بهاييها و اسرائيل

مشخصات كتاب

مؤلف: ابراهيم انصاري
فصلنامه مطالعات تاريخي / ويژه نامه بهائيت / سال 4 / شماره 17 / 1386
برگرفته از:

بهاييها و اسرائيل

«شيمعون پرس» يا همان شيمون پرز، دو بار در اسرائيل به نخست‌وزيري رسيد. او يكي از عوامل اصلي و محوري كشتاري مسلمانان فلسطيني بويژه در فاجعه اردوگاههاي «صبرا» و «شتيلا» مي‌باشد. او در معرفي «مئير عزري» - اولين سفير اسرائيل در ايران (1337 - 1352) - مي‌گويد: از سالهاي بسيار دور، شايد هم از نسل پيش به اين سو، آقاي منير عزري يكي از سران يهوديان ايران و سفير بي‌سيليندر و فراگ اسرائيل در ايران بوده كه براي همگان چهره‌اي شناخته شده است. دشوار بتوان ميان ما اسرائيليها كسي را يافت كه مانند وي از پيچ و خمهاي تاريخ و سياست ايران آگاه باشد... مئير هم زبان ايرانيان را خوب مي‌داند، هم با فرهنگ آنان به خوبي آشناست. آنچه ما در آينه مي‌بينيم او در خشت خام مي‌بيند. او با منش و بينش ويژه خويش اين هنر را دارد كه گروههاي گوناگون را از رده‌هاي رنگارنگ گرد خود بياورد، چون استادي روان‌شناس ريشه يكايكشان را دريابد تا شاهكاري بي‌تا بيافريند. [1] . «مئير عزري» كه نام كامل او «ربي مئير عزري» است در دوم مارس 1923 -11 اسفند 1302 ش - از «صيون» و «خانم حنا» در محله‌ي يهوديان شهر اصفهان، به دنيا آمد. پدرش از نخستين شاگردان مدرسه «آليانس» بود، كه توسط يهوديان فرانسوي، در اصفهان برپا شده بود. او هنگام تولد مئير، كارمند اداره‌ي ماليه - دارايي - اصفهان بود. صيون كه تربيت شده دستگاههاي اطلاعاتي انگلستان بود، به مقتضاي مأموريت پس از چندي اداره‌ي ماليه را رها كرد و معلمي فرزندان فرمانده بريگارد قزاق [ صفحه 202] در اصفهان را برعهده گرفت و پس از چندي هم، به دانشكده افسري رفت و درجه سلطاني - سرواني - گرفت و به همكاري با فرانسويان در ژاندارمري پرداخت. او زماني هم مترجم «آرميتاژ اسميت» - نماينده انگلستان در وزارت اقتصاد - شد. او كه از زمان حضور آرميتاژ در ميان بختياريها در خصوص مسئله نفت، با وي دوستي كرده بود، مصطفي فاتح، همكلاس و همكار ديرينش را به انگليسيها معرفي كرد. مئير عزري در اين باره مي‌نويسد: پدرم، شادروان فاتح را با سر سيدني [آرميتاژ] و مستر فلي آشنا كرده بود و اين آشناييها در داد و ستدهاي نفتي ميان ايران و اسرائيل، سرانجام سودمند افتاد. [2] . پدر مئير عزري كه چون ديگر هم‌كيشان خود، در كار عتيقه‌جات و خروج آن از كشور فعاليت داشت و از اين رهگذر سرمايه‌اي نيز به هم زده، پس از پايان مأموريتهايش در اصفهان، و هم‌زمان با خاتمه جنگ دوم جهاني به تهران آمد و پس از چندي، در حدود 1328 -9، به سرزمين اشغالي فلسطين مهاجرت كرد و در آنجا ماندگار شد. مئير عزري كه در چنين خانواده‌اي، پرورش يافته بود، با تحصيل در دبيرستانهاي آليانس يهودي - فرانسوي و «ادب» انگليسي در 1322 ديپلم گرفت و از همان زمان به ترغيب و تشويق يهوديان براي مهاجرت به سرزمين اشغالي فلسطين پرداخت. وي در خصوص انگيزه اين فعاليتها مي‌گويد: «رشته نيرومند صيون دوستي در اندرونم مانند هر يهودي ديگري از پيشينيانم آغازيده، در خانواده‌ام پرورش يافته و شيره جانم شده بود.» [3] . مئير عزري نيز پس از مهاجرت خانواده‌اش به اسرائيل، به آنها ملحق شد و چندي در فعاليتهاي مختلف حزبي و غيرحزبي مشغول بود. با تثبيت قدرت حكومت پهلوي و جابه‌جايي امريكا و انگليس، به ايران بازگشت تا با بهره‌گيري از شناخت گسترده‌اش نسبت به فرهنگ و آداب و رسوم مردم ايران به مأموريتهاي پنهاني خويش مشغول گردد. مئير عزري از سال 1337 تا 1352 در ايران، هر آنچه خواست كرد و پس از آن به اسرائيل بازگشت تا ضمن فعاليتهاي متعددش، در وزارت دارايي، مشاور ويژه‌ي مسائل نفتي با ايران باشد. [ صفحه 203] او پس از پيروزي انقلاب اسلامي يادداشتهاي خود را از فعاليتهاي دوران حضورش در ايران منتشر كرد و در طليعه‌ي آن نوشت: ناچارم از گشودن پاره‌اي نكته‌ها چشم بپوشم، زيرا گمان مي‌كنم زمان برخي فاش‌گوييها هنوز فرانرسيده است. ديگر اينكه برخي دستگاههاي دولتي و دستگاههاي امور امنيتي [اسرائيل] برتر مي‌بينند بر پاره‌اي رويدادها، سرپوش نهند كه به ناچار بخشهاي ارزشمندي از اين نوشته، خودبه‌خود ناگفته مي‌ماند. [4] . ربي مئير عزري در بخش بيست و پنجم يادداشتهايش به موضوع «بهاييها و اسرائيل» مي‌پردازد. از آنجا كه، اين فرقه يكي از بازوان اصلي صهيونيست در ايران بوده است، عزري با سرپوش نهادن به بسياري از مسائل، ضمن جانبداري از اين فرقه، به برخي ارتباطات دو جانبه نيز اشاراتي دارد كه جالب توجه است: ايران زادگاه كيش بهاييت است كه چند ميليون تن در جهان پيرو دارد [!] ميرزا علي محمد، پيشواي اين كيش در سال 1844 ميلادي در شهر شيراز چشم به جهان گشود و پيروانش او را باب (دروازه) ناميدند. شيعيان آنان را بي‌دين (كافر) مي‌خوانند، همان‌گونه كه مسيحيان، يحيي تعميد دهنده را بشارت دهنده‌ي آمدن عيسي مسيح مي‌نامند، باب نيز خود را دروازه‌اي براي آمدن پيامبري رهاننده مي‌دانست كه با بينش شيعه همسو نبود، به همين انگيزه او را در سال 1850 دستگير و در سن 31 سالگي در تبريز از دارش آويختند. در سال 1863 يكي از پيروان وفادار به نام بهاءالله با پشتيباني گروههايي از مردم و چندي از پيشوايان شيعه گفت: «من همانم كه باب گفته بوده، آمده‌ام تا جهان را از زشتي برهانم و...» چنين گويه‌اي را پيشوايان با داستان امام دوازدهم ناهماهنگ انگاشتند و از ناصرالدين شاه خواستند فتنه‌ي تازه را هر چه زودتر خاموش كند. بهاء الله دستگير و پس از رنجهاي فراوان همراه گروهي از پيروان وفادارش به خاك امپراتوري عثماني تبعيد شد. سران سني عثماني نيز نگرش چندان خوشي به وي نداشتند، پس از سرگردانيهاي آزارنده در بغداد و ادرنه (آدريانوپول) و استامبول، بهاء الله و پيروانش ناچار در شهر عكا، نزديكي [ صفحه 204] حيفا جاي گرفتند. بهاء الله پس از چندي درگذشت و در باغ زيباي ايراني به خاك سپرده شد. كه امروز يكي از بزرگ‌ترين نيايشگاههاي بهاييان است. عباس افندي (عبدالبها) جانشين بهاء الله توانست با خردمندي و دانش سازماندهي بينش بهاييت را جهانگير نمايد و يكي از بزرگ‌ترين نمايندگيهايش را در شيكاگو برپا سازد. عبدالبها در سال 1921 درگذشت و پيروانش آرامگاه زيبايي در بلنديهاي كرمل حيفا برايش ساختند. شوقي افندي به جانشيني وي نشست و سپس گروه نه تني از برجستگان كيش بهايي به رهبري اين كيش برگزيده شدند كه «بيت العدل اعظم» است و تاكنون نيز همانگونه مانده است. چنانچه از چكيده‌ي بالا دريافتيم، كيش بهايي زندگي 150 ساله‌اي دارد كه در همين دوره‌ي كوتاه، گروههاي بي‌شماري از پيروانش را در درگيريهاي ريز و درشت از دست داده است. دشمنان اين مردم، خانه‌ها و دفترهايشان را چپاول كرده، زنان و فرزندانشان را ربوده و نيايشگاهايشان را «محفل» خوانده مي‌شود در ايران و ديگر كشورهاي مسلمان به آتش كشيده‌اند. بنابراين پيروان كيش بهايي چاره‌اي نداشته‌اند جز اينكه سالهاي سال خاموشي بگزينند، پنهان گردند و هر از گاه باور خود را ناديده بگيرند. گفتني اينكه در فرود و فراز همين دوره، هرگاه كيش مداران، نيرومنده بوده‌اند رنج و سياه‌روزي، زندگي بهاييان را درنورديده و هنگامي كه دستگاهي آزاده بر كشور فرمان رانده، بهاييان توانسته‌اند در سازندگيهاي كشور هم‌پاي ديگر شهروندان بكوشند و نوآفرينيهايي پديد بياورند. چندي از پيشوايان شيعه در ماه مي سال 1955 [ارديبهشت 1334] سخناني موج‌آفرين از بهاييان به زبان آوردند و پيروان خشمگين خود را به كوچه‌ها و خيابانهاي شهرها ريختند تا رنج كهنه را در سرگروه درد آشناي بهايي به يادشان بياورند. سرلشكر باتمانقليچ، فرماندهي نيروهاي انتظامي در تهران، براي پيشگيري از اوجگيري درگيريها گروهي از سربازان را به نام ياري به مردم به ميدان فرستاد، ولي آنها خانه‌ي مقدس بهاييان را (حظيرة القدس) را فروريختند تا آرامش به شهر تهران بازگشت. چهار روز پس از اين رويداد، شاه چندي از پيشوايان شيعه، را به دربار فراخواند و به آنها گفت: هم اكنون كه دستور دادم جلو بهاييها را بگيرند و مركزشان را خراب كنند، شما هم از اين پس سكوت كنيد تا به نام ايران در جهان توهين نشود. روز هفدهم ماه مي 1961 [27 ارديبهشت 1340] نخست‌وزير، اسدالله علم، در پارلمان گفت كه به استانداران و فرمانداران دستور داد دكانهايي كه براي تبليغ بهاييت باز كرده‌اند، ببندند. بهاييان در گوشه و كنار هنوز محافل خود را داشتند و با بخششهايي به نيازمندان مي‌توانستند گروهي را به سوي خود بكشانند. آنها در دهه‌هاي پيشين توانستند بسياري از خانواده‌هاي يهودي را در همدان و كاشان به آيين خويش بخوانند. يكي از يهوديان كه با گرايش به بهاييت به آب و [ صفحه 205] ناني رسيد و نامي براي خود ساخت، ثابت پاسال همداني بود كه در كشاكش جنگ جهاني دوم راننده ساده‌اي بيش نبود و توانست در دوره‌ي كوتاهي يكي از توانگران كشور گردد. با همه دشواريهاي ريز و درشت دست و پاگير، روشهاي گسترش كيش بهايي، رفته رفته رو به پيش بود و هر روز با شيوه‌هايي كاراتر از ميان لايه‌هاي گوناگون مردم ايران يارگيري مي‌كرد. آمارهاي پيروان اين كيش كه روزي از دهها هزار سخن مي‌گفتند، امروز گوياي صدها هزار بود و هر از گاه شنيده مي‌شد افزون بر ميليونها شده‌اند [!] آزادي در بده بستانهاي كيش مدارانه و برپايي انجمنها (اجازه قانوني تبليغات مذهبي) و ياري به نيازمندان (ايجاد صندوقهاي تعاوني) بويژه براي جواناني كه براي گزينش همسر و برپايي خانواده دشواريهاي مالي داشتند، ابزاري كارساز بودند. پشتيبانيهاي سازمان يافته گروهي در ورود به دستگاههاي دولتي و بالا كشيدن ديگر هم‌كيشان، راه را براي يارگيريهاي بيشتر باز مي‌كرد. بسيار شنيده شده بود كه هويدا و برخي از سران لشكري و كشوري در دولت به كيش بهايي پيوسته‌اند. هويدا بارها اين داستان را نادرست و ساختگي خوانده و براي اثبات گفته‌هايش به مكه رفت. در اين سفر هويدا مانند ديگران، همه كارهايي را كه كيش‌مداران در اين شهر انجام مي‌دهند، به نيكي انجام داد. ولي فراموش نكنيم كه چند تن از بستگانش در عكا و حيفا زندگي مي‌كردند و در بخشهاي پيشين گفتم، در دوره‌اي كه وزير دارايي بود، روزي از من خواست براي گشايش پاره‌اي دشواريهاي آنان در اسرائيل ياري‌اش بدهم. يكي ديگر از سرشناسان كيش بهايي، سرلشكر دكتر ايادي، پزشك ويژه شاه بود. ايادي افسري خوش‌نام بود و به چشم و گوش شاه مي‌مانست. او بهداري ارتش و بيمارستانها، اداره خريد دارو و ابزار پزشكي براي يگانهاي ارتش را سرپرستي مي‌كرد و با همه توان به هم كيشانش ياري مي‌داد. پروانه ورود داروهاي خريداري شده از كشورهاي بيگانه كه بايد به بازارهاي ايران مي‌رسيد، در كميته‌اي در وزارت بهداري، كه از گروهي پزشكان و كارشناسان كاركشته برپا شده بود، ارزيابي مي‌شد. دكتر ايادي يكي از كارشناسان اين كميته بود. روزي به ديدارش رفتم تا در زمينه برگزاري كنگره داروسازان ارتشها كه بايد روز بيست و پنجم آوريل 1960 [5 ارديبهشت 1339] در تهران انجام مي‌شد و درباره‌ي سرهنگ دوم ايسرائل ماهاريك، كه فرماندهي گروه اسرائيلي را داشت با وي گفت‌وگو كنم. گو اينكه ايادي از برخي موش‌دوانيهاي نمايندگان كشورهاي تازي در واكنش بودن به نماينده‌ي اسرائيل در كنگره آگاه بود، ولي دلاورانه و با خوشرويي سرهنگ ماهاريك را در اين كنگره پذيرفت. يكي از ويژگي‌هايي كه ايادي را نزد همه يگانه ساخته بود، وفاداري و سرسپردگي او به شاه بود. كسي باور نمي‌كرد او از شاه [ صفحه 206] درخواستي بكند و پذيرفته نشود. شايد همين پيوند ايادي با شاه بود كه هرگاه سران كشور با شاه با نكته‌ي دشواري برمي‌خوردند، دست به دامن ايادي مي‌شدند و او مي‌توانست گره‌گشايي كند. ايادي به يهوديان مهري ناگسستني داشت و آنها را مردمي درد ديده و شايسته‌ي بي‌پيرايه‌ترين ياريها مي‌دانست. افزون بر آن ارزنده‌ترين و والاترين نيايشگاههاي بهاييان در كشور اسرائيل بود و اين پديده روشن‌تر از آفتاب را ايادي نمي‌توانست ناديده بگيرد. روزي در ميانه‌هاي سال 1962[5]، نخست‌وزير علم در ديداري با تدي كولك، شهردار اورشليم، در تهران پيشنهاد او را پذيرفت و مهدي شيباني را به سرپرستي دستگاه جهانگردي كشور برگزيد. همسر شيباني دختر سناتور نمازي از دوستان نزديك ايادي بود. در يكي از ديدارهاي خانوادگي شيباني، كنار ايادي نشسته بودم و پيرامون همكاريهاي كارشناسان اسرائيلي با زمينه‌هاي سرپرستي او گفت‌وگو مي‌كردم. چند روز پس از همان ديدار بود كه ايادي كارشناسان ما را به ايران فراخواند و با آنها پيمان بست تا ميوه، مرغ و تخم‌مرغ ارتش را فراهم كنند و براي ارتش مرغداري و دهكده‌هاي نمونه بسازند. و ايادي به بازرگانان و كارشناسان اسرائيلي ياري داد تا ميوه‌ي ارتش ايران را فراهم آوردند و براي يگانهاي گوناگون مرغداري و دهكده‌هاي نمونه‌ي كشاورزي بسازند. يكي از روزهايي كه سران بهايي در ايران بر آن شده بودند تا پيروانشان از نيايشگاههايشان در اسرائيل بازديد كنند، سرلشكر ايادي از من خواست، از ميان بردن دشواريهاي دريافت رويدادهاي همگاني نه روز [ه] براي بهاييان را بررسي كنم (يك ويزا براي هر نود تن ديدار كننده). شماره نه و نوزده در فرهنگ كيش بهايي نشانه‌اي آسماني است. بهاييان در روش گاه شماريشان (تاريخ) ماه را نوزده روز و سال را نوزده ماه مي‌شمارند. با دريافت رويدادهاي همگاني نه تنها ديداركنندگان هزينه‌ي كمتري مي‌پرداختند و از رفت و آمدهاي بسياري كاسته مي‌شد، كه گروههاي بازديد كننده نيز فزوني مي‌يافت. درخواست سرلشكر ايادي را با وزارت [امور] خارجه اسرائيل در ميان نهادم و روش پيشنهادي را به آگاهي‌اش رساندم. كمي دشوار بود ولي چاره‌اي نبود. مسئول كميته اجرايي امور بهاييان در ايران به هر ويزاي همگاني بايد نامه‌اي الصاق مي‌كرد و ضمن نامه تعهد مي‌نمود كه مسئوليت همه آسيبهاي احتمالي زيارت كننده را از نخستين روزي كه به اسرائيل وارد مي‌شود تا روزي كه از اين كشور خارج مي‌شود به عهده مي‌گيرد. پس از آنكه ريزه‌كاريهاي امنيتي و نياز به چنين روشي را براي چنان رويدادهايي براي تيمسار ايادي و چند تن از همكيشانش روشن كردم، آن را پذيرفتند و سالها از همين شيوه پيروي كرديم و هرگز به هيچ گونه گرفتاري برنخورديم. در سايه‌ي دوستي با ايادي، با گروهي از سرشناسان كشور آشنا شدم كه هرگز باور [ صفحه 207] نمي‌كردم پيرو كيش بهايي باشد. بسياري از آنها در باور خود چون سنگ خارا بودند، ولي به خوبي مي‌توانستند در برابر ديگران باور خود را پنهان نمايند. آنها همه دريافته بودند كه در برابر من نيازي به پنهانكاري ندارند. روزي ايادي مرا براي چاشت به خانه‌اش فراخواند. مي‌خواست از رازي شگفت برايم سخن بگويد كه گفت‌وگو در اين زمينه شايسته‌ي نشستهاي اداري نبود. خوش و بشهاي گرم پايان يافت و سرانجام با چهره‌اي افسرده افزود: حضرت بهاءالله در يكي از بازديدهايشان از شيراز به دست مبارك خويش بوته‌ي نهال نارنجي در خانه محل سكونتشان كاشته‌اند كه تا دو سال پيش درخت سرسبزي بود. ولي شوربختانه از چندي پيش به اين طرف درخت بيمار شده و به تدريج برگهايش مي‌خشكند. شنيديم كه ژاپنيها در شناسايي درختهاي مركبات بويژه نارنج بهترين كارشناسان دنيا هستند، كه دو نفر از بهترين كارشناسان ژاپني آمدند و چهار ماه درخت را معاينه كردند و نتوانستند راه حلي برايش پيدا كنند. هيچ‌كس نمي‌تواند بفهمد چرا درختي كه به دستهاي مبارك حضرتشان كاشته شده، بايد بخشكد. پيشنهاد من بر پايه فروش خانه و فراموش كردن داستان، تيمسار ايادي را ناخرسند و پريشان كرد. با دستپاچگي از من خواست هر چه زودتر براي زنده كردن درخت نيمه مرده كاري بكنم. داستان را با كارشناسان كشاورزي در اسرائيل در ميان نهادم. آنها پيش از همه چيز از اينكه ژاپنيها نتوانسته‌اند بيماري درخت را دريابند. شگفت‌زده شده بودند. روزي همراه عزرا دانين و دو تن از كارشناسان وزارت كشاورزي براي بازديد درخت به شيراز رفتيم. آنها پس از بازبينيهاي نخستين دريافتند كه ريشه‌هاي درخت در زيرزمين جايي به رگه‌هاي گچ، سنگ يا نمك برخورده و ريشه‌ها فرسوده شده‌اند. گرداگرد درخت را به آرامي شكافتند، گمانشان درست از كار درآمد. رگه‌هاي سنگ و گچ را چند متر كندند و با خاك شايسته پر كردند. چيزي نگذشت كه درخت حضرت بهاءالله جاني تازه گرفت و شادي را به چشمان ايادي و دوستانش بازگرداند. نه تن [از] سران كميته رهبري بهاييان در ايران مرا براي مراسم زيارت درخت به شيراز فراخواندند. از خرسندي چنان مي‌نمودند كه گويي خداوند دنيا را به آنان ارمغان داشته است.

پاورقي

[1] يادنامه مئير عزري، صص 5 و 6.
[2] همان، ص 19.
[3] همان، ص 15.
[4] همان، ص 7.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».