شعار بهائيت از ديدگاه دكتر محمد علي خنجي

مشخصات كتاب

مجله زمانه / چاپ دوم / سال ششم / شماره 61 / مهر 1386

مقدمه

بي‌بهرگي از مباني استوار فرهنگي به عنوان ويژگي بارز بهائيت موجب گرديده كه نظريات آن‌ها به صورت عكس‌العمل‌هايي كه براي مواجهه با نيازهاي كوتاه مدت ساخته و پرداخته شده‌اند، مطرح گردند. بررسي انتقادي بعضي از شعارهاي اين فرقه توسط محمدعلي خنجي كه در اين مقاله آورده شده است، به خوبي، ضعف ياد شده را آشكار مي‌سازد. دكتر محمد علي خنجي (1304 - 1350. ش) پژوهشگر، نويسنده، مترجم، روزنامه‌نگار، نظريه‌پرداز و سياستمدار مبارز و نام آشناي ايران در دوران معاصر است كه «فرهنگ» و «سياست»، دغدغه‌ي اصلي و هميشگي زندگي او بود و عاقبت نيز در همين مسير جان باخت. اين تحليلگر مسائل اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فلسفي، سال 1304، در بحرين (كه هنوز رسما از ايران جدا نشده بود) در خانواده‌اي فرهنگي ديده به جهان گشود و پس از طي تحصيلات ابتدايي و متوسطه، در دانشكده‌ي حقوق دانشگاه تهران به تحصيل در رشته‌ي قضائي پرداخت و به اخذ مدرك ليسانس نائل گشت (1326). سپس به فرانسه رفت و تحصيلات عاليه را، اين بار در رشته‌ي اقتصاد، در دانشگاه پاريس ادامه داد و پس از اخذ دكتراي اقتصاد از آن مركز علمي (1328) به ايران بازگشت. بازگشت خنجي به وطن، مقارن با دوران شكوفايي نهضت ضد استعماري ملي كردن صنعت نفت بود و او كه همواره دغدغه‌ي آزادي و پيشرفت ملت ايران را داشت، در صف فعالان اين جنبش و هواداران پا برجاي دكتر مصدق درآمد و پس از وقوع كودتاي انگليسي - امريكايي 28 مرداد، نيز در نهضت مقاومت ملي به مبارزه ادامه داد و در تحرير مقالات روزنامه‌ي مخفي نهضت مقاومت: «راه مصدق»، و تدوين اعلاميه‌هاي آن، همكاري گسترده‌اي داشت. پيداست كه طي اين مسير، براي وي بي‌رنج و دردسر نبود و خصوصا انتشار مقاله‌ي كوبنده‌اش بر ضد رژيم ديكتاتوري وقت در آن روزنامه با عنوان «مجسمه ابوالهول كودتا در دانشگاه تهران نصب مي‌شود»، سبب شد كه دستگير و در زندان لشكر 2 زرهي به بند كشيده شود. در تداوم اين مبارزه، هنگام تجديد حيات جبهه ملي در اواخر دهه‌ي 1330، به همكاري گسترده‌اي با آن دست زد كه عضويتش در شوراي مركزي جبهه ملي (دوم) در 1341 از جلوه‌هاي بارز آن بود. «فرهنگ» نيز، در كنار «سياست»، دل مشغولي عمده‌ي دكتر خنجي در تمام عمر بود. او، گذشته از فارسي، با زبان‌هاي گوناگون فرانسوي، انگليسي، آلماني و روسي آشنا بود و در كارنامه‌ي قلمي او، به تأليف و ترجمه‌ي كتاب‌هاي متعددي همچون كتاب ارزش (انتشار در سال 1330)، ناسيوناليزاسيون «ملي كردن صنايع» (1330)، تحليلي از فراماسونري (1341) و بررسي تاريخ ماد و منشأ نظريه دياكونوف (1358) برمي‌خوريم كه اين آخري، به نقد ديدگاه‌هاي خشك و جزمي ماركسيسم در مورد تاريخ مي‌پردازد. نيز بايد از مقالات بسيار خنجي در موضوعات گوناگون سياسي، اجتماعي، تاريخي و انتقادي ياد كرد كه در نشريات مختلف دهه 1320 و 1330) شاهد، نيروي سوم، راه مصدق، انديشه نو، علم و زندگي، و راهنماي كتاب) درج يافته است و بعضا نام مستعار وي (روز بهان) بر پيشاني دارد. هر چند ديدگاه‌هاي او بعضا خالي از تأمل نمي‌نمايد، بايد اذعان كرد كه عمر خويش را تماما به انديشه خدمت به وطن و مبارزه با دشمنان ملت گذرانده است. صبح سه‌شنبه 7 بهمن 1350 جسد دكتر خنجي در محل مسكوني او (واقع در خيابان بهار تهران)، در حالي كه مدتي از مرگش گذشته بود، به دست آمد. افسر پليس با تأخير بر سر جنازه‌اش حاضر شد و به رغم اصرار افراد خانواده، از هر گونه رسيدگي و تحقيق و بررسي خودداري ورزيد. اين امر و ديگر قرائن، در ذهن دوستان مبارزش، اين حدس را تقويت كرد كه وي قرباني توطئه ساواك شده است، و البته اين امر، در مورد آن انديشمند مبارز، به هيچ رو بعيد نبود. هشت سال پس از مرگ مشكوك خنجي، در نخستين بهار آزادي، سازمان نويسندگان و پژوهشگران و هنروران جبهه ملي، يكي از شماره‌هاي نشريه‌ي خويش را به «يادنامه» دكتر خنجي اختصاص داد [1] و در آن، علاوه بر زندگي‌نامه خنجي (كه پايه شرح حال فوق قرار گرفته) و ارائه فهرستي (از كتب و مقالات او، بعضي از رساله‌ها و مقاله‌هاي وي را درج كرد، كه يكي از آن‌ها مقاله‌ي تحليلي و انتقادي وي درباره‌ي فرقه‌ي ضاله بود كه با عنوان «تحقيقي در باب مذاهب «بابي» و «بهائي» قبلا در نشريه انديشه نو نشر يافت بود. [2] خنجي در اين مقاله، دو شعار اصلي بهائيت را، كه اطاعت از حكومت و عدم دخالت در سياست، و برقراري صلح عمومي مي‌باشد، بررسي و نقد كرده است. در ادامه‌ي اين نوشتار ديدگاه فوق، و دلايل ضعف بهائيت در عمل به اين شعارها از نظر محمدعلي خنجي شرح داده شده است.

بررسي انتقادي چند شعار بهائيت

اطاعت از حكومت، و عدم دخالت در سياست

دكتر محمدعلي خنجي، نظريات بهائيان درباره‌ي رابطه‌ي ملت و حكومت را «بسيار عقب مانده و كهنه» شمرده و معتقد است كه «آيين بهائي براي ملت هيچ گونه حقي قائل نيست و تنها «ملوك» را منشأ قدرت و لايق حكومت مي‌شمارد.» خنجي براي اثبات اين امر، به عباراتي از عبدالبهاء (پيشواي مشهور بهائيان) استناد كرده كه صريحا گفته است: «امر منصوص اين است: يا اولياء الله و امناء، ملوك مظاهر قدرت و مطالع عزت و ثروت حق‌اند، درباره‌ي ايشان دعا كنيد، حكومت ارض به آن نفوس عنايت شد.» [3] و نيز نوشته است: «... سلطنت، موهبت رب عزت است و حكومت، رحمت حضرت ربوبيت. نهايت مراتب اين است كه شهرياران كامل و پادشاهان عادل، به شكرانه‌ي اين الطاف الهيه و عواطف جليله‌ي رحمانيه بايد عدل مجسم و عقل مشخص، فضل مجرد باشند و لطف مصور.» [4] . خنجي، همچنين، به مجموعه رسائل ابوالفضل گلپايگاني، مبلغ مشهور بهائيان، اشاره كرده كه از قول عبدالبهاء در اين خصوص با صراحت بيشتري نوشته است: «نزد عاقل بصير، روشن است كه قوت دولت و شوكت سلطنت و... و آسايش رعيت موقوف به همين نكته است كه عموم افراد اهالي يك ملك، اطاعت پادشاه خود واجب دانند تا دولت متبوعه به اوج عزت رسد و ثروت رعيت افزون شود...ملاحظه كنيد كه در ازمنه‌ي سابقه كه مردم ايران، پادشاهان خود را واجب‌الاطاعه مي‌دانستند، چگونه دولت ايران، اعظم دول عالم محسوب شد و... بالعكس در اين قرون اخيره چون جماعت شيعيان اطاعت پادشاهان را واجب ندانستند و دولت را دولت جائره شمردند و اكابر ملك را ظلمه ناميدند، [5] اركان مملكت متضعضع شد و قوت دولت روي به ضعف نهاد و ثروت رعيت كم، و فقر و پريشاني اهالي قوت گرفت.... بناء علي هذا بايد عموم، اصابت فوائد كليه عظيمه حكم كتاب را در اطاعت دولت بدانند و حكم محكم كتاب اقدس را كه فرموده است (ليس لاحدان يعترض علي الذين يحكمون علي‌العباد) [6] سبب نجاح و فلاح خود شناسند و آسايش بلاد و رفاه عباد و قوت دولت و ثروت رعيت و رضاي حضرت احديت را در اين نكته محصور يابند، شايد بعون الله و تأييداته، خللي كه از جهال ملل سائره (!) روي داده به صدق اين فئه تدارك شود و اين نيت مقدسه سبب نجاح مردم ايران گردد.» [7] . به نوشته‌ي خنجي: از تعمق در اين جملات به خوبي مي‌توان دريافت كه بهائيان تا چه اندازه از اصول دموكراسي و حكومت ملي دور و بيزارند. ولي بايد اضافه كرد كه «اصل عدم مداخله در امور سياسي» يكي از اصول اساسي آئين بهائي است و طبق آن، يك نفر بهائي اجازه ندارد در امور سياسي شركت كند. عبدالبهاء در اين باره چنين نوشته است: «اهل بهاء در هر كشور مقيم‌اند، به امانت و صدق و صفا با حكومت رفتار نمايند و در امور سياسيه... و نيز در احزاب و فرق سياسي به هيچ وجه ادني مداخله‌اي ننمايند و... مداخله در امور جزئي و مناقشات سياسي و منازعات حزبي به كلي خلاف مبادي و تعاليم الهيه در اين ظهور اعظم است.» [8] . و شوقي افندي بدان اضافه كرده است: «... از امور سياسيه و مخاصمات احزاب و دول بايد كل [بهائيان] قلبا و ظاهرا، لسانا و باطنا، به كلي در كنار و از اين گونه افكار فارغ و آزاد باشيم. با هيچ حزبي رابطه‌ي سياسي نجوييم و در جمع فرقه‌اي از اين فرق مختلفه متنازعه داخل نگرديم، نه در سلك شورشيان در آييم و نه در شئون داخله‌ي دول و طوايف و قبايل هيچ ملتي ادني مداخله‌اي نماييم، به قوه‌ي جبر به هيچ امري اقدام ننماييم... امر الله را چه تعلقي به امور سياسيه و چه مداخله‌اي در مخاصمات و منازعات داخله و خارجه دول و ملل»؟ [9] . دكتر خنجي، در ادامه‌ي مطلب، با توجه به آموزه‌هاي فوق، پرسش جالب و در خور ملاحظه‌اي مطرح كرده است: «گذشته از جنبه‌ي عقب مانده و غيراجتماعي اين دستورها، اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا اين عدم دخالت در امور سياسيه و مخاصمات و منازعات داخله و خارجه دول خود، دخالت در سياست آن هم به نفع يك سياست مخصوص نيست»؟! پاسخ خنجي به اين سؤال، مثبت بوده و معتقد است كه اين آموزه، در انقلاب مشروطيت ملت ايران، كاملا به نفع سياست استبدادي دربار قاجار خرج شد. او نوشته است: «خوب است ببينيم كه منظور بهائيان از دخالت در سياست به معني اعم است يا آنكه دخالت در بعضي سياست‌ها را جائز مي‌دانند؟ گذشته از قرائن بسياري كه در دست است، از مطالعه الواح و خطابه‌هاي مختلف رهبران بهائيان نيز اين نكته روشن مي‌شود كه منظور آن‌ها از عدم دخالت در سياست به معناي خاصي است و در بعضي سياست‌ها، از دخالت خودداري ننموده آن را جائز مي‌شمردند. مثلا در انقلاب مشروطيت بهائيان كاملا عليه جريان انقلاب وارد شدند و از تبليغ به نفع مستبدين و به ضرر مشروطه‌خواهان غفلت ننمودند، چنان كه عبدالبهاء در يكي از الواح خود كه در زمان كودتاي محمد علي شاه صادر شده، محمد علي شاه را سلطان عادل دانسته و بهائيان را دعوت به انقياد نموده، مشروطه‌طلبان را «نوهوسان» ناميده است. لوح مزبور اين است: طهران، حضرت ايادي امر الله - حضرت علي قبل اكبر [10] عليه بهاء الله الابهي (هو الله)... از انقلاب ارض (ط) [11] مرقوم نموده بوديد. اين انقلاب در الواح مستطاب مصرح و بي‌حجاب، ولي عاقبت سكون يابد... و سرير سلطنت كبري در نهايت شوكت استقرار جويد و آفاق ايران به نورانيت عدالت شهرياري روشن و تابان گردد. محزون مباشيد، مكدر مگرديد، جميع ياران الهي را به اطاعت و انقياد و صداقت و خيرخواهي سرير تاجداري دلالت نماييد، زيرا به نص الهي، مكلف بر آن‌اند. باري، گوش به اين حرف‌ها مدهيد و شب و روز به جان و دل بكوشيد و دعاي خير نماييد و تضرع و زاري فرماييد تا... در جميع امور، نواياي خيريه اعليحضرت شهرياري واضح و مشهود [گردد]، ولي «نوهوساني» چند گمان نمايند كه كسر نفوذ سلطان، سبب عزت ملت است. هيهات، هيهات، اين چه ناداني است و اين چه جهل ابدي؟ شوكت سلطنت، عزت ملت است و نفوذ حكومت، سبب محافظت رعيت، ولي بايد با عدل توأم باشد. اعليحضرت شهرياري، الحمدلله شخص مجرب‌اند و عدل مصور و عقل مجسم و حلم مشخص. در اين صورت بايد عموم به خيرخواهي قيام نمايند و به آنچه سبب شوكت دولت و قوت سلطنت... است قيام نمايند. رساله سياسيه كه چهارده سال قبل تأليف شد... يك نسخه ارسال مي‌شود. به عموم ناس بنماييد كه مضرات حاصله از فساد و فتنه در آن رساله به اوضح عبارت مرقوم گرديد. و السلام علي من اتبع الهدي، 11 ج 1 سنه‌ي 1325 ع ع.» [12] . بنا به توضيح خنجي: «رساله‌ي سياسيه كه عبدالبهاء در اينجا به آن اشاره مي‌كند، رساله‌اي است كه در باب روابط ملت و حكومت و حقوق سياسي افراد، تدوين شده است و در آنجا، هر گونه حق سياسي را از ملت سلب نموده و حكومت را مخصوص ملوك و موهبت الهي مي‌شمارد. باري، لوح فوق، نشان مي‌دهد كه منظور بهائيان از عدم دخالت در سياست به چه معني است و چه هدفي را دنبال مي‌كند»؟

صلح عمومي

اصل يا شعار ديگر بهائيت، كه دكتر خنجي آن را نقد كرده، مسأله‌ي صلح عمومي است. اين شعار نيز - آن گونه كه بهائيت مطرح كرده - به نظر خنجي، از حد كلي گويي فراتر نرفته و (به رغم ظاهر مترقي و فريبنده‌ي آن) فاقد عمق و ارزش لازم است. خنجي، در توضيح نظر خويش نوشته است: «يكي از اصول عقايد بهائيان كه داراي ظاهري مترقي است، مسأله‌ي صلح عمومي مي‌باشد. در اينجا تذكر اين نكته لازم است كه در مورد اقتباس عقايدي عقايدي كه داراي جنبه‌هاي مترقي است، بهائيان فقط به ظواهر امر توجه نموده‌اند و از لحاظ عمقي و منطقي هيچ گونه ارزشي براي معتقدات آن‌ها نمي‌توان قائل شد، مثلا در خصوص همين مسأله‌ي صلح عمومي، صفحات متعددي را از مزاياي صلح، سياه نموده، پي در پي مي‌گويند: «ما طالب صلح كل هستيم» و با تفاخر بسيار تكرار مي‌كنند كه: «صلح عمومي از جمله تعاليم مباركه است كه آثارش ظاهر شده». [13] در صورتي كه اگر به نوشته‌هاي آن‌ها رجوع كنيم هيچ نوع راه علمي و صحيحي براي برقراري صلح نشان نمي‌دهند و هرگز متعرض اين نكته نمي‌شوند كه: اصولا چرا اختلافاتي ميان دول موجود است؟ و چه مي‌شود كه هر چند سال يك بار «اين خاك سياه، به خون بشر رنگين شده، بشر مانند گرگان درنده يكديگر را پاره پاره كرده و با اينكه حالا عصر مدنيت است، عصر ترقيات ماديه است، عقول ترقي كرده است، با وجود اين هر روز خون‌ريزي است»؟ [14] . به اعتقاد دكتر خنجي: بهائيان «با وجود اينكه به ريشه‌ي اصلي اختلافات و علل حقيقي محاربات، به هيچ وجه توجهي نمي‌نمايند، ادعا مي‌كنند كه تنها اصول ديانت بهائي است كه مي‌تواند صلح عمومي را در جهان برقرار سازد. مي‌نويسند: «اين قضيه صلح ملل را حضرت بهاء الله در ايران در شصت سال پيش تأسيس نموده و در اين مدت، در اين خصوص لوايح و الواح بسيار اول در ايران نشر فرمود و بعد در ساير جهات نيز انتشار داد تا آنكه در كتاب اقدس كه قريب (پنجاه) سال پيش نازل شده، صلح عمومي را تصريح فرموده، در ايران ملل متنوعه موجود، مسلمان و مسيحي و يهود و زردشتي و مذاهب متعدده نيز موجود، به قوت تعاليم بهاء الله چنان تأليف و محبت در ميان اين ملل و امم حاضر... گرديده كه حال مانند برادر و يا پدر و پسر و يا مادر و دختر با يكديگر متحد و متفق و آميزش نمايند و چون در محفلي اجتماع كنند، اگر شخصي وارد گردد، از شدت الفت و محبت آنان حيران ماند؛ ابدا اختلاف و جدايي نبيند.» [15] . نكته‌ي ديگري كه خنجي درباره‌ي اين اصل تذكر داده آن است كه بر خلاف ادعاي عبدالبهاء: «صلح عمومي از «تأسيسات» بهاء الله نيست، بلكه از قديم مورد توجه بوده و درباره‌ي آن كتاب‌ها نوشته شده است.» ضمن اينكه، «خوانندگان مي‌توانند صحت قسمت اول نوشته‌هاي فوق» يعني ادعاي انحصار برقراري صلح جهاني فقط از طريق اصول ديانت بهائي «را از روي ميزان صحت قسمت دوم آن»، يعني ادعاي وجود اتحاد و اتفاق حيرت انگيز بين افراد بهائي، محك بزنند. به نوشته‌ي خنجي: «اكنون خوب است ببينيم، براي به دست آوردن اين صلح، بهائيان چه راهي را پيشنهاد مي‌كنند. در رساله‌ي صلح عمومي از قول بهاء الله مي‌نويسند: «سلاطين آفاق وفقهم الله، بايد به اتفاق، به اين امر تمسك فرمايند. ايشان‌اند مشارق قدرت و مطالع اقتدار الهي». [16] و نيز مي‌گويند: «... بايد مجلس بزرگي ترتيب دهند و حضرات ملوك يا وزرا در آن مجلس حاضر شوند و حكم اتحاد و اتفاق را جاري فرمايند... در اين صورت آلات و ادوات حرب لازم نه، الا علي قدر مقدور لحفظ بلادهم... و اولي آنكه در آن مجلس، خود سلاطين عظام حاضر شوند و حكم فرمايند و هر يك از سلاطين كه بر اين امر و اجراي آن قيام فرمايند او سيدالسلاطين است.» [17] و همچنين عبدالبهاء نوشته است: «... بلي تمدن حقيقي وقتي در قطب عالم علم افروزد كه چند ملوك بزرگوار بلند همت چون آفتاب رخشنده عالم غيرت و حميت به جهت خير و سعادت عموم بشر، به عزمي ثابت و رأيي راسخ، قدم پيش نهاده، مسأله‌ي صلح عمومي را در ميدان مشورت گذارند و... يك معاهده‌ي قويه و ميثاق و شروط محكمه ثابته تأسيس نمايند و اعلان نموده و مؤكد فرمايند اين امر اتم و اقوم را كل سكان ارض، مقدس شمرده جميع قواي عالم متوجه به ثبوت اين عهد اعظم باشند. در اين معاهده عموميه، تعيين و تحديد حدود و ثغور هر دولتي گردد و توضيح روش و حركت هر حكومتي شود و جميع معاهدات و مناسبات دوليه و روابط مابين هيأت حكومتيه بشر مقرر و معين گردد و كذلك قوه‌ي حربيه هر حكومتي به حدي معلوم، مخصص شود.» [18] . خنجي با ذكر اين نكته كه: «اين است راهي كه بهائيان براي برقراري صلح پيشنهاد مي‌كنند» افزوده است: «با مختصر توجهي به جملات فوق، معلوم مي‌گردد كه چنين پيشنهادي تا چه اندازه از اصول دموكراسي دور است. در اينجا عبدالبهاء، تنها ملوك را قدرت اجتماعي تصور كرده و براي ملت‌ها كه تنها حامي حقيقي صلح‌اند، ارزشي قائل نشده است و به علاوه، اين پيشنهاد نيز، چنان كه بر همه مسلم است، به هيچ وجه عملي نبوده و در صورت عملي شدن، در حد اعلا چيزي شبيه به جامعه‌ي ملل گذشته خواهد بود كه عملا آزمايش خود را داد و از بين رفت. به علاوه، به آساني مي‌توان درك كرد كه اصالت اين پيشنهاد نيز از خود آئين بهائي نيست و كشف اصل و منشأ آن نيز اشكالي ندارد، زيرا تبليغات صلح آميز - چه از جهت افكار سوسياليستي براي بيدار ساختن مردم و چه از طرف دولت‌ها به منظور فريب دادن آن‌ها - در هر حال، فكري بوده است كه از قرن نوزدهم رواج كافي داشته و اتخاذ آن در مشرق زمين لااقل هم زمان با پيدايش آيين بهائي از طرف سيد جمال الدين اسدآبادي، به عنوان اتحاد اسلام و تأسيس سازمان اتحادي براي حكومت‌هاي اسلامي، صورت گرفته است.»

پاورقي

[1] يادنامه به مناسبت هشتمين سالگرد فقدان دكتر محمدعلي خنجي، نشريه سازمان نويسندگان و پژوهشگران و هنروران جبهه ملي ايران، ش 10، به اهتمام فرشيد افشار خرمشاهي، ص 68 به بعد. مطلب مورد اشاره در مقاله حاضر، در صفحات 105 به بعد مأخذ اخير آمده است.
[2] نقل از: محمدعلي خنجي، «تحقيقي درباره مذاهب «بابي» و «بهائي»»، انديشه نو، ج 1، بخش 10، 3 بهمن 1327، ص 5 به بعد.
[3] عبدالبهاء، رساله‌ي السياسيه‌ي، ص 11.
[4] همان، صص 46 - 48. نيز رك: صص 49 - 50.
[5] اشاره به انقلاب مشروطيت ايران.
[6] معني جمله اين است كه هيچ كس حق ندارد بر كساني كه بر بندگان حكومت مي‌كنند اعتراض كند.
[7] ابوالفضايل، مجموعه رسائل، چاپ مصر، 1920. م، صص 60 - 62.
[8] آن نظر اجمالي در ديانت بهائي، صص 49 - 50.
[9] لوح شوقي افندي، نقل از كتاب نظر اجمالي در ديانت بهائي، صص 50 - 51. [
[10] منظور از (علي قبل اكبر) علي اكبر است.
[11] منظور تهران است.
[12] نقل از كتاب كشف الحيل و مقدمه رساله سياسيه.
[13] رساله صلح عمومي، صفحه.
[14] نقل از رساله صلح عمومي.
[15] عبد البهاء، نقل از رساله صلح عمومي، ص 120.
[16] رساله صلح عمومي، ص 14.
[17] لوح ابن‌الذئب (نقل از: رساله صلح عمومي).
[18] رساله‌ي المدنيه، عبدالبهاء.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».