بيشتر و او در نظر خدا از همه گرامي تر است، و اين تنها به دليل آن است كه عمل او از همه برتر و كارش از همه پسنديده تر و خودش در مراتب عابدان از همه والاتر است، و عموميت لفظ محبوبترين بودن او نزد خداوند آن گونه كه بيان داشتيم حكم به برتري حضرتش از همه بشر مي‌باشد … (1) دليل ديگر اخبار فراوان و منتشري است كه دانشمندان عامه و خاصه متفقا از
(1) - در اصل كتاب افتادگي يا درهم ريختگي وجود دارد و ما معني و مفاد كلام را آورديم.
(٣٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرده اند كه اميرمؤمنان عليه السلام در روز قيامت بر سر حوض كوثر در كنار او است، و لواي حمد را پيشاپيش آن حضرت به سوي بهشت به دوش مي‌كشد، و او قسمت كننده بهشت و دوزخ است، و براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم منبري مي‌نهند و حضرتش در بالاي آن فرا مي‌رود و امير مؤمنان عليه السلام يك پله پائين تر مي‌نشيند و پيامبران عليهم السلام پائين تر از آن پله مي‌نشينند، و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را فرا مي‌خوانند و بر او حله ميپوشانند وعلي عليه السلام را نيز مي‌خوانند وحله اي ديگر ميپوشانند، و در روز قيامت احدي از صراط عبور نمي‌كند مگر آن كه جوازي از علي بن ابي طالب عليه السلام به همراه داشته باشد.
و از جمله اخباري كه بر اين مطلب دلالت دارد سخن امام صادق عليه السلام است كه فرمود: (خدا را سوگند كه اگر علي بن ابي طالب عليه السلام آفريده نمي‌شد فاطمه دخت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را همسري نبود از آدم گرفته به بعد). و فرمود: (يوسف پيامبر و پيامبر زاده و فرزند خليل الله و پيامبري راستگو و راستين بود، و خدا را سوگند كه پدرم اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام از او افضل بود). و هنگامي كه از آن حضرت پرسيدند كه منزلت علي عليه السلام با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چه بود؟ فرمود: (ميان آن دو بزرگوار جز رسالت فضيلت ديگري برقرار نبود).
و نظير اين روايت از پدرش امام باقر و نيز از امام رضا و امام عسكري عليهم السلام آمده است. و نيز آن بزرگواران در سخنان مشهوري فرموده اند: (اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وعلي بن ابي طالب عليه السلام نمي‌بودند خداوند آسمان و زمين و بهشت و دوزخي را نمي‌آفريد). و اين سخن مي‌رساند كه آن دو بزرگوار در اعمال بر همه فضيلت دارند و آفريدگان در مصالح خويش به شناخت و اطاعت و بزرگداشت و تجليل آن دو تن وابسته اند.
وعامه از طريق جابربن عبد الله انصاري وابوسعيد خدري از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده اند كه فرمود: (علي بهترين بشر است). و اين در مسأله مورد نظر نص
(٣٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (6)

سخن كراجكي رحمه الله

و تصريح است. و از عايشه روايت است كه هنگامي كه اميرمؤمنان عليه السلام در جنگ با خوارج پيروز شد و آنان را بكشت گفت: (اختلافي كه ميان من وعلي است مانع نمي‌شود كه من سخني را كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره او و خوارج شنيده ام بازگويم، من از آن حضرت شنيدم كه مي‌فرمود: آنان (خوارج) بدترين آفريدگانند كه بهترين آفريدگان آنها را به قتل مي‌رساند).
و از جابربن عبد الله انصاري روايت كرده اند كه گفت: (علي سرور بشر است، كسي جز كافر درباره او شك نمي‌ورزد). و اخبار در اين زمينه بسيار است و در آنچه ما آورديم كفايت است، و احتجاج به هر يك از آنها موجه است، و اصل در همه آنها راهش همان است كه ما گفتيم، و توفيق به دست خداست. (1) سخن كراجكي 7 - علامه جليل محمدبن علي كراجكي رحمه الله گويد: آنچه ما در اين مسأله بدان معتقديم آن است كه اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام از همه افراد بشر از گذشتگان و آيندگان جز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم افضل است، و اجماع شيعه اماميه بر اين قول است، واحدي از آنان در اين باره مخالفت نكرده جز افراد حقيري كه از طريق معروف منحرف شده اند با توجه به اهمالي كه در آنان ديده مي‌شود. (2) سخن ابن بطريق 8 - نابغه عصر خود يحيي بن حسن حلي معروف به ابن بطريق (متوفي به سال 600) گويد: آنچه دلالت دارد كه ولايت آن حضرت عليه السلام از همه واجبات الهي
(1) - رسالة التفضيل، كه در ضمن كتاب (عدة رسائل) از شيخ مفيد رحمه الله چاپ شده است، ص 200 - 205 با تلخيص.
(2) - رسالة التفضيل / 2.
(٣٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الخوارج (3)، القتل (1)

سخن ابن بطريق رحمه الله

و تصريح است. و از عايشه روايت است كه هنگامي كه اميرمؤمنان عليه السلام در جنگ با خوارج پيروز شد و آنان را بكشت گفت: (اختلافي كه ميان من وعلي است مانع نمي‌شود كه من سخني را كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره او و خوارج شنيده ام بازگويم، من از آن حضرت شنيدم كه مي‌فرمود: آنان (خوارج) بدترين آفريدگانند كه بهترين آفريدگان آنها را به قتل مي‌رساند).
و از جابربن عبد الله انصاري روايت كرده اند كه گفت: (علي سرور بشر است، كسي جز كافر درباره او شك نمي‌ورزد). و اخبار در اين زمينه بسيار است و در آنچه ما آورديم كفايت است، و احتجاج به هر يك از آنها موجه است، و اصل در همه آنها راهش همان است كه ما گفتيم، و توفيق به دست خداست. (1) سخن كراجكي 7 - علامه جليل محمدبن علي كراجكي رحمه الله گويد: آنچه ما در اين مسأله بدان معتقديم آن است كه اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام از همه افراد بشر از گذشتگان و آيندگان جز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم افضل است، و اجماع شيعه اماميه بر اين قول است، واحدي از آنان در اين باره مخالفت نكرده جز افراد حقيري كه از طريق معروف منحرف شده اند با توجه به اهمالي كه در آنان ديده مي‌شود. (2) سخن ابن بطريق 8 - نابغه عصر خود يحيي بن حسن حلي معروف به ابن بطريق (متوفي به سال 600) گويد: آنچه دلالت دارد كه ولايت آن حضرت عليه السلام از همه واجبات الهي
(1) - رسالة التفضيل، كه در ضمن كتاب (عدة رسائل) از شيخ مفيد رحمه الله چاپ شده است، ص 200 - 205 با تلخيص.
(2) - رسالة التفضيل / 2.
(٣٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الخوارج (3)، القتل (1)
بزرگتر و مؤكدتر است اين آيه است: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس. (1) (اي پيامبر، آنچه را از سوي پروردگارت به تو نازل شده برسان كه اگر چنين نكني پيام او را نرسانده اي و خداوند تو را از مردم نگاه مي‌دارد). زيرا در اين آيه ولايت آن حضرت جانشين نبوت شده، چرا كه به تبليغ درست آن شهادت به يگانگي خداوند سودمند بوده و تبليغ نكردن آن موجب تباهي تبليغ بقيه موارد رسالت مي‌گردد، بنابر اين هر گاه اين تبليغ حاصل شود تبليغ رسالت به صحت پيوسته و هر گاه تبليغ نگردد تبليغ رسالت سودمند نخواهد بود، و معلوم است كه هر چه شرط وجود چيزي باشد وجود آن چيز تحقق و وجوب نمي‌يابد جز به وجود آن شرط و …
اما مطلب دوم كه برتري آن حضرت از همه پيامبران گذشته و صديقان است آن كه: پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم برترين انبياء و رسالت او برترين رسالتهاست، و خداي سبحان سيد رسولان خود را امر به ابلاغ وجوب ولايت اميرمؤمنان عليه السلام نموده و صحت رسالت او را منوط به اين تبليغ قرار داده است به گونه اي كه تبليغ اين رسالت كه برترين رسالتهاست جز به تبليغ اين ولايت راست نمي‌آيد، بنابر اين به دست مي‌آيد كه اين ولايت برابر با آن نبوت است و هر دو يك چيزند، و چون امامت آن حضرت مانند رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است نفس او هم چون نفس او است و در فضيلت با او يكسان است، و جز اميرمؤمنان در ميان آفريدگان خدا كسي يافت نمي‌شود كه نفس او مانند نفس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم باشد چنان كه در آيه مباهله بدان اشاره شده است، و در اين صورت همگوني آن حضرت با ساير آفريدگان الهي از ميان مي‌رود و برتري حضرتش بر ديگران اثبات مي‌گردد. (2)
(1) - سوره ء مائده / 67.
(2) - خصائص الوحي المبين في مناقب أمير المؤمنين عليه السلام / 58.
(٣٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: الوجوب (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب خصائص الوحي المبين للحافظ ابن البطريق (1)

سخن ديگران

سخن ديگران 9 - فخر رازي در تفسير اين آيه شريفه: وتلك الرسل فضلنا بعضهم علي بعض. (1) (و اين پيامبران برخي را بر برخي ديگر برتري داده ايم) گويد: امت اسلامي اجماع دارند بر آن كه برخي از پيامبران برتر از برخي ديگرند، و محمد صلي الله عليه و آله و سلم برتر از همه است، و بر اين مطلب به چند دليل استدلال مي‌گردد، از جمله به اين آيه: و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين. (2) (و ما تو را جز رحمت براي عالميان نفرستاده ايم) زيرا هنگامي كه آن حضرت رحمت همه عالميان باشد لازم مي‌آيد كه برترين آنها نيز باشد. (3) بايد دانست كه همين دليل نيز دلالت دارد بر افضليت علي عليه السلام از همه، زيرا آن حضرت همتا و نفس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است چنان كه در گذشته گفتيم و فخر رازي هم به اين مطلب اعتراف دارد و عين سخن او را به نقل از شيعيان آورديم و اعتراضي هم به آن نكرده است با اين كه او امام المشككين است، تنها از يك سوي ديگر اشكال تراشي نموده كه سخن را با ذكر آن در از نمي‌كنيم.
ازري رحمه الله مي‌گويد:
هو في آية التباهل نفس * النبي لاغيره اياها (او در آيه مباهله نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است و غير او در اين آيه مراد نيست). و چون پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از همه افضل است نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هم كه علي عليه السلام باشد از همه افضل خواهد بود. و نيز گويد:
لك ذات كذاته حيث لو لا * أنها مثلها لما آخاها
(1) - سوره ء بقره / 253.
(2) - سوره ء انبيا / 158.
(3) - تفسير كبير 6 / 208.
(٣٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)
(تو را ذاتي چون ذات او است، زيرا اگر مثل آن نبود آن را به برادري نمي‌گرفت).
و باز فخر رازي گويد: دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم برترين اديان است، پس لازم مي‌آيد كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم افضل پيامبران باشد. اما برتري اسلام از آن روست كه خداوند اسلام را ناسخ اديان گذشته قرار داده، و ناسخ لازم است كه برتر باشد، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (هر كه سنت نيكي را پايه گذاري كند در پاداش آن و پاداش كساني كه تا روز قيامت بدان عمل مي‌كنند شريك است). و چون اين دين برتر و داراي پاداش بيشتر است واضع آن نيز از واضعان ساير اديان داراي پاداش بيشتري خواهد بود، بنابر اين محمد صلي الله عليه و آله و سلم از ساير انبيا افضل است. (1) اگر معيار افضليت، افزوني ثواب است - و حق هم همين است - علي عليه السلام از همه پيامبران حتي پيامبران اولوا العزم افضل است، زيرا ثوابش از همه افزون تر و منزلتش در نزد خداوند از همه بيشتر است، شاهد اين مطلب اخبار بسياري است كه از طريق عامه و خاصه نقل شده و ما در گذشته به پاره اي از آنها اشاره كرديم، از آن جمله اين حديث است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: (اي ابو الحسن، اگر ايمان و اعمال همه آفريدگان در يك كفه ترازو و عمل تو در روز احد در كفه ديگري نهاده شود عمل تو بر همه اعمال آنها رجحان مي‌يابد و خداوند در روز احد به تو بر فرشتگان مقرب خويش افتخار كرد و حجابها را از آسمانهاي هفتگانه برداشت، و بهشت و ما فيها به سوي تو سركشيدند و پروردگار جهانيان از كار تو شادمان گشت، و خداوند به عوض آن روز پاداشي به تو عطا كند كه هر پيامبر و رسول و صديق و شهيدي به آن غبطه خورد). (2)
(1) - تفسير كبير 6 / 196.
(2) - ينابيع المودة / 64.
(٣٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (3)، الشهادة (1)، الشراكة، المشاركة (1)، كتاب ينابيع المودة (1)
و در جنگ احزاب فرمود: (يك ضربه علي در روز خندق برتر از عبادت جن و انس است). (1) وازري رحمه الله گويد:
لافتي في الوجود الا علي * ذاك شخص بمثله الله باهي در عالم وجود جوانمردي جز علي نيست، او كسي است كه خداوند به مانند او افتخار كرده است).
و نيز فخر رازي گويد: برتري برخي از انبياء بر برخي ديگر به خاطر چند چيز است، يكي معجزات بسيار است كه دليل راستي و موجب شرافت آنهاست، و در حق پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم بيش از سه هزار معجزه ثابت گرديده است و آنها اجمالا بر چند قسم است … و برخي مربوط به علوم است مانند خبر دادن از غيب، و فصاحت قرآن … (2) اين سخن فخر رازي سخن درستي است و هيچ شك و ترديدي در آن راه ندارد، زيرا حضرتش سر آمد همه پيامبران است، چنان كه بوصيري گويد:
فاق النبيين في خلق وفي خلق * و لم يدانوه في علم ولا كرم وكل آي أتي الرسل الكرام بها * فانها اتصلت من نوره بهم وكلهم من رسول الله ملتمس * غرفا من اليم أو رشفا من الديم (پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم بر همه پيامبران در خلق و خلق فائق آمد، و آنها در علم و كرم به پاي او نرسيدند).
(و هر معجزه اي كه رسولان گرامي خداوند آوردند، همه از نور آن حضرت به آنان رسيده بود).
(1) - ذيل احقاق الحق 6 / 5 به نقل از (نهاية العقول في دراية الاصول) فخررازي. و نيز در مواقف، ط اسلامبول، ص 617 به اين عبارت: لضربة علي خير من عبادة الثقلين.
(2) - تفسير كبير 6 / 197.
(٣٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: الكرم، الكرامة (1)، الضرب (1)
(و همگي آنان از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خواهشمندند كفي از دريا و يا نمي‌از باران فضل او را).
آري آن حضرت شهر علوم و معارف و معجزات و حقايق بود، ولي هيچ كس را دسترسي به اين شهر نيست مگر آن كه از دروازه آن وارد شود آن دروازه وجود مقدس مولاي ما علي عليه السلام است. ازري رحمه الله گويد:
انما المصطفي مدينة علم * وهو الباب من اتاه اتاها مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم شهر علم وعلي دروازه آن است، كه هر كس به سوي آن دروازه رفت به شهر وارد خواهد شد).
علامه مناوي شافعي گويد: (حضرت مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم شهري است جامع معاني ديانتها، و شهر را دروازه اي ضرور است، حضرتش خبر داد كه دروازه آن شهر علي - كرم الله وجهه - است، پس هر كه راه او را پيش گرفت به مدينه وارد شود، و هر كه بر خلاف او قدم برداشت راه هدايت را خطا كند و بدان نرسد). (1) و نيز گويد: (علي بن ابي طالب همان دروازه اي است كه از آن به [شهر] حكمت وارد شوند. شگفتا از اين مرتبه كه چه بالا است! وه از اين منقبت كه چه والاست! هر كه پندارد كه (علي بابها) به معناي ارتفاع است يعني (بلند است در آن) بي شك براي هدف فاسد خود دست به يك چاره جويي زده است كه به كار او نمي‌آيد و هيچ سودي براي او ندارد). (2) علامه طريحي رحمه الله گويد: در خبر صحيح است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (من شهر علمم وعلي در آن شهر است، پس هر كه طالب علم است بايد به نزديك در رود). اين حديث را بسياري از علما روايت كرده و برخي اجماع امت را بر آن
(1) - فيض القدير 3 / 46.
(2) - همان.
(٣٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، علي بن أبي طالب (1)
نقل كرده اند. در اين حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نفس شريف خود را شهر علم قرار داده و دستيابي به آن را جز به واسطه ورود از در منع فرموده است، پس هر كه از در وارد شود ميدان وسيعي براي گريز از گناه در پيش داشته و به رستگاري بزرگي دست يافته و به راهي راست هدايت گرديده است. نقل است كه سبب اين حديث آن بود كه يك مرد عرب بيابانگرد نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و [به لهجه بياباني خود] عرضه داشت: طمش طاح، فغادر شبلا، لمن النشب؟ (مردي مرده و فرزندي از خود به يادگار نهاده، مال بازمانده از آن كيست؟ حضرت فرمود:
للشبل مميطا (مال از آن همان فرزند است). در اين حال علي عليه السلام وارد شد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كلام آن مرد بيابانگرد را براي او باز گفت، و حضرت همان پاسخ را داد. در اينجا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: انا مدينة العلم وعلي بابها.
و از لطايف در اين باب، آن كه: مرد عربي وارد مسجد شد و نخست به علي عليه السلام سلام كرد سپس بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، حاضران خنديدند و در اين باره با او گفتگو كردند، پاسخ داد: من از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: انا مدينة العلم و علي بابها، من هم به همين فرمايش حضرت عمل كردم (و خواستم از در وارد شوم). (1) جابربن عبد الله گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه در روز حديبيه در حالي كه دست علي عليه السلام را گرفته بود مي‌فرمود: (اين مرد امير نيكان و كشنده بدكاران است، هر كه او را ياري دهد ياري شود و هر كه او را تنها گذارد تنها خواهد ماند - اين سخن را با صداي بلند مي‌گفت -، من شهر علمم وعلي دروازه آن است، پس هر كه طالب خانه (شهر) است بايد نزديك در رود). (2)
(١) - مجمع البحرين، ماده (بوب).
(٢) - تاريخ بغداد ٢ / 377 و 11 / 48 - 50.
(٣٧١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، حديث مدينة العلم (1)، المنع (1)، السجود (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)
در اين حديث به جاي لفظ (علم) الفاظ (حكمت) (1)، (بهشت) (2)، (فقه) (3) نيز آمده است.
ابن عباس گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل فرش مخملي از بهشت برايم آورد، بر آن نشستم [و به آسمان رفتم]، چون در پيشگاه پروردگارم قرار گرفتم با من سخن گفت و به رازگويي پرداخت، و چيزي به من نياموخت مگر آن كه علي آن را دانست، پس او دروازه شهر علم من است. (4) شمس الدين مالكي (متوفي به سال 780) گويد:
وقال رسول الله اني مدينة من * العلم وهو الباب والباب فاقصد (5) (و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من شهري از علمم و او دروازه است، پس به دروازه رو كن).
و عارف بزرگ ابن فارض مصري گويد:
واوضح بالتأويل ما كان مشكلا * علي بعلم ناله بالوصية (وعلي عليه السلام مشكلات را با بيان تأويل آن روشن ساخت، به سبب علمي كه از راه وصيت [پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم] به دست آورده بود).
فخر رازي گويد: خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در پنج چيز با او مساويند: 1) در سلام، به او فرمود: السلام عليك ايها النبي، و درباره خاندانش فرمود: سلام علي آل ياسين. (6) 2) در درود بر او و بر آنان در تشهد. 3) در طهارت، درباره
(١) - تاريخ بغداد ٧ / ١٧٣ و ١١ / ٢٠٤ وينابيع المودة / ٣٨ ومناقب ابن مغازلي / ٨٧.
(٢) - مناقب ابن مغازلي / ٨٦.
(٣) - تذكرة الخواص / ٢٩.
(٤) - مناقب ابن مغازلي / ٥٠.
(٥) - الغدير ٦ / 58.
(6) - سوره صافات / 120. در قرآن: الياسين است. و در برخي قرائات آل ياسين خوانده شده است.
(٣٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، الشهادة (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (طه) (1) يعني اي طاهر، و درباره خاندانش فرمود: و يطهركم تطهيرا. (2) 4) در حرمت صدقه گرفتن. 5) در محبت، درباره پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
فاتبعوني يحببكم الله. (3) (مرا پيروي كنيد تا خدا شما را دوست بدارد) و درباره خاندانش فرمود: قل لااسألكم عليه اجرا الا المودة في القربي. (4) (بگو من از شما اجري نمي‌جويم مگر دوستي خاندانم را). (5) و نيز در تفسير آل گويد: آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم كساني هستند كه كارشان به آن حضرت بازگشت دارد، پس همه كساني كه كارشان بازگشت بيشتر و كاملتري به آن حضرت داشته باشد آل او محسوب مي‌شوند، و بي شك وابستگي ميان فاطمه وعلي وحسن و حسين و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بيش از همه بوده است و اين از راه نقل متواتر چون مانند ساير امور معلوم و مسلم است، بنابر اين حتما آل او محسوب مي‌شوند.
و نيز مردم در مورد آل اختلاف دارند، برخي گويند: آل همان خويشانند، و برخي ديگر گفته اند: آل امت آن حضرتند. اگر آل را به معناي خويشان بگيريم اين چند تن آل پيامبرند، و اگر آل را امت آن حضرت كه دعوت او را پذيرفته اند بدانيم باز هم آنان آل محسوبند. پس ثابت شد كه آنان در همه فرضها آل هستند. اما آيا ديگران هم تحت عنوان آل قرار مي‌گيرند؟ مورد اختلاف است. (6)
(1) - سوره طه / 1.
(2) - سوره احزاب / 33.
(3) - سوره آل عمران / 31.
(4) - سوره شوري / 23.
(5) - ر. ك: الصواعق المحرقة / 147، فرائد السمطين 1 / 35.
(6) - تفسير كبير 27 / 166.
(٣٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، المودة في القربي (1)، الطهارة (1)، كتاب فرائد السمطين (1)، كتاب الصواعق المحرقة (1)، سورة آل عمران (1)، سورة طه (1)
10 - ابن ابي الحديد گويد: در خطبه حسن بن علي عليهما السلام پس از شهادت پدرش (أمير المؤمنين عليه السلام) آمده است: (امشب مردي از دست شما رفت كه گذشتگان بر او پيشي نگرفتند و آيندگان به او نتوانند رسيد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه او را به جنگ مي‌فرستاد جبرئيل در سمت راست و ميكائيل در سمت چپ حضرتش قرار داشتند).
و در حديث آمده است: (در روز احد صدايي از آسمان در فضا پيچيد و به گوش رسيد كه مي‌گفت: لاسيف الا ذوالفقار، ولافتي الا علي (تيغ براني جز ذوالفقار و جوانمردي جز علي نيست) … و در اخبار صحيح آمده كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي جبرئيل، او (يعني علي عليه السلام) از من است و من از اويم). (1) و نيز در قصيده اول از هفت قصيده علويات كه قصيده اي طولاني و مشتمل بر داستان فتح خيبر است، گويد:
فما ماس موسي في رداء من العلي * ولا آب ذكرا بعد ذكرك ايوب تقيلت افعال الربوبية التي * عذرت بها من شك انك مربوب (موسي در رداي والايي كامل قرار نداشت بلكه رداي والايي به قامت تو برازنده است. وايوب ذكر چنداني نداشت بلكه ذكر تو بيشتر است. كارهايي شبيه كارهاي پروردگار كردي، كه گويي عذر آن كس كه شك در مربوبيت تو دارد موجه است)!
و يا علة الدنيا و من بدء خلقها له * وسيتلو البدء في الحشر تعقيب (اي آن كه علت [غائي] خلقت دنيايي و آفرينش دنيا براي تو آغاز شد، و به دنبال اين آغاز در روز رستاخيز نيز آفرينش ديگري خواهد بود).
و در قصيده پنجم در توصيف آن حضرت گويد:
(١) - شرح نهج البلاغة ٧ / 219.
(٣٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، خيبر (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
و وارث علم المصطفي وشقيقه * اخا ونظيرا في العلي والاواصر (و او وارث علم پيامبر مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و برادر و همسان او در همه والايي‌ها و ويژگيهاي او است).
و در قصيده هفتم گويد:
يا برق ان جئت الغري فقل له * اتراك تعلم من بارضك مودع فيك ابن عمران الكليم وبعده * عيسي يقفيه واحمد يتبع بل فيك جبرئيل وميكائيل واسرافيل * والملاء المقدس اجمع بل فيك نورالله جل جلاله * لذوي البصائر يستشف ويلمع فيك الامام المرتضي فيك الوصي * المجتبي فيك البطين الانزع (اي برق، چون به سرزمين نجف رسيدي به آن بگو: آيا مي‌داني چه كسي در تو مدفون است؟ موسي بن عمران كليم الله و پس از او عيسي و پس از وي احمد صلي الله عليه و آله و سلم در تو نهانند. بلكه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و همه فرشتگان عالم مقدس بالا در تو نهفته اند. بلكه نور خداي ذوالجلال كه براي بينندگان مي‌درخشد وتلألؤ دارد است. در تو امام مرتضي، در تو وصي برگزيده مصطفي، در تو آن مرد پر از علم و بركنده از شرك و كفر خفته است).
منظور از آن كه همه فرشتگان و پيامبران در تو نهفته اند آن است كه علي عليه السلام حاوي همه فضائل آنهاست.
هذا ضمير العالم الموجود عن * عدم و سر وجوده المستودع (اين باطن عالمي است كه از كتم عدم به وجود آمده و سر پنهان وجود آن است). سر وجود عالم همان مصالحي است كه در ايجاد آن به سبب و به خاطر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم نهفته است.
هذا هو النور الذي عذباته * كانت بجبهة آدم تتطلع
(٣٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، موسي بن عمران (1)، الدفن (1)، الوراثة، التراث، الإرث (2)
(اين همان نوري است كه شعاعش در پيشاني آدم عليه السلام مي‌درخشيد). مراد همان نور نبوت است كه از آدم به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم منتقل شد وعلي عليه السلام هم وصي آن حضرت و شريك در فضائل او بود.
وشهاب موسي حيث اظلم ليله * رفعت له لألاؤه تتشعشع (و او همان آتشي است كه براي موسي در تاريكي شب درخشيد، و انواري از او براي موسي درخشيد كه سبب نبوت او گرديد).
ما العالم العلوي الا تربة * فيها لجثتك الشريفة مضجع (عالم بالا چيزي جز تربتي براي آرامگاه بدن شريف تو نيست). اين سخن از آن روست كه قبر شريف حضرتش معراج فرشتگان و محل آمد شد ارواح طيبه است.
اقول فيك سميدع، كلا ولا * حاشا لمثلك ان يقال سميدع (درباره تو گويم كه مردي بس آقا و بزرگي؟! هرگز، به هيچ وجه نمي‌توان درباره چون تويي آقا و بزرگ گفت). زيرا تو بزرگتر از اين لقبهايي.
بل انت في القيامة حاكم * في العالمين و شافع و مشفع (بلكه تو در روز رستاخيز درباره جهانيان حاكم و شفاعت كننده اي كه شفاعتت پذيرفته مي‌شود).
والله لولا حيدر ما كانت الدنيا * ولاجمع البرية مجمع واليه في يوم المعاد حسابنا * وهو الملاذ لنا غدا والمفزع (خدا را سوگند كه اگر حضرت حيدر نبود هرگز دنيايي وجود نداشت و آفريدگان در جايي گرد نمي‌آمدند. و در روز قيامت حساب ما به دست او است، و فرداي قيامت او پشتيبان و پناهگاه ماست).
(٣٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النبي آدم عليه السلام (1)، القبر (1)، الشراكة، المشاركة (1)

بحثي در اخبار غيبي آن حضرت و وقوع آنها

و در قصيده ششم گويد:
علم الغيوب اليه غير مدافع * والصبح ابيض مسفر لايدفع (علم غيبها بي هيچ اشكال و اختلافي به نزد او است، و صبح هميشه روشن و بي پرده است و كسي منكر آن نتواند شد).
بحثي در اخبار غيبي آن حضرت و وقوع آنها ابن ابي الحديد در ذيل خطبه 92 (نهج البلاغة) كه مي‌فرمايد: (از من بپرسيد پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، سوگند به آن كه جانم به دست او است مرا از چيزي كه ميان شما تا روز قيامت رخ خواهد داد و نيز از گروهي كه صد نفر را هدايت و صد نفر را گمراه مي‌كند نمي‌پرسيد جز آن كه از خواننده و جلودار و ساربان و محل خوابانيدن مركبها و بار اندازهاي آنها و اين كه چند تن آنها كشته مي‌شوند و چند تن به مرگ طبيعي ميميرند، به شما خبر مي‌دهم) فصلي تحت عنوان بالا آورده، گويد (1):
بدان كه آن حضرت در اين فصل به خداوندي كه جانش به دست او است سوگند ياد كرده كه مردم از هيچ حادثه اي كه ميان آنان تا روز قيامت رخ مي‌دهد از حضرتش نمي‌پرسند جز آن كه از آن خبر مي‌دهد، و نيز از آن حضرت درباره گروهي از مردم كه به سبب آنان صد نفر هدايت و صد نفر گمراه شوند كسي نپرسد جز آن كه از شبان و جلودار و ساربان و جاي خوابانيدن اشتران و اسبهاي آنان و اين كه چند تن آنان كشته مي‌شوند و چند تن به مرگ طبيعي ميميرند خبر مي‌دهد. البته اين ادعا از آن حضرت نه به معناي ادعاي پروردگاري و پيامبري است بلكه مراد آن است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را از آن آگاه ساخته است. و
(١) - شرح نهج البلاغة ٧ / 47 به بعد.
(٣٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، الصّلاة (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
تحقيقا ما خبرهاي غيبي او را آزموديم و همه را موافق با واقع يافتيم و آن را دليل صدق ادعاي مذكور شمرديم، مانند:
1 - خبر از ضربتي كه بر فرق مباركش مي‌خورد و محاسن شريفش را از خون رنگين مي‌سازد. 2 - خبر از كشته شدن فرزندش حسين عليه السلام و سخناني كه هنگام [بازگشت از صفين و] عبور از كربلا بر زبان راند. 3 - خبر از به حكومت رسيدن معاويه پس از آن حضرت. 4 - خبر از حكومت حجاج و يوسف بن عمر. 5 - خبر از كشته شدن خوارج در نهروان. 6 - خبر از سرنوشت ياران خود كه كدام به قتل مي‌رسد و كدام به دار آويخته مي‌شود. 7 - خبر از جنگ با ناكثين وقاسطين ومارقين (پيمان شكنان بصره در جنگ جمل، ستمگران شام در جنگ صفين، از دين بيرون شدگان خوارج در جنگ نهروان). 8 - خبر از ورود سپاه كمكي اي كه از كوفه در جنگ بصره (جمل) براي حضرتش رسيد. 9 - خبر از سرنوشت عبد الله بن زبير، كه فرمود: (سوسمار مكاري است كه در پي كاري مي‌رود كه بدان دست نمي‌يابد، دام دين را براي صيد دنيا مي‌گسترد، و سر انجام به دست قريشيان به دار آويخته مي‌شود). 10 - خبر از نابودي بصره به فرو رفتن در آب و بار ديگر به دست زنگيان، كه برخي كلمه زنج را به ريح (باد) تحريف كرده اند …
و نيز در ذكر اخبار غيبي آن حضرت گويد:
1 - ابن هلال ثقفي در كتاب (غارات) از زكريا بن يحيي عطار، از فضيل، از محمد بن علي (امام باقر عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: چون علي عليه السلام جمله سلوني (از من بپرسيد … ) را گفت، مردي در حضور حضرتش برخاست و گفت: مرا خبر ده كه چند تار مو در سر و صورتم هست. امام عليه السلام فرمود: (به خدا سوگند كه خليلم (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم) مرا خبر داده است كه بر هر تار موي سرت فرشته اي است كه تو را لعنت مي‌كند، و بر هر تار موي صورتت شيطاني است كه به گمراهي تو مشغول است، و در خانه تو بزغاله اي است (يا فرد پست و رذلي
(٣٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة كربلاء المقدسة (1)، مدينة الكوفة (1)، زكريا بن يحيي (1)، محمد بن علي (1)، الخوارج (2)، الصيد (1)، الهلال (1)
است) كه فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را مي‌كشد). و فرزند او سنان بن انس نخعي قاتل حسين عليه السلام در آن روز كودكي بود كه روي زمين سينه خيز راه مي‌رفت.
2 - حسن بن محبوب از ثابت (ابو حمزه) ثمالي، از سويد بن غفله روايت نموده كه: روزي علي عليه السلام خطبه خواند، مردي از پاي منبر برخاست و گفت: اي اميرمؤمنان، من از وادي القري گذشتم ديدم خالد بن عرفطه مرده است، براي او آمرزش بخواه. حضرت فرمود: به خدا سوگند، نمرده و نخواهد مرد تا يك سپاه ضلالت را جلوداري كند كه پرچمدار آن حبيب بن حمار است. مردي از پاي منبر برخاست و گفت: اي اميرمؤمنان، منم حبيب بن حمار، و من شيعه و دوستدار تو هستم. فرمود: حبيب بن حمار تويي؟ گفت: آري، دوباره فرمود: تو را به خدا حبيب بن حمار تويي؟ گفت: آري به خدا. فرمود: هان، به خدا سوگند كه تو همان پرچمداري، تو آن را به دوش مي‌گيري و از همين در وارد مي‌شوي - و به باب الفيل مسجد كوفه اشاره فرمود.
ثابت گويد: به خدا سوگند، نمردم تا آن كه ديدم ابن زياد عمر بن سعد را براي جنگ با حسين بن علي عليهما السلام فرستاد و خالد بن عرفطه را در مقدمه لشكر و حبيب بن حمار را پرچمدار آن ساخت و او با همان پرچم از باب الفيل داخل شد …
3 - محمد بن جبله خياط، از عكرمه، از يزيد احمسي روايت كرده كه:
علي عليه السلام در مسجد كوفه نشسته بود و گروهي از جمله عمرو بن حريث در برابر او قرار داشتند كه ناگاه زني نقاب زده و ناشناس پيش آمد و ايستاد و به علي عليه السلام گفت: اي كه مردان را كشتي و خونها را ريختي و كودكان را يتيم كردي و زنان را بيوه ساختي! علي عليه السلام فرمود: اين همان گرگ بد زبان درشتگوست! اين همان است كه به مردان و زنان شبيه است و هرگز خون [حيض و نفاس] نديده است.
آن زن سر خود را دزديد و به سرعت گريخت. عمرو بن حريث در پي او
(٣٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، عمر بن سعد لعنه الله (1)، مسجد، جامع الكوفة (2)، سويد بن غفلة (1)، عمرو بن حريث (2)، الحيض، الإستحاضة (1)
دويد و در رحبه به او رسيد و گفت: به خدا سوگند، من امروز از اين كاري كه تو با اين مرد كردي شادمان شدم، به منزل من بيا تا چيزي به تو بدهم و لباس مناسب به تو بپوشم. چون زن داخل شد عمرو كنيزان خود را دستور داد او را وارسي كنند و لباسهايش را بيرون كنند تا درستي سخن آن حضرت را درباره او بنگرد. آن زن گريست و از او خواست كه او را وارسي نكند و گفت: به خدا سوگند، من همان گونه ام كه او گفت، من دو جنسه ام، هم عورت زنان دارم و هم بيضه اي مانند بيضه مردان و هرگز خون [حيض] نديده ام. عمرو از او دست كشيد و از خانه بيرونش كرد، سپس به نزد علي عليه السلام آمد و ماجرا را بازگو كرد.
حضرت فرمود: خليلم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرا از همه مردان و زناني كه بر من سركشي مي‌كنند تا روز قيامت، خبر داده است. (1) و نيز گويد: صاحب كتاب (استيعاب) ابوعمر محمد بن عبد البر، از گروهي از راويان و محدثان روايت كرده كه گفته اند: احدي از صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سلوني نگفت جز علي بن ابي طالب عليه السلام. و شيخ ما ابو جعفر اسكافي در كتاب (نقض العثمانية) از علي بن جعد از ابن شبرمه روايت كرده كه گفت: احدي از مردم را نرسد كه بر منبر سلوني گويد جز علي بن ابي طالب عليه السلام. (2) علامه خوئي پس از نقل اين سخن در شرح خود بر (نهج البلاغة) (7 / 74) گويد: زيرا انواع پرسشها قابل ضبط و حساب نيست، و انواع خواسته‌ها در شمار و بررسي در نمي‌آيد، زيرا برخي به امور معقول و برخي به امور منقول، برخي به عالم شهود و برخي به عالم غيب، و برخي به امور گذشته و برخي به امور حال و برخي به امور آينده مربوط است، از اين رو پاسخ از همه آنها امكان پذير نيست
(1) - براي اطلاع بيشتر ر. ك: شرح نهج البلاغه، خطبه 37: فقمت بالأمر حين فشلوا …
(2) - شرح نهج البلاغه 2 / 286.
(٣٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، كتاب نهج البلاغة (1)، محمد بن عبد (1)، الحيض، الإستحاضة (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (2)

رواياتي چند درباره سلوني

و توان بر پاسخ اين همه پرسش را ندارد مگر كسي كه به نيرويي خدايي و قدرتي الهي مؤيد بوده و روح الامين در قلب او دميده، و علوم اولين و آخرين را آموخته و منبع علم و حكمت و سرچشمه كمال و معرفت گشته باشد و او اميرمؤمنان، رئيس و پيشواي دين، وارث علم پيامبران، مطلوب طالبان و حلال مشكلات سائلان است، بنابر اين كسي جز آدم جاهل بي خرد خود را در اين منصب قرار نمي‌دهد، و جز شخص سرگردان غافل مدعي اين مقام براي خود نمي‌شود …
ابو بصير از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود: از علي عليه السلام درباره علم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پرسش شد، فرمود: علم پيامبر علم همه پيامبران و علم امور گذشته و علم امور آينده تا روز قيامت است. آن گاه فرمود: سوگند به آن كه جانم به دست او است، همانا من علم پيامبر و علم گذشته و علم آينده كه از حال تا روز قيامت خواهد بود همه را مي‌دانم. (1) رواياتي چند درباره سلوني از جمله دلائل بر افضليت آن حضرت همين است كه فرموده: سلوني قبل ان تفقدوني، و ما چند روايت در اين زمينه مي‌آوريم:
1 - فرمود: مرا از راههاي آسمانها بپرسيد، زيرا كه من به آنها از راههاي زمين داناترم. جبرئيل عليه السلام در چهره مردي ناشناس آمد و گفت: اگر راست مي‌گويي، مرا خبر ده كه جبرئيل كجاست؟ حضرت نظري به راست و چپ آسمان و زمين افكند و فرمود: او را در آسمان و [ساير نقاط] زمين نديدم، شايد خود تو باشي. (2)
(1) - شرح نهج البلاغة، علامة خوئي، 7 / 74 و 75.
(2) - نزهة الجليس، علامه صفوري، ص 458.
(٣٨١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو بصير (1)، الجهل (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
2 - حافظ محمد بن يوسف بن محمد بلخي شافعي در كتاب خود (چنان كه در خلاصه آن ص 16 آمده) گويد: از علي - كرم الله وجهه - روايت است كه در مجلس عمومي خود فرمود: از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد، مرا از علم آسمان پرسيد كه من كوچه به كوچه و ناحيه به ناحيه آن را مي‌شناسم. مردي از حاضران گفت: اي پسر ابي طالب، اينك كه چنين ادعا داري، بگو اكنون جبرئيل كجاست؟
پس حضرت اندكي در خود فرو رفت و در اسرار [عالم] انديشيد، سپس سربرداشت و فرمود: من آسمانهاي هفتگانه را گرديدم و جبرئيل را نيافتم و به گمانم خود تويي اي پرسنده! وي گفت: به به، كيست به مانند تو اي پسر ابي طالب كه پروردگارت به تو بر فرشتگان افتخار مي‌ورزد؟! آن گاه از ديد حاضران پنهان شد. (1) 3 - محمد بن طلحه شافعي گويد: يك بار حضرتش فرمود: (مرا از راههاي آسمانها بپرسيد، كه من بدانها از راههاي زمين داناترم). و بار ديگر فرمود: (اگر بخواهم يك بار گران شتر از تفسير بسم الله الرحمن الرحيم پر كنم). و بار ديگر فرمود: (اگر بالشي برايم نهند و بر آن نشينم ميان اهل تورات به توراتشان و ميان اهل انجيل به انجيلشان و ميان اهل زبور به زبورشان و ميان اهل فرقان (قرآن) به فرقانشان داوري كنم. به خدا سوگند كه آيه اي در خشكي يا دريا، در بيابان و كوهستان، در آسمان و زمين و در شب و روز نازل نشد جز آن كه مي‌دانم كه درباره چه كسي و چه چيزي نازل شد). (2) 4 - سبط ابن جوزي گويد: آن حضرت فرمود: مرا از راههاي آسمانها بپرسيد كه من به آنها از راههاي زمينها داناترم، و اگر پرده برداشته شود بر يقين من
(1) - احقاق الحق 7 / 621.
(2) - مطالب السؤول / 46.
(٣٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن يوسف (1)، محمد بن طلحة (1)
افزوده نخواهد شد. (1) 5 - اصبغ بن نباته گويد: هنگامي كه علي عليه السلام بر مسند خلافت نشست و مردم با او بيعت كردند، در حالي كه عمامه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را بر سر و برده آن حضرت را بر تن و كفش آن حضرت را در پا و شمشير آن حضرت را بر كمر داشت به سوي مسجد بيرون شد و بر منبر بالا رفت و با وقار تمام بر آن نشست، آن گاه انگشتان خود را در يكديگر فرو برد و دستها را زير شكم نهاد و فرمود: اي مردم، از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد، اين [سينه] گنجينه علم است، اين آب دهان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، اين چيزي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جويده و در دهان من گذاشته است، از من بپرسيد، كه علم اولين و آخرين نزد من است.
هان، به خدا سوگند، اگر بالشي برايم بنهند و بر آن بنشينم اهل تورات را به توراتشان فتوا دهم تا آنجا كه تورات به سخن آمده گويد: علي راست گفت و دروغ نگفت، همانا شما را به آنچه خدا در من نازل كرده فتوا داد. و اهل قرآن را به قرآنشان فتوا دهم تا آنجا كه قرآن به سخن آمده گويد: علي راست گفت و دروغ نگفت، همانا شما را به آنچه خدا در من نازل كرده فتوا داد. [اي مردم] شما شب و روز قرآن مي‌خوانيد، آيا در ميانتان كسي هست كه بداند چه چيزي در آن نازل شده است؟ و اگر يك آيه در كتاب خدا نبود شما را از حوادث گذشته و حال و آينده تا روز قيامت با خبر مي‌ساختم، و آن آيه اين است:
يمحوالله ما يشاء ويثبت وعنده ام الكتاب. (2) (خدا هر چه را خواهد محو مي‌كند و
(1) - تذكرة الخواص / 17.
(2) - سوره رعد / 39. چون اين آيه اثبات مي‌دارد كه خداوند حوادث را بنا به مصالح تغيير مي‌دهد و گاهي برخي از آنها به جهت تحولي كه در آنها رخ مي‌دهد بر كساني كه از غيب و آينده باخبرند مجهول مي‌ماند، از اين رو آن حضرت مي‌فرمايد: اگر اين آيه نبود و چنين تحول و تغييري را اثبات نمي‌داشت
(٣٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السجود (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)
برقرار مي‌دارد و كتاب مادر (كتاب اصل) در نزد او است).
سپس فرمود: از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد، به خدايي كه دانه را شكافت و جانداران را آفريد سوگند، اگر مرا از آيه آيه هايي كه در شب يا روز نازل شده، از آيات مكي ومدني، سفري وحضري، ناسخ ومنسوخ، محكم و متشابه و تأويل و تنزيل آنها بپرسيد شما را خبر خواهم داد. مردي ذعلب نام كه بسيار تند زبان و شيوا سخن و پر دل بود گفت: همانا پسر ابي طالب برگردنه سختي بالا رفته است، اينك با سؤال خود او را در حضور شما شرمنده مي‌سازم!
آن گاه گفت: اي اميرمؤمنان، آيا پروردگار خود را ديده اي؟ فرمود: بيچاره، اي ذعلب، من آن كسي نيستم كه پروردگاري را كه نديده باشم بپرستم. ذعلب گفت:
چگونه او را ديده اي؟ او را براي ما توصيف كن. فرمود: بيچاره، ديده‌ها او را به ديدار حسي نديده اند بلكه دلها با حقيقت ايمان او را مشاهده كرده اند.
بيچاره، اي ذعلب، پروردگار من به داشتن بعد و حركت و سكون وراست ايستادن و رفت و آمد توصيف نمي‌گردد، او بسي لطيف است ولي به لطافت [محسوب] موصوف نمي‌گردد، عظمت او عظيم است اما به عظمت و بزرگي [جسماني] موصوف نمي‌شود، كبريايش بزرگ است اما به كبر و بزرگي [ظاهري] وصف نمي‌شود، جلالتش جليل و بزرگ است اما به غلظت و درشتي موصوف نمي‌شود، بسي مهربان است اما به رقت قلب موصوف نمي‌شود، مؤمن است نه به عبادت، ادراك كننده است نه به واسطه حواس، گوينده است نه با لفظ، او در همه چيز است نه آن كه با آنها ممزوج باشد، از آنها از آنها بيرون است نه آن كه از آنها جدا باشد، بالاي هر چيز است و گفته نشود چيزي بالاي او هست، و
من از همه حوادث شما را آگاه مي‌كردم زيرا علم من به همه آنها احاطه دارد. و شايد اين سخن را به حسب فهم عموم مردم فرموده باشد، زيرا از اخبار ديگري استفاده مي‌شود كه علم معصومين عليهم السلام اين گونه امور را نيز شامل است. (م)
(٣٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)، علم المعصوم (1)
پيش هر چيز است و گفته نشود او را پيشي هست، در اشياء داخل است نه مانند دخول چيزي در چيزي، و از آنها بيرون است نه مانند خروج چيزي از چيزي.
در اينجا ذعلب مدهوش شد، سپس گفت: به خدا سوگند، تاكنون چنين پاسخي نشنيده بودم، به خدا سوگند ديگر چنين پرسشي نخواهم كرد.
سپس فرمود: از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد. اشعث بن قيس برخاست و گفت: اي اميرمؤمنان، چگونه از مجوسيان جزيه مي‌گيرند در حالي كه اهل كتاب آسماني نيستند و پيامبري نداشته اند؟ فرمود: چرا اي اشعث، خداوند بر آنان كتابي فرستاد و پيامبري به سوي آنان برانگيخت، ولي آنان پادشاهي داشتند كه شبي مست كرد و دخترش را به بستر خود فراخواند و با او آميزش نمود. چون صبح شد مردم اين خبر را شنيدند و در خانه او گرد آمده، گفتند: اي پادشاه، دين ما را بر ما آلوده و تباه ساختي، بيرون بيا تا تو را تطهير كنيم و حد بر تو جاري سازيم. پادشاه گفت: همگي گرد آييد و سخن مرا بشنويد، اگر راهي براي تبرئه من وجود داشت كه هيچ، و اگر نه تصميم خود را عملي سازيد.
مردم گرد آمدند، پادشاه گفت: آيا مي‌دانيد كه خداوند كسي را گرامي تر از پدرمان آدم و مادرمان حوا در نزد خود نيافريده است؟ گفتند: راست گفتي.
گفت: مگر او دختران و پسرانش را به ازدواج يكديگر در نياورد؟ (1) گفتند:
راست گفتي، دين همين است. سپس بر همين مسأله عقد بستند، خدا هم دانش را از دلهاي آنان محو كرد و كتاب آسماني را از آنان برگرفت، از اين رو كافرند و بدون حساب داخل دوزخ مي‌گردند، ولي وضع منافقان (از جمله خود اشعث) از آنان بدتر است. اشعث گفت: به خدا سوگند تاكنون چنين پاسخي نشنيده بودم،
(1) - در كيفيت مسأله ازدواج آنان بايد به كتابهاي مفصل و تفاسير مراجعه كرد. و بر فرض چنان باشد كه او گفته، باز هم عمل او توجيه پذير نبوده است، زيرا آدم عليه السلام خواهر و برادر را به ازدواج هم در آورد نه آن كه خود با دخترش درآميخت. (م)
(٣٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: النبي آدم عليه السلام (1)
به خدا سوگند ديگر چنين پرسشي نخواهم كرد.
سپس فرمود: از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد، پس مردي از آخر مسجد برخاست وعصازنان صفوف را مي‌شكافت تا به حضرتش نزديك شد و گفت:
اي اميرمؤمنان، مرا به عملي ره نما كه با انجام آن خداوند مرا از آتش دوزخ نجات بخشد. فرمود: اي مرد، بشنو و بفهم و باور نما، دنيا بر سه چيز استوار است: به عالم سخنگويي كه به علم خود عمل كند، و به توانگري كه مال خود را از اهل دين خدا دريغ ندارد، و به فقير شكيبا. حال اگر عالم علم خود را كتمان كند، و توانگر بخل ورزد، و فقير شكيبايي نكند پس واي وهلاكت! و اينجاست كه عارفان الهي مي‌فهمند كه دنيا به آغاز خود باز گشته يعني به كفر پس از ايمان.
اي پرسنده، پس ديگر فريب مساجد بسيار و جماعت اقوامي را مخور كه بدنهاشان در كنار هم و دلهاشان از هم جداست.
اي پرسنده، مردم منحصرا سه دسته اند: زاهد و راغب و صابر. زاهد به هر چه از دنيا به دست آورد شادمان و به آنچه از دنيا از دست دهد اندوهگين نمي‌شود.
صابر قلبا آرزوي دنيا دارد ولي هر گاه چيزي از آن به دست آورد از آن دل مي‌كند زيرا از بدي عاقبت آن آگاه است. راغب دنيا طلب است و باك ندارد كه آن را از چه راهي به دست آورد، حلال باشد يا حرام.
وي گفت: اي اميرمؤمنان، نشانه مؤمن در اين روزگار چيست؟ فرمود: بنگرد بدانچه خدا از حق بر او واجب ساخته آن را دوست بدارد، و بنگرد به آنچه مخالف حق است از آن بيزاري جويد گرچه دوست صميمي و نزديك او باشد.
گفت: راست گفتي اي اميرمؤمنان، آن گاه غايب شد و ديگر او را نديديم. مردم در جستجوي او شدند و نيافتند. علي عليه السلام بر فراز منبر لبخندي زد و فرمود: شما را
(٣٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السجود (1)

رسواشدگان

چيست! او برادرم خضر عليه السلام بود … (1) رسواشدگان علامه اميني رحمه الله گويد: (2) من در تاريخ نديده ام كه پيش از مولاي ما اميرمؤمنان عليه السلام كسي خود را در معرض مسائل پيچيده و انبوه سؤالها قرار دهد و با دلي استوار در ميان انجمن دانش غريو بر آورد كه (از من بپرسيد) جز برادر بزرگوار آن حضرت يعني پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، زيرا تنها آن حضرت بود كه بارها مي‌فرمود: (از هر چه مي‌خواهيد از من بپرسيد) و مي‌فرمود: (از من بپرسيد، از من بپرسيد) و مي‌فرمود: (از من بپرسيد، و هيچ چيزي از من نمي‌پرسيد جز آن كه شما را از آن خبر دهم). وامير مؤمنان عليه السلام همان گونه كه علم حضرتش را به ارث برد اين كرامت و امثال آن را نيز به ارث برده است، و آن دو بزرگوار در همه مكارم دوشادوش هم بوده اند، و نيز پس از اميرمؤمنان عليه السلام كسي بدين سخن لب نگشود جز آن كه كارش به رسوايي كشيد و چون چارپايي در گل فرو ماند و با دست خود از جهل سرپوشيده خويش پرده برداشت، از جمله:
يك - ابراهيم بن هشام بن اسماعيل بن هشام بن وليدبن مغيره مخزومي قرشي كه والي مكه و مدينه وامير الحاج از سوي هشام بن عبد الملك بود. وي در سال 107 با مردم حج گزارد و در مني سخنراني كرد و گفت: (از من بپرسيد، كه من زاده آن يگانه ام، شما از هيچ كس داناتر از من نتوانيد پرسيد). مردي از اهل عراق برخاست و درباره قرباني از او پرسيد كه آيا واجب است؟ ندانست چه
(١) - توحيد صدوق / ٣٠٥. ادامه حديث مطلبي است كه با سن و شأن امام مناسب نيست و نيز دخلي به مطلب مورد بحث ندارد، لذا ترجمه نگرديد. (م) (٢) - الغدير ٦ / 195 - 196.
(٣٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: النبي خضر عليه السلام (1)، دولة العراق (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، هشام بن عبد الملك (1)، الجهل (1)، الحج (2)، الكرم، الكرامة (1)
پاسخ دهد و از منبر فرود آمد. (1) دو - مقاتل بن سليمان، ابراهيم حربي گويد: مقاتل بن سليمان در مجلسي نشست و گفت: (از من بپرسيد از هر چه زير عرش است تا آنچه در پستوي خانه‌ها مياندوزيد). مردي گفت: هنگامي كه آدم حج كرد سر او را كه تراشيد؟
سليمان گفت: اين پرسش كار شما نيست بلكه خدا خواست كه مرا به سبب عجبي كه به من دست داده بود گرفتار سازد. (2) سه - سفيان بن عيينه گويد: روزي مقاتل بن سليمان گفت: (مرا از عرش به پايين بپرسيد)، كسي گفت: اي ابو الحسن، آيا مي‌داني دل و روده مورچه در قسمت جلوي بدن آن است يا در قسمت عقب آن؟ شيخ متحير ماند و ندانست چه بگويد. سفيان گفت: به گمان من اين عقوبتي بود كه وي گرفتار آن شد. (3) چهار - قتاده، موسي بن هارون حمال گويد: خبر شدم كه قتاده به كوفه آمد و در مجلسي نشست و گفت: (مرا از سنتهاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بپرسيد تا شما را پاسخ دهم). گروهي به ابو حنيفه گفتند: تو برخيز و از او بپرس. ابو حنيفه برخاست و گفت: اي پسر خطاب، چه گويي درباره مردي كه از همسرش غايب شده و همسرش ازدواج كرده، سپس شوهر اول آمده و بر او داخل شده گويد: اي زن بد كاره، با اين كه من زنده ام تو شوهر كرده اي؟! آن گاه شوهر دوم وارد شده و گويد: اي زن بد كاره، تو با آن كه شوهر داشته اي شوهر دوم كرده اي؟! آيا لعان اينها چگونه بايد صورت گيرد؟
قتاده گفت: آيا چنين چيزي رخ داده؟ ابو حنيفه گفت: اگر هم رخ نداده ما خود را براي پاسخ آن آماده مي‌كنيم. قتاده گفت: من اين گونه پرسشها را پاسخ
(1) - تاريخ ابن عساكر 2 / 305.
(2) - تاريخ الخطيب 13 / 163.
(3) - همان.
(٣٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة الكوفة (1)، سفيان بن عيينة (1)، مقابل بن سليمان (3)، الحج (1)، إبن عساكر (1)
نمي دهم، مرا از قرآن بپرسيد. ابو حنيفه گفت: اين آيه كه مي‌گويد: (كسي كه علمي از كتاب را داشت [به سليمان] گفت: من آن تخت [بلقيس] را برايت مي‌آورم) (1) او كه بود؟ قتاده گفت: او يكي از پسر عموهاي سليمان بن داوود بود كه اسم اعظم خدا را مي‌دانست. ابو حنيفه گفت: آيا خود سليمان آن اسم را مي‌دانست؟ گفت: نه، ابو حنيفه گفت: سبحان الله، آيا مي‌شود كه در محضر يكي از پيامبران كسي داناتر از او باشد؟!
قتاده گفت: من در مسائل تفسير به شما پاسخ نمي‌دهم، مرا از آنچه مردم در آن اختلاف دارند بپرسيد. ابو حنيفه گفت: آيا تو مؤمن هستي؟ گفت: اميدوارم.
ابو حنيفه گفت: چرا مانند ابراهيم كه در پاسخ خدا كه از او پرسيد: (مگر ايمان نداري؟ گفت: بلي) (2) تو هم (بلي) نگفتي؟ قتاده گفت: دست مرا بگيريد [و از اينجا ببريد] كه به خدا سوگند ديگر هيچ گاه پا به اين شهر نخواهم گذاشت. (3) پنج - حكايت است كه مقاتل وارد كوفه شد و مردم گرد او جمع شدند، گفت: (از هر چه مي‌خواهيد از من بپرسيد). ابو حنيفه كه جوان نورسي بود در آن مجلس حضور داشت، گفت: از او بپرسيد كه آيا آن مورچه كه هنگام ورود سليمان سخن گفت نر بود يا ماده؟ پرسيدند و او در جواب فرو ماند، ابو حنيفه خود گفت: آن مورچه ماده بود، گفتند: از كجا دانستي؟ گفت: از اين كه در آيه آمده: (قالت) و اگر نر بود بايد (قال نملة) مي‌گفت، زيرا لفظ نمله مانند حمامه و شاة (كبوتر و گوسفند) درباره مذكر و مؤنث هر دو به كار مي‌رود. (4)
(1) - سوره ء نمل / 40.
(2) - سوره بقره / 260.
(3) - الانتقاء، ابن عبد البر / 156.
(4) - حياة الحيوان 2 / 368. و در پاورقي شرح نهج البلاغه خوئي 7 / 75 گويد: ابن حاجب در يكي از
(٣٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة الكوفة (1)، القتل (1)، كتاب حياة الحيوان للدميري (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
شش - شافعي، عبيدالله بن محمد بن هارون گويد: در مكه از شافعي شنيدم كه مي‌گفت: (از هر چه مي‌خواهيد از من بپرسيد كه شما را از كتاب خدا و سنت پيامبر او حديث خواهم كرد). گفته شد: اي ابا عبد الله، چه گويي درباره حكم شخص محرمي كه زنبوري را كشته باشد؟ او اين آيه را خواند: (هر چه پيامبر برايتان آورد بگيريد). (1) هفت - ابن جوزي، وي روزي بر منبر گفت: (از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد). زني درباره اين روايت پرسيد كه علي عليه السلام در شبي به نزد جنازه سلمان رفت و او را كفن و دفن كرد و بازگشت. گفت: اين مطلب را روايت كرده اند. زن گفت: جنازه عثمان هم سه روز در زباله دان افتاده بود وعلي عليه السلام هم در مدينه بود ولي جنازه او را دفن نكرد! گفت: درست است. زن گفت: پس حتما در يكي از اين دو مورد اشتباه كرده است: ابن جوزي گفت: اگر بدون اجازه شوهرت از خانه بيرون آمده اي لعنت خدا بر توست و اگر با اجازه او بوده لعنت خدا بر او است.
زن گفت: آيا عايشه كه براي جنگ با علي عليه السلام از خانه بيرون شد، با اجازه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود يا نه؟ ابن جوزي سكوت كرد و پاسخي نتوانست داد. (2)
نوشته هايش گويد: در ميان نامهاي حيوانات كلماتي مثل شاة ونملة وحمامة داراي تأنيث لفظي هستند، لذا سخن كسي كه گفته است: كلمه (نملة) در اين آيه مؤنث است زيرا تاء تأنيث در (قالت) در آمده است، توهمي بيش نيست زيرا مي‌تواند نملة مؤنث لفظي ومذكر حقيقي باشد و ورود تاء تأنيث در فعل (قالت) به جهت تأنيث لفظي (نملة) باشد، و لذا گفته اند: محكوم شدن و ساكت ماندن قتاده بهتر از پاسخي است كه ابو حنيفه داده است. و اين سخن درستي است.
(1) - طبقات الحفاظ ذهبي 2 / 288. منظور وي از خواندن اين آيه (سوره حشر، آيه 7) در پاسخ سؤال مذكور روشن نيست. (م) (2) - شرح نهج البلاغه ء خوئي 7 / 74.
(٣٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، مدينة مكة المكرمة (1)، محمد بن هارون (1)، الدفن (2)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

ادامه بحث در باب افضليت

ادامه بحث در باب افضليت 11 - سبط ابن جوزي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: صديقان سه نفرند:
حزقيل مؤمن آل فرعون، حبيب نجار مؤمن آل ياسين، وعلي بن ابي طالب كه برترين آنهاست. و چون حزقيل مانند يوشع يكي از پيامبران بني اسرائيل بوده است پس معلوم مي‌شود علي عليه السلام از پيامبران بني اسرائيل افضل است. (1) 12 - علامه نباطي عاملي (متوفي به سال 877) گويد: بيشتر مشايخ ما علي عليه السلام را از پيامبران اولوا العزم (بجز پيامبر اسلام) عليهم السلام افضل مي‌دانند به دليل رياست عامه او و بهره مندي همه مردم دنيا از خلافت او، زيرا اولا: خلافت آن حضرت خلافت از نبوت عامه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم است به خلاف نبوت آنان كه عمومي نبوده است. ثانيا: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حديث پرنده بريان فرموده است: (خداوندا، محبوبترين آفريدگانت را نزد من آر) و پيامبران را هم استثنا نكرد (پس علي عليه السلام از آنان نزد خدا محبوب تر است). ثالثا: علي عليه السلام با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه افضل از همه بود در آيه (وانفسنا وانفسكم) مساوي دانسته شده است، و معلوم است كه مراد از تساوي، همگوني است نه اتحاد و يگانگي. رابعا: آن حضرت از امام حسن و امام حسين عليهما السلام افضل است چنان كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: (و پدرشان از آن دو بهتر است) و در حديث مشهوري پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنها را سرور بهشتيان قرار داده است. خامسا: اعمش از جابر بن عبد الله انصاري روايت كرده كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (كدام برادران افضلند؟ گفتم: پيامبران. فرمود: من افضل پيامبرانم و محبوبترين برادران نزد من علي بن ابي طالب است و او نزد من از پيامبران افضل است، پس هر كه گويد آنان از علي افضلند مرا از آنان كوچكتر دانسته است. زيرا من علي را برادر خود ساخته ام به دليل فضيلتي كه در او سراغ داشتم و دستوري
(1) - تذكرة الخواص / 52.
(٣٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، علي بن أبي طالب (2)، جابر بن عبد الله (1)، آل فرعون (1)، كتاب تذكرة خواص الأمة للسبط إبن الجوزي (1)
كه پروردگارم داده بود. (1) 13 - كفعمي رحمه الله گويد: سپس خداي سبحان از نور پيامبرش صلي الله عليه و آله و سلم نور ولي خود علي بن ابي طالب عليه السلام را جدا نمود … به نام بزرگ او بود كه آدم خداي خود را خواند و خدا پاسخش داد و چون خدا توبه او را پذيرفت و او را برگزيده خود ساخت آدم بدان نام افتخار كرد. و نوح بدان افتخار كرد كه خدا او را بدان نام از طوفان نجات بخشيد و آب طغيان كرده را فرو برد. و ابراهيم بدان افتخار كرد كه خدا او را بدان نام از آتش خلاص كرد و رهايي بخشيد. و اسماعيل بدان افتخار كرد كه خدا بدان نام به جاي او ذبح عظيمي را قربان كرد. و يوسف بدان افتخار كرد كه بدان نام خدا از چاه بيرونش آورد و پادشاهي مصر بخشيد. و يعقوب بدان افتخار كرد كه خدا را بدان نام خواند و خدا فرزندش را به او باز گردانيد و چشمان او را بينا كرد. و لوط بدان افتخار كرد كه خدا او را بدان نام از شر مردم شهري كه بد كاره بودند نجات داد و حمايت كرد. و ايوب بدان افتخار كرد كه خدا بدان نام گرفتاري او را بر طرف كرد و خانواده و دو برابر آنها را به او عطا فرمود.
و داوود بدان افتخار كرد كه خدا بدان نام حكومت او را استوار ساخت و او را حكمت و فصل الخطاب داد. وسليمان بدان نام افتخار كرد كه خدا بدان نام او را حكومت بخشيد و باد نرم و خوش را مسخر او ساخت تا هر جا كه بخواهد به فرمانش برود. و ادريس بدان افتخار كرد كه خدا بدان نام او را به جايگاه بلندي برد و پناهش داد. وذوالنون (يونس پيامبر) بدان افتخار كرد كه خدا بدان نام او را از تاريكيهاي سه گانه [شب و دريا و شكم ماهي] بيرون آورد و حمايت كرد و از برگ درخت كدو بر او رويانيد و از اندوه نجاتش داد. و زكريا بدان افتخار كرد
(١) - الصراط المستقيم ١ / 210، فصل 18.
(٣٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب فصل الخطاب لسليمان أخ محمد بن عبد الوهاب (1)، النوم (14)، كتاب الصراط المستقيم لعلي بن يونس العاملي (1)
آن گاه كه ندا كرد: (پروردگارا، مرا تنها مگذار) و خدا بدان نام يحيي را به او بخشيد. و دانيال بدان افتخار كرد كه خدا بدان نام او را از گزند درندگان خلاص نمود. وذو القرنين بدان افتخار كرد كه خدا بدان نام او را حكومت زمين بخشيد و بر دشمنان پيروز كرد. و صالح بدان افتخار كرد كه خدا او را به شترش تأييد نمود و از شر قوم ثمود كفايت كرد. وهود بدان افتخار كرد كه خدا بدان نام او را نجات داد و ريشه كافران و دشمنان او را بريد.
وشعيب بدان افتخار كرد كه بدان نام تكذيب كنندگان و نافرمانان او را زمين لرزه فرا گرفت. و موسي بدان افتخار كرد كه خدا بدان نام با او سخن گفت و مورد خطاب خود قرار داد و دريا را بدان نام براي او شكافت و فرعون و فرعونيان را غرق ساخت. و يوشع بن نون بدان افتخار كرد آن گاه كه خدا بدان نام خورشيد را بر او باز گردانيد و دعاي او را پاسخ گفت. و عيسي بدان افتخار كرد كه خدا بدان نام مردگان را با او به سخن در آورد و با او به رازگويي پرداخت. و محمد صلي الله عليه و آله و سلم بدان افتخار كرد آن گاه كه صاحب آن نام (علي عليه السلام) خود را فداي او كرد و از جان او پاسداري نمود و در شرافت با او مساوات و يكساني داشت و در مشكلات با او برادري و برابري نمود، و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حق او فرمود: (هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي او است).
و جبرائيل بدان افتخار كرد چرا كه خادم و فرمانبر او بود و او در هيچ كار زاري حمله نبرد جز آن كه جبرائيل نيز به اذن خدا با او حمله برد، و به صورت سائلي در خانه او ايستاد و او در شدت گرسنگي طعام خود را به او داد. و ميكائيل بدان افتخار كرد و گفت: (چه كسي مثل من است؟ در صورتي كه من دهان علي را بوسه داده ام)! و اسرافيل بدان افتخار كرد آن گاه كه گهواره حضرتش را تكان مي‌داد و در گوش او لالايي مي‌گفت. و عزرائيل بدان افتخار كرد و گفت: (چه كسي مثل من است؟ در صورتي كه من مأمورم تا ارواح شيعيان
(٣٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، يوشع بن نون عليه السلام (1)، الطعام (1)، النوم (9)
او را به اذن و رضاي او قبض كنم)! و رضوان (دربان بهشت) به او افتخار كرد و گفت: (چه كسي مثل من است؟ در صورتي كه من مأمورم تا بهشت را براي علي و دوستان او زينت بخشم)! و مالك (دربان دوزخ) بدان افتخار كرد و گفت: (چه كسي مثل من است؟ در صورتي كه من مأمورم تا آتش را براي مبغضان و دشمنان علي شعله ور سازم)! و خانه كعبه بدان افتخار كرد كه زادگاه و جايگاه تربيت او است و اوست كه بر بام آن خانه بالا رفت و بت جبت را از آنجا فروافكند و به زير پرتاب نمود. و بهشت بدان افتخار نمود كه بر درهاي آن نوشته شده: (علي ولي خداست). و آتش دوزخ بدان افتخار كرد كه بر ديوارهايش نوشته شده: (من بر دوستان علي و اولاد او حرام هستم). و نيز فرشتگان و افلاك آسماني با او دست دادند آن گاه كه بر دوش مبارك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بالا رفت. او امامي است كه هر متوسل به خدا به دامان او چنگ زده است … (1) 14 - علامه فيض كاشاني رحمه الله گويد: پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم در مقام عقلي كلي خود به سوي همه انبيا و اوصياي آنان فرستاده شده و به بشارت وانذار آنان برخاسته است و آنان در آن روز مكلف به اطاعت و فرمانبري او و پرهيز از نافرماني او بوده اند به تصديق آيه هذا نذير من النذر الاولي. (2) (اين بيم كننده اي است از همان بيم كنندگان پيشين)، و اوست ضامن وعده هايي كه به مؤمنان و فرمانبران داده شده و تهديدهايي كه نسبت به اهل تكذيب و معصيت به عمل آمده است، و امير مؤمنان عليه السلام در همه اين موارد جانشين او در ميان امت او است از گذشتگان و آيندگان، چه انبيا و چه امتها. (3)
(١) - مصباح كفعمي / ٧٣٣ - ٧٣٥.
(٢) - سوره نجم / ٥٦.
(٣) - علم اليقين 2 / 600.
صفحه(٣٩٤)
و نيز گويد: پيامبر و ولي در عالم سر يكي هستند، بنابر اين ستايش ولي ستايش پيامبر است … و از اتفاقات شگفت آن كه: ابن ابي الحديد معتزلي عقيده و عامي مذهب در مدح خود از علي عليه السلام به اين سر اشاره نموده، آنجا كه گويد: (به خدا سوگند اگر حيدر نبود … ) (1) بنگر كه چگونه سوگند ياد كرده كه اگر حضرت حيدر نبود دنيا نبود، پس ايجاد عالم به خاطر او است و حساب خلايق در معاد به دست او است، زيرا كسي كه مصدر است عود و بازگشت هم ضرورتا به سوي او خواهد بود. و نيز ابن ابي الحديد همين معني را در شعر ديگري گنجانيده است: (واي علت دنيا … ) (2). (3) 15 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: بايد دانست آنچه را كه صدوق رحمه الله از فضل پيامبر و امامان ما عليهم السلام بر همه آفريدگان گفته و اين كه امامان ما عليهم السلام از ساير انبيا عليهم السلام برترند مطلبي است كه هر كه با عقيده و يقين اخبار معصومين عليهم السلام را تتبع و بررسي كرده باشد در آن ترديد نمي‌ورزد، و اخبار در اين زمينه بي شمار است و ما اندكي از آنها را در اين باب (باب تفضيل آنان بر انبيا) آورديم و در ابواب ديگر نيز پراكنده است به ويژه در باب (صفات انبيا و اصناف آنان عليهم السلام)، و باب (امامان عليهم السلام كلمة الله اند) وباب (آفرينش انوار آنان) وباب (آنان داناتر از انبيا هستند) وابواب فضائل اميرمؤمنان و فاطمه عليهما السلام، وعمده طايفه اماميه بر اين عقيده اند، و كسي جز جاهل به اخبار از پذيرش اين امر سرباز نمي‌زند. (4) 16 - علامه خوئي در شرح نهج البلاغة گويد: اميرمؤمنان عليه السلام افضل از همه امت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است … از جهت كثرت ثواب و از اين جهت كه همه خصال
(١) - ر. ك: ص ٩٤ همين كتاب.
(٢) - ر. ك: ص ٩٢ همين كتاب.
(٣) - علم اليقين 2 / 605.
(4) - بحار الانوار 26 / 297.
(٣٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، الجهل (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
ستوده و كمالات ذاتي و فضائل نفساني را در خود جمع نموده است. اما از جهت ثواب از اين روست كه ثواب نتيجه عبادت است و با كم و زياد شدن آن كم و زياد مي‌گردد، و چون آن حضرت عابد ترين است پس ثوابش از همه بيشتر است. و اگر او را عبادتي نبود جز همان ضربتي كه در جنگ خندق بر فرق عمرو بن عبدود كوفت و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (اين ضربت از عبادت جن و انس برتر است) براي اثبات اين مطلب كافي بود چه رسد به ساير عبادتهاي او كه در دفاتر نگنجد و كتابها و طومارها شمار آن نتوانند كرد. (1) 17 - علامه مظفر رحمه الله گويد: در در المنثور از ديلمي در مسند الفردوس با سند از علي عليه السلام روايت كرده كه فرمود: از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره اين آيه: فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه. (2) پرسيدم، فرمود: (خداوند آدم را به هند فرود آورد.. تا آن كه جبرئيل را نزد او فرستاد و فرمود: بگو: (خداوندا، به حق محمد و آل محمد از تو درخواست مي‌كنم، تو منزهي، جز تو معبودي نيست، من بد كردم و به خود ستم روا داشتم، مرا بيامرز كه تويي بسيار بخشنده و مهربان. خداوندا، به حق محمد و آل محمد از تو درخواست مي‌كنم، تو منزهي، جز تو معبودي نيست، من بد كردم و به خود ستم روا داشتم، توبه مرا بپذير كه تو بس توبه پذير و مهرباني). اين بود كلماتي كه آدم از خدا دريافت كرد).
دلالت اين آيه با تفسير آن توسط اين گونه اخبار بر امامت اميرمؤمنان عليه السلام روشن تر از آن است كه نيازمند به توضيح باشد، زيرا توسل شيخ انبيا به محمد و آل او عليهم السلام كه به تعليم خداي سبحان صورت گرفته است با توجه به اين كه آنان در آخر الزمان وجود مي‌يافته اند و چشم پوشي از پيامبران بزرگي كه در اين فاصله
(1) - شرح نهج البلاغه 2 / 394.
(2) - سوره بقره / 37: (پس آدم كلماتي را از پروردگار خود دريافت كرد … ).
(٣٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة الكوفة (1)، آخر الزمان (1)، الضرب (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
قرار داشته اند و از لحاظ زماني به آدم عليه السلام نزديكتر بوده اند بهترين دليل بر برتري آنان بر همه جهانيان و نيز بر عصمت آنان از هر لغزشي - هر چند مكروه - است.
زيرا آدم با ارتكاب مكروه نافرماني كرد، بنابر اين توسل به آنان در توبه از آنچه مرتكب شده درست نيست مگر از آن رو كه آنها مرتكب هيچ معصيتي حتي مكروه هم نشدند، پس ناگزير خلافت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم منحصر به آل او مي‌شود زيرا بر انبيا هم برتري دارند … (1) و نيز گويد (ص 139): … زيرا اتحاد نور آنها (علي با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) بهترين دليل بر امتياز علي عليه السلام است به برتري داشتن حتي بر انبيا عليهم السلام، و كسي كه چنين پايه اي دارد امامت در او تعين مي‌يابد، به ويژه آن كه در برخي اخبار نورانيت آنها وارد است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تصريح كرده و فرموده است: (پس مرا پيامبر وعلي را وصي بيرون آورد). و در برخي: (پس نبوت در من و امامت در علي مستقر گرديد).
و گويد (ص 302): علي عليه السلام ساقي حوض پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است كه مردم [ناباب] را از آن دور مي‌سازد، و ظاهر اين مطلب مقتضي امتياز و برتري او بر همه مردم است.
و گويد (ص 402): وعلي عليه السلام حسنه اي از حسنات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، بنابر اين هيچ كس افضل از سيد اوصيا جز سيد انبيا نيست. خداوند بر شرفشان بيفزايد و بر آنها و آل پاكشان درود فرستد.
و گويد (ص 240): اگر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فضل واقعي علي عليه السلام را ذكر مي‌كرد و اين كه خداوند او را بر امور خارق العاده قادر ساخته است - زيرا حضرتش بارزترين مصداق اين حديث قدسي است كه: (بنده من، مرا فرمان بر تا مثل من شوي، تا همين كه به چيزي بگويي، باش، بشود) - و يا فضائل او را كه به آنها بر انبيا و
(1) - دلائل الصدق 2 / 88.
(٣٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، النبي آدم عليه السلام (1)، الحديث القدسي (1)، الصدق (1)
سابقين برتري يافته و به آنها از همه امت امتياز پيدا كرده است بيان مي‌داشت حتما بيم آن داشت كه گروههايي از امتش قائل به ربوبيت او شوند چنان كه همين عقيده براي بعضي با مشاهده خوارق عادات از آن حضرت پيدا شد.
و گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: (علي از من است و من از علي)، و اين دليل مشاركت آن دو در عصمت و فضيلت و ساير صفات ستوده است.
و گويد (ص 248): پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وعلي عليه السلام دو آفريده از يك نورند كه در صفات فاضله و منافع با هم يگانگي و با مردم ديگر اختلاف دارند چنان كه خود مردم [در اين گونه صفات] با يكديگر مختلفند.
و گويد (ص 169): و دلالت آيه واسأل من ارسلنا من قبلك من رسلنا … (1) (از پيامبراني كه پيش از تو فرستاده ايم بپرس … ) بر امامت علي عليه السلام روشن است، زيرا بعثت پيامبران و پيمان گرفتن آنها در قديم (در عالم ارواح) به ولايت علي عليه السلام و اهتمام عظيم براي آن ولايت قائل شدن تا آنجا كه در رديف ربوبيت و نبوت قرار گرفته، منظوري جز اين ندارد كه وي بر آنها امام است زيرا بر آنها فضيلتي چون فضيلت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را دار است.
و گويد (ص 170): پس چقدر والاست ارزش پيامبر پاك ما و برادر پاكيزه اش در نزد خداي متعال تا آنجا كه آن دو را بر همه بندگان خود امتياز
(1) - سوره زخرف / 5. در ينابيع المودة، باب 15، ص 82 از ابن مسعود رضي الله عنه از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت كرده كه فرمود: در شب معراج كه مرا به آسمان بردند با جبرئيل به آسمان چهارم رسيديم، خانه اي ديدم از ياقوت سرخ، جبرئيل گفت: اين بيت المعمور است، اي محمد برخيز و به سوي آن نماز كن. خداوند پيامبران را در پشت من به صف در آورد و من به امامت بر آنان نماز گزاردم، چون سلام نماز دادم كسي از نزد پروردگارم آمد و گفت: اي محمد، خدايت سلام مي‌رساند و مي‌گويد: از اين پيامبران بپرس كه پيش از تو بر چه چيز فرستاده شده اند؟ گفتم: اي گروه پيامبران، پروردگارم شما را پيش از من بر چه چيز فرستاد؟ گفتند: بر نبوت تو و ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام. و اين است معناي آيه كه از پيامبران پيش از خود بپرس …
(٣٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب ينابيع المودة (1)
بخشيده و آنها را با بعثت پيامبران گرامي بر اقرار به فضيلت آنها و اقرار به رسالت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و امامت علي عليه السلام و پيمان گرفتن از آنها به ولايت همراه با توحيد گرامي داشته است.
18 - علامه سيد علي بهبهاني رحمه الله گويد: از بيانات گذشته ما روشن شد كه امامان ما عليهم السلام از ساير انبيا حتي اولوا العزم نيز افضلند. تقدم آنان بر انبياي غير اولوا العزم روشن است زيرا مقام امامت بالاتر از مقام نبوت و رسالت است. اما تقدم بر انبياي اولوا العزم با اين كه آنان امام نيز بوده اند از آن روست كه امامت و ولايت داراي درجات و مراتبي است، و كاملترين درجات آنها براي پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم ثابت است و از همين رو افضل انبيا است، و مرتبه امامت كه فرع است در حد مرتبه اصل (نبوت) است پس امامت امامان ما عليهم السلام نيز كاملترين مراتب امامت و ولايت است. و نيز روشن شد كه نبوت و امامت گاه با هم در يك كس جمع مي‌شوند چنان كه در پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم و ابراهيم خليل عليه السلام بلكه در همه انبياي اولوا العزم چنين بود. و گاهي نبوت از امامت جداست چنان كه در انبياي غير اولوا العزم عليهم السلام چنين بود. و گاهي امامت از نبوت جداست چنان كه در امامان ما عليهم السلام اين گونه بود.
اشكال: اين كه گفتيد امامت بالاتر از نبوت است با اين سخن كه امامت از نبوت جداست منافات دارد، زيرا دستيابي به مرتبه بالاتر فرع دستيابي به مرتبه پايين تر است (بنابر اين امامت بايد بعد از حصول مقام نبوت باشد).
پاسخ: اين مطلب درستي است و استحقاق مقام بالاتر يعني امامت فرع بر استحقاق مقام فروتر يعني نبوت است، ولي بايد دانست كه استحقاق نبوت در امامان ما عليهم السلام وجود داشته و تنها خاتميت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مانع آن بوده است كه آنان به نبوت برسند، و به همين مطلب در برخي از احاديث منزلت كه از طريق عامه روايت شده اشاره گرديده است، آنجا كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمايد: (جز آن كه
(٣٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)
پس از من پيامبري نيست، و اگر بود حتما تو (اي علي) بودي). (1) حديث ديگري نيز در اين زمينه هست كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: (اگر من خاتم انبيا نبودم تو شريك در نبوت بودي، حال كه پيامبر نيستي وصي و وارث پيامبر هستي، بلكه تو سرور اوصيا و امام اتقيا هستي). (2) و نيز علامه بهبهاني گويد (ص 112): زيد شحام گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي‌فرمود: خداي متعال ابراهيم را بنده خود ساخت پيش از آن كه او را پيامبر كند، و پيامبر ساخت پيش از آن كه رسول كند، و رسول ساخت پيش از آن كه خليل و دوست خود گيرد، و خليل خود ساخت پيش از آن كه امام كند، چون همه اين مقامات را براي او گرد آورد فرمود: (اينك مي‌خواهم تو را امام سازم). چون اين مقام در نظر او بزرگ آمد گفت: (از فرزندانم چه؟ فرمود: عهد من به ستمكاران نمي‌رسد). منظور آن است كه سفيه و بي خرد نمي‌تواند امام تقي و پرهيزكار باشد. و چون ثابت شد كه امامت آن حضرت پس از نبوت بلكه پس از رسالت و خليل بودن او صورت گرفته، روشن مي‌شود كه مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است.
و نيز گويد (ص 60): اما اين كه آن حضرت از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است … بر اساس روايتي است كه فريقين نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (من و علي از يك درختيم و [ساير] مردم از درختهاي گوناگونند)، و (علي از من است و من از علي هستم). و اين منقبت بزرگي است كه دلالت دارد بر يگانگي و مساوات آن دو بزرگوار در كمال و اين كه احدي از مردم به مرتبه و درجه آن حضرت نرسيده است.
(١) - مصباح الهداية في اثبات الولاية / 115.
(2) - شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد 13 / 210.
(٤٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشراكة، المشاركة (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب مصباح الهداية في إثبات الولاية للسيد علي البهبهاني (1)
و گويد (در ص 50): پس از آن كه روشن شد كه آيه علم الكتاب دلالت دارد بر آن كه علم همه كتاب نزد مولاي ما اميرمؤمنان و امامان معصوم از اولاد او عليهم السلام است، آشكار مي‌شود كه آنان اعلم و افضل از انبياي اولوالعزم هستند زيرا علوم آن پيامبران محدود بوده و علم همه كتاب در نزد آنان نبوده است.
و گويد (در ص 130): بدان كه اين روايات مشهور (كه اگر آنان نبودند خداوند آدم و بهشت و دوزخ و … را نمي‌آفريد) كه از طريق عامه و خاصه روايت شده دلالت دارد كه پنج تن عليهم السلام برترين آفريدگانند از گذشتگان و آيندگان حتي از پيامبران اولوا العزم عليهم السلام، زيرا بديهي است كه اگر افضل از همه نبودند واسطه ايجاد آنان قرار نمي‌گرفتند.
و گويد (ص 142): مولاي ما امير مؤمنان و فرزندان پاك او عليهم السلام همانها هستند كه خداوند آنان را بر همه آفريدگان خود برگزيده و برتري داده است.
و گويد (ص 184): علي عليه السلام پس از خاتم انبيا صلي الله عليه و آله و سلم برترين آفريدگان حتي برتر از انبيا عليهم السلام است. و گويد (ص 236): و از اين روايات مشهور از طريق عامه و متواتر از طريق ما كه مفسر اين آيه شريفه است (1) استفاده مي‌گردد كه مولاي ما امير مؤمنان عليه السلام سرور مؤمنان و بهترين و برترين آنان پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، و به منزله نفس و خود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است و هيچ كس از نظر درجه و مرتبه نزديكتر از او به آن حضرت نيست. توضيح آن كه: اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (خانه من و خانه علي فرداي قيامت يكي است و در يك جاست) دليل آن است كه منزلت آن حضرت منزلت نفس شريف پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است و هر دو در يك درجه در نزد خداي متعال قرار دارند.
(1) - منظور آيه 28 از سوره رعد است: (طوبي لهم وحسن مآب). و منظور از آن روايات، رواياتي است كه درباره درخت طوبي وارد شده كه ريشه آن در خانه علي و پيامبر صلي الله عليه وآله است و خانه آن دو بزرگوار يكي است.
(٤٠١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
19 - علامه شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء رحمه الله گويد: گفته اند: هنگامي كه مريم عليها السلام را درد زاييدن گرفت به بيت المقدس رفت تا عيسي عليه السلام را در آنجا به دنيا آورد، ولي به او ندا شد: اي مريم، بيرون رو كه اينجا پرستشگاه است نه زايشگاه. اما فاطمه بنت اسد هنگامي كه در خانه كعبه بود و احساس درد زاييدن كرد درهاي كعبه بسته شد و نتوانست بيرون رود تا آن كه علي عليه السلام را در آنجا به دنيا آورد. شايد در اين حادثه غريب اسرار و رموزي نهفته باشد و بزرگترين و روشن ترينش آن كه: گويي خداي سبحان مي‌فرمايد: اي كعبه، من به زودي تو را از پليدي بتها و اسباب و آلات بت پرستي و قمار به دست اين كودكي كه در تو به دنيا آمده پاك خواهم ساخت، و اين چنين هم شد، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در سال فتح مكه داخل كعبه شد و بتها بر در و ديوار آن آويزان بود و هر قبيله اي بتي در آنجا داشت، آن گاه علي عليه السلام را بر دوش خود بالا برد و حضرتش آنها را شكست و به زمين افكند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمود: جاء الحق و زهق الباطل، ان الباطل كان زهوقا (1) (حق آمد و باطل نابود شد، بي شك باطل نابود شدني است).
شافعي اين فضيلت را در اشعاري كه به او منسوب است به نظم كشيده و در آخر گويد:
وعلي واضع اقدامه * في محل وضع الله يده (علي عليه السلام گام خود را در جايي نهاد كه خداوند دست خود را نهاده بود). زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از شب معراج چنين خبر مي‌دهد: (خداي بزرگ دست خود را بر دوش من نهاد به طوري كه سردي آن را بر جگر خود احساس كردم). (2) و ولادت آن حضرت در كعبه رمز ديگري هم دارد كه شايد دقيق تر و عميق تر
(1) - سوره ء اسراء / 84.
(2) - اين جمله معناي كنايي دارد و مراد از آن دست ظاهري نيست. (م)
(٤٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، السيدة فاطمه بنت أسد أم أمير المؤمنين عليهما السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، العلامة الشيخ كاشف الغطاء (1)، القمار (اللعب بالقمار) (1)، الباطل، الإبطال (2)
باشد و آن اين كه: حقيقت توجه به كعبه در واقع توجه به اين نوري است كه در آن تولد يافته است، و اگر هدف منحصر در توجه محض به اين خانه و مشتي سنگ باشد نوعي بت پرستي خواهد بود (معاذ الله)، ولي متناسب آن است كه بدن كه از خاك است متوجه كعبه شود كه آن هم خاك است، و روح كه جوهري مجرد از ماده است به آن نور مجرد متوجه شود، و هر جنسي به جنس خود ملحق گردد، نور به نور و خاك به خاك. و به برخي از اين مطلب اشاره دارد يكي از شاعران فاطمي كه درباره امام عليه السلام گويد:
بشر في العين الا انه * من طريق الحق نور وهدي جل ان تدركه ابصارنا * و تعالي ان نراه جسدا فهو التسبيح زلفي راكع * سمع الله به من حمدا تدرك الافكار منه جوهرا * كاد من اجلاله ان يعمدا فهوالكعبة والوجه الذي * وحدالله به من وحدا (او در عالم وجود بشري است جز آن كه از طريق حق نور و هدايت است. او بالاتر از آن است كه چشمان ما او را دريابد وبرتر از آن كه او را به صورت جسدي ببينيم. او تسبيح و ذكري است كه مايه تقرب نمازگزار به خداست، و خداوند به واسطه او است كه حمد حامد را مي‌شنود و پاسخ مي‌دهد. انديشه‌ها از او جوهري را در مي‌يابند كه از بزرگي او بسا كه قصد او كنند. پس او كعبه است و همان وجه خدا كه يكتا پرستان، خدا را با توجه به او به يكتايي ميپرستند).
اين دو سطر از شعر فوق گرچه خالي از غلو نيست ولي حقايقي بسيار و انواري از توحيد در آن نهفته است. آري، ما در نماز با بدن خود به سوي كعبه و با روح خود به سوي آن نوري كه در آن درخشيد رو مي‌كنيم … (1)
(1) - جنة المأوي / 122.
صفحه(٤٠٣)
و نيز آن بزرگوار در خطبه روز ميلاد اميرمؤمنان عليه السلام گويد: خداي سبحان در آيه محكم كتاب خود مي‌فرمايد: واشرقت الارض بنور ربها و وضع الكتاب وجئ بالنبيين والشهداء. (1) (و زمين به نور پروردگارش روشن شد، و كتاب (نامه هاي اعمال) نهاده شد و پيامبران و گواهان را آوردند. آري در چنين روزي يا چنين شبي زمين به نور پروردگارش روشن شد. و وارث پيامبران و جامع علوم اولين و آخرين، امام شهيدان (گواهان) و سرور صديقان آورده شده است.
گردهم آيي ما در اين روز به خاطر درخشش اين نور الهي مانند گردهم آيي امتهاي ديگر در روز تولد شاهان و بزرگان و سلاطين و رجال انقلابي شان نيست بلكه جشني است به خاطر نعمت و آيت بزرگ الهي و نمونه والايي كه حضرت احديت بدان سبب از فراز ملكوت شامخ و جبروت بلند و مقام قدس تجرد خود به عالم ناسوت نزول يافته و لباس ماده پوشيده تا ماده به صورت روح، و جسد در قالب عقل، و موت در چهره حيات در آيد.
ما گرد آمده ايم به ياد ميلاد درياي خروشان علمي كه نهج البلاغه از آن جوشيده است و تازه نهج البلاغة چشمه ساري از آن مخزنها و جويي از آبخيزهاي آن است، و هيچ زمان و روزگاري پس از كتاب خداي بزرگ كتابي سودمندتر، جامع تر و روشن تر از آن در اقامه براهين توحيد، دلائل آفرينش، اسرار خلقت، انوار حقيقت، تهذيب نفس، مملكت داري، فلسفه قانونگذاري و دين، پندهاي آموزنده و مؤثر، حجتهاي كوبنده، روشن گري عقول و پالايش نفوس نياورده و به جهان عرضه نكرده است. مي‌بينيم كه چشمه هاي جوشان حكمت نظري و عملي را جاري ساخته، و بر قله هاي بلند معرفت توحيد آفريدگار فرا رفته و در عمق توصيف فرشتگان و آسمانيان فرو رفته و بيانات
(1) - سوره ء زمر / 70.
(٤٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب نهج البلاغة (2)، اللبس (1)، الشهادة (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)
ژرفي مي‌آورد و بهشت و دوزخ را در نظر مجسم مي‌دارد …
به ياد ولادت امامي گرد آمده ايم كه دنيا را زير پا نهاد و دنيا با همه ارجي كه در نظر ديگران داشت پست ترين چيزها در نظر او بود، امامي كه حقيقت دنيا را شناخت و حق آن را در دستش نهاد و فرمود: (اي دنيا، ديگري را بفريب)، امامي كه اگر ضرب شمشير او نبود هرگز درخت اسلام سبز نمي‌شد و ستون دين راست نمي‌گشت، بلكه اگر او نبود وجودي تحقق نمي‌يافت و حضرت معبود شناخته نمي‌شد … (1) 20 - حاج مولي محمد علي اونساري گويد: (2) بايد دانست كسي كه در اخبار و آثار تتبع كند و در جاي جاي اين سرزمين بگردد براي او مانند خورشيد نيمروزي آشكار مي‌شود كه برترين مخلوقات و شريف ترين موجودات اين چهارده نورند، و آنها اهل يك دايره اند كه بالاترين دايره هاي عالم وجود است و در شرف و فضيلت دايره اي بالاتر از آن نيست، و آنها از يك سرشتند، و نور هر يك از ديگري است ولي با حفظ تقدم و تأخر آنها مانند نوري كه از نور ديگر اقتباس مي‌شود، چنان كه در خبر آمده است. مبدأ اين دايره و الا و سلسله نوراني حضرت ختم الانبيا صلي الله عليه و آله و سلم و منتهاي آن فاطمه زهرا عليها السلام است، و در درجه فضيلت پس از ختم الانبيا حضرت ختم الاوليا و پس از او اولاد معصومش عليهم السلام قرار دارند.
(١) - جنة المأوي / ١٣٦.
(٢) - حاج محمد علي بن احمد قراچه داغي اونساري صاحب حاشيه بر (قوانين) است كه در سال ١٢٨٦ از تأليف آن فراغت يافته و تا سال ١٣٠٦ حيات داشته است. وي داراي كتاب (اللمعة البيضاء في شرح خطبة الزهرا عليها السلام) است كه (خطبه لمعه) ناميده مي‌شود و در ايران در سال ١٢٩٧ چاپ شده است.
اين كتاب با بحثي وافي در مناقب و فضائل و احوال آن حضرت و ذكر دعاها و احراز و تعداد اولاد آن حضرت شروع مي‌شود. و اونسار از دهات قرچه داغ است. (الذريعة ١٨ / 350). بايد دانست كه روي جلد كتاب (انصاري) نوشته شده است.
(٤٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، الضرب (1)، خطبة الزهراء (عليها السلام) (1)، دولة ايران (1)، كتاب اللمعة البيضاء للتبريزي الأنصاري (1)، محمد علي بن أحمد (1)
و آنچه از روايات و اخبار تحقيقا فهميده مي‌شود آن است كه مرتبه انبيا مطلقا فروتر از مرتبه اين انوار قرار دارد، و هر يك از اين چهارده نور برتر از انبيا حتي از انبياي اولوا العزم است، زيرا همه انبيا از انوار اين انوار آفريده شده اند و معلوم است كه نور به مراتب از منير فروتر است. (1) و نيز گويد: در كتاب (مناقب) با سند از صعصعة بن صوحان روايت كرده كه وي هنگامي كه علي عليه السلام به حكومت رسيد بر آن حضرت وارد شد و گفت: اي اميرمؤمنان، شما برتريد يا آدم ابوالبشر؟ فرمود: خودستايي زشت است، [ولي بدان كه] خداوند به آدم فرمود: (تو و همسرت در بهشت جاي گزينيد و از همه چيز بخوريد جز اين درخت … ) [ولي آدم از آن درخت خورد] اما با آن كه خداوند بيشتر چيزها را براي من مباح كرده بود من از آنها دست كشيدم و پيرامون آنها نگشتم.
پرسيد: شما برتريد يا نوح؟ فرمود: نوح قوم خود را نفرين كرد و من هيچ گاه بر ظالمان و غاصبان به حق خودم نفرين نكردم، و فرزند نوح كافر بود ولي دو فرزند من سرور جوانان اهل بهشتند.
پرسيد: شما برتريد يا موسي؟ فرمود: خداوند موسي را به نزد فرعون فرستاد و موسي گفت: (ميترسم كه مرا بكشند)، (2) ولي من هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرا براي تبليغ سوره برائت فرستاد كه آن را در موسم حج بر قريش قرائت كنم هيچ نترسيدم با آن كه بسياري از سران و گردان آنها را كشته بودم، رفتم و آن سوره را بر آنان قرائت كردم و از آنان نترسيدم.
پرسيد: شما برتريد يا عيسي بن مريم؟ فرمود: مادر عيسي در بيت المقدس
(١) - اللمعة البيضاء / 93.
(2) - سوره ء شعراء / 14.
(٤٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، صعصعة بن صوحان (1)، الحج (1)، كتاب اللمعة البيضاء للتبريزي الأنصاري (1)
بود، چون هنگام زايمان او فرا رسيد شنيد كه كسي مي‌گفت: بيرون رو كه اينجا پرستشگاه است نه زايشگاه، اما مادر من فاطمه بنت اسد چون هنگام زايمانش فرا رسيد در حرم بود، پس ديوار كعبه شكافت و شنيد كه كسي مي‌گويد: داخل شو، و او داخل در وسط خانه شد و من در آنجا به دنيا آمدم، و اين فضيلت را هيچ كس پيش از من و پس از من دارا نبوده و نيست. (1) 21 - شيخ محمد عبده گويد: و گاه عقلي نوراني را كه هيچ شباهتي با آفريده جسماني نداشت در برابر خود مي‌ديدم كه از موكب الهي جدا شده و به روح انساني پيوسته و آن را از پوششهاي عالم طبيعت جدا نموده و به ملكوت اعلي فرا برده و به شهود گاه نور اجلي بالا برده و آن را پس از آن كه از شوائب تلبيس رهايي داده همنشين ساكنان ملأ اعلي و عالم پاك بالا گردانيده است. (2) 22 - جاحظ با همه عداوتي كه با خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دارد در رساله اي كه در فضل اهل بيت عليهم السلام نوشته گويد: زادگاهش مكاني و الا، تربيتش مبارك و با كرامت، مقامش ارجمند و دانشش بسيار است، نظيري برايش نيست، همتش عالي، نيرويش كامل، بيانش شگفت، زبانش سخنور و سينه اش فراخ و گشاده است … (3) 23 - علامه ابن صباغ مالكي گويد: اينان (يعني خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) خانداني هستند كه با مقام پاك خود بر اوج قله كمال بالا رفته و به جهت مقام والايشان مراتب اعظام و بزرگداشت را مستحق گرديده اند. و آفرين خدا بر آن شاعر كه گفته است:
(١) - اللمعة البيضاء / 99.
(2) - مقدمه شرح نهج البلاغه / 4.
(3) - نهج الصباغه 3 / 150.
(٤٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: فضائل أهل البيت عليهم السلام (1)، السيدة فاطمه بنت أسد أم أمير المؤمنين عليهما السلام (1)، كتاب اللمعة البيضاء للتبريزي الأنصاري (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

افضليت علي عليه السلام در قصايد و مدايح

هم القوم فاقوا العالمين مناقبا * محاسنها تجلي و آياتها تروي (آنها قومي هستند كه در فضائل و مناقب سر آمد جهانيانند، كه پيوسته محاسن آن مناقب مي‌درخشد و آياتش گفتگو مي‌شود).
هنگامي كه حضرت عقلي نوراني باشد كه با آفريده جسماني شباهتي ندارد، يا نظيري براي او يافت نشود، يا او و اولاد معصومش بر جهانيان سر آمد باشند، پس آنان از همه آفريدگان حتي انبيا عليهم السلام افضلند، و پيامبر صلي الله عليه و سلم هم گرچه از آنان افضل است ولي آنان از او و او هم از آنان است. درود خدا بر همگي آنان باد.
در اينجا بحث از افضليت علي و اولادش عليهم السلام را خاتمه مي‌دهيم كه مشتي است از خروار، و همين اندازه بسنده است. و در باب بعد از مقامات چهارگانه آن بزرگواران در مواقف قيامت كه باب سوم كتاب را تشكيل مي‌دهد به بحث ميپردازيم.
افضليت علي عليه السلام در قصايد و مدايح خواننده گرامي، پس از آن كه افضليت علي عليه السلام را بر همه افراد بشر حتي انبيا و پيامبران اولوا العزم در آيات قرآن به كمك اخبار و احاديثي كه از جانب اهل سنت و شيعه نقل شده ملاحظه نمود، اينك بسيار به جاست كه به افضليت آن حضرت در قصايد و مدايح نيز اشاره اي داشته باشيم، يعني در اشعاري كه تصريح به مقصود ما دارد مانند اشعاري كه دلالت دارد بر اتحاد نور نبوت و ولايت، و اين كه علي عليه السلام نظير و شبيه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، و بهترين آفريدگان است، و انبيا به او توسل مي‌جستند، و او اصل اصول آفرينش است، و بهترين مردم و بهترين بشر است، و همريشه و برادر رسول خداست، و يگانه آدميان است، و علت آفرينش است، و روش او روش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است و خودش نفس و روح و عضو پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، و خداوند به زبان علي عليه السلام به رسولش وحي مي‌فرستاد،
(٤٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)
و او امير خلايق است، و اگر او نبود همه دنيا و خلايق آفريده نمي‌شدند، و زمان به خاطر او خلق شده، و او آتشي است كه به موسي نمايانده شد، و امثال اين كلماتي كه در قصايد آمده است.
بولس سلامه جلجل الحق في المسيحي حتي * عد من فرط حبه علويا أنا من يعشق البطولة والألهام * والعدل والخلاق الرضيا فإذا لم يكن علي نبيا * فلقد كان خلقه نبويا أنت رب العالمين إلهي * فأنلهم حنانك الأبويا وأنلني ثواب ما سطرت كفي * فهاج الدموع في مقليا سفر خير الأنام من بعد طه * ما رأي الكون مثله آدميا ياسماء اشهدي و يا أرض قري * واخشعي، إنني ذكرت عليا (آواي حق در گوش جان اين مرد مسيحي طنين افكند تا آنجا كه از فرط عشق به علي او را هوادار علي قلمداد كردند).
(من كسي هستم كه عاشق دلاوري و الهام باطني و عدل و خوي نيكم (وعلي مجسمه اين حقايق است).
(اگر چه علي پيامبر نيست اما خلق و خوي پيامبري دارد).
(تو اي پروردگار جهانيان، اي خداي من، مهر پدرگونه خود را شامل حال خاندان پيامبر ساز).
(و مرا پاداش آنچه دستم رقم زده و سرشك از ديدگانم جهيده است برسان).
(او پس از حضرت طه بهترين آفريدگان است و عالم كون بشري را مانند او به خود نديده است).
(اي آسمان گواه باش، و اي زمين آرام گير و سر فرودآر كه من از علي ياد
صفحه(٤٠٩)
كرده ام (در برابر نام علي كرنش كن).
و نيز گويد:
هو فخر التاريخ لافخر شعب * يدعيه ويصطفيه وليا لاتقل شيعة هواة علي * إن في كل منصف شيعيا إنما الشمس للنواظر عيد * كل طرف يري الشعاع السنيا (علي فخر تاريخ است نه فخر يك ملت كه مدعي (ولايت) او است و او را به سرپرستي خويش برگزيده است).
(نگو تنها شيعيان هوادار علي هستند، چرا كه هر منصفي شيعه علي است).
(بي شك خورشيد براي همه چشمهايي كه نور فروزان آن را مي‌بينند عيد است).
اين شاعر گران قدر در مقدمه ديوان خود گويد: اي ابا الحسن، من درباره تو چه مي‌توانم گفت … شعر من در ساحل درياي تو - اي امير كلام - ريگي بيش نيست، اما ريگي كه به خون پر بهاي حسين رنگين است، پس اين سروده حماسي را بپذير، و از كوشكهاي بهشت برين گوشه چشمي هم به اين عاجزي كه قلم خود را به ياد تو شرف بخشيده افكن). (1) عبد الباقي عمري افندي بغدادي أنت العلي الذي فوق العلي رفعا * ببطن مكة عند البيت إذ وضعا وأنت نقطة باء مع توحدها * بها جميع الذي في الذكر قد جمعا وأنت صنو نبي غير شرعته * لأنبياء إله العرش ما شرعا وأنت أنت ركن الذي حطت له قدم * في موضع يده الرحمن قد وضعا
(1) - عيدالغدير / 307 - 312.
(٤١٠)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، النوم (1)
وأنت ركن يجير المستجير به * وأنت حصن لمن من دهره فزعا وأنت أنت الذي للقبلتين مع * النبي أول من صلي ومن ركعا وأنت أنت الذي في نفس مضجعه * في ليل هجرته قد بات مضطجعا ما فرق الله شيئا في خليقته * من الفضائل إلا عندك اجتمعا وباب خيبر لو كانت مسامره * كل الثوابت حتي القطب لاينقلبا فاقبل فدتك نفوس العالمين ثنا * بمثله العالم العلوي ما سمعا (1) (تو همان علي هستي كه از برتري فراتر رفتي آن گاه كه در سرزمين مكه نزد خانه خدا از مادر زاده شدي و بر زمين قرار گرفتي).
(و تو همان نقطه باء وجودي كه با همه يگانگي اش همه آنچه در كتاب تكوين است توسط آن گرد آمده است).
(تو برادر و همريشه آن پيامبري هستي كه خداي عرش جز شريعت او را براي پيامبران ديگر تشريع ننموده است (و همه مبلغ او و دين او بوده اند).
(و تو همان ركني هستي كه گام در جايي نهادي كه خداي رحمن دست خود را نهاده بود (يعني دوش مبارك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم).
(و تو همان ركني هستي كه پناهندگان را پناه دهد، و تو دژ محكم هر كسي هستي كه از دست روزگار خود هراسان است).
(و تو همان كسي هستي كه با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نخستين كسي بودي كه به دو قبله نماز گزاردي).
(و تو همان كسي هستي كه در شب هجرت در بستر آن حضرت آرميدي).
(خداوند هيچ فضيلتي را به طور پراكنده در آفريدگانش قرار نداد جز آن كه همه آنها يك جا در تو جمع است).
(1) - ديوان عبد الباقي عمري افندي. و در شعر بالا (لا ينقلبا) ظاهرا (لا نقلبا) صحيح است.
(٤١١)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، خيبر (1)
(و در خيبر اگر همه ثوابت تا مركز خود ميخ آن بودند باز هم از جا كنده مي‌شد).
(همه جانهاي عالميان فدايت، ثنايي را از من بپذير كه ساكنان عالم بالا تا حال مانند آن را نشنيده اند).
و نيز گويد:
يا أبا الأوصياء أنت لطه * صهره وابن عمه وأخوه إن لله في معانيك سرا * أكثر العالمين ماعلموه أنت ثاني الاباء في منتهي الدور * وآباؤه تعد بنوه خلق الله آدما من تراب * فهو ابن له وانت أبوه (1) (اي پدر اوصيا، تو داماد و پسر عمو و برادر حضرت طاهايي).
(خدا را در وجود تو رازي نهفته است كه بيشتر عالميان از آن بيخبرند).
(تو در انتهاي دايره خلقت (قوس صعود) دومين پدري هستي كه پدرانت فرزندانت به شمار مي‌آيند).
(خداوند آدم را از خاك آفريد، پس او فرزند خاك است و تو پدر خاك (زيرا ابو تراب هستي).
ابن ابي الحديد (2) لقد فاز عبد للوصي ولائه * وإن شابه بالموبقات الكبائر وخاب معاديه ولو حلقت به * قوادم فتخاء الجناحين كاسر هو النبأ المكنون والجوهر الذي * تجسد من نور من القدس زاهر
(١) - الغدير ٦ / 338.
(2) - از قصائد سبعه.
(٤١٢)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، خيبر (1)، الوصية (1)
وذو المعجزات الواضحات أقلها * الظهور علي مستودعات السرائر ووارث علم المصطفي وشقيقه * أخا ونظيرا في العلي والأواصر ألا إنما الأسلام لولا حسامه * كعفطة عنز أو قلامة حافر ألا إنما التوحيد لولا علومه * كعرضة ضليل أو كنهبة كافر ألا إنما الأقدار طوع يمينه * فبورك من وتر مطاع وقادر تعاليت عن مدح فأبلغ خاطب * بمدحك بين الناس أقصر قاصر صفاتك أسماء وذاتك جوهر * برئ المعاني من صفات الجواهر يجل عن الأعراض والأين والمتي * ويكبر عن تشبيهه بالعناصر إذا طاف قوم في المشاعر والصفا * فقبرك ركني طائفا ومشاعري وإن ذخر الأقوام نسك عبادة * فحبك أوفي عدتي وذخائري وإن صام ناس في الهواجر حسبة * فمدحك أسني من صيام الهواجر وإن اك فيما جئته شر مذنب * فربك يا خيرالوري خير غافر إذا كنت للنيران في الحشر قاسما * أطعت الهوي والغي غير محاذر نصرتك في الدنيا بما أستطيعه * فكن شافعي يوم المعاد وناصري فليت ترابا حال دونك لم يحل * وساتر وجه منك ليس بساتر لتنظر ما لاقي الحسين وما جنت * عليه العدي من مفظعات الجرائر من ابن زياد وابن هند وابن * سعد وأبناء الأماء العواهر بني الوحي هل أبقي الكتاب لناظم * مقالة مدح فيكم أو لناثر إذا كان مولي الشاعرين وربهم * لكم بانيا مجدا فما قدر شاعر فاقسم لولا أنكم سبل الهدي * لضل الوري عن لاحب النهج ظاهر فلولم تكونوا في البسيطة زلزلت * واخرب من أرجائها كل عامر (بي شك عبد حضرت وصي با ولايت او به رستگاري رسيد گرچه اعمال او
(٤١٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب السرائر لابن إدريس الحلي (1)، الطواف، الطوف، الطائفة (1)
با گناهان بزرگ و خطرناك آميخته است (زيرا ولايت علي حسنه اي است كه هيچ گناهي بدان زيان نمي‌رساند).
(و دشمن او زيانكار و اهل هلاكت است و هر گز نجات نخواهد يافت گرچه بر بال عقاب شكاري نشيند و بر آسمان پرواز كند).
(او همان خبر پوشيده، و جوهره اي است كه از پرتو درخشان عالم قدس تجسد پيدا نموده است).
(و داراي معجزات آشكاري است كه كمترين آنها آگاهي از اسرار پوشيده است).
(و وارث علم مصطفي و برادر او است كه در همه برتريها و در خويشاوندي همدوش او است).
(هان بدانيد كه اگر شمشير او نبود اسلام مانند آب بيني بز و خاك سم اسبان بي ارزش مي‌نمود).
(هان بدانيد كه اگر علوم او نبود علم توحيد مانند كالاي يك گمراه يا تاراج يك كافر بيش نبود).
(هان بدانيد كه همه سرنوشتها در فرمان قدرت اويند، پس مبارك باد آن شخصيت يگانه اي كه فرمانروا و تواناست).
(تو از هر مدحي فراتري، از اين رو زبان آورترين سخنوران در مداحي تو در ميان مردم گنگ ترين آنهاست).
(صفات تو اسمهايي است با مسمي، و ذات تو جوهري است كه بري از صفات ديگر جواهر است (چرا كه تحت تأثير چيزي قرار نمي‌گيرد).
(ذات تو از اعراض و مكان و زمان برتر است (زيرا مكان ثابتي نداري، گاه در محراب عبادت و گاه در ميدان كارزاري، و زماني تو را محدود نمي‌سازد زيرا كه تو هميشه در روزه و نماز و دعا به سر مي‌بري)، و تو از تشبيه با عناصر برتري
(٤١٤)
صفحهمفاتيح البحث: البول (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)
(چرا كه تو از نور آشكار حق پديد آمده اي).
(آن گاه كه مردم در مشعر و صفا به طواف مشغولند قبر تو در طواف من ركن و مشعر من است).
(و اگر مردم انواع عبادات و قربانيها ذخيره مي‌كنند دوستي تو كامل ترين زاد و توشه و ذخيره من است).
(و اگر مردم در هواي گرم براي رضاي خدا روزه مي‌دارند، مدح تو از روزه روزهاي گرم بس گرانتر و پربهاتر است).
(و اگر من در كردار خود بدترين گنهكارانم، اما پروردگار من - اي بهترين آفريدگان - بهترين آمرزنده است).
(و چون تو در روز حشر تقسيم كننده دوزخياني، من بي محابا پيرو هواي نفس و گمراهي خواهم شد).
(من در دنيا تو را در حد توانم ياري رساندم، تو نيز در روز قيامت شفيع و ياور من باش).
(اي كاش خاك قبر ميان تو و ما جدايي نمي‌افكند، و كاش هيچ چيزي چهره تو را نمي‌پوشاند).
(تا ببيني چه بر سر حسين آمد، و دشمنان چه جنايات هولناكي در حق او مرتكب شدند).
(دشمناني چون پسر زياد و پسر هند و پسر سعد و پسران كنيزكان بدكاره).
(اي فرزندان وحي، آيا كتاب (قرآن) ديگر براي هيچ شاعر و نثر نويسي جاي سخني در مدح شما باقي نهاده است)؟!
(اگر مولا و پروردگار شاعران باني كاخ مجد شماست ديگر شاعر را چه قدر كه در مدح شما سخن گويد)؟!
(سوگند ميخورم كه اگر شما راههاي هدايت نبوديد بي شك مردمان از
(٤١٥)
صفحهمفاتيح البحث: القبر (2)
شاهراه آشكار حق گمراه مي‌شدند).
(و اگر شما در پهنه زمين نبوديد زمين ميلرزيد و آباديها در همه اطراف عالم ويران مي‌گشت).
شاعر در اين اشعار به مقام برادري و همدوشي علي عليه السلام با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مقامات بلند و به خويشاوندي وي اشاره نموده، و چون علي عليه السلام شبيه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و بهترين آفريدگان است پس بر همه انبيا و رسولان الهي مقدم است.
و نيز گويد: (1) يا برق إن جئت الغري فقل له * أتراك تعلم من بأرضك مودع فيك ابن عمران الكليم وبعده * عيسي يقفيه وأحمد يتبع بل فيك جبريل وميكال اسرافيل * والملاء المقدس أجمع بل فيك نورالله جل جلاله * لذوي البصائر يستشف ويلمع فيك الامام المرتضي فيك الوصي * المجتبي فيك البطين الأنزع هذا ضمير العالم الموجود عن * عدم وسر وجوده المستودع هذا هو النور الذي عذباته * كانت بجبهة آدم تتطلع وشهاب موسي حيث أظلم ليله * رفعت له لألاؤه تتشعشع يا هازم الأحزاب لايثنيه عن * خوض الحمام مدجج ومدرع يا قالع الباب الذي عن هزها * عجزت أكف أربعون وأربع لولا حدوثك قلت إنك جاعل * الأرواح في الأشباح والمستنزع لولا مماتك قلت إنك باسط * الأرزاق تقدر في العطاء وتوسع ما العالم العلوي إلا تربة * فيها لجثتك الشريفة مضجع
(1) - از قصائد سبعه.
(٤١٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الإستحمام، الحمام (1)
ماالدهر إلا عبدك القن الذي * بنفوذ أمرك في البرية مولع أأقول فيك سميدع كلا ولا * حاشا لمثلك أن يقال سميدع بل أنت في يوم القيامة حاكم * في العالمين وشافع ومشفع والله لولا حيدر ما كانت الدنيا * ولا جمع البرية مجمع من أجله خلق الزمان وضوئت * شهب كنسن وجن ليل أدرع وإليه في يوم المعاد حسابنا * وهوالملاذ لنا غدا والمفزع (اي برق، اگر به سرزمين نجف گذر كردي به آن بگو: آيا مي‌داني چه كسي در دل تو نهفته است؟) (در تو موساي كليم پور عمران، و در پس او عيسي و در پي او احمد آرميده است).
(بلكه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و همه ساكنان عالم قدس در تو نهفته اند).
(بلكه نور خداي بزرگ كه براي بينندگان مي‌درخشد در تو نهفته است).
(در تو امام پسنديده، در تو وصي برگزيده، در تو آن سرشار از علم و بركنده از شرك و پليدي آرميده است).
(اين مرد، ضمير و نهان عالم موجود از عدم، و سر پنهان جهان خلقت است).
(اين همان نوري است كه در پيشاني آدم مي‌درخشيد).
(و نيز شهاب موسي است كه در شب تاريك بر وي درخشيد).
(اي گريزاننده احزاب شرك، كه هيچ مرد جنگي و زره پوشي تو را از ميدان باز نمي‌گردانيد).
(اي كننده در خيبر كه دست چهل و چهار تن نمي‌توانست آن را از جاي حركت دهد).
(اگر نه اين بود كه تو خود حادث و مخلوقي مي‌گفتم تويي كه ارواح را در
(٤١٧)
صفحهمفاتيح البحث: يوم القيامة (1)، خيبر (1)
اجساد قرار مي‌دهي و بيرون ميكشي).
(و اگر مرگ تو نبود مي‌گفتم تويي كه روزيها را ميگستري و در بخشش تنگ مي‌گيري و گسترش مي‌دهي).
(عالم بالا جز خاك قبر تو نيست كه جسم شريف تو در آن آرميده است (زيرا قبر تو معراج فرشتگان و محل آمد و شد ارواح است).
(روزگار جز بنده زر خريد تو نيست كه همش انجام فرمان تو در ميان خلايق است).
(آيا تو را آقا و سرور گويم؟ نه هرگز و حاشا كه چون تويي را آقا و سرور خوانند (كه بالاتر از اين مقاماتي).
(بلكه تو در روز قيامت حاكم در ميان عالميان و شفاعت كننده و شفاعت پذيرفته شده درباره آنان هستي).
(به خدا سوگند كه اگر حيدر نبود نه دنيا بود و نه جايي براي گرد آمدن آفريدگان وجود داشت).
(به خاطر او است كه زمان آفريده شد و شهابها ميدرخشند و خاموش مي‌شوند و شب نيمه روشن به تاريكي مي‌گرايد).
(و در روز قيامت حساب ما به دست او است، و فردا روز او است كه پناه و پشتيبان ماست).
و نيز گويد: (1) ألم تخبر الأخبار في فتح خيبر * ففيها لذي اللب الملب أعاجيب وفوز علي بالعلي فوزها به * فكل إلي كل مضاف ومنسوب وماأنس لا أنس اللذين تقدما * وفرهما، والفر قد علما حوب
(1) - از قصائد سبعه.
(٤١٨)
صفحهمفاتيح البحث: خيبر (1)، القبر (1)، الأكل (1)
وللراية العظمي وقد ذهبا بها * ملابس ذل فوقها وجلابيب يشلهما من آل موسي شمردل * طويل نجاد السيف أجيد يعبوب أحضرهما أم حضر أخرج خاضب * وذان هما أم ناعم الخد مخضوب عذرتكما إن الحمام لمبغض * وإن بقاء النفس للنفس محبوب حنانيك فاز العرب منك بسؤدد * تقاصر عنه الفرس والروم والنوب فما ماس موسي في رداء من العلي * ولا آب ذكرا بعد ذكرك أيوب ويا علة الدنيا ومن بدو خلقها * له وسيتلو البدو في الحشر تعقيب ظننت مديحي في سواك هجاءة * وخلت مديحي إنه فيك تشبيب (مگر از اخبار فتح خيبر بي خبري؟ اخباري كه در آنها براي خردمند ژرف انديش شگفتيها نهفته است).
(و دستيابي علي به مقامات و الا در حقيقت دستيابي آن مقامات به علي است، از اين رو هر كدام به يكديگر نسبت مي‌برند).
(و هر چه را فراموش كنم اين را فراموش نمي‌كنم كه آن دو تن در جنگ خيبر پيش رفتند و هر دو گريختند، با آن كه خود مي‌دانستند كه گريز از ميدان جنگ گناه بزرگي است).
(و آن پرچم بزرگ كه با آن به ميدان رفتند و گريختند جامه هاي ذلتي بر تن آنان شد).
(جواني تيزتك و بلند قامت و جنگاور از آل موسي (يهوديان) آن دو را فراري داد).
(آيا فرار آن دو بود يا فرار ترسويي رنگ پريده؟ و آيا آن دو بودند كه گريختند يا شاهد گلگون رخ ناز پرورده)؟
(من شما دو تن را معذور مي‌دارم زيرا مرگ براي هر كس ناخوشايند است،
(٤١٩)
صفحهمفاتيح البحث: خيبر (2)، الشهادة (1)، الإستحمام، الحمام (1)
و بقاي نفس نزد هر كس محبوب است).
(رحمتت باد كه عربها از سوي تو به آقايي و سروريي دست يافتند كه فارس و روم و نوب از آن قاصر ماندند).
(پس از ياد تو ديگر نه موسي در رداي والايي قرار گرفت و نه ايوب يادي از خود به يادگار نهاد).
(و اي كه علت آفرينش دنيايي و آفرينش دنيا براي تو آغاز شده است. و اين آغاز را پاياني است كه در روز حشر به دنبال آن خواهد آمد).
(چنين پندارم كه مدح من درباره غير تو هجوي بيش نيست، و مدح من درباره تو سرودي عاشقانه است). (1) و نيز گويد:
و قل: السلام عليك يامولي الوري * نصا به نطق الكتاب المنزل وخلافة ما إن لها لولم تكن * منصوصة عن جيد مجدك معدل عجبا لقوم أخروك وكعبك العالي * وخد سواك أضرع أسفل عجبا لهذي الأرض يضمرتربها * أطواد مجدك كيف لاتتزلزل يا أيها النبأ العظيم فمهتد * في حبه وغواة قوم ضلل يا أيها النار التي شب السنا * منها لموسي والظلام مجلل يا فلك نوح حيث كل بسيطة * بحر يمور وكل بحر جدول يا وارث التوراة والأنجيل والفرقان * والحكم التي لاتعقل لولاك ماخلق الزمان ولا دجي * غب ابتلاج الفجر ليل أليل سمعا أمير المؤمنين قصائدا * يعنو لها بشر ويخضع جرول الدر من ألفاظها لكنه * در له ابن الحديد يفصل
(1) - اين قصيده بسيار طولاني است و ما به مقدار حاجت از آن برگرفتيم.
(٤٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الوراثة، التراث، الإرث (1)
هي دون مدح الله فيك وفوق ما * مدح الوري وعلاك منها أكمل (1) (و بگو: سلام بر تو اي مولاي خلايق، كه اين نصي است كه كتاب خدا بدان ناطق است).
(و خلافتي است كه اگر نص بر آن درباره تو نشده بود باز هم از گردن مجد تو بازگشتي نداشت و ديگري را سزا نبود).
(شگفتا از قومي كه تو را عقب زدند با آن كه جايگاه قدم تو بالا است و گونه ديگران (كه بر تو مقدم شدند) پست و فرودين است)!
(شگفتا از اين زمين كه چگونه كوههاي مجد تو را در خود پوشانده و باز هم نميلرزد)!
(اي همان خبر بزرگي كه گروهي در دوستي او ره يافتند و گروهي ديگر (با دشمني او) به زيان و گمراهي افتادند).
(اي آتشي كه پرتوي از آن در تاريكي شب براي موسي درخشيد).
(اي كشتي نوح كه با آن كه آب همه سطح زمين را فرا گرفته و زمين دريايي مواج گشته بود و درياها در برابر آن نهر كوچكي مي‌نمودند سرنشينان خود را نجات داد).
(اي وارث تورات و انجيل و فرقان و حكمتهايي كه از مرز خرد بيرون است).
(اگر تو نبودي زمان آفريده نمي‌شد و هيچ شب تاريكي در پي روز روشن پديد نمي‌آمد).
(اي امير مؤمنان، گوش به قصائدي فرا دار كه بشر و جرول (كه دو شاعر معروف عربند) در برابر آن زانوي عجز و فروتني به زمين خواهند زد).
(مرواريد از الفاظ آن ميبارد، اما مرواريدي كه ابن ابي الحديد مي‌پراكند).
(1) - از قصائد سبعه.
(٤٢١)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)
(اين مدايح فروتر از مدحي است كه خدا درباره تو فرموده و فراتر از مدحي است كه ديگران گفته اند، و با اين همه مقامات والاي تو كامل تر از اينها است.) خطيب خوارزمي (1) ألا هل من فتي كأبي تراب * إمام طاهر فوق التراب إذا ما مقلتي رمدت فكحلي * تراب مس نعل أبي تراب هوالبكاء في المحراب لكن * هو الضحاك في يوم الحراب كأن الناس كلهم قشور * ومولانا علي كاللباب ولايته بلاريب كطوق * علي رغم المعاطس في الرقاب ففاطمة ومولانا علي * ونجلاه سروري في الكتاب (هش داريد كه آيا جوانمردي مانند ابو تراب و امام پاكيزه اي چون او بر سطح كره خاك وجود دارد)؟
(هر گاه چشم من درد گيرد سرمه آن غباري است كه روي كفش ابو تراب نشسته باشد).
(او كسي است كه در محراب عبادت بسيار مي‌گريست و در روز كارزار شاد و بشاش به ميدان مي‌شتافت).
(گويي همه مردم پوسته اند و مولاي ما علي مغز آن است).
(بي شك ولايت او - عليرغم گروهي - طوق گردن همه است).
(فاطمه و مولايمان علي و دو فرزند او بر اساس كتاب خدا مايه سرور منند).
(١) - الغدير ٤ / 397.
(٤٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: الخوارزمي (1)، الطهارة (1)
علامه سيد رضا هندي (1) أمفلج ثغرك أم جوهر * ورحيق رضابك أم سكر قد قال لثغرك صانعه: * إنا أعطيناك الكوثر والخال بخدك أم مسك * نقطت به الورد الأحمر أم ذاك الخال بذاك الخد * فتيت الند علي مجمر عجبا من جمرته تذكو * وبها لايحترق العنبر - إلي أن قال: - فلقد أسرفت وما أسلفت * لنفسي ما فيه أعذر سودت صحيفة أعمالي * ووكلت الأمر إلي حيدر هو كهفي من نوب الدنيا * وشفيعي في يوم المحشر قد تمت لي بولايته * نعم جمت عن أن تشكر لاصيب بها الحظ الأوفي * وأخصص بالسهم الأوفر بالحفظ من النار الكبري * والأمن من الفزع الاكبر هل يمنعني وهوالساقي * أن أشرب من حوض الكوثر أم يطردني عن مائدة * وضعت للقانع والمعتر يا من قد أنكر من آيات * أبي حسن ما لاينكر إن كنت لجهلك بالأيام * جحدت مقام أبي شبر فاسأل بدرا واسأل احدا * وسل الأحزاب وسل خيبر من دبر فيها الأمر ومن * أردي الأبطال ومن دمر من هد حصون الشرك ومن * شاد الأسلام ومن عمر من قدمه طه وعلي * أهل الأيمان له أمر
(1) - قصيده ء كوثريه.
(٤٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: خيبر (1)، الموت (1)، الفزع (1)
قاسوك أباحسن بسواك * وهل بالطود يقاسي الذر أني ساووك بمن ناووك * وهل ساووا نعلي قنبر من غيرك من يدعي للحرب * وللمحراب وللمنبر أفعال الخير إذا انتشرت في الناس فأنت لها مصدر وإذا ذكر المعروف فما * لسواك به شئ يذكر أحييت الدين بأبيض قد * أودعت به الموت الأحمر قطبا للحرب يدير الضرب * ويجلو الكرب بيوم الكر فاصدع بالأمر فناصرك * البتار وشانئك الأبتر لولم تؤمر بالصبر وكظم الغيظ * وليتك لم تؤمر ما نال الأمر أخوتيم * وناوله منه حبتر لكن أعراض العاجل ما * علقت بردائك يا جوهر أنت المهتم بحفظ الدين * وغيرك بالدنيا يغتر أفعالك ما كانت فيها * إلا ذكري لمن اذكر حججا ألزمت بها الخصماء * وتبصرة لمن استبصر آيات جلالك لا تحصي * وصفات كمالك لاتحصر من طول فيك مدائحه * عن أدني واجبها قصر فاقبل يا كعبة آمالي * من هدي مديحي ما استيسر (آيا اين دندانهاي ميان باز توست يا گوهري به رشته كشيده؟ و اين شهد زلال دهان توست يا شكرقند)؟
(درباره دندانهاي توست كه آفريدگار آن گفته: ما به تو كوثر داديم).
(و آن خال است بر گونه ات يا مشكي كه با آن بر گل سرخ نقطه نهاده اي)؟
(يا آن خال بر آن گونه دانه اسپند بر آتشدان است)؟
(٤٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب أمالي الصدوق (1)، كظم الغيط (1)، الشهادة (1)، الموت (1)
(شگفتا از گل آتش آن كه فروزان است و عنبر را نميسوزاند)! … (1) (همانا من درباره خود اسراف كرده ام و هيچ عملي كه عذري برايم بتراشد براي خود پيش نفرستاده ام).
(من كارنامه خود را (از گناه) سيه كرده، اما كار را به حضرت حيدر واگذارده ام).
(او پناهگاه من است در مشكلات دنيا و شفيع من در روز حشر.
(با ولايت او نعمتهاي فراواني برايم گرد آمده كه بيش از آن است كه بتوان شكر آن گزارد).
(بي شك با داشتن آن بهره فراوان برم و به سهم بيشتري اختصاص يابم).
(كه همان محفوظ بودن از آتش بزرگ دوزخ است و امنيت از هراس بزرگ روز قيامت).
(آيا او با آن كه ساقي كوثر است مرا از نوشيدن از آن حوض باز ميدارد)؟
(و يا آن كه مرا از سر خواني كه براي همه نيازمندان گسترده است دور مي‌سازد)؟
(اي آن كه كارهاي افتخار آميز و غير قابل انكار ابو الحسن را انكار مي‌كني)، (اگر از روي نا آگاهي به تاريخ جنگهاي اسلامي مقام پدر شبر (پدر حسن) را انكار داري)، (برو از بدر واحد بپرس و از احزاب و خيبر خبر گير)، (كه كيست كه كار اين جنگها را به عهده داشت و چه كسي گردان را به خاك و خون كشيد)؟
(كيست كه دژهاي شرك را درهم كوفت و چه كسي اسلام را بلند آوازه و آباد
(1) - ظاهرا اين قسمت از اشعار در وصف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است. (م)
(٤٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة الكوفة (1)، خيبر (1)
ساخت)؟
(كيست كه حضرت طه او را مقدم داشت و او را امير اهل ايمان گردانيد)؟
(اي ابو الحسن، تو را با ديگران سنجيدند و مگر كوه را با ذره مي‌سنجند)؟
(چگونه تو را با ستيزندگانت برابر ساختند با آن كه مگر آنان با كفش قنبر هم برابرند)؟!
(جز تو كيست كه بتوان او را براي جنگ و محراب و منبر فراخواند)؟
(اگر كارهاي خير در ميان مردم منتشر مي‌شود تو سرچشمه آن هستي).
(و چون سخن از كارهاي پسنديده رود كسي جز تو چيزي قابل ذكر ندارد).
(تو دين را با شمشير براني زنده كردي كه مرگ سرخ را در آن نهفته داشتي).
(تو محور جنگ بودي كه جنگ را اداره مي‌كردي و به روز نبرد اندوه را ميزدودي).
(تو امر خود را آشكار ساز كه ياور تو شمشير برنده است و دشمن تو دم بريده و بيتبار).
(اگر مأمور به صبر و فرو بردن خشم نبودي - و كاش چنين مأموريتي نداشتي -)،؟؟؟؟؟
(هرگز مرد تيمي به حكومت دست نمي‌يافت و پس از او روباهي آن را به دست نمي‌گرفت).
(اما گرد اعراض دنياي ناپايدار بر دامن تو ننشست اي گوهره وجود).
(تو پيوسته در انديشه حفظ دين بودي و ديگران مغرور دنيا).
(كارهاي تو جز ياد آوري براي اهل تذكر نبود).
(آنها حجتهايي است كه حريفان را به تسليم وا داشتي و بينشي است براي اهل بينش).
(نشانه هاي شكوه تو بيشمار است و صفات كمالت نامحدود).
(٤٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: الصبر (1)
(آن كس كه سرود ستايشت به در ازا گفت هنوز از اداي كمترين حق واجب آن قاصر است).
(پس اي قبله آرزوهاي من، از هديه مدح من آنچه را كه در توانم بوده است بپذير).
شاعري ديگر در تتمه اين قصيده گويد:
كف لطمت عين الزهراء * كانت للبغي هي المصدر والكسر بأضلاع الزهراء * أبدالاباد فلايجبر (آن دستي كه بر صورت زهرا سيلي نواخت منبع همه ستمها شد).
(و شكستي كه بر دنده هاي پهلوي زهرا پديد آمد تا ابد جوش نمي‌خورد و مرهم نمي‌پذيرد).
شاعري ناشناس (1) أخوأحمد المختار صفوة هاشم * أبوالسادة الغر الميامين مؤتمن وصي إمام المرسلين محمد * علي أمير المؤمنين أبوالحسن هماظهرا شخصين والروح واحد * بنص حديث النفس والنور فاعلمن (برادر احمد مختار، برگزيده تيره هاشم، پدر سروران مبارك و آن مرد امين)، (وصي امام رسولان محمد صلي الله عليه و آله و سلم، علي اميرمؤمنان ابو الحسن است).
(پيامبر وعلي دو شخص بودند با يك روح، به دليل نص حديث منزله و حديث اتحاد نور آنها، پس اين را بدان).
(1) - فرائد السمطين 1 / 15.
(٤٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب فرائد السمطين (1)
عبد المنعم فرطوسي (1) قال طه: كنا أنا وعلي * عند عرش الرحمن أسني ضياء قبل إيجاد آدم بالوف * من سني الأزمان والاناء وسلكنا في صلبه وانتقلنا * بين أصلاب خيرة الاباء وقسمنا نورين في أبوينا * من إناء مطهر لأناء فعلي مني وإني حقا * من علي علي صعيد سواء (حضرت طه فرمود: من وعلي در نزد عرش خداي رحمن روشن ترين نور بوديم)، (هزاران سال از سالها و لحظات پيش از آفرينش آدم).
(و در صلب آدم راه يافتيم و از آنجا به صلبهاي بهترين پدران منتقل شديم).
(و در پدران خود به دو نور تقسيم شديم و از ظرفي پاكيزه به ظرف پاكيزه ديگري ريخته شديم).
(پس علي از من است و من نيز حقا از علي هستم و هر دو به يك طور به هم نسبت مي‌بريم).
و نيز گويد: (2) قال طه: إن النبيين أسمي * من جميع الملائك الأصفياء وأنا أفضل النبيين شأنا * ومقاما وأكرم السفراء ولك الفضل في الخلائق بعدي * ولباقي الأئمة الأتقياء يا علي لم يخلق الخلق لولانا * ولا كان منه خلق السماء وانطوي الكون من جنان ومن نار * ومن آدم ومن حواء
(1) - ملحقة اهل البيت 1 / 62.
(2) - همان 1 / 70.
(٤٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: الصّلب (1)، الإناء، الأواني (1)
(حضرت طه فرمود: پيامبران از همه فرشتگان برگزيده برترند).
(و من در شأن و مقام برتر از همه پيامبران و گرامي ترين رسولانم).
(و پس از من تو (اي علي) برترين آفريدگاني و نيز امامان پرهيزكار چنين اند).
(اي علي، اگر ما نبوديم مخلوقي آفريده نمي‌شد و آفرينش آسمان صورت نمي‌گرفت).
(و عالم آفرينش از بهشت و دوزخ و آدم و حوا همه در نور ديده مي‌گشت و اثري از آن نمي‌بود).
و نيز گويد: (1) قال: ما من نبي الا ويحكي * بنظير من أحسن النظراء وعلي في امتي هو مثلي * ونظيري من سائر الأولياء (و فرمود: هيچ پيامبري نيست جز آن كه نظيري از بهترين نظيران در سيره و روش او وجود دارد).
(و در امت من از ميان همه اوليا علي نظير و مانند من است).
و نيز گويد: (2) قال: إن شئت أن تري في البرايا * شخص موسي في البطش والاجتراء وتري آدما بعلم ويحيي * مع نوح في زهده والذكاء فتري المرتضي فهذي المزايا * فيه قد جمعت من الأنبياء (و فرمود: اگر خواهي كه در ميان آفريدگان شخص موسي را در قدرت و جرأت ببيني).
(1) - ملحمة اهل البيت 1 / 70.
(2) - همان / 69.
صفحه(٤٢٩)
(و آدم را در علم و يحيي و نوح را در زهد و هوشمندي بنگري).
(پس به علي مرتضي بنگر كه همه اين مزاياي پيامبران يك جا در وجود او جمع است).
و نيز گويد: (1) قد تغذي من روحه وهداه * بلبان الأخا و در الصفاء حيث صدر النبي مهد وثير * ويداه للحفظ خير وقاء كان يدني فراشه منه حتي * لاينام النبي والمهد نائي ويهز المهد الذي هو فيه * بحنو في ساعة الأغفاء ويناغيه وهو في المهد ملقي * بحنان في ضحكه والبكاء وتربي في حجره وهو طفل * مستظلا من عطفه برداء حين آوي إليه في عام عسر * عم شيخ البطحاء بالبأساء فرعاه حتي ترعرع منه * فهو غرس في خلقه والنماء وتلقي الاداب منه دروسا * فدروسا من حكمة وذكاء فهو صنو له وأحمد صنو * لعلي في دوحة العلياء (همانا علي از روح هدايت پيامبر با شير برادري و صفا تغذيه كرد).
(چنان كه سينه پيامبر بستري نرم و گسترده، و دستهاي حضرتش بهترين محافظ براي او بود).
(پيامبر بستر خود را به گهواره او نزديك مي‌ساخت تا در هنگام خواب از او دور نباشد).
(و گهواره او را هنگامي كه در آن قرار داشت در وقت خواب با مهرباني
(1) - ملحمة اهل البيت 2 / 8.
(٤٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: الزهد (1)
ميجنبانيد).
(و هنگامي كه او در گهواره خوابيده بود با مهرباني در هنگام خنده و گريه با او بازي مي‌كرد و با سخنان خود او را سرگرم مي‌نمود).
(علي در كودكي در دامن پيامبر تربيت يافت و در سايه پوششي از مهر و عطوفت او به رشد خود ادامه داد).
(پيامبر علي را در سال سخت قحطي كه شيخ مكه (ابو طالب) به زحمت افتاده بود نزد خود برد).
(پس از او مواظبت نمود تا در دامان او نشو و نما يافت، از اين رو علي نهالي است كه در زمين خلق و خوي نبوي روييده است).
(آداب و درسهاي بسياري از جمله درسهايي از حكمت و هوشمندي حضرتش فرا گرفت).
(پس علي و پيامبر دو شاخه اي هستند كه از يك درخت، درخت بزرگي و والايي روييده اند).
نابغه دهر، شيخ محمدحسين اصفهاني (كمپاني) رحمه الله (1) ومذ تجلي مشرقا نور الهدي * خرت له الأصنام طرا سجدا وفي اسمه كنز النجاح والفرج * حدث بما شئت هنا ولا حرج سماه باسمه العلي الأعلي * تكرما منه له وفضلا اسم سما في عالم الأسماء * كالشمس في كواكب السماء اسم به يستدفع البلاء * وإن يكن أبرمه القضاء اسم به أورقت الأشجار * إسم به أينعت الثمار وقامت السبع العلي بلاعمد * باسم علي فهوخير معتمد
(1) - الانوار القدسية / 31 - 32.
(٤٣١)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، كتاب الأنوار القدسية للشيخ محمد حسين الأصفهاني (1)
اسم به استدارت الأفلاك * اسم به استجارت الأملاك اسم به آدم نال الصفوة * من ربه ونال منه عفوه وباسمه نوح نجا من الغرق * وفلكه جري علي خير نسق وباسمه نال الخليل الخلة * شرفه الله بتلك الحلة ونال منه البرد والسلامة * بل منه نال منصب الأمامة وباسمه موسي غدا كليما * ونال منه منزلا كريما وباسمه سما المسيح ذوالعلي * إلي السماء آمنا من البلا وباسمه استغاث سيدالوري * حين الذي جري عليه ما جري وباسمه كل نبي وولي * نجا من الشر الذي به ابتلي (و آن گاه كه نور هدايت درخشيدن گرفت همه بتها در برابر او به سجده افتادند).
(و در نام او گنج رستگاري و گشايش نهفته است، و در اين باره هر چه خواهي بگو كه باكي نيست).
(خداوند از روي بزرگداشت و تفضيل خود او را به نام علي اعلاي خود ناميد).
(نامي كه در عالم اسماء چندان اوج گرفت كه مانند خورشيد در ميان ستارگان آسمان مي‌درخشد).
(نامي كه بلاها با آن دور مي‌شود گرچه از حوادث حتمي در قضاي الهي باشد).
(نامي كه درختان به آن برگ دهد و ميوه‌ها به بركت آن مي‌رسد).
(و آسمانهاي هفتگانه بدون ستون، به نام علي برپاست، پس علي بهترين تكيه گاه است).
(٤٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (3)
(نامي كه افلاك به آن در گردش است، نامي كه فرشتگان بدان پناه مي‌برند).
(نامي كه آدم به آن از سوي خدا به مقام برگزيدگي رسيد و مشمول عفو خدا شد).
(و به نام او نوح از غرق نجات يافت و كشتي او به خوبي بر روي آب روان گشت).
(و به نام او حضرت خليل به مقام خلت (دوستي خدا) رسيد، و خدا او را بدين حله تشريف داد).
(و بدين نام آتش بر او سرد و سلامت گشت، و بدين نام به منصب امامت دست يافت).
(و به نام او موسي كليم الله شد، و به منزلت بزرگي از سوي خدا نائل آمد).
(و به نام او مسيح آن پيامبر والامقام، ايمن از هر بلايي به آسمان بالا رفت).
(و به نام او سرور كائنات ياري جست آن گاه كه آن همه مشكلات بر سر او رفت).
(و به نام او هر پيامبر و ولي از شري كه بدان گرفتار آمده بود رهايي پيدا نمود).
شيخ حر عاملي رحمه الله (1) كيف تحظا بمجدك الأوصياء؟ * وبه قد توسل الأنبياء ما لخلق سوي النبي وسبطيه * السعيدين هذه العلياء فبكم آدم استغاث وقد مسته * بعد المسرة الضراء يوم أمسي في الأرض فردا غريبا * ونأت عنه عرسه حواء فتلقي من ربه كلمات * شرفتها من ذكركم أسماء
(١) - الغدير ١١ / 332.
(٤٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الوصية (1)، النوم (8)
فاستجيب الدعاء منه ولولا * ذكركم ما استجيب منه الدعاء ثم يعقوب قد دعا مستجيرا * من بلاء بكم فزال البلاء وأتاه بكم قميص يوسف * وارتد بصيرا وتمت النعماء وبكم كان للخليل ابتهال * ودعاء لربه واشتكاء حين ألقاه عصبة الكفر في النار * فما ضر جسمه الألقاء أيضام الخليل من بعد ما كان * إليكم له هوي التجاء؟
وبكم يونس استغاث ونوح * إذ طغا الماء واستجد العناء وبأسمائكم توسل أيوب * فزالت عنه بها الأسواء لعلي مجد غدا دون أدناه * الثريا في البعد والجوزاء أي فخر كفخره والنبيون * عليهم عهد له وولاء (چگونه اوصياي پيامبران به پاي مجد و بزرگواري تو رسند در حالي كه خود پيامبران به مقام تو توسل جسته اند)؟
(براي هيچ كس جز پيامبر و دو نوه با سعادت او اين بزرگي و مقام و الا وجود ندارد).
(آدم به شما استغاثه كرد آن گاه كه پس از آن همه شادي (در بهشت) زيانها و سختيها به او رسيد).
(آن روز كه در زمين يكه و تنها ماند و همسرش حوا از او دور گشته بود).
(پس از پروردگار خود كلماتي را فرا گرفت كه به ذكر شما شرافت يافته بود).
(پس دعاي او مستجاب شد، و اگر نام شما برده نمي‌شد دعايش مستجاب نمي‌گشت).
(نيز يعقوب در حال پناه جويي از بلا به نام شما دعا كرد وبلا از او بر طرف شد).
(٤٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (2)
(و پيراهن يوسف به نام شما به دست او رسيد و چشمش بينا شد و نعمت بر او تمام گشت).
(و حضرت خليل به نام شما در پيشگاه خدا دعا و زاري و شكايت نمود).
(آن گاه كه گروه كافران او را در آتش افكندند اما اين افكنده شدن در آتش به جسم او زيان نرسانيد).
(مگر خليل پس از آن كه دلش هواي شما را داشت و به شما التجا نمود ممكن بود كه مورد ستم قرار گيرد)؟
(و يونس و نيز نوح آن گاه كه آب طغيان كرد و رنجهاي پي در پي فرا رسيد به شما استغاثه كردند).
(وايوب نيز به نام شما توسل جست و گرفتاريها از او بر طرف شد).
(علي را در فرداي قيامت مجد و عظمتي است كه ثريا و جوزا در بلندي به كمترين پايه آن نمي‌رسند).
(چه فخري مانند فخر او كه همه پيامبران را عهد و ولايت او بر گردن است)؟!
يكي از شاعران موصل (1) وبهم آدم توسل لما * ضل عن رشده عن التضليل إذ تلقي من ربه كلمات * آدم فاستخصه بالقبول وأنارت بروح شيث ونوح * ثم أفضت إلي النبي الخليل وجرت في محل كل زكي * ورضي من نسل إسماعيل ثم صارت محمدا وعليا * وهما في الفخار أصل الاصول (و آدم در زماني كه به اغواي شيطان از راه صواب دور افتاد به آنان توسل جست).
(1) - مناقب ابن شهر آشوب 2 / 168.
(٤٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (3)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
(آن گاه كه از پروردگار خود كلماتي (اسامي ائمه) را فرا گرفت و خداوند او را به قبول خود مخصوص گردانيد).
(آن حقيقت به روح شيث و نوح نور بخشيد و سپس به حضرت خليل پيامبر انتقال يافت).
(و از صلب او در صلب هر مرد پاك و پسنديده اي از نسل اسماعيل جاري شد).
(تا آن كه به صورت محمد وعلي جلوه نمود، كه آن دو بزرگوار در افتخار و شرف اصل اصولند).
شيخ بهائي (1) إمام البرية أصل الاصول * شفيع الأنام بيوم مهول فتي حبه الله ثم الرسول * وصي النبي وزوج البتول حوي في الزمان الندي والفخارا (او امام خلايق و اصل اصول، و شفيع مردم در روز هولناك قيامت است).
(جواني كه محبوب خدا و رسول است و وصي پيامبر و همسر بتول).
(او است كه در زمانه جود و خير و افتخار را در خود گرد آورد).
سيد ميرزا علي آقا شيرازي (2) كيف أدري وهو سر فيه قد حار العقول * حادث في اليوم لكن لم يزل أصل الاصول
(١) - الغدير ١١ / ٢٤٦.
(٢) - الغدير ٦ / 37.
(٤٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: الشيخ البهائي (1)، الجود (1)، الصّلب (2)
مظهر لله لكن لا اتحاد لاحلول * غاية الأدراك أن أدري بأني لست أدري (چگونه بدانم حال آن كه او سري است كه عقلها در او سرگشته اند، او با آن كه امروز به دنيا آمده پيوسته اصل اصول آفرينش بوده است).
(او مظهر خداست اما نه به صورت اتحاد و حلول. آري غايت ادراك آن است كه بدانم كه نمي‌دانم).
ابن رومي (1) رأيتك عندالله أعظم زلفة * من الأنبياء المصطفين ذووالرشد (من تو را از همه پيامبران برگزيده رشيد و راه يافته در نزد خدا مقربتر مي‌دانم).
ابورقعمق انطاكي (متوفاي سال 399) (2) لا والذي نطق النبي * بفضله يوم الغدير ما للأمام أبي علي * في البرية من نظير (نه، به آن نطقي كه پيامبر در روز غدير درباره فضيلت او كرد).
(هرگز براي امام، يعني پدرم علي، نظيري در ميان خلايق يافت نمي‌شود).
صاحب بن عباد لال محمد أصبحت عبدا * وآل محمد خير البرية اناس حل فيهم كل خير * مواريث النبوة والوصية (من بنده آل محمد هستم، زيرا آل محمد بهترين آفريدگانند).
(١) - ابن شهر آشوب ٤ / ٢٦٦.
(٢) - الغدير ٤ / 112.
(٤٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: ابن شهر آشوب (1)
(مردماني كه همه خيرات در آنها جاي گرفته و مواريث نبوت و وصيت در ميان آنهاست).
به ياري أمير المؤمنين لنا إمام * له العلياء والرتب السنية فلم أنكرتم لو قلت يوما * بأن المرتضي خير البرية ستذكر بغضه وقلاه يوما * أتاك ردي وحم لك المنية (امير مؤمنان امام ماست كه مقامات و الا و مراتب بلند و بالا از آن او است).
(پس چرا منكر مي‌شويد اگر روزي گويم كه علي مرتضي بهترين آفريدگان است).
(روزي كه هلاكت و مرگ تو فرا رسد نتيجه دشمني و كينه توزي او را خواهي ديد).
ابو الحسين فاذشاه من قال ليس المرتضي خيرالوري * بعد النبي فهو في قعر لظي (هر كه نگويد علي مرتضي پس از پيامبر بهترين آفريدگان است در قعر دوزخ جاي خواهد داشت).
حميري أشهد بالله والائه * والله عما قلته سائل إن علي بن أبي طالب * لخير ما حاف و ما ناعل (به خدا و نعمتهايش سوگند - و البته خدا از آنچه مي‌گويم مرا باز خواست خواهد كرد -)، (كه علي بن ابي طالب بهترين مردمان پا برهنه و كفش پوش است).
(٤٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (2)
خطيب خوارزمي إن علي بن أبي طالب * خير الوري والطالب الغالب خيرالوري والطالب الغالب * بعد النبي ابن أبي طالب (علي بن ابي طالب بهترين خلايق و بهترين طلب كننده پيروزمند است).
(آري بهترين خلايق و طلب كننده پيروزمند پس از پيامبر علي بن ابي طالب است).
حسن بن حمزه علوي جاء إلينا في الخبر * بأنه خير البشر فمن أبي فقد كفر * بفضل من يفاضل (در خبر به ما رسيده است كه علي بهترين بشر است).
(پس هر كه نپذيرد به فضل صاحب فضل كفر ورزيده است).
ابوالطفيل كناني اشهد بالله وآلائه * وآل ياسين وآل الزمر إن علي بن أبي طالب * بعد رسول الله خير البشر لو يسمعوا قول نبي الهدي * من حاد عن حب علي كفر (به خدا و نعمتهاي او و به آل ياسين وزمر سوگند)، (كه علي بن ابي طالب پس از رسول خدا بهترين بشر است).
(كاش اين سخن پيامبر هدايت را به گوش جان مي‌شنيدند كه فرمود: هر كه از دوستي علي سرباز زند كافر است).
عمر نوقاذي أشهد بالله وآلائه * شهادة بالحق لا بالمرا
(٤٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (5)، الخوارزمي (1)، الشهادة (1)
إن علي بن أبي طالب * خير الوري من بعد خيرالوري (به خدا و نعمتهايش سوگند، سوگندي به حق نه از روي مراء وجدال).
(كه علي بن ابي طالب پس از پيامبر كه بهترين آفريدگان است، بهترين آفريدگان است).
ابن حجاج فمذهبي أن خير الناس كلهم * بعد النبي أمير المؤمنين علي (مذهب من آن است كه بهترين مردم پس از پيامبر اميرمؤمنان علي است).
حميري ألم يك خيرهم أهلا وولدا * وأفضلهم معالا ينكرونا ألم يك أهله خير الأنام * وسبطاه رئيس الفائزينا (مگر علي از نظر خانواده و فرزند بهترين آنان و از نظر والايي‌ها برترين آنها نيست، پس چرا سخن ما را انكار مي‌كنند)؟
(مگر خاندان او بهترين خلايق و دو فرزند او رئيس رستگاران نيستند)؟
ناشي إن الأمام علي عند خالقه * غداه فينا أخوه فاعرف الذنبا هذا نبي وهذا خير امته * دينا وأعلي البرايا كلهم نسبا (همانا امام در نزد آفريدگار علي است، همو كه در ميان ما برادر پيامبر گرديده است، پس دنباله روها (كساني كه در مرتبه آخر قرار دارند) را بشناس).
(اين پيامبر است و اين بهترين فرد امت او از نظر دين، و از نظر نسب برترين مردمان است).
(٤٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (2)
فضل بن عتبه ألا إن خيرالناس بعد محمد * مهيمنه التاليه في العرف والنكر (هش داريد كه بهترين مردم پس از محمد صلي الله عليه و آله و سلم همان يار محافظ و همراه او در همه خوشيها و ناخوشيهاست).
ديك الجن إن عليا خير أهل الأرض * بعد النبي فاربعي أو امضي (1) (همانا علي پس از پيامبر بهترين مردم روي زمين است، خواه بمان و خواه برو).
بشنوي كردي (2) خير البرية خاصف النعل الذي * شهدا النبي بحقه في المشهد وبعلمه وقضائه وبسيفه * شهدالرسول مع الملائك فاشهد (بهترين آفريدگان آن پينه زننده به كفش خود است كه پيامبر در حضور همه به حق او گواهي داد)، (و نيز به علم و قضاوت و شمشير او پيامبر به همراه همه فرشتگان گواهي داد، تو نيز گواهي ده).
ابن حجاج (3) أهلا وسهلا بالأغر * ابن الميامين الغرر أهلا وسهلا يا بن زمزم * والمشاعر والحجر
(١) - اشعار گذشته در مناقب ابن شهرآشوب ٣ / ٦٧ - ٧١.
(٢) - الغدير ٤ / 39.
(3) - مناقب ابن شهر آشوب 1 / 260.
(٤٤١)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)، ابن شهرآشوب (1)
يا بن الذي لولاه ما * اقتربت ولا انشق القمر يا بن الذي هو والنبي * محمد خير البشر و من استجاز خلاف ذلك * أو رواه فقد كفر (خوش آمدي اي مرد شريف و بزرگ و فرزند گراميان شرافتمند).
(خوش آمدي اي فرزند زمزم و مشعرها و حجر الاسود).
(اي فرزند آن كسي كه اگر او نبود معجزه نمي‌شد و ماه نمي‌شكافت).
(اي فرزند آن كسي كه او و پيامبر محمد صلي الله عليه و آله و سلم بهترين بشرند).
(و هر كه جز اين روا داند يا روايت كند تحقيقا كافر است).
ابن شهر آشوب (1) ألا إن خير الناس بعد نبينا * علي ولي الله وابن المهذب به قام للدين الحنيف عموده * وصار رفيقا ذا رواق مطنب (هان بدانيد كه بهترين مردم پس از پيامبرمان علي ولي خدا و پاكزاده است).
(به بركت او بود كه ستون آيين پاك و معتدل الهي راست گشت وخيمه دين آسايشگاه و داراي رواقي طناب بسته و استوار گشت).
حميري (2) علي أمير المؤمنين أخو آلهدي * وأفضل ذي نعل و من كان حافيا أسر إليه أحمد العلم جملة * وكان له دون البرية واعيا (علي اميرمؤمنان و برادر هدايت است و برترين پابرهنگان و كفش پوشان).
(احمد صلي الله عليه و آله و سلم جملگي علم را رازگونه در اختيار او نهاد و او - نه ديگر
(1) - مناقب ابن شهر آشوب 1 / 323.
(2) - همان 2 / 36.
(٤٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، ابن شهر آشوب (1)، الحجر الأسود (1)، الإختيار، الخيار (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
مردمان - فرا گيرنده آن بود).
از زبان اشعث بن قيس كندي نقل شده (1) أتانا الرسول رسول الوصي * علي المهذب من هاشم رسول الوصي وصي النبي * و خير البرية من قائم وزير النبي وذو صهره * و خير البرية في العالم له الفضل والسبق بالصالحات * لهدي النبي به يأتمي (فرستاده حضرت وصي يعني علي پاكيزه از نسل هاشم نزد ما آمد).
(فرستاده وصي پيامبر و بهترين آفريدگان كه قائم به دين خداست).
(وزير پيامبر و داماد او و بهترين آفريدگان در عالم).
(او را برتري و سبقت به اعمال نيك است و پيوسته از روش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيروي مي‌كند).
از قول زجربن قيس به دائي خود جرير (2) جريربن عبد الله لاتردد الهدي * وبايع عليا إنني لك ناصح فإن عليا خير من وطئ الحصي * سوي أحمد والموت غاد ورائح (اي جريربن عبد الله هدايت را رد مكن و با علي بيعت كن كه من خير خواه توام).
(زيرا علي از همه كساني كه روي زمين راه مي‌روند - جز حضرت احمد - بهتر است، و مرگ صبح و شام سراغ آدمي مي‌آيد).
(١) - الغدير ١٠ / 14.
(2) - همان.
(٤٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الوطئ (1)، الوصية (2)
از قول نجاشي يكي از فرزندان حرب بن كعب (1) جعلتم عليا وأشياعه * نظير ابن هند أما تستحونا؟
إلي أفضل الناس بعد الرسول * وصنو الرسول من العالمينا (شما علي و پيروان او را نظير پسر هند دانسته ايد، آيا شرم نمي‌كنيد)؟
(او برترين مردم پس از رسول خدا و برادر آن حضرت از ميان مردم جهان است).
ابن حماد الله سماه عليا عنده * فما علي علائه خلق علا (خداوند او را در نزد خود علي ناميد، پس هيچ مخلوقي بر برتري او برتري ندارد).
سلام علي أحمد المرسل * سلام علي الفاضل المفضل سلام علي من علا في العلي * فسماه رب علي علي (سلام بر احمد مرسل، سلام بر فاضل برتر).
(سلام بر آن كس كه در مقامات بلند چندان بالا رفت كه خداي برتر او را علي ناميد).
سماك رب العلي عليا * إذ لم تزل عالي المكان يا سيدا ما له من نظير * ولا شبيه ولا مدان (خداي برتر تو را علي ناميد، زيرا پيوسته در مكان عالي قرار داشتي).
(اي سروري كه نظير و شبيه و همتايي نداري).
(١) - الغدير ١٠ / 14.
(٤٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: الحرب (1)
الله سماه عليا باسمه * فسما علوا في العلي وسموقا (خدا او را به نام خود علي ناميد، پس بر مقامات بلند و والايي بالا رفت).
عوني علي علا عند ذي العرش عاليا * علي تعالي عن شبيه وعن ند (علي در نزد خداي عرش به مقام بلندي فرا رفت، علي از داشتن شبيه و همتا برتر است).
أنا مولي لعلي وعلي لي ولي * بأبي اسم علي بأبي ذكر علي (من غلام علي هستم وعلي ولي من است، پدرم فداي نام علي، پدرم فداي ياد علي).
علي علي في المواقف كلها * ولكنهم قد خانهم فيه مولد (علي در همه مواقف برتري يافت، ولي ناپاكزادگي مخالفان به آنان خيانت كرد (و آنان را وا داشت).
وقال قوم قد علا برازا * أقرانه يبتزها ابتزازا فهو علي إذ علا العديا و فرقة قالت علي الدار * في جنة الخلد مع الأبرار إذ نال منه المنزل العلويا وفرقة قالت علاهم علما * وكان أعلاهم أبا و اما فوال كهف الكرم الفتيا (1)
(1) - اشعار گذشته در مناقب ابن شهر آشوب 3 / 108 - 110.
(٤٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الكرم، الكرامة (1)، النوم (2)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
(و قومي گفتند: او را از آن رو علي گفتند كه در ميدان جنگ بر همه هماوردان برتري دارد و برگ برنده جنگ را از آنان مي‌گيرد، پس او علي (برتر) است چرا كه بر دشمنان برتري دارد).
(و گروهي گفتند: خانه او در بهشت جاودان در كنار نيكان در مكان بالايي قرار دارد، چرا كه از سوي خدا به منزل بلند دست يافته است).
(و گروهي ديگر گفتند: علي از نظر علم و پدر و مادر بر ديگران برتري دارد، پس دوست بدار آن پناهگاه كرم و جوانمردي را).
عدل القرآن وصنو المصطفي وأبو * السبطين أكرم به من والد وأب بعل المطهرة الزهراء والنسب * الطهر الذي ضمه حقا إلي نسب (1) (او همتاي قرآن و برادر مصطفي و پدر نوادگان پيامبر است، وه چه گرامي پدري)!
(و شوهر زهراي پاكيزه است، و او نسب پاكي است كه حقا آن را به نسب پاك ديگر ضميمه نمود).
عبدي وإنك وجهه الباقي و عين * له ترعي الخلائق أجمعينا (و تو وجه خدا و چشم او هستي كه همه خلايق را ديده باني مي‌كند).
وهو عين الله والوجه الذي * نوره نور الذي لاينطفي
(1) - مناقب ابن شهرآشوب 3 / 241.
(٤٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: القرآن الكريم (1)، الكرم، الكرامة (1)، الطهارة (1)، ابن شهرآشوب (1)
(و او چشم خدا و وجه خداست كه نور آن هيچ گاه خاموش نمي‌شود).
فسماه في القرآن ذوالعرش جنبه * وعروته والوجه والعين والاذنا (و خداي صاحب عرش او را در قرآن جنب و دستاويز و وجه و چشم و گوش خود خواند).
أنت عين الله والجنب من فرط * فيه يصلي لظي مذموما (تو چشم خدا و جنب خدايي كه هر كس درباره آن كوتاهي كرد نكوهيده در آتش دوزخ سرنگون خواهد شد).
يا علي بن أبي طالب يا بن الأول * يا حجاب الله والباب القديم الأزلي أنت أنت العروة الوثقي التي لم تفصل * أنت باب الله من يأتيك منه يصل (اي علي بن ابي طالب اي فرزند اول (اي اولين آفريده)، اي حجاب خدا و باب قديم و ازلي او).
(تو همان دستاويز محكم خدا هستي كه نميگسلد، و تو باب خدايي كه هر كس از راه تو وارد شود به مقصد مي‌رسد).
ابن حماد وجنب الله فرط فيه قوم * فأضحوا في القيامة نادمينا (1) (و او جنب خداست كه گروهي درباره او كوتاهي كردند و در قيامت از
(1) - اشعار گذشته در مناقب ابن شهر آشوب 3 / 272 - 274.
(٤٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (2)، القرآن الكريم (1)، الصّلاة (1)، الجنابة (3)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
پشيمانان خواهند بود).
ابن طباطبا اصفهاني (1) يا من حكي الماء فرط رقته * وقلبه في قساوة الحجر يا ليت حظي كحظ ثوبك من * جسمك يا واحد البشر لاتعجبوا من بلا غلالته * قد زر أزراره علي القمر (اي كه از فرط لطافت به آب زلال ميماني، و در عين حال دلت (در برابر حوادث) چون سنگ سخت و استوار است).
(اي كاش مانند پيراهن كه به بدن مباركت چسبيده از تو بهره مند بودم اي يگانه بشريت).
(از كهنگي جامه او تعجب نكنيد، كه تكمه هاي آن بر ماه درخشان بسته است).
ابو عبد الله مفجع (2) أيها اللائمي لحبي عليا * قم ذميما إلي الجحيم خزيا أبخير الأنام عرضت لا زلت * مذودا عن الهدي مزويا أشبه الأنبياء كهلا وزولا * وفطيما وراضعا وغذيا كان في علمه كآدم إذ علم * شرح الأسماء والمكنيا وكنوح نجا من الهلك من سير * في الفلك إذ علا الجوديا - إلي أن قال: - فارتقي منكب النبي علي * صنوه ما أجل ذاك رقيا
(١) - الغدير ٣ / 345.
(2) - مناقب ابن شهر آشوب 3 / 353.
(٤٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: أبو عبد الله (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
فأماط الأوثان عن ظاهر الكعبة * ينفي الأرجاس عنها نفيا ولو أن الوصي حاول مس النجم * بالكف لم يجده قصيا أفهل تعرفون غير علي * وابنه استرحل النبي مطيا؟!
(اي كه مرا در دوستي علي سرزنش مي‌كني، برخيز و با سرافكندگي به دوزخ درآي).
(آيا متعرض بهترين آفريدگان شدي؟ پس پيوسته از راه هدايت دور باشي).
(او شبيه ترين مردم به پيامبران است در تمام دوران عمر از پيري و جواني و كودكي و شير خوارگي و جنيني).
(او در علم به پايه آدم بود كه شرح اسماء و كنيه‌ها را مي‌دانست).
(و به سان نوح است كه از هلاكت نجات يافت آن گاه كه در كشتي سير مي‌كرد تا كشتي بر كوه جودي نشست) …
(پس علي برادر پيامبر بر دوش آن حضرت بالا رفت و چه بالا رفتن بزرگي بود)!
(پس بتها را از ظاهر كعبه زدود و پليديها را از آن بر طرف ساخت).
(و اگر حضرت وصي بخواهد بر ستاره دست بسايد آن را دور از دست نخواهد يافت).
(آيا جز علي كسي را ميشناسيد كه پسرش بر دوش پيامبر سوار شود و از او سواري بگيرد)؟!
شيخ علي بن شهيفنه حلي (1) يا روح أنس من الله البدء بدا * و روح قدس علي العرش العلي بدا ياعلة الخلق يا من لايقارب خير المرسلين * سواه مشبه أبدا
(1) - رياض العلماء 4 / 107.
(٤٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الوصية (1)
أنت الذي اختارك الهادي البشير أخا * وماسواك ارتضي من بينهم أحدا أنت الذي عجبت فيك الملائك في بدر ومن بعده إذ شاهدوا احدا (اي روح انس كه از سوي خدا سرچشمه گرفتي، و اي روح قدسي كه بر عرش برين پديدار شدي).
(اي علت آفرينش، اي كه از تو كسي شبيه تر و نزديكتر به رسول خدا نيست).
(تو آن كسي هستي كه پيامبر هدايتگر مژده دهنده تو را برادر خود ساخت، و جز تو كسي را براي اين مقام نپسنديد).
(تو آن كسي هستي كه فرشتگان بدر واحد از كار تو درشگفت ماندند).
ابن حماد (1) جل العلي علا * عن مشبه ونظير إمام كل إمام * أمير كل أمير حجاب كل حجاب * سفير كل سفير باب إلي كل رشد * نور علي كل نور (علي بس و الا وبرتر از داشتن مثل و مانند است).
(او امام هر امام وامير هر اميري است).
(او حجاب هر حجاب و سفير همه سفر است).
(دروازه هر خير و درستي و نور قاهر بر همه نورهاست).
ابو القاسم زاهي (2) يا سادتي! يا آل ياسين فقط * عليكم الوحي من الله هبط
(١) - مناقب ابن شهر آشوب ٣ / ٢٦٨.
(٢) - الغدير ٣ / 396.
(٤٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
لولاكم لم يقبل الفرض ولا * رحنا لبحر العفو من أكرم شط أنتم ولاة العهد في الذر ومن * هواهم الله علينا قد شرط ما أحد قايسكم بغيركم * ومازج السلسل بالشرب اللمط إلا كمن ضاهي الجبال بالحصا * أو قايس الأبحر جهلا بالنقط (اي سروران من، اي خاندان پيامبر، وحي از سوي خدا تنها بر شما فرود آمد وبس).
(اگر شما نبوديد هيچ عملي از كسي پذيرفته نمي‌شد، و هيچ گاه براي ورود در درياي عفو خدا نمي‌توانستيم از شط بزرگ عبور كنيم).
(شما از روز الست واليان عهد بوده ايد، و كساني هستيد كه خدا دوستي آنان را بر ما شرط نموده است).
(كسي كه شما را با ديگران مقايسه كند و آب روان را با آب آلوده بيالايد)، (او نيست مگر مانند كسي كه به ناداني كوهها را با سنگريزه و درياها را با قطره قياس گيرد).
صاحب بن عباد (1) ما لعلي العلي أشباه * لا والذي لا إله إلا هو مبناه مبني النبي تعرفه * وابناه عند التفاخر ابناه إن عليا علا علي شرف * لو رامه الوهم زل مرقاه يا ضحوة الطير هنئي شرفا * فاز به لاينال أقصاه (علي و الا را مانندي نيست، سوگند به خدايي كه جز او خدايي نيست).
(پايگاه او همان پايگاه پيامبر است كه وي را بدان خواهي شناخت، و
(1) - الكني والالقاب 1 / 312.
(٤٥١)
صفحهمفاتيح البحث: الكرم، الكرامة (1)، الجهل (1)
فرزندان او در فخر و مباهات فرزندان پيامبرند).
(علي بر ستيغ شرافت فرا رفت تا آنجا كه اگر وهم و خيال قصد رسيدن به آن كند گامش بلغزد و نردبانش از جاي دررود).
(اي مريان بريان كه غذاي روز علي شدي، گوارا شرافتي باش كه علي بدان دست يافت، شرافتي كه به كمترين آن دست نمي‌توان يافت).
ابو الحسن خليعي حبذا يوم الغدير * يوم عيد وسرور إذ أقام المصطفي * من بعده خير أمير قائلا: هذا وصيي * في مغيبي وحضوري وظهيري ونصيري و * وزيري ونظيري (به به به روز غدير كه روز عيد و شادي است).
(زيرا پيامبر مصطفي پس از خود بهترين امير را برپا نمود).
(و گفت: اين وصي من است در حضور و غياب من).
(و پشتيبان و ياور و وزير و همانند من است).
تالله ما ذنب من يقيس إلي * نعلك من قدموا بمغتفر أنكر قوم عيد الغدير وما * فيه علي المؤمنين من نكر حكمك الله في العباد به * وسرت فيهم بأحسن السير وأكمل الله فيه دينهم * كما أتانا في محكم السور نعتك في محكم الكتاب وفي * التوراة باد والسفر والزبر عليك عرض العباد تقض علي * من شئت منهم بالنفع والضرر (به خدا سوگند گناه كسي كه خليفگان پيش از تو را با كفش تو قياس كند
صفحه(٤٥٢)
آمرزيدني نيست).
(گروهي عيد غدير را منكر شدند با آن كه چنين روزي براي مؤمنان قابل انكار نيست).
(خداوند بدان وسيله تو را در ميان بندگان حاكم ساخت و تو نيز با بهترين روش در ميان آنان عمل كردي).
(و خداوند دين بندگان را در چنين روزي كامل نمود چنان كه در سوره محكم قرآن براي ما آمده است).
(وصف تو در آيات محكم قرآن و در تورات و ساير كتابهاي آسماني به خوبي پديدار است).
(بندگان بر تو عرضه مي‌شوند و تو بر هر كس كه خواهي به سود يا زيان حكم ميراني).
والمادحون المخبرون غلوا * وبالغوا في ثناك واعتذروا وعظمتك التوراة والصحف الاولي * وأثني الأنجيل والزبر والأنبياء المكرمون وفوا * فيك بما عاهدوا و ما غدروا (1) (و ستايشگران خبرگزار در مدح و ثناي تو سنگ تمام گذاشتند و باز هم اعتذار جستند (كه به حقيقت مدحت دست نيافتند).
(و تورات و انجيل و كتابهاي آسماني پيشين همه تو را به عظمت ياد كردند).
(و پيامبران گرامي خدا به عهدي كه درباره تو كردند وفا نمودند و پيمان نشكستند).
(١) - الغدير ٦ / 11، 10، 13.
صفحه(٤٥٣)
ابن حماد عبدي ما لعلي سوي أخيه * محمد في الوري نظير (براي علي در ميان همه آفريدگان جز برادرش محمد صلي الله عليه و آله و سلم نظيري نيست).
ألا إنه نفسي ونفسي نفسه * به النص أنبا وهو وحي منزل (پيامبر فرمود: هان، بدانيد كه او جان من و من جان او هستم. نص صريح اين را خبر داده و آن وحي منزل است).
أمير النحل مولي الخلق * في خم علي الأبد شبيه المصطفي بالفضل * لم ينقص و لم يزد وجنب الله في كتب * و عين الواحد الصمد (شاه زنبوران (1) مولاي خلايق است و اين مطلب براي هميشه در غدير خم اعلام گرديد).
(او در فضيلت شبيه پيامبر مصطفي است بدون كم و زياد).
(و در كتابهاي آسماني جنب خدا و چشم خداي يگانه بي نياز معرفي شده است).
ما لابن حماد سوي من حمدت * آثاره وأبهجت غرانه
(1) - علي عليه السلام را به شاه زنبوران تشبيه كنند. زيرا مؤمنان در سودبخشي بسان زنبور عسل اند و آن حضرت امير و شاه آنان است.
(٤٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، غدير خم (1)، الجنابة (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
ذاك علي المرتضي الطهر الذي * بفخره قد فخرت عدنانه صنو النبي هديه كهديه * إذ كل شئ شكله عنوانه (1) (ابن حماد جز آن كس كه آثارش ستوده و خلق و خويش بهجت افزاست كسي را ندارد).
(او علي مرتضي آن امام پاكيزه اي است كه قبيله عدنان به او افتخار ميورزند).
(و برادر پيامبر كه راهش راه او است، چرا كه شكل هر چيزي عنوان او است).
وسماه رب العرش في الذكرنفسه * فحسبك هذا القول إن كنت ذاخبر وقال لهم هذا وصيي ووارثي * ومن شد رب العالمين به أزري علي كزري من قميصي أشارة * بأن ليس يستغني القميص عن الزر (و خداي عرش او را در قرآن نفس پيامبر خواند، و اگر آگاه باشي همين سخن تو را بس است).
(و به امت فرمود: اين وصي و وارث من است، و كسي است كه پروردگار عالميان پشت مرا به او قوت بخشيد).
(اين كه فرمود: علي مانند تكمه لباس من است، اشاره به آن است كه لباس بي نياز از تكمه نيست).
من الذي قال النبي له * أنت مني مثل روحي في البدن (كيست آن كه پيامبر به او فرمود: تو مانند روح در بدن من هستي)؟
(١) - الغدير ٤ / 147 - 161.
(٤٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: اللبس (1)، القميص (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)
الله سماه نفس أحمد في * القرآن يوم البهال إذ ندبا فكيف شبهه بطائفة * شبهها ذوالمعارج الخشبا (خداوند او را در قرآن در داستان روز مباهله كه پيامبر وي را فراخواند نفس پيامبر ناميد).
(چگونه او را به گروهي تشبيه كردند كه خداي بلند پايه آنان را به چوب خشك تشبيه نموده است (1)؟!
ديك الجن عضو النبي المصطفي وروحه * وشمه وذوقه وريحه (علي عضوي از اعضاي پيامبر مصطفي و روح و بو و مزه ونسيم آن حضرت است).
سوسي من نفسه من نفسه وجنسه من جنسه * وعرسه من عرسه فهل له معادل (كسي كه به منزله جان پيامبر و هم سرشت با او است، و همسر او دختر پيامبر است، آيا او را همتايي هست)؟
جماني وأنزله منه النبي كنفسه * رواية أبرار تأدت إلي بر فمن نفسه فيكم كنفس محمد * ألا بأبي نفس المطهر والطهر (2) (و پيامبر او را به منزله نفس خود قرار داد، و اين روايت نيكان است كه به
(1) - اشاره است به آيه 4 از سوره منافقون كه خداوند منافقان را به چوبهاي خشك تشبيه نموده است. (م) (2) - اشعار گذشته در مناقب ابن شهر آشوب 2 / 217 - 218.
(٤٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: القرآن الكريم (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
نيكي انجاميده است).
(پس در ميان شما كيست كه جان او مانند جان محمد صلي الله عليه و آله و سلم باشد؟ پدرم فداي آن جان پاك و پاكيزه باد).
عبدي (1) اشهد بالله لقد قال لنا * محمد والقول منه ما خفي لو أن إيمان جميع الخلق ممن * سكن الأرض ومن حل السما يجعل في كفة ميزان لكي * يوفي بإيمان علي ما وفي (به خدا سوگند كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم به ما گفت، و گفتارش پوشيده نبود)، (كه اگر ايمان خلايق از ساكنان زمين و آسمان)، (در يك كفه ترازو قرار داده شود تا با ايمان علي برابري كند هرگز برابري نتواند كرد).
عبد المنعم فرطوسي (2) أنت نفسي وأنت مني به حق * مثل رأسي من سائر الأعضاء (تو جان مني و نسبت تو با من نسبت سر با ساير اعضاست).
و نيز گويد (3):
قال طه للمرتضي يوم احد * حين ابلي في الله خير بلاء لو وضعنا في كفة كل فعل * من فعال الأبرار والصلحاء ووضعنا الأعمال في يوم احد * منك في كفة بوزن سواء
(1) - مناقب ابن شهر آشوب 2 / 9.
(2) - ملحمة أهل البيت 1 / 285.
(3) - همان / 288.
(٤٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
لاستبان الرجحان عنك فيما * فيه ابليت عند وقت اللقاء ولقد فاخر الأله وباهي * بك غر الملائك الامناء ولقد أشرفت بما كان فيها * لك ترنو عينا جنان السماء حينما قد أزاح رب البرايا * كل حجب عنها وكل غطاء وهو في الحشر سوف يجزيك فضلا * منه فيما عملت خير جزاء يغبط الأنبياء فضلك فيه * وجميع الأبرار والأولياء (حضرت طه در روز احد به علي مرتضي آن گاه كه در راه خدا در آزمايش سختي قرار گرفت فرمود:)، (اگر همه اعمال نيكان و صالحان را در يك كفه ترازوي بنهيم)، (و اعمال تو را در روز احد در كفه ديگر برابر آن نهيم)، (بي گمان عمل تو كه در ميدان جنگ سخت آزمايش شدي بر همه آنها ترجيح يابد).
(و همانا خدا به تو بر همه فرشتگان برتر و امين خود افتخار و مباهات نمود).
(و بهشت آسمان با همه بهشتيان و حوريان چشم به تو دوختند)، (آن گاه كه پروردگار عالميان همه حجابها و پرده‌ها را از برابر ديدگان آنها كنار زد).
(و خداوند در روز حشر به خاطر اعمال نيكت تو را از فضل خود پاداش نيكي عطا خواهد كرد).
(پاداش و فضلي كه تمام انبيا و اولياء و نيكان به تو غبطه خورند).
ابن عطار واسطي هاشمي ولقد أرانا الله أفضل خلقه * في الطائر المشوي لما أن دعا (و همانا خداوند برترين خلق خود را در داستان آن پرنده بريان كه پيامبر دعا
(٤٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: الطيران، الطير (1)
كرد (وعلي از راه رسيد) به ما نشان داده است).
مفجع كان النبي لما تمني * حين أتوه طائرا مشويا إذ دعا الله أن يسوق أحب * الخلق طرا إليه سوقا وحيا (پيامبر هنگامي كه پرنده برياني را برايش آورند آرزو كرد)، (و دعا نمود كه خداوند هر چه زودتر محبوبترين خلق در نظر خود را نزد وي برساند).
ابن حماد وفي قصة الطير لما دعا * النبي الأله وأبدي الضرع أيا رب ابعث إلي أحب * خلقك يا من إليه الفزع فلم يستتم النبي الدعاء * إذا بإمام الهدي قد رجع ثلاث مرار فلما انتهي * إلي الباب دافعه واقترع فقال النبي له ادخل فقد * أطلت احتباسك يا ذا الصلع فخبره أنه جاءه * ثلاثا ودافعه من دفع فقطب في وجه من رده * وأنكر ما بأخيه صنع فأورثه برصا فاحشا * فظل وفي الوجه منه بقع (1) (و فضيلت ديگر علي عليه السلام در داستان آن پرنده است كه چون پيامبر خداي خود را خواند و آشكارا به درگاه او زاري نمود)، (كه پروردگارا، اي كه پناه همه اي، محبوبترين خلق خود را نزد من فرست).
(هنوز دعاي پيامبر تمام نشده بود كه امام هدايت از راه رسيد).
(1) - اشعار گذشته در مناقب ابن شهر آشوب 2 / 285.
(٤٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، البعث، الإنبعاث (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
(و سه بار به در خانه آمد ولي كسي (انس بن مالك) او را از در براند).
(بار آخر پيامبر فرمود: داخل شو كه ممنوعيت تو طول كشيد اي اصلع (1).
(علي به پيامبر خبر داد كه سه بار آمد ولي دربان او را بازگرداند).
(پيامبر در چهره آن كس رو ترش كرد و كار او را با برادرش علي زشت شمرد).
(و اين كار موجب شد كه انس به بيماري پيسي فاحشي دچار شود كه خالهاي سپيد در چهره اش نمودار بود و با هيچ پوششي پنهان نمي‌شد).
شيخ ابراهيم كفعمي عاملي (2) هنيئا هنيئا ليوم الغدير * ويوم النصوص ويوم السرور ويوم الكمال لدين الأله * وإتمام نعمة رب غفور ويوم العقود ويوم الشهود * ويوم العهود لصنو البشر ويوم الفلاح ويوم النجاح * ويوم الصلاح لكل الامور ويوم الأمارة للمرتضي * أبي الحسنين الأمام الأمير تري ألف عبد له معتقا * ويختار في القوت قرص الشعير أمير السرايا بامر النبي * وليس عليه بها من أمير (گوارا باد، گوارا باد روز غدير و روز نص‌ها (بر امامت علي) و روز سرور)، (و روز كمال دين خدا و كامل شدن نعمت پروردگار آمرزنده)، (و روز پيمانها و روز گواهي و روز عهدها براي برادر بشريت)، (و روز فلاح و رستگاري و روز صلاح همه كارها)،
(1) - اصلع: مردي كه موهاي پيشاني و دو طرف سر او ريخته باشد، و عرب آن را به فال نيك مي‌گيرد و آن كس را خوش يمن مي‌داند. و اين لقب امير مؤمنان عليه السلام است. (م) (2) - مصباح كفعمي ص 701.
(٤٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: أنس بن مالك (1)
(و روز اعلام فرمانروايي علي مرتضي، پدر حسن و حسين آن امام فرمانروا).
(مي بيني كه هزار بنده از در آمد او آزاد شدند و خود قرص نان جو را براي خوراك مي‌گزيند).
(او به امر پيامبر در همه جنگها امير بود و در هيچ جنگي كسي بر او امير نبود).
ايرواني (1) كيف يحصي صفاتك الكتاب * ومزاياك ما لهن حساب ليت شعري وهل يحيط بمعناك * خبير كما أحاط الكتاب فلعمري ما أنت في الناس إلا * نفس طه وما بذاك ارتياب (چگونه نوشته اي مي‌تواند اوصاف تو را برشمرد حال آن كه مزاياي تو حساب ندارد).
(كاش مي‌دانستم كه آيا هيچ مرد آگاهي مي‌تواند به معناي تو پي برد تا آن كه يك نوشته بتواند چنين باشد)؟
(به جان خودم سوگند كه تو در ميان مردم جز نفس حضرت طه نبودي، و در اين مطلب ترديدي نيست).
علي كالنبي بكل فضل * سوي فضل النبوة قد عداه هو المعني بالباب الذي من * أتي الهادي النبي فقد أتاه فتي في كنهه خبط البرايا * وفي معني الحقيقة منه تاهوا (علي در همه فضائل مانند پيامبر است جز فضيلت نبوت كه آن را دارا نيست).
(او مراد از آن دري است كه هر كس بخواهد بر پيامبر رهنما وارد شود بايد از
(1) - ديوان شعراء الحسين عليه السلام / 226.
(٤٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)
آن در در آيد).
(جوانمردي كه مردم در شناخت ذات او به اشتباه افتادند و در معناي حقيقت او سرگردان شدند).
ابو محمد عوني (1) ياآل أحمد لولاكم لماطلعت * شمس ولاضحكت أرض من العشب أبوكم خير من يدعي لحادثة * فيستجيب بكشف الخطب والكرب عدل القرآن وصي المصطفي وأبو السبطين * أكرم به من والد وأب (اي آل احمد، اگر شما نبوديد خورشيدي نمي‌درخشيد و زميني به روييدن سبزه نمي‌خنديد).
(پدر شما بهترين كسي است كه هنگام حوادث او را مي‌خواندند، و او اجابت مي‌كرد و مشكلات را بر طرف مي‌ساخت).
(او همتاي قرآن و وصي پيامبر مصطفي و پدر نوادگان پيامبر است، وه چه گرامي پدري)!
شيخ عبد الرضا مقري كاظمي (2) وقفت دون سعيك الأنبياء * فلتطل مفخرا بك الأوصياء وعن الأنبياء فضلا عليك * الله أثني فحبذا الأثناء وإذا لم يكن سوي آية التطهير * فيكم لكان فيها اكتفاء كنت نورا وليس كون ولا * آدم بل ليس كان طين وماء أنت عين اليقين سلطان موسي * والعصي منه واليد البيضاء
(١) - الغدير ٤ / 127.
(2) - همان 11 / 354.
(٤٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: آية التطهير (1)، القرآن الكريم (1)، الكرم، الكرامة (1)
وسنا النار حين آنسها من * جانب الطور إذ بدا اللاءلاء روح قدس به تأيد عيسي ولاءمواته به إحياء أنت لو لم تكن لما عبد الله * ولا للاءنام كان اهتداء (پيامبران به فضل تو نرسيده از پاي در آمدند، پس اوصيا بايد افتخارات مفصل به تو داشته باشند).
(و به خاطر فضل تو خداوند از زبان پيامبران بر تو ثنا فرستاد، وه چه ثناي خوبي)!
(و اگر جز آيه تطهير در فضل شما نازل نمي‌شد، همين آيه بس بود).
(تو نوري بود آن گاه كه آفرينشي نبود و آدم نبود بلكه آب و گلي هم نبود).
(تو عين اليقين وقدرت موسي وعصا ويد بيضاي اويي).
(و پرتو همان آتشي هستي كه موسي در كنار وادي طور ديد آن گاه كه درخشش آن پديدار شد).
(و همان روح قدسي هستي كه مؤيد عيسي بود و مردگان بدان وسيله زنده مي‌شدند).
(اگر تو نبودي هرگز خدا پرستش نمي‌شد و هرگز مردم هدايت نمي‌يافتند).
عبد المنعم فرطوسي (1) سئل المصطفي بأي لسان * لك يوحي الخطاب رب العطاء قال يوحيه في لسان علي * وسألت الباري بوقت النداء أنت خاطبتني بصوتك حقا * أم بصوت الوصي من أصفيائي قال: إني لا اشبه الناس طرا * أنا شئ ولست كالأشياء من سناك الذاكي خلقت عليا * وهو نور خلقته من سنائي
(1) - ملحمة أهل البيت 1 / 78.
صفحه(٤٦٣)
وأحب العباد بعد اطلاعي * لك بالغيب سيد الأوصياء فأتاك الخطاب بالوحي مني * بلسان الحبيب من أوليائي ليكون اطمينان نفسك أمرا * ثابتا باليقين دون انتفاء (از پيامبر مصطفي سؤال شد كه پروردگار بخشنده به چه زباني با تو خطاب وحي مي‌نمود)؟
(فرمود: به زبان علي وحي مي‌كرد، و در وقت ندا از خداوند پرسيدم)، (آيا حقا تو به صداي خود با من سخن گفتي يا به صوت وصي برگزيده من بود)؟
(خدا فرمود: من به هيچ يك از مردم شبيه نيستم و من چيزي نه مانند چيزهاي ديگرم).
(من از نور درخشنده تو علي را آفريدم، و آن نوري است كه از نور رخشان خود آفريده ام).
(و پس از آن كه از سر درون تو آگاه بودم دانستم كه او محبوبترين بندگان در نزد تو و سرور اوصيا است).
(از اين رو خطاب وحي از جانب من بر زبان آن حبيب از اوليايم سوي تو آمد)، (تا اطمينان نفس تو امر ثابت يقيني و شك ناپذير باشد).
سيد علي خان مدني (1) أمير المؤمنين فدتك نفسي * لنا من شأنك العجب العجاب تولاك الاولي سعدوا ففازوا * وناواك الذين شقوا فخابوا ولو علم الوري ما أنت أضحوا * لوجهك ساجدين ولم يحابوا
(١) - الغدير ١١ / 346.
صفحه(٤٦٤)
يمين الله لو كشف المغطي * ووجه الله لو رفع الحجاب خفيت علي العيون وأنت شمس * سمت من أن يجللها سحاب وليس علي الصباح إذا تجلي * ولم يبصره أعمي العين عاب لسر ما دعاك أبا تراب * محمد النبي المستطاب فكان لكل من هو من تراب * إليك وأنت علته انتساب فلولا أنت لم يخلق سماء * ولولا أنت لم يخلق تراب وفيك وفي ولائك يوم حشر * يعاقب من يعاقب أو يثاب بفضلك أفصحت توراة موسي * وإنجيل ابن مريم والكتاب وهل لسواك بعد غدير خم * نصيب في الخلافة أو نصاب ألم يجعلك مولاهم فذلت * علي رغم هناك لك الرقاب وكم سفهت عليك حلوم قوم * فكنت البدر تنبحه الكلاب (اي امير مؤمنان، جانم فدايت، ما را در شأن تو شگفتيهاست).
(گروهي تو را دوست داشتند پس به سعادت و رستگاري رسيدند، و گروهي شقي و بدبخت با تو دشمني كردند و به زيان و هلاكت درافتادند).
(و اگر مردم مي‌دانستند كه تو چه هستي همه در برابرت بي محابا به سجده در مي‌آمدند).
(اگر سرپوش برداشته شود معلوم شود كه تو دست خدايي، و اگر پرده كنار رود روشن گردد كه تو وجه خدايي).
(تو از ديده‌ها پنهان ماندي با آن كه خورشيدي هستي كه برتر از آن است كه ابر بتواند چهره آن را بپوشاند).
(البته عيب و نكوهشي بر صبح روشن نيست اگر ديده كور آن را نبيند).
(رازي داشت كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم آن پيامبر پاكيزه تو را ابو تراب خواند)،
(٤٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، غدير خم (1)
(زيرا هر كه از خاك آفريده شده به تو انتساب دارد و تو علت وجود او هستي).
(چه، اگر تو نبودي آسماني آفريده نمي‌شد، و اگر تو نبودي خاكي آفريده نمي‌گشت).
(و درباره تو و ولايت توست كه در روز حشر هر كس كيفر يا پاداش مي‌بيند).
(به فضل تو گويا شده است تورات موسي و انجيل پسر مريم و قرآن كريم).
(و آيا جز تو را پس از روز غدير خم نصيب و بهره اي از خلافت خواهد بود)؟!
(آيا پيامبر تو را مولاي آنان نساخت تا گردنهاي عده اي ناخواسته در آن روز در برابر تو خم شد)؟
(و چه نابخرديها كه قوم درباره تو كردند! آري: مه فشاند نور و سگ عوعو كند).
ملا مهرعلي‌ها علي بشر كيف بشر * ربه فيه تجلي وظهر هو والمبدأ شمس وضياء * هو والواجب شمس وقمر اذن الله وعين الباري * يا له صاحب سمع وبصر علة الكون ولولاه لما * كان للعالم عين وأثر فلك في فلك فيه نجوم * صدف في صدف فيه درر جنس الأجناس علي و * بنوه نوع الأنواع إلي حاديعشر كل من مات ولم يعرفهم * موته موت حمار وبقر قوسه قوس صعود ونزول * سهمه سهم قضاء وقدر ما رمي رمية إلا وكفي * ماغزي غزوة إلا وظفر
(٤٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: مسألة القضاء والقدر (1)، غدير خم (1)، الموت (2)، الكرم، الكرامة (1)
أسدالله إذا صال وصاح * أبو الأيتام إذا جاد وبر بوتراب وكنوز العالم * عنده نحو تراب ومدر من له صاحبة كالزهراء * أو سليل كشبير وشبر أيها الخصم تذكر سندا * متنه صح بنص وخبر إذ أتي أحمد في خم غدير * بعلي وعلي الرحل نبر قال من كنت أنا مولاه * فعلي له مولي ومفر (هان، علي بشر است اما چه بشري؟ بشري كه پروردگارش در او تجلي و ظهور نموده است).
(او و مبدأ آفرينش مانند خورشيد و پرتو آنند، و او و واجب متعال مانند خورشيد و ماهند (كه نور يكي از ديگري است).
(او گوش و چشم خداست، وه چه صاحب گوش و چشمي)!
(او علت آفرينش است و اگر او نبود عين و اثري از عالم به چشم نمي‌خورد).
(چرخ در چرخ همراه با ستارگان است، و صدف در صدف درربار).
(علي خود جنس الاجناس آفرينش است و فرزندانش نوع الانواعند تا نوع يازدهم).
(هر كه بميرد و حق آنان را نشناسد مانند خر و گاو مرده است).
(كمان او قوس صعود و نزول خلقت است، و تير او تير قضا و قدر الهي است).
(تيري نينداخت جز آن كه همان براي كشتن دشمن بس بود، و جنگي نكرد جز آن كه پيروز گشت).
(شير خداست در وقت نبرد و فرياد بر دشمن، و پدر يتيمان است در وقت بخشش و نيكوكاري).
(٤٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: الخصومة (1)
(او ابو تراب (خاك نشين) است، چرا كه گنجهاي عالم در نزد او به سان خاك و كلوخ است).
(كيست جز او كه همسري چون زهرا، يا فرزنداني چون حسن و حسين داشته باشد).
(اي دشمن، يادآر حديثي را كه متن آن از راه نص و خبرهاي متواتر ديگر به صحت پيوسته است).
(آن گاه كه پيامبر در غدير خم علي را آورد و بر منبري كه از جهاز شتران ساخته بودند بالا رفت).
(و فرمود: هر كه من مولاي اويم پس علي مولا و پناهگاه او است).
عبدي كوفي (1) محمد وصنوه وابنته * وابناه خير من تحفي واحتذا صلي عليهم ربنا باري الوري * ومنشئ الخلق علي وجه الثري صفاهم الله تعالي وارتضي * واختارهم من الأنام واجتبي لولا هم الله ما رفع السماو لادحي الأرض ولاانشا الوري لا يقبل الله لعبد عملا * حتي يواليهم بإخلاص الولا ولايتم لامرء صلاته * الا بذكراهم ولايزكو الدعا لو ان عبدا لقي الله بأعمال * جميع الخلق برا وتقي ولم يكن والي عليا حبطت * أعماله وكب في نار لظي (محمد صلي الله عليه و آله و سلم و برادر و دختر و دو فرزند او بهترين مردمان پا برهنه و كفش پوش اند).
(پروردگار ما، خالق آفريدگان و ايجاد كننده خلايق بر روي زمين بر آنان
(١) - الغدير ٢ / 298.
(٤٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، غدير خم (1)
درود فرستاده است).
(خداي متعال آنان را از ميان همه مردم برگزيده و اختيار نموده است).
(اگر آنان نبودند خداوند آسمان را بر نميافراشت و زمين را نمي‌گسترد و آفريدگان را نمي‌آفريد).
(خداوند از هيچ بنده اي عملي را نمي‌پذيرد تا آن كه آنان را خالصانه دوست بدارد).
(و نماز هيچ كسي جز به ياد و درود بر آنان كامل نمي‌شود و هيچ دعايي جز از اين راه به هدف اجابت نمي‌رسد).
(اگر بنده اي خدا را با اعمال همه خلايق نيكوكردار و پرهيزكار ديدار كند).
(اما علي را دوست نداشته باشد اعمالش نابود مي‌شود و خودش در آتش سوزان دوزخ سرنگون خواهد شد).
حماني هم صفوة الله التي ليس مثلها * ومامثلهم في العالمين بديل خيار خيار الناس من لايحبهم * فليس له إلا الجحيم مقيل (1) (آنان برگزيدگان خدايند كه مانند آنان در ميان مردم عالم همتايي وجود ندارد).
(برگزيده ترين برگزيدگان از ميان مردمند، كه هر كس آنها را دوست نداشته باشد جز دوزخ آرامگاهي ندارد).
(١) - الغدير ٣ / 66.
(٤٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإختيار، الخيار (2)
سيد علي نقي حيدري (1) يا عليا سمت به العلياء * لمعال ليست لهن انتهاء لك اسم من اسمه الله قدما * شقه حين لم تكن أسماء كنت والمصطفي ضياء ونورا * تعبدان الأله إذ لا ضياء حين لا الأرض يوم ذلك أرض * في فضاء ولا السماء سماء ثم لما قضي الأله تعالي * إنكم بين خلقه شهداء كنت أنت المولود في البيت فضلا * واختصاصا لم يؤته الأنبياء نلت في ذاك رفعة لم ينلها * أنبياء قدما ولا أوصياء وحططت الأصنام عنه بحزم * فهي بعد التاليه دهرا هباء ذاك يوم ارتقيت مرقي عظيما * خلت للحجب كان منك ارتقاء فوق كتف النبي أحمد لكن * ذاك مرقي ما فوقه استعلاء أنت من أهل بيت طه وممن * اذهب الرجس عنه والفحشاء أنت نفس النبي في قل تعالوا * ندع أبنائنا وتدعي النساء أنت من أحمد كما كان من * موسي أخوه وليس فيه مراء (اي علي، اي آن كه برتري تو به اوج خود رسيده به خاطر صفات والايي كه نهايت ندارد).
(تو را نامي است كه خداوند در ازل از نام خود مشتق نموده آن گاه كه هيچ اسمي وجود نداشت).
(تو و پيامبر مصطفي ضيا و نوري بوديد كه خدا را مي‌پرستيدند آن گاه كه هيچ ضيايي نبود).
(آن گاه كه نه زمين در فضا وجود داشت و نه آسمان آفريده شده بود).
(1) - كتاب الوصي / 122.
(٤٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
(سپس كه خداوند متعال اراده كرد كه شما گواهان او در ميان خلق باشيد).
(تو در خانه خدا به دنيا آمدي از روي فضل و اختصاصي كه حتي به پيامبران داده نشده بود).
(تو در اين مقام رفعتي يافتي كه پيامبران و اوصياي گذشته بدان دست نيافتند).
(و بتها را با دورانديشي تمام از خانه خدا فروافكندي و آنها يكي پس از ديگري براي هميشه روزگار نابود شدند).
(در آن روز كه بر جاي بلندي بالا رفتي كه حاجبان آسماني پنداشتند كه تا آنجا بالا خواهي رفت).
(بر دوش پيامبر بال رفتي، و آن مكان بلندي مي‌بود كه بلند تر از آن وجود نداشت).
(تو از خاندان طه و از جمله كساني هستي كه هرگونه پليدي و زشتي از آنان زدوده شده است).
(تو نفس پيامبر خوانده شدي در آيه مباهله كه فرمود فرزندان و زنان خود را فرا خوانيم).
(تو نسبت به پيامبر مانند هارون برادر موسي با وي بودي و اين مطلب قابل جدل و انكار نيست).
شيخ محمود عباس عاملي فوحق آيات الكتاب المنزل * ومكون الأكوان ذي المجد العلي وبحق هادينا النبي المرسل * ما حاز كل المكرمات سوي علي وسواه لا عين لديه ولا أثر (سوگند به آيات كتاب منزل و به ايجاد كننده بلند پايه عوالم وجود).
(و به حق هدايتگر ما آن پيامبر مرسل، كه به همه بزرگواريها كسي جز علي
(٤٧١)
صفحهمفاتيح البحث: البول (1)
دست نيافته است).
(و غير او را هيچ عين و اثري باقي نيست).
أنت خير الأنام من بعد طه * وبهذا قد جائت الأنباء وحديث المشوي ينبئ عنه * يا له خير طائر وشواء أنت صنو الهادي وأنت أخوه * أفهل أنت والقصي سواء أنت ثاني الثقلين وابناك سبطا * أحمد ثم فاطم الزهراء أنتم علة العوالم طرا * حيث لولاكم الوجود فناء أنتم للوري سفينة نوح * ليس عنها للعالمين غناء أنتم للوري أمان كما * الشهب أمان لمن حوته السماء (تو بهترين مردم پس از طه هستي. و اين مطلب در اخبار گزارش شده است).
(و حديث آن پرنده بريان از اين حقيقت خبر مي‌دهد، و چه پرنده برياني)!
(تو همريشه پيامبر هدايتگر و برادر او هستي، پس آيا تو و آن كس كه نسبت دوري با آن حضرت دارد برابريد)؟
(تو يكي از ثقلين هستي و دو فرزندت كه سبط پيامبرند و فاطمه زهرا نيز از ثقلين اند).
(شما علت آفرينش همه عوالميد، چرا كه اگر شما نبوديد عالم وجود فاني بود).
(شما به منزله كشتي نوح براي نجات مردميد، كه همه جهانيان از آن بي نياز نيستند).
(شما امان مردميد چنان كه شهابها امان ساكنان آسمانند).
(٤٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: السفينة (1)
شيخ صالح تميمي حلي غاية المدح في علاك ابتداء * ليت شعري مايصنع الشعراء يا أخا المصطفي وخير ابن عم * وأمير إن عدت الامراء ما تري ما استطال إلا تناهي * ومعاليك ليس لهن انتهاء أنت للحق سلم ما لراق * يتأتي بغيره الارتقاء أنت ثاني ذوي الكساء ولعمري * أشرف الخلق من حواه الكساء ولقد كنت والسماء دخان * ما بها فرقد ولا جوزاء شمل الروح من نسيمك روح * حين من ربه أتاه النداء قائلا من أنا فروي قليلا * وهو لولاك فاته الاهتداء لك اسم رآه خير البرايا * مذ تدلي وضمه الاسراء خط مع اسمه علي العرش قدما * في زمان لم تعرف الأسماء ثم لاح الصباح من غير شك * وبدا سرها وبان الخفاء وبري الله آدم من تراب * ثم كانت من آدم حواء معدن الناس كلها الأرض لكن * أنت من جوهر وهم حصباء (نهايت مدح و ستايش در برابر برتري تو گام اول است، كاش مي‌دانستم شاعران مي‌خواهند چه كنند)؟
(اي برادر مصطفي و بهترين پسر عمو و بهترين امير آن گاه كه اميران را برشمارند).
(مدايح هر چه در از باشند باز هم پايان پذيرند، ولي برتريهاي تو پايان ندارد).
(تو نردبان به سوي حق هستي، و هيچ بالارونده اي را جز با اين نردبان بالارفتني نباشد).
(تو دومين نفر از اهل عبا هستي، و به جان خودم سوگند كه اشرف خلايق
صفحه(٤٧٣)
كساني هستند كه زير آن عبا جمع شدند).
(تو بودي آن گاه كه آسمان دودي بيش نبود و ستارگان فرقد وجوزا در آن وجود نداشتند).
(روح را از نسيم تو روحي رسيد آن گاه كه از سوي پروردگارش ندا آمد)، (كه فرمود: من كيستم؟ و روح لختي بينديشيد و سپس پاسخ گفت. و اگر تو نبودي او به پاسخ درست راه نمي‌يافت).
(تو را نامي است كه بهترين آفريدگان در شب معراج كه به آسمان بالا رفت)، (ديد كه با نام خودش از ازل بر عرش نوشته شده، در زماني كه هنوز نامها شناخته نبودند).
(سپس روز روشن بدون شك پديدار گشت و راز پنهان آن آشكار گشت).
(و آن گاه خداوند آدم را از خاك آفريد و سپس حوا از آدم به وجود آمد).
(معدن همه مردم زمين است، ولي تو از گوهري و ديگران سنگريزه).
شيخ مغامس بن داغر (1) رآه آدم نورا بين أربعة * لاءلاؤها فوق ساق العرش من كثب فقال: يا رب من هذا؟ فقيل له * قول المحب وما في القول من ريب هم أوليائي وهم ذرية لكما * فقر عينا ونفسا فيهم وطب أما وحقهم لولا مكانهم * مني لما دارت الأفلاك بالقطب كلا ولا كان من شمس ولا قمر * ولا شهاب ولا افق ولا حجب ولا سماء ولا أرض ولا شجر * للناس يهمي عليه واكف السحب ولا جنان ولا نار مؤججة * جعلت أعدائهم فيها من الحطب وخاف نوح فناجي ربه فنجا * بهم علي دسر الألواح والخشب
(١) - الغدير ٧ / 29 - 30.
(٤٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
وفي الجحيم دعا الله الخليل بهم * فاخمدت بعد ذلك الحر واللهب وقد دعا الله موسي إذ هوي صعقا * بحقهم فنجا من شدة الكرب (آدم او را به صورت نوري در ميان چهار نور ديگر ديد كه از بالاي ساق عرش از جاي نزديكي مي‌درخشيد).
(گفت: پروردگارا! اين كيست؟ با سخني دوستانه و ترديد ناپذير به او گفته شد)، (آنان دوستان من و فرزندان شما آدم و حوايند، پس چشم و دلت به ديدن آنان روشن باد).
(هان بدان كه به حق آنان سوگند كه اگر مكانت آنها در نزد من نبود هرگز افلاك بر قطب خود نمي‌گرديدند).
(و هر گز نه خورشيد و ماه و شهاب و افق و حجابها بودند).
(و نه آسمان و زمين و درختي كه ابرهاي گرانبار به خاطر مردم بر آن ببارند).
(و نه بهشت و نه آتش فروزان دوزخ بود كه دشمنان آنان هيمه آن هستند).
(و نوح به وحشت افتاد و با خدا به نام آنان مناجات كرد و به بركت آنان بر آن كشتي كه از ميخ و چوب ساخته شده بود نجات يافت).
(و حضرت خليل در آن آتش سوزان خدا را به نام آنان خواند و آن آتش پس از سوزندگي و بر افروختگي خاموش گشت).
(و موسي آن گاه كه در كوه طور بيهوش روي زمين افتاد خدا را به حق آنان خواند و از شدت غم واندوه نجات يافت).
(٤٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (2)
شيخ رجب برسي (1) ولائي لال المصطفي وبنيهم * وعترتهم أزكي الوري وذويهم بهم سمة من جدهم وأبيهم * هم القوم أنوار النبوة فيهم تلوح وآثار الأمامة تلمع بحبهم طاعاتنا تتقبل * وفي فضلهم جاء الكتاب المنزل يعم شذاهم كل أرض ويشمل * وإن ذكروا فالكون ند ومندل لهم أرج من طيبهم يتضوع دعا بهم موسي ففرج كربه * وكلمه من جانب الطور ربه إذا حاولوا أمرا تسهل صعبه * وإن برزوا فالدهر يخفق قلبه لسطوتهم والاسد في الغاب تفزع فلولا هم ما سار فلك ولا جري * ولا ذرأ الله الأنام ولا بري كرام متي ما زرتهم عجلوا القري * وإن ذكر المعروف والجود في الوري فبحر نداهم زاخر يتدفع (من دوستدار آل مصطفي و فرزندان و عترت آنان كه پاكترين خلايقند و دوستدار هواداران آنانم).
(آنان نشاني از جد و پدر خود دارند، و آنان قومي هستند كه انوار نبوت در ميان آنان)، (مي درخشد و آثار امامت از آنان فروزان است) (به دوستي آنان است كه طاعتهاي ما پذيرفته مي‌شود، و در فضل آنان كتاب نازل شده الهي آمده است).
(بوي خوش آنان در همه جاي زمين پراكنده است، و هر جا نام آنان برده
(١) - الغدير ٧ / 46.
(٤٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: شهر رجب المرجب (1)، الجود (1)، النوم (1)
شود عالم عود و عنبر مي‌شود).
(و بوي خوش آنان همه جا پراكنده است).
(موسي به نام آنان دعا كرد كه اندوهش بر طرف شد و پروردگارش از جانب طور با او سخن گفت).
(هر گاه دست به كار مشكلي زنند آسان شود، و چون به ميدان كارزار روند قلب روزگار به تپش افتد)، (از بيم قهر آنان، و شير در بيشه به وحشت آيد).
(اگر آنان نبودند هيچ فلكي به حركت نمي‌آمد، و خداوند مردم را نمي‌آفريد).
(بزرگواراني كه هر گاه زيارتشان كني به زودي پذيرايي كنند، و اگر يادي از كارهاي نيك و بخشش در ميان مردم شود)، (درياي خروشان بخشش آنان است كه موج مي‌زند).
محمد حميري بحق محمد قولوا بحق * فإن الأفك من شيم اللئام أبعد محمد بأبي وامي * رسول الله ذي الشرف التهامي أليس علي أفضل خلق ربي * وأشرف عند تحصيل الأنام ولايته هي الأيمان حقا * فذرني من أباطيل الكلام وطاعة ربنا فيها وفيها * شفاء للقلوب من السقام علي إمامنا بأبي أنت وامي * أبوالحسن المطهر من حرام إمام هدي أتاه الله علما * به عرف الحلال من الحرام ولو أني قتلت النفس حبا * له ما كان فيها من أثام يحل النار قوم أبغضوه * وإن صلوا وصاموا ألف عام
(٤٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الصّلاة (1)، النوم (1)
ولا والله لاتزكو صلاة * بغير ولاية العدل الأمام أمير المؤمنين بك اعتمادي * وبالغر الميامين اعتصامي فهذا القول لي دين وهذا * إلي لقياك يا ربي كلامي برئت من الذي عادي عليا * وحاربه من أولاد الطغام تناسوا نصبه في يوم خم * من الباري ومن خير الأنام برغم الأنف من يشنأ كلامي * علي فضله كالبحر طامي وأبرأ من اناس أخروه * وكان هو المقدم بالمقام (به حق محمد صلي الله عليه و آله و سلم سخن به حق گوييد كه دروغ و ناروا گويي خوي ناكسان است).
(آيا پس از محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آن شرافتمند مكي كه پدرم و مادرم فداي او باد)، (آيا علي برترين خلق خدا و شريفترين همه مردم موجود نيست)؟
(ولايت او همان ايمان حقيقي است، و ديگر مرا از سخنان باطل راحت گذار).
(و اطاعت پروردگارمان در ولايت او است، و در ولايت او شفاي همه دردهاست).
(علي امام ماست، پدر و مادرم فداي او باد، همان ابو الحسن كه دامن او از هر حرامي پاكيزه است).
(او امام هدايت است و خدا به او دانشي داده كه به واسطه آن حرام از حلال شناخته مي‌شود).
(و اگر من خود را در راه عشق او به دست مرگ سپارم هيچ گناهي نكرده ام).
(گروهي كه او را دشمن داشتند به آتش دوزخ درآيند گرچه هزار سال نماز
(٤٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، الصّلاة (1)
خوانده و روزه گرفته باشند).
(و به خدا سوگند كه هيچ نمازي ستوده و مقبول نباشد بدون ولايت امام عادل).
(اي اميرمؤمنان، اعتماد من به توست، و به دامان آن بزرگواران ميمون (از اولاد تو) چنگ مي‌زنم).
(پس اين سخن دين من است، و پروردگارا، تا روز ديدار تو اين سخن من خواهد بود).
(من از كسي كه با علي دشمني كرد و از آن ناكس زادگان كه به جنگ او آمدند بيزارم).
(آنان نصب او را به امامت در روز غدير خم كه از سوي خداوند و بهترين آفريدگان اعلام شد به فراموشي سپردند).
(علي رغم كسي كه اين سخن مرا خوش نمي‌دارد گويم كه فضل علي چون درياي خروشان است).
(و بيزاري مي‌جويم از كساني كه او را عقب زدند با آن كه مقام او بر همه مقدم بود).
شيخ كاظم ازري أيها الراكب المجد رويدا * بقلوب تقلبت في جواها إن أتيت أرض الغريين فاخضع * واخلع النعل دون وادي طواها فتواضع فثم دارة قدس * تتمني الأفلاك لثم ثراها ثم قل والدموع سفح عقيق * والحشا تصطلي بنار غضاها يا بن عم النبي أنت يدالله * التي عم كل شئ نداها أنت قرآنه القديم وأوصافك * آياته التي أوحاها
(٤٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: غدير خم (1)
أنت بعد النبي خير البرايا * والسما خير ما بها قمراها لك في مرتقي العلي والمعالي * درجات لايرتقي أدناها حبك الله في مآثر شتي * هي مثل الأعداد لاتتناهي ليت عينا بغير روضك ترعي * قذيت واستمر فيها قذاها لك ذات كذاته حيث لولا * أنها مثلها لما آخاها فتراضعتما بثدي وصال * كان من جوهر التجلي غذاها لك نفس من جوهر اللطف صيغت * جعل الله كل نفس فداها هي قطب المكونات حيث لولاها * لما دارت الرحي لولاها وهي الاية المحيطة بالكون * وفي كل شئ تراها لك كف من أبحرالله تجري * أنهر الأنبياء من جدواها لم تكن هذه العناصر إلا من * هيولاه حيث كان أباها وسمت باسمه سفينة نوح * واستقرت به علي مجراها وبه نال خلة الله إبراهيم * وباسمه النار قد أطفاها وبسر سري في ابن عمران * وأطاعت تلك اليمين عصاها وبه سخر المقابر عيسي * فأجابت نداءها موتاها يا أخا المصطفي لدي ذنوب * هي عين القذي وأنت جلاها لا فتي في الوجود إلا علي * ذاك شخص بمثله الله باها إنما المصطفي مدينة علم * وهو الباب من أتاه أتاها فتأمل بعم تنبئك عنه * نبأ كل فرقة أعياها ثم سل إنما وليكم الله * تجد الاعتبار في معناها آية خصت الولاية لله * وللطهر حيدر بعد طاها هل أتت هل أتي بمدح سواه * لا ومولي بذكره حلاها هو في آية التباهل نفس النبي * ليس غيره إياها
(٤٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: السفينة (1)
وهو علامة الملائك واسأل * روح جبريل كيف عنه هداها (اي سواره تيزرو لختي مدارا كن با دلهايي كه از عشق واندوه شوريده است).
(چون به سرزمين غري (نجف) رسيدي فروتني كن و پيش از و رود به آن وادي پاك كفش خود را بركن).
(و تواضع كن كه آنجا بارگاه قدس است كه افلاك آرزومند بوسه بر خاك آنند).
(آن گاه با ديده اي خونبار كه سيل آسا اشك بر دامن مي‌ريزد و با دلي پرسوز كه به آتش عشق آتش گرفته است بگو)، (اي پسر عم پيامبر، تو آن دست خدا هستي كه بخشش آن همه چيز را فرا گرفته است).
(تو قرآن قديم اويي و اوصاف تو آيات آن است كه آنها را وحي كرده است).
(تو پس از پيامبر بهترين آفريدگاني، و البته بهترين موجودات آسمان مهر و ماه آن است).
(تو را در مقامات بلند و بزرگواريها درجاتي است كه به پايين ترين آنها بر نتوان شد).
(خداوند تو را به كرامات و بزرگواريهايي چند مخصوص داشت كه مانند اعداد نامتناهي هستند).
(كاش چشمي كه در غير مرغزار تو ميچرد خاري در آن بخلد و هميشه در آن بماند).
(تو را ذاتي مانند ذات پيامبر است، كه اگر چنين نبود تو را برادر خود نمي‌ساخت).
صفحه(٤٨١)
(پس هر دو از پستان وصال شير خورده ايد، كه غذاي آن از جوهر تجلي حق بود).
(تو را نفسي است كه از گوهر لطف الهي سرشته شده است، خداوند هر نفسي را فداي آن كند).
(ذات تو قطب عالم وجود است، كه اگر نبود آسياي خلقت نمي‌گرديد).
(ذات تو آيتي است محيط بر عالم وجود كه در همه چيز نمايان است).
(تو را دستي است كه از درياهاي بخشش حق روان است، و نهرهاي انبيا از بخشش آن جاري است).
(اين عناصر نيست جز از هيولاي (ماده) او، زيرا او پدر عناصر است).
(و كشتي نوح به نام او بر روي آب بالا آمد و بر مجراي خود قرار گرفت).
(و ابراهيم به نام او به مقام دوستي خدا رسيد و به نام او آتش نمرود را خاموش ساخت).
(و به سري كه از او در وجود موسي بن عمران ساري شد عصاي او به فرمان دستش در آمد).
(و به نام او عيسي گورها را به تسخير در آورد و مردگان آنجا به نداي او پاسخ دادند).
(اي برادر پيامبر مصطفي، مرا گناهاني است كه چون خار در چشم منند و تو زداينده آنهايي).
(جوانمردي به گيتي جز علي نيست، او كسي است كه خداوند به مانند او مباهات كرده است).
(پيامبر مصطفي شهر علم و او دروازه آن است كه هر كه از آن در آمد به شهر در آمده است).
(پس در سوره عم بينديش كه تو را از سوي او خبر دهد، خبري كه هر فرقه اي
(٤٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: موسي بن عمران (1)، النوم (4)
را از پا در آورده است).
(سپس از آيه انما وليكم الله بپرس تا حقيقت را در معناي آن بيابي).
(آيه اي كه ولايت را مخصوص خدا و حيدر پاك پس از حضرت طه نموده است).
(آيا سوره هل اتي در ستايش غير او آمده است؟ هرگز، بلكه خدا به نام او آن سوره را زينت بخشيده است).
(او در آيه مباهله نفس پيامبر خوانده شده، و جز او كسي نفس پيامبر نيست).
(و او آموزگار فرشتگان است، از روح جبرئيل بپرس كه چگونه هدايت را از او دريافت كرده است).
ابن عرندس (1) هم النور نور الله جل جلاله * هم التين والزيتون والشفع والوتر مهابط وحي الله خزان علمه * ميامين في أبياتهم نزل الذكر وأسمائهم مكتوبة فوق عرشه * ومكنونة من قبل أن يخلق الذر ولولاهم لم يخلق الله آدما * ولا كان زيد في الأنام ولا عمرو ولا سطحت أرض ولا رفعت سما * ولا طلعت شمس ولا أشرق البدر ونوح به (2) في الفلك لمادعا نجا * وغيض به (3) طوفانه وقضي الأمر ولولاهم نارالخليل لما غدت * سلاما وبردا وانطفي ذلك الجمر ولولاهم يعقوب مازال حزنه * ولا كان عن أيوب ينكشف الضر ولان لداود الحديد بسرهم * فقدر في سرد يحير به الفكر
(١) - الغدير ٧ / 18.
(2) - بهم - ظ.
(٤٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
ولما سليمان البساط به سري * اسيلت له عين يفيض له القطر وسخرت الريح الرخاء بأمره * فغدوتها شهر وروحتها شهر وهم سرموسي والعصا عندما عصي * أوامره فرعون والتقف السحر ولولاهم ما كان عيسي بن مريم * لعازر من طي اللحود له نشر سري سرهم في الكائنات وفضلهم * وكل نبي فيه من سرهم سر علا بهم قدري وفخري بهم غلا * ولولاهم ما كان في الناس لي ذكر (آنان نورند، نور خداي والاجلال، آنان تين (انجير) و زيتون و شفع ووتر (فرد، كه همه در قرآن آمده) هستند).
(آنان محل نزول وحي خدا و گنجينه داران علم اويند و مبارك مردمي هستند كه قرآن در خانه آنان فرود آمده است).
(و نامهايشان بر بالاي عرش خدا نوشته شده و در آنجا محفوظ و پوشيده بود پيش از آفرينش عالم ذر).
(و اگر آنان نبودند خداوند آدم را نمي‌آفريد وزيد و عمري در ميان نبود).
(و نه زمين گسترده مي‌شد و نه آسمان بر افراشته، و نه خورشيد مي‌دميد و نه ماه مي‌درخشيد).
(و نوح هنگامي كه در كشتي به نام آنان دعا كرد نجات يافت، و به نام آنان طوفانش فرو نشست و كار گزارده شد).
(و اگر آنان نبودند آتش ابراهيم خليل سرد و سلام نمي‌شد و شعله آن خاموش نمي‌گشت).
(و اگر آنان نبودند اندوه يعقوب زايل نمي‌شد و درد و مصيبت ايوب بر طرف نمي‌گشت).
(به سر وجود آنان بود كه آهن در دست داود نرم شد وزره‌ها به اندازه
(٤٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (2)
مي ساخت كه فكر در آن حيران مي‌ماند).
(و (اگر آنان نبودند) هرگز بساط سليمان او را سير نمي‌داد و چشمه مس گداخته براي او راه نمي‌افتاد).
(و باد نرم و آرام به فرمان او در نمي‌آمد كه در صبح مسافت يك ماه و در شب مسافت يك ماه حركت مي‌كرد).
(و آنان سر موسي و عصاي او بودند آن گاه كه فرعون از فرمان او سرپيچيد و آن عصا سحر او را بلعيد).
(و اگر آنان نبودند عيسي بن مريم نمي‌توانست براي منكران از ميان قبرها مردگان را زنده كند).
(سر و فضل آنان در همه كائنات راه يافته و هر پيامبري در وجودش سري از اسرار آنان نهفته است).
(قدر و منزلت من با انتساب به آنان بالا رفته و افتخارم به آنان فزوني گرفته، و اگر آنان نبودند ياد و نامي از من در ميان مردم به جاي نمي‌ماند).
ابن بشاره غروي (1) ونار موسي سرها حيدر * العالم الخنذيذ والدهرس والأسد المغوار يوم الوغي * تفرق من صولته الأشوس لو قامت الحرب علي ساقها * قام إليها وهو لاينكس كم قد في صارمه فارسا * وصير السيد له ينهس هو ابن عم المصطفي والذي * قد طاب من دوحته المغرس عيبة علم الله شمس الهدي * ونوره الزاهر لايطمس مهبط وحي لم ينل فضله * وكنهه في الوهم لايحدس
(١) - الغدير ١١ / 380 - 382.
(٤٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: الحرب (1)
قد طلق الدنيا ولم يرضها * ما همه المطعم والملبس يقطع الليل بتقديسه * يزهو به المحراب والمجلس وفي الندي بحر بلا ساحل * وفي المعالي الأصيد الأرأس إذا رقي يوما ذري منبر * وألسن الخلق له خرس يريك من ألفاظه حكمة * يحتار فيها العالم الكيس فيا لها من رتب نالها * من دونها كيوان والأطلس - إلي قوله: - والله لولا حيدر لم يكن * في الأرض ديار ولا مكنس فليس يحصي فضله ناثر * أوناظم في شعره منبس (آتش موسي سر آن حيدر بود، آن عالم سخنگوي زبان آور و محكوم كننده).
(و آن شير درنده در روز كارزار كه مردان دلير و رزم جو از صولت او ميهراسيدند).
(به وقت برپا شدن آتش جنگ به ميدان مي‌شتافت و هيچ گاه در جنگ شكست نمي‌خورد و از ميدان نمي‌گريخت).
(بسا دلاوراني را كه با شمشير خود دو نيم كرد، و چون شير ژيان آنان را ميدريد).
(او پسر عموي پيامبر مصطفي و نهالي پاكيزه از شجره طيبه او است).
(او گنجينه علم خدا و خورشيد هدايت و نور درخشان او است كه هيچ گاه به خموشي نمي‌گرايد).
(او محل نزول وحي است كه كسي به پايه فضل او نمي‌رسد و با نيروي وهم حقيقت او را حدس نتوان زد).
(دنيا را طلاق داد و بدان دلخوش نكرد، چرا كه همت او خوراك و پوشاك
صفحه(٤٨٦)
نبود).
(شب را با تقديس و تسبيح خدا سپري مي‌كرد و محراب و مجلس به وجود او سرافرازي مي‌نمود).
(و در بخشش دريايي بي ساحل و در معالي اخلاق سرور وسالار بود).
(چون روزي به منبر مي‌رفت و زبان خلق در برابر او گنگ مي‌شد)، (از الفاظ خود حكمتهايي ارائه مي‌داد كه عالمان هوشمند در معناي آن حيران مي‌ماندند).
(وه چه مقامات بلندي كه او بدانها دست يافت كه كيوان و اطلس در فروترين پايه هاي آنند) …
(به خدا سوگند اگر حيدر نبود در زمين هيچ انساني زندگي نمي‌كرد).
(پس فضل او را نه هيچ نثر نويسي مي‌تواند برشمرد و نه هيچ شاعر سخن سنج خوش بيان).
صفحه(٤٨٧)

باب سوم امام علي عليه السلام در چهار منزل از منازل آخرت

اشاره

باب سوم امام علي عليه السلام در چهار منزل از منازل آخرت
(٤٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

پيشگفتار

پيشگفتار (من و ديگر امامان همتاي من ناگزيريم كه بر سر جنازه هاي شما در هر سرزميني كه باشيد حضور يا بيم، پس درباره خويشتن از خدا پروا كنيد و تقواي الهي گزينيد). (1) امام موسي بن جعفر عليه السلام 1 - حارث همداني (2) گويد: بر اميرمؤمنان عليه السلام وارد شدم، فرمود: چه چيز تو را
(1) - مناقب ابن شهرآشوب 4 / 292.
(2) - حارث همداني ملقب به اعور، برقي او را از اولياي اصحاب اميرمؤمنان عليه السلام شمرده، و ابن داوود گويد: وي فقيه ترين مردم بود و در سنه 65 درگذشت. شيخ بهائي گويد: او جد ماست و از خواص اميرمؤمنان عليه السلام بود. از حارث روايت است كه گفت: (در نيمروزي خدمت اميرمؤمنان عليه السلام رسيدم، فرمود:
تو را چه به اينجا آورده؟ گفتم: به خدا سوگند، دوستي شما! فرمود: اگر راست بگويي حتما مرا در سه جا خواهي ديد: هنگامي كه نفست به اينجا برسد - و اشاره به گلوي مبارك كرد - و در صراط و بر سر حوض (كوثر). در كافي روايت كرده كه: (حارث اعور خدمت اميرمؤمنان عليه السلام رسيد و گفت: اي اميرمؤمنان، مي‌خواهم با خوردن يك وعده غذا نزد من مرا گرامي بداري. فرمود: به شرط آن كه خود را براي من به تكلف نيفكني. حضرت داخل شد وحارث قرص ناني آورد. حضرت مشغول خوردن شد. حارث چند درهم از آستين بيرون آورد و گفت: اين چند درهم را دارم، اگر اجازه دهيد چيزي براي شما خريداري كنم. فرمود: اين هم از موجودي خانه است [و از تكلف نيست]). (سفينة البحار 1 / 240)
(٤٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الشيخ البهائي (1)، ابن شهرآشوب (1)، السفينة (1)
به اينجا آورده؟ گفتم: دوستي تو اي اميرمؤمنان. فرمود: اي حارث، آيا مرا دوست مي‌داري؟ گفتم: آري به خدا سوگند اي اميرمؤمنان. فرمود: هش دار، هنگامي كه نفست به حلقوم رسد مرا آن گونه كه دوست داري خواهي ديد، و اگر مرا ببيني آن گاه كه عده اي را مانند شتر ناشناسي كه از آبشخوار دور مي‌كنند از حوض كوثر دور مي‌سازم حتما همان گونه كه دوست داري مرا خواهي ديد، و اگر مرا ببيني در حالي كه با لواي حمد پيشاپيش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر صراط ميگذرم حتما مرا همان گونه كه دوست داري خواهي ديد. (1) 2 - و نيز گويد: شبي خدمت اميرمؤمنان عليه السلام رسيدم، فرمود: اي اعور، چه چيز تو را به اينجا آورده؟ گفتم: اي اميرمؤمنان، به خدا سوگند دوستي تو مرا به اينجا كشانده است. فرمود: اينك تو را خبري دهم كه شكرگزار آن باشي، آگاه باش كه هيچ بنده اي كه مرا دوست مي‌دارد نميرد و جانش به در نرود تا آن كه مرا آن گونه كه دوست مي‌دارد ببيند. و هيچ بنده اي كه مرا دشمن مي‌دارد نميرد و جانش به در نرود تا آن كه مرا آن گونه كه ناخوش مي‌دارد ببيند. (2) 3 - اصبغ بن نباته (3) گويد: حارث همداني در ميان تني چند از شيعيان كه من هم در ميان آنان بودم بر امير مؤمنان عليه السلام وارد شد. حارث افتان وخيزان راه مي‌رفت و عصا را محكم به زمين ميكوبيد و بيمار بود. امير المؤمنان عليه السلام با توجه به منزلتي
اين خبر دلالت دارد كه حارث همداني رحمه الله در نزد امير مؤمنان عليه السلام مقامي بلند داشته كه مولايش به خانه او مي‌رود و از غذا و نان او مي‌خورد، و اين كمال اخلاص و عنايت به او را مي‌رساند. خداوند به خاطر سرور و مولايش از او راضي باد.
(1) - بحار الانوار 6 / 181.
(2) - رجال كشي / 89 با تلخيص.
(3) - وي از خواص امير مؤمنان عليه السلام بوده و در جنگ صفين حضور داشته و از مأموران انتظامي آن حضرت و نيز شاعر بوده است. برقي او را از اصحاب آن حضرت از اهل يمن شمرده است. (اعيان الشيعة 3 / 464)
(٤٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب رجال الكشي (1)، كتاب أعيان الشيعة للأمين (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
كه حارث نزد آن حضرت داشت رو به وي كرده فرمود: حارث، حالت چطور است؟ گفت: اي امير مؤمنان، روزگار مرا آسيب رسانيده و جنگ و دعواي ياران شما در باب تو نيز بر سوز دل و غم و اندوهم افزوده است. فرمود: جنگ و دعواي آنها در چيست؟ گفت: درباره شما و آن سه تن [خليفه] پيش از شما، برخي دوستان افراطي اند، برخي معتدل و ميانه رو و همراهند و برخي اهل شك و ترديد كه نمي‌دانند قدم پيش گذارند يا پس نهند. فرمود: بس است اي برادر همداني، هش دار كه بهترين شيعيان من همان گروه معتدل و ميانه اند كه افراطيان بايد به آنان بازگردند و عقب ماندگان به آنان رسند.
حارث گفت: پدرم و مادرم فدايت، كاش اين زنگار [شك و ترديد] را از دل ما بر مي‌داشتي و ما را در كارمان روشن و بينا مي‌ساختي.
فرمود: بس كن، كه تو مردي هستي كه امر بر تو مشتبه شده است، (1) دين خدا را
(١) - از اين رو امر بر او مشتبه شده بود كه مي‌خواست حق و باطل را از شخصيتها بشناسد، در صورتي كه قدر و منزلت و شخصيت افراد نمي‌تواند در همه موارد معيار شناخت درست دين باشد و موجب راستي و درستي گفتار و كردار آنها قرار گيرد، زيرا همه در معرض خطا و لغزش قرار دارند، بلكه لازم است نخست دين و حق و باطل را شناخت آن گاه به شناخت شخصيتها بر اساس ملاك دين پرداخت تا امر مشتبه نشود. بنابر اين ملاك، دين است نه شخصيت افراد. به خدا سوگند اين سخن شريف بهترين سخن براي شناخت حقايق است، پدر و مادر و روح و جسم و اولادم فدايت اي امير المؤمنان، اي ولي اعظم خدا، كه سخنت فراتر از كلام مخلوق و فروتر از كلام خالق است.
نظير اين سخن در كتاب (الفتنة الكبري) (علي وبنوه) تأليف دكتر طه حسين ص ٤٠، ط دار المعارف مصر نيز آمده است. مؤلف آن گويد: (مردي از ياران آن حضرت پرسيد: آيا ممكن است طلحه وزبير و عايشه بر باطل باشند؟ فرمود: امر بر تو مشتبه شده است، مگر حق و باطل را با شخصيت افراد بايد شناخت؟
حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي، و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسي. من پاسخي شگفت انگيزتر از اين سراغ ندارم، كه پس از سكوت وحي و قطع شدن خبر آسماني احدي را معصوم از خطا نمي‌شمارد هر منزلتي كه خواهد داشته باشد، و حق را منحصر در كسي نمي‌داند هر مقامي كه مي‌خواهد باشد).
البته بايد شخصيتي مانند علي عليه السلام را استثنا كرد كه هم معصوم است و هم قول و فعل او ملاك حق است. (م)
(٤٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
با شخصيتها نتوان شناخت بلكه با نشانه حق بايد شناخت، پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي.
اي حارث، حق بهترين سخن است و فريادگر به آن مجاهد است، و من تو را به حق خبر مي‌دهم، گوشت را به من بسپار و آن گاه آن را به ياران خردمندت بگو. هش دار كه من بنده خدا و برادر رسول خدا و نخستين تصديق كننده اويم، او را هنگامي تصديق كردم كه آدم ميان روح و جسد بود (و هنوز خلقت او كامل نشده بود)، و نيز در ميان امت شما نيز نخستين تصديق كننده او هستم، پس ما اولين هستيم و ما آخرين هستيم و ما - اي حارث - خواص و برگزيدگان اوييم، و من برادر و وصي و ولي و صاحب راز و سر او هستم، مرا فهم كتاب و فصل خطاب (سخن آخر و قطعي در داوري) و علم قرنهاي گذشته و اسباب [اطلاع و دستيابي به همه چيز] داده اند، و مرا هزار كليد سپرده اند كه هر كليدي هزار در را مي‌گشايد كه هر دري به هزار هزار عهد و سفارش راه مي‌برد، و مرا علاوه بر همه اينها به شب قدر مؤيد داشته و ياري رسانيده اند، و اين مقام براي من و فرزندانم كه امانت دار دينند پيوسته جاري است تا شب و روز جاري است تا آن كه زمين و آنچه روي آن است به دست [بندگان حقيقي] خدا افتد.
و تو را - اي حارث - مژده دهم كه حتما مرا هنگام مرگ و نزد صراط و كنار حوض (كوثر) و در وقت مقاسمه خواهي شناخت. حارث گفت: مولايم!
مقاسمه چيست؟ فرمود: تقسيم آتش دوزخ، كه آن را درست قسمت كنم، به آن گويم: اين دوست من است رهايش كن، و اين دشمن من است او را بگير.
آن گاه امير مؤمنان عليه السلام دست حارث را گرفت و فرمود: اي حارث همين گونه كه من دست تو را گرفته ام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دست مرا گرفت - و اين زماني بود كه از حسد قريش و منافقان به حضرتش شكايت كرده بودم - و فرمود: چون روز قيامت شود من ريسمان و دامن الهي - يعني عصمت خدا - را مي‌گيرم و تو - اي
صفحه(٤٩٤)
علي - دامن مرا مي‌گيري و فرزندانت دامن تو را و شيعيانتان دامن شما را مي‌گيرند. پس خدا با پيامبرش و پيامبرش با وصي خود چه خواهد كرد؟ اي حارث اين را بگير كه مشتي است از خروار، آري تو با آن كسي هستي كه دوستش مي‌داري و توراست آنچه عمل كني و به دست آوري - اين را سه بار فرمود.
حارث عباكشان برخاست و مي‌گفت: ديگر از اين پس باكي ندارم كه من به ديدار مرگ روم يا مرگ به سراغ من آيد.
جميل بن دراج (يكي از راويان حديث) گويد: ابوهاشم سيد حميري رحمه الله مضمون اين خبر را براي من به نظم كشيد:
قول علي لحارث عجب * كم ثم اعجوبة له حملا يا حار همدان من يمت يرني * من مؤمن او منافق قبلا يعرفني طرفه واعرفه * بنعته واسمه و ما عملا وانت عند الصراط تعرفني * فلاتخف عثرة ولا زللا اسقيك من بارد علي ظمأ * تخاله في الحلاوة العسلا اقول للنار حين توقف للعرض * دعيه لاتقربي الرجلا دعيه لاتقربيه ان له * حبلا بحبل الوصي متصلا (1)
(1) - امالي شيخ مفيد رحمه الله / 3، امالي شيخ طوسي رحمه الله 2 / 238، بحار الانوار 6 / 178 و 39 / 239. بايد دانست كه اين حديث شريف دلالت دارد بر آن كه اين ابيات سروده سيد حميري رحمه الله است. محدث قمي رحمه الله نيز در (الكني والالقاب) 2 / 105 گويد: (سيد حميري رحمه الله مضمون اين خبر را به نظم كشيده است). و شايد تو هم راويان و بسياري از محققان كه اين شعر را به علي عليه السلام نسبت مي‌دهند از آنجا ناشي شود كه بيت اول آن مشهور نيست حتي علامه مامقاني رحمه الله در كتاب رجال خود آن را نقل نكرده است، و نيز ابن ابي الحديد در اين مورد به اشتباه افتاده و در (شرح نهج البلاغة) 1 / 299 گويد: (شيعيان شعري را از آن حضرت روايت كرده اند كه به حارث همداني فرمود … ).
(٤٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: جميل بن دراج (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب أمالي الصدوق (2)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
(اين گفتار علي عليه السلام به حارث عجيب است و چه عجايبي را حارث از حضرتش تحمل كرد!: اي حارث همداني هر كه بميرد از مؤمن و منافق مرا روياروي مي‌بيند، ديدگان او مرا مي‌شناسد و من نيز او را به وصف و نام و عمل مي‌شناسم. و تو در نزد صراط مرا مي‌شناسي، پس از هيچ لغزشي بيم مدار. تو را در حال تشنگي شربت سردي بنوشانم كه آن را در شيريني عسل پنداري. من به آتش دوزخ هنگامي كه آن را براي عرضه بر دوزخيان باز مي‌دارند گويم: اين مرد را رها كن و به او نزديك مشو، رهايش كن و به او نزديك مشو، كه ريسمان او به ريسمان وصي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم متصل است).
از كتابهاي رجال و شرح حالها و احاديث گذشته بر مي‌آيد كه حارث اعور همداني رضي الله عنه از دوستان خالص علي عليه السلام بوده كه در راه ولايت محنتها و مصيبتها ديده و در راه سرور و مولاي خود از مردم رذل و كينه توز آزارها كشيده است تا آنجا كه با حال رنجوري عصا زنان و افتان و خيزان خدمت مولايش رسيده و از دردها و گرفتاريهايش شكايت نموده است. و چون علي عليه السلام دوست خود را اندوهگين و غمزده ديد او را تسلي بخشيد و او را به ديدار و معرفت خود در چهار موقف خطرناك و هولناك قيامت، يعني هنگام مرگ و نزد صراط و حوض كوثر و هنگام مقاسمه، بشارت داد.
بر همين اساس كه سخن حضرت بر چهار محور دور مي‌زند ما نيز اين بحث را در شرح سخن حضرتش در چهار فصل به پايان مي‌بريم:
1 - منزلت آن حضرت بر بالين محتضر 2 - منزلت حضرتش در صراط 3 - منزلت حضرتش در كنار حوض 4 - منزلت حضرتش هنگام مقاسمه.
در فصل اول بحثي استدلالي صورت مي‌گيرد كه حضور آن حضرت بر بالين محتضر به شخص شريف و عين وجود آن حضرت است و محتضر او را عيانا مشاهده مي‌كند، و حضور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ساير امامان عليهم السلام نيز همين گونه است. و بر
(٤٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، النوم (1)
اين پندار كه آنچه محتضر مي‌بيند صورتي مشابه صورت اصلي امامان عليهم السلام و يا ثمره ولايت و دشمني ايشان است نه شخص شريف ووجود حقيقي آنها، رد مفصلي مي‌آيد.
در فصل دوم بحث از حضور آن حضرت در صراط است كه در آنجا به دوستان و ارادتمندان خود جواز و پروانه عبور عطا مي‌كند.
در فصل سوم از حضور آن حضرت در كنار حوض كوثر بحث مي‌شود كه در آنجا به دوستان و مخلصان خود از آب آن مينوشاند و مخالفان خود را از آن مي‌راند.
در فصل چهارم بحث از حضور آن حضرت است در كنار بهشت و دوزخ، و اين كه آن حضرت شخصا بهشتيان و دوزخيان را تقسيم مي‌كند نه آن كه تقسيم به خاطر دوستي و دشمني حضرتش صورت مي‌گيرد بدون آن كه خود حضرت حضور داشته باشد.
(٤٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: الجواز (1)

فصل 1: حضور پيامبر و علي و ساير امامان عليهم السلام بر بالين محتضر

اشاره

فصل 1 حضور پيامبر وعلي و ساير امامان عليهم السلام بر بالين محتضر 1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: سوگند به آن كه جانم به دست او است هيچ روحي از بدن صاحبش جدا نشود جز آن كه از ميوه هاي بهشت يا درخت زقوم دوزخ خواهد خورد، و به هنگام ديدار فرشته مرگ مرا وعلي و فاطمه وحسن و حسين - عليهم السلام - را نيز مي‌بيند، اگر دوستدار ما باشد من گويم: اي فرشته مرگ با او مدارا كن، كه او مرا و خاندان مرا دوست مي‌داشته است. و اگر دشمن ما باشد گويم: اي فرشته مرگ بر او سخت گير، كه او مرا و خاندان مرا دشمن مي‌داشته است. (1) 2 - امام صادق عليه السلام فرمود: هر كه مشتاق ديدار خداست خدا هم مشتاق ديدار او است، و هر كه ديدار خدا را خوش نمي‌دارد خدا هم ديدار او را خوش نمي‌دارد. ياران گفتند: اي فرزند رسول خدا، ما همه هلاك شديم، زيرا ما مشتاق مرگ نيستيم [تا به ديدار خدا نائل آييم]. فرمود: منظورم اشتياق در وقت مرگ هنگام ديدن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و اميرمؤمنان عليه السلام است، زيرا هيچ ميتي نميرد مگر آن كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم وعلي عليه السلام بر بالين او حاضر مي‌شوند، چون چشم مؤمن به
(١) - بشارة المصطفي / 6.
(٤٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)
آنان افتد شادمان و خوشحال مي‌شود. چون پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر مي‌خيزد تا برود محتضر گويد: كجا مي‌روي؟ من آرزو داشتم كه شما دو بزرگوار را ببينم!
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمايد: دوست داري كه با ما همنشين باشي؟ گويد: آري.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرشته مرگ را به او سفارش مي‌كند و او را آگاه مي‌سازد كه وي از دوستان آنهاست. چنين مؤمني مشتاق ديدار خدا مي‌شود و خدا هم مشتاق ديدار او است. اما در نظر دشمن آنها هيچ چيزي ناخوشايندتر و مبغوض تر از ديدار آنها نيست، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به فرشته مرگ ميفهماند كه وي از دشمنان آنهاست، و چنين كسي ديدار خدا را ناخوش مي‌دارد و خدا هم ديدار او را.
مؤلف كتاب (حسن بن سليمان حلي) گويد: اين حديث تصريح دارد بر آن كه محمد وعلي عليهما السلام بر بالين هر ميتي حاضر مي‌شوند و مؤمن آنها را حقيقة مي‌بيند نه مجازا. (1) 3 - مسمع بن عبد الملك كردين بصري گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: اي مسمع، تو از عراقيان هستي، آيا به زيارت قبر حسين عليه السلام نمي‌روي؟ گفتم: نه، زيرا من نزد بصريان مردي سرشناسم و در شهر ما هواداران خليفه هستند و دشمنان ما در ميان قبايل از ناصبيان و ديگران بسيارند و من ايمن نيستم از اين كه شرح حال مرا نزد فرزند سليمان باز گويند و آنها مرا مثله و قطعه قطعه كنند. فرمود: آيا از مصائبي كه بر سر آن حضرت آمد ياد مي‌كني؟ گفتم: آري، فرمود: آيا از ياد آوري آنها بيتاب مي‌شوي؟ گفتم: آري به خدا سوگند، بلكه چندان ميگريم كه خانواده ام اثر آن را بر من مينگرند، و از غذا دست ميكشم تا آنجا كه اين ناراحتي در چهره ام آشكار مي‌شود.
فرمود: خدا به اشك چشمت ترحم كند، بدان كه تو از كساني هستي كه از
(١) - كتاب المحتضر / 5.
(٤٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: قبر الحسين (ع) (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مسمع بن عبد الملك كردين (1)
بيتابي كنندگان براي ما به شمار مي‌آيند و كساني كه به شادي ما شاد، به اندوه ما اندوهگين و به بيم ما بيمناك مي‌شوند و به امنيت ما امنيت مي‌يابند. بدان كه تو در هنگام مرگ حضور پدرانم را بر بالين خود مي‌بيني كه سفارش تو را به ملك الموت مي‌كنند، و بشارتهايي كه به تو مي‌دهند از اين هم بالاتر است، و بي شك ملك الموت نسبت به تو از مادر دلسوز نسبت به فرزند خود مهربان تر است.
آن گاه امام عليه السلام گريست و من نيز با حضرتش به گريه افتادم، آن گاه فرمود:
سپاس خدا را كه ما را به رحمت [خويش] بر آفريدگانش برتري داد و ما خاندان را مخصوص [به خود] گردانيد. اي مسمع، زمين و آسمان از روز قتل اميرمؤمنان عليه السلام پيوسته از روي رحمت به ما ميگريند، و فرشتگاني كه بر ما ميگريند بيشترند، و چون اشك فرشتگان از روزي كه دست ديگران به خون ما آلوده شد هرگز خشك نشده است، واحدي از روي دلسوزي به ما و مصائبي كه بر ما وارد شده نميگريد مگر آن كه خداوند پيش از آن كه اشك از ديدگانش جاري شود او را مورد رحمت خويش قرار مي‌دهد، و اشك بر گونه اش جاري شود اگر قطره اي از آن در دوزخ افتد حرارت و سوزش آن را به كلي خاموش مي‌سازد، و آن كه دلش براي ما به درد آمده است به هنگام مرگ كه ما را مي‌بيند چنان شادمان مي‌شود كه آن شادي از دلش بيرون نمي‌رود تا در حوض كوثر بر ما وارد شود، و كوثر از ورود دوست ما بر خود چندان شاد مي‌شود كه او را از انواع طعامها ميچشاند … (1) 4 - ابوالظبيان گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم، فرمود: مردم درباره سرنوشت ارواح مؤمنان پس از مرگ چه مي‌گويند؟ گفتم: مي‌گويند: در چينه دان
(٥٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الموت (2)
مرغان سبز رنگي قرار مي‌گيرند. فرمود: سبحان الله! مؤمن نزد خدا گرامي تر از آن است كه چنين سرنوشتي داشته باشد! چون مرگ وي فرا رسد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و علي و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام به همراهي فرشتگان مقرب خدا بر بالين او مي‌آيند، اگر خداوند زبان او را به گواهي به توحيد و نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ولايت اهل بيت عليهم السلام گشود آن بزرگواران و فرشتگان همگي به آن گواهي دهند، و اگر زبانش گرفت خداوند پيامبر خود را از اعتقاد قلبي او آگاه مي‌سازد، پس آن حضرت به آن گواهي مي‌دهد و بر اساس گواهي آن حضرت حضرات ديگر هم - كه بر همه آنان برترين درود الهي باد - و نيز فرشتگان حاضر گواهي مي‌دهند. و چون خداوند او را قبض روح كند آن روح را در صورتي مانند صورت خودش قرار داده و به بهشت مي‌فرستد، و آنان در آنجا مي‌خورند و مينوشند، و چون شخص تازه اي بر آنان وارد مي‌شود آنان را به صورتي كه در دنيا داشتند مي‌شناسد. (1) 5 - امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ يك از دوستان و دشمنان ما نميرد جز آن كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وامير مؤمنان وحسن و حسين عليهم السلام بر بالين او حاضر مي‌شوند و او آنان را مي‌بيند و آنان او را مژده مي‌دهند … (2) 6 - امير مؤمنان عليه السلام فرمود: به فرامين الهي چنگ زنيد، كه ميان احدي از شما و شادماني وي و ديدن آنچه دوست مي‌دارد فاصله اي نيست جز آن كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم بر بالين او حاضر شود، و آنچه نزد خداست بهتر و پايدارتر است … (1) 7 - ابن ابي يعفور گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: ديگر شرم مي‌كنم از بس كه اين سخن را بر شما تكرار كردم كه: ميان احدي از شما و شادماني وي چيزي
(1) - بحار الانوار 6 / 229.
(٥٠١)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (2)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، ابن أبي يعفور (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
نمانده جز آن كه جانش به اينجا رسد - و اشاره به حلقوم مبارك فرمود -، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وعلي عليه السلام بر بالين او آيند و به او گويند: از هر چه بيم داشتي خداوند ايمنت ساخت، و آنچه را اميد مي‌داشتي پيشاروي توست. (1) 8 - امام موسي بن جعفر عليه السلام در نيشابور در اجتماع گروهي از شيعيان به علي بن را شد فرمود: ياران و همفكرانت را شناسايي كن (2) و به آنان سلام مرا برسان و بگو: من (موسي بن جعفر) و امامان ديگر از اهل بيت ناگزير بر سر جنازه هاي شما در هر كجا كه باشيد حاضر مي‌شويم، پس درباره خويشتن از خدا پروا كنيد و اعمال نيك انجام دهيد تا ما را بر رهايي و آزاد ساختن خودتان از آتش دوزخ ياري رسانيد. (3) 9 - ابوحمزه ثمالي گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم: با ما به هنگام مرگ چه مي‌كنند؟ فرمود: اي اباحمزه، آگاه باش به خدا سوگند ميان احدي از شما و اين كه جايگاه خود را نزد خدا و نزد ما ببيند جز اين فاصله نيست كه جانش به اينجا برسد - و با دست اشاره به گلوي مبارك فرمود -. اي اباحمزه، آيا تو را مژده ندهم؟ گفتم: چرا، فدايت شوم. فرمود: هنگامي كه جانش به گلو رسد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به همراه علي عليه السلام مي‌آيد و بر بالاي سرش مي‌نشيند، در آن حال رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمايد: مرا نمي‌شناسي؟ من رسول خدا هستم، بشتاب نزد ما، آنچه پيش رو داري بهتر از آن است كه پشت سر نهاده اي، از هر چه بيم داشتي در امان گشتي، و به هر چه اميد داشتي رسيدي، اي روح به سوي نسيم رحمت الهي و خشنودي خدا بيرون شو. وعلي عليه السلام نيز همين را مي‌فرمايد.
اي اباحمزه، آيا اين مطلب را از كتاب خدا برايت نگويم؟ آيه اش اين است:
(1) - دار السلام 4 / 293.
(2) - يا: آنها را آگاه كن.
(3) - دار السلام 4 / 293.
(٥٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، موسي بن جعفر (1)
الذين آمنوا وكانوا يتقون، لهم البشري في الحياة الدنيا وفي الاخرة … (1) (آنان كه ايمان آورده و پرهيز كاري مي‌كرده اند آنان را در حيات دنيا و در آخرت مژدگاني است … ) (2) 10 - امام عسكري عليه السلام فرمود: مؤمني كه دوستدار محمد و آل پاك او عليهم السلام است وعلي عليه السلام را پس از محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيشواي خود ساخته كه به روش او عمل كند، و سرور خود گرفته كه همه گفتارهاي او را تصديق و كردارهاي او را تصويب نمايد و او را در اطاعت از فرزندان پاك او كه خود دستور فرموده در امور دين و سياست خويش فرمان برد، هنگامي كه امر غير قابل رد الهي و قضاي حتمي و غير باز داشتني خداوند (يعني مرگ) بر او فرا رسد وملك الموت و يارانش بر بالين او حاضر گردند حضرت محمد رسول خدا را بالاي سرش وعلي سيد الوصيين را در جانبي ديگر وحسن سبط سرور پيامبران را در جانبي ديگر و حسين سرور همه شهيدان را در جانبي ديگر و در پيرامون آنها برگزيدگان از خواص و دوستان آل محمد را كه پس از امامان سروران اين امتند مشاهده مي‌كند، آن گاه آن مؤمن بيمار به آنان مينگرد و با آنان سخن مي‌گويد به گونه اي كه خداوند صداي او را از گوش حاضران بر بالين او مي‌پوشاند همان گونه كه ديدار ما خاندان و خواص ما را از ديدگانشان محجوب مي‌دارد تا ثواب ايمانشان بدين مطلب بيشتر شود، زيرا محنت و گرفتاري آنان بيشتر است.
پس آن مؤمن گويد: پدر و مادرم فدايت اي رسول پروردگار عزت، پدر و مادرم فدايت اي وصي رسول پروردگار رحمت، پدر و مادرم فدايتان اي دو شير بچه محمد، اي دو فرزند و نوه او، اي دو سرور جوانان بهشتي، اي دو مقرب
(1) - سوره يونس / 63 و 64.
(2) - بحار الانوار 6 / 178.
(٥٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الموت (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، سورة يونس (1)
به رحمت و رضوان خدا، خوش آمديد اي برگزيدگان اصحاب محمد وعلي و دو فرزند آنان، چقدر مشتاق ديدار شمايم! و چقدر اينك به ديدار شما مسرورم! اي رسول خدا، اين فرشته مرگ است كه نزد من حاضر آمده و شك ندارم كه به خاطر موقعيت تو و برادرت در دل او از جلالت بزرگي برخوردارم.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمايد: آري چنين است. آن گاه حضرت رو به ملك الموت نموده مي‌فرمايد: اي ملك الموت، سفارش خدا را در احسان به دوست و خادم و ارادتمند و ترجيح دهنده ما [بر ديگران] به كار بر. گويد: اي رسول خدا، او را بفرما كه بدانچه خداوند در بهشت براي او آماده ساخته بنگرد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به او مي‌فرمايد كه به بالا بنگرد. او نظر مي‌كند به چيزهايي كه در خرد نگنجد و در شمار نيايد. ملك الموت گويد: چگونه مدارا نكنم با كسي كه چنين پاداشي دارد و اين محمد و عزيزان او عليهم السلام زائران اويند؟! اي رسول خدا، اگر خداوند مرگ را گردنه اي كه جز با پيمودن آن به بهشت نتوان رسيد قرار نداده بود هرگز روح او را نمي‌گرفتم، ولي اين خادم و دوستدار تو نيز سرنوشتي چون تو و ساير پيامبران و رسولان و اولياي خدا دارد كه همگي به حكم خداي متعال مرگ را چشيده اند.
حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمايد: اي ملك الموت، اين برادرمان را بگير كه او را به تو سپرديم، سفارش خوب ما را درباره او بپذير. آن گاه حضرتش با همراهان به سوي باغهاي بهشت بالا مي‌روند. در آن حال پرده‌ها و حجابها از برابر ديده آن مؤمن بيمار برداشته مي‌شود و آن بزرگواران را پس از آن كه پيرامون بستر خود مي‌ديد بر فراز آسمان و باغهاي بهشت مي‌بيند، از اين رو صدا مي‌زند: اي ملك الموت، شتاب كن، شتاب كن، روح مرا قبض كن و مرا در اينجا درنگ مده كه تاب دوري محمد و عزيزان او را ندارم و مرا به آنان برسان، آن گاه ملك الموت روح او را مي‌گيرد و مانند مويي كه از آرد بيرون آورند به
(٥٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الموت (6)
آرامي از بدن وي بيرون مي‌كشد، و اگر شما او را در حال سختي جان كندن مي‌بينيد چنان نيست بلكه او در آسايش و لذت است.
چون او را داخل قبر كنند جماعت ما را در آنجا مي‌بيند، و چون نكير و منكر مي‌آيند يكي به ديگري گويد: اينها محمد وعلي وحسن و حسين و برگزيدگان از ياران آنهايند كه در نزد اين شخص حاضرند، ما بايد در برابر آنان فروتني كنيم. پيش مي‌آيند و سلامي جداگانه بر حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و سلامي جداگانه بر علي عليه السلام و سلامي جداگانه بر حسنين عليهما السلام و سلامي ديگر هم به ياران همراه ما مي‌كنند و گويند: اي رسول خدا، ما از زيارت شما نسبت به خادم و دوست خودتان آگاه شديم … (1) 11 - عمار بن مروان گويد: كسي كه از امام صادق عليه السلام شنيده بود برايم گفت كه آن حضرت فرمود: به خدا سوگند كه تنها عمل شما پذيرفته مي‌شود و تنها شما آمرزيده مي‌شويد. فاصله اي ميان يكي از شما و موجبات شادي و سرور و روشني چشمش نيست جز آن كه جانش به اينجا برسد - و اشاره به گلوي مبارك نمود -، چون آن لحظه فرا رسد و به حال احتضار در آيد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و علي و جبرئيل و ملك الموت عليهم السلام نزد او حاضر مي‌شوند، علي عليه السلام به او نزديك شده گويد: اي رسول خدا، اين شخص ما خاندان را دوست مي‌داشته شما هم او را دوست بداريد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گويد: اي جبرئيل، اين شخص خدا و رسول و خاندان او را دوست مي‌داشته تو هم او را دوست بدار. جبرئيل نيز به ملك الموت همين را گويد و مي‌گويد: با او مدارا كن.
ملك الموت به او نزديك شده گويد: اي بنده خدا، جواز آزادي خود را گرفتي، پروانه امان و بيزاري از آتش را دريافت داشتي، تو در زندگي دنيا به
(1) - بحار الانوار 6 / 173.
(٥٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، عمار بن مروان (1)، القبر (1)، الموت (3)، الجواز (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
عصمت كبري چنگ زدي. آن گاه خدا او را ياري دهد كه گويد: آري چنين است. ملك الموت گويد: آن چيست؟ وي گويد: ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام.
ملك الموت گويد: راست گفتي، از آنچه بيم مي‌داشتي خداوند تو را امان داد، و به آنچه اميد مي‌داشتي اكنون رسيدي، مژده باد تو را به پيشينيان صالح، همنشيني با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وعلي و فاطمه عليهما السلام! آن گاه جان او را به آرامي مي‌گيرد … (1) 12 - علي بن عقبه از پدرش روايت كند كه گفت: من و معلي بن خنيس بر امام صادق عليه السلام وارد شديم، حضرت فرمود: اي عقبه، خداوند در روز قيامت چيزي جز اين امر ولايت را كه شما بدان معتقديد از بندگان نمي‌پذيرد، و ميان يكي از شما با ديدن آنچه موجب روشني چشم او است فاصله اي نيست جز آن كه جانش به اينجا برسد - و اشاره به رگ گردن خود نمود -، آن گاه حضرت تكيه داد.
معلي با چشم به من اشاره كرد كه از آن حضرت سؤال كن. گفتم: اي پسر رسول خدا، چون جانش به اينجا برسد چه مي‌بيند؟ وبيش از ده بار تكرار كردم كه چه مي‌بيند؟ و حضرت در همه موارد فرمود: (مي بيند) و بيشتر نمي‌فرمود. آن گاه در بار آخر نشست و فرمود: اي عقبه، گفتم: بله آقا، بفرماييد. فرمود: حتما مي‌خواهي بداني؟ گفتم: آري اي پسر رسول خدا، دين من با جان من پيوسته (2)، جانم كه برود دينم هم رفته و هر ساعت هم كه به شما دسترسي ندارم (تا از شما استفاده كنم) اي فرزند رسول خدا! و گريستم، حضرت به حال من رقت آورد و فرمود: به خدا سوگند آن دو را مي‌بيند. گفتم: پدر و مادرم فدايت، آن دو كيستند؟ فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وعلي عليه السلام را. اي عقبه، هيچ گاه مؤمني نميرد تا آن كه آن دو را ببيند. گفتم: هنگامي كه مؤمن آن دو را مي‌بيند آيا باز هم به دنيا
(1) - بحار الانوار 6 / 197.
(2) - در (كافي) چنين است: (دين من با دين شما پيوند دارد)، يعني دين من زماني درست است كه موافق دين شما باشد.
(٥٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، علي بن عقبة (1)، الموت (2)، كتاب بحار الأنوار (1)
بر مي‌گردد؟ فرمود: نه، بلكه به پيش مي‌رود. گفتم: فدايت شوم. آيا آنها چيزي هم مي‌گويند؟ فرمود: آري، هر دو بر آن مؤمن وارد مي‌شوند، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در بالاي سر و علي عليه السلام پايين پاي او مي‌نشيند، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خود را روي او مي‌اندازد و مي‌گويد: اي دوست خدا، تو را مژده باد كه من رسول خدايم، من براي تو از آنچه در دنيا باز نهاده اي بهترم. سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر مي‌خيزد و علي عليه السلام مي‌آيد و بر روي او مي‌افتد و مي‌گويد: اي دوست خدا، تو را مژده باد كه من علي بن ابي طالب هستم كه او را دوست مي‌داشتي، بدان كه تو را حتما سودمند خواهم بود.
آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: آگاه باش كه اين مطلب در كتاب خداست.
گفتم: فدايت شوم، در كجاي كتاب خداست؟ حضرت آيه 63 و 64 سوره يونس را خواندند (كه ترجمه اش در ص 344 گذشت). (1) 13 - ام سلمه - رضي الله عنها - گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: اي علي، دوستان تو در سه جا شادمان مي‌شوند: هنگام جان دادن كه تو بر بالين شان حضور مي‌يا بي، و هنگام سؤال در قبر كه تو پاسخ را به آنان تلقين مي‌كني، و هنگام عرضه بر پيشگاه خداوند كه تو در آنجا آنان را معرفي مينمايي. (2) 14 - ابن ابي يعفور گويد: خطاب جهني با ما رفاقت و آميزش داشت و سخت دشمن آل محمد عليهم السلام بود و با نجده حروري (از خوارج) همنشيني داشت، روزي من بر حسب رفاقت و رعايت تقيه به ديدن او رفتم و او بيهوش افتاده و به سر حد مرگ رسيده بود و شنيدم كه مي‌گفت: (مرا با تو چه كار اي علي)؟ من اين خبر را به امام صادق عليه السلام باز گفتم، امام سه بار فرمود: به خداي كعبه سوگند او را
(1) - بحار الانوار 6 / 185.
(2) - همان / 200.
(٥٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (1)، علي بن أبي طالب (1)، ابن أبي يعفور (1)، سورة يونس (1)، الخوارج (1)، القبر (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
ديده است. (1) 15 - فضيل بن يسار از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت كرده كه فرمودند:
حرام است بر هر روحي كه از بدن جدا شود تا آن كه پنج تن را ببيند: محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين [عليهما السلام] را به گونه اي كه (اگر شيعه باشد) چشمش روشن شود يا (اگر دشمن آنها باشد) سخت غمگين و گريان گردد. (2) 16 - سدير صيرفي گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم اي فرزند رسول خدا، آيا مؤمن را به ناخواه قبض روح مي‌كنند؟ فرمود: نه به خدا سوگند، چون فرشته مرگ براي قبض روح او بيايد مؤمن آشفته و بيتاب مي‌شود، فرشته مرگ گويد: اي ولي خدا، بيتابي مكن، كه سوگند به خدايي كه محمد را برانگيخت من به تو از پدر دلسوز اگر بر بالينت حاضر مي‌شد نيكوكارتر و مهربان ترم، چشمانت را باز كن و بنگر. امام فرمود: در آن حال رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، اميرمؤمنان، فاطمه زهرا، حسن و حسين و امامان از فرزندان آنها عليهم السلام بر او متمثل مي‌شوند. (3) آنان را به او معرفي مي‌كنند و گويند كه اينان رفقاي تو هستند.
پس مؤمن ديده اش را مي‌گشايد و نگاه مي‌كند، آن گاه مناديي از سوي خداوند عزت روح او را صدا مي‌زند: (اي نفس آرامش يافته به [ديدار] محمد و خاندان او، باز گرد به سوي پروردگارت در حالي كه از ولايت خشنودي و با دادن ثواب به تو از تو خشنودند، پس در ميان بندگانم (يعني محمد و خاندانش) داخل شو و به بهشت من درآ). در آن حال هيچ چيزي نزد او محبوب تر از جان دادن و ملحق شدن به آن منادي نيست. (4)
(1) - بحار الانوار 6 / 199.
(2) - همان.
(3) - معناي تمثل در آخر همين بحث ان شاء الله خواهد آمد.
(2) - تفسير برهان 4 / 461.
(٥٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الفضيل بن يسار (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
17 - حكم بن عتبيه گويد: در ميان كه من با امام باقر عليه السلام نشسته بودم و اتاق پر از جمعيت بود ناگاه مرد پيري كه بر چوب دستي بزرگي تكيه داشت پيش آمد و بر در اتاق ايستاد و گفت: سلام و رحمت و بركات خدا بر تو اي فرزند رسول خدا، سپس ساكت شد. امام باقر عليه السلام فرمود: و سلام و رحمت و بركات خدا بر تو.
آن گاه آن پير مرد رو به اهل خانه كرد و گفت: سلام بر شما، و ساكت شد تا همه پاسخ سلام او را دادند، سپس رو به امام باقر عليه السلام كرد و گفت: اي فرزند رسول خدا، فدايت شوم، مرا نزديك خود ساز كه به خدا سوگند من شما و دوستان شما را دوست دارم، و به خدا سوگند دوستي من با شما و دوستانتان به طمع دنيا نيست، و به خدا سوگند كه من دشمن شما را دشمن مي‌دارم و از او بيزارم، و به خدا سوگند دشمني من با او به خاطر ظلم و ستمي كه از او بر من رفته باشد نيست، و به خدا سوگند من حلال شما را حلال و حرام شما را حرام مي‌دانم و منتظر امر (حكومت) شما هستم، فدايت شوم اينك بر من اميد مي‌بري؟ فرمود:
پيش من بيا، پيش من بيا، تا آن كه او را كنار خود نشاند، و فرمود: اي پير مرد، پدرم علي بن الحسين عليهما السلام نيز مردي نزد او آمد و همين پرسش را نمود، پدرم به او فرمود: اگر بميري بر رسول خدا وعلي وحسن و حسين وعلي بن الحسين (يعني خودش) وارد مي‌شوي و دلت خنك مي‌شود و آرام دل مي‌يا بي و ديده ات روشن مي‌گردد و فرشتگان بزرگوار نويسنده اعمال را با شادي و خوشي ديدار خواهي كرد آن گاه كه جانت به اينجا رسد - و اشاره به گلوي مبارك نمود - و اگر (با اين اعتقاد) زنده بماني آنچه را كه مايه روشني چشم توست خواهي ديد (1) و در برترين مراتب انساني و درجات بهشتي با ما خواهي بود.
پير مرد گفت: چه فرمودي اي ابا جعفر؟ حضرت سخن خود را تكرار فرمود،
(1) - يعني به ديدار امام ما خواهي رسيد.
(٥٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (3)، الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، علي بن الحسين (1)
پير مرد گفت: الله اكبر! اي ابا جعفر، اگر من بميرم بر رسول خدا وعلي وحسن و حسين وعلي بن الحسين وارد ميگردم و ديده ام روشن مي‌شود و دلم خنك مي‌شود و آرام دل مي‌يابم و با شادي و خوشي فرشتگان بزرگوار نويسنده اعمال را ديدار خواهم كرد اگر جانم به اينجا برسد، و اگر زنده بمانم آنچه را كه مايه روشني چشم من است خواهم ديد و با شما در برترين مراتب انساني و درجات بهشتي خواهم بود؟!
آن گاه شروع كرد به هاي هاي گريستن تا آن كه روي زمين افتاد و اهل خانه همه از ديدن حال وي به گريه و ناله افتادند. امام باقر عليه السلام پيش آمد و با انگشتان مبارك اشك را از پلكهاي او پاك مي‌كرد و به زمين مي‌ريخت، آن گاه پير مرد سر بلند كرد و به امام گفت: اي فرزند رسول خدا، فدايت شوم دست خود را به من بده. حضرت دست خود را پيش برد و او دست حضرت را برد و روي چشمها و گونه خود نهاد، آن گاه پيراهن خود را بالا زد و دست امام را روي شكم و سينه خود نهاد، سپس برخاست و گفت: سلام بر شما، و به راه افتاد. امام باقر عليه السلام شروع كرد به پشت او نگريستن، سپس رو به آن جمعيت كرد و فرمود:
هر كه دوست دارد به مردي از اهل بهشت بنگرد بايد به اين مرد بنگرد.
حكم بن عتيبه گويد: من هيچ گاه مجلس ماتمي شبيه اين مجلس نديده بودم. (1) پس از ملاحظه اين اخبار كه مشتي از خروار است بايد دانست كه حضور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وامير مؤمنان و اولاد او عليهم السلام بر بالين محتضر از عقائد و ويژگيهاي طايفه اماميه است و اين مطلب به اجماع بزرگانشان و نقل متواتر به ثبوت رسيده و آن را از مسلمات دانسته به گونه اي كه هيچ شك و ترديدي در آن راه ندارد تا آنجا كه اين مسأله در نظر آنان چون يكي از ضروريات مذهبشان به شمار
(1) - شرح الكافي، مولي صالح مازندراني 11 / 415.
(٥١٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، علي بن الحسين (1)

سخن عالمان بزرگ

مي رود، و اين اعتقاد را از اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گرفته اند، بلكه برخي از بزرگان اهل سنت نيز مانند ابن ابي الحديد شارح نهج البلاغة بدان اعتراف نموده است كه سخن او را در بخش نقل سخن دانشمندان در اين باره به خواست خدا خواهيم آورد.
آنچه ذكر آن لازم مي‌نمايد آن است كه اخبار و احاديث در اين زمينه چنان كه گذشت تعابير مختلف دارند، از برخي اين طور ظاهر مي‌شود كه آن بزرگواران عليهم السلام در نظر محتضر متمثل مي‌شوند چنان كه امام صادق عليه السلام فرمود: (و رسول خدا و أمير المؤمنين و … عليهم السلام براي او متمثل مي‌گردند).
و از برخي ديگر استفاده مي‌شود كه محتضر آنها را مي‌بيند و مي‌شناسد چنان كه در حديث امير مؤمنان عليه السلام به حارث و اخبار ديگر گذشت، و از اكثر بلكه قريب به اتفاق آنها استفاده مي‌گردد كه آنان شخصا و با عين وجود خود بر محتضر حاضر مي‌شوند و او را مژده مي‌دهند و تلقين [شهادتين] مي‌كنند و نزد سر و پاي او مي‌نشينند و او را به جبرئيل عليه السلام معرفي مي‌كنند كه روايات آنها گذشت. اينك براي توضيح بيشتر به نقل سخن عالمان بزرگ ميپردازيم.
سخن عالمان بزرگ 1 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: بدان كه حضور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام در وقت مرگ از جمله چيزهايي است كه اخبار مستفيض و مشهور درباره آن وارد شده و نزد شيعه در غايت اشتهار است، و انكار چنين چيزي به محض استبعاد اوهام از روش اخيار به دور است، اما جستجو و كاوش از چگونگي حضور آنان لزومي ندارد بلكه در اين مورد و امثال آن، ايمان به اجمال آن به دليل وجود رواياتي كه از آنان عليهم السلام صادر شده كافي است. (1)
(1) - بحار الانوار 6 / 200.
(٥١١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
2 - علامه طباطبائي رحمه الله گويد: اين معني (حضور ائمه عليهم السلام) جدا به طرق بسياري از ائمه اهل بيت عليهم السلام روايت شده است. (1) 3 - شيخ حر عاملي رحمه الله گويد: احاديث در اين موضوع (حضور ائمه عليهم السلام) بيش از حد شمار است و از حد تواتر گذشته و دلالت آن قطعي است. (2) 4 - علامه فيض كاشاني رحمه الله گويد: اين رؤيت در عالم برزخ است نه در عالم حس، و اين حقيقت است كه مجازي در آن به كار نرفته، و مي‌توان گفت ديدار معصومين عليهم السلام خاص كسي است كه در دنيا به خاطر محبت شديد به آنان يا به جهت دشمني سرسخت با آنان پيوسته به ياد آنان بوده است. و مؤيد اين مطلب اين آيه است كه مي‌فرمايد: وان من اهل الكتاب الا ليؤمنن به قبل موته. (3) (و هيچ يك از اهل كتاب نيست جز آن كه به او پيش از مرگش به او ايمان آورد). يعني به حضرت مسيح - علي نبينا و عليه السلام. (4) 5 - شيخ اقدم، مفيد رحمه الله گويد: گفتار در ديدن محتضرين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و امير مؤمنان عليه السلام را در وقت وفات: اين بابي است كه اهل امامت (شيعيان) بر آن اجماع دارند و روايات متواتر از امامان راستين عليهم السلام رسيده است، و از امير مؤمنان عليه السلام نقل است كه در اشعاري معروف (5) به حارث همداني فرمود: (اي حارث همداني هر كه بميرد مرا مي‌بيند … ) و نيز سيد اسماعيل بن محمد (حميري) رحمه الله در اين باره گويد:
ويراه المحتضرون حين تكون * الروح بين اللهاة والحلقوم
(١) - تفسير الميزان ١٠ / ١٠٠.
(٢) - الفصول المهمة / ١١٣.
(٣) - سوره نساء / ١٥٩.
(٤) - علم اليقين 2 / 856.
(5) - در سابق گفتيم كه اين اشعار از سيد حميري است و مضمون آن از علي عليه السلام است.
(٥١٢)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، إسماعيل بن محمد (1)، أهل الكتاب (1)، الموت (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب الفصول المهمة لإبن صباغ المالكي (1)، تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (1)

توجيه مطلب از ديدگاه شيخ مفيد و سيد مرتضي

ومتي ما يشاء اخرج للناس * فتدمي وجوههم بالكلوم (و محتضرين در هنگامي كه روح ميان زبان كوچك و حلقوم برسد او را مي‌بينند، و هر گاه كه حضرتش خواهد بر مردم (دشمن) حاضر مي‌شود چيزي بيرون آورد گونه اي كه صورتشان با خوردن زخمها خون آلود گردد). (1) توجيه مطلب از ديدگاه شيخ مفيد و سيد مرتضي بنگر كه چگونه آن مرحوم رحمه الله مدعي اجماع و تواتر خبر در اين زمينه شده است. بنابر اين اصل مطلب از نظر عالمان شيعه و برخي اهل سنت قطعي است، واحدي از اصحاب شيعه به تأويل و توجيه اين اخبار نپرداخته اند، تنها شيخ مفيد رحمه الله بعد از عباراتي كه از ايشان نقل شده گويد: (جز اين كه در اين باره گويم: معناي ديدن محتضر آن دو بزرگوار را همان آگاهي به ثمره ولايت يا ثمره شك و عداوت درباره آنان و كوتاهي كردن در اداي حقوق آنان است … ).
سيد بزرگ علم الهدي رحمه الله نيز همين را گفته است، وي گويد: (معناي من يمت يرني آن است كه در آن حال از ثمره ولايت يا انحراف از آن حضرت آگاه مي‌گردد … و از آن رو اين تأويل را برگزيديم كه امير مؤمنان عليه السلام جسم است، پس چگونه هر محتضري مي‌تواند او را مشاهده كند؟ در صورتي كه جسم نمي‌تواند در يك حالت و آن واحد در جهات مختلفه بوده باشد … ). (2) گفتار برخي از علما در رد توجيه فوق من درباره اين دو مرد بزرگ مورد اعتمادي كه افتخار طائفه اماميه بلكه همه مسلمانان در تمام اعصارند نمي‌توانم چيزي بگويم، تنها اين را مي‌دانم كه اخبار
(1) - اوائل المقالات / 48.
(2) - به نقل از الانوار النعمانية 4 / 210.
(٥١٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب أوائل المقالات للشيخ المفيد (1)

گفتار برخي از علما در رد توجيه فوق

ومتي ما يشاء اخرج للناس * فتدمي وجوههم بالكلوم (و محتضرين در هنگامي كه روح ميان زبان كوچك و حلقوم برسد او را مي‌بينند، و هر گاه كه حضرتش خواهد بر مردم (دشمن) حاضر مي‌شود چيزي بيرون آورد گونه اي كه صورتشان با خوردن زخمها خون آلود گردد). (1) توجيه مطلب از ديدگاه شيخ مفيد و سيد مرتضي بنگر كه چگونه آن مرحوم رحمه الله مدعي اجماع و تواتر خبر در اين زمينه شده است. بنابر اين اصل مطلب از نظر عالمان شيعه و برخي اهل سنت قطعي است، واحدي از اصحاب شيعه به تأويل و توجيه اين اخبار نپرداخته اند، تنها شيخ مفيد رحمه الله بعد از عباراتي كه از ايشان نقل شده گويد: (جز اين كه در اين باره گويم: معناي ديدن محتضر آن دو بزرگوار را همان آگاهي به ثمره ولايت يا ثمره شك و عداوت درباره آنان و كوتاهي كردن در اداي حقوق آنان است … ).
سيد بزرگ علم الهدي رحمه الله نيز همين را گفته است، وي گويد: (معناي من يمت يرني آن است كه در آن حال از ثمره ولايت يا انحراف از آن حضرت آگاه مي‌گردد … و از آن رو اين تأويل را برگزيديم كه امير مؤمنان عليه السلام جسم است، پس چگونه هر محتضري مي‌تواند او را مشاهده كند؟ در صورتي كه جسم نمي‌تواند در يك حالت و آن واحد در جهات مختلفه بوده باشد … ). (2) گفتار برخي از علما در رد توجيه فوق من درباره اين دو مرد بزرگ مورد اعتمادي كه افتخار طائفه اماميه بلكه همه مسلمانان در تمام اعصارند نمي‌توانم چيزي بگويم، تنها اين را مي‌دانم كه اخبار
(1) - اوائل المقالات / 48.
(2) - به نقل از الانوار النعمانية 4 / 210.
(٥١٣)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب أوائل المقالات للشيخ المفيد (1)
گذشته كه صراحت دارند و گوياي آنند كه پيامبر وامير مؤمنان و امامان معصوم عليهم السلام بر بالين محتضر حاضر مي‌شوند با گفتار و رأي آنان سازگار نيست، و نه تنها من كه گروهي از علماي بزرگ نيز به اين تأويل و توجيه معترضند، و در اينجا براي روشن شدن مطلب گفتار آنان را مي‌آورم:
علامه مجلسي رحمه الله پس از ذكر پنج وجه كه وجه پنجم مربوط به سيد مرتضي رحمه الله است گويد: و پوشيده نيست كه دو وجه اخير از سياق اخبار به دور است، بلكه چنين تأويلاتي در حقيقت رد اخبار و طعن در آثار است … و ممكن است آن بزرگواران را بدنهاي مثالي [و برزخي] بسياري باشد زيرا خداوند قدرت كاملي در اختيار آنان نهاده است كه بدان سبب از ساير آدميان ممتاز گرديده اند … و شايسته تر است كه در اين گونه متشابهات تنها ايمان داشت و متعرض خصوصيات و تفاصيل آنها نشد و علم آنها را به امام عالم عليه السلام واگذارد چنان كه در اخبار تسليم آمده است. و خدا هر كه را خواهد به راه راست هدايت مي‌كند. (1) شيخ جليل حسن بن سليمان حلي شاگرد شهيد اول رحمهما الله پس از نقل گفتار شيخ مفيد گويد: شيخ رحمه الله به اصل حديث اعتراف دارد و آن را تصديق كرده است ولي آن را تأويل نموده به آگاهي محتضر از ثمره ولايت يا ثمره شك و دشمني با آنان و كوتاهي در اداي حقوق آنان، آن گونه كه با نشانه هايي كه در خود مي‌يابد يقين به آن پيدا مي‌كند نه آن كه با چشم سر، شخص آنها را مي‌بيند و شعاع ديد او به آنها مي‌رسد.
به ايشان گفته مي‌شود: اين كه ديدار عيني آنان را با چشم سر انكار مي‌ورزي و گويي مراد آن نيست بلكه مراد آگاهي از ثمره ولايت يا دشمني آنهاست، آيا
(1) - بحار الانوار 6 / 202.
(٥١٤)
صفحهمفاتيح البحث: الشهادة (1)، الإختيار، الخيار (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
اين چيزي است مستند به برهان از كتاب و سنت كه لازم باشد در برابر آن تسليم بود و بر آن اعتماد داشت - چنان كه امام صادق عليه السلام فرموده است: (هر كه دينش را از دهان ديگران بگيرد همانها او را از دين بيرون برند، و هر كه دينش را از كتاب و سنت بگيرد كوهها از بين مي‌روند ولي دين او از جا حركت نمي‌كند) - يا آن را از غير كتاب و سنت گرفته اي؟ (1) زيرا ما اين تأويل را سازگار نمي‌دانيم با اخبار صحيحي كه تصريح مي‌كند كه مردگان هم مردگان را مي‌بينند و زنده‌ها را، و نيز زنده‌ها آنان را حقيقتا در بيداري و خواب مشاهده مي‌كنند و خانواده خود و موجبات شادي واندوه خود به خاطر آنان را نيز مي‌بينند، كه روايت آنها را خواهيم آورد و اين حقيقت است نه مجاز.
و اين كه آن مرحوم ديدن آنان را با چشم سر و اتصال شعاع ديد به آنها منع نموده، پاسخش آن است كه: به فرض كه ديدار در اين عالم با اتصال شعاع از بيننده به ديده شونده صورت گيرد اما از كجا كه اين حكم در عالم بقاي پس از مرگ نيز جاري باشد؟ در صورتي كه خداي سبحان مي‌فرمايد: و كان الله علي كل شئ مقتدرا. (2) (و خدا بر هر چيزي اقتدار كامل دارد) و مي‌فرمايد: و يخلق ما لاتعلمون. (3) (و چيزها ميآفريند كه شما نمي‌دانيد)، و در حديث اهل بيت عليهم السلام آمده است: (عظمت خدا را با عقل خود قياس مگير كه هلاك مي‌گردي، زيرا چگونگي قدرت خداي سبحان بر ما معلوم نيست و دانش كسي به آن نمي‌رسد). و اگر از اين آقا كه منكر ديدن محتضر نسبت به آن دو بزرگوار عليهما السلام است پرسيد شود كه آيا خداي سبحان قادر است است كه حجتهاي خود عليهم السلام را به محتضران در هنگام مرگ و بعد از آن بنمايد - همان گونه كه شخص خواب را
(1) - در اين سخن نسبت به شيخ رحمه الله جفا شده است. خداوند ما را از لغزشهاي زبان و قلم نگه دارد.
(2) - سوره كهف / 45.
(3) - سوره نحل / 8.
(٥١٥)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)
قادر ساخته كه فردي را كه زنده يا مرده است در دورترين سرزمين به صورت و قالب اصلي وي كه او را بدان شكل مي‌شناسد ببيند و بسا كه با او هم غذا شود و ميان آنان سخناني رد و بدل شود كه برخي از آنها موجب علم مي‌شود - يا قادر نيست؟ بي شك راهي به انكار قدرت ندارد، حال كه چنين چيزي شدني است پس تأويل و عدول از ظاهر آن بدون هيچ گونه ضرورت و امتناعي روا نيست، و از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت است كه فرمود: (هر كه مرا ببيند حتما خود مرا ديده است، زيرا شيطان به صورت من در نمي‌آيد. و هر كه يكي از اوصياي مرا ببيند حتما همو را ديده، زيرا هيچ شيطاني به صورت آنان در نمي‌آيد). و اين حديث عام است و شامل حال حيات و ممات هر دو مي‌شود، و اين حديث نص در اين باب است. (1) علامه نوري رحمه الله گويد: ششمين احتمال آن است كه: مراد از حضور، برداشته شدن حجاب از ديد محتضر است كه آنان را مي‌بيند و آنان در جاي خود در آن عالم قرار دارند بدون آن كه حركتي از آنان صورت گيرد، مانند آن كه همه مردم در سرزمينهاي مختلف و دور از هم ستاره خاصي را در آن واحد مشاهده مي‌كنند … ولي با اين همه اين توجيه با اخبار گذشته سازگار نيست. (2) آري اين توجيه با اخبار سازگار نيست، زيرا اخبار صراحت دارند در اين كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بالاي سر محتضر مي‌نشيند وعلي عليه السلام پايين پا يا نزديك وي، و تعبيرهاي ديگري از اين قبيل. و اين احاديث با اين توجيه كه (پرده از ديد محتضر برداشته مي‌شود و آن بزرگواران را مي‌بيند در حالي كه آنان در جاي خود قرار دارند و حركتي نمي‌كنند) سازش ندارد. (3)
(١) - كتاب المحتضر / 2.
(2) - دارالسلام 4 / 306.
(3) - و نمي‌توان آنها را با ستاره قياس كرد، زيرا ستاره و خورشيد با بينندگان نسبت مساوي دارند و همه آنها را به يك صورت مي‌بينند در صورتي كه نسبت آن بزرگواران با محتضران گوناگون است، با دوستان با روي خوش و با منكران با روي عبوس و گرفته روبرو مي‌گردند، و لازمه آن اين است كه در يك جا و به يك حالت نباشند. (م)
(٥١٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
محدث بزرگ و عالم آگاه سيد نعمت الله جزائري رحمه الله پس از نقل اخبار فراواني در اين زمينه گويد: واحدي از اصحاب ما به تأويل يا انكار اين اخبار نپرداخته است، آري سيد اجل ما علم الهدي - كه خداوند او را غريق رحمت خود گرداند - به تأويل اين اخبار پرداخته و گويد: معناي اين كه فرموده: (هر كه بميرد مرا مي‌بيند) آن است كه ميت در آن حال ثمره ولايت يا ثمره انحراف از آن حضرت را مي‌بيند، زيرا روايت شده كه محتضر به وقت ديدن مرگ و فرا رسيدن آن چيزي را به او نشان مي‌دهند كه پي مي‌برد كه بهشتي است يا دوزخي، و عرب گاه مي‌گويد: فلاني را ديدم، در صورتي كه منظورش ديدن متعلقات او است از كارها و مسائل مربوطه. و اين تأويل را از آن رو اختيار كرديم كه امير مؤمنان عليه السلام جسم است پس چگونه [بر بالين همه كس حاضر مي‌شود و] هر محتضري او را مي‌بيند؟ در صورتي كه جسم نمي‌تواند در حالت [و آن] واحدي در جهات مختلفي باشد، از اين رو اهل تحصيل و تحقيق گويند: ملك الموت كه قبض ارواح مي‌كند جنس است [نه شخص] و نمي‌تواند يك شخص باشد، زيرا او جسم است (1) و جسم نمي‌تواند در حالت واحدي در جايهاي متعددي باشد، پس اين آيه كه مي‌فرمايد: يتوفيكم ملك الموت. (2) منظور جنس ملك است [نه
(1) - در فلسفه اسلامي ثابت شده و از آيات و روايات نيز استفاده مي‌شود كه فرشتگان موجوداتي مجرد از ماده و جسمانيت اند، و نيز در اخبار وارد است كه ملك الموت ياوراني دارد كه هر كدام تحت فرمان او كار مي‌كنند و به امر او قبض ارواح مي‌كنند. از اين رو نيازي نيست كه ملك الموت جنس باشد نه شخص. بنابر اين تشبيه فوق درست به نظر نمي‌رسد. (م) (2) - سوره سجده / 11.
(٥١٧)
صفحهمفاتيح البحث: الموت (4)، الإختيار، الخيار (1)
شخص] چنان كه فرموده: والملك علي ارجائها. (1) [زيرا يك ملك نمي‌تواند در همه جاي عالم باشد].
اين سخن مرحوم سيد است. و شگفتا از وي كه چگونه مرتكب تأويل اين همه اخبار شده است با آن كه برخي از آنها چندان صراحت دارند كه به خاطر اين دليل عقلي قابل توجيه نيستند. و ما در گذشته پاسخ اين گفتار را داديم كه شيخ معاصر ما (مرحوم مجلسي) - كه روزگارش در از باد - اين مطلب را مبتني بر تعدد بدن مثالي دانسته است، بنابر اين علي عليه السلام داراي بدنهاي چندي است كه هر بدني در يكي از مكانهاي مختلف قرار دارد.
اما وجهي كه خود ما با استفاده از مفاهيم اخبار ترجيح مي‌دهيم قول به تمثل است، يعني خداي سبحان براي محتضر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وامير مؤمنان و امامان ديگر عليهم السلام را ممثل مي‌سازد همان گونه كه علي عليه السلام را براي اهل آسمانها ممثل ساخت هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ديد آن حضرت در همه آسمانها به نماز ايستاده و فرشتگان نيز به او اقتدا كرده اند، آن گاه فرمود: اين علي بن ابي طالب است! من او را در زمين و انهادم و او از من در رفتن به آسمانها سبقت گرفته است! خداوند فرمود: اين شخصي است به صورت علي بن ابي طالب، او را در همه آسمانها آفريدم تا فرشتگان به او بنگرند و دلهاشان كه مشتاق دوستي و ديدار علي بن ابي طالب است آرام يابد.
مؤيد اين توجيه روايتي است كه كليني رحمه الله از سدير صيرفي از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود: (ملك الموت به محتضر گويد: ديدگانت را باز كن و بنگر، در اين حال رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و فاطمه وحسن و حسين و امامان از اولاد آنان عليهم السلام براي او ممثل مي‌گردند). بنابر اين گاهي خود حضرتش با صورت اصلي بر بالين
(1) - سوره حاقه / 17: (و فرشتگان بر اطراف آسمان قرار دارند).
(٥١٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (3)، الموت (1)
برخي از محتضران حاضر مي‌شود و گاه با صورت تمثيلي كه شبيه صورت اصلي آن حضرت است بر بالين برخي ديگر حضور مي‌يابد، و اين غير از پاسخ اول است كه گفتيم با بدن مثالي است. و اين تمثل از باب روايتي است كه شيخ كليني رحمه الله نقل نموده كه امير مؤمنان عليه السلام فرموده است: (چون فرزند آدم در آخرين روز دنيا و اولين روز آخرت قرار مي‌گيرد مال و اولاد و عمل او در برابرش ممثل مي‌گردند … ). (1) در سخن مرحوم سيد جزائري اشكالي هست كه به خواست خدا در همين باب در معناي تمثل خواهد آمد.
علامه شهيد سيد محمد علي قاضي طباطبايي رحمه الله گويد: بدان كه اعتقاد به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وامير مؤمنان بلكه همه امامان از فرزندان او عليهم السلام بر بالين محتضر از اعتقادات فرقه اماميه و از عقايد حقه خاص آنهاست و ضروري مذهب آنان به شمار مي‌رود و اين عقيده را از خاندان رسالت عليهم السلام گرفته و آموخته اند. و آن دليل عقلي كه سيد مرتضي علم الهدي رحمه الله و استاد بزرگ او شيخ مفيد رحمه الله را بر آن داشته كه دلائل نقلي وارده از امامان عليهم السلام را تأويل كنند نسبت به اجسام طبيعي مادي و مكان آنهاست و به حسب ظاهر دليل تام و بدون شك است، زيرا واضح است كه حضور يك جسم در آن واحد و حالت واحد در مكانهاي گوناگون و جهات مختلف ناممكن است، ولي چون اين مباحث در زمان مرحوم سيد جزائري هنوز تحليل علمي نشده بود سيد جزائري به اين تأويل دست زده است اما امروزه در جاي خود تحقيق گرديده كه حضور آن بزرگواران عليهم السلام بر بالين ميت منحصر در مكان اجسام طبيعي نيست آن گونه كه در نظر ابتدايي به ذهن مي‌رسد تا آن اشكال عقلي وارد آيد، بلكه ممكن است
(1) - الانوار النعمانية 4 / 210.
(٥١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الشهادة (1)
حضور آنان در مكان اجسام لطيفه يا ارواح مجرده باشد … و آن بزرگواران به حسب نفوس قدسيه خود از قدرت و استعداد تصرف در همه مكانهاي اجسام طبيعي مادي و اجسام لطيفه و ارواح پست و متوسط و عالي برخوردارند، و به اذن خداي متعال و قدرتي كه خداوند در اختيار آنان نهاده احاطه تصرف در عالم ملك و ملكوت دارند. آري اگر مكان منحصر در مكان جسم مادي بود اشكال عقلي مذكور وارد بود، اما چنين نيست. (1) و نيز گويد: در اينجا گفتني است كه يكي از محققان در بيان تعدد مكانها گفتاري ارزشمند دارد كه مجالي براي ذكر مفصل آن نيست ولي به طور خلاصه چنين است: (مكانها بر شش قسم است، سه قسم آن مربوط به اجسام مادي و متوسط و لطيف است و سه قسم ديگر مربوط به ارواح پست و متوسط و عالي، و تزاحم و عدم تزاحم اجسام در اين گونه مكانها و نيز سرعت حركت و سير در آنها متفاوت است، انبيا و اولياي معصوم عليهم السلام داراي مراتب و درجاتي هستند و به حسب نفوس قدسيه خود قدرت و استعداد تصرف در همه اين گونه مكانها، و احاطه به جميع ملك و ملكوت دارند البته به اذن خداي متعال و قدرتي كه او در اختيارشان نهاده است).
پس از دقت و تأمل در گفتار اين محقق پاره اي از شبهات و اشكالاتي كه به ذهن مي‌رسد مانند اشكال حضور امامان عليهم السلام در آن واحد در مكانهاي گوناگون و پيمودن مسافتي در از در مدتي كوتاه و امثال اين اشكالات حل شده و شبهات بر طرف مي‌گردد، و به گمان من وجود اين مكانها و سرعت حركت در آنها و تفاوت آنها با يكديگر امروزه از بديهيات شمرده مي‌شود و بيشتر آنها از مشاهدات و حسيات است، براي توضيح و تفصيل بيشتر به كتاب (وسيلة المعاد)
(1) - حاشيه الانوار النعمانية 4 / 212، و نيز جنة المأوي اثر علامه كاشف الغطاء / 175.
(٥٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإختيار، الخيار (1)، العلامة الشيخ كاشف الغطاء (1)

نظر مؤلف

تأليف علامه جليل مولي حبيب الله كاشاني مراجعه شود. (1) نظر مؤلف چون سخن بدين جا رسيد خوب است به يك نكته مهم قابل توجه اشاره كنيم و آن نكته اين است: عالم آفرينش اسراري دارد و هر عالمي را سنتها و روشهاي ويژه خود است، عالم طبيعت تنگ ترين و پست ترين عوالم است و عالم آخرت وسيع ترين و شريف ترين عوالم و هر كدام را نظامي خاص و سنتهايي معين است.
بنابر اين نبايد ميان اين دو نظام قياس كرد و احكام هر يك را بر ديگري جاري ساخت، زيرا از شئون اين عالم عنصري طبيعي اين است كه وقوع يك جسم در آن واحد در مكانهاي گوناگون ناممكن است و سخن كسي كه چنين گويد بي ترديد درست است، اما اشكال آن در اين است كه نظام عالم آخرت را با نظام اين دنياي مادي قياس كرده است، در صورتي كه عالم آخرت سنتهاي خود را دار است و با سنتهاي اين دنيا در همه شئون قابل مقايسه نمي‌باشد، بنابر اين اشكال فوق در مورد حضور معصومين عليهم السلام به عين وجودشان بر بالين محتضر درست نيست، زيرا اين حضور در نخستين مرحله از مراحل آخرت صورت مي‌گيرد و از نظام اين عالم خارج است. بايد دانست كه تفاوت نظام آخرت با نظام اين دنيا در آيات و روايات معصومين عليهم السلام هم صريحا بيان گرديده است.
تفاوت نظام دنيا و نظام آخرت در آيات نظام دنيا تدريجي است: انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه
(1) - حاشيه جنة المأوي، / 175.
صفحه(٥٢١)

تفاوت نظام دنيا و نظام آخرت در آيات

تأليف علامه جليل مولي حبيب الله كاشاني مراجعه شود. (1) نظر مؤلف چون سخن بدين جا رسيد خوب است به يك نكته مهم قابل توجه اشاره كنيم و آن نكته اين است: عالم آفرينش اسراري دارد و هر عالمي را سنتها و روشهاي ويژه خود است، عالم طبيعت تنگ ترين و پست ترين عوالم است و عالم آخرت وسيع ترين و شريف ترين عوالم و هر كدام را نظامي خاص و سنتهايي معين است.
بنابر اين نبايد ميان اين دو نظام قياس كرد و احكام هر يك را بر ديگري جاري ساخت، زيرا از شئون اين عالم عنصري طبيعي اين است كه وقوع يك جسم در آن واحد در مكانهاي گوناگون ناممكن است و سخن كسي كه چنين گويد بي ترديد درست است، اما اشكال آن در اين است كه نظام عالم آخرت را با نظام اين دنياي مادي قياس كرده است، در صورتي كه عالم آخرت سنتهاي خود را دار است و با سنتهاي اين دنيا در همه شئون قابل مقايسه نمي‌باشد، بنابر اين اشكال فوق در مورد حضور معصومين عليهم السلام به عين وجودشان بر بالين محتضر درست نيست، زيرا اين حضور در نخستين مرحله از مراحل آخرت صورت مي‌گيرد و از نظام اين عالم خارج است. بايد دانست كه تفاوت نظام آخرت با نظام اين دنيا در آيات و روايات معصومين عليهم السلام هم صريحا بيان گرديده است.
تفاوت نظام دنيا و نظام آخرت در آيات نظام دنيا تدريجي است: انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه
(1) - حاشيه جنة المأوي، / 175.
صفحه(٥٢١)

تفاوت دو نظام در روايات

سميعا بصيرا. (1) (ما آدمي را از نطفه اي آميخته آفريديم در حالي كه او را ميآزماييم و از اين رو شنوا و بينايش ساختيم).
نظام آخرت دفعي است: فانما هي زجرة واحدة، فاذاهم بالساهرة. (2) (قيامت تنها يك نهيب است كه همگي در پهنه محشر گرد مي‌آيند).
نظام دنيا مرگ و فنا پذير است: وجاءت سكرة الموت بالحق ذلك ما كنت منه تحيد. (3) (و بيهوشي مرگ در رسد، اين همان است كه از آن ميگريختي).
نظام آخرت حيات دائمي است: وان الدار الاخرة لهي الحيوان لو كانوا يعلمون. (4) (و همانا سراي آخرت زنده است اگر مي‌دانستند).
نظام دنيا داراي منظومه شمسي است: هو الذي جعل الشمس ضياء والقنر نورا وقدره منازل لتعلموا عددالسنين والحساب … (5) (او است خدايي كه خورشيد را تابان ساخت و ماه را نوراني آفريد و براي آن جايگاههايي قرار داد تا شمار سالها و نيز حسابها را بدانيد).
نظام آخرت بدون اين منظومه است: متكئين فيها علي الأرائك لايرون فيها شمسا ولازمهريرا. (6) (در آن بهشتها بر تختها تكيه زنند و در آنجا نه خورشيد بينند و نه ماه را).
تفاوت دو نظام در روايات 1 - حضرت رضا عليه السلام فرمود: خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاي خدا هستند
(1) - سوره دهر / 2.
(2) - سوره نازعات / 13 و 14.
(3) - سوره ق / 19.
(4) - سوره عنكبوت / 64.
(5) - سوره يونس / 5.
(6) - سوره دهر / 13. بنابر قولي مراد از زمهرير ماه است.
(٥٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الموت (1)، سورة يونس (1)، سورة ق (1)
كه به امر او در جريان و سر به فرمان اويند و نور آنها از نور عرش خداست و گرمايشان از دوزخ، چون قيامت شود نور آنها به عرش بر مي‌گردد و گرمايشان به آتش دوزخ، و ديگر نه خورشيدي مي‌ماند و نه ماهي. (1) 2 - و فرمود: وحشتناك ترين حالات اين آفريده (انسان) در سه جاست: 1) روز تولد كه از شكم مادر بيرون مي‌آيد و دنيا را مي‌بيند. 2) روز مرگ كه آخرت و اهل آن را مشاهده مي‌كند. 3) روز قيامت كه زنده بر انگيخته مي‌شود و احكام و نظاماتي را مي‌بيند كه در دنيا نديده است. (2) 3 - مردي گفت: اي رسول خدا، آيا در بهشت شب هست؟ فرمود: چه چيز تو را بدين سؤال وا داشته؟ گفت: اين آيه كه خداوند مي‌فرمايد: ولهم رزقهم فيها بكرة وعشيا. (3) (روزي آنها در بهشت صبح و شام مي‌رسد)، و معلوم است كه شب بخشي از صبح و شام است. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: در آنجا شب وجود ندارد و تنها نور و روشنايي هست، صبح به شام مي‌رسد و شام به صبح، (4) و هداياي الهي در وقت نمازهاي پنجگانه كه در دنيا در آن وقتها نماز مي‌خواندند به آنها مي‌رسد و فرشتگان [در همين اوقات] بر آنها وارد شده و سلام مي‌كنند. (5) 4 - در تفسير علي بن ابراهيم رحمه الله آمده است: النار يعرضون عليها غدوا و عشيا. (6) (و آنان (فرعونيان) را صبح و شام بر آتش عرضه مي‌كنند) امام فرموده است: اين در دنيا و پيش از قيامت است، (7) زيرا در قيامت صبح و شامي
(١) - تفسير نور الثقلين ٥ / ٤٨١.
(٢) - تفسير برهان ٣ / ٧.
(٣) - سوره مريم / ٦٢.
(٤) - شايد مراد اين است كه روشنايي و تاريكي در آنجا از ناحيه خورشيد نيست. (م) (٥) - تفسير الدر المنثور ٤ / 278.
(6) - سوره غافر / 46.
(7) - يعني در عالم برزخ است. (م)
(٥٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن إبراهيم (1)، سورة غافر (1)، سورة مريم (1)

نظريه تمثل و رد آن

نيست، چرا كه صبح با وجود خورشيد و ماه است و در بهشت جاودان و آتش دوزخ خورشيد و ماه نيست. (1) از روايات بالا معلوم مي‌شود كه در قيامت بساط ماه و خورشيد برچيده مي‌شود در صورتي كه از مهمترين نظامهاي دنيا همين وجود ماه و خورشيد است، پس نظام آخرت با نظام اين دنيا كاملا متفاوت است و از همين رو مقايسه آنها با يكديگر درست نيست، بلكه هر كدام نظام ويژه خود را دار است.
بنابر اين از مفاهيم اخبار بسيار و نيز از برخي آيات قرآن كريم، مانند آيه 62 تا 64 سوره يونس (ألا ان اولياء الله … لهم البشري في الحيوة الدنيا وفي الاخرة) با كمك روايات براي من چنين استفاده مي‌شود كه حضور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وعلي و امامان معصوم از اولاد او عليهم السلام بر بالين محتضر با وجود شخصي خودشان است و با عين وجود مباركشان حضور مي‌يابند - گرچه چگونگي آن بر ما روشن نيست - نه به آن صورت كه آن دو عالم بزرگ سيد مرتضي و شيخ مفيد رحمهما الله تأويل كرده اند كه مراد از حضور آنان آگاهي ميت از ثمره ولايت يا ثمره دشمني آنهاست.
و به جان خودم كه طرح ورد و تضعيف اين اخبار كه از حد تواتر گذشته است بهتر از ارتكاب چنين تأويلي است، و هنوز براي من روشن نيست كه دليل اين تأويل نسبت به احاديث صريح در اين مطلب چه بوده است؟
نظريه تمثل ورد آن اگر گفته شود: احتمال دارد كه اين اخبار را به حضور آنان عليهم السلام به صورت تمثل و عكس و صورت دانست نه به صورت حقيقي و عيني و واقعي چنان كه لفظ تمثل در برخي از روايات گذشته آمده است.
پاسخ: (اين توجيه گرچه از مرحوم علامه مجلسي رحمه الله به صورت احتمال و
(١) - تفسير نور الثقلين ٥ / 480.
(٥٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: سورة يونس (1)، الكرم، الكرامة (1)
امكان و از شاگرد او مرحوم سيد نعمت الله جزائري به صورت حتم و جزم نقل شده است و سخن آنان را در گذشته آورديم، اما اين توجيه، گذشته از اين كه با اخبار گذشته منافات دارد - زيرا در آنها وارد است كه معصومين عليهم السلام با وجود عيني و شخصي خود حضور مي‌يابند نه با صورتي مشابه صورت آنها - با ذيل خود حديث تمثل نيز منافات دارد زيرا در آن آمده است كه به ميت گويند: اين رسول خدا و اين امير مؤمنان و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام اند كه رفيقان تو هستند).
بي شك اين عبارات با تمثل سازگار نيست، يعني نمي‌توان به اشباه و تمثالهاي آنان گفت اين رسول خدا و … است، و نيز تمثل غير از مثول و ايستادن در برابر بيننده است، و مي‌توان يمثل در حديث را يمثل به صيغه مجرد خواند كه به معناي حضور عيني باشد نه تمثل. شاهد بر اين توجيه روايتي است كه در بحار از حضرت جواد عليه السلام آمده كه مردي از ياران حضرت رضا عليه السلام بيمار شد و آن حضرت از او عيادت كرد و فرمود: حالت چطور است؟ گفت: مرگ را پس از شما با چشم خودم ديدم. فرمود: چگونه ديدي؟ گفت: بسيار سخت! فرمود:
آنچه ديدي تازه آغاز آن است و مرگ برخي از حالات خود را به تو نمايانده است، مردم دو دسته اند: برخي با مردن آسوده مي‌شوند و برخي با مردن آنان ديگران آسوده مي‌گردند، پس ايمان به خدا و ولايت را تجديد كن (و شهادتين را تكرار كن) تا با مردن آسوده گردي. آن مرد چنين كرد، آن گاه گفت:
اي فرزند رسول خدا، اين فرشتگان خدايند كه با تحيتها و تحفه‌ها آمده اند و بر شما سلام مي‌كنند و در برابر شما ايستاده اند، حضرت به آنان اجازه جلوس داد و فرمود: اي فرشتگان پروردگار من، بنشينيد. سپس به بيمار فرمود: از آنان بپرس كه آيا مأمور ايستادن در حضور من هستند؟ بيمار گفت: پرسيدم و آنها گفتند: اگر همه فرشتگاني كه خدا آفريده حضور شما برسند در برابرتان خواهند ايستاد و
(٥٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام محمد بن علي الجواد عليهما السلام (1)، الشهادة (1)
نخواهند نشست تا شما اجازه دهيد، خداوند آنان را چنين مأمور داشته است.
آن گاه ديده بر هم نهاد و گفت: سلام بر شما اي فرزند رسول خدا، اين شخص شماست كه در كنار محمد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ديگر امامان عليهم السلام در برابر من ايستاده ايد. اين را گفت و ديده از جهان فرو بست. (1) شاهد از اين حديث جمله هذا شخصك ماثل لي (اين شخص شماست كه در برابر من ايستاده ايد) كه ماثل به معناي حضور شخص است و اسم فاعل از ثلاثي مجرد است. نبايد گفت كه بايد ماثل خوانده شود به صيغه فعل ماضي از باب مفاعله، زيرا ماثل در اين باب به معناي مشابهت است كه با بحث ما مناسبت ندارد. (2) از ديگر چيزهايي كه به حل مطلب كمك مي‌كند و حضور عيني آن بزرگواران عليهم السلام را در آن واحد در جايهاي مختلف تأييد مي‌نمايد اخباري است
(1) - بحار الانوار 6 / 194.
(2) - يك اشكالي كه به نظريه حضور اعيان و اشخاص آن بزرگواران عليهم السلام وارد است آن كه: شك نيست كه حضور آنان نسبت به هر يك از مؤمن و منافق متفاوت است و نزد هر كدام بر اساس بهره اي كه از ايمان يا نفاق دارد و صفات گوناگوني كه در او رسوخ نموده ظاهر مي‌شوند، چنان كه در اخبار بدين مطلب اشاره شده است، با برخي با روي گشوده و چهره اي شاد و خندان روبرو مي‌شوند و با برخي ديگر با چهره اي دژم و خشمگين، و مسلم است كه اين گونه حالات و هيئات نمي‌تواند در يك شخص در آن واحد جمع گردد، و اين غير از اشكال پيشين سيد مرتضي رحمه الله است كه جسم واحد نمي‌تواند در آن واحد در جايهاي مختلف بوده باشد. و مي‌توان از همه اينها چنين پاسخ داد كه ما در صدد بيان چگونگي حضور آن بزرگواران عليهم السلام و حل اشكالات وارده بر آن و بيان كيفيت نظام آخرت نيستيم، بلكه منظور ما نارسايي توجيهات كساني است كه خواسته اند اين احاديث را به گونه تمثل و امثال آن توجيه كنند، و ما يقينا مي‌دانيم كه به صورت تمثل نيست زيرا تمثل غير از وجود حقيقي است، و اين را نيز مي‌دانيم كه حضورشان به اعيان و اشخاص حقيقي آنهاست، اما چگونه؟ براي ما روشن نيست. فقط به طور كلي مي‌دانيم كه نظام آخرت با نظام دنيا تفاوت دارد و تزاحم از خواص اين عالم است. و خدا به حقيقت حال داناتر است. (م)
(٥٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب بحار الأنوار (1)
مشتمل بر وعده آنان به دوستان خود كه پس از مرگ به ديدار آنها خواهند شتافت و بر بالين و جنازه آنان حضور خواهند يافت، مانند حديث امام صادق عليه السلام كه: (هر كه مرا در حيات خود زيارت كند او را پس از مرگ زيارت خواهم كرد) (1). اخبار مشتمل بر حضور آنان در وقت دادن نامه هاي اعمال و در صراط و ميزان، مانند حديث امام رضا عليه السلام كه: (هر كه مرا با توجه به دوري مزار و مرقدم زيارت كند روز قيامت در سه جا نزد او خواهم رفت تا او را از اهوال آن رهايي بخشم: آن گاه كه نامه هاي اعمال به راست و چپ پراكنده شود، و نزد صراط، و نزد ميزان)، (2) و اخبار مشتمل بر حضور آنان در نزد جنازه دوستان در هر سرزميني كه باشند مانند حديث امام كاظم عليه السلام كه: (من و ساير امامان مثل من ناگزير بر جنازه شما حضور مي‌يا بيم در هر سرزميني كه باشيد، پس درباره خويشتن از خداوند پروا كنيد)، (3) و نيز اخبار مشتمل بر اين كه هر كس يكي از معصومين عليهم السلام را ببيند حتما خود او را ديده است، زيرا شيطان به صورت آنان در نمي‌آيد. (4) زيرا ملاك همه اين موارد يكي است، و هر گاه امكان داشته باشد كه در آن واحد بر سر جنازه هزاران نفر از دوستان يا ميليونها نفر از زائران خود در موارد سه گانه در حديث حضرت رضا عليه السلام حضور يابند با اين كه سرزمين‌ها مختلف است، همچنين حضورشان بر سر بالين هزاران نفر از محتضران امكان پذير است و فرقي بين اين موارد به چشم نمي‌خورد، زيرا حكم امثال در موارد روا و ناروا يكسان است.
(1) - دارالسلام 4 / 294.
(2) - بحار الانوار 102 / 40.
(3) - مناقب ابن شهرآشوب 4 / 292.
(4) - ر. ك: دارالسلام 4 / 272.
(٥٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (2)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، ابن شهرآشوب (1)
محتضر در قصايد و مدايح 1 - در اشعار سيد حميري رحمه الله كه سخن علي عليه السلام به حارث همداني رحمه الله در اين زمينه را به نظم كشيده است گذشت. (1) 2 - سيد حميري كذب الزاعمون أن عليا * لن ينجي محبه من هنات قد وربي دخلت جنة عدن * وعفا لي الاله عن سيئاتي فأبشروا اليوم أولياء علي * وتوالوا الوصي حتي الممات ثم من بعده تولوا بنيه * واحدا بعد واحد بالصفات (دروغ گفته اند آنان كه پندارند علي عليه السلام دوست خود را از وحشت قبر و قيامت نميرهاند).
(به خدايم سوگند كه من به بهشت جاويد در آمدم و خداوند از گناهانم درگذشت).
(اي دوستان علي، امروز شما را مژده باد، شما بر دوستي وصي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تا دم مرگ پايدار بمانيد).
(و پس از او اولادش را يكي پس از ديگري با ويژگيهايي كه دارند دوست بداريد).
3 - سيد حميري احب الذي من مات من أهل وده * تلقاه بالبشري لدي الموت يضحك
(1) - سعدي گويد:
اي كه گفتي فمن يمت يرني * جان فداي كلام دل جويت كاش روزي هزار مرتبه من * مردمي تا ببينمي رويت
(٥٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، القبر (1)، الموت (2)، الوصية (1)
و من كان يهوي غيره من عدوه * فليس له الا الي النار مسلك (من دوستدار آن كسي هستم كه در هنگام مرگ دوستانش با روي شاد و خندان به ديدارشان مي‌رود).
(و هر كه دشمنان او را دوست بدارد راهي جز به آتش دوزخ ندارد).
حسين بن عون گويد: در بيماري سيد بن محمد حميري كه به مرگ او انجاميد به عيادت او رفتم، ديدم مشغول جان دادن است و گروهي از همسايگان عثماني مذهبش نيز در كنار او نشسته اند. سيد حميري بسيار زيبا رو، گشاده پيشاني و داراي بنا گوشي پهن و بزرگ بود، در آن حال نقطه سياهي مانند خالي از مركب در چهره اش نمايان شد و پيوسته زياد شد و رشد كرد تا همه چهره اش را با سياهي خود پوشاند. شيعياني كه در آنجا بودند اندوهگين و نگران شدند و ناصبيان شاد گشتند و شروع كردند به زخم زبان زدن. چيزي نگذشت كه در همان نقطه از چهره اش روشنايي سپيدي نمودار شد و پيوسته رو به فزوني و رشد نهاد تا تمام چهره اش سپيد و روشن شد و سيد حميري خنده اي شادمانه كرد و اشعار گذشته را خواند. (1) 4 - آيت الله سيد اسماعيل شيرازي أيها المرجي لقاه في الممات * كل موت فيه لقياك حياة ليتما عجل بي ما هو آت * علني القي حياتي في الردي فائزا منه بأوفي النعم (اي كه آرزومند ديدار تو در وقت مرگ هستند، هر مرگي كه به ديدار تو انجامد حيات و زندگي است).
(1) - بحار الانوار 6 / 193. اين داستان را شاعر معاصر شيخ عبد المنعم فرطوسي به نظم كشيده كه در شماره 6 خواهد آمد.
(٥٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: الموت (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
(كاش مرگم كه آمدني است هر چه زودتر فرا رسد تا زندگاني خود را با از دست دادن اين جان عاريت باز يابم و با ديدار او به كاملترين نعمتها فائز شوم) (1) علامه حاج سيد ميرزا اسماعيل شيرازي عموزاده سيد الطائفه آية الله ميرزاي شيرازي است كه در 11 شعبان در سال 1305 در كاظمين وفات يافت و دو ماه پيش از درگذشت از سامرا به كاظمين رفته بود. بدن شريفش را به نجف اشرف انتقال دادند و در آنجا به خاك سپرده شد. وي مردي عالم، فاضل، بزرگ، شاعر و اديب بود، در سامرا، در نزد عموزاده خويش ميرزاي شيرازي رحمه الله تحصيل كرد و از برترين شاگردان او به شمار بود. آن جناب اشعاري در مدح امير مؤمنان عليه السلام دارد، (2) اشعار فوق بخشي از يك قصيده غرائي است كه در مداح آن حضرت سروده و تمام آن در كتاب ارزشمند (الغدير) 6 / 31 و (سفينة البحار) 2 / 230 آمده و مطلع آن اين است:
رغد العيش فزده رغدا * بسلاف (3) منه تشفي سقمي 5 - حافظ رجب برسي إذا رمت يوم البعث تنجو من اللظي * ويقبل منك الدين والفرض والسنن فوال عليا والأئمة بعده * نجوم الهدي تنجومن الضيق والمحن فهم عترة قد فوض الله أمره * إليهم لما قد خصهم منه بالمنن أئمة حق أوجب الله حقهم * وطاعتهم فرض بها الخلق تمتحن نصحتك أن ترتاب فيهم وتنثني * إلي غيرهم من غيرهم في الأنام من؟
(1) - به قول حافط شيراز:
اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست * روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم (2) - اعيان الشيعة 3 / 324.
(3) - سلافه: شراب ناب.
(٥٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة الكاظمين (2)، شهر رجب المرجب (1)، شهر شعبان المعظم (1)، البعث، الإنبعاث (1)، السفينة (1)، كتاب أعيان الشيعة للأمين (1)
فحب علي عدة لوليه * يلاقيه عند الموت والقبر والكفن كذلك يوم البعث لم ينج قادم * من النار إلا من تولي أباالحسن (اگر خواهي كه در روز قيامت از شراره آتش دوزخ نجات يا بي و دين و واجبات و سنن از تو پذيرفته گردد).
(پس علي و امامان پس از او را كه ستارگان هدايتند دوست بدار تا از تنگنا و محنتها رهايي يا بي).
(آنان خانداني هستند كه خداوند امر خود را به آنان واگذارده، از آن رو كه آنان را به نعمتهاي ويژه اي مخصوص گردانيده است).
(پيشوايان حقي كه خداوند حق آنان را بر ديگران واجب ساخته و اطاعت از آنان واجبي است كه خلق با آن امتحان شوند).
(تو را پند مي‌دهم كه در حق آنان شك نورزي و به ديگران تمايل نيابي، ديگران كه هستند كه بخواهي به آنان دل ببندي)؟
(دوستي علي ذخيره اي است براي دوست او كه در هنگام مرگ و قبر و كفن شدن ثمره آن را خواهد ديد).
(همچنين در روز حشر هيچ كس كه وارد صحراي محشر شود از آتش دوزخ رهايي نيابد جز آن كه دوستدار ابو الحسن علي عليه السلام بوده است).
حافظ شيخ رجب برسي تا سال 812 حيات داشته و در حوالي همين سال در گذشته است. وي فقيه، محدث، حافظ، اديب، شاعر و نويسنده در زمينه اخبار و غير آن بود، كتاب (مشارق انوار اليقين) از او است، او منسوب است به برس دهكده اي ميان كوفه وحله. و در معجم البلدان گويد: برس سرزميني است در بابل كه آثاري از بخت النصر در آن برجاست. (1) و ابيات مذكور در كتاب (مشارق
(١) - ر. ك: اعيان الشيعة ٦ / ٤٦٥، امل الامل زير همين نام، الكني والألقاب ٢ / 151.
(٥٣١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب مشارق أنوار اليقين للحافظ رجب البرسي (1)، مدينة الكوفة (1)، شهر رجب المرجب (1)، كتاب معجم البلدان (1)، بابل (1)، البعث، الإنبعاث (1)، القبر (1)، الموت (1)، كتاب أعيان الشيعة للأمين (1)، النوم (1)
الانوار) او ص 245 والغدير 7 / 49 موجود است.
6 - شيخ عبد المنعم فرطوسي وحضور الوصي حق لدي الموت * عيانا بشخصه المترائي هي بشري لمبغض ومحب * من علي بالخوف أو بالرجاء فيفوز المحب فيها بنعمي * ويخيب القالي بها بالشقاء حار همدان كل ميت يراني * في حديث لسيد الأتقياء وهو يوصي به منانا وعطفا * ملك الموت ساعة الالتقاء حين يمسي من الحنو عليه * خير ام تحنو علي الابناء ويمنيه بالبقاء فيأبي * رغبا في ثواب يوم البقاء حين زفت إليه بشري علي * بجنان الخلود عند اللقاء فتسل الروح الأمينة منه * سل رفق لشعرة برخاء وتجلي للحميري دليل * بحضور الوصي قرب الفناء حينما وجهه استحال ابتداء * لسواد من نكتة سوداء ظهرت فيه لانحراف قديم * كان منه عن منهج الاهتداء واستقامت عقيدة الحق منه * حين وافي لجعفر باستواء فتجلي منه المحيا منيرا * بعد هذا من نكتة بيضاء طبقت وجهه المبارك حتي * صار كالبدر مشرقا بالضياء مستفيقا من سكرة الموت صحوا * وهو يشدو بغبطة وهناء (كذب الزاعمون أن عليا * لاينجي محبه من بلاء) (إي وربي وردت جنة عدن * وعفا لي الأله عن أخطائي) كل هذا المأثور في الدين صدق * ويقين حق بغير افتراء (و حضور حضرت وصي در هنگام مرگ به طور عيان با شخصيت نمودار
(٥٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: الكذب، التكذيب (1)، التصديق (1)، الموت (3)، الوصية (2)
خود مطلب حقي است).
(اين ديدار براي دوست و دشمن علي عليه السلام مژدگاني و وعده اي است، دوستان را اميد و دشمنان را بيم و هراس است).
(دوستدار او در آن حال به نعمت جاويد دست مي‌يابد و دشمنش به شقاوت ابد دچار و زيانكار مي‌گردد).
(در حديث سرور اتقيا آمده است كه: اي حارث همداني، هر كه بميرد مرا مي‌بيند).
(و او از روي لطف و محبت، ملك الموت را در ساعت ديدار مرگ به محتضر سفارش مي‌كند).
(و او مانند يك مادر دلسوز به فرزندان خود به محتضر دلسوزي مي‌كند).
(و او را به ماندن در دنيا تشويق مي‌كند ولي او نمي‌پذيرد به خاطر شوقي كه به ثواب روز بقا دارد).
(و اين زماني است كه مژدگاني علي عليه السلام در وقت مرگ به بهشت جاودان به او مي‌رسد).
(پس روح امين او به آرامي از بدنش بيرون مي‌رود چنان كه مويي را به نرمي [از ماست] بيرون آرند).
(و براي سيد حميري هنگامي كه وقت مرگش فرا رسيد دليلي از حضور حضرت وصي عليه السلام تجلي كرد).
(آن گاه كه در آغاز، چهره اش از نقطه سياهي كه در آن پديدار شد دگرگون گشت).
(اين نقطه سياه به جهت انحراف وي كه در گذشته از راه حق و هدايت داشت در چهره او نمايان شد).
(ولي هنگامي كه با امام صادق عليه السلام ملاقات كرد هدايت يافت و عقيده حق در
(٥٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الموت (1)
او استوار گشت).
(از اين رو چهره اش پس از آن سياهي با پديد شدن نقطه سپيدي روشن و نوراني گرديد).
(و آن سپيدي رو به فزوني نهاد تا همه چهره اش را فرا گرفت و صورتش چون ماه درخشيد).
(او از سكرات مرگ به هوش آمد و با شادي و سرور هر چه تمام تر اين اشعار را مي‌سرود):
(دروغ گويند آنان كه پندارند علي عليه السلام دوست خود را از بلا نميرهاند).
(آري، به خدايم سوگند كه به بهشت جاويد در آمدم و خداوند از خطاهايم درگذشت).
(همه اين روايات در زمينه دين، راست و يقين و حق است و ساختگي و بر بافته نيست). (1) فاضل هوشمند شيخ عبد المنعم فرطوسي از شاعران معاصر است. علامه مجاهد شهيد آية الله سيد محمد باقر صدر رحمه الله در تقريظ بر ديوان وي (ملحمة اهل البيت 1 / 7) گويد: جناب علامه جليل شاعر هوشمند شيخ عبد المنعم فرطوسي - كه پيوسته از سوي خداوند مؤيد و مسدد باد - مرا بر جزئي از ملحمه شعري خود مطلع ساخت كه حاوي اشعاري در اصول دين و بخش مهمي از عقايد اسلامي و تعليمات عمومي شريعت درخشان اسلامي است و نيز حيات شريف رسول بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و معجزات و بزرگواريها و كرامات آن حضرت و سيره اهل بيت عليهم السلام و پرتوهايي از حيات، علوم، حكمتها و داده هاي فكري و معنوي آنان را در آن به نظم كشيده است، من اين ديوان را در باب خود يگانه ديدم …
(1) - ملحقه اهل البيت عليهم السلام 2 / 29.
(٥٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشهادة (1)

محتضر در قصايد و مدايح 528 قرآن و محتضر

قرآن و محتضر 1 - الذين آمنوا وكانوا يتقون، لهم البشري في الحيوة الدنيا وفي الاخرة لاتبديل لكلمات الله ذلك الفوز العظيم. (1) (آنان كه ايمان آورده و پرهيزكار بوده اند، در دنيا و آخرت آنان را بشارت است، كلمات خدا دگرگوني ندارد. اين است رستگاري بزرگ).
در (كافي) به سندش از ابان بن عثمان، از عقبه روايت است كه گفت از امام صادق عليه السلام شنيده است كه مي‌فرمود: هنگامي كه جان آدمي به سينه اش برسد مي‌بيند. گفتم: فدايت شوم، چه مي‌بيند؟ فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را مي‌بيند كه به او مي‌فرمايد: من رسول خدا هستم، تو را مژده باد. سپس علي بن ابي طالب عليه السلام را مي‌بيند كه مي‌فرمايد: من علي بن ابي طالب هستم كه او را دوست مي‌داشتي، آگاه باش كه امروز تو را سود خواهم رساند. گفتم: آيا احدي از مردم هست كه چنين چيزي را ببيند و باز به دنيا برگردد؟ فرمود: نه، وقتي چنين ديد براي هميشه ميميرد و اين را بزرگ مي‌شمارد، و اين مطلب در قرآن هست. سپس حضرت آيه بالا را قرائت فرمود.
اين مطلب از امامان اهل بيت عليهم السلام به طرق بسيار زيادي روايت شده است. (2) به روايت ابن شهر آشوب از زريق، امام صادق عليه السلام فرمود: لهم البشري في الحياة الدنيا آن است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وعلي عليه السلام او را در وقت مرگ به بهشت مژده مي‌دهند. (3)
(١) - سوره يونس / ٦٤.
(٢) - تفسير الميزان ١٠ / 100.
(3) - تفسير برهان 2 / 191.
(٥٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، ابن شهر آشوب (1)، أبان بن عثمان (1)، تفسير الميزان في تفسير القرآن للعلامة الطباطبائي (1)، سورة يونس (1)
2 - ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لاتحزنوا وابشروا بالجنة التي كنتم توعدون. نحن اولياؤكم في الحيوة الدنيا و في الاخرة ولكم فيها ماتشتهي انفسكم ولكم فيها ماتدعون. (1) (آنان كه گفتند: پروردگار ما الله است و در اين راه استقامت كردند فرشتگان بر آنان نازل مي‌شوند [و گويندشان] كه مترسيد و غم مداريد وشما را مژده باد به بهشتي كه وعده تان مي‌دادند، ما در زندگاني دنيا و آخرت دوستان شماييم، و شما راست در آن بهشت هر چه دل خواه تان باشد وشما راست در آنجا هر چه درخواست كنيد).
امام عسكري عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه فرمود: مؤمن پيوسته از سوء عاقبت بيمناك است و يقين به وصول به خشنودي خداوند پيدا نمي‌كند تا وقت جان دادن و ظهور ملك الموت بر او، زيرا ملك الموت زماني بر مؤمن وارد مي‌شود كه سخت در بيماري به سر مي‌برد و از آنچه به جا ميگذارد از مال و زن و فرزند سخت دل تنگ و از سختيها و عقباتي كه در پيش دارد به شدت مضطرب است و هنوز غم واندوه در دلش باقي است و همه آرزوهايي كه بدانها نرسيده از دستش رفته است. ملك الموت گويدش: چرا اين همه اندوه مي‌بري و غم گلويت را ميفشارد؟ گويد: احوالم پريشان است و ناكام از دنيا مي‌روم.
ملك الموت گويد: آيا هيچ عاقلي با از دست دادن پول سياهي در برابر هزار هزار برابر دنيا كه به دست مي‌آورد بيتابي مي‌كند؟ [گويد: نه]، ملك الموت گويد: به بالاي سرت بنگر. او مينگرد و درجات بهشتي و قصرهايي را كه هيچ كس باورش نمي‌آيد و آرزوي آن را ندارد مي‌بيند، ملك الموت به او گويد: اين منزلها و نعمتها و اموال است و هر يك از اولاد تو كه صالح بوده با تو در اينجا
(1) - سوره فصلت / 30 - 31.
(٥٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الموت (5)، سورة فصلت (1)
خواهد بود، آيا به اينها به جاي آنچه در دنيا داري راضي هستي؟ گويد: آري به خدا سوگند.
آن گاه ملك الموت گويد: بنگر، او مينگرد و محمد وعلي و آل پاك آنها عليهم السلام را در برترين درجات بهشتي مي‌بيند، ملك الموت گويد: اين سروران و امامان خود را مي‌بيني؟ آنان در اينجا همنشين و مونس تو هستند، آيا بديشان به جاي آنچه در دنيا از آن جدا مي‌شوي خشنود نيستي؟ گويد: چرا به پروردگارم سوگند. امام فرمود: اين است معناي اين آيه: ان الذين قالوا ربناالله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنة التي كنتم توعدون.
نحن اولياؤكم في الحيوة الدنيا وفي الاخرة ولكم فيها ماتشتهي انفسكم ولكم فيها ماتدعون نزلا من غفور رحيم، كه فرشتگان به آنان خطاب كنند: اموالي كه پيش رو داريد همه مال شماست، و نسبت به فرزندان و عيال و اموالي كه باز گذاشته ايد غم مخوريد كه آنچه در بهشت مي‌بينيد بدل آنهاست، اينها منزلهاي شماست و اينان انيس و همنشينان شمايند و ما هم در زندگي دنيا و آخرت دوستان شماييم، و هر چه در بهشت ميل كنيد براي شما آماده است و آنچه درخواست كنيد فراهم است، و همه اينها پذيرايي خداي آمرزگار مهربان است. (1) 3 - يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضية، فادخلي في عبادي وادخلي جنتي. (2) (اي جان آرام يافته، به سوي خدايت باز گرد خشنود و پسنديده، پس به ميان بندگانم درآي، و به بهشتم درآي).
(1) - تفسير برهان 4 / 111، بحار الانوار 6 / 176.
(2) - سوره فجر / 30.
(٥٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الموت (2)، كتاب بحار الأنوار (1)
سدير صيرفي گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم اي فرزند رسول خدا، آيا مؤمن را به ناخواه او قبض روح كنند؟ فرمود: نه، چون ملك الموت براي قبض روحش بيايد وي بيتابي مي‌كند، ملك الموت به او گويد: اي دوست خدا بيتابي مكن، به خدايي كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به حق به پيامبري فرستاده است من از پدر دلسوز و مهربان به فرزند خود به تو دلسوزتر و مهربان ترم، ديده باز كن و بنگر، آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، امير مؤمنان، فاطمه، حسن، حسين و ديگر امامان عليهم السلام در نظر او متمثل مي‌شوند و ملك الموت گويد: اينان رفيقان تو هستند.
او ديده مي‌گشايد و به آنان مينگرد. آن گاه به نفس او خطاب مي‌كند: (اي جان آرام گرفته (به محمد و خاندانش) به سوي خدايت باز گرد خشنود و پسنديده (به ولايت و ثواب) پس به ميان بندگانم (محمد و خاندانش) درآي). در اينجا است كه هيچ چيزي در نظر او محبوب تر از جان دادن و رسيدن به آن منادي نيست. (1) 4 - وان من اهل الكتاب الا ليؤمنن به قبل موته و يوم القيامة يكون عليهم شهيدا. (2) (و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر آن كه پيش از مرگش به او ايمان مي‌آورد و روز قيامت بر آنان گواه خواهد بود).
جابر از امام باقر عليه السلام روايت كند كه درباره اين آيه فرمود: هيچ كس از معتقدان اديان از گذشتگان و آيندگان نميرد جز آن كه حقا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و امير مؤمنان عليه السلام را مي‌بيند. (3)
(1) - تفسير برهان 4 / 461.
(2) - سوره نساء / 159.
(3) - بحار الانوار 6 / 188.
(٥٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، يوم القيامة (1)، أهل الكتاب (1)، الموت (3)، كتاب بحار الأنوار (1)

نهج البلاغه و محتضر

نهج البلاغة و محتضر 1 - امام علي عليه السلام مي‌فرمايد: فانكم لو قد عاينتم ما قد عاين من مات منكم لجزعتم ووهلتم وسمعتم واطعتم، و لكن محجوب عنكم ما قد عاينوا. (1) (اگر شما نيز آنچه را مردگان شما ديدند ميديديد بي شك ترس و وحشت شما را مي‌گرفت و گوش به حرف مي‌داديد و فرمان ميبرديد، ولي آنچه آنان ديده اند از شما پوشيده است).
ابن ابي الحديد در شرح آن گويد: ممكن است مراد آن حضرت آن چيزي باشد كه محتضر مي‌بيند از ملك الموت و ترس از وارد شدن او. و ممكن است مراد آن باشد كه حضرتش درباره خويش مي‌فرموده كه هيچ كس نميرد تا آن كه او را در نزد خود حاضر ببيند، (2) و شيعه معتقد به اين است و شعري (3) را از آن حضرت نقل مي‌كند كه به حارث اعور همداني فرمود:
يا حار همدان من يمت يرني … و اين مطلب اگر حضرت درباره خويش فرموده باشد مطلب قابل انكاري نيست، و در قرآن كريم آيه اي است كه دلالت دارد بر آن كه هيچ يك از اهل كتاب نميرد تا آن كه عيسي بن مريم عليه السلام را تصديق كند و به او ايمان آورد و آن آيه اين است: وان من اهل الكتاب الا ليؤمنن به قبل موته ويوم القيامة يكون عليهم شهيدا. (4)
(1) - نهج البلاغه، خطبه 20.
(2) - حضور آن حضرت بر بالين محتضر غير قابل انكار است چنان كه احاديث آن گذشت، اما اين سخن حضرت بر آن دلالت ندارد. زيرا اين جملات همه تهديد و هشدار است در صورتي كه حضور حضرتش براي مژده و شادي مؤمن است (م).
(3) - قبلا گفتيم كه اشعار از سيد حمير است كه مضمون سخن حضرت را به نظم كشيده است و از خود آن حضرت نيست. (م) (4) - شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد 1 / 298.
(٥٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النبي عيسي بن مريم عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، يوم القيامة (1)، كتاب نهج البلاغة (2)، أهل الكتاب (1)، الموت (2)، الكرم، الكرامة (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)
2 - و نيز آن حضرت مي‌فرمايد: و داعي لكم وداع امرء مرصد للتلاقي! غدا ترون ايامي، ويكشف لكم عن سرائري، وتعرفونني بعد خلو مكاني وقيام غيري مقامي. (1) (من با شما چون مردي وداع مي‌كنم كه منتظر ديدار مجدد است (يا ديدار او را انتظار برند)! فردا شما روزگار مرا خواهيد ديد و اسرار من بر شما كشف مي‌گردد، و پس از آن كه جاي تهي كردم و ديگري جاي مرا گرفت مرا خواهيد شناخت).
مولي صالح بر غاني در شرح اين سخن گويد: (گويند: ارصد له اي اعد، پس مرصد به معني (مهيا شده) باشد. (2) وداع من شما را وداع كردن مردي است كه چشم به ملاقات او دارند و اصحاب او متوقع و مهياي وصل او باشند، نه وداع كسي كه ديگر ملاقات با اصحاب نكند. مي‌تواند ملاقات روز آخرت باشد و مي‌تواند مراد آن ملاقات باشد كه در ابيات مشهور به حارث همداني گفت و در ديوان مذكور است، وهي هذه: يا حار همدان من يمت يرني … ) (3) دوستان گرامي! دوست دارم كه اين بحث را با حديث شريفي كه مناسب اين باب است و شامل بشارت و سروري براي دوستان ائمه طاهرين عليهم السلام است به پايان برم:
ابو بصير از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام روايت كرده كه فرمود: هنگامي كه بنده مؤمن بميرد شش صورت با او در قبر داخل مي‌شوند كه در ميان آنها يكي از همه زيباتر، دل انگيزتر، خوشبوتر و پاكيزه تر است. يكي در سمت راست، يكي
(١) - نهج البلاغه، خطبه ١٤٧.
(٢) - اين در صورتي است كه مرصد به صيغه اسم مفعول خوانده شود، و در برخي شروح مانند شرح عبده وصبحي صالح به صيغه اسم فاعل خوانده شده: (مرصد يعني انتظار برنده).
(٣) - شرح نهج البلاغة ٢ / 41.
(٥٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، أبو بصير (1)، القبر (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
در سمت چپ، يكي پيش رو، يكي پشت سر، يكي پايين پا و آن كه از همه زيباتر است بالاي سرش مي‌نشيند. اگر مشكلي از جانب راست به او رو آورد آن كه سمت راست قرار دارد آن را دور مي‌سازد، و همين طور ساير جهات. آن كه از همه زيباتر است گويد: شما كيستيد؟ خداوند شما را از سوي من جزاي خير دهد! سمت راستي گويد: من نمازم، سمت چپي گويد: من زكاتم، پيش رويي گويد: من روزه ام، پشت سري گويد: من حج و عمره ام، پايين پايي گويد: من نيكي تو به برادرانت هستم، آن گاه همگي گويند: تو خود كيستي كه از همه ما زيباتر، خوشبوتر و دل انگيزتري؟ گويد: من ولايت آل محمدم - صلوات الله عليهم اجمعين. (1) ابن ابي الحديد گويد: ابوغسان نهدي گويد: گروهي از شيعيان در رحبه كوفه بر علي عليه السلام وارد شدند و آن حضرت بر روي كهنه حصيري نشسته بود، فرمود: شما را چه به اينجا آورد؟ گفتند: دوستي تو اي امير مؤمنان. فرمود: هان بدانيد كه هر كه مرا دوست بدارد آنجا كه دوست دارد مرا ببيند خواهد ديد، و هر كه مرا دشمن بدارد آنجا كه خوش ندارد مرا ببيند خواهد ديد. (2) ابو علي بن را شد گويد: گروهي از شيعيان در نيشابور در روزگار امام صادق عليه السلام گرد هم آمدند و از انتظار فرج سخن به ميان آوردند و گفتند: ما هر سال حقوق واجب مالي خود را نزد مولاي خود مي‌فرستيم، ولي اكنون مدعيان دروغگو در اين زمينه فراوان شده اند، پس بهتر است مردي مورد اعتماد را به سوي امام فرستيم تا حقيقت را براي ما روشن كند.
(١) - بحار الانوار ٦ / ٢٣٤.
(٢) - شرح نهج البلاغة ٤ / 104.
(٥٤١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، مدينة الكوفة (1)، الصّلاة (1)، الحج (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
آن گاه مردي را به نام ابو جعفر محمد بن ابراهيم نيشابوري برگزيدند و آنچه از مال و لباس در آن سال بر آنان واجب شده بود به او دادند و مجموع آنها سي هزار دينار و پنجاه هزار درهم و دو هزار تكه پارچه و تعدادي لباسهاي ارزان و گران قيمت بود. در اين ميان پير زالي از پير زالان فاضل شيعه به نام شطيطه آمد و درهمي صحيح كه در آن يك درهم و دو دانق بود و مقداري پارچه خام به ارزش چهار درهم به همراه داشت و گفت: جز اين مقدار، حقوقي به مال من تعلق نگرفته است، آن را به مولايم بده. ابو جعفر گفت: اي زن، من از امام صادق عليه السلام شرم مي‌كنم كه يك درهم و يك تكه پارچه نزد او برم. زن گفت: چرا اين كار را نمي‌كني؟ خدا از حق شرم نمي‌كند، همين مقدار به مال من تعلق گرفته، آن را ببر اي فلاني! زيرا اگر در حالي به ملاقات خدا روم كه هيچ گونه حقي - كم يا زياد - بر عهده ام نباشد دوست دارم تا در حالي به ملاقات او روم كه حقي از جعفر بن محمد در گردنم باشد.
ابو جعفر گويد: من آن درهم را كج كرده و در كيسه اي كه چهار صد درهم مربوط به مردي به نام خلف بن موسي لؤلؤي در آن بود افكندم و آن پارچه را نيز در ميان عدلي كه سي دست لباس از آن دو برادر بلخي به نام پسران نوح بن اسماعيل بود قرار دادم، و ديگر شيعيان نيز جزوه اي در هفتاد ورق شامل مسأله هايي چند كه زير هر مسأله سفيد گذاشته شده بود و هر دو ورقي را با سه بند بسته و بر هر بندي مهر زده بودند به من دادند و گفتند: اين جزوه را با خود برده نزد امام مي‌روي و به او مي‌دهي و يك شب نزد او مي‌گذاري و صبح فردايش مي‌روي و آن را مي‌گيري، اگر مهر را به حال خود ديدي كه نشكسته و نامه باز نشده، يكي از مهرها را باز كن و جواب نامه را ببين، اگر بدون آن كه مهر را شكسته و نامه را خوانده باشد جواب داده او امام است و همه اموال را به او بسپار و اگر نه آنها را به نزد خودمان باز آر.
(٥٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، محمد بن إبراهيم (1)، جعفر بن محمد (1)، اللبس (2)، النوم (4)
ابو جعفر گويد: من راه افتادم و به كوفه رسيدم، ابتدا به زيارت امير مؤمنان عليه السلام رفتم، بر در مسجد پير مرد فرتوتي را ديدم كه از پيري ابروانش بر ديدگانش افتاده و پوست صورتش چروك خورده، بردي به تن و برد ديگري بر دوش داشت و گردا گرد او جماعتي نشسته بودند و از حلال و حرام از او سؤال مي‌كردند و او مطابق مذهب امير مؤمنان عليه السلام براي آنان فتوا مي‌داد. نام او را از حاضران پرسيدم، گفتند: ابوحمزه ثمالي است. بر او سلام كردم و نزدش نشستم. از كارم پرسيد، شرح حال گفتم، از ديدن من خوشحال شد و مرا در آغوش كشيد و پيشانيم را بوسيد و گفت: اگر همه دنيا تسخير گردد (يا خراب گردد، يا خشك و نابود گردد)، حقوق اينان (اهل بيت) به دستشان نخواهد رسيد و تو به حرمت آنان به جوارشان نائل خواهي شد.
من از اين سخن شادمان شدم و اين نخستين فايده اي بود كه در عراق ديدم.
من در كنار آنان نشستم و مشغول به گفتگو شدم كه ابوحمزه چشمان خود را گشود و نگاهي به خلق انداخت و گفت: آيا آنچه من مي‌بينم شما هم مي‌بينيد؟
گفتيم: چه ديدي؟ گفت: شتر سواري را مي‌بينم. آنجا را نگاه كرديم مرد شتر سواري را ديديم، پيش آمد و شتر را خوابانيد و بر ما سلام كرد و نشست. شيخ از او پرسيد: از كجا مي‌آيي؟ گفت: يثرب (مدينه). گفت: چه خبر داري؟ گفت:
جعفر بن محمد عليه السلام درگذشت. با شنيدن اين خبر كمرم شكست و با خود گفتم:
حالا به كجا روم؟ ابوحمزه گفت: به چه كسي وصيت كرده است؟ گفت: به سه نفر: اول ابو جعفر منصور، دوم به پسرش عبد الله سوم به پسر ديگرش موسي.
ابوحمزه خنديد و رو به من كرد و گفت: غم مدار كه امام را شناختم. گفتم:
اي شيخ، چگونه؟ گفت: وصيتش به ابو جعفر منصور از روي تقيه بوده و پوششي بر امام است، و با وصيتش به هر دو پسر بزرگتر و كوچكتر عيب پسر بزرگتر را بيان داشته و نص بر امامت پسر كوچكتر نموده است. گفتم: از كجا بايد چنين
(٥٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، دولة العراق (1)، مدينة الكوفة (1)، المدينة المنورة (1)، السجود (1)، النوم (1)
دانست؟ گفت: حديث پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: (اي علي، امامت در فرزند بزرگتر توست تا زماني كه داراي عيبي نباشد)، و چون مي‌بينيم كه امام صادق عليه السلام به فرزند بزرگتر و كوچكتر وصيت كرده پي مي‌بريم كه بدين وسيله عيب پسر بزرگتر را بيان داشته و نص بر پسر كوچكتر نموده است، پس به نزد موسي برو كه او صاحب اين امر است.
ابو جعفر گويد: پس با امير مؤمنان عليه السلام وداع كردم و با ابوحمزه نيز وداع كرد به سوي مدينه رهسپار شدم. بارو بنه خود را به يكي از كاروانسراها بردم و به مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفته زيارت كردم و نماز خواندم و بيرون شدم. از اهل مدينه پرسيدم: جعفر بن محمد به چه كسي وصيت كرده است؟ گفتند: به فرزندش عبد الله افطح. گفتم: او فتوا مي‌دهد؟ گفتند: آري. به سوي او حركت كردم، به در خانه رسيدم، در آنجا خدمتكاراني ديدم كه بر در خانه امير شهر آن اندازه خدمتكار نبود. اين را ناپسند دانستم ولي با خود گفتم: نبايد درباره امام چون و چرا كرد. اجازه خواستم، غلام داخل شد و بيرون آمد و پرسيد: از كجا مي‌آيي؟
من باورم نشد و با خود گفتم: به خدا سوگند كه اين صاحب من نيست. باز گفتم:
شايد تقيه مي‌كند. به غلام گفتم: بگو: فلان شخص خراساني است. وي رفت و آمد و به من اجازه ورود داد. داخل شدم، او را در بالاي مجلس ديدم كه بر روي تخت بزرگي نشسته و خدمتكاراني چند در برابر او ايستاده اند. گفتم: اين ديگر بزرگتر است! مگر امام روي تخت مي‌نشيند؟! باز گفتم: اين هم فضولي است كه نيازي به آن نيست، امام هر كار بخواهد مي‌كند. پس بر او سلام كردم، وي مرا به خود نزديك ساخت و با من دست داد و مرا نزديك خود نشاند و سؤالاتي چند به اصرار از من نمود، آن گاه گفت: براي چه آمده اي؟ گفتم: براي پرسيدن چند مسأله و مي‌خواهم به حج بروم. گفت: هر چه خواهي بپرس.
گفتم: در دويست درهم چقدر زكات است؟ گفت: پنج درهم.
(٥٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، جعفر بن محمد (1)، الحج (1)
گفتم: در صد تا چقدر؟ گفت: دو درهم و نيم. (1) گفتم: خوب است مولاي من، در پناه خدا باشيد، نظرتان درباره مردي كه به زنش گويد: (تو به تعداد ستارگان آسمان مطلقه اي) چيست؟ گفت: به اندازه رأس جوزا كافي است يعني سه بار.
با خود گفتم: اين مرد چيزي نمي‌داند. پس برخاستم و گفتم: فردا خدمت سرورم خواهم رسيد. گفت: اگر حاجتي داشتي ما كوتاهي نمي‌كنيم.
از نزد او بازگشتم و نزد ضريح پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفتم و خود را روي قبر حضرتش افكندم و از سفر زيانبار خود گلايه نمودم و گفتم: اي رسول خدا، پدر و مادرم فدايت، با اين مسائلي كه همراه دارم به نزد كه بروم؟ به نزد يهود يا نصارا يا مجوس يا فقهاي ناصبي؟ به كجا اي رسول خدا؟ پيوسته مي‌گريستم و از او ياري مي‌خواستم، ناگاه ديدم شخصي مرا تكان مي‌دهد، سر از روي قبر آن حضرت برداشتم غلام سياهي را ديدم كه جامه اي ژنده بر تن و عمامه اي كهنه بر سر داشت، به من گفت: اي اباجعفر نيشابوري، مولايت موسي بن جعفر عليه السلام به تو مي‌گويد: نه به نزد يهود برو و نه نصارا و نه مجوس و دشمنان ناصبي ما، به سوي من بيا كه من حجت خدايم، من روز گذشته پاسخ سؤالات در جزوه و همه نيازهاي تو را دادم، آن جزء و آن درهم شطيطه را كه يك درهم و دو دانق در آن است و در كيسه چهار صد درهمي لؤلؤي قرار دارد و آن مقدار پارچه او را كه در عدل آن دو برادر بلخي است برايم بياور.
با شنيدن اين سخنان عقل از سرم پريد، به كاروانسرا نزد بارو بنه خود رفته آن را گشوده و آن جزوه و كيسه و عدل را برداشته به منزل امام رفتم، حضرتش در خانه اي بود خراب كه بر در آن هيچ كس نبود و آن غلام را بر در خانه ديدم،
(1) - در صورتي كه به كمتر از دويست درهم اصلا زكات تعلق نمي‌گيرد. (م)
(٥٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، القبر (2)
چون مرا ديد پيشاپيش من داخل شد و من هم با او داخل شدم، آقاي خود را ديدم بر حصير نشسته و فرشي يماني به زير داشت، تا چشم حضرتش به من افتاد خنديد و فرمود: (نا اميد مشو، چرا ميترسي؟ نه به سوي يهود و نه نصارا و نه مجوس برو، من حجت خدا و ولي اويم، مگر ابوحمزه بر در مسجد كوفه تو را با جريان كار من آشنا نساخت)؟
اين سخن به بصيرت من افزود و امر او برايم محقق شد. آن گاه فرمود: كيسه را بده. كيسه را دادم، آن را گشود و دست در آن كرد و درهم شطيطه را بيرون آورد و فرمود: درهم او همين است؟ گفتم: آري. عدل را گرفت و گشود و پارچه پنبه اي شسته را كه بيست ذرع بود از آن بيرون آورد و به من فرمود: سلام فراوان به آن زن برسان و به او بگو: من پارچه ات را جزء كفن خود قرار دادم و اين پارچه را از كفن خود براي تو فرستادم كه از پنبه قريه خودمان (صريا) است كه قريه فاطمه عليها السلام است، و بذر پنبه آن را خود آن حضرت با دست شريف خويش براي كفن اولاد خود مي‌كاشته و خواهرم حكيمه دختر ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام آن را بافته و آن حضرت با زحمت دست خويش براي كفن خود قرار داده است، آن را جزء كفن خود قرارده.
سپس فرمود: اي معتب، كيسه اي را كه خرجي ما در آن است بياور. آن را آورد، حضرت درهمي در آن افكند و چهل درهم از آن بيرون آورد و فرمود:
سلام مرا به او برسان و بگو: از روزي كه ابو جعفر با اين كفن و درهمها وارد مي‌شود نوزده شب زنده خواهي بود، شانزده درهم آن را خرج كن، و بيست و چهار درهم ديگر را بابت صدقه و حقوق مالي لازم بده، و من خود بر تو نماز خواهم گزارد.
سپس به من فرمود: وقتي مرا در آنجا ديدي مطلب را پوشيده دار كه براي بقاي تو بهتر خواهد بود، و اينك اين مهرها را بگشا، ببين آيا پاسخ تو را داده ايم
(٥٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، مسجد، جامع الكوفة (1)، أبو عبد الله (1)
يا نه، پيش از آن كه درهمهاي آنها را بياوري همان گونه كه به تو سفارش كرده اند زيرا تو پيك آنها هستي.
به مهرها نگريستم ديدم همه سالم است، از وسط آنها يكي را گشودم ديدم زير آن نوشته: (عالم عليه السلام چه گويند درباره مردي كه گفته: براي خدا نذر كردم كه هر مملوكي را كه در قديم تحت ملك من بوده آزاد كنم، با آن كه او را جمعي از مملوكهاست)؟ در زير آن پاسخ موسي بن جعفر عليه السلام چنين بود: (بايد مملوكهايي را كه از شش ماه پيش در ملك او در آمده اند آزاد كند. دليل درستي اين قول اين آيه است: (ماه را منزلگاههايي چند مقدر داشتيم تا آن كه مانند شاخه خشكيده قديمي درخت خرما (باريك و زرد رنگ) گردد)، (1) زيرا فاصله ميان شاخه خشكيده قديمي درخت خرما با شاخه جديد تازه آن شش ماه فاصله مي‌باشد).
مهر ديگري را گشودم در آن چنين يافتم: (عالم عليه السلام چه گويند درباره مردي كه گفته: سوگند ميخورم كه مال بسياري را صدقه خواهم داد. او بايد چقدر صدقه دهد؟) به خط حضرت در زير آن پاسخ آمده بود: (اگر شخص قسم خورنده داراي دينار است هشتاد و چهار دينار، و اگر داراي درهم است هشتاد و چهار درهم، و اگر داراي گوسفند است هشتاد و چهار گوسفند، و اگر داراي شتر است هشتاد و چهار شتر صدقه دهد. دليلش اين آيه است: (همانا خداوند شما را در جايهاي بسياري و نيز در روز حنين ياري داد). (2) من جنگهاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در پيش از نزول اين آيه را شمردم هشتاد و چهار جنگ بود).
باز مهر ديگري را گشودم زير آن نوشته بود: (عالم عليه السلام چه گويند درباره مردي كه قبري را شكافته و سر ميت را بريده و كفن او را برداشته است)؟ پاسخ به
(1) - سوره يس / 39.
(2) - سوره توبه / 25.
(٥٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، سورة يس (1)
خط حضرت چنين نوشته بود: (دست وي به خاطر برداشتن كفن از داخل حرز بايد قطع شود. و صد دينار به خاطر بريدن سر ميت از وي گرفته شود، زيرا اين ميت به منزله جنين در شكم مادر است كه هنوز روح در او دميده نشده باشد، پس بيست دينار براي نطفه، بيست دينار براي علقه، بيست دينار براي مضغه، بيست دينار براي گوشت و بيست دينار براي آن كه خلقتش تمام شده بود، و اگر روح داشت همه هزار دينار را از او مي‌گرفتيم. البته بايد وارثان ميت چيزي از اين پولها را نگيرند بلكه بايد آنها را از سوي ميت صدقه داد يا حج گزارد يا در راه جهاد مصرف نمود، زيرا اين مصيبت پس از مرگ بر جسم او وارد شده (و متعلق به خود او است نه وارثانش).
من با مشاهده اين امور فورا به كاروانسرا رفتم و مال و اجناس را نزد امام عليه السلام بردم و در خدمت حضرت ماندم و ايشان در آن سال حج گزارد و من هم در همان كاروان بودم، روزي در خيمه آن حضرت و روزي در خيمه پدرش بودم.
سپس به خراسان بازگشتم، مردم به استقبال من آمدند وشطيطه هم در ميان آنها بود. همگي بر من سلام كردند، من در ميان آن جمع رو به شطيطه كرده و در حضور همه داستان را باز گفتم و آن پارچه و درهمها (ي امام) را به او دادم، نزديك بود از خوشحالي زهره اش بتركد، و به آن شهر از شيعيان كسي داخل نشد جز آن كه به منزلت او حسد يا غبطه مي‌برد. من آن جزوه را به آنان دادم، آنها مهرها را شكستند و پاسخها را در زير پرسشهاي خود يافتند.
شطيطه نوزده روز زنده بود و سپس درگذشت - خدايش رحمت كند -.
شيعيان براي نماز بر او ازدحام كردند، آن گاه حضرت ابو الحسن عليه السلام را بر شتري اصيل و نجيب ديدم كه از آن فرود آمد و لگامش به دست گرفت و همراه آن جماعت بر آن زن نماز گزارد، و در هنگام سرازير كردن او در قبر حضور داشت و قدري از تربت قبر امام ابو عبد الله الحسين عليه السلام در قبر او پاشيد. چون از كار او
(٥٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: قبر الحسين (ع) (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، خراسان (1)، القبر (2)، الحج (2)
فارغ شد بر شتر سوار شد و آن را به سوي بريه راند و فرمود: (يارانت را آگاه كن و سلام مرا به آنان برسان و بگو: من و ديگر امامان اهل بيت ناگزير بر جنازه هاي شما در هر شهري كه باشيد حاضر مي‌شويم، پس درباره خويشتن از خدا پروا كنيد، و اعمال نيك به جا آوريد تا ما را بر نجات خود و آزاديتان از دوزخ ياري دهيد).
چون حضرت بازگشت من آن جماعت را آگاه كردم، آنان حضرتش را از دور ديدند كه بر شتر مي‌رفت و آنان از غم آن كه نتوانستند حضرتش را ببينند نزديك بود قالب تهي كنند. در اين داستان دلايل و نشانه هايي چندي نهفته كه براي اهل تأمل و ذكر، حجت كافي است. (1)
(١) - الثاقب في المناقب / 439 - 446.
(٥٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الثاقب في المناقب لابن حمزة الطوسي (1)

فصل 2: حقيقت صراط و منزلت علي و امامان معصوم عليهم السلام در اين رابطه

اشاره

فصل 2 حقيقت صراط و منزلت علي و امامان معصوم عليهم السلام در اين رابطه 1 - مفضل بن عمر گويد: از امام صادق عليه السلام درباره صراط پرسيدم، فرمود:
صراط راه به سوي معرفت خداست، و آن دو صراط است: صراطي در دنيا و صراطي در آخرت، صراط در دنيا امامي است كه اطاعتش واجب است، هر كه او را در دنيا شناخت و از هدايت او پيروي كرد از پل صراطي كه در آخرت روي دوزخ كشيده شده است ميگذرد، و هر كه در دنيا او را نشناخت قدمش از صراط در آخرت ميلغزد و در آتش دوزخ سرنگون مي‌گردد. (1) 2 - ابو مالك اسدي گويد: از امام باقر عليه السلام درباره اين آيه سؤال كردم: وان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل (2) (و اين راه راست من است، از آن پيروي كنيد و از ديگر راهها پيروي نكنيد)، امام باقر عليه السلام دست چپ خود را گشود و دست راست خود را در آن دور گرداند و فرمود: ماييم راه راست خدا … (3) يكي از محققان در پاورقي بحار گويد: اين اشاره بدان است كه تعدد ائمه عليهم السلام
(1) - بحار الانوار 8 / 66 و 24 / 11.
(2) - سوره انعام / 153.
(3) - بحار الانوار 24 / 15.
(٥٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (2)
منافات ندارد با اين كه همگي راهند (1).
3 - امام صادق عليه السلام در حديثي فرمود: امير مؤمنان عليه السلام فرمود: خداوند اگر مي‌خواست بي شك خود را [بدون واسطه] به بندگان مي‌شناساند، ولي ما را ابواب و صراط و راه و وجه خود كه از آنجا به او رو كنند قرار داده است، پس هر كه از ولايت ما روي گرداند يا ديگران را بر ما برتري دهد چنين كساني از صراط بر كنارند … (2) 4 - امام عسكري عليه السلام فرمود: صراط مستقيم دو صراط است، صراطي در دنيا و صراطي در آخرت، اما صراط مستقيم در دنيا آن است كه از غلو فروتر و از تقصير فراتر است وراست و معتدل بوده و به كمترين باطلي مايل نيست. و اما صراط در آخرت راه مؤمنان به بهشت است كه مستقيم است به گونه اي كه مؤمنان از بهشت به سوي آتش و غير آن هر چه جز بهشت باشد تمايل نمي‌يابند. (3) 5 - ابوحمزه ثمالي گويد: از امام صادق عليه السلام از اين آيه پرسيدم: قال هذا صراط علي مستقيم. (4) (خدا گفت: اين است راه راست كه (نماياندن و نگاهداشت آن) بر من است. فرمود: به خدا سوگند علي عليه السلام است، و به خدا سوگند او است ميزان و راه راست. (5) طبري در تفسير خود گويد: قراء سبعه (صراط) با تنوين ومرفوع و (علي) با فتحه لام خوانده اند، ويعقوب، ابو رجاء، ابن سيرين، قتاده مجاهد وابن ميمون
(1) - بحار الانوار 24 / 15.
(2) - كافي 1 / 184.
(3) - بحار الانوار 8 / 70.
(4) - سوره حجر / 41.
(5) - تفسير برهان 2 / 344.
(٥٥١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (2)
(علي) با كسره لام به صورت وصف براي صراط خوانده اند. (1) وعلامه مجلسي رحمه الله گويد: ظاهرا (علي) به جر به خاطر اضافه صراط به آن است (صراط علي)، تأييد آن روايت قتاده از حسن بصري است كه گفت: وي اين حرف (كلمه) را چنين مي‌خواند: هذا صراط علي مستقيم. (2) 6 - ابو بصير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: صراطي كه ابليس گفت: (هر آينه من بر سر راه راست آنان مي‌نشينم) (3) علي عليه السلام است. (4) 7 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: به عزت و جلال پروردگارم سوگند كه او (علي عليه السلام) باب خداست كه جز از آن بر خدا در نيايند، و او صراط مستقيم است، و اوست آن كه خداوند در روز قيامت از ولايت او سؤال مي‌كند. (5) 8 - فيض كاشاني رحمه الله گويد: اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: (هر كتابي را برگزيده اي است، و برگزيده اين كتاب حروف تهجي است). و از اسرار غريب در اين مقطعات آن است كه آنها پس از تركيب و حذف مكررات اين جمله را تشكيل مي‌دهد: علي صراط حق نمسكه، يا: صراط علي حق نمسكه (علي راه حق است، يا: راه علي حق است كه ما آن را نگاه مي‌داريم). (6)
(١) - جامع البيان ١٤ / ٣٤.
(٢) - بحار الانوار ٢٤ / ٢٣.
(٣) - سوره اعراف / ١٦.
(٤) - شواهد التنزيل ١ / ٦١.
(٥) - شواهد التنزيل ١ / 59.
(6) - تفسير صافي 1 / 78. اهل سنت گويند از تركيب اين حروف پس از حذف مكررات آن اين جمله نيز به دست مي‌آيد: صح طريقك مع السنة (راهت را با همراهي سنت درست كن). در پاسخ گفته مي‌شود: گر چه اين جمله درست است اگر مراد از سنت سنتي باشد كه از طريق معصوم رسيده باشد، ولي به اين تركيب ايرادي وارد است و آن اين كه: حرف آخر (السنة) تاء است نه هاء، از اين رو با حروف مقطعه تطبيق ندارد. (م)
(٥٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، أبو بصير (1)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (2)، كتاب جامع البيان لإبن جرير الطبري (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
9 - امام صادق عليه السلام در دعايي عرضه مي‌دارد: پروردگارا، ما ايمان آورديم و از مولا و ولي و راهنما و فراخوان ما و ساير مردمان (به سوي تو) و صراط مستقيم وراست تو و حجت و راه تو، همان كه خود و پيروانش از روي بصيرت و آگاهي به سوي خود فرا ميخوانند پيروي نموديم. پاك و منزه است خداوند از شركي كه مردم به ولايت او مي‌آورند و از اين الحاد كه به جاي او دوستان نزديك ديگري مي‌گيرند. خداوندا، من گواهي مي‌دهم كه او است امام راهنماي ارشاد كننده رشد يافته علي اميرمؤمنان كه او را در كتاب خود نام بردي و فرمودي:
وانه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم (1) (و همانا او در ام الكتاب در نزد ما علي حكيم است)، نه در امامت براي او شريكي مي‌سازم، و نه جز او دوست همدلي فرا مي‌گيرم. (2) 10 - ابو بصير از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: مردم بر چند طبقه و نوع از صراط ميگذرند، و صراط از مو و تيزي لبه شمشير باريك تر است، برخي مانند برق ميگذرند، برخي مانند دويدن اسب، برخي به طور خزنده بر روي شكم و دستها، برخي پياده و برخي آويزان كه آتش به قسمتهايي از بدنشان مي‌رسد و قسمتي ديگر را آسيب نمي‌رساند. (3) 11 - پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: چون خداي متعال همه آفريدگان را از گذشته و آينده در صحراي محشر برانگيزد منادي پروردگارمان از زير عرش خدا صدا مي‌زند: اي گروه آفريدگان، ديده‌ها فرو خوابانيد تا فاطمه دخت محمد سرور زنان جهان بر صراط بگذرد. همه آفريدگان ديده‌ها فرو مينهند و فاطمه از صراط ميگذرد، هيچ كس در قيامت نمي‌ماند جز آن كه ديده فرو مينهد مگر
(١) - سوره زخرف / ٤.
(٢) - تفسير نور الثقلين ٤ / 592.
(3) - بحار الانوار 8 / 64.
(٥٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، أبو بصير (1)، النوم (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

گفتار عالمان در معناي صراط

محمد وعلي وحسن و حسين و اولاد طاهرينشان كه اولاد فاطمه هستند. چون حضرتش به بهشت در آيد دامن چادرش بر روي صراط كشيده بماند، يك سر چادر به دست او است در بهشت، و سر ديگر آن در پهنه قيامت گسترده است، آن گاه منادي پروردگارمان صدا مي‌زند: اي دوستان فاطمه، به تارهاي چادر فاطمه سرور زنان بهشتي بياويزيد! پس دوستي از دوستان فاطمه نماند جز آنكه به تاري از چادر او درآويزد تا آن كه هزاران هزار گروه بدان درآويزد. پرسيدند:
هر گروه چند نفرند؟ فرمود: هزار هزار، كه همگي در پناه آن از آتش دوزخ نجات يابند. (1) گفتار عالمان در معناي صراط 1 - شيخ صدوق رحمه الله گويد: اعتقاد ما در صراط آن است كه آن حق است و پل دوزخ است و عبور همه خلايق بر آن است، خداوند فرموده: وان منكم الا واردها كان علي ربك حتما مقضيا (2) (هيچ يك از شما نيست جز آن كه وارد آن (دوزخ) خواهد شد، كه اين كاري حتمي و بايستني بر خداي توست). صراط به معنايي ديگر نام حجتهاي خداست، پس هر كه در دنيا آنان را (به امامت) بشناسد و از آنان پيروي كند خداوند پروانه عبور از صراطي را كه در قيامت پل دوزخ است به او عطا فرمايد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: اي علي، چون روز قيامت شود من و تو و جبرئيل بر صراط مينشينيم، و هيچ كس از صراط عبور نكند مگر كسي كه برات ولايت تو را با خود داشته باشد. (3) 2 - شيخ مفيد رحمه الله در شرح سخن صدوق رحمه الله گويد: صراط در لغت به معناي راه
(1) - بحار الانوار 8 / 68.
(2) - سوره مريم / 71.
(3) - بحار الانوار 8 / 70.
(٥٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، النوم (1)، كتاب بحار الأنوار (2)، سورة مريم (1)
است، از همين رو دين را صراط نامند، زيرا راه به سوي ثواب است، و نيز به همين دليل ولايت اميرمؤمنان و امامان از اولاد او عليهم السلام را صراط گفته اند، و از همين معناست فرمايش اميرمؤمنان عليه السلام كه: (من صراط مستقيم خدا و دستاويز ناگسستني او هستم)، مراد آن است كه شناخت و دست زدن به دامن او راه به سوي خداست. و در خبر آمده است كه در روز قيامت راه به سوي بهشت مانند پلي است كه مردم از روي آن عبور مي‌كنند، و اين همان صراطي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در سمت راست و اميرمؤمنان عليه السلام در سمت چپ آن ميايستند و از سوي خداوند به آنان ندا مي‌رسد كه: القيا في جهنم كل كفار عنيد (1) (درافكنيد در دوزخ هر كفرورز عناد پيشه را).
و در خبر آمده است كه (در روز قيامت كسي از صراط نتواند گذشت مگر آن كس كه از علي بن ابي طالب عليه السلام پروانه نجات از آتش را به همراه داشته باشد). و نيز در خبر آمده است كه صراط براي كافر از مو باريكتر و از لبه شمشير تيزتر است، و مراد آن است كه در قيامت از شدت ترس و بيمي كه به كافران دست مي‌دهد قدم هيچ كافري بر صراط ثابت نماند و آنان بر روي صراط مانند كسي راه مي‌روند كه بر روي چيزي باريكتر از مو و تيزتر از لبه شمشير راه مي‌رود، و اين مثلي است براي سختي اي كه به كافر هنگام عبور از صراط دست مي‌دهد. و صراط راهي است هم به بهشت و هم به دوزخ كه بنده از آنجا به سوي بهشت رهسپار مي‌شود و سختيهاي آتش دوزخ را نيز مي‌بيند.
گاهي به راه كج نيز صراط گويند، از اين رو خداوند فرموده: وان هذا صراطي مستقيما (2) (و همانا اين راه راست من است) كه با اين آيه راه دين را كه
(1) - سوره ق / 24.
(2) - سوره انعام / 153.
(٥٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، سورة ق (1)
به پيمودن آن فرا خوانده از راه گمراهي جدا ساخته است. و نيز در فرمان عبادت به بندگان خود از دعا و تلاوت قرآن فرموده: اهدنا الصراط المستقيم (1) (ما را به راه راست هدايت كن)، و اين دلالت دارد كه غير آن راه، راه غير مستقيم است.
راه خدا دين خداست و راه شيطان راه نافرماني و گناه است. و همان طور كه گفتيم صراط در اصل به معناي راه است. و صراط در روز قيامت همان راه به سوي بهشت و دوزخ است.
علامه مجلسي رحمه الله پس از نقل سخن بالا گويد: ضرورتي در تأويل باريك بودن صراط از مو و تيزتر از لبه شمشير بودن آن وجود ندارد، و تأويل ظواهر بسيار بدون ضرورت جايز نيست، و ما بسياري از اخبار اين باب را در باب اين كه اميرمؤمنان عليه السلام قسمت كننده بهشت و دوزخ است خواهيم آورد. (2) 3 - علامه فيض كاشاني رحمه الله گويد: صراط راه به سوي معرفت خداي بزرگ است، خداي سبحان مي‌فرمايد: وانك لتهدي الي صراط مستقيم. صراط الله الذي له ما في السماوات و ما في الارض. (3) (و همانا تو به راهي راست ره مينمايي، راه خدايي كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك او است). و از مباحث گذشته دانستي كه معرفت خداوند تدريجا به سبب علم و عمل و به حسب استكمالات عقلي با پيروي از سنتهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و راهيابي به هدايت او حاصل مي‌شود، بنابر اين صراط بدين معني عبارت است از علوم حقه و اعمال صالحه و خلاصه آنچه كه شرع انور شامل آن مي‌گردد، و هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين آيه را خواند: ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله. (و اين راه راست من است، از آن پيروي كنيد و از راههاي
(1) - سوره فاتحه / 6.
(2) - بحار الانوار 8 / 70 - 71.
(3) - سوره شوري / 52 - 53.
(٥٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب الصراط المستقيم لعلي بن يونس العاملي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
ديگر پيروي نكنيد كه شما را از راه او پراكنده مي‌سازد) يك خط مستقيم كشيد و چند خط ديگر در اطراف آن رسم فرمود، اشاره به اين كه خط مستقيم همان راه راست توحيد است كه همه پيامبران و پيروانشان بدان راه رفته اند، و خطهاي كج و معوج راههاي گمراهان است.
معناي ديگر آن است كه صراط عبارت است از عالم عامل و هدايت كننده به خداوند از روي آگاهي، و خلاصه صراط يعني انبيا و اوصيا عليهم السلام، زيرا نفوس مقدس آنان راه به سوي خداي سبحان است، و از همين رو مولايمان امام صادق عليه السلام فرمود: (صراط مستقيم اميرمؤمنان عليه السلام است).
و مولايمان اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: (منم آن راهي كه ميان بهشت و دوزخ كشيده شده است، و منم ميزان)، پس صراط و ميزان به هر دو معناي فوق يكي هستند و تنها در اعتبار و فرض با هم فرق دارند. (1) 4 - از علامه شهرستاني رحمه الله درباره صراط سؤال شد كه مراد از مو باريكتر و از لبه شمشير تيزتر بودن آن كه در اخبار و احاديث بسياري آمده چيست؟ آن مرحوم پس از سخن چندي گويد: صحت اين حديث مورد اتفاق همه است كه علي عليه السلام تقسيم كننده بهشت و دوزخ است، و راه برتر و نمونه او تنها راهي است كه به بهشت و رضوان الهي مي‌انجامد، و براي آگاهان معلوم است كه راه و روش علي عليه السلام از مو باريكتر بوده است، زيرا حضرتش در بخشش از بيت المال ميان بزرگان صحابه مانند سهل بن حنيف و فروترين موالي آنان مساوات برقرار مي‌نمود، از آستين لباسش مي‌بريد و لباس غلامش مي‌كرد، در نيمه شب توشه يتيمان و بيوه زنان را به دوش مي‌كشيد، تهيدستان را سير مي‌نمود و خود گرسنه شب را به سر مي‌برد، خود غذاي ناگوار مي‌خورد و لباس خشن ميپوشيد، در
(١) - علم اليقين 2 / 966 - 967.
(٥٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، سهل بن حنيف (1)، اللبس (2)
هر جمعه اي مال خدا را ميان بندگان خدا تقسيم مي‌كرد آن گاه بيت المال را ميروبيد و در آن نماز مي‌گزارد، از درختاني كه به دست خود ميكاشت و از زور بازو مخارج زندگاني را ميگذراند، برادرش عقيل را در آن داستان مشهور به باريكتر از مو به محاسبه كشانيد و از شريح قاضي خواست كه ميان حضرتش و طرف دعوايش كه يك مرد يهودي بود در مقام محاكمه مساوات را در نظر گيرد، و موارد ديگري از مظاهر رياضت نفس و زهد جانكاه حضرتش تا آنجا كه پيروي از او در كار امامت مسلمانان بيرون از طاقت است. و همان گونه كه راه و روش علي عليه السلام باريكتر از مو بود پيروي از او نيز با توجه به لغزشگاههاي هواخواهي و شهوات پرستي و مراقبت از سلطه هاي بني اميه كه در زير هر سنگ و كلوخي در پي دوستان و شيعيان و پيروان آن حضرت بودند به حقيقت تيزتر از لبه شمشير بود. (1) پس از ملاحظه معناي صراط در اخبار و گفتار بزرگان دين، بسيار بجاست كه سخن ذوقي ارزشمندي را از استاد بزرگ، ستاره فضيلت كه در آسمان كمال درخشيد و مقام جلال و جمال را حائز گشت، صاحب اخلاق كريمانه و كردار پسنديده، عالم دقيق و مربي شفيق خود آية الله معصومي مشهور به آخوند ملا علي همداني رحمه الله نقل كنيم تا فهم معناي آن آسان شود و روشن گردد كه همه معاني گذشته و مصاديق متعدده مشمول معناي صراط مي‌گردند.
آن مرحوم بسياري اوقات در جلسات درس خود مي‌فرمود: الفاظ اصالة و بالذات براي معاني عامه وضع شده اند سپس در مصاديق مختلف به تناسب اصل مشترك و جامع ميان آنها استعمال مي‌گردند، مانند لفظ حصن (حاء، صاد، نون) كه در اصل براي حفظ وحرز وضع شده است، و اين معني عام است براي هر چه
(1) - به نقل از حاشيه تصحيح الاعتقاد شيخ مفيد رحمه الله / 89 به اختصار.
(٥٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، بنو أمية (1)، الزهد (1)
كه چيز ديگري را حفظ و نگهداري كند، بنابر اين كلمه اخلاص (شهادت به يگانگي پروردگار) حصن ناميده مي‌شود زيرا با رعايت شروطي كه دارد گوينده اش را از عذاب حفظ مي‌كند، و نيز هر زن شوهرداري را محصنه گويند زيرا شوهري دارد كه او را حفظ مي‌نمايد، و نيز قفل را محصن گويند زيرا خانه را از دستبرد دزدها محافظت مي‌نمايد و ساير مصاديق آن نيز همين گونه است.
و مانند لفظ جن (جيم، نون مشدد) وضع شده است براي هر چيزي كه از ديده‌ها پنهان است، بنابر اين درختان بسيار سر به هم آورده را جنات گويند زيرا يكديگر را ميپوشانند و يا آن كه اشياء در لابلاي آنها پوشيده مي‌مانند، و نيز كودك در رحم مادر را جنين گويند زيرا از ديده پنهان است، و هم چنين است جن (پري) و جن عليه الليل (شب بر او پوشيده شد) والمجنة (سپر) كه استتار و پوشش در همه آنها لحاظ گرديده است.
و مانند لفظ ميزان كه وضع شده است براي هر چيزي كه چيز ديگري را با آن بسنجند، بنابر اين ترازوي دو كفه اي و قپان ميزان سنجش بارهاي سنگين و اجناسند، شاقول ميزان سنجش ستون و ديوار است، خط كش ميزان سنجش راست بودن خط است، علم منطق ميزان سنجش درستي و نادرستي فكر است، نحو ميزان سنجش درستي كلام از نظر تجزيه و تركيب است، و صرف ميزان سنجش سالم يا معتل بودن و مضاعف يا اجوف بودن و ساير شئون كلمه است.
از همين رو به رئيس دين و سرور موحدان و پيشواي سپيد چهرگان حضرت امام علي بن ابي طالب عليه السلام ميزان گويند زيرا ولايت او ميزان سنجش اعمال است، چرا كه حضرتش معيار و مقياس در همه شئون انساني است، عدالت حاكمان و اميران را با عدالت او و زهد زاهدان و صالحان را با زهد او مي‌سنجند، و به همين دليل در زيارت منقوله آمده است: السلام عليك يا ميزان الاعمال و مقلب الاحوال. شاعر گويد:
(٥٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الزهد (2)
اذا ماالتبر حك علي المحك * تبين غشه من غير شك وفينا الغش والذهب المصفي * علي بيننا شبه المحك (هر گاه طلا را بر سنگ محك زنند بدون شك اندازه عيار وغش آن روشن مي‌شود، در ما نيز غش و طلاي ناب درهم آميخته است وعلي عليه السلام در ميان ما چون سنگ محك است كه عيار وجود ما را روشن مي‌دارد).
لفظ صراط نيز از همين قبيل است، زيرا صراط وضع شده است براي هر چيزي كه صاحبش را به مطلوبش برساند، چنان كه اين مطلب از بيان صاحب تفسير المنار استفاده مي‌شود، كه گويد: (گفته اند: مراد از صراط مستقيم دين يا عدل يا حدود است، و ما گوييم: صراط مجموعه چيزهايي است كه ما را به سعادت دنيا و آخرت مي‌رساند) (1).
از سخن صاحب مجمع البيان نيز همين مطلب استفاده مي‌شود، وي گويد:
(صراط راه روشن و پهناور را گويند). (2) بنابر اين صراط هر چيزي متناسب با خود آن است، بدين معنا كه هر چيزي كه سالك خود را به مطلوب وي برساند و او را به مقصودش نائل سازد همان صراط او است خواه جسماني باشد يا غير جسماني، از اعراض باشد يا از جواهر. پس دين صراط است، علوم حقه و اعمال صالحه صراط است، پيامبران و رسولان الهي صراطند، امام واجب الاطاعة صراط است.
و امامان معصوم عليهم السلام همه صراطند. زيرا به سوي خدا مي‌خوانند و بر راه رضاي خدا رهنمايي مي‌كنند و آنان سروران صاحب ولايت و مدافعان و حاميان و رهبران و رهنمايانند، و از همين رو در زيارت جامعه كبيره وارد است: انتم الصراط الاقوم (شماييد آن راه راست و استوار). وعلي عليه السلام صراط حق كه
(1) - المنار 1 / 65.
(2) - مجمع البيان 1 / 27.
(٥٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب مجمع البيان للطبرسي (2)، كتاب تفسير المنار لمحمد عبده (1)
خداوند زمامدار آن است مي‌باشد، و راه و روش او صراط است و پل دوزخ صراط است زيرا عبور كنندگان بر خود را به بهشت مي‌رساند و اين از الطاف و عنايات الهي است و اگر آن نبود هيچ كس از آتش دوزخ رهايي نمي‌يافت، بلي آن صراط از مو باريكتر و لبه تيغ تيزتر است.
اينك با يك نگاه به حديث امام صادق عليه السلام كه فرمود: صراط در دنيا امام واجب الاطاعة و صراط در قيامت پل دوزخ است و هر كه در دنيا امام را بشناسد از آن پل عبور كند و هر كه نشناسد پايش بر پل بلغزد و در دوزخ سرنگون شود، - و نگاهي به سخن علامه شهرستاني كه راه و روش علي عليه السلام صراط است، مطلب به خوبي روشن مي‌گردد. و شايد اشاره به همين نكته باشد كه علي عليه السلام فرمود:
منم صراط و پلي كه ميان بهشت و دوزخ كشيده شده است، و منم ميزان).
روي همين حساب هر چه در دنيا پيروي از علي و اولاد معصومش عليهم السلام قوي تر باشد عبور از صراط قيامت آسان تر خواهد بود، و اگر بر عكس باشد عبور از آن دشوارتر است و راه آن تنگ تر. زيرا چگونگي عبور مردم از صراط قيامت بستگي به اندازه شناخت و پيروي از آن معصومين عليهم السلام دارد، برخي مانند برق ميگذرند، برخي مانند اسب دونده، برخي بر روي شكم و دست خزنده، برخي چون پياده و برخي آويزان و افتان و خيزان كه گهگاه قسمتي از بدنشان گرفتار آتش مي‌شود. اين را داشته باش، و بدان كه در اخبار وارد است كه مردم در روز قيامت با نور امير مؤمنان عليه السلام از صراط ميگذرند، و هيچ كس از صراط عبور نتواند كرد مگر با در دست داشتن پروانه عبور از سوي آن حضرت. و اينك برخي از آن روايات:
1 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و گفت: اي محمد، آيا تو را بشارت دهم كه به چه وسيله از صراط ميگذري؟ گفتم: آري، گفت: تو با نور خدا ميگذري وعلي به نور تو ميگذرد و نور تو از نور خداست، و امت تو به
(٥٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)
نور علي ميگذرند و نور علي از نور توست، (و هر كه را خدا نوري ننهاده باشد او را هيچ نوري نباشد). (1) 2 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون روز قيامت شود و صراط بر روي دوزخ نصب گردد، هيچ كس از آن نگذرد مگر كسي كه پروانه عبوري كه ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام در آن است همراه داشته باشد، و اين است معناي آيه وقفوهم فانهم مسئولون (2) (آنان را باز داريد كه بايد مورد پرسش قرار گيرند) يعني پرسش از ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام. (3) 3 - ابن عباس گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون روز قيامت شود خداوند جبرئيل و (من) محمد را بر روي صراط به پا دارد، پس هيچ كس عبور نتواند كرد مگر آن كه پروانه اي از علي بن ابي طالب عليه السلام با او باشد. (4) 4 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون روز قيامت شود علي بن ابي طالب بر فردوس - كه كوهي است مشرف بر بهشت و بالاي آن عرش خدا قرار دارد و از دامنه آن نهرهاي بهشت ميجوشد و در بهشتها پراكنده مي‌گردد - مي‌نشيند، در آنجا بر كرسيي از نور نشسته و چشمه تسنيم در برابرش جاري است، احدي از صراط نگذرد مگر آن كه پروانه اي از ولايت او و خاندانش با او باشد، حضرتش بر بهشت اشراف مي‌يابد و دوستانش را به بهشت و دشمنانش را در آتش دوزخ در مي‌آورد. (5) 5 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: معرفت آل محمد سند دوري از آتش دوزخ است، و
(1) - بحار الانوار 8 / 69، و آيه در سوره نور / 40.
(2) - سوره صافات / 24.
(3) - بحار الانوار 8 / 68. حاشيه فرائد السمطين 1 / 290. مناقب ابن شهرآشوب 2 / 156.
(4) - مناقب خوارزمي / 229.
(5) - فرائد السمطين 1 / 292.
(٥٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، أبو طالب عليه السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب فرائد السمطين (2)، كتاب بحار الأنوار (2)، ابن شهرآشوب (1)، الخوارزمي (1)
دوستي آل محمد پروانه عبور از صراط است، و ولايت آل محمد امان از عذاب است. (1) 6 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: دوستي علي عليه السلام سند بيزاري از آتش دوزخ است. (2) 7 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون خداوند اولين و آخرين را در روز قيامت جمع آورد و صراط را بر روي پل دوزخ نصب كند، احدي از آن عبور نكند مگر كسي كه سند ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام را در دست داشته باشد. (3) 8 - وكيع از ابو سعيد روايت كرده كه گفت: اي رسول خدا، معناي سند علي چيست؟ فرمود: لا إله ا لا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله. (4) 9 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حديثي طولاني فرمود: پروردگار بزرگ من به عزت خودش سوگند ياد كرده كه از عقبه و گردنه صراط كسي عبور نكند مگر آن كه سند ولايت تو و ولايت امامان از اولاد تو با او باشد. (5) 10 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: به روز قيامت من و تو و جبرئيل بر صراط مينشينيم، و هيچ كس بر نگذرد جز آن كس كه صراط سند ولايت تو را به همراه داشته باشد. (6) 11 - ابن عباس گويد: به پيامبر صلي الله عليه و سلم عرضه داشتم: اي رسول خدا، آيا عبور از آتش دوزخ جواز دارد؟ فرمود: آري، گفتم: آن چيست؟ فرمود: دوستي علي بن ابي طالب. (7)
(١) ينابيع المودة / ٢٢.
(٢) - كنوز الحقايق / ٦٢.
(٣) - فرائد السمطين ١ / ٢٨٩.
(٤) - مناقب ابن شهرآشوب ٢ / ١٥٦.
(٥) - بحار الانوار ٣ / ٢١١.
(٦) - سفينة البحار ٢ / ٢٨.
(٧) - تاريخ بغداد ٣ / 161.
(٥٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عبد الله بن عباس (1)، الجواز (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، كتاب فرائد السمطين (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، ابن شهرآشوب (1)، السفينة (1)
12 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر چيزي را جوازي است و جواز عبور از صراط دوستي علي بن ابي طالب است. (1) 13 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: احدي از صراط نگذرد مگر كسي كه علي براي او سند عبور بنويسد. (2) 14 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون روز قيامت شود من وعلي بر صراط ميايستيم و هر كدام شمشيري به دست داريم، پس هيچ كس از آفريدگان خدا از آنجا نگذرد جز آن كه او را از ولايت علي سؤال كنيم، هر كه از آن بهره اي داشت نجات يابد و رستگار گردد و اگر نه گردنش را بزنيم و به دوزخش افكنيم. (3) 15 - بلال بن حمامه گويد: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شاد و خندان بر ما برون شد، عبد الرحمن بن عوف برخاست و گفت: اي رسول خدا، از چه خندانيد؟
فرمود: مژده اي از پروردگارم به من رسيده، خداوند چون خواست كه علي و فاطمه را به ازدواج هم در آورد فرشته اي را فرمود تا درخت طوبي را بجنباند، وي درخت را تكان داد و آن اوراقي از خود پراكند و خداوند فرشتگاني را ايجاد كرد تا آنها را گرفتند، چون روز قيامت شود آن فرشتگان در ميان خلق برخيزند و هر يك از دوستان ما اهل بيت را ببينند يكي از آن اوراق را به او دهند كه آن سند آزادي او از آتش دوزخ است و آن از سوي برادر و پسر عمويم و دخترم است كه سند آزادي مردان و زناني از امت من از آتش دوزخ است. (2)
(١) - مناقب ابن شهرآشوب ٢ / ١٥٦.
(٢) - الغدير ٢ / ٣٢٣.
(٣) - بحار الانوار ٧ / ٣٣٢.
(٤) - تاريخ بغداد ٤ / 210.
(٥٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الرحمن بن عوف (1)، علي بن أبي طالب (1)، الجواز (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، ابن شهرآشوب (1)

برات ولايت در قصايد و مدايح

برات ولايت در قصائد و مدايح ابن حماد واناس يعلون في الدرجات * واناس يهوون في الدركات لايجوز الصراط الا امرؤ * من عليه ابوكم ببراة (گروهي به درجات بهشت بالا روند، و گروهي در دركات دوزخ فرو افتند، از صراط عبور نكند مگر مردي كه پدر شما برات به او بخشيده باشد).
و نيز گويد:
لايجوز الصراط الا من اعطاه * براة وبالنجاة استخصا (1) (از صراط نگذرد مگر آن كه حضرتش او را براتي داده و مخصوص به نجات گردانيده باشد).
كاتب اني وجبرئيل وانك يا اخي * يوم الحساب وذوالجلال يراني لعلي الصراط فلا مجاز لجايز * الا لمن من ذي الجلال اتاني
(١) - مناقب ابن شهر آشوب ٢ / ١٥٧. شاعر ابو الحسن علي بن عبيدالله بن حماد عدوي بصري است كه از بزرگان علما و شعرا و محدثان شيعه و معاصر شيخ صدوق رحمه الله بوده است. (ر. ك: الكني والالقاب ١ / ٢٦٥، الغدير ٤ / ١٥٣). علامه اميني رحمه الله گويد: ميان جمال الدين خليعي شاعر و ابن حماد شاعر مفاخرتي رخ داد و هر كدام مديحه خود را براي اميرمؤمنان عليه السلام از مديحه ديگري بهتر مي‌دانست، از اين رو هر كدام قصيده اي سروده و در ضريح مقدس علوي افكندند و داوري را به امام عليه السلام وا گذاشتند. قصيده خليعي بيرون آمد و با آب طلا روي آن نوشته بود: (احسنت)، و بر روي قصيده ابن حماد همين جمله با آب نقره نوشته بود. ابن حماد از اين امر متأثر شد و آن حضرت را مخاطب قرار داده، گفت: من دوست قديمي شما هستم و اين مرد شيعه تازه وارد است! آن گاه آن حضرت را در خواب ديد كه به او مي‌فرمود:
تو از مايي، و او شيعه تازه وارد است و رعايت حال او بر ما لازم است. (الغدير ٦ / 13)
(٥٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)، جمال الدين (1)
ببراءة فيها ولايتك التي * ينجو بها من ناره الثقلان (1) (من و جبرئيل و تو اي برادر، در روز قيامت در حالي كه خداي ذوالجلال مرا مي‌بيند بر روي صراط قرار داريم و هيچ عبور كننده اي را عبور از آنجا ميسر نيست مگر آن كس كه از سوي خداي ذوالجلال نزد من آيد با سندي كه ولايت تو در آن باشد، ولايتي كه جن و انس بدان وسيله از آتش دوزخ نجات مي‌يابند).
حميري ولدي الصراط تري عليا واقفا * يدعو اليه وليه المنصورا الله اعطي ذا عليا كله * وعطاء ربي لم يكن محظورا (2) (و در نزد صراط علي را بيني كه ايستاده و دوست مورد حمايتش را نزد خود فرا مي‌خواند. خداوند همه اين مقامات را به علي بخشيده است، و بخشش پروردگار من باز داشتني نيست).
عبدي واليك الجواز تدخل من شئت * جنانا ومن تشاء جحيما (3) (وجواز در اختيار توست، هر كه را خواهي به بهشت و هر كه را خواهي به دوزخ در مي‌آوري).
(١) - مناقب ابن شهرآشوب ٢ / ١٥٧.
(٢) - همان.
(٣) - الغدير ٢ / 323.
(٥٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإختيار، الخيار (1)، ابن شهرآشوب (1)

فصل 3: وصف حوض و منزلت امير مؤمنان عليه السلام در كنار آن

اشاره

فصل 3 وصف حوض و منزلت امير مؤمنان عليه السلام در كنار آن شيخ صدوق رحمه الله گويد: اعتقاد ما درباره حوض آن است كه آن حق است، و پهناي آن به فاصله ميان أيله وصنعاء (1) است، و آن حوض پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است و در آن جامهايي به تعداد ستارگان آسمان قرار دارد، و سرپرست و مسئول آن در روز قيامت امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام است كه دوستانش را از آن سيراب و دشمنانش را از آن دور مي‌سازد، هر كه جرعه اي از آن بنوشد هيچ گاه تشنه نخواهد گشت. (2) 1 - ابوايوب انصاري گويد: نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودم و از آن حضرت درباره حوض سؤال شد، فرمود: اينك كه درباره حوض از من پرسيديد شما را از آن خبر دهم: حوض چيزي است كه خداوند از ميان پيامبران مرا بدان گرامي داشته است، عرض آن به فاصله ميان ايله وصنعاء است، دو نهر از آب در آن مي‌ريزد، آبش از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر، بسترش از مشك خوشبوست و سنگريزه هايش در و يا قوت است. پروردگارم شرط كرده است كه كسي به آن
(1) - ايله شهري است در ساحل بحر قلزم، وصنعاء نام دو جاست يكي در يمن و ديگري در دمشق.
بايد دانست كه اين تعبير براي نشان دادن بزرگي آن است نه اندازه دقيق آن.
(2) - بحار الانوار 8 / 27 به نقل از رساله اعتقادات صدوق.
(٥٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، دمشق (1)، النوم (1)
وارد نشود مگر آنان كه داراي نيتهايي درست و دلهايي پا كند، آنان كه در حال توانگري و فراخ دستي حقوقي را كه بر عهده دارند مي‌پردازند و در حال نياز و تنگ دستي حق قانوني خود را نمي‌گيرند، و پس از من تسليم وصي من خواهند بود. آن گاه وصي من غير شيعيان خود را از آن دور مي‌كند همان گونه كه آدمي شتر گر را از ميان شترهاي خود دور مي‌سازد. (1) 2 - عبد الله بن عباس گويد: چون سوره كوثر بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد، علي بن ابي طالب به آن حضرت گفت: اي رسول خدا، كوثر چيست؟ فرمود:
نهري است كه خداوند مرا بدان گرامي داشته است. علي گفت: اي رسول خدا، اين نهر شريفي است، آن را براي ما توصيف كن. فرمود: آري اي علي، كوثر نهري است كه در زير عرش خدا جاري مي‌شود، آبش از شير سفيدتر، از عسل شيرين تر و از كره نرم تر، سنگريزه هايش زبرجد و يا قوت و مرجان، گياه هايش زعفران و خاكش مشك خوشبو، و اساس و بنيانش زير عرش خداست. آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دست بر پهلوي علي اميرمؤمنان عليه السلام زد و فرمود: اي علي، اين نهر از آن من و تو و از آن دوستان تو پس از من است. (2) 3 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در حديثي طولاني فرمود: اي علي، تو نخستين كسي هستي كه با من از زمين بيرون مي‌آيي [و تو نخستين كسي هستي كه با من بر انگيخته مي‌شوي]، و تو نخستين كسي هستي كه با من از صراط ميگذري، و پروردگار بزرگ من به عزت خود سوگند خورده كه كسي از گردنه صراط عبور نكند مگر آن كه سند ولايت تو و ولايت امامان از اولاد تو را همراه داشته باشد، و تو نخستين كسي هستي كه بر حوض من وارد مي‌شوي، دوستانت را از آن
(1) - بحار الانوار 8 / 28.
(2) - همان / 18.
(٥٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
سيراب مي‌سازي و دشمنانت را از آن ميراني، و تو يار و همراه مني آن گاه كه در مقام محمود (مقام شفاعت) بايستم، ما درباره دوستانمان شفاعت مي‌كنيم و شفاعت ما درباره آنان پذيرفته مي‌شود. و تو نخستين كسي هستي كه داخل بهشت مي‌شوي در حالي كه پرچم مرا به دست داري و آن لواي حمد است كه هفتاد شكاف دارد و هر شكافي پهناورتر از خورشيد و ماه است، و تو صاحب درخت طوبي در بهشت هستي كه تنه اش در خانه تو و شاخه هايش در خانه شيعيان و دوستان توست. (1) 4 - ابوالأسود دئلي از پدرش روايت كرده كه گفت: از اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام شنيدم كه مي‌فرمود: به خدا سوگند كه با همين دو دست كوتاه خود دشمنانمان را از حوض رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دور مي‌سازم، و دوستانمان بدان در مي‌آيند. (2) 5 - و نيز فرمود: من با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و خاندانم بر سر حوض قرار داريم، پس هر كه خواستار ماست بايد گفتار ما را بگيرد و مانند ما عمل كند، زيرا هر خانداني برگزيده اي دارد و ما را نيز برگزيدگاني است، و ما را شفاعتي است و دوستان ما را نيز شفاعتي است، پس براي ديدار ما بر سر حوض با هم رقابت كنيد، كه ما دشمنانمان را از آن ميرانيم و دوستان و اولياي خود را از آن سيراب مي‌كنيم، هر كه جرعه اي از آن بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد، دو نهر از بهشت در حوض ما سرازير مي‌شود، يكي از تسنيم و ديگري از آب زلال و گوارا، بر لبه آن زعفران روييده و سنگريزه اش لؤلؤ است و آن كوثر نام دارد. (3) 6 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، تو برادر، وزير و صاحب لواي من در
(1) - بحار الانوار 39 / 211.
(2) - همان / 212. و نظير آن: همان / 216.
(3) - تفسير صافي 5 / 301.
(٥٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: أبو طالب عليه السلام (1)، النوم (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
دنيا و آخرت و صاحب حوض من هستي، هر كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر كه تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. (1) 7 - عبد الرحمن بن قيس رحبي گويد: با اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام بر در قصر (دارالاماره) نشسته بودم كه نور خورشيد آن حضرت را وادار كرد تا در سايه ديوار قصر پناه گيرد، همين كه برخاست تا داخل شود مردي از قبيله همدان دامن حضرتش را گرفت و گفت: اي اميرمؤمنان، مرا حديثي جامع گو تا خداوند مرا بدان سودي رساند. فرمود: مگر درباره من حديث بسياري وجود ندارد؟ (2) (يا: مگر اين سودمندي در احاديث بسياري نيست؟) گفت: چرا، ولي مرا حديثي گو كه خداوند بدان سودم رساند.
فرمود: دوستم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرا فرمود كه: من و شيعيانم وارد حوض مي‌شويم و سيراب و روسپيد بيرون مي‌شويم، و دشمنانمان تشنه لب و روسياه وارد مي‌گردند. اين را داشته باش كه مشتي از خروار است، تو با همان كسي كه دوستش مي‌داري خواهي بود و همان را كه به دست آورده اي خواهي داشت، اي برادر همداني رهايم ساز. اين را فرمود و داخل قصر شد. (3) 8 - مردي از منافقان به حضرت رضا عليه السلام گفت: برخي از شيعيان شما بيباكانه در كوچه و بازار شراب مي‌خورند! و ديگري سر راه بر حضرت گرفت و گفت:
برخي از شيعيان شما شراب مي‌خورند! چهره حضرت از روي شرم عرق كرد، سپس فرمود: خداوند گرامي تر از آن است كه گرمي شراب را با دوستي ما خاندان در دل مؤمن جمع آورد، آن گاه لختي صبر كرده و فرمود: و اگر يكي از آنها بدين نكبت گرفتار شد و چنين كرد بي شك پروردگاري مهربان، پيامبري
(1) - بحار الانوار 39 / 216.
(2) - بنابر نسخه اي ديگر: مگر احاديث بسياري در اختيار نداري؟
(3) - امالي شيخ طوسي 1 / 150.
(٥٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الصبر (1)، العرق، التعرق (1)، كتاب أمالي الصدوق (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، الإختيار، الخيار (1)

نقد احاديث حوض و پاسخ آن

دلسوز، امامي شناسا بر سر حوض و سروراني براي شفاعت ايستاده را براي خود خواهد يافت. (1) 9 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: پنج چيز درباره علي به من داده شده كه از دنيا و هر چه در آن است نزد من بهتر است: 1 - او در برابر خدا دور دارنده (يا: در برابر خدا به رو درافتاده) است تا خداوند از حساب آفريدگان فارغ شود. 2 - لواي حمد به دست او است و از آدم گرفته به بعد همه در زير آن قرار دارند. 3 - او بر سر حوض مي‌ايستد و هر كه را از امت من [به ولايت] بشناسد سيراب مي‌سازد.
4 - او است كه [پس از مرگ] عورت مرا مي‌پوشاند و مرا به خداوند ميسپارد.
5 - من هيچ بر او بيم ندارم كه بعد از ازدواج دامن بيالايد و پس از ايمان به كفر گرايد. (2) 10 - از علي عليه السلام روايت است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: تو نخستين كسي هستي كه به بهشت مي‌روي. گفتم: اي رسول خدا، پيش از شما به بهشت مي‌روم؟ فرمود: آري، زيرا تو در آخرت پرچمدار مني چنان كه در دنيا پرچمدار من هستي، و هميشه پرچمدار پيشاپيش حركت مي‌كند. سپس فرمود: اي علي، گويي تو را مي‌بينم كه پرچم مرا كه لواي حمد است به دست داري و داخل بهشت شده اي، و از آدم گرفته به بعد در زير آن قرار دارند. (3) نقد احاديث حوض و پاسخ آن علامه حلي رحمه الله گويد: مطلب چهارم در اين كه آن حضرت صاحب حوض و
(١) - علم اليقين 2 / 603.
(2) - بحار الانوار 39 / 219.
(3) - همان / 217. و در ص 213 از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آورده است كه: آدم و همه خلق خدا در روز قيامت در سايه پرچم من قرار دارند.
(٥٧١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
لواء و صراط و إذن (اجازه) است. خوارزمي از ابن عباس روايت كرده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (در روز قيامت علي بر سر حوض است، احدي به بهشت نمي‌رود مگر با اجازه علي عليه السلام). و از جابربن سمره كه گفت: پرسيدند: اي رسول خدا، پرچمدار شما در آخرت كيست؟ فرمود: پرچمدار من در آخرت همان پرچمدارم در دنيا يعني علي بن ابي طالب است). و از عبد الله بن انس كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (چون روز قيامت شود و صراط را بر لب دوزخ نصب كنند احدي از آنجا نگذرد مگر آن كس كه نامه اي از ولايت علي بن ابي طالب به همراه داشته باشد). و اخبار در اين زمينه بيش از حد شمار است. (1) فضل بن روزبهان در رد سخن علامه رحمه الله گفته است: از ضروريات دين آن است كه خود رسول خدا صلي الله عليه و سلم صاحب حوض و شفاعت عظمي و مقام محمود در روز قيامت است، اما اين كه علي صاحب حوض باشد از اختراعات شيعه بوده و نقل صحيحي در اين باره نرسيده است. (2) علامه مظفر در رد سخن فضل گويد: بي شك رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم صاحب حوض است ولي علي عليه السلام سرپرست و مأمور آن است كه صاحب آن هم محسوب مي‌شود چنان كه لواي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم يعني لواي حمد هم در آخرت به دست علي عليه السلام است چنان كه اخبار عامه گوياي همه اينها است چه رسد به اخبار خود ما. از جمله روايتي است كه حاكم از علي بن ابي طلحه آورده و آن را صحيح دانسته (3) كه گويد: (امام حسن عليه السلام به معاوية بن خديج فرمود: تويي كه علي عليه السلام را دشنام ميدهي؟! به خدا سوگند كه اگر او را ببيني - و باور نمي‌دارم كه روز قيامت او را ملاقات كني - خواهي ديد كه بر سر حوض رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم
(1) - به نقل دلائل الصدق 2 / 587.
(2) - همان / 588.
(3) - مستدرك الصحيحين 3 / 138.
(٥٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (2)، الخوارزمي (1)، الصدق (1)
ايستاده و پرچمهاي منافقان را از آن دور مي‌سازد).
و ديگر حديثي است كه در (صواعق) از طبراني آورده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (اي علي، در روز قيامت چوب دستي اي از بهشت با توست كه منافقان را با آن از حوض دور مي‌سازي).
و ديگر حديثي است كه باز در (صواعق) از احمد آورده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (پنج چيز درباره علي به من داده شده … ) (1) كه حديث آن در شماره 9 گذشت.
و در (كنز العمال) از طبراني از علي عليه السلام آورده كه فرمود: (من با همين دو دست كوتاه خود كافران و منافقان را از حوض رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دور مي‌سازم).
و در همان كتاب در حديثي طولاني از عمر از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آورده كه فرمود: (و تو با لواي حمد پيشاپيش من حركت مي‌كني و نااهلان را از حوض من دور مي‌سازي).
و نيز از ابن عباس آورده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: (تو در روز قيامت پيشاپيش من هستي، لواي حمد را به من دهند و من به تو مي‌سپارم و تو نااهلان را از حوض من دور مي‌سازي) (2) 13 - در (لسان العرب) در ماده (صيد) گويد: در حديث آمده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: (تو در روز قيامت مردان نا اهل را از حوض من دورمي سازي چنان كه شتر صيد گرفته را از شتران ديگر دور مي‌سازند). صيد بيماريي است كه در سر شتر پيدا مي‌شود كه آب بيني اش روان مي‌گردد و شتر سر خود را بالا مي‌گيرد و نمي‌تواند با بودن اين درد، گردن خود را بگرداند. و
(١) - دلائل الصدق ٢ / ٥٨٨ و ٥٩٤.
(٢) - كنز العمال ٦ / 402.
(٥٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، عبد الله بن عباس (1)، كتاب كنز العمال للمتقي الهندي (2)، الصيد (2)، الصدق (1)

ارتداد پس از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم

بعير صاد يعني شتر صيد گرفته، چنان كه گويند: رجل مال يعني مرد مالدار، و يوم راح يعني روز طوفاني.
و گفته اند: اصل صاد، صيد - با كسره - است، وابن اثير گويد: و مي‌توان صاد - با كسره - خواند به صيغه اسم فاعل از صدي به معناي عطش، يعني شتر تشنه.
14 - عبد الله بن اجارة بن قيس گويد: از اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام شنيدم كه بر روي منبر مي‌فرمود: من با همين دو دست كوتاه خود كافران و منافقان را از حوض رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميرانم چنان كه سقايان شتران بيگانه را از آبشخوارهاي خود ميرانند. (1) ارتداد پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در اينجا بايد به اين نكته مهم اشاره شود كه احاديث حوض دلالت دارد بر اين كه گروهي پس از درگذشت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ارتداد مي‌يابند و در قيامت از حوض آن حضرت رانده مي‌شوند، زيرا از هنگام مفارقت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پيوسته بر ارتداد باقي مانده اند. و اينك برخي از آن احاديث:
الف) عبد الله بن مسعود رضي الله عنه گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من پيش از شما بر سر حوض وارد مي‌شوم و همانا مرداني از شما را نزد من آورند و همين كه دست در از كنم تا آنان را بگيرم از دست من ميربايندشان، من گويم: پروردگارا، اينان ياران منند! پاسخ آيد كه تو نمي‌داني اينان چه حوادثي را پس از تو آفريدند. (2) ب) در حديث سعيد بن جبير از ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمده است: آگاه باشيد كه مرداني از امت مرا آورند و آنان را به سوي چپ مي‌برند، من گويم:
(١) - مجمع الزوائد ٩ / 137.
(2) - جامع الاصول: ابن اثير 11 / 119.
(٥٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، سعيد بن جبير (1)، إبن الأثير (2)، عبد الله بن مسعود (1)، الصيد (2)، كتاب مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (1)
پروردگارا، اينان اصحاب منند! پاسخ آيد كه تو نمي‌داني اينان چه حوادثي آفريدند … به من گويند: اينان پس از مفارقت تو پيوسته به پشت برگشتند و از اسلام دست كشيدند. (1) روايات ديگري نيز در اين زمينه با الفاظ نزديك به اين وارد است كه به جهت رعايت اختصار نياورديم. (2) ج) ابوالنضر مولاي عمربن ابي عبيدالله گويد: به وي خبر رسيده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره شهيدان احد فرمود: (من درباره اينان گواهي [به بهشت] مي‌دهم)، ابو بكر گفت: اي رسول خدا، مگر ما برادران ايشان نيستيم؟ مانند آنان اسلام آورديم و چون آنان جهاد نموديم! رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چرا، ولي نمي‌دانم كه پس از من چه حوادثي خواهيد آفريد. ابو بكر بسيار گريست، سپس گفت: مگر ما پس از تو زنده خواهيم بود؟! (3) بر داناي آگاه پوشيده نيست كه احاديث گذشته كه به روايات حوض مشهور است و روايات نظير آنها و روايات ديگري كه اشاره دارد به همگوني اين امت با امتهاي سابق در عملكردها و نيز برخي از آيات قرآن كريم و برخي از خطبه هاي (نهج البلاغة) همه و همه اجمالا بر اين دلالت دارند كه گروهي پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرتد شدند و به پشت و آيين جاهليت خويش بازگشتند، و اين مطلب ميان اهل سنت و شيعه مورد اتفاق است و شبهه اي در آن نيست، سخن تنها در معناي ارتداد و تعيين اهل ارتداد و توبه كنندگان از آن است. از اين رو براي استحكام اين نظريه، نخست برخي از آيات و روايات ارتداد را مانند گذشته مي‌آوريم، آن گاه به خواست خدا در مسأله مورد نظر بحث مي‌كنيم.
(١) - صحيح مسلم ٨ / 157، باب فناء دنيا.
(2) - ر. ك: جامع الاصول 11 / 121.
(3) - موطأ مالك / 307، باب شهداء في سبيل الله.
(٥٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب نهج البلاغة (1)، الكرم، الكرامة (1)، كتاب صحيح مسلم (1)، سبيل الله (1)، الشهادة (1)

ارتداد در قرآن

ارتداد در قرآن در زمينه ارتداد، آيات چندي هست كه برخي نشان از گرايش برخي از اصحاب به دوران جاهليت در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌دهد مانند آيات 217 سوره بقره، 100 و 109 سوره آل عمران، 21 و 54 سوره مائده، و برخي ديگر به مسأله ارتداد پس از درگذشت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اشاره دارد مانند آيه 144 سوره آل عمران: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضرالله شيئا وسيجزي الله الشاكرين.
(محمد پيامبري بيش نيست كه پيامبران ديگري نيز پيش از او درگذشتند، پس آيا اگر بميرد يا كشته شود شما عقب گرد مي‌كنيد (و به آيين جاهليت باز مي‌گرديد)؟ و هر كه عقب گرد كند هرگز هيچ زياني به خدا نمي‌رساند و خداوند به زودي شاكران را جزا خواهد داد).
صاحب تفسير المنار گويد: ابن قيم گفته است: (اين آيه مقدمه و زمينه اي است براي حوادثي كه هنگام موت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رخ مي‌دهد، و اثر توبيخ كساني كه در اين آيه مرتد شناخته شدند در روز وفات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ظاهر شد، چرا كه گروهي مرتد شدند و اهل صدق و راستي بر دين خود پايدار ماندند تا نتيجه به نفع آنان پايان يافت). من گويم: اين كه واقعه ارتداد چند سال پيش از وفات آن حضرت رخ داده باشد با حكمت مذكور منافات ندارد، زيرا جنگ احد در سال سوم هجري رخ داد … (1) علامه مظفر رحمه الله گويد: دليل قرآني ارتداد اين آيه است: افان مات او قتل …
زيرا پرسش در اين آيه پرسش حقيقي نيست، زيرا اگر پرسش حقيقي باشد
(1) - المنار 4 / 160.
(٥٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب تفسير المنار لمحمد عبده (1)، سورة آل عمران (2)، التصديق (1)، القتل (1)، الموت (2)

ارتداد در نهج البلاغة

مستلزم جهل خداوند است، پس مراد انكار و توبيخ اين كسان است، و بالضروره اين انكار و توبيخ مربوط به يك امر محقق خواهد بود، بنابر اين ارتداد آنها پس از مرگ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم امري محقق و حتمي است، و از همين رو (انقلبتم) را به لفظ ماضي آورد تا دليل تحقق آن باشد. (1) ارتداد در نهج البلاغة علي عليه السلام مي‌فرمايد: ( … تا آن گاه كه خداوند رسول خود را به نزد خويش برد گروهي از دين بازگشتند، اختلاف آراء آنان را به تباهي كشيد، به دوستان صميمي و همراز خويش دل گرم شدند، با غير رحم و خويشاوند [رسول خدا] پيوستند، از آن سبب و وسيله اي كه مأمور دوستي با او بودند (يعني خاندان پيامبر) دوري گزيدند و بنا را با همه پيوستگي اش از جا در آوردند و در غير جايگاه خود بنا نمودند (ولايت را به نا اهلش سپردند)، آنان معدن همه خطاها و درهاي ورود همه گمراهان به گمراهي بودند، به حيرت و سرگرداني دچار شدند، و چون فرعونيان در مستي و بي عقلي غافلانه به سر بردند. (2) ارتداد در احاديث اخبار و احاديث در اين زمينه فراوان است و همه به طور قوي مقصود را به صراحت ميرسانند تا آنجا كه علامه مظفر رحمه الله گفته است: برخي از آن اخبار مانند آيه شريفه ارتداد (آل عمران / 144) صريح در دلالت بر ارتداد [برخي از] امت پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اند. (3) براي توضيح بيشتر رجوع شود به صحيح بخاري
(1) - دلائل الصدق 2 / 10.
(2) - نهج البلاغة، خطبه، 150، و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 9 / 132.
(3) - دلائل الصدق 2 / 11.
(٥٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب نهج البلاغة (2)، الجهل (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)، الصدق (2)

ارتداد در احاديث

مستلزم جهل خداوند است، پس مراد انكار و توبيخ اين كسان است، و بالضروره اين انكار و توبيخ مربوط به يك امر محقق خواهد بود، بنابر اين ارتداد آنها پس از مرگ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم امري محقق و حتمي است، و از همين رو (انقلبتم) را به لفظ ماضي آورد تا دليل تحقق آن باشد. (1) ارتداد در نهج البلاغة علي عليه السلام مي‌فرمايد: ( … تا آن گاه كه خداوند رسول خود را به نزد خويش برد گروهي از دين بازگشتند، اختلاف آراء آنان را به تباهي كشيد، به دوستان صميمي و همراز خويش دل گرم شدند، با غير رحم و خويشاوند [رسول خدا] پيوستند، از آن سبب و وسيله اي كه مأمور دوستي با او بودند (يعني خاندان پيامبر) دوري گزيدند و بنا را با همه پيوستگي اش از جا در آوردند و در غير جايگاه خود بنا نمودند (ولايت را به نا اهلش سپردند)، آنان معدن همه خطاها و درهاي ورود همه گمراهان به گمراهي بودند، به حيرت و سرگرداني دچار شدند، و چون فرعونيان در مستي و بي عقلي غافلانه به سر بردند. (2) ارتداد در احاديث اخبار و احاديث در اين زمينه فراوان است و همه به طور قوي مقصود را به صراحت ميرسانند تا آنجا كه علامه مظفر رحمه الله گفته است: برخي از آن اخبار مانند آيه شريفه ارتداد (آل عمران / 144) صريح در دلالت بر ارتداد [برخي از] امت پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اند. (3) براي توضيح بيشتر رجوع شود به صحيح بخاري
(1) - دلائل الصدق 2 / 10.
(2) - نهج البلاغة، خطبه، 150، و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 9 / 132.
(3) - دلائل الصدق 2 / 11.
(٥٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب نهج البلاغة (2)، الجهل (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)، الصدق (2)
8 / 148 باب حوض، و 9 / 58 باب فتن (از چاپ مصر، چاپخانه محمد علي صبيح و فرزندان) و صحيح مسلم 8 / 157 باب فناء دنيا و بيان حشر (چاپ بيروت)، و ما در اينجا پاره اي از آن روايات را از دو كتاب فوق آن قسمتي را كه مورد نظر است مي‌آوريم:
1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (برخي از مردم را از برابر من ميربايند، من گويم: پروردگارا، اين از من و امت من است! گفته شود: آيا مي‌داني كه پس از تو چه كرده اند؟ به خدا سوگند آنان پيوسته عقب گرد مي‌كردند. (1) 2 - (من بر سر حوض ايستاده منتظر واردان هستم، مردمي را از برابر من ميربايند، من گويم: اينان امت منند! گويد: تو نمي‌داني كه اينان به پشت برگشتند. (2) 3 - (من پيش از شما بر حوض وارد مي‌شوم، هر كه به آن وارد شود از آن بنوشد، و هر كه از آن بنوشد ديگر تشنه نگردد. همانا گروهي بر من وارد مي‌شوند كه هم من آنان را مي‌شناسم و هم آنان مرا، سپس ميان ما جدايي افكنند). و در حديث ابو سعيد خدري اين جمله را اضافه دارد: (من گويم: اينان از منند! پاسخ آيد: تو نمي‌داني اينان پس از تو چه تبديلها و تغييرها دادند، من گويم: دوري باد، دوري باد بر آنان كه پس از من تبديل و تغيير پديد آوردند). (3) 4 - (همانا شما سنتهاي پيشينيان را وجب به وجب و گام به گام پيروي مي‌كنيد، حتي اگر آنان به سوراخ سوسماري در آمده باشند شما هم به دنبال آنان مي‌رويد). (4)
(1) - صحيح بخاري 8 / 151.
(2) - همان 9 / 58.
(3) - همان.
(4) - همان / 126.
(٥٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب صحيح مسلم (1)، مدينة بيروت (1)

مرتدان چه كساني بودند؟

5 - (روز قيامت گروهي از يارانم بر من وارد مي‌شوند ولي آنان را از حوض دور مي‌سازند، من گويم: پروردگارا، اينان اصحاب منند! گويد: تو نمي‌داني اينان پس از تو چه حوادثي پديد آوردند، اينان عقب گرد كردند و دست از اسلام كشيدند). (1) 6 - (در اين بين كه من ايستاده ام گروهي نزد من آيند، همين كه آنان را شناختم مردي از ميان ما بيرون آيد و به آنان گويد: بياييد! گويم: كجا؟ گويد: به سوي آتش، به خدا سوگند. گويم: مگر چه كرده اند؟ گويد: اينان پس از تو عقب گرد كردند و از دين دست كشيدند. و دوباره همين كار تكرار مي‌شود، و نمي‌بينم كه كسي را رهايي دهد مگر تني چند را مانند شتران گم شده). (2) مرتدان چه كساني بودند؟
پس از ملاحظه آيه مربوط و اخبار در ثبوت ارتداد پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اينك وقت آن رسيده كه در اصل مسأله يعني تشخيص مرتدان سخن گوييم كه آيا آنان بيشتر صحابه بوده اند - چنان كه ظاهر روايات حوض چنين است - يا برخي از مردم كه در عهد ابو بكر از دادن زكات خودداري كردند و ابو بكر با آنان به جنگ پرداخت و بدين خاطر در نظر عامه اهل ارتداد به حساب مي‌آيند؟ با آن كه برخي از خود عامه معترفند كه آنان مرتد نبوده اند، چنان كه به خواست خدا به زودي روشن خواهد شد.
فضل بن روزبهان در رد سخن علامه حلي رحمه الله كه روايات حوض را مبني بر ارتداد مردم پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل نموده، گويد: (ما گوييم: روايتي كه در كتاب (جمع بين الصحيحين) آمده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود كه به من گويند: (تو
(1) - صحيح بخاري 8 / 150.
(2) - همان / 151. و تشبيه به شتران گم شده بيان گر آن است كه اهل نجات بسيار اندكند.
صفحه(٥٧٩)
نمي داني كه اينان پس از تو چه حوادثي آفريدند)، علما اتفاق دارند كه اين روايت درباره كساني است كه پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرتد شدند و آنان در زمان حيات آن حضرت از اصحاب او بودند و پس از او مرتد گشتند). (1) و نيز گويد: (مراد از آنها اهل ارتداد است كه پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرتد شدند وابوبكر با آنان جنگيد). (2) وابن منظور در (لسان العرب) ماده (ردد) گويد: (و در حديث قيامت و حوض آمده است: (پاسخ آيد كه آنان پيوسته عقب گرد كردند) يعني از بعضي واجبات تخلف كردند. و منظور ارتداد به كفر نيست، و به همين دليل اين ارتداد را به (اعقابهم) مقيد ساخته (يعني به گذشته خويش و دوران جاهليت. بنابر اين مربوط به اكثر اصحاب نيست بلكه مربوط به عده خاصي است) زيرا احدي از صحابه پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مرتد نشد (به اين معنا كه به دوران جاهليت بازگردد) و تنها گروهي از سركشان عرب مرتد گشتند). (3) علامه مظفر رحمه الله در رد سخن فضل بن روزبهان گويد: بي شك روايات حوض به قرائني ناظر به اهل سقيفه است نه اهل رده، از جمله: برخي از آن احاديث دلالت بر ارتداد عموم صحابه جز شمار اندكي مانند شتران گم شده، دارد. و از جمله: تعبير برخي از آن روايات چنين است: (پيوسته عقب گرد مي‌كردند)، زيرا اين گونه سخن ظهور در استمرار و طول مدت ارتداد دارد، لذا با مانعان زكات و مانند آنها كه چند روزي بيش نپاييدند تطبيق نمي‌يابد به ويژه كه به اعتراف خود
(1) - به نقل از دلائل الصدق 3 / 400.
(2) - همان / 412.
(3) - كاش مي‌دانستم اين سركشان عرب كيستند؟ آيا ابن منظور كلمه (اصحابي) را در اين روايات نديده است؟ آيا تعبير (اعقابكم) ناظر به سابقه اكثر صحابه به دوران جاهليت نيست؟ علاوه آن كه وظيفه لغوي تعريف لغت است نه نظر دادن در مسائل كلامي و اعتقادي. (م)
(٥٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: السقيفة (1)، الصدق (1)
مخالفان، آنان به اسلام بازگشتند. (1) و نيز گويد: اين تعبير سازگاري ندارد با گروهي مخصوص از باديه نشينان كه اندك مدتي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را ديدند و پس از آن حضرت روزي چند مرتد شدند و سپس توبه كردند و به اسلام گراييدند. (2) و نيز گويد: بيشتر كساني كه مخالفان، آنها را مرتد شناختند تنها كارشان اين بود كه زكات را به ابو بكر نپرداختند، و نهايت چيزي كه در اين باره مي‌توان گفت آن است كه اين كار حرام است نه ارتداد، و از همين رو عمر احكام اسلام را بر آنها جاري ساخت و اسيران و اموالشان را پس داد. علاوه آن كه اين روايت و امثال آن (كه گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌گويد: پروردگارا، اينان اصحاب منند) تصريح دارد كه آنان از اصحابند، و كساني كه به پندار مخالفان مرتد شدند اگر بر ارتداد مرده اند - چنان كه ظاهر اخبار چنين است - ديگر از صحابه محسوب نمي‌شوند زيرا به اعتقاد مخالفان، كسي كه در حال ارتداد بميرد صحابي به شمار نمي‌آيد (هر چند رسول خدا را درك كرده و ايمان آورده باشد)، و اگر از ارتداد توبه كرده و مسلمان مردند ديگر مرتد نبوده و از كساني نخواهند بود كه آنها را از سر حوض بربايند و سمت چپ برند و ميان آنان و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جدايي اندازند، پس بنابر هر يك از اين دو صورت نمي‌تواند مراد از اهل ارتداد در اين روايات كساني باشند كه ابو بكر به خاطر منع زكات با آنان به جنگ پرداخت.
ممكن است كسي اشكال كند كه شما منكران نص بر اميرمؤمنان عليه السلام و كساني را كه آن حضرت را از مقام امامت دور ساختند مرتد دانسته و با اين حال از صحابه به شمار مي‌آوريد! ولي اين اشكال درست نيست، زيرا معناي صحابي در
(1) - دلائل الصدق 3 / 410.
(2) - همان / 411.
(٥٨١)
صفحهمفاتيح البحث: المنع (1)، الصدق (1)
نظر ما با نظر مخالفان فرق دارد، و در نزد ما صحابي بودن مشروط به باقي بودن وي بر ايمان نيست، و تنها شرط صحابي بودن تحقق مصاحبت داشتن با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است به ويژه اگر صورتا هم بر اسلام باقي مانده باشد. (3) در ص 397 تحت شماره (ج) روايتي از كتاب (موطأ) مالك آورديم كه تصريح داشت بر تغيير عقيده اولي و امثال او. جلال الدين سيوطي در كتاب (تنوير الحوالك في شرح موطأ مالك) كه در حاشيه (موطأ) چاپ شده است گويد:
(ابن البر گفته است: اين حديث نزد همه راويان موطأ مرسل است ولي معناي آن مستند است به جهت وجود احاديث صحيح بسياري كه در اين معنا وارد شده است). منظور از اين احاديث بسيار، روايات حوض است. و اين حديث دليل محكمي است بر آن كه ارتداد مردم پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عمومي و شامل همه صحابه بوده - جز تني چند انگشت شمار كه بر ايمان و اسلام ثابت ماندند - (2) نه گروهي باديه نشين كه حتي در نظر برخي از خود اهل سنت مرتد به
(1) - دلائل الصدق 3 / 412. خلاصه آن كه بر اساس نظر اهل سنت در معناي صحابي، اگر مانعان زكات بر ارتداد مردند ديگر از صحابه نيستند و رسول خدا صلي الله عليه و سلم نمي‌تواند در قيامت بگويد: پروردگارا، اينان اصحاب منند. و اگر از ارتداد توبه كرده و مسلمان مردند پس ديگر نام مرتد نمي‌توان بر آنان نهاد.
اما بنابر نظر شيعه مي‌تواند كسي عنوان صحابه و مرتد هر دو بر او صدق كند. (م) (2) - و آنان همان سه يا هفت نفرند و كساني كه بعدا به آنان پيوستند، اينان بودند كه بر طريقت اسلام حقيقي پايدار ماندند و طوفان فتنه‌ها آنان را از جاي در نياورد و از صاحب ولايت عليه السلام منحرف نگشتند، چنان كه از امام باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: (مردم پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مرتد شدند جز سه نفر: مقداد بن اسود، ابوذر غفاري و سلمان فارسي، آن گاه مردم شناختند و به اهل حق پيوستند). و امام صادق عليه السلام فرمود: (چون پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رحلت كرد مردم همه مرتد شدند و به كفر (كفر باطني) گراييدند مگر سه نفر: سلمان و مقداد و ابوذر غفاري) (اختصاص مفيد / 6). البته اين مطلب شگفتي ندارد، زيرا نظير آن در امتهاي گذشته به ويژه در امت موسي عليه السلام اتفاق افتاده است. موسي عليه السلام پس از بازگشت از كوه طور امت خود را ديد كه همه مرتد و مشرك شده و به بت پرستي و گوساله پرستي
(٥٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: جلال الدين السيوطي الشافعي (1)، الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (2)، التصديق (1)، الصدق (1)، النوم (1)
شمار نمي‌آيند. دكتر حسن ابراهيم حسن (مدير دانشگاه اسيوط و استاد تاريخ اسلام در دانشگاه قاهره) گويد: برخي از مستشرقين ارتداد بعضي از قبائل عرب از اسلام را پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دليل آن دانسته اند كه اسلام با شمشير پيش رفته و تنها ترس از شمشير بوده كه عرب را به اين دين در آورده است. ولي حق آن است كه عربهايي كه ابو بكر با آنان جنگيد و برچسب مرتد به آنان زده شد هرگز از اسلام برنگشته بودند چنان كه از نام مرتد چنين به ذهن مي‌رسد، بلكه آنها دو گروه بودند: گروهي زكات ندادند بدين پندار كه زكات حقوقي بود خاص رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه به ايشان پرداخت مي‌شد و چون به جوار رحمت حق شتافت اين حق از گردن آنها برداشته شده و ديگر موظف نيستند آن را به خليفه آن حضرت بپردازند، و درباره همين گروه بود كه عمر با ابو بكر به خاطر جنگ با آنها درگير شد و به اين قول پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم استناد كرد كه آن حضرت فرموده است:
(من مأمورم كه با مردم تا آنجا بجنگم كه لا إله الا الله بگويند، و هر كه اين كلمه را بگويد مال و جان خويش را از من محفوظ داشته مگر آن كه به حق ستانده شود، و حساب او با خداست) (بنابر اين ابو بكر حق نداشته آنان را كه موحد بودند و تنها زكات ندادند به قتل برساند) … اما گروه دوم از اسلام برگشتند و مسلمان نبودند … ). (1) گراييده اند و تنها برادرش هارون عليه السلام بر ايمان استوار مانده است، با آن كه مي‌دانستند موسي زنده است، ولي امت اسلام يقين داشتند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفته، و اين بيشتر زمينه هاي ارتداد را فراهم مي‌آورد و انحراف از اسلام را آسان تر و باور كردني تر مي‌سازد. البته در اين كار عموم مردم فريب خواص را خوردند زيرا (مردم هم كيش پادشاهان خويشند) و هميشه اكثرا بي مايه و پايه هستند و در پي هر صدايي به راه مي‌افتند و با هر بادي به سويي مي‌روند و از نور علم بهره مند نبوده و به ستون محكمي متكي نيستند و خداوند در سوره انفال آيه 25 مي‌فرمايد: (و از فتنه اي بپرهيزيد كه تنها دامنگير ستمگران نمي‌شود (بلكه عموم مردم را شامل خواهد شد) و بدانيد كه كيفر خدا سخت است). (م) (2) - تاريخ الاسلام السياسي (تاريخ سياسي اسلام) 1 / 351 (*)
(٥٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: التاريخ الإسلامي (1)، القتل (1)، النوم (1)
علامه عسكري پس از نقل اين سخن و امثال آن گويد: از آنچه گفتيم براي پژوهشگر متتبع روشن مي‌شود كه آنچه اهل سنت به عنوان ارتداد در عصر ابو بكر به شمار آورده اند در واقع ارتداد از اسلام نبوده بلكه تنها مخالفت با بيعت ابو بكر و خودداري از دادن زكات به او بوده است. (1) از توضيحات گذشته به دست آمد كه مردم پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و هنگام قبض روح حضرتش از اسلام بازگشتند و آنان هم بيشتر صحابه را تشكيل مي‌دادند چنان كه در اخبار گذشته مشاهده شد. و معلوم است كه صحابه عموما از شهادتين برنگشتند تا مستحق طرد و دوري از رحمت حق شوند به گونه اي كه مشمول شفاعت هم نگردند، با اين حال مي‌بينيم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره آنان فرموده: (من در قيامت مي‌گويم: دوري باد، دوري باد بر آن كه پس از من دست به تغيير زده است) (2)! پس بايد ديد باعث اين طرد و دوري از رحمت حق چه بوده است؟ و سبب چيست كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه سخت درباره آنها سخن مي‌گويد با آن كه پيامبر امت و امام رحمت و شافع گنهكاران است و خود فرموده:
(من شفاعت خود را براي اهل معاصي كبيره از امتم ذخيره كرده ام)؟!
من خدا و فرشتگان و رسولانش را گواه مي‌گيرم كه براي اين طرد و دوري سببي وجود ندارد جز انكار آنها نسبت به يكي از اصول و اركان دين كه همان امامت اميرمؤمنان و سرور موحدان و جانشيني بلا فصل او از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم
(١) - عبد الله بن سبا ١ / 141.
(2) - علامه قسطلاني در (ارشاد الساري) (9 / 340) كه شرح بر صحيح بخاري است گويد: (شحقا به معناي دوري است و تكرار آن به جهت تأكيد است. و مراد از تغيير، دين است، زيرا آن حضرت درباره گناهكاران كه كافر نشده اند كلمه سحقا را به كار نمي‌برد بلكه آنان را شفاعت مي‌كند و براي آنان دل ميسوزاند چنان كه پوشيده نيست). من گويم: مراد از ديني كه تغيير داده اند همان ولايت است كه اصل و اساس شريعت اسلامي است چنان كه به خواست خدا بيان خواهيم داشت.
(٥٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن سبأ (1)

ارتداد از امامت ارتداد باطني از دين است

است. خداوند به حق آن امام و اولاد طاهرينش و به حق اسماء حسنايش كه همان ائمه اند ما را از اعوان و انصار و دوستان ايشان در دنيا و همنشينان آنان در آخرت قرار دهد.
ارتداد از امامت ارتداد از دين است آري، آن ديني كه از آن برگشتند و بدان سبب مستحق طرد و دوري از رحمت حق در قيامت شدند همان امامت و ولايت اميرمؤمنان عليه السلام بوده است، زيرا امامت از اركان دين و اصول ايمان و يقين است كه شناخت آن چون شناخت خداوند و خاتم پيامبران صلي الله عليه و آله و سلم واجب و اعتقاد به آن بر همه مسلمانان لازم است، (1) و منحرفان و منكران آن از اسلام بيرون و به جهنم اندرند - مگر مستضعفان و مردمي كه قاصر بوده و دسترسي به حق نداشته اند - و اگر با آنان معامله اسلام و مسلمين مي‌شود به جهت حفظ مذهب اهل بيت عليهم السلام و مصلحت مؤمنان است. اين باور من و باور همه فقهاي شيعه و بزرگان دين - رضوان الله عليهم - است كه سخنان برخي از آنان را در گذشته آورديم، زيرا خداي سبحان ولايت و امامت را موجب تكميل دين و خشنودي خود از مؤمنان قرار داده، و در قرآن كريم ولايت خود و پيامبرش را به ولايت اميرمؤمنان عليه السلام مقرون ساخته، و اطاعت از خود و پيامبرش را در كنار اطاعت از وصي آن حضرت نهاده، و ولايت را به پايه اي قرار داده كه اگر تبليغ نگردد گويي اصل رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تبليغ نگرديده است. بنابر اين خواننده منصف و اهل يقين نمي‌دارد كه ولايت و امامت علي و فرزندان معصومش عليهم السلام از اصول دين و اركان يقين است، و اينك براي روشن تر شدن بحث و بينش بيشتر خوانندگان نظر محققان و
(1) - به دليل آيه اكمال و آيه و آيه اطاعت و آيه تبليغ چنان كه در جاي خود بحث گرديده است.
(٥٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: مدرسة أهل البيت عليهم السلام (1)، آية التبليغ (1)، آية الإكمال (1)

سخن دانشمندان در اهميت امامت

انديشمندان بزرگ دين را در زير مي‌آوريم:
سخن دانشمندان در اهميت امامت 1 - محقق بزرگ علامه مظفر رحمه الله گويد: پوشيده نيست كه اصل چيزي همان ريشه و اساس آن است كه بنايش را روي آن مي‌سازند، بنابر اين اصول دين چيزي است كه ساختمان دين روي آن بنا مي‌گردد، و ضرورة شهادت به توحيد و نبوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم اين چنين است، زيرا كسي مسلمان نيست مگر آن كه به آن دو اعتقاد داشته باشد. اعتراف به امام نيز چنين است به دليل قرآن و سنت.
دليل قرآني آن اين آيه است: افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم، (1) معلوم است كه اين استفهام، استفهام حقيقي نيست، زيرا مستلزم جهل خداوند مي‌باشد، بلكه استفهام انكاري و توبيخي است، و اين گونه استفهام ضرورة درباره امر محققي صورت مي‌گيرد. پس روشن مي‌شود كه بازگشت آنان از دين پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم امري انجام يافته بوده است و از همين رو (انقلبتم) را به صيغه ماضي آورد تا تحقق آن را برساند.
و معلوم است كه صحابه پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دست از شهادتين نكشيدند، پس بايد چيز ديگري مراد باشد و آن جز انكار اميرمؤمنان عليه السلام چيز ديگري نيست، زيرا به اجماع امت چيزي جز امامت آن حضرت در ميان نبوده كه بازگشت عموم مردم از آن صورت گرفته باشد، و چون انكار امامت آن حضرت بازگشت از دين به شمار آمده، پس امامت يكي از اصول دين است كه نپذيرفتن آن دست كشيدن از دين محسوب گرديده است.
ممكن است اشكال شود كه اين آيه در جنگ احد نازل شده و در آن جنگ
(1) - سوره آل عمران / 144: (آيا اگر محمد صلي الله عليه و آله و سلم بميرد يا كشته شود شما عقب گرد مي‌كنيد (و به جاهليت گذشته خود باز مي‌گرديد)؟
(٥٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: القتل (1)، الموت (1)، الجهل (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، سورة آل عمران (1)
برخي از مسلمانان قصد ارتداد نمودند نه همه آنان. پاسخ آن است كه سببيت نزول آيه در اين مورد مانع تصريح آن به وقوع بازگشت از دين پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيست، چنان كه اين تصريح از ترديد در آيه ميان مردن يا كشته شدن فهميده مي‌شود. (1) اميرمؤمنان عليه السلام نيز به روايت ابن عباس همين برداشت را داشت كه در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمود: (خداوند مي‌فرمايد: (اگر او بميرد يا كشته شود شما عقب گرد مي‌كنيد و به گذشته خويش باز مي‌گرديد)؟ به خدا سوگند، ما هرگز به گذشته باز نميگرديم پس از آن كه خداوند ما را هدايت كرده است، (2) به خدا سوگند اگر او بميرد يا كشته شود من بر همان اساسي كه او جنگيده مي‌جنگم تا بميرم، به خدا سوگند كه من برادر، ولي، پسر عمو و وارث علم او هستم، پس چه كسي از من به او سزاوارتر است)؟ (3) اما دليل سنت، ما در اين زمينه بر حسب عادت خود تنها احاديث خود اهل سنت را ذكر مي‌كنيم تا حجت بر آنان باشد. برخي از آن روايات مانند همين آيه شريفه دلالت بر ارتداد امت پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دارد مانند روايات حوض، و برخي از آنها تصريح به ارتداد همه امت جز عده اي اندك دارد مانند روايت بخاري (كه در ص 192 گذشت) كه اين روايت دلالت دارد بر ارتداد همه صحابه مگر تني چند كه در اندكي تعداد مانند شتران بي صاحب و رها شده اند. و
(1) - يعني آيه اشاره به اين دارد كه اگر محمد صلي الله عليه و آله و سلم بميرد يا كشته شود شما از دين باز مي‌گرديد. در جنگ احد شبهه كشته شدن آن حضرت بود لذا گروهي از دين برگشتند، و پس از وفات آن حضرت يقين به مرگ وي پيدا شد لذا عموما از دين دست كشيدند. (م) (2) - اين سخن مربوط به گروهي است كه منظور حضرت بوده است نه شخص خودشان، زيرا حضرتش هيچ گاه در گمراهي به سر نمي‌برده تا بخواهد به آن دوران بازگشت داشته باشد. (م) (3) - مستدرك حاكم 3 / 126، باب معرفت صحابه.
(٥٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن عباس (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيسابوري (1)
در گذشته دانستي كه آنان چيزي را كه سبب ارتدادشان باشد جز انكار امامت اميرمؤمنان عليه السلام مرتكب نشدند، پس ناگزير امامت اصلي از اصول دين خواهد بود.
و ديگر اخبار بسيار و مشهوري است دال بر آن كه هر كس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است، و امثال اينها، پس بي شك امامت اصلي از اصول دين خواهد بود، مانند روايتي كه مسلم در باب (امر به لزوم جماعت) از كتاب امارت از عمر آورده كه گفت: (از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: هر كه دست از طاعت بكشد خدا را در روز قيامت بدون داشتن حجتي ديدار خواهد كرد، و هر كه بميرد و بيعتي در گردنش نباشد به مرگ جاهلي مرده است).
و ديگر اخبار بسياري است كه ايمان را منوط به دوستي آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم و كفر را منوط به دشمني آنها دانسته است كه اين دوستي و دشمني كنايه از اعتراف به امامت يا انكار آن است زيرا معمولا ميان دوستي حقيقي و اعتراف به فضل آنان، و ميان دشمني و انكار آن تلازم وجود دارد، و منظور صرف دوستي و دشمني (بدون التزام اعتقادي) نيست زيرا آنها دخلي در ماهيت ايمان و كفر ندارند و ناگزير بايد دوستي و دشمني كنايه از اعتقاد و انكار باشد، و به همين دليل امامت يكي از اصول دين است …
و ديگر از شواهد آن كه امامت از اصول دين است آن كه: منزلت امام در حفظ شرع و وجوب پيروي او و نيازمندي به او و رياست عامه وي مانند پيامبر است و فرقي وجود ندارد، و گروهي از مخالفان نيز در اين عقيده با ما موافقند مانند قاضي بيضاوي در مبحث اخبار، و گروهي از شارحان كلام او، چنان كه سيد سعيد (قاضي نور الله شوشتري) حكايت نموده است. (1)
(٥٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الوجوب (1)
و نيز گويد: پوشيده نماند كه رياست امام رياستي ديني و زعامتي الهي و نيابت از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در اداي وظايف او است، بنابر اين هدف نهايي آن صرف حفظ حوزه اسلام و ايجاد امنيت اجتماعي نيست و اگر نه مي‌توانست امام كافر يا منافق يا يكي از فاسق ترين مردم باشد در صورتي كه هدفهاي مذكور به دست وي تأمين گردد، بلكه هدف نهايي از وجود امام تحصيل چيزي است كه سعادت دو جهان بدان تأمين گردد مانند هدفي كه از رسالت پيامبر در نظر است، و اين امكان ندارد مگر آن كه امام هم مانند پيامبر معصوم باشد … (1) و نيز گويد: امامت از اصول دين است و حق هم همين است. (2) 2 - علامه اميني - رضوان الله عليه - گويد: خلافت امارتي است الهي مانند نبوت، با اين فرق كه شأن پيامبر قانونگذاري و آوردن وحي الهي است و شأن خليفه تبليغ و توضيح و تفسير مجملات قانون الهي است … (3) و نيز پس از چند سطري كه در رد سخن ابن تيميه حراني سخن رانده، گويد:
اگر كسي امامت را از اصول دين بشمارد چندان از قياس و دليل به دور نيفتاده است پس از آن كه مي‌بينيم خداي سبحان ولايت مولايمان اميرمؤمنان عليه السلام را به ولايت خود و رسولش پيوند داده و فرموده: انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا … (4) و مراد از مؤمنان در اين آيه خصوص علي عليه السلام است چنان كه در جلد 2 / 52 بدان اشاره شد و پس از اين نيز مفصلا بيان خواهد شد. و در آيه ديگري كمال
(1) - دلائل الصدق 2 / 29.
(2) - همان / 296.
(٥٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، ابن تيمية (1)، الصدق (1)
دين را به ولايت او قرار داده و فرموده: اليوم اكملت لكم دينكم … (1)، و اين آيه معنايي جز اين ندارد كه امامت و ولايت يكي از اصول دين است كه اگر نباشد دين ناتمام مانده و نعمتهاي الهي بر بندگان ناقص خواهد بود، و كمال اسلام هم كه خداي مسلمانان آن را به عنوان دين محبوب و پسنديده آنان دانسته به همين ولايت است.
و اين ولايت را در حدي قرار داده كه اگر تبليغ نشود گويي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تبليغ رسالت خود نكرده است و خداوند فرموده وان لم تفعل فما بلغت رسالته … (2)، و شايد بينش خواننده در گفتار ما بيشتر شود اگر به احاديثي كه از دهها طريق در تفسير آيات سه گانه گذشته رسيده مراجعه نمايد، و ما آنها را به تفصيل در جلد اول صفحات 214، 223، 230 - 238 و نيز در همين جلد سوم آورده ايم.
قريب به همه اين مطالب و روايات، رواياتي است كه قبولي همه اعمال را منوط به صحت ولايت شمرده و داشتن ولايت را شرط آنها دانسته است (و در جلد 2 / 301 و 302 گذشت)، و معناي اصل همين است چنان كه اين مطلب نسبت به توحيد و نبوت هم چنين است، و در فروع دين اين چنين نداريم، و شايد اين مطلبي كه گفتيم نزد صحابه دسته اول مسلم بوده كه عمر بن خطاب به آن دو مردي كه خصومتي نزد او آورده بودند گفت: (اين مرد مولاي من و مولاي هر مؤمني است، و هر كه او مولايش نباشد مؤمن نيست). (3) (ر. ك. 1 / 382).
(1) - سوره مائده / 3.
(2) - سوره مائده / 67.
(3) - داستان از اين قرار بوده كه دو نفر نزد عمر دعوا آوردند، عمر به علي عليه السلام گفت: ميان آنها داوري كن. يكي از آنان گفت: اين مرد ميان ما داوري كند؟! عمر برجست و گريبان او را گرفت و گفت: بيچاره، مي‌داني كه اين كيست؟ اين مولاي من و مولاي هر مؤمني است و هر كه او مولايش نباشد مؤمن نيست. (م)
(٥٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
و در اين جزء با پاره اي از احاديث مشهوري كه دلالت دارد بر آن كه دشمني آن حضرت عليه السلام نشانه نفاق و علامت الحاد وانحراف است، و اگر آن حضرت نبود هرگز مؤمنان پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شناخته نمي‌شدند، واحدي او را دشمن نمي‌دارد مگر آن كه از ايمان خارج است روبرو خواهي شد، و اين روايات دليلند بر آن كه منحرف از ولايت از راه راست بر كنار است مانند كسي كه از توحيد و نبوت منحرف و بر كنار است، و از آن رو كه بسياري از احكام دو اصل توحيد و نبوت مربوط به ولايت هم مي‌شود مي‌توان ولايت را از اصول شمرد، و اين مطلب با اين كه ولايت در برخي از احكام با آن دو اصل ديگر متفاوت است منافات ندارد، زيرا اين تفاوت به جهت برخي حكمتها و مصالح اجتماعي است كه بر كسي پوشيده نيست. (1) 3 - شيخ الاسلام علامه مجلسي رحمه الله گويد: بي شك ولايت و اعتقاد به امامت ائمه عليهم السلام و اقرار بدان از جمله اصول دين وبرتر از اعمال بدني است، زيرا ولايت كليد آنهاست، يعني به سبب ولايت درهاي شناخت آن امور و حقائق و شرايط و آداب آنها گشوده مي‌گردد. (2) 4 - علامه محقق حاج آقا رضا همداني غروي رحمه الله گويد: بحث در اوصاف مستحقان زكات، و آن چند امر است: اول ايمان است يعني مسلمان بودن با اعتقاد به ولايت ائمه دوازده گانه عليهم السلام، بنابر اين زكات به هيچ يك از اقسام كفار داده نمي‌شود بلكه به معتقدان به غير حق (غير شيعه) از ديگر فرق مسلمانان نيز داده نمي‌شود، و ظاهرا در ميان ما اختلافي در اين مسأله وجود ندارد، و روايات
(١) - الغدير ٣ / 152.
(2) - بحار الانوار 68 / 334.
(٥٩١)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب بحار الأنوار (1)
دال بر اين مطلب بيشمار است …
از جمله خبر ابراهيم اوسي از حضرت رضا عليه السلام است كه فرمود: از پدرم شنيدم كه مي‌فرمود: (روزي نزد پدرم بودم كه مردي آمد و گفت: من مردي از هستم و زكات بدهكارم، آن را به كه بسپارم؟ فرمود: به ما. گفت: صدقه (صدقه واجب = زكات) بر شما حرام است! فرمود: آري، اگر آن را به شيعيان ما برساني بي شك به ما رسانده اي. گفت: من كسي را براي آن نمي‌يابم، فرمود:
يك سال منتظر بمان، گفت: اگر باز هم كسي را نيافتم؟ فرمود: دو سال انتظار بر، تا آن كه تا چهار سال را فرمود، سپس فرمود: اگر باز هم كسي را نيافتي آن را در كيسه اي ريخته، سر آن ببند و به دريا افكن، زيرا خداوند اموال ما و شيعيان ما را بر دشمنان ما حرام فرموده است).
شايد اين كه در آخر حديث فرموده آن را به دريا بيفكن - بر فرض كه در اين مدت احدي از شيعيان را نيابد، كه البته فقط يك فرض است و بعيد است در خارج اتفاق افتد - براي اين است كه مي‌خواهد با كنايه بفهماند كه افكندن آن به دريا و تلف كردن آن در صورت عدم امكان رسانيدن آن به شيعه بهتر و سزاوارتر از رسانيدن آن به مخالفان است. (1) 5 - علامه حلي رحمه الله گويد: (در استحقاق زكات) اسلام تنها كافي نيست بلكه ايمان نيز شرط است، پس زكات را به غير امامي نبايد داد. همه علماي ما بر همين رأيند بر خلاف همه اهل سنت كه تنها اسلام را شرط مي‌دانند. دليل ما آن است كه امامت از اركان و اصول دين است و ثبوت آن به ضرورت از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم معلوم است، پس منكر آن در واقع باور دارنده رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در
(١) - مصباح الفقيه / ١٠٤ و ١٠٥. الجواهر ١٥ / 382. من گويم: شما را به خدا اي خوانندگان گرامي، آيا از اين حديث جز اين مي‌فهميد كه آنان از آن رو مستحق زكات نيستند و از ايمان خارجند كه ركني از اركان و اصول و اساس اسلام را رها ساخته اند؟
(٥٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)
همه آنچه آورده است نيست، بنابر اين كافر است و مستحق زكات نمي‌باشد. دليل ديگر آن كه: زكات نوعي اعانه وارفاق است، پس به غير مؤمن نبايد داد، زيرا غير مؤمن با خدا و رسولش در ستيز است، واعانه وارفاق نوعي دوستي و همدلي است، پس نبايد با غير مؤمن اعمال گردد … (1) 6 - و نيز گويد: امامت لطف عام است و نبوت لطف خاص، (2) زيرا ممكن است زماني از پيامبر زنده خالي باشد ولي به دليلي كه خواهد آمد از امام خالي نخواهد بود، وانكار لطف عام بدتر از انكار لطف خاص است، و امام صادق عليه السلام نيز به همين مطلب درباره منكر اصل امامت اشاره دارد كه فرموده: و چنين كسي بدتر از همه است. (3) 7 - ابن خلدون در فصل 27 درباره مذاهب شيعه در حكم امامت گويد: و مذهب همه شيعيان متفقا آن است كه امامت از مصالح عامه اي كه به نظر امت واگذار شده و عامل آن را آنان تعيين مي‌كنند نيست، بلكه امامت ركن دين و اساس اسلام است و براي هيچ پيامبري روا نيست كه از آن غفلت ورزد و آن را به عهده امت واگذارد، بلكه لازم است براي آنان امام تعيين كند، و آن امام بايد از همه گناهان بزرگ و كوچك معصوم باشد، وعلي عليه السلام همان كسي است كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم او را تعيين فرمود. (4) 8 - علامه سيد شهاب الدين مرعشي رحمه الله گويد: امامت جانشيني از نبوت است،
(1) - المنتهي 1 / 543.
(2) - لطف عبارت است از هر چه كه آدمي را به ايمان و اطاعت نزديك كند و از بي اعتقادي و گناه دور بدارد. و متكلمان گويند: بر خداوند لازم است كه اين لطف را در حق بندگان بجا آورد و از همين رو پيامبران را فرستاده و امامان را منصوب فرموده است. (م) (3) - الالفين / 13.
(4) - مقدمه ابن خلدون / 196.
(٥٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
بنابر اين هر دليلي كه براي وجوب نبوت در حكمت الهي مي‌آوريم عينا دال بر وجوب امامت در حكمت الهي نيز هست، زيرا امامت جانشيني نبوت است و فرقي ميان اين دو مقام نيست جز اين كه نبوت دريافت وحي الهي مستقيما بدون وساطت بشر است. (1) 9 - و نيز گويد: اصول دين چيزهايي است كه دين بر آنها بنا مي‌شود، و اصول دين اسلام دو قسم است: يك قسم همان است كه حكم مسلماني در مسائل فقهي بر آن جاري مي‌گردد و آن گواهي به توحيد و رسالت است. و قسم ديگر نجات اخروي تنها و خلاصي از عذاب خدا و رستگاري به خشنودي حق و دخول در بهشت متوقف بر آن است به طوري كه رفتن به بهشت بر كسي كه بدان اصل معترف نيست حرام است و او را در جمع كفار به دوزخ برند، و اينها غير از گنهكاران در مسائل فرعي هستند، زيرا بهشت بر گنهكاران درست اعتقاد حرام نيست گرچه ابتدا داخل آتش شوند و گرفتار عذاب گردند بلكه عاقبت امرشان به نجات منتهي مي‌شود اگر با عقايد درست از دنيا رفته باشند. اين قسم از اصول را اصول ايمان نامند. (2) از قسم دوم است اعتقاد به امامت و اعتراف به امام، زيرا امامت مرتبه اي است دنباله مرتبه نبوت، و نسبت آن به نبوت نسبت علت بقاست به علت حدوث (كه اگر نباشد از نبوت هم اثري نخواهد ماند). و گروهي از مخالفان نيز در اين عقيده با ما موافقند مانند قاضي بيضاوي در مبحث اخبار و گروهي از شارحان كلام او. (3)
(1) - ذيل احقاق الحق 2 / 306.
(2) - پس دو نوع اصول داريم: اصول اسلام (شهادت به توحيد و نبوت) و اصول ايمان (شهادت به آن دو همراه با شهادت به ولايت و خلافت بلا فصل اميرمؤمنان عليه السلام). (م) (3) - حاشيه احقاق الحق 2 / 294.
(٥٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: الوجوب (1)
10 - استاد البشر محقق اكبر خواجه نصير طوسي رحمه الله گويد: اصول ايمان سه چيز است: تصديق به يگانگي ذات خدا و عدل در افعال او، تصديق به نبوت پيامبران، و تصديق به امامت ائمه معصومين عليهم السلام … (1) 11 - علامه بهبهاني رحمه الله گويد: امامت از اصول دين است و اعتراف به امامت و ولايت امام مانند اقرار به نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از اصول است نه از فروع، و از همين رو پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (هر كه بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلي مرده است)، بلكه معرفت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از آن رو اصلي واجب است كه رسول يا امام مي‌باشد، زيرا معرفت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قطع نظر از رسالت و امامتش بر مردم واجب نيست مانند پيامبري كه تنها مأمور خودش بوده و فرستاده به سوي امتي نيست، پس معرفت به خاطر يكي از اين دو امر رسالت و امامت واجب است. حال اگر معرفت به خاطر رسالت واجب باشد معرفت امام به طريق اولي واجب خواهد بود، زيرا مرتبه امامت بالاتر از رسالت است، و اگر معرفت به خاطر امامت (پيامبر) واجب باشد پس وجوب شناخت امام بسي واضح است زيرا موضوع هر دو يكي بوده و جدايي آنها محال است. (2) 12 - فاضل محقق دكتر مصطفي غالب گويد: امامت به مفهوم عرفاني آن اساس دين و محور عقلاني است كه همه عقايد باطني و ظاهري بر آن دور مي‌زند، زيرا امر دين جز به وجود امامت استوار نمي‌ماند، ووجود دين كامل نمي‌گردد و آثار روحي و وجداني آن تماميت نمي‌يابد مگر به وجود امامت بدين اعتبار كه امامت تتمه نبوت و استمرار آن است. (3) 13 - فاضل محقق كامل سليمان ضل محقق كامل سليمان X، XX X 2 گويد: مرتبه امامت مانند نبوت است، و
(١) - مرآة العقول ٧ / ١٢٨.
(٢) - مصباح الهداية / 114.
(3) - الامامة وقائم القيامة / 19.
(٥٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: معرفة الإمام (1)، إمام زمان (1)، الوجوب (1)
همان گونه كه آفريدگان نمي‌توانند پيامبر تعيين كنند نمي‌توانند امام را تعيين نمايند، و نيز عقلها از شناخت كسي كه شايسته اين منصب عظيم و امر مهم و بزرگ باشد عاجز است، و وجدان و واقعيت خارجي در اين زمينه بي نياز از توضيح مي‌كند. (1) 14 - علامه مشهور شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء رحمه الله گويد: ما سابقا گفتيم كه امامت همان اصلي است كه امتياز خاص فرقه اماميه بوده و اين فرقه به آن سبب از ساير فرق مسلمين ممتاز گرديده است، و اين فرق جوهري و اصلي است و فرقهاي ديگر فرعي و عرضي است مانند فرقهايي كه ميان پيشوايان و مجتهدان آنها چون حنفي و شافعي و ديگران واقع مي‌شود. و دانسته شد كه مراد آنان از امامت آن است كه امامت منصبي الهي است و خداوند است كه امام را مانند پيامبر از روي علم ازلي خود بر مي‌گزيند. (2) 15 - علامه محقق شيخ محمد رضا مظفر رحمه الله گويد: ما معتقديم كه امامت يكي از اصول دين است كه ايمان جز با اعتقاد بدان تماميت نمي‌يابد، و در اين زمينه تقليد از پدران، خويشان و مربيان هر چند عظيم و بزرگ باشند جايز نيست بلكه واجب است مانند توحيد و نبوت در آن تحقيق كرد و به استدلال پرداخت …
پس امامت استمرار نبوت است، و همان دليلي كه ارسال رسل و بعثت انبيا را ايجاب مي‌كند نصب امام پس از پيامبر را نيز ايجاب مي‌نمايد، و از اين رو گوييم:
امامت جز با نص خداوند بر زبان پيامبر يا زبان امام پيشين ثابت نمي‌گردد و به اختيار و انتخاب مردم نيست، و مردم حق ندارند هر گاه خواستند يكي را نصب كرده امامي را براي خود معين نمايند و هر گاه خواستند از تعيين آن دست
(1) - صك الخلاص / 33.
(2) - اصل الشيعة واصولها / 107.
(٥٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: العلامة الشيخ كاشف الغطاء (1)، كتاب أصل الشيعة وأصولها للشيخ كاشف الغطاء (1)

آياتي در اصالت امامت

برداشته رهايش سازند. (1) آياتي در اصالت امامت چون بحث بدين جا كشيد خوب است به برخي از آياتي كه از آنها استفاده مي‌شود كه امامت از اصول و اركان دين است و صاحب اين مقام از ساير انبيا افضل است اشاره كنيم، و ما در اين جا فقط به يك آيه اشاره خواهيم كرد و آيه اين است: واسئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة يعبدون. (2) (از پيامبراني كه پيش از تو فرستاديم بپرس كه آيا ما به غير خداي رحمن خداياني براي آنان قرار داده ايم كه پرستيده شوند)؟
علامه شيخ سليمان قندوزي از موفق بن احمد وحمويني و حافظ ابو نعيم به سندشان از ابن مسعود رضي الله عنه نقل كرده كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون مرا به آسمان بالا بردند با جبرئيل به آسمان چهارم رسيديم، خانه اي ديدم از ياقوت سرخ، جبرئيل گفت: اين بيت المعمور است، اي محمد برخيز و بدان سو نماز كن. آن گاه خداوند همه پيامبران را گرد آورد و همگي در پشت سر من صف بستند و من با آنان نماز جماعت گزاردم، چون سلام دادم كسي از نزد خداوند نزد من آمد و گفت: اي محمد، پروردگارت سلام مي‌رساند و مي‌گويد: از پيامبران بپرس كه پيش از تو بر چه چيز فرستاده شده اند؟ گفتم: اي گروه پيامبران، پروردگارم شما را پيش از من بر چه چيز فرستاده است؟ همگي گفتند: بر (اعتقاد و تبليغ) نبوت تو و ولايت علي بن ابي طالب، و اين است معناي آيه و اسئل من أرسلنا … (3)
(1) - عقائد الامامية / 93.
(2) - سوره زخرف / 45.
(3) - ينابيع المودة / 82.
(٥٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، الحافظ أبو نعيم (1)، ابراهيم الحمويني الشافعي (1)، علي بن أبي طالب (1)، عقائد الشيعة الإمامية (1)، كتاب ينابيع المودة (1)
علامه و محقق بزرگ محمد حسن مظفر رحمه الله گويد: دلالت اين آيه بر امامت اميرمؤمنان عليه السلام روشن است، زيرا بعثت پيامبران و گرفتن ميثاق ولايت علي عليه السلام از آنان و اهتمام عظيم دادن به آن تا جايي كه در كنار دو اصل دين يعني توحيد و نبوت قرار داده شده ممكن نيست كه جز اين منظوري در كار باشد كه امامت آن كس را كه مانند محمد صلي الله عليه و آله و سلم بر آنان برتري دارد اثبات مي‌دارد.
اگر اشكال شود كه آيه كريمه نه از نبوت و امامت سخن گفته و نه از گواهي به توحيد، زيرا سخن از جعل (إله) است نه ارسال به شهادت، (فرموده: (آيا ما خداياني قرار داده ايم؟) و نفرموده: (آيا كساني را به گواهي فرستاده ايم؟). پاسخ آن است كه: استفهام در آيه استفهام تقريري است، يعني براي تقرير پيامبران است بر آنچه كه نفي آن براي آنان ثابت گرديده و آن قرار دادن خداياني در برابر خداي رحمان براي پرستش است، ولي چون تقرير رسولان از آن جهت كه رسولند مناسب با تقرير هدف و محتواي رسالت آنان هم هست، چنين مي‌نمايد كه از آنان اقرار به محتواي رسالت هم خواسته شده كه همان ارسال به گواهي به يكتايي خداست. بنابر اين مفاد اين روايات صحيح است كه مراد از آيه پرسش از محتواي رسالت پيامبران مبني بر گواهي به توحيد است، و چون بعثت پيامبران در اين زمينه براي پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم روشن بوده درست نمي‌نمايد كه خداوند بخواهد از پيامبران تنها بر توحيد اقرار بگيرد بلكه سزاوار آن است كه از آنان بر توحيد به ضميمه چيز ديگري كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از آن آگاه نبوده و نمي‌دانسته كه پيامبران به آن مبعوث شده اند اقرار بگيرد و آن ضميمه همان چيزي است كه در اين روايات بيان شده و آن نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امامت اميرمؤمنان عليه السلام است.
اما اين كه چرا اقرار به اين دو چيز در آيه ذكر نشده، براي آن است كه در آيه اكتفا به اصل گرديده كه همان گواهي به توحيد است، چنان كه برخي از روايات
(٥٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)
مذكوره به ذكر نبوت پيامبر ما و امامت مولايمان اكتفا نموده است، زيرا اين دو مسأله انگيزه اصلي از استفهام و اقرار مذكور است به علاوه مسأله بعثت آنان بر توحيد امر واضحي بوده زيرا اصل مطلب همان است و در آيه هم ذكر شده (لذا در روايات از آن سخن نرفته است). پس از اينجا مي‌توان فهميد كه شأن و مقام پيامبر پاك و برادر پاكيزه او در نزد خداوند تا چه اندازه والاست، به گونه اي كه هر دو را بر همه بندگانش امتياز بخشيده و بدين مقام گرامي داشته كه پيامبران گرامي را براي اقرار به فضل هر دو و رسالت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و امامت علي عليه السلام ارسال داشته و همراه با گواهي به توحيد پيمان نبوت و ولايت آن دو بزرگوار را نيز از ايشان گرفته است. (1) علامه سيد علي بهبهاني رحمه الله گويد: بدان كه اين آيه دلالت دارد بر اختصاص امامت و خلافت به مولاي ما اميرمؤمنان و فرزندان پاكش عليهم السلام. توضيح آن كه:
ولايت مولاي ما اميرمؤمنان عليه السلام كه خداوند پيامبران عليهم السلام را بر آن فرستاده اگر به معناي حكومت و تصرف در امور باشد - كه ظاهر هم همين است - پس از اين آيه ثابت مي‌گردد كه اين خلافت از خدا و رسول صلي الله عليه و آله و سلم در قرآن كريم و ساير كتابهاي آسماني نص بر آن شده، و اين نص بر خلافت و امامت او موجب اختصاص اين دو مقام به آن حضرت مي‌گردد، زيرا با وجود نص، ديگر مجالي براي سپردن امامت به ديگري به سبب انتخاب امت و مقدم داشتن ديگري بر آن حضرت باقي نمي‌ماند.
و اگر اين ولايت به معناي دوستي و محبت باشد، بعثت انبيا عليهم السلام بر آن و آن را قرين ولايت و رسالت سرور انبيا عليهم السلام قرار دادن دليل بر آن است كه اين دوستي و محبت پس از توحيد و اقرار به نبوت و رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بهترين
(1) - دلائل الصدق 2 / 169.
(٥٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، الكرم، الكرامة (1)، الصدق (1)
وسيله براي توسل و تقرب به خالق متعال است، و اين دليل است بر آن كه آن حضرت پس از خاتم پيامبران صلي الله عليه و آله و سلم برتر از همه آفريدگان حتي انبياء عليهم السلام است. (1) علامه سيد شهاب الدين مرعشي نجفي رحمه الله درباره ربط ذيل آيه با قبل از آن گويد: بعيد نيست كه مراد از خدايان، هر معبودي جز خدا باشد، و شامل آن دو بت قريش (اولي و دومي) نيز گردد. (2) و شاعر چه خوب گفته است:
آل النبي هم النبي وانما * بالوحي فرق بينهم فتفرقوا أبت الامامة ان تليق بغيرهم * ان الرسالة بالامامة أليق (خاندان پيامبر همان خود پيامبرند و تنها وحي به آنان نمي‌شود و همين وجه امتياز آنان است).
(امامت ابا دارد از اين كه زيبنده غير آنان باشد، و رسالت نيز با امامت دمسازتر است).
و من قال اسلام، فما قال حيدر * فذلك قلب ليس ينبضه دم (هر كه دم از اسلام بزند ونامي از حضرت حيدر نبرد، اسلام او بسان قلبي خاموش است كه خون در آن جريان نمي‌يابد).
أو سنة ليست من الفضول * لكنها من أعظم الاصول وأكمل الشهادتين بالتي * قد اكمل الدين بها في الملة فإنها مثل الصلاة خارجة * عن الخصوص بالعموم والجة (ولايت سنتي است كه زايد و اضافه نيست بلكه از بزرگترين اصول دين است).
(١) - مصباح الهداية / 184.
(2) - حاشيه احقاق الحق 3 / 146.
(٦٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: الأنبياء (ع) (1)، الصّلاة (1)

قرآن و ساقي كوثر

(و شهادت به توحيد و نبوت را به ديگر شهادتي كه دين اسلام بدان كامل گرديده (يعني ولايت) كامل ساز).
(و اين مانند صلوات است كه از دليل خصوص خارج است و مشمول دليل عام باشد). (1) ولايته هي الايمان حقا * فذرني من أباطيل الكلام (ولايت او حقا همان ايمان است، و ديگر مرا از سخنان بيهوده راحت گذار).
قرآن و ساقي كوثر ابن شهر آشوب گويد: در تفسير آيه وسقاهم ربهم شرابا طهورا (2) وارد است كه منظور از (رب) آقاي آنان علي بن ابي طالب عليه السلام است، و دليل آن كه رب به معني سيد و آقاست اين آيه است: اذكرني عند ربك (3) (يوسف به يار زنداني خود گفت: مرا نزد رب خود (يعني آقايت) ياد كن). (4) ساقي كوثر در اشعار سيد حميري د حميري فإنك تلقاه لدي الحوض قائما * مع المصطفي بالجسر جسر جهنم
(1) - يعني همان گونه كه هنگام شنيدن نام مبارك پيامبر صلي الله عليه و سلم در اذان بايد صلوات فرستاد گرچه دليل خاصي در اين مورد وجود ندارد، همچنين بايد در اذان گواهي به ولايت را در كنار گواهي به توحيد و نبوت آورد گرچه دليل خاصي در اين مورد وجود ندارد ولي از دلائل كلي و عامي كه در اين باره موجود است استفاده مي‌گردد. (م) (2) - سوره دهر / 21: (و رب آنها آنان را شرابي پاكيزه و پاك كننده بنوشاند).
(3) - سوره يوسف / 42.
(4) - مناقب ابن شهرآشوب 2 / 162.
(٦٠١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، ابن شهر آشوب (1)، الصّلاة (2)، ابن شهرآشوب (1)، سورة يوسف (1)، النوم (1)

ساقي كوثر در اشعار

(و شهادت به توحيد و نبوت را به ديگر شهادتي كه دين اسلام بدان كامل گرديده (يعني ولايت) كامل ساز).
(و اين مانند صلوات است كه از دليل خصوص خارج است و مشمول دليل عام باشد). (1) ولايته هي الايمان حقا * فذرني من أباطيل الكلام (ولايت او حقا همان ايمان است، و ديگر مرا از سخنان بيهوده راحت گذار).
قرآن و ساقي كوثر ابن شهر آشوب گويد: در تفسير آيه وسقاهم ربهم شرابا طهورا (2) وارد است كه منظور از (رب) آقاي آنان علي بن ابي طالب عليه السلام است، و دليل آن كه رب به معني سيد و آقاست اين آيه است: اذكرني عند ربك (3) (يوسف به يار زنداني خود گفت: مرا نزد رب خود (يعني آقايت) ياد كن). (4) ساقي كوثر در اشعار سيد حميري د حميري فإنك تلقاه لدي الحوض قائما * مع المصطفي بالجسر جسر جهنم
(1) - يعني همان گونه كه هنگام شنيدن نام مبارك پيامبر صلي الله عليه و سلم در اذان بايد صلوات فرستاد گرچه دليل خاصي در اين مورد وجود ندارد، همچنين بايد در اذان گواهي به ولايت را در كنار گواهي به توحيد و نبوت آورد گرچه دليل خاصي در اين مورد وجود ندارد ولي از دلائل كلي و عامي كه در اين باره موجود است استفاده مي‌گردد. (م) (2) - سوره دهر / 21: (و رب آنها آنان را شرابي پاكيزه و پاك كننده بنوشاند).
(3) - سوره يوسف / 42.
(4) - مناقب ابن شهرآشوب 2 / 162.
(٦٠١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، ابن شهر آشوب (1)، الصّلاة (2)، ابن شهرآشوب (1)، سورة يوسف (1)، النوم (1)
يجيران من والاهما في حياته الي * الروح والضل الظليل المكرم (تو او را در آن گاه كه بر سر حوض در كنار حضرت مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و بر پل دوزخ ايستاده ديدار خواهي كرد).
(و آن دو بزرگوار هر كس را كه در زندگي خود آنان را دوست داشته به سوي آسايش بهشتي و سايه اي گسترده و ارزشمند پناه مي‌دهند).
والحوض حوض محمد، ووصيه * يسقي محبيه ويمنعه العدي (حوض، حوض محمد صلي الله عليه و آله و سلم است، و وصي او دوستان خود را از آن سيراب نموده و دشمنان را دور مي‌سازد).
ألا أيهااللاحي عليا دع الخنا * فما أنت من تأنيبه بمصوب أتلحي أميرالله بعد أمينه * وصاحب حوض شربه خيرمشرب وحافاته در ومسك ترابه * وقد حاز ماء من لجين ومذهب (زنهار اي نكوهش گر علي، دست از بدگويي بردار، كه تو در نكوهش و سرزنش او راه صواب نميپويي).
(آيا كسي را نكوهش مي‌كني كه پس از امين خدا امير خداست و صاحب حوضي است كه بهترين و گوارترين نوشيدنيهاست)، (و اطراف آن در و يا قوت و خاك آن مشك خوشبوست و آبي از سيم وزر را در خود جمع نموده است)؟!
ابن حماد والحوض حوضك ليس ثم مدافع * في الحشر تسقي من تشاء وتمنع عجبا لاعمي عن هداه ونوره * كالشمس واضحة تضئ وتلمع (حوض، حوض توست و در آنجا به روز حشر هيچ مانع و دافعي وجود
(٦٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)
ندارد و تو هر كه را خواهي سيراب و هر كه را خواهي محروم مي‌داري).
(شگفتا از آن كوردلي كه از ديدن هدايت او نابيناست حال آن كه نور او چون خورشيد درخشان و تابان است).
وهم سقاة للحوض من والاهم * يسقي بكأس لذة للشارب (و آنان ساقي دوستان خود از آن حوضند، كه دوستانشان از جامي كه براي نوشنده بسيار گواراست سيراب مي‌شوند).
وان الحوض حوضك والبرايا * اليك لدي القيامة مهطعينا وتحت لوائك المحمود تضحي * جميع الخلق دونك خاشعينا (و حوض، حوض توست و همه آفريدگان در قيامت سر تسليم در برابر تو فرو مي‌نهند).
(و همه آفريدگان در زير لواي محمود تو گرد مي‌آيند و همه در برابر تو خاشع و فروتنند).
عوني تسقي الظماء علي حوض النبي غدا * للمؤمنين بمملو من الحلب (فردا روز، تو مؤمنان تشنه لب را بر سر حوض پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با جامي سرشار از شير سيراب مي‌سازي).
زاهي بدر الدجي وزوجه شمس الضحي * في فضلها وابناه للعرش القرط ومن له الكوثر حوض في غد * والنار ملك والفراديس خطط (او ماه تابان شبهاي تار است و همسرش در فضيلت، خورشيد روز است، و دو فرزندش گوشواره هاي عرشند).
صفحه(٦٠٣)

كوثر چيست؟

(و كسي است كه در فرداي قيامت كوثر حوض او، آتش ملك او و باغهاي بهشت خطه فرمانروايي او است).
يا ساقي الشيعة من كأسه * عند ورود الكوثر الجاري في يوم تبلو النفس ما قدمت * لسيد في الحكم جبار والنار في الموقف قد سعرت * لاءخذ نصاب وفجار (اي ساقي شيعه از جامهاي خويش به هنگام ورود بر سر كوثر جاري)!
(در روزي كه هر كس آنچه را كه به پيشگاه خداوند جبار و صاحب حكم پيش فرستاده عيان و آشكار مي‌بيند).
(و آتش دوزخ در صحراي محشر زبانه مي‌كشد تا دشمنان و فاجران را در كام خود دركشد).
حسان بن ثابت له الحوض لا شك يجبي به * فمن شاء أسقي برغم العدي ومن ناصب القوم لم يسقه * ويدعو الي الورد للأوليا (او بي ترديد صاحب حوض است كه آن را فراهم آورند، پس هر كه را خواهد به رغم دشمنان سيراب مي‌سازد).
(و هر كه را با اين خاندان دشمن باشد سيراب نسازد و دوستان را به نوشيدن از آن فرا مي‌خواند). (1) كوثر چيست؟
با نگاهي عميق در اخبار و احاديثي كه از طريق عامه و خاصه در وصف حوض پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و كوثر وارد شده در خلال آنها عجايبي از حيث مضمون و
(1) - همه اشعار در مناقب ابن شهر آشوب 2 / 162 - 164.
(٦٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: حسان بن ثابت (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
معنا ديده مي‌شود مانند آن كه خاكش از مشك خوشبو، سنگريزه هايش در و ياقوت و مرجان، و گياهش زعفران است و امثال اين تعبيرها، (1) در اين جا اين سؤال به ذهن مي‌رسد كه مراد از اينها چيست؟ آيا لازم است كه به ظواهر آنها ملتزم شويم و گوييم در حوض پيامبر به تعداد ستارگان آسمان جام وجود دارد و نيز در و يا قوت و مرجان در آن هست؟ يا آن كه مي‌توان اين ظواهر را به معانيي برتر، والاتر و لطيف تر از اين تعبير نمود؟ زيرا كه اين گونه معاني در فرمايش امام صادق عليه السلام در اشعاري چنين آمده است:
في الأصل كنا نجوما يستضاءبنا * وللبرية نحن اليوم برهان نحن البحور التي فيها لغائصكم * در ثمين ويا قوت ومرجان مساكن القدس والفردوس نملكها * ونحن للقدس والفردوس خزان من شذ عنا فبرهوت مساكنه * ومن أتانا فجنات وولدان (در واقع ما ستارگاني هستيم كه از نور ما استفاده مي‌شود، و امروز براي آفريدگان دليل روشني هستيم).
(ما درياهايي هستيم كه در آن براي غواصان شما درهاي گرانبها و يا قوت و مرجان وجود دارد).
(مساكن قدس و فردوس در اختيار ماست و ما خازنان قدس و فرد و سيم).
(1) - مانند اين حديث پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه: (نهري در بهشت ديدم كه در دو طرفش قبه هايي از لؤلؤ توخالي بود، پس در مجراي آب دست زدم و با مشكي خوشبو روبرو شدم، گفتم: اين چيست؟ گفتند:
كوثري است كه خداوند به تو عطا فرموده است … از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر، در آن مرغاني سبز رنگ با گردنهايي چون گردن شتر بود). (تفسير فخررازي 31 / 124). و اين حديث كه: (طول و عرضش به فاصله ميان مشرق و مغرب است، هر كس از آن بنوشد ديگر تشنه نمي‌شود، و هر كس از آن وضو بسازد ديگر نخواهد مرد)، و حديث ديگر كه: (عمقش هفتاد هزار فرسخ است … (تفسير روح المعاني 30 / 244).
(٦٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإختيار، الخيار (1)

كوثر در سخن بزرگان دين

(هر كه از ما جدا شود وادي برهوت جاي او است، و هر كه به ما بپيوندد به باغهاي بهشت و نوجوانان خدمتكار بهشتي دست خواهد يافت). (1) بايد ديد كه آيا مراد از ستارگان و در و يا قوت و مرجان در اين اشعار همين ظواهر آنهاست يا آن كه در پس آن حكمت و علم و معرفتي ديگر نهفته است؟
چرا كه غواص درياي علوم اهل بيت عليهم السلام به انواعي از معرفت دست مي‌يابد كه با ياقوت و در و مرجان و ساير چيزهايي كه پسند عوام است و با شنيدن نام آنها چشمهاشان برق مي‌زند قابل قياس نيست، بلكه خواص و بزرگان چيزهايي بالاتر از اينها درك مي‌كنند و مي‌دانند كه به كار بردن اين الفاظ به جهت آن است كه بيان گنجايش و توان كشف حقايق آنها را ندارد، و البته اين با ظاهر آنها هم منافات ندارد. از همين رو اين بحث را با نقل سخن چند تن از عالمان بزرگ خاتمه مي‌دهيم.
كوثر در سخن بزرگان دين 1 - حكيم مشهور شيرازي مولي صدرا رحمه الله گويد: يكي از عالمان گفته است:
كوثر صورتش صورت آب و حقيقتش حقيقت علم است. نمي‌گويم مراد از اين امثال وارده در قرآن فقط معاني باطني عقلي آنهاست بدون آن كه صور محسوس آنها تحقق داشته باشد، آن گونه كه باطنيان گويند. هرگز چنين منظوري ندارم، بلكه گويم: مراد از آنها عبور از مظاهر ظاهري به محتويات باطني، و از صورت به معاني آنهاست، زيرا قرآن را ظاهر و باطني و تأويل و تفسيري هست.
آن گاه چون علم تشبيه به آب شده است از اين تشبيه بر مي‌آيد كه اقسام علوم هم مانند اقسام آب است، مانند تشبيه علوم حقه خالي از شك و شبهه‌ها به آب
(1) - بحار الانوار 47 / 26.
(٦٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، النوم (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
پاك زلال، و تشبيه علوم آميخته به شك و شبهه به آب كدر آميخته به كثافات، و تشبيه علمي كه بدون واسطه هيچ معلمي از جنس بشر مستقيما از سوي خداوند و با الهام او افاضه مي‌گردد به آبي كه از آسمان فرود مي‌آيد و در رودخانه‌ها جاري مي‌شود (1) و بدون كوشش و به كار بردن ابزار و وسايل و حفر چاه و بيرون كشيدن به دست مي‌آيد، و تشبيه علمي كه از راه فكر و انديشه حاصل مي‌شود به آبي كه با حفر چاه و مانند آن به دست مي‌آيد، و تشبيه علمي كه از راه تقليد حاصل مي‌گردد به آبي كه از حوضي به حوض ديگر مي‌ريزد. (2) 2 - علامه فيض كاشاني رحمه الله گويد: به نظر مي‌رسد كه مثال كوثر در دنيا علم و حكمت است و مثال جامهاي آن عالمان امتند و از همين رو كوثر به خير بسيار تفسير گرديده، زيرا خداوند مي‌فرمايد: (و هر كه را حكمت دهند بي ترديد خير بسياري به او داده اند). (3) تأييد اين معنا روايتي است كه يكي از علماي عامه از مولايمان امام صادق عليه السلام در تأويل آيه كوثر آورده كه فرمود: (ما نوري در قلب به تو داديم كه تو را به سوي من ره نمايد و از غير من ببرد). و او گفته است: اين بيان امام عليه السلام اشاره اي است از نوع اشارات صوفيه نه اين كه تفسير سوره باشد.
و من گويم: هر كه جام علم را از آبشخوار تحقيق سركشيده باشد از سر تحقيق مي‌داند كه اين گونه اشاره بازگشت به تفسير دارد و در معنا با تفسير يكي است،
(1) - اشاره است به آيه 17 از سوره رعد. و مانند آيه 22 از سوره فاطر: (و دو دريا با هم برابر نيستند، يكي شيرين و خوشگوار و ديگري شور و تلخ)، كه تمثيلي است براي ايمان و كفر، كه دو نوع علم اند. و مانند فرمايش اميرمؤمنان عليه السلام كه در (كافي) باب معرفت امام آمده: (و هرگز برابري در ميان نيست، زيرا مردم سراغ چشمه هايي كدر رفته اند كه برخي در برخي ديگر سرازير مي‌شود، ولي كساني كه سراغ ما آمده اند به چشمه هايي صاف روي آورده اند كه به امر خدا جاري است و هرگز تمامي ندارد)، كه در اينجا علوم ائمه عليهم السلام به چشمه هاي صاف تشبيه گرديده است.
(2) - شرح اصول كافي باب معرفت امام عليه السلام، ص 477.
(3) - سوره بقره / 269.
(٦٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، معرفة الإمام (2)، سورة فاطر (1)
زيرا بارها (توضيح داده ايم و) دانسته اي كه هر حقيقتي در هر جايي صورت و مثال خاص را دارد … ). (1) 3 - علامه طريحي رحمه الله گويد: حوض همان كوثر است، و در سخن علي عليه السلام آمده است:
اناابن ذي الحوضين عبد المطلب * وهاشم المطعم في العام السغب (من فرزند عبد المطلب صاحب دو حوض هستم، و فرزند هاشم كه در سال قحط اطعام مي‌نمود).
شايد مراد از آن حقيقتا حوض باشد، و محتمل است منظور آن حضرت علم و هدايت باشد. (2) 4. علامه طنطاوي در تفسير خود گويد: وصف كوثر: خاكش مشك خوشبو، آبش سفيدتر از برف و شيرين تر از عسل، دو طرفش از طلا، مجرايش بر روي در و يا قوت، خاكش خوشبوتر از مشك و ساحلش از در درون تهي است.
كوزه‌ها و پرنده هاي كوثر: كوزه هاي آن به عدد ستارگان آسمان است، در آن حوض مرغاني است كه گردنهايي چون گردن شتر دارند، و در روايتي است:
كوزه هايش مانند ستارگان آسمان است، هر كه از آن بنوشد هيچ گاه تشنه نخواهد شد، و گوشه هاي آن حوض با هم برابر است، در آن تنگهايي است مانند ستارگان آسمان، هر كه بر آن حوض وارد شود و جرعه اي از آن بنوشد هيچ گاه تشنه نخواهد شد، سوگند به آن كه جانم به دست او است جامهاي آن به عدد ستارگان آسمان است.
نوشندگان از كوثر: در حديث مسلم آمده است: (گفتند: اي پيامبر خدا، آيا
(١) - علم اليقين 2 / 987.
(2) - مجمع البحرين، ماده حوض.
(٦٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الطعام (1)
(در قيامت) ما را مي‌شناسي؟ فرمود: آري، شما سيمايي داريد كه ديگران ندارند، با چهره هايي سپيد و روشن از اثر وضو بر من وارد مي‌شويد، و گروهي از شما را از من باز مي‌دارند و دستشان به من نمي‌رسد، من گويم: پروردگارا، اينان از ياران منند! فرشته اي مرا پاسخ دهد و گويد: آيا مي‌داني اينان پس از تو چه حادثه‌ها آفريدند)؟ اين خلاصه رواياتي است كه درباره حوض به روايت بخاري و مسلم رسيده است.
حال كه اينها را دانستي، اينك به آنچه از خبر اين احاديث و اسرار آنها بر تو مي‌خوانم گوش فرا دار: بدان كه اين احاديث براي هدفي بالاتر از آنچه مردم سطحي نگر بي انديشه مي‌فهمند وارد شده است. بسياري از امتهاي پيشين در ميان آنها مصلحاني ظهور كردند و روش آنها اين بود كه دانش را به شكلي زيبا و مفرح و دل پسند و آب و رنگ دار به آنان عرضه كردند، مانند كتاب (كليله و دمنه) كه در زمان ما هيچ يك از مدارس عالم در شرق و غرب خالي از آن نيست و همه آن را مي‌خوانند، و هر كه اين كتاب را بخواند قدرت نويسنده آن را كه يك فيلسوف هندي است درك مي‌كند كه چگونه نكات سياسي، نظام مدني و علوم اجتماعي را در قالب گفتگوي حيوانات مانند گاو و شير، كبوتر و كلاغ، لاك پشت و موش و اين گونه حيوانات ريخته است، كه ظاهر زيباي آن مورد پسند عامه مردم است و باطن استوار آن هم مايه علم حكما و دانشمندان است.
البته سخن پيامبر و تعابير آن حضرت بسان بيانات (كليله و دمنه) نيست كه ظاهر آن به كار مردم سطحي و نادان مي‌خورد و حكما هم مقصود را تنها در باطن آن مي‌بينند و ظاهر را رها مي‌كنند زيرا ظاهر آنها مراد نيست چرا كه روشن است كه حيوانات سخن نمي‌گويند. آري هرگز تعابير پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه نيست بلكه هم ظاهر آن حق است و هم باطن آن.
جاهل نام در و يا قوت و شراب شيرين تر از عسل را مي‌شنود و بدان دلخوش
(٦٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
شده و به پرستش خدا مي‌پردازد تا به اين لذتها دست يابد كه البته تعداد بيشتر مردم زمين را همين گونه افراد تشكيل مي‌دهند. ولي عالم به اين تعابير نگريسته، گويد: بي شك در پس اين سخن حكمتي و علمي نهفته است، زيرا من امور شگفتي در خلال آنها مي‌بينم، از چه رو مي‌فرمايد كه كوزه‌ها و تنگهاي كوثر به عدد ستارگان آسمان است؟ ستارگان آسمان چه دخلي در اين موضوع دارند؟
چرا اين گونه تعبير آورده است؟ چرا فرموده: كساني كه بر سر حوض وارد مي‌شوند آثار وضو در سيماي آنها نمايان است؟ چرا عدد جامها از ستارگان آسمان بيشتر است؟ چرا در همه اينها عدد ستارگان آسمان لحاظ شده و بر آن تأكيد گرديده است؟
آن گاه مي‌گويد: نه، نه، حق آن است كه پيامبر ما حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم دو چيز را در نظر داشته است: يكي امر واضح و روشن و بي پرده اي كه همه مردم بدان شاد مي‌شوند، و ديگر امري كه ويژه رهبران و بزرگان است. نبوت به امر خداست، و خداوند در ميان مردم روي زمين كشاورزاني آفريده كه جز ظاهر كشت را نمي‌بينند، و پزشكاني كه منافعي را از همان دانه و درخت بيرون مي‌كشند، و حكيماني كه علومي را از آن استخراج مي‌نمايند، و هر كدام تنها با علم خود آشناست و به علم ديگري كار ندارد، پزشك با كشاورز هر دو مي‌دانند كه آن دانه خوردني است ولي پزشك اين امتياز را دارد كه منافع طبي را هم در آن دانه مي‌شناسد. همچنين حكيمان امت اسلامي همان معنايي را كه جاهلان از حوض مي‌فهمند درك مي‌كنند و هر دو به حوض وارد مي‌شوند با اين فرق كه حكيمان رهبران امتند كه آنان را رهبري مي‌كنند. حال ببينيم آنان چه مي‌گويند؟
آنان گويند: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم معاني بالاتري را از اين عبارات در نظر دارد. در بهشت چيزهايي است كه هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و بر قلب هيچ بشري خطور نكرده است. بنابر اين آن آبي كه از عسل شيرين تر و از برف سفيدتر
(٦١٠)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)
است همه چيز آنجا نيست، عدد ستارگان آسمان چيست؟ چرا درباره ستارگان لفظ (عدد) و درباره وضو لفظ (اثر) به كار رفته است؟
نظر ما اين است كه: حوض با آن كه بر معناي ظاهر خود باقي است رمزي است براي علم، و مشك خوشبو و انواع جواهر نفيس از در و يا قوت، و شيريني عسل در آن آب و گستردگي آن حوض، همه شاخه هاي درخت تنومند علم و انواع مختلف آن و شگفتيهاي گوناگون و آبشخوارهاي گوارا و چيزهاي خوش نماي آنند.
اين احاديث براي رشد و بالا بردن سطح امت اسلامي وارد شده است تا آنان در حوض علم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وارد شوند. و اين احاديث اشاره دارند به آن كه از ميان اين امت مردمي ظهور مي‌كنند بي نظير و جان پاك كه از آبشخوارهاي علوم شريفه و حوض رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مينوشند و علوم بينهايتي را كه خداوند در اين دنيا پراكنده به درس مي‌گذارند و چيزي از آفريده هاي خدا را رها نمي‌كنند مگر آن كه به قدر توان خود از آن شناسايي به عمل مي‌آورند … در نتيجه جانشينان خدا در زمين مي‌شوند، قرآن هم تمام همين علوم را خواهان است. پس هر كه علم نجوم را بدين اعتبار كه آثار جمال خداست مطالعه كند در گوشه اي از حوض رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وارد شده است، و هر كه درس طب و حكمت و شريعت يا شگفتيهايي كه در عالم مورچگان و زنبور عسل وجود دارد بخواند يا در نظام كسوف و خسوف مطالعه كند به گوشه اي ديگر از حوض رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آمده است و همگي با جاني پاك بدان وارد شده اند.
اين است راز حديث حوض كه دلالت دارد بر آن كه عمر اين امت در از مي‌شود و دولتها و حكيمان و بزرگاني در آن پديد مي‌آيند. و بنگر كه چگونه مي‌گويد كه گروهي با آن كه مسلمانند از اين حوض رانده مي‌شوند و در اين باره - به روايت بخاري ومسلم - به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفته مي‌شود: (آيا مي‌داني كه اينان
صفحه(٦١١)
پس از تو چه حوادثي آفريدند)؟ اين كساني كه از حوض رانده مي‌شوند همان كساني هستند كه دلهاشان مستعد علم نبوده و كوششي در اين راه به كار نبرده اند. (1)
(1) - تفسير الجواهر، ذيل سوره كوثر، با تلخيص و اندكي تغيير در برخي عبارات.
صفحه(٦١٢)

فصل 4: معناي مقاسمه و منزلت علي عليه السلام در اين مقام

اشاره

فصل 4 معناي مقاسمه و منزلت علي عليه السلام در اين مقام در (اقرب الموارد) گويد: (قاسمه المال مقاسمة يعني هر كس سهم خود را از آن مال برگرفت). و در (لسان العرب) گويد: (اين كه گويي قاسمته المال يعني تو قسمت خود را از آن مال گرفته اي و ديگري هم قسمت خود را گرفته است. و در حديث علي عليه السلام آمده: (من قسمت كننده آتشم)، قتيبي گفته است: منظور حضرت آن است كه مردم دو گروهند: گروهي با منند كه هدايت يافته اند، و گروهي بر ضد منند كه گمراهند مانند خوارج، پس من قسمت كننده آتشم، نيمي از مردم با من در بهشتند و نيمي ديگر بر ضد من و در آتش دوزخند. (1) قسيم بر وزن فعيل به معناي مقاسم (قسمت كننده) است بر وزن مفاعل، مانند سمير وجليس و زميل). در (نهايه) ابن اثير هم به همين عبارت آمده است. و در (مجمع البحرين) گويد: (قاسموا الشئ يعني هر كدام سهم خود را گرفتند).
به نظر من مقاسمه بر وزن مفاعله از ماده (قسم)، كار ميان دو كس است، بنابر اين گويي علي عليه السلام و آتش مردم را ميان خود تقسيم مي‌كنند، علي عليه السلام نصيب
(1) - اين توجيه و تأويل از سخن آن حضرت درست نيست، و به خواست خدا در آخر همين بحث توضيح آن خواهد آمد. (م)
(٦١٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، إبن الأثير (1)، الخوارج (1)

مقاسمه در احاديث

خود را مي‌گيرد و آتش هم نصيب خود را.
مقاسمه در احاديث 1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در حديثي طولاني فرمود: … در اين ميان دو فرشته به سوي من آيند، يكي رضوان: دربان بهشت و ديگري مالك: دربان دوزخ، رضوان نزديك آمده گويد: سلام بر تو اي احمد، من گويم: سلام بر تو اي فرشته، تو كيستي؟ چه خوشرو و خوشبويي! گويد: من رضوان، دربان بهشتم، اينها كليدهاي بهشت است كه پروردگار عزت آنها را نزد تو فرستاده است، اي احمد، اينها را بگير. من گويم: اينها را از پروردگارم پذيرفتم و او را سپاس و ستايش بر فضيلتي كه به من داده است، آن را به برادرم علي بن ابي طالب مي‌سپارم.
آن گاه رضوان باز مي‌گردد و مالك نزديك شده، گويد: سلام بر تو اي احمد، من گويم: سلام بر تو اي فرشته، تو كيستي؟ چه زشت رو و بدمنظري! گويد: من مالك، دربان دوزخم، و اينها كليدهاي آتش است كه پروردگار عزت به سوي تو فرستاده، اي احمد، اينها را بگير. من گويم: اينها را از پروردگارم پذيرفتم و او را سپاس و ستايش بر فضيلتي كه به من داده است، آن را به برادرم علي بن ابي طالب مي‌سپارم.
سپس مالك باز مي‌گردد وعلي در حالي كه كليدهاي بهشت و دوزخ را به دست دارد پيش مي‌آيد تا بر بلندي دوزخ كه آتش آن زبانه و زوزه مي‌كشد و سخت گرم و سوزان است مي‌ايستد به طوري كه اختيار آن را به دست دارد، دوزخ به او گويد: اي علي، از من بگذر كه نور تو شعله مرا خاموش ساخت!
علي عليه السلام گويد: اي دوزخ، آرام گير، اين را بگير و اين را رها ساز، اين را بگير كه دشمن من است، و اين را رها ساز كه دوست من است. و همانا دوزخ در آن
(٦١٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، الإختيار، الخيار (1)
روز از غلامي حلقه به گوش در برابر علي فرمانبردارتر است، علي او را به هر طرف خواهد به راست و چپ مي‌كشاند، و دوزخ در آن روز از همه آفريدگان در برابر امر و نهي علي فرمانبردارتر است. (1) 2 - امام باقر عليه السلام در حديثي طولاني فرمود: به خدا سوگند، علي است كه در بهشت بهشتيان را به ازدواج يكديگر در مي‌آورد، و اين امر به ديگري سپرده نشده است و اين از روي فضل و كرامتي است كه خداوند به او بخشيده و بر او منت نهاده است، و به خدا سوگند، او است كه دوزخيان را به دوزخ مي‌برد، و او است كه هنگامي كه بهشتيان به بهشت در آمدند درهاي بهشت را مي‌بندد، زيرا اختيار درهاي بهشت و دوزخ به او سپرده شده است. (2) 3 - حضرت رضا از پدرانش عليهم السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه به علي عليه السلام فرمود:
چون روز قيامت شود و حساب خلايق پايان يابد حضرت آفريدگار كليدهاي بهشت و دوزخ را به من ميسپارد و من هم به تو مي‌سپارم و به تو مي‌گويم: تو حكم كن. علي عليه السلام فرمود: به خدا سوگند كه بهشت هفتاد و يك در دارد كه از هفتاد در آن شيعيان و خاندان من وارد مي‌شوند و از يك در ديگر ساير مردم. (3) 4 - امام صادق از پدرانش عليهم السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه به علي عليه السلام فرمود: چون روز قيامت شود تو را اي علي سوار بر ناقه اي از نور مي‌آورند، در حالي كه تاجي چهار گوشه بر سر داري كه بر هر گوشه اي سه سطر نوشته است: لا إله الا الله، محمد رسول الله، علي مفتاح الجنة (علي كليد بهشت است). آن گاه تختي به نام تخت كرامت برايت مي‌نهند و تو بر آن مينشيني و همه آفريدگان را از گذشته و آينده در يك سرزمين در برابر تو جمع مي‌كنند، آن گاه تو شيعيانت را امر
(1) - فرائد السمطين 1 / 107.
(2) - بحار الانوار 7 / 337.
(3) - همان / 339.
(٦١٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، كتاب فرائد السمطين (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

مقاسمه در قرآن

مي كني كه به بهشت روند و دشمنانت به دوزخ. پس تويي قسمت كننده بهشت و تويي قسمت كننده دوزخ. حقا كه هر كس تو را دوست داشت به رستگاري رسيد، و هر كه تو را دشمن داشت زيانبار گشت، پس در آن روز تو امين خدا و حجت روشن و آشكار او هستي. (1) مقاسمه در قرآن القيا في جهنم كل كفار عنيد. (2) 5 - ابو سعيد خدري گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون روز قيامت شود خداوند به محمد (خود من) وعلي گويد: هر كه شما را دوست داشته به بهشت در آوريد و هر كه شما را دشمن داشته به دوزخ. پس علي بر لب دوزخ مي‌نشيند و به آن گويد: اين شخص از من و اين شخص از تو، و اين است معناي آيه القيا في جهنم … (3) 6 - عكرمه در تفسير همين آيه گويد: پيامبر وعلي هستند كه در دوزخ مي‌افكنند. (4) 7 - شريك بن عبد الله گويد: اعمش بيمار بود و من نزد او بودم كه ابو حنيفه و ابن شبرمه و ابن ابي ليلي وارد شدند، به او گفتند: اي ابامحمد، تو در آخرين روز از روزهاي دنيا و اولين روز از روزهاي آخرت قرارداري و در گذشته احاديثي درباره علي بن ابي طالب نقل مي‌كردي، اينك از اين كار خود به درگاه خدا توبه كن! اعمش گفت: مرا بنشانيد، مرا بنشانيد. او را نشاندند، گفت: ابومتوكل ناجي از
(١) - بحار الانوار ٧ / ٣٣٧ - ٣٣٩.
(٢) - سوره ق / ٢٤.
(٣) - شواهد التنزيل ٢ / 190.
(2) - همان.
(٦١٦)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، ابن أبي ليلي (1)، شريك بن عبد الله (1)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، سورة ق (1)
ابو سعيد خدري ما را حديث كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون روز قيامت شود خداوند به من وعلي گويد: (بيفكنيد در آتش هر كه شما را دشمن داشته، و در آريد به بهشت هر كه شما را دوست داشته است)، و اين است معناي آيه القيا في جهنم … ابو حنيفه به ديگران گفت: برخيزيد تا مطلبي سخت تر از اين نگفته است. (1) 8 - علامه ابن ابي الحديد در شرح اين سخن علي عليه السلام: (ماييم شعار واصحاب، و ماييم گنجينه داران وابواب) (2) گويد: ممكن است مراد آن حضرت گنجينه داران علم وابواب علم باشد، زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: (من شهر علمم و علي دروازه آن است، پس هر كه طالب حكمت است از دروازه وارد شود)، و فرموده: (علي گنجينه دار علم من است) و بار ديگر فرموده: (علي ظرف علم من است). و ممكن است مراد گنجينه داران بهشت وابواب بهشت باشد، يعني هيچ كس داخل بهشت نمي‌شود جز آن كس كه با ولايت ما به محشر آيد، زيرا خبر مشهور و مستفيض در حق آن حضرت وارد است كه او قسمت كننده بهشت و دوزخ است.
و نيز گويد: ابوعبيد هروي در كتاب (الجمع بين الغريبين) گفته است: گروهي از امامان لغت عربي اين جمله را چنين تفسير نموده، گفته اند: (چون دوست آن حضرت اهل بهشت و دشمن او اهل دوزخ است، آن حضرت به اين اعتبار قسمت كننده بهشت و دوزخ است). ابوعبيد گويد: و ديگران گفته اند: (بلكه در حقيقت خود آن حضرت شخصا قسمت كننده بهشت و دوزخ است، گروهي را به بهشت و گروهي را به دوزخ مي‌فرستد). و اين توجيه دوم كه ابوعبيد ذكر كرده
(١) - شواهد التنزيل ٢ / 189.
(2) - نهج البلاغة، خطبه 154.
(٦١٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، كتاب نهج البلاغة (1)

علي عليه السلام شخصا تقسيم كننده است

مطابق با اخباري است كه درباره آن حضرت وارد شده كه به آتش دوزخ گويد:
اين شخص از آن من است او را رها ساز، و اين از آن توست او را بگير. (1) علي عليه السلام شخصا تقسيم كننده است آري، علي عليه السلام شخصا تقسيم كننده بهشت و دوزخ است، نه بدان معني كه برخي از امامان حديث و لغت شناسان عرب چون احمد حنبل (2) وابن اثير و ابن منظور گفته اند، و شاهد گفتار ما - چنان كه ابوعبيد هروي وابن ابي الحديد هم گفته اند - اخبار بسياري از طريق عامه و خاصه است كه صراحت در مطلوب دارد و گوياي به مقصود است، و برخي از آنها را علامه قندوزي در (ينابيع المودة) باب 16، ص 83 آورده است، از جمله:
1 - ابوصلت هروي گويد: مأمون به حضرت رضا عليه السلام گفت: مرا خبر ده از جدت اميرمؤمنان علي عليه السلام كه به چه صورت قسمت كننده بهشت و دوزخ است؟
حضرت رضا عليه السلام فرمود: مگر تو از پدرانت از عبد الله بن عباس روايت نمي‌كني كه گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: (دوستي علي ايمان است و دشمني او كفر)؟ گفت: چرا، فرمود: چون از طرفي بهشت از آن مؤمن و آتش دوزخ از آن كافر است و از طرف ديگر قسمت بهشت و دوزخ بر اساس دوستي و دشمني او است، پس او قسمت كننده بهشت و دوزخ است. مأمون گفت:
(١) - شرح نهج البلاغة ٩ / 164.
(2) - محمد بن منصور طوسي گويد: نزد احمد بن حنبل بوديم كه مردي به او گفت: اي ابا عبد الله، چه گويي درباره حديثي كه روايت شده كه علي عليه السلام فرموده: (من قسمت كننده آتش دوزخم؟ احمد گفت:
چه انكاري درباره اين حديث داريد؟ مگر براي ما روايت نكرده اند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: (تو را جز مؤمن دوست نمي‌دارد و جز منافق دشمن نمي‌دارد)؟ گفتيم: چرا. گفت: مؤمن در كجاست؟ گفتيم:
در بهشت گفت: منافق در كجاست؟ گفتيم: در آتش دوزخ. گفت: پس علي تقسيم كننده آتش دوزخ است. (كفاية الطالب / 72)
(٦١٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، عبد الله بن عباس (1)، الشيخ سلمان البلخي القندوزي (1)، كتاب ينابيع المودة (1)، إبن الأثير (1)، الشهادة (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، أحمد بن حنبل (1)، محمد بن منصور (1)
خداوند مرا پس از تو باقي نگذارد، تو وارث جد خود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستي.
چون حضرت رضا عليه السلام به منزل خود بازگشت به او عرضه داشتم: فدايت شوم اي فرزند رسول خدا، چه پاسخ خوبي به اميرمؤمنان (مأمون) دادي؟ فرمود: اي اباصلت، من با او بر اساس باورش سخن گفتم، ولي حقيقت اين است كه من از پدرم شنيدم كه از پدرانش از علي عليه السلام حديث مي‌كرد كه فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي تو در روز قيامت قسمت كننده بهشت و دوزخي، به آتش گويي:
اين مال من و اين مال تو. (1) 2 - نافع از ابن عمر روايت كرده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: چون روز قيامت شود تو را اي علي، بر بالاي تختي از نور مي‌آورند در حالي كه تاجي بر سر داري كه نور آن چندان مي‌درخشد كه نزديك است نور چشم مردم در محشر را ببرد، آن گاه ندايي از سوي خداوند مي‌آيد كه: وصي محمد رسول خدا كجاست؟ تو مي‌گويي: هان من هستم، منادي ندا مي‌كند: دوستانت را به بهشت در آر و دشمنانت را به دوزخ. پس تو قسمت كننده بهشت و دوزخي. (2) 3 - ابن مسعود گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، تو قسمت كننده بهشت و دوزخي، و تويي كه در بهشت را ميكوبي و دوستانت را بي حساب به آن در مي‌آوري. (3) 4 - ابوطفيل عامربن واثله - كه به اتفاق همه آخرين صحابي است كه از دنيا رفته است - از علي عليه السلام روايت كرده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، تو وصي من هستي، جنگ تو جنگ من است و سازش تو سازش من است، و تو امام و پدر يازده امامي هستي كه همه پاك و معصومند و از آنهاست مهدي كه
(1) - ينابيع المودة / 85.
(2) - همان / 83.
(3) - همان / 84.
(٦١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، كتاب ينابيع المودة (1)

مقاسمه در اشعار

زمين را از عدل و داد پر مي‌كند، پس واي بر دشمنان آنها. اي علي، اگر مردي تو و اولاد تو را براي خدا دوست بدارد خداوند او را با تو و با اولادت محشور كند، وشما در درجات بلند (بهشتي) با من هستيد، و تو قسمت كننده بهشت و دوزخي، دوستان را به بهشت و دشمنانت را به آتش دوزخ در مي‌آوري. (1) خواننده گرامي اگر يك بار ديگر با دقت بر مضامين اخبار گذشته مرور كند به خوبي در خواهد يافت كه آن حضرت شخصا تقسيم بهشتيان و دوزخيان را در قيامت به عهده دارد نه آن كه به اعتبار دوستي و دشمني حضرتش قسمت كننده بهشت و دوزخ باشد و هدف ما در اين بحث همين مطلب است.
مقاسمه در اشعار سيد حميري قسيم النار ذا لك‌ها وذا لي * ذريه إنه لي ذو وداد يقاسمها فينصفها فترضي * مقاسمة المعادل غير عاد كما انتقد الدراهم صيرفي * ينقي الزايفات عن الجياد (علي عليه السلام تقسيم كننده آتش است، گويد: اين مال تو و اين مال من، او را رها ساز كه دوستدار من بوده است. او آتش را تقسيم مي‌كند و با آن مانند يك دادگر به انصاف رفتار مي‌كند و آن راضي مي‌شود، و همان گونه كه صراف درهمها را نقادي مي‌كند و درهمهاي قلابي را از اصل جدا مي‌سازد علي عليه السلام هم دوزخيان را از بهشتيان جدا مي‌سازد).
ذاك قسيم النار من قيله * خذي عدوي وذري ناصري ذاك علي بن أبي طالب * صهر النبي المصطفي الطاهر
(1) - ينابيع المودة / 85.
(٦٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب ينابيع المودة (1)
(اين قسمت كننده آتش است كه گويد: دشمنم را بگير و ياورم را رها ساز.
اين علي بن ابي طالب است داماد پيامبر برگزيده پاك).
علي قسيم النار من قيله خذي * ذري ذا وهذا فاشربي منه واطعمي خذي بالشوي ممن نصيبك منهم * ولاتقربي من كان حزبي فتظلمي (علي قسمت كننده آتش دوزخ است كه گويد: اين را رها كن و اين را بگير و طعمه خود ساز. اعضاي هر كسي را كه بهره اي از او داري بگير، و به حزب و گروه من نزديك مشو كه ستمكار خواهي بود).
عوني إمامي قسيم النار مختار أهلها * ولابد للجنات والنار من أهل (امام من قسمت كننده آتش و گزينش گر اهل دوزخ است، و بي شك بهشت و دوزخ را هر كدام اهلي است).
يسوق الظالمين إلي جحيم * فويل للظلوم الناصبي يقول لها: خذي هذا فهذا * عدوي في البلاء علي الشقي وخل من يواليني فهذا * رفيقي في الجنان وذا وليي (ظالمان را به سوي دوزخ مي‌راند، پس واي بر ستمگر و دشمن او! به آتش گويد: اين را بگير كه دشمن من است و با شقاوت در بلايش افكن. و از دوست من دست بردار كه اين كس رفيق من در بهشت است و اين دوست من است).
وإني لارجو يا إلهي سلامة * بعفوك من نار تلظي همومها أباحسن لو كان حبك مدخلي * جهنم كان الفوز عندي جحيمها وكيف يخاف النار من هو موقن * بأن أمير المؤمنين قسيمها (1)
(1) - اين شعر را در (مناقب) از شاعري بي نام آورده اما به علت شهرت انتساب آن به عوني، ما دنبال نام وي آورديم.
(٦٢١)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، الظلم (1)، الخوف (1)، النوم (2)
(پروردگارا، من به عفو تو اميد سلامتي دارم از آتشي كه اندوه هايش زبانه مي‌كشد. اي ابا الحسن، اگر دوستي تو مرا به دوزخ برد رستگاري من در رفتن به دوزخ است. و چگونه بيم آتش دارد آن كس كه به يقين مي‌داند كه اميرمؤمنان قسمت كننده آن است)؟!
شافعي علي حبه جنة * قسيم النار والجنة وصي المصطفي حقا * إمام الاءنس والجنة (دوستي علي سپر است، و او خود قسمت كننده بهشت و دوزخ. او حقا وصي مصطفي است و امام انس و جان است).
دعبل قسيم الجحيم فهذا له * وهذا لها باعتدال القسم يذود عن الحوض أعداءه * فكم من لعين طريد وكم فمن ناكثين ومن قاسطين * ومن مارقين ومن مجترم (او قسمت كننده آتش دوزخ است كه يكي از آن او است و يكي از آن آتش با تقسيم عادلانه اي كه شده است. او دشمنان خود را از سر حوض (كوثر) دور مي‌كند و بسا افرادي كه از آن حوض لعن و طرد مي‌گردند! گروهي ناكثين پيمان شكن، گروهي قاسطين ستمگر، گروهي مارقين از دين بيرون رفته، و گروهي تبهكار گنه پيشه اند).
زاهي يا سيدي يا ابن أبي طالب * يا عصمة المعتف والجار لاتجعلن النار لي مسكنا * يا قاسم الجنة والنار
صفحه(٦٢٢)
(سرور من، اي فرزند ابو طالب، اي پناه خواهندگان و پناهندگان، آتش دوزخ را مسكن من مساز، اي كه خود قسمت كننده بهشت و دوزخي)!
بشنوي وكيف تحرقني نارالجحيم إذا * كان القسيم لها مولاي ذاالحسب (و چگونه آتش دوزخ مرا ميسوزاند حال آن كه قسمت كننده آن مولاي پر افتخار من است)؟!
در اينجا آنچه در نظر داشتيم از نقل مناقب دنيوي و اخروي مولايمان اميرمؤمنان عليه السلام به پايان رسيد، و در فصلهاي آينده اندكي از صفات شخصي و سيره عملي حضرتش را مينگاريم تا به خواست خدا فايده اين كتاب كامل گردد.
صفحه(٦٢٣)

باب چهارم شخصيت شگفت انگيز و تاريخ طلايي علي عليه السلام از خانه كعبه تا مسجد كوفه

اشاره

باب چهارم شخصيت شگفت انگيز و تاريخ طلايي علي عليه السلام از خانه كعبه تا مسجد كوفه
(٦٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مسجد، جامع الكوفة (1)

فصل 1: ميلاد امام

اشاره

فصل 1 ميلاد امام علي عليه السلام فرزند كعبه 1 - محدث بزرگ حاكم نيشابوري گويد: اخبار متواتري وارد شده كه فاطمه بنت اسد اميرمؤمنان علي بن ابي طالب - كرم الله وجهه - را در داخل كعبه بزاد. (1) 2 - محدث دهلوي پدر عبد العزيز دهلوي مؤلف كتاب (التحفة الاثنا عشرية في الرد علي الشيعة) عين همين سخن را گفته است. (2) 3 - علامه ابن صباغ مالكي گويد: علي عليه السلام در مكه مشرفه در داخل بيت الحرام (كعبه) در روز جمعه سيزدهم ماه خدا يعني ماه رجب سال سي ام عام الفيل و بيست و سه سال پيش از هجرت به دنيا آمد … و برخي گفته اند: ده سال پيش از هجرت … و پيش از او هيچ كس در كعبه متولد نشد، و اين فضيلتي است كه خداوند به جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار كرامت او مخصوص حضرتش گردانيده است. (3)
(١) - المستدرك ٣ / 483.
(2) - ازاحة الخفاء عن خلافة الخلفاء / 251.
(3) - الفصول المهمة / 30.
(٦٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، مدينة مكة المكرمة (1)، شهر رجب المرجب (1)، علي بن أبي طالب (1)، عبد العزيز (1)، كتاب الفصول المهمة لإبن صباغ المالكي (1)، الإخفاء (1)

علي عليه السلام فرزند كعبه

فصل 1 ميلاد امام علي عليه السلام فرزند كعبه 1 - محدث بزرگ حاكم نيشابوري گويد: اخبار متواتري وارد شده كه فاطمه بنت اسد اميرمؤمنان علي بن ابي طالب - كرم الله وجهه - را در داخل كعبه بزاد. (1) 2 - محدث دهلوي پدر عبد العزيز دهلوي مؤلف كتاب (التحفة الاثنا عشرية في الرد علي الشيعة) عين همين سخن را گفته است. (2) 3 - علامه ابن صباغ مالكي گويد: علي عليه السلام در مكه مشرفه در داخل بيت الحرام (كعبه) در روز جمعه سيزدهم ماه خدا يعني ماه رجب سال سي ام عام الفيل و بيست و سه سال پيش از هجرت به دنيا آمد … و برخي گفته اند: ده سال پيش از هجرت … و پيش از او هيچ كس در كعبه متولد نشد، و اين فضيلتي است كه خداوند به جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار كرامت او مخصوص حضرتش گردانيده است. (3)
(١) - المستدرك ٣ / 483.
(2) - ازاحة الخفاء عن خلافة الخلفاء / 251.
(3) - الفصول المهمة / 30.
(٦٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، مدينة مكة المكرمة (1)، شهر رجب المرجب (1)، علي بن أبي طالب (1)، عبد العزيز (1)، كتاب الفصول المهمة لإبن صباغ المالكي (1)، الإخفاء (1)
4 - علامه گنجي شافعي نيز نظير همين را گفته است. (1) 5 - شيخ مؤمن بن حسن شبلنجي گويد: علي بن ابي طالب پسر عموي رسول خدا، تيغ آهيخته خداست كه در مكه و بنا بر قولي در داخل كعبه به دنيا آمد در روز جمعه سيزدهم رجب الحرام سال سي ام عام الفيل و بيست و سه سال پيش از هجرت، و بنا بر قولي بيست و پنج سال، و دوازده سال پيش از مبعث، و بنا بر قولي ده سال، و پيش از او هيچ كس در كعبه متولد نشد. (2) 6 - عقاد گويد: علي در درون كعبه متولد شد و خداوند روي او را گرامي داشته بود از اين كه به بتها سجده كند، گويي ميلاد او در آنجا اعلام عهد جديدي براي كعبه و عبادت در آن بود، علي نزديك بود كه مسلمان به دنيا آيد بلكه تحقيقا مسلمان ديده به جهان گشود اگر ما به ميلاد عقيده و روح بنگريم، زيرا ديدگانش را به اسلام گشود و هرگز با پرستش بتها آشنايي نداشت، و او در خانه اي باليد كه دعوت اسلامي از آن آغاز شد. (3) 7 - علامه صفوري گويد: علي را مادرش در درون كعبه - كه خدايش شرافت دهد - بزاد، و اين فضيلتي است كه خداوند او را بدان مخصوص گردانيده است. (4) 8 - علامه برهان الدين حلبي شافعي در ضمن كلامي طولاني گفته است:
… زيرا آن حضرت در كعبه متولد شد در زماني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سي سال داشت. (5)
(١) - كفاية الطالب / ٤٠٧.
(٢) - نورالابصار / ٨٥.
(٣) - عبقرية الامام علي عليه السلام / ٤٣.
(٤) - نزهة المجالس ٢ / ٤٥٤.
(٥) - السيرة الحلبية ١ / 139.
(٦٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، شهر رجب المرجب (1)، علي بن أبي طالب (1)، البعث، الإنبعاث (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

ميلاد آن حضرت در اشعار

ميلاد آن حضرت در اشعار آية الله سيد اسماعيل شيرازي آنست نفسي من الكعبة نور * مثل ما آنس موسي نار طور يوم غشي الملاء الأعلي سرور * قرع السمع نداء كنداء شاطئ الوادي طوي من حرم ولدت شمس الضحي بدرالتمام * فانجلت عنا دياجير الظلام ناديا بشراكم هذا غلام * وجهه فلقة بدر يهتدي بسنا أنواره في الظلم هذه فاطمة بنت أسد * أقبلت تحمل لاهوت الاءبد فاسجدوا ذلا له فيمن سجد * فله الاءملاك خرت سجدا إذ تجلي نوره في آدم كشف الستر عن الحق المبين * وتجلي وجه رب العالمين وبدا مصباح مشكاة اليقين * وبدت مشرقة شمس الهدي فانجلي ليل الضلال المظلم نسخ التأبيد من نفي تري * فأرانا وجهه رب الوري ليت موسي كان فينا فيري * ما تمناه بطور مجهدا فانثني عنه بكفي معدم هل درت ام العلي ما وضعت؟ * أم درت ثدي X الهدي ماأرضعت؟
أم درت كف النهي ما رفعت؟ * أم دري رب الحجي ما ولدا؟
جل معناه فلما يعلم سيد فاق علا كل الاءنام * كان إذ لا كائن وهو إمام شرف الله به بيت الحرام * حين أضحي لعلاه مولدا فوطي تربته بالقدم
(٦٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمه بنت أسد أم أمير المؤمنين عليهما السلام (1)، الضلال (1)
إن يكن يجعل لله البنون * وتعالي الله عما يصفون فوليد البيت أحري أن يكون * لولي البيت حقا ولدا لا عزير، لا ولا ابن مريم سبق الكون جميعا في الوجو * دو طوي عالم غيب وشهود كل ما في الكون من يمناه جود * إذ هو الكائن لله يدا ويد الله مدر الاءنعم (1) هو بدر وذراريه بدور * عقمت عن مثلهم ام الدهور كعبة الوفاد في كل الشهور * فاز من نحو فناها وفدا بمطاف منه أو مستلم أيها المرجي لقاه في الممات * كل موت فيه لقياك حياة ليتما عجل بي ما هو آت * علني القي حياتي في الردي فايزا منه بأوفي النعم (2) (جانم نوري را از كعبه مشاهده كرد همانند همان آتشي كه موسي از كوه طور ديد. روزي كه عالم بالا را سرور و شادي پر كرده بود صدايي مانند صدايي كه از وادي مقدس طوي شنيده شد به گوش رسيد).
(خورشيد درخشان ماه تابان را بزاد پس تاريكيهاي شبهاي تار از ما بر طرف شد، در آن حال ندا بلند شد: مژده باد شما را كه كودكي ماه پاره به دنيا آمد كه از نور چهره اش در تاريكيها راه جويند).
(اين فاطمه دختر اسد است كه لاهوت ابد را در آغوش گرفته و پيش مي‌آيد.
پس همگي در برابر او در زمره ساجدان سر خاكساري به زمين بساييد كه
(١) - تا اينجا در سفينة البحار ٢ / ٢٣٠.
(٢) - الغدير ٦ / 30 و 31 با تلخيص.
(٦٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: الموت (1)، الجود (1)، السفينة (1)
فرشتگان در برابر او سجده كرده اند آن گاه كه نور او در آدم تجلي كرد).
(پرده از چهره حق مبين برداشته شد و چهره رب العالمين نمايان گشت و چراغ مشكات يقين آشكار شد و خورشيد هدايت درخشيد و در نتيجه شب تيره گمراهي به روشني بدل گرديد).
(حكم نفي ابدي از ديدن حق نسخ شد و پروردگار عالميان چهره خود را به ما نمود، كاش موسي در ميان ما بود و مي‌ديد آنچه را كه با خواهش فراوان آرزو نمود ولي با دست خالي بازگشت).
(آيا مادر علو و والايي دانست كه چه مولودي به دنيا آورد؟ يا پستان هدايت دانست كه چه طفلي را شير داد؟ آيا دست عقل دانست كه چه كودكي را بر سر دست گرفت؟ يا خداوند خرد دانست كه چه مولودي را زاده؟ حقيقت او بسي والاست و هرگز آنها ندانسته اند كه چه آورده اند)!
(او سروري است كه بر همه آفريدگان برتري دارد و آن گاه كه هيچ موجودي نبود او بود و مقام امامت داشت، خداوند كعبه را از آن رو كه زادگاه او است شرافت بخشيده و اين مولود بر خاك آن گام نهاده).
(اگر بنا بود خدا را فرزندي باشد - كه البته خداوند از اين نسبت منزه وبرتر است - بي شك شايسته تر آن است كه مولود كعبه فرزند خداي كعبه باشد نه عزير و پسر مريم)!
(او در وجود بر عالم هستي پيشي گرفته و عوالم غيب و شهود را در نور ديده است. هر چه در عالم هستي است از جود دست او است، چرا كه او دست خداست و دست خدا بخشنده نعمتهاست).
(او ماه تابان و فرزندانش همه ماه‌هاي تابانند كه مادر دهر از آوردن مثل آنها نازا گشته است، او در همه اوقات سال كعبه زائران است و هر كه به زيارت درگاه او و طواف و بوسه گاه او موفق شد تحقيقا به رستگاري رسيد).
(٦٣١)
صفحهمفاتيح البحث: الجود (1)
(اي كه به هنگام مرگ اميد ديدار تو مي‌رود، هر مرگي كه به ديدار تو انجامد زندگي حقيقي است، كاش مرگ من زودتر فرا مي‌رسيد و جامه حيات را به دورمي افكندم تا به ديدار تو كه برترين و كامل ترين نعمتهاست فايز مي‌شدم). (1) شيخ حسين نجف جعل الله بيته لعلي * مولدا يا له من علا لايضاها لم يشاركه في الولادة فيه * سيد الرسل لا ولاأنبياها (خداوند خانه خود را زادگاه علي ساخت. وه چه مقام والايي كه نظير ندارد)!
(زاده شدن او در كعبه فضيلتي است كه هيچ پيامبري حتي سروران رسولان صلي الله عليه و آله و سلم نيز با او در اين فضيلت شركت ندارد).
سيد علي نقي هندي لم يكن في كعبة الرحمن مولود سواه * إذ تعالي في البرايا عن مثيل في علاه وتولي ذكره في محكم الذكر الاءله * أيقول الغر فيه بعد هذا؟ لست أدري أقبلت فاطمة حاملة خير جنين * جاء مخلوقا بنور القدس لا الماء المهين وتردي منظر اللاهوت بين العالمين * كيف قداودع في جنب وصدر؟ لست أدري أقبلت تدعو وقد جاء بها داء المخاض * نحوجذع النخل من ألطاف ذي اللطف المفاض
(١) - الغدير ٦ / 30 و 31 با تلخيص.
(٦٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الجنابة (1)
فدعت خالقها الباري بأحشاء مراض * كيف ضجت، كيف عجت، كيف ناحت؟ لست أدري لست أدري غير أن البيت قد رد الجواب * بابتسام في جدار البيت أضحي منه باب دخلت فانجاب فيه البشر عن محض اللباب * إنما أدري بهذا، غير هذا لست أدري كيف أدري وهو سر فيه قد حار العقول * حادث في اليوم لكن لم يزل أصل الاصول مظهر لله لكن لا اتحاد لا حلول * غاية الأدراك أن أدري بأني لست أدري ولد الطهر (علي) من تسامي في علاه؟ * فاهتدي فيه فريق وفريق فيه تاه ضل أقوام فظنوا أنه حقا إله * أم جنون العشق هذا لايجازي؟ لست أدري (1) (در خانه كعبه خدا جز او مولود ديگري به دنيا نيامده، زيرا وي برتر از آن است كه در ميان خلايق در والايي نظيري داشته باشد. و خداوند در آيات محكم قرآن از او ياد كرده است، آيا پس از اين شخص گول و نادان درباره او سخني دارد؟ نمي‌دانم).
(فاطمه (بنت اسد) در حالي كه به بهترين جنين حامله بود پيش آمد، جنيني كه از نور پاك آفريده بود نه از نطفه بي مقدار، و جلوه گاه لاهوت در ميان عالميان فرود آمد، حال چگونه در ميان پهلو و سينه قرار داده شد؟ نمي‌دانم).
(فاطمه دعا كنان پيش آمد در حالي كه از الطاف خداي لطيف بخشنده درد
(١) - الغدير ٦ / 36 - 37.
(٦٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمه بنت أسد أم أمير المؤمنين عليهما السلام (1)
زاييدن او را به سوي درخت خرما مي‌كشانيد، و او با احشائي دردمند آفريدگار خود را صدا زد. اما چگونه ناليد، چگونه زار زد، چگونه آه و ناله كشيد؟
نمي دانم).
(جز اين نمي‌دانم كه پاسخ كعبه اين بود كه لبخندي به او زد و از اين لبخند دري در ديوار خانه گشوده گشت. فاطمه داخل شد و صدف مژده شكافت و خرد ناب از آن بيرون جست. من تنها همين را مي‌دانم و جز اين چيزي دانم).
(چگونه بدانم حال آن كه او سري است كه خردها در آن سرگشته اند، و او با آن كه امروز پديد آمده ولي از قديم اصل الاصول بوده است. او مظهر خداست بي آن كه اتحاد و حلولي در كار باشد، و غايت ادراك و فهم آن است كه بدانم كه نمي‌دانم).
(آن طفل پاكيزه يعني علي عليه السلام ديده به جهان گشود و چه كسي را يا راي آن است كه با او در بلندي پهلو زند؟ پس گروهي درباره او هدايت يافتند و گروهي ديگر به راه ضلالت و حيرت رفتند. آيا گروههايي گمراه شدند كه پنداشتند او حقا خداست، يا آن كه اين جنون عشق بوده است كه مجازات ندارد؟ نمي‌دانم).
(٦٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الزيارة (1)

فصل 2: دوران كودكي و شيرخوارگي امام علي عليه السلام

فصل 2 دوران كودكي و شير خوارگي امام علي عليه السلام 1 - آن حضرت در معرفي خود فرموده: شما از موقعيت من با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در خويشاوندي نزديك و منزلت خاصي كه با او دارم باخبريد، مرا در كودكي در دامن مي‌نشاند، به سينه ميچسباند، در بستر خويش در كنار خود جاي مي‌داد، بدن خود را به من ميساييد، بوي خوش خود را به مشام من مي‌رساند و غذا را مي‌جويد و در دهان من مي‌گذاشت، او هرگز دروغي از من نشنيد و اشتباه و لغزشي در كار من نديد. خداوند از هنگام كودكي حضرتش بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را قرين او ساخته بود كه شب و روز او را به راه مكارم و خويهاي نيكوي عالم مي‌برد، و من سايه به سايه او حركت مي‌كردم، (1) در هر روزي پرچمي از آن اخلاق بزرگوارانه خويش برايم بر ميافراشت و مرا به پيروي آن مأمور مي‌داشت. او در هر سالي مجاور غار حراء مي‌شد و تنها من او را مي‌ديدم و جز من كسي او را نمي‌ديد، و در آن روز تنها خانه اي كه مسلمان بودند خانه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود كه آن حضرت و خديجه كه وزير هستي و تو بر خير و خوبي قرار
(1) - تعبير عربي آن چنين است: و من مانند بچه شتر كه دنبال مادرش مي‌رود به دنبال او بودم.
(٦٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الكرم، الكرامة (1)
داري. (1) ابن ابي الحديد گويد: از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: علي عليه السلام پيش از رسالت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با آن حضرت نور (وحي) را مي‌ديد و صدا را مي‌شنيد، و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به او فرمود: اگر من خاتم پيامبران نبودم تو شريك در نبوت من بودي، حال كه پيامبر نيستي وصي پيامبر و وارث اويي، بلكه تو سرور اوصيا و پيشواي پرهيزكاراني. (2) 2 - علامه حلي رحمه الله گويد: آن حضرت در روز جمعه سيزدهم ماه رجب سي سال پس از عام الفيل در كعبه به دنيا آمد، و جز آن حضرت هيچ كس نه قبل و نه بعد از حضرتش در كعبه زاده نشد، و در آن هنگام پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سي سال داشت.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم او را دوست داشت و به تربيتش پرداخت و هنگام غسل او را شستشو مي‌داد و هنگامي كه شير ميطلبيد او را مينوشانيد و هنگام خواب گهواره او را ميجنباند … و مي‌فرمود: اين برادر، ولي، ذخيره، ياور، برگزيده، پناهگاه، داماد، وصي، همسر دختر من و امين و خليفه من است. پيوسته او را در آغوش مي‌گرفت و در كوهها و دره هاي مكه مي‌گردانيد. (3) 3 - برهان الدين حلبي گويد: علي عليه السلام پيوسته با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به سر مي‌برد.
و در (خصائص العشره) زمخشري آمده: پيامبر صلي الله عليه و سلم نام او را علي گذاشت و روزهايي چند او را از آب دهان مبارك خود غذا داد و زبان خود را براي مكيدن در دهان او مي‌نهاد. فاطمه بنت اسد مادر علي - رضي الله تعالي عنها - گويد: چون او را بزادم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم او را علي ناميد و آب دهان خود را در دهان او ريخت و زبان خويش در دهان او گذاشت وعلي پيوسته زبان حضرتش را ميمكيد تا به خواب
(1) - نهج البلاغة / 190.
(2) - شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد 13 / 210، ذيل خطبه 238.
(3) - كشف الحق ونهج الصدق / 109، دلائل الصدق / 506.
(٦٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، السيدة فاطمه بنت أسد أم أمير المؤمنين عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، شهر رجب المرجب (1)، الزمخشري (1)، الغسل (1)، الشراكة، المشاركة (1)، النوم (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، الصدق (2)
رفت، فرداي آن شب دايه اي براي او طلب كرديم ولي علي پستان هيچ زني را نگرفت، ما حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را فرا خوانديم، حضرتش زبان خود را در دهان علي نهاد تا خوابش برد، و چند گاهي - به اندازه اي كه خدا خواست - به همين صورت گذشت. (1) 4 - ابو القاسم در اخبار ابورافع از سه طريق روايت كرده كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هنگام ازدواج با خديجه به عموي خود ابو طالب گفت: من دوست دارم كه يكي از فرزندان خود را به من بسپاري تا ياور من باشد و امور مرا كفايت كند و من اين لطف شما را سپاس گزارم. ابو طالب گفت: هر كدام را خواهي انتخاب كن.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم علي عليه السلام را برگزيد. پس كسي كه ريشه هايش از چشمه نبوت سيراب شده، درختش پستان نبوت را مكيده، شاخه هايش از آبشخوار امامت بارور شده، در خانه وحي رشد يافته، در خانه نزول قرآن تربيت گرديده و در دوران زندگي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با او بوده و تا دم مرگ از او جدا نگشته است هرگز با ساير مردم قابل مقايسه نيست، چرا كه او از گرامي ترين و پاكيزه ترين ريشه خانوادگي برخوردار بوده و معلوم است كه رگ و ريشه شايسته بالنده است و شهاب تيز و درخشان نفوذ كننده و آموزش پيامبر كارساز. و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تربيت او را به عهده نگرفت و ضامن پرورش و تربيت نيكوي او نشد مگر به دو دليل: يا آن كه از روي حدس قوي آينده درخشان او را مي‌نگريست و يا از طريق وحي الهي مي‌دانست. اگر از روي حدس قوي بوده معلوم است كه تير حدسش خطا نرفته و پندارش نابجا نبوده است، و اگر به وحي الهي بوده، ديگر منزلتي برتر و حالي دلالت كننده تر از آن بر فضيلت و امامت حضرتش وجود ندارد. (2) (هامش) * (1) - السيرة الحلبية 1 / 268 و نيز سيره زيني دحلان كه در حاشيه سيره حلبي چاپ شده است.
(2) - بحار الانوار 38 / 295. (*)
(٦٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 3: اسلام و ايمان امام علي عليه السلام

اشاره

فصل 3 اسلام و ايمان امام علي عليه السلام 1 - حافظ نورالدين هيثمي (متوفاي 807) گويد: ابوذر و سلمان روايت كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم دست علي را گرفت و فرمود: اين نخستين كسي است كه به من ايمان آورده، اين نخستين كسي است كه در روز قيامت با من دست مي‌دهد، اين بزرگترين تصديق كننده است، اين فاروق امت است كه ميان حق و باطل فرق مي‌نهد و جدايي مي‌افكند، اين رئيس مؤمنان است و مال رئيس ستمگران. (1) 2 - سلمان رحمه الله گويد: نخستين كس از اين امت كه بر پيامبر اين امت صلي الله عليه و آله و سلم وارد مي‌شود نخستين مسلمان از ميان آنها يعني علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - است. (2) 3 - ابن عباس گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: پيشي گيرندگان سه نفرند: يوشع بن نون كه پيشي گيرنده به موسي بود، صاحب ياسين كه پيشي گيرنده به عيسي بود، و علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - كه پيشي گيرنده به محمد صلي الله عليه و آله و سلم است. (3)
(١) - مجمع الزوائد ٩ / 102.
(2) - همان.
(3) - همان.
(٦٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، يوشع بن نون عليه السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، كتاب مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (1)

علي عليه السلام نخستين مسلمان است

فصل 3 اسلام و ايمان امام علي عليه السلام 1 - حافظ نورالدين هيثمي (متوفاي 807) گويد: ابوذر و سلمان روايت كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم دست علي را گرفت و فرمود: اين نخستين كسي است كه به من ايمان آورده، اين نخستين كسي است كه در روز قيامت با من دست مي‌دهد، اين بزرگترين تصديق كننده است، اين فاروق امت است كه ميان حق و باطل فرق مي‌نهد و جدايي مي‌افكند، اين رئيس مؤمنان است و مال رئيس ستمگران. (1) 2 - سلمان رحمه الله گويد: نخستين كس از اين امت كه بر پيامبر اين امت صلي الله عليه و آله و سلم وارد مي‌شود نخستين مسلمان از ميان آنها يعني علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - است. (2) 3 - ابن عباس گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: پيشي گيرندگان سه نفرند: يوشع بن نون كه پيشي گيرنده به موسي بود، صاحب ياسين كه پيشي گيرنده به عيسي بود، و علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - كه پيشي گيرنده به محمد صلي الله عليه و آله و سلم است. (3)
(١) - مجمع الزوائد ٩ / 102.
(2) - همان.
(3) - همان.
(٦٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، يوشع بن نون عليه السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، كتاب مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (1)

علي عليه السلام مسلمان و موحد به دنيا آمده است

4 - عروة بن زبير گويد: علي در سن هشت سالگي اسلام آورد. (1) 5 - ابوايوب گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: فرشتگان هفت سال بر من وعلي درود فرستادند، زيرا ما نماز ميگزارديم و هيچ كس ديگري (2) با ما نماز نمي‌گزارد. (3) 6 - ابن عباس گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: نخستين كسي كه با من نمازگزارد علي بود. (4) 7 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليها السلام فرمود: (آيا از آن خشنود نيستي كه من تو را به همسري نخستين مسلمان و داناترين مسلمانان در آوردم)؟ و نيز به آن حضرت فرمود: (تو را به همسري بهترين فرد امتم در آوردم، كسي كه از همه داناتر و از همه بردبارتر و از همه پيشگام تر در اسلام است). (5) 8 - علامه اميني رحمه الله گويد: اين پيشتازي در اسلام را به نه يا هشت سال از باب مسالمت با مخالفان در مشخص نمودن آغاز اسلام حضرتش پذيرفتيم و الا ما نمي‌گوييم آن حضرت نخستين مسلمان است به آن معنايي كه مورد نظر ابن كثير و پيروان او است، زيرا آغاز مسلماني براي كسي است كه سابقه كفر داشته، و اميرمؤمنان كي كافر بوده تا اسلام آورده باشد؟ و كي به خدا مشرك بوده تا ايمان آورده باشد؟ حال آن كه نطفه او بر دين حنيف توحيد بسته شد و دامان رسالت او را تربيت نمود و دست نبوت به او غذا داد، و خوي بزرگ نبوي او را تهذيب اخلاق نمود، و آن حضرت پيوسته پيش از دعوت علني اسلام و پس از آن به
(١) - مجمع الزوائد ٩ / ١٠٢.
(٢) - مراد مردان ديگري هستند و الا از زنان حضرت خديجه عليها السلام نيز نماز مي‌گزارد. (م) (٣) - فرائد السمطين ١ / ٢٤٢، اسدالغابة ٤ / ١٨.
(٤) - فرائد السمطين ١ / ٢٤٥.
(٥) - الغدير ٣ / 95.
(٦٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، عبد الله بن عباس (1)، أم المؤمنين خديجة بنت خويلد عليها السلام (1)، كتاب مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (1)، كتاب فرائد السمطين (2)
دنبال پيامبر بود، هوايي غير هواي او و گرايشي غير گرايش او در سر نداشت، و چگونه خصم را رسد كه او را پيش از دعوت اسلام متهم به كفر كند در صورتي كه معترف است كه آن حضرت در زماني كه در شكم مادر بود او را از سجده به بت باز مي‌داشت، گرچه ما آن را صحيح نمي‌دانيم (زيرا مادر او مشرك نبود). آيا مي‌تواند امام امت در عالم جنين اين گونه باشد آن گاه در عالم تكليف آلوده به كفر باشد؟! آن حضرت - كه درود خدا بر او باد - در حال جنيني و شير خوارگي و از شير گرفتگي و نوجواني و جواني و بزرگسالي و پيري مؤمن بود و اصلا سابقه كفر نداشت.
ولولا ابو طالب وابنه * لما مثل الدين شخصا وقاما (اگر ابو طالب و فرزند او نبودند هرگز دين استوار و پا برجا نمي‌ماند).
بلكه ما مي‌گوييم: مراد از اسلام و ايمان آن حضرت و پيشتازي در آنها و پيشي گرفتن به پيامبر در اسلام همان معنايي است كه خداوند از زبان ابراهيم خليل گفت: (و من نخستين مسلمانم)، (1) (آن گاه كه خداوند به او گفت: اسلام آر، گفت: من تسليم پروردگار عالميان هستم) (2)، و از زبان موسي گفت: (و من نخستين مؤمنم) (3)، و درباره پيامبر بزرگ خود گفت: (اين پيامبر به آنچه از سوي پروردگارش به او نازل شده ايمان دارد) (4)، و به او فرمود كه: (بگو: من مأمورم كه نخستين مسلمان باشم)، (5) (و مأمورم كه تسليم پروردگار عالميان باشم) (6). (7)
(١) - سوره انعام / ١٦٣. اين سخن از زبان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است.
(٢) - سوره بقره / ١٣١.
(٣) - سوره اعراف / ١٤٣.
(٤) - سوره بقره / ٢٨٥.
(٥) - سوره انعام / ١٤.
(٦) - سوره غافر / ٦٦.
(٧) - الغدير ٣ / 239.
(٦٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: سورة غافر (1)

بحث جالب ابو جعفر اسكافي

9 - ابو جعفر اسكافي (متوفاي 230) گويد: مطلب را با ذكر پيشتازي آن حضرت در اسلام آغاز مي‌كنيم، زيرا مردم درباره تقدم اسلام ابو بكر وعلي اختلاف دارند، همگي متفقند كه علي قبل از ابو بكر اسلام آورده جز اين كه مي‌گويند اسلام او در كودكي بوده (و معتبر نيست، پس ابو بكر تقدم در اسلام دارد). بر ما لازم است كه اسلام آوردن علي پيش از ابو بكر را بپذيريم ولي اين ادعاي آنان كه اسلام علي در حال كودكي بوده و اعتبار ندارد قابل قبول نيست مگر با دليل.
اگر گويند: اين كه شما گوييد (او در حال بلوغ اسلام آورده) ادعاي مردودي است.
گوييم: اسلام علي ثابت است و حكم اسلام او با دعوت پيامبر و اقرار او ثابت گرديده است. و اگر كودك بود در حقيقت نامسلمان بود، زيرا نامهاي اسلام و ايمان و كفر و ضلال و طاعت و معصيت مربوط به افراد عاقل بالغ است نه كودكان [و ديوانگان]. پاسخ ديگر آن كه: خداوند هيچ پيامبري را به سوي كودكان و ديوانگان نفرستاده است، و چون مي‌بينيم كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قصد علي كرده و او را دعوت به اسلام و امر به ايمان نموده و پيش از همه كس او را دعوت كرده است خواهيم دانست كه او عاقل بالغ بوده و دعوت او به اسلام امر لازمي بوده است.
اگر گويند: از كجا كه دعوت او به اسلام براي تأديب و آموزش نبوده باشد چنان كه ما براي آموزش كودكان خود چنين مي‌كنيم؟
گوييم: اين سخن روا نيست، زيرا ما در زماني با كودكان خود چنين معامله مي‌كنيم كه اسلام در ميان مسلمانان جا افتاده و ظهور و رشد يافته و كودكان ما
(٦٤١)
صفحهمفاتيح البحث: الضلال (1)
مسلمان به دنيا آمده اند، اما در سرزمين شرك و حرب كه هنوز كسي مسلمان نشده چنين چيزي روا نيست، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نمي‌توانسته دست از دعوت ديگران بردارد و به دعوت كودكان بپردازد حال آن كه سرزمين سرزمين شرك و كفر بوده است، و در واقع پيش از انجام امر واجب به كار مستحب بپردازد!
بي شك اين كار سبب نفرت و گريز از او مي‌گردد. نكته ديگر آن كه چرا هيچ كودك ديگري را غير علي بن ابي طالب دعوت نكرد؟ علاوه آن كه در سنت چنين نيست كه كودكان مردم مشرك را به اسلام دعوت نمود و پيش از آن كه به حد بلوغ برسند ميان آنها و پدرانشان جدايي افكند.
اگر گويند: علي با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم انس بسيار داشت و به جهت همكاري دعوت او را پذيرفت و موافقت خود را اعلام داشت.
گوييم: انس و الفت او با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هر چه باشد بيش از انس و الفت او با پدر و مادر و برادران و عموها و خانواده خود نبود، و انس و الفت نمي‌تواند او را از آنچه بر اساس آن تربيت و رشد يافته و به او خورانده شده است بيرون برد، و مي‌دانيم كه اسلام از چيزهايي نبوده كه به او خورانده باشند و نواي آن را پيوسته در گوش او خوانده باشند … (1) 10 - محقق متتبع شيخ محمد باقر محمودي - كه خداوند او را از صاحب ولايت جزاي خير دهد - در حاشيه سخن بالا گويد: ابو جعفر اسكافي رحمه الله در ردي كه بر عقيده عثماني جاحظ دارد در مورد اسلام علي عليه السلام دليلهاي فطري و بحثهايي وجداني آورده كه هر عاقلي كه فطرتش سالم مانده و كينه امام علي بن ابي طالب عليه السلام و جنگ با حقايق را به دل نداشته باشد به راحتي آنها را تصديق مي‌كند، و ما بهتر ديديم كه در اينجا چند جمله از آن را بياوريم:
(١) - المعيار والموازنة / 66 - 68.
(٦٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، الإستحباب (1)، الحرب (1)
وي گويد: (چرا اين كودك با كودكان همسال و همانند خود انس نمي‌گرفت و پيوند نمي‌خورد و ديده نشد كه با آنان هم بازي شود با آن كه از نظر سن و سال و عقل و شناخت با آنان يكي بود؟ و چرا لحظه اي به آنان گرايش پيدا نكرد تا گفته شود: نقص كودكي و انديشه هاي دنيايي و بازيگوشي و نوجواني او را به بازي و سرگرمي با آنان كشانيده است؟ بلكه او را پيوسته در اعتقاد و خدمت به اسلام و مصمم در كار خود و عامل به گفتار خويش ديده ايم به گونه اي كه با پاكدامني و زهد اسلام راستين خود را به اثبات رساند و در ميان همه كساني ك ه در خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بودند خود را به آن حضرت پيوند داد و امين و انيس او در دنيا و آخرتش بود، شهوت خود را سركوب و انديشه هاي (ناصواب) خويش را كنترل نمود و به اميد رستگاري و پاداش اخروي بر همه اين امور صبر پيشه ساخت …
و نيز شخص با انصاف بايد نيك بنگرد و هواي نفس را كنار بگذارد تا نعمتي را كه خدا به علي عليه السلام در مورد اسلام آوردن او با آن شرايط ويژه بخشيده است بشناسد، زيرا اگر الطاف خاص الهي و هدايت موهبتي خداوند بر او نبود او هم مانند بعضي از خويشان و خاندان محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي‌بود، زيرا او هم مانند آنها با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آميزش داشت و مانند بسياري از خانواده و خويشان آن حضرت با وي نشست و برخاست مي‌نمود، و مي‌بينيم كه برخي از آنها بعدها ايمان آوردند و برخي هم اصلا ايمان نياوردند … ).
و پس از آن كه نامهاي كساني از خويشان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را كه دعوت او را اجابت كردند و كساني كه اجابت نكردند آورده، گويد: (پس چگونه اسلام علي عليه السلام را به خاطر الفت و تربيت و خويشاوندي و پيوند خانوادگي و تلقين و پرورش و همخانگي و همزيستي در از مدت و انس و خلوت با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌دانند در و صورتي كه همه اينها براي همه خويشان حضرت يا بسياري از آنان
(٦٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الزهد (1)، الصبر (1)
وجود داشت ولي احدي از آنان در آن زمان هدايت نيافت بلكه يا كفر و انكار ورزيدند و كافر مردند و يا سستي و كندي كردند و بعد از ديگران اسلام آوردند و لب فرو بستند، و تنها علي عليه السلام به منزلت اسلام دست يافت و بر ديگران فائق آمد؟!
و آيا تعمق منصفانه در حال علي عليه السلام جز بر اين دلالت دارد كه او از آن جهت اسلام آورد كه نشانه هاي راستين نبوت را مشاهده كرد و معجزات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را ديد و بوي نبوت را استشمام نمود و نور رسالت را با چشم خود ديد، و از روي شناخت و علم و تحقيق يقين در قلب او جاي گرفت نه از روي تقليد و تعصب و شوق و بيم، مگر شوق و بيمي كه مربوط به كار آخرت باشد)؟ (1) 11 - عبد الكريم خطيب گويد: بيشتر كساني كه درباره پيشتازي علي در اسلام نزاع مي‌كنند به سبقت زماني اهميت نمي‌دهند، زيرا همگي آن را قبول دارند ولي اسلام علي را در آن سن كودكي به حساب نمي‌آورند زيرا از روي تحقيق و تدبر نبوده است، چرا كه علي در كودكي اسلام آورد و هنوز به مرحله ادراك و تشخيص نرسيده بود! ولي نظر ما همان است كه قبلا گفته ايم كه: علي اصلا مسلمان زاده شد، زيرا محل پرورش او از كودكي در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود كه خداوند او و هر كس را كه در خانه او به سر مي‌برد از شرك و گمراهي جاهليت معصوم داشته بود. (2) 12 - مقريزي سخني دارد كه خلاصه اش اين است: و اما علي بن ابي طالب هرگز به خداوند شرك نياورد، زيرا خداوند خير او را خواسته و او را در كفالت
(١) - المعيار والموازنة، حاشيه ص 67 - 68.
(2) - علي بن ابي طالب بقية النبوة و خاتم الخلافة / 100.
(٦٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (2)، عبد الكريم (1)

مباحثه مأمون در تقدم علي عليه السلام

پسر عمويش سيد رسولان حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم در آورده بود و آن گاه كه وحي به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و خديجه را از آن با خبر ساخت و ايمان آورد خديجه و علي بن ابي طالب و زيد بن حارثه با حضرتش نماز مي‌خواندند … وعلي بن ابي طالب رضي الله عنه نيازي به دعوت نداشت و هرگز مشرك نبود كه بخواهد موحد شود و بگويند اسلام آورد، بلكه او در هنگامي كه خداوند به رسول خود وحي نمود هشت يا هفت يا يازده سال داشت و در ميان خانواده رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مانند يكي از اولادش به سر مي‌برد و در همه احوال از آن حضرت پيروي مي‌نمود. (1) 13 - مأمون در مباحثه خود با چهل تن از فقيهان اهل سنت درباره اولويت اميرمؤمنان عليه السلام به خلافت چنين گفت: اي اسحاق، روزي كه خداوند رسول خود را برانگيخت چه عملي از همه افضل بود؟ گفتم: شهادت به يكتايي خدا. مأمون گفت: منظورت سبقت به اسلام است؟ گفتم: آري. گفت: كتاب خدا را بخوان كه مي‌فرمايد: السابقون السابقون اولئك المقربون (2) كه منظور سبقت به اسلام است، آيا كسي را سراغ داري كه در اسلام بر علي پيشي گرفته باشد؟ گفتم: اي اميرمؤمنان، علي در كودكي اسلام آورد و حكم اسلام بر او روا نيست ولي ابو بكر در سنين كمال و عاقلي اسلام آورد و حكم اسلام بر او رواست.
مأمون گفت: مرا خبر ده كه كدام يك پيشتر اسلام آورد تا بعدا درباره سن كودكي و عاقل مردي با تو بحث كنم؟ گفتم: با توجه به اين شرط، علي پيش از ابو بكر اسلام آورد. گفت: خوب، مرا خبر ده از اسلام علي آن گاه كه اسلام آورد، كه از دو حال بيرون نيست: يا اين است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را به اسلام دعوت كرد يا به الهام الهي اسلام آورد. من سكوت كردم، مأمون گفت: اي
(١) - الامتاع / ١٦ به نقل الغدير ٣ / 238.
(2) - سوره واقعه / 10.
(٦٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، زيد بن حارثة (1)
اسحاق، نگو به الهام الهي بود، زيرا در اين صورت او را بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مقدم مي‌شماري، زيرا رسول خدا اسلام را نشناخت تا آن كه جبرئيل از سوي خداوند بر او نازل شد. گفتم: درست است، رسول خدا او را به اسلام دعوت نمود. گفت: اي اسحاق، آيا رسول خدا هنگامي كه او را به اسلام دعوت كرد آيا اين دعوت به امر خدا بود يا تكلفي از سوي خود آن حضرت بود؟ باز من سكوت كردم، گفت: اي اسحاق، رسول خدا را به تكلف منسوب مدار، زيرا خداوند از زبان او مي‌گويد كه: (من از متكلفان نيستم). (1) گفتم: آري اين اميرمؤمنان، او را به امر خدا دعوت نمود. گفت: آيا اين از صفت خداوند جبار است - جل ذكره - كه رسولان خود را به دعوت كسي مكلف بدارد كه حكمي بر او روا نمي‌گردد؟ گفتم: پناه بر خدا! گفت: اي اسحاق، آيا در قياس اين گفتارت كه (علي در كودكي اسلام آورد و حكم اسلام بر او روا نيست) چنين مي‌بيني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خود را در دعوت كودكان به چيزي كه طاقت آن را ندارند به زحمت افكنده است؟ آيا ممكن است پيامبر در هنگامي آنان را دعوت كند و آنان بپذيرند و ساعتي بعد مرتد شوند ولي كيفري بر اين ارتدادشان واجب نگردد و حكم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر آنان روا نگردد؟ آيا ميتواني چنين نسبتي را به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بدهي؟ گفتم: پناه بر خدا! (1) مأمون گفت: اي اسحاق، مي‌بينم كه به فضيلتي توجه كردي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم علي را بدان فضيلت بر اين مردم برتري داده تا او را بدان فضيلت از ديگران ممتاز سازد و بدين وسيله مقام و فضل او را بشناساند، و اگر خداوند او را امر به دعوت كودكان كرده بود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كودكان ديگر را نيز مانند علي
(١) - سوره ص / ٨٦.
(٢) - تا اينجا در الغدير ٣ / 236.
(٦٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: سورة ص (1)
دعوت به اسلام مي‌كرد. گفتم: چنين است. گفت: آيا هيچ به تو خبر رسيده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم احدي از كودكان خانواده و خويشان خود را دعوت نموده باشد تا نگويي كه علي پسر عمويش بود و از همين رو او را دعوت نمود؟ گفتم:
نمي دانم دعوت كرده يا نه. گفت: اي اسحاق، آيا از چيزي كه ندانسته و نفهميده اي مورد سؤال و باز خواست واقع مي‌شوي؟ گفتم: نه، گفت: پس رها ساز چيزي را كه خدا از دوش ما و تو برگرفته است. (1) 14 - جرج جرداق گويد: علي بن ابي طالب مسلمان زاده شد، زيرا تولد و بالندگي او از معدن رسول خدا بود و آفرينش و فطرتش از ذات آن حضرت سرچشمه مي‌گرفت، وانگهي موقعيتي كه علي در آن شرايط آنچه را كه از روح و حقيقت اسلام در سرشت او نهفته بود اظهار نمود نظير موقعيت ديگران نبود و به موجبات زندگي مربوط نبود، زيرا اسلام علي عميق تر از آن بود كه به ضرورتهاي ارتباط با موقعيتها وابسته باشد، زيرا اسلام از روح او سرچشمه مي‌گرفت همان گونه كه اشياء از معادن خود و آبها از سرچشمه هاي خود جريان مي‌يابند. (2) 15 - علامه شيخ خليل گويد: و روزي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دعوت خود را آشكار ساخت علي نخستين و پيشتازترين كس بود كه اسلام و ايمان آورد، بلكه در واقع او اول مسلمان و پيشتازترين مؤمنان نبود بلكه نخستين كسي بود كه اسلام و ايمان خويش را آشكار ساخت، زيرا اسلام و ايمان در اعماق قلب او نهفته بود و با تأمل و ژرف نگري و با همه وجود با آنها زندگي مي‌كرد، و او در پناه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پيوسته از او راه و روش مي‌آموخت و ايمان كامل دريافت مي‌داشت
(1) - العقد الفريد 1 / 352.
(2) - الامام علي صوت العدالة الانسانية 1 / 63.
(٦٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)

اشعار آن حضرت در تقدم اسلام خود

چنان كه ماه از خورشيد نور و پرتو مي‌گيرد، از اين رو علي را قدر و منزلتي است كه براي هيچ يك از افراد بشر در نظر گرفته نمي‌شود … (1) 16 - محمد بن طلحه شافعي گويد: هنگامي كه وحي بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد و خداوند حضرتش را به مقام نبوت تشريف داد در آن روز علي نا بالغ بود و عمر او در آن زمان سيزده يا كمتر و يا بيشتر بود و بيشترين و مشهورترين اقوال آن است كه بالغ نبود و او نخستين كس از مردان بود كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اسلام و ايمان آورد و خود آن حضرت اين مطلب را ياد كرده و در اشعاري كه سالها بعد سروده بدان اشاره فرموده است و اين اشعار را راويان مورد وثوق و اعتماد نقل كرده اند:
محمدالنبي أخي وصنوي * وحمزة سيد الشهداء عمي وجعفر الذي يضحي ويمسي * يطير مع الملائكة ابن امي وبنت محمد سكني وعرسي * منوط لحمها بدمي ولحمي وسبطا أحمد ولداي منها * فأيكم له سهم كسهمي سبقتكم إلي الاءسلام طرا * غلاما ما بلغت أوان حلمي وأوجب لي ولايته عليكم * رسول الله يوم غدير خم فويل ثم ويل ثم ويل * لمن يلقي الاله غدا بظلمي (2) (محمد پيامبر برادر و همريشه من است و حمزه سيد الشهداء عمويم).
(و جعفر كه صبح و شام (در بهشت) با فرشتگان پرواز مي‌كند پسر مادر من است).
(و دختر محمد همسر و عروس من است كه گوشت و خون او به گوشت و
(1) - الامام علي، رسالة وعدالة / 25.
(2) - مطالب السؤول / 11.
(٦٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: محمد بن طلحة (1)، غدير خم (1)، الشهادة (2)
خون من آميخته است).
(و دو سبط احمد فرزندان من از فاطمه است، پس كدام يك از شما مانند من سهم دارد)؟
(در اسلام آوردن از همه شما پيشي گرفتم در حالي كه نوجواني بودم كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بودم).
(و رسول خدا در روز غدير خم همان ولايتي را كه خود داشت براي من بر شما واجب ساخت).
(پس واي، واي، واي بر كسي كه فرداي قيامت خدا را با بار ظلم من ديدار كند).
تمام اين ابيات را علامه اميني رحمه الله در (الغدير) 2 / 25 ذكر نموده و به جاي (غلاما ما بلغت أوان حلمي): (علي ما كان من فهمي و علمي) آورده و در حاشيه دو بيت ديگر نيز افزوده و گويد: در روايت طبرسي بعد از بيت فوق اين بيت آمده است:
وصليت الصلاة وكنت طفلا * مقرا بالنبي في بطن امي (و در كودكي نماز خواندم و در حالي كه در شكم مادرم بودم به پيامبر اقرار داشتم).
آن گاه علامه گويد: اين اشعار را امام عليه السلام در پاسخ نامه معاويه نوشت كه وي نوشته بود: (مرا چند فضيلت است: پدرم در جاهليت رئيس بود، و خودم در اسلام به پادشاهي رسيدم، و من برادر همسر رسول خدا و دايي مؤمنان و نويسنده وحي هستم).
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: آيا پسر هند جگر خواره فضائل خود را به رخ من مي‌كشد و بدين وسيله بر من سركشي مي‌كند؟! اي غلام بنويس: محمد النبي أخي وصنوي … ). چون معاويه نامه را خواند گفت: (اين نامه را پنهان كنيد تا شاميان
(٦٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: غدير خم (1)، الصّلاة (1)
نخوانند كه به پسر ابي طالب گرايش مي‌يابند). امت اسلامي اين اشعار را تلقي به قبول نموده و متفقا آن را روايت كرده اند. (1) 17 - محمد بن جرير طبري از عبادبن عبد الله روايت كرده كه گفت: از علي عليه السلام شنيدم كه مي‌فرمود: من بنده خدا و برادر رسول اويم و من صديق اكبرم، هيچ كس پس از من اين را نگويد مگر دروغگوي افترا زننده، من هفت سال پيش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم. (2) 18 - و از عمرو بن ميمون از ابن عباس كه گفت: نخستين كسي كه نماز گزارد علي [صلوات الله عليه] بود. (3) 19 - و از عمرو بن مره كه گفت: از ابوحمزه كه يكي از انصار بود شنيدم كه مي‌گفت: از زيد بن ارقم شنيدم كه مي‌گفت: نخستين مردي كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نماز گزارد علي عليه السلام بود. (4) 20 - و از يحيي بن عفيف از عفيف كه گفت: در زمان جاهليت به مكه آمدم و بر عباس بن عبد المطلب وارد شدم، چون خورشيد دميد و در آسمان اوج گرفت و من به كعبه مي‌نگريستم جواني پيش آمد و نگاهي به آسمان افكند آن گاه روي به كعبه نهاد و روبروي آن ايستاد، چيزي نگذشت كه نوجواني به سوي او آمد و در كنار راست او ايستاد، و باز چيزي نگذشت كه زني آمد و پشت سر او ايستاد.
آن جوان به ركوع رفت آن دو تن هم به ركوع رفتند، جوان سر برداشت، آنها نيز سربرداشتند، جوان به سجده افتاد آن دو نيز با او به سجده افتادند.
گفتم: اي عباس، امر بزرگي است! گفت: آري امر بزرگي است، مي‌داني كه
(١) - الغدير ٢ / 26.
(2) - تاريخ طبري 2 / 310.
(3) - همان.
(4) - همان.
(٦٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، عبد الله بن عباس (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، عمرو بن ميمون (1)، زيد بن أرقم (1)، عمرو بن مرة (1)، محمد بن جرير (1)
اين كيست؟ گفتم: نه، گفت: اين محمد بن عبد الله بن عبد المطلب برادر زاده من است! مي‌داني اين نوجوان كيست؟ گفتم: نه، گفت: علي بن ابي طالب بن عبد المطلب برادرزاده ديگر من است. مي‌داني اين زن در پشت سر او كيست؟
گفتم: نه، گفت: خديجه دختر خويلد همسر برادرزاده من است. و اين مرد به من گفته است كه پروردگارت پروردگار آسمان آنان را به اين كاري كه مي‌بيني فرمان داده است، و به خدا سوگند من بر همه روي زمين جز اين سه تن كسي را بر اين دين نمي‌شناسم. (1) 21 - محمد بن سعد گويد: به پدرم گفتم: آيا ابو بكر نخستين كس از شما مسلمانان بود؟ گفت: نه، پيش از او بيش از پنجاه تن اسلام آورده بودند … (2) 22 - علي عليه السلام فرمود: من هفت سال پيش از آن كه مردم اسلام آورند اسلام آوردم. (3) 23 - و فرمود: من هفت سال با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خدا را عبادت كردم پيش از آن كه احدي از اين امت خدا پرست گردد. (4) 24 - و فرمود: من هفت سال پيش از مردم ايمان آوردم. (5) 25 - و فرمود: پس از رسول خدا احدي را غير خودم سراغ ندارم كه خدا را پرستيده باشد، من نه سال پيش از آن كه احدي از اين امت خدا را بپرستد خدا را پرستيده ام. (6)
(1) - تاريخ طبري 2 / 310.
(2) - همان / 316.
(3) - الرياض النضرة 2 / 158.
(4) - مستدرك حاكم 3 / 112.
(5) - خصائص نسائي / 3.
(6) - همان.
(٦٥١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، محمد بن عبد الله (1)، محمد بن سعد (1)، كتاب المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيسابوري (1)، كتاب الخصائص للنسائي (1)

توجيه سالهاي تقدم آن حضرت در اسلام

26 - و فرمود: من پنج سال پيش از آن كه احدي از اين امت خدا را بپرستد خدا را پرستيده ام. (1) 27 - علامه اميني رحمه الله اين چند روايت (22 - 26) را آورده (2) و گفته است: شايد شخص پژوهشگر اختلافي ميان سخنان اميرمؤمنان عليه السلام درباره سالهاي عبادت و نماز خود با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميان سه و پنج و هفت و نه سال ببيند، ما در توضيح آن گوييم:
شايد مراد از سه سال سالهاي ميان آغاز بعثت تا آشكار شدن دعوت باشد كه سه سال بوده است، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از آغاز نبوت خويش سه سال پنهاني در مكه ماند و دعوت كرد و در سال چهارم دعوت خود را آشكار نمود.
و مراد از پنج سال مجموع دو سالي باشد كه در نزول وحي فترت و فاصله اي حاصل شد از هنگام نزول (اقرأ) تا نزول (يا أيها المدثر)، و سه سال آغاز بعثت بعد از فترت تا نزول آيه (فاصدع بما تؤمر) و آيه (وانذر عشيرتك الاءقربين)، همان سالهاي دعوت مخفيانه اي كه جز خديجه وعلي هيچ كس با آن حضرت نبود. و به نظر من منظور كسي كه گفته است: (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پنج سال دعوت خود را پنهاني انجام مي‌داد) چنان كه در الامتاع / 44 آمده همين پنج سال باشد.
و مراد از هفت سال - كه علاوه بر كثرت طرق روايت آن و صحت اسانيد آن مورد تأييد روايتي است كه از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم (حديث 5) و حديثي كه از ابورافع نقل شده - (3) سالهاي ميان آغاز بعثت تا سال وجوب نمازهاي شبانه روز باشد، زيرا بلا خلاف نماز در شب معراج واجب شد و معراج بنابر قول محمد بن
(١) - الاستيعاب ٢ / ٤٤٨.
(٢) - الغدير ٣ / ٢٢٢.
(٣) - (علي هفت سال و چند ماه پنهاني نماز خواند پيش از آن كه احدي نماز بخواند). (مجمع الزوائد ٩ / 103 وفرائد السمطين باب 47)
(٦٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، الوجوب (1)، كتاب مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (1)، كتاب فرائد السمطين (1)
شهاب زهري سه سال پيش از هجرت رخ داد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ده سال در مكه ماند وعلي عليه السلام در خلال اين هفت سال خدا را عبادت مي‌كرد و با آن حضرت نماز مي‌خواند، آن دو بزرگوار سالهايي چند براي عبادت به شعب و حراء مي‌رفتند و به خواست خدا سالها بر اين منوال سپري كردند تا آيه (فاصدع بما تؤمر) و آيه انذار نازل شد و اين سه سال پس از مبعث شريف او بود، وعلي عليه السلام در انجمن هاشميان كه به همين منظور تشكيل شده بود پذيرش خود را آشكار ساخت و جز او هيچ كس دعوت اسلام را پاسخ نگفت، و از همان روز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را برادر و وصي و خليفه و وزير خود ساخت، از آن به بعد هم تا مدتي هيچ كس دعوت را پاسخ نگفت مگر تني چند نسبت به عموم مردم قريش، و مردمي كه در سركشي خود غوطه ور بودند به منزله عدم بودند و اصلا به حساب نمي‌آمدند.
علاوه آن كه ايمان مردم در آن روز معرفت كامل به حدود عبادات نبود بلكه تدريجا در راه معرفت و خود سازي گام نهادند و ايمان آنها تنها خضوع در برابر اسلام و گفتن شهادتين و ترك بت پرستي بود، اما اميرمؤمنان عليه السلام در طول اين مدت از روز اول دقيقا به دنبال رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود و او را مشاهده مي‌كرد كه چگونه پرستش مي‌كند و احكام و حدود فرائض را از آن حضرت مي‌آموخت و آن گونه كه بايد، بدان عمل مي‌نمود، پس حق آن است كه بگوييم او در باب عبادت كامل تنها بود و هفت سال پيش از مردم به پرستش خدا مشغول بود …
و مراد از نه سال ممكن است همان دو سال فترت به علاوه هفت سال از آغاز بعثت تا سال وجوب نماز باشد. البته همه اين سالها تقريبي است نه تحقيقي و دقيق چنان كه در گفتگوهاي روزمره چنين است. پس همه آنها درست بوده و اختلاف و تعارضي ميان آنها وجود ندارد. (1)
(١) - الغدير ٣ / 241 - 243.
(٦٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، مدينة مكة المكرمة (1)، البعث، الإنبعاث (1)، الوجوب (1)

فصل 4: جمال و شمايل امام علي عليه السلام

اشاره

فصل 4 جمال و شمايل امام علي عليه السلام 1 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه دوست دارد كه به هيبت اسرافيل، رتبه ميكائيل جلالت جبرئيل، سازگاري آدم، خدا ترسي نوح، دوستي ابراهيم، اندوه يعقوب جمال يوسف، مناجات موسي، صبر ايوب، زهد يحيي، سنت يونس، پرهيز عيسي و حب و خوي محمد بنگرد بايد به علي بنگرد، كه نود خصلت از خصلتهاي انبيا در او است و همه را خداوند در او جمع كرده و براي احدي غير او جمع نكرده است. (1) 2 - علامه شيخ عبد الرحمن صفوري شافعي گويد: آن حضرت ميان قامت بود، چشماني سياه و درشت و روي زيبايي چون ماه شب چهارده و شكمي بزرگ داشت كه بالاي آن گنجينه علم و زير آن جاي غذا بود، محاسن شريفش پر پشت، موي سرش كم پشت، گردنش چون تنگ سيم فام بود، خداوند از او و مادرش و برادرانش جعفر و عقيل و عموهايش حمزه و عباس خشنود بايد. (2)
(1) - ر. ك: ص. و نظير آن در (روض الفائق) علامه شيخ شعيب حريفيشي، ص 291. و در كتاب (الامام علي في الاحاديث النبوية) تأليف علامه سيد محمد ابراهيم موحد، ص 221 چنين است: (و به خوي و جسم و شرف و كمال منزلت محمد بنگرد … ) (2) - نزهة المجالس ومنتخب النفائس / 454.
(٦٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الزهد (1)، الصبر (1)
3 - ابن منظور گويد: در حديث ابن عباس رحمه الله آمده كه: علي اميرمؤمنان به ماه تابان و شير دمان و نهر خروشان و فصل نوبهار مي‌ماند، نور و پرتوش به ماه، شجاعت و دلاوريش به شير، جود و سخايش به نهر، و خرمي و حيائش به نوبهار ماننده بود. (1) 4 - و نيز گويد: در حديث ابن عباس رحمه الله آمده: (من زيباتر از شرصه علي عليه السلام نديدم). شرصه يا شرصه ريختن موي دو طرف پيشاني از جلو سر است.
5 - و نيز گويد: در توصيف علي رضي الله عنه آمده: آن حضرت شكمي بزرگ داشت و موي جلو سرش ريخته بود. و مردم عرب ريختگي موي جلو سر را دوست مي‌دارند و چنين كسي را به فال نيك مي‌گيرند، و غمم يعني موهاي زياد و آويزان در جلو سر و پيشاني و پشت سر را بد مي‌دانند و چنين كسي را به فال بد مي‌گيرند و معتقدند كه چنين كسي لئيم و پست است. هدبة بن خشرم در شعر خود گويد: (اگر روزگار ميان ما جدايي انداخت تو با مردي كه اغم است (يعني موهاي جلو و پشت سرش زياد و آويزان است) وانزع نيست (يعني موهاي جلو سرش نريخته است) ازدواج مكن). (2) 6 - علامه محمد بن طلحه شافعي گويد: آن حضرت سبزه و گندم گون، درشت چشم و ميان قامت بود، شكمي بزرگ و محاسني بلند و پر پشت داشت، موي جلو سرش ريخته بود و موهاي سر و صورتش سپيد گشته بود، هيچ يك از عالمان او را به خضاب كردن توصيف ننموده جز سودة بن (3) حنظله كه گفته است:
من علي را ديدم كه موي صورتش رنگين بود)، و غير او چنين نقل نكرده است، شايد آن حضرت خضاب مي‌كرده سپس آن را ترك كرده است.
(١) - لسان العرب ١٤ / 216. ماده (حيا).
(2) - لسان العرب 18 / 352 ماده (نزع).
(3) - ظاهرا (سويد) صحيح است. (م)
(٦٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عبد الله بن عباس (2)، محمد بن طلحة (1)، الجود (1)
خبرگزاران گفته، بينندگان ديده، در كتابهاي نويسندگان نوشته و بر زبان گويندگان جاري است كه از صفات ويژه آن حضرت كه به قامت او راست آمده (الانزع البطين) است تا آنجا كه به صورت نام خاص حضرتش در آمده است. و از جمله چيزهايي كه در معناي اين دو صفت گوشها را مينوازد و براي شنونده لذيذتر از غذاي مطبوع براي گرسنه به جان آمده و امنيت براي دل هراسان است آن كه: آن حضرت چون تحت تربيت مستقيم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قرار داشت و از راه و روش او پيروي مي‌نمود و شبانه روز گوش به فرمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود و جامه پيروي او را به تن داشت و همه كوشش و توجه خود را در پيروي آن حضرت به كار مي‌برد و خلاصه بنا به گفته (هر كسي را از رفيقش بشناس) آيينه تمام نماي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود، خداوند او را جاني پاكيزه بخشيد كه از انوار منتشر در آفاق نبوت در او تابيد و با صفايي كه داشت صورت همه خويهاي پسنديده و كرامتهاي اخلاقي را در خود منعكس كرد، و با داشتن نوري چنين از نزديك شدن به كدورت كفر و ناخالصي و ستيز نفاق پاك ماند، و بدان پاكيزگي از ظلمات شرك و آلودگيهاي دروغ و افترا به كلي جدا افتاد، و از همين رو نخستين كس از مردان بود كه بي ترديد به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ايمان آورد، و عشق به شكستن بتها و مجسمه‌ها و پاك كردن مسجد الحرام از بتها و خدايان باطل و نمودهاي شك و گمراهي در او جان گرفت (و از همين رو او را (انزع) يعني بر كنده از شرك خواندند) …
و به جهت همراهي مداوم با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خداوند پيوسته بر علم او مي‌افزود تا آنجا كه - به نقل ترمذي در كتاب صحيح خود - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در حق او فرمود: (من شهر علمم وعلي دروازه آن است). و آن حضرت با علم سرشار خود قضاياي سخت و وقايع مشكل و احكام پيچيده را حل و فصل مي‌نمود.
(٦٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: مسجد الحرام (1)، النوم (1)
در هر علمي اثري از او به چشم مي‌خورد و در هر حكمتي نظري از او ديده مي‌شود … و چون انواع و اقسام علوم و حكمتي كه خداوند به او بخشيده بود به ديده همگان آمد او را (بطين) خواندند، زيرا بطين به كسي مي‌گويند كه شكمي بزرگ و پر داشته باشد، و چون درون آن حضرت سرشار از علم و حكمت بود و انواع و اقسام علم و حكمت حكم غذاي او را داشت به اين اعتبار او را بطين يعني سرشار از علم و حكمت خواندند مانند كسي كه شكمش از غذاي جسماني پر است او را بطين گويند.
آري اين نام براي حضرتش بدين اعتبار است و اين همان معنايي است كه راويان رهبر و ره يافته به زبان قلم نويسندگان اهدا نموده اند …
لفظ بطين بر وزن فعيل است، و لفظ فعيل معدوله است، گاهي معدول از فاعل است مانند شهيد و عليم به معناي شاهد و عالم، و گاه معدول از مفعول مانند قتيل و جريح به معناي مقتول و مجروح، و گاه معدول از مفاعل مانند خصيم و نديم به معناي مخاصم و منادم، و گاه معدول از مفعل مانند بديع و عجيب به معناي مبدع و معجب … و در اينجا بطين معدول از مبطن است (يعني سرشار و پر). و اخبار و آثار در همه جا پخش و آشكار است كه علي عليه السلام حاوي علم بسيار و معرفت فراوان و فهم سرشاري بوده است كه برخي از آن را به جهت وجود مصلحت و سودمندي شناخت آنها اظهار داشت و برخي را پنهان داشت تا طالبان حقيقي و قابلان واقعي آنها پيدا شوند … (1) 7 - علامه حافظ محب الدين طبري گويد: او مردي ميان قامت بود، چشماني درشت و سياه و رويي زيبا چون ماه شب چهارده داشت، شكم بزرگ و تنومند بود، شانه هايي پهن داشت و مفصل بازو و شانه اش درشت مانند مفصل شير
(1) - مطالب السؤول / 12.
(٦٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشهادة (2)، النوم (1)
ژيان بود و بازويش از ساعدش تميز داده نمي‌شد، دستهايي درشت و پر گوشت داشت، گردني نرم و نازك چون تنگ سيم فام داشت، موهاي جلو سرش ريخته بود و تنها در پشت سر مو داشت، محاسنش پرپشت بود، خضاب نمي‌كرد و برخي گفته اند خضاب مي‌كرد ولي مشهور آن است كه موهاي صورتش سپيد بود، هنگام راه رفتن به راست و چپ تمايل داشت، ساعد و دستي درشت داشت، هنگام رفتن به ميدان جنگ مي‌دويد، دلي استوار و نيرومند داشت، با هر كس دست و پنجه نرم مي‌كرد او را به خاك مي‌افكند، دلير بود و در برابر حريفان پيروز. (1) 8 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: از جابر و ابن حنفيه روايت است كه: علي عليه السلام مردي ميان قامت و تنومند بود، ابرواني بلند و كماني، چشماني درشت و سياه داشت كه سپيدي آن آميخته به سرخي بود، چهره اش از زيبايي مي‌درخشيد، گندمگون بود و موهاي جلو سرش ريخته و پشت سر مويي بسان سربندي جواهرنشان داشت، گردنش چون تنگ سيم فام بود و درشت، شكمي بزرگ، پشتي محكم، سينه اي پهن، پهلوهايي پر گوشت و يك دست و صاف، دستها و انگشتاني پر گوشت و كلفت داشت، بازو و ساعدش درهم و يك دست بود به طوري كه از هم تميز داده نمي‌شدند، ساعدهايي درشت، دوشهايي پهن و مفاصلي بزرگ مانند مفصل شير ژيان داشت، محاسني داشت كه سينه اش را زينت مي‌بخشيد، عضلاتي درشت و ساق پايي باريك داشت. مغيره گويد:
علي عليه السلام بسان شير بود، از اعضاي او آنچه بايد درشت باشد در كمال درشتي و آنچه بايد ظريف باشد در كمال ظرافت بود. (2)
(١) - ذخائر العقبي / 57.
(2) - بحار الانوار 35 / 2 و 3.
(٦٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب ذخائر العقبي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
9 - علامه علي بن عيسي اربلي رحمه الله گويد: خطيب ابوالمؤيد خوارزمي از ابي اسحاق روايت كرده است كه گفت: علي را ديدم كه موي سر و صورتش سپيد، شكمش بزرگ و قامتش ميانه بود. و ابن منده گفته كه آن حضرت سبزه و گندمگون، درشت چشم، بزرگ شكم و ميان قامت مايل به كوتاهي بود و موي سر و صورتش سپيد بود. و محمد بن حبيب بغدادي صاحب كتاب بزرگ (المحبر) درباره صفات آن حضرت اين مطلب را افزوده كه گندمگون و خوش سيما و پر گوشت بود.
آن حضرت به لقب انزع بطين مشهور بود، انزع هم در صورت است و هم در معنا. انزع در صورت كسي است كه موي دو طرف جلو سرش ريخته باشد، و جاي ريختگي مو را نزعه و دو طرف را نزعتان گويند، و زن با چنين وضعي را نزعاء نگويند بلكه زعراء نامند. وبطين كسي است كه شكمي بزرگ دارد. اما انزع در معنا كسي است كه هم گرايش دارد و هم تنفر، و آن حضرت انزع بود، زيرا جانش از ارتكاب شهوات متنفر بود و از آنها اجتناب مي‌ورزيد، و به اجتناب از گناهان گرايش داشت و راه هر گناهي را بسته بود، و به كسب طاعات مشتاق بود و آن را ميطلبيد و بدان مي‌رسيد، و به جمع نيكيها گرايش داشت و جامه زيباي حسنات را هميشه به تن داشت.
اما بطين معنوي بود، زيرا سرشار از علم بود، و به اقتضاي علم خود كه به حق اليقين رسيده بود پاره اي از علومش را آشكار و پاره اي را پنهان مي‌داشت.
علومي كه از آن حضرت به ظهور پيوسته روشن تر از صبح و سريع تر از باد در پهنه آفاق است، و علومي كه پنهان مانده همان است كه خود فرمود: (من علومي نهان در سينه دارم كه اگر آشكار سازم شما مانند ريسمانهاي بلند در چاههاي عميق به لرزه ميافتيد). و يكي از شاعران اين معنا را به نظم كشيده، گويد:
(٦٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب حق اليقين للسيد الشبر (1)، علي بن عيسي (1)، محمد بن حبيب (1)، الخوارزمي (1)، الكسب (1)
من كان قد عرقته مدية دهره * ومرت له أخلاف سم منقع فليعتصم بعري الدعاء ويبتهل * بإمامة الهادي البطين الأنزع نزعت عن الاثام طرا نفسه * ورعا فمن كالاءنزع المتورع وحوي العلوم عن النبي وراثة * فهو البطين لكل علم مودع (1) (هر كس كه تيغ تيز روزگار دمار از او بر آورده و پوست او را كنده، و پستان روزگار سم جانكاه به كام او فرو ريخته است)، (بايد دست به دامن دعا شود و به امامت آن امام هادي بطين انزع متوسل گردد و به زاري بپردازد).
(امامي كه جانش از سر پاكي و پرهيز كاري از همه گناهان بر كنده و متنفر بود، پس چه كسي مانند آن امام انزع پرهيزكار بوده است)؟
(و همه علوم را از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به ارث برد و در خود انباشت، از اين رو از هر علم پنهاني بطين و سرشار بود) …
10 - آن حضرت پيوسته خوشرو و متبسم و خندان بود، باران رحمت طالبان و فرياد رس مظلومان و اميد آرزومندان و پناه بيوه زنان بود، بر رعيت خود مهربان بود و به خواست و تشخيص خود (در حق آنان) عمل مي‌كرد و با حجت خويش از آنها حمايت مي‌كرد و در كفايت امور آنان جانفشاني مي‌نمود. (2) 11 - ابن ابي الحديد گويد: اما خوش خلقي و خوشرويي و گشاده رويي و شكفته رويي او ضرب المثل بود تا آنجا كه دشمنانش آن را عيب شمردند و عمروعاص به شاميان گفت: عيب علي آن است كه سخت بذله گوست. و علي عليه السلام در اين باره فرموده است: (شگفتا از پسر نابغه (عمروعاص) كه به مردم
(1) - كشف الغمة / 75 - 77.
(2) - بحار الانوار 41 / 51.
(٦٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الضرب (1)، كتاب كشف الغمة للإربلي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

بحثي در باره تحريف كتابها و شخصيتها

شام چنين وانموده كه در من رگي از شوخي وبذله گويي است و من مردي شوخ طبع و هرزه گويم كه بيش از حد با ديگران شوخي و بازي مي‌كنم)!
اين معنا را عمروعاص از عمر بن خطاب گرفته كه هنگام تعيين جانشين براي خود به علي عليه السلام گفت: (وه كه چه لايقي اگر اين شوخ طبعي در تو نبود)! با اين فرق كه عمر به همين اندازه كوتاه گفت و عمروعاص به آن افزود و پر و بال داد.
صعصعة بن صوحان و ديگر از شيعيان و ياران علي عليه السلام گويند: (او در ميان ما چون يكي از خود ما بود (براي خود امتيازي قائل نمي‌شد)، نرم خو و فروتن و رام بود، با اين حال از هيبت او مانند اسير دست بسته اي بوديم كه جلاد بالاي سرش ايستاده باشد).
معاويه به قيس بن سعد گفت: خدا ابو الحسن را رحمت كند كه بسي با نشاط و سر حال و شوخ طبع بود! قيس گفت: آري، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هم با اصحاب خود شوخي و تبسم مي‌كرد، و تو را چنان مي‌بينم كه مي‌خواهي مقام بلند علي را فرود آوري و از وي عيب جويي كني؟! آري به خدا سوگند با اين كه شوخ طبع و خوشرو بود ولي مهيب تر از شيري مي‌نمود كه از گرسنگي به خشم آمده است. البته اين هيبت ناشي از تقوا بود نه آن هيبتي كه اوباش شام در تو مي‌بينند. (1) بحثي درباره تحريف كتابها و شخصيتها در شماره 9 مطلبي را به نقل علامه اربلي از كتاب (المحبر) تأليف علامه نسابه ابو جعفر محمد بن حبيب بن امية بن عمروهاشمي بغدادي متوفاي سال 245 آورديم، و در اينجا بايد تأسف خود را از جنايت دست تحريف در كتابها يا عدم اهميت و دقت كافي در تصحيح كتابها و تحريفي كه در اين كتاب و كتابهاي
(١) - شرح نهج البلاغة ١ / 25.
(٦٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، صعصعة بن صوحان (1)، محمد بن حبيب (1)، قيس بن سعد (1)، البول (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
چاپي ديگر توسط كساني كه بايد امين و مورد اعتماد باشند، صورت گرفته ابراز بداريم. به همين مناسبت بحثي نسبتا مفصل درباره تحريف بسياري از كتابها و شخصيتها از صحابه و راويان و دانشمندان و شاعران مي‌آوريم كه تحريف گران بر اساس گرايشهاي مذهبي و قومي و حزبي و تعصبهاي جاهليت انجام داده اند، و در اين بحث هشداري براي آگاهان و ياد كردي براي يادآوران است.
1 - كتاب المحبر: نسخه اي كه من از اين كتاب در اختيار دارم چاپ مطبعه گروه دائرة المعارف عثماني در مركز دولت آصفيه حيدرآباد دكن به سال 1361 (ق) است. اين كتاب را از اول تا آخر مطالعه كردم و همه را به دقت ورق زدم و سطر به سطر نگاه كردم اما مطلبي را كه علامه اربلي از آن نقل كرده در آن نديدم و هر كه اين مطلب را در آن بيابد و به من نشان دهد بر من و دوستانم حقي فراموش ناشدني خواهد داشت. آري به احتمال قوي خائنان آن را تحريف كرده اند و بعيد هم نيست زيرا نظاير بسيار دارد.
2 - كتاب الفتوحات المكية: از جمله تحريفات حذف نامهاي ائمه معصومين عليهم السلام از كتاب فتوحات مكيه تأليف محيي الدين ابن عربي است چنان كه در كتاب چاپ شده (اليواقيت والجواهر) به نقل از آن مذكور است. علامه عبد الوهاب شعراني متوفاي سال 973 در كتاب يواقيت چاپ دارا لمعرفة بيروت جلد 2 مبحث 65 گويد: و عبارت شيخ محيي الدين در باب 366 فتوحات چنين است:
(بدانيد كه ناگزير مهدي عليه السلام بايد خروج كند، ولي خروج نمي‌كند تا زمين از ظلم و جور پر شود و حضرتش آن را از عدل و داد پر كند، و اگر از دنيا باقي نماند مگر يك روز خداوند آن روز را چندان طولاني كند تا آن خليفه روي كار آيد و او از خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و اولاد فاطمه - رضي الله عنها - است وجد او
(٦٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام المهدي المنتظر عليه السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، كتاب اليواقيت والجواهر لعبد الوهاب الشعراني (1)، كتاب الفتوحات المكية لابن العربي (1)، مدينة بيروت (1)، ابن عربي (1)، الإختيار، الخيار (1)
حسين بن علي بن ابي طالب و پدرش حسن عسكري فرزند امام علي نقي - با نون - فرزند امام محمد تقي - با تاء - فرزند امام علي الرضا فرزند امام موسي كاظم فرزند امام جعفر صادق فرزند امام محمد باقر فرزند امام زين العابدين علي فرزند امام حسين فرزند امام علي بن ابي طالب رضي الله عنه مي‌باشد. او همنام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، مسلمانان بين ركن و مقام با او بيعت مي‌كنند، در شكل و شمايل شبيه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است و در اخلاق اندكي پايين تر از او است).
اين عبارتي است كه در (يواقيت) آمده، اما در جلد سوم (فتوحات) باب 366 چاپ بولاق مصر آمده: (بدان - خداوند تأييدت كند - كه خدا را خليفه اي است كه خروج مي‌كند زماني كه زمين سرشار از جور و ستم شده باشد و آن را پر از عدل و داد خواهد كرد، و اگر از دنيا جز يك روز باقي نمانده باشد خداوند آن روز را چندان طولاني كند تا اين خليفه روي كار آيد كه از خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و از اولاد فاطمه وجد او حسن بن علي است و همنام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است … ).
در اينجا دو تحريف صورت گرفته است: يكي در نام جد آن حضرت كه به جاي حسين بن علي، حسن بن علي آمده، و ديگر حذف نامهاي مبارك ائمه عليهم السلام به طور كلي.
3 - كتاب (جمهره) ابن دريد: اين كتاب تأليف محمد بن حسن متوفاي سال 321 است. در جلد اول، ص 71 چاپي اين كتاب آمده: (1) (غدير خم معروف است، و آن همان جايي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آن خطبه اي در فضل امير مؤمنان علي بن ابي طالب ايراد كرد). اما ابن شهرآشوب و ديگران در زمانهاي گذشته كه از نسخه هاي خطي نقل كرده اند چنين آورده اند: (و آن همان جايي
(١) - ر. ك: حاشيه الغدير ١ / 8.
(٦٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (2)، ابن شهرآشوب (1)، غدير خم (1)، النوم (1)
است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در آنجا بر (امامت) علي عليه السلام نص كرد و تصريح فرمود). ولي دست تحريف گر چاپ كنندگان كه مورد اعتماد مردمند آن را تحريف نموده است.
4 - كتاب (موطأ) مالك: در اين كتاب و در شرح آن به نام (تنوير الحوالك) چاپ شركت مصطفي بابي حلبي و فرزندان در مصر به سال 1370 ج 1، ص 307 باب جهاد آمده: (از ابوالنضر مولاي عمر بن عبيدالله روايت است كه به او خبر رسيده كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم درباره شهيدان احد فرمود: من براي اينان گواهي (به بهشت) مي‌دهم، ابو بكر گفت: اي رسول خدا، مگر ما برادران آنها نيستيم؟
مانند آنها اسلام آورديم و مانند آنها جهاد كرديم (پس براي ما هم بايد گواهي دهي)! رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چرا، ولي نمي‌دانم كه پس از من چه حوادثي پديد مي‌آوريد. ابو بكر هاي هاي گريست و گفت: مگر ما پس از تو زنده خواهيم ماند)؟!
اين حديث در چاپ همين كتاب در قاهره به سال 1387 به تحقيق عبد الوهاب عبد اللطيف به كلي ساقط گرديده است.
5 - كتاب حيات محمد صلي الله عليه و آله و سلم: در چاپ اول اين كتاب، فصل 5، ص 104 داستان نخستين دعوت عمومي پيامبر صلي الله عليه و سلم را كه از خويشان خود به عمل آورد به تفصيل آورده و گويد: رسول خدا صلي الله عليه و سلم به آنان فرمود: ( … كدامين شما مرا بر اين كار ياري مي‌دهد و برادر و وصي و جانشين من در ميان شما باشد؟ همه اعراض كردند و مصمم به ترك او شدند … ).
جمله (و برادر و وصي و جانشين من در ميان شما باشد) در چاپ دوم و سوم اين كتاب به سالهاي 1354 و 1358 چاپ دارالكتب المصرية حذف گرديده است.
(٦٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، النوم (1)
6 - تفسير طبري: در چاپ دوم اين كتاب تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم چاپ دارا لمعارف مصر، ج 2، ص 321 آمده: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (اي فرزندان عبد المطلب … كدامين شما مرا بر اين كار ياري مي‌دهد تا برادر و وصي و جانشين من در ميان شما باشد؟ … سپس فرمود: اين برادر و وصي و جانشين من در ميان شماست، سخن او را بشنويد و اجابت كنيد و از او فرمان بريد).
اما در چاپ مصطفي بابي حلبي و فرزندان در مصر به سال 1373، جزء 19، ص 112 جملات فوق بدين صورت آمده: ( … تا برادر من و كذا و كذا باشد؟ …
سپس فرمود: اين برادر من و كذا و كذا است … ). من نمي‌دانم كه اين كار اسف انگيز توسط خود طبري انجام گرفته يا توسط ديگري؟ خدا داناتر است. (1) 7 - مكاسب شيخ انصاري: تحريف در اين كتاب جدا دل شيعيان را به درد مي‌آورد و مايه اندوه بسيار است. در چاپ اين كتاب به سال 1375 در تبريز چاپخانه اطلاعات به خط طاهر خوشنويس، ص 40 - 41 در حرمت غيبت آمده است: (به هر حال، آنچه از برخي معاصران شنيده ايم كه در كبيره دانستن غيبت دچار وسوسه شده اند به نظر من وسوسه نابجايي است، و بايد دانست كه ظاهر اخبار اختصاص دارد به حرمت غيبت مؤمن، از اين رو غيبت مخالف (عامه) مانند لعن آنها جايز است، و اين تو هم كه حكم آيه مانند برخي از روايات شامل عموم مسلمين مي‌شود درست نيست، زيرا ضروري مذهب شيعه است كه مخالفان احترام ندارند و احكام اسلام بر آنان بار نمي‌شود مگر برخي از احكام اجتماعي كه مربوط به نظم و اداره زندگي مؤمنان است مانند آن كه چيز تر با ملاقات آنها نجس نمي‌شود وذبيحه آنان و ازدواج با آنها حلال است و خون آنان محترم است به مصلحت دفع فتنه، و زنان آنها نيز حلالند زيرا هر قومي را
(1) - بي شك توسط طبري صورت نگرفته زيرا نسخه هاي پيش از اين چاپ درست بوده است. (م)
(٦٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب تفسير الطبري (1)، الطهارة (1)
نكاحي است و امثال اين امور. با توجه به اين كه تمثيل مذكور در آيه ويژه كسي است كه برادريش ثابت شده باشد، بنابر اين شامل كسي كه بيزاري از او واجب است نمي‌گردد. به هر حال پس از ملاحظه روايات وارده در غيبت و حكمت حرمت آن و در حال و مقام غير مؤمن در نظر شارع، اشكالي در مسأله باقي نمي‌ماند … ).
اما در چاپ عبد العزيز بغدادي صاحب المكتبة العربية، ج 3، ص 320، از (بايد دانست كه ظاهر اخبار اختصاص دارد به حرمت غيبت مؤمن … (تا) اشكالي در مسأله باقي نمي‌ماند) حذف گرديده است.
8 - صحيح بخاري: در حديث جواز متعه (ازدواج موقت) آمده: (ما با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به جنگ ميرفتيم زنان همراه ما نبودند، (به رسول خدا) گفتيم: آيا خود را اخته نكنيم؟ حضرت ما را از اين كار نهي كرد، سپس اجازه فرمود كه زني را با مهر يك پيراهن تا مدتي معين متعه كنيم. سپس عبد الله (بن مسعود اين آيه را خواند: (اي كساني كه ايمان آورده ايد، چيزهاي پاكيزه اي را كه خدا برايتان حلال كرده حرام نكنيد، و از حد نگذريد كه خدا از حد گذرندگان را دوست نمي‌دارد). (1) اين حديث را گروهي از محدثان و مفسران وفقها با همين متن از بخاري روايت كرده اند، ولي متن موجود در صحيح بخاري متداول جزء 6، ص 53 در دو مورد با متن فوق اختلاف دارد:
1 - حذف كلمه ابن مسعود از سند حديث - در حالي كه بيشترشان آن را آورده اند - زيرا وي متعه را جايز مي‌دانسته، و اين حذف به خاطر آن است كه قرينه اي وجود نداشته باشد كه مراد از اين روايت جواز نكاح متعه و رخصت در
(1) - سوره مائده / 87.
(٦٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن مسعود (1)، عبد العزيز (1)، الجواز (2)
آن است.
2 - حذف كلمه الي اجل (تا مدتي معين)، زيرا اين تعبير صريحا رخصت در نكاح متعه را مي‌رساند چنان كه شارحان چنين فهميده و همين گونه تفسير كرده اند، زيرا رخصت در اين نوع نكاح ناگزير رخصت در نكاح متعه است نه نكاح دائم، به ويژه آن كه مراد از جمله (زنان همراه ما نبودند) زنان و همسران خودشان بوده نه هر زني و اگر نه رخصت در نكاح در آن شرايط معنا نداشت.
تأييد اين مطلب آن كه در برخي مصادر چنين آمده: (زنان ما نبودند (يا ما را زن نبود).
و چون اين روايت دلالت بر نكاح متعه دارد چندي از فقها (ي اهل سنت) جواز اين نكاح را به سبب روايات ديگري كه دال بر تحريم آن است منسوخ دانسته اند، ولي چون به دلايلي استدلالشان كامل نبوده و نتوانسته اند تحريم آن را اثبات كنند، دست به تحريف زده و اين روايت را از صورت صحيح خود تغيير داده اند. هان خدا بكشد تحريف و هواهاي تحريف كنندگان را!
از جمله محدثان و مفسران و فقهايي كه حديث مذكور را به صورت درست آن از بخاري روايت كرده اند بدين قرارند:
ا بيهقي در سنن 7 / 200 ط حيدرآباد ب سيوطي در تفسير 2 / 207 ط ميمنيه مصر ج زيلعي در نصب الراية 3 / 180 ط دار التأليف مصر د ابن تيميه در المنتقي 2 / 517 ط حجازي مصر ه ابن قيم در زادالمعاد 4 / 8 ط محمدعلي صبيح مصر وقنوچي در الروضة الندية 2 / 16 ط منيريه مصر ز محمد بن سليمان در جمع الفوائد 1 / 589 ط دار التأليف مصر
(٦٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: جلال الدين السيوطي الشافعي (1)، ابن تيمية (1)، محمد بن سليمان (1)
اين روايت مصادر ديگري هم دارد بدين قرار:
ح مسند احمد 1 / 420 ط مصر 1313 ط تفسير قرطبي 5 / 130 ط مصر 1356 ي تفسير ابن كثير 2 / 87 ط مصر علي البابي ك احكام القرآن 2 / 184 ط مصر 1347 ل الاعتبار، حازمي ص 176 ط حيدرآباد و نيز مصادر ديگري هم هست مانند صحيح ابوحاتم بستي ومصادر مهم ديگر. (1) 9 - معارف ابن قتيبه: الف - گنجي شافعي (مقتول به سال 658) در ذكر تعداد اولاد امام علي عليه السلام گويد: آن حضرت از سرور زنان جهان، فاطمه دخت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و دخت سرور زنان جهان خديجه بيت خويلد بن اسدبن عبد العزي چند فرزند داشت: حسن و حسين و زينب كبري و ام كلثوم كبري … و (شيخ مفيد بر قول اكثر افزوده و گويد: (فاطمه عليها السلام پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرزند پسري را سقط كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را محسن ناميده بود). و اين چيزي است كه نزد احدي از اهل نقل جز ابن قتيبه، يافت نمي‌شود. (2) و محمد بن علي بن شهرآشوب (متوفاي سال 588) گويد: و اولاد فاطمه عليها السلام:
حسن و حسين و محسن سقط شده و زينب وام كلثوم هستند. و در معارف ابن قتيبه آمده: محسن در اثر زخمي كه قنفذ عدوي به آن حضرت زد سقط شد. (3)
(1) - البيان، آية الله خوئي، تعليقه 7، ص 546.
(2) - كفاية الطالب / 411 و 413.
(3) - مناقب ابن شهر آشوب 3 / 358.
(٦٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، كتاب تفسير ابن كثير (1)، كتاب أحكام القرآن للجصاص (1)، محمد بن علي بن شهرآشوب (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
اما متأسفانه در كتاب (معارف) در چاپهاي گوناگوني كه نزد ماست چنين است: (اما محسن بن علي در كودكي از دنيا رفت). اين جنايت و جنايتي بزرگ در حق كتابها و معارف ديني است.
ب - ابن ابي الحديد معتزلي گويد: چون ابوهريره با معاويه به كوفه آمد شبها در باب كنده مي‌نشست و مردم در مجلس او شركت مي‌كردند، جواني از كوفه آمد و نزد او نشست و گفت: اي ابوهريره، تو را به خدا آيا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدي كه در حق علي بن ابي طالب مي‌فرمود: (خداوندا، دوست او را دوست بدار، و دشمن او را دشمن)؟ گفت: آري خدايا. جوان گفت: پس من به خدا گواهي مي‌دهم كه تو دشمن او را دوست و دوست او را دشمن داشته اي. اين بگفت و از نزد او برخاست.
و راويان روايت كرده اند كه ابوهريره با كودكان در راه غذا مي‌خورد و با آنها بازي مي‌كرد و هنگامي كه امير مدينه بود خطبه مي‌خواند و مي‌گفت: (سپاس خدايي را كه دين را قيام (سبب برپايي) وابوهريره را امام ساخت)، و بدين وسيله مردم را مي‌خندانيد. و در زمان امارت مدينه در بازار راه مي‌رفت و چون به مردي مي‌رسيد كه جلو او راه مي‌رفت پاهاي خود را به زمين مي‌زد و مي‌گفت: راه بده، راه بده كه امير آمد - يعني خودش.
من گويم: همه اينها را ابن قتيبه در كتاب معارف در شرح حال ابوهريره آورده و سخن او درباره وي حجت است زيرا نسبت به او متهم و مشكوك نيست. (1) علامه اميني رحمه الله پس از نقل اين سخن در الغدير (1 / 204) گويد: همه اينها را دست تحريف بازيگر با كتاب معارف (ط مصر، 1353 ه) انداخته، و دست امين طبع چه بسيار از اين گونه موارد از آن كتاب حذف كرده چنان كه برخي مطالب را
(١) - شرح نهج البلاغة ٤ / 68، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم.
(٦٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، مدينة الكوفة (2)، علي بن أبي طالب (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
كه از آن نبوده در آن داخل كرده است.
ج - نيز ابن ابي الحديد گويد: مشهور است كه علي عليه السلام در رحبه كوفه مردم را به خدا سوگند داد و فرمود: شما را به خدا سوگند مي‌دهم كه هر كه شنيده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پس از بازگشت از حجة الوداع در حق من فرمود: (هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي او است، خداوندا، دوست او را دوست بدار، و دشمن او را دشمن) (برخيزد و گواهي دهد). مرداني چند برخاستند و به آن گواهي دادند.
حضرت به انس بن مالك فرمود: تو نيز حاضر بودي چرا گواهي نمي‌دهي؟
گفت: اي امير مؤمنان، سنم بالا رفته و فراموشيم بيش از ياد آوري هايم شده است.
حضرت به او فرمود: اگر دروغگو باشي خداوند تو را بدان دروغ به بيماري برص مبتلا كند كه عمامه هم آن را نپوشاند. انس نمرد تا آن كه به برص مبتلا شد …
ابن قتيبه حديث برص و نفرين امير مؤمنان عليه السلام درباره انس بن مالك را در كتاب معارف در باب برص از شخصيتها آورده، وابن قتيبه درباره علي عليه السلام متهم و مشكوك نيست زيرا كه مشهور است كه از آن حضرت منحرف بوده است. (1) علامه اميني رحمه الله در الغدير (1 / 192) بعد از نقل اين سخن از معارف ابن قتيبه گويد: نقل اين مطلب كاشف از آن است كه وي جزم به درستي اين عبارت داشته و نسخه‌ها هم با همين مطابق است چنان كه از نقل ديگران هم همين مطلب را از كتاب معارف ظاهر است. اما دست امين بر ودايع علما نسبت به كتابهاشان در چاپخانه هاي مصر در كتابها دس و تحريف كرده و پس از نقل اين داستان اضافه كرده: ابو محمد گفته: (اين مطلب اصلي ندارد)، غافل از آن كه سياق كلام اين جنايت را آشكار مي‌سازد و اين اضافه را نمي‌پذيرد، زيرا مؤلف در اين كتاب مصاديق هر موضوعي را كه نزد او مسلم بوده ياد مي‌كند، و از اول تا آخر
(١) - شرح نهج البلاغة ١٩ / 217.
(٦٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، مدينة الكوفة (1)، حجة الوداع (1)، أنس بن مالك (2)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
اين كتاب هيچ موردي يافت نمي‌شود كه حكم به نفي يكي از مصاديق يك موضوع كه آورده نموده باشد جز همين مورد، حتي نخستين مردي كه در ميان مبتلايان به برص ذكر مي‌كند همين انس است. آيا ممكن است كه مؤلفي يك مصداق را در اثبات موضوع مورد بحث خود بياورد سپس آن را انكار كند و بگويد اين مطلب اصلي ندارد؟! البته اين تحريف در باب خود نخستين تحريف در كتاب معارف نيست …
10 - تاريخ يعقوبي: ابن واضح يعقوبي در تاريخ خود گويد: و در مدينه سي و دو سوره از قرآن بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد … و گفته شده: آخرين آيه اي كه بر او نازل شد اين آيه بود: اليوم اكملت لكم دينكم … (1)، و اين روايتي صحيح و ثابت و صريح است و نزول آن در روز نص بر امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام در غدير خم بود. (2) اما متن موجود در همين كتاب (ط دار صادر بيروت 2 / 43) چنين است: و نزول آن در روز نفر بر امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام بعد از ترحم بود.
11 - صحيح ترمذي: علامه حلي رحمه الله گويد: در صحيح ترمذي گويد: درباره متعه (ازدواج موقت) از ابن عمر سؤال شد، گفت: حلال است. پرسش كننده كه از اهل شام بود گفت: پدرت از آن نهي كرد! ابن عمر گفت: اگر پدرم از آن نهي كرد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن را وضع كرد، آيا دست از سنت بداريم و از سخن پدرم پيروي كنيم؟! (3) اين حديث را با عين همين متن، شهيد ثاني در شرح لمعه 5 / 283 در باب
(1) - سوره مائده / 3.
(2) - تاريخ يعقوبي 2 / 35، ط حيدريه نجف اشرف، تحقيق علامه سيد محمد صادق بحر العلوم.
(3) - نهج الحق و كشف الصدق / 283، ط بيروت، تحقيق شيخ فرج الله.
(٦٧١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب صحيح الترمذي (2)، مدينة بيروت (2)، الشهادة (1)، الصدق (1)
نكاح متعه نقل كرده جز آن كه به جاي (رسول خدا آن را وضع كرد)، (رسول خدا آن را سنت نهاد) آورده است. و نيز همين حديث در جواهر الكلام 30 / 145 در باب نكاح منقطع و شرعي بودن آن در اسلام به نقل از صحيح ترمذي آمده است. اما در صحيح ترمذي در باب (آنچه درباره نكاح متعه رسيده) دو حديث به شماره هاي 1130 و 1131 موجود است كه دلالت بر حرمت نكاح متعه دارند و اثري از اين حديثي كه بزرگان علما نقل كرده اند در آن به چشم نمي‌خورد.
رجوع كنيد به التحفة الاحوذي في شرح جامع الترمذي (ط بيروت، دار المعرفة).
12 - نهج البلاغة: در نهج البلاغة تحقيق دكتر صبحي صالح، حكمت 190 چنين آمده: قال عليه السلام: واعجباه، اتكون الخلافة بالصحابة والقرابة؟ (شگفتا! آيا خلافت به صحابت وقرابت (با رسول خدا صلي الله عليه و سلم) است؟ سيد رضي گويد: و شعري از آن حضرت در اين باره روايت شده است كه ترجمه اش اين است:) (پس اگر به سبب شورا زمامدار آنها شدي، اين چگونه است حال آن كه اهل مشورت (بني هاشم) غايب بودند)!
فإن كنت بالشوري ملكت أمورهم * فكيف بهذا والمشيرون غيب وإن كنت بالقربي حججت خصيمهم * فغيرك أولي بالنبي وأقرب (و اگر به سبب خويشاوندي با مدافعان آنها احتجاج كردي، غير تو كه به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اولويت وقرابت بيشتري داشت)!
اين روايت تحريف شده (1) و صحيح آن در شرح ابن ابي الحديد 18 / 416 و
(1) - به نظر مي‌رسد تحريف عمدي نشده و چون كلمات شبيه هم است و تكرار شده، هنگام تصحيح مطبعي اين اشتباه رخ داده باشد زيرا نقل شعر فوق تأييد متن درست حديث است. اما تحريف ديگري در اين چاپ نهج البلاغة صورت گرفته و آن در حكمت 252 است كه به جاي (والامامة نظاما للامة)، (والامانة نظاما للامة) آمده است. (م)
(٦٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)، كتاب صحيح الترمذي (2)، كتاب نهج البلاغة (3)، مدينة بيروت (1)، بنو هاشم (1)
شرح علامه مولي صالح قزويني 4 / 180 چنين آمده: واعجباه، اتكون الخلافة بالصحابة، ولاتكون بالصحابة والقرابة؟! (شگفتا! آيا خلافت به صحابت تنها واقع مي‌شود ولي به صحابت وقرابت (كه من داشتم) واقع نمي‌شود)؟!
13 - مسند احمد حنبل: علامه حلي رحمه الله گويد: در مسند احمد از چند طريق نقل كرده كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميان مردم عقد برادري بست وعلي را رها نمود و او آخرين كس بود و برادري براي او قرار نداد. علي گفت: اي رسول خدا، ميان يارانت برادري برقرار كردي و مرا رها ساختي! فرمود: همانا تو را براي خودم باز گذاشتم، تو برادر مني و من برادر تو، هر كس از تو ياد كرد بگو: من بنده خدا و برادر رسول اويم، اين مقام را پس از تو احدي ادعا نكند مگر دروغگو.
سوگند به آن كه مرا به حق مبعوث كرد تو را واپس نداشتم جز براي خودم، و تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسي هستي جز آن كه پس از من پيامبري نخواهد بود … ). (1) علامه مظفر رحمه الله در ذيل اين كلام گويد: در ينابيع المودة باب نهم، حديث برادري را از احمد در مسندش از زيد بن ابي اوفي نقل كرده چنان كه مصنف رحمه الله در كتاب منهاج الكرامة نيز از مسند آورده … و نيز در ينابيع المودة از احمد در مسندش از حذيفة بن يمان نقل كرده كه گفت: (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميان مهاجران و انصار برادري برقرار كرد وچنان بود كه ميان هر كسي با نظيرش برادري برقرار مي‌ساخت، سپس دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود: اين برادر من است). و نيز از عبد الله بن احمد در زوايد المسند هشت حديث درباره برادري پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با علي عليه السلام نقل كرده است، و شايد مراد مصنف رحمه الله كه فرموده: (از چند طريق) همين احاديث باشد. ولي گويا چاپ كنندگان مسند عمدا آنها را از آن كتاب حذف
(١) - نهج الحق وكشف الصدق / 217 و 218.
(٦٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (2)، كتاب ينابيع المودة (2)، عبد الله بن أحمد (1)، الكرم، الكرامة (1)، الصدق (1)
كرده اند بدين بهانه كه آنها از زيادات است (يعني در خود مسند احمد نيست بلكه در مسند پسر او عبد الله است)، زيرا من هيچ كدام آنها را در مسند نديدم. (1) 14 - صحيح مسلم: علامه مظفر رحمه الله گويد: حاكم (2) نقل كرده كه مسلم حديث ابوموسي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را كه فرمود: (بهترين زنان جهان چهار تن هستند) روايت نموده ولي آن را در صحيح مسلم نه در باب فضائل خديجه و نه در باب فضائل فاطمه عليها السلام نيافتم. آري در باب فضائل خديجه (7 / 123) از ابوموسي روايت كرده كه: (از زنان جز مريم و آسيه كامل نشدند، و همانا فضل عايشه بر ساير زنان مانند فضل تريد (آبگوشت) بر ساير غذاهاست).
و شايد ناسخان كتاب اين حديث را به جهت مقدم داشتن عايشه در فضيلت تحريف كرده اند چنان كه اين قرينه گواه است كه در حديث مذكور نامي از خديجه برده نشده پس چگونه مسلم آن را در باب فضائل خديجه آورده؟ و اگر آنچه حاكم روايت كرده اصلي نداشت ذهبي در تلخيص كتاب وي آن را پي گيري نموده و ياد آوري مي‌كرد … و برخي از اين قوم خواسته اند تا با حديث سيادت زهرا عليها السلام معارضه نمايند، با حديثي كه از زبان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جعل مي‌كنند كه آن حضرت فرموده: (فضل عايشه بر ساير زنان مانند فضل تريد بر ساير طعام است) با آن كه جعلي بودن اين حديث آشكار است، زيرا بيپايگي نسبت اين تشبيه سست به پيامبري كه از برتريهاي او دارا بودن سخنان كوتاه و پر معناست و او فصيح ترين مردم عرب بوده، روشن است و چگونه كسي كه با روش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در لطف كلام وحسن بيان و تشبيهات بديع آشناست جزم به كذب اين نسبت پيدا نكند؟! اين حديث كجا و اين حديث كه فرموده: (فاطمه
(1) - دلائل الصدق 2 / 414.
(2) - مستدرك 3 / 154.
(٦٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، كتاب صحيح مسلم (2)، الطعام (1)، الصدق (1)

يادآوري و رفع يك اشتباه

سرور زنان جهان است)؟! كاش مي‌دانستم كه آيا فضيلت به گزاف است؟ با آن كه عايشه با امر خدا در قرآن كه او را به نشستن در خانه امر فرموده مخالفت كرد و بر امام زمان خود كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره او فرموده بود: (جنگ تو جنگ من است) شوريد، و آشكارا با وي دشمني نمود با آن كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره او فرموده بود: (هر كه تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته، و هر كه مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است)، و پيوسته بر بغض و كينه آن امام باقي بود در حالي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بغض او را دليل نفاق دانسته و فرموده بود: (هر كه با تو كينه ورزد با من كينه ورزيده، و هر كه با من كينه ورزد با خدا كينه ورزيده است). (1) دليل و شاهد تحريف در صحيح مسلم مطلبي است كه در احقاق الحق علامه مرعشي رحمه الله آمده، وي گويد:
ياد آوري و رفع يك اشتباه ما در جلد 13، ص 85 در طرق حديث شريف من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية (هر كه بميرد و امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ دوران جاهليت مرده است) نام صحيح مسلم را آورديم و بدون واسطه از آن نقل كرديم ولي متأسفانه يك اشتباه چاپي بود و صحيح آن چنين است: علامه شيخ محيي الدين ابو محمد عبد القادر بن ابي الوفاء (متوفاي سال 775) در جواهر المضيئة (2 / 457، ط حيدرآباد دكن) از صحيح مسلم چنين روايت نموده: وقول پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در صحيح مسلم: (من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية). (2) من گويم: اگر اين حديث در صحيح مسلم موجود بود و ايشان آن را ديده
(1) - دلائل الصدق 2 / 569.
(2) - ملحقات احقاق الحق 14 / 2.
(٦٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: معرفة الإمام (2)، كتاب صحيح مسلم (5)، إمام زمان (1)، الموت (4)، الشهادة (1)، الجهل (2)، النوم (1)، الصدق (1)
بود نياز به اين ياد آوري و رفع اشتباه نداشت. (و نيز رجوع كنيد به الغدير 10 / 360).
15 - ديوان حسان: علامه اميني رحمه الله گويد: حسان مدايح زيادي غير آنچه گذشت درباره مولايمان اميرمؤمنان عليه السلام دارد و تو را از اشعاري كه برگزيده ايم آگاه خواهيم ساخت. و از همين سو خواهيم دانست كه دست امانت طبع از روزي كه به ديوان او در از شده هيچ گاه كوتاه نگرديده است و مواردي از ديوان حسان را تحريف نموده چنان كه با ديوانها و كتابها و معجم هاي ديگر نيز همين گونه بازي كرده و مدايح و فضايل اهل بيت عليهم السلام و ستايشهاي پيروان آنها را انداخته است، مانند ديوان فرزدق كه قصيده ميميه مشهور آن را كه درباره مولايمان امام زين العابدين عليه السلام است اسقاط نموده با آن كه ناشر در مقدمه شرح ديوان به وجود آن اشاره كرده و كتابها و معجم‌ها از ذكر آن سرشار است، و مانند ديوان كميت كه ابياتي از آن تحريف شده و ابياتي ديگر به آن افزوده گرديده است، و مانند ديوان امير شاعران، ابوفراس و مانند ديوان كشاجم كه مقدار قابل توجهي از مراثي سيدنا الامام سبط شهيد، حسين بن علي عليه السلام را از آن انداخته اند. (1) 16 - قصيده ناشي صغير از جمله قصائدي كه تحريف در آن راه يافته قصيده مشهور ناشي صغير ابو الحسن علي بن عبد الله بن وصيف حلاء است. ابن خلكان گويد: او از شاعران نيكو سخن بوده و او را درباره اهل بيت قصايد بسياري است.
وي متكلمي ماهر بود، علم كلام را از ابوسهل اسماعيل بن علي بن نوبخت متكلم فرا گرفت و از بزرگان شيعه بود و تصانيف بسياري دارد. جدش (وصيف) غلام
(١) - الغدير ٢ / 41.
(٦٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، فضائل أهل البيت عليهم السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الشاعر الفرزدق (1)، علي بن عبد الله بن وصيف (1)، إسماعيل بن علي (1)، الشهادة (1)
بود و پدرش (عبد الله) عطار، ولقب حلاء از آن روست كه وي زيور آلات مسي مي‌ساخت. (1) وي در قصيده خود گويد:
بآل محمد عرف الصواب * وفي أبياتهم نزل الكتاب هم الكلمات والأسماء لاحت * لادم حين عز له المتاب وهم حجج الأله علي البرايا * بهم وبحكمهم لايستراب وأنوار تري في كل عصر * لاءرشاد الوري فهم شهاب ولا سيما أبوحسن علي * له في الحرب مرتبة تهاب علي الدر والذهب المصفي * وباقي الناس كلهم تراب كأن سنان ذابله ضمير * فليس عن القلوب له ذهاب وصارمه كبيعته بخم * معاقدها من القوم الرقاب إذا لم تبر من أعداء علي * فما لك في محبته ثواب هو البكاء في المحراب ليلا * هوالضحاك إن جد الضراب هم النبأ العظيم وفلك نوح * وباب الله وانقطع الخطاب (2) (راه درست به آل محمد شناخته شد و كتاب خدا در خانه هاي آنان فرود آمد).
(آنان همان كلمات و نامهايي هستند كه در وقت توبه آدم در نظر وي آشكار گشت).
(آنان حجتهاي خدا بر آفريدگانند كه هيچ گونه شك و ترديدي در خود آنان و حكمشان نيست).
(و هر نوري كه در هر عصري براي ارشاد خلايق ديده مي‌شود از نور شهاب
(1) - وفيات الاعيان 3 / 52.
(2) - أوردناها ملخصا.
(٦٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: البكاء (1)، الحرب (1)
آنان است).
(به ويژه ابو الحسن علي كه در جنگ مقامي هول انگيز دارد).
(علي مرواريد و طلاي ناب است و ساير مردم همه خاكند).
(گويي نوك تيز نيزه او خاطره اي است كه هيچ گاه از دلها بيرون نمي‌رود).
(و شمشير او مانند بيعتش در غدير خم بر گردن آن قوم جاي گرفته است).
(اگر از دشمنان علي بيزاري نجويي هرگز از ثواب محبت او بهره اي نخواهي داشت).
(هم اوست كه در شب در محراب بس مي‌گريست و در وقت جديت كارزار شاد و خندان بود).
(آنان (او و خاندانش) همان خبر بزرگ (در سوره نبأ) و كشتي نوح وباب خدايند، و ديگر سخني نيست).
علامه اميني رحمه الله گويد: صحيح تر آن است كه اين قصيده از آن همين ناشي است چنان كه ابن شهرآشوب بدان تصريح دارد. (1) برخي از ابيات اين قصيده در يكي از مطبوعات به صورت تحريف شده و تغيير يافته آمده، اينك بنگر تا حقيقت روشن شود. ابن خلكان آن را چنين آورده:
وصارمه لبغتته كنجم * مقاصدها من الخلق الرقاب (2) (و شمشيرش از آن رو كه ناگهان فرود مي‌آيد به سان ستاره اي است كه مقصدش گردن خلايق است).
بنگر كه چگونه تحريف شده و (كبيعته بخم) به (لبغتته كنجم) تغيير يافته است.
(١) - الغدير ٤ / 27.
(2) - وفيات الاعيان 3 / 52، تحقيق محمد محيي الدين عبد الحميد.
(٦٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: ابن شهرآشوب (1)، غدير خم (1)، عبد الحميد (1)
17 - چند بيت از ابوتمام طائي رحمه الله: علامه اميني رحمه الله گويد: براي هيچ خردمندي مجالي در عدم شناخت روز غدير نمي‌توان يافت به ويژه كه در برابر او انبوه كتابهاي حديث و سيره و تاريخ و ادب قرار دارد كه هر كدام به روز غدير اشاره داشته، و هر كدام حقيقت آن روز را در برابر خواننده ملموس مي‌دارد و نمي‌گذارد نسبت بدان بي توجه بماند … و بسا كه خواننده اين كتاب ما (الغدير از آغاز تا پايان نمونه هايي از آنچه گفتيم بيابد. اينك با من همراه شو و از دكتر ملحم ابراهيم اسود، شارح ديوان اين شاعر (ابوتمام) در شگفت آي كه در شرح بيت: ويوم الغدير استوضح الحق اهله (و روز غدير خم، حق براي اهلش كاملا روشن گشت) گويد: روز غدير واقعه جنگ معروفي است.
و سپس در شرح بيت: يمد بضبعيه ويعلم انه (پيامبر زير دو بازوي او را گرفت و بلند كرد و چنان مي‌نمود كه او ولي آنهاست) سخني دارد كه مي‌رساند آن را مربوط به يكي از جنگهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌داند. وي (ص 38) گويد: يمد بضبعيه يعني او را كمك و ياري مي‌داد. هاء ضمير در يمده به امام علي بر مي‌گردد، يعني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را ياري مي‌داد و نشان مي‌داد كه او ولي خواهد بود، آن حضرت يگانه بازو و ياور پيامبر صلي الله عليه و سلم در غدير بود. و شخص رسول خدا هم او را ياري مي‌داد با علم به اين كه او پس از خودش به زودي سرپرست و جانشين او بر امتش خواهد شد … ! (1)
(١) - الغدير ٢ / 331. و در ص 333 گويد: ابوتمام به گفته جاحظ يكي از سران اماميه و يگانه اي از شيوخ ادب شيعه در عصرهاي گذشته و از پيشوايان لغت و آبشخوارهاي فضيلت و كمال بود. شعر و سبكهاي شعري از او گرفته مي‌شد و نقل مطالب سيره و تاريخ به او منتهي مي‌شد و كليد هر فني به دست او بود … و در معاهد التنصيص گويد: او چهارده هزار ارجوزه از عرب حفظ بود غير از قطعات و قصائد.
و در تكلمه (تكلمه - ظ) گويد: او در زمان خود پانصد شاعر خوش ذوق زيباگوي را تحت الشعاع خود قرار داده بود.
(٦٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: غدير خم (1)
18 - ديوان ابوالطيب متنبي: علامه سيد عبد الزهراء گويد: ابوالطيب متنبي هنگامي كه او را بر ترك مدح امير مؤمنان عليه السلام سرزنش كردند گفت:
وتركت مدحي للوصي تعمدا * إذ كان نورا مستطيلا شاملا وإذا استطال الشئ قام بنفسه * وصفات ضوءالشمس تذهب باطلا (من از روي عمد مدح حضرت وصي را ترك گفتم، زيرا او نوري بلند و فراگير در عالم بود).
(و هر گاه چيزي قد علم كند بر پاي خود خواهد ايستاد (و ديگر نيازي به تعريف ندارد) چنان كه وصف نور خورشيد وصف باطل و بيهوده اي است).
و در پاورقي آن گويد: متأسفانه اين دو بيت در برخي از چاپهاي ديوان متنبي حذف شده، حتي استاد عبد الرحمن برقوقي اين دو بيت را در چاپ دو جلدي (2 / 546) آورده و در چاپ چهار جلدي همين ديوان حذف كرده است. (1) 19 - عقايد نسفي: علامه اميني رحمه الله در باب نگاهي به احاديث معاويه گويد:
حديث (من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية) را تفتازاني در شرح المقاصد (2 / 275) آورده و آن را داراي مفاد و مفهوم آيه اولي الامر قرار داده است. وتفتازاني با همين لفظ نيز در شرح عقايد نسفي چاپ سال 1302 آورده، اما دست امانت دار ودايع علم و دين در چاپ سال 1313 همين كتاب هفت صفحه آن را كه شامل همين حديث بوده تحريف نموده است، و شيخ علي قاري صاحب المرقاة نيز در خاتمه الجواهر المضيئة (2 / 509) آن را آورده و در ص 457 گويد: معناي اين حديث كه در صحيح مسلم نقل كرده آن است كه: هر كس كه نشناسد كسي را كه اقتدا واهتداي به او در زمان وي بر او واجب است. (2)
(١) - مصادر نهج البلاغة ١ / ١٤٦، ط بيروت، مؤسسه اعلمي.
(٢) - الغدير ١٠ / 360
(٦٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: معرفة الإمام (1)، كتاب صحيح مسلم (1)، الموت (3)، الجهل (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، مدينة بيروت (1)
20 - كمال الدين صدوق: حسن بن منذر گويد: روزي حمزة بن ابو الفتح نزد من آمد و گفت: مژده! ديشب در خانه امام عسكري عليه السلام فرزندي براي آن حضرت به دنيا آمد و امام امر به كتمان آن فرمود، و دستور داد كه سيصد گوسفند براي او عقيقه كنند … (1) اين مطلب در نسخه اي قديمي از همين كتاب كه در كتابخانه عمومي مسجد جامع طهران به سرپرستي آية الله سعيد تهراني رحمه الله نگهداري مي‌شود نيز موجود است، ولي در چاپهاي اخير كتاب ديده نمي‌شود و شايد ناسخان و مصححان چون از راز اين عدد در عقيقه مذكور مطلع نبوده اند آن را حذف كرده اند. آري در اينجا سري بزرگ و حكمتي دقيق نهفته كه از بيان اهل بيت عليهم السلام معلوم مي‌گردد چنان كه امام صادق عليه السلام فرموده است: (هر مولودي مرهون عقيقه است). (2) زيرا از اين حديث شريف استفاده مي‌شود كه عقيقه ضامن حفظ حيات طفل و طول عمر او است، و چون حضرت صاحب العصر عليه السلام در تقدير الهي بايد از عمر طولاني هزاران ساله برخوردار باشد مقتضي بود كه سيصد گوسفند براي او عقيقه گردد. و خداوند به حقايق امور داناتر است.
21 - اسدالغابة: در كتاب سبيل النجاة في تتمة المراجعات تحقيق حسين الراضي - كه خداوند او را از سوي صاحب ولايت بهترين پاداش دهد - (ص 67) گويد: آيه: و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله والله رؤف بالعباد (3) (از مردم كس هست كه در راه رضاي الهي جانفشاني مي‌كند، و خداوند به بندگان مهربان است) درباره امير مؤمنان عليه السلام نازل شد آن گاه كه در شب هجرت
(1) - كمال الدين 2 / 106 با ترجمه فارسي، چاپ 1369 ه ق.
(2) - بحار الانوار 104 / 120.
(3) - سوره بقره / 207.
(٦٨١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، مدينة طهران (1)، العصر (بعد الظهر) (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
در بستر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آرميد. رجوع كنيد به: شواهد التنزيل حسكاني حنفي 1 / 96 ح 133 وص 134 تا 142، وكفاية الطالب گنجي شافعي / 229 طحيدريه … واسد الغابة ابن اثير جزري شافعي 4 / 25 مطبعه وهبيه در مصر، كه حديث را به صورت درست خود (بات علي فراش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كرده، ولي در چاپ حاج رياض الشيخ صاحب كتابفروشي اسلاميه كه به صورت افست چاپ شده اين حديث تحريف گرديده و كلمه (بات) به (بال) تغيير يافته و اين كار به جهت اهانت به مقام شامخ امير مؤمنان و سيد اوصيا انجام شده است، انا لله وانا اليه راجعون.
من گويم: خداوندا، اگر اين كار از روي عمد وعناد از وي صورت گرفته پس او را چنان لعنتي فرست كه دوزخيان از سختي آن پناه جويند و به عذابي سخت گرفتارش ساز، آمين رب العالمين.
18 - تاريخ الخلفاء سيوطي: عبد الرحمن احمد بكري در كتاب حياة خليفة عمربن الخطاب (ص 37، طبع بيروت - لندن) گويد:
متقي هندي از ضحاك روايت كرده كه دومي گفت: كاش گوسپندي بودم در خانواده كه هر چه مي‌خواستند مرا ميپروريدند تا چون خوب پرورده مي‌شدم برخي از دوستان آنها به ديدنشان ميآمدند و آنان گوشت مرا كباب و قديد كرده، همه مي‌خوردند و به صورت مدفوع بيرون مي‌دادند ولي بشر آفريده نمي‌شدم (1).
وشيخ جلال الدين سيوطي گويد: بيهقي در شعب الايمان از ضحاك روايت
(١) - كنز العمال ٦ / 365، ط حيدرآباد هند، حديث 5536. الفتوحات الاسلامية، تأليف مفتي مكه 2 / 408. حياة الصحابة، تأليف كاندهلوي 2 / 99. حلية الاولياء، ابو نعيم 1 / 52. نورالابصار شبلنجي / 60.
(٦٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)، كتاب أسد الغابة لإبن الأثير (1)، جلال الدين السيوطي الشافعي (2)، مدينة بيروت (1)، إبن الأثير (1)، البول (1)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب كنز العمال للمتقي الهندي (1)، مدينة مكة المكرمة (1)

تحريف شخصيتهاي شيعي

كرده كه اولي گفت: به خدا سوگند دوست داشتم كه درختي در ميان راه بودم كه شتري بر من مي‌گذشت، مرا مي‌گرفت و به دهان مي‌برد و مي‌جويد و مي‌بلعيد، آن گاه به صورت پشكل بيرون مي‌داد ولي بشر نبودم. دومي گفت: كاش من گوسپندي بودم … (1) مؤلف (عبد الرحمن احمد بكري) گويد: شيخ سيوطي جمله (و مرا به صورت مدفوع بيرون مي‌دادند) را از حديث بريده و انداخته است در صورتي كه صاحب كنز العمال، ط حيدرآباد هند، زيني دحلان در الفتوحات الاسلامية وكاندهلوي در حياة الصحابة وابونعيم در حلية الاولياء وشيخ مؤمن شبلنجي در نور الأبصار و ديگران همه آورده اند.
تحريف شخصيتهاي شيعي پس از بحث فوق در تحريف برخي از كتابها به منظور اخفاي مناقب امير مؤمنان عليه السلام و پوشيدن حق مسلم او يا به منظور مصلحتهاي ديگري كه مورد توجه تحريف كنندگان و حذف كنندگان بوده است، بد نيست اشاره اي داشته باشيم به برخي از دوستان خاص اهل بيت عليهم السلام كه شخصيت آنان نيز از قلم تحريف گران و زبان معاندان سالم نمانده به جرم دوستي خاندان بهترين رسولان و دفاع از ائمه طاهرين به ويژه دفاع از حريم مقدس پيشواي پرهيز كاران و رهبر سپيدرويان و روح رسول و همسر بتول، همو كه اگر نبود يك ستون اسلام راست نمي‌شد و يك شاخه از درخت اسلام سبز نمي‌گشت، و اين تحريف و معاندت تا آنجا ادامه يافته كه برخي از دشمنان سرسخت و ملحد كار را از ظلم و حسد به جايي رساندند كه درباره امام صادق كه حامل پرچم هدايت و ناشر علم رسول صلي الله عليه و آله و سلم
(1) - تاريخ الخلفاء / 142.
(٦٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، كتاب حلية الأولياء لأبي نعيم (1)، كتاب نور الأبصار للشبلنجي (1)، كتاب كنز العمال للمتقي الهندي (1)، جلال الدين السيوطي الشافعي (1)
است سخنان ناروايي گفتند!
1 - امام صادق عليه السلام: ابن حجر عسقلاني گويد: جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب هاشمي علوي ابو عبد الله مدني ملقب به صادق، و مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابي بكر است. ابن مديني گفته است: از يحيي بن سعيد درباره او پرسيدند، گفت: قدري از او دل گيرم، و مجالد نزد من از او محبوب تر است. (1) سعيد بن ابي مريم گويد: به ابوبكربن عياش گفتند: چرا با اين كه زمان جعفر را درك كردي از او حديث نشنيدي؟ گفت: ما از او درباره احاديثي كه مي‌گفت پرسيديم كه آيا اينها را (از راويان) شنيده اي؟ گفت: نه، بلكه روايتي است كه از پدرانمان روايت مي‌كنيم.
ابن سعد گويد: جعفر حديث بسيار مي‌گفت ولي به حديث او احتجاج نمي‌شود و او را ضعيف شمرده اند. يك بار از او پرسيدند: آيا اين احاديث را از پدرت شنيده اي؟ گفت: آري. و بار ديگر پرسيدند، گفت: آنها را در كتب پدرم ديده ام. (2) از امور اندوهبار واسف انگيز آن است كه محمد بن اسماعيل بخاري در كتاب صحيح خود از برخي شياطين ناصبيها مانند عمران بن حطان ومروان بن حكم حديث نقل مي‌كند ولي از امام صادق عليه السلام نقل نمي‌كند، كاش مي‌دانستم كه بخاري چه عذري در پيشگاه خدا و رسول خواهد داشت!
(١) - همين ابن حجر در تهذيب التهذيب ١٠ / ٣٩ درباره مجالد آورده است: احمد بن حنبل به او اهميت نمي‌داد. بخاري گفته است: يحيي بن سعيد او را ضعيف مي‌شمرد. ابو طالب از احمد آورده كه او موقعيتي ندارد (و به حديثش اعتمادي نيست). ابن خيثمه از ابن معين آورده كه او ضعيف است و حديثش سست و بي اعتبار.
(٢) - تهذيب التهذيب ٢ / 201
(٦٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، علي بن الحسين بن علي (1)، أبو عبد الله (1)، محمد بن أبي بكر (1)، محمد بن إسماعيل (1)، يحيي بن سعيد (2)، جعفر بن محمد (1)، أحمد بن حنبل (1)
ابن حجر گويد: (عمران بن حطان سدوسي شاعر مشهوري است كه عقيده خوارج داشته وهموست كه در رثاي عبد الرحمن بن ملجم قاتل علي عليه السلام شعر گفته است). سپس حديثي را كه بخاري در صحيح خود از او نقل كرده آورده است. (1) نيز گويد: مروان بن حكم بن ابي العاص بن اميه پسر عموي عثمان … (و نام چند تن از صحابه وتابعين را برده و گويد) وبخاري احاديث اينان را از او نقل كرده است … و مالك و ديگران جز مسلم بر حديث و رأي او اعتماد كرده اند. (2) آري اينان همان كساني هستند كه به قول قرآن كريم (همه كوشش خود را در زندگي دنيا به كار بردند و همه پوچ و نابود گرديد ولي چنين پندارند كه كار نيك مي‌كنند). و چه خوب گفته شاعر شيعي امامي ابوبكربن شهاب حضرمي (3):
قضية تشبه بالمرزءة * هذا البخاري إمام الفئة بالصادق الصديق ما احتج في * صحيحه واحتج بالمرجئة ومثل عمران بن حطان ومروان * وابن المرأة المخطئة إن الامام الصادق المجتبي * بفضله الاي أتت منبئة أجل من في عصره رتبة * لم يقترف في عمره سيئة قلامة من ظفر إبهامه * تعدل من مثل البخاري مائة (داستاني غم انگيز وجود دارد و آن اين كه بخاري كه پيشواي اهل سنت است در كتاب صحيح خود احاديث امام صادق عليه السلام را نياورده ولي احاديث مرجئه و
(1) - هدي الساري 2 / 200.
(2) - همان، 212.
(3) - وي عالمي جليل و حاوي انواع علوم بوده و در علوم بسياري كتاب نوشته است. او حجتي قوي و برهاني ساطع داشت و اديب و شاعر و دوستدار مخلص اهل بيت بود، در سال 1262 متولد شد و در سال 1341 در حيدرآباد دكن درگذشت. (الكني والالقاب 1 / 23، و اشعار فوق در همين كتاب است)
(٦٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الخوارج (1)، الصدق (2)، القتل (1)، الكرم، الكرامة (1)، النوم (1)
افرادي مثل عمران بن حطان و مروان و پسر آن زن نابكار را آورده است … امام صادق برگزيده كه آياتي روشنگر در فضل او آمده والامقام ترين مردم عصر خود بود كه حتي يك گناه در عمر خويش مرتكب نشد. ذره اي از ناخن انگشت او با صد تا مثل بخاري برابري مي‌كند).
2 - ابان بن تغلب: ابن حجر عسقلاني پس از آن كه مدح وتوثيق او را از زبان محدثين نقل مي‌كند، گويد: جوزجاني گفته است: او منحرف و مذهبش ناپسند است و مرد مجاهري (نسبت به ولايت و دشمني با خلفا) بوده است. (1) و گويد: ذهبي (در ميزان الاعتدال) در شرح حال ابان بن تغلب گفته است: اگر پرسند: چگونه توثيق يك نفر اهل بدعت جايز است در صورتي كه معناي ثقه بودن عدالت و اتفاق نظر داشتن است؟ و او با اين كه اهل بدعت بوده چگونه مي‌تواند عادل باشد؟ پاسخ آن است كه: بدعت دو قسم است: بدعت كوچك و بدعت بزرگ. بدعت كوچك مانند غلو در تشيع يا تشيع بدون غلو و گرمي است، و اين صفت در بسياري از تابعين و پيروانشان وجود داشته با آن كه همگي اهل دين و پرهيزكاري و راستگويي بوده اند، و اگر بنا بر رد حديث اينان گذارده شود جمله اي از آثار نبوي از ميان مي‌رود و اين مفسده روشني است.
اما بدعت بزرگ رفض كامل (نسبت به خلفا) وغلو (در تشيع) و فرو آوردن مقام ابو بكر وعمر - رضي الله عنهما - و دعوت بدين امر است. چنين كساني حديثشان پذيرفته نيست و كرامتي ندارند. و نيز فعلا در ميان اين قسم مردي راستگو و قابل اعتماد سراغ ندارم بلكه دروغ وتقيه ونفاق رويه آنهاست، و چگونه مي‌توان از چنين كسي حديث پذيرفت؟ هرگز و هرگز! بنابر اين شيعي غالي در زمان گذشتگان و در عرف آنان كسي بوده است كه از عثمان و زبير و طلحه و
(١) - تهذيب التهذيب ١ / 93.
(٦٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: أبان بن تغلب (2)، الرفض (1)
گروههايي كه با علي رضي الله عنه جنگيده اند انتقاد مي‌كند و آنان را ناسزا مي‌گويد، و غالي در زمان و عرف ما كسي است كه اين بزرگان را كافر دانسته و از ابو بكر و عمر بيزاري مي‌جويد، كه چنين كسي گمراه و دروغ زن است. (1) علامه مجاهد سيد محمد بن عقيل حضرموتي پس از نقل اين سخن گويد: در جمله (شيعي غالي كسي است كه … ) نوعي پيچيدگي وجود دارد، زيرا لفظ گروه بر يك نفر و بيشتر صدق مي‌كند، پس تفسير آن چيست؟ آيا مراد تنها ام المؤمنين عايشه است؟ يا غير از نهروانيان يعني سپاه بصره و شام است؟ و بنابر اين امام حسن و امام حسين و عمار و همفكران آنها كه به طور قطع لعن اهل شام از زبان آنان نقل شده بايد غالي باشند (2)! …
و نيز عسقلاني گويد: تشيع دوستي علي و مقدم داشتن او بر صحابه است، پس هر كه او را بر ابو بكر وعمر مقدم بدارد غالي در تشيع است و به او رافضي گويند و اگر بر اين دو كس مقدم ندارد شيعي است. و اگر همراه اين عقيده ناسزاگويي و دشمني علني را هم بيفزايد رافضي غالي است، و اگر معتقد به رجعت به دنيا هم باشد غالي سرسخت است. (3) علامه حضرموتي در اينجا نيز گويد: پوشيده نيست كه معناي اين سخن او آن است كه همه دوستان علي كه او را بر شيخين مقدم مي‌دارند رافضي اند و دوستان او كه او را بر صحابه بجز شيخين مقدم مي‌دارند شيعه هستند و هر دو دسته غير عادل! روي اين حساب عده بسياري از صحابه بزرگوار مانند مقداد، زيد بن ارقم، سلمان، ابوذر، خباب، جابر، ابو سعيد خدري، عمار، ابي بن كعب، حذيفه، بريده، ابوايوب، سهل بن حنيف، عثمان بن حنيف، ابو آلهيثم بن التيهان، خزيمة بن
(١) - لسان الميزان ١ / 9.
(2) - العتب الجميل علي اهل الجرح والتعديل / 34 با اندكي تلخيص.
(3) - هدي الساري 2 / 131.
(٦٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: أمهات المؤمنين، ازواج النبي (ص) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو الهيثم بن التيهان (1)، عثمان بن حنيف (1)، أبي بن كعب (1)، سهل بن حنيف (1)، محمد بن عقيل (1)، التصديق (1)، كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)
ثابت، قيس بن سعد، ابوالطفيل عامربن واثله، عباس بن عبد المطلب و پسرانش، همه بني هاشم وبني مطلب و بسياري ديگر همه رافضي اند زيرا هم علي را دوست ميداشته اند و هم بر شيخين مقدم مي‌دانسته اند، و نيز عده بي شماري از تابعين و پيروان آنها از بزرگان ائمه و برگزيدگان امت نيز رافضي خواهند بود در صورتي كه در ميان آنان كساني هستند كه همدوش قرآنند، ورد عدالت اينان به خدا سوگند كمرشكن است. (1) در پايان بايد گفت: چگونه مي‌تواند ابان بن تغلب منحرف و ناپسنديده مذهب ومجاهر باشد در حالي كه مرگ او قلب امام صادق عليه السلام را به درد آورد؟
و چگونه مي‌تواند چنين باشد در صورتي كه امام باقر عليه السلام به او فرمود: (در مسجد مدينه بنشين و براي مردم فتوا بده، كه من دوست دارم در ميان شيعيانم مانند تو به چشم خورد)! و چون خبر مرگ او به امام صادق عليه السلام رسيد فرمود: (به خدا سوگند مرگ ابان دل مرا به درد آورد). (2) خداوند ديدگان ناصبيان را كور كند و عذاب خود را بر آنان فرو ريزد كه مردان مذهب را به اين گونه اراجيف و ناسزاها متهم مي‌دارند.
محدث قمي رحمه الله گويد: ابان بن تغلب كوفي در ميان اصحاب ما ثقه و جليل القدر و والامقام است، امام سجاد و امام باقر و امام صادق عليهم السلام را ديده است …، آن مرحوم در همه فنون علم از قرآن، فقه، حديث، ادب، نحو و لغت مقدم بود. وي كتابهايي دارد از جمله كتاب تفسير غريب القرآن (تفسير لغات مشكل قرآن)، او از قاريان سرشناس وفقيه ولغوي بود، از مردم عرب مطالبي شنيده و از آنان حكايت نموده و از امام صادق عليه السلام سي هزار حديث
(1) - العتب الجميل / 33.
(2) - جامع الرواة، باب الف.
(٦٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (4)، مفردات غريب القرآن للراغب الإصفهاني (1)، أبان بن تغلب (2)، بنو هاشم (1)، قيس بن سعد (1)، كتاب جامع الرواة لمحمد علي الأردبيلي (1)
روايت كرده است. از ابان بن محمد بن ابان بن تغلب روايت شده كه گفت از پدرم شنيدم مي‌گفت: با پدرم (ابان) بر امام صادق عليه السلام وارد شديم، تا چشم حضرت به او افتاد دستور داد بالشي براي او نهادند و با او دست داد و در آغوشش كشيد و از حال او پرسيد و به او خوشامد گفت. و هر گاه پدرم به مدينه مي‌آمد مردم گرد او حلقه مي‌زدند و ستون (مسجد) پيامبر را براي او خالي مي‌كردند. (1) 3 - اصبغ بن نباته: ابن حجر عسقلاني گويد: اصبغ بن نباته تميمي حنظلي ابو القاسم كوفي، از عمر وعلي وحسن بن علي وعماربن ياسر وأبي ايوب روايت كرده است … ابن سعد گفته: او شيعي بوده و در روايتش ضعيف شمرده مي‌شده و رئيس مأموران انتظامي علي بوده است … ساجي وقرطبي گفته اند: حديث او ناشناخته است. ابن عدي گفته: در بيشتر رواياتي كه از علي نقل نموده احدي با او موافقت نداشته و ضعف او آشكار است. جوزجاني گفته: او منحرف است. بزار گفته: بيشتر احاديثي را كه از علي روايت كرده غير او روايت نكرده است. عقيلي گفته: او معتقد به رجعت بوده است. ابن حبان گفته: او مفتون دوستي علي بوده، لذا خيال بافي هايي كرده و از اين رو مستحق ترك گرديده است. (2) آري اين مرد بزرگ جرمي جز دوستي و نزديكي با علي عليه السلام نداشته است:
حب علي كله ضرب * يرجف من خيفته القلب (دوستي علي ضربه اي است كه دل از بيم آن ميلرزد).
شعبي گويد: ما از علي ديده ايم! با دوستي او دنياي خود را از دست مي‌دهيم
(١) - سفينة البحار ١ / ٧.
(٢) - تهذيب التهذيب ١ / 362، با تلخيص و تقديم و تأخير مطالب، و مطالب آينده را نيز به همين ترتيب نقل مي‌كنيم.
(٦٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبان بن محمد بن أبان (1)، الضرب (2)، السجود (1)، السفينة (1)
و با دشمني او دين خود را!
4 - حارث اعور همداني: ابن حجر عسقلاني گويد: حارث بن عبد الله اعور همداني خارفي ابوزهير كوفي، و برخي حارث بن عبيد گفته اند و برخي به جاي (خارفي) حوتي گفته اند وحوت تيره اي از همدان است. از علي و ابن مسعود وزيدبن ثابت وبقيره همسر سلمان روايت كرده است … ابن عبد البر در كتاب العلم خود - پس از آن كه از ابراهيم نقل مي‌كند كه حارث را دروغگو پنداشته - گويد: به گمان من شعبي در اين كه حارث را دروغگو انگاشته كيفر خواهد شد در حالي كه دروغ او را برملا نساخته و تنها به جهت افراط او در دوستي علي بر او عيب گرفته است. ابن سعد گفته: او گفتار بدي داشته و در اعتقاد ضعيف است … جوزجاني گفته: از علي بن مديني درباره عاصم وحارث پرسيدم، گفت: چون تويي از اين مطلب ميپرسد؟ حارث كذاب است …
ابن حبان گفته: حارث غالي در تشيع و سست در حديث بوده و در سال 65 در گذشته است. (1) مرگ بر گروهي كه مردي را دروغگو قلمداد مي‌كنند كه از مقام والايي نزد امير مؤمنان عليه السلام برخوردار بوده تا آنجا كه مولايش به او فرمود: اي حارث، تو را مژده باد كه هنگام مرگ و در صراط و حوض و تقسيم بهشتيان و دوزخيان مرا مي‌بيني و خواهي شناخت … (2) و بايد دانست كه اينان به جرح و نسبت بيعدالتي به رجال شيعه و تضييع مقام آنان اكتفا نكردند بلكه هر محدثي از اهل مذهب و طريقت خودشان را نيز
(١) - تهذيب التهذيب ٢ / 145.
(2) - امالي مفيد، مجلس اول. و معناي اينها در گذشته بيان شد.
(٦٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب أمالي الصدوق (1)

تحريف شخصيت برخي از بزرگان اهل سنت

كه منقبتي از علي عليه السلام نقل نموده به تشيع ورافضي بودن متهم كرده اند (1) بلكه او را تكفير نموده و خونش را حلال كرده اند. علامه حسن مغربي گويد: شرايط و محنتها روز به روز بيشتر مي‌شد و انواع گوناگوني پيدا مي‌كرد تا آنجا كه به حد تفسيق وتكفير رسيد و گروهي معتقد شدند كه هر كه منقبت يا فضيلتي در حق امام امير مؤمنان عليه السلام نقل كند نجس است، و با او با نسبت بي عدالتي دادن و عدم اعتماد داشتن مقابله مي‌نمودند. بي شك اين مصيبت بزرگ ساخته دشمنان اهل بيت بود كه در ميان اهل حديث راه دادند تا بدين وسيله هر چيزي را كه در فضل علي عليه السلام وارد شده از ميان بردارند، و به همين دليل نشانه تشيع راوي و علامت بدعت او را نقل فضائل علي عليه السلام مي‌دانستند! (2) تحريف شخصيت برخي از بزرگان اهل سنت اينك نام چند تن از بزرگان اهل سنت كه مورد بي مهري قرار گرفته اند:
1 - حافظ كبير حاكم نيشابوري: ذهبي گويد: حافظ كبير امام محدثين ابو عبد الله محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نعيم ضبي طهماني نيشابوري معروف به ابن البيع، صاحب تصنيفاتي است، در سال 321 به دنيا آمد … ابو بكر خطيب گفته: ابو عبد الله حاكم ثقه بود و مايل به تشيع، ابراهيم بن محمد ارموي كه مرد صالح عالمي بود به من گفت: حاكم احاديثي را كه به زعم او بنابر شرط بخاري ومسلم صحيح بوده گرد آورد، از جمله حديث طير و حديث ولايت (من
(١) - لقب رافضي و شيعه در نزد مخالفان از القاب زشت و از الفاظ جرح راوي است، ولي در نزد ما از بهترين القاب است، زيرا شيعيان ورافضيان از علي و اولاد او عليهم السلام پيروي نموده و از اطاعت طاغوتها و غاصبان دست كشيده اند، و در حديثي از امام باقر عليه السلام آمده كه اين نامي است كه خداوند هفتاد نفر از سپاهيان فرعون را كه از او جدا شده و به موسي عليه السلام پيوستند در تورات بدين نام ناميده است.
(٢) - فتح الملك العلي / 109 به نقل مقدمه كفاية الطالب / 16.
(٦٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، محمد بن عبد الله بن محمد (1)، إبراهيم بن محمد (1)، أبو عبد الله (2)، البيع (1)، النوم (2)، الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)
كنت مولاه فعلي مولاه)، و اصحاب حديث بر او انكار كردند و به گفتارش التفات ننمودند …
ابن طاهر گفته: از ابو اسماعيل انصاري درباره حاكم پرسيدم، گفت: در حديث مورد وثوق است ورافضي خبيث است. وابن طاهر گفت: او در باطن نسبت به شيعه سخت تعصب داشت و در ظاهر عقيده تسنن را مبني بر مقدم داشتن شيخين و خلافت آنها ابراز مي‌داشت و از معاويه و خاندان او انحراف داشت و به اين عقيده تظاهر مي‌كرد واعتذار نمي‌جست. من گويم: اين كه او از دشمنان علي انحراف داشت آشكار است، اما درباره شيخين بايد گفت كه حاكم آنها را در هر حال بزرگ مي‌داشت، پس او شيعي است نه رافضي، و كاش كتاب مستدرك را نمي‌نوشت كه اين كتاب با روش بدي كه در آن پيش گرفته از فضيلت و قدر او كاسته است … (1) 2 - ابن سقاء: ذهبي گويد: حافظ امام، محدث واسط، ابو محمد عبد الله بن محمد بن عثمان واسطي … علي بن محمد طيب جلابي در تاريخ خود گويد:
ابن سقاء از امامان اهل واسط و از حافظان خوش حافظه و استوار بود و در جمادي الاخره سال 373 درگذشت. سلفي گفته: از خميس حوزي درباره ابن سقاء پرسيدم، گفت: او از طايفه مزينه مضر است وسقاء نبود بلكه او را چنين لقب دادند. او از بزرگان اهل واسط و داراي ثروت وحافظه بود، پدرش او را به سفر برد و به شاگردي ابي خليفه وأبي يعلي وابن زيدان بجلي ومفضل بن جندي سپرد و از آنان حديث شنيد، و خداوند به سن و علم او بركت داد، و اتفاق افتاد كه او حديث طير را بر عده اي املا نمود ولي آنان تاب نياوردند و بر سر او ريختند و از جايش بلند كرده آنجا را آب كشيدند! او هم رفت و خانه نشين شد و
(١) - تذكرة الحفاظ ٣ / 1039.
(٦٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: شهر جمادي الثانية (1)، أبو إسماعيل (1)، محمد بن عثمان (1)، علي بن محمد (1)، الطهارة (2)، كتاب تذكرة الحفاظ للذهبي (1)
ديگر براي هيچ يك از اهل واسط حديث نمي‌گفت، و به همين دليل حديث او در نزد واسطيان اندك است. وي در سال 371 درگذشت. (1) 3 - حافظ نسائي: محدث قمي رحمه الله گويد: ابو عبد الرحمن احمد بن علي بن شعيب نسأي حافظ، از بزرگان عصر خود در علم حديث بود، در نسا از شهرهاي خراسان به دنيا آمد و در مصر در كوچه قناديل سكونت داشت، بسيار اهل سحرخيزي و عبادت بود، يك روز در ميان روزه مي‌گرفت. حاكم گويد: نسأي فقيه ترين مشايخ عصر خود و آشناترين آنها به درست و نادرست آثار و رجال بود. ذهبي گفته: او از مسلم حافظ تر بود. كتاب خصائص و سنن كه يكي از صحاح شش گانه است از او است.
نقل است كه چون به دمشق رفت و كتاب (خصائص) را در مناقب امير مؤمنان عليه السلام نوشت اين كار را از او ناپسند داشتند و به او گفتند: چرا در فضائل شيخين كتاب ننوشتي؟ گفت: چون به دمشق آمدم و منحرفان از علي عليه السلام را در آنجا فراوان ديدم كتاب خصائص را نوشتم بدان اميد كه خداوند آنها را بدين وسيله هدايت كند. آنان بر پهلوي او كوفتند و از مسجد بيرونش كردند و پيوسته او را تعقيب كردند تا از دمشق به سوي رمله اخراجش كردند و او در رمله درگذشت …
محمد بن اسحاق اصفهاني گويد: از مشايخ خود در مصر شنيدم كه مي‌گفتند:
ابو عبد الرحمن در آخر عمر از مصر جدا شد و به دمشق رفت. در آنجا او را از معاويه وفضائلي كه درباره او روايت شده پرسيدند، گفت: آيا معاويه راضي نيست كه فضائل او يك يك شمرده شود تا (بر فضائل علي) فزون آيد؟ و به نقل ديگري گفت: من براي او فضيلتي نمي‌شناسم جز اين سخن (و نفرين)
(١) - تذكرة الحفاظ ٣ / 965.
(٦٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، محمد بن إسحاق (1)، أحمد بن علي (1)، خراسان (1)، دمشق (4)، السجود (1)، التعقيب (1)، كتاب تذكرة الحفاظ للذهبي (1)
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را درباره او كه (خداوند شكمت را سير نكند)! و چون عقيده شيعه داشت پيوسته بر پهلوي او كوفتند تا او را از مسجد راندند … وفات او در سال 303 اتفاق افتاد. ونسا اسم شهري است در خراسان كه با سرخس دو روز راه فاصله دارد. (1) 4 - حافظ گنجي شافعي: حافظ فخرالدين ابو عبد الله محمد بن يوسف گنجي شافعي مقتول به سال 658 در مقدمه كتاب خود (كفاية الطالب) گويد: (چون در روز پنجشنبه شش شب مانده از جمادي الاخره سال 647 در مشهد شريف در حصباء موصل به بحث نشستم و سخن از حديث مهاجريت پيش آمد و بزرگان شهر از نقيبان و مدرسان و فقيهان وارباب حديث حضور داشتند پس از درس چند حديثي ذكر كردم و مجلس را به ذكر يكي از فضائل و مناقب اهل بيت عليهم السلام به پايان بردم. آن گاه يكي از حاضران به جهت نا آشنايي با علم منقول به حديث زيد بن ارقم درباره حديث غدير خم و حديث عمار از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: (خوشا حال كسي كه تو را دوست داشته و درباره تو راست بگويد) ايراد گرفت. تعصب دوستي من نسبت به آن خاندان مرا بر آن داشت تا كتابي را املا كنم مشتمل بر برخي از روايات صحيح موجود در كتب پيشوايان و حافظان حديث كه از مشايخ خود در شهرها روايت كرده ايم در مناقب امير مؤمنان علي عليه السلام كه در همه فضائل خانوادگي و پاكزادگي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم همدوش آن حضرت بوده است).
اين سخن حافظ گنجي است، اما ذهبي درباره اين مرد دوستدار خاندان پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم گويد: (ومحدث مفيد فخرالدين محمد بن يوسف گنجي در جامع دمشق به جهت تجاوز از حد خود و فضوليها و زياده گوييهايش به قتل
(1) - الكني والالقاب 3 / 413.
(٦٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: فضائل أهل البيت عليهم السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، شهر جمادي الثانية (1)، أبو عبد الله (1)، زيد بن أرقم (1)، محمد بن يوسف (2)، غدير خم (1)، خراسان (1)، دمشق (1)، الشهادة (1)، القتل (1)، السجود (1)
رسيد). (1) ويراستار كتاب (كفاية الطالب) گويد: ابن تغري بردي از اين فاجعه شادمان شده و به افتخار گويد: (عوام دمشق و مردم آنجا از اين حادثه بسيار شادمان شدند وفخرالدين محمد بن يوسف بن محمد گنجي را در جامع دمشق كشتند.
اين مرد از اهل علم بود ولي در او شري نهفته بود و رافضي خبيثي بود و با مغولان سازش داشت). (2) 5 - نصربن علي ازدي جهضمي: عسقلاني گويد: ابن ابي حاتم گفته است: از پدرم درباره نصربن علي وأبي حفص صيرفي پرسيدم، گفت: نصر محبوب تر و موثق تر و حافظ تر از ابي حفص است. گفتم: درباره نصر چه گويي؟ گفت: ثقه است. ابو علي بن صواف از عبد الله بن احمد حكايت كرده كه چون نصربن علي اين حديث را خواند: (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دست حسن و حسين را گرفت و فرمود:
هر كه مرا و اين دو را و پدر و مادر آنها را دوست بدارد در روز قيامت در درجه من خواهد بود)، متوكل دستور داد او را هزار تازيانه بزنند، جعفر بن عبد الواحد با متوكل صحبت كرد و آن قدر در گوش او خواند كه اين مرد از اهل سنت است تا متوكل او را رها كرد. (3) 6 - علي بن رباح: عسقلاني گويد: ابن سعد او را در طبقه دوم از اهل مصر ياد كرده و گفته ثقه است … وابن حبان نيز او را در زمره ثقات آورده، با اين حال ليث گويد: علي بن رباح مي‌گفت: من حلال نمي‌كنم كسي را كه مرا (علي) نامد،
(١) - تذكرة الحفاظ ٤ / ١٤٤١.
(٢) - مقدمه كتاب به نقل از (النجوم الزاهرة) ٦ / ٨٠.
(٣) - تهذيب التهذيب ١٠ / 430. و اين حكايت به خوبي مي‌رساند كه دوستي خمسه طيبه عليهم السلام جرم شمرده مي‌شده و تنها راه نجات از چنگال آن خبيث، سني بودن است.
(٦٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن أحمد (1)، محمد بن يوسف (1)، دمشق (2)، كتاب تذكرة الحفاظ للذهبي (1)

تحريف در شخصيتهاي دشمن علي عليه السلام

نام من (علي) است. مقري گويد: هر گاه بني اميه مي‌شنيدند كه كودكي علي نام دارد او را مي‌كشتند، اين خبر به رباح رسيد گفت: پسر من نامش علي است، و از نام علي ناراحت مي‌شد و بر هر كه فرزندش را علي مي‌ناميد خشم مي‌گرفت. (1) تحريف در شخصيتهاي دشمن علي عليه السلام پس از ذكر برخي از كساني كه مقام والاي آنها از تيرهاي مسموم متعصبان در امان نمانده است نام كساني را در اينجا مي‌آوريم كه رجال نويسان آنان را به عدالت ووثاقت توصيف نموده اند با آن كه شديدا دشمن علي عليه السلام بوده و از آن حضرت منحرف بوده اند و اين بدترين نوع تحريف و واژگونه جلوه دادن است.
زشتي باد بر گروهي كه حقايق را قلب و تحريف كرده اند، آنان شيطان را ملاك كار خويش دانسته و شيطان هم آنان را شريك خود گرفته است، در سينه آنان تخم و جوجه گذاشته و آشيانه كرده و در دامن آنان باليده و آنان را چشم و زبان خود ساخته است. (2) مرگ بر گروهي كه ناسزا و حمله و بدگويي به سرور اوليا و امير برايا را تصلب و استواري در سنت دانسته و دشمني حضرتش را نشانه دينداري شمرده اند!
1 - ابراهيم بن يعقوب جوزجاني: عسقلاني گويد: خلال گفته: ابراهيم جدا مرد جليلي است، احمد بن حنبل با او مكاتبه مي‌كرد و سخت او را اكرام مي‌نمود … دارقطني گفته: … او از حافظان اهل تصنيف و تخريج كنندگان مورد وثوق بوده … سلمي پس از نقل اين مطلب از دارقطني گفته: لكن در او انحرافي
(١) - تهذيب التهذيب ٧ / 318. وترمذي نقل كرده است كه موسي فرزند علي بن رباح مي‌گفته: من حلال نمي‌كنم كسي را كه نام پدرم را مصغر بخواند يعني علي، بلكه بايد علي بگويد.
(2) - اين جملات را از نهج البلاغة خطبه 7 اقتباس كرديم.
(٦٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، بنو أمية (1)، أحمد بن حنبل (1)، الشراكة، المشاركة (1)، النوم (3)، كتاب نهج البلاغة (1)
از علي وجود داشته، اصحاب حديث در خانه او جمع شدند در اين هنگام دختركي جوجه اي را براي سر بريدن بيرون آورد و كسي را نيافت كه آن را سر ببرد، ابراهيم گفت: شگفتا! يك جوجه را كسي پيدا نمي‌شود سر ببرد ولي علي در يك نيم روز بيست و چند هزار مسلمان را قتل عام كرد! … ابن حبان در بخش ثقات گفته: او حروري مذهب بود ولي دعوت و تبليغي نداشت، و در عقيده تسنن سخت بود وحافظ حديث بود اما بسا از روي تصلبي كه داشت از حد خود تجاوز مي‌نمود. ابن عدي گفته: او بسيار مايل بود به مذهب اهل دمشق كه انحراف از علي داشتند. من در نسخه اي از كتاب ابن حبان ديدم كه (حريزي مذهب) نوشته بود كه منسوب است به حريزبن عثمان و او به دشمني با علي معروف بود. (1) و نيز در شرح حال (مصدع) گويد: جوزجاني مشهور به نصب و دشمني با علي وانحراف از آن حضرت است. (2) علامه حضرموتي رحمه الله گويد: چه حروري مذهب باشد چه حريزي مذهب فرقي ندارد، هر كدام باشد كافي است براي اثبات نفاق وفسق و پليدي اين مرد.
اين كه گفته: (وي در عقيده تسنن سخت بود) اين سنت چيست؟ من جز اين نمي‌دانم كه همان سنتي است كه عمربن عبد العزيز آن را برداشت و اهل دمشق بر او ايراد گرفتند و آن لعن مولاي مؤمنان است كه آشكارا حضرتش را لعن مي‌كردند. خدا اين سنت و پايه گذار و عامل به آن را هر كه باشد لعنت كند، آمين! و اما اين كه گويي از او اعتذار جسته و گفته: (بسا از روي تصلبي كه داشت از حد خود تجاوز مي‌نمود)، عذر بدتر از گناه است كه به شستن نجاست با
(١) - تهذيب التهذيب ١ / 181.
(2) - همان، 10 / 158.
(٦٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: عبد العزيز (1)، دمشق (2)، القتل (1)
چيزي نجس تر از آن ماند. (1) 2 - حريزبن عثمان حمصي: عسقلاني گويد: آجري از ابي داود آورده كه استادان حريز همه ثقه بوده اند. از احمد بن حنبل درباره او پرسيدم، گفت: ثقه ثقه است، و نيز گفت: در شام اثبت از حريز وجود ندارد. ابن المديني گفته: از اصحاب ما هر كه را درك كرده ام پيوسته او را توثيق مي‌نمودند. دخيم گفته: او حمصي است كه اسناد روايتش بسيار خوب و حديثش درست است، و نيز گفته:
او ثقه است. (2) عسقلاني در جاي ديگر گويد: احمد وابن معين و ساير پيشوايان رجال او را توثيق كرده اند … وابوحاتم گفته: من در شام اثبت از او سراغ ندارم، و اين كه او دشمن علي بوده نزد من به صحت نپيوسته. من گويم: دشمني او نه از يك طريق (بلكه از طرق چندي) رسيده و نيز خلاف آن هم رسيده است. (3) و نيز عسقلاني گويد: عجلي گفته: او اهل شام وثقه بوده و بر علي تهاجم داشته است. عمرو بن علي گفته: او از علي عيب جويي مي‌كرد و به او ناسزا مي‌گفت. و در جاي ديگر گفته: او ثبت و استوار در حديث است و به علي سخت حمله مي‌كرد. احمد بن سعيد دارمي از احمد بن سليمان مروزي آورده كه گفت: از اسماعيل بن عياش شنيدم كه گفت: از مصر تا مكه با حريزبن عثمان همسفر بودم و او پيوسته علي را ناسزا مي‌گفت ولعن مي‌فرستاد. ضحاك بن عبد الوهاب گفته: او متروك و متهم است، اسماعيل بن عياش براي ما نقل كرد كه از حريزبن عثمان شنيده كه مي‌گفت: اين حديثي كه مردم از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل
(١) - العتب الجميل / ١٠٥.
(٢) - تهذيب التهذيب ٢ / 237.
(3) - هدي الساري 2 / 157.
(٦٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، إسماعيل بن عياش (2)، أحمد بن سليمان (1)، أحمد بن سعيد (1)، عمرو بن علي (1)، أحمد بن حنبل (1)
مي كنند كه به علي فرمود: (تو نسبت به من به منزله هارون با موسي هستي) درست است ولي شنونده اشتباه كرده، گفتم: پس اصل آن چيست؟ گفت: (به منزله قارون با موسي) درست است!
به يحيي بن صالح گفتند: چرا از حريز حديث نمي‌نويسي؟ گفت: چگونه حديث نويسم از مردي كه هفت سال با او نماز صبح گزاردم و هميشه عادت او اين بود كه از مسجد بيرون نمي‌شد تا آن كه هفتاد مرتبه علي را لعن كند. ابن حبان گفته: وي صبح گاه هفتاد مرتبه و شبان گاه نيز هفتاد مرتبه علي را لعن مي‌كرد.
علت آن را از وي پرسيدند، گفت: او كسي است كه سرهاي پدران و اجداد مرا بريده است! (1) ابن ابي الحديد گويد: در ميان محدثان كساني بوده اند كه آن حضرت را لعن مي‌كردند و احاديث ناشناخته ونامربوطي را درباره حضرتش روايت مي‌نمودند، از جمله حريزبن عثمان است كه آن حضرت را دشمن مي‌داشته و از او عيب جويي مي‌نموده و اخبار دروغي را درباره او روايت مي‌كرده است … محفوظ گويد: به يحيي بن صالح وحاظي گفتم: تو از مشايخ نظير و همطراز حريز روايت كرده اي، چرا از او حديث نمي‌كني؟ گفت: من نزد او رفتم و او كتابي به من داد كه در آن نوشته بود: (فلاني از فلاني برايم حديث كرد كه چون وفات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرا رسيد وصيت كرد كه دست علي بن ابي طالب را قطع كنند)! من با ديدن اين مطلب در آن كتاب آن را پس دادم و حلال ندانستم كه چيزي از او بنويسم. (2) با توجه به مطالب گذشته و توثيقاتي كه از وي به عمل آمده حتي بخاري در صحيح خود دو حديث از او نقل كرده (3) با اين كه خود تصريح دارد كه وي سخت
(١) - تهذيب التهذيب ٢ / ٢٣٨.
(٢) - شرح نهج البلاغة ٤ / 69.
(3) - هدي الساري 2 / 157.
(٦٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، علي بن أبي طالب (1)، السجود (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
دشمن علي بوده و او را لعن مي‌نموده، حقيقت روشن مي‌شود و خواننده لاحول گويان گويد: به به، به اين وثاقت و شگفتا از اين عدالت! (اگر اين مرد به نظر تو عادل باشد، به يقين ابن ملجم مرادي از او عادل تر است)!
3 - خالدبن عبد الله قسري: عسقلاني گويد: ابن حبان او را در زمره ثقات آورده، ويحيي حماني گفته: به سيار گفتند: آيا از خالد روايت مي‌كني؟ گفت: او شريف تر از آن است كه دروغ بگويد. (1) ابن ابي الحديد گويد: مبرد در كامل آورده: خالدبن عبد الله قسري كه در زمان خلافت هشام امير عراق بود بر منبر علي عليه السلام را لعن مي‌كرد و مي‌گفت: (خداوندا، علي بن ابي طالب بن عبد المطلب بن هاشم داماد رسول خدا و پدر حسن و حسين را لعنت كن)! آن گاه رو به مردم كرده مي‌گفت: آيا نام او را دقيقا بيان كردم؟! (2) اين خالد كسي است كه وقتي او را به خاطر ستمهايش و تسليم سعيد بن جبير به حجاج براي كشتن سرزنش كردند، گفت: (به خدا سوگند اگر بدانم عبد الملك جز به اين از من راضي نمي‌شود كه سنگ سنگ اين خانه (كعبه) را از جا درآورم به خاطر خوشايند او اين خانه را ويران خواهم كرد). (3) با اين حال آيا بر يك مسلمان رواست كه در حق او وامثالش كلمه (ثقه) را به كار برد؟! پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: (هيچ سگي با ما دشمني نكرد جز آن كه به گري مبتلا شد، وهيچ خانواده اي ما را دشمن نداشتند جز آن كه خانه شان ويران گشت، هر كه باور ندارد امتحان كند).
4 - عمران بن حطان سدوسي: عسقلاني گويد: عجلي او را توثيق نموده، و
(١) - تهذيب التهذيب ٣ / ١٠١.
(٢) - شرح نهج البلاغة ٤ / ٥٧.
(١) - الامامة والسياسة ٢ / 42.
(٧٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، دولة العراق (1)، سعيد بن جبير (1)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (1)، علي بن أبي طالب (1)، النوم (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
قتاده گفته: او در حديث متهم نيست. ابو داود گفته: در ميان اهل آراء واهواء درست حديث تر از خوارج وجود ندارد، آن گاه عمران و ديگران را ذكر كرده است … عقيلي گفته: او از عايشه حديث كرده است ولي سماع او از عايشه روشن نيست. من گويم: بخاري تنها يك حديث از او به روايت يحيي بن ابي كثير آورده است … و او همان كسي است كه عبد الرحمن بن ملجم قاتل علي عليه السلام را با آن اشعار ننگين رثا گفته است. (1) علامه حضرموتي رحمه الله گويد: اشعاري كه عمران در رثاي ابن ملجم - كه خداوند هر دو را خوار و لعنت كند - گفته اين است:
يا ضربة من تقي ما أراد بها * إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا إني لاءذكره يوما فأحسبه * أوفي البرية عند الله ميزانا أكرم بقوم بطون الأرض أقبرهم * لم يخلطوا دينهم بغيا وعدوانا لله در المرادي الذي سفكت * كفاه مهجة شرالخلق إنسانا أمسي عشية عشاه بضربته * مما جناه من الاثام عريانا (آفرين بر ضربتي كه از دست مرد پرهيزكاري فرود آمد كه در راه خشنودي خداوند عرش فرود آورد).
(من هر گاه از او ياد مي‌كنم پندارم كه ميزان عمل او در نزد خدا از همه آفريدگان سنگين تر است).
(چه گرامي مردانند آن گروهي كه در شكم خاك مدفونند و هرگز دين خود را با ظلم و ستم و تجاوز نياميختند).
(آفرين خدا بر آن مرد از قبيله مراد كه با دست خود خون مردي را ريخت كه بدترين انسانها بود)!
(1) - هدي الساري 2 / 200.
(٧٠١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (1)، الخوارج (1)، القتل (1)
(او با ضربتي كه شبان گاه بر فرق او وارد آورد خود را از همه گناهان گذشته پاك ساخت).
بي شك اين اشعار براي پيامبر و وصي او - كه بر هر دو و خاندان گرامشان درود باد - درد آورتر از آن ضربت شمشير است، و از بي شرمي و آزار پيامبر و وصي است كه مدعيان اسلام نام ابن ملجم وعمران و نظاير آنها را بدون لعن ياد كنند. و برخي از علماي اهل سنت پاسخ پسر حطان را داده اند، از جمله ابوالطيب رحمه الله است كه گويد:
إني لاءبرأ مما أنت قائله * في ابن ملجم الملعون بهتانا إني لاءذكره يوما فألعنه * دينا وألعن عمران بن حطانا عليك ثم عليه الدهر متصلا * لعائن الله إسرارا وإعلانا فأنتم من كلاب النار جاء لنا * نص الشريعة برهانا وتبيانا (من از گفتاري كه درباره ابن ملجم ملعون به دروغ و ناروا گفته اي بيزارم).
(من هر گاه او را ياد مي‌كنم به خاطر دين، او وعمران بن حطان را لعنت ميفرستم).
(و گويم كه بر تو وابن ملجم تا روزگار برپاست لعنتهاي خدا در نهان و آشكار باد).
(شما مطابق نص شريعت كه به برهان و بيان روشن به ما رسيده از سگهاي آتش دوزخيد).
و از جمله ابوالمظفر طاهربن محمد اسفراييني رحمه الله است كه گويد:
كذبت وايم الذي حج الحجيج له * وقد ركبت ضلالا منك بهتانا لتلقين بها نارا مؤججة * يوم القيامة لا زلفي ورضوانا تبت يداه لقد خابت وقد خسرت * وصار أبخس من في الحشر ميزانا
(٧٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: يوم القيامة (1)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (4)، الضرب (1)، الحج (1)، النوم (1)
هذا جوابي لذاك النذل مرتجلا * أرجو بذاك من الرحمن غفرانا (1) (به خدايي كه حاجيان به زيارت (خانه) او روند سوگند كه تو دروغ گفتي و از روي ضلالت، مرتكب دروغ و ناروا گشتي).
(تو با اين سخن در روز قيامت با آتشي سوزان و شعله ور روبرو خواهي شد و هرگز به مقام تقرب و خشنودي خدا نخواهي رسيد).
(بريده باد دستهاي ابن ملجم كه تهيدست و زيانبار گشت و در روز حشر ترازوي عملش از همه سبك تر است).
(اين پاسخ عجولانه و موقت من به اين فرو مايه است كه بدان سبب آمرزش خداي رحمن را آرزومندم).
5 - عمربن سعدبن ابي وقاص: عسقلاني گويد: وي ساكن كوفه بوده و از پدر خود وابوسعيد خدري روايت كرده است … عجلي گفته: وي احاديثي را از پدرش روايت كرده و مردم هم از او روايت كرده اند و او از تابعان وثقه است، و او است كه حسين را كشت (2).
در اين كه پس از توثيق او سخن از كشتن حسين عليه السلام به ميان آورده نكته‌ها نهفته است.
6 - مروابن حكم: عسقلاني گويد: عروة بن زبير گفته: مروان در حديث متهم نيست، وسهل بن سعد ساعدي صحابي به جهت اعتمادي كه به صداقت او داشته از او روايت كرده است … وبخاري احاديث اينان (يعني ابوبكربن عبد الرحمن بن حارث وعروه وسهل ساعدي) از مروان را در صحيح خود آورده است. (3)
(١) - العتب الجميل / ١٢٢.
(٢) - تهذيب التهذيب ٧ / 450.
(3) - هدي الساري 2 / 212.
(٧٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، مدينة الكوفة (1)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (1)، سهل بن سعد (1)
آري بخاري احاديث آنان را از او آورده با اين كه خودش از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره او نقل مي‌كند كه فرمود: (او وزغ بن وزغ وملعون بن ملعون است)، ولي همين بخاري از روايت كردن از امام صادق عليه السلام اجتناب مي‌ورزد!
ابن عساكر به سند مرفوع درباره مروان روايت كرده كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هنگامي كه قنداقه او را نزد حضرتش آوردند تا كام او را بردارد و چنين نكرد، فرمود: (واي بر امت من از دست اين و فرزندانش)! عبد الرحمن بن عوف گويد: براي هر كس طفلي به دنيا مي‌آمد او را نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌بردند تا براي او دعا كند، وقتي مروان بن حكم را آوردند فرمود: او وزغ بن وزغ وملعون بن ملعون است. (1) ابن ابي الحديد پس از معرفي حكم گويد: و اما مروان پسر او از خود او بد عقيده تر و ملحدتر و كافرتر بود، و اوست كه هنگام امارتش در مدينه چون سر مقدس حسين عليه السلام به دست او رسيد سر را به روي دست گرفت و اين شعر را خواند:
يا حبذا بردك في اليدين * وحمزة تجري علي الخدين كأنما بت بمحشدين (به به از اين خنكي تو كه بر روي دست احساس مي‌شود و از اين گلگوني چهره ات، گويي شب را در محشدين به سر برده اي)! آن گاه سر را به سوي قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم افكند و گفت: اي محمد، امروز به تلافي روز بدر! (2) 7 - لمازة بن زبار ازدي: عسقلاني گويد: ابن سعد او را در طبقه دوم از اهل بصره آورده و گفته: از علي حديث شنيده وثقه بوده و احاديثي دارد. حرب از پدرش نقل كرده كه وي صالح الحديث بوده و او را به نيكويي ستوده است … و
(١) - شرح نهج البلاغة ٤ / 71.
(2) - همان.
(٧٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، إبن عساكر (1)، عبد الرحمن بن عوف (1)، الحرب (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

اعتذار عسقلاني از سوي ناصبيان و تبرئه آنان

ابن حبان او را در ثقات ذكر كرده … مطربن حمران گويد: نزد ابولبيد (لمازه) بوديم كه به او گفتند: آيا علي را دوست داري؟ گفت: آيا علي را دوست داشته باشم در صورتي كه در صبحگاهي شش هزار تن از قوم مرا كشته است؟ …
عباس دوري از يحيي بن معين نقل كرده كه گفت: وهب بن جرير از پدرش براي ما از ابولبيد (لمازه) كه بسيار دشنام گو بود حديث كرد … وهب گويد: به پدرم گفتم: چه كسي را دشنام مي‌داد؟ پاسخ داد: علي بن ابي طالب را … زبيربن خريت گويد: به ابولبيد گفتم: چرا علي را ناسزا مي‌گويي؟ گفت: آيا ناسزا نگويم مردي را كه در چنين ساعتي از روز دو هزار و پانصد تن از ما را كشت؟ (1) در اينجا من شما را به خدا و رسول و اوليايش سوگند مي‌دهم و از شما مي‌خواهم كه مرا پاسخ دهيد آيا اگر اين مرد ساير مهاجرين را مانند علي عليه السلام دشنام مي‌داد باز هم او را ثقه يا صالح الحديث مي‌دانستند؟ چگونه اين ناصبيان را با آن كه تصريح به نصب و دشنام گويي آنان نسبت به علي عليه السلام دارند باز هم عادل ميشمارند؟ آيا نزد خدا و رسول چه عذري دارند؟ پناه بر خدا از خذلان و بي اعتنايي خدا به برخي از بندگان!
اعتذار عسقلاني از سوي ناصبيان وتبرئه آنان آري ابن حجر عسقلاني از سوي آنان اعتذار جسته و كاش اين چنين اعتذاري نجسته بود و اين گونه از آنان جانب داري نمي‌نمود، ولي علامه حضرموتي كلمه به كلمه او را پاسخ داده است، و ما در اينجا سخن ابن حجر و پاسخ علامه را به طور اختصار مي‌آوريم:
ابن حجر عسقلاني گويد: (من سابقا نسبت به اين كه آنان ناصبي را غالبا توثيق
(١) - تهذيب التهذيب ٧ / 450.
(٧٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)
كرده و شيعه را مطلقا توهين نموده اند اشكال مي‌كردم به ويژه آن كه در حق علي وارد شده است كه: (جز مؤمن او را دوست نمي‌دارد و جز منافق او را دشمن نمي‌دارد). سپس پاسخ آن برايم روشن شد كه دشمني مذكور در اينجا مقيد به سببي است و آن دشمنيي است كه به خاطر ياري كردن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم باشد (يعني اگر كسي علي را به خاطر آن كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را ياري داده است دشمن بدارد منافق است نه به هر دليل ديگر)، زيرا دشمني اسبابي دارد از جمله آن كه طبع بشري اقتضا دارد كه آدمي نسبت به كسي كه به او بدي كرده دشمني كند و محبت نيز به عكس اين است، و اين غالبا مربوط به امور دنيوي است، و خبر درباره دوستي و دشمني علي عام نيست، چرا كه گروهي او را دوست داشتند و در دوستي او افراط ورزيدند تا آنجا كه او را پيامبر يا خدا دانستند - كه البته خداوند از اين نسبت دروغ مبرا وبرتر است - (و مسلم است كه آنها مؤمن نيستند)، و نيز آنچه در حق علي از اين گونه مطالب وارد شده در حق انصارهم وارد گرديده و عالمان چنين پاسخ داده اند كه دشمني آنها به خاطر ياري كردن پيامبر نشانه نفاق است و دوستي آنها بدين جهت نيز نشانه ايمان است. در حق علي هم بايد همين را گفت.
از طرف ديگر بيشتر كساني كه ناصبي خوانده شده اند به راستگويي و دينداري مشهور بوده اند، بر خلاف كساني كه آنها را رافضي خوانده اند كه غالبشان دروغگو و بي پرواي در اخبار بوده اند. اصل در اين مطلب آن است كه ناصبيان معتقدند كه علي رضي الله عنه عثمان را كشته يا به قاتلان وي ياري داده است، از اين رو دشمني با آن حضرت به پندار آنان از روي دينداري بوده است، علاوه آن كه خويشان برخي از آنان در جنگهاي علي كشته شده بودند. (1)
(١) - تهذيب التهذيب ٨ / 458.
(٧٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

پاسخ علامه حضرموتي به عسقلاني

حاصل سخن او اين است كه دشمني ناصبيان با علي عليه السلام دشمني شخصي بوده نه مذهبي، زيرا آن حضرت خويشان آنها را در جنگهاي اسلامي كشته است!
پاسخ اين ياوه‌ها را علامه حضرموتي رحمه الله به روشني بيان داشته كه در ذيل مي‌آوريم. وي گويد:
اين كه شيخ گفته: (دشمني در اينجا مقيد به سببي بوده) درست نيست، و دعوي اين تقييد و ذكر آن سبب بي دليل است، و (ادعاها تا زماني كه شاهد بر آنها اقامه نشود بچه هايي كه از اين راه به وجود مي‌آيند حلال زاده نيستند). و نظر درست - به خواست خدا - آن است كه دشمني علي عليه السلام هيچ گاه از مؤمن سر نميزند زيرا ملازم با نفاق است، و دوستي او هرگز از منافق به وقوع نمي‌پيوندد زيرا ملازم با ايمان است، پس اين كه شيخ دشمني علي را كه دليل نفاق است به خاطر ياري پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دانسته خطا و غفلت آشكاري است، زيرا لازمه آن الغاء سخن معصوم از تخصيص آن به علي عليه السلام است، زيرا دشمني به خاطر ياري كردن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كفري است آشكار خواه آن شخصي كه مورد دشمني قرار گرفته علي عليه السلام باشد يا ديگري، مسلمان باشد يا كافر يا حيوان يا جماد، آيا اگر كسي مطعم بن عدي وابوالبختري را كه مشرك مرده اند به خاطر آن كه كوشيدند تا صحيفه اي را كه براي قطع رابطه با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نوشته بودند نقض كنند و بدين وسيله با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وبني هاشم صله رحم كردند دشمن بدارد آيا كافر نيست، زيرا كافري را به خاطر دوستي او با پيامبر دشمن داشته است؟
(مسلما كافر است). و نيز اگر كسي سگي را به خاطر آن كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پاسداري نموده يا الاغي را به جهت سواري دادن به پيامبري صلي الله عليه و آله و سلم يا غازي را به جهت پنهان كردن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از ديد مشركان دشمن بدارد به اتفاق نظر همگي مسلما كافر است.
حال كه چنين است پس فايده بردن نام علي عليه السلام به اختصاص در مورد چيزي
(٧٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، بنو هاشم (1)، الشهادة (1)، النوم (1)
كه حكم آن شامل هر مسلمان و كافر و حيوان وجمادي مي‌شود چيست؟ روي اين حساب اين تقييد شيخ در واقع الغاء و هدر دادن سخن معصوم وابطال آن است. و حق - به خواست خدا - آن است كه دوستي علي عليه السلام به طور مطلق (به هر دليلي كه باشد) نشانه رسوخ ايمان در قلب دوستدار است و دشمني آن حضرت نشانه وجود نفاق در دشمن او است، و اين ويژگي آن حضرت است چنان كه درباره برادرش پيامبر صلي الله عليه و سلم نيز همين گونه است … (1) اما اين كه شيخ گفته: (طبع بشري از كسي كه به آدمي بدي كرده بيزار است … )، گويم كه اين به مطلب ما مربوط نيست، زيرا علي عليه السلام به هيچ يك از دشمنان خود بدي نكرده، و هر كه را علي عليه السلام از پدران و خويشان دشمنانش به قتل رسانده اين حق بوده كه آنان را كشته وعلي عليه السلام تنها اجرا كننده فرمان خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده است، از اين رو حضرتش در كشتن آنها نيكوكار بوده و مستحق سپاس همان كساني كه او را دشمن داشته اند. و اگر دشمني آن حضرت بدين خاطر روا بود و يا روا بود كه دشمنان او را بدين جهت معذور بداريم بي شك منافقان قريش و نظاير آنها را نيز در دشمني با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عذر موجهي بود، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سران آنها را كشت، در حالي كه احدي بدين مطلب قائل نيست، چگونه چنين نباشد در صورتي كه خداي سبحان مي‌فرمايد: (به پروردگارت سوگند كه اينان مؤمن نخواهند بود تا آن كه تو را در مشاجرات خود
(1) - علاوه آن كه دشمني با آن حضرت هرگز شخصي نبوده بلكه به خاطر ياري آن حضرت به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و بر اساس دين بوده است، زيرا آن حضرت خويشان آنان را به خاطر شرك آنها و خروجشان از دين به قتل رساند، و تعصب آنها بر استخوانهاي پوسيده و ارواح دوزخي اقوامشان هيچ سودي به حالشان نخواهد داشت. و بي شك اگر آنان دين درستي داشتند هرگز با دشمنان خدا و رسول گرچه خويشان آنها بوده باشند دوستي نمي‌ورزيدند، و به خاطر آنها با يگانه ياور اسلام حضرت اميرمؤمنان عليه السلام دشمني نمي‌كردند. (م)
(٧٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، القتل (1)
داور كنند، آن گاه كمترين ناراحتي از داوري تو در خود نيابند و دربست تسليم تو باشند) … (1) و اين كه شيخ گفته: (و اينها بيشتر به امور دنيا مربوط مي‌شود)، منظور او برايم روشن نشد، زيرا اگر منظورش اين است كه علي عليه السلام به آنان در مورد دنيايشان ظلم كرد، اين مطلبي است كه هيچ فرد قابل توجهي نه قبل از شيخ و نه بعد از او نگفته است. و اگر مرادش اين است كه علي عليه السلام از ظلم آنان جلوگيري نمود و مانع از آن شد كه بندگان خدا را به بردگي گيرند و مال خدا را دست به دست ميان خود بگردانند و دين را زير و رو كنند مطلب همان است كه در گذشته گفتيم كه علي عليه السلام تنها مجري امر خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوده و لازم است كه او را بدين جهت دوست داشت، و دشمني با او در اين زمينه قوي ترين نشانه نفاق است …
و اين كه شيخ گفته: (خبر در دوستي و دشمني علي عموميت ندارد، زيرا گروهي در دوستي او افراط كردند … )، در پاسخ گويم: اين مطلب تنها اختصاص به علي عليه السلام ندارد، زيرا هر كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را هم بدين پايه دوست بدارد و معتقد باشد او خداست او هم كافر و گمراه است مانند كساني كه مسيح يا عزير عليهما السلام را خدا دانستند، و اين دخلي به مطلب ما ندارد و نظير اينها افراد نادان وغالي بعضي از متصوفه هستند كه درباره برخي از مشايخ و درويشان چنين اعتقادهايي دارند، و ما نميستاييم و دوست نمي‌داريم مگر كسي را كه خداوند او را دوست داشته و ما را به دوستي او فرمان داده باشد.
اما اين كه شيخ گفته: (آنچه در حق علي از اين گونه مطالب وارد شده درباره انصار هم وارد شده است)، گويم: … ميان علي و انصار فرقي هست كه از لفظ دو حديثي كه در اين منقبت وارد شده آشكار مي‌گردد، زيرا منقبتي كه از شارع در
(1) - سوره نساء / 65.
(٧٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)
حق انصار وارد شده حكم را بر صفتي كه از لفظ نصرت گرفته شده يعني بر لفظ (انصار) مترتب دانسته و اين اشاره به علت حكم دارد كه همان نصرت است و به همين دليل به جاي انصار مثلا نگفت فرزندان قيله يا اوس يا خزرج، و اين يكي از راههاي بيان علت است كه اصوليان آن را (ايماء = اشاره) نامند، گويند: از موارد ايماء آن است كه حكم را بر يك وصف مشتق مترتب سازند مانند: اكرم العلماء (عالمان را احترام كن). از اين رو اگر مترتب ساختن احترام بر علمي كه در علما هست به خاطر عليت علم نبود بعيد بود كه چنين دستوري صادر شود.
در مورد انصار هم همين گونه است كه حكم مترتب بر نصرتي است كه توسط انصار صورت گرفته است.
اما حديثي كه در حق امام علي عليه السلام وارد شده شارع حكم در آن را كه عبارت از نفاق دشمن علي و ايمان دوست او است مترتب بر ذات علي عليه السلام و نام خاص آن حضرت دانسته (نه بر وصف او). و اگر شارع مي‌دانست كه ممكن است علي عليه السلام داراي صفتي باشد كه دشمني او به خاطر آن صفت روا مي‌بود و دشمن او منافق به شمار نمي‌آمد هرگز حكم نفاق را بر نام شخصي آن حضرت بدون هرگونه قيدي مترتب نمي‌ساخت، پس سياق خبر دال بر آن است كه ذات علي عليه السلام ذات پاك و مقدسي است كه صفاتي جدايي ناپذير در او است كه جز منافق نمي‌تواند به خاطر آنها او را دشمن بدارد. با اين بيان دعوي مساوات ميان علي وانصار بر طرف شده و فرق آنها آشكار مي‌گردد. اين نكته را شيخ علامه ما سيد ابوبكربن شهاب الدين - كه خدايش جزاي خير دهد - تقرير فرموده و آن بيان واضح و روشني است.
اما اين كه شيخ گفته: (علاوه آن كه بيشتر كساني كه آنها را ناصبي خوانند به راستگويي و دينداري مشهورند)، گويم: اين لغزشي است از او و غفلت از روايتي است كه از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در صحيحين و كتابهاي ديگر درباره خروج
(٧١٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، النوم (2)
خوارج از دين و در نكوهش آنان وارد شده است، از جمله آن كه: آنان مسلمان بوده سپس به كفر گراييده و از دين بيرون شده و بدان بازنگشته اند … و گويي شيخ فراموش كرده مطلبي را كه ما از كتابهاي خود او به نام (تهذيب التهذيب) و (لسان الميزان) نقل كرده ايم كه برخي از خوارج كه توبه كرده اند خود اعتراف نموده اند كه هر چيزي را كه دلخواه آنان بود به صورت حديث در مي‌آوردند! آيا پس از اين اعتراف رواست كه سگهاي آتش دوزخ و بدترين خلق خدا و شرورترين آفريدگان را كه در حديث بدين اوصاف خوانده شده اند به راستگويي و دينداري - آن گونه كه شيخ پنداشته - ستود؟! هرگز، بلكه خوارج از فاسق ترين و دروغگوترين خلق خدا هستند و دروغ هم از صفات منافق است و خدا مي‌داند كه منافقان دروغگويند، و هرگز گفتار شيخ درست نيست كه آنها راستگو و ديندار بوده اند، زيرا اين اوصاف كجا با طايفه اي كه اهل دروغند سازگار است؟! …
اما اين كه شيخ رافضيان را دروغگو شمرده، به طور اطلاق درست نيست، و چگونه درست باشد در صورتي كه افرادي بسيار و پاكيزه از سلاله پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و تعدادي فراوان از پيشوايان هدايت از اهل علم و فضل و زهد و عبادت وورع و عدالت كه مورد ستايش مخالف و موافق بوده اند در ميان آنها به چشم مي‌خورند …
اما اين كه شيخ گفته: (ناصبيان معتقدند كه علي رضي الله عنه عثمان را كشته … )، گويم:
از اين عبارت او بر مي‌آيد كه مي‌خواهد ناصبيان را - كه اميد است خداوند با عدلش با آنان رفتار كند - تبرئه نمايد كه اعتقاد و دينداري آنان سبب شده كه كسي را كه نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است دشمن بدارند! ولي فساد اين سخن بديهي است و هيچ منصفي در فساد آن شك نمي‌ورزد، زيرا اگر روا باشد كه اعتقاد و دينداري به باطل موجب آن باشد كه خداوند كسي را معذور بدارد بي شك يهود
(٧١١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)، الخوارج (3)، الزهد (1)، النوم (1)
و نصاري را در كفر و دشمني آنها با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عذر موجه و گسترده اي بود، زيرا آنان به پيروي از عالمان ديني و راهبان مذهبي خود معتقد و متدين به كذب آن حضرت بودند. اما بطلان اين مطلب و نيز مطلب گذشته بديهي است. (1) اما اين كه شيخ گفته: (علاوه بر اين، برخي از خويشان خوارج در جنگهاي علي عليه السلام كشته شده بودند)، اين نيز نمي‌تواند عذر موجه آنها در دشمني با آن حضرت باشد، زيرا حق، پدران و خويشان آنان را كشته است و كشنده آنان مجري حكم خدا درباره آنها بوده است و بس، و چنين كسي با اين كار مأجور و ستوده خواهد بود … (2) در اينجا بحث ما درباره تحريف كتابها و شخصيتها به جرم تشيع و نقل فضائل علي عليه السلام به پايان مي‌رسد و اين مشتي است از خروار، ولي به خواست خدا همين اندازه كافي و بينياز كننده است.
(1) - علاوه بر اين، همين سخن شيخ كه گويد: (آنان معتقد بودند كه علي عليه السلام عثمان را كشته است) خود اعترافي است ناخود آگاه به آن كه دشمني آنها با آن حضرت بر اساس دين بوده نه دشمني شخصي، زيرا آنان معتقد به حقانيت عثمان بوده اند نه آن كه عثمان نسبت خويشي با آنان داشته است. آري اين مصداق سخن علي عليه السلام است كه: (هر كس چيزي را در خود نهان دارد روزي در گفتارهاي ناسنجيده و رنگ رخساره اش آشكار مي‌گردد). (م) (2) - العتب الجميل / 41 به بعد.
(٧١٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، الخوارج (1)، الباطل، الإبطال (1)

فصل 5: فروتني امام علي عليه السلام

فصل 5 فروتني امام علي عليه السلام 1 - امام عسكري عليه السلام فرمود: آن كس كه حقوق برادران خود را بهتر بشناسد و در اداي آن كوشاتر باشد نزد خداوند از شأن والاتري برخوردار است، و هر كه در دنيا براي برادرانش فروتني كند نزد خداوند از صديقان و شيعيان راستين علي بن ابي طالب عليه السلام به شمار آيد. دو برادر مؤمن كه پدر و پسر بودند بر امير مؤمنان عليه السلام وارد شدند، امام برخاست و آن دو را احترام نمود و در بالاي مجلس خود نشانيد و خود در برابر آنها نشست، آن گاه فرمود تا غذايي آوردند و آنها خوردند، سپس قنبر طشت وابريقي چوبين و حوله اي براي خشك كردن آورد، و آمد كه آب را بر دست آن مرد بريزد امير مؤمنان عليه السلام برجست و خود ابريق را گرفت تا بر دست آن مرد آب بريزد، آن مرد خود را به روي خاك افكند و گفت: اي امير مؤمنان، چطور ممكن است كه خداوند مرا در حالي ببيند كه تو بر دستم آب ميريزي؟! فرمود: بنشين و دستت را بشوي، كه خداوند تو و برادرت را كه امتيازي بر تو ندارد و از تو جدا نيست مي‌بيند كه تو را خدمت مي‌كند، و با اين خدمت مي‌خواهد ده برابر عدد اهل دنيا و به همين اندازه در مماليك خود در بهشت خدمتكار داشته باشد.
آن مرد نشست وعلي عليه السلام به او فرمود: تو را سوگند به حق من كه آن را
(٧١٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)
شناختي و معتقد شدي و به تواضعت براي خدا كه خداوند به پاداش آن تو را به خدمت كردن من به تو مشرف داشت كه با آرامش كامل دست خود را بشويي همان طور كه اگر قنبر آب مي‌ريخت ميشستي. آن مرد چنين كرد، چون فارغ شد ابريق را به محمد بن حنفيه داد و فرمود: پسرم، اگر اين فرزند تنها بدون پدرش نزد من بود خودم آب بر دستش ميريختم ولي خداوند نمي‌خواهد كه ميان پدر و پسر در يك جا مساوات برقرار شود، اينك كه پدر بر دست پدر آب ريخت پسر هم بر دست پسر آب بريزد! محمد بن حنفيه آب بر دست پسر ريخت. (آن گاه امام عسكري عليه السلام فرمود) پس هر كه در اين مورد از علي عليه السلام پيروي كند به راستي شيعه است.
2 - امام صادق عليه السلام فرمود: امير مؤمنان عليه السلام هيزم جمع مي‌كرد و آب از چاه مي‌كشيد و جارو مي‌زد، و فاطمه عليها السلام آرد و خمير مي‌ساخت و نان ميپخت.
3 - در كتاب (ابانه) ابن بطه و (فضائل) احمد آمده: آن حضرت در كوفه خرما خريد و آن را در كنار عباي خود گرفت و با خود برد، مردم دويدند كه آن را بگيرند و گفتند: اي اميرمؤمنان ما آن را مي‌بريم، فرمود: صاحب عيال، خود به حمل آن شايسته تر است.
4 - ابو طالب مكي در (قوت القلوب) گويد: علي عليه السلام خرما و نمك را به دست خود حمل مي‌كرد و مي‌فرمود:
لاينقص الكامل من كماله * ما جر من نفع الي عياله (از كمال آدمي نميكاهد كه منافعي را براي عيالش حمل كند و با خود ببرد).
5 - زيد بن علي گويد: آن حضرت در پنج مورد كفشهاي خود را به دست مي‌گرفت و پا برهنه راه مي‌رفت: روز عيد فطر، روز عيد قربان، روز جمعه (هر سه روز هنگام حركت براي نماز)، براي عيادت بيماران و در تشييع جنازه، و
(٧١٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، محمد بن الحنفية إبن الإمام أمير المؤمنين عليه السلام (2)، عيد الفطر (1)، مدينة الكوفة (1)، زيد بن علي (1)، التشييع (1)
مي فرمود: اينها جايگاههاي الهي است و دوست دارم كه در آنها پا برهنه باشم.
6 - زاذان گويد: آن حضرت به تنهايي در بازارها راه مي‌رفت و گمشده را راهنمايي و ضعيف را ياري مي‌كرد، و بر فروشنده و بقال گذر نموده قرآن را برايش مي‌گشود و اين آيه را مي‌خواند: تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوا في الارض ولافسادا والعاقبة للمتقين (1) (اين سراي آخرت را براي كساني قرار داده ايم كه در زمين قصد گردن كشي و تبهكاري ندارند، و عاقبت نيكو از آن پرهيزكاران است).
7 - امام صادق عليه السلام فرمود: اميرمؤمنان عليه السلام سواره به سوي ياران خود بيرون شد و آنها پشت سر او به راه افتادند، حضرت رو به آنان نموده فرمود: آيا كاري داريد؟ گفتند: نه، اي اميرمؤمنان، ولي دوست داريم كه تو را همراهي كنيم.
فرمود: بازگرديد، كه همراهي پياده با سواره مايه فساد سواره و خواري پياده است. و بار ديگر پشت سر حضرتش به راه افتادند، فرمود: بازگرديد، كه صداي پاي همراهان در پشت سر مردان مايه فساد دل مردان احمق است.
8 - امام صادق از پدر خود امام باقر عليهما السلام روايت كرده كه فرمود: علي عليه السلام با يكي از مردان اهل ذمه (2) همراه بود، مرد ذمي به او گفت: اي بنده خدا آهنگ كجا داري؟ فرمود: مي‌خواهم به كوفه روم. سر دو راهي كه رسيدند و راه ذمي جدا شد علي عليه السلام هم به راه او رفت. ذمي گفت: مگر نمي‌خواستي به كوفه روي؟
فرمود: چرا، ذمي گفت: پس راه كوفه را رها كردي! فرمود: مي‌دانم، ذمي گفت:
پس اگر مي‌داني چرا همراه من مي‌آيي؟ فرمود: اين شرط همراهي است، از كمال رفاقت و همراهي نيكو آن است كه آدمي هنگام جدا شدن از همراهش
(1) - سوره قصص / 83.
(2) - كافراني كه در پناه حكومت اسلامي زندگي مي‌كنند.
(٧١٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، مدينة الكوفة (3)
چند قدمي او را مشايعت كند، و اين دستور پيامبر ماست. ذمي گفت: واقعا چنين است؟ فرمود: آري. ذمي گفت: بنابر اين پيروان او به خاطر كارهاي كريمانه اش پيرو او شده اند، و من تو را گواه مي‌گيرم كه من همدين تو هستم. ذمي با علي عليه السلام بازگشت و چون آن حضرت را شناخت اسلام آورد.
9 - هنگام ورود امام عليه السلام به شهر انبار دهقان هاي آنجا پياده در برابر او دويدند، امام فرمود: اين چه كاري است كه كرديد؟ گفتند: ما بدين وسيله اميران خود را تعظيم مي‌كنيم. فرمود: به خدا سوگند كه اميران شما سودي از اين كار نمي‌برند وشما هم در دنيا خود را به رنج و زحمت مي‌افكنيد و در آخرت به شقاوت دچار مي‌سازيد، و چه رنج و زحمت زيانباري است كه در پس آن كيفر و عذاب باشد! و چه راحتي سودمندي است كه امان از آتش را به همراه داشته باشد! (1)
(1) - همه اخبار اين باب در بحارالانوار 41 / 53 - 56.
(٧١٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)

فصل 6: جود و بخشش امام علي عليه السلام

فصل 6 جود و بخشش امام علي عليه السلام 1 - ابن ابي الحديد گويد: اما جود و بخشش كه وضع علي عليه السلام در آن روشن است، او روزه مي‌گرفت و شكم تهي مي‌داشت و زاد و توشه خود را ايثار مي‌نمود و اين آيات درباره او نازل شد: ويطعمون الطعام … (1) (و طعام خود را با محبت (و نياز شديد به آن به مسكين و يتيم و اسير مي‌دهند (و زبان حالشان اين است كه) ما شما را به خاطر خدا طعام مي‌دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسي انتظار نداريم).
مفسران روايت كرده اند كه او چهار درهم بيش نداشت و آنها را درهمي در روز، درهمي در شب، درهمي در نهان و درهمي در آشكار صدقه داد و اين آيه در حق او نازل گشت: الذين ينفقون امو آلهم بالليل والنهار سرا وعلانية فلهم اجرهم عند ربهم … (2) (آنان كه اموال خود را در شب و روز، نهان و آشكار انفاق مي‌كنند اجرشان نزد پروردگارشان است … ). و روايت است كه آن حضرت درختان خرماي قومي از يهود مدينه را آبياري مي‌كرد تا دستهاي مباركش پينه
(1) - سوره دهر / 8 - 9.
(2) - سوره بقره / 274.
(٧١٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الطعام (3)، الجود (1)
بست، و مزد آن را صدقه مي‌داد و خود از گرسنگي سنگ بر شكم مي‌بست.
شعبي در يادي از آن حضرت گفت: او سخي ترين مردم بود، او اخلاقي را كه خدا دوست مي‌دارد يعني جود و بخشش را در خود داشت، هرگز به سائلي (نه) نگفت، و دشمن سرسخت او كه پيوسته در عيب گويي او مي‌كوشيد يعني معاوية بن ابي سفيان هنگامي كه محفن بن ابي محفن ضبي (براي خوشايند او) به او گفت: از نزد بخيل ترين مردم آمده ام، گفت: (واي بر تو، چگونه او را بخيل ترين مردم مي‌خواني در صورتي كه اگر دو خانه پر از طلا و كاه داشته باشد چندان مي‌بخشد كه خانه طلايش پيش از خانه كاه تمام مي‌شود). و اوست كه بيت المال را مي‌رفت و در آن نماز مي‌گزارد، و اوست كه گفت: اي درهم و دينارهاي زرد و سفيد، ديگري را بفريبيد. و اوست كه هيچ ارثي از خود باقي نگذاشت در حالي كه همه دنيا جز داراييهاي شام در اختيار او بود. (1) 2 - ابن عساكر حافظ به سندش از اصبغ بن نباته روايت كرده: مردي آمد و گفت: اي اميرمؤمنان، مرا به تو حاجتي است و آن را پيش از آن كه به تو گويم به خدا عرضه داشته ام، اگر آن را برآوري خدا را ستايش كنم و تو را سپاس گويم، و اگر آن را برنياوري خدا را ستايش كنم و تو را معذور دارم. علي عليه السلام فرمود:
حاجتت را بر زمين بنويس كه دوست ندارم خواري خواهش را در چهره ات ببينم. آن مرد نوشت: من نيازمندم. علي عليه السلام فرمود: برايم حله اي بياوريد، آوردند و آن مرد آن را گرفت و پوشيد و اين اشعار بگفت:
كسوتني حلة تبلي محاسنها * فسوف أكسوك من حسن الثنا حللا إن نلت حسن ثنائي نلت مكرمة * ولست تبغي بما قد قلته بدلا إن الثناء ليحيي ذكر صاحبه * كالغيث يحيي نداه السهل والجبلا
(١) - شرح نهج البلاغة ١ / 20.
(٧١٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن عساكر (1)، الإختيار، الخيار (1)، الجود (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
لاتزهد الدهر في زهو تواقعه * فكل عبد سيجزي بالذي عملا (مرا حله اي پوشاندي كه روزي جلوه اش كهنه مي‌شود و من تو را حله اي از ثناي زيبا خواهم پوشاند).
(اگر به ثناي زيباي من نائل شوي به مكرمتي دست يافته اي كه به جاي آن چيز ديگري نخواهي خواست).
(ثنا و ستايش ياد صاحبش را زنده مي‌دارد مانند باران كه كوه و دشت را از تري خود زنده مي‌سازد).
(به خاطر بزرگي و كبري كه به دست مي‌آوري به روزگار بي اعتنا مشو، كه هر بنده اي به پاداش عمل خود خواهد رسيد).
علي عليه السلام فرمود: برايم دينار بياوريد. صد دينار آوردند و همه را به سائل داد.
اصبغ گويد: من گفتم: اي اميرمؤمنان، يك حله و صد دينار به او بخشيدي!
فرمود: آري، از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: (هر يك از مردم را در جاي و منزلت خودش قرار دهيد)، و منزلت اين مرد در نزد من همين بود. (1) 3 - سائلي نزد علي عليه السلام آمد، حضرت به او نگريست و ديد كه رنگ چهره اش از شرم تغيير كرده است، به او فرمود: حاجتت را بر زمين بنويس تا خواري خواهش را در چهره ات نبينم. او نوشت:
لم يبق لي شئ يباع بدرهم * تغنيك حالة منظري عن مخبري إلا بقية ماء وجه صنته * أن لايباع ونعم أنت المشتري (هيچ چيزي برايم نمانده كه به درهمي به فروش رود، و رنگ رخساره ام تو را از سر درونم خبر مي‌دهد و نيازي به گفتن ندارد).
(تنها ته آبرويي مانده كه آن را نگاه داشته ام كه به فروش نرود، و تو خوب
(1) - تاريخ ابن عساكر 3 / 246.
(٧١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، ماء الوجه (1)، الأكل (1)، إبن عساكر (1)
مشتريي هستي).
علي عليه السلام دستور داد شتري كه بار طلا و نقره داشت به او دادند، سپس فرمود:
عاجلتنا فأتاك عاجل برنا * فلا ولو أمهلتنا لم تقتر فخذ القليل وكن كأنك لم تبع * ما صنته وكأننا لم نشتر (تو سر زده آمدي و نيكي اندك ما هم عجالتا به تو رسيد و اگر سر فرصت مي‌آمدي چيز بيشتري دريافت مي‌كردي).
(اينك اين عطاي اندك را بگير و چنان باش كه گويي آنچه را نگاه داشته بودي نفروخته اي و ما هم چيزي از تو نخريده ايم). (1) 4 - ابوالسعادات در كتاب (فضائل العترة) گويد: روايت است كه علي عليه السلام با مردي از مشركان مي‌جنگيد، مرد مشرك گفت: اي پسر ابي طالب، شمشيرت را به من بده. حضرت شمشير خود را به سوي او افكند. مشرك گفت: شگفتا اي پسر ابي طالب، در چنين موقعيتي شمشير خود را به من مي‌دهي؟! فرمود: تو دست سؤال پيش من در از كردي، و از كرم نيست كه دست سائل را رد كرد. آن مرد مشرك كافر خود را به زمين افكند و گفت: روش اهل دين همين است، قدمهاي حضرت را بوسيد و اسلام آورد. (2)
(1) - احقاق الحق 8 / 582.
(2) - بحار الانوار 41 / 69.
(٧٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 7: شجاعت و دلاوري امام علي عليه السلام

فصل 7 شجاعت و دلاوري امام علي عليه السلام 1 - خود آن حضرت فرموده است: سوگند به خدايي كه جان پسر ابي طالب به دست او است هزار ضربت شمشير بر من آسان تر است از مرگ در بستر كه در غير طاعت خدا باشد. (1) 2 - ابن ابي الحديد گويد: بدان كه آن حضرت سوگند ياد كرده كه كشته شدن در نظر او از مرگ طبيعي آسان تر است، و اين به مقتضاي شجاعت خارق العاده اي است كه خداوند به او بخشيده بود و او مي‌خواست ياران خود را تشويق كند و برانگيزد تا طبيعت آنها را نيز مناسب طبع خود سازد و آنان را مثل خود جرأت بر كارزار بخشد، مانند روش اميران كه براي تشويق و تحريك سپاه خود از اين روش استفاده مي‌كنند، ولي هيهات، اين مطلب همان است كه ابوطيب در شعر خود گفته:
يكلف سيف الدولة الجيش همة * وقدعجزت عنه الجيوش الخضارم ويطلب عند الناس ماعند نفسه * وذلك ما لاتدعيه الضراغم (سيف الدوله سپاه خود را به همتي ميگمارد كه سپاههاي بزرگ از آن
(1) - نهج البلاغة، خطبه 122.
(٧٢١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الضرب (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
عاجزند. و از مردم همان را مي‌خواهد كه خود داراي آن است و اين چيزي است كه شيران هم مدعي آن نيستند و از عهده آن بر نمي‌آيند).
البته همه نفوس از يك جوهر و همه طبيعتها و مزاجها از يك نوع نيستند، و اين شجاعت و دلاوري خاصيتي است كه تنها در بندگان برگزيده الهي در زمانهاي طولاني و روزگاران در از پيدا مي‌شود. ما از تاريخ قبل از طوفان كه خبر نداريم اما از بعد از طوفان تا به حال به ما خبري نرسيده است كه اين همه شجاعت و دلاوري كه به اين مرد داده اند به احدي از فرقه هاي عالم از ترك و فارس و عرب و روم و ديگران داده باشند … (1) 2 - علامه ابن ابي جمهور احسائي گويد: جابر انصاري روايت كرده است كه:
در بصره با اميرمؤمنان عليه السلام حضور داشتم و هفتاد هزار نفر با آن زن (عايشه) گرد آمده بودند، ولي هر فراريي را ديدم مي‌گفت: علي مرا فراري داد، و هر مجروحي را ديدم مي‌گفت: علي مرا مجروح ساخت، و هر كسي كه در حال جان دادن بود مي‌گفت: علي مرا كشت، در سمت راست لشكر صداي علي عليه السلام را مي‌شنيدم و در سمت چپ هم صداي علي عليه السلام را مي‌شنيدم، بر طلحه كه به خاك و خون افتاده بود و تيري در سينه اش نشسته بود گذشتم و پرسيدم: اين تير را چه كس به تو افكند؟ گفت: علي بن ابي طالب. (2) گفتم: اي حزب بلقيس واي حزب ابليس، علي تيري نيفكند و تنها شمشير به دست دارد! گفت: مگر نمي‌بيني چگونه گاه به آسمان مي‌رود و گاه به زمين مي‌آيد، گاه از مشرق فرود مي‌آيد و گاه از مغرب، و مغرب و مشرق را براي خود يكسان ساخته است! به هر جنگجويي مي‌رسد نيزه اي مي‌زند و با هر كس
(١) - شرح نهج البلاغة ٧ / 301.
(2) - مشهور آن است كه مروان حكم از سپاه عايشه به او تير افكند. (م)
(٧٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، علي بن أبي طالب (1)، ابن أبي جمهور (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
روبرو مي‌شود او را مي‌كشد يا ضربتي مي‌زند يا به خاك مي‌افكند، يا بر او نهيب مي‌زند كه اي دشمن خدا بمير و او قالب تهي مي‌كند، و هيچ كس از چنگ او نميگريزد! (1) 3 - ابن ابي الحديد در شرح اين سخن حضرت كه به امام حسن عليه السلام فرمود:
(هرگز كسي را به مبارزه فرامخوان، و اگر به مبارزه فرا خوانده شدي اجابت كن، زيرا فرا خواننده به مبارزه متجاوز است و متجاوز مغلوب) (1)، گويد: آن حضرت در اين سخن به يك حكم و علت آن اشاره نموده است، و ما هرگز نشنيده ايم كه آن حضرت دعوت به مبارزه كرده باشد اما هميشه يا به نام خوانده مي‌شد و يا صداي مبارز طلبي بلند مي‌شد و حضرت به ميدان مي‌رفت و او را به قتل مي‌رساند. در جنگ بدر بني ربيعة بن عبد شمس بني هاشم را به مبارزه خواندند و حضرت به ميدان رفت و وليد را كشت و در قتل عتبه نيز با حمزه شركت داشت.
و در جنگ احد طلحة بن ابي طلحه مبارز طلبيد و حضرت به ميدان رفت و او را كشت. و در جنگ خيبر مرحب مبارز طلبيد باز حضرت به ميدان رفت و او را كشت. اما به ميدان رفتن حضرتش در جنگ خندق براي مبارزه با عمرو بن عبدود بزرگتر از بزرگ و عظيم تر از عظيم است، و سخن تنها همان است كه شيخ ما ابو آلهذيل گفته است در پاسخ كسي كه پرسيد: (منزلت علي در نزد خدا بزرگتر است يا ابو بكر)؟ او گفت: (اي برادرزاده، به خدا سوگند مبارزه علي با عمرو در جنگ خندق با تمام اعمال و طاعات مهاجران و انصار برابر است و بر آنها فزوني دارد چه رسد به ابو بكر تنها)!
و در اين زمينه از حذيفة بن يمان مطلبي مناسب بلكه بليغ تر نقل شده و آن
(1) - المجلي / 410.
(2) - نهج البلاغة، حكمت 233.
(٧٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، خيبر (1)، أبو الهذيل (1)، بنو هاشم (1)، القتل (1)، النوم (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
اين است كه: قيس بن ربيع از ابوهارون عبدي از ربيعة بن مالك سعدي روايت كرده كه گفت: نزد حذيفه بن يمان رفتم و گفتم: اي ابا عبد الله، مردم درباره علي بن ابي طالب و مناقب او سخن مي‌گويند و اهل بصره در پاسخ گويند: شما در ستايش اين مرد زياده روي مي‌كنيد، آيا براي من سخني از او مي‌گويي كه براي مردم باز گويم؟ گفت: اي ربيعه از علي چه ميپرسي؟ و من از او چه بگويم؟
سوگند به خدايي كه جان حذيفه به دست او است اگر همه اعمال امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم از روزي كه خداوند آن حضرت را بر انگيخته تا امروز در يك كفه ترازو و يكي از اعمال علي در كفه ديگر نهاده شود عمل علي بر اعمال آنها سنگيني مي‌كند … سوگند به خدايي كه جان حذيفه به دست او است پاداش عمل علي در آن روز (جنگ خندق) از اعمال همه امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و تا امروز تا روز قيامت بزرگتر است. (1) 4 - علامه آية الله مرعشي رحمه الله در (ملحقات احقاق الحق) نص گفتارها را درباره شجاعت آن حضرت آورده است و آنها بدين قرار است: علي پر دل ترين مردم است، علي شير خدا در زمين است، علي شمشير خدا در زمين است، علي كشنده كافران است، علي پرچمدار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در دنيا و آخرت است، علي شير پيروز خداست، علي كشنده نابكاران است، علي بر اساس تأويل ميجنگد، علي دليرترين مردم عرب است، علي كشنده پيمان شكنان و تجاوز گران و منحرفان از دين است، علي را شجاعت و خلافت است همان گونه كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را رسالت و نبوت است، يك ضربت علي در جنگ خندق برتر از عبادت ثقلين (جن و انس) است، (2) جوانمردي جز علي و شمشيري جز ذوالفقار نيست. (3)
(١) - شرح نهج البلاغة ١٩ / ٦٠.
(٢) - در (بحر المعارف) گويد: از امام صادق عليه السلام از اين مطلب پرسيده شد، فرمود: من از ثقلين هستم.
(3) - احقاق الحق 8 / 319.
(٧٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (2)، الضرب (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
5 - ابن اثير گويد: (ضربتهاي علي مبتكر بود نه عون) يعني ضربت او بكر بود و با يك ضربت طرف را مي‌كشت و نيازي به ضربت دوم نداشت. گويند. (ضربت بكر) يعني ضربت برنده و كشنده كه تكرار نشود. و (عون) جمع عوان است و عوان زن پير را گويند، و مراد از آن ضربت دوم است. (1) و نيز گويد: علي عليه السلام اگر طرف مقابلش بلند قامت بود از عرض و اگر كوتاه قد بود از طول دو نيمش مي‌كرد. (2) و نيز گويد: علي بر سپاه مشركان حمله كرد و آنها پراكنده شده و به فراز كوه مي‌گريختند. (3) و نيز گويد: در حديث عمر آمده كه وي از اسقف درباره خلفا پرسيد، او سخناني گفت تا به خليفه چهارم رسيد، گفت: (صدأ من حديد) و در روايتي (صدع) آمده، يعني دائما لباس آهن ميپوشد، زيرا در روزگار علي پيوسته جنگ بود و آن حضرت گرفتار خوارج و باغيان و پيوسته درگير امور مشكل و معضلات بود، و از همين رو عمر اظهار ناراحتي كرد. ابوعبيد (صدا) بدون همزه نقل كرده و گويي به معناي (صدع) است و به كسي كه داراي جسمي لطيف است گويند، منظور آن است كه علي عليه السلام سبك بود و به راحتي به جنگ مي‌شتافت و كسالت نمي‌ورزيد از بس جنگجو و دلير بود. (4)
(١) - النهاية 1 / 149، ماده بكر.
(2) - همان 4 / 21، ماده قط.
(3) - همان 1 / 145، ماده بقط.
(4) - همان 3 / 15، ماده صدا.
(٧٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن الأثير (1)، الخوارج (1)، اللبس (1)، الضرب (5)

فصل 8: مهابت امام علي عليه السلام

فصل 8 مهابت امام علي عليه السلام 1 - عدي بن حاتم در توصيف خود از آن حضرت در برابر معاويه اشاره به هيبت و مهابت ايشان نموده كه ما براي مزيد فايده همه خبر را مي‌آوريم:
محدث قمي رحمه الله گويد: روايت است كه عدي بن حاتم بر معاوية بن ابي سفيان وارد شد، معاويه گفت: اي عدي، طرفات كجا شدند؟ - منظورش فرزندان او به نامهاي طريف، طارفه وطرفه بود - عدي گفت: در جنگ صفين در ركاب علي بن ابي طالب عليه السلام كشته شدند. معاويه گفت: پسر ابو طالب با تو انصاف نداد كه پسران تو را به ميدان فرستاد و پسران خود را عقب نگاه داشت! عدي گفت: بلكه من با علي عليه السلام انصاف ندادم كه او كشته شد و من زنده مانده ام. (1) معاويه گفت:
علي را برايم توصيف كن. عدي گفت: اگر مرا معاف بداري بهتر است. گفت:
معافت نمي‌دارم.
عدي گفت: به خدا سوگند او بسيار دورنگر و توانمند بود، به عدل سخن مي‌گفت و به قطع داوري مي‌نمود، حكمت از جوانبش و علم از نواحي وجودش ميجوشيد، از دنيا و زرق و برقش وحشت داشت و به شب و تنهايي آن انس
(1) - دور از حريم كوي تو شرمنده مانده ام شرمنده مانده ام كه چرا زنده مانده ام
(٧٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، معاوية بن أبي سفيان لعنهما الله (1)، عدي بن حاتم (2)
داشت، او به خدا سوگند اشك فراوان و انديشه طولاني داشت، به گاه تنهايي از نفس خود حساب مي‌كشيد و بر گذشته خود اندوه مي‌خورد و پشيماني مي‌برد، او را لباس كوتاه و زندگي و خوراك سخت خوشايند بود، (1) تا با ما بود چون يكي از ما بود، پرسش ما را پاسخ مي‌داد و ما را به خود نزديك مي‌ساخت، و با اين كه ما را به خود نزديك مي‌ساخت و خود به ما نزديك بود ما از مهابتش با او سخن نمي‌توانستيم گفت، و از عظمتش ديده به او نميدوختيم، به هنگام لبخند دندانهاي چون رشته مرواريدش نمايان مي‌شد، دينداران را بزرگ مي‌شمرد و با تهيدستان دوستي مي‌ورزيد، قوي از او بيم ستم نداشت و ضعيف از عدالت او نوميد نبود.
سوگند ميخورم كه در شبي تار كه پرده سياه شب همه جا را پوشانده و ستارگان فرو رفته بودند او را در محراب عبادت ديدم كه اشكش بر محاسنش ميغلتيد و مانند مار گزيده به خود مي‌پيچيد و چون آدمي دردمند و اندوهگين مي‌گريست، گويي همين آن صداي او را ميشنوم كه مي‌گفت: اي دنيا، آيا مزاحم من شده اي؟ يا به من رو كرده اي؟ ديگري را بفريب، هنوز دوران تو فرا نرسيده است، من تو را سه طلاقه كرده ام كه ديگر بازگشتي به تو نخواهم داشت، عيش تو ناچيز و ارزش تو اندك است، آه از توشه كم و درازي سفر و كمي يار دلبند!
در اينجا اشك معاويه جاري شد و شروع كرد آن را با آستين خود پاك كردن، و گفت: خدا ابو الحسن را رحمت كند، او اين چنين بود، اكنون دوري او را چگونه تحمل مي‌كني؟ عدي گفت: مانند مادري كه فرزند او را در دامنش سر
(1) - عرب آن روز از روي تكبر لباسهاي بلند مي‌پوشيد و دامن كشان راه مي‌رفت و آن حضرت لباس كوتاه مي‌پوشيد و از زندگي پر ناز و نعمت به دور بود. (م)
(٧٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: اللبس (1)
ببرند، كه هرگز اشكش خشك نمي‌شود و آب چشمش باز نمي‌ايستد. معاويه گفت: تا چه اندازه به ياد او هستي؟ عدي گفت: مگر روزگار مي‌گذارد كه او را فراموش كنم؟! (1) 2 - به آن حضرت گفتند: (به چه وسيله بر همرزمان خود غالب آمدي؟
فرمود: با هيچ مردي روبرو نشدم جز آن كه خودش مرا به قتل خود ياري داد). (2) سيد رضي رحمه الله گويد: اين سخن اشاره دارد به مهابت حضرتش كه در دلها جاي داشت.
(1) - سفينة البحار 2 / 170، ماده عدي.
(2) - نهج البلاغة، حكمت 318.
(٧٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: القتل (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، السفينة (1)

فصل 9: قدرت و نيروي امام علي عليه السلام

اشاره

قدرت و نيروي امام علي عليه السلام فصل 9 قدرت و نيروي امام علي عليه السلام 1 - ابن ابي الحديد گويد: اما قوت و نيروي بدني امام عليه السلام به پايه اي است كه ضرب المثل شده است، ابن قتيبه گويد: (او با هيچ كس كشتي نگرفت مگر آن كه او را به خاك افكند). و اوست كه در قلعه خيبر را از جا كند در صورتي كه گروهي از مردم جمع شدند تا آن را بركنند نتوانستند. و اوست كه بت هبل را كه از سنگي بزرگ تراشيده بودند از بالاي كعبه كند و بر زمين افكند. و اوست كه در ايام خلافت خود صخره بزرگي را كه روي چشمه اي قرار داشت و سپاهيان حضرتش نتوانستند آن را بردارند از جاي بركند و آب از زير آن بيرون جست. (1) 2 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: ابو طالب به عادت عرب فرزندان و برادر زادگان خود را جمع مي‌كرد و به كشتي گرفتن وا مي‌داشت، وعلي عليه السلام با آن كه طفل بود آستين بالا مي‌زد و با برادران بزرگ و كوچك خود و عموزادگان بزرگ و كوچك خود كشتي مي‌گرفت و آنان را به خاك مي‌افكند و پدرش مي‌گفت:
علي ظهير و پيروز شد و او را (ظهير) ناميد. چون علي عليه السلام بزرگ شد با مرد قوي و نيرومند كشتي مي‌گرفت و او را زمين مي‌زد، و مرد تنومند و دراز قامت را با
(١) - شرح نهج البلاغة ١ / 21.
(٧٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، خيبر (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
دست خود مي‌گرفت و به سوي خود مي‌كشيد و او را مي‌كشت، و بسا كمر او را مي‌گرفت و به هوا بلند مي‌كرد، و بسا در پي اسب نر در حال دويدن مي‌دويد و او را باز مي‌گردانيد. (1) 3 - امام صادق عليه السلام در حديثي فرمود: فاطمه بنت اسد - رضي الله عنها - (مادر اميرمؤمنان عليه السلام) گويد: او را بستم و در قنداق پيچيدم ولي آن را پاره كرد، سپس در دو قنداق و سه و چهار و پنج و شش قنداق كه برخي از آنها از چرم و حرير بود پيچيدم باز هم همه را پاره كرد، و گفت: مادر، دست مرا نبند كه من محتاجم هنگام ذكر پروردگار خود انگشتانم را به راست و چپ حركت دهم و اظهار عجز و نياز به درگاه خدا كنم. (2) 4 - علي عليه السلام در گهواره بود و دستش بسته، ناگاه ماري را ديد كه به سوي او در حركت است، از جاي جنبيد و دست خود را از بند در آورد و گلوي مار را با پنجه خود فشرد به حدي كه پنجه اش در گلوي مار فرو رفت و همين طور او را فشرد و نگه داشت تا مرد. چون مادرش اين را بديد فرياد و استغاثه كرد، اهل خانه و همسايگان جمع شدند، آن گاه مادرش گفت: تو به سان حيدره (شير ژيان) هستي. (3) علامه در علم لغت ابن منظور گويد: حيدره يعني شير. ازهري از ابو العباس احمد بن يحيي نقل كرده است كه راويان اختلاف ندارند در اين كه اين ابيات از علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - است:
انا الذي سمتني امي حيدرة * كليث غابات غليظ القصرة اكيلكم بالسيف كيل السندرة
(1) - بحار الانوار 41 / 275.
(2) - همان.
(3) - همان.
(٧٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمه بنت أسد أم أمير المؤمنين عليهما السلام (1)، أحمد بن يحيي (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
(من آنم كه مادرم حيدر ناميد، بسان شير قوي هيكل بيشه، كه با شمشير مانند پيمانه اي بزرگ شما را پيمانه مي‌كنم (و گروه گروه شما را از زمين بر ميچينم).
سندره به معناي جرأت آمده و رجل سندر يعني مرد با جرأت، و نيز به معناي پيمانه بزرگ است. و حيدر يعني شير. ابن اعرابي گفته: حيدره در ميان شيران مانند شاه در ميان مردم است. ابو العباس گفته: به خاطر درشتي گردن و نيروي دستهايش شاه شيران است. و از همين ماده است غلام حادر يعني جوان قوي هيكل زورمند، و ياء و هاء آن زايدند (و اصل آن (حدر) است). ابن بري اين رجز را چنين آورده:
اكيلكم بالسيف كيل السندرة * اضرب بالسيف رقاب الكفرة ( … با شمشير گردن كافران را مي‌زنم).
ابن بري اضافه مي‌كند كه منظور اين سخن آن است كه مادرم مرا اسد (شير) ناميد و چون به جهت حفظ قافيه نمي‌توانست اسد بگويد لفظ حيدره را به كار برده است، زيرا مادرش او را حيدره نناميد بلكه او را به نام پدر خودش (اسد) ناميد، زيرا او فاطمه بنت اسد است، وابو طالب در هنگام ولادت و نام گذاري آن حضرت نبود، چون آمد نام اسد را نپسنديد و او را علي ناميد. و چون علي اين رجز را در جنگ خيبر خواند خود را به همان نامي كه مادرش بر او نهاده بود ناميد.
من گويم: اين توجيه ابن بري كامل نيست مگر زماني كه رجز بيش از اين ابيات بوده و نيز با همين مصرع (أنا الذي سمتني امي حيدرة) شروع نشده باشد، و الا چون اين بيت اول رجز است ابيات رجز كم باشد يا زياد آن حضرت مخير بود هرگونه قافيه اي را كه مناسب بداند انتخاب كند تا وزن آن درست در آيد و قافيه تنگ نيايد تا نيازمند باشد كه حيدره را به جاي اسد به كار برد، بلكه
(٧٣١)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمه بنت أسد أم أمير المؤمنين عليهما السلام (1)، خيبر (1)، النوم (3)
مي توانست از آغاز بگويد: (أنا الذي سمتني امي الأسد) يا (اسدا)، و از اين نظر مجال گسترده اي داشت، پس انتخاب اين قافيه با عدم وجود قافيه اي قبل از آن كه به ضرورت بخواهد آن را پي گيرد دليل آن است كه نام آن حضرت حيدره بوده، وابن اثير نيز گفته است كه گفته اند: مادرش او را حيدره ناميد. (1) 5 - جابر انصاري گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز خيبر پس از آن كه براي علي عليه السلام دعا كرد پرچم را به دست او داد، او با شتاب حركت كرد و يارانش هم مي‌گفتند:
بشتاب، (2) او رفت تا به قلعه رسيد، در قلعه را از جا كند و به زمين افكند، آن گاه هفتاد نفر از ما جمع شديم و كوشيديم تا در را به جاي خود باز گردانيم. (3) 6 - شيخ كاظم ازري رحمه الله گويد:
وله يوم خيبر فتكات * كبرت منظرا علي من رآها يوم قال النبي إني لاعطي * رايتي ليثها وحامي حماها فاستطالت أعناق كل فريق * ليروا أي ماجد يعطاها فدعا أين وارث العلم والحلم * مجير الاءيام من بأساها أين ذوالنجدة الذي لو دعته * في الثريا مروعة لباها فأتاه الوصي أرمد عين * فسقاها بريقه وشفاها ومضي يطلب الصفوف فولت * عنه علما بأنه أمضاها ويري مرحبا بكف اقتدار * أقوياء الاءقدار من ضعفاها ودحي بابها بقوة بأس * لو حمته الافلاك منه دحاها عائذ للموملين مجيب * سامع ما تسر من نجواها
(١) - لسان العرب ٤ / 174.
(2) - در نسخه اي ديگر: (مي گفتند: ملايم تر برو).
(3) - بحار الانوار 41 / 279.
(٧٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن الأثير (1)، خيبر (2)، النوم (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، الوصية (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
إنما المصطفي مدينة علم * وهو الباب من أتاه أتاها وهما مقلتا العوالم يسراها * علي وأحمد يمناها (او (علي عليه السلام) در روز خيبر دلاوريها از خود نشان داد كه در نظر بينندگان بسيار بزرگ آمد).
(روزي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من پرچم خود را به شير اين امت و پاسدار آن خواهم سپرد).
(گردن همه گروهها كشيده شد تا ببينند كه اين پرچم به كدام مرد بزرگواري سپرده مي‌شود).
(پيامبر صدا زد: كجاست وارث علم و حلم، و آن كه در جنگها به فرياد مي‌رسد)؟
(كجاست آن دلاوري كه اگر در ثريا شخص بيمناكي از او كمك بخواهد به فرياد او مي‌رسد)؟
(در اين هنگام وصي آن حضرت در حالي كه درد چشم داشت پيش آمد و پيامبر آب دهان در چشم او انداخت و شفا يافت).
(و او بر صفهاي دشمن تاخت و آنها گريختند، چرا كه مي‌دانستند او كاري ترين مرد جنگي است).
(و با دست اقتدار خود به مرحب نشان داد كه بزرگترين قدرتمندان در برابر او ناتوانند).
(و با نيروي هر چه تمام تري در قلعه را از جا كند كه اگر افلاك آسماني در برابر او مقاومت مي‌كردند همه را با خاك يكسان مي‌نمود).
(او پناه دهنده آرزومندان و اجابت كننده آنهاست و رازهاي نهاني آنها را مي‌شنود).
(٧٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، خيبر (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)

سخن حكيم سبزواري در علت قدرت بر كارهاي خارق العاده

(بي شك مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم شهر علم است و او در آن شهر است كه هر كه از آن در وارد شود به شهر رسد).
(و هر دو ديدگان همه عوالمند، علي عليه السلام دست چپ و احمد صلي الله عليه و آله و سلم دست راست آنهاست).
7 - فخر رازي گويد: هر كس كه از احوال عالم غيب آگاه تر است دلش قوي تر و ناتوانيش كمتر است. و از همين رو علي بن ابي طالب - كرم الله وجهه - فرمود:
(به خدا سوگند كه من در قلعه خيبر را نه به نيروي جسماني كه به نيروي الهي از جاي در آوردم)، زيرا علي - كرم الله وجهه - در آن وقت نظرش از عالم اجساد بريده بود و فرشتگان با انوار عالم كبريا ظهور نموده بودند، از اين رو روحش تقويت يافت و همرنگ جواهر ارواح ملكي شد و پرتوهاي عالم قدس و عظمت در او تابيد، و به همين دليل قدرتي براي او حاصل گشت كه بدان سبب بر كارهايي قدرت يافت كه ديگران بر انجام آن قادر نبودند. هر بنده اي نيز همين گونه است، هر گاه در مقام بندگي مواظبت بر طاعات نمايد به همان مقامي خواهد رسيد كه خداوند ميفرمايد: (من گوش و چشم او خواهم شد)، و هر گاه نور جلال خدا گوش او شود او دور و نزديك را مي‌شنود، و اگر همان نور چشم او شود دور و نزديك را مي‌بيند، و اگر آن نور دست او شود قدرت بر تصرف در كارهاي سخت و آسان و دور و نزديك مي‌يابد. (1) 8 - حكيم سبزواري رحمه الله گويد:
ويقوي العمال فالهيولي * تنقاد خلعا شاء أو حلولا فيقلب الهوا ويحدث المطر * يبدئ طوفانا يبيد من فجر يطيعه العنصر طاعة الجسد * للنفس فالكل كجسمه يعد
(1) - تفسير كبير 21 / 91.
(٧٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، علي بن أبي طالب (1)، خيبر (1)
(قوه عماله نفس قوي مي‌شود و هيولا چه در خلع صورت از آن و چه در حلول صورت در آن رام آن قوه مي‌گردد).
(پس هوا را عوض مي‌كند و به عنصري ديگر مبدل ميسازد و باران را فرو ميبارد و طوفاني ايجاد مي‌كند كه ريشه فاجران را ميكند).
(همه عناصر مانند اطاعت بدن از نفس از او اطاعت مي‌كنند، و همه عناصر به منزله جسم آن قوه به شمار ميروند) (1).
(1) - منظومه حكمت سبزواري 332، فريده دوم در اصول معجزات و كرامات.
صفحه(٧٣٥)

فصل 10: روش امام علي عليه السلام در خوراك و پوشاك

فصل 10 روش امام علي عليه السلام در خوراك و پوشاك 1 - ابراهيم ثقفي از سويدبن غفله روايت كرده است كه: در قصر حكومتي بر اميرمؤمنان عليه السلام وارد شدم، در برابر حضرتش ظرف شيري ديدم كه بوي ترشيدگي آن به مشامم مي‌رسيد و گرده ناني در دست داشت كه سبوسهاي جو بر آن نمايان بود و حضرت آن را مي‌شكست و گاه در شكستن آن از زانوي خود كمك مي‌گرفت، و كنيزش فضه نيز بالاي سر او ايستاده بود. گفتم: اي فضه، آيا درباره اين پير مرد از خدا نمي‌ترسيد؟ چه مي‌شد كه نان او را از آرد نرم تر و الك شده ميساختيد؟! فضه گفت: ما خوش نداريم كه آن حضرت به پاداش رسد و ما گنهكار شويم زيرا از ما عهد گرفته كه تا در خدمت او به سر مي‌بريم آرد او را الك نكنيم. علي عليه السلام متوجه گفتگوي ما شد و به فضه فرمود: او چه مي‌گويد؟ عرض كرد: از خودش بپرسيد. من آنچه به فضه گفته بودم براي حضرت بازگو كردم كه بهتر است آرد شما را الك كنند. حضرت گريست و فرمود: پدر و مادرم فداي آن كس باد كه هيچ گاه سه روز متوالي از نان گندم سير نشد تا از دنيا مفارقت نمود و هيچ گاه آرد او را الك نكردند، و منظور حضرتش
(٧٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود. (1) 2 - امام باقر عليه السلام فرمود: علي عليه السلام در كوفه به مردم نان و گوشت ميخورانيد و خود طعامي جداگانه داشت، يكي از مردم گفت: كاش مي‌ديديم كه طعام خود اميرمؤمنان چيست؟ از اين رو عده اي از مردم به طور ناگهاني به حضور امام رسيدند و غذاي حضرتش را چنين يافتند: تريد با روغن زيتون همراه و آميخته به خرماي لهيده، غذاي او همين بود، و اين چنين خرمايي از مدينه براي حضرتش آورده مي‌شد. (2) 3 - امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ گاه دو امر الهي بر علي عليه السلام وارد نمي‌شد مگر آن كه به دشوارترش تن مي‌داد، و تا در ميان شما (مردم كوفه) بود از دسترنج خود ارتزاق مي‌نمود و آن محصولي بود كه از مدينه مي‌آوردند. آن حضرت آرد سبوس گرفته را مي‌گرفت و در كيسه اي مي‌نهاد و سرش را مهر مي‌نمود از بيم آن كه مبادا چيزي غير از آن بدان افزوده شود. به راستي چه كسي در دنيا پارساتر از علي عليه السلام بوده است؟ (3) 4 - امام صادق عليه السلام فرمود: علي عليه السلام هزار برده را از دسترنج خويش آزاد فرمود، و تا در ميان شما (مردم كوفه) بود خوراكش خرما و شير، و پوشاكش كرباس بود. و آن گاه كه با ليلي ازدواج كرد براي حضرتش حجله اي آراستند، حجله را درهم دريد و فرمود: خانواده علي را همان كه دارند بس است. (4) 5 - ابو جعفر اسكافي گويد: صبر او بدانجا رسيد كه هر گاه گرسنگي به او فشار مي‌آورد و نزديك بود او را از پا در آورد خود را براي آب كشيدن اجير (هامش) * (1) - الغارات 1 / 87.
(2) - همان / 85.
(3) - همان / 81.
(4) - همان / 92. (*)
(٧٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، كتاب الغارات لإبراهيم بن محمد الثقفي (1)، مدينة الكوفة (3)، الصبر (1)، الطعام (1)
مي ساخت و مشتي خرما مي‌گرفت كه گرسنگي و نياز او را بر طرف نمي‌كرد، و چون مزد مي‌گرفت به تنهايي بر نمي‌داشت بلكه آن را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه هر دو گرسنه بودند مي‌برد و با هم مي‌خوردند. (1) 6 - آن حضرت در نامه اي كه به عثمان بن حنيف نوشت مرقوم داشت: اگر مي‌خواستم ميتوانستم به عسل ناب و مغز گندم و لباس ديبا راه برم ولي هيهات كه مغلوب هواي نفسم شوم و حرص و آز مرا به انتخاب غذاهاي لذيذ بكشاند در حالي كه شايد در قلمرو حكومت من در يمامه و حجاز كسي باشد كه اميد قرص ناني نداشته و هرگز رنگ سيري را نديده، يا من سير بخوابم و در اطراف من شكمهاي گرسنه و جگرهاي تشنه باشد، يا چنان باشم كه شاعر گفته:
وحسبك داء ان تبيت ببطنة * وحولك اكباد تحن الي القد (همين درد تو را بس كه سير و شادمان بخوابي و در اطرافت جگرهاي تشنه مشكي آب به سر برند)!
آيا به همين دل خوش كنم كه مرا اميرمؤمنان بخوانند ولي در ناملايمات روزگار شريك آنها و يا در سختيهاي زندگي الگوي آنان نباشم؟! مرا نيافريده اند كه سرگرم خوردن لذايذ باشم چون حيواني در آغل كه همه همش خوردن علف است. يا حيوان چرنده اي كه شغلش چيدن و خوردن آشغالهاي روي زمين و پر كردن شكمبه خود از علفهاست …
سوگند ميخورم كه چندان نفس خود را رياضت دهم كه در غذا عاشق يك قرص نان باشد اگر بر آن دست يابم و در خورش به نمك بسنده كند، و چشم خود را رها كنم كه آن قدر اشك ببارد كه آبش خشك شود و سرشكش ته كشد!
آيا همان گونه كه حيوان چرنده پس از چرا با شكم پر به پهلو بر زمين افتد و
(١) - المعيار والموازنة / 238.
(٧٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: عثمان بن حنيف (1)، اللبس (1)، الشراكة، المشاركة (1)
حيوان در آغل بسته پس از سير شدن از علف در همانجا بخسبد، علي هم از توشه اش بخورد و به خواب رود؟! پس چشم او روشن باد كه پس از سالهاي در از تازه از حيوانات پرسه زن و چرنده پيروي كند! (1) 7 - علي عليه السلام به بازار كرباس فروشان رفت و در برابر دكان مردي شخيص و خوش چهره ايستاد و فرمود: اي مرد، آيا دو پيراهن به قيمت پنج درهم داري؟
مرد از جا جست و گفت: آري اي اميرمؤمنان. چون امام را شناخت امام وي را ترك گفت و رفت. در راه به جواني رسيد و فرمود: اي جوان، آيا دو پيراهن به قيمت پنج درهم داري؟ گفت: آري، دو لباس دارم يكي از ديگري بهتر، يكي سه درهم و ديگري دو درهم. فرمود: هر دو را بياور، و فرمود: اي قنبر، آن پيراهن سه درهمي را بردار. گفت: اي اميرمؤمنان، آن به شما زيبنده تر است زيرا منبر مي‌رويد و براي مردم سخنراني مي‌كنيد. فرمود: اي قنبر، تو جواني و داراي شور و نشاط جواني هستي، و من از خدايم شرم دارم كه بر تو برتري جويم، زيرا از رسول خدا صلي الله عليه و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: (به زيردستان خود از آنچه خود مي‌پوشيد بپوشانيد و از آنچه خود ميخوريد بخورانيد). آن گاه پيراهن دو درهمي را پوشيد و دست خود را در از كرد و آستين لباس را كشيد و از سر انگشتان حضرتش اضافه آمد. فرمود: اي جوان، اين زيادي را ببر. جوان اضافي آستين را بريد و گفت: اي پير مرد، جلو بيا تا آن را سردوزي كنم، فرمود: آن را همان طور رها كن كه مطلب (فرا رسيدن مرگ) سريع تر از اينها است. (2) 8 - ابن شهر آشوب گويد: چون پيراهن را پوشيد آستين لباس را كشيد و
(١) - نهج البلاغة، نامه ٤٥. در متن عربي، شرح لغات از شرح عبده نقل شده كه در ترجمه از آن استفاده شد. (م) (٢) - الغارات ١ / 106.
(٧٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، ابن شهر آشوب (1)، اللبس (3)، كتاب الغارات لإبراهيم بن محمد الثقفي (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
دستور داد اضافه آن را ببرند و براي فقيران كلاه بسازند. (1) 9 - ابو اسحاق سبيعي گويد: من در روز جمعه اي بر روي دوش پدرم بودم و اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام خطبه مي‌خواند و خويش را با آستين باد مي‌زد.
گفتم: پدر جان، آيا اميرمؤمنان گرمشان است؟ پدرم گفت: او گرما و سرما را احساس نمي‌كند ولي لباس خود را شسته و هنوز تر است و چون لباس ديگري ندارد همان را پوشيده و باد مي‌زند تا خشك شود. (2) 10 - عبد الله بن ابي هذيل گويد: علي بن ابي طالب عليه السلام را ديدم كه پيراهني به تن داشت كه هر گاه آستين آن را مي‌كشيد به سر انگشتان مي‌رسيد و چون آن را تا مي‌زد جمع مي‌شد و تا نصف ساعدش مي‌رسيد. (3) 11 - ابوالاشعث عنزي از پدرش نقل كرده كه گفت: علي بن ابي طالب عليه السلام را ديدم كه در روز جمعه در فرات غسل كرد آن گاه پيراهني از كرباس به سه درهم خريد و در همان پيراهن با مردم نماز جمعه گزارد و هنوز يقه آن سردوزي نشده بود. (4) 12 - غزالي در (احياء العلوم) گويد: علي بن ابي طالب از استفاده از بيت المال خودداري مي‌نمود تا آنجا كه شمشير خود را مي‌فروخت و هنگام غسل جز يك پيراهن نداشت. (5) 13 - ابو بكر احمد بن مروان مالكي به سند خود از هارون بن عنزه از پدرش نقل كرده كه گفت: در خورنق بر علي بن ابي طالب رضي الله عنه وارد شدم و آن حضرت
(١) - المناقب ٢ / ٩٧.
(٢) - الغارات ١ / 98.
(3) - همان / 96.
(4) - همان / 97.
(5) - مناقب ابن شهرآشوب 2 / 97.
(٧٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، علي بن أبي طالب (1)، اللبس (2)، الغسل (2)، كتاب الغارات لإبراهيم بن محمد الثقفي (1)، ابن شهرآشوب (1)
حوله اي بر دوش داشت و از سرما ميلرزيد، گفتم: اي امير مؤمنان، خداوند براي تو و خانواده ات بهره اي از اين بيت المال قرار داده و با اين حال با خود چنين مي‌كني؟! فرمود: به خدا سوگند كه من هيچ از اموال شما (مردم كوفه) براي خود ذخيره نكردم و اين هوله اي است كه از خانه خود - يا از مدينه - آورده ام. (1) 14 - و فرمود: به خدا سوگند كه چندان پيراهن خود را وصله زدم كه از وصله زن آن شرم مي‌دارم، شخصي به من گفت: آيا هنوز دست از اين لباس بر نمي‌داري؟ گفتم: از من دور شو كه شب خوابان در صبح گاه شبروان را ستايش كنند. (2) در توضيح روايات اين باب بايد گفت كه: اين روايات دلالت دارد بر آن كه حاكمان اسلامي را لازم است كه زندگي خود را از لحاظ اقتصادي با قشر ضعيف جامعه هماهنگ كنند تا فقر بر تهيدستان فشار نياورد و توانگران در اثر ثروت سركشي نكنند، و تا فقير در جامعه وجود دارد كه دخلش به خرجش نمي‌رسد اين كار بر حاكمان لازم است، و از همين رو درباره سيره حضرت قائم عليه السلام وارد است كه آن حضرت از سيره امام علي عليه السلام در خوراك و پوشاك پيروي مي‌كند، اما هر گاه امام يا ولي فقيه شرعي دستي بر حكومت نداشت و حكمش جاري نبود شرايط او مانند ساير مردم بوده و مي‌تواند به طور عادي زندگي نمايد و لباس بپوشد، زيرا بهترين لباس هر زماني لباس عرفي مردم همان زمان است.
بنابر اين معيار كلي در اين امور براي حاكم هماهنگي با قشر ضعيف جامعه است، اما هر گاه فقر و تنگدستي از جامعه رخت بربست شايسته ترين كسي كه بايد از نعمتهاي الهي بهره مند شود حاكم اسلامي و ولي شرعي است.
(1) - الامام أسدالاسلام وقديسه / 84.
(2) - نهج البلاغة، خطبه 158.
(٧٤١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة الكوفة (1)، اللبس (2)، كتاب نهج البلاغة (1)

فصل 11: زهد و پارسايي امام علي عليه السلام

فصل 11 زهد و پارسايي امام علي عليه السلام 1 - آن امام بزرگ عليه السلام فرمود: بايد كه دنيا در نظرتان خردتر از خرده برگهايي باشد كه زير پا له مي‌شود و خرده پشمهايي كه از دم قيچي ميگذرد. (1) 2 - عبد الله بن عباس رضي الله عنه گويد: در ذي قار بر امير مؤمنان عليه السلام وارد شدم در حالي كه سرگرم وصله زدن كفش خود بود، به من فرمود: ارزش اين كفش چند است؟
گفتم: ارزشي ندارد، فرمود: به خدا سوگند كه اين كفش پاره نزد من از حكومت بر شما محبوب تر است مگر آن كه با در دست داشتن آن حكومت حقي را بر پا دارم يا باطلي را سركوب كنم. (2) 3 - و فرمود: به خدا سوگند دنياي شما در نظر من پست تر از استخوان سخت و بي گوشت خوك در دست جذامي است. (3) شيخ محمد جواد مغنيه گويد: برخي گفته اند (عراق) شكمبه حيوان است، و كيست كه شكمبه يا استخوان خوك را از دست يك جذامي بگيرد و بخورد؟ آيا در همه عالم هستي چيزي منفورتر از اين خوراك و دستي كه آن را بر مي‌دارد
(1) - نهج البلاغة، خطبه 32.
(2) - همان، خطبه 33.
(3) - همان، حكمت 235.
(٧٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، دولة العراق (1)، الشيخ محمد جواد مغنية (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
هست؟ دنيا در نظر علي عليه السلام همين است و آن را با گفتار و كردار و عقل و احساس اثبات كرده است، و حقيقت دنيا اين است گرچه آراسته به زيور طلا و ديبا و معطر به بوي عنبر باشد، و اگر من و امثال من از طالبان و سگان خود را بفريبد آيا عقل سليم را هم مي‌تواند فريفت؟ … (1) 4 - و فرمود: … و دنياي خود را نزد من نامرغوب تر از آب بيني يك بز خواهيد يافت. (2) 5 - و فرمود: و دنياي شما نزد من پست تر از برگي است در دهان ملخي كه مشغول جويدن آن است. علي را با نعمت فنا پذير و لذت ناپايدار چكار؟ از خواب عقل و زشتي لغزش به خدا پناه مي‌بريم و از او كمك مي‌خواهيم. (3) 6 - و فرمود: به خدا سوگند از دنياي شما زر و سيمي نيندوختم و از غنائم آن مال فراواني انباشته نساختم، و به جاي اين پيراهن كهنه ام پيراهني تهيه نديدم، و از زمين آن يك وجب تصرف نكردم، و از آن جز به اندازه سد رمقي برنگرفتم. (4) و سوگند ميخورم كه دنياي شما در نظر من سست تر و پست تر از ميوه تلخ درخت بلوط است). (5)
(1) - شرح نهج البلاغة مغنيه، 4 / 358.
(2) - نهج البلاغة، خطبه 3.
(3) - همان، خطبه 222.
(4) - تعبير امام عليه السلام چنين است: (جز به اندازه اندك ترشحي كه هنگام آب كشيدن روي سنگ لب چاه مي‌ريزد برنگرفتم).
(5) - نهج البلاغة، نامه 45.
(٧٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب نهج البلاغة (2)

فصل 12: حكمت، فلسفه و عرفان امام علي عليه السلام

فصل 12 حكمت، فلسفه وعرفان امام علي عليه السلام 1 - علامه بياضي رحمه الله در ضمن خبري طولاني نقل نموده است كه: … دهقان به آن حضرت گفت: از تو داناتر سراغ ندارم جز اين كه علم فلسفه را در نيافته اي.
حضرت فرمود: هر كه مزاجش صافي شود طبعش اعتدال يابد، و هر كه طبعش اعتدال يابد قوت تأثير نفس در آن بيشتر است، و هر كه قوت تأثير نفس در طبعش بيشتر باشد به مقامي كه او را بالا مي‌برد اوج مي‌گيرد، و هر كه به مقام بالا اوج گرفت آراسته به اخلاق انساني شده و علوم لاهوتي را در مي‌يابد، و هر كه علوم لاهوتي را دريافت موجودي به تمام معنا انسان مي‌شود - نه موجودي كه در مرحله حيوانيت باقي مانده باشد - و در باب فرشته مجسم در مي‌آيد كه بالاتر از اين حد راهي نيست. دهقان با شنيدن اين سخنان به سجده افتاد و مسلمان شد. (1) 2 - و نيز گويد: از آن حضرت درباره عالم علوي (عالم مجردات) پرسيدند، فرمود: صورتهايي است عاري از مواد وبرتر از قوه و استعداد (يعني فعليت و كمال محض است و از نقص به كمال نمي‌رود) خداوند بر آن صور تجلي نموده تا روشن شده اند و به آنها نظر انداخته تا درخشيده اند ومثال خود را در هويت
(١) - الصراط المستقيم ١ / 214.
(٧٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب الصراط المستقيم لعلي بن يونس العاملي (1)
آنها افكنده تا كارهاي خدايي از آنها به ظهور پيوسته، و انسان را داراي نفس ناطقه (عاقله و مدرك كليات) آفريده كه اگر آن را به علم و عمل بپيرايد با جواهر علل اوليه اش (كه عقول مجرده هستند) مشابهت پيدا مي‌كند، و اگر مزاجش اعتدال يابد و از اضداد دور بماند با افلاك سخت هفتگانه مشارك و هم دوش مي‌گردد. (1) 3 - در وصف سالك راه خدا فرموده است: عقل خويش را زنده و نفس خويش را ميرانده است تا آنجا كه ستبرهاي بدنش تبديل به نازكي و خشونتهاي روحش تبديل به نرمي شده است، و برق پر نوري بر قلب او جهيده و راه را بر او روشن نموده و او را به رهروي سوق داده است، و دروازه‌ها يكي پس از ديگري او را رانده تا به دروازه سلامت و بار انداز اقامت رسانده اند، و پاهايش همراه با بدن آرام او در قرار گاه امن و آسايش ثابت ايستاده است، اين همه به موجب اين است كه دل و ضمير خود را به كار گرفته و پروردگار خويش را خشنود ساخته است. (2) ابن ابي الحديد در شرح اين سخن گويد: اين كه فرمود: (برق پر نوري بر قلب او جهيده) حقيقت مذهب حكيمان و حقيقت سخن صوفيه است كه اصحاب طريقت و حقيقتند. (3) شيخ الرئيس ابو علي سينا نيز در كتاب (اشارات) بدين نكته تصريح نموده و درباره سالك به سوي مرتبه عرفان گفته است: (آن گاه كه اراده و رياضت به حد مطلوبي رسيد خلسه هايي لذيذ از تابش نور حق بر او به وي
(١) - الصراط المستقيم ١ / 222.
(2) - نهج البلاغة، خطبه 218.
(3) - مطابقت اين فرمايش امام عليه السلام با سخن صوفيان دليل حقانيت مكتب آنها نيست، زيرا در هر مكتبي - جز مكتب اهل بيت رسالت عليهم السلام - حق و باطل به هم آميخته است، و بي شك اهل تصوف در اين باب از بيان امام عليه السلام بهره برده اند. (م)
(٧٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب الصراط المستقيم لعلي بن يونس العاملي (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
دست مي‌دهد كه گويي برقهايي است كه بر او ميجهند و زود خاموش مي‌شوند، و اين را در اصطلاح عرفان (اوقات) گويند). وقشيري در رساله خود گويد: (آنها برقهايي است كه ميجهند و خاموش مي‌شوند، و انواري است كه رخ مي‌نمايند و روي مي‌پوشند … ).
مي بيني كه او هم مانند حكيمان از همان برقهاي جهنده سخن مي‌گويد، و عارف و حكيم هر دو از الفاظ اميرمؤمنان عليه السلام پيروي مي‌كنند چرا كه حكيم حكيمان و عارف عارفان و آموزگار صوفيان او است، و اگر اخلاق و سخن و آموزشهاي گفتاري و عملي آن حضرت در اين فن به مردم نبود احدي از اين طايفه به چنين سخناني راه نمي‌يافت و راه ورود و خروج در اين مباحث را نمي‌دانست. (1)
(1) - شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد 11 / 137.
(٧٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)

فصل 13: عصمت و طهارت امام علي عليه السلام

فصل 13 عصمت و طهارت امام علي عليه السلام 1 - آن حضرت فرموده است: (از حق به دور است رأي كسي كه از من بازمانده است، زيرا از روزي كه حق را به من نمايانده اند هرگز در آن ترديد نكرده ام. (1) قطب الدين راوندي رحمه الله (در گذشته به سال 573) در شرح خود گويد: آن حضرت به معصوم بودن خود توجه داده و فرموده كه من از روزي كه معارف لازم را تحصيل كرده ام ترديدي در من حاصل نشده است، بنابر اين من بر يقين هستم و هر كه از راه من منحرف و گمراه شود شك آورنده و كافر است). (2) وابن ميثم بحراني رحمه الله گويد: كمالاتي را كه خداي متعال بر نفس قدسي حضرتش افاضه فرموده مستلزم آن است كه از كمال قدرت خود بر حفظ و پا برجايي حقي كه بعينه مشاهده نموده و سخت بر او روشن و آشكار است به گونه اي كه كمترين شبهه اي در آن بر او رخ نمي‌دهد گزارش دهد. و طايفه اماميه بدين نكته بر وجوب عصمت و طهارت او از همه پليديها استدلال مي‌كنند. (3)
(1) - نهج البلاغة، خطبه 4.
(2) - شرح نهج البلاغة، راوندي 1 / 141.
(3) - شرح نهج البلاغة، بحراني 1 / 275.
(٧٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الوجوب (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (2)، كتاب نهج البلاغة (1)
2 - و فرموده است: (من هميشه روشن بين بوده ام، هيچ گاه ترديدي بر خود روا نداشتم و ترديدي هم از سوي ديگري برايم پيش نيامد). (1) ابن ابي الحديد گويد: اين يك تقسيم خوبي است، زيرا هر كه از راه هدايت گمراه شده اين گمراهي يا از سوي خود او بوده و يا ديگري او را گمراه نموده است. (2) ابومخنف گويد: مردي در برابر علي عليه السلام برخاست و گفت: اي اميرمؤمنان، كدام فتنه از اين بزرگتر (يعني از فتنه جمل)؟ كار به جايي رسيده كه شركت كنندگان در جنگ بدر اينك به روي هم شمشير كشيده اند! علي عليه السلام فرمود: واي بر تو، آيا كاري كه من امير و پيشرو آنم فتنه تواند بود؟ سوگند به خدايي كه محمد را به حق برگزيد و روي او را كرامت بخشيد نه دروغ گفته ام و نه دروغ به من گفته شده، نه گمراه شده ام و نه گمراهم كرده اند، نه لغزيده ام و نه مرا لغزانده اند، و من از سوي پروردگارم دليلي روشن دارم كه خداوند براي رسول خود بيان داشته و رسول خدا براي من بيان داشته است، و روز قيامت مرا خواهند خواند در حالي كه هيچ گناهي بر من نيست … (3) 3 - و فرموده است: (به خدا سوگند هيچ كلمه اي را پنهان نداشتم و كمترين دروغي نگفتم و همانا مرا از اين موقعيت و از اين روز (يعني روز بيعت عمومي) خبر داده اند). (4) 4 - و فرموده است: (و من دليلي روشن از پروردگار خود دارم و بر منهاج پيامبرم راه ميپويم، و من بر راه روشن قرار دارم كه آن را (مانند مرغي كه دانه
(1) - نهج البلاغة، خطبه 10.
(2) - شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد 1 / 239.
(3) - همان 1 / 265.
(4) - نهج البلاغة، خطبه 16.
(٧٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب نهج البلاغة (2)
برچيند از ميان انبوه راههاي باطل) بر ميچينم. به خاندان پيامبرتان بنگريد و ملازم راه و روش آنان باشيد و به دنبال آنان رويد، كه هيچ گاه شما را از هدايت بيرون نبرند و در گمراهي و پستي باز نبرند، پس اگر آرام گرفتند شما هم آرام باشيد و اگر به جنبش آمدند شما هم به جنبش آييد، و بر آنان پيشي نگيريد كه گمراه مي‌شويد و از آنان باز نمانيد كه به هلاكت مي‌رسيد). (1) 5 - و فرموده است: (و همانا شما جايگاه مرا نسبت به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به سبب خويشاوندي نزديك و منزلت ويژه مي‌دانيد، او مرا در كودكي به دامن مي‌نشاند، به سينه ميچسباند و در بستر خويش در كنار خود جاي مي‌داد، و بدن خود را به من ميساييد و بوي خوش خود را به مشام من مي‌رساند و غذا را مي‌جويد و در دهانم مي‌نهاد، او هرگز دروغي از من نشنيد و اشتباه و لغزشي در كار من نديد). (2) ابن ابي الحديد گويد: فضل بن عباس رحمه الله گويد: از پدرم پرسيدم:
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از پسران خود كدام يك را بيشتر دوست مي‌داشت؟ گفت:
علي بن ابي طالب عليه السلام را گفتم: از پسران خود آن حضرت از تو پرسيدم، گفت: آن حضرت او را بيش از پسران خود دوست مي‌داشت و به او مهربان تر بود، ما نديديم كه از روزگار كودكي علي روزي از او جدا شود … و نديديم كه پدري فرزند خود را آن اندازه كه پيامبر علي را دوست مي‌داشت دوست بدارد، و نديديم كه فرزندي از پدرش به اندازه علي از پيامبر فرمانبردار باشد. (3) بي شك كسي كه بدين پايه نائل آمده نيست مگر آن كس كه خداوند از لغزشها نگهش داشته و از فتنه‌ها ايمنش بخشيده و از پليديها پاكيزه اش نموده و
(١) - نهج البلاغة، خطبه ٩٥.
(٢) - همان، خطبه ١٩٠.
(٣) - شرح نهج البلاغة ١٣ / 200.
(٧٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
هرگونه ناپاكي و پليدي را از او برده و به كلي پاكش ساخته است.
6 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: بريده اسلمي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه فرمود: جبرئيل به من گفت: اي محمد، فرشتگان گمارده بر علي بن ابي طالب بر ساير فرشتگان افتخار مي‌كنند كه از دمي كه همراه علي بوده اند حتي يك گناه هم بر آن حضرت ننوشته اند. (1)
(1) - بحار الانوار 38 / 65.
(٧٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 14: عبادت امام علي عليه السلام

فصل 14 عبادت امام علي عليه السلام 1 - ابن ابي الحديد گويد: او عابدترين مردم بود وبيش از همه نماز و روزه مي‌گزارد و مردم نماز شب و ملازمت و آداب ورد خواني و خواندن نافله‌ها را از او آموختند. چه پنداري درباره مردي كه كار مراقبت از ذكر و اوراد خود به جايي رسيد كه در آن شب بسيار سرد در جنگ صفين زيراندازي برايش گستردند و در حالي كه تيرها در برابرش به زمين مي‌نشست و از راست و چپ بر بيخ گوش او مي‌گذشت به نماز مشغول شد و هراسي به خود راه نمي‌داد و برنخاست تا از كار عبادت آسوده گشت؟! و چه پنداري درباره مردي كه پيشاني مباركش از سجده هاي در از مانند زانوي شتر پينه بسته بود؟! و هر گاه در دعاها و مناجاتهاي او ژرف بنگري و بر مضامين آن مبني بر تعظيم و بزرگداشت خداي سبحان و خضوع در برابر هيبت او و خشوع در برابر عزت او و تواضع و فروتني و رام بودن در برابر خداوند آگاه شوي ميزان اخلاص حضرتش را خواهي شناخت و ميفهمي كه اين دعاها و راز و نيازها از كدامين دل برخاسته و بر كدامين زبان روان گشته است. به امام علي بن الحسين عليهما السلام كه نهايت عبادت را داشت گفتند: عبادت شما را با عبادت جدتان چه قياس است؟ فرمود: عبادت من
(٧٥١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)
در برابر عبادت جدم مانند عبادت جدم در برابر عبادت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. (1) 2 - علامه مجلسي رحمه الله از حبه عرني روايت كرده كه گفت: در اين بين كه من و نوف در حياط قصر حكومتي خوابيده بوديم ناگاه متوجه شديم كه اميرمؤمنان عليه السلام در آخر شب بيرون آمده مانند شيدا زدگان دست بر ديوار نهاده و اين آيات را مي‌خواند: ان في خلق السماوات والارض … (2)، اين آيات را زمزمه مي‌كرد و مانند كسي كه عقل از سرش پريده راه مي‌رفت، و به من فرمود: اي حبه، خوابي يا بيدار؟ گفتم: بيدارم، شما كه چنين كنيد پس ما بايد چه كنيم؟ حضرت ديده فرو بست و گريست، سپس فرمود: اي حبه، خدا را جايگاهي است و ما را نيز در پيشگاه خدا جايگاهي، چيزي از اعمال ما بر او پوشيده نيست. اي حبه، خداوند به من و تو از رگ گردن نزديكتر است. اي حبه، هيچ چيز من و تو را از خدا پوشيده نمي‌دارد.
سپس فرمود: اي نوف خوابي يا بيدار؟ گفت: نه اي اميرمؤمنان، خواب نيستم، شما امشب مرا بسيار گرياندي! فرمود: اي نوف، اگر امشب از خوف خداي متعال بسي گريستي، فرداي قيامت در پيشگاه خداوند ديده ات روشن خواهد بود. اي نوف، قطره اشكي از چشم مردي از خوف خدا نريزد جز آن كه درياهايي از آتش دوزخ را خاموش مي‌سازد، اي نوف، هيچ مردي نزد خداوند بزرگتر نيست از مردي كه از بيم خدا بگريد و در راه خدا دوستي و دشمني كند.
اي نوف هر كس در راه خدا دوستي كند و چيزي را بر دوستي او ترجيح ندهد، و هر كه در راه خدا دشمني كند و منفعتي از اين راه براي خود نجويد اينجا است كه اگر چنين باشيد حقايق ايمان را به كمال دريافته ايد.
(١) - شرح نهج البلاغة ١ / 27.
(2) - سوره آل عمران / 190 به بعد.
(٧٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: الخوف (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، سورة آل عمران (1)
آن گاه آن دو را پند و اندرز داد و در پايان فرمود: از خدا پروا داشته باشيد كه من شما را هشدار دادم. سپس به راه افتاد و در راه مي‌گفت: (كاش مي‌دانستم كه آيا در هنگام غفلت من نگاه لطف از من بر مي‌داري يا به من مي‌نگري؟ كاش مي‌دانستم كه حال من در خوابهاي در از و اندكي سپاس از نعمتهايت چگونه است)؟ به خدا سوگند در همين حال بود تا سپيده صبح دميد … (1) 3 - نوف در وصف حضرتش به معاويه گفت: در هيچ شبي بستري براي او نگستردند، و هرگز در كاسه بزرگ (يا در وقت نيم روز) غذا نخورد. (2)
(1) - بحار الانور 41 / 22.
(2) - همان / 23.
صفحه(٧٥٣)

فصل 15: اخلاص امام علي عليه السلام

فصل 15 اخلاص امام علي عليه السلام 1 - ابن شهر آشوب گويد: وقتي اميرمؤمنان عليه السلام بر عمرو بن عبدود دست يافت او را ضربت نزد و نكشت، او به علي عليه السلام دشنام داد وحذيفه پاسخش داد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي حذيفه ساكت باش، خود علي سبب درنگش را خواهد گفت. آن گاه علي عليه السلام عمرو را از پاي در آورد. چون به حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد پيامبر سبب را پرسيد، علي عليه السلام عرضه داشت: او به مادرم دشنام داد و آب دهان به صورتم افكند، من ترسيدم كه براي تشفي خاطرم گردن او را بزنم، از اين رو او را رها كردم، چون خشمم فرو نشست او را براي خدا كشتم. (1) 2 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: صبحگاهي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به مسجد آمد و مسجد از جمعيت پر بود، پيامبر فرمود: امروز كدامين شما براي رضاي خدا از مال خود انفاق كرده است؟ همه ساكت ماندند، علي عليه السلام گفت: من از خانه بيرون آمدم و ديناري داشتم كه مي‌خواستم با آن مقداري آرد بخرم، مقدادبن اسود را ديدم و چون اثر گرسنگي را در چهره او مشاهده كردم دينار خود را به او دادم.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (رحمت خدا بر تو) واجب شد.
(١) - مستدرك الوسائل ٣ / 220 به نقل از مناقب.
(٧٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، ابن شهر آشوب (1)، الضرب (1)، السجود (1)، كتاب مستدرك الوسائل (1)
5 - و فرمود: دنيا همه اش ناداني است جز مكانهاي علم، و علم همه اش حجت است جز آنچه بدان عمل شود، و عمل همه اش ريا و خودنمايي است جز آنچه خالص (براي خدا) باشد، و اخلاص هم در راه خطر است تا بنده بنگرد كه عاقبتش چه مي‌شود. (1) عمل اگر براي غير خدا باشد وزر و و بال صاحب آن است و اگر انفاق به نيت فخر و مباهات باشد نصيب سگان و عقابان است. در اين زمينه حكايت لطيفي را كه دميري در كتاب (حياة الحيوان) آورده بنگريد:
امام علامه ابوالفرج اصفهاني و ديگران حكايت كرده اند كه: فرزدق شاعر مشهور به نام همام بن غالب، پدرش غالب رئيس قوم خود بود، زماني مردم كوفه را قحطي و گرسنگي سختي رسيد، غالب پدر فرزدق مذكور شتري را براي خانواده خود كشت و غذايي از آن تهيه كرد و چند كاسه آبگوشت براي قومي از بني تميم فرستاد و كاسه اي هم براي سحيم بن وثيل رياحي كه رئيس قوم خود بود فرستاد. سحيم كسي است كه در شعر خود گفته بود: (من مردي شناخته شده و خوشنام و با تجربه و كار دانم، هر گاه عمامه بر سر نهم مرا خواهيد شناخت) و حجاج هنگامي كه براي امارت كوفه وارد كوفه شد در خطبه خود به اين شعر تمثل جست.
وقتي ظرف غذا به سحيم رسيد آن را واژگون ساخت و آورنده را كتك زد و گفت: مگر من نيازمند غذاي غالب هستم؟ اگر او يك شتر كشته من هم شتري ميكشم. ميان آنان مسابقه شتر كشي راه افتاد، سحيم يك شتر براي خانواده خود كشت و صبح روز بعد غالب دو شتر كشت، باز سحيم دو شتر كشت و غالب در روز سوم سه شتر كشت، باز سحيم سه شتر كشت و غالب در روز چهارم صد
(1) - سفينة البحار 1 / 401، ماده خطر.
(٧٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب حياة الحيوان للدميري (1)، مدينة الكوفة (3)، الشاعر الفرزدق (2)، الدميري (1)، البول (1)، النوم (1)، السفينة (1)

فصل 16: قرب و منزلت امام علي عليه السلام در پيشگاه خدا

فصل 16 قرب و منزلت امام علي عليه السلام در پيشگاه خدا 1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در حديثي فرمود: امروز كدامين شما از آبروي خود براي مؤمني مايه گذارده و به او سودي رسانده است؟ علي عليه السلام عرضه داشت: من.
فرمود: چه كردي؟ گفت: بر عمار گذر كردم ديدم يكي از يهوديان كه سي درهم از او طلبكار بود به او چسبيده و طلب خود را خواهان است، عمار گفت: اي برادر رسول خدا، اين كس به من چسبيده و قصدي جز آزار و ريختن آبروي من به خاطر رابطه دوستي كه با شما خاندان دارم ندارد، مرا با آبروي خود از چنگ اين مرد خلاص كن.
همين كه خواستم درباره او با يهودي صحبت كنم عمار گفت: اي برادر رسول خدا، من تو را در دل و ديده ام بالاتر از آن مي‌دانم كه بازيچه اين كافر سازم ولي براي من نزد آن كسي شفاعت كن كه تو را از آنچه طلب كني محروم نمي‌سازد، چرا كه اگر بخواهي همه اطراف عالم را مانند اطراف يك سفره كند خواهد كرد، از او بخواه كه مرا بر اداي وام اين شخص ياري دهد و از وام گرفتن مجدد بي نياز سازد.
من گفتم: خداوندا، همين كار را براي او بكن. سپس به او گفتم: دست به هر يك از اين سنگها و كلوخهايي كه در پيش داري بزن كه خداوند آن را براي تو
(٧٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)
زر ناب خواهد كرد. عمار دست برد و سنگ بزرگي را برداشت و آن سنگ در دستش طلا شد.
عمار رو به يهودي كرده گفت: طلبت چقدر است؟ گفت: سي درهم. گفت:
ارزش آن به طلا چند است؟ گفت: سه دينار، عمار گفت: خداوندا، به آبروي همان كسي كه به آبروي او اين سنگ را طلا كردي آن را برايم نرم ساز تا به اندازه حق او جدا سازم. خداوند آن را براي عمار نرم كرد و او سه مثقال از آن جدا كرد و به يهودي داد، سپس به بازمانده آن نگريست و گفت: خداوندا، من از تو شنيدم كه مي‌فرمودي: (انسان با ديدن بي نيازي خود طغيان مي‌كند) (1) و من ثروتي را نمي‌خواهم كه مرا به طغيان وا دارد، خداوندا، به آبروي همان كسي كه به آبروي او آن را از سنگ به طلا مبدل ساختي آن را به حالت سنگ بازگردان.
طلا به حالت سنگ بازگشت وعمار آن را از دست افكند و گفت: از دنيا و آخرت مرا دوستي تو بس اي برادر رسول خدا.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: فرشتگان آسمانها از كار او درشگفت شدند و با ثنا گويي بر او به پيشگاه خدا فرياد برآوردند و درود خدا از بالاي عرش خود پي در پي بر او فرود آمد. (آن گاه رو به عمار كرده فرمود:) اي ابا اليقظان (2) تو را مژده باد كه برادر ديني علي و از برترين دوستان او و شهيدان در راه دوستي اويي، تو را گروه ياغي و سركش مي‌كشند و آخرين توشه ات از دنيا ظرفي از شير است و روح تو به ارواح محمد و آل فاضل او مي‌پيوندد و تو از خوبان شيعيان من هستي. (3) 2 - يزيد بن قعنب گويد: با عباس بن عبد المطلب و گروهي از بني عبد العزي
(1) - سوره علق / 6 و 7.
(2) - كنيه عمار است يعني (بيدار مرد).
(3) - بحار الانوار 41 / 19.
(٧٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب بحار الأنوار (1)
3 - علي عليه السلام در خبري طولاني فرمود: اينك چيزي خواهم گفت كه تا امروز به كسي نگفته ام، يك بار از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خواستم كه برايم دعا كند و آمرزش بخواهد، فرمود: خواهم خواند. آن گاه برخاست و نماز خواند، چون دست به دعا برداشت گوش فرا دادم شنيدم كه مي‌گفت: خداوندا، به حق علي در نزد خودت علي را بيامرز! گفتم: اي رسول خدا، اين چه دعايي است؟ فرمود:
مگر نزد خداوند كسي گرامي تر از تو هست كه او را شفيع درگاه خدا سازم؟ (1) 4 - در حديثي طولاني از عطا وارد است كه ابن عباس هنگام مرگ گفت:
خداوندا، من با ولايت شيخ علي بن ابي طالب به تو تقرب مي‌جويم. پيوسته اين جمله را تكرار كرد تا بر زمين افتاد، لختي صبر كرديم سپس او را بلند كرديم ديديم مرده است. (2) 5 - محمد بن احمد انصاري گويد: گروهي از اهل تفويض و تقصير، كامل بن ابراهيم مدني را خدمت امام عسكري عليه السلام فرستادند، كامل گويد: با خود گفتم: از او ميپرسم (و خواهم گفت) كه به بهشت نمي‌رود مگر آن كس كه معرفت مرا داشته و معتقد به رأي من باشد. چون بر سرور خود امام عسكري عليه السلام داخل شدم چشمم به پيراهن سفيد لطيف و نازكي افتاد كه بر تن داشت، با خود گفتم: ولي خدا لباس لطيف و نازك ميپوشد و ما را به همياري با برادران ديني فرا خوانده و از پوشيدن امثال آن باز مي‌دارد؟! امام آستينهاي خود را بالا زد ديدم لباس سياه زبري بر بدن دارد و با لبخند فرمود: اي كامل، اين براي خداست و آن براي شما.
من سلام كرده و نزد دري كه پرده اي بر آن افتاده بود نشستم، بادي و زيد و كنار پرده را عقب زد نوجواني ديدم مثل پاره ماه كه حدود چهار سال داشت، به
(1) - شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد 20 / 316.
(2) - كفاية الاثر / 21.
(٧٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (1)، محمد بن أحمد (1)، اللبس (2)، الصبر (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب كفاية الأثر للخزار (1)
من گفت: اي كامل بن ابراهيم، مو بر بدنم راست شد و به دلم افتاد كه بگويم:
لبيك، سرورم! گفت: آيا نزد ولي و حجت و باب خدا آمده اي تا از او بپرسي:
آيا جز كسي كه معرفت تو را دارد و به رأي تو عقيده مند است به بهشت مي‌رود؟
گفتم: آري به خدا، گفت، بنابر اين به خدا سوگند بهشتيان اندك خواهند بود! به خدا سوگند كه قومي داخل بهشت خواهند شد كه به آنها (حقيه) گويند. گفتم:
سرورم! آنها كيستند؟ فرمود: قومي هستند كه از فرط محبت به علي به حق او سوگند مي‌خورند … (1) 6 - اعمش گويد: در مدينه كنيز سياه نابينايي بود كه به مردم آب مي‌داد و مي‌گفت: به عشق علي بن ابي طالب بنوشيد. روزي او را در مكه ديدم كه بينا شده و به مردم آب مي‌دهد و مي‌گويد: به عشق آن كسي بنوشيد كه خداوند به بركت او چشمم را به من باز گردانيد. داستانش را از خودش پرسيدم، گفت: مردي را ديدم كه گفت: اي زن، تو هوادار و دوستدار علي بن ابي طالب هستي؟ گفتم:
آري، گفت: خداوندا، اگر راست مي‌گويد چشمش را به او بازگردان. به خدا سوگند كه خداوند چشمم را به من باز گردانيد، به او گفتم: تو كه هستي؟ گفت: من خضر و از شيعيان علي بن ابي طالب عليه السلام هستم. (2) 7 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي علي، آيا مي‌داني كه در شب معراج از فرشتگان آسمان درباره تو چه شنيدم؟ شنيدم كه خدا را به حق تو قسم مي‌دادند و حوائج خود را روا مي‌خواستند و با دوستي تو به خدا تقرب مي‌جستند و شريفترين عبادت خود را درود بر من و تو مي‌دانستند، و از سخنگوي آنها در بزرگترين محفل شان شنيدم كه مي‌گفت: علي حاوي همه اصناف خوبيها و مشتمل
(1) - الانوار البهية / 178.
(2) - سفينة البحار 1 / 391، ماده (خضر).
(٧٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، علي بن أبي طالب (2)، كامل بن إبراهيم (1)، كتاب الأنوار البهية للشيخ عباس القمي (1)، السفينة (1)
بر همه انواع بزرگواريهاست، كسي است كه همه صفات خوبي كه در ديگران به طور پراكنده هست در او يك جا گرد آمده است، درود و بركات و تحيتهاي خدا بر او باد. و شنيدم فرشتگاني كه در حضور او بودند و فرشتگاني كه در ساير آسمانها و حجب و عرش و كرسي و بهشت و دوزخ بودند همگي پس از سخنراني وي مي‌گفتند: خداوندا، اين دعا را مستجاب كن و ما را با درودي كه بر او و خاندان پاكش مي‌فرستيم پاكيزه ساز. (1) 8 - عبد الله ابن مسعود گويد: روزي بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وارد شده گفتم: سلام بر تو اي رسول خدا، حق را به من بنما تا بدان بنگرم. فرمود: عبد الله به پستوي خانه برو، به پستو رفتم وعلي بن ابي طالب را ديدم كه مشغول نماز بود و در سجده و ركوع مي‌گفت: خداوندا، به حق بنده ات محمد، خطا كاران شيعيان مرا بيامرز. از آنجا بيرون آمدم و بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گذر نمودم ديدم نماز مي‌خواند و مي‌گويد: خداوندا، به حق بنده ات علي خطا كاران امت مرا بيامرز. (2) در اينجا دهشتي عظيم مرا فرا گرفت، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نماز خود را كوتاه كرد و فرمود: اي پسر مسعود، آيا پس از ايمان مي‌خواهي كافر شوي؟ گفتم: هرگز اي رسول خدا، ولي علي را ديدم كه خدا را به تو مي‌خواند و درخواست مي‌كند و تو را ديدم كه خدا را به علي مي‌خواني و درخواست مي‌كني و نمي‌دانم كه كدام يك نزد خداوند از ديگري برتريد! فرمود: اي پسر مسعود، بنشين. در خدمت حضرتش نشستم، فرمود: بدان كه خداوند من وعلي را از نور قدرت خويش آفريد دو هزار سال پيش از آن كه خلق را بيافريند آن گاه كه نه تسبيحي بود و نه
(1) - بحار الانوار 41 / 21.
(2) - منافاتي ميان دعاي رسول خدا صلي الله عليه و سلم براي امت خود و دعاي علي عليه السلام براي شيعيان خود نيست، زيرا امت حقيقي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم همان شيعيان علي عليه السلام هستند، و اخبار ارتداد پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه برخي از آنها در باب (مقام علي عليه السلام در كنار حوض كوثر) گذشت بر اين نكته دلالت دارد.
(٧٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، كتاب بحار الأنوار (1)
تقديسي، سپس نور مرا شكافت و آسمانها و زمينها را از آن آفريد و من به خدا سوگند از آسمانها و زمين بزرگترم، و نور علي بن ابي طالب را شكافت و عرش و كرسي را از آن آفريد وعلي بن ابي طالب به خدا سوگند از عرش و كرسي برتر است، و نور حسن را شكافت و لوح و قلم را از آن آفريد وحسن به خدا سوگند از لوح و قلم برتر است، و نور حسين را شكافت و بهشتها و زنان بهشتي را از آن آفريد و حسين به خدا سوگند برتر از حورالعين است.
آن گاه مشارق ومغارب تاريك بود، فرشتگان به خداوند شكوه بردند و خواستند كه آن تاريكي را از آنان بردارد، خداوند كلمه اي گفت و از آن روحي را آفريد، سپس كلمه اي ديگر گفت و از آن كلمه نوري را آفريد، آن گاه آن نور را به آن روح پيوند داد و در جايگاه عرش نهاد و از نور آن مشارق ومغارب روشن گشت، و او فاطمه زهرا ست و از همين رو زهراء ناميده شد، زيرا از نورش آسمانها روشن شد.
اي پسر مسعود، چون روز قيامت شود خداي بزرگ به من وعلي گويد: هر كه را خواهيد به بهشت بريد و هر كه را خواهيد به دوزخ در آريد، و اين است معناي اين آيه: (شما دو تن درافكنيد در دوزخ هر كفركيش عناد ورزي را)، (1) كافر كسي است كه نبوت مرا انكار كند، و عناد ورز كسي است كه ولايت علي بن ابي طالب و خاندان او را انكار نمايد، و بهشت از آن شيعيان و دوستان او است.
(2) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در ضمن حديثي فرمود: هان بدانيد كه از شيعيان علي عليه السلام كس هست كه در روز قيامت بيايد در حالي كه در كفه ترازوي عملش گناهاني
(1) - سوره ق / 24.
(2) - بحار الانوار 40 / 43.
(٧٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (2)، كتاب بحار الأنوار (1)، سورة ق (1)
بزرگتر از كوههاي استوار و درياهاي خروشان است، خلايق گويند: اين بنده هلاك گرديد! و شك نمي‌برند كه از هلاك شدگان و كساني است كه در عذاب خدا جاودان بمانند. آن گاه از سوي خداي متعال ندا آيد: اي بنده گنهكار جاني، اينها گناهان هلاك كننده است، آيا در برابر اينها حسنه اي داري كه با آنها برابري كند تا به رحمت خدا به بهشت او درآيي، يا از اين گناهان بيشتر باشد تا به وعده خدا داخل بهشت گردي؟ آن بنده گويد: نمي‌دانم. منادي پروردگارمان (به او) گويد: پروردگار من گويد: در صحراي قيامت ندا در ده: هش داريد كه من فلان بن فلان از فلان شهر و فلان قريه هستم و در گرو گناهاني به اندازه كوهها و درياها، و كار نيكي در برابر آنها ندارم، پس هر يك از اهل اين محشر كه به او خدمتي كرده ام يا كار نيكي درباره او انجام داده ام به پاداش آن مرا فرياد رسد، كه اينك آغاز نياز شديد من به آن است.
آن مرد چنين ندا كند، نخستين كسي كه او را پاسخ دهد علي بن ابي طالب است كه سه بار گويد: لبيك، اي گرفتار در محبت من و اي ستمديده از دست دشمنانم. آن گاه او به همراه عده بسياري كه باز هم از تعداد خصمهايش كه از او طلبكارند كمترند مي‌آيد، و آن همراهان گويند: اي اميرمؤمنان، ما برادران مؤمن او هستيم كه بسيار به ما مهربان بود و ما را گرامي مي‌داشت و در معاشرت با ما با همه احساني كه به ما داشت فروتني مي‌كرد، اينك ما از همه طاعات خود دست برداشته و آنها را به او بخشيديم. علي عليه السلام گويد: پس با چه عملي به بهشت پروردگارتان در مي‌آييد؟ گويند: به رحمت واسعه خدا كه دوستان تو و خاندانت - اي برادر رسول خدا - فاقد آن نيستند.
از سوي خداي متعال ندا آيد: اي برادر رسول خدا، اين برادران مؤمن او طاعت خود را به او بخشيدند، تو چه چيز به او مي‌بخشي؟ زيرا من داورم، هر گناهي كه ميان من و اوست به پاس دوستي او نسبت به تو برايش بخشيدم، اما
(٧٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)
درباره مظلمه هايي كه در رابطه او با بندگان من است ناگزير بايد ميان او و آنها داوري كنم. علي عليه السلام گويد: پروردگارا، هر چه بفرمايي من همان كنم. خداي متعال مي‌فرمايد: اي علي، براي خصمهاي او ضامن شو كه هر مظلمه اي نزد او دارند جبران كني. علي عليه السلام ضامن مي‌شود و به آنان گويد: در برابر هر چه طلب داريد از من درخواست كنيد تا عوض آن را به شما بدهم.
گويند: اي برادر رسول خدا، در برابر طلبهاي ما از او ثواب يك نفس از نفسهايي را كه در شب هجرت كه در بستر محمد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خوابيدي كشيدي براي ما قرارده. علي عليه السلام گويد: آن را به شما بخشيدم. خداي متعال مي‌فرمايد: اي بندگان من اينك بنگريد به آنچه از سوي علي در برابر طلبهايتان از رفيق خود رسيديد، و آن گاه ثواب يك نفس آن حضرت در بهشت براي آنان از قصرهاي شگفت انگيز و حوريان بهشتي آشكار مي‌شود، و اين همان چيزي است كه خداوند بدان سبب رضايت خصمهاي آن مؤمنان را جلب مي‌كند، سپس درجات و منازل ديگري را كه هيچ چشمي نديده و گوشي نشنيده و به دل كسي خطور نكرده است به آنان مينماياند.
آنان گويند: پروردگارا، آيا چيزي از بهشتهايت باقي مانده است؟ اگر همه بهشت اينها باشد و براي ما، پس ساير بندگان مؤمنت و پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان كجا وارد مي‌شوند؟! و در آن گاه در نظر آنان چنين وانمود مي‌شود كه همه بهشت براي آنان قرار داده شده است. پس از سوي خداي متعال ندا آيد: اي بندگان من، اين ثواب يك نفس از نفسهاي علي بن ابي طالب است كه خودتان از او خواستيد، و او آن را براي شما قرار داده، آن را بگيريد و بنگريد. پس آنان و آن مؤمني كه علي عليه السلام از سوي وي به آنان عوض داده است وارد آن بهشتها مي‌شوند، سپس مي‌بينند آنچه را كه خداوند به خواست خود به ممالك علي عليه السلام در بهشت افزوده چندين برابر آنچه كه از سوي دوست خود
(٧٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، علي بن أبي طالب (1)

فصل 17: استجابت دعاي امام علي عليه السلام

فصل 17 استجابت دعاي امام علي عليه السلام 1 - طلحة بن عميره گويد: علي عليه السلام درباره حديث غدير كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
(هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي او است) مردم را سوگند داد كه هر كه شنيده برخيزد و گواهي دهد. دوازده نفر از انصار گواهي دادند ولي انس بن مالك در ميان انصار بود و گواهي نداد. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اي انس، گفت:
بله، فرمود: چرا گواهي نمي‌دهي در حالي كه تو هم آنچه آنان شنيده اند شنيده اي؟ گفت: اي اميرمؤمنان، سن من بالا رفته و فراموشكار شده ام.
اميرمؤمنان عليه السلام گفت: خداوندا، اگر او دروغ مي‌گويد او را به بيماري برص مبتلا كن كه عمامه هم سفيدي آن را نپوشاند. طلحه گفت: خدا را شاهد مي‌گيرم كه من سفيدي را ميان دو چشمش در پيشاني او ديدم. (1) 2 - در روايت جابر آمده: خداوند تو را نميراند تا به بيماري برصي مبتلا كند كه عمامه هم آن را نپوشاند … جابر گفت: به خدا سوگند انس را ديدم كه به بيماري برص مبتلا بود و مي‌خواست آن را با عمامه بپوشاند ولي عمامه آن را
(1) - بحار الانوار 41 / 204.
(٧٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الشهادة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
نمي پوشاند. (1) 3 - زيد بن ارقم گويد: علي عليه السلام در مسجد فرمود: به خدا سوگند مي‌دهم مردي را كه از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شنيده كه مي‌فرمود: (هر كه من مولاي اويم علي هم مولاي او است، خداوندا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار) برخيزد و گواهي دهد. دوازده نفر از اهل بدر برخاستند شش تن از راست و شش تن از چپ و گواهي دادند و من هم در ميان شنوندگان بودم ولي كتمان كردم و گواهي ندادم خداوند هم چشم مرا كور كرد. (2) 4 - وليدبن حارث و ديگران از رجال خود نقل كرده اند كه: هنگامي كه امير مؤمنان عليه السلام از جنايتهاي بسربن ارطاة در يمن (كه سي هزار نفر را كشته بود) با خبر شد، عرضه داشت: خداوندا، بسر دين خود را به دنيا فروخت تو هم عقلش را از او بگير و از دين او چيزي به جاي منه كه بدان سبب مستوجب رحمت تو گردد. بسر در باقي مانده عمر ديوانه شد و شمشير مي‌طلبيد، شمشيري از چوب برايش تهيه كردند و او آن قدر با چوب به اين در و آن در مي‌زد تا بيهوش مي‌شد و چون به هوش مي‌آمد باز شمشير مي‌طلبيد و چوب را به دستش مي‌دادند و او همان كار را تكرار مي‌كرد و پيوسته چنين بود تا مرد. (3) 5 - سعد خفاف گويد، به ابوعمرو زاذان گفتم: اي زاذان، تو بسيار خوب قرآن مي‌خواني، آن را از كه آموخته اي؟ وي لبخندي زد و گفت: روزي امير مؤمنان عليه السلام بر من گذشت و من شعر مي‌خواندم و چون آواز خوشي داشتم صدايم حضرتش را خوش آمد، فرمود: اي زاذان، چرا اين آواز خوش را در قرآن به كار نمي‌بري؟ گفتم: اي امير مؤمنان، مرا با قرآن چه نسبت؟ به خدا
(1) - بحار الانوار 41 / 206.
(2) - همان / 205.
(3) - همان / 204.
(٧٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، زيد بن أرقم (1)، السجود (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
سوگند تنها از قرآن به اندازه اي كه در نماز مي‌خوانم چيزي نمي‌خوانم (و ياد ندارم). فرمود: نزديك من بيا، نزديك شدم، حضرت در گوشم سخني گفت كه نفهميدم و ندانستم چه گفت، آن گاه فرمود: دهانت را باز كن، و آب دهان در دهانم افكند، به خدا سوگند هنوز از خدمتش قدم بر نداشته بودم كه همه قرآن را با اعراب وهمزه حفظ شدم و پس از آن هرگز محتاج نشدم كه درباره قرآن از كسي سؤال كنم.
سعد گويد: داستان زاذان را براي امام باقر عليه السلام باز گفتم، فرمود: زاذان راست گفته است، امير مؤمنان عليه السلام براي زاذان به اسم اعظم دعا كرد كه استجابت آن ردخور ندارد. (1) 6 - اصبغ بن نباته گويد: خدمت امير مؤمنان عليه السلام نشسته بودم و آن حضرت ميان مردم داوري مي‌كرد كه جماعتي وارد شدند و مرد سياه كت بسته اي هم با آنان بود، گفتند: اي امير مؤمنان، اين دزد است. فرمود: اي مرد سياه، دزدي كرده اي؟
گفت: آري اي امير مؤمنان. فرمود: مادر به عزا اگر بار دوم اقرار كني دستت را مي‌برم، گفت: آري مي‌دانم اي مولاي من، فرمود: واي بر تو، بنگر چه مي‌گويي، آيا دزدي كرده اي؟ گفت: آري اي مولاي من. در اينجا حضرت فرمود: دستش را ببريد كه بريدن دست او واجب گشت.
دست راستش را بريدند (2) و آن را در حالي كه خون از آن ميچكيد به دست چپ گرفت و به راه افتاد. در راه با مردي به نام ابن كواء (كه از خوارج بود) روبرو شد، وي گفت: اي مرد سياه، چه كسي دستت را بريد؟ گفت: دستم را سرور اوصيا و پيشواي سپيد چهرگان و شايسته ترين كس به (ولايت بر) مردمان علي بن
(1) - بحار الانوار 41 / 195.
(2) - منظور چهار انگشت دست راست است. (م)
(٧٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الخوارج (1)، النوم (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
تو مرا ميستايي؟! گفت: اي اميرمؤمنان، چرا تو را نستايم در حالي كه عشق تو با خون و گوشتم آميخته است؟! به خدا سوگند دست مرا نبريدي جز به حقي كه بر من روا شده بود و مايه نجات من از عذاب آخرت گرديد. حضرت فرمود: دستت را به من بده. دست او را گرفت و در جايي كه بريده شده بود نهاد و با عباي خود پوشاند و برخاست و نماز گزارد و دعايي خواند كه شنيديم در آخرش گفت:
آمين. آن گاه عبا را برداشت و فرمود: اي رگها در جاي خود به صورتي كه بوديد بچسبيد و پيوند خوريد. سپس آن مرد سياه برخاسته و مي‌گفت: به خدا و محمد رسول او وعلي كه دست بريده را پس از جدايي آن پيوند داد ايمان آوردم.
سپس بر قدمهاي علي عليه السلام افتاد و گفت: پدر و مادرم فدايت باد اي وارث علم نبوت.
و در روايت ديگري است كه فرمود: اي پسر كواء، دوستانمان را اگر قطعه قطعه كنيم جز بر دوستيشان نيفزايد، و در ميان دشمنانمان كساني هستند كه اگر روغن و عسل هم به كامشان ريزيم باز هم جز بر دشمني آنان نيفزايد. (1) اين داستان را فخر رازي نيز در تفسير خود به طور خلاصه آورده است. (2) علامه مجلسي رحمه الله گويد: هنگامي كه جنازه براءبن معرور را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آوردند تا بر او نماز گزارد، فرمود: علي بن ابي طالب كجاست؟ گفتند:
اي رسول خدا، او به قبا در پي كار يكي از مسلمانان رفته است. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نشست و بر او نماز نخواند، گفتند: اي رسول خدا، چرا بر او نماز نمي‌گزاري؟
فرمود: خداي بزرگ مرا فرموده كه نماز او را تأخير بيندازم تا علي بر جنازه او
(1) - بحار الانوار 41 / 210.
(2) - تفسير كبير 21 / 88.
(٧٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، علي بن أبي طالب (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
حاضر شود و او را نسبت به سخني كه در حضور من به او گفت حلال كند تا خداوند مرگ وي را با خوردن اين سم كفاره گناه وي قرار دهد (1).
يكي از كساني كه شاهد داستان گفتگوي براء با علي عليه السلام بود گفت: اي رسول خدا، براء با علي شوخي كرد و سخني جدي نگفت تا خداوند او را بدان مؤاخذه كند. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اگر جدي گفته بود خداي متعال همه اعمال او را نابود مي‌ساخت گرچه از عرش تا فرش زر و سيم صدقه داده باشد، اما او شوخي كرد و در اين مورد (از سوي علي) حلال شده است اما رسول خدا مي‌خواهد كه كسي از شما نپندارد كه علي از براء ناخشنود است، از اين رومي خواهد حليت مجدد بطلبد و براي او آمرزش خواهد تا خداوند بر قرب و بلندي مقام او در بهشت بيفزايد.
چيزي نگذشت كه علي بن ابي طالب عليه السلام حاضر شد، و در برابر جنازه ايستاد و فرمود: اي براء، خدايت رحمت كند، تو مردي بسيار روزه دار و نمازگزار بودي و در راه خدا از دنيا رفتي.
آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اگر ميتي از دعاي رسول خدا بي نياز بود بي شك اين دوست شما با دعاي علي درباره او بي نياز شده است.
سپس برخاست و بر او نماز گزارد و دفن كرد. چون از تجهيز وي بازگشت در مجلس عزا نشست، فرمود: شما اي اولياي براء، به تبريك سزاوارتريد تا تسليت، زيرا براي دوست شما در حجابهاي آسماني قبه اي برپا شد از آسمان فرودين تا
(1) - هنگامي كه پاچه گوسفند مسمومي را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آوردند، براء پيش از پيامبر لقمه اي از آن برگرفت، علي عليه السلام به او فرمود: اي براء بر رسول خدا پيشي مگير. براء گفت: گويي رسول خدا را بخيل مي‌شماري! علي عليه السلام فرمود: من رسول خدا را بخيل نميشمارم ولي او را بزرگ مي‌دارم و احترام مي‌گزارم، و من و تو و هيچ يك از خلق خدا را نرسد كه در گفتار و كردار و خوردن و نوشيدن بر رسول خدا پيشي گيريم. (براء با خوردن آن لقمه مسموم شد و از دنيا رفت).
(٧٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، الشهادة (1)، الدفن (1)
آسمان هفتم، و در تمام حجابها تا كرسي و تا ساق عرش، و اين براي روح او كه به آنجا عروج كرد ساخته شد، سپس روح او را به بهشت بردند و همه خازنان بهشتي آن را دريافت كردند و همه حوريان بهشتي به ديدن او سركشيدند و همه گفتند: خوشا به حالت، خوشا به حالت اي براء كه رسول خدا منتظر ماند تا علي - كه درود و سلام او بر آن دو و خاندان گرامشان باد - حاضر شد و بر تو رحمت فرستاد و برايت آمرزش طلبيد، آگاه باش كه حاملان عرش پروردگارمان براي ما از خداوند گزارش دادند كه فرمود: اي بنده من كه در راه من جان دادي، اگر گناهاني به عدد سنگريزه‌ها و همه خاكها و قطرات باران و برگ درختان و موي حيوانات و چشمكها و نفسها و حركات و سكنات آنها داشتي همه به دعاي علي عليه السلام براي تو آمرزيده مي‌شد.
آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: پس اي بندگان خدا، خود را در معرض دعاي علي قرار دهيد و در معرض نفرين او قرار ندهيد، كه هر كه علي بر او نفرين كند خداوند هلاكش گرداند گرچه به عدد آفريده هاي خدا حسنه داشته باشد، چنان كه اگر كسي علي در حق او دعا كند خداوند سعادتمندش كند گرچه به عدد آفريده هاي خدا گناه داشته باشد (1).
(1) - بحار الانوار 17 / 320 - 321.
(٧٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 18: جوانمردي امام علي عليه السلام

فصل 18 جوانمردي امام علي عليه السلام 1 - ابن ابي الحديد گويد: در جنگ صفين هنگامي كه سپاه معاويه شريعه فرات را محاصره كردند و راه آب را بر آن حضرت بستند و سران شام به معاويه گفتند: بگذار همه از تشنگي بميرند چنان كه عثمان را تشنه كشتند، علي عليه السلام و يارانش از آنان خواستند كه راه آب را باز كنند، سپاه معاويه گفتند: نه، به خدا سوگند تو را قطره اي نمي‌دهيم تا از تشنگي بميري چنان كه عثمان لب تشنه جان سپرد. حضرت چون ديد ناگزير همه از تشنگي خواهند مرد با ياران خود بر سپاه معاويه حملاتي پي در پي انجام داد تا پس از كشتاري فراوان كه سرها و دستها از بدن جدا شد آنان را از جاي خود دور كرد و خودشان بر آب دست يافتند و ياران معاويه در زمين خشك و بي آبي قرار گرفتند، ياران و شيعيان عرض كردند: اي اميرمؤمنان، آب را از آنان دريغ دار چنان كه آنان دريغ داشتند و قطره اي آب به آنان مده و با تيغ عطش آنان را از پاي درآر و همه را دستگير كن كه ديگر نيازي به جنگ نيست. فرمود: نه، به خدا سوگند من با آنان مقابله به مثل نمي‌كنم، قسمتي از آب را براي آنان آزاد كنيد. زيرا كه لبه تيز تيغ ما براي آنان
(٧٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)

فصل 19: بردباري و گذشت امام علي عليه السلام

فصل 19 بردباري و گذشت امام علي عليه السلام 1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ضمن حديثي طولاني فرمود: اگر بردباري به صورت مردي مجسم مي‌شد به سيماي علي در مي‌آمد). (1) 2 - جابر گويد: اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام شنيد مردي به قنبر دشنام مي‌دهد و قنبر قصد پاسخگويي دارد، حضرت او را صدا زد: اي قنبر آرام باش، به دشنام گوي خود اعتنا مكن تا خداي رحمن را خشنود و شيطان را خشمگين سازي و دشمنت را به كيفر رساني. سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جاندار را آفريد مؤمن پروردگار خود را به چيزي چون بردباري خشنود نسازد، و شيطان را به چيزي چون سكوت به خشم نياورد، و هيچ عقوبتي براي احمق مانند سكوت و بياعتنايي به او نيست. (2) 3 - ابن ابي الحديد گويد: آن حضرت بردبارترين مردم نسبت به گنهكار و باگذشت ترين آنها از بدكار بود، صحت اين گفتار در جنگ جمل به چشم مي‌خورد كه بر مروان بن حكم - كه سرسخت ترين دشمن آن حضرت بود -
(1) - فرائد السمطين 2 / 68.
(2) - امالي مفيد، مجلس 14، ص 118.
(٧٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب أمالي الصدوق (1)، كتاب فرائد السمطين (1)
دست يافت و از گناه او چشم پوشيد. وعبد الله بن زبير حضرتش را در برابر همه مردم دشنام مي‌گفت و در جنگ جمل در سخنراني خود گفت: (اين مرد لئيم پست علي بن ابي طالب به سوي شما آمده) وعلي عليه السلام مي‌فرمود: (زبير هميشه از ما خاندان بود تا پسرش عبد الله بزرگ شد)، با اين همه در همان جنگ بر او دست يافت و او را اسير كرد اما از او درگذشت و فرمود: (از اينجا برو تا تو را نبينم) وبيش از اين نگفت. و نيز پس از جنگ جمل در مكه بر سعيد بن عاص كه از دشمنان او بود دست يافت و چيزي به او نگفت … (1) 4 - قنبر گويد: با اميرمؤمنان عليه السلام بر عثمان وارد شدم، عثمان دوست داشت با امام خلوت كند، امام به من اشاره كرد كه دور شوم. من اندكي دور شدم، عثمان شروع كرد با تندي با امام سخن گفتن، و امام همان طور سر به زير داشت. عثمان گفت: چرا حرف نمي‌زني؟ فرمود: پاسخي جز آنچه ناخوشايند توست ندارم و سخني كه پسند تو باشد در نظرم نيست. سپس از نزد عثمان بيرون آمد و اين شعر را زمزمه مي‌كرد: (اگر پاسخ او را دهم پاسخهاي حاضر و كوبنده ام دل او را به درد آورد، ولي صبر مي‌كنم و خون دل ميخورم كه اگر اقدامي عليه او كنم نيش سختي از من خواهد خورد). (2) 5 - امام عليه السلام يكي از غلامان خود را چند بار صدا زد و او پاسخ نگفت، امام بيرون آمد ديد غلام در خانه ايستاده است، فرمود: چرا پاسخ نمي‌دهي؟ گفت:
حال نداشتم و مي‌دانستم كه شما هم ناراحت نمي‌شويد و آسيبي به من نمي‌رسانيد، فرمود: سپاس خدا را كه مرا از كساني قرار داد كه خلقش از او ايمنند، اي غلام برو كه در راه خدا آزادي. (3)
(١) - شرح نهج البلاغة ١ / 22.
(2) - بحار الانوار 41 / 49.
(3) - همان / 48.
(٧٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، علي بن أبي طالب (1)، الصبر (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
6 - اميرمؤمنان عليه السلام از بازار خرما فروشان مي‌گذشت دختري را ديد كه ميگريد، پرسيد: دخترك! چرا ميگريي؟ گفت: اربابم درهمي به من داد و فرستاد خرما بخرم و من از اين مرد خرما خريدم ولي چون آن را بردم آنها نپسنديدند، اينك پس آورده ام ولي اين فروشنده قبول نمي‌كند. امام به فروشنده فرمود: اي بنده خدا، اين خدمتكار است و از خود اختياري ندارد، پولش را پس بده و خرما را بگير. فروشنده (كه امام را نمي‌شناخت) برخاست و تخت سينه حضرت كوفت، مردم گفتند: اين آقا اميرمؤمنان است! نفس آن مرد تنگ شده رنگ از چهره اش پريد و خرما را گرفت و پول را پس داد. آن گاه گفت: اي اميرمؤمنان، از من راضي باش، فرمود: اگر خود را اصلاح كني - يا اگر حق مردم را بدهي - چه بسيار از تو راضي خواهم بود. (1) 7 - زن زيبايي از جايي مي‌گذشت و گروهي چشم چران به او نظر دوختند، اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: چشمان اين نرينه‌ها هوس ران و آزمند بود و همين سبب چشم چراني آنها شد، پس هر گاه يكي از شما زني را ديد كه او را خوش آمد با همسر خود آميزش كند كه زنان همه يكي هستند. يكي از خوارج گفت: خدا بكشد اين كافر را، چه داناست! ياران از جاي جستند كه او را بكشند، فرمود:
آرام باشيد كه پاسخ دشنام دشنام است يا گذشت از آن گناه. (2) 8 - ابوهريره رداي روزي كه از آن حضرت به بدي ياد كرده و سخنان ناروايي به گوش او رسانده بود خدمت حضرتش رسيد و حوائجي خواست و امام همه را بر آورد. ياران امام بر اين كار اعتراض كردند، فرمود: من شرم دارم كه جهل او بر علم من و گناهش بر عفو من و در خواستش بر بخشش من چيره
(1) - بحار الانوار 41 / 48.
(2) - همان / 49. و در (نهج البلاغة) چنين است: (چشمان اين نرينه‌ها به بالا دوخته بود و همين سبب هيجان و چشم چراني آنها شد … ).
(٧٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة الكوفة (1)، الخوارج (1)، الجهل (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
آيد. (1) 9 - ابن اثير گويد: عايشه پس از شكست در جنگ جمل به علي عليه السلام گفت:
(چيره شدي گذشت كن) يعني آسان گير و بزرگوارانه چشم بپوش، (و امام گذشت نمود) و اين جمله ضرب المثل است. (2)
(١) - بحار الانوار ٤١ / ٤٩.
(٢) - النهاية 2 / 342.
(٧٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن الأثير (1)، الضرب (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 20: آمرزش و بخشش امام علي عليه السلام

اشاره

فصل 20 آمرزش و بخشش امام علي عليه السلام 1 - پس از آن كه ابن ملجم مرادي - لعنه الله - بر آن حضرت ضربت زد، امام عليه السلام هنگام چنين وصيت فرمود: وصيت من به شما آن است كه براي خدا شريك نگيريد، و سنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را تباه نسازيد، اين دو ستون را برپا داشته و اين دو چراغ فروزان را روشن نگاه داريد كه در آن صورت هيچ نكوهشي بر شما نخواهد بود.
من ديروز يار شما بودم و امروز مايه عبرت شما گشته ام و فردا از شما جدا خواهم شد، اگر زنده ماندم خود ولي دم خود هستم، و اگر بميرم مرگ وعده گاه من است، و اگر ببخشم اين گذشت مايه تقرب من به خدا و حسنه اي براي شماست، پس گذشت كنيد آيا نمي‌خواهيد كه خدا هم شما را بيامرزد؟ به خدا سوگند، پيكي از مرگ سراغم نيايد كه ناخوشايندش بدارم، و سفيري از مرگ از راه نرسد كه ناپسندش دارم، و داستان من داستان كسي است كه شبانگاه در جستجوي آب بوده و بدان دست يافته و در طلب چيزي بوده و اينك به خواسته خود رسيده است، و پاداشهايي كه نزد خداست براي نيكان بسي بهتر است. (1)
(1) - نهج البلاغة، نامه 23.
(٧٨١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (1)، الضرب (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
2 - در وصيت ديگر فرمود: اي فرزندان عبد المطلب، مبادا به بهانه آن كه اميرمؤمنان كشته شده دست به خون مسلمانان بيالاييد، زنهار كه جز قاتل مرا نكشيد، بنگريد اگر از ضربت او جان سپردم تنها يك ضربت به او بزنيد، و هرگز او را مثله نكنيد، (1) زيرا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: از مثله كردن بپرهيزيد گرچه با سگ هار باشد. (2) 3 - جرج جرداق گويد: پس از ضربت خوردن علي عليه السلام طوفان هيجان و شورش از در و ديوار عالم ميوزيد و همه خواهان انتقام بودند مگر چهره گشاده پسر ابي طالب كه آثاري از انتقام در آن ديده نمي‌شد و اشاره به حبس هم نداشت، زيرا همه عيادت كنندگان در خانه امام ايستاده و دردمند و گريه كنان از خدا مي‌خواستند كه به اميرمؤمنان رحم آورد و او را شفا بخشد تا درد مردم آرام گيرد، و همگي بر ابن ملجم يورش برده و او را دستگير كرده بودند، اما هنگامي كه او را خدمت امام آوردند، امام فرمود: غذاي خوب به او دهيد و بستر نرم برايش بگستريد. (3) 4 - شيخ مفيد رحمه الله روايت كرده از هاشم بن مساحق قرشي از پدرش كه گفت:
در جنگ جمل پس از آن كه مردم رو به هزيمت نهادند چند تن از مردم قريش از جمله مروان بن حكم در نزد او جمع شده، به يكديگر گفتند: به خدا سوگند كه ما به اين مرد - يعني اميرمؤمنان عليه السلام - ستم كرديم و بدون آن كه خلافي از او سر زده باشد بيعت او را شكستيم، ولي به خدا سوگند او بر ما پيروز شد و با اين حال پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كسي را خوشرفتارتر و باگذشت تر از او نديديم، بياييد جمع شويم و خدمت او رسيده از كار خود پوزش طلبيم.
(1) - مثله كردن: بريدن دست و پا و انگشتان و بيني و …
(2) - نهج البلاغة، نامه 47.
(3) - الامام علي صوت العدالة الانسانية 4 / 1004.
(٧٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (1)، الضرب (3)، القتل (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
با من بيعت كند با دبرش ميشكند. (1) 5 - و نيز از حبه عرني روايت كرده كه گفت: به خدا سوگند من (در جنگ جمل) مي‌ديدم مردي را كه ضربتي هولناك بر پشت شتر زد كه شتر به زمين افتاد و گويي اكنون صداي ناله شتر را ميشنوم كه ناله اي سخت تر از آن نشنيده بودم، چون شتر پي شد و بندهاي هودج عايشه پاره گشت هودج از بالاي شتر كج شد و مردم بصره پا به فرار گذاشتند، عمار بن ياسر و محمد بن ابي بكر به بريدن ريسمانها و طنابهاي هودج مشغول شدند و آن را به زمين نهادند. اميرمؤمنان عليه السلام پيش آمد و بر سر عايشه كه در هودج نشسته بود ايستاد و با نيزه به هودج زد و فرمود: اي حميرا آيا رسول خدا تو را دستور داد به سوي اينجا حركت كني؟
عمار ياسر هم در آن روز (به امر امام) صدا زد: زخمي‌ها را نكشيد و فراريان را تعقيب نكنيد. در آن روز سعيد وابان پسران عثمان را ديدم كه آنها را حضور علي عليه السلام آوردند، چون در برابر امام ايستادند بعضي از حاضران گفتند: اي اميرمؤمنان، آنها را بكش. فرمود: بد حرفي زديد! من همه مردم را امان دادم آن گاه اين دو را بكشم؟ سپس رو به آن دو نفر كرد و فرمود: از كج روي خود دست برداريد و هر جا خواستيد و دوست داشتيد برويد يا نزد من بمانيد تا درباره شما حق خويشاوندي به جا آورم. گفتند: اي اميرمؤمنان، ما بيعت مي‌كنيم، پس بيعت كردند و رفتند. (2) 6 - صاحب جواهر رحمه الله گويد: در روز جمل چون مردم گريختند اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: فراريان را تعقيب نكنيد و زخمي‌ها را نكشيد و هر كه در خانه خود را بست در امان است. اما در جنگ صفين جنگجو و فراري و زخمي‌ها همه را
(1) - الجمل، يا: النصرة في حرب البصرة / 222.
(2) - همان / 203.
(٧٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، محمد بن أبي بكر (1)، عمار بن ياسر (1)، التعقيب (1)، مدينة البصرة (1)، الحرب (1)
كشت. ابان بن تغلب (از روي تعجب) به عبد الله بن شريك گفت: اين دو روش مختلف است! عبد الله گفت: سران اهل جمل كه طلحه و زبير بودند كشته شدند (و سپاه آنها پاشيد) ولي رئيس اهل صفين يعني معاويه زنده بود و آنان را رهبري مي‌كرد.
در كتاب (دعائم الاسلام) از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود: (علي عليه السلام به خاطر آينده شيعيان خود با دشمن خود راه بخشش و گذشت را پيش گرفت، زيرا مي‌دانست پس از او دشمن بر شيعيانش مسلط مي‌شود و مي‌خواست پس از او با شيعيانش به راه و روش خودش رفتار كنند و از كاري كه او كرد تجاوز نكنند) … و نصوص فراواني وجود دارد كه آن حضرت با اهل جمل با گذشت و بخشش رفتار نمود. (1) 7 - و نيز گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: اگر علي عليه السلام با كساني كه با او جنگيدند راه خودداري از اسير كردن و غنيمت گرفتن را نمي‌پيمود شيعيان او پس از وي دچار بلاي بزرگي از سوي مردم مي‌شدند. به خدا سوگند روش آن حضرت با دشمنان براي شما بهتر است از هر چيزي كه خورشيد بر آن ميتابد. (2) 8 - و نيز در ضمن كلام خود گويد: با آن كه آن حضرت آن همه بخشش در حق آنان روا داشت و روش بر خورد حضرتش براي آنان معلوم بود باز هم در كربلا آن همه جنايت كردند. (3) 9 - و نيز گويد: امام عليه السلام دستور داد اموال اهل جمل را به آنان بازگردانند، حتي ديگهاي غذا هم پس گرفته شد … وعلي عليه السلام صدا زد: هر كه مالي از او به غارت رفته هر جا آن را يافت برگيرد. پس از اين اعلام مردي از كنار ما گذشت و ديگ
(١) - جواهر الكلام ٢١ / 330.
(1) - همان / 335.
(2) - همان / 337.
(٧٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، مدينة كربلاء المقدسة (1)، عبد الله بن شريك (1)، أبان بن تغلب (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)
خود را نزد ما ديد، از او خواستيم صبر كند تا محتواي آن خالي شود نپذيرفت و لگدي بر آن زد و آن را برداشت … و شايد جمع بين اين اخبار مخالف (كه برخي گويد اموال در همان جا پس گرفته شد و برخي گويد بعدا پس گرفته شد) اين گونه باشد كه حضرت به آنان اجازه داد اموالي را كه نزد سپاه حضرتش مي‌يافتند بگيرند، و پس از پايان جنگ غرامت اموال باقي مانده را از بيت المال به صاحبان آنها پرداخت حتي در اين مورد به سوگند تنها از مدعيان اكتفا نمود. (1) 10 - و نيز گويد: به نظر مي‌رسد كه علي عليه السلام حق داشت كه همه آنها جز شيعيان خاص خود را به قتل رساند، زيرا مردم همه پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روز سقيفه از دين برگشتند جز چهار نفر: سلمان ابوذر، مقداد و عمار، سپس عده اي به حق بازگشتند و باقي مردم بر همان كفر ماندند تا زمان ابو بكر وعمر وعثمان سپري شد و كفر بر همه آنها مستولي بود تا آن كه حكومت به آن حضرت رسيد و آن حضرت راهي براي اقامه حق در ميان آنها نداشت مگر آن كه از خود آنها استفاده كند و با ياري برخي با برخي ديگر بجنگد و هر كدام كه كشته مي‌شد در جاي و مرتبه خود قرار مي‌گرفت، تنها شيعيان خاص حضرتش بر حق پايدار ماندند كه آنان هم تعدادي قابل ملاحظه نبودند كه حضرت بتواند از آنها در راه اقامه حق استفاده كند. و خدا (به حقيقت امر) آگاه است. (2) 11 - ابن ابي الحديد گويد: بصريان با آن حضرت جنگيدند و به روي او و اولادش شمشير كشيدند ولعن و ناسزا گفتند، اما هنگامي كه امام بر آنان دست يافت شمشير را از آنان برداشت و منادي او در ميان سپاه فرياد كرد: زنهار،
(١) - جواهر الكلام ٢١ / 340.
(2) - همان 41 / 347.
(٧٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، السقيفة (1)، القتل (1)، الصبر (1)، كتاب جواهر الكلام للشيخ الجواهري (1)
فراريان دنبال نشوند و زخمي‌ها به قتل نرسند و اسيري كشته نگردد، هر كه سلاح خود فرو گذاشت در امان است و هر كه به سپاه امام پيوست در امان است، و ساز و برگ آنها را نگرفت، فرزندانشان را اسير نكرد و چيزي از اموالشان را به غنيمت نبرد، و اگر مي‌خواست مي‌توانست همه اين كارها را انجام دهد ولي تنها راه گذشت و بخشش پيمود و از روش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيروي كرد كه در روز فتح مكه همه را بخشيد در حالي كه هنوز كينه‌ها سرد نشده و بديها فراموش نگشته بود. (1) 12 - و نيز گويد: طبيعتي كه بر دلاوران وآدم كشان و خون ريزان غالب است آن است كه كم گذشت و كم بخشش اند، زيرا جگرهايي كينه توز و دلهايي آتشين دارند و نيروي غضب در آنها قوي است، ولي حال اميرمؤمنان عليه السلام را دانستي كه با همه خون ريزيها تا چه اندازه سرشار از بردباري و گذشت و غلبه بر هواي نفس است و عملكرد او را در روز جمل (در تاريخ) ديدي. (2) و مهيار ديلمي چه خوب سروده است:
حتي إذا دارت رحي بغيهم * عليهم وسبق السيف العذل عاذوا بعفو ماجد معود * للعفو حمال لهم علي العلل فنجت البقيا عليهم من نجا * وأكل الحديد منهم من أكل أطت بهم أرحامهم فلم يطع * ثائرة الغيظ ولم يشف الغلل (تا چون آسياي ستمشان بر عليه آنان گرديد و ملامت و سرزنش بر آنان بر شمشير سبقت گرفت)، (پناه بردند به عفو بزرگمردي كه عادت به عفو و گذشت داشت و آنان را به
(١) - شرح نهج البلاغة ١ / 23.
(2) - همان / 52.
(٧٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، القتل (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

حكم شورشيان جمل و صفين

عذر خواهي وا داشت).
(عده اي را كه باقي مانده بودند مهر حضرتش نجات داد و گروهي هم طعمه شمشير آهنين شدند).
(با آن كه خويشان آنها فرياد اعتراض برداشتند ولي حضرتش تسليم آتش خشم نشد و كينه خود را از آنان فرو نشاند و از آنان انتقام نگرفت).
حكم شورشيان جمل و صفين علامه مناوي در تفسير حديث (دريغا بر عمار كه گروه سركش و ستمكار او را مي‌كشند) گويد: مراد از عمار، عمار بن ياسر است. و مراد از (گروه سركش) چنان كه قاضي در شرح مصابيح گفته معاويه و ياران او است. و اين حديث صريح است در سركشي ياران معاويه كه عمار را در جنگ صفين به قتل رساندند و اين كه حق با علي است، و اين از اخبار غيبي است … قرطبي گويد: اين حديث از استوارترين و صحيح ترين احاديث است، و معاويه چون نتوانست آن را انكار كند گفت: قاتل عمار كسي است كه او را به ميدان جنگ آورد، وعلي عليه السلام به او پاسخ داد بنابر اين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هم قاتل حمزه است، زيرا او را به ميدان جنگ آورد! ابن دحيه گفته است: اين پاسخ علي پاسخ دندان شكني است كه جواب ندارد و حجتي است كه اعتراضي بر آن وارد نمي‌آيد.
و امام عبد القاهر جرجاني در كتاب (امامت) گويد: فقهاي حجاز وعراق از اهل حديث ورأي از جمله مالك وشافعي وابوحنيفه واوزاعي، و گروه بسياري از متكلمان و مسلمانان بر اين عقيده اتفاق دارند كه علي عليه السلام در جنگ با اهل صفين و اهل جمل مصيب بوده و آنان كه با او جنگيدند ياغي و ستمكار به حضرتش بوده اند ولي با اين سركشي كافر نشدند … وابوسعيد خدري گويد: ما هنگام ساختن مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آجر را يكي يكي مي‌آورديم و عمار دو تايي
(٧٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، دولة العراق (1)، عمار بن ياسر (1)، عبد القاهر (1)، القتل (3)، السجود (1)
مي آورد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با ديدن او خاك را از چهره او پاك مي‌كرد و مي‌فرمود:
(دريغا بر عمار كه گروه سركش و ستمكار او را مي‌كشند). سيوطي در كتاب (خصايص) گفته: اين حديث متواتر است وبيش از ده نفر از صحابه آن را روايت كرده اند … (1) فصل 21
(٧٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: جلال الدين السيوطي الشافعي (1)

فصل 21: فريادرسي امام علي عليه السلام از غمزدگان و ياري مظلومان

فرياد رسي امام علي عليه السلام از غم زدگان و ياري مظلومان 1 - شيخ مفيد رحمه الله از ابن دأب روايت كرده كه گفت: اهل كوفه گفته اند: سعيد بن قيس همداني در روز بسيار گرمي امام علي عليه السلام را زير سايه ديواري ديد، گفت:
اي اميرمؤمنان، در اين ساعت اينجا چه مي‌كنيد؟ فرمود: تنها براي آن بيرون آمده ام تا ياري مظلومي كنم يا غمزده اي را به فرياد رسم. در اين ميان زني پريشان دل و سرگردان كه نمي‌دانست كجا برود از راه رسيد و در برابر حضرت ايستاد و گفت: اي اميرمؤمنان، همسرم بر من ستم كرده و زور مي‌گويد و سوگند خورده كه مرا بزند، شما با من بياييد (و شفاعت كنيد). امام لختي سر به زير افكند، سپس سربرداست و فرمود: نه، به خدا سوگند نبايد از پاي بنشينم تا حق مظلوم بدون لكنت و دغدغه گرفته شود! اي زن منزلت كجاست؟ گفت: در فلان جا. حضرت با او به راه افتاد تا به منزل رسيدند، زن گفت: منزلم همين است.
امام بر در خانه ايستاد و سلام كرد، جواني كه جامه رنگين به تن داشت بيرون آمد، امام فرمود: از خدا پروا كن كه همسرت را ترسانده اي! گفت: به شما چه مربوط است، به خدا سوگند حالا كه اين طور شد به خاطر حرف شما هم كه شده او را آتش خواهم زد! عادت اميرمؤمنان عليه السلام اين بود كه هر جا مي‌رفت تازيانه اي به دست مي‌گرفت و شمشيري به زير دست ميآويخت تا هر كس را
(٧٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، مدينة الكوفة (1)
به قدر استحقاق تنبيه كند يا به قتل رساند. جوان حضرت را نشناخت و تنها امام را ديد كه شمشير را آهيخته و به او فرمود: تو را امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنم و تو معروف را رد مي‌كني؟! توبه كن و الا تو را خواهم كشت.
مردم از كوچه‌ها بيرون ريختند تا از اميرمؤمنان عليه السلام خبر گيرند حضرت را در آنجا ديدند، جوان با ديدن اين منظره و شناخت امام سخت پشيمان شد و گفت:
اي اميرمؤمنان، مرا ببخش خدا تو را ببخشد، به خدا سوگند زميني خواهم شد كه قدم بر من نهي. امام آن زن را دستور داد كه به خانه رود و خود بازگشت و فرمود: سپاس خدا را كه به دست من ميان زن و شوهري سازش برقرار ساخت، خداوند مي‌فرمايد: لاخير في كثير من نجواهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتيه اجرا عظيما. (1) (خيري در سخنان رازگونه آنان نيست مگر آن كه كسي امر به صدقه يا كار نيك يا سازش ميان مردم كند، و هر كه براي خشنودي خدا چنين كند پاداش بزرگي به او خواهيم داد). (2) 2 - محدث نوري رحمه الله گويد: اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: (هيچ پاداشي به پاي پاداش فرياد رسي غم زدگان و ستمديدگان نمي‌رسد). و فرمود: (برترين كار نيك فرياد رسي غم زدگان و ستمديدگان است). (3)
(١) - سوره نساء / ١١٤.
(٢) - اختصاص مفيد / ١٥١.
(٣) - مستدرك الوسائل ٢ / 409.
(٧٩١)
صفحهمفاتيح البحث: القتل (1)، كتاب مستدرك الوسائل (1)

فصل 22: برخي از صدقات امام علي عليه السلام

فصل 22 برخي از صدقات امام علي عليه السلام 1 - ابو نيزر گويد: (1) من در دو زمين زراعي امام علي بن ابي طالب عليه السلام به نام عين ابي نيزر وبغيبغه مشغول كار بودم كه امام عليه السلام به آنجا آمد و به من فرمود: آيا غذايي داري؟ گفتم: غذايي است كه براي اميرمؤمنان نميپسندم، كدويي است كه از همين جا كنده و با روغن پيه نامطبوعي سرخ كرده ام. فرمود: همان را بياور.
سپس برخاست بر لب جوي رفت، دست خود را شست و اندكي از آن غذا ميل فرمود و باز بر لب جوي رفت و دستهاي خود را با خاك و شن كاملا تميز شست، آن گاه دستها را مشت كرد و مشتي آب از همان جوي نوشيد و فرمود: اي
(1) - محمد بن اسحاق بن بسار گويد: اين ابو نيزر كه چشمه اي به او منسوب است غلام علي بن ابي طالب عليه السلام. وي فرزند نجاشي پادشاه حبشه بود كه مسلمانان صدر اسلام به حبشه نزد او هجرت كردند. علي عليه السلام او را در مكه نزد تاجري ديد، او را از آن تاجر خريد و به پاس خدمتي كه پدرش نجاشي به مسلمانان مهاجر كرده بود آزاد نمود. گويند: پس از مرگ نجاشي اوضاع حبشه آشفته شد و مردم آنجا هيئتي را نزد ابو نيزر هنگامي كه در خدمت علي عليه السلام بود فرستاد، تا حكومت را به او بسپارند و تاج سلطنت بر سرش نهند و تسليم بي چون و چراي او باشند، ولي او نپذيرفت و گفت: پس از آن كه خداوند نعمت اسلام را به من بخشيد ديگر خواهان ملك و سلطنت نيستم.
ابو نيزر بسيار بلند قامت و زيباروي بود و مانند مردم حبشه سياه پوست نبود بلكه اگر كسي او را مي‌ديد مردي از نژاد عرب مي‌پنداشت. 4 / 175)
(٧٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، النوم (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، محمد بن إسحاق (1)
ابا نيزر، كف دستها پاكيزه ترين ظرفهاست، آن گاه با همان تري دست بر شكم كشيد و فرمود: هر كه (با خوردن حرام) آتش در شكم خود كند از رحمت حق به دور باد.
سپس كلنگ را برداشت و به درون چاه رفت و مشغول كندن شد ولي آب برنيامد، از آنجا بيرون شد در حالي كه پيشاني مباركش خيس از عرق بود، عرق از پيشاني پاك كرد و باز كلنگ را برداشت و به درون چاه رفت و پيوسته كلنگ مي‌زد به حدي كه صداي نفس مباركش به گوش مي‌رسيد، ناگاه آب فوران كرد و مانند گردن شتر از زمين بيرون جست. امام به سرعت از چاه بيرون آمد و فرمود: خدا را گواه مي‌گيرم كه اين چشمه آب صدقه است، كاغذ و قلم برايم بياور. من به سرعت كاغذ و قلم آوردم، حضرت نوشت:
(به نام خداوند بخشنده مهربان. اين چيزي است كه بنده خدا علي اميرمؤمنان صدقه داده است، اين دو زمين را به نامهاي عين ابي نيزر وبغيبغه را بر فقراي مدينه و در راه ماندگان صدقه نمود تا بدين وسيله در روز قيامت چهره خود را از آتش دوزخ مصون دارد، كسي حق فروش و بخشش آنها را ندارد تا آن گاه (يعني قيامت) كه خدا وارث آنها شود و خدا بهترين وارثان است، مگر آن كه حسن و حسين بدانها محتاج شوند كه ملك خالص آنها خواهد بود و هيچ كس ديگر حقي در آنها ندارد).
ابومحلم محمد بن هشام گويد: زماني امام حسين عليه السلام بدهكار شد، معاويه دويست هزار دينار براي خريد عين ابي نيزر نزد امام فرستاد و ايشان از فروش آن خودداري نموده فرمود: پدرم آنها را صدقه داد تا چهره خود را از آتش دوزخ مصون دارد و من آنها را به هيچ قيمتي نخواهم فروخت. (1)
(١) - معجم البلدان ٤ / 176، ماده عين.
(٧٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، محمد بن هشام (1)، النوم (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، العرق، التعرق (1)، كتاب معجم البلدان (1)

فصل 23: عدالت امام علي عليه السلام

اشاره

فصل 23 عدالت امام علي عليه السلام روش امام عليه السلام در عدالت مانند روش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود اگر نگوييم عين همان روش بود، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (مشت من و مشت علي در عدالت برابر است)، (1) و فرمود: (او از همه شما به عهد خدا وفادارتر، به امر خدا عامل تر، در ميان رعيت عادل تر، در تقسيم مساوي قسمت كننده تر و نزد خدا با مزيت تر است). (2) و خود حضرتش فرمود: (به خدا سوگند اگر بر خار مغيلان شب را تا به صبح بر خار سعدان (3) بيدار به سر برم، يا مرا در غل و زنجير به روي زمين كشند نزد من محبوب تر از آن است كه روز قيامت خدا و رسول را در حالي ديدار كنم كه بر برخي از بندگان ستم نموده يا چيزي از كالاي بي ارزش دنيا براي خود غصب كرده باشم … به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با همه آنچه در زير افلاك آنهاست به من دهند تا با گرفتن پوست جوي از دهان مورچه اي نافرماني خدا كنم هرگز
(1) - مناقب ابن مغازلي / 129. و در حديث ديگري است: (دست من و دست علي بن ابي طالب در عدالت برابر است). (همان، ص 130) (2) - فرائد السمطين 1 / 156.
(3) - گياهي است كه شتر مي‌خورد و داراي خار و شبيه به نوك پستان است. (م)
(٧٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب فرائد السمطين (1)، علي بن أبي طالب (1)

تعيين خط مشي خود در روز اول خلافت

دستور مصادره برخي از اموال عثمان و ديگران

رعايت مساوات در تقسيم بيت المال

فرستاد، سپس از نعمتهايي كه خدا بر مسلمانان ارزاني داشته ياد كرد، تا آن كه فرمود: (و فتنه‌ها مانند شب تار روي آورده است، و زير بار اين حكومت نمي‌رود مگر اهل صبر و بينش و آگاهي از ريزه كاريهاي آن، و اگر براي من پايدار بمانيد شما را بر راه و روش پيامبرتان صلي الله عليه و آله و سلم سير خواهم داد و آنچه را كه بدان مأمورم در ميان شما اجرا خواهم كرد و خداست كه بايد از او ياري خواست. هش داريد كه نسبت من با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پس از وفات وي مانند همان نسبت در روزگار حيات او است …
هش داريد، مبادا گروهي از مردان شما كه غرق دنيا شده اند، املاك و مستغلات فراوان گرد آورده، جويبارها روان ساخته، بر اسبهاي چابك سوار شده و كنيزان زيبا گرفته اند و همين باعث ننگ و عار آنان گرديده است، فردا روز كه آنان را از همه اينها كه بدان سرگرمند بازداشتم و به حقوقي كه خود بدان دانايند باز گردانيدم بر من خشم گيرند و كار مرا ناپسند دارند و گويند كه پسر ابي طالب ما را از حقوقمان محروم ساخت! هش داريد، هر مردي از مهاجران و انصار از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه به جهت صحبت با آن حضرت فضلي براي خود بر ديگران مي‌بيند بداند كه فضل روشن فرداي قيامت نزد خداست و ثواب و پاداش وي بر عهده خدا خواهد بود. و هر مردي كه نداي خدا و رسول را پاسخ داده، آيين ما را تصديق نموده، به دين ما در آمده و روي به قبله ما كرده است مستوجب حقوق و حدود اسلام گرديده است. شما همه بندگان خداييد و مال هم مال خداست و ميان شما به مساوات تقسيم خواهد شد، هيچ كس در اين مورد بر ديگري برتري ندارد، و پرهيزكاران را فرداي قيامت نزد خداوند بهترين جزا و برترين پاداش خواهد بود، خداوند دنيا را پاداش و ثواب پرهيزكاران نساخته و آنچه نزد خداست براي نيكوكاران بهتر است. ان شاء الله فردا صبح همگي نزد ما آييد كه نزد ما مالي است كه مي‌خواهيم ميان شما تقسيم كنيم، واحدي از شما
(٧٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: الصبر (1)
باز نماند عرب باشد يا عجم، حقوق ديگر بوده يا نه، همين كه مسلمان آزاد باشد كافي است، اين را مي‌گويم و از خداوند براي خود وشما آمرزش مي‌خواهم.
سپس از منبر فرود آمد.
شيخ ما ابو جعفر گويد: اين نخستين سخني بود كه از او ناپسند داشتند و سبب كينه آنان شد و خوش نداشتند كه آن حضرت بيت المال را به طور مساوي تقسيم كند و همه مسلمانان را سهيم سازد. فرداي آن روز حضرت آمد و همه مردم نيز براي دريافت مال حاضر شدند، امام به كاتب خود عبيدالله بن ابي رافع فرمود:
نخست مهاجران را يك يك صدا بزن و به هر كدام كه حاضر شوند سه دينار بده، سپس انصار را صدا كن و به آنان نيز همين اندازه پرداخت كن، و با هر يك از مردم حاضر نيز از سرخ و سياه همين گونه عمل كن.
سهل بن حنيف گفت: اي اميرمؤمنان، اين مرد ديروز غلام من بود و امروز آزادش كرده ام! فرمود: به او هم به اندازه تو مي‌دهيم. پس به هر كدام سه دينار بخشيد واحدي را بر ديگري برتري نداد. (1) 3 - علامه فيض كاشاني رحمه الله گويد: اميرمؤمنان عليه السلام خطبه اي خواند و در آن حمد و ثناي الهي به جاي آورد، سپس فرمود: اي مردم، آدم بنده و كنيز زاده نشد، همه مردم آزادند ولي خداوند (براي اداره زندگي بشر) برخي را در اختيار ديگري قرار داده است، هر كه گرفتار آزموني شد و در راه خير صبر نمود نبايد آن را بر خدا منت نهد. هش داريد كه مقداري مال حاضر آمده و ما ميان سرخ و سياه به تساوي تقسيم خواهيم كرد. مروان به طلحه و زبير گفت: منظورش فقط شما دو تن هستيد. امام عليه السلام به هر كس سه دينار عطا كرد، و به مردي از انصار سه دينار داد و پس از او غلام سياهي آمد و به او هم سه دينار داد، مرد انصاري گفت: اي
(١) - شرح نهج البلاغة ٧ / 36.
(٧٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: سهل بن حنيف (1)، الصبر (1)، الإختيار، الخيار (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

تسريع در تقسيم بيت المال

اميرمؤمنان، اين غلامي است كه من ديروز آزادش كرده ام، آيا من و او را برابر مي‌داري؟ فرمود: من در كتاب خدا نظر كردم و ترجيحي براي فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق نيافتم. (1) 4 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش روايت نموده كه اميرمؤمنان عليه السلام به كارگزاران خود نوشت: قلمهاي خود را تيز بتراشيد، سطرها را به هم نزديك سازيد، توضيحات اضافه را حذف كنيد و بيشتر به معاني توجه داشته باشيد و از پر نويسي بپرهيزيد، زيرا اموال مسلمانان نبايد زيان پذيرد. (2) 5 - و گويد: علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود: روز قيامت با مردم در هفت چيز احتجاج كنم: برپايي نماز، پرداخت زكات، امر به معروف، نهي از منكر، تقسيم برابر، عدالت در ميان رعيت و اقامه حدود. (3) 6 - و گويد: هلال بن مسلم جحدري گويد: از جدم حره - يا حوه - شنيدم كه گفت: حضور علي بن ابي طالب عليه السلام بودم كه شبانگاه مالي خدمتش آوردند، فرمود: اين مال را تقسيم كنيد، گفتند: اي اميرمؤمنان، اكنون شب است تا فردا مهلت دهيد. فرمود: شما ضمانت مي‌كنيد كه من تا صبح زنده بمانم؟ گفتند: اين كه به دست ما نيست! فرمود: پس تأخير نيندازيد و آن را هر چه زودتر تقسيم كنيد. آن گاه شمعي آوردند و آن مال را همان شب تقسيم نمودند. (4) 7 - و گويد: شبي امام عليه السلام در بيت المال بود و عمرو عاص بر آن حضرت وارد شد، امام چراغ را خاموش كرد و در نور ماه نشست و روا ندانست كه بدون
(1) - وافي 3 / 20، جزء 14.
(2) - بحار الانوار 41 / 105.
(3) - همان / 106.
(4) - همان / 107.
(٧٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الهلال (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

سختگيري آن حضرت در امور الهي

استحقاق در نور چراغ بيت المال بنشيند. (1) 8 - و گويد: ابومخنف ازدي گويد: گروهي از شيعيان خدمت امير مؤمنان عليه السلام رسيده، گفتند: اي امير مؤمنان، خوب است اين اموال را بيرون آوري و آن را ميان اين سران و بزرگان پخش كني و آنان را بر ما برتري دهي تا چون كارها سامان يافت آن گاه روشي را كه خداوند تو را بر آن داشته كه تقسيم برابر و عدالت در ميان رعيت است پيش گيري. فرمود: واي بر شما، مرا گوييد كه نصرت را از راه ستم بر مسلماناني كه زير دست منند طلب كنم؟! نه به خدا سوگند كه هرگز چنين چيزي نخواهد شد تا ماه تابان مي‌درخشد و ستاره اي در آسمان به چشم مي‌خورد! به خدا سوگند اگر اموال آنها مال خودم بود باز هم به تساوي ميان آنان تقسيم مي‌كردم چه رسد به آن كه مال مال خودشان است … (2) 9 - و گويد: مالي از اصفهان براي علي عليه السلام آوردند و اهل كوفه هفت گروه بودند، امام عليه السلام آن مال را هفت قسمت نمود، در آن ميان يك قرص نان ديد آن را نيز هفت قسمت كرد و بر هر يك از قسمتهاي گذشته يك تكه نان افزود، سپس سران گروهها را صدا زد و ميان آنان قرعه انداخت كه هر كس كدام قسمت را بردارد. (3) ابن عبد البر حافظ در كتاب (استيعاب) پس از ذكر داستان قرص نان گويد:
اخبار در اين روش حضرت در يك كتاب نميگنجد. (4) 10 - و گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: چون علي عليه السلام به حكومت رسيد به منبر رفت و حمد و ثناي الهي به جاي آورد، سپس فرمود: به خدا سوگند، تا يك
(1) - بحار الانوار 41 / 116.
(2) - همان / 122.
(3) - همان / 118.
(4) - حاشيه (الاصابة) 3 / 49.
(٨٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، مدينة الكوفة (1)، مدينة إصفهان (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
درخت خرما در مدينه داشته باشم درهمي از اموال عمومي شما براي خود بر نمي‌دارم، بايد به خودتان راست بگوييد (و خود را نفريبيد)، آيا فكر مي‌كنيد من كه (به حق) خود را محروم مي‌كنم (به ناحق) به شما خواهم داد؟
عقيل - كرم الله وجهه - برخاست و گفت: تو را به خدا، آيا من و غلامي سياه در مدينه را برابر مي‌داري؟ فرمود: بنشين، مگر جز تو كسي در اينجا نبود كه سخن گويد! تو هيچ برتري بر او نداري جز به سابقه ايماني يا تقواي الهي (و آن هم پاداش در آخرت دارد و دخلي به سهميه مالي ندارد). (1) 11 - و گويد: ابو اسحاق همداني روايت كرده كه: دو نفر زن يكي عرب و ديگر از موالي (غيرعرب) خدمت علي عليه السلام رسيدند و از آن حضرت مالي درخواستند، حضرت چند درهم و مقداري خوراكي به تساوي به آنان داد. زن عرب گفت: من زني از عرب هستم و اين زن عجم است! فرمود: به خدا سوگند من در اين اموال عمومي ترجيحي براي فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق نمي‌بينم. (2) 12 - مولي صالح كشفي حنفي گويد: شبي اميرمؤمنان عليه السلام به بيت المال رفت تا به حساب تقسيم اموال بپردازد طلحه و زبير بر آن حضرت وارد شدند، امام عليه السلام چراغي را كه در برابرش روشن بود خاموش كرد و فرمود تا چراغ ديگري از خانه آورند. آنها از علت اين كار پرسيدند، فرمود: روغن آن از بيت المال تهيه شده بود و روا نبود كه در نور آن به كار شخصي شما بپردازم. (3) 13 - اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: به خدا سوگند عقيل را ديدم كه فقر او را از پا
(١) - بحار الانوار ٤١ / ١٣١.
(٢) - همان / ١٣٧.
(٣) - المناقب المرتضوية / 365.
(٨٠١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
در آورده بود تا به ناچار صاعي از گندم شما از من خواست (1) و كودكانش را ديدم با موهاي ژوليده و رنگهاي پريده از شدت فقر، گويي چهره هاشان را با نيل سياه كرده بودند، و مكرر به من مراجعه كرد و با اصرار از من تقاضا كرد، من به سخنان او گوش دادم و او پنداشت كه من دينم را به او ميفروشم و از راه خود جدا شده اختيار خود را به او مي‌سپارم، اما من آتشي داغ نموده و آن را نزديك بدن او بردم تا عبرت بگيرد، ناگهان بسان بيماري دردمند فرياد زد و نزديك بود كه از ميله داغ شده بسوزد، به او گفتم: اي عقيل، مادران به عزايت نشينند، آيا از آهني كه يك انسان به شوخي داغ نموده ناله بر مي‌آوري اما مرا به سوي آتشي ميكشاني كه خداي جبار از روي خشم خود افروخته است؟! آيا تو از آزار بنالي و من از آذر ننالم؟! (2) آري اين چنين بود سختگيري آن حضرت در امور الهي و امانت داري او نسبت به امانتي كه خداوند به واليان سپرده است. بي شك اين روش بر هر انساني كه تنها در گفتار از عدالت دم مي‌زند و در عمل سر و كاري با عدالت ندارد گران خواهد آمد، زيرا ميدان عدالت در تعريف زباني بسي گسترده و در ميدان عمل و رعايت انصاف بسي تنگ است، آن حضرت اين گونه عمل كرد تا همه مردم به ويژه زمامداران و قاضيان را بياموزد كه در پياده كردن عدالت و رعايت تساوي در ميان مردم بر اين طريق حركت كنند و به راه او روند تا هيچ دور و نزديك و كوچك و بزرگي را ناديده نگيرند.
صلي الاله علي جسم تضمنه * قبر فأصبح فيه العدل مدفونا (درود خدا بر آن بدن مباركي كه گورش در آغوش گرفت و عدل و دادگري
(1) - او (به خاطر نيازش) بيش از سهم مقرر از بيت المال طلب نمود. (شرح نهج البلاغه عبده) (2) - نهج البلاغة، خطبه 222.
(٨٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: القبر (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
هم با او به گور رفت).
امام علي عليه السلام اين سيره پسنديده را از پيامبر و رهبر خود صلي الله عليه و آله و سلم فرا گرفته بود، چرا كه در خبر وارد است (1) كه اميرمؤمنان عليه السلام به ابن اعبد فرمود: (آيا تو را از داستان خود و فاطمه دخت گرامي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم - كه محبوبترين افراد خانواده در نزد آن حضرت و من بود - خبر ندهم؟ گفت: چرا، فرمود: فاطمه آن قدر آسيا گردانيد تا دستش پينه بست و با مشك آب كشيد كه اثر بند مشك بر گردنش نمايان شد و خانه را روبيد تا جامه هايش غبار گرفت. زماني اسيراني چند براي پيامبر صلي الله عليه و سلم آوردند، من به فاطمه گفتم: خوب است نزد پدرت روي و از او خادمي بخواهي. فاطمه خدمت پيامبر رفت ديد حضرت با گروهي سرگرم صحبت است (يا جواناني چند در نزد او هستند) و بازگشت، فرداي آن روز پيامبر نزد فاطمه آمد و فرمود: با من چه كار داشتي؟ فاطمه ساكت ماند، من گفتم:
اي رسول خدا، من مي‌گويم: فاطمه آن قدر آسيا گردانيده و مشك به دوش كشيده كه دستش پينه بسته و اثر بند مشك در گردنش نمايان گرديده است، چون تعدادي اسير براي شما آوردند من به او گفتم كه خدمت شما برسد و از شما خادمي بخواهد تا او بار اين مشكلات را بردارد.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي فاطمه، از خدا پروا كن و واجبات الهي خود را به جاي آر و به كارهاي خانواده ات پرداز، و چون به بستر رفتي سي و سه بار سبحان الله و سي و سه بار الحمد لله و سي و چهار بار الله اكبر كه مجموعا صد بار مي‌شود بگو، كه اين براي تو از خدمتكار بهتر است. فاطمه گفت: از خدا و رسولش راضي هستم). و در روايت ديگري وارد است كه (پيامبر خادمي براي او
(1) - من لا يحضره الفقيه، صحيح بخاري، صحيح مسلم، سنن ابي داود، ولفظ مطابق من لايحضر است.
(٨٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، كتاب فقيه من لا يحضره الفقيه (1)، كتاب سنن أبي داود (1)، كتاب صحيح مسلم (1)

گفتار استاد علي اكبر غفاري در سيره علي عليه السلام و عثمان

نفرستاد).
فاضل محقق استاد علي اكبر غفاري در پاورقي (من لا يحضره الفقيه) مطالبي آورده اند كه پسندم آمد در اينجا بياورم، وي گويد: خواننده گرامي، در اينجا درنگي كن و در اين خبر مورد قبول همه خوب بينديش كه پاره تن و تنها نور چشم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خادمي از اسيران و غنايم جنگي از آن حضرت مي‌طلبد كه در كارهاي مهم منزل به او كمك كند و پاره اي از مشكلات كار خانه را از دوش او بردارد اما پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با آن كه حاكم مطلق و پر قدرت اسلام و سرپرست با نفوذ جامعه آن زمان است و اختيار همه اموال بلكه جانها به دست او است و بالاترين مظاهر قدرت را در اختيار دارد آن گونه كه توصيف كننده اش در وصف او گفته: (من قبل و بعد از او مانندش را نديده ام)، با اين همه يگانه دختر و پاره جگر خود را امر به تقوا و انجام كارهاي خانه و ياد فراوان خدا مي‌كند و راضي نمي‌شود كه از بيت المال مسلمانان خادمي به او بدهد، و بر اساس خبر ديگري به علي و فاطمه مي‌گويد: آيا شما را چيزي نياموزم كه بهتر از خادم باشد؟ فاطمه هم با كمال ميل و رضايت باطني پاسخ مي‌دهد: (من از خدا و رسولش راضي هستم).
اين نمونه را داشته باش كه تو را جدا در شناخت كسي كه دقيقا از آن حضرت پيروي نموده و آن كس كه از راه حضرتش منحرف شده و روي گردانيده از كساني كه مدعي خلافت بوده اند با حقيقت آشنا مي‌سازد، زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تنها پيشوا و رئيسي است كه بايد كار او را پي گرفت و به دنبال او حركت نمود (و خواهي ديد كه در ميان خلفا تنها علي عليه السلام است كه به دنبال آن حضرت حركت كرده است).
اين علي بن ابي طالب عليه السلام است كه حتي براي خود و فرزندانش فضيلتي بر احدي از مسلمانان قائل نشد، خواهرش ام هاني دختر ابي طالب نزد آن حضرت
(٨٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب فقيه من لا يحضره الفقيه (1)، الإختيار، الخيار (2)

بخششهاي بيدريغ عثمان به اطرافيان خود

رفت و امام بيست درهم به او داد، ام هاني از كنيز عجمي خود پرسيد: اميرمؤمنان به تو چقدر داد؟ گفت: بيست درهم، ام هاني با عصبانيت خدمت امام رسيد تا اعتراض كند، امام فرمود: باز گرد - خدا تو را رحمت كند - كه ما در كتاب خدا ترجيحي براي (فرزندان) اسماعيل بر اسحاق نديده ايم!
و نيز از بصره تحفه اي بس گرانبها از غواصي دريا نزد حضرت فرستادند، دخترش ام كلثوم گفت: آيا اجازه مي‌دهيد كه آن را به گردن بياويزم و به آن زينت كنم؟ فرمود: اي ابورافع، اين را به بيت المال ببر و كسي حق ندارد از آن استفاده كند مگر آن كه همه زنان مسلمان مانند آن را داشته باشند …
اما در مقابل، اين عثمان بن عفان است كه همه غنائمي را كه از فتح افريقيه در مغرب - كه همان طرابلس تا طنجه است - به دست آمده بود به برادر رضاعي خود سعدبن ابي سرح داد بدون آن كه احدي از مسلمانان را با او شريك سازد، و در روزي كه صد هزار به مروان بن حكم داد دويست هزار از بيت المال هم به ابوسفيان پرداخت، وابوموسي اموال بسياري را از عراق براي او آورد و او همه را در ميان بني اميه تقسيم كرد. اينها مواردي است كه ابن ابي الحديد در (شرح نهج البلاغة) 1 / 67 آورده است. و بايد دانست كه سعدبن ابي سرح همان كسي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روز فتح مكه خون او را مباح كرد چنان كه در كتاب (سنن ابو داود) و (انساب الاشراف) بلاذري آمده و در بعضي مصادر عبد الله بن ابي سرح گفته اند. كوتاه سخن آن كه اين دو روش مقياسي است براي كسي كه مي‌خواهد در ميان كساني كه بيت المال را به دست دارند حق دار را از ناحق تشخيص دهد. (1) حال كه سخن به مقايسه انجاميد با آن كه قياس در اين مورد نارواست، بد
(1) - حاشيه من لا يحضره الفقيه، چاپ مكتبة الصدوق 1 / 322 - 324.
(٨٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الخليفة عثمان بن عفان (1)، دولة العراق (1)، كتاب انساب الأشراف للبلاذري (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، بنو أمية (1)، الشراكة، المشاركة (1)، كتاب فقيه من لا يحضره الفقيه (1)، الشيخ الصدوق (1)
نيست برخي از مظالم و تجاوزهاي خلفا در بيت المال مسلمانان را كه راويان و محدثان خود اهل سنت نقل كرده اند در اينجا بياوريم:
ابن ابي الحديد در شرح حال عثمان گويد: عثمان بن عفان بن ابي العاص بن امية بن عبد شمس بن عبد مناف، كنيه او ابوعمرو، و مادرش اروي بنت كريزبن ربيعة بن حنين بن عبد شمس است.
پس از پايان يافتن مراسم شورا و استقرار حكومت براي او مردم با او بيعت كردند، و حدسي كه عمر درباره او داشت به وقوع پيوست زيرا او بني اميه را بر گرده مردم سوار كرد و ولايات را به آنان سپرد و مالها و زمينهاي فراوان به آنان بخشيد، افريقيه در ايام او فتح شد و خمس آن را گرفته همه را به مروان بخشيد، عبد الرحمن بن حنبل حملي در شعر خود (به اعتراض) گفت:
احلف بالله رب الأنام * ما ترك الله شيئا سدي و لكن خلقت لنا فتنة * لكي نبتلي بك أوتبتلي فإن الأمينين قد بينا * منار الطريق عليه الهدي فما أخذا درهما غيلة * ولاجعلا درهما في هوي وأعطيت مروان خمس البلاد * فهيهات سعيك ممن سعي (سوگند به خدا پروردگار مردمان كه خداوند هيچ چيزي را بيهوده رها نكرده است).
(ولي تو فتنه اي براي ما آفريدي تا ما به تو آزمايش شويم يا تو به ما آزمايش گردي).
(زيرا آن دو امين (ابو بكر وعمر) منار راه هدايت را براي ما روشن ساختند، چرا كه درهمي به بيت المال خيانت نكردند و نيز درهمي را در راه هوا و هوس
(٨٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الخليفة عثمان بن عفان (1)، بنو أمية (1)
خود صرف ننمودند). (1) (اما تو خمس سرزمينهاي فتح شده را به مروان بخشيدي، و چه دور است اين كار تو از كار آنها)!
عبد الله بن خالدبن اسيد صله اي از او خواست و عثمان چهار هزار درهم به او بخشيد. و حكم بن ابي العاص را كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از مدينه تبعيد كرده بود وابوبكر و عمر هم او را در تبعيد نگه داشتند عثمان به مدينه بازگرداند و صد هزار درهم نيز به او داد. و قسمتي از يك بازار در مدينه معروف به مهزور را كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم صدقه عموم مسلمانان ساخته بود عثمان يك جا در اختيار حارث بن حكم برادر مروان بن حكم قرار داد. (2) وفدك را در اختيار مروان گذاشت در حالي كه فاطمه عليها السلام پس از وفات پدرش صلي الله عليه و آله و سلم به ادعاي آن كه فدك ميراث پدر او است و نيز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن در را حيات خود به او بخشيده آن را طلب نمود ولي به او ندادند. و تمام چراگاههاي اطراف مدينه را قرق كرد و تنها رمه هاي بني اميه را راه مي‌داد. و همه غنايم فتح افريقيه را كه از طرابلس غرب تا طنجه بود همه را به عبد الله بن ابي سرح بخشيد واحدي را با او شريك نساخت. و دويست هزار از بيت المال به ابوسفيان داد و در روزي كه صد هزار از بيت المال را دستور داد به مروان دهن و دختر خود ام ابان را نيز به همسري او در آورد.
زيد بن ارقم خزانه دار بيت المال كليدهاي آن را آورد و در برابر عثمان نهاد و
(1) - البته اين نوعي افراط و اغراق گويي درباره آن دو خليفه است، زيرا گرچه آنان شخصا از اموال بيت المال استفاده نكردند و به ظاهر زاهدانه مي‌زيستند اما پايه گذار تبعيض در تقسيم بيت المال و نيز روي كار آوردن بني اميه بودند. عمر بود كه عرب را بر عجم و قريش را بر غير قريش و … ترجيح داد و با زمينه سازي براي به قدرت رسيدن عثمان مقدمه اين همه جنايتها و خيانتها را فراهم كرد. (م) (2) - در (معجم البلدان) گويد: وادي مهزور ومذينب دو دره اي بوده اند كه آب باران در آنها جاري مي‌شد. وابوعبيده گفته است. مهزور وادي قريظه است.
(٨٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، بنو أمية (2)، زيد بن أرقم (1)، الإختيار، الخيار (2)، الشراكة، المشاركة (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، كتاب معجم البلدان (1)

جدولي از تصرفهاي بيحساب عثمان در بيت المال

گريست عثمان گفت: آيا از اين ميگريي كه صله رحم كرده ام؟ (1) گفت: نه، ولي از آن ميگريم كه فكر مي‌كنم تو اين مال را در عوض انفاقهايي كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در راه خدا كرده اي برداشته اي! به خدا سوگند اگر صد درهم به مروان مي‌دادي باز هم زياد بود! عثمان گفت: اي پسر ارقم، كليدها را بيفكن كه ما ديگري را براي اين كار خواهيم يافت.
وابوموسي اموال بسياري را از عراق آورد وعثمان همه را ميان بني اميه تقسيم كرد. و دختر خود عايشه را به همسري حارث بن حكم در آورد و صد هزار از بيت المال به او داد … (2) نمونه اي از دخل و تصرفهاي بي حساب در بيت المال صورتي از دست و دل بازيهاي خليفه و گنج هاي آباد به بركت آن دينار نام اشخاص 000، 500 مروان 000، 100 ابن ابي سرح 000، 200 طلحة 000، 560، 2 عبد الرحمن (بن عوف) 0000، 50 يعلي بن اميه 000، 100 زين ثابت 000، 150 خودش 000، 200 خودش 000، 310، 4 جمع كل
(١) - بايد به او گفت: (خرج كه از كيسه مهمان بود - حاتم طائي شدن آسان بود). (م) (٢) - شرح نهج البلاغة ١ / 198.
(٨٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، عبد الرحمن بن عوف (1)، يعلي بن أمية (1)، بنو أمية (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
درهم نام اشخاص 000، 300 حكم بن عاص 000، 020، 2 آل حكم 000، 300 حارث 000، 100 سعيد 000، 100 وليد 000، 300 عبد الله 000، 600 عبد الله 000، 200 ابوسفيان 000، 100 مروان 000، 200، 2 ظلحه 000، 000، 30 طلحه 000، 800، 59 زبير 000، 250 سعد بن ابي وقاص 000، 500، 30 خودش 000، 770، 126 جمع كل اين آمار را ببين و فراموش مكن سخن اميرمؤمنان عليه السلام را درباره وي كه فرمود:
(او با شكم پر برخاست و ميان آخور و آبريزگاه در آمد و شد بود، و پدر زادگانش نيز با او برخاستند و چون شتري كه علف سبز بهاري را ميبلعد مال خدا را بالا كشيدند. و فرمود: هش داريد، هر زميني كه عثمان در اختيار كسي
(٨٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: عمر بن سعد لعنه الله (1)، الإختيار، الخيار (1)

كناره‌گيري عده‌اي از ياران به خاطر عدل آن حضرت

نهاده و هر مالي كه از مال خدا به كسي داده بايد به بيت المال بازگردد. (1) شيخ مفيد رحمه الله گويد: دوازده شب از ماه رجب سپري شده بود كه اميرمؤمنان عليه السلام از بصره وارد كوفه شد و به منبر رفت، حمد و ثناي الهي به جا آورد سپس فرمود: اما بعد، سپاس خدايي را كه دوست خود را ياري داد و دشمن خود را تنها و بي ياور گذاشت، و راستگوي حق گرا را عزت بخشيد و دروغگوي باطل گرا را خوار و ذليل نمود. اي مردم اين ديار، بر شما باد كه پرواي الهي پيشه كنيد و مطيع كساني از خاندان پيامبرتان باشيد كه خود مطيع پروردگارند آنان كه شايسته ترند كه شما از آنان اطاعت كنيد در آنچه خود آنها خدا را اطاعت كرده اند از اين حق نمايان و مدعيان دروغين كه در مقابل ما را قرار گرفته اند، با فضل ما خود را فاضل جلوه مي‌دهند ولي فضل ما را انكار مي‌كنند، در حق خود ما با ما ميستيزند و ما را از آن كنار مي‌زنند، البته و بال اين كار ناشايست خود را چشيدند و به زودي (در قيامت) به كيفر اين تبهكاري خود خواهند رسيد. همانا مرداني چند از شما از ياري من باز نشستند كه من اين كار زشت را بر آنان خرده مي‌گيرم و آنان را مورد نكوهش و سرزنش قرار مي‌دهم، شما نيز به آنان درشت گوييد و سخنان زننده اي به گوششان برسانيد تا به جلب رضايت ما تن دهند يا كاري كه مورد خشنودي ماست از آنان مشاهده كنيم.
يكي از افسران آن حضرت به نام مالك بن حبيب تميمي يربوعي برخاست و گفت: به خدا سوگند، من درشتگويي و سخنان ناخوشايند گفتن به آنان را كافي نمي‌دانم، به خدا سوگند اگر دستور دهيد همه را خواهيم كشت. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اي مالك، از اندازه برون شدي و از حد درگذشتي و مبالغه بيش از حد نمودي! مالك گفت: (اي اميرمؤمنان، اندكي ستم و سخت گيري تو بر مخالفان در
(١) - الغدير ٨ / 286.
(٨١٠)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة الكوفة (1)، شهر رجب المرجب (1)، مالك بن حبيب (1)، البول (1)، النوم (1)
اموري كه پايه هاي حكومت تو را ميلرزاند از سازگاري و كوتاه آمدن با دشمنان كارسازتر است).
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اما خداوند چنين حكمي نفرموده است اي مالك!
خداوند فرموده: (جان را به جان قصاص كنيد)، (1) پس ديگر چه جاي اندكي ستم؟ (2) و نيز فرموده است: (و هر كه مظلوم كشته شود ما قدرتي در اختيار ولي او نهاده ايم (كه انتقام گيرد) ولي نبايد در قتل اسراف كند چرا كه او (از سوي ما) ياري شده است). (3) ابوبردة بن عوف ازدي - كه از طرفداران عثمان بود و در جنگ جمل شركت نكرد و در جنگ صفين هم با نيتي متزلزل در ركاب حضرت بود - برخاست و گفت: اي اميرمؤمنان، به نظر شما اين كشتگاني كه در پيرامون عايشه و طلحه و زبير به روي زمين افتاده اند گناهشان چه بود؟ فرمود: آنان شيعيان و كارگزاران مرا كشتند و آن مرد از قبيله ربيعه عبدي رحمه الله را با گروهي از مسلمانان به جرم آن كه گفتند: ما مانند شما بيعت را نميشكنيم و مانند شما خيانت و نامردمي نميكنيم، كشتند، و بر آنان شوريدند و به ظلم و ستم همه را از دم تيغ گذراندند، و من از آنان خواستم كه قاتلان برادرانم را از ميان اين گروه به من بسپارند تا آنها را قصاص كنم آن گاه كتاب خدا را ميان خودمان داور كنيم، اما سر بر تافتند و به
(1) - سوره مائده / 45.
(2) - مقصود امام عليه السلام آن است كه هدف هر چه بزرگ و مهم و مقدس باشد نبايد از راه ظلم و ستم تأمين گردد و هدف مقدس وسيله نامقدس را توجيه نمي‌كند، بلكه استفاده از وسيله نامقدس در راه هدف مقدس، نقض غرض و خلاف مقصود است. تنها وظيفه ما آن است كه در راه پهناور حق حركت كنيم، اگر به مقصود رسيديم چه بهتر و اگر نرسيديم مانعي ندارد و گناهي بر ما نيست چرا كه وظيفه رسول تبليغ است وبس.
(3) - سوره اسراء / 33. در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد به نقل از نصربن مزاحم اين افزوده را دارد: (واسراف در قتل آن است كه غير قاتل را بكشي و خدا از آن نهي كرده و ستم همين است).
(٨١١)
صفحهمفاتيح البحث: القتل (3)، الإختيار، الخيار (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)
جنگ با من برخاستند در حالي كه بيعت من و خون حدود هزار نفر از شيعيانم به گردن آنها بود و از اين رو آنان را كشتم، آيا در اين مورد ترديدي به دل داري؟
گفت: پيش از اين شك داشتم اما اكنون فهميدم و خطاي آن قوم برايم روشن گشت، زيرا تو مردي راه يافته و درستكاري.
علي عليه السلام آماده شد كه از منبر فرود آيد كه مرداني چند برخاستند تا سخن گويند ولي چون ديدند امام فرود آمد نشستند و سخني نگفتند.
ابوالكنود گويد: ابوبرده با آن كه در صفين حضور داشت ولي با اميرمؤمنان عليه السلام نفاق مي‌ورزيد و با معاويه مكاتبات سري داشت و چون معاويه قدرت را به دست گرفت يك قطعه زمين مستغلاتي را در فلوجه (از روستاهاي كوفه) در اختيار او نهاد و او نزد معاويه محترم مي‌زيست. (1)
(1) - امالي شيخ مفيد، مجلس 15، ص 127.
(٨١٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة الكوفة (1)، كتاب أمالي الصدوق (1)

فصل 24: عدالت امام علي عليه السلام در زمينه داوري و حكومت

اشاره

فصل 24 عدالت امام علي عليه السلام در زمينه داوري و حكومت و پاره اي از داوريهاي او آداب داوري 1 - ابن ابي الحديد گويد: مردي به نزد عمر بن خطاب از علي بن ابي طالب عليه السلام شكايت آورد و آن حضرت در آنجا نشسته بود. عمر رو به آن حضرت نموده گفت: اي ابا الحسن، برخيز و در كنار خصم خود بنشين، علي عليه السلام برخاست و در كنار او نشست و با هم به گفتگو و مناظره پرداختند، سپس آن مرد رفت و علي عليه السلام هم به جاي خود بازگشت اما عمر رنگ چهره علي را دگرگون يافت، گفت: اي ابا الحسن، چرا رنگت دگرگون شده، آيا از اين پيشامد ناراحتي؟
فرمود: آري، عمر گفت: چطور؟ فرمود: چرا مرا (به جهت احترام) با كنيه در حضور خصم من صدا زدي و به نام صدا نزدي كه اي علي، برخيز و در كنار خصم خود بنشين؟! (1) 2 - شعبي گويد: علي عليه السلام زره خود را نزد يك مردي نصراني ديد و او را براي داوري نزد شريح برد … و فرمود: اين زره من است كه نه آن را فروخته و نه به
(1) - شرح نهج البلاغة، 17 / 65.
(٨١٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، النوم (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

آداب داوري

فصل 24 عدالت امام علي عليه السلام در زمينه داوري و حكومت و پاره اي از داوريهاي او آداب داوري 1 - ابن ابي الحديد گويد: مردي به نزد عمر بن خطاب از علي بن ابي طالب عليه السلام شكايت آورد و آن حضرت در آنجا نشسته بود. عمر رو به آن حضرت نموده گفت: اي ابا الحسن، برخيز و در كنار خصم خود بنشين، علي عليه السلام برخاست و در كنار او نشست و با هم به گفتگو و مناظره پرداختند، سپس آن مرد رفت و علي عليه السلام هم به جاي خود بازگشت اما عمر رنگ چهره علي را دگرگون يافت، گفت: اي ابا الحسن، چرا رنگت دگرگون شده، آيا از اين پيشامد ناراحتي؟
فرمود: آري، عمر گفت: چطور؟ فرمود: چرا مرا (به جهت احترام) با كنيه در حضور خصم من صدا زدي و به نام صدا نزدي كه اي علي، برخيز و در كنار خصم خود بنشين؟! (1) 2 - شعبي گويد: علي عليه السلام زره خود را نزد يك مردي نصراني ديد و او را براي داوري نزد شريح برد … و فرمود: اين زره من است كه نه آن را فروخته و نه به
(1) - شرح نهج البلاغة، 17 / 65.
(٨١٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، النوم (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
كسي بخشيده ام، شريح به نصراني گفت: اميرمؤمنان چه مي‌گويد؟ نصراني گفت:
زره مال خودم است ولي اميرمؤمنان را هم دروغگو نمي‌دانم. شريح رو به علي عليه السلام نموده گفت: اي اميرمؤمنان، آيا شاهد داري؟ فرمود: نه: شريح به نفع نصراني حكم نمود.
نصراني به راه افتاد، اندكي رفت، سپس بازگشت و گفت: من گواهي مي‌دهم كه اين نوع داوري، داوري پيامبران است، اميرمؤمنان مرا نزد قاضي مي‌برد و قاضي او بر عليه او داوري مي‌كند! گواهي مي‌دهم كه معبودي جز خداي يكتاي بي شريك نيست، و محمد بنده و رسول او است، به خدا سوگند اين زره مال شماست اي اميرمؤمنان، هنگامي كه به سوي صفين رهسپار بوديد و لشكر به راه افتاد اين زره از پشت شتر خاكستري رنگ شما افتاد. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اكنون كه اسلام آوردي آن را به تو بخشيدم، و اسبي هم به او عنايت فرمود. (1) 3 - اميرمؤمنان عليه السلام ابوالاسود دئلي را به منصب قضاوت گماشت سپس او را عزل كرد: وي گفت: چرا مرا معزول داشتي در حالي كه خيانت و جنايتي از من سر نزده است؟ فرمود: ديدم بر سر خصم داد مي‌زني و سخن تو از سخن خصم بالاتر مي‌رود. (2) 4 - امام صادق عليه السلام فرمود: اميرمؤمنان عليه السلام فرموده است: هر كه بر منصب قضا نشيند (3) بايد در اشاره و نگاه و محل نشستن، ميان اهل دعوا برابري را رعايت كند. (4) 5 - علي عليه السلام در عهدنامه به محمد بن ابي بكر نوشت: همه اهل دعوا را به يك
(١) - الغارات ١ / ١٢٤.
(٢) - مستدرك الوسائل ٣ / ١٩٧.
(٣) - تعبير امام چنين است: هر كه گرفتار مقام قضا شود و مسئوليت آن را بپذيرد. (م) (٤) - وسائل الشيعة ١٨ / 157.
(٨١٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، محمد بن أبي بكر (1)، الشهادة (1)، الشراكة، المشاركة (1)، كتاب الغارات لإبراهيم بن محمد الثقفي (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)، كتاب مستدرك الوسائل (1)
چشم نگاه كن تا بزرگان چشم طمع به ستم تو به نفع آنان نداشته باشند، و ضعيفان از عدل تو با آنان نوميد نگردند. (1) 6 - و در عهدنامه به مالك اشتر نوشت: و مانند گرگ خون خوار به جان مردم نيفت كه خوردن آنان را غنيمت شماري، زيرا مردم دو دسته اند: يا برادر ديني تو هستند يا انساني مانند تو. (2) 7 - روكس بن زائد گويد: امام علي عليه السلام اعجوبه اي از عجايب داوري است، زيرا او نخستين كسي است كه ميان شهود جدايي افكند تا مبادا دو نفر از آنها در اثر تباني شهادتي دهند كه جمال حق را زشت و آثار حق را خاموش سازند. وي با اين سنت پسنديده نيكو مبنايي را براي داوري پايه گذاري كرد كه راه فهم حق را براي داوران روشن مي‌سازد و احكام آنها را از شك و شبهه منزه مي‌دارد و ميان كساني كه با احساسات و عواطف مردم بازي مي‌كنند جدايي مي‌افكند … و نيز امام علي عليه السلام نخستين كسي است كه براي شهادت شاهدان پرونده تشكيل داد و گواهي آنان را ثبت نمود تا شهادتها در اثر رشوه يا تدليس به جهت طمع يا ميل عاطفي دگرگون نشود، و آن حضرت با اين كار يكي از بزرگترين مبتكران عالم به شمار مي‌رود، زيرا حفظ حقوق مردم از دستكاري و خيانت گرانبهاتر از خود حيات آنهاست، و نسلها و ملتها و حكومتها و دولتهاي آينده بر اساس همان طرحي كه آن امام بزرگ ترسيم نموده حركت خواهند كرد …
و نيز گويد: او نخستين مكتشف يا مبتكري است كه ميان شير مادر دختر و مادر پسر فرق نهاد. (3) علاوه بر اينها امام عليه السلام در قضاوت از رابطه عميق مادري نيز در كشف حقيقت
(1) - نهج البلاغة، نامه 27.
(2) - همان، نامه 53.
(3) - الامام علي اسد الاسلام وقديسه.
(٨١٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب نهج البلاغة (1)

چند نمونه از داوريهاي آن حضرت

استفاده نمود و آن حضرت نخستين كسي است كه از وجدان باطني و ضمير ناخود آگاه در اين راه بهره جست، چنان كه خواهد آمد.
چند نمونه از داوريهاي آن حضرت 8 - امام باقر عليه السلام در حديثي فرمود: جواني به اميرمؤمنان عليه السلام گفت: اين چند نفر پدرم را با خود به سفر بردند و خود بازگشتند و پدرم باز نيامد، از آنان حال پدر را پرسيدم گفتند: مرده است. از مالش پرسيدم گفتند: مالي به جاي ننهاد. آنان را نزد شريح برده و او آنان را سوگند داد، و من مي‌دانم كه پدرم مال فراواني را با خود برده بود.
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، در ميان آنان حكمي كنم كه جز داود پيامبر عليه السلام كسي پيش از من چنين حكمي نكرده است! اي قنبر، مأموران انتظامي مرا خبر كن. قنبر آنان را فراخواند، امام به هر يك از همسفران يكي از مأموران را گماشت، آن گاه به چهره آنان نگريسته فرمود: چه مي‌گوييد؟ فكر مي‌كنيد من نمي‌دانم چه بر سر پدر اين جوان آورده ايد؟ اگر چنين باشد آدم ناداني خواهم بود. سپس فرمود: آنان را از هم جدا كنيد و سرشان را بپوشانيد.
آنان را جدا كردند و هر كدام را كنار يكي از ستونهاي مسجد نگاه داشتند و سرهاي آنان را با لباسشان پوشاندند. آن گاه كاتب خود عبيدالله بن ابي رافع را فراخواند و فرمود: كاغذ و قلم بياور، و خود حضرت در جاي قاضي نشست و مردم هم برابر او نشستند. فرمود: هر گاه من تكبير گفتم شما هم صدا به تكبير برداريد. سپس فرمود: بيرون رويد. آن گاه يكي از متهمان را فراخواند و او را برابر خود نشانيد و صورتش را گشود و به عبيدالله فرمود: اقرارها و گفته هاي اين مرد را بنويس.
آن گاه رو به او كرده فرمود: چه روزي با پدر اين جوان از منزل بيرون شديد؟
(٨١٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، السجود (1)
گفت: فلان روز. فرمود: در چه ماهي؟ گفت: فلان ماه. فرمود: در چه سالي؟
گفت: فلان سال، فرمود: به كجا كه رسيديد پدر اين جوان مرد؟ گفت: به فلان جا. فرمود: در منزل چه كسي مرد؟ گفت: در منزل فلاني پسر فلاني. فرمود:
بيماريش چه بود؟ گفت: فلان بيماري. فرمود: چند روز بيمار بود؟ گفت: فلان و فلان روز. فرمود: چه روزي مرد و چه كسي او را غسل داد و كفن كرد؟ و او را در چه كفن كرديد و كه بر او نماز خواند و كه در قبر او رفت و او را در قبر نهاد؟
اميرمؤمنان عليه السلام پس از همه اين پرسشها صدا به تكبير برداشت و همه مردم هم تكبير گفتند. باقي متهمان دو دل شدند و شك نكردند كه رفيق شان بر عليه خود و آنان اقرار نموده است. امام دستور داد صورت او را پوشاندند و به زندان بردند.
سپس يكي ديگر را فراخواند و او را برابر خود نشانيد و صورت او را گشود و فرمود: هرگز چنين نيست كه پنداشته ايد، شما فكر مي‌كنيد كه من نمي‌دانم چه كرده ايد؟ گفت: اي اميرمؤمنان، من فقط يكي از آنان بودم و راضي به كشتن او هم نبودم، و بدين وسيله اقرار كرد. آن گاه امام عليه السلام يكايك آنان را فراخواند و همگي به قتل و گرفتن مال او اقرار نمودند. امام عليه السلام آن را كه به زندان فرستاده بود به حضور طلبيد و او نيز اقرار نمود، و آن گاه امام عليه السلام آنان را به پرداخت مال و ديه خون الزام فرمود. (1) 9 - امام باقر عليه السلام فرمود: در حكومت علي عليه السلام دو زن يكي پسر و ديگري دختر به دنيا آورد، مادر دختر فرزند خود را در گاهواره پسر گذاشت و پسر آن زن را برداشت، آن گاه بر سر فرزند پسر با يكديگر به نزاع پرداختند و براي داوري نزد آن حضرت آمدند، امام عليه السلام دستور داد شير هر دو را وزن كنند، و فرمود: هر كدام
(١) - وسائل الشيعة ١٨ / 204.
(٨١٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، القبر (2)، القتل (1)، الغسل (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)
كه شيرش سنگين تر است پسر از آن او است. (1) 10 - شيخ مفيد رحمه الله روايت نموده: در زمان عمر دو زن درباره كودكي دعوا كردند و هر كدام بدون داشتن شاهد مدعي بود كودك از آن او است و شخص ديگري هم در اين دعوا مدعي نبود. حكم مسأله بر عمر پوشيده ماند و به اميرمؤمنان عليه السلام پناه برد، امام عليه السلام آن دو زن را خواست و پند و اندرز داد اما سودي نكرد و به دعواي خود ادامه دادند، علي عليه السلام فرمود: اره اي بياوريد، زنان گفتند: مي‌خواهي چه كني؟ فرمود: كودك را دو نيم مي‌كنم و هر كدام شما را نيمي از آن مي‌دهم. يكي از زنها ساكت ماند و ديگري گفت: اي ابا الحسن، تو را به خدا چنين نكن، حال كه چنين است من كودك را به اين زن مي‌دهم. امام عليه السلام تكبير گفت و فرمود: اين كودك فرزند توست نه آن زن، و اگر فرزند او بود به حال او دل ميسوزاند. در اين حال آن زن ديگر اعتراف كرد كه حق با اين زن است و كودك از آن او است. (2) 11 - امام باقر عليه السلام فرمود: در زمان اميرمؤمنان عليه السلام مردي از دنيا رفت و يك پسر و يك غلام از خود به جاي گذارد و هر كدام از آنها مدعي شد كه وي فرزند او است و ديگري غلام است. دعوا نزد اميرمؤمنان عليه السلام بردند، امام عليه السلام دستور داد و سوراخ در ديوار مسجد ايجاد كردند و به هر كدام فرمود كه سرش را داخل سوراخ كند. سپس فرمود: اي قنبر، شمشير را بكش. ولي اشاره كرد كه دستورم را اجرا نكن. سپس فرمود: گردن غلام را بزن. غلام فورا سر خود را دزديد. اميرمؤمنان عليه السلام او را گرفت و به ديگري فرمود: تو فرزند هستي، و من اين را آزاد نموده و مولاي تو مي‌سازم. (3)
(١) - وسائل الشيعة ١٨ / 210.
(2) - همان / 212.
(3) - همان / 211.
(٨١٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشهادة (1)، السجود (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)
12 - جابر جعفي از تميم بن حزام اسدي روايت كرده كه گفت: دعواي دو زن را كه بر سر يك دختر و پسر اختلاف داشتند نزد عمر بردند، عمر گفت:
ابو الحسن زداينده غم‌ها كجاست؟ علي عليه السلام را آوردند، عمر داستان را براي حضرت تعريف كرد، حضرت دستور داد دو ظرف شيشه اي آوردند و آنها را وزن نمود، آن گاه دستور داد كه هر كدام در يكي از شيشه‌ها شير بدوشد. سپس شيشه‌ها را وزن كرد و يكي سنگين تر آمد. حضرت فرمود: پسر از آن زني است كه شيرش سنگين تر است و دختر از آن زني كه شيرش سبك تر است. عمر گفت:
اي ابو الحسن، اين را از كجا گفتي؟ فرمود: زيرا خداوند بهره پسر را از ارث دو برابر بهره دختر قرار داده است. و پزشكان نيز همين (سنگيني شير) را اساس استدلال بر پسر و دختر قرار داده اند. (1) 13 - حافظ عبد الرزاق وعبدبن حميد وابن منذر با سند خود از دئلي روايت كرده اند كه: زني را نزد عمر آوردند كه شش ماهه زاييده بود، عمر خواست او را سنگسار كند، خواهرش نزد علي بن ابي طالب عليه السلام آمد و گفت: عمر مي‌خواهد خواهرم را سنگسار كند، تو را به خدا سوگند مي‌دهم كه اگر عذري براي او مي‌داني مرا از آن با خبر ساز. علي عليه السلام فرمود: او عذر دارد، زن صدا به تكبير بلند كرد كه عمر و حاضران شنيدند، آن گاه به نزد عمر رفته گفت: علي براي خواهرم عذري مي‌شناسد، عمر به نزد علي عليه السلام فرستاد كه عذر آن زن چيست؟ فرمود:
خداوند مي‌فرمايد: (مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند) (2) و فرموده:
(و مدت حمل و دوران شير دادنش سي ماه است) (3) و فرموده: (و دوران * (هامش) (1) - مناقب ابن شهر آشوب 2 / 367.
(2) - سوره بقره / 233.
(4) - سوره احقاف / 15. (*)
(٨١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)
شير دادنش دو سال است)، (1) بنابر اين (با كسر دو سال از سي ماه) مدت حمل شش ماه مي‌شود. عمر آن زن را رها كرد، سپس به ما خبر رسيد كه آن زن فرزند ديگري شش ماهه آورده است. (2) 14 - امام صادق عليه السلام فرمود: مردي را خدمت اميرمؤمنان عليه السلام آوردند كه او را در خرابه اي يافتند كه كارد خونين به دست داشت و بالاي سر مردي سر بريده كه در خون خود ميغلتيد ايستاده بود. اميرمؤمنان عليه السلام به او فرمود: تو چه گويي؟
گفت: اي اميرمؤمنان من او را كشته ام. فرمود: او را ببريد قصاص كنيد. همين كه او را بيرون بردند تا بكشند مردي با شتاب از راه رسيد و گفت: شتاب نكنيد و او را نزد اميرمؤمنان باز گردانيد. او را باز گرداندند و آن مرد از راه رسيده گفت: ا اميرمؤمنان، به خدا سوگند اين كشنده او نيست، من او را كشته ام.
اميرمؤمنان عليه السلام به مرد اولي گفت: چه باعث شد كه بر عليه خود اقرار كردي؟
گفت: اي اميرمؤمنان، من هيچ نميتوانستم بگويم، زيرا همه قرائن بر عليه من بود، زيرا از طرفي چنين مرداني عليه من شهادت دادند و از طرفي مرا با كارد خونين در دست بالاي سر مردي كه در خون خود ميغلتيد دستگير كرده اند. من ترسيدم كه با كتك از من اقرار بگيرند، از اين رو خودم اقرار كردم، و حقيقت اين است كه من در كنار اين خرابه گوسفندي سر بريدم در اين حال بول به من فشار آورد، به خرابه رفتم چشمم به مردي افتاد كه در خون خود ميغلتيد و من شگفت زده بالاي سرش ايستادم كه ناگاه اينان بر سر من ريختند و دستگيرم نمودند.
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اين دو نفر را بگيريد و نزد حسن ببريد و به او بگوييد:
(١) - سوره لقمان / ١٤.
(٢) - الغدير ٦ / 93.
(٨٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، البول (1)، سورة لقمان (1)
حكم اينها چيست؟ نزد حسن عليه السلام رفتند و داستان را گفتند، حضرت حسن عليه السلام فرمود: به اميرمؤمنان بگوييد: اين مرد قاتل گرچه يك نفر را كشته ولي جان يك نفر ديگر را نجات داده و به او حيات تازه بخشيده است و خداوند فرموده: (و هر كه جاني را زنده كند گويي همه مردم را زنده كرده است)، (1) از اين رو بايد آن دو نفر آزاد گردند و ديه مقتول از بيت المال داده شود. (2) 15 - مردي خدمت علي عليه السلام آمد و گفت: اي اميرمؤمنان، من در هنگام آميزش با همسر جلوگيري مي‌كردم و نطفه خود را بيرون ميريختم و باز هم همسرم فرزند آورده است! فرمود: تو را به خدا آيا پس از آن كه با او درآميختي پيش از آن كه بول كني دوباره آميزش نمودي؟ گفت: آري. فرمود: پس فرزند متعلق به توست. (3) استاد محمد تقي فلسفي گويد: باور كردني نبود كه مردي در موقع آميزش مراقب باشد كه نطفه در خارج رحم بريزد و باز زن باردار شود. گويي مرد نسبت به همسر خود بدگمان شده بود و الا هرگز موضوع محرمانه و داخلي خويش را فاش نمي‌كرد … علي عليه السلام مي‌داند منشأ پيدايش فرزند، تمام نطفه اي كه از مرد خارج مي‌شود نيست بلكه يك ذره كوچك نطفه كمتر از نيش يك سنجاق كه در مجرا مانده باشد مي‌تواند زن را باردار كند و اگر فاصله دو آميزش با يكديگر چند ساعت طول بكشد مانعي ندارد زيرا نطفه در محيط مناسب تا 48 ساعت خاصيت خود را حفظ مي‌كند وزن آبستن مي‌شود. لذا فرمود: بچه مال توست و ذرات نطفه اول كه به علت ادرار نكردن در مجراي بول باقي مانده او را در وقاع
(١) - سوره مائده / ٣٢.
(٢) - تفسير نور الثقلين ١ / 620.
(3) - بحار الانوار 104 / 64.
(٨٢١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (2)، القتل (1)، البول (2)، كتاب بحار الأنوار (1)
دوم باردار كرده است. (1) و نيز گويد: در چهارده قرن قبل هيچ كس تصور نمي‌كرد كه منشأ پيدايش انسان موجود كوچك و ناچيزي است كه هر بار در نطفه مرد ميليونها از آن وجود دارد و همين ذره كوچك كافي است زني را باردار كند. (2) و نيز از دكتر الكسيس كارل نقل مي‌كند كه: اسپرماتوزوئيدها معمولا تا 48 ساعت بعد از انزال در محيط قليائي و حرارت 37 درجه خاصيت بارور كردن خود را حفظ مي‌نمايند. (3)
(1) - كودك از نظر وراثت و تربيت 1 / 94.
(2) - همان / 93.
(3) - همان.
صفحه(٨٢٢)

فصل 25: امام علي عليه السلام و پاسداري از حقوق مردم

فصل 25 امام علي عليه السلام و پاسداري از حقوق مردم 1 - پير مرد نابينايي كه گدايي مي‌كرد از راه مي‌گذشت، اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
اين چيست؟ گفتند: اي اميرمؤمنان، مردي نصراني است. فرمود: از او كار كشيديد و اينك كه پير شده و از پا افتاده كمك خود را از او دريغ مي‌داريد! از بيت المال خرجي او را بدهيد. (1) 2 - امام مجتبي عليه السلام فرمود: چون علي عليه السلام طلحه و زبير را شكست داد مردم همه گريختند و در راه بر زن بارداري گذشتند و او از ترس وضع حمل كرد و كودك زنده به دنيا آمد و چندي دست و پا زد و جان داد و پس از او مادرش از دنيا رفت. علي عليه السلام و ياران از آنجا گذشتند و آن زن و كودك را ديدند كه روي زمين افتاده اند، از حال آنان پرسيد، گفتند: او باردار بود و چون جنگ و هزيمت را ديد ترسيد و بچه انداخت. حضرت پرسيد: كدام يك زودتر مرده‌اند؟ گفتند:
كودك پيش از مادر مرده است.
حضرت شوهر آن زن را كه پدر كودك مرده بود فراخواند و (بر اساس قانون ارث) دو ثلث ديه را به او پرداخت و براي مادر او (كه مرده بود) يك ثلث سهم
(١) - وسائل الشيعة ١١ / 49.
(٨٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)
قرار داد، آن گاه از ارث آن زن مرده از كودك خود كه ثلث ديه بود نصف آن را به شوهر داد و باقي را به خويشان آن زن داد، و نيز از ديه آن زن نصف آن را كه دو هزار و پانصد درهم بود به شوهر داد و دو هزار و پانصد درهم ديگر را به خويشان آن زن داد زيرا جز همان كودكي كه انداخته بود فرزند ديگري نداشت.
و همه اين مبالغ را از بيت المال بصره پرداخت نمود. (1) 3 - طبري به سند خود از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پس از فتح مكه خالدبن وليد را براي دعوت نه براي جنگ به سويي فرستاد و قبايلي از عرب به نامهاي سليم ومدلج و چند قبيله ديگر نيز با او بودند و همگي به غميصاء - كه محل آبي بود براي بني جذيمة بن عامربن عبد مناة بن كنانه - فرود آمدند. بنوجذيمه در زمان جاهليت عوف بن عبد عوف ابو عبد الرحمن بن عوف و فاكة بن مغيره را كه تاجر بودند و از يمن بر آنها وارد شده بودند كشته و اموالشان را گرفته بودند، و چون اسلام پيروز شد و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خالدبن وليد را فرستاد، وي حركت كرد تا به آن مكان رسيد، چون خالد را ديدند سلاح برگرفتند، خالد به آنها گفت: سلاح را زمين بگذاريد كه مردم مسلمان شده اند.
مردي از بني جذيمه گويد: چون خالد ما را گفت كه سلاحها را زمين بگذاريد، يكي از ما كه جحدم نام داشت گفت: واي بر شما اي بني جذيمه، اين خالد است، به خدا سوگند كه پس از فرو نهادن سلاح جز اسارت و پس از اسارت جز زده شدن گردنها نخواهد بود، به خدا سوگند من هرگز سلاحم را زمين نخواهم نهاد. گروهي از قومش او را گرفته، گفتند: اي جحدم، مي‌خواهي خون ما را بريزي؟ مردم مسلمان شده اند و جنگ فرو نشسته و مردم در امنيت به سر مي‌برند! و او را رها نكردند تا سلاحش را گرفتند و همگي بر اساس حرف
(١) - وسائل الشيعة ١٧ / 393.
(٨٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، عبد الرحمن بن عوف (1)، النوم (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)
خالد سلاحها را فرو گذاشتند آن گاه خالد دستور داد همه را گرفتند و دستهاشان را بستند و تيغ بركشيد و به جان آنان افتاد وعده اي از آنها را كشت.
چون خبر به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد دستها را به آسمان برداشت و گفت، (خداوندا، من به پيشگاه تو از اين كار خالد بيزاري مي‌جويم). سپس علي عليه السلام را فراخواند و فرمود: اي علي، به نزد آنان برو و به كارشان رسيدگي كن و امر جاهليت را زير پا بنه.
علي عليه السلام با مقداري مال كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به او داده بود به سوي آنان رفت و ديه كشتگان وجريمه اموالي را كه از آنان تلف شده بود پرداخت حتي پول ظرفي را كه در آن به سگ آب مي‌دادند پرداخت نمود و مقداري اضافه آمد، علي عليه السلام فرمود: آيا هنوز خون و مالي مانده كه جريمه آن پرداخت نشده باشد؟
گفتند: نه، فرمود: من بقيه اين مال را احتياطا ميان شما تقسيم مي‌كنم تا اگر موردي باشد كه رسول خدا و يا شما ندانسته باشيد جريمه آن پرداخت شده باشد.
پس از انجام اين كار خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بازگشت و او را از ماجرا باخبر ساخت، فرمود: كار درست و نيكويي كردي. آن گاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رو به قبله ايستاد و دستها را به آسمان برداشت به گونه اي كه سپيدي زير بازوهاي حضرتش ديده مي‌شد و سه بار عرضه داشت: خداوندا، من به پيشگاه تو از اين كار خالدبن وليد بيزاري مي‌جويم. (1) 4 - در خبر آمده كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خالدبن وليد را براي جمع آوري صدقات بني جذيمه از بني المصطلق ارسال داشت وخالد به جهت سابقه ريخته شدن خوني كه ميان او و آنان وجود داشت آنان را دستگير كرد وعده اي از آنان را
(1) - تاريخ طبري 3 / 66.
(٨٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)
كشت و اموالشان را ربود. چون خبر به پيامبر صلي الله عليه و سلم رسيد دست به آسمان برداشت و گفت: (خداوندا، من به پيشگاه تو از آنچه خالد كرده بيزارم)، و گريست سپس علي را فراخواند و با مقداري مال او را به سوي آن قبيله فرستاد و فرمود تا ديه مردان كشته شده و عوض مالهاي ربوده شده آنان را بپردازد.
اميرمؤمنان عليه السلام همه آنها را پرداخت حتي پولهايي براي ظروف آب سگها و ريسمانهاي چوپانان داد، و باقي مانده مال را به خاطر ترس زنان و وحشت كودكان و كارهاي ديگري كه شده و خبر داشتند يا نه و براي آن كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم راضي باشند به آنان پرداخت نمود. (1) 5 - در (مصباح الانوار) گويد: يك سال بود كه اميرمؤمنان عليه السلام هوس جگر سرخ شده با نان تازه داشت، در يكي از روزها كه روزه بود اين مطلب را با امام حسن عليه السلام در ميان گذاشت و امام آن را تهيه نمود. هنگام افطار كه ظرف غذا را نزد حضرتش برد سائلي بر در خانه رسيد. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: پسرم، اين را براي سائل ببر تا ما در روز قيامت اين نكته را در نامه عمل خود مشاهده نكنيم كه: اذهبتم طيباتكم في حياتكم الدنيا واستمتعتم بها. (2) (شما بهره هاي پاكيزه و لذيذ خود را در زندگاني دنياتان برديد و از آنها كامياب شديد).
6 - مردي خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و از گرسنگي شكايت كرد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به خانه هاي همسران فرستاد و همه گفتند: جز آب چيز ديگري نداريم. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: امشب چه كس از اين مرد پذيرايي مي‌كند؟ علي بن ابي طالب عليه السلام گفت: من اي رسول خدا، آن گاه نزد فاطمه عليها السلام آمد و گفت: اي دختر رسول خدا، غذا چه داري؟ گفت: جز خوراك بچه‌ها چيز ديگري نداريم
(1) - سفينة البحار 1 / 206، ماده خلد.
(2) - سوره احقاف / 20.
(٨٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، السفينة (1)
و آن را به مهمان خود ايثار مي‌كنيم. علي عليه السلام گفت: اي دختر محمد، كودكان را بخوابان و چراغ را خاموش كن. فردا صبح كه علي عليه السلام خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفت و خبر شب گذشته را باز گفت، در همين حال بودند كه اين آيه نازل شد: و يؤثرون علي انفسهم ولو كان بهم خصاصة. (1) (و ديگران را بر خود مقدم مي‌دارند گرچه خود سخت نيازمند باشند). (2) 7 - اميرمؤمنان عليه السلام در عهدنامه خود به مالك اشتر رحمه الله مي‌فرمايد: بخشي از اوقات خود را براي نيازمندان و داد خواهان قرار ده كه شخصا در برابر آنان خالي از هر انديشه اي حضور يا بي و در يك مجلس عمومي شركت كني. در آن مجلس در برابر خداوند كه تو را آفريده فروتني نموده و سپاه و پاسداران و مأموران انتظامي خود را از برابر آنان دور دار تا هر كس مي‌خواهد سخني گويد بدون لكنت حرف خود را بزند، زيرا من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه نه يك جا بلكه بارها مي‌فرمود: (هرگز امتي به قداست نمي‌رسد تا آن كه در ميان آنان حق ضعيف از قوي بدون لكنت زبان گرفته شود).
و نيز بدخلقي و كندزباني آنها را تحمل كن و تنگ خلقي و بزرگ منشي (خود) را از آنان دور ساز تا خداوند بدين وسيله اكناف رحمت خود را بر تو بگستراند و پاداش طاعتش را بر تو لازم سازد، و آنچه مي‌دهي با گوارايي و روي خوش بده و هر چه را دريغ مي‌داري با روشي نيكو و همراه با پوزش دريغ دار! (3)
(1) - سوره حشر / 9.
(2) - بحار الانوار 41 / 34. اين روايت قابل تأمل است، زيرا ايثار از خود مايه گذاشتن است نه از كودكان ضعيف آن هم فرزندان پيامبر عليه السلام كه حفظ آنان از همه اولي تر است، و نيز طبق دستور شرع نفقه خانواده مقدم بر ديگران است. (م) (3) - نهج البلاغة، نامه 53.
(٨٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب نهج البلاغة (1)، كتاب بحار الأنوار (1)

فصل 26: سياست و تدبير امام علي عليه السلام

اشاره

فصل 26 سياست و تدبير امام علي عليه السلام در (لسان العرب) ماده (سوس) گويد: (سياست يعني پرداختن به كاري و به سامان آوردن آن).
و در (مجمع البحرين) در همين ماده گويد: (در وصف ائمه عليهم السلام آمده كه انتم ساسة العباد يعني شما سياست مداران بندگانيد. و نيز آمده: الامام عارف بالسياسة يعني امام آگاه به سياست است. و نيز آمده: (سپس خداوند امر دين و امت را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سپرد تا بندگان او را سياست كند). و در خبر است كه:
(بني اسرائيل را پيامبرانشان سياست مي‌كردند)، يعني امور آنان را عهده دار مي‌شدند مانند اميران و پادشاهان كه امور رعيت را به دست دارند. و سياست پرداختن به كاري و به سامان آوردن آن است).
اين تعريف امامان اهل لغت از سياست است كه آن را پرداختن و به سامان آوردن كار معنا كرده اند. بنابر اين اگر پرداختن به كاري همراه با به سامان آوردن آن و اجراي عدالت و احقاق حق و ابطال باطل نباشد سياست حقيقي و اسلامي نيست بلكه سياست مكياولي وحقه بازي است، و فرق اساسي ميان سياست علي عليه السلام وسياست ديگران در همين است و خود آن حضرت در خطبه هاي چندي به اين فرق اساسي اشاره نموده است از جمله:
(٨٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)

تعريف سياست

فصل 26 سياست و تدبير امام علي عليه السلام در (لسان العرب) ماده (سوس) گويد: (سياست يعني پرداختن به كاري و به سامان آوردن آن).
و در (مجمع البحرين) در همين ماده گويد: (در وصف ائمه عليهم السلام آمده كه انتم ساسة العباد يعني شما سياست مداران بندگانيد. و نيز آمده: الامام عارف بالسياسة يعني امام آگاه به سياست است. و نيز آمده: (سپس خداوند امر دين و امت را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سپرد تا بندگان او را سياست كند). و در خبر است كه:
(بني اسرائيل را پيامبرانشان سياست مي‌كردند)، يعني امور آنان را عهده دار مي‌شدند مانند اميران و پادشاهان كه امور رعيت را به دست دارند. و سياست پرداختن به كاري و به سامان آوردن آن است).
اين تعريف امامان اهل لغت از سياست است كه آن را پرداختن و به سامان آوردن كار معنا كرده اند. بنابر اين اگر پرداختن به كاري همراه با به سامان آوردن آن و اجراي عدالت و احقاق حق و ابطال باطل نباشد سياست حقيقي و اسلامي نيست بلكه سياست مكياولي وحقه بازي است، و فرق اساسي ميان سياست علي عليه السلام وسياست ديگران در همين است و خود آن حضرت در خطبه هاي چندي به اين فرق اساسي اشاره نموده است از جمله:
(٨٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)
(ما در روزگاري به سر مي‌بريم كه بيشتر مردم آن حقه بازي را زرنگي مي‌دانند و جاهلان روزگار آنان را زرنگ و چاره ساز مي‌شناسند. آنان را چه مي‌شود، خدا بكشدشان! البته آدمي كه به زير و روي امور آگاه است نيز راه چاره را مي‌داند ولي امر و نهي خدا او را مانع است، از اين رو با اين كه به خوبي راه حيله گري را مي‌داند و مي‌تواند، آن را رها مي‌سازد، اما كسي كه پرهيز ديني ندارد در انتظار فرصت آن مي‌نشيند). (1) و از جمله: (به خدا سوگند كه معاويه از من هوشمندتر نيست ولي او حقه بازي و نابكاري مي‌كند، و اگر حقه بازي ناخوشايند نبود من هوشمندترين مردم بودم، اما هر حقه بازيي نابكاري است و هر نابكاريي كفر است، و هر حقه بازي را پرچمي است كه روز قيامت بدان شناخته مي‌شود. به خدا سوگند من هيچ گاه فريب نميخورم و غافل گير نمي‌شوم و در برابر سختيها به زانو در نمي‌آيم). (2) و از جمله: (جز اين نيست كه امر خداي سبحان را به پا نمي‌دارد مگر آن كس كه سازش كاري نكند، همرنگ ديگران در نيايد و (يا سستي و ناتواني به خرج ندهد) و پيرو طمعها نباشد). (3) و از جمله: (اگر مكر و حيله راه به دوزخ نمي‌برد من مكارترين مردم عرب بودم). (4) و از جمله: (آيا مرا مي‌فرماييد كه ياري را از راه ستم بر زيردستان بجويم؟). (5) و از جمله: (بي گمان من راه اصلاح شما وراست كردن كژيهاي شما را به
(1) - نهج البلاغة، خطبه 41.
(2) - همان، خطبه 198.
(3) - همان، حكمت 109.
(4) - بحار الانوار 41 / 109 و نظير آن در ص 110.
(5) - نهج البلاغة، خطبه 124.
(٨٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب نهج البلاغة (2)، كتاب بحار الأنوار (1)
خوبي مي‌دانم، ولي هرگز اصلاح شما را به بهاي تباهي خودم مصلحت نمي‌بينم، خداوند گرد خواري بر چهره هاتان بنشاند)! (1) از سخنان فوق دانسته مي‌شود كه علي عليه السلام راه فرصت طلبي و روش به چنگ آوردن قدرت و حكومت را به خوبي مي‌دانست ولي به جهت دينداري آنها را به كار نمي‌برد، زيرا پيروزي و رستگاري در نظر آن حضرت جز تحصيل رضاي خدا و عمل به حق و عدل چيز ديگري نبود، و حضرتش آمادگي داشت كه براي تأمين اين هدف جان خود و حكومت و هر چه را كه در نظرش عزيز است قرباني كند.
ابن ابي الحديد گويد: روزي فاطمه عليها السلام آن حضرت را به قيام و شورش تحريك نمود، امام ناگهان صداي مؤذن را شنيد كه: (أشهد أن محمدا رسول الله)، به فاطمه عليها السلام فرمود: آيا ميپسندي كه اين صدا از روي زمين محو شود؟ پاسخ داد: نه، فرمود: اين همان چيزي است كه من مي‌گويم. (2) و نيز گويد: بدان كه يك سياست مدار زماني مي‌تواند به سياست نهايي دست يابد كه به رأي خود و آنچه صلاح ملك و مملكتش و استواري پايه هاي حكومتش در آن است عمل كند خواه موافق با شرع باشد يا نباشد. و هر گاه در سياست و تدبير خود به آنچه گفتيم عمل نكند بعيد است كارش انتظام يابد و حالش سر و سامان پيدا كند، وامير مؤمنان مقيد به قيود شريعت بود و گرايش به پيروي از شرع و دست كشيدن از همه آراء جنگي و حيله و چاره سازي داشت كه كارش را پيش مي‌برد ولي با شريعت سازگار نبود، بنابر اين روش حكومتي او مانند روش ديگران كه چنين التزامي ندارند نبود.
(١) - نهج البلاغة، خطبة ٦٨.
(٢) - شرح نهج البلاغة ١١ / 123.
(٨٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الشهادة (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
البته نمي‌خواهيم با اين سخن بر عمربن خطاب نكوهشي وارد كنيم و آنچه را كه وي از آن منزه است به او نسبت دهيم، زيرا او مجتهد بود و بر اساس قياس و استحسان و مصالح مرسله عمل مي‌كرد و عمومات نص را با آراء و استنباط از اصولي كه مقتضاي خلاف عمومات نص بود تخصيص مي‌زد و با دشمن حيله به كار مي‌برد و اميران خود را به مكر و حيله دستور مي‌داد و كسي را كه گمان مي‌برد مستحق تأديب است با تازيانه و چوب دستي تأديب مي‌نمود ولي از افراد ديگري كه واقعا مستحق تأديب بودند چشم مي‌پوشيد، و همه اينها را از روي اجتهاد و آنچه كه به نظرش مي‌رسيد انجام مي‌داد. (1) اما اميرمؤمنان عليه السلام اين كارها را درست نمي‌دانست و از نصوص و ظواهر تجاوز نمي‌كرد و به اجتهاد و قياس نمي‌پرداخت و امور دنيا را با امور دين تطبيق مي‌داد و همه را به يك چوب مي‌راند و هيچ كاري را جز به دستور كتاب و نص انجام نمي‌داد، از اين رو روش آن دو نفر در خلافت وسياست فرق داشت، وعمر با اين همه بسيار تند خوي و در سياست بسيار تند و خشن بود وعلي عليه السلام بسيار بردبار و باگذشت و چشم پوش بود … (2) و نيز گويد: هر گاه ما با ابوجعفربن ابي زيد حسني نقيب بصره رحمه الله در اين مورد سخن مي‌گفتيم، مي‌گفت: در نظر كسي كه سيرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وسياست ياران آن حضرت در زمان حيات آن بزرگوار را مطالعه كرده باشد فرقي ميان سيره آنها و سيره اميرمؤمنان وسياست يارانش در زمان حيات او وجود ندارد، و همان گونه كه كار علي عليه السلام پيوسته با يارانش در اضطراب بود و آنها مخالفت و نافرماني
(1) - مرگ بر اجتهادي كه در برابر نص قد علم كند و سبب ناديده گرفتن قوانين شريعت گردد. (م) (2) - شرح نهج البلاغه، 10 / 212. در توضيح بايد گفت: اجتماع و ارتفاع نقيضين محال است و بي شك يكي از اين دو روش صحيح بوده است. و به نظر ما آنچه صحيح است همان است كه با كتاب خدا و نصوص سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مطابق باشد و آن به اقرار خود شارح روش علي عليه السلام بوده است.
(٨٣١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

شباهت علي عليه السلام با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در چند جهت

مي كردند و به دشمنان حضرتش پناهنده مي‌شدند و آشوبها و جنگها در زمان حضرتش بسيار بود، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز پيوسته گرفتار نفاق و آزار منافقان و مخالفت ياران و گريختن برخي از آنان به سوي دشمن و جنگها و آشوبهاي بسيار بود …
و از امور شگفت انگيز آن كه: علي عليه السلام از چند جهت با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مشابهت دارد 1) نخستين جنگ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جنگ بدر بود كه در آن پيروز شد و نخستين جنگ علي عليه السلام هم جنگ جمل بود كه در آن به پيروزي رسيد.
2) نامه صلح و حكميت در روز صفين نظير نامه صلح و سازش در روز حديبيه بود. 3) معاويه در آخر حكومت علي عليه السلام به سوي خويش فراخواند و خود را خليفه ناميد چنان كه مسيلمه كذاب) واسود عنسي در اواخر دوران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به سوي خود فرا خواندند و خود را پيامبر ناميدند. 4) كار معاويه بر علي عليه السلام بسيار گران آمد چنان كه كار اسود ومسيلمه بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم. 5) خداوند به كار مسيلمه واسود پس از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خاتمه داد چنان كه به كار معاويه و بني اميه پس از وفات علي عليه السلام. (1) 6) با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از ميان طوايف عرب جز قريش نجنگيدند مگر جنگ حنين (كه غير قريش بودند) با علي عليه السلام هم از عرب جز قريش نجنگيدند مگر جنگ نهروان (كه غير عرب بودند). 7) علي عليه السلام با شمشير به شهادت رسيد و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هم با سم شهيد گرديد.
8) پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روي خديجه كه مادر اولادش بود تا زنده بود زن نگرفت، علي عليه السلام هم روي فاطمه كه مادر اشرف اولادش بود تازنده بود همسر اختيار نكرد. 9) پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در شصت و سه سالگي درگذشت وعلي عليه السلام نيز در همين سن از دنيا رفت.
و نيز مي‌گفت: به اخلاق و ويژگيهاي آن دو بنگريد: پيامبر شجاع بود وعلي
(1) - البته با فاصله زماني بسيار. (م)
(٨٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (9)، صلح (يوم) الحديبية (2)، بنو أمية (1)، الشهادة (1)
نيز، پيامبر فصيح و شيوا سخن بود وعلي نيز، پيامبر بخشنده و دست و دل باز بود وعلي نيز، پيامبر عالم به شرايع و امور الهي بود، علي هم عالم به فقه و شريعت و امور دقيق و غامص الهي بود، پيامبر در دنيا زاهد مي‌زيست و حرص بر دنيا نداشت و در جمع آوري آن نمي‌كوشيد، علي هم زاهد در دنيا و ترك كننده آن بود و از لذتهاي آن بهره نمي‌گرفت، پيامبر خود را در نماز و عبادت ميگداخت وعلي نيز، پيامبر چيزي از امور عاجل دنيا در نظرش محبوب نبود جز زنان و علي نيز همين گونه بود، پيامبر فرزند زاده عبد المطلب بن هاشم بود وعلي هم از همين تيره بود و پدر هر دو در ميان ساير فرزندان عبد المطلب فرزند يك پدر بودند، پيامبر در دامان ابو طالب پدر علي پرورش يافت و نزد او به منزله يكي از اولادش به شمار مي‌رفت و چون بزرگ شد به پاس خدمات ابو طالب علي را از ميان فرزندان وي برگزيد و او را از كودكي در دامان خود پروريد، (1) از اين رو خلق و خوي هر دو درهم آميخته و سرشت هر دو شبيه يكديگر گرديده … (2) و نيز ابن ابي الحديد اختصاص علي عليه السلام به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را از ابو جعفر نقيب نقل نموده و گويد كه وي گفته است: اين اختصاص از آن روست كه آنها يك جان در دو پيكر بودند، پدر (جد) يكي، خانه يكي، و اخلاق هم يگانه و مناسب يكديگر، پس هر گاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم علي را بزرگ مي‌داشت در واقع خود را بزرگ مي‌داشت. (3)
(١) - برگزيدن علي عليه السلام تنها به پاس خدمات ابو طالب نبوده بلكه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از كودكي علي عليه السلام آثار رشد و ايمان و آينده درخشان را در چهره حضرتش مي‌ديد از اين رو او را براي خود برگزيد و در تربيت او كوشيد تا در آينده جانشين وي گردد. (م) (٢) - شرح نهج البلاغة ١٠ / 214.
(3) - همان 8 / 175.
(٨٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

فرق سياست علي عليه السلام با ديگران

فرق سياست علي عليه السلام با ديگران 1 - دانشمند مصري دكتر طه حسين گويد: فاصله ميان علي ومعاويه در سيره وسياست بسيار وعميق است، دانستي كه معاويه با ثبات و اعتماد و اطمينان كامل در انتظار علي بود، آري فاصله ميان روش سياسي آنها بسيار وعميق بود، علي به خلافت الهي ايمان داشت … او يكي از حقوق واجب بر خود را آن مي‌ديد كه عدل را با گسترده ترين معانيش در ميان مردم به پا دارد و هيچ كس را بر ديگري (بدون جهت) ترجيح ندهد، او از حقوق واجب بر خود را حفظ مال مسلمانان مي‌دانست كه جز در جاي درست خود مصرف نكند، او به خود اجازه نمي‌داد كه از بيت المال به مردم جايزه دهد بلكه به خود اجازه نمي‌داد كه از بيت المال براي خود و خانواده اش چيزي بردارد جز به اندازه قوت لايموت نه بيشتر.
اما معاويه.. در اين كار هيچ گناه و مانعي نمي‌ديد، از اين رو آزمندان همه آرزوهاي خود را در نزد او بر آورده مي‌ديدند و زاهدان نيز محبوب خود را نزد علي عليه السلام مي‌يافتند، و تو چه گويي درباره مردي كه برادرش عقيل بن ابي طالب نزد او آمد تا چيزي بگيرد و او به فرزندش حسن فرمود: هر گاه سهم من رسيد آن را بردار و با عمويت به بازار برو و جامه و كفشي نو براي او بخر، وبيش از اين نگفت، اما چه گويي درباره مردي كه همين عقيل پس از آن كه صله برادرش او را راضي نكرد نزد او مي‌رود و او از بيت المال صد هزار به او عطا مي‌كند؟! … (1) علي هرگز در دين سستي و سازشكاري نمي‌كند و هيچ چيزي را به اين اندازه دشمن نمي‌دارد كه درهمي از بيت المال مسلمانان را نابجا خرج كند و به كسي بدهد، چنان كه حقه بازي و حيله گري و هر چه را كه اندك رابطه اي با جاهليت
(1) - البته پس از آن كه ميان عقيل و معاويه سخناني تند رد و بدل شد، عقيل جوايز را پس داد و دست خالي بازگشت و دين فروشي نكرد. (م)
(٨٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عقيل بن أبي طالب عليه السلام (1)
پيش از اسلام داشت سخت دشمن مي‌داشت … (1) 2 - و نيز گويد: كليد سياست امام عليه السلام اين سخن او است كه: هرگز در دين خود سستي و سازش كاري نمي‌كنم و پستي و زبوني را در كار خود روا نمي‌دارم. (2) 3 - جرج جرداق گويد: آنان كه گفته اند: علي با سياست آشنا نبود مي‌خواهند علي معاويه پسر ابي سفيان باشد ولي علي جز اين نمي‌خواهد كه پسر ابو طالب باشد. (3) و نيز گويد: كسي كه در سياست معاويه عميق شود او را هول و هراس بر مي‌دارد از اين همه نيروهاي اهريمني و حيله گري كه روش او در گرفتن مردم از آنها تركيب يافته بود … روش او عينا خالص و بي كم و كاست روش مجرمانه مكياولي و قتل و غارت و ايجاد رعب و وحشت بود. (4) و گويد: اين از گفته هاي معاويه است كه: هر كه را هم فكر خود نديدي بكش، و هر كه سر به زير طاعت ما ندارد مالش را تاراج كن. (5) و گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم راست گفت كه فرمود: هنگامي كه فرزندان ابوالعاص به سي تن رسند مال خدا را در ميان خود بگردانند و بندگان خدا را به بردگي گيرند. (6) و گويد: آري معاويه هيچ بهره اي از اسلام نداشت و خود (در عمل) گواه اين بود، زيرا وي لباس ديبا مي‌پوشيد و از جامهاي طلا و نقره مي‌نوشيد تا آنجا كه
(1) - علي وبنوه (علي و فرزندانش) / 59.
(2) - الامام علي اسدالاسلام وقديسه / 92.
(3) - شرح نهج البلاغة، مغنيه 1 / 258.
(4) - صوت العدالة الانسانية 4 / 779.
(5) - همان / 775.
(6) - همان / 766.
(٨٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: اللبس (1)، القتل (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
ابو درداء به او اعتراض نموده گفت: من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه (هر كه از ظروف طلا و نقره بنوشد آتش دوزخ در شكمش صدا مي‌كند … ) معاويه بيباكانه گفت: ولي من اشكالي در اين كار نمي‌بينم. (1) 4 - عبد الكريم خطيب گويد: … ياران علي به دو جهت او را ترك كردند:
ترس از حساب يا نوميدي از عطا، و همان موقع به معاويه پيوستند كه نه از حسابش بيم داشتند و نه از عطايش نوميد بودند، زيرا بيت المال مسلمانان در واقع بيت المال معاويه بود كه هر جا مي‌خواست خرج مي‌كرد و بدان وسيله راهي براي جلب مردم به سوي خود باز مي‌نمود، و داستان عقيل بن ابي طالب و بر خورد علي عليه السلام با آن در همين زمينه كافي است و نياز به ذكر هيچ نمونه و سخني ديگر نيست …
و طبيعي است كه اگر سياست معاويه نظير يا نزديك به سياست علي عليه السلام بود امكان داشت كه خاندان و اصحاب و ياران علي عليه السلام به سياست حضرتش بسازند، اما سياست معاويه گاه آسان گيري و گاه همياري و بيشتر اوقات فريب و اغراق بود و مسلم است كه اين روش بيشتر دلها را دگرگون مي‌كند و سرها را به سوي خود متوجه مي‌سازد، و روي همين سياست بود كه بسياري از ياران علي به جبهه معاويه پيوستند …
ما مال را در دست علي جنگي عليه او مي‌بينيم كه براي او دشمن تراشي كرده واصحاب و يارانش را از اطراف او ميپاشد، اما همين مال را مي‌بينيم كه در دست معاويه سپاهي فعال است كه حتي دلهاي دشمنان را به سوي او جلب مي‌كند و بيگانه را به او نزديك مي‌سازد و قدرتي دوست داشتني و آرزومند
(1) - صوت العدالة الانسانية 4 / 766.
(٨٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، عقيل بن أبي طالب عليه السلام (1)، عبد الكريم (1)

هفت انتفاد از سياست علي عليه السلام و پاسخ آنها

براي او مي‌گسترد … (1) و گويد: ابو جعفر اسكافي روايت نموده: معاويه صد هزار درهم به سمرة بن جندب داد تا حديثي نقل كند كه اين آيه درباره علي بن ابي طالب نازل شده است:
(و از مردمان (منافقان) كس هست كه گفتارش در زندگي دنيا تو را به شگفت وا مي‌دارد و خدا را بر نيت خود گواه مي‌گيرد در حالي كه سرسخت ترين دشمنان است. و چون از نزد تو رود (و يا چون به قدرت رسد) ميكوشد در زمين فساد به پا كند و كشت و نسل را تباه سازد، و خدا فساد را دوست نمي‌دارد)، (2) او به اين مقدار راضي نشد، معاويه دو برابر كرد باز هم نپذيرفت، معاويه چهار صد هزار درهم داد و او پذيرفت. (3) انتقاد از سياست علي عليه السلام و پاسخ آن ابن ابي الحديد گويد: كساني كه به سياست آن حضرت انتقاد داشته اند به چند اشكال تعلق جسته اند …
اشكال اول: گويند: آن حضرت هنگام بيعت مردم با ابو بكر در طلب خلافت كوتاهي كرد در حالي كه از بني هاشم و بني اميه و ساير مردم هواداراني داشت كه مي‌توانست به ياري آنان در امر حكومت به نزاع برخيزد و حكومت را از آن خود سازد، اما در اين كار كوتاهي نمود البته نه از روي ترس زيرا او دلاورترين بشر بود بلكه از روي تدبير نادرست و ضعف انديشه چنين اقدامي نكرد. (4)
(١) - الامام علي بقية النبوة و خاتم الخلافة / ٤٣٩.
(٢) - سوره بقره / ٢٠٤ و ٢٠٥. بايد دانست كه اين دو آيه درباره منافقان است و آيه بعد يعني آيه ٢٠٦ همين سوره در فضل علي عليه السلام است كه درباره جانفشاني آن حضرت در شب هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد. (م) (٣) - الامام علي بقية النبوة و خاتم الخلافة / ١٦٤.
(٤) - شرح نهج البلاغة ١٠ / 254.
(٨٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، علي بن أبي طالب (1)، بنو أمية (1)، بنو هاشم (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
پاسخ: (1) خود امام عليه السلام در موارد مختلفي از اين اشكال پاسخ فرموده است، در جايي فرموده: (سوگند به خدا كه اگر بيم تفرقه مسلمانان و بازگشت كفر و تباهي دين نبود ما روش ديگري را غير از روش فعلي اتخاذ مي‌كرديم … ). (2) و در جاي ديگر فرموده: (ديدم كه صبر بر اين كار از پراكندگي كلمه مسلمانان و ريخته شدن خون آنها بهتر است زيرا مردم تازه مسلمانند و دين مانند شير در مشك در حال زده شدن است كه كمترين كوتاهي فاسدش مي‌كند و كمترين سهل انگاري آن را به زمين مي‌ريزد. (3) و در جاي ديگر در پاسخ اشعث بن قيس - كه گفت: اي پسر ابي طالب، چه مانع شد كه هنگام بيعت با آن مرد از بني تيم (ابو بكر) و آن مرد از بني عدي (عمر) و آن مرد از بني اميه (عثمان) جنگ نكردي و شمشير برنكشيدي با آن كه از روزي كه به عراق آمده اي در همه سخنرانيها پيش از فرود آمدن از منبر اين نكته را ياد آور مي‌شوي كه: (به خدا سوگند من از همه مردم به حكومت سزاوارترم، و از روزي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفته پيوسته من مظلوم بوده ام)، پس چه مانعي وجود دارد كه شمشير بركشي و از مظلوميت خود دفاع كني؟! - فرمود:
اي پسر قيس، پاسخ را بشنو: نه ترس مرا بازداشت و نه كراهت ديدار پروردگارم، ولي فرمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و سفارش حضرتش مانع من گرديد، او مرا از كارهايي كه امت پس از او مي‌كنند باخبر ساخت … من گفتم: اي رسول خدا، براي چنان شرايطي چه سفارشي به من داريد؟ فرمود: اگر (به اندازه كافي) ياراني يافتي بيعت نكن و با آنان به جهاد پرداز، و در غير اين صورت دست
(١) - اين پاسخ از مؤلف است و پاسخهاي آينده از ابن ابي الحديد.
(٢) - شرح نهج البلاغة ١ / 307.
(3) - همان / 308.
(٨٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، بنو أمية (1)، الصبر (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
باز دار و خون خود را حفظ كن تا زماني كه براي برپا داشتن دين و كتاب خدا و سنت من ياوراني بيابي … (1) و در جاي ديگر هنگامي كه از مس جد بيرون شد و به آغلي رسيد كه حدود سي رأس گوسفند در آن بود فرمود: (به خدا سوگند اگر به شمار اين گوسفندان مرداني داشتم خير خواه خدا و رسول، بي ترديد اين پسر زن مگس خوار را از حكومت ساقط مي‌كردم. شب هنگام سيصد و شصت نفر تا پاي جان با او بيعت كردند، اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: فردا صبح در احجار الزيت (2) سر تراشيده جمع شويد و خود آن حضرت هم سر تراشيد، ولي از آن همه مردم جز ابوذر و مقداد و حذيفة بن يمان وعمار ياسر و در آخر همه سلمان كسي سر تراشيده نيامد، آن گاه امام عليه السلام دست به آسمان برداشت و گفت: خدايا، اين مردم مرا به ناتواني كشاندند چنان كه بني اسرائيل با هارون چنين كردند، خدايا، تو از نهان و آشكار ما آگاهي و هيچ چيزي در زمين و آسمان بر تو پوشيده نيست، مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق ساز. هان، سوگند به خانه كعبه و حاجياني كه گرد آن مي‌گردند و بدان دست تبرك ميسايند و براي پرتاب سنگريزه مي‌شتابند اگر سفارش پيامبر امي صلي الله عليه و آله و سلم نبود مخالفان را به غرقاب مرگ ميكشاندم و باران آتشين مرگ را بر سرشان ميباراندم، و به زودي خواهند دانست. (1) اشكال دوم: گويند: اگر پس از بيعت با او در مدينه معاويه را در شام بر حكومت باقي مي‌گذاشت تا هنگامي كه خود قدرت را كاملا به دست مي‌گرفت و حكومتش استوار مي‌شد و معاويه و شاميان با او بيعت مي‌كردند آن گاه به عزل معاويه مي‌پرداخت بي شك از جنگ با او آسوده مي‌گشت.
(1) - بهج الصباغة في شرح نهج البلاغة، علامه شوشتري 4 / 519.
(2) - محلي است در مدينه.
(3) - روضه كافي / 33.
(٨٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
پاسخ: … در همان زمان قرائن نشان مي‌داد و امام عليه السلام از آن قرائن مي‌دانست كه معاويه تن به بيعت نمي‌دهد گرچه او را بر حكومت شام باقي بدارد، بلكه باقي داشتن او بر حكومت شام براي معاويه بهتر بود و او را در امتناع از بيعت استوارتر مي‌ساخت و اين بهانه را به دست شاميان مي‌داد كه اگر معاويه شايستگي نداشت علي عليه السلام به او اعتماد نمي‌كرد و او را والي خود نمي‌ساخت …
اشكال سوم: طلحه و زبير را به حال خود گذاشت تا به مكه رفتند و به آنان اجازه رفتن به عمره داد، و به فكرش نرسيد كه آنها را پيش از شورش دستگير نمايد …
پاسخ: … درباره عمره آنها روايت است كه آنها اجازه خواستند و حضرت فرمود: (به خدا سوگند شما نه قصد عمره كه قصد خيانت داريد)، و آنان را از شتاب به فتنه گري بيم داد، و در شرع و قانون سياست روا نبود كه آنها را دستگير و زنداني كند، اما از نظر شرع ممنوع است كه انسان را به كاري كه هنوز نكرده و به صرف اتهام و گمان كيفر دهند زيرا ممكن است آن كار را نكند. و اما از نظر سياست اگر به آنان اظهار بدگماني مي‌كرد و آنها را متهم مي‌ساخت، چون آنان از بزرگان سابقين و سران مهاجرين بودند اين كار موجب نفرت و گريز از آن حضرت مي‌شد چنان كه پوشيده نيست …
اشكال چهارم: چرا هنگامي كه بر شريعه فرات دست يافت آب را بر معاويه و سپاه شام نبست چنان كه پيش از آن معاويه راه فرات را بر روي آن حضرت و سپاه عراق بست؟ زيرا در اين صورت مي‌توانست آنان را به آساني دستگير كند، ولي حضرتش بر منع آب تاب نياورد و راه آب را به روي آنان گشود، و اين با تدبير جنگي سازگار نيست.
پاسخ: آن حضرت مانند معاويه نبود كه بخواهد بشر را با تشنگي شكنجه كند، زيرا خداوند درباره هيچ يك از كساني كه خونشان را مباح نموده چنين
(٨٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، دولة العراق (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، المنع (1)
دستوري نداده و براي قصاص و حد زناكار همسردار يا كشتن راهزن يا جنگ با شورشيان و خوارج چنين اجازه اي نفرموده است، و اميرمؤمنان عليه السلام هرگز از كساني نبود كه دست از حكم و شريعت خدا بردارد و براي قهر و غلبه و پيروزي بر دشمن از راه حرام وارد شود، و از همين رو شبيخون زدن و حيله ناروا و پيمان شكني را روا نمي‌دانست.
اشكال پنجم: اشتباه او در اين بود كه (در داستان حكميت) نام خود را از صحيفه حكومت پاك كرد و همين موجب وهن او در نظر عراقيان گرديد و شبهه را در نفوس شاميان قوت بخشيد.
پاسخ: آن حضرت هنگامي كه به حكميت فرا خوانده شد و در واقع دشمن آن را به اصرار گردن او گذاشت، از روش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در صلح نامه حديبيه پيروي كرد، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در آن صلح نامه عنوان پيامبري را برداشت هنگامي كه سهيل بن عمرو گفت: اگر تو را رسول خدا مي‌دانستيم با تو نميجنگيديم و از (زيارت) خانه خدا باز نمي‌داشتيم. در آن زمان علي عليه السلام كاتب همان صلح نامه بود و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به او فرمود: (تو نيز به چنين كاري خوانده مي‌شوي و اجابت مي‌كني). و اين از نشانه هاي نبوت و دلايل صدق آن حضرت بود و لذا مو به مو عين همان واقعه براي علي عليه السلام اتفاق افتاد.
اشكال ششم: مسلم است كه گروهي از ياران آن حضرت از او بريدند و به معاويه پيوستند مانند برادرش عقيل بن ابي طالب و نجاشي شاعر آن حضرت و رقبة بن مصقله كه يكي از سران و سرشناسان ياران او بود. و اگر نه اين بود كه حضرت آنان را به وحشت افكنده بود و به هيچ وجه دل آنان را به دست نمي‌آورد از او نمي‌بريدند و به دشمنش نمي‌پيوستند. و اين روش مخالف حكم سياست و لزوم به دست آوردن دل ياران و مردم است.
پاسخ: اولا ما منكر آن نيستيم كه طالبان كالاي ناچيز دنيا و زيورهاي آن و
(٨٤١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، صلح (يوم) الحديبية (3)، عقيل بن أبي طالب عليه السلام (1)، الخوارج (1)، التصديق (1)، النوم (1)
لذت گرايان و زيور پسندان دنيوي به معاويه گرايش دارند كه هر خواسته اي را در اين زمينه بر مي‌آورد و هر آرزويي را بر آورده مي‌كند و ماليات مصر را يك جا طعمه عمروعاص مي‌سازد و براي ذوالكلاع و حبيب بن مسلمه آنچه اميد دارند و درخواست مي‌كنند به گردن مي‌گيرد، ولي علي عليه السلام در بيت المال مسلمين كه امانت دار آن است هرگز از جاده شريعت و حكم آيين اسلام تجاوز نمي‌كند تا آنجا كه خالدبن معمر سدوسي وقتي مي‌خواست علباء بن هيثم را از علي عليه السلام جدا كند و به معاويه پيوند دهد به او گفت: (اي علبا از خدا بترس و به فكر خويشان و خود و اقوامت باش، تو چه مي‌خواهي و آرزو مي‌كني در نزد مردي كه من از او خواستم تا چند درهم ناقابل بر سهم حسن و حسين بيفزاييد كه به زندگي سخت خود سامان بخشند و او زير بار نرفت و عصباني شد و چنين نكرد).
اما مسأله عقيل، نزد من صحيح آن است كه راويان مورد وثوق همه بر اين عقيده اند كه وي پس از وفات اميرمؤمنان عليه السلام نزد معاويه رفت. (1) اشكال هفتم: او اشتباه مي‌كرد كه براي خود پاسدار نمي‌گذاشت، زيرا مي‌دانست كه دشمن فراوان دارد با اين حال خود را نميپاييد، و شب هنگام با يك پيراهن ورداء به تنهايي بيرون مي‌رفت و همين باعث شد كه ابن ملجم در مسجد در كمين او نشست و او را كشت …
پاسخ: اگر اين مسأله اشكالي در سياست و تدبير درست وارد كند بايد در سياست و تدبير درست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز اشكال نمود، زيرا با داشتن آن همه دشمن در مدينه شب و روز به تنهايي بيرون مي‌شد … و نيز علي عليه السلام كه هيبتش در دل مردم نشسته بود باورش نمي‌شد كه كسي او را ترور كند … (2)
(١) - به توضيح ص ٨٣٤ توجه شود. (م) (٢) - شرح نهج البلاغة ١٠ / 259.
(٨٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
صرف نظر از همه اينها، امام عليه السلام در سياست و تدبير خود مصلحت اسلام را بر حق شخصي خود مقدم مي‌شمرد و در راه مصلحت اسلام و ترقي و پيشرفت و برپايي آن بر پايه هاي استوار خود فداكاري مي‌نمود. ابن ابي الحديد گويد:
كلبي روايت كرده است كه: هنگامي كه علي عليه السلام خواست به سوي بصره حركت كند ايستاد و براي مردم سخنراني كرد و پس از حمد و ثناي الهي و درود بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
چون خداوند پيامبر خود صلي الله عليه و آله و سلم را قبض روح نمود قريش حكومت را در انحصار خود گرفت و ما را از حقي كه از همه مردم به آن شايسته تر بوديم كنار زد، من ديدم كه صبر بر اين كار بهتر از تفريق كلمه مسلمانان و ريختن خون آنهاست و مردم تازه مسلمانند و دين مانند شيري در مشك در حال زده شدن است كه كمترين كوتاهي فاسدش مي‌كند و اندك سهل انگاري آن را فرو مي‌ريزد، و گروهي كار را به دست گرفتند كه در كار خود از هيچ كوششي دريغ نكردند، سپس به سراي پاداش منتقل شدند و خدا عهده دار محو گناهان و گذشت از لغزشهاي آنان است. (1) اما طلحه و زبير ديگر چه مي‌گويند؟ آنان كه به اين امر راهي ندارند! آنان حتي يك سال يا چند ماه صبر نكردند كه بر من شوريدند و از بيعت من سر بر تافتند و در امري با من نزاع كردند كه خداوند براي آنان راهي بدان ننهاده بود، آن هم پس از آن كه از روي رغبت و دل خواه با من بيعت كردند، آنان خواستند از مادري شير بخورند كه شيرش خشكيده، و بدعتي
(1) - اين سخن - به فرض صحت نسبت آن به امام - از روي تقيه و مماشات با مردم است، زيرا هر چه بود گذشته بود و آن حضرت در فتنه جديدي قرار داشت كه مي‌بايست همه توجه خود را بدان منعطف سازد، با توجه به اين كه فرمود: ما را از حق خود كنار زدند، من هم براي حفظ وحدت مسلمين و مصلحت دين ساكت ماندم نه آن كه آن را قبول داشتم، و در آخر هم دعا مي‌كند كه خداوند از گناهان و لغزشهاشان درگذرد، و همه اينها نوعي تعريض و نكوهش از خلفاي قبل بوده است. (م)
(٨٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الصبر (2)
را زنده كنند كه مرده بود.
آيا به بهانه خون عثمان چنين كردند؟ به خدا سوگند تبعات اين كار مربوط به خود آنهاست و بزرگترين دليل شان بر عليه خودشان است، و من به حجتي كه خدا بر آنان دارد و از حال آنان آگاه است خشنودم، پس اگر بازگردند بهره خود را احراز نموده و جان سالم به غنيمت برده اند و چه غنيمت خوبي! و اگر سربرتابند لبه تيز شمشير را به آنان مي‌دهم كه تيغ تيز بسنده ياوري است براي حق و شفا دهنده اي براي باطل. (1) و نيز گويد: عبد الله بن جناده گفته است: در آغاز حكومت علي عليه السلام به حجاز رفتم تا از آنجا به عراق روم، پس به مكه رفته آداب عمره را به جا آوردم آن گاه به مدينه رفتم و به مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آمدم كه صدا بلند شد: همگي جمع شوند. مردم جمع شدند وعلي عليه السلام در حالي كه شمشير به كمر داشت بيرون شد.
همه ديده‌ها به او خيره شده بود، آن حضرت حمد و ثناي الهي به جا آورد و بر رسول خدا درود فرستاد، سپس فرمود:
اما بعد، هنگامي كه خداوند پيامبر خود را قبض روح نمود گفتيم كه ما خاندان و وارثان و عترت و اولياي او هستيم نه مردم، احدي در حكومت ما با ما نزاع نخواهد كرد و هيچ كس در حق ما طمع نخواهد ورزيد، اما ناگهان ديديم قوم ما راه را بر ما بستند و قدرت پيامبرمان را از ما غصب نمودند، در نتيجه حكومت به دست غير ما افتاد و ما به صورت رعيتي درآمديم كه هر كس و ناكسي در ما طمع مي‌ورزيد و بر ما بزرگي مي‌جست! ديده ما از اين حادثه غم انگيز گريست و سينه‌ها خراشيد و جانها به درد و ناله آمد. به خدا سوگند اگر بيم پراكندگي مسلمانان و بازگشت كفر و تباهي دين نبود روش ديگري را غير از
(١) - شرح نهج البلاغة ١ / 308.
(٨٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، دولة العراق (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، عبد الله بن جنادة (1)، السجود (1)، الغصب (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
روش فعلي اتخاذ مي‌كرديم … (1) و نيز آن حضرت فرمود: از پراكندگي بپرهيزيد كه آدم تنها طعمه شيطان است چنان كه گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود. زنهار كه هر كس شعار تفرقه داد او را بكشيد گرچه زير اين عمامه من باشد. (2) و فرمود: شما به خوبي مي‌دانيد كه من از ديگران به حكومت سزاوارترم، و به خدا سوگند كه من تا زماني مسالمت مي‌كنم كه امور مسلمانان به سلامت باشد و بر كسي جز شخص من ستم نرود. (3) و در نامه اي به همراه مالك اشتر براي مردم مصر نوشت: به خدا سوگند هرگز به دلم نمي‌افتاد و به خاطرم نمي‌گذشت (4) كه عرب پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين حكومت را از خاندان او به در برد، و به من بيم دست نداد جز آن كه ديدم مردم بر سر فلاني ريختند و با او بيعت مي‌كردند، من دست نگه داشتم تا آن كه ديدم مردم از اسلام برگشتند و به نابودي دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم فرا مي‌خوانند، ترسيدم كه اگر اسلام و اهل آن را ياري ندهم در آن رخنه و شكستي ببينم كه مصيبت آن بر من بزرگتر از از دست دادن ولايت بر شما باشد كه آن بهره روزهايي اندك است و به زودي مانند سراب يا كنار رفتن ابر زايل مي‌گردد، پس در اين حوادث قيام كردم تا باطل از بين رفت و نابود شد و دين آرامش يافت و پا برجا گشت. (5) ابن ابي الحديد گويد: گويي اين ياري علي عليه السلام پاسخ كساني است كه گويند:
(١) - شرح نهج البلاغة ١ / 307.
(2) - نهج البلاغة، خطبه 125.
(3) - همان، خطبه 71.
(4) - يعني باورم نمي‌شد و انتظار آن را نداشتم، نه اين كه نمي‌دانستم، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به آن حضرت خبر داده بود. (م) (5) - نهج البلاغة، نامه 62.
(٨٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب نهج البلاغة (2)
آن حضرت براي ابو بكر كار كرد و در ركاب او جهاد كرد، و حضرتش عذر خود را در اين زمينه بيان داشته كه مطلب چنان كه او پنداشته نيست بلكه از باب دفع ضرر از خود و دين بوده، زيرا اين كار واجبي است خواه مردم امامي داشته باشند يا نه. (1)
(١) - شرح نهج البلاغة ١٧ / 154.
(٨٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: الضرر (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

فصل 27: سختگيري امام علي عليه السلام در راه خدا

اشاره

فصل 27 سختگيري امام علي عليه السلام در راه خدا 1 - سرور زنان فاطمه زهرا عليها السلام فرمود: آنان چه چيز را بر ابو الحسن خرده گرفتند؟ خدا را سوگند كه به تبعات ناخوشايند تيغ تيز او و كشتار سخت او و عذاب جنگهاي او و سخت گيري او در راه خدا خرده گرفتند. به خدا سوگند اگر همه دست به دست هم داده و زمامي را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به او سپرده بود در اختيار او مي‌نهادند آن را به دست مي‌گرفت و آنان را به آرامي حركت مي‌داد آن گونه كه لگام بيني مركب را نمي‌خراشيد و سواره اش به زحمت نمي‌افتاد، و آنان را به آبشخواري جوشان و گوارا و سرشار وارد مي‌ساخت و آنچنان سير و سيراب بيرون مي‌آورد كه هيچ گونه احساس عطش نمي‌كردند و فشار گرسنگي و تشنگي را از آنان دور مي‌نمود، و درهاي بركات آسمان و زمين به روي آنان گشوده مي‌گشت، آري خداوند آنان را به كيفر كارهاي زشتشان خواهد گرفت. (1) 2 - ابن شهرآشوب از ابن مردويه روايت كرده: علي عليه السلام در بازگشت از سفر يمن به سوي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شتافت و مردي از ياران خود را بر سپاهيان به جاي
(١) - شرح نهج البلاغة ١٦ / ٢٣٣. اين سخن طولاني و مشهور است و جمعي از بزرگان آن را با اختلاف در برخي الفاظ آورده اند مانند طبرسي در (احتجاج) ١ / ١٤٧ وابن طيفور در (بلاغات النساء) / 20 و مجلسي به همراه شرح در (بحار الانوار) 43 / 158 - 170.
(٨٤٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، ابن شهرآشوب (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
خود نهاد، آن مرد در غياب حضرت به هر كدام حله اي از پارچه هايي كه در اختيار حضرت بود پوشاند. چون سپاهيان نزديك رسيدند وعلي عليه السلام براي استقبال بيرون شد آن حله‌ها را بر تن آنان ديد، فرمود: واي بر تو، اين چه كاري است؟ گفت: آنها را بر اينان پوشاندم تا هنگامي كه بر مردم وارد مي‌شوند مزين باشند، فرمود: واي بر تو، پيش از آن كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برسي؟! سپس همه حله‌ها را از تن سپاهيان در آورد و در ميان پارچه‌ها نهاد و سپاهيان از اين كار حضرت اظهار شكايت نمودند.
سپس از ابو سعيد خدري روايت نموده كه گفت: مردم از علي عليه السلام شكايت كردند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به خطبه ايستاد و فرمود: اي مردم، از علي شكايت نكنيد كه به خدا سوگند او در راه خدا همي سخت گير است. (1) در برخي روايات به جاي (خشن) (اخيشن) آمده يعني بسيار سخت گير، و سيد علي خان مدني رحمه الله گويد: تصغير آن به خاطر تعظيم است. (2) 3 - عبد الواحد دمشقي گويد: حوشب حميري در جنگ صفين علي عليه السلام را صدا زد و گفت: اي پسر ابو طالب، از جنگ با ما دست بردار كه ما تو را به خدا سوگند مي‌دهيم كه خون ما را حفظ كني! علي عليه السلام فرمود: هيهات اي پسر ام ظليم به خدا سوگند اگر مي‌دانستم كه مداهنه و سازش كاري در دين خدا بر من رواست چنين مي‌كردم زيرا كار مرا آسان تر مي‌ساخت، ولي خداوند از اهل قرآن راضي به سازشكاري و سكوت نيست، و خداوند خود داوري خواهد كرد. (3) 4 - ابن قتيبه دينوري گويد: آورده اند كه علي عليه السلام به جرير نوشت: اما بعد، جز اين نيست كه معاويه مي‌خواهد بيعت مرا بر گردن نداشته باشد و آنچه دوست
(١) - مناقب ابن شهر آشوب ٢ / ١١٠، مستدرك حاكم ٣ / ١٣٤.
(٢) - رياض السالكين / ١.
(٣) - كنز العمال چاپ شده در حاشيه مسند احمد ٥ / 449.
(٨٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، كتاب المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيسابوري (1)، كتاب مسند أحمد بن حنبل (1)، كتاب المناقب لإبن شهر آشوب (1)، كتاب كنز العمال للمتقي الهندي (1)

با خواهر خود ام‌هاني

دارد عمل كند، و هنگامي كه در مدينه بودم مغيرة بن شعبه به من پيشنهاد كرد كه او را والي شام سازم و من نپذيرفتم، و خدا نخواهد ديد كه من گمراهان را ياور خود گرفته باشم، اگر اين مرد با تو بيعت كرد كه هيچ، واگرنه بازگرد. (1) 5 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: در فتح مكه علي عليه السلام باخبر شد كه خواهرش ام هاني حارث بن هشام وقيس بن سائب وعده اي از بني مخزوم را در خانه خود پناه داده است، از اين رو با لباس جنگي كه سراسر پوشيده از آهن بود بر او وارد شد و صدا زد: پناهندگان را بيرون كنيد، و آنان از ترس مانند كبوتران خود را خراب كردند. ام هاني كه حضرت را در آن لباس نشناخت بيرون آمد و گفت: اي بنده خدا، من ام هاني دختر عموي رسول خدا و خواهر امير مؤمنانم، از خانه من بازگرد. امام فرمود: آنان را بيرون كنيد. ام هاني گفت: به خدا سوگند از تو به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شكايت مي‌كنم. حضرت كلاه خود از سر برگرفت و خواهرش او را شناخت و دويد و او را در آغوش كشيد و گفت: فدايت شوم، من سوگند خورده ام كه از تو به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شكايت كنم، فرمود: برو و به سوگندت عمل كن، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در بالاي وادي قرار دارد.
ام هاني نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفت و آن حضرت به وي فرمود: اي ام هاني، آمده اي از علي شكايت كني؟! علي دشمنان خدا و رسولش را ترساند، خداوند هم سعي او را مشكور داشت و من هم كساني را كه ام هاني پناه داده به احترامي كه وي نزد علي بن ابي طالب دارد پناه دادم. (2) 6 - و نيز گويد: ساره مولاي (3) ابي عمرو بن سيفي بن هشام از مكه براي دريافت
(١) - الامامة والسياسة ١ / 95.
(2) - بحار الانوار 41 / 10.
(3) - مولي به معاني گوناگون از جمله غلام، وابسته قبيلگي، پناهنده و … آمده است.
(٨٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (2)، علي بن أبي طالب (1)، اللبس (2)، كتاب بحار الأنوار (1)

با جاسوس اهل مكه

دارد عمل كند، و هنگامي كه در مدينه بودم مغيرة بن شعبه به من پيشنهاد كرد كه او را والي شام سازم و من نپذيرفتم، و خدا نخواهد ديد كه من گمراهان را ياور خود گرفته باشم، اگر اين مرد با تو بيعت كرد كه هيچ، واگرنه بازگرد. (1) 5 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: در فتح مكه علي عليه السلام باخبر شد كه خواهرش ام هاني حارث بن هشام وقيس بن سائب وعده اي از بني مخزوم را در خانه خود پناه داده است، از اين رو با لباس جنگي كه سراسر پوشيده از آهن بود بر او وارد شد و صدا زد: پناهندگان را بيرون كنيد، و آنان از ترس مانند كبوتران خود را خراب كردند. ام هاني كه حضرت را در آن لباس نشناخت بيرون آمد و گفت: اي بنده خدا، من ام هاني دختر عموي رسول خدا و خواهر امير مؤمنانم، از خانه من بازگرد. امام فرمود: آنان را بيرون كنيد. ام هاني گفت: به خدا سوگند از تو به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شكايت مي‌كنم. حضرت كلاه خود از سر برگرفت و خواهرش او را شناخت و دويد و او را در آغوش كشيد و گفت: فدايت شوم، من سوگند خورده ام كه از تو به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شكايت كنم، فرمود: برو و به سوگندت عمل كن، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در بالاي وادي قرار دارد.
ام هاني نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفت و آن حضرت به وي فرمود: اي ام هاني، آمده اي از علي شكايت كني؟! علي دشمنان خدا و رسولش را ترساند، خداوند هم سعي او را مشكور داشت و من هم كساني را كه ام هاني پناه داده به احترامي كه وي نزد علي بن ابي طالب دارد پناه دادم. (2) 6 - و نيز گويد: ساره مولاي (3) ابي عمرو بن سيفي بن هشام از مكه براي دريافت
(١) - الامامة والسياسة ١ / 95.
(2) - بحار الانوار 41 / 10.
(3) - مولي به معاني گوناگون از جمله غلام، وابسته قبيلگي، پناهنده و … آمده است.
(٨٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة مكة المكرمة (2)، علي بن أبي طالب (1)، اللبس (2)، كتاب بحار الأنوار (1)

با نجاشي و طارق بن عبد الله

عطا نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمد، (1) پيامبر بني عبد المطلب را سفارش كرد از او پذيرايي كنند، حاطب بن ابي بلتعه ده دينار به او داد كه هنگام بازگشت نامه اي را به مكه ببرد و آنان را از تصميم ورود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به مكه باخبر سازد - در حالي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين راز را پنهان داشته بود كه ناگهاني بر آنان وارد شود -. آن زن نامه را گرفت و در لابلاي موي خود پنهان كرد و رفت. جبرئيل عليه السلام آمد و داستان را براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بيان كرد. پيامبر علي عليه السلام و زبير و مقداد و عمار وعمر و طلحه و ابومرثد را به دنبال وي فرستاد، آنان در نقطه اي به نام روضه خاخ به او رسيدند و نامه را طلب كردند. وي انكار كرد و آنان هم پس از وارسي نامه اي با او نديدند. همين كه خواستند بازگردند علي عليه السلام فرمود: به خدا سوگند كه نه ما دروغ مي‌گوييم و نه خبر دروغ به ما داده شده، و تيغ بركشيد و فرمود: نامه را بيرون آر و اگر نه به خدا سوگند گردنت را مي‌زنم. زن نامه را از لاي موي خود بيرون آورد. اميرمؤمنان عليه السلام نامه را گرفت و نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بازگشت … (2) 7 - ابن ابي الحديد گويد: صاحب كتاب (غارات) روايت كرده كه چون علي عليه السلام بر نجاشي (3) حد جاري نمود يمني‌ها از اين كار به خشم آمدند و يكي از آنان كه به امام عليه السلام از همه نزديكتر بود به نام طارق بن عبد الله بن كعب نهدي
(١) - جريان كامل آن را در (فروغ ابديت) ص ٧٠٩ به بعد ببينيد.
(٢) - بحار الانوار ٤١ / ٨.
(٣) - نجاشي شاعري بود از بني حارث بن كعب و در جنگ صفين شاعر اهل عراق بود، علي عليه السلام او را دستور داد كه به جنگ شعراي اهل شام مثل كعب بن جعيل و ديگران برود. وي در كوفه شراب خواري كرد وعلي عليه السلام او را حد زد. وي او ناراحت شد و به معاويه پيوست و اشعاري در هجو علي عليه السلام سرود. امام او را هشتاد تازيانه زد سپس بيست ضربه ديگر افزود. وي گفت: اي اميرمؤمنان، حد را دانستم، اين زيادي براي چيست؟ فرمود: براي آن كه بر خدا جرأت كردي و در ماه رمضان افطار نمودي. سپس او را در همان لباسها در برابر مردم به پا داشت. كودكان مي‌آمدند و صدا مي‌زدند: ذليل باد نجاشي، ذليل باد نجاشي.
(شرح نهج البلاغة ٤ / 89).
(٨٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (6)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، مدينة مكة المكرمة (2)، النوم (2)، دولة العراق (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، مدينة الكوفة (1)، شهر رمضان المبارك (1)، كتاب بحار الأنوار (1)، الضرب (1)
خدمت امام رسيد و گفت: اي اميرمؤمنان، باور نداشتيم كه اهل معصيت و طاعت و اهل تفرقه و جماعت در نزد واليان عدل و معادن فضل برابر باشند تا آن كه امروز اين معامله شما را با اين مرد حارثي ديديم كه دلهاي ما داغدار نمودي و شيرازه كار ما از هم گسيختي و ما را به راهي كشاندي كه مي‌دانيم كار رونده آن به آتش دوزخ مي‌انجامد.
علي عليه السلام اين آيه را خواند: (اطاعت خدا بسي دشوار است مگر بر فروتنان خدا ترس). (1) اي برادر نهدي، مگر جز اين است كه او هم يكي از مردان مسلمان است كه يكي از حرمتهاي الهي را شكسته و ما هم بر او حد جاري ساختيم كه كفاره گناهش باشد؟ خداوند مي‌فرمايد: (دشمني با گروهي شما را وادار نكند كه بي عدالتي كنيد، عدالت كنيد كه به تقوا نزديكتر است). (1) طارق از نزد امام بيرون رفت و با مالك اشتر ديدار كرد، مالك گفت: اي طارق، تو به اميرمؤمنان گفتي: دلهاي ما را داغدار نمودي و شيرازه كار ما از هم گسيختي؟ گفت: آري من گفته ام، مالك گفت: به خدا سوگند چنان نيست كه تو گفته اي، دلهاي ما گوش به فرمان او است و شيرازه كارهاي ما به دست او پيوسته است. طارق در خشم شد و گفت: اي اشتر، به زودي خواهي دانست كه چنان نيست كه تو گفتي. چون شب فرا رسيد او و نجاشي آهسته به سوي معاويه گريختند. چون به دربار معاويه رسيدند دربان رفت و خبر ورود آنها را به معاويه داد و بزرگاني از اهل شام از جمله عمرو بن مره جهني و عمرو بن صيفي و ديگران نزد معاويه بودند. چون درآمدند معاويه به طارق نگريست و گفت:
خوش آمد مردي كه شاخسارش ميوه داده و ريشه اش استوار است، سروري كه
(1) - سوره بقره / 45.
(2) - سوره مائده / 8.
(٨٥١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عمرو بن مرة (1)
سرور ندارد، مردي كه لغزش وكنديي از او سرزد در پيروي از مردي فتنه جو و رأس گمراهي و شبهه، همو كه گام در ركاب فتنه محكم كرد تا بر مركب آن قرار گرفت و سپس در تاريكي و صحراي گمراهي آن تاخت و مردمي بي سر و پا و اوباشي چند نافهم و بي فكر در پي او افتادند، (آيا در قرآن نميانديشند يا بر دلها قفل خورده است)؟! (1) طارق ايستاد و گفت: اي معاويه، من سخني مي‌گويم، تو را ناراحت نكند، سپس در حالي كه به شمشير خود تكيه داده بود گفت: كسي كه در هر حالي قابل سپاس و ستايش است پروردگاري است كه بر بندگانش چيره است و همه در محل ديد و شنوايي او قرار دارند، در ميان آنان از خودشان پيامبري فرستاد كه سابقه خواندن و نوشتن نداشت زيرا باطل گرايان به شبهه مي‌افتادند، سلام بر آن رسولي كه نسبت به مؤمنان نيكوكار و مهربان بود. اما بعد، آنچه از ما سر زده تلاشي بود در ركاب امامي پرهيزكار اهل عمل به همراه مرداني از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه همه پرهيزكار و مرشد بودند و پيوسته منار هدايت و رهنماي دين بودند و نسل در نسل همه هدايت يافته و اهل دين نه دنيا بودند كه همه خوبيها در آنان جمع بود، و مردمي از آنان پيروي كردند كه همه شاهان و سران و از خاندانهاي اصيل و شريف بوده و پيمان شكن و ستمكار نبودند، از اين رو كساني كه از آنان و همراهي آنان بريدند تنها به خاطر تلخي حق بود كه به كامشان ريختند و به جهت ناهمواري راهي بود كه رفتند و دنياي مورد علاقه و هوسهاي پيگير شونده بر آنان غلبه كرد، و كار خدا همه حساب شده است …
چون سخنان او به گوش علي عليه السلام رسيد فرمود: اگر آن مرد نهدي (طارق) در
(1) - سوره محمد صلي الله عليه و سلم / 24.
(٨٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)

سخن جرج جرداق در عدل علي عليه السلام

آن روز كشته مي‌شد شهيد بود. (1) ابن ابي الحديد گويد: و بيشتر دشمنان آن حضرت اهل بصره بودند كه از طرفداران عثمان به شمار مي‌آمدند و كينه هاي جنگ جمل در دلهاشان نهفته بود. آن حضرت كمتر با مردم ميجوشيد و در دين خدا سخت گير بود و با علم به دين و پيروي حق از خشم و رضاي احدي باك نمي‌داشت. (2) 8 - جرج جرداق گويد: شمار كساني كه از آن حضرت بريدند و به معاويه پيوستند به كثرت شمار كساني كه دنيا را تنها براي خود مي‌خواهند افزايش مي‌يافت، و سرشت همه مردم چنين نيست كه حق را تاب بياورند و حق بگويند و به حق عمل كنند و نيز طبع همه آنان چنين نيست كه علي را دوست بدارند كه به حق بر خود و وابستگان و همه مردم سخت مي‌گرفت … پس چگونه به معاويه نپيوندد و دست از علي نكشد آن كارگزاري كه علي عليه السلام به او پيغام مي‌دهد: (به خدا سوگند كه اگر به من خبر رسيد كه در اموال عمومي مسلمانان خيانت ورزيده اي، كم باشد يا زياد، چندان بر تو سخت گيرم كه تهيدست و گرانبار و سرافكنده بماني)! (3) و يا آن ديگري كه اين نامه را از علي دريافت مي‌دارد: (و به من خبر رسيده كه زمين را برهنه ساختي و هر چه زير پايت بود گرفتي و هر چه زير دستت آمد خوردي، زود حساب درآمدها و هزينه هايت را برايم بفرست). (4) چگونه مردم عادي مي‌توانند به اين سطح بلند از صفت انسان حق برسند و مرد سرشناس و والي آنها بپذيرد كه علي به او بگويد: (اگر آنچه از تو به من
(١) - شرح نهج البلاغة ٤ / 89.
(2) - همان / 94.
(3) - نهج البلاغة، نامه 20.
(4) - همان، نامه، 40.
(٨٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الشهادة (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
رسيده درست باشد بي شك شتر خانه و بند كفشت از تو بهتر است)! (1) و چگونه غاصبان ميپسندند كه مردي حاكم آنها باشد كه مي‌گويد: (3) (به خدا سوگند اگر شب را تا به صبح بيدار بر روي خار سعدان به سر برم، يا مرا در غل و زنجير به روي زمين كشند نزد من محبوب تر از آن است كه روز قيامت خدا و رسول را در حالي ديدار كنم كه به برخي از بندگان ستم نموده و از كالاي ناچيز دنيا چيزي غضب نموده باشم)! (3) 9 - رزين گويد: در وضو خانه كوفه وضو مي‌گرفتم كه مردي از راه رسيد كفش‌ها را از پا در آورد و تازيانه خود را روي آن نهاد و نزديك آمده و با من مشغول وضو گرفتن شد، من تنه اي به او زدم كه با دست زمين خورد، برخاست و وضوي خود را تمام ساخت، پس از اتمام وضو با تازيانه سه بار بر سر من زد و سپس گفت: مبادا كسي را تنه زني و عضوي از او بشكند كه غرامت پردازي.
پرسيدم: اين مرد كيست؟ گفتند: اميرمؤمنان است، رفتم كه از حضرتش پوزش طلبم رفت و به من توجهي ننمود. (4) اين خبر گرچه نص در اين باب نيست ولي مناسبت دارد زيرا چنين مي‌رساند كه آنچه در نظر علي عليه السلام مهم است احياء دين است گرچه در اين راه دچار رنج و مشقت گردد.
10 - علامه مجلسي رحمه الله گويد: اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام برخي از مأموران انتظامي خود را براي دستگيري لبيد عطاردي فرستاد، آنان او را دستگير نموده و در راه بر مسجد سماك عبور كردند، نعيم بن دجاجه اسدي برخاست و
(١) - نهج البلاغة، نامه ٧١.
(٢) - همان، خطبه ٢٢٢.
(٣) - الامام علي صوت العدالة الانسانية ٤ / ٩٦٠١.
(٤) - وسائل الشيعة ١٨ / 583.
(٨٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، مدينة الكوفة (1)، السجود (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)، كتاب نهج البلاغة (1)

با كارگزاران خود

او را از دست مأموران رهايي داد. اميرمؤمنان عليه السلام فرستاد نعيم را آوردند، آن گاه چيزي را برداشت كه او را بزند، نعيم گفت: به خدا سوگند كه همراهي با تو ذلت آور و مخالفت با تو كفر آور است. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: تو اين را مي‌داني؟
گفت: آري، فرمود: آزادش كنيد. (1) 11 - امام عليه السلام در نامه به يكي از كار گزارانش نوشت: اما بعد، من تو را در امانت خود شريك نمودم و آستركار و رازدار خود قرار دادم، هيچ مردي از ميان خانواده ام براي همكاري و ياري با من و امانت گزاري به من مطمئن تر از تو به نظرم نمي‌آمد، اما همين كه ديدي روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته و دشمنش چيره شده و امانت مردم دستخوش يغما گشته و اين امت بنا را بر آشفتگي و سر به هوايي و شوخ چشمي و رسوايي گذاشته يك باره مانند سپر وارونه روي از پسر عمويت برتافتي و مانند ديگران از او جدا شدي وبسان ناكسان او را رها ساختي و چون همه خيانت پيشگان به او خيانت ورزيدي! نه پسر عمويت را ياري و همراهي نمودي و نه امانت گزاردي، گويي در اين كوشش خدا را در نظر نگرفتي و هيچ دليل روشني از پروردگارت نداشتي، و به گمانم با اين امت در كار دنياشان افسون و نيرنگ به كار مي‌بردي و نيت فريب دادن و چاپيدن اموال آنها را مي‌داشتي، و چون زمينه خيانت به ملت برايت فراهم شد بي پروا تاختي و با شتاب دست به يغما زدي و مانند گرگ دونده درنده كه به گله حمله كند و بز زخمي دست و پا شكسته را بگيرد اموالي را كه مسلمانان براي بيوه زنان و يتيمان خود اندوخته بودند ربودي، سپس شاد و خوشحال اين اموال را به حجاز بردي و از ربودن و بردن آنها هيچ احساس گناه نكردي. بدا به روزگارت! مثل اين كه ميراث هنگفتي از پدر و مادرت را به خانواده ات سرازير
(1) - بحار الانوار 42 / 186.
(٨٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الشراكة، المشاركة (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
كردي. پناه بر خدا! آيا به رستاخيز ايمان نداري؟ آيا از سختگيري حساب و باز خواست نمي‌ترسي؟
اي كه در ميان ما از خردمندان به شمار بودي، چگونه اين نوشيدنيها و خوراكيها را در گلو فرو مي‌بري در صورتي كه به خوبي مي‌داني حرام ميخوري و حرام مينوشي؟! و از پول يتيمان و تهيدستان و مؤمنان و مجاهدان كه خداوند اين اموال را در دسترسشان نهاده و به واسطه ايشان اين مرز و بوم را پاسداري نموده كنيزها ميخري و زنها مي‌گيري! پس از خدا بترس و مال مردم را به آنان بازگردان، چنانچه برنگرداني و دست ستم به تو رسد هر آينه كيفري دهمت كه خداوند در برابر تبهكاريت عذر مرا بپذيرد، و با اين شمشيرم - كه هر كس را با آن زدم يكسر به دوزخ رفت - گردنت را بزنم. به خدا سوگند اگر كاري كه تو كردي حسن و حسين كرده بودند بي گمان مهر از آنان مي‌بريدم و تا حق را از چنگشان در نمي‌آوردم و باطلي را كه پديده زورگويي و ستمشان باشد از بين نمي‌بردم قرار آشتي با ايشان نمي‌نهادم. به خداي جهانيان سوگند ميخورم كه خوش ندارم كه همه آن اموالي كه گرفته اي حلال من بود و آن را براي كسان خود به ارث مي‌نهادم. آخر اندكي آهسته بران كه گمان مي‌رود به پايان زندگي رسيده اي و به زودي زير انبوه خاك مدفون شوي و كارهايت همه بر تو نمودار شود در جايي كه ستمكار فرياد حسرت بردارد و تبهكار در آرزوي بازگشت به دنيا باشد ولي افسوس كه ديگر جاي گريز نيست. (1)
(1) - نهج البلاغة، نامه 41. اختلاف است كه آيا امام اين نامه را به عبد الله بن عباس نوشته يا عبيدالله بن عباس يا شخص ديگري، براي آگاهي بيشتر بايد به شروح نهج البلاغة مراجعه نمود.
(٨٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: الدفن (1)، عبد الله بن عباس (1)، كتاب نهج البلاغة (2)

فصل 28: امام علي عليه السلام از زبان ياران

اشاره

فصل 28 امام علي عليه السلام از زبان ياران ياران امام عليه السلام بسيارند و ما در اينجا به خواست خدا نام چند تن از مردان و زنان آنها را كه پس از وفات آن حضرت بر معاويه وارد شدند و سخناني ميانشان رد و بدل شده است مي‌آوريم، زيرا داستان آنها مشتمل بر جلالت و موقعيت آن حضرت در نظر آنان و نيز بازگو كننده بخشي از سيره و عدالت آن حضرت و وفاداري آنان به امام خويش است.
علامه شيخ جعفر نقدي رحمه الله گويد: چون مردم به گرد معاويه جمع شدند وي نامه اي به زياد بن سميه كه عامل او در كوفه بود بدين مضمون نوشت: سران ياران علي بن ابي طالب را نزد من فرست و من آنها را امان دادم، و بايد ده نفر باشند پنج نفر از كوفيان و پنج نفر از بصريان.
چون نامه به دست زياد رسيد سراغ حجر بن عدي، عدي بن حاتم طائي، عمرو بن حمق خزاعي، هاني بن عروه مرادي و عامر بن واثله كناني مكني به ابوطفيل فرستاد و آنان را فراخواند و گفت: آماده حركت به سوي اميرمؤمنان (معاويه) شويد كه او شما را امان داده و مشتاق ديدار شماست.
و به جانشين خود در بصره نوشت: احنف بن قيس صعصعة بن صوحان، جارية بن قدامه سعدي، خالدبن معمر سدوسي و شريك بن اعور را نزد من
(٨٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة الكوفة (1)، هاني بن عروة (1)، حجر بن عدي الكندي (1)، علي بن أبي طالب (1)، جارية بن قدامة (1)، عامر بن واثلة (1)، صعصعة بن صوحان (1)، عدي بن حاتم (1)، الشراكة، المشاركة (1)، النوم (1)

1 - حجر و معاويه

فرست. چون نزد ابن زياد رفتند همه را دسته جمعي نزد معاويه فرستاد. هنگامي كه بر معاويه وارد شدند يك شبانه روز آنان را به خود راه نداد و در پي سران شام فرستاد و چون آمدند و هر كدام در جاي خود قرار گرفتند معاويه به دربان گفت: حجر بن عدي را داخل ساز.
1 - حجر و معاويه حجر وارد شد و سلام كرد، معاويه به او گفت: اي برده زاده زشت رو، تويي كه پيوندت را با ما بريدي، و در جنگ با ما جوياي ثوابي، و ياور ابو تراب بر ضد مايي؟ حجر گفت: ساكت باش اي معاويه، سخن از مردي نگو كه از خداوند ترسان و از موجبات خشم خدا بيزار و به اسباب رضاي الهي آگاه بود، اندرون از طعام خالي مي‌داشت و ركوع طولاني، سجده بسيار، خشوع آشكار، خواب اندك، قيام به حدود، سريرتي پاك، سيره اي پسنديده و بصيرتي نافذ داشت، پادشاهي كه در عين فرمانروايي چونان يكي از ما بود، هرگز حقي را زير پا نگذاشت و به هيچ كس ستم نكرد … آن گاه چندان گريست تا گريه گلويش را گرفت، سپس سربرداشت و گفت: اما اين كه مرا نسبت به آنچه از من سر زده توبيخ مي‌كني بدان اي معاويه كه من نسبت به كارهايم از تو پوزش نمي‌خواهم و هيچ باكي ندارم، پس هر چه در دل داري آشكار كن و فرمانت را اظهار دار.
2 - عمرو بن حمق و معاويه معاويه به دربان گفت، او را بيرون بر و عمرو بن حمق خزاعي را داخل ساز.
چون داخل شد معاويه گفت: اي ابا خزاعه سر از فرمان برتافتي و شمشير بر روي ما كشيدي، و ستمت را به ما پيشكش نمودي، اعراض را طولاني كردي و
(٨٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: حجر بن عدي الكندي (1)

2 - عمرو بن حمق و معاويه

فرست. چون نزد ابن زياد رفتند همه را دسته جمعي نزد معاويه فرستاد. هنگامي كه بر معاويه وارد شدند يك شبانه روز آنان را به خود راه نداد و در پي سران شام فرستاد و چون آمدند و هر كدام در جاي خود قرار گرفتند معاويه به دربان گفت: حجر بن عدي را داخل ساز.
1 - حجر و معاويه حجر وارد شد و سلام كرد، معاويه به او گفت: اي برده زاده زشت رو، تويي كه پيوندت را با ما بريدي، و در جنگ با ما جوياي ثوابي، و ياور ابو تراب بر ضد مايي؟ حجر گفت: ساكت باش اي معاويه، سخن از مردي نگو كه از خداوند ترسان و از موجبات خشم خدا بيزار و به اسباب رضاي الهي آگاه بود، اندرون از طعام خالي مي‌داشت و ركوع طولاني، سجده بسيار، خشوع آشكار، خواب اندك، قيام به حدود، سريرتي پاك، سيره اي پسنديده و بصيرتي نافذ داشت، پادشاهي كه در عين فرمانروايي چونان يكي از ما بود، هرگز حقي را زير پا نگذاشت و به هيچ كس ستم نكرد … آن گاه چندان گريست تا گريه گلويش را گرفت، سپس سربرداشت و گفت: اما اين كه مرا نسبت به آنچه از من سر زده توبيخ مي‌كني بدان اي معاويه كه من نسبت به كارهايم از تو پوزش نمي‌خواهم و هيچ باكي ندارم، پس هر چه در دل داري آشكار كن و فرمانت را اظهار دار.
2 - عمرو بن حمق و معاويه معاويه به دربان گفت، او را بيرون بر و عمرو بن حمق خزاعي را داخل ساز.
چون داخل شد معاويه گفت: اي ابا خزاعه سر از فرمان برتافتي و شمشير بر روي ما كشيدي، و ستمت را به ما پيشكش نمودي، اعراض را طولاني كردي و
(٨٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: حجر بن عدي الكندي (1)

3 - عدي بن حاتم و معاويه

اعراض (1) را ناسزا گفتي، و نادانيت كه بايد از آن ميپرهيختي تو را فروافكند، آيا كار خدا را با رفيقت (علي) چگونه ديدي؟
عمرو چندان گريست كه به رو بر زمين افتاد، مأمور او را بلند كرد، عمرو گفت: اي معاويه، پدر و مادرم فداي آن كس كه از او به زشتي ياد كردي و از مقام او كاستي، به خدا سوگند او به حكم خدا دانا، در طاعت خدا كوشا، در خشم خدا محدود، در دنياي فاني زاهد و به سراي باقي راغب بود، منكر و بزرگ منشي از خود بروز نداد و به آنچه موجب خشنودي خدا بود عمل مي‌كرد …
فقدان او ما را از هم پاشيده و پس از او آرزوي مرگ داريم.
3 - عدي بن حاتم و معاويه معاويه به دربان گفت: او را بيرون بر و عدي بن حاتم را داخل ساز. چون داخل شد معاويه گفت: روزگار از ياد علي بن ابي طالب چه به جاي گذارده؟
عدي گفت: مگر جز ياد علي چيز ديگري را هم رعايت كرده است؟ معاويه گفت: او را چگونه دوست داري؟ عدي آهي از دل بركشيد و گفت: به خدا سوگند دوستي ام دوستي تازه اي است كه هيچ گاه كهنه نمي‌شود و در سويداي دلم ريشه كرده و تا روز معاد باقي است، سينه ام سرشار از عشق او است به طوري كه سراسر اندامم را فرا گرفته و انديشه ام را اشغال نموده است.
هواداران بني اميه به معاويه گفتند: اي اميرمؤمنان، عدي پس از جنگ صفين خوار و ذليل گشته است. عدي رحمه الله گريست و اشعاري بگفت كه ترجمه اش اين است:
يجادلني معاوية بن حرب * وليس إلي الذي يبغي سبيل
(1) - آبرو و حيثيت و ناموس. (م)
(٨٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، بنو أمية (1)، عدي بن حاتم (2)، الحرب (1)

ابو طفيل عامر بن واثله ومعاويه

يذكرني أبا الحسن عليا * وخطبي في أبي حسن جليل فكان جوابه مني شديدا * ويكفي مثله مني القليل وقد قال الوليد وقال عمرو: * عدي بعد صفين ذليل فقلت: قدصدقتم هد ركني * وفارقني الذين بهم أصول سيخسر من يوادده ابن هند * ويربح من يوادده الرسول (معاويه پسر هند با من مجادله مي‌كند ولي راهي به هدف خود نمي‌يابد).
(مرا ياد ابو الحسن علي مي‌اندازد در حالي كه اندوه بزرگي از فراق او به دل دارم).
(من پاسخ سختي براي او دارم، البته پاسخ اندك من براي امثال او كافي است).
(وليد و عمرو گويند: عدي پس از جنگ صفين خوار و ذليل گشته است).
(گويم: راست مي‌گوييد، اركان وجودم شكسته و آنان كه در پناهشان بر دشمن حمله مي‌بردم از من مفارقت جسته اند).
(زودا كه هواداران پسر هند زيان بينند و هواداران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سود برند و رستگار گردند).
4 - ابوطفيل عامربن واثله ومعاويه معاويه به دربان گفت: او را بيرون بر وعامربن واثله را داخل ساز. چون داخل شد معاويه به او خوشامد گفت، يارانش گفتند: اين كيست كه به او خوشامد گويي اي اميرمؤمنان؟ گفت: اين دوست ابو تراب، دلاور اهل عراق و شاعر آنان در جنگ صفين است. گفتند: پست ترين دلاور و بدزبان ترين شاعر! و به او ناسزا گفتند. ابوطفيل به خشم آمد و گفت: هان اي معاويه، به خدا سوگند اينان مرا دشنام ندادند و اصلا نمي‌دانم كه اينها كيستند، تويي كه مرا دشنام دادي! بگو
(٨٦٠)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)

5 - هاني و معاويه

اينان كيستند و اگر نه به حق علي تو را دشنام مي‌دهم! معاويه گفت: اين عمروعاص و اين مروان بن حكم و اين سعيد بن عاص و اين هم خواهرزاده من است. (1) ابوطفيل گفت: عمرو را ماليات مصر زبان در از نموده و مروان و سعيد را ماليات حجاز، خواهرزاده ات را هم به تو بخشيدم. معاويه گفت: اي ابوطفيل روزگار از دوستي علي براي تو چه نهاده؟ گفت: به خدا سوگند مانند دوستي مادر موسي به موسي و باز هم از خدا عذر تقصير مي‌خواهم. معاويه گفت:
روزگار از اندوه تو بر او چه نهاده؟ گفت: اندوه عجوزه اي دردمند و پير مردي دلسوخته. گفت: از دشمني ما چه در دل داري؟ گفت: همان دشمني آدم با ابليس كه لعنت خدا بر او باد!
5 - هاني و معاويه معاويه به دربان گفت: او را بيرون بر و هاني بن عروه مرادي را داخل ساز.
چون داخل شد معاويه گفت: اي هاني، تويي كه به علي بن ابي طالب گرايش داري و در جنگ صفين در ركاب علي با مسلمانان جنگيدي؟ هاني گفت: اي معاويه، تو را با شرافت بلند و مقام و الا چكار؟ شما مردم بي سر و پايي بوديد كه چون دانه در منقار عرب از روي زمين برچيده مي‌شديد تا آن كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم مبعوث شد و همه بندگان در همه سرزمينها تسليم او شدند (وشما هم ناخواه مسلمان شديد). اما اين كه بر تو اي پسر هند برشوريده ام هرگز از آن پشيمان و عذرخواه نيستم، و اگر تو را در آن روز جنگ مي‌ديدم نيزه ام را در پهلويت فرو مي‌بردم. به خدا سوگند از روزي كه تو را دشمن داشته ايم هرگز ميل دوستي تو نداشته ايم و هنوز شمشيرهايي را كه با آنها به جنگ تو آمديم نفروخته ايم.
(1) - بعيد به نظر مي‌رسد كه ابوطفيل كه در جنگ صفين شركت داشته اين ناكسان را نمي‌شناخته است. (م)
(٨٦١)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، هاني بن عروة (1)، علي بن أبي طالب (1)

6 - صعصعه و معاويه

6 - صعصعه و معاويه معاويه به دربان گفت: او را بيرون بر و صعصعة بن صوحان را داخل ساز.
چون داخل شد ديد مردان جنگي ايستاده و معاويه هم بر تخت خود نشسته است. صعصعه با صداي بلند گفت: سبحان الله ولا إله ا لا الله والله اكبر. معاويه به چپ وراست نگريست و چيزي را كه مايه ترس و شگفتي باشد نديد، گفت:
اي صعصعه، نپندارم كه اصلا بداني خدا چيست؟ گفت: چرا، به خدا اي معاويه خداوند پروردگار ما و پدران نخستين ماست و او در كمين بندگان است.
معاويه گفت: اي صعصعه، دوست نداشتم كه تو را اينجا ببينم تا در چنگال من گرفتار شوي. صعصعه گفت: و من نيز اي معاويه دوست داشتم كه تو را تحيت به خلافت نگويم تا تقدير الهي در تو اجرا شود.
معاويه رو كرد به عمرو بن عاص و گفت: صعصعه را در كنار خود بنشان، عمرو گفت: نه، به خدا سوگند او را به خاطر هواداريش از ابو تراب جاي نمي‌دهم. صعصعه گفت: آري، به خدا اي عمرو من هوادار ابو تراب و از بندگان ابوترابم، ولي تو ديوي آتشين هستي كه از آتش آفريده شده و به آن باز مي‌گردي و روز قيامت هم به خواست خدا از آن بر انگيخته خواهي شد.
معاويه گفت: اي صعصعه به خدا من تصميم گرفته ام امسال حقوق اهل عراق را نپردازم. صعصعه گفت: به خدا اي معاويه، اگر دست به اين كار زني صد هزار جوان جنگي بر صد هزار اسب تيزتك بر تو يورش آرند و سفره شكمت را جولانگاه اسبهاي خود سازند و تو را با شمشيرها و نيزه هاي خود پاره پاره كنند.
معاويه سخت در خشم شد و مدتي در از سر به زير افكند، سپس سربرداشت و گفت: خداوند ما را گرامي داشته، زيرا به پيامبر خود فرموده: (اين قرآن ياد
(٨٦٢)
صفحهمفاتيح البحث: دولة العراق (1)، صعصعة بن صوحان (1)

7 - خالد بن معمر و معاويه

كردي براي تو و قوم توست) (1) و ما قوم او هستيم، و فرموده: (براي پيوند و الفت قريش چنين و چنان كرديم) (2) و ما قريش هستيم، و به پيامبر خود فرموده: (خويشان نزديكت را بيم كن) (3) و ما خويشان نزديك اوييم.
صعصعه گفت: آرام باش اي معاويه، (اين همه لاف مزن) زيرا خداوند مي‌فرمايد: (و قوم تو قرآن را دروغ انگاشتند در صورتي كه حق است) (4) وشما قوم او هستيد، و فرموده: (پيامبر (روز قيامت) گويد: پروردگارا، قوم من اين قرآن را مهجور داشتند)، (5) و اي معاويه اگر ادامه دهي ادامه خواهم داد، و با اين سخن معاويه را محكوم و ساكت نمود.
7 - خالدبن معمر و معاويه معاويه به دربان گفت: او را بيرون بر و خالدبن معمر سدوسي را داخل ساز.
چون داخل شد معاويه گفت: اي خالد، تو را در جنگ صفين ديدم كه بر اسب تيزتك خود سوار بودي و با شمشير با شاميان مي‌جنگيدي! خالد گفت: اي معاويه، به خدا سوگند كه از كار گذشته ام پشيمان نيستم و پيوسته بر اين آهنگم استوار و دلخوشم، و با اين حال خود را مقصر مي‌دانم، و خداست كه بايد از او ياري جست و اوست كه تدبير مي‌كند.
معاويه گفت: اي خالد تو نمي‌داني كه من با خود عهد كرده ام كه وقتي به قوم تو رسيدم با آنها چه كنم؟ گفت: نه، گفت: عهد كرده ام كه مردان جنگي را هشدار دهم و زنانشان را اسير كنم. آن گاه ميان مادران و كودكان جدايي افكنم تا همه
(1) - سوره زخرف / 44.
(2) - سوره قريش / 1 - 4.
(3) - سوره شعراء / 214.
(4) - سوره انعام / 66.
(5) - سوره فرقان / 30.
(٨٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: سورة قريش (1)

8 - جارية بن قدامه و معاويه

بيعت كنند. خالد گفت: تو نمي‌داني كه من در اين باره چه گفته ام؟ گفت: نه، گفت: پس از من بشنو، آن گاه اين شعر را خواند:
يروم ابن هند نذره من نسائنا * ودون الذي يبغي سيوف قواضب (پسر هند آهنگ آن كرده كه عهد خود را درباره زنان ما عملي سازد اما در برابر اين خواسته شمشيرهاي تيز و بران قرار دارد).
8 - جارية بن قدامه و معاويه معاويه به دربان گفت: او را بيرون بر و جارية بن قدامه را داخل ساز. چون جاريه كه مرد كوتاه قدي بود داخل شد معاويه گفت: تو در جنگ صفين در ميان قبيله سعد بر ما اسب تاختي و آنان را به فتنه و آشوب تشويق مي‌نمودي و بر كينه هاي گذشته بر ميانگيختي و با قاتلان أمير المؤمنين عثمان همكاري مي‌كردي و با ام المؤمنين عايشه جنگيدي، مگر تو جز يك جاريه (كنيز) هستي؟!
جاريه گفت: خداوند نام مرا بر نام تو برتري داده، گفت: چطور؟ گفت: زيرا جاريه هر چه باشد از قبايل و خاندانهاي عرب است ولي معاويه از سگان ماده! و اين كه از أمير المؤمنين عثمان ياد كردي، اين شما بوديد كه دست از ياري او شستيد و او را كشتيد و در مثل است كه (خانه نزد شتر آبكش است). اما ام المؤمنين عايشه، چون در كتاب خدا نگريستيم حقي براي او بر خود لازم نديديم جز آن كه او مي‌بايست از خدايش فرمان مي‌برد و در خانه اش مي‌نشست، و چون حجاب از چهره برافكند حقي كه بر گردن ما داشت از بين رفت.
اما اين كه در روز صفين اسب بر تو تاختم براي اين بود كه خواستي ما را تشنه لب گردن زني، از اين رو بيباكانه بدون عاقبت انديشي و بيم از هر خطري در ركاب سابقه دارترين مسلمانان و خوش گفتارترين آنان و داناترين آنها به كتاب خدا و سنت پيامبر كه با بصيرت كامل به جنگ تو آمد و تو بر تعصب جاهليت
(٨٦٤)
صفحهمفاتيح البحث: أمهات المؤمنين، ازواج النبي (ص) (2)، جارية بن قدامة (2)، النوم (2)

9 - شريك حارثي ومعاويه

بودي سواره بر تو تاختيم، حال اگر مي‌خواهي مانند آن روز را به تو نشان دهيم اسبهاي ما آماده و نيزه هاي ما تيز و بران است.
9 - شريك حارثي و معاويه معاويه به دربان گفت: او را بيرون بر و شريك حارثي را داخل ساز. چون شريك كه مرد زشت رويي بود داخل شد معاويه گفت: تو شريكي و خدا شريك ندارد، و تو يك چشمي و صحيح دو چشم بهتر از يك چشم است، و تو زرد پوستي و سفيد پوست بهتر از زرد پوست است، و تو مخالف وكج روي، و مستقيم بهتر از مخالف وكج رو است، و تو زشت رويي و زيبا بهتر از زشت رو است، پس تو چگونه با اين اوصاف آقاي قوم خود شدي؟
شريك گفت: تو هم معاويه هستي و معاويه جز سگي نيست كه پارس كرده و سگان ديگر را به پارس كردن و زوزه كشيدن وا داشته و سگان هم عوعوكنان و زوزه كشان او را پاسخ داده اند و از همين رو تو را معاويه نام نهاده اند. و تو فرزند صخر (سنگلاخ) هستي و زمين هموار بهتر از سنگلاخ است، وابن حرب (فرزند جنگ) هستي و آشتي بهتر از جنگ است، و تو ابن اميه هستي يعني كنيزك زاده، پس چگونه أمير المؤمنين ما شدي؟
معاويه دستور داد او را بيرون كنند. او بيرون رفت و در آن حال اين اشعار را مي‌خواند:
أيشتمني معاوية بن حرب * وسيفي صارم ومعي لساني وحولي من بني عمي رجال * ضراغمة نهشن إلي الطعان يعير بالدمامة من سفاه * وربات الجمال من الغواني (آيا معاوية بن حرب مرا ناسزا مي‌گويد در حالي كه شمشيرم بران است و زبان در كام دارم)؟!
(٨٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الحرب (3)، الشراكة، المشاركة (2)، النوم (1)

10 - ضرارة بن ضمره

(و عمو زادگانم در پيرامون من هستند، مرداني كه چون شيران حمله مي‌برند و ضربت مي‌زنند).
(او مرا از بيخردي به زشت رويي سرزنش مي‌كند در حالي كه زيبا رويان زنان بزك كرده شوهر دارند).
سپس معاويه از مجلس برخاست و داخل خانه شد، روز بعد همه آنها را فراخواند و همه را حاضر كردند و معاويه آنها را اكرام نمود و با احترام به خانواده شان باز گردانيد. (1) 10 - ضرارة بن ضمره ضراربن ضمره كه از ياران و خواص اميرمؤمنان عليه السلام بود بر معاويه وارد شد و معاويه خواست كه او را دستگير كند و به قتل رساند اما چون زهد و تقوا و اشتغال او به آخرت را ديد صرف نظر كرد و خواست او را بيازمايد، گفت: علي را برايم توصيف كن. ضرار گفت: مرا معاف دار. گفت: تو را به حق او سوگند مي‌دهم كه او را توصيف كني. ضرار گفت: حال كه ناگزيرم، گويم:
به خدا سوگند او بسيار دور انديش و نيرومند بود، به عدالت سخن مي‌گفت و با قاطعيت فيصله مي‌داد. علم از جوانبش ميجوشيد و حكمت از زبانش فوران داشت، از زرق و برق دنيا وحشت داشت و با شب و تنهايي آن مأنوس بود، آن بزرگوار - كه درود خدا بر او باد - بسيار اشك مي‌ريخت و فراوان فكر مي‌كرد، لباس زبر و درشت و غذاي مانده فقيرانه را مي‌پسنديد، در ميان ما كه بود مانند يكي از ما بود، اگر چيزي از او مي‌خواستيم مي‌پذيرفت و اگر از او دعوت مي‌كرديم قدم رنجه مي‌فرمود، با اين همه كه به ما نزديك بود و ما را به خود
(1) - اشعة الانوار في فضل الحيدر الكرار / 314. در اينجا سخني از احنف بن قيس ذكر نشده است. و پوشيده نيست كه اين احترام نهايي معاويه از سياست هاي مزورانه وي بوده است. (م)
(٨٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: الزهد (1)، القتل (1)

11 - بكاره هلاليه

نزديك مي‌ساخت چندان با هيبت بود كه در حضورش جرأت سخن گفتن نداشتيم.
آن بزرگوار - كه درود خدا بر او باد - اهل ديانت را بزرگ مي‌شمرد و بينوايان را به خود نزديك مي‌ساخت. نه نيرومند به باطل او طمع داشت و نه ناتوان از عدالتش نوميد بود. به خدا سوگند يك شب به چشم خود ديدم كه در محراب عبادت ايستاده بود - در وقتي كه تاريكي شب همه جا را فرا گرفته و ستارگان غروب كرده بودند - و دست به محاسن گرفته بود و مانند مار گزيده به خود مي‌پيچيد و چون مصيبت زده مي‌گريست و مي‌گفت: اي دنيا، ديگري را بفريب، آيا متعرض من شده اي و به من رو آورده اي؟ هيهات كه من تو را سه طلاقه كرده ام و رجوعي در كار نيست، عمرت كوتاه، خطرت بزرگ و عيشت ناچيز است، آه از توشه اندك و سفر در از و راه ترسناك!
سخن ضرار كه به اينجا رسيد اشك معاويه بي اختيار فرو ريخت و گفت: خدا رحمت كند ابو الحسن را، به خدا سوگند همين گونه بود كه گفتي. اكنون اي ضرار بگو ببينم چگونه بر او اندوه مي‌بري؟ گفت: شبيه مادري كه فرزند عزيزش را در دامنش سر بريده باشند، كه اشكش باز نمي‌ايستد و دردش پوشيده نمي‌ماند.
معاويه دستور داد كه مال فراواني به او دهند، او نپذيرفت و بازگشت در حالي كه بر اميرمؤمنان عليه السلام ندبه مي‌كرد. (1) 11 - بكاره هلاليه عمر رضا كحاله گويد: وي از زنان عرب موصوف به شجاعت و دلاوري و فصاحت و شعر و نثر و خطابه بود، او در جنگ صفين از ياران علي عليه السلام به شمار بود و در آنجا سخنرانيهاي پرشور حماسي مي‌كرد و مردان جنگي را تشويق
(1) - اشعة الانوار في فضل الحيدر الكرار / 326 وسفينة البحار 2 / 657، ماده وصف.
(٨٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإختيار، الخيار (1)
مي نمود كه بدون ترس و بيم در درياي خروشان جنگ فروروند. هنگام پيري و فرسودگي به همراه دو خادم خود كه بر آنها تكيه نموده بود عصا به دست بر معاويه وارد شد و بر وي به عنوان خليفه سلام كرد. معاويه به نيكي او را پاسخ داد و اجازه نشستن داد، مروان بن حكم و عمرو بن عاص هم نزد او بودند. مروان لب به سخن گشود و گفت: اي اميرمؤمنان، آيا او را ميشناسيد؟ گفت: او كيست؟ مروان گفت: همان زني است كه در جنگ صفين دشمن را بر عليه ما ياري مي‌داد، و اوست كه در شعر خود مي‌گفت:
يازيد دونك فاستشر من دارنا * سيفا حساما في التراب دفينا كان مذخورا لكل عظيمة * فاليوم أبرزه الزمان مصونا (اي زيد، برخيز و برو از خانه ما شمشيري را كه زير خاك پنهان كرده ايم بيرون آر و بياور).
(آن شمشير براي هر امر بزرگي ذخيره شده و امروز زمانه آن را صحيح و سالم آشكار ساخته است).
عمروعاص گفت: و هموست اي اميرمؤمنان كه در شعر خود مي‌گفت:
أتري ابن هند للخلافة مالكا * هيهات ذاك وما أراد بعيد منتك نفسك في الخلاء ضلالة * أغراك عمرو للشقا وسعيد فارجع بأنكد طائر بنحوسها * لاقت عليا أسعد وسعود (آيا پسر هند را مالك خلافت مي‌داني؟ هرگز چنين نيست و آنچه او خواسته بسي دور از حقيقت است).
(نفس تو در خلوت تو را از روي گمراهي فريفته و آرزومند كرده است و عمروعاص و سعيد هم تو را گول زده اند).
(پس بدبختانه و شانس ناآورده بازگرد، زيرا كه هماي سعادت بر سر علي
(٨٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: الضلال (1)

12 - دارميه جحونيه

نشسته است).
سعيد گفت: و هموست اي اميرمؤمنان كه در شعر خود مي‌گفت:
لقد كنت آمل أن أموت ولاأري * فوق المنابر من امية خاطبا والله أخر مدتي فتطاولت * حتي رأيت من الزمان عجائبا في كل يوم لايزال خطيبهم * وسط الجموع لال أحمد عاتبا (آرزو داشتم بميرم و يك سخنگوي از بني اميه را بر بالاي منبر نبينم).
(ولي خداوند اجل مرا به تأخير انداخت وعمر من در از شد تا از زمانه عجايبي ديدم).
(هر روز سخنران آنها را مي‌بينم كه در ميان جمعيت به آل احمد بد مي‌گويد و سرزنش مي‌كند).
سپس ساكت شدند. بكاره گفت: اي اميرمؤمنان، سگهاي دربارت پارس كردند و عوعوكنان زوزه كشيدند ولي عصاي من كوتاه و صدايم شكسته و چشمم نابيناست كه بتوانم آنها را از خود برانم، و به خدا سوگند من گوينده همين اشعاري هستم كه گفتند و هرگز تكذيب نمي‌كنم، تو نيز هر چه خواهي بكن كه ديگر زندگي پس از اميرمؤمنان (علي) صفايي ندارد.
معاويه گفت: هيچ چيز از مقام تو نميكاهد، حاجت خود را بگو كه روا خواهد شد. آن گاه حوائج او را بر آورد و به شهر خود بازگرداند. (1) 12 - دارميه حجونيه ابن عبد البر گويد: سهل بن ابي سهل تميمي از پدرش روايت كرده كه گفت:
معاويه به حج رفت، در آنجا از زني به نام دارميه حجونيه كه زني سياه چرده و
(1) - اعلام النساء 1 / 137، عقدالفريد 1 / 346.
(٨٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: بنو أمية (1)، الحج (1)، النوم (1)
فربه بود پرس و جو نمود، گفتند: سالم است. فرستاد او را آوردند. معاويه گفت:
حالت چطور است اي دختر حام؟ (1) زن گفت: اگر مرا عيب مي‌جويي من فرزند حام نيستم، من زني از بني كنانه هستم. معاويه گفت: راست گفتي، آيا مي‌داني براي چه سراغ تو فرستادم؟ گفت: جز خدا از غيب باخبر نيست. معاويه گفت:
سراغ تو فرستادم تا از تو بپرسم چرا علي را دوست مي‌داري و مرا دشمن؟ و چرا به او مهر مي‌ورزي و با من كينه؟ زن گفت: مرا معاف مي‌داري؟ گفت: نه، معافت نمي‌دارم.
زن گفت: حال كه اصرار داري، من علي را به خاطر عدالت با رعيت و تقسيم برابر بيت المال دوست مي‌دارم، و تو را به جهت جنگ با كسي كه از تو به حكومت شايسته تر است و طلب كردن چيزي كه حقت نيست دشمن مي‌دارم.
با علي مهر مي‌ورزم زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عقد ولايت او را بست و او با تهيدستان مهر مي‌ورزد و اهل دين را بزرگ مي‌شمارد. و با تو كينه دارم زيرا خون ميريزي و در داوري ستم روا مي‌داري و به هوا و هوس حكم ميراني.
معاويه گفت: به همين دليل شكمت گنده، پستانهايت بزرگ و سرينت بر آمده است! زن گفت: اي مرد، به خدا سوگند مادرت در اين امور ضرب المثل بود نه من. معاويه گفت: اي زن، ساكت باش، ما جز خوبي نگفتيم، زيرا هر گاه شكم زن بزرگ باشد خلقت فرزندش كامل مي‌شود، و هر گاه پستانهايش بزرگ باشد كودكش خوب سيراب مي‌شود، و هر گاه سرينش بزرگ باشد سنگين و باوقار مي‌نشيند. آن گاه زن ساكت شد و نشست.
معاويه گفت: آيا علي را ديده اي؟ گفت: آري به خدا. معاويه گفت: او را چگونه ديدي؟ گفت: به خدا او را چنان ديدم كه فريفته حكومتي كه تو را فريفته
(1) - حام يكي از فرزندان نوح عليه السلام و برادر سام بوده است.
(٨٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الضرب (1)، النبي نوح عليه السلام (1)
است نشد، و سرگرم نعمتي كه تو را سرگرم ساخته است نگرديد.
معاويه گفت: آيا سخن او را شنيده اي؟ گفت: آري، به خدا سوگند كه كوري دلها را مي‌زدود چنان كه روغن، زنگ طشت را ميزدايد. گفت: راست گفتي، آيا حاجتي داري؟ زن گفت: اگر بخواهم بر مي‌آوري؟ گفت: آري. گفت: صد ماده شتر سرخ همراه با شتران نر و چوپانهايش. معاويه گفت: مي‌خواهي با آنها چه كني؟ گفت: شيرش را به كودكان مي‌دهم و با خود آنها بزرگسالان را حيات مي‌بخشم و با اين كار كسب مكارم مي‌كنم و ميان خويشان صلح و صفا برقرار مي‌سازم.
معاويه گفت: همه را به تو دادم، آيا اينك جايگاه علي بن ابي طالب را در نزد تو به دست آوردم؟ گفت: اين آب نه آن آب زلال، و اين علوفه نه مانند علوفه سعدان، و اين جوان نه چون مالك است، حاشا كه در فروترين پايه آن هم نيست. آن گاه معاويه اين شعر را خواند:
إذا لم أعد بالحلم مني عليكم * فمن الذي بعدي يؤمل للحلم خذيها هنيئا واذكري فعل ماجد * جزاك علي حرب العداوة بالسلم (اگر من بردبارانه با شما عمل نكنم پس از من از چه كسي اميد بردباري مي‌رود)؟
(اينها را بگير گواراي تو باشد و ياد كن از كار بزرگمردي كه در برابر جنگ عداوت، تو را با سلم و آشتي پاداش داد).
سپس گفت: هان، به خدا سوگند كه اگر علي زنده بود چيزي از اينها به تو نمي‌داد. زن گفت: نه، به خدا سوگند حتي يك سوزن هم از بيت المال مسلمانان به ناحق به كسي نمي‌داد. (1)
(1) - العقد الفريد 1 / 352.
(٨٧١)
صفحهمفاتيح البحث: صلح (يوم) الحديبية (1)، علي بن أبي طالب (1)، الكسب (1)، الحرب (1)، الكرم، الكرامة (1)

13 - سوده همداني بنت عمارة بن اشتر

13 - سوده همداني بنت عمارة بن اشتر عمر رضا كحاله گويد: وي يكي از زنان شاعر عرب و داراي فصاحت و بيان بود. بر معاوية بن ابي سفيان وارد شد و اجازه خواست، او را اجازه داد، چون داخل شد سلام كرد، معاويه گفت: چطوري اي دختر اشتر؟ گفت: خوبم اي اميرمؤمنان. معاويه گفت: تويي كه به برادرت گفتي:
شهر لفعل أبيك يا ابن عمارة * يوم الطعان وملتقي الأقران وانصر عليا والحسين ورهطه * واقصد لهند وابنها بهوان إن الأمام أخا النبي محمد * علم الهدي ومنارة الأيمان فقد الجيوش وسر أمام لوائه * قدما بأبيض صارم وسنان (تو نيز مانند پدرت در روز جنگ و برخورد همرزمان تيغ بركش)، (وعلي و حسين و قوم او را ياري ده و بر هند و پسرش براي خوار كردن آنان بتاز).
(اين امام كه برادر محمد پيامبر خداست پرچم هدايت و منار ايمان است).
(پس پيشاپيش لشكر حركت كن و با شمشير آب ديده و نيزه در جلو پرچم او بر دشمن بتاز).
سوده گفت: آري به خدا، مانند مني از حق روي نمي‌گرداند و به دروغ عذرخواهي نمي‌كند. معاويه گفت: چه چيز باعث اين كارت شد؟ گفت: دوستي علي و پيروي حق. معاويه گفت: به خدا سوگند كه من اثري از علي بر تو نمي‌بينم. سوده گفت: اي اميرمؤمنان. سر مرد، و دم بريده شد، دست از ياد آوري امور فراموش شده و تكرار گذشته بردار. معاويه گفت: هرگز، هيچ گاه آن موقعيت برادرت و مصائبي كه از قوم و برادرت ديدم فراموش نخواهد شد. سوده گفت: به خدا راست گفتي اي اميرمؤمنان، برادرم كسي نيست كه مقامش بر كسي
(٨٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: معاوية بن أبي سفيان لعنهما الله (1)
پوشيده بماند و جايگاهش فرو دست باشد، اما مطلب همان است كه خنساء گفته است:
وإن صخرا لتأتم الهداة به * كأنه علم في رأسه نار (صخر كسي است كه رهنمايان از او پيروي مي‌كنند، گويي او پرچمي است كه مشعلي بر سر آن است).
من اميرمؤمنان را به خدا سوگند مي‌دهم و از او مي‌خواهم كه مرا از آنچه معافيت خواسته ام معاف بدارد. معاويه گفت: چنين كردم، اينك بگو حاجتت چيست؟ سوده گفت: اي اميرمؤمنان، تو امروز سرور و زمام دار اين مردمي، و خدا تو را از كار ما و حقوقي كه از ما بر عهده تو نهاده بازخواست خواهد كرد، و افرادي هستند كه پيوسته با تكيه به عزت و قدرت تو مزاحم ما مي‌شوند و ما را مورد ضرب و جرح قرار مي‌دهند و مانند سنبل درو مي‌كنند و چون گاو لگد مال مي‌كنند و بدترين شكنجه‌ها را به ما مي‌دهند و بهترين اموال ما را ميچاپند، همين بسربن ارطاة از سوي تو بر ما وارد شد، مردان مرا كشت و مالم را گرفت، و اگر بنا بر فرمانبرداري نبود ما هم از خود دفاع مي‌كرديم، پس يا او را از ديار ما عزل كن كه تو را سپاس گزار خواهيم بود و اگر نه به تو خواهيم فهماند.
معاويه گفت: آيا مرا به قوم خود تهديد مي‌كني؟ تصميم دارم تو را بر شتر مست و بي جهاز سوار كنم و نزد او فرستم تا حكم خود را درباره تو جاري سازد.
سوده سر به زير افكند و گريست، سپس اين اشعار را سرود:
صلي الاءله علي جسم تضمنه قبر * فاصبح فيه العدل مدفونا قد حالف الحق لايبغي به بدلا * فصار بالحق والايمان مقرونا (درود خدا بر آن بدني كه قبري آن را در آغوش گرفته كه عدل در آن مدفون شده است).
(٨٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: القبر (1)، الضرب (1)
(او هم سوگند حق بود و جز حق چيزي نمي‌جست و از همين رو قرين حق و ايمان بود).
معاويه گفت: او كيست؟ گفت: علي بن ابي طالب. معاويه گفت: مگر او با تو چه كرده كه نزد تو اين مقام يافته است؟ گفت: نزد او رفتم تا از مردي كه براي جمع آوري زكات ما فرستاده بود شكايت برم زيرا ميان من و آن مرد گفتگوي مختصري رخ داده بود. هنگامي رسيدم كه آن حضرت براي نماز برخاسته بود، تا چشمش به من افتاد از نماز رو گرداند و رو به من كرد و با مهر و عاطفه فرمود: آيا حاجتي داري؟ داستان را گفتم. آن حضرت گريست، سپس گفت: (خداوندا، تو بر من و آنان شاهدي كه من آنان را به ستم به خلق و ترك حق تو فرمان نداده ام).
آن گاه قطعه چيزي مانند چرم غلاف شمشير از جيب بيرون آورد و روي آن نوشت: (به نام خداوند بخشنده مهربان، همانا شما را دليلي روشن از سوي پروردگارتان آمد، پس پيمانه و ترازو را عادلانه دهيد و از كالاهاي مردم نكاهيد و در زمين به تبهكاري نپوييد، باقي مانده خدا براي شما بهتر است اگر مؤمن باشيد و من نگاهبان شما نيستم. (1) چون نامه مرا خواندي مسئوليتي را كه از سوي ما داري حفظ كن تا كسي بيايد و آن را تحويل بگيرد - والسلام).
اي اميرمؤمنان، او را به همين راحتي عزل كرد و حتي آن نامه را مهر و موم نكرد.
معاويه گفت: نوشته اي به او دهيد كه با عدل و انصاف با او رفتار شود. سوده گفت: تنها با من يا با همه قوم من؟ معاويه گفت: تو را با ديگران چه كار؟ سوده گفت: به خدا كه از بخل و زشتي و پستي است اگر عدالتي فراگير و عمومي نباشد، و من با ديگران فرقي ندارم. معاويه گفت: هيهات، كه پسر ابو طالب شما را
(1) - اقتباسي است از آيات 85 سوره اعراف و 183 سوره شعراء.
(٨٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (1)، النوم (1)

14 - ام الخير باقيه بنت حريش

جري ساخته و اين شعر او شما را مغرور نموده كه:
فلو كنت بوابا علي باب جنة * لقلت لهمدان ادخلوا بسلام (اگر من دربان بهشت باشم قبيله همدان را گويم كه به سلامت داخل شويد).
سپس گفت: نامه اي به او دهيد و حاجت او و قومش را برآوريد. (1) 14 - ام الخير باقيه بنت حريش عمر رضا كحاله گويد: وي از صاحبان فصاحت و بلاغت بود، پس از آن كه معاويه براي والي خود در كوفه نوشت كه ام الخير بنت حريش را نزد من فرست بر معاويه وارد شد … معاويه به اطرافيانش گفت: كدام يك از شما سخن ام الخير را به ياد دارد؟ مردي گفت: من آن را به ياد دارم اي اميرمؤمنان كه وي جامه اي زبيدي پرحاشيه به تن داشت و بر شتري خاكستري رنگ سوار بود و پيرامون او را گرفته بودند، او در حالي كه تازيانه اي كه رشته هايش واتابيده بود در دست داشت مانند شتر نر خشمگين فرياد مي‌زد:
(اي مردم، از پروردگارتان پروا كنيد كه زلزله قيامت حادثه هولناكي است. (2) خداوند حق را واضح و دليل را آشكار و راه را روشن و نشانه را بلند نموده و شما را در تاريكي مبهم و كور و شب تار و سياه رها نساخته است، پس به كجا مي‌رويد خداي رحمتتان كند؟ آيا از اميرمؤمنان ميگريزيد يا از جنگ؟ يا از اسلام روگردان شده ايد يا از حق برگشته ايد؟ مگر نشنيديد كه خداوند مي‌فرمايد:
و محققا شما را ميآزماييم تا مجاهدان و صابران از شما را بازشناسيم و اخبار (و اعمال) شما را آشكار كنيم). (3)
(1) - أعلام النساء 2 / 270، العقد الفريد 1 / 344.
(2) - سوره حج / 1.
(3) - سوره محمد صلي الله عليه و سلم / 31.
(٨٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة الكوفة (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، الحج (1)
سپس سر به آسمان برداشت و گفت: (خداوندا، صبر و شكيبايي كم شده، يقين سست گشته، رغبت‌ها پراكنده شده و - اي پروردگار - زمام دلها به دست توست پس كلمه (اين است) را بر اساس تقوا گرد آر و دلها را بر هدايت الفت ده و حق را به اهلش بازگردان. خدا شما را رحمت كند به سوي امام عادل، وصي باوفا و صديق اكبر بشتابيد كه اين جنگ بر اساس كينه هاي بدر واحد و جاهليت است كه معاويه از غفلت مردم استفاده كرده و آنها را بهانه حمله و شورش قرار داده تا انتقام خونهاي ريخته شده فرزندان عبد شمس را بگيرد) …
خدا شما را رحمت كند، كجا مي‌رويد و از امامي دست بر مي‌داريد كه پسر عموي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و همسر دختر او و پدر فرزندان او است، همو كه از سرشت پيامبر آفريده شده و از چشمه او جوشيده و پيامبر او را رازدار خود ساخته و دروازه شهر (علم) خود قرار داده و دوستي او را به مسلمانان گوشزد نموده و منافقان را از دشمني او آگاه كرده، كسي كه خداوند پيوسته او را به ياري خود تأييد مي‌نمود و او هم بر راه پهناور استقامت حركت مي‌كند و هرگز در خوشي عيش و نوش درنگ نمي‌كند، همو كه فرقها را شكافت و بتها را شكست، آن گاه كه نماز خواند و مردم هنوز مشرك بودند و فرمان خدا برد و مردم هنوز در شك و ترديد به سر مي‌بردند، و پيوسته چنين بود تا مبارزان بدر را كشت، و جنگجويان احد را به خاك سياه نشاند، و جمعيت هوازن را پراكنده ساخت، و قايعي كه در دلهاي گروهي تخم نفاق و ارتداد و ستيزندگي را كاشت. من كوشيدم تا آنچه بايد بگويم گفتم و خيرخواهي را به نهايت رساندم، و توفيق به دست خداست و سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد). (1)
(1) - أعلام النساء 1 / 389.
(٨٧٦)
صفحهمفاتيح البحث: الصبر (1)

15 - آروي بنت حارث بن عبد المطلب

15 - اروي بنت حارث بن عبد المطلب ابن عبد البر گويد: اروي دختر حارث بن عبد المطلب در سن پيري و كهن سالي بر معاويه وارد شد. تا چشم معاويه به او افتاد گفت: خوش آمدي اي عمه، حالت در نبود ما چگونه است؟ گفت: اي برادرزاده، تو نعمت را ناسپاسي كردي و با پسر عمويت به بدي مصاحبت نمودي، نامي را كه شايسته آن نيستي بر خود نهادي و چيزي را كه حق تو نبود گرفتي بدون آن كه به خاطر دين خود و پدرانت باشد و يا سابقه اي در اسلام داشته باشيد، پس از آن كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كافر بوديد و خدا بهره تان را نابود كرد و چهره هاتان را به خاك ذلت افكند و حق را به اهلش بازگرداند گرچه مشركان ناخوش داشتند، و اين كلمه ما بود كه فراتر بود و پيامبرمان صلي الله عليه و آله و سلم ياري داده شد. اما شما پس از او بر ما ولايت يافتيد و دليل خود را نزديكي و خويشي با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميدانستيد در صورتي كه ما به پيامبر از شما نزديك تريم و به امر حكومت سزاوارتر، و از آن پس ما در ميان شما مانند بني اسرائيل در ميان فرعونيان بوديم وعلي بن ابي طالب رحمه الله پس از پيامبرمان به منزله هارون نسبت به موسي بود، پس سر انجام ما بهشت و سر انجام شما دوزخ است.
عمروعاص گفت: ساكت باش اي پير زن گمراه و زبان كوتاه كن كه عقلت پريده است، زيرا شهادت يك نفره تو پذيرفته نمي‌شود.
اروي گفت: تو ديگر چه مي‌گويي اي زنا زاده، تو كه مادرت در مكه از زنان آوازه خوان مشهور و گران قيمت ترين آنها بود، به اندازه دهانت حرف بزن و به كار خود پرداز و فضولي نكن، به خدا سوگند كه تو در ميان قريش از شرافت و اصالت خانوادگي برخوردار نيستي، زيرا پنج نفر از قريش بر سر تو دعوا داشتند و هر كدام خود را پدر تو مي‌دانستند، از مادرت پرسيدند، گفت: همگي به من در آمده اند، بنگريد به هر كدام شبيه تر است او را فرزند او بدانيد، و چون شباهت
(٨٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: مدينة مكة المكرمة (1)، علي بن أبي طالب (1)
به عاص بن وائل داشتي تو را به او ملحق ساختند.
مروان گفت: اي پير زن بس كن، و به كاري كه براي آن آمده اي پرداز. اروي گفت: اي پسر زن بدكاره تو ديگر چه مي‌گويي؟ آن گاه رو به معاويه نمود و گفت: به خدا سوگند اين تويي كه اينها را بر من جرأت داده اي! و اين مادر توست كه در قتل حمزه گفت:
نحن جزيناكم بيوم بدر * والحرب بعد الحرب ذات سعر ما كان لي عن عتبة من صبر * فشكر وحشي علي دهري حتي ترم أعظمي في قبري (ماييم كه انتقام روز بدر را از شما گرفتيم و آتش اين جنگ پس از آن جنگ بر افروخت).
(من نميتوانستم در كشته شدن عتبه صبر كنم، از اين رو همه عمر سپاس گزار وحشي (قاتل حمزه) هستم تا استخوانهايم در قبر بپوسد). (1) عمر رضا كحاله گويد: معاويه به مروان و عمرو گفت: واي بر شما، شما مرا در معرض بدگويي او درآورديد و سبب شديد تا سخنان ناخوشايندي از او بشنوم.
آن گاه به اروي گفت: اي عمه، به حاجتت پرداز و دست از افسانه هاي زنانه بردار. اروي گفت: دستور ده سه تا دو هزار دينار به من بدهند. معاويه گفت: با دو هزار دينار اول چه خواهي كرد؟ گفت: مي‌خواهم چشمه اي پر آب در زميني نرم و هموار بخرم تا براي فرزندان حارث بن عبد المطلب باشد. معاويه گفت: خوب جايي خرج مي‌كني، با دو هزار دينار دوم چه خواهي كرد؟ گفت: مي‌خواهم جوانان عبد المطلب را به ازدواج همسران شايسته شان درآورم. معاويه گفت:
خوب جايي خرج مي‌كني، با دو هزار دينار ديگر چه خواهي كرد؟ گفت:
(1) - العقد الفريد 1 / 357.
(٨٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: القبر (1)، القتل (2)، الصبر (2)، الحرب (1)
مي خواهم سختي زندگي در مدينه را پشت سرگذارم و به زيارت خانه خدا روم.
معاويه گفت: خوب جايي خرج مي‌كني، به ديده منت، همه را به تو خواهم داد.
سپس گفت: هان، به خدا سوگند اگر علي بود اين مال را به تو نمي‌داد. اروي گفت: راست گفتي، علي امانت را ادا كرد و به امر خدا عمل نمود و تو امانت را ضايع گذاردي و در مال خدا خيانت ورزيدي، مال خدا را به غير مستحق آن دادي در صورتي كه خداوند در كتاب خود حقوق را براي اهل آن واجب نموده و آن را بيان داشته است و تو آن را نگرفتي و عمل نكردي، اما علي ما را به گرفتن حقي كه خداوند بر ايمان واجب نموده فراخواند و به جنگ با تو سرگرم شد و از تنظيم امور و قراردادن هر چيزي به جاي خود بازماند، من هم مال تو را از تو نخواسته ام كه بر من منت مي‌نهي بلكه پاره اي از حق خودمان را خواسته ام و گرفتن چيزي جز حق خود را روا نمي‌داريم، آيا از علي نام مي‌بري؟ خداوند دهانت را بشكند و داراييت را نابود سازد! آن گاه صدا به گريه بلند كرد و گفت:
ألا يا عين ويحك أسعدينا * ألا وابكي أميرالمؤمنينا رزينا خير من ركب المطايا * وفارسها ومن ركب السفينا ومن لبس النعال أو احتذاها * ومن قرأ المثاني والمئينا إذ استقبلت وجه أبي حسين * رأيت البدر راع الناظرينا ولا والله لا أنسي عليا * وحسن صلاته في الراكعينا أفي الشهر الحرام فجعتمونا * بخير الناس طرا أجمعينا (هان، اي ديده ما را در گريه ياري ده و بر اميرمؤمنان اشك بريز).
(ما به مصيبت مردي دچار شديم كه بهترين سواران بر چهارپايان و كشتي بود).
(و بهترين كساني بود كه كفش پوشيده و بهترين كساني كه سوره هاي بلند و
(٨٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (1)
كوتاه قرآن را خوانده اند).
(چون با چهره پدر حسين روبرو مي‌شدم ماه شب چهارده را مي‌ديدم كه بينندگان را شگفت زده مي‌كند).
(نه، به خدا سوگند هيچ گاه علي و نماز نيكوي او را در ميان نماز گزاران فراموش نمي‌كنم).
(آيا در ماه حرام ما را به مصيبت مردي نشانديد كه بهترين همه مردم بود)؟!
معاويه دستور داد شش هزار دينار به او بدهند و گفت: اي عمه، اينها را در هر چه دوست داري هزينه كن.
و در روايت ديگري است كه معاويه به او گفت: اي عمه، خدا از گذشته‌ها گذشت، اي خاله حاجتت را بگو. اروي گفت: من به تو حاجتي ندارم، و از نزد معاويه بيرون رفت. معاويه به مجلسيان خود گفت: به خدا اگر همه افرادي كه در مجلس من هستند با او سخن مي‌گفتند هر كدام را پاسخ تازه اي مي‌داد، و زنان بني هاشم از مردان تيره هاي ديگر شيرين زبان تر و زبان آورترند. (1)
(1) - أعلام النساء 1 / 30.
(٨٨٠)
صفحهمفاتيح البحث: بنو هاشم (1)

فصل 29: مظلوميت امام علي عليه السلام

اشارة

فصل 29 مظلوميت امام علي عليه السلام 1 - ابوعثمان نهدي از علي بن ابي طالب عليه السلام روايت كرده كه فرمود: با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از باغي مي‌گذشتيم كه من گفتم: اي رسول خدا، اين باغ چه زيباست!
فرمود: تو را در بهشت بهتر از آن است، تا به هفت باغ - و به روايت احمد بن زهير نه باغ - گذشتيم و من همان سخن را تكرار كردم و پيامبر هم مي‌فرمود: تو را در بهشت بهتر از آن است. آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و سلم مرا در آغوش كشيد و گريست. گفتم، اي رسول خدا، علت گريه شما چيست؟ فرمود: كينه هايي كه براي حكومت پس از من از تو در سينه هاي مرداني نهفته است كه بر تو آشكار نمي‌كنند. گفتم: آيا در آن هنگام دين من در سلامت است؟ فرمود: آري دين تو در سلامت است. (1) 2 - همين خبر با اندكي تفاوت در لفظ از ابن عباس نقل گرديده است. (2) 3 - در خبري طولاني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به آن حضرت فرمود: بترس از كينه هايي كه از تو در سينه هاي كساني هست كه تنها پس از مرگ من آشكار
(١) - تاريخ بغداد ١٢ / ٣٩٨.
(٢) - مجمع الزوائد ٩ / 118.
(٨٨١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عبد الله بن عباس (1)، كتاب تاريخ بغداد للخطيب البغدادي (1)، كتاب مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (1)
مي كنند، آنان ملعون خدا و همه لعنت كنندگانند. آن گاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گريست، گفته شد: اي رسول خدا، از چه ميگرييد؟ فرمود: جبرئيل عليه السلام به من خبر داد كه امت به او ستم مي‌كنند و او را از حقش باز ميدارند و با او مي‌جنگند و فرزندانش را به قتل ميرسانند. (1) 4 - پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: پس از مرگ من كينه هايي كه در سينه هاي گروهي نهفته است آشكار مي‌شود و همه بر ضد تو دست به دست هم دهند و تو را از حق خود باز دارند. (2) 5 - جابر بن عبد الله انصاري گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در سكرات مرگ بود كه فاطمه عليها السلام بر آن حضرت وارد شد، خود را به روي حضرتش افكند و مي‌گريست، پيامبر چشم خود را گشود و به هوش آمد و فرمود: دختركم، تو پس از من ستم خواهي ديد و تو پس از من به استضعاف كشيده خواهي شد، هر كه تو را بيازارد مرا آزرده، هر كه تو را به خشم آرد مرا به خشم آورده، هر كه تو را شادمان كند مرا شادمان نموده، هر كه به تو نيكي كند به من نيكي كرده، هر كه به تو جفا كند به من جفا كرده و هر كه به تو ستم كند به من ستم روا داشته است، زيرا تو از مني و من از تو، و تو پاره تن مني و همان روح من هستي كه ميان دو پهلوي من است. سپس فرمود: من به پيشگاه پروردگار از ستمكاران امت خود به تو، شكايت مي‌برم.
سپس حسن و حسين عليهما السلام وارد شدند و خود را بر روي بدن مبارك رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم انداخته ميگريستند و مي‌گفتند: فداي تو شويم اي رسول خدا علي عليه السلام خواست آنها را دور سازد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سربرداشت و فرمود: برادرم،
(1) - بحار الانوار 28 / 45.
(2) - همان / 50.
(٨٨٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، جابر بن عبد الله (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
رهاشان كن تا مرا ببويند و من هم آنان را ببويم، آنان از من توشه گيرند و من از آنان، زيرا آن دو پس از من به ظلم و ستم كشته خواهند شد و لعنت خدا بر قاتلان آنها. سپس فرمود: اي علي، تو پس از من مظلوم قرارخواهي گرفت و من در روز قيامت خصم كسي هستم كه تو خصم او باشي. (1) 6 - معاوية بن ثعلبه گويد: ابوذر رحمه الله در مسجد نشسته بود وعلي عليه السلام در جلو او نماز مي‌خواند، مردي بر او وارد شد و گفت: اي اباذر، آيا مرا از محبوبترين مردم در نزد خود خبر نمي‌دهي؟ به خدا سوگند كه مي‌دانم كه محبوبترين مردم نزد تو محبوبترين آنها نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. ابوذر گفت: چرا، سوگند به خدايي كه جانم در دست او است محبوبترين مردم نزد من محبوبترين آنها نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است و او همين شيخ مظلوم و ستمديده اي است كه حقش را غصب كرده اند. (2) 7 - امام مجتبي عليه السلام از پدرش علي عليه السلام روايت كرده كه فرمود: چون آيات اول سوره عنكبوت: الم، احسب الناس … (آيا مردم پنداشته اند كه آنان را رها ساخته اند كه بگويند ايمان آورديم، و امتحان نشوند)؟ نازل شد من گفتم: اي رسول خدا، اين فتنه و آزمايش چيست؟ فرمود: اي علي، تو آزموده مي‌شوي و ديگران هم به تو مورد آزمايش قرار مي‌گيرند، و تو (در پيشگاه خدا) از گروهي داد خواهي خواهي نمود پس براي داد خواهي آماده باش. (3) 8 - حضرت رضا عليه السلام فرمود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: اي علي، تو حجت خدايي، تو باب خدايي، تو راه به سوي خدايي، تو آن خبر بزرگي، تو راه راستي، تو مثل اعلايي، تو امام مسلماناني، وامير مؤمنان و بهترين اوصيا و
(1) - بحار الانوار 28 / 76.
(2) - بحار الانوار، ط كمپاني 8 / 71.
(3) - بحار الانوار، 28 / 69.
(٨٨٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، السجود (1)، كتاب بحار الأنوار (3)

1 - مظلوميت آن حضرت پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم

سرور صديقاني. اي علي، تو فاروق اعظم و صديق اكبري. اي علي، تو جانشين من بر امت مني، تو ادا كننده دين مني، تو انجام دهنده وعده هاي مني. اي علي، پس از من مظلومي، اي علي، تو پس از من تنها ميماني. اي علي، پس از من از تو دوري ميگزينند، من خدا و همه حاضران امتم را گواه مي‌گيرم كه حزب تو حزب من است و حزب من حزب خداست، و حزب دشمنانت حزب شيطان است. (1) 9 - امام هادي عليه السلام بر سر قبر امير مؤمنان - صلوات الله عليه - چنين زيارت مي‌خواند:
سلام بر تو اي ولي خدا، گواهي مي‌دهم كه تو اولين مظلوم هستي، و اولين كسي هستي كه حقش را غصب نمودند، تو صبر كردي و به حساب خدا گذاشتي تا مرگت فرا رسيد، و گواهي مي‌دهم كه تو با شهادت خدا را ديدار نمودي، خداوند قاتل تو را به انواع عذاب كيفر دهد، و آن به آن عذاب او را تجديد كند، من با شناخت تو و آگاهي از مقام تو و دشمني با دشمنانت و كساني كه به تو ستم كردند به زيارتت آمده ام، و به خواست خدا با همين اعتقاد خدا را ديدار خواهم كرد. اي ولي خدا، من گناهان فراواني دارم پس براي من به درگاه خدايت شفاعت نما اي مولاي من، زيرا تو در نزد خدا مقامي معلوم داري و نزد خداوند از آبرو و شفاعت برخورداري، و خداوند متعال فرموده است: (و شفاعت نكنند مگر براي كسي كه خداوند پسنديده باشد (دين او را). (2) 1 - مظلوميت آن حضرت پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم 10 - ابن قتيبه دينوري گويد: علي - كرم الله وجهه - فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را
(1) - عيون اخبار الرضا عليه السلام 2 / 6.
(2) - بحار الانوار 100 / 265، و آيه در سوره انبياء / 28.
(٨٨٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن محمد الهادي عليه السلام (1)، القبر (1)، الصّلاة (1)، الصبر (1)، الغصب (1)، كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
شبها بر چهارپايي مي‌نشاند و در مجالس انصار مي‌برد و فاطمه از آنان ياري مي‌طلبيد و آنان مي‌گفتند: اي دختر رسول خدا، بيعت ما با اين مرد انجام گرفته است و اگر همسر و پسر عموي تو پيش از ابو بكر سبقت مي‌جست و از ما بيعت مي‌خواست ما از او رويگردان نبوديم، وعلي - كرم الله وجهه - مي‌فرمود: آيا مي‌بايست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در خانه مي‌نهادم و دفن نكرده بيرون مي‌آمدم و با مردم بر سر قدرت او نزاع مي‌كردم؟ و فاطمه مي‌گفت: ابو الحسن كاري نكرده مگر همان را كه شايسته او بوده است و امت هم كاري كردند كه خداوند حسابگر و باز خواست كننده آنهاست. (1) 11 - و نيز پس از ذكر بيعت نكردن علي عليه السلام گويد: پس دومي نزد اولي آمده، گفت: آيا اين مرد را كه از بيعت با تو سرباز زده به بيعت وا نمي‌داري؟ وي به غلام خود قنفذ گفت: برو علي را نزد من فراخوان. وي نزد علي رفت، علي به او فرمود: كارت چيست؟ گفت: خليفه رسول خدا تو را فرا مي‌خواند. علي فرمود:
چه زود بر رسول خدا دروغ بستيد! قنفذ بازگشت و پيام را رساند. وي مدتي گريست، اما دومي بار دوم گفت: به اين مردي كه از بيعت با تو سر باز زده مهلت نده و او را به بيعت وادار. اولي به قنفذ گفت: نزد او بازگرد و بگو: خليفه رسول خدا تو را براي بيعت فرا مي‌خواند.
قنفذ بازگشت و مأموريت خود را اجرا كرد، علي عليه السلام فرياد زد: سبحان الله! او مدعي مقامي شده كه حق او نيست. قنفذ بازگشت و پيام را رساند. باز اولي مدتي گريست، سپس دومي برخاست و به همراه گروهي به در خانه فاطمه رفتند، در زدند، چون فاطمه صداي آنان را شنيد با صداي بلند گفت: اي پدر، اي رسول خدا، ما چه رنجها كه پس از تو از دومي و اولي ديديم!
(١) - الامامة والسياسة ١ / 19.
(٨٨٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الدفن (1)
مردم چون صدا و گريه فاطمه را شنيدند گريه كنان بازگشتند و نزديك بود دلهاشان بتركد و جگرهاشان بشكافد، اما دومي با گروهي از همراهان علي را از خانه بيرون آورده نزد اولي بردند و به او گفتند: بيعت كن. فرمود: اگر نكنم چه؟
گفتند: آن گاه به خداي يگانه سوگند كه گردنت را ميزنيم. فرمود: در اين صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را كشته ايد. دومي گفت: بنده خدا آري، اما برادر رسول خدا نه! اولي هم ساكت بود و هيچ سخن نمي‌گفت. دومي به اولي گفت:
آيا دستور خود را درباره او صادر نمي‌كني؟ گفت: تا فاطمه در كنار او است او را بر كاري مجبور نمي‌سازم. آن گاه علي به قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چسبيد و با ناله و گريه صدا مي‌زد: اي پسر مادرم، اين قوم مرا به استضعاف كشاندند و نزديك بود مرا بكشند. (1) 12 - علامه فيض كاشاني رحمه الله گويد: سپس دومي گروهي از آزاد شدگان و منافقان را جمع كرد و به منزل امير مؤمنان عليه السلام آورد، با در بسته مواجه شدند، صدا زدند: اي علي، در را باز كن كه خليفه رسول خدا تو را مي‌خواند. آن حضرت در را باز نكرد، آنان هيزم آورده جلو در خانه نهادند و آتش آوردند تا آتش زنند، دومي فرياد زد: به خدا اگر در را باز نكنيد آن را آتش ميزنيم. فاطمه عليها السلام كه ديد آنها منزل را آتش مي‌زنند برخاست و در را گشود و پيش از آن كه خود را پنهان كند آن گروه حمله كردند و او را كنار زدند، فاطمه عليها السلام ميان در و ديوار پنهان شد، آنان بر اميرمؤمنان عليه السلام كه روي فراش خود نشسته بود حمله بردند و به ياري هم حضرتش را كشان كشان از خانه بيرون بردند و گريبان او را گرفته و به سوي مسجد مي‌كشاندند. فاطمه عليها السلام مانع شد و فرمود: به خدا سوگند كه نمي‌گذارم پسر
(١) - الامامة والسياسة ١ / 19. و جمله آخر سخني است كه در سوره اعراف آيه 150 از قول هارون به برادرش موسي عليهما السلام نقل شده است.
(٨٨٦)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (3)، القبر (1)، الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)
عمويم را به ستم (به مسجد) كشانيد، شما چه زود به خدا و رسول درباره ما خاندان خيانت كرديد در حالي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شما را به پيروي و دوستي و چنگ زدن به دامان ما سفارش كرده بود! و خداوند فرموده: (بگو: من از شما مزدي نمي‌خواهم جز آن كه خاندان مرا دوست بداريد). (1) آن گاه بيشتر مردم به احترام زهرا عليها السلام علي عليه السلام را رها ساختند … اما بالاخره آن حضرت را كشيدند و به مسجد بردند تا او را در برابر ابو بكر به پا داشتند، فاطمه عليها السلام به مسجد آمد تا حضرتش را از دست آنان رها سازد ولي نتوانست، پس رو كرد به قبر پدرش و با آه و ناله به قبر اشاره كرد و گفت:
نفسي علي زفراتها محبوسة * ياليتها خرجت مع الزفرات لاخير بعدك في الحياة وإنما * أبكي مخافة أن تطول حياتي (جانم روي نفسهايم حبس شده، اي كاش با نفسهايم بيرون مي‌آمد).
(ديگر خيري پس از تو در زندگي نيست و گريه من از آن است كه مبادا پس از تو عمرم در از باشد).
سپس گفت: اي اندوه بر تو اي پدر، واي از مصيبت حبيبت ابو الحسن كه مورد اعتماد تو و پدر دو سبط تو حسن و حسين است، همو كه او را در كودكي پروريدي و در بزرگي به برادري برگزيدي و بزرگترين دوستان و محبوب ترين ياران در نظر توست، سابقه دارترين آنها در اسلام و هجرت به سوي تو اي بهترين مردمان! اينك او را اسير نموده و ريسمان به گردن او بسته و چون شتر به جلو مي‌كشند! … آن گاه اميرمؤمنان عليه السلام را در برابر اولي نگاه داشته و گفتند: دست بيعت در از كن! فرمود: به خدا سوگند كه بيعت نمي‌كنم زيرا بيعت من به گردن شماست.
(1) - سوره شوري / 23.
(٨٨٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، القبر (2)، السجود (3)
عدي بن حاتم گويد: به خدا سوگند هيچ گاه دلم به حال كسي به اندازه علي بن ابي طالب عليه السلام نسوخت آن گاه كه گريبان او را گرفته به سوي اولي برده و به او گفتند: بيعت كن. فرمود: اگر نكنم؟ گفتند: گردنت را ميزنيم، و آن حضرت سر به آسمان برداشت و گفت: (خداوندا، تو را گواه مي‌گيرم كه اينان آمده اند مرا بكشند در حالي كه من بنده خدا و برادر رسول خدايم). باز گفتند: دست بيعت در از كن، حضرت امتناع كرد و آنان به زور دست او را در از كردند، حضرت دست خود را مشت كرد و همگي خواستند آن را باز كنند و نتوانستند، و اولي روي همان دست بسته دست كشيد، و آن حضرت در حالي كه به قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌نگريست مي‌گفت: (اي پسر مادرم، اين قوم مرا به استضعاف كشاندند و نزديك بود مرا بكشند). آن گاه با اين دو بيت با اولي سخن گفت:
فإن كنت بالشوري ملكت امورهم * فكيف بهذا والمشيرون غيب وإن كنت بالقربي حججت خصيمهم * فغيرك أولي بالنبي وأقرب (اگر به دليل شورا حكومت مردم را به دست گرفته اي، اين چه شورايي است كه اهل شورا غايب بودند)؟!
(و اگر به دليل خويشاوندي با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر خصم حجت آوردي، غير تو كه به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سزاوارتر و نزديك تر بود)!
و آن حضرت بارها مي‌فرمود: شگفتا! آيا خلافت به امتياز صحابي بودن صورت مي‌گيرد ولي به امتياز صحابي و خويشاوند بودن صورت نمي‌گيرد؟! (1) 13 - سليم بن قيس گويد: در يكي از سالها دومي همه كار گزارانش را به دادن نصف اموالشان جريمه كرد جز قنفذ (به خاطر خوش خدمتي كه به وي كرد).
روزي من به گروهي كه در مسجد حلقه زده بودند رسيدم كه همه هاشمي بودند
(١) - علم اليقين 2 / 686، مقصد سوم، فصل 20.
(٨٨٨)
صفحهمفاتيح البحث: أبو طالب عليه السلام (1)، عدي بن حاتم (1)، سليم بن قيس (1)، القبر (1)، السجود (1)
جز چند تن: سلمان، ابوذر، مقداد، محمد بن ابي بكر، عمر بن ابي سلمه وقيس بن سعدبن عباده. عباس به علي عليه السلام گفت: فكر مي‌كني چرا دومي قنفذ را مانند ساير كار گزارانش جريمه نكرد؟ علي عليه السلام نخست به اطراف نگريست، آن گاه ديدگانش پر از اشك شد و گفت: ما به خدا شكايت مي‌بريم … و زهرا از دنيا رفت در حالي كه هنوز اثر تازيانه قنفذ مانند بازوبند بر بازوي حضرتش بود. (1) 14 - محدث قمي رحمه الله پس از ذكر جسارت آن قوم به فاطمه عليها السلام گويد: از آنچه گفتيم شدت مصيبت اميرمؤمنان عليه السلام و صبر عظيم او آشكار مي‌شود، بلكه مي‌توان گفت: برخي از مصائب آن حضرت از مصيبت فرزندش حسين عليه السلام كه همه مصائب در برابر مصيبت او ناچيز است بزرگتر است، زيرا در كتاب (نفس المهموم) در وقايع عاشورا از قول طبري آورده ام كه شمربن ذي الجوشن به خيام حرم حمله كرد و با نيزه به خيمه امام حسين عليه السلام زد و فرياد زد: آتش بياوريد تا اين خيمه را بر اهلش آتش زنم. زنان و كودكان فرياد زدند و از خيمه بيرون ريختند، امام حسين عليه السلام او را با صداي بلند صدا زد و فرمود: اي پسر ذي الجوشن تو آتش مي‌طلبي تا خيمه را بر سر خانواده من آتش زني؟ خداوند به آتشت بسوزاند!
ابومخنف از سليمان بن ابي را شد از حميد بن مسلم نقل كرده كه گفت: به شمر گفتم: سبحان الله! اين ديگر سزاوار تو نيست، آيا مي‌خواهي دو صفت را در خود جمع كني؟ هم به عذاب خدا (عذاب آتش) عذاب كني و هم كودكان و زنان را بكشي؟ همين كه مردان را كشتي موجبات رضايت امير خود را فراهم آورده اي.
شمر گفت: تو كيستي؟ گفتم: خود را به تو معرفي نمي‌كنم - و به خدا ترسيدم كه
(1) - كتاب سليم / 91. پدر و مادرم فداي آن آقايي كه در شرايطي قرار داشت كه بايد براي سخن گفتن ملاحظه كند و به اطراف بنگرد تا بيگانه اي نباشد. و اين بارزترين نشانه مظلوميت و استضعاف است.
(٨٨٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (3)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، زيارة عاشوراء (1)، محمد بن أبي بكر (1)، حميد بن مسلم (1)، الصبر (1)
اگر مرا بشناسد نزد سلطان موجب آزار من شود -، شبث بن ربعي كه بيش از من از او حرف شنوايي داشت پيش آمد و گفت: سخني بدتر از اين سخن تو و موقعيتي زشت تر از موقعيت تو نديدم، كارت به جايي رسيده كه زنان را ميترساني؟! من گواهي مي‌دهم كه شمر با شنيدن اين سخن شرم كرد و بازگشت.
من گويم: اين شمر با آن كه مردي سخت دل و بي شرم بود از شبث شرم كرد و بازگشت اما آن كس كه به در خانه اميرمؤمنان و خاندانش عليهم السلام آمد و آنان را تهديد به آتش زدن كرد و گفت: سوگند به خدايي كه جانم به دست او است يا بايد خارج شوند يا خانه را با هر چه در آن است ميسوزانم، و گفتند: فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و فرزندان و آثار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آن است، من گواهي مي‌دهم كه او شرم نكرد و بازنگشت بلكه كرد آنچه كرد، و اميرمؤمنان عليه السلام را يك ياور و مدافع نبود و تنها زبير بود كه روايت شده: چون ديد گريبان علي عليه السلام را گرفته و از خانه خارج كردند شمشير بركشيد و جلو آمد و گفت: اي گروه فرزندان عبد المطلب، آيا شما زنده ايد و با علي چنين مي‌كنند؟! و با شمشير بر دومي حمله كرد، خالدبن وليد با تخته سنگي بر پشت او زد و او زمين خورد و شمشير از دستش افتاد و دومي شمشير را برداشت و بر سنگ كوفت تا شكست.
شيخ كليني از سدير روايت كرده كه گفت: خدمت امام باقر عليه السلام بوديم كه سخن از حوادثي كه مردم پس از پيامبر خود آفريدند و امير مؤمنان عليه السلام را خوار نمودند پيش آمد، مردي گفت: امام به سلامت باد، پس عزت بني هاشم و نفرات آنها چه شد؟ فرمود: مگر چه كسي از بني هاشم باقي مانده بود؟ جعفر و حمزه كه به شهادت رسيده بودند، و دو نفر ضعيف و ذليل تازه مسلمان با حضرتش بودند:
عباس و عقيل كه هر دو از طلقا (آزاد شدگان) بودند. به خدا سوگند اگر حمزه و جعفر در برابر آنها حضور داشتند آنها دست بر علي عليه السلام نمي‌يافتند و اگر حاضر
(٨٩٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، مدينة الكوفة (1)، شبث بن ربعي اليربوعي (1)، بنو هاشم (2)

2 - مظلوميت آن حضرت هنگام دفن فاطمه عليها السلام

بودند آن دو را از پا در مي‌آوردند.
از همين رو از اميرمؤمنان عليه السلام روايت شده كه هيچ گاه منبر نرفت جز آن كه در آخر سخن پيش از فرود آمدن مي‌فرمود: من از روزي كه خداوند پيامبر خود را قبض روح نمود پيوسته مظلوم بوده ام …
آري اين سخن برخاسته از سينه اي دردمند و برخي از مصائبي است كه سنگها را آب مي‌كند. (1) 2 - مظلوميت آن حضرت هنگام دفن فاطمه عليها السلام 15 - امام حسين عليه السلام فرمود: چون فاطمه از دنيا رفت اميرمؤمنان عليه السلام مخفيانه او را به خاك سپرد و جاي قبر او را با خاك يكسان نمود، سپس برخاست و رو به قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كرد و گفت: سلام من بر تو باد اي رسول خدا، و سلام بر تو از سوي دخترت و زائرت وهمو كه در بقعه تو زير خاك آرميده و خداوند براي او چنان خواست كه هر چه زودتر به تو ملحق شود. اي رسول خدا، صبرم از فراق دختر برگزيده ات كاهش يافته و شكيبايي ام از سرور زنان جهان از دست رفته، جز آن كه همان گونه كه در مصيبت جانگداز تو صبر كردم در اينجا نيز جاي صبر باقي است، چرا كه من با دست خود تو را در قبر نهادم و (در هنگام جان دادن سر در آغوش من داشتي به طوري كه) جان تو از ميان سينه و گلوي من گذشت، آري در كتاب خدا براي من بهترين پذيرش وجود دارد كه فرموده: (ما همه از خداييم و همه به سوي او باز ميگرديم). (2) امانت باز گردانده و گروگان تحويل داده شد و زهرا از دستم ربوده شد، اي
(1) - بيت الاحزان / 102.
(2) - سوره بقره / 156.
(٨٩١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، القبر (2)، الصبر (1)، الدفن (1)

3 - مظلوميت آن حضرت در شوراي حكومت

رسول خدا، چه اندازه اين آسمان نيل گون و زمين تيره در نظرم زشت جلوه مي‌كند، اندوهم هميشگي است و شبم به بيداري ميگذرد، و غم از دلم رخت نمي‌بندد تا خداوند خانه اي را كه تو در آن اقامت داري برايم برگزيند، غصه اي دارم جگر سوز و اندوهي شور انگيز، چه زود ميان ما جدايي افتاد، و تنها به خدا شكايت مي‌برم. به همين زودي دخترت از همدست شدن امتت بر پايمال كردن او تو را خبر مي‌دهد، پس به اصرار از او بپرس و احوال را از او جويا شو، كه چه بسا سوزها داشت كه در سينه اش ميجوشيد و راهي براي شرح و بسط آن نداشت و اكنون خواهد گفت، و خدا داوري خواهد كرد و او بهترين داوران است.
سلام بر شما سلام وداع كننده اي كه نه خشمگين است و نه دل تنگ، پس اگر بازگردم از روي دل تنگي نيست و اگر بمانم از بدگماني به آنچه خدا به صابران وعده داده نمي‌باشد. آه آه، باز هم شكيبايي مبارك تر و زيباتر است، و اگر بيم غلبه چيره شوندگان نبود براي هميشه در اينجا مي‌ماندم و درنگ مي‌نمودم و بر اين مصيبت بزرگ چون زنان عزيز مرده شيون مي‌كردم، در برابر چشم خدا دخترت پنهاني به خاك سپرده مي‌شود و (اما آشكارا) حقش پايمال و از ارثش ممنوع مي‌گردد با آن كه دير زماني نگذشته و ياد تو كهنه نگشته است. اي رسول خدا، شكايت به خداست و بهترين صبر و دل داري درباره توست، درود خدا بر تو و سلام و رضوان خدا بر او باد. (1) 3 - مظلوميت علي عليه السلام در شوراي حكومت 16 - ابن ابي الحديد گويد: عمر گفت: ابوطلحه انصاري را فرا خوانيد، وي را فرا خواندند و آمد، عمر گفت: اي ابوطلحه چون از دفن من باز گشتيد با پنجاه مرد
(1) - كافي 1 / 381.
(٨٩٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الصبر (1)، الدفن (1)
مسلح از انصار آماده شو و اين چند نفر را (1) وادار تا هر چه زودتر كار را تمام كنند، و آنان را در خانه اي جمع كن و يارانت را بر در خانه بگمار تا آنان به مشورت پردازند و يك نفر از خود را برگزينند، اگر پنج نفر يك رأي دادند و يك نفر ديگر مخالفت كرد گردنش را بزن. و اگر چهار نفر يك رأي دادند و دو تن ديگر مخالفت كردند گردن آن دو را بزن، و اگر سه نفر يك رأي و سه نفر ديگر رأي ديگر دادند رأي آن سه نفري كه عبد الرحمن در آنهاست برگزين، و اگر آن سه نفر ديگر بر خلاف آن اصرار كردند گردن آنها را بزن، و اگر سه روز گذشت و بر امري اتفاق نظر نيافتند گردن هر شش نفر را بزن و مسلمانان را به حال خودشان رها كن تا كسي را براي خود برگزينند. (2) چون عمر دفن شد، ابوطلحه آنها را جمع كرد و خود با پنجاه مرد مسلح از انصار بر در خانه ايستاد. اهل شورا شروع به سخن گفتن كردند و دعوا و ستيزه برخاست. نخستين كاري كه طلحه كرد اين بود كه آنان را گواه گرفت كه حق خود را به عثمان بخشيد و به نفع او كنار رفت، زيرا مي‌دانست كه مردم او را با علي و عثمان برابر نمي‌دانند و با وجود آنها خلافت براي او پا نمي‌گيرد، از اين رو خواست با بخشش امري كه خود از آن بهره اي نداشت و نمي‌توانست بدان دست يابد جانب عثمان را تقويت و جانب علي عليه السلام را تضعيف كند.
(1) - يعني علي عليه السلام، عثمان طلحه، زبير، سعد وقاص وعبد الرحمن بن عوف كه اصحاب شورا بودند.
(2) - در (منهاج البراعة) علامه قطب الدين راوندي رحمه الله 1 / 128 آورده است: عباس به علي عليه السلام گفت:
حكومت از دست ما رفت و اين مرد مي‌خواهد حكومت در اختيار عثمان قرار گيرد. علي عليه السلام فرمود: من اين را مي‌دانم ولي در شورا شركت مي‌كنم، زيرا عمر اينك مرا شايسته امامت دانسته در صورتي كه قبلا مي‌گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: (نبوت و امامت در يك خاندان جمع نمي‌شود)، و من در شورا وارد مي‌شوم تا معلوم شود كه عمر سخن پيشين خود را تكذيب نموده است و بدين وسيله دروغ او روشن گردد.
(٨٩٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، الدفن (1)، عبد الرحمن بن عوف (1)، الإختيار، الخيار (1)
زبير در معارضه خود گفت: من هم شما را گواه مي‌گيرم كه من حق خود را از شورا به علي بخشيدم، و او از آن رو چنين كرد كه ديد با بخشيدن طلحه حق خود را به عثمان، علي عليه السلام تضعيف شد و تنها ماند و تعصب خويشاوندي به او دست داد، زيرا وي پسر عمه اميرمؤمنان عليه السلام يعني فرزند صفيه دختر عبد المطلب بود و ابو طالب دايي وي به شمار مي‌رفت. و دليل اين كه طلحه جانب عثمان را گرفت آن بود كه ميانه خوبي با علي عليه السلام نداشت، زيرا او از قبيله بني تيم و پسر عموي ابو بكر بود و در دلهاي بني هاشم از بني تيم بر سر خلافت كينه شديدي وجود داشت و همين كينه را نيز بني تيم از بني هاشم داشتند، و اين مسأله ريشه در طبيعت بشر دارد به ويژه در سرشت وطبيعت مردم عرب، و تجربه تا به امروز نشان داده است. (1) با شرايط فوق چهار تن باقي ماندند، سعد بن ابي وقاص گفت: من سهم خودم را از شورا به پسر عمويم عبد الرحمن بخشيدم، زيرا هر دو از بني زهره بودند و نيز سعد مي‌دانست كه رأي نمي‌آورد و حكومت به چنگ وي نمي‌آيد. چون سه تن بيشتر نماند، عبد الرحمن به علي و عثمان گفت: كدام يك از شما خود را از خلافت بيرون مي‌كند و به يكي از دو نفر باقي مانده رأي مي‌دهد؟ هيچ كدام پاسخ ندادند. عبد الرحمن گفت: من هم شما را گواه مي‌گيرم كه خود را از خلافت بيرون كردم تا يكي از شما دو نفر را انتخاب كنم. باز آن دو ساكت ماندند. عبد الرحمن رو به علي عليه السلام كرد و گفت: با تو بيعت مي‌كنم به شرط آن كه
(1) - گرچه اين سخن درستي است ولي عمل طلحه را به هيچ وجه توجيه نمي‌كند، زيرا اسلام آمده كه همين كينه هاي نابجا و طبايع زشت را از بشر دور سازد و جان او را به نور تزكيه و تقوا و عدالت و انصاف و خضوع در برابر حق روشن بدارد، و همين كار طلحه نشان مي‌دهد كه نور اسلام حقيقي در جان او نتابيده بود. (م)
(٨٩٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، عمر بن سعد لعنه الله (1)، بنو هاشم (2)
به كتاب خدا و سنت رسول خدا و سيره شيخين ابو بكر وعمر رفتار كني. (1) علي عليه السلام فرمود: بلكه به كتاب خدا و سنت رسول خدا و نظر خود رفتار مي‌كنم.
عبد الرحمن رو به عثمان نمود و همين پيشنهاد را به وي كرد و عثمان پذيرفت. دوباره پيشنهاد را به علي عليه السلام تكرار كرد و آن حضرت همان پاسخ داد، عبد الرحمن سه بار اين پيشنهاد را تكرار كرد و چون ديد كه علي عليه السلام از رأي خود باز نمي‌گردد و عثمان پاسخ مثبت مي‌دهد با عثمان دست بيعت داد و گفت: سلام بر تو اي اميرمؤمنان.
گويند: علي عليه السلام به عبد الرحمن گفت: به خدا سوگند، تنها بدين دليل چنين كردي كه همان اميدي را به وي بسته اي كه رفيقتان به دوست خود داشت، خداوند ميان شما اختلاف افكند و به شومي عطر منشم دچارتان كند (2). گويند:
چندي بعد ميان عثمان وعبد الرحمن اختلاف افتاد و تا دم مرگ با يكديگر سخن نگفتند. (3) براي روشن شدن بيشتر مظلوميت و دردمندي و تأثر علي عليه السلام از اين شورا به سخن حضرتش در همين زمينه بنگريد كه فرمود: (من بر اين مدت در از و محنت جانكاه صبر كردم تا دومي هم درگذشت و در وقت مرگ خلافت را در گروهي قرار داد كه مرا يكي از آنان پنداشت، خدا به فرياد رسد از اين شورا! كي در نابرابري من با اولي آنان ترديدي وجود داشت كه اينك در كنار اين گونه افراد
(١) - معلوم نيست چگونه مي‌توان به كتاب خدا و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و سيره شيخين عمل كرد در حالي كه جمع بين اضداد است، زيرا تاريخ گواه مخالفتهاي صريح آنان با كتاب و سنت است! (م) (٢) - منشم نام زن عطاري بود در مكه و طايفه خزاعه و جرهم هر گاه مي‌خواستند به جنگ يكديگر روند از او عطر ميخريدند، و هر گاه از عطر او استفاده مي‌كردند كشتار سنگيني ميان آنان رخ مي‌داد. از اين رو وي ضرب المثل شد و مي‌گفتند: شوم تر از عطر منشم. (لسان العرب) (٣) - شرح نهج البلاغة ١ / 187.
(٨٩٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، الصبر (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، الضرب (1)، النوم (1)
قرار گيرم؟ ولي با آنان به پرواز در آمدم و در فرود و فراز با آنان همراهي نمودم، اما يكي از آنها به جهت كينه اي كه با من داشت ميل به ديگري كرد و ديگري به جهت رابطه دامادي، و انگيزه‌ها و حوادث ديگر (كه جاي گفتنش نيست). (1) و نيز فرمود: (من در روزگار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به سان عضوي از او بودم، مردم به من مانند ستاره اي در افق آسمان مي‌نگريستند، ولي روزگار چندان از قدر من كاست كه همتاي فلان و فلان شدم، و سپس در كنار پنج نفري قرار گرفتم كه بهترين شان عثمان بود، و گفتم: اي افسوس! و روزگار به اين هم بسنده نكرد و تا آنجا مرا فرو آورد كه نظير پسر هند (معاويه) و پسر نابغه (عمروعاص) قرار داد!
راستي كه كودكان هم دندان در آورده اند حتي شير خوارگان). (2) و در نامه اي به معاويه نوشت: (شگفتا از روزگار، كه كسي را همتاي من دانند كه چون من گام بر نداشته و سابقه درخشاني مانند من ندارد سابقه اي كه احدي نيز مدعي آن نيست مگر آن مدعي كه من نميشناسمش و نپندارم كه خدا هم او را بشناسد! سپاس خدا را بر همه حال). (3) آري، شگفتا از مردمي كه علي مظلوم عليه السلام را كه جان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و همتاي قرآن است با گروهي از مردم بي سر و پا و اوباش قياس كردند! گويي گوششان سنگين بود و اين سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را نشنيدند كه فرمود: (علي بن ابي طالب از من است و من از علي، هر كه او را با ديگري قياس كند به من جفا كرده، و هر كه به من جفا كند مرا آزرده است. اي عبد الرحمن، خداوند كتاب روشني را بر من فرو فرستاد و مرا فرمود كه آنچه براي مردم نازل شده برايشان بيان دارم جز براي علي بن ابي طالب كه نيازمند به بيان و توضيح نيست، زيرا خداي متعال فصاحت
(1) - نهج البلاغة، خطبه 3.
(2) - شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد 20 / 326.
(3) - نهج البلاغة نامه 9.
(٨٩٦)
صفحهمفاتيح البحث: علي بن أبي طالب (2)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب نهج البلاغة (2)
او را چون فصاحت من ساخته و فهم او را مانند فهم من قرار داده است، و اگر حلم مجسم مي‌شد به صورت علي در مي‌آمد، و اگر عقل مجسم مي‌شد به صورت حسن مي‌شد، و اگر جود و سخا مجسم مي‌شد به شكل حسين مي‌گشت، و اگر زيبايي مجسم مي‌شد صورت فاطمه را به خود مي‌گرفت بلكه باز هم فاطمه بزرگتر است، همانا دخترم فاطمه در نژاد و شرف و كرامت بهترين مردم روي زمين است). (1) سيد رضا هندي قاسوك أباحسن بسواك * وهل بالطود يقاس الذر أني ساووك بمن ناووك * وهل ساووا نعلي قنبر (اي علي، تو را با ديگران مقايسه كردند، ولي مگر ذره را با كوه مي‌سنجند)؟
(چگونه تو را با دشمنانت برابر داشتند؟ مگر آنان را با كفش قنبر هم قياس است)؟
ابن حماد ليس من جوهره جوهرة * مثل من جوهره من خزف (كسي كه جوهره وجودش از گوهر است با كسي كه جوهره اش از خزف است قابل قياس نيست).
ابو القاسم زاهي ما أحد قايسكم بغيركم * ومازج السلسل بالشرب اللمط إلا كمن ضاحي الجبال بالحصي * أو قايس الأبحر جهلا بالنقط (كسي كه شما را با ديگران و در واقع آب گوارا را با آب كدر آلوده قياس كند
(1) - فرائد السمطين 2 / 68.
(٨٩٧)
صفحهمفاتيح البحث: الجهل (1)، الجود (1)، كتاب فرائد السمطين (1)
مانند كسي است كه كوه را با سنگريزه و دريا را با قطره قياس گيرد).
مرگ بر مردمي كه عقب زدند كسي را كه خدا پيش داشته بود، و پيش داشتند كسي را كه خدا عقب زده بود، چنان كه ابن ابي الحديد گويد: (شگفتا از مردمي كه تو را با آن پايگاه بلند عقب زدند در صورتي كه گونه ديگران در جاي قدم تو قرار دارد)!
نيز ابن ابي الحديد گويد: امام عليه السلام فرمود: (من در جنگ جمل گرفتار چند شخصيت بودم: دليرترين مردم، توانگرترين و بخشنده ترين مردم، فرمانبردارترين مردم از مردم، مكارترين و زياده طلب ترين مردم. (1) من گرفتار زبير شدم كه هيچ گاه از حريف روي برنتابيد. و گرفتار يعلي بن منيه كه مال را بر شتران بسياري بار مي‌كرد و به هر مردي سي دينار و يك اسب مي‌داد تا با من بجنگند. و گرفتار عايشه كه هر اشاره اي با دست مي‌كرد مردم بدان سو مي‌رفتند و از او پيروي مي‌كردند. و گرفتار طلحه كه به عمق او در زياده طلبي (يا نخوت و تكبر) نمي‌توان رسيد و به مكرش دست نتوان يافت).
و آورده است كه: (حضرتش عثمان بن حنيف را به سوي طلحه و زبير فرستاد، رفت و بازگشت و گفت: اي اميرمؤمنان، دست خالي بازگشتم. فرمود: هرگز، بلكه دست پر بازگشتي و به خير رسيدي. سپس فرمود: شگفتا كه اين دو در برابر ابو بكر وعمر تسليم بودند و با من مخالفت ميورزند! در صورتي كه به خدا سوگند مي‌دانند كه من از ابو بكر وعمر كمتر نيستم. خداوندا، آن دو را بگير و به كيفر خود برسان).
آري، تنها كينه اي كه از او به دل داشتند همين بود كه حضرتش ايمان به خداي عزيز حميد داشت، و تنها سبب منع او از خلافت عدالت گرايي حضرتش
(1) - يا: متكبرترين مردم.
(٨٩٨)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (2)، عثمان بن حنيف (1)، المنع (1)
بود. جابر از امام باقر عليه السلام روايت نموده كه در ضمن بيان داستان شورا فرمود:
… چون اميرمؤمنان عليه السلام ديد كه آن گروه تصميم دارند با عثمان بيعت كنند برخاست تا بر آنان اتمام حجت كند، فرمود:
به سخنم گوش دهيد، اگر آنچه مي‌گويم حق است بپذيريد و اگر باطل است انكار كنيد. شما را به خدايي كه راست و دروغ شما را مي‌داند سوگند، آيا در ميان شما جز من كسي هست كه به هر دو قبله (در يك نماز) نماز خوانده باشد؟
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند، در ميان شما جز من كسي هست كه در هر دو بيعت، بيعت فتح و بيعت رضوان، شركت داشته است؟ گفتند: نه، فرمود:
شما را به خدا سوگند، آيا در ميان شما جز من كسي هست كه برادرش در بهشت دو بال زينتي داشته باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا در ميان شما جز من كسي هست كه همسرش سرور زنان بهشت باشد؟ گفتند: نه …
اينك كه بر عليه خود اقرار نموديد و اين مطالب از گفتار پيامبرتان براي شما روشن شد پس از خداي يگانه بي شريك پروا كنيد كه شما را از خشم او بر حذر مي‌دارم، از فرمان او سرنپيچيد و حق را به اهلش بازگردانيد و از سنت پيامبرتان پيروي كنيد، زيرا در صورت مخالفت، با خدا مخالفت كرده ايد، پس خلافت را به اهلش كه حق او است واگذاريد.
آنان با اشاره به يكديگر به كناري رفتند و به مشورت پرداختند و با خود گفتند: ما از فضل او آگاهيم و مي‌دانيم كه او شايسته ترين مردم به خلافت است ولي او مردي است كه هيچ كس را بر ديگري ترجيح نمي‌دهد، اگر حكومت را به او بسپاريم ما را با ساير مردم در يك رديف قرار مي‌دهد و هيچ مزيتي براي ما قائل نمي‌شود، پس بايد به عثمان سپرد كه او به ميل ما رفتار مي‌كند. و از همين
(٨٩٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الشراكة، المشاركة (1)، البول (1)

4 - مظلوميت آن حضرت در مسأله تحكيم

رو به عثمان رأي دادند و خلافت را به او سپردند. (1) ابوذر رحمه الله در ضمن سخني طولاني گفت: امام عليه السلام پيوسته آنان را سوگند مي‌داد و نعمتها و كرامتهايي را كه خداوند در حق او روا داشته بود به يادشان مي‌آورد تا هنگام ظهر فرا رسيد و وقت نماز نزديك شد … و امام براي نماز برخاست.
آن گروه ميان خود به مشاوره پرداختند و با خود گفتند: خداوند علي بن ابي طالب را به فضايلي كه براي ما برشمرد برتري داده است ولي او مردي است كه هيچ كس را بر ديگري ترجيح نمي‌دهد و ما و غلامانمان را برابر مي‌دارد، و اگر حكومت را به او بسپاريد ميان سياه و سفيد برابري قرار مي‌دهد گرچه به زور شمشير باشد، پس حكومت را به عثمان بايد سپرد كه از همه مايل تر و رام تر و خواهان رضاي ماست، و خداوند آمرزنده و مهربان است. (2) 4 - مظلوميت آن حضرت در مسأله تحكيم از موارد صريح و آشكار مظلوميت امام عليه السلام داستان قرآن بر سر نيزه كردن و مسأله تحكيم و ظهور خوارج است.
17 - ابن ابي الحديد گويد: علت منجر شدن كار جنگ به تحكيم و تعيين داور، خواسته شاميان بود كه بدين وسيله خواستند خود را از چنگال شمشير عراقيان برهانند، چرا كه نشانه هاي پيروزي عراقيان آشكار و روشن شده بود، از اين رو شاميان به رأي عمروعاص به جاي جنگ دست به نيرنگ زدند، و اين مسأله پس از ليلة الهرير (3) رخ داد … و ما در اينجا آنچه را نصربن مزاحم در كتاب (صفين) در اين زمينه آورده ياد مي‌كنيم، زيرا او مورد وثوق و قابل اعتماد است
(1) - بحار الانوار 8 / 346، چاپ كمپاني.
(2) - امالي طوسي 2 / 166.
(3) - شبي در صفين كه اسبان زوزه مي‌كشيدند و صداي آنها در ميدان جنگ طنين انداز بود.
(٩٠٠)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الخوارج (1)، كتاب أمالي الصدوق (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
كه خبر را درست نقل مي‌كند و متهم به گرايشي خاص و دست بردن و تحريف در خبر نيست و از رجال اصحاب حديث است.
وي گويد: عمرو بن شمر از ابي ضرار از عمار بن ربيعه روايت كرده كه گفت:
علي عليه السلام در روز سه شنبه دهم ربيع الاول سال 37 - يا دهم ماه صفر - نماز صبح را با مردم در تاريكي گزارد، سپس با سپاه عراق به سوي شاميان تاخت و مردم هر گروهي پرچمهاي خود را به دست داشتند و شاميان نيز به سوي اهل عراق تاختند. هر دو طرف تلفاتي دادند ولي اهل شام بيشتر ضربه ديدند و به همين جهت از جنگ خسته شدند و تن به كشته شدن ندادند و اركانشان سست شد.
مردي از سپاه عراق سوار بر اسبي سياه و سرخ و دراز دم در حالي كه غرق در سلاح بود و تنها چشمهايش ديده مي‌شد و نيزه به دست داشت بيرون آمد و با نيزه اي كه در دست داشت به سر عراقيان مي‌زد و مي‌گفت: خدايتان رحمت كند، صفهاي خود را مرتب كنيد، چون صفها و پرچمها مرتب شد رو به آنها و پشت به شاميان كرده، به حمد و ثناي الهي پرداخت و گفت: سپاس خداي را كه عموزاده پيامبر خود را كه پيش از همه اسلام آورد و هجرت كرد و شمشير خدا بود كه بر سر دشمنانش فرود آورد در ميان ما قرار داد، بنگريد، چون آتش جنگ شعله ور شد و غبار نبرد برخاست و نيزه‌ها درهم شكست و اسبان، دلاوران را به جولان آوردند و جز هياهوي سپاهيان به گوش نرسيد در پي من روان شويد و به دنبال من حركت كنيد. آن گاه بر شاميان حمله كرد و نيزه اش را در دل آنان شكست و بازگشت، ديديم مالك اشتر است.
و مردي از شاميان بيرون آمد و در ميان دو صف صدا زد: اي ابا الحسن اي علي، به جنگ من بيا. علي عليه السلام به سوي او بيرون شد تا آن كه در ميان دو صف گردن اسبهاشان نزديك هم قرار گرفت، وي گفت: اي علي، تو در اسلام و هجرت تقدم داري، مي‌خواهي مطلبي را بر تو عرضه كنم كه سبب حفظ اين
(٩٠١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، دولة العراق (3)، شهر ربيع الأول (1)، عمرو بن شمر (1)، الضرب (1)
خونها و تأخير اين جنگها شود تا در كار خود بينديشي و تجديد نظر كني؟ فرمود:
چيست؟ گفت: تو به عراق بازگردي و ما عراق را به تو واگذاريم، ما هم به شام خود بازگرديم و تو آن را به ما واگذاري. علي عليه السلام فرمود: مي‌دانم نظرت چيست، قصد تو خيرخواهي و دل سوزي است، اين امر فكر مرا به خود مشغول نموده و خواب را از چشمم ربوده و خيلي آن را زير و رو كردم و همه جوانب آن را سنجيدم ولي سر انجام به اين نتيجه رسيدم كه يا جنگ و يا كفر به آنچه خداوند بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم نازل فرموده است، خدايي كه يادش بلند است از دوستان خود نمي‌پذيرد كه ببينند خدا نافرماني مي‌شود و سكوت كنند و تسليم شوند و امر به معروف و نهي از منكر نكنند، از اين رو ديدم جنگ بر من از تحمل غلهاي آتشين دوزخ آسان تر است.
آن مرد بازگشت و زير لب مي‌گفت: انا لله وانا اليه راجعون. آن گاه مردم بر يكديگر تاختند و تيرها و سنگها بود كه به سوي هم پرتاب مي‌كردند و پس از آن كه تيرها تمام شد با نيزه به يكديگر حمله كردند تا نيزه‌ها هم شكست …
و نيز نصر از رجال خود نقل كرده كه: چون كار قوم بدانجا كشيد علي عليه السلام به خواندن خطبه برخاست. حمد و ثناي الهي به جاي آورد و فرمود: اي مردم، كار شما و دشمنتان به آنجا كشيد كه ديديد و از دشمن جز آخرين نفسها باقي نمانده است، و كارها چون پيش آيد آخرش از اولش عبرت مي‌گيرد. اين قوم بر اساس غير دين در برابر شما پايداري كردند تا آنجا كه ضربه هاي كاري به آنان زديم، من باز فردا صبح بر آنان ميشورم و آنان را در پيشگاه خدا به محاكمه ميكشانم.
خبر به معاويه رسيد، عمروعاص را خواست و گفت: اي عمرو، تنها همين امشب را فرصت داريم، فردا صبح علي كار را يكسره خواهد كرد، نظرت چيست؟ عمروعاص گفت: ياران تو در برابر ياران او مقاومت ندارند و تو هم
(٩٠٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، دولة العراق (2)، الضرب (1)
مثل او نيستي، او با تو بر سر چيزي ميجنگد و تو بر سر چيز ديگر، تو مي‌خواهي زنده بماني و او طالب شهادت است، و عراقيان در صورت پيروزي تو از تو بيم دارند ولي شاميان در صورت پيروزي علي از وي بيم ندارند، پس چيزي را به آنان پيشنهاد كن كه چه بپذيرند و چه رد كنند ميانشان اختلاف خواهد افتاد، آنان را به كتاب خدا دعوت كن كه ميان تو و آنان داوري كند، و تو با اين كار به هدف خود در برابر آنان دست يافته اي، و من پيوسته همين نظر را داشتم ولي گذاشتم تا وقت نياز به تو بگويم. معاويه آن را پسنديد و گفت: راست مي‌گويي.
نصر گويد: عمرو بن شمر از جابربن عمير انصاري روايت كرده كه گفت:
… سوگند به خدايي كه محمد را به حق به پيامبري برانگيخت ما نشنيده ايم كه از روزي كه خداوند آسمانها و زمين را آفريده هيچ رئيس قومي به اندازه علي عليه السلام به دست خود اين همه دشمن را از پاي در آورده باشد، آن حضرت طبق آمار شمارندگان بيش از پانصد نفر از سران عرب را كشت، با شمشير كماني خود به ميدان كارزار آمده و مي‌گفت: عذرم به پيشگاه شما و خداوند در اين كار پذيرفته است، من مي‌خواستم اين شمشير را بشكنم (يا غلاف كنم) ولي يك سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرا از آن بازداشت، من با ذوالفقار در دفاع از آن حضرت مي‌جنگيدم و او مي‌فرمود: (شمشيري جز ذوالفقار، و جوانمردي جز علي نيست).
راوي گويد: ما شمشير را از او مي‌گرفتيم و خود پيش ميافتاديم ولي باز آن را از دست ما مي‌گرفت و خود را به عرض صف دشمن مي‌زد و در ميان آنها نفوذ مي‌كرد، به خدا سوگند كه هيچ شيري خشمگين تر و ضربه زننده تر از او بر دشمنش نبود.
نصر گويد: عمرو بن شمر از جابر نقل كرده كه گفت: من از تميم بن حذيم
(٩٠٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، عمرو بن شمر (2)، الضرب (1)
شنيدم كه مي‌گفت: فرداي ليلة الهرير ديديم چيزهايي شبيه پرچم پيشاپيش شاميان در وسط لشكر برابر جايگاه علي و معاويه افراشته است، خوب كه نگاه كرديم ديديم قرآن هايي است كه بر سرنيزه‌ها آويخته اند و بزرگ ترين قرآن هاي لشكر بود، آنها سه نيزه را به هم بسته و قرآن مسجد اعظم را به آن آويخته و ده تن آن را نگه داشته بودند، ابو جعفر و ابوالطفيل گفتند: با صد عدد قرآن با علي روبرو شدند و در هر يك از دو طرف راست و چپ نيز دويست قرآن قرار داده بودند كه مجموعا پانصد قرآن بود.
ابو جعفر گويد: سپس طفيل بن ادهم در برابر علي عليه السلام ايستاد وابوشريح جزامي در برابر ميمنه وورقاءبن معمر در برابر ميسره ايستادند، سپس فرياد زدند: اي گروه عرب، خدا را درباره زنان و دختران در نظر گيريد، اگر شما كشته شويد فردا چه كسي در برابر روم و ترك و فارس مقاومت خواهد كرد؟ خدا را درباره دينتان در نظر گيريد، اين كتاب خدا ميان ما وشما داوري كند.
علي عليه السلام گفت: خداوندا، تو مي‌داني كه اينان طالب كتاب نيستند، پس ميان ما و آنان حكم كن، كه تو حق آشكاري.
در اين هنگام ياران علي عليه السلام اختلاف نظر پيدا كردند، گروهي گفتند: جنگ، و گروهي گفتند: داوري كتاب خدا، اينك كه ما را به حكم كتاب خدا فرا خواندند ديگر جنگ روا نيست. اينجا بود كه آتش جنگ خاموش شد و بار سنگين خود را فرو نهاد.
سپس حدود بيست هزار تن از ياران علي عليه السلام غرق در زره و سلاح جنگي در حالي كه شمشيرها به دوش نهاده و پيشانيهاشان از سجده سياه شده بود نزد آن حضرت آمدند و مسعر بن فدكي و زيدبن حصين و تني چند از قارياني كه بعدا جزء خوارج درآمدند پيشاپيش آنها بودند، آن گاه حضرتش را به اسم نه به لقب اميرمؤمنان صدا زدند كه: اي علي، دعوت اين قوم را كه تو را به داوري كتاب
(٩٠٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، الخوارج (1)، السجود (1)
خدا مي‌خوانند اجابت كن و اگر نه تو را نيز مانند پسر عفان (عثمان) ميكشيم، به خدا سوگند اگر پاسخ مثبت ندهي تو را خواهيم كشت.
علي عليه السلام فرمود: واي بر شما، من نخستين كسي هستم كه به كتاب خدا فرا خواندم و نخستين اجابت كننده آنم، و براي من روا نيست و دينم اجازه نمي‌دهد كه به داوري كتاب خدا خوانده شوم و نپذيرم، اصلا من با اينان بر سر قرآن جنگيدم تا به حكم قرآن تن دهند، زيرا اينان فرمان خدا را سرپيچي كردند و عهد او را شكستند و كتاب او را پشت سر انداختند، ولي شما را آگاه كردم كه اينان با شما نيرنگ زدند و هرگز طالب عمل به قرآن نيستند. باز گفتند: سراغ اشتر فرست كه نزد تو بازگردد، و اشتر در صبح ليلة الهرير نزديك سپاه معاويه رسيده بود و مي‌خواست داخل (خيمه معاويه) شود.
نصر گويد: فضيل بن خديج از مردي از قبيله نخع نقل كرده كه گفت: مصعب از ابراهيم بن اشتر از صورت حال پرسيد، وي گفت: من نزد علي عليه السلام بودم هنگامي كه فرستاد اشتر بازگردد، و اشتر نزديك سپاه معاويه رسيده بود و مي‌خواست داخل شود، علي عليه السلام يزيد بن هاني را نزد وي فرستاد كه نزد من بازگرد، وي پيام را رساند، اشتر گفت: نزد امام برو و بگو: اينك وقتي نيست كه مرا از جايگاهم بازگرداني، من اميد پيروزي دارم، شتاب نكن، يزيد بن هاني برگشت و پيام اشتر را رساند، در همين حال غبار برخاست و صداها از جانب اشتر بلند شد و نشانه هاي فتح و پيروزي عراقيان و خواري و شكست و گريز شاميان نمودار گشت.
آن گروه به علي عليه السلام گفتند: به خدا سوگند تو او را امر به ادامه جنگ كرده اي!
فرمود: آيا شما ديديد كه من مخفيانه با پيكم سخن گويم؟ مگر در حضور همه شما و با صداي بلند كه همه شنيديد با او سخن نگفتم؟ گفتند: بفرست به نزد تو بازگردد و اگر نه به خدا سوگند كه از تو جدا مي‌شويم. فرمود: واي بر تو اي يزيد،
(٩٠٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)
برو به اشتر بگو: به نزد من بازگردد كه آشوب به پا شده است. يزيد به نزد اشتر رفت و جريان را گفت. اشتر گفت: آيا به خاطر بالا رفتن اين قرآن‌ها آشوب شده است؟ گفت: آري، اشتر گفت: به خدا سوگند وقتي اين قرآن‌ها افراشته شد پنداشتم كه موجب اختلاف و تفرقه خواهد شد، اين طرح پسر نابغه (عمروعاص) است. سپس به يزيد بن هاني گفت: واي بر تو، مگر پيروزي را نمي‌بيني؟ مگر گرفتاري آنها را نمي‌بيني؟ مگر نمي‌بيني كه خداوند چه بهره اي را نصيب ما ساخته است؟ آيا سزاوار است كه اينك دست برداريم و باز گرديم؟
يزيد گفت: آيا دوست داري كه در اينجا پيروز شوي و امير مؤمنان در جايي كه هست لشكر از اطرافش پراكنده شوند و او را به دشمن سپارند؟ گفت: سبحان الله، نه به خدا سوگند چنين چيزي را دوست ندارم. يزيد گفت: آنان سوگند ياد كرده و گفته اند كه يا سراغ اشتر فرست كه بازگردد يا با همين شمشيرهاي خود تو را مانند عثمان ميكشيم يا به دشمنت ميسپاريم.
اشتر بازگشت و چون به آن گروه رسيد فرياد زد: اي فرو مايگان سست اراده، حالا كه شما بر آنان برتري يافته ايد و دانسته اند كه شما پيروز خواهيد شد قرآن بر سر نيزه كرده وشما را به حكم آن فرا مي‌خوانند؟! در حالي كه به خدا سوگند فرمان خدا در قرآن را رها كردند و از سنت كسي كه قرآن بر او نازل شده دست برداشتند! پس اين دعوت آنها را نپذيريد و چند لحظه مرا مهلت دهيد كه من فتح و پيروزي را احساس كرده ام. گفتند: تو را مهلت نمي‌دهيم. اشتر گفت به اندازه يك تاختن اسب مرا مهلت دهيد كه اميد پيروزي دارم. گفتند: آن گاه در گناه با تو شريك خواهيم شد. اشتر گفت: اينك كه بزرگان و سران شما كشته شده و فرومايگانتان باقي مانده اند مرا بگوييد كه شما كي بر حق بوديد؟ آيا هنگامي كه با شاميان ميجنگيديد حق بوديد و حال كه دست از جنگ با آنان كشيده ايد بر باطليد يا اينك كه دست از پيكار شسته ايد بر حقيد؟ اگر چنين است پس
(٩٠٦)
صفحهمفاتيح البحث: الشراكة، المشاركة (1)
كساني كه از شما كشته شده اند وشما منكر فضل آنها نيستيد و مي‌دانيد كه از شما بهتر بودند در آتش دوزخ خواهند بود؟!
گفتند: اي اشتر، دست از ما بدار، ما براي خدا با آنان جنگيديم و براي خدا هم دست از جنگ بر مي‌داريم، ما مطيع تو نخواهيم بود پس از ما دور شو! اشتر گفت: به خدا سوگند كه شما را فريفتند وشما هم فريب خورديد، وشما را به ترك جنگ فرا خواندند و اجابت كرديد، اي پيشاني سياهان، ما مي‌پنداشتيم كه نماز شما به خاطر زهد در دنيا و شوق به ديدار خدا بود ولي اكنون فرار شما را جز از مرگ به سوي دنيا نمي‌بينم، هان زشتي باد بر شما اي همرنگ شتران نجاستخوان شما هرگز روي عزت را نخواهيد ديد، پس مانند قوم ستمگران (از رحمت خدا) دور باشيد.
آن گاه به يكديگر ناسزا گفتند، و آنها با تازيانه بر صورت مركب اشتر زدند و اشتر نيز با تازيانه بر صورت مركبهاي آنان زد، علي عليه السلام فريادي بر سر آنان زد و آنها دست باز داشتند. اشتر گفت: اي اميرمؤمنان، اين صفها را در يكديگر داخل كن تا دشمن را بكوبند، آنان فرياد زدند: اميرمؤمنان داوري را پذيرفت و به حكم قرآن رضا داد. اشتر گفت: اگر اميرمؤمنان پذيرفته و راضي شده من نيز به هر چه آن حضرت راضي شده راضي هستم.
مردم همه پيش آمده مي‌گفتند: اميرمؤمنان راضي شد، اميرمؤمنان پذيرفت، و آن حضرت ساكت بود و سر به زير افكنده كلمه اي سخن نمي‌گفت. سپس برخاست و مردم همه ساكت شدند، فرمود: … هان بدانيد كه من ديروز اميرمؤمنان بودم و امروز مأمور (مؤمنان) شده ام، و ديروز نهي كننده بودم و امروز تحت نهي ديگران قرار گرفته ام، شما دوست داريد زنده بمانيد و من نبايد شما را
(٩٠٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الزهد (1)
بدانچه خوش نداريد وادار كنم. اين را گفت و نشست. (1) نصر بن مزاحم گويد: علي عليه السلام در روز صلح با معاويه چون خواست صلح نامه را بنويسد اشتر را فراخواند تا بنويسد، مردي گفت: خودت چيزي بين خود و معاويه بنويس. فرمود: به خدا سوگند من خودم در روز صلح حديبيه صلح نامه را با دست خود نوشتم، و نوشتم (بسم الله الرحمن الرحيم) سهيل گفت: من رضا نمي‌دهم، بنويس (باسمك اللهم). من نوشتم: (اين چيزي است كه محمد رسول خدا با سهيل بن عمرو بر اساس آن صلح مي‌كند)، سهيل به پيامبر گفت: اگر نبوت تو را گواهي مي‌دادم با تو نمي‌جنگيدم. من خشمگين شدم و گفتم: آري به خدا او عليرغم تو رسول خداست. رسول خدا فرمود: آنچه او مي‌گويد بنويس، كه تو علي چنين سرنوشتي داري، تو را نيز مظلومانه وادار به چنين چيزي (به صلح و حذف نام اميرمؤمنان) خواهند كرد. (2) و نيز گويد: عمر بن سعد نوشت: (اين چيزي است كه علي اميرمؤمنان بر سر آن مصالحه و محاكمه مي‌كند)، معاويه گفت: من بد مردي هستم اگر اقرار داشته باشم كه او اميرمؤمنان است آن گاه با او پيكار كنم! عمروعاص گفت: نام او و نام پدرش را بنويس، زيرا او امير شماست نه امير ما. چون نامه را به حضرت باز گرداندند دستور داد نام امير مؤمنان را پاك كنند. احنف گفت: نام امير مؤمنان را از خود پاك مكن. زيرا ميترسم اگر آن را پاك سازي ديگر اين مقام به تو بازنگردد، آن را پاك نكن گرچه مردم به جان هم افتند و يك ديگر را بكشند.
ساعتي از روز بر سر پاك كردن آن گذشت.
آن گاه اشعث بن قيس آمد و گفت: اين نام را پاك كن. علي عليه السلام فرمود:
(١) - شرح نهج البلاغة ٢ / 206 - 219. كتاب صفين / 473.
(2) - صفين / 509.
(٩٠٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، عمر بن سعد لعنه الله (1)، صلح (يوم) الحديبية (6)، نصر بن مزاحم (1)، النوم (6)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
لا إله ا لا الله والله اكبر، دو سرنوشت شبيه به هم! هان به خدا سوگند همين مطلب در روز حديبيه بر دست من جاري شد كه از جانب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نوشتم: (اين چيزي است كه محمد رسول خدا وسهيل بن عمرو بر سر آن مصالحه مي‌كنند).
سهيل به پيامبر گفت: من نامه اي را كه تو در آن رسول خدا ناميده شده باشي قبول ندارم، و اگر تو را رسول خدا مي‌دانستم با تو نمي‌جنگيدم، در اين صورت اگر تو رسول خدا باشي و من مانع از طواف تو به بيت الله شوم به تو ستم كرده ام، ولي بنويس: (محمد بن عبد الله) تا بپذيرم.
رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمود: اي علي، بي شك من رسول خدا هستم و من محمد بن عبد الله هستم و نامه اي كه به عنوان محمد بن عبد الله به آنان مي‌دهم رسالت را از من نميزدايد، بنويس (محمد بن عبد الله) و مشركان تا مدتي در اين باره با من گفتگو مي‌كردند. پس امروز همان را به فرزندانشان مينويسم چنان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به پدرانشان نوشت، و دو سرنوشتي است نظير هم.
عمروعاص گفت: سبحان الله! اين چنين ما را تشبيه به كفار كردي در حالي كه ما مؤمنيم! علي عليه السلام فرمود: اي پسر نابغه، كي بوده است كه تو دوست كافران و دشمن مسلمانان نبوده اي! آيا شباهت جز به مادرت داري كه تو را زاييد؟ … (1) 18 - ابن ابي الحديد گويد: علي عليه السلام در ميان گروهي از مردان قبيله همدان و حمير و كساني ديگر از تيره هاي مختلف قحطان ايستاده بود كه مردي از شاميان صدا زد: چه كسي مرا به ابونوح حميري رهنمايي مي‌كند؟ گفتند: او همين جاست با او چه كار داري؟ وي نقاب از چهره برداشت ديدند ذوالكلاع حميري و گروهي از همراهان او از خانواده و خويشانش هستند. ذوالكلاع به ابونوح گفت: با من بيا، ابونوح گفت: كجا؟ گفت: از صف لشكر بيرون رويم. گفت: چه
(1) - صفين / 508.
(٩٠٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، محمد بن عبد الله (4)
كار داري؟ گفت: با تو كار دارم، ابونوح گفت: پناه بر خدا، هرگز تنها با تو نمي‌آيم بلكه به همراه سپاه مي‌آيم، ذوالكلاع گفت: تنها بيا كه در پناه خدا و رسول و پناه ذوالكلاع هستي تا به سوي برادرت بازگردي، زيرا مي‌خواهم از مسأله اي كه بر سر آن نزاع داريم از تو پرسشي كنم.
ابونوح وذوالكلاع به راه افتادند. ذوالكلاع گفت: تو را فرا خواندم تا حديثي را كه عمروعاص در سالهاي گذشته در زمان خلافت عمربن خطاب برايم خوانده بود و اينك آن را به يادم آورد و تكرار نمود برايت بازگويم، او بر اين باور است كه از رسول خدا صلي الله عليه و سلم شنيده است كه فرمود: (اهل شام و عراق در برابر هم صف مي‌كشند و در يكي از دو لشگر حق و امام هدايت قرار دارد كه عمار بن ياسر با او است). ابونوح گفت: آري، به خدا او در ميان ماست. ذوالكلاع گفت: تو را به خدا آيا او تصميم جدي در جنگ با ما دارد؟ ابونوح گفت: آري به خداي كعبه كه او بيش از من آهنگ جنگ با شما را دارد، و من دوست داشتم كه همه شما يك تن بوديد و سر آن يك تن را مي‌بريدم و تو را پيش از همه مي‌كشتم …
من گويم: شگفتا از گروهي كه به جهت شخصيت عمار در كار خود شك مي‌كنند ولي به جهت شخصيت علي عليه السلام اين شك به آنان دست نمي‌دهد! و بدين دليل كه عمار با عراقيان است راه مي‌برند كه حق با آنهاست ولي به جايگاه و مقام علي عليه السلام توجهي ندارند! و از اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به عمار فرمود: (گروه متجاوز تو را مي‌كشند) به ترس و بيم مي‌افتند اما از گفتار آن حضرت درباره علي عليه السلام بيم نمي‌كنند كه فرمود: (خداوندا، دوست او را دوست، و دشمن او را دشمن بدار)، و فرمود: (جز مؤمن تو را دوست نمي‌دارد، و جز منافق با تو دشمني نمي‌كند)! و همين دليل است كه قريش همگي از آغاز كار كوشش داشتند كه نام علي عليه السلام را بپوشانند و بر فضايل و ويژگيهاي او سرپوش نهند تا
(٩١٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، دولة العراق (1)، عمار بن ياسر (1)، النوم (1)
فضل و مقام او از دلهاي مردم جز اندكي از آنان پاك شود. (1) 19 - آن حضرت در شكايت و دادخواهي از قريش فرمود: خداوندا، داد مرا از قريش بگير، كه آنها شرور و نيرنگها براي رسول تو در دل داشتند ولي موفق نشدند و از اجراي آنها ناتوان ماندند و تو مانع آنها شدي، پس همه حمله‌ها و عقده هاي خود را بر سر من ريختند! خداوندا، حسن و حسين را نگه دار و تا من زنده ام تبهكاران قريش را بر آنان مسلط مساز، و پس از مرگ من هم تو خود مراقب آنها خواهي بود و تو بر هر چيز گواهي. (2) 20 - مردي به آن حضرت گفت: اي اميرمؤمنان، فكر مي‌كنيد اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرزند پسري از خود به يادگار مي‌گذاشت و به حد بلوغ و رشد مي‌رسيد آيا عربها زمام خود را به او مي‌سپردند؟ فرمود: نه، بلكه اگر مانند من عمل نمي‌كرد (و تسليم نمي‌شد) او را مي‌كشتند، عربها كار محمد صلي الله عليه و آله و سلم را خوش نداشتند و به او نسبت به آنچه خداوند از فضل خود به او داده بود حسد مي‌بردند، و در مدت درازي كه حضرت در ميان آنها بود با آن همه نيكي كه در حق آنان روا داشت باز به همسر او تهمت زدند و شتر حضرتش را رم دادند و در زمان حيات آن حضرت هم رأي شدند كه نگذارند پس از مرگ او كار به دست خاندان او افتد، و اگر نه اين بود كه قريش از نام آن حضرت استفاده مي‌كرد و نام او را وسيله رسيدن به رياست و نردبان عزت و حكومت خود قرار مي‌داد هرگز پس از مرگ حضرتش حتي يك روز هم كه شده خدا را نمي‌پرستيد و ارتداد پيدا مي‌كرد و به همان روزهاي اول و دوران پيشين خود باز مي‌گشت.
سپس خداوند فتوحاتي براي آنان پيش آورد كه پس از تنگدستي به نوايي
(١) - شرح نهج البلاغة ٨ / 16.
(2) - همان 20 / 289.
(٩١١)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، النوم (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
رسيدند و پس از آن همه سختي و گرسنگي ثروتمند شدند، از اين رو آنچه را از اسلام زشت و ناپسند مي‌دانستند در نظرشان نيكو جلوه نمود و اضطرابي كه از دين در دل داشتند به ثبات مبدل گشت و گفتند اگر اين دين حق نبود چنين نمي‌شد (و اين فتوحات به دست نمي‌آمد)، ولي باز هم اين فتوحات را (نه از اسلام كه) از بركت درست انديشي وحسن تدبير اميران خود دانستند در حالي كه خود آنها همه چيز خود را از همين فتوحات داشتند، از همين رو در نظر مردم گروهي باهوش و با لياقت، و گروهي منزوي و بي عرضه شناخته شدند، و ما از دسته دوم بوديم كه بي نام مانديم و آتشمان به سردي گراييد و نام و آوازه مان از ميان رفت تا آنجا كه روزگار اندك اندك ما را در خود هضم كرد و سالها با رنج و محنت گذشت و بسياري از سرشناسان مردند و بسياري از ناشناسان سر بر آوردند و ديگر چه اميدي به كودكان آينده مي‌رود؟! بي شك رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه مي‌دانيد مرا به خود نزديك ساخت به جهت خويشاوندي من با وي نبود بلكه به خاطر جهاد و يك دلي من با حضرتش بود، آيا فكر مي‌كني اگر فرزندي داشت كه مانند من عمل مي‌كرد او را به مانند من به خود نزديك نمي‌ساخت؟ و در اين صورت باز هم اين تقرب نه مايه بهره مندي و منزلت بلكه سبب محروميت و مظلوميت او مي‌گشت.
خداوندا، تو مي‌داني كه من خواهان حكومت و سرافرازي به ملك و رياست نيستم، بلكه تنها خواهان انجام حدود و اداي شرع تو و قرار گرفتن هر چيز در جاي خود و درآمد كامل و رساندن درست آن به اهلش و حركت در راه پيامبر تو و ارشاد گمراهان به انوار هدايت تو مي‌باشم. (1) 21 - و فرمود: قريش هر كينه اي كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به دل داشت آشكارا
(١) - شرح نهج البلاغة ٢٠ / 299.
(٩١٢)
صفحهمفاتيح البحث: النوم (2)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
بر سر من ريخت و پس از من نيز بر سر فرزندانم خواهد ريخت. مگر من با قريش چه كرده ام؟! اگر كسي را از آنان كشته ام به فرمان خدا و رسول او بوده است، اگر آنان مسلمانند آيا پاداش كسي كه فرمان خدا و رسول را برده چنين است؟ (1) 22 - و فرمود: من از روزي كه خداوند پيامبر خود را از اين جهان برد تا به امروز پيوسته مظلوم بوده ام. (2) 23 - مسيب بن نجبه گويد: علي عليه السلام مشغول سخنراني بود كه مرد عربي فرياد مظلوميت برداشت، آن حضرت به او فرمود: نزديك بيا، وي نزديك شد، امام فرمود: به من به اندازه ريگهاي بيابان و موهاي بدن حيوانات ستم شده است. (3) 24 - ابوذر رحمه الله از اميرمؤمنان عليه السلام به عنوان شيخ مظلوم ستمديده ياد مي‌كرد. (4) و آن حضرت سر به چاه مي‌كرد و تا نيمه بدن را فرو مي‌برد و چنين درد دل مي‌كرد:
(در سينه دردها دارم كه چون دل تنگ شوم دست بر زمين كوبم و راز خود را با آن در ميان نهم. پس هر گاه زمين گياهي بروياند آن گياه از كشت من است). (5) 25 - و فرمود: كسي به من گفت: اي پسر ابي طالب، تو بر حكومت بس حريصي! گفتم: بلكه به خدا سوگند شما حريص تر و دورتريد و من سزاوارتر و نزديكتر! من تنها حق خودم را مي‌طلبم وشما مانع آن مي‌شويد و مرا از آن دور مي‌سازيد. و چون در حضور جمع چوب حجت بر سرش كوفتم تازه از خواب
(١) - شرح نهج البلاغة ٢٠ / ٣٢٨.
(٢) - سفينة البحار ٢ / ١٠٨. بحار الانوار ٤١ / ٥١. شرح نهج البلاغة ٤ / 106 با اندكي اضافه.
(3) - سفينة البحار 2 / 108، و روايتي ديگر نظير همين را نيز آورده است.
(4) - همان.
(5) - بحار الانوار 40 / 300.
(٩١٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مسيب بن نجبة (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (2)، كتاب بحار الأنوار (2)، السفينة (2)
غفلت پريد و از حيرت ندانست مرا چه پاسخ دهد. خداوندا، داد مرا از قريش و يارانشان بستان، كه پيوند خويشي خود با مرا بريدند و منزلت بزرگ مرا كوچك شمردند و بر سر امري كه حق من بود با من به ستيزه برخاستند، آن گاه گفتند: حق آن است كه بستاني و حق آن است كه رها سازي (يعني نه تنها حق مرا ربودند بلكه مدعي هم شدند كه حق من نبوده و من مي‌بايست دست از آن بردارم). (1) 26 - و فرمود: خداوندا، داد مرا از قريش و يارانشان بستان، كه پيوند خويشي خود با مرا بريدند و ظرف شكيبايي مرا واژگون ساختند و بر سر حقي كه من از ديگران به آن سزاوارتر بودم همگي با من به ستيزه برخاستند و گفتند: (بدان كه حق آن است كه بستاني و حق آن است كه از آن محروم شوي، پس با دلي اندوهگين صبر پيشه كن، يا با آه و افسوس بمير). آن گاه به پيرامون خود نگريستم، ديدم نه ياوري دارم و نه مدافعي و نه دستياري جز اهل بيتم كه دريغم آمد به آغوش مرگ روند و بيهوده تباه شوند، ناگزير چشمم را كه خاشاك ستم در آن رفته بود بر هم نهادم و آب دهانم را از گلو كه استخوان كين آزارش مي‌نمود فرو بردم و خشمم را كه از شرنگ تلخ تر و از تيغ تيز دردناكتر بود فرو خوردم. (2) 27 - ابن ابي الحديد گويد: زبيربن به كار در كتاب خود از رجالي كه از يكديگر نقل كرده اند از علي بن ابي طالب عليه السلام روايت نموده كه فرمود: عثمان در گرماي نيم روز سراغ من فرستاد، من جامه پوشيده و نزد او رفتم، هنگامي داخل شدم كه بر تخت نشسته بود و تركه اي در دست داشت و مال فراواني به صورت دو كپه از زر و سيم در برابر او بود، گفت: اينها را بردار و شكم خود را سير كن كه جان مرا
(1) - نهج البلاغة، خطبه 171.
(2) - همان، خطبه 216.
(٩١٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الصبر (1)، كتاب نهج البلاغة (1)

گلايه امام عليه السلام از سستي ياران خود

آتش زدي! گفتم: صله رحم كردي، اگر اين مال خود توست كه به ارث برده اي يا كسي به تو داده يا از راه كسب و تجارت به دست آورده اي از دو حال بيرون نيست: يا اين است كه من مي‌گيرم و شكر آن به جا مي‌آورم يا همه را مي‌گيرم و به زحمت ميافتم، و اگر اينها از مال خداست و حق مسلمانان و يتيمان و در راه ماندگان در آن است، پس به خدا سوگند كه حق نداري به من ببخشي و من هم حق ندارم بستانم. عثمان گفت: به خدا كه هيچ گاه زير بار نمي‌روي! آن گاه برخاست و با آن تركه و چوب دستي بر من زد و به خدا كه من دست او را باز نگرداندم تا هر چه خواست زد و نظر خود را تأمين نمود، من هم لباس خود را پوشيدم و به منزل بازگشتم … (1) گلايه امام عليه السلام از سستي ياران خود 28 - ابن ابي الحديد از ابراهيم (ثقفي) روايت كرده: (پس از آن كه سفيان بن عوف غامدي بر اهل شهر انبار حمله كرد وعده اي را كشت و اموال آنها را غارت كرد) مردي از اهل انبار به سوي علي عليه السلام شتافت و واقعه را گزارش داد، حضرت بر منبر رفت و براي مردم سخنراني نمود و فرمود: (برادر بكري شما در شهر انبار گرفتار شد و با عزت و شهامت بسيار ترسي به خود راه نداده پاداش الهي را بر دنيا برگزيد و به شهادت رسيد، اينك دشمن را تعقيب كنيد تا به آنان دست يابيد، اگر توانستيد چنان ضربه اي به آنان زنيد كه اين عقوبت براي هميشه آنان بس باشد و تا زنده اند انديشه حمله به عراق را از سر به در كنند). آن گاه
(١) - شرح نهج البلاغة ٩ / 16. شگفتا از مردي كه از فراريان در جنگ احد بوده و اينك كه قدرت به دست آورده و مي‌داند علي عليه السلام بنا به مصلحت اسلام اقدامي نمي‌كند به خود جرأت مي‌دهد و چوب تأديب به روي آن حضرت مي‌كشد! به خدا سوگند كه اگر اين خبر واقعيت داشته باشد دليل بر كمال مظلوميت و كوه صبر آن امام مبين است. (م)
(٩١٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، دولة العراق (1)، الكسب (1)، الضرب (1)، اللبس (1)، التعقيب (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، الصبر (1)
ساكت شد به اميد آن كه او را پاسخ دهند و يا يك نفر سخني بگويد ولي احدي لب به سخن نگشود و كلمه اي نگفت. چون سكوت آنها را ديد از منبر فرود آمد و پياده به راه افتاد تا به نخيله رسيد، مردم نيز به دنبال او به راه افتادند تا آن كه گروهي از سران گفتند: اي امير مؤمنان، بازگرد كه ما تو را كفايت خواهيم كرد.
فرمود: شما نه تنها مرا كفايت نمي‌كنيد كه خودتان را نيز كفايت نميتوانيد كرد، و پيوسته اصرار كردند تا حضرت را با همه ناراحتي و اندوهي كه داشت به منزل باز گرداندند.
امام عليه السلام سعيد بن قيس همداني را با هشت هزار نفر از نخيله گسيل داشت، زيرا باخبر شده بود كه دشمن با جمعيت انبوهي روي آورده است، سعيد بن قيس بر ساحل فرات در طلب سفيان بن عوف شد، وقتي به عانات رسيد هاني بن خطاب همداني را پيشاپيش فرستاد و او تا نزديك سرزمين قنسرين دشمن را تعقيب كرد ولي آنان گريخته بودند و او هم بازگشت. (1) 29 - و فرمود: همه امتها از ستم واليان خود ميترسند و من از ستم رعيت خود بيمناكم … اي گروه مردمي كه بدنهاتان حاضر است اما عقلتان از سرتان پريده و همدل و هماهنگ نيستيد و اميرانتان گرفتار شمايند، امير شما با آن كه مطيع خداست او را نافرماني مي‌كنيد، وامير شاميان با آن كه خدا را نافرماني مي‌كند آنها از او فرمان مي‌برند! به خدا دوست داشتم كه معاويه شما را مانند درهم و دينار با من معامله مي‌كرد، ده تن از شما را مي‌گرفت و يكي از ياران خود را به من مي‌داد! (2) 30 - و فرمود: … مي‌خواهم با شما مداوا كنم و خود درد من شده ايد، چون
(١) - شرح نهج البلاغة ٢ / 88.
(2) - نهج البلاغة، خطبه 95.
(٩١٦)
صفحهمفاتيح البحث: سعيد بن قيس (2)، التعقيب (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
كسي كه مي‌خواهد خار را با خار بيرون كشد كه مي‌داند مايه افزوني درد خواهد شد. خداوندا، طبيبان اين درد جانكاه و بي درمان خسته شدند و آبكشان از اين طنابهاي چاه درمانده گشتند. (1) 31 - و فرمود: اي مرد نمايان نامرد، كودك صفتان و نو عروس خردان، كاش شما را نديده و نمي‌شناختم، اين آشنايي جز افسوس واندوه چيز ديگري برايم در بر نداشت، خدا شما را بكشد كه دلم را خسته و سينه ام را پر از خشم و كين ساختيد و غم واندوه را جرعه جرعه به كامم ريختيد، و آن قدر با نافرماني و بي تفاوتي برنامه هاي مرا به هم زديد تا آن كه قريش گفتند: (پسر ابو طالب مرد دليري است اما با شيوه جنگ آشنا نيست). زهي گستاخي! آيا هيچ يك از آنها در كار جنگ پر كارتر و پيش گام تر از من بوده است؟ من هنوز بيست سال نداشتم كه دست به پيكار زدم و اكنون كه از شصت گذشته ام دست از آن بر نداشته ام. اما افسوس، آن كس كه به فرمانش نروند تدبير و رايش به كار نيايد. (2) 32 - و فرمود: به من خبر رسيده كه بسر به يمن لشكر كشيده است، به خدا سوگند كه من گمان مي‌كنم اين قوم با گرد آمدن به گرد باطل خود، و پراكندگي شما از پيرامون حق خود، و نافرماني شما از امام بر حق و فرمانبرداري آنها از پيشواي باطل، و امانت داري آنها و خيانت شما، و درستي آنها در شهرهاي خود و نادرستي شما، سر انجام دولت را از چنگتان به در آورند و بر شما چيره گردند.
چندان به شما بي اعتمادم كه ميترسم اگر قدحي به كسي بسپارم بند آن را بربايد.
خداوندا! من از اينان آزرده ام و اينان از من، و من از اينان دل تنگم و اينان از من، پس مرا ياراني بهتر از ايشان ده، و كسي بدتر از من بر ايشان گمار. خداوندا،
(1) - نهج البلاغة، خطبه 119. اختصاص مفيد / 156.
(2) - نهج البلاغة، خطبه 27.
(٩١٧)
صفحهمفاتيح البحث: كتاب نهج البلاغة (2)
همچنان كه نمك در آب حل مي‌شود دلهاي اينان را آب كن. (1) 33 - آن حضرت پس از شهادت محمد بن ابي بكر نامه اي به عبد الله بن عباس نوشت بدين مضمون: اما بعد، مصر (به دست عمروعاص و ياران ديگر معاويه) فتح شد و محمد بن ابي بكر - كه خدايش بيامرزد - به شهادت رسيد، ما مزد و پاداش از دست دادن او را از خدا خواهانيم، زيرا او براي ما فرزندي مهربان و وفادار، فرمانداري سخت كوش وخدمت گزار، شمشيري برنده و ستوني استوار و پناه دهنده بود. من هميشه مردم را به پيوستن به او تشويق مي‌كردم و پيش از اين حادثه آنها را به ياري او فرمان مي‌دادم، و آشكارا و نهان و مكرر و پيوسته فرا مي‌خواندم، اما برخي از آنان با اكراه و بي ميلي مي‌آمدند، و گروهي به دروغ عذر مي‌آوردند، و دسته اي ديگر هم نشسته و از ياري دست مي‌كشيدند. از خدا مي‌خواهم كه مرا به زودي از ايشان نجات دهد. به خدا سوگند اگر هنگام رويا رويي با دشمن طمع به شهادت نداشتم و دل را در گرو مرگ نمي‌نهادم، دوست داشتم كه حتي يك روز در كنار اينان نمانم و هرگز رويشان را نبينم. (2) 34 - و در نامه اي در پاسخ معاويه نوشت: و گفتي: مرا مانند شتري كه چوبي در بيني اش نموده به دنبال مي‌بردند تا بيعت كنم، به آيين خدا سوگند كه خواستي نكوهش كني ولي ستايش نمودي، و خواستي رسوا كني اما رسوا شدي، زيرا بر مسلمان - مادامي كه در دينش شك رخنه نكند و يقينش ترديد نپذيرد - عيب نيست كه مورد ستم قرار گيرد، البته روي اين حجت من با ديگران است اما گوشه اي از آن را كه گفتني بود با تو گفتم. (3) 35 - سليم بن قيس گويد: ريسماني به گردن حضرتش انداختند و فاطمه عليها السلام بر
(1) - نهج البلاغة خطبه 25.
(2) - همان، نامه 35.
(3) - همان، نامه 28.
(٩١٨)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، عبد الله بن عباس (1)، محمد بن أبي بكر (2)، سليم بن قيس (1)، كتاب نهج البلاغة (1)
در خانه مانع بردن او شد، … و در اثر اين دفاع تازيانه بر بازويش زدند كه هنگام مرگ سياهي آن مانند بازوبند بر بازوي حضرتش نمودار بود، آن گاه علي عليه السلام را كشان كشان براي بيعت به مسجد بردند. (1) 36 - و فرمود: فردا (كه مرا از دست داديد) روزگارم را خواهيد ديد و پرده از اسرارم براي شما برداشته مي‌شود، و آن گاه كه جايم را خالي ديديد و ديگري را در جاي من يافتيد تازه قدرم را خواهيد شناخت. (2) 37 - شيخ كليني رحمه الله در خطبه اي از امير مؤمنان عليه السلام نقل مي‌كند كه: سپس روي به حاضران كرد و در حالي كه گرد او جمعي از خاندان و مخصوصان و شيعيان او بودند فرمود: زمامداران پيش از من كارهايي كردند كه در آنها با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از راه تعمد مخالفت ورزيدند و پيمان او را شكستند و روش او را دگرگون ساختند، (3) و اگر بخواهم مردم را به ترك اين كردارهاي مخالف پيامبر وا دارم و آن كارها را به جاي اصليش و به همان روشي كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود بازگردانم قشونم از گردم پراكنده مي‌شوند و تنها بمانم يا فقط با شمار اندكي از شيعيانم كه فضل من و وجوب امامت مرا از كتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شناخته اند. آيا فكر مي‌كنيد اگر:
1) درباره مقام ابراهيم فرماني صادر كنم و آن را به همان محلي برگردانم كه رسول خدا آن را در آنجا نهاد، 2) و فدك را به ورثه فاطمه بازگردانم، 3) و
(١) - كتاب سليم بن قيس هلالي / 84.
(2) - نهج البلاغة، خطبه 147.
(3) - مخالفتهاي صريح آنها با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فراوان است كه پاره اي از آنها را تني چند از علماي اماميه رحمهم الله در كتابهاي خود آورده اند، از جمله نصيرالدين طوسي در تجريد، سيد مرتضي در شافي علامه مظفر در دلائل الصدق، ميرحامد حسين در عبقات الانوار، علامه اميني در الغدير، علامه عسكري در معالم المدرستين، و از همه بهتر و جامع تر سيد شرف الدين عاملي در النص والاجتهاد كه به نام (اجتهاد در مقابل نص) توسط استاد علي دواني ترجمه شده است.
(٩١٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السجود (1)، الوجوب (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، سليم بن قيس (1)، الصدق (1)، النوم (1)
صاع (پيمانه) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را برگردانم به همان ميزاني كه در دوران حضرتش بود، 4) و زمين هايي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به اقوامي واگذار كرده بود و حكم آن حضرت درباره آنها اجرا و تنفيذ نشده است من آن را اجرا و تنفيذ كنم، 5) و خانه جعفر را كه گرفتند و جزء مسجد كردند به ورثه او بازگردانم و آن را از مسجد خراب كنم، 6) و احكام ظالمانه اي را كه بر خلاف حق صادر شده به حق بازگردانم، 7) و زناني را از زير دست مرداني كه به ناحق خود را شوهر يا آقاي شرعي آنان دانند برگيرم و به شوهران شرعي خود بازگردانم و آنها را به حكم حق درباره فروج و مقررات مواجه سازم، 8) و ذراري و فرزندان بني تغلب را اسير گيرم، 9) و آنچه از زمينهاي خيبر تقسيم شده همه را پس بگيرم، 10) و دفتر عطا و حقوق و مستمري را از بين ببرم و درآمد اسلامي را مانند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به همه يكسان بدهم و بيت المال را دست گردان ميان توانگران نسازم، 11) و خراج و ماليات از روي مساحت زمين را بردارم، 12) و امر نكاح را بر پايه برادري و برابري اسلامي استوار نمايم، 13) و خمس رسول صلي الله عليه و آله و سلم را مطابق آنچه خداوند فرستاده و مقرر فرموده اجرا كنم، 14) و مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را بدان وضعي كه بود برگردانم و هر دري كه به آن گشودند مسدود سازم و هر دري را كه بستند باز نمايم، 15) و مسح روي موزه و چكمه را ممنوع كنم، 16) و براي نوشيدن نبيذ (شراب خرما) حد شراب خمر را اجرا كنم، 17) و دستور دهم كه متعه زنان ومتعه حج حاتلند، 18) و فرمان دهم كه بر جنازه‌ها پنج تكبير بگويند (نه چهار تكبير)، 19) و مردم را وا دارم تا بسم الله الرحمن الرحيم را در حمد و سوره نماز بلند بخوانند، 20) و هر كس را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از مسجد خود بيرون انداخته و اينك با آن حضرت در مسجد داخل كرده اند بيرون اندازم و آن كس را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم داخل ساخته و پس از آن حضرت بيرون شده داخل نمايم، 21) و مردم را به حكم
(٩٢٠)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، خيبر (1)، الحج (1)، السجود (3)، النفاذ، التنفيذ (1)
قرآن و اجراي طلاق طبق قرآن و سنت وا دارم، 22) و زكات را از همه اصنافش طبق مقررات آن دريافت كنم، 23) و وضو و غسل و نماز را به وقت و قانون و جايگاه اصلي آنها بازگردانم، 24) و اهل نجران را به جاي خودشان بازگردانم، 25) و اسيران فارس و ملتهاي ديگر را به مقررات كتاب خدا و سنت پيامبرش بازگردانم، آيا قشونم از گرد من نميپاشند؟
به خدا سوگند كه من به مردم فرمان دادم كه در ماه رمضان تنها نماز واجب را به جماعت گزارند و به آنها اعلام كردم كه جماعت در نماز نافله بدعت است، شيون و فرياد جمعي از قشونم كه در ركاب من مي‌جنگيدند بلند شد كه اي مسلمانان، سنت عمر دگرگون شد! علي ما را از نماز نافله ماه رمضان باز مي‌دارد!
و من ترسيدم كه در يك سو از لشگرم شورشي به پا كنند.
من از دست اين امت از نظر تفرقه و پيروي از پيشوايان گمراهي و خوانندگان به سوي آتش چه كشيدم!
من از اين خمس سهم ذي القربي را عطا مي‌كنم، زيرا خداوند فرموده: (بايد اين سهم‌ها را بدهيد) اگر به خدا و به آنچه در روز تميز حق از باطل، روزي كه دو گروه اسلام و كفر با هم روبرو شدند (روز بدر) بر بنده خود نازل كرديم ايمان داريد). (1) به خدا سوگند كه مقصود از ذي القربي ما هستيم كه خداوند ما را قرين خود و رسول خود ساخته و فرموده: (آنچه را خدا به رسول خود از اهل آباديها بهره كرد) از آن خدا و رسول و خويشاوندان نزديك و يتيمان و تهيدستان و در راه ماندگان (از ما خاندان پيامبر) است، تا اين كه دست گردان ميان توانگردان شما نباشد، و آنچه را رسول به شما داد بگيريد و از آنچه شما را از آن نهي كرد دست باز داريد، و از خدا (در ستم به خاندان محمد) بپرهيزيد، كه خدا سخت
(1) - سوره انفال / 41.
(٩٢١)
صفحهمفاتيح البحث: شهر رمضان المبارك (2)، الغسل (1)

توضيحي درباره فدك

كيفر است) نسبت به كسي كه به آنان ستم كند). (1) اين مهري است كه خدا با ما داشته و ثروتي است كه ما را بدان بي نياز فرموده و درباره آن به پيامبر خود سفارش كرده است، و از زكات براي ما بهره اي قرار نداد، زيرا خداوند رسول خود و ما خاندان را گرامي تر از آن داشته كه از چرك اموال مردم طعمه ما سازد. پس اين مردم خدا و رسول خدا را تكذيب كردند و كتاب خدا را كه به حق ما گوياست انكار نمودند، و ما را از حقوقي كه خدا براي ما مقرر داشته ممنوع ساختند، آري خاندان هيچ پيامبري از دست امتش آن اندازه كه ما پس از پيامبر خود صلي الله عليه و آله و سلم از اين امت مصيبت كشيديم مصيبت نكشيدند، و از خداوند عليه كساني كه بر ما ستم كردند ياري مي‌خواهيم، و لاحول ولاقوة الا بالله العلي العظيم. (2) ما در اينجا به شرح دو بخش از اين خطبه كه با مظلوميت آن امام عليه السلام مناسبت دارد ميپردازيم و خوانندگان گرامي را براي شرح ساير بخشها به كتاب وافي جزء 14 ص 15 و شرحهاي كتاب روضه كافي، ذيل حديث 21 ارجاع مي‌دهيم.
توضيحي درباره فدك ياقوت گويد: فدك - به فتح فاء و دال - است، ابن دريد گفته است: فدكت القطن تفديكا يعني پنبه را زدم. و فدك دهي است در حجاز كه دو يا سه روز راه با مدينه فاصله دارد. خداوند در سال هفتم هجري آن را از راه صلح نصيب رسول خود صلي الله عليه و آله و سلم فرمود، بدين قرار كه چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به خيبر وارد شد و قلعه هاي آن را فتح كرد و تنها سه قلعه باقي مانده بود و محاصره آنان تنگ شد و
(1) - سوره حشر / 7.
(2) - روضه كافي 1 / 59 - 63. وافي، جزء 14، ص 14.
(٩٢٢)
صفحهمفاتيح البحث: صلح (يوم) الحديبية (1)، خيبر (1)
كار بر آنان سخت آمد پيكي نزد آن حضرت فرستادند و پيشنهاد كردند كه اجازه خروج به آنان دهد به شرط آن كه از وطن بيرون روند، و حضرت چنين كرد. اين خبر به اهل فدك رسيد آنان نيز پيكي فرستادند و درخواست كردند كه آن حضرت به شرط بهره برداري از نصف ميوه‌ها و اموال آنها با آنان مصالحه كند، و حضرت پذيرفت. از اين رو فدك از غنائمي است كه با جنگ و تاخت و تاز به دست نيامده و بنابر اين مخصوص رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است (و ديگران را در آن حقي نيست). فدك داراي چشمه اي جوشان و درختان خرماي بسياري بوده است. و اين همان است كه فاطمه - رضي الله عنها - فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن را به من بخشيده، و ابوبكر گفت: من شاهد مي‌خواهم، و اين خود داستاني دارد …
(پس از آن كه فدك توسط خليفه اول غصب شد همچنان در اختيار حكومتها بود تا) چون عمر بن عبد العزيز به خلافت رسيد به عامل خود در مدينه نوشت كه فدك را به اولاد فاطمه - رضي الله عنها - بازگرداند، و فدك در ايام عمربن عبد العزيز در اختيار اولاد آن حضرت بود تا يزيد بن عبد الملك به حكومت رسيد و آن را قبضه كرد و باز پيوسته در دست بني اميه بود تا ابو العباس سفاح به خلافت رسيد و آن را به حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب (حسن مثني) بازگرداند وحسن قيم آن بود و منافع آن را در ميان اولاد علي عليه السلام پخش مي‌كرد، و چون منصور به خلافت رسيد و اولاد حسن بر او شوريدند آن را پس گرفت و چون مهدي پسر وي به خلافت رسيد دوباره آن را به آنان بازگرداند، باز موسي هادي و خلفاي بعد (هارون و امين) آن را پس گرفتند تا خلافت به مأمون رسيد، آن گاه پيكي از سوي اولاد علي بن ابي طالب نزد وي آمد و آن را طلب نمود، مأمون نيز دستور داد تا سندي از آن به نام آنان بنويسند، سند نوشته شد و بر مأمون قرائت گرديد، در اينجا دعبل شاعر برخاست و اين شعر را سرود:
(٩٢٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، علي بن أبي طالب (2)، يزيد بن عبد الملك (1)، عمر بن عبد العزيز (1)، بنو أمية (1)، عبد العزيز (1)، الشهادة (1)، الإختيار، الخيار (2)، الغصب (1)، النوم (1)
أصبح وجه الزمان قد ضحكا * برد مأمون هاشما فدكا (1) (چهره زمانه خندان شد با بازگرداندن مأمون فدك را به اولاد هاشم.
نويسنده شهير مصري استاد عبد الفتاح عبد المقصود نويسنده كتاب چند جلدي (الأمام علي بن ابي طالب) در مقدمه اي كه بر كتاب پر ارج (فدك) تأليف علامه سيد محمد حسن موسوي قزويني حائري (ص 6) نوشته است، گويد:
(سرزمين فدك - خواه بخشش باشد يا ميراث - بي ترديد حق خالص فاطمه - رضي الله عنها - بوده است).
سيوطي گويد: از ابو سعيد خدري رضي الله عنه روايت است كه چون آيه: وات ذاالقربي حقه (2) (و حق خويشاوند را بده) نازل شد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فاطمه را فراخواند و فدك را به او بخشيد (3).
و ابن مردويه از ابن عباس - رضي الله عنهما - روايت كرده كه چون اين آيه نازل شد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فدك را به فاطمه اقطاع كرد و به او بخشيد تا از در آمد آن زندگاني كند. (4) بلاذري گويد: كلبي گفته است: بني اميه فدك را ويژه خود ساختند و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در مورد آن تغيير دادند و چون عمر بن عبد العزيز رضي الله عنه به خلافت رسيد آن را به جاي اصليش بازگرداند. (5)
(١) - معجم البلدان ٤ / 238.
(2) - سوره اسراء / 25.
(3) - تفسير در المنثور 4 / 177. زمين اقطاعي را در فارسي تيول گويند. (م) (4) - همان.
(5) - فتوح البلدان / 44.
(٩٢٤)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن عباس (1)، جلال الدين السيوطي الشافعي (1)، علي بن أبي طالب (1)، عمر بن عبد العزيز (1)، بنو أمية (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، كتاب معجم البلدان (1)

درباره حق خويشاوند

درباره حق خويشاوند حافظ هيثمي گويد: ابو بكر خمس را مانند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تقسيم مي‌كرد جز آن كه به خويشاوندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چنان كه آن حضرت مي‌داد، نمي‌داد. (1) طبري گويد: ابن عباس گفته است: سهم خدا و سهم رسول خدا (از خمس غنائم) يكي قرار داده شده و سهمي هم براي خويشاوندان (رسول خدا) هست، و اين دو سهم بايد صرف مخارج اسب و سلاح جنگي شود، و سهمي هم براي يتيمان و فقيران و در راه ماندگان قرار دارد (2) و به ديگران نبايد داد. (3) و از قتاده درباره سهم خويشاوندان پرسيدند، گفت: آن طعمه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود و پس از ارتحال پيامبر، ابو بكر وعمر آن را في سبيل الله قرار دادند و به عنوان صدقه بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم محسوب داشتند. (4) حافظ ابوعبيد قاسم بن سلام به سندش از ابن شهاب نقل كرده كه يزيد بن هرمزبه او گفت: نجده به ابن عباس نامه نوشت و از سهم خويشاوند پرسيد، ابن عباس در پاسخ نوشت: آن سهم ماست، وعمر ما را فراخواند تا از آن سهم دختران ما را شوهر دهد و براي عيال مندان ما خادم گمارد ولي ما نپذيرفتيم و خواستيم كه همه آن سهم را به ما واگذارد وعمر زير بار نرفت.
ابن هرمز گفت: من آن پاسخ ابن عباس را به نجده نوشتم. (5) و نيز گويد: عمر بن خطاب گفت: خمس (غنايم) عراق به دستم رسيده است، (هامش) * (1) - مجمع الزوائد 5 / 241.
(2) - يعني خمس را پنج قسمت مي‌داند: 1 - سهم خدا و رسول 2 - سهم ذي القربي 3 - سهم يتامي 4 - سهم مساكين 5 - سهم ابن السبيل. (م) (3) - تفسير طبري 10 / 6.
(4) - همان / 7.
(5) - الاموال / 466. (*)
(٩٢٥)
صفحهمفاتيح البحث: عبد الله بن عباس (4)، كتاب مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (1)، دولة العراق (1)، كتاب تفسير الطبري (1)، سبيل الله (1)
من هيچ مرد هاشمي را بي زن، و هيچ يك از آنها را كه كنيز خدمتكار ندارد بدون خدمتكار نخواهم گذاشت. و (از آن سهم) به حسن و حسين عليهما السلام هم مي‌داد. (1) ابن ابي الحديد گويد: بدان كه مردم چنين پندارند كه دعواي فاطمه با ابو بكر (در مورد فدك) تنها بر سر دو امر بوده است: ارث ونحله (بخشش)، ولي من در حديث ديدم كه در امر سومي هم دعوا داشته و ابوبكر آن را نيز از او باز داشته است و آن سهم ذوي القربي (سهم خويشاوند) است … فاطمه عليها السلام نزد ابو بكر آمد و فرمود: تو خوب مي‌داني كه ما اهل بيت را از صدقات و غنائمي كه خداوند در قرآن براي ما از سهم ذوي القربي قرار داده ظالمانه محروم داشته اي! سپس اين آيه را براي او خواند: واعلموا أنما غنمتم من شئ فان لله خمسه وللرسول و لذي القربي (2) (و بدانيد كه آنچه غنيمت برديد خمس آن براي خدا و رسول و خويشاوندان (رسول) و … است).
ابو بكر گفت: پدر و مادرم فداي تو و پدري كه تو را زاده است! من گوش به فرمان كتاب خدا و پاسدار حق رسول خدا و حق خويشان اويم و من هم از همان كتابي كه تو مي‌خواني مي‌خوانم اما علم من از آن كتاب به اين نرسيده كه اين بخش از خمس بايد كاملا در اختيار شما قرار گيرد. فاطمه عليها السلام فرمود: آيا سهم تو و خويشان توست؟ گفت: نه، بلكه مقداري را خرج شما مي‌كنم و باقي را در مصالح مسلمانان صرف مي‌نمايم …
عروه گويد: فاطمه فدك و سهم ذوي القربي را از ابو بكر خواست و او زير بار نرفت و آنها را جزء مال خدا (يعني در بيت المال) قرار داد.
(1) - الاموال / 466.
(2) - سوره انفال / 41.
(٩٢٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، الإختيار، الخيار (1)

امام علي عليه السلام سيد مظلومان

جويبر از ضحاك از حسن بن محمد بن علي بن ابي طالب نقل كرده كه: ابو بكر سهم ذوي القربي را از فاطمه و بني هاشم منع كرد و آن را در راه خدا و خريد اسلحه و اسب و شتر قرار داد. (1) بخاري از ابن شهاب از عروه از عايشه نقل كرده كه: فاطمه عليها السلام دختر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزد ابو بكر فرستاد و ميراث خود از پدرش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را از غنايم مدينه و فدك و باقيمانده خمس خيبر طلب نمود. ابو بكر گفت: رسول خدا فرموده است: (ما ارث نميگذاريم، هر چه باز گذاريم صدقه است، بي شك آل محمد عليهم السلام بايد از اين مال استفاده كنند)، و من نيز به خدا سوگند چيزي از صدقه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم را تغيير نمي‌دهم …
پس ابو بكر زير بار نرفت كه از آنها چيزي به فاطمه عليها السلام بدهد، فاطمه نيز به همين دليل از ابو بكر ناراحت شد و بر او خشم گرفت و با او قهر كرد و تا دم مرگ با او سخن نگفت. و آن حضرت شش ماه پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم زنده بود و پس از وفات، شوهرش علي شبانه او را به خاك سپرد و ابوبكر را خبر نكرد و خود بر او نماز گزارد. و تا فاطمه زنده بود علي را با مردم روي خوش بود و چون فاطمه از دنيا رفت علي با مردم روي خوش نشان نداد (و از آنان كناره گرفت) … (2) امام علي عليه السلام سيد مظلومان 38 - ابن ابي الحديد يكي از مباحثات خود با استادش ابو جعفر نقيب را چنين نقل مي‌كند: يك بار به او گفتم: سبب اين همه دوستي و عشق مردم به علي بن ابي طالب عليه السلام و جان فشاني در هوا داري او چيست؟ و نمي‌خواهم كه از شجاعت و
(١) - شرح نهج البلاغة ١٦ / 230 و 231.
(2) - صحيح بخاري 5 / 177، باب غزوه خيبر و 4 / 96 نزديك به همين مضامين.
(٩٢٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، علي بن أبي طالب (1)، خيبر (1)، بنو هاشم (1)، المنع (1)، الوراثة، التراث، الإرث (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، معركة خيبر (1)
علم و فصاحت و ديگر ويژگيهاي فراوان و پاكيزه اي كه خداوند بهره او ساخته است برايم سخن گويي. وي خنديد و گفت: تو چقدر خود را جمع مي‌كني و بر من ميجهي! سپس گفت: در اينجا مقدمه اي هست كه بايد بداني و آن اين كه:
بيشتر مردم دل خوني از دنيا دارند، اما مستحقان از آن جهت كه بيشترشان از محروميت خود رنج مي‌برند، مانند عالمي كه خود را در دنيا بي بهره و جاهلي را پر روزي و توانگر مي‌بيند، و دلاوري كه در جنگها ضرب شستها نشان داده و وجودش در ميدان جنگ كارساز بوده ولي از حد اقل حقوق هم بهره مند نيست، اما آدم ترسوي بزدلي را كه از سايه او ميگريزد مي‌بيند كه مالك بخش عظيمي از دنيا و داراي مال و روزي انبوهي است، و خردمند خوش فكر درست عقلي كه تنگ روزي است و مي‌بيند مرد احمق ناداني را كه همه خوبيها به سوي او سرازير است و پستانهاي روزي براي او پر از شير است، و دين داري كه به دين درست و استوار معتقد و به عبادت نيكو و اخلاص و توحيد مشغول است ولي محروم و كم روزي است ولي يك يهودي يا نصراني يا بي ديني را مي‌بيند كه داراي مال بسيار و حالي خوش است، تا آنجا كه در بيشتر اوقات اين طبقات داراي استحقاق، نيازمند به طبقاتي هستند كه هيچ گونه استحقاقي ندارند ولي ضرورت و ناچاري آنان را وا مي‌دارد كه به جهت دفع ضرر يا جلب منفعت در برابر آنان خواري و فروتني كنند.
پايين تر از اين طبقات مستحق نيز كساني را مي‌بينيم مانند نجار حاذق، بناي دانا، نقاش ماهر، تصوير گر ريزه كار كه بسيار تنگ روزي و بدشانس اند و همه درها به روي آنها بسته است، و ديگران را كه در حد آنها نيستند و بسان آنان مهارت ندارند مي‌بينيم كه از روزي فراوان، شانس خوب، در آمد بسيار، زندگاني خوش و روزي گسترده بهره مندند. اين حال دارندگان استحقاق و استعداد است.
اما كساني كه اهل فضيلت نيستند مانند عموم مردم، آنان نيز از دنيا كينه دارند
(٩٢٨)
صفحهمفاتيح البحث: الضرب (1)، الضرر (1)
و آن را نكوهش مي‌كنند و خشم و نفرت خود را از آن ابراز مي‌دارند، زيرا نسبت به همقطاران و همسايگان خود رشك مي‌برند، واحدي از آنان را قانع به زندگي خود و خشنود از حال و وضع خويش نتوان ديد بلكه پيوسته در پي افزون طلبي و ترقي و پيشرفت است.
اينك با دانستن اين مقدمه، روشن است كه علي عليه السلام مردي است داراي استحقاق ولي محروم بلكه او امير و آقا و بزرگ اهل استحقاق و محرومان است، و معلوم است كه مظلومان و ستمديدگان و پايمال شدگان، در حق يكديگر تعصب ميورزند و همگروه و يك دست بر عليه كساني هستند كه اهل روزي فراوان و برخوردار از دنيا مي‌باشند كه به آرزوها و خواسته هاي خود رسيده اند، زيرا همگي در دردمندي و مشكلات و نيز در تعصب و خشم و نفرت و همچشمي بر ضد كساني كه از آنان بالاترند و آنان را مقهور خويش ساخته اند و از دنيا كام يابند شريك مي‌باشند.
و هنگامي كه اين محرومان با آن كه در مقام و مرتبه يكسانند نسبت به هم تعصب ميورزند پس چه گمان داري زماني كه يكي از آنان مردي باشد بلند پايه، والامقام، در كمال شرافت، جامع همه فضائل و حاوي همه خصائص و مناقب و در عين حال محروم و محدود كه دنيا زهر خود را به كامش ريخته و شرنگ خويش را جرعه جرعه به او نوشانده است، و او از دنيا رنجها ديده و ستمها كشيده، و زير دستانش بر او برتري جسته اند، و كسي كه از نظر او شايستگي حكومت و سلطنت نداشته و هرگز به فكر او هم خطور نمي‌كرد كه وي بدان مقام دست يابد و هيچ كس هم چنين انتظاري در حق او نداشت بر او و فرزندان و خاندان و خويشان و هوادارانش حكم براند، و سر انجام اين مرد بزرگ در محراب خود به شهادت برسد و فرزندانش پس از او كشته شوند و حريم و زنانش به اسارت روند و خاندان و پسر عموهايش را تعقيب كنند و همه
(٩٢٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الشراكة، المشاركة (1)، التعقيب (1)
را يا از دم تيغ بگذرانند يا فراري دهند و آواره سازند و به بند كشند با آن همه فضل و زهد و عبادت و سخايي كه از آن بهره مند بودند و مردم از قبل آنان استفاده مي‌بردند؟!
آيا ممكن است همه افراد بشر به چنين كسي تعصب نورزند؟ و آيا دلها مي‌توانند اين راد مرد را دوست ندارند و از وي هواداري نكنند و در راه عشق او آب نشوند و در راه حمايت او و تعصب نسبت به او و خشم و غضب از رنجهايي كه به او رسيده است جان نبازند؟ اين امري است كه در سرشت آدمي نهفته و در غريزه بشر آفريده شده است، چنان كه وقتي مردم كسي را ببينند كه بر لب پرتگاه ايستاده و از آنجا در ميان آبي ژرف افتاده و شنا هم بلد نيست، به حسب طبع بشري خود بر او سخت رحمت آورند و بسا كه گروهي خود را براي نجات او در آب افكنند و هيچ پاداشي هم اعم از مال يا تشكر يا ثواب اخروي از او چشم نداشته باشند و بسا كه برخي از آنان اصلا به آخرت هم ايمان نداشته باشند ولي طبق مهر بشري به نجات او برخيزند، و گويا هر كدام خود را به جاي او مي‌گذارند و مي‌پندارند كه خود در حال غرق شدنند و همان گونه كه انتظار نجات خود را دارند خود نيز صرفا به جهت حس نوع دوستي به نجات كسي كه در اين حال سخت گرفتار آمده است بر ميخيزند.
و هم چنين اگر پادشاهي به مردم يكي از شهرهاي خود سخت ستم كند مردم آن شهر نسبت به يكديگر تعصب ميورزند و در صدد انتقام از آن پادشاه و دشمني با وي بر مي‌آيند، و اگر در ميان آنان مردي گران قدر و جليل الشأن باشد كه پادشاه به ويژه بر او بيش از ديگران ستم كند و اموال و زمينهاي زراعتي او را بگيرد و فرزندان و خانواده اش را به قتل رساند مردم بيشتر به او روي آورده و در كنار او گرد مي‌آيند و هر چه بيشتر نزد او جمع مي‌شوند، زيرا طبيعت بشري به ناچار و بي اختيار گرايش به چنين چيزي دارد و انسان نمي‌تواند از اين گرايش
(٩٣٠)
صفحهمفاتيح البحث: الزهد (1)، القتل (1)، الإختيار، الخيار (1)
خودداري نمايد. (1) 39 - ابن ابي الحديد در جايي ديگر از همين استاد خود ابو جعفر نقيب پس از يك سخن طولاني چنين نقل مي‌كند:
و اما علي عليه السلام در كوفه كشته شد پس از آن كه شربت تلخ مشكلات را سركشيد و آرزوي مرگ نمود، و اگر ضربت ابن ملجم به تأخير مي‌افتاد آن حضرت از شدت غم واندوه جان مي‌داد. سپس دو فرزندش يكي با سم و ديگري با شمشير كشته شدند و پسران ديگرش به همراه برادر در سرزمين كربلا به شهادت رسيدند و زنان شان را بر شتران بي جهاز سوار نموده و به اسارت به شام بردند، و پس از آن فرزندان و بازماندگان شان چندان با قتل و دار و آوارگي در شهرها و بي حرمتي و زندان و شكنجه روبرو شدند كه زبان از وصف حقيقت آن عاجز است … (2) 40 - و نيز از وي نقل كرده است كه گويد: بدان كه همه خونهايي را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با شمشير علي عليه السلام و ديگران بر زمين ريخت، عربها پس از آن حضرت همه آن خونها را تنها به گردن علي بن ابي طالب عليه السلام انداختند، زيرا در شرع و سنت آنها در ميان خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جز علي عليه السلام كسي شايسته آن نبود كه آن خونها را به گردن او اندازند، و اين عادت عربهاست كه چون از آنان كشته شوند خون آنها را از قاتل شان طلب كنند و اگر قاتل بميرد يا دسترسي به او نداشته باشند و نتوانند از او خون خواهي كنند سراغ نزديكترين فرد به او از خاندان
(١) - شرح نهج البلاغة ١٠ / ٢٢٣. ظاهرا ابو جعفر نقيب در اين سخن شيرين و دل نشين قصد سياسي داشته و مي‌خواسته در حين گفتن پاسخ، مظلوميت آن حضرت را نيز گوشزد نمايد. ولي حقيقت اين است كه گرايش مردم از همه طبقات به آن حضرت، صرفا به دليل جانب داري از مظلوم نبوده است، بلكه هر يك از مردم در هر فني و دانشي و معرفتي كه هستند آن حضرت را سرآمد در آن مي‌بينند و قهرمان آن به شمار مي‌آورند، از اين رو حس قهرمان طلبي بشري نيز گرايش انسانها را به سوي آن حضرت تشديد نموده است. (م) (٢) - شرح نهج البلاغة ٧ / 175.
(٩٣١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (4)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، مدينة كربلاء المقدسة (1)، مدينة الكوفة (1)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (1)، القتل (3)، الضرب (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (2)
وي مي‌روند …
به او گفتم: من از علي عليه السلام درشگفتم كه چگونه پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در اين مدت طولاني (25 سال) با آن همه كينه‌ها كه از او به دل داشتند در داخل خانه اش ترور نشد و غافلانه به قتل نرسيد؟!
ابو جعفر گفت: اگر آن حضرت راه فروتني پيش نمي‌گرفت و سر تسليم فرود نمي‌آورد بي شك كشته مي‌شد، ولي او خود را پنهان داشت و كنار كشيد و سرگرم عبادت و نماز و نظر در قرآن گرديد و از آن روش و هيئت نخستين بيرون شد و دست از آن شعار برداشت و شمشير را فراموش كرد، و مانند سلحشوري شد كه توبه كرده و سر به بيابان نهاده يا در كوهي به رهبانيت پرداخته است …
از اين رو دست از او كشيده و از وي ساكت ماندند، و عرب نمي‌توانست بر او بشورد مگر با موافقت حكومت وقت و جلب نظر باطني او، و چون واليان امر انگيزه اي براي كشتن او نداشتند دست از او باز داشتند و اگر غير اين بود بي ترديد او را به قتل مي‌رساندند، و او پس از پناه بردن به پناه گاهي استوار جان سالم به در برد. (1) من گفتم: آيا داستاني كه درباره خالد گويند درست است (كه اولي وي را مأمور ساخته بود كه در نماز گردن علي عليه السلام را بزند ولي بعد پشيمان شد و او را هنگام سلام نماز از اين كار بازداشت؟) ابو جعفر گفت: گروهي از علويان آن را
(1) - ظاهر اين بيان مي‌رساند كه علي عليه السلام در برابر خلفا ساكت بود و لب به اعتراض نمي‌گشود، و اين درست نيست، زيرا تاريخ عكس اين را نشان مي‌دهد. البته آن حضرت بر خلفا نشوريد و با آنان درگير نشد و در موارد بسياري هم آنان را به عنوان مسئولان حكومت اسلامي در امور اجتماعي و سياسي و فرهنگي ياري مي‌داد، ولي تسليم محض نشد و به موقع از حريم حق دفاع مي‌نمود. اما اين كه چرا آنان حضرتش را نكشتند دلايلي چند دارد از جمله آن كه مصلحت سياسي آنان اقتضا نداشت. (م)
(٩٣٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، القتل (2)
مي گويند. سپس گفت: نقل است كه مردي نزد زفربن هذيل دوست ابو حنيفه آمد و از او درباره اين فتواي ابو حنيفه پرسيد كه مي‌توان به چيزي غير از سلام دادن از نماز بيرون شد مانند سخن گفتن و كار بسيار منافي با نماز انجام دادن يا حدثي كردن. هذيل گفت: اين جايز است، زيرا اولي در تشهد خود گفت آنچه گفت (1) … (2) 41 - امام صادق عليه السلام فرمود: شبي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را به آسمان سير دادند به حضرتش گفتند: خداي متعال تو را در سه مورد آزمايش مي‌كند تا ببيند چگونه صبر تواني كرد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد: پروردگارا، تسليم فرمان توام و جز به نيروي تو صبر نتوانم داشت، اين چيزها كدام است؟ گفتند:
اول گرسنگي و ايثار نيازمندان بر خود و خانواده خودت. گفت: پروردگارا، پذيرفتم و رضا دادم و تسليم هستم و توفيق و صبر از توست.
دوم تكذيب و ترس شديد (از سوي دشمنان) و جان بازي در جنگ با كافران با مال و جان، و صبر بر آزار آنان و آزار منافقان و درد و جراحت در جنگ.
گفت: پروردگارا، پذيرفتم و رضا دادم و تسليم هستم و توفيق و صبر از توست.
سوم قتل و كشتاري كه خاندان تو پس از تو بدان گرفتار مي‌آيند، اما برادرت علي از امت تو ناسزا و درشتي و سرزنش و محروميت و انكار و ستم مي‌بيند و سر انجام به شهادت مي‌رسد. گفت: پروردگارا. پذيرفتم و رضا دادم و تسليم هستم و توفيق و صبر از توست. گفتند: و اما دخترت مورد ستم و محروميت واقع مي‌شود و حقش را كه تو به او دادي به زور مي‌گيرند و او را با آن كه آبستن است مي‌زنند و بدون اجازه وارد بر او و بر حريم و منزلش مي‌شوند، و بي حرمتي به او
(١) - او قبل از سلام نماز سه بار گفت: يا خالد، لا تفعل ما امرتك به (اي خالد آنچه دستورت دادم انجام مده). براي تفصيل مطلب رجوع كنيد به احتجاج طبرسي ١ / ١١٨. (م) (٢) - شرح نهج البلاغة ١٣ / 300.
(٩٣٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، القتل (1)، الصبر (6)، الشهادة (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب الإحتجاج للطبرسي (1)
مي رسد و مدافعي نمي‌يابد و بچه اش را از آن زدن سقط مي‌كند و از شدت همان ضرب جان ميسپارد. (1) پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گويد: گفتم: انا لله وانا اليه راجعون، پروردگارا، پذيرفتم و تسليم هستم و توفيق و صبر از توست. گفتند: و تو را از آن دختر به همسري برادرت دو فرزند است كه يكي از مكر و حيله مي‌كشند و
(١) - ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان ١ / ٢٦٨ در شرح حال احمد بن محمد سري بن يحيي بن ابي دارم محدث كوفي گويد: (محمد بن احمد بن حماد كوفي حافظ پس از آن كه تاريخ مرگ او را ياد كرده گويد: او در بيشتر عمرش درست عقيده بود اما در اواخر عمر بيشتر، تبهكاريها (ي خلفا) را بر او قرائت مي‌كردند. روزي در مجلس او بودم و مردي بر او چنين مي‌خواند: فلاني با لگد به سينه فاطمه زد به طوري كه كودك خود محسن را سقط كرد … ).
وابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغة ١٤ / ١٩٣ گويد: (ابو جعفر نقيب گفت: هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خون هباربن اسود را مباح كرد از آن رو كه زينب دختر آن حضرت را (هنگام هجرتش به مدينه) ترسانيد و او بچه اش را سقط كرد، معلوم است كه اگر زنده بود بي شك خون كسي را كه فاطمه را ترسانيد و او بچه اش را سقط كرد مباح مي‌نمود).
و شهرستاني در ملل و نحل ١ / ٥٧ گويد: (ابراهيم بن يساربن هاني نظام گفته است: دومي در روز بيعت با اولي لگد به شكم فاطمه زد و او بچه انداخت، و فلاني فرياد مي‌زد كه خانه اش را با هر كه در آن است آتش بزنيد، در صورتي كه در خانه جز علي و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام كسي نبود).
و بلاذري (متوفاي ٢٧٩) در انساب الاشراف ١ / ٥٨٦ گويد: (اولي نزد علي براي بيعت گرفتن فرستاد و او بيعت نكرد، پس خودش آمد و مشعلي روشن به دست داشت، فاطمه جلو در با او روبرو شد و گفت:
اي پسر … آيا مي‌خواهي خانه را بر سرم آتش بزني؟ او گفت: آري، اين اكيدا مطابق همان چيزي است كه پدر آورده است).
وابن عبد ربه اندلسي در عقدالفريد ٥ / ١٣ گويد: (كساني كه از بيعت با اولي سر برتافتند علي و عباس و زبير و سعد بن عباده بودند. علي وعباس وزبير در خانه فاطمه نشستند تا آن كه اولي مردي را - كه راوي نام برد - به سوي آنان فرستاد تا از خانه فاطمه خارج شوند و به او سفارش كرد كه اگر سرباز زدند با آنان نبرد كن، او هم با شعله اي از آتش پيش آمد بدين قصد كه خانه را بر سر آنان آتش زند، فاطمه آنها را ديد و گفت: اي پسر … آمده اي كه خانه ما را آتش بزني؟ گفت: آري).
ابن قتيبه دينوري (متوفاي ٢٧٦) در الامامة والسياسة ١ / 12 گويد: (پس (دومي) هيزم خواست و گفت: سوگند به آن كه جانم در دست او است يا خارج شويد يا آن كه خانه را بر سر اهلش آتش خواهم زد، به او گفتند: اي … فاطمه در اين خانه است! گفت: گرچه او هم در خانه باشد!)
(٩٣٤)
صفحهمفاتيح البحث: الصبر (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب لسان الميزان لإبن حجر (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب انساب الأشراف للبلاذري (1)، محمد بن أحمد بن حماد (1)، سعد بن عبادة (1)، أحمد بن محمد (1)، النوم (1)

5 - مظلوميت امام علي عليه السلام پس از شهادت

پروردگارا، پذيرفتم و تسليم هستم و توفيق و صبر از توست. گفتند: و تو را از آن دختر به همسري برادرت دو فرزند است كه يكي را به مكر و حيله مي‌كشند و بدنش را برهنه مي‌كنند و شمشير و نيزه بر او مي‌زنند، و همه اين كارها را امت تو با او مي‌كنند. گفتم: پروردگارا، پذيرفتم و تسليم هستم، انا لله وانا اليه راجعون … (1) 42 - ام سلمه بر فاطمه عليها السلام وارد شد و گفت: اي دختر رسول خدا، شب را چگونه به صبح آوردي؟ فرمود: شب را ميان غم واندوه به صبح آوردم به خاطر از دست دادن پيامبر و مظلوميت وصي، به خدا سوگند پرده حرمت او را دريدند، كسي كه امامتش بر خلاف شريعت الهي در تنزيل و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در تأويل غصب گرديد و به زور از او ربوده شد، آري اينها همه از روي كينه هاي جنگ بدر و انتقام خونهاي ريخته شده در احد به دست او بود (2) كه دلهاي پر نفاق در خود نهفته بود … (3) 5 - مظلوميت امام علي عليه السلام پس از شهادت از بزرگترين مصائب و سخت ترين مظلوميتهاي آن حضرت اين بود كه منابر در شرق و غرب مملكت اسلامي در طول چهل سال بلكه بيشتر محل ناسزاگويي و لعن و دشنام و بدگويي و اهانت به آن حضرت گرديده بود:
43 - ياقوت حموي در معجم البلدان در كلمه (سجستان) گويد: علي بن ابي طالب رضي الله عنه بر منابر شرق و غرب لعن مي‌شد اما جز يك بار بيشتر بر منبر اين شهر لعن نشد، و اهل آنجا در برابر بني اميه مقاومت كردند علاوه آن كه در عهد خود نگذاشتند كه احدي بر روي منبرشان لعن شود … و كدام شرافتي از اين بزرگتر كه از لعن برادر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر بالاي منبر خودداري كردند با آن كه
(١) - كامل الزيارات / 332، باب 108.
(2) - يا: كينه هاي جنگ بدر و ضربتهاي كاري آن حضرت در جنگ احد بود …
(3) - بحار الانوار 43 / 156.
(٩٣٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، أبو طالب عليه السلام (1)، السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (1)، كتاب معجم البلدان (1)، بنو أمية (1)، الصبر (1)، كتاب كامل الزيارات لجعفر بن محمد بن قولويه (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
آن حضرت در بالاي منابر حرم مكه و مدينه لعن مي‌شد (1)؟!
و خفاجي چه خوب سروده است:
اعلي المنابر تعلنون بسبه * وبسيفه نصبت لكم اعوادها؟! (2) (آيا بر بالاي منبرها آشكارا او را ناسزا مي‌گوييد با آن كه چوبهاي همين منبرها با شمشير او براي شما برپاست)؟!
44 - علامه اميني رحمه الله گويد: و لعن و ناسزا گويي سنت جاريه اي شد و در روزگار امويان هفتاد هزار منبر بر پا شد كه بر همه آنها اميرمؤمنان را لعن مي‌كردند، و اين را مانند عقيده اي راسخ يا فريضه اي ثابت يا سنتي قابل پيروي مي‌دانستند كه با ذوق و شوق كامل در آن رغبت مي‌ورزيدند. (3) 45 - ابن ابي الحديد ويد: گويد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به معاويه فرمود: اي معاويه، تو بدعت را سنت و زشت را نيكو خواهي دانست، خوراكت بسيار و ستمت بزرگ است. (4) 46 - اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: آگاه باشيد كه پس از من مردي گلو گشاد و شكم بر آمده بر شما حكومت خواهد كرد كه هر چه مي‌يابد مي‌خورد و باز هم چشم و دلش مي‌دود. پس او را بكشيد ولي نخواهيد كشت. هش داريد كه او به همين زودي شما را به ناسزا و بيزاري از من وا مي‌دارد، اما ناسزا را بگوييد، زيرا مايه پاكيزگي من و نجات شماست، اما از من بيزاري نجوييد، زيرا من بر فطرت اسلام به دنيا آمده و به ايمان و هجرت از ديگران پيشي گرفته ام. (5)
(١) - معجم البلدان ٣ / ١٩١.
(٢) - الكني والالقاب ٢ / ٢١٧.
(٣) - الغدير ١٠ / ٢٦٦.
(٤) - شرح نهج البلاغة ٤ / 79.
(5) - نهج البلاغة، خطبه 57. يعني به مسلمان مي‌توان - در شرايطي - ناسزا گفت اما نمي‌توان از او بيزاري جست، زيرا بيزاري از وي بيزاري از دين وي يعني اسلام است و برابر با كفر و شرك مي‌باشد. (م)
(٩٣٦)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، مدينة مكة المكرمة (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، كتاب معجم البلدان (1)
47 - ابن ابي الحديد گويد: معاويه مردم عراق و شام و سرزمين هاي ديگر را به دشنام و بيزاري از علي عليه السلام وا داشت و به همين روش بر منابر اسلام خطبه خواند، و اين در روزگار بني اميه سنتي شد تا آن كه عمر بن عبد العزيز به حكومت رسيد و اين بدعت را برداشت.
شيخ ما ابوعثمان جاحظ آورده است: معاويه در پايان خطبه نماز جمعه مي‌گفت: (خداوندا، ابو تراب از دين تو منحرف شده، و راه تو را مسدود كرده است، پس او را سخت لعنت كن و به عذابي دردناك گرفتار ساز). اين مطلب را به سراسر كشورهاي اسلامي نوشت، و به اين كلمات تا خلافت عمر بن عبد العزيز اشاره مي‌رفت.
و نيز ابوعثمان گفته است: هنگامي كه هشام بن عبد الملك به حج رفت در موسم حج خطبه خواند، پس مردي برخاست و گفت: اي اميرمؤمنان، امروز روزي است كه خلفا لعن ابو تراب را در آن مستحب مي‌دانستند! هشام گفت:
ساكت باش كه ما براي اين كار نيامده ايم.
مبرد در (كامل) گفته است: خالدبن عبد الله قسري در روزگاري كه در خلافت هشام امير عراق بود علي عليه السلام را بر بالاي منبر لعن مي‌كرد و مي‌گفت: (خداوندا، علي بن ابي طالب بن عبد المطلب بن هاشم، داماد و همسر دختر رسول خدا و پدر حسن و حسين را لعنت كن). سپس به مردم رو كرده مي‌گفت: آيا نام او را درست و كامل بيان كردم؟!
و نيز ابوعثمان روايت نموده: گروهي از بني اميه به معاويه گفتند: اي اميرمؤمنان، تو به آرزويت رسيده اي، چه بهتر كه ديگر دست از لعن اين مرد برداري! معاويه گفت: نه، به خدا سوگند دست بر ندارم تا بر اين كار كودكان بزرگ شوند و بزرگان پير گردند و هيچ گوينده اي فضيلتي را از او ياد نكند …
و سيره نويسان روايت كرده اند كه و ليد بن عبد الملك در روزگار خلافت خود
(٩٣٧)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، دولة العراق (2)، علي بن أبي طالب (1)، هشام بن عبد الملك (1)، عمر بن عبد العزيز (1)، بنو أمية (2)، عبد العزيز (1)، الإستحباب (1)، الحج (2)، النوم (1)
اين چنين از علي عليه السلام ياد كرد: (لعنه الله - والله را به غلط الله گفت - او دزد پسر دزد بود). مردم از غلط او در كلمه اي كه هيچ كس غلط نمي‌گويد و از اين كه حضرتش را به دزدي نسبت داد تعجب نموده گفتند: نمي‌دانيم كدام يك شگفت آورتر است؟! و وليد اشتباه زباني فراوان داشت.
و مغيرة بن شعبه كه در آن روزگار از سوي معاويه امير كوفه بود، حجر بن عدي را دستور داد كه در ميان مردم برخيزد وعلي عليه السلام را لعنت كند. حجر نپذيرفت و مغيره او را تهديد كرد. حجر برخاست و گفت: اي مردم، امير شما مرا دستور داده كه علي را لعن كنم، پس او را لعنت كنيد. مردم كوفه گفتند: خدا او را لعنت كند. و منظور حجر از (او) مغيره بود …
و حجاج - لعنه الله - علي عليه السلام را لعن مي‌كرد و ديگران را نيز به آن وا مي‌داشت.
روزي در حالي كه سواره مي‌رفت كسي راه بر او گرفت و گفت: اي امير، خانواده ام مرا عاق كرده و نامم را علي نهاده اند، نام مرا تغيير ده وصله اي به من ده كه مرا بسنده باشد زيرا كه من مردي فقيرم. حجاج گفت: به خاطر ظرافتي كه در اين باره به كار بردي تو را فلان ناميدم و فلان كار را به تو سپردم، برو تحويل بگير.
وابن كلبي از پدرش از عبد الرحمن بن سائب روايت كرده كه گفت: روزي حجاج به عبد الله بن هاني - كه مردي بود از بني اود كه طايفه اي از قحطان بودند، و از بزرگان قوم خود بود و در همه جنگها با حجاج شركت داشت و از ياران و شيعيان او به شمار مي‌رفت - گفت: به خدا سوگند من هنوز پاداش تو را نداده ام.
سپس نزد اسماء بن خارجه بزرگ بني فزاره فرستاد كه دخترت را به همسري عبد الله بن هاني درآر، وي گفت: نه، به خدا سوگند چنين نكنم و كرامتي نزد من ندارد. حجاج تازيانه طلبيد. وقتي اسماء شكنجه را به چشم ديد گفت: آري، او را همسر مي‌دهم. آن گاه نزد سعيد بن قيس همداني رئيس يمامه فرستاد كه
(٩٣٨)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، مدينة الكوفة (2)، سعيد بن قيس (1)، النوم (1)
دخترت را به همسري عبد الله بن اود درآر، او گفت: اود كيست؟ نه، به خدا سوگند او را همسر ندهم و كرامتي ندارد. حجاج گفت: شمشير بياوريد! وي گفت: مرا رها كن تا با خانواده ام مشورت كنم، با آنان مشورت نموده، گفتند: او را همسر ده و خود را گرفتار اين فاسق مساز، او هم چنين كرد.
حجاج به عبد الله گفت: من دختر بزرگ قبيله فزاره و دختر بزرگ قبيله همدان و بزرگ كهلان را به همسري تو آوردم در صورتي كه اودي در كار نبود. عبد الله گفت: خدا امير را به صلاح دارد، اين را مگوييد، زيرا ما مناقبي داريم كه احدي از عرب ندارد. حجاج گفت: آنها چيست؟ عبد الله گفت: أمير المؤمنين عبد الملك هيچ گاه در اجتماع ما سب نشده است. گفت: به خدا اين منقبتي است. عبد الله گفت: و در جنگ صفين هفتاد مرد از ما همراه أمير المؤمنين معاويه بود و يك نفر هم از ما با ابو تراب نبود و او به خدا سوگند تا آنجا كه من مي‌دانم مرد بدي بود. حجاج گفت: اين هم به خدا منقبتي است. عبد الله گفت: زناني از ما بودند كه نذر كردند اگر حسين بن علي كشته شود هر كدام ده شتر بكشند و چنين كردند.
گفت: اين هم به خدا منقبتي است. عبد الله گفت: و هيچ مردي از ما نيست كه ناسزا و لعن علي را بر او عرضه كنند جز آن كه چنان كند و حتي دو فرزندش حسن و حسين و مادرشان فاطمه را هم بيفزايد. حجاج گفت: اين هم به خدا منقبتي است. (1) 48 - علامه كراجكي گويد: در سرزمين شام گروههايي به نام بنوسراويل، بنوالسرج، بنوسنان بنوملحي، بنومكبري، بنوطشتي، بنوقضيبي وبنو درجا هستند.
بنوسراويل اولاد كسي هستند كه لباس حسين عليه السلام را ربود.
بنوسرج اولاد كساني هستند كه اسبهاي خود را براي كوبيدن بدن حسين عليه السلام
(١) - شرح نهج البلاغة ٤ / 56 - 61.
(٩٣٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (2)، اللبس (1)، السب (1)، النوم (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
زين كردند، و برخي از اين اسبها به مصر رسيد، مصريان نعلهاي آنها را كندند و براي تبرك به در خانه‌ها آويختند، و اين سنتي شد حتي اكثر آنان عمدا چيزهايي به شكل نعل مي‌ساختند و به در خانه هاي خود مي‌آويختند. (1) بنوسنان اولاد كسي هستند كه سر حسين عليه السلام را با نيزه حمل مي‌كرده است.
بنومكبري اولاد كسي هستند كه پشت سر امام حسين عليه السلام صدا به تكبير بر مي‌داشت، و شاعر در اين زمينه گويد:
ويكبرون بأن قتلت وإنما * قتلوا بك التكبير والتهليلا (آنان براي كشته شدن تو تكبير گفتند در حالي كه با كشتن تو تكبير و تهليل را نيز كشتند).
بنوطشتي اولاد كسي هستند كه طشتي را كه سر مبارك حسين عليه السلام در آن بود در دمشق با بني ملحي حمل مي‌كرد.
بنوقضيبي اولاد كسي هستند كه براي يزيد ملعون چوب دستي آورد تا بر دندانهاي حسين عليه السلام بزند.
بنو درجا اولاد كسي هستند كه سر مبارك حسين عليه السلام را در راه جيرون نهاد. (2) 49 - محدث قمي رحمه الله گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: چهار مسجد را در كوفه به شادي كشتن حسين عليه السلام تعمير وبازسازي كردند: مسجد اشعث، مسجد جرير، مسجد سماك، مسجد شبث بن ربعي، كه خدا همه آنها را لعنت كند. (3) 50 - عارف صمداني مولي عبد الصمد همداني رحمه الله گويد: چون نوبت حكومت به عمر بن عبد العزيز رسيد درباره معاويه و فرزندانش و اين كه علي عليه السلام را لعن
(١) - برخي گفته اند: كوبه هاي درهاي قديم كه به شكل نعل مي‌ساختند، نا آگاهانه از همين سنت ناشي بوده است. (م) (٢) - كنز الفوائد / 350.
(3) - سفينة البحار 1 / 602، ماده سجد.
(٩٤٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (1)، الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (6)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، مدينة الكوفة (1)، شبث بن ربعي اليربوعي (1)، يزيد بن معاوية لعنهما الله (1)، عمر بن عبد العزيز (1)، دمشق (1)، القتل (1)، السجود (4)، التكبير (1)، السفينة (1)
مي كرد و اولاد آن حضرت را به ناحق مي‌كشت، انديشيد. يك روز صبح وزيران را حاضر كرد و گفت: ديشب به خواب ديدم كه هلاكت خاندان ابي سفيان در مخالفت شان با خاندان پيامبر است و به خاطرم رسيد كه لعن آنها را از ميان بردارم. وزيران گفتند: رأي، رأي امير است.
چون روز جمعه به منبر رفت يك نفر ثروتمند ذمي برخاست و دختر او را خواستگاري نمود. عمر گفت: تو نزد ما كافري و دختران ما بر كافر حلال نيستند.
ذمي گفت: پس چرا پيامبرتان دختر خود فاطمه را به مرد كافري چون علي بن ابي طالب داد؟ عمر فرياد زد كه چه كسي گفته علي كافر است؟ ذمي گفت: اگر علي كافر نبود پس چرا او را لعن مي‌كنيد؟
عمر شرمنده شد و از منبر فرود آمد و به قاضيان شهرهاي اسلامي نوشت كه أمير المؤمنين عمر بن عبد العزيز لعن علي را از ميان برداشت، زيرا اين كار بدعت و گمراهي بوده است.
و نيز پانصد نفر از افسران شجاع را دستور داد كه در جمعه ديگري در زير لباس اسلحه پوشيدند و خود به منبر بالا رفت، و عادت خطيبان آن بود كه در پايان خطبه آن حضرت را لعن مي‌كردند، او چون از خطبه فارغ شد به جاي لعن اين آيه را خواند: ان الله يأمر بالعدل والأحسان … (1) (خداوند به عدالت و نيكوكاري و پرداخت حق خويشاوند فرمان مي‌دهد و از كارهاي زشت و ناپسند و ستم باز ميدارد، خداوند شما را پند مي‌دهد، باشد كه پند پذيريد)، و از منبر فرود آمد.
مردم از اطراف مسجد فرياد برآوردند كه أمير المؤمنين كافر شده، و بر او حمله كردند تا او را به قتل رسانند، عمر افسران را صدا زد و آنان شمشير
(1) - سوره نحل / 90.
(٩٤١)
صفحهمفاتيح البحث: عمر بن عبد العزيز (1)، القتل (1)، السجود (1)
بركشيدند و او را از چنگ مردم نجات دادند وعمر به همراهي و ياري افسران به قصر خود پناه برد، و از آن پس خواندن اين آيه در آخر خطبه سنت شد. و مردم پراكنده شدند در حالي كه مي‌گفتند: سنت تغيير يافت، سنت دگرگون شد! … (1) 51 - ابو الحسن سيد رضي رحمه الله در اشعار خود گويد:
يا ابن عبد العزيز لوبكت العين * فتي من امية لبكيتك غير أني أقول إنك قد طبت * وإن لم يطب ولم يزك بيتك أنت نزهتنا عن السب و * القذف فلو أمكن الجزاء جزيتك ولو أني رأيت قبرك لاستحييت * من أن أري وما حييتك وعجيب أني قليت بني * مروان طرا وأنني ماقليتك دير سمعان لا أغبك غيث * خيرميت من آل مروان ميتك (اي پسر عبد العزيز، اگر بنا باشد چشمي بر جوانمردي از بني اميه بگريد چشم من بر تو ميگريد).
(و گويم: تو مرد پاكيزه اي بودي گرچه خاندانت پاك و پاكيزه نبودند).
(تو بودي كه ما را از ناسزاگويي و دشنام پيراسته نمودي. و اگر پاداشي ممكن باشد من تو را پاداش مي‌دهم).
(و اگر قبر تو را ببينم از ديدن آن شرم مي‌كنم ولي از خود تو شرم نمي‌كنم).
(و شگفتا كه من همه بني مروان را دشمن مي‌دارم ولي تو را دشمن نمي‌دارم).
(اي ديرسمعان هيچ گاه بارانت قطع مباد كه بهترين مردگان از آل مروان در دل تو نهفته است). (2) 52 - مسعودي گويد: يكي از اهل اخبار گويد كه وي به مردي از زعماي شام
(١) - بحر المعارف / ١٣٧ و چاپ جديد ١ / ٥١١.
(٢) - شرح نهج البلاغة ٤ / 60.
(٩٤٢)
صفحهمفاتيح البحث: بنو أمية (1)، عبد العزيز (2)، القبر (1)، السب (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
و انديشمندان و خردمندان ايشان گفت: اين ابو تراب كه خطيب بر بالاي منبر لعنش مي‌كند كيست؟ گفت: فكر مي‌كنم يكي از دزدان فتنه انگيز باشد. (1) 53 - نصربن مزاحم گويد: جواني به سوي ياران علي عليه السلام بيرون شد و اين اشعار مي‌خواند:
أنا ابن أرباب الملوك غسان * والدائن اليوم بدين غسان أنبأنا أقوامنا بما كان * أن عليا قتل ابن عفان (من فرزند شاهان غسان هستم و امروز مي‌خواهم دين غسان را پس بگيرم).
(اقوام ما حوادث را به ما خبر داده اند كه علي پسر عفان (يعني عثمان) را كشته است).
آن گاه حمله كرد و پيوسته شمشير مي‌زد وعلي عليه السلام را لعن مي‌كرد و دشنام و ناسزا مي‌گفت و در نكوهش او اغراق مي‌نمود. هاشم بن عتبه به او گفت: اين سخن دشمني به دنبال دارد و پس از اين جنگ حسابي در كار است، پس از خدا بترس، كه تو به سوي پروردگارت باز خواهي گشت و او تو را از اين موقف و آنچه مقصود توست بازخواست خواهد كرد. جوان گفت: من از آن رو با شما مي‌جنگم كه رهبر شما چنان كه به من گفته اند نماز نمي‌خواند وشما نيز نماز نمي‌خوانيد، و از آن رو با شما مي‌جنگم كه رهبر شما خليفه ما را كشته وشما نيز او را بر اين كار ياري داده ايد! (2) 54 - ابن ابي الحديد گويد: چون حكومت ابو العباس سفاح پا گرفت ده تن از اميران شام به نزد او آمده و به خدا و طلاق زنان و سوگندهاي بيعت قسم ياد كردند كه تا هنگام كشته شدن مروان (آخرين خليفه اموي) نمي‌دانستند كه
(١) - مروج الذهب ٣ / ٤٢.
(٢) - وقعة صفين / 354.
(٩٤٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، هاشم بن عتبة (1)، القتل (1)، كتاب مروج الذهب للمسعودي (1)
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خانواده و خويشاني جز بني اميه دارد!
و ابوالحسن مدائني روايت كرده كه مردي برايم گفت: من در شام بودم و نشنيدم كه كسي ديگري را به نام علي يا حسن يا حسين بنامد يا صدا بزند، و تنها نامهاي معاويه و وليد و يزيد را مي‌شنيدم، تا آن كه به مردي رسيدم و از او آبي طلب كردم و او صدا مي‌زد: اي علي، اي حسن اي حسين گفتم: اي مرد، شاميان از اين گونه نامها ندارند! گفت: راست مي‌گويي، آنان فرزندان خود را به نامهاي خلفا مي‌نامند و چون فرزند خود را لعن كنند يا دشنام دهند در واقع خلفا را لعن كرده اند، و من براي آن كه خلفا را دشنام ندهم فرزندان خود را به نامهاي دشمنان خدا ناميده ام كه هر گاه يكي از آنها را دشنام دهم يا لعن كنم دشمنان خدا را لعن كرده باشم. (1) 55 - و نيز گويد: عمر بن عبد العزيز رضي الله عنه گويد: كودكي بودم و نزد يكي از اولاد عتبة بن مسعود قرآن مي‌خواندم، روزي سرگرم بازي با كودكان ديگر بودم وعلي را لعن مي‌كرديم، استاد را خوش نيامد و داخل مسجد شد. من كودكان را رها كرده و نزد او رفتم تا درسم را بر او بخوانم. تا مرا ديد به نماز برخاست و نماز را طول داد مانند كسي كه مي‌خواهد به من بياعتنايي كند و من آن حال را احساس كردم. چون از نماز فارغ شد در صورت من چهره دركشيد، گفتم: چرا شيخ چنين مي‌كند؟ گفت: پسركم، تو بودي كه امروز علي را لعن مي‌كردي؟ گفتم: آري، گفت: از آن موقعي كه خداوند از اهل بدر راضي شد كي دانسته اي كه بر آنان خشم گرفته است؟ گفتم: پدر جان، مگر علي از اهل بدر بوده است؟ گفت: واي بر تو، مگر همه بدر جز براي او بوده است؟ (جنگ بدر به دست او اداره شده است). گفتم: ديگر لعن نمي‌كنم. گفت: تو را به خدا ديگر چنين نمي‌كني؟
(١) - شرح نهج البلاغة ٧ / 159.
(٩٤٤)
صفحهمفاتيح البحث: عمر بن عبد العزيز (1)، بنو أمية (1)، السجود (1)، النوم (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)
گفتم: آري، و از آن پس ديگر او را لعن نكردم.
و باز عمر گفت: هنگامي كه پدرم امير مدينه بود و در روز جمعه خطبه مي‌خواند من هم شركت مي‌كردم و زير منبر مي‌نشستم، مي‌ديدم كه پدرم با زبان فصيح خطبه مي‌خواند ولي همين كه به لعن علي عليه السلام مي‌رسد زبانش بند مي‌آيد و به لكنت مي‌افتد به قدري كه تنها خدا مي‌داند، و من از اين امر تعجب مي‌كردم.
روزي به او گفتم: پدر جان، تو زبان آورترين و سخنورترين مردم هستي، چه مي‌شود كه روز اجتماع مردم شيواترين خطيباني ولي چون به جاي لعن اين مرد مي‌رسي لكنت پيدا مي‌كني و زبانت بند مي‌آيد؟
گفت: پسركم، اين مردم شام و جاهاي ديگر كه پاي منبر ما مي‌بيني اگر از فضيلت اين مرد آنچه را كه پدرت مي‌داند مي‌دانستند هيچ يك از آنها پيرو ما نمي‌گشت! اين سخن وي در دلم نشست و سخني هم كه معلم در كودكي به من گفته بود به خاطر آوردم، همان جا با خدا عهد كردم كه اگر بهره اي از حكومت يابم اين بدعت را تغيير دهم، و چون خداوند بر من منت نهاد و مرا به خلافت رسانيد آن را ساقط كردم و به جاي آن اين آيه را نهادم: ان الله يأمر بالعدل و الاحسان … (1) و اين دستور را به همه شهرها نوشتم و اين خود سنتي شد. (2) 56 - در تجارب السلف گويد: و هفتاد نفر از بزرگان دمشق به طلاق و آزاد كردن بنده و حج سوگند ياد كردند كه ما پيامبري جز يزيد نمي‌شناختيم. آن گاه از زين العابدين عليه السلام معذرت خواستند و گريه و زاري نمودند و حضرت همه را بخشيد. (3)
(١) - سوره نحل / ٩٠.
(٢) - شرح نهج البلاغة ٤ / 58.
(3) - تجارب السلف / 69.
(٩٤٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن الحسين السجاد زين العابدين عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، دمشق (1)، الحج (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)

6 - مظلوميت امام عليه السلام از سوي برخي همسران پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم

6 - مظلوميت امام عليه السلام از سوي برخي همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم 57 - شيخ مفيد رحمه الله گويد: چون خبر ورود اميرمؤمنان عليه السلام به ذي قار به عايشه رسيد، وي به حفصه دختر عمر نامه اي بدين مضمون نوشت: (اما بعد، چون ما به بصره رسيديم علي هم در ذي قار فرود آمده است، و خدا گردن او را بشكند بسان تخم مرغي كه بر روي سنگ بشكند، او مانند شتري است كه اگر پيش آيد نحر شود و اگر پس رود پي شود).
چون نامه به دست حفصه رسيد خوشحال شد و كودكان قبيله هاي تيم و عدي را فراخواند و به كنيزانش دايره هايي داد و دستور داد دايره بزنند و اين ترانه بخوانند: (چه خبر؟ چه خبر؟ علي در ذي قار مثل شتري است كه اگر پيش آيد نحر شود و اگر پس رود پي شود).
خبر جمع شدن زنان بر ناسزاگويي به اميرمؤمنان و شادي از نامه اي كه از عايشه به دستشان رسيده به گوش ام سلمه - رضي الله عنها - رسيد، وي گريست و گفت: لباسم را بدهيد تا به نزد آنان روم و تنبيهشان كنم. ام كلثوم دختر اميرمؤمنان عليه السلام گفت: من به جاي تو مي‌روم زيرا از تو بدين كار واردترم. آن گاه لباس پوشيد و به طور ناشناس و آرام در ميان كنيزان خود كه همه به آرامي و حيا راه مي‌رفتند آمد و به عنوان يكي از تماشاچيان بر آنان وارد شد، و چون بيهودگي و نابخردي آنان را ديد نقاب برداشت و چهره خود به آنان بنمود، آن گاه به حفصه گفت: اگر اينك تو و خواهرت بر ضد اميرمؤمنان عليه السلام همدست شده ايد پيش از اين نيز بر ضد برادرش رسول خدا صلي الله عليه و سلم همدست شديد و خداوند آيه اي درباره شما نازل كرد، (1) و خدا در پس جنگ شما قرار دارد و از
(١) - در سوره تحريم / ٤ آمده است: وان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه وجبريل وصالح المؤمنين والملائكة بعد ذلك ظهير. (و اگر شما (دو همسر پيامبر) بر ضد او همدست شويد (بدانيد كه) خدا مولا و ياور او است و جبرئيل و آن مرد صالح از مؤمنان (يعني علي عليه السلام) و پس از آن فرشتگان نيز يار و ياور او هستند). آن گاه خداوند در آيه ١٠ و ١١ همين سوره زن نوح و زن لوط را براي كافران و زن فرعون و حضرت مريم را براي مؤمنان مثل آورده است.
زمخشري در تفسير اين دو آيه گويد: اين دو تمثيل تعريض دارد به دو مادر مؤمنان (عايشه و حفصه) كه داستان آنها در آغاز همين سوره آمده است و تعريض به عمل آنان دارد كه هر دو بر ضد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ناخوشايندي او همدست شدند و به سخت ترين و شديدترين وجه آنها را از اين كار بر حذر داشته است، زيرا در اين تمثيل سخن از كفر آمده است، و مانند همين تهديد سخت اين آيه (درباره ترك حج) است: (و هر كه كافر شود خداوند از جهانيان بي نياز است). و نيز آيه اشاره دارد به آن كه حق آن دو آن است كه در كمال اخلاص مانند اين دو زن مؤمن (آسيه و مريم) باشند و بر صرف اين كه همسر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستند اعتماد نكنند، زيرا اين فضيلت به تنهايي براي آنها سودمند نيست مگر زماني كه مخلص باشند. و تعريض و كنايه به حفصه بيشتر است. زيرا زن لوط بود كه اسرار او را فاش كرد چنان كه حفصه راز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را فاش نمود و داستانش در آغاز سوره آمده است …
پس از سخن علامه زمخشري اينك بنگريد به سخن علامه طبري وابن ابي الحديد و ديگران درباره عايشه وحفصه و كيفيت بر خورد آنها با وصي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اميرمؤمنان كه جان و برادر و داماد و نور چشم آن حضرت بود:
طبري در تاريخ خود ٥ / ١٥٠ گويد: چون خبر شهادت علي رضي الله عنه به عايشه رسيد اين بيت را خواند (ترجمه):
(سفر او پايان يافت وعصا به زمين افكند و جايگزين شد، همان گونه كه مسافر از راه رسيده چشم ديگران را روشن مي‌كند). (يعني چشم من هم به كشته شدن علي روشن شد).
آن گاه گفت: چه كسي او را كشت؟ گفتند: مردي از قبيله مراد. عايشه گفت: (گرچه آن قاتل دور از من است ولي جواني خبرش را آورد كه خاك به دهانش نيست (و دروغ نمي‌گويد).
زينب دختر ابو سلمه گفت: (آيا درباره علي چنين مي‌گويي؟ عايشه گفت: من فراموش كارم، هر گاه فراموش كردم ياد آوريم كنيد. و آن كس كه خبر مرگ را آورد سفيان بن عبد شمس بن ابي وقاص زهري بود).
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغة ٩ / ١٩٨ گويد: (فاطمه از دنيا رفت و همه زنان رسول خدا براي تسليت به ديدن بني هاشم آمدند جز عايشه كه نيامد و خود را به بيماري زد، و سخني از او براي علي عليه السلام نقل شد كه دلالت بر شادي وي داشت).
در صحيح بخاري ١ / ١٦٠ گويد: (عايشه گفت: چون بيماري پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سنگين شد و دردش شدت يافت از همسران خود اجازه خواست كه در اتاق من بستري شود، آنان اجازه دادند، حضرت با تكيه بر دو مرد: عباس و مرد ديگري بيرون شد در حالي كه پاهايش به زمين مي‌كشيد. عبد الله (راوي حديث) گويد: اين سخن عايشه را به ابن عباس باز گفتم، وي گفت: مي‌داني آن مردي كه عايشه نام نبرد كه بود؟
گفتم: نه، گفت: او علي بن ابي طالب بود).
علي عليه السلام در خطبه ١٥٤ نهج البلاغة مي‌فرمايد: (اما فلاني (عايشه) رأي زنانه و كينه اي كه چون كوره آهنگر در سينه اش ميگداخت او را درگرفت، و اگر او را فرا مي‌خواندند كه آنچه با من كرد با ديگري كند هرگز نمي‌كرد).
محمد عبده در شرح اين كلام گويد: (منظور اين است كه حقد و كينه او پيوسته در جوش و گداز بود مانند كوره آهنگر كه تا كار مي‌كند در جوش و گداز است. و اگر كسي او را فرا مي‌خواند كه پاره اي از آن بديها و دشمنيها كه در حق من كرد با ديگري كند هرگز نمي‌كرد، زيرا تنها با من كينه داشت).
و علامه خوئي در شرح نهج البلاغة ٩ / 281 گويد: (مسروق گفت: بر عايشه وارد شدم و غلام سياهي به نام عبد الرحمن نزد او بود، عايشه گفت: مي‌داني چرا او را عبد الرحمن ناميده ام؟ گفتم: نه.
گفت: از روي دوستي عبد الرحمن بن ملجم (قاتل علي عليه السلام). اين خبر در تلخيص الشافي 4 / 158 نيز آمده است.
(٩٤٦)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة أم سلمة بن الحارث زوجة الرسول صلي الله عليه وآله (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (5)، عمر بن سعد لعنه الله (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (2)، عبد الله بن عباس (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (2)، كتاب نهج البلاغة (1)، الزمخشري (2)، علي بن أبي طالب (1)، بنو هاشم (1)، القتل (2)، النوم (2)

7 - مظلوميت امام عليه السلام در مخفي بودن قبرش

آن آگاه است. حفصه اظهار شرمندگي كرد و گفت: آنان به ناداني چنين كردند، و فورا آنان را پراكنده ساخت. (1) 7 - مظلوميت امام عليه السلام در مخفي بودن قبرش 58 - در مظلوميت آن حضرت همين بس كه وصيت فرمود قبر او را از مسلمانان مخفي بدارند مبادا خوارج - كه لعنت خدا بر آنان باد - پرده حرمت او بدرند، با آن كه او اميرمؤمنان و آقاي مسلمانان و پيش قدم ترين آنان در اسلام بود، و قبر حضرتش پيوسته مخفي بود تا زمان هارون عباسي كه موضع قبر آشكار
(١) - الجمل / ١٤٩. اين داستان را با اندكي تفاوت ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغة ١٤ / ١٣، و محدث قمي رحمه الله در سفينة البحار ١ / ٢٨٥، و احمد زكي صفوت در جمهرة الرسائل ١ / 377 آورده اند.
(٩٤٨)
صفحهمفاتيح البحث: الخوارج (1)، القبر (3)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، السفينة (1)

آثار دفاع از حريم اهل بيت عليهم السلام

گشت و داستان آن مشهور است.
آثار دفاع از حريم اهل بيت عليهم السلام 59 - ما اين فصل را به نقل يك خبر كه از آثار دفاع از حريم اهل بيت عليهم السلام و ياري آنان در مظلوميت شان پرده بر مي‌دارد به پايان مي‌بريم.
علامه مجلسي رحمه الله گويد: از ابو الحسن داود بكري روايت است كه گفت: از علي بن دعبل بن علي خزاعي شنيدم كه مي‌گفت: چون هنگام وفات پدرم فرا رسيد رنگش دگرگون شد و زبانش بند آمد و چهره اش سياه گشت و به همين سبب نزديك بود كه من دست از مذهب او بردارم، اما پس از سه روز او را در خواب ديدم كه لباسي سفيد و كلاهي سفيد پوشيده بود. پرسيدم: پدر جان!
خداوند با تو چه كرد؟ گفت: پسرم! اين كه ديدي چهره ام سياه شد و زبانم بند آمد به جهت آن بود كه در دنيا شراب مي‌خوردم، و از آن به بعد پيوسته سياه رو بودم تا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ملاقات كردم كه لباسي سفيد و كلاهي سفيد به تن داشت و به من فرمود: تو دعبلي؟ گفتم: آري اي رسول خدا. فرمود: شعري را كه درباره اولاد من سروده اي بخوان. من اين اشعار را خواندم:
لااضحك الله سن الدهر ان ضحكت * [يوما] وآل احمد مظلومون قدقهروا مشردون نفوا عن عقر دارهم * كأنهم قد جنوا ما ليس يغتفر (خداوند دندان روزگار را به خنده نمايان نسازد اگر بخواهد روزي بخندد در حالي كه خاندان احمد صلي الله عليه و آله و سلم مظلوم و مقهور باشند).
(همه آنها آواره و تبعيد از ميان خانه هاي خود شدند، گويي دست به جنايتي نابخشودني آلوده اند).
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به من فرمود: احسنت، و مرا شفاعت كرد و لباس خود را به من
(٩٤٩)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (2)، دعبل بن علي (1)، اللبس (1)

8 - مظلوميت آن حضرت از ناحيه جهل و ناداني و عناد مردم

داد و با اشاره به لباسش گفت: آن همين لباس است. (1) 8 - مظلوميت آن حضرت از ناحيه جهل و ناداني و عناد مردم اين ابي الحديد گويد: عجيب ترين و شگفت ترين كار روزگار - گرچه همه كارهايش شگفت است - آن است كه كار علي عليه السلام به جايي رسيده كه همتاي معاويه قرار مي‌گيرد و ميان آنان نامه رد و بدل مي‌شود. (2) در خبر است كه چون معاويه بنا بر مخالفت با امام اميرمؤمنان عليه السلام نهاد، خواست شاميان را آزمايش كند، عمروعاص به او گفت كه به مردم دستور دهد تا كدو را سر ببرند، اگر اطاعت كردند معلوم مي‌شود معاويه مي‌تواند بر آنان حكومت كند و اگر نه نمي‌تواند. معاويه همين دستور را داد و آنان اطاعت كردند، و اين يك بدعت اموي شد. (3) در زمينه سر بريدن كدو از اميرمؤمنان عليه السلام سؤال شد كه آيا بايد كدو را سر بريد؟ فرمود: كدو را سر نمي‌برند، آن را بخوريد و سر نبريد و مبادا شيطان عقل شما را بربايد. (4) ابو اسحاق ارجائي گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: آيا مي‌داني چرا شما را فرموده اند كه بر خلاف قول عامه عمل كنيد؟ گفتم: نمي‌دانم. فرمود: علي عليه السلام هيچ امر ديني را انجام نمي‌داد جز آن كه عامه بر خلاف او عمل مي‌كردند تا امر ولايت او را ابطال كنند، آنان از آن حضرت از چيزي كه نمي‌دانستند پرسش مي‌كردند، و چون حضرت نظر خود را اعلام مي‌فرمود آنان از نزد خود ضدي براي آن (هامش) * (1) - بحار الانوار 49 / 241.
(2) - سفينة البحار 2 / 332، ماده علا.
(3) - حاشيه وسائل الشيعة 17 / 160.
(4) - وسائل الشيعة 17 / 160. (*)
(٩٥٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (2)، كتاب بحار الأنوار (1)، اللبس (1)، الجهل (1)، السفينة (1)
مي تراشيدند تا مطلب را بر مردم مشتبه سازند. (1) از ابو حنيفه نقل است كه گفت: من با امام صادق عليه السلام (بن جعفر) در هر گفتار وي مخالفت كردم جز آن كه نمي‌دانم در ركوع و سجود چشمان خود را مي‌بندد يا باز مي‌گذارد. (2) روي همين جهت است كه مخالفت با عامه از مرجحات روايات است. شيخ انصاري رحمه الله گويد: دوم از مرجحات آن است كه رشد و راه درست در خلاف آنان است چنان كه در روايات چندي بدان تصريح گرديده است. در روايت علي بن اسباط آمده: به حضرت رضا عليه السلام گفتم: مسأله اي پيش مي‌آيد كه ناچار بايد حكم آن را بدانم ولي در شهري كه هستم از دوستان شما كسي نيست كه از او بپرسم. فرمود: نزد فقيه آن شهر برو و از وي بپرس، و چون فتوا داد خلاف آن را عمل كن، زيرا حق در اين مخالفت است.
و در حديث مرسل داود بن حصين (از امام صادق عليه السلام) وارد است كه فرمود:
هر كه با ما موافق است با دشمن ما مخالفت مي‌ورزد، و هر كه در گفتار و عملي با دشمن ما موافق باشد از ما نيست و ما هم از او نيستيم.
و در روايت حسين بن خالد است كه: شيعيان ما تسليم امر ما هستند، و به قول ما عمل مي‌كنند، و با دشمنان ما مخالفت ميورزند، هر كه چنين نباشد از ما نيست، و حال آنان حال يهود است كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره آنان دستور رسيده كه: تا ميتوانيد با آنان مخالفت ورزيد. (3) محمود بن عمر زمخشري كه او را جار الله (همسايه خدا، پناهنده به خدا) خوانند بنگر كه چگونه بر امام علي عليه السلام جور نموده و از راه راست منحرف
(1) - رسائل شيخ انصاري / 805.
(2) - همان / 807.
(3) - همان / 806.
(٩٥١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الزمخشري (1)، علي بن أسباط (1)، السجود (1)
گشته است! وي در تفسير كشاف در ذيل آيه فاذا فرغت فانصب، والي ربك فارغب (1) گويد: يكي از بدعتها آن است كه از بعضي رافضيان نقل شده كه فانصب را به كسر صاد (فانصب) خوانده، يعني علي را به امامت نصب كن. و اگر اين عقيده رافضي درست باشد ناصبي هم مي‌تواند آيه را همين گونه بخواند و آن را امر به نصب كه همان بغض و دشمني با علي است بداند!
علامه فيض رحمه الله در پاسخ وي گويد: نصب امام و خليفه پس از تبليغ رسالت يا فراغ از عبادت امري معقول و خردمندانه بلكه واجب است تا مردم پس از پيامبر در سرگرداني و گمراهي نمانند و لذا درست است كه نصب امام پس از تبليغ رسالت ذكر شود و مترتب بر آن باشد، اما بغض و دشمني علي عليه السلام چه وجهي دارد كه مترتب بر تبليغ رسالت يا عبادت باشد و وجه معقوليت آن چيست؟ به علاوه، كتابهاي عامه پر است از روايات در دوستي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با علي عليه السلام و اين كه آن حضرت در طول مدت حيات خود فضل علي عليه السلام را براي مردم اظهار مي‌داشت، و روايات در اين كه: دوستي او ايمان و دشمني او كفر است. بنگريد به اين مرد كه لقب جار الله و علامه يافته كه چگونه خداوند چشم بصيرت او را در چنين جايي با چنين سخن ناپسند و ناحقي كور نموده و پرده تعصب بر آن افكنده است! آري، بي شك ديده هاي سر كور نيست بلكه ديده دلها كه در سينه‌ها قرار دارد كور است. (2) مؤلف گويد: اي مرد متعصب معاند مضمون اين شعر را در نظر داشته باش كه گويد: (دست از مكارم بردار و در جستجوي آن مرو و در جاي خود بنشين كه تو خورنده اي و پوشنده).
(1) - سوره انشراح / 7 و 8.
(2) - تفسير صافي، در ذيل همين آيه.
(٩٥٢)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، كتاب تفسير الكشاف للزمخشري (1)، الكرم، الكرامة (1)
در اينجا خوب است كه سخن ابن ابي الحديد علامه معتزلي را درباره دشمنان اهل بيت عليهم السلام و ناصبيان بياوريم. وي در ذيل اين سخن علي عليه السلام: (بي گمان جوان قبيله ثقيب (حجاج بن يوسف) آن فخر فروش هوس ران بر شما مسلط مي‌شود كه اموال شما را مي‌خورد و پيه بدنتان را آب مي‌كند. اي اباوذحه كار خود را بكن)، (1) گويد: مفسران نهج البلاغة پس از سيد رضي رحمه الله داستان وذحه (خنفساء = سوسك) را چند گونه نقل كرده اند …
يكي آن كه: حجاج مبتلا به مرض ابنه بود و سوسك را در محل مذكور مي‌نهاد تا با حركت خود آنجا را خارش دهد. گفته اند: مبتلاي به اين مرض صد در صد دشمن اهل بيت عليهم السلام است. گويند: نمي‌گوييم كه هر كه دشمن اهل بيت است مبتلا به اين مرض است بلكه گوييم: هر كه مبتلا به اين مرض است دشمن آنهاست.
گويند: ابوعمر زاهد كه از رجال شيعه هم نيست در امالي و احاديث خود از سياري از ابوخزيمه كاتب نقل كرده كه گفت: هر كه را كه مبتلا به اين مرض بود بررسي كرديم ديديم ناصبي است. و نيز ابوعمر گفته: عطافي از رجال خود برايم نقل كرد كه گفته اند: از جعفر بن محمد عليهما السلام درباره اين صنف از مردم پرسش شد، فرمود: رحم واژگونه اي است كه به آن درآيند و آن نتواند به ديگري در آيد. و اين ويژگي هيچ گاه در ولي خدا وجود نداشته و نخواهد داشت و تنها در كافران و فاسقان و دشمن پاكان وجود دارد. ابوجهل عمرو بن هشام مخزومي از اين گروه است و او دشمن ترين مردم با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود. گفته اند: و از همين رو در جنگ بدر عتبة بن ربيعه به او گفت: اي خوشبو كننده مقعد. (1) (هامش) * (1) - نهج البلاغة، خطبه 115.
(2) - شرح نهج البلاغة 7 / 207. (*)
(٩٥٣)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (2)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، كتاب أمالي الصدوق (1)، كتاب شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد (1)، كتاب نهج البلاغة (2)، عمرو بن هشام (1)، المرض (5)

فصل 30: شهادت و وصيت امام علي عليه السلام

اشارة

فصل 30 شهادت و وصيت امام علي عليه السلام 1 - علامه طبرسي گويد: علي عليه السلام شصت و سه سال زندگاني كرد، ده سال پيش از بعثت، و در سن ده سالگي اسلام آورد. و پس از بعثت بيست و سه سال با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم زندگاني كرد، سيزده سال در مكه پيش از هجرت در امتحان و گرفتاري به سر برد و سنگين ترين بارهاي رسالت آن حضرت را به دوش كشيد، و ده سال پس از هجرت در مدينه در دفاع از حضرتش با مشركان جنگيد و با جان خود او را از شر دشمنان دين نگاه داشت، تا آن كه خداي متعال پيامبر خود را به سوي بهشت انتقال داد و او را به بهشت آسماني بالا برد، وعلي عليه السلام در آن روز سي و سه ساله بود، و سي سال پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ماند و ولي امر و وصي او بود، و بيست و چهار سال و چند ماه حق او را از ولايت غصب كردند و او را از تصرف در امور باز داشتند، و آن حضرت در اين دوران با تقيه و مدارا مي‌زيست، و پنج سال و چند ماه خلافت را به دست گرفت و در اين سالها گرفتار جهاد با منافقان از ناكثين و قاسطين و مارقين (اصحاب جمل و صفين و نهروان) بود چنان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سيزده سال از روزگار نبوت خود را ممنوع از پياده كردن احكام آن و ترسان و محبوس و فراري و مطرود بود و نمي‌توانست با
(٩٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، مدينة مكة المكرمة (1)، الغصب (1)

تاريخچه شصت و سه سال زندگي آن حضرت

فصل 30 شهادت و وصيت امام علي عليه السلام 1 - علامه طبرسي گويد: علي عليه السلام شصت و سه سال زندگاني كرد، ده سال پيش از بعثت، و در سن ده سالگي اسلام آورد. و پس از بعثت بيست و سه سال با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم زندگاني كرد، سيزده سال در مكه پيش از هجرت در امتحان و گرفتاري به سر برد و سنگين ترين بارهاي رسالت آن حضرت را به دوش كشيد، و ده سال پس از هجرت در مدينه در دفاع از حضرتش با مشركان جنگيد و با جان خود او را از شر دشمنان دين نگاه داشت، تا آن كه خداي متعال پيامبر خود را به سوي بهشت انتقال داد و او را به بهشت آسماني بالا برد، وعلي عليه السلام در آن روز سي و سه ساله بود، و سي سال پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ماند و ولي امر و وصي او بود، و بيست و چهار سال و چند ماه حق او را از ولايت غصب كردند و او را از تصرف در امور باز داشتند، و آن حضرت در اين دوران با تقيه و مدارا مي‌زيست، و پنج سال و چند ماه خلافت را به دست گرفت و در اين سالها گرفتار جهاد با منافقان از ناكثين و قاسطين و مارقين (اصحاب جمل و صفين و نهروان) بود چنان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سيزده سال از روزگار نبوت خود را ممنوع از پياده كردن احكام آن و ترسان و محبوس و فراري و مطرود بود و نمي‌توانست با
(٩٥٤)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (3)، مدينة مكة المكرمة (1)، الغصب (1)
كافران به جهاد پردازد و از مؤمنان دفاع كند، سپس هجرت كرد و ده سال پس از هجرت با مشركان به جهاد پرداخت و گرفتار منافقان بود تا خداوند او را به سوي خود برد …
آن حضرت در شب بيست و يكم ماه مبارك رمضان سال چهل هجري با شمشير به قتل رسيد، عبد الرحمن بن ملجم مرادي شقي ترين امت آخر زمان - لعنة الله عليه - در مسجد كوفه او را ضربت زد، بدين قرار كه آن حضرت در شب نوزدهم به مسجد رفت و مردم را براي نماز صبح بيدار مي‌كرد وابن ملجم ملعون از آغاز شب در كمين حضرتش بود، چون حضرت در مسجد عبورش به او افتاد او كه مطلب خود را پنهان مي‌داشت و از روي نيرنگ خود را به خواب زده بود ناگهان از جاي جست و ضربتي با شمشير زهر آلود بر فرق مباركش زد. آن حضرت روز نوزدهم و شب و روز بيستم و شب بيست و يكم را تا نزديك ثلث اول شب زنده بود آن گاه به شهادت رسيد و در حالي كه محاسن شريفش به خون سرش رنگين بود مظلومانه به ديدار خداي خود شتافت.
سبب كشتن آن حضرت را داستاني در از است كه اينجا گنجايش ذكر آن را ندارد. حسن و حسين عليهما السلام به امر آن حضرت مراسم غسل و تكفين او را عهده دار شدند و بدن شريفش را به سرزمين غري در نجف كوفه انتقال دادند و شبانه پيش از سپيده صبح در همان جا به خاك سپرده شد. حسن و حسين و محمد پسران آن حضرت عليهم السلام و عبد الله بن جعفر رضي الله عنه وارد قبر شدند و بنا به وصيت حضرتش اثر قبر پنهان گرديد. اين قبر پيوسته در دولت بني اميه پنهان بود و كسي بدان راه نمي‌برد تا آن كه امام صادق عليه السلام در دولت بني عباس آن را نشان
(٩٥٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (1)، مسجد، جامع الكوفة (1)، عبد الله بن جعفر الطيار بن أبي طالب عليه السلام (1)، مدينة الكوفة (1)، شهر رمضان المبارك (1)، بنو عباس (1)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (1)، بنو أمية (1)، القبر (3)، القتل (1)، الضرب (1)، الغسل (1)، السجود (2)، التكفين (1)

وصيت امام علي عليه السلام در بستر شهادت

داد. (1) وصيت امام علي عليه السلام در بستر شهادت 2 - هنگامي كه ابن ملجم - كه خدا لعنتش كند - او را ضربت زد حضرتش به حسن و حسين عليهما السلام چنين وصيت فرمود: (شما را به تقواي الهي سفارش مي‌كنم و اين كه در طلب دنيا برنياييد گرچه دنيا در طلب شما بر آيد، و بر آنچه از دنيا محروم مانديد اندوه و حسرت مبريد، و حق بگوييد، و براي پاداش (اخروي) كار كنيد، و دشمن ظالم و ياور مظلوم باشيد.
شما دو نفر و همه فرزندان و خانواده ام و هر كس را كه اين نامه ام به او مي‌رسد سفارش مي‌كنم به تقواي الهي و نظم كارتان و اصلاح ميان خودتان، چرا كه از جدتان صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: (اصلاح ميان دو كس از انواع نماز و روزه برتر است.
خدا را خدا را درباره يتيمان در نظر آريد، هر روز به آنان رسيدگي كنيد و حتي يك روز دهان آنان را خالي نگذاريد و مبادا در حضور شما تباه شوند.
خدا را خدا را درباره همسايگان در نظر داريد، كه آنان سخت مورد سفارش پيامبرتان هستند، پيوسته به همسايگان سفارش مي‌كرد تا آن جا كه پنداشتيم آنان را ارث بر خواهد نمود.
خدا را خدا را درباره قرآن ياد كنيد، مبادا ديگران به عمل به آن بر شما پيشي گيرند.
خدا را خدا را درباره نماز ياد كنيد، كه آن ستون دين شماست.
خدا را خدا را درباره خانه پرودگارتان ياد كنيد تا زنده هستيد آن را خالي
(١) - تاج المواليد / 18.
(٩٥٦)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (1)، الضرب (1)، الظلم (1)
(و خلوت) نگذاريد، كه اگر اين خانه متروك بماند ديگر مهلت نخواهيد يافت.
خدا را خدا را درباره جهاد در راه خدا به مال و جان و زبانتان ياد آريد، و بر شما باد به همبستگي و رسيدگي به يكديگر، و بپرهيزيد از قهر و دشمني و بريدن از هم. امر به معروف و نهي از منكر را رها نكنيد كه بدانتان بر شما چيره مي‌شوند، آن گاه دعا مي‌كنيد ولي مستجاب نمي‌گردد.
اي فرزندان عبد المطلب مبادا شما را چنان بينم كه به بهانه اين كه اميرمؤمنان كشته شد دست به خون مسلمانان بيالاييد، هش داريد كه به قصاص خون من جز قاتلم را نبايد بكشيد، بنگريد هر گاه كه من از اين ضربت او جان سپردم تنها به كيفر اين ضربت يك ضربت بر او بزنيد و اين مرد را مثله نكنيد، (1) چرا كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي‌فرمود: (از مثله كردن بپرهيزيد گرچه با سگ هار باشد). (2) 3 - از وصيت ديگر آن حضرت پيش از شهادت و پس از ضربت زدن ابن ملجم ملعون: (وصيت من به شما آن است كه چيزي را با خدا شريك مسازيد، و به محمد صلي الله عليه و آله و سلم سفارش مي‌كنم كه سنت او را ضايع مگذاريد، اين دو ستون را به پا داريد، و اين دو چراغ را افروخته بداريد، و تا از جاده حق منحرف نشده ايد هيچ نكوهشي متوجه شما نيست. من ديشب يار و همدم شما بودم و امروز مايه عبرت شما گشته ام و فردا از شما جدا خواهم شد. خداوند من وشما را بيامرزد. اگر زنده ماندم خودم صاحب اختيار خون خود هستم، و اگر فاني شدم فنا ميعاد گاه من است، و اگر بخشيدم بخشش مايه تقرب من به خدا و نيكويي براي شماست، پس شما هم ببخشيد (آيا نمي‌خواهيد كه خدا هم شما را
(1) - مثله كردن: بريدن انگشت و بيني و گوش و ديگر اعضاي كسي. (م) (2) - نهج البلاغة، نامه 47.
(٩٥٧)
صفحهمفاتيح البحث: الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (1)، الضرب (4)، الإختيار، الخيار (1)، كتاب نهج البلاغة (1)

يك معجزه

ببخشايد)؟ (1) به خدا سوگند هيچ حادثه اي ناگهاني از مرگ به من نرسيد كه آن را ناخوش دارم، و نه هيچ وارد شونده اي كه ناپسندش دانم، و من تنها مانند جوينده آبي بودم كه به آب رسيده، و طالب چيزي كه بدان دست يافته است، (و آنچه نزد خداست براي نيكان بهتر است) (12). (3) از اين كه فرمود: (به خدا سوگند هيچ حادثه اي ناگهاني از مرگ به من نرسيد كه … ) معلوم مي‌شود كه امام عليه السلام پيوسته از روي شوق در انتظار شهادت به سر مي‌برده و مي‌دانسته است كه آنچه پيامبر راستگوي امين صلي الله عليه و آله و سلم به او خبر داده ناگزير فراخواهد رسيد چنان كه قيامت آمدني است و شكي در آن نيست و وعده او ترك و تخلف ندارد، و آن حضرت با دلي پر صبر در انتظار آن بود و - بنا به نقل گروهي از دانشمندان مانند ابن عبد البر و ديگران - مي‌فرمود: (شقي ترين اين امت از چه انتظار مي‌برد كه اين محاسن را از خون اين سر سيراب سازد)؟ و بارها مي‌فرمود: (به خدا سوگند كه موي صورتم را از خون بالاي آن سيراب خواهد كرد).
يك معجزه وقايع پس از شهادت آن بزرگوار جدا بسيار است و به تأليف جداگانه اي نيازمند، و اينجا گنجايش آن را ندارد، لذا از ذكر آنها چشم ميپوشيم و تنها به يك واقعه تكويني اشاره مي‌كنيم.
زمخشري در (ربيع الابرار) از ام معبد آورده است كه گفت: (روزي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وضو گرفت و در پاي درخت خاردار خشكيده اي در نزد ما آب دهان افكند و
(1) - اقتباس از آيه 22 سوره نور.
(2) - اقتباس از آيه 198 سوره آل عمران.
(3) - نهج البلاغة، نامه 23.
(٩٥٨)
صفحهمفاتيح البحث: الزمخشري (1)، الصبر (1)، كتاب نهج البلاغة (1)، سورة آل عمران (1)
آن درخت سبز شد و ميوه داد و در زمان حيات آن حضرت ما از ميوه آن شفا ميجستيم … اما سپس از پايين به بالا خشك شد و خار روييد و ميوه هايش ريخت و سبزي و تازگي آن از ميان رفت، در اين حال بود كه ما از شهادت اميرمؤمنان علي رضي الله عنه باخبر شديم. و ديگر ميوه نداد و ما از برگ آن بهره مند بوديم و پس از چندي صبح كرديم و ديديم كه از ساقه آن خوني تازه ميجوشد و برگ آن هم خشك شده است، و در همين حال خبر شهادت حسين عليه السلام به ما رسيد و درخت به كلي خشك گرديد). (1) اصبغ بن نباته گويد: هنگامي كه اميرمؤمنان عليه السلام ضربتي بر فرق مباركش فرود آمد كه به شهادتش انجاميد مردم بر در دار الاماره جمع شدند و خواستار كشتن ابن ملجم - لعنه الله - بودند. امام حسن عليه السلام بيرون آمد و فرمود: اي مردم، پدرم به من وصيت كرده كه كار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم، اگر پدرم از دنيا رفت تكليف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصميم مي‌گيرد، پس باز گرديد خدايتان رحمت كند.
مردم همه بازگشتند و من باز نگشتم. امام دوباره بيرون آمد و به من فرمود: اي اصبغ، آيا سخن مرا درباره پيام اميرمؤمنان نشنيدي؟ گفتم: چرا، ولي چون حال او را مشاهده كردم دوست داشتم به او بنگرم و حديثي از او بشنوم، پس براي من اجازه بخواه خدايت رحمت كند. امام داخل شد و چيزي نگذشت كه بيرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل شدم ديدم اميرمؤمنان عليه السلام دستمال زردي به سر بسته كه زردي چهره اش بر زردي دستمال غلبه داشت و از شدت درد و
(1) - تاريخ الخميس، باب هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم.
(٩٥٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام الحسين بن علي سيد الشهداء (عليهما السلام) (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الإمام الحسن بن علي المجتبي عليهما السلام (1)، ابن ملجم المرادي لعنه الله (1)، القتل (1)
كثرت سم پاهاي خود را يكي پس از ديگري بلند مي‌كرد و زمين مي‌نهاد. آن گاه به من فرمود: اي اصبغ آيا پيام مرا از حسن نشنيدي؟ گفتم: چرا، اي اميرمؤمنان، ولي شما را در حالي ديدم كه دوست داشتم به شما بنگرم و حديثي از شما بشنوم. فرمود: بنشين كه ديگر نپندارم كه از اين روز به بعد از من حديثي بشنوي.
بدان اي اصبغ، كه من به عيادت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفتم همان گونه كه تو اكنون آمده اي، به من فرمود: اي ابا الحسن، برو مردم را جمع كن و بالاي منبر برو و يك پله پايين تر از جاي من بايست و به مردم بگو: (هش داريد، هر كه پدر و مادرش را ناخشنود كند لعنت خدا بر او باد. هش داريد، هر كه از صاحبان خود بگريزد لعنت خدا بر او باد. هش داريد، هر كه مزد اجير خود را ندهد لعنت خدا بر او باد).
اي اصبغ من به فرمان حبيبم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عمل كردم، مردي از آخر مسجد برخاست و گفت: اي ابا الحسن، سه جمله گفتي، آن را براي ما شرح بده.
من پاسخي ندادم تا به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفتم و سخن آن مرد را بازگو كردم.
اصبغ گفت: در اينجا اميرمؤمنان عليه السلام دست مرا گرفت و فرمود: اي اصبغ دست خود را بگشا. دستم را گشودم، حضرت يكي از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: اي اصبغ، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز همين گونه يكي از انگشتان دست مرا گرفت، سپس فرمود: هان، اي ابا الحسن، من و تو پدران اين امتيم، هر كه ما را ناخشنود كند لعنت خدا بر او باد. هان كه من و تو مولاي اين امتيم، لعنت خدا بر آن كس كه از ما بگريزد. هان كه من و تو اجير اين امتيم، هر كه از اجرت ما بكاهد و مزد ما را ندهد لعنت خدا بر او باد. آن گاه خود آمين گفت و من هم آمين گفتم.
اصبغ گويد: سپس امام بيهوش شد، باز به هوش آمد و فرمود: اي اصبغ، آيا هنوز نشسته اي؟ گفتم: آري مولاي من. فرمود: آيا حديث ديگري بر تو بيفزايم؟
صفحه(٩٦٠)
گفتم: آري خدايت از مزيدات خير بيفزايد. فرمود: اي اصبغ، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در يكي از كوچه هاي مدينه مرا اندوهناك ديد و آثار اندوه در چهره ام نمايان بود، فرمود: اي ابا الحسن، تو را اندوهناك مي‌بينم؟ آيا تو را حديثي نگويم كه پس از آن هرگز اندوهناك نشوي؟ گفتم: آري، فرمود: چون روز قيامت شود خداوند منبري بر پا دارد برتر از منابر پيامبران و شهيدان، سپس خداوند مرا امر كند كه بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر كند كه تا يك پله پايين تر از من بالا روي، سپس دو فرشته را امر كند كه يك پله پايين تر از تو بنشينند، و چون بر منبر جاي گيريم احدي از گذشتگان و آيندگان نماند جز آن كه حاضر شود. آن گاه فرشته اي كه يك پله پايين تر از تو نشسته ندا كند: اي گروه مردم، بدانيد: هر كه مرا مي‌شناسد كه مي‌شناسد و هر كه مرا نمي‌شناسد خود را به او معرفي مي‌كنم، من (رضوان) دربان بهشتم، بدانيد كه خداوند به من و كرم و فضل و جلال خود مرا فرموده كه كليدهاي بهشت را به محمد بسپارم، و محمد مرا فرموده كه آنها را به علي بن ابي طالب بسپارم، پس گواه باشيد كه آنها را به دو سپردم.
سپس فرشته ديگر كه يك پله پايين تر از فرشته اولي نشسته بر مي‌خيزد و به گونه اي كه همه اهل محشر بشنوند ندا كند: اي گروه مردم، هر كه مرا مي‌شناسد كه مي‌شناسد و هر كه مرا نمي‌شناسد خود را به او معرفي مي‌كنم، من (مالك) دربان دوزخم، بدانيد كه خداوند به من و فضل و كرم و جلال خود مرا فرموده كه كليدهاي دوزخ را به محمد بسپارم، و محمد مرا امر فرموده كه آنها را به علي بن ابي طالب بسپارم، پس گواه باشيد كه آنها را به دو سپردم. پس من كليدهاي بهشت و دوزخ را مي‌گيرم. آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من فرمود: اي علي، تو به دامان من مي‌آويزي و خاندانت به دامان تو و شيعيانت به دامان خاندان تو ميآويزند.
من (از شادي) دست زدم و گفتم: اي رسول خدا، همه به بهشت مي‌رويم؟
فرمود: آري به پرودگار كعبه سوگند.
صفحه(٩٦١)
اصبغ گويد: من جز اين دو حديث از مولايم نشنيدم كه حضرتش چشم از جهان پوشيد، درود خدا بر او باد (1).
(1) - روضه 22 و 23.
صفحه(٩٦٢)

باب پنجم بيزاي از دشمنان امام علي عليه السلام و لعن آنان

اشارة

باب پنجم بيزاري از دشمنان امام علي عليه السلام و لعن آنان
(٩٦٣)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)
1 - رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه از لعن كردن كسي كه خدايش لعن كرده خودداري و احساس گناه كند لعنت خدا بر او باد. (1) 2 - ابن عباس گويد: علي بن ابي طالب را در كتاب خدا نامهايي است كه مردم نمي‌شناسند. خداوند مي‌فرمايد: فأذن مؤذن بينهم (2) (مؤذني در ميان آنان ندا در دهد كه … ) مراد از مؤذن و ندا دهنده آن حضرت است كه مي‌گويد: هان! لعنت خدا بر كساني كه ولايت مرا باور نداشتند و حق مرا سبك و ناچيز شمردند. (3) 3 - علي بن عاصم كوفي اعمي در داستاني در از گويد: به امام هادي عليه السلام عرض كردم: من از ياري بدني شما عاجزم و جز دوستي شما و بيزاري از دشمنانتان و لعن آنان در خلوت خود سرمايه اي ندارم، سرورا! حال من چگونه است؟ فرمود:
پدرم از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من خبر داد كه فرموده است: هر كه از ياري ما خاندان عاجز باشد و دشمنان ما را در خلوت خود لعن كند خداوند صداي او را به همه فرشتگان مي‌رساند. پس هر گاه يكي از شما دشمنان ما را لعنت فرستد فرشتگان آن را بالا ميبرند و هر كس را كه آنان را لعن نكند لعنت مي‌كنند.
و چون صدايش به فرشتگان برسد براي او آمرزش مي‌طلبند و بر او ثنا
(١) - الاثنا عشرية، شيخ حر عاملي / فصل ٩، ص ١٩٥.
(٢) - سوره اعراف / ٤٤.
(٣) - شواهد التنزيل ١ / 202.
(٩٦٥)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام علي بن محمد الهادي عليه السلام (1)، عبد الله بن عباس (1)، علي بن أبي طالب (1)، علي بن عاصم (1)، كتاب شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني الحنفي (1)

لعن حضرت رضا عليه السلام بر ظالمين به آن حضرت

مي فرستند و گويند: خداوندا، درود فرست بر روح بنده ات كه كوشش خود را در راه ياري اولياي تو به كار برد و اگر بيش از آن هم مي‌توانست دريغ نمي‌داشت.
از سوي خداوند ندا آيد كه: اي فرشتگان من، من دعاي شما را درباره اين بنده ام اجابت كردم و نداي شما را شنيدم، و بر روح او به همراه ارواح نيكان درود فرستادم و او را در زمره نيكان برگزيده قرار دادم. (1) 4 - عالم عامل عابد زاهد سيد العارفين رضي الدين سيد بن طاووس رحمه الله گويد:
محمد بن اسماعيل، و نيز بكير بن صالح از سليمان بن جعفر روايت نموده كه گفتند: ما بر حضرت رضا عليه السلام وارد شديم و آن حضرت در حال سجده شكر بود، سجده را بسيار طول داد، سپس سربرداشت. عرض كرديم: سجده را طول داديد؟ فرمود: هر كه اين را (كه مي‌گويم) در سجده شكر بخواند مانند كسي است كه در ركاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روز بدر تيراندازي كرده است. (2) گفتيم: آن را بنويسيم؟ فرمود: بنويسيد، هر گاه به سجده شكر رفتيد بگوييد:
اللهم العن اللذين بدلا دينك، وغيرا نعمتك، واتهما رسولك صلي الله عليه و آله و سلم، و خالفا ملتك، وصدا عن سبيلك، وكفرا آلائك، وردا عليك كلامك، و استهزءا برسولك، وقتلا ابن نبيك، وحرفا كتابك، وجحدا آياتك، و سخرا باياتك، واستكبرا عن عبادتك، وقتلا أوليائك، وجلسا في مجلس لم يكن لهما بحق، وحملا الناس علي أكتاف آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم.
اللهم العنهما يتلو بعضهم بعضا، واحشرهما وأتباعهما إلي جهنم زرقا. اللهم انا نتقرب اليك باللعنة لهما، والبرائة منهما في الدنيا و الاخرة. اللهم العن قتلة أمير المؤمنين، وقتلة الحسين بن علي، و
(1) - بحار الانوار 50 / 316.
(2) - در مصباح كفعمي (ص 553): در روز بدر واحد و حنين هزار هزار تير انداخته است.
(٩٦٦)
صفحهمفاتيح البحث: أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، السيد إبن طاووس (1)، محمد بن إسماعيل (1)، الحسين بن علي (1)، سليمان بن جعفر (1)، بكير بن صالح (1)، القتل (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
ابن فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم. اللهم زدهما عذابا فوق عذاب، وهوانا فوق هوان، وذلا فوق ذل، وخزيا فوق خزي. اللهم دعهما في النار و اركسهما في اليم عقابك ركسا. اللهم احشرهما واتباعهما إلي جهنم زمرا. اللهم فرق جمعهم، وشتت امرهم، وخالف بين كلمتهم، وبدد جماعتهم، والعن ائمتهم، واقتل قادتهم وسادتهم وكبرائهم، والعن رؤسائهم، واكسر رايتهم، والق البأس بينهم، ولاتبق منهم ديارا، اللهم العن اباجهل والوليد لعنا يتلو بعضه بعضا ويتبع بعضه بعضا.
اللهم العنهما لعنا يلعنهما به كل ملك مقرب وكل نبي مرسل وكل مؤمن امتحنت قلبه للايمان. اللهم العنهما لعنا يتعوذ منه اهل النار.
اللهم العنهما لعنا لم يخطر لاحد ببال. اللهم العنهما في مستسر سرك، وظاهر علانيتك، وعذبهما عذابا في التقدير، وشارك معهما ابنتيهما واشياعهما و محبيهما و من شايعهما، انك سميع الدعاء. (1) (خداوندا، لعنت كن آن دو كس را كه دين تو را دگرگون نمودند و نعمت تو را تغيير دادند. و رسول تو صلي الله عليه و آله و سلم را متهم ساختند، و با آيين تو مخالفت كردند، و از راه تو باز داشتند، و بخششهاي تو را ناسپاسي نمودند، و سخن تو را رد كردند، و رسول تو را به باد مسخره گرفتند، و فرزند پيامبر تو را كشتند، و كتاب تو را تحريف (معنوي) كردند، و آيات تو را انكار نمودند و آنها را به فسوس گرفتند، سر از عبادت تو برتافتند، و دوستان تو را به قتل رساندند، و در جايي نشستند كه حق آنها نبود، و مردم را بر گرده آل محمد صلي الله عليه و سلم سوار كردند.
خداوندا، هر دو را لعنت كن و همه را در پي يكديگر به لعن خود
(١) - سيدبن طاووس: مهج الدعوات / باب أدعيه مولانا علي بن موسي الرضا عليه السلام.
(٩٦٧)
صفحهمفاتيح البحث: السيدة فاطمة الزهراء سلام الله عليها (1)، أهل بيت النبي صلي الله عليه وآله (1)، القتل (1)، الإمام علي بن موسي الرضا عليهما السلام (1)
گرفتار ساز، و آن دو و پيروانشان را كبود چشم و نابينا به سوي دوزخ بران.
خداوندا، ما در دنيا و آخرت با لعن آنها و بيزاري از آنها به سوي تو تقرب ميجوييم. خداوندا، قاتلان امير مؤمنين و قاتلان حسين بن علي و پسر فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را لعنت فرست. خداوندا، بر عذاب و پستي و خواري و بي كسي آن دو بيفزا، خداوندا، آن دو را به سوي آتش بران و در عقاب دردناك خود سرنگون ساز.
خداوندا، آن دو و پيروانشان را گروهي به دوزخ فرست. خداوندا، جمعشان را پريشان كن و كارشان را پراكنده ساز، و ميان آنان اختلاف افكن، و جماعتشان را از هم جدا ساز، و پيشوايانشان را لعنت فرست، و جلوداران و سروران و بزرگانشان را بكش، و سرانشان را لعنت كن، و پرچمشان را بشكن، و ميانشان جنگ و نزاع افكن، واحدي از آنان را باقي مگذار.
خداوندا، بر ابوجهل و وليد پي در پي لعنت فرست. خداوندا، آن دو را لعنتي فرست كه همه فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل و هر مؤمني كه قلبش را به ايمان آزموده اي آنان را همان گونه لعنت كنند. خداوندا، آن دو را لعنتي فرست كه دوزخيان از آن پناه جويند. خداوندا، آن دو را لعنتي فرست كه به خاطر احدي خطور نكرده باشد. خداوندا، آن دو را در نهان ترين نهان خود و ظاهر آشكارايت لعنت فرست، و در تقدير خود به عذاب سختشان گرفتار آر، و دو دختر و پيروان و دوستان و دنباله روهاي آنان را در لعنت شريك آنان ساز، كه تو شنونده
(٩٦٨)
صفحهمفاتيح البحث: الشراكة، المشاركة (1)

روايات داله بر لزوم لعن

دعايي. (1) 5 - ابوحمزه ثمالي گويد: امام سجاد عليه السلام فرمود: هر كه جبت و طاغوت را يك بار لعنت كند خداوند هفتاد هزار هزار حسنه براي او بنويسد، و هفتاد هزار هزار گناه را از پرونده عملش پاك سازد، و هفتاد هزار هزار درجه او را بالا برد. و هر كه در شب نيز يك بار آن دو را لعنت كند همين اندازه ثواب براي او نوشته گردد.
امام سجاد عليه السلام از دنيا رفت، من نزد امام باقر عليه السلام رفتم و گفتم: اي مولاي من، حديثي از پدر شما شنيده ام، فرمود: اي ثمالي آن را بازگو … (2) 6 - حسين بن ثور وابن سلمه سراج گويند: از امام صادق عليه السلام شنيديم كه در تعقيب هر نماز واجبي چهار تن از مردان و چهار تن از زنان هر كدام را به نام لعنت مي‌كرد، و نيز معاويه و آن دو زن و هند وام الحكم خواهر معاويه را لعنت مي‌فرستاد. (3) 7 - جابر گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: هيچ گاه از نماز واجب بر نخيز و روي مگردان مگر با لعن فرستادن بر بني اميه. (4) 8 - امام صادق عليه السلام در حديثي فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در قنوت خود بر گروهي با نام آنها و پدران و اقوامشان نفرين كرد وعلي عليه السلام نيز پس از آن حضرت همين گونه عمل كرد. (5) 9 - روايت است كه علي عليه السلام در قنوت نماز صبح معاويه و عمرو عاص و (هامش) * (1) - مهج الدعوات، باب ادعيه مولانا علي بن موسي الرضاعليه السلام.
(2) - شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور / 371.
(3) - وسائل الشيعة 6 / 462.
(4) - همان / 462.
(5) - همان / 284. (*)
(٩٦٩)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام محمد بن علي الباقر عليه السلام (2)، الإمام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام (2)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (2)، كتاب شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور للحاج ميرزا أبي الفضل الطهراني (1)، كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي (1)، بنو أمية (1)، النوم (1)، القنوت (2)
ابوموسي وابواعور و ياران آنها را لعن كرد. (1) 10 - در حديث ديگري آمده است كه آن حضرت نماز مغرب را با مردم برگزار كرد و در ركعت دوم قنوت خواند و در آن معاويه و عمرو عاص و ابوموسي اشعري وابو اعور سلمي را لعن كرد. (2) 11 - و نيز روايت است كه علي عليه السلام پس از داستان تحكيم، هر گاه نماز صبح و مغرب را مي‌خواند و از درود و سلام فارغ مي‌شد مي‌گفت: خداوندا، معاويه و عمرو و ابوموسي و حبيب بن سلمه و عبد الرحمن بن خالد و ضحاك بن قيس و وليدبن عقبه را لعنت كن. (3) 12 - شيخ كليني رحمه الله به سندش از محمد بن حكيم روايت كرده كه گفت: به امام كاظم عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم، ما در دين دانا شده ايم و خداوند ما را به واسطه شما از مردم بي نياز فرموده است تا آنجا كه جمعي از ما در مجلسي حضور يابند و هيچ مردي از رفيقش سؤالي نمي‌كند چرا كه آن مسأله و پاسخش را در خاطر دارد به واسطه منتي كه خدا از بركت شما بر ما نهاده است. اما گاهي مطلبي براي ما پيش مي‌آيد كه از شما و پدرانت درباره آن سخني به ما نرسيده است، پس ما به بهترين وجهي كه در نظر داريم و چيزي كه با اخبار وارده از شما سازگارتر است توجه مي‌كنيم و همان را انتخاب مي‌كنيم. فرمود: چه دور است، چه دور است اين راه از حقيقت! به خدا سوگند كه هر كه هلاك شد از همين راه به هلاكت رسيد اي پسر حكيم. سپس فرمود: خدا لعنت كند ابو حنيفه را كه مي‌گفت: علي چنان گفت و من چنين مي‌گويم … (4)
(1) - بحار الانوار، چاپ كمپاني، 8 / 566.
(2) - همان.
(3) - همان / 591.
(4) - اصول كافي 1 / 56، حديث 9.
(٩٧٠)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، محمد بن حكيم (1)، القنوت (1)، كتاب بحار الأنوار (1)
13 - اسحاق بن عمار صيرفي گويد: به امام كاظم عليه السلام گفتم: فدايت شوم، درباره آن دو منافق برايم سخني گوييد كه من از پدرتان درباره آنها سخناني چند شنيده ام. فرمود: اي اسحاق، اولي به منزله گوساله و دومي به منزله سامري است.
گفتم: فدايت شوم، درباره آنها بيشتر بفرما. فرمود: به خدا سوگند كه آن دو بودند كه مردم را در نصرانيت و يهوديت و مجوسيت نگاه داشتند (و مانع گرايش آنها به اسلام شدند)، خدايشان نيامرزد.
گفتم: فدايت شوم، بيشتر بفرما. فرمود: سه دسته اند كه خداوند به آنان نظر رحمت نمي‌كند و آنان را (از گناهان) پاكيزه نمي‌سازد و عذابي دردناك دارند.
گفتم: فدايت شوم، آنها كيانند؟ فرمود: مردي كه امامي را كه از سوي خدا منصوب نشده به امامت شناسد، و مردي كه در امامي كه از سوي خدا منصوب شده طعنه زند، و مردي كه پندارد اين دو كس (يا آن دو تن نامبرده) از اسلام بهره اي دارند.
گفتم: فدايت شوم، بيشتر بفرما. فرمود: اي اسحاق، براي من فرقي ندارد كه آيه محكمي از كتاب خدا را بيندازم، يا نبوت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را انكار كنم، يا پندارم كه خدايي در آسمان نيست، يا آن كه كسي را بر علي بن ابي طالب عليه السلام مقدم بدارم.
گفتم: فدايت شوم، بيشتر بفرما. فرمود: اي اسحاق در دوزخ و اديي است به نام سقر كه از روزي كه خدايش آفريده شراره اي نكشيده، اگر خداوند به آن اجازه شراره كشيدن به قدر سوراخ سوزني دهد شعله اش همه مردم روي زمين را بسوزاند، و دوزخيان از گرما و بوي گند و تعفن اين وادي و عذابهايي كه خداوند براي اهل آن فراهم كرده پناه مي‌جويند، و در آن وادي كوهي است كه همه اهل آن وادي از آن كوه و بوي گند و تعفن آن و عذابهايي كه خداوند براي اهل آن فراهم كرده پناه مي‌جويند، و در آن كوه دره اي است كه همه اهل آن كوه از گرما و بوي گند و تعفن آن و عذابهايي كه خداوند براي اهل آن فراهم كرده پناه
(٩٧١)
صفحهمفاتيح البحث: الإمام موسي بن جعفر الكاظم عليهما السلام (1)، الإمام أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام (1)، الرسول الأكرم محمد بن عبد الله صلي الله عليه وآله (1)، إسحاق بن عمار (1)

اشكال به لعن برخي از صحابه و پاسخ آن

مي جويند، و در آن دره چاهي است كه اهل آن دره از گرما و بوي گند و تعفن آن و عذابهايي كه خداوند براي اهل آن فراهم كرده پناه مي‌جويند، و در آن چاه اژدهايي است كه همه اهل آن چاه از كثافت و بوي گند و تعفن آن اژدها و زهرهايي كه خداوند در نيش آن براي اهل آنجا فراهم كرده پناه مي‌جويند، و در شكم آن اژدها هفت صندوق است كه پنج تن از امتهاي گذشته و دو تن از اين امت در آن هستند.
گفتم: فدايت شوم، آن پنج تن و آن دو تن كيانند؟ فرمود: آن پنج تن عبارتند از: قابيل كه هابيل را كشت، و نمرود كه با ابراهيم درباره پروردگارش به گفتگو و احتجاج پرداخت، گفت: (من هم زنده مي‌كنم و ميميرانم)، (1) و فرعون كه گفت:
(من پروردگار برتر شما هستم) (2) و يهودا كه يهوديان را به دين يهود در آورد، و بولس كه نصاري را بدان دين كشانيد، و از اين امت آن دو تن عرب بيابانگرد هستند. (3) اشكال به لعن برخي از صحابه و پاسخ آن 14 - بسيار مناسب ديدم كه در اينجا مطلبي را كه ابن ابي الحديد نقل كرده بياورم، و هر كه آن را بخواند و در آن بينديشد او را كافي است و به حقيقت مطلب دست خواهد يافت. وي گويد:
در سال 611 در بغداد به حضور ابو جعفر نقيب، يحيي بن محمد علوي بصري رسيدم، جماعتي نزد او بودند و يكي از آنان كتاب (اغاني) ابوالفرج را مي‌خواند، سخن از مغيرة بن شعبه پيش آمد و آن جماعت درباره او به گفتگو
(1) - سوره بقره / 258.
(2) - سوره نازعات / 24.
(3) - ثواب الاعمال / 255 - 256.
(٩٧٢)
صفحهمفاتيح البحث: إبن أبي الحديد المعتزلي (1)، يحيي بن محمد (1)، مدينة بغداد (1)
پرداختند، برخي او را نكوهش كردند و برخي ستايش، گروهي ديگر نيز لب فرو بستند و چيزي درباره او نگفتند. يكي از فقهاي شيعه (1) كه به فرا گيري پاره اي از علم كلام بر اساس رأي اشعري مشغول بود گفت: واجب است كه از گفتگو درباره صحابه و اختلافهاي آنان زبان نگه داشت و چيزي نگفت، زيرا ابو المعالي جويني گفته كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از اين كار نهي كرده و فرموده است: (از مشاجراتي كه ميان ياران من درگرفته بپرهيزيد و به آنها كار نداشته باشيد)، و فرموده: (ياران مرا به خودم واگذاريد، كه اگر يكي از شما به اندازه كوه احد طلا انفاق كند به پاي يك چارك و نيم چارك انفاق آنان نمي‌رسد)، و فرموده:
(ياران من مانند ستارگانند، از هر كدام پيروي كنيد هدايت يابيد)، و فرموده:
(بهترين شما مردم قرني هستند كه من در آنم، سپس مردم قرن بعد، سپس مردم قرن بعد، سپس مردم قرن بعد). و در قرآن نيز مدح و ثناي صحابه و تابعين وارد شده، و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (شما چه دانيد، شايد خداوند به اهل بدر نظر كرده و فرموده باشد: (از اين به بعد) هر چه خواستيد عمل كنيد كه من شما را آمرزيدم). و روايت است كه نزد حسن بصري سخن از جنگ جمل و صفين به ميان آمد، گفت: آنها خونهايي بوده است كه خداوند شمشيرهاي ما را از آن پاك ساخت، پس ما زبان خود را بدان نميآلاييم.
وانگهي آن احوال از نظر ما پوشيده بوده و اخبار آنها از حقايقش بسيار دور افتاده است، از اين رو شايسته ما نيست كه در آن گفتگو كنيم، و اگر يكي از آنان هم به راه خطا رفته لازم است كه شأن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درباره آنها حفظ كرد، و شرط مروت آن است كه شأن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درباره همسرش عايشه و پسر عمه اش زبير و نيز طلحه كه او را به دست خود محافظت نمود حفظ كرد.
(1) - منظور غير شيعه امامي است. (م).
(٩٧٣)
صفحهمفاتيح البحث: الجويني (1)
تازه چه چيزي ما را ملزم مي‌سازد و بر ما واجب مي‌كند كه احدي از مسلمانان را لعن كنيم يا از او بيزاري بجوييم؟! و چه ثوابي در لعنت و بيزاري نهفته است؟!
خداي متعال در روز قيامت به هيچ مكلفي نمي‌گويد: چرا لعن نكردي؟ بلكه خواهد گفت: چرا لعن كردي؟ و اگر انساني در همه عمر ابليس را لعن نكند نافرمان و گنهكار به حساب نمي‌آيد، و اگر انسان به جاي لعنت (استغفر الله) بگويد برايش بهتر است.
وانگهي چگونه براي عامه رواست كه در امور خاصه دخالت كند، در صورتي كه آنان اميران و سر كردگان اين امت بوده اند، و ما امروزه جدا در طبقه فروتر از آنان قرار داريم، پس چگونه زيبنده است كه از آنان انتقاد كنيم؟! آيا زشت نيست كه رعيت در امور باريك شاه و احوال و شئوني كه ميان او و خانواده و پسر عموها و زنان و كنيزانش ميگذرد دخالت كند؟! و مي‌دانيم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم داماد (يعني شوهر خواهر) معاويه بود وام حبيبه خواهر معاويه همسر وي بود، و ادب اقتضا مي‌كند كه شأن ام حبيبه كه ام المؤمنين است درباره برادرش حفظ شود.
و چگونه روا باشد لعن كسي كه خداوند ميان او و رسولش پيوند دوستي برقرار ساخته؟! مگر همه مفسران نگفته اند كه اين آيه درباره ابوسفيان نازل شده:
عسي الله ان يجعل بينكم و بين الذين عاديتم مودة (1) (اميد است كه خداوند ميان شما و دشمنانتان دوستي برقرار سازد)، و اين پيوند همان دامادي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با ابوسفيان است كه دختر او را به همسري گرفت. به علاوه، آنچه شيعه از اختلافات و مشاجرات ميان صحابه نقل مي‌كند ثابت نيست، و ياران آن حضرت همه مانند فرزندان يك مادر هستند و دل هيچ كدام از ديگري مكدر
(1) - سوره ممتحنه / 7.
(٩٧٤)
صفحهمفاتيح البحث: أمهات المؤمنين، ازواج النبي (ص) (1)

پاسخ ابو جعفر نقيب به مسأله عدالت صحابه و عدم جواز لعن آنان

نبوده و هر گز ميان آنان اختلاف و نزاعي صورت نگرفته است.
سخن كه بدين جا كشيد، ابو جعفر رحمه الله گفت: من چندي پيش به خط خود سخن يكي از زيديه را در اين باره به عنوان نقض ورد بر ابو المعالي جويني در اين نظري كه براي خود اختيار نموده به صورت تعليقه نوشته ام، و اينك آن را به شما مي‌دهم تا با تأمل در آن، از سخن گفتن درباره سخنان اين فقيه بي نياز باشم، زيرا من در خود در دي را احساس مي‌كنم كه مانع از گفتگوي بسيار است به ويژه اگر سخن به جدل و سر سختي دشمن بيانجامد. سپس از ميان كتابهاي خود جزوه اي را بيرون آورد كه آن را در آن مجلس خوانديم و حاضران را خوش آمد، و من خلاصه آن را در اينجا مي‌آورم:
پاسخ ابو جعفر نقيب به مسأله عدالت صحابه و عدم جواز لعن آنان ابو جعفر گويد: اگر نه اين بود كه خداوند دشمني با دشمنان خود را مانند دوستي با دوستانش واجب نموده و در ترك آن بر مسلمانان سخت گرفته، - چرا كه عقل بدين كار رهنماست و خبر درست در اين مورد رسيده كه فرموده: لاتجد قوما يؤمنون بالله واليوم الاخر يوادون من حاد الله و رسوله ولوكانوا آباءهم اوابناءهم اواخوانهم اوعشيرتهم. (1) (هرگز قومي را كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده اند نخواهي يافت كه با دشمنان خدا و رسول او دوستي كنند گرچه پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشانشان باشند)، و فرموده: ولو كانوا يؤمنون بالله و النبي و ما انزل اليه مااتخذوهم اولياء (2) (و اگر به خدا و پيامبر و آنچه به او نازل شده ايمان داشتند كافران را دوست نمي‌گرفتند)، و فرموده: لاتتولوا قوما غضب
(1) - سوره مجادله / 22.
(2) - سوره مائده / 81.
(٩٧٥)
صفحهمفاتيح البحث: الجويني (1)، الإختيار، الخيار (1)، الجواز (1)
الله عليهم (1) (با قومي كه خدا بر آنان غضب كرده دوستي مكنيد)، و نيز مسلمانان اجماع دارند بر آن كه خداي متعال دشمني با دشمنانش و دوستي با دوستانش را واجب ساخته - و اگر نه اين بود كه - دشمني در راه خدا واجب، و دوستي در راه خدا واجب است هرگز ما در راه دين با كسي دشمني نميورزيديم و از او بيزاري نميجستيم و دشمني با آنها تكلفي بيش نبود، و اگر مي‌دانستيم كه خداوند اين عذر را از ما مي‌پذيرفت كه گوييم: (پروردگارا، كار آنان از نظر ما پوشيده بود و گفتگو در كاري كه بر ما پوشيده بود معنا نداشت)، بي شك بر اين عذر اعتماد مي‌كرديم و با آنان طرح دوستي ميريختيم، ولي مي‌ترسيم كه خداي سبحان به ما بگويد: اگر كار آنان از ديد شما پنهان بود از دل و گوش شما كه پنهان نبود، زيرا اخبار درستي درباره آنان به شما رسيد كه با همين گونه اخبار پي به رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برديد و اقرار به او و دوستي كساني را كه او را تصديق كردند و دشمني با كساني را كه او را نافرماني نموده و به انكار او برخاستند بر خود لازم ساختيد، و نيز مأمور بوديد كه در قرآن و آنچه پيامبر آورد بينديشيد، و چرا نترسيديد كه فردا روز از مشمولان اين آيه باشيد كه عده اي گويند: ربنا انا اطعنا سادتنا وكبراءنا فاضلونا السبيلا (2) (پروردگارا، ما از سران و بزرگان خود فرمان برديم و آنان ما را به گمراهي كشاندند)؟!
اما لفظ لعن چيزي است كه خود خداوند بدان دستور داده و آن را واجب نموده است، نمي‌بيني كه فرموده: اولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون؟ (3) (آنان را خدا لعنت مي‌كند و لعنت كنندگان نيز لعنت مي‌كنند)، كه اين جمله خبري است
(1) - سوره ممتحنه / 13.
(2) - سوره احزاب / 67.
(3) - سوره بقره / 159.
صفحه(٩٧٦)
كه معناي امر دارد مانند اين آيه: والمطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثة قروء (1) (و زنان طلاق داده شده سه طهر (يا سه حيض) عده نگه مي‌دارند) كه معنايش امر است يعني بايد در اين مدت عده نگه دارند. و نيز خداوند گنهكاران را لعنت كرده كه فرموده: لعن الذين كفروا من بني اسرائيل علي لسان داود (2) (كافران بني اسرائيل بر زبان داود لعنت شدند). ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا والاخرة (3) (آنان كه خدا و رسول او را ميآزارند خداوند در دنيا و آخرت لعنتشان كرده است). ملعونين اينما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتيلا (4) (ملعونند، هر جا كه يافت شدند بايد دستگير شوند و به سختي به قتل رسند). ان الله لعن الكافرين و اعد لهم سعيرا (5) (خداوند كافران را لعنت كرده و آتشي سوزان براي آنها فراهم كرده است). و به ابليس فرمود: وان عليك لعنتي الي يوم الدين (5) (و لعنت من تا روز جزا بر تو باد).
اما اين كه كسي گويد: (چه ثوابي در لعن نهفته است؟ و خداي متعال هيچ گاه به مكلف نمي‌گويد: چرا لعنت نكردي؟ بلكه به او خواهد گفت: چرا لعنت كردي؟ و اگر لعن كننده به جاي آن كه بگويد: (خدا فلاني را لعنت كند) بگويد:
(خداوندا، مرا بيامرز) براي خودش بهتر است، و اگر انساني در تمام عمر خود ابليس را لعنت نكند بدان سبب مؤاخذه نمي‌گردد). اينها همه سخن نادان نابخردي است كه نمي‌داند چه مي‌گويد. زيرا لعنت فرستادن خود نوعي طاعت
(1) - سوره بقره / 228.
(2) - سوره مائده / 78.
(3) - سوره احزاب / 57.
(4) - سوره نور / 7.
(5) - سوره احزاب / 64.
(6) - سوره ص / 78.
(٩٧٧)
صفحهمفاتيح البحث: يوم القيامة (1)، القتل (3)، الطهارة (1)، الحيض، الإستحاضة (1)، سورة ص (1)
است و موجب ثواب و پاداش خواهد بود اگر مطابق دستور و آن گونه كه بايسته است، انجام شود و آن چنان است كه مستحق لعن براي خدا و در راه خدا مورد لعن قرار گيرد نه به خاطر تعصب و هواي نفس. مگر نمي‌بيني كه شرع الهي در مورد انكار فرزند از خود دستور لعن داده و قرآن هم بدان گوياست و آن اين است كه شوهر در بار پنجم بر خود لعنت فرستد و گويد: ان لعنة الله عليه ان كان من الكاذبين (1) (لعنت خدا بر او باد اگر دروغگو باشد). پس اگر خدا نمي‌خواست كه بندگانش اين لفظ را بر زبان برانند و اگر آنان را از اين راه به عبادت فرا نمي‌خواند آن را از دستورهاي شريعت قرار نمي‌داد و آن را در كتاب عزيز خود بارها تكرار نمي‌كرد، و در حق قاتل نمي‌فرمود: و غضب الله عليه و لعنه (2) (و خدا بر او خشم گرفته و او را لعن كرده است)، و مراد از (لعنه) كه جمله خبريه است جز اين نيست كه ما را امر به لعن كردن او فرموده است، و اگر امري هم در ميان نبود باز مي‌توانستيم او را لعن كنيم زيرا خداوند او را لعن نموده است. آيا مي‌شود خداوند كسي را لعن كند و ما نتوانيم او را لعن كنيم؟ اين چيزي است كه عقل روا نمي‌دارد چنان كه هر گاه خداوند كسي را بستايد ما هم مي‌توانيم او را بستاييم، و هر كه را نكوهش كند ما هم مي‌توانيم وي را نكوهش نماييم.
و نيز خداوند فرموده: هل انبئكم بشر من ذلك مثوبة عند الله؟ من لعنه الله (3) (بگو: آيا شما را به پاداش بدتر از اين در نزد خدا خبر بدهم؟ (پاداش) آن كسي است كه خدا او را لعن كرده است). و فرموده: ربنا اتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعنا كبيرا (4) (پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و آنان را سخت لعنت
(1) - سوره نور / 7.
(2) - سوره نساء / 93.
(3) - سوره مائده / 60.
(4) - سوره احزاب / 68.
(٩٧٨)
صفحهمفاتيح البحث: القتل (1)، العذاب، العذب (1)
فرست). و فرموده: وقالت اليهود يدالله مغلولة، غلت ايديهم ولعنوا بما قالوا (1) (و يهود گفتند: دست خدا بسته است، دست خودشان بسته است و بدين گفتارشان مورد لعنت قرار گرفتند). با توجه به اين آيات چگونه كسي مي‌تواند بگويد كه خداوند (در روز قيامت) به مكلف نمي‌گويد: چرا لعن نكردي؟ آيا چنين گوينده اي نمي‌داند كه خداوند امر به دوستي با دوستانش و دشمني با دشمنانش نموده، و همان گونه كه از تولي و دوستي ميپرسد از تبري و دشمني هم سؤال مي‌كند؟! آيا نمي‌بيني كه وقتي يك يهودي مسلمان شود از او مي‌خواهند و به او گويند كه كلمه شهادتين را بر زبان جاري كن، آن گاه بگو: از هر ديني مخالف با دين اسلام بيزارم. و او ناگزير بايد بيزاري بجويد، زيرا عمل بدان سبب كامل مي‌گردد؟! آيا اين گوينده اين شعر را نشنيده كه گويد:
تود عدوي ثم تزعم انني * صديقك، ان الرأي عنك لعازب (با دشمنم دوستي مي‌كني و باز هم مرا دوست پنداري! بي شك رأي درست از تو به دور مانده است).
بنابر اين دوستي با دشمن در واقع بيرون شدن از دوستي با دوست است، و چون دوستي از ميان رفت جز دشمني باقي نخواهد ماند، زيرا انسان نمي‌تواند در حد متوسطي با دشمنان و عاصيان خداوند قرار داشته باشد كه نه با آنها دوستي كند و نه از آنها بيزاري جويد، و اجماع مسلمانان بر نفي اين واسطه قائم است.
اما اين كه گفت: (اگر به جاي لعنت بگويد: استغفر الله، براي او بهتر است)، بايد دانست كه اگر كسي استغفار كند بدون آن كه (در جاي خود) لعنت فرستد و يا اعتقاد به وجوب لعن نداشته باشد استغفارش سودي به حال او نخواهد داشت و مقبول نخواهد افتاد. زيرا چنين كسي نسبت به خداوند عاصي بوده و در
(1) - سوره مائده / 64.
(٩٧٩)
صفحهمفاتيح البحث: الوجوب (1)

تعريف مرکز القائمیة باصفهان للتحریات الکمبیوتریة

جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (التوبة/41).
قالَ الإمامُ علیّ ُبنُ موسَی الرِّضا – علـَیهِ السَّلامُ: رَحِمَ اللّهُ عَبْداً أحْيَا أمْرَنَا... َ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ؛ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا... (بَــنـادِرُ البـِحـار – فی تلخیص بحـار الأنوار، للعلاّمة فیض الاسلام، ص 159؛ عُیونُ أخبارِ الرِّضا(ع)، الشـَّیخ الصَّدوق، الباب28، ج1/ ص307).
مؤسّس مُجتمَع "القائمیّة" الثـَّقافیّ بأصبَهانَ – إیرانَ: الشهید آیة الله "الشمس آباذی" – رَحِمَهُ اللهُ – کان أحداً من جَهابـِذة هذه المدینة، الذی قدِ اشتهَرَ بشَعَفِهِ بأهل بَیت النبیّ (صلواتُ اللهِ علـَیهـِم) و لاسیَّما بحضرة الإمام علیّ بن موسَی الرِّضا (علیه السّلام) و بـِساحة صاحِب الزّمان (عَجَّلَ اللهُ تعالی فرجَهُ الشَّریفَ)؛ و لهذا أسّس مع نظره و درایته، فی سَنـَةِ 1340 الهجریّة الشمسیّة (=1380 الهجریّة القمریّة)، مؤسَّسة ًو طریقة ًلم یـَنطـَفِئ مِصباحُها، بل تـُتـَّبَع بأقوَی و أحسَنِ مَوقِفٍ کلَّ یومٍ.
مرکز "القائمیّة" للتحرِّی الحاسوبیّ – بأصبَهانَ، إیرانَ – قد ابتدَأَ أنشِطتَهُ من سَنـَةِ 1385 الهجریّة الشمسیّة (=1427 الهجریّة القمریّة) تحتَ عنایة سماحة آیة الله الحاجّ السیّد حسن الإمامیّ – دامَ عِزّهُ – و مع مساعَدَةِ جمع ٍمن خِرّیجی الحوزات العلمیّة و طلاب الجوامع، باللیل و النهار، فی مجالاتٍ شتـَّی: دینیّة، ثقافیّة و علمیّة...
الأهداف: الدّفاع عن ساحة الشیعة و تبسیط ثـَقافة الثـَّقـَلـَین (کتاب الله و اهل البیت علیهـِمُ السَّلامُ) و معارفهما، تعزیز دوافع الشـَّباب و عموم الناس إلی التـَّحَرِّی الأدَقّ للمسائل الدّینیّة، تخلیف المطالب النـّافعة – مکانَ البَلاتیثِ المبتذلة أو الرّدیئة – فی المحامیل (=الهواتف المنقولة) و الحواسیب (=الأجهزة الکمبیوتریّة)، تمهید أرضیّةٍ واسعةٍ جامعةٍ ثـَقافیّةٍ علی أساس معارف القرآن و أهل البیت –علیهم السّلام – بباعث نشر المعارف، خدمات للمحققین و الطـّلاّب، توسعة ثقافة القراءة و إغناء أوقات فراغة هُواةِ برامِج العلوم الإسلامیّة، إنالة المنابع اللازمة لتسهیل رفع الإبهام و الشـّـُبُهات المنتشرة فی الجامعة، و...
- مِنها العَدالة الاجتماعیّة: التی یُمکِن نشرها و بثـّها بالأجهزة الحدیثة متصاعدة ً، علی أنـّه یُمکِن تسریعُ إبراز المَرافِق و التسهیلاتِ – فی آکناف البلد - و نشرِ الثـَّقافةِ الاسلامیّة و الإیرانیّة – فی أنحاء العالـَم - مِن جـِهةٍ اُخرَی.
- من الأنشطة الواسعة للمرکز:
الف) طبع و نشر عشراتِ عنوانِ کتبٍ، کتیبة، نشرة شهریّة، مع إقامة مسابقات القِراءة
ب) إنتاجُ مئات أجهزةٍ تحقیقیّة و مکتبیة، قابلة للتشغیل فی الحاسوب و المحمول
ج) إنتاج المَعارض ثـّـُلاثیّةِ الأبعاد، المنظر الشامل (= بانوراما)، الرّسوم المتحرّکة و... الأماکن الدینیّة، السیاحیّة و...
د) إبداع الموقع الانترنتی "القائمیّة" www.Ghaemiyeh.com و عدّة مَواقِعَ اُخـَرَ
ه) إنتاج المُنتـَجات العرضیّة، الخـَطابات و... للعرض فی القنوات القمریّة
و) الإطلاق و الدَّعم العلمیّ لنظام إجابة الأسئلة الشرعیّة، الاخلاقیّة و الاعتقادیّة (الهاتف: 00983112350524)
ز) ترسیم النظام التلقائیّ و الیدویّ للبلوتوث، ویب کشک، و الرّسائل القصیرة SMS
ح) التعاون الفخریّ مع عشراتِ مراکزَ طبیعیّة و اعتباریّة، منها بیوت الآیات العِظام، الحوزات العلمیّة، الجوامع، الأماکن الدینیّة کمسجد جَمکرانَ و...
ط) إقامة المؤتمَرات، و تنفیذ مشروع "ما قبلَ المدرسة" الخاصّ بالأطفال و الأحداث المُشارِکین فی الجلسة
ی) إقامة دورات تعلیمیّة عمومیّة و دورات تربیة المربّـِی (حضوراً و افتراضاً) طیلة السَّنـَة
المکتب الرّئیسیّ: إیران/أصبهان/ شارع"مسجد سیّد"/ ما بینَ شارع"پنج رَمَضان" ومُفترَق"وفائی"/بنایة"القائمیّة"
تاریخ التأسیس: 1385 الهجریّة الشمسیّة (=1427 الهجریة القمریّة)
رقم التسجیل: 2373
الهویّة الوطنیّة: 10860152026
الموقع: www.ghaemiyeh.com
البرید الالکترونی: Info@ghaemiyeh.com
المَتجَر الانترنتی: www.eslamshop.com
الهاتف: 25-2357023- (0098311)
الفاکس: 2357022 (0311)
مکتب طهرانَ 88318722 (021)
التـِّجاریّة و المَبیعات 09132000109
امور المستخدمین 2333045(0311)
ملاحَظة هامّة:
المیزانیّة الحالیّة لهذا المرکز، شـَعبیّة، تبرّعیّة، غیر حکومیّة، و غیر ربحیّة، اقتـُنِیَت باهتمام جمع من الخیّرین؛ لکنـَّها لا تـُوافِی الحجمَ المتزاید و المتـَّسِعَ للامور الدّینیّة و العلمیّة الحالیّة و مشاریع التوسعة الثـَّقافیّة؛ لهذا فقد ترجَّی هذا المرکزُ صاحِبَ هذا البیتِ (المُسمَّی بالقائمیّة) و مع ذلک، یرجو مِن جانب سماحة بقیّة الله الأعظم (عَجَّلَ اللهُ تعالی فرَجَهُ الشَّریفَ) أن یُوفـِّقَ الکلَّ توفیقاً متزائداً لِإعانتهم - فی حدّ التـّمکـّن لکلّ احدٍ منهم – إیّانا فی هذا الأمر العظیم؛ إن شاءَ اللهُ تعالی؛ و اللهُ ولیّ التوفیق.