سرزمين يادها و نشانه ها

مشخصات كتاب

سرشناسه : فرقاني، محمد، 1347 -

عنوان و نام پديدآور : سرزمين يادها و نشانه ها / نويسنده محمد فرقاني.

مشخصات نشر : تهران: مشعر ، 1379.

مشخصات ظاهري : 191 ص. ؛10× 18/5 س م.

شابك : 7500 ريال : چاپ چهاردهم : 964-6293-86-7 ؛ 7000 ريال (چاپ دوم) ؛ 7000 ريال (چاپ چهارم) ؛ 7000 ريال (چاپ ششم) ؛ 7000 ريال (چاپ هفتم) ؛ 7000 ريال (چاپ دهم) ؛ 7000 ريال (چاپ دوازدهم) ؛ 7000 ريال (چاپ سيزدهم) ؛ 13000 ريال(چاپ بيست و سوم ) ؛ 13000 ريال (چاپ بيست و چهارم)

يادداشت : چاپ دوم:1380.

يادداشت : چاپ چهارم: 1381.

يادداشت : چاپ ششم و هفتم: 1382.

يادداشت : چاپ دهم: تابستان 1383.

يادداشت : چاپ يازدهم تا چهاردهم: 1384.

يادداشت : چاپ بيست و سوم و بيست و چهارم : 1389.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : زيارتگاه هاي اسلامي -- عربستان سعودي -- مكه

موضوع : زيارتگاه هاي اسلامي -- عربستان سعودي -- مدينه

رده بندي كنگره : DS211/ف 4س 4 1379

رده بندي ديويي : 953/8

شماره كتابشناسي ملي : م 79-18408

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

پيشگفتار

ص: 11

حج، از بزرگترين واجبات عبادى- سياسى اسلام است كه اگر با آگاهى و بينش و شناخت دقيق مناسك و همراه با اخلاص و قصد قربت انجام پذيرد، سرنوشت افراد و جوامع اسلامى را دگرگون مى سازد.

راهيان كعبه ميهمانان حضرت حق و باريافتگان بارگاه لطف و كرم خدايند. كسى كه به كوى دوست راه مى يابد بايد شيوه حضور در محضر يار را فراگيرد و راه و رسم آن را بياموزد.

روحانيون محترم كاروان ها كه در مراحل مختلف اين سفر عهده دار ارشاد و راهنمايى زائران خانه خدايند، افزون بر آموزش مناسك و مراقبت در اعمال حج و عمره و بيان احكام و مسائل شرعى، بايد از اين فرصت كوتاه استفاده كرده، زائران را با معارف و اسرار حج همچنين تاريخ و آثار تاريخى اسلام، كه بيشتر آن مربوط به مكه و مدينه اين

ص: 12

سرزمين خاطره هاى تلخ و شيرين است، آشنا سازند.

بديهى است اين امر مراجعه به كتاب هاى مختلفى را مى طلبد و از آنجا كه همراه داشتن چندين جلد كتاب، علاوه بر زحمت حمل و نقل و صرف وقتِ بسيار در مراجعه به تمام آنها و انتخاب مطالب لازم، مشكلات بسيار ديگرى را نيز در پى دارد، بر آن شدم تا مطالب لازم را، كه پيشتر به صورت يادداشت در جلسات كاروان و بازديد اماكن متبركه از آن استفاده مى كردم، به صورت مجموعه حاضر، با نهايت اختصار و متناسب با وقت روحانيون محترم و زائران عزيز، ارائه كنم.

اميد است مورد استفاده زائران بيت اللَّه الحرام قرار گيرد و موجب خوشنودى خداوند سبحان و اولياى دين، به ويژه حضرت ولى عصر عليه السلام، و ذخيره قيامت خود، والدين و اساتيدم گردد.

محمد فرقانى

ص: 13

اهميّت حج و فضيلت آن

... وَ للَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنْ الْعَالَمِينَ (1)

پيامبر صلى الله عليه و آله: «زائران خانه خدا سه دسته اند:

1- كسانى كه بهره و نصيبشان از همه بيشتر است، براى هميشه از آتش جهنم آزاد مى شوند و از عذاب قبر در امانند.

2- كسانى كه گناهان گذشته آنها بخشيده مى شود [گويى تازه از مادر زاده شده اند] ولى نسبت به آينده بايد مواظب خود باشند.

3- كسانى كه بهره و نصيبشان از همه كمتر است در اهل و مال خود محفوظ مى مانند.» (2) [استفاده دنيوى حج خود را


1- آل عمران: 97
2- «الحاجّ ثلاثة، فأفضلهم نصيباً رجل غفرله ذنبه ما تقدّم منه و ما تأخّرو وقاه اللَّه عذاب القبر، وأما الذي يليه فرجل غفرله ذنبه ما تقدّم منه و يستأنف العمل في ما بقي من عمره، و أما الذي يليه فرجل حفظ في أهله و ماله» كافى، ج 4، ص 262.

ص: 14

مى برند، ولى بهره و سود اخروى برايشان نيست].

بنابر اين، ثواب حج نسبت به افراد مختلف است و منشأ اين اختلاف نيّت و معرفت خانه و صاحبخانه است.

امام صادق عليه السلام: «حاجى و معتمر ميهمانان خدا هستند، اگر سؤال كنند عطايشان كند. اگر او را بخوانند و دعا كنند اجابت نمايد. اگر از كسى شفاعت كنند شفاعت آنها را مى پذيرد. اگر درخواستى نكنند، خود به آنان عطا كند. و در برابر هر درهم كه در اين راه خرج كنند هزاران درهم عوض مى دهد.» (1) امام صادق عليه السلام از پدرانش نقل مى كند: «يكى از ثروتمندان خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا، براى انجام حج از خانه بيرون رفتم ليكن موفق به انجام حج نشدم. ثروت فراوانى دارم، به من دستور ده مالم را در راه خيرى خرج كنم تا معادل ثواب حج به من داده شود.


1- «الحاجّ و المعتمر وفداللَّه، إن سألوه أعطاهم، و إن دعوه أجابهم، و إن شفعوا شفّعهم، و إن سكتوا ابتدءهم، و يعوّضون بالدرهم ألف [ألف] درهم» كافى، ج 4، ص 255.

ص: 15

پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به وى كرد و فرمود: بنگر به كوه ابوقبيس، اگر اين كوه براى تو طلاى سرخ شود و آن را در راه خدا انفاق كنى به درجه و مقامى كه حاجى رسيده نخواهى رسيد.»

سپس فرمود: «حاجى براى آمادگى سفر حج، هر قدمى كه برمى دارد ده حسنه برايش ثبت مى شود و ده سيّئه و گناه از او محو مى گردد و ده درجه بالا مى رود و آنگاه كه طواف مى گزارد از گناه بيرون مى رود و وقتى سعى انجام مى دهد از گناه پاك مى شود و ...».

تا آن كه فرمود: «براى تو چگونه فراهم مى شود آنچه حاجى به آن رسيده است؟!» (1)

امام صادق عليه السلام: «آرزوى كسى كه در قبر آرميده، آن است كه: اى كاش به جاى دنيا و آنچه در آن است، يك حج براى او بود.» (2) ازامام صادق عليه السلام سؤال شد: چه كسى گناهش ازتمام مردم بزرگتر است؟ فرمود: «آن كس كه عرفه و مزدلفه را درك كند و سعى صفا و مروه انجام دهد و طواف خانه خدا بجاآورد و


1- تهذيب 5: 23 2-
2- «ودّ من فى القبور لو أنّ له حجّة بالدنيا و مافيها» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 145.

ص: 16

نماز بگزارد و گمان كند خدا او را نيامرزيده است!»(1) امام صادق عليه السلام: «مصرف يك درهم در راه حج باارزش تر از دو ميليون درهم است كه در غير حج در راه خدا مصرف شود.» (2) امام صادق عليه السلام: «چنانچه حاجى گرد معصيت نگردد همواره نور حج در او جلوه گر است». (3)پيامبر صلى الله عليه و آله: «از نشانه هاى قبولى حج آن است كه وقتى حاجى از مكه برگشت، از تمام گناهانى كه قبلًا انجام مى داده اجتناب كند و ديگر گرد معصيت نگردد، پس اگر مرتكب گناه شود، حجّ او به خودش رد شده و مورد قبول درگاه الهى نمى باشد.» (4)


1- «من يقف بهذين الموقفين، عرفة والمزدلفة، وسعى بين هذين الجبلين، ثم طاف بهذا البيت وصلّى خلف مقام إبراهيم، ثم قال في نفسه أو ظنّ أنّ اللَّه لم يغفرله، فهو من أعظم الناس وزراً» كافى، ج 4، ص 541.
2- «درهم فى الحج أفضل من ألفي ألف في ما سوى ذلك من سبيل اللَّه» كافى، ج 4، ص 260.
3- «الحاجّ لا يزال عليه نور الحجّ ما لم يلمّ بذنب» كافى، ج 4، ص 255.
4- «من علامة قبول الحجّ إذا رجع الرجل عمّا كان عليه من المعاصي ... و من رجع من الحجّ ثم انهمك في ما كان من ... معصية فقد ردّ عليه حجّه» جعفريات، ج 115، ص 418.

ص: 17

احكام تقليد

هر مسلمانى پس از رسيدن به حدّ رشد و بلوغ، در دايره مكلّفان قرار مى گيرد و موظف است به احكام دين عمل كند و چون بدون آگاهى از چگونگى احكام شرع توانايى بر انجام آن حاصل نمى شود، لذا دانستن دستورات و وظايف دينى بر هر مسلمانى واجب است.

خداوند از كسانى كه نياموخته اند و نپرسيده اند و به احكام دين عمل نكرده اند، مؤاخذه و بازخواست مى كند.

چون به حكم عقل، داشتنِ تخصص يا رجوع به متخصّص، در هر امرى لازم است، لذا افرادى كه توانايى استنباط احكام شرع را ندارند بايد به متخصّصان آن رجوع كنند و اين همان «تقليد» در فروع دين است.

اهمّيت حج و احكام و آثار آن، به ويژه محرمات احرام و مسأله خروج از احرام و مشقت در جبران نواقص از سويى و اختلاف فتاوى و نظريات مراجع محترم تقليد- دامت بركاتهم- از سوى ديگر، ضرورت يادگيرى احكام تقليد، انتخاب مرجع تقليد و عمل طبق فتاواى ايشان در مناسك حج را بيش از ساير عبادات ايجاب مى كند.

ص: 18

راه هاى شرعىِ شناخت مجتهد، چگونگى انتخاب مرجع تقليد، تقليد ابتدايى و احكام بقا بر تقليد، از مهمترين مسائل تقليد است كه فراگيرى و عمل به احكام آن ضرورى است.

احكام خمس و تطهير اموال

حج، يكى از عبادات است و براى قبولى اين عبادت بايد از مال حلال در اين سفر استفاده شود وگرنه علاوه بر اين كه حج مورد قبول خداى سبحان قرار نمى گيرد، در برخى از موارد موجب بطلان آن نيز مى شود.

امام باقر عليه السلام فرمود: «كسى كه از راه غش در معامله و گول زدن مردم يا از راه رباخوارى، خيانت و دزدى، پول به دست آورد و آن را به عنوان زكات يا صدقه دهد، يا با آن، به مكه رود، خداوند هرگز اعمال او را نمى پذيرد.» (1) پيامبر صلى الله عليه و آله نيز فرمود: «كسى كه بار سفر حج مى بندد، چنانچه در آن نشانه اى از حرام باشد، خداوند حجّ او را


1- «... من أصاب مالًا من غلول أو ربا أو خيانة أو سرقة لم يقبل منه في زكاة ولا في صدقة ولا في حجّ ولا في عمرة». امالى صدوق، ص 358.

ص: 19

قبول نخواهد كرد». (1) از ائمه معصوم عليهم السلام روايت شده: «كسى كه با مال حرام حج بگزارد، هنگام گفتن تلبيه، به اوخطاب مى شود:

«لا لَبَّيكَ وَ لا سَعْدَيك». (2) امام كاظم عليه السلام مى فرمايد: «ما خانواده اى هستيم كه مخارج حج، مهريه زن ها و كفن هايمان از پاكترين اموالمان تهيه مى شود.» (3) روايت شده است كه يك درهم خرج كردن در حج، بهتر است از هزار درهم كه در راه خير ديگرى خرج شود و يك درهم حق امام (خمس) دادن مانند آن است كه هزار هزار درهم در راه حج خرج شود. (4)پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: «كسى كه مال او حرام يا مخلوط


1- «من تجهّز و في جهازه عَلَم حرام، لم يقبل اللَّه منه الحج» المحاسن، ج 1، ص 170.
2- من حجّ بمال حرام نودي عند التلبية «لا لبّك عبدي و لا سعديك» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 206.
3- «إنا أهل بيت حجّ صرورتنا و مهور نساءنا و أكفاننا من طهور أموالنا» من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 189.
4- «روي أنّ درهماً في الحجّ خير من ألف ألف درهم في غيره، و درهم يصل إلى الإمام مثل ألف ألف درهم فى الحجّ» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 145.

ص: 20

به حرام باشد، خداوند صدقه، بنده آزاد كردن، حج و عمره او را قبول نمى كند و به عدد پول هايى كه خرج كرده گناه برايش نوشته مى شود و باقى مانده آن پول پس از مرگ توشه جهنّم او خواهد شد». (1)

آداب سفر حج

امام صادق عليه السلام فرمود: «چون اراده حج كردى دل خود را براى خدا از هر شاغلى خالى بدار و نيت خود را خالص كن و شيطان را از خود بران و امور خود را به خدا واگذار و در تمام حالات بر او توكّل كن و از دنيا و آنچه در آن است روى برتاب و از لذّت ها و آسايش خيالىِ آن، چشم پوشى كن و خود را از حقوق و بدهكارى هاى مردم رها ساز، و مهيّا شو مانند مهيا شدن كسى كه اميد بازگشت ندارد و با همراهان خوشرويى و مهربانى كن و مراقب عبادات و اوقات مقرره آن باش و بدان كه رعايت ادب در جميع حالات و تحمل


1- من حجّ بمال حرام نودي عند التلبية «لا لبّك عبدي و لا سعديك» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 206.

ص: 21

ناملايمات و بردبارى و مهربانى و سخاوت لازمه اين سفر و شرط كمال حج است. و با آب توبه خالص كه گناهان را زايل مى كند غسل كن، لباس راستى وصدق و صفا و فروتنى را در بركن و از آنچه تو را از ياد خدا بازمى دارد بپرهيز.» (1) امام باقر عليه السلام فرمود: «چنانچه عازم حج هستى، از ماه ذى قعده به بعد موهاى سر و صورت را كوتاه مكن». (2) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «كسى كه عازم سفر است بايد وصيت كند». (3) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمايد: «بهترين جانشين به هنگام سفر براى حفظ اهل و عيال و مال، دو ركعت نماز است كه مؤمن در خانه خود بجا آورد و پس از نماز بگويد: «خدايا! به تو


1- «إذا أردت الحجّ فجرّد قلبك للَّه عزّوجلّ من قبل عزمك من كلّ شاغل و حجاب كلّ حاجب، و فوّض أمورك كلّها إلى خالقك، و توكّل عليه ... و ودّع الدنيا والراحة والخلق، واخرج من حقوق تلزمك من جهة المخلوقين ... واستعدّ استعداد من لا يرجوا الرجوع، وأحسن الصحبة، وراع أوقات فرائض اللَّه ... و ما يجب عليك من الأدب و الإحتمال والصبر والشكر والشفقة والسخاء ... ثم اغسل بماء التوبة الخالصة من ذنوبك، وألبس كسوة الصدق والصفا والخضوع والخشوع ...» مصباح الشريعة، ص 47.
2- «لا تأخذ من شعرك و أنت تريد الحجّ في ذي القعدة» كافى، ج 4، ص 318.
3- «من ركب راحلة فليوص.» كافى، ج 4، ص 542.

ص: 22

سپردم خودم و اهلم و عيالم و فرزندانم و دنيا و آخرتم و عاقبت كارم را» هيچ مؤمنى چنين عملى را انجام نمى دهد مگر اين كه اجابت شود.» (1) پيامبر صلى الله عليه و آله همچنين فرمايد: «بر مسلمان حق است كه هنگام مسافرت برادران و آشنايان خود را آگاه سازد و با آنان خداحافظى كند و بر آن ها نيز حق است كه وقتى مسافر از سفر برگشت به ديدنش بروند.» (2) امام صادق عليه السلام فرمود: «مسافرت را با پرداختن صدقه و خواندن آية الكرسى آغاز كنيد.» (3) پيامبر صلى الله عليه و آله نيز فرمود: «خداوند ميانه روى و قناعت در مخارج را همه جا دوست دارد و از اسراف بدش مى آيد مگر در حج و عمره.» (4)


1- ما استخلف رجل على أهله بخلافة أفضل من ركعتين يركعهما إذا أراد الخروج إلى سفر يقول: «اللّهم إنّي أستودعك نفسي و أهلي و مالي و ذرّيتي و دنياي و آخرتي و أمانتي و خاتمة عملي» إلا أعطاه اللَّه ما سأل كافى، ج 4، ص 283.
2- «حقّ على المسلم إذا أراد سفراً أن يعلّم إخوانه، و حقّ على إخوانه إذا قدم أن يأتوه» كافى، ج 2، ص 174.
3- «إفتتح سفرك بالصدقة و اقرأ آية الكرسي» كافى، ج 4، ص 283.
4- «ما من نفقة أحبّ إلى اللَّه من نفقة قصد، و يبغض الإسراف إلّا في حجّة أو عمرة» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 183.

ص: 23

امام صادق عليه السلام فرمود: «مروّت بر دو گونه است؛ مروت در حضر و مروت در سفر: ... اما مروت در سفر آن است كه زائر توشه فراوان و عالى بردارد و به همراهانش بخشش كند و راز همراهان را نگهدارد و خنده رو و خوش برخورد باشد و از تندى و خشم و غضب دورى كند.» (1) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه به مسافر مؤمنى كمك دهد، خداوند هفتاد و سه مشكل او را حل مى كند و همّ و غمّ آخرت او را برطرف مى نمايد و روزى كه نفس هاى مردم بند مى آيد خداوند گرفتارى بزرگ او را برطرف مى سازد.» (2) امام باقر عليه السلام فرمود: «كسى كه سختى ها و ناراحتى هاى راه مكه را برطرف كند، خداوند براى او حسنه مى نويسد». (3) اسماعيل خثعمى گويد: «به امام صادق عليه السلام عرض كردم:


1- «المروءة مروءتان، مروءة في الحضر ومروءة في السفر ... وأما التي في السفر فكثرة الزاد و طيبه و بذله لمن كان معك، و كتمانك على القوم سرّهم بعد مفارقتك إيّاهم، و كثرة المزاح في غير ما يسخط اللَّه عزّوجلّ» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 192.
2- «من أعان مؤمناً مسافراً نفّس اللَّه عنه ثلاثاً و سبعين كربة، و أجاره فى الدنيا و الآخرة من الغمّ و الهمّ، و نفّس عنه كربه العظيم يوم يغصّ الناس بأنفاسهم» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 192.
3- «من أماط أذىً عن طريق مكة كتب اللَّه عزّوجلّ له حسنة» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 147.

ص: 24

ما وقتى به مكه رسيديم همراهانم مرا جهت نگهدارى اثاثيه رها كردند و خود به طواف كعبه رفتند! امام فرمود: «پاداش تو بيشتر از آنهاست.» (1)

تذكرات عمومى

مطالبى را كه لازم است روحانيون به آن توجه كرده، زائران را نسبت به آن ها توصيه كنند، فهرست وار مى آوريم:

1- جمعى بودن سفر و لزوم رعايت نظم و انضباط.

2- حضور در جلسات و برنامه ها رأس ساعت مقرّر.

3- توجّه به شيعه بودن و مسؤوليّت سنگين آن و درك موقعيت فراهم آمده.

4- شناخت پيشوايان معصوم عليهم السلام و توجّه به درخواست و انتظار آنان از شيعيان.

5- ميهمان خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام بودن و لزوم رعايت آداب آن.

6- رعايت اخلاق اسلامى.


1- عن اسماعيل الخثعمي قال: قلت لأبي عبداللَّه عليه السلام: إنا إذا قدمنا مكة ذهب أصحابي يطوفون و يتركوني أحفظ متاعهم، قال: «أنت أعظمهم أجراً» كافى، ج 4، ص 545.

ص: 25

7- داشتن رفتار معقول و حسن خلق با كسبه و پرهيز از دروغگويى و چانه زدن هاى تحقيرآميز.

8- پرهيز از خروج از اتاق و منزل بالباس زير و نامناسب.

9- رعايت حجاب و ديگر شؤون اسلامى.

10- متانت و رعايت حال ديگران به ويژه بيماران و سالمندان.

11- رفع نياز ديگران.

12- رعايت بهداشت فردى و اجتماعى.

13- پرهيز از اسراف و تبذير.

14- تنها بيرون نرفتن بانوان در ساعات خلوت و پايانى شب.

15- تنها سوار نشدن بانوان در ماشين هاى شخصى.

16- همراه داشتن پول به مقدار نياز و مراقبت از آن، به ويژه در حال طواف و ازدحام جمعيت.

17- دقت در خريد اجناس تا ناچار به پس دادن و مشكلات آن نشويد.

18- غنيمت شمردن فرصت زودگذر و پرهيز از اتلاف وقت در خيابان و بازار.

19- عودت ندادن كتاب هاى دعا، مفاتيح، مناسك و

ص: 26

امثال آن به ايران و تحويل آنها به بعثه مقام معظّم رهبرى جهت استفاده زائران.

20- شكرگزارى به خاطر توفيق تشرّف به مكّه و مدينه.

21- سعى در نگهدارى حالات روحى ايجاد شده در اين سفر.

تذكرات لازم مربوط به نماز

امام صادق عليه السلام فرموده است: «انجام يك نمازِ واجب، بالاتر از بيست حج است.» (1) 1- توصيه جدّى در هر جلسه به تصحيح قرائت نماز.

2- بيان اهميت شركت در جماعت اهل تسنن و سفارش به آن.

3- پرهيز از نشستن كنار مغازه ها و كوچه و خيابان هنگام برپايى نماز جماعت.

4- پرهيز از آمدن به سوى منزل، هنگامى كه سيل جمعيت براى شركت در نماز جماعت به سوى مسجد در حركتند.


1- «صلاة فريضة أفضل من عشرين حجّة» فروع كافى، ج 1، ص 265.

ص: 27

5- اجتماع نكردن در مقابل بقيع هنگام نماز جماعت.

6- برگزار نكردن نماز جماعت در هتل.

7- اجتناب از تردد در مقابل صفوف نمازگزاران.

8- اجتناب از گذاشتن مهر، بادبزن، سنگ، كاغذ و امثال آن براى سجده در مساجد.

9- آهسته خواندن اذكار نماز در جماعت.

10- پرهيز از رفتن به ركوع و سجده، زودتر از امام جماعت.

11- اجتناب از بالا و پايين بردن دست ها هنگام تكبير پس از سلام نماز.

12- پرهيز از خواندن نمازهاى شكسته در جماعت اهل تسنّن.

13- پرهيز از خواندن نماز فرادى، هنگام اقامه جماعت.

14- شركت در نمازهاى ميت كه معمولًا بعد از نمازهاى جماعت خوانده مى شود.

15- پرهيز از صحبت كردن يا خواندن قرآن ونماز هنگام اذان و ايراد خطبه هاى جمعه.

16- پرهيز از خواندن نماز در كنار بقيع.

17- پرهيز از خواندن نماز در مسير طواف كنندگان و

ص: 28

ايجاد مزاحمت براى آنها.

18- اعلام جهت قبله در هتل پس از استقرار زائران.

19- اعلام اوقات نماز.

20- عدم لزوم رفتن زنان به مساجد محل.

همچنين روحانيان محترم كاروانها، وظايف زائران را در رابطه با مسائل ذيل تبيين نمايند:

1- بيان احكام سجده بر روى فرش و سنگفرش هاى مسجد.

2- بيان احكام جماعت در طبقات بالا و پشت بام مسجد النبى و مسجد الحرام.

3- توجيه زائران در مورد نماز جماعت صبحهاى جمعه كه در آن آياتى كه سجده واجب دارند قرائت مى شود و بيان وظيفه مأمومين.

4- بيان مسائل تخيير در قصر و اتمام.

5- بيان احكام نمازهاى فرادى در غير اوقات جماعت در مسجد و منزل.

6- بيان احكام نماز استداره اى در مسجد الحرام.

ص: 29

مكّه

سرگذشت حضرت ابراهيم عليه السلام

آنگاه كه نمروديان براى مراسم عيد به بيرون شهر رفته بودند، حضرت ابراهيم وارد بت خانه شد و بت ها را شكست. نمروديان آن حضرت را محاكمه كرده، در آتش انداختند. آتش به امر خداوند بر ابراهيم سرد شد. پس از آن بود كه تصميم گرفتند به شام و بيت المقدس تبعيدش كنند.

يكى از ايمان آورندگان به حضرت ابراهيم ساره بود كه پس از آن به همسرى ابراهيم درآمد.

ابراهيم همراه همسرش ساره راهى بيت المقدس شدند.

در ميان راه، كنيزى به نام هاجر از سوى فرمانروايان آن سامان به ساره اهدا شد. چون ابراهيم تا صد و بيست سالگى از ساره صاحب فرزند نشد، ساره هاجر را به آن حضرت بخشيد و ابراهيم وى را به همسرى برگزيد.

پس از چندى از هاجر صاحب پسرى شد و او را «اسماعيل» نام نهاد. از آن پس ساره بسيار غمگين شد و

ص: 30

ص: 31

ص: 32

پيوسته موجبات ناراحتى ابراهيم را فراهم مى آورد. ابراهيم به درگاه خدا شكوه كرد.

از جانب خدا به او وحى شد: اسماعيل و مادرش را از شامات بيرون ببر، عرض كرد: به كجا؟

خطاب شد: به «حرم امن».

جبرئيل فرود آمد و اسماعيل و هاجر را به مكه هدايت كرد. وقتى اسماعيل و هاجر كنار درختى پياده شدند، هاجر عباى خود را به عنوان سايه بان روى درخت انداخت و در سايه آن آرميدند.

هنگامى كه ابراهيم خواست برگردد، هاجر خطاب به وى گفت: ما را در جايى تنها مى گذارى كه نه مونسى هست نه آب و نه سبزه و گياه؟! ابراهيم گفت: خداوند مشكل شما را حل مى كند.

سپس صورت خود را به جانب آسمان كرد وگفت: رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ. (1)

آنگاه به جانب شام برگشت. (ادامه سرگذشت را درمعرفى چاه زمزم بخوانيد.)


1- ابراهيم: 37

ص: 33

سرگذشت ذبح اسماعيل عليه السلام

اسماعيل سيزده ساله بود كه پدرش به ديدنش آمد، وقتى نگاه پدر به نوجوانش افتاد، قلب او از محبت فرزندش لبريز شد.

در اين هنگام خداوند اراده آزمايش اين پدر و فرزند را كرد، لذا چون شب هشتم ذى حجه فرا رسيد، ابراهيم در خواب ديد كه فرزند دلبندش را سر مى برد!

همان خواب در شب نهم و دهم نيز تكرار شد و ابراهيم يقين كرد كه از جانب خداوند مأموريت دارد فرزندش اسماعيل را در راه او قربانى كند.

چون صبح روز عيد قربان شد، به هاجر گفت: برخيز و لباس بر تن اسماعيل كن تا برويم! وقتى هاجر اسماعيل را آماده كرد، ابراهيم فرمود: ريسمان و كارد تيز هم بياور. اين سخن تعجب هاجر را برانگيخت و پريشان خاطرش ساخت.

ابراهيم با فرزندش به سوى منا آمدند. در ميان راه، جريان را به اسماعيل گفت. اسماعيل بدون دغدغه خاطر پذيرفت و گفت:

ص: 34

... يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّابِرِينَ. (1)

«اى پدر، بر هر چه مأمورى انجام ده كه ان شاء اللَّه مرا از بندگان با صبر و شكيبا خواهى يافت.»

در ميان راه، شيطان سه بار برابر ابراهيم و فرزندش ظاهر شد و انحراف و نافرمانى آن ها را اراده كرد، ابراهيم و اسماعيل هر بار هفت سنگ به سوى او پرتاب كردند و او را از خود راندند. و اينك حجاج به تأسى از آن بزرگواران، محل شيطان را رمى مى كنند.

پدر و پسر به قربانگاه رسيدند، و ابراهيم آماده اجراى امر خدا شد.

ابراهيم تيغ بر حلق اسماعيل نهاد و هر چه كوشيد، تيغ حتى ذره اى آسيب به اسماعيل نرساند.

ابراهيم در غضب شد، ناگاه ندايى از آسمان رسيد و قبولى پدر و فرزند را در آزمايش الهى بشارت داد، وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ. (2)

«و بر او (گوسفندى فرستاديم و) ذبح بزرگى فدا ساختيم.»


1- صافات: 102
2- صافات: 107.

ص: 35

دين در جزيرة العرب

اشاره

پيش از ظهور اسلام، در هر گوشه اى از اين منطقه، گونه هايى از پرستش و اعتقاد و ديندارى رواج داشت:

1- پرستش ارواح و مظاهر طبيعت، چون ستاره پرستى و آفتاب پرستى.

2- بت پرستى.

پس از تأسيس كعبه، مردم قداست و احترام ويژه اى براى كعبه قائل بودند و هرگاه عبورشان به مكه مى افتاد، قطعه اى از سنگ هاى كعبه يا حرم را به عنوان تبّرك همراه خود مى بردند و آن سنگ ها را حفظ كرده، گرامى اش مى داشتند. كم كم سنگ ها را تراشيدند و به شكل ها و صورت هاى گونه گون در آوردند. بدين سان بت پرستى در جزيرة العرب رايج شد؛ به طورى كه هنگام فتح مكه سيصد و شصت بت در داخل كعبه و ده ها بت ميان صفا و مروه نصب بود.

3- يهود، كه پس از ظهور اسلام متفرق شدند، كعبه و حرم را محترم مى شمردند.

4- مسيحيت، معروف ترين آن ها مسيحيان نجران بودند

ص: 36

كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را به مباهله فراخواند. روميان مسيحيت را در جزيرة العرب رواج دادند و بيشتر پادشاهان حبشه؛ از جمله ابرهه مسيحى بودند.

5- زرتشتى گرى (مجوس)، كه بيشتر ايرانيان ساكن آن منطقه بودند.

6- دين حنيف.

مجموعه كسانى كه پيرو دين حضرت ابراهيم بودند، همگى يكتا پرست و ضد شرك بودند و از پرستش بت ها بيزارى مى جستند و از عادات بد جاهلى دورى مى كردند و حج را همانند حضرت ابراهيم بجا مى آوردند. پدران و اجداد پيامبر صلى الله عليه و آله همگى بر اين دين بودند.

اجداد پيامبر صلى الله عليه و آله

* جد پنجم پيامبر صلى الله عليه و آله «كِلاب» است. همسر كِلاب پس از فوت شوهرش به همسرى ربيعه درآمد. فرزند كلاب كه زيد نام داشت، همراه مادرش به سرزمين ربيعه (شام) منتقل شدند. چون زيد از سرزمين پدرانش دور شد، او را «قُصَىّ» ناميدند.

* بنابراين، جدّ چهارم پيامبر صلى الله عليه و آله «قُصَىّ» است. قُصَى

ص: 37

وقتى در خانه ربيعه به سن جوانى رسيد، به مكه بازگشت.

اوّلين قبيله اى كه بر مكه تسلّط يافت جرهم بود كه پدرانشان از يمن به اين ديار هجرت كرده بودند و حضرت اسماعيل داماد قبيله جرهم بود. پس از آن قبيله خزاعه، قبيله جرهم را به خاطر بى حرمتى به كعبه و حرم، از مكه بيرون راندند و بر مكه مسلّط شدند.

قصى زير سلطه آنان نرفت و پس از جنگ و درگيرى و داورى برخى از افراد، قبيله خود (قريش) را بر مكه به قدرت رساند و بسيارى از مناصب كعبه را به دست گرفت؛ بدين جهت او را «مُجَمَّع» ناميدند.

او داراى فرزندانى شد به نام هاى: عبدمناف. عبدالدار.

عبدالعزّى. عبدقصىّ. و قصى نخستين كسى است كه قريش را به عزّت و شرف رسانيد.

* جدّ سوم پيامبر صلى الله عليه و آله «عبد مناف» است. او پس از فوت پدرش، سرورى قريش را به دست گرفت.

عبد مناف داراى فرزندانى شد به نام هاى: مطّلب، هاشم و عبد شمس (جدّ بنى اميه) كه دوتاى آخرى باهم دوقلو بودند.

* جدّ دوم پيامبر صلى الله عليه و آله «هاشم» است. پس از فوت عبدمناف ميان فرزندان وى (هاشم، مطّلب و عبدشمس) از

ص: 38

يك سو و پسر عموهايش؛ يعنى فرزندان عبدالدار از سوى ديگر اختلاف درگرفت و اين مقدمه نزاع هاى خونين ميان قبايل قريش گرديد، كه پس ازداورىِ داوران، سقايت حاج به هاشم سپرده شد.

امَيّه فرزند عبد شمس به عموى خود هاشم حسد ورزيد و با او مخالفت كرد. لذا از عموى خود خواست پيش كاهن بروند و هر يك مورد تأييد قرار گرفتند زمام امور را به دست گيرند و شرط كردند كه هر كدام محكوم شد اولًا: صد شتر در روزهاى حج قربانى كند و ثانياً: فرد محكوم ده سال از مكه بيرون رود.

از قضا هاشم مورد تأييد كاهن قرار گرفت و امَيّه مجبور شد از مكه بيرون رود. لذا به شام رفت. آثار حسادت او در فرزندانش نيز ظاهر شد و بر همين اساس بنى اميه در شام نفوذ داشتند.

هاشم با زنى از قبيله خزرج در يثرب ازدواج كرد؛ يكى از شرايط ازدواج اين بود كه هنگام وضع حمل بايد در ميان خويشان خود باشد. لذا هنگام زايمان هاشم او را به يثرب آورد و پسرى از او به دنيا آمد كه نامش را «شيبةالحمد» نهادند.

چون هاشم از دنيا رفت برادرش مطّلب سرپرستى

ص: 39

برادرزاده اش را برعهده گرفت و او را از يثرب همراه خود به مكه آورد. مردم مكه خيال مى كردند او غلام مطلب است.

لذا او را «عبدالمطلب» ناميدند.

* جدّ اول پيامبر صلى الله عليه و آله «عبدالمطّلب» است. وى پس از فوت پدرش به سرورى قريش رسيد. عبدالمطلب در قريش از شوكت و عظمت ويژه اى برخوردار بود؛ به طورى كه تا آن زمان كسى به پايه او نرسيده بود.

بيشتر سنت هاى نيكوى او به تأييد اسلام رسيد. مثل:

وفاى به نذر، پرداخت خمس، قطع دست دزد، حرمت ازدواج با محارم، نهى از زنده به گور كردن دختران و ...

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند عبدالمطلب را روز قيامت در سيماى پيامبران و هيبت پادشاهان محشور مى كند.»

عبدالمطلب داراى فرزندانى شد كه معروف ترين آن ها عبارتند از: عبداللَّه، ابوطالب، عباس، حمزه، ابولهب، حارث.

پدر و مادر پيامبر

عبداللَّه در بيست و چهار سالگى با آمنه بنت وهب ازدواج كرد. آمنه به نور پاك پيامبر حامله شد. در دوران حاملگىِ وى، عبداللَّه در يك سفر تجارتى كه به شام رفته

ص: 40

بود، به هنگام برگشت، ميان راه بيمار شد و در مدينه در گذشت.

و در جنوب غربى مسجدالنبى و شرق مسجد على بن ابى طالب به خاك سپرده شد.

احداث خيابان زيرگذر در آن محدوده باعث شد تا محلّ قبر به كنار مسجدالنبى منتقل شود كه در طرح توسعه و بازسازى مسجدالنبى و اطراف آن هم اكنون محلّ قبر در مدخل درِ شماره 5 مسجد النبى به نام «باب قبا» قرار دارد.

پيامبر صلى الله عليه و آله تحت سرپرستى جدش عبدالمطلب و مادرش آمنه بود. در شش سالگىِ پيامبر، آمنه از عبدالمطلب اجازه خواست كه همراه فرزندش محمد و امّ ايمن به ديدار اقوامش به مدينه رود.

آمنه پس از يك ماه اقامت در مدينه، به مكه بازگشت. او در ميان راه بيمار شد و در «ابواء»، كه محلى است در چهل و پنج كيلومترى «جُحفه»، درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد.

پس از دفن آمنه، امّ ايمن پيامبر صلى الله عليه و آله را به مكه برگرداند.

از آن پس، پيامبر صلى الله عليه و آله دو سال تحت سرپرستى جدش عبدالمطّلب زندگى كرد كه عبدالمطلب نيز در سن صد و بيست سالگى، زمانى كه حضرت محمّد صلى الله عليه و آله هشت سال

ص: 41

داشت، وفات يافت. از آن پس ابوطالب پدر اميرمؤمنان، على عليه السلام سرپرستى پيامبر صلى الله عليه و آله را به عهده گرفت.

ماجراى اصحاب فيل

أَلَمْ تَرَى كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ .... (1)

ابرهه از سوى نجاشى پادشاه حبشه فرمانرواى يمن گرديد. وى به خاطر جلب توجه نجاشى كليساى با شكوهى در پايتخت يمن (صنعا) ساخت تا ضمن خود شيرينى، توجّه اعراب را از كعبه به آن منحرف كند و اين مطلب را در نامه اى به نجاشى ياد آور شد.

يكى از اعراب از متن نامه آگاهى يافت و به كليسا رفت و به آنجا بى احترامى كرد. خبر اين رخداد به ابرهه رسيد.

و او وقتى دانست كه وى اهل مكه است، سوگند ياد كرد كه به مكه رود و خانه خدا را ويران سازد، لذا لشكرى آماده كرد و با فيل ها روانه مكه شد. برخى از قبايل اعراب با او همراه شدند و برخى ديگر به مقابله برخاستند و شكست خوردند.


1- فيل: 5- 1

ص: 42

وقتى ابرهه به چند كيلومترى مكه رسيد، تعدادى از لشكريان را براى غارت به اطراف مكه فرستاد و آنان مقدارى از اموال و احشام مكيان؛ از جمله يكصد شتر از عبدالمطلب به غارت بردند.

ابرهه قاصدى به مكه فرستاد تا اعلام كند كه ما با شما جنگ نداريم مگراين كه در برابر ما مقاومت كنيد.

بزرگ مكه؛ يعنى عبدالمطلب نيز در پاسخ گفت: ما نيز با شما به مقابله بر نمى خيزيم.

در ديدارى كه عبدالمطلب با ابرهه داشت وقار و شوكت عبدالمطلب ابرهه را تحت تأثير قرار داد و ابرهه وى را احترام كرد و پرسيد خواسته ات چيست؟ عبدالمطلب گفت:

شترانم را پس بده. اين تقاضا ابرهه را به تعجب واداشت و خطاب به عبدالمطلب گفت: پايگاه دين را رها كرده، به فكر شترانت هستى؟ عبدالمطلب گفت: «أَنَا رَبُّ الإِبِلِ وَ إنَّ لِلْبَيتِ رَبّاً سَيَمْنَعُهُ».

عبدالمطلب شتران را بازگرفت و به مكه آمد و از مردم خواست همگى به اتفاق حيوانات خود، شهر را ترك كنند و در دامنه كوه ها به پناهگاه بروند. پس از اين كه مردم از شهر خارج شدند، خود نزد كعبه آمد و حلقه در كعبه را گرفت و رو به آسمان كرد و از خداوند سبحان خواست كه خودش

ص: 43

ابرهه و سپاه او را دفع كند. آنگاه خود نيز در دامنه كوه پناه گرفت و منتظر ماند.

دستور حمله از سوى ابرهه صادر شد. فيل ابرهه و ديگر فيل ها از حركت به سوى كعبه خوددارى كردند و به هر سمتى به جز كعبه حركت مى كردند، ناگهان آسمان تيره و تار شد؛ زيرا پرستوهاى فراوانى كه هر يك دو ريگ به چنگال ويك ريگ به منقار داشتند، بر فراز لشكر ابرهه ظاهر شدند و با آن ريگ ها به لشكر حمله بردند.

در اين حمله تمام لشكر و فراريان آنها، كه ابرهه نيز جزوشان بود، هدف قرار گرفتند و به هلاكت رسيدند و اجساد آنان مانند نشخوار حيوانات له گرديد و درهم كوبيده شد.

اصحاب فيل در منطقه اى بنام «وادى مُحَسِّر» به هلاكت رسيدند. گويند چون سپاه ابرهه به سبب اين شكست حسرت خوردند، اين وادى به محسِّر مشهور گشت.

شكست ابرهه و آن اعجاز، قريش را به تكبّر و غرور واداشت و آنها خيال مى كردند كه اين شكست به خاطر بزرگى و مقام و منزلت قريش است.

لذا قريش از آن پس خود را طبقه ممتاز عرب مى دانستند و از اين خود خواهى به بى بند و بارى رو آوردند. اين بى بند و بارى و فساد و تبعيض، مكه را غرق در

ص: 44

آلودگى و تباهى ساخت.

در اين وضع اسف بار، مصلحى بايد كه كار را پايان دهد و آن وجود با بركت پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله است، كه در همان سال به دنيا آمد.

چون اين واقعه در آن زمان كم نظير بود و براى قريش افتخارى بزرگ به شمار مى رفت، لذا تاريخ هايى كه در آن سرزمين رايج بود متروك گرديد و عام الفيل مبدأ تاريخ حجاز شد.

نامگذارى كعبه

از امام صادق عليه السلام پرسيدند: چرا كعبه را «كعبه» ناميدند؟

فرمود: «براى اين كه چهار گوش و مربع است، و كعبه چهارگوش است چون محاذى بيت المعمور است و بيت المعمور چهارگوش است، چون محاذى عرش است، و عرش چهارگوش است چون كلماتى كه دين اسلام بر آن استوار است چهار است:

1- سبحان اللَّه 2- الحمد للَّه 3- لا إله إلّااللَّه 4- اللَّه اكبر». (1)


1- «إنّما سُمّيت كعبة لأنها مربّعة، وصارت مربّعة لأنّها بحذاء البيت المعمور و هو مربّع، وصار البيت المعمور مربعاً لأنه بحذاء العرش و هو مربّع، وصار العرش مربّعاً لأن الكلمات التي بني عليها الإسلام أربع، و هي: سبحان اللَّه، والحمدللَّه، ولا إله إلّااللَّه، واللَّه أكبر» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 124.

ص: 45

تأسيس كعبه و تجديد بناى آن

اشاره

وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ .... (1)

وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ .... (2)

گرچه از آيات قرآن چنين برمى آيد كه خداوندمكان كعبه رابه ابراهيم نشان داد وابراهيم بافرزندش اسماعيل ديوارهاى كعبه را بالا بردند. ليكن بر اساس برخى نقل هاى روايى و تاريخى، اولين نفر حضرت آدم بود كه كعبه را بنا نهاد.

امام صادق عليه السلام فرمود: «جايگاه كعبه قطعه سفيدى از زمين بود كه مانند خورشيد و ماه مى درخشيد، تا اين كه يكى از پسران آدم برادرش را كشت و [به جهت فسق و فجور] آن قطعه تيره و تار شد». (3)


1- حجّ: 26
2- بقره: 127
3- «كان موضع الكعبة ربوة من الأرض بيضاء تضيئ كضوء الشمس والقمر، حتى قتل ابنا آدم أحدهما صاحبه فاسودّت» كافى 4: 189.

ص: 46

پيامبر صلى الله عليه و آله: «خداوند جبرئيل را به سوى آدم و حوّا فرستاد و به آنها فرمود: براى من بنايى بسازيد، جبرئيل مكان آن را تعيين كرد و حضرت آدم و حوا كعبه را ساختند.

سپس خداوند به حضرت آدم خطاب كرد: بر گِرد آن طواف كند ... پس از قرن ها كعبه از بين رفت تا اين كه حضرت نوح آن را طواف كرد. باز بر اثر گذشت زمان، كعبه از بين رفت تا اين كه حضرت ابراهيم پايه هاى آن را بالا برد.» (1) پس از اين كه حضرت آدم بناى كعبه را نهاد، حضرت ابراهيم با فرزندش اسماعيل آن را تجديد بنا كرد. عمر بناى حضرت ابراهيم حدود چهار هزار سال است.

كعبه در طول تاريخ با حوادث طبيعى و غير طبيعى بسيارى روبرو بوده و بارها تعمير و تجديد بنا شده است.

يكى از حوادث طبيعى، خراب شدن كعبه به وسيله سيل است كه در دوران جوانى پيامبر صلى الله عليه و آله به وقوع پيوست و كعبه ويران شد. پس از تجديد بناى آن، حجرالأسود به دست


1- «بعث اللَّه جبرئيل إلى آدم و حوّاء فقال لهما: ابنيا لي بناءاً، فخط لهما جبرئيل، فجعل آدم يحفر و حوّا تنقل، فلما بنياه أوحى اللَّه تعالى إليه أن يطوف به، وقيل له: أنت أول الناس و هذا أول بيت، ثم تناسخت القرون حتى حجّه نوح، ثم تناسخت القرون حتى رفع إبراهيم القواعد منه» كنز العمال، ج 12، ص 213

ص: 47

مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله، كه در آن زمان سى و پنج سال از عمر شريفشان مى گذشت، در محل خود نصب شد.

و يكى از حوادث غير طبيعى حمله اى بود كه لشكر يزيد براى سركوب كردن عبداللَّه بن زبير ترتيب داد. وى پس از شورش بر عليه يزيد به كعبه پناهنده شده بود. در اين حمله كعبه را به آتش كشيدند و آن را تخريب كردند. عبداللَّه بن زُبَير پس از تسلّط بر مكه آن را تجديد بنا كرد.

طولى نكشيد كه حَجّاج بن يوسف ثقفى براى سركوبى او به مكه حمله كرد و اين بار نيز كعبه ويران شد و عبداللَّه بن زُبَير به دست حَجّاج كشته شد. سپس كعبه به وسيله عبدالملك مروان بازسازى و تعمير شد و حجرالأسود به دست مبارك امام سجاد عليه السلام در جاى خود نصب گرديد.

سپس در قرن چهارم هجرى، پس از يورش ملاحده و قرامطه، توسط سلاطين روم تجديد بنا شد.

آخرين تجديد بنا توسط سلطان عثمانى بود و آن پس از سيل عظيمى بود كه در قرن يازدهم هجرى كعبه را ويران ساخت.

ارتفاع ديوار كعبه در دوران حضرت ابراهيم نُه ذراع بود و كعبه سقف نداشت. در بازسازى دوران جوانى پيامبر صلى الله عليه و آله نه

ص: 48

ذراع ديگر بر ارتفاع آن افزوده شد و آن را مسقّف كردند و شش ستون براى نگهدارى سقف داخل آن نصب كردند كه در بازسازى بعدى توسط عبداللَّه بن زبير تعداد سه ستون داخل كعبه نصب شده است و در زمان عبدالملك مروان نُه ذراع ديگر بر ارتفاع آن افزوده شد.

ارتفاع ديوار كعبه در حال حاضر بيست و هفت ذراع؛ يعنى حدود 5/ 13 متر است.

فضيلت نظر به كعبه

حضرت على عليه السلام فرمايد: «به كعبه زياد بنگريد؛ زيرا از صد و بيست رحمت خداوند كه در اطراف خانه خدا است، بيست رحمت براى نگاه كنندگان به كعبه است.» (1) امام صادق عليه السلام فرموده است: «نگاه كردن به كعبه عبادت است.» (2) همچنين امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامى كه شخص به كعبه نظر دوخته است، همواره براى او حسنه نوشته


1- «أكثروا النظر إلى بيت اللَّه، فإن للَّه مأة وعشرين رحمة عند بيته الحرام ... و عشرون للناظرين» محاسن، ج 1، ص 144.
2- «النظر إلى الكعبة عبادة ...» كافى، ج 4، ص 240.

ص: 49

مى شود و گناهانش پاك مى گردد تا اين كه چشم از كعبه بردارد.» (1)

دستور برپايى مراسم حج

اشاره

امام صادق عليه السلام فرمود: «آنگاه كه حضرت ابراهيم و فرزندش مأمور شدند كعبه را بسازند و مأموريت خود را به پايان برند و ساختمان كعبه به پا شد، ابراهيم نداى حج سر داد، برخى از مردم، حتى آن هايى كه در صلب پدرانشان بودند، دعوت آن حضرت را لبّيك گفتند. پس كسى كه ده بار لبّيك گفته باشد، ده مرتبه توفيق تشرّف به حج پيدا مى كند و كسى كه پنج بار لبّيك گفته باشد پنج مرتبه به حج مى رود و كسى كه بيشتر لبّيك گفته باشد به همان مقدار به حج مى رود و كسى كه لبّيك نگفته باشد موفق به انجام حج نمى شود.» (2)


1- «من نظر إلى الكعبة لم يزل تكتب له حسنة و تمحى عنه سيئة حتى ينصرف بِبَصَرِهِ عنها» كافى، ج 4، ص 240.
2- «لمّا امر إبراهيم و إسماعيل ببناء البيت و تمّ بناءه ... ثمّ نادى هلّم الحج هلّم الحج ... فلبّى الناس في أصلاب الرجال: لبيّك ... فمن لبّى عشراً يحجّ عشراً، ومن لبّى خمساً يحجّ خمساً، و من لبّى أكثر من ذلك فبعدد ذلك ... و من لم يلبّ لم يحجّ» كافى، ج 4، ص 206.

ص: 50

امام صادق عليه السلام همچنين فرمود: «آنگاه كه حضرت ابراهيم از ساختن كعبه فارغ شد، خداوند به او مأموريت داد تا مردم را به حج فرا بخواند. ابراهيم عرض كرد: صدايم به جهانيان نمى رسد. خداوند فرمود: بخوان، ندا دادن از تو و رساندن از من. ابراهيم بر مقام- كه در آن زمان در كنار ديوار كعبه بود- بالا رفت، به امر خداوند ارتفاع مقام از كوه ها بلندتر شد و آن حضرت مردم را به حجّ فراخواند، پس آنان كه در اقصى نقاط عالم حتى در صلب پدران و شكم مادران بودند دعوت آن حضرت را شنيدند و لبّيك گفتند.» (1) اولين گروهى كه دعوت حضرت ابراهيم را اجابت كردند قبيله جرهم از اهالى يمن بودند.

و دستور برپايى حجّ اسلامى در سال دهم هجرت


1- «لمّا فرغ إبراهيم من بناء البيت، أمره اللَّه أن يؤذّن فى الناس بالحجّ، فقال: ياربّ ما يبلغ صوتي، فقال اللَّه: أذّن، عليك الأذان و عليّ البلاغ وارتفع على المقام- و هو يومئذ ملصق بالبيت- فارتفع به المقام حتى كان أطول من الجبال، فنادى ... أيها الناس كتب عليكم الحجّ إلى البيت العتيق فأجيبوا ربّكم، فأجابوه من تحت البحور السبع و من بين المشرق و المغرب إلى منقطع التراب من أطراف الأرض كلّها، و من أصلاب الرجال و من أرحام النساء بالتلبية ...» تفسير قمى، ج 2، ص 58.

ص: 51

توسط فرشته وحى بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (1).

محدوده حرم

امام باقر عليه السلام مى فرمايد: «جبرئيل آدم را از كوه صفا و حوا را از كوه مروه پايين آورد و آن ها را در خيمه اى كنار يكديگر قرار داد. عمود خيمه شاخه اى از ياقوت قرمز بود كه از پرتو نور آن، كوه ها و اطراف مكه روشن شد. خداوند مقدار شعاع نور ياقوت را حرم قرار داد و آن محدوده فعلىِ حرم مى باشد.

حرمت اين محدوده به احترام خيمه و عمود است؛ زيرا كه آن ها از موجودات بهشتى بودند.»(2)»


1- حج: 27
2- «أنزل جبرئيل آدم من الصفا وأنزل حوّاء من المروة وجمع بينهما فى الخيمة، وكان عمود الخيمة قضيب ياقوت أحمر، فأضاء نوره وضوءه جبال مكة وما حولها، وكلما امتدّ ضوء العمود فجعله اللَّه حرماً، فهو مواضع الحرم اليوم ... لحرمة الخيمة والعمود لأنهنّ من الجنّة» كافى، ج 4، ص 196.

ص: 52

از امام رضا عليه السلام پرسيدند: چرا برخى از نقاط حرم نسبت به كعبه دورتر و برخى نزديك تر است؟ حضرت فرمود:

«آنگاه كه خداوند آدم را از بهشت راند، او را بر كوه ابوقُبَيس فرود آورد. آدم از وحشت تنهايى به خدا شكايت كرد، آنگاه خداوند ياقوت قرمزى را نازل كرد و آن را در محل كعبه نهاد و آدم گرد آن طواف كرد. نور ياقوت منطقه مشخصى را روشن كرد و خداوند آن محدوده را حرم قرار داد.» (1)

فضيلت حرم

ابان بن تَغلِب مى گويد: همراه امام صادق عليه السلام بودم، وقتى به حرم رسيديم امام از مركب پياده شد و غسل كرد و با پاى برهنه وارد حرم شد و فرمود: «هر كس از روى تواضع براى خدا با پاى برهنه وارد حرم شود، خداوند صد هزار گناه از


1- «سئل ابوالحسن الرضا عن الحرم، كيف صار بعضها أقرب من بعض و بعضها أبعد من بعض؟ قال: «إن اللَّه عزّوجل لمّا اهبط آدم من الجنة اهبط على أبي قبيس، فشكا إلى ربّه عزّوجل الوحشة ... فأهبط اللَّه عزّوجل إليه ياقوتة حمراء فوضعها في موضع البيت فكان يطوف بها آدم و كان ضوءها يبلغ موضع الأعلام فجعله اللَّه حرماً» كافى، ج 4، ص 195

ص: 53

او محو كند و صد هزار حسنه براى او بنويسد و صد هزار درجه بر درجات او بيفزايد و صد هزار حاجت او را برآورد.» (1) در منطقه حرم جنگ و تجاوز، شكار حيوانات و كندن گياهان بر مُحرم و غير مُحرم حرام است. كسى كه به حرم پناه ببرد از تعقيب مصون است و تمام مخلوقات در اين منطقه در امن و امانند.

فضيلت مكه

امام سجاد عليه السلام فرمود: «گفتن يك سبحان اللَّه در مكه معادل انفاق ماليات كوفه و بصره است در راه خدا.» (2) امام سجاد عليه السلام فرمود: «كسى كه در مكه قرآن را ختم كند، نمى ميرد مگر اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را زيارت كند و


1- «عن أبان بن تغلب، قال: كنت مع أبي عبداللَّه عليه السلام فلمّا انتهى إلى الحرم نزل و اغتسل و أخذ نعليه بيديه، ثم دخل الحرم حافياً ... فقال: «يا أبان من صنع مثل ما رأيتني صنعت تواضعاً للَّه عزّوجلّ محى اللَّه عنه مأة ألف سيئة، و كتب له مأة ألف حسنة، و بنى له مأة ألف درجة، وقضى له مأة ألف حاجة» تهذيب، ج 5، ص 112.
2- «تسبيحة بمكّة تعدل خراج العراقين ينفق في سبيل اللَّه عزّوجلّ» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 146.

ص: 54

جايگاهش را در بهشت ببيند.» (1) حضرت سجاد عليه السلام همچنين فرمود: «غذا خورنده در مكه همچون روزه دار در غير مكه است و كسى كه در مكه راه مى رود در عبادت خدا به سر مى برد.» (2) از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: «سجده كننده در مكه مانندكسى است كه درراه خدا در خون خود غلطان است.» (3) امام صادق عليه السلام نيز فرمود: «محبوب ترين نقطه زمين نزد خدا مكه است. در نزد خداوند هيچ خاكى محبوب تر از خاك مكه، هيچ سنگى محبوب تر از سنگ مكه، هيچ درختى محبوب تر از درخت مكه، هيچ كوهى محبوب تر از كوه هاى مكه و هيچ آبى محبوب تر از آب مكه نزد خدا نيست.» (4)


1- «من ختم القرآن بمكة لم يمت حتى يرى رسول اللَّه و يرى منزله فى الجنة» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 146.
2- «الطاعم بمكّة كالصائم في ماسواها، و الماشي بمكّة في عبادة اللَّه عزّوجلّ» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 146.
3- «الساجد بمكة كالمتشحّط بدمه في سبيل اللَّه» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 147.
4- «أحبّ الأرض إلى اللَّه تعالى مكة، و ماتربة أحبّ إلى اللَّه عزّوجل من تربتها، ولا حجر أحبّ إلى اللَّه عزّوجل من حجرها، ولا شجر أحبّ إلى اللَّه عزّوجل من شجرها، ولا جبال أحبّ إلى اللَّه عزّوجل من جبالها، و لا ماء أحبّ إلى اللَّه عزّوجلّ من ماءها» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 157.

ص: 55

امام صادق عليه السلام همچنين فرمود: «مكه حرم خدا و حرم رسول خدا و حرم اميرمؤمنان است. يك نماز در مكه برابر با صد هزار نماز و يك درهم خرج كردن در راه آن، برابر با صد هزار درهم است.» (1) و نيز امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه از مكه خارج شود و ديگر قصد مراجعت به مكه را نداشته باشد، عمرش كوتاه مى گردد و به عذاب الهى نزديك مى شود.» (2)

تاريخ مسجد الحرام

قُصَىّ بن كِلاب جدّ چهارم پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد مردم خانه هاى خود را، كه تا آن زمان به احترام كعبه با فاصله زيادى از كعبه ساخته بودند، به اطراف كعبه منتقل كنند تا به حرمت كعبه از هجوم دشمنان در امان باشند، لذا به اطراف كعبه آمدند و مقدارى از فضاى اطراف كعبه براى طواف


1- «مكة حرم اللَّه و حرم رسوله و حرم أميرالمؤمنين، الصلاة فيها بمأة ألف صلاة والدرهم فيها بمأة ألف درهم» كافى، ج 4، ص 586.
2- «من خرج من مكّة و هو لايريد العود إليها فقد اقترب أجله و دنا عذابه» كافى، ج 4، ص 270

ص: 56

باقى ماندكه مساحت آن حدود دو هزارمتر مربّع بوده است.

اين وضعيت تا زمان عمربن خطاب بدين گونه بود، امّا به دستور وى خانه هاى اطراف كعبه خريدارى و تخريب شد و فضاى اطراف كعبه توسعه پيدا كرد و براى مسجدالحرام، كه تا زمان نزول قرآن و آيه: سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى ... (1)

نامى از مسجدالحرام نبود، ديوارى كشيده شد.

در آن زمان مساحت مسجدالحرام به حدود سه هزار و ششصد متر مربّع رسيد.

در زمان خليفه سوم خانه هاى ديگرى در اطراف خريده شد و يا به زور تخريب گرديد و مسجدالحرام توسعه يافت و در اطراف مسجد رواق ها و سايه بان هايى بنا گرديد.

توسعه مسجدالحرام در زمان خلفاى ديگر نيز چندين بار صورت گرفت.

مساحت مسجد از دوران عباسيان تا دوران ملك عبد العزيز آل سعود، سى هزار متر مربع بوده است.

در دوران ملك عبدالعزيز حدود صد و سى هزار متر مربع برمساحت آن افزوده شد وتا قبل از توسعه اخير توسّط


1- اسراء: 1

ص: 57

ملك فهد، به حدود صد و شصت هزار متر مربع رسيد.

در سال هاى اخير، ملك فهد حدود شصت هزار متر مربع ديگر بر مساحت آن افزود و در حال حاضر مساحت مسجدالحرام دويست و بيست هزار متر مربع و داراى نُه گلدسته است.

مسجدالحرام در صدر اسلام داراى سى در بوده و در اين زمان داراى نود و چهار درِ كوچك و بزرگ است.

مساحت صحن هاى اطراف مسجدالحرام در حال حاضر حدود هشتاد و هشت هزار متر مربّع است.

مسجدالحرام و صحن هاى اطراف گنجايش حدود هشتصد و پنجاه هزار تا يك ميليون نمازگزار را دارد.

فضيلت مسجدالحرام

پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: «يك نمازدرمسجدمن، برابر است با هزار نماز در ديگر مساجد، به جز مسجدالحرام، و يك نماز در مسجدالحرام برابراست با هزار نماز در مسجد من.» (1)


1- «الصلاة في مسجدي كألف صلاة في غيره إلّاالمسجدالحرام، فإنّ الصلاة في المسجدالحرام تعدل ألف صلاة في مسجدي» من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 147.

ص: 58

امام على عليه السلام فرمود: «چهار نقطه در دنيا از باغ هاى بهشت است: مسجدالحرام، مسجدالنبى، مسجد بيت المقدس و مسجد كوفه.» (1) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «كسى كه يك نماز در مسجدالحرام بخواند، خداوندنمازهايى را كه تاكنون خوانده و نمازهايى را كه تا آخر عمر خواهد خواند، قبول مى كند و نماز در مسجدالحرام معادل يكصد هزار نماز است.» (2) امام صادق عليه السلام همچنين مى فرمايد: «همانا صد و بيست رحمت خداوند در اطراف كعبه است؛ شصت رحمت براى طواف كنندگان و چهل رحمت براى نمازگزاران و بيست رحمت براى كسانى است كه به كعبه نگاه مى كنند.» (3)


1- «أربعة من قصور الجنة في الدنيا: المسجد الحرام و مسجد الرسول و مسجد بيت المقدس و مسجدالكوفة» امالى طوسى، ص 379.
2- «مَنْ صلّى في المسجدالحرام صلاة واحدة، قبل اللَّه عزّوجلّ منه كلّ صلاة صلّاها و كلّ صلاة يصلّيها إلى أن يموت، و الصلاة فيها بمأة ألف صلاة» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 135.
3- «إن للَّه عزّوجلّ حول الكعبة عشرين و مأة رحمة، منها ستون للطائفين وأربعون للمصلّين و عشرون للناظرين» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 134.

ص: 59

قسمتهاى مختلف كعبه و مسجدالحرام

اركان كعبه

اركان كعبه عبارتند از:

1- «ركن اسوَد» يا «ركن حَجَر» چون در آن ركن حجرالأسود نصب شده است.

2- «ركن عراقى»، چون به سمت عراق است.

3- «ركن شامى» يا «ركن غربى»، چون به سمت شام و مغرب است.

4- «ركن يمانى» چون به سمت يمن است.

حجرالأسود

امام باقر عليه السلام مى فرمايد: «خداوند حجرالأسود را به حضرت ابراهيم سپرد در حالى كه از كاغذ سفيدتر بود، ولى

ص: 60

بر اثر گناهان فرزندان آدم سياه شد.» (1) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «به امر خداوند حضرت ابراهيم و فرزندش مشغول ساختن كعبه شدند، چون به محل حجرالأسود رسيدند از جانب كوه ابوقبيس به ابراهيم خطاب شد: براى تو امانتى نزد من است. حضرت حجرالأسود را از ابوقبيس گرفت و در جاى خود (مكان فعلى آن) نصب كرد.» (2) امام صادق عليه السلام همچنين فرمود: «حجرالأسود از موجودات بهشتى است.» (3) امام سجاد عليه السلام به شِبلى فرمود: «آيا با حجرالأسود مصافحه كردى؟» شِبلى گفت: بلى، حضرت ناله كرد و صيحه اى زد به طورى كه نزديك بود روح از بدنش جدا شود. سپس فرمود: «آه، آه! كسى كه با حجرالأسود مصافحه كند مانند آن است كه با خدا مصافحه كرده باشد!» (4)


1- «إن اللَّه استودع إبراهيم الحجر الأبيض، و كان أشدّ بياضاً من القراطيس، فاسودّ من خطايا بني آدم» تفسير عياشى، ج 1، ص 59.
2- «إنّ اللَّه عزّوجلّ أمر إبراهيم ببناء الكعبة ... فَبَنى إبراهيم و إسماعيل البيت ... حتّى انتهى إلى موضع الحَجَر، فنادى ابوقبيس إبراهيم: إن لك عندي وديعة، فأعطاه الحجر فوضعه مَوْضِعَهُ» كافى، ج 4، ص 205.
3- «الحجر من الجنة» كافى، ج 4، ص 184.
4- مستدرك الوسائل 10: 166

ص: 61

باز امام صادق عليه السلام فرمود: «عمربن خطاب نزديك حجرالأسود آمد و گفت: اى حجر به خدا قسم ما مى دانيم تو سنگى بيش نيستى، نه ضرر مى زنى و نه نفع مى رسانى، جز اين كه ما ديده ايم پيامبر صلى الله عليه و آله تو را دوست مى داشت لذا ما هم تو را دوست مى داريم. حضرت على عليه السلام به او فرمود: اى پسر خطاب، اين چه حرفى است كه مى زنى! به خدا قسم اين سنگ روز قيامت مبعوث مى شود، او داراى زبان و دو لب مى باشد و شهادت مى دهد براى كسى كه به عهدش وفا كرده است و اين سنگ دست خداوند است در زمين، مردم به وسيله آن با خدا بيعت مى كنند.» (1) و نيز امام صادق عليه السلام گفت: «حجرالأسود فرشته اى از فرشته هاى بزرگ الهى بوده است، همين كه خداوند از فرشته ها پيمان گرفت، او اولين ايمان آورنده بود، لذا خداوند او را امين بر تمام خلقش گرفت و پيمانى را كه از


1- «مرّ عمر بن الخطاب على الحجر الأسود، فقال: واللَّه يا حجر إنا لنعلم أنك حجر لاتضرّ ولا تنفع إلّارأينا رسول اللَّه يحبّك فنحن نحبّك، فقال له اميرالمؤمنين عليه السلام كيف يابن الخطاب، فواللَّه ليبعثنّه اللَّه يوم القيامة وله لسان وشفتان فيشهد لمن وافاه، وهو يمين اللَّه في أرضه يبايع بها خلقه ...» علل الشرايع، ج 2، ص 426.

ص: 62

ساير آفريدگان گرفت نزد او به امانت گذارد و از مردم خواست كه همه ساله نزد او حاضر شوند و تجديد عهد و پيمان كنند.» (1) اين سنگ نزديك به پنجاه تكه است كه بابست هاى فلزى به يكديگر متصل شده اند و دريك قاب نقره اى قرار دارد.

تاكنون چندين بار حجرالأسود با حوادث طبيعى و غير طبيعى روبرو شده و مجدداً در جاى خود نصب گرديده است؛ برخى از حوادث عبارتند از:

1- قبل از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله كه كعبه به واسطه سيل خراب شد، پس از تجديد بنا براى نصب حجرالأسود ميان قبايل مختلف مكه اختلاف به وجود آمد و قرار شد اولين كسى كه وارد مسجدالحرام مى شود داورى كند، از قضا محمّد (پيامبرخدا صلى الله عليه و آله) كه در آن زمان جوانى سى و پنج ساله بود، وارد مسجدالحرام شد و فرمود: عبايى آوردند و سنگ را


1- « [الحجر] كان ملكاً من عظماء الملائكة عنداللَّه، فلمّا أخذ اللَّه من الملائكة الميثاق، كان أول من آمن به وأقرّ ذلك الملك، فاتّخذه اللَّه أميناً على جميع خلقه، فألقمه الميثاق وأودعه عنده، واستعبد الخلق أن يجدّدوا عنده في كلّ سنة الإقرار بالميثاق و العهد الذي أخذ اللَّه عزّوجلّ عليهم ...» كافى، ج 4، ص 185.

ص: 63

ميان آن نهاد و بزرگان هر قبيله گوشه عبا راگرفته، به محل نصب آن آوردند و خود حضرت سنگ را برداشت و در جايش قرار داد.

2- در پى شورش عبداللَّه بن زُبَير در زمان حكومت يزيد، لشكرى به دستور يزيد براى سركوب وى، كه به كعبه پناهنده شده بود، حمله كرد و كعبه را به آتش كشيد و تخريب كرد كه توسط خود عبداللَّه بن زُبَير تعمير شد.

3- پس از حمله حَجّاج بن يوسف ثقفى به مكه و كشته شدن عبداللَّه بن زبير، كه به دستور عبدالملك مروان بازسازى شد و حجرالأسود به دست امام سجاد عليه السلام در جاى خود نصب شد.

4- پس از قرن سوم برخى از ملاحده و قرامطه، كه يكى از فرقه هاى اسماعيليه بودند، به مكه يورش بردند و خانه خدا را ويران كرده، حجرالأسود را از جاى خود كندند و با خود بردند. هنگامى كه حجرالأسود بازگردانده شد، توسط حضرت مهدى عليه السلام در جاى خود نصب گرديد. (1)


1- اين مطلب از روايتى كه ابن قولويه نقل كرده به دست مى آيد. الخرائج والجرائح: ج 1، ص 475، ح 18 بحار الانوار: ج 99، ص 226، ح 26

ص: 64

مُلْتَزَم

اشاره

فاصله ركن اسود تا درِ كعبه را ملتزم مى گويند. و چون مردم و همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام سر و صورت و دست ها و سينه را به اين مكان مى چسباندند و دعا مى كردند، لذا آنجا را «ملتزم» مى نامند. (1) امام على عليه السلام فرمود: «كسى كه در اين مكان به گناه خود اقرار كند و آن را برشمرد و از خداوند طلب آمرزش كند، بر خداوند است كه او را ببخشد.» (2)امام صادق عليه السلام هم فرمود: «اين جا مكانى است كه هيچ بنده اى نزد خداى خود به گناهانش اقرار و طلب مغفرت نمى كند مگر اينكه خداوند او را مى آمرزد.»(3)»

امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامى كه حضرت آدم طواف


1- «التزمته أي اعتنقته فهو ملتزم، ومنه يقال لما بين باب الكعبة والحجر الاسود الملتزم، لأنّ الناس يعتنقونه أي يضمّونه إلى صدورهم» مصباح المنير، ج 2، ص 245.
2- «من أقرّ بذنبه في ذلك الموضع وعدّه و ذكره و استغفراللَّه منه كان حقاً على اللَّه عزّوجلّ أن يغفره له» خصال، ص 617.
3- «إنّ هذا مكان لم يقرّ عبد لربّه بذنوبه ثم استغفراللَّه إلّاغفر اللَّه له» كافى، ج 4، ص 410.

ص: 65

كرد و به ملتزم رسيد، جبرئيل به او گفت: در اين مكان نزد خداى خود به گناهانت اقرار كن ... سپس از جانب پروردگار به او خطاب شد: اى آدم، گناهت را بخشيدم. آدم عرض كرد: فرزندان و نسل هايم را نيز ببخش، خداوند خطاب كرد: هر كس از نسل تو، به اين مكان آيد و به گناه خود اقرار كند و مانند تو توبه كند سپس طلب مغفرت نمايد، او را مورد مغفرت و آمرزش قرار مى دهم.» (1)

درِ كعبه

در دوران حضرت ابراهيم دو درگاه بدون در، هم سطح زمين براى كعبه گشوده شد.

در دوران جوانى پيامبر صلى الله عليه و آله كه كعبه بازسازى شد، براى اوّلين بار در چوبى توسط قريش براى كعبه در محل فعلى، كه بالاتر از زمين قرار دارد، نصب گرديد و درگاه پشت كعبه


1- «لمّا طاف آدم بالبيت و انتهى إلى الملتزم، قال له جبرئيل: أقرّ لربّك بذنوبك في هذا المكان ... فأوحى اللَّه عزّوجلّ إليه: يا آدم، قد غفرت ذنبك، قال: يا ربّ ولولدي و لذرّيتي، فأوحى اللَّه عزّوجلّ إليه: من جاء من ذرّيتك إلى هذا المكان و أقرّ بذنوبه و تاب كما تبت ثم استغفر غفرت له» كافى، ج 4، ص 194.

ص: 66

مسدود شد.

در يك بازسازى ديگر، عبداللَّه زبير آن را هم سطح زمين قرار داد و درگاه ديگر را، كه در پشت كعبه قرار داشت، گشود و كعبه مجدداً داراى دو در شد.

در بازسازى بعد، كه در دوران عبدالملك مروان صورت گرفت، درِ پشت كعبه مسدود شد و درِ اولى در جاى خود؛ يعنى بالاتر از زمين در مكان فعلى قرار گرفت.

آخرين در كعبه كه از چوب ساج و نقره خالص است و با طلا و جواهرات مزّين مى باشد، در دوران سعودى توسط ملك خالد تعويض شده است.

مُستَجار

محلى كه پيشتر درِ پشتِ كعبه در آنجا بود؛ يعنى كمى مانده به ركن يمانى را «مستجار» مى گويند.

اين مكان افزون بر فضيلتى كه دارد، محل حادثه اى بزرگ و افتخارآميز براى شيعه است؛ يعنى ديوار كعبه در اين قسمت شكافته شد و فاطمه بنت اسد براى زايمان به داخل كعبه رفت و شكاف بسته شد! و حاضران مات و مبهوت، اين معجزه الهى را به چشم ديدند. آنگاه در

ص: 67

سيزدهم رجب، سى سال پس از عام الفيل، على مولود كعبه در حالى كه در آغوش مادر بود با شكافته شدن دوباره ديوار، از اين قسمت خارج شدند.

امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: «وقتى كه آدم به زمين فرود آمد، كعبه را طواف كرد، چون به مستجار رسيد خود را به كعبه نزديك كرد و دست هايش را به سوى آسمان گرفت و عرض كرد: بار الها! مرا ببخش.

خطاب شد: تو را بخشيدم. عرض كرد: خدايا! فرزندانم را نيز ببخش. خطاب شد: اى آدم، هر كس از فرزندانت در اين مكان به گناه خود اقرار كند او را مورد مغفرت و آمرزش قرار مى دهم.» (1)

ركن يمانى

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هيچگاه كنار ركن يمانى نيامدم مگر اينكه ديدم جبرئيل زودتر از من خود را به آن ركن


1- «لمّا هبط آدم إلى الأرض طاف بالبيت، فلمّا كان عند المستجار دنا من البيت فرفع يديه إلى السماء، فقال: يا ربّ اغفرلي، فنودي: إني قدغفرت لك، قال: ياربّ و لولدي، فنودي: يا آدم من جاءني من ولدك فباء بذنبه بهذا المكان غفرت له» تفسير عياشى، ج 1، ص 30.

ص: 68

چسبانيده است.» (1) امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند فرشته اى را نزد ركن يمانى گمارده كه كارش آمين گفتن به دعاى مؤمنان است.» (2) امام صادق عليه السلام همچنين فرمود: «ركن يمانى درى از درهاى بهشت است، از هنگامى كه خداوند آن را باز كرده هرگز بسته نشده است.» (3) «ركن يمانى درى است كه ماازآن واردبهشت مى شويم.» (4) «در اين مكان هيچ بنده مؤمنى نزد خدايش اقرار به گناه خود نمى كند مگر اين كه آمرزيده مى شود.» (5) «بين ركن يمانى و حجرالأسود هفتاد پيامبر مدفونند.» (6)


1- «ما أتيت الركن اليماني إلا وجدت جبرئيل قد سبقني إليه يلتزمه» كافى، ج 4، ص 408.
2- «إنّ اللَّه عزّوجلّ وكّل بالركن اليماني مَلَكاً هجّيراً يؤمّن على دعاءكم» كافى، ج 4، ص 408.
3- «الركن اليماني باب من أبواب الجنة، لم يغلقه اللَّه منذ فتحه» كافى، ج 4، ص 409.
4- «الركن اليماني بابنا الذي ندخل منه الجنّة» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 134.
5- «إنّه ليس من عبد مؤمن يقرّ لربّه بذنوبه في هذا المكان إلا غفراللَّه له ...» كافى، ج 4، ص 411.
6- «دفن ما بين الركن اليماني والحجر الأسود سبعون نبياً» كافى، ج 4، ص 214.

ص: 69

شاذَرْوان «1»

اشاره

شاذَرْوان (1)

شاذروان، برآمدگى شيب دار كوتاهى است كه در قسمت پايين ديوار كعبه، به جز ضلع حِجْر اسماعيل، وجود دارد.

اين نشانه اى است كه پيشتر ديوارهاى كعبه روى آن قرار داشته و در تجديد بناى كعبه مقدارى ديوارها از داخل پايه گذارى شده است.

محيط اصلى كعبه توسط شاذروان محفوظ مانده است.

(مصباح المنير، ج 1، ص 371).

ناودان كعبه

اوّلين ناودان چوبى، در دوران جوانى پيامبر صلى الله عليه و آله بر بام كعبه نصب شد، سپس ناودان هايى از مس و نقره براى كعبه ساختند و ناودان فعلى كه از نقره خالص و روكش طلا ساخته شده، حدود صد و پنجاه سال قبل توسط يكى از سلاطين عثمانى به كعبه هديه شد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «زير ناودان جايگاه جبرئيل است و جبرئيل از آنجا اجازه تشرّف به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله


1- «شاذَروان به فتح الذال»

ص: 70

را مى يافت ....» (1) در روايات آمده است: «دعاى كسى زير اين ناودان رد نمى شود.»

پرده كعبه

در زمان هاى دور يكى از منصب هاى كعبه پرده دارى بوده است و نخستين كسى كه نسبت به پوشش كعبه اقدام كرد حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل بودند.

بنابر نقلى، حضرت آدم نيز براى كعبه جامه اى تهيه كرد.

از آن پس رجال هر زمان براى كعبه پوششى تدارك مى ديدند. پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت على عليه السلام و پس از آن ها خلفاى ديگر هر ساله پرده كعبه را تعويض مى كردند.

مدت زمانى پرده كعبه در شوشتر با پارچه ديباج تهيه مى شد. در اين دوران، همه ساله در عيد قربان پرده كعبه كه از ابريشم نفيس تهيه مى شود، توسط حاكمان سعودى تعويض و قطعه هاى پرده سابق به عنوان لوح يادبود به ميهمانان دولت سعودى هديه مى شود.


1- «مقام جبرئيل و هو تحت الميزاب، فإنه كان مقامه إذا استأذن على رسول اللَّه ...» كافى، ج 4، ص 557.

ص: 71

مقام ابراهيم عليه السلام

فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً ... (1)

... وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً ... (2)

«مقام»، سنگى است با طول و عرض چهل سانتيمتر و ارتفاع تقريبى پنجاه سانتيمتر كه جاى پاى حضرت ابراهيم عليه السلام روى آن به چشم مى خورد. اين سنگ پيشتر كنار در كعبه واقع بود، ليكن در زمان عمر بن خطاب، هنگام تعمير خانه خدا كه بر اثر سيل آسيب ديده بود جابجا شد و در مكان فعلى قرار گرفت. اين سنگ در حال حاضر، در محفظه اى كريستال، در فاصله سيزده مترى كعبه محافظت مى شود.

امام صادق عليه السلام فرموده است: «آنگاه كه حضرت ابراهيم از ساختن كعبه فارغ شد، خداوند به او مأموريت داد تا مردم را به حج فرا بخواند، ابراهيم عرض كرد: صدايم


1- آل عمران: 97
2- بقره: 125

ص: 72

به جهانيان نمى رسد، خداوند فرمود: بخوان، ندا دادن از تو و رساندن از من، ابراهيم بر مقام- كه در آن زمان در كنار ديوار كعبه بود- بالا رفت، به امر خداوند ارتفاع مقام از كوه ها بلندتر شد و آن حضرت مردم را به حجّ فراخواند.» (1)

نقل است كه حضرت ابراهيم براى ساختن كعبه روى اين سنگ ايستاد و همچنان كه ديوار كعبه بالا مى رفت با اراده خداوند ارتفاع اين سنگ نيز بيشتر مى شد.

نماز طواف واجب بايد پشت اين سنگ به جاى آورده شود.

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «هنگامى كه نزد مقام دو ركعت نماز خواندى، خداوند در برابر آن پاداش دو هزار ركعت نماز قبول شده براى تو مى نويسد.» (2) امام باقر عليه السلام نيز فرمود: «دو ركعت نماز نزد مقام، معادل شش بنده آزاد كردن است.» (3)


1- رجوع شود به پاورقى 2 صفحه 72
2- «فإذا صلّيت عند المقام ركعتين كتب اللَّه لك بهما ألفي ركعة مقبولة ...» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 131.
3- «من صلّى عند المقام ركعتين عدلتا عتق ستّ نسمات» من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 134.

ص: 73

حِجر اسماعيل

اشاره

نيم دايره اى است كه از ركن عراقى تا ركن شامى را شامل مى شود.

«حِجر»؛ يعنى پناه و دامن. چون ديوارهاى كعبه برافراشته شد، حضرت اسماعيل و مادرش براى در امان ماندن از گرماى آفتاب، در سايه و در كنار اين ضلع كعبه زندگى مى كردند.

و همچنين نقل است وقتى حضرت ابراهيم هاجر و اسماعيل را از شام به مكه آورد، با راهنمايى جبرئيل آن دو را در اين مكان مسكن داد و سايبانى براى آنان فراهم كرد تا از گرماى آفتاب در آن پناه گيرند.

سپس فرمود: أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ ... (1).

نقل است كه حضرت هاجر در اين محل مدفون است و همچنين حضرت اسماعيل كه در صد و سى سالگى وفات يافت و نيز حدود هفتاد پيامبر ديگر در اين مكان دفن شده اند.


1- ابراهيم: 37

ص: 74

اطراف حجر اسماعيل در دوران جوانى پيامبر صلى الله عليه و آله سنگ چين و ديوار كشى شد.

ارتفاع ديوار فعلى حدود يك متر و چهل سانتيمتر و عرض آن حدود شصت سانتيمتر است و فضاى داخل حجر از ديوار كعبه تا ديوار حجر حدود ده متر مى باشد.

ديوار حجر اسماعيل داراى دو بريدگى ورودى و خروجى است كه بريدگى ورودى آن كنار ركن شامى و بريدگى خروجى آن كنار ركن غربى است.

چون اين مكان نزد خدا داراى مقام ويژه اى است، لذا در طواف حكم كعبه را دارد.

حَطيم

مساحت ميان حجرالأسود و زمزم و مقام ابراهيم و قسمتى از حجر اسماعيل را «حطيم» مى گويند.

«حَطيم»؛ يعنى متراكم و به هم فشرده. چون ازدحام و فشار جمعيت در اين مكان بيشتر از قسمت هاى ديگر كعبه است، لذا اين محل را «حطيم» ناميده اند.

در اين مكان حدود يكصد تن از انبياى الهى از جمله:

حضرت آدم، نوح، صالح، اسحاق، يوسف، شعيب و ...

ص: 75

دفن شده اند.

و نفرين مظلومان بر ضدّ ظالمان در اينجا به اجابت مى رسيده است.

كسى كه در اين مكان چهار ركعت نماز بخواند، از عرش ندا مى رسد: اى بنده من گناهان گذشته ات بخشيده شد.

راوى نقل مى كند: در منا زير خيمه اى در حضور امام باقر عليه السلام بوديم و همه به احترامِ آن حضرت سكوت كرده بوديم. امام عليه السلام سكوت را شكست و فرمود: «آيا مى دانيد كدام نقطه از زمين نزد خدا با فضيلت تر است؟» كسى از حاضران پاسخ نگفت. سپس خود ايشان فرمود: «آن مكّه است كه خداوند آنجا را حرم خود و خانه اش را در آنجا قرار داد» سپس فرمود: «آيا مى دانيد كدام نقطه از مكه محترم تر است؟» كسى از حاضران پاسخ نگفت. باز خود حضرت فرمود: «آن مسجدالحرام است» سپس پرسيد: «آيا مى دانيد كدام نقطه در مسجدالحرام نزد خدا محترم تر است؟» اين بار نيز كسى پاسخ نداد و خود حضرت فرمودند: «و آن بين ركن اسود و مقام ابراهيم و درِ كعبه [يعنى حطيم] است.» (1)


1- ميسر: كنّا فى الفسطاط عند أبي جعفر عليه السلام نحو من خمسين رجلًا، فجلس بعد سكوت كان منّا طويلًا، فقال: «أتدرون أىّ البقاع أفضل عنداللَّه منزلة؟» فلم يتكلّم أحد، فكان هو الرادّ على نفسه، فقال: «ذلك مكة الحرام التي رضيها اللَّه لنفسه حرماً وجعل بيته فيها» ثم قال: «أتدرون أيّ البقاع أفضل فيها حرمة؟» فلم يتكلّم أحد، فكان هو الرادّ على نفسه، فقال: «ذاك المسجد الحرام» ثم قال: «أتدرون أيّ بقعة فى المسجد الحرام أعظم عنداللَّه حرمة؟» فلم يتكلّم أحد، فكان هو الرادّ على نفسه، فقال: «ذاك ما بين الركن الأسود والمقام و باب الكعبة و ذاك حطيم اسماعيل» تفسير عياشى، ج 2، ص 233.

ص: 76

چاه زمزم

اشاره

حضرت ابراهيم عليه السلام همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل را به وادى خشك و سوزان مكه آورد، همراه آن دو، مشك آبى بود و غير از آن، زاد و توشه اى نداشتند، ابراهيم آنها را به خدا سپرد و برگشت. پس از اندكى آب مشك تمام شد و شير در پستان هاجر خشكيد، تشنگىِ فرزند سبب شد تا مادر به دنبال آب رود.

هاجر بر كوه صفا رفت، مروه را چون سراب ديد و خيال كرد آنجا آب است، وقتى به كوه مروه مى آمد اثرى از آب نمى ديد. از آنجا به سوى صفا مى نگريست و صفا را چنين مى ديد، بدين گمان هفت بار فاصله ميان صفا و مروه را

ص: 77

دوان دوان پيمود.

بنابر نقلى، براى اين كه مرگ كودك خويش را به چشم نبيند، هراسان به اين سو و آن سو مى دويد. ناگهان چشمش به كودك افتاد كه از زير پاى مباركش آبى جارى است. با عجله مقدارى خاك و شن اطراف آن ريخت تا آب را مهار كند، سپس مشك را پر كرد و به كودكش نوشانيد.

پيدايش آب و رفت و آمد پرندگان، توجه قبايلى را كه در اطراف مكه ساكن بودند به آنجا معطوف داشت، كم كم به اطراف چشمه كوچ كردند و مكه رو به آبادانى رفت.

چون برخى از قبايل مكه حرمت كعبه و حرم را شكستند و به فسق و فجور پرداختند، خداوند آب زمزم را از جوشش انداخت و خشك كرد؛ به طورى كه بعدها محل آن نيز محو و مخفى شد.

تا اين كه جد پيامبر صلى الله عليه و آله، عبدالمطلب، چند شب پى در پى در خواب ديد خداوند وى را به حفر نقطه اى در كنار كعبه فرمان مى دهد. وى على رغم سرزنش مردم، با كمك تنها فرزندش حارث، آنجا را حفر كرد، چون كسى حاضر نشد عبدالمطّلب را در حفر چاه يارى دهد و او نيز غير از يك پسر فرزندى نداشت لذا در آن هنگام نذر كرد كه اگر خداوند به وى ده پسر دهد، يكى از آنها را در راه خدا

ص: 78

قربانى كند.

آب زمزم دوباره به جريان افتاد و عبدالمطلب سقايت حاجيان را عهده دار شد. پس از چندى خداوند به وى ده پسر عطا كرد. عبدالمطّلب براى اداى نذر خود، ميان فرزندانش قرعه زد، قرعه به نام محبوب ترين فرزندش عبداللَّه (پدر پيامبر) كه در آن زمان بيست و چهار ساله بود افتاد. عبداللَّه را براى اداى نذر آماده قربانى كرد، اين خبر غوغا و هيجانى در مردم ايجاد كرد و براى انصراف از اجراى آن، طرح هايى ارائه شد كه مورد قبول عبدالمطّلب قرار نگرفت.

سرانجام به درخواست مردم و پيشنهاد كاهن قرار شد ميان عبداللَّه و خون بهاى يك فرد كه در آن زمان ده شتر بود قرعه بزنند. اين كار در اجتماع مردم صورت گرفت و قرعه به نام عبداللَّه افتاد، به پيشنهاد كاهن ده شتر بر شترها افزودند و دوباره قرعه به نام عبداللَّه افتاد، همچنان ده تا ده تا به تعداد شتران افزوده شد تا به صد شتر رسيد، آنگاه قرعه به صد شتر افتاد، فرياد هلهله و شادى در مردم بلند شد.

عبدالمطّلب براى اطمينان بيشتر سه بار قرعه را تكرار كرد و هر سه بار قرعه به شتران اصابت كرد. عبدالمطلب آنها را در راه خدا سر بريد و گوشت آنها را ميان فقرا

ص: 79

تقسيم كرد.

بر اساس اين سنّت، از آن به بعد ديه يك مرد صد شتر تعيين شد.

چاه زمزم كه در نزديكى مقام ابراهيم و در هجده مترى كعبه واقع شده، در طبقه زير زمين مسجدالحرام قرار گرفته است كه آب آن توسط پمپ و از طريق لوله كشى در دسترس زائران قرار مى گيرد.

حضرت على عليه السلام فرمود: «آب زمزم بهترين آب روى كره زمين است.» (1) امام صادق عليه السلام نيز فرمود: «آب زمزم داروى درد كسى است كه آن را به قصد درمان بنوشد.» (2)

صفا و مروه و سعى ميان آن دو

إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ ... (3).

هنگامى كه حضرت آدم از بهشت رانده شد، روى كوه صفا هبوط كرد و حوّا نيز روى كوه مروه فرود آمد.


1- «ماء زمزم خير ماء على وجه الأرض» محاسن، ج 2، ص 399.
2- «ماء زمزم دواء لما شرب له» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 135.
3- بقره: 158

ص: 80

چون آدم صفى اللَّه بر آن كوه فرود آمد آن را «صفا» ناميدند و چون حوا- كه مرأه است- بر اين كوه فرود آمد اين كوه را «مروه» مى نامند.

آدم دانست كه در اين جدايى حكمتى است، لذا از او كناره گيرى كرد، آنها از يكديگر جدا بودند تا اين كه خداوند اراده عفو آنها را كرد، جبرئيل را به سوى آنها فرستاد تا با اجراى مناسك حج، آن ها را عفو كند. جبرئيل اعمال حج را به آنان آموخت و آن دو به طواف خانه خدا پرداختند. (1)

كوه صفا مكانى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله رسالت خويش را با جمله «قُولُوا لا الهَ إلّااللَّه تُفْلِحُوا» از فراز آن به جهانيان اعلام كرد.

همچنين روز فتح مكه بر فراز آن رفت و بشارت فتح مسلمانان را به مردم داد.

پيش از آن، تعداد سى و شش بت روى كوه صفا و مروه و بت هاى زيادى در فاصله بين آنها قرار داشت كه همه آنها توسط پيامبر صلى الله عليه و آله شكسته شدند.

فاصله ميان صفا و مروه نزديك به سيصد و هشتاد متر است كه حضرت هاجر براى يافتن آب براى فرزندش


1- كافى، ج 4، ص 190

ص: 81

هفت بار اين مسير را پيمود.

در نزديكى صفا حدود پنجاه و پنج متر از مسير با چراغ هاى سبز علامت گذارى شده است، آنجا محل «هَروَله» است؛ يعنى مستحب است مردان هنگام سعى اين مقدار مسير را با شتاب بيشترى طى كنند. چون آنجا محلى است كه هاجر با اضطراب بيشترى به دنبال آب دويده است.

بنا به نقلى، به علت در گودى بودن اين محل، هاجر كودكش را نمى ديد، لذا با شتاب و اضطراب بيشترى مى دويد.

محل سعى جزو مسجدالحرام نيست. لذا بانوانى كه از ورود به مسجدالحرام معذورند مى توانند به آنجا بروند.

كوه صفا و مروه در گذشته بلندتر بوده اند، ولى بر اثر گذر زمان و فرسايش و پرشدن مسعى، كوچك گرديده اند.

در دوران منصور عباسى براى صفا پانزده پله و براى مروه نه پله ساخته شد. امّا در زمان ما پلّه اى ندارد و شيب دار است.

در دوره هاى قديم همچنين بر كوه صفا و مروه دو گنبد كوچك وجود داشت كه در حال حاضر اثرى از آن نيست.

مسعى تا حدود هشتاد سال پيش بدون سقف بود كه

ص: 82

قسمت زيادى از آن مسقّف شد و حدود پنجاه و پنج سال پيش توسّط ملك عبدالعزيز سقف نو و كامل جايگزين آن شد كه اهل سنت در حال حاضر در طبقه دوم نيز به سعى مى پردازند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چنانچه هفت دور ميان صفا و مروه سعى كنى، خداوند اجر كسى را كه پياده از وطنش به حج برود، براى تو منظور مى كند و همچنين اجر كسى كه هفتاد بنده مؤمن را آزاد كند در نامه تو ثبت گردد.» (1) امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: «كسى كه ميان صفا و مروه سعى مى كند فرشته ها شفاعتش مى كنند و شفاعت آنان پذيرفته مى شود.» (2) امام صادق عليه السلام هم فرمود: «سعى ميان صفا و مروه براى شكستن غرور متكبران واجب شده است» (3) تا دوش به دوش ديگران غرور خود را پايمال كنند.


1- «فإذا سعيت بين الصفا والمروة سبعة أشواط كان لك بذلك عنداللَّه عزّوجل مثل أجر من حجّ ماشياً من بلاده، ومثل أجر من اعتق سبعين رقبة مؤمنة» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 131.
2- «الساعي بين الصفا و المروة تشفع له الملائكة فتشفّع فيه بالإيجاب» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 135.
3- «جعل السعي بين الصفا والمروة مذلّة للجبّارين» كافى، ج 4، ص 434.

ص: 83

سعى، همچون قدم زدن در حال خوف و رجا در اطراف بارگاه سلاطين و در انديشه قبول شدن و به حضور پذيرفته شدن يا رد شدن است.

امام صادق عليه السلام همچنين فرمود: «چنانچه مى خواهى اموالت زياد شود بر كوه صفا بسيار توقف كن.» (1)

شِعب ابى طالب

اشاره

شهر مكه را كوه ها و دره هاى نزديك به هم فرا گرفته است، در گذشته هاى دور، هر طايفه و قبيله اى درون دره اى، كنار يكديگر زندگى مى كردند. اين دره ها كه به عربى آن را «شِعب» مى گويند، به نام همان خاندان و طايفه مشهور مى شد كه درونش زندگى مى كرد. دره اى را كه بنى هاشم در آن مستقر بودند «شِعب ابى طالب» مى گفتند كه امروزه اين شِعب را «شِعب على» مى نامند.

محلّ فعلى شِعب ابى طالب در محدوده توسعه يافته مقابل صفا و مروه است كه بخشى از آن نيز تخريب و تبديل به راه و تونل شده است. امّا كتابخانه مكّه مكرّمه كه زادگاه


1- «إن أردت أن يكثر مالك فأكثر الوقوف على الصفا» تهذيب، ج 5، ص 169.

ص: 84

پيامبر صلى الله عليه و آله و داخل شعب بوده هم اكنون موجود است.

اين شِعب شاهد ايثار و مقاومت و فداكارى هاى مسلمانان صدر اسلام است.

سران قريش كه از پيشرفت اسلام سخت ناراحت بودند و نقشه هاى سابق آنان با شكست مواجه شده بود، اين بار خواستند مسلمانان را از طريق محاصره اقتصادى وادار به تسليم كنند.

از اين رو عهدنامه اى نوشتند بدين مضمون كه: هر گونه خريد و فروش و معاشرت و ارتباط با مسلمانان ممنوع است! چهل نفر از سران قريش آن را امضا كردند و در داخل كعبه آويختند.

ابوطالب دستور داد پيامبر صلى الله عليه و آله و خويشان و مسلمانان، همگى در اين دره و در كنار يكديگر باشند تا از گزند مشركان در امان بمانند. اين محاصره از سال هفتم تا دهم بعثت به طول انجاميد. در اين مدت مسلمانان شكنجه و آزارهاى بسيارى را تحمّل كردند و تعدادى از آن ها بر اثر گرسنگى از دنيا رفتند. آه و ناله فرزندان بنى هاشم از گرسنگى بلند بود. گاهى برخى يك شبانه روز را با يك خرما به سر مى بردند و حتى گاهى يك دانه خرما را دو نيم مى كردند! تا اين كه فرشته وحى به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد موريانه

ص: 85

تمام عهدنامه، جز «بسمك اللّهمّ» را خورده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله ابوطالب را از اين امر آگاه كرد، ابوطالب موضوع را به اطلاع سران قريش رسانيد. آنان گفتند:

اگر پيامبر راست بگويد، دست از محاصره مى كشيم. وقتى به درون كعبه رفتند و مهر و موم عهدنامه را شكستند، جز «بسمك اللّهمّ» خاكسترى بيش نديدند. اما آنان نه تنها به وعده خود عمل نكردند، بلكه به لجاجت خود نيز افزودند.

تا اين كه در سال دهم بعثت توسط چند تن از فرزندان عبد مناف و سران نيك انديش بنى هاشم اين پيمان شكسته شد و محاصره پايان يافت.

دار النَدَوه (محل اجتماع)

در زمان قُصَىّ بن كِلاب، جدّ چهارم پيامبر صلى الله عليه و آله اين مكان جهت حلّ و فصل مشكلات تأسيس شد و تا زمان حضرت رسول نيز از اهميت ويژه اى برخوردار بود. اين محل در نزديكى كوه صفا قرار داشت كه اكنون جزو مسجدالحرام شده و اثرى از آن باقى نيست. در اين مكان تصميمات شومى چون محاصره اقتصادى مسلمانان و ... بر ضدّ

ص: 86

پيامبر صلى الله عليه و آله گرفته شد.

با بى نتيجه ماندن نقشه هاى مختلف، سرانجام سران قريش بار ديگر در دارالندوه جمع شدند و تصميم نهايى را، كه نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود، كشيدند.

جبرئيل امين پيامبر صلى الله عليه و آله را از توطئه آگاه ساخت و آن حضرت مأمور شد به سوى يثرب هجرت كند. لذا نقشه اى براى اين كار كشيد و به على فرمود: امشب در رختخواب من بخواب؛ زيرا براى قتل من نقشه كشيده اند و من بايد به مدينه هجرت كنم. شبانگاه منزل پيامبر توسط چهل نفر محاصره شد. امّا آن حضرت به نحوى منزل را ترك كرد و على در بسترش آرميد.

صبح، نزديك طلوع آفتاب، مشركان وارد حجره پيامبر شدند، در اين لحظه حضرت على سر از بالش برداشت و با خونسردى پرسيد: چه مى گوييد؟ گفتند: محمد را مى خواهيم. او كجاست؟ حضرت پاسخ داد: مگر او را به من سپرده ايد؟ او اكنون در خانه نيست. اين امر دشمن را غافلگير و شگفت زده كرد، لذا منزل را براى يافتن و دستگيرى پيامبر ترك كردند.

خوابيدن حضرت على در بستر پيامبر، در آن شبِ پر غوغا، نمونه بارزى از عشق و ايمان على و جانبازى

ص: 87

ايشان است.

قرآن در اين باره مى فرمايد: وَمِنْ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ ... (1).

زادگاه پيامبر صلى الله عليه و آله

زادگاه پيامبر؛ يعنى خانه آمنه بنت وهب، كنار شعب ابى طالب بوده كه در اين زمان، در قسمت پايانىِ محوطه مقابل صفا و مروه است كه محل ايستگاه اتوبوس هاى شركت واحد مى باشد. اين عمارت با تعمير و مراقبت همچنان باقى بود كه در دوران معاصر تخريب شد و به جاى آن كتابخانه كوچكى در اين محل بنا گرديد و تابلويى بر سر درِ آن نصب شد كه روى آن اين جلمه نوشته شده است:

«مكتبة مكة المكرّمة».

بنا به نقلى، اين جا محل سكونت پيامبر بوده و زادگاه آن حضرت در كنار مسجدالحرام قرار داشته است كه بعداً به صورت مسجد درآمد واينك جزو مسجدالحرام شده است.


1- بقره: 207

ص: 88

كوه ابوقُبَيس

اشاره

كنار كوه صفا و متصل به آن، كوهى قرار داشت كه در سال هاى اخير مقدار زيادى از آن را مسطح كرده، در آن، كاخ و مهمانسراى حكومتى ساخته اند. اين كوه يكى از با فضيلت ترين كوه هاى مكه به شمار مى رفت.

خداوند حجرالأسود را در دل اين كوه به امانت سپرد تا آنگاه كه حضرت ابراهيم ديوارهاى كعبه را بالاآورد. چون به محلّ حجرالأسود رسيد از جانب كوه ابوقبيس به ابراهيم خطاب شد: براى تو امانتى نزد من است. حضرت به جانب كوه آمد و حجرالأسود را از كوه برگرفت و در محل فعلى كعبه قرار داد. (1) پس از ساختن كعبه، حضرت ابراهيم از جانب خدا مأموريت يافت مردم را به حج دعوت كند. بنا به نقلى، حضرت از فراز اين كوه مردم را به حج فراخواند.

يكى از معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله حادثه «شقّ القمر» است.

براى يادبود حادثه شق القمر بر فراز ابوقبيس، مسجدى


1- «امام صادق عليه السلام: ... حتّى انتهى إلى موضِعِ الحَجَر، فنادى أبوقبيس إبراهيم: إنّ لكَ عِندي وديعة ...» كافى 4: 205.

ص: 89

ساخته شد كه در جريان ساختن كاخ فعلى تخريب گرديد.

اين مسجد به «مسجد بلال» معروف بود.

قبرستان حجون يا قبرستان ابوطالب

اين قبرستان كه در كنار پل حَجون واقع است، محل دفن بسيارى از بزرگان دين و اجداد پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندان بنى هاشم مى باشد كه معروف ترين آن ها عبارتند از:

1- قُصَىّ بن كِلاب (جد چهارم پيامبر) و فرزندانش.

2- عبدالمطّلب، جدّ پيامبر.

3- ابوطالب عموى گرامى پيامبر و پدر امير مؤمنان عليه السلام.

4- حضرت خديجه همسر گرامى و فداكار پيامبر صلى الله عليه و آله.

5- قاسم فرزند رسول خدا.

6- بنا به قولى، آمنه بنت وهب مادر گرامى پيامبر و بنابر قولى مشهورتر، وى در نزديكى جُحفه در منطقه اى به نام «ابواء» به علت بيمارى درگذشت و در همان جا دفن شد.

فوت ابوطالب و خديجه در سال دهم بعثت و به فاصله چند روز واقع شد و آنچنان حزن و اندوه پيامبر صلى الله عليه و آله را فرا گرفت كه آن سال را «عام الحزن» ناميدند.

ص: 90

ابوطالب از هشت سالگى تا پنجاه سالگىِ پيامبر حامى و مدافع سرسخت آن حضرت بود.

خديجه نيز فداكارى هاى بسيارى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«قسم به خدا كه بهتر از خديجه پس از او نديدم. او ايمان آورد هنگامى كه ديگران مرا تكفير مى كردند. او مرا تأييد مى كرد زمانى كه ديگران مرا تكذيب مى كردند. او ثروتش را در اختيار من گذارد، هنگامى كه مردم مالشان را از من دريغ مى كردند. خداوند از او فرزندى چون فاطمه به من عطا كرد كه از زنان ديگر به من نداد.»

تمام فرزندان پيامبر به جز ابراهيم از خديجه است. آن بانوى فداكار با آن همه ثروت، سه سال در شِعب ابى طالب گرسنه كنار پيامبر صلى الله عليه و آله سر به بالين نهاد و دست از حمايت آن حضرت برنداشت.

شب هاى تاريك، راهِ خانه خديجه تا غار حِرا از اخلاص و فداكارى خديجه روشن مى شد و با اين كه صعود بر جبل النور حتى براى مردان سخت است، اما براى خديجه آسان مى نمود.

قبور اجداد پيامبر درگذشته، داراى گنبد و بارگاه بود كه در دوران معاصر تخريب گرديد.

ص: 91

مسجد جن

قُلْ أُوحِىَ إِلَىَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنْ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجَباً (1).

در اين مكان كه پيامبر صلى الله عليه و آله آيات قرآن را تلاوت مى كرد، تعدادى از جنّيان با شنيدن صداى قرآن متوقف شدند و با استماع اين آيات به پيامبر صلى الله عليه و آله ايمان آوردند و سپس آيات را به ساير جنيان نيز رساندند.

بنابر نقلى، خداوند آيات سوره جن را در اين مكان بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل كرد.

از آن جهت كه اين مكان محل اجتماع پاسداران اسلام بوده، آن را «مسجدالحَرَس» نيز خوانده اند.

اين مسجد با فاصله كمى از پل حَجون، به سمت مسجدالحرام و در كنار خيابان واقع شده است.

مسجد تنعيم

اشاره

اين مسجد در ابتداى محدوده حرم واقع شده كه با توجه به توسعه شهر مكه، در حال حاضر جزو شهر مكه محسوب


1- جن: 1

ص: 92

مى شود. هنگامى كه از مدينه يا جده وارد مكه مى شويم، در سمت چپِ خيابان و در مدخل شهر مكه، ساختمان مسجد به چشم مى خورد.

اين مسجد يكى از مواقيت است و كسانى كه در مكه باشند، جهت احرامِ عمره مفرده به اين مسجد مى آيند و در آن محرم مى شوند.

فاصله مسجد تنعيم تا مسجدالحرام شش كيلومتر است.

جبل النور و غار حِرا

جبل النور در شرق شهر مكّه واقع است و «غار حِرا» در بالاى آن قرار دارد و ارتفاع آن به اندازه قامت يك انسان است.

پيامبر صلى الله عليه و آله تمام ماه رمضانِ هر سال را در غار حرا به عبادت مى پرداخت و در غير ماه رمضان گاهى براى عبادت به آنجا مى رفت. و تنها ياور آن حضرت؛ يعنى همسرش خديجه بارها براى آن حضرت آب و غذا مى برده است.

تا اين كه جبرئيل امين در بيست و هفتم ماه رجب بر پيامبر صلى الله عليه و آله كه در غار حِرا مشغول عبادت بود، نازل شد و اين آيات را بر آن حضرت تلاوت كرد:

ص: 93

اقْرَأْ بِسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ... (1).

پيامبر صلى الله عليه و آله كه درس نخوانده بود، گفت: خواندن نمى دانم.

فرشته وحى آن حضرت را فشرد و گفت: بخوان. پس از سه بار تكرار پيامبر صلى الله عليه و آله احساس كرد مى تواند بخواند. آنگاه آن آيات را تلاوت كرد.

سپس حضرت با اضطراب و خستگى فوق العاده اى از غار حِرا فرود آمد و راه خانه خديجه را پيش گرفت و وى را از جريان آگاه ساخت و به خديجه فرمود: مرا بپوشان، خديجه او را پوشاند و پيامبر صلى الله عليه و آله اندكى به خواب رفت.

چيزى نگذشت كه ندا رسيد:

يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ* قُمْ فَأَنذِرْ ... (2).

كوه ثَور و غار ثَور

به مناسبت تولد ثور بن عبد مناة، آنجا به كوه ثور معروف گشت. اين كوه بر سر راه طائف در شرق مكه واقع شده و


1- سوره علق.
2- سوره مدثر.

ص: 94

در جهت مخالف مسير مدينه است. در قسمت فوقانى و شرقى اين كوه «غار ثور» وجود دارد. اين غار، سه شبانه روز ميزبان پيامبر صلى الله عليه و آله و ابوبكر بوده است.

در سال سيزدهم بعثت وقتى كه سران قريش نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را كشيدند خداوند حضرت را از اين نقشه شوم آگاه ساخت و در شب موعود (ليلة المبيت) حضرت على عليه السلام را در بستر خويش خوابانيد و خود همراه ابوبكر در اين غار مخفى شد و پس از سه شبانه روز كه دشمنان از تعقيب پيامبر صلى الله عليه و آله مأيوس شدند به مدينه هجرت كرد.

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و ابوبكر در غار به سر مى بردند، دشمنان در تلاش براى يافتن آن حضرت بودند و براى يافتن ايشان صد شتر جايزه تعيين كردند و كارشناسان را براى پيدا كردن ردّ پاى پيامبر به كار گرفتند. يكى از آنها ردّ پاى آن حضرت را شناخت و دشمن را تا نزديكىِ درِ غار راهنمايى كرد، ولى ديدند كه تارهاى عنكبوت بر دهانه غار تنيده و كبوتران در آنجا تخم گذاشته اند، به همين جهت يقين كردند كسى داخل غار نيست!

در آن هنگام كه سر و صداى دشمن و گفتگوى آنان در بيرون غار به گوش پيامبر صلى الله عليه و آله و ابوبكر رسيد وحشت و

ص: 95

اضطراب ابوبكر را فرا گرفت، لذا حضرت به او فرمود:

... لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ... (1).

مزار شهداى فَخ

واقعه فخ، از حوادث جانسوز تاريخ اسلام است. در اين واقعه بيش از يكصد تن از سادات و نوادگان امام حسن مجتبى عليه السلام در زمان حكومت هادىِ عباسى به دست عمال حكومت به شهادت رسيدند و سرهاى آنان از بدن جدا شد و بدن هايشان پس از سه روز دفن گرديد.

مزارشهداى فَخ درنزديكى مسجدتنعيم است، كه در حال حاضر بازمين يكسان شده واثرى ازآن بر جاى نمانده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «در اينجا مردى از خاندان من با گروهى از افراد با ايمان كشته خواهند شد كه كفن ها و حنوط آن ها از بهشت بيايد و روانشان قبل از بدنشان به سوى بهشت بشتابد.» (2)


1- توبه: 40
2- «يقتل هاهنا رجل من أهل بيتي في عصابة من المؤمنين، ينزل لهم بأكفان و حنوط من الجنّة، تسبق أرواحهم أجسادهم إلى الجنّة» مقاتل الطالبيين، ص 289.

ص: 96

امام جواد عليه السلام هم فرمود: «براى ما اهل بيت، بعد از كربلا قتلگاهى بزرگتر از فخ ديده نشده است.» (1)

احرام

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چون احرام بستى و لبّيك گفتى، خداوند در مقابل هر تلبيه ده حسنه براى تو مى نويسد و ده گناه تو را پاك مى كند.» (2) پيامبر صلى الله عليه و آله همچنين مى فرمايد: «كسى كه در حال احرام از روى ايمان و براى خدا هفتاد مرتبه تلبيه بگويد، خداوند نسبت به آزادى وى از آتش جهنم و دورى او از نفاق، يك ميليون فرشته را گواه مى گيرد.» (3) سفيان بن عُيَينه مى گويد: در سفر حج خدمت امام سجاد عليه السلام بودم، آن حضرت در حالى كه احرام بسته و سوار مركب بود، رنگ چهره اش زرد شد و بدنش به لرزه افتاد


1- «لم يكن لنا بعدالطفّ مصرع أعظم من فخّ.» عمدة الطالب، ص 183.
2- «فإذا أحرمت ولبيّت كتب اللَّه تعالى لك في كلّ تلبية عشر حسنات، ومحا عنك عشر سيئات» من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 131.
3- «من لبّى في إحرامه سبعين مرة إيماناً واحتساباً، أشهد اللَّه له ألف ألف ملك ببراءة من النار و براءة من النفاق» كافى، ج 4، ص 337.

ص: 97

و نتوانست تلبيه بگويد. سؤال شد: آيا تلبيه نمى گوييد؟

فرمود: مى ترسم خداوند در جوابم بگويد: «لا لَبَّيكَ وَ لا سَعْدَيك» و چون تلبيه گفت از خوف خدا غش كرد و از مركب به زمين افتاد. (1) همچنين مالك بن انَس نسبت به امام صادق عليه السلام نظير اين مطلب را نقل كرده است. (2)

امام رضا عليه السلام فرمود: «هنگامى كه مردم محرم مى شوند از سوى خداوند ندا مى رسد: اى بندگان من، همانگونه كه براى من محرم شديد من نيز شما را بر آتش جهنم حرام مى كنم.» (3) غسل احرام؛ يعنى: تطهير باطن و پاك شدن از آلودگى هاى اخلاقى.

بيرون آوردن لباس دوخته؛ يعنى دورى از تشخصات و


1- «حجّ زين العابدين، فلّما أحرم واستوت به راحلته اصفرّ لونه ووقعت عليه الرعدة ولم يستطع أن يلبّي، فقيل: ألا تلبّي؟ قال: أخشى أن يقول لي ربّي: لا لبّيك ولا سعديك، فلما لبّى خرّ مغشياً عليه وسقط عن راحلته» عوالى اللئالى، ج 4، ص 35.
2- علل الشرايع: 235/ ب 169
3- «إن الناس إذا أحرموا ناداهم اللَّه تعالى، فقال: عبادي وإمائي لأحرِمنّكم على النار كما أحرمتم لي» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 127.

ص: 98

تعيّنات دنيوى و زينت ها و مدال ها و مقام و منصب دنيايى و پرهيز از لباس معصيت.

لباس احرام؛ يعنى پوشش ساده اى كه مى خواهى با آن خدا را ملاقات كنى. پوشيدن لباس طاعت و بندگى و تقوا.

محرّمات احرام؛ يعنى كنترل نسبت به رفتار و كردار خويش در راه ملاقات با پروردگار. در اين موقعيت، ميهمان خدا ممنوع از خطا و گناه است.

دروغ، تكبر، نگاه به شهوت، بريدن از دنيا و چشم پوشى حتى از امور مباح، زمينه تسلّط بر نفس امّاره و هوى و هوس است. با انجام احرام، تساوى ميان ارباب و رعيت، سفيد و سياه، عرب و عجم و وحدت و انسجام بين اقشار مختلف مسلمانان شكوفا مى شود.

طواف

امام صادق عليه السلام فرمود: «وقتى كه خداوند به فرشته ها امر كرد به آدم سجده كنند اين امر بر آنها سخت آمد و گفتند: آيا روى زمين مفسد و خونريز قرار مى دهى؟ در حالى كه ما تقديس و تسبيح تو مى كنيم؟! خداوند فرمود: من چيزى

ص: 99

مى دانم كه شما نمى دانيد و به خاطر اعتراض آنها، بر آنان غضب كرد، فرشته ها تقاضاى عفو كردند.

خداوند آنان را به طواف بيت المعمور امر كرد. آن ها هفت سال طواف كردند و از خداوند مغفرت خواستند. پس خداوند توبه شان را پذيرفت.

آنگاه خداوند «بيت اللَّه» را در برابر «بيت المعمور» قرار داد تا بشر نيز با طواف به دور آن، رضايت خداوند را تحصيل كند.» (1) پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «هنگامى كه هفت دور كعبه را طواف كنى به خاطر آن، نزد خدا براى تو عهد و پيمانى است كه خداوند شرم دارد از آن پس تو را مورد عذاب خويش قرار دهد.» (2)


1- «إنّ اللَّه عزّوجلّ لمّا أمر الملائكة أن يسجدوا لآدم ردّوا عليه، فقالوا: أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك قال اللَّه تبارك و تعالى إني أعلم ما لا تعلمون فغضب عليهم، ثم سألوه التوبة، فأمرهم أن يطوفوا بالضراح و هو البيت المعمور، و مكثوا يطوفون به سبع سنين [و] يستغفرون اللَّه عزّوجلّ مما قالوا، ثم تاب عليهم من بعد ذلك و رضي عنهم، فهذا كان أصل الطواف، ثم جعل اللَّه البيت الحرام ... توبة لمن أذنب من بني آدم و طهوراً لهم» كافى، ج 4، ص 188.
2- «فإذا طفت بالبيت اسبوعاً كان لك بذلك عنداللَّه عهدٌ و ذكرٌ يستحيي منك ربّك أن يعذّبك بعده» من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 131.

ص: 100

امام سجاد عليه السلام فرمود: «چنانچه حاجى طواف كعبه و نماز آن را بجا آورد، خداوند هفتاد هزار حسنه براى او مى نويسد و هفتاد هزار گناه از او پاك مى كند و هفتاد هزار درجه او را بالا مى برد و هفتاد هزار حاجت او را بر مى آورد و پاداش آزاد كردن هفتاد هزار بنده براى او ثبت مى كند.» (1) امام صادق عليه السلام به اسحاق فرمود: «كسى كه يك مرتبه طواف كند، خداوند براى او هزار حسنه مى نويسد و هزار گناه از او محو مى كند و هزار درجه براى او بالا مى برد و هزار درخت در بهشت براى او مى كارد و ثواب آزاد كردن هزار بنده در نامه عملش ثبت مى كند و همين كه به ملتزم رسيد هشت درِ بهشت را به رويش مى گشايد و به او گفته مى شود: از هر درى خواستى وارد شو.»

سپس به اسحاق بن عمار فرمود: «آيا آگاهت كنم از عملى كه افضل از طواف است؟» اسحاق گفت: بلى.


1- «من قدم حاجّاً و طاف بالبيت و صلّى ركعتين كتب اللَّه له سبعين ألف حسنة، و محى عنه سبعين ألف سيّئة، و رفع له سبعين ألف درجة، و شفّعه في سبعين ألف حاجة، و كتب له عتق سبعين ألف رقبة ...» كافى، ج 4، ص 411.

ص: 101

حضرت فرمود: «كسى كه يك حاجت از حوائج برادر مؤمن خود برآورد، خداوند يك طواف، دو طواف، سه طواف تا ده طواف برايش او مى نويسد.» (1) امام صادق عليه السلام فرمود: «همانا صد و بيست رحمت خداوند در اطراف كعبه است، شصت رحمت از آن براى طواف كنندگان است ...» (2) امام صادق عليه السلام فرمود: «يك طواف قبل از اعمال حج [قبل از رفتن به عرفات] با فضيلت تر از هفتاد طواف بعد از آن است.» (3)


1- «يا إسحاق من طاف بهذا البيت طوافاً واحداً كتب اللَّه له ألف حسنة، و محى عنه ألف سيئة، و رفع له ألف درجة، و غرس له ألف شجرة فى الجنّة، و كتب له ثواب عتق ألف نسمة، حتى إذا صار إلى الملتزم فتح اللَّه له ثمانية أبواب الجنّة، فقال له: أدخل من أيها شئت، قال: فقلت: جعلت فداك، هذا كلّه لمن طاف؟ قال: نعم، افلا أخبرك بما هو أفضل من هذا؟ قلت: بلى، قال: من قضى لأخيه المؤمن حاجة كتب اللَّه له طوافاً وطوافاً وطوافاً حتى بلغ عشراً» وسائل، ج 5، ص 394/ ابواب الطواف/ ب 4/ ح 10.
2- «إنّ للَّه عزّوجلّ حول الكعبة عشرين و مأة رحمة، منها ستون للطائفين ...» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 134.
3- «طواف قبل الحجّ أفضل من سبعين طوافاً بعد الحجّ» كافى، ج 4، ص 412.

ص: 102

طواف مستحبى به نيابت از ديگران

اشاره

امام كاظم عليه السلام فرموده است: «يك طواف و دو ركعت نماز براى پدر و مادر و همسر و فرزندان و دوستان و آشنايان انجام بده، وقتى به وطن برگشتى اگر به هر يك بگويى كه از جانب تو طواف كردم و نماز خواندم راست گفته اى.» (1)

عرفات

«عرفات»؛ يعنى شناختن و آگاهى يافتن.

از امام صادق عليه السلام سؤال شد عرفات را چرا عرفات مى نامند؟ حضرت فرمود: «جبرئيل حضرت ابراهيم را روز عرفه به اين مكان آورد، چون ظهر فرا رسيد جبرئيل گفت:

اى ابراهيم به گناه خود اعتراف كن و مناسكت را بياموز،


1- «إذا أتيت مكّة فقضيت نسكك، فطف أسبوعاً وصلّ ركعتين، ثم قل: اللّهم إنّ هذا الطواف و هاتين الركعتين عن أبي وامّي وعن زوجتي وعن ولدي وعن حامّتي وعن جميع أهل بلدي ... فلا تشاء إن قلت للرّجل: إني قد طفت عنك وصلّيت عنك ركعتين إلّاكنت صادقاً ...» كافى، ج 4، ص 316.

ص: 103

چون جبرئيل گفت اعتراف كن، اعتراف كن. لذا اين سرزمين عرفات ناميده شد.» (1) بنابر قولى حضرت ابراهيم در اين سرزمين خواب ديد كه اسماعيل را در راه خدا قربانى مى كند و به وظيفه خود عارف شد.

فاصله سرزمين عرفات تا مكه كمتر از بيست كيلومتر است.

در اين سرزمين حجاج از ظهر روز عرفه تا مغرب بايد وقوف كنند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند هيچ روزى به اندازه روز عرفه بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمى كند.» (2) و نيز فرمود: «در ميان گناهان، گناهانى است كه جز در عرفات بخشيده نمى شود.» (3) همچنين فرمود: «هنگامى كه مردم در عرفات وقوف


1- «سئل عن أبي عبداللَّه عليه السلام عن عرفات، لم سمّيت عرفات؟ فقال: «إنّ جبرئيل خرج بإبراهيم عليه السلام يوم عرفة، فلمّا زالت الشمس، قال له جبرئيل: يا إبراهيم اعترف بذنبك واعرف مناسكك، فسمّيت عرفات، لقول جبرئيل: اعترف اعترف» علل الشرايع، ج 2، ص 436/ ب 173.
2- «ما من يوم أكثر أن يعتق اللَّه فيه عبداً من النار من يوم عرفة» سنن الكبرى، ج 5، ص 192.
3- «من الذنوب ذنوب لاتغفر إلّابعرفات» جعفريات، ج 114، ص 415.

ص: 104

مى كنند و حاجات خود را با گريه و زارى درخواست مى كنند، خداوند نزد فرشتگان به اين مردم افتخار مى كند و به فرشتگان خطاب مى كند: آيا نمى بينيد كه بندگان من از راه هاى دور و غبار آلود به سوى من آمده اند و مالشان را در راه من خرج كرده اند و بدن ها را خسته كرده اند؟ به عزت و جلالم سوگند گناهكارانشان را به نيكوكارانشان مى بخشم و آن ها را از گناه پاك مى كنم، مانند روزى كه از مادر متولد شده اند.» (1) وبالأخره فرمود: «آنگاه كه در عرفات وقوف كنى چنانچه گناهانت به تعداد شن هاى شنزار يا ستارگان آسمان يا قطرات باران باشد، خداوند آن ها را خواهد بخشيد.» (2) از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدند: چه كسى از اهل عرفات گناهش از همه بزرگتر است؟ حضرت فرمود: «كسى كه عرفات را درك كرده باشد و گمان كند خداوند او را


1- «فإذا وقفوا في عرفات و ضجّت الأصوات بالحاجات، باهى اللَّه بهم ملائكة سبع سماوات، و يقول: ملائكتي وسكّان سماواتي، أما ترون إلى عبادي، أتوني من كلّ فجّ عميق شُعثاً غُبراً، قد أنفقوا الأموال، وأتعبوا الأبدان؟ فوعزّتي وجلالي لأهبنّ مسيئهم بمحسنهم ولأخرجنّهم من الذنوب كيوم ولدتهم أمّهاتهم» تنبيه الغافلين، ص 489.
2- «فإذاوقفت بعرفات ... فإن كان عليك من الذنوب مثل رمل عالج أو بعدد نجوم السماء أو قطر المطر لغفرها اللَّه لك ...» تهذيب، ج 5، ص 25.

ص: 105

نيامرزيده است.» (1) امام سجاد عليه السلام در روز عرفه صداى سائلى را شنيد كه گدايى مى كرد، به او فرمود: «واى بر تو، آيا در مثل چنين روزى از غير خدا سؤال مى كنى؟! در حالى كه در اين روز براى بچه هايى كه در شكم مادران هستند اميد سعادت و خوشبختى مى رود!» (2) امام باقر عليه السلام فرمود: «هيچ كس (چه نيكوكار و چه بدكار) در عرفات وقوف نمى كند مگر اين كه خداوند دعايش را مستجاب مى كند.» (3)

مسجد نَمِرَه

اشاره

اين مسجد كه در وادى نَمِرَه قرار دارد، محل توقف پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت ابراهيم در روز عرفه است.


1- قيل يا رسول اللَّه: أيّ أهل عرفات أعظم جرماً؟ قال: «الذي ينصرف من عرفات و هو يظّن انّه لم يغفر له». جعفريات، ج 113، ص 409.
2- سمع علي بن الحسين عليه السلام يوم عرفة سائلًا يسأل الناس، فقال له: «ويحك أغير اللَّه تسأل في هذا اليوم، إنه ليرجى لما في بطون الحبالى في هذا اليوم أن يكون سعيداً». من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 137.
3- «ما يقف أحد تلك الجبال برّ و لا فاجر إلا استجاب له ...» كافى، ج 4، ص 262.

ص: 106

وادى نمره متصل به سرزمين عرفات و بر سر راه مشعر قرار گرفته است.

مساحت اين مسجدِ بزرگ، حدود صد و بيست هزار متر مربع است و گنجايش حدود صد و پنجاه هزار نمازگزار را دارد.

مشعر يا مُزدَلفه

... فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ ... (1).

«مشعر»؛ يعنى مكان شعور و درك و فهم. و «مُزدَلِفه»؛ يعنى محل تقدم و پيش رفتن به سوى منا و مكه و همچنين به معناى محل اجتماع و نزديك به هم و به هم فشرده نيز آمده است.

اين سرزمين كه در محدوده حرم است، درّه اى است كم وسعت كه بين عرفات و منا واقع شده و طول آن تقريباً چهار كيلومتر است. در اين منطقه مسجدى است بسيار وسيع كه آن را «مسجد مزدلفه» مى خوانند.


1- بقره: 198.

ص: 107

در محل همين مسجد، جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و آياتى را درباره مشعر براى آن حضرت تلاوت كرد.

در اين سرزمين حجاج علاوه بر ماندن شب عيد، بايد از طلوع فجر تا طلوع آفتاب وقوف كنند و مستحب است ريگ ها را از اين محل گردآورند.

امام باقر عليه السلام مى فرمايد: «حشرات و جانوران مشعر از همه بيابان ها بيشتر است، اما چون شب هشتم فرا مى رسد منادى فرياد مى زند: اى حشرات و جانوران، از ميهمانان و زائران خانه خدا دور شويد. سپس حشرات از مشعر به كوه هاى اطراف مى روند؛ به طورى كه ديده نشوند و بعد از رفتن حجاج، به جاى خود برمى گردند.» (1) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «كسى كه از ميان مِأزَمَين (2) با فروتنى و تواضع بگذرد، خداوند گناهانش را مى بخشد، و درهاى آسمان در آن شب بر دعاهاى مؤمنان بسته نمى شود و خداوند مى فرمايد: من پروردگار شمايم و شما بندگان من


1- «إنّ المزدلفة أكثر بلاد اللَّه هوامّاً، فإذا كانت ليلة التروية نادى مناد من عنداللَّه: يا معشر الهوامّ ارحلن عن وفد اللَّه، فتخرج في الجبال فتسعها حيث لا ترى، فإذا انصرف الحاجّ عادت» كافى، ج 4، ص 224.
2- «مِأزَمَين» نام دو كوهى است كه محدوده مشعر از تنگه بين آن دوكوه آغاز مى شود.

ص: 108

هستيد، حقّ مرا ادا كرديد و بر من است كه دعاى شما را مستجاب كنم.

كسى كه در آن شب از خدا بخواهد گناهانش پاك شود پاك مى شود و اگر بخواهد آمرزيده شود آمرزيده مى شود.

و چنانچه حاجى در مشعر وقوف كند از گناه خارج مى شود.» (1)

وادى مُحَسِّر

ميان مشعر و منا قطعه زمينى است كه عرض آن كمتر از يكصد متر است و «وادى مُحَسِّر» نام دارد.

حاجيان كه در مشعرالحرام وقوف مى كنند، قبل از طلوع آفتاب نبايد وارد وادى محسّر شوند.


1- «ومن مرّ بين مأزمي منى غير مستكبر غفراللَّه له ذنوبه، وإن أبواب السماء لا تغلق تلك الليلة لأصوات المؤمنين ... ويقول اللَّه عزّوجل: أنا ربّكم وأنتم عبادي أدّيتم حقّي وحقّ عَلَيّ أن استجيب لكم، فيحطّ تلك الليلة عمّن أراد أن يحطّ عنه ذنوبه، ويغفر لمن أراد أن يغفر له ... والحاجّ إذا وقف بالمشعر خرج من ذنوبه ...» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 138.

ص: 109

نقل است كه اصحاب فيل و سپاهيان ابرهه در همين نقطه به هلاكت رسيدند. چون سپاه ابرهه به سبب اين شكست حسرت خوردند، اين وادى به «مُحَسّر» شهرت يافت.

منا

وقتى حضرت آدم به منا آمد، از وى پرسيدند چه تمنا و آرزو دارى؟ آدم تمنّاى آمرزش كرد. از اين جهت اين سرزمين به «منا» معروف شد.

«منا» ميان مُزدَلِفه و مكه است. طول اين سرزمين حدود سه هزار و ششصد متر مى باشد.

حجاج روز عيد قربان در منا جمره عقبه را رمى مى كنند و پس از آن قربانى كرده، سپس با انجام حلق يا تقصير از احرام خارج مى شوند.

همچنين شب هاى يازدهم و دوازدهم ماه ذى حجه در منا بيتوته مى كنند و در روزهاى آن به رمى جمرات سه گانه مى پردازند و ظهر روز دوازدهم از منا به مكه كوچ مى كنند.

امام باقر عليه السلام فرمود: «هيچ كس (چه نيكوكار و چه بدكار)

ص: 110

در منا وقوف نمى كند مگر اين كه خداوند دعايش را مستجاب مى كند.» (1) امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد: «همين كه مردم در منا اقامت كردند، منادى از جانب خدا ندا مى دهد: اگر خواهان رضايت من هستيد همانا من راضى شدم.» (2)

مسجد خيف

«خيف»؛ دامنه و سراشيبى كوه را گويند و چون اين مسجد در دامنه كوه واقع است آن را «مسجد خيف» ناميده اند.

در سال پنجم هجرت، يهوديان و مشركان با برخى از قبايل عرب پيمانى را امضا كردند كه به مدينه حمله كنند و به اسلام شكست سخت وارد سازند، محلّ امضاى اين پيمان همين مكان بوده است. اين لشكركشى كه به جنگ احزاب يا خندق معروف است با شكست دشمنان اسلام


1- «ما يقف أحد تلك الجبال برّ ولا فاجر إلّااستجاب له ...» كافى، ج 4، ص 262.
2- «إذا أخذ الناس مواطنهم بمنى، نادى مناد من قبل اللَّه عزّوجل: إن أردتم أن أرضى فقد رضيت» كافى، ج 4، ص 262.

ص: 111

روبرو شد.

اين مسجد كه در سرزمين منا و نزديك جمره اولى واقع است، حدود بيست و پنج هزار متر مربع مساحت دارد و سى هزار نمازگزار را درون خود جاى مى دهد.

امام صادق عليه السلام فرمود: «هفتصد پيامبر در مسجد خيف نماز خوانده اند.» (1) پيامبر صلى الله عليه و آله نيز ايّام حج در اين محل نماز مى گزارد.

و همچنين بنا به روايتى هفتاد پيامبر از جمله حضرت آدم در اين مسجد مدفونند.

رمى جمرات

سه ستون سنگى؛ يعنى «جمره اولى»، و «جمره وُسطى» و «جمره عقبه» محل هايى هستند كه شيطان بر حضرت آدم و ابراهيم و اسماعيل ظاهر شد. هر سه بار هفت سنگ به سوى او پرتاب كردند و شيطان از فريب آن حضرت مأيوس شد.

«جمره» و «اجمار»؛ شتاب كردن و گريختن.


1- «صلّى في مسجد الخيف سبعمأة نبيّ» كافى، ج 4، ص 214.

ص: 112

وقتى حضرت آدم همراه جبرئيل از اين مسير مى گذشتند شيطان بر آدم ظاهر شد، جبرئيل به آدم گفت:

هفت سنگ به او بزن و با هر سنگ زدن تكبير بگو، آدم چنان كرد و شيطان گريخت. پس از بار سوم، جبرئيل به آدم گفت:

ديگر هرگز شيطان را نخواهى ديد.

و بنا به نقل ديگر، در محل هر يك از جمرات بت هايى نصب بوده كه بعداً به جاى آن ها ستون هايى به نام شيطان ساخته شده است تا مردم همه ساله بت ها را سنگباران كنند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «رمى جمرات ذخيره روز قيامت است.» (1) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چنانچه جمرات را رمى كنى خداوند در برابر هر ريگ ده حسنه براى تو مى نويسد.» (2) امام صادق عليه السلام نيز فرمود: «وقتى كه حاجى جمرات را رمى كند گناهانش پاك مى شود.» (3)


1- «رمي الجمار ذخر يوم القيامة» من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 138.
2- «فإذا رميت الجمار كتب اللَّه لك بكلّ حصاة عشر حسنات ...» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 131.
3- «الحاجّ إذا رمى الجمار خرج من ذنوبه» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 138.

ص: 113

قربانى

اشاره

«قربانى»؛ يعنى وسيله تقرّب و نزديكى به خداوند و رحمت واسعه او.

«قربانى» در حقيقت كشتن حيوان نفس امّاره در راه خدا و بريدن حلقوم طمع است.

پيامبر صلى الله عليه و آله به دخترش فاطمه عليها السلام فرمود: «شاهد ذبح قربانى خود باش؛ زيرا اولين قطره خون آن كفاره تمام گناهان و لغزش ها است» برخى از مسلمانان كه فرمايش حضرت را شنيدند، عرض كردند: اى رسول خدا، آيا اين پاداش مخصوص اهل بيت شما است؟

حضرت فرمود: «همانا خداوند وعده كرده كه هيچ يك از عترتم را طعمه آتش نكند، بلكه اين پاداش براى تمام مسلمانان است.» (1)


1- «قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله لفاطمة عليها السلام: «إشهدي ذبح ذبيحتك، فإن أول قطرة منها يكفّر اللَّه بها كلّ ذنب عليك وكلّ خطيئة عليك» فسمعه بعض المسلمين، فقال يا رسول اللَّه: هذا لأهل بيتك خاصّة، أم للمسلمين عامة؟ قال: «إنّ اللَّه وعدني في عترتي أن لا يطعم النار أحداً منهم، وهذا للناس عامّة» محاسن، ج 1، ص 142.

ص: 114

پيامبر صلى الله عليه و آله در جاى ديگر فرمود: «براى قربانى گوسفندهاى فربه انتخاب كنيد؛ زيرا كه آن ها مركب هاى شما بر صراط مى باشند.» (1)ابوبصير از امام صادق عليه السلام فلسفه قربانى را پرسيد: امام فرمود:

«هنگامى كه اولين قطره خون قربانى بر زمين مى ريزد، گناهان صاحبش بخشيده مى شود.» (2)

حلق يا تقصير

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «همانا بنده مؤمن هنگامى كه سر خود را مى تراشد، هيچ مويى از او بر زمين نمى افتد مگر اين كه در برابر آن خداوند نورى را در قيامت براى او قرار مى دهد.» (3)


1- «استفرهوا ضحاياكم، فإنّها مطاياكم على الصراط» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 138.
2- قلت لأبي عبداللَّه ما علة الأضحية؟ فقال: «إنّه ليغفر لصاحبها عند أول قطرة تقطر من دمها على الأرض». علل الشرايع، ج 2، ص 438.
3- «إن العبد المؤمن ... إذا حلق رأسه لم يسقط شعره إلا جعل اللَّه له بها نوراً يوم القيامة» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 215.

ص: 115

امام صادق عليه السلام همچنين فرمود: «پيامبر براى كسانى كه سر مى تراشيدند سه بار طلب مغفرت كرد و براى آن ها كه تقصير مى كردند يك بار.» (1) تراشيدن سر تذلّل انسان را نزد پروردگار بهتر نشان مى دهد و كسى كه تقصير مى كند گويا هنوز به خود و زينت خود بيشتر توجه دارد تا خوشنودى پروردگار.

از نظر بهداشتى هم سر تراشيدن موجب پيشگيرى از بيمارى هاى احتمالى است.


1- «إن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله ترحّم على المحلّقين ثلاث مرّات و على المقصّرين مرّة» من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 276.

ص: 116

ص: 117

مدينه

يثرب پس از توفان نوح

چون يكى از نوادگان حضرت نوح به نام «يثرب» با خاندان خود در اين سرزمين ساكن شد، از آن پس اين سرزمين «يثرب» نام گرفت.

يهوديان بارها به اين سرزمين مهاجرت كردند كه معروف ترين اقوام آنها قبيله بنى قُرَيظه وبنى نضير مى باشند.

دو دسته از اعراب نيز در يثرب در كنار يهوديان سكونت داشتند:

1- اعراب قحطانى؛ كه فرزندان يَعرُب بن قحطان و اهل يمن و اطراف آن. و آنان از عرب هاى اصيل به شمار مى رفتند. دو قبيله معروف قحطانيان كه در يثرب سكونت داشتند، قبيله اوس و خزرج بودند.

2- اعراب عدنانى؛ كه فرزندان حضرت اسماعيل بودند و نسل آنان به عدنان كه يكى از نوادگان حضرت اسماعيل

ص: 118

ص: 119

ص: 120

است مى رسيد و قريش و بنى هاشم از نسل وى بودند. اين اعراب اهل مكه و حجاز به شمار مى رفتند.

قبيله اوس وخزرج دريثرب بايهود بنى قريظه و بنى نضير پيمان هايى بستند، و در كنار يكديگر زندگى مى كردند.

اوس و خزرج از سال هاى دور، براى تسلّط بر يثرب، هميشه با هم در نزاع بودند و جنگ و خونريزى ميان آن ها رايج بود و هيچ كس بين اين دو قبيله را نتوانست صلح دهد، تا اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از هجرت، ميان آنان صلح و دوستى برقرار كرد.

قبيله هاى مختلف اعراب و يهود هر يك براى خود دژ و قلعه اى بنا كرده بودند و در آنجا زندگى مى كردند. تعداد اين دژها و قلعه ها در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به حدود صد و سى مى رسيد.

نام اين شهر پس از هجرت نبىّ گرامى به «مدينة النبي»؛ يعنى شهر پيامبر تغيير كرد كه اكنون به اختصار آن را «مدينه» مى نامند و فاصله آن تا مكه حدود چهار صد و بيست كيلومتر است.

مساحت مدينه هنگام ورود آن حضرت سى كيلومتر مربع بوده و در غرب مسجدالنبى قرار داشته است.

ص: 121

از بعثت تا هجرت

پس از اين كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله در سن چهل سالگى به پيامبرى مبعوث شد، سه سال مخفيانه مردم را به دين اسلام دعوت كرد. اولين زن، حضرت خديجه و اوّلين مرد حضرت على عليه السلام بودند كه ايمان آوردند.

كم كم بر تعداد مسلمانان افزوده شد تا اين كه در اين مدت حدود چهل نفر مسلمان شدند و پس از سه سال پيامبر صلى الله عليه و آله دعوت خود را آشكار كرد.

از آن پس بود كه مشركان قريش با او به مبارزه برخاستند و انواع و اقسام نقشه ها و توطئه ها برضدّ آن حضرت و مسلمانان كشيدند و شكنجه ها و آزارها دادند. سه سال آنان را در شعب ابى طالب به محاصره اقتصادى درآوردند. و سال دهم بعثت دست از محاصره كشيدند، تا اين كه در سال يازدهم بعثت شش نفر از خزرجيان يثرب در مكه با پيامبر صلى الله عليه و آله ملاقات كردند و اسلام آوردند. اين شش نفر اسلام را به مدينه بردند.

در سال دوازدهم، يازده نفر از اهالى يثرب در مكه با پيامبر صلى الله عليه و آله ملاقات كردند ونسبت به اسلام اظهار تمايل كردند،

ص: 122

لذا رسول خدا مُصعَب بن عُمَير رابراى تبليغ به يثرب فرستاد.

تبليغ اين مبلّغ مؤثر افتاد و در سال سيزدهم بعثت هفتاد و پنج نفر از بزرگان اوس و خزرج در مكه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و از ايشان براى آمدن به يثرب دعوت كردند.

از آن پس حضرت به خاطر اذيت و آزار مشركان مكه به يارانش اجازه هجرت به يثرب را داد، تا اين كه سران قريش نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را كشيدند.

فرشته وحى آن حضرت را از توطئه آگاه ساخت و پيامبر مأمور شد به يثرب هجرت كند، لذا آن شب حضرت على عليه السلام را در جاى خويش خواباند و در اولين شب ربيع الأول سال چهاردهم بعثت به يثرب مهاجرت فرمود. و به حضرت على دستور داد كه مطالبات مردم و امانات آن ها را به آنها برگرداند و سپس خويشان و نزديكان؛ از جمله حضرت فاطمه زهرا و فاطمه بنت اسد را همراه خود به يثرب بياورد.

سرآغاز تاريخ مسلمانان، از همان سال است.

ص: 123

ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به دهكده قبا و تأسيس

اشاره

ورود پيامبر (ص) به دهكده قبا و تأسيس مسجد قبا

مسجد قبا

پيامبر صلى الله عليه و آله روز دوشنبه دوازده ربيع الأول به دهكده قبا، كه در آن زمان بيش از يك فرسخ با يثرب فاصله داشت، رسيدند و تصميم گرفتند چند روزى را براى شناسايى يثرب و يهوديان و موقعيت اجتماعى و جغرافيايى آن و همچنين پيوستن حضرت على و همراهانش به ايشان، در اين دهكده اقامت كنند. پس از سه روز حضرت امير همراه با هاشميات خود را در قبا به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانيد.

در اين اقامت فرصتى دست داد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله اوّلين پايگاه عبادى (مسجد) را در اين محل به دست مبارك خود بنا كنند.

البته قبل از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه، توسط تازه مسلمانانِ هر قبيله، مسجدهايى در مدينه ساخته شده بود كه تعداد آن ها به حدود نُه مى رسيد.

بنا به تقاضاى اهالى قبا براى ساخت مسجد، نقل است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: كسى از شما سوار شتر من شود، چون شتر مأمور است، پس مسير گردش شتر را مشخص كنيد تا

ص: 124

محدوده مسجد معين شود. ابتدا ابوبكر سوار شد، شتر پس از چند قدم حركت، به جاى خود برگشت، سپس عمر سوار شد باز شتر به جاى خود برگشت، آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام فرمود: سوار شو، حضرت سوار شد و شتر حركت كرد و مسير حركت او را مشخص كردند و بناى مسجد را گذاردند.

همه افراد در ساختن مسجد كمك كردند. خود پيامبر نيز مانند ديگران كار مى كردند. سلمان و مقداد و عمار زحمت بسيار كشيدند، حتى زنان نيز آن حضرت را يارى كردند و مسجد قبا تأسيس شد.

فرشته وحى اين آيه را در شأن مسجد قبا نازل كرد:

... لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (1)

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه به مسجد من، مسجد قبا بيايد و در آنجا دو ركعت نماز بخواند، ثواب يك عمره را دارد.» (2)


1- توبه: 108
2- «من أتى مسجدي مسجد قبا فصلّى فيه ركعتين رجع بعمرة» من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 148.

ص: 125

در خارج مسجد قبا مقابل درِ غربى آن، چاه آبى بود كه آن را «بِئر خاتم» مى گفتند.

مى گويند رسول خدا صلى الله عليه و آله انگشترى داشت كه اسم ايشان بر آن حك شده بود و به جاى مهر و امضا نيز استفاده مى شد. بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله اين انگشتر در دست ابوبكر، سپس در دست عمر و بعد از او در دست عثمان بود و آن را يكى از نشانه هاى خلافت مى دانستند.

روزى عثمان هنگام عبور از اين محل بر سر اين چاه آمد و آن انگشتر از دستش به داخل چاه افتاد. هرچه تلاش كرد- با اين كه آب چاه را نيز تخليه كرد- ولى انگشتر را نيافت.

قبل از افتادن انگشتر، آن را «چاه اريس» مى گفته اند، اما به همين سبب بعداً نام آن به «بئر خاتم»؛ يعنى چاه انگشتر تغيير يافت.

مسجد ضِرار

در سال نهم هجرت، منافقان- كه در رأس آن ها ابوعامر پدر حنظله بود- از غيبت پيامبر صلى الله عليه و آله كه براى جنگ تبوك از مدينه خارج شده بود، سوء استفاده كردند و در مقابل مسجد قبا مسجدى ساختند تا تحت پوشش آن به توطئه

ص: 126

برضدّ اسلام بپردازند.

براى مشروعيت كار خود از پيامبر صلى الله عليه و آله دعوت كردند تا در آن مسجد نماز بخواند. فرشته وحى پيامبر را از توطئه آگاه كرد:

وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (1).پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد مسجد را خراب كردند و سپس آن را سوزاندند و آن را «مسجد ضِرار» ناميد.

ورود پيامبر (ص) به مدينه و تأسيس مسجدالنبى

ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه و تأسيس مسجدالنبى

پيامبر صلى الله عليه و آله پس از ترك قبا از ميان قبايل مختلف گذشت و با تقاضاهاى بسيارى از سوى آنان، براى اقامت در آن قبايل روبه رو شد، به ناچار انتخاب را به تقدير الهى سپرد و فرمود:


1- توبه: 107

ص: 127

«راه شتر را باز گذاريد كه او خود مأمور است.»

سرانجام شتر آن حضرت در زمينى نزديك منزل ابو ايّوب انصارى زانو به زمين زد. مادر ابو ايّوب كه نابينا بود از فرصت استفاده كرد و اثاثيه پيامبر را به منزل برد.

پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: اثاثيه ام كجاست؟ گفتند: در خانه ابوايوب، ايشان فرمود: «المَرْءُ مَعَ رَحْلِهِ» لذا به خانه ابو ايّوب رفت.

و اين سعادت نصيب وى شد و به بركت وجود آن حضرت مادر ابو ايّوب بينا شد.

پيامبر صلى الله عليه و آله پس از هفت ماه اقامت در منزل ابو ايّوب، به خانه اى كه در كنار مسجد براى خود ساخت، منتقل شد.

آن حضرت پس از ورود به مدينه زمين كنار منزل ابو ايّوب را كه متعلّق به دو يتيم بنام «سهل» و «سهيل» بود، از آن ها خريد و بناى مسجد را گذاشت كه مركز حكومت اسلام شد و دل هاى خيل مشتاقان هنوز براى آن مى تپد.

اين مكان مهبط جبرئيل امين شد و همواره بزرگان دين پيشانى بر خاك آن مى ساييدند.

پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و صحابه، همگى در ساختن مسجد مشاركت كردند. عمار و مقداد و سلمان بسيار كار مى كردند.

در اين ميان عمار بيشتر از ديگران كار مى كرد و اصحاب بار بيشترى بر دوش او مى نهادند، همه يك خشت و او دو

ص: 128

خشت مى آورد. عمار به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: اصحاب تو مرا كشتند، حضرت فرمود: «اينها تو را نمى كشند بلكه تو به دست گروهى ستمكار كشته خواهى شد.»

طول و عرض اوّليه مسجد حدود سى و پنج متر در سى متر و مساحت آن بيش از هزار متر مربع بود و ارتفاع ديوارهاى آن 5/ 2 متر بوده است.

در سال هفتم هجرى پس از جنگ خيبر، پيامبر صلى الله عليه و آله به توسعه مسجد پرداخت و طول و عرض مسجد را به حدود پنجاه متر در پنجاه متر رساند كه مساحت آن دو هزار و پانصد متر مربع شد و در حال حاضر چهل و دو ستون در آن محدوده قرار دارد كه با رنگ هاى طلايى، قهوه اى و مشكى نقاشى شده است.

ابتدا مسجد داراى سه در بود، سپس اصحاب هر يك كنار مسجد خانه اى ساختند و درى به مسجد گشودند. پس از اندك زمانى، قبل از جنگ احد پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود همه اصحاب درِ منزلشان را كه به سمت مسجد گشوده بودند، ببندند به جز على. پس از اعتراض مردم پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«اين فرمان خدا است».

بعدها عمر آرزو مى كرد كه اى كاش يكى از سه فضيلت بزرگ على از آن او بود:

ص: 129

1- ازدواج با فاطمه زهرا عليها السلام.

2- پرچم دارى هنگام فتح خيبر. چون پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش او را دوست مى دارند و او هرگز نخواهد گريخت.»

3- باز گذاشتن درِ خانه على به مسجد پيامبر.

مسجدالنبى پس از رحلت پيامبرگرامى صلى الله عليه و آله چندين بار نوسازى شده و توسعه يافته است و تا قبل از توسعه اخير توسّط فهد، مساحت آن حدود شانزده هزار و سيصد و سى متر مربّع بوده است.

مسجدالنبى در اين زمان داراى چهل و يك در كوچك و بزرگ، حدود دو هزار و چهارصد ستون و يكصد هزار متر مربع مساحت است.

مساحت صحن هاى اطراف مسجدالنبى در حال حاضر حدود يكصد و سى و پنج هزار متر مربّع است.

مسجدالنبى و صحن هاى اطراف گنجايش حدود هفتصد و پنجاه هزار تا يك ميليون نمازگزار را دارد.

ص: 130

قسمت هاى تاريخى داخل مسجد النبى

ستونهاى مسجد

مسجد النبى، در آغاز تعداد هشت ستون داشته كه از نخل خرما بوده است، اينك به معرفى برخى از آنها مى پردازيم:

1- مُخَلّقه

اين ستون نزديك محل نماز پيامبر؛ يعنى نزديك به محراب فعلى بوده و چون براى معطّر كردن فضاى مسجد، عود و خلوق بر آن مى سوزاندند آن را «مُخَلّقه» ناميده اند.

2- عايشه

چون عايشه درباره فضيلت اين محل احاديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است، مهاجران گرد آن مى نشستند و نماز مى خواندند.

اين ستون از سمت قبر مطهّر و محراب پيامبر ستون سوم و ستون وسطى است. تابلويى با عنوان «اسطوانة

ص: 131

عائشه» بر آن نصب است.

3- سرير

پيامبر صلى الله عليه و آله تختى از چوب خرما داشتند كه شب ها روى آن دراز كشيده، مشغول ذكر و عبادت و شب زنده دارى مى شدند. اين تخت كنار اين ستون قرار داشت كه فعلًا به ضريح چسبيده و نيمى از آن مشاهده مى شود و از سمت قبله اوّلين ستون است.

4- مِحرَس (حرس)

دوّمين ستون از سمت قبله است كه به ضريح متصل است. اين ستون به نام «على بن ابى طالب» نيز معروف بوده است، چون ايشان كنار اين ستون مى ايستادند و به محافظت از جان پيامبر صلى الله عليه و آله مى پرداختند.

«مِحرَس»؛ يعنى محل نگهبانى.

5- وفود

سوّمين ستون از سمت قبله و به ضريح متصل است.

كنار اين ستون محل ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله با گروه ها و قبايل و هيأت هاى اعزامى از ساير بلاد بوده است.

«وفود» به نمايندگان و هيأت هاى اعزامى از ساير بلاد گويند.

ص: 132

6- حَنّانه

پيامبر خدا هنگام سخنرانى به درختى كه كنار محراب قرار داشت تكيه مى دادند و از آن به عنوان منبر استفاده مى كردند، بعداً سكو و منبرى براى آن حضرت ساختند. به علّت جدايى پيامبر صلى الله عليه و آله از آن درخت ناله اى از درخت شنيده شد. حضرت دست نوازش به درخت كشيد و درخت آرام شد.

«حنانه» به معناى ناله و صداى شترى است كه از بچه خود جدا شده است.

7- اسطوانة التوبه، معروف به ابولُبابه

ابولبابه از بزرگان قبيله اوس بود. وى در جنگ مسلمانان با يهود بنى قريظه به درخواست يهوديان به عنوان مشاور نزد آنان رفت تا هشدار رسول خدا مبنى بر تسليم آن ها يا اخراجشان از مدينه را به آن ها برساند. او پس از مشاهده گريه و زارى زنان و كودكان يهود، به رقّت آمد و خودسرانه با اشاره دست به گلوى خود، به آنان فهماند كه اگر تسليم شوند كشته خواهند شد.

پس از مراجعت از خطاى خود پشيمان شد، بى درنگ به مسجدالنبى رفت و خود را به اين ستون بست تا اين كه خداوند او را ببخشد يا مرگ او فرا رسد. او حدود شش

ص: 133

شبانه روز با ريسمان به آن ستون بسته شده بود، تنها همسرش براى اقامه نماز و قضاى حاجت او را باز مى كرد و دوباره او را به ستون مى بست. اصحاب نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتند و از ايشان خواستند تا از گناه ابولُبابه درگذرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر او نزد من مى آمد براى او از خدا طلب آمرزش مى كردم، اما اكنون كه مستقيماً به خدا پناه برده، بايد منتظر عفو و بخششِ خدا باشيم.»

سرانجام سحرگاه روز ششم، فرشته وحى اين آيه را بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل كرد:

وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (1).

حضرت از قبول شدن توبه ابولُبابه شادمان شد. خبر آن به گوش مسلمانان رسيد، سراسيمه به سوى مسجد شتافتند تا وى را آزاد كنند. ولى او اجازه نداد و گفت: بايد رسول خدا با دست هاى مباركش مرا آزاد كند. آن حضرت به مسجد آمدند و ابولُبابه را از ستون باز كردند.


1- توبه: 102

ص: 134

محراب هاى مسجد

اشاره

سه محراب در مسجد النبى وجود دارد:

1- محراب النبى

همانطور كه گذشت پيامبر صلى الله عليه و آله كنار ستون مخلّقه به نماز مى ايستادند و در زمان آن حضرت محرابى وجود نداشت.

عمربن عبدالعزيز والى مدينه اول كسى بود كه در دوران امويان بر مكان نماز پيامبر محراب ساخت.

محراب فعلى، كه از سنگ مرمر نفيس است، مربوط به حدود پانصد سال پيش مى باشد كه به جاى محراب اول قرار گرفته است.

در فضيلت اين محراب گفته اند كه به منزله كعبه است، كسى كه به آن مى نگرد گويا به كعبه نظر دوخته است.

بالاى اين محراب نوشته شده: «هذا مِحْرابُ النّبيّ».

2- محراب عثمانى

پشت محراب النبى و در سمت قبله آن، خليفه سوم محرابى ساخت كه اكنون امام جماعت مسجد النبى در اين محراب، كه متصل به ديوار است، به نماز مى ايستد.

ص: 135

3- محراب سليمانى يا حنفى

كمى بعد از محراب النبى، به سمت غرب، محراب ديگرى مشاهده مى شود كه برخى آن را با محراب النبى اشتباه مى كنند. اين محراب در قرون بعد ساخته شد و بزرگان فرقه حنفى و مالكى در آن نماز مى گزارند.

خانه و مرقد مطهّر پيامبر (حجره طاهره)

پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام بناى مسجد، دو اتاق براى همسران خود، سوده و عايشه، در كنار مسجد، از خشت و درخت خرما بنا كردند كه اكنون قبر شريف پيامبر در آنجا است.

پشت سر پيامبر، كمى به سمت پايين پاى مبارك ايشان، قبر ابوبكر واقع است و پشت سر ابوبكر كمى به سمت پايين پاى او قبر عمر است.

خانه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام

اشاره

خانه حضرت فاطمه پشت خانه عايشه بود. درِ خانه حضرت على كنار ستون هاى وفود و حرس قرار داشت كه

ص: 136

اكنون اثرى از آن نيست. درِ ديگر خانه، كه به خارج از مسجد باز مى شده و درِ كوچكى است، اكنون در كنار باب جبرئيل قرار دارد.

ابعاد حجره طاهره، شانزده متر در پانزده متر و مساحت آن حدود دويست و چهل متر مربع است. گنبد سبز بر روى حجره طاهره قرار دارد.

روضةالنبى

از خانه پيامبر تا خانه حضرت فاطمه به سمت شمال و تا منبر پيامبر، از سمت غرب، محل روضه است. در حال حاضر تعداد بيست وچهار ستون دراين قسمت وجود دارد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بين منزل و منبر من، باغى از باغ هاى بهشت است.» (1) چون اين مكان قطعه اى از زمين بهشت است و روايات بسيارى داريم كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «منبر من بر درى از درهاى بهشت قرار دارد» لذا اين محدوده با فضيلت ترين قسمت مسجد به شمار مى رود.


1- «ما بين بيتي ومنبري روضة من رياض الجنة» كافى، ج 4، ص 554.

ص: 137

منبر پيامبر

اولين منبرى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله ساخته شد، سكويى از گِل بود. برخى مى گويند: از چوب بوده و سه پله داشته است.

نقل مى كنند كه يكى از زنان صحابه به آن حضرت عرض كرد: پسرم نجار است، اجازه فرماييد براى شما منبرى بسازد تا بر فراز آن همه صحابه از جمال شما بهره گيرند. حضرت اجازه داد و منبر سه پله اى براى آن حضرت ساختند و داستان ستون حنانه كه پيشتر بيان شد رخ داد.

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد آن را زير منبر دفن كردند و به جاى آن ستونى به همين نام نصب شد.

منبرى كه در اين زمان موجود است، يكپارچه از سنگ مرمر نفيس است و حدود چهارصد سال پيش ساخته شده و در جاى منبر پيامبر نصب گرديده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «منبر من بر درى از درهاى بهشت است.» (1)


1- «منبري عَلى ترعة من ترع الجنّة» كافى، ج 4، ص 554.

ص: 138

ايوان صُفّه

به علّت افزايش مهاجران به مدينه، رسول خدا فرمودند:

در كنار مسجدالنبى براى تهى دستان ايوان مسقّفى بسازند تا آنان درآنجا سكونت گزينند. در ميان اين گروه افرادى چون: بلال، سلمان فارسى، عمارياسر ومقداد به چشم مى خوردند.

تعداد اين افراد هفتاد تا صد نفر ذكر شده است.

براى اين افراد كه آن ها را «اهل صُفّه» مى گويند در اين محل كلاس هاى سوادآموزى برگزار مى شد. آنان هميشه در صف اول جماعت و در ميدان هاى جنگ حاضر بودند.

پيامبر صلى الله عليه و آله از مقابل فقراى صُفّه مى گذشت و مى فرمود:

«اگر مى دانستيد كه نزد خدا چه جايگاهى داريد، همواره طلب مى كرديد كه بر فقر شما افزوده شود.»

اين ايوان در حال حاضر داخل مسجدالنبى قرار گرفته و اثرى از آن نيست.

ص: 139

فضيلت مسجد النبى

اشاره

حضرت على عليه السلام فرمود: «چهار نقطه در دنيا از باغ هاى بهشت است: مسجدالحرام، مسجدالنبى و ...» (1). امام صادق عليه السلام فرمود: «يك نماز در مسجدالنبى برابر با ده هزار نماز است.» (2)

فضيلت زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه حج بجا آورد و مرا زيارت نكند در حق من جفا كرده است.» (3) «كسى كه پس از مرگم قبر مرا زيارت كند، مانند كسى است كه در زندگى ام به سوى من هجرت كرده است.» (4) «كسى كه به زيارت من بيايد شفاعت من بر او واجب


1- «أربعة من قصور الجنة فى الدنيا: المسجد الحرام و مسجد الرسول ...» امالى طوسى: 379.
2- «صلاةفي مسجدالنبي تعدل بعشرةآلاف صلاة» كافى، ج 4، ص 556.
3- «من حجّ ولم يزرني فقد جفاني» علل الشرايع، ج 2، ص 460/ ب 221.
4- «من زار قبري بعد موتي كان كمن هاجر إلىّ في حياتي ...» جعفريات، ج 129، ص 490.

ص: 140

مى شود و كسى كه شفاعتم بر او واجب شود بهشت بر او واجب گردد.» (1) امام حسين عليه السلام به جدش رسول خدا عرض كرد: پدرم! پاداش كسى كه تو را زيارت كند چيست؟ پيامبر پاسخ داد:

«فرزندم! كسى كه در زندگى يا پس از مرگ مرا يا پدرت را يا برادرت را و يا تو را زيارت كند، بر من است كه روز قيامت به ديدارش رفته و او را از گناهانش نجات دهم.» (2)

قبرستان بقيع

«بقيع»، يعنى مكانى وسيع كه در آن درخت و ريشه اش باشد. اين درختان در مكان هاى مختلف اين منطقه وجود داشته و به «غَرقَد» معروف بودند، لذا اينجا را «بقيع الغَرقَد» ناميده اند.

انتهاى بقيع محل دفن اموات يهود و غير مسلمانان بود و


1- «من أتاني زائراً وجبت له شفاعتي، و من وجبت له شفاعتي وجبت له الجنة ...» كافى، ج 4، ص 548.
2- قال الحسين عليه السلام لرسول اللَّه صلى الله عليه و آله: يا أبتاه، ما لمن زارك؟ فقال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: «يا بنيّ من زارني حياً أو ميتاً، أو زار أباك، أو زار أخاك، أو زارك كان حقاً عليّ أن أزوره يوم القيامة و أخلّصه من ذنوبه» كافى، ج 4، ص 548.

ص: 141

ديوارى آن قسمت را از بقيع جدا مى كرد. آن قسمت را «حَشّ كوكب» مى گفتند. در دوران امويان ديوار را برداشتند و حَشّ كوكب را به بقيع ملحق كردند. وسعت بقيع پيش از آن صد متر در صد و پنجاه متر بوده است.

قبرستان بقيع مدفن بسيارى از بزرگان دين و اولياى خدا و اصحاب رسول خداست. اينك به معرفى برخى از مدفونين اين قبرستان مى پردازيم:

1- امام حسن مجتبى عليه السلام، كه در سال پنجاه هجرى، در چهل و هفت سالگى به شهادت رسيد.

2- امام زين العابدين عليه السلام، كه در سال نود و پنج هجرى، در پنجاه و هفت سالگى شهيد شد.

3- امام محمد باقر عليه السلام، كه در سال صد و چهارده هجرى، در پنجاه و نه سالگى شهيد شد.

4 امام جعفر صادق عليه السلام، كه در سال صد و چهل و هشت هجرى، در شصت و پنج سالگى وفات يافت.

5- عباس بن عبدالمطّلب، عموى پيامبر كه در سال سى و دو هجرى، در هشتاد و هفت سالگى وفات يافت. ايشان سه سال از پيامبر صلى الله عليه و آله بزرگتر بود. قبر وى نزديك قبور چهار امام است.

6- فاطمه بنت اسد، مادر گرامى اميرالمؤمنان عليه السلام كه

ص: 142

پيامبر صلى الله عليه و آله بر جنازه اش نماز خواند و سپس وارد قبر وى شد و در آن دراز كشيد و قرآن تلاوت كرد. آنگاه پيراهن خود را كف قبر پهن كرد و فاطمه بنت اسد را در ميان آن خوابانيد و فرمود: «هيچ كس جز فاطمه از فشار قبر در امان نمى ماند.»

وى در سال سوم هجرى وفات يافت و قبرش در كنار قبر چهار امام است.

7- دختران پيامبر (رقيه، زينب، ام كلثوم) البته اين سه تن دخترخوانده هاى پيامبرند. رقيه كه خواهر زاده حضرت خديجه است و همسر عثمان خليفه سوم بود. وى در سال دوم هجرت دنيا را وداع گفت. بعد از فوت رقيه، عثمان با امّ كلثوم ازدواج كرد. ام كلثوم در سال نهم هجرت وفات كرد.

زينب نيز در سال هشتم هجرى، در پنجاه و هشت سالگى وفات يافت و سه سال از پيامبر صلى الله عليه و آله كوچكتر بود. شوهر او در جنگ بدر به اسارت مسلمانان درآمد. پيامبر صلى الله عليه و آله طلاق او را از شوهرش گرفت و پس از مسلمان شدن وى دوباره وى را به او تزويج كرد.

8- قبورهمسران پيامبر، به جزميمونه وحضرت خديجه.

امّ سلمه، امّ حبيبه، عايشه، سوده، جويريه، حفصه، صفيه، زينب، ماريه قبطيه.

9- عقيل، برادر حضرت على عليه السلام.

ص: 143

10- عبداللَّه بن جعفر طيار، برادرزاده وداماد حضرت على عليه السلام، كه در سال هشتاد هجرى در سن نود سالگى وفات يافت.

11- مالك بن انس، شاگرد امام صادق عليه السلام و رييس مذهب مالكيه.

12- نافع، شيخ القرّاء.

13- ابراهيم، فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله.

مادرش ماريه قبطيه است. ماريه كنيزى بود كه فرمانرواى مصر او را به پيامبر صلى الله عليه و آله هديه كرد كه بعداً افتخار همسرى آن حضرت را يافت.

ابراهيم در سال نهم هجرى در سن هجده ماهگى از دنيا رفت و پيامبر صلى الله عليه و آله از مرگ وى بسيار متأثر و اندوهگين شد.

حضرت دستور داد او را كنار قبر عثمان بن مظعون دفن كنند. پس از دفن، پيامبر صلى الله عليه و آله بر قبر وى آب پاشيد. ابراهيم اولين كسى است كه بر قبرش آب پاشيده شد.

14- عثمان بن مظعون، وى يكى از اصحاب باوفاى پيامبر بود و نخستين كسى است كه در قبرستان بقيع به دستور آن حضرت دفن شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله قبر وى را با تعدادى تخته سنگ علامت گذارى كرد و فرمود: «اين سنگ نشانه اى باشد كه اهل بيت و نزديكانم را در كنار قبر عثمان

ص: 144

بن مظعون دفن كنند». لذا وقتى ابراهيم درگذشت از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال شد او را كجا دفن كنيم؟ حضرت فرمود:

«عِنْدَ قَبْر أَخي عُثْمان بن مَظْعُون.»

15- شهداى احد، افرادى كه در جنگ احد به شهادت رسيدند، به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله در همان منطقه احد دفن شدند.

تعدادى از مجروحان جنگ احد كه به مدينه منتقل شده بودند و پس از مدتى بر اثر شدت جراحت به شهادت رسيدند در بقيع به خاك سپرده شدند.

16- شهداى واقعه حَرّه، در سال شصت و سه هجرى به دستور يزيد بن معاويه لشكرى براى سركوب مردم مدينه، عازم اين شهر شد و به قتل عام مردم پرداخت. در اين قتل و خونريزى تعداد بسيارى از انصار و مهاجر و شيعيان كشته شدند و نواميس مردم مورد تجاوز سپاه بنى اميه قرار گرفت.

تعداد زيادى از شهداى واقعه حَرّه در قبرستان بقيع به خاك سپرده شدند.

17- اسماعيل، فرزند امام جعفر صادق عليه السلام.

قبر وى پيشتر نزديك درِ ورودى بقيع بود كه در طرح توسعه اطراف مسجد النبى و تعمير اطراف بقيع تخريب شد و چون جنازه وى صحيح و سالم بود، آن را به درون بقيع بردند و كنار شهداى حرّه و احد دفن كردند.

ص: 145

او در زمان حيات امام صادق عليه السلام فوت كرد، ولى افرادى به امامت او بعد از پدر اعتقاد داشتند و مى گفتند كه اسماعيل از دنيا نرفت و بعد از پدر به امامت رسيد. اين فرقه را «اسماعيليه» مى نامند.

18- عثمان بن عفّان، حاميان خليفه سوّم مى خواستند او را كنار پيامبر صلى الله عليه و آله دفن كنند، اما مردم مانع شدند، لذا او را به سوى بقيع بردند. و در انتهاى بقيع كه در آن زمان «حشّ كوكب» ناميده مى شد دفن كردند.

19- ابوسعيد خُدرى، وى يكى از اصحاب پيامبر گرامى و از شيعيان اميرمؤمنان و راوىِ احاديث بسيار از ايشان است.

20- سَعد بن مَعاذ، همان بزرگوارى كه پيامبر صلى الله عليه و آله با نود هزار فرشته بر جنازه اش نماز گزاردند. او محبت سرشار به اميرمؤمنان داشت.

21- حليمه سعديه، مادر رضاعى پيامبر. آن حضرت پنج سال تحت سرپرستى حليمه سعديه بود.

22- صفيه، عمه پيامبر صلى الله عليه و آله كه مادر زبير است و عاتكه مادر امّ سلمه همسر پيامبر است.

23- امّ البنين، مادر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام.

همچنين مقداد، مالك اشتر و جابربن عبداللَّه انصارى نيز در بقيع دفن گرديده اند.

ص: 146

بيت الأحزان

اشاره

در كنار قبور ائمه بقيع درختى وجود داشت كه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام همراه حسنين به آنجا مى آمد و به آن درخت تكيه مى داد و در فراق پدر و براى مظلوميت اميرمؤمنان و رفتار ناشايست دست اندركاران گريه و زارى مى كرد.

به همين دليل آن محل به «بيت الأحزان» مشهور شد.

دشمنان به عنوان مخالفت با آن حضرت، آن درخت را بريدند.

اماكن تخريب شده در اطراف مسجدالنبى

1- محله بنى هاشم كوچه باريكى بود كه يك طرف آن مقابل باب البقيع مسجدالنبى و طرف ديگر آن در مقابل قبرستان بقيع قرار داشت. اين محله در سال 1364 شمسى به عنوان طرح توسعه اطراف مسجدالنبى تخريب و تسطيح شد. خانه هاى معروفى كه در اين محله و اطراف آن وجود داشت عبارتند از:

* خانه امام جعفر صادق عليه السلام.

ص: 147

* خانه ابو ايّوب انصارى (اقامتگاه پيامبر).

* خانه ابوبكر و عثمان.

2- مقبره عبداللَّه پدر پيامبر گرامى اسلام.

آن بزرگوار در جنوب غربى مسجدالنبى و در شرق مسجد على بن ابى طالب به خاك سپرده شد.

احداث خيابان زيرگذر در آن محدوده باعث شد تا محلّ قبر به كنار مسجد النبى منتقل شود كه در طرح توسعه و بازسازى مسجدالنبى و اطراف آن هم اكنون محل قبر در مدخل درِ شماره 5 مسجدالنبى به نام «باب قبا» قرار دارد.

مسجد غَمامه

غير از مسجدالنبى و مسجد قبا كه تاريخ آن ذكر شد، تعداد هفت مسجد ديگر در محل هايى كه نماز عيد فطر و قربان توسط پيامبر صلى الله عليه و آله اقامه مى شد ساخته شد، كه در حال حاضر سه مسجد موجود و ساير مساجد در جريان طرح توسعه و نوسازى مسجدالنبى و اطراف آن تخريب گرديد.

مساجد موجود كه در فاصله پانصد مترى مسجدالنبى و در سمت جنوب غربى آن قرار دارد عبارتند از:

1- مسجد غَمامه، كه يكى از روزها در آفتاب گرم و

ص: 148

سوزان رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين محل نماز عيد مى خواندند، از طرف خداوند ابرى در آسمان ظاهر شد و بر سر پيامبر صلى الله عليه و آله سايه افكند تا نماز به پايان رسيد.

چون ابر را به عربى «غَمامه» مى گويند لذا اين مسجد به «مسجد غمامه» معروف است.

2- مسجد ابوبكر، بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله ابوبكر نيز در اينجا نماز عيد اقامه مى كرده است.

3- مسجد على بن ابى طالب، آن حضرت نيز در اين مكان نماز عيد اقامه كرده است.

مسجد مباهله يا مسجد الإجابه

نجران نقطه مرزى حجاز و يمن، سرزمينى مسيحى نشين بود. رسول خدا مسيحيان آنجا را به اسلام فرا خواند. آن ها مشورت كردند و قرار شد گروهى از سران نجران به مدينه رفته، دلايل نبوت پيامبر را بررسى كنند.

هيأت نمايندگى كه در رأس آن سه تن از بزرگان آن ها بودند، خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و درباره حضرت عيسى گفتگو كردند. آن ها عيسى عليه السلام را پسر خدا مى دانستند، ولى پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود: او بنده خداست. طرفين حاضر نبودند

ص: 149

نظر ديگرى را بپذيرند. فرشته وحى بر آن حضرت نازل شد و فرمود:

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنْ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ (1).

بنابراين شد كه در موعد معينى، در خارج از شهر (محدوده فعلى مسجد مباهله) به مباهله بروند. سران نجران از قبل گفته بودند اگر ديديد پيامبر با ساز و برگ نظامى به ميدان آمد بدانيد وى به نبوت خود اعتماد ندارد، ولى اگر بدون تشريفات آمد بدانيد پيامبر واقعى است در اين صورت حاضر به مباهله نشويد.

مسيحيان ناگهان ديدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله همراه حضرت على و فاطمه در حالى كه حسين را در آغوش و دست حسن را در دست داشت، گام به ميدان مباهله نهاد و به آنها فرمود:

هر گاه من دعا كردم شما آمين بگوييد.

در آن لحظه اسقف نجران گفت: من چهره هايى را مى بينم كه هرگاه دست به دعا بردارند تا بزرگترين كوه ها از


1- آل عمران: 61

ص: 150

جاى كنده شود، بى درنگ كنده مى شود. اگر ما با اين ها مباهله كنيم همه نابود مى شويم. لذا حاضر به مباهله نشدند و قرار شد هر ساله مبلغى به عنوان ماليات به حكومت اسلامى بپردازند و در قبال آن تحت سرپرستى حكومت اسلامى زندگى كنند.

داستان مباهله در بيست و چهار ذى حجه سال نهم هجرت رخ داد.

يك روز پس از نماز در اين محل، دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار طولانى شد، وقتى از ايشان علت را جويا شدند، فرمود: از خداوند سه چيز خواستم، دو خواسته ام اجابت شد. به اين سبب اين مسجد را «مسجد الاجابه» نيز مى نامند. آن دو خواسته اين بود كه خدايا! امت مرا به فقر و گرسنگى و غرق شدن نابود مكن.

چون قبيله بنى معاويه در اين محل سكونت داشتند، در بازسازى جديد، آن را «مسجد بنى معاويه» نام نهاده اند.

مسجد ابوذر غفارى

اشاره

اين مسجد در انتهاى خيابان ابوذر است. پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مكان وضو گرفتند و پس از نماز سجده هاى

ص: 151

طولانى داشتند. براى يادبود اين مسجد را، در آن مكان ساختند.

بعضى نقل كرده اند كه مكان مسجد، منزل ابوذر غفارى بوده است.

مسجد فَضيخ

پيامبر صلى الله عليه و آله همراه با سپاه اسلام، براى غزوه بنى نضير از مدينه خارج شدند و حدود شش شبانه روز آن قبيله را محاصره كردند. لشكر اسلام در اين مكان توقف كردند.

برخى از افراد به علت حرام نبودن شراب مشغول ميگسارى شدند. فرشته وحى آيات حرمت شراب را بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل كرد و در اين مكان خبر تحريم شراب توسط ابو ايّوب انصارى به سپاه اسلام رسيد و آنان از اين كار دست كشيدند.

پس از آن، در اين مكان مسجدى ساختند و نام آن را «مسجد فضيخ» گذاشتند.

«فضيخ» هم به معناى خرما و هم به معناى شراب خرما است. اين مسجد در انتهاى باب العوالى مقابل مستشفى الزهراء قرار دارد.

ص: 152

مسجد رَدّ الشمس

اشاره

روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله سرش را بر زانوى اميرمؤمنان نهاد و به خواب رفت. زمانى بيدار شد كه خورشيد در حال غروب كردن بود. در آن هنگام از على عليه السلام پرسيد: آيا نماز عصر خوانده اى؟ على عليه السلام پاسخ داد: خير. پيامبر صلى الله عليه و آله دعا كرد و خورشيد به جاى خود برگشت و على عليه السلام نماز عصر را در وقت خود به جاى آورد. برخى گفته اند اين رخداد در جنگ خيبر بوده است.

اين مسجد كه اكنون خراب شده، در شرق مسجد قبا بوده و برخى آن را با مسجد فضيخ يكى مى دانند.

مَشرَبه امّ ابراهيم

اين مكان پيشتر باغى بوده كه خانه ماريه قبطيه همسر پيامبر و مادر ابراهيم فرزند رسول خدا در آنجا بوده است.

بنابر نقلى، ابراهيم در اينجا به دنيا آمد، و پيامبر صلى الله عليه و آله مدتى در اين مكان اقامت داشته و در آنجا نماز گزارده اند.

پس از آن، در مكان آن مسجدى ساختند كه در حال

ص: 153

حاضر تخريب شده و به صورت چهار ديوارى است در كنار قبرستانى متروك.

بعضى بر اين باورند كه قبر نجمه خاتون مادر امام رضا عليه السلام در اين قبرستان است. اين مكان در اواخر باب العوالى مقابل مستشفى الزهرا قرار دارد.

جنگ احُد

جنگ بدر در سال دوم هجرى رخ داد و نتيجه آن به شكست مشركان قريش انجاميد. از اين رو، مشركان در سال سوم هجرى (وهفتم شوال) به سركردگى ابوسفيان براى جبران شكست خود با سپاهى بالغ بر سه هزار تن و بنابر نقلى حدود پنج هزار تن به مدينه حمله ور شدند.

وجود موانع طبيعى؛ مانند سنگلاخ ها و استحكامات ديگر، سبب شد كه دشمن مدينه را دور بزند و از شمال مدينه؛ يعنى منطقه احد به مدينه حمله كند.

سپاه اسلام كه تعداد آنان حدود هفتصد نفر بود، به اين نتيجه رسيدند كه در دامنه كوه احد مستقر شده و كوه را چون دژ محكمى پشت سر خود قرار دهند و با دشمن به مقابله برخيزند.

ص: 154

در كنار دو سپاه كوه كوچك يا تپه اى وجود داشت كه اينك بر اثر مرور زمان و فرسايش، ارتفاع آن بسيار كم شده است و آن به «جَبَل عَينَين» يا «جَبَل الرُّماة» معروف است.

دو جبهه در مقابل يكديگر صف آرايى كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله پنجاه تيرانداز را به فرماندهى عبداللَّه بن جُبَير بر اين تپه گماشت تا از پشت تنگه حفاطت كنند و تأكيد كرد كه: در حال پيروزى و شكست، محل مأموريت را رها نكنند.

در مراحل حساس جنگ، كه سپاه دشمن با شكست حتمى مواجه شده بود، چهل تن از اين افراد به طمع جمع آورى غنايم- على رغم مخالفت فرمانده خود- محل مأموريت را رها كردند.

سواران دشمن به فرماندهى خالد بن وليد از اين فرصت استفاده كرده، از پشت تنگه وارد شد و پس از به شهادت رساندن ده نفر باقى مانده در محل، به سپاه اسلام حمله كردند و بدين سان سپاه اسلام شكست تلخى را متحمل شد.

در اين جنگ ضايعات فراوانى به اسلاميان وارد شد.

پرچمدار سپاه اسلام مَصعَب بن عُمَير و عبداللَّه بن جَحش و فرمانده تيراندازان عبداللَّه بن جُبَير و حدود هفتاد تن از بهترين ياران پيامبر به شهادت رسيدند.

هند همسر ابوسفيان كه در جنگ بدر پدر و برادر و

ص: 155

فرزندش به دست حضرت على و حمزه كشته شده بودند، در اين جنگ به قصد انتقامجويى به وحشى بن حَرب كه يك غلام حبشى بود وعده آزادى در قبال كشتن حضرت على و حمزه را داده بود. لذا وحشى كه در پرتاب نيزه مهارت داشت، نيزه خود را به زهر كشنده آغشته كرد و در كمين حمزه نشست و غافلگيرانه حضرت حمزه را با پرتاب نيزه مسموم خود به شهادت رساند.

پس از شهادت ياران با وفاى پيامبر و فرار بيشتر سپاهيان اسلام كه مدعيان خلافت نيز جزو آنان بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان انبوه دشمن تنها ماند و جز اميرمؤمنان و تعدادى معدود- حتى كمتر از انگشتان دست- كسى پيرامون پيامبر صلى الله عليه و آله نماند. يكى از اين چند نفر بانويى است به نام «نسيبه» و فرزندش كه تا آخرين لحظه از آن حضرت دفاع كردند.

در اين جنگ زخم هاى فراوانى بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد، پيشانى و دندان آن حضرت شكست. و حدود نود زخم بر على عليه السلام وارد شد.

على عليه السلام به ناچار پيامبر صلى الله عليه و آله را به غارى در دامنه كوه احد رساند و در آنجا به استراحت و مداواى زخم ها پرداختند.

دشمن نيز به خيال اين كه پيامبر جزو كشته ها است به

ص: 156

مكه برگشت.

در اين جنگ بدن شهداى اسلام به دست مشركان مُثله شد. به دستور هند شكم حمزه سيد الشهدا را دريدند و هند جگر حمزه را به دندان گرفت ولى به امر خداوند جگر زير دندان هند چون سنگ شد.

وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله حمزه را در آن حال ديد، گريه شديدى كرد و قسم ياد كرد كه اگر به قريش مسلّط شوم هفتاد نفر را به عوض حمزه مُثله خواهم كرد.

جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ (1). پس حضرت فرمود: صبر خواهم كرد.

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله ردايى بر روى جنازه حمزه اندخت و چون قامت حمزه بلند بود پاهايش را با علف و گياه پوشانيد كه خواهر حمزه بدن برهنه برادر را با آن وضع نبيند.

پس از پايان جنگ، پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد بدن تمام شهدا را در همان محل دفن كنند.

پس از دفن شهدا، رسول خدا صلى الله عليه و آله و يارانش به مدينه بازگشتند. در آن روز كمتر خانه اى در مدينه بود كه صداى


1- نحل: 126

ص: 157

ناله و شيون از آن بلند نشود. جز خانه حمزه كه گريه كننده نداشت.

پيامبر صلى الله عليه و آله اشك در چشمانش حلقه زد و فرمود: شهداى احد گريه كننده دارند اما كسى بر حمزه گريه نمى كند. برخى از اصحاب اين را شنيدند و به زنان انصار گفتند به خانه فاطمه رفته و بر حمزه گريه كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله چون صداى گريه آن ها را شنيد در حقّشان دعا كرد.

مدفن حضرت حمزه در اطراف اين محل بوده و چون بر اثر سيل خراب شد، جنازه اش را به مكان فعلى منتقل كردند و روى آن مسجد ساختند كه داراى گنبد و بارگاه بود و در دوران وهابيان تخريب شد. ديواره كوتاهى كه بر گرد قبور شهدا و حضرت حمزه وجود دارد، محل سابق مسجد مى باشد.

از پشت پنجره هاى فولادى كه نگاه كنيد، روبروى شما صورت دو قبر وجود دارد كه قبر غربى مربوط به عبداللَّه بن جحش و مصعب بن عمير است و قبر شرقى مربوط به حضرت حمزه است. و كمى دورتر در شمال شرقى محوطه مدفن ساير شهداى احد است. كه تقريباً هفتاد نفر مى باشند.

يكى از شهداى اين جنگ جوان بيست و چند ساله اى

ص: 158

است كه شب قبل از جنگ عروسى كرد، وآن شب را از پيامبر صلى الله عليه و آله اذن ماندن گرفت و قول داد كه در اولين فرصت به سپاه اسلام بپيوندد. سحرگاهان قبل از غسل جنابت، خود را به جبهه رساند و شربت شهادت نوشيد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خودم ديدم كه فرشتگان او را غسل مى دادند.»

او «حَنظَله غسيل الملائكه» نام گرفت.

همسر عَمْرو بن جَموح را ديدند كه جنازه شوهر و پدر و برادرش را روى شترى قرار داده و به سوى مدينه مى آورد. شتر به سختى راه مى رفت، گفتند شايد بار او سنگين است، گفت: ولى هرگاه روى شتر را به سوى احد برمى گردانم خوب راه مى رود. موضوع را از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال كردند. حضرت از آن زن پرسيد: شوهرت هنگام خروج از منزل آيا سفارشى كرد؟ گفت: بلى، شوهرم دعا كرد و گفت:

خدايا! شهادت را نصيبم فرما و مرا به خانه بر مگردان.

حضرت فرمود: دعاى او مستجاب شده است، لذا آن ها را كنار ساير شهدا در احد دفن كنيد.

نقل است كه قبر هارون برادر حضرت موسى روى كوه احد است. وى در سفرى كه عازم حج بوده در اين مكان فوت كرده و همين جا دفن شده است.

ص: 159

مسجد ذو قبلتين

اشاره

يهود مسلمانان را سرزنش مى كردند كه چگونه پيامبر آيين مستقلى دارد، در حالى كه به جانب قبله يهود (بيت المقدس) نماز مى خواند؟ اين موضوع براى پيامبر صلى الله عليه و آله نگران كننده بود. نيمه هاى شب سر به جانب آسمان بلند مى كرد و از خدا مى خواست كه مسلمانان را از سرزنش دشمنان نجات دهد.

تا اين كه روز دوشنبه پانزدهم ماه رجب، سال دوم هجرى وقتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله نماز ظهر را در اين محل مى گزاردند آيات تغيير قبله بر آن حضرت نازل شد:

قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (1).

اين فرمان باعث خشنودى پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان شد.


1- بقره: 144

ص: 160

چون اين مسجد داراى دو قبله شد آن را «ذوقبلتين» مى گويند.

مساجد سبعه و جنگ خندق يا احزاب

در سال پنجم هجرى مشركان مكه به تحريك يهوديان مدينه نيروهاى خود را بر ضدّ اسلام بسيج كردند تا كار اسلام را يكسره كنند. چون قبايل و احزاب مخالف همگى در اين نبرد بسيج شده بودند، اين جنگ را «جنگ احزاب» مى نامند. و چون روش دفاع مسلمانان حفر خندق در مقابل دشمن بود، اين جنگ به «خندق» نيز معروف است.

پس از اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله از توطئه دشمن آگاه شد، در يك مشاوره نظامى پيشنهاد سلمان فارسى مبنى بر حفر خندق در اطراف مدينه و مناطق قابل نفوذ دشمن مورد تأييد حضرت قرار گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد اين منطقه را كه از احد تا نزديكى مسجد قبلتين بود خندق حفر كنند.

كوه سَلع كه نقطه مرتفعى است و بر خندق مسلط است اردوگاه سپاه اسلام شد. فرماندهان نيز در چند نقطه اين اردوگاه براى خود سنگرهايى آماده كردند و در آنجا به عبادت مشغول بودند. محل اين سنگرها بعدها مسجد شد و

ص: 161

آنها عبارتند از:

1- مسجد فتح. محل استقرار پيامبر صلى الله عليه و آله.

چون خبر فتح و پيروزى اسلام در اين محل اعلام شد، آن را «مسجد فتح» ناميده اند.

برخى مى گويند سوره فتح در اين مكان بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است.

2- مسجد على بن ابى طالب عليه السلام.

3- مسجد حضرت فاطمه عليها السلام كه اخيراً درِ آن مسدود شده است.

4- مسجد سلمان فارسى.

5- مسجد عمر بن خطاب.

6- مسجد ابوبكر، كه اخيراً تخريب شد.

اين شش مسجد با مسجد قبلتين مساجد سبعه را تشكيل مى دهند.

پيامبر صلى الله عليه و آله مأمورانى بر خندق گمارد تا از عبور دشمن از روى آن جلوگيرى كنند.

دشمن كه تعدادشان ده هزار نفر بود، وقتى خود را پشت خندق يافت، زمين گير شد و به مدت يك ماه مدينه را به محاصره گرفت. تا اين كه پنج قهرمان نامى عرب كه يكى از آنها عمرو بن عَبْد وَدّ بود توانستند از خندق عبور كنند.

ص: 162

عَمْرو بن عَبد وَدّ نعره مى زد و مبارز مى طلبيد، به طورى كه لرزه بر اندام شنوندگان انداخته بود. سكوت مسلمانان او را بيشتر جرى مى كرد و مى گفت: مدعيان بهشت كجايند؟! مگر شما نمى گوييد اگر كشته شويم به بهشت مى رويم؟! آيا كسى حاضر نيست كه مرا به دوزخ بفرستد يا من او را به بهشت روانه كنم؟!

پيامبر صلى الله عليه و آله كه ديد جز على عليه السلام كسى آماده مبارزه نيست، و ناگزير بايد اين مشكل به دست او حل شود، شمشير خود را به على عليه السلام داد و عمامه خود را بر سر آن حضرت بست و در حق وى دعا كرد و او را به ميدان فرستاد. وقتى على به سوى عمرو مى رفت پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بَرَزَ الإيمان كُلُّهُ إلى الشِّرْكِ كُلّهِ».

عَمْرو كه على را از زير نقاب نمى شناخت پرسيد: تو كيستى؟ حضرت خود را معرفى كرد. عَمْرو گفت: من تو را نمى كشم، چون پدرت از دوستان من بود. پيامبر به چه اطمينان تو را به جنگ من فرستاد؟ من مى توانم تو را با نوك نيزه ام بردارم و ميان زمين و آسمان نگهدارم در حالى كه نه مرده باشى و نه زنده!

حضرت فرمود: تو غصه مرا مخور، چه كشته شوم چه بكشم سعادتمندم.

ص: 163

آنگاه حضرت او را به ياد تعهد و پيمانى كه در كنار كعبه با خود بسته بود انداخت، پيمان عمرو اين بود كه در ميدان جنگ، دشمنِ او اگر سه پيشنهاد كند؛ يكى از آنها را بپذيرد.

لذا حضرت فرمود:

اولًا: اسلام بياور. عَمْرو اين پيشنهاد را نپذيرفت.

ثانياً: دست از نبرد بردار و پيامبر را به حال خود بگذار و از معركه بيرون رو، عَمْرو گفت: اين باعث سرافكندگى من است و مردم خيال مى كنند من از ترس چنين كردم. لذا اين پيشنهاد را نيز نپذيرفت.

ثالثاً: حريف تو پياده است، تو نيز پياده شو تا با هم نبرد كنيم. عَمْرو اين پيشنهاد را پذيرفت و از اسب به زير آمد.

نبرد دو قهرمان آغاز شد، گرد و غبار اطراف آنها را گرفت و جز صداى ضربات شمشير چيزى معلوم نبود. در اين ميان حضرت از فرصتى استفاده كرد و پاى عمرو را با شمشير قطع كرد و عَمْرو نقش بر زمين شد. صداى تكبير حضرت از ميان گرد و غبار كه نشانه پيروزى بود، به گوش رسيد. سپس هوا صاف شد و همگان ديدند كه حضرت روى سينه عَمْرو نشسته است. پس بلند شد و اندكى قدم زد و دوباره برگشت و سر عَمْرو را از بدن جدا كرد.

منظره كشته شدن عَمْرو چنان رعب و وحشتى در دل

ص: 164

ساير قهرمانان سپاه كفر افكند كه همگى پا به فرار گذاشتند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ضَرْبَةُ عَليٍّ يَوْمَ الخَنْدَق أفْضَل مِنْ عِبادَةِ الثّقَلَيْن».

از اميرمؤمنان پرسيدند: چرا در صحنه نبرد از روى سينه عَمْرو بلند شدى و پس از مقدارى قدم زدن، سر از بدنش جدا كردى؟ فرمود: چون در آن حال كه بر سينه اش نشسته بودم آب دهان به صورتم انداخت، ترسيدم اگر در آن حال سر از بدنش جدا كنم اخلاص كامل در عملم نباشد و غضب بر من مسلط شده باشد. لذا بلند شدم و مقدارى قدم زدم، آنگاه صد در صد با قصد قربت سر از بدنش جدا كردم.

با اين كه زره عَمْرو زره گرانقيمتى بود اما حضرت از روى جوانمردى دست به زره وى نزد.

مسجد شجره

اين مسجد كه يكى از زيباترين مساجد مدينه است بر سر راه مكه و در منطقه ذوالحُلَيفه قرار دارد كه در حال حاضر به شهر مدينه متصل است.

در اين مكان درختى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحاب هنگام رفتن به مكه كنار آن درخت محرم شدند. پس از آن بود كه

ص: 165

در اين مكان مسجدى ساختند و بدين مناسبت آن را «مسجد شجره» ناميدند.

مسجد شجره محل احرام و ميقات كسانى است كه از مدينه عازم حج يا عمره هستند.

بدر

«بدر» نام منطقه اى است در صد و پنجاه كيلومترى مدينه. اين مكان شاهد اولين نبرد ميان مسلمانان و مشركان بوده است. در ماه رمضان سال دوم هجرى كاروان تجارى قريش به سركردگى ابوسفيان و ابوجهل از مكه عازم شام بود كه در اين مكان توسط سپاه اسلام محاصره شد.

ابتدا سه تن از سران قريش به نام هاى شَيبه و عُتبه و وليد كه به ترتيب عمو و پدر و برادر هند همسر ابوسفيان مى باشند به ميدان آمدند و مبارز طلبيدند. پيامبر صلى الله عليه و آله نيز حمزه و عُبَيده و اميرمؤمنان را به مقابله با آنها فرستاد. حضرت على با وليد (دايى معاويه) روبرو شد و در مدت كمى دلاوران اسلام آنها را به خاك افكندند.

سپس جنگ آغاز شد و دشمن كه بيش از هزار نفر بود و صدها سواره داشت، توسط سپاه اسلام كه تعدادشان سيصد

ص: 166

و سيزده نفر بود شكست خورد.

در اين جنگ بيش از هفتاد تن از قريش كشته شدند و هفتاد نفر نيز به اسارت نيروهاى اسلام درآمدند، و چهارده نفر از مسلمانان نيز شهيد شدند كه در همان مكان دفن گرديدند.

خيبر

يهوديان رانده شده از مدينه و اطراف آن، در منطقه سر سبز و حاصل خيز «خيبر» در صد و چهل كيلومترى مدينه ساكن شدند و براى حفاظت خويش، دژهاى هفتگانه محكمى ساختند.

اين گروه توطئه هاى بسيارى براى كوبيدن اسلام كردند.

لذا پيامبر صلى الله عليه و آله برآن شد ريشه اين كانون خطر را بر كند.

در سال هفتم هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله دستور حركت سپاه اسلام را كه تعدادشان كمتر از دو هزار نفر بود صادر كرد و پرچم را به دست على داد.

يهوديان خيبر بيست هزار نفر بودند كه در ميان آنها دو هزار مرد جنگى وجود داشت. آن ها از درون دژها بر سپاه اسلام مسلط بودند، اما پيامبر صلى الله عليه و آله و مشاوران نظامى با

ص: 167

شيوه هاى خاصى دژها را به محاصره خود درآوردند و پس از يك ماه مقاومت تمامى دژها فتح شد.

يكى از دژها كه رييس آن مَرحَب يهودى است مقاومت بسيار كرد. يكى از روزها لشكر اسلام به فرماندهى ابوبكر و روز ديگر به فرماندهى عمر براى فتح آن دژ اقدام كردند ولى كارى از پيش نبردند.

اين وضع پيامبر صلى الله عليه و آله و سرداران اسلام را سخت نگران كرد. در پى يك مشاوره نظامى حضرت فرمود: «فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خدا و پيغمبرش را دوست دارد و خدا و پيامبر نيز او را دوست مى دارند. خداوند فتح و پيروزى را به دست او نصيب ما خواهد كرد و او هرگز در جنگ فرار نمى كند.»

همه منتظر بودند كه پرچم اسلام فردا در دست چه كسى قرار خواهد گرفت؟

روز بعد پيامبر صلى الله عليه و آله پرچم را به دست على داد و دستور حمله را صادر كرد. وقتى حضرت پشت خيبر رسيد، دلاوران خيبر به طرف حضرت و سربازان حمله كردند، به طورى كه سربازان اسلام بى اختيار عقب رفتند، ولى حضرت مانند كوه ايستاد و پس از چند لحظه برادر مَرحَب به دست حضرت كشته شد. سپس مَرحَب كه خون

ص: 168

چشمانش را گرفته بود پيش آمد كه با ضربت على سرش به دونيم شد و دشمن پابه فرار گذاشت. حضرت در حال نبرد وقتى سپرش به زمين افتاد درِ قلعه را از جاى كند و به جاى سپر به كار گرفت. پس از پايان درگيرى در را براى عبور سپاه اسلام روى خندق گذاشت و سپس آن را به درون قلعه پرتاب كرد.

در اين جنگ صفيه دختر «حُيَى بن اخطَب» به اسارت سپاه اسلام درآمد كه بعداً افتخار همسرى پيامبر را يافت.

در جنگ خيبر بيست نفر از مسلمانان شهيد و حدود يكصد تن از يهوديان كشته شدند.

فدك

«فدك» در صد و سى كيلومترى مدينه است. اين منطقه بخش وسيعى از مزارع خيبر بوده است.

اهالى فدك كه يهودى بودند، پس از شكست يهوديان خيبر، صلاح خود در اين ديدند كه با پيامبر صلى الله عليه و آله از راه مسالمت وارد شوند، لذا با حضرت قرار دادى بستند كه نصف زمين ها و مزارع و باغات فدك متعلق به پيامبر صلى الله عليه و آله باشد و نصف ديگر متعلق به خودشان.

ص: 169

فدك درآمد زيادى داشت كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را ميان بنى هاشم و فقرا تقسيم مى كرد، تا اين كه روزى حضرت فاطمه را طلبيد و فدك را به وى بخشيد.

پس از فوت پيامبر صلى الله عليه و آله خليفه اول دستور داد فدك را مصادره كردند!

رَبَذه

ربذه در پنجاه كيلومترى جنوب النقره در شمال شرقى مدينه واقع شده كه به بركه ابوسليم شهرت دارد. آنجا تبعيدگاه و آرامگاه پاكترين و راستگوترين صحابه پيامبر يعنى ابوذر غفارى است.

وى كه از ياران با وفاى پيامبر بود، پس از آن حضرت هيچگاه دست از حمايت اميرمؤمنان عليه السلام بر نداشت.

پيامبر صلى الله عليه و آله درباره او فرمود: «آسمان به كسى راستگوتر از ابوذر سايه نيفكند. اى ابوذر تو اهل بهشتى و به خاطر دوستى اهل بيت من تنها خواهى مرد.»

ابتدا عثمان وى را به شام تبعيد كرد، ولى معاويه در شام برخود ترسيد و از عثمان خواست او را از شام برگرداند. لذا او را بر شترى بدون جهاز سوار كرد و ساربانى بد اخلاق

ص: 170

وى را به مدينه بازگرداند در حالى كه گوشت هاى ران پايش مى ريخت. آنگاه عثمان بلافاصله او را به ربذه تبعيد كرد و گفت: كسى حق همراهى وى را ندارد. همسر و دختر و پسرش همراه وى بودند. على رغم اعلام عثمان، اميرمؤمنان با حسن و حسين و عمار وى را تا بيرون مدينه بدرقه نموده و در حق وى دعا كردند.

در اين سرزمين خشك و سوزان ابتدا همسر و پسر ابوذر از دنيا رفتند و سپس ابوذر وفات يافت. دختر وى بر جنازه پدر مى گريست تا اين كه كاروانى كه در آن مالك اشتر و عبداللَّه بن مسعود بود سر رسيد و جنازه ابوذر را در همان محل به خاك سپردند.

رحلت ابوذر در سال سى و يك، يا سى و دو هجرت بوده است.

غدير خم

«غدير خم» منطقه اى نزديك جُحفه و در حدود صد و پنجاه كيلومترى مكه است. و محلى است كه حجاج شام و عراق و يمن در اين نقطه از يكديگر جدا شده و هر يك به مسير خاص خود مى رفتند.

ص: 171

در سال دهم هجرى پيامبر صلى الله عليه و آله همراه يكصد هزار نفر از مسلمانان از سفر حج برمى گشتند، وقتى به اين محل رسيدند فرشته وحى بر آن حضرت نازل شد و فرمود:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَايَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (1)«1».

لحن آيه حاكى از اين است كه امر مهمى بر زمين مانده كه بايد توسط پيامبر صلى الله عليه و آله انجام شود.

دستور توقف از سوى حضرت صادر شد. آنان كه از پيش رفتند برگشتند. افرادى كه از دنبال مى آمدند رسيدند.

صد هزار نفر پيرامون پيامبر صلى الله عليه و آله جمع شدند. حضرت نماز ظهر را به جماعت خواندند و سپس بر فراز جهاز شتران رفت و فرمود:

«نزديك است من از ميان شما بروم. من درباره شما مسؤولم، درباره من چه فكر مى كنيد؟»

همه او را تصديق كردند و گفتند: ما گواهى مى دهيم رسالتت را خوب انجام دادى، سپس فرمود:


1- مائده: 67

ص: 172

«إني تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتي أهل بيتي و أنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحَوْض».

آنگاه دست على را گرفت و آنقدر بلند كرد كه زير بغل هر دو نمايان شد و او را به همه معرفى كرد و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه ...» سپس صداى تكبير پيامبر صلى الله عليه و آله بلند شد.

فرشته وحى بر آن حضرت نازل شد و فرمود:

... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِيناً ... (1).

پس از آن، گروه گروه به حضور اميرمؤمنان رسيدند و به وى تبريك گفتند. عمر و ابوبكر جزو اولين افرادى بودند كه به حضور حضرت رسيده و به وى تبريك گفتند.

هفتاد روز از واقعه غدير نگذشته بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله رحلت كرد. هنوز بدن مباركش توسط حضرت على عليه السلام در حال غسل و كفن بود، كه موضوع خلافت در سقيفه به رأى گيرى گذاشته شد.


1- مائده: 3

ص: 173

فتح مكه

اشاره

در سال ششم هجرت قراردادى ميان سران قريش و پيامبر صلى الله عليه و آله بسته شد كه مسلمانان و قريش مى توانند با هر قبيله اى پيمان ببندند. بر همين اساس قبيله خُزاعه با مسلمانان هم پيمان شدند و پيامبر صلى الله عليه و آله دفاع از آب و خاك و جان و مال آنان را بر عهده گرفت و قبيله بنى كَنانه كه از دشمنان ديرينه خُزاعه بودند با قريش هم پيمان شدند.

مدت اعتبار اين قرار داد ده سال بود. دو سال از اين قرار داد گذشت و طرفين در صلح و آرامش بودند. اما پس از آن، قريش به خيال اين كه مسلمانان ضعيف شده اند، به قبيله خُزاعه يورش بردند و تعدادى از آنها را كشتند و اموال آنها را به غارت بردند.

اين خبر به گوش پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و دستور داد كه لشكر اسلام راه مكه را پيش گيرد.

ماه رمضان سال هشتم هجرى دستور حركت سپاه ده هزار نفرى اسلام صادر شد.

اين تعداد با برافروختن آتش، طورى وانمود كرد كه تعداد سپاه بيش از ده هزار نفر است. لذا رعب و وحشت،

ص: 174

دشمن را فراگرفت. ابوسفيان خبر عظمت سپاه اسلام را به مكه برد و سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان ابلاغ شد مبنى بر اين كه هر كس به كعبه پناه ببرد در امان است. هر كس سلاح بر زمين بگذارد يا به خانه ابوسفيان برود در امان است.

پيامبر صلى الله عليه و آله سعى داشت مكه بدون خونريزى تسليم شود و چنين هم شد.

سپاه اسلام بدون درگيرى وارد مكه شد. پيامبر صلى الله عليه و آله پس از استراحتى كوتاه در خيمه اى كنار قبرستان ابوطالب به طواف كعبه رفت. مردم با شور و اشتياق، حضرت را تماشا مى كردند. رسول خدا صلى الله عليه و آله در نخستين دور طواف با نيزه اى كه در دست داشت چند بت بزرگ را كه بر بالاى در كعبه نصب بود بر زمين افكند و فرمود:

وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً (1).

رسول خدا صلى الله عليه و آله كليد كعبه را از كليددار گرفت و داخل كعبه شد و بت ها را كه تعدادشان به سيصد و شصت بت مى رسيد از كعبه بيرون ريخت.


1- اسراء: 81

ص: 175

همگى منتظر انتقام پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و برخود مى لرزيدند.

اذيت و آزارها و شكنجه هاى قبل از هجرت و توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله هيچكدام فراموش نشده بود. حضرت كنار كعبه خطاب به انبوه جمعيت فرمود: «درباره من چه فكر مى كنيد؟» همگى گفتند: جز خوبى و نيكى درباره تو چيزى نمى انديشيم.

پيامبر صلى الله عليه و آله آن ها را مورد عفو عمومى قرار داد و فرمود:

«إذهَبُوا فأنْتُم الطُّلَقاء».

بلال به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله بر بام كعبه رفت و اذان (شعار توحيد) سرداد و حضرت نماز ظهر را به جماعت خواندند.

پس از فتح مكه بتكده هاى مكه و اطراف آن به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله برچيده شد. و آن حضرت در ماه ذى قعده باانجام عمره مفرده، مكه را به قصد مدينه ترك كرد. و اوّلين حج در حكومت اسلامىِ مكه، در سال هشتم هجرت برگزار شد.

حج پيامبر صلى الله عليه و آله (حجة الوداع)

پس از حكومت اسلامى در مكه، پيامبر صلى الله عليه و آله يك بار حج بجا آوردند كه به «حجةالوداع» معروف است.

در سال دهم هجرت دستور برپايى حج توسط جبرئيل

ص: 176

بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد: وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (1). لذا پيامبر صلى الله عليه و آله تصميم گرفت در مراسم حج شركت كند و در عمل مردم را با مناسك صحيح حج آشنا سازد و هر گونه انحرافات را از بين ببرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله در بيست و ششم ذى قعده سال دهم هجرت در مسجد شجره مُحرم شد و به سوى مكه حركت كرد. امير مؤمنان عليه السلام كه با سربازان خود در يمن بود از شركت پيامبر صلى الله عليه و آله در حج آگاه شد. ايشان نيز با سربازان خود به حج آمدند.

در آن سال رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز ظهر و عصر را در عرفات همراه با يكصد هزار تن بجا آوردند و سپس خطبه تاريخى خود را ايراد كردند.

در مراجعت از سفر حج آن سال در منطقه غدير خم، موضوع جانشينى و خلافت حضرت على عليه السلام مطرح شد.


1- حج: 27

ص: 177

مناسبت هاى ايّام حج

دَحْو الأرض

اشاره

ص: 178

ص: 179

بيست و پنجم ماه ذى قعده روز «دَحْو الأرض»؛ يعنى گسترده شدن زمين است، روزى كه رحمت خدا در آن منتشر شده است. اين روز يكى از روزهاى بسيار شريف است و عبادت در آن اجر و ثواب بسيارى دارد و در تمام سال يكى از چهار روزى است كه روزه آن ممتاز و معادل روزه هفتاد سال است.

امام باقر عليه السلام فرمود: «آن گاه كه خداوند اراده كرد زمين را خلق كند، باد را دستور داد تا بر آب وزيد و موجى ايجاد شد، موج ها كف كردند و كف ها در محل كعبه چون كوه جمع شدند، سپس زمين را از زير آن گسترانيد.» (1) امام صادق عليه السلام نيز فرمود: «خداوند زمين را از زير كعبه


1- «لمّا أراد اللَّه عزّوجلّ أن يخلق الأرض أمر الرّياح فضربن وجه الماء حتى صار موجاً، ثم أزبد فصار زبداً واحداً، فجمعه في موضع البيت، ثم جعله جبلًا من زبد، ثم دحى الأرض من تحته ...» كافى 4: 190.

ص: 180

به سوى منا گسترانيد، سپس آن را از منا به سوى عرفات وسعت داد، آن گاه زمين را از عرفات گسترانيد، بنابر اين زمين از عرفات است و عرفات از منا، و منا از كعبه است.» «(1) 1» بر اين اساس مكه را «امّ القُرى» نيز مى نامند.

يكى از مستحبات اين روز غسل است و ديگرى خواندن دو ركعت نماز پيش از ظهر كه در هر ركعت بعد از حمد سوره والشمس بخواند.

دعاهايى نيز براى اين روز دركتب ادعيه وارد شده است.

شهادت امام جواد عليه السلام

آخر ماه ذى قعده روز شهادت امام محمد تقى عليه السلام است.

آن حضرت در سال صد و نود و پنج هجرى در مدينه به دنيا آمد. در نُه سالگى يا بنابر نقلى در هفت سالگى پدر بزرگوارش امام رضا عليه السلام به شهادت رسيد و امامت به ايشان منتقل شد.

در آن زمان مأمون كه خليفه وقت به شمار مى رفت، از


1- «إنّ اللَّه عزّوجلّ دحى الأرض من تحت الكعبة إلى منى، ثم دحاها من منى إلى عرفات، ثم دحاها من عرفات ... فالأرض من عرفات، وعرفات من منى، ومنى من الكعبة» كافى 4: 189.

ص: 181

نفوذ امام جواد عليه السلام در مدينه بر خود ترسيد و دستور داد تا ايشان را از مدينه به بغداد احضار كردند، مأمون به ظاهر احترام خاصى به آن حضرت مى گذاشت و بر همين اساس دختر خود امّ الفضل را به ايشان تزويج كرد.

امام جواد عليه السلام پس از چندى اقامت در بغداد به حج مشرف شد و در مراجعت در مدينه اقامت كرد كه مرگ مأمون فرا رسيد و برادرش معتصم خلافت را غصب كرد.

معتصم نيز بر خلافت خود ترسيد و حضرت را به بغداد طلبيد و سرانجام امّ الفضل به تحريك عمويش معتصم آن حضرت را در سال دويست و بيست هجرى در بيست و پنج سالگى مسموم كرد. آن حضرت جوان ترين امام است كه شهيد شد و كنار قبر جدش امام موسى كاظم عليه السلام در كاظمين دفن گرديد.

دوران امامت آن حضرت شانزده يا هيجده سال بود.

دو حديث از مواعظ گرانمايه آن حضرت:

1- «از دوستى و معاشرت با فرد شرور و تبهكار بپرهيز، زيرا كه او مانند شمشير كشيده مى ماند كه شكلش زيبا و آثارش زشت است.» (1)


1- «إيّاك و مصاحبة الشرير، فإنّه كالسيف المسلول، يحسن منظره و يقبح آثاره» بحارالأنوار 78: 364.

ص: 182

2- «هركس به سخن گوينده اى گوش دهد او را پرستيده است، پس اگر گوينده از خدا دم زند، او خدا را پرستيده است و اگر گوينده از زبان شيطان سخن بگويد، او شيطان را پرستش كرده است.» (1)

دهه اول ذى حجه

اشاره

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هيچ روزى در دنيا محبوب تر از اعمال و عبادات دهه اول ذى حجه نيست و هيچ شبى بافضيلت تر از شب هاى آن نيست.» (2) «سه طايفه مى توانند در هر جاى بهشت كه مايل بودند منزل كنند: افرادى كه سوره توحيد را در دهه اول ذى حجه دويست مرتبه بخوانند.» (3) يكى از مستحبات اين دهه خواندن دو ركعت نماز بين مغرب و عشا است كه در هر ركعت بعد از حمد يك مرتبه


1- «من أصغى إلى ناطق فقد عَبَده، فإن كان الناطق عن اللَّه فقد عَبَداللَّه، وإن كان الناطق ينطق عن لسان إبليس فقد عَبَدإبليس» تحف العقول: 456.
2- «ما من أيّام الدنيا أحبّ إلى اللَّه من العمل في أيّام العشر من ذى الحجّة، ولا ليالي أفضل منهنّ» مستدرك الوسائل 10: 156.
3- «ثلاثة ينزلون من الجنّة حيث يشاؤون، رجل قرأ قل هواللَّه أحد مأتي مرّة في أيّام العشر» مستدرك الوسائل 10: 156.

ص: 183

سوره توحيد و اين آيه را بخواند:

وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَأتْمَمْناها بِعَشْرٍ، فتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أرْبَعينَ لَيْلَةً، وَقالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدِينَ (1).

دعاهايى نيز براى اين روز در كتب ادعيه وارد شده است.

شهادت امام باقر عليه السلام

هفتم ماه ذى حجّه، روز شهادت امام محمد باقر عليه السلام است. آن حضرت در سال پنجاه و هفت هجرى در مدينه به دنيا آمد و مادرش دختر امام حسن مجتبى عليه السلام بود. در سى و هشت سالگى پدر بزرگوارش امام سجاد عليه السلام به شهادت رسيد و امامت به ايشان منتقل شد.

در دوران آن حضرت كه ميان بنى اميّه و بنى عباس براى غصب خلافت جنگ و درگيرى بود، ايشان از اين فرصت


1- اعراف: 142.

ص: 184

كمال استفاده را در جهت تربيت شاگرد و استحكام و گسترش تشيّع و انقلاب فرهنگى نمود.

آنچه از اخبار و آثار در علوم دين و تفسير و احكام از آن حضرت روايت شده است گوياى تسلط ايشان بر علوم اولين و آخرين است.

از محمد بن مسلم روايت شده است كه هر امر مشكلى را از امام باقر عليه السلام سؤال مى كردم تا آن كه سى هزار حديث از ايشان پرسيدم.

يكى از غلامان آن حضرت مى گويد: روزى در خدمت آن حضرت به مكه رفتيم، چون آن حضرت داخل مسجد الحرام شد و نگاهش به كعبه افتاد و گريست، به طورى كه صداى مباركش در ميان مسجد بلند شد، عرض كردم: پدر و مادرم به فداى تو، مردم شما را به اين حال نگاه مى كنند، خوب است صداى خود را پايين بياوريد. حضرت فرمود: «واى بر تو، چرا گريه نكنم در حالى كه اميد است خداوند به خاطر گريستن من نظر رحمتى بر من كند و فردا نزد او رستگار باشم.»

سرانجام آن حضرت پس از نوزده سال امامت، در سال صدو چهارده هجرى به دستور هشام بن عبدالملك مروان مسموم شد و در قبرستان بقيع دفن گرديد.

ص: 185

امام صادق عليه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش مى فرمود كه در حجره پدرش چراغ روشن كنند.

دو حديث از مواعظ گرانمايه آن حضرت:

1- «بهشت در ميان ناگوارى ها و استقامت است، پس كسى كه در دنيا بر ناگوارى ها صبر كند به بهشت رود و دوزخ در ميان لذّت ها و شهوت ها است، پس هر كس به هر گونه لذت و شهوت دلخواه رو كند وارد جهنم شود.» (1)

2- «سه چيز كمر شكن است: الف- شخصى كه عمل خود را زياد پندارد. ب- شخصى كه گناهش را فراموش كند. ج- شخصى كه خود رأى و خودپسند باشد.» (2)

شب و روز عرفه

اشاره

اين شب يكى از شب هاى بافضيلت است و كسى كه اين شب را به عبادت بپردازد اجر و ثواب صد و هفتاد سال عبادت را دارد.


1- «الجنّة محفوفة بالمكاره والصبر، فمن صبر على المكاره في الدنيا دخل الجنّة، و جهنّم محفوفة باللّذات والشهوات، فمن أعطى نفسه لذّتها وشهوتها دخل النار» كافى 2: 89.
2- «ثلاث قاصمات الظهر: رجل استكثر عمله و نسي ذنبه و أعجب برأيه» خصال 1: 112.

ص: 186

روز عرفه يكى از اعياد بزرگ اسلامى است و روزى است كه خداوند سفره جود و احسان خود را براى بندگانش گسترده و شيطان را خوار و ذليل كرده است.

يكى از مستحبات اين روز غسل است و سپس زيارت امام حسين عليه السلام كه ثواب آن معادل هزار حج و هزار عمره و هزار جهاد بلكه بالاتر است.

ديگر اين كه بعد از خواندن نماز عصر و قبل از خواندن دعاى عرفه دو ركعت نماز زير آسمان بجا آورد و به گناهان خود اعتراف كند تا به ثواب عرفات برسد.

شب و روز عيد قربان

شب عيد قربان يكى از چهار شبى است كه احياى آن مستحب است و درهاى آسمان در اين شب به روى بندگان باز است.

يكى از مستحبات روز عيد قربان، غسل است و ديگر اين كه پس از پانزده نماز (از ظهر روز عيد تا صبح روز سيزدهم) اين تكبيرها را بخواند: «أللَّه أكبر، أللَّه أكبر، لا إله إلّا اللَّه واللَّه أكبر، أللَّه أكبر و للَّهِ الْحَمْد، أللَّهُ أكبر عَلى ما هَدانا، أللَّه أكبرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الأَنْعام، وَالْحَمْدُللَّهِ

ص: 187

عَلى ما أَبْلانا» و هر چه مى تواند اين تكبيرها را تكرار كند.

دعاهايى نيز براى اين روز در كتب ادعيه وارد شده است.

ولادت امام هادى عليه السلام

پانزدهم ماه ذى حجه روز ولادت با سعادت امام على النقى عليه السلام است. آن حضرت در سال دويست و دوازده هجرى در مدينه به دنيا آمد. در هشت سالگى پدر بزرگوارش امام جواد عليه السلام به شهادت رسيد و امامت به ايشان منتقل شد.

امام هادى بعد از پدرش دو سال در دوره حكومت معتصم عباسى بود، سپس دوره هاى حكومت واثق، متوكل، منتصر، مستعين، معتز و معتمد عباسى را نيز درك كردند.

در ميان حكّام وقت، متوكلّ عباسى بيش از ديگران، آن حضرت را مورد اذيت و آزار قرار داد. او كينه و عداوتش نسبت به اهل بيت عليهم السلام بيش از ديگران بود و چون برخلافت خود ترسيد آن حضرت را از مدينه به بغداد احضار كرد.

دوره امامت آن حضرت سى و چهار سال بود. چهارده

ص: 188

سال آن را در مدينه و بيست سال در سامرا به سر بردند. تا اين كه در جمادى الاخر سال دويست و پنجاه و چهار هجرى در چهل و دو سالگى به دست معتمد عباسى مسموم و در سامرا در خانه خودش دفن شد.

دو حديث از مواعظ گرانمايه آن حضرت:

1- «به يادآر لحظه اى را كه در ميان خانواده ات در بستر مرگ و حال احتضار افتاده اى، نه پزشك را توان درمان است و نه دوست را توان يارى.» (1) «عزت و شخصيت انسان در دنيا به اموال است، ولى در آخرت به اعمال (كارهاى نيك و پسنديده) مى باشد.» (2)

عيد غدير

هجدهم ماه ذى حجه روز عيد غدير است (3)، روزى كه خداوند در آن گناهان شصت ساله مؤمنان را مى آمرزد و در


1- «اذكر مصرعك بين يدي أهلك، فلاطبيب يمنعك ولا حبيب ينفعك» اعيان الشيعه 2: 39.
2- «الناس فى الدنيا بالأموال، وفى الآخرة بالأعمال» (اعيان الشيعه 2: 39).
3- 3- ماجراى اين روز در صفحه 260 گذشت.

ص: 189

اين روز آزاد مى كند دو برابر آنچه را كه ماه رمضان از آتش جهنم آزاد كرده است.

يك درهم انفاق در راه خدا در اين روز معادل هزار درهم است.

از امام صادق عليه السلام سؤال شد: آيا براى مسلمانان عيدى جز جمعه و عيد فطر و قربان وجود دارد؟

امام فرمود: «بلى، عيدى كه حرمتش از ساير اعياد بيشتر است و آن عيد غدير است».

برخى از مستحبات اين روز عبارتند از:

1- انجام غسل.

2- خواندن زيارت امين اللَّه و جامعه.

3- خواندن دو ركعت نماز پيش از ظهر، در هر ركعت بعد از حمد ده مرتبه سوره توحيد و ده مرتبه آيةالكرسى و ده مرتبه سوره انّا انْزَلْناهُ ...

ثواب اين نماز معادل صد هزار حج و صد هزار عمره و برآمدن حاجات دنيوى و اخروى است.

4- گفتن تبريك و تهنيت با اين جمله:

«الحَمْدُللَّهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّكِين بِولايَة امِيرالمؤمنين وَالأَئِمَّة عَلَيهِمُ السَّلام».

ص: 190

روز مباهله

اشاره

بيست و چهارم ماه ذى حجه روز مباهله است (1) و نيز در اين روز حضرت على عليه السلام انگشتر خود را در حال ركوع به سائل داد و اين آيه در شأن وى نازل شد:

إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (2).

از مستحبات اين روز، انجام غسل و خواندن نماز روز عيد غدير است.

بيست و پنجم ماه ذى حجه

در چنين روزى سوره هل أتى در شأن اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نازل شد.

حضرت على عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام براى اداى نذرشان جهت شفاى بيمارى امام حسن و امام حسين عليهما السلام سه روز


1- ماجراى مباهله در صفحه 224 گذشت.
2- مائده: 55

ص: 191

روزه گرفتند.

روز اوّل نزديك غروب مسكينى در خانه آن حضرت را زد و اظهار گرسنگى كرد، آن بزرگواران غذاى خود را به او دادند و خود با آب افطار كردند.

روز دوم يتيمى و روز سوم اسيرى درخواست كمك كردند و آن بزرگواران غذاى خود را به آن ها دادند و خود با آب افطار كردند.

اين آيه اشاره به اين موضوع دارد:

وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً (1).

«الحمدللَّه ربّ العالمين،

وصلّى اللَّه على محمّد وآله الطاهرين».


1- دهر: 8.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109