خشت اول بازشناسي و بازخواني اسناد و نسخه‌هاي توبه نامه‌ي سيد علي محمد باب‌

مشخصات كتاب

مؤلف: احسان الله شكراللهي طالقاني
فصلنامه مطالعات تاريخي / ويژه نامه بهائيت / سال 4 / شماره 17 / 1386
برگرفته از:

مقدمه

با گذشت يك صد سال از نهضت مشروطيت كه با حضور تفكرات نو و بروز و ظهور مظاهر تمدن جديد، جامعه‌ي ايراني را در مسير ورود به جهان جديد قرار داد، امروز ما مي‌توانيم پس از فرونشستن غبارهاي يك قرن فراز و نشيب‌هاي سياسي، در آرامش نسبي و با در اختيار داشتن منابع و اسناد بسيار به پژوهش و كاوش بپردازيم و برخي از گوشه‌هاي تاريك تاريخ كشورمان را روشن سازيم. نوشته حاضر با هدف معرفي بهتر و بيشتر يكي از اسناد مهم تاريخ سياسي و مذهبي ايران تنظيم گرديده كه پيش‌تر نيز ديگران و هم اين قلم پيرامون آن مطالبي را ارائه نموده بودند. با اين نگاه كه پرداختن به ريشه‌هاي تاريخ هر پديده، بهترين راه براي آسيب‌شناسي آن پديده و آسيب‌زدايي پديده‌هاي مشابه آن محسوب مي‌شود، بدون وارد شدن به لايه‌هاي عميق اجتماعي و شرايط سياسي آن دوران و با مروري گذرا به چگونگي شكل‌گيري، گسترش و ادامه فعاليت فرقه‌ي بابيه در ايران به استناد خاطرات كينياز دالگوروكي سفير روسيه تزاري، اسناد مربوط به «توبه‌نامه‌هاي سيد علي محمد باب» را مورد بازشناسي و بازخواني قرار مي‌دهيم.

توبه در تاريخ تصوف و سه سؤال

با مطالعه در تاريخ تصوف به حكاياتي بر مي‌خوريم كه در آن به توبه‌ي عارفان اشاره شده، به نظر مي‌آيد داستان‌هاي افسانه‌وار و خيال‌انگيز با اين هدف تصنيف شده است كه بر تأثير عرفان در هدايت انسان تأكيد شود تا در ذهن مردم خاصه عوام، مؤثر افتد و حسن ظني نسبت به گروه عارفان و مشايخ پيدا كنند. داستان تنبه، انقلاب و توبه‌ي عرفايي چون «شيد احمد جام»، «ابوحفص حداد»، «مالك دينار»، «جلال‌الدين مولوي»، «فضيل عياض»، «ابراهيم ادهم» و «ابوبكر شبلي» از اين دست است [1] . اما داستان توبه سيد علي محمد باب، از گونه‌اي ديگر است. توبه‌ي از سر تحول روحي با توبه‌ي از سر ناچاري و درماندگي و ترس آن هم در تنگناي قافيه، نياز به تأمل بيشتري دارند. البته ترديد نيست كه توبه‌ي درست و از سر پشيماني واقعي نه مصلحتي و موقتي در تكامل فرد و جامعه بسيار مؤثر است. اگر از نگاه حقوقي و جزايي اسلام به توبه نگاهي بيندازيم در مي‌يابيم كه توبه‌ي تدبيري كيفر زداست كه حتي با برخي از جديدترين نظريات جرم‌شناسي قابل انطباق است. توبه شرايطي دارد كه بر طبق آن و با هدف برقراري نظم اجتماعي بيشتر، به الغاي كيفر مي‌انجامد يا باعث تخفيف در آن مي‌شود. از نگاهي ديگر توبه ترك گناه است كه در زيباترين و رساترين وجه آن شكل عذرخواهي به خود مي‌گيرد، كه اين عذرخواهي مي‌تواند از فرد، افراد يا كل جامعه باشد [2] حال در بررسي توبه‌نامه‌هاي «سيد علي باب» كه از اين منظر بايد به دو بعد آن توجه كرد: نخست محتواي توبه‌نامه‌ها، سپس تعداد آنها كه هر دو گوياي حقايق بسياري است. بدين منظور طرح چند سئوال در اينجا بي‌مناسبت نيست: نخست اينكه چه لزومي دارد فردي با ادعاهايي بزرگ مثل بابيت و مهدويت در حضور علما و عموم مردم دست به قلم شود كه توبه‌نامه بنويسد؟ آيا رهبر ديني و مذهبي نبايد از خود آن قدر شجاعت و استقامت نشان دهد كه بر سر عقيده و ايمان خود پايبند بماند و تنها چند ضربه‌اي به كف بايد او را از همه‌ي آرمان و عقيده‌اش بيندازد؟ در صورتي كه بسياري از مبارزان سياسي و اجتماعي كه چنين ادعاهايي هم نداشتند تا پاي جان شكنجه شدند اما بر عقيده خود استوار ماندند. يك سئوال اساسي ديگر كه پيروان چنين فردي بايد از خود بپرسند اينكه: دليل پافشاريشان در ادامه پيروي از كسي كه حتي خودش به حرف خودش اصرار و ابرامي ندارد، چيست؟ بهايياني كه باب را مبشر ديانت بهايي و رهبر فرقه‌ي خود را حسينعلي نوري (بهاء الله) مي‌دانند چگونه مي‌توانند علي رغم علم به دروغين بودن ادعاهاي سيد علي محمد باب، باز خود را بهايي بنامند و احساس بدي نداشته باشند؟ به نظر مي‌رسد حقايقي از دين و نيز واقعياتي از تاريخ از ديد پيروان اين مسلك ساختگي پنهان نگه داشته شده و جهل از يك سو و پرده‌پوشي سران اين فرقه از سوي ديگر، باعث گرديده كه گروهي چشم بسته خود را به چاه بيندازند و با تلقين به نفس، احساس كنند در قله‌ها نفس مي‌كشند، و از اين واقعيت بي‌خبر مانده‌اند كه آلت دست بيگانگاني قرار گرفته‌اند كه بر اين باور سخت استوارند كه: «تفرقه بينداز و حكومت كن.» اين سئوال همواره مطرح بوده است كه چرا بابيان و بهاييان علي رغم ادعاهاي گزافي همچون «تحري حقيقت» تا اين حد نسبت به پنهان‌سازي و دست‌كاري اسناد مهم سال‌هاي نخستين فعاليت خويش اصرار، وسواس و حساسيت دارند و حتي آنچه را كه به قلم اعضا و به سفارش سران اين فرقه نوشته شده يا به كل از دسترس عموم - به ويژه پيروان خود - دور نگه مي‌دارند يا به تحريف و تكذيب آنها مي‌پردازند. به عنوان نمونه‌اي مهم و بارز كتاب نقطة الكاف در تاريخ باب و وقايع هشت سال اول از تاريخ بابيه، تأليف حاجي ميرزا جاني كاشاني كه نخستين اثر تاريخي تأليف و منتشر شده در اين موضوع است و اتفاقا از سوي جانشينان منتخب باب، يعني ازلي‌ها تنظيم گرديده و در سال 1328 هجري قمري (مطابق 1910 م) توسط ادوارد براون در سلسله انتشارات بريل منتشر شده است، به فاصله كوتاهي از دسترس عموم خارج و به جاي آن كتاب تاريخ ديگري با عنوان تاريخ جديد (در مقابل نقطة الكاف كه تاريخ قديم بود) منتشر گرديد؟ آيا اين كار جز با هدف حذف و تلخيص و تبديل صورت گرفته است؟ [3] .

رد پاي دالگوروكي در ماجراي باب و بها

در خاطرات و گزارش‌هاي كينياز دالگوروكي به روشني درپاي اين جاسوس روسيه تزاري در اينجاد فرقه‌ي بابيه و بهاييه براي ايجاد تفرقه در امت اسلامي پيداست [4] . او كه در ابتدا به عنوان مترجم در سفارت روس مشغول به كار شد و پنهان از سفير و كاركنان سفارت خانه مأمور سري وزارت امور خارجه روس نيز بود، به بهانه‌ي آموختن زبان فارسي و علوم اسلامي با عده‌اي از علماي شيعه تماس گرفت و با اسلام آوردن ظاهري و آموختن دروس حوزوي و تظاهر به ديانت و شريعت و بروز رفتارهاي مقدس مآبانه به برخي از ايشان آن چنان نزديك شد كه يكي از آنان به نام «شيخ محمد» از سر مهرورزي و شايد جايزه‌ي اسلام آوردن، برادرزاده‌ي يتيم خود را به عقد ازدواج او در آورد و به مرور ايام از چنان محبوبيتي برخوردار شد كه در زمان اقامت در عراق جرئت و جسارت يافت با اسم مستعار «شيخ عيسي لنكراني» در كسوت روحاني ظاهر شود و اهداف شوم خويش را دنبال نمايد. جالب اينكه او پنهان از سفير و قائم مقام سفارت روس و با هماهنگي وزارت امور خارجه متبوع خود، توانست اين مسير را ادامه دهد و اگر چه مورد حسادت و سعايت همكاران خود قرار مي‌گرفت، اما دست از تصميم خويش براي ايجاد شكاف ميان جامعه‌ي شيعه بر نمي‌داشت، و در نهايت نيز تصميم خود را با صرف سكه‌هاي فراوان از طريق جاسوسان در استخدامش از جمله حسينعلي نوري (بعدها بهاء الله) و ميرزا يحيي نوري (بعدها صبح ازل) و سيد علي محمد شيرازي (بعدها باب) عملي كرد. هر چند بهاييان براي نجات از مخمصه عدم اصالت خويش به خاطرات دالگوروكي تشكيك نموده‌اند اما لحن صادقانه اين خاطرات و تطابق دقيق آن با وقايع مربوط به باب و بها بر اساس اسناد موجود بسيار حيرت‌انگيز است؛ به ويژه در مقابل متون مجعول بابيه كه اكثرا خرافه و تحريف واقعيات ديني و تاريخي است، مملو از عبارات اغراق و ابهام‌آميز است. اين جاسوس زيرك روسي در بخشي از خاطراتش به صراحت مي‌نويسد: «من در اين فكر بودم كه چگونه اختلافات را در ميان مسلمانان گسترش دهم و چگونه ايران را به وسيله ايجاد نفاق و بدبيني مسخر نمايم و تمام همتم متوجه اين هدف بود.... من عده‌اي از ياران هم راز خود را به عنوان جاسوس تربيت مي‌كردم ولي هيچ كدام از آنان مانند «ميرزا حسين علي بهاء» و برادرش «ميرزا يحيي صبح ازل» استعداد اين كار را نداشتند.» به طور خلاصه خاطرات دالگوروكي حاكي از آن است كه: سعايت رقباي روسي دالگوروكي در سفارت روس منجر به فراخوان او شد و چندي در انجام نقشه‌هاي وي فاصله انداخت اما او بالاخره به حربه‌ي زبان، كار خويش را پيش برد و با قبول درخواست وي مبني بر سفر به عتبات براي خواندن دروس اجتهاد (و تكميل معلومات براي ضربه زدن به اتحاد اسلام) موافقت شد و او با نام مستعار «شيخ عيسي لنكراني» وارد كربلا شد و با سيد علي محمد باب آشنا گرديد. طلبه جواني از اهالي شيراز كه به عقايد شيخي و باطني و رياضت متمايل، و از ساير طلاب پولدارتر بود و علاقه‌ي زيادي هم به قليان و حشيش داشت. دالگوروكي با توجه به اينكه طلاب شيخي مذهب از جمله سيد علي محمد باب در ميان شيعيان اختلاف افكنده‌اند و به كاسه داغ‌تر از آش بدل شده‌اند، با ايشان طرح دوستي ريخت و پس از آنكه در محفل خصوصي متوجه استعمال مواد مخدر از سوي سيد علي محمد شيرازي شد او را به دليل ساده‌لوحي و خوش باوري‌هايش، براي رسيدن به مطامع خويش برگزيد و پس از شنيدن سخني از «سيد كاظم رشتي» كه گفته بود: «شايد الآن امام زمان در همين مكان درس حاضر باشند اما من ايشان را نشناسم» جرقه‌ي توطئه‌اي در ذهن دالگوروكي شكل گرفت و از آنجا كه حس مي‌كرد مصرف مواد مخدر و تحمل رياضت باطل، حالت تكبر و جاه‌طلبي و رياست در سيد شيرازي به وجود آورده است، به او تلقين مي‌كرد كه امام زمان است. او با همه كندذهني‌اش، دلايلي مي‌آورد كه غيرقابل قبول بودن اين ادعا را ثابت مي‌كرد اما دالگوروكي با پافشاري بر پيشنهاد خويش و با استفاده از حربه‌ي حشيش و حتي شراب، سيد علي محمد را متقاعد كه خود را امام زمان معرفي كند و او نيز در نهايت پذيرفت، اما از آنجا كه از عواقب چنين ادعايي وحشت داشت در ابتدا خود را باب ارتباط با امام زمان خواند. وي با سفر به بصره و بوشهر، سپس شيراز، كم‌كم ادعاي خود را به گوش شيعيان ايران رساند كه در اوضاع وانفساي عهد قاجار منتظر ظهور بودند. از سوي ديگر دست دالگوروكي نزد جاسوسان انگليسي رو شد، چه ايشان نيز در حوزه‌ي كربلا نفوذ كرده بودند و او به ناچار گريخت و با رايزني وزارت امور خارجه روسيه به ايران مأمور شد و به مرور جاي سفير را گرفت. سيد علي محمد نيز در نخستين رويارويي با مخالفين خود يعني خويشاوندانش، به زودي طرد شد و پس از جلب از سوي «حسين خان مختار» در حضور علماي شيراز محاكمه شد، چوب خورد و پس از چند ماه حبس از شيراز اخراج گرديد و وارد اصفهان شد. سفارش دالگوروكي به رفيق اصفهاني‌اش «معتمدالدوله» حاكم اين شهر به دليل مرگ وي عقيم ماند و سيد علي محمد دوباره دستگير و روانه تهران شد. حكومت هم ابتدا او را به رباط كريم، سپس به ماكو و چهريق فرستاد. دوستان دالگوروكي هم زمينه‌هاي اغتشاش در شهرهاي رودبار مازندران، كاشان، تبريز و فارس را فراهم كردند. اما از آنجا كه انگلستان از كارهاي دالگوروكي با خبر شده بود وي تصميم گرفت براي اينكه رازش كاملا برملا نشود زمينه‌اي ايجاد كند كه سيد علي محمد در خارج تهران كشته شود و با تشجيع شاه براي تشكيل جلسه محاكمه در تبريز، علي رغم توبه‌ي سيد علي محمد شيرازي، پس از چوب و فلك و اخذ توبه‌نامه او را به ضرب گلوله از پاي در آوردند [5] . همان طور كه دالگوروكي از ابتدا سرنخ‌هاي اين خيمه شب بازي پر هزينه براي ايران و اسلام را در دست داشت تا لحظه‌ي پايان كار باب نيز از نزديك جريان امور را دنبال مي‌كرد كه مبادا كسي به فتنه‌گري‌هاي او پي ببرد. عبدالحسين آوراه در كتاب كوكب الدريه في مآثر البهاييه كه قبل از برگشتن از بهاييت و تأليف رديه‌ي كشف الحيل آن را نگاشته در صفحه 248 پس از شرح چگونگي تير باران كردن باب توسط فوج خمسه به سركردگي آقاجان بيك خمسه‌ايي مي‌نويسد: ... قونسول روس اظهار افسوس نموده رقت آورده بود و گريه كرده... [6] . و اشك اين تمساح جز براي راضي كردن ياران باب به ويژه بهاء الله براي ادامه‌ي راه نبوده است، آن هم نه در انظار عموم بلكه در خلوت خودشان تا ماجرا پنهان و مكتوم بماند. قديمي‌ترين منبعي كه در آن ماجراي محاكمه‌ي سيد علي محمد باب در تبريز در حضور وليعهد (ناصرالدين ميرزا) توسط علماي تبريز درج شده، كتاب نقطة الكاف في تاريخ البابيه اثر حاجي ميرزا جاني كاشاني است كه توسط ادوارد براون انگليسي به سال 1910 م/ 1328 ق/ 1289 ش در ليدن هلند منتشر شد. در صفحه‌ي 133 اين كتاب آمده: «اما در خصوص آوردن آن جناب به شهر تبريز و چوب زدن اجمال آن، آن است كه حاجي [7] ملعون حكم كرده بود به ولي عهد كه حضرت را بخواهند و اجلاس نمايند و حضرات علما نيز جمع شوند و با حضرت در باب بابيت و ايشان صحبت نمايند. چون كه اختلاف در باب ايشان نموده بودند، جمعي مي‌گفتند كه ايشان خبط دماغ دارند و لا يشعر مي‌گويند و بعضي مي‌گفتند كه خود ايشان مدعي مقام بابيت نيستند بلكه آخوند ملا حسين بشرويه مدعي مي‌باشند و اين نوشتجات از اوست... آن گاه شرح ماجراي محاكمه‌ي باب يا مناظره علماي تبريز با وي را مي‌نويسد تا آنجا كه هجده چوب به كف پايش مي‌زنند، اما از توبه‌ي او چيزي نمي‌نويسد. ولي خوشبختانه در اثر ديگري از نخستين آثار بهاييان، داستان توبه نامه به صراحت آمده است و آن كتاب كشف الغطا ابوالفضل مازندراني است. علت چاپ توبه‌نامه سيد علي محمد در كتاب كشف الغطا خود حكايتي شنيدني است كه شرح آن را به نقل از مقدمه نقطة الكاف به قلم ادوارد براون كه آن را آقاي مصطفي حسيني طباطبايي در كتاب ماجراي باب و بها [8] آورده مي‌خوانيم. وي مي‌نويسد: در روزگاري كه ميراز حسين علي بهاء (بهاء الله) هنوز زنده بود و در عكا به سر مي‌برد و برادرش ميرزا يحيي (صبح ازل) نيز در قبرس روزگار مي‌گذرانيد، خاورشناس نامدار انگليسي ادوارد براون [به دليل علاقه‌اي كه نسبت به تاريخ مذاهب پيدا كرده، به ويژه پس از خواندن خاطرات كنت دوگوبينو] سفري به قبرس و عكا رفته و با هر دو برادر ملاقات مي‌كند و آن گاه در صدد بر مي‌آيد تا يكي از آثار بابيان را به چاپ برساند و از ميان آثار ايشان، كتاب نقطة الكاف، اثر ميراز جاني كاشاني را مي‌پسندد و ديباچه‌اي بر آن مي‌نگارد و در آنجا به اثبات مي‌رساند كه ميرزا يحيي جانشين منصوص باب بوده و برادرش ميرزا حسينعلي، نمي‌تواند موعود بابيان باشد. اقدام خاورشناس مذكور بهاييان را سخت نگران مي‌سازد و از ميان ايشان ابوالفضل گلپايگاني مأمور مي‌شود تا بر نوشتار ادوارد براون نقدي بنگارد و اذهان پريشان بهاييان را از نگراني بيرون آورد و در پي اين تصميم كتاب كشف الغطا را تا صفحه 132 مي‌نويدس و اجل مهلتش نمي‌دهد. آن گاه مبلغي ديگر به نام مهدي گلپايگاني دست به كار مي‌شود و كتاب را به اتمام مي‌رساند. در كتاب مذكور براي آنكه نشان داده شود فضايل بهاء الله بيش از علي محمد باب بوده (تا چه رسد به ميرزا يحيي) ناگزير «توبه‌نامه» او مطرح شده است. در صفحه 204 كتاب كشف الغطا چاپ تاشكند (مطبعه‌ي كوير) درباره چاپ تصوير توبه‌نامه اين گونه آمده است: چون در اين عريضه،انابه و استغفار كردن باب و التزام پا به مهر سپردن آن حضرت مذكور است، مناسب چنان به نظر مي‌آيد كه صورت همان دستخط مبارك را نيز محض تكميل فائد در اين مقام مندرج سازيم و موازنه آن را با الواحي كه از قلم جمال قدم (بهاء الله) در لجن اعظم (يعني شهر عكا) به جهت ملوك و سلاطين عالم نازل گرديده به دقت نظر اولي البصائر واگذاريم. جالب اينجاست كه طرح توبه نامه براي اثبات برتري بهاء الله نسبت به باب بي‌شباهت به نشستن بر سر شاخه و بريدن آن از بن نيست. بناي بهاييت بر بنيان باب استوار شده و زماني كه اين بنيان فرو بريزد، طبيعتا براي بهاييت هم حرف قابل دفاعي باقي نمي‌ماند. از اين رو در ميان آنچه امروز به عنوان بهاييت براي مردم زودباور و افراد ساده‌لوح طرح مي‌شود هيچ سراغي از داستان توبه نامه نمي‌توان يافت. اما ساير منابعي كه در آنها به ماجراي اين مناظره‌ي تاريخي پرداخته شده، اعم از كتب تاريخ اهالي باب و بها و آثار ساير تاريخ‌نويسان عهد قاجار و پس از آن به ترتيب تاريخ چاپ عبارت‌اند از: الكواكب لدرية في مآثر البهائيه، اثر عبد الحسين آواره (1342 ق مساوي 1311 ش ص 222) كه خود از مبلغين بهايي بود و پس از بازگشت از اين آيين آن را نگاشت. "The down - breakers" Nabils narrative of the early day of Bahai revelation Translated by shoghi Efende. New York، Bahai، pub. committee [1932 = 1311]. "God Passeby"، introd by Georg townshend، wilmette، 111. Bahai pub. Committee. باب و بها را بشناسيد، نگاشته فتح الله مفتون يزدي. حيدرآباد دكن]1371 ق مساوي 1331 ش] كه اتفاقا در اين اثر نيز به تحريك سيد علي محمد باب از سوي كينياز دالگوروكي اشاره شده است (نگاه كنيد به انتهاي ص 77 كه نوشته: «سيد علي محمد ابتدا خواست رقابت و همكاري با حاجي محمد كريم خان كرماني نمايد ولي علل ديگر كه دست بيگانگان آماده كرده بود كم‌كم پا را بالاتر گذارد...») پيام پدر از صبحي (فضل الله مهتدي كه خود از توابين از بهاييت بود). تهران، امير كبير، 1334. بهايي‌گري اثر احمد كسروي، تهران، مرد امروز، 1335، ص 31. كشف الحيل اثر عبدالحسين آيتي (آواره، مبلغ سابق بهايي كه پس از بازگشت عنوان آيتي را براي خود برگزيد)، ج 2، ص 88. فلسفه نيكو، اثر حسن نيكو، تهران، فراهاني، 1343، ص 153. بحائيت [كذا] گمراه را بشناسيد، (چاپ چهارم كتاب «وسيله سعادت يا احكام بهاييت». تأليف عبدالكريم ملك، تهران، شركت‌هاي بازرگاني بين‌المللي لا (قانون)، 1347. بهاييان، تأليف سيد محمد باقر نجفي، تهران، طهوري، 1357، ص 219. بهاييت به روايت تاريخ، تأليف بهرام افراسيابي، تهران، نشر پرستش، 1366، ص 88. گفت و شنود سيد علي محمد باب با روحانيون تبريز، تأليف ميرزا محمد تقي مامقاني، به اهتمام حسن مرسلوند، تهران، نشر تاريخ تهران، 1374. ماجراي باب و بها، تأليف مصطفي حسيني طباطبايي، تهران، روزنه، 1379. بهاييت در ايران، تأليف سعيد زاهد زاهداني، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380، ص 187. همچنين در بخش سوم كتاب ظهور الحق، تأليف فاضل مازندراني كه از نخستين آثار بهاييان است اما تاريخ انتشار ندارد، به اين مناظره تاريخي بر مي‌خوريم. بر اساس اين منابع و ساير منابع از جمله كشف الغطاي ميرزا ابوالفضل گلپايگاني و اثر انگليسي ادوارد براون با عنوان: "Materials for study of Babi Religion" (Cambridge، at the University press، 1961). برگزاري جلسه مناظره‌ي بين علماي تبريز و سيد علي محمد شيرازي از مسلمات تاريخي است. جالب اينكه در برخي از منابع بهايي كه توسط مبلغان و سران اين فرقه ترجمه يا بازنويسي شده، تحريفي تاريخي صورت گرفته و جزييات مناظره به گونه‌اي غيرواقع گزارش شده است، و حتي در برخي از منابع از جمله نقطة الكاف اصلا اشاره‌اي به توبه نامه باب و بازگشتش از دعوي بابيت و ساير ادعاها ننموده‌اند. در صورتي كه بسياري از منابع اوليه بهاييان توبه نامه را چاپ كرده‌اند. از جمله منابعي كه متن يا تصوير توبه نامه و پاسخ علماي تبريز را منتشر ساخته‌اند عبارت‌اند از: باب و بها را بشناسيد، بهايي‌گري، كشف الحيل، فلسفه‌ي نيكو، بهاييت گمراه را بشناسيد، بهاييان و بهاييت به روايت تاريخ، بهاييان در ايران و كتاب: Quuest le successeur du Bab 1]A - L - M. Nicolas. Paris. Libr. d Amerique et orient، 1993= (1312ش). از مهم‌ترين منابع فارسي بهاييان كه توبه نامه را منتشر ساخته‌اند كشف الغطاي ابوالفضل گلپايگاني و ظهور الحق فاضل مازندراني است. در كتاب پيش گفته‌ي ادوارد براون نيز عين توبه نامه منتشر گرديده است (صفحات 256-259). اما دو نكته حائز اهميت در اين ميان وجود دارد. نخست آنكه پس از انجام مراسم تأديب كه به برخي روايات يازده و به برخي ديگر هجده چوب بر كف پاي سيد علي محمد شيرازي مي‌نوازند، با همين مختصر وي از تمام ادعاهاي خود بر مي‌گردد و توبه‌نامه‌اي را به خط خود مي‌نويسد و علماي تبريز شائبه خبط دماغ او را مطرح مي‌كنند و به اين ترتيب اعدام او موقتا به تعويق مي‌افتد. اين پاسخ از سوي علماي تبريز (علي اصغر حسني حسيني و ابوالقاسم حسني حسيني) نه به صورت شفاهي بلكه به صورت كتبي و آن هم روي همان برگه‌ي توبه‌نامه درج شده است، نه روي برگه‌اي مجزا. در صورتي كه همه منتشركنندگان متن توبه‌نامه و پاسخ علماي تبريز اعم از مؤلفان بهايي و غيربهايي، متن مزبور را جداگانه فرض كرده و در آثار خود آورده‌اند. تنها و تنها استاد حائري به اهميت اين موضوع تأكيد داشته‌اند كه طي مقاله‌ي ديگري به قلم نگارنده شرح آن آمده، و عينا و براي نخستين بار متن و حاشيه كنار هم منتشر شده است [6] . نكته مهم ديگر اينكه غير از توبه‌نامه معروف سيد علي محمد باب كه در محضر علماي تبريز نوشته، توبه‌نامه‌هاي ديگر هم سراغ جسته‌ايم كه بهانه‌ي اصلي ما براي پرداختن به اين نوشته بوده است. يك توبه‌نامه و يك شبه توبه‌نامه ديگر هم هست كه هر دو از جهت محتوايي بر توبه‌نامه‌ي اصلي و معروف صحه مي‌گذارند: نخست متني كه در تصوير يكي از نسخ مربوط به آرشيو محرمانه بهاييان يافته شد كه تحت عنوان «مجموعه آثار حضرت اعلي» [7] با اجازه‌ي محفل روحاني ملي ايران به تعداد محدود در سال 133 بديع تكثير شده است. اتفاقا عين آن پيش‌تر توسط عبدالحسين آيتي (آواره‌ي پيشين) در كتاب كشف الحيل منتشر شده بود [8] اين مجموعه كه جنگي از دست نوشته‌هاي سيد علي محمد است به خطي خوانا كتابت شده است. با توجه به متن به نظر مي‌رسد كه توبه‌نامه مزبور مربوط به زمان دستگيري و تنبيه او در شيراز بوده باشد. اينك عين تصوير نسخه و متن پياده شده آن كه سراسر عذر، بي‌بضاعتي و بي‌مايگي و بي‌سوادي است عرضه مي‌شود. اما پيش از آن توضيح مختصري در خصوص مجموعه‌ي مزبور لازم به نظر مي‌رسد. «ملا حسين جامع» اين مجموعه، بايد همان «ملا حسين بشرويه‌اي» باشد كه در بازگشت باب به شيراز از او استقبال كرد و با او به گفتگو نشست و به عنوان يكي از نخستين مبلغان جدي آيين بابيت شهر به شهر گشت و مردم را به طرفداري از سيد باب شورانيد. صفحه نخست اين مجموعه يادداشتي دارد كه اين نظر را تأييد مي‌كند: اين مجموعه تواقيع و ادعيه‌ي مباركه حضرت باب ارواحنا فداه كه به خط جناب ملا حسين مي‌باشد در شيراز از نسخه خطي متعلق به سركار خانم افسر خليلي استنساخ عكسي شده است. احتمالا منظور از استنساخ عكسي، كپي برداري است و جامع و كاتب يك نفر (همان ملا حسين بشرويه‌اي) و تنها مالك نسخه خانم افسر خليلي است. از اين نظر مجموعه حاضر حائز اهميت فراوان است چون حاوي نخستين اسناد مربوط به آغاز فعاليت سيد علي محمد باب در ترويج آيين ساختگي خويش است. اما متن نخست از جنگ مزبور: بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين. و بعد چنين گويد اقل خلق الله علي بن [9] محمد المرحوم محمد رضا طاب ثراه كه جمعي ادعاي مقام بابيت امام عليه‌السلام را نسبت به اين بنده ضعيف داده‌اند و حال آنكه مدعي چنين امري نبوده و نيستم و حتم است بر كسي كه ادعاي چنين امر عظيم را نمايد كه متصف به جميع صفات كماليه علميه و عمليه بوده، علمي از علوم و رسمي از رسوم را فاقد نباشد، و احاطه بر كل علوم ظاهريه و باطنيه به نهج تحقيق و تفضيل داشته باشد، و نباشد امري از امور كرامه يا خارق عادت كه عندالله محمود باشد مگر آنكه بر نحو قطبيت نه به نحو قوه‌ي امكانيه كه در همه‌ي اشياء خداوند بالاصاله يا بالعرض قرار داده مالك باشد، و اگر امري از امور و يا حرفي از علوم را فاقد باشد، شكي نيست كه حامل اين مقام عظيم نيست و خداوند عالم و اهل ولايت او شاهد و بصيرند كه به حرفي از علوم رسوم اهل علم و به امري از خوارق عادات عالم و قادر نيستم، و كلماتي اگر جاري از قلم شده باشد بر محض فطرت بوده و كلا مخالف قواعد قوم است و دليل بر هيچ امري نيست و هر كس درباره‌ي حقير اعتقاد رتبه‌ي بابيت امام عليه‌السلام را نمايد خداوند گواه است كه در ضلالت است و در آخرت در نار و در اين ورقه حيله و تقيه نيست، بلكه ظاهر و باطنم بر آنچه نوشته گواهي مي‌دهند و كفي بالله ما اقول شهيدا [10] . متن ديگري كه در جنگ مورد نظر آمده و در آن نيز با صراحت از ادعاهاي خود بازگشته و آن را به جهت خلاصي و گويا در زندان نوشته، بدين قرار است: هو الله تعالي قبله‌ي محترم دام فضلكم، تلاوت آيات دو ورقه خط شريف را نموده، صفحه‌ي عربي به جهت خلاصي كل عرض شده به نظر شريف خواهد رسيد، كه ثلج الفؤاد [11] و ساكن للقلب باشند، مختصر از كماهي آن اينكه بابي از علم و معرفت توحيد خداوند عالم از لفظ خفي خودش به حقير عنايت فرموده و از كم ظرفي نفس خود اظهاراتي شده و اين اعظم خطا است. زيرا كه تكليف نفس خود بوده نه ديگري. بعضي از اهل علم به مشاهده اين آثار از حسن ظن خود مقامي و تكليفي فهميده‌اند و يك حديث بر قواعد قوم ديده و به مضمون فليأتي به حديث مثله از حسن فطرت خود تصديق نموده، شكي كه نيست از علوم رسوم اهل علم مطلع نبوده و نيستم بل از لسان فطرت مناجات و آياتي تنطق نموده كه حق واقع مطابق سنة آل الله سلام الله عليهم است. اشهد الله و كفي بي شهيدا تكليف احدي نيست تصديق، به همه اخبار نموده و كل طلاب به اطراف نوشته باشند، و بر اهل تصديق فرض است رجوع به نفس خود نموده كسي كه طالب هستند حاوي كل علوم باشد ديده تبعيت نمايند، جناب قبله معظم آخوند ملا محمد تقي هروي را عرض سلام ابلاغ داشته كه مردم را از تزلزل و تصديق بيرون آورده، و به نفس خود راجع نموده باشيد، و بر كسي حلال نيست آمدن اين بلد زيرا كه من مدعي امري نيستم و حكم فتنه اشد از قتل است. سواد صفحه‌ي عربي را طلاب به كل بلاد برسانند كه همه بر يقين باشند كه بنده هستم بي‌علم. در روز قيامت از آن سئوال خواهد فرمود. خداوند عالم و اهل محبت او شاهد و بصيرند كه بر امري نيستم كه بر احدي فرض باشد طاعه من و آثاري كه دلالت بر اين مقام مي‌كند راجع به خود حقير است و حكمي از براي آنها نيست و اهل يقين را هم از اين امر رجوع دهند به اين ورقه تا همه اخلاص باشند. دو ورقه‌ي جوف را به صاحبانش رد فرمايند كه من نيستم در ماه رمضان. كتب كثيري جمع بود چهارده دعا به جهت تسلي خود نوشتم و جواب همه اشاره نمودم، من جمله دعايي به اسمي كه اشاره نموده‌ايد آخر نسخه بود كه نوشته شده بود ولي مقابله نشده و چون كه به خط شكسته و با كمال استعجال نوشته مي‌شود كاتب نمي‌تواند بخواند، يحتمل بر قواعد بعضي مقامات درست نيايد و الا فطرت بر نهج واقع مصطلح قواعد حقه است و اين دعا با ذكر توحيد فضل الا الله است كه بر اجماع ضرري ندارد ولي اگر دليل بر حكمي باشد دليل نيست، و هر كس عمل نمايد مجرم است، به همه اختيار فرموده، بلكه ان شاء الله استخلاص خود و كل حاصل شود و هو العلي الكبير [12] . در اين متن تأكيداتي آمده كه ارزش محتوايي آن را هم سنگ توبه‌نامه معروف مي‌كند؛ از جمله: بابي از ابواب علم بودن، در عين كم‌ظرفيتي، عوام فريبي، بي‌سوادي، عدم لزوم تبعيت از وي، التماس رفع خطر، منع پيروان از آمدن نزد وي، رد هر گونه ادعا، صحه بر حكم قتل در صورت ادامه‌ي فتنه، سخت خوان بودن دست نوشته‌هاي خويش و بالاخره استدعاي عاجزانه براي خلاص شدن از تنگنايي كه در آن قرار داشته است. متن توبه‌نامه اصلي كه خطاب به ناصرالدين ميرزا وليعهد نوشته شده و با حاشيه علماي تبريز همراه است به نقل از استاد حائري بدين قرار است [13] . فداك روحي الحمدلله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه‌ي عباد خود شامل گردانيده، فحمدا له ثم حمدا كه مثل آن حضرت را ينبوع رأفت و رحمت خود فرموده كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم بر ياغيان فرموده. اشهد الله و من عبده كه اين بنده‌ي ضعيف را قصدي نيست كه خلاف رضاي خداوند عالم و اهل ولايت او باشد. اگر چه به نفسه وجودم ذنب صرف است، ولي چون قلبم موقن به توحيد خداوند جل ذكره و به نبوة رسول او (ص) و ولاية اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عندالله است اميد رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاي حق را نخواسته‌ام و اگر كلماتي كه خلاف رضاي او بوده و از قلم جاري شده، غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را. و اين بنده را مطلق علمي نيست كه منوط به ادعايي باشد. استغفر الله ربي و اتوب اليه من ينسب الي امر. و بعضي مناجات و كلمات كه از لسان جاري شده دليل بر هيچ امري نيست، و مدعي نيابت خاصه حضرت حجة الله عليه السلام را محض ادعي مبطل است و اين بنده را چنين ادعايي نبوده و نه ادعاي ديگر. مستدعي از الطاف حضرت شاهنشاهي و آن حضرت چنان است كه اين دعاگو را به الطاف و عنايات بساط رأفت و رحمت خود سرفراز فرمايند والسلام. هر چند اين توبه‌نامه همچون قريب به اتفاق متون كتابت شده توسط سيد علي محمد امضا و مهري ندارد، [14] و حتي مخاطب آن نيز به وضوح پيدا نيست اما با دقت نظر در متن و سبك نگارش و مقايسه دستخط آن با ساير الواح و مكتوبات سيد علي محمد شيرازي به روشني معلوم مي‌شود كه توسط خود باب نوشته شده است. در عين حال به خط شكسته‌ي بي‌نقطه نوشته شده كه از زيركي‌هاي سيد علي محمد در نوشته‌هايش بوده تا با سخت خوان نمودن متن و ابهام در آن و ايجاد زمينه تصحيف و دگرخواني، بتواند در صورت امكان از زير بار برخي از خطاها در آنچه نوشته بوده شانه خالي كند. وي در متن سند دوم كه پيش‌تر ارائه گرديد به اين سبك نويسندگي خود تصريح دارد: «دعايي به اسمي كه اشاره نموده‌ايد آخر نسخه بود كه نوشته شده بود ولي مقابله نشده و چون كه به خط شكسته با كمال استعجال نوشته مي‌شود كاتب نمي‌تواند بخواند، يحتمل بر قواعد بعضي مقامات درست نيايد و الا فطرت بر نهج واقع مصطلح قواعد حقه است...» علماي تبريز نيز پس از توبه‌ي سيد علي محمد باب، پاسخي به او دادند. سيد ابوالقاسم حسني حسيني و علي اصغر حسني حسيني پاسخ خود را نه در برگه‌اي جداگانه كه در حاشيه‌ي همان توبه‌نامه بدين شرح نگاشته‌اند: سيد علي محمد شيرازي! شما در بزم همايون و محفل ميمون در حضور نواب اشرف والا، وليعهد دولت بي‌زوال ايده الله و سدده و نصره و حضور جمعي از علماي اعلام، اقرار به مطالب چندي كردي كه هر يك جداگانه باعث ارتداد شماست و موجب قتل. توبه‌ي مرتد فطري مقبول نيست و چيزي كه موجب تأخير قتل شما شده است، شبه‌ي خبط دماغ است، كه اگر آن شبهه رفع شود، بلاتأمل احكام مرتد فطري به شما جاري مي‌شود. مهر چهارگوش هر دو عالم برجسته تبريزي ذيل نوشته‌ي ايشان در حاشيه توبه‌نامه درج شده، آن گاه اين توبه‌نامه به ضميمه‌ي گزارش وليعهد، ناصرالدين ميرزا، براي محمد شاه ارسال گرديد كه در منابع تاريخي مندرج است، [15]

چگونگي انتقال توبه نامه باب به كتابخانه مجلس

توبه‌نامه سيد علي محمد باب توسط «ارباب كيخسرو شاهرخ» از رجال سياسي ايران و نماينده‌ي زرتشتيان در يازده دوره مجلس شورا، رئيس اداره مباشرت (كارپردازي) در دوازده دوره و بنيان‌گذار كتابخانه، چاپخانه و موزه‌ي مجلس و مورد وثوق ملت و دولت فراهم گرديده، به صندوق كارپردازي سپرده شده است. او همواره زرتشتيان را از پيوستن به آيين بهايي منع مي‌كرد و همواره از رهبران اين فرقه بيزاري مي‌جست كه مي‌كوشيدند او را به جمع هواداران خود جلب كنند. در مقابل، عباس افندي هم از عاقبت شوم ارباب كيخسرو در يكي از الواح خود چنين مي‌نويسد: «... رسوايي كيخسرو و كرماني، آن نيز اگر اندكي هوش و دانش داشت البته متنبه و متذكر مي‌شد كه اسباب خدائي بود...» [9] . كه گويا اشاره به مرگ فرزندش شاهرخ دارد كه در دليجاني به همراه پرنس ارفع الدوله كه هنگام سفر به اروپا از راه عراق در ميانه راه اصفهان در محلي به نام ايزدخواست، مورد حمله راهزنان قرار مي‌گيرد و به ضرب گلوله كشته مي‌شود [10] . در هر حال ارباب كيخسرو پس از به دست آوردن توبه‌نامه، شرحي در خصوص چگونگي فراهم آوري آن به خط خود مي‌نويسد و به روي صندوق كوچك قرمز رنگي الصاق مي‌كند كه توبه‌نامه درون آن نگهداري مي‌شد. استاد حائري كه خود اين صندوق و توبه‌نامه را سه مرتبه مورد بازديد قرار داده بود، تصويري از توبه‌نامه تهيه نمود كه عينا همان توبه‌نامه اصلي چاپ شده در منابع معتبر مذكور است. اما جاي تأسف است كه از يادداشت ارباب كيخسرو تصويري تهيه نشد و در بازديد اخيرشان از محتويات صندوق كارپردازي (اسفند ماه 1385) علي رغم وجود توبه‌نامه، از صندوق قرمز رنگ و يادداشت ارباب كيخسرو سراغي نيافتند. مرحوم محيط طباطبايي در مقاله‌اي با عنوان «عظيم پس از باب و پيش از ازل» در خصوص جابه‌جايي، نگهداري و اهميت اين اسناد مي‌نويسد: «اين مدرك در ضمن مجموعه اسناد دولتي تا صدر مشروطه محفوظ بود و پس از استقرار مشروطه از دربار به كتابخانه مجلس شوراي ملي انتقال يافت و تا سي و اندي سال قبل، توبه‌نامه را در تالار مطالعه كتابخانه سابق مجلس بر ديواري آويخته مي‌ديديم و هم اكنون عين ورقه‌ي درون صندوق امانات مجلس شوري در بانك ملي نگهداري مي‌شود. مدلول اين نامه بر پژوهندگان روشن مي‌كند كه چرا علماي تبريز در همان زمان حكم به ارتداد باب ندادند [11] و او را مدتي ديگر در بازداشت نگه داشتند تا آنكه در 1266 هجري به روزگار پادشاهي ناصرالدين شاه حكم قتل او را صادر و اجرا شد. اين نامه‌ي چند سطري كه مورد قبول عبدالبهاء و ميرزا ابوالفضل در كشف الغطا و مستر برون در مواد تحقيقي براي بابي‌گري هم قرار گرفته بيش از آن همه هياكل و توقيعات و مناجات‌ها و ادعيه‌اي كه به خط سيد منسوب شده (چون از 1269 تا امروز در محل معيني پيوسته نگاهداري مي‌شده است) از نظر خطشناسي بيشتر قابل اعتماد محسوب مي‌شود [12] . طرح واهي بودن توبه باب و جعلي بودن توبه‌نامه او با وجود چنين اسناد معتبري راه به جايي نمي‌برد و بابيان و بهاييان و پيروان ساده‌انديشان بايد بنگرند كه بناي اعتقادات خود را بر چه خشت كجي نهاده‌اند و تا ثريا هم كه ديوار اين قصر پوشالي را بلند كنند، سرنوشتي جز فرو ريختن در انتظار آن نيست. چندين چراغ دارد و بي راه مي‌رود بگذار تا بيفتد و ببيند سزاي خويش

پاورقي

[1] دشتي، مهدي، «بررسي داستان توبه و تنبه از مشايخ در كتب صوفيه»، پژوهشنامه علوم انساني، صص 30 - 50. نيز ر.ك: جستجو در تصوف ايران از عبدالحسين زرين‌كوب، پيدايش و سير تصوف اثر نيكلسون و تذكرة الاولياء عطار نيشابوري.
[2] لكايي اندي، مجيد، تدبيري كيفرزدا در حقوق اسلامي»، نشريه نگهبان، شماره 50، صص 24-26.
[3] مرحوم استاد سيد محمد محيط طباطبايي طي سلسله مقالات ارزنده‌اي كه در شماره‌هاي مختلف مجله گوهر از سال دوم تا ششم منتشر ساختند به بررسي انتقادي اين اثر و ديگر آثار فرقه بابيه و بهاييه از جمله تاريخ نبيل زرندي، ايقان يا رساله‌ي خالديه و كتاب اقدس از بعد كتابشناسي و استنادي پرداخته، نكات بسيار مهمي را طي آنها بيان نموده است كه جا دارد به صورت يك جا در كتابي مستقل چاپ و منتشر شود.
[4] اين خاطرات و گزارش‌ها پس از فروپاشي رژيم تزاري روسيه در مجله شرق (ارگان حزب سوسياليستي شوروي) به چاپ رسيد تا رژيم كمونيستي جديد شوروي به اين وسيله مفاسد رژيم قبلي را برملا كرده باشد. اين خاطرات به سال 1322 ق در سالنامه خراسان تحت عنوان «اعترافات كينياز دالگوروكي» ترجمه و منتشر شد و در سال 1343 تحت عنوان اسرار پيدايش شيخيه و بابيه و بهاييت با مقدمه‌ي محمد مهدي خالصي كاظميني لباس نشر پوشيد و اخيرا نيز توسط مؤسسه فرهنگي دارالمهدي و القرآن الكريم حسينيه كربلايي اصفهان با ترجمه آقاي حيدر بهرمن منتشر گرديده است، كه به صورت پاورقي در شماره‌هاي 21-27 نشريه خورشيد مكه منتشر شده. گويا از اين خاطرات چاپ‌هاي ديگري هم توسط انتشارات كتابفروشي حافظ و دارالكتب الاسلاميه صورت پذيرفته است.
[5] اين بخش از خاطرات دالگوروكي از شماره‌هاي 21-27 مجله خورشيد مكه استخراج و تلخيص گرديد.
[6] آيتي پس از بازگشت و توبه از بهاييت در كتاب كشف الحيل (ج دوم، صص 88-89) به ماجراي توبه‌نامه باب نيز پرداخته، عكس‌العمل دولت در اين خصوص را شرح داده است.
[7] منظور حاجي ميرزا آغاسي صدراعظم محمد شاه است.
[8] حسيني طباطبايي، مصطفي، ماجراي باب و بها، تهران، روزنه، 1379، صص 96-97.
[9] ر.ك: «توبه‌نامه باب و شايعات پيرامون آن»، مجله پيام بهارستان، شماره 30، آذر 1382، صص 84-89. [
[10] يعني سيد علي محمد باب.
[11] آيتي، عبدالحسين، كشف الحيل، ج دوم، ص 73.
[12] در متن كشف الحيل: علي محد بن المرحوم محمدرضا.
[13] مربوط به صفحات 169 و 170 نسخه‌ي مزبور.
[14] استاد حائري اين تركيب «ثلج الفؤاد» يا برف قلب را تركيبي بسيار ضعيف و نازل در زبان عربي دانسته‌اند كه مفهومي شبيه «دل خنك كردن» را از آن مي‌جسته و اين خود يكي از نشانه‌هاي بي‌سوادي و كم‌مايگي سيد علي محمد باب است.
[15] صفحات 194-197 از جنگ خطي آثار باب.
[16] اين قرائت با قرائت ادوارد براون در چند كلمه مختصر متفاوت است كه هيچ تأثيري در فهواي كلي كلام ندارد.
[17] به همين دليل هم دكتر سيروس پرهام در مقاله «ماجراي اسناد مشروطه و توبه‌نامه باب» كه از شماره مربوط به بهار 81 در نشريه نشر دانش منتشر نمود به علت نداشتن مهر و امضا در پاي توبه‌نامه آن را مجعول قلمداد نموده بود كه با اشاره استاد حائري مبني بر وجود مهر و امضاي علماي تبريز در حاشيه توبه‌نامه در پاسخ به سيد علي محمد باب، متن و حاشيه با توضيحات لازم در شماره سي‌ام مجله پيام بهارستان (آذر 82، صص 84-89) چاپ شد.
[18] استاد محيط طباطبايي اين سند تاريخي توبه‌نامه را تنها نمونه‌ي دستخط سيد باب براي مقابله با خطور منسوب، دانسته چرا كه با گزارش رسمي وليعهد خطاب به شاه مملكت همراه بوده است. (ر.ك: «چند نكته درباره يك مقاله: عظيم پس از باب و پيش از ازل»، گوهر، س ششم مسلسل 63، ص 180.
[19] ر.ك: گفت و شنود سيد محمد باب با روحانيون تبريز، تأليف ميرزا محمد مامقاني كه به اهتمام حسن مرسلوند در سال 1374 توسط نشر تاريخ ايران منتشر شد.
[20] نه آنكه پاسخ گفته و از قرآن نيز ماننده‌هايي ياد كرده. اين يك نمونه است كه چگونه ناچار شده‌اند تاريخ را كج گردانند و به داستان‌ها رنگ‌هاي ديگر دهند. (نقل از بهايي‌گري تأليف احمد كسروي، تهران، مرد امروز، 1335، ص 35.
[21] كشف الغطاء، صص 201-202؛ ر.ك: بهايي‌گري، ص 34 و بهاييت در ايران، ص 188.
[22] نيكو، حسن، فلسفه نيكو، تهران، فراهاني، ج 2، ص 183.
[23] خاطرات ارباب كيخسرو شاهرخ، به كوشش شاهرخ شاهرخ و راشنا رايتر، ترجمه غلامحسين ميرزا صالح، تهران، مازيار، 1381، صص 22-23.
[24] خبط دماغ يا ديوانگي، دليلي بود كه باعث شد علماي تبريز موقتا حكم ارتداد او را به تأخير بيندازند. اما پس از درگذشت محمد شاه و بر كناري ميرزا آغاسي و روي كار آمدن ناصرالدين شاه، ميرزا تقي خان اميركبير و شيطنت و شلوغي بابيان به پيشاهنگي ملا حسين بشرويه‌اي و ديگران، ديگر جاي تأمل نبود و رشته حيات او را پاره كردند تا فتنه‌اي از ميان برخيزد و غبار آشوب بنشيند.
[25] مجله گوهر، س ششم، شماره سوم، خرداد 1357 (مسلسل 62)، ص 180.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».