نگاهي به تولد و زندگي امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)

مشخصات كتاب

عنوان: نگاهي به تولد و زندگي امام زمان (عج)
پديدآورنده: ابوالقاسم يعقوبي
نشريه: حوزه
شماره نشريه: 70,71
سال: 1374
ماه: 7,8,5,6
تعداد صفحه: 23-64
زبان: فارسي
موضوع: امام دوازدهم - سرگذشت‌نامه، تولد و طول عمر - بررسي تاريخي

مقدمه

ولادت و زندگي مهدي موعود (عج)، از رخدادهاي مهم است و ريشه در باور ديني مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد، حيات طولاني، ظهور و امامت آن حضرت، مسأله اي است اساسي كه نقش سرنوشت ساز و جهت بخشي را به زندگي و رفتار دين باوران، بويژه شيعيان داده است.احاديث فراواني از پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) از طريق سني و شيعه رسيده كه بيانگر ويژگيهاي شخصي امام زمان (عج) است: از خاندان رسالت، از فرزندان فاطمه (ع)، نهمين فرزند امام حسين (ع)، دوازدهمين پيشواي شيعيان و... [1] .گزارشگران تاريخ نيز، چه آنان كه پيش از ولادت وي مي زيسته اند و چه آنان كه در زمان ولادت و پس از آن بوده اند، از اين ولادت پربركت خبر داده اند و برخي از آنان كه توفيق ديدار و مشاهده مهدي (عج) را داشته اند از شماي و اوصاف آن امام سخن گفته اند. [2] .با وجود اين شواهد و قراين، كه در درستي آنها ترديدي نيست، هنوز درباره زندگي و شخص آن حضرت، مسايل و مطالبي مطرح است كه بحث و بررسي بيشتر و دقيق تري را مي طلبد.در اين نوشتار، بر آنيم كه ضمن اشاره گذرا به سير طبيعي زندگي امام عصر (عج)، از آغاز تولد تا عصر ظهور، به اندازه توان و مجال، به برخي از پرسشها پاسخ بدهيم.

چگونگي ولادت

اشاره

حضرت مهدي (عج)، ولادت استثنايي داشته و اين، براي بسياري سؤ ال انگيز بوده و هست.از اين روي، ترسيم و تصوير و شرح مقدمات و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بيت (ع)، در برابر اين پديده، ضرور مي نماد. جريان امامت پيشوايان معصوم (ع)، پس از رسول خدا (ص) فراز و فرودهاي گوناگون پيدا كرد. امامان (ع)، با حفظ استراتژي كلي و خطوط اساسي امامت، در رابطه با حفظ مكتب و ارزشهاي آن، تاكتيكها و روشهاي گونه گوني را در برابر ستم پيشگان، در پيش گرفتند.اين فراز و نشيبها، تا زمان امامت علي بن موسي الرضا (ع)، استمرار داشت و امامان اهل بيت، هر يك به تناسب زمان و مكان و ارزيابي شرايط و اوضاع سياسي و اجتماعي، موضعي خاص انتخاب مي كردند.پس از امام رضا (ع)، جريان امامت شكل ديگري يافت.امام جواد، و امام هادي و امام حسن عسكري (ع)، در برابر دستگاه حاكم و خلفاي عباسي موضعي يگانه برگزيدند.از آن جا كه اين بزرگواران، زير نظر مستقيم و مراقبت شديد خليفه وقت، در حصر و حبس به سر مي بردند، حركتها، هدايتها و رهبريهاي آنان محدود شد و فرصت هر گونه حكومت سياسي، از آنان سلب گرديد.اين محاصره و سخت گيري، نسبت به امامان سه گانه، از تزويج دختر خليفه به امام جواد (ع) آغاز شد [3] و با فراخواني امام هادي (ع) و فرزندش امام حسن (ع) به مركز خلافت (سامراء) و سكونت دادن آنان در محله «عسكر» ادامه يافت. [4] .گزارشهاي جاسوسان خليفه از مدينه به وي رسيد كه امام هادي محور و ملجاء شيعيان و دوستداران اهل بيت گرديده است. اگر اين مرز و بوم را مي خواهي اقدام كن.متوكل عباسي، پيامي به والي مدينه نوشت و افرادي را براي آوردن امام، به سامراء گسيل داشت.به اين اقدام هم بسنده نكرد، پس از اقامت امام در سامرا، گاه و بي گاه مأموران خود را به خانه امام مي فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پيش خليفه بردند، و مورد آزار و اذيت قرار دادند. [5] .روز به روز، حلقه محاصره تنگ تر مي شد. و ملاقات شيعيان با امام دشوارتر. البته علت اصلي اين سخت گيريها، از ناحيه حكومت، بيم از انقلاب و شورش مردم عليه آنان و جلوگيري از رسيدن وجوه شرعي و اموال به امام (ع) و مسائلي از اين دست بود.پس از امام هادي (ع) و در زمان امامت امام حسن (ع)، اين فشارها به اوج رسيد و دشمن، با تمام توان و تلاش، در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شيعيان با امام (ع) را به پايين ترين حد رساند. آزار و شكنجه و زندانهاي مكرر آن حضرت، گوياي اين حقيقت است، بويژه اين كه دشمن احساس كرده بود آنچه را كه از آن نگران است، در شرف تكوين و وقوع قرار گرفته از اين روي، مي كوشيد تا واقعه را پيش از وقوع آن علاج كند.تولد مهدي موعود (عج)، به عنوان دوازدهمين پيشواي شيعيان، با نشانه هايي چون، نهمين فرزند امام حسين (ع)، چهارمين فرزند امام رضا (ع) و... مشهور شده بود و مسلمانان حتي حاكمان، آن را بارها از زبان راويان و محدثان شنيده بودند و مي دانستند كه تولد اين نوزاد با اين ويژگيها، از اين خانواده، بويژه خانواده امام حسن عسكري (ع) بيرون نيست و روزي فرزندي از آن خانواده به دنيا خواهد آمد كه حكومت عدل و داد برپا خواهد كرد و ضمن فرمانروايي بر شرق و غرب، بنياد ظلم را بر خواهد انداخت.از اين روي بر فشارها و سخت گيري هاي خود نسبت به امام حسن عسكري (ع)، مي افزايد، مگر بتوانند با نابودي ايشان از تولد مهدي و تداوم امامت جلو بگيرند [6] اما بر خلاف برنامه ريزيها و پيشگيريهاي دقيق و پي در پي آنان، مقدمات ولادت امام زمان (عج) آماده شد و توطئه هاي دشمنان، راه به جايي نبرد.امام هادي (ع)، در زمان حيات خويش مي دانست كه آخرين حجت خدا در زمين از نسل اوست. از اين روي در مسأله ازدواج فرزند برومند خود، حسن بن علي اهتمام تام داشت و براي روييدن و رشد آن شجره طيبه، به دنبال سرزميني طيب و طاهر مي گشت.داستان ازدواج امام حسن (ع) به دو گونه روايت شده است، لكن آنچه با قرائن و روند طبيعي مسأله سازگاتر مي آيد آن است كه: خواهر امام هادي (ع)، حكيمه خاتون، كنيزان فراوان داشت. امام هادي (ع) يكي از آنان را به نام «نرجس»، كه از آغاز زير نظر وي فرائض و معارف ديني را به درستي فرا گرفته بود، به نامزدي فرزندش در آورد و با مقدماتي كه در كتابهاي تاريخي آمده است، به عقد ازدواج امام حسن (ع)درآورد. [7] .مدتي از اين ازدواج مبارك گذشت دوستان و شيعيان در انتظار ولادت آخرين ستاره امامت، روز شماري مي كردند و نگران آينده بودند.امام حسن (ع)، گه گاه، نويد مولودش را به ياران مي داد:«...سيرزقني الله ولدا بمنه و لطفه». [8] .به زودي خداوند به من فرزندي خواهد داد و لطف و عنايتش را شامل من خواهد كرد.با تلاوت مكرر آيه شريفه:«يريدون ليطفئوا نوراللّه بأفواههم و اللّه متم نوره و لو كره الكافرين» [9] .به ياران اميد و بشارت مي داد كه هيچ نقشه و مكري نمي تواند جلو اين قدرت و حكمت خداوندي را بگيرد و روزي اين وعده به تحقق مي رسد.از آن سو، دشمن نيز، آنچه در توان داشت به كار گرفت، تا اين وعده بزرگ الهي، تحقق نيابد: قابله هاي فراواني در خانواده هاي منسوب به امام حسن (ع)، بويژه در منزل امام (ع) گمارد، امام را بارها به زندان افكند، مأموراني را گمارد كه اگر فرزندي پسري در خانه امام ديدند، نابودش كنند و... [10] .اما بر خلاف اين تلاشها، نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن (ع) و افراد خاصي از وابستگان و شيعيان آن حضرت، از اين امر، آگاه نشدند. [11] .تقدير الهي بر تدبير شيطاني ستمگران پيروز شد و در شب نيمه شعبان سال 255 ه. ق. آن مولود مسعود، قدم به عرصه وجود نهاد و نويد امامت مستضعفان و حاكميت صالحان را داد. [12] .امام حسن (ع) كه آرزوي خود را بر آورده ديد، فرمود:«زعمت الظلمة انهم يقتلوني ليقطعوا هذا النسل فكيف رأوا قدرة اللّه...» [13] .ستمگران بر اين پندار بودند كه مرا بكشند، تا نسل امامت منقطع گردد، اما از قدرت خداوند غافل بودند.بدين ترتيب، در آن شرايط رعب و وحشت و در آن فضاي اختناق و حاكميت خلفاي جور، دوازدهمين ستاره فروزان امامت و ولايت طلوع كرد و با تولدش، غروب و افول ستمگران و حاكميت ستمديدگان را اعلام كرد. [14] .

ولادت پنهاني

معمولا كسي كه داراي فرزند مي شود، خويشان، دوستان و همسايگان از آن آگاه مي شوند، بويژه اگر شخصي داراي موقعيت اجتماعي باشد، اين مسأله از كسي پوشيده نمي ماند. چگونه مي توان تصور كرد كه براي امام حسن (ع) نوزادي به دنيا بيايد و مخالفان، با آن همه دقت و حساسيت و گماردن جاسوسهاي فراوان در منزل امام و وابستگان آن حضرت، از تولد نوزاد آگاه نگردند.آيا اين مسأله عادي و طبيعي بود، يا اعجاز و خرق عادت؟پاسخ: امام حسن (ع)، از پيش گوييها آگاه بود و اهميت و عظمت آن مولود را نيز به درستي مي دانست و از حساسيت دشمنان درباره تولد اين نوزاد، غافل نبود و اوضاع سياسي و شرايط اجتماعي را كاملا مي شناخت، از اين روي، به گونه اي، مقدمات و پيش زمينه هاي ولادت فرزندش را فراهم ساخت كه نه تنها دشمنان، بلكه بسياري از دوستان هم از اين امر آگاه نشدند. بنابراين، مي توان گفت: تدبير و كياست و حزم و دورانديشي امام حسن (ع) ايجاب مي كرد تا آن حضرت به گونه اي اين مأموريت را به انجام رساند كه دشمنان در صدفهاي شوم خود، ناكام بمانند و چنين هم شد.به همين جهت، شيخ طوسي، ولادت پنهاني امام زمان (ع) را امري عادي و معمولي دانسته و مي نويسد:«اين نخستين و آخرين حادثه نبوده است و در طول تاريخ بشري، نمونه هاي فراوان داشته است.» [15] .اشاره دارد، به: ولادت پنهاني ابراهيم (ع)، به دور از چشم نمروديان [16] و ولادت پنهاني موسي (ع) به دور از چشم فرعونيان. [17] .

مكان تولد و نگهداري

اشاره

در اين باره، چند احتمال وجود دارد:الف. در سامرا به دنيا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش، در آن جا زيست.ب. در سامرا متولد شد و پيش از درگذشت پدر، به مكه فرستاده شد.ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و براي حفاظت و رشد، او را به مدينه بردند.د. در مدينه زاده شد و در همان جا ادامه حيات داد.براي هر يك از اين احتمالها شواهد و قرائني است كه به نقد و بررسي آنها مي پردازيم.

دلايل احتمال اول

1. براي احتمال اول، دسته اي از روايات را كه بيانگر تبريك و تهنيت شيعيان، بر امام حسن (ع) است، شاهد آورده اند، از جمله: ابوالفضل الحسين بن الحسن العلوي گويد:«دخلت علي ابي محمد (ع) بسر من رأي فهنأته بسيدنا صاحب الزمان عليه السلام لما ولد». [18] .در سامرا، به منزل امام حسن (ع) رفتم و ولادت سرورمان، صاحب الزمان (ع) را به وي تبريك گفتم.اين گونه روايات، مي رساند: گروهي از شيعيان سامرا كه از تولد فرزند امام حسن (ع) باخبر شده اند، براي عرض تبريك، به خدمت ايشان رسيده اند.به نظر ما، اين گونه روايات، دلالتي ندارند بر اين كه مهدي (ع)، در منزل امام (ع) به دنيا آمده، يا خير، زيرا امكان دارد، در محل ديگري به دنيا آمده و خبر ولادت وي، به اصحاب و ياران خاص رسيده است و آنان براي تبريك، به منزل امام (ع) در سامرا رفته اند.2. رواياتي كه به عبارت گوناگون، از زبان حكيمه خاتون، نقل شده است، از جمله: دعوت امام حسن (ع)، از ايشان در شب ولادت مهدي (ع)، براي كمك به نرجس خاتون و مشاهده وي، امام زمان (ع) را به هنگام ولادت و پس از آن، در سامرا. [19] .به اين دسته از روايات هم نمي توان اعتماد كرد، زيرا، در برابر اين دسته از روايات، روايت ديگري است كه تعارض دارد با آنها. نقل كرده اند:«شخصي پس از وفات امام حسن (ع) در مدينه به خدمت حكيمه خاتون مي رسد و از ايشان مي پرسد: امام پس از امام حسن كيست؟ايشان پاسخ مي دهد: زمين خالي از حجت نيست و فرزند امام حسن جانشين اوست.راوي مي پرسيد: كه شما فرزند ايشان را ديده ايد يا شنيده ايد.مي گويد: شنيده ام». [20] .اصولا، رواياتي كه از طريق حكيمه در اين باره رسيده است، اضطراب دارند و روشن نيستند. و نمي توان بر آنها براي اثبات اين احتمال، استدلال كرد.3. رواياتي كه بيانگر ديدن امام زمان، توسط گروهي از اصحاب، در منزل امام حسن عسكري (ع) است.امام، در پاسخ آنان كه در خواست دين جانشين وي را دارند، مي فرمايد:«...هذا امامكم من بعدي و خليفتي عليكم، اطيعوه و لا تنفرقوا من بعدي فتهلكوا في اديانكم، أما انكم لا ترونه بعد يومكم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاايام قلائل حتي مضي ابومحمد (ع).» [21] .پس از من، اين پسر، امام شماست و خليفه من است در ميان شما. امر او را اطاعت كنيد از گرد رهبري او پراكنده نشويد كه هلاك مي گرديد و دينتان تباه مي شود. اين را هم بدانيد كه شما او را پس از امروز، نخواهيد ديد.آن جمع گفتند: از نزد امام بيرون آمديم، و روزي چند نگذشت تا اينكه امام حسن (ع) درگذشت.از اين قبيل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن (ع).احمد بن اسحاق مي گويد: براي آن حضرت مقداري وجوه شرعي از طرف مردم بردم. در پايان خواستم پرسشهايي مطرح كنم. امام حسن فرمود:«... و المسائل التي اردت ان تسأله فاسأل قرة عيني و اومأ الي الغلام فسأل سعد الغلام المسائل، ورد عليه بأحسن اجوبة، ثم قال مولانا الحسن بن علي الي الصلاة مع الغلام و جعلنا نختلف بعد ذلك الي منزل مولانا (ع) فلا نري الغلام بين يديه.» [22] .پرسشهايي كه داري از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدي (ع) بپرس. سعد آنچه خواست پرسيد و آن پسر، با بهترين شيوه پاسخ داد.سپس امام يازدهم فرمود: نماز را با وي بخوانيد.از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتيم. لكن آن حضرت را نديديم.مردي از شيعيان از اهل فارس مي گويد:«به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن (ع) رسيدم، بدون اين كه اذن بطلبم، امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامي كه وارد شدم و بر وي سلام كردم از افرادي احوال پرسي كرد.سپس فرمود: بنشين و پرسيد به چه انگيزه اي به اين جا آمدي؟عرض كردم: براي خدمت به شما.فرمود: در خانه ما باش.از آن روز به بعد، با ساير خدمتگزاران در خدمت امام (ع) بودم. گاهي مسؤ وليت بازار و خريد اجناس و لوازم، به عهده من بود. مدتي گذشت كه با افراد، انس گرفتم. روزي از روزها، بر امام حسن (ع) وارد شدم و ايشان در اتاق مردان بودند.صدايي شنيدم كه به من فرمود: سر جايت بايست. ايستادم. ناگهان كنيزي را ديدم كه چيزي خدمت امام (ع) آورد و روي آن پوشيده بود.امام (ع) مرا به نزديك فرا خواند، به خدمتش رفتم. سپس آن كنيز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را كنار بزن و او چنين كرد. پسر بچه اي را ديدم زيبا صورت گندمگون و...آنگاه فرمود: هذا صاحبكم. سپس دستور داد، وي را بردند و ديگر آن مولود را نديدم تا امام يازدهم از دنيا رفت.» [23] .در اين نمونه از روايات چند نكته است:1. اشخاصي كه حضرت را در خانه امام يازدهم ديده اند، بيش از يكمرتبه ديدار نداشته اند و در رفت و آمدهاي بعدي، آن حضرت را نديده اند. احتمال دارد كه امام حسن (ع)، براي اتمام حجت و اين كه بعد از ايشان، حضرت مهدي (ع) امام شيعيان است، دستور داده آن حضرت را به سامرا بياورند و سپس به محلي كه در آن زندگي مي كرد و نگهداري مي شد، برگرداندند.2. اگر امام مهدي (ع) در سامرا مي زيست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند، چه مانعي داشت كه آن حضرت را بار ديگر ببينند و اطمينان بيشتري بيابند.3. در روايت اولي آمده است كه آن چهل نفر گفتند چند روزي از ملاقات ما با امام زمان (ع) نگذشت كه امام حسن (ع) در گذشت. معلوم مي شود آن ملاقات در آخر عمر امام يازدهم صورت گرفته است و اين، منافات ندارد كه در هنگام ولادت و يا بعد آن، در سامرا نمي زيسته و اواخر عمر امام حسن (ع)، براي تحويل امور امامت و خلافت و نيز اتمام حجت، به سامرا آمده باشد.

دلايل احتمال دوم

برخي بر اين باورند كه حضرت مهدي (ع)، مدتي پس از ولادت، از سامرا هجرت كرد، و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مكه مكرمه زندگي مي كرد.مسعودي در اثبات الوصيه، از حميري و او از احمد بن اسحاق نقل مي كند كه گفت:«دخلت علي ابي محمد (ع) فقال لي: ما كان حالكم فيما كان الناس فيه من الشك و الارتياب؟ قلت يا سيدي لما ورد الكتاب بخبر سيدنا و مولده لم يبق لنا رجل و لا امرأة و لا غلام بلغ الفهم الا قال بالحق، فقال اما علمتم ان الارض لا تخلو من حجة اللّه ثم امر ابو محمدوالدته با الحج في سنة تسع و خمسين و مأتين و عرفها مايناله في سنة السنين، و احضر الصاحب (ع) فأوصي اليه و سلم الأسم الأعظم و المواريث و السلاح اليه و خرجت ام ابي محمد مع الصاحب جميعا الي مكة و...» [24] .بر امام حسن عسكري (ع) وارد شدم.فرمود: چگونه ايد در مسأله اي كه مردم در آن ترديد دارند؟گفتم سرور من! وقتي خبر ولادت سيد و مولاي ما، به ما رسيدن مرد و زن و كوچك و بزرگ ما، آن را پذيرفتند.امام فرمود: آيا نمي دانيد كه زمين از حجت خدا هرگز خالي نمي ماند. پس از اين، امام حسن (ع) در سال 259 امام مهدي (ع) را همراه با مادر خود (مادر امام حسن) به سوي مكه و حج فرستاد و سفارشهاي لازم را كرد و امور مربوط به امامت را به وي واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آينده (سال 260) خبر داد.از اين روايت چند نكته به دست مي آيد:1. خبر ولادت حضرت مهدي (ع)، به بسياري از شيعيان داده شده بود و آنان به وسيله نامه و يا افراد مطمئن، از اين مسأله خبردار شده بودند.2. شيعيان درباره تولد حضرت مهدي (ع) در حيرت و ترديد بودند و بسياري به واسطه همين مسأله دچار لغزش و انحراف شدند.3. مدتي پس از ولادت، امام مهدي (ع) در سامرا بوده است.4. امام مهدي (ع) در برابر اين نقل، چهار سالگي و يك سال پيش از درگذشت پدر بزرگوارشان، شهر سامرا را ترك كرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دريافت كرده و از آن پس، امام حسن را ملاقات نكرده است.5. آن حضرت، به همراهي جده خود، به سوي مكه رفته اند و در آن وادي امن، رحل اقامت افكنده اند.مؤ يد اين احتمال، رواياتي است كه مكان و مسكن حضرت مهدي (ع) را «ذي طوي»، محلي در نزديكي مكه، دانسته اند.

دلايل احتمال سوم و چهارم

حضرت مهدي (ع) يا در سامرا به دنيا آمد و به مدينه فرستاده شد و يا در مدينه به دنيا قدم نهاد و در همانجا ماندگار شد.بر اين دو احتمال، مي توان روايات و گزارشات تاريخي اقامه كرد كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:ابي هاشم جعفري مي گويد:«قلت لأبي محمد (ع) جلالتك تمنعني من مسألتك فتأذن لي ان اسألك؟ فقال: سل. قلت: يا سيدي هل لك ولد؟ فقال نعم، فقلت فان حدث بك حدث فأين اسأل عنه؟ قال: بالمدينة.» [25] .به امام حسن عسكري (ع) عرض كرديم: پرسشي دارم، ولي بزرگواري شما مانع پرسيدن من است. اجازه مي دهيد آن را مطرح سازم؟ امام فرمود: بپرس. گفتم: سرورم، آيا شما را فرزندي هست؟ فرمود: آري. گفتم: اگر پيش آمدي شد كجا مي توان او را يافت؟فرمود: مدينه.ظاهر اين صحيحه آن است كه در زمان حيات امام حسن (ع)، مهدي (عج) به دنيا آمده و در سامرا نبوده است. ابي هاشم هم از كساني نبوده است كه امام (ع) از او تقيه كند. اين كه امام (ع) فرمود: در مدينه است، به اين معني نيست كه بعد از درگذشت من سراغ او را در مدينه بگيريد؛ زيرا سؤ ال كننده مي دانست كه زمين خالي از حجت نيست و وجود حجت بعد از امام يازدهم ضروري است، امام (ع) هم در جواب فرمود: آن حجت، در مدينه نگهداري مي شود و نگران آينده نباشيد. شايد اين اشكال به ذهن بيايد كه از كلمه «المدينه» نمي توان فهميد كه همان مدينه رسول اللّه (ص) است كه پيش از آن، يثرب نام داشت، بلكه هر شهري را شامل مي شود. در نتيجه، با وجود اين احتمال، استدلال به روايت ناتمام خواهد بود؟پاسخ: گرچه بعضي از بزرگان نيز اين احتمال را داده اند، ولي برخي ديگر، مدينه را به همان مدينه منوره معني كرده اند. مؤ يدات ديگري هم از روايات بر اين احتمال مي توان اقامه كرد.علامه مجلسي مي نويسد:«قال بالمدينة الطيبة المعروفة او لعله علم انه يدركه او خبرا منه في المدينة، و قيل اللام للعهد و المراد بها سر من رأي يعني ان سفراؤ ه من اهل سر من رأي يعرفونه فسلهم عنه». [26] .مقصود امام عليه السلام از مدينه، همان مدينه طيبه است. شايد امام عليه السلام مي دانست كه شخص سؤ ال كننده، مهدي عليه السلام و يا خبر او را در مدنيه خواهد يافت.برخي گفته اند: الف و لام كلمه «المدينه» براي عهد است و مقصود سامراست. به اين معني كه سفيران و نمايندگان خاص حضرت حجت عليه السلام كه در سامرا هستند، او را مي شناسند. از آنان راجع به فرزند من، بپرس.علامه مجلسي، در آغاز نظر خود را نسبت به اين روايت، به صراحت اعلام مي دارد و مدينه را به همان مدينه معروف و مشهور تفسير مي كند و قول ديگر را با تعبير «قيل» مي آورد كه حكايت از آن دارد كه مورد تأييد وي نيست.مؤ يد اين احتمال (كه مدينه همان مدينه طيبه باشد) روايتي است كه از امام جواد عليه السلام رسيده.راوي مي گويد از ايشان پرسيدم:«...من الخلف بعدك؟ فقال: ابني علي وابنا علي، ثم أطرق مليا، ثم رفع رأسه، ثم قال: انها ستكون حيرة، قلت: فاذا كان ذلك فالي اين؟ فسكت، ثم ثال: لا اين - حتي قالها ثلاثا فأعدت عليه، فقال: الي المدينة، فقلت: اي المدن؟ فقال: مديتنا هذه و هل مدينة غيرها.» [27] .جانشين شما كيست؟امام عليه السلام فرمود: فرزندم علي و فرزند او (حسن بن علي)سپس چند لحظه اي ساكت شد و بعد فرمود: به زودي شما دچار حيرت خواهيد شد.گفتم: در اين دوران حيرت چه كنيم و كجا برويم؟ امام عليه السلام ساكت شد، سپس سه مرتبه فرمود: جايي نيست.باز از ايشان پرسيدم.در پايان فرمود: مدينه.گفتم كدام مدينه؟فرمود همين مدينه (طيبه) و آيا غير از اين مدينه اي هست؟قرائن و شواهد تاريخي آن زمان نيز، اين احتمال را تأييد مي كند.نمونه زير، بيانگر آن است كه شيعيان، امام مهدي را در مدينه طيبه مي جستند. محمد بن حسن (236 - 316) از كساني است كه براي تحقيق و بررسي مسأله غيبت به مدينه رسول رفت. در اين باره نوشته اند:«و كان من محله في الشيعة انه كان الوافد عنهم الي المدينة عند وقوع الغيبة سنة ستين و مأتين و أقام بها سنة، و عاد و قد ظهر له من امر الصاحب عليه السلام ما احتاج اليه.» [28] .محمد بن حسن، در ميان شيعيان، موقعيت ويژه اي داشت. در سال 260 هجري به عنوان تحقيق و بررسي مسأله غيبت امام مهدي عليه السلام وارد مدينه شد و يك سال در آن جا، بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان عليه السلام بدان نياز بود، بروي، روشن شد (و شيعيان را در جريان قرار داد)در اين نقل تاريخي، هيچ اشاره اي به سامرا نشده، معلوم مي شود كه در نزد گروهي از شيعيان آن زمان، مسلم بوده است كه امام عليه السلام در مدينه زندگي مي كند، يا از آن جهت كه حضرت در آن به دنيا آمده و بزرگ شده است، و يا اين كه پس از ولادت در سامرا، به مدينه آورده شده، تا از دست مأموران خونخوار خليفه در امان باشد.اگر قرار بر اين بود كه حضرت حجت عليه السلام از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبيعي دوران كودكي و رشد خود را پشت سر بگذارد، بهترين جا براي اين دوران، مدينه بوده است؛ زيرا هم از مركز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بني هاشم، در مدينه از پايگاه و موقعيت ويژه اي برخوردار بودند و مي توانستند از اين مولود مسعود، به بهترين وجه محافظت كنند، تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و اين، با اصل اين كه آن حضرت «خفي الولادة و المنشاء» [29] نيز، سازگاري دارد.از سوي ديگر، حضور حضرت در سامرا، به گونه عادي و معمولي، با توجه به كنترل شديد دشمن نسبت به خانه امام عليه السلام، غير ممكن بوده و لزومي هم ندارد كه همه چيز را با اصل معجزه و كرامت حل كنيم. پذيرفتن اين نكته كه امام عليه السلام در مدينه متولد شده و يا دست كم، پس از ولادت، به آن جا انتقال يافته و در آن جا دوران رشد و كودكي را پشت سر نهاده، با اصول امنيتي، بيشتر سازگار است.

از وفات امام حسن تا پايان غيبت صغري

اشاره

برهه دوم زندگي امام عصر عليه السلام، از زماني شروع شد كه سايه پدر را از دست داد و خود عهده دار منصب امامت گرديد.اين دوران، كه مي توان آن را دوران حيرت و محنت [30] شيعيان ناميد، بر دوستداران اهل بيت عليه السلام بسيار سخت گذشت و آنان، آزمون سرنوشت سازي را پشت سر گذاشتند. از يك سو، فرقه ها و نحله هاي گوناگوني پيدا شدند كه در رابطه با امامت، افكار و انديشه هاي متضادي داشتند و مردم را به شبهه و ترديد مي انداختند و شيعيان، به دنبال ملجاء و مرجعي مي گشتند [31] ، تا بتوانند در اين عرصه خطرناك، در پناه او بمانند و از افكار انديشه خود به دفاع برخيزند.اين مسأله، به اندازه اي شدت يافته بود كه مسعودي مي نويسد:«مردم، پس از امام حسن عليه السلام بيست طايفه شدند و هر يك، بر باور و عقيده اي بودند.» [32] .از سوي ديگر، دشمن احساس كرده بود كه امام يازدهم عليه السلام فرزندي دارد، از اين روي در صدد دستگيري و نابودي وي برآمده بود.مجموعه اين حوادث، فضاي حيرت و سرگرداني را دو چندان مي ساخت و به فرموده امام رضا عليه السلام:«... و لابد من فتنة صماء صيلم يسقط فيها كل وليجة و بطانه و ذلك بعد فقدان الشيعة الثالث من ولدي.» [33] .بعد از درگذشت سومين فرزندم (امام حسن) فتنه فراگير و طاقت فرسايي فرا مي رسد كه بسياري از خوبان و نخبگان در آن فرو مي افتند.در اين برهه از زندگاني مهدي موعود عليه السلام، مسائل و حوادثي پيش آمد كه جاي بحث و بررسي دارد:

امامت در خردسالي

از آنچه تاكنون آورديم، روشن شد كه امام يازدهم عليه السلام از آغاز ولادت مهدي عليه السلام دو وظيفه اساسي و حساس را عهده دار شد و از آنجا آن نيز به درستي به در آمد.حمايت و حفاظت از امام زمان عليه السلام در برابر حكومت خون آشام عباسي.اثبات وجود امام و اعلام امامت او به عنوان امام دوازدهم.حفظ اين دو موقف بزرگ، با توجه به سلطه دستگاه جبار عباسي، بسيار دشوار بود. امام حسن عليه السلام با تدبير و تعهدي كه داشت، مهدي عليه السلام را از هرگونه خطر و حادثه اي مصون نگهداشت و در فرصتهاي مناسب، به ياران و دوستان ويژه و مطمئن، امامت و جانشيني او را اعلام كرد.پرسشي كه در اين جا مطرح مي شود آن است كه چگونه مهدي عليه السلام در پنج سالگي به امامت رسيد و عهده دار اين مسؤ وليت خطير و بزرگ گرديد. آيا اين مسأله جنبه استثنائي داشت، يا امري بود معمولي و عادي؟در باور ما شيعيان، امامت در سنين كم، محذوري ندارد و نمونه هاي ديگري نيز داشته است.قرآن مجيد، به عنوان محكم ترين سند معارف ديني، از افرادي نام مي برد كه در خردسالي داراي حكمت و نبوت شدند. اين نشانگر آن است كه در ميراث پيام آوران الهي، مسأله پيشوايي در كودكي پديده نوظهور نبوده و نيست:«يا يحيي خذا الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صيبا» [34] .اي يحيي! كتاب را به نيرومندي بگير و در كودكي به او دانايي عطا كرديم.درباره نبوت حضرت عيسي عليه السلام مي فرمايد:«فأشارت اليه قالوا كيف نكلم من كان في المهد صبيا. قال اني عبدالله آتاني الكتاب و جعلني نبيا». [35] .به فرزند اشاره كردند، پس گفتند: چگونه با كودكي كه در گهواره است سخن بگوييم.كودك گفت: من بنده خدايم. به من كتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است.بنابراين، مسأله امامت در سن كودكي، نخستين بار نبوده است كه مورد اعتراض واقع شده بلكه پيش از امام زمان، در بين انبيا نمونه هاي فراوان داشته و نيز امامان قبل از حضرت: امام جواد و امام هادي عليه السلام هم در خردسالي عهده دار امامت شده بودند.

نماز بر پيكر پدر

امام حسن عليه السلام در آستانه ارتحال قرار گرفت. چند روزي كسالت شديد پيدا كرد. خليفه از اين امر آگاه شد. و به دستوري وي، گروهي از سران دولت و گروهي از پزشكان، به منزل امام يازدهم رفتند، تا ضمن مداواي حضرت و كسب وجهه عمومي، اوضاع و شرايط را زير نظر بگيرند و رفت و آمدها را به كنترل در بياورند اگر صحنه مشكوكي در رابطه با جانشيني و امامت پس از امام حسن عليه السلام ديدند، آن را گزارش كنند. [36] .تا اين كه در تاريخ هشتم ربيع الثاني، سال 260 ه ق. امام حسن عليه السلام در شهر سامرا، چشم از گيتي فرو بست و به جوار حق شتافت.شيخ مفيد مي نويسد:«فلما ذاع خبر وفاته صارت سر من رأي ضجة واححدة عطلت الأسواق و ركب بنوهاشم والقواد و سائر الناس الي جنازته فكانت سر من رأي يومئذ شبيها بالقيامة فلما فرغوا من تهيئته بعث السلطان الي ابي عيسي ابن المتوكل يأمره بالصلاة عليه.» [37] .زماني كه خبر وفات امام حسن عليه السلام پخش گرديد، سامرا غرق در عزا شد، بازارها تعطيل گرديد، بني هاشم و مأموران دولت و ساير مردم به سوي خانه امام حركت كردند. در آن روز، گويي قيامتي برپا شد... هنگامي كه مقدمات غسل و تشييع تمام شد، حاكم عباسي به فرزند متوكل (ابو عيسي) دستور داد بر جنازه امام يازدهم نماز بگزارد.نقل ديگر آن است كه پس از درگذشت امام حسن عليه السلام و غسل و كفن وي، جعفر (برادر امام) در كنار جنازه حاضر شد، تا بروي نماز بگذارد، ناگهان كودكي از لابه لاي جمعيت به جلو آمد و جعفر را از كنار پيكر پدر كنار زد و خود بروي نماز گزارد. [38] .بين اين و نقل مي توان اين گونه جمع كرد كه بگوييم دو نماز بر جنازه امام حسن عسكري گزارده شده، در جمع و آشكارا و در خلوت و نهاني.و اين نكته را مي توان از روايت پيشين كه بدان اشارت رفت استفاده كرد، راوي مي گويد:«... فلما صرنا في الدار اذا نحن بالحسن بن علي عليه السلام علي نعشه مكفنا فتقدم جعفر بن علي ليصلي علي اخيه، فلما هم بالتكبير خرج صبي... فجبذ برداء جعفر بن علي و قال: تأخر ياعم فانا احق بالصلاة علي ابي فتأخر جعفر و قدار بدوجهه و اصغر...» [39] .(ابوالأديان) مي گويد: هنگامي كه به خانه امام حسن عليه السلام رسيديم وي را در حالي ديديم كه كفن شده بود. برادرش جعفر جلو افتاد تا بر جنازه امام نماز بخواند. هنوز تكبير را نگفته بود كه كودكي بيرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را از جنازه كنار زد و فرمود:اي عمو كنار بايست كه من از تو براي نماز گزاردن بر پدرم شايسته ترم.جعفر نيز در حالي كه رنگ از چهره اش پريده بود، كنار رفت.از اين روايت استفاده مي شود نمازي كه امام مهدي عليه السلام بر بدن امام حسن خوانده در خانه امام و در ميان افراد خاص برگزار شده و اين با نماز ابو عيسي كه در ميان جمع و نماز رسمي بوده است، ناسازگاري ندارد. البته اين جمع بندي در صورتي است كه بخواهيم مسأله را از جنبه عادي و معمولي بررسي كنيم. و اما در فرض اعجاز و غير عادي بودن، نيازي به اين مباحث نيست.

آغاز غيبت و داستان سرداب

پس از در گذشت و يا شهادت امام حسن عليه السلام، مأموران خليفه عباسي حركت گسترده اي را آغاز كردند و به جست و جوي فرزند و جانشين آن حضرت پرداختند. [40] در هر جا كه احتمال وجود امام زمان عليه السلام را مي دادند، حضور مي يافتند. هدف آنان از هجوم به منزل امام حسن عليه السلام و اذيت و آزار بني هاشم، دستگيري و قتل فرزند امام حسن عليه السلام بود. اين پيگيري خطري بزرگ براي آينده امامت بود، كه با قدرت و حكمت پروردگار مهدي عليه السلام از نظرها پنهان گرديد و از خطرها به دور ماند.در آغاز غيبت، ميان علما و دانشمندان اختلاف است. سه نظر در آن وجود دارد:1. گروهي مانند شيخ مفيد (ره) آغاز غيبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدي عليه السلام به شمار آورده اند [41] ؛ زيرا از همان سالهاي آغاز ولادت، آن حضرت غيبت نسبي داشت و شماري اندك از ياران، وي را مشاهده كردند.بنابراين نظر، دوره غيبت صغرا تقريبا 74 سال مي شود، يعني از آغاز ولادت، تا پايان سفارت آخرين سفير حضرت.2. برخي برآنند كه غيبت صغرا، از سال 260 ه ق. يعني سال در گذشت امام حسن عليه السلام آغاز شد و اين مدت، تا شروع غيبت كبرا، دوران آمادگي شيعيان و انس آنان به جدايي از امام زمان عليه السلام نام گرفت. اين دوره تقريبا هفتاد ساله، غيبت همه جانبه نبود. سفيراني رابط بين امام و مردم بودند و مردم با واسطه، پرسشهاي ديني و دنياي خود را از آن حضرت دريافت مي كردند.3- گروهي آغاز غيبت امام عليه السلام را از زماني مي دانند كه مأموران خليفه به منزل حضرت در سامرا، هجوم آوردند، تا وي را دستگير كنند و آن حضرت در هنگام، در سرداب و همان جا، از ديده ها پنهان شد و تاكنون، در آن جا، بدون آب و غذا زندگي مي كند و روزي از آن جا ظهور خواهد كرد.اين داستان چنان شهرت يافته كه وي را «صاحب سرداب» لقب داده اند. [42] .در پاسخ اين سخنان بايد گفت: در منابع شيعي و كتابهاي اماميه، هيچ نامي از «سرداب» نيست. نويسندگان اهل سنت در نوشته هاي خود بر اين نظر اصرار مي ورزند و متأسفانه اين مسأله دستاويز حمله ناآگاهانه برخي از آنان به تشيع گرديده است. [43] پنداشته اند كه شيعيان در ميانه سرداب، امام خود را مي جويند و ظهورش را از آن نقطه انتظار مي كشند؛ از اين روي، تهمتهايي به شيعه زده اند و زحمت مراجعه به منابع شيعي را در اين زمينه به خود نداده اند.البته داستان حمله مأموران معتضد عباسي به منزل امام عليه السلام و برخورد آنان با آب فراوان و ديدن فردي كه در گوشه اي نشسته و عبادت مي كند و سپس هجوم به طرف وي و ناكام شدن آنان از دستگيري وي، در برخي از منابع شيعي آمده است، اما در اين نقل، بر فرض صحت سند و دلالت آن: اولا، از «سرداب» نامي برده نشده است ثانيا، حمله ديگري كه از ناحيه معتضد صورت گرفته خلاف آن چيزي را كه اهل سنت مي گويند، ثابت مي كند زيرا بنابراين نقل، امام عليه السلام آن محل را ترك كرد و از پيش چشم مأموران گريخت و در نتيجه، در سرداب نيست. [44] .منشاء خرده گيريهاي ناآگاهانه برخي به شيعه، در اين زمينه، آن است كه شيعيان به بخشي از حرم عسكريين در سامرا، يعني «سرداب» احترام و توجه خاصي دارند و آن را زيارت مي كنند. خاطره هاي امامان خويش را گرامي مي دارند و آن مكان را مورد عنايت قرار مي دهند. و اين نه به خاطر آن است كه امام زمان عليه السلام درين جا مسكن گزيده است و زندگي مي كند، بلكه از آن جهت كه زماني مركز عبادت و سكونت چند تن از امامان راستين تشيع بوده است.و ما حب الديار شقفن قلبي و لكن حب من سكن الديارگذشته از اين، براساس احاديث فراواني كه در منابع شيعي وجود دارد، شيعيان بر اين باورند كه امام زمان عليه السلام در ميان مردم در رفت و آمد است و در مراسم حج و مانند آن شركت مي جويد و مانند يوسف كه برادرانش را مي شناخت و آنان وي را نمي شناختند، دوستان خويش را مي شناسد و... [45] بنابراين، داستان غيبت حضرت مهدي عليه السلام در سرداب سامرا و زندگي كردن حضرت در آن مكان، بهتان و دروغي بيش نيست و هيچ يك از بزرگان شيعه، چنين باوري نداشته و ندارند.

دوره غيبت كبري

سومين بخش از زندگي امام زمان را دوران غيبت كبرا تشكيل مي دهد. پس از آن كه شيعه با مسأله غيبت امام عصر عليه السلام مأنوس شد و زمينه غيبت دراز مدت فراهم آمد گشت. ابتداي اين بخش از زندگي حضرت، با فوت آخرين سفير از سفراي چهارگانه حضرت شروع شد و پايان آن را كسي جز پروردگار آگاه نيست.در اين قسمت از زندگي حضرت مهدي عليه السلام نيز، نكاتي است كه به آن اشاره مي كنيم: از آن جا كه تجربه طولاني امامت در پيش روي بود و بيم آن مي رفت كه حضور عادي امام در ميان مردم، به شهادت وي بانجامد و در نتيجه امامت و رهبري، كه رمز تحرك و حيات شيعه است، در اهدافش ناكام بماند، اين غيبت طولاني آغاز شد، تا امام زمان عليه السلام به عنوان محور و مصدر اول باقي بماند و روزي به رهبري او، دين حق، جهان گستر و فراگير گردد. به اين علت و علتهاي ديگري كه در فلسفه غيبت نهفته است [46] ، حجت خدا در پشت پرده غيبت قرار گرفت و خورشيد گونه از پس ابرها، نور افشاني خواهد كرد. [47] .

راز طول عمر

پرسشي كه از دير باز در اين باره مطرح بوده و ذهنها را به خود مشغول داشته است [48] و در اين زمان نيز گاهي رخ مي نمايد، اين است كه راز عمر طولاني آن حضرت چيست؟ آيا اين امر در راستاي قوانين طبيعي عالم است، يا جنبه غيبي و اعجازي دارد؟آيا امكان دارد از نظر ظاهري، فردي در اين عالم، عمري طولاني را سپري كند و شاداب و با طراوت باقي بماند؟ اصولا چه مي شد اگر امام زمان عليه السلام در ظرف زماني ظهورش به دنيا مي آمد و در همان زمان، سياست خود را به انجام مي رسانيد.براي رسيدن به پاسخ اين پرسش، توجه به چند اصل كلي لازم است:1. طول عمر، از شاخه هاي مسأله عمومي تري به نام «حيات» است.حقيقت و ماهيت حيات، هنوز بر بشر مجهول است و شايد بشر، هيچ گاه هم از اين راز سر در نياورد. بشري كه اين اندازه ناتوان است و موضوع حيات را درست نمي شناسد و از ويژگيهاي آن، آگاهي كامل و همه جانبه ندارد، چگونه مي خواهد مسأله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به ديه ترديد به آن بنگرد؟2. اگر پيري را عارض بر حيات بدانيم و يا آن را قانوني طبيعي بشناسيم كه بر بافت و اندام موجودات زنده، از درون، عامل نيستي را نهفته دارد و به مرور زمان، موجود زنده را خواه ناخواه، به مرحله فرسودگي و مرگ مي رساند، باز معنايش آن نيست كه اين پديده، قابل انعطاف پذيري و در نتيجه تأخير نباشد. بر همين اساس، دانش بشري، گامهاي مؤ ثري درباره درمان پيري برداشته و هنوز هم بر اين مهم پاي مي فشرد و رشته هاي تخصصي براي اين مسأله به وجود آورده است.در اواخر قرن نوزدهم، براثر پيشرفتهاي علمي، اميد به زندگي طولاني تر رونق بيشتري يافت و شايد در آينده نه چندان دور، اين رؤ ياي شيرين به واقعيت بپيوندد. [49] .در مجموع، دانش بشري در زمينه عقب انداختن پيري، موفقيتهاي چشمگيري به دست آورده و از رابطه تنگاتنگي بين اسرار تغذيه در مقابله با پيري و فرسودگي ارائه داده است.در پرتو آنچه اشارت شد، مي توان گفت: درباره عمر طولاني مهدي موعود عليه السلام هيچ گونه شگفتي باقي نمي ماند و امكان علمي و نظري آن، جاي ترديد ندارد او، با دانش خدادادي، بر اسرار خوراكيها، آگاهي دارد و بعدي ندارد كه با استفاده از روشهاي طبيعي و علمي، بتواند مدتي دراز در اين دنيا بماند و آثار فرسودگي و پيري، در وي پديدار نگردد.3. اصولا، وجود استثناها در هر امري، از جمله امور طبيعي اين عالم، مسأله ايست روشن و انكار ناپذير. گياهان، درختان، جانداراني كه در دامن طبيعت پرورده مي شوند و از سابقه كهن و زيستي طولاني برخوردارند، كم نيستند. چه استبعادي دارد كه در عالم انساني هم، براي نگهداري يك انسان و حجت خدا، به عنوان ذخيره و پشتوانه اجراي عدالت و نفي و طرد ظلم و ظالمان، قائل به استثنا شويم و او را موجودي فراتر از عوامل طبيعي و اسباب و علل و ظاهري بدانيم كه قوانين طبيعت، در برابرش انعطاف پذيري دارند و او بر آنها تفوق و برتري. اين امري است ممكن، گرچه عادي و معمولي نباشد. به گفته علامه طباطبائي:«نوع زندگي امام غائب را به طريق خرق عادت (مي توان پذيرفت). البته خرق عادت، غير از محال است و از راه علم، هرگز نمي توان خرق عادت را نفي كرد. زيرا هرگز نمي توان اثبات كرد كه اسباب و عواملي كه در جهان كار مي كنند، تنها همانها هستند كه ما آنها را نديده ايم، يا نفهميده ايم، وجود ندارد؛ از اين روي، ممكن است در فردي و يا افرادي از بشر، اسباب و عواملي به وجود آيد كه عمري بسيار طولاني، هزار يا چندين هزار ساله براي ايشان تأمين نمايد.» [50] .4. از ديدگاه تاريخي، معمرين و دراز عمران فراواني با نام و نشان بوده اند كه هر يك چند برابر افراد معمولي زمان خويش، زيسته اند. روشن ترين و در عين حال، مستندترين آن، حضرت نوح عليه السلام است. قرآن تصريح مي كند كه 950 سال فقط پيامبر بوده است [51] و حتما عمر وي بيش از اين بوده است. داستان خضر پيامبر نيز، مصداقي ديگر از اين اصل كلي است. [52] .با توجه به اين نمونه هاست كه مي توان برخورداري حجت خدا را از عمري طولاني پذيرفت و دليل امكان آن را وجود انسانهاي دراز عمر در تاريخ دانست كه تا هزاران سال گفته شده است. [53] .5. از همه اينها گذشته، اگر از زاويه ايمان به غيب، به اين پديده بنگريم، پاسخ همه اعتراضها و اشكالها داده مي شود و نيازي به فلسفه بافي و ارائه شواهد ديگر نيست.تأثير گذاري علل و عوامل طبيعي، به دست خداوند است: (لا مؤ ثر في الوجود الا الله).و اوست كه اگر بخواهد شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد، چگونه از حفاظت وجود نازنين حجت خدا و ذخيره عالم آفرينش ناتوان است.كريمي كه جهان پاينده داردتواند حجتي را زنده داردبه گفته شيخ طوسي:«بر اساس آيه شريفه: «يمحوالله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب» هر آني كه مصلحت در تأخير، تا زمان ديگر باشد، تداوم عمر آن حضرت، ضرورت مي يابد و اين امر، تا آخرين زمان لازم، ادامه دارد و راز و رمز آن، به دست كسي است كه مفاتيح غيب و ام الكتاب در نزد اوست.» [54] .پروردگاري كه درباره حضرت يونس پيامبر، به هنگامي كه در شكم ماهي قرار داشت، مي فرمايد:«ولو لا انه كان من المسبحين للبث في بطنه الي يوم يبعثون». [55] .پس اگر نه از تسبيح گويان مي بود، تا روز قيامت در شكم ماهي مي ماند.مي تواند بر اساس قدرت و مشيت مطلقه اش، مقدمات و عوامل زنده ماندن امام زمان (ع) را در اين عالم آماده سازد و او را تا روز معين و معلومي نگه دارد. بر اساس اين اصل، طول عمر امام عصر (ع)، در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. و قانون معجزه، حاكم بر قوانين طبيعي در اين عالم است و نمونه هاي فراوان دارد:دريا براي موسي شكافته مي شود. [56] .آتش برابر ابراهيم سر دو سلامت مي گردد. [57] .در مورد حضرت عيسي، كار بر روميان مشتبه مي گردد و مي پندارند كه وي را دستگير كردند كه چنان نبوده است. [58] .پيامبر اسلام (ص) از ميان حلقه محاصره قريشيان كه ساعتها در كمين او بوده اند، بيرون مي رود. [59] .هر يك از اين موارد و نمونه هاي ديگر، نشانگر تعطيل شدن يكي از قانونهاي طبيعي است كه به قدرت و لطف خداوند رخ داده است. پاسداري از حجت خدا در مدتي طولاني نيز، از مصاديق همين اصل كلي و باور ايماني است.بنابراين طول عمر آن حضرت استبعادي ندارد و با دلايل طبيعي و مادي و غيبي و معنوي قابل پذيرش و اثبات است.اما اينكه چرا آن حضرت، در ظرف زماني ظهور، به دنيا نيامد و ايفاي نقش نكرد.اولا، در باور ما مسلمانان، بويژه شيعيان، زمين، هيچ گاه خالي از حجت نيست، چه آشكار و چه پنهان [60] همواره بايد آسياي وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد. اگر امام زمان (ع)، در آن عصر به دنيا نيامده بود و بعد قدم به دنيا مي گذاشت، در اين فترت، زمين بي حجت و امام مي ماند و اين با ادله قاطع و باور ما مسلمانان سازگار نيست. [61] .ثانيا، شخصي كه مي خواهد دنيا را متحول سازد و دست به اصلاحي همه جانبه و فراگير بزند، عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همه اشكال و انواع آن، برچيند، تمدن بشري را كه بر اساس زر و زور و تزوير بنا گرديده ويران سازد و تمدني همه جانبه و بر اساس ارزشهاي الهي و معنوي ايجاد كند، بايد داراي عده و عده فراوان باشد، با ابزار مدرن و پيشرفته آشنا باشد، فراز و فرود تمدنها را بشناسد و بالاخره، از علل سقوط و صعود ملتها تجربه بيندوزد، تا بتواند حركتي اساسي و بنيادي را آغاز و رهبري كند و موانع را از سر راه بشر بردارد.اين امر ممكن نيست مگر از كسي كه طلوع و غروب تمدنها را ديده و با كوله باري از تجربه و شناخت به ميدان آمده باشد.بدين سان، امام زمان (ع) در دوران طولاني غيبت، راههاي ايجاد جامعه صالح را در مقايسه با دنياي فاسد، پايه گذاري مي كند و با آگاهي و اقتدار و در زماني مناسب به اذن خدا، ظهور مي كند و بر همه تاكتيكها و روشهاي دنيايي بشري محيط است و راه مقابله با آن را به درستي مي شناسد و اين مسأله، در دوران طولاني امامت و غيبت، تا ظهور، براي آن حضرت، ممكن مي گردد. غيبت و طول عمر، باعث مي شود كه آن رهبر ذخيره شده، به گونه اي نيكوتر و فراگيرتر رهبري خويش را آغاز كند.لازمه انقلابي آن چنان بزرگ و عميق، موقعيت روحي ويژه اي است كه رهبر مكتبي از آن بايد برخوردار باشد. مقدار توانايي روحي، بستگي دارد به نشيب و فرازها و دگرگونيهايي كه آن رهبر به خود ديده است. مهدي (ع)، در دل تاريخ فرو رفته و از موقيعت امامت و برتري خويش بر تاريخ پرتو افكنده، با آزمودگي و تجربه اي كه در اين مدت طولاني كسب كرده است، توانايي دگرگوني اساسي جهان را نخواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءالله.

مكان و مسكن

اين بحث مخصوص به غيبت كبرا نيست، بلكه عين همين پرسش، در دوران غيبت صغرا نيز مطرح است.از مسائلي كه درباره زندگي امام زمان (ع)، مورد بحث گفت و گوست، مكان و محل سكونت ايشان است. آيا آن حضرت، در مكان خاصي سكونت دارد، يا نه؟ اگر در مكان ويژه اي است آن مكان كجاست؟ اگر مسكن خاصي ندارد، پس چگونه زندگي مي كند و شناخته نمي شود؟ روايات و اخباري كه در اين زمينه است گوناگون و گاه، مخالف يكديگرند. پيش از بررسي اين احاديث، يادآوري يك نكته ضروري است:آيا منظور از غيبت حضرت حجت (ع)، غيبت شخصي است، يا غيبت عنواني؟ به عبارت ديگر، آيا آن حضرت، به گونه اي زندگي مي كند كه هيچ گاه با مردم در تماس نيست و امكان ندارد كسي مكان ايشان را پيدا كند؟ يا اين كه آن حضرت با مردم در حشر و نشر است، با آنان زندگي مي كند و معاشرت دارد، لكن به گونه ناشناس. او، مردم را مي شناسد، ولي مردم ايشان را نمي شناسند. در عين حال، مكاني را براي سكونت برگزيده است. بحث از مكان و مسكن آن حضرت، در هر دو فرض قابل بررسي است. رواياتي كه در اين زمينه وجود دارد چند دسته اند:1. برخي از آنها محل خاصي را تعيين نمي كند و جايگاه حضرت را در بيابانها و كوهها معرفي مي كند. از آن جمله حضرت مهدي (ع)، به پسر مهزيار مي فرمايد:«يا بن المازيار ابي ابو محمد عهد الي... و امرني ان لا أسكن من الجبال الا و عرها و من البلاد الا عفرها و...» [62] .فرزند مهزيار! پدرم امام حسن (ع)، از من پيمان گرفت... و فرمان داد كه براي سكونت كوههاي سخت و سرزمينهاي خشك و دور دست را برگزينم.اين بخش از روايات، گوياي آن است كه حضرت از حوزه دسترسي مردم به دور است و به سختي و دشواري زندگي مي كند و كسي از محل سكونت وي آگاه نيست. اين كه در كدام منطقه و كدام سرزمين است، مشخص نيست.2. دسته دوم رواياتي است كه منطقه خاصي را به عنوان محل سكونت آن حضرت، نام مي برند و محدوده آن را نيز تعيين مي كنند.مدينه و پيرامون آن: ابي بصير مي گويد از امام باقر (ع) شنيدم كه فرمود:«لابد لصاحب هذا الامر من عزلة و لابد في عزلته من قوة و ما بثلاثين من وحشة، و نعم المنزل طيبة.» [63] .صاحب الزمان (ع) را عزلت و غيبتي است كه در آن، غيبت، نيرومند است به سي نفري كه با حضرت هستند و وحشت و تنهايي را از وي دور مي كنند. (و به قوت وي مي افزايند) و خوب جايگاهي است (مدينه) طيبه.از ظاهر روايت استفاده مي شود كه حضرت در مدينه منوره، منزل دارد و افرادي هم همواره با ايشان هستند، به صورت ناشناس. البته اين مسأله با غيبت عنواني سازگارتر است، تا غيبت شخصي. امام (ع) مانند ساير مردم زندگي مي كند، لكن كسي او را نمي شناسد و افراد خاصي با او در ارتباط هستند. ولي جمله: «سي نفر با حضرت هستند» با فلسفه غيبت ناسازگار است؛ چه اين كه از اين چند نفر، اگر كوچك ترين سخني در رابطه با مكان و منزل حضرت شنيده شود، به تدريج، آن راز معلوم مي گردد و فلسفه غيبت از بين مي رود. روايت ديگري است كه مكان حضرت را كوه «رضوي» در اطراف مدينه، نام مي برد. عبدالاعلي آل سام مي گويد:«با امام صادق (ع) از مدينه خارج شديم، به روحاء (اطراف مدينه) كه رسيديم حضرت نگاهش را به كوهي دوخت و مدت زماني ادامه داد... و فرمود: اين كوه «رضوي» نام دارد. خوب پناهگاهي است براي خائف (امام زمان) در غيبت صغرا و كبرا.» [64] .صاحب مراصد الاطلاع، مي نويسد:«رضوي، كوهي است بين مكه و مدينه، در نزديكي ينبع، داراي آب فراوان و درختان زياد. كيسانيه مي پندارند كه محمد حنيفه، در آن جا زنده و مقيم است.» [65] .رجالي معاصر علامه شوشتري نيز مي گويد در نصوص معتبره رسيده است كه جايگاه حضرت، در غيبت صغري و كبري كوه «رضوي» است. و اما اين كه «كيسانيه» كوه رضوي را مقر محمد حنيفه مي دانند، لازمه اش اين نيست كه جايگاه حضرت مهدي (ع) نباشد، چون «كيسانيه» اخباري كه از پيغمبر (ص) شنيده بودند و به تواتر ثابت شده بود كه مهدي (ع) غيبتي دارد، آن را بر محمد حنيفه تطبيق كردند و گفتند مكان او در كوه رضوي است. اصولا، هر انحراف و شبهه اي منشأش، مطلب حقي است كه مورد سوء استفاده قرار مي گيرد. [66] .مكه و پيرامون آن: از برخي روايات، استفاده مي شود كه آن حضرت در مكاني به نام: «ذي طوي» پيرامون مكه زندگي مي كند و از همان جا نيز همراه يارانش قيام خواهد كرد، از آن جمله: امام باقرمي فرمايد:«يكون لصاحب هذا الامر غيبة في بعض الشعاب او ماء بيده الي ناحية ذي طوي...» [67] .امام زمان (ع) را غيبتي است در بعضي از دره ها و اشاره كرد به منطقه «ذي طوي». در ادامه اين روايت و روايات ديگر، محل ظهور و خروج آن حضرت و مركز تجمع ياران و دوستان وي نيز، همين منطقه ياد شده است. [68] .3. دسته سوم اخباري است كه مانند دسته اول، جايگاه خاصي را نام نمي برد، ولي از وي به عنوان فردي كه با مردم حشر و نشر دارد و به گونه ناشناس زندگي مي كند، نام برده است.امام صادق مي فرمايد:«ان في صاحب هذاالامر لشبها من يوسف الي ان قال فما تنكر هذه الامة ان يكون الله يفعل بحبته ما فعل بيوسف و ان يكون صاحبكم المظلوم المحجور حقه صاحب الامر يتردد بينهم يمشي في اسواقهم و يطاء فرشهم و لا يعرفونه حتي يأذن الله له ان يعرفهم نفسه كما اذن ليوسف حين قال له اخوته انك لانت يوسف؟ قال: انا يوسف».» [69] .صاحب الامر (ع) شباهتي نيز به يوسف پيامبر (ع) دارد... جاي انكار نيست كه خداوند با حجت خود، همان كاري را انجام دهد كه با يوسف داد. صاحب الزمان (ع)، آن مظلوم حق از دست داده، در ميان مردم رفت و آمد مي كند در بازار قدم مي نهد و گاهي بر فرش منزلهاي دوستان مي نشيند، لكن او را نمي شناسند تا زماني كه خداوند به وي اذن دهد تا وي خود را معرفي كند، آن گونه كه يوسف (ع) را اجازه داد هنگامي كه برادرانش گفتند: تو يوسفي؟ گفت: آري، من يوسفم.اين روايت، صراحت در اين معني دارد كه غيبت حضرت حجت (ع)، غيبتي است عنواني. در ميان جمع و جامعه است، با مردم حشر و نشر دارد، زندگي طبيعي و معمولي را مي گذراند، در مراسم مذهبي و مناسك حج شركت مي جويد، ولي ناشناخته است و اين امري است كه سابقه داشته و دارد. فردي سالها در محلي زندگي مي كند و با مردم نشست و برخاست و رفت و آمد دارد، لكن او را به گونه اي مي شناسند كه در واقع آن نيست و هيچ مشكلي هم به وجود نمي آيد.اين سه دسته از روايات را چگونه مي توان پذيرفت و آيا راه جمعي بين آنها هم هست يا نه؟ به نظر مي رسد، اصل اولي كه با عقل و عرف سازگار است، زندگي به شيوه عادي و معمولي است؛ زيرا اين گونه زندگي، حساسيت برانگيز نيست و براي حضرت نيز، آسان تر و طبيعي تر است. البته اين منافات ندارد كه آن حضرت در بيشتر وقتها، و يا در روزگار ويژه، در مكه و مدينه حضور داشته باشد.طبيعي است كه گاهي شرايطي پيش آيد كه زندگي معمولي خطر آفرين شود و با فلسفه غيبت منافات داشته باشد. در اين صورت، عزلت و دوري گزيدن از جامعه ضروري مي نمايد و شايد دستور امام حسن (ع) به فرزندش كه كوهها و بيانها را برگزين (به قرينه ذيل روايت) در آن مواردي باشد كه نياز به اين شكل زندگي كردن پيش آيد.بنابراين، بين اين سه دسته از روايات، تضاد و تنافي نيست و نام بردن مكاني خاص، با زندگي به شكل ناشناس قابل جمع است. انتخاب كوهها و مكانهاي دست نيافتني در حال ضرورت و نياز نيز، امري است طبيعي و موافق با اصل تقيه.

زن و فرزند

محور ديگري كه پيرامون زندگي شخصي و كيفيت معيشت امام عصر (ع) نياز به بررسي دارد، مسأله زن و فرزند آن حضرت است آيا با توجه به فلسفه غيبت و اين كه آن حضرت به شيوه ناشناس زندگي مي كند و كسي از مكان وي آگاه نيست، ازدواج و داشتن فرزند، با اين مسأله سازگار است؟منابعي كه در اختيار است، يا اشكال سندي دارند و يا ابهام دلالي و نظر قاطعي را ارائه نمي دهند. در اين جا، سه احتمال وجود دارد:1. اساسا حضرت مهدي (ع) ازدواج نكرده است.2. ازدواج انجام گرفته، ولي اولاد ندارد.3. ازدواج كرده و داراي فرزنداني نيز هست.اگر احتمال اول را بپذيريم، لازمه اش اين است كه امام معصوم (ع) يكي از سنتهاي مهم اسلامي را ترك كرده باشد و اين با شأن امام سازگار نيست. اما از طرفي ديگر چون مسأله غيبت، اهم است و ازدواج مهم، ترك ازدواج، با توجه به آن امر مهم تر، اشكالي را ايجاد نمي كند و گاهي براي مصلحت بالاتر، لازم و واجب نيز هست.اما احتمال دوم كه اصل ازدواج را بپذيريم بدون داشتن اولاد، جمع مي كند بين انجام سنت اسلامي و عدم انتشار مكان و موقعيت حضرت. اما باز اين اشكال باقي است كه اگر قرار باشد، آن حضرت شخصي را به عنوان همسر برگزيند، يا بايد بگوييم كه عمر او نيز مانند عمر حضرت طولاني است كه بر اين امر دليلي نداريم، با اين كه بگوييم مدتي با حضرت زندگي كرده و از دنيا رفته است كه در اين صورت، حضرت به سنت حسنه ازدواج عمل كرده و پس از آن، تنها و بدون زن و فرزند زندگي را ادامه مي دهد.احتمال سوم آن است كه آن حضرت ازدواج كرده و داراي اولاد نيز هست و اولاد آن حضرت نيز فرزنداني دارند و...اين مسأله، افزون بر آن كه دليل محكمي ندارد، اشكال اساسي آن اين است كه اين همه اولاد و اعقاب، بالاخره روزي در جست و جوي اصل خويش مي افتند و همين كنجكاوي و جست و جو، مسأله را به جايي باريك مي كشاند كه با فلسفه غيبت حضرت، نمي سازد.البته برخي خواسته اند از رويات و بعضي از ادعيه، بر اين احتمال اقامه دليل كنند كه اشاره اي به ادله آنان مي كنيم:1. مفضل بن عمر گويد از امام باقر (ع) شنيدم كه فرمود:«ان لصاحب هذا الامر غيبتين احدهما تطول حتي يقول بعضهم مات و يقول بعضهم قتل و يقول بعضهم ذهب حتي لايبقي علي امره من اصحابه الانفر يسير و لايطلع علي موضعه احد من ولده و لاغير الا المولي الذي يلي امره.» [70] .صاحب الزمان (ع) را دو غيبت است: يكي از آن دو، به اندازه اي طولاني شود كه بعضي گويند آن حضرت از دنيا رفته و برخي گويند كشته شده است و بعضي نيز بر اين باور باشند كه جز اندكي از ياران بر امامت وي ماندگار نماندند و كسي هم از مكان و جايگاه زندگي آن حضرت، آگاه نيست نه از فرزندان و نه ديگري، جز آن كسي كه امور وي را پي مي گيرد.استدلال براي اثبات زن و فرزند براي حضرت، به جمله اخير روايت است: «و لايطلع علي موضعه احد من ولده...» اما اين استدلال از چند جهت اشكال دارد:الف. اين روايت را نعماني در كتاب غيبت خود، نقل كرده و به جاي كلمه «ولد» كلمه «ولي» آورده است، به اين شكل: «و لا يطلع علي موضعه احد من ولي و لاغيره» [71] بنابراين، اعتمادي بر آن روايت، با توجه به اين نقل نيست. دست كم، با وجود اين احتمال، استدلال تمام نيست.ب. در روايت نيامده است كه الان امام زمان (ع) داراي زن و فرزند است و از اين جهت، اجمال دارد. شايد به فرزنداني كه بعدا در آستانه ظهور و يا بعد از آن به دنيا خواهند آمد اشاره داشته باشد.ج. شايد از باب مبالغه در خفأ باشد. يعني اگر بر فرض آن حضرت اولاد هم مي داشت، از جايگاه و سر غيبت او، آگاه نمي شدند. [72] با اين احتمال نيز، استدلال به روايت براي اثبات اولاد براي امام زمان (ع)، نا تمام است.2. دليل ديگر بر اثبات فرزند براي حضرت، روايتي است كه ابن طاووس از امام رضا (ع) نقل كرده است:«... اللهم اعطه في نفسه و اهله و ولده و ذريته و جميع رعيته ما تقر به عينه و تسر به نفسه...» [73] .الها! مايه چشم روشني و خوشحالي امام زمان (ع) را در او و خانواده و فرزندان و ذريه و تمام پيروانش فراهم فرما.به اين روايت هم نمي توان استدلال كرد، چون:الف. از جهت سند قابل اعتماد نيست.ب. به زمان ولادت فرزندان اشاره ندارد كه پيش از ظهور است يا بعد از آن.از اين جهت مجمل است.3. روايت ديگري نيز از ابن طاووس از امام رضا (ع) نقل كرده است كه فرمود:«اللهم صل علي ولاة والائمة من ولده».» [74] .اين روايت، بنابر تصريح ابن طاووس، متن ديگري دارد به اين شكل:«اللهم صل علي ولاة عهده و الائمة من بعده.» [75] .بنابراين، روشن نيست كه مقصود فرزندان بعد از او مراد است، يا امامان پس از او. علاوه بر اين كه اين دو روايت مربوط به بعد از ظهور حضرت است نه پيش از آن.4. امام صادق مي فرمايد:«... كأني اري نزول القائم في مسجد السهله بأهله و عياله.» [76] .اين روايت نيز گذشته از ضعف سند، دلالتي بر اثبات فرزند براي امام زمان (ع) پيش از ظهور ندارد. بنابراين، اين گونه از روايات كه بدان اشارت كرديم، در حدي نيستند كه وجود زن و فرزند را براي امام زمان (ع) پيش از ظهور اثبات كنند. از سوي ديگر، رواياتي داريم كه با صراحت، وجود فرزند را از آن حضرت نفي مي كند از آن جمله: مسعودي نقل مي كند: علي بن حمزه، ابن سراج و ابن ابي سعيد مكاري بر امام رضا (ع) وارد شدند، علي بن حمزه به حضرت عرض كرد: از پدرانت نقل كرده ايم كه هيچ امامي از دنيا نمي رود، تا فرزندش را ببيند؟امام رضا فرمود:«آيا در اين حديث، روايت كرده ايد: مگر قائم» [77] .برخي خواسته اند با تمسك به داستان «جزيره خضراء» بگويند كه امام عصر (ع)، فرزنداني دارد و بر آن جزيره، زير نظري وي، جامعه نمونه و تمام اعيار اسلامي را تشكيل داده اند. [78] .لكن با بررسيهاي گسترده اي كه انجام گرفته، جزيره خضراء، افسانه اي بيش نيست و هيچ واقعيت ندارد. [79] .علامه مجلسي اين داستان را جداگانه در نوا در بحار نقل كرده و مي نويسد:«چون در كتابهاي معتبر بر آن دست نيافتم، آن را در فصلي جداگانه آوردم». [80] .شيخ آقا بزرگ تهراني اين داستان را داستاني تخيلي و رمانتيك شمرده است. [81] .افزون بر اين، داستان به گونه اي است كه نمي توان آن را پذيرفت:تناقضات فراوان، سخنان بي اساس و... در سلسله سند آن، افراد ناشناخته اي وجود دارند كه نمي توان بر آنان اعتماد كرد. [82] بنابراين، از اين راه نمي توان زن و اولادي براي حضرت مهدي (ع) ثابت كرد.

سرانجام

پرسشي در اين جا مطرح مي شود كه حضرت مهدي (ع) چه مدت پس از ظهور زندگي مي كند و چگونه از دنيا مي رود.آنچه مسلم است، مدت حكومت و حاكميت مهدي (ع)، بايد به اندازه اي باشد كه پايه هاي ظلم و ستمگري ويران گردد و بر جاي آن بنياد عدل و داد استوار گردد بدون ترديد، اين مسأله اساسي، زمان مي طلبد و فرصت مي خواهد. كاري است كارستان و بنا نيست كه همه امور را آن حضرت بر اساس معجزه و روش غير عادي به پيش ببرد، بنابراين عقل و شواهد ديگري اقتضا مي كند كه آن حضرت مدتي طولاني حيات داشته باشد تا بتواند در اين دنياي گسترده، تحولي همه جانبه و فراگير، ايجاد كند و جهان را به اسلام و ارزشهاي اسلامي آشنا سازد.اما اين مدت چه اندازه به طول مي انجام، خيلي روشن نيست، روايات وارده از طريق عامه و خاصه، گوناگون است:پنج، بيست، سي و چهل سال، در منابع اهل سنت. [83] .نوزده، بيست، سيصد و نه سال، در منابع شيعي [84] .اما اين كه چگونه از اين جهان خواهد رفت، به مرگ طبيعي يا غير طبيعي؟ اختلافهايي در روايات به چشم مي خورد.برخي از روايات مي گويند كه آن حضرت مدتي حكومت خواهد كرد سپس وفات مي كند و مسلمانان بر او نماز مي گذارند. [85] .از بعضي از روايات استفاده مي شود كه مرگ آن حضرت طبيعي نخواهد بود و به دست جنايتكاران، با مشخصاتي كه براي آنان در روايات ذكر شده،به شهادت مي رسد. [86] .بررسي و قضاوت در اين امر مبتني بر دو مسأله است:1. آيا همه امامان معصوم (ع) شهيد مي شوند، يا امكان دارد كه به مرگ طبيعي از دنيا بروند. در فرض اول، دليل و مستند آن چيست؟2. اگر در ساير ائمه (ع) پذيرفتم كه همه به شهادت رسيده اند، نسبت به امام زمان (ع) چه خواهد شد؟ اجل طبيعي يا شهادت؟بدون ترديد، امامان معصوم (ع) تا زمان امام عصر (ع)، همگي معاصر با سردمداران پليد و حاكمان قسي القلب و خون آشامي بوده اند، آسايش و آرامش نداشته اند.اما آيا همه آن بزرگواران، به شهادت رسيده اند، يا خير، برخي از آنان به مرگ طبيعي از دنيا رفته اند، بين علماي شيعي نزديك به زمان معصوم، اختلاف است:شيخ صدوق بر اين باور است:«همه معصومين (ع)، به اجل غير طبيعي از دنيا رفته اند... كسي كه چنين عقيده نداشته باشد از ما نيست.» [87] .شيخ مفيد، در جواب صدوق مي نويسد:«فاما ما ذكره ابوجعفر، رضي الله عنه، من مضي نبينا و الائمة (ع) بالسم والقتل فمنه ثابت و منه مالم يثبت و المقطوع به ان اميرالمؤ منين (ع) الحسن (ع) و الحسين (ع) خرجوا من الدنيا بالقتل ولم يمت احدهم حتف انفه و ممن مضي بعدهم مسموما موسي بن جعفرو يقوي في النفس امرالرضا (ع) و ان كان فيه شك، فلا طريق الي الحكم فيمن عداهم بانهم سموا او اغتيلوا او قتلوا صبرا، فالخبر بذلك، يجري مجري الا رجاف و ليس بتيقنه سبيل».» [88] .آنچه را كه شيخ صدوق در رابطه با درگذشت پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) به ستم و قتل گفته، برخي از آنها ثابت است و برخي مشكوك. اما شهادت اميرالمؤ منين علي و امام حسن و امام حسين (ع) به قتل حتمي و قطعي است. پس از ايشان، مسموميت و شهادت موسي بن جعفر (ع) نيز قطعي و مسلم است. درباره امام رضا (ع) نيز قول قوي مسموميت و شهادت ايشان است، گرچه جاي ترديد هست. اما در ديگر ائمه (ع) راهي براي اثبات اين كه آنان به وسيله ستم يا ترور و يا قتل صبر، به شهادت رسيده اند، در دست نيست.آنچه از راه احساسات گفته مي شود، يقين آور نخواهد بود.علامه مجلسي پس از آن كه روايات را زير عنوان: «انهم عليهم السلام لايموتون الا بالشهادة» مي آورد، نظر شيخ مفيد را مورد نقد و بررسي قرار مي دهد و مي نويسد:«با توجه به اخبار فراواني كه مبني بر شهادت ائمه (ع) در دست است و نيز نمونه هاي خاصي كه در برخي از آنان وجود دارد، نمي توان آن را نفي كرد. البته غير از علي و فاطمه و حسن و حسين و موسي بن جعفر و علي بن موسي الرضا (ع) كه دليل قطعي بر شهادت آنان داديم در ديگر ائمه (ع) چنين دليل قطعي نداريم، اما دليل بر نفي هم نداريم و قرائن و شواهد تاريخي مؤ يد شهادت آنان نيز هست. شايد مقصود شيخ مفيد هم نفي قطع و تواتر است، نه رد دومي و نفي اصل مسأله.» [89] .بزرگاني كه به شهادت همه امامان معصوم (ع)، به دست جنايتكاران قاتل هستند دلايلي دارند، از جمله: امام رضا مي فرمايد:«ما منا الا مقتول.»يا امام حسن مجتبي (ع) مي فرمايد:«والله لقد عهد الينا رسول الله (ص) ان هذا الامر عليكم اثنا عشر اماما من ولد علي و فاطمة، ما منا الامسموم او مقتول» [90] .به خدا سوگند، پيامبر (ص) به ما اين عهد و وعده را داد كه امر امامت را دوازده تن از فرزندان علي و فاطمه (ع) به دست خواهند گرفت و هر يك از آنان، مسموم يا مقتول خواهند شد.قائلين به شهادت ائمه، اصل كلي را از اين روايات استفاده كرده اند و بر اين نظرند كه ساختار بدني پيامبر (ص) و امامان (ع) به گونه اي است كه زمينه و ظرفيت حيات و عمر طولاني را دارند، مگر عارضه و حادثه اي از خارج بر آنان تحميل شود. [91] .ولي برخي از بزرگان كليت اين احاديث: «مامنا الا مسموم او مقتول» را نپذيرفته اند.طبرسي مي نويسد:«بسياري از اصحاب ما، بر اين باورند كه امام حسن عسگري (ع) و ساير ائمه (ع) با شهادت از دنيا رفته اند و بر اين معني به روايتي از امام صادق (ع) استدلال كرده اند كه: «ما منا الا مقتول او شهيد» و الله اعلم بحقيقة ذلك.» [92] .جمله اخير ايشان گوياي اين معني است كه شهادت همه ائمه (ع) در نظر ايشان قطعي و مسلم نبوده است.با توجه به نكات ياد شده روشن شد كه اگر نظر شيخ صدوق را بپذيريم و به روايات «ما منا الا مسموم او مقتول» پايبند باشيم و آنها را از نظر سند بپذيريم، امام زمان (ع) به دست جنايتكاران به شهادت مي رسد. ولي اگر قول شيخ مفيد را بپذيريم و به روايات: «ما منا الا مسموم او مقتول» پايبند نباشيم بايد بگوييم كه چگونگي مرگ آن عزيز، روشن نيست. والله اعلم.

پاورقي

[1] «كتاب الغيبة»، شيخ طوسي تحقيق شيخ عباداللّه تهراني و شيخ علي احمد ناصح،: 136 - 141، مؤ سسه معارف اسلاميه.
[2] «اثبات الوصية»، مسعودي: 276، دارالاضواء، بيروت. «مروج الذهب و معادن الجوهر»، مسعودي، ج 4: 199، دارالمعرفة، بيروت. «كمال الدين» شيخ صدوق: 434.
[3] «بحارالانوار»، علامه مجلسي، ج 50: 73، مؤ سسة الوفاء، بيروت؛ «اثبات الوصية»، مسعودي: 237.
[4] «بحارالانوار» ج 50: 113.
[5] «همان مدرك»،: 200؛ «مروج الذهب»، ج 4: 93.
[6] «كتاب الغيبة»، شيخ طوسي: 231.
[7] «همان مدرك»: 664؛ «كمال الدين» صدوق: 417 - 423؛ «بحارالانوار»، ج 51: 2512؛ «اثبات الوصية»: 272.
[8] «اثبات الوصية» مسعودي: 268 - 270.
[9] «اثبات الوصية» مسعودي: 268 - 270. [
[10] «ينابيع المودة»، حافظ سليمان: 455، بصيرتي، قم.
[11] «كمال الدين»: 424.
[12] «كتاب الغيبة» شيخ طوسي: 237.
[13] «همان مدرك»: 231، 232، 239.
[14] «همان مدرك»: 231، 232، 239.
[15] «همان مدرك»: 77، 105.
[16] «بحارالانوار»، ج 12: 19.
[17] «همان مدرك»، ج 13: 15.
[18] «كتاب الغيبة»، شيخ طوسي: 230، 251؛ «كمال الدين»: 434.
[19] «كتاب الغيبة» شيخ طوسي: 232؛ «كمال الدين»: 429.
[20] «كمال الدين»: 501.
[21] «همان مدرك»: 435؛ «سفينة البحار»، شيخ عباسي قمي، ج 2: 703.
[22] «المقالات و الفرق»، سعد بن عبداللّه ابي خلف الأشعري القمي، با مقدمه و تصحيح جواد مشكور، مقدمه: ط، مركز انتشارات علمي و فرهنگي.
[23] «كمال الدين»: 434.
[24] «اثبات الوصية»، مسعودي، 271.
[25] «اصول كافي»، كليني ج 1: 328، دارالتعارف، بيروت.
[26] «مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول»، علامه مجلسي، ج 4: 2، دارالكتب الاءسلامية، تهران.
[27] «كتاب الغيبة»، نعماني: 185.
[28] «رسالة ابي غالب الزراري»: 141، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم.
[29] «اصول كافي»، ج 1: 341؛ «مرآة العقول»، ج 4: 57.
[30] «كتاب الغيبة»، نعماني: 185.
[31] «بحار الأنوار»، ج 51: 11 و 12.
[32] «مروج الذهب»، مسعودي ج 4: 199.
[33] «كتاب الغيبة»، نعماني: 180؛ «كمال الدين»: 370؛ «سفينة البحار»، ج 2: 703.
[34] سوره «مريم»، آيه 12.
[35] سوره «مريم»، آيه 29.
[36] «بحارالأنوار»، ج 50: 328.
[37] «همان مدرك»؛ «اصول كافي»، ج 1: 505؛ «ارشاد» مفيد، ج 3: 324، مؤ سسة آل البيت.
[38] «كمال الدين»: 475.
[39] «كمال الدين»: 475.
[40] «اصول كافي»، ج: 1 505.
[41] «ارشاد»، مفيد، ج 2: 340.
[42] «اتفاق در مهدي موعود»، سيداكبر قرشي: 62-111.
[43] «منتخب الأثر في الأمام الثاني عشر»، صافي گلپايگاني: 372، داوري، قم.
[44] «كتاب الغيبة»، شيخ طوسي: 248؛ «بحار» ج 52: 51.
[45] «كتاب الغيبة»، شيخ طوسي: 164.
[46] «كتاب الغيبة» نعماني،: 154، 162، 177.
[47] «بحار الأنوار»، ج 52: 93.
[48] «كنزالفوائد»، كراجكي، تعليق شيخ عبدالله نعمه ج 2: 114 - 140، دارالذخائر.
[49] «امام مهدي حماسه اي از نور»، شهيد صدر، ترجمه كتابخانه بزرگ اسلامي: 30.
[50] «شيعه در اسلام»، علامة طباطبايي: 151، انتشارات دفتر تبليغاتي اسلامي.
[51] سوره «عنكبوت»، آيه 14.
[52] «كمال الدين»، ج 2: 385.
[53] «كتاب الغيبة»، سيخ طوسي: 113 - 125؛ «كنزالفوائد»، كراجكي: 140.
[54] «همان مدرك»: 428؛ سوره «رعد»، آيه 39.
[55] سوره «صافات»، آيه 144.
[56] «سوره بقره»، آيه 50.
[57] سوره «انبياء»، آيه 69.
[58] سوره «نساء»، آيه 157.
[59] سوره «انفال»، آيه 30.
[60] «اصول كافي»، ج 1: 178.
[61] «همان مدرك»: 180.
[62] «كتاب الغيبة»، شيخ طوسي: 266.
[63] «همان مدرك»: 162؛ «بحارالانوار»، ج 52: 153؛ «اصول كافي»، ج 1: 340.
[64] «كتاب الغيبة»، شيخ طوسي: 162.
[65] «مراصد الاصلاع علي اسماء الامكنة و البقاع»، ج 2: 620، دارالمعرفة، بيروت.
[66] «مجموعه مقالات و گفتارها پيرامون حضرت مهدي»: 64، واحد برگزاري مراسم نيمه شعبان مسجد آية الله انگجي، تبريز.
[67] «كتاب الغيبة»، نعماني، 182.
[68] «همان مدرك»، 315.
[69] «همان مدرك»: 164.
[70] «كتاب الغيبة»، شيخ طوسي: 162.
[71] «كتاب الغيبة»، نعماني: 172.
[72] «تاريخ الغيبة الكبري»، محمد صدر: ج 2: 65، مكتبة الام اميرالمؤ منين (ع) العامة، اصفهان.
[73] «جمال الاسبوع»، ابن طاووس: 510، به نقل از «دراسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء»، سيد جعفر مرتضي عاملي: 260، نمونه.
[74] «جمال الا سبوع»، ابن طاووس: 510، به نقل از «دراسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء»، سيد جعفر مرتضي عاملي: 260، نمونه.
[75] «بحارالانوار»، ج 52: 317.
[76] «اثبات الوصية»، مسعودي: 221.
[77] «اثبات الوصية»، مسعودي: 221.
[78] «نجم الثاقب يا زندگي مهدي موعود»، محدث نوري،: 252 - 260، جعفريو مشهد.
[79] «دراسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء» سيد جعفر مرتضي عاملي: 263.
[80] «بحارالانوار»، ج 52، 159.
[81] «الذريعة الي تصانيف الشيعة» شيخ آقا بزرگ تهراني ج 5: 108؛ دارالاضواء، بيروت «طبقات اعلام الشيعه»، شيخ آقا بزرگ تهراني، قرن هشتم: 145.
[82] «دراسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء» استاد جعفر مرتضي عاملي.
[83] «سنن ابي داوود»، ج 4: 116؛ داراحياء السنة النبوية.
[84] «اعلام الوري بأعلام المهدي»، طبرسي، 434، دارالمعرفة، بيروت؛ «كتاب الغيبة» شيخ طوسي: 471، 474، «بحارالانوار»، ج 52: 280، 299.
[85] «بحارالانوار»، ج 52: 383.
[86] «تاريخ ما بعد الظهور»، سيد محمد صدر: 881؛ مكتبة الام اميرالمؤ منين العامة، اصفهان.
[87] «اعتقادات»، شيخ صدوق، تحقيق عصام عبدالسيد، چاپ شده در مصنفات شيخ مفيد، ج 5: 99،كنگره شيخ مفيد.
[88] «تصحيح الاعتقاد» شيخ مفيد، حسين درگاهي، چاپ و مصنفات شيخ مفيد، ج 5:: 131.
[89] «بحارالانوار»، ج 27: 213، 216، 217.
[90] «بحارالانوار»، ج 27: 213، 216، 217.
[91] «تاريخ الغيبة الصغري»: 230، مكتبة الامام اميرالمؤ منين، اصفهان.
[92] «اعلام الوري»: 349.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».