عنوان و نام پديدآور : آخرين فروغ.
مشخصات نشر : [بيجا]، ۱۴۰۱ق.= ۱۳۵۹( [بيجا]: مشعل آزادي(چاپخانه)).
مشخصات ظاهري : ۸۴ ص.؛ ۱۲×۱۹/۵سم.
وضعيت فهرست نويسي : برونسپاري.
يادداشت : چاپ دوم.
يادداشت : كتابنامه: ص. [۷۳] - ۸۴.
موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، ۲۵۵ق. - -- سرگذشتنامه
موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، ۲۵۵ق. - -- غيبت
موضوع : مهدويت-- انتظار
رده بندي كنگره : BP۵۱/آ۳ ۱۳۵۹
رده بندي ديويي : ۲۹۷/۹۵۹
شماره كتابشناسي ملي : ۱۸۰۷۳۸۴
شكوه جشنهاي فرخندهي نيمهي شعبان، همه جا نمايان است؛ همه جا را آذين بستهاند؛ همه جا مجالس جشن و سرور به چشم ميخورد؛ همه جا شور و شعف شيعيان در بزرگداشت اين روز فرخنده جلوهگر است... راستي اين چه روزي است كه اين چنين مورد تكريم مردم قرار ميگيرد و اين چه عظمت و شكوهي است كه شبه آن را نميتوان يافت... نيمه شعبان روزيست كه شيعه نويدهاي پيامآوران [ صفحه 8] الهي را تحقق يافته ميبيند، روزيست كه بشارتهاي اسلام و قرآن و احاديث ائمه طاهرين بوقوع ميپيوندد؛ روزي كه «مولودش» شرق و غرب عالم را بزير بال عدالت خود ميآورد و عفريت كفر و بيديني، بدست توانايش نابود ميشود. آخرين گوهر تابناك الهي در چنين روزي پاي بر اين پهنهي گيتي نهاده است، آنكس كه سرنوشت نبرد طولاني حق و باطل را رقم خواهد زد و با ظهور خود حق را پيروز و باطل را نابود خواهد ساخت؛ همانكس كه ارادهي خداوندي را - كه چيره گردانيدن حق بر مرامهاي پوشالي است - تحقق ميبخشد و دنبالهي هدف رسالت پيامبر آخرين را به انجام ميرساند. هم او جهل و ناداني را بزدايد؛ امتيازات پوچ و بيمعني طبقاتي را نابود سازد، حكم مساوات و برابري انسانها را جاري كند، ذخائر زيرزميني را بيرون آورد و افراد فقير را بينياز و مستغني نمايد... در آن هنگام اشكهاي شوق و خرسندي بر گونههاي مشتاقان ميچكد و چشمان بيفروغ و ماتمزدهي منتظران پر از روشنائي و نور ميگردد. اعتقاد به «مهدويت» از اصيلترين و ريشهدارترين [ صفحه 9] باورهاي اسلامي است و كسي كه آشنائي مختصري با معارف اسلامي داشته باشد، به اين مطلب اقرار خواهد داشت. از آنجا كه شناسائي «رهبر زمان» حضرت مهدي (ع) بر هر مسلماني واجب است، در اين نوشتار سعي شده - هر چند بطور خلاصه - تاريخچهي اين اعتقاد اصيل را مورد بررسي قرار داده، معرفينامهاي كوتاه از زندگي آن حجت حق را ارائه دهيم، باشد كه اين «گرد آمده» همانند هديهي «موري ناچيز» به پيشگاه «سليمان زمان» پذيرفتهي درگاه مقدسش گردد. نيمه شعبان 1396 [ صفحه 10]
بيگمان قرآن كتاب خداست، تمامي مسلمانان جهان تعاليم و دستورهاي اين كتاب را بگوش جان ميپذيرند. آن هنگام كه اين كتاب را گشوده و به آيات آن نظري ميافكنيم، با دورنمائي روشن و گويا از آينده و سرانجام جامعهي جهاني مواجه ميشويم كه فوقالعاده شورانگيز و هيجانآفرين است. قرآن مجيد ميگويد هدف نهائي رسالت پيامبر گرامي اسلام، استيلا و چيرگي اين آئين مقدس، بر تمامي اديان است. و سرانجام روزي اين آرمان مقدس الهي تحقق خواهد پذيرفت: «خدا كسي است كه پيامبرش را با دلائل روشن به [ صفحه 11] سوي مردم گسيل داشت تا آنكه در نهايت، دينش را بر تمامي اديان گيتي چيره گرداند، اگر چه مشركان را خوش نيايد.» كتاب آسماني آخرين پيامآور الهي مژده ميدهد كه سرانجام حكومت زمين از آن نيكوكاران و پرهيزكاران خواهد شد: «زمين از آن خداست، بهر كه بخواهد واگذار ميكند و سرانجام، نصيب پرهيزكاران خواهد كرد.» [1] . زمين پر از فساد و جهل و تباهي، كه همچون پيكر بيجان و بيروحي است، بفرموده كتاب خدا با پرتو تابان و فروزندهي عدالت زنده خواهد شد. [2] . همچنين در آن كتاب مقدس ميخوانيم: «خداوند به مؤمنان درستكردار وعده فرموده است كه از ايشان گروهي را به خلافت رساند همانگونه كه پيشينيان را خليفه گردانيد و ديني را كه خود از آن خشنود است پابرجا نمايد، ترس و خوف اهل ايمان را به امن و آسايش تبديل نمايد تا در آن هنگام - بيهيچ بيم - تنها خداي را بپرستند.» [3] . و باز خداوند كريم ميفرمايد: [ صفحه 12] «ميخواهند نور هدايت الهي را با دهانشان خاموش كنند اما پروردگار هدايتش را بتمامي كامل خواهد ساخت اگر چه كافران را خوش نيايد.» [4] . اينها نمونههاي مختصري است از انبوه بشارتهاي الهي كه در قران مجيد آمده است، با مطالعه اين موارد دهها نظير آن درمييابيم كه رسالت اسلام آن هنگام تحقق كامل ميپذيرد كه چنين آرمانهاي مقدس الهي رخ بنمايد؛ تمامي مرامهاي باطل و خرافي از ميان برخيزد و تنها اسلام - اين يگانه آئين راستين آسماني - در شرق و غرب عالم، مورد اعتقاد و ايمان مردم گردد، ظلم و جفا و اجحاف و نابرابري نابود گردد و همه جا عدالت و مساوات كه قانون آفرينش جهان است جاري شود، حكومت خلفاء الهي كه دامنهاش كران تا كران زمين است نمايان گردد؛ نور هدايت خدا به تمامي جلوه كند و زمين از آن پرهيزكاران شود. آري قرآن بشارت ميدهد كه چنين روزي خواهد آمد و تمامي مسلمانان جهان با اشتياق كامل، منتظر چنين روزگاري ميباشند. پس از قرآن كريم گرانبهاترين و پرارجترين گنجينهي [ صفحه 13] معارف اسلامي، گفتار پيامبر اكرم و امامان گرامي است. براي يك فرد مسلمان، تبعيت و پيروي سخنان پيامبر و ائمه دين واجب و ضروري است بخصوص كه در كتاب خدا صريحا فرمان اطاعت از پيامبر و ائمه معصومين آمده است. [5] . در درياي گهربار احاديث اسلامي نيز، نويدهاي حكومت عدل و داد به چشم ميخورد، علاوه بر آن، ويژگيها و خصوصيات اين «انقلاب الهي» گوشزد گرديده و آن رهبر الهي كه عهدهدار بانجام رساندن چنين آرمان مقدسي است، معرفي شده است. پيامبر گرامي اسلام ميفرمود: «اگر بيش از يك روز از عمر دنيا باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولاني گرداند تا فردي از خاندان من به پا خيزد، كه نامش نام من «محمد» و كنيهاش كنيه من «ابوالقاسم» است، وي جهان را پر از عدل و داد كند به همانگونه كه پر از ظلم و جور شده باشد.» [6] . مضامين اين حديث پرارزش كه بيش از هر چيز ديگر بيان يك بشارت قطعي، و آگاه كردن مردم از حكومت عدل و داد و تحقق وعدههاي الهي است، در اغلب منابع حديث شيعه و سني آمده است. [ صفحه 14] در روايت ديگري پيامبر اكرم به حضرت امير مؤمنان علي (ع) اينگونه ميفرمايد: «امامان پس از من دوازده نفرند كه اولينشان تو هستي اي «علي» و آخرينشان «قائم» است همان كس كه خداوند بزرگ شرق و غرب زمين را به دستش فتح خواهد كرد.» [7] . ائمه اطهار (ع) نيز ضمن احاديث متعددي، مردم را به اهميت «وعده الهي» و «حكومت دوازدهمين وصي و جانشين پيامبر اكرم» متوجه گردانيده و خود را از مشتاقان ظهور امام دوازدهم معرفي كرده، و انتظار فرج آن بزرگوار را پرارجترين اعمال، و شيعيان و جانبازان آن حضرت را نيكوترين و گراميترين افراد بشر بشمار آوردهاند. ما براي اينكه نمونهاي از اين روايات را بدست داده باشيم به ذكر چند مورد از آنها اكتفا ميكنيم: 1 - هنگامي كه امام حسن مجتبي (ع) به خلافت نشست با معاويه منافق و دورو، مصاف داد، اما وي به دستياري وزير حيلهگرش به تدريج ياران امام حسن (ع) را فريفت و امام تنها و بيياور ماند، ناچار در مقابل صلحنامهي معاويه كه در آن متعهد شده بود وظايفي را انجام دهد و پس از خود جانشيني تعيين نكند، شمشير برنياورد، اما خود به موقع، [ صفحه 15] اشتباهات و اعمال ناشايست معاويه را گوشزد مينمود و مردم را آگاه ميساخت؛ در اين ميان برخي از مردم نادان، خردهگيري بر امام آغاز كردند كه چرا صلح را پذيرفته است؟! حضرت امام حسن (ع) پس از آنكه معناي امام و رهبر را روشن ميسازد و اينكه نبايد در فرمان امام، كه تمامي مصالح را دربر دارد چون و چرا كرد، مسأله حكومت امام دوازدهم را چنين بيان ميفرمايد: «آيا نميدانيد كه هر يك از ما ائمه بيعت گردنكش زمان را بگردن دارد، جز قائم ما كه عيسي روحالله با او نماز ميگزارد و خداوند ولادت او را از مردم پوشيده ميدارد و خود وي از نظرها پنهان خواهد شد تا چون ظهور كند بيعت هيچ كس در گردن وي نباشد، او نهمين فرزند برادرم حسين پسر شهزادهاي اسير است، خداوند در دوران غيبت، عمر او را طولاني گرداند، آنگاه با قدرت كاملهي خود بصورت جواني كه كمتر از چهل سال داشته باشد ظاهر سازد تا همه بدانند كه خداوند بر همه چيز تواناست.» [8] . 2 - حضرت امام صادق (ع) در پاسخ يكي از شيعيان خود كه از جانشين آن حضرت پرسيده بود فرمود: [ صفحه 16] «امام بعد از من فرزندم موسي است و امامي كه همه آرزو دارند ظهور كند «محمد» فرزند حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي است.» [9] . همچنين از آن حضرت نقل شده كه مكرر اين كلمات را بيان ميفرمود: «هر گروهي از مردم منتظر دولتي هستند و دولت ما در آخر الزمان آشكار خواهد شد.» [10] . 3 - امام هفتم حضرت موسي بن جعفر عليهالسلام در پاسخ يكي از ياران خويش كه گفته بود آيا تو قائم به حق هستي؟ فرمود: «من قائم به حق هستم، ليكن آن قائمي كه زمين را از وجود دشمنان خدا پاك مينمايد و از عدل و داد پر ميكند، پنجمين فرزند من است، چون بر جان خويش بيمناك است مدتي طولاني پنهان ميگردد؛ در عصر غيبت گروهي از دين خارج ميشوند ولي عدهاي هم در عقيده خويش پايدار ميمانند.» و آنگاه فرمود: «خوشا به حال شيعياني كه در زمان غيبت امام زمان (ع)، به ولايت ما چنگ زنند و بر دوستي ما و بيزاري از دشمنانمان، ثابتقدم بمانند، آنان [ صفحه 17] از ما هستند و ما از آنهائيم، آنان به امت ما راضي شدهاند، ما نيز از پيروي آنها خشنوديم، پس خوشا به حالشان، بخدا سوگند در درجات بهشت با ما خواهند بود.» [11] . 4 - و سر انجام پيشواي يازدهم حضرت امام حسن عسكري (ع) فرموده است: «گويا شما را ميبينم كه در جانشين من اختلاف نمودهايد ولي آگاه باشيد هر كس به امامهاي بعد از پيغمبر ايمان داشته باشد، اما امامت فرزند مرا منكر شود مانند كسي است كه نبوت تمام پيامبران را انكار كند، زيرا اطاعت آخرين امام، مثل اطاعت اولين امام ماست، پس هر كس آخرين فرد ما را منكر شود مانند كسي است كه اولين امام را انكار نموده باشد، بدانيد كه غيبت فرزندم به قدري طولاني ميشود كه مردم در شك واقع ميشوند، مگر افرادي كه خدا ايمانشان را نگهداري كند.» [12] . احاديثي كه از پيامبر گرامي اسلام و ائمه اطهار، در زمينه معرفي دوازدهمين امام، در دست است ما را به اهميت اين اعتقاد اصيل كاملا آشنا ميسازد؛ زيرا كه تعداد اين [ صفحه 18] احاديث بسيار زياد است، بگونهاي كه ميتوان گفت مهمترين و بيشترين احاديثي كه در بحث امامت كتب روايت شيعه آمده، پس از مسأله وصايت حضرت امير (ع)، موضوع امامت و حكومت امام دوازدهم و شؤون مربوط به آن است؛ شمارهي اين احاديث كه در كتب هر دو گروه شيعه و سني آمده، بيش از صدها حديث ميگردد؛ [13] ؛ بسياري از علماي بزرگ اسلامي از هر فرقه و مذهبي كه بودهاند در اين زمينه كتابهاي مستقلي تدوين كردهاند، شمارهي اين كتابها نيز خود بالغ بر دهها جلد ميگردد. [14] . سالهاي امامت پيشوايان اسلام كه همراه با ستمكاريهاي حكام زمانشان بود يكي پس از ديگري ميگذشت تا اينكه نوبت به امام حسن عسكري (ع) رسيد، آن حضرت كه در روزگار سختي ميزيست در مجامع عمومي كمتر ظاهر ميشد و فرزند گرامي خود را، كه آخرين حجت الهي است از انظار اغيار پنهان ميداشت، تا آن كه در سال 260 هجري آفتاب وجودش غروب كرد، در حالي كه چشمهاي همه به در خانهي امام مهدي (ع) دوخته شده بود: خلفاء و ستمكاران براي آنكه حضرتش را نابود سازند، و شيعيان و دلباختگان براي آنكه جان در رهش بازند. [ صفحه 19]
در پگاه نيمهي شعبان سال 255 هجري، آفتاب عالمتابي رخ نمود كه پرتوهاي پرتوانش رمق در كالبد انسانيت دميد، و مايهي هستي كائنات گرديد... آري سرانجام وعدههاي الهي عليرغم اقدامات منكران حضرتش، به وقوع پيوست و حضرت مهدي (ع) متولد گرديد. براستي داستان كوششهاي خلفاء اموي و عباسي و مخالفين آن حضرت، كه مذبوحانه براي خاموش كردن نور خدا قيام كردند و مفتضحانه كارشان به ناكامي كشيد، از شگفتيهاي بس عجيب تاريخ است. [ صفحه 20] خلفاء ظالم و جبار بنيعباس شنيده بودند كه دوازدهمين امام شيعيان حكومت عدل و داد برپا مينمايد و بر شرق و غرب عالم فرمانروائي كرده و بنياد ظلم و بيداد را ويران خواهد نمود، باين جهت تا ميتوانستند بر شيعيان آزار و شكنجه رواميداشته و خون ايشان را ميريختند. حالات اين شيعيان شهيد را در كتابهائي كه در همين موضوع و در همان دوران تدوين يافته، ميتوان يافت. [15] . متوكل عباسي به جهت آنكه امامان شيعه از مقر حكومتش دور نباشند و همواره ايشان را تحت نظر قرار دهد، در سال 235 هجري فرمان داد تا امام دهم، حضرت هادي (ع) و بستگانش را از مدينه به سامرا آوردند. [16] . همچنين معتمد عباسي فرعونوار از فرزند عسكري (ع) بيمناك، و همواره در پي يافتن حضرتش بود! گروهي مفتش و قابله را مأمور كرده بود كه خانههاي علويين و بويژه منزل حضرت امام حسن عسكري (ع) را گاه و بيگاه بازرسي كنند تا اگر نوزادي يافتند بيدرنگ نابودش سازند. [17] . اين پيجوئي براي دست يافتن به امام و نابود ساختن حضرتش، زماني شدت مييابد كه امام حسن عسكري (ع) دعوت الهي را اجابت كرده و به سراي جاودان ميشتابد، در اين هنگام كار دشوارتر ميگردد، زيرا همگان ميدانند [ صفحه 21] كه در اين تاريخ، امر امامت به امام دوازدهم (ع) سپرده شده و در تحت سرپرستي آن سرور گيتي ميباشند. شيخ صدوق دانشمند والامقام جهان تشيع در كتاب كمالالدين مينويسد: «وقتي كه جسد امام حسن عسكري به خاك سپرده شد و مردم پراكنده شدند، خليفه و يارانش براي جستجوي فرزند برومند آن حضرت اقدام كردند و خانهها را دقيقا مورد تفتيش قرار دادند.» [18] . نيز شيخ مفيد عالم برجسته شيعه در كتاب ارشاد مينگارد: «وقتي امام حسن عسكري وفات يافت، خليفه آن زمان، فرزند امام حسن عسكري (ع) را شديدا تعقيب ميكرد و راجع به امر آن حضرت كوشش زياد مينمود، زيرا عقيده شيعه اماميه دربارهي مهدي (ع) شيوع پيدا كرده و معروف بود كه شيعيان در انتظار آن حضرت هستند.» [19] . معتضد يكي ديگر از خلفاي ستمكار عباسي بود، وي از سال 279 تا 289 هجري خلافت داشت و چون شنيد عليرغم كوششهاي خلفاي پيشين، فرزند امام حسن عسكري [ صفحه 22] بيش از بيست سال است كه تولد يافته و به حيات خود ادامه ميدهد، به يكباره تصميم گرفت كه تمامي خاندان عسكري را از بين ببرد. يكي از ايادي و عمال معتضد چنين ميگويد: «معتضد مرا با دو نفر ديگر مأمون نمود تا هر يك سوار اسبي شده و اسب ديگري نيز همراه خود برداريم و با شتاب تمام كه حتي براي نماز خواندن هم پياده نشويم به سامرا رويم و نشاني خانه حضرت عسكري را به ما داد و گفت بياجازه داخل خانه شويد و هر كه را در آنجا بيابيد سرش را براي من آوريد.» [20] . غافل از آنكه، همان قدرتي كه حضرت را از آسيب خلفاء قبل از او حفظ كرده از گزند وي نيز در امان خواهد داشت، زيرا «خداوند نور هدايتش را كامل خواهد ساخت، اگر چه كافران را ناخوش آيد.» راستي كه چه خيال خام و چه كردار ابلهانهاي! آيا اگر اراده خداوندي بر امري تعلق گيرد كسي توان گردنكشي و مبارزهي با آن را خواهد داشت؟ آيا ممكن است وعدههاي قطعي الهي تحقق نپذيرد؟ و شيادان زورگو عنانگسيخته، با مقدرات و سرنوشت رقمخورده الهي به پيكار برخيزند؟! شگفتانگيزتر آنكه پروردگار بيهمتا بارها پيش از [ صفحه 23] اين قدرت خود را نشان داده، تا از آن پس همگان بدانند كه اگر او بخواهد بندهي برگزيده خود را حكومت و فرمانروائي دهد و بوسيله او كفر و بيديني را نابود سازد هيچكس نميتواند در امر او خللي وارد آورد. چه بهتر كه اين داستان شورانگيز را در قرآن مجيد بخوانيم. فرعون امپراطور بزرگ مصر - همان كه از فرط اقتدار و غرور ادعاي الوهيت داشت - بر آن شد تا تمامي جوانان و فرزندان بنياسرائيل را بكشد زيرا شنيده بود: فرزندي بدنيا خواهد آمد كه امپراطوري و الوهيتش را ويران خواهد كرد. خونهاي بيگناهان را ريخت و انسانها را به ديار عدم فرستاد، اما بنگريد كه چگونه خداي بزرگ پيامبرش را نگاهداري ميكند و چگونه اراده خداوندي كه بر حيات موسي (ع) و نابودي فرعون قرار گرفته به تحقق ميپيوندد، «و ما به مادر موسي وحي كرديم كه فرزندت را شير ده و هنگامي كه ترسيدي، او را به دريا بيفكن و مترس و اندوهگين مباش كه ما او را به سوي تو بازخواهيم گرداند و او را از پيامبران قرار خواهيم داد... آنگاه فرعونيان او را از آب برگرفتند، كسي را كه در [ صفحه 24] آينده مايهي اندوه و دشمن ايشان خواهد شد، هرآينه فرعون و (وزيرش) هامان و لشكريانش خطاكار بودند... سپس موسي را به مادرش برگردانيديم تا چشمش روشن گردد و اندوهگين نباشد و تا اينكه بداند وعدهي خدا راست است و ليكن بيشتر مردم نميدانند.» [21] . آري خدا حجت خود را نگاهداري خواهد كرد و وعدهها و بشارتهاي خود را لباس تحقق خواهد پوشاند زيرا اراده او بر اين تعلق گرفته است و ليكن بيشتر مردم نميدانند. آيا خدا موسي (ع) را كه پيامبر قوم و قبيلهاي بيش نيست حفظ خواهد كرد و امام زمان (ع) را - كه دامنه و حيطهي امرش تمامي اقوام و قبايل كرهي خاكي است - به دست معتمد و معتضد خواهد سپرد؟! آيا خداوند نجات و حيات موسي (ع) را كه در ميان امواج خروشان رودخانه قرار گرفته، تضمين ميكند اما امام زمان (ع) را كه در خانه و سراي پدرش، امام حسن عسكري است حفظ نخواهد نمود؟! آيا پروردگار حضرت ابراهيم (ع) را - كه داستانش در قرآن آمده - در ميان شعلههاي سر به فلك كشيدهي آتش حفظ [ صفحه 25] خواهد نمود، [22] اما آخرين گوهر خاندان نبوت را طعمهي آتش شهوت و غضب خلفاي عباسي خواهد كرد؟! راستي باطلانديشان و كوتهفكران چگونه قضاوت ميكنند؟ باري در سحرگاه نيمه شعبان سال 255 هجري امام حسن عسكري (ع) سيماي ملكوتي و درخشان فرزندش را ديد، سيماي فرزندي را كه ساليان دراز زندگاني خواهد كرد و تمامي وعود و بشارات الهيه را تحقق خواهد بخشيد. بيش از سه روز از تولد حضرتش نگذشته بود كه امام يازدهم وي را به اصحاب خود نموده و فرمود: «بعد از من اين صاحب امر شماست و جانشين پس از من اوست، و اوست قائمي كه همه در انتظار ظهور او روزگار بگذرانند و چون زمين پر از ظلم و جور شود، ظهور كند و آن را پر از عدل و داد نمايد.» [23] . و در همين هنگام تولد، به برخي ديگر از يارانش فرمود: «ستمكاران ميپنداشتند كه مرا خواهند كشت تا فرزندم بدنيا نيايد، اما هم اكنون، توانائي خدا را چگونه يافتند؟!» [24] . به ميمنت و مباركي اين مولود خجسته به دستور امام [ صفحه 26] حسن (ع) ده هزار رطل [25] نان و گوشت بين بنيهاشم تقسيم ميشود. عثمان بن سعيد كه عهدهدار اين مهم است به بهترين وجهي دستور امام را به انجام ميرساند. [26] . امام حسن (ع) از همان ابتدا به فرمان الهي فرزند خود را از انظار اغيار پنهان ميداشت... به اين عبارت شيخ مفيد كه قسمتي از آن را پيشتر هم آورديم دقت كنيد: «امام حسن عسكري فرزند برومند خود را براي دولت حقه بجاي نهاد. وي تولد فرزند خود را مخفي و امر او را مستور ميداشت، زيرا كه آن حضرت در زمان سختي واقع شده بود، خليفه آن زمان فرزند امام حسن عسكري را شديدا تعقيب ميكرد و راجع به امر آن حضرت كوشش زيادي مينمود، زيرا عقيدهي شيعه اماميه دربارهي مهدي شيوع پيدا كرده، و معروف بود كه شيعيان در انتظار آن حضرت هستند، امام حسن عسكري فرزند خود را در زمان حيات خود ظاهر نميكرد و بعد از فوت آن بزرگوار هم دشمنان، حضرت مهدي را نشناختند...» [27] . اگر چه امر حضرت مهدي (ع) از دشمنان و مخالفينش پنهان ميماند، اما شيعيان پاكسرشت از اين واقعهي مهم بزودي اطلاع مييابند. برخي را حضرت عسكري خود بوسيله نامه خبردار [ صفحه 27] ميكنند، مثل احمد بن اسحاق كه از شيعيان پاكباختهي آن حضرت است؛ نامهاي كه به دست وي رسيده به خط خود حضرت نوشته شده و چنين است: «فرزندي برايم زاده شد، پس خبرش از مردم پوشيده باشد كه آن را فقط به خويشان نزديك يا دوستان خاص خود اعلام خواهيم كرد.» [28] . برخي ديگر از شيعيان به طور خصوصي به ديدار حضرت عسكري (ع) ميروند و آن حضرت ايشان را به ديدار دوازدهمين امام، حضرت مهدي (ع) راهنمائي ميكنند، همچون ابوعمرو اهوازي كه خود او ميگويد: «امام حسن عسكري فرزندش، امام زمان را به من نشان داد و فرمود اين صاحب شماست.» [29] . و برخي ديگر از شيعيان به طور دسته جمعي خدمت حضرت عسكري ميرسيدهاند و اگر ايمان و رازداري ايشان مورد تأييد حضرتش بود، فرزند خويش را به آنان مينمود.معاويه بن حكيم و محمد بن ايوب و محمد بن عثمان عمروي روايت كردهاند كه: «چهل نفر بوديم كه در خانهي امام حسن اجتماع نموديم، پس آن حضرت فرزندش را ظاهر كرده فرمود: اين امام شما و جانشين من است، بايد بعد از من [ صفحه 28] از وي اطاعت كنيد و اختلاف نورزيد كه به هلاكت ميرسيد.» [30] . به هر حال شيعيان، از تولد دوازدهمين ماه تا بندهي ولايت آگاه شده و براي عرض تبريك خدمت امام يازدهم مشرف ميشدند. حسن بن حسين علوي ميگويد: «در شهر سامره خدمت امام حسن رسيدم و تولد يافتن فرزندش را تهنيت گفتم.» [31] . عبدالله بن عباس علوي نيز چنين بازگو ميكند: «در سامره خدمت امام حسن عسكري رسيده، تولد فرزندش را تبريك گفتم». [32] . آري بدين ترتيب بود كه حضرت امام زمان (ع) تولد يافت و در پنهاني از دسترس دشمنان و اغيار دور بود و تنها، گهگاه شيعيان با فضيلت به حضورش بارمييافتند تا آنكه درسال 260 هجري امام يازدهم (ع) رحلت فرمود و امر ولايت الهي به حضرت صاحبالامر (ع) رسيد. [ صفحه 29]
هنگامي كه امام حسن عسكري (ع) وفات يافت نوبت امامت به آخرين گوهر تابناك خاندان پيامبر، حضرت مهدي (ع) رسيد، هر چند كه آن بزرگوار در ميان خلق ظاهر نميشدند اما افراد مورد اعتمادي مرتب خدمت ايشان رسيده و مسائل و مشكلات شيعيان را عرضه نموده و راهنمائيها و فرمانهاي آن پرتو فروزنده الهي را به مردم ابلاغ ميكردند. اين اشخاص كه از نظر ايمان و پرهيزكاري و اعتماد و وثوق، زبدهي مسلمانان آن دوره بودند، واسطهي بين مردم و آن حضرت بشمار ميرفتند و راهنمائيهاي آن حضرت را به [ صفحه 30] موقع به مردم ميرساندند. مطالعه حالات و درك ميزان ايمان و تقواي اين افراد از طرفي عظمت وجودي ايشان را روشن ميكند، و از طرف ديگر ما را با امام زمان (ع) بيشتر آشنا ميسازد، زيرا در لابلاي گفتار ايشان - كه از معتمدترين و موثقترين ياران ائمه (ع) به شمار ميآيند - نشانههائي از آن بزرگوار مييابيم. از ميان نواب امام زمان (ع) چهار تن، مشهورتر و خاصتر بودند، كه واسطه بين امام (ع) و عموم مردم بوده و به نواب اربعه معروفند. ما براي آنكه نسبت به جلالت و بزرگي مقام ايشان بيشتر آگاه شويم شرح مختصري از هر يك مينگاريم. [33] . 1 - عثمان بن سعيد عمروي: اين شخص جليلالقدر نه تنها نائب امام زمان (ع) بلكه وكيل امام حسن عسكري (ع) و نيز حضرت هادي (ع) بوده و بسياري از امور شيعيان به توسط او سر و سامان يافته است؛ امام دهم حضرت هادي (ع) درباره وي به شيعيان خود ميفرمود: «اين ابوعمرو - عثمان بن سعيد - شخصي موثق و امين است، هر چه براي شما بگويد از من ميگويد و آنچه به شما برساند از من اداء كرده است.» [34] . اين نيابت تا سال 254 كه سال وفات حضرت هادي (ع) [ صفحه 31] است ادامه يافت؛ همچنين در احاديثي كه از امام يازدهم (ع) رسيده، شخصيت وي به گونهاي اصيل و والا ترسيم شده است، مثلا در سخناني از آن حضرت كه خطاب به شيعيان خود فرموده، ميخوانيم: «اين ابوعمرو موثق و امين است، مورد وثوق امام گذشته بوده و مورد وثوق من در حيات و ممات من است، آنچه براي شما گويد از من گفته و آنچه به شما ادا كند از من ادا كرده است.» [35] . هم او با چنين كارنامهي درخشاني، پس از رحلت امام حسن عسكري (ع) نايب امام دوازدهم ميگردد. خود حضرت صاحبالزمان (ع) در سوگ وي، پسرش محمد بن عثمان را چنين تسليت ميدهند: «انا لله و انا اليه راجعون - تسليم فرمان و راضي به قضاي الهي هستيم، پدرت با سعادت زيست و با افتخار مرد، خدا او را رحمت كند و به اولياء خود و سروران خود ملحق سازد، او پيوسته در آنچه او را به خدا و اوليائش نزديك مينمود، تلاش و كوشش داشت، خداوند روي او را با طراوت گرداند.» [36] . 2 - ابوجعفر محمد بن عثمان: اين شخص دومين نايب خاص امام زمان (ع) ميباشد، علاوه بر آن نايب امام يازدهم [ صفحه 32] نيز بوده، درباره او گفتهاند: «بزرگي شأن و علو منزلتش در نزد شيعيان، مشهورتر از آنست كه محتاج به بيان و گفتگو باشد.» [37] . امام حسن عسكري (ع) درباره او و پدرش - عثمان بن سعيد - به يكي از ياران خود فرموده است: «عمروي و پسرش هر دو موثقند، آنچه آن دو به تو رسانند از من رساندهاند و آن چه براي تو بگويند از من گفتهاند، پس گوش به كلام آنها بده و ايشان را اطاعت نما، زيرا كه هر دو موثق و امين ما هستند.» [38] . خود امام زمان (ع) دربارهي وي فرموده است: «وي مورد وثوق من و نامه او به منزلهي مكتوب من است.» [39] . 3 - ابوالقاسم حسن بن روح نوبختي: ابوجعفر محمد بن عثمان، دومين نايب امام زمان (ع) دربارهي وي گفته است: «اين حسين بن روح بن ابوبحر نوبختي جانشين من، و ميان شما و حضرت صاحبالامر سفير و وكيل و مورد وثوق و طرف اطمينان اوست، پس شما در امور خود به وي مراجعه نمائيد و در كارهاي مهم خود به او اعتماد داشته باشيد، من اين مأموريت [ صفحه 33] را داشتم و آن را ابلاغ نمودم.» [40] . همچنين شيخ طوسي (عليهالرحمه) دربارهي وي فرموده است: «ابوالقاسم حسين بن روح نزد دوست و دشمن داناترين مردم بود.» [41] . درستي نيابت حسين بن روح مخالفين را نيز به اعتراف آورده است، شامغاني كه يكي از مدعيان دروغين نيابت بوده و حسين بن روح بنا به فرماني از امام زمان (ع) دروغگوئي او را در در دعوي نيابت برملا كرده است، ناگزير از اعتراف گشته و چنين ميگويد: «ميان من و خدا سزاوار نيست كه جز راستگوئي از امر او - حسين بن روح - چيزي بگويم، با اينكه جنايت او نسبت به من بزرگ است، اين مرد از جانب امام زمان (ع) براي كاري از كارها منصوب گشته و شيعه را نميرسد كه از وي روي گرداند.» [42] . 4 - ابوالحسن علي بن محمد سيمري: اين شخص جليلالقدر آخرين نايب خاص حضرت امام زمان (ع) است، وفات او مصادف با نيمه شعبان سال 329 هجري است. جناب حسين به روح نيز او را به عنوان نايب امام معرفي كرده است، و آخرين توقيعي كه به نواب اربعه، از طرف امام زمان (ع) رسيده، خطاب به اين جناب است؛ در اين توقيع از فوت علي [ صفحه 34] بن محمد و مسدود شدن باب نيات نيز خبر ميدهد: «بسم الله الرحمن الرحيم - اي علي بن محمد سيمري، خداوند پاداش برادرانت را در سوگ تو بزرگ گرداند، چه كه تو تا شش روز ديگر خواهي مرد، پس به كارهاي خود رسيدگي كن و به هيچكس به عنوان جانشين خود وصيت منما كه غيبت كامل واقع شده است، من آشكار نميشوم مگر بعد از اجازه پروردگار عالم، و اين بعد از گذشت زمانها و قساوت دلها و پر شدن زمين از ستم خواهد بود؛ عنقريب در ميان شيعيان كساني پيدا ميشوند كه ادعا ميكنند مرا مشاهده كردهاند، آگاه باش كه هر كس پيش از خروج سفياني و صيحهي آسماني دعوي «مشاهده» كند، دروغگو است و افترا ميبندد و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» [43] . چنانكه ملاحظه ميشود سخن در زمينه مسدود شدن باب نيابت خاصهاي است كه علي بن محمد سيمري آخرين فرد آن بود، در اين توقيع هر كس كه ادعاي بابيت و مشاهده كند يعني بگويد كه هر لحظه بخواهد ميتواند امام (ع) را ديدار كند، دروغگو خوانده شده است، و در زمان غيبت كبري نيز، هيچ كس از باريافتگان بحضور مقدس امام زمان (ع) را [ صفحه 35] چنين ادعائي نبوده است. نواب اربعه با وجود آنكه در كمال اعتماد و اطمينان مردم بودند و نه در تقوا و پرهيزكاري و نه در علم و ايمان ايشان، كوچكترين ترديدي نميتوان روا داشت، اما تا كرامت حضرت صاحبالامر، كه دليل راستگوئي و صحت نيابت آنها بود از آنها آشكار نميگرديد، مردم گفتار آنها را ميپذيرفتند. [44] . نواب خاص مشكلات و پرسشهاي دانشمندان شيعه را به امام زمان (ع) عرضه ميداشتند و آن حضرت پاسخهاي لازم را بتوسط همان نايبان بصورت توقيعهائي بايشان ميرساندند. در اين توقيعات، حساسترين و دشوارترين مسائل و موضوعات اعتقادي شيعه روشن گرديده است. يكي از اين مسائل موضوع تكليف شيعيان در رويارويي با پديدههاي تازه است، اينكه وظيفه مردم در دوران غيبت، آن هنگام كه با مسائل نوپديد مواجه ميشوند، چيست؟ امام زمان (ع) در توقيعي كه براي يكي از برگزيدگان و بزرگان شيعه، موسوم به «اسحاق بن يعقوب» صادر ميكنند، وظيفه و راه و روش شيعه را در دوران غيبت امام بازگو نمودهاند» اين دستورالعمل قرنهاي متمادي است كه اجرا ميگردد و يكي از دلائل جامعيت و جاودانگي آئين اسلام [ صفحه 36] نيز ميباشد. اسحق بن يعقوب در نامهاي كه توسط دومين نايب خاص به امام زمان (ع) ميرسد، از مسائل مختلفي سؤال ميكند كه يكي از آنها موضوع مورد بحث ماست؛ امام ميفرمايند كه بايد در آن مسائل به كسانيكه واقعا گفتار ما را دانسته آنها را روايت ميكنند مراجعه كرد: «اما مسئلهي پيشامدهايي كه در آينده روي خواهد داد، پس بايد كه براي دانستن حكم آنها به راويان گفتار ما مراجعه كنيد كه يشان حجت من بر شمايند و من نيز حجت خدا بر ايشانم.» [45] . ديگر توقيعات آن بزرگوار هم كه در عصر غيبت صغري صادر گرديده هر كدام راهگشاينده مشكلي و آموزندهي درياي معرفتي بيكران است و تمامي اين توقيعات توسط نايبان حضرتش بدست خواهندگان و جويندگان ميرسيده است. آري نواب اربعه كه در كمال ايمان و اعتماد و وثوق و اطمينان بودهاند، سالياني دراز واسطهي فيض بين امام و مردم بودند تا آنكه در سال (329) هجري اين طومار بسته شد و بر اساس مشيت الهي، غيبت كبراي امام زمان (ع) آغاز گرديد، همان غيبتي كه از مدتها پيش پيامبر و امامان شيعه [ صفحه 37] خبرش را دادهاند و مسلمانان در آن دوره آزمايش ميگردند، تا هنگاميكه حضرتش بفرمان پرودرگار توانا ظهور كرده و لباس تحقق بر آرمانهاي الهي بپوشاند! [ صفحه 38]
از سال 329 هجري كه غيبت كبري آغاز ميگردد، باب نيابت خاصهي امام زمان (ع) مسدود ميشود؛ در دوران غيبت كبري اگر كسي ادعاي بابيت و نيابت كند بنا به تصريح خود امام زمان (ع) دروغگو است. در احادي ائمه، فايدهي امام را در زمان غيبت به فايدهي خورشيد آن هنگام كه در پس ابرها قرار دارد تشبيه كردهاند، همچنانكه خورشيد در پس ابر نيز سبب حيات و بقاء جانداران است، امام در حجاب غيبت نيز مايهي هستي و دوام جهان آفرينش ميباشد. [46] . در زمان غيبت كبري نيز بسيار كسان به خدمت [ صفحه 39] حضرتش باريافته و به زيارت آن بزرگوار فائز گشتهاند، اما هيچ يك از ايشان دعوي مشاهده و نيابت نداشته و مدعي نبودهاند كه همچون نايبان خاص، هر لحظه كه ميخواستهاند خدمت حضرت مشرف ميشدهاند. نام برخي از اين نيكبختان و ذكر عناياتي كه از ناحيهي مقدسه شامل حال ايشان گرديده در كتابهاي معتبر آمده است. [47] از جمله اين افراد ميتوان دانشمند و متكلم جهان اسلام، علامه حلي و فقيه و پارساي دوران، مقدس اردبيلي و محدث پرهيزكار و باتقوا، سيد بن طاووس و دانشمند والامقام و گرانقدر اسلام، سيد بحرالعلوم و جمعي ديگر از مشاهير و بزرگان مسلمين را نام برد. آري ايشان آفتاب را به چشمان خود ديدهاند و قلبهايشان مالامال از ايمان به امام عصر (ع) گشته و خواستهاند با بياني مشفقانه، ديگران را از آفتاب وجود حضرتش آگاه سازند. به عنوان مثال ميتوان به قسمتي از وصيتناممهي سيد بن طاووس به پسرش كه در سال 650 هجري نوشته است دقت كرد؛ در اين گفتار بدون آنكه «ادعاي مشاهده» اي شده باشد به تلويح حقيقت مسأله را به فرزندش ميفهماند: «... واي فرزندم اگر توفيق كشف حقائق و اسرار [ صفحه 40] شامل حال تو گردد چنان به امر حضرت مهدي آگاهت نمايم كه هيچ گونه شك و شبههاي براي تو باقي نمانده و از ادلهي عقليه و روايات وارده بينياز گردي؛ زيرا كه آن حضرت عليالتحقيق زنده و موجود است و تا وقتي كه خداوند رحيم شفيق به تدبير امور اجازتش ندهد كه كشف و اظهار امر خود معذور است و اين امر اختصاص به آن حضرت ندارد بلكه در بسياري از انبياء و اوصياء نيز جاري بوده است؛ پس آن را به طور يقين بدان و دين و ايمان خود قرار ده و بدان كه معرفت پدر تو به آن حضرت از معرفت او به آفتاب عالمتاب برتر و روشنتر است.» [48] . افتخار ديدار امام زمان (ع)، ويژه برخي دانشمندان والامقام شيعه نبوده، بلكه بسياري از مردم پارسا و عامي نيز به اين افتخار نائل آمدهاند، حتي با كمال تعجب كساني را ميبنيم كه در گناهان و اعمال ناشايست غوطهور بودهاند اما پس از آن كه واقعا پشيمان شده و توبه كردهاند و قلبشان مالامال از عشق به مولي امام زمان (ع) شده است، به اين شرافت كبري رستگار شدهاند، حتي اتفاق افتاده است كه از ميان برادران اهل تسنن، كساني شرفياب حضورش گرديدهاند. از [ صفحه 41] جمله اين افراد، شخصي سني مذهب، بنام «حسن عراقي» را ميبينيم، اين فرد كه در جواني به خوشگذراني ميپرداخته به يكباره از خواب غفلت بيدار شده و از خود ميپرسد كه آيا براي انجام همين اعمال آفريده شدهاي؟ آنگاه از مجلس خوشگذارني برخاسته و يكسر به مسجد ميآيد، اتفاقا واعظ درباره حضرت مهدي (ع) صحبت ميكند و روح پرتلاطم «عراقي» منقلب شده و آتش عشق آن حضرت در قلبش شعلهور ميشود و پس از آن به دنبال هر نماز و راز و نياز سر بر آستان پروردگار سائيده و ديدار حضرت بقيةالله را آرزو ميكند، تا آنكه سرانجام دعايش مستجاب شده و هفت شبانهروز در خدمت آن بزرگوار عرض ارادت كرده و راه و رسم رستگاري را ميآموزد. اين شخص كه بعدها، از بزرگان و پارسايان روزگار ميگردد، مورد احترام و تكريم علماي بزرگ اسلام واقع ميشود و دانشمند بزرگ اهل تسنن، عبدالوهاب شعراني - ناقل اصلي اين ماجرا - او را به اين عنوان ياد ميكند كه «آقاي بزرگوار من شيخ حسن عراقي...» [49] . در دوران غيبت كبري براي افراد و بزرگاني از علماي اسلام توقيعهائي نيز از جانب آن حجت بر حق صادر [ صفحه 42] گرديده، كه در آنها حل دشواريها و مسائل نوپديد و راهنمائيهاي لازم آمده است. از جمله، توقيعي كه در شأن عالم بزرگوار اسلام، محمد بن محمد بن نعمان - شيخ مفيد - در سال 410 هجري شرف صدور يافته است. شيخ مفيد كه از علم و پارسائي ويژهاي برخوردار بود، گوئي با دريافت اين توقيع، پاداشي بر تلاشهاي پيگير و خدمات ارزندهي خود دريافت كرد و هماكنون نيز پس از گذشت سالياني دراز، مردم با ديدهي احترام و تكريم فوقالعادهاي به وي مينگرند. فرازي از اين توقيع كه نشانهي آگاهي امام (ع) از خطاها و اعمال ناشايست برخي از شيعيان، و در عين حال فرازي بسيار اميدواركننده و هيجانآفرين است، و يكي از فوائد وجود حضرتش را نيز گوشزد ميكند چنين است: «ما بر تمامي اخبار شما آگاهيم و هيچ يك از آنها از نظر ما پوشيده نيست؛ از لغزشهائي كه دچارشان شدهايد باخبريم؛ از آن هنگامي كه بسياري از شما ميل پيدا كردند به كردار ناشايستي كه پيشينيان صالح شما از آنها دوري ميجستند و از آن هنگام كه پيماني را كه از ايشان گرفته شده بود پشت سر انداختند؛ گويا كه به آن پيمان آگاه نيستند. ما [ صفحه 43] از رسيدگي به شما فروگذار نميكنيم و فراموشتان نمينمائيم كه اگر نه اين بود نابسامانيها و مصيبتها بر سرتان فرود ميآمد و دشمنان، شما را درهم ميشكستند، پس خدا را بياد آريد و بپرهيزيد.» [50] . دستخطهاي پرارزش و گرانقدر حضرت امام مهدي (ع) در دوران غيبت كبري، مهمترين راهنما و دستورالعمل شيعيان پاكباختهي آن حضرت است و اين توقيعها را ميتوان در كتابهاي معتبر شيعيان يافت. [51] . به هر حال شيعه هماكنون در دوران غيبت كبراي امام زمان (ع) به سر برده و حساسترين لحظات خود را ميگذراند. در احاديث اسلامي، آن هنگام كه از غيبت امام دوازدهم (ع) صحبت ميشود، به شدت دشوار بودن اين امتحان الهي كه همان عدم حضور امام (ع) است، اشاره ميشود. در اين امتحان الهي، شيعيان خالص و باايمان از ديگران ممتاز ميشوند و «همچون طلا خالص ميگردند» [52] . در احاديث اسلامي چگونگي ايمان اين شيعيان را، با ايمان گروندگان انگشتشمار نوح نبي (ع) آن هنگام كه پس از امتحانات دشوار به آن حضرت مؤمن باقي ماندند [ صفحه 44] تشبيه فرمودهاند؛ همان افرادي كه با حضرت نوح سوار كشتي نجات يافتند. پس خوشا به حال آنان كه از اين امتحان الهي سرافراز بيرون آيند و به اميد آنكه، ما هم از زمرهي ايشان باشيم. [ صفحه 45]
از جمله مسائلي كه شيعه در زمان غيبت دوازدهمين امام، با آن روبرو بوده، وجود مدعيان دروغين امامت و جانشيني امام حسن عسكري (ع) ميباشد. اين مدعيان دروغگو از يك اعتقاد پاك و ريشهدار شيعه - كه همان اعتقاد به مهدي (ع) است - سوءاستفاده كرده، و با بهره جستن از زمينههاي مساعد اجتماعي، دعوي خويش را آشكار نموده و كم و بيش پيرواني هم به دست آوردهاند؛ اما بدليل آنكه از حقيقتي برخوردار نبودهاند، به تدريج نابود شده و هماكنون نيز جز نام و نشان مختصري از ايشان در صحنه تاريخ نيست. اين مدعيان كه گاهي از مصر و سودان و گاهي از ايران [ صفحه 46] و هندوستان برخاستهاند، آثار رسوائي و دروغگوئي در گفتار و كردارشان نمايان است. و ما براي آنكه شاهدي ارائه داده باشيم به تفصيل بيشتري داستان يكي از ايشان را خواهيم نگاشت. در اوائل قرن سيزدهم، شخصي در شيراز مدعي مقاماتي شد و كساني را به دور خويش گردآورد، وي در سالهاي اول ماجراي خويش، ادعا ميكرد كه نايب امام دوازدهم شيعيان است و بهمين جهت وي را «باب» ميگفتند. مراد از باب، واسطه بين امام و مردم بود. اين شخص كه همان ميرزا عليمحمد شيرازي است، تا مدتها جز اظهار بندگي و كوچكي به آستان مقدس امام زمان (ع) ادعاي ديگري نداشت. در ابتداي كتابهائي كه مينوشت آنها را به آن بزرگوار نسبت ميداد و خود را فقط واسطه فيض ميشمرد، نمونهاي از اين دعاوي را ميتوان در كتابهائي كه خود به رشته تحرير درآورده است ديد. بهائيان كه پيريزي مسلكشان بر اساس حقانيت باب نهاده شده و هماكنون نيز از مدافعان سرسخت او به حساب ميآيند و باب را همان قائم اسلام و امام دوازدهم شيعه [ صفحه 47] ميدانند، پذيرفتهاند كه او در سالهاي اوليهي ماجراي خويش مقام «بابيت» امام دوازدهم را براي خود قائل بوده است. اكنون عباراتي از نوشتههاي باب را كه بهائيان در كتابهاي خود آوردهاند، مورد بررسي قرار ميدهيم. چيزي كه در اين نوشتهها به چشم ميخورد، مقام ادعائي بابيت است كه باب، خود را دارنده آن ميداند. عبدالحميد اشراق خاوري مبلغ بزرگ بهائيان در كتاب «رحيق مختوم» خود قسمتي از اولين كتاب باب را كه موسوم به تفسير سورهي يوسف است آورده، در اين فراز از تفسير سوره يوسف چنين ميخوانيم: «خداوند چنين مقدر كرده است كه اين كتاب تفسير سوره يوسف، از نزد حضرت محمد بن الحسن (ع)... به دست بنده و باب او برسد تا حجت و برهان پروردگار بر جهانيان باشد.» [53] . اين عبارت باب كه سبب ايمان آوردن شخصي بنام «ملا حسين بشروئي» ميگردد و اولين پيرو و طرفدار را براي وي ميسازد، نشانهي آن است كه كه وي خود را باب امام دوازدهم، يعني باب حضرت محمد بن الحسن العسكري (ع) ميدانسته است. [54] . عبارات ديگري نيز كه در كتابهاي ديگر ميرزا [ صفحه 48] عليمحمد شيرازي آمده، بازگوكننده مقام بابيت اوست. فاضل مازندراني كه او نيز از بزرگ مبلغان جامعهي بهائي است، در كتابش كه «اسرارالاثار خصوصي» ناميده ميشود، اين عبارت را از كتاب «صحيفهي مخزونه» باب آورده، در اينجا هم، باب ادعا ميكند كه كتاب را از نزد حضرت بقيةالله، حضرت محمد بن الحسن (ع) آورده است. وي ميگويد: «اين صحيفه مخزونه را خداوند متعال بر حجت خود، حضرت محمد بن الحسن (ع) فروفرستاد و حضرت بقيةالله صاحبالزمان (ع) نيز آن را به باب خودش «ذكر» [55] داده است تا اينكه حجت خدا بر بندگانش باشد.» [56] . همچنين فاضل مازندراني در جاي ديگري از كتابش ميگويد كه باب خود را از بندگان حضرت مهدي (ع) ميشمرده است. «لذا بقية الله از القاب امام دوازدهم اثني عشريه قرار گرفت و در آثار اوليهي نقطةالبيان - باب - آمده تكرر ذكر يافت. قوله: انني انا عبد من [ صفحه 49] بقية الله» [57] . تنها مبلغان بهائي نيستند كه با نقل جملاتي از باب اعلام خاكساري او را به پيشگاه امام زمان (ع) برملا ميكنند، بلكه رهبران بهائي نيز به اين مهم پرداختهاند. عباس افندي - امام اول بهائيان - جملاتي از تفسير سوره يوسف را كه ما نيز پيشتر فراز ديگري از آن را آورديم، از قول باب چنين نقل ميكند: «اي بقية الله سراپا فداي تو گردم و خشنودم كه در راه تو دشنام بشنوم و هيچ آرزوئي جز كشته شدن در راه دوستي تو ندارم.» [58] . و در مدارك پيشين نيز ديديم كه مقصود باب از بقية الله در تمامي آثارش، هيچ كس جز حضرت محمد بن الحسن امام زمان (ع) نبوده است. اينها نمونههائي از موارد متعدد اعتراف باب، به وجود مسعود دوازدهمين امام شيعه است. همانطوري كه ملاحظه ميشود در اين عبارات تنها ادعاي «بابيت» ميرزا عليمحمد شيرازي را ميبينيم. اما آيا واقعا باب در مورد ادعايش فرد راستگو و صادقي بوده است؟ آيا باب به راستي مقام سفارت و نيابت امام دوازدهم را داشته است؟ [ صفحه 50] حقيقت آن است كه شيعيان آگاه هيچگاه باب را به عنوان سفير و نايب امام نپذيرفتند. آخر چگونه ممكن است توقيعي كه به چهارمين نايب خاص امام زمان (ع) رسيده به طور صريح و روشن خبر از مسدود شدن باب نيابت دهد و در عين حال ميرزا عليمحمد شيرازي، باب و نايب راستگوي امام (ع) باشد؟ تمام كساني كه در زمان غيبت كبري ادعاي نيابت كردهاند بنا به فرمايش خود امام زمان (ع) دروغگوياني بيش نيستند، پس چگونه ميتوانيم باب را نايب راستين همان امام بدانيم؟ آيا در طول تاريخ غيبت كبري مدعيان دروغين ديگري نبودهاند كه به طمع مال و جاه و مقام ادعاي رابطه و تماس با آن حجت خدا را كرده باشند؟ و آيا رفتار اينان قابل توجيه و تبيين نيست؟ اتفاقا اعمال و رفتار باب پس از اين دوران به گونهاي است كه نه تنها شيعيان را در نپذيرفتن داعيهي وي استوارتر ميسازد بلكه باب؛ قسمتي از پيروان و مريدان خويش را نيز از دست ميدهد، زيرا پس از چهار سال كه از آغاز ادعاي بابيتش ميگذرد، گرويدن جمعي سادهلوح او را فريفته كرده و انگيزه ميشود تا انديشهي ديگري در ذهنش خلجان [ صفحه 51] نمايد، انديشهاي كه او را وادار ميكند ادعاي قائميت كند و بگويد كه من همان امام دوازدهم شيعيانم! اين ادعاي جديد همچون زنگ بيدارباش، برخي از مريدان باب را از خواب غفلت بيدار ميكند، مريداني كه از خود ميپرسيدند «چگونه ممكن است شخصي در يك زمان نايب امام زمان باشد و همان شخص در زمان ديگر، خود آن امام؟!» [59] . برخي ديگر از مريدان اساسا از ادعاي اخير باب آگاه نميشوند؛ به گمان ايشان باب همان ادعاي بابيت امام زمان (ع) را داشته و ادعاي ديگري نكرده است. به هر حال ادعاي اصلي ميرزا عليمحمد باب چندان روشن نبود و مردم به طور دقيق نميدانستند كه او چه ميگويد بويژه كه دسترسي به وي نيز مشكل بود و شايعات گوناگوني دربارهي وي انتشار داشت. اينها باعث شد كه مجلسي با حضور جمعي از علماي دربار قاجار و وليعهد محمدشاه در تبريز تشكيل شود تا حقيقت مسأله را از وي بپرسند اولين جملاتي كه از وي در اين مجلس پرسيده ميشود چنين است: «مسموع ميشود كه تو ميگوئي من نايب امام هستم و بابم و بعضي كلمات گفتهاي كه دليل بر امام بودن بلكه پيغمبري توست؟» [ صفحه 52] سيد باب ابتدا ميكوشد تا سخناني كه دربارهي وي گفته ميشود، تأييد كند اما آن هنگام كه مسائل و موضوعاتي ابتدائي و پيشپا افتاده از وي ميپرسند و او از جواب گفتن عاجز ميماند، به ناچار به اقرار آمده و به دروغگوئيها و عوامفريبيهائي كه كرده اعتراف ميكند. در همين مجلس قلم بر كاغذ نهاده و توبهنامهاي بلندبالا مينويسد و از تمامي ادعاهائي كه كرده اظهار ندامت و پشيماني نموده و از درگاه پروردگار غفران و بخشش مسئلت مينمايد. «... اگر كلماتي كه خلاف رضاي او بوده از قلم جاري شده غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و اين بنده را مطلق علمي نيست كه منوط به ادعائي باشد استغفر الله ربي و اتوب اليه من ان ينسب الي امر و بعضي مناجات و كلمات كه از لسان جاري شده دليل بر هيچ امري نيست و مدعي نيابت خاصه حضرت حجة الله (ع) را محض ادعا مبطل است و اين بنده را چنين ادعائي نبوده و نه ادعاي ديگر...» اين توبهنامه كه بخط خود ميرزا عليمحمد باب [ صفحه 53] نوشته شده، اساس آئين باب را متزلزل ساخته، و مقدمات نابودي آن را فراهم كرد. پيروان ناآگاه باب پس از آنكه از ماجراي اين مجلس و توبهي وي اطلاع يافتند كمكم از گرد باب پراكنده شدند و بر همگان روشن گرديد كه باب شخص هوسران و بلندپروازي بوده كه مردم را ميفريفته است. آري كسي كه ادعا ميكرد، امام زمان است و بر اساس بشارتهاي آسماني بر سراسر زمين، در كمال اقتدار و توانائي، فرمانروائي خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود، اكنون به عجز و لابه افتاده و از تمام دعاوي و گفتارش تبري جسته و بازميگردد. هماكنون بهائيان چه ميگويند؟ آيا باز هم ميتوانند از باب طرفداري كنند؟ آيا هنوز هم ميتوانند او را مدعي راستين بشمار آورند؟ بهائيان ميكوشند كه با اثبات حقانيت باب جايگاهي براي خويش بازكنند، زيرا رهبر اصلي آنها - ميرزا حسينعلي نوري ملقب به بهاءالله - سالهاي چندي از مريدان باب بوده و مقام خود را متكي به بشارت باب نموده و مهمترين كتاب وي - ايقان - در اثبات امر باب نگاشته شده است؛ بر اين اساس وقتي خود را با توبهنامهي باب روبرو ميبينند، [ صفحه 54] ميكوشند تا اصالت آن را انكار كرده و آنرا جعلي و غيرواقعي جلوه دهند؛ غافل از آنكه اسناد و مدارك قطعي تاريخي و حتي خود كتابهاي رهبران و بزرگان بهائي، نشاندهنده صحت و اعتبار و درستي توبهنامه است. ادوارد برون محقق و مستشرق معروف انگليسي كه تحقيقات وسيع و دامنهداري در موضوع بابيه نموده و كتابهاي چندي در اين باره تأليف كرده و حتي ميتوان او را از مروجين و مدافعين بابيه به حساب آورد با وجود اين، در فصل چهارم كتاب خويش كه تحت عنوان «موضوعاتي درباره مذهب بابي» منتشر شده، اعتراف ميكند كه باب توبه كرده و بتفصيل مدارك و اسناد اين جريان را نقل ميكند. گراور توبهنامه و دستخط باب مقابل صفحه 356 كتاب مزبور آمده است. [60] . بهائيان ميخواهند كتابهائي كه متن توبهنامه باب را نقل كردهاند بياعتبار جلوه داده و نويسندگان آنها را مسلمان متعصب و غيرواقعنگار جلوه دهند؛ اما آيا ادوارد برون هم چنين بوده و حقيقتنگاري را مراعات نكرده است؟! پژوهندگان خود قضاوت خواهند كرد. از نكات بسيار عجيب و حيرتانگيز آنست كه بهائيان [ صفحه 55] تا حدود نيم قرن پيش منكر اصالت و صحت و درستي توبهنامه نبودهاند و آنرا در كتابهاي خويش نقل ميكردهاند، نميدانيم چرا هماكنون، تواريخ قديمي و حقايق كوبندهي اين مرام و مسلك را عوض كرده و ميكوشند واقعيات مسلم تاريخي را بپوشانند، آيا اين خود دليل روشني بر بطلان بهائيت نيست؟! در حدود شصت سال پيش بدستور عباس افندي كتابي بنام «كشفالغطاء» نوشته ميشود. اين كتاب توسط بزرگترين و معروفترين مبلغ بهائي كه «ميرزا ابوالفضل گلپايگاني» نام دارد، نوشته شده است، در اين كتاب بدون آنكه پردهپوشي كرده و حقيقتي را كتمان كند، داستان مجلس وليعهد محمدشاه و متن توبهنامه باب را به تفصيل نقل ميكند؛ شايسته است بهائياني كه شك و ترديدي نسبت به اين ماجرا دارند، به صفحات 201 تا 205 اين كتاب مراجعه كنند تا حقيقت مسئله بر ايشان روشن گردد، اما بدان جهت كه بهائيان بعدها به جمعآوري و نابودي اين كتاب همت گماردند و هماكنون نسخههاي اندك آن را بدست خواستاران نميدهند، دو صفحهاي از آن را كه متن توبهنامه مزبور را آورده است عينا گراور ميكنيم: [ صفحه 56] شيخالاسلام را احضار كرده باب را چون مضبوط زده تنبيه معقول نمود و توبه و بازگشت و از غلطهاي خود انابه و استغفار كرد و التزام پا به مهر سپرده كه ديگر اين غلطها نكند و الان محبوس و مقيد است منتظر حكم اعليحضرت اقدس همايون شهرياري روحالعالمين فداه است امر امر همايوني است. انتهي چون در اين عريضه انابه و استغفار كردن باب و التزام پا به مهر سپردن آن حضرت مذكور است مناسب چنان به نظر ميآيد كه صورت همان دست خط مبارك را نيز محض تكميل فائده در اين مقام مندرج سازيم و موازنهي آن را با الواحي كه از قلم جمال قدم در سجن اعظم بجهة ملوك و سلاطين عالم نازل گرديده به دقت نظر اولي البصائر واگذاريم. صورت دستخط حضرت نقطهي اولي به ناصرالدين شاه در اوقات وليعهدي او در تبريز كه بر علما جوابي نوشتهاند فداك روحي الحمد لله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافهي عباد خود شامل گردانيده فحمدا له ثم حمدا كه مثل آن حضرت را ينبوع رأفت و رحمت خود فرموده كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترجم بداعيان فرموده اشهد الله و من عنده كه اين بندهي ضعيف را قصدي نيست كه خلاف رضاي خداوند عالم و اهل ولايت او باشد اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرفست ولي چون قلبم موفق به توحيد خداوند جل ذكره و به نبوت رسول او و ولايت اهل ولايت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عند الله است اميد [ صفحه 57] رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاي حق را نخواستهام و اگر كلماتي كه خلاف رضاي او بوده از قلم جاري شده غرضم عصيان نبوه و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و اين بنده را مطلق علمي نيست كه منوط به ادعائي باشد استغفر الله ربي و اتوب اليه من ان ينسب الي امر و بعضي مناجات و كلمات كه از لسان جاري شده دليل بر هيچ امري نيست و مدعي نيابت خاصه حضرت حجة الله عليهالسلام را محض ادعاي مبطل است و اين بنده را چنين ادعاي نبوده و نه ادعاي ديگر مستدعي از الطاف حضرت شاهنشاهي و آن حضرت چنان است كه اين دعاگو را به الطاف و عنايت سلطاني و رأفت و رحمت خود سرافراز فرمايند والسلام [61] . صورت جوابي كه مجتهدين تبريز در صدر ورقه نوشتهاند سيد عليمحمد شيرازي شما در بزم همايون و محفل ميمون در حضور نواب اشرف والا وليعهد دولت بيزوال ايده الله و سدده و نصره و حضور جمعي از علماء اعلام اقرار بمطالب چندي كردي كه هر يك جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل توبهي مرتد فطري مقبول نيست و چيزي كه موجب تأخير قتل شما شده است شبههي خبط دماغ است كه اگر آن شبهه رفع بشود بلاتأمل احكام مرتد فطري به شما جاري ميشود. حرره خادم الشريعة المطهره محل مهر ميرزا علياصغر شيخالاسلام محل مهر ميرزا ابوالقاسم پسر شيخالاسلام 50 در همين صفحه سطر (13) تفصيل خواب مهدي قلي ميرزاست [ صفحه 58] راستي براي آنكه بهائيان بپذيرند باب توبه كرده است چگونه بايستي استدلال كرد؟ آيا نقل دهها مجلد از تواريخ مسلمين كفايت نميكند؟ اگر مسلمين در تواريخشان غرضورزي كردهاند آيا نظر يك نفر محقق و مستشرق غيرمسلمان كه حتي تمايلاتي هم به بابيه داشته، روشنگر صحت و درستي توبهنامه نيست؟! مهمتر از همه آنكه اعتراف بزرگترين مبلغ بهائي در كتابي كه مورد تصديق امامشان هم قرار گرفته [62] . كافي نيست تا بهائيان بپذيرند كه براستي باب توبه كرده است؟ راستي بهائيان ديگر به انتظار چه نشستهاند؟ اين همه آيات باهرات و اين همه معجزات و بينات كافي نيست؟! آيا ايشان محتاج دلايل ديگري در اثبات امر باب هستند؟! آري از كساني كه ادعاي مهدويت كردهاند يكي هم ميرزا عليمحمد شيرازي بود كه داستانش را بدينگونه آورديم، اما اين واقعيت مسلم را فراموش نكنيم كه باب رسواترين و ناكامترين كسي است كه در شمار مهدينماها مورد بررسي قرار ميگيرد. [ صفحه 59]
و اكنون وظيفهي شيعه چيست؟ و چه مسئوليتهائي بر دوش ماست؟ آيا براستي ما را از پيروان واقعي حضرتش خواهند شمرد؟ آن زمان كه زندگي شيعيان پاكباختهي امامان پيش از دوازدهمين امام را مورد بررسي قرار ميدهيم و در فداكاريها و از جانگذشتگيهاي بيدريغ ايشان نظر ميكنيم، به يكباره از خواب غفلت بيدار شده و متوجه سستيها و تقصيرهاي خود خواهيم شد. آيا سلمان فارسي و ابوذر غفاري و عمار ياسر و مالك [ صفحه 60] اشتر از شيعيان امام زمانشان حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) بودهاند و ما نيز از شيعيان امام زمانمان ميباشيم؟ آيا «ميثم تمار» كه حتي بر فراز چوبه دار نيز از ذكر فضائل امير مؤمنان علي (ع) فروگذار نميكند، از شيعيان آن حضرت است و ما نيز كه با امام زمانمان در نهايت بيگانگي بسر ميبريم، از شيعيان آن بزرگواريم؟. آيا شهداي كربلا كه عاشقانه در راه دفاع از امام زمانشان، حسين (ع) كوشيده و همگي شربت شهادت نوشيدند از شيعيان آن حضرتند، و ما هم كه از بذل مال و جان و امكاناتمان در راه امام زمانمان دريغ نميورزيم، از شيعيان آن حضرتيم؟ آيا شخصي چون هشام بن حكم كه با مباحثات و مناظرات فوقالعاده ارزندهي خود، مخالفين امر امامت را منكوب و رسوا مينمايد، بگونهاي كه از جانب امام صادق عليهالسلام به عنوان «ياور امام» ياد ميشود، يك شيعه است، و ما نيز در اولين گام وظايفمان كه شناسائي امام زمانمان است، سستي ميكنيم، از شيعيانيم؟ آنچنانكه در نويدهاي قرآن و گفتار پيامبر اكرم و ائمه اطهار (ع) ميخوانيم، امام زمان مسئوليت ويژهاي دارد كه ساير امامان چنان وظايفي نداشتهاند؛ [ صفحه 61] امام زمان حكومت واحد جهاني تشكيل خواهد داد، جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد، ذخائر و گنجهاي زمين را آشكار خواهد ساخت، زمين را عمران و آبادان كرده و آگاهي و شعور مردم را تكامل خواهد بخشيد؛ [63] . بنابراين آيا وظايف شيعيان حضرتش نيز حساستر نخواهد بود؛ آيا شيعه نبايد بكوشد، تا هر آنگاه كه به فرمان الهي، امام زمانش ظهور كرد لياقت و شايستگي آن را داشته باشد كه از ياوران خاص حضرتش بشمار آيد؟ پس ببينيم وظايف ما چيست و چگونه بايد رفتار كنيم؟ بيگمان اولين وظيفهي ما آشنائي با خود آن حضرت است، اينكه آن بزرگوار را بشناسيم و با حضرتش مأنوس باشيم. شناسائي امام زمان (ع) بقدري پراهميت و حساس است كه در حديثي از پيامبر خدا چنين ميخوانيم: «هر كس از دنيا رود، در حاليكه نسبت به امام زمانش عرفان نداشته باشد، همچون كسي است كه در دوران جاهليت مرده باشد.» [64] . مردن در دوران جاهليت يعني از اسلام و ايمان بيبهره بودن، و پيداست آنكس كه امام زمانش را نشناخته باشد، در زمرهي بيايمانان معرفي شده است. [ صفحه 62] در حديث ديگر از امام محمد باقر همين مضمون چنين آمده است: «آنانكه بدون داشتن امام، دنيا را وداع كنند، چون مردم زمان جاهليت درگذشتهاند و مردم اگر امام خويش را نشناخته باشند، معذور نخواهند بود.» [65] . بنابراين بايد در راه شناسائي آن حضرت بكوشيم تا از اسلام و ايمانمان بهرهاي جسته باشيم و از جملهي رستگاران و باايمانان بشمار آئيم. وظيفهي ديگر شيعيان در زمان غيبت كبري، كه ائمه بدانها اشاره فرمودهاند مسئله «انتظار فرج» است، شناختن امام زمان (ع) اولين گام رستگاري و در «انتظار» دولت حقهي آن حضرت بودن مرحلهي دوم اين راه ميباشد. «منتظر» كسي است كه خود را براي ظهور امام (ع) آماده كند، ويژگيها و صفات ياوران امام مهدي (ع) را دارا باشد و از بذل جان و مال خود در راه او دريغ نورزد؛ و بدين جهت است كه حضرت صادق (ع) ميفرمود: «آن كس كه منتظر امر ماست، چون كسي است كه در راه خدا در خون خود غوطهور باشد» [66] . آري كسي كه منتظر واقعي امام عصر (ع) است، همچون [ صفحه 63] شهيد را خدا معرفي شده است. در حديث ديگري از همان حضرت، آنگاه كه عدهاي از شيعيانشان بسخن او گوش فرادادهاند، در شأن منتظران حقيقي امام زمان (ع) ميفرمايند: «كساني كه در انتظار دولت قائم درگذرند چون آنانند كه در خدمت قائم باشند.» آنگاه پس از درنگ مختصري فرمودند: «بلكه چون آنانند كه در ركاب مهدي شمشير زده باشند» و سپس بدنبال تأملي ديگر: «به خدا سوگند اينان چون آن كسانند كه در خدمت پيامبر به شهادت رسيده باشند.» [67] . آيا ما را از منتظران حضرتش خواهند شمرد؟ آيا لااقل به همانگونهاي كه براي عزيزان سفر رفتهي خود انتظار ميكشيم منتظر امر آن «ولي خدا» هستيم؟ در حديثي ديگر از امام صادق (ع) در شأن ياوران حضرت حجت (ع) چنين ميخوانيم: «هر كه شور ياوري قائم را دارد، بايد انتظار كشد؛ و در حالت انتظار، پرهيزكارانه عمل كند و رفتار [ صفحه 64] نيكو و شايسته پيش گيرد؛ اين چنين كسي اگر هم مرگ را در آغوش كشد و قائم، پس از مرگش قيام نمايد، پاداشي همچون ياران و ياوران حضرت خواهد داشت، پس «بكوشيد». و «منتظر باشيد». و - اين كوشش و انتظار - گوارايتان باد، اي گروه آمرزيده.» [68] . آري، منتظري كه كردار شايسته و نيكويش ترك نشود و صميمانه بكوشد، در چنان جايگاه ارزندهاي ستوده شده است و اينگونه مشمول لطف و عنايت پروردگار قرار خواهد گرفت. پس از خدا بخواهيم تا از منتظران امام زمان (ع) باشيم، اعمال و رفتارمان نيز نشاندهندهي درستي ادعايمان باشد، ابتدا خود در مسير شناسائي حضرتش گام برداريم و سپس ديگران را نيز دلالت كنيم، منكران و مخالفين حضرتش را بجاي خود نشانده و ارشاد و راهنمائي كنيم، ويژگيهاي ياوران حضرت مهدي (ع) را دارا باشيم و هر لحظه منتظر باشيم تا حضرتش ظهور كرده، آنگاه جان بيارزش خود را با فدا كردن در قدومش ارزشمند و گرانقدر [ صفحه 65] نمائيم. شيعه در زمان غيبت امام بايد كه پيوسته شور آن حضرت را در سر داشته باشد، قلبش مالامال از عشق او باشد و سينهاش لبريز از محبت به او. انديشهاش جانفشاني در ركاب او باشد و آرزويش ديدار او. دعايش صلوات بر آن حضرت باشد و مسئلتش گشايش فرج او. وجودش يكپارچه سوز و گداز باشد و هستياش، شعلهاي زبانه كشيده از عشق او. اشك تلخ از ديدگان هر لحظه ميريزد مرا از دل خونين هزاران ناله برخيزد مرا از غم هجران و شوق وصلت اي آرام جان گريهها و خندهها با هم درآميزد مرا تا تو دوري از من اي صبح اميد و آرزو خواب هم از چشمهاي خسته بگريزد مرا سرخرو گر ديديام از بيغميهايم مدان همچو لاله، خون دل بر روي ميريزد مرا [ صفحه 66] من حديث عشق تو گويم به هر كوي و گذر گرچه دشمن زين سبب بردار آويزد مرا مرگ روزي ميرسد اي مهربانم از خدا دارم اميد آنكه با مهرت برانگيزد مرا ياد باد آن تيرهشبهائي كه بهر ديدنت شعلههاي انتظار آتش بجان ميزد مرا كي شود آن صبح روشن بردمد زين تيرهشب تا ز دل، بار گران رنج برخيزد مرا ميرسد پروردگارا روزگاري تا كه دوست از شراب وصل خود در كام جان ريزد مرا
[1] آيه 128 سوره اعراف 7: «ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين».
[2] آيه 17 سوره حديد 57: «اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها» در تفسير اين آيه امام باقر (ع) ميفرمايند: «يحيي الارض بالعدل بعد موتها بالجور» كتاب كافي.
[3] آيه 55 سوره نور 24: «وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم - الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لا يشركون بي شيئا».
[4] آيه 8 سوره صف 61: «يريدون ليطفئوا نور الله بافواهم والله متم نوره و لو كره الكافرون».
[5] آيه 59 سوره نساء 4: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» آيا قرآن دستور به اطاعت از غير معصوم ميدهد؟».
[6] منتخب الاثر، لطفالله صافي گلپايگاني، فصل دوم باب اول: «لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يبعث فيه رجلا من امتي و من اهل بيتي يوايط اسمه اسمي يملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما».
[7] همان مدرك فصل اول باب چهارم: «الائمة من بعدي اثني عشر اولهم انت يا علي و آخرهم القائم الذي يفتح الله عز و جل علي يديه مشارق الارض و مغاربها».
[8] همان مدرك فصل دوم باب دهم: «اما علمتم انه ما منا الا و يقع في عنقه بيعة لطاغية زمانه الا القائم الذي يصلي روحالله (ع) خلفه فان الله عز و جل يخفي ولادته و يغيب شخصه لئلا يكون في عنقه بيعة اذا خرج ذلك التاسع من ولد اخي الحسين ابنسيدة الاماء يطيل الله عمره في غيبته ثم يظهر بقدرته في صورة شاب دون اربعين سنة و ذلك ليعلم ان الله علي كل شيئي قدير».
[9] همان مدرك فصل دوم باب 21: «الامام من بعدي موسي و الخلف المنتظر محمد بن الحسن بن علي ابنمحمد بن علي بن موسي». [
[10] امالي، شيخ صدوق، ص 489 مترجم: «لكل اناس دولة يرقبونها و دولتنا في آخر الدهر يظهر».
[11] اثبات الهداة شيخ حر عاملي جلد 6 صفحه 417: «انا القائم بالحق و لكن القائم الذي يطهر الارض من اعداء الله و يملأها عدلا كما ملئت جورا هو الخامس من ولدي له غيبة يطول امدها خوفا علي نفسه يرتد فيها اقوام و يثبت فيها آخرون،... طوبي لشيعتنا المتمسكين بحبلنا في غيبة قائمنا الثابتين علي موالاتنا و البراء من اعدائنا اولئك منا و نحن منهم قد رضوا بنا ائمة و رضينا بهم شيعة فطوبي لهم، هم والله معنا في درجتنا يوم القيمة».
[12] همان مدرك صفحه 427: «كاني بكم و قد اختلفتم بعدي بالخلف اما ان المقر بالائمة بعد رسولالله (ص) المنكر لولدي كمن اقر بنبوة جميع انبياء الله و رسله و انكر نبوة رسولالله (ص) و المنكر لرسولالله كمن انكر جميع النبياء الله لان طاعة آخرنا كطاعة اولنا و المنكر لاخرنا كالمنكر لاولنا اما ان لولدي غيبة يرتاب فيها الناس الا من عصمه الله.
[13] گزيدهاي از اين احاديث، در كتاب ارزشمند منتخب الاثر في الامام الثاني عشر عليهالسلام تاليف لطفالله صافي گلپايگاني گردآوري شده است.
[14] فهرست مختصري از اين كتابها را ميتوان در مقدمه كتاب نجم ثاقب تأليف حاج ميرزا حسين طبرسي مشاهده كرد.
[15] رجوع كنيد به كتاب «مقاتل الطالبين» تأليف ابوالفرج اصفهاني» كه فهرستي از فرزندان شهيد علي بن ابيطالب (ع) را تا سال تدوين كتاب - 313 هجري - ارائه داده است.
[16] اثبات الوصية ابوالحسن علي مسعودي صفحه 435 مترجم.
[17] كافي محمد بن يعقوب كليني، كتاب الحجه باب مولد ابي محمد الحسن بن علي عليهما السلام.
[18] كمالالدين شيخ صدوق جلد اول صفحه 101 مترجم.
[19] ارشاد شيخ مفيد باب «وفات ابي محمد الحسن بن علي (ع)».
[20] غيبت، شيخ طوسي، صفحه 160 و همچنين «شواهد النبوه» تأليف عبدالرحمن جامي حنفي.
[21] قرآن مجيد سوره قصص 28 آيات 7 تا 13: «و اوحينا الي ام موسي ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه في اليم و لا تخافي و لا تحزني انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا ان فرعون و هامان و جنود هما كانوا خاطئين... فرددناه الي امه كي تقر عينها و لا تحزن و لتعلم ان وعد الله حق و لكن اكثرهم لا يعلمون».
[22] قرآن مجيد سوره انبياء 21 آيه 70 «قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم».
[23] ينابيع الموده خواجه كلان سليمان قندوزي حنفي صفحه 460 «ولد لابي محمد الحسن مولود فسماه محمدا فعرضه علي اصحابه يوم الثالث و قال: هذا امامكم من بعدي و خليفتي عليكم و هو القائم الذي تمتد اليه الاعناق بالانتظار فاذا امتلات الارض جورا و ظلما خرج فيملأها قسطا و عدلا».
[24] سيد بن طاووس از امام حسن عسكري (ع) چنين نقل ميكند «زعمت الظلمة انهم يقتلونني ليقطعوا هذا النسل كيف راؤا قدرة القادر».
[25] رطل: واحد وزن و برابر با ده سير.
[26] كمالالدين شيخ صدوق جلد دوم صفحه 104 مترجم.
[27] ارشاد شيخ مفيد، باب وفات ابيمحمد الحسن بن علي عليهالسلام.
[28] كمالالدين شيخ صدوق جلد دوم صفحه 104 مترجم.
[29] ارشاد شيخ مفيد باب من رأي الامام الثاني عشر: «ارانيه ابومحمد عليهالسلام و قال هذا صاحبكم».
[30] كمالالدين شيخ صدوق جلد دوم صفحه 109 مترجم.
[31] اثبات الهداة شيخ حر عاملي جلد 6 صفحه 433.
[32] همان مدرك جلد 7 صفحه 20.
[33] نام و نشان بقيهي نايبان امام زمان (ع) در كتابهاي رجال و از جمله تنقيح المقال ممقاني جلد اول صفحه 200 آمده است.
[34] غيبت، شيخ الطائفه ابيجعفر محمد بن الحسن الطوسي، صفحه 215: «هذا ابوعمرو الثقة الامين» ما قاله لكم فعني يقوله و ما اداه اليكم فعني يؤديه».
[35] همان مدرك، صفحهي 215: «هذا ابوعمرو الثقة الامين ثقة الماضي و ثقتي في المحيا و الممات فما قاله لكم فعني يقوله و ما ادي اليكم فعني يؤديه».
[36] تاريخ الغيبة الصغري، محمد الصدر، صفحه - 401 «انا لله و انا اليه راجعون، تسليما لامر و رضاء بقضائه عاش ابوك سعيدا و مات حميدا، فرحمه الله و الحقه باوليائه و مواليه عليهمالسلام فلم يزل مجتهدا في امرهم ساعيا فيما يقربه الي الله عز و جل و اليهم نضر الله وجهه و اقال عثرته.».
[37] تنقيح المقال ممقاني، جلد سوم صفحه 149.
[38] غيبت شيخ طوسي صفحه 219 «العمروي و ابنه ثقتان فما اديا اليك فعني يؤديان و ما قالا لك فعني يقولان فاسمع لهما و اطعهما فانهما الثقتان المأمونان».
[39] همان مدرك صفحه 220 «فانه ثقتي و كتابه كتابي».
[40] تاريخ الغيبه الصغري، محمد الصدر صفحه 407.
[41] غيبت شيخ طوسي صفحه 236.
[42] بحارالانوار، علامه مجلسي، كتاب الغيبة، باب 21 به نقل از غيبت شلمغاني.
[43] غيبت شيخ طوسي صفحه 243 و 242. «بسم الله الرحمن الرحيم يا علي بن محمد السيمري أعظم الله اجر اخوانك فيك فانك ميت ما بينك و بين ستة ايام فاجمع امرك و لا توص الي احد فيقوم مقامك بعد وفاتك فقد وقعت الغيبة التامة فلا ظهور الا بعد اذن الله - تعالي ذكره - و ذلك بعد طول الامد و قسوة القلوب و امتلاء الارض جورا و سيأتي لشيعتي من يدعي المشاهدة الا فمن ادعي المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كذاب مفتر و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.».
[44] خرايح - قطبالدين راوندي، به نقل بحارالانوار علامه مجلسي ج 13 باب 21.
[45] كشف الغمة ج 3 المناقب الفصل الثالث صفحه 456 مترجمه «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجة الله عليهم».
[46] منتخب الاثر، لطفالله صافي گلپايگاني، فصل دوم باب 29 «... فقلت لجعفر الصادق رضي الله عنه: كيف ينتفع الناس بالحجة الغائب المستور؟ قال كما ينتفعون بالشمس اذا سترها سحاب».
[47] رجوع كنيد به كتاب «نجم ثاقب» نوشته مرحوم حاج ميرزا حسين طبرسي نورسي باب هفتم.
[48] «كشف المحجة مترجم يا برنامه سعادت» تأليف سيد بن طاووس فصل 75 صفحه 74.
[49] كشف الاستار، حاج ميرزا حسين طبرسي نوري، فصل اول صفحه 18.
[50] بحارالانوار، علامه مجلسي، جلد 53، ص 175: «... فانا يحيط علمنا بانبائكم و لا يعزب عنا شيء من اخباركم، و معرفتنا بالزلل الذي اصابكم، مذ جنح كثير منكم الي ما كان السلف الصالح عنه شاسعا و نبذوا لعهد المأخوذ منهم وراء ظهورهم كانهم لا يعلمون. انا غير مهملين لمراعاتكم و لا ناسين لذكركم و لو لا ذالك لنزل بكم اللاوا و اصطلمكم الاعداء فاتقوا الله جل جلاله».
[51] از جمله: كمالالدين شيخ صدوق، باب 49 - بحارالانوار علامه مجلسي، ج 13 باب 36 احتجاج شيخ طبرسي، ج 2.
[52] غيبت نعماني، صفحه 107 «يخلصون كما يخلص الذهب».
[53] رحيق مختوم، اشراق خاوري صفحه 22 چاپ اول و صفحه 34 چاپ دوم «الله قد قدر ان يخرج ذلك الكتاب في تفسير احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب علي عبده ليكون حجة الله من عند الذكر علي العالمين بليغا».
[54] ملاحسين بشروئي كه وي را «باب الباب» ميگويند همچون ديگر بابيان، برخلاف تصور بهائيان، مسلمان و به احكام اسلامي پاي بند بود و تنها ميپنداشت كه ميرزا عليمحمد شيرازي نايب امام (ع) است. در جنگي كه به سركردگي وي در قلعه شيخ طبرسي با قواي دولتيان درگرفت، ميگفت «آيا چه خلاف و خيانتي از ما صادر شد: مگر حلال خدا را حرام و يا حرامي را حلال كردهايم، اينك از خداوند مقتدر بترسيد و از پيغمبر و ائمه اطهار شرم نمائيد» صفحه 131 ظهور الحق. ملا حسين بشروئي هر روز به برپا داشتن نماز جماعت اسلامي همت ميگمارد صفحه 134 كواكبالدريه ج اول هر چند كه نماز جماعت در آئين بابي تحريم شده است - صفحه 324 بيان فارسي.
[55] «ذكر» از القاب باب است. اسرارالاثار ذيل كلمهي «ذكر».
[56] اسرارالآثار خصوصي فاضل مازندراني جلد سوم صفحه 274: «ان هذه الصحيفة المخزونة قد انزل الله سبحانه من عنده الي حجته محمد بن الحسن عليهماالسلام و لقدا خرجها بقية الله صاحبالزمان عليهالسلام الي بابه الذكر لتكون حجة الله علي العالمين».
[57] اسرار آلاثار خصوصي فاضل مازندراني جلد دوم صفحه 68 ذيل كلمه بقية الله.
[58] مقاله شخصي سياح - عباس افندي صفحه 4 «يا بقية الله قد فديت بلكي لك و رضيت السب في سبيلك و ما تمنيت الا القتل في محبتك» نويسنده اين كتاب در بعضي قسمتهاي آن غرضورزهائي كرده است، بهترين دليل آن هم اين است كه وي بدون اينكه شهري از شهرهاي ايران را ديده باشد، در سن نه سالگي از ايران اخراج شده و بعدها بعنوان يك سياح بيغرض كه جميع شهرهاي ايران ديده است (صفحه 2 همين كتاب) دست بقلم برده و كتاب بقلم برده و كتبا نوشته است.
[59] از جمله اين افراد ميتوان از ملا عبدالخالق يزدي نام برد، وي نيز تصور ميكرد ميرزا عليمحمد شيرازي نائب امام زمان است حتي پسر بزرگ وي نيز در راه بابيت ميرزا عليمحمد كشته شد اما وقتي خبردار ميشود كه باب ادعاي قائميت كرده از خواب غفلت بيدار شده و ميفهمد كه باب، نه نائب امام و نه خود امام هيچكدام، نميتوان باشد: «چون باين آيه عظمي و نفخه كبري رسيد انا القائم الحق الذي انتم بظهوره توعدون لوح را انداخت فريادش بلند شد كه اي داد كه پسرم به ناحق كشته شد» تاريخ ظهور الحق فاضل مازندراني جلد سوم صفحه 173.
[60] E. G. Browne: Mterials For the Study of the Babi Religion, Cambridge University Press, 1961.
[61] اصل اين دو مكتوب و بعضي مكاتيب رسمي اخري را كه مندرج ميگردد پس از خلع محمدعلي شاه كه مخازن دولتي به تصرف ملتيان درآمد يكي از محبين تاريخ عكس برداشته و منتشر ساخته است.
[62] عباس افندي در كتاب مكاتيب جلد سوم صفحه 274 به ميرزا مهدي گلپايگاني كه كتاب كشفالغطاء را آماده چاپ كردن نموده است مينويسد «هر چند ماههاي چند زحمت كشيدي و آرام نيافتي و شب و روز كوشيدي و جوشيدي تا آنكه اين كتاب مستطاب كه آثار اخير، حضرت ابوالفضائل است جمع شد اين كار چون بسيار مهم بود لهذا در پرداختنش هر زحمتي رحمت بود و هر مشقتي راحت، بايد در امور، نظر به نتيجه كرد، نه مبادي، هر امر مهمي در وجود در ابتدا نهايت مشقت و بلاست و در انتهاء موهبت كبري پس بايد به عواقب امور و شئون نظر نمود مقصد اين است هر چند عقبه كبري طي نموديد و لكن به نتايج مستحسنه رسيديد و آن بقاي آثار آن متصاعد ملكوت اسرار است يك نسخه از آن كتاب بايد به ارض اقدس فرستاده شود و از طهران خواهم خواست و يقين است كه نتايج عظيمه خواهد داشت و چون ترويج گردد نهايت سرور و حبور از براي شما حاصل شود».
[63] منتخبالاثر - لطفالله صافي گلپايگاني - فصل هفتم.
[64] الزام الناصب في اثبات حجة الغائب - الشيخ علي يزدي حائري - ص 5: «من مات و ليس له امام فميتته ميتة جاهلية».
[65] منتخبالاثر - فصل دهم - باب پنجم - «من مات و ليس له امام فموته ميتة جاهلية و لا يعذر الناس حتي يعرفوا امامهم».
[66] كمالالدين - شيخ صدوق - ص 336: «المنتظر لامرنا كالمتشحط بدمه في سبيل الله.».
[67] بحارالانوار - علامه محمدباقر مجلسي - جلد 52 - ص 126: «من مات منكم، و هو منتظر لهذا الامر، كمن هو مع القائم في فسطاطه قال: ثم مكث هنيئة، ثم قال -بل كمن قارع معه بسيفه - ثم قال - لاو الله، الا كمن استشهد مع رسولالله».
[68] كتاب الغيبه، محمد بن ابراهيم بن جعفر النعماني، ص 106: «من سره ان يكون من اصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر فان مات و قام القائم بعده كان له من الاجر مثل اجر من ادركه فجدوا و انتظروا هنيئا لكم ايتها العصابة المرحومة».
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».