مؤلف: محيط طباطبايي
مجله زمانه / چاپ دوم / سال ششم / شماره 61 / مهر 1386
برگرفته از:
نگارش كتاب به منظور تشريح و تبليغ عقايد، و شرح زندگي رهبران، از ابزارها و وسايلي است كه فرق و مكاتب مختلف در طي تاريخ به آن توجه نموده و به منظور ترويج عقايد خود از آن سود جستهاند. بابيت و بهائيت نيز از اين امر مستثنا نيستند. پيروان اين فرقهها متناسب با زمان و شرايط اجتماعي و سياسي خود، كتابهايي تحرير كرده و به نوعي حتي كتب قبلي خود را تصحيح نمودهاند. بررسي سير اين نوشتهها از موضوعاتي است كه ما را در شناخت بيشتر اين فرقهها و چرايي تغيير ديدگاههايشان ياري ميدهد. استاد محيط طباطبايي از محققان نام آشنايي است كه در دههي 1350 كار كتاب شناسي آثار بابيت و بهائيت را انجام داده و حاصل اين پژوهش خود را در سلسله مقالاتي عرضه كرده است. توضيح اين مقالات، و نقل آنها موضوع نوشتار حاضر ميباشد. روانشاد استاد سيد محمد محيط طباطبايي (خرداد 1281 - مرداد 1371) محقق، نويسنده، خطيب، معلم، منتقد، فرهنگبان، تاريخدان، نسابه، اديب، شاعر و روزنامهنگار آزاده، مبارز، كوشا، نكته سنج، مبتكر و پرآوازهي عصر ماست كه علاوه بر تسلط بر زبانهاي فارسي، عربي، انگليسي و فرانسوي، با زبانهاي كهن شرقي: پهلوي، سغدي، خوارزمي، اوستايي و سرياني نيز (به اقتضاي تحقيقات و پژوهشهاي علمي خود) آشنايي نسبي داشت و دقت نظر و گسترهي معلومات و قوت و حافظهاش، مورد قبول بلكه اعجاب انديشمندان بود. به نوشتهي آقايان حبيب يغمايي، دكتر جعفر شهيدي، باستاني پاريزي و ايرج افشار، «به اتفاق دانشمندان و استادان و شاعران و نويسندگان و محققان و صاحب نظران معاصر، استاد سيد محمد طباطبايي در فنون ادب و تبحر در علوم و تحقيق، صاحب نظري است مسلم و متبع، و اين دقايق در مقالات و قطعات آن جناب كه بي انقطاع در جرايد و مجلات و راديو انتشار يافته و مييابد گواهي است عدل.» [1] . كارنامهي علمي و فرهنگي استاد محيط، اوراق زريني دارد. مديريت تواناي مجلههاي وزيني چون «آموزش و پرورش» و «محيط» در دههي 1320 - 1310. ش، سرپرستي و اجراي حدود بيست سال برنامهي علمي و جذاب «مرزهاي دانش» در سالهاي 1357 - 1338، رايزني فرهنگي ايران در دهلي، بغداد، دمشق، بيروت و پاريس در سالهاي 1334 - 1327، و عضويت در فرهنگستان زبان و ادب ايران (1369 به بعد) بعضي از اين اوراق زريناند. پروفسور آصف فكرت، دربارهي برنامهي «مرزهاي دانش»، گفته است: «براي من آن برنامه، يك كلاس پيشرفتهي ادبيات و تاريخ و فرهنگ بود. استاد محيط كه سخن ميگفت، در ذهن من در آن روزها چنان بود كه شاهنشاهي مقتدر در قلمروش فرمان براند و فرمانش بيچون و چرا روان باشد. او هم فرمانرواي قلمرو ادب و تاريخ و فرهنگ بود. با قدرت سخن ميگفت كه به آنچه ميگفت دانا بود و بر آن تسلط داشت. نام هم سنگين و پر صلابتي بود: مرزهاي دانش...» علاوه بر تأليف چندين كتاب ارزشمند (همچون «نقش سيد جمالالدين اسدآبادي در بيداري مشرق زمين» و «تاريخ تحليلي مطبوعات ايران»)، نگارش متجاوز از 2500 مقاله در مطبوعات مختلف (مهر، تعليم و تربيت، ارمغان، گوهر و...) و ايراد ششصد خطابه در همايشهاي گوناگون داخل و خارج كشور - و همگي علمي و تحقيقي - در موضوع تاريخ، جغرافيا، ادبيات، زبان، كتابشناسي، هنر و...، حاصل تكاپوي بيش از شصت سال فعاليت علمي و فرهنگي استاد را تشكيل ميدهد كه بجاست بازماندگان دانشمند وي به تدوين و انتشار آنها - در قالب مجموعه آثار - همت گمارند. انجمن آثار ملي، با افتخار، در سال 1357 جايزهي يك ميليون ريالي خود را به پاس مجموع تحقيقات و خدمات و آثار يك محقق در طي عمرش، به وي تقديم كرد. نيز در همان سال، مجموعه مقالات دهها استاد و دانشمند را (كه به هدف پاسداشت مقام عالي علمي و اخلاقي محيط توسط آقايان حبيب يغمايي و دكتر سيد جعفر شهيدي و ديگران، گردآوري شده و با عنوان «محيط ادب» به چاپ رسيده بود) در مجلس دوستانهي فرهنگي، دكتر علياكبر سياسي به جناب محيط اهدا كرد. مقامات بلند علمي و منش اخلاقي استوار او، شهرهي مجامع علمي بود و فرهيختگان بسياري، از علامه طباطبايي (مؤلف تفسير ارجمند الميزان) و استاد مرتضي مطهري تا دكتر عبدالحسين زرينكوب، دكتر عباس زرياب خويي، دكتر باستاني پاريزي، دكتر سيد جعفر شهيدي، دكتر محمد اسماعيل رضواني، دكتر محمدامين رياحي، پروفسور آصف فكرت، اميري فيروزكوهي، سيد محمد علي جمالزاده، سيد حبيب يغمايي، سيد محمد رضا جلالي نائيني، انجوي شيرازي، عبدالعلي كارنگ، احمد اقتداري و ديگران، به توصيف مكارم اخلاق و احوال وي رطب اللسان بوده و هستند. به گفتهي دكتر زرينكوب: «استاد محيط طباطبايي، خود تاريخ زنده و پوياي يك قرن بود؛ تاريخ يكي دو قرن قبل از خود را نيز با مطالعهي مستمر، با كنجكاوي و موشكافي، از آن خود كرده بود. در آنچه به تاريخ و ادبيات قرنهاي اخير مربوط ميشد قول او راهگشا بود.» دكتر عباس زرياب خويي، كه از اواسط دههي 1320 با محيط از نزديك در تماس بوده، از «حافظهي نيرومند» او ياد كرده است كه «مخزني آكنده از معلومات و اطلاعات بسيار وسيع و گرانبها در تاريخ، ادب و فرهنگ ايران و اقوام مهاجر» بود و افزوده است: «اطلاعات او در مورد تاريخ قاجار و نيز رويدادهاي زمان معاصر، شرح حال رجال سياسي و ادبي، سوابق اخلاقي، اجتماعي و سياسي آنان بسيار چشمگير بود. اين گونه اطلاعات دربارهي رجال معاصر و قريب به زمان ما در آن دوران، در كمتر كتاب يا مجموعهاي ديده ميشد و يا اصلا ديده نميشد.» انجوي شيرازي، محيط را «پژوهشگري پرمايه، جامع و شايستهي نام خويش» شمرده و با اشاره به تكاپوي مستمر نيم قرنهي وي در جستجوي نسخههاي مخطوط و كتابهاي چاپي تازه در كتاب خانههاي تهران، نوشته است: «اين آسان نيست كه يك نفر بيش از هفتاد سال غرق در مطالعه و تحقيق باشد. استاد محيط بيش از هزار رساله و مقاله علمي، ادبي، انتقادي و تحقيقي دارد. در دهها كنفرانس و سمينار و كنگرهي علمي و تحقيقي در خارج و داخل شركت كرده بود.» باستاني پاريزي، كه كلاس درس محيط دربارهي تاريخ تمدن جديد را درك كرده، مدعي است كه در آن ساعات معدود، «به اندازهي سالها و قرنها از محضر پربركت آن استاد ضعيف نواز بهره بردم... استادي كه در فضيلت و مردمي و استغنا و بيباكي و خيرخواهي و دفاع از حقوق جامعه ضرب المثل است.» سيد محمد علي جمالزاده بر ويژگيهايي چون پر اطلاعي، ژرف بيني، بي غرضي و انصاف در استاد محيط انگشت تأكيد نهاده است: «استاد ارجمند و امروز يكتا محقق واقعي بيغرض و مرض و خالي از تعصب و با مطالعه و اطلاع و ژرف بيني ما، آقاي سيد محمد محيط طباطبايي...» و بالاخره احمد اقتداري معتقد است كه «استاد محيط، محيط فضل و آداب است و در جمع استادان شمع اصحاب. اما گذشته از جلالت قدر و علو مرتبت علمي و پختگي و وسعت اطلاع، امروزه، بحق، استاد همه ادب پروران ايران است و به خاطر زبان و ادب كهنسال فارسي چه رنجها كه برده است و چه دردها كه در دل نهفته است... وجود گرامياش كم نظير است و در كشاكش دوران، چون سنگ آسيا، قديم و قويم و در پاسداري از ادب فارسي و فرهنگ ايراني، پابرجا و استوار مانده است.» [2] . استاد محيط در اواسط دهه 1350 در ماهنامهي وزين «گوهر» (مدير مسئول: مرتضي كامران) به درج يك سلسله مقالات علمي و انتقادي راجع به تاريخ و متون تاريخي و كلامي مهم بابيان و بهائيان (همچون نقطه الكاف و مطالع الانوار) اقدام نمود كه چنان كه انتظار ميرفت با استقبال فراوان محققان و پژوهشگران روبه رو شد و متقابلا واكنش خصمانهي وابستگان به آن دو فرقه را برانگيخت و موجب پاسخگويي استاد شد. توضيح اين مقالات، موضوع گفتار بعدي ماست.
ميدانيم كه دو كتاب يا دو گونه تاريخ قديم و جديد در ميان بابيان و گروههاي منشعب از آنان رواج داشته است. تاريخ قديم در 1279. ق و تاريخ جديد در 1291. ق شكل گرفته است. ظاهرا نويسندهي تاريخ قديم يك نفر اصفهاني بود و تا 1290 تنها مرجع تاريخي اين گروه قرار داشته است و در دورهاي نوشته شده است كه اعدام شيخ علي عظيم (شيخ علي ترشيزي) شاگرد سيد كاظم رشتي و (به نظر استاد محيط) جانشين مسلم علي محمد باب، در 1268. ق و پس از سوء قصد نافرجام به ناصرالدين شاه به دستور او، زمينه را براي ميدان داري و رياست برادران نوري (بهاء الله و صبح ازل) آماده ساخت. اين زمان، هنوز بابيت از درگيريهاي فرقهاي آن دو برادر رنگ نگرفته بود. تاريخ جديد توسط يك يا چند نفر، اما، در دورهاي نوشته شده است كه دو شاخهي بابيت (ازليت و بهائيت) با يكديگر در نزاع داغ فرقه گرايانه بودند و از سوي ديگر، سران بهائيت تصميم گرفته بودند روابط خود را با دربار قاجار و ناصرالدين شاه بهبود بخشند و از اين رو، در تاريخ جديد، دشنامهاي فراوان پيشين را كنار نهادند و ثناگوي شاه شدند؛ چنان كه با بهرهگيري از رسائل ميرزا ملكم خان (با بهرهي تلفيقي از عين عبارات او) و شيوهي نگارشي رسائل آخوندزاده (به ويژه در رسالهي گفت و گوهاي جمال الدوله هندي و كمال الدوله در دين ستيزي از زبان سياح بيگانه) دنبال مخاطبان جديدي ميگشتند. مؤلف اين كتاب جديد نامعلوم بود. عدهاي، ميرزا ابوالفضل گلپايگاني و گروهي، مانكجي هاتراياي گجراتي زردشتي را نويسندهي آن ميدانستند. ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، به گونهاي غيره مستقيم ميرزا حسين همداني (تهراني بنا به نسخهي مانكجي، منشي مانكجي، را نويسندهي آن دانسته است. در هر حال، در اين مقطع، پروفسور ادوارد براون كه با سران مختلف ازليان و بهائيان ارتباط داشت، به انتشار تاريخ قديم بابيت در 1328. ق /1910. م دست زد و به اعتماد قول ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، آن را به حاجي ميرزا جاني كاشاني مربوط دانست. در مقالات «كتابي بينام با نامي تازه» و «تاريخ قديم و جديد» به خامهي محيط طباطبايي، كيفيت نام گذاري تاريخ منتشر شده توسط ادوارد براون - با همكاري شيخ محمدخان قزويني - به نقطه الكاف، و فضاي تاريخي تدوين تواريخ بابيت بررسي شده است. [3] براون پيش از آن به دنبال تاريخ قديمي بود كه تاريخ جديد از آن اقتباس شده بود. از اين رو، با ديدن دو نسخه در ميراث كنت گوبينو، كه «نقطه الكاف» به عنوان يك بخش از آن خوانده شده بود، به انتشار تاريخ ياد شده دست زد. نكات زير، برخي از مواردي است كه استاد محيط طباطبايي به آنها توجه كرده است: 1 - نسخهي مورد استفادهي ادوارد براون، نه داراي اسم مؤلف است و نه داراي عنوان كتاب، و تاريخ تحرير و تاريخ انتقال آن به پاريس. اما شباهت حوادث تاريخ قديم و جديد، باعث باعث شده است آن نسخه را نسخهي تاريخ قديم و نويسندهي آن را حاجي ميرزا جاني (معروف به نقطهي كافي، مؤلف رسالهي نقطه الكاف) بداند، در حالي كه طرفين ازلي و بهائي، يعني مدعيان جانشيني باب، در موقع انتشار آن، اين نسبت را با اطمينان تلقي نميكردهاند. 2 - رسالهاي كه براون، عنوان رساله را از آن اقتباس كرده و در 1279. ق تحرير يافته، نوشتهاي تاريخي نبوده، بلكه رسالهاي كلامي است و كاتب به علتي نامعلوم يا به اشتباه آن را به تاريخ قديم بابيه متصل كرده است. در ضمن، تاريخ تأليف اين رساله 1264 يا 1267. ق ميباشد، در حالي كه مقدمهي تاريخ قديم در 1270. ق تأليف يافته است. 3 - نه تنها از حاجي ميرزا جاني كاشاني در بعضي از حوادث، در اين كتاب به عنوان «ناقل يا منقول عنه» ياد شده، اساسا او دو سال جلوتر از تأليف تاريخ قديم در گذشته است و نويسندهي اين تاريخ، احتمالا محمدرضا نام اصفهاني ميباشد كه در بغداد بوده است و حاجي ميرزا جاني، كه براون تاريخ قديم را به او نسبت داده، نامي است كه نخستين بار ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، آن را در رسالهي اسكندريه ذكر كرده است. به ادعاي گلپايگاني منشي مانكجي كه از طرف او مأمور نوشتن تاريخ بابيه شده بود، نزد او آمد و از او درخواست همكاري نمود. او نيز وي را به تاريخ حاجي ميرزا جاني كاشاني حوالت داد. 4 - استاد محيط طباطبايي معتقد است همهي نسخههاي تاريخ قديم - كه در هيچ موردي با نام مؤلف همراه نبوده - بر خلاف تصور ادوارد براون، هرگز از ميان نرفته و محيط طباطبايي خود، دست كم از شش نسخهي آن خبر داشته و سه نسخه را با نسخهي گوبينو مقايسه كرده است. او يادآور شده است كه غير از نسخهي گوبينوي كتابخانهي پاريس، دو نسخهي ديگري كه او ديده، رسالهي اعتقاديهي نقطه الكاف را در ابتدا ندارند و شاهدي ديگر بر نام مؤلف و نام كتاب تاريخ قديم در آنها نيست؛ چنان كه نسخهي مانكجي در بمبئي نيز فقط نام ميرزا حسين طهراني را بر خود دارد. محيط طباطبايي در مقالهي «از تحقيق و تتبع تا تصديق و تبليغ فرق بسيار است» [4] يكي ديگر از منابع تاريخي بابيان به نام تاريخ نبيل زرندي را بررسي كرده است. پيش از بررسي ديدگاه او و براي درك بهتر از جايگاه تاريخي اين نوشته، در ذيل در خصوص سير تاريخي كتابهاي تاريخي شاخههاي بابي توضيح داده شده است. انتشار كتاب موسوم به نقطه الكاف توسط ادوارد براون، ناخرسندي بهائيان را به دنبال داشت و آنها اين كار را اقدامي به سود رقيبان ازلي خويش تلقي كردند. از اين رو، به دستور عبدالبهاء، ميرزا ابوالفضل گلپايگاني در پاسخ به آن، به تأليف تاريخ مستقلي به نام كشف الغطا دست زد كه به علت مرگ او ناتمام ماند و مهدي گلپايگاني آن را تمام كرد و آن را در عشقآباد از 1330 تا 1334. ق، منتشر كردند و البته به دليل تغيير جو سياسي خاورميانه پس از فروپاشي امپراتور تزاري (حامي پيشين بهائيت)، و حاكميت بريتانيا بر فلسطين، و هراس از تقابل با پروفسور انگليسي، نسخههاي كشف الغطاء را به سرعت جمع نمودند و سوزاندند. چنان كه پس از آن، تحرير نسخهي محمد قايني نبيل (اهل عالين) در 1300. ق، به سود بهاء تمام شد. عجيب آنكه، بعد از او فقط محمد تقي همداني در احقاق الحق از آن نقل قول كرده است و البته مانند براون او را نميشناخت. سه سال بعد، عباس افندي با تصرفاتي، آن را به سود پدرش و به عنوان جانشيني براي تاريخ قديم و جديد تحرير كرد و در 1307. ق به براون در عكا هديه داد. عبدالحسين آواره (آيتي بعدي) نيز در خلأ حاصل از سوختن كشف الغطاء در 1917. م، كواكب الدريه را از 1918 تا 1921. م نوشت، اما بازگشت او از بهائيت، آن كتاب را از اعتبار ساقط كرد. پس از آن آواره خود را آيتي نام نهاد. بعد از مدتي با تلاش شوقي افندي، كتابي انگليسي با عنوان «امواج نور» يا «دوان بريكرز» به عنوان تاريخ نبيل زرندي (ملامحمد نبيل زرندي شاعر مداح ميرزا حسينعلي بها) در 1927 يا 1932. م منتشر شد. عبدالبها مقدمهي سياح جعلي را حذف كرد و كتاب را مقالهي سياح ناميد. اين كتاب بعدا به عربي و با عنوان مطالع الانوار منتشر گشت و از عربي نيز به فارسي برگردانده و به عنوان تلخيص تاريخ نبيل منتشر شد. اين كتاب، كه در هيچ كدام از نوشتههاي پيشين نامي از آن نرفته بود، مورد ترديد بسياري قرار گرفت. جالب آن است كه اين كتاب كه هيچ سابقهي ذهني از آن وجود نداشت، بنا به اشارهاي در آن، در سال 1305. ق يعني دو سال پيش از سفر ادوارد براون به عكا تأليف شد و روشن نيست چرا به او هديه داده نشد. محيط طباطبايي با گزارش اين سير تاريخي در پاسخ به منتقدي به نام دكتر عليمراد داودي - استاد فلسفهي دانشكدهي ادبيات تهران كه گويا گرايشهاي بهايي دارد - او را در اينكه مطالع الانوار را نگاشتهي شوقي افندي ميداند، با خود هم رأي خوانده و اين شاهد تاريخي را آورده است كه چرا تاريخ نويسان قديمي به جاي استناد به محتويات آن تاريخ، به منقولات شفاهي ديگران تكيه كردهاند؛ كتابي كه ميتوانست پاسخ مناسبي در برابر نسخهي تاريخ قديم منتشر شده توسط ادوارد براون باشد. چنان كه اشاره نكردن عبدالبهاء به اين كتاب در تذكره الوفا را شاهدي بر صحت نظر خود مبني بر جعل كتاب ياد شده توسط شوقي افندي دانسته است. محيط طباطبايي كه از وارد شدن به بحثهاي فرقهاي گريزان است، در پاسخ به نقدي مفصل و فرقهاي از جانب نوابزاده اردكاني در همان نشريهي بهايي، بر ابعاد كتاب پژوهي خود تأكيد كرده و حملهي فرقه گرايانهي او را به علامه محمدخان قزويني و ادوارد براون در چاپ كتاب قديم به دور از انصاف دانسته است. چنان كه نقد خود بر آنان را متضمن تأييد نظر بهائيان در جعلي بودن نسخهي گوبينو، كه به سود ازليان بود، ندانسته و پژوهش خود را به دور از نزاع بهائيان با ازليان خوانده است. وي به دستهاي ديگر از نقدهاي او پاسخ داده و سرانجام او را به انكار اصل تاريخ قديم متمايل يافته است؛ امري كه راه بحث را ميبندد. به رغم تكرار اين نكته از جانب محيط طباطبايي كه او به دنبال تأييد يا رد طرفين نزاع نيست، گروهي از طرفين تحقيق كتاب شناسي او را از اين منظر نگريستند و بر او خردهها گرفتند. از اين رو، او در مقالهي ديگري به نام «ادامهي بحث دربارهي نقطه الكاف» به بعضي از نقدها پاسخ داده و بر مدعيات خود، به ويژه بطلان استناد تاريخ قديم به ميرزا جاني و اصفهاني بودن مؤلف، تأكيد كرده است. [5] . محيط طباطبايي در مقالهي «كتاب اقدس» در مورد كتاب شناسي اين اثر ميرزا حسينعلي بها بحث نموده است. اين كتاب در 1290 يا 1292. ق تدوين شد. وي در ايام پيري و در 1308. ق، پسرش ميرزا محمد علي غصن اكبر و ميرزا آقاجان كاشي را براي چاپ و انتشار آثارش به بمبئي روانه كرد و براي بستن دهان عيبجويان، آنان را در اعمال اصلاحات مورد نياز ترغيب نمود و به آنان اجازهي لازم را داد. از اين رو، اختلافهاي فاحشي در متون خطي - به دليل اصلاح آنها در زمان حيات بها - و نيز ميان آنها با متون چاپي رخ داده است. طباطبايي با تأكيد بر اين مطلب، به دنبال حل اين معماست كه چرا بهائيان از چاپ مجدد اين كتاب كه روزگاري به دنبال آن بودند، امتناع كردند. او اين پاسخ را اگر چه صحيح، اما كافي نميداند كه خوف بهائيان از زمينهي بروز خردهگيريهاي عربيدانان بر اشتباهات فراوان و فاحش ادبي در اين متن، عربي، علت پرهيز از چاپ مجدد آن است. وي در نهايت اين جمعبندي را كرده است كه بازماندگان عباس افندي غص اعظم اگر بخواهند به انتشار آن دست يازند، ناگريزند به انتشار نسخهي اصلاح شدهي غصن اكبر رقيب عباس افندي دست يازند و اين امر از منظر اختلافات فرقهاي به زبان آنهاست و از اين رو، از انتشار آن پرهيز دارند. [6] . محيط طباطبايي در نوشتار ديگري به عنوان «برهان قاطع»، از قول ضياء الحكما خاطرهاي از مرحوم حكيم ميرزا حسن جلوه (پسر عم ضياء الحكما) دربارهي حضور وي در جلسهي استادش، ميرزا حسن نوري، با سيد علي محمد باب و ناتواني باب از پاسخ به پرسشهاي فلسفي او، نقل كرده كه بسيار مغتنم و خواندني است. [7] . استاد محيط در مقالهي «رسالهي خالويه يا ايقان»، به دنبال بررسي اصرار بهاء بر تصحيح و تجديد همهي متون ايقان بر اساس نسخهي ملا علي اكبر شهميرزادي است. بهاء در سال 1269 به بغداد رسيد و پس از احياي بعضي درگيريهاي قبلي، به مدت دو سال با نام درويش محمد به نقشبنديان سليمانيه پيوست و پس از آن به دعوت برادرش، ميرزا يحيي صبح ازل، به بغداد بازگشت و با خواندن برادر كوچكتر به نام حضرت ازل و مستور كردن او، و خواندن خود با نام حضرت بهاء امور بابيان را به عهده گرفت. او پس از سال 1269. ق، براي دومين بار در سال 1275. ق امر خود را اظهار كرد، ولي قبول عام نيافت و در معرض خطر قرار گرفت. با آمدن سيد محمد تاجر شيرازي، دايي مسلمان و مخالف علي محمد باب، بهاء در 1277. ق براي اثبات حقانيت باب طي دو شبانه روز رسالهي خالويه را دو باب نگاشت كه بعدا به كتاب ايقان تغيير نام يافت. او در اين رساله به اشاراتي، بر فشار سنگيني اشاره كرده است كه بر اثر اظهار امرش، بر او وارد شد. در هر حال، اين رساله در خدمت تثبيت امر او قرار گرفت و پس از جدايي دو گروه ازليان و بهائيان و سومين مرحلهي اظهار امر بهاء در 1280. ق، اهميت بيشتري يافت. [8] . محيط طباطبايي در نوشتار ديگري با نام «عظيم پس از باب و پيش از ازل» به اثبات رياست شيخ علي عظيم پس از اعدام باب و ابطال جانشيني فرد ديگري مانند ميرزا يحيي صبح ازل همت گمارده و در اين خصوص از شواهد تاريخي و تصريح تواريخ بابي بهره گرفته است. [9] .
چنان كه فوقا اشاره شد، يكي از مقالات استاد در مجلهي گوهر، تطبيق نسخههاي مختلف كتاب مقدس بهائيان: «اقدس»، (نوشتهي حسينعلي بهاء) با يكديگر است كه به طور مستند نشان ميدهد مطالب اين كتاب را (همچون ديگر تأليفات عادي بشري) اطرافيان بهاء در زمان چاپ، براي جلوگيري از ايراد اهل نظر، بارها دست كاري نموده و «اغلاط املايي و ادبي و دستوري» آن را «تصحيح» كردهاند. مقالهي محققانه استاد در اين زمينه را با عنوان «كتاب اقدس» در ذيل ميخوانيد: «نخستين بحث كتاب شناسي كه قبلا به نظر خوانندگان ماهنامهي تحقيقي «گوهر» رسيد مربوط به كتاب تاريخ قديم و جديد بابيه بود كه دنبالهي آن به موضوع كتاب مطالع الانوار، ترجمهي دوان بريكرز ]و[ تأليف شوقي افندي، كشيده شد كه پس از چاپ و انتشار، به ملا محمد نبيل، شاعر زرندي مداح ميرزا حسينعلي بها نسبت داده شده بود. اين بحث چند تن از مبلغان و پيش كسوتان معروف هر دو دستهي بابي و بهايي را برانگيخت تا بر آن خرده بگيرند و رد و انتقادي بنگارند كه پاسخ آنها نيز بعدا در ضمن مقالات تكميلي به استحضار خوانندگان حقيقتجو رسيد. اينك ميخواهيم بحث تازهي كتاب شناسي را در مورد «كتاب اقدس» تصنيف ميرزا حسينعلي بها، بر پژوهندگان بيطرف عرضه داريم و برخي نكات و دقايق را كه در طي مراجعه و مقايسهي نسخههاي متعدد خطي و چاپي اين كتاب دريافتهايم، بر بساط پژوهش و سنجش قرار دهيم تا نظر خوانندگان را به سير نظر دربارهي آن جلب كند. پيش از آغاز بحث، بايد راجع به كيفيت تصنيف اين كتاب نظري افكند و ديد با وجودي كه از تاريخ جدايي فرزندان ميرزا بزرگ نوري در 1280. ق و تشكيل دو فرقهي بهايي و ازلي و تفرقهي ميان آنها از سال 1285، هر دو گروه در كشور عثماني زير اسم بابي به سر ميبردند و بنا به تعهداتي كه هنگام توقف بغداد و قبول تابعيت سپرده بودند، دربارهي عقيدهي مذهبي خود، كه نوعي از تصوف معرفي شده بود، حق هيچ گونه تبليغ و ترويج شفاهي و كتبي نداشتند و به همين سبب در طول مدت چهل سال، قادر به جذب افرادي از عنصر عرب و ترك و ارناؤط حتي به تعداد شمارهي انگشتان دو دست نشدند و هر كاري انجام ميدادند، خواه در عكا و خواه در قبرس و از پيش در آدرنه و بغداد، در پردهي استتار انجام ميگرفت و مربوط به همان عدهي ايراني بود كه از كاشان و اصفهان و شيراز و تبريز و بلدهي نور دنبال ايشان به كشور عثماني رفته بودند. پس از بيست و اندي سال، چند بار اظهار انكار و تكرار ادعا و سكوت، عاقبت در سال 1290 يا 1292. ق دفتري مشتمل بر شش هفت هزار كلمه به نام «اقدس» به زبان عربي براي تسجيل انفصال و استقلال خود از بابيان، در عكا تدوين شد كه صورتهاي متعددي از آن به خط چند تن خطاط كه با خود از اين برده بودند در پردهي استتار نوشته و به اتباع مطمئن سپرده شد. در ضمن تكرار استنساخ، نسخهها گاهي به دست افراد عربي داني ميافتاد كه در آن آثار ضعف انشا و نقص ماده ادبي ميجستند. در سال 1308 كه مدتي بود ميرزا حسينعلي به واسطهي پيري و بيماري، كارهاي دنيوي و ديني خود را ميان دو پسرش: عباس افندي (غصن اعظم) و ميرزا محمدعلي (غصن اكبر) قسمت كرده بود و هر كدام در بخشي از امور دستهجمعي مشغول انجام بودند، ميرزا محمد علي را، كه خطي زيبا داشت، با ميرزا آقاجان كاشي خادم، كه از آغاز ادعا تا اين تاريخ همواره يار و خادم وفادار بها مانده بود، به بمبئي فرستاد تا كتابها و نوشتههاي او را به چاپ برسانند. در ضمن بديشان اجازه داد كه در اصلاح عبارات كتابها تا جايي كه زبان عيب جو بسته شود از سعي لازم دريغ نورزند. در نتيجه، صورت چاپ شدهي آثار بهاء نسبت به صورت خطي قبال از انتشار آنها، اختلاف صورت پيدا كرد. اكنون پس از تقديم مقدمه، به اصل مطلب ميپردازيم. از نسخههاي چاپي و خطي اقدس كه تا 25 سال پيش، گاهي ديده بودم، هرگز ذهن متوجه به امكان وجود اختلاف صورت و كم و بيش در مندرجات آنها نشده بود، تا آنكه 24 سال پيش نسخهي اقدس چاپ حروف سربي بغداد را در آن شهر ديدم كه از مطابقهي چند نسخهي خطي با يكديگر، به تفاوتهاي موجود در آنها پي برده و در پاورقي صفحهها ضبط كرده بود. صرفنظر از اختلاف كلمه و كلمات، گاهي در برخي از صفحات آن تا چند سطر هم كم و بيشي ديده ميشد. تا آنكه چند سال پيش، به نسخهي چاپ ممتاز و معتمد كه در حيات مصنف و با اجازهي صريح او، به وسيله ميرزا محمد علي غصن اكبر پسرش و ميرزا آقاجان خادم كاشي در بمبئي اندكي پيش از مرگ صاحب كتاب به ضميمه مقداري از نامههاي عربي بها به اشخاص مختلف برخوردم كه در يك مجموعه مشتمل بر 380 صفحه با خط نسخ خوب و خوانا به چاپ رسيده كه تنها 64 صفحهي آن به متن اقدس اختصاص يافته و 315 صفحهي ديگرش شامل نامههاي بيعنواني ميشود كه محل فصل و وصل غالب آنها در متن مشخص و معين نشده است. متأسفانه در اين موقع، نسخهي اقدس چاپ بغداد يا نسخهي خطي مربوط به قبل از تاريخ 1308 هجري نخستين چاپ كتاب، در دسترس نبود تا با مطالعه، معلوم دارد آيا اختلاف نسخهها در نسخهي چاپ استاندارد بمبئي هم وجود دارد يا نه؟ پنج سال پيش از اين، شادروان حبيبالله عتيقه فروش اصفهاني چند جلد كتاب چاپي و خطي از آثار بهائيان را، كه در بمبئي به چاپ رسيده بود، با دو مجموعه خطي از مكاتيب ميرزا حسينعلي را براي فروش و تقديم بر اين جانب عرضه داشت كه از آن ميانه يك مجموعهاش در 1294 هجري يعني شانزده سال پيش از مرگ بها نوشته شده بود و جلب توجه مرا كرد. پس از تعيين بهاي كتابها، از او خواستم اين مجموعه 94 را يكي دو روز در دسترس من بگذارد و با اجازهي او، از اول و آخر بخش اول آن مجموعه، زيراكسي برداشته شد. خط اين مجموعه به خط متعارف ميرزا محمد علي و ميرزا عباس و برخي از نويسندگان نزديك به ميرزا حسينعلي فوقالعاده نزديك بلكه بيشتر به خط عباس افندي پيش از دوران پيري و لرزش دست و خط شباهت دارد. خوشبختانه چند نسخه از اين مجموعهي خطي و چاپي را يكي از كتاب دوستان معاصر خريده و اكنون در تصرف دارد و نميدانم كه او بدانچه در اين مقاله از بابت نسخه شناسي مجموعه مكاتيب معهود گفته ميشود آگاهي يافته يا نه؟ محتويات اين مجموعه (94) عبارت است از: 1 - كتاب اقدس كه در پايانش تاريخ چهارشنبه 7 صفر المظفر 1294 دارد. در ذيل آخرين صفحه، صورت مكتوبي از بهاء به يكي از مريدان او نوشته شده كه طرف مكاتبه معلوم نيست. 2 - كلمات مكنونه فارسي كه بعدا در حاشيه صفحات آن چيزهايي افزوده شد و تاريخ آن 14 صفر 1294 است. 3 - سر مكنون عربيه كه در همان زمان و به همان قلم نوشته شده ولي رقم تاريخ ندارد. 4 - نوشتهاي است مفصل در اثبات حقانيت دعوي بها كه نويسندهي آن شايد عبدالبها يا ميرزا آقاجان باشد. چه، در ضمن آن مينويسد: «اين عريضهاي است از اين عبد موسوم به عبد حاضر لدي العرش به سوي شاربان رحيق.... و به لسان پارسي عرض ميشود...». 5 - مكتوبي است كوتاه از بها به آقا جمال بروجردي كه پيش اين دو فرقه، بعدها معروف به كفتار، و مطرود شده بود؛ 6 - مكتوبي است به شيخ مرتضي انصاري عليه الرحمه كه شايد هرگز به دست آن مرحوم نرسيده باشد؛ 7 - مكتوب ديگري است كه مخاطب آن معلوم نيست؛ 8 - نوشتهاي است مفصل بر رد ]برادر بها، ميرزا يحيي صبح[ ازل به طرفداري از بها كه با خط بدي در كنار صفحهي اولش اين عنوان را يافته است: «كتاب حب حبيب و بطلان ازل»؛ 9 - دعايي براي شفاي بيمار از بها؛ 10 - لوح سلطان ايران يا عريضهي بها به ناصرالدين شاه در سلب تهمت شركت بابيان در سوء قصد به شاه؛ 11 - زيارت نامهي بديع كه بايد نه مرتبه رو به طرف مشرق بخوانند؛ 12 - مناجات گونهاي از بها كه در حاشيهي آن دعاي كارگشايي او نوشته شده است؛ 13 - مكتوبي به خط متوسط، كه طرف خطاب بها در اين نامه محمد علي دهجي است كه پيك نامهبر بها در ايران بود و در همين نامه هم مأموريت داشته كه به كرمان و شهر بابك و حسن آباد و بهرام آباد برود و پيام برساند. آنچه كه از اين مجموعه، مورد نظر ما در اين مقاله قرار دارد همانا اقدس، يعني بخش اول آن مجموعه است كه چهارده سال پيش از چاپ استاندارد بمبئي، به خط يكي از ياران نزديك به بها نوشته شده و در آخر آن اين عبارت «ختمتها في يوم چهارشنبه 7 شهر صفر المظفر سنه 1294» است. از روي جملهي «ختمتها» قرينه اصالت خاصي به دست ميدهد كه گمان خط مؤلف بودن را پيش ميآورد. اين نسخه دو يا چهار سال (نسبت به دو قول منقول) بعد از تدوين اصل كتاب قلمبند شده و نميدانيم آيا نسخهاي بدين قدمت در اختيار حضرات بهائي در فلسطين و ايران هست يا نه؟ پنج شش سال پيش آنان ميخواستند به مناسبت تصادف سال 1390 هجري با صدمين سال قمري تدوين اقدس، كتاب مزبور را در صورت تازهاي با تشريفات جشن يادبود مخصوصي انتشار بدهند و پس از سالهاي متمادي كه ديگر به هيج وجه نسخه خطي و چاپي تازهاي از آن در اختيار مريدان قرار نگرفته بود اقدس چاپ جديدي در دسترس ايشان قرار دهند. نميدانم چه باعث شد كه بار ديگر بلا حاصل، و تصميم به سكوت و نسيان امر گرفته شد. شايد موضوع زبان كتاب، باعث بر اين تصميم به فرو گذاشت شده باشد. چه، در ميان اين فرقه به ندرت پيرو عرب زباني پيدا ميشود كه از اين متن عربي بتواند استفاده كند و آنان كه زبان عربي را نيكو آموخته باشند از درك معني و لفظ عبارات، آن لذتي را كه از يك اثر ادبي و مذهبي و اخلاقي معروف عربي ميبرند انتظار نخواهند داشت. چنان كه ميدانيم 97 درصد كساني كه در آسيا و امريكا و افريقا به اين اسم و رسم شناخته شدهاند، فارسي زبان مادري ايشان است و به زبان اقدس، كه عربي خاصي است، كوچكترين آشنايي ندارند. در اين صورت انتشار ترجمهي فارسي آن، به طور مسلم بر چاپ متن عربي خيلي ترجيح دارد، عجب است كه در طي صد سال متوالي، هرگز حضرات درصدد ترجمهي اين كتاب مهم خود به زبان ديگري، اعم از فارسي و انگليسي و اردو و تركي و غيره، برنيامدهاند و تاكنون اگر احيانا به زبان ديگري ترجمه شده باشد، از طرف مسيحيان روسي و امريكايي بوده، چنان كه تومانيسكي، خاورشناس روس، در 1899 ميلادي ترجمهاي از اقدس به روسي كرد و در 1961 اين دفتر به وسيلهي الدرو ميلر، از داعيان پروتستاني امريكايي، كه سالها در ايران زيسته بودند، به زبان انگليسي ترجمه و چاپ و انتشار يافت، در صورتي كه هنوز يك فرد يا هيأت بهايي در شرق و غرب دست به چنين اقدامي نزده است، اين مسامحه و دفع الوقت در ترجمه و تفسير و چاپ متن اقدس به تدريج توليد چنين بدگماني كرده كه اين فرقه بدين كتاب اساسي خود توجهي ندارد، در صورتي كه جز آن هم مبنايي براي تشخيص وظايف و تكاليف شرعي خود نميتوانند سراغ كنند. اقدس از حيث حجم مطلب تخمينا به اندازهي يك نهم كتاب خداست كه جمع كلمات قرآن كريم بنا به محاسبهاي 000 / 66 كلمه ميباشد و هفت هزار كلمهي عربي براي ترجمه يا چاپ تازه چندان توليد زحمت و صرف وقت نميكند. پس اين بي توجهي را بايد معلول علت اساسي ديگري دانست كه براي امثال اغيار درست آشكارا نيست. وقتي به اين متن قديمي اقدس دسترسي حاصل شد كه چهار سال پس از تاريخ تدوين اصل و چهارده سال پيش از تاريخ نخستين انتشارش تحرير يافته و همه قرائن نسخه شناسي از خط و كاغذ و اسلوب تحرير، اصالت و قدمت نسخه چاپ استاندارد بمبئي غنيمت شمرد و آنها را با يكديگر از آغاز تا انجام سنجيد. در ضمن تطبيق به ندرت صفحهاي از نسخهي چاپي را با متن خطي قديم (94) مطابق يافت، بلكه موارد اختلاف در 64 صفحه به بيش از دويست مورد ميرسيد كه در صفحهي 57 و 60 حتي چند سطر متوالي از نسخهي چاپي حذف شده بود. نسخهي خط 1294 چنين به پايان ميرسد: «هذا سبب الاتحاد لو انتم تعلمون و العله الكبري للاتفاق و التمدن لو انتم تشعرون. انا جعلنا الامرين علامتين لبلوغ العالم و هوالاس الاعظم نزلناه في الواح اخري، و الثاني نزل في هذا اللوح البديع. ختمتها في يوم چهارشنبه 7 شهر صفر المظفر سنه 1294». در صورتي كه نسخهي چاپ بمبئي بدين سان پايان ميپذيرد: «... و الثاني نزل في هذا اللوح البديع. قد حرم عليكم شرب الافيون انا نهيناكم عن ذلك نهيا عظيما في الكتاب و الذي شرب انه ليس مني، اتقوا الله يا اولي الالباب». بدين ترتيب، معلوم ميشود حرمت شرب افيون يا به عبارت ديگر كشيدن ترياك بدين صراحت سالها بعد از تدوين كتاب اقدس و در حين اقدام به طبع، بر آن افزوده شده است. پس از تطبيق نسخهي چاپي با نسخه خطي، موارد اختلاف را در كنار صفحهها بر حاشيهها يادداشت كرد و به بررسي آنها پرداخت و دريافت آنچه كه در نسخهي چاپي غالبا تغيير يافته همانا كلماتي بوده كه از نظر قواعد زبان عربي به نظر ناشران مجاز كتاب، درست نيامده و بنا به اجازهاي كه از طرف بها در دست داشتند به اصلاح و تبديل آنها پرداختهاند. اين اصلاحات، گاهي املايي بوده مانند عفي در سطر 7 از صفحهي 5 نسخه خطي كه به عفاي چاپي اصلاح شده و يا آنكه از نظر نحوي، تصور اشكالي ميشده مانند ان يبلغ رشدهم خطي كه ان يبلغوا رشدهم در نسخهي چاپي شده است. اين نوع تغيير كلمات، قسمت اعظم اختلاف را در برميگيرد و كم كردن چند سطر در صفحههاي 57 و 60 گويي به رعايت بلاغت لازم شده ولي افزايش حكم ترياك در پايان نسخهي چاپي شايد بنا بر ضرورتي مربوط به موقع چاپ صورت گرفته باشد و آن موضوع دخالت فقهاي شيعهي ايران در كار كشيدن تنباكو و توتون و تأثير فوق العادهاي كه فتواي حرمت دود در ايران بخشيده بود سران اين فرقه را هم به بذل همتي وادار ساخته است. به هر صورت چنان كه در نسخهي هو صاحب الحب و الوفاق في بيان... كه در 1315 هجري هنگام در بمبئي به چاپ رسيده ميرزا محمدعلي غصن اكبر و ميرزا آقاجان خادم اجازهي تجديد نظر در نوشتههاي بهاء الله و از جمله اقدس داشتهاند و بر اين اساس، آنچه را كه در اقدس از آرايش و افزايش و كاهش لفظ عبارت روا ديدهاند به كار بردهاند و در نتيجه ميان اقدس خطي و چاپي اختلاف صورت فوق العاده به وجود آوردهاند. پيش از آنكه نسخهي اقدس چاپ بغداد انتشار يابد، مردم عرب زبان عراق و سوريه و فلسطين و مصر به ندرت از وجود چنين كتابي در دست حضرات آگاهي داشتند و دورانديشي عقلاي فرقه در دور نگاهداشتن كتاب اقدس از چشم قوم عرب، شايد تنها مربوط به مخالفت وجود چنين كتابي با صورت ظاهر ادعاي آنان نبوده كه فرقهاي از صوفيه شمرده ميشدند، بلكه براي عدم استحضار فضلا و ادباي عرب بر اسلوب تحرير چنين كتابي بوده كه لااقل در هر صفحه آن از لحاظ عربينويسي به طور متوسط سه چهار مورد قابل اعتراض به نظر ميرسيد. پيش از بروز اختلاف ميان فرزندان بهاء، چنين معمول شده بود كه اقدس را با وصيتنامهي بهاء يا كتاب عهد ]ي[ و مجموعه سؤال و جوابي دربارهي احكام غير منصوص با هم بنويسند، در يك مجموعه كه نسخهاي از آن به خط زينالمقربين در سال 1310 به اختيار انور و دود (مهاجر بهائيزاده و برگشته از حيفا و عكا) بود كه از آن در كتاب رديهي خود جملهها و كليشههاي متعدد نقل كرده است و نوشته كه نسخهي ديگري از همين مجموعه را يكي از خويشاوندان او به موزهي بريتانيا داده است. بعدها كه موضوع كتاب عهدي منتفي شد و اغصان آن شجره مورد سب و طعن بهائيان قرار گرفتند، گويي در ميان آن رساله سؤال و جواب فارسي با متن عربي اقدس جنسيتي ديده نميشد كه هر دو را از پهلوي اقدس عربي جدا كردند. مسلم است هر بهائي و بهائيزاده طرفدار عباس افندي و شوقي افندي كه ميرزا محمدعلي غصن اكبر و ميرزا آقاجان خادم را ناقض و دشمن و سزاوار سب و لعن ميداند، حاضر نيست كتابي را كه اين دو تن هنگام چاپ به اصلاح آن همت گماشتهاند و حتي الامكان از نقاط قابل اعتراض آن كاستهاند به چشم رضا و رغبت بنگرد و يا آنكه به تجديد چاپ و انتشار آن همت گمارد. چه، اين اقدس، در حقيقت، اقدس غصن اكبري است نه غصن اعظمي. از طرف ديگر، صرف نظر كردن از اصلاحات و تغييرات مسطور و مطبوع و بازگشت به صور خطي نامطبوع، بار ديگر سراسر متن اقدس را در معرض انتقاد ناقدان خودي و بيگانه قرار ميدهد و به اشكالات املايي و صرفي و نحوي و بياني آن ناگزير از اشاره خواهند بود. پس همان بهتر كه اين كتاب پرماجرا را مانند هشتاد سال گذشته ناديده بگيرند و از آن مانند مجردات نامقيد و غير قابل مشاهده سخن بگويند.» [10] .
[1] محيط ادب، مجموعهي سي گفتار به پاس پنجاه سال تحقيقات و مطالعات سيد محمد محيط طباطبايي، به كوشش حبيب يغمايي و...، تهران، از انتشارات مجلهي يغما، اسفند 1357، مقدمهي كتاب.
[2] اظهارات فرهيختگان فوق، در خلال مقالاتشان در كتاب «محيط ادب» و ديگر آثار آمده است.
[3] سيد محمد محيط طباطبايي، «كتابي بينام با نامي تازه»، گوهر، سال 1353، ش 11 و 12، صص 952 - 961؛ سيد محمد محيط طباطبايي، «تاريخ قديم و جديد»، گوهر سال 1354، ش 5، صص 348 - 343 و ش 6، صص 426 - 431.
[4] سيد محمد محيط طباطبايي، «از تحقيق و تتبع تا تصديق و تبليغ فرق بسيار است»، گوهر، سال 4، ش 2) شماره مسلسل 38)، صص 113 - 120 و ش 3) شماره مسلسل 39)، صص 200 - 208.
[5] سيد محمد محيط طباطبايي، «ادامهي بحث دربارهي نقطه الكاف»، گوهر، سال 4، ش 6) شماره مسلسل 42)، صص 466 - 471 و ش 7، (شماره مسلسل 43)، صص 556 - 562.
[6] سيد محمد محيط طباطبايي، «كتاب اقدس»، گوهر، سال 4، ش 10، دي ماه 2535 (شماره مسلسل 46)، صص 820 - 824 و ش 11 و 12، بهمن و اسفند 1355
[7] (شمارهي مسلسل 47 و 48)، صص 906 - 910.
[8] سيد محمد محيط طباطبايي، «برهان قاطع»، گوهر، سال 5، ش 7 (شماره مسلسل 55)، صص 501 - 507.
[9] سيد محمد محيط طباطبايي، «رسالهي خالويه يا ايقان»، گوهر، سال 5، ش 11 و 21 (شماره مسلسل 60 - 59)، صص 822 - 831. [
[10] سيد محمد محيط طباطبايي، «عظيم پس از باب و پيش از ازل»، گوهر، سال 6، ش 3 (شماره مسلسل 63)، صص 178 - 183 و گوهر، سال 6، ش 4 (شماره مسلسل 64)، صص 271 - 277.
[11] براي مشاهدهي تصوير صفحات اين مجموعهي خطي و نيز كتاب اقدس چاپ 1308 بمبئي به اصل مقالهي استاد محيط در مجلهي گوهر مراجعه شود: سيد محمد محيط طباطبايي، همان، ش 10، صص 823 و 822، ش 11 و 12 صص 909 و 907.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».