رمى جمرات در گذشته و حال،

مشخصات كتاب

سرشناسه : مكارم شيرازي، ناصر، 1305 -

عنوان و نام پديدآور : رمي جمرات در گذشته و حال/ مولف مكارم شيرازي (مدظلله العالي).

مشخصات نشر : قم: مدرسة الامام علي بن ابي طالب (ع) ، 1384.

مشخصات ظاهري : 112 ص.

شابك : 6000 ريال : 964-6632-90-4

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : چاپ سوم.

يادداشت : چاپ قبلي اين كتاب تحت عنوان "بحث تازه اي درباره جمرات در گذشته و حال" در سال 1382 منتشر شده است.

يادداشت : كتابنامه: ص. [109] - 112؛ همچنين به صورت زيرنويس.

عنوان ديگر : بحث تازه اي درباره جمرات در گذشته و حال.

موضوع : رمي جمرات

موضوع : حج

شناسه افزوده : مدرسة الامام علي بن ابي طالب (ع)

رده بندي كنگره : BP188/8 /م75ب3 1384

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : 1093239

(2) خلاصه كتاب:

(1) به نام خدا

رمى جمرات يكى از مناسك مهمّ حج است، و معروف در ميان فقهاى معاصرين (ايّدهم اللّه) اين است كه جمرات همان ستونهاى سه گانه اى است كه مردم در ايام مخصوص حج سنگ بر آن مى زنند.

ولى هر چه به عقب برمى گرديم اين انديشه در نظر ما كم رنگ و كم رنگتر مى شود تا آنجا كه اطمينان پيدا مى كنيم، اين ستونها علامتى براى محلّ جمره هستند و «جمرات» همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست و بايد سنگ را به آن پرتاب كرد.

صاحب جواهر (قدّس سرّه) تخيير در ميان اين دو را پذيرفته، و صاحب مدارك (رحمة اللّه عليه) زدن سنگ را به ستونها از باب احتياط مى داند و به عقب تر كه برمى گرديم كمتر سخنى از ستونها مطرح است بلكه سخن از «مجتمع الحصى» و محلّ اجتماع سنگريزه هاست.

در اين مجموعه اقوال حدود 50 تن از فقهاى شيعه و اهل سنّت آورده شده كه گروهى با صراحت

و گروهى با اشارات روشن تصديق

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 8

كرده اند كه ستونها علامت هستند و جمره همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست كه امروز به صورت حوضچه اى در اطراف ستونها ديده مى شود.

(1) گروه كثيرى از ارباب لغت نيز در تفسير معنى واژه «جمره» به اين معنى تصريح كرده اند كه عين عبارت آنها در اين كتاب آورده شده است.

از كلمات مورّخان و سفرنامه نويسان نيز قراين روشنى بر آن ديده مى شود كه عينا آورده ايم.

البتّه در هيچ يك از روايات فراوانى كه در احكام جمره در كتب روايى آمده است تعريفى درباره جمره ديده نمى شود ولى در گوشه و كنار همين روايات نيز اشارهاى واضحى است كه انديشمندان را درباره تفسير بالا قانع مى كند.

قابل توجّه اين كه در يكى از مهمترين و گسترده ترين كتب تاريخى كه درباره مكّه و بيت اللّه نگاشته شده و متن آن در آخر كتاب خواهد آمد چنين مى خوانيم: «در وسط هر يك از جمرات علامتى مانند ستون است كه ارتفاع آن به اندازه قامت يك انسان است و از سنگ ساخته شده و به عنوان علامت براى محلّ رمى است و اين علامات در صدر اسلام نبوده و بعدا پيدا شده است». «1»

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 9

ما مطمئن هستيم كه مطالعه اين كتاب افق تازه اى به روى محققان مى گشايد كه جمره چيزى جز «مجتمع الحصى» (محل اجتماع سنگريزه ها) نيست و نبايد مردم به خود زحمت دهند و ستونها را نشانه گيرى كنند، مطمئن باشند آنها علامت و نشانه بر محل است.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 11

پيش گفتار لزوم بررسى درباره جمره

(2) يكى از مشكلات مهمّ حجّاج، مسئله رمى جمرات است؛

به خصوص در روز عيد قربان، كه همه براى رمى «جمره عقبه» هجوم مى آورند و در بسيارى از سال ها ضايعات جانى فراوانى رخ داده و عدّه زيادى در اطراف جمرات مجروح، يا كشته شده اند و بسيارى از اوقات سرها، صورت ها و يا چشم هاى زيادى آسيب ديده است!

مسئولان عربستان سعودى تدبيرهاى مختلفى انديشيده اند از جمله ايجاد طبقه دّوم براى جمرات ولى هنوز اين مشكل بزرگ حل نشده است.

بيشتر اين ضايعات به خاطر آن است كه تصوّر عموم، به دنبال فتاواى بزرگان معاصر، بر اين مى باشد كه در رمى جمرات واجب است سنگ ها به آن ستون مخصوص اصابت كند، حال آن كه دليل روشنى بر اين امر وجود ندارد؛ بلكه دلايلى بر خلاف آن داريم كه نشان مى دهد همين اندازه كه سنگها به سوى جمره پرتاب شود و در همان دايره اى كه محلّ اجتماع سنگهاست بيفتد، كافى است. در واقع «جمره» همان «محلّ اجتماع سنگريزه» هاست؛ نه آن «ستون» ها! بلكه ستونها نشانه اى براى آن محل است.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 12

(1) اين رساله به اين منظور تنظيم شده است كه دلايل علمى اين مسئله روشن شود و در معرض ملاحظه انديشمندان اسلام قرار گيرد تا روشن شود كه اين ستونها نه در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وجود داشته و نه در اعصار ائمه عليهم السّلام، اگر وجود داشته فقط براى ديدن محلّ جمره بوده است كه حجاج محلّ رمى را گم نكنند و گاه چراغى در كنار آن نيز نصب مى شد، براى آنهايى كه به حكم ضرورت در شب رمى مى كردند.

از همه ارباب تحقيق مى خواهيم، تا تمام كتاب را با دقّت

مطالعه ننموده اند به داورى ننشينند؛ وفّقكم اللّه لمرضاته.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 13

جمره چيست؟

(2) اصل وجوب رمى جمرات، به عنوان يكى از مناسك حج، از مسلّمات و ضروريات اسلام است و همه علماى اسلام بر آن، اتّفاق نظر دارند.

امّا مسئله مهم در باب رمى جمرات اين است كه بدانيم «جمره» چيست، كه بايد سنگها را به سوى آن پرتاب كرد؟

آيا جمره همين ستونهايى است كه امروز به آن سنگ مى زنند؟ يا آن قطعه زمينى است كه اطراف ستونها قرار دارد؟ يا هر دو؟ يعنى سنگ به سوى هر كدام پرتاب شود كافى است.

گروهى از فقها از شرح اين مطلب سكوت كرده اند و به سادگى از كنار آن گذشته اند، ولى گروهى از آنها تعبيرات روشنى دارند كه به خوبى نشان مى دهد «جمره» همان زمين اطراف ستونهاست؛ همان قطعه زمينى كه سنگريزه ها به هنگام رمى در آن جمع مى شود.

در كتب ارباب لغت و روايات معصومين عليهم السّلام نيز اشارهاى گويايى بر اين امر وجود دارد.

بلكه قراين نشان مى دهد كه در عصر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ائمّه معصومين عليهم السّلام ستونى در محلّ جمرات وجود نداشته و اگر ستونى در عصر بعضى از معصومين عليهم السّلام بوده به عنوان نشانه و علامت براى گم نكردن آن محل بوده است و حاجيان سنگهاى خود را بر آن قطعه

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 14

زمين مى انداختند و سنگها روى هم انباشته مى شد و بدين جهت آن را جمره؛ يعنى «مجتمع الحصى» [محل جمع شدن سنگريزه ها] گفته اند.

(1) براى پى بردن به اين حقيقت، بحث را در چهار محور دنبال مى كنيم:

محور اول: كلمات ارباب لغت

در تفسير و توضيح جمره.

محور دوم: نقل كلمات فقهاى بزرگ شيعه و اهل سنّت.

محور سوم: آنچه از روايات اسلامى استفاده مى شود.

محور چهارم: پاسخ به پرسشهاى مختلف و بررسى نقدها.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 15

تفسير جمره در كتب ارباب لغت

اشاره

(1) در متون معروف و مشهور لغت، براى «جمره» چهار ريشه لغوى گفته اند:

1- جمره در اصل به معناى «هر گونه اجتماع»، يا «اجتماع قبيله» است و چون جمرات محلّ اجتماع سنگهاست، آن را جمره ناميده اند.

2- جمره به معناى «سنگريزه» است و چون جمرات سنگريزه است، به آن جمرات گفته اند.

3- جمره از «جمار» به معناى «به سرعت دور شدن» است؛ زيرا هنگامى كه حضرت آدم عليه السّلام ابليس را در اين محل يافت، او را به وسيله سنگ رمى كرد و شيطان به سرعت از آنجا دور شد.

4- جمره به معناى «قطعه سوزانى از آتش» است (اشاره به جرقه هايى است كه گاه از ميان شعله آتش پرتاب مى شود و شبيه سنگريزه است).

معانى سه گانه اول با نامگذارى جمرات تناسب دارد ولى چنان كه خواهيم ديد بسيارى از ارباب لغت، روى معنى اول تكيه كرده اند و جمرات را همان محلّ اجتماع سنگريزه ها دانسته اند.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 18

كلمات لغويين:

(2) در اينجا بخشى از كلمات لغويّين را كه ناظر به معناى فقهى آن نيز است از نظر خوانندگان محترم مى گذرانيم و جالب اين است كه در گفتار آنها سخنى از ستون در ميان نيست بلكه سخن از محلّ اجتماع سنگريزه هاست.

(3) 1- (فيّومى متوفّاى 770 قمرى) در «مصباح المنير» مى نويسد:

«كلّ شي ء جمعته فقد جمّرته، و منه الجمرة و هي مجتمع الحصى بمنى، فكلّ كومة من الحصى جمرة و الجمع جمرات».

«هر چيزى كه آن را جمع كنى، نام جمره دارد و جمره معروف، همان محلّ جمع سنگريزه ها در منى است و هر توده اى از سنگريزه «جمره» ناميده مى شود و جمع آن جمرات است».

تعبير به «كومه» يعنى توده

سنگريزه اشاره به همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست اين تعبير به خاطر شريفتان باشد كه براى توضيح بعضى از عبارات مفيد است.

(4) 2- مرحوم طريحى (متوفّاى 1087 قمرى) در «مجمع البحرين» مى نويسد:

«و الجمرات مجتمع الحصى بمنى، فكلّ كومة من الحصى جمرة و الجمع جمرات و جمرات منى ثلاث».

«جمرات محلّ اجتماع سنگريزه ها در منى است. هر توده اى از سنگريزه، جمره اى است و جمع آن جمرات است و جمرات منى سه عدد است».

در اينجا نيز جمرات به محلّ اجتماع سنگريزه ها تفسير شده است.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 19

(1) 3- ابن منظور (متوفّاى 711 قمرى) در «لسان العرب» مى نويسد:

«و الجمرة اجتماع القبيلة الواحدة ... و من هذا قيل لمواضع الجمار الّتي ترمى بمنى جمرات، لأنّ كلّ مجمع حصى منها جمرة، و هي ثلاث جمرات».

«جمره به معناى اجتماع يك قبيله است و به همين جهت به محلّ اجتماع سنگهايى كه در منى پرتاب مى شود، جمرات گفته شده، چون هر توده سنگريزه اى از آن، جمره اى است و آنها سه عدد هستند».

(2) 4- ابن اثير (متوفّاى 606 قمرى) در «النهاية» مى نويسد:

«الجمار هي الأحجار الصغار و منه سمّيت جمار الحجّ للحصى التي يرمى بها و امّا موضع الجمار بمنى فسمّي جمرة لأنّها ترمى بالجمار و قيل لأنّها مجمع الحصى، الّتي يرمى بها» «1».

«جمار سنگهاى كوچك است و به همين جهت به سنگريزه هايى كه در رمى در حج استفاده مى شود «جمار» گفته اند و امّا محلّ سنگريزه ها را در منى به اين جهت «جمره» مى گويند كه سنگريزه (جمار) بر آن مى اندازند. بعضى گفته اند به خاطر آن است كه محلّ جمع شدن سنگريزه هاست».

تعبير به موضع الجمار يعنى محلّ سنگريزه ها به روشنى بر زمين تطبيق

مى كند و سخنى از ستون در ميان نيست.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 20

(1) 5- زبيدى (متوفّاى 1205 قمرى) در «تاج العروس في شرح القاموس» مى نويسد:

«و جمار المناسك و جمراتها الحصيات الّتي يرمى بها في مكّة ... و موضع الجمار بمنى سمّي جمرة لأنّها ترمى بالجمار، و قيل لأنّها مجمع الحصى»:

«جمار مناسك و جمرات سنگهايى است كه در مكّه رمى مى شود ... و محلّ سنگريزه ها در منى را جمره گفته اند، چون با «جمار» (سنگريزه) رمى مى شود و بعضى گفته اند: به خاطر اين است كه محلّ جمع سنگريزه هاست».

باز در اينجا تعبير به موضع الجمار يا محلّ اجتماع سنگريزه ها شده است كه شاهد مدّعا است.

(2) 6- در «معجم الفاظ فقه جعفرى» چنين آمده است:

«الجمرة: الحصاة الصغيرة، كومة من الحصى، مجتمع الحصى» «1».

«جمره به معنى سنگ كوچك، تپّه اى از ريگها و محلّ اجتماع سنگريزه هاست».

(3) 7- در «قاموس فقهى» نيز آمده است:

«الجمار: الحجارة الصغيرة الجمرة: واحدة الجمر: و هي القطعة الملتهبة من النار و الحصاة الصغيرة و واحدة الجمرات التي ترمى في منى، و هي ثلاث ... و هي مجتمع الحصى في منى» «2».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 21

«جمار به معنى سنگريزه هاست، «جمره» مفرد «جمر» به معنى قطعه سوزان آتش و سنگهاى كوچك است و همچنين مفرد جمراتى است كه در منى رمى مى شود و آن سه عدد است ... و آن به معنى محلّ اجتماع سنگريزه هاست».

(1) 8- در «دائرة المعارف اسلامى» مى خوانيم:

«الجمرة فى الاصل الحصاة و هى تطلق خاصة على اكوام الحجارة فى وادى منى التى تتجمع من الجمار، يرمى بها الحجيج فى عودتهم من الوقوف بعرفة» «1».

«جمره در اصل به معنى سنگريزه است و

آن به خصوص، بر تپّه هاى سنگ در وادى منى اطلاق مى شود كه از سنگريزه هايى كه حجاج در بازگشت از منى به سوى آن پرتاب مى كنند تشكيل يافته است».

از مجموع كلمات فوق و تعبيرات گروه ديگرى از ارباب لغت، استفاده مى شود كه «جمرات» را از اين جهت جمرات گفته اند كه محلّ اجتماع سنگريزه ها بوده است و يا از اين جهت كه «جمار» (سنگريزه) در آنجا انباشته مى شده، و همان گونه كه مى بينيم آنها جمره را به معناى «ستون» نگرفته اند، بلكه به معناى «زمينى كه

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 22

سنگريزه ها در آن جمع مى شود» گرفته اند به تعبير ديگر آنرا «مجتمع الحصى» مى دانند.

اين سخنان علاوه بر اين كه نشان مى دهد در عصر بسيارى از آنها هنوز ستونى ساخته نشده بوده و يا اگر بوده به عنوان علامت بوده؛ و علّت نامگذارى جمرات و ريشه لغوى آن را، مسئله اجتماع سنگريزه ها مطرح مى كند.

جمره حقيقت شرعيه ندارد

(2) اين نكته نيز گفتنى است كه به يقين جمرات جزء الفاظى نيست كه داراى حقيقت شرعيّه يا متشرّعه بوده باشد. بنابراين، بايد در فهم معناى آن به كتب لغت مراجعه كرد و اطلاق آن بر محل هاى سه گانه؛ از قبيل اطلاق كلّى بر فرد است و كم كم اين واژه براى آن اماكن «علم» شده است.

حال اگر قول لغوى را طبق سيره عقلا در مورد «اهل خبره» صحيح بدانيم به خصوص هر گاه مطلبى در ميان آن ها شهرت داشته باشد، مطلب با شهادت آنها ثابت مى شود- و هو الحق، زيرا در كتاب «انوار الاصول» حجيت قول لغوى را در اين گونه موارد اثبات كرده ايم و سيره عقلاء نيز بر همين جارى است- در غير

اين صورت اين گواهى ها مؤيّد خوبى براى اثبات مقصود محسوب مى شود.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 23

گواهى فقها و دانشمندان اسلام

اشاره

(1) در اين بخش از كتاب، اقوال بيش از چهل تن از علماى معروف شيعه و اهل سنّت در بيش از پنجاه منبع آورده شده كه نشان مى دهد جمرات همان قطعه زمينى است كه محلّ اجتماع سنگريزه هاست نه ستونهائى كه امروز بر آن سنگ مى زنند، يعنى بايد سنگها را براى قطعه زمينى كه امروز آن را به صورت حوضچه اى در آورده اند پرتاب كرد.

توضيح اين كه، همان گونه كه قبلا اشاره شد همه علماى اسلام اجماع دارند كه يكى از واجبات حج، رمى جمرات است.

ولى سخن در موضوع جمرات است؛ يعنى محلى كه سنگ بر آن انداخته مى شود «1».

توضيح اين كه، تعبيرات علماى اسلام در اين مسأله مختلف است و مى توان آنان را به چند گروه تقسيم كرد:

گروه اول: كسانى كه با صراحت مى گويند «جمرات» همان قطعه زمين است و سنگ را بايد بر آن پرتاب كرد.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 26

گروه دوم: از اين هم فراتر رفته و تصريح كرده اند ستونها فقط علامت مى باشند و سنگ زدن به آنها كافى نيست و بايد سنگ را بر محلّ اجتماع سنگريزه ها انداخت، آنها حتّى مقدار وسعت آن زمين را نيز با ذراع معين كرده اند.

(1) گروه سوم: كسانى كه گفته اند جمرات «مجتمع الحصى» (محلّ اجتماع سنگريزه ها) است.

گروه چهارم: كسانى كه سخنى با صراحت نگفته اند ولى تعبيراتى دارند كه به دلالت التزامى اشاره روشنى به همان محلّ اجتماع سنگريزه ها دارد؛ مثلا گفته اند: حاجى مى تواند روى يك طرف جمرات بايستد و طرف ديگر را سنگ بزند.

حال اگر جمره همان زمين

باشد، ايستادن روى يك طرف و زدن طرف ديگر كاملا ممكن است ولى اگر مراد ستون باشد، هيچ عاقلى بالاى ستون نمى رود تا در يك طرف ستون بايستد و طرف ديگر را سنگ بزند.

بعضى نيز تعبير به «فى الجمرة» (انداختن سنگ در درون جمره) يا «على الجمرة» (انداختن روى جمره) و امثال آن دارند كه اشاره خوبى به همان قطعه زمين است.

گروه پنجم: افراد معدودى كه قائل به تخيير شده و گفته اند هم مى توان سنگ به اطراف ستونها انداخت و هم مى توان به خود ستونها زد.

پس از ذكر اين مقدّمه به سراغ گروه هاى پنجگانه مى رويم و از خداوند توفيق و هدايت مى طلبيم.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 27

گروه اول: [ (قطعه زمين)]

اشاره

كسانى كه از جمره تعبير به «ارض» (زمين) و مانند آن كرده و گفته اند، پرتاب سنگ بر آن قطعه زمين كافى است بى آنكه كوچكترين سخنى از ستون به ميان آورند مانند:

(2)

1- مرحوم ابو الصلاح حلبى در «الكافى»

مى فرمايد:

«فإن رمى حصاة فوقعت في محمل أو على ظهر (بعير) «1» ثم سقطت على الأرض أجزأت و إلا فعليه أن يرمي عوضها عنها» «2».

«هر گاه سنگريزه اى بيندازد و در محمل يا بر پشت شتر بيفتد، سپس روى زمين قرار گيرد، كافى است و الّا بايد عوض آن را بيندازد».

(3)

2- مرحوم سيد ابو المكارم ابن زهره در كتاب «غنية»

چنين مى گويد:

«و إذا رمى حصاة فوقعت في محمل أو على ظهر بعير، ثمّ سقطت على الأرض أجزأت ... كلّ ذلك بدليل الإجماع المشار اليه» «3».

«هنگامى كه سنگى بيندازد و آن سنگ در محمل يا روى پشت شتر بيفتد، سپس روى زمين (جمره) قرار گيرد، كافى است ... تمام اينها به دليل اجماعى است كه قبلا اشاره كرده ايم!».

همان گونه كه ملاحظه مى كنيد، مرحوم ابن زهره ادعاى اجماع بر كفايت اين گونه رمى مى كند.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 28

(1)

3- مرحوم علّامه حلّى، در كتاب «منتهى»

چنين فرمايد:

«إذا رمى بحصاة فوقع على الأرض ثمّ مرّت على سننها أو اصابت شيئا صلبا كالمحمل و شبهه ثمّ وقعت في المرمى بعد ذلك اجزأه، لأنّ وقوعها في المرمى بفعله و رميه» «1».

«هنگامى كه سنگريزه اى بيندازد و روى زمين بيفتد و سپس بغلتد، يا به چيز محكمى مانند محمل يا شبه آن بخورد، سپس در داخل مرمى بيفتد، كافى است؛ زيرا افتادن در محلّ رمى، با فعل او، و به وسيله او بوده است».

اين تعبير نشان مى دهد كه محلّ رمى در سراشيبى بوده و اگر سنگ نزديك آن مى افتاد، مى غلتيد و در آن محل مى افتاد، كفايت مى كرده است. اين دليل بر آن است كه ستونى به عنوان «مرمى» (محلّ رمى) مطرح نبوده بلكه «مرمى» همان محلّ اجتماع سنگريزه ها بوده است.

(2)

4- در كتاب «فقه الرضا»

چنين آمده است:

«فإن رميت و وقعت في محمل و انحدرت منه الى الارض أجزأ عنك». و فى ذيله عن بعض النسخ: «و إن أصاب إنسانا ثمّ أو جملا ثمّ وقعت على الارض أجزأه» «2».

«اگر رمى كردى و سنگ تو در محمل افتاد و از آنجا روى زمين (جمرات) قرار گرفت، كافى است».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 29

و در ذيل آن، از بعضى نسخ چنين نقل شده: «اگر سنگ به انسانى كه در آنجاست اصابت كند يا به شترى، سپس بر زمين (جمرات) بيفتد كافى است».

فقه الرضا خواه مجموعه اى از روايات باشد و يا يك كتاب فقهى متعلّق به بعضى از قدماى اصحاب كه فتاواى خود را از متون روايات مى گرفته، عبارت بالا شاهد زنده مدّعاى ماست، كه جمره ستون نبوده؛ بلكه آن قسمت خاصّ از زمين بوده است.

البتّه قرائن بسيارى در فقه الرضا

ديده مى شود كه نشان مى دهد فقه الرضا يك كتاب فقهى است و مربوط به بعضى از بزرگان قدماى ماست ولى در هر دو صورت شاهد مقصود است.

(1)

5- مرحوم علّامه حلّى در كتاب «تذكرة»

مى فرمايد:

«و لو رمى بحصاة فوقعت على الأرض ثمّ مرت على سننها، أو اصابت شيئا صلبا كالمحمل و شبهه ثمّ وقعت في المرمى بعد ذلك اجزأه، لأنّ وقوعها في المرمى بفعله و رميه ... و أمّا لو وقعت الحصاة على ثوب انسان فنفضها فوقعت في المرمى فانّه لا يجزئه» «1».

«اگر سنگ را پرتاب كرد و بر زمين افتاد و غلتيد يا اصابت به چيز محكمى، مانند محمل و شبه آن كرد، سپس در محلّ رمى افتاد، كافى است؛ چون افتادن در محلّ رمى، با فعل و رمى او بوده است، و امّا اگر سنگ بر لباس انسانى بيفتد و او لباسش را تكان بدهد و سنگ در محلّ رمى بيفتد كافى نيست. (چون به فعل ديگرى بوده است)».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 30

تعبيرات مختلفى كه در عبارت بالا آمده است، بعضى صراحت دارد (مانند وقعت على الأرض) و بعضى ظهور در مدّعا دارد (مانند وقعت في المرمى) و نشان مى دهد كه محلّ رمى، همان قطعه زمين است و همان گونه كه ملاحظه مى كنيد سخنى از اصابت به ستون در كار نيست.

(1)

6- مرحوم شيخ بزرگوار، شيخ طوسى، در كتاب پر ارزش «المبسوط»

مى گويد:

«فان وقعت على مكان اعلى من الجمرة و تدحرجت اليها اجزأه» «1».

«هر گاه سنگريزه بر محلّى بالاتر از جمره بيفتد و به سوى جمره بغلتد، كفايت مى كند!».

(2)

7- شهاب الدين احمد بن ادريس

، يكى از فقهاى اهل سنّت، مى گويد:

«فان رمى بحصاة ... وقعت دون الجمرة و تدحرجت اليها أجزأ» «2».

«اگر سنگريزه اى بيندازد ... و پايين تر از جمره بيفتد، ولى بغلتد و به جمره برسد كافى است!».

(3)

گروه دوم: [علامت» و «شاخص» بودن ستونها]

اشاره

كسانى كه تصريح كرده اند ستونهايى كه در جمرات است، به عنوان «علامت» و «شاخص» براى محلّ رمى انتخاب شده، و حتى بعضى تصريح كرده اند زدن سنگ به ستونها كافى نيست و بايد

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 31

سنگ را به محلّ اجتماع سنگريزه ها زد از جمله آنها:

(1)

8- مرحوم محقق بزرگوار «علّامه بحر العلوم»

در رساله اى كه در باب حج و عمره نگاشته و آن را به نام «تحفة الكرام» ناميده، چنين آورده است:

«قال ابن جماعة «1»: قال الشافعية: «ان الرمى مجتمع الحصى عند بناء الشاخص هناك، لا ما سال من الحصى، و لا البناء الشاخص، فانه بنى علامة على موضع الرمى» «2».

«ابن جماعة مى گويد: پيروان مكتب شافعى گفته اند كه مرمى، محلّ اجتماع سنگريزه هاست كه در كنار «بناء شاخص» قرار دارد نه سنگ هاى پراكنده اطراف آن و نه بناى شاخص، زيرا اين بنا به عنوان نشانه محلّ رمى ساخته شده است».

(2)

9- ابن عابدين از علماى اهل سنت

(متوفّاى 1232 قمرى) مى گويد:

«و فى اللباب: و لو وقعت على الشاخص: اى أطراف الميل الذي هو علامة للجمرة أجزأه» «3».

«اگر سنگريزه بر شاخص واقع شود يعنى در اطراف ستونى كه

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 32

علامت جمره است كافى است».

ممكن است اين فتوى از اينجا نشأت گرفته باشد كه منظور از شاخص قسمت پائين ستونها باشد كه جزء جمره است ولى در هر حال دليل بر اين است كه ستونها علامت جمره نه جمره.

(1)

10- امام احمد المرتضى

(متوفّاى 840 قمرى) مى گويد:

«لا يشترط أن يصيب الجمرة لان المقصود إصابة المرمى و هو موضع الجمرة فان قصد إصابة البناء فقيل لا يجزى لانه لم يقصد المرمى و المرمى هو القرار لا البناء المنصوب و قيل يجزى لان حكم الهوى حكم القرار» «1».

«لازم نيست سنگ به جمره اصابت كند زيرا مقصود اصابت كردن به محلّ رمى است و آن محلّ سنگريزه هاست و اگر نيّت كرد به آن بنا (ستون) بزند، بعضى گفته اند كافى نيست، چون قصد محلّ رمى نكرده زيرا محلّ رمى قرارگاه است نه بنايى كه در آنجا نصب شده و بعضى گفته اند مجزى است چون حكم «هوا»، حكم «قرارگاه» است».

اين سخن نيز دلالت دارد كه همه معتقدند محلّ اصلى رمى همان نقطه زمين است منتهى بعضى فضاى بالاى آن را هم به حكم آن مى دانند و بعضى نمى دانند.

(2)

11- محب الدين طبري

(متوفّاي 494 قمرى) مى گويد:

«مرمي (محل انداختن سنگها) حدّ معيّنى ندارد، جز اين كه بر فراز هر جمره، علم و نشانه اى برافراشته اند و آن عمودى است معلّق و

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 33

آويزان كه ريگها را به زير يا به اطراف آن «علم» مى اندازد، و احتياط اين است كه دور از آن محل نباشد. برخى از متأخرين آن را محدود به سه ذراع از هر طرف نموده اند جز در «جمره عقبه» كه چون در كنار كوه واقع شده، فقط يك طرف دارد» «1».

(1) تعيين محلّ جمرات به سه ذراع از هر طرف (منظور شعاع دايره است) با صداى رسا، فرياد مى زند كه محلّ رمى همان زمين است.

اين «علم ها» كه «محبّ الدّين طبرى» از آن ياد مى كند، در قرن پنجم براي اين در محلّ جمرات

نصب شده بوده كه حاجيان محلّ «جمره» را گم نكنند و به اشتباه جاى ديگرى را سنگ نزنند، زيرا در آن زمان «منا» بيابانى بيش نبوده است و تعيين محلّ جمره نياز به نشانه اى داشته است.

و چنان كه نقل كرده اند، در زمان هاى گذشته گاهى حجاج محل رمى را گم مى كردند و از روى اشتباه به جاى ديگر سنگ مى انداختند.

مى گويند در زمان حكومت متوكّل عباسى مردم ناآگاه جاي «جمره» را تغيير دادند و در غير محلّ رمى سنگ مى انداختند. «اسحاق بن سلمة الصائغ» كه از طرف متوكّل مسؤول امور حج و كعبه بود، پشت جمره عقبه، ديوارى ساخت تا محلّ رمى مشخص شود «2».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 34

شرح اين سخن را بعدا با ذكر عين عبارت خواهيد ديد.

(1)

12- ابن جبير اندلسى

(متوفّاى 614 قمرى) در در وصف جمره عقبه مى گويد:

«در اوّل منا از سمت مكّه واقع شده است و در سمت چپ كسى كه عازم مكّه است، قرار گرفته و در وسط راه واقع است و به علت ريگ هاى جمرات كه در آن جمع شده، بلند شده است. و در آن علم و نشانه اى همچون نشانه هاى حرم كه گفتيم، نصب شده است».

آنگاه در مورد جمره وسطى و اولى مى گويد:

«بعد از جمره عقبه، محلّ جمره وسطى است، و آن نيز نشانه اى دارد و بين اين دو، به اندازه پرتاب يك تير فاصله است. و پس از آن به جمره اولى مى رسد كه فاصله اش با آن، به اندازه فاصله با ديگرى است» «1».

صراحت اين عبارت در اين كه ستونها علامت جمره است نيز بر كسى مخفى نيست.

(2)

13- «باجى» از علماء اهل سنّت

مى گويد:

«الجمرة اسم لموضع الرمى قال ابن فرحون فى شرحه على ابن الحاجب: و ليس المراد بالجمرة البناء القائم و ذلك البناء قائم وسط الجمرة علامة على موضعها و الجمرة اسم للجميع انتهى» «2».

«جمره نام محلّ رمى است، «ابن فرحون» در شرح بر «ابن

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 35

حاجب» مى گويد: منظور از جمره ستون ايستاده نيست، زيرا آن بناء ايستاده در وسط جمره علامت بر محلّ جمره است و جمره نام جميع (آن محل) است».

(1)

14- محمد بن شربينى

(متوفّاى 977 قمرى) مى گويد:

«و يشترط ايضا قصد الجمرة بالرمى فلو رمى الى غيرها كأن رمى فى الهواء فوقع فى المرمى لم يكف و قضية كلامهم انه لو رمى الى العلم المنصوب في الجمرة او الحائط التي بجمرة العقبة كما يفعله كثير من الناس فأصابه ثم وقع في المرمى لا يجزئ» «1».

«شرط ديگر اين است كه كه نيّت رمى داشته باشد پس اگر ريگى به غير آن، مثلا به هوا پرتاب كند و در محلّ رمى بيفتد كافى نيست و مفهوم سخن فقها اين است كه اگر به ستونى كه در جمره نصب شده، يا ديواى كه در كنار جمره (عقبه) است سنگ بزند- همان گونه كه بسيارى از مردم انجام مى دهند- سپس در محلّ رمى بيفتد كافى نيست!».

اين عبارت بسيار قابل توجّه است زيرا علاوه بر اين كه ستونها را «علامت» محلّ رمى مى شمرد، نه محلّ رمى، و سنگ زدن به آنها را كافى نمى داند؛ تصريح مى كند كه مفهوم كلمات و فتاواى «فقها» نيز همين است. (دقّت كنيد).

(2)

15- بهوتى از علماى اهل سنت در «كشّاف القناع»

مى گويد:

«أن المرمى مجتمع الحصى، كما قال الشافعي، لا نفس الشاخص و لا مسيله» «2».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 36

«محلّ رمى «محل اجتماع سنگريزه ها» است همان گونه كه «شافعى» گفته، نه ستون شاخص و نه سنگهاى پراكنده».

(1)

گروه سوم: [مجتمع الحصى بودن جمره]

اشاره

كسانى كه تصريح كرده اند جمره همان «مجتمع الحصى» (محل اجتماع سنگريزه ها) است:

(2)

16- در كتاب «حواشى الشروانى»

آمده است:

«قوله: الجمرة مجتمع الحصى، حدّه الجمال الطبري بأنه ما كان بينه و بين أصل الجمرة ثلاثة أذرع فقط و هذا التحديد من تفقّهه و كأنه قرب به مجتمع الحصى غير السائل، و المشاهدة تؤيده فإن مجتمعه غالبا لا ينقص عن ذلك.

تنبيه: لو فرش في جميع المرمى أحجار فأثبتت، كفى الرمى عليها كما هو ظاهر لان المرمى و إن كان هو الارض إلا أن الاحجار المثبتة فيه صارت تعدّ منه و يعد الرمى عليها رميا على تلك الارض» «1».

«مصنّف گفته است: جمره محلّ اجتماع سنگريزه ها است و حدّ آن را «جمال طبرى» به سه ذراع تا مركز جمره تعيين كرده، اين اندازه گيرى از فكر خود او است گويا او مقدار نزديك به محلّ اجتماع سنگريزه ها را در نظر گرفته و مشاهده نيز آن را تأييد مى كند زيرا محلّ اجتماع سنگريزه ها غالبا كمتر از سه ذراع نيست!».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 37

اين تعبير نشان مى دهد كه تقريبا محدوده جمره سه ذراع است- از مركز دايره از هر طرف يك متر و نيم- و حوضچه هاى فعلى نيز تقريبا همين مقدار است.

(1)

17- شافعى، يكى از امام هاى چهار گانه اهل سنّت مى گويد: «إن الجمرة مجتمع الحصى» «1». «جمره همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست». 18- و همچنين شافعى

در جاى ديگر مى گويد:

(2) «فان رمى بحصاة فاصابت انسانا او محملا ثم استنت حتى اصابت موضع الحصى من الجمرة اجزأت عنه» «2».

«اگر به هنگام رمى، سنگى پرتاب كند و به انسان يا محملى برخورد نمايد، سپس بغلتد تا به محلّ سنگريزه هاى جمره اصابت كند، كافى است».

(3)

19- «مالك»، يكى ديگر از پيشوايان معروف اهل سنّت

، در اين زمينه چنين مى گويد:

«و ان وقعت فى موضع حصى الجمرة و ان لم تبلغ الرأس اجزأ» «3».

«هر گاه سنگ در محلّ سنگ ريزه هاى جمره بيفتد هر چند به بالاى آن نرسد كافى است».

روشن است كه منظور از «رأس» همان «رأس مجتمع الحصى» و بالاى مخروط سنگريزه هاست.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 38

توضيح اين كه؛ در محلّ جمرات سنگريزه هايى رويهم انباشته شده بوده كه طبعا به صورت مخروطى بوده «مالك» امام اهل سنّت تأكيد مى كند، اصابت به نوك مخروط لازم نيست بلكه به هر نقطه از آن اصابت كند كافى است.

(1)

20- امام «شافعى» نيز بنا به نقل «السنن الكبرى»

درباره جمع كردن سنگريزه ها چنين مى گويد:

«و من حيث اخذ اجزأه الا انى اكره من المسجد ... و من الجمرة لانه حصى غير متقبل» «1».

«از هر جا سنگ بردارد كافى است، ولى من دوست ندارم از مسجد الحرام ... و از خود جمره بردارد، چون آن از سنگهاى غير مقبول است».

اين تعبير نشان مى دهد كه جمره همان مجتمع سنگريزه ها است.

(2)

21- «محيى الدين نووى»، از فقهاى معروف اهل سنّت، در كتاب «المجموع»

چنين مى گويد:

«و المراد (من الجمرة) مجتمع الحصى في موضعه المعروف و هو الذي كان في زمان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و لو نحى الحصى من موضعه الشرعي و رمى الى «نفس الأرض» اجزأ، لأنّه رمى في موضع الرمي. هذا الّذي ذكرته هو المشهور و هو الصواب» «2».

«مراد از جمره همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست، در همان محلّ معروف و اين همان چيزى است كه در زمان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 39

بوده است (دقّت كنيد). سپس مى افزايد: اگر سنگريزه ها را از آن محل كنار بزنند و سنگ را به آن زمين بيندازند كافى است؛ زيرا محلّ رمى «همان زمين» است، و اين مطلبى را كه من ذكر كردم در ميان فقها مشهور است و حق نيز همين است».

اين عبارت با صراحت كامل جمره را همان قطعه زمين مى داند و حتى ادّعاى شهرت مى كند و نيز مى گويد: در زمان پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله نيز چنين بوده است (دقت كنيد).

(1)

22- «ابن حجر» در كتاب «فتح البارى»

چنين گفته است:

«و الجمرة اسم لمجتمع الحصى، سمّيت بذلك لاجتماع الناس بها» «1».

«جمره نام محلّ اجتماع سنگريزه هاست و به خاطر اجتماع مردم در نزد آن، به اين اسم ناميده شده است».

اين سخن نيز صراحت دارد كه جمره همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست.

(2)

23- امام احمد المرتضى از علماى اهل سنّت

مى گويد:

«جمرة العقبة و هو مستدبر للكعبة من بطن الوادي و موضعها ما تحت البناء و حوليه و هو موضع الحصى و لهذا قال في الروضة و لا يشترط كون الرامي خارج الجمرة فلو وقف طرفها و رمى الطرف الآخر جاز» «2».

«جمره عقبه پشت به قبله از طرف درّه (بايد رمى شود) و محلّ

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 40

آن، همان قسمتى است كه زير بنا واقع شده و دو طرف آن، و آن محلّ سنگريزه هاست و لذا در «روضه» گفته است: شرط نيست رمى كننده خارج جمره باشد بلكه اگر يك طرف آن (دايره) بايستد و طرف ديگر را رمى كند جايز است».

(1)

گروه چهارم: [قائلين به دلالت التزامى جمره بر محل اجتماع سنگ ريزه ها]

اشاره

كسانى كه هيچ يك از تعبيرات فوق را ندارند و آنها نيز چند گروهند:

(2)

الف) كسانى كه گفته اند كه «روى جمره نايست»

اشاره

يا اگر كسى يك طرف جمره بايستد و طرف ديگر را بزند كافى است (يا كافى نيست).

اين گونه تعبيرها نشان مى دهد كه جمره همان قطعه زمين دايره مانند است كه مى توان روى يك طرف آن ايستاد و سنگ را به طرف ديگر پرتاب كرد و الا ايستادن روى يك طرف ستون و رمى كردن طرف ديگر چنانكه در گذشته نيز گفتيم، معنى ندارد از جمله كسانى كه اين تعبير را دارند:

(3)

24- مرحوم يحيى بن سعيد حلّى در كتاب «الجامع للشرائع»

مى فرمايد:

«و اجعل الجمار على يمينك و لا تقف على الجمرة!» «1».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 41

«جمرات را در طرف راست خود قرار بده و روى جمره نايست».

مگر ممكن است روى جمره ايستاد كه از آن نهى مى كند؟ آرى اگر جمره محلّ اجتماع سنگريزه ها باشد چنين كارى ممكن است، زيرا وسعت آن حدود سه متر در سه متر مى باشد و ممكن است كسى روى يك طرف آن بايستد.

(1)

25- محيى الدين نووى، از فقهاى عامّه، در كتاب «روضة الطالبين»

مى گويد:

«و لا يشترط كون الرامي خارج الجمرة، فلو وقف في الطرف و رمى الى الطرف الآخر جاز» «1».

«شرط نيست كه رمى كننده بيرون از جمره بايستد، بلكه اگر در يك طرف جمره بايستد و طرف ديگر را رمى كند كافى است».

جالب اين است بعضى كه در برابر اين گونه تعبيرات پاسخى ندارند، گفته اند كه در آن زمان عدّه اى بوده اند كه از ستونها بالا مى رفته اند و يك طرف ستون مى ايستاده اند و طرف ديگر را مى زدند!!.

بديهى است كه هيچ محققى به طور جدى اين احتمال را نمى دهد كه مردم بالاى ستونها بروند و از همان جا ستونها را رمى كنند، اين كار به طنز و شوخى شبيه تر است چنانكه در سفرنامه «رفعت پاشا» به زودى خواهد آمد كه بعضى به شوخى اين كار خطرناك را انجام مى دادند.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 42

(1)

26- عبد الكريم رافعى در كتاب «فتح العزيز»

نيز مى گويد:

«و لا يشترط كون الرامي خارج الجمرة بل لو وقف في طرف منها و رمى إلى طرف جاز» «1».

«لازم نيست كسى كه سنگ مى زند در خارج جمره بايستد بلكه اگر در يك طرف بايستد و طرف ديگر را رمى كند، جايز است».

(2)

27- محيى الدين نووى در «المجموع»

آورده است:

«قال اصحابنا: و لا يشترط وقوف الرامى خارج المرمى بل لو وقف في طرفه و رمى إلى طرفه الآخر أو وسطه أجزأه لوجود الرمي و اللّه أعلم» «2».

«اصحاب ما گفته اند: شرط نيست رمى كننده خارج از محلّ رمى بايستد، بلكه اگر در يك طرف بايستد و طرف ديگر يا وسط آن را رمى كند كافى است چون رمى حاصل شده است و اللّه اعلم».

(3)

ب) كسانى كه [تعبيرشان به (فى الجمرة يا على الجمرة) نشاندهنده قطعه زمين بودن جمره است]

اشاره

تعبير به «ارض» (زمين) نداشته ندارند ولى تعبير به «فى الجمرة» يا «على الجمرة» كرده اند كه نشان مى دهد جمره همان قطعه زمين است كه اگر سنگ ها را «در آن» يا «بر آن» بيندازند كافى است؛ روشن است كه اگر واجب باشد سنگها را به ستونها بزنند تعبير به «فى» و «على» مناسب نيست.

از جمله كسانى كه اين تعبير را دارند:

(4)

28- علامه حلّى در «تذكره»

مى فرمايد:

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 43

«و امّا الرمى فان امكن الصبى من وضع الحصى فى كفّه و رميها «فى الجمرة» من يده فعل و ان عجز الصبى من ذلك احضره الجمار و رمى الولى عنه» «1».

«اما رمى (كودكان)، هر گاه كودك بتواند سنگريزه را در دست بگذارد و از دست خود در جمره بيندازد اين كار را انجام مى دهد و اگر نمى تواند ولىّ او، وى را نزد جمرات مى برد و از سوى او رمى مى كند».

(1)

29- شيخ صدوق نيز در «من لا يحضر»

مى فرمايد:

«و يجوز ان تكبر مع كل حصاة ترميها تكبيرة فان سقطت منك حصاة «في الجمرة» او في طريقك فخذ مكانها من تحت رجليك و لا تأخذ من حصى الجمار الذي قد رمى بها» «2».

«جايز است با هر سنگى كه مى زنى تكبير بگويى، و هر گاه يك سنگ (بدون اختيار) در جمره بيفتد يا در راه بيفتد به جاى آن، سنگ ديگرى از زير پاى خود بردارد و از سنگهاى جمرات كه با آن رمى شده برندارد».

درست است كه مرحوم صدوق مى گويد سنگى كه از دست در جمره افتاده كافى نيست ولى اين به خاطر عدم نيّت و اختيار است مهم اين است كه تعبير به افتادن در جمره مى كند كه دليل بر اين است كه جمره همان زمين و محلّ اجتماع سنگريزه هاست.

(2)

30- محقّق سبزوارى در كتاب «ذخيره»

مى فرمايد:

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 44

«و لو وقعت على حصاة فطفرت الثانية فوقعت «فى المرمى» يجزى كما قطع به المصنف و مثله لو رمى إلى غير المرمى فوقعت «فى المرمى» «1».

«هر گاه آن سنگى را كه رمى مى كند به سنگ ديگر بپرد- بخورد- و آن سنگ در محلّ رمى بيفتد، كافى است، همان گونه كه مصنّف (منظور علّامه حلّى است) به آن قطع پيدا كرده، همچنين اگر به غير محلّ رمى، پرتاب كند و در محلّ رمى بيفتد، كافى است».

(1)

31- عبد الكريم رافعى از فقهاى اهل سنّت

(متوفّاى 623 قمرى) مى گويد:

«و لو انصدمت الحصاة المرميّة بالارض خارج الجمرة أو بمحلّ فى الطريق او عنق بعير او ثوب انسان ثم ارتدّت و وقعت «في المرمى» اعتدّ بها لحصولها في المرمى بفعله من غير معاونة أحد» «2».

«هر گاه سنگى را كه پرتاب كرده به زمين خارج جمره يا به محلّى در راه يا گردن شتر يا لباس انسان بخورد و برگردد و در جمره بيفتد به آن قناعت مى كند چون به وسيله فعل او در جمره افتاده، بى آن كه از كسى كمك بگيرد».

(2)

32- قبلا از «محمد بن شربينى»

چنين نقل كرديم:

«و يشترط ايضا قصد الجمرة بالرمى فلو رمى الى غيرها كأن رمى فى الهواء فوقع «فى المرمى» لم يكف» «3».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 45

«شرط ديگر اين است كه كه نيّت رمى داشته باشد، پس اگر ريگى را به غير آن، مثلا به هوا پرتاب كند و در محلّ رمى بيفتد كافى نيست».

و جالب اين است كه او در كتاب خود بعد از اين عبارت در ذيل كلامش تصريح مى كند كه اگر سنگ را به ستون بزند و در محلّ رمى بيفتد كافى نيست چون نيّت محلّ رمى را نكرده است.

(1)

33- «امام سحنون» به «سعيد التنوخى» در كتاب «المدونة الكبرى» مى گويد

، فتواى امام مالك را از امام عبد الرحمان بن القاسم در زمينه رمى جمار پرسيدم و گفتم:

«فان رمى حصاة فوقعت قرب الجمرة؟ قال: ان وقعت في موضع حصى الجمرة و أن لم تبلغ الرأس أجزأه قلت: أتحفظه عن مالك؟ قال:

هذا قوله» «1».

«هر گاه سنگريزه اى بيندازد و نزديك جمره واقع شود، كافى است؟ گفت: اگر در محلّ سنگريزه هاى جمره بيفتد كافى است، هر چند به بالاى آن نرسد، گفتم: آيا اين سخن را از «مالك» به خاطر دارى؟ گفت: آرى اين قول اوست».

تعبير به «و ان لم تبلغ الرأس» نشان مى دهد كه سنگهاى روى هم انباشته به صورت مخروطى بوده كه بعضى نوك آن را نشانه مى گرفتند، در اينجا «سحنون» مى گويد: انداختن سنگ بر نوك اين مخروط لازم نيست، اگر به اطراف آن هم بيندازند كافى است (اين

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 46

سخن را به خاطر داشته باشيد كه تعبيرات مشابه را نيز تفسير مى كند).

(1)

34- عبد اللّه بن قدامة در «المغنى»

آورده است:

«و ان وقعت على موضع صلب في غير المرمى ثم تدحرجت على المرمى أو على ثوب انسان ثم طارت فوقعت «في المرمى» اجزأته لانّ حصوله بفعله» «1».

«هر گاه سنگ بر محلّ محكمى در غير محلّ رمى بيفتد سپس غلتيده بر محلّ رمى بيفتد و يا بر لباس انسانى بيفتد و بپرد و در محلّ رمى قرار گيرد كافى است، زيرا اين عمل با فعل او انجام شده است».

قابل توجّه اين كه در اين عبارت، هم تعبير به «في المرمى» شده و هم «على المرمى» كه هر دو يك معنى مى دهد.

(2)

35- و نيز عبد اللّه بن قدامة در «المغنى» مى گويد:

«و لا يجزئه الرمى الّا أن يقع الحصى فى المرمى فان وقع دونه لم يجزئه» «2».

«در رمى كفايت نمى كند مگر اين كه سنگريزه در محلّ رمى بيفتد اگر در غير آن واقع شود كافى نيست».

به يقين اگر منظور ستون باشد بايد گفته شود: «مگر به ستونها اصابت كند» و نمى توان گفت: «در ستونها واقع شود».

(3)

36- محيى الدين نووى در «المجموع»

مى گويد:

«اذا رمى الحصاة السابعة ثم رمى صيدا قبل وقوع الحصاة «فى

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 47

الجمرة» قال: الدارمى قال ابن المرزبان يلزمه الجزاء لانه رماه قبل التحلل فانه لا يحصل التحلل الا بوقوع الحصاة فى الجمرة» «1».

«هنگامى كه سنگ هفتم را پرتاب مى كند به گفته «دارمى» «ابن برزبان» گفته است، اگر پيش از افتادن سنگ در جمره صيدى كند، كفاره دارد، زيرا قبل از خروج از احرام صيد كرده، چرا كه كه حلّيت فقط با افتادن سنگ در جمره است».

(1)

37- بهوتى متوفّاى 1051 در «كشّاف القناع»

آورده است:

«و يشترط علمه بحصولها اى السبع حصيات «في المرمى» في جمرة العقبة (و في سائر الجمرات) لان الاصل بقاء الرمي في ذمته» «2».

«و شرط است علم به قرار گرفتن هفت سنگريزه «در محلّ رمى» در جمره عقبه و در ساير جمرات، چون اصل، اشتغال ذمّه است تا علم به برائت حاصل شود».

(2)

38- در كتاب «الفقه على المذاهب الأربعة»

اين گونه آمده است:

«الحنابلة قالوا: و لو رمى حصاة و وقعت خارج المرمى ثمّ تدحرجت حتّى سقطت فيه أجزأته و كذا إن رماها فوقعت على ثوب انسان فسقطت في المرمى» «3».

«هر گاه سنگريزه اى پرتاب كند و در خارج محلّ رمى بيفتد، سپس بغلتد و به داخل محلّ رمى سقوط كند، كافى است. همچنين اگر رمى كند و بر لباس انسانى بيفتد و از آنجا در محلّ رمى سقوط كند، آن هم كافى است».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 48

در اين عبارت مسأله «غلتيدن سنگ» يك بار و «سقوط در محلّ رمى» دوباره تكرار شده است و هر دو گواه بر مدّعاست.

(1)

39- در كتاب «الموسوعة الفقهية»

چاپ كويت در باب رمى جمار آمده است:

«و يشترط حصول الجمار في المرمى عند جمهور الفقهاء (المالكيّة و الشافعيّة و الحنابلة) و إن لم يبق فيه و لا يشترط ذلك عند الحنفيّة، فلو وقع على ظهر رجل او جمل او وقعت بنفسها بقرب الجمرة أجزا و إلا لم يجزى» «1».

«نزد غالب فقهاء (مالكيّه، شافعيّه و حنابله) لازم است سنگريزه ها در محلّ رمى قرار گيرد هر چند در آن باقى نماند و حنفى ها اين معنى را لازم نمى دانند، پس اگر بر پشت انسان يا شترى واقع شود سپس نزديك جمره بيفتد كافى است و الّا كفايت نمى كند».

(2)

40- مرحوم علّامه در «قواعد»

مى فرمايد:

«لو وقعت على شى ء و انحدرت على الجمرة صحّ» «2».

«هر گاه سنگ ريزه ها بر چيزى واقع شود و در جمره فرو افتد صحيح است».

تعبير به «انحدرت على الجمرة» نشان مى دهد كه جمره همان قطعه زمينى است كه سنگ به آن مى اندازند».

البته واضح است كه سخن از تمام جمرات است نه خصوص جمره عقبه.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 49

(1)

41- ابن فهد حلّى در «محرّر»

مى گويد:

«لو وقعت على شى ء ثمّ انحدرت منه الى الجمرة اجزأت ايضا» «1».

«هر گاه سنگريزه بر چيزى بيفتد سپس از آن به سوى جمره سرازير شود، آن هم كافى است».

اين نيز در تمام جمرات است.

(2)

42- در كتاب «شرائع الاسلام» (از محقق حلّى)

مى خوانيم:

«فالواجب فيه النيّة و العدد ... و اصابة الجمرة بها بما يفعله فلو وقعت على شى ء و انحدرت على الجمرة جاز ...» «2».

«واجب است در رمى نيّت كند و عدد (هفت) نيز شرط است و بايد به وسيله او به جمره اصابت كند و اگر روى چيزى واقع شود و از آن سرازير گردد و به وسيله آن به جمره برسد، كافى است».

(3)

43- مرحوم شهيد ثانى در «مسالك الافهام»

در باب جمرات مى گويد:

«فلو وقعت على شى ء و انحدرت على الجمرة جاز» «3».

«هر گاه سنگريزه بر چيزى بيفتد و به سوى جمره سرازير شود، كافى است».

(4)

44- محقّق ثانى در «جامع المقاصد»

نيز همين تعبير را دارد و مى فرمايد:

«لو وقعت على شى ء و انحدرت على الجمرة صح و لو تمّمتها حركة غيره لم يجز» «4».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 50

«هر گاه سنگريزه بر چيزى بيفتد و در جمره سرازير بشود صحيح است اما اگر با حركت ديگرى به جمره برسد كافى نيست».

(1)

45- مرحوم صاحب رياض

نيز شبيه همين را دارد و مى فرمايد:

«لو وقعت على شى ء و انحدرت على الجمرة فانّها تجزى» «1».

«اگر سنگريزه روى شيئى واقع شود و بسوى جمره سرازير شود كافى است».

و در ادامه سخن منظور از شى ء را بدن انسان يا شتر ذكر مى كند همه اين تعبيرات شاهد مقصود ماست.

(2) ج) كسانى كه گفته اند اگر سنگ را به جمره بياندازد به طورى كه وارد جمره بشود و سپس از آن خارج شود مانعى ندارد يعنى ماندن سنگ در محلّ جمره شرط نيست، و روشن است كه اگر مراد رمى ستون بود، فرض اين مسأله اصلا معنى نداشت، از جمله افراد اين گروه:

(3)

46- زكريا بن محمد الانصارى

(متوفّاى 926 قمرى) در كتاب «فتح الوهّاب» در بيان شروط رمى مى گويد:

«و تحقق إصابته بالحجر و إن لم يبق فيه كأن تدحرج و خرج منه فلو شك في إصابته لم يحسب» «2».

«يكى از شرايط، اصابت سنگريزه (به جمره) است هر چند در جمره نماند، مثل اين كه سنگريزه بغلتد و از جمره خارج شود و هر گاه شك در اصابت كند، كافى نيست».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 51

(1)

47- امام احمد المرتضى در «شرح الأزهار»

مى گويد:

«لا يشترط بقاء الحصى في المرمى فلو وقعت فيه ثم تدحرجت عنه لم يضر» «1».

«شرط نيست كه سنگريزه در محلّ رمى بماند، هر گاه در آن قرار بگيرد و سپس بغلتد و از آن خارج شود ضررى ندارد».

(2)

48- محيى الدين نووى نيز در «المجموع»

چنين آورده است:

«قال اصحابنا: و لا يشترط بقاء الحجر في المرمى فلو رماه فوقع فى المرمى ثم تدحرج منه و خرج عنه أجزأه لأنّه وجد الرمى الى المرمى و حصوله فيه» «2».

«اصحاب ما گفته اند: شرط نيست سنگريزه در محلّ رمى بماند پس اگر رمى كند و در محلّ رمى بيفتد و سپس بغلتد و از آن خارج شود كفايت مى كند، زيرا رمى در مرمى قرار گرفته است».

(3)

گروه پنجم: [قائلين به تخيير و كفايت رمى بر محل سنگريزه ها]

اشاره

جمعى از فقهاى متأخرين اشاره به كفايت رمى بر ستون و رمى بر محلّ اجتماع سنگها كرده اند و به تعبير ديگر از كلام آنها تخيير استفاده مى شود كه نتيجه آن كفايت رمى بر محلّ سنگريزه ها است از جمله:

(4)

49- مرحوم شهيد اوّل در كتاب «دروس»

چنين مى فرمايد:

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 52

«و الجمرة اسم لموضع الرّمى، و هو البناء أو موضعه ممّا يجتمع من الحصى، و قيل: هى مجتمع الحصى لا السائل منه، و صرّح على بن بابويه بأنّه الأرض» «1».

«جمره نام محلّ رمى است و آن ستون مخصوص يا محلّ آن است كه سنگريزه ها در آن جمع مى شود. بعضى نيز گفته اند: جمره فقط نام محلّ جمع شدن سنگها است، و مرحوم صدوق تصريح كرده كه جمره همان زمين است».

(1)

50- مرحوم فاضل اصفهانى در «كشف اللثام»

در تفسير «جمره» چنين مى گويد:

«و هى الميل المبنى، أو موضعه» «2».

«جمره عبارت از ستونى است كه بنا شده، يا محلّ آن ستون».

(2)

51- شهيد ثانى در «شرح لمعه»

نيز در تعريف جمره مى گويد:

«و هى البناء المخصوص أو موضعه و ما حوله ممّا يجتمع من الحصى، كذا عرفه المصنف في الدروس، و قيل هى مجمع الحصى ... و قيل هى الأرض» «3».

«جمره همان بناى مخصوص يا محلّ و اطراف آن است كه سنگريزه ها در آن جمع مى شود، همان گونه كه مرحوم شهيد اوّل در دروس آن را تفسير كرده است. بعضى نيز گفته اند: جمره همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست و بعضى گفته اند: همان قطعه زمين است».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 53

نكته مهمّى كه در كلام شهيد بود اين است كه مى فرمايد: «او موضعه و ما حوله» يعنى يك معنى جمره محلّ ستون و اطراف آن محل است كه دقيقا چيزى شبيه حوضچه هاى فعلى مى شود (اين سخن در نظرتان باشد كه در بحث «نقدها» از آن استفاده فراوان خواهيم كرد).

(1)

52- بكرى دمياطى از علماى شافعى در كتاب «اعانة الطالبين»

مى گويد:

«لزم أن يكون قاصدا المرمى فلو قصد غيره لم يكف، و إن وقع فيه كرميه نحو حية في الجمرة، و رميه العلم المنصوب في الجمرة عند ابن حجر قال: نعم لو رمى إليه بقصد الوقوع في المرمى و قد علمه فوقع فيه، اتجه الاجزاء لأنّ قصده غير صارف حينئذ قال عبد الرؤوف:

و الاوجه أنه لا يكفي و كون قصد العلم حينئذ غير صارف ممنوع لانه تشريك بين ما يجزئ و ما لا يجزئ أصلا

و في الايعاب: أنه يغتفر للعامي ذلك، و اعتمد إجزاء رمى العلم إذا وقع في المرمى، قال: لان العامة لا يقصدون بذلك إلا فعل الواجب، و المرمى هو المحل المبني فيه العلم ثلاثة أذرع من جميع جوانبه إلا جمرة العقبة فليس لها إلا جهة واحدة» «1».

«واجب است محلّ رمى را نيّت

كند، و اگر غير آن را قصد كند كافى نيست هر چند در محلّ رمى بيفتد، مثل اين كه سنگ را به سوى مارى كه در جمره بوده انداخته يا سنگ را به علامتى كه در آنجا نصب

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 54

كرده اند بيندازد (به عقيده ابن حجر) او مى گويد: اگر رمى به سوى ستون باشد به قصد اين كه از آنجا در محلّ رمى بيفتد و در آنجا نيز بيفتد، كفايت مى كند چون قصد غير محلّ رمى نظر او را منصرف نمى كند ولى «عبد الرؤوف» گفته است كه كفايت نمى كند و اين كه گفته شود قصد ستون انسان را از محلّ رمى واقعى منحرف نمى كند درست نيست، و در كتاب «الايعاب» آمده است كه اين در مورد عوام بخشوده مى شود و گفته است پرتاب سنگ به سوى ستون به شرط اين كه در محلّ رمى بيفتد مانعى ندارد زيرا عوام هدفشان انجام واجب الهى است و محلّ رمى همان محلى است كه علامت در آن قرار داده شده كه از هر طرف (از مركز دايره) سه ذراع است مگر جمره عقبه كه يك طرف بيشتر ندارد».

(1)

53- ابن عابدين از علماى حنفى در «حاشية رد المحتار»

مى گويد:

«و في اللباب: و لو وقعت على الشاخص: أي أطراف الميل الذي هو علامة للجمرة أجزأه، و لو وقعت على قبة الشاخص و لم تنزل عنه أنه لا يجزيه للبعد «1».

«در كتاب «لباب» آمده است: اگر سنگريزه بر شاخص يعنى اطراف ميل كه علامت جمره است واقع شود كافى است ولى اگر بالاى شاخص واقع شود و پايين نيفتد كافى نيست، چون از محل دور است».

(2)

54- [رأى فقهاى كنونى حجاز]

اخيرا يكى از فضلاى محترم كه از مكّه بازگشت كرده بود،

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 55

بخشى از مجلّه «البحوث الفقهى المعاصرة» شماره 49- سال 1421 حجاز را درباره ماهيت جمرات با خود آورده بود كه مدرك خوبى براى بحث ماست.

(1) اين مجّله در مقاله اى تحت عنوان «الجمرات» سخنى دارد كه نشان مى دهد فقهاى فعلى حجاز موضوع جمرات را همان محلّ اجتماع سنگريزه ها مى دانند ولى در اين اختلاف دارند كه آيا زمين زير جمرات مى تواند جزئى از محلّ رمى باشد يا نه (توجه كنيد: جزئى از محلّ رمى):

بعضى با صراحت آنرا نفى مى كنند و مى گويند محلّ ستونها جزء نيست و اگر ستونها از بين برود رمى محلّ آن كفايت نمى كند، بلكه بايد سنگ را به دايره اطراف آن انداخت، و بعضى معتقدند محلّ آن هم جزئى از محلّ رمى است و اگر ستونها از بين برود به تمام آن محل (محلّ ستونها و منطقه اطراف آن) مى توان رمى كرد.

همانطور كه ملاحظه مى كنيد همگى مسلم مى دانند كه محلّ رمى اطراف ستونهاست ولى در اين كه محلّ ستونها هم جزء است يا نه اختلاف نظر دارند.

اينك اين شما و اين هم عين عبارت مجله «البحوث الفقهى المعاصرة»:

«اما العلم الشاخص فى

وسط الجمرات فقد اختلف الفقهاء فى احتسابه جزءا من المرمى، او خارجا عنه، نظرا لاختلافهم فى وجوده على عهد النبى صلّى اللّه عليه و آله، و يترتب على هذا خلاف فقهى فى صحة رمى مكان الشاخص لو أزيل، و فى بقاء حصى الجمار عليه بشقوق جداره

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 56

فى حالة وجوده، او أعلى قمته.

(1) فمن يذهب الى وجود الشاخص على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يعد مكانه جزءا من المرمى فى حالتى بقائه، أو زواله، يصحّ الرمى الى مكانها، و ما بقى من الجمار بين شقوق الجدار.

و من يرى استحداثه بعد عهد النبوة يرى أنه أى الشاخص لا يعد من المرمى فلا يصحّ الرمى الى مكانها بعد زوالها، أو بقاء حصى الجمار عليه، أو بين شقوق جدارها.

فمن ثم يطرح الفقهاء عند هذا الموضع السؤال التالى:

«هل ارض العلم (الشاخص) من أصل المرمى بحيث يجزى ء الرمى الى محلّه لو أزيل، أو لا خلاف»؟

ذهب ابن حجر الى أنها ليست من المرمى فلا يجزى ء الرمى اليها لو أزيل العلم، و قال العلّامة ابراهيم الباجورى تبعا لابن قاسم، هى منه، و يجزى ء الرمى اليه لو أزيل، و أما ذات العلم المبنى فليس بمرمى، فلا يكفى الرمى الى العلم المنصوب فى الجمرة.

و عند العلّامة محمّد الرملى: «يجزى ء الرمى الى العلم اذا وقع فى المرمى. قال: لان العامّة لا يقصدون بذلك الا فعل الواجب ...».

و تتعدد اجتهادات العلماء فى عدّ مكان الشاخص لو أزيل من الجمرة أم لا و هل يصحّ الرمى اليه؟

تعرّض لهذا الموضوع أيضا العلّامة الشيخ محمود الشكرى بن السيد اسماعيل حافظ كتب الحرم المكى قائلا:

«و اختلف فى أرض الشاخص، قيل انها مجتمع

الحصى، و قيل: لا.

و الاول هو الارجح و الاقوى، و على كلا القولين يجوز الرمى اليه لو

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 57

أزيل الشاخص؛ لانها من المرمى الحقيقى على القول الاول، و من المرمى الحكمى على القول الثانى».

نتيجه از آنچه در بالا آمد نتايج زير گرفته مى شود:

(1) 1- اگر طبق گفته بعضى از مورّخان نگوييم به طور قطع اين ستونها در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بوده، حدّاقل بايد بگوييم وجود آنها در آن زمان مشكوك است.

(2) 2- همه علماى اهل سنّت اتفاق بر اين دارند كه محلّ رمى همان «مجتمع الحصى» (محل اجتماع سنگريزه ها) است، بحث در اين است كه آيا زمين زير ستون هم جزئى از آن مى باشد كه اگر ستون از بين برود انداختن سنگ بر جاى آن كافى باشد يا نه، گروهى آن را جزء مى دانند و گروهى آن را جزء نمى دانند و دايره اطراف را محلّ رمى مى شمارند.

(3) 3- اگر كسى سنگ به ستونها بزند و در دايره پائين بيفتد به عقيده بعضى كافى نيست چرا كه ستون را قصد كرده نه دايره اطراف را، ولى بعضى ديگر مى گويند كافى است زيرا قصد قربت بطور اجمالى براى انجام وظيفه داشته و سنگ را به ستون پرتاب كرده و از آنجا در دايره كه محلّ واقعى رمى است افتاده، همين قصد اجمالى كفايت مى كند.

(4)

55- [شريف محمد بن مساعد الحسنى از فقهاى معاصر حجاز]

اخيرا مجّله ديگرى از مجلّات معروف عربستان بنام «البلد الامين» «1» نيز به دست ما رسيد كه مقاله اى درباره جمره عقبه به قلم «شريف محمد بن مساعد الحسنى» در آن نوشته شده است.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 58

در اين مقاله توضيحى درباره حوضچه هاى

اطراف جمرات آمده كه اولين بار در چه زمانى اقدام به ساختن اين حوضچه ها شده در ضمن شرح داده شده است كه محلّ رمى همين محدوده حوضچه هاست عين عبارت مقاله چنين است:

(1) «البسام ذكر فى كتابه (توضيح الاحكام فى بلوغ المرام، ج 3) ان اول من ذكر احداث هذه الحيطان (الاحواض) على الجمار هو الشيخ على بن سالم الحضرمى فى نسكه المسمى: (دليل الطريق لحجاج بيت اللّه العتيق) فقد قال فى صفحة 87: (المرمى المحلّ المبنى فيه العلم و ضبطه ثلاثة أذرع من جميع جوانبه و قد حوّط على هذا المقدار بجدار قصير فالمرمى يكون داخله»:

«بسام در كتاب (توضيح الاحكام فى بلوغ المرام جلد 3) مى گويد:

اولين كسى كه به بناء حوضچه ها در محدوده جمار اشاره كرده است «شيخ على بن سالم حضرمى» مى باشد كه در كتاب مناسكش به نام (دليل الطريق لحجاج بيت اللّه العتيق صفحه 87) آورده است: محلّ رمى، همان جائى كه علامت (يعنى ستونها) در آن بنا شده، به مقدار دايره اى به شعاع سه ذراع است و در محيط اين دايره ديوار كوتاهى بنا شده كه محلّ رمى در داخل محدوده ديوار قرار دارد».

اين سخن نشان مى دهد كه محدوده رمى دايره اى به شعاع سه ذراع (به قطر سه متر) بوده است و ستونها به عنوان «علم» (نشانه) معرفى شده است.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 59

(1)

56- [صاحب جواهر]

در پايان اين بحث كلام فقيه ماهر «صاحب جواهر» اعلى اللّه مقامه الشريف را به عنوان «حسن ختام» مى آوريم.

مرحوم صاحب جواهر (قدس سره) از معدود محققانى است كه به سراغ توضيح موضوع «جمره» رفته و بحث نسبتا مشروحى (حدود يك صفحه) درباره آن ذكر فرموده

است و عبارتش در پايان بحث نشان مى دهد كه انداختن سنگ در محلّ جمرات را كافى مى داند.

عبارت ايشان چنين است:

«ثمّ المراد من الجمرة البناء المخصوص، أو موضعه ان لم يكن، كما في كشف اللثام، و سمّى بذلك لرميه بالحجار الصغار المسمّاة بالجمار، أو من الجمرة بمعنى اجتماع القبيلة لاجتماع الحصاة عندها ... و في الدروس انّها اسم لموضع الرمى و هو البناء، أو موضعه، ممّا يجتمع من الحصى، و قيل هي مجتمع الحصى لا السائل منه و صرح علىّ بن بابويه بأنّه الأرض و لا يخفى عليك ما فيه من الاجمال، و في المدارك بعد حكاية ذلك عنها قال: و ينبغى القطع باعتبار اصابة البناء مع وجوده، لأنّه المعروف الآن من لفظ الجمرة، و لعدم تيقّن الخروج من العهدة بدونه، امّا مع زواله فالظاهر الاكتفاء باصابة موضعه» و اليه يرجع ما سمعته من الدروس و كشف اللثام الّا انّه لا تقييد في الأول بالزوال، و لعله الوجه لاستبعاد توقّف الصدق عليه» «1».

«منظور از جمره، آن بناى مخصوص، يا «محلّ» آن است، در صورتى كه آن بناى مخصوص وجود نداشته باشد، همان گونه كه در كشف اللثام آمده است؛ و از اين جهت جمره ناميده شده كه با

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 60

سنگهاى كوچك، كه نامش «جمار» است رمى مى شود، يا از جمره به معناى اجتماع قبيله گرفته شده، چون محلّ اجتماع سنگهاست ... (1) و در كتاب «دروس» آمده است كه «جمره» اسم است براى محلّ رمى، كه همان «بناى مخصوص» يا «محلّ» آن است؛ يعنى همان جايى كه سنگ ريزه ها جمع مى شود. و بعضى گفته اند: «جمره» به معناى محلّ اجتماع سنگريزه است،

نه محلّى كه سنگريزه ها جريان پيدا مى كند.

(يعنى منطقه اى كه سنگريزه ها در آن پخش شده است) و مرحوم «صدوق» تصريح كرده كه جمره همان «زمين» است، و كلام او خالى از اجمال نيست. و در كتاب «مدارك» بعد از نقل اين مطلب از صدوق، مى گويد: سزاوار است يقين داشته باشيم به لزوم اصابت سنگ به آن بناى مخصوص، در صورتى كه بنا وجود داشته باشد؛ زيرا آنچه امروز به عنوان جمره معروف است، همان بنا است، به علاوه يقين به اداى تكليف بدون آن حاصل نمى شود، امّا اگر اين بنا از بين برود ظاهر اين است كه اصابت سنگ به محلّ آن كافى است».

مرحوم صاحب جواهر بعد از نقل اين عبارات مى فرمايد:

«آنچه از دروس و كشف اللثام نقل شد، به همان مطلبى كه مدارك گفته برمى گردد، ولى شهيد در دروس مقيّد به زوال نكرده (يعنى اصابت به ستونها و زمين هر دو را كافى مى داند، حتّى اگر ستونها وجود داشته باشد».

صاحب جواهر سپس مى گويد: «شايد صحيح همين باشد؛ زيرا بعيد است كه صدق جمره (بر زمين) مشروط به وجود ستونها باشد».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 61

از سخنان پر بار مرحوم صاحب جواهر دو نكته به خوبى استفاده مى شود:

(1) الف) خود ايشان تمايل به اين دارد كه اصابت سنگ به ستونها به ستونها و زمين، هر دو كافى است، و اين سخن با مقصود ما كه همان كفايت پرتاب سنگ به حوضچه اطراف ستونهاست موافق است.

(2) ب) از كلامى كه از صاحب مدارك نقل كرده، معلوم شود كه ايشان براى اصابت سنگ به ستونها، به دو چيز تمسّك جسته است؛ نخست اصل اشتغال و احتياط،

و ديگر اين كه در زمان ايشان معروف از لفظ جمره همان ستون بوده است.

ولى چنانكه خواهد آمد هيچ يك از اين دو دليل قانع كننده نيست؛ زيرا وجود ستونها در عصر ايشان، دليل بر اين نيست كه در عصر معصومين عليهم السّلام نيز وجود داشته است (آن هم نه به عنوان علامت).

قاعده احتياط در اينجا ايجاب مى كند كه هم ستون را رمى كند و هم در محلّ سنگريزه ها بيفتد. بنابراين، سنگهايى كه به ستون مى خورد و به بيرون پرتاب مى شود كافى نيست و اين مشكل عظيم ديگرى براى حجاج فراهم مى كند كه اصابت به هر دو محل را رعايت كنند.

به علاوه رجوع به اصل احتياط هنگامى است كه دليلى بر وجوب رمى به محلّ سنگريزه ها نداشته باشيم، در حالى كه دليل كافى داريم؛ زيرا شواهد روشن نشان مى دهد كه در اعصار پيشين ستونى وجود نداشته و تنها همان محلّى بوده كه سنگريزه ها روى آن انباشته شده

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 62

است و اگر ستونى بوده به عنوان علامت و نشانه براى محلّ جمره بوده است. و دلايل متعدّدى بر اين امر اقامه كرده ايم.

(1)

نتيجه:

دقّت در سخنان گسترده بالا كه از محققان فقه اسلامى اعم از شيعه و اهل سنّت در پنج گروه و از حدود پنجاه منبع نقل شد (مخصوصا با توجّه به اين كه در موضوعات مربوط به حج اختلافى ميان فرق اسلامى نيست) ثابت مى كند كه در قرون پيشين يا ستونى در محلّ جمرات نبوده و يا اگر بوده به عنوان علامت بوده است.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 63

3 (1)

جمرات در روايات اسلامى

اشاره

(1) گر چه در روايات اسلامى از موضوع جمره صريحا سخن به ميان نيامده ولى اشاره هايى در آنهاست كه نشان مى دهد «جمرات» همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست.

توضيح اينكه: روايات رمى جمرات در كتاب «وسائل الشيعة» در دو بخش نقل شده است:

نخست در ابواب «رمى جمره عقبه» در ضمن هفده باب، روايات فراوانى درباره احكام جمرات ذكر شده است؛ ولى در هيچ يك از آنها تفسير و توضيحى درباره جمره و اين كه جمره «ستون» است يا «محلّ اجتماع سنگريزه ها» ديده نمى شود.

سپس بعد از ابواب ذبح و تقصير، بار ديگر با عنوان «ابواب العود الى منى و رمى الجمار ...»، احاديث فراوان ديگرى، طى هفت باب، درباره رمى هر سه جمره با عنوان «اعمال روز يازدهم و دوازدهم ذيحجّه» بيان فرموده، كه در هيچ يك از اين روايات نيز سخنى درباره تفسير جمرات ديده نمى شود.

ولى با بررسى دقيقى كه در مجموع اين ابواب بيست و چهار گانه به عمل آمد، در روايات متعدّدى «اشاره هاى پر معنايى» ديده مى شود كه نظر فوق را تأييد مى كند و نشان مى دهد جمره همان «محلّ اجتماع سنگريزه ها» است.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 66

به روايات زير توجّه فرماييد:

(1)

1- در حديث معتبرى از معاوية بن عمّار از امام صادق

عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود:

«فإن رميت بحصاة فوقعت في محمل فأعد مكانها و إن أصابت إنسانا أو جملا ثمّ وقعت على الجمار أجزأك» «1».

«اگر سنگريزه اى پرتاب كردى و در محملى افتاد، يكى ديگر به جاى آن رمى كن، و اگر به بدن انسان و يا شترى خورد، سپس روى جمرات افتاد، كفايت مى كند».

تعبير به «وقعت على الجمار» (روى سنگريزه ها افتاد) نشان مى دهد كه جمره همان قطعه زمينى است كه سنگهاست؛ و سنگها

روى آن مى افتد.

توجّه داشته باشيد كه بسيارى از ارباب لغت «جمار» را به معناى سنگهاى ريز تفسير كرده اند؛ از جمله:

ابن اثير در «نهايه» مى گويد: «الجمار هي الأحجار الصغار».

و فيّومى در «مصباح المنير» مى گويد: «و الجمار هي الحجارة».

همچنين ابن منظور در «لسان العرب» مى گويد: «الجمرات و الجمار الحصيات الّتي ترمى بها في مكّة».

بنابراين، افتادن سنگ بر جمار؛ يعنى افتادن روى سنگريزه ها و همين امر طبق روايت بالا براى وظيفه رمى جمرات كفايت مى كند.

بنابراين تعبير مذكور دلالت خوبى بر مقصود دارد.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 67

افزون بر اين، سنگى كه به بدن انسانى يا شترى بخورد، در برگشت، چنان قوّتى ندارد كه به ستونها اصابت كند (اگر آنجا ستونى بوده باشد)، حدّاكثر آن است كه روى سنگريزه ها مى افتد.

(1)

2- در حديث بزنطى (احمد بن محمّد بن ابى نصر) از ابو الحسن على بن موسى الرضا

عليه السّلام مى خوانيم:

«و اجعلهنّ على يمينك كلّهنّ و لا ترم على الجمرة»: «1»

«تمام جمرات را هنگام رمى در طرف راست خود قرار بده و به هنگام رمى روى جمره نايست».

اين حديث نيز نشان مى دهد كه جمره همان سنگريزه هاست؛ زيرا بعضى روى يك طرف آن مى ايستادند و طرف ديگر را رمى مى كردند و جمعى از علماى عامّه آن را كافى دانسته اند و ما حرام يا مكروه مى دانيم. امام عليه السّلام از اين كار نهى مى كند و بديهى است كه هيچ عاقلى به هنگام رمى جمره روى ستون نمى ايستد.

در كلمات فقهاى عامّه، در بحث گذشته نيز به اين معنى برخورد كرديم كه بعضى از آنها مى گويند: ايستادن روى جمره جايز نيست.

(دقّت كنيد).

(2)

3- در كتاب «فقه الرضا»

آمده است:

«و إن رميت و وقعت في محمل و انحدرت منه إلى الارض أجزأت عنك» «2».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 68

«هر گاه رمى كردى و در محمل افتاد و از آنجا به روى زمين غلتيد، كافى است».

(1)

4- در نسخه ديگرى در [فقه الرضا]

همان كتاب آمده است:

«إن أصاب إنسانا ثمّ أو جملا ثمّ وقعت على الأرض أجزأه» «1».

«هر گاه به انسان يا شترى كه در آنجاست اصابت كند، سپس بر زمين افتد (و در مرمى قرار گيرد) كفايت مى كند».

پر واضح است كه مراد از اين عبارت، غلتيدن و افتادن در زمين محلّ رمى است. بنابراين، ايراد مرحوم صاحب جواهر كه مى گويد:

«اين حديث مبهم است زيرا كلمه «ارض» مطلق است»، موجّه به نظر نمى رسد، و حديث ابهامى ندارد، منظور از افتادن سنگريزه بر زمين، افتادن آن بر جمره (مجتمع الحصى) است.

(2)

5- بيهقى محدث معروف اهل سنّت در السنن الكبرى

در حديث مفصّلى نقل مى كند:

«جبرئيل مناسك حج را به ابراهيم عليه السّلام عرضه داشت از جمله «ثم انتهى الى جمرة العقبة فعرض له يعنى الشيطان فرماه بسبع حصيات حتى ذهب» «2» سپس ابراهيم (به اتفاق جبرئيل) به جمره عقبه رسيد شيطان در آنجا بر او ظاهر گشت ابراهيم هفت سنگريزه به او انداخت و او رفت».

روشن است منظور از «جمره» در اينجا همان توده سنگريزه هايى

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 69

است كه به طور طبيعى در آنجا وجود داشته، نه اين كه در زمان حضرت ابراهيم عليه السّلام ستونى در آنجا قبل از اين ماجرا ساخته شده بود (مگر اين كه كلماتى در تقدير بگيريم كه مخالف ظاهر كلام است).

(1)

6- در حديث ديگرى در [السنن الكبرى]

همان كتاب مى خوانيم:

«ابن ابى نعم» مى گويد: از ابو سعيد (خدرى) درباره رمى جمرات پرسيدم گفت: سنگهايى كه قبول مى شود به آسمان برده مى شود و اگر چنين نبود جمرات از كوه ثبير (كوهى است در مدينه) بلندتر مى شد (و لو لا ذلك كان اطول من ثبير!). «1»

از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه جمرات همان توده سنگريزه هاست كه بر اثر پرتاب سنگهاى جديد روز به روز بزرگتر مى شود.

(2)

7- «ازرقى» در كتاب «اخبار مكّه»

چنانكه خواهد آمد حديثى از عطاء نقل مى كند كه «نزد ابن عباس بودم و به او گفتم من در وسط جمره رفتم (إنى توسّطت الجمرة) و از پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپ رمى كردم و چيزى از سنگها را احساس نكردم ابن عباس گفت: سنگهاى مقبول به آسمان مى رود». «2»

آيا وسط جمره رفتن و پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپ را سنگ زدن جز با آنچه گفتيم مى تواند صحيح باشد؟

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 70

(1)

[دو حديث]

اشاره

در اينجا دو حديث وجود دارد كه ممكن است تصوّر شود اشاره بر وجود ستون براى جمرات مى كند.

(2)

1- «عن أبي غسّان حميد بن مسعود،

قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن رمي الجمار على غير طهور، قال: الجمار عندنا مثل الصّفا و المروة حيطان إن طفت بينهما على غير طهور، لم يضرّك و الطّهر أحبّ إليّ فلا تدعه و أنت قادر عليه»: «1»

«ابو غسّان حميد بن مسعود مى گويد: از امام صادق عليه السّلام پرسيديم:

آيا مى توان رمى جمرات را بدون وضو انجام داد؟ امام فرمود:

جمرات در نزد ما مانند صفا و مروه حيطانى بيش نيست، اگر بدون وضو سعى صفا و مروه كنى ضررى ندارد (اگر جمرات را هم بدون وضو رمى كنى مانعى ندارد) امّا با وضو بودن نزد من بهتر است، تا مى توانى آن را ترك نكن».

بعضى از فقهاى متأخّرين تصوّر كرده اند حيطان (جمع حائط به معناى ديوار) نشان مى دهد كه در آنجا ديوارى وجود داشته و اين ديوار احتمالا همان ستونهاى جمرات بوده است.

ولى اين استدلال از چند جهت قابل مناقشه است؛ زيرا:

اوّلا: سند حديث ضعيف است؛ زيرا حميد بن مسعود از مجاهيل است، بنابراين با حديث مزبور، كه خبر واحد ضعيفى است، نمى توان چيزى را اثبات كرد، در حالى كه روايات سابق، متضافر بودند؛ به علاوه در ميان آنها حديث صحيح و معتبر نيز وجود داشت.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 71

ثانيا: از نظر دلالت هم اگر بر خلاف مطلوب دلالت نكند، بر وفق مطلوب نيست؛ زيرا:

(1) 1- «حيطان» جمع «حائط» به معناى ديوارى است كه دور چيزى را مى گيرد و اين كلمه از ماده «حوط» و «احاطه» گرفته شده است، لذا به باغ هاى محصورى كه

اطراف آن را ديوار كشيده اند «حائط» مى گويند.

ابن منظور در «لسان العرب» مى گويد: «و الحائط: الجدار لانّه يحوط ما فيه، و الجمع حيطان». «حائط» به معناى ديوار است؛ زيرا آنچه را كه در وسط آن قرار دارد، احاطه مى كند و جمع آن «حيطان» است.

جالب اين كه معنى اصلى «حوط» حفظ و نگهدارى چيزى است و به ديوارهايى كه گرداگرد چيزى را مى گيرد حائط گفته اند؛ زيرا آن را حفظ مى كند. فرق «جدار» با «حائط» در همين است كه حائط در اصل، چيزى است كه گرداگرد را احاطه كند ولى «جدار» به هر ديوارى گفته مى شود.

بنابراين، معنى ندارد كه به ستونى شبيه ستون فعلى جمرات، حائط بگويند، و اگر «حائط» در آنجا بوده، ديوارى شبيه ديوار حوضچه فعلى جمرات بوده كه اطراف آن قطعه زمين مخصوص كشيده شده است، و ارتباطى به ستون ندارد (دقّت فرماييد).

(2) 2- تشبيه به «صفا و مروه» معنى خاصّى را در اينجا القا مى كند؛ زيرا صفا و مروه دو كوه است؛ يكى كوچك و ديگرى كمى بلندتر و در آنجا ديوارى وجود نداشته است. به علاوه بودن ديوار چه ارتباطى به مسئله وضو دارد، كه مى فرمايد اين دو (صفا و مروه، و جمرات)

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 72

حيطان هستند و نيازى به وضو ندارد.

تصوّر ما اين است كه منظور از حديث بالا اين است كه: صفا و مروه يك محوّطه معمولى است؛ نه مسجد، (مانند جمرات) و هيچ كدام از اين دو حكم خانه كعبه و مسجد الحرام را ندارد، كه وضو گرفتن براى انجام طواف، واجب باشد و براى دخول در مسجد مستحب.

بنابراين حديث مزبور هيچ گونه دلالتى بر وجود

ستون در جمرات ندارد، بلكه ممكن است دلالت بر خلاف داشته باشد.

(1)

2- در حديث ديگرى از عبد الاعلى از امام صادق

عليه السّلام چنين نقل شده:

«قال: قلت له: رجل رمى الجمرة بست حصيات فوقعت واحدة فى الحصى؟ قال: يعيدها إن شاء من ساعته و إن شاء من الغد إذا أراد الرمى» «1»:

«به حضرت عرض كردم مردى جمره را با شش سنگريزه رمى كرده و يكى از آنها در ريگها افتاده؟ فرمود: مخيّر است آن را در همان ساعت يا فردا اعاده كند».

يكى از فضلا مى گفت: اين حديث دلالت مى كند اگر سنگريزه

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 73

روى سنگريزه ها بيفتد كافى نيست در حالى كه شما مى گوييد جمره همان «مجتمع الحصى» است.

(1) در جواب عرض كردم: همان گونه كه از عبارات فقها استفاده مى شود «الجمرة هى مجتمع الحصى لا السائل منه» يعنى جمره محلّ اجتماع سنگريزه هاست، نه سنگهايى كه به اطراف پراكنده مى شود» و منظور از روايت فوق افتادن سنگ در سنگهاى پراكنده است نه در جمره و قطعا بايد اعاده شود لذا مى فرمايد: «فى الحصى» و نمى فرمايد: «فى مجتمع الحصى».

به علاوه اين حديث هم از نظر سند ضعيف است و هم از نظر دلالت. در سند آن «سهل بن زياد» مى باشد كه مورد اشكال معروف است و از نظر دلالت در ذيل حديث عبارتى است كه فقها به آن عمل نكرده اند يعنى عمدا يك سنگ را به فردا افكندن.

(1)

نتيجه بحث روايى

گر چه در هيچ يك از رواياتى كه در بالا آورديم و تمام رواياتى كه در باب رمى جمرات آمده، سخن صريحى از موضوع «جمره» به ميان نيامده، ليكن از تعبيرات موجود در آنها مى توان اطمينان يافت كه «جمرات» چيزى جز محلّ اجتماع سنگريزه ها در آن قطعه زمين معيّن از منا نيست و اگر ستونى در

آنجا باشد به عنوان علامت و نشانه است.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 74

به تعبير ديگر، ستونى به نام جمره در منا نبوده كه به آن سنگ بزنند؛ بلكه حجاج سنگها را به همان محلّى كه امروز به صورت حوضچه هايى در اطراف جمرات بنا شده است، پرتاب مى كردند، كم كم بر اثر گذشت زمان مردم علامت را به جاى جمره اشتباه گرفته اند و رمى آن را به جاى محلّ اصلى قرار داده اند و به احتمال قوى اين مسأله در قرون اخير صورت گرفته است، و به صورت يك عرف در آمده زيرا در كلمات پيشينيان ديده نمى شود، زياد هم نبايد تعجب كرد.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 75

4 (1)

نظرات نقّادان و پاسخ به پرسشها

اشاره

(1) بعد از نشر اين فتوا و استدلالاتى كه بيان گرديد، استقبال چشمگيرى از سوى بسيارى از اهل نظر و بزرگان حوزوى و غير حوزوى از آن شد كه شرح آنها ممكن است حمل بر مسائل ديگرى شود و از آن مى گذريم و از همه آنها متشكّر و سپاس گذاريم. گروهى نيز سؤالات و شبهاتى طرح كرده و خواهان پاسخ آنها بودند.

در اينجا براى تكميل اين بحث شبهات و سؤالات اين برادران عزيز را تحت عنوان «نظرات نقّادان» طرح و مورد بررسى قرار مى دهيم:

(2)

1- تمسّك به احتياط:

اشاره

مرحوم صاحب مدارك بعد از نقل كلام شهيد در «دروس» كه دو احتمال در معنى جمره ذكر مى كند: «انها اسم لموضع الرمى و هو البناء او موضعه؛ جمره نام آن بنا، يا محلّ آن بناست» مى فرمايد:

«و ينبغى القطع باعتبار اصابة البناء مع وجوده لانه المعروف الان من لفظ الجمرة و لعدم تيقّن الخروج من العهدة بدونه» «1».

«سزاوار است قطع پيدا كنيم كه با وجود بنا بايد سنگريزه ها به آن

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 78

بنا بخورد، زيرا الان معروف از لفظ جمره همان است، بعلاوه يقين به برائت ذمّه، بدون آن حاصل نمى شود».

اين در واقع مهمترين دليلى است كه مى توان بر مسأله لزوم اصابت به بنا اقامه كرد.

(1)

پاسخ:

مرحوم صاحب مدارك از معدود كسانى است كه قبل از معاصرين ما، اصابت سنگ را به بنا لازم دانسته است، و دو دليل براى مقصود خود آورده كه هر دو قابل مناقشه است:

اما دليل اوّل كه مى فرمايد: امروز (در عصر ايشان) معروف در معنى جمره همان بناست، ما نيز مى گوييم در زمان ما هم معروف همين معنى است ولى اينها هرگز دليل بر وجوب رمى ستونها نمى شود، زيرا معروف بودن امروز دليل بر معروف بودن در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و معصومين «عليهم السلام» نمى شود.

مخصوصا با آن همه شواهد و قراين فراوان از كلمات بزرگان فقها كه قبل از ايشان مى زيسته اند، كه دلالت بر اين دارد كه جمره همان «مجتمع الحصى» است نه بنا.

مگر اين كه قائل به «استصحاب قهقرى» شويم، و به عقب برگرديم كه به زودى به آن اشاره خواهيم كرد كه استصحاب قهقرى از اصل، واجد حجّيّت نيست و محلّ

كلام ما ارتباطى به استصحاب قهقرى ندارد.

(1) اما دليل دوم ايشان يعنى استدلال به اصالة الاشتغال نيز مخدوش است چرا كه احتياط ايجاب مى كند هر دو را رمى كند يعنى آن چنان سنگ به ستون بزند كه سنگ در پاى آن بيفتد.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 79

ايراد ديگرى هم صاحب جواهر بر ايشان گرفته كه آن هم قابل قبول است؛ ايشان مى فرمايند: نمى توان گفت لفظ جمره وضع شده است براى «ستون» هنگامى كه وجود داشته باشد، و بر زمينى كه در زير آن است هنگامى كه ستون نباشد «1» (زيرا سابقه ندارد نامگذارى تابع وجود و عدم وجود چيزى باشد).

به همين دليل صاحب جواهر (قدّس سرّه) قائل به تخيير در ميان ستون و اطراف آن شده است.

(1)

2- تمسك به استصحاب قهقرى:

اشاره

يكى از فضلاى حوزه در نامه خود نوشته است، چه مانعى دارد كه در مورد جمره به استصحاب قهقرى كه مورد قبول بعضى از علما است، متوسّل شويم و بگوييم در زمان ما اين ستونها به عنوان جمره شناخته مى شوند، به عقب بر مى گرديم و مى گوييم در زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و معصومين عليهم السّلام نيز به حكم استصحاب، جمره همان بوده است.

(2)

پاسخ:

اين استدلال مايه شگفتى است، زيرا:

اولا: هيچ دليلى بر استصحاب قهقرى يا استصحاب وارونه نداريم و هيچ يك از ادلّه استصحاب، آن را به اثبات نمى رساند و كمتر كسى

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 80

از محقّقان به سراغ آن رفته است زيرا «لا تنقض اليقين بالشك» ناظر به يقين سابق و شكّ لا حق است نه يقين لا حق و شكّ سابق.

(1) ثانيا: استصحاب در موردى صدق مى كند كه شك در چيزى داشته باشيم، ما يقين داريم كه جمره به معنى بنا نيست، كلمات ارباب لغت و اقوال فقهاى خاصّه و عامّه، و روايات دليل بر اين معنى است، بنابراين اركان استصحاب وجود ندارد و جاى استصحاب نيست.

ولى مى توان به جاى اين استدلال به دليل بهترى تمسّك جست و آن «اصل عدم نقل» است كه اصلى عقلايى است و گفت: امروز از معنى جمره، همان ستون را مى فهميم و شك داريم در گذشته نيز به همين معنى بوده، يا نقل به معنى جديد شده است، اصل اين است كه معنى اين واژه عوض نشده باشد.

لذا در وقفنامه ها و اسناد ديگر، الفاظ قديمى را بر آنچه امروز از آن فهميده مى شود حمل مى كنند.

ولى بايد به اين نكته توجّه

داشت كه تمسّك به اين گونه اصول نيز مربوط به موارد شك است در حالى كه با توجّه به گواهى لغويين و شهادت علماى شيعه و اهل سنّت و دلالت روايات، شكّى باقى نمى ماند كه جمره همان «مجتمع الحصى» است و محلّى براى اجراى اصل نيست (هر چند اصل لفظى باشد).

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 81

(1)

3- تمسّك به روايات جمره عقبه:

اشاره

بعضى اظهار مى دارند: در چند روايت در مورد جمره عقبه آمده است: «فارمها من قبل وجهها و لا ترمها من اعلاها» «1».

«آن را از طرف مقابل رمى كن نه از طرف بالا».

تعبير به «وجه» دليل بر اين است كه در آنجا ستونى وجود داشته است.

(2)

پاسخ:

با توجّه به يك نكته پاسخ اين گونه استدلالها، و همچنين سؤالات ديگرى كه درباره جمره عقبه مطرح است، روشن مى شود. و آن اين كه:

جمره عقبه در يك سراشيبى تند قرار داشته، يك طرف آن بلند و طرف ديگر پايين بود، به طورى كه در بعضى از روايات از آن به «وادى» (درّه) تعبير شده است.

در روايات آمده است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در طرف پايين درّه ايستاد و جمره را رمى كرد و از رفتن به طرف بالاى جمره نهى فرمود حتّى از روايات استفاده مى شود براى اين كه مردم به طرف بالا نروند در آنجا ديوارى ساخته شد و بعدا نيز مسجدى ساختند تا راه را بر كسانى كه مى خواهند به طرف بالا بروند ببندند (و شايد فلسفه اين حكم آن بوده كه اگر گروهى بالا و گروهى پايين قرار مى گرفتند خطر اصابت سنگ براى پايينى ها زياد بود).

به هر حال كسى كه در طرف پائين مى ايستاد، جمره (يعنى محلّ

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 82

اجتماع سنگها) رو به روى او بود و تعبير به وجه نيز به همين جهت است و تعبير به «من اعلاها» مفهومش اين است از تپّه بالا بروند و از بالا سنگ به درون جمره پرتاب كنند.

(1) از اينجا نكته ديگرى كه براى بعضى شگفت آور شده است نيز

روشن مى شود و آن اين كه مرحوم علّامه حلّى در «منتهى» فرمود:

«عن الجمهور ان عمر جاء و الزحام عند الجمرة فصعد فرماها من فوقها»: «1»

«اهل سنّت نقل كرده اند كه عمر نزد جمره آمد در حالى كه اطراف آن ازدحام بود عمر بالا رفت و از بالا آن را رمى كرد».

تعجّب آنها از اين نظر است كه لابد آنجا ستونى بوده و عمر بالاى ستون رفته و زير پاى خود را رمى كرده است و حال آن كه معنى حديث اين است: «نظر به اين كه در طرف پايين جمره (در كنار درّه) ازدحام بوده، عمر براى راحتى به طرف بالاى تپّه رفت و از بالا آن را رمى كرد يعنى سنگ را به مركز اجتماع سنگها پرتاب كرد در حالى كه سنّت اين بوده كه پايين بايستند و از روبه رو رمى كنند».

اين كه بعضى تصوّر كرده اند مفهومش اين است كه عمر از ستون بالا رفت و روى ستون ايستاد و از بالا زير پاى خود را رمى كرد، چيزى است كه اگر درست بيانديشيم تصديق مى كنيم كه هيچ عاقلى دست به چنين كارى نمى زند.

زيرا فرض بر اين است كه انبوه جمعيّت در اطراف جمره ازدحام

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 83

كرده اند (و جمره را ستون فرض مى كنيم) و مرتبا سنگها به سوى آن پرتاب مى شود حال يك نفر به كنار ستونها بيايد و بخواهد بالاى آن بايستد و هفت سنگ بزند سپس پايين بيايد و برگردد و به سراغ كار خود برود.

(1) به يقين بدن اين شخص كاملا مجروح خواهد شد حال كدام عقل اجازه مى دهد كه كسى به چنين كار خطرناكى دست بزند.

به

يقين چنين نبوده بلكه عمر براى اين كه از ازدحام نجات يابد به بالاى سراشيبى رفت و از آن جا به راحتى سنگها را در جمره يعنى همان مجتمع سنگها پرتاب كرد كارى كه خيلى آسان و راحت بود.

(2)

4- تمسّك به چند قرينه:

اشاره

يكى از علماى فاضل شهرستان در نامه خود چنين مى نويسد:

«تحقيق جنابعالى درباره حكم و موضوع متعلّق رمى جمرات را مطالعه كردم، فجزاك اللّه عن الاسلام و الفقهاء خير الجزاء، و لكن چند نكته براى حقير مبهم مانده است:

(2)

(الف) در بعضى از روايات از «جمره عقبى» تعبير به «عظمى» شده

اشاره

است «1» اين تعبير ممكن است به خاطر بزرگ بودن ستون موجود در آن محل باشد.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 84

(1)

پاسخ:

جمره خواه به معنى ستون باشد يا محلّ اجتماع سنگريزه ها- كما هو الحق- بزرگ و كوچك دارد زيرا هر گاه قطعه زمينى كه سنگ بر آن مى ريزند بزرگتر باشد واژه «عظمى» در آن بكار مى رود و اگر كوچكتر باشد از واژه «صغرى» استفاده مى شود.

بنابراين تعبير به «عظمى» در بعضى از روايت تأثيرى در سرنوشت مسأله مورد بحث ندارد، زمين بزرگ و كوچك، خانه بزرگ و كوچك، راه هاى بزرگ و كوچك، تعبيرات معمولى ما در فارسى است، در عربى نيز شبيه آن ديده مى شود.

هرگاه به تنوّع موارد استعمال كلمه «عظيم» در قرآن مجيد مراجعه كنيم، خواهيم ديد اين واژه به هر چيزى كه به نوعى داراى بزرگى، عظمت و وسعت باشد اطلاق مى گردد.

(2)

(ب) در بعضى از روايات [دلالت برخى روايات به ستون كه از رمى كردن قسمت بالاى آن نهى شده است]

اشاره

آمده است: «ثم اتت جمرة القصوى التى عند العقبة فارمها من قبل وجهها و لا ترمها من اعلاها» «1».

اين تعبير مى تواند اشاره به ستون باشد كه از رمى كردن قسمت بالاى آن نهى شده است.

(3)

پاسخ:

اين تفسير براى روايت صحيح نيست زيرا اگر مقصود بيان اين بود كه بالاى آن را رمى نكن، بلكه روبه رو را رمى كن كلمه «من» در اينجا صحيح نبود، بايد بگويد: «فارم وجهها و لا ترم اعلاها» زيرا «رمى» فعل متعدّى است و بدون «من» متعدّى مى شود، گفته مى شود: «رميت الجمرة» هرگز نمى گويند: «رميت من الجمرة».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 85

در نتيجه «من» در اين جا اشاره به محلّى است كه شخص رمى كننده در آن جا مى ايستد و همان گونه كه گفتيم جمره عقبه در وسط يك سراشيبى واقع شده بوده است و دستور داده شد كه از طرف پايين كه در روبه روى آن واقع مى شد آن را رمى كنند نه از طرف بالا يعنى جمره را دور نزنند و در طرف بالاى تپه قرار نگيرند زيرا سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين بوده است.

(1)

(ج) تغييراتى كه در مشاعر حج [شده است به خاطر حساسيت قاطبه مسلمين]

اشاره

به وجود آمده است به خاطر حسّاسيتى كه قاطبه مسلمين نسبت به آن داشته اند همواره مورد توجّه تاريخ نويسان بوده است، بنابراين بعيد به نظر مى رسد كه ستونى قبلا وجود نداشته و بعدا ساخته شده و ذكرى از آن در تواريخ نيايد.

(2)

پاسخ:

همان گونه كه با مدارك مختلف ثابت شد ستونها به عنوان تغيير در مشاعر حج نصب نشده، بلكه فقط به عنوان علامت است و خود ما در سفرهاى نخستين حج ديديم چراغى هم در كنار آن نصب شده بود تا راهنماى شبها باشد.

هم اكنون تابلوهاى متعدد و نشانه هايى (به عنوان علامت) براى تعيين حدود عرفات، منى و مشعر نصب كرده اند كه هيچ كس حساسيتى نسبت به آن نشان نداده و نمى دهد زيرا اينها فقط جنبه علامت دارد.

(3)

(د) انداختن سنگ به صورت «خذف» «1» [تناسب با مكان مرتفع دارد]

اشاره

از جمله مستحبّاتى است

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 86

كه غالب فقهاى محترم به آن فتوا داده اند و انداختن سنگ به اين صورت تناسب با مكان مرتفع دارد نه مكانى كه مساوى زمين است.

(1)

پاسخ:

اين حكم مستحب نه تنها هيچ گونه دلالتى بر وجود ستون ندارد زيرا پرتاب سنگ به اين صورت هم به سوى ستون ممكن است و هم به سوى قطعه زمين محلّ اجتماع سنگها (مجتمع الحصى) بلكه پرتاب سنگ به اين نحو با نفى ستونها سازگارتر است، زيرا اصابت سنگ به ستونها با اين روش آن هم از فاصله 10 يا 15 ذراع كه در روايت آمده براى غالب افراد مشكل يا غير ممكن است، ولى پرتاب به سوى حوضچه هاى اطراف ستونها غالبا امكان پذير است.

خلاصه اين كه دليل مزبور اگر بر خلاف مطلوب گوينده دلالت نداشته باشد، دلالتى بر مقصود او ندارد.

(2)

5- اگر جمره زمين باشد همان زمين زير ستونهاست:

اشاره

يكى ديگر از علماى حوزه عمليه در نامه خود چنين مى نويسد: ما قبول داريم كه «جمره» طبق مدارك موجود همان قطعه زمينى است كه سنگ بر آن مى اندازند (نه ستونها) ولى قدر مسلّم اين است كه آن همان زمين زير ستونهاست و چون در حال حاضر دسترسى به آن زمين نداريم ناچار به خود ستونها سنگ مى زنيم و اگر روزى ستونها ويران گردد، سنگ بر زمينى كه زير آن است خواهيم زد.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 87

(1)

پاسخ:

اين احتمال به چند دليل قابل قبول نيست زيرا:

اولا: از بعضى روايات و كلمات فقها كه قبلا آورديم استفاده مى شود كه بعضى از حجّاج در سابق روى يك طرف جمره مى ايستاده و سنگ به طرف ديگر پرتاب مى كردند (هر چند از اين كار به عنوان حرام يا مكروه، نهى شده است).

در حديث بزنطى مى خوانيم: «و لا ترم على الجمرة؛ به هنگام رمى روى جمره نايست» «1».

بعضى از علما اهل سنّت اين كار را اجازه داده اند؛ مانند محيى الدين نووى در «روضة الطالبين» كه مى گويد: «و لا يشترط كون الرامى خارج الجمره فلو وقف فى الطرف و رمى الى الطرف الاخر جاز؛ شرط نيست كه رمى كننده بيرون جمره بايستد بلكه اگر در يك طرف جمره بايستد و به طرف ديگر رمى كند كافى است». «2»

اين تعبير كه يك طرف بايستد و طرف ديگر را رمى كند، به يقين در مورد دايره اى كه قطر آن يك متر است صدق نمى كند بلكه به نظر مى رسد كه محلّ رمى چند متر بوده (مانند حوضچه هايى كه امروز اطراف ستونها است) كه بعضى يك طرف آن مى ايستاده و طرف ديگر را

رمى مى كردند.

به علاوه بعضى از فقها حدّ آن را تعيين كرده اند، حدّى كه تطبيق بر

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 88

زمين تحت ستونها نمى كند:

(1) در «حواشى الشروانى» چنين آمده است: «الجمرة مجتمع الحصى حدّه الجمال الطبري بأنّه ما كان بينه و بين أصل الجمرة ثلاثة أذرع فقط و هذا التحديد من تفقّهه و كأنّه قرب به مجتمع الحصى غير السائل، و المشاهدة تؤيّده فإنّ مجتمعه غالبا لا ينقص عن ذلك» «1».

«جمره محلّ اجتماع سنگريزه هاست و جمال الدين طبرى حدّ آن را كه ما بين حاشيه و مركز جمره است سه ذراع تعيين كرده، و اين نظر خود اوست و گويا او محلّ اجتماع سنگريزه ها را در نظر گرفته است نه سنگهايى كه گسترش پيدا مى كند (و در اطراف پخش مى شود) مشاهده نيز نظر او را تأييد مى كند زيرا محلّ اجتماع سنگريزه ها غالبا كمتر از سه ذراع (از مركز دايره) نيست.

در كلام شهيد ثانى در «شرح لمعه» آمده است:

«و هى البناء المخصوص أو موضعه و ما حوله ممّا يجتمع من الحصى، كذا عرّفها المصنّف في الدروس» «2».

«جمره همان بناى مخصوص يا محلّ آن و اطراف آن است كه سنگريزه ها در آن جمع مى شود، مرحوم شهيد اوّل در دروس اين گونه آن را تفسير كرده است»

اين تعبير خواه از شهيد اول باشد يا شهيد ثانى، نشان مى دهد كه جمره تنها زمين زير ستونها نيست بلكه اطراف آن را نيز شامل مى شود.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 89

ثانيا: به فرض كه محلّ رمى همان قطعه زمينى باشد كه زير ستونهاست، آيا در فرضى كه ستون روى آن قطعه زمين بنا شده لابد بايد اقرب و نزديكتر

به آن را انتخاب كنيم، آيا اقرب، زمين هاى اطراف و مجاور و چسبيده به آن است يا ستونى كه دو سه متر از آن بالاتر مى باشد؟

(1) به يقين زمينهاى اطراف آن اقرب است و هر گاه كسى از طبقه بالا رمى كند مشكل بيشتر مى شود، چرا كه ستونها در طبقه بالا از زمينى كه زير آن قرار دارد بسيار دور است.

ثالثا: در حال حاضر سنگ زدن به ستونها بسيار مشكل است با اين كه شايد حدود 10 متر مربع، سطح آن است «1» حال اگر همه بخواهند زمينى را كه يك متر مربع است رمى نمايند چگونه مى شود؟

اين كار در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز مشكل بوده، طبق روايتى حدود يك صد هزار نفر در حجة الوداع شركت داشتند و هر كدام 21 سنگ به جمره عقبه و 14 سنگ به جمرات ديگر مى زدند، پرتاب كردن اين همه سنگ بر آن قطعه كوچك يك مترى از زمين چگونه امكان پذير بوده است؟

نتيجه اين كه نبايد ترديد داشت كه محلّ رمى (مرمى) وسيع تر از زمين زير ستونها است يعنى چيزى همانند حوضچه هاى فعلى مى باشد.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 90

(1)

6- تمسّك به عبارات بعضى از فقها: [آيا تعبير به «رأس» و «ساق» مناسب ستونها نيست؟]

اشاره

در بعضى از عبارات آمده است: «لا يرمى رأس الجمرة الاولى؛ قسمت بالاى جمره را رمى كن» «1» و در بعضى از عبارات آنها آمده است: «يرمى ساقها؛ ساق آن را رمى مى كند». «2»

آيا تعبير به «رأس» و «ساق» مناسب ستونها نيست؟

(2)

پاسخ:

اين تعبير با «مجتمع الحصى» (محلّ اجتماع سنگريزه ها) كاملا سازگار است، زيرا سنگريزه ها به صورت مخروطى آنجا جمع مى شده كه طبعا اين مخروط «رأس» و «ساق» داشته، نوك مخروط «رأس» آن بوده، و پايه مخروط «ساق» آن بوده است.

(3)

7- تمسّك به بعضى از سفرنامه ها و تواريخ: [جابجايى جمره به سيل]

اشاره

يكى از علماى حوزه در گفتگويى كه با ما داشت به بعضى از قديمى ترين تواريخ مكّه استناد مى جست كه مى گويد: در يكى از سالهاى قرن سوّم هجرى، باران زيادى در مكّه و منا باريد و جمره «عقبه» را با خود برد! بعدا جمره را به جاى خود باز گرداندند!.

لابد به خاطر ستونى بوده است كه آب آن را برده و بعد مردم كمك كرده اند آن را به جاى خود باز گردانده و سر پا كرده اند!!

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 91

منظور ايشان عبارت زير بود:

(1) ابو الوليد ازرقى از مورّخان قرن سوّم در كتاب «اخبار مكّه» كه از قديمى ترين تاريخهاست چنين مى نويسد:

«إنّ امطار الخريف قد كثرت و تواتر بمكّة و منى فى هذا العام (عام 240) فهدمت منازل كثيرة و إنّ السيل هدم من دار الامارة بمنى و ما فيها ... و هدم العقبة المعروفة بجمرة العقبة ... و احكم (اسحاق والى مكة) العقبة و جدرانها و اصلح الطريق التى سلكها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من منى الى الشعب ... و كانت هذه الطريق قد عفت و درست فكانت الجمرة زايلة عن موضعها أزالها جهّال الناس برميهم الحصى و غفل عنها حتى ازيحت عن موضعها شيئا يسيرا منها من فوقها فردّها الى موضعها الذى لم تنزل عليه و بنى من ورائه جدارا أعلاه عليها و مسجدا متّصلا بذلك الجدار لئلا يصل اليها

من يريد الرمى من أعلاها و إنّما السنّة لمن أراد الرمى أن يقف من تحتها من بطن الوادى» «1».

«در آن سال بارانهاى پاييزى در مكّه و منا زياد و پى در پى باريد و منازل بسيارى را ويران ساخت و سيل دار الاماره منا و آنچه در آن بود ويران ساخت و عقبه معروف به «جمره عقبه» را ويران كرد ... و (اسحاق والى مكّه) عقبه و ديوارهاى آن را محكم ساخت و راهى را كه رسول خدا در منا به سوى درّه پيموده بود اصلاح كرد ... و اين جادّه را خاك گرفته بود، و جمره از جاى خود زايل شده بود.

افراد جاهل به خاطر انداختن سنگ! و غفلت (ازرمى) آن را از

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 92

محلّ خود خارج كرده بودند (دقّت فرمائيد) تا آنجا كه مختصرى از محلّ خود از طرف بالا دور شده بود، وى آن را به محلّ اصلى كه هميشه در آن بود باز گردانيد، و در پشت آن ديوارى بلندتر از آن بنا نمود، و مسجدى متّصل به آن ديوار ساخت تا كسانى كه مى خواهند از طرف بالا رمى كنند نتوانند؛ زيرا سنّت در اين است كه از طرف پايين يعنى از وسط درّه آن را رمى كنند».

(1)

پاسخ:

اشاره

هر گاه به منبع اصلى اين عبارت يعنى كتاب اخبار مكّه ازرقى مراجعه كنيد خواهيد ديد اساسا مطلب چيز ديگرى است بعضى شايد خواسته اند چنين وانمود كنند كه سيل در مكّه و منا، جمره را با خود برده و والى مكّه آن را به جاى خود باز گردانيده است (بنابراين بايد قبول كرد كه ستونى در كار بوده

كه سيل آن را برده و سپس آن را باز گردانيده اند).

در حالى كه وقتى به آن كتاب مراجعه كنيم، مى بينيم در بين داستان سيل مكّه و منا و مسأله جا به جا شدن جمره «سه صفحه و نيم» فاصله است؛ نويسنده كتاب اخبار مكّه بعد از داستان سيل وارد مسائل ديگرى شده و بعد داستان محو جادّه سير پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به سوى جمره بر اثر گذشت زمان را ذكر كرده سپس جا به جا شدن جمره به خاطر عمل جهّال مطرح شده است.

جالب تر اين كه تغيير محلّ جمره (آن هم به مقدار كم) بر اثر عمل جهّال در پرتاب سنگ معرفى شده!

توجّه كنيد نويسنده آن كتاب مى گويد: «كانت الجمرة زايلة عن موضعها ازالها جهّال الناس برميهم الحصى؛ جمره از محلّش زايل شده

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 93

بود، مردم جاهل بر اثر پرتاب سنگ آن را جا به جا كرده بوده اند».

بديهى است ستون سنگى با سنگ ريزه هاى بى جاى جهّال جا به جا نمى شود، بلكه جمره به معنى «مجتمع الحصى» (محلّ اجتماع سنگريزه ها) با غفلت مردم و سنگ انداختن در غير محل جا به جا مى شود (دقّت كنيد).

(1) و با توجّه به اين كه تاريخ مكّه «ازرقى» از قديمى ترين كتب درباره تاريخ مكّه است و در نيمه اوّل قرن سوّم يعنى عصر معصومين «عليهم السّلام» نوشته شده دليل روشنى بر اين مدّعاست كه در آن زمان ستونى وجود نداشته و «جمره» تنها «مجتمع الحصى» و محلّ اجتماع سنگريزه ها بوده است كه با پرتاب سنگ نا به جا، تغيير محل مى داده است.

اما ديوارى كه پشت آن ساختند و بر بالاى آن

مسجدى بنا كردند به خاطر اين بوده است كه رمى از طرف پايين درّه مستحب (يا واجب) بوده، نه از طرف بالاى درّه كه سابقا شرح آن را داديم.

نكته قابل توجّه ديگر اين كه همين نويسنده يعنى «ازرقى» در همان كتاب «اخبار مكّه» حديثى از ابن عبّاس، صحابى معروف به اين گونه نقل مى كند:

«قال عطاء سألت ابن عباس فقلت: يابن عباس إنّى توسّطت الجمرة فرميت بين يدىّ و من خلفى و عن يمينى و عن شمالى فو اللّه ما وجدت له مسّا» «1».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 94

«به ابن عبّاس گفتم: من در وسط جمره رفتم پيش رو و پشت سر و طرف چپ و راست خود را رمى كردم ولى چيزى احساس نكردم؛ ابن عبّاس در جواب گفت: به خدا سوگند هرگاه حجّ كسى قبول شود سنگهاى او را (فرشتگان) به آسمان مى برند».

(1)

[عبارات كتاب (مرآةالحرمين) نوشته رفعت پاشا]

از اين عجيب تر بلاهايى است كه بر سر عبارات كتاب «مرآة الحرمين» نوشته «رفعت پاشا» آمده است كه صدر و ذيل آن را متأسّفانه بريده اند.

توضيح اين كه نويسنده كتاب يعنى «رفعت پاشا» در قرن چهاردهم مى زيسته و در آن زمان، در محلّ جمرات ستونى وجود داشته است و مردم به آن سنگ مى زده اند و گفتيم كه علامت را به جاى محل اشتباه مى كردند. عبارتى كه از وى نقل شده چنين است:

«و بعض الناس لا يكتفى بالحصيات الصغيرة بل يأتى بأحجار كبيرة و يرمى بها الجمرة، العمود القائم، بل لا يرتاح له بال الّا إذا هدم جزء من البناء و منهم من يقف على البناء و يرمى! و منهم من يلصق به جسده و يرمى!» «1».

«بعضى از مردم قناعت به

سنگريزه هاى كوچك نمى كنند بلكه

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 95

سنگهاى بزرگ مى آورند و به جمره (عمود قائم) مى زنند بلكه بعضى آسوده خاطر نمى شوند مگر مقدارى از آن را ويران كنند، و بعضى از آنها از ستونها بالا مى روند و رمى مى كنند و بعضى بدن خود را به ستون مى چسبانند و رمى مى كنند».

(1) حال اگر صدر و ذيل عبارت كه از آن حذف شده است را به آن بيفزاييم مطلب را به كلى دگرگون مى سازد.

صدر عبارت چنين است: «و من فكاهات الحجاج عند رمى الجمرات السبع ان بعضهم ... و منهم من يقف على البناء»:

«يعنى بالا رفتن از ستونها را عنوان يك مسأله فكاهى ذكر كرده، اشاره به اين كه هيچ عاقلى به طور جدّى دست به چنين كارى نمى زده است».

و در ذيل عبارت او مى خوانيم: «قال المحبّ الطبرى: و ليس للرمى حدّ معلوم غير أن كلّ جمره عليها علم و هو عمود معلّق هناك فيرمى تحته و حوله و لا يبعد عنه احتياطا و حدّه بعض المتأخرين بثلاثة اذرع من ساير الجوانب الا في الجمرة العقبة فليس لها الا وجه واحد لانّها تحت الجبل» «1».

«محبّ الدين طبرى چنين گفته: براى رمى حدّ معيّنى نيست جز اين كه هر جمره اى علامتى دارد كه به صورت عمودى در آنجا معلّق است، بايد زير آن و اطراف آن را رمى كند و احتياط آن است كه از

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 96

اطراف آن دور نرود و بعضى از علماى متأخّرين حدّ آن را سه ذراع از هر طرف تعيين كرده اند جز در جمره عقبه كه فقط يك طرف دارد زيرا در زير كوه (تپّه اى) قرار

گرفته است».

(1) از اين عبارت چند مطلب به روشنى استفاده مى شود:

1- عمودها جمره نيست، بلكه جنبه علامت دارد.

2- محلّ رمى زير عمودها و اطراف آن است و جالب اين كه از اين تعبير بر مى آيد كه ستون سنگى در كار نبوده بلكه عمودى آويزان بوده كه زير آن را مى توانستند رمى كنند (نسبت به مركز حوضچه).

3- بعضى حوضچه اطراف آن را، از هر طرف سه ذراع تعيين كرده اند (هر ذراع تقريبا نيم متر است) كه قطر آن مجموعا سه متر در سه متر مى شده (جز در جمره عقبه كه در كنار تپّه اى قرار داشته فقط از يك طرف رمى مى شده، يعنى يك نيم دايره كه قطر آن سه متر بوده و شعاع آن يك متر و نيم.

4- از اين عبارت بر مى آيد كه حتّى در زمان محبّ الدين طبرى كه از علماى قرن پنجم است ستونى در كار نبوده، بلكه عمود معلّقى به عنوان علامت در آنجا آويزان بوده است و زير آن را رمى مى كرده اند.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 97

حتّى در بعضى از كتب معروف تاريخ مكّه، كه در زمان بسيار نزديكى به زمان ما تأليف يافته آمده است كه ستونها علامت محلّ جمره هستند و جمره محلّ اطراف آن است كه در عصر ما به صورت حوضچه اى در آمده:

(1) به نوشته محمّد الياس الغنى در كتاب «تاريخ مكّة المكرّمة قديما و حديثا» توجه فرمائيد:

«الاعمدة الموجودة وسط الاحواض الثلاث علامة للمكان الذى ظهر به الشيطان و رماه ابراهيم، اما الاحواض التى حول الاعمدة فإنها أحدثت بعد 1292 ه لتخفيف زحمة الناس و توسيع دايرة الرمى و جمع الحصى في مكان واحد» «1».

در

آغاز اين عبارت ستونها را علامت مكان ظهور شيطان مى شمرد و در ادامه ساختن حوضچه ها (ديوار كوتاه دايره شكل) را براى سه مقصود مى داند «كم شدن ازدحام مردم، وسعت يافتن دايره رمى و جمع سنگريزه ها در محلّ واحد» اگر محلّ رمى داخل حوضچه ها نيست وسعت يافتن دايره رمى چه معنى دارد؟

و در ادامه اين سخن، بعد از چند خط درباره جمره عقبه مى گويد:

«لمّا أزيل الجبل بقى الحوض نصف دائرة لكان الرمى سابقا»؛

«هنگامى كه كوه (كوهى كه پشت جمره بود) را از بين بردند حوض به صورت نيم دايره محلّ رمى سابق باقى ماند».

از اين عبارت نيز استفاده مى شود كه حوض نيم دايره همان محلّ رمى سابق است.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 98

(1)

ستونها علامت است نه محلّ رمى

كم نيستند كسانى كه تصريح كرده اند كه ستونها به عنوان علامت براى محلّ رمى مى باشند نه محلّ رمى از جمله:

1- مرحوم «علّامه بحر العلوم» از «ابن جماعة» كه از پيروان مكتب شافعى است، چنين نقل كرده است: «محلّ رمى مجتمع الحصى است كه نزد بناى شاخص قرار دارد» «1».

2- ابن عابدين از علماى قرن سيزده مى گويد: در لباب آمده است: «الميل الذى هو علامة للجمرة؛ ستونى كه علامت جمره است» «2».

3- «امام احمد المرتضى» از علماى قرن نهم نقل مى كند كه:

«الرمى هو القرار لا البناء المنصوب؛ محلّ رمى قرارگاه است نه بنايى را كه بر پا كرده اند» «3».

4- «ابن جبير اندلسى» در وصف جمره عقبه مى گويد: «جمره عقبه در اوّل منا قرار گرفته و به علت ريگ هاى جمرات كه در آن جمع شده، بلند شده است. و در آن علم و نشانه اى همچون نشانه هاى حرم نصب شده است» «4».

5- «باجى» طبق

آنچه در كتاب «مواهب الجليل» آمده است از «ابن فرحون» نقل مى كند:

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 99

«و ليس المراد بالجمرة البناء القائم و ذلك البناء قائم وسط الجمرة علامة على موضعها و الجمرة اسم للجميع انتهى» «1».

«منظور از جمره آن ستونى كه در وسط جمره قرار دارد نيست؛ زيرا آن بنا به عنوان علامت بر محلّ جمره است و جمره اسم تمام آن محل است».

(1) متأسّفانه بر اثر گذشت زمان، آنچه به عنوان علامت بود، اصل شناخته شد و اصل محلّ رمى كه همان محلّ اجتماع سنگريزه ها بود به دست فراموشى سپرده شد.

البتّه در عرصه علوم و دانشها، گاه اين گونه اتفاقات مى افتد و از مقام بزرگان آن علم نمى كاهد، بر ديگران لازم است كاستيها را اصلاح و جبران كنند، و پاداش خود را از خدا بگيرند.

(2)

8- تمسّك به روايات: [ (حميد بن مسعود) و (عبد الاعلى)]

بعضى از مخالفان به دو روايت «حميد بن مسعود» «2» و روايت

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 100

«عبد الاعلى» «1» از امام صادق عليه السّلام استدلال كرده اند كه بحث درباره آنها در ذيل بحث روايى به طور مشروح آمد و معلوم شد علاوه بر ضعف سند هر دو روايت هيچ كدام از آنها دليلى بر وجود ستون به عنوان جمره نيست.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 101

(1)

نكته ها [قراين تاريخى و روايات كه نشانگر محلّ اجتماع سنگريزه ها بودن جمرات است نه ستونها]

اشاره

قراين ديگرى در تواريخ و روايات اسلامى ديده مى شود كه نشان مى دهد، جمرات همان محلّ اجتماع سنگريزه ها بوده نه ستونها از جمله:

(2)

1- سنگباران كردن قبور خائنان در عصر جاهليت و آغاز اسلام

از تواريخ معروف؛ مانند تاريخ «مروج الذهب» مسعودى و «تاريخ كامل» ابن اثير استفاده مى شود كه در عصر جاهليّت، قبر بعضى از افراد منفور و خيانتكار را سنگباران مى كردند.

مسعودى در «مروج الذهب» مى گويد: هنگامى كه «ابرهه» همراه لشكر فيل براى خراب كردن كعبه آمد، نخست به «طائف» رفت (همان شهرى كه در فاصله كمى از مكّه قرار دارد).

قبيله «بنى ثقيف» شخصى به نام «ابو رغال» را همراه او فرستادند تا راه آسان به سوى مكّه را به او نشان دهد. «ابو رغال» در اثناى طريق، در محلّى به نام «مغمّس» (ميان طائف و مكّه) ناگهان از دنيا رفت و او را در همان محل دفن كردند و بعد از آن، عرب «قبر او را (همه ساله) به خاطر خيانتش سنگسار مى كرد». حتّى اين كار به صورت ضرب المثل در آمد چنان كه يكى از شعرا، كه با فرزدق مخالف بوده، مى گويد:

«اذا مات الفرزدق فارجموه كما ترمون قبر ابي رغال»؛

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 102

«هنگامى كه فرزدق از دنيا مى رود (قبر) او را رجم كنيد، همان گونه كه قبر «ابو رغال» را رمى مى كنيد».

همان مورّخ در نقل ديگرى مى گويد:

(1) «بعضى گفته اند: «ابو رغال» كسى بود كه در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مأموريّتى كه از سوى آن حضرت در امر جمع آورى زكات پيدا كرده بود، خيانت كرد. قبيله اش (بنى ثقيف) او را كشتند و هر سال قبرش را رجم مى كردند و در اين زمينه اين شاعر گفته است:

ارجم

قبره في كلّ عام كرجم الناس قبر ابي رغال» «1»؛

اين احتمال نيز وجود دارد كه «ابو رغال» نام دو نفر بوده است؛ يكى در زمان «ابرهه» و ديگرى در دوران حكومت اسلامى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مدينه و هر دو خيانت كردند و قبر هر دو را سنگسار مى كردند.

«طبرى» نيز در كتاب معروف تاريخ خود، داستان ابرهه و ابو رغال را نقل كرده، بعد از ذكر مرگ او در محلّى به نام «مغمّس»، مى گويد:

«فرجمت العرب قبره فهو القبر الّذي يرجم» «2».

در سفينة البحار، در داستان ابولهب (واژه لهب) آمده است:

بعد از مرگ ابولهب، جسد او سه روز گنديده به روى زمين افتاده بود؛ تا اين كه آن را در بعضى از ارتفاعات مكّه (سر راه عمره) زير سنگى دفن كردند و بعد از نشر اسلام قبر او را سنگباران مى كردند!

از اين تعبيرات استفاده مى شود كه عرب، قبل و بعد از اسلام،

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 103

قبور افراد منفور را رمى مى كردند و ظاهرا آن را از رمى جمرات گرفته بودند و در هيچ يك از اين تواريخ ديده نشده است كه ستونى بر بالاى قبور مزبور ساخته باشند و آن را «رمى» كنند، بلكه مجموعه اى از سنگريزه يا قطعات سنگ بوده است و با توجّه به اين كه آنها اين برنامه را به احتمال قوى از «رمى جمرات» گرفته بودند، اگر واقعا در آن زمان در جمرات ستونى وجود داشت، مناسب بود كه عرب به همان صورت تقليد كنند و ستونى بالاى آن قبرها بسازند و آن را رمى كنند.

اين نكته مى تواند قرينه خوبى بر نفى وجود ستونها در آن

اعصار بوده باشد و به عنوان يك مؤيّد مورد استفاده قرار گيرد.

(1)

2- جمع آورى هفتاد سنگ

در بسيارى از كلمات بزرگان مانند: «محقّق حلّى» در «شرائع الاسلام» «1» و علّامه در «منتهى» «2» آمده است كه حجّاج هفتاد سنگ براى رمى از داخل محدوده حرم برمى چينند (خواه از مشعر الحرام باشد يا از خود منا) 7 سنگ براى روز اوّل كه فقط جمره عقبه را رمى مى كنند و 21 سنگ براى روز دوّم براى رمى هر سه جمره، و 21 سنگ براى روز دوم و 21 سنگ نيز براى روز سوم (هر گاه سه روز در منى بمانند) كه مجموعا 70 سنگ ريزه مى شود.

كمتر كسى گفته است حجّاج بيش از اين مقدار جمع آورى كنند، اين نشان مى دهد پرتاب سنگ به جمره بسيار آسان بوده كه كمتر

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 104

احتمال عدم اصابت مى رفته است، هر گاه جمره مجتمع الحصى (محلّ اجتماع سنگريزه ها) باشد پرتاب سنگ بر آن آسان است ولى اگر بخواهد سنگها در آن ازدحام عجيب به ستون بخورد به يقين بيش از اين مقدار بايد جمع آورى كرد چون احتمال عدم اصابت بسيار زياد است و اين قرينه ديگرى است.

(1)

3- عكسهاى قديمى موجود از ستونها

قرينه ديگر عكسهاى قديمى ستونها است كه نشان مى دهد در كنار آن چراغى براى روشنايى در شبها جهت آنها كه در شب رمى مى كردند آويزان بوده، اگر سنگها را مى بايست به ستونها بزنند همان روز اول چراغ در هم مى شكست و از بين مى رفت زيرا همان گونه كه ديده ايم مردم در انداختن سنگها نشانه گيرى دقيق ندارند.

اين بحث را با گواهى روشنى كه در كتاب «تاريخ مكّة» آمده است پايان مى دهيم:

در جلد ششم «التاريخ القويم لمكّة و بيت اللّه الكريم» نوشته «محمد طاهر الكردى المكّى»

كه از مهمترين كتابهايى است كه در عصر ما درباره تاريخ مكّه نوشته شده و زير نظر مقامات حجاز چاپ شده است چنين مى خوانيم:

«و بوسط كل جمرة من الجمرات الثلاث علامة كالعامود المرتفعة نحو قامة، مبنية بالحجارة، اشارة الى موضع الرمى، و هذه العلامات

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 105

على الجمرات لم تكن فى صدر الاسلام و انما احدثت فيما بعد» «1»

«در وسط هر يك از جمرات سه گانه علامتى است مانند ستون كه ارتفاع آن به اندازه قامت يك انسان است و از سنگ ساخته شده به عنوان اشاره و علامت براى محلّ رمى، و اين علامتها در صدر اسلام نبوده و بعدا پيدا شده است».

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 107

(1)

آخرين سخن

از بررسى بحث هاى گذشته به اين نتيجه ها دست مى يابيم:

1- نه تنها دليلى بر لزوم اصابت سنگريزه ها به ستونها از نظر فقه اسلامى؛ اعم از فقه شيعه و اهل سنّت در دست نيست؛ بلكه كفايت رمى ستونها اگر سنگريزه ها در دايره اطراف ستونها نيفتد، محلّ تأمّل است، همان گونه كه گروهى از فقها به آن تصريح كرده اند.

آنچه مسلّم است كفايت پرتاب سنگريزه ها در همان دايره اطراف ستونهاست (به واژه پرتاب دقّت شود).

2- بنابر آنچه شرح داده شد، حجّاج محترم نبايد به خود زحمت دهند و به استقبال خطرات مختلف بروند و ستونها را رمى كنند، بلكه به راحتى مى توانند هفت سنگ كوچك به دايره اطراف ستونها پرتاب كنند و بى درنگ از محل دور شوند و راه را براى بقيّه بگشايند.

3- هر گاه پرتاب به سوى حوضچه ها را نيّت كرده و سنگها احيانا به ستونها بخورد و در پاى آن بيفتد كافى

است، ولى اگر سنگ بعد از اصابت به ستونها به خارج از محيط جمره بيفتد كافى نمى باشد و بعضى صريحا به اين مطلب فتوا داده اند.

4- هر گاه از طبقه بالا رمى كنند و سنگ را به حوضچه هايى كه در طبقه بالا قرار دارد پرتاب كنند، كافى است؛ زيرا حوضچه هاى بالا به صورت قيفى ساخته شده و سنگها را به حوضچه هاى پايين منتقل مى كند.

رمى جمرات در گذشته و حال، ص: 108

(1) 5- سزاوار است همه محقّقان اسلامى اين مسئله را مورد بررسى قرار دهند و هر گاه علماى اعلام شيعه و بزرگان اهل سنّت، پس از بررسى لازم، بر اين مسئله توافق كنند، يكى از مشكلات عظيم حج، كه سبب ازدحام مى شود و بارها موجب اتلاف نفوس و يا مجروح شدن گروه زيادى از حجّاج عزيز گرديده، ان شاء اللّه حل خواهد شد، و عملشان ان شاء اللّه هماهنگ با اعمال رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و امامان اهل بيت عليهم السّلام خواهد بود و اللّه العالم.

قم- حوزه علميه

رجب 1424- شهريور 1382

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109