(بهائيت و سرويس اطلاعاتي انگلستان)
برگرفته از كتاب:
مؤلف: موسي فقيه حقاني
مقاله حاضر پس از انتشار در ايام 29، به دليل اهميت موضوع، با استقبال گسترده پژوهشگران مواجه گرديد، كه خواهان بررسي و روشنگري بيشتر راجع به مسئله بودند. اين جانب نيز در ادامه تحقيقات خود كه پيرامون مانكجي هاتريا، كارگزار زبده استعمار انگليس در ايران و كشورهاي پيرامون، به نكات جديدي راجع به او دست يافتم كه به شناخت بيشتر و كاملتر وي و مأموريتهايش كمك ميداد.
مانكجي ليمجي هوشنگ هاتريا سال 1813 م / 1328 ق در يكي از بخشهاي بندر «سورات» هند به دنيا آمد. در اواخر قرن شانزدهم گجرات توسط اكبر شاه ضميمه قلمرو مغولان هندوستان شده و بندر سورات مركز معتبر و مهمي براي تجارت با غرب شد. [1] . ادعا ميشود اجدادش از زرتشتياني بودند كه در زمان صفويه از ايران به هند مهاجرت كردند. پارسيان هند در زمان تركتازي استعمارگران پرتغالي در منطقه به همكاري با آنها پرداختند. با تسلط انگلستان بر هند پارسيان اولين گروهي بودند كه با آنها همكاري كردند. پدر مانكجي نيز جزء كاركنان دولت انگليس در سورات بود. با انتقال فعاليتهاي انگليسيها از سورات به بمبئي، پدر او به بمبئي رفته در آنجا اقامت گزيد. [2] . مانكجي در جواني وارد خدمات دولتي و نظامي شد و ظاهرا پيشكاري برخي از تجار را به عهده گرفت و به نقاط مختلف هند سفر كرد. منابع طرفدار وي معمولا از ذكر روشن و شفاف مشاغل و مأموريتهايش طفره ميروند، به ويژه شغل صندوقداري او در ارتش هند بريتانيا و مأموريتهايش در هند و افغانستان يا مطرح نميشود و يا به شكلي مبهم از كنار آن ميگذرند. همچنين نقشش به عنوان يك نيروي اطلاعاتي كتمان ميشود. در 15 سالگي (1244 / 1828) همراه وزير مختار انگليس روانه سند هندوستان شد. شغل و منصبش در اين سفر تحويلداري نقدي پول دولت بود كه بايد به مصارف قشون ميرسيد. به عبارت روشنتر او صندوقدار قشون استعماري انگليس در سند بود. [3] با پايان اين مأموريت به بمبئي بازگشت و سه سال بعد با همان وزير مختار در 1250 ق به كجبوج افغانستان سفر كرد. در اين سفر نيز شغلش صندوقداري ارتش بود. چهار سال در كجبوج همراه سر جانكين، فرمانده جنگي انگليسي و سر هنري پاتينجر بود. 1245 ق با قشون انگليس به قصد تسخير كابل حركت و به همراه بخش مالي تداركاتي آن در نگرتته مستقر شد. در اين مأموريت جنگي - اطلاعاتي، مبلغ 250 ميليون طلا و نقره مسكوك و غير مسكوك در اختيار مانكجي بود. [4] اين مأموريت نيز سه سال طول كشيد. اين لشكركشي به بهانه آمدن محمد شاه به هرات صورت گرفت ولي در اصل هدف انگليسيها تصرف سرزمين سند، اشغال افغانستان و مسلح نمودن ممالك آسياي مركزي عليه دولت ايران بود. اين قشون چهل هزار نفره قندهار و غزنه را تصرف و به همراه شاه شجاع الملك كه موضعي ضد ايراني داشت وارد كابل شد. شاه شجاع به ياري پول و نيروهاي انگليسي به پادشاهي افغانستان رسيد. اما امور لشگري و كشوري به دست خود انگليسيها اداره ميشد. در جريان اين لشگركشي انگليسيها صندوقهاي طلا را براي جلب نظر افغانها بدون شمارش در تمام افغانستان پخش كردند. [5] . در جنگهاي 1261 بين انگليسيها و افاغنه و تسخير سند، به سند رفت و هفت سال در آنجا و فيروزپور ماند. [6] منابع، از كم و كيف كارهاي او در اين دوران چيزي نمينويسند. ظاهرا مانكجي به عنوان يك عنصر اطلاعاتي در اين مناطق اشغالي بسر ميبرده است و كماكان وظيفه صندوقداري و توزيع پول بين عوامل انگليس و افراد مورد نظر را برعهده داشته است. پاتينجر، دوست و همراه مانكجي، جاسوسي كاركشته بود كه همچنين در خلال جنگ ايران و شورشيان افغان در 1254 ق / 1838 م در راستاي منافع استعماري انگلستان فعاليت داشت. با مروري به فعاليتهاي او، با كار اين گروه كه مانكجي هم عضو آن محسوب ميشد، آشنا ميشويم. پاتينجر براي اولين بار در حوالي مارس 1810 طي يك مأموريت اطلاعاتي به ايران آمد. ماجرا از اين قرار بود كه سر جان ملكم تهديد ناپلئون مبني بر تصرف هند و بريتانيا را بسيار جدي گرفته بود و براي جلوگيري از وقوع اين امر همت خود را مصروف شناخت راههايي نمود كه امكان دسترسي و حمله رقبا به هند را فراهم ميكرد لذا انگليسيها متوجه ايران شدند. آنها ميخواستند مطمئن شوند كه «آيا يك ارتش اروپايي ميتواند از سواحل جنوب ايران به هند نفوذ كند». براي كسب اطلاع در اين زمينه او در سال 1809 دبليو. پي گرانت را مأمور شناسايي سواحل مكران كرد وي به چابهار و بندرعباس سفر نموده و اطلاعات لازم را كسب كرد. سپس در 1810 دو افسر كمپاني هند شرقي كاپيتان به نامهاي چارلز كريستي و سروان هنري پاتينجر را روانه همين مناطق نمود. آن دو به بلوچستان آمده و بطور مجزا مأموريت خود را دنبال كردند. پاتينجر به عنوان يك سياح به گشت و گذار در بلوچستان پرداخت و اطلاعات زيادي درباره قبايل منطقه جمعآوري كرد. پاتينجر خاطرات خود را از اين مأموريت تحت عنوان «سفر در بلوچستان و سند» در 1816 منتشر كرد. وي در اين كتاب به طرز زنندهاي درباره ايرانيان به قلمفرسايي پرداخته و ايران را به صورت «منبع اصلي تمام گونههاي استبداد، بيعدالتي، باجگيري و رسوايي كه ميتواند طبيعت بشري را آلوده سازد» توصيف كرده است. [7] . پاتينجر در هيئت يك مولوي و با لباس روحاني به هرات رفته و خود را مولوي هندي معرفي و در هرات به تدريس و در مسجد هرات به پيشنمازي مشغول شد و اهالي را عليه ايران تحريك مينمود... وانمود ميكرد كه از الهامات روحاني مستفيض و مطلع ميشود و بر همين پايه اطلاعات قشون ايران را به كامران ميرزا (مخالف دولت ايران) ميداد و ضمن دادن مشاوره به او با پرداخت وجه [كه صندوقدار آن مانكجي بود] او را قادر به تهيه لوازم جنگ نموده به كمك دولت انگلستان مستظهر ميساخت. [8] . [ صفحه 2] در جريان محاصره هرات در دوره محمد شاه (ق 1838 - 1254) پاتينجر كه لباس روحاني پوشيده بود نزد كامران ميرزا رفت و او را از تسليم شدن بازداشت و مطمئن كرد كه دولت انگليس به ايران اعلان جنگ خواهد داد. نيز متعهد شد كه تا 7 ماه قشون ايران را از دور هرات پراكنده سازد. او در هرات شروع به پرداخت وجه كرد و مبالغ گزافي پرداخت و موجب شد اهالي قلعه بيشتر مقاومت كنند. [9] مستر مك نيل، سفير انگلستان در ايران، نيز در ارتباط عميق با پاتينجر، اطلاعات اردوي ايران را براي او ميفرستاد. در جنگ 1257 ق انگليس با افاغنه، او جايگزين مكناتن (سر ويليام مكنوتن) فرمانده مقتول انگليس در كابل شد و با پيمان صلحي كه با افاغنه منعقد كرد سعي كرد قشون انگليسي را از افغان نجات داده و بيرون بكشد. او در همين مأموريت به اسارت انگليسيها درآمد. [10] . در كتاب افغانستان در مسير تاريخ اثر ميرغلام محمد غبا در صفحات 527 - 525 اشارات گويايي به فعاليتهاي جاسوسي مأموران انگليسي و عوامل هندي و افغاني آنها در افغانستان بر عليه ايران و مردم افغانستان آمده است كه حكايت از گستردهگي عمليات مخفي و جاسوسي انگليسيها در آن مقطع دارد. عمليات پيچيده انگليسيها در افغانستان عليه ايران با نقش آفريني پاتينجر و مانكجي حكايت از وابستگي آنها به سرويس اطلاعاتي بريتانيا دارد.
مانكجي مدتي پس از بازگشت به هند مأمور ايران شد و با اخذ چهار سفارشنامه خطاب به سفرا و مقامات انگليس در بغداد، اسلامبول، بوشهر و تهران [11] ، در 1854 م / 1270 ق در شرايطي حساس به ايران آمد. درگيري پنهان روسها و انگليسيها در اروپا، پيشنهاد روسيه به شاه ايران مبني بر عدم همكاري ايران با دشمنان روسيه و انعقاد عهدنامه مخفي بين دو كشور در آستانه جنگ كريمه شرايط منطقه را بسيار بغرنج نموده و موجب تشديد فشارها و تحركات انگليسيها در ايران گرديده بود. در اين دوره سياست انگلستان نسبت به ايران سخت شده بود. محمل ظاهري فعاليت مانكجي در ايران اشتغال به تجارت بود اما در پوشش تجارت و در ادامه فعاليتهاي مشكوك خود در خدمت به امپراطوري بريتانيا به اقدامات گستردهاي دست زد كه شرح آن خواهد آمد.
يكي از اقدامات وي پرداخت مطالبات و به تعبيري روشنتر پرداخت حقوق عوامل انگلستان در ايران بود. در جريان دستگيري بابيان و بهائيان در سال 1300 قمري، به واسطه تردد گسترده عوامل اين فرق ضاله به نزد مانكجي، خانه و تجارت خانه او تحت مراقبت مأموران مخفي حاكميت ايران قرار گرفت و در نتيجه تعدادي از اين افراد دستگير شدند. (البته وابستگي تمامي آنان به فرق ضاله معلوم نيست) در بين اين افراد نام ميرزا ابراهيم خان، فرزند ميرزا ابوالحسن خان ايلچي حقوق بگير انگلستان، اولين و يا دومين عضو ايراني تشكيلات استعماري فراماسونري و همكار سرگور اوزلي فرستاده مرموز دولت انگلستان و تشكيلات جهاني فراماسونري به مركزيت لندن به ايران نيز به چشم ميخورد. او در پاسخ به اين سؤال مستنطق كه «سبب اينكه شما رفتيد در خانه مانكجي خبر كرديد چه بود؟ ميگويد: «چون ماتنخواهي داريم در هند به جهت تنخواه هند رفته بودم مانكجي را ببينم او را نديدم....» [12] تنخواه هند حقوقي است كه ميرزا ابوالحسن خان ايلچي از انگليسيها به جهت خيانت به ايران و جاسوسي دريافت ميكرد. پرداخت اين تنخواه توسط مانكجي گوياي بخشي از مأموريتهاي او در ايران است. به ارتباط بهائيان و بابيان با مانكجي در جاي خود اشاره خواهد شد. هنگامي كه اعضاي انجمن اكابر پارسيان هند از قصد مسافرت مانكجي آگاه شدند از او خواستند در يزد براي ساختن دخمهاي اقدام كند و پولي نيز براي اين كار به او سپردند (مارس 1854 / رمضان 1270 ق). [13] مانكجي نخستين نماينده تامالاختيار اين انجمن بود. او تبعه دولت بريتانيا بود و پشتيباني سفارتخانهها و وزيران مختار انگليس از او، از عوامل مهمي است كه در پيشبرد اهدافش تأثيري به سزا داشت. [14] وي از سوي سرويس اطلاعاتي بريتانيا، انجمن اكابر پارسيان هند و سازمان فراماسونري، مأموريتهايي در ايران داشت. كه با مهارت آنها را به انجام رساند. مانكجي همچنين داراي روابط نزديكي با ديپلماتهاي انگليسي در ايران نظير سر هنري راولينسون، ادوارد ايستويك و سر رونالد تامسون بود.
مانكجي، از بمبئي با كشتي بخار عازم ايران شد و در كشتي با ميرزا حسين خان سپهسالار (صدراعظم «انگلوفيل» و «ماسون» بعدي ناصرالدين شاه) كه از مأموريت «سر كنسولگري بمبئي» به ايران باز ميگشت، آشنا شد و اين آشنايي منجر به دوستي بين آنها شد. حمايت مانكجي و شبكه دوستانش در صعود سپهسالار به مسند صدراعظمي ايران نقش اساسي داشت. سپهسالار نيز همواره از او حمايت ميكرد. [15] . فعاليتهاي مانكجي در ايران، عمدتا در محورهاي زير صورت ميگرفت: اشاعه باستانگرايي (ايران منهاي اسلام) در فرهنگ ايراني با همكاري ميرزا فتحعلي آخوندزاده (و در واقع: بالگونيك فتحعلي آخوندوف) و جلالالدين ميرزا قاجار و ديگران، حمايت و تقويت فرقه ضاله بهائيت، ارتباط و حمايت از فرقههاي صوفيه و كمك به تأسيس سازمان فراماسونري در ايران.
از جمله اقدامات مانكجي در ايران اعمال نفوذ در حكومت قاجار به وسيله بذل و بخشش و اهداي هدايا و ارتباط با گروهها و قشرهاي مختلف مسلمان و غيرمسلمان بود. ايجاد تغييرات در بين زرتشتيان كه در راستاي حذف تأثيرات فرهنگ بومي ايراني - اسلامي از آداب و مراسمشان، و نيز كم كردن نفوذ موبدان و ايجاد تغييرات گسترده در جامعه زرتشتي بود را نيز ميتوان از جمله اقدامات او دانست. ظاهر قضيه آن است كه او آتشكدهها و زيارتگاههاي زرتشتي را تعمير كرد، دخمههايي جهت اموات ساخت و ضمنا از تعدد زوجات، طلاق دادن زنان، قرباني كردن و خوردن گوشت حيواناتي نظير گاو و شتر، كشيدن قليان و مراسمي چون حنابندان كه داخل رسومات زرتشتي شده بود، جلوگيري به عمل آورد. [16] .
بخشي از اقدامات مانكجي در بين زرتشتيان ايجاد تفرقه و دور كردن آنان از امتزاج فرهنگي با هموطنان مسلمان خود بود. در همين راستا او در يزد «انجمن زرتشتيان» را پي افكند تا اختلافات دروني جامعه زرتشتي به محاكم عرف و شرع (كه اين دومي زير نظر فقهاي پارسا و پرنفوذ شيعه اداره ميشد) راه نيابد و اختلافات در انجمن مذكور توسط ريش سفيدان اين طايفه رسيدگي شود. [17] او در اصل سعي داشت جامعه زرتشتي را از بدنه جامعه ايراني جدا ساخته و از امكانات آنان به عنوان يك اقليت در پروژه باستانگرايي (ايران بياسلام) استفاده نمايد. وي در انجام اين مأموريت از همفكري اسلام ستيزاني نظير فتحعلي [ صفحه 3] آخوندوف (سرهنگ قشون تزاري و دستيار نائبالسلطنه روس تزاري در قفقاز اشغالي) بهره ميبرد. مانكجي از همرازان ميرزا فتحعلي آخوندوف بود. [18] و آخوندوف او را يادگار نياكان ميناميد. [19] . تلاش اين گروه احياي باستانگرايي در برابر اسلامگرايي ملت ايران بود. ميرزا آقاخان كرماني ازلي نيز ضمن نقد اقدامات مانكجي در ترويج پارسي سره نويسي كه كسي از آن سر در نميآورد مينويسد: خوب بود مانكجي پارسي كه به ايران آمده بود (زمان ناصرالدين شاه) در تاريخ اصيل ايران تحقيق مينمود و «حكم عقليه» آن را آشكار ميساخت. [20] . آخوندوف طي نامهاي در 21 ژوئن 1871 با مانكجي راجع به رساله كمال الدوله و جلال الدوله مشورت و مانكجي توصيه ميكند كه نام جلال الدوله حذف و به جاي آن اقبال الدوله بيايد تا كسي به شاهزاده جلال الدوله (ركن فراموشخانه فراماسونري ملكم خان) شك نكند. [21] اين دو زمينه ايران باستان و اسلام ستيزي هم عقيده بوده و مكاتباتي داشتند. [22] آخوندوف حمايت همه جانبهاش را از زرتشتيان (نه به عنوان يك اقليت، بلكه به عنوان كساني كه اسلام حقشان را ضايع كرده!) اعلام ميكرد و صراحتا به مانكجي ميگفت نبايد گذاشت احدي از زرتشتيان به دين اسلام درآيند و ميافزود: «همچنين بايد در طبايع خودمان تقليد به اخلاق حميده نياكان نماييم. [23] به مانكجي ميگفت نجات شما با توسل به شيخ مرتضي انصاري تحقق پيدا نميكند، و به او توصيه ميكرد راه نجات را از جلالالدين ميرزا (ركن فراموشخانه) و مؤلف كمال الدوله پي گيرد كه سعي دارد ايران را از ظلمت و جهالت به نورانيت معرفت برساند. [24] موبدان پارسي هند نظير پشتوتن جي مترجم كتاب دين كرد و جاماسب جي مؤلف فرهنگ پهلوي، آخوندوف را درود گفتند. آخوندوف از مانكجي خواست كه كتاب تند ضد اسلامي كمال الدوله را در بمبئي يا گجرات چاپ كند. [25] تندي زبان و قلم كمال الدوله در حدي بود كه مانكجي چاپ آن را در هند صلاح ندانست و به آخوندوف نوشت به طوري كه تحقيق شد در هندوستان هم، چون اهل اسلام بايد كتابت كنند، ممكن نيست. [26] مانكجي بيشتر ملاحظه حال خود را ميكرد تا مخالفت با اصل مطلب. بعدها خلف او سر اردشير ريپورتر (اردشيرجي) همين حرفها را عليه اسلام به رضاخان كودتاچي زد. كتاب كمال الدوله كه نزد جلال الدوله بود به واسطه مرگ او به دست مانكجي افتاد و مانكجي آن را با يادداشتهاي جلال الدوله براي آخوندوف فرستاد. [27] .
مانكجي با پرداخت هدايا و پيشكشهاي بسيار، به شاه و درباريان و با ارتباطات مستقيم و غيرمستقيم از طريق پايتختهاي اروپايي، وزيران مختار انگليس در ايران، كارمندان سفارتخانههاي اروپا، مقامات عالي رتبه فرانسوي همچون «كنت دوگوبينو» و خصوصا وزير مختار انگليس - ر. ف. تامسون - توانست شاه ايران را به الغاي حكم اسلامي «جزيه» وا دارد. جزيه، ماليات سرانهاي است كه اسلام (در ازاي مالياتهاي معمول اسلامي كه اهل كتاب از پرداخت آن معافند) از پيروان اديان ديگر ميگيرد و در واقع، هزينه حراست حكومت اسلامي از جان و مال و امنيت اقليت هاي ديني، و ارائه خدمات شهروندي به آنها است. اين حكم در 1299 ق / جولاي 1882 صادر شد. [28] مانكجي به مناسبت اين امر، جشن مفصلي در تاريخ 7 صفر 1299 در باغ ظهيرالدوله برپا ساخت. خود نيز نطقي جامع و مفصل درباره اوضاع زرتشتيان ايران ايراد كرد. [29] .
تأسيس مدارس زرتشتي براي آموزش نونهالان و كودكان اقدام ديگر او بود. [30] گماردن معلمان بهايي براي آموزش فرزندان زرتشتي و بهايي شدن تعدادي از اين دانشآموزان نشان ميدهد مانكجي خيلي هم به فكر زرتشتيان نبود. اقدامات مانكجي در جامعه زرتشتي مخالفتهايي را ايجاد كرد. و برخي بزرگان زرتشتي اقداماتي را عليه او سازماندهي كردند. از جمله اين كه، مخالفين دست به نامهنگاري عليه او زدند و كار به جايي رسيد كه انجمن اكابر پارسيان مدرسه يزد را موقوف كرد و پولي جهت مخارج آن نفرستاد. سوزان استايلر اقدامات مانكجي را يكي از عوامل مؤثر در گروش زرتشتيان به بهائيت ميداد: «همهي نوآئينان اوليهي زردشتي از ميان قشر سرآمد تحصيلكردهاي بودند كه اصلاحات مانكجي، رشد روابط تجاري با بمبئي، و شرائط در حال تحول داخل ايران همگي با هم به وجود آورده بود.» [31] استايلز ادعا ميكند حسينعلي نوري با به كار بردن پارسي سره در مكاتبات با زردشتيان، بنفسه از اهميت سابقهي اسلامي امر به نفع جنبههاي ايراني آن كاستند. شجره نامهي بهاء الله نيز مفيد همين فائده بود. [32] . نفوذ بهائيان در ميان طيف خاصي از زرتشتيان منجر به شبه كودتايي بر عليه دستوران و موبدان زردشتي شد. بعدها در انجمن ناصري كه به منظور به حاشيه راندن موبدان زرتشتي تأسيس شد از بيست و سه نفري كه بار اول به عضويت انجمن انتخاب شدند اكثريت يا بهائي بوده و يا علاقهي زيادي به آئين بهائي داشتند. عبدالبهاء نيز لوحي ارسال نموده و به مناسبت تأسيس انجمن به جامعهي زردشتي تهنيت گفت. از ميان اعضاي نخستين انجمن كه يا خود بهائي بوده و يا نسبت به ديانت بهائي علاقمند بودند ميتوان افراد زير را نام برد: جوانمرد شيرمرد - كيخسرو خداد - ملا بهرام - دينيار بهرام كلانتر - استاد كيومرث وفادار خرمشاهي - ماستر خدابخش - رستم خدامراد - سروش بهمن نوذر - بهمن جمشيد - ارباب گودرز مهربان و خسرو مهربان آله آبادي. [33] . براي مقابله با اين اقدامات و نيز جلوگيري از فعاليتهاي بهائيان، «مجمع حق شناس و حق گوي يزد» تشكيل شد. و درگيريهايي بين آنها و انجمن ناصري در گرفت. اين اتفاقات حاصل اقدامات تخريبي مانكجي در بين زرتشتيان بود كه به مرور به با نشست و در زمان حضور اردشير جي در ايران تكميل شد.
مانكجي پس از يك سال و دو ماه به كرمان رفت و فعاليتهاي فوق را در آنجا نيز سامان داد و ضمنا به ماهان رفت و با «رحمت علي شاه» - قطب دراويش نعمت اللهي - روابط دوستي عميقي به هم زد و از جانب وي لقب «درويش فاني» گرفت. [34] مانكجي در اكثر مكاتبات و مطالبي كه پس از اين نوشته، خود را به اين لقب معرفي ميكند، كه به نظر ميرسد همچون لقب طريقتي ادوارد براون (مظهر علي شاه)!، كه اتفاقا او نيز مثل مانكجي در جهت «سمتدهي» استعماري به اقليتهاي ديني ايران ميكوشيد، افزاري براي كاستن از حساسيت مسلمين نسبت به خويش، جهت نفوذ بيشتر و آسانتر در بين آنان و فريب ايشان باشد. مانكجي پس از اقامت دو ماهه در كرمان به يزد بازگشت، توقفي كوتاه نمود و سپس رهسپار تهران گرديد. [ صفحه 4]
او در همه جا با افراد مختلف ارتباط برقرار ميكرد و از اين طريق سعي داشت سكه و كتب خطي و كمياب را خريداري [35] و از ايران خارج نمايد. وي پس از اين مدت اقامت به سفر پرداخت و از طريق آذربايجان، كردستان و كرمانشاه به عتبات عاليات رفت. در عراق عرب با بابيان و بهائيان ارتباط برقرار كرد و با ميرزا حسين علي بهاء مكاتبه داشت. [36] .
بهائيان ميگويند مانكجي كه مدتي در سلك نظام بود براي حل و فصل مسائل ايرانيان زرتشتي در حدود سال 1270 ق از طريق بغداد وارد ايران شد، در بغداد با بهاء ملاقات كرد و هر چند به او مؤمن نشد، اما محب شد. (!) او وقتي وارد ايران شد با پول خرج كردن، اطرافيان شاه از جمله ظل السلطان را شيفته خود ساخت و او نيز مساعدتهاي زيادي به مانكجي كرد. بهائيان اقدام مانكجي را در رفع جزيه از زرتشتيان يكي از علائم ظهور معرفي ميكنند. كدام ظهور؟!، معلوم نيست. چون باب و بهاء ادعاي خود را قبل از لغو جزيه طرح كرده بودند! او در تهران با بهائيان حشر يافته بود لذا ابوالفضل گلپايگاني كه پارسي سرهنويس بود جهت تدريس زبان فارسي سره در مدرسهاي كه تأسيس كرده بود گمارد و همو را منشي خود نيز ساخت. [37] همان طور كه ذكر شد بعضي از شاگردان زرتشتي آن مدرسه بهائي شدند، افرادي نظير استاد جوانمرد و ملا بهرام. [38] مانكجي به واسطه ميرزا ابوالفضل گلپايگاني (نويسنده و مبلغ مشهور بهائي) با بهاء ارتباط داشت. و لوحي در حدود پنجاه صفحه براي او نوشته شد. [39] . ميرزا ابوالفضل گلپايگاني نيز در زمره بهائياني بود كه در 1300 قمري مورد بازجويي قرار گرفت. البته او يك بار نيز در 1293 قمري دستگير شده بود. وي معاشرت با بهائيان را براي حفظ نفس و از روي تقيه اعلام كرده و در پاسخ اين سؤال كه: «بطلان اينها را در اين مدت فهميديد يا ترديد داريد»؟ گفت: «ترديدي ندارم ولي اگر روبروي اينها بخواهيد اين كلمه را بگويم به حكم تقيه نخواهم گفت... يك طلبه فقير با دو طايفه بزرگ نميتواند معاندت كرد.. خدا لعنت كند رئيس و مرئوس اينها را... [40] .
بيشتر به ماجراي دستگيري ميرزا ابراهيم پسر ميرزا ابوالحسن خان ايلچي اشاره شد علت دستگيري نامبرده حضور در خانه مانكجي و گفتگو پيرامون دستگيري بهائيان بود. ميرزا ابراهيم خبر دستگيري بهائيان را به نقل از كربلايي حسن بزاز عنوان نموده و با بابيهاي (بهائيان) حاضر در آنجا در اين خصوص صحبت ميكند و در پاسخ بازجو ميگويد: «من چه ميدانستم كه در آن مجلس بابي هست يا نيست برخود ميرزا علي محمد باب كه ادعاي قائميت كرد و در تبريز كشته شد و بر ميرزا حسينعلي كه ادعاي ظهور حسيني ميكند و الان در عكا است لعنت خدا و رسولش باد و...» [41] . مشهدي نصر الله تنباكو فروش نيز به خاطر حضور در خانه مانكجي دستگير شده و ميگويد جهت وصول طلب خود از ميرزا ابوالفضل (احتمالا همان ميرزا ابوالفضل گلپايگاني) به خانه مانكجي رفته و سپس دستگير شده. او نيز با لعنت بر باب و بها از فرقه بابيه و بهائيت اعلام برائت ميكند. [42] . اين موارد آشكار ميسازد كه مأموران مخفي عصر ناصري به ارتباط مانكجي با بهاييان پي برده و نسبت به اين ارتباط حساس شده بودند. دستگيري ميرزا ابوالفضل گلپايگاني نيز به همين دليل صورت گرفت. او در دستگاه مانكجي آمد و شد و با او در زمينههاي مختلف همكاري داشت.. او معلمي مدرسه مزديسنان و منشيگري تجارت خانهاش را به يك بهايي يعني ابوالفضل گلپايگاني سپرد. [43] لذا اغلب اسناد مربوط به وي در خلال سالهاي 1300 - 1296 ق به خط «ميرزا ابوالفضل گلپايگاني» است. گلپايگاني در يكي از نامهها مينويسد: «در چند روز پيش مانكجي ليمجي پارسي مرا بخواند و نامه [...] سركار را كه به او نوشته بوديد بنمود و خواهش نگاشتن پاسخ آن را از من بنده بفرمود زيرا كه خود بهرهاي از نوشتن و خواندن پارسي ندارد.» [44] .
گلپايگاني در ترويج فارسي سره، با مانكجي همكاري ميكرد. او هر چند تندروي مانكجي را در اين زمينه نميپذيرفت، اما خود تبحر خاصي در سرهنويسي داشت. او همچنين در اقدامي باستانگرايانه و جعلي نياي حسينعلي نوري را به يزدگرد سوم رساند. [45] شجرهنامهي بهاء الله ميبايد در زماني كه ميرزا ابوالفضل در استخدام مانكجي بود تنظيم شده باشد. اين شجره نامه براي گرويدن زرتشتيان به بهائيت اهميتي ويژه يافت. [46] . اين گونه اقدامات در تاريخ ايران معمولا از سوي كساني صورت ميگرفت كه داعيه قدرتمداري و شهرياري داشتند و انتساب بهاء به يزدگرد سوم حركتي سياسي است براي مشروعيت بخشيدن به اقدامات بهاء در جهت قبضه كردن قدرت در ايران آرزويي كه به جايي نرسيد. مانكجي افراد را به پارسي سرهنويسي تشويق ميكرد - كاري كه ميدانيم اگر (به فرض محال) هم به جايي برسد، ملت ايران را با آثار حافظ و سعدي و ديگر گنجوران ادب و فرهنگ ايران اسلامي، بيگانه خواهد ساخت. از جمله اين افراد، گلپايگاني بود كه خود به پوچ بودن اين كار اعتراف داشت. [47] ظاهرا ارتباط با امثال آخوندوف و تلاش براي اسلام زدايي در اين كار دخيل بوده است. او همچنين مجموعه دساتير را كه مجموعهاي از جعليات تاريخي با صبغه باستانگرايي بود در 1000 نسخه تجديد چاپ كرد. از ديگر بهائياني كه با مانكجي ارتباط داشتند ميتوان از آقا عزيزالله از يهوديان بهائي شده مشهد نام برد كه واسطه آشنايي گلپايگاني با ادوارد براون بود.
مانكجي در زمينه «تاريخ سازي» نيز فعال بود. به گفته ميرزا ابوالفضل، مانكجي، ميرزا حسين همداني را تشويق به نوشتن كتابي درباره بابيه كرد. محمد اسماعيل زند نيز كه سرهنويس بود مأمور تأليف تاريخ پادشاهان عجم شد و كتاب فرازستان را به فارسي خالص نوشت و به تعبير گلپايگاني «آن كتاب را انباني از اوهام و افسانههاي شاهنامه و چهار چمن و دساتير ساخت». [48] ميرزا حسين همداني براي تأليف كتاب درباره بابيه به ابوالفضل گلپايگاني متوسل شد و گلپايگاني هم او را به تصحيح كتاب منسوب به ميرزا جاني كاشاني راهنمايي كرد، تا با افزودن تاريخ سنين و شهور از ناسخ التواريخ و ملحقات روضه الصفا به آن، آن كتاب را براي حاجي سيد جواد كربلايي كه خود از اول در ماجراهاي باب بود، قرائت كند و با تأييد او، بدين ترتيب تاريخ ميرزا جاني كاشاني را تصحيح كند. دفتر اول در تاريخ بابيه توسط ميرزا حسين همداني تمام شد و او در رشت مرد. گلپايگاني ميگويد مانكجي نگذاشت همداني آن گونه كه او توصيه كرده بود تاريخ را تصحيح كند. بلكه او را واداشت هر چه او (مانكجي) ميگويد بنويسد. شرح ماجراي دخل و تصرف مانكجي در تدوين كتاب تاريخ جديد چنين نوشت: «ليكن مانكجي نگذاشت كه آن تاريخ بدان [ صفحه 5] گونه كه نامهنگار گفته بود انجام يابد بلكه مورخ مذكور را بر آن داشت كه آنچه او گويد بنگارد زيرا كه عادت مانكجي اين بود كه مطلبي را به منشي ميگفت بنويس و مسوده آن را به من بخوان و نخست منشي مسودهاي را كه به سليقه خود و قريحه درست ترتيب داده بود بر او ميخواند و پس از اكثار و تقليل عبارت و جرح و تعديل مطلب در مسوده به بياض ميبرد و چون مانكجي را در خط و لسان پارسي خطي و علمي نبود از اين راه اكثر كتب و رسائلي كه به او منسوب است عباراتش غير مرتبط و گسيخته و زشت و زيبا به هم آميخته است. [49] . ادوارد براون معتقد است كتاب تاريخ جديد اثر ميرزا حسين همداني با نظر مخصوص نوشته شده و از بيان حقيقت منحرف شده است و خواستهاند بهاء الله را برخلاف واقع تجليل كنند. [50] . تاريخ كاشان اثر عبدالرحيم خان ضرابي به تشويق او نوشته شد. همچنين اثري درباره تاريخ كرمان كه نسخه خطي آن در كتابخانهاش موجود است. مانكجي آثار زيادي را از ايران خارج كرد كه در بمبئي نگهداري ميشود. بهائيان در مجموع در آثار خود از مانكجي به نيكي ياد ميكنند. در زمره آخرين آثار ميتوان به كتاب تورج اميني، تاريخنويس بهائي معاصر، اشاره كرد كه در سال 1380 مجموعه اسناد زرتشتيان (موجود در سازمان اسناد ملي) را در قالب كتابي تحت عنوان «اسنادي از زرتشتيان معاصر ايران» با تمجيد از مانكجي و اردشير جي، جاسوسان مشهور انگليس كه هر دو با بهائيت در پيوند بودند، به چاپ رساند و به نحوي نسبت به ايشان اداي دين كرد. مانكجي پس از يك سال اقامت در بغداد در 1280 قمري به بمبئي رفت و گزارش اعمال و اقدامات خود را به افراد مافوق خود ارائه كرد. در همان سال - 1280 ق - كتاب «اظهار سياحت ايران» را كه در واقع شرح مختصر ايام اقامتش در ايران بود به زبان گجراتي و فارسي چاپ كرد. انجمن اكابر نيز نامهها و مكاتباتش را در 4 جلد انتشار داد. [51] در 1282 ق به ايران بازگشت. در كرمان با حاجي سيد جواد امام جمعه و حاجي محمد كريم خان كرماني - رئيس شيخيه - ملاقات نمود و روابط صميمانه برقرار كرد. در خصوص فعاليتهاي ماسوني مانكجي بايد در فرصت ديگري به بحث پرداخت. اما عجالتا ميتوان به عضويت او در لژهاي هندوستان قبل از عزيمت به ايران و ارتباط گسترده و عميقش با ملكم خان و شاهزاده جلال الدين ميرزا سردمداران جريان فراماسونري در ايران اشاره كرد.
زندگي او در رمضان 1307 ق / فوريه 1890 م / 1269 شمسي در تهران به پايان رسيد. او دو بار ازدواج كرد: يك بار در هند با «هيرابايي» نام كه ثمره آن پسري به نام «هرمزدجي» و دختري به نام «دوسي بايي» بود. پس از مرگ همسر هنديش در بمبئي، در ايران با فرنگيس نام - دختر هرمزد يار بندار كرماني - ازدواج كرد، اما از وي فرزندي نياورد. [52] خانوادههاي «خراس» و «داور» در هندوستان از اخلاف «هرمزدجي» اكنون نيز برقرارند. [53] .
[1] كاي بار، ديانت زرتشتي (مجموعه سه مقاله) ص 140.
[2] رشيد شهمردان، تاريخ زرتشتيان، تهران، سازمان انتشارات فروهر، 1363، ص 618 و جهانگير اشيدري، تاريخ پهلوي و زرتشتيان، تهران، انتشارات هوخت، 2535، صص 426 - 425 و پارسي نامه، فروهر، س 10، ش 5، صص 22 - 16.
[3] رشيد شهمردان، تاريخ زرتشتيان، ص 619.
[4] همان، صص، 621 - 620.
[5] محمود، محمود، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس، تهران، اقبال، 1344، ج 1، صص 390 - 389.
[6] همان، ص 622.
[7] سر دنيس رايت، نقش انگليس در ايران، ترجمه فرامرز فرامرزي، تهران، فرخي، 1361، صص 231 - 230 و 237.
[8] سيد مهدي فرخ، تاريخ سياسي افغانستان، تهران، احساني، 1371، ص 166. و ملا فيض محمد كاتب هزاره، سراج التواريخ، تهران، مؤسسه تحقيقات و انتشارات بلخ، 1372، ج 1 و 2 و صص 182 - 181.
[9] سيد مهدي فرخ، همان، ص 171، و ملا فيض محمد كاتب هزاره، همان صص 184 - 183. [
[10] سيد مهدي فرخ، همان، ص 205.
[11] رشيد شهمردان، تاريخ زرتشتيان، ص 622.
[12] عبدالحسين آيتي، كشف الحيل، تهران، 1326، ج 3، چاپ سوم، صص 35 - 33.
[13] همان، ص 622. و اسنادي از زرتشتيان معاصر ايران، به كوشش تورج اميني، تهران، سازمان اسناد ملي ايران، 1380، ص 3.
[14] اسنادي از زرتشتيان معاصر ايران، ص 3 و 4.
[15] رشيد شهمردان، همان، ص 623.
[16] همان ص 623 و اسنادي از زرتشتيان معاصر ايران، ص 4.
[17] اسنادي از زرتشتيان معاصر ايران، ص 5.
[18] فريدون آدميت، زندگي و آثار آخوندزاده، ص 23.
[19] فتحعلي آخوندزاده، نامهها، ص 249.
[20] فريدون آدميت، انديشههاي ميرزا آقاخان كرماني، تهران، طهوري، 1346، صص 220 - 219 و 255.
[21] همان، صص 251 و 403.
[22] همان، ص 336 «ميرزا فتحعلي به مانكجي، ژانويه 1876».
[23] آدميت، «ملحقات»، نامهها، صص 128 ، 165 و 166.
[24] نامهها، ص 221 و 222.
[25] آدميت، «آخوندزاده به ميرزا يوسف، 29 مارس 1871»، نامهها، ص 214.
[26] نامهها ص 430. «مانكجي به ميرزا فتحعلي 28 ربيعالاول 1293».
[27] «مانكجي به آخوندزاده»، نامهها، ص 406.
[28] متن حكم در تاريخ پهلوي و زرتشتيان، صفحه 436 تا 438 آمده است.
[29] در تاريخ پهلوي و زرتشتيان، صص 451 - 439 خلاصه خطابه مانكجي درج شده است. (متن كامل اين نطق در ماهنامه فروهر، س 11، ش 5 تا 9 آمده است.).
[30] رشيد شهمردان، همان، ص 626.
[31] سوزان استايلز، ايمان زردشتيان به ديانت بهائي، ترجمهي سيامك ذبيحي، 12 / 3 / 1375، سايت پژوهشنامه.
[32] سوزان استايلز، همان.
[33] مصابيح هدايت، صص 406 - 404.
[34] تاريخ پهلوي و زرتشتيان ص 427 و پارسي نامه، همان مآخذ، ش 6، صص 15 - 10.
[35] مانكجي صاحب، اظهار سياحت ايران، بمبئي، 1280 ق، صص 29 - 28.
[36] آرشيو سازمان اسناد ملي ايران، شماره تنظيم 295003266.
[37] روح الله مهرابخاني، شرح احوال ميرزا ابوالفضائل، با مقدمه عبدالحميد اشراق خاوري، مطبوعات امري، صص 57 - 55.
[38] همان، ص 58.
[39] همان، ص 58.
[40] كشف الحيل، ج 3، ص 21.
[41] همان، صص 35 - 34.
[42] همان، صص 41 - 40.
[43] مانكجي، قانون نامچه، ص 27. و شرح احوال ميرزا ابوالفضائل، صص 57 - 55.
[44] اسنادي از زرتشتيان معاصر ايران، به كوشش تورج اميني، سازمان اسناد ملي ايران 1380، ص 13 و نيز ر. ك: سند شماره 23 ص 77.
[45] سياوش سفيدوش، يار ديرين، طهران، 132 بديع (1976)، ص 23.
[46] سوزان استايلز، همان.
[47] شرح احوال جناب ميرزا ابوالفضائل گلپايگاني، ص 63.
[48] همان، ص 60.
[49] همان، صص 62 - 59.
[50] محمود، محمود، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس، تهران، اقبال، 1367، ج 5، ص 135.
[51] شرح احوال جناب ميرزا ابوالفضائل گلپايگاني، صص 63 - 62.
[52] اشيدري، تاريخ پهلوي و زرتشتيان، ص 428.
[53] همان، صص 453 - 452.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».