گفتگوي تازه درباره تاريخ قديم و جديد

مشخصات كتاب

نويسنده: محيط طباطبائي،سيد محمد
نشريه: علوم انساني » گوهر » تير 1355 - شماره 40

كتابشناسي كتب تاريخي بهائيت و كيفيت تحول متون تاريخي آنان و پاسخ به نقدها

وقتي سيد علي محمد باب به سال 1266 در تبريز كشته شد شيخ علي خراساني ترشيزي از ياران سيد رشتي و ملقب به عظيم مقام رهبري بابيان راه يافت. اين جناب عظيم به موقع انتقال باب از اصفهان به تهران و هنگام اعزام او از تهران به چهريق همواره از نزديك ترين مريدان مراقب حال سيد بود و درموقع ادعاي قائميت باب كه پس از مرگ محمد علي بارفروشي (قدوس) صورت گرفت از طرف سيد با عنوان "خاتم باب" مأمور اعلام دعوت به مردم دور و نزديك شده و در پيش بابيان طبقه اول مكانتي يافته بود. در سال 1267 هجري سيد كور هندي معروف به بصير كه مورد تقويت و تأييد پسران ميرزا بزرگ نوري در مازندران قرار گرفته بود مدعي مظهريت و رجعت حسيني شد و ميان بابيان تهران و قم و كاشان و اصفهان دو دستگي پديد آمد. سرانجام پس از چند ماه فتنه و هرج و مرج بصير از دايره بيرون افتاد و كار رياست كلي بر عظيم قرار گرفت. در سال 1268 عظيم پس از مشورت با ميرزا حسينعلي به دستور كتبي پيش كسوتان بابيه را از اطراف ايران به تهران فراخواند و نقشه قتل ناصرالدين شاه را با حضور همگنان در خانه سليمان خان كشيد. چون تير ضارب خطا كرد غالب شركت كنندگان كه از شهرها به تهران آمده بودند دستگير و به طرزي فجيع به سياست رسيدند. از جمله عظيم كه خود را رئيس مطاع بابيان و منصوص از طرف سيد معرفي مي كرد دستگير شد و مسئوليت اداره سوء قصد را بر عهده گرفت و به قتل رسيد. كشته شدن عظيم كه مورد قبول و تكريم سران بابيه بود همراه با گروهي از پيش كسوتان ديگر كه به دعوت او در تهران به دام حاجب الدوله افتادند به فرزندان موقع شناس ميرزا بزرگ نوري كه نخست از حادثه قلعه طبرسي و سپس از غائله سوء قصد به ناصرالدين شاه به در رفته و بغداد را در كنار رود دجله محل فعاليت خود قرار داده بودند مجال آن را داد كه بابيان پراكنده و وحشت زده را از اطراف در آن شهر پيرامون خود گرد آورند و دست ساير مدعيان و رقيبان را كوتاه ساخته وعرصه را از وجود افراد مزاحم از هر راهي كه ميسر بود بپردازند. اين ميدان خالي از وجود مزاحم براي رياست مشترك بعد از پانزده سال همكاري صوري برهم خورد و هر يك از بها و ازل تا پايان عمر طولاني تنها خود را حق و برادر ديگر را ناحق مي شمرد.عين اين قضيه بعد از مرگ بها براي پسرانش تجديد شد و تا مرگ عبدالبهاء"عباس افندي و ميرزا محمد علي ادامه داشت.سرانجام بعد از وفات عباس افندي رياست اكثريت برخلاف آن چه از طرف بها موعود و معهود بود از خاندان ميرزا بزرگ نوري به خانواده اي از سادات شيراز انتقال پيدا كرد كه با يكي از سه زن سيد علي محمد مختصر قرابتي داشتند و عاقبت با مرگ شوقي افندي از خانواده افنان كه از طرف مادر و فرزند زاده ميرزا بزرگ نوري به حساب مي آمد، امر رياست سلب و به شوقي ختم شد. قريب صد و بيست سال كشمكش بر سر رياست بابيه ميان فرزندان و فرزند زادگان ميرزا بزرگ نوري كه در ضمن، اشكال تازه اي هم به خود گرفت اتباع دو برادر را طوري در مورد اظهار نظر راجع به قضاياي مربوط به موقعيت خود حساس و بي قرار ساخته بود كه اگر كسي مثلاً راجع به كتاب تاريخي نظري مي داد، يا به نشر متني تاريخي مي پرداخت فوراً يكي از دوطرف، آن را به حساب زيان خود و سود طرف مقابل مي نهاد و يك رشته مطالبي كه در طي پنجاه سال برخورد متوالي پيوسته بر ضد هم گفته و نوشته بودند تكرار مي كردند و هر محقق و ناقدي را به زعم خود طرفدار و پشتيبان طرف مخالف خود مي شمردند. شصت و شش سال پيش پروفسور براون و ميرزا محمد خان قزويني نسخه خطي تاريخ قديم بابيه را انتشار دادند كه در حقيقت سند اصلي ارائه ضعف جانب ادعاي هر دو طرف محسوب مي شود و در اين مدت آني از تحمل سوء نسبت و تهمت و افتراي قلم زنان يك طرف دعوي. در امان نبوده اند.اخيراً اين جانب نظري را كه درباره ي كيفيت تحول صورت متون تاريخي بابيه در ضمن مراجعه مكرر دريافته بودم به قصد نظر خواهي ضمن سه مقاله در چهار شماره از ماهنامه تحقيقي گوهر سال دوم و سوم درج كردم اينان به جاي آن كه موضوع را از لحاظ تاريخ شناسي و تاريخ سنجي مورد ملاحظه قرار دهند نوشته ها را مشمول همان طرز برخورد و دريافت و قضاوت ديرين طايفگي خود قرار داده بحث كتاب شناسي ما را به مباحثه مذهبي خود مبدل ساخته اند موضوعي كه مداخله در آن هرگز مطلوب و مرغوب اينجانب نبوده است. تا كنون آقاي دكتر داودي مقاله سوم را و آقاي نواب زاده مقاله چهارم را متعهد رد و نقد شده اند. در شماره قبل از ماهنامه تحقيقي گوهر به مقاله آقاي داودي جوابي مناسب داده شد كه از نظر خوانندگان ارجمند گذشته است. چند روزي از انتشار مقاله آقاي دكتر علي مراد داودي در شماره 11 از نشريه تبليغي بهائيان نگذشته بود كه تعرض مفصل آقاي ص. نواب زاده اردكاني در دنباله همين موضوع، پنجاه و شش صفحه از شماره 12 نشريه مزبور را اشغال كرد و درباره تاريخ قديم و جديد بابيه به ذكر مواردي قابل اخذ و رد از مقاله اول و دوم اينجانب كه در مجله گوهر سال دوم نشر يافته بود بدين شرح پرداخت: 1- بحث درباره تاريخ قديم بابيه و انتساب آن به مولفي اصفهاني2- رد احتمال انتساب آن به محمدرضاي اصفهاني كاشاني. 3- تكرار نسبت جعل و تصرف درمتن تاريخ قديم از طرف طرفداران فرزند كوچك ميرزا بزرگ نوري براي تأييد ادعاي وصايت او. 4- حمله به ميرزا محمد خان قزويني و براون از بابت چاپ متن مذكور و مقايسه مندرجات آن با متن تاريخ جديد. 5- اتخاذ سند از گفتار اين جانب درباره سلب نسبت تاريخ قديم به حاجي ميرزا جاني كاشاني، به نفع فرقه خود. 6- مناقشه درباره كسب تابعيت عثماني از طرف برادران نوري و مهاجران ديگر ايراني در بغداد. 7- ترديد با تعجب از اظهار ترديد نگارنده در انتساب تاريخ جديد به ميرزا حسين منشي مانكجي و اعلام شركت ميرزا ابوالفضل در توجيه و تهيه و تدوين و تجويز آن. 8- تأييد بي اطلاعي سران بابيه در فلسطين و قبرس از محتويات تاريخ منسوب به حاجي ميرزا جاني در موقع انتشار چاپ براون 9- تجديد ذكر از شخصيت مشكوك حاجي سيد جواد كربلايي عرفي پسند كه مسلمانش به زمزم شويد و هندو بسوزاند. 10- اعلام كشف نسخه اصلي تاريخ حاجي ميرزا جاني كه از محتويات نسخه گوبينو و نسخه هاي موجود ديگر پيراسته است؟! 11- سوال درباره ي سهم ميرزا ابوالفضل در تلخيص تاريخ قديم يا تدوين تاريخ جديد. 12-اظهار تعجب از قيد مدت صد و بيست سال براي تحول سريع صورت حوادث تاريخ بابيه 13- توصيه به اين جانب كه بحث و پژوهش را درباره تاريخ امري و كيشي شروع كند كه بدان اعتقاد دارد خود را به تاريخ اسلام آشنا سازد نه تاريخ باب و بها و ازل. 14- تجديد نظر در چترهاي حمايتي كه از 1268 تا 1338 هجري بر سر بابيه و بهائيه گشوده شده است. 15- بي اطلاعي معترض از سابقه ارتباط سران بابيه در بغداد با ميرزا ملكم خان قراين وجود اين ارتباط در آثار موجود ايشان. 16- افسانه تهيه وسائل سفر مجلل از بغداد به اسلامبول حقيقت داشته است. 17- انكار بروز حوادث قتل وغرق و نابودي مخالفان در بغداد. 18- سيد اسماعيل زواره اي را غير از اصفهاني دانسته اند. 19- لوح سلطان را غير از نامه مودت اسلوب بها به ناصرالدين شاه دانسته ايد. 20- تشفي خاطر آزرده با نقل آن چه اسقف تيز دل و فاندروسيل و ترسايان ديگر بر پيامبر و دين اسلام و كتاب خدا خرده گرفته و به رخ مسلمانان كشيده اند. 21- مولف تاريخ جديد نتوانسته اند از تاريخ منسوب به حاجي ميرزا جاني استفاده كنند. از مجموعه مواردي كه در پنجاه و اندي صفحه مقاله نواب زاده مأخوذ و ملحوظ است چنين مي توان دريافت كه عمل مباحثه درباره تحول تاريخ بابيه را از مقوله بحث مذهبي پنداشته و با منطق تبليغي خود موضوعات را سنجيده و پيش خود نينديشيده اند كه ممكن است حقيقت جويي بي طرف در تحري حقيقتي به جنبه عيني موضوع كاري نداشته و موضوع محدوده خاصي را از ديده حقيقت بين گذرانده باشد. بنابر اين به آقاي نواب زاده اطمينان مي دهد كه پژوهنده را با اصل دعاوي فرزندان و فرزندزادگان ميرزا بزرگ نوري كاري نبوده و بياني و ازلي و بهائي و موحد غصن اكبري و مشرك (مخالف او) و ثابت و ناقض وخير اللهي و سهرابي و غصني و روقه اي و ريمي و بيت العدلي همگان در پيش چشم او يكسان جلوه مي كنند و در صحت و بطلان اقوالشان داخل نمي شود بلكه به تحقيق و تعليل اختلافات موجود در متن تاريخي مربوط به اينان مي پردازد و نتيجه بحث خود را بر كساني عرضه مي دارد كه هم چون او به راست و ناراست اصول دعاوي و عقايد موافق و مخالف كاري ندارند (بلكه) به ميرزا يحيي مانند برادرش ميرزا حسينعلي و به عباس افندي هم چون برادرش ميرزا محمدعلي و به شوقي افندي همانند روحي افندي و سهراب و ريمي مي نگرند. براي رعايت اين اصل از دخول در مباحث تبليغي و رد و اثبات امور مذهبي صرف نظر مي كند و با كمال اختصار مي كوشد فقط به آنچه معترض بر مندرجات مقاله كتابشناسي او خرده گرفته خارج از حوزه مباحثه عقيده اي به ترتيب جوابي داده شود: الف: تاريخ قديم بابيه در دو نسخه اي كه تاكنون علاوه بر نسخه گوبينوي كتابخانه پاريس ديده ام رساله اعتقاديه نقطة الكاف را در ابتدا ندارد و در سراسر آن چيزي كه بر نام مولف يا اسم كتاب دلالت كند نمي توان يافت و بدين سبب آن را كتاب بي نام از مولف گمنام خوانده ام. وجود رساله نقطة الكاف در مقدمه نسخه كامل پاريس اين نام را براي كتاب براون و نسبت تأليف آن را به حاجي ميرزا جاني كاشاني، نخست به ميرزا ابوالفضل و سپس به براون القا كرده است در صورتي كه از متن تاريخ مذكور چنين نام كتاب و مولفي برداشت نمي شود. تنها در مواردي كه مطلبي با ارض صاديا يا اصفهان ارتباط پيدا كند در سياق تحرير كتاب حالت و كيفيتي ديده مي شود كه مرا بدان راهنمايي كرد تا مولفش را اصفهاني پندارم و به اعتبار نامه ازل به براون و هم چنين نامه عباس افندي به ميرزا حسين طالقاني درباره محمد رضاي اصفهاني مقيم بغداد كه همسايه ي سراي بها و ازل بود و داستان ديدار سيد اسمعيل ذبيح زواره اي يا ميرزا حسين علي در خانه او صورت گرفت و سرانجام كار به ذبيح زواره اي خاتمه يافت چنين تشخيص بدهم. پژوهندگان در انتساب كتابي كه مولف آن مسلم نيست به كسي كه قرينه اي بتواند بدان راهي بدهد منعي نمي نگرند به خصوص كه عبدالبها از اوراق حاجي ميرزاجاني در پيش همان محمد رضا يادي مي كند و ازل هم قصد تأليف تاريخي را بدو نسبت مي دهد. مسلم است محمد رضايي كه در بغداد موجبات ديدار سيد ذبيح زواره اي و بها را در سراي خويش فراهم آورده بود نمي توانسته يكي از مقتولين غائله سوء قصد به ناصرالدين شاه در تهران به سال 1268 باشد و به همين نظر در فهرست محبوسين محكوم به قتل از او نامي ديده نمي شود. ب ـ از سال 1910 تا كنون اين زمزمه تهمت و جعل و دسيسه و توطئه به طرفداران ازل در تهيه متن تاريخ قديم كتابخانه پاريس بارها تكرار شده و بهائيان هم درباره اين كتاب همواره اختلاف نظر در تشخيص و حكم خود داشته اند و هيچ يك از آنها هنوز نتوانسته نظر موافقي در ميان محققان شرق و غرب تحصيل كند. تجديد اين گفتگو به نظر صاحبان انصاف زايد مي رسد. همين قدر به اعتبار شهامت فردي كه بر وجود شش نسخه از اين متن قديمي تا كنون واقف شده و سه متن آن را با نسخه چاپ برون سنجيده است مي توانم بگويم كه متن تاريخ قديم بابيه خواه در بغداد و يا خارج از بغداد به سال 1270 قمري نوشته شده و مولف آن خواه كاشاني يا اصفهاني و يا ديگري باشد، متني اصيل است و معتبر و قديمي ترين سند قيام باب و بابيه محسوب مي شود و همه نكاتي كه مبلغان گلپايگاني راجع به انتقاد محتويات آن در كشف الغطا نوشته اند خود دليل اصالت و قدمت و اعتبار مندرجات اين نسخه پيش اشخاص بيطرف محسوب مي شود و نشان مي دهد كه اين كتاب در شرايطي نوشته شده كه مرگ شيخ علي عظيم رئيس مسلم بابيه و يارانش، زمينه خالي براي نفوذ پسران ميرزا بزرگ نوري فراهم آورده ولي هنوز آثار و بقاياي ده سال اول امر جاي خود را به ساخته ها و پرداخته هاي ده سال بعد در شهر بغداد نداده بود. ج ـ در اين صورت حمله به ميرزا محمد خان قزويني و پروفسور برون از بابت اقدام به طبع متن موجود در پاريس كاري دور از انصاف بوده و اگر در برخي موارد، مانند نام كتاب يا قبول انتساب نگارش آن به حاجي ميرزاجاني و اصرار براي جمع رساله نقطة الكاف با متن تاريخ و تصور نابودي همه نسخه هاي ديگر اين كتاب، بتوان بر اين دو دانشمند حقيقت پژوه خرده اي گرفت، از بابت نشر تحقيقي متن و مقايسه آن با تاريخ جديد و ارائه موارد تغييرات لفظي و معنوي، خدمتي مهم به فن تاريخ و تاريخ شناسان كرده اند. بركت انتشار همين نسخه بدين جانب مجال آن را داد كه در ميان نسخه هاي معنون به تاريخ بابيه كه در طي نيم قرن ديده ام دو نسخه ديگر از اين كتاب را ببينم و بشناسم و بخوانم و بسنجم و در آغاز انتشار هم به ديگري ياري كرده بود تا نسخه اي از چاپ برون را با متن خطي ديگري تطبيق كند و اين نسخه با ارزش تا سي سال پيش در صندوق آهنين كتابخانه مجلس شوري محفوظ بود. آري خواندن همين نسخه چاپ برون به دكتر سعيد خان كردستاني توفيق تحصيل نسخه ديگري از اين متن را داد كه سي سال پيش از كتابخانه او دزديده شد و اين كه شنيده ام به كتابخانه پرينستون آمريكا درآمده است. اقدام برون به نشر متني كه آثار اصالت آن مورد قبول كتاب شناسان بوده كاري سزاوار تحسين و تقدير است و اينك بعد از پنجاه سال تعرض بي جا بايد به قبول ارزش عمل او تسليم شد و اين نغمه مخالف را منصفانه خاموش كرد. د ـ كار عناد با برون و قزويني از بابت تحرير مقدمه تاريخ قديم چندان پيش رفته كه ميرزا ابوالفضل در فصل الخطاب، دايره تاخت و تاز را از نقطة الكاف تا چهار مقاله چاپ اوقاف گيب كشيده و تهديد كرده است كه «اگر مرا قواي طبيعي موافق بودي و وقت مساعدت نمودي يك يك اغلاط آنان را در طبع اين كتاب چهار مقاله مكشوف مي داشتم تا ايرانيان ساده زود باور ببينند كه اين دوستان تازه چه كاره اند. تهديدي كه چند سال بعد شادروان بديع الزمان فروزانفر را در مجله آرمان سال 1310 برانگيخت تا آن را عملي كند و يكايك اشتباهات علامه قزويني را از بوته نقد بگذراند ولي مرحوم اقبال آشتياني به دفاع از حيثيت ادبي ميرزا محمدخان قزويني پرداخت و ناقد چيره دست را به عقب نشيني و سكوت ملزم ساخت. من از قزويني و برون دفاع نمي كنم زيرا تغيير لحن آقاي حسن باليوزي در كتاب تازه اش راجع به «برون و بهائيگري» نسبت به اسلوب نگارش ميرزا ابوالفضل و ديگران تا حد آشتي و سازش، خود گواه تحول انديشه اينان درباره آنان است بلكه مي خواهم بگويم شايسته نيست محققان را براي عملي تحقيقي كه انجام داده اند گر چه موافق ميل و عقيده ما هم نباشد، در معرض نكوهش قرار دهيم. هـ - اختلاف نظري كه ميان پيروان ازل و بها در مورد شخصيت چند پهلوي سيد جواد كربلايي وجود دارد و اصرار هر دسته در وابستگي او به خود و داستان رعايت احوال و روحياتش در حياتش از طرف شيخيان و صوفيان در تهران و كرمان و استناد ميرزا آقاخان كرماني و شيخ احمد روحي به استادي و رهبري او و اصرار ميرزا ابوالفضل در پيوستگي سيد جواد به هم فكران گلپايگاني و جهل خاندان طباطبايي در كربلا و زواره در اصفهان و كرمان نسبت به سلسله نسب سيد جواد و نا معروفي او درحلقه اهل تحقيق به عنوان مردي حقيقت شناس، به تدريج اعتبار را از روي احوال و اقوال منسوب بدو برداشته و پيش از آن كه اثري به خط دست شناخته شده او در تأييد مطالب منسوب بدو پيدا شود، نمي توان به ادعاي هيچ يك از دو طرف ازلي و بابي درباره او تسليم شد. و سخنان منسوب بدو را بايد از مقوله سخن پرداخته براي تأييد دلخواه يكي از دو طرف ادعا به حساب آورد. و ـ اتخاذ سند از گفتار اين جانب براي تأييد نسبت جعل و دسيسه راجع به تاريخ قديم، به هيچ وجه درست نيست تحقيق من درباره نام كتاب اسم مولف تاريخ قديم هيچ گونه تأثيري در اصالت متن ديرينه موجود در كتابخانه پاريس نمي بخشد كه اساساً چاپ برون است و بحث اسم كتاب و كاتب را نبايد با موضوع اصالت و قدمت كتاب مشتبه جلوه داد. ز ـ تصور نمي كنم موضوع كسب تابعيت عثماني براي ازل و بها و خانواده ايشان موضوع قابل انكاري باشد و اين تبعيت اكتسابي در بغداد بعد از غلبه انگليس بر قبرس و فلسطين به تابعيت جديد از دولت حامي ديگري مبدل شد. موضوع تجديد تابعيت ايران براي برخي از افراد اين خانواده مربوط به امري اقتصادي و سياسي بود كه وجود صدها ميليون اموال قابل ثبت و ضبط در سراسر ايران باعث بر تجديد تابعيت ايراني گردد. انتقال به اين بحث براي تعريف و توصيف عمل شايست يا ناشايستي نبوده بلكه مي خواسته در تشريح و توضيح محيط بغداد به سال 1270 و در موقع تأليف تاريخ قديم بابيه براي برخي زياده روي ها تعليلي كرده باشد و گرنه ما را با اصل عمل حضرات كاري نبود و آنان در اتخاذ هر تدبير و وسيله اي كه براي حفاظت و حمايت جان و مال خود مي انديشيدند آزاد بوده اند. بديهي است چتر حمايت دولت عثماني در نظر هر مسلماني به مراتب بر چتر حمايتي تزار روس كه قبلاً بر سر برخي از اين افراد سايه افكنده بود ترجيح داشت و انتقال اين چتر حمايت نخست در قبرس و سپس در فلسطين به چتر حمايت انگليس يك امر اضطراري و تبعي بوده است. ح ـ ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، در رساله اسكندريه خود و نبيل قايني در خاتمه تحرير تاريخ جديد راجع به نويسنده يا نويسندگان تاريخ جديد اظهار ترديد كرده اند و آن را به بيش از يك تن منسوب شمرده يا شنيده اند ترتيبي كه گلپايگاني درباره اقدام مانكجي و منشي او مي دهد مي نمايد كه منشي مزبور نسبت به تاريخ امر باب جاهل و بي اطلاع بوده و ميرزا ابوالفضل به راهنمايي او برخاسته و به درخواست وي بر كتاب مدون مقدمه اي هم نوشته است. كسي كه تاريخ جديد را در نسخه هاي كامل آن خوانده باشد به خوبي جاي سرپنجه دست و پا و نوك قلم ميرزا ابوالفضل گلپايگاني را در سراسر كتاب مي نگرد. ط ـ اگر سران طايفه بابيه در ماغوسه و عكا و حيفا به نسخه اي از تاريخ قديم در موقع انتشار (1910) در دسترس داشتند و آن را با نسخه چاپ برون مقابله مي كردند كار تنظيم كشف الغطا و اظهار نظر درباره آن تسهيل مي شد و مي توانستند در مكاتبه از وجود آن خبر بدهند. در اين كه لازم بوده آنان از قديمي ترين كتاب تاريخ طايفگي خود آگاه باشند جاي چون و چرا نيست و اين بي اطلاعي قابل اغماض نبوده كه مانكجي زردشتي و برون مسيحي به جبران آن پرداخته اند. ي ـ نمي دانم آيا نسخه تازه اي از تاريخ قديم كه آقايان دكتر داودي و نواب زاده خبر كشف اخير آن را داده اند به چه مبني و منوالي است؟ در صورتي كه با نسخه برون موافق نباشد چگونه مي توانند اصالت و برتري روايت آن را بر اين يك اثبات كنند؟ با سابقه تصرفات متوالي كه طي يك صد و بيست سال در صور منقول از حوادث تاريخي بابيه مشهود و معهود بوده به چه قسم مي توان اين متن نويافته را هم مانند متن منسوب به نبيل زرندي يك مولود نوساخته و يا خلقت جديدي از تاريخ قديمي تصور نكرد؟ يا- بعد از مراجعه به تصوير نسخه مانكجي كه اصل آن در بمبئي موجود است و بر آن تنها نام ميرزا حسين تهراني نوشته شده و اعتراف ميرزا ابوالفضل بدانكه (يعني گلپايگاني) منشي مانكجي را به تحرير اين كتاب دلالت كرده و بر حسب درخواست منشي مزبور مقدمه اي بر آن نوشته و نقل مطالبي كه به ترجمه ميرزا ابوالفضل از زبان عربي موصوف است در متن كتاب و شباهت اسلوب كلي تحرير تاريخ جديد به نوشته هاي گلپايگاني نمي توان در اهميت نقش يا سهم ميرزا ابوالفضل در تدوين تاريخ جديد ترديد روا داشت. يب ـ از سال 1270 كه تاريخ قديم تأليف شده تا انتشار ترجمه «گاد پسيزباي» شوقي به زبان فارسي قريب يكصد و بيست سال مي گذرد. در اين مدت به شهادت تاريخ جديد (در سه روايت) و مقاله سياح و كشف الغطا و كواكب الدريه و ظهور الحق و شاه راه برگزيده و مطالع الانوار و قرن بديع بارها صورت و محتواي روايات منقوله شكل يافته و اين اختلافات گاهي تا آن جا زننده و برانگيزنده بوده كه مبلغي بهائي زاده همچون آقاي امان الله شفا را در آمريكاي جنوبي به حيرت و ترديد و انكار بر مي انگيزد در نامه اي از سائوپولويه بيان آن مي پردازد. تصور مي كنم اگر آقاي نواب زاده به انتخاب يك حادثه از حوادث منقول در تاريخ قديم بابيه همت بگمارند و آن حادثه را با آن چه كه در متون ديگر راجع به همان واقعه به توالي تغيير ماهيت و كيفيت يافته مقايسه كنند به حقيقت آن چه در اين زمينه اتفاق افتاده آگاه خواهند شد. يج ـ بحث درباره ي تاريخ اسلام و ظهور مذاهب وعقايدي كه در طي هزار و سيصد و پنجاه سال به تدريج پديد آمده خواهي نخواهي جوينده را در صده سيزدهم هجري به سرگذشت شيعه غالي و شيخيه و بابيه مي رساند آن گاه تتبع در تاريخ تحول عقايد و آراء ناشي معتقدات شيخيه و بابيه درباره ي قائميت و مهدي، پژوهنده را بدانجا مي رساند كه با عقايد نواب زاده و يارانش اصطكاك و اختلافي پديد آورد. مسلم است كه مطالعه در تاريخ فرقه هاي حروفيه و نقطويه و بكتاشيه تا گفته ها و نوشته هاي دو سيد رشتي و شيرازي امتداد مي يابد و ترديدي نيست كه اين جمله در چهارچوب تاريخ مذاهب اسلامي بايد از نظر بحث بگذرد. يد ـ نمي دانم ذكر چتر حمايت و تابعيت عثماني كه در بغداد بر سر بابيان مهاجر كشيده شد چرا آقاي اردكاني را آشفته خاطر ساخته و بدان نينديشيده اند كه پيش از آن هم سفارت روسيه بنا به شهادت مدارك متعدد امري و غير امري اين چتر حمايت را هنگام سوء قصد به ناصرالدين شاه و تعقيب و مجازات بابيان بر سر ميرزا حسينعلي گشوده او را تنها از ميان جمع بابياني كه در توطئه قتل ناصرالدين شاه دست داشتند نجات داد همراه غلام سفارت دولت بهيه تا بغداد بدرقه كرد. آيا نامه يا لوحي كه به خط و انشاي بها در ميان اسناد گوبينو در شهر استراسبورگ محفوظ مانده و در مجله راهنماي كتاب تهران چند سال پيش به چاپ رسيد و در آن از گوبينو درخواست حمايت شده از همين مقوله تشبثات محسوب نمي شود؟ معني دخالت دولت انگليس در نگهباني عبدالبها در اواخر سال آخر جنگ جهاني اول و نجات او از تعقيب و تنبيه جمال پاشاي ترك را آيا نبايد چتر حمايت ديگري شمرد؟! تعجب ما از مريدي است كه مراد او جلب حمايت خارجي را روا مي داند ولي اين بيچاره از بابت ذكر آن بر ديگران خشمگين مي شود. يه ـ مسلم است كه آقاي نواب زاده تاريخ جديد را در هيچ يك از روايت هاي سه گانه ميرزاحسين منشي مانكجي و ملامحمد نبيل قايني و ترجمه برون به انگليسي نديده و نخوانده اند و در صورتي كه خوانده بودند صفحات متعددي از آن را شاهد صادق تأثر بابيه به نوشته هاي ميرزا ملكم خان و آخوندوف مي شمردند. در صورتي كه اجازه بدهند چند سطري از جواب لوح عمه را كه عزيه خانم دختر ميرزا بزرگ نوري در باب دعاوي برادر خود بها به برادرزاده اش عباس افندي نوشته است براي تأييد اين امر نقل مي كنم. «گويا ورود ميرزا ملكم خان را در آن ملك (بغداد) از خاطر محو كرده ايد كه پس از ملاقات و طي مقالات و اظهار بعضي شعبده و نيرنجات متحير و مات مانده به خيالش آمد كه نيرنجات اين مشعبد، مويد صورت گرفتن خيالات اوست. بيچاره غافل از آن كه ملكم را چون خودش نيز داعيه رياست عامه بر سر است. يو ـ در گزارش هايي كه ژنرال كنسول ايران از بغداد به تهران فرستاده و ده سال پيش اصل دفتر كوپيه آنها را پيش يكي از كتاب دوستان معاصر ديدم تفصيلي از كار سفر حضرات به اسلامبول وارد است كه برخي از آنها در مجله وحيد به چاپ رسيد و به اندازه كافي جالب مواد براي قبول در آن مي توان يافت تا نيازي به افسانه پردازي ديگري احساس نشود. يز ـ اگر آقاي نواب زاده به رساله رديه اي كه خود ازل و بها و طرفداران نزديك به هر دو برادر در ادرنه بر رد يكديگر نوشته اند، دسترسي داشته باشند در آن اسامي افرادي كه در بغداد قرباني كشمكش ازل و بها شدند مي نگرند و مي شنوند كه سيد اسمعيل زواره اي را سر بريدند و حاجي ميرزا احمد كاشي را شكم دريدند و ابوالقاسم كاشي را كشتند و سيد احمد را با پيشتاب از پا در آوردند و سر ميرزا رضا را با سنگ كوفتند و پهلوي ميرزا علي را دريدند. در مكتوب بها به ناصرالدين شاه از جديتي كه شخصاً براي آرام كردن مهاجران بابي در بغداد به خرج داده سخن مي گويد و در ضمن به وقوع حوادث نامطلوب از طرف ايشان اشاره دارد كه سخن او براي نواب زاده سند است. يح ـ سيد اسمعيل اصفهاني مقتول همان سيد اسمعيل زواره اي است كه ترتيب ملاقات او را با بهاء در يكي از رديه هاي طرفداران بهاء بر ضد طرفداران ازل ديده ام كه در وصف مجلس ملاقات آنان در سراي محمد رضاي اصفهاني مي خواهد زمينه جذبه و شوق سيد را نشان بدهد. مريد متعهد مجبور است بپذيرد كه سيد سر خود را با خنجر به دست خود بريد و آلت قتاله را در دست خود نگاه داشت ولي محقق و مستنطق موضوع را به شكل ديگري تلقي مي كنند و در خور قبول عقل نمي دانند كه مردي در عشق مردي ديگر سر خود را با خنجر ببرد چنان كه خنجر از دست او نيفتد و بر زمين بخسبد و جان بسپارد. اين سيد اسمعيل زواره اي برادر سيد هاشم مكتبدار زواره بود كه شصت سال پيش تفسير سوره كوثر باب را به خط نسخ دست او ديده ام. ابداً سابقه خبط دماغ و پريشاني حواس از او در محل معروف نبوده كه چنين عمل لغوي را بتواند توجيهي بكند. يط ـ در زبان فارسي معمولاً لوح را به معني پاره سنگ تراشيده به خصوص براي سنگ روي قبر مي آورند و در اصطلاح اين فرقه به جاي نامه و مكتوب به كار مي رود. بايد براي نفس آزاد و غير متعهد مرد دانش پژوه اين حق را قائل شد كه اصطلاح نامه و مكتوب را در جاي خود به كار برد و توقيع را هم به معني امضاي ناه بياورد، نه نامه باب و ازل. لوح ناصرالدين شاه همان نامه اي است كه بهاء در اواخر دوره توقف ادرنه براي ترميم گذشته به شاه نوشت و تصور مي كنم نقل اين عبارت عربي از آن براي معرفي طبيعت مكتوب كافي باشد: «يخاطبني قلم الاعلي و يقول لاتخف ان اقصص لحضرة السلطان ما ورد عليك ان قلبه بين اصبعي ربك الرحمن، لعل يستشرق من افق قلبه شمس العدل و الاحسان. قل يا سلطان فانظر بطرف العدل الي الغلام ثم احكم بالحق فيما ورد عليه ان الله قد جعلك ظله بين العباد و آية قدرته في البلاد. ان الذين في حولك يحبونك لانفسهم و الغلام يحبك لنفسك. حسب الاذن و اجازه سلطان زمان اين عبد از مقرر سرير سلطان به عراق عرب توجه كرد…» ترجمه فارسي عبارت، منقول از مكتوب به شاه: «كلك برين مرا بانك مي زند و مي گويد نترس و براي حضرت پادشاهي آن چه به تو رسيده حكايت كن، چه دل سلطان در ميان دو انگشت پروردگار مهربان است و باشد كه از كران دلش خورشيد راد و دهش بتابد… بگو: شاها! به گوشه چشم داد بر اين غلام بنگر و سپس درباره آن چه بدو رسيده درست حكم كن! خدا تو را سايه خودش در ميان بندگان و نشانه قدرتش در كشور قرار داده است كساني كه در پيرامون تو هستند تو را براي خودشان دوست مي دارند و اين غلام تو را براي خاطر خودت دوست مي دارد…» سراپاي نامه كه با لحني هم نواخت نوشته شده شهادت مي دهد ميرزاحسينعلي در صدد جبران گذشته بوده و مي خواسته است خود را مورد لطف و عطف نظر ناصرالدين شاه قرار دهد. اصراري كه در مقصر نشان دادن بابيان ديگر در ايران و عثماني مي ورزد و به فساد و فتنه آنها اعتراف مي كند دليل است كه او مي خواهد در دنبال سلب تهمت شركت با بابيان ديگر در 1268 عنصري جدا از بازماندگان حادثه تهران كه به خاك عثماني پناه برده بود بشمارد و براي اثبات اين امر به نقل نامه اي در ضمن اين مكتوب بپردازد كه قبلاً به طرفداران خود نوشته و ايشان را به اطاعت و تسليم و دعا و ثنا نسبت به پادشاه قاجار دعوت شده است. ك ـ نمي دانم از نقل آن چه فاندر اتريشي در ميزان الحق و سيل انگليسي در مقدمه قرآن و تيز دل در ينابيع الاسلام و هاشم شامي در ترجمه مقدمه سيل به قصد تعريض به پيامبر اسلام و كتاب خدا آورده اند چه منظور دارند و آيا با ذكر آنها در كتاب هاي بهائي و رساله ها و مقاله ها قصد تشفي خاطر داشته اند و يا تذكر نقاط قابل اعتراضي بوده است؟ به هر صورت ذكر اين گونه مطالب به همان درجه كه از يك نفر كشيش ترساي بي اعتقاد به دين اسلام و بدخواه حضرت رسول انتظار مي رود نقل آنها به وسيله نواب زاده و صاحب فرايد و ياران ايشان كه بر زمينه دين اسلام براي رضاي دل خود طرحي خاص درافكنده اند كاري كاملا بر خلاف انتظار و دور از قبول انصاف است. آري اسلام در طول مدت هزار و سيصد و پنجاه سال همواره مورد حمله و تعرض و انتقاد و عيبجوئي اسقفان و كشيشان و بدانديشان از داخل و خارج واقع بوده ولي اين قضايا را به نحوي گذرانده كه سر موئي به حيثيت وعظمت او آسيب وارد نياورده است بلكه هم اكنون با جمعيتي بيش از ششصد ميليون كه از همه مزايا و عوامل بقا و پيشرفت و تأثير در اديان ديگر برخوردارند حمايت خود را بر ده ها اقليت كوچك و متوسط متنوع مي گسترد كه در آغوش او از آزادي و اظهار عقيده برخوردارند. كا ـ مطالب گرفتني از مقاله مزبور بسيار است كه نياز به توضيح و تفسير دارد ولي تنگي عرصه ماهنامه تحقيقي گوهر مقاله را مي فشارد و به همين يك نكته آن را خاتمه مي دهد. آقاي نواب زاده اگر تاريخ جديد را در يكي از سه چهار روايت معروفش خوانده و با متن قديمي چاپ اوقاف گيب، مانند برون مقابله كرده بودند و موارد نقل مطلب را حتي به عين الفاظ نخستين در دومي مي ديدند ديگر نمي نوشتند: «و ديديم كه مانكجي مانع از آن شد كه ميرزا حسين همداني نسخه اي از تاريخ حاجي ميرزا جاني را به دست آورد و به شيوه اي كه ابوالفضل او را راهنمايي كرده بودند تاريخ خود را بنويسد و آن چه را هم نوشت املاي مانكجي بود و بعد هم در آن جرح و تعديل كرد و آن تاريخ قديم بي نام و صاحب گمنام كه ما آن را نديده ايم و اين تاريخ جديد كه وصفش از ميرزا ابوالفضل شنيديد و ديديد چه ارزشي دارند كه كسي درباره آن بحث كند و مقالتي نويسد مگر آن كه او را مقصدي ديگر باشد..» اين قسمت و تتمه آن كه از نقلش صرف نظر شد مي رساند كه آقاي نواب زاده اردكاني همكار آواره تفتي بودند كه وقتي در كواكب الدريه از تطبيق ميان روايات متناقض كه مي ديد و مي شنيد عاجز مي شد در همان كتابي كه سطر سطرش از نظر عبدالبها گذشته بود ادعا مي كرد كه ابداً تاريخي به نام حاجي ميرزاجاني در عالم وجود نداشته و پاك زير تاريخ قديم مي زد، باشد تا مبلغ اردكاني را هم روزي در پي محقق تفتي سالك راه پوزش از اين پژوهش ناروا بنگريم و بر عقل اقتصادي و موقع شناس مرد يزدي آفرين بگوييم.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».