عنوان: بهاييت از ديدگاه محققان ايراني
پديدآورنده: داود مهرورز
نشريه: زمانه
شماره نشريه: 61
سال: 1386
ماه: 7
تعداد صفحه: 25 ـ 28
زبان: فارسي
موضوع: بررسي اشتراك نظر مورخان و محققان در مورد بهائيت و وابستگي آن به استعمار
اختلاف در نظر و تحليل همواره وجود داشته و مورخان و محققان را به دستههاي مختلفي تقسيم و دستهبندي نموده است، اما در كنار اختلافات، مشتركاني نيز وجود دارد كه بايد به آنها توجه نمود، در اين صورت شناخت بهتري از تحولات مورد بررسي حاصل ميآيد. نكتهاي كه در خصوص بهائيت در خور تأمل است اشتراك نظر و توافق مورخان و محققان (با وجود گرايشهاي متنوع سياسي و فكري) در وابستگي سران بهائيت به استعمار ميباشد. مقالهي پيشرو، اشتراك نظر آنها را نشان داده است. مورخان و محققان ايراني دربارهي وجود پيوند ميان باب و بابيت نخستين با كانونهاي استعماري، دو نطر متفاوت ابراز كردهاند. عدهاي از آنها، با استناد به دستهاي از قرائن و شواهد تاريخي، كه به سادگي نميتوان از كنار آنها عبور كرد، قدرتهاي استعماري را در ايجاد و پيدايش اصل جنبش بابيگري دخيل و مؤثر ميدانند و عدهاي ديگر، بابيت را، در بنياد، جنبشي خود جوش شمرده و بر اين باورند كه مداخلهي قدرتهاي استكباري در اين جنبش، پس از شروع و گسترش آن بوده است. مورخان و محققان ياد شده، اما، نوعا دربارهي دست داشتن دولت استعماري در ايجاد بهائيت (يا دست كم: تقويت و پيشبرد آن) تقريبا متفقاند و حتي بسياري از كساني كه «بابيگري» را جنبشي به اصطلاح خلقي و انقلابي شمرده، دربارهي «بهائيت» تصريح كردهاند كه از اساس، ريشهاي استعماري داشته است. در اين زمينه به ديدگاه گروهي از مورخان معاصر - كه با وجود تعلق به گرايشها و جناحهاي مختلف فكري و سياسي، نسبت به بهائيت، نگاهي واحد: نگاه منفي، دارند - اشاره شده است.
دكتر شيخ الاسلامي - استاد فقيد دانشگاه و نويسنده و مترجم پر اطلاع معاصر - خاطرات سياسي سر آرتور هاردينگ (استاد اعظم فراماسونري، و وزير مختار بريتانيا در ايران زمان مظفرالدين شاه) را به فارسي ترجمه كرده و بر آن تعليقاتي افزوده است. مستر هاردينگ در بخشي از خاطرات خود، با لحني جانب دارانه، از بابيان و بهائيان ياد كرده و جناب شيخالاسلامي با تعريض به حمايت سفير بريتانيا از آنان نوشته است: «در آن عرض يكصد سال اخير، بابيان و بهائيان ايران هميشه از خط مشي سياسي انگلستان در شرق پيروي كردهاند و ستايش وزير مختار انگليس از آنها امري است كاملا طبيعي.» [1] .
احمد كسروي، از كساني است كه با بهائيان از نزديك بحث و گفت و گو داشته و آثارشان را بررسي و نقد كرده است. وي، رهبري بهائيت را در آغاز پيدايش، بسته و پيوسته به استعمار تزاري دانسته، و در ادوار بعد (مشخصا در اواخر جنگ جهاني اول) با امپراتوري بريتانيا در پيوند شمرده است. چنان كه متقابلا رهبري گروه ازليان (ميرزا يحيي صبح ازل، برادر كوچك بهاء) به قبله لندن نماز ميگزارده است. كسروي نوشته است: «آنچه دانستهايم [حسينعلي] بهاء در تهران با كاركنان سياسي روس به همبستگي ميداشته، و اين بوده چون به زندان افتاد روسيان به رهايياش كوشيده و از تهران تا بغداد غلامي از كنسول خانه همراهش گردانيدهاند. پس از آن نيز دولت امپراتوري روس در نهان و آشكار هواداري از بهاء و دستهي او نشان ميداده. اين است در عشقآباد و ديگر جاها، آزادي به ايشان داده شد. از آن سو انگليسيان به نام هم چشمي كه در سياست شرقي خود با روسيان ميداشتند، به ميرزا يحيي صبح ازل كه از بهاء جدا گرديده دستهي ديگري به نام ازليان داشت، پشتيباني مينمودهاند. به ويژه پس از آن كه جزيرهي قبرس، كه نشيمنگاه ازل ميبود، به دست ايشان افتاده كه دلبستگيشان به او و پيروانش بيشتر گرديده. چاپ كتاب نقطه «الكاف» كه پرفسور براون به آن برخاسته و آن «مقدمه» دلسوزانهاي كه نوشته، اگر چه عنوانش دلسوزي به تاريخ و دلبستگي به آشكار شدن آميغهاي تاريخ است، ولي انگيزهي نهانياش پشتيباني از ازل و بابيان ميبوده. سالها چنين ميگذشته و از دو دسته، آن يكي پشتيباني از روسيان ميديده و اين يكي از هواداري انگليسيان بهره ميجسته، و اين پشتيباني و هواداري در پيشامدهاي درون ايران نيز.... [بيتأثير] نميبوده، تا هنگامي كه جنگ جهانگير گذشته [جنگ جهاني اول] پيش آمده. چون در نتيجهي آن جنگ، از يك سو دولت امپراتوري روس با سياستهاي خود برافتاد و از ميان رفت و از يك سو دولت انگليس به فلسطين، كه عكا كانون بهائيگري در آنجاست، [2] دست يافت. از آن سوي تا اين هنگام ميرزا يحيي مرده و دستگاه او به هم خورده و ازليان، چه در ايران و چه در ديگر جاها، سست و گمنام گرديده بودند. اين پيشامدها آن حال پيش را از ميان برده است. يكي از داستانهايي كه دستاويز به دست بدخواهان بهائيگري داده و راستي را داستان ننگآوري ميباشد آن است كه پس از چيره گرديدن انگليسيان به فلسطين، عبدالبهاء درخواست لقب سر (Sir) از آن دولت كرده و چون دادهاند، روز رسيدن فرمان و نشان در عكا جشني برپا گردانيده و موزيك نوازيدهاند و در همان بزم پيكرهاي برداشتهاند. پيداست كه عبدالبهاء اين را شوند پيشرفت بهائيگري و نيرومندي بهائيان پنداشته و كرده، ولي راستي را جز مايهي رسوايي نبوده است و جز به ناتواني بهائيان نتواند افزود.» [3] . ديدگاه فوق را، كسروي در تاريخ مشروطه» خود نيز، آنجا كه در پي تحليل چرايي و چگونگي حمايت ازليان از مشروطه و حمايت بهائيان از استبداد ميباشد، بازتاب داده است: «ما اگر بخواهيم همبستگياي را كه ميان بهائيان و ازليان - دو گروه منشعب از فرقهي بابيه - باد مشروطه بوده، به راستي روشن گردانيم، بايد بگوييم: بهائيان هواخواه خودكامگي و ازليان هواخواه مشروطه بودند... در جنبش مشروطه، چون دولت انگليس هواخواه آن ميبود، ازليان پا به ميان نهادند. ما تنها در اينجا نام خاندان دولت آبادي را ميبريم. حاجي ميرزا هادي - پدر يحيي دولت آبادي - بزرگ اين خاندان، نمايندهي صبح ازل در ايران بود. از آن سوي، چون دولت امپراتوري روس، دشمني با مشروطه نشان ميداد، بهائيان با دستور عباس افندي عبدالبهاء، خود را از مشروطه كنار گرفته از درون هواخواهان محمدعلي ميرزا ميبودند.» [4] .
رائين، كتابي خواندني با عنوان «انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي رباني» دارد كه ضمن شرح انشعابها و دودستگيهاي متعدد و مستمر در بين بابيت و بهائيت، وابستگي آنان به بيگانگان (روسها، انگليسيها، امريكاييها و صهيونيستها) را به طور مستند بازگو كرده است. اسماعيل رائين نيز (همچون كسروي) معتقد است كه در تحولات و انشعاباتي كه پس از قتل علي محمد باب در ميان ياران و هواداران وي رخ داد، بهائيها سهم روس تزاري شدند و ازليها، به ويژه پس از سلطهي انگليسيها بر قبرس (و بيرون آوردن آن از چنگ عثماني) در سهم لندن قرار گرفتند. [5] رائين اين گروهها را مورد توجه خاص و حمايت ويژهي بيگانگان دانسته و معتقد است رهبري بهائيت، از آغاز تا امروز، مجموعا بين روس تزاري، انگليس و امريكا دست به دست شده است: «از سيصد سال قبل تاكنون، خارجيان هميشه به فرقههاي مذهبي در ايران و خاورميانه توجه خاصي داشتند و حمايت از آنان را از اصول سياست خود ميشمردهاند.» از جملهي اين اقليتها تشكيل فرق مختلف بابي، ازلي و بهايي و همچنين فرقهي اسماعيليه را ميتوان نام برد. چنان كه ميدانيم، پس از ايجاد دودستگي ميان پيروان سيد علي محمد باب، صبح ازل به رياست ازليان و ميرزا حسينعلي بهاء الله به رياست فرقهي بهايي رسيدند. به طوري كه در اسناد و مدارك بايگاني عمومي انگليس و بايگاني عمومي هند ديده ميشود و همچنين بسياري از مورخان خارجي نيز نوشتهاند، اين دو فرقه در بدو تأسيس از پشتيباني خارجيان برخوردار بودهاند. لرد كرزن، سياستمدار مشهور انگليسي، در كتاب ايران و مسئلهي ايران تصريح ميكند: صبح ازل كه در قبرس سكني داشت، مقرري خاصي از حكومت انگلستان دريافت مينمود و در عين حال روسها هم از وي حمايت ميكردند. چنان كه تا اواخر انقراض حكومت روسيهي تزاري، دربار سلطنتي روس از هيچگونه كمك و جانبداري از بهائيان مضايقه نميكرد و در مقابل قبرس، عشقآباد كانون بهائيان شد. ولي با سقوط حكومت تزاري و تسلط انگليسها بر سرزمين فلسطين و تنزل مقام و موقعيت و كاهش سازمان ازليان، انگليسها لقب سر را به پيشواي بهائيان دادند و چنين وانمود كردند كه بهائيان از حمايت آنان برخوردارند. اما به تدريج كه بهائيان توسعه و نفوذ جهاني پيدا كردند، به جانب امريكاييان روي آوردند و با گسترش دامنهي بهائيت در امريكا، در اين سرزمين پهناور به فعاليت پرداختند و از انگليسيها روي برتافتند.» [6] .
ديدگاه دكتر فريدون آدميت، به ويژه نسبت به بهائيان، به شدت منفي است. از نظر او، دو مسلك بهائيت و ازليت، كه از بابيت انشعاب شده، دو «مذهب سياسي» هستند كه طي تاريخ، با استعمار روس و انگليس در پيوند بوده و از لطف و حمايت آنها بهره داشتهاند. وي با اشاره به درگيري و اختلاف بين پيروان باب، و تفرقهي آنان به دو گروه بهائي (هوداران ميرزا حسينعلي بهاء) و ازلي (مريدان ميرزا يحيي صبح ازل)، خاطر نشان ساخته است: «در اوايل سال 1285. ق بهاء الله و اتباعش را به عكا، و صبح ازل و اصحابش را به جزيرهي قبرس، كه در آن موقع جزء امپراتوري عثماني بود، فرستادند. ميرزا حسينعلي كاغذي از ادرنه به ناصرالدين شاه مينويسد و در آن، شاه را ظل الله فيالارضين خطاب ميكند و خود را عبد ذليل ميخواند و اين پيشواي مذهبي التجا و انابت ميكند كه اجازه داده شود به ايران باز گردد (عين اين نامه فعلا در يكي از كتابخانههاي بزرگ اروپا موجود ميباشد). كرزن نيز از صبح ازل ياد كرده مينويسد: «فعلا در جزيرهي قبرس ميباشد و دولت انگليس يك مقرري دربارهي او و اتباعش برقرار نموده است.» چنان كه ملاحظه ميگردد، ازليان (بابيان) به حمايت انگليس پشت گرم، و روسها نيز ميرزا حسينعلي و بالنتيجه بهائيان را زير حمايت گرفته بودند و به همين جهت است كه ادوارد براون به طبع «نقطه الكاف» [از كتابهاي تاريخي كهن بابيه] كه جانشيني صبح ازل را ثابت كرده و مقام ميرزا حسينعلي را غصبي مينمايد، دست يازيده و يك مقدمهي پر آب و تابي بر آن نوشته كه اگر درست در آن دقت شود، از يك دست، بابيها را حمايت نموده، غم آنان را ميخورد و از دست ديگر، بهائيان را تحقير كرده پرده از روي مقام غصبي آنان بر ميدارد. انسان وقتي كه كتاب يك سال در ميان ايرانيان تأليف ادوارد براون را مطالعه ميكند ميبيند اين مرد دانشمند انگليسي چگونه با عبا و ردا و تسبيح و سجاده در ايران مسافرت كرده و در يزد و كرمان به ترياك كشيدن نيز مشغول شده و بيشتر مصاحبت خود را با مردم عوام ميكند و محور صحبت او در همه جا و همه وقت از بابيگري ميباشد، آن وقت ميفهمد اين افسر آزمودهي انگليسي چقدر در نشر عقايد بابيگري كوشيده و چه خدمت بزرگي به دولت خود كرده است. به همين جهت والنتين چيرول، مخبر معروف روزنامهي تايمز، كه از جمله كساني بود كه در مورد پيمان نحس 1907، وزارت خارجهي انگليس با وي مشورت كرد، در كتاب معتبر خود مسئلهي شرق وسطي ‘ يا چند مسئله سياسي راجع به دفاع هندوستان، بهائيان را جاسوس روسها معرفي ميكند. وي كاپيتان تومانسكي را از مبارزترين مأموران و عاملان آن دولت قلمداد مينمايد، و حتي اشاعهي بابيگري را نتيجهي علاقهي روسها و اقدام در انتشار آثار آنان ميداند. اين مورخ معتبر اضافه ميكند كه تومانسكي در اين راه به دولت متبوع خود خدمت كرد. ما هم با همين سنخ استدلال، ادوارد براون انگليسي را از كساني ميدانيم كه مأموريتهاي رسمي در اشاعهي اين مذهب سياسي داشته است و با انتشار آثار بابيها و نوشتن مقالات متعدد دربارهي آنها مساعي زيادي به خرج داده. جنگ بينالمللي گذشته در سرنوشت بابيها مؤثر گريدد و سقوط حكومت تزار به عمر حمايت آنان از بهائيان خاتمه بخشيد. از آن طرف سرزمين فلسطين به دست انگليسها افتاد و بهائيان را به سوي خود كشيدند.» [7] .
محمدرضا فشاهي، البته نسبت به جنبش بابيت نخستين، ديدگاهي مثبت داشته و به رغم انتقاد از شخص باب، به عنوان كسي كه «با وجود تسلط [؟!] بر فلسفه و عرفان، از آيين سياست و مبارزهي اجتماعي، آگاهي چنداني نداشت و به نوشتن رساله و بزرگداشت طلسمات و بازي با اعداد دل خوش كرده بود»، فصلي از كتاب خويش (از گاتها تا مشروطيت) را با لحني جانب دارانه به موضوع باب و آشوب هواداران وي در زمان محمد شاه و ناصرالدين شاه قاجار اختصاص داده و از آنها با عنوان «نهضتي انقلابي» ياد كرده است. ديدگاه فشاهي در مورد فرقهي بهائيت، اما، از اساس، سخت منفي است و آن را از بابيت (نخستين) جدا كرده و به عنوان گروهي ارتجاعي و وابسته به قدرتهاي بيگانه، آماج انتقاد و حمله ساخته است. به اعتقاد وي: دو دستگي ميان بابيان (پس از مرگ باب) و تقسيم آنها به دو گروه «ازليان» (به رياست يحيي صبح ازل) و «بهائيان» (به رياست حسينعلي بهاء) يكي از عوامل مهم شكست جنبش بابيه بود. زيرا به اعتقاد او: «اين واقعه،، نيروي بابيان را تحليل برد» و پس از آن: «صبح ازل روحيهي انقلابي را رها نمود و گوشهي عزلت اختيار نمود و به پيروان اندكش، بسنده كرد و دست از مبارزه با قاجاريه كشيد... از طرف ديگر، بهاء الله نيز به دامن سياستهاي بيگانه (روس و انگليس) پناه برد و زيركانه جنبههاي انقلابي نهضت را تضعيف نمود و «اخلاق» را به جاي آن قرارداد و با ناصرالدين شاه از در سازش درآمد. او به پيروان خود سفارش مينمود كه: «بايد كشته شدن را بر كشتن ترجيح داد» و در دوراني كه «ناسيوناليزم» ايراني، براي مبارزه با تسلط سياسي و اقتصادي بيگانه و نيز حكومت فئودال محلي دست نشاندهي آن، به منزلهي يكي از حياتيترين سلاحهاي توده و روشنفكران ايران بود، به مبارزه با اين سلاح پرداخت و گفت: «ليس الفخر لمن يحب الوطن بل الفخر لمن يحب العالم» [حب وطن افتخاري ندارد، حب جهان افتخار دارد!] و بدين وسيله «جهان وطني» را رسما تائيد نمود و سرانجام در يكي از الواح خود (لوح سلطان)، خود را «غلام و عبد» و «ناصرالدين شاه» را «مليك زمان» اعلام نمود. بعدها جانشين او، عباس افندي، رسما به دفاع از محمدعلي شاه در مقابل مشروطه خواهان برخاست و در يكي از الواح خود چنين نوشت: طهران، حضرت ايادي امر الله، حضرت علي قبل اكبر عليه بهاء الابهي (هو الله) اي منادي پيمان، نامهاي كه به جناب منشادي (حاجي سيد تقي) مرقوم نموده بوديد ملاحظه گرديد و به دقت تمام مطالعه شد.... از انقلاب ارض طا (تهران) مرقوم نموده بوديد، اين انقلاب در الواح مستطاب مصرح و بيحجاب، ولي عاقبت سكون يابد و راحت جان حاصل شود... و سرير سلطنت كبري در نهايت شوكت استقرار جويد و آفاق ايران به نورانيت عدالت شهرياري (محمدعلي شاه) روشن و تابان گردد... مكدر مگرديد، جمع ياران الهي را به اطاعت و انقياد و صداقت و خيرخواهي به سرير تاجداري دلالت نماييد، زيرا به نص قاطع الهي، مكلف بر آناند.... باري، گوش به اين حرفها مدهيد و شب و روز به جان و دل بكوشيد و دعاي خير نماييد و تضرع و زاري فرماييد تا... در جميع امور نواياي خيريهي اعليحضرت شهرياري واضح و مشهور، ولي نوهوساني (مشروطهخواهان) چند گمان نمايند كه كسر نفوذ سلطنت، سبب عزت ملت است. هيهات، هيهات، اين چه ناداني است... اعليحضرت شهرياري الحمدلله شخص مجرباند و عدل مصور؛ عقل مجسم و حلم مشخص و... والسلام علي من اتبع الهدي، 11 ج 1 سنهي 1335 [قمري] ع ع.» فشاهي در ادامه افزوده است: «سياست دفاع از محمد علي شاه و دولت روس تزاري تا هنگام پيروزي مشروطه خواهان و فرار محمد علي شاه ادامه يافت و پس از آن، اين فقه يكسره در دامن دولت انگليس در غلطيد.» [8] .
احسان طبري، از مخالفت حسينعلي بهاء (مؤسس بهائيت) با «تعصبات ملي و ديني»، كه بهائيان بدان افتخار ميكنند، تلقي مثبتي نداشته و اين آموزه را موجب بدآموزيهايي چون انصراف ملتها از مبارزات اجتماعي - سياسي خويش، و تعطيلي هر گونه قيام و جنگ (اعم از دفاعي يا تجاوزي) از سوي آنان، دانسته است. به نوشتهي طبري: «بهاء الله اعلام داشت كه همهي افراد بشر بار يك دار و برگ يك شاخسارند و با تعصبات ملي و ديني مخالفت ورزيد... بر اساس اصل اخوت عمومي افراد بشر و نفي تعصب، به ناچار بهائيه با مبارزهي اجتماعي، مخالفت با دولت، نبرد طبقاتي، قيام و انقلاب، جنگ اعم از دفاعي يا تجاوزي مخالفاند و اين توصيه صلح كل در واقع به توصيهي انصراف از نبرد طبقاتي ميانجامد و به بهائيگري رنگ جهان وطني و صلحگرايي منفعل ميدهد. به همين جهت برخي بهائيگري را ايدئولوژي قشر لال بورژوازي (كمپرادر) ميدانند كه سازش با دولت وقت و سازش با استعمار طلبان، لازمهي ادامهي كسب آنها است.» طبري، در ادامهي مطلب، از روابط عباس افندي (جانشين حسينعلي بهاء) پس از فروپاشي عثماني و سيطرهي بريتانيا بر فلسطين) با مقامات انگليسي سخن گفته و نوشته است: «دربارهي رابطهي محافل بهائي با امپرياليسم انگلستان و امريكا مطالب زيادي گفته ميشود. جهاني وطني بهائيان و عقايد ضد انقلابي آنها و دوري آنها از مذهب مسلط در كشور ما وجود مراكزي از آنها در امريكا و اروپا و كيفيت نيمه مخفي كار آنها و همبستگي دروني آنها، همه و همه به اين شايعات مايه ميدهد. آنچه كه مسلم است نميتوان هر بهائي را يك عامل بيگانه دانست، ولي در وجود رابطه مابين مراكز عمدهي بهائي، مانند مراكز داشناك و صهيونيست (صهيونيسم) با محافل امپرياليستي ترديدي نيست و ميتوان حدس زد كه سازمانهاي جاسوسي امپرياليستي از قبيل سيا و اينتلجنس سرويس از سازمان بهائي براي مقاصد خود استفاده ميكنند....» احسان طبري در پايان خاطر نشان ساخته است: «بانو بهيه رباني، سازمانگر عمدهي محافل روحاني بهائي (پس از شوقي افندي) در مصاحبهاي كه در تابستان 1976 با روزنامهي فرانسوي «لوموند» كرد، تأكيد نمود كه بهائيان همهجا به دولتهاي موجود و قوانين موجود احترام ميگذارند و در كادر آن عمل ميكنند. مخبر لوموند پرسيده كه آيا در افريقاي جنوبي محافل بهائي وجود دارد و چون پاسخ شنيد آري، اين سؤال بجا را مطرح كرد كه مابين شعار برادري انساني بهائيان و احترام به قوانين نژادگرايانهي رژيم آپارتايد در پرتوريا چه تناسبي ميتواند وجود داشته باشد؟ البته بانو رباني به اين سؤال نتوانست پاسخ مقنع بدهد و از آن طفره رفت. بهائيان كه خلق و ميهن خود را دوست دارند بايد با ديدگان باز از افتادن در دام عمال امپرياليستي هم كيش خود كه از اعتقاد آنها به سود مراكز اساسي جنايت و دزدي جهاني استفاده ميكنند، بپرهيزند.» [9] . آنچه گذشت، نمونهاي بود از افكار و آراء نويسندگان و محققان ايراني معاصر (از جناحها و گرايشهاي مختلف و حتي متضاد فكري و سياسي) راجع به ماهيت استعماري بابيت و بهائيت، كه مؤيد آن را ميتوان در كلام بسياري ديگر از پژوهشگران و نويسندگان اين سرزمين نشان داد، همچون: دكتر عبدالحسين نوايي، [10] مهدي بامداد، [11] حسن اعظام قدسي «اعظام الوزاره»، [12] محمود محمود، [13] سيد احمد خان ملك ساساني [14] ، ابوالفضل قاسمي، [15] ، سيد محمد باقر نجفي، [16] بهرام افراسيابي، [17] دكتر علي اكبر ولايتي، [18] دكتر عبدالهادي حائري، [19] دكتر يوسف فضايي، [20] ابوالفضل شكوري، [21] دكتر سيد سعيد زاهد زاهداني، [22] عبدالله شهبازي، [23] حسين آباديان، [24] مصطفي آيت مهدوي، [25] رضا زارع، [26] و بسياري افراد ديگر.
[1] خاطرات سياسي سر آرتور هاردينگ وزير مختار بريتانيا در دربار ايران در عهد سلطنت مظفرالدين شاه قاجار، ترجمه شيخ الاسلامي، چ 1، ص 102.
[2] از زمان عباس افندي (جانشين ميرزا حسينعلي بهاء)، مركز بهائيت از عكا به حيفا (هر دو، واقع در اسرائيل كنوني) انتقال يافت - ع. منذر.
[3] بهائيگري، تهران، 1323، چاپخانه پيمان، صص 89 - 90.
[4] تاريخ مشروطه ايران، چاپ 5: مؤسسه چاپ و انتشارات اميركبير، تهران، 1340. ش، ص 291.
[5] انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي رباني، اسماعيل رائين، مؤسسه تحقيقي رائين، تهران، 1357، ص 291.
[6] حقوق بگيران انگليس در ايران، صص 332 - 333.
[7] ر. ك: اميركبير و ايران، با مقدمه محمود محمود، چاپ اول: انتشارات بنگاه آذر، تهران 1323، قسمت اول، صص 256 - 258؛ همان: متن كامل، چاپ دوم: مؤسسه مطبوعاتي اميركبير، تهران 1334، صص 207 - 208. آدميت در چاپ پنجم اين كتاب (چاپ شركت سهامي انتشارات خوارزمي، تهران 1355، ص 457) گفتار فوق را تلخيص كرده و با اشاره به ماجراي اعطاء لقب سر و نشان دولتي از سوي لرد آللنبي (حاكم انگليسي حيفا) به عباس افندي، ميافزايد: «از آن پس عنصر بهائي چون عنصر جهود، به عنوان يكي از عوامل پيشرفت سياست انگليس در ايران درآمد. طرفه اينكه از جهودان نيز كساني به آن فرقه پيوستهاند، و همان ميراث سياست انگليس به آمريكائيان نيز رسيده» است.
[8] ر ك: از گاتها تا مشروطيت، محمدرضا فشاهي، فصل: نهضت باب؛ رنسانس و رفرماسيون»، ص 216 به بعد.
[9] جامعه ايران در دوران رضا شاه، احسان طبري، صص 117 - 119. [
[10] ر ك: اعتضاد السلطنه، فتنه باب، توضيحات و مقالات به قلم عبدالحسين نوايي، چاپ 2، تهران، بابك، 1351، صص 203 - 204.
[11] مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران، ج 2، صص 201 - 202.
[12] خاطرات من يا تاريخ صد ساله ايران، تهران، كارنگ، 1379، ج 2، ص 902 به بعد.
[13] محمود محمود، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن 19، چ 4، تهران، اقبال، 1361، ج 2، صص 528 - 529.
[14] خان ملك ساساني، دست پنهان سياست انگليس در ايران، چ 3، تهران، بابك با همكاري انتشارات هدايت، بيتا، صص 102 - 103.
[15] اليگارشي يا خاندانهاي حكومتگر ايران، ج 4: خاندان هويدا، گماشته صهيونيسم و امپرياليسم، تهران، رز، 1357.
[16] بهائيان، چاپ 2، تهران، مشعر، 1383، فصل: حمايت سياستهاي خارجي از بهائيت، ص 588 به بعد.
[17] بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت (نوماسوني)، ص 406 به بعد.
[18] علياكبر ولايتي، ايران و تحولات فلسطين 1317 - 1357. ش /1939 - 1979. م، تهران، مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارج، 1380، ص 149 به بعد.
[19] عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، چ 2، تهران، اميركبير، 1364، ص 90.
[20] يوسف فضايي، تحقيق در تاريخ و عقايد شيخيگري، بابيگري، بهائيگري... و كسرويگري، تهران، عطايي، 1383، صص 194 197.
[21] ابوالفضل شكوري، جريان شناسي تاريخ نگاريها در ايران معاصر، تهران، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، 1371، صص 483، 316 - 317، 39 و 511.
[22] سيد سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، چاپ 2، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، صص 145 و 224 - 225.
[23] عبدالله شهبازي، «جستارهايي از تاريخ بهائيگري در ايران»، تاريخ معاصر ايران، سال 7، ش 27، پاييز 1382.
[24] حسين آباديان، بحران مشروطيت در ايران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1383، ص 210 به بعد.
[25] مصطفي آيت مهدوي، «موضع بابيان، ازليان و بهائيان درباره مليت»، مؤلفههاي هويت ملي در ايران، مجموعه مقالات، ص 279 به بعد.
[26] رضا زارع، ارتباط ناشناخته؛ بررسي روابط رژيم پهلوي و اسرائيل (1327 - 1357)، تهران، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384، ص 366 به بعد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».