تاريخ قديم و جديد

مشخصات كتاب

مؤلف: محمد محيط طباطبائي
سايت بهائي پژوهي
برگرفته از:

تاريخ قديم و جديد

در شماره دوازدهم از سال دوم مجله گوهر مقاله اي راجع به كتاب بي نامي از مولف گمنامي در تاريخ بابيه انتشار يافت كه اين كتاب در بغداد هنگام مهاجرت و اقامت دسته جمعي بابيان بدان شهر در سال 1270 هجري به وسيله يك نفر اصفهاني (ظاهرا) تدوين گرديده و تا سال 1290 هم تقريبا بي آن كه به نويسنده مشخصي نسبت داده شده باشد تنها مرجع تاريخي اين گروه در ميان آثار قلمي شناخته مي شد. در اصلاح و تلخيص و تحرير تازه اي كه از اين اثر پس از سال 1290 هجري به وسيله يك يا چند نفر صورت گرفته و بدان كيفيت تازه و نام تاريخ جديد داده شده، سخن از حاجي ميرزا جاني كاشاني و تاريخ او، براي مبني و مأخذ اين حك و اصلاح جديد در ميان آمده است و بي آن كه در اثناي مطالب متن 1270، توجهي به نام حاجي كاشاني مانند ناقل برخي از روايات و يا شخص منقول در اصل برخي از روايات متن، شده باشد. متن تاريخ معهود به او نسبت داده اند و اين نكته پروفسور برون را وادار كرد كه بعد از دست يافتن به نسخه كتابخانه پاريس از متن تاريخ مذكور آن را به حاجي ميرزا جاني منسوب دارد و از اختلاط عنوان رساله نقطة الكاف اثر نقطه كافي يا حاجي كاشاني كه در 1267، يعني سه سال پيش از تاريخ تحرير آن تاريخ تأليف شده بود، با درآمد تاريخ، نام نقطه الكاف را بدون ترجمه جنبه تركيبي دو متن، براي تسميه متن نسخه چاپي برگزيند كه از روي نسخه متعلق به گوبينو در سلسله اوقاف كيب به سال 1328 هـ (1910 م). انتشار داد. مقاله گوهر در ضمن نقل دلايل سلب انتساب كتاب مزبور به حاجي ميرزا جاني ابدا متعرض بحث در ماهيت مطلب و صحت و سقم اصل روايات نشد و چون بحث درباره كتاب از نظر كتاب شناسي صورت مي گرفت ديگر متذكر مطالب ديگري كه از تاريخ انتشار كتاب يعني سال 1328 هجري بدين طرف همواره مورد بحث و مناقشه دو طرف منتفع يا متضرر از بابت كار پروفسور برون بوده است، نشد. اگر اشاره اي به كشمكش ميان دو گروه متضاد از اين فرقه شد براي ارائه جنبه غفلت سران هر دو دسته از وجود كتابي مشخص و مسلم به نام تاريخ حاجي ميرزا جاني در دسترس خود هنگام انتشار همين كتاب بود و قرينه مي نمايد كه در تاريخ 1910م (1328 هـ) نسخه اي از متن تاريخي تاليف 1270 و قبل از اصلاح و تحرير تازه 1299 گويا در دسترس هيچ كدام از روساي ازلي و بهائي در غوسه و حيفا و عكا نبوده تا به استناد آن متن چاپ برون را مورد سنجش براي تأييد قطعي و يا تكذيب ضمني قرار دهند. آن چه كه در آن تاريخ در دسترس هر دو دسته بود همان صورت اصلاح شده بعد از 1290 تاريخ بود كه در برابر آن كتاب تاريخي نوشته سال 1270 تاريخ جديد نام گرفته بود. درباره تلخيص كننده و مصلح مطالب و عبارات آن از قبل اتفاق نظري نبود تا آن كه ميرزا ابوالفضل گلپايگاني باني حقيقي و موسس اساس اين تلخيص و قلمزن مقدمه و ذي المقدمه انتساب آن را به ميرزا حسين نامي منشي دفتر تجارتي مانكجي زردشتي در تهران به نحوي اعلام كرد كه براي خود ميرزا و مانكجي حقي فراتر و سهمي موثرتر از نصيب ميرزاحسين همداني يا بناء نسخه مانكجي تهراني در اين تلخيص و تدوين جديد قابل گرديد. اينك در مقاله دوم از اين رشته بحث كتاب شناسي، بي آن كه نظري به ماهيت تأليف و تلخيص داشته باشيم، اين اثر دوم را از نظر كتاب شناسي در پي تاريخ قبلي مورد بحث تفصيلي قرار مي دهيم و اميدواريم دوستان علاقه مندي كه در تهران و زواره و اصفهان و كرمان و مازندران و آذربايجان به بيسوادي و يا زيان بخشي چنين نگارشي عطف نظر يا التفاتي داشته اند، به فوائد علمي ناشي از سنجش آن، را تشخيص كيفيت تطور اين تاريخ كه حوادث آن به مرور زمان در طي صد و بيست سال پيوسته در راه تحول و تغيير شكل ظاهري سير كرده تا از آن صورت تاريخ قديم 1270 به صورت تاريخ جديد 1290 و مقاله سياح 1303 و كواكب الدريه 1342 و سرانجام متن انگليسي تاريخ منسوب به نبيل زرندي در 1927 درآمده است بهتر آشنا گردند و بنگرند اين تحول حوادث در چنين عصري، يعني در عصر چاپ و انتشار روزنامه و روابط بين المللي در طي يك قرن زمان از آن ميزان تطور و تبدل برخوردار شده كه هيچ واقعه نظير آن در طي قرن هاي متعدد گذشت روزگار و تبديل شرايط، از جزئي از چنين دگرگوني برخوردار نشده است. از طرف ديگر بايد دانست كه در اين كار حد اعلاي دقت به كار رفته كه نتيجه بحث نمودار واقعيتي باشد با وجود اين هر گاه درباره آن نظر انتقاد و اعتراضي باشد بيش از نظر تأييد و تمجيد مورد ملاحظه و مطالعه نويسنده قرار خواهد گرفت. و تقاضا دارد كه از طرح و ذكر آن دريغ نورزند. اينك براي درك عوامل تلخيص متن تاريخي 1270 به تقديم مقدمه مانندي مي پردازد. در سال 1270 كه تاريخ قديم بابيه بغداد نوشته مي شد، وضع كلي در آن شهر مانند تهران و اسلامبول و ساير اقطار تابع امپراتوري عثماني با سال 1290 تفاوت فوق العاده داشت. چتر حمايتي كه والي بغداد بعد از قصد اقامت به نام تابعيت عثماني بر سر ايشان گشوده بود مجال وسيعي را براي مباحثه و مناظره و مجادله و حتي مقاتله در بغداد برايشان فراهم ساخته به تدريج پيرامون مركز برادران نوري كه سرشناس ترين عناصر بابي مهاجر به بغداد از حيث تعداد و پيوند خانوادگي و مكنت بودند از وجود عناصر مزاحم و مخالف تمركز، خالي مي شد و زود به زود در كنار رود دجله افرادي از اين جمع معدود به هلاكت مي رسيدند و داستان قتل آنها مانند مرگ سيد اسماعيل ذبيح اصفهاني در هاله اي از تخيل افسانه پردازان از نظر واقع بين مكتوم مي ماند. وجود چنين موقعيت محلي بي سابقه به نويسنده تاريخ در 1270 جرأت آن را مي داد كه مخالفان ايراني خود را در هر مقام و منصبي قرار داشتند با اوصاف زننده به دلخواه خود يادكند و نام برد و درباره آنها نفرين و طلب عذاب كند. چهره ناصرالدين شاه و محمد شاه و ميرزا تقي خان و حاجي ميرزا آقاسي و سرداران و فرمانفرماياني كه در حوادث مسلحانه قلعه طبرسي و تبريز و زنجان شركت جسته بودند و علما و فقهاي مخالف و درباريان و وزراء و رجال سرشناس تهران هنگام نقل اسم مشمول آثار اين نفرت و بغض قرار مي گرفتند و از اين كه مثلا مرگ محمد شاه را به عبارت زننده و نامناسبي از زير قلم بگذرانند بيمي نداشتند. چه كسب تابعيت جديد دولت عثماني طوري هسته مركزي اين اجتماع را در بغداد از بابت تعرض مأموران ايران و اجراي مقررات كاپيتولاسيون در امان نگاه مي داشت كه از اين عبارتهاي بد و بيراه نسبت به امير و وزير تصور قبول شكايت و مزاحمتي از كارگزاران امور خارجه ايران در دستگاه پاشاي بغداد نمي شد. ازاين رو، كتاب تاريخ 1270 سد آشتي ناپذير و مايه دشمنانگي پاينده اي ميان بابيان و حكومت قاجاريه شده بود كه حمايت بي دريغ مأموران عثماني از مهاجران تغيير تابعيت داده ايراني، در بغداد بر قلم محمدرضاي اصفهاني يا ديگري نهاد و در ضمن آن ديگر هيچ نشانه و اميد سازشي ميان دولت ايران و اين دسته مقيم بغداد باقي نمي گذارد. در فاصله 1270 و 1280 هجري اتفاقات خاصي در ايران و خارج رو داد كه انعكاس آن در بغداد بيش از هر محل ديگري كه ميان طهران و اسلامبول قرار داشت تجلي مي كرد. شكست 1275 هرات به شاهزادگان قاجار فراري كه پاتوق آنها بغداد شده بود به بهانه مجاورت عتبات عاليات از جانب عثماني مأذون در اقامت بغداد شده بود اميد تغيير وضع سياسي و امكان تجديد دوران نفوذ و اعتباري مي داد. ميرزا ملكم خان و عده اي از يارانش بعد از بسته شدن فراموش خانه ايشان در شهر تهران (1275 هـ) به بغداد تبعيد شدند و ميان اين عناصر مهاجر و بدخواه قاجاريه زمينه مناسبي براي افشاندن تخم نفاق و شقاق يافته بودند و در معاشرت با يكديگر مقدمات همكاري مشتركي را براي آينده خود طرح مي كردند. حاجي ميرزا حسين خان قزويني (مشير الدوله) كه پيش از آن در تفليس و بمبئي ضمن انجام كار جنرال كنسولي به روش كار مأموران سياسي روس و انگليس در بهره برداري از نفاق هاي داخلي و محلي آشنايي يافته بودند، مأمور سفارت ايران در اسلامبول شد و براي تجزيه اين جبهه متحد بابي و فراماسون و ناراضيهاي سياسي ايراني در بغداد مندرجا ميان مهاجران و پناهندگان سياسي و مسلكي تفرقه افكند. عده اي بي اسم و رسم از اين گروه جدا شدند و به اسلامبول رفتند و با پشتيباني او در آن شهر به كارهاي علمي و ادبي مشغول شدند مانند ميرزا حبيب دستان اصفهاني، ميرزا ملكم خان و برادرش را به اسلامبول منتقل ساخت و بعد از مدتي بخت آزمايي ملكم در رفت و آمد با عثماني ها از طهران كسب رضايت و اجازه كرد و او را در سفارتخانه كار داد. آن گاه براي نظارت بر اعمال باقيماندگان در بغداد جنرال كنسولي با دستور خاص به آنجا فرستاد. چون ميرزا يحيي و ميرزا حسينعلي پسران ميرزا بزرگ نوري كه مركز توجه مهاجران و مسافران هم عقيده ايشان بودند از حمايت بي دريغ والي بغداد كه تذكره تابعيت عثماني بديشان سپرده بود برخوردار بودند از نظر كاپيتولاسيون هم قابل تعقيب و توفيف و تبعيد شناخته نمي شدند... پس از مدتي كشمكش فكري و سلب اميد از بازگرداندن آنها به ايران يا ترتيب ديگري، سفارت اسلامبول را وادار به درخواست انتقال اين عده كه مخل به حسن رابطه همجواري محسوب مي شدند از مجاورت سر حد ايران به نقطه ديگري از عثماني نمود با درخواست مشيرالدوله موافقت شد. وقتي دستور انتقال ايشان از بغداد به اسلامبول براي والي بغداد رسيد و به مهاجرين ابلاغ گرديد اينان چنين حادثه اي را مقدمه گشايش عظيمي در آينده كار خود شمردند و چند روز را در بغداد به تهيه وسايل سفر مجلل با جشن و سرور گذراندند و عيد گرفتند. اما وقتي به اسلامبول رسيدند و بر ميزان نفوذ كلمه ميرزا حسين خان كه پس از مرگ ميرزا جعفر خان به لقب مشيرالدوله ملقب شده بود در رجال دولت عثماني واقف گرديدند آنگاه از حقيقت جريان امر استحضار يافتند. تا موقع ورود به اسلامبول ظاهرا در ميان دو برادر كه مهاجران يكي را به عنوان «حضرت ازل» و ديگري را با عنوان «جناب بهاء» در ميان خود ذكر مي كردند و خويشاوندان و بستگان ايشان هيچ گونه اختلاف عقيده اي و بنيادي ديده نمي شد. و شكوه ها از حد ظواهر امور زندگاني نمي گذشت. اولياي دولت عثماني كه به دلالت مشير الدوله بر حقيقت امر دو برادر و كيفيت عقيده مذهبي اين دسته منتقل از بغداد به پايتخت آگاه شدند اقامت اينان را به صورت دسته جمعي در شهري مانند اسلامبول كه صدها ايراني در هر سال بر آنجا مي گذشتند و يا در آن جا به كار و كسب مي پرداختند خالي از اشكال تازه نيافتند و لاجرم اينان را به شهر ادرنه در بخش اروپايي از عثماني فرستادند كه تبعه ايراني در آنجا كمتر رفت و آمد داشت بلكه يوناني و آلباني و بلغاري بعد از تركان اكثريت سكنه آنجا را تشكيل مي دادند. اين انتقال و اقامت در محل محدودي مانند ادرنه كه از فراخي معيشت و رفت و آمد دايمي و سر و سوقاتهاي شهر بغداد نصيبي نداشت و اينان را ناگزير مي ساخت در اقامتگاه محدودي به مبلغ ماهيانه معيني كه از طرف دولت عثماني بديشان پرداخته مي شد قناعت ورزند. اين پيش آمد ميان ياران و بستگان دو برادر نفاق و دو دستگي افكند و هر كدام آن ديگري را مسئول چنين تغيير وضع نامناسبي مي شمرد و اين امر به كشمكش و ناراحتي محلي ياري مي كرد. ميرزا حسين خان مشير الدوله باخواستن نماينده دو طرف به سفارت خواست تسويه محدودي به عمل آورد كه به نتيجه نرسيد. دولت عثماني از بيم آن كه اين كشمكش در آدرنه وسيله اي براي دخالت دول اروپايي از راه تشبث و توسل اينان بر انگيزد، پس از هجده سال همراهي و همكاري سود آور ميان دو برادر جدايي افكند و يكي را به ماغوسه در جزيره قبرس و ديگري را به عكا در ساحل فلسطين فرستاد تا از وقوع برخورد ميان پيروانش جلوگيري كند. در اواخر دوران توقف ادرنه بود كه برادر بزرگتر بنا به تجربه اي كه از امور دولتي ايران در طول عمر پنجاه ساله به دست آورده بود دريافت كه با حكومت ايران و سلطنت ناصر الدين شاه نمي توان از در ستيزه جويي در آمد و قدرت نفوذ حكومت ايران را در دستگاه سياست باب عالي به هنگام ضرورت، از فوايد كسب تابعيت دولت عثماني براي تعيين سرنوشت يك تن ايراني بيشتر موثر يافت و در صدد ترميم خرابي و سد راه كدورت با دربار ايران بر آمد. در عريضه اي كه به حضور ناصرالدين شاه نوشت اين معني را طوري بر بساط نگارش قرار داد كه معلوم بود اينان بعد از بيست و اندي سال كشمكش قصد سازش و تبعيت از شاه را دارند. اين نامه را بيست سال بعد از آن پسر بزرگ ميرزا حسينعلي در پايان مقاله سياح كه تخليص و تحرير سوم از هميت تاريخ جديد محسوب مي شود عينا نقل كرده و برون هم متن و ترجمه آن را به چاپ رسانيده است. تحولي كه اقامت طولاني بغداد در روش فكري بابيان مهاجر به وجود آورده بود يكي آشنايي ايشان از راه ملكم و يارانش با افكار فراماسونري و آزاديخواهي و قضاياي تازه اي بود كه در تفليس و اسلامبول و طهران از نظر سياسي و اجتماعي و فرهنگي جريان پيدا كرده بود در ادرنه با نوشته هاي آخوند زاده كه در همان سال انتقال اينان از بغداد به اسلامبول براي تبليغ اصلاج خط خود از تفليس به اسلامبول آمده و در عمارت سفارت ايران مهمان مشير الدوله بود، آشنا شدند و در ادرنه مكاتيب جلال الدوله و كمال الدوله او را ديده و به روش تحرير و تبليغ افكار او آشنا شده بودند اينان به حكم هجده سال دوران فراغتي كه زير حمايت عثماني و در كنار جريان هاي ملكمي و آخوند زاده و اصلاحات ميرزا جعفرخاني كه در رياست وزراي كوتاه مشيرالدوله گذرانده بودند درافتند كه در قلمرو فكري ايران حرف هاي تازه اي غير از سخنان باب، از نظر طرح مسائل و افكار و عقايد تازه اي پيدا شده است كه دشمنانه ترين آنها با دين اسلام و مذهب شيعه همانا در مكتوبهاي سه گانه كلنل ميرزا فتحعلي آخوند زاده تعبيه شده معتدل ترين آنها ضمن رسائل ملكم پيشنهاد گرديده و در طهران براي توجه بدانها و با تقبل مدلول آنها تا درجه اي دماغ هاي كوچك و بزرگ آماده شوند. از اين حرفهاي تازه اي كه در فاصله سال هاي 1270 و 1280 پي ريزي شده بود من حيث المجموع جلب توجه نظر عنايت ناصرالدين شاه براي اجراي هر گونه اصلاح و تغيير وضع و يا بدعتي از طرف ملكم يا آخوند زاده لازم شناخته مي شد و همان طور كه ملكم و ميرزا فتحعلي آخوند زاده همواره در صدد جلب نظر توجه و رضايت شاه و اطرافيان او بودند، بابيان هم در اسلامبول و ادرنه دريافتند كه آن روش خصومت آميز ديرينه ايشان روز به روز فاصله ميان دربار ايران و اين دسته از مردمي را كه پس از چند جنگ و قيام مسلحانه و توطئه قتل شكست خورده، ناگزير از مهاجرت به خارج شده بودند. دورتر و گودتر مي ساخت. از اين رو موجبات اقدام براي نزديك شدن به شاه و دربار و جلب حمايتي براي بازگشت به تابعيت و مراجعت به ايران فراهم آمد. در همه مكاتبات تازه دعا و ثنا و تمجيد از ناصرالدين شاه را آغاز كردند. از جمله كتاب تاريخ بي نام و نشان متداول را كه با روش خصمانه نسبت به قاجاريه تأليف يافته بود از نظر حك و اصلاح گذرانيدند و همه الفاظ زننده و مطالب ناپسند و نكات ضعيف و زيان آور و يا ناسازگار با اين غرض را از آن برداشتند و كتاب جديد را به شيوه مكاتيب آخوند زاده كه مطلب را از زبان جلال الدوله شاهزاده موهوم هندي به كمال الدوله شاهزاده موهوم ايراني در خارج ايران ضمن سياحت و مشاهده اوضاع ايران بر بساط نقد و هجوم و تعريض به دين و مذهب قرار مي داد آغاز كردند. كسي يا كساني كه به تلخيص و تحرير جديد از آن تاريخ مي پرداختند خود را زير نفوذ فكري آخوند زاده قرار دادند و در عين تمجيد و تعريف ناصرالدين شاه و ميرزا حسين خان سپهسالار همه كاسه و كوزه هاي نو و كهنه را بر سر علماء دين شكستند و همان نسبت ها كه آخوند زاده در كتاب خويش به ايشان داده بود با تغيير جهت محدودي در اين اثر تجديد كردند بلكه آن چه را قائم مقام هم از زبان نايب السلطنه به پدرش در توهين به علماي تبريز نگاشته بود بر آن افزودند. علاوه بر اين، همان طور كه ميرزا فتحعلي آخوند زاده سياحت خيالي و برخورد و گفتگو با افراد موهوم را وسيله براي اثبات منظور خود كه تعرض به شريعت اسلام در ضمن هجوم به علماي دين و آثار ايشان باشد، قرار داده بود و اصلاح كنندگان تاريخ قديم بابيه هم از زبان يك سياح موهوم خارجي زمينه اي براي تبليغ و اثبات دعاوي و تأمين منظور خويش فراهم مي آوردند و طوري مطلب را بر وفق مرام و مصلحت خويش بر زبان سياح خارجي و كساني مي گذارند كه سياح با آنان روبرو و داخل گفتگو مي شود كه آخوندف هم بر قلم جلال الدوله مي نهاد. در اين موقع كه ميرزا ملكم خان هم بند و هم عهد و شريك مبارزه سابق بغداد با سمت مشاور مخصوص مشير الدوله صدراعظم از اسلامبول به تهران رفته و طراح نقشه هاي تنظيماتي جديد براي سپهسالار و تقديم به ناصرالدين شاه شده بود اينان يعني مصلحان تاريخ قديم براي جلب مساعدت او در ترضيه سپهسالار جزء مهمي از مطالب رساله هاي سياسي او را به لفظ ملكم از «شيخ و رفيق» نوشته هاي ديگر او برداشته و در اين تحرير جديد جا مي دهند. به طوري كه بيش از نصف مطالب تازه اين تحرير جديد بعينه از آثار قلمي ميرزا ملكم خان گرفته شده از او به عنوان فيلسوف بزرگ ذكر و نقل مي كنند. اين تحرير جديد تاريخ گويي در دو مرحله صورت پذيرفته است؛ يكي صورت مجمل كه تقريبا بخش مهمي از مطالب تاريخ قديم را بعد از حك و اصلاح زير مقدمه اي ميرزا فتحعلي وار از سياحي خيالي مي آورد. مرحله ديگر كه گويا بعد از صدارت سپهسالار و انتقال ملكم به تهران تنظيم يافته است مقدار فراواني از كلمات و اقوال ملكم را با برخي از نوشت هاي ميرزا ابوالفضل گلپايگاني در آن به عينه نقل مي كنند و اين آميزش دو بخش بابي و ملكمي طوري مزجي و به هم پيوسته است كه نشانه نفوذ قلم انشاي ملكم را با فكر آخوند زاده در سراسر اين كتاب پانصد و پنجاه صفحه اي به طور يكنواخت و هم آهنگ، مي توان از نظر پژوهش و سنجش گذراند. در دو نسخه از اين تحرير تفصيلي كه يكي متعلق به مانكجي زردشتي بود و پيش از مرگ او از ايران به هند رفته و فعلا در كتابخانه موسسه كاماي بمبئي محفوظ است و ديگري در نسخه مصحح شيخ محمد قايني معروف به نبيل كه با خط و امضاي او در يكي از كتابخانه هاي عمومي تهران نگهداري مي شود، اين ترتيب تفصيلي به نحو شامل و كامل در هر دو نسخه ديده مي شود. متأسفانه نسخه مانكجي با هيچ گونه توضيحي كه معرف كيفيت تحرير نسخه باشد همراه نيست. ولي به اعتبار اين كه كتاب را به نام ميرزا حسين تهراني بر پشت صفحه اول به خط گجرائي نوشته و اين ميرزا حسين بنا به گفته ميرزا ابوالفضل منشي مانكجي هاترايا و از طرف او مأمور تحرير چنين كتابي بوده بعيد نيست كه اين نسخه مانكجي هم به خط دست ميرزا حسين مزبور باشد. نبودن نام كتاب در آخر نسخه و قيد اسم ميرزا حسين در اول نسخه از خارج متن، اين حدس را به خاطر پژوهنده مي آورد. نسخه شيخ محمد قايني در چندين مورد در حواشي و آخر آن اضافاتي از او و به خط او دارد كه ما را بيش از نسخه مانكجي (كه مي توان آن را اصل به حساب آورد) به كيفيت تنظيم اين متن آشنا مي سازد. بعد از آن كه در كنار صفحه ماقبل آخر (548) اين عبارت را مي نويسد «ختم و مقاله مصرح عفي عنه» در متن چنين مي نگارد. مصحح تاريخ فقير مسكين، نبيل اهل عالين عفي الله عنه گويد كه بعد از ملاحظه اين نسخه شريفه كثيره الفوايد مزيده العوايد مشهود آمد كه لبابش مخلوط به قشور و انوارش ممزوج ظلمات وهم ديجور است «قد اخذ مولفوه من هذا ضغث و من ذا ضغث ليميل اليها اكثر الطباع و يستأنس بها غالب الاسماع و ما تميز فيها الغث عن السمين و ما تتريل فيها حكم اليقين عن الظن و التخمين» حيفم آمد و بر اين نسخه شريفه مي پسنديدم كه در مثل اين ايام... كتب تأليف شود به جهت تذكر عباد. و در او استادي به موهومات و تمسكي به مجعولات و تشبثي به تقليد و تبعيتي به عادت باشد. لذا - خالصا لوجه الله و حبا لابناء الوطن و اكمال للنعمه و شفقه علي المحبين و ترحما علي الناظرين من الغابرين - در مقام تصحيح و تخليص اين نسخه برآمده پاره اي از ظنونات و زوايد و قياسات كه در اساطير اولين و مبتني بر وهم و گمان و تخمين بود محو و شطري از اطلاعات و مستحضرات خود را در ايام سير و مجاهده كه متيقن و معلوم بود، اثبات نمود. اميد كه مطبوع و مقبول عقلاي ملل و منظور بزرگان و دانايان ملل و دول عالم گردد «و ما ينبئك مثل خبير» قد استنسخت هذه النسخه المصححه لنفسي بعد ما صححتها لينتفع به الاخوان و يقبي اثر قلمي… و كان اتمامها في يوم الاحد السابع و العشرين من شهر صفر المظفر من شهور الف و ثلثمائه من الهجرة المحمديه مطابقا ليوم (گويا مي خواسته تاريخ هجري را با تقويم بياني تطبيق كند) از اين عبارت معلوم مي شود كه در ماه دوم از سال 1300 كار تحرير اين نسخه به پايان رسيده و چنان كه در حاشيه صفحه 51 از متن مي نويسد كه «مصحح تاريخ نبيل اهل عالين عفي الله عنه از خود عاليجاه سليمان خان (صاين قلعه) مسموع داشته كه مرحوم (سيد كاظم رشتي) اعلي الله مقامه مخصوصا به من وعده ادراك ظهور را دادند. و حال هم در قيد حيات هست و در نكر سن و ارذل العمرند. هزار و دويست و نود و نه از اين عبارت معلوم مي شود كه كار تصحيح را در سال 1299 هجري آغاز كرد و در اوايل سال 1300 به پايان رسانيده است. چون نسخه مانكجي و برخي نسخه هاي ديگر را هم ديده و نگريسته ايم كه تفاوت ميان آن و اين متن مصحح جز تغيير عبارت اصل كه در آن در مورد ميرزا يحيي تا درجه اي مراعات بي طرفي شده بود افزودن برخي از اشعار سروده مصحح و پاره مواد تبليغي مذهبي چندان اختلافي با يكديگر ندارند كه ايراد چنان تعريفي را ايجاب مي كند مگر اين كه فرض كنيم نسخه اي كه زير نظر نبيل قايني براي تصحيح قرار گرفته مشتمل بر موادي از دساتير نوظهور و ساير مطالب مورد علاقه مانكجي بوده كه به حذف آنها پرداخته باشد. عجب است كه از 1300 بدين طرف تنها كسي كه به ديدن اين كتاب و نقل عباراتي از آن در احقاق الحق پرداخته همان محمد تقي همداني بوده و ديگر كسي به وجود اين اثر در چنين صورتي اشاره اي نكرده است. در دست بابيهاي ازلي نسخه اي از اين تاريخ جديد بوده كه احيانا آن را در تاريخ نبيل مي گفتند و اين نسخه با آن چه شيخ محمد در خاتمه تصحيح آورده از نظر ماهيت بيش از خود نسخه مصححه تطبيق مي كند و كوشيده اند آن چه را كه بر اصل منقول در تاريخ قديم افزوده بودند تا حد امكان كم كند. نسخه اي از اين روايت چند سال پيش بوسيله ي مرحوم حائري زاده نماينده ي اسبق شوراي ملي با چند كتاب خطي ديگر به كتابخانه ي مجلس اهدا شد كه فعلا مرا بدان دسترسي نيست ولي در روز خود آن را ديدم. نسخه ي ديگري به خط محمد صادق كاتب بابيه و داماد خانواده ي ازل هم در حين تحرير اين مقاله مورد استفاده قرار گرفت. اين روايت ساده ترين و بي پيرايه ترين و نزديكترين صورت اصلاح شده ي تاريخ جديد به متن اصلي تاريخ قديم است كه در موقع تنظيم آن گويا جدائي ميان دو برادر نوري هنوز به اوج خود، كه بعد از انتقال از ادرنه به عكا و ماغوسه رسيد، نرسيده بود و اين معني نشان مي دهد كه شايد نخستين تصرف و دستبرد در تاريخ قديم بابيه بعد از ورود مهاجران به ادرنه و استحضار بر اوضاع و احوال و جريان افكار و عقائد جديد از 1280 به بعد آغاز شده ولي در 1290 پس از بازگشت ناصرالدين شاه از اروپا و صدارت ميرزا حسين خان قزويني صورت نهائي خود را يافته باشد. ميرزا ابوالفضل كه دخالت و شراكت قلمي او در اين روايت كامل بيش از هر فردي ديگر ملحوظ و منظور است به اين اختلاف روايت ها در رساله ي ايوبيه يا اسكندريه اشاره مي كند كه برون در مقدمه ي چاپ نقطه الكاف و ترجمه ي تاريخ جديد به انگليسي از آن نقل مطلب كرده است و در مقاله ي قبل بدان اشاره ي مجملي رفت. پروفسور برون در پايان ترجمه ي انگليسي از تاريخ جديد كه مبتني بر روايت متوسطي از اين كتاب است و همچنين در مقدمه ي فارسي نقطه الكاف چاپ خود از اختلافاتي كه ميان روايت كوچك و متوسط از تاريخ جديد با تاريخ قديم وجود دارد به تفضيل سخن گفته و غالب آنها را مورد به مورد، نشان داده ولي ديگر متعرض اين روايت مفصل و كامل كه در نسخه ي اصلي مانكجي و نسخه ي نبيل قايني موجود است نشده و به تأثير بي حد ميرزا ملكم خان در انديشه تلخيص كننده يا مصلح تاريخ قديم اشاره اي نكرده است. نكته اي كه در تأييد جواب ميرزا ابوالفضل به پروفسور برون در رساله ي ايوبيه و اسكندريه او مي توان از نسخه ي مصحح قايني استخراج نمود، همانا قيد جمع مؤلف به صورت مؤلفون درباره ي نويسنده ي اين كتاب است كه مي گويد «مؤلفان اين كتاب از اينجا خيالي و از آنجا افسانه اي گرفتند تا طبايع بدان بيشتر بگرايد و غالب گوش ها بدان انس يابد…» لفظ «مؤلفوه» به خط خود قايني در خاتمه ي كتاب تصور هر گونه شبهه اي را در اين باره زايل مي كند و نشان مي دهد كه بيش از يك يا دو تن، به نظر نبيل قايني، در اين كار شركت داشته اند و اين ناسازگاري صورت تازه برآمده، حاصل اختلاف سليقه ها و نظرهاي مؤلفان بوده است كه او را مجبور به تصحيح و توسعه كرده است. سه سال بعد از تصحيح محمد قايني از تاريخ جديد بابيه عبدالبها عبدالبهاء (عباس افندي) در آن تصرف و تحرير تازه اي كرده و تاريخ جديد را از محور اصلي آن كه در متن قديم و تلخيص تازه تقريبا بر يك منوال باقي بوده به محور تازه اي در پيرامون نقطه ي خانوادگي خود برگردانيد و بدون آن كه از مساعي پيش آهنگان اين راه سخني در ميان آورد سياح مقاله ي جديد را غير از سياح تاريخ جديد معرفي مي كند كه در مسير كتاب جلال الدوله ي ميرزا فتحعلي براي سياحت كلي به ايران آمده بود و درباره ي جديديها بيش از جلال الدوله در مكتوبات ميرزا فتحعلي توجه و عنايت و دلسوزي از طرف اين سياح كرده است. هدف سياحت سياح مقاله ي او بيش از سياح تاريخ جديد تقويت و تأييد كار پدرش و پيروان او بوده و به سيد باب و بابيان مانند عوامل مقدماتي پيش آهنگ و چاوش وصول مسافران بعدي مي نگرد. هنوز به كسب اين اطلاعات نايل نشده ام كه آيا از آن دو روايت مفصل نسخه اي در عكا و حيفا پيش مهاجران بهائي فلسطين وجود دارد يا نه. همين قد سكوت عبدالبهاء در موقعي كه ذكر خيري پس از مرگ نبيل قايني در رساله ي اتمام الوفاء چاپ خارج مي نمايد و خدمات مذهبي او را مي شمارد. از اين عمل تصحيح و اصلاح او از تاريخ جديد ابدا اشاره اي به ميان نمي آورد بلكه به يك اثر غير موجودي از او در مورد ديگري اشاره مي كند كه با اين اثر تطبيق نمي كند. مقايسه اي ميان مقاله سياح و هر دو روايت مختصر متصل از تاريخ جديد اين نكته را تأييد مي كند كه مقاله سياح بر اساس همين اصلاح تاريخ جديد تنظيم شده و در نقل مطالب مقياس مناسبت و شايستگي با مصلحت منظوره به كار مي رود و نقل نامه بسيار قديم ميرزاحسينعلي بهاء به اعليحضرت ناصرالدين شاه براي تأييد و حصول تغيير وضع كلي در روش بابيان بوده و نشان مي دهد كه اينان غير از كساني هستند كه در شكارگاه شميران بر سلطان حمله بردند يا آن كه در آثار تحريري خود همواره بر او تاخته و از او با عبارات بد و ناسزا ياد مي كرده اند. در اين جا سخن از شاه دوستي نسبت به شاه قاجار و دعاي خير مخصوص سلطنت و دعوت اتباع خويش به رعايت خدمت و وفا به سلطان عصر ناصرالدين شاه مي رود. متأسفانه با وجود رساله ها و كتابهاي متعددي كه به وسيله بابيها و بهائيها براي كشف نقطه اوليه شروع اختلاف دو برادر نوري در موقع توقف در ادرنه نوشته شده است هيچ يك بدين معني اشاره نكرده اند كه در ميان دو برادر و پيروان آنها درباره اظهار دوستي و ولاء و اطاعت به ناصرالدين شاه از آغاز تحول وضع وحدت نظر نبوده و شايد همين نكته نقطه اصلي اختلاف را به وجود آورده و بعدها به تدريج وسعت يافته باشد تا آن كه در سال 1292 به تدوين و تحرير اقدس در احكام ديني منجر شده است. همان كتابي كه در موقع تحرير جديد از آن نامي برده نشده و نشان مي دهد كه 1290 هـ هنوز تدوين نشده بود. كساني كه بخواهند به موارد حك و اصلاح و كاستن و افزودن بر متن تاريخ قديم بابيه ضمن تاريخ جديد پي ببرند خوب است به همان مقدمه فارسي ميرزامحمدخان و پروفسور برون بر چاپ 1910 از تاريخ قديم و يا حواشي و ضمائم برون بر ترجمه انگليسي از تاريخ جديد مراجعه كنند، چه در ضمن ترجمه انگليسي با مراجعه به متن فارسي معروف به نقطه الكاف پژوهنده مي تواند خود را در جريان غالب اين تفاوتها قرار دهد و به واسطه ندرت وجود نسخه هاي خطي كتاب و محدودي صفحات اين مقاله ذكر همه آن موارد در اينجا ميسر نيست. در خاتمه توضيح اين نكته لازم مي شمارد كه چند سال پيش در جواب پرسش نويسنده نامدار سيد محمد علي جمالزاده درباره كتابي كه نسخه اي از آن را به دست آورده بود اين جانب مقاله اي نوشت و در يغما منتشر گرديد. در آن موقع هنوز اصل نسخه صحيح نبيل قايني را نديده بودم و در كتاب اتمام الوفا نوشته عبدالبها بر ترجمه احوال نبيل اعظم قايني و نبيل اكبر زرندي واقف نشده بودم و عكس نسخه ميرزاحسين همداني و عكس نسخه برون را در اختيار نداشتم و به نقل مسموعاتي از مرحومان آيتي و صبحي كه از اين بابت چندان جلب وثوق مرا نمي توانستند بكنند درباره تاريخ جديد مطالبي نوشته شد كه با نتيجه اين تحقيق مبتني بر اسناد سازش ندارد. و خوانندگان بايد بدين يك كه با مأخذ همراه است بيش از آن چه در اقوال مبلغان سلف مبتني بوده اعتماد ورزند.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».