نقطه الكاف

مشخصات كتاب

مؤلف: محمد محيط طباطبايي
سايت بهائي پژوهي
برگرفته از:

پژوهشي در تواريخ دو فرقه ازلي و بهائي، كتاب براون و اشتباهات آنها و پاسخ به نقدها

پس از انتشار مقاله «كتابي بي نام با نامي تازه» درباره تاريخ منسوب به حاجي ميرزا جاني كاشاني و پيش از چاپ مقاله هاي مكمل آن درباره تاريخ جديد و تاريخ منسوب به نبيل زرندي براي برخي از فضلاي نكته سنج در قم و اصفهان و تهران اين حيرت دست داده بود كه چرا اين جانب در صدد تضعيف موقعيت (برون) برآمده و بدان نينديشيده است كه اين امر براي طرف مخالف او تأييد ضمني خواهد بود. بهائيان هم از اينكه كتاب نقطة الكاف چاپ برون پس از نيم قرن مورد انتقادي قرار گرفته خشنود و در نتيجه پيروان صبح ازل از اين بابت ناخشنود شدند. جمعي هم از برادران مذهبي در مركز و شمال كشور اصولا طرح اين موضوع را بجا ندانستند و بدين دست آويز كه ذكر چنان مطلبي خاطره فراموش شده اي را دوباره به ياد مي آورد، برعمل پژوهنده خرده گرفتند. به هر صورت چون غرض از نگارش مقاله فقط بحث كتاب شناسي و جلب توجه فضلاي كتاب شناس به اشكالي بود كه در كار اسم نقطة الكاف و انتساب آن به حاجي ميرزا جاني كاشاني وجود داشت، ديگر توجهي به مراعات مصالح و منافع و مضار اين و آن نشد و از اينكه يكي را شاد و ديگري را ناشاد كرده باشد ابائي و پروائي نداشت. دوست فاضل سالخورده اي از طرفداران صبح ازل در آخرين ديداري كه چند ماه پيش با او صورت گرفت مرا به عواقب نامطلوب اين شكستن سد متين بيم داد و پيش خود چنين مي پنداشت كه نگارش اين مقاله اعلي ديگر داشته اما چون كار پژوهش درباره تواريخ هر دو فرقه هنوز به پايان نرسيده و اين امر مستلزم فراغت بال و سكوت و سكون حال موقت بود، او را به بحثي مناسب درباره همين مطلب به آينده نزديك وعده دادم. اين ناخشنودي و دغدغه خاطر طوري او را از خود به در برده و نسبت به نويسنده بدبين و بدگمان ساخته بود كه براي اعلام اين آزردگي از تسليم اصل مكتوب شيخ علي عظيم رئيس فرقه بعد از باب به بابيان كاشان در سال 68 و دعوت آنان براي امري مهم به حضور در تهران كه تازه آن نامه را دست آورده بود دريغ ورزيد تا از آن عكسي برداشته شود و سندي را كه خود مي پنداشت به خط ميرزا حسينعلي بها باشد چون به او فهمانيده شد كه از آن عظيم است و برگه اقدام دسته جمعي بابيان به پيشوائي حضرت عظيم و مشورت جناب بهاء، در سوء قصد به ناصرالدين شاه شمرده مي شود، از بيم آنكه مبادا موضوع تتبعي تازه قرار گيرد، با خود برد و ديگر تا وقتي كه دستش از اين دنياي فاني كوتاه شد، امكان تجديد ديدار و رفع آزردگي خاطر او و تحصيل نسخه اي از نامه عظيم به بابيان كاشان، ميسر نگرديد. مقارن اين ملاقات و اظهار ناخرسندي و رنجش فاضل مزبور خبر شدم كه انتقادي از مندرجات مقاله ي اول نگارنده به قلم آقاي احمد خزان به دفتر مجله رسيده و در صدد انتشار آن پس از پايان يافتن چاپ مقالات هستند و اين همان انتقادي است كه در شماره پنجم از سال چهارم مجله و دو هفته بعد از مرگ فاضل مزبور انتشار يافت و اينك براي تكميل بحث كتاب شناسي و رفع اشتباه زندگان به توضيح و تقديم پاسخي بدان بايد بپردازد: آقاي خزان در اين كار خود چندان عجله به خرج داد كه در انتظار وصول نوبت براي چاپ مقاله در مجله نماند، بلكه با شتاب، در مطالب آن اندك تجديد نظري كرد و با مقداري جرح و تعديل به صورت رساله ي زيراكس شده به وسيله پست شهري براي برخي از دوستان و آشنايان خود فرستاد كه در ضمن اين جانب را هم به دريافت نسخه اي از آن اختصاص داد. مطالب اين مقاله و آن رساله بر يك سياق قلم بند شده و صرف نظر از برخي كاست و افزوده ها بايد هر دو را در حكم يك اثر دانست كه به دو صورت عرضه شده باشد. تطبيق ذهني مطالب اين دو نوشته با آنچه از آن آشناي مأسوف عليه در ملاقات شنيده شد، شايد قرينه اي بر توحيد مأخذ هر دو اثر محسوب شود. بناء عليهذا از اينكه ناقد سالخورده و مطلع معهود اكنون در قيد حيات نيست تا توضيح و پاسخ اين آشناي ناتوان را به گوش تن بشنود، فوق العاده متأسف است. عجب است همان اشتباهي كه براي آقايان دكتر داوودي و نواب زاده درباره نظر اين جانب راجع به نقطة الكاف پيدا شده بود و دايره ي شمول نقد را از اسم كتاب و مؤلف به خود كتاب سوق داده بودند براي خزان هم دست داده و از جمع نظر اين جانب درباره تاريخ قديم بابيه يا نقطه الكاف و تاريخ منسوب به نبيل زرندي چنين استنباط كرده كه هدف اصلي نگارنده ترديد در اولي و تأييد دومي بوده است. آري اين بدگماني يا سوء تشخيص تا جائي قوت گرفته كه نظير چنين عبارتي را بر زبان قلم آورده است كه پس از قطع و وصل دو قسمت از هم بريده عبارات مقاله كه هر كدام جدا از صورت كامل خود ممكن بوده نقض غرض نگارنده را در تأئيد منظور مخالف نشان بدهد، در رساله زيراكس شده خود چنين مي گويد: «ما نمي دانيم علاقه امروز آقاي محيط را به معتبر جلوه دادن تاريخ نبيل و كاهش تأثيري كه نقطه الكاف در اذهان بخشيده است چگونه مي توان توجيه نمود.» آقاي خزان گوئي با كنايه و ابهام ميخواهد مرا هواخواه دسته مخالف عقيده خود به ذهن خوانندگان بياورد، در صورتيكه مطالعه سه مقاله راجع به تاريخ قديم و تاريخ جديد و تاريخ نبيل، نتيجه بحث و تحقيق را از اين گونه كوچك نظري ها و خام انديشي ها مبرا و دور مي دارد. آقاي خزان در مطالعه مقاله تاريخ بينام چنين گمان بدي به نويسنده برده اند كه در صدد كاستن از اهميت تاريخ قديم بابيه و تقويت زمينه تاريخ منسوب به نبيل زرندي است، در صورتيكه از دقت بيشتري در مطالب همان مقاله و پيش از مراجعه به مدلول مقاله مربوط به تاريخ نبيل، اين نكته به خوبي استنباط مي گرديد كه نگارنده را در اصالت متن چاپي تاريخ قديم همچون عدم اصالت تاريخ نبيل، ترديدي نبوده است و فرض وجود چنين تاريخي منسوب به نبيل زرندي را با اصالت وجود تاريخي بدين نام در مقايسه اشتباه كرده اند. اينك براي جلب اطمينان ايشان و ديگران بار ديگر به صراحت اعلام مي كند كه نويسنده را با صحت و سقم و خوب و بد مطالب تاريخ قديم بابيه كاري نبوده و همين قدر از پژوهش خود دريافته متني كه برون آن را به اسم نقطه الكاف و منسوب به «حاجي ميرزا جاني» در 1910 انتشار داد و اصالت آن مورد ترديد عبدالبها و يارانش در كتاب كشف الغطاء قرار گرفته متني اصيل و قديمي است كه مطالب آن بعدها در تاريخ جديد (ميرزا ابوالفضل) و مقاله سياح (عبدالبها) و مطلع الانوار (شوقي افندي) چهره و مفهوم و روح وقايع را به تدريج عوض كرده است و بحث اصلي ما بر سر اسم و كيفيت تدوين نسخه اصلي و شخصيت مولف آن بوده كه در هر صورتي ابدا به اهميت مطالب كتاب و اصالت نسخه اساس چاپ برون، خدشه اي وارد نمي كند. مسلم است كه اين اضطراب آقاي خزان ناشي از وضع متقابل روحي پيروان دو برادر نوري است كه از 1285 بدين طرف هنوز خوي بدگوئي و بدانديشي و تهمت زدن و بدخواهي يكديگر را از خود دور نكرده اند و هر دسته اي مي كوشند تا موضوعي را كه در آن گمان تامين مصلحتي براي طرف مقابل باشد، مورد تخطئه قرار دهند و به نويسنده آن گمان بد ببرند. سعي خزان در بي اهميت جلوه دادن اختلاف رقم تاريخ مقدمه كه موسوم به نقطه الكاف بوده و در 1277 بعد از بعثت نوشته شده است با تاريخ آغاز متن اصلي كه در 1270 بعد از هجرت قيد گرديده و حمل آن بر عدم دقت مؤلف در ضبط ارقام تاريخي آن هم با استشهاد به رقمي كه درباره واقعه شهادت سيدالشهدا به تقريب ذكر كرده براي اثبات بي دقتي تاريخ نگار، چيره دستي تبليغي را نشان مي دهد، در صورتي كه چنين امري موقعي مي توانست قابل توجه براي اثبات ارتباط و انسجام نسج كتاب واقع شود كه مشكل هم في الواقع منحصر به همين يك فقره باشد و در ميان نقطه الكاف يا مقدمه با «نقطه كافي» كه در تاريخ همواره مانند شخص ديگري آن هم با لقب «جناب» قيد و ذكر شده امكان جمع اوضاع و احوال و مجال ارتباطي وجود داشت. اينكه در مقاله اول نگارنده قيد دو رقم 1267 و 1264 براي سال تأليف كتاب شده به اعتبار احتساب سالهاي فاصله از هجرت تا بعثت رسول اكرم كه در تواريخ و سير غالبا سيزده سال قيد مي شود، امكان تطبيق 1277 بعثت را با 1264 هجرت فراهم مي آورد. ولي به اعتبار اين كه مولف به خطا فاصله ميان هجرت و وفات حضرت رسول را بر خلاف همه اقوال و روايات سيره نويسان سيزده سال به حساب مي آورد. بايستي همان ده سال به شمار آيد تا 1277 بعثت با 1267 از هجرت تطبيق كند. در صفحه 63 از نسخه چاپي كه مربوط به رساله نقطه الكاف اصلي است مي نويسد: درمدت ده سال هفتاد نفر به حضرت ايشان ايمان آورده و بعد مي افزايد تا زماني كه حضرت رسالت پناه بعد از مدت ده سال كشيدن جور و ستم زياد از مكه هجرت فرموده به مدينه تشريف آوردند. آن گاه مطلب را چنين به پايان خود نزديك مي سازد «در مدت سيزده سال گاهي در جنگ و زماني در صلح و اوقاتي در نشر احكام تا زماني كه شمس نبوت نزديك به غروب گرديده» از مقايسه اين دو قسمت معلوم مي شود كه حاجي ميرزا جاني فاصله ميان بعثت را با هجرت به پيروي از سيد باب ده سال شمرده آنگاه براي اين كه از طول مدت بيست و سه سال دوران نبوت چيزي كاسته نشود سه سال بر ده سال فاصله هجرت و وفات آن حضرت افزوده تا حاصل جمع دو رقم غلط او عدد صحيحي باشد. آري، در ميان دو عبارت مربوط به واقعه كربلا و تاريخ سال 1270 اختلاف شكل تعبيري ديده مي شود كه تشبيه آنها را به يكديگر خردپسند نمي سازد. در مورد تعيين زمان تأليف تاريخ مي نويسد: «الحال كه هزار و دويست و هفتاد سال از هجرت رسول الله گذشته دين آن سيد بشر قوت گرفته» در صورتي كه راجع به واقعه كربلا و عظمت آن مي گويد: «الحال هزار و دويست سال گذشته است مردم شب و روز بر آن مي گريند و كهنه نمي شود.» در صورتي كه آغاز گريستن بر شهادت سيدالشهدا در تاريخ عنوان و مبدأ خاصي ندارد كه بتواند هزار و دويست سال مرقوم را تخطئه كند. چند عبارتي كه حضور مؤلف كتاب تاريخ را در مازندران و آمل مي رساند نمي توان دليل شمرد كه اين مؤلف حاضر در طبرستان همان حاجي كاشاني مذكور در كتاب است كه داستان پنهان شدن ازل و دستگير شدن خود و اخوي ازل را در آمل براي ديگري روايت نموده است. حاجي كاشاني كه پيش از دستگيري در آمل و بعد از آن در طول چهار ماه در خدمت «جناب ازل» مي زيسته همان «جناب نقطه كافي» بوده كه در صفحه 259 از نسخه تاريخ چاپ برون درباره او چنين نوشته شده كه جناب بصير «يا سيد كورهندي» وقتي در 1267 ادعاي رجعت حسيني كرده و مورد تأييد و تقويت ازل و بها و بر ضدعظيم قرار گرفت پس از آن كه تهران و قم را پشت سر گذاشت: «بعد از آن كه به ارض كاف (كاشان) تشريف آورده و در منزل جناب نقطه كافي نزول اجلال فرموده - نظر به آن كه در ارض نور (مازندران) در خدمت حضرت وحيد (ميرزا يحيي ازل) و جناب بها مدت چهار ماه هم سرور بودند و از شراب محبت يكديگر سرمست و خرم در آن بساط عيش ها نمودند خلاصه نقطه كافي را گمان آن بود كه مقام خودش از آن جناب (بصير) عالي تر مي باشد. خلاصه آن كه اگر چه جناب نقطه كافي به حسب فضل ظاهري و بيان تفضيل مقامات افضل و اعلم بوده ولي آن جناب را چنان انصافي بوده كه به محض آن كه اشراف و فوقيت اوشان را دانسته به كلي در آن حضرت فاني گرديده با وجود آن كه فتنه هاي ايشان در نهايت، شديد بوده و جوهر فتنه در افعال و اقوال ايشان ظاهر بود و لهذا اكثر اصحاب از آن جناب (بصير) فراري بودند مع هذا جناب نقطه كافي به عون الله استقامت در محبت ايشان نموده» در اين صورت معقول نبوده و نيست كه مردي در كتاب خود خويشتن را جناب بخواند بلكه اين خود بهترين قرينه است كه نويسنده كتاب كسي غير از حاجي كاشاني يار ازل و بها در مازندران و هم نشين و همدم چهارماهه آن دو برادر در آن سرزمين باشد كه در كاشان از سيد كور هندي يا بصير مدعي ظهور حسيني پذيرايي كرده و به او ايمان آورده و در كشمكش ميان بصير و عظيم كه خود را جانشين مطاع سيد باب مي دانست طرف سيد اعمي را گرفت چشم از شماتت محتجبين پوشيد در صورتي كه ازل جانب بصير را گرفت و توقيعي درباره او صادر كرده بود كه به قول صاحب تاريخ قديم، اختلاف ميان اصحاب افكند. اين كه آقاي خزان خواسته اند تعبير از حاجي ميرزا جاني را به حاجي كاشاني راوي و «جناب نقطه كافي» در متن كتاب تاريخ قديم چنين وانمود سازند كه «ظاهرا به اين منظور بوده است كه از ذكر نام مؤلف احتراز داشته و مي خواسته است اذهان را از شناختن مؤلف منصرف سازد و نظير اين معني در بسياري از تاليفات ديده شده چنان كه در تاريخ محمد قايني كه تلخيص از همين كتاب است قايني نويسنده را يك نفر سياح مسيحي معرفي كرده است. اگر در اين كتاب از حاجي كاشاني به هيچ صورت نامي برده نشده بود و آن را با لقب جناب نقطه كافي نمي ديديم ممكن بود چنين فرضي قابل تصور باشد ولي وقتي نام و عنوان و مختصات او در متن كتاب مشهود است ديگر چنين پنداري در خورد پذيرفتن نخواهد بود. اما آن چه از بابت محمد قايني و تلخيص او از تاريخ قديم كه نويسنده را سياح مسيحي معرفي كرده است در نوشته خزان ديده مي شود تصور مي كنم قدري در خور امعان نظر بيشتر باشد. چه تاريخ قديم را نخستين بار ميرزا ابوالفضل گلپايگاني يا ميرزا حسين همداني يا طهراني از صورت اصلي خود به صورت تاريخ جديد درآورده بودند سپس نسخه اي از آن به دست ملامحمد قايني افتاده و چون آن را وافي به غرض بهائيان نيافته در صدد جرح و تعديل و تصحيح برآمده و اين نكته را در پايان نسخه مكتوب در 1300 هجري ذكرمي كند و درباره نويسنده اين متن تازه هيچ اشاره اي به نام فردي نكرده بلكه صاحب اثر را از مولف و مصحح به صورت جمع عربي درآورده و مورد انتقاد قرار داده است. اما نويسنده مقدمه كتاب تاريخ جديد را كه هر دو روايت مانكجي و قايني بر يك منوال وارد است بايد از زبان ميرزا ابوالفضل در رساله اسكندريه او ديد كه برون در صفحه مطون از مقدمه خود بر چاپ كتاب چاپ كرده است: «مانكجي از ميرزا حسين متمني شد كه وي تاريخ حالات بابيه را تصنيف كند. ميرزا حسين نزد نامه نگار (ميرزا ابوالفضل) آمد و خواهشمند معاونت شد. جواب گفتم كه تاريخي از حاجي ميرزا جاني در دست است. وي خواهش كرد كه نامه نگار فاتحه (مقدمه) آن را بنگارد و راه نگارش را بر او گشاده دارد. اين عبد به خواهش او دو صفحه از آغاز كتاب را نگاشت. آقاي خزان كه بر ترجمه آزاد ميرزا آقاخان كرماني از متن تركي رساله جلال الدوله و كمال الدوله آخوندوف واقف بوده اند مي توانسته اند دريابند كه ميرزا ابوالفضل اين مقدمه را بر منوال آخوندوف از زبان سياح دروغي نگاشته كه براي اظهار بي طرفي نسبت به مسلمان و بابي خود را مسيحي انگاشته ولي در ضمن اين كتاب هر چه را آخوندوف بر ضد علماي اسلام پرداخته و ميرزا آقاخان به تفصيل آورده در تاريخ جديد نوساخته است. پس مقدمه تاريخ جديد به قلم ميرزا ابوالفضل و به تقليد جلال الدوله و كمال الدوله آخوندوف نوشته شده و ملامحمد قايني عينا آن را رونويس كرده و از خود تصرف ننموده است.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».