اميركبير در مقابل باب و بهاء!

مشخصات كتاب

برگرفته از:

(بهاء الله؛ دوستان و دشمنان سياسي)

مؤلف: علي ابوالحسني (منذر)

مقدمه

يكي از طرق شناسايي ماهيت و مواضع سياسي ميرزا حسينعلي بهاء، مؤسس بهائيت، بررسي روابط و مناسباتش با رجال عصر خويش است. وضعيت فكري و سياسي رجالي كه با او در «پيوند» يا «ستيز» بوده اند، نشان مي دهد كه بهاء، در چه خطي سير مي كرده: خط دفاع از مصالح ايران يا خيانت به آن؟ خط ستيز با دشمنان استقلال ايران يا وابستگي به بيگانگان؟ به عنوان نمونه، مرحوم اميركبير با بهاء، دشمن بلكه از سخت ترين دشمنان او و يارانش بود و متقابلا ميرزا آقاخان نوري (جانشين «انگلوفيل» امير) از دوستان صميمي بهاء بود و براي حفظ جان او تلاش ها كرد. مقاله ي زير، روابط و مناسبات امير و آقاخان با پيشواي بهائيت را (بر پايه ي اسناد و مدارك معتبر) بررسي مي كند:

بزرگوار مردي بود

قائم مقام فراهاني - صدر اعظم شريف، ضد استعمار و شهيد عصر قاجار، كه در تيزبيني سياسي و نكته داني ادبي، شهره ي تاريخ است. ميرزا تقي خان اميركبير را از كودكي مي شناخت. چه، پدرش (كربلايي قربان) همشهري و خدمتگزار قائم مقام بود و تقي كوچك نيز در مجلس درس فرزندان قائم مقام شركت مي جست. قائم مقام، تقي نوجوان را (به لحاظ استعداد) بر پسران خود ترجيح بسيار مي نهاد و يك روز كه با مشاهده نامه اي از امير، از نكته سنجي وي سخت به شگفت آمده بود، به يكي از دوستانش چنين نوشت: «حقيقت، من به كربلايي قربان حسد بردم و بر پسرش مي ترسم... اين پسر خيلي ترقيات دارد و قوانين بزرگ به روزگار مي گذارد».

ميرزا تقي خان بي همتا است

بد نيست داوري رابرت واتسون، عضو مهم سفارت انگليس (سفارتي كه در توطئه بر ضد امير، پيشگام بود) را نيز در مورد امير بشنويم: «در ميان همه رجال اخير مشرق زمين و زمامداران ايران كه نامشان ثبت تاريخ جديد است، ميرزا تقي خان امير نظام بي همتا است. ديوجانس [حكيم وارسته و مشهور يوناني] روز روشن با چراغ در پي او مي گشت. به حقيقت، سزاوار است كه به عنوان «اشرف مخلوقات» به شمار آيد. بزرگوار مردي بود» [1] . همو درباره امير مي نويسد: «ميرزا تقي خان بر آن شد كه نيكبختي مادي مردم را فراهم كند و تمايلات نكوهيده آنان را مهار گرداند. اين وزير، هدفي از آن هم عالي تر داشت؛ هر آينه تدابيرش استمرار مي يافت، در اخلاق و كردار ايرانيان تغييري اساسي و ريشه دار تحقق مي پذيرفت» [2] .

روادار، اما نه با دين سازان وحدت شكن

تاريخ ايران، ميرزا تقي خان اميركبير را رادمردي اصلاح گر مي داند كه عاشق پيشرفت و تعالي ايران بود و جان بر سر دفاع از آزادي و استقلال كشور گذاشت. مورخان، عموما درباره ي اخلاق وارسته، و درايت و كفايت سياسي امير اتفاق نظر دارند و در شرح خدمات بزرگ او در عرصه هاي سياسي و اقتصادي و نظامي و قضايي، و تكاپوي مؤثرش در اصلاح امور شهري و اخلاق مدني، اخذ دانش و تجارب مثبت غربي، و تقويت بنيادهاي صنعت و اقتصاد ملي، داد سخن داده اند. بر اين همه، بايد مدارا و رواداري وي با اقليت هاي رسمي كشور، و تلاش در حفظ حقوق شهروندي آنان را افزود. حسن مرسلوند، پژوهشگر معاصر، مي نويسد: «در برخورد با اقليت هاي ديني، امير به نوعي مداراي ديني معتقد بود و

تلاش مي كرد تا معتقدان مذاهب گوناگون، تحت حمايت دولت ايران با آسودگي خيال زندگي كنند» [3] اين پژوهشگر ايراني، در تأييد نظر خود به سخن ليدي شيل (همسر سفير انگليس در ايران) و نيز فرمان امير به حكام يزد و خوزستان در سفارش به رعايت حقوق اقليت صابئي و زردشتي، استناد مي كند. ليدي شيل، پناهندگي برخي از زردشتيان ايران (براي مصون ماندن از تعرض مخالفين خود) به باغ سفارت بريتانيا در تهران را، در زمان صدارت امير رو به كاهش مي داند و مي نويسد: «در حال حاضر» اين پناهندگي «خيلي كمتر از سابق شده، چون صدراعظم فعلي [اميركبير] مرد بسيار انسان دوستي است و علاقه ي زيادي به جلب محبت اين جماعت بي پناه كه سابقا از آزار و شماتت حكمرانان محلي و تعصب و تنفر بي جا صدمات فراوان كشيده اند دارد». امير در نامه به حاكم يزد (ذي حجه ي 1265 ق) نيز مي نويسد: «چون هر يك از مذاهب مختلفه و ملل [اديان] متنوعه كه در ظل حمايت... اين دولت ابد آيت غنوده اند، مشمول عواطف خسروانه... مي باشند، لهذا در اين وقت كه... موبدان موبد نامدار» حضور شاه رسيده و خلعت گرفته و اجازه ي بازگشت به يزد را يافته، «كمال رعايت و حمايت» را «درباره ي او و طايفه ي» زردشتي «به عمل آورده، جزيه ي آنها را» به ميزان مقرر شده، ملا بهرام كلانتر در پايتخت به مسئول اين امر برساند «و آن عاليجاه» چيزي بابت اين امر از آنان مطالبه نكرده و «طوري با مشاراليه و طايفه ي مزبور رفتار» كند كه «در كمال آسودگي و فراغت مشغول رعيتي خود بوده، به دعاگويي دولت قاهره اشتغال نمايند». همين توصيه

را در منشور امير به حاكم خوزستان (رمضان 1266 ق) در مورد جلوگيري از آزار برخي كسان به اقليت صابئي آن ديار مشاهده مي كنيم [4] . آري، امير، با همگان روادار و مداراگر بود، اما البته حساب آشوبگراني را كه وحدت ملي و تماميت ارضي كشور را به خطر مي افكندند (خواه حسن خان سالار، و خواه حسين بشرويه اي و محمد علي زنجاني) از توده ي ملت جدا مي ساخت و با آنان بدان گونه برخورد مي كرد كه حفظ كشور در آن شرايط خطير و شكننده ي تاريخي، و طمع و تجاوز دشمنان زورمند خارجي، اقتضا مي كرد. جان كلام را مرسلوند به خوبي آورده است: امير، به رغم «مداراي ديني» با اقليت هاي رسمي، «در برخورد با دين آوران جديد، يعني سيد علي محمد باب و پيروانش، هيچ گونه نرمش و مدارايي از خود نشان نداد. او با دين آوري به مقابله برخاست، زيرا كه آن را مغاير با وحدت ملي و استقلال ايران مي دانست» [5] .

نقش بي بديل امير در سركوب بابيت

از نابختياري ها و بدشانسي هاي بابيان و بهائيان، آن است كه تاريخ، اعدام باب و سركوب قيام پيروانش در دوران قاجار را عمدتا به پاي شخصيتي مي نويسد كه تحليل گران تاريخ (اعم از ايراني و خارجي) نوعا وي را شخصيتي وطن خواه، اصلاح طلب و ضد استعمار مي شناسند: شادروان ميرزا تقي خان امير كبير! مهدي بامداد، يكي از اقدامات اميركبير در زمان صدارت را، در كنار «اصلاح امور مالياتي - ارتش - تنظيم بودجه و تعديل جمع و خرج مملكتي»، «قلع و قمع فتنه» تجزيه طلبانه «حسن خان سالار در خراسان»، «بر افراشتن بيرق ايران در ممالك خارجه»، «تأسيس دارالفنون» و «ايجاد روزنامه وقايع اتفاقيه»،

«فرو نشاندن انقلاب بابيان» مي داند [6] و با اشاره به «شورش ها و انقلابات خونين» پيروان باب در ابتداي سلطنت ناصرالدين شاه در كشور مي نويسد: «اگر عرضه، كفايت، درايت، لياقت و مديريت... اميركبير در امور نبود غائله و دامنه شورش ها به اين زودي ها خاموش نمي شد و در اين صورت حتمي بود كه وضع دولت و ملت ايران دگرگون مي گرديد». [7] دكتر عبدالحسين نوايي نيز نقش امير در سركوبي بابيه را بسيار تعيين كننده مي داند: «ميرزا تقي خان... با قتل باب در تبريز و سركوب كردن فتنه زنجان و ني ريز، بساط باب را در ايران واژگون ساخت و نگذاشت كه ريشه فساد بيش از اين در اين سرزمين جاي گير گردد» [8] . نقش بي مانند امير در سركوب شورش بابيان، مورد تأييد و تصريح مورخان بابي و بهائي نيز هست. نورالدين چهاردهي، پژوهنده تاريخ باب و بهاء، «از بزرگان ازلي ها و بهائي ها شنيده است كه باب و افراد حروف حي [هجده تن يار اوليه و برجسته باب] همگي درصدد تغيير رژيم قاجاريه بوده و به جاي آن، تمامي قواي خود را مصروف برپا شدن حكومت بيان [كرده] بودند و اگر... اميركبير نبود مسلما به مقصود خود مي رسيدند» [9] . عبدالحميد اشراق خاوري (نويسنده و مبلغ مشهور بهائي) مي نويسد: امير «در مدت سه سال صدارت خود با تمام قوا كوشيد تا... امر باب را از روي زمين محو و نابود سازد. براي نيل به اين مقصود» فرمان «به قتل سيد باب» داد «ولي عاقبت جز خسران، ثمري از رفتار ناهنجار خويش نگرفت» [10] وي سپس به اقدام

قاطع امير در سال هاي نخست صدارت به سركوب آشوب بابيان در نقاط مختلف كشور اشاره مي كند كه به گفته او: «سبب شد كه مردم در هر شهر و بلد اقتدا به وزير شرير نموده به اذيت و آزار اهل ايمان» بپردازند [11] سنخ اين مطالب را در آثار ديگر مورخان شاخص بهائي (نظير محمدعلي فيضي و فضل الله مازندراني) و حتي عباس افندي (پيشواي بهائيت) نيز مشاهده مي كنيم [12] به قول ويليام هاچر و دوگلاس مارتين، مورخان بهائي معاصر: «ميرزا تقي خان صدراعظم ايران... مقتدرترين دشمن امر بديع [مساوي بهائيت] شمرده مي شود» [13] . اميركبير، حسينعلي بهاء را نيز در 1267 به كربلا تبعيد كرد [14] و دايي و سرپرست باب (حاجي سيد علي تاجر شيرازي) را نيز كه در توطئه ترور امير با بابيان همدست بود دستگير و، به علت عدم اظهار توبه، به مجازات رساند [15] . بابيان درصدد ترور امير نيز برآمدند، كه البته با هشياري و درايت وي، دستگير و به جزاي عمل خود رسيدند [16] . جالب اين است كه، حواريون و ياران با وفاي امير نيز نظير آيت الله حاج شيخ عبدالحسين تهراني (وصي امير)، ميرزا هاشم طباطبايي (منشي مخصوص امير)، سردار مكري (داماد امير)، مؤتمن الملك انصاري (كاتب سر امير) سخت با بابيه و بهائيه مخالف بودند و در قلع و قمع ريشه هاي آن در ايران و عراق اهتمام شايان داشتند. (ايام: در اين باره، در مقاله «پايداري ياران امير» بحث شده است.) بي جهت نيست كه، با عزل و قتل اميركبير، راه براي تاخت و تاز

مجدد بابيان باز شد و ميدان را تا آنجا براي پيشبرد اهداف خود فراهم ديدند كه تا مرز ترور (نافرجام) شاه نيز پيش رفتند. عباس امانت (مورخ بهائي تبار معاصر) مي نويسد: «بابيان، پس از شكست هاي فجيع در مبارزات قلعه طبرسي و در شهرهاي نيريز و زنجان، و متعاقبا اعدام باب در شعبان 1266 در تبريز، سخت روحيه خود را باخته بودند، ولي پس از سقوط دولت اميركبير مجال يافتند تجديد سازمان يابند و بخش هايي از شبكه خود را بازسازي كنند» [17] سليمان خان تبريزي (از عناصر اوليه و مهم بابيه، كه در جريان ترور نافرجام ناصرالدين شاه دستگير و به مجازات رسيد) پس از عزل و تبعيد امير به كاشان در نامه اي به سيد جواد كربلايي (از فحول بابيان) نوشت: «امير نظام بحمدالله تمام شد، معزول ابدي گرديد. الان در باغ فين كاشان محبوس است. ميرزا آقاخان اعتماد الدوله وزير و صدراعظم گرديد. ان شاءالله امورات، بهتر نظم خواهد گرت. البته جناب ايشان [حسينعلي نوري] بايد خيلي زود تشريف فرما شوند كه وجود مبارك ايشان مثمر ثمر است» [18] بايد گفت، نه تنها با اخراج امير از صحنه، ميدان براي تنفس مجدد بابيان باز شد، اصولا جانشين امير، ميرزا آقا خان نوري (كه «تحت الحمايه» انگليسي ها بود) از دوستان صميمي حسينعلي بهاء بود و از بهاء كه توسط اميركبير به عراق تبعيد شده بود رسما دعوت كرد كه به تهران برگردد و پس از بازگشت نيز او را توسط برادرش مورد پذيرايي گرم قرار داد و حتي پس از ترور نافرجام شاه، و بگير بگير افراد، در مقام

مخفي كردن بهاء (كه متهم به همدستي با تروريست ها بود) برآمد، كه البته بهاء با احساس خطر شديد، پيشنهاد ميرزا آقاخان را نپذيرفته و خود را به خانه شوهر خواهرش ميرزا مجيد آهي (منشي سفارت روسيه) رساند و سفير روسيه (پرنس دالگوروكي) نيز بهاء را تحت حمايت آشكار و پيگير خويش قرار داد. (ايام: شرح مطلب در مقاله «بحثي در مناسبات حسينعلي بهاء و روسيه؛ پيوند ديرپا با استعمار تزاري آمده است).

اميركبير، آماج كينه بهائيان

مرحوم امير، با سركوب قاطع فتنه بابيان و اعدام باب و تبعيد بهاء همراه با انجام برخي اصلاحات سياسي - اجتماعي در كشور در چند سال نخست سلطنت ناصرالدين شاه، براي هميشه راه را بر پيشرفت اين گروه در تاريخ ايران سد كرد. اين نقش بي بديل، چنان كه ديديم، از چشم بابيان و بهائيان مخفي نمانده و او را آماج كينه توزي و فحاشي آنان ساخته است. به قول نورالدين چهاردهي: «بابي ها و بهائيان سرسخت دشمن آشتي ناپذيرند [كذا] و ميرزا تقي خان اميركبير و ناصرالدين شاه را لعن فرستند و اين دو تن را مانند يزيد و شمر مي نگرند». [19] سخن دكتر فريدون آدميت نيز مؤيد اظهارات چهاردهي است: «امير شورش بابيه را برانداخت. به قول شيل [وزير مختار انگليس در ايران، در گزارش به پالمرستون وزير خارجه لندن، مورخ 14 مارس 1851]پس از غائله [بابيان در] زنجان پيروان باب جرئت نكردند كه صلح و امنيت عمومي را بر هم بزنند. اما بيكار ننشستند و پنهاني فعاليت داشتند؛ تا زماني كه اختلالي ايجاد نمي كردند، كسي را با آنان چندان كاري نبود، البته كينه امير را در دل داشتند، كينه اي

كه در نوشته هاي همكيشان آنان، و بهائي و بهائي زادگان در ايران و آمريكا، هنوز منعكس است. بابيان توطئه كشتن شاه و امير و امام جمعه تهران را چيدند، ولي امير پرده از روي آن برداشت» و آن توطئه را در نطفه خفه كرد، كه شرح آن در «المتنبئين» نوشته عليقلي ميرزا اعتضاد السلطنه آمده است [20] . براي نمونه، عباس افندي مي نويسد: «ميرزا تقي خان امير نظام... سمند همت را در ميدان خودسري و استبداد بتاخت. اين وزير، شخصي بود بي تجربه و از ملاحظه عواقب امور آزاده. سفاك و بي باك و در خونريزي چابك و چالاك. حكمت حكومت را شدت سياست دانست و مدار ترقي سلطنت را تشديد و تضييق و تهديد و تخويف جمهور مي شمرد و چون اعلي حضرت شهرياري [ناصرالدين شاه] در سن عنفوان شباب بودند، وزير به اوهامات غريبه افتاد و... بي مشورت وزراي دورانديش، امر به تعرض بابيان كرد...»! [21] . شوقي (نوه و جانشين عباس افندي) در هتاكي به امير، راه جدش را رفته و در لوح قرن وي را «اتابك سفاك بي باك» و «امير سفاك» خوانده [22] و مي نويسد: «اتابك اعظم، تقي سفاك و بي باك كه حكم اعدام سيد عالم را صادر نمود و جمعي از اصحاب را در مازندران و نيريز و زنجان و طهران شربت شهادت بنوشانيد دو سال بعد... به سخط شهريار پركين مبتلا گشت و در حمام فين به اسفل السافلين راجع شد. برادرش كه در اين عمل فظيع شريك و سهيم گشت در همان ايام به دار البوار راجع شد». [23] همو در قرن بديع، امير را «وزير

بي تدبير»! خوانده و پس از شرح اعدام باب به اهتمام او و برادرش (وزير نظام) مي گويد: «امير نظام سفاك و بي باك، محرك اصلي شهادت حضرت اعلي [باب]... دو سال پس از اين واقعه هائله با برادرش كه همدست و معاضد او بود به هلاكت رسيد و جزاي اعمال سيئه خويش را به رأي العين مشاهده نمود». [24] . به همين شكل، مورخان مشهور بهائي نظير ابوالفضل گلپايگاني، اشراق خاوري و فيضي در آثارشان امير را از طعن و دشنام بي نصيب نگذاشته اند. اشراق خاوري امير را «وزير نادان»، [25] «وزير شرير»، [26] «تقي سفاك» [27] و «دشمن ستمكار و... خونخوار» [28] مي خواند و قتلش در حمام فين (به دست عمال استبداد و استعمار) را انتقام الهي! و «عذاب اليم» وي در حق او مي شمارد:«امير نظام رئيس الوزرا كه سبب شهادت حضرت اعلي گشت و برادرش، وزير نظام، كه با او در اين جريمه شركت داشت پس از دو سال به جزاي عمل خويش رسيدند و به عذاب اليم مبتلا گشتند. ديوار حمام فين كاشان از خون امير نظام صدر اعظم رنگين گشت. هنوز هم آن خون باقي است و بر ظلم و ستمي كه از دست امير نظام به وقوع پيوسته شاهدي صادق و گواهي راستگو و ناطق است». [29] . محمدعلي فيضي، امير را با عنوان «امير مغرور» فرو كوفته [30] و ابوالفضل گلپايگاني با اطلاق عنوان «سفاح» (خونريز) و «به غايت مستبد» بر امير [31] مي گويد: «اتابك اعظم در علاج كار

[بابيان] فرو ماند و عاقبت در آن نزديكي جان در سر كار تهور و استبداد نهاد. زيرا كه پادشاه جوان از مقاصد خفيه او [؟!] آگاه شد و از سوء سياست او منزجر گشت و رجال دولت به جهت استبداد او در امور مملكت از نيكخواهي او دوري جستند و عاقبت او را به حكم پادشاه از مناصب دولتي معزول... و... در حمام فين او را به جهان ديگر فرستادند»! [32] .

گواهي تاريخ، اما نه اين است!

عناصر بهائي چنان كه ديديم، از سر كينه، امير را فردي بدفرجام خوانده و «مرگ سرخ و زيباي» او در خط مبارزه با استبداد و استعمار را، كيفر سوء الهي در حق وي شمرده اند! اما اينك كه پس از گذشت حدود 180 سال از قتل آن رادمرد به جايگاه او در تاريخ معاصر ايران مي نگريم، مي فهميم كه امير اگر 100 سال ديگر هم مي زيست، هرگز اين درجه از نفوذ و محبوبيت را در قلب ملت ايران به دست نمي آورد. در واقع، او با اين مرگ خونين و زودرس، تبديل به اسطوره اي شد كه همواره به كوشندگان راه آزادي و استقلال ايران، درس همت و صلابت و فداكاري مي دهد. كنت دو گوبينو (وزير مختار مشهور سفارت فرانسه در ايران عصر ناصري) درست چهار سال پس از قتل امير يعني در فوريه 1856 با اشاره به مرحوم امير مي نويسد: ملت ايران، ديوانه و دلباخته مردي شده است كه تا چهار سال پيش، صدر اعظم كشور بوده است. از مرز تركيه تا سر حد افغانستان هيچ كسي از غني و فقير و خرد و كلان نيست كه تمام عناوين تعظيم و

تجليل و محبت را در موقع يادآوري از اين مرد به كار نبرد. مي گويند:«عادل، وظيفه شناس، فعال و كاري بود، از سرباز و كشاورز حمايت مي كرد و خير ايران را مي خواست عملي كند؛ از اين هم بهتر بود». تعجب در اين است كه نه تنها كسي با اين نظر مخالف نيست، بلكه اين عقيده مورد قبول و تصديق وزراي فعلي و حتي خود شاه هم مي باشد. آيا براي اين قضيه مي توان در اروپا نظيري يافت؟ آيا شخصيت معاصري هست كه هر قدر هم بزرگوار و صاحب مقام باشد اقلا مورد مذمت نصف مردمي باشد كه از او سخن مي گويند؟ پس صدر اعظم سابق ايران از اين حيث بي نظير و ممتاز است... [33] . چه مي گويم؟ حتي لحن بهائيان نيز در اين اواخر (ناگزير) نسبت به امير نرم تر شده و در واقع مجبور شده اند از لحن تند خود نسبت به او بكاهند؛ هر چند هنوز برق «كينه» از لابلاي آن چشم را مي زند. [34] .

پاورقي

[1] اميركبير و ايران، فريدون آدميت، خوارزمي 1355، ص 3.

[2] همان، ص 318.

[3] «غروب امير»، حسن مرسلوند، گنجينه ي اسناد، سال 4، ش 4، زمستان 1373، صص 51.

[4] براي متن نامه ها، ر.ك، همان، صص 52 -51.

[5] «غروب امير»، همان، ص 52.

[6] شرح حال رجال ايران، كتابفروشي زوار، تهران 1347، 1 / 213.

[7] همان، 2 / 481 - 482.

[8] فتنه باب، اعتضاد السلطنه، ص 200.

[9] باب كيست و سخن او چيست؟، نورالدين چهاردهي، صص 85 -84. [

[10] مطالع الانوار (THE DAWN BREAKERS)، تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ترجمه

و تلخيص عبدالحميد اشراق خاوري، مؤسسه ملي مطبوعات امري، 134 بديع، ص 589.

[11] همان، ص 590، نيز ر.ك، صص 512 -513 -493 -497.

[12] به شمار آمدند.».

[13] ديانت بهائي آيين فراگير جهاني، ترجمه پريوش سمندي (خوشبين) و...، از انتشارات موسسه معارف بهائي به لسان فارسي، كانادا، 136 بديع / 1989م، بخش پي نوشت هاي آخر كتاب، ص 24.

[14] مطالع الانوار، همان، صص 585 -584.

[15] ظهور الحق، 3 / 222؛ عهد اعلي...، ص 381.

[16] شرح ماجرا در كتاب فتنه باب، نوشته اعتضاد السلطنه ص 95 به بعد آمده است.

[17] قبله عالم، ص 287.

[18] عهد اعلي...، ابوالقاسم افنان، ص 493.

[19] باب كيست و سخن او چيست؟، ص 266.

[20] ر.ك، اميركبير و ايران، انتشارات خوارزمي، تهران 1355، ص 451، كتاب المتنبئين، با عنوان «فتنه باب»، با مقدمه و تعليقات نوايي، توسط انتشارات بابك، چاپ شده است.

[21] مقاله شخصي سياح...، صص 35 -34.

[22] ر.ك، توقيعات مباركه حضرت ولي امرالله، لوح قرن اجباء شرق (نوروز 101 بديع)، مؤسسه ملي مطبوعات امري، 123 بديع، ص 49 و 51.

[23] همان، صص 181 -182.

[24] ر.ك، قرن بديع، 1 / 258 - 247.

[25] مطالع الانوار، ص 493.

[26] همان، ص 590.

[27] رحيق مختوم، «قاموس لوح مبارك قرن»، عبدالحميد اشراق خاوري، موسسه ملي مطبوعات امري، 131 بديع، 1 / 326، رديف ت.

[28] مطالع الانوار، ص 509.

[29] همان، صص 513 -512 نيز ر.ك، ص 589.

[30] حضرت نقطه اولي 1235 -1266 هجري / 1819 - 1850 ميلادي، ص 316.

[31] تاريخ ظهور ديانت حضرت باب و حضرت بهاءالله، به خط ميرزا ابوالفضل

گلپايگاني، ص 11.

[32] همان: ص 15.

[33] ر.ك، مجله پاريس، سال 40، ش 4، فوريه 1933؛ مجله محيط، مدير: سيد محمد محيط طباطبايي، سال 1، ش 1، شهريور 1321 ش، ص 30.

[34] براي نمونه ر.ك، اظهارات ابوالقاسم افنان، مورخ معاصر بهائي، در عهد اعلي...، ص 388 و 390؛ مجله «پيام بهائي»، شماره 296، ژوئيه 2004، «يادداشت ماه».

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109