مستشرقان و مهدويت

مشخصات كتاب

مؤلف: رضي موسوي گيلاني
برگرفته از: فصلنامه انتظار / شماره 18

تاليفات ادوارد براون

ادوارد براون تاليفات متعددي در زمينه ادبيات و زبان فارسي و فرقه هاي بابيت و بهائيت دارد. به تعبير برخي انديشمندان همچون آيتي، آثار او در زمينه بابيت و بهائيت از بهترين آثار در زمينه شناخت اين فرقه ها تلقي ميشود. از آنجا كه تأليفات او در اين باره سفرنامه اي و وقايع نگارانه است، اطلاعات درخشاني در اين باره به خوانندگان ميدهد. به علاوه، آثار او در زمينه ادبيات و زبان فارسي نيز مورد توجه متخصصان حوزه ادبيات فارسي قرار گرفته است. پاره اي از آثار و تاليفات ادوارد براون، در زمينه ادبيات و فرهنگ ايراني عبارتند از: 1. تاريخ ادبيات ايران: [1] اين كتاب به چهار بخش تقسيم ميشود كه تاريخ ادبيات ايران از زمان باستان تا عصر جديد را شامل ميشود. 2. پزشكي عربي: [2] شامل چهار سخنراني وي در دانشكده سلطنتي انگليس در سال 1921م است. 3. تاريخ مطبوعات و ادبيات ايران در دوره مشروطيت. 4. سلسله مقاله هايي در «مجله انجمن سلطنتي آسيايي». 5. تذكره الشعراء، اثر دولتشاه، 1901م. 6. لباب الالباب، تأليف عوفي، 1906م. 7. شرحي بر نهايه الأرب في أخبار الفرس و العرب، 1900م. 8. ملاحظاتي درباره نوشته ها و عقايد حروفيه، 1898م. 9. توصيف يك نسخه قديمي تفسير قرآن، 1894م. 10. ترجمه «چهار مقاله» نظامي عروضي سمرقندي، 1899م. 11. كتاب نامه هائي از تبريز، شامل نامه هاي ادوارد براون به ديگران است كه قريب به اتفاق آنها براي تقي زاده نوشته شده است. [3] .

آثار ادوارد براون درباره ي فرقه‌هاي منسوب به مهدويت

علاوه بر آثار مذكور كه بخشي از مهمترين تأليفات او در زمينه ادبيات و فرهنگ ايراني - اسلامي به شمار مي‌آيد، وي در زمينه شناخت فرقه بابيت و بهائيت نيز آثاري دارد كه از بهترين مستندات تاريخي در شناخت اين فرقه ها محسوب ميشود. ما در اينجا به سبب ارتباطي كه اين آثار، با مسأله مهدويت دارد، به توصيف آنها مي‌پردازيم: 1. يك سال در ميان ايرانيان: [4] جريان ديدار او از شهرها و گفتوگوهايش با رهبران زرتشتي و فرقه بابي است كه به صورت سفرنامه نوشته شده است. 2. ترجمه مقاله سياح به زبان انگليسي: [5] اين اثر، تأليف عباس افندي، پسر حسينعلي بهاء (رهبر فرقه بهائيت) است كه به وسيله براون ترجمه، تصحيح و حاشيه‌نگاري شده است. [6] . 3. ترجمه كتاب تاريخ جديد، تأليف ميرزا حسين همداني به زبان انگليسي: اين كتاب، در شرح احوال علي محمد باب شيرازي و ماجراي دعوت او نوشته شده است. [7] . 4. ترجمه رساله مجمل بديع در وقايع ظهور منيع از ميرزا يحيي نوري (صبح ازل جانشين علي محمد باب) به زبان انگليسي: اين رساله، پس از ترجمه به وسيله ادوارد براون، به آخر كتاب تاريخ جديد ميرزا حسين همداني افزوده شده است. [8] . 5. چاپ، تصحيح و حاشيه نويسي بر كتاب نقطة الكاف، تأليف حاجي ميرزا جاني كاشاني: اين كتاب، پيش از انشعاب بابيه به ازلي (پيروان صبح ازل) و بهائي (پيروان حسينعلي بهاء) نوشته شده و به افكار مشترك آنها پيش از جداشدن از يكديگر اشاره دارد. [9] . 6. مقاله هايي در مجله انجمن سلطنتي آسيايي درباره بابيت (J.R.A.S): مقاله «بابيان ايران» در جلد 21، (1889م)، مقاله «فهرست و شرح 27 نسخه خطي مربوط به بابيه» در جلد 24، (سال 1892م)، و مقاله «خاطراتي از شورش بابيان زنجان در سال 1850م» در جلد 29، (1897م). [10] .

دلايل گرايش ادوارد براون به تحقيق درباره ي فرقه بابيت و بهائيت

ادوارد براون، سفري به تركيه داشت كه سبب شد براي نخستين بار از نزديك با تمدن شرقي آشنا شود. به اقرار خود وي، در مقدمه نقطة الكاف [11] يكي از مهمترين عوامل علاقه وي به پژوهش درباره فرهنگ و ادبيات ايراني و آشنايي با فرقه بابيت و بهائيت و حتي مسافرت به ايران، خواندن كتابي بود كه كنت دو گوبينو، [12] سفير فرانسه در ايران، با عنوان اديان و فلسفه‌ها در آسياي وسطي [13] نوشته بود. [14] وي، همانطور كه در مقدمه نقطة الكاف ميگويد، هنگامي كه به مطالعه تصوف مشغول بود، با ديدن كتاب دو گوبينو در كتابخانه كمبريج به سبب احتمال يافتن مطالبي درباره تصوف، به مطالعه آن مشغول مي‌شود. به طور اتفاقي بخش ديگر كتاب - كه درباره تاريخ بابيه و چگونگي پيدايش و انتشار اين فرقه بوده - توجه او را جلب ميكند. با خواندن اين بخش از كتاب - كه حدود سيصد صفحه بوده است - تحت تاثير سخنان دو گوبينو قرار ميگيرد و به شدت علاقه مند به شناخت فرقه بابيه مي‌شود؛ به طوري كه آرزوي ديدار سران بابيه در او پديد مي‌آيد و اين امر، سرآغاز سفرهاي علمي، گفتوگو با سران فرقه بابيه و بهائيت و تحقيق در زمينه آنها ميشود. [15] . خواندن كتاب دو گوبينو و علاقه مندي ادوارد براون به ايران و ميل به آشنايي با سران بابيه - كه از جريانهاي نوبنياد مذهبي ايران در عصر قاجار بود - سبب شد وي در ماه صفر سال 1305ق (1887 م) به ايران سفر كند. وي در طول يك سال، به مناطق متفاوت ايران، از جمله شهرهاي تبريز، اصفهان، تهران، شيراز، كرمان و ديگر شهرها سفر ميكند ولي با فرقه هاي متفاوت مذهبي، از جمله مسلمانان، بابيها، زرتشتيها همنشيني ميكند و درباره آنان اطلاعاتي كسب ميكند. با ادبيات و زبان فارسي آشنا ميشود و نزد اسدالله سبزواري (يكي از شاگردان ملاهادي سبزواري) با فلسفه شرقي آشنا مي‌شود. محصول اين سفر، تاليف كتابي با عنوان يك سال در ميان ايرانيان [16] است. اين كتاب همچون سفرنامهاي است كه در آن، به شرح و توصيف وقايعي مي‌پردازد كه در اين يك سال، با آنها برخورد كرده است. [17] . اين كتاب، به سبب آنكه از نخستين آثار براون، درباره فرهنگ ايراني است، به قوت آثار بعدي وي، همچون مقدمه كتاب نقطة الكاف نيست و در آن، مطالب و گزارشهاي ضعيفي در زمينه موضوعات مذهبي به چشم ميخورد كه به بعضي از آنها اشاره مي‌كنيم. اما به هر ترتيب، وي در اين كتاب، به علاقه خود به آشنايي با فرقه بابيت را عملي و با برخي بزرگان و پيروان بابيت گفتگو ميكند. ادوارد براون پس از برگشت به انگلستان، تصميم ميگيرد براي ديدار رؤساي اصلي و مدعيان جانشيني مذهب بابيت (دو برادر رقيب؛ يعني ميرزا يحيي نوري، معروف به صبح ازل و حسينعلي نوري، معروف به بهاءالله) به جزيره قبرس و شهر عكا سفر كند. او سال 1307ق براي ديدن ميرزا يحيي، حدود پانزده روز در قبرس اقامت گزيد و سپس از آنجا براي ديدن حسينعلي نوري، به عكا رفت. [18] . وي در قبرس، هر روز، چند ساعت به ديدار ميرزا يحيي ميرفت و درباره مسائل متفاوت مذهب، تاريخ، آثار بابيه و مسائل متفرقه از او سخناني ميشنيد. ادوارد براون، ميگويد: ميرزا يحيي نوري، هنگام سخن گفتن درباره اختلاف برادرش (حسينعلي نوري) احساس ناراحتي مي‌كرد. ادوارد براون، در اين باره حق را به ميرزا يحيي داده و ميگويد: «در واقع، او شايسته جانشيني علي محمد باب بود.» او ميرزا حسينعلي نوري (معروف به بهاء الله) را فريبكار مي‌دانست؛ زيرا ميرزا حسينعلي نوري و ديگران ميدانستند كه علي محمد باب، ميرزا يحيي را به جانشيني برگزيده است. ادوارد براون، اظهار تعجب ميكند كه چگونه ممكن است ميرزا حسينعلي نوري كه خود را از تابعان و پيروان علي محمد باب ميداند، از اطاعت فرمان او - كه سخنش را الهام آسماني ميدانست - سرپيچي كند. ادوارد براون معتقد بود اگر حسينعلي نوري (بهاء الله) فرد صادقي بود و به علي محمد باب ايمان داشت، بايد به جانشيني كه او تعيين كرده بود، ايمان مي‌آورد، نه اينكه منكر او شود. او در اين باره ميگويد: اشكالي كه هست، در اين است كه صبح ازل - كه بلا شبهه باب، او را جانشين و وصي خود قرار داده بود- به شدت و اصرار هر چه تمام تر، از تصديق دعوي نابرادري خود امتناع شديد و اباي مستمر نمود؛ بنابراين بهائي كه قطعا بايد به «من جانب الله» بودن باب معتقد باشد (چه كسي كه به يك ظهوري ايمان آورد بايد تمام ظهورات قبل را نيز تصديق نمايد) بالضروره مجبور است اعتراف كند باب - كه مظهر مشيت الهي و مبعوث من جانب الله و داراي الهام و علم لدني بود - عالما عامدا كسي را براي جانشيني خود انتخاب كرد كه بايستي بعد از خودش، نقطه ظلمت و اشد منكرين من يظهره الله گردد. [19] . از اينرو، جانشين علي محمد باب را ميرزا يحيي (صبح ازل) ميدانست و حتي نامهاي كه علي محمد باب در وصايت به جانشيني ميرزا يحيي براي او فرستاده بود، در مقدمه نقطة‌الكاف مي‌آورد. آن نامه، تصويري بود كه ميرزا يحيي از روي خط باب، استنساخ كرده، و براي ادوارد براون، فرستاده بود. [20] ادوارد براون درباره اختلاف اين دو نابرادري ميگويد: مابين اتباع باب، دو نابرادري بودند، از اهل نور مازندران. بزرگتر، موسوم بود به ميرزا حسينعلي و ملقب به بهاءالله و كوچكتر موسوم به ميرزا يحيي و ملقب به صبح ازل. بعدها رقابتي كه مابين اين دو برادر پديد آمد، بابيه را به دو فرقه منشعب نمود: ازليان، كه اكنون از حيث عدد كمترند و بهائيان، كه قسمت عمده بابيه اند. [21] . وي پس از ديدار ميرزا يحيي نوري در قبرس، به ديدار ميرزا حسينعلي نوري در عكا رفت. او از نخستين ديدار خود با بهاءالله و سخنان او به طور مشروح سخن ميگويد و اينكه در اين ديدار، بهاء الله به او گفت: الحمدالله كه فائز شدي... تو آمدي كه اين مسجون منفي [زنداني تبعيدي] را ببيني!... ما به جز صلاح عالم و فلاح امم غرضي نداريم؛ ولي مردم، با ما مثل مفسدين - كه شايسته حبس و طرد باشند - رفتار ميكنند... تمام ملل، بايد صاحب يك مذهب شوند و جميع مردم، با هم برادر گردند... اين نزاعها و جنگها و خونريزيها و اختلافات، بايد تمام شود و تمام مردم، مانند يك خانواده با هم زيست كنند... نبايد شخص، فخر كند كه وطن خود را دوست دارد؛ بلكه بايد فخر كند كه نوع بشر را دوست ميدارد. [22] . ادوارد براون ميگويد: من پس از نخستين جلسه ديدار با ميرزا حسينعلي نوري - كه بيست دقيقه تا نيم ساعت طول كشيد - چهار بار ديگر با او ديدار كردم و پس از اين ديدارها - علي رغم اصرار بر ماندن بيشتر - به انگلستان برگشتم و پس از برگشت از اين ديدارها و ملاقاتها بود كه تصميم گرفتم تا درباره بابيه كتابي را كه خود بابيان نوشته اند و مورد اعتقادشان است، بدون كاستن و افزودن، براي هموطنانم چاپ و ترجمه كنم. اين امر، سبب شد ادوارد براون، به ترجمه و تصحيح آثاري كه پيش از اين ذكر شد - به ويژه كتاب نقطة الكاف - همت گمارد. در واقع، يكي از قديمترين و جامعترين آثاري كه ادوارد براون درباره بابيت چاپ و تصحيح كرده و در آن، محققانه از بابيت سخن گفته، همين كتاب نقطة الكاف است كه به دست شاگرد علي محمد باب، ميرزا جاني كاشاني نوشته شده است. او كه از 28 نفري بود كه در سال 1268ق كشته شد، پيش از انشعاب در بابيه و پيش از اختلاف ميان دو فرقه ازلي و بهائي، اين كتاب را نوشته است. اين كتاب، دربردارنده تاريخ ظهور باب و وقايع هشت سال اول تاريخ بابيه است و با مقدمه اي كه ادوارد براون بر آن نوشته و به ارزش و اهميت آن افزوده، از آثار مهم تاريخي، درباره ي بابيت و بهائيت به شمار مي‌آيد. در واقع، اين كتاب، تا حد زيادي از شيادي و حيله گري ميرزا حسينعلي (بهاءالله) پرده برميدارد و جانشيني صبح ازل را اثبات ميكند. همانطور كه ادوارد براون در مقدمه نقطة الكاف ميگويد، ميرزا جاني كاشاني، در اين كتاب، به نفع صبح ازل و جانشيني او نسبت علي محمد باب، سخنان مهمي گفته است. ادوارد براون، اين كتاب را به صورت اتفاقي، در كتابخانه كنت دو گوبينو در انگلستان مييابد و به احياي آن ميپردازد؛ در حالي كه پس از پيدايش فرقه بهائيت و كم شدن طرفداران صبح ازل، بهائيان مي‌كوشيدند همه آثاري را كه بيانگر تبليغ و ترويج صبح ازل و حقانيت او است، نابود سازند. براون مي‌گويد: بهائيان... با تمام قوي سعي كردند كه وجود شخص صبح ازل را حتي الامكان تجاهل و تعامي نمايند و كتب و اسنادي را كه دلالت بر وصايت بلاشبهه او مينمود، محو كنند... [23] به عنوان مثال، يكي از قديمترين و مستندترين كتابها در زمينه اختلاف جانشيني، كتاب تاريخ حاجي ميرزا جاني بود كه بهائيان توانستند تمامي نسخه هاي آن را معدوم كنند. [24] . وي مي‌افزايد: وقتي من، نام صبح ازل را از بهائيان ميپرسيدم، بعضي از آنها ميگفتند كه حتي اين اسم را نشنيده اند. [25] . و با كمال تعجب از حيله گري بهائيان در نابودسازي كتاب نقطة الكاف ميگويد: خيلي مشكل است تصور اين مسأله كه يك چنين كتاب مهمي را چگونه با اين درجه از سهولت، ميتوان محو و نابود نمود، و همچنين خيلي مشكل است تصور اين امر كه متدينين به يك مذهب -كه قطعا صاحب منتهي درجه قدس و ورع -... هستند، چگونه براي محو يك اثر تاريخي و تدليس امر و تمويه حق، بدين سهولت با يكديگر مواضعه و تباني مي‌نمايند... [26] من در آن خصوص، قطع دارم و آن اين است كه هر چه طريقه بهائي بيشتر منتشر ميگردد -و مخصوصا در خارج ايران و بالاخص در اروپا و امريكا - به همان اندازه، حقيقت تاريخ بابيه و ماهيت مذهب اين طايفه در ابتداي ظهور آن، تاريكتر و مغشوشتر و مدلستر ميگردد. [27] .

مدعيان جانشيني علي محمد باب

ادوارد براون در مقدمه نقطة الكاف ذكر ميكند كه ميرزا يحيي (صبح ازل) يك سال پيش از اعدام علي محمد باب، به جانشيني او انتخاب شده بود پس از كشته شدن علي محمد باب (27 شعبان 1266ق) عموم بابيه، او را جانشين و واجب‌الاطاعة ميدانستند. پس از اينكه سه تن از بابيها در شوال سال 1268ق به سوي ناصر الدين شاه تيراندازي ميكنند، ناصر‌الدين شاه، چهل نفر از شخصيتهاي برجسته بابيه را دستگير ميكند. 28 نفر از آنها - از جمله مؤلف كتاب نقطة الكاف، حاجي ميرزا كاشاني - را اعدام ميكند. در اين ميان صبح ازل - با لباس مبدل - به بغداد فرار ميكند. برادرش (ميرزا حسينعلي) هم كه در زندان ناصر الدين شاه بود، از زندان رها ميشود و به بغداد ميگريزد. شخصيتهاي زيادي از بابيها در بغداد جمع شده، ده سال در بغداد ماندند. در اين مدت، ميرزا حسينعلي، مطيع و پيروي صبح ازل بوده و از او فرمان ميبرده است. اواخر اقامت بابيها در بغداد، به تدريج، ادعاهاي عدهاي از آنان كه «من يظهره الله» هستند، آغاز مي‌شود، كه از جمله آنها ميرزا حسينعلي است. پس از ادعاي او، بعضي از پيروان قديم بابيه، او را تهديد كرده، بر او سخت ميگيرند. او قهر كرد و از بغداد خارج شد. حدود دو سال در كوههاي اطراف سليمانيه زندگي كرد، تا اينكه با درخواست صبح ازل به بغداد بر ميگردد. از ديگر كساني كه ادعاي «من يظهره الله» و رهبري ديني بابيه را كرد، ميرزا اسدالله تبريزي (ملقب به ديان) كاتب آيات صبح ازل بود. پس از مباحثه و مجادله ميرزا حسينعلي با او، به پاي وي سنگي بستند و او را در شط العرب غرق كردند. پس از اين، عده اي، همچون ميرزا عبدالله غوغا، حسين ميلاني (معروف به حسين جان)، سيد حسين هندياني و ميرزا محمد زرندي (معروف به نبيل كه بعد، از پيروان ميرزا حسينعلي شد) ادعاي «من يظهره الله» كردند. كار به جايي رسيد كه هر كس صبح بلند ميشد و ادعاي نيابت علي محمد باب را مينمود. [28] . پس از آن كه بابيها از بغداد بيرون رانده و به وسيله دولت عثماني به استامبول و سپس ادرنه فرستاده شدند. آنها پس از پنج سال اقامت در ادرنه، با ادعاي رسمي و عمومي ميرزا حسينعلي مواجه شدند بسياري از بابيها با كمال تعجب و حيرت، سرانجام به وي ايمان آوردند و از اطراف صبح ازل پراكنده شدند. [29] به دليل به وجود آمدن ناامني از سوي بابيها، دولت عثماني، ميرزا حسينعلي و طرفداران او را به عكا و صبح ازل و اتباعش را به جزيره اي در قبرس تبعيد كرد. پس از اين انشعاب، كشته شدن برخي طرفداران طرفين، (صبح ازل و ميرزا حسينعلي) به وسيله طرف مقابل، بيانگر تصفيه حسابي هر يك از دو طرف، نسبت به خصم خود است. [30] . با خواندن اين بخش از تاريخ فرقه بابيت و بهائيت، انسان به وضوح درك ميكند هيچ يك از دو فرد (صبح ازل و بهاء الله) در مسير درست دين و انسانيت نبوده اند و در مسير نفسانيت خود و فريب پيروان خويش قدم برداشته اند. آشنايي آنها با علم حروف و ابجد و ظاهر‌فريبي، سبب شد عده اي را گرد خود جمع و ادعاهاي ناروا كنند. با خواندن توصيفات ادوارد براون، معلوم مي‌شود چگونه براي رسيدن به مقاصد خود، به هر حيله اي - حتي كشتن ديگران - توسل ميجستند. هر چند ادوارد براون، حق را به صبح ازل ميدهد و در نقطة الكاف، ميرزا حسينعلي (بهاء الله) و فرقه بهائيت را مفتضح ميكند و از عدم حقانيت او پرده برميدارد، اين به اين معنا نيست كه وي به صبح ازل وفادار بوده و يا به او اعتقاد ديني داشته است. به نظر ميرسد با احيا و چاپ اين كتاب، بيش از حقانيت صبح ازل، حيله گري و شيادي بهاءالله و بهائيان آشكار مي‌شود. برخورد خونين و كشتارهايي كه هر يك از اين دو، تداعي كننده حكومت مأمون و امين، در عصر عباسيان و نشانه استفاده آن دو، از عوام گرايي برخي مردم است، هر چند سرانجام، با مخالفت علما و فقها شيعه روبرو شدند و به مرگشان انجاميد. ادوارد براون از خونريزي و كينه ميان پيروان بهائيت، احساس ناراحتي ميكند و اين را مخالف رحمت و شفقت اديان ميشمارد: اين تفرقه آخري و حقد و حسد و جنگ و جدالي كه از آن ناشي شد، راستي اين است كه اثر خيلي بدي در ذهن اين بنده پديد آورد... در مقابل اين همه نصوص الهي از قبيل «عاشروا مع الاديان بالروح و الريحان» و «همه بار يك داريد و برگ يك شاخسار» و نحو ذلك، ايشان با اعضاي خانواده خودشان با اين درجه تلخي و عداوت رفتار مي‌كنند؟ [31] . ادوارد براون، بر خلاف برخي نظرات كه در كتاب يك سال در ميان ايرانيان درباره بابيت، اظهار كرده بود، در مقدمه نقطة الكاف سخنانش را تصحيح و روشمندانه عرضه مي‌كند. وي در كتاب يك سال در ميان ايرانيان گفته بود: دليل اين كه علي محمد شيرازي را «باب» ميگويند، چون معناي مجازي «باب» اين است كه او معتقد بود، من دروازه اي هستم كه مي‌بايست مردم از آن بگذرند، تا بتوانند كه به اسرار بزرگ و مقدس ازلي و ابدي و حقايق پي ببرند. [32] . اما در مقدمه نقطة الكاف، «باب» را در معناي درست آن (واسطه بين امام غائب و شيعيان) به كار ميبرد و ميگويد: ولي طولي نكشيد كه ميرزا علي محمد، از اين درجه قدم بالاتر نهاده، ادعا كرد كه وي همان قائم موعود و مهدي منتظر و امام ثاني عشر است و لقب باب را به يكي از اتباع خود، ملا حسين بشرويه داد. [33] . در جاي ديگر مي‌گويد: ميرزا علي‌محمد، تا آن وقت در نوشته‌جات خود، خود را «باب» و «ذكر» و «ذات حروف سبعه» (به مناسبت اين كه «علي محمد» هفت حرف است) ميخواند؛ ولي از اين به بعد، خود را «قائم» و «مهدي» و «نقطه» ميخواند. [34] .

داوريهاي ادوارد براون درباره ي بابيه و بهائيت

با توجه به اينكه وي هم عصر به پيدايش اين دو فرقه بوده، سخنان، مشاهدات و گفتگوهاي او، بسيار حائز اهميت است. وي آثار گرانقدري را از خود به جاي گذاشته است و با تلاشي پيگيرانه آثاري از بابيت را احيا كرد كه اگر اين كار از سوي او انجام نميشد، قطعا بعضي از اين آثار به دست ما نميرسيد؛ زيرا همانطور كه بيان شد، پيروان بهاءالله ميخواستند مستندات تاريخي مذهب بابيه را از بين ببرند، تا ادعاي فرقه ازلي در برابر آنها، اثبات نشود. ادوارد براون - بر خلاف بسياري از شرق شناسان همعصر خويش - بدون نگاه مغرضانه و يكسو‌نگري، توانست خود را از نگاه و شيوه تاريخي گري برهاند. او با رويكردي توصيفي آثار بسيار خوبي به صورت تصحيح يا سفرنامه درباره فرهنگ اسلامي و تاريخ مذاهب به وجود آورد اگر اشتباهاتي نيز از او درباره ي اسلام و فرهنگ ايراني ديده شود، خطاهاي روشمندانه و طبيعي است كه در هر پژوهشگري ممكن است و لزوما برپايه بر نگاه مغرضانه نيست، به آن دچار مي‌شوند، به گونه‌اي كه اين خطاها از ارزش آثار او نمي‌كاهد.

پاورقي

[1] The litrary history of Persisn.
[2] اين كتاب، با نام Arabian Medicine به وسيله مسعود رجب نيا، با عنوان تاريخ طب اسلامي به فارسي ترجمه شده است.
[3] عنوان كتابشناسي آن، عبارت است از: ادوارد براون، نامه هايي از تبريز، حسن جوادي، چاپ دوم، خوارزمي، تهران، 1362ش.
[4] A year Among the Persians, by Edward G. Browne, London, 1893.
[5] عنوان انگليسي مقاله سياح - كه به وسيله ادوارد براون تصحيح شده - اين است: A Travellers Narrative, written to illustrate the episode of the Bab, edited in the original Persian, and transleted into English, with an introduction and explanatory notes, (by Edward G. Browne, Cambridge University Press, 1891).
[6] ادوارد براون، درباره ي ترجمه و تصحيح اين مقاله، پس از ديدار حسينعلي بهاء و بازگشت به دانشگاه كمبريج، در مقدمه كتاب نقطة الكاف (صفحه ياء) اين چنين ميگويد: «ايشان (حسينعلي بهاء) را وداع گفته، از عكا به طرف انگلستان حركت كردم پس از استقرار در كمبريج، خيالم بر اين مصمم شد كه براي آگاهي هموطنان خود - كما ينبغي - از اوضاع و احوال طايفه بابيه، بهتر آن است كه يكي از كتب اين طايفه را بدون تصرف متنا و ترجمه طبع نمايم... ابتدا متن كتاب مقاله سياح را - كه عباس افندي پسر بزرگتر بهاءالله به قصد اعلاي كلمه بهاءالله و نشر افكار او و تخفيف درجه باب و تقليل اهميت او در حدود سنه 1303 تاليف نموده و يك نسخه بسيار خوبي از آن كه بخط زين المقربين از كتاب خوش خط بهائي است، در عكا به من هديه داده بودند، عين اين نسخه را چاپ عكس نمودم و يك ترجمه انگليسي با حواشي مفصله در توضيح مجملات كتاب نيز بر آن افزودم. متن و ترجمه - هر دو - در سنه 1891 (1308 - 1309ق) از طبع خارج شد.
[7] ادوارد براون، در مقدمه نقطة الكاف (صفحه يا)، درباره ي چگونگي ترجمه اين اثر ميگويد: «پس از فراغت از اين كتاب (مقاله سياح) در صدد طبع ترجمه تاريخ جديد، تاليف ميرزا حسين همداني - كه در اوقات اقامت در شيراز (در سنه 1305)، يكي از دوستان بابي به من هديه داده بود - برآمدم و بالاخره در سنه 1310، طبع آن به اتمام رسيد و در ذيل اين كتاب نيز حواشي مبسوطه - تأييدا يا تضعيفا لمضامين الكتاب - افزوده ام.
[8] ادوارد براون، درباره ي ترجمه اين اثر در نقطة الكاف (صفحه يا) ميگويد: «نيز رساله كوچكي كه صبح ازل به خواهش حقير در تاريخ اجمال وقايع باب و بابيه تاليف نموده موسوم به» مجمل بديع در وقايع ظهور منيع «آن را نيز متنا و ترجمه در آخر كتاب (تاريخ جديد) الحاق نموده ام.».
[9] ادوار براون، درباره ي تصميم خود براي چاپ و تصحيح اين اثر، در مقدمه همين كتاب (صفحه يا) ميگويد: «سابقا در ضمن اشتغال به ترجمه تاريخ جديد، ديده بودم كه مولف آن، مكرر از يك كتاب قديمتري تاليف حاجي ميرزا جاني كاشاني نقل ميكند... لهذا؛ درصدد برآمدم كه اين كتاب را نيز به دست آورم و چون قديم تر است و قبل از تفرقه بابيه به ازلي و بهائي تاليف شده و بنابراين مندرجات آن - بالطبيعه - اقرب به صحت و ابعد از خلط و تدليس متأخرين است، آن را هم به طبع درآورم... در ضمن تفتيش در كتب بابيه محفوظه در كتابخانه ملي پاريس، اتفاقا يك نسخه از تاريخ حاجي ميرزا جاني را يافتم.... پس از تحقيق، معلوم شد كه اين نسخه ملكي مرحوم كنت دو گوبينو... بوده است.». [
[10] نقد آثار خاورشناسان، ص 19.
[11] ميرزا جاني كاشاني، نقطة الكاف، تصحيح ادوارد براون، چاپ ليدن، هلند، 1910م (1328 ق).
[12] Comte de Gobineau.
[13] Les Religions et Ies Philosophies dans I Asie Centrale, par M. ie Comte de Gobineau, Paris, 1865 et 1866.
[14] كنت دو گوبينو، سالهاي 1271 - 1274 وزير مختار دولت فرانسه در طهران و از نخستين خاورشناساني بود كه در بحبوحه پيدايش فرقه بابيت در ايران، در اين باره كتاب نوشت و به شرح و توضيح درباره ي جريانهاي موجود درباره اين فرقه در ايران و چگونگي اعدام اعضاي آن پرداخت او نخستين كسي بود كه كتابش سبب آشنايي غربيان - از جمله ادوارد براون - درباره ي اين فرقه شد. علاوه بر كتاب مذاهب و فلسفه، در آسياي وسطي كه به زبان فرانسوي است، كتابي ديگر، با عنوان سه سال در ايران نوشته است كه به دست ذبيح الله منصوري به زبان فارسي ترجمه شده و كتابشناسي آن به اين شرح است: كنت دو گوبينو، سه سال در ايران، ذبيح الله منصوري، مطبوعات فرخي، تهران، بي تا.
[15] نقطة الكاف، (صفحه واو): «من تا آن وقت، از اين طايفه هيچ اطلاعي نداشتم. همينقدر مانند ساير مردم ميدانستم كه بابيه يكي از فرق مذهبي ايران است... بعد از خواندن اين فصل از كتاب كونت دو گوبينو خيالات من به كلي تغيير كرد و شوق شديدي براي اطلاع از چگونگي حالات اين طايفه به طور تفصيل در من پديد آمد و با خود هميشه ميگفتم چه مي‌شد اگر خود بنفسه اين طائفه را ميديدم و تاريخ و سرگذشت مذهبي - كه اين همه اتباع خود را با قوت قلب به كشتن داده است - از خود ايشان مشافهه ي استفسار ميكردم و وقايعي را كه بعد از ختم موضوع كتاب گوبينو، يعني از سنه 1269 الي زماننا هذا روي داده، در موضعي ثبت مي نمودم....».
[16] ادوارد براون، يك سال در ميان ايرانيان، ذبيح الله منصوري، كانون معرفت، بي تا، بي جا.
[17] نقطة الكاف، (صفحه واو): «و اتفاقا در ماه صفر سنه 1305، اسبابي فراهم آمد كه به ايران سفر كردم و قريب يك سال در نقاط مختلف ايران در گردش بودم و شهرهاي تبريز، زنجان، طهران، اصفهان، شيراز، يزد و كرمان را سياحت كردم. با غالب ملل و فرق از جمله مسلمان، بابي و زردشتي درآميختم....».
[18] همان، (صفحه، و): «... سنه 1307، مجددا به قصد تحصيل اطلاعات صحيحه از تاريخ اين طائفه و سماع شفاهي از رؤساي اين مذهب، سفري به جزيره قبرس و شهر عكا نمودم و به ملاقات دو برادر رقيب، ميزرا يحيي نوري، (معروف به صبح ازل) در قبرس و ميرزا حسينعلي نوري (معروف به بهاء الله) در عكا نايل آمدم.».
[19] همان، (صفحه مد).
[20] همان، (صفحه لد).
[21] همان، (صفحه لج).
[22] همان، (ص ي).
[23] همان، (صفحه مه).
[24] همان، (صفحه مه): «يكي از بهترين و قديمترين اينگونه كتب و اسناد، تاريخ حاجي ميرزا جاني بود كه چنانكه ذكر شد، در كمال خوبي توانستند جميع نسخ آن را از روي زمين معدوم سازند و... اگر اتفاقا و تصادفا يك شخص خارجي مقيم طهران - كه هر چند معتقد نبود ولي كمال محبت و همدردي با اين طائفه داشت يعني (كونت دو گوبينو) - يك نسخه از اين كتاب قبل از آن كه مصلحت وقت اقتضاي اعدام آن كند تحصيل نكرده و به اروپا نياورده بود. امروز اين كتاب، به كلي از ميان رفته و نسخ آن بلا استثناء معدوم شده بود.».
[25] نقطة الكاف، (صفحه مه): «وقتي كه راقم حروف، در سنه 1305 در ايران بودم بهائياني را كه در نقاط مختلفه آن مملكت ديدم، عموما از شناختن صبح ازل تجاهل ميكردند و حتي چنين وا مينمودند كه اسم او را هم هرگز نشنيده اند و فقط كتاب مذاهب و فلسفه كونت دو گوبينو - كه من سابقا آن را خوانده بودم و بدان واسطه از اهميت مقام صبح ازل مسبوق بودم - باعث شد كه اين مسئله را جدا تعقيب كرده، بالاخره دانستم كه وي هنوز زنده است و با وي بناي مكاتبه گذاردم، تا آنكه در بهار سال 1307 در شهر ماغوسا در جزيره قبرس، خود به ملاقات او نايل آمدم.».
[26] همان، (صفحه مو).
[27] همان.
[28] همان، (صفحه م).
[29] ادوارد براون، در مقدمه نقطة الكاف (صفحه مج) درباره ي زمان ادعاي ميرزا حسينعلي ميگويد: «تاريخ ادعاي «من يظهره الله» نمودن بهاء الله را در بعضي از كتب بهائيه در سنه 1280 نوشته اند، ميرزا محمد زرندي معروف به نبيل در رباعيات تاريخيه خود كه براي ماده تاريخ وقايع حياة بهاءالله ساخته گويد كه بهاءالله در حين اين ادعا، پنجاه ساله بوده است.».
[30] همان، (صفحه مب).
[31] همان، (صفحه عو).
[32] اداورد براون، يك سال در ميان ايرانيان، ج 1، ص 109.
[33] همان، (صفحه ك).
[34] همان، (صفحه كا).

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».