عنوان: تاريخي آكنده از فساد و وابستگي
پديدآورنده: سعيد باغستاني
نشريه: زمانه
شماره نشريه: 61
سال: 1386
ماه: 7
تعداد صفحه: 90 ـ 93
زبان: فارسي
موضوع: تاريخ بهائيت ـ وابستگي بهائيان به انگليس و آمريكا
فاصله و مغايرتي كه ميان كشورهاي استعماري و كشورهاي تحت سلطه در انديشه و منش وجود داشته، «تاثيرگذاري» را به عنوان اولويت نخست آنها مطرح كرده و چگونگي تحقق آن، همچون يك دستور كار، همواره توان فكري و عملي آنان را به خود مشغول كرده است. فرقه گرايي به جهت فقدان اصالت و پيوستگي با بيگانگان، اهرمي مورد اعتنا در اين مسير تلقي شده است و ازهمين رو، فرقههايي چون بهائيت مورد توجه، نفوذ و استفاده قدرتهاي استعماري اعم از شرقي و غربي بودهاند. مقاله پيش رو با استفاده از كتاب مشهور اسماعيل رائين «انشعاب در بهائيت» مروري بر اين موارد دارد. اسماعيل رائين، روزنامهنگار و مورخ آثار آشناي عصر پهلوي است كه آثار متعددي در رشته تاريخ معاصر ايران دارد، اما شهرت وي عمدتاً مرهون تحقيقات گستردهاي است كه در موضوع فراماسونري در ايران و جهان دارد و كتاب سه جلدي او: «فراموشخانه و فراماسونري در ايران»، در زمان انتشار خود، اثري نو و بي بديل در اين زمينه محسوب ميگشت. «انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي ربّاني»، [1] يكي از آخرين آثار تحقيقي رائين است كه به موضوع بهائيت (و بابيت) و پيوندهاي استعماري و اختلافات داخلي آن اختصاص دارد. اسماعيل رائين در اين كتاب سعي كرده است به دور از تعصب و گرايش فكري خاص، جريان بهائيت را با ارائه اسناد و مدارك معتبر در سه محور كلي بررسي كند: 1- انشعاب و اختلاف در بين بهائيان؛ 2- موضعگيري كشورهاي روسيه، انگليس، امريكا و اسرائيل در قبال آنها؛ 3- نفوذ در مراكز دولتي و مداخله در امور سياسي.
محور اصلي كتاب رائين، نشان دادن اختلافات و انشعاباتي است كه در اين فرقه به وجود آمده است. اين نكته از آن رو شايان اهميت است كه گويي انشعاب و دسته بندي، از آغاز، جزئي تفكيك ناپذير از بهائيت و بهائيگري بوده است، كما اينكه هنوز سيزده سال از مرگ ميرزا عليمحمد شيرازي (باب) نميگذشت كه اولين انشعاب كلان، با پيدايش فرقههاي بهائي و ازلي در اين جمع آغاز شد، و افرادي را كه تا ديروز دست در دست يكديگر در برابر قواي دولتي و همه جامعه ميايستادند و كشته ميدادند، به دو دسته كينه توز و دشمن مبدل ساخت كه همه نيروي خود را صرف انهدام يكديگر ميكردند و گاه با خوراندن سم يا سوء قصدهاي گوناگون به حريف، يكديگر را از ميان برميداشتند. كار جدايي و افتراق به آنجا كشيد كه حتي گروهي، روحيه ماكسول را متهم كردند كه وي شوهر خود (شوقي رباني) را مسموم كرده است. نويسنده «تاريخ و نقش سياسي رهبران بهائي» نوشته است: «احمد سهراب از فرمان شوقي سرباز زد و وصيّت نامه (انتصاب شوقي به جانشيني عبدالبهاء) را ساختگي تلقي نمود و طرفداراني پيدا كرد كه به نام سهرابيان ناميده ميشوند و بهائيان امريكا عموماً پيرو او ميباشند. پس از مرگ شوقي نيز شخصي به نام ميسن ريمي كه شوقي او را به لقب پرزيدنت مفتخر نموده ادعا نمود كه (ولي امرالله) ميباشد و طرفداراني در برخي كشورها پيدا كرد. جمشيد معاني در اندونزي ادعاي جديد نمود و خود را (سماءالله) ناميد. بنابراين فرقههاي ذيل را از بدو پيدايش ميرزا عليمحمد باب تاكنون ميتوان نام برد: بابي، ازلي، بياني، مرآتي، بهائي، ثابتين، ناقضين، سهرابي، طرفداران ميسن ريمي، جمشيدي و.... » [2] . همين اختلاف نظرها و تشتت آرا، همراه ديگر عوامل، باعث شد بهائيت كه خود را دين و آيين تازهاي ميداند، و نخستين ويژگي يك آيين اعلام آن و تبليغ در ميان گروههاي مختلف مردم است، به صورت جامعهاي بسته و نيمه سري درآيد. ميسن ريمي كه خود را جانشين شوقي رباني، و دومين وليّ امر، ميدانست نوشته است: «لازم ميداند كه حقايق مودعه اي را كه جنبه عمومي داشته و در عين حال سرّي نباشد، به استماع ياران جامعه ساميه بينالمللي بهائي برساند. درحاليكه به هيچ عنوان چنين قصدي ندارم كه مقاصد و مطالبي را كه جنبه سرّي داشته باشد در معرض افكار عمومي اهل بهاء قرار دهم؛ زيرا در ارض اقدس در اين اوان هيأت اياديان اكثراً و بالاتفاق مصمم گرديدند كه كليات تصميمات و اقداماتي كه معمول ميدارند بايستي صرفاً جنبه سرّي داشته و غير از بيست و هفت نفس اياديان، در خارج ميان مؤمنين و مؤمنات و بهطور كلي جامعه امر به هر عنوان بسط و توسعه نيافته و افشاء نگردد.» [3] .
چندي بعد از اعدام باب در تبريز، سه تن از بهائيان به ناصرالدين شاه سوء قصد كردند، ولي اين سوءقصد، نافرجام ماند و مرتكبان آن، دستگير شدند. حسينعلي بهاء در آن زمان نهايت كوشش را به كار برد تا مداخله خود را در امر سوء قصد انكار كند، ولي پناهنده شدن او به سفارت روس و حمايت علني سفير روسيه تزاري از وي سبب شد شاه ايران، مهد عليا (مادر شاه) و ساير درباريان بيشتر به وي مظنون شوند و طرح توطئه سوء قصد را از جانب او بدانند. در تاريخ «نبيل زرندي» (اين تاريخ از آن رو اهميت دارد كه اكثر صفحات آن، نقل قول از خاطرات عبدالبهاء ميباشد، به ويژه آنكه تمام متن تاريخ را بعد از تكميل، خود عبدالبهاء ملاحظه و تصويب نموده است.) چنين آمده است: «حضرت بهاءالله سواره به سمت اردوگاه شاه، كه در نياوران بود، حركت كردند، در بين راه به سفارت روس، كه در زرگنده نزديك نياوران بود، رفتند. ميرزا مجيد، منشي سفارت روس، از او مهماني و پذيرايي نمود، جمعي از خادمين حاجي عليخان حاجبالدوله [فرّاشباشي ناصرالدينشاه]، حضرت بهاءالله را شناختند و او را از توقف حضرت بهاءالله در منزل منشي سفارت روس آگاه ساختند... فوراً مأموري فرستاد تا بهاءالله را از سفارت تحويل گرفته به نزد شاه بياورد. سفير روس از تسليم بهاءالله به مأمور شاه امتناع ورزيد و به بهاءالله گفت كه به منزل صدراعظم برويد و كاغذي به صدراعظم نوشت كه بايد بهاءالله را از طرف من پذيرايي كني و در حفظ اين امانت بسيار كوشش نمايي، و اگر آسيبي به بهاءالله برسد و حادثهاي رخ دهد شخص تو مسئول سفارت روس خواهي بود. » [4] . شوقي رباني، چهارمين پيشواي بهائيت، بعد از شرح واقعه گفته است: «... سفير روس از تسليم بهاءالله امتناع ورزيد و از هيكل مبارك تقاضا نمود كه به خانه صدراعظم تشريف ببرند. ضمناً از مشاراليه به طور صريح و رسمي خواستار گرديد امانتي را كه دولت روس به وي ميسپارد در حفظ و حراست او بكوشد.» [5] . اين اعترافات به روشني نشان ميدهد كه نه تنها پرنس دالگوركي، سفير روس، حامي بهائيان بوده، بلكه به طور كلي دولت روسيه تزاري از اين فرقه حمايت ميكرده است. پس از اينكه ميرزاحسينعلي بهاء از سفارت روس به زندان منتقل شد، سفير روس - كه با استناد به مقررات كاپيتولاسيون از اتباع روس در ايران حمايت ميكرد - به دفاع از او و تلاش براي نجات جانش برخاست. نويسنده بهائي نوشته است: «قنسول [كذا] روس كه از دور و نزديك مراقب احوال بود و از گرفتاري بهاءالله خبر داشت پيغامي شديد به صدراعظم فرستاد و از او خواست كه با حضور نماينده روس و حكومت ايران تحقيقات كامل درباره بهاءالله به عمل آيد... و حكم نهايي درباره آن محبوس بزرگوار اظهار گردد... و در نتيجه بهاءالله از حبس خلاص شدند. » [6] . امانالله شفا (بهائي مستبصر) نوشته است: «وقتي رابطه بهاءالله با آقاي كينياز دالگوركي براي دولت ايران آفتابي شد، ديگر دولت روس نميتوانست از وجود بهاءالله در ايران براي ادامه برنامه خود استفاده نمايد، و از طرفي اگر ايشان در ايران ميماند، ممكن بود به دست مسلمانان كشته شود، اين چند موضوع سبب شد كه جناب سفير نقشه ديگري بريزد، مقدمات اعزام وي را به جانب ديگر فراهم ساخت، و با وسايلي آن چنان صحنه سازي نمود كه ميرزا حسينعلي از ايران تبعيد گردد، تا در خارج بهتر بتواند به وسيله آن وجود نازنين به هدفهاي خويش نايل شود....» [7] .
در مورد مناسبات انگليس - و كلاً قدرتهاي استعماري - با باب و بابيگري، دو نظر مختلف بين پژوهشگران وجود دارد. گروهي ظهور فرقه باب را از اساس، بر ساخته بيگانگان ميشمارند و گروه ديگر، مداخله قدرتهاي خارجي در اين جريان را، پس از پيدايش و گسترش آن ميدانند. اما هر دو گروه در اين نكته اتفاق نظر دارند كه پس از ظهور باب و ايجاد آشوب توسط پيروان وي در نقاط مختلف ايران (نظير مازندران، يزد و زنجان)، قدرتهاي بيگانه (كه همواره در پي ماهي گرفتن از آب گل آلودند و نان اختلاف و آشوب بين ملتها و دولتها را ميخورند) وارد عمل شدند و هر يك به شيوه خاص خود، كوشيدند از اين فرقه به سود خويش بهره گيرند. در سال 1850. م كه در شهر يزد بلواي خونيني توسط بابيان به وقوع پيوست و به فرار حاكم شهر و پناه بردن او به ارگ دولتي منجر شد، نخستين گزارش نماينده دولت انگليس در ايران به وزارت امورخارجه آن كشور ارسال گرديد كه نكته ظريفي را بيان ميكرد: «اگر اصول عقايد اين واعظ (ميرزا عليمحمد باب) كه چيز تازهاي در بر ندارد، به حال خود گذاشته شود، بدون شك بياهميت بودنش معلوم خواهد شد و رو به زوال خواهد گذاشت، تنها شكنجه و عقوبت است كه ميتواند آنان را از افول و خفّت نجات بخشد.... » [8] . در قضيه سوء قصد به ناصرالدينشاه، نماينده انگليس طي گزارشي كه در آن فرقه باب را هم معرفي كرده، چنين گفته است: «در كمال اعتماد و اطمينان، تصور و تأييد ميشود كه سوءقصد نسبت به شاه از انتقام بابيها سرچشمه ميگيرد.» [9] يكي از متهمان اصلي اين سوءقصد، شخص حسينعلي بهاء (مؤسس بعدي «بهائيت») بود كه به همين اتهام، دستگير و به زندان افكنده شد، ولي - چنان كه گذشت - با پا در مياني جدي سفير روسيه از زندان و مرگ نجات يافت و به عراق تبعيد شد. پس از انشعاب بابيه به دو گروه بهائي (اتباع حسينعلي بهاء) و ازلي (اتباع يحيي صبح ازل، برادر بهاء) و تبعيد بهائيان توسط دولت عثماني به عكاي فلسطين، تدريجاً انگليسيها با بهائيان ارتباط برقرار كردند و به ويژه در اواخر دوران جنگ جهاني اول (كه امپراتوري روسيه از بين رفت) انگليسيها به حمايت از بهائيان برخاستند. مهم ترين اقدامي كه در اين ايام انجام شد، دادن لقب «سر» و نشان «نايت هود» از طرف دولت انگليس به فرزند و جانشين بهاء، عبدالبهاء، بود. شوقي رباني در اين باره گفته است: «پس از اختتام جنگ (جنگ جهاني اول) و اطفاي نايره حرب و قتال، اولياي حكومت انگلستان از خدمات گران بهايي كه حضرت عبدالبهاء در آن ايام مظلم نسبت به ساكنين ارض اقدس و تخفيف مصائب و آلام مردم آن سرزمين مبذول فرموده بودند، در مقام تقدير برآمدند و مراتب احترام و تكريم خويش را با تقديم لقب «نايت هود» و اهداي نشان مخصوص از طرف دولت مذكور حضور مبارك ابراز داشتند. » [10] عبدالبهاء نيز در تأييد دولت انگليس لوحي صادر كرده كه رونوشت آن در جلد سوم كتاب مكاتيب عبدالبهاء آمده است. وي در نامهاي براي امپراتوري انگليس، اينچنين دست به دعا برداشته است: «اللهم ايّد الامپراطور الاعظم جورج الخامس انگلترا بتوفيقاتك الرحمانيه، و ادم ظلّها الضليل علي هذه الاقليم الجليل بعونك و صونك و حمايتك، انك انت العزيز الكريم. » [11] يعني: «پروردگارا امپراتور بزرگ، ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان را به توفيقات رحماني خود مؤيد بدار و سايه بلند پايه آن كشور را بر اين منطقه به ياري و حمايت خويش مستدام بدار. تو نيرومند و عالي و عزيز و كريم ميباشي» در جنگ جهاني اول، بهائيت عليه عثمانيها با ارتش انگليس در سرزمين فلسطين همكاري كردند و متقابلاً انگليسيها مجدّانه از جان عبدالبهاء و خويشاوندان او (در برابر عثمانيها) حمايت نمودند. اين مطلب در نوشته شوقي چنين آمده است: «... احبّاي انگلستان چون بر خطرات شديده اي كه حيات مبارك (عبدالبهاء) را تهديد ميكرد اطلاع يافتند، بلا درنگ براي تأمين سلامت آن وجود اقدس، اقدامات و مساعي لازمه را مبذول داشتند. لرد كرزن و ساير اعضاي كابينه انگلستان نيز رأساً و مستقيماً از وضع مخاطره آميز حيفا استحضار حاصل نمودند. از طرف ديگر لرد لامينگتون با ارسال گزارش فوري و مخصوص به وزارت خارجه آن كشور، نظر اولياي امور را به شخصيت و اهميت مقام عبدالبهاء جلب نمود. و چون اين گزارش به لرد بالفور، وزير امورخارجه وقت رسيد، در همان يوم وصول، دستور تلگرافي به جنرال آل نبي، سالار سپاه انگليس در فلسطين، صادر و تأكيد نمود كه به جمع قوي در حفظ و صيانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان او بكوشد.... " [12] ارتباط بين بهائيان و انگليسيها به جايي رسيد كه پيشواي بهائيت «جان افراد ايراني را نيز فداي انگلستان» ميكرد. عباس افندي در سفر به انگليس نوشته است: «خوش آمديد، خوش آمديد، اهالي ايران بسيار مسرورند از اينكه من آمدم اينجا و الفت بين ايران و انگليس است. ارتباط تام حاصل ميشود و نتيجه به درجهاي ميرسد كه به زودي افراد ايران جان خود را براي انگليس فدا ميكنند، و همينطور انگليس خود را براي ايران فدا مينمايد، از اصل، ملت ايران و انگليس يكي بودند،.... » [13] .
عباس افندي، هنگامي كه امريكا را صاحب نفوذ و پيشرفت سريع يافت، به جانب آن روي آورد. او در سفر به امريكا گفته است: «امشب من نهايت سرور دارم كه در همچو مجمع و محفلي وارد شدم. من شرقي هستم، الحمدالله در مجلس غرب حاضر شدم و جمعي ميبينم كه در روي آنان نور انسانيت در نهايت جلوه و ظهور است... » [14] عباس افندي سپس امريكاييان را تشويق كرده است كه به ايران هجوم آورند و در اين كشور سرمايه گذاري كنند و به قول نويسنده «تاريخ و نقش سياسي رهبران بهائي»: «آقاي عباس افندي روزي تماميت ارضي كشوري را ميفروشد كه هيچگونه وابستگي بدان نداشته است. و روزي هم دندان طمع ديگران را نسبت به معادن كشور ايران تيز مينمايد. هنگامي كه به امريكا رفته بود، براي خوشامد آنان گفته: از براي تجارت و منفعت ملت امريكا ملكتي بهتر از ايران نه. چه، كه مملكت ايران مواد ثروتش همه در زير خاك پنهان است. اميدوارم ملت امريكا سبب شوند كه آن ثروت ظاهر شود.... » [15] . از طرف ديگر همان طور كه شناسايي بهائيت ابتدا در امريكا آغاز شد، در به رسميت شناختن موقوفات بهائي نيز همين قاره پيش قدم گرديد. بدين ترتيب كه بهائيان امريكايي موفق شدند در مدت كوتاهي عوارض و مالياتهاي موقوفات بهائي را لغو كنند و حتي تسهيلات و مساعدتهايي نيز براي بهائياني كه صرفاً به امور بهائيت مشغول بودند، به وجود آورند. به موجب موافقت نامه و اسنادي كه در سالهاي 1928، 1929، 1935، 1938، 1939، 1941 و 1942 به تصويب فرمانداران ايالات مختلف رسيد، موقوفات بهائي به نام «محفل مركزي بهائيان امريكا» يا «رفقاي جامعه بهائيت» ثبت شد. [16] .
دوران رهبري شوقي افندي (نوه و جانشين عبدالبهاء) در زمان سيطره و «قيمومت» تحميلي انگليس بر مردم فلسطين (1920ـ 1948) و سپس تشكيل حكومت غاصب اسرائيل (1948) گذشت. شوقي، كه در حيفا (از شهرهاي فلسطين اشغالي) ميزيست، با اين دو حكومت، روابط صميمانه داشت و متقابلاً از حمايتهاي بي دريغ آن دو برخوردار بود. برقراري روابط صميمانه با دشمنان ملت مسلمان و ستمديده فلسطين توسط شوقي، دلايل و علل گوناگوني داشت كه يكي از آنها، كينه عميق او نسبت به مسلمانان بود كه از عصر باب و بهاء به او به ارث رسيده بود و در نوشتههاي او - به ويژه «لوح قرن» ـ كاملاً بازتاب دارد. بابيان و بهائيان به علت درگيريهاي سخت و خونيني كه از همان آغاز پيدايش، با مسلمانان (در ايران) داشتند با پيروان اين آيين بيش از ديگران كينه توزي ميكردند و هنوز هم ميكنند. در گزارش نماينده انگليس در ايران به وزارتخارجه آن كشور آمده: «گرويدن به بابيگري صحيح است، ولي اعمال زور مجاز نيست مگر به مسلمانان كه قتلشان در همه موارد مجاز ميباشد، زيرا آنها دشمنان باب و مريدانش هستند، و همچنين افول مذهب اسلام تقدير آسماني است. » [17] لذا چهارمين پيشواي بهائيت درصدد برآمد با استفاده از اختلافات ديرين مسلمانان و يهوديان، سرزمين اسرائيل را مركز اصلي بهائيان قرار دهد و دولت يهود را به صورت پناهگاه بلكه تكيه گاه جهاني اين فرقه درآورد. از طرف ديگر از مظاهر دشمني ديرين يهوديان نسبت به مسلمانان اين بود كه از هر نيروي ضداسلامي حمايت ميكردند، مخصوصاً كه سرزمين اسرائيل در محاصره كشورهاي اسلامي قرار داشت (و هنوز هم دارد)، لذا مسلك بهائيت را جزء مذاهب رسمي در كشور اسرائيل قرار دادند، ضمن اينكه، جلب سرمايهداران بزرگ ـ كه بهائيان و مخصوصاً رهبران اين فرقه ـ در رأس آنها قرار داشتند و طبعاً سرمايههاي خود را در اين سرزمين نوبنياد به كار ميانداختند، به سود حكومت جديدالتأسيس اسرائيل بود. اگر مجموعه اين عوامل به تدفين رهبران بهائي در اين سرزمين افزوده شود - كه خود مركز مقدسي براي بهائيان ميشود و هر سال گروههاي كثيري را با سرمايههاي كلان و مخارج گزاف به سوي اين سرزمين سرازير ميكند ـ انگيزه تفاهم فوقالعاده بهائيان و اسرائيليان بيشتر و بهتر درك ميگردد. شوقي رباني طي نقشه ده ساله خود ضمن هدف بيست و چهارم، حمايت از دولت اسرائيل را بر همه دولتهاي جهاني ترجيح داده و به بهائيان توصيه كرده است كه در تأسيس شعب محافل روحاني و ملي بهائيان فقط: «... در ارض اقدس بر حسب قوانين و مقررات حكومت جديدالتأسيس اسرائيل... اين گونه محافل را به وجود آوريد. » [18] اما وقتي به بهائيان ممالك ايران، عراق، انگلستان و آلمان براي تشكيل شعب محافل روحاني و ملي را توصيه نمود، هيچگاه به رعايت قوانين و مقررات اين ممالك اشاره نكرده است.
بهائيان از آغاز فعاليتهاي خود، طي تبليغاتي كه ميكردهاند و هنوز هم ميكنند، شركت در امور سياسي را براي عموم پيروان خود ممنوع اعلام كرد و آنان را از مداخله در سياست محروم ساختهاند، تا آنجا كه حتي شرط ورود و حضور افراد در جامعه بهائيت را همين امر قرار دادهاند. اما از همان روزي كه پس از اعدام باب، به ناصرالدينشاه سوء قصد شد تا به امروز، كار بهائيان خواه ناخواه، با سياست پيوند خورده و بارها اين امر به اثبات رسيده است كه بهائيان ايران، در امور مختلف سياست ايران مداخله كردهاند و مهم تر از آن، به گروه هاي سياسي بينالمللي بستگي دارند. از پناهنده شدن بهاءالله به سفارت روس پس از سوء قصد به ناصرالدين شاه و حمايت علني سفير و دولت روسيه از وي (كه قبلاً بدان اشاره شد) تا حمايتهاي انگليس و امريكا و خصوصاً رابطه ميان اسرائيل و بهائيان، همگي نشاندهنده ورود اين فرقه به عرصه سياست است. پس از مرگ شوقي افندي، اختلافي كه از مدتها پيش بين زعماي بهائيت پيدا شده بود، خصوصاً بر سر تملك و تصاحب ميراث او، يكباره از پرده بيرون افتاد و كار شكايت گروههاي مخالف از يكديگر حتي به محكام قضايي و دادگستري نيز كشيده شد. اسماعيل رائين جزئيات يكي از اين شكايتها را همراه اسناد آن در كتاب خود آورده و نشان داده است كه چگونه بهائيان با سند سازي و تباني با مأموران دولتي، توانستند با مصالحه ميراث شوقي به آقاي دكتر علي محمد ورقا و سپس واگذاري آن اموال از طرف وي به شركت امناء، ميراث چند ميلياردي شوقي رباني در ايران را ـ بدون اينكه حتي ماليات بر ارث يا ماليات بر دو صلح انجام شده را به دولت بپردازند - تصاحب كنند و در اختيار گروه مورد نظر خود قرار دهند. [19] . در نمونهاي ديگر، مأموران ثبت، گورستان عمومي واقع در اميرآباد تهران (قبرستان گلستان جاويد) را كه پلاك 3742 بخش 3 تهران را داشت و به موجب نص صريح قوانين ثبتي متعلق به شهرداري تهران بود، به شركت بهائيان (شركت امناء) واگذار كردند، اما آنها با وجود اعتراض شهرداري و شوراي عالي ثبت، اين گورستان را به قطعات متعدد تقسيم نمودند و به اشخاص مختلف فروختند. [20] سند ديگري كه آقاي رائين از اعمال نفوذ بهائيان در مراكز دولتي ارائه داده مربوط است به سرشماري عمومي آبان 1345 هر چند بهائيت در ايران به رسميت شناخته نشدهاند، در آن ايام سران آن با گرفتن پستهاي مهم دولتي، به همه پيروان اين فرقه دستور دادند كه هنگام پرسش آمارگران، مذهب خود را رسماً «بهائي» اعلام كنند. از طرف ديگر به دستور مسئولان امر، ميبايست از ثبت عنوان «بهائي» در جدول مربوط به دين، خودداري ميشد. با وجود اين باز هم گروهي از افراد متعصب بهائي، مذهب خود را رسماً «بهائي» قيد كردند. يك نمونه از فرم سرشماري را آقاي رائين در كتاب خود آورده است كه به خانواده آقاي شاپور راسخ مربوط ميباشد. در اين فرم چهار نفر اعضاي اصلي خانواده، دين خود را «بهائي» قيد كردهاند و فقط مستخدم منزل، پيرو آيين اسلام بوده است. نكته جالب اينكه آقاي شاپور راسخ كه با چنين تعصبي، به رغم دستور دولت، مذهب خود را در برگ سرشماري «بهائي» قيد كرده، سالها رياست مركز سرشماري مركز آمار ايران را عهدهدار بوده است. [21] .
[1] اسماعيل رائين، انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي رباني، تهران، مؤسسه تحقيقي رائين، بيتا.
[2] همان، صص16-15 (به نقل از: مرتضي احمدي، تاريخ و نقش سياسي رهبران بهائي، ج سوم، 1346، ص85).
[3] همان، ص199.
[4] همان، صص104-103، به نقل از تاريخ نبيل زرندي.
[5] همان، ص106 (به نقل از: قرن بديع، ج 2، ص15).
[6] همان، ص106 و 107 (به نقل از: مرتضي احمدي، تاريخ و نقش سياسي رهبران بهائي، همان، ص53).
[7] همان، ص112 (به نقل از: نامهاي از سن پالو، ص316).
[8] همان، صص39-38.
[9] همان، ص65. [
[10] همان، ص118 (به نقل از: قرن بديع، ج 3، ص399).
[11] همان، ص121.
[12] همان، صص122-121.
[13] همان، ص123 (به نقل از: خطابات عبدالبهاء، سخنراني در منزل ميس كراپر، ج 1، 1911).
[14] همان، ص124 (به نقل از: خطابات عبدالبهاء، ج اول، ص33).
[15] همان، ص125-124 (به نقل از: پرنس دالگوركي يا تاريخ و نقش سياسي رهبران بهائي، ص76).
[16] همان، صص251-246.
[17] همان، ص45.
[18] همان، ص170 (به نقل از قرن بديع، قسمت چهارم، ص162).
[19] همان، صص 289-260 و 359-317.
[20] همان، صص 264-262 و 277-274 و 293.
[21] همان، صص243-242.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».