مؤلف: مظفر نامدار
بهائيت آن گونه كه هست / مؤسسه جام جم / چاپ اول / 1387
دينسازي به عنوان بخشي از اهداف استعماري در دويست سال اخير، بين صاحب نظران رشته تاريخ و سياست، محل بحث سياسي و فرهنگي شديدي است، اما در هر صورت نميتوان انكار كرد كه اين دو قرن براي كشور ما نمودار تغيير جهتي ژرف در تحولات سياسي، اجتماعي و فكري بوده كه پيامدهاي دراز مدتي را در برداشته است. يكي از اين پيامدها پيدايش مسلكهاي شبه ديني است كه بـيتـرديد به عنوان ابزاري در دست دولتهاي استعماري و حكومتهاي استبدادي در اين دو قرن در كشور ما عمل نمودهاند. پيامد ناتواني نظام سياسي قاجاريه در حل كم رشدي و توسعه نيافتگي ايران و برخي از دگرگونيهاي ارتجاعي منورالفكران دلباخته به غرب، فضا را براي وارد آمدن فشار فراينده بر ساختارهاي اجتماعي و سياسي و از همه مهمتر تشتت فكري آماده كرد. كشمكشهاي پديد آمده در بستر اين بياعتمادي، آميزهاي خاص از شيوههاي زندگي دگرگون شده و شورشهاي فكري، سياسي و شبهمذهبي در ايران معاصر بود. اين شورشها نه تنها ايران بلكه بخش اعظم دنياي اسلام در پهنهاي گسترده از آفريقا و آسيا و از همه مهمتر قلمروهاي تحت نفوذ ايران و عثماني را فرا گرفت. اگر كسي نقش نظامهاي استعماري انگليس، فرانسه، روسيه، و در سده اخير امريكا را در ظهور پارهاي از اين شورشهاي شبه مذهبي، فكري و سياسي انكار كند، درك درستي از تاريخ معاصر ندارد. انگليس و روسيه در دوره قاجار تا جنگ جهاني دوم، و امريكا پس از جنگ جهاني دوم، براي نفوذ بيشتر در كشورمان (در كنار تمهيدات سياسي و اقتصادي و نظامي) تحركات فكري زيانباري را در ايران آغاز كردند. يكي از اين تحركات، ايجاد و حمايت از فرق شبه مذهبي است كه در عصر قاجار در قالب بابيه و بهائيه بروز كرد. هدف از تأسيس اين فرقهها وارد كردن ضربه جدي بر ركن و سنگر اصلي مبارزه و مقابله با استعمار ــ يعني اسلام و آموزههاي تشيع ــ بود كه در سايه فرهنگ عاشورا، تسليم در برابر بيگانگان را برنميتافت. لذا بابيه و سپس بهائيه با هدف ريشهكن ساختن مفاهيم شيعي و ديني در ايران، به كمك بيگانگان سر برآوردند و با ادعاهايي چون بابيت، قائميت، نبوت و نهايتا الوهيت! كوشيدند عناصر مقاومت و بيداري را از بين ببرند يا به مسخ و ابتذال بكشند. اين تحرك ارتجاعي، انفجاري از تهاجم به دين، هويت ملي و استقلال ايران ايجاد كرد كه اين تهاجم هم خوشايند استعمار انگليس و روسيه بود و همه باب طبع استبداد پهلوي. در تهاجم پيروان مسلكهاي استعماري به دين و هويت ملي سه هدف اساسي دنبال ميشد: 1. خارج كردن دين از حوزهاجتماعي و در راس آن سياست و حكومت 2. توجيه حضور استعمار در كشور به عنوان يگانه عامل تجدد و ترقي 3. تثبيت نيروهـاي غربگرا در اركان سياستگذاري و تصميمگيري كشور. دو طيف دست در دست يكديگر انجام اين مأموريت را در ايران به عهده گرفتند: الف) منورالفكران شيفته غرب. ب) دين به دنيافروشان مدعي تجدد ديني. تاريخ دو قرن اخير ايران آسيبهاي جبرانناپذيري از اين دو طيف متحمل شد. اگر طيف اول با توجيه حضور استعمار در ايران، دلال انعقاد قراردادهاي استقلالسوز و خانمانبرانداز شد، طيف دوم با تخريب احكام ديني و ايجاد شورشهاي شبه مذهبي و تهاجم به هسته پوياي دين (كه حضور اجتماعي و سياسي اسلام در جامعه است) سالها انرژي فكري جامعه را گرفتار پاسخ به شبهات ارتجاعي و دفع توطئههاي آنان در كشور كردند. هنوز در حافظه تاريخي ملت ايران از ياد نرفته است كه در آن شرايط بحراني كه كشور به دليل بيلياقتي حكومت قاجار و جريانات منورالفكري مدافع آن، بخش قابل توجهي از سرزمينهاي خود را از دست داده بود، ظهور مسلك بابيگري و بهائيگري چه آسيبي را به وحدت ملي و انسجام ديني زد و چه جرياناتي پشت اين مسلك به جنگ ملت ايران آمدند و چه بلوايي از ادعاهاي خرافي و به دور از منطق عقلي و ديني اين مسلكها در ايران ايجاد شد؟ داستان ادعاي مهدويت، پيامبري و خدايي باب و بهاء و ازل در ايران، داستان عبرتآموزي دارد كه از جنبه تاريخي كمتر به وجه عبرتآموزي آن توجه شده است. اگرچه بسياري هنوز هم ميكوشند كه پيروان اين مسلكها را در ذيل تفكر شيعه ديده و به جدلهاي درون ديني در فرجام شناسي تشيع نسبت دهند و سياسي شدن آن را وجه متأخرتر اين مسلك توجيه نمايند، اما همه آنهايي كه درك عميق و دقيقي از تاريخ معاصر دارند ميدانند كه بابيه و بهائيه و ازليه در ايران مسلكهايي هستند كه دست سياست، آنها را به صورت دين درآورد و به جان ملت مسلمان ايران انداخت تا از رهگذر تفسيرهاي ارتجاعي و خرافاتي آنها، و ايجاد شقاق و نفاق در جامعه متحد اسلامي، هسته پويايي دين اسلام و مذهب تشيع در ايران گرفته شود و راه براي سيطره استعمار و استبداد هموار گردد. براي اثبات اين ادعا به اندازه كافي شواهد و مستندات در تاريخ و تعاليم اين مسلك وجود دارد تا فهميده شود كه دينسازان عصر مدرنيته، چرا دين به دنيافروشان را به استخدام خود درآوردند و از آنها چه انتظاري داشتند؟ هر مسلمان دين آگاهي ميداند كه هسته پوياي اسلام فقه است. زيرا به قول حكيم صدرالمتألهين: آن كس كه از طرف رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نيابت داشته بايد بتواند ضبط سياستي كه وظيفهاش نگاهداري فضاي زندگي براي مسلمانان است، بنمايد. قرآن در اين باره مشتمل بر آيات بسياري است كه بر تو پنهان و پوشيده نيست و آنچه كه بدين بخش اشتمال دارد به نام احكام حلال و حرام و حدود احكام ناميده ميشود. اين علم را فقها عمده دارند و آن علمي است كه همگي بدان نيازمندند. چون در رابطه با صلاح دنيا است كه به واسطه آن به صلاح آخرت ميرسند. [1] فقه، مهمترين معرفت و علمي است كه شريعت را به زندگي اجتماعي يك فرد مسلمان و جامعه اسلامي پيوند ميزند. بنابراين اگر فقه و فقيه، اعتبار، توانايي و حيطه نفوذ خود را بين مسلمانان از دست بدهد و احكام استنباطي او نسبتي با فضاي زندگي مسلمانان نداشته باشد، چنين ديني ديگر به عنوان يك دين پويا و زنده در بين پيروانش دوام نخواهد داشت و به حل چالشهاي روزمره آنها نخواهد پرداخت.
اولين تهاجم مسلك بهائيت به پويايي تفكر شيعه، مخالفت با اصلي است كه به موجب آن شيعيان (برخلاف اهلسنت) هرگز اطاعت از سلطان را هم رديف با احكام ديني، و اصلي از فروعات دين، تلقي نميكردند. اين قاعده آنچنان در آموزههاي تشيع شهرت دارد كه اغلب شارحان و نقادان انديشه شيعي، از آن به عنوان اصلي انقلابي در تفكرات شيعه ياد ميكنند و سلاطين جور نيز از وجود چنين اصلي در آموزههاي شيعه در هراس بودهاند. بويژه بهائيت، در حمايت از حكام وقت و تهاجم به علماي شيعه، در بيشتر آموزههاي خود به اين اصل حمله ميكند. حسينعلي بهاء (پايهگذار بهائيت) ميگويد: «بعد از معرفت حضرت باري جلّ جلاله، دو امر لازم: خدمت و اطاعت دولت عادله، و تمسّك به حكمت بالغه. اين دو، سبب ارتفاع و ارتقاء وجود و ترقي آن است». [2] .
دكتر سعيد زاهد زاهداني بر اساس نظريه ماكس وبر، رشد سرمايهداري در اروپا مرهون پيدايش پروتستانيتيسم و نوگرايي در دين بود. از ديگر آثار اين نوگرايي مذهبي، رشد ناسيوناليزم (اصالت خاك و خون) و تفكيك اروپا به كشورهايي مستقل از كليساي كاتوليك مستقر در رم بود. به عبارت ديگر، با شكسته شدن كيان يا اقتدار مذهب كاتوليك در اروپا، مجال براي رشد ملتگرايي و جدا شدن قوميتهاي مختلف به عنوان كشورهاي مستقل فراهم گرديد. به نظر ميرسد قاعده شكسته شدن كيان يا اقتدار مذهبي و ايجاد زمينه براي پراكنده شدن اجزاي يك كشور، توسط سياست مداران روسيه و انگليس در اوايل قرن نوزدهم در منطقه خاورميانه و آسيا مورد استفاده قرار گرفته باشد. آنان با ايجاد و يا استفاده از نوگرايي ديني در كشورهاي عثماني، هند و ايران، در پي شكستن اقتدار ملي آنان و تقسيم اين كشورها به قطعات كوچكتر بودهاند. ايجاد يا استفاده از وهابيت در عثماني توانست قسمت جنوبي اين كشور را از آنان بگيرد و كشور جدايي ايجاد كند. در هندوستان نيز مرام قادياني تقسيماتي را به وجود آورد. به نظر ميرسد در ايران كمك به رشد بابيگري و بهائيگري، به علت مقاومت دولت، مردم و روحانيت اصيل، (به عنوان سنگربانان مذهب) نتوانست اقتدار ملي را كه همان تكيه بر مذهب شيعه بود در هم بشكند و تفرقه ملي ايجاد كند. پس از نااميدي از شكستن اقتدار ملي، استثمارگران درصدد استفاده از اين مسلك در جهت استقرار نظام اجتماعي وابسته به غرب در ايران برآمدند و از اين جنبش در راستاي منافع خويش و مقابله با اقتدار اسلامي در منطقه بهره بردند. عباس افندي (عبدالبهاء) جانشين بهاء در رساله سياسيه مينويسد: هر ملتي بايد عقايد سلطانش را ملاحظه نمايد و در آن خاضع باشد و به امرش عامل و به حكمش متمسك. سلاطين، مظاهر قدرت و رفعت و عظمت الهي بوده و هستند. اين مظلوم با احدي مداهنه ننمود، كل در اين فقره شاهد و گواهند ولكن ملاحظه شئون سلاطين، من عندالله بوده و از كلمات انبياء و اولياء واضح و معلوم. [3] . عباس افندي، به دليل همين اعتقاد، خدمات شاياني را در جنگ جهاني اول به انگلستان كرد و پس از پايان جنگ به پاس اين خدمات، از دربار لندن لقب «سر» و نشان «نايت هود» كه بزرگترين نشان خدمتگذاري به انگليس است گرفت. همانطور كه پدرش (بهاء) در پيوند با استعماري تزاري قرار داشت و در جريان ترور ناصرالدينشاه، حمايت رسمي و جدي سفير روس پرنس دالگوركي از او آشكار شد. عبدالبهاء در جاي ديگر از رساله سياسيه مينويسد: اي احباي الهي، به جان و دل بكوشيد و به نيت خالصه و ارادهصادقه در خيرخواهي حكومت و اطاعت دولت يد بيضا بنماييد. اين امر اهم، از فرايض دين مبين و نصوص قاطعه كتاب علّيين است. [4] . از آن زمان تا به امروز پيروان مسلك بهاء از فرمان رهبران خود نهتنها سرپيچي نكردند بلكه جرئت و جسارت چون و چرا كردن در آن را هم نشان ندادند. در اغلب نوشتههايي كه تا به امروز از مركز بهائيت در اسرائيل صادر ميشود فرمان اطاعت از حكومت در رأس دستورات قرار دارد. فاضل مازندراني (يكي از مبلغان مشهور اين فرقه) مينويسد: ازجمله آداب كريمه و حليههاي پرارزش زيباي اخلاقي هيكل انساني كه وظيفه و فرض بر افراد و جماعات خصوصا بر مذهب و ملت ميباشد، مراعات احترام عمومي بويژه نسبت به مملكت و حكومت و مراسم و قوانين و شئون كشوري است. [5] در نشريه رسمي بهائيان نيز ميخوانيم: اين حزب در مملكت هر دولتي ساكن شوند بايد به امانت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمايند... پس اطاعت حكومت و خدمتگذاري مملكت و سعي در اجراي اوامر رسمي و قانوني دولت از قبيل مراعات انتظامات و...، از وظايف مقدسه اهل بهاء و از جمله حقوق مشروعه مدنيه آنان است. [6] همان نشريه از قول عبدالبهاء مينويسد: بدون اذن و اجازهحكومت، جزئي و كلي نبايد حركتي كرد و هر كس بدون اذن حكومت، ادني حركتي نمايد مخالفت به امر مبارك كرده است. [7] . اين فرقه، از سوي ديگر، مقابله علماي شيعه با حكام جور را نيز به عنوان مداخله در سياست تخطئه ميكند.
در كنار توصيه به اطاعت از حكومت وقت و پيروي از فرامين حكومت و دولت، اصل ديگري كه در سرلوحه رهبران بهائيت قراردارد عدم دخالت در سياست، و سياستگريزي است. استعمار بزرگترين ضربه را در دنياي اسلام، از سياستپذيري مسلمانان خورده و اين امر در دنياي شيعه (خصوصا در ايران) جلوهبارزتري داشته است. تاريخ معاصر ايران، بخوبي گواهي ميدهد كه روس و انگليس يكي از اهداف اصلي خود در اين كشور را تبليغ جدايي دين از سياست قرار داده بودند. در اين راستا مسلك شبه ديني و دروغيني چون بهائيت در خدمت اين سياست قرار گرفت و از همان ابتدا عدم دخالت دين در سياست را سرلوحه آموزههاي خود قرار داد. دول استعماري از بدو نفوذ به سرزمينهاي اسلامي در پي آن بودند كه فهم (خنثاي) مسيحيت از دين و سياست را به جهان اسلام، و خصوصا علماي اسلامي، القا كنند. اما ميدانستند چنين القائاتي به هيچ وجه با تعاليم منصوصه از اسلام سازش ندارد. يكي از دلايل اصلي دينسازان عصر مدرنيته در واقع به همين اصل تعطيل ناپذيري احكام شريعت در اسلام بازميگشت. از نظر استعمارگران، با وجود بقا و اعتبار تفاسير سنتي از دين، امكان نداشت جايي براي شعارهايي چون تفكيك دين از سياست و حكومت بازكرد. مسلك بهائيت در چنين شرايطي به كمك سياستهاي تخريب ديني استعمار آمد: عباس افندي در رساله سياسيه مينويسد: وظيفه علما و فريضه فقها، مواظبت امور روحانيه و ترويج شئون رحمانيه است و هر وقت علماي دين مبين و اركان شرع متين در عالم سياسي مدخلي جستند و رايي زدند و تدبيري نمودند، تشتت شمل موحدين شد و تفريق جمع مؤمنين گشت؛ نائر فساد برافروخت و نيران عناد، جهاني را بسوخت. [8] . عبدالبها اين رساله را درست در دوراني مينويسد كه ملت ايران به رهبري روحانيت سرگرم مبارزه با استبداد قاجار در جنبش مشروطيت است. رهبر بهائيت در چنين شرايطي به مدد روس و انگليس و عناصر نفوذي وابسته به آنان در صفوف جنبش ميآيد و هم صدا با تمامي جريانات انحرافي (كه به نحوي از انحاء، دنبال آن بودند كه روحانيت و باورهاي ديني را از صحنه رهبري مبارزات مشروطه خارج كنند) رساله سياسيه را مينويسد. در سراسر اين رساله، مبارزه با تمايلات سياسي علماي شيعي، و تلاش در جهت فردي جلوه دادن احكام دين، كاملا نمايان است. در ابتداي رساله مينويسد: بنيان وظايف مقدسه بر امور روحاني رحماني و حقايق وجداني است؛ تعلق به شئون جسماني و امور سياسي و شئون دنيوي نداشته. [9] . اين سخنان در حالي است كه به گواه تاريخ، پيشواي بهائيت در جنگ جهاني اول به پاس خدمات سياسي مهمش به دولت بريتانيا، مفتخر! به لقب و نشان حكومتي ميشود. آيا در اين مسلك، حق دخالت در سياست و بهرهبرداري از تمام امتيازات آن، فقط متعلق به يك فرد (پيشواي بهائيان) است؟! معلوم نيست چگونه كسي كه در الواح خود مينويسد: «در امور سياسي ابدا مداخله نداريم و رايي نزنيم، زيرا امر الله را قطعيا تعلق به امور سياسيه نبوده و نيست. امور سياسيه راجع به اولياي امور است، چه تعلق به نفوس دارد؟... مداخله در امور سياسيه عاقبت پشيماني است»، [10] خود سالها در خدمت سياستگذاران و حكومتهاي ظلم و چپاولگر، فعاليت سياسي ميكند؟! عدم جواز دخالت بهائيان در سياست كاملا آشكار است. زيرا دخالت در امور سياسي، به منزله آگاهي از اوضاع نابسامان اجتماعي و فكري جامعه است و در مسلك بهاء (همانطور كه رهبر آن فرقه ميگويد) عوام، حق دخالت در اين امور را ندارند. چرا؟ چون «امور سياسيه، راجع به اولياي امور است؛ چه تعلق به نفوس» يعني مردم «دارد»؟ اين مسلك مأموريت داشت دين را تأويل به امر فردي و شخصي نمايد. عبدالبهاء در يكي از الواح مينويسد: نفوس (مردم) بايد در تنظيم حال و تشويق بر اخلاق و كمالات كوشند. [11] كوشش در تنظيم حال و تشويق بر اخلاق و كمالات نيز امري شخصي و فردي است. چنين ديني، هيچ تهديدي براي هيچ قدرتي نيست و اين، آن چيزي بود كه شديدا قدرتهاي استكباري و استبدادي تشويق و تبليغ ميكردند. عبدالبهاء در جاي ديگر مينويسد: حال نفسي از احباء اگر بخواهد در امور سياسيه در منزل خويش يا محفل ديگران مذاكره كند اول بهتر است كه نسبت خود را از اين امر قطع نمايد و جميع بدانند كه تعلق به اين امر ندارد... هر نفسي را كه ميبينيد در امور سياسي صحبت ميدارد بدانيد كه بهائي نيست. اين ميزان است، زيرا اساس امر بهائي، الفت بين جميع ملل و اديان است و مكالمات سياسي سبب تفرقه و حصول ضديت و تعصب. [12] .
بزرگترين مشكل استعمار براي حضور در كشورهاي اسلامي ــ علاوه بر ماهيت سياسي دين، و سياسي بودن مسلمانان ــ وجود برخي از احكام حماسي و تحركبخش اسلام مثل احكام جهاد بود. بهائيت از اين جنبه نيز در خدمت استعمار قرار گرفت. حسينعلي بهاء، مثل همتاي خود (قادياني) در هند، مأموريت داشت يكي ديگر از احكام مترقي اسلام يعني حكم جهاد را بين مسلمين متزلزل سازد تا اين مانع بزرگ نيز از سر راه استعمار برداشته شود. او ميگويد: «اين ظهور، رجعيت كبري و عنايت عظمي است. چه، كه حكم جهاد را كتاب محو كرده...». [13] در برخي از الواح كرارا مساله لغو جهاد، و لزوم عدم شورش بر ضد حكومتها را متذكر ميشود. در آموزههاي اين مسلك، آنقدر مستندات تاريخي راجع به اين امر وجود دارد كه محل ترديد و انكار نيست. با تفاصيل فوق، بر اهل بصيرت پوشيده نيست كه فرقهبازي، دينسازي و تشكيل گروههاي ذينفوذ در تاريخ معاصر ايران، بيترديد سر در آخور بيگانگان دارد و اين گونه تشتتها و تفرقهافكنيها جز كمك به اهداف استعمار نتيجه ديگري نداشته است. با پيروزي انقلاب كبير اسلامي ايران، بيشك شگردهاي جديدي براي اين سياست كهنه (جداسازي دين از سياست، و سياست از دين) آغاز شده كه ملت هوشيار ما، بيگمان در پس هر نقابي، آن را شناخته و قاطعانه طرد خواهد كرد...
[1] ملا صدرا، مفاتيحالغيب، ترجمه محمد خواجوي، تهران، مولي، 1363. ص 2 / 2.
[2] اشراقات و چند لوح ديگر، انتشارات امري، ص 22.
[3] رساله سياسيه، انتشارات امري، طهران، 1934، ص 13.
[4] همان، ص 17.
[5] سالنامه جوانان بهائي ايران. جلد سوم (108-109 بديع) ص 193.
[6] اخبار امري، سال سي و نهم، مهر و آبان 1339، شماره7 و 8، ص 501.
[7] همان، سال 44، مرداد 1344.
[8] رساله سياسيه، صص 20-21.
[9] همان، ص 13. [
[10] به نقل از اخبار امري، سال 1351، ش 6، ص 183.
[11] همان، ص 183.
[12] همان، ص 184.
[13] گنجينه حدود احكام، صفحه 217.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».