خاتميت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم

مشخصات كتاب

برگرفته از:
سايت بهائي پژوهي

مقدمه

خاتميت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از مهمترين موضوعات در گفتگو با بهائيان بشمار است. اگر آخرين فرستاده الهي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است بدين معني است كه رسالت و دين و آئيني الهي پس از آن حضرت نخواهد بود و اگر ايشان خاتم نيست پس...

پيشينه خاتميت

بسم الله الرحمن الرحيم آنگاه كه حضرت آدم و همسرش حضرت حوا «عليهماالسلام» از بهشت رانده شدند و بر زمين هبوط كردند، خداوند به فرزندان آدم چنين بشارت داد: (اگر از جانب من هدايتي به سوي شما آمد - كه حتما مي آيد - پس هر آن كس كه از اين هدايت من پيروي كند، هيچ ترسي بر آنان نخواهد بود و هرگز اندوهگين نخواهند شد). طه: 123. همين مضمون در دو جاي ديگر قرآن آمده است: اعراف: 35 و بقره: 38 از پس اين خبر، خداوند پيامبران خويش را برانگيخت. و اين در زماني بود كه كژي و ناراستي در ميان فرزندان آدم فراگير گشته بود و آنان از راه درست فطرت به بيراهه ي شرك و بدعت لغزيده بودند. اين رخداد تاريخي در بخشي از خطبه ي يكم نهج البلاغه به بيان حضرت اميرالمؤمنين «عليه السلام» چنين نقل شده است: (خداوند از ميان فرزندان آدم، پيامبران را برگزيد. از ايشان پيمان گرفت كه وحي - الهي - را بي هيچ كاستي و فزوني به مردم برسانند، و از آنان خواست كه در ابلاغ رسالت امانت دار باشند. و اين در روزگاري بود كه بيشتر مردم عهد و پيمان خدا را - كه به گردن داشتند - ديگرگونه ساخته بودند و حق خداوندي را جاهل گشته، براي او شريك و همتا گزيده بودند و شياطين هم مردم را از شناخت خدا باز داشته، ايشان را فريفته و راه عبادت خدا را بر آنان بسته بودند. پس آنگاه خداوند رسولان خويش را در ميان بني آدم برانگيخت و پيامبراني را پياپي به سوي ايشان فرستاد). نهج البلاغه، نسخه ي صبحي صالح، ص 43. حضرات نوح، هود، صالح، ابراهيم، لوط و شعيب «عليهم السلام» از جمله پيامبراني هستند كه داستان مبارزات و تلاشهاي ايشان در هدايت مردم گمراه، در قرآن كريم آمده است، و از ايشان و كوشش هاي پيگيرشان در راه اشاعه ي توحيد و بندگي خدا ياد شده است. به عنوان مثال: حضرت نوح (شعرا / 105 تا 108) - حضرت هود (اعراف / 65) - حضرت ابراهيم (عنكبوت / 16) - حضرت صالح (شعراء / 141 تا 144) - حضرت لوط (شعراء / 160 تا 163) - حضرت شعيب (اعراف / 85). تا اينكه خداوند حضرت موسي «عليه السلام» را در ميان بني اسرائيل برانگيخت و فرمود: (ما، پس از آنكه امتهاي پيشين - نخستين - را نابود كرديم، به موسي كتاب - تورات - را داديم كه آگاهيها و راهيابي هاي روشني براي مردم و هدايت و رحمت براي ايشان بود، شايد كه به خود آيند.) قصص / 43. و پس از حضرت موسي «عليه السلام»، حضرت عيسي «عليه السلام» را به پيامبري برانگيخت و درباره ي او فرمود: (و در پي پيامبران بني اسرائيل، عيسي را برانگيختيم كه تصديق كننده ي توراتي بود كه پيش رو داشت. و به او انجيل را داديم كه در آن نور و هدايت بود و تورات را هم تصديق مي كرد. و براي پرواپيشگان هدايت و پند بود.) مائده / 46. پس از گذشت قرنها و سپري گشتن روزگاران دراز، خداوند پيامبر اكرم حضرت محمد مصطفي «صلي الله عليه و آله» را در زماني به نبوت برانگيخت كه تصويري كوچك از آن دوران را در سخني از حضرت علي «عليه السلام» مي آوريم: (خداوند حضرت محمد «صلي الله عليه و آله» را زماني به پيامبري برانگيخت كه روزگار درازي بود كه پيامبري مبعوث نشده بود. امتها در خوابي گران فرو رفته بودند. فتنه و آشوب همه جا فراگير گشته بود. رشته ي كارها از هم گسسته بود و آتش جنگ همه جا شعله مي كشيد. دنيا از شدت زشتي و تباهكاري تاريك و بي نور گشته و سركشي همه جا رخ نموده بود. در روزگاري كه برگهاي درخت زندگي دنيا به زردي گراييده بود و اميد ميوه اي از آن نمي رفت و آب حيات دنيا در زمين فرو رفته بود. همانا نشانه هاي هدايت كهنه و فرسوده شده و پرچم هاي هلاكت آشكار و برپا بود. دنيا براي اهلش بسي تلخ و بد منظر بود و با چهره اي دژم با خواهندگانش روبرو مي شد.) نهج البلاغه، ص 121. در اين تاريك خانه ي جهان بود كه رسول اكرم پاي به پهنه ي هستي نهاد و خداوند او را به پيامبري برانگيخت.

معناي خاتميت

يكي از بزرگ ترين و مهم ترين ويژگي هاي حضرت محمد مصطفي آن بود كه خداوند او را خاتم پيامبران خويش قرار داد. خاتميت رسول اكرم اصل مسلمي است كه مورد اتفاق همه ي فرقه هاي اسلامي است. توجه داشته باشيد، اصالت و حتميت خاتميت چنان روشن و قطعي و مسلم است كه مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند نه از آن رو كه چون مسلمانان به خاتميت آن حضرت معتقدند، پس او خاتم انبياء است. يعني علت خاتميت، عقيده ي مسلمانان به خاتميت نيست. بلكه خاتميت چون خود يك اصل مسلم است، مورد پذيرش تمامي مسلمانان است. به سخني ديگر: از آن جا كه موضوع خاتميت پيامبر اسلام مبتني بر آيات قرآن و سخنان آن حضرت و نيز گفتار امامان و تأكيد دانشمندان، آن چنان بديهي و بين است كه تمامي مسلمانان بي هيچ ترديدي، آن را پذيرفته اند، نه آن كه چون تمامي مسلمانان خاتميت را باور دارند، پس پيامبر اسلام خاتم پيامبران است. اين مغلطه ي كودكانه اي است كه برخي مبلغان بهائي به دروغ به مسلمانان نسبت مي دهند و آن گاه بسي ناشيانه و شورانگيز، به مطلبي كه خود بافته اند، پاسخ دندان شكن مي دهند. خاتميت حضرت رسول اكرم از دو منظر و در دو محور قابل اثبات است: الف: از منظر وجود نازنين آن حضرت. به اين معنا كه خداوند در قرآن و نيز خود آن حضرت و ائمه عليهم السلام در روايات، او را خاتم پيامبران ناميده اند. ب: از منظر قرآن. به اين معنا كه اوصافي از قرآن در خود قرآن و نيز در بيانات رسول اكرم و ائمه ي هدي آمده است كه بيانگر جاودانه بودن اين كتاب آسماني است. از اين دو منظر و بر اساس اين دو محور، مبحث خاتميت پي مي گيريم و آن را بيان مي كنيم: الف: پيامبر اسلام خاتم پيامبران است. چنان كه گفتيم اين مبحث را مبتني بر دو منبع مهم بررسي مي كنيم: 1- قرآن. 2- احاديث. در بررسي نخستين منبع، روشن ترين آيه كه به صراحت به خاتميت رسول گرامي اسلام تأكيد مي فرمايد، آيه ي چهلم سوره ي مباركه ي احزاب است كه چنين مي فرمايد: ما كان محمد أبا أحد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شيء عليما محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست. ولي رسول خدا و خاتم پيامبران است. و البته خداوند به همه چيز بسي داناست. از آن جا كه در دلالت اين آيه به خاتميت حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله جاي هيچ گونه ترديد و انكاري نيست، از قضا منكران، به ويژه بهائيان، تلاش مي كنند تا در دلالت اين آيه به اصل خاتميت به دست آويزهايي چنگ زنند. ما، پس از بررسي دقيق آيه، به بررسي آن دست آويزها نيز مي پردازيم و داوري را به خوانندگان گرامي مي سپاريم. لازم است نخست شأن نزول اين آيه را بيان كنيم: زيد بن حارثه، پسر خوانده ي پيامبر بود. در ميان عرب، پسر خوانده حكم پدر را داشت. زينب بنت جحش دختر عمه ي پيامبر بود. رسول خدا زينب را به عقد زيد در آورد. آن دو، كوتاه زماني با هم زيستند و چون در زندگي مشترك ميانشان تفاهم و همدلي حاصل نيامد، زيد، زينب را طلاق داد. پيامبر با زينب ازدواج كرد. صداي اعتراض گروهي از منافقان برخاست كه پيامبر با عروسش وصلت كرده است. اين آيه نازل شد كه بفرمايد زيد پسر واقعي پيامبر نيست و پسر خوانده حكم پسر ندارد. به اين ترتيب اين رسم عرب توسط خداوند باطل اعلام شد. در اين جمله، خداوند چند لطيفه و دقيقه ي ديگر را هم بيان فرمود: او رسول خداست يعني هر چند پدر معنوي امت است، هر چند همانند يك پدر، دل سوز مردم است و از همين رو هم اطاعت از او همانند اطاعت از يك پدر، واجب است؛ اما پدر واقعي آنان نيست كه همسر پيشين پسر خوانده اش عروس او باشد و ازدواج با آن بانو، اشكال داشته باشد. و نيز با اين سخن خداوند بيان مي فرمايد كه او رسول خداست يعني آن كه ياوه بافي هاي افراد منافق يا نادان موجب نمي شود تا حكم خدا را بيان نكند. فرستاده ي خدا وظيفه اش آن است كه حكم خدا را بيان كند. و نكته ي ديگر آن كه اين حكم جاودانه است، چون محمد مصطفي خاتم پيامبران است. دو نكته ي ديگر در اين آيه ي شريفه جاي بررسي دارد: الف: معناي خاتم بسياري از لغات، در همه ي زبان ها، يك معناي اصلي دارند و يك يا چندين معناي ملازم كه در اصل و ريشه به همان معناي اصلي باز مي گردند. از جمله همين لغت خاتم كه معناي اصلي آن عبارت است: الخاء و التاء و الميم: اصل واحد و هو بلوغ غاية الشئ. يقال: ختمت العمل و ختم القارئ السورة. سه حرف خ، ت، م، اصل واحد است. يعني يك معناي اصلي بيش ندارد. و آن هم رسيدن به پايان چيزي است. گفته مي شود: كار را به پايان بردم و نيز گفته مي شود: قاري، [خواندن] سوره را به پايان برد. اما از همين معناي اصلي يك معناي ملازم نيز جدا شده است: فأما الختم و هو الطبع علي الشئ فذلك من الباب أيضا؛ لأن الطبع علي الشئ لا يكون إلا بعد بلوغ آخره في الأحراز. و الخاتم مشتق منه؛ لإن به يختم. و يقال: الخاتم و الخاتام و الخيتام. قال: أخذت خاتامي بغير حق. اما ختم كه همان مهر نهادن باشد نيز از همين باب است؛ زيرا مهر نهادن بر چيزي فقط آن هنگامي انجام مي گيرد كه آن چيز در يك مجموعه ي محدود و محصور، به پايان خويش برسد. خاتم [به فتح تاء و به معناي انگشتر] نيز از همين معنا جدا شده است؛ زيرا عمل مهر نهادن به وسيله ي انگشتري انجام مي شود. به انگشتري خاتم [به كسر تاء] و خاتام و خيتام هم گفته مي شود. چنان كه در اين شعر آمده است: تو، به ناحق انگشتري مرا ستاندي. آن گاه احمد بن فارس، اين لغت شناس معروف قرن چهارم هجري، كاربرد اين لغت را درباره ي پيامبر اكرم چنين بيان مي كند: و النبي صلي الله عليه و [آله و] سلم خاتم الأنبياء؛ لأنه آخرهم. و پيامبر كه درود خداوند بر او [و خاندانش] باد، خاتم پيامبران است، زيرا آن عزيز، آخر آنان است. و در پايان كاربردي ديگر از اين لغت را در آيه ي قرآن شاهد مثال مي آورد و مي گويد: و ختام كل مشروب، آخره، قال الله تعالي: «ختامه مسك» أي إن آخر ما يجدونه منه عند شربهم إياه، رائحة المسك. (معجم مقاييس اللغة ذيل كلمه ي ختم). و ختام هر نوشيدني يعني آخر آن. خداوند مي فرمايد: «ختام شراب بهشتي مشك است» يعني آخرين طعمي كه بهشتيان از نوشيدن شراب سر به مهر بهشتي، هنگام نوشيدن آن، مي يابند، بوي مشك است. هر چند معنا كردن لغت، مسلمان و مسيحي نمي شناسد؛ ولي براي آن كه هرگونه بهانه اي از ترديدكنندگان ستانده شود، به اين سخنان كه برگرفته از يك كتاب لغت معروفي است كه يك مسيحي عرب لبناني آن را تأليف كرده است، توجه فرماييد: الخاتم والخاتم ج: خواتم و ختم: الخاتام، ما يختم به، عاقبت كل شيء، نقرة القفا، اقل وضح القوائم. (المنجد تأليف لوئيس معلوف يسوعي) خاتم و خاتم [به كسر و به فتح تاء] كه جمع آن خواتم و ختم است، معنايش اين است: مهر و انگشتري، آن چه به او پايان داده مي شود، فرجام هر چيز، گودي پشت در پايان ستون فقرات، كوچكترين سپيدي در انتهاي پاي چهارپايان. چنان كه پيش از اين هم آورديم، عبارت «ما يختم به = آن چه كه به آن پايان داده مي شود» و «عاقبت كل شيء = پايان هر چيز» معناي اصلي اين لغت است كه همين معنا و مضمون، در كتاب مشهور و مهم «معجم مقاييس اللغة» با عبارت «بلوغ غاية الشئ = رسيدن به پايان چيز» معنا شده است. معناي انگشتري هم، چنان كه باز پيش از اين از قول «ابن فارس» آورديم، برگرفته از همان معناي اصلي است. از آن رو به انگشتري خاتم مي گويند كه نوعا و عموما از انگشتري به عنوان ركابي براي مهرهايي كه در پايان نامه ها و نوشتارها مي نهادند، استفاده مي شد. يعني انگشتري معناي ملازم مهر است و مهر نيز همان معناي پايان بخشيدن را داراست. چنان كه به جلد كتاب هم كه در پايان مي آيد و نيز به تشتك نوشابه هم كه در پايان پرشدن بطري بر آن مي نهند، خاتم مي گويند.

معناي نبي

در معناي نبي چنين مي خوانيم: الإتيان من مكان إلي مكان آمدن از جايي به جايي ديگر. و پس از ذكر شواهدي بر اين معنا، مي خوانيم: و من هذا القياس، النبأ: الخبر؛ لأنه يأتي من مكان إلي مكان بر همين قياس، نبأ يعني خبر. چون خبر نيز از جايي به جايي ديگر مي رود. بر اين اساس ديگر معاني برگرفته از اين لغت چنين اند: و المنبئ: المخبر، و أنبأته و نبأته. منبئ يعني خبر دهنده. دو لغت اخير هم يعني: او را خبردار كردم. به اين ترتيب به نبي از آن رو نبي مي گويند كه از جانب خداوند خبر مي دهد. نكته ي مهم در كاربرد اصطلاح «خاتم النبيين» در آيه ي شريفه آن است كه خداوند با به كار بردن اين اصطلاح، خود به خود، آن حضرت را پايان بخش رسولاني كه با وحي و خبر آسماني به سوي مردم فرستاده مي شوند، نيز قرار داده است. براي روشن تر شدن اين دقيقه و لطيفه، اجازه دهيد سخني در تفاوت لغوي نبي و رسول بياوريم. چنان كه گفتيم، نبي يعني كسي كه از جانب خداوند به او خبري مي دهند. حال اگر چنين كسي مأمور شود تا آن خبر آسماني را به اطلاع مردم برساند، درباره ي او اصطلاح رسول به كار مي رود. البته لغت رسول يك معناي عام هم دارد كه شامل پيامبران و غير پيامبران نيز مي شود. حتي ممكن است كسي از جانب كس ديگري به جز خداوند براي ابلاغ فرمان يا خبري فرستاده شود كه به او هم رسول مي گويند. چنان كه در داستان حضرت يوسف مي خوانيم كه: و قال الملك ائتوني به فلما جاءه الرسول قال ارجع إلي ربك فسئله ما بال النسوة اللاتي قطعن أيديهن إن ربي بكيدهن عليم. (يوسف: 50). پادشاه گفت: يوسف را به نزد من آوريد. هنگامي كه فرستاده ي پادشاه به نزد او آمد، يوسف به او گفت: هم اينك به سوي ارباب خويش برو و از او بپرس: حال زناني كه دستشان را بريدند، چگونه است؟ همانا پروردگار من به نيرنگ آنان بسي آگاه است. چنان كه مشاهده مي فرماييد، در اين آيه ي شريفه خداوند فرستاده ي پادشاه را رسول ناميده است. خداوند در جايي ديگر، فرشتگاني را كه براي نزول عذاب بر قوم لوط اعزام مي فرمايد نيز، رسول مي نامد: قالوا يا لوط إنا رسل ربك هود: 81 فرشتگان گفتند: اي لوط ما فرستادگان پروردگارت هستيم. در اين دو آيه رسول به معناي عام آن به كار رفته است. اما رسول به معناي خاص به كسي مي گويند كه خداوند به او وحي مي كند و سپس مأمور مي شود تا آن وحي آسماني را به ديگران ابلاغ كند. به اين ترتيب يك رسول حتما نبي هم هست ولي ممكن است يك نبي رسول نباشد. يعني به كسي وحي شود ولي او مأمور ابلاغ نباشد. بنابراين با ختم نبوت، خود به خود ختم رسالت هم پديد مي آيد. چون رسولي كه نبي نباشد، كارش عبث خواهد بود. يعني فرستاده ي خداست، ولي خبري از آسمان ندارد! هنگامي كه خداوند خلعت خاتميت را بر قامت محمد مصطفي راست فرمود، ديگر آمدن رسولاني كه خبر از جانب خداوند بياورند، معنا نخواهد داشت. به سخني ديگر با پايان يافتن مقام نبوت، مقام رسالت نيز پايان پذيرفت به اين معنا كه ديگر خبري از آسمان نمي آيد و كسي به نبوت برانگيخته نمي شود تا معناي رسول خدا هم تحقق يابد. با پايان يافتن نبوت، رسالت هم خود به خود پايان مي يابد.

خاتميت پيامبر اكرم

مبحث «خاتميت بر محور پيامبر» را بر اساس قرآن، ختم كرديم و اينك به گفت و گو در باره ي «خاتميت بر محور پيامبر» بر اساس سخنان خود آن حضرت مي پردازيم. يكي از روشن ترين بيانات پيامبر اكرم در اين مهم، حديثي است كه دانشمندان و محدثان شيعه و سني از آن حضرت نقل كرده اند كه در ماجراي لشكر كشي براي جنگ تبوك خطاب به علي عليه السلام فرمود. در آن داستان آمده است كه پيامبر اكرم براي پيش گيري از توطئه ي منافقان - كه نقشه كشيده بودند در غياب پيامبر مدينه را تصرف كنند - دستور داد تا علي عليه السلام در شهر بماند و در لشكر حضور نيابد. در پي اين تصميم منافقان كه ديدند نقشه شان نقش بر آب شد، اين بار شائع كردند كه علي از دستور رسول خدا مبني بر شركت در جنگ، سرپيچي كرده است و پيامبر هم او را با زنان و زمين گيران و كودكان و پيرمردان، وانهاده است. در پي اين شائعه، علي عليه السلام لباس رزم پوشيد و به محضر پيامبر شتافت و عرض كرد كه منافقان چه مي گويند و به اين ترتيب آشكارا اعلام كرد كه براي شركت در جنگ آماده است. رسول خدا براي نشان دادن مقام و منزلت ويژه ي شير خدا علي مرتضي عليه السلام، فرمود: أما ترضي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسي إلا أنه لا نبي بعدي؟ آيا راضي و خشنود نيستي از اين كه منزلت تو نزد من همانند منزلت هارون نزد موسي باشد، جز آن كه پس از من هيچ پيامبري نخواهد بود؟ اين شريف و مهم را كه به «حديث منزلت» نامور گشته، توسط بسياري از زنان و مردان از مسلمانان نخستين نقل شده است. از ميان خاندان رسول خدا كساني چون: حضرت علي، حضرت فاطمه، امام حسن، فاطمه دختر علي، فاطمه دختر جناب حمزه، دختر حارث بن عبدالمطلب، عقيل بن ابي طالب و از ميان اصحاب پيامبر اكرم كساني چون: ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، زبير، عبدالله بن عوف، انس بن مالك، عبد الله بن عمر بن الخطاب، ابوهريره، عبد الله بن عباس، جابربن عبدالله انصاري، ابوسعيد خدري، عبدالله بن مسعود، عمار ياسر، زيد بن ارقم و ده ها نفر ديگر حتي كساني چون معاويه نيز اين حديث را كه در اصل در بيان مقام و منزلت والاي امام نخستين علي بن ابي طالب عليه السلام است، نقل كرده اند. يكي از كساني هم كه اين حديث را نقل كرده است، سعد بن ابي وقاص است كه هر چند با علي عليه السلام ميانه اي نداشت، ولي در مقطعي بسيار حساس اين حديث را نقل مي كند و معاويه را براي مدتي از دشنام دادن به حضرت علي به صورت رسمي و بر سر منابر حكومتي، باز مي دارد. داستان از آن قرار است كه چون سعد سردار پيروز لشكر اسلام و فاتح سرزمين ايران بود، نزد مسلمانان معروف و محترم بود. معاويه پس از آن كه به حكومت مطلق رسيد، براي آن كه بتواند ناسزاگويي به علي عليه السلام را رسمي كند و فراگير سازد، از سعد بن ابي وقاص خواست تا بر فراز منبر رود و از علي عليه السلام بد بگويد؛ اما سعد از اين درخواست و فرمان معاويه سرمي پيچد و مي گويد: از پيامبر خدا در باره ي علي سه سخن شنيده ام كه اگر هر يك از آن سه سخن درباره ي من مي بود، از شتران سرخ موي براي من با ارزش تر بود. نخست آن كه از رسول خدا شنيدم كه به علي فرمود: آيا راضي نيستي از اين كه منزلت تو نزد من همانند منزلت هارون نزد موسي است، جز آن كه پس از من هيچ پيامبر نخواهد آمد؟ ديگر آن كه شنيدم كه در جنگ خيبر، كه لشكريان اسلام زمين گير شده بودند، فرمود: پرچم جنگ را به دست كسي خواهم سپرد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند. آن گاه در پي اين سخن، پرچم جنگ را به علي سپرد و او هم پيروزمندانه از آن جنگ بازگشت. سوم آن در داستان مباهله، رسول خدا علي و فاطمه و حسن و حسين را فرامي خواند و مي فرمايد: برالاها، اينان اهل بيت من اند. حديث منزلت را عامر و ابراهيم و مصعب و عائشه، فرزندان سعد وقاص از پدر خويش نقل كرده اند. حديث منزلت چنان كه گفتيم، در اصل بيان گر مقام و منزلت والاي علي عليه السلام در جانشيني پيامبر اكرم است، اما جالب آن است كه اين حديث نماد و نشانه ي خاتميت رسول گرامي اسلام نيز دانسته شده است. به اين داستان توجه كنيد: زيد بن رمانه مي گويد: به من خبر رسيد كه مردي از قريش مي گويد: به خدا سوگند نمي دانم، شايد پس از محمد پيامبر ديگري هم باشد. من، ابراهيم پسر سعد بن ابي وقاص را ملاقات كردم و به او گفتم: اي ابا اسحاق (كنيه ي ابراهيم) آيا سخن رسول خدا در ماجراي جنگ تبوك به علي عليه السلام را، از پدرت شنيده اي؟ او خنديد و چنان پنداشت كه من دوستي علي را در دل دارم كه چنين پرسشي مي پرسم. به او گفتم: به خدا سوگند اين سخن را از آن رو نمي پرسم تا منزلت علي معلوم گردد؛ ولي ماجرا چنان است كه به من خبر رسيده كه مردي از قوم تو (قريش) مي گويد: من نمي دانم، شايد پس از محمد پيامبر ديگري هم باشد. ابراهيم در پي شنيدن اين سخن گفت: آري، من شهادت مي دهم كه از پدرم سعد بن ابي وقاص شنيدم كه مي گفت: روزي كه رسول خدا علي را از شركت در جنگ تبوك بازداشت و او را بازگردانيد، شنيدم كه به او فرمود: اي علي، آيا خشنود نيستي كه منزلت تو نزد من همانند منزلت هارون نزد موسي باشد، جز آن كه پس از من هيچ پيامبري نخواهد بود؟ به اين ترتيب حديث منزلت، هر چند در بيان منزلت حضرت علي عليه السلام بيان شده است، اما بيان گر اين اصل مهم هم هست كه پس از پيامبر اكرم، به هيچ روي، هيچ پيامبري نخواهد بود. پيامبر اكرم در سخناني ديگر به روشني و صراحت بر خاتميت خويش و جاودانگي دينش پاي مي فشارد. به اين حديث شريف كه حضرت امام باقر عليه السلام نقل فرموده است، گوش جان بسپاريم: عن أبي جعفر عليه السلام قال: لما حضرت النبي صلي الله عليه و آله الوفاة نزل جبرئيل عليه السلام فقال: يا رسول الله هل لك في الرجوع إلي الدنيا؟ فقال: لا قد بلغت رسالات ربي. فأعادها عليه، فقال: لا بل الرفيق الأعلي. ثم قال النبي صلي الله عليه و آله و المسلمون حوله مجتمعون: أيها الناس إنه لا نبي بعدي و لا سنة بعد سنتي. فمن ادعي بعد ذلك فدعواه و بدعته في النار. فاقتلوه و من اتبعه فإنه في النار. (فقيه4: 163) امام باقر عليه السلام فرمود: هنگامي كه مرگ به سراغ پيامبر آمد، جناب جبرئيل نازل شد و به آن عزيز عرض كرد: اي رسول خدا آيا دوست داري به دنيا بازگردي و باز هم زندگي كني؟ پيامبر فرمود: نه، نمي خواهم، چون رسالت پروردگارم را به انجام رسانده ام. جبرئيل دوباره همان را گفت كه پيشتر گفته بود. پيامبر هم باز فرمود: نه، مي خواهم به نزد خداوند كه برترين رفيق آدمي است، بروم. پس از آن پيامبر خدا به مردمي كه در اطراف بسترش جمع شده بودند فرمود: هان اي مردم! آگاه باشيد كه نه هيچ پيامبري و نه هيچ سنتي پس از من نخواهد بود. هر كس پس از اين ادعايي كند، هم ادعايي كه كرده و هم بدعتي كه آورده، در آتش خواهد بود و چنين كسي را در جا بكشيد و هر كس هم كه از چنين كسي پيروي كند، بي ترديد جايگاهش آتش دوزخ است. پيامبر خدا در خطابه ي جاودانه ي غدير، از جمله چنين فرمود: أيها الناس بي و الله بشر الأولون من النبيين و المرسلين و أنا خاتم الأنبياء و المرسلين و الحجة علي جميع المخلوقين من أهل السماوات و الأرضين. هان اي مردم! به خدا سوگند خداوند به پيامبران و رسولان پيشين بشارت داد كه من خواهم آمد در حالي كه من خاتم پيامبران و رسولان و حجت خدا بر تمامي آفريدگان، از اهل آسمان ها و زمين ام. سپس در پي اين سخن، تكليف كساني را كه در اين اصل جاودانه كوچكترين ترديد به خويش راه دهند، روشن فرموده است: فمن شك في ذلك فهو كافر كفر الجاهلية الأولي و من شك في شي‌ء من قولي هذا فقد شك في الكل منه و الشاك في ذلك فله النار. پس هر كس كه در اين مهم شك كند، همو كافر است، كافر دوران جاهليت نخستين و هر كس در چيزي از اين سخن من شك كند، به راستي كه در تمامي سخنان من شك كرده است و چنين كسي در آتش خواهد بود. و در پايان اين بخش از سخنان خويش از هديه ي بزرگ خاتميت كه خداوند به آن حضرت ارزاني فرموده است، چنين ياد مي كند: معاشر الناس حباني الله بهذه الفضيلة منا منه علي و إحسانا منه إلي و لا إله إلا هو له الحمد مني أبد الآبدين و دهر الداهرين علي كل حال. هان اي مردم! خداوند اين فضيلت را به من عطا فرموده است. منتي است از خداوند كه بر من نهاده است و احساني است از او كه بر من روا رفته است و البته معبودي به جز او نيست و من (به اين خاطر) حمد و سپاس خداي را، تا جهان باقي است و زمان برقرار است، در همه حال، مي گزارم. به همين مقدار از بيانات حضرت رسول اكرم در بيان آن كه خداوند پس از ايشان به هيچ روي هيچ پيامبري را مبعوث نمي فرمايد، اكتفا مي كنيم. در بخش بعدي، «خاتميت بر محور پيامبر» را به بيان جانشين و شاگرد نخست رسول گرامي اسلام، حضرت علي عليه السلام و سپس ساير امامان عليهم السلام تقديم مي كنم.

خاتميت پيامبر در كلام امامان

علي عليه السلام، كسي است كه از خردسالي نزد پيامبر بوده و در خانه ي آن حضرت بزرگ شده است و حتي هنگام نزول نخستين وحي در غار حرا، حضور داشته و افتخار بزرگ «نخستين مرد مسلمان» را از آن خويش ساخته است. او در سن ده سالگي به پيامبر ايمان آورده و در سن سيزده سالگي، در نخستين دعوت آشكار پيامبر، در جمع بزرگان بني هاشم، رسما به عنوان «جانشين پيامبر» معرفي شده است. بعدها هم در مناسبت هاي مختلف و مهم، رسول اكرم او را وصي و وزير و خيلفه ي خويش ناميده است و آيات بسياري هم در بيان شأن و منزلت والاي آن حضرت و نيز تصريح به امامت و وصايت آن عزيز نازل شده است. اينك مي خواهيم موضوع مهم «خاتميت بر محور رسول اكرم» را به بيان چنين كسي بياوريم. نكته ي ديگر آن كه: مرحوم سيد رضي، يكي از دانشمندان نامور شيعه در هزار سال پيش، توفيق آن را يافته است تا گزيده و گلچيني از سخنراني ها و بيانات كوتاه و نامه ها و گفتارهاي كوتاه و حكيمانه ي حضرت علي عليه السلام را در مجموعه ي گرانقدري به نام «نهج البلاغه» گرد آورد. نهج البلاغه يعني «راه روشن سخنوري» اين كتاب كه شهرت جهاني دارد، مقبول شيعه و سني است. حتي افراد غير مسلمان، از خواندن اين كتاب لذت مي برند. اين كتاب به زبان هاي مختلفي ترجمه شده است و شايد در جهان اسلام و بلكه در جهان دانش و خرد، خريداران بسياري دارد. با عرض پوزش از اين مقدمه ي نسبتا بلند، دو سخن سديد و گهر سان از اين كتاب عزيز در بيان «خاتميت بر محور رسول اكرم» تقديم خوانندگان گرامي مي كنم: 1- پيشواي پرهيزگاران و اميرمؤمنان، در بخشي از يك خطبه كه در آن از عظمت خداوند و جاودانگي قرآن و خاتميت رسول اكرم و موعظه ي مردم، سخن گفته است، مي فرمايد: أرسله علي حين فترة من الرسل و تنازع من الألسن. فقفي به الرسل و ختم به الوحي. خداوند رسول گرامي اسلام را در روزگاري به پيامبر برانگيخت كه دوران درازي بود پيامبري نيامده بود و نزاع و مشاجره بر زبان ها جاري بود. (يعني مردم با يك ديگر در عقايد و انديشه ها اختلاف داشتند و اين اختلاف ها در سخنان آنان جلوه كرده و آشكار شده بود.) خداوند محمد مصطفي را در پي و پس همه ي پيامبران فرستاد و وحي را به وسيله ي او به پايان برد. 2- آن حضرت هنگام غسل دادن پيامبر و آماده كردن رسول اكرم براي سفر آخرت، به عنوان آخرين سخنان با عزيزترين كس خويش، چنين عرض مي كند: بأبي أنت و أمي لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوة و الإنباء و أخبار السماء پدر و مادرم فداي تو باد! همانا با مرگ تو چيز قطع شد كه با مرگ هيچ كس ديگر قطع نشده است و آن چيز همان پيامبري و خبر دادن و خبرهاي آسماني است. به اين ترتيب و با اين بيان روشن، با مرگ پيامبر آوردن هر گونه خبر آسماني به عنوان «وحي الاهي» براي هميشه نفي شده است. در اين بخش به بررسي خاتميت بر محور رسول گرامي اسلام به بيان ديگر امامان معصوم عليهم السلام مي پردازيم. پيش از پرداختن به اين مبحث مهم، يادآور مي شويم كه بيانات جناب نوزده ساله را كه از خاتميت، پايان يافتن حقائق عالم را پنداشته اند، در مبحث «خاتميت بر محور قرآن» بررسي خواهيم كرد و سخنان ايشان را به نقد و نظر خواهيم نشست. نخستين روايت را از صادق آل محمد حضرت امام جعفر عليه السلام مي آوريم. شخصي به نام ايوب پسر حر نقل مي كند كه: سمعت أبا عبدالله عليه السلام يقول: إن الله عز ذكره ختم بنبيكم النبيين فلا نبي بعده أبدا. كافي1: 169. از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: همانا خداوند كه يادش عزيز است، به وسيله ي پيامبر شما سلسله ي پيامبران را به پايان برد؛ از همين رو به هيچ روي پس از او پيامبري نخواهد آمد. - روايت بعدي را به نقل از حضرت ثامن الحجج امام علي بن موسي الرضا عليه السلام مي آوريم: فضل بن شاذان، از دانشمندان نامي شيعه، نقل مي كند كه مأمون، خليفه ي عباسي، از امام هشتم، حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام درخواست كرد تا عقيده ي خالص اسلام را به صورت ايجاز و اختصار، برايش بنويسد. يعني از بيان امور حاشيه اي در عقيده ي اسلامي بپرهيزد و آن چه را كه از مباني اصلي و اساسي عقيده ي اسلامي است، بيان فرمايد. آن حضرت هم در بيان خواسته ي مأمون، چنين نوشت: أن محض الإسلام شهادة أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له إلها واحدا أحدا صمدا قيوما سميعا بصيرا قديرا قديما باقيا. عالما لا يجهل قادرا لا يعجز غنيا لا يحتاج عدلا لا يجور و أنه خالق كل شي‌ء و ليس كمثله شي‌ء لا شبه له و لا ضد له. و لا كفو له و أنه المقصود بالعبادة و الدعاء و الرغبة و الرهبة. و أن محمدا ص عبده و رسوله و أمينه و صفيه و صفوته من خلقه و سيد المرسلين و خاتم النبيين و أفضل العالمين لا. نبي بعده و لا تبديل لملته و لا تغيير لشريعته. عيون اخبار الرضا عليه السلام 2: 121؛ بحارالانوار 10: 352 و 65: 261. محض اسلام، شهادت دادن به اين است كه: معبودي به جز «الله» نيست. يگانه است و شريك و همتايي ندارد، يكتا و يكي و بي نياز و برپادارنده و شنوا و بينا و بسي تواناست. از آغاز آفرينش و پيش از آفرينش بوده و جاودانه، خواهد بود. دانايي است كه ناداني در او راه ندارد، توانايي است كه ناتوان نمي شود، بي نيازي است كه هرگز نيازمند نمي شود، دادگري است كه هيچ گاه ستم نمي كند، و نيز شهادت مي دهم كه خداوند آفريننده ي همه ي چيزهاست و هيچ چيزي همانند او نيست. شبيه و مانند و ضد و همسر ندارد. آن كس كه در هنگام بندگي و دعا و رغبت و ترس، قصد مي شود، فقط هموست. در پي بيان توحيد و يكتاپرستي و لوازم آن، كه اصل و اساس اسلام است، امام رضا عليه السلام اصل مهم ديگر را بيان مي فرمايد: و شهادت مي دهم كه محمد صلي الله عليه و آله، بنده و فرستاده و امين و برگزيده و پاك شده ي از آفريده هاي خداوند و سيد فرستادگان و خاتم پيامبران و برترين عالميان است. هيچ پيامبري پس از او نخواهد بود و هيچ دگرگوني در ملت و دين او پديد نمي آيد و هيچ تغييري در شريعتش حاصل نمي شود. - و سومين روايت را از جناب عبدالعظيم حسني - همان بزرگواري كه مقبره اش در شهر ري است - نقل مي كنيم: عبدالعظيم حسني نقل مي كند كه من به حضور سيد و آقايم حضرت علي بن محمد، امام هادي عليه السلام رسيدم. آن حضرت وقتي مرا ديد فرمود: خوش آمدي اي ابا القاسم! تو به راستي دوستدار مايي. من به ايشان عرض كردم: اي پسر پيامبر خدا من مي خواهم دينم را بر شما عرضه كنم. اگر آن چه را كه مي گويم موجب خشنودي و رضايت شماست، بر آن عقيده پايدار مي مانم تا خداي خويش را ملاقات كنم (يعني تا هنگام مرگ بر آن عقيده مي مانم). امام عليه السلام فرمود: عقيده ات را بيان كن. من پس از شهادت به يگانگي و بي همتايي خداوند يكتا، گفتم: و إن محمدا عبده و رسوله خاتم النبيين فلا نبي بعده إلي يوم القيامة. و نيز معتقدم كه همانا محمد بنده و فرستاده ي خداوند و خاتم پيامبران است. پس به هيچ روي پس از او تا روز قيامت پيامبري نخواهد آمد. اين بيانات آن چنان روشن و گوياست كه نياز به هيچ توضيح و تفسيري ندارد.

خاتميت در بيان دانشمندان

بحث «خاتميت بر محور رسول اكرم» به بيان دانشمندان را پي مي گيرم. خاتميت رسول اكرم اصل مسلمي است كه مورد اتفاق همه ي فرقه هاي اسلامي است. توجه داشته باشيد، اصالت و حتميت خاتميت چنان روشن و قطعي و مسلم است كه مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند نه از آن رو كه چون مسلمانان به خاتميت آن حضرت معتقدند، پس او خاتم انبياء است. يعني علت خاتميت، عقيده ي مسلمانان به خاتميت نيست. بلكه خاتميت چون خود يك اصل مسلم است، مورد پذيرش تمامي مسلمانان است. به سخني ديگر: از آن جا كه موضوع خاتميت پيامبر اسلام مبتني بر آيات قرآن و سخنان آن حضرت و نيز گفتار امامان و تأكيد دانشمندان، آن چنان بديهي و بين است كه تمامي مسلمانان بي هيچ ترديدي، آن را پذيرفته اند، نه آن كه چون تمامي مسلمانان خاتميت را باور دارند، پس پيامبر اسلام خاتم پيامبران است. اين مغلطه ي كودكانه اي است كه برخي مبلغان بهائي به دروغ به مسلمانان نسبت مي دهند و آن گاه بسي ناشيانه و شورانگيز، به مطلبي كه خود بافته اند، پاسخ دندان شكن مي دهند! با اين مقدمه، مجددا عرض مي كنم كه اصل خاتميت مورد اتفاق تمامي فرقه هاي اسلامي است و همه ي دانشمندان مسلمان، از همان آغاز اسلام، آن را باور دارند و از آن جا كه به قول جناب ابوالفضل گلپايگاني، مشهورترين و چه بسا دانشمندترين مبلغ بهايي: «تواطؤ اهالي يك دين و مذهب و با يك قوم و ملت بر كذب، مادام كه در ديانت آنها ممنوع باشد، عقلا وعادتا مستحيل و غيرممكن است.» كشف الغطاء ـ ص 356. اين اتفاق نظر و هم آهنگي در ميان مسلمانان بر اصل خاتميت، دليل بر درستي آن عقيده است. افزون بر اين، خوب است بدانيم تمامي دانشمندان نامدار و محدثان بزرگ و فقيهان فرزانه و مفسران سترگ شيعه به خاتميت پيامبر اسلام عقيده ي راسخ دارند. هر چند نام بردن گروهي از آن فرزانگان، به درازا مي كشد، اما به خاطر اهميت موضوع، نام ستارگاني چند از آسمان بي كران دانش شيعي را برمي شماريم. 1- سليم بن قيس هلالي از اصحاب ائمه عليهم السلام. متوفاي 75 هجري (قرن يكم). 2- نصر بن مزاحم. مورخ. متوفاي 212. (قرن دوم). 3- مفضل بن عمر جعفي، از اصحاب امام صادق، (قرن دوم). 4- احمد بن محمد برقي. فقيه، محدث و رجالي. 274 يا 2380 هجري (قرن سوم). 5- احمد بن محمد بن عيسي اشعري. محدث. از اصحاب ائمه (قرن سوم). 6- عبدالله بن جعفر حميري. فقيه و محدث. از اصحاب امام عسكري (قرن سوم). 7- علي بن ابراهيم قمي. مفسر و از بزرگترين روايان حديث و از اصحاب امام عسكري (قرن سوم). 8- ابراهيم بن هلال ثقفي، مورخ و محدث، متوفاي 283 هجري (قرن سوم). 9- محمد بن حسن صفار. محدث. متوفاي 290 هجري (قرن سوم). 10- محمد بن يعقوب كليني. از بزرگترين محدثان شيعه. (نيمه ي دوم قرن سوم و نيمه ي اول قرن چهارم). 11- محمد بن ابراهيم نعماني. محدث و رجالي. از شاگردان كليني (قرن چهارم). 12- محمد بن مسعود عياشي، مفسر، متوفاي سال 320 هجري (قرن چهارم). 13- جعفر بن محمد قولويه قمي. محدث. متوفاي 367 (قرن چهارم). 14- حسن بن شعبه حراني. محدث و دانشمند بزرگ (قرن چهارم). 15- محمد بن محمد بن اشعث. محدث بزرگ (قرن چهارم). 16- محمد بن علي بن حسين بابويه. از بزرگترين شخصيت هاي علمي تشيع. متوفاي 381 هجري (قرن چهارم). 17- محمد بن حسين معروف به سيد رضي. گردآورنده نهج البلاغه. متوفاي 406 هجري (قرن چهارم). 18- محمد بن محمد بن نعمان معروف به شيخ مفيد. متكلم، فقيه، محدث. متوفاي 413 هجري (قرن چهارم و پنجم). 19- علي بن حسين معروف به سيد مرتضي. اديب، متكلم، ففيه. متوفاي 436 هجري (قرن پنجم). 20- ابوالفتح كراجكي. فقيه، اديب، رياضي دان، محدث و مفسر. متوفاي 449 هجري (قرن پنجم). 21- محمد بن حسن طوسي. مفسر، محدث، فقيه، متكلم، رجالي. متوفاي 460 هجري (قرن پنجم). 22- ابن شهر آشوب مازندراني، محدث و مفسر. متوفاي 588 هجري (قرن ششم). 23- احمد بن علي طبرسي صاحب احتجاج، محدث. (قرن ششم). 24- ابن بطريق حلي. محدث. متوفاي 600 هجري (قرن هفتم). 25- سيد بن طاووس، محدث، فقيه، اديب و دانشمندان بزرگ شيعه. متوفاي 664 هجري (قرن هفتم). 26- حسن بن يوسف معروف به علامه حلي. اعجوبه فقه و حديث و كلام و منطق و فلسفه و... متوفاي 726. (قرن هشتم). 27- ابن ابي جمهور احسايي، فقيه، محدث، متكلم، عارف و حكيم. متولد 840 هجري قمري (قرن هشتم و نهم). 28- ابن فهد حلي. محدث و فقيه. متوفاي 841 هجري (قرن هشتم و نهم). 29- حسن بن محمد ديلمي. محدث، مورخ و فقيه. متوفاي 841 هجري (قرن هشتم و نهم). 30- زين الدين علي بن احمد معروف به شهيد ثاني. فقيه عالي قدر. متوفاي 966 هجري (قرن دهم). 31- محمد بن حسين معروف به شيخ بهايي. جامع دانش هاي گوناگون. متوفاي 1030 هجري (قرن دهم و يازدهم). 32- محمد بن حسن معروف به شيخ حر عاملي. فقيه و محدث نامي. متوفاي 1104 هجري (قرن يازدهم و دوازدهم). 33- محمد باقر بن محمد تقي معروف به علامه مجلسي. دانشمند كم نظير متوفاي 1110 هجري (قرن يازدهم و دوازدهم). 34- ميرزا حسين نوري. محدث و رجالي بزرگ و از دانشمندان كم نظير. متوفاي 1319(قرن چهاردهم).

خاتميت از نگاه شيخ احمد احسائي و سيد كاظم رشتي

خوانندگان گرامي به خاطر دارند كه «خاتميت بر محور رسول اكرم» به بيان دانشمندان مسلمان را گفت و گو مي كرديم. از محضر مبارك عزيزان اجازه مي خواهم تا اين بحث را ادامه دهم. هر چند شيخ احمد احسايي ندانسته و ناخواسته و سيد كاظم رشتي دانسته و خواسته، در عقايد شيعه بدعت هايي نهادند و موجبات بروز و ظهور بابيه شدند، اما به هر صورت آنان از شيعيان به شمار مي آيند و به ويژه از آن جا كه مورد تأييد بهاءالله هستند و او از آن ها به بزرگي ياد كرده است، لازم مي دانيم نظر آن دو را هم بياوريم. ولي پيش از آن، بياناتي از بهاءالله در عظمت مقام اين دو مي آوريم و آن گاه منظر آنان را در باب خاتميت ذكر مي كنيم. دوستان عزيز مستحضرند كه يكي از بزرگ ترين و مهم ترين كتاب هاي استدلالي بهائيان كه در نگاه آنان منزلتي بس والا دارد، كتاب ايقان نوشته ي جناب بهاءالله است. ايشان در اين كتاب و نيز در ديگر آثارش، ضمن آن كه عموما و نوعا به دانشمندان شيعه حملات زيادي كرده است و حتي آنان را با القابي چون: ابن الذئب [=گرگ زاده]، رقشاء [=مار خوش خط و خال و گزنده]، خشب مسنده [=چوب خشكي كه به ديوار تكيه داده]، همج رعاع [=پشه ي بي ارزش]، خراطين الارض [=كرم هاي ميان لجن زار]، كلاب [=سگ ها]، و نيز خر لنگ و خفاش و مردار و كلاغ و زاغ و تراب [=خاك بي ارزش] و حيوان درنده و سامري فريب دهنده و از اين قبيل، نام برده و مصداق كامل وحدت عالم انساني را پياده كرده است، ولي نسبت به اين دو، يعني شيخ احمد و سيد كاظم اظهار ارادت بسياري كرده و با تعابيري كه حكايت از تعظيم زياد آنان دارد، از ايشان ياد كرده است. از جمله در همين كتاب ايقان، از آن دو به نورين نيرين [=دو نور پرتو افكن] ياد مي كند با عبارت قدس الله تربتهما [=خداوند خاك گورشان را مقدس دارد] در تعظيم آنان تاكيد مي كند. افزون بر اين، جناب اشراق خاوري مبلغ مشهور بهايي، در كتاب رحيق مختوم [=شراب سر به مهر، اين نام برگرفته از آيه ي قرآن است.] در جلد دوم صفحه ي 648 از لوحي كه بهاءالله براي شخصي به نام احمد نازل كرده است، چنين نقل مي كند: از صدر اسلام، اكثري در بحر اوهام و ظنون مستغرق؛ بعد از خاتم الانبياء و ائمه طاهرين دو نفس به حق واصل و بطراز آگاهي مزين، مرحوم شيخ و سيد عليهما بهاءالله الابهي. انتهي. به اين ترتيب جناب بهاءالله مدعي مي شود كه هزاران هزار دانشمند مسلمان از آغاز اسلام در درياي وهم و گمان غرق بوده اند و پس از پيامبر [كه با لقب خاتم الانبياء از ايشان ياد مي كند] و امامان پاك، دو نفر به حق رسيده اند و به لباس آگاهي زينت يافته اند كه همان شيخ احمد و سيد كاظم باشند. هم چنين جناب بهاءالله در كتاب ديگرش به نام اقتدارات (صفحه ي 210) از شيخ احمد چنين ياد مي كند: الشيخ الاجل الافضل ظهر الاسلام و كعبه ي الانام الشيخ الاحمد الاحسائي الذي كان سراج العلم بين العالمين. شيخ والا مقام، برترين دانشمند، پشتيبان اسلام، كعبه ي آمال مردمان، كسي كه چراغ دانش در ميان جهانيان است. اينك بخوانيد نظر شيخ و سيد را در باب خاتميت: - شيخ احمد احسايي در تمامي نوشته هاي خود به اين كه حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم آخرين پيامبر خداست، تأكيد اكيد دارد و هم اينك نيز از هر يك از پيروان ايشان در اين باره پرسش كنيد، بي ترديد همان را مي گويد كه تمامي شيعيان مبتني بر آيات قرآن و روايات پيامبر مي گويند. به هر روي به بيان دو نمونه از سخنان شيخ احمد درباره ي خاتميت مي پردازيم: 1- ايشان در كتاب جوامع الكلم جلد دوم ص 7 به استناد آيه ي چهلم سوره ي احزاب و حديث معروف منزلت، چنين مي گويد: «حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم، خاتم پيامبران است و پس از او هرگز پيامبري نخواهد آمد زيرا خداوند درباره ي ايشان فرموده است: ولكن رسول الله و خاتم النبيين... و پيامبر اكرم خود نيز فرموده است: لا نبي بعدي. پس فرمايش آن حضرت حق است و بايد بپذيريم و بنابراين عقيده ي ما اين است كه پس از آن حضرت پيامبري نيست و او خاتم رسولان است.» 2- و نيز در همان كتاب جوامع الكلم جلد دوم، صفحه ي 247 در رساله ي سلطانيه چنين مي گويد: اين كه پيامبر اسلام خاتم پيامبران است، عمده ترين دليل بر برتري پيامبر به ديگر پيامبران است بدان كه اين امر از جمله ادله در برتري آن حضرت است. زيرا آن عزيز همان گونه كه در بعثت فرجام پيامبران است، در آفرينش انوار، نخستين آنان است. - سيد كاظم رشتي نيز در وصيت نامه اش - كه در آغاز كتاب مجموعة الرسائل آمده است - در بيان اعتقاداتش چنين مي گويد: «وصيت من آن است كه شهادت مي دهم... محمد بن عبدالله بنده و فرستاده ي خداست. تمام شرايع منسوخ شده اند، به جز اسلام كه تا روز قيامت باقي خواهد بود...» و باز در همان مجموعة الرسائل، چنين مي گويد: (مجموعة الرسائل ـ ص 281 رساله ملاحسينعلي ـ ترجمه و تلخيص). دنيا، هر اندازه هم كه رو به گسترش نهد و ترقي كند، باز هم در دائره ي پيامبري حضرت رسول اكرم است؛ زيرا زنجيره ي پيامبري پيامبران پيشين به وجود مبارك آن عزيز گسسته گشته است. پس از بعثت آن حضرت ديگر به هيچ روي شايسته نيست كه كسي پيامبر شود و هر كس كه پس از آن حضرت بيايد، بايد پيرو او باشد و محال است پس از ايشان نبوت، كه رتبه ي مستقلي است، به وجود آيد. و بالاخره در همان مجموعه ي الرسائل صفحه ي 147 در رساله عزيه عباراتي مي گويد كه ترجمه اش اين است: اجماع تمامي مسلمانان، به صورت قطعي و ضروري، بر آن است كه نبوت و پيامبري به بعثت رسول گرامي اسلام پايان يافته است و تا پايان روزگار، هر كس كه مكلف به تكليف شود، بايد زير پرچم پيامبر به سر ببرد. به اين ترتيب بحث «خاتميت بر محور پيامبر» به بيان دانشمندان شيعه را به پايان مي بريم.

خاتميت از منظر اهل سنت

دنباله ي بحث «خاتميت بر محور پيامبر» را از منظر دانشمندان اهل سنت تقديم مي كنم: همانند دانشوران شيعه، محدثان و مفسران و فقيهان و متكلمان سني نيز به خاتميت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم معقتدند. در اين بخش به نقل حديثي كه يكي از مفسران معروف سني به نام ابن كثير در تفسير خويش از محدث بزرگ اهل سنت، امام احمد حنبل نقل كرده است، بسنده مي كنيم: ترمذي محدث بزرگ اهل سنت، در كتاب صحيح خويش از پيامبر اكرم نقل مي كند كه فرمود: «مثلي في النبيين كمثل رجل بني دارا فأحسنها و أكملها، و ترك فيها موضع لبنة، لم يضعها. فجعل الناس يطوفون بالبنيان و يعجبون منه و يقولون: لو تم موضع هذه اللبنة! فأنا في النبيين موضع تلك اللبنة» از محدث نامي ديگر امام احمد حنبل هم در جلد پنجم كتاب مسندش، اين حديث از قول رسول گرامي اسلام نقل شده است: إن الرسالة و النبوة قد انقطعت. فلا رسول بعدي و لا نبي بعدي همانا رشته ي رسالت و نبوت بي ترديد قطع شده است. پس به هيچ روي پس از من نه رسولي خواهد آمد و نه نبي اي! تمامي مفسران بزرگ اهل سنت نيز، مانند طبري و كشف و سيوطي و فخر رازي و قرطبي و... ذيل آيه ي چلهم سوره ي مباركه احزاب، محمد رسول الله را خاتم پيامبران مي دانند و نبوت و رسالت را به وجود نوراني آن حضرت، پايان يافته تلقي مي كنند. به خاطر دوري از تطويل، به ذكر يك سخن كه راه هر گونه گريز از پذيرش اين اصل اساسي اسلامي را مي بندد، بسنده مي كنيم: جناب شوقي افندي، نوه دختري جناب عبدالبهاء و شخصيت سوم از نظر اهميت و حجيت در بهائيت و ولي امر آنان، در كتاب قرن بديع جلد چهارم صفحه ي 135 فتوايي را از مراجع ديني كشور مصر نقل مي كند كه بخشي از آن چنين است: «سيدنا محمد هو خاتم النبيين و المرسلين. لادين بعد دينه و لا شرع ينسخ شرعه و ان القرآن هو آخر كتب الله و وحيه لانبيائه و رسله» سيد و سرور ما محمد، همو خاتم پيامبران و نيز رسولان است. هيچ ديني پس از دين او نخواهد بود و هيچ شريعتي شريعت او را نسخ نمي‌كند و به درستي قرآن كريم آخرين كتاب الهي و فرجام وحي اي است كه بر پيامبران و فرستادگان خدا نازل شده است. در بخش پاياني بحث «خاتميت بر محور پيامبر»، خاتميت آن حضرت را به بيان منكران، خواهيم آورد.

خاتميت در سخن منكران

داستان خاتميت پيامبر اكرم را از منظرهاي گوناگون، خوانديم. اينك به مصداق: خوشتر آن باشد كه سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران، اجازه دهيد اين اصل اساسي را بر مبناي سخنان منكران خاتميت و مدعيان بعثتي ديگر، بيان كنيم و داوري را به خوانندگان گرامي واگذار كنيم. - سيد باب در ابلاغيه‌ي معروف به الف (هزار) كه قسمتي از آن در صفحات 179 تا 182 كتاب اسرار الاثار نوشته ي فاضل مازندراني، قسمت الف آمده، چنين اعتراف مي كند: «ولا اعتقد في شأن الا بما نزلت في القرآن علي حبيبك محمد رسول الله و خاتم النبيين... و در هيچ شأني جز به آنچه در قرآن بر جبيب خود محمد رسول خدا و خاتم پيامبران فرستاده اي، اعتقاد ندارم. بدينسان جناب باب هم لقب پرافتخار و جاودانه و يگانه ي «خاتم النبيين» را براي محمد مصطفي صلي الله عليه و آله، قائل است. - همين لقب مبارك توسط جناب بهاءالله هم به كار رفته است: خاتم انبياء روح ماسواه فداه در مدت بيست سال جان مباركش در دست اعداء مبتلا و در هيچ شب اميد صبح نبود و در هيچ صبح اميد شب نه. - شوقي افندي در صفحات 18 و 19 كتاب دور بهائي از بهاءالله در‌باره ي عظمت ظهور ايشان، چنين نقل مي‌كند: (از خاتميت خاتم مقام اين يوم ظاهر و مشهود) اين سخن گنگ را جناب اشراق خاوري در كتاب رحيق مختوم ذيل لغت خاتم النبيين تبيين كرده و توضيح داده است: در قرآن سوره ي الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبيين فرموده؛ جمال مبارك جل جلاله (يعني جناب بهاءالله) در ضمن جمله ي مزبوره مي فرمايد كه مقام اين ظهور عظيم و موعود كريم از مظاهر سابقه بالاتر است زيرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم گرديد و اين دليل است كه ظهور موعود عظيم، ظهورالله است! و دوره ي نبوت منطوي گرديد زيرا كه رسول الله خاتم النبيين بودند. - در سخني روشن تر و آشكارتر از جناب بهاءالله در ستايش حضرت ختمي مرتبت چنين مي خوانيم: الصلوة و السلام علي سيد العالم و مربي الامم الذي به انتهت الرسالة و النبوة و علي آله و أصحابه دائما أبدا سرمدا سلام و درود بر آقاي عالم و مربي امت ها، كسي كه به او نبوت و رسالت انتها يافته است و نيز بر خاندان و دوستانش سلام و درود دائمي و ابدي و سرمدي باد. (اشراقات ص 293) همين سخن را جناب اشراق خاوري هم از ايشان نقل كرده است: جمال قدم جل جلاله در مقامي مي فرمايند:... الصلوة و السلام علي سيد العالم و مربي الامم الذي به انتهت الرسالة و النبوة و علي آله و اصحابه... قاموس ايقان ـ ج 1 ص 303 و 304 به نظر حقير اين سخن حضرت بهاءالله از معجزات ايشان به شمار مي رود؛ چون ايشان دست آويزهاي مبلغان بهايي را در آينده پيش بيني فرموده و راه هرگونه توجيهي را بر آنان بسته و با يك تير سه نشانه زده است: 1- به جاي كلمه ي خاتم، از فعل انتهت استفاده كرده است. چون گويا ايشان مي دانسته كه مبلغان بهايي خواهند گفت: كلمه خاتم يعني انگشتر و در نتيجه خاتم النبيين يعني زينت پيامبران! يا ممكن است بگويند خاتم يعني مهر و چون مهر براي تصديق كردن است، پس خاتم النبيين يعني كسي كه درستي دعوت پيامبران پيشين را تصديق كرده است. (انگار پيامبران قبلي پيامبران قبل تر خودشان را تكذيب كرده اند!؟) 2- ايشان تأكيد كرده است كه مقام رسالت نيز به آن حضرت پايان پذيرفته تا بعدها كسي نگويد كه حضرت محمد خاتم انبيا بود نه خاتم رسل! در اين مورد جناب اشراق خاوري به ياري ما آمده و فرموده است: و اما خاتم النبيين نظر به نصوص مبارك درباره حضرت رسول در قرآن نازل شده و نه تنها آن حضرت خاتم النبيين بود بلكه خاتم الرسل بودند و اين نكته براي آن نفوس ذكر مي شود كه بين نبي و رسول فرق قايل هستند، جمال مبارك در آيات مقدسه به صراحت ذكر كرده اند كه نبوت و رسالت به حضرت محمد (ص) انتهي يافت و ختم شد. قاموس ايقان ـ ج 1 ـ ص 304 و 305. 3- از مصدر رسالت و نبوت بهره برده است تا بعد كسي نگويد خاتميت نسبي است و پيامبر اكرم نسبت به پيامبران پيشين خاتم بوده است! چون وقتي اصل خاتميت و نيز اصل رسالت انتها پذيرفته باشد، ديگر به هيچ روي نه رسولي خواهد آمد و نه نبي اي. البته بماند كه اگر چنين باشد ديگر خاتميت افتخاري نخواهد بود، چون همه ي پيامبران نسبت به پيامبر پيش از خود، خاتم بودند. جناب اشراق خاوري با توضيح سخن جناب بهاءالله بيان كرده است كه چون دوره ي پيامبري پايان پذيرفته است و ديگر پس از حضرت محمد به هيچ روي پيامبري نخواهد آمد، مقام حضرت بهاءالله اصلا پيامبري نيست، بلكه مقامي بالاتر است. به سخني ديگر جناب بهاءالله به گفته ي خودش، پيامبر نيست. اگر خاطر شريف خوانندگان گرامي باشد، در بخش هاي آغازين اين مبحث نسبتا بلند، معناي «نبي» را آورديم و گفتيم يعني كسي كه از عالم غيب خبر دارد. يعني كسي كه به او وحي مي شود، حال به توجه به اين سخن جناب بهاءالله كه ايشان نبي نيست بلكه مقامش بالاتر از نبي است، مي ماند اين سخن كه از دوستان بهايي بپرسيم مقام ايشان چيست؟ خواهند گفت: ايشان «من يظهره الله» اند. مي پرسيم «من يظهره الله» يعني چه؟ مي گويند يعني موعود همه ي ملت ها، مي گوييم آيا اين موعود همه ملت ها با وحي و خبر آسماني هم سر و كار دارد يا خير؟ اگر بگويند آري، عرض مي كنيم: با اين مشكل چه كنيم كه ارتباط وحياني به خاطر خاتم النبيين بودن پيامبر اسلام گسسته است و اگر بگويند نه، عرض مي كنيم: بسيار خوب پس آوردن شريعت جديد و آوردن نام جناب بهاءالله در رديف پيامبران اولواالعزم توسط جناب عبدالبهاء را چه كنيم؟ ممكن است دوستان بهايي گريزگاه ديگري بيابند و بگويند: مقام حضرت بهاءالله از پيامبران بالاتر است. هر چند هنوز پاسخ اين پرسش را دريافت نكرده ايم كه اگر كسي پيامبر نباشد ديگر از آسمان و خبرهاي آسماني و وحياني خبري ندارد، ولي براي آن كه تير خلاص استدلال را به قلب نازك و نازنين مبلغان بهائي بزنيم، اين سخن راه گشا را از صفحه ي 110 كتاب بديع از قول حضرت بهاءالله مي آوريم تا دوستان بهايي بدانند تمامي توجيهاتي كه در اين مقوله مي كنند خلاف نظر پيشوايشان است. ايشان مي فرمايد: ..منتهي رتبه ي تكميل هياكل بشريه به رتبه ي نبوت است... جمله ي جناب بهاءالله كاملا گوياست: هياكل بشريه يعني آدمي زادگان، از جمله يعني ايشان. به اين ترتيب به نظر جناب بهاءالله آخرين رتبه اي كه يك انسان مي تواند داشته باشد، مقام نبوت است. حال با اين سخن خود بهاءالله و مقايسه ي آن با سخن ديگرشان، يا بايد بگوييم ايشان خارج از هياكل بشريه اند يا مقام من يظهره اللهي پايين تر از پيامبري است. البته ملاحظه مي فرماييد كه اين فرض هم پذيرفتني نيست. چون ايشان به آيه ي خاتم النبيين استناد كرده است كه مقام آن جناب پيامبري نيست. مخمصه اي بدي است كه به هيچ روي نمي توان از آن گريخت. از خوانندگان گرامي تقاضا مي كنم خودشان داوري كنند. البته سخن خداوند را به يادشان مي آورم كه در باره ي قرآن فرموده است ولي ملاك و ميزان و معياري است براي سنجش ادعاي مدعيان: اگر اين قرآن از جانب غير خدا مي بود، در آن اختلاف بسيار مي يافتي. به اين ترتيب بحث «خاتميت بر محور پيامبر» بر اساس: 1- قرآن. 2- بيانات خود آن حضرت. 3- به بيان حضرت علي عليه السلام. 4- به بيان امامان معصوم عليهم السلام. 5- به بيان دانشمندان شيعه. 6- به بيان دانشمندان سني. 7- و نيز به بيان منكران. پايان پذيرفت.

خاتميت در قرآن

«خاتميت بر محور قرآن» از منظر قرآن: در اين بخش به اين مهم مي پردازيم كه قرآن كتاب جاودانه ي الهي است كه تا پايان جهان باقي و برقرار است و آموزه هاي آن هميشگي و پايدار مي ماند و هيچ كتاب آسماني ديگري ناسخ آن نيست. در بيان اين اصل نخست از قرآن مدد مي جوييم. خداوند در وصف كتاب خويش آياتي را نازل فرموده است كه به روشني بيانگر جاودانگي و ماندگاري قرآن است. برخي از آن آيات را مي آوريم: -... و إنه لكتاب عزيز (41) لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد (42) سوره ي فصلت و همانا قرآن كتابي است عزيز و فرازمند. باطل از پيش رو و پشت سرش بر آن راه ندارد. فرو فرستاده اي است از جانب خداوند حكيم ستوده شده. در معناي آيه ي شريفه امام باقر عليه السلام چنين مي فرمايد: قال لا يأتيه من قبل التوراة و لا من قبل الإنجيل و الزبور و أما من خلفه لا يأتيه من بعده كتاب يبطله (تفسير قمي 2: 266 و بحارالانوار 9: 233 و 17: 209 و 89: 13). باطل از پيش روي آن بدان راه ندارد يعني تورات و انجيل و زبور آن را باطل نمي كنند و نيز باطل از پس آن بدان راه ندارد، يعني هيچ كتاب ديگري پس از قرآن ناسخ قرآن نيست. با استناد به همين آيه، از امام رضا عليه السلام نيز چنين نقل شده است: ذكر الرضاع يوما القرآن فعظم الحجة فيه و الآية المعجزة في نظمه فقال: هو حبل الله المتين و عروته الوثقي و طريقته المثلي المؤدي إلي الجنة و المنجي من النار. يك بار امام رضا عليه السلام از قرآن ياد فرمود و حجت آن را بزرگ شمرد و نشانه ي معجزه گرش را در نظم و درستي، عظيم دانست و فرمود: قرآن ريسمان استوار و دستگيره ي مورد وثوق و بهترين و برترين راهي است كه پيروانش را به سوي بهشت مي برد و از دوزخ مي رهاند. در ادامه ي ويژگي هاي قرآن، چنين مي فرمايد: لا يخلق من الأزمنة و لا يغث علي الألسنة لأنه لم يجعل لزمان دون زمان بل جعل دليل البرهان و حجة علي كل إنسان لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد. و بحارالانوار 17: 210 و 89: 14. گذر روزگار و گردش دوران قرآن را كهنه نمي كند و كثرت خواندن قرآن آن را فاسد و ناكار آمد نمي كند. زيرا قرآن براي يك زمان خاص نازل نشده است بلكه قرآن دليل و راهنماي برهان در تمام دوران و حجت بر همه ي انسان هاست. باطل از پيش رو و پشت سر بدان راه ندارد. فروفرستاده اي از سوي خداوند حكيم ستوده شده است.

خاتميت بر محور قرآن

«خاتميت بر محور قرآن» از منظر خود قرآن را تقديم حضورتان كردم و اينك «خاتميت بر محور قرآن» از منظر رسول گرامي اسلام را تقديم مي كنم. محمد بن يعقوب كليني، دانشمند و محدث نام آور و مؤلف بزرگوار كتاب شريف و جاودانه ي كافي در همين كتاب و نيز پس از او، محمد بن مسعود عياشي، دانشمند نامور و بزرگ شيعه در اوائل قرن چهارم هجري قمري، در كتاب تفسير خويش - كه به تفسير عياشي مشهور است - روايتي را نقل مي كنند كه امام صادق عليه السلام آن را از پدران بزرگوارش از رسول اكرم نقل مي كنند. در بخش آغازين آن روايت آمده است كه رسول اكرم فرمود: «هان اي مردم! شما در روزگاري كه خوشي و خرمي در آن سست و بي‌بنياد است، به سر مي‌بريد و بر شتر شتابنده‌ي سفر عمر سوار شده‌ايد و زمانه، پرشتاب بر شما مي‌گذرد. به چشم خويش آشكارا مي‌بينيد كه [آمد و شد] شب و روز و [طلوع و غروب] ماه و خورشيد، هر پديده‌ي نو و تازه‌اي را كهنه و فرسوده مي‌كنند و هر دوران دوري را نزديك مي‌سازند و هنگام هر وعده‌اي را به سرآمد خويش، مي‌رسانند. پس [چون اين گونه است] اسباب سفر را براي پيمودن بياباني بي‌انتها آماده كنيد.» در پي اين سخنان پيامبر، مقداد، آن مسلمان پاك باخته، از جاي برمي خيزد و مي پرسد: اي رسول خدا، منظور از روزگار و نيز خانه‌اي كه خوشي در آن سست و بي‌بنياد است، چيست؟ پيامبر خدا فرمود: «دار بلاء وانقطاع. فإذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل الـمظلم، فعليكم بالقرآن. فإنه شافع مشفع و ماحل مصدق. من جعله أمامه قاده إلي الجنة. و من جعله خلفه ساقه إلي النار. و هو الدليل يدل علي خير سبيل. و هو كتاب فيه تفصيل و بيان و تحصيل. و هو الفصل ليس بالهزل. له ظهر و بطن. فظاهره حكمة و باطنه علم. ظاهره أنيق و باطنه عميق. له تخوم و علي تخومه تخوم. لاتحصي عجائبه و لاتبلي غرائبه. فيه مصابيح الهدي و منازل الحكمة. و دليل علي الـمعروف لمن عرفه.» كافي 2: 598 و تفسير عياشي 1: 2 و بحارالانوار 89: 17. «همان سراي سراسر سختي و بلا! همان جايگاه جدائي و انقطاع! در چنين زمانه‌ي زيان بار و چنان سراي سست بنياد، هنگامي كه فتنه‌ها چون پاره‌هاي شب تار و ديجور، شما را دربرگرفت، به قرآن پناه ببريد. زيرا: قرآن شفاعت كننده‌اي است كه شفاعتش را مي‌پذيرند. و سعايت كننده‌اي است كه سعايت و شكايتش را تصديق مي‌كنند. هر كس اين كتاب كريم را [به عنوان راه‌بر و راه‌نما] پيش روي خود قرار دهد، قرآن او را به سوي بهشت پيش مي‌برد. و هر كس هم كه قرآن را پشت سر خويش قرار دهد [و به آن بي‌اعتنايي كند] قرآن او را به سوي جهنم سوق مي‌دهد. قران راهبري است كه به بهترين راه‌ها راهنمايي مي‌كند. قرآن كتابي است كه تفصيل و بيان همه چيز در آن آمده است. قرآن كتابي است كه به وسيله‌ي آن، هر چه بخواهي به دست مي‌آوري. قرآن كتابي است كه آشكارا [ميان حق و باطل] جدايي مي‌افكند. قرآن كتابي است جدي و شوخي و بازيچه نيست. قرآن بيرون و درون دارد. بيرون آن حكمت و درون آن دانش است. ظاهر آن عجيب و باطنش حق است. قرآن [در معارف و مطالب] مرزهاي بي‌شمار دارد و هر يك از مرزهاي آن نيز داراي مرزهاي بسيار است. شگفتي‌هاي خوش آيند آن به شماره درنمي‌آيد و مطالب نو و نادرش كهنه نمي‌شود. چراغ‌هاي هدايت و منزلگاه‌هاي حكمت، همه در قرآن است. و براي كسي كه نسبت به مطالب معروف و شناخته شده، معرفت و آگاهي داشته باشد، دليل و راه‌نماست.» بر اساس اين بيان بين و روشنگر، قرآن ويژگي هايي دارد كه همگي بيانگر جاودانگي و بي كرانگي آموزه هاي زندگي ساز و آخرت پرداز آن است. به سخني ديگر از سخنان رسول گرامي اسلام در همين باره، توجه بفرماييد: راوي اين حديث جناب حارث بن اعور از ياران نزديك حضرت علي عليه السلام است. او نقل مي كند: به حضور حضرت علي (ع) رسيدم و عرض كردم: يا اميرالمؤمنين، ما آن‌گاه كه در محضر شما هستيم مطالبي مي‌شنويم كه دين خود رابا آن‌ها استوار مي‌سازيم؛ اما وقتي از نزد شما مي‌رويم سخناني ناشناخته و گنگ و گوناگون مي‌شنويم كه نمي‌دانيم چيست؟ امام عليه السلام فرمود: آيا به راستي چنان مي‌كنند؟ (سخنان ناروا و ناشناخته مي‌گويند؟) عرض كردم: آري! حضرت علي عليه السلام فرمود: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مي‌فرمود: «أتاني جبرئيل فقال: يا محمد! سيكون في امتك فتنة. قلت: فما المخرج منها؟ فقال: كتاب الله. فيه بيان ماقبلكم من خبر، وخبر ما بعدكم و حكم ما بينكم. و هوالفصل ليس بالهزل. من ولاه من جبار فعمل بغيره، قصمه الله. و من التمس الهدي في غيره أضله الله. هو حبل الله المتين، و هو الذكر الحكيم، و هو الصراط المستقيم. لاتزيغه الاهوية و لاتلبسه الالسنة و لايخلق علي الرد، و لاينقضي عجائبه، و لايشبع منه العلماء. هو الذي لم تكنه الجن إذ سمعته أن قالوا: (إنا سمعنا قرآنا عجبا يهدي إلي الرشد فآمنا به) من قال به صدق، و من عمل به أجر، و من اعتصم به هدي إلي صراط مستقيم؛ هو الكتاب العزيز الذي لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد.» جبرئيل به نزد من آمد و گفت: اي محمد! به‌زودي در ميان امت تو فتنه برمي‌خيزد. پرسيدم: راه گريز از آن فتنه كدام است؟ جبرئيل گفت: كتاب خدا. [و اين كتاب خدا اين ويژگي ها را دارد]: آگهي مربوط به آن‌چه پيش از شما و پس از شما رخ داده و مي‌دهد، در قرآن آمده است و نيز حكم و داوري ميان شما در اين كتاب است. قرآن جداكننده‌ي ميان حق و باطل است و شوخي نمي‌باشد. هر ستمگري به قرآن پشت نمايد و به غير آن عمل كند، خداوند او را مي‌شكند [و هلاكش مي‌كند] و هر كسي كه هدايت و راه‌يابي را از غير قرآن بجويد، خداوند او را به خودش وا مي‌نهد و گم‌راه مي‌شود. قرآن ريسمان استوار خدا و ذكر حكيم است. قرآن، همان راه راست مي‌باشد. كتابي است كه دل‌هاي تهي و خالي از خرد، كژي و ناراستي در آن پديد نمي‌آورند و سخنان ياوه و بيهوده، راستي و درستي قرآن را نمي‌پوشانند و نيز بر اثر كثرت خواندن كهنه و فرسوده نمي‌شود. شگفتي‌هاي قرآن پايان نمي‌پذيرد و دانشمندان هيچ‌گاه از آن سير نمي‌شوند. قرآن، چنان جذابيتي دارد كه وقتي گروهي از جن آن را شنيدند، شگفتي‌اش را نتوانستند پنهان كنند و گفتند: (ما قرآن شگفت‌انگيزي شنيديم كه به‌راستي به‌سوي بالندگي و رشد، راهبري مي‌كند. از اين‌رو به آن ايمان آورديم.) هر كس با قرآن سخن بگويد، گفتارش راست انگاشته مي‌شود و هر كس به قرآن عمل كند، پاداش مي‌گيرد و هر كس به قرآن بياويزد، به راه راست هدايت مي‌شود.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».