بهائيت چگونگي پيدايش و فعاليتهاي آنان در كشورهاي اسلامي

مشخصات كتاب

بهائيت دست پرورده استعمار

حدود يكصد سال پيش وزارت امور خارجه انگليس براي ادامه سلطه خود بر ممالك مستعمره، شعبه مخصوص اديان را در مستعمرات و مستملكات دائر نمود و از آنجا كه جمعيت مسلمانان بيش از ساير اديان در اين مناطق اند، دربار انگليس توجه خاصي در زمينه مقابله با اسلام و مسلمين داشته و اسلام را بزرگترين خطر براي خود دانستند. گارا دستون نخست وزير وقت انگليس با حضور در مجلس اين كشور، در حاليكه يك جلد قرآن را بر سر دست گرفته بود به نمايندگان خطاب كرد و گفت، تا اين كتاب در دست مسلمين است كاري از انگلستان بر نمي آيد، و نمي توانيم بر آنها حكومت كنيم البته كسان ديگري قبل از گارا دستون به اين نتيجه رسيده بودند. بنابراين مبارزه با اسلام در رأس برنامه هاي آنها قرار گرفت و با توجه به اينكه در اسلام مواجهه با دو فرقه سني و شيعه بود، براي رسيدن به توطئه هاي خود، سراغ فرقه وهابيت در اهل سنة و فرقه ضاله بهائيت در ميان شيعيان، رفت. وهابي ها با كمك انگلستان در سرزمين حجاز به قدرت رسيدند و كعبه كه خانه امن الهي است در چنگال آنها قرار گرفت. در مورد فرقه بهائي دو نكته مطرح است، اول اينكه به درستي روشن نيست كه آيا اين فرقه ساخته و پرداخته سياستهاي خارجي بوده و يا اينكه ابتدا توسط افرادي مطرح و پس از آن استعمارگران آنرا مورد توجه و نفوذ خود قرار دادند. آنگاه كه فتنه باب در ايران شكل گرفت و درگيري ميان مسلمانان و بابي ها شدت يافت، دو قدرت بزرگ آنزمان يعني روسيه و انگليس متوجه اين فتنه شدند و به تدريج از آن بهره برداري كردند. با هلاكت محمد علي باب و مطرح شدن ميرزا حسينعلي نوري، كم كم بابي گري از ميان رفت و بهائيگري به صحنه آمد، حسينعلي خود را «بهاء اله» ناميد، و بدين وسيله، مؤسس اين فرقه ضاله گشت، او در پي ترور نا فرجام عليه ناصر الدين شاه، مورد حمايت كنسول روسيه ي تزاري قرار گرفت و از اين زمان به بعد پشتيباني سياستهاي خارجي از اين فرقه ضاله علني شد، بطوريكه محاكمه وي مطابق مقررات كاپيتولاسيون، انجام شد. بدين صورت كه دولت روس بهاءاله را به عنوان تبعه خود محسوب كرد و با وساطت ديپلماتهاي روسي بويژه «پرنس دالگوركي» سفير روسيه ي تزاري در ايران و حمايت دولت روسيه از وي از زندان آزاد شد، و تحت حمايت سفارت روس به بغداد منتقل شد. بدين ترتيب دولت روسيه ي تزاري اولين كشوري بود كه رسماً به حمايت از فرقه ضاله بهائيت پرداخت. نكته جالب اينكه پس از آزادي او از زندان و رسيدنش به بغداد، آيه اي در شأن روسها نازل كرد كه در آن آيه آمده بود: اي پادشاه روس، به تحقيق يكي از سفيرانت مرا ياري كرد، هنگامي كه در زندان اسير غل و زنجير بودم. براي اينكار خداوند (مراد ميرزا حسينعلي بهاء است) براي تو مقامي را نوشته كه علم هيچكس بدان احاطه ندارد. بر سر جانشيني محمد علي باب، ميان ميرزاحسينعلي بهاء و برادرش ميرزايحيي نوري، دولت عثماني هر يك را به همراه مريدانشان، تبعيد نمود، ميرزا يحيي را به قبرس و بهاء را به عكا (فلسطين اشغالي). بهاء حدود 105 سال پيش در عكا مرد و پسرش ميرزا عباس معروف به عبدالبهاء يا عباس افندي جاي او را گرفت، پس از مرگ بهاء، سازماني كه در وزارت خارجه انگليس به كار مذاهب خاورميانه و اروپا پرداخت، حمايت رسمي و علني از بهائيان را در ليست برنامه هاي خود قرار داد و در همين جهت، عباس افندي مورد حمايت دربار انگليس قرار گرفت و از اين به بعد همكاريهاي سري و علني عباس افندي با لندن، آغاز شد، اين همكاري تا به آنجا پيش رفت كه در جريان حمله انگليس به فلسطين در زمان حكومت عثماني و در جنگ جهاني اول، عبدالبهاء براي نيروهاي انگليس گندم و آذوقه هاي ديگر ذخيره كرده و پس از ورود در اختيار آنها قرار داد. بدين صورت در جنگ جهاني اول، بهائيت در كنار انگليس در سرزمين فلسطين اشغالي حضور داشتند، و بدين علت بود كه از سوي عثماني ها، عباس افندي مورد تهديد واقع شد، و در مقابل، انگليس دستور حفظ جان او را صادر كرد و فرمانده جبهه حيفا مأمور اين كار شد. پس از جنگ جهاني اول، عبدالبهاء از دولت انگليس لقب «سر» و نشان دريافت كرد عباس افندي براي دوام دولت انگليس به مناجات مخصوص متوسل شد، او در مناجاتش مي گويد: پروردگارا، امپراطور بزرگ ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان را به توفيقات رحماني خود مؤيد بدار و سايه بلند پايه آن كشور را براي اين منطقه زيبا، حفظ و حمايت خويش را مستدام بدار.

گرايش عباس افندي به امريكا

عباس افندي پس از آنكه قدرت انگليس رو به ضعف نهاد، متوجه امريكا شد و پس از مرگ او، نوه دختري او، شوقي افندي، جانشين او شد. او مانند عباس افندي، پايگاه اصلي خودش را فلسطين اشغالي، قرار داد، و علت آن هم اين بود كه صهيونيستها، بدترين دشمنان، مسلمانها بودند و مي باشند، رژيم اشغالگر قدس، متقابلا، بهائيت را به رسميت شناخت و جزء مذاهب رسمي اسرائيل دانست، و بدين صورت صهيونيستها و بهائيان، به حمايت از يكديگر پرداختند و حيات بهائيت به دولت اسرائيل وابسته شد و آينده شان به يكديگر گره خورد.

بعد از مرگ شوقي افندي

پس از مرگ شوقي افندي، به دليل نبودن جانشيني مشخص به جاي وي، يك امريكايي بنام «مِيسِن ريمن» جانشين شوقي شد، كه موجب انشعاباتي در بهائيت گرديد و براي هدايت اين فرقه ضاله، بيت العدل، تشكيل شد، و از آن به بعد مسئله رهبري اين فرقه تحت نظر فرد خاصي نمي باشد، و در حال حاضر عليرغم حمايت غرب به ويژه امريكا از بهائيت، بهائيت دوران افول خود را سير مي كند. بدين صورت بهائيت توسط مثلث شوم انگليس، اسرائيل و امريكا، شكل يافت و فقط در يك زمان محدودي در دوران رژيم شاه منفور، توانستند بسياري از اهرمهاي اصلي و پست هاي كليدي را اشغال نمايند، كه با پيروزي انقلاب اسلامي ايران دست آنها بسته شد. و به همين دليل است كه هر از گاه، غربيها دست به حمايت از اين گروه مي زند.

بزرگ نمايي

در دوران شاه، بهائيان سعي داشتند كه خود را بزرگ جلوه داده تا ديگران را بترسانند. اعتقادات بهائيان نه تنها قابل دفاع نيست، بلكه هر انسان منصفي با ديدن اين مطالب به بي محتوايي آنها پي مي برد، جالب اينكه، جذابيت اين فرقه در ميان يهوديان و زرتشتيان به مراتب بيش از مسلمان هاي خود باخته بوده است.

مروري بر زندگي باب

عليمحمد باب در شيراز در روز اول محرم 1235 هجري قمري مطابق با 13 اكتبر 1819 ميلادي متولد شد، پدر او محمد رضا و مادرش فاطمه بيگم بود، تحصيلات مقدماتي اش را در شيراز نزد شيخ عابد معلم (محمد) به پايان رساند و سپس در بوشهر به تجارت پرداخت ولي يكباره آنرا رها كرد و به كربلا رفت و در حوزه درس سيد كاظم رشتي رهبر آن روز «شيخيه» حاضر شد، وي ظهور امام زمان را بسيار نزديك اعلام كرد و علي محمد شيرازي (باب) شاگرد جوان او، از اين سخنان به سر شوق آمد و آرزوي امام زمان شدن را در سر مي پروراند، و گمان مي كرد كه پس از مرگ سيد كاظم رشتي به پيروي از استادش ادعاي مقام نيابت خاص امام زمان را مطرح مي كند، و اين ادعا را در تفسيري بر سوره يوسف، مي نويسد و پس از مدتي ادعاي مهدويت كرده و خود را امام زمان مي نامد. وي در مجلسي كه در حضور امام جمعه شيراز بر پا شد، از ادعاي دروغين خود دست برداشت و توبه كرد، و بر منبر رفته و ادعاي خويش را انكار كرد، و به تبعيت خود از اسلام، اقرار نمود، و صاحب چنين داعيه اي را لعنت كرد. ولي پيروان او، تبليغ او را كردند وي احساس خطر كرد و به اصفهان گريخت و تحت حمايت معتمدالدوله منوچهر خان روسي (گرجي) حاكم اصفهان در آمد. منوچهر خان، باب را تحريك كرد كه دوباره ادعايش را مطرح و اعلام كند، لذا اعلام كرد، «من همان قائمي هستم كه شما به ظهورش وعده داده شده ايد»، به دستور سفارت روسيه، باب 6 ماه، در حرمسراي منوچهر خان روسي نگهداري شد. و بعد از فوت منوچهرخان برادر او گرگين خان، كه وارث او بود، به دولت مركزي پنهان بودن باب را در سراي حاكم اصفهان، خبر داد و مأمورين او را به قلعه ماكو در خارج از تبريز برده و در آنجا محبوس كردند. و بهائيان، تحمل مصائب را دليل بر حقانيت او داشتند. در همين دوران بود كه «پرنس دالگوركي» مترجم سفارت روس با فرا گرفتن زبان عربي به تحصيل علوم ديني پرداخت و ظاهراً اسلام آورد، و با تحريك چند طلبه دنيا پرست آنها را به تبليغ بابيت تشويق نمود، و با سوء استفاده از عدم آگاهي مردم، عده اي را طرفدار اين مسلك كرد.

توبه باب

ميرزاعلي محمد شيرازي (باب) در مجلسي با حضور ناصر الدين ميرزا وليعهد وقت قاجار و علماء تبريز، توبه مي كند و مجتهدين تبريز، به علت ياوه گوئي هاي او، او را به اعدام محكوم مي كنند ولي به علت ديوانگي اش، از اعدام، معاف شد، و به خط خود، توبه نامه را نوشت.

ادعاي نبوت و الوهيت باب

حمايت بي دريغ حكومت روسيه و پا فشاري و تعصب جاهلانه بعضي از طرفداران او سبب شد كه باب، ادعاي نبوت، بكند، و كتاب «بيان» را در نسخ قرآن و اثبات دين خود نوشت و آن را «ام الكتاب» ناميد، و وقاحت را به آنجا رسانيد كه ادعاي خدا بودن، كرد !! از آنجا كه كتاب «بيان» او بسيار بي محتوا و از روي غرض ورزي و بي سوادي است، ميرزاحسينعلي نوري (بهاء الله) سعي در محو آثار باب از جمله همين كتاب را داشت او به هر دروغ و حيله اي براي كسب شهرت، تمسك مي جست و تناقض در گفتار و كردارش، محسوس بود چنانكه ابتدا خود را نايب خاص امام زمان مي دانست و با تاكيد از حيات و بقاء امام حي غايب سخن مي راند، و يكدفعه خود ادعاي امام زمان بودن كرد.

تغيير در ادعاء

هم بابي ها و هم بهائي ها متفق القولند كه ميرزا علي محمد شيرازي (باب) شش مرتبه ادعايش را تغيير داده - در اوائل، ذكريت را عنوان كرد و خود را به سيد ذكر مشهور كرد و بعد ادعاي بابيت كرد و خود را نايب خاص امام زمان دانست و بعد از آن دعوي مهدويت و بدنبالش دعوي نبوت و ربوبيت و الوهيت كرد.

جانشين باب

باب، ميرزا يحيي صبح ازل را صريحاً جانشين خود كرد و ميرزا حسينعلي نوري (بهاء الله) نيز تا سيزده سال مطيع اوامر او بود، ميرزا حسينعلي ملقب به بهاءالله در روز دوم محرم سال 1233 هجري قمري مطابق با 21 اكتبر 1817 در تهران به دنيا آمد. پدر او ميرزا عباس ملقب به ميرزاي بزرگ نوري، و مادرش خانم جاني بود. او بيش از همه در از بين بردن نوشته هاي باب كوشيد، از دلايل اين كار اين بود كه باب گفته بود، تا دو هزار و يك سال ديگر كسي از «مظاهر امرالله» بر نمي خيزد و ميرزاي نوري (بهاءالله) بعدها خود مدعي شد كه مراد از «من يظهرالله» كه در كتاب بيان آمده، من هستم و باب مبشر رسالت من بوده. بهاءالله دو سال از باب بزرگتر بود، اما اين كه چرا او اول به اين مقام نرسيد، بهائيان از پاسخ به آن و طرح آن طفره مي روند.

انشعابات در فرقه بهائيت

در فرقه بهائيت بيش از بيست انشعاب به وجود آمده، از جمله مي توان انشعاب احمد سهراب را نام برد كه از فرمان شوقي افندي، چهارمين رهبر بهائيان سرباز زد، وصيتنامه عباس افندي، عبدالبهاء را ساختگي دانست و طرفداراني هم به دور خود جمع كرد كه به نام سهرابيان مشهورند. انشعابي ديگر به رهبري روحيه خانم ماكسول همسر شوقي افندي (رباني) كه بعد از مرگ وي در زمان چارلز مخالفت كرده و از او جدا شدند، مي باشد. با وجود انشعابات فراوان، همه آنها به ميرزا حسينعلي نوري (بهاءالله) اعتقاد دارند و يكي از احكام مشترك بين همه شعب از ابتدا تا به حال، عدم شركت عموم پيروان در امور سياسي است و تبليغات فراواني در عدم دخالت در سياست و قبول و اطاعت از قوانين ملي و محلي طرح مي كند، لكن در عمل بر خلاف ادعاهايشان بهائيان هم در امور سياسي ايران دخالت مي كردند و هم در جريانهاي سياسي بين المللي وابسته اند، بعد از قضيه باب كه با تحريكات روسيه ي تزاري ترويج يافت، در سوء قصد به ناصرالدين شاه ميرزا حسينعلي نوري (بهاءالله) خود را از اين قضيه بري داشته و دخالت در آن را انكار كرد. ولي پناهنده شدن او به سفارت روس و حمايت علني سفير و دولت روسيه ي تزاري از وي، سبب شد تا شاه ايران بيشتر به وي مظنون شود و اين مطلب را عباس افندي (عبدالبهاء) سومين رهبر بهائيان و فرزند بهاء الله در توجيه قضيه به شيوه اي مرموز بيان مي كند و شوقي افندي (رباني) هم به گونه اي ديگر تشريح كرده است. و در هيچ جاي تاريخ خلاف آن نقل نشده است. ميرزا حسينعلي نوري (بهاءالله) از سفارت روسيه به زندان منتقل نمي شود و پرنس دالگوركي سفير وقت روسيه با استفاده از مقررات كاپيتولاسيون از او دفاع مي كند و در نهايت با تهديد سفير روس و درخواست وي از دولت ايران مبني بر رعايت مفاد عهد نامه هاي تركمنچاي و گلستان موجبات برائت او از شركت در سوء قصد و خلاصي او از زندان فراهم مي شود. و از آنجا كه ميرزا حسينعلي (بهاءالله) ديگر نمي توانست در ايران به فعاليت مورد نظر روسها ادامه دهد، او را از ايران خارج كردند كه بهائيان در بعضي از كتب خود، تبعيد او را تأييد كرده اند او از ايران به بغداد برده مي شود. بعدها ميرزا حسينعلي نوري (بهاءالله) ادعاي خدايي !! كرد و الواحي را صادر نمود، در قسمتي از لوحي كه به امپراطور روس الكساندر نيكلاويچ فرستاد مي گويد: «... نسيم عنايت و لطف من به هيجان آمد و درياي رحمتم به موج افتاد. ترا به حق جواب داديم، به درستي كه خداي تو دانا و حكيم است و به تحقيق يكي از سفيرانت مرا ياري كرد، هنگامي كه در زندان اسير غل و زنجير بودم» روسها براي او مقرري تعيين كرده بودند و بعدها ميرزا حسينعلي در يكي از الواح خود نوشت «قسم به جمال قدم كه اول ضرري كه بر اين غلام وارد شد، اين بود كه قبول شهريه از دولت نمود.» امپراطور روسيه، بهائيان را در «عشق آباد» تقويت كرد و اجازه ساختن «مشرق الاذكار» به آنان داد و مساعدت هاي فراواني نمود. و به همين علت، ميرزا حسينعلي (بهاءالله) در خلصه الهام رفته و در لوحي به امپراطور روس نويد نصرت و فتح مي دهد. بهاء پيروان خود را اغنام (گوسفندان) خطاب مي كرد. و وقتي وعده اش براي اغنام كذب از آب در آمد، از عبدالبهاء در اين مورد سئوال كردند، وي گفت: چون كه در قضيه اصفهان و يزد احباب را مي كشتند ما به امپراطور روس تلگراف تظلم كرديم و او جواب نداد، لذا در وعده الهي مان بداء شد. در حاليكه تلگراف مورد ادعاء مربوط به بيست سال قبل از شكست نيكلاي است. ميرزا حسينعلي نوري (بهاءالله) بعد از مدتي از بغداد به سليمانيه رفت. آثار بهاء چند قسم است، قسمي استدلال است مثل كتاب «ايقان» كه در دو سالي كه در سليمانيه بود، به رشته تحرير در آورد و قسمتي هم در احكام و تعاليم است و آن هم بر دو قسم است، شرعي و اجتماعي، و قسم ديگر در موضوعات مختلف. گويند، نوكر بهاءالله، ابوالقاسم همداني كه همراه وي از بغداد به سليمانيه رفت، چون هزار تومان پول نقد از همدان با خود داشت. او را به قتل مي رسانند، در توجيه اين قتل بهائيان گفته اند كه وي از بهاء، جمال مبارك را استدعا كرد كه غرفه اي از نور حقيقي جمال خود را بدو نشان دهد كه وي فرمود: طاقت نداري، و چون اصرار ورزيد به او نمودند و طاقت نياورده و دست به انتحار زد كه اين را «تذبيل» گويند. بعد از بازگشت از سليمانه، آثار بعثت او نمايان شد و عده اي جزء اصحاب خاص او در آمدند و كار به جائي رسيد كه مخالفين خود را به قتل رساندند. تا زماني كه در بغداد بودند و اختلافي بين دو برادر (بهاء و ازل) نبود، ترورها را مخفيانه انجام مي دادند ولي بعد از جدايي هر يك قتل ها و فتنه ها را به ديگري نسبت مي داد و خود را مظلوم و بري از اين گونه اعمال مي دانست، بالاخره اين تحركات، دولت عثماني را واداشت كه آنها را به استانبول برده و مورد ضرب و شتم قرار دهد. بهائيان گفتند كه در اين دوران، «بعثت جهري» او ظاهر شد و براي اين امر جشن گرفتند. دولت عثماني آنانرا مفسد و شرور و عمال بيگانه شناخته بود و بعد از چند ماهي آنها را به «ادرنه» فرستاد بالاخره 7 سال بعد، بهاء با 50 نفر از اغنامش (گوسفندان يعني مريدان او) به همراهي عباس افندي (عبدالبهاء) كه 25 سال داشت، با وساطت سفير روسيه در 20 ربيع الاول / 1285 هجري قمري، به «عكاء» در فلسطين رفتند. مشهورترين كتب ميرزا حسينعلي نوري (بهاءالله) عبارتند از: ايقان، هفت وادي، اقدس و مبين (و نيز رساله ابن ذئب) - كتاب اقدس شامل چند بخش است كه يك بخش آن احكام روزه و نماز، حقوق، ازدواج، ارث، حليت و حرمت است. بخش ديگر آن آدابي مثل نظافت، اكل و شرب، تعليم و تربيت. در كتاب اقدس، تناقضات زيادي وجود دارد از جمله در جايي مي گويد «قد تغمست الاشياء في بحر الطهاره» و در جايي ديگر مي گويد: «قد اذن الله لكم السجود علي كل شيء طاهر» در اولي همه چيز را طاهر مي داند، لذا لازم نيست بگويد علي كل شيء طاهر، و قيد طاهر دال بر اين است كه اشياء غير طاهر هم داريم. و نيز در باب ازدواج مي گويد: «قد حرمت عليكم ازواج ابائكم» حرام است بر شما زنهاي پدرانتان و مفهوم آن اين است كه ازدواج با بقيه اقارب اعم از خواهر، خواهرزاده، برادرزاده، عمه و خاله و... اشكالي ندارد. از ديگر احكام، فسخ جهاد و ابطال نماز جماعت است كه دال بر عدم اجتماع مسلمين و ترويج فساد است و خشكاندن اراده هاي قوي در جهت تحقق اهداف استعمارگران است. و لذاست كه بهاء، پيروان خود را اغنام (گوسفندان) خطاب مي كند و بهائيان نيز بايد به اين وصف افتخار كنند. تنها دليل بهائيان بر خدا بودن بهاء، فقط ادعاء خود اوست و اينكه تا به حال كسي چنين ادعايي نداشته است، و نيز نفوذ اين ادعاء در نفوس بعضي از انسانها.!! همه مي دانيم كه در طول تاريخ، فرعون ها و نمرودها ادعاي خدايي داشتند و عده اي نيز ادعاي آنها را باور كردند.

بهاء در اثبات حقانيت خود مي گويد

«ما قرئت عند الناس من العلوم و ما دخلت المدارس» در حاليكه به نقل تاريخ، بهاء نزد شيخ عبدالرحمن، تلمذ كرده و كتاب ايقان را هم آنجا نوشته. و نيز در دروس ميرزا نظر علي حكيم و بعضي علما و مراشد صوفيه، حاضر شده و تلمذ كرده است. عباس افندي، پسر او وقتي به طرفداران بهاء مي رسيد، از معجزات پدر مي گفت و افكار او را ترويج مي كرد و وقتي به مخالفين پدر مي رسيد، او را تنزيه مي كرد و مي گفت او تابع ابو حنيفه است. چون اغلب ساكنين فلسطين حنفي بودند، در برخورد با مسيحيان از رجعت مسيح سخن مي راندند و با روشنفكران از نابغه بودن او حرف مي زدند و در هر قوم و گروهي به تناسب آنجا، تبليغ مي كردند، و در ابتدا اصل مطلب را كه بهاءالله، خالق آسمان و زمين، مرسل رسل و منزل كتاب و متكلم با كليم است، مطرح نمي شد. در اواخر هم ميرزا حسينعلي نوري (بهاء) خود را به كسي نشان نمي داد. و وقتي گوسفندان براي زيارتش مي آمدند، مدت زيادي معطل مي شدند و پس از آن يكي از نزديكان بهاء سجده كنان از درب منزل تا درب اطاق جلو مي آمد و با طرح اين مطلب كه دعا كن طينتت پاك باشد، جمال مبارك را به نظر خلقي نبيني، اين جا جاي امتحان است، مبادا همين كه جمال حق را در هيكل بشري ديدي تصور كني كه او بشر است و با اين گونه حقه ها، او را به زيارت خدا مي بردند و بالاخره، خدايشان در ميان بهت و حيرت گوسفندان فوت كرد و پس از او عباس افندي (عبدالبهاء) جاي وي نشست. سيد كاظم رشتي، نخستين كسي بود كه تخم اين فتنه را كاشت ولي اجل مهلتش نداد و شاگردش باب با كمك روسيه آنرا بارور كرد ولي اين ميرزا حسينعلي (بهاء) بود كه استفاده هاي ممكن را برد و بعد از او پسرش عباس افندي (عبدالبهاء) بود. آنچه مسلم است ارتباط بهائيان با انگليس از طريق سفارت در تهران آغاز شد و ژنرال قونسول دولت انگليس، «كلنل آرنولد برو كمبال» باب مراوده و مكاتبه مستمر را با بهاء باز كرد. و بعد از انتقال بهاء از «ادرنه» به «عكاء» كه عوامل انگليس در آن منطقه با وجود آنكه جزء خاك عثماني بود، نفوذ پيدا كرده بودند، ارتباطات بيشتر شد. روسها به علت مناسبات حسنه با دولت عثماني، در يك برهه زماني، به دليل درگير شدنشان در جنگ از بهائيان غافل شدند و انگليس آنها را در دامان خود گرفت. عثمانيها از ارتباط بهائيان با روسها، مطلع بودند و خيلي زود به جاسوسي آنان براي انگليسي ها پي بردند ولي گول نيرنگ آنان را خورده تا بالاخره، جمال پاشا تصميم به نابودي كامل آنها گرفت، سازمان اطلاعات و جاسوسي انگليس از اين تصميم آگاهي پيدا كرد و براي حفظ عمال خود، دو هدف را دنبال كرد، يك رفع اتهام از خيانت بهائي ها به عثماني و جاسوسي آنها براي انگليس، دوم اينكه قدرت نظامي عثماني را در هم بشكند. بعد از شكست عثماني و استيلاي انگليس بر فلسطين، ارتباط بهائيان علني شد و عباس افندي (عبدالبهاء) به لقب «سر» نايل شد و مدال تقدير گرفت. و نيز لقب «نايت هود» و نشان مخصوص از طرف دولت انگليس به عباس افندي اهداء شد. بعدها، شوقي افندي، تاييد كرد كه اين نشان و لقب را انگليسي ها به عبدالبهاء دادند. عباس افندي (عبدالبهاء) مي گويد: از الطاف او مي طلبم كه جميع شما را به يكديگر مهربان كند و اين ملت محترم انگليس را عزيز كند و دولت عادله انگليس را تأييد كند. و در زمان جنگ، وزير امور خارجه انگليس تلگرافي به سالار سپاه انگليس ارسال كرد و تاكيد نمود كه در حفظ و صيانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان او بكوشد. و عبدالبهاء هم در مقابل از الطاف و حمايت هاي بي دريغ انگليسي ها سخن مي راند، و از جمله مي گفت، «به زودي افراد ايران جان خود را براي انگليس فدا مي كنند و همينطور انگليس خود را براي ايران فدا مي كند. از اصل، ملت ايران و انگليس، يكي بودند و اين ملت انگليس و ايران هر دو برادرند»

گرايش به امريكا

در فاصله دو جنگ جهاني، عباس افندي (عبدالبهاء) از لطف و حمايت دولت انگليس محروم و رو به جانب ارباب قدرت جديد امريكا كه به گرمي او را پذيرفت، نهاد. و مريدان خود را به تأييد و تكريم و تعظيم حكومت امريكا سفارش و حكم نمود. او مي گويد: «تعصب وطني را ترك نمائيد، مثلا اگر يك امريكايي در ايران است، آنجا وطن اوست». اين مطلب در توجيه حضور امريكائي ها در ايران بسنده بود ولي بالعكس آن مصداق نداشت يعني اگر يك ايراني در امريكا باشد، آنجا وطن او نخواهد بود. از اين اراجيف در «مجمع الالواح» كه به خط محب السلطان علي اكبر ميلاني، به چاپ رسيده و نيز در «خطابات» توسط عبدالبهاء مطرح شده.

شوقي افندي

در سال 1340 هجري قمري، عباس افندي (عبدالبهاء) مرد و هيچ يك از پيشگوئي ها و وعده هاي او جامه عمل نپوشيد و شوقي افندي (رباني) كه در ماه رمضان 1314 متولد شده بود و تنها آرزويش بليط فروشي تئاتر بود و در اكسفورد هم موفق به اتمام تحصيلات دبيرستاني خود نشد، از انگليس به حيفا آمد و بر مسند خلافت نشست. دوران رهبري شوقي افندي (رباني) مصادف با تشكيل دولت اسرائيل بود، او براي اولين بار نام «ارض اقدس» و «مشرق الاذكار» را مطرح كرد چون دولت اسرائيل به پشتوانه و كمك بي دريغ دولت انگليس بر پا شده بود مأمن و پناهگاه خوبي براي اين فرقه بود. دولت اسرائيل يكي از اولين حكومتهايي بود كه فرقه سياسي بهايي را به عنوان مذهب به رسميت شناخت!! و شوقي نيز به شوراي بين المللي بهائيان كه خود آن را تشكيل داده بود، تأكيد كرد كه با اولياء حكومت اسرائيل، ايجاد روابط كنند و در باب مسائل مختلف با آنان مذاكره نمايند و بهائيان هم بطور گسترده در تشكيلات جاسوسي «موساد» وارد شده و همه جا به نفع اسرائيل جاسوسي مي كردند. ازدواج شوقي با روحيه خانم ماكسول موجب شد كه زن نازاي او و فاميل امريكايي اش بر اطراف او چيره شوند و دست ديگران حتي خويشان نزديك شوقي را در زمان حيات وي از كار بر كنار كنند، تا كار به جائي رسيد كه بغير از امريكائي ها كه همگي از اقوام همسر او يا افراد مورد اعتماد آنان بودند، از گرد او پراكنده شدند.

چارلز ميسن ريمي (ولي عزيزالله)

شوقي بعد از اظهار كسالت و ناراحتي عمومي در بدن خود، به تجويز پزشكان و به اتفاق روحيه خانم ماكسول در روز بيستم اكتبر 1957 وارد لندن شد و پس از يك هفته به علت آنفلوانزاي شديد آسيايي، مرد. بعد از او چارلز ميسن ريمي آمريكايي (ولي عزيزالله) كه رياست عاليه هيأت را بر عهده داشت، بنا به وصيت شوقي در رأس تشكيلات بهائيان قرار گرفت، وي فرزند يكي از روحانيون كليساي اسقفي ارتدكس بود كه در سال 1874 ميلادي در يكي از شهرهاي كنار رودخانه ميسي سيپي امريكا بدنيا آمد و منطقه تولد او توسط شوقي افندي «مهد تشكيلات ديانت بهائي لقب گرفت» ولي عده اي با اين عنوان كه چون شوقي اولادي نداشته و «ولي امرالله» بايد از اغضان باشد و چون كسي از اغضان موجود نيست، لذا خود به خود سد ولايت مي گردد از فرمان شوقي سرباز زده و انتصاب او را نادرست تلقي كردند، و همچنين چون چارلز ميسن ريمي امريكايي بود و به فارسي و عربي تسلط نداشت و لذا قادر به تفسير و تبيين الواح عربي و فارسي نبود، شايستگي او زير سئوال رفت اين رهبر مسلك سياسي حدود نيم قرن با شوقي افندي (رباني) ارتباط داشت و چندين نامه دوستانه و تشويق آميز از عباس افندي (عبدالبهاء) دريافت كرده بود كه نه لوح عباس افندي به چارلز ميسن ريمي در كتاب انشعاب در بهائيت آمده است.

وابستگي بهائيان به سازمانهاي جاسوسي

جاي هيچ شبهه اي در وابستگي رهبران بهائيت و عامل بودن افراد اين مسلك براي سازمانهاي جاسوسي «سيا» و «موساد» وجود ندارد چنانچه «گلن ميچل» از افراد بلند پايه انجمن بهايي ها رابط اطلاعاتي در امريكاست و «قديمي» عضو بلند پايه انجمن ملي (مركزي) بهائيان ايران رابط اطلاعاتي سفارت امريكا در تهران بوده است. تبليغات رهبران بهائيت از نخست تاكنون بر عدم دخالت در سياست است و اغنام خود را هم از دخالت در سياست منع مي كردند، ولي در عمل از هيچ دسيسه سياسي فرو گذار نكرده اند.

فراماسونري و بهائيت

فراماسونري در تأسيس با اداره سازمانها و فرقه هاي بسياري دخيل بوده و هست، ارتباط نزديك و وجوه اشتراك ميان اين سازمانها و فرقه ها با فراماسونري، مؤيد اين دخالت است. از جمله دستگاههايي كه سران آن فراماسون يا يهودي بوده، ارتباط ها و مشابهت هاي زيادي با فراموسونري دارد، بهائيت است. اينك بهائيت بعنوان يك سازمان جهاني با مركزيت اسرائيل، در دنيا فعاليت مي كند و همچون سازمان جهاني فراماسونري بر پايه تعاليم و سنتها و سمبلهاي قوم يهود پايه گذاري شده، در احكام و قانون ها از شريعت يهود و آداب يهوديان تأثير پذيرفته، در سازماندهي و تشكيلات محلي، كشوري، منطقه اي و جهاني از تشكيلات ماسونيت تبعيت كرده است. در سران بهائيت، چهره هاي مهم ماسوني و يهودي، ديده مي شوند و اكثريت يهودياني كه دين كليمي را كنار نهاده اند، بهائي مي شوند، زيرا بهائيت به سابقه عقيدتي و تمايلات آنها بسيار نزديك است و در واقع ماسونيت را با چهره ديني به آنان عرضه مي كند كه تركيبي است از سنن يهود و ماترياليسم. از اسنادي كه در زمان پيدايش فرقه سيد عليمحمد شيرازي معروف به باب وجود دارد، نامه نماينده انگليس در ايران به وزارت خارجه انگليس است كه در برگ 110، پرونده شماره 379، f.o.60-152 اسناد وزارت خارجه انگليس ضبط شده است. اين نامه در جريان بلواي سال 1266 هجري قمري بابيه در يزد نوشته شده، و گوياي نماينده سياسي دولت انگليس در مورد محتواي نظريات باب است و مي دانيم كه بابيت مرحله اول تاريخي بهائيت بوده و بهائيت بسياري اضافه بر بابيت دارد. شماره 72 - اردوي نزديك تهران 21 ژوئن 1885 - به جناب لر پالم ستون

رونوشت به مستر جي. ا. استيونس

بر حسب تعليمات جناب لرد، اينجانب افتخار دارم شرحي درباره مسلك جديد «باب» ارسال دارم. مطالب محتوي در ضميمه شماره يك، از شرحي گرفته شده كه توسط يك تن از مريدان باب به من داده شده است، و البته من شكي در صحت مطالب آن ندارم. شرح دوم از نامه يك مجتهد بزرگ يزد، استخراج شده و نمي تواند موثق باشد. در يك جمله: اين ساده ترين مذاهب است كه اصول آن در ماترياليسم، كمونيسم، و لاقيدي مطلق نسبت به خير و شر و كليه اعمال بشر، خلاصه مي شود. افتخار دارم كه با بزرگترين احترام، چاكر ناچيز شما باشم.

بهائيت و سياست

بهائيت مدعي است كه در سياست دخالت نمي كند و در جلسات آنان نيز بحث سياسي ممنوع است، اما در عمل بهائيت يك سازمان سياسي است. مرحوم رائين مي گويد: از همان روزي كه پس از اعدام باب، به ناصرالدين شاه سوء قصد شد، تا به امروز، كار بهائيان خواه ناخواه، به سياست گرائيده است و بارها و بارها اين امر به اثبات رسيده كه بهائيان ايران، هم در امور مختلف سياست، در ايران دخالت كرده و مي كنند و هم با جريانهاي سياسي بين المللي بستگي دارند. نكته مهمتر اين كه در نيم قرن اخير بهائيان ايران در سازمانهاي مختلف مملكتي، حتي مقامات عاليه، شركت دارند و در سياست، مملكت نه فقط نظارت بلكه دخالت و عمل مي كنند.

مواردي چند از دخالت بهائيان در امور سياسي

1- ترور ناصرالدين شاه قاجار 2- پناهنده شدن ميرزاحسينعلي نوري معروف به بهاءالله به منزل سفير روس در تهران پرنس دالگوركي پس از ترور بوساطت منشي سفارت، ميرزامجيد كه شوهر خواهر بهاءالله بوده و امتناع سفير از تحويل بهاءالله به مأمورين دولت. 3- اعزام بهاءالله به خارج از ايران در پوشش تبعيد به بغداد به تدبير سفير روس براي تأمين آزادي وي در فعاليت. 4- صدور لوح تشكر از سوي بهاء الله خطاب به امپراطور روس الكساندر دوم: اي پادشاه روس نداي خداوند ملك قدوس را بشنو (مراد خود ميرزا حسينعلي بهاءست) و به تحقيق يكي از سفيرانت مرا ياري كرد هنگامي كه در زندان اسير غل و زنجير بودم. 5- دريافت مقرري از دولت روسيه - خود ميرزا حسينعلي بهاء مي گويد: قسم به جمال قِدم كه اول ضرري كه بر اين غلام وارد شد، اين بود كه قبول شهريه از اين دولت نمود. 6- همكاري عبدالبهاء و اطرافيانش با ارتش انگليس و نيز تهيه آذوقه براي انگليسيان در جريان جنگ انگليس با دولت اسلامي عثماني و بيرون راندن عثماني از فلسطين بهنگام اقامت بهاء در فلسطين و متعاقب آن، دريافت لقب «سر» 7- تأييد و دعاي امپراطور انگليس بوسيله عبدالبهاء دومين رهبر بهايي، خداوند امپراطور بزرگ جرج پنجم پادشاه انگلستان را مؤيد دارد. 8- مخابره تلگرام پادشاه انگلستان در تسليت مرگ حسينعلي بهاءالله و «ابلاغ همدردي پادشاه به جامعه بهايي» 9- تشويق امريكائيان به سرمايه گذاري و سلطه در ايران از سوي عباس افندي عبدالبهاء 10- تأييد تشكيل دولت غاصب صهيونيستي بنام اسرائيل در خاك فلسطين از سوي شوقي رباني، رهبر چهارم بهائيان 11- دستور شوقي به ايجاد حسن رابطه بهائيان با دولت اسرائيل «... اول آنكه با اولياء حكومت اسرائيل ايجاد روابط نمايد» 12- شناسايي بهائيت بعنوان دين در رديف اديان كليمي، مسيحي، اسلام در كشور اسرائيل. 13- عضويت بهائيان در سازمان اطلاعات و امنيت ايران (ساواك)، نصيري، ثابتي،... 14- عضويت بهائيان در تشكيلات جاسوسي اسرائيل (موساد) 15- همكاري بهائيان در پوشش شركتهاي بهايي و ماسوني با حزب توده و جاسوسي به نفع شوروي 16- عضويت بهائيان در دولت شاه - هويدا، منصور روحاني، دكتر شاپور راسخ و منوچهر تسليمي،... 17- عضويت بهائيان در تشكيلات ماسوني - دكتر ذبيح قرباني، منوچهر تسليمي،... 18- تهيه مقدمات ايجاد حكومت بهايي 19- كودتا در يكي از كشورهاي امريكاي جنوبي كه پس از انقلاب اسلامي در آنجا مقيم شده اند 20ـ ايجاد شبكه مخفي جهاني و سعي در تصرف مناسب و امكانات فرهنگي سياسي در عالم

مبارزه آيت الله العظمي بروجردي با بهائيت

مرحوم آيت الله بروجردي بارها به شاه دستور داده بودند كه جلسات بهائي ها را رسماً، تعطيل كند و آنها را از اداره ها و پستهاي دولتي طرد نمايد. شاه هم كه در آن موقع ضعيف بود، به مرحوم آيت ا... بروجردي وعده داده بود كه در وقت مناسب اقدام خواهم كرد. ما هم كم و بيش اطلاع پيدا مي كرديم، تا اينكه سال 1333 فرا رسيد، بخاطر اصرارهاي آقاي بروجردي، شاه دستور داد كه بهترين راه براي مبارزه با بهائيگري، اين است كه آقاي فلسفي در سخنرانيهاي خود، اين فرقه را به مردم بشناساند و به دنبال آن، دولت غير قانوني بودن اين گروه را اعلام كند، مرحوم آيت ا... بروجردي هم، قبل از ماه مبارك رمضان، آقاي فلسفي را خواستند و ماجرا را گفتند، ايشان هم چند جلسه مفصلا درباره بهائيگري صحبت كردند. در آن سال، آقاي فلسفي در مسجد امام خميني رحمه الله عليه (مسجد شاه سابق)، سخنراني مي كردند و بطور مستقيم از راديو پخش مي شد، بتدريج كار بالا گرفت و نخست وزير وقت، حسين علاء مي گفت كه خودش بابي ازلي است، وي در آن موقع به خارج رفته بود، بعدها شنيديم كه از آنجا به شاه تلگراف كرده و يا تلفن زده بود كه بهائي ها در اينجا در تكاپو هستند. از يك طرف نرو، از طرف ديگر زن روز ولت و از طرفي چرچيل را واسطه قرار دادند، فشار مي آوردند كه به شاه بگوئيد، اين كار بر خلاف آزادي و دموكراسي است ! شاه هم كه نوكر آنها بود و به جو دنياي خارج نگاه مي كرد، به آقاي فلسفي سفارش كرده بود كه فعلا كوتاه بيايد تا بعد از ماه رمضان، بعد از ماه رمضان آقاي بروجردي آنها را خواستند كه چه شد. شاه گفته بود، چنين و چنان شده و ما در برابر مجامع جهاني نمي توانيم كاري بكنيم بماند براي وقت ديگري. آيت ا... بروجردي هم فرموده بودند كه بايد كار يك طرفه بشود، چرا گفتيد و حالا جلوگيري مي كنيد و از اينجا، ديگر رابطه آيت ا... بروجردي و شاه، بهم خورد يعني شاه تا آن زمان، گاهگاهي از فرصت استفاده مي كرد و پيش آقا مي آمد، ولي بر سر قضيه بهائي ها، آقا فرمودند، به شاه بگوئيد كه ديگر اينجا نيايد، من او را نمي پذيرم. واقعه رمضان تمام شد، و روز عيد غدير فرا رسيده بود، در آنروز عيد كه معمولا مردم از سراسر ايران براي دست بوسي آقا به قم مي آمدند، جمعيت زيادي آمده بود. آقا هم به يكي از ستونهاي منزل تكيه زده بودند و مردم دست آقا را مي بوسيدند، كه سپهبد تيمور بختيار معاون نخست وزير و فرماندار نظامي تهران، با لباس رسمي وارد شد. سرهنگ مولوي رئيس ژاندارمري قم نيز، همراه او بود. گمان مي كردند كه سر و وضع آمدن آنها موجب ارعاب آيت ا... بروجردي مي شوند. و آقا هم مي دانستند كه اينها در رابطه با بهائيگري آمده اند. بختيار وارد شد، كلاهش را برداشت و دو زانو نشست و دست آقا را بوسيد، يكي از اطرافيان آقا (ميرزا ابوالحسن شيرازي) او را معرفي كرد كه ايشان تيمسار بختيارند و از طرف اعليحضرت آمده اند. آقا سخت بر آشفتند و روي خود را برگرداندند به طرف مردم، بهر حال از آقا وقت خصوصي خواست، آقا فرمودند كه موضوع چيست گفته بود راجع به بهائيت است، آقا فرمودند: به شاه بگوئيد من ديگر كاري ندارم، اگر درباره بهائي ها تصميمي گرفته شود، فبها و الا ديگر شاه نيايد و كسي را هم نفرستد!

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».