اميرالمؤمنين علي (ع) خورشيدي در افق بشريت

مشخصات كتاب

سرشناسه : حسینی شیرازی محمد، 1380 - 1305

عنوان و نام پديدآور : امیر مومنان علی علیه السلام خورشیدی در افق بشریت محمد حسینی شیرازی ترجمه محمدباقر فالی مشخصات نشر : [اصفهان : بینش آزادگان 1422ق = 1380.

مشخصات ظاهری : ص 104

شابک : 964-7722-02-8 ؛ 964-7722-02-8

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی يادداشت : پشت جلد به انگلیسی Amir Momenan, Ali the sun in human horizun .

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس موضوع : علی بن ابی طالب ع ، امام اول 23 قبل از هجرت - 40ق -- فضایل موضوع : علی بن ابی طالب ع ، امام اول 23 قبل از هجرت - ق 40

شناسه افزوده : فالی محمدباقر، مترجم رده بندی کنگره : BP37/4 /ح 54‮الف 8

رده بندی دیویی : 297/951

شماره کتابشناسی ملی : م 81-3259

يشگفتار

با طلوع خورشيد در پهنه افق، هرنورى بى فروغ شده، و حتى ستارگان درخشان ناپديد مى گردد، و خورشيد همه جا را نورانى مى كند، و گسترش اشعه آن تمام صحنه گيتى را دربر مى گيرد...

بشر در طول تاريخ رهبران شايسته اى بخود ديده، ولى شايستگى دو رهبر بزرگ، همه را تحت الشعاع قرار داد و سراسر زندگانى پرافتخار آن دو، براى فرمانروايان، خدا پرستان و تمام انسانها.. الگو و سرمشق است...

اولين رهبر كه معلم تمام انسانها و اشرف موجودات است، پيامبر بزرگ اسلام(ص) بوده، كه براى عالميان رحمت، و براى حكام و فرمانروايان بهترين معيار و نمونه است، و دومين رهبر بزرگ و شايسته حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(ع) است كه قرآن ناطق، و تبلور مكتب اسلام بود، آن رهبرى كه ريزه كاريهاى زندگى و كارهاى روزمره اش براى هميشه به بشر درس درستكارى مى آموزد، و در طول

تاريخ انسان از آغاز اسلام تا به قيامت همچون خورشيدى پرنور مى درخشد، پيوسته نور ميفشاند و هيچگاه خاموش نمى شود.

متأسفانه جامعه انسانى، و حتى خود مسلمين هنوز اين امام بزرگ را نشناخته، و از چگونگى رفتار و كردارش آگاهى نيافته اند، و مى توان گفت روزى كه مسلمين پيامبر بزرگ و جانشين بحق او حضرت على(ع) را الگو و نمونه اى براى خود قرار داده، و طبق روش كار و رفتار آنان، عمل كنند، همان روز استقلال، پيشرفت، و عزت آنهاست متأسفانه اين دو رهبر بزرگ مظلوم واقع شده، و جز جمله اى از سيره، معجزه و منقبت از آن دو چيزى شناخته نيست. و لذا يكى از نويسندگان غير مسلمان راجع به امير مؤمنان(ع) مى نويسد: (اى كاش على(ع) يك هزار سال ديرتر متولد مى شد، تا جهان را به نور دانش خود، منور سازد).

و به نظر مى رسد كه اگر اين امام و رهبريهاى شايسته او به جامعه جهانى عرضه شود، بدون شك اكثريت انسانها با صلح و سازش به اسلام مى گروند، و به گفته يكى از بزرگان: اگر مى خواهى اسلام را بشناسى. به على(ع) نگاه كن آرى... چون على بن ابى طالب(ع) آينه? تمام نماى اسلام كامل بوده. بلكه در مواقعى چند حق حيات بر اسلام داشته است بجهت اينكه روز اتحاد كفار بر كشتن پيامبر اسلام(ص)، با كمال اخلاص به جاى پيامبر خوابيده و با فداكارى خود پيامبر را زنده، و اسلام را پاينده ساخت، و در روز جنگ احزاب كه به جنگ (عمرو بن عبدود) آن پهلوان معروف عرب شتافت، پيامبر اسلام فرمودند: تمام ايمان _ تبلور اسلام _ در برابر تمام كفر _ مجسمه كفر _ به مبارزه برخواست،

و پس از پيروزى حضرت على(ع) نيز فرمودند: ضربه? على(ع) در روز خندق افضل از عبادت جن و انس است، چون ضربه? آن حضرت باعث حيات اسلام شد...

و بالاخره به بركت وجود مقدس آن حضرت بود كه در روز غدير خم اسلام كامل شده و نعمت خداوندى بر بشر اتمام يافت، كه اگر آن امام منصوب نمى شد، طبق فرموده قرآن رسالت الهى ناقص مانده و تبليغ آن به پايان نمى رسيد...

به هر حال... در كتابهاى متعددى كه پيرامون امير مؤمنان(ع) نگارش يافته، پرداختن به ريزه كاريها و جنبهاى مختلف زندگانى و رفتار آن حضرت كمتر ذكر شده است، و امتياز اين كتابى كه در دست داريد در اين است كه بيشتر به جنبه هاى عبرت انگيز حيات آن حضرت اشاره شده و على رغم اختصار آن، عمق انديشه هاى اسلامى، و شايستگى حاكميت اسلام را به جامعه انسانى با سبكى شيرين و روان عرضه مى دارد.

و نويسنده آن مرجع عاليقدر حضرت آيةالله العظمى سيد محمد حسينى شيرازى است، كه تا كنون صدها كتاب فقهى، اصولى و اسلامى مفيد، در سطح همه اقشار اجتماعى نوشته، و هميشه سعى داشته و دارد كه تمام توده هاى جامعه اسلامى در همه جا، رشد اسلامى يافته، و از تعاليم عاليه اسلام و رهبران شايسته آن آگاهى كامل يابند، تا انشاءالله به زودى اتحاد مسلمين در پرتو يك اتحاد امت اسلامى شكل يافته، و دست كفار از سراسر بلاد اسلامى كوتاه گردد... در خاتمه مطالعه اين اثر نفيس و سودمند را به تمام اقشار و بويژه به روشنفكران جامعه توصيه مى كنيم، باشد كه اين خدمت ناچيز مورد رضاى حضرت امام عصر(ارواحنا فداه) قرار بگيرد، انشاءالله والله ولى

التوفيق

مقدمه مولف

كتاب (امير مؤمنان على(ع) خورشيدى در افق بشريت) در جمله اى از فضائل اخلاقى و كمالات و احوال حضرت امير مؤمنان على(ع) و روش ايشان در زندگانى تدوين يافته، تا بدانيم كه چگونه امير مؤمنان، براى كسانى كه خواهان زندگى شرافتمندانه اى در دنيا، و سعادت آخرت هستند اسوه بوده، و تا روز قيامت براى تمام انسانها همواره اسوه باقى مى ماند؟ و چرا به طور كلى اولياى خدا، و بويژه چهارده معصوم يعنى: پيامبر اسلام، حضرت فاطمه زهرا و دوازده امام بعد از پيامبر، داراى پايگاهى مردمى بوده و مردم پيرامون آن بزرگان گرد آمده و پيوسته پيروانشان افزوده مى شوند؟ به هر حال در اين كتاب روش زندگانى اين بزرگان و بويژه مولاى متقيان حضرت على(ع) را، ضمن چند فصل مورد بررسى قرار مى دهيم، تا انشاءالله امت اسلامى با شناخت روش كار و ريزه كاريهاى زندگانى آنان، بتوانند از خواب غفلت بيدار شده، و مجدداً مجد و عظمت خويش را باز يابند. و ما توفيقى الا بالله..

فصل اول:آزادى در اسلام

اشاره

حضرت على(ع) دومين حاكم اسلامى است كه توانست آزاديهاى اسلامى را به همگان حتى كفار ارزانى دارد چه آنكه آزادى در اسلام بيشمار است. قرآن مجيد راجع به پيامبر بزرگ، و هدف بعثت او را چنين بيان مى كند:

بار گران و غل و زنجيرهائى را كه بر مردم بوده، از پشت آنان بر مى دارد (يضع عنهم اصرهم و الا غلال التى كانت عليهم)(1) دو عبارت را در اين آيه شريفه ملاحظه مى كنيد: (اصر: بار گران) و (اغلال: زنجيرها) و اين به دو معنى است:

1 _ گاهى بر پشت انسان بار سنگينى مى گذارند كه با وجود باز بودن دست و پايش، قادر به

حركت از جاى خود نبوده، و در نتيجه زمين گير مى شود، اين را (اصر) يعنى بارگران گويند.

2 _ و گاهى هم بار سنگينى بر پشت انسان نيست اما دست و پايش در قيد و بند است كه در نتيجه نمى تواند حركتى انجام بدهد.

اين دو مثال را در جامعه اگر پياده كنيم، خواهيم يافت كه برخى از جوامع خود راگرفتار تشريفاتى نموده، كه به مرور زمان بر كاهل آنها سنگينى مى كند، مثل: تشريفات ازدواج، دادگسترى، خانه دارى، خانه سازى و ديگر شئونات زندگى امروز.

و برخى جوامع هم گرفتار قوانين و مقرراتى شده اند كه دست و پاى آنها بسته، و آزاديهايشان را محدود ساخته است..

يكى از مهمترين اهداف پيامبر گرامى اسلام(ص) اين بود كه بار سنگين تشريفات را از پشت جامعه انسانى برداشته و قيد و بندهاى اختناق را از بين ببرد، و لذا دين مبين اسلام تمام آزاديها را براى انسان محترم شمرده، مگر در موارد بسيار معدود كه براى حفظ آزادى اكثريت جامعه، آزادى چند نفر را محدود نموده است، قرآن مجيد خطاب به پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد: به مردم بگو كه من از شما پاداشى نمى خواهم و شما را به زحمت و مشقت نمى اندازم (قل ما اسئلكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين)(2) و در آيه اى ديگر مى فرمايد: پس به مردم تذكر بده، كه تو ياد آورنده اى و بر مردم مسلط نيستى (فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمسيطر)(3)، و همچنين نداى قرآن براى هميشه بلند است كه: در انتخاب دين هيچگونه اكراه و اجبارى نيست (لا اكراه فى الدين)(4) و لذا پيامبر عاليقدر اسلام(ص) هيچكس را اجبار بر پذيرش دين اسلام نفرمود، نه در جنگ بدر،

نه در جنگ خيبر، نه در فتح مكه، نه در جنگ حنين و نه در دهها جنگى كه دشمنان اسلام بر عليه اسلام روا داشتند...

همچنين امير مؤمنان على(ع) به پيروى از رسول خدا(ص)، آزادى تمام اقشار و حتى اقليتهاى مذهبى تحت پرچم اسلام را محترم شمرد، و در حالى كه آن امام بسيار مقتدر، و قلمرو حاكميتش از نيمه هاى شوروى تا غرب آفريقا بوده است، هيچكس را اجبار به ترك دين خود، و پذيرش دين اسلام نكرد، بلكه بعكس در روايات مكررى از ائمه اطهار (ع) راجع به اقليتهاى مذهبى آمده كه: (الزموهم بما التزموا به) با آنان به همان ايده اى كه دارند رفتار كنيد...

حضرت امير مؤمنان على(ع) در روايت مشهورى كه از آن بزرگوار نقل شده مى فرمايد: (بنده ديگران مباش حال آنكه خداوند تو را آزاد آفريده است) و همچنين در قسمتى از يك روايت مفصل مى فرمايد: (... تمام مردم آزاد هستند...) همچنين حضرت امام حسين(ع) در روز عاشورا به هنگام شدت آتش جنگ با لشكريان بنى اميه به آنان خطابى فرمود كه براى هميشه در فضاى تاريخ بشريت طنين افكن است، و هر انسان آزاده اى آن را بگوش دل مى نوازد: (ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم).

گر شما را به جهان دين و آئينى نيست لااق__ل م_ردم آزاده بدني_ا باش_د

و بالاخره روايات وارده از معصومين (ع) راجع به آزاديهاى مردم بسيار است، تا جائى كه فقهاى اسلام، با استفاده از قرآن مجيد و روايات، قاعده اى را بطور اختصار و سر بسته بيان فرموده اند كه: (مردم برجان و مال خويش مسلط هستند) از اينرو هر انسانى مى تواند با

جان و مال خويش هر كارى را انجام دهد مشروط بر اينكه مخالف اوامر الهى نباشد، پس آزادى در هر موردى از قبيل: تجارت، صنعت، كشاورزى، ساختمان سازى، سفر، اقامه، اظهار نظر، مطبوعات _ اعم از روزنامه، مجله و كتاب _ تأسيس ايستگاههاى فرستنده راديوئى و تلويزيونى، آموزش، ازدواج و ديگر نيازمنديهاى مشروع انسانى، از ديدگاه اسلام محترم است.

حضرت امير مؤمنان على(ع) به پيروى از پيامبر عالى مقام اسلام(ص)، مردم را در هرگونه تصرفى در زمينهاى موات آزاد گذاشته بود و لذا جمعيت شهر نوبنياد كوفه در زمان آن امام در حدود چهار ميليون نفر، و بنا به نقل مورّخين وسعت اين شهر ده فرسخ (60 كيلو متر) بوده است، زيرا پيامبر اسلام فرموده بود: (كسى كه زمين مواتى را آباد كند از آن اوست)، (زمينهاى موات ملك خدا و پيامبر است، و هر كس كه بخشى از آن را آباد كند، از مال او خواهد بود)، (كسى كه در اطراف زمين موات ديوار بكشد از آن اوست)، (كسى كه زمين موات را آباد كند از آن بهره اى داشته، و اگر چهارپايان از علف زمين او چيزى بخورند، برايش صدقه محسوب مى شود) و بالاخره در روايتى ديگر نيز مى فرمايد: (كسى كه سبقت بگيرد به چيز مباحى كه ديگران بر او سبقت نگرفته اند، حق او در آن شى ء، بر ديگران مقدم است).

و با استناد به دهها روايت صحيح وارده از ائمه اطهار عليهم السلام، همانند روايات فوق است كه فقهاى اسلامى فتوى داده اند: هركس حق استفاده از تمام منابع ثروتهاى مباح عمومى را دارد مثل: چوب، ميوه و يا برگ جنگل، نمك و يا ماهى درياها و

رودخانه ها، جانوران صحراها... و جز اينها از موارد حلالى است كه اسلام مقرر فرموده، چرا كه خداوند ثروتهاى زمين را براى عمومى بشر آفريده، و در آيه اى چنين تصريح مى كند: (خداوند است كه آسمانها و زمين را آفريده و از آسمان آب را فرود آورد، پس توسط آن براى شما از ميوه جات روزى فراهم آورد، و كشتى را براى شما مسخر فرمود تا به خواست او در دريا حركت كند، و رود خانه ها و آفتاب و ماه به طور پيوسته، و شب و روز را براى شما آفريده، و از هرچه كه سئوالش كرديد، به شما ارزانى داشته، و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، نخواهيد توانست آنها را به حساب آورد، به درستى كه انسان ستمگر و كفركيش است (الله الذى خلق السماوات والارض و انزل من السماء ماءاً فأخرج به من الثمرات رزقاً لكم و سخر لكم الفلك لتجرى فى البحر بأمره و سخر لكم الأنهار وسخر لكم الشمس والقمر دائبين و سخر لكم الليل والنهار و آتاكم من كل ما سألتموه و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم كفار)(5).

و در واقع همين آزاديهاى مطلق و گسترده بود، كه در آغاز اسلام مردم را گروه گروه بسوى اسلام جلب كرد، و اگر انشاءالله مجدداً قدرت جهانى به دست مكتب اسلام و نمايندگان واقعى پيامبر خدا بيفتد، اميد است كه تمام انسانها، حتى مردم آمريكا، شوروى، چين و نظاير آنها به دين اسلام بگروند، چرا كه بشر بطور فطرى هميشه نظام بهتر را پذيرفته، و نظامهاى غير آن را ترك مى كند.

شبى در صفين

شبى در جنگ صفين، آب فرات به دست لشكريان معاويه افتاد،

معاويه دستور داد كه آب بر سپاه على(ع) بسته شود، هنگامى كه خبر به امير مؤمنان رسيد، به لشكريان خود دستور آماده باش فورى داد، و ضمن خطبه اى به آنان فرمود: (الموت فى حياتكم مقهورين، والحياة فى موتكم قاهرين...) يعنى: اگر زير بار ذلت دشمن باشيد مرده ايد حتى اگر به ظاهر زنده باشيد، و اگر در برابر دشمن پايمردى كنيد براى هميشه زنده ايد حتى اگر به ظاهر شهيد شويد... و سپس دستور حمله جهت آزادسازى فرات از دست دشمن را صادر فرمود، سپاه امام با يك حمله حساب شده توانستند نيروهاى بنى اميه را از نهر فرات دور ساخته، و خود بر آنجا مسلط گردند، پس از پايان موفقيت آميز اين حمله سپاهيان حضرت امير(ع) خواستند مقابله به مثل كرده و آب را بر لشكر معاويه ببندند، حضرت اين كار را اجازه نداد و فرمود: كه استفاده از آب براى همگان آزاد است، چنين عملى در كدام تاريخ بشر جز اسلام وجود دارد؟! اسلام تا اين اندازه شخصيت انسانها را محترم شمرده كه حتى آب را بر دشمن محارب نمىبندد.

شاهكار در خيبر

در اينجا بى مناسبت نيست كه به شاهكارى نظير اين از پيامبر بزرگ اسلام اشاره كنيم:

به هنگام محاصره دژهاى محكم خيبر توسط سپاهيان رسول خدا، و مقاومت يهوديان ساكن در آن، شخصى از يهوديان به خدمت پيامبر اسلام شرفياب شده و عرضه داشت:

يا محمد من به شما راهى نشان مى دهم، كه اگر آن را پيش گيرى، يهوديان خيبر به راحتى تسليم مى شوند و آن راه اين است كه جوى آبى از خارج قلعه خيبر به سوى داخل آن روان است، و اين راه آبى بسان شريان زندگى آنهاست، اگر راه

آب را مسدود كنيد آنان در اثر فشار تشنگى ناگزير به تسليم خواهند شد... اما پيامبر بزرگ و معلم انسانيت با عاطفه اى توصيف ناپذير به آن يهودى فرمود:

نه.. من چنين كارى نمى كنم، زيرا در اين دژها پيرمردان، پيرزنان، كودكان بى گناه، زنان شيرده و افرادى ضعيف هستند خوش ندارم پيروزى من به قيمت تشنگى آنان تمام بشود..!

و با وجودى كه قرآن مجيد مى فرمايد: به درستى دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنين، يهوديان و مشركان خواهى يافت (لتجدن اشدالناس عداوة للذين آمنوا اليهود والذين اشركوا)(6) پيامبر اسلام با وجود دشمنى و كينه توزى آنان، پس از فتح دژهاى خيبر با كمال عطوفت و مهربانى با اسيران يهود رفتار كرد...

و اين طرز رفتار زندگانى پيامبر بزرگ بود كه مردم را به سوى اسلام جلب مى كرد، نه جنگ جوئى و جنگ افروزى و لذا تمام كشته هاى جنگهاى پيامبر، در بيش از هشتاد جنگ از طرفين (مسلمين و كفار) يك هزار و چهارصد نفر بوده كه عده اى آن را يك هزار و هشت نفر نيز شمرده اند، و حال آنكه ما مى بينيم كه قبل از اسلام كشتارهاى عجيبى صورت مى گرفته، مثلاً فارسها به قلمرو روميان حمله مى كرده، و از مدائن تا مصر مردم را قتل عام مى كردند، و بعكس گاهى روميها به فارسها حمله مى كرده، و از مصر تا مدائن آدمكشى مى كردند و شعار عربها در جنگ با يكديگر اين بود: براى اين خاندان نه زن، نه مرد و نه كودكى را باقى گذاريد اين راجع به قبل از اسلام.

اما بعد از اسلام اگر تاريخ جنگهاى جهان را ورق بزنيد، خواهيد يافت كه چه جنگهائى رخ داده و چه كشتارهاى عجيبى روى داده است،

و ميليونها انسان به خاك و خون كشيده شده اند.

رفتار با اسيران فارس

پس از استيلاى سپاهيان اسلام بر كشور ايران، تعداد بسيارى به اسارت نيروهاى اسلام در آمده و بسوى شهر مدينه گسيل داده شدند، هنگامى كه آنها را در مجلس خليفه وقت آوردند، خليفه تصميم بر بردگى و فروش آنان گرفت، اما حضرت على(ع) از اين كار ممانعت كرده و فرمود: پيامبر اسلام فرموده: عزيزان يك قوم را عزيز بشماريد و به آنان نيكى كنيد، و اينان در قوم خود عزيز بوده اند، سپس آن حضرت در همان مجلس سهم اسيران خود را آزاد فرمود، و بنى هاشم به پيروى از آنحضرت، سهم خود را آزاد كردند، و طبق يكى از قوانين اسلامى اگر قسمتى از بردگان آزاد شوند، بقيه را نيز دربر مى گيرد و بخش آزاد نشده آن بردگان و اسيران نيز آزاد شدند، و در نتيجه خليفه نتوانست آنها را به بردگى در آورد.

ملاحظه كنيد كه اسلام تا چه حدى بر عطوفت و شفقت و مهربانى بنوع انسان تأكيد كرده تا جائى كه پيامبر عاليقدر اسلام (ص) مى فرمايد: (ارحموا ثلاثاً و حقاً لهم ان يرحموا، عزيز قوم ذل و غنياً افتقر و عالماً ضاع ما بين جهال) يعنى: سه شخص را مورد مرحمت و لطف خود قرار بدهيد: اولا كسى كه روزگارى عزيز بوده و حال ذليل شده، ثانيا كسى كه روزگارى ثروتمند بوده و حال فقير و تهيدست شده، و ثالثا دانشمندى كه در ميان عده اى نادان ضايع شده است.

همچنين پيامبر بزرگ اسلام (ص) مى فرمايد: (ارحموا من فى الارض يرحمكم من فى السماء) يعنى: اهل زمين را رحم كنيد، تا خداوند متعال شما را مورد

مرحمت قرار بدهد.

و بطورى كلى پيامبر اسلام(ص) مظهر رحمت و شفقت بوده تا جائى كه قرآن او را بعنوان رحمتى براى تمامى عالميان ذكر كرده است (و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين)(7).

رحمت براى همه

و امير مؤمنان حضرت على(ع) نيز همين حالت را داشته، و براى همگان رحمت بوده است، تا جائى كه او را پدر يتيمان لقب داده اند، و در متون تاريخى آمده كه هنگام بسترى شدن آن حضرت در اثر ضربت زهر آگين ابن ملجم _ قاتل آن حضرت _ طبيبان معالج براى امام شير گاو تجويز كردند، هنگامى كه اين خبر در شهر كوفه شايع شد، دهها مرد و زن و كودك هركدام با ظرفى شير در خانه امام گرد آمدند تا شير مورد نياز پدر و حامى خود را تهيه كنند... و حضرت كمى تناول مى كردند و بقيه آن را براى ابن ملجم مى فرستادند.

تفقد از نابيناى زمين گير

هنگامى كه امام حسن و امام حسين عليهما السلام از بخاك سپردن امير مؤمنان به سوى خانه باز مى گشتند، صداى دلخراش ناله ضعيفى از داخل يك خرابه به گوش آندو بزرگوار رسيد، آن دو امام كه تربيت شده در مكتب وحى بوده وخود را مسئول بر ضعيفان و بينوايان مى دانستند، با شنيدن صداى ضعيف وارد خرابه شدند، پير مرد نابينا و زمين گيرى را ديدند كه خود را آلوده كرده و ناله ضعيفى داشت، احوال او را پرسيدند؟ در پاسخ گفت:

مى بينيد كه من نابينا و زمين گير هستم، يكى از مردان خدا هر روز بطور مداوم مرا مورد تفقد قرار مى داد، خشگم مى كرد، بدن و لباسم را تميز مى نمود و حتى غذا را لقمه كرده و در دهانم مى گذاشت... اينجا پير مرد عقده گريه گلويش را فشرد و آهى جانسوز كشيد و ادامه داد:

اكنون سه روز است كه او نيامده، بسيار گرسنه ام و خودم را كثيف كرده ام و نمى دانم چرا او نيامده؟!.

امام حسن

و امام حسين با شنيدن سخنان آن پيرمرد پرسيدند: آيا از او نشانه اى در نظر دارى؟

پيرمرد پاسخ داد: من كه نابينا هستم، فقط اين نشانه در نظرم هست كه به هنگام ورودش همه چيز و حتى سنگ ريزه هاى آن خرابه بصدا در آمده و پيوسته صداى ذكر خدا از آنها بگوشم مى رسيد.

اينجا بود كه آن دو بزرگوار اشك در چشمانشان حلقه زد و گفتند، اى مرد او پدر ما على بن ابى طالب(ع) بود، كه ما هم اكنون از خاكسپاريش باز مى گرديم.

پيرمرد با شنيدن خبر ناگوار شهادت امير مؤمنان آهى كشيد و روى خاك افتاد و جان داد.

اگر كمى در اطراف اين داستان مطالعه كنيم، خواهيم يافت كه اين يكى از بزرگترين شاهكارهاى امير مؤمنان بود، زيرا رهبر يك مملكت بسيار بزرگ و شايد بزرگترين قدرت دنياى آن روز، با صدها مشكلات و مسئوليتهاى اجتماعى، آنقدر خود را مسئول مى داند تا جائى كه رسيدگى به يك نابيناى فلج جزء برنامه كار روزانه او قرار مىگيرد و بدون استنكاف و تكبر او را تمييز و خشك كرده و غذايش مى دهد اين شيوه رفتار رهبر، با ضعيف ترين فرد جامعه در تاريخ انسان بى نظير است مگر در مورد رهبران الهى.

خوراك آن حضرت

حضرت على(ع) نان جوين خشك همراه با نمك ميل مى نمود، و شكم مبارك خود را هيچگاه سير نمى كرد، و هر گاه شخصى علت اين كار را مىپرسيد، مىفرمود: شايد در دورترين نقاط قلمرو حاكميت من ضعيفى باشد كه غذاى سير نخورده، و من بايد همانند او زندگى كنم!

1 _ سوره اعراف، آيه156 .

2 _ سوره ص، آيه87 .

3 _ سوره غاشيه، آيه هاى21 و22 .

4 _ سوره بقره، آيه257 .

5

_ سوره ابراهيم، آيه 31 _ 33.

6 _ سوره مائده: آيه 82.

7 _ سوره انبياء، آيه107 .

فصل دوم :گذشت از تبهكاران

توضيح

حضرت امير مؤمنان به پيروى از پيامبر اسلام تا آنجائى كه ممكن بود، از مجازات تبهكاران صرف نظر مى كرد، زيرا اولاً: ثبوت جرم در قوانين مجازاتهاى اسلامى، موازين بسيار دقيق و مشكلى دارد. و ثانياً: در صورت ثبوت جرم نيز تا حدود امكان بر مجرم تخفيف و يا اينكه او را مورد عفو و بخشش قرار مى دهند، اسلام براى انسان و عموم موجودات رحمت است و در حدود براى مجرمين و تبهكاران خشونت دارد، و بطور كلى موارد حرام در اسلام در برابر موارد حلال قابل قياس نيست، زيرا عده اى از فقهاى اسلام حد اكثر محرمات در اسلام را در حدود هفتصد مورد ذكر كرده اما در برابر، ميليونها مورد حلال براى مسلمانان مقرر شده، و در واقع آن محرمات هم براى حفظ جامعه و آسيب نرسيدن به آن است و اسلام در عين حالى كه مردم را آزاد گذاشته، از بروز آشوب و هرج و مرج در جامعه اسلامى جلوگيرى مى كند، و اين عمل جز با كنترل جامعه توسط تحريم علل زيانهاى عمومى و خصوصى، امكان پذير نيست.

تأمل در قضاوت

حضرت امير مؤمنان على(ع) هيچگاه بدون تحقيق قضاوت نمى كردند، و حتى پس از تحقيق فوراً رأى خود را اظهار نمى داشتند، بلكه تا حدود امكان اظهار نظر را به تأخير مى انداختند و به سبب تأخير در اظهارنظر، يا متهم از مجازات نجات مى يافت، و يا اينكه بيگناهيش به اثبات مى رسيد، اينجا بد نيست به دو داستان از صدها قضاوت عادلانه اميرالمؤمنين(ع) اشاره كنيم:

داستان اول:

زنى به خدمت آن حضرت شرفياب شد، و از شوهر خود شكايت كرد و گفت:

شوهرم بدون اجازه من با كنيزم زنا كرده، و حال داد

مرا از او بخواهيد، حضرت به آن زن فرمود:

ما در اين باره تحقيق مى كنيم، اگر تو راست گفته اى بر شوهرت حد جارى مى كنيم، و اگر ثابت شد كه تو دروغ گفته و به شوهرت تهمت زده اى، تو را تأديب خواهيم كرد، سپس امام از جاى خود برخواسته و مشغول اداى نماز شد و زن را آزاد گذاشت، آن زن نه ريختن آبروى شوهر خود در ملأ عام، و نه اجراى حد برخود را مى خواست، از كار خود پشيمان شده فرصت را غنيمت شمرد و از محضر آن حضرت فرار كرد، با وجودى كه حضرت على(ع) مىتوانست او را فوراً بازداشت، و و شوهرش را احضار كند و يكى از آن دو را تازيانه بزند، ولى امام از مجازات مردم متنفر بود، عقده زجر و شكنجه انسانها را نداشت و تا آنجائى كه ممكن بود افراد را مورد عفو و مرحمت قرار مى داد:

داستان دوم:

عده اى از افراد، كنار خرابه اى متروكه جسد مرده و آغشته به خون انسانى را يافتند، و در گوشه آن خرابه مرد قصابى بود، و كاردى خون آلود به دست داشت، آن افراد فوراً قصاب را به اتهام قتل دستگير كرده و به خدمت امام على(ع) آوردند، مرد قصاب با نگرانى زياد در برابر امام اعتراف به قتل كرد، حضرت او را به جرم قتل محكوم به قصاص كرد، اما اجراى حكم را به تأخير انداخت و تأمل نمود، ناگهان شخصى آمد و عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين من قاتلم، وجدانم آزارم مى دهد، اين قصاب بى گناه است و مرا بجاى او گردن بزنيد.

در اين هنگام امام به مرد قصاب فرمودند: پس چرا تو اعتراف كردى؟! در

پاسخ گفت: چون شواهد در قتل اين شخص را بنحوى ديدم، كه اگر انكار مى كردم شايد پذيرفته نمى شد، آرى من قاتل نيستم اما در آن لحظه گوسفندى را سر بريده بودم و كاردم خون آلود بود، ضمناً جهت قضاى حاجت به آن خرابه رفتم، كه ناگهان با جنازه غرق به خون آن مقتول روبرو شدم و چند لحظه بعد مردم به خرابه آمدند و دستگيرم كردند، من ديدم كه انكار قتل بى نتيجه است و به هر تقدير محكوم به مرگ خواهم شد، به همين جهت راهى جز اقرار به قتل در برابر خود نديدم.

حضرت اميرالمؤمنين (ع) قاتل اصلى را كه با اعتراف خود، قصاب را نجات داده بود مورد عفو و بخشش قرار داده و فرمود: اين قاتل گرچه انسانى را كشته ولى با اقرار خود انسان ديگرى را زنده كرده است و قرآن مجيد مى فرمايد: هر كس جان شخصى را زنده كند، همانند كسى است كه جان تمامى مردم را احيا نموده است (و من احياها فكأنما احيى الناس جميعاً)(1).

آنچه كه در اين داستان قابل توجه است، اينكه امام به مجرد اعتراف مرد قصاب، او را نكشته و در اجراى حكم تأمل نمود.

فرجام دادن به مجرم

امروزه در دادگاههاى دنيا به مجرد ثبوت جرم و يا اقرار مجرم، دادگاه پس از شوراهاى مقدماتى راى خود را مبنى بر مجازات مجرم صادر مى كند، و در برخى از كشورها مجرم مى تواند از رأى صادره فرجام خواهد، و در صورتى كه دادگاه اين حق را به مجرم بدهد، هيئتهاى منصفه، و دادگاه تشخيص پس از تشريفاتى به فرجام خواهى مجرم رسيدگى مى كنند...

اما در دادگاه اسلامى حكومت امام على(ع) بدون اينكه مجرم فرجام

بخواهد و حتى گاهى با وجود كيفرخواست از سوى خود مجرم، براى چندبار به او فرجام داده مى شود و در صورتى كه جرم او تعدى به حقوق مردم نباشد، به وى فرصت داده مى شود تا اگر بخواهد فرار كند، و اين به لطف و مرحمت اسلام باز مى گردد كه دادگاه اسلامى تا حدود ممكن از خونريزى جلوگير كرده و در صدور حكم تأمل مى نمايد، بعنوان نمونه به قضاوت بى نظيرى از حضرت على(ع) كه در كتاب (كافى) نقل شده، اشاره مى بريم:

داستان جالب

مرحوم كلينى در كتاب شريف (كافى) از جناب ميثم داستانى را اينچنين نقل مى كند: روزى يك زن به حضور امير مؤمنان(ع) شرفياب شد، و عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين من زناكارم پس پاكم كن، خدا تو را پاك كند، چون عذاب دنيا از عذاب هميشگى آخرت آسانتر است.

امام به او فرمودند: از چه تو را پاك كنم؟

_ آقا من زناكار هستم.

_ آيا هنگامى كه زنا دادى، شوهردار بودى يا خير؟

_ آرى در آن موقع شوهر داشتم.

_ آيا به هنگام زنا، شوهرت حاضر بود يا غايب؟

_ شوهرم حاضر بود.

پس از اين گفتگوى كوتاه حضرت به او فرمودند: فعلاً برو، و آنچه در شكم دارى وضع حمل كن،و پس از زايمان بيا تا پاكت كنم، آن زن از محضر دادگاه مرخص شد و هنگامى كه دور شد بطورى كه ديگر سخن امام را نمى شنيد، حضرت سر بطرف آسمان كرد و عرضه داشت: بار خدايا اين يك شهادت بود، پس از مدتى مجدداً زن بحضور امام شرفياب شده و عرض كرد:

_ يا اميرالمؤمنين من وضع حمل كردم، حال پاكم كن. امام بظاهرى ناشناخته به او فرمودند:

_ براى چه پاكت

كنم؟

_ آقا من زنا داده ام، پاكم كن.

_ آيا به هنگام زنا شوهر داشته اى؟

_ آرى.

_ آيا شوهرت به هنگام زناى تو حاضر بود يا غايب؟

_ شوهرم حاضر بود.

در اين هنگام امام براى بار دوم، او را از دادگاه مرخص كرده و فرمودند: حال برو فرزندت را دو سال شير بده، چنانكه خداوند امر فرموده است، آن زن از خدمت امام مرخص شد، آنگاه حضرت روى به آسمان كرد، و عرضه داشت: خداوندا، اين دو شهادت شد پس از گذشت دو سال مجدداً آن زن شرفياب شده و عرض كرد: حال دو سال است كه فرزندم را شير دادم، يا اميرالمؤمنين پاكم كن، حضرت با چهره اى ناشناخته از او پرسيدند: از چه پاكت كنم؟ عرض كرد: من زنا داده ام، پاكم كن.

_ آيا به هنگام زنا شوهردار بودى؟

_ آرى شوهر داشتم.

_ آيا شوهرت حاضر بود يا غايب؟

_ شوهرم حاضر بود.

حضرت براى بار سوم فرمودند: حال برو فرزندت را تكفل كن تا رشد كند و بتواند بخورد و بياشامد، و از پشت بامى نيفتد، و در چاهى فرو نرود، جناب ميثم مى گويد: آن زن از خدمت امام با چشم گريان مرخص و دور شد، آنگاه امير مؤمنان روى به آسمان كرد، و عرضه داشت: خدايا اين سه شهادت شد.

هنگامى كه آن زن براى بار سوم از دادگاه عدل اسلامى مرخص شد، شخصى بنام عمرو ابن حريث مخزومى با وى روبرو شده و گفت: اى بنده خدا از چه گريه ميكنى؟ من ديدم كه به خدمت حضرت على (ع) مى روى و از ايشان مى خواهى كه تو را پاك كند؟ آن زن گفت: آرى من از امام خواستم كه پاكم كند،

امام به من فرمود: فرزندت را تكفل كن تا رشد كند، بتواند بخورد، بياشامد، از بامى نيفتد و در چاهى فرو نرود، حال مى ترسم كه مرگ به سراغم آيد در حالى كه آن حضرت مرا پاك نكرده است، عمرو بن حريث گفت: اى زن حال كه چنين است فرزندت را من تكفل مى كنم، آن زن پيروزمندانه براى بار چهارم به خدمت امام شرفياب شده، و گفته عمرو بن حريث را بسمع امام رساند، حضرت با چهره اى ناشناخته پرسيدند: براى چه فرزندت را مى خواهى تكفل كند؟

_ يا اميرالمؤمنين چون من زنا داده ام و حال مى خواهم شما پاكم كنيد.

_ آيا به هنگام زنا شوهر داشته اى يا خير؟

_ آرى شوهر داشته ام.

_ آيا شوهرت حاضر بود، يا غايب؟

_ شوهرم حاضر بود.

آنگاه امام سر به آسمان كرده و عرضه داشت: خدايا تو مى دانى كه چهار شهادت بر عليه اين زن به اثبات رسيد، و نگاهى غضبناك به عمرو بن حريث انداخت، آن مرد عرض كرد: يا اميرالمؤمنين من فكر كردم كه شما دوست داريد فرزند اين زن را تكفل كنم، و حال اگر شما دوست نداريد من چنين كارى نمى كنم، امام به او فرمودند: آيا پس از اثبات شهادت چهارم؟! بخدا سوگند كه بايد او را تحت تكفل خود قرار بدهى.. آنگاه حضرت حكم خدا را در باره اين زن به اجرا در آوردند.

در حاشيه دادگاه

از اين داستان شگفت آور مى توان نكات ارزنده اى آموخت كه در حاشيه دادگاه اميرالمؤمنين (ع) براى تمامى انسانها عبرت انگيز، و بويژه براى قضات بهترين درس است:

1 _ اينكه اميرالمؤمنين تمام جوانب قضيه را در نظر گرفته، و بطور كامل تحقيق فرمود، تا حجت تمام شود.

2 _ زن

باردار را مجازات نكرد، تا زمانى كه وضع حمل كند.

3 _ مجرم را بازداشت نفرمود، بلكه آزادش گذاشت تا فرصت فرار داشته باشد.

4 _ بار اول و دوم و سوم اقرار براى آنحضرت ملاك نبود.

5 _ هربارى كه مجرم به دادگاه مراجعه مى كرد، حضرت با چهره اى ناشناخته با وى روبرو مى گشت، و پرسشهاى خود را تكرار مى فرمود تا شايد اگر مجرم در دفعات قبل اشتباهى كرده، الان جبران شود.

6 _ حضرت زن شيرده را اعدام نمى كرد.

7 _ كودك دوساله را از مادرش جدا نمى كرد، گرچه آن مادر مستحق قتل باشد.

8 _ بر عمرو غضب كرد كه چرا تكفل طفل را بعهده گرفته است.

9 _ و بالاخره پس از تحقيقات دامنه دار و چهار بار شهادت مجرم، حد الهى را بر او به مرحله اجراء در آورد.

روش كار امام

حضرت اميرالمؤمنين على(ع) با وجودى كه به خواست خدا مسائل پشت پرده را مى دانست، هميشه بر حسب ظاهر رفتار مى كرد تا براى مردم نمونه باشد و نگويند: على از غيب آگاه بود، و لذا درست رفتار مى كرد، از اين رو آن حضرت به قاضى خود در شهر اهواز كه نامش (رفاعه) بود نامه اى نوشته و متذكر شدند كه ما مأمور به ظواهر امور هستيم، و واقع را بايد به خدا موكل كرد، يعنى اينكه تحقيق در امور مردم و كشف اسرار آنان جايز نيست و بهمين جهت است كه شكنجه متهمين در اسلام حرام، و هيچكس را جهت گرفتن اعتراف و اقرار نبايد زير شكنجه انداخت، بلكه هر انسانى مختار است، اگر به اختيار خود اقرار كند حكم بر او ثابت، و الا رهايش مى سازند بلكه اگر شاهد و يا

متهمى در پيشگاه امير مؤمنان ساكت مى شد امام رهايش ساخته و او را مجبور به سخن گفتن نمى كردند.

1 _ سوره مائده، آيه32 .

زندگى فرمانروايان اسلام

حضرت امير مؤمنان على(ع) به پيروى از پيامبر والا مقام اسلام، در نهايت سادگى زندگى مى كرد، و هيچ گونه تكبرى بر مردم نداشت و به مالك اشتر كه استاندار آن حضرت در مصر بود، طى عهد نامه اى متذكر شدند، كه بمانند شير درنده خوئى در ميان مردم نباش، بايد وجود حاكم اسلامى، سراسر مهر و لطف براى مردم باشد و چنانچه در روايات آمده: هميشه مردم از او آرزوى خير داشته و از شر او در امان باشند (الخير منه مأمول والشر منه مأمون) و اين صفت بايد در هر مسلمانى باشد و بويژه در فرمانرواى مسلمين، و بسيارى از اوقات مى شد كه در اثر سادگى ظاهر و بدون تشريفات بودن امير مؤمنان، با وجودى كه آن حضرت در ميان مردم بود عده اى او را نمى شناختند، و بگفته (ضرار) كه از كوفه بسوى دمشق نزد معاويه رفته بود، امير مؤمنان در ميان ما مثل يك فرد عادى بود (كان فينا كأحدنا).

حضرت على(ع) هيچگاه براى خود محافظين شخصى و يا تشريفات حكومتى قائل نمى شد، با وجودى كه قدرت اين كار را داشت و پايگاه آن حضرت در قلوب مردم بود، حتى به دشمنان خود لطف و مرحمت داشت و تعدادى از مخالفين در برابر آن حضرت سخنان ناشايستى مى گفتند و حضرت مجازاتشان نمى كرد، و لذا حتى مخالفين او را رهبرى شايسته يافته و خود را در حكومت آن حضرت آزاد مى ديدند.

مثلا پس از دستگيرى قاتل آن حضرت (عبدالرحمن بن ملجم) حضرت با او

ملاقات كرده و فرمودند: آيا بد امامى برايت بودم؟! ابن ملجم كه دشمن و قاتل آن بزرگوار بود گفت: نه، ولى تو نمى توانى اهل دوزخ و جهنم را نجات بخشى، كنايه از اينكه علت ترور شما بدى و پستى فطرت خودم بود.

امير مؤمنان با اين گفتگوى مختصر، به جهانيان ثابت كردند كه حتى قاتل آن حضرت به علت نارضايتى، اقدام به ترور او نكرده، بلكه پست فطرتى خود ابن ملجم باعث ارتكاب آن جنايت هولناك شده است، و لذا مورّخين نقل مى كنند: پس از ضربت خوردن حضرت على(ع)، تمامى مردم خاك مسجد را برداشته و بر سر مى ريختند، و براى مصيبت آن امام اشك ريخته و عزادار شده بودند، و اين نشانه نفوذ حضرت در قلوب مردم بود، به هرحال زندگى اين رهبر الهى، سراسر عبرت و درس است و ما به چند روايت تاريخى از زندگى ساده، و وجود عادى آن حضرت در متن جامعه در اين فصل بسنده مى كنيم:

فصل سوم :در همه جا با مردم

اشاره

يكى از راويان نقل مى كند، كه وارد مسجد كوفه شدم، رفتم در جاى مخصوص وضو كه براى نماز وضو بسازم، ديدم در اطراف محل وضو جمعيت انبوهى ايستاده، بطورى كه جائى برايم نيست، من كه عجله داشتم نزديكتر آمده و خواستم ميان دو نفر از آن جمعيت براى خودم جائى پيدا كنم، و بهمين جهت با فشار زياد سعى كردم به آب برسم در نتيجه يكى از آن افراد كه مشغول وضو بود در اثر فشار من بروى زمين افتاد، او برخواست مرا تأديب كرد و رفت، من از كارم پشيمان شدم و از شخصى كه در كنارم بود پرسيدم: اين آقا كه بود؟ گفت:

اين اميرالمؤمنين على(ع) بود...!

رهبرى كه با كمال تواضع در ميان مردم بود، همانند يكى از آنان وضو مى گرفت و بعد شخصى با اعمال فشار او را بزمين انداخته و حضرت پس از تأديب او _ كه مربوط به حق جامعه است _ از او درگذشت، آيا اين چنين رهبرى و شيوه حكومتى را جز در مكتب رهبران الهى، در كجا سراغ داريد؟!

در بازار دام فروشان

و چنانچه در كتاب شريف بحارالانوار، مرحوم علامه مجلسى نقل مى كند: يكى از اهالى شهر بصره بنام ابو مطر روايت كرده: روزى در شهر كوفه از مسجد خارج مى شدم، ناگهان شنيدم كه مردى از پشت سر به من مى گويد: دامن بلندت را كمى كوتاه كن، زيرا سبب مى شود كه پيراهنت دوام بيشترى يافته (چون روى زمين سائيده مى شود) و پرهيزكارى بيشترى براى تو مى باشد (چون اگر روى زمين كشيده شود زودتر نجس مى شود) و اگر مسلمان هستى كمى از موى بلند سرت هم كوتاه كن...

ابو مطر ميگويد: نگاهى به او كردم، ديدم مانند احرام پوشان حج پارچه اى به كمر بسته، و عبايى بدوش و چوبى در دست، گوئيا مردى است بيابانى و باديه نشين، از چند نفرى پرسيدم: اين آقا كيست؟! شخصى در پاسخم گفت: تو را در اين شهر غريب مى يابم! گفتم: آرى، مردى از اهالى بصره هستم، گفت: اين آقا حضرت امير مؤمنان على(ع) است.

من به دنبال او راهم را ادامه مى دادم تا اينكه به منطقه اى بنام (دار بنى معيط) كه بازار دامداران و دامفروشان بود رسيديم، آن حضرت رو بدامفروشان كرده، و فرمودند: بفروشيد اما سوگند ياد نكنيد، زيرا سوگند ياد كردن كالا را از رونق خود مى اندازد، و بركت

را از ميان مى برد.

در مغازه خرمافروش

حضرت على(ع)، جهت مراقبت و نظارت مستقيم بر امور جامعه، گاهى به بازار مى رفت و در مغازه شخصى خرمافروش بنام (ميثم تمار) كه از ياران و اصحاب باوفاى آن حضرت بود مى نشست، روزى ميثم جهت انجام كارى از مغازه خود خارج شد و امير مؤمنان بسان يك كارگر خرمافروش، بجاى او مشغول فروش خرما شدند پس از مدتى كه ميثم آمد، مقدارى خرما در گوشه مغازه خود ديد، امام به او فرمودند: اين خرماها براى توست، ميثم عرضه داشت: مقصودتان چيست؟ امام در پاسخش فرمودند: هر مرتبه كه مقدارى خرما فروختم يك خرما از خرماهايت تو كنار گذاشتم و اين مقدار انباشته شد، و در مقابل هر عدد از اين خرماها، يك عدد خرماى اضافه به مشتريان دادم، پس به قدر اين خرماها به مردم احسان شده و پاداش و ثواب آن براى توست، اما فكر كن كه اگر به همين مقدار از هر خريدار يك عدد خرما كم مى گذاشتى، آنگاه چه مى كردى؟

نكات جالب توجه اين داستان اين است كه امير مؤمنان على(ع)، خود را مسئول بر رعيت مى دانست، و امور جامعه را تحت نظارت مستقيم داشت، و آنقدر در طرز زندگانى خود ساده بود كه نه تنها از نشستن درب مغازه يك خرمافروش باكى نداشت، بلكه از فروش خرما چون يك كارگر ساده نيز ابائى به خود راه نمى داد، و نكته مهم تر اينكه آن حضرت به طور عملى به مردم درس درستكارى مى آموخت و شاگردان خود را در همه جا تربيت اسلامى مى داد و با كنارگذاشتن آن تعداد خرما، اثرات كم فروشى را بطور عملى گوشزد نمود.

دلجوئى از يتيمان

آنچه براى مردان خدا حائز اهميت

است، خشنودى ذات پاك اوست، و على(ع) مردى كه براى رضاى خدا چنان در جبهه جنگ شمشير مى زند و پايمردى نشان مى دهد كه هيچ پهلوانى را ياراى مقاومتش نيست، در نيمه هاى شب چنان اشك مى ريزد و بدرگاه خداوند زارى و سرانجام به حالت اغماء مى افتد، گوئى كه ترسوتر از او يافت نمى شود و به گفته شاعر عرب: (جمعت فى صفاتك الاضداد) يعنى: صفات متضاد در شخص تو _ اميرالمؤمنين على(ع) _ جمع شده، آرى او به هنگام خشم بر دشمنان خدا قاطع ولى در مقابل كودك يتيم آنقدر متواضع و مهربان بود كه در برابر طفل يتيم روى خاك مى نشست، دست مرحمت بر سر او گذاشته و آه مى كشيد و مى فرمود، بر هيچ چيزى مثل كودكان يتيم آه نكشيده ام.

روزى در كوچه هاى كوفه به تنهائى راه مى رفت، همانند همه مسلمين در كمال سادگى با نرمى و آرامش و همه جا را زير نظر داشت، چون مسئول بود و نقش رهبريت جامعه را ايفا مى كرد، در راه زنى را ملاحظه فرمود كه مشك آب بر دوش و ازنفس افتاده، به آرامى نزديك آمد و آن زن را خسته و رنجيده خاطر يافت، مشك آب را بدوش گرفت تا زن مقدارى استراحت كند، در راه جوياى احوال آن زن شد؟ زن عرضه داشت: شوهرم در يكى از جنگها در سپاه حضرت على شهيد شد، حال من و چند كودك يتيم، بدون سرپرست مانده و آهى در بساط نداريم، امام بعد از اينكه او را تا خانه اش همراهى كرد، مقدارى آرد و خرما تهيه نمود، و مجدداً به خانه زن آمد، زن پرسيد: شما كيستى؟! فرمود: بنده اى از بندگان خدا،

مى خواهى كمكت كنم؟

_ آرى، من آردها را خمير مى كنم و شما تنور را آتش كنيد. امير مؤمنان تنور را هيزم كرد و شعله ور ساخت و چهره مبارك خود را نزديك مى آورد و بخود خطاب مى كرد: يا على آتش دنيا را مىبين چه سوزان است! بدان كه آتش آخرت بسيار سوزان تر است، بعد از آنكه آرد خمير شده و تنور آماده شد، زن عرضه داشت شما بفرمائيد بچه ها را آرام كنيد تا من نان بپزم، حضرت به داخل خانه تشريف آوردند و كودكان يتيم را خشنود و خندان ساختند، و هنگامى كه نان آماده شد حضرت آن را لقمه لقمه كرده و به دهان يتيمان مى گذاشت، و مى فرمود: از خدا بخواهيد كه على را ببخشد، در اين ميان يكى از زنان همسايه وارد شد و به مادر كودكان نهيب زد: واى برتو! ميدانى اين آقا كيست؟! او امير مؤمنان و مولاى متقيان على بن ابى طالب است!.

مادر كودكان با شرمندگى عرضه داشت: آقا مرا ببخشيد. اما حضرت با تواضع و فروتنى زيادى فرمودند: شما ببخشيد كه تا كنون مشكلات شما را حل نكرده بودم، از درگاه خدا بخواهيد كه على را مورد عفو و بخشش خود قرار بدهد.

حقوق مساوى با ديگران

يكى از خصيصه هاى آن امام بزرگ، عدم سوء استفاده از بيت المال بود، آن حضرت در عين اقتدار و گسترش قلمرو حاكميت و در اختيار داشتن بيت المال مسلمين، نه تنها سوء استفاده نكرده بلكه براى خود، حقوقى مساوى با ديگران از بيت المال مسلمين برداشت مى نمود، و گاهى همان حقوق ناچيز را نيز در راه خدا انفاق مى فرمود، و خود آن حضرت تهيدست مى گشت.

راوى مى گويد: روزى در بازار كوفه، حضرت على(ع)

را ديدم كه در كنارى ايستاده و شمشير خويش را در معرض فروش گذاشته است! با شگفتى پرسيدم: يا اميرالمؤمنين، چرا مى خواهيد شمشيرتان را بفروشيد؟! امام با لبخند متواضعانه اى فرمودند: چون نياز به پول آن دارم، تا امرار معاش كنم!

و اين در زمانى بود كه خراج بزرگترين ابرقدرت آن روز دنيا يعنى دولت گسترده اسلامى تحت اختيار آن امام معصوم قرار داشت!.

راوى ديگرى مى گويد: حضرت على(ع) را در فصل زمستان در بازار بصره يافتم، در حالى كه تنها دو قطعه پارچه كم قيمت به تن داشت و هوا سرد بود، از آن حضرت پرسيدم: كه چرا لباس كافى به تن نداريد؟! حضرت فرمودند: من روزى كه به اين شهر آمدم بيش از اين لباسى به تن نداشتم، و اگر روز خروجم از شهر شما چيزى بيش از اين به همراه داشتم، اين خيانت است.

اين نمونه هائى را كه از زندگانى متواضعانه آن امام عظيم الشأن ذكر كرديم به عنوان مثال بود، كه سراسر زندگانى او تمام خدا پسندانه و با نهايت تواضع بوده، چه قبل از فرمانروائى و چه در زمان آن، و لذا در نهج البلاغه ضمن خطبه اى مفصل مى فرمايد، با من مثل جباران و توانگران سخن مگوئيد، و خطابم نكنيد... و اين شيوه تربيت شدگان مكتب وحى است، تا براى تمامى رهبران و فرمانروايان عالم اسوه باشند.

احترام به آراء ديگران

دو آيه است در قرآن شريف راجع به مشورت با ديگران:

1 _ راجع به مؤمنين مى فرمايد: و كار آنان در ميانشان شورائى است (و امرهم شورى بينهم)(1).

و در آيه ديگر، به پيامبر بزرگ اسلام خطاب مى كند: با مردم مشورت كن، پس اگر تصميم گرفتند، آنگاه بر خداوند متعال

توكل كن (و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله)(2).

در اين آيه ملاحظه مى شود كه پيامبر اكرم با آن عظمت و مقام عصمت مأمور به مشورت با مردم شده، و اين روش گردآورى مردم است، وگرنه استبداد برأى و خود محورى هيچگونه اثرى جز جدائى مردم و دورى آنان ندارد، و لذا وجود مقدس حضرت على(ع) به پيروى از پيامبر گرامى اسلام به مردم مى فرمود _ چنانچه در نهج البلاغة آمده: _ شما بر من حق رأى دادن داريد، كه من با شما مشورت كنم و شما رأى بدهيد.

فصل چهارم :انتخابات آزاد

و جالب توجه اين است كه هنگام تعيين حاكمى از سوى خود بر يكى از شهرها، به آن حاكم مى فرمود: هنگامى كه به آن شهر رسيدى، مردم را در ميدان عمومى شهر گرد خود جمع كن، و نامه مرا بر آنان بخوان و آنان را از محتواى نامه مبنى بر اينكه من تو را حاكم بر آنان قرار داده ام آگاه كن، سپس از مردم بخواه كه راجع به ولايت تو رأى بدهند، اگر احيانا رأى مثبت بتو ندادند، مجدداً به همين جا باز گرد تا انشاءالله حاكم ديگرى را بر آنان تعيين كنم، ملاحظه كنيد كه اسلام تا چه اندازه به آراء مردم احترام مى گذارد، تا آنجائى كه يك استاندار و يا فرماندار منصوب از سوى شخص رهبر و فرمانده كل قواى اسلامى بايد مورد توافق مردم باشد، و حتى در صورت عدم توافق مردم، از پست خود بركنار مى شود، با وجودى كه همه مى دانيم حضرت على(ع) منصوب از سوى خدا و معصوم بوده و دستور او واجب الاطاعه و آنچه را كه انجام مى دهد حجت است.

و

حتى خود آن حضرت را مردم با انتخابات آزاد و با شوراى همگانى بر سركار آوردند، لذا حضرت على(ع) تنها خليفه اى است كه هم منصوب از سوى خداوند بوده، و هم طبق آراء مردم بر سركار آمده است، و بقول معروف نص و شورى در او جمع شد، زيرا در باره ابوبكر _ بفرض وجود شورى _ نصى نبود، و در باره عمر با وجود انتصاب از سوى ابوبكر، شورائى در كار نبود و اما عثمان كه در باره اش هيچ نصى نبود، با يك شوراى چهار نفره _ و نه همگانى _ سركار آمد اما حضرت امام على(ع)، علاوه بر تعيين از سوى خدا در يوم الانذار و غدير خم و موارد ديگر كه خلافت بلافصل ايشان را پس از پيامبر اسلام نصهاى مؤكدى بيان نموده بود، با انتخاب و اكثريت قريب باتفاق مردمى كه از كوفه، مصر، مدينه و ديگر نقاط گرد آمده بودند، بر سر كار آمد(3).

1 _ سوره شورى، آيه36 .

2 _ سوره آل عمران، آيه159 .

3 _ اينجا لازم بتذكر است كه دراسلام حاكميت بر مردم از آن پيامبر و پس از او دوازده امام معصوم است، و رأى مردم در قبول و يا رد حاكميت خلفاى انتصابى خداوند هيچگونه نقشى ندارد، بلكه در نواب عام امام زمان در زمان غيبت ايشان دو شرط وجود دارد:

الف: دارا بودن تمام شرايط رهبرى كه مورد رضاى خدا باشد.

ب: توافق اكثريت مردم ضمن انتخاباتى آزاد در تعيين رهبر واجد شرايط و يا شوراى رهبرى.

فصل پنجم :تعدد احزاب آزاد

اصل در اسلام در هرچيزى آزادى است، مگر آنكه خلاف آن باثبات رسيده باشد، و آزادى اقتضا مى كند كه هركسى در

تشكيل احزاب و تجمعات، در زمينه هاى سياسى، فرهنگى اقتصادى، مذهبى و غيره _ در چهارچوب اسلام _ آزاد باشد، و اولين كسى كه اين مطلب را بوضوح به مرحله اجرا در آورد، حضرت پيامبر اسلام(ص) بوده، و عالمى كه نام خود را جهان آزاد گذاشته، اين روش را از پيامبر اسلام آموخته است.

هنگامى كه مسلمانان مهاجر از مكه به شهر مدينه رسيدند، پيامبر آنان را از گروه انصار _ اهالى مسلمان مدينه _ جدا كرد، و بر آنان نام مهاجرين گذاشتند، و لذا معمولا در آيات قرآنى و روايات صدر اسلام ملاحظه مى شود كه مهاجرين و انصار دو گروه متمايز از يكديگر و رقيب همديگر در امور سازنده بوده اند و به همين جهت اگر گاهى يكى از دو گروه پيامبر را تحت فشار مى گذاشتند، آنحضرت به گروه ديگرى روى مى آوردند.

يكى از اثرات مثبت و پربار تعدد احزاب آزاد اينست كه اين احزاب در مسائل سازنده اجتماع با يكديگر به رقابت برخاسته و هركدام جهت كسب شهرت و موقعيت بهتر جهت پيروزى در انتخابات _ نمى گذارند به مردم اجحاف وارد شود، علاوه بر اينكه احزاب اسلامى آزاد، زير نظر مراجع تقليد هركدام مدرسه اى جهت دادن رشد سياسى، اقتصادى، تربيتى و بالاخره معرفت همه جانبه به اجتماع است، در نتيجه افرادى كه به قدرت مى رسند، و زمام امور ملت و مملكت را دردست مى گيرند افرادى لايق، كاردان، كارآزموده و شايسته خواهند بود و بهترين شاهد و دليل براين مدعى، نگاهى به اوضاع جهان معاصر است، با يك نگاه ساده بجهان معاصر ملاحظه مى شود كه دركشورهاى دمكراتيك و آزاد كه رقابت حكومتى بدست چند حزب، و همه چيز

اعم از پارلمان و امور مربوط به هيئت دولت، مشورتى است پيوسته ملتهاى آنها رشد كرده و در تمام زمينه ها اعم از كشاورزى، صنعتى، بازرگانى و غيره پيش رفته اند، برخلاف كشورهاى داراى حكومتهاى نظامى و يا رژيمهاى تك حزبى، كه همواره در حال استبداد و سركوبى بسر برده، ملتها را هميشه در قيد و بند كشي_ده، و با اعمال فشار و اخ_تناق حكومت مى كنند(1).

و درسى كه در اين زمينه بايد از وجود مقدس مولاى متقيان على(ع) آموخت اين است، كه آنحضرت ملت خود را اعم از مسلمين و حتى اقليتها در همه چيز _ جز در موارد حرام _ آزاد گذاشته بود، و حتى بخوارج نهروان تا زمانى كه جنگ افروزى نمى كردند، كارى نداشت و لذا هنگامى كه يكى از سران خوارج بنام (اشعث بن قيس) بر حضرت وارد شد، و در ملأ عام بد زبانى كرد، امام اجازه ندادند كسى متعرض او گردد، و از او گذشت فرمودند، همچنين در مسئله به شهادت رساندن آن امام بزرگ، بايد درسهائى در آزادى مردم از مكتب مقدس آن امام والامقام آموخت، به اين بيان كه نقشه توطئه قتل اميرالمؤمنين(ع) توسط چهار شخص به نامهاى: اشعث بن قيس، وردان، عبدالرحمن بن ملجم و شبيب و يك زن بنام قطام طرح ريزى شد، و بدست ابن ملجم به مرحله اجرا در آمد، اما پس از ضربت خوردن، حضرت بقيه را آزاد گذاشته و تنها ابن ملجم دستگير شد، آنهم در زندان خانه امام با شرايطى از نظر خواب، غذا و غيره به سر مى برد، همانند با شخص امير مؤمنان، امام از همان غذائى كه ميل مى فرمودند براى قاتل خود

فرستاده، و به كسى اجازه آزار و شكنجه او را نمى دادند، و حتى به هنگام مرگ به بازماندگان خود توصيه فرمود: اگر او را عفو كنيد بهتر است، و اگر هم خواستيد قصاص كنيد، با عدالت قصاص كنيد، او به من يك ضربت زد شما هم تنها يك ضربت به او بزنيد و مواظب باشيد كه قاتل مرا شكنجه و مثله نكنيد، زيرا از از پيامبر اسلام(ص) شنيدم كه مى فرمود: هيچكس را مثله نكنيد، حتى اگر سگ هار باشد.

و اينكه آن حضرت توطئه گران در قتلش را زندانى و مجازات نكرد، چون آن چند نفر به استثناى ابن ملجم، عملا مرتكب جرمى نشد، و تنها اقدام بجرم و يا نيت جنايت بدون انجام آن هيچگونه مجازاتى ندارد و اين شيوه كار و روش حكومت امير مؤمنان حضرت على(ع) بسيار عادلانه، كم نظير و شايد هم بى نظير باشد مگر در پيغمبر اسلام(ص).

1 _ واضح است كه حكومتهاى دمكراتيك يك دهم آزادى واقعى اسلام را هم تطبيق نمى كنند

فصل ششم :مساوات در اسلام

در دولت اسلامى هيچ طبقه اى بر طبقه ديگر امتياز نداشته و در برابر قانون همه يكسان هستند، در قرآن مجيد آمده: همانا گراميترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست (ان اكرمكم عند الله اتقاكم)(1)، اما پرهيزكارى بيشتر موجب ترفيع طبقه اى بر طبقه ديگر در برابر قانون نيست، چه آنكه در سراسر بلاد اسلامى بايد دولت وامت واحد و الفت و محبت بين تمام مسلمين برقرار باشد.

و حضرت على(ع) به پيروى از پيامبر عاليمقام اسلام در مدت حكومت چند ساله خود، اين مساوات و اتحاد را نگه داشته و با مخالفين مساوات، خودخواهان و برترى طلبان به مبارزه برخواست.

در روايتى آمده كه دو

زن، يكى عرب و ديگرى غير عرب به حضور مبارك امير مؤمنان شرفياب شده و از آن حضرت صله اى خواستند، امام دستور فرمودند: كه به هركدام از آن دو بيست و پنج دينار بدهند، اما زن عرب برآشفت و بر مساوات خود با يك غير عرب اعتراض كرد بجهت اينكه پس از ايام حكومت امير مؤمنان، خليفه دوم و سوم نژاد عرب را برتر از ديگران شمرده و به آنان حقوق بيشترى پرداخت مى كرده اند، و لذا آن زن عرب با حالت خود خواهانه رو به امام كرده و عرضه داشت: آيا من عرب را با اين زن عجم صله مساوى مى دهيد؟!

امام فرمودند: آرى چون در كتاب خدا نديده ام كه فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق فضلى، داشته و يا برتر از آنان بوده اند، و منظور امام اين بود كه عرب را بر غير عرب فضلى نيست.

عدالت با خويشاوندان

يكى از نكات بارز و صفات برجسته حضرت على(ع) اين بود كه (لا تأخذه فى الله لومة لائم) يعنى: هنگامى كه كار مربوط به خدا مى شد، ملامت و سرزنش هيچكسى را بخود راه نمى داد، و لذا به هنگام اجراى قانون، نخست از خود آغاز كرده تا كوچكترين فرد جامعه را يكسان مى شمارد، حتى بخويشان و نزديكان خود امتيازى نمى داد و اين شايد به زبان آسان باشد، اما در عمل بسيار دشوار است، ما بعنوان نمونه بطور اختصار دو مورد از رفتار عادلانه امام با نزديكانش را بيان مى كنيم:

اول _ جناب عقيل برادر بزرگتر حضرت امير مؤمنان كه افراد زيادى را تحت تكفل داشت، روزى به خدمت امام شرفياب شد و از فقر و تنگدستى خود و خانواده اش سخن گفت، حضرت

فرمودند: به هنگام تقسيم بيت المال مى توانم از سهميه خودم چيزى بتو بدهم، اما هيچ امتيازى براى تو بر ساير مسلمين نمى توانم قائل بشوم و اگر امتيازى براى تو كه برادرم هستى قائل شوم، من خائن خواهم بود.

دوم _ ام هانى خواهر امير مؤمنان و بانوى باشخصيت قريش، روزى با يكى از كنيزان خود به حضور برادر شرفياب شده و تقاضاى صله اى نمود، حضرت نسبت به او و كنيزش بطور مساوى رفتار كرد، و به هركدام مقدارى مساوى با ديگرى داد، ام هانى از اين رفتار برادر كمى آزرده خاطر گشت، كه چرا براى او امتيازى حتى بركنيز خود قائل نشده اند؟! اما حضرت فرمودند: كه اين روش اسلام است، كه بايد به همه مسلمين حقوقى مساوى از بيت المال پرداخت كرد.

حقوق كارمندان

البته ناگفته نماند كه صله بيت المال با حقوق كارمندان دولت تفاوت مى كند، چون به هركس از كارمندان دولت باندازه كار و رتبه اى كه دارد حقوق عادلانه پرداخت مى شود، حتى اگر با ديگر كارمندان متفاوت باشد، در حالى كه تقسيم بيت المال همگانى است و به عموم مسلمين داده مى شود، و آن عبارت از مقدار اموالى است كه در بيت المال اضافه مى آيد كه يكى از تكاليف دولت اسلامى تقسيم آنها در ميان تمامى مسلمين اعم از زن، مرد، كوچك، بزرگ، غنى و فقير بطور عادلانه است، زيرا همه آنها به قوانين اسلام عمل و به اسلام خدمت مى كنند و به همين جهت هم فرقى با يكديگر ندارند.

تحديد قانون مساوات

نخستين كسى كه افزوده هاى بيت المال را بطور مساوى در ميان تمامى مسلمين تقسيم كرد و به هيچكس حتى به شخص خود هيچگونه امتيازى نداد، شخص اول اسلام يعنى پيامبر بزرگ(ص) بودند، كه

پس از رحلت آن حضرت به گفته مورخين نخستين كسى كه تفاضل در عطاء را به انجام رسانيد، و نژاد عرب را بر ديگر مسلمين غير عرب برترى داد خليفه دوم بود كه اين كار در طول مدت حكومت او، و همچنين در دوره خليفه سوم ادامه يافت و كم كم افكار نژادپرستانه در ميان مسلمين عرب ريشه دوانيد.

و لذا حضرت على(ع) به هنگام روى كار آمدن، به رغم مخالفتهاى زيادى كه با آنحضرت شد، به پيروى از پيامبر عالى مقام اسلام مجدداً تقسيم بيت المال را براى همگان مساوى قرار داد.

عدالت با طلحه و زبير

هنگامى كه طلحه و زبير، نيمه شبى به خدمت آن حضرت رسيده و تقاضاى صله بيشتر و امتيازات فوق العاده اى كردند اما، نپذيرفت، آندو گفتند: كه عمر و عثمان حقوق بيشترى به هنگام تقسيم به ما مى داده اند و شما هم بايد چنين كنيد، حضرت فرمودند: آيا سنت پيامبر بيشتر لازم الاجراء است يا سنت عمر؟ آن دو ناگزير گفتند: بلكه سنت پيامبر، امام در پاسخشان فرمودند: پيامبر اسلام (ص) هم همه مردم را در تقسيم بيت المال متساوى با يكديگر قرار مى داد و من پيرو او هستم.

1 _ سوره حجرات، آيه13 .

فصل هفتم :حقوق بشر در اسلام

هر انسانى اعم از مسلمان و يا اقليتهاى مذهبى زير پرچم اسلام محترم و جان و مال و ناموس او محفوظ است، و لذا حضرت امام على(ع) و همچنين ساير ائمه اطهار عليهم السلام، به پيروى از پيامبر عالى قدر اسلام(ص) با مردم و بويژه با زنان و ضعيفان با كمال مهربانى و رأفت رفتار مى نموده اند.

رفتار با اسيران خيبر

بطور مثال: پس از پايان جنگ خيبر و پيروزى سپاه اسلام تعدادى از زنان يهودى اسير را به

خدمت پيامبر اسلام (ص) آورده و پيامبر كه در آن زمان بسيار مقتدر و رئيس اعلاى دينى و سياسى مسلمين بودند، شخصاً زنهاى اسير را مورد تفقد قرار داده، و در آنها حالتى از نگرانى و تغيير احوال ملاحظه فرمودند، و به همين جهت سئوال كردند كه: چرا متأثر و نگران هستيد؟!

زنان اسير در پاسخ حضرت با چهره اى حاكى از غم و اندوه چنين معروض داشتند: اى محمد... اين برده سياه _ مقصودشان بلال بود _ ما را از كنار اجساد كشته هايمان رد كرد، پيامبر اكرم (ص) كه نمونه رحمت و عطوفت بودند از اين خبر متأثر شده و به بلال فرمودند: آيا خدا رحمت را از قلب تو جدا كرده؟! زنها را بر اجساد كشته هايشان رد ميكنى؟!.

در ميان اين زنان اسير، دختر يكى از بزرگان يهود بنام (صفيه) بود، پيامبر اسلام با وجودى كه مى توانستند او را به كنيزى در آورند، لكن بعنوان احترام به نواميس و بويژه به انسانى كه چندى پيش عزيز بوده و حالا به اسارت در آمده، صفيه را از بند اسارت آزاد كردند، و چون بدون سرپرست مى ماند از او خواستگارى هم فرمودند، صفيه با حالت ناباورى به اينكه فرمانده كل نيروهاى اسلام از او خواستگارى كرده، به اين ازدواج مقدس تن داد و پيامبر زنى را كه ديروز جزو نيروهاى دشمن بود امروز به عنوان (ام المؤمنين) او را به خانه فرماندهى آوردند.

در اثر اين ازدواج خجسته يهوديان با علم به اينكه پيامبر اسلام داماد آنان شده، و با يك زن يهودى آنچنان معامله انسانى انجام داده، گروهى به اسلام گرويدند و بقيه هم از اذيت و آزار پيامبر

اسلام دست برداشتند، و لذا از آن به بعد يهوديان خيبر هيچ توطئه اى بر عليه اسلام نكرده و دست به خرابكارى نزدند.

و با اسيران جنگ جمل

پيامبر اسلام و همچنين امير مؤمنان عليهماالسلام هيچگاه جنگ طلب نبوده، و هيچگاه جنگ هجومى (آفندى) نداشته اند، بلكه هميشه دشمنان اسلام با آنها از در جنگ در آمده و آن دو بزرگوار دفاع مى كرده اند.

يكى ازجنگهائى كه بر عليه مولاى متقيان حضرت على(ع) تحميل شد جنگ جمل بود. حضرت براى دفاع در برابر آن صف آرائى كرده و شكست سختى بر دشمن وارد ساخت، پس از پايان جنگ به مراكز و خانه هاى سران جنگ جمل رفت، آنجا زنان بسيارى بودند كه در واقع امام مى توانست همه آنها را به اسارت خود در آورد، لكن دست به اين كار نزد و تعداد زنانى كه آنجا بودند به روى امام فرياد زده و عده اى به امام دشنام دادند، ياران حضرت خواستند كه متعرض آنها شده، و آنان را ادب كنند اما حضرت با كمال مهربانى فرمودند: از آنها دست برداريد اگرچه به امراى شما دشنام هم بدهند، بهمين جهت بود كه اصحاب و ياران به احترام آن حضرت سخنى نگفته و دست به انتقامجوئى نزدند.

امام با يك اشاره مى توانست خانه هاى آنان را بر سرشان ويران كند، مى توانست مثل ساير قدرتمندان آنان را سركوب و نابود سازد، و اگر چنين مى كرد، براى هميشه درخشش نداشت و همانند ساير قدرتمندان نام و يادش محو مى شد، اما اين صفات برجسته و روش حاكميت انسانى اوست كه نام مقدسش را زنده نگه داشته، و او را بسان خورشيدى هميشه نورانى در افق تاريخ انسانى معرفى كرده و

به نسلهاى پياپى نشان مى دهد.

دادگرى بى نظير

زمانى كه باران رحمت مى بارد، به همه موجودات نفع مى رساند و براى همگان رحمت است، و وجود خاندان پاك پيامبر، پس از آن بزرگوار بمانند باران رحمت بود، همه از وجود مقدس آنان بهره و فيض مى بردند، زمانى كه قضاوت در هر موردى به آنان سپرده مى شد، آنقدر دقت در اظهار نظر خود مى كردند، كه حتى اگر حق با يك غير مسلمان بود، آن بيان مى شد، اينجا بعنوان نمونه به شاهكارى از دادگرى مولاى متقيان با يك دشمن اشاره مى كنيم:

شخصى از ياران امير مؤمنان بنام (عبيدالله بن الحر الجعفى) به آن حضرت خيانت كرد، و به نيروهاى معاويه پيوست و اين خيانت به هنگام شعله ور شدن آتش جنگ صفين بود، كه در قانون جنگ همين كار مستحق قتل است، علاوه بر اينكه اين شخص خائن كمكهاى بسيارى توانست براى معاويه انجام دهد، از طرفى همسر عبيدالله جعفى در شهر كوفه بود، به او خبر دادند كه عبيدالله در جبهه جنگ هلاك شده است، به همين جهت آن زن مدتى عدّه وفات گرفت، و پس از پايان مدت عدّه با مرد ديگرى ازدواج كرد.

عبيدالله جعفى در واقع زنده بود و در شام بسر مى برد، لذا هنگامى كه از اين واقعه با خبر شد، از شام خارج و شبانه به شهر كوفه آمد و بلافاصله به سراغ همسر خود رفت، اما همسرش با حجابى كه بسر داشت درب خانه آمده و او را از جريان ازدواج مجدد خود آگاه ساخت.

عبيدالله جعفى كه تمام درها را به روى خود بسته مى ديد، به فكر اين افتاد كه به حضور مبارك مولاى متقيان على(ع) شرفياب

شود و داستان خود را بگويد، چون على مرد عدالت و دادگرى است، و به حساب خيانت او حق از دست رفته اش را پايمال نمى كند.

از اين رو به خدمت امام شرفياب شد و در حاليكه از شرمندگى سر خود را بزير انداخته بود سلام كرد، امام به او فرمودند: آيا تو عبيدالله هستى؟! (يعنى همان تبه كار منافق و خائنى كه از اسلام بسوى دستگاه كفر و نفاق معاويه روى آورده، آنهم در حال جنگ، آيا تو همان نيستى؟!).

اما عبيدالله چون از عدالت و دادگرى آن حضرت آگاه بود، فرصت را غنيمت شمرده و عرضه داشت: آيا آن خيانت، مرا از دادگرى و عدالت شما محروم مى كند، يا اميرالمؤمنين؟

امام فرمودند: خير، بعد از او خواستند كه داستان خود را بگويد؟ عبيدالله جعفى دادخواهى كرد، و امام آن زن با شوهر دومش را احضار كرده و چنين فرمودند:

زن بايد از شوهر دوم جدا شود و از همين الان عده بگيرد و پس از پايان عده اگر حامله نبود به شوهر اول خود باز گردد و اگر حامله بود، بايد صبر كرد تا وضع حمل كند، دراين صورت فرزند او حلال و تابع شوهر دوم است و بعد زن به شوهر نخست خود باز مى گردد(1).

اين داستان شاهكارى است بى نظير از امير مؤمنان كه چگونه با دشمن خود با لطف و مرحمت روبرو شده، و مهم تر اينكه حق او را پايمال نفرمود، و ناموسش را به او باز گردانيد.

خلاصه اينكه حقوق بشر تا منتهى درجه خود در حكومت پيامبر اسلام و حضرت على(ع) رعايت مى شد حتى حقوق جانوران و گياهان.

1 _ اينجا لازم به توضيح است، كه اگر زن

به دادگاه اسلامى عرض حال خود را كند، و دادگاه او را طلاق بدهد و پس از اتمام عده، شوهر جديدى انتخاب كند، ازدواج او صحيح و حتى در صورت بازگشت شوهر قابل فسخ نيست، اما در داستان فوق زن به دادگاه اسلامى عرض حال نكرده، و تنها با شنيدن خبر شوهرش عده گرفته بود، كه در اين صورت شوهر اول او بر حال خود باقى و نكاح با شوهر دوم از روى اشتباه بوده و فرزندش از شوهر دوم هم حلال است، و با شنيدن خبر حيات شوهر اول فوراً بايد از شوهر دوم جدا گردد، (مترجم).

فصل هشتم : پاسدارى از اموال مردم

اموال مردم در پرتو نظام اسلامى تا حدى محترم و محفوظ است كه هيچگونه تعدى حتى به مقدار يك درهم به اموال مردم نمى شود، خواه مسلمان باشند و يا كفار در ذمه اسلام، بله در اسلام چهار نوع ماليات مقرر شده كه عبارتند از:

1 _ خمس، يعنى بيست درصد در آمدهاى اضافه بر مقدار مصرف انسان، كه تفصيل آن در كتابى فقهى آمده.

2 _ زكات، كه حداكثر آن ده درصد و حداقل آن يك درصد است آنهم در نه كالا يعنى: (گندم، جو، خرما، مويز، شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره)، با شرايطى كه در كتابهاى فقهى ذكر شد، و لذا شخصى از امام صادق (ع) پيرامون موارد زكات پرسيد؟ امام نه مورد فوق را ذكر كرده و فرمودند: كه پيامبر خدا غير از اينها را عفو كرده، آن شخص عرضه داشت: ما حبوبات ديگرى چون برنج، كنجد و نظاير اينها داريم، آيا زكات ندارد؟ امام فرمودند: من بتو مى گويم كه پيامبر خدا (ص) غير از اين

موارد نه گانه را عفو كرده و تو مجددا ميپرسى؟!.

3 _ جزيه، و آن عبارت از ماليات بسيار اندكى است كه دولت اسلامى از اقليتهاى مذهبى دريافت مى كند، و در روايت است كه حضرت امير مؤمنان از ثروتمندان ساليانه (48) درهم نقره و از افراد متوسط ساليانه (24) درهم و از افراد كم درآمد ساليانه (12) درهم دريافت مى كرد، و همين تسهيلات و قوانين انسانى اسلام بود كه آنان را راغب به اسلام مى نمود.

4 _ خراج، و آن عبارت از پول اجاره سرزمينهاى بلاد كفار است، كه توسط مسلمين فتح شده است.

در نظام اسلامى جز موارد فوق پولى به عنوان ماليات از مردم گرفته نمى شود، بنا بر اين ماليات بر سفر، اقامت، دخول و خروج از يك مملكت، نوسازى، ساختمان، مغازه، آب، برق، تلفن و دهها موارد ديگر همه و همه در اسلام نيست.

سئوال: آيا تنها آن چهار موردى را كه در ماليات اسلامى ذكر كرديد، جهت اداره مملكت و انجام خدمات دولت كفايت مى كند؟

پاسخ: آرى، بلكه اضافه هم مى آيد كه آن اضافه بعنوان صلحه و جوايز بيت المال، بطور مساوى به عموم مسلمين داده مى شود و اين شيوه از زمان خود پيامبر اسلام (ص) آغاز شد، كه آن حضرت اموال اضافى بيت المال را ساليانه چند بار بطور مساوى در ميان كليه مسلمين تقسيم مى كرده و تا زمان آخرين خليفه عثمانى ادامه داشت، البته تعدادى از خلفا و فرمانروايان ماليات ديگرى را هم گاهى دريافت مى كرده، كه تمام علماى مسلمين آنها را منحرف مى دانسته اند.

و علت اين افزايش بر مصارف دولت اين بوده كه در نظام اسلامى، دولت كارمندان زيادى ندارد، و تمام كارها و خدمات به

مردم سپرده مى شود، تا سرمايه گذارى كنند و اجحاف نكنند، و دولت فقط ناظر است و لذا هميشه پول بيت المال اضافه مى آمده حتى در حالتهاى بحرانى و شرايط جنگى هيچيك از رهبران اسلامى بيش از آن ماليات چهارگانه، چيز ديگرى از مردم نمىگرفتند، مثلا پيامبر بزرگ اسلام (ص) در طول بيش از ده سال، كه غالبا در حال دفاع از تجاوزات جنگى كفار بود، و حضرت امير مؤمنان كه در طول حدود پنج سال دوران حكومت خود در مبارزه با جنگ افروزان به سر مى برد، هيچگاه حتى يك درهم به زور از مردم دريافت نكردند، بلكه بعنوان اعانه و كمك گاهى پولهائى جمع آورى مىكردند.

در زمانى كه تعدادى از مسلمين ثروتمند بودند، گاهى پيامبر اسلام (ص) از شدت گرسنگى سه شبانه روز به شكم مبارك خود سنگ مى بست و غذائى نداشت، حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا (ع) از شدت گرسنگى رنگ مباركشان دگرگون مى شد و حضرت امام حسن و امام حسين (ع) دراثر گرسنگى بمانند دو جوجه مى لرزيدند، و اصحاب صفّه (كه جايگاهى در مسجد بوده و فقراى مسلمين آنجا اجتماع مى كرده اند) برهنه و نيمه برهنه و بسيارى از شبها گرسنه مى خوابيده اند با اين وجود هيچ تاريخى ننوشته كه پيامبر اسلام (ص) جز در موارد چهارگانه حتى يك درهم از ثروتمندان بعنوان ديگرى به زور گرفته باشد، چون اسلام پاسدار جان و اموال مردم است.

و در كتاب وسايل الشيعة، باب سيزدهم كتاب الزكات، روايتى از امير مؤمنان(ع) نقل كرده، كه اهميت حفظ حقوق و اموال مردم را بيان مى كند:

حضرت امير مؤمنان براى عاملين خود جهت دريافت ماليات، در توصيه نامه اى چنين مى نوشت:

همراه با تقواى خدا (وحده لا

شريك له) حركت كن، و مواظب باش كه هيچ مسلمانى را مترسانى، و به زور و اكراه از زمين او رد نشوى، و مواظب باش كه بيش از حق خدا از اموال او درياف نكنى، پس اگر به يك آبادى رسيدى، در خارج آن در كنار منبع و يا قنات آب آنها پياده شو، بدون اينكه وارد خانه هايشان گردى، آنگاه با آرامش و وقار بسوى آنان حركت كن تا به ميان آنان برسى، پس نخست با روئى گشاده سلام كن و بگو: اى بندگان خدا، ولى و جانشين خدا مرا بسوى شما فرستاده تا حق خدا را از شما بستانم، پس آيا از حقوق خدا چيزى به شما تعلق گرفته تا آن را به ولىّ او برسانم؟ در اين حال اگر كسى گفت: نه، ديگر از او بازخواست مكن، و اگر كسى هم گفت: آرى، با او حركت كن بدون اينكه او را بترسانى يا تهديد كنى، يا در مشكلات بيندازى و يا اينكه او را رنج و زحمت اندازى.

آنگاه آنچه را كه آن شخص از طلا و يا نقره بتو تقديم داشت، بپذير و مواظب باش هيچگاه مسلمانى را اهانت و حتى يك يهودى يا نصرانى را براى خراج مورد ضرب و توهين قرار ندهى، و هيچ حيوان باركشى را جهت تأمين ماليات بفروش نرسانى، زيرا ما مأمور گشته ايم از اموال اضافى آنان ماليات دريافت كنيم.

و در روايتى از حضرت امام جعفر صادق(ع) از پدران بزرگوارش از حضرت امير مؤمنان على(ع) چنين آمده كه: پيامبر اسلام(ص) از اجبار مردم بر پرداخت ماليات نهى كرده و فرموده است، كه گفته مردم در تعلق و يا

عدم تعلق ماليات اسلامى بر آنها كافى است، و جايز نيست كه سالانه دو بار از مردم ماليات دريافت شود، كه جز سالانه يكبار ممنوع است، همچنين پيامبر اسلام (ص) از دريافت ماليات اجبارى، يا با ايراد ضرب و شدت و يا بيش از طاقت مردم نهى كرده، و به مأمور ماليات دستور فرموده كه با رعايت عدالت، جز ماليات آنچه را كه در دست مردم مى بييند، چيز ديگرى را مطالبه نكند.

و در آئين اسلام هركس كه حقوق خدا و حقوق مردم را بپردازد، بقيه دارائيش محترم است و هيچكس بهيچ عنوان حق تعرض به ثروت و دارائى مشروع مردم را ندارد.

فصل نهم :بيت المال

كليد بيت المال مسلمين در اختيار پيامبر و امام و در زمان غيبت امام بايد در اختيار مراجع تقليد و رهبران دادگر و شايسته اى باشد، بطورى كه حتى به مقدار يك درهم نيز حيف و ميل نگردد، و حتى خود رهبران اسلامى و يا قضات آنها، يا اينكه از حقوق بيت المال استفاده نمى كرده و از دسترنج خود امرار معاش مى نموده اند، و يا اينكه در صورت استفاده، جز به مقدار مورد نياز خود از آن بر نمى داشته اند.

مثلا پس از پايان جنگ حنين به نفع مسلمين، غنايم جنگى بسيارى بدست سپاه اسلام افتاد، و پيامبر بزرگ اسلام(ص) چند موى شتر را بدست گرفته و فرمودند: من حتى اين مقدار هم از مال شما نخواهم برداشت و اين غنايم به عموم مسلمين تعلق دارد.

و در روايت ديگرى از پيامبر بزرگ چنين وارد شده: اگر اموال شما مثل كوههاى (تهامه) در اختيار باشد، آن را در ميان شما عادلانه تقسيم مى كنم و شما مرا دروغگو، ترسان، و بخيل

نمى يابيد.

پيامبر اسلام تمام اموال بيت المال را در ميان مسلمين قسمت كرد، تا جائى كه به هنگام رحلت نزد مردى يهودى چيزى را برسم رهن و گرو گذاشته بود، تا مقدارى غذا براى مصرف خود و خانواده اش تهيه كند.

و امير مؤمنان امام على(ع) نيز به پيروى از پيامبر اسلام اموال بيت المال را در ميان مردم تقسيم مى كرد، حتى دارائى خود را نيز در راه خدا انفاق كرد، تا جائى كه به هنگام شهادت در حدود هفتصد هزار درهم بدهكار بود، با وجودى كه پولهاى زيادى در بيت المال به اختيار آن حضرت بود و امام تمام آنها را تقسيم مى نمود، و اگر گاهى براى خود چيزى بر مى داشت، تنها به قدر سهميه ساير مسلمين به خود حق مى داد.

حضرت پيامبر (ص) و امير مؤمنان (ع) هميشه مردم را از سوء استفاده در امور مالى و بويژه اموال مربوط به بيت المال مسلمين برحذر مى داشتند، و احترام حقوق مردم را گوشزد مى نمودند.

در روايتى آمده: به هنگام توزيع غنائم خيبر توسط پيامبر اسلام (ص) قطعه پارچه اى ناپديد شد، بعضى از منافقين حضرت را متهم ساختند كه آن پارچه را برداشته، اما بعد معلوم شد كه يكى از اصحاب آن را به سرقت برده، مدتى از اين موضوع گذشت، روزى گذر پيامبر اكرم (ص) با عده اى از اصحابشان به قبرستان بقيع افتاد، و شخصى كه پارچه را به سرقت برده بود، قبلا از دار دنيا رفته و در آن قبرستان دفن شده بود، يكى از اصحاب پيامبر بر سر قبر او كه رسيد گفت: (خوشا به حال تو كه در بهشت هستى).

پيامبر اسلام (ص) روى به اصحاب نموده و فرمود: نه، او

در بهشت نيست زيرا پارچه اى را كه در خيبر سرقت كرده بود، در قبر او تبديل به شعله اى آتش شده است.

و در كتاب (غوالى) از پيامبر اسلام(ص) نقل مى كند كه فرمود: كسى كه مال مسلمانى را به زور بستاند، خداوند بهشت را بر او حرام و دوزخ را بر او واجب مى كند، سئوال شد: يا رسول الله حتى اگر آن مال چيز اندكى باشد؟! فرمود: حتى اگر يك مسواك باشد.

و در داستان معروفى نقل مى كنند: حضرت على(ع) با يك مرد غير مسلمان در باره يك زره از بيت المال نزاعشان شد، امام به همراه آن مرد نزد قاضى تشريف بردند، آنچه جلب توجه مى كند اين است كه تا چه اندازه حفظ اموال بيت المال داراى اهميت است، كه شخص رئيس دولت براى يك زره بيت المال حاضر شود حتى نزد قاضى برود تا حقى از بيت المال ضايع نگردد.

عدالت در قضاوت

قضاوت در اسلام بسيار ساده است و هيچگونه تشريفاتى ندارد، مثلا حضرت امير مؤمنان على(ع) در مركز دولت گسترده خود كه شهر كوفه بود تنها يك قاضى داشت، با اينكه عده اى جمعيت شهر كوفه را در آن زمان چهار ميليون نفر نوشته اند، و علتش اين است كه اسلام با آزاديهاى گسترده اى كه به مردم داده 90? جرايم امروز دنيا را جرم نمى داند، و مردم را گرفتار دادگاه نمى كند، مثلا اگر نگاهى به دادگاهها كنيد خواهيد يافت كه اكثر باصطلاح مجرمين عبارتند از: كسى كه جنسى وارد كرده يا اينكه بطور غير قانونى وارد شده يا اينكه بدون گذرنامه خواسته خارج شود و يا اينكه بدون مجوز قانونى خانه خريده و يا اينكه بدون اجازه جنسى را خريد و فروش

كرده، يا بدون مجوز دست به كار و كاسبى زده، يا پروانه ساختمان نداشته و در اراضى خارج از محدوده خانه ساخته و بطور غير قانونى كشاورزى كرده، و بالاخره صدها موردى كه اسلام مردم را در تمام آنها آزاد گذاشته و قوانين ضد اسلام آنها را محدود ساخته است مخالفين آن قوانين را، بعنوان مجرم به دادگاه معرفى مى كنند.

بله موارد بسيار اندكى از مشكلات فردى و اجتماعى وجود دارد، كه دادگاه اسلامى با كمال سادگى آنها را حل و فصل مى كند، و لذا ممكن است در يك شهر يك يا چند ميليونى تنها يك قاضى به كارها رسيدگى كند.

يكى ديگر از بدعتهاى غرب تشكيل دادگاههاى متفاوت است مثل دادگاه جزاء، محكمه صلح، دادگاه ارتش، دادگاه ويژه فلان چيز و نظاير اينها، اما در اسلام چون تساوى حقوق همگان در برابر قانون در نظر گرفته شده تنها يك دادگاه و يك حاكم است كه به تمام امور فوق رسيدگى مى كند، بله طبق پاره اى از روايات دادگاه تميز و استيناف نيز در نظام قضائى اسلام وجود دارد.

مثل روايت زير:

سعد بن عباس نقل مى كند كه: رسول خدا(ص) روزى از منزل عائشه خارج شد و مرد عربى را سوار بر يك شتر ملاقات كرد، مرد عرب عرضه داشت: اى محمد آيا اين شتر را خريدارى مى كنى؟ پيامبر فرمودند: آرى، آن را بچند مى فروشى؟

مرد عرب گفت: يكصد درهم، پيامبر فرمودند: ارزش شتر تو بيش از اين است، و بالاخره شتر را به مبلغ چهارصد درهم خريدارى نمود، اما هنگامى كه پيامبر پول را به آن مرد عرب تحويل داد، آن مرد گفت: شتر شتر من و پول هم پول

من است و اگر محمد ادعائى دارد، بايستى شاهد داشته باشد.

پيامبر اكرم فرمودند: آيا راضى به قضاوت پيرمردى كه به نزديك ما مى آيد، هستى؟ گفت: آرى، وقتى پير مرد نزديك شد پيامبر (ص) عرض حال كردند: من شتر را خريده ام و حال شتر از آن من و پولها از آن عرب است، اما مرد عرب انكار كرده و شاهد خواست، به همين جهت داور برحسب ظاهر حق را به مرد عرب داد، پيامبر در اين راى استيناف خواسته و مرد عرب را نگاه داشتند، تا اينكه مرد ديگرى پيدا شد، پيامبر فرمودند آيا به قضاوت اين شخص كه نزديك ميشود راضى هستى؟ گفت: آرى، وقتى نزديك شد پيامبر اسلام شكايت كردند و مرد عرب منكر شد، و داور دوم نيز مثل داور اول راى داد، پيامبر اسلام مجددا استيناف خواسته و مرد عرب را نگاه داشت و به او فرمود: بنشين تا شخصى بيايد و به حق قضاوت كند، دراين ميان حضرت على(ع) نزديك شد، پيامبر فرمودند: آيا قضاوت اين جوان را مى پذيرى؟ گفت آرى، امام كه نزديك شد و طرفين عرض حال كردند، حق را به پيامبر اكرم داد و به آن عرب فرمود: پيامبرى كه در تمام گفته هايش از سوى خداوند راست گفته چگونه براى يك شتر دروغ مى گويد از اين روايت جواز تجديد نظر و استيناف رأى دادگاه بدست مى آيد.

بهرحال رعايت عدالت از سوى قاضى بسيار سفارش شده، و حتى اسلام دستور مى دهد كه قاضى بايستى طرفين نزاع را احترام كند و صداى خود را بلندتر از آنان نكند.

در تاريخ حضرت امير مؤمنان على(ع) آمده: امام روزى يكى از قضات خود بنام

(ابوالاسود الدؤلى) را از منصب خود معزول داشت، اين شخص به خدمت امام شرفياب شده و عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين، چرا مرا معزول داشتيد در حالى كه من نه جنايت و نه خيانتى مرتكب شده ام؟! امام فرمودند: چون شنيده ام كه صدايت را بلندتر از صداى طرفين نزاع قرار مى دهى.

فصل دهم :آخرين وصيت امام

اشاره

حضرت امير مؤمنان على بن ابى طالب(ع) در ميان كعبه _ خانه خدا _ بدنيا آمده و در ميان محراب خانه خدا _ مسجد كوفه _ در حالت نماز ضربت خورده و كم كم چشم از دنيا فرو بست.

زندگانى آن امام بزرگ از بدو تولد تا روز شهادت سراسر درس و اسوه است براى هر انسانى كه به دنبال سعادت دنيا و آخرت باشد، ما بگوشه هائى از آن زندگانى افتخارآميز اشارت برده، و تا حدودى چگونگى رفتار و كردار او را متذكر شديم، كه او هميشه شايسته رهبرى جوامع انسانى، و شايسته امامت بوده و هست، و على(ع) براى هميشه بسان خورشيدى است كه در افق بشريت پيوسته مى درخشد، نور مى دهد و حتى اگر هم روزى خورشيد سرد و خاموش و بى فروغ گردد، واقعيت آن امام عظيم براى هميشه باقى و جاويد است.

يكى از آخرين وصيتهائى كه نمود اين بود:

(الله الله فى القرآن، فلا يسبقنكم بالعمل به غيركم) يعنى: خدا را بياد آوريد، خدا را بياد آوريد، در باره قرآن نكند غير مسلمين به قرآن عمل كنند و از شما سبقت گيرند.

متأسفان امروز قوانين اسلامى در غالب خود كشورهاى اسلامى عمل نمى شود، بلكه كشورهاى غير اسلامى آنها را به مرحله اجرا گذاشته، و پيوسته به پيش مى تازند.

پيشرفت كشورهاى غير اسلامى

سخنى است منسوب به سيد جمال الدين اسد آبادى كه مى گويد: (در اروپا اسلام را ديدم اما بدون مسلمين، و در بلاد اسلام مسلمين را ديدم اما بدون اسلام) و اين واقعيتى است كه متأسفانه در حال حاضر اسلام چيزى است و مسلمين چيز ديگر!.

ما بايد براى پيشرفت خود، عوامل دشمن را بسنجيم و بشناسيم، تا بدانيم او چرا نيرومند است و

ما نيستيم؟!.

مثلا در كشور اشغال شده فلسطين كه هم اكنون بدست اسرائيليان و صهيونيستها اداره مى شود، اگر ريشه يابى كنيم كه چگونه آنان توانسته اند در ميان دريائى از مسلمين و در قلب اعراب، با وجود حالت جنگ هميشگى پيوسته باقى مانده و روز بروز به پيش بتازند؟! خواهيم يافت كه آنان چگونگى سعادت و ترقى در دنيا را از اسلام آموخته و به مرحله اجرا گذاشته اند. بطور مثال در كشور اسرائيل تعدد احزاب، آزادى اظهار نظر، آزادى انتخابات، آزادى مطبوعات و ديگر آزاديها براى مردم تأمين شده و اخوت و برادرى در سايه? دين كليمى را در اسرائيل مشاهده مى كنيد، چنانچه در پاره اى از كتابها و همچنين روزنامه هاى خارجى آمده: كه انسان در كشور اسرائيل به جامعه غريب و شگفت آورى بر مى خورد: افراد يهودى اعم از سياه، سپيد، سرخ پوست، زرد پوست، آفريقائى، آسيائى، اروپائى، آمريكائى همه باهم برابر و با وجود اختلافات زياد در رنگ، زبان و آداب و رسوم با يكديگر مجتمع و متحد هستند.

وآنگهى آنان دين خود را جزو سياستشان دانسته، و معيار را در درجه اخلاص به آئين يهود و خدمت به يهوديان قرار داده اند، به عنوان نمونه بگزارشى كه در يك روزنامه عربى چند سال پيش بچاپ رسيده بود توجه فرمائيد:

(قبل از انتخاب (مناخيم بگين) برياست دولت اسرائيل، رقيب انتخاباتى او كانديداتورى خود را پس گرفته و انصرافش را اعلام نمود، و همين كار موجب شد كه بگين به قدرت برسد و علت انصراف رقيب بگين در حزب مخالفش اين بود كه حزب طرفدار بگين چند روزى قبل از انجام انتخابات اعلام كرد كه همسر آقاى (شيمون پرز) رقيب انتخاباتى بگين، مبلغ

دو هزار دلار بعنوان پس انداز در بانكهاى آمريكا سپرده، و اين دليل بى اعتمادى بر بانكهاى اسرائيلى است، و هرچه او و همسرش از اين مسئله دفاع كردند، كه آمريكا دوست اسرائيل است و همسر آقاى پرز در راه سفر به دليل ترس از دزدان اين كار را كرده اما دفاع آنها مؤثر واقع نشد و بالاخره همين اتهام ناچيز موجب پيروزى بگين در انتخابات شد).

همچنين اسرائيل مردم خود را تشويق به ازدواج و افزايش فرزندان مى كند، و يك نفر كه در زمان شاه مخلوع از ايران براى معالجه به اسرائيل سفر كرده بود، نقل مى كند: در آنجا بيشتر زنان كارمند در بيمارستان و مكانهاى ديگر را حامله يافتم، از يكى علت اين كار را پرسيدم؟ گفت: دولت اسرائيل ما را تشويق به حامله شدن و تكثير نسل مى كند.

و در يك گزارش روزنامه عربى ديدم كه مجموعه مطبوعات اسرائيل در جرايد و مجلات بيش از جرايد و مجلات تمام كشورهاى عربى است، و اصدار مجله و يا روزنامه در اسرائيل مجاز و آزاد است، و همچنين در حدود يك هزار روزنامه و مجله و صدها ايستگاه راديوئى طرفدار اسرائيل در خارج اين كشور پيوسته به نفع اسرائيل تبليغات مى كنند.

لازم توجه

از اين چند نمونه اى كه در اسرائيل معمول است، تذكر چند نكته را لازم مى دانيم:

1 _ تأمين آزادى در اسرائيل و سركوبى آزادى در اغلب كشورهاى اسلامى، موجب پيشرفت آنان شده، كه اسلام نيز آزادى را محترم و سركوبى آن را حرام شمرده، اما اين قانون اسلامى را متأسفانه دشمن مورد بهره بردارى قرار مى دهد.

2 _ اخوت و برادرى در سايه دين را اسرائيل عمل مى كند، و مسلمين

از آن دور شده و در ميان خود مرزهائى قائل هستند كه تمام اين مرزها برخلاف اسلام بوده، و متأسفانه از اين قانون اسلامى نيز دشمن بهره مى برد.

3 _ اسرائيل براى رهبران خود اخلاص به دين و مردم را شرط مى داند و اين قانونى است اسلامى كه غالبا مسلمين بدان پشت پا زده اند.

4 _ اسرائيل مردم را تشويق به ازدواج و تكثير نسل مى كند برخلاف اغلب مسلمين كه نسل خود را محدود و يا عقيم مى سازند و شعار (فرزند كمتر، زندگى بهتر) را سر مى دهند، در حالى كه پيامبر بزرگ اسلام(ص) فرمود: ازدواج كنيد و تكثير نسل كنيد كه من با كثرت شما روز قيامت بر امتهاى ديگر مباهات مى كنم حتى اگر فرزندان شما سقط شده هم باشند.

5 _ در اسرائيل مطبوعات آزاد و در اغلب كشورهاى اسلامى بسيار محدود و تحت مقررات است و كسى حق اخراج روزنامه و يا مجله ندارد مگر با رضايت مقامات، آنهم تحت شرايطى كمرشكن و در صورت اجازه هم بايد تحت نظارت دولت و توجيه كننده اعمال آن باشد.

6 _ اسرائيل همه گونه تبليغات در سراسر دنيا دارد بر خلاف مسلمين.

البته اسرائيل بعنوان يك نمونه از دشمن محارب ما بود، و الا همين اوضاع و احوال در ديگر كشورهاى باصطلاح دمكراتيك نيز وجود دارد، كه اميد است با رشد و آگاهى يك ميليارد مسلمان و شناخت صحيح آنان از اسلام و معارف اسلام بزودى مسلمين از خواب سنگين خود بيدار شده، و مجددا قدرت و عظمت خود را باز يابند. انشاءالله.

حاكميت امير مؤمنان

س1: چرا در زمان امير مؤمنان على(ع) اوضاع آرام نشده و مكتب حاكميت نيافت؟ و چرا آن

حضرت پيوسته مشغول جنگ جمل يا صفين و يا نهروان بود؟

ج: جنگ با رئيس دولتى دليل بر عدم آرامى اوضاع و عدم حاكميت مكتب نيست، چنانچه در زمان پيامبر بزرگ هم دهها جنگ رخ داد، پس جنگ با يك رهبر دليل بر عدم قدرت و حاكميت او و يا مكتبش نيست.

س2: پس چرا آن حضرت از كار ياران و اطرافيان خودش آه مى كشيد، و تأسف مى خورد؟

ج: زيرا آن حضرت مى خواست بدون كيفر دادن به افراد و بدون خونريزى، كشور را اداره كند، و بجاى مجازات افراد و خشونت با تبهكاران، منطق را حاكم كند تا اسوه باشد و رحمت اسلامى را به مرحله اجرا گذارد، چرا كه خداوند متعال ارحم الراحمين است، و در روايات چنين آمده كه: به اخلاق خدائى خو بگيريد، و همچنين پيامبر بزرگ اسلام (ص) رحمتى براى تمامى عالميان بوده، و على(ع) نيز رحمت براى همگان بود.

و اگر امير مؤمنان آدمكشى، خونريزى، زندان و شكنجه مى كرد، تا به امروز يك فرمانرواى نمونه و شايسته اى براى جهانيان جهت حل مشكلاتشان نبود، همانطورى كه آقاى (برناردشو) در حق پيامبر (ص) مى گويد: (محمد است كه اگر امروزه زنده و برانگيخته شود، مى تواند مشكلات جهانيان را حل كند).

و لذا مشاهده مى شود كه امام على(ع) كسانى را كه ناسزايش گفتند، آزارش دادند و مورد اهانت قرارش دادند، مورد عفو و بخشش قرار داد.

و حتى هنگامى كه عده اى بر عليه آن امام عظيم الشأن دست به تظاهرات زدند، امام نخست فرزندش امام حسن(ع) را به سوى آنان فرستاد تا ارشاد شان كند، و هنگامى كه اصرار آنان را بر تظاهرات ضد خود ديد، آزادشان گذاشت و اين آيه

شريفه را تلاوت فرمود (و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غ_ير سبيل الم_ؤمنين نول_ه ما تولى و نصله جهنم و سائت مصيراً)(1) يعنى: كسى كه با پيامبر ستيزه جوئى كند، پس از آنكه راه هدايت برايش شناخته شده، و جز راه مؤمنان را پيروى كند، با آنچه كه دوست داشت قرارش داده، و به جهنم واصلش مى كنيم، و جهنم بدسرنوشتى است.

بنا بر اين قدرت و حاكميت امير مؤمنان(ع) استوار بود:

1 _ هميشه وجدان و روح آن حضرت آسوده خاطر بود به حدى كه هنگام شهادت فرمود: بخداى كعبه رستگار شدم.

2 _ عموم مسلمين رضايت كامل از رفتار امام داشتند، جز تعدادى از سودجويان و طمعكاران، و اين طبيعى است كه هر دولت و رئيس دولتى يك عده سودجو، ناراضى و مخالف دارد و به همين جهت است كه مى بينيم در مدت حكومت آنحضرت هيچكس به فكر ترور او نبوده و جز شخصى تبهكار از روى حقد و كينه درونى و شهوت جنسى، و گمان مى رود كه اصل توطئه آن حضرت از سوى معاويه طرح ريزى شده بود، طبق پاره اى از شواهد تاريخى.

و لذا به هنگام شهادت امير مؤمنان(ع) مردم طورى گريه و ناله مى كردند مثل ايام رحلت پيامبر اسلام(ص).

3 _ از روز شهادت بلكه از روز ولادت آن حضرت تا به امروز بهترين ياد و نام را در جوامع انسانى از خود بجاى گذاشته، و امروز نام مبارك او بر فراز مأذنه ها، منابر، راديوها، تلويزيونها و مطبوعات با كمال احترام و عظمت برده مى شود، و او تنها امامى است كه شيعيان واهل سنت اتفاق نظر بر خلافت او پس

از پيامبر اسلام دارند، منتهى شيعيان او را خليفه نخستين پيامبر خدا (ص)، و اهل سنت او را خليفه چهارم مى شمارند.

4 _ همچنين فرزندان برومند آن حضرت يكى پس از ديگرى تا به امروز مورد احترام تمام جهانيان و محافل علمى هستند، و اين جز براى امير مؤمنان، براى شخص ديگرى معروف نيست كه فرزندانش تا اين درجه مورد احترام همگان باشند.

5 _ زير پرچم آن حضرت دولتهاى شيعه در تاريخ اسلام تشكيل يافت از قبيل دودمان آل بويه، صفويه، طباطبائيان، حمدانيان، فاطميان، ادريسيان، قطب شاهيان و جز اينها از دهها دولتهاى شيعى مذهبى كه زمان كشورهاى اسلامى را پس از آن امام به مدت كوتاهى تا به امروز به دست گرفته اند، و اين به معنى تأييد ما از تمامى آن دولتها و كارهايشان نيست، بلكه مى خواهيم بگوئيم كه يكى از بزرگترين عوامل سعادت و حاكميت يك انسان اين است كه بنام و شهرت او دولتهائى تشكيل و بر سر كار آيند.

6 _ بارگاه آن پيشواى عظيم الشأن در شهر نجف اشرف هميشه محور دلها بوده، چنانكه در زمان حضرت امام جعفر صادق(ع) بلكه پيش از او نيز تا به امروز اين مطلب عيانست، و هر سال ميليونها انسان به زيارت بارگاه شريف او شرفياب مى شوند و اگر آزادى در كشورهاى اسلامى رعايت مى شد، مى ديديم كه امروزه شهر نجف اشرف يكى از بزرگترين شهرهاى جهان بود، و شايد بتوان گفت در حدود پنجاه ميليون انسان در كنار مرقد مقدس مولاى متقيان در اين شهر مقدس اقامت مى گزيدند، اما متأسفانه اتحاد شرق و غرب بر عليه اسلام و تخلف مسلمين و مرزبندى و جدائى كشورهاى اسلامى از يكديگر،

همراه با فشارهاى رو به افزايش استعمار بر مسلمين و بويژه بر شيعيان موجب عدم تحقق اين هدف گشته، و اينجانب اميد دارم كه انشاء الله به زودى روزى خواهد آمد كه نجف اشرف چنين شود، و ميليونها نفر هر ماه و هر روز به زيارت مولاى متقيان شرفياب شوند، همانطور كه هم اكنون خوشبختانه در زوار بارگاه مقدس حضرت امام رضا(ع) مشاهده مى شود كه ايرانيان چگونه به زيارت آن امام بزرگ مى شتابند، و گاهى اوقات مثل ايام تعطيلات تابستان زوار امام رضا (ع) هر سال از مرز پنج ميليون زائر مى گذرند، با وجودى كه بيشتر زوار امام رضا ايرانى هستند، و دولتهاى كشورهاى اسلامى ملتهاى خود را از زيارت آن حضرت در خراسان باز داشته و ممانعت مى كنند، و بايد دانست كه در حال حاضر جمعيت شيعيان سراسر جهان در حدود پانصد ميليون نفر است كه در شوروى، چين، هند، پاكستان، افغانستان، اندونزى، يمن، كشورهاى خليج، عراق، سوريه، لبنان، تركيه و ايران و غيره پخش هستند.

1 _ سوره نساء، آيه115 .

خاتمه

و در پايان اين تذكر را مى دهيم كه اگر امت اسلامى به دنبال خير و سعادت دنيا و آخرت است، و اگر مى خواهد از يوغ استعمار رهائى يابد، بايد به پيامبر خدا و امير مؤمنان عليهماالسلام اقتدا كند، و بويژه در طرز حاكميت و انتخاب فرمانروايان اسلامى تا انشاءالله يك هزار ميليون مسلمان زير پرچم يك دولت واحد و تحت حاكميت شوراى فقهاى مراجع تقليد مسلمين گردهم آيند، و از آن شوراى فقها احزاب اسلامى آزادى منشعب شود زير نظر مراجع تقليد، و با يكديگر برقابتهاى سازنده بپردازند.

كه اگر چنين شد، مرزهاى استعمارى در

ميان كشورهاى اسلامى برداشته شده، قوانين اسلامى اجرا و برادرى و اخوت اسلامى در ميان تمامى مسلمين پديد مى آيد و آنگاه ديگر هيچ مانعى در سفر، اقامت، عمران و ساختمان، كشاورزى و نظاير اينها نخواهد بود، و ماليات تنها خمس، زكات، جزيه و خراج خواهد بود، و بدين وسيله دولت خودكفا شده و حتى يك درهم اضافى از مردم نخواهد گرفت، زيرا:

اولاً _ تمام آزاديها براى مردم فراهم شده، و در آن صورت هرگونه كسب، تجارت، منابع مباح و غيره آزاد خواهد بود.

ثانياً _ تمام خدمات به دست مردم خواهد افتاد حتى مدارس، بيمارستانها، فرودگاهها، وسايل حمل و نقل، كارخانجات و غيره و دولت فقط ناظر بر عدم اجحاف و ظلم به مردم خواهد بود، و بدين وسيله تعداد كارمندان تا حد زيادى كاهش يافته، و پشت دولت سبك مى شود.

اميد است كه جامعه اسلامى از خواب بيدار شده و با شناخت كامل اسلام آن را به مرحله اجرا در آورد و مجدداً عظمت و مجد خود را باز يابد.

(و ما ذلك على الله بعزيز).

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109