ميلاد حضرت مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در ادبيات اهل سنت

مشخصات كتاب

عنوان : ميلاد حضرت مهدي موعود در ادبيات اهل سنت
پديدآورندگان : امام زمان (عليه السلام)(توصيف گر)
جعفر خوشنويس(پديدآور)
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
صاحب محتوا : موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان
توصيفگر : تولد
اهل تسنن
وضعيت نشر : قم: موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
ويرايش : -
خلاصه :
مخاطب :
يادداشت : ,ملزومات سيستم: ويندوز 98+ ؛ با پشتيباني متون عربي؛ + IE6شيوه دسترسي: شبكه جهاني وبعنوان از روي صفحه نمايش عنوانداده هاي الكترونيكي
شناسه : oai:tebyan.net/7180
تاريخ ايجاد ركورد : 1387/12/15
تاريخ تغيير ركورد : 1387/12/15
تاريخ ثبت : 1389/6/28
قيمت شيء ديجيتال : رايگان

مقدمه

بر خلاف تصوّر بسياري، اعتقاد به حضرت مهدي، عجّل الله فرجه الشريف، و اين كه آن حضرت متولّد شده است اختصاص به شيعه‌ي اثنا عشريه ندارد، بلكه اين مسئله جايگاه و منزلت بارز و دامنه‌ي وسيعي در ادبيات اهل سنّت، از مذاهب، گوناگون دارد.مراد از ادبيات همه‌ي آن چيزهايي است كه به طور نثر يا شعر، گفته شده است.مظهر اين ادبيات، عمدتاً، از سه مجموعه تشكيل مي‌شود كه عبارت است از:1. كتب تفسير و تاريخ و حديث و روايات فضائل و مناقب.2. توصيف‌ها و مدايح و تمجيدها و تعريف‌هايي كه به شكل نثر است.3. توصيف‌ها و مدايح و توسّلات و مناجات‌هايي كه به شكل شعر است.با مطالعه‌ي ميراث مكتوب اهل سنّت، اين حقيقت به طور آشكار، به چشم مي‌خورد كه جمع كثيري از اهل سنّت، از علما و شعراي‌شان، از همه‌ي مذاهب، و گرايش‌ها، به اين كه حضرت مهدي(عج)، فرزند امام حسن عسكري (عليه‌السّلام) و دوازدهمين امام شمرده مي‌شود و در سال 255 هجري متولد گرديده است اعتقاد دارند و اين مطلب، از دو موضوع به دست مي‌آيد:يك) توصيف حضرت مهدي(عج) به اين كه از اولاد حضرت فاطمه (عليهاالسّلام) است و اين كه او، آخرين امام از دوازده امامي است كه در صحيح بخاري و مسلم [1] به عدد آنان اشاره دارد.دو) اين كه آن حضرت، تنها فرزند امام حسن عسكري (عليه‌السّلام) و نام او، مانند نام جدش، «محمد» است.

ولادت حضرت مهدي در ادبيات نظم اهل سنت‌

حصكفي حنفي‌

ابوالفضل يحيي بن سلامه‌ي حصكفي، از علماي نامدار قرن ششم هجري بوده و وفات او در سال 551 ه بوده است. ياقوت حموي، ترجمه‌ي او را در معجم الأدباء آورده است. شايد او، از نخستين كساني از اهل سنّت است كه از حضرت مهدي، عجّل الله فرجه، به زبان شعر، به عنوان «دوازدهمين امام» و به عنوان «آن مهدي كه شيعه‌ي اماميّه به او اعتقاد دارد» نام مي‌برد. او، در ضمن يك قصيده‌ي مفصّل، به زبان بليغ و زيباي عربي، مي‌گويد:و سائلي عن حبّ أهل البيت هل اُقِرّ إعلاناً به أم أجحدُهيهات ممزوجٌ بلحمي و دمي حُبُّهُمُ و هوالهُدي والرَّشَدُحيدرةٌ و الحسنان بعدَه ثمّ عليٌ و ابنُه محمدو جعفر الصادق و ابن جعفر موسي و يتلوهُ عليُّ السيدُاعني الرضا ثم ابنُه محمدٌ ثم عليٌّ و ابنُه المسدّدُالحسن التالي و يتلو تِلوَه محمد بن الحسن المعتقدُقومٌ هم ائمتي و سادتي و ان لَحاني معشرٌ و فنّدوااي كسي كه از من، درباره‌ي محبّت اهل بيت مي‌پرسي: «آيا به طور آشكار به آن اقرار كنم، يا آن را انكار»هيهات! (كه اين محبت را انكار كنم!) بلكه محبت ائمه‌ي هدي با گوشت و خونم آميخته شده است.علي، و پس از او، حسن، حسين، سپس علي، و فرزندش محمّد، و جعفر صادق، و فرزند جعفر [يعني]موسي.و به دنبال او، فرزندش علي بزرگوار - مقصودم رضا است -، سپس فرزندش محمّد سپس علي و فرزند مؤيدش حسن و آن كه به دنبال او مي‌آيد، يعني، محمّد فرزند حسن (عسكري) كه مورد اعتقادم است.اينان، همگي امامان و سروران من‌اند، گرچه گروهي، درباره‌ي آنان با من به جدال بنشينند و بخواهند عقيده‌ي مرا درباره‌ي آنان ابطال كنند.اين قصيده را ابن جوزي حنفي، در كتاب (المنتظم، ج 3، ص 183) و عماد اصفهاني در كتاب خود (خريدة العصر) آورده‌اند.نيز در صدر كتابي به نام الائمة الاثنا عشر كه تاليف شمس الدين ابن طولون است، اين شعر آمده است.اين شخص را گرچه ابن اثير (صاحب الكامل في التاريخ) از متقدّمين، و مرحوم شيخ عباس قمي در الكني و الالقاب [2] از متأخّرين، شيعه قلمداد كرده‌اند، ولي تتمه‌ي سخن او، در همين قصيده، و دفاع او از خلفاي سه گانه و اعلام اين كه او يك شافعي مذهب است نشان مي‌دهد كه وي، فردي از اهل سنّت و پابند به مذهب خود است.با هم بخوانيم:و لست أهواكم ببغضي غيركم إني إذن أشقي بكم لاأسعُدفلا يظن رافضيٌ انّني وافقته أو خارجيٌ مفسدُمحمدُ و الخلفاءُ بعدَه أفضلُ خلقِ الله فيما أجِدَو الشافعيُ مذهبي مذهبُه لأنّه في قولِهِ مؤيَّدگمان نشود كه من، در كنار مودّت و محبّت شما اهل بيت، خلفا را مبغوض مي‌دارم.. چرا كه در اين صورت، من، به وسيله‌ي شما، بدبخت مي‌شوم، نه خوش‌بخت و سعادت‌مند.پس هيچ رافضي (يعني شيعه) يا خارجي مفسد، گمان نكند كه من، با او، در بغض داشتن خلفا، موافق‌ام.محمّد و خلفاي پس از او، بهترين خلق خدايند كه من يافته‌ام و مذهب شافعي، مذهب من است؛ زيرا او، در كلام‌اش، تاييد شده است!

شمس الدين ابن طولون حنفي‌

شمس الدين محمّد بن علي بن طولون (متوفي 955 هجري) از علماي اهل سنّت است كه علاوه بر علوم معمولي اسلامي از علوم ادبي بهره زيادي داشت. وي، داراي منزلت بس بلندي نزد علماي دمشق بود.او علاقه‌ي وافري به اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) داشت. لذا كتابي مستقل در معرّفي شخصيّت و سيره‌ي اهل بيت به نام الائمة الاثنا عشر نگاشت. در آن فقط، از منابع اهل سنّت، مطالب جامعي درباره‌ي يكايك امامان دوازده‌گانه‌ي اهل بيت عليهم السلام آورده است.اين كتاب، اخيراً، از سوي يكي از دانشمندان محقّق معروف اهل سنّت لبنان، آقاي دكتر صلاح الدين المنجد (مؤلف كتاب معروف نقش كليسا در ممالك عربي) تصحيح و به وسيله‌ي انتشارات دار صادر و دار بيروت، در حدود سال 1958 ميلادي، به چاپ رسيد.آقاي ابن طولون، در ابتداي اين كتاب، قصيده‌ي آقاي حصكفي را كه داراي 48 بيت مي‌باشد، به طور كامل آورده است و سپس شخصيّت يك يك امامان را مورد بحث قرار داده است.اين مطلب، در حقيقت، نشانه‌ي دو مسئله است:يكم - او، انتساب اين قصيده را به حصكفي حنفي، پذيرفته است.دوم - اينكه محتواي اين قصيده را نيز پذيرفته است.نكته‌ي جالب اين كه تحت «شماره‌ي 12» و عنوان الحجة المهدي مطالبي را درباره‌ي حضرت مهدي موعود، عجّل الله فرجه، از منابع اهل سنّت آورده است. او سخنانش را درباره‌ي حضرت مهدي، چنين آغاز مي‌كند:و ثاني عشرهم ابنُه محمّدُ بن الحسن و هو أبو القاسم محمّدُ بن الحسن بن علي الهادي بن محمّد الجواد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين بن علي بن ابي طالب رضي الله عنهم.سپس، پس از چند سطر، اين چنين مي‌نويسد:كانت ولادتُه، رضي الله عنه، يوم الجمعة، منتصَف شعبان سنه 255، و لمّا توفي و الدُه المتقدم ذكرُهُ، كان عُمرُه خمسَ سنين.اين مطالب، هم در مورد نسب حضرت مهدي، عجّل الله فرجه الشريف، و هم در مورد سال ميلاد آن بزرگوار، دقيقاً و تحقيقاً، مطابق نظريّه شيعه است.ابن طولون، در اثنايِ كلامش پس از ذكر سلسله‌ي نسب حضرت مي‌نويسد:ثاني عشر الأئمة الاثني عشر، علي اعتقاد الإماميّه، المعروف بالحُجّة.و نيز مي‌نويسد:و هو الذي تزعَمُ الشيعةُ أنّه المنتظَر و القائم و المهدي.به نظر مي‌رسد كه او، اين مطلب را از باب تقيّه يا ملاحظات ديگر نوشته است؛ زيرا، وي، در مركز امويان (دمشق) زندگي مي‌كرده است.وي، در خاتمه‌ي كتاب ياد شده‌اش، گويا به هيجان در مي‌آيد و عشق و اعتقاد و ارادت خود به امامان دوازده‌گانه را در قالب شعري شش بيتي زيبا كه متضمّن تشويق مردم بر اقبال به اهل بيت است، انشا مي‌كند:عليكَ بالأئمةِ الاثني عشر من آل بيت المصطفي خيرِ البشرأبو ترابٍ حَسنٌ حسينُ و بغض زين العابدين شينُ‌محمّد الباقر كم علمٍ دري و الصادقُ ادعُ جعفراً بين الوري‌موسي هو الكاظم و ابنه علي لقّبهُ بالرضا و قدرُهُ عليّ‌محمد التقيُّ قلبُه معموُر علي التَّقيُ درّه منثورو العسكري الحسن المطهّر محمّد المهديُّ سوف يظهربر تو باد كه به امامان دوازده گانه توجّه كني‌اينان كه از خاندان مصطفي، خير البشرندابو تراب و حسن و حسين‌و زين العابدين كه بُغض داشتن نسبت به او، زشت و ننگ است‌محمّد باقر كه چه قدر دانش‌ها را مي‌دانست.و امام جعفر كه به اين خصلت در ميان مردم معروف بود، يعني، صادق.و موسي كه كاظم و فرو برنده‌ي غيض بود، و فرزندش علي كه او را با لقبش رضا بخوان. او كه قدر و منزلتش بلند و والا است.و محمّد تقي كه دلش به تقوا آباد است‌و علي نقي كه گوهرهايش پخش است.اين شعر، اقرار غير مستقيم به اين حقيقت است كه حضرت بقية الله، عجّل الله تعالي فرجه، متولد شده‌است نه اين كه بعدها متولّد خواهد شد.

احمد جامي (شيخ جام)

احمد بن ابوالحسن بن محمّد بن جرير بَجَلي نامقي جامي ترشيزي ابو نصر(متوفاي سال 536)، ملقّب به «شيخ الاسلام»كه گاهي به «ژنده پيل»و «شيخ جام» و «پير جام» ناميده مي‌شود از بزرگان صوفيه است. يكي ديگر از شخصيّ‌هاي معروف، و ادباي شاخص اهل سنّت است كه به حضرت مهدي موعودي كه متولّد شده و اين كه روزي براي إصلاح جهان ظهور خواهد كرد، اقرار مي‌كند.او اين حقيقت را در قصيده‌ي زيبايي، در 9 بيت سروده است:اي ز مهر حيدرم هر لحظه در دل صد صفا است وز پي حيدر، حسن ما را امام و رهنما است‌همچو كلب افتاده‌ام بر خاك در گاه حسين خاك درگاه حسن اندر دو چشمم توتيا است‌عابدين، تاج سر و باقر، دو چشم روشن است دين جعفر، بر حق است و مذهب موسي، رواست‌اي موالي! وصف سلطان خراسان را شنو ذره‌اي از خاك قبرش دردمندان را دواست‌پيشواي مؤمنان است - اي مسلمانان! تقي و رنقي را دوست دارم در همه مذهب رواست‌عسكري نور دو چشم عالم و آدم بود همچو مهدي يك سپهسالار در ميدان كجا است؟شيخ جام، در اين قصيده‌ي زيبا، حتّي به امامت دوازده معصوم، تصريح مي‌كند.

عطار نيشابوري حنفي‌

شيخ فريد الدين عطار نيشابوري ابو حامد - يا ابوطالب - محمّد بن ابي بكر (متوفاسال 618)از عرفاي معروف اهل سنّت و حنفي مذهب است. او،قصيده‌ي مفصّلي در مدح أئمه‌ي دوازده گانه سروده است و در كتاب مظهر الصفات آمده است، چنين مي‌گويد:مصطفي، ختم رسُل شد در جهان مرتضي، ختم ولايت در عيان‌جمله فرزندان حيدر اوليا جمله يك نورند؛ حق، كرد اين ندادر پايان اين قصيده، چنين مي‌گويد:صد هزاران اوليا روي زمين از خدا خواهند مهدي را يقين‌يا الهي مهديم از غيب آر تا جهانِ عدل، گردد آشكارمهدي هادي است تاج اتقيا بهترين خلق بُروجِ اوليااي تو ختم اولياي اين زمان وز همه معني نهاني جان جان‌اي تو هم پيدا و پنهان آمده بنده عطارت ثنا خوان آمدهملاحظه مي‌فرماييد كه او، چگونه از حضرت مهدي، عجل الله فرجه به عنوان فردي كه در سرا پرده غيبت به سر مي‌برد، ياد مي‌كند.نكته‌ي مهم‌جالب توجّه اين كه در حالات اين اديب بزرگ، گفته شده است كه او، هيچ گاه، زبان به مدح كسي از ملوك و امراي عصر خود نگشود و در تمام كتاب‌هايش، يك مديحه پيدا نمي‌شود. خود او، در اشارت به اين معنا گويد:به عمر خويش مدح كَس نگفتم دُري از بهر دنيا، من، نسُفتمبا اين حال، اين مرد بزرگ، چنين سروده‌ي زيبايي درباره امامان عليهم السلام سروده است.او، قصايد زيبايي ديگري در مدح مولاي متقيان (عليه‌السّلام) سروده است كه جالب توجّه است.

شيخ محيي الدين ابن عربي‌

محمّد بن علي بن محمّد ابوبكر حاتمي طائي اندلسي (معروف به محيي الدين ابن عربي) فيلسوف، متصوف و متكلم اهل سنّت است كه در مرسيه در اندلس متولد شد و در دمشق استقرار پيدا كرد و در سال 638 هجري وفات يافت. او، كتاب‌هاي زيادي مانند الفتوحات المكيّه، محاضرة الأبرار فصوص الحكم، التجليات الالهية، ديوان شعر و... دارد.او، از حضرت مهدي (عج) نام برده و حضرتش را مدح كرده است:ألا إنّ ختم الأولياء شهيد و عينُ إمام العالمين فقيد [3] .هو السيّد المهدي من آل احمد هو الصارُم الهنديّ حين يبيدُهو الشمس يجلو كلَ غم و ظلمةٍ هو الوابل الوسمي حين يجودهلا! كه خاتم أوليا، زنده و ناظر است.او، چشم امام عالميان (يعني پيامبر اكرم) است كه در ميان مردم نيست او است سيّد ما، مهدي از آل احمداو است شمشير برّان (هندي) هنگامي كه فاني مي‌سازد (كافران را)او، آفتابي است كه هر تاريكي و غمي را مي‌زدايد.او است باران اوّل و بعد از پاييز، هنگامي كه به سخاوت مي‌بارد، زمين را سر سبز مي‌سازد.آن چه در اين شعر، شايسته تامّل و سزاوار تدبّر است، اين است كه ابن عربي، در سطر اول اين قصيده اقرار مي‌كند كه حضرت بقية الله (عج)، حاضر و ناظر است.جالب‌تر اين كه ايشان، اين چند بيت شعر را پس از جملاتي گويا و زيبا، درباره‌ي حضرت مهدي، عجّل الله فرجه، آورده است كه چنين است:(... إن لله خليفة يخرج و قد امتلات الأرض جوراً و ظملاً فيملأوها قسطا» و عدلاً. و لو يبق من الدنيا إلّا يوم واحد لطوّل الله ذالك اليوم حتّي يلي هذا الخليفة من عترة رسول الله من وُلد فاطمة يواطي‌ء اسمُه اسمَ رسول الله)ايشان، چند بيت ديگر، نيز درباره‌ي حضرت مهدي سروده است كه سزاوار طرح و تامل است:إذا دار الزمان علي حُروفٍ ببسم الله فالمهديُ قاماو يخرج بالحطيم عقيب صَوم ألا فاقرأه من عندي السلاماهرگاه زمان، گردش لازم و خاص خود را انجام دادبه نام خدا، حضرت مهدي قيام خواهد كردو از كنار حطيم (كه ميان حجر الأسود و دَرِ خانه كعبه است) خروج خواهد كرد، پس از دوره‌اي از روزه (يا إمساك و اختفا و سكوت) هلا! سلام مرا به آن حضرت برسان. [4] .جالب توجّه اين كه در اين دو بيت، محيي الدين بن عربي، از دو لفظ گويا و قابل تدبّر، براي امام زمان (عج) استفاده كرده است و آن دو لفظ «قام» و «يخرج» است. ايشان، در آن دو بيت نگفته است: «يولد»، بلكه گفته است: «خارج مي‌شود و قيام مي‌كند.»بنابر اين، حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه، متولّد شده است و زنده مي‌باشد و زماني، از حالت اختفا و قعود، خارج مي‌شود و قيام مي‌كند. اين حقيقت، هنگامي كه بدانيم، قصيده‌اي در توسّل به دوازده امام دارد كه در آخر آن نام حضرت حجت آمده است، بهتر آشكار مي‌شود.

مولوي رومي حنفي‌

جلال الدين محمّد بلخي رومي، معروف به مولوي (متوفاي سال 672) از شعراي بزرگ و معروف، حنفي مذهب است. در ديوان بزرگ و مشهور خود كه به نام شمس تبريزي مشهور است، اين اشعار را كه نام ائمه‌ي دوازده‌گانه را در بر دارد، سروده است:اي سرور مردان، علي، مردان، سلامت مي‌كنند وي صفدر مردان، علي، مردان، سلامت مي‌كنندبا قاتل كفار گو، با دين و با ديندار گو با حيدر كرّار گو، مستان، سلامت مي‌كنندبا درج دو گوهر بگو، با برج دو اختر بگو با شبّر و شبر بگو، مستان، سلامت مي‌كنندبا زينِ دين، عابد بگو، با نور دين باقر بگو با جعفر صادق بگو، مستان، سلامت مي‌كنندبا موسي كاظم بگو، با طوسي عالِم بگو با تقي قائم بگو، مستان، سلامت مي‌كنندبا مير دين هادي بگو، با عسكري مهدي بگو با آن ولي مهدي بگو، مستان، سلامت مي‌كنند

فضل بن روزبهان شافعي‌

فضل الله بن روز بهان بن فضل الله الامين خنجي شيرازي الاصل، شافعي و صوفي مسلك است. او، مشهور به خواجه ملا است. وي، در سال 927 وفات كرد. او، همان كسي است كه ردّيه‌ي مفصّلي بر كتاب منهاج الكرامة از علّامه حلي، قدّس الله سرَّه، نگاشته و مسائل امامت را زير سؤال برده است، ولي خود اين شخصيّت، به رغم اين موضع‌گيري شديد، قصيده‌ي غرّايي (15 بيتي) به نام چهارده معصوم سروده است كه در آغاز تمام ابياتش، به معصومان پاك سلام داده است و در خاتمه‌ي آن، پس از سلام به حضرت بقية الله، سخن از طلوع خورشيد جهان تاب آن حضرت و انتشار عدل در عصر شريفش به ميان آورده است:سلامٌ علي المصطفي المجتبي سلامٌ علي السيد المرتضي‌سلامٌ علي ستنا فاطمه مَن اختارها الله خير النساسلامٌ من المسك أنفاسُه علي الحسن الالمعيّ الرضاسلامٌ علي الأورعي الحسين شهيد ثوي جسمه كربلاسلامٌ علي سيّد العابدين علي بن الحسين الزكي المجتبي‌سلامٌ علي الباقر المهتدي سلامٌ علي الصادق المقتدي‌سلامٌ علي الكاظم الممتحن رضي السجايا امام التقي‌سلامٌ علي الثامن المؤتمن عليِّ الرضا سيّد الأصفياسلامٌ علي الأريحي النقي عليّ المكرم هادي الوري‌سلامٌ علي السيّد العسكري امام يجهز جيش الصفاسلامٌ علي القائم المنتظر ابي القاسم الغر نور الهدي‌سيطلع كالشمس في غاسق ينحيه من سيفه المنتضي‌تري يملأ الارض من عدله كما ملئت جور أهل الردي‌سلامٌ عليه و آبائِهِ و انصارِهِ ما تدور السماسلام بر برگزيده‌ي عالميان، حضرت مصطفي سلام بر سيّد و سرور، حضرت مرتضي‌سلام بر بانوي دو عالم، فاطمه، كه خدا، او را به عنوان بهترين زنان عالم برگزيده است.سلام بر حسن با ذكاوت كه مورد رضاي همگان بوده و انفاس مقدسش به پاكي مشك بودسلام بر حسين كه خاك كربلا، جسم شريفش را به دامن گرفته است.سلام بر سرور عبادت كنندگان، علي بن حسين كه پاك‌تر و برگزيده بود.سلام بر باقر كه بشريت به نور هدايتش ره مي‌جستند. سلام بر امام صادق كه پيشواي جهانيان بود.سلام بر امام كاظم كه آماج بلاها شد. سلام بر امام نقي كه داراي اخلاق نيكويي بود.سلام بر هشتمين اختر تاب‌ناك هدايت، علي الرضا كه سرور پاكان بود.سلام بر امام علي النقي بزرگ مرد محترم هدايت كننده‌ي جهانيان‌سلام بر سرور ما، امام عسكري، سلام بر امامي كه روزي ارتش راستي و صفا را خواهد آراست.سلام بر قائم آل محمّد كه دنيا، چشم به راه او دوخته است. آن ابوالقاسم كه داراي اراده‌ي آهنين و خورشيد تاب‌ناك هدايت است.هنگامي كه دنيار ا ظلمت و جهالت فرا مي‌گيرد، همانند خورشيد روشنگري، تابيدن گرفته و كساني را كه بر پاكي و آراستگي خود همت گماشته‌اند، نجات خواهد داد.آن وقت است كه مي‌بيني جهان از عدل و داد لبريز شده است، درست همان هنگامي كه خود پرستان، دنيا را پر از ستم و جهالت خود كرده‌اند.تا آسمان پابرجا است، سلام بر او و نياكان پاك و ياوران او باد.او، نه فقط اين قصيده را سروده است، بلكه آن را نيز شرح كرده است و يك يك امامان را بررسي كرده است و هنگامي كه به حضرت مهدي، عجل الله فرجه الشريف مي‌رسد، چنين مي‌نگارد:اللهم و صلّ و سلّم علي الإمام الثاني عشر، وارث الصفوة المصطفوية و القوة المرتضوية و المكارم الحسنية و العزائم الحسينية و العبادة العلوية و العلوم الباقريّة و الامامة الصادقيّة و الاخلاق الكاظميّة و المعارف الرضويّة و الكرامات التقويّة و المقامات النقويّة و العساكر العسكريَّة الذي فاق الأنام كرامة و فضلاً، الإمام المودود، و المظهر الموعود، أبي القاسم المهدي، العبد الصالح و الحجة القائم المنتظر لزمان الظهور...اللهم صلّ علي سيّدنا محمّد و آل سيدنا محمّد، سيما الإمام الموعود محمّد المهدي المنتظر و سلّم تسليما.او حضرت مهدي عجل الله فرجه الشريف را چنين تصويف مي‌كند:آن حضرت، وارث قوّت مرتضوي، مكارم حسني، عزيمت‌هاي حسيني، عبادت امام زين العابدين، علوم امام باقر، امامت امام صادق، اخلاق امام كاظم، معارف امام رضا، كرامت‌هاي امام محمّد تقي، مقامامت امام نقي، وارث لشكرهاي امام حسن عسكري (عليه‌السّلام) است. او، كسي است كه بر مردم، از روي كرامت و بزرگي و فضائل فائق و غالب شده است. امامي كه دل‌ها، او را دوست مي‌دارد و او، مظهر موعود است كه حضرت رسول وعده فرموده كه آن حضرت ظاهر خواهد شد و عالم را به انوار عدالت منوّر خواهد ساخت. كُنيت او، مانند پيغمبر، «ابوالقاسم» و لقبش، حضرت «مهدي» است؛ زيرا، راه يافته به اسرار حقايق الهي است. «عبد صالح» نيز از القاب آن حضرت است. از جمله القابش، حجّت قائم و منتظر زمان ظهور است.ابن روز بهان، پس از بيان حكايت شفا يافتن اسماعيل هرقلي، به دست امام زمان (عليه‌السّلام) مي‌نويسد:و اين فقير را از شوق آن جمال، هنگام كتابت اين حكايت، اين غزل روي نمود:در رهي ديدم مهي، حيران آن ما هم هنوز عمر رفت و من مقيم آن سر را هم هنوزچو نسيم صبحگاهي بر من بي دل گذشت من نسيم وصل آن مه را هوا خواهم هنوزمي‌فزايد مهر او هر روز در خاطر مرا گرچه من كاهيده‌ام از درد مي‌كاهم هنوزگرچه آه آتشينم خرمن جان سوخته مي‌رود تا اوج گردون آتش آهم هنوزشوق آن ديدار، غافل كرده از عالم مرا تو مپنداري كه من از خويش آگاهم هنوزانتظار شاه مهدي مي‌كشد عمري امين رفت عمر و در اميد طلعت شاهم هنوز [5] .البته اين، تنها كار ادبي ايشان در مورد امامان دوازده گانه نيست، بلكه قصيده ديگري به شرح زير، در توسل به دوازده امام دارد:مهيمنا به حبيب محمّد عربي به حقّ شاه ولايت علي عالي فن‌به هر دو سبط مبارك، به شاه زين عباد به حق باقر و صادق، به كاظم احسن‌به حق شاه رضا، ساكن حظيره‌ي قدس به حقّ شاه تقي و نقي، صبور محن‌به حق عسكري، حجت خدا مهدي كزين دوازده نجات روح و بدن

مولانا خالد نقشبندي شهرزوري‌

ايشان، از اكابر و اعاظم علماي كرد اهل سنّت و از مشايخ نامدار طريقه‌ي نقشبنديه است. او، شافعي مذهب است.ايشان، شيفته‌ي نبي اكرم اسلام و اهل بيت گرامي او صلوات الله عليهم بود.وي، در سال 1197 وفات كردو در كنار كوه قاسيون در دمشق دفن شد.او، از كساني است كه درباره‌ي دوازده امام، شعر سروده و به حضرت مهدي، عجّل الله فرجه الشريف، اشاره كرده است و آن قصيده كه اساساً در مدح حضرت رضا (عليه‌السّلام) سروده است، چنين است:اين بارگاه كيست كز عرش برتر است؟ وزنور گنبدش همه عالم منور است؟وز شرم شمس پاي زرش كعبتين شمس در تخته نرد چرخ چهار هم به شش در است‌وزانعكاس صورت گل آتشين او بر سنگ، جاي لغزش پاي سمندر است‌نعمان، خجل زطرح اساس خَوَر نق‌اش كَسري شكسته دل بي طاق مكسّر است‌بهر نگاهباني كفش مسافران بر درگهش هزار چو خاقان و قيصر است‌اين بارگاه قافله سالار اولياست اين خوابگاه نور دو چشم پيمبر است‌اين بارگاه حضرتي است كه از شرق تا به غرب وزقاف تا به قاف جهان سايه گستر است‌اين روضه‌ي رضاست كه فرزند كاظم است سيراب نو گلي زگلستان جعفر است‌سرو سهي زگلشن سلطان انبياست نوباده‌ي حديقه‌ي زهرا و حيدر است‌مرغ خرد به كاخ كمالش نمي‌پرد بر كعبه كي مجال عبور كبوتر است‌تا همچو جان زمين تن پاكش به برگرفت او را هزار فخر بر اين چرخ اخضر است‌بر اهل ظاهر آن چه ز اسرار باطن است در گوشه‌ي ضمير مصفّاش، مضمر است‌خورشيد، كسب نور كند از جمال او آري، جزاها موافق احسان، مقرّر است‌برگرد حاجيا به سوي مشهدش روان كاين جا توقفي نه چو صد حج اكبر است‌بي طيّ ظلمت، آب خضر نوش بر درش كاين دولتي است رشك روان سكندر است‌بتوان شنيد بوي محمّد (ص) زتربتش مشتق، بلي، دليل به معني مصدر است‌زوار بر حريم وي آهسته پا نهيد كز خيل قدسيان، مفرشش زشهپر است‌غلمان خلد كاكل خود دسته بسته‌اند پيوسته كارشان همه جاروب اين در است‌شاها ستايش تو به عقل و زبان من كي مي‌توان كه وصف تو از عقل برتر است؟!اوصاف چون تو پادشهي از من گدا صيقل زدن به آيينه مهر انور است‌جانا به شاه مسند «لولاك» كز شرف بر تارك شهان اولوالعزم، افسر است‌ديگر به حق آن كه بر اوراق روزگار بابي زدفتر هنرش باب خيبر است‌ديگر به نور عصمت آن كس كه نام او قفل زبان و حيرت عقل سخنور است‌آن گه به سوز سينه‌ي آن زهر داده‌اي كز ماتمش هنوز دو چشم جهان‌تر است‌ديگر به خون ناحق سلطان كربلا كز وي كنار چرخ به خونابه احمر است‌ديگر به حقِّ آن كه ز بحر مناقبش انشاي بو فراس زيك قطره كمتر است‌آن گه به روح اقدس باقر كه قلب او مر مخزن جواهر اسرار را در است‌ديگر به نور باطن جعفر كه سينه‌اش بحر لباب از در عرفان داور است‌آن گه به حقِّ موسي كاظم كه بعد از او بر زمره‌ي اعاظم و اشراف، سرور است‌ديگر به قرص طلعت تو كز اشعه‌اش شرمنده ماه چهارده و شمس خاور است‌ديگر به نيكي تقي و پاكي نقي و آن گه به عسكري كه همه جسم جوهر است‌ديگر به عهد پادشهي كز سياستش با بره، شيره شرزه، بسي بِه زمادر است‌بر «خالد» آر رحم كه پيوسته همچو بيد لرزان زبيم زمزمه روز محشر است‌تو پادشاه دادگري اين گداي زار، مغلوب ديو سركش و نفس ستمگر است‌از لطف چون تو شاه ستمديده بنده‌اي از جور اگر خلاص شود، وُه چه در خور است!نا اهلم و سزاي نوازش نِيَم، ولي نا اهل و اهل، پيش كريمان، برابر است‌ايشان، در قصيده‌ي كوتاه ديگري، اشاره به امامان دوازده‌گانه دارد، و از حضرت بقية الله الاعظم (عج) نيز نام مي‌برد:اماماني كز ايشان زيب دين است به ترتيب اسم‌شان ميدان چنين است«علي» «سبطين» و «جعفر» با «محمّد دو «موسي» باز «زين‌العابدين» است‌پس از «باقر» «علي» و «عسكري» دان «محمّد مهديم» زان پس يقين است

ما موستا حاج محمود طالباني قادري (معروف به حكاك)

ايشان، كُرد است و از فضلاي اهل سنّت به شمار مي‌رود. وي، شافعي است كه به فارسي، قصيده‌ي زيبايي درباره‌ي ائمه عليهم السلام سروده و به حضرت بقية الله الاعظم (عج) نيز اشاره دارد:حق مولاي فقيران جهان پادشاهِ اولياي انس و جان‌بنده‌ي حق و امير مؤمنين شير ميدان دغا «يعسوب» دين‌حق آن دو گوشواره عرش حق فعل‌شان از مصدر حق كرده شق‌آن يكي، زهر، ز خارا نوش كرد وان دگر، خون جوش لب خاموش كردمهترانِ ساكنانِ جنّتين ديده‌ي ايمان «حسن»، ديگر «حُسين»حق آن بيمار دشت كربلا گشته تاجش البلاء للولانو نهال مثمر بستان دين سيّد السّادات «زين العابدين»حق آن داناي اسرار قدم حرمت آن منبع علم و كرم‌با قرآن اسرار قرآن را مبين قرّة الأبصار رأس الرّاسخين‌حق آن درويش دل ريش جهان آن كه افتاده شهانش پاسبان‌يادگار دوده‌ي پيغمبري باغ عرفان را چو گُل كرد «جعفري»حق آن سر حلقه‌ي صدق و صفا در حليمي يادگار مصطفي«موسي كاظم» به ميدان فنا آمده موسي صفت برهان نماحق آن از ماسوا افشانده دست با خدا پيوسته وز ديگر گُسست‌جانشين مرتضي در ارتضا شد مقام و نام پاك او «رضا»حق آن يكتا در بحر شهود كز ازل رفته زخود كرده وجودصائم و قائم مصفّي و «تقي» آن كه معراج فنا را مرتقي‌حق آن زيبا نهال باغ دين دان امام و پيشواي مهتدين‌عابد و ساجد مزكّي و «نقي» بُغض او را كي پسندد جز شقي؟حق آن لشكر كش اكبر جهاد مصلح افساد و مولاي عبادباغ دين را گِشته گلبرگ طري پادشاه اهل ايمان «عسكري»حق آن نايب مناب ذات حق مظهر نور هدي حين السّبق‌جامع اعجاز محبوب انام «مهدي» آخر زمان ختم الإمام [6] .

قصيده‌اي از شاعري از اهل سنت‌

اين قصيده كه سراينده آن احتمالاً، از قرن دوازدهم هجري است درباره‌ي ائمه‌ي هدي و امام زمان (عليهم‌السّلام) است. شاعر، بعد از ذكر خلفاي ثلاثه به آن امامان معصوم (عليهم‌السّلام) پرداخته است.چون كه علي داشت به خاك انتساب كرد نبي كُنْيَتِ او «بوتراب»وَهْ كه از آن خاك، چه گل‌ها دميد نكهت جاويد به عالم وزيدسنبل و گل را به چمن زيب و زَيْن موي حسن آمد و روي حسين‌آن دو نهال‌اند كه تا روز دين بارورند از گل و از ياسمين‌هر دم از اين باغ بري مي‌رسد تازه‌تر از تازه‌تري مي‌رسدآن دَه و دو، همچون بروج فلك نظم جهان داده سما تا سمك‌باز از آن غنچه خونين كفن رسته گلي تازه ترا چون سمن‌گلشن دين يافته زين، زيب و زَيْن گلبن توحيد علي حُسَين‌گلشن گردون و رياض بهشت در بر آن روضه نمايند زشت‌سر زده زان باز نهال، عجب داده ثمره‌هاي علوم و ادب‌شد صدف گوهر عالي فرش ساحت شهري كه علي شد درش‌علم كه در روي زمين وافرست از دم عيسي نفس باقر است‌باز شكفته گلي از باغ او داده جلا ديده‌ي ما زاغ اوبست دهان دگران، راز گفت غنچه شدند آن همه و او شكفت‌صادق صديق به صدق و صفا ناظر و منظور به صدق و صفاباز آن گلبن عالي تبار وه چه رطب بود كه آمد به باركام ولايت شده شيرين ازو يافته تمكين عجب دين ازوآن كه ببرد از دل اغيار بيم كاظم غيض است به خلق كريم‌باز دميد از چمن او گلي كامده روح قدسيش بلبلي‌خاك خراسان شده زو مشك بو خَلق به آن بو شده در جستجودَم چه زنَم از صفت بي حدش داده پيمبر خبر از مرقدش [7] .خُلقِ محمّد، كَرَمِ مرتضي هر دو عيان ساخت علي الرضاباز از آن طينت عنبر سرشت جلوه گري كرد گُلي از بهشت‌بُرد به تقوي گِرو از مابقي شهرت از آن يافت به عالم تقي‌سر زده زآن باغ علي مَنظري در صف شيران جهان صفدري‌زنگ زداي دل هر متّقي كنيت او گشت از آن رو نقي‌او به نقاوت شده آيينه‌اي تا فكند عكس به گنجينه‌اي‌زاده از آن زبده‌ي پيغمبري محسن احسن، حسن عسكري‌بحر سخا، كانِ وفا و كرم سايه دهِ طوبي باغ ارم‌باز چه گويم چو گلي زو دميد آه چه گل، گلشني آمد پديدنكهت او برده ز دل‌ها گمان پر شد از و دامن آخر زمان‌رشته كه از حق به نبي بسته شد باز به آن سلسله پيوسته شدنقطه‌ي اوّل چون به آخر رسيد كار بدايت به نهايت كشيدهادي دين، مهدي آخر زمان خَلقِ جهان يافته از وي امان‌گفت نبي: «كز پي ظلم و فساد روي زمين پركند از عدل و داد»قاتل دجال به شمشير كين با دَمِ عيسي نَفَسِ او قرين‌هر يك از آن گوهر گيتي فروز داده به شب، روشني نيم روزهر يك از ايشان، عجب و من عجب سلسله شان سلسله‌ي من وهب‌هر كه به آن سلسله پيوسته شد از ستم حادثه وارسته شدمن كه در آن روضه رياضت كشم زآن گل و گلزار به بوي خوشم‌نكهت آن عطر كفن بس مرا خار و خسش سرو سمن بس مرا

ما موستا حاج ميرزا عبدالله خادم‌

وي، از علماي فاضل و نامدار كُرد اهل سنّت است كه در سال 1895 ميلادي در شهر (كويه) از استان سليمانيه به دنيا آمد. در سرودن قصيده دست توانايي داشته است. بديع‌ترين مضامين را در كوتاه‌ترين مصراع‌ها، گنجانده است. در بخشي از قصيده‌ي نخست ديوان وي كه اين جا تقديم مي‌شود، مشاهده مي‌فرماييد كه چه‌گونه توانسته است حقّ مطلب را ادا كند.حاج ميرزا عبداللّه خادم، در تاريخ 1362 هجري قمري، بر اثر تصادف، در سليمانيه، دار فاني را وداع گفت.متن كردي قصيده وي كه در پايان آن به نام مقدس حضرت مهدي عجل الله فرجه الشريف كرده از اين قرار است:ديوان به نووكي خامه له وه‌سفي عه‌لي ته‌زين نووسي به ناوي حه‌زره‌تي سولتاني ئه‌ولياده‌ريا كه‌في له فه‌يزي كه‌في جودي حه‌يده‌ره شه‌رمه‌نده‌ي سه‌خاي ئه‌وي هه‌وري رووي سه‌ماياراي وه‌سفي له خامه وله نووسيني من ني‌يه يه‌زدان له مه‌دحي ئو بووكه فه‌رموويه«هل أتي»له بريزي تا بكه‌م قه‌ده‌حي باده‌ي ئوميد «يسقون من رحيق» له ئه‌م شاهي (لافتي)ره‌ونه‌ق درا به جه‌وهه‌ري عيسمه‌ت له فاتمه(س) نووري جه‌مالي دين ودله «زبدة النساء»ئه‌م خاكه لاله زاره له خويني دووچاوي من بو ماته‌مي حه‌سه‌ن (ع) حه‌سه‌ني أحسن الهدي‌داغي دلم له داغي حسه‌ين(ع) نه‌قشي به‌ستووه ره‌نگي ميسالي خوينه‌له سه‌ر خاكي كه‌ربه‌لازين‌العباده(ع) شافعي جورم و گوناهي من وه‌ختي ئه‌بم به ده‌رگه‌هي عولياكه‌في دوعاتوز و غوباري ره‌وزه‌ي باقر(ع) كفايه‌ته بوچاوي زينهارمه ئه‌يكه‌م به تووتيائه‌م خاكه زه‌ري چه‌عفه‌ري له نيگاهيكي جه‌عفه‌ره(ع) به‌م كيميايه‌وه مسي قه‌لبم بووه ته‌لاسه‌حرايي سوبحيكازبه شيواوه كاره‌وان روخساري ساديقه(ع) شه‌فه‌قي سوبحي ئيهتيداده‌ريايي حيلمي مووساكازم(ع) كه مه‌وج ئه‌دا ئه‌گري سه‌فاله نووري روخي پرته‌وي وه‌فاله‌م ره‌وزه‌ي ريازي ره‌زايه دلم ده‌مي گولچين ئه‌بي كه ببي باغه‌وان ره‌زا(ع)فيكري ته‌قي(ع) بوه و نه‌قي(ع) ته‌قواي هه‌ر كه‌سي مه‌غزم به عه‌شقي ئه‌و پره خالي له هه‌ر هه‌واخالي نه‌بوو دلم له خه‌يالاتي عه‌سكه‌ري تاكو به نووري مه‌عريفه‌تي ئه‌وبي ئاشناتيفلي عه‌زيزي روحه‌له ناو مه‌هدي(عج) قالبم بوشيري عشقي مه‌هديه(عج) گرياني بوغه‌زامن كاسه‌ليسي نيعمه‌تي ئيوه‌م هه‌موو ده‌مي ئوميده گه‌ر به لوتفي ئيوه ببي حاجه‌تم ره‌وااينك، ترجمه‌ي بيت به بيت اين قصيده‌ي كردي به زبان فارسي تقديم مي‌گردد.1- ديوانِ شعر من، به نوك خامه‌ام، تا به وصف علي(ع) رسيد، حيرت زده و مات ماند.كه چه بنويسد؟ و نوشت به نام حضرت سلطانِ اوليا؛2- كي، دريا كفش به مانند كف سخاوت وجود حيدر است؟ همان گونه، نيز شرمسار سخاوت وي گشته ابر در آسمان.3- يارا و توانايي وصف او، در قدرت قلم من نيست، خداوند متعال، در مدح او «هل أتي» را فرموده است.4- به اميد آن كه لبريز كنم قدح باده‌ي اميد و آرزوهايم را از دست شاه «لا فتي» بنوشم مگر يسقون من رحيق‌5- و اين را نيز بگويم، فاطمه(س)، زيب و رونق عصمت، هديه‌اي بود از خدا در جوهره و فطرت اوآن فاطمه‌اي كه نور زيبايي و جمال دين است و زبدة النساء هم.6- اين خاك نيز لاله زاري است از خون دو چشم من، در ماتم و سوگِ حسن(ع)، آن حسني كه أحسن الهدي بود.7- و بر دلم از داغ حسين(ع) نقش بسته است، و رنگش هم به مانند خون است بر سر خاكِ كربلا.8- زين العباد است شافعِ جُرم و گناهِ من.هنگامي كه رو به درگاه اعلاي الهي دست دعا را بر مي‌دارم.9- گرد و غبار روضه‌ي آرامگاه باقر(ع) براي من كافي است و نيز براي ديدگان امانْ جوي من است، كه توتياي چشمانم شده است.10- اين خاكِ زر جعفري از يك پرتو نگاه جعفر(ع) صادق است.به اين كيمياي به دست آمده، مِسِ قلب من طلا شده است.11- درجريان زندگي انسان، صحرا و سرابِ صُبح كاذب راه، كاروان‌ها را آشفته مي‌كند.امّا دميدن رخسار (صادق(ع)) شفقِ روشن صُبح هدايت بخش خواهد بود. [8] .12- و نگاه كن كه درياي حلم و صبر موساي كاظم(ع) چه گونه موج مي‌زند.و اين صفا را از پرتو وفاي به عهد و از رخساره‌ي زيباي پيمان و عهد خويش مي‌گيرد13- و در اين روضه، به خاطر رياض و سپيد رضا(ع) است كه دلم، يك‌دم‌گلچينِ عشق خواهد شد، به شرطي كه باغبان، حضرت رضا(ع) باشد.14- و فكر تقي بوده است و نقي، نشانه‌ي تقواي هر كسي كه مي‌بيني‌و مغز من، پُر از عشق او شده است و خالي ز هر هوا و هوسي‌15- و يك لحظه، دلِ من، از خيال (عسكري) خالي نبوده است،چرا؟... براي اين كه هميشه، با نور معرفت وي آشنا گردد16- و در مهد و گهواره‌ي قالبِ خاكي تن من، طفلِ عزيز روحم قرار داردبراي مكيدنِ شير عشق حضرت مهدي(عج)، گريه‌اي دارد براي جنگ (در ركابش)17- من، ريزه‌خوار نعمت شمايم، هر لحظه و همه دم‌و نيز اميد آن دارم كه به لطفِ شما، حاجتم روا گردد.

استاد سيد ابراهيم ستوده‌

وي، از سادات صحيح النسب باينچوب است كه در سال 1309 شمسي در شهر سنندج چشم به دنيا گشود.او كرد زبان شافعي مذهب بود.او، صاحب آثاري مانند نوبهار، گلبانگ، تندر، طوفان است. همگي اين‌ها، شامل بهترين اشعار فارسي در قصائد و غزليّات، رباعيّات و قطعات زيبا و دل‌انگيزي است كه سروده‌اند.او، در رديف مهم‌ترين سرايندگان معاصر قرار داشته است.وي، از علاقه‌مندان به نظام مقدّس جمهوري اسلامي بود و مسؤو‌ليت انجمن شعر و ادب وزارت ارشاد را تا پايان حيات خود عهده دار بود.ما، در اين جا، يكي از اشعارش را كه در مدح اجداد طاهرينش سرود، مي‌آوريم. براستي او، از افتخارات بزرگ خطه‌ي اديب پرور كردستان، بلكه ايران اسلامي است. سيره و سلوك پسنديده وي، بايد الگو و سرمشق همه‌ي علاقه‌مندان و ادباي منطقه و ايران اسلامي قرار گيرد.وي، در فروردين ماه سال 1379 در پي يك بيماري نسبتاً طولاني، به رحمت ايزدي پيوست و پيكر پاك وي، در روستاي باينچوب، د رجوار مرقد مطهر بابا شيخ احمد باينچوب، از نوادگان حضرت رضا(ع) و از اجداد پاك وي، به خاك سپرده شد.اينك متن قصيده وي به‌زبان كردي:1. جيلوهي جه‌لاي نور عيرفان و سه فا ئايه‌نه‌ي بالانه‌ماي مصطفي‌2. هه‌شته‌مين نيهال جوباري به‌هه‌شت په‌ي ته‌شريف تو به هه‌شت بي به‌هه‌شت‌3. سولتان ئيقليم زوهد و قه‌ناعه‌ت زيب ئه‌فزاي ئه‌وره‌نگ وه‌رع و مه‌ناعه‌ت‌4. ديباچه‌ي كيتاب ته‌سليم و ره‌زا ماناي ره‌ضاي محض رازي به قه‌زا‌5. روله‌ي عيلم و حيلم حه‌وسه‌له و تاقه‌ت بابوي ته‌قوا و دين پاكي و سه‌داقه‌ت 6. ئاگاجه عولووم سيرري و زاهيري قيبله‌ي پير و مير نه‌قشي و قادري‌7. توربه‌تت وينه‌ي گولاو جه بوي گول بوي احمد مه‌دونه دماخ دل‌8. مه‌ولانا خاليد كورد شاره زور گلكوش جه ره‌حمه‌ت باري بو پر نوور9. جه رووي ئاگاهي و راي باخه‌به‌ري ياسه‌ش‌فه‌رماوان به‌ئينشاي ده‌ري:10. «حاجي‌په‌ي‌ره‌وزهيره‌زاته‌شريف‌به‌ر ئي بالاته رهن جه حج ئه كبه‌ر»11. يائيمام‌رضاشاه‌خوه‌راسان قه‌سه‌مت مه‌دو به ذاتي سوبحان 12. به‌مه‌لائيكه‌ي«اَع­لي‌عِليّين» به ماناي كه‌لام «رَبّ العالَمين»13. به شاي انبيا «خَت­مُ‌المُر­سَلين» ساحيب ته‌شريف كاف، هاوسين‌14. به عيلم و ته‌قواي شاه (لافَتي) شايسته‌ي نزول سوره‌ي (هَل آتي)15. به پاكي زهرا بِض­عَه البَتُول وه‌شه‌ويس‌خاس(صِدّيقه‌ورسول)16. به سه‌خا و سه‌فاي (مجتبي حسن) نوور دوديده‌ي شير بوت شكهن‌17. به گيان بازي شاي شه‌هيدان حسين هه‌ساره‌ي ره‌خشاي «بَي­نُ النَيٍّري­ن»18. به زين العِباد ته‌وسيفش به حه‌ق كه‌س نمه‌تاوو حهه‌تتا فه‌رزده‌ق‌19. به شكافه‌نده‌ي زه‌رري شه‌مس عيلم ئيمام باقر دورر ده‌رياي حيلم‌20. به ئوستاي داناي عيلم ره‌بباني جعفر صادق حيدر ساني‌21. به ئه‌وكه‌س حيلمش مه‌شهوورهن نه عام موسيبن جعفر شاي والا مه‌قام‌22. به ويت كه نوورت مه‌دره‌خشو چون توور مه كوور و خه‌ففاش نه وينان ئه‌و نوور23. به ته‌قواي تقي و به پاكي علي(ع) موراد و مورشد موتته‌قي و وه‌لي‌24. به شاي عسكري حسن به‌ل ئه حسهن ئايه‌نه‌ي ئه‌نوار(ذات ذوالمِنَن)25. به عه‌دل مهدي ئيمام مه‌وعوود (عَجَل اللّهُ عَه­دَهُ المَس­عود)26. گاگا ستوده‌ي بي نه‌وا ياد كه‌ر خاترش وه عيشق ئازيزان شاد كه‌ر27. كيمياي لوتفت دريغ مه كه‌رليش با روو سياهي ياران نه‌يو پيش‌28. دلش به خوه‌رشيد ميهرت ره‌وشهن‌بو باير ته‌بعش گول و گولشهن بوو اينك ترجمه‌ي اين قصيده‌ي زيبا، به زبان فارسي بيت به بيت:1. اي جلوه‌ي نور عرفان و صفاي دل آينه‌ي تمام نماي اوصاف و خصيصه‌هاي مصطفي(ص)2. هشتمين شجره‌ي رسته در جويبار بهشت‌3. اي كه سلطان مملكت زهد و فنا هستي‌زينت‌بخش اورنگ و اريكه‌ي ورع و مناعت طبعي‌4. اي ديباچه‌ي كتاب تسليم و رضا(ي حق)اي معنا و تفسير رضاي محض(در برابر فضا و قدر الهي) اي رضا به قضاي الهي‌5. اي فرزند علم و حلم (و شكيبايي)اي مظهر تقوا و دين و پاكي و صداقت‌6. اي آگاه به (اسرار) علوم ظاهري و باطني‌اي قبله‌ي رهبران و پيروان دو طريقه (تصوّف عرفان؛ نقشبنديّه و قادريّه)7. تربت مطهر تو، بوي گلاب مي‌دهد و بوي عطر رسول خدا(ص) از آن به مشام دل مي‌رسد8. مولانا خالد شهرزوري (عارف و شاعر نامدار كُرد از رهبران طريقه‌ي نقشبنديه) -كه بارگاهش پر از نور رحمت الهي باد -9. از روي (بصيرت) و آگاهي و با خبري (از جايگاه و منزلت الهي و معنوي تو)در انشاي شعر به زبان فارسي فرمودند:10. «اي حاجي! روضه‌ي حضرت رضا تشريف ببر(زيارت) و تشرّف به بارگاه او، از صد حج اكبر بالاتر است. برگردد حاجيا! به سوي مشهدش روان».11. اي امام رضا شاه خراسان!قَسَمَت­ مي‌دهم به ذات سبحان‌12. به ملائك (مقام گرفته در) اعلي عليين به معناي كلام رب العالمين‌13. به شاه انبيا، ختم المرسلين‌كه صاحب مقام و شرف، كاف،ها و سين است‌14. به علم و تقواي شاه لا فتي (علي (ع»(كسي كه) شايسته‌ي نزول سوره هل اتي (بود)15. به پاكي زهرا(س) بضعه البتول‌عزيز خاصّ، صديقه‌ي رسول‌16. به سخاوت و صفاي امام حسن مجتبي(ع)17. به جانبازي شاه شهيدان امام حسين(ع)ستاره‌ي درخشان بين النيرين (بين دو ستاره درخشان علي(ع) و فاطمه(ع))18- به زين العابدين كه كسي از عهده‌ي توصيفش، به حق، بر نيايد حتّي فرزدق (شاعر معروف و توان‌مند عرب).كه شعر بلندش در وصف آن حضرت، معروف است).19- به شكافنده‌ي ذرات خورشيد علم‌امام باقر درّ درياي حلم (شكيبايي)20- به استاد داناي علوم رباني‌جعفر صادق، حيدر ثاني‌21- به آن كسي كه حلمش مشهور عام است‌موسي بن جعفر شاه والامقام‌22- به خودت كه نورت مي‌درخشد چون كوه طورمگر كوران و خفاشان نبينند آن نور23- به تقواي تقي و به پاكي علي النقي(ع)24- به شاه عسكري، حسن،آيينه‌ي انوار ذات ذوالمنن‌25- به عدالت مهدي امام موعودعَجَلُ اللّه عَهَدهُ المَسعود26- گاه گاهي، ستوده (نام شاعر) بي‌نوا را ياد كن‌خاطرش به عشق عزيزان، شاد كن‌27- كيمياي لطفت را از وي دريغ مكن‌تا رو سياه و (شرمنده) ياران نشود28- دلش را به خورشيد مِه­رت روشن كن‌و (زمين) باير طبعش را گُل و گُلشن كن

عبدالمؤ‌من شبلنجي شافعي‌

سيّد عبدالمؤ‌من شبلنجي شافعي، از علماي معروف مصر، در اوايل قرن چهاردهم هجري مي‌زيسته است. او، كتابي به نام «نور الابصار في مناقب آل بيت النبي المختار» نوشته است. وي، از جمله دانشمندان اهل سنّتي است كه در سياق ذكر امامان دوازده گانه، اشاره به حضرت مهدي، (عجل الله فرجه الشريف)، دارد:«فصل في ذكر مناقب محمّدبن الحسن الخالص بن علي الهادي بن محمّد الجواد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين بن علي بن ابي طالب، رضي الله عنهم.اُمّه اُم ولد يقال لها: «نرجس» و قيل: «صقيل» و قيل: «سوسن»: و كنيته، ابوالقاسم. و لَقَّبهُ الاماميه «بالحجّه» و «المهدي» و «الخلف الصالح» و «القائم» و «المنتظر» و «صاحب الزمان»، و اشهرها «المهدي».با اين طريق، شبلنجي اثبات مي‌كند كه حضرت مهدي، متولّد شده است؛ زيرا، فرزند امام حسن عسكري است، نه كسي ديگر.بر اين مطلب، مخصوصاً با سخني كه پس از اين چند سطر نوشته است، تأكيد مي‌شود:«صفته، رضي الله عنه: شابٌ مربوعُ القامه حسنُ الوجه و الشعر، يسيل شعره علي منكبيه، اقني الانف، اجلي الجبهه، بوّابُه محمّد بن عثمان، معاصره المعتمد. كذا في الفصول المهمه. و هو آخر الائمه الاثنا عشر علي ما ذهب اليه الاماميه.قيل: «انه غاب في السرداب و الحرس عليه...».... و في تاريخ ابن الوردي:«وُلد محمدبن الحسن الخالص سنه خمس و خمسين و مائتين...». و قال الشيخ ابوعبدالله محمّدبن يوسف بن محمّد الكنجي في كتابه البيان في اخبار صاحب الزمان: «من الادله علي كونه حيّاً باقياً بعد غيبته و الي الان، و انّه لا امتناع في بقائه، بقاء عيسي بن مريم و الخضر و اًلياس من اولياء الله تعالي و بقاء الاعور الدجال و ابليس يعني من اعداء الله تعالي، و هؤ‌لاء قد ثبت بقاوِ‌هم بالكتاب و السنه و عيسي بن مريم، فالدليل علي بقائه، قوله تعالي (و ان من اهل الكتاب الاّ ليؤ‌منن به قبل موته) و لم يؤ‌من به منذ نزول هذه الايه الي يومنا هذا احد فلابد ان يكون في آخر الزمان». [9] .

ابن حجر هيتمي مكي شافعي‌

احمد بن حجر هيتمي مكّي سعدي انصاري شافعي، از علماي بزرگ اهل سنّت است. وي، فردي متبحّر در روايات و احاديث است و از نويسندگان مدارك و منابع حديثي مانند مجمع الزوائد است. اين دانشمند، با اين كه كتابي به نام «الصواعق المحرقه» در ردّ شيعه، در مورد خلفاي سه گانه نوشته است، ولي در همين كتاب، به تفصيل، درباره‌ي شخصيّت و زندگاني امامان دوازده گانه مطالبي نوشته است.در خاتمه‌ي ذكر امامان نوشته است:ابوالقاسم محمّد الحجه، و عمرُهُ عنده وفاه ابيه خمس سنين، لكن آتاه الله فيها الحكمه و يسمي القائم المنتظر. [10] .

قندوزي حنفي‌

ايشان، در كتاب نفيسش «ينابيع الموده»، قصيده‌اي را درباره‌ي ائمه عليهم السلام مي‌آورد و آن را قبول مي‌كند.البته قبلاً حديث مفصل و مهمي در زمينه امامان معصوم از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كه آن را در ابتدا ميآوريم و سپس قصيده مذكور را يادآور مي‌شويم:و اخرج الحمويني ايضاً في فرائده عن مجاهد عن ابن عباس قال: اقدم يهودي يقال له نعثل فقال: «يا محمّد اسألك اشياء تلجلج في صدري منذ حين، فان اجبتني عنها اسلمتُ علي يديك.» قال (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم): «سل يا ابا عماره»... فقال: «فأخبرني عن وصيّك من هو؟ فما من نبي الاّ و له وصي، و ان نبينا موسي بن عمران اوصي الي يوشع بن نون.»فقال: «اًنّ وصيي علي بن ابي طالب، و بعده سبطاي الحسن و الحسين تتلوه تسعه ائمه من صلب الحسين».قال: «يا محمّد فسمهم لي». قال: اذا مضي الحسين فابنه علي، فاذا مضي علي فابنه محمّد، فاذا مضي محمّد فابنه جعفر، فاذا مضي جعفر فابنه موسي، فاذا مضي موسي فابنه علي، فاذا مضي علي فابنه محمّد، فاذا مضي محمد فابنه علي، فاذا مضي علي فابنه الحسن، فاذا مضي الحسن فابنه الحجه محمّد المهدي، فهؤ‌لا‌ء اثنا عشر».قال: «اخبرني عن كيفيه موتِ علي و الحسن و الحسين؟»قال (عليه‌السّلام): «يقتل علي بضربه علي قرنه. و الحسن يقتل بالسم. و الحسين يذبح.» قال: «فأين مكانهم؟».قال (عليه‌السّلام): «في الجنه في درجتي.».قال: «اشهد ان لا اًله اًلاّ الله، و انّك رسول الله و اشهد انهم الا‌وصيأ بعدك. و لقد وجدت في كتب الا‌نبياء المتقدمه و فيما عهد اًلينا موسي بن عمران (عليه‌السّلام): اًنّه اذا كان آخر الزمان يخرج نبي يقال له احمد و محمّد، و هو خاتم الا‌نبياء نبي بعد. فيكون اوصياوِه بعد اثنا عشر. اولهم، ابنُ عمهِ و ختنه، و الثاني و الثالث، كانا اخوين من ولده، و تقتل امه النبي الا‌وّل بالسيف و الثاني بالسم و الثالث مع جماعه من اهل بيته بالسيف و بالعطش في موضع الغربه. فهو كولد الغنم يذبح و يصبر علي القتل، لرفع درجاته و درجات اهل بيته و ذريته. و لاًخراج محبيه و اتباعه من النار و تسعه اوصياء منهم من اولاد الثالث. فهؤ‌لاء الاثنا عشر عدد الا‌سباط».قال (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم)، «اتعرف الا‌سباط؟». قال: «نعم. اًنّهم كانوا اثنا عشر: اوّلهم لاوي بن برخيا، و هو الذي غاب عن بني اسرائيل غيبه ثم عاد، فاظهر اللّه به شريعته بعد اندراسها و قاتل قرسطيا الملك».قال (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) «كائن في اُمتي ما كان في بني اسرائيل حذو النعل بالنعل و القذّه بالقذّه. و اًنّ الثاني عشر من ولدي يغيب حتي لايري، و يأتي علي اُمتّي نمن لايبقي من الاًسلام اًلاّ اسمُهُ، و لايبقي من القرآن اًلاّ رسمه، فحينئذٍ يأذن اللّه تبارك و تعالي له بالخروج فيظهر اللّه الاِسلام به و يجدّده. طوبي لمن احبّهم و تبعهم، و الويل لمن ابغضهم و خالفهم! و طوبي لمن تمسّك بهداهم!».فأنشأ نعثل شعراً:صلّي الاًله ذو العلي عليك يا خير البشر انت النبي المصطفي و الهاشمي المفتخربكم هدانا ربّنا و فيك نرجوا ما امر و معشر سميتهم ائمه اثنا عشرحباهُم ربّ العلي ثم اصطفاهم من كدر قد فاز من والا هُم وخاب من عادي الزهرآخر هم يسقي الظما و هو الاًمام المنتظر عترتك الا‌خيار لي و التابعين ما امرمن كان عنهم معرضاً فسوف تصلاه سقر [11] .نكته‌ي قابل تامّل اين كه درباره‌ي حضرت مهدي(عج) لفظ: يظهر به كار رفته است نه يولد و اين، به روشني نشان مي‌دهد كه ايشان هم معتقدند، حضرت به دنيا آورده و الان غايب است.

ولادت حضرت مهدي در ادبيات نثري اهل سنت‌

اشاره

گرچه در اين نوشتار، توجّه ما به ادبيات شعري اهل سنّت است، ولي براي تكميل مطلب، به پاره‌اي از گفته‌هاي آنان در اين زمينه، اشاره مي‌كنيم:

علامه يافعي‌

در تاريخ يافعي آمده است:محمّد بن الحسن العسكري ابوالقاسم الذي يلقّبه الاًماميّه «بالحجه» و «القائم» و «المهدي» و «المنتظر» و «صاحب الزمان». و هو عندهم خاتم عشر اًماماً...ايشان هم معتقد است كه حضرت مهدي (عج) متولد شده و غايب است.

حافظ حسيني كربلائي تبريزي

متوفا (994 هجري قمري)ايشان از اهل سنّت است. او، چنين مي‌نويسد:ذكر الاًمام الهمام صاحب الصمصام، شمس الظلام، و بدر التمام، و ربيع الايام، و نظره الا‌نام و فلّاق الهام، السيف المضيي، محمّد بن الحسن بن علي (الهادي) بن محمّد بن موسي (الكاظم)، المهديّ الهادي.و سپس مي‌نويسد:وي، امام دوازدهم از ائمه اثني عشر است. كنيت او، ابوالقاسم است. لقبش «حجه الله» و «قائم» و «مهدي» و «منتظر» و «خلف صالح» و «صاحب الزمان» و «صاحب الا‌مر» است.نكته‌ي مطلوب در اين سخن، اين است كه درباره‌ي حضرت مهدي، چنين نگاشت: «و نظره الا‌نام»؛ يعني، شخصيّتي كه مردم منتظر اويند.

واژه‌ي انتظار در ادبيات اهل سنت‌

اشاره

واژه‌ي «انتظار»، همان طور كه در فرهنگ شيعي، يك واژه‌ي اساسي و مهم است، در فرهنگ و ادبيات اهل سنّت نيز، مطرح شده است. در زير، به مواردي اشاره مي‌شود.

شمس الدين ذهبي در سير اعلام النبلا

ايشان، از علماي اهل سنّت و داراي تاليفات بسياري مانند «سير اعلام النبلا»(24 جلد)، «تاريخ اسلامي» (در حدود 200 جلد)، «ميزان الاعتدال» (4 جلد) و... است.او، نسبت به فضائل، حساسيّت و موضع‌گيري صنفي دارد، با اين حال در سير ااعلام النبلا، تحت نام «المنتظر»، چنين مي‌نويسد:الشريف، ابوالقاسم، محمّد بن الحسن العسكري بن علي الهادي بن محمّد الجواد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر بن محمّد الباقر بن زين العابدين علي بن الحسين الشهيد بن الاًمام علي بن ابي طالب العلوي الحسيني‌از ذكر نسب حضرت، متوجه مي‌شويم كه ايشان نيز معتقد به ولادت حضرت بقيه الله است.دو نكته‌ي ديگر در سخن اين دانشمند معروف از اهل سنّت، نمايان است:1. ايشان، كنيه‌ي حضرت را طبق حديث رسول اكرم(ص) كه فرمود: «و كنيته كنيتي»، «ابوالقاسم» دانسته است.2. در آخر سخنش، آن حضرت را «علوي حسيني» توصيف كرده است، در حالي كه برخي از اهل سنّت، او را «عباسي» يا «حسني مي‌دانند.

قاضي شوگاني‌

او، مؤ‌لّف كتاب معروف «فتح القدير» و «نيل اوطار» است. وي، كتابي به نام «التوضيح في تواتر ما جأ في المهدي المنتظر و الرجال و المسيح» نوشته است.

سيد محمد صديق حسن قنوچي بخاري‌

ايشان، از علماي بزرگ اهل سنّت است. او، در كتابش به نام الاًذاعه لما كان و ما يكون بين يدي الساعه صفحه‌ي 390 - 425 از چاپ مصر، چنين مي‌نويسد:لاشك في انّ المهدي يخرج في آخر الزمان من غير تعيين شهر و عامٍ لما تواتر من الا‌خبار في الباب و اتفّق عليه جمهور الا‌مّه سلفاً عن خلفٍ الاّ من لايعتد بخلافه.بي ترديد، مهدي، طبق روايات متواتر، در آخر الزمان، بدون تعين ماه يا سال، ظهور مي‌كند؛ و اين موضوع، مورد توافق همه‌ي امت اسلامي، از خلف و سلف است.وي، سپس مي‌افزايد:فلا معني للريب في امر ذالك الفاطمي الموعود المنتظر المدلول عليه بالا‌دله بل اًنكار ذالك جراه عظيمه في مقابله النصوص المستفيضه المشهور. البالغه اًلي حدّ التواتر...ترديد درباره‌ي فاطمي موعود و منتظر كه دلائل بر ظهورش، زياد است، بي معنا است، بلكه انكار آن، گستاخي بزرگ است در برابر نصوص مشهور و فراواني كه تا حد تواتر رسيده است. [12] .

خاتمه

در خاتمه، توجه خوانندگان گرامي را به كلامي جامع از يكي از انديشمندان و علماي معاصر اهل سنّت، درباره‌ي حضرت بقيه الله عجل الله فرجه الشريف، جلب مي‌كنم.سخن او، بسياري از نكات مهم را در اين زمينه، در بردارد و به بسياري از سؤ‌الات، پاسخ محكم و خوبي مي‌دهد.اين عالم بزرگ، اقاي دكتر مصطفي رافعي است كه كتاب ارزش‌مندي درباره‌ي مسائل معاصر مسلمانان تأليف كرده است.او، به مسئله‌ي مهم حضرت بقيه الله نيز اشاره كرده، و مطالب مهمي در اين باره نوشته است.ما، متن سخنان او را مي‌آوريم و پس از آن، به ترجمه‌ي آن مي‌پردازيم:ولد الاًمام المهدي في سامرا عام (255 ه-) - و كان يوم الجمعه - و في ليله النصف من شعبان و ذالك اثر عهد المعتز العباسي المعروف بأنّه كان شديد القسوه علي الاًمام العسكري، و حريصاً علي القضأ عليه قبل ان ينجب آخر قاده امّه الاًسلام و خاتم اوصيأ نبي الاًسلام المهدي المنتظر. و يشأ القدر انّ يطاح بالمعتز العبّاسي و يبايع بالخلافه لمحمد المهتدي و تتم ولاده الاِمام القائد بشكل هادي.و ليس ادل علي ابتهاج الاِمام العسكري بوليده القائم المنتظر، و لما يؤ‌مّل فيه من خير عميم للاِسلام و المسلمين، من انّه امر ان يتصدق - شكراً للّه علي ما انعم - بعشره آلاف رطل من الخبز و مثلها من اللحم، و ان يعق عنه ثلاثمئه راس من الغنم.و قبل ان اعرض لفكره المهدي في ضو الكتاب و السنّه و العقل و الحكمه، اودّ ان اشير اًلي انّ القائلين بظهور المهتدي - و انّه الان علي قيد الحياه - ليسوا الشيعه الاًماميه وحدهم، بل اًنّ كثيراً من علمأ السنّه وافقوهم في اعتقادهم هذا... [13] .امام مهدي (عليه‌السّلام) در سامرا، به سال 255 قمري، روز جمعه، در شب نيمه شعبان در عهد و دوران معتز عباسي كه معروف به سختگيري شديد بر امام حسن عسكري بود و بسيار اصرار داشت كه آن حضرت را قبل از اين كه فرزند او بشود و آخرين امام و رهبر از رهبران و ائمه امّت اسلامي و خاتم اوصيأ نبيّ اسلام، يعني مهدي منتظر، به دنيا آيد، جاي او را بگيرد، متولد شد. مشيّت خدا، چنين خواست كه معتز، بر اثر يك كودتا، از بين برود و با محمّد مهتدي عباسي بيعت شود و ولادت آن امام و رهبر، به طور آرام صورت گيرد.هيچ دليلي بر خشنودي و خوش‌حالي امام حسن عسكري به مناسبت ولادت فرزندش، به خاطر خير و بركت فراواني كه براي اسلام و مسلمانان از اين حادثه انتظار مي‌رود، قوي‌تر و روشن‌تر از اين نيست كه حضرت، دستور داد از باب سپاسگزاري و تشكر از پروردگار، ده هزار رطل نان و همان اندازه گوشت، صدقه بدهند.قبل از اين كه مسئله‌ي حضرت مهدي را در پرتو قرآن و سنّت و عقل و حكمت مطرح كنم، دوست دارم به اين حقيقت اشاره كنم كه كساني كه به ظهور حضرت مهدي و اين كه در قيد حيات‌است، معتقدند، تنها، شيعه‌ي اماميّه نيستند، بلكه بسياري از علماي اهل سنّت، بر اين عقيده، با آنان همخواني دارند.سپس آقاي دكتر رافعي، پس از اين كه نام هفت نفر از علماي اهل سنّت كه اقرار به ولادت حضرت مهدي، دارند، نام مي‌برد، مي‌گويد:«و كثيرٌ غيرُهم من علمأ السنه الا‌جلا الّذين ذاع صيتهم و يذكرون بكلّ اًعجاب و تقدير.هؤ‌لا و كثير غير هم ممّن بن الحسن العسكري و انّه حي... و لايجدون في مقولتهم هذه ما يناهض العقل، و بخاصه اًذا اعتبرت حياه المهدي من الامور الخارقه للعاده كالّتي اجراها الله معجزه لبعض انبيائه او كرامه لبعض اوليائه، و ذالك كحياه المسيح و الخضر من الا‌تقيأ و اًبليس و الدّجال من الا‌شقيأ. [14] .... و بسياري ديگر از علماي جليل اهل سنّت كه معروفند و با نيكي و عظمت، از آنان نامبرده مي‌شود.اينان و بسياري ديگر از كساني كه مجال محدود، اجازه نمي‌دهد نام همه‌ي آنان را بياوريم، همان را مي‌گويند كه اماميّه مي‌گويند؛ يعني، امام مهدي، همان محمّد بن الحسن عسكري است و زنده مي‌باشد.آنان، در اين سخن، هيچ گونه مخالفتي با عقل نمي‌بينند، مخصوصاً كه اگر زندگي (و طول عمر) حضرت مهدي را از امور خارق عادتي بدانيم كه خداوند آن را در مورد بعضي از پيامبرانش و به پاس تكريم و نشان دادن كرامت بعضي از اوليايش مانند مسيح و خضر، از اتقيا (و حتّي) براي ابليس و دجال از اشقيا، جاري ساخت.آن گاه آقاي دكتر رافعي، درباره غيبت صغرا و كبراي حضرت مهدي چنين مي‌نويسد:«هذا و للمهدي حسب اخبار ائمّه اهل البيت، غيبتان: صغري و كبري. فالصغري مدّتها اربع و سبعون سنه، تمتد من تاريخ ولادته اِلي حين انقطاع السفاره بينه و بين شيعته، و انّ هؤ‌لا السفرا كانو يرونه و ينقلون منه و اًليه الا‌سئله و الا‌جوبه.و عدد هؤ‌لا السفرا في زمن الغيبه الصغري اربعه لايغير. هم: عثمان بن سعيد بن عمرو العمري، و محمّد بن عثمان بن سعيد العمري، و الحسين بن روح بن ابي بحر النوبختي، و علي بن محمّد السمري، رضوان الله عليهم.و امّا الغيبه الكبري فهي الّتي تحصل بعد الاولي و في آخرها يقوم بالسيف؛و اين حضرت مهدي، حسب اخبار اهل بيت(ع) دو غيبت دارد: صغرا و كبرا. غيبت صغرا، مدّتش هفتاد و چهار سال بود كه از تاريخ ولادت او شروع مي‌شود، تا زمان انقطاع سفارت ميان او و شيعيانش. سفرا، او را مي‌ديدند و پرسش‌ها و پاسخ‌ها را انتقال مي‌دادند.عدد سفراي ايشان، در زمان غيبت صغرا، چهار نفر بود، نه بيش‌تر. نام آنان چنين است: عثمان بن سعيد بن عمرو عمري و محمّد بن عثمان بن سعيد عمري و حسين بن سعيد بن روح بن ابي بحر نوبختي و علي بن محمّد السمري، رضوان الله تعالي عليهم.امّا غيبت كبرا از انتهاي زمان غيبت صغرا واقع شد و تا به امروز و تا زماني كه با شمشير قيام كند، ادامه پيدا مي‌كند.البته، ايشان، در ذكر آغاز غيبت اشتباه كرده است؛ زيرا، غيبت صغرا، پنج سال بعد از ولادت آن حضرت و دقيقاً روز وفات پدر بزرگوارش، امام حسن عسكري(ع) اتفّاق افتاد.او، سپس چنين مي‌نويسد:و قال: «و بهذا يكون الا‌رجح صحّه فكره المهدي باعتبارها احد الا‌مور الخارقه للعاده، كالنار الّتي جعلها الله برداً و سلاماً علي اِبراهيم، و العصا الّتي صيرها ثعباناً لموسي...و من هنا يكون الا‌ولي بكلّ مسلم و الا‌حوط لدينه ان يعتقد وجود المهدي حيّاً الي حين ظهوره ثانيه.و لايصحّ الاعتراض بأنّ المهدي من المستحيل بقلؤه حيّاً ما ينيف علي الف سنه، لانّ طول العمر هذا جري لغيره من قبله، كنبي اللّه نوح (عليه‌السّلام) الذي لبث في قومه الف سنه اًلاّ خمسين عاماً.روي انس بن مالك عن النبي قوله: «اًنّ نوحاً عاش الفاً و اربعمئه و خمسين سنه، و اًنّ آدم عاش تسعمائه و ثلاثين سنه، و اًنّ نبي الله شيث عاش تسعمائه و اثنتي عشره سنه.»و كذالك لايصحّ الاعتراض علي وجود المهدي بأنه لم يشاهده احد بعد غيبته الثانيه، اِذ ليس كلّ موجود بقدره الله يقتضي روِ‌يته. فالملائكه و الجن من العوالم الموجوده بيننا دون ان نراها، بل اللّه سبحانه موجود و هو معنا اينما كنا و لكنه لاتدركه الا‌بصار. فهل عدم روِ‌يته من جانبنا دليل علي عدم وجوده؟.«نعم، ليس هناك ايّه غرابه في وجود المهدي. و مَن ينكر بقأه حيّاً يلزمه اًنكار حياه عيسي و الخضر، و هما قبل المهدي بالاف السنين.فغيبه الاًمام ليست دليلاً؛ علي عدم وجوده، كما ان غياب الخضر و عيسي ليس دليلاً علي عدم وجودهم.امّا لماذا غاب الاًمام؟ فهذا امره اِلي الله و لاتظهر الحكمه من ذالك اًلاّ بعد ظهوره، كما انّ الحكمه لم تظهر لموسي (عليه‌السّلام) من قتل الخضر للصبي و خرقه للسفينه... و هدمه الجدار اًلاّ فيما بعد، ولكن ينبغي الالتفات اًلي حقيقه مهمه و هي انّ غيبه الاًمام ليست من الله و لامن الاًمام نفسه، بل غيبته منّا.هذا رسول الله (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) اختفي في الغار - و اًن كان لفتره قصيره - فهل كان غيابه عن الناس من نفسه او انّ الله حرم الناس من روِ‌يته المباركه؟ او انّ الناس هم السبب في غيابه اًذ لاحقوه و رفضوا دعوته؟!و هؤ‌لا اصحاب الكهف تواروا عن اعين الخلق و ذلك بسبب الناس. و كذا الحال مع المهدي الّذي كان محيط انظار الحكم العباسي.و قد ضرب احد العلمأ مثلاً لتقريب الصوره فقال، لو اعطاك الطبيب و صفه و قال لك: «اصرفها» فرميتها في البحر، فليس علي الطبيب ذنب اًذا تضاعف مرضك و اًنّما الذنب ذنبك. و هكذا الحال مع الاُمّه فالذنب ذنبها اًذا رفضت الوصفه الاًلهيه في اتباع آل البيت.و خلاصه القول اًنّه لايسوغ المسلم ان يعتقد بأنّ فكره المهدي المنتظر خرافه من نسج الخيال، بل الا‌ولي به والا‌جدر و الا‌حوط لدينه اعتقادها حقيقه ما دامت قد اعترفت بها جميع الكتب السماويه. [15] .ترجمه اين سخن مهم از اين قرار است:و به اين دليل، ارجح اين است كه عقيده‌ي مهدويّت را صحيح بدانيم و آن را، از باب يك امر خارق العاده، مانند آتش كه خدا آن را براي ابراهيم سرد و امن قرار داد و عصا كه خدا آن را براي موسي به اژدهاي بزرگي تبديل كرد، بشماريم.از اين‌جا، سزاوار بلكه اَو­لي براي هر مسلماني براي حفظ دينش، اين است كه به زنده بودن حضرت مهدي تا زمان ظهور دوباره‌اش، معتقد شود.اين اشكال كه «محال است آن حضرت بيش از هزار سال زنده باشد.» صحيح نيست؛ زيرا، طول عمر، چيزي است كه براي پيامبران نيز واقع شد. نوح (عليه‌السّلام)، ميان قوم خود، به تصريح قرآن، نهصد و پنجاه سال زندگي كرد.انس بن مالك از پيامبر اكرم، روايت كرده است كه «نوح، هزار و چهار صد و پنجاه سال، و آدم، نهصد و سي سال و شست، نهصد و دوازده سال زندگي كرد.»و نيز اين اشكال صحيح نيست كه بگوييم: «چون حضرت مهدي را نمي‌بينيم، پس آن حضرت وجود ندارد.»؛ زيرا، اين طور نيست كه هر چه موجود باشد، حتماً بايد ديده شود. مگر نه فرشتگان و جن، موجودند، امّا آن را نمي‌بينيم. خود پروردگار، سبحانه و تعالي، موجود است و او با ما در همه جا هست، ولي چشم‌ها او را نمي‌بيند. آيا نديدن ما، دليل بر نبودن او است؟هيچ جايي براي تعجّب و شك در مسئله‌ي وجود مهدي نيست و هر كس زنده بودن او را تا به امروز انكار كند، زنده ماندن حضرت عيسي و خضر كه هزاران سال قبل از حضرت مهدي بودند، انكار كرده است.هر كس وجود و بقاي حضرت مهدي(عج) را باين دليل كه از نظرها غايب است، انكار كند، پس وجود ابليس جن و فرشته را به دليل اين كه او از ديدگان ما غايب اند، انكار كند.غيبت حضرت مهدي، دليل بر عدم وجود آن حضرت نيست، همان طور كه غياب حضرت خضر و حضرت عيسي و ابليس و دجال، دليل بر نبودن آنان نيست.اين كه چرا حضرت مهدي غايب است، دليل واقعي‌اش را خدا مي‌داند و حكمت غيبت، معلوم نمي‌شود مگر پس از ظهور، به همان طور كه حكمت كه قتل نوجوان به دست خضر و سوراخ كردن كشتي و منهدم ساختن ديوار، بر حضرت موسي معلوم نگشت، مگر بعدها.در اين جا بايد به يك حقيقت مهم، توجّه داشت. غيبت حضرت مهدي، نه از ناحيه‌ي خدا است و نه از ناحيه‌ي خود آن حضرت است، بلكه از ناحيه ما است.اين كه پيامبر گرامي، مدّتي كوتاه در غار پنهان شد، آيا سببش خود آن حضرت بود يا خداي متعال، مردم را از ديدنش محروم ساخت؟يقيناً، اين مردم بودند كه دعوت او را رد كردند و سبب شدند حضرت، تحت تعقيب قرار گيرد و پنهان شود.اصحاب كهف كه سال‌ها از چشم مردم مخفي شدند، سببش، خود مردم بودند. سبب غيبت حضرت مهدي (عج) سببش اين بود كه حضرت، تحت تعقيب عباسيان بود.يكي از علما، براي نزديك شدن اين مطلب به عقل، مثالي زده است.او مي‌گويد، اگر طبيب، نسخه‌اي به تو بدهد و به تو بگويد: «طبق آن عمل كن»، ولي تو، آن را به دريا بيندازي، در صورت شدّت يافتن بيماري، طبيب هيچ گناهي ندارد، بلكه گناه، گناه خود تو است.در زمينه‌ي غيبت حضرت مهدي، گناه، گناه امّت است كه اين نسخه الهي، يعني پيروي از اهل بيت را رد كردند و به آن پشت نمودند.خلاصه اين كه جايز نيست مسلمانان، اعتقاد به حضرت مهدي منتظر را عقيده‌اي خرافي و تخيلي بداند، بلكه اولي و سزاوار و نزديك‌تر به احتياط، اين است كه به اين حقيقت، اعتقاد داشته باشد؛ زيرا، اين حقيقتي است كه تمام كتب آسماني، به آن اقرار كرده است.از آن چه گذشت، معلوم گرديد موارد زير مورد تاييد بسياري از اهل سنّت مي‌باشد:1. حضرت مهدي(ع)، فرزند امام حسن عسكري است.2. نام و كنيه‌ي او، مانند نام وكنيه پيامبر است.3. او، به دنيا آمده و اينك غايب است.4. سبب غيبت او، مردم مي‌باشند كه پيروي از اهل بيت(ع) را رها كرده‌اند.5. او، روزي قيام خواهد كرد و عدل و داد را بر جهان حاكم خواهد كرد.6. طول عمر او، امري بعيد نيست. طول عمر، در مورد انبياي گذشته هم بوده است.7. واژه انتظار در بسياري از كلمات اهل سنّت نيز ديده مي‌شود.

پاورقي

[1] صحيح بخاري، ج 4 ص 248، چاپ دار المعرفه بيروت، كتاب الاحكام صحيح مسلم (به شرح نووي) چاپ دار الفكر بيروت، ج 12، ص 201 - 203 كتاب الامارة.
[2] الكني و الالقاب، ج 2، ص 162، انتشارات بيدار - قم (افست از چاپ مطبعة العرفان صيدا / لبنان، سال 1358).
[3] الفتوحات المكيّة، ج 3، ص 327 - 328.
[4] ينابيع المودة: 416.
[5] وسيلة الخادم الي المخدوم، ص 257 - 7271 تحقيق شده توسط استاد رسول جعفريان.
[6] ديوان؛ جذبه عشق.
[7] وسيلة الخادم إلي المخدوم، فضل بن روزبهان، (مقدمه به قلم محقّق عالي قدر آقاي رسول جعفريان).
[8] تلميحي زيبا به قدرت دانش و بينش امام جعفر صادق(ع) دارد كه در عصري كه ظهور كردند، نگذاشتند افكار الحادي و سخنانِ منكرانِ دين، در متون ديني و قلوب مردم نفوذ كند و از وجودش صُبحِ صادقِ او، دين، احيا شد.
[9] نور الابصار، ص 168.
[10] الصواعق المحرقه، ص 208 ابن هجر هيتمي.
[11] ينابيع المودّه: ج 3، ص 281 - 283؛ قندوزي حنفي از جويني شافعي در فرائد السمطين، ج 2، ص 132 - 135، ح 431.
[12] امامان اهل بيت در گفتار اهل سنّت، مرحوم داود الهامي، ص 503.
[13] اًسلامنا، ص 187 - 188.
[14] اًسلامنا، ص 189 - 190.
[15] اًسلامنا، ص 192 - 201 (به نقل از دانشمند محترم حضرت حجه الاسلام و المسلمين شيخ علي اسلامي در كتاب مع الدكتور القفاري).

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».