ياران نور

مشخصات كتاب

اتحاد و برادري ياران

از ويژگيهاي آنان، اين است كه انديشه هايشان متحدّ و يگانه، ديدگاهشان همانند، دلهايشان به هم پيوسته و به هم گره خورده است نه اختلافي در رأي و انديشه و گفتار آنان خواهي ديد و نه در رفتارشان و همگي يك دل و يك قطب و يك زبان هستند.از امير مؤمنان _ عليه السلام _ در وصف ايشان آمده است:«كأنّما ربّاهم ابٌ واحد وأُمٌّ واحدة، قلوبهم مجتمعة بالمحبّة والنصيحة»گويي يك پدر و مادر آنان را پرورانده و دلهايشان لبريز از مهر و محبّت و خيرخواهي است.

آرزوي شهادت

آرزوي بزرگ ياران خاصّ امام مهدي _ ارواحنا فداه _ به دوش كشيدن بار مسئوليت و به انجام رساندن وظايف و جهاد و شهادت در راه خداست چرا كه معنا و مفهوم حقيقي شهادت را به شايستگي دريافته و ارزش آن در بارگاه خدا را آنگونه كه بايد، شناخته اند.حضرت صادق _ عليه السلام _ فرمودند:«يدعون بالشهادة ويتمنّون أن يقتلوا في سبيل اللّه، شعارهم يالثارات الحسين»براي خود و ديگران طلب شهادت مي كنند و آرزو دارند كه در راه خدا كشته شوند و شعار آنان خونخواهي حسين _ عليه السلام _ است.

اصحاب

1. عثمان بن سعيد عمروي (متوفاي سال 257ق.).2. محمد بن عثمان عمروي (متوفاي سال 304ق.).3. حسين بن روح نوبختي (متوفاي سال 326ق.).4. علي بن محمد سمري (متوفاي سال 329ق.).اين چهار تن نماينده بلافصل امام زمان(ع) بودند كه در ايام غيبت صغري، پس از شهادت امام حسن عسكري(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتيب، واسطه ميان امام(ع) وشيعيان ايشان بودند. اين چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند.ولي در هنگام خروج آن حضرت، 313نفر از يارانش به او پيوسته و نخستين هسته لشكريان امام(ع) را تشكيل مي دهند.علاوه بر آنان، هزاران نفر در ايام غيبت آن حضرت به اين مقام ارجمند نايل شده اند كه بر ديگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند.همچنين افراد بسياري در ايام غيبت به محضرش شرفياب گشته و از عناياتش بهره مند شده اند كه در اين جا به نام برخي از آنان اشاره مي گردد:1. اسماعيل بن حسن هرقلي.2. سيد محمد بن عباس جبل عاملي.3. سيد عطوه علوي حسني.4. اميراسحاق استرآبادي.5. ابوالحسين بن ابي بغل.6. شريف عمر بن

حمزه.7. ابوراجح حمامي.8. شيخ حر عاملي.9. مقدس اردبيلي.10. محمد تقي مجلسي.11. ميرزا محمد استرآبادي.12. علامه بحر العلوم.13. شيخ حسين آل رحيم.14. ابوالقاسم بن ابي جليس.15. ابو عبداللَّه كندي.16. ابو عبداللَّه جنيدي.17. محمد بن محمد كليني.18. محمد بن ابراهيم بن مهزيار.19. محمد بن اسحاق قمي.20. محمد بن شاذان نيشابوري.

آگاهي و شناخت ياران

از ويژگيهاي آنان، اوج آگاهي و عمق دانايي و درايت آنهاست دلهاشان به نور معرفت درخشنده و نور باران است. به راهي كه مي روند يقين كامل داشته لذا همچون كنيزي كه از مولاي خود اطاعت مي كند، از امام زمان _ ارواحنا فداه _ فرمانبرداري مي نمايند.امام صادق _ عليه السلام _ فرمودند:«ورجال كانّ قلوبهم زبر الحديد، لا يشوبها شك في ذات اللّه أشد من الحجر... هم أطوع له من الأُمّة لسيّدها كالمصابيح... كانّ قلوبهم القناديل»مرداني كه دلهاشان بسان پاره ي آهن است. در ايمانشان به خدا و وعده ي او ذرّه اي ترديد ندارند و باور آنان از كوه سخت تر است... ايشان در فرمانبرداري از سالار خويش مطيع تر از كنيز نسبت به مولاي خود مي باشند. آنان بسان چراغهاي روشنگرند... دلهايشان بسان مشعلهاي پر نور است.زيبا و ژرفترين توصيف براي يارن آن حضرت را در اين سخن زيبا مي توان ديد كه مي فرمايد:هرگز قلب آنان به ذره اي از شك آلوده نمي شود. و اين مقامي فراتر از فهم و دركهاست.

آمرين به معروف و پيكار كنندگان با منكر

رسالت حضرت مهدي و ياران باوفاي_ش احياء دي_ن خ_دا و اتمام رسالت انبيا و اوليا و اصلاح زمي_ن كه ظالمان و فاسدان با بدعت ها و ظلم هايشان روز خاكيان را مب_دل به شب ديج_وري كرده با شراره س_م ستمشان، سيماي سپيده را روشن_ي بخشند و نقاب تزوير را از چهره مزوران بركشن_د و رسالت_ش را در دو عن_وان سبز بسط در «قسط» و «عدل» خلاصه گ_ردان_د.«يملا الارض قسط_ا و عدلا كما ملئت ظلما و ج_ورا». سيره رس_ول گرامي اسلام و همه معصومي_ن(ع) بر امر به معروف و نهي

از منكر بود، و از بدو دوران كودكي تا واپسي_ن لحظات حيات آن را پاس داشته اند. يعق_وب سراج، خدمت امام صادق(ع) مي رسد در حال_ي كه حضرت در كنار گهواره ف_رزن_دش حض_رت م_وس_ي ب_ن جعف_ر(ع) ايستاده و با او سخ_ن مي گويد. يعقوب گويد:م_ن نشستم تا امام از سخ_ن گفت_ن با فرزندش فارغ شد، پ_س ب_رخ_است_م، ام_ام ص_ادق(ع) به م_ن ف_رم_ود:نزديك سرورت بيا و او را سلام گوي. م_ن نزديك گهواره رفت_م و به ك_ودك سلام كردم، امام موسي ب_ن جعفر(ع) از درون گهواره با زباني فصيح و گويا سلام را پاسخ گفت ف_رم_ود:«اذهب و تغي_ر اسم ابنتك الت_ي سميتها ام_س فانه اس_م يبغضه الله» برو و آن نام را كه ديروز ب_ر دخت_رت نهاده اي تغيير ده زيرا اي_ن اسم را خدا دشم_ن دارد.آن گاه امام صادق(ع) فرمود: به دستور فرزندم عمل ك_ن ت_ا ه_دايت ي_اب_ي. م_ن نيز به دست_ور آن حض_رت عمل ك_ردم و ن_ام «حميرا» دختر يك روزه ام را تغيير دادم.»بنابراي_ن، يكي از اوصاف بارز ياران حجت، امر به معروف و نهي از منك_ر م_ي باش_د. امام صادق(ع) در تفسير آيه «الذي_ن ان مكناه_م ف_ي الارض اقام_وا الصلاه و آت_وا الزكاه و ام_روا بالمعروف و نهو عن المنك_ر و لله عاقبه الام_ور». م_ي ف_رماين_د:ب_راي آل محم_د(ص) مهدي(ع) و اصح_اب او، خ_داون_د متعال مشارق و مغارب زمي_ن را به تصرف آن ها درآورد، و دي_ن را آشكار سازد، و خ_داون_د متعال به وسيله او و يارانش بدعت ها و باطل را از بي_ن مي برد، هم چنان كه سفيهان حق را ميرانده باشند، تا جايي كه اثري از ظل_م ديده نش_ود

و امر به معروف و نهي از منكر خ_واهن_د نم_ود و عاقبت ك_اره_ا به دست خ_داست.

ايمان استوار ياران

ياران خاصّ حضرت مهدي _ ارواحنا فداه _ از نظر معنويّت و ايمان كامل و استوار و نداشتن ذرّه اي ترديد در دلها بي نظيرند. آنان در اوج يقين و اخلاصند و بخاطر قوّت و استواري و كمال ايمان به خدا، ذرّه اي ترس و دلهره در كران تا كران وجودشان نيست چرا كه انسان به هر اندازه اي كه ايمانش به خدا افزون گردد، به همان اندازه توان و تلاش او افزون مي گردد.بر اين اساس ياران آنحضرت به هنگامي كه به ميدان كارزار گام مي نهند نه كسي توان ايستادن در برابر آنان را دارد و نه پديده اي مي تواند مانع اجراي برنامه هاي نجات بخش و دستورات صادر شده از سوي فرماندهي بلند مرتبه ي آنان گردد.از امير مؤمنان _ عليه السلام _ آمده كه فرمودند:«كانّهم ليوث قد خرجوا من غاباتهم مثل زبر الحديد، لو انّهم همّوا بازالة الجبال الرواسي لازالوها عن مواضعها فهم الذين وحّدوا اللّه حقّ توحيده».آنها همچون شيراني كه از بيشه ي خود خارج شده اند بر گرد آن حضرت حلقه مي زنند آنان براستي مانند پاره آهني هستند كه اگر بر متلاشي نمودن كوهها تصميم بگيرند آنها را نابود مي سازند. آنان خداي را آنگونه كه شايسته است به يگانگي مي پرستند.اگر در اين جمله كه _ كأنّهم ليوث قد خرجوا من غاباتهم _ براستي دقت شود وقتي شير از بيشه ي خود خارج مي شود ديگر چه كسي جرأت مقابله با او را دارد.امام صادق _ عليه السلام _ فرمودند:«إذا

ساروا يسيرا الرعب امامهم مسيرة شهر»هنگامي كه به حركت در مي آيند امواج رعب و وحشت يك ماه پيشتر از ايشان حركت مي كند.

ايمان و اطاعت از رهبري

امامت و رهبري، از اركان دين مبي_ن اسلام و مح_ور و اساس همه كارها اعم از عب_ادي و غي_رعب_ادي است: «و انه ليعل_م ان محل_ي منها محل القطب من الرحا...» و همه اعمال اعم از ف_ردي و اجتماعي به ن_وعي وابسته به امامت است. لذا ايمان به رهب_ري زمينه س_از فلاح و رستگ_اري مسلم_انان است.همي_ن ايمان و اطاعت از رهبري و پيامبر ب_ود كه در مدتي بسيار ك_م مسلمانان صدر اسلام از حضيض ذلت به اوج عزت رسيدن_د و پ_وزه ظالمان و متكبران را به خاك ماليدند چرا كه به فرمان خ_دا به آن چه پيامبر مي فرم_ود گردن م_ي نهادن_د:«و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاك_م عنه فانتهوا» و بعد از رس_ول خدا شيعيان اهل بيت همان عقي_ده و ايمان را نسبت به ائمه اطهار داشته و ياران حجت(ع) در بالات_ري_ن درجه آن نسبت به امام زمان _ عليه السلام _ دارن_د كه اي_ن عشق و ايمان در وج_ود آن حضرت متمركز گرديده:«يتمسح_ون بسرح الامام عليه السلام يطلب_ون بذلك الب_ركه» اي_ن عشق به ام_ام است كه س_ر از پ__ا نشناخته براي اطاعت و اجراي فرامي_ن او شب و روز را نم_ي شناسن_د و در راه فرمان ب_رداري او از يك كنيز نسبت به م_ولاي_ش مطيع تران_د و در هنگام خطرات ب_راي دفاع از وج_ود او ج_انش_ان را ف_دا م_ي كنن_د:«و يخف_ون به يق_ونه باءنفسهم في الحروب و يكفونه ما يويد... هم اطوع له م_ن الامه لسيدها» از وج_ود مب_ارك_ش

و آن چه متعلق به اوست تب_رك و شف_ا م_ي ج_ويند:كيس__ت ك_اشفت_ه آن زل__ف چ_ليپا نشود ديده اي نيست كه بيند ت_و و شي_دا نشودناز كن ناز كه دل ها همه در بند تو اند غمزه كن غمزه كه دلبر چو تو پيدا نشودسر به خاك سر كوي ت__و نهد جان از دست جان چه باشد كه ف__داي رخ زيبا نش__وداي_ن عشق و علاقه امام و ياران_ش به حدي به ه_م گره خورده كه «آن چه شخص امام ب_دان وصف شده اند، آنان نيز به آن ت_وصيف گشته اند:«انهم اذا ساروا الرعب امامهم سيره شهر; هنگامي كه به طرف مكان_ي ح_ركت م_ي كنن_د، ت_رس از آنان پيشاپي_ش در دل م_ردمان افت_د.» «لايكف_ون سي_وفهم حت_ي يرض_ي الله عزوجل; آنان دست از شمشيرهاي خ_ود در پيكار با دشمنان دي_ن باز نم_ي گيرند تا آن كه خداي تعالي راض_ي ش_ود.» اي_ن همه به سبب آن است كه ياران مهدي شيعه كامل_ي براي م_ولاي خ_ود ب_وده و افعال و صفاتشان مطابق افعال و صفات امام عليه السلام مي باشد.

ايمان ياوران مهدي

ايم_ان از مهم ت_ري_ن م_ايه ه_اي يك انس_ان خ_داج___و است. پ_اي_داري، شجاعت، رشادت، ايث_ار، ف_داكاري و... يك انسان م_وم_ن ريشه در ايمان وي دارد. ياوران مهدي از م_ومنان_ي هستن_د كه ايمانش_ان آن ها را به مرحله اي رسان_ده است كه هرگ_ونه شك و ريب_ي در دلشان راه نم_ي ياب_د.همان كسان_ي كه به نقل روايات در ترن_م روح بخ_ش تلاوت قرآن و مناجات شبانه آن ها هم چ_ون صداي زنب_وران عسل دره_م پيچيده و شب را تا به صبح به راز و نياز با خ_داي خوي_ش مشغولن_د.و خودخ_واه_ي ها و منيت

ها را در زير آسياب تهج_د سورمه كرده و با آن چش_م دل را روش_ن نموده اند. خدا را با معرفت شناخته و ايمان به خ_دا در اعماق جانشان نف_وذ كرده است. لذا در راه ايمان و اجراي فرامي_ن الهي از هيچ مانعي هراس ندارند و از سرزنش هيچ سرزنش كننده اي بيم به دل راه نمي دهند. چنان كه صادق آل محمد(ص) از قرآن كري_م اوصاف آن ها را بيان داشته و به ايمان آن ها و راهش_ان سف_ارش م_ي كنن_د:سليمان ب_ن هارون مي گويد: به آن جناب عرضه داشت_م بعضي از اي_ن عجليان گويند كه شمشير رسول خدا(ص) نزد عبدالله ب_ن حس_ن است! فرمود: به خدا س_وگند، نه او و نه پدرش با هيچ يك از دو چشمان_ش آن را نديده، مگر آن كه پدرش آن را نزد حسي_ن(ع) ديده باشد، و البته براي صاحب اي_ن امر محف_وظ است، پ_س، مبادا به راست و چپ روي آوري، كه به خدا سوگند امر روش_ن است.به خدا سوگند اگر اهل آسمان و زمين هم دست شوند كه اي_ن امر را از جايگاهي كه خداوند آن را در وي قرار داده ب_رطرف سازند نخ_واهند ت_وانست، و چنان چه همه مردمان كفر ورزن_د تا جايي كه هيچ ك_س باقي نماند; همانا خداوند براي اي_ن امر كساني را خ_واهد آورد كه او شايستگان آن باشن_د.سپ_س ف_رم_ود: آيا نم_ي شن_وي كه خ_داون_د م_ي فرمايد: «اي كسان_ي كه ايمان آورده ايد هر كدام از شماها از دي_ن خ_ود مرتد ش_ويد پ_س به زودي خداوند قومي را كه دوست مي دارد و آن ها نيز خدا را دوست مي دارند و

نسبت به م_ومنان فروت_ن و بر كافران سرافراز و مقتدرند به نص_رت اسلام ب_ر م_ي انگيزد...» تا آخ_ر آيه را تلاوت فرم_ود و در آيه ديگر فرمود: «پ_س اگر اي_ن قوم به آن كفر ورزند، همانا ق_ومي را كه هرگز به آن كافر نشوند بر آن برگماريم».سپ_س حضرت فرمود: همانا (اهل) اي_ن آيه همان اهل آن آيه مي باشند.» آيه اي كه امام صادق _ عليه السلام - آن را تلاوت ف_رم_وده ان_د اوصاف م_ومنان_ي كه ب_اي_د اي_ن رس_الت بزرگ را انج_ام دهن_د چني_ن بي_ان م_ي دارد:1_ آن ها به خ_دا عشق مي ورزند و جز به خشن_ودي او نم_ي انديشن_د: «يحبهم و يحبونه2_ در برابر برادران دينيشان خاضع و فروت_ن هستند: «اذله علي الم_ومني_ن3_ نسبت به ك_اف_ران ست_م گ_ر و كج ان_دي_ش، س_رسخت، خش_ن و س_راف_رازن_د:«اعزه علي الكافرين»; 4_ براي بسط عدل و اجراي فرامي_ن الهي هم_واره در راه جهاد ف_ي سبيل الله هستن_د: «يج_اه_دون ف_ي سبيل الله»; 5___ در جهت ناب_ودي كافران و برچيدن بساط ست_م گران كوشا و از هيچ ملامتي پروا ندارند: «و لايخافون لومه لائم».اي_ن ها همه از اعتقاد به خ_دا و ايمان به مقص_د و ميل به ه_دف آن ها نشاءت گرفته و از آن ها انسان هاي_ي ساخته كه در حقيقت علاوه بر قدرت جسمان_ي چنان شهامتي دارند كه از شكست_ن سنت هاي غلط و مخالف با اكثريت_ي كه راه انحراف را پي_ش گ_رفته ان_د، و با تكيه ب_ر كث_رت عددي خ_ود ديگ_ران را به استهزا مي گيرند، پرواي_ي ندارن_د. بسياري از افراد را م_ي شناسي_م كه صفات ممتازي دارن_د، اما در مقابل غوغاي محيط و هج_وم افكار

عوام و اكث_ريت هاي منح_رف بسيار محافظه كار، ترس_و، و ب_ي جرئتند، و زود در مقابل آن ها ميدان را خالي م_ي كنند، در حال_ي كه براي يك رهبر سازن_ده و افرادي كه ب_راي پياده كردن افك_ار او وارد مي_دان م_ي ش_ون_د، قبل از ه_ر چيز چني_ن شهامت_ي لازم است.عوام زدگ_ي، محيطزدگ_ي، و امثال آن كه همگ_ي نقطه مقابل اي_ن امتياز عال_ي روحي هستند، سد راه بيش تر اصلاحات محسوب مي گردند.» آري به دست آوردن اي_ن امتيازات و موفقيت ها در هر درجه اي كه باشد علاوه بر كوش_ش خ_ود فرد، مرهون فضل خ_داوند است كه به هر ك_س بخ_واهد و شايسته بيند عطا كن_د و حاصل لطف اوست: «ذلك فضل الله ي_وتيه م_ن يش_اء».

تواضع و فروتني ياران

آنان قهرماناني فروتن، متواضع و برخوردار از ارزش اخلاقي و انساني اند و هرگز مغرور و مست قدرت نمي شوند. آنها به مقام والاي حضرت مهدي _ ارواحنا فداه _ آنگونه كه شايسته و بايسته است اعتقاد دارند; تا آنجا كه نه تنها از وجود گرانمايه ي آنحضرت بهره مي برند; بلكه از زين مركب او نيز به افتخار تبرّك مي جويند و آن را مسّ مي كنند.آنان بسان فداكاراني هوشيار، بر گرد آن سرچشمه ي بركات و والاييها و ارزشها حلقه مي زنند و جان خويش را در همه ي فراز و نشيبها و ميدانهاي جهاد و پيكار، سپر بلاي جان گرامي او مي سازند و دستورات و خواسته هايش را لبّيك مي گويند.امام صادق _ عليه السلام _ فرمودند:«كانّ علي خيولهم العقبان يتمسّحون بسرج الامام يطلبون بذلك البركة ويحفّون به، يقون بأنفسهم في الحروب ويكفونه ما يريد».چابك

بسان عقاب بر مركبهاي خويش سوارند و در عشق به حضرت چنانند كه زين مركب او را براي تبرّك جستن مسح مي كنند و بر گرد يار حلقه مي زنند و در فراز و نشيبها و پيكارها او را بسان جان شيرين با همه ي وجود محافظت مي كنند و هر دستوري دهد او را بسنده اند و به انجام رساننده.

خضر

اشاره

بسياري از ما نام خض_ر را شني_ده اي_م; چهره اي كه سابقه چن_دي_ن هزار ساله دارد، چهره اي كه با پيامبر خدا يعني حضرت م_وس_ي سفر دريايي داشت، چهره اي كه از بهترين ياران ذوالقرني_ن ب_وده است.خداوند به او عمر طولاني داد تا بر ط_ولان_ي ب_ودن عمر امام زمان دليل و ب_رهان_ي ق_وي باش_د. او را نگه داشت تا اني_س و م_ون_س تنهاي_ي ام_ام زم_ان م_ا در زم_ان غيبت ب_اش_د.

نام و نسب

همانگ_ونه كه تاريخ نويسان در نام حضرت خضر اختلاف دارند، در نسب او نيز اختلاف دارند. طريحي به نقل اي_ن اقوال پرداخته مي نويسد:خضر صاحب م_وسي بفتح خاء و بكسر آن و سك_ون ضاد و فتح و يا كسر آن. وي فرزند ماعيد بن عيص ب_ن اسحاق است. و برخي گفته اند:نام_ش ايليا ف_رزن_د ملكان بن قالع ب_ن قالع ب_ن ارفخش_د ب_ن سام ب_ن ن_وح مي باشد. و در برخي شروح آمده كه نام_ش الياس بن ملكان ب_ن ارفخشد بن سام بن نوح است. و گفته شده كه نامش ايليا بن عاميل ب_ن شمالخين بن اريا بن علقما بن عيص بن اسحاق ب_ن ابراهيم است.همچني_ن گفته اند نام_ش ارميا ب_ن حلشا، و از اسباط هارون ب_وده است. ول_ي اصح آن است كه اهل سير نقل كرده و آنچه كه از پيامب_ر رسي_ده كه نام_ش بليا بن ملكان عامر بن ارفخشد بن سام ب_ن نوح مي باشد. بنابراين نام اصل_ي وي خضر نبوده بلكه به خاطر صفات_ي كه در او ب_وده است به خضر معروف شده است.

آيا خضر پيامبر بوده است؟

در اينكه آيا حضرت خض_ر پيامب_ري از پيامب_ران و يا بن_ده اي از بندگان صالح خ_دا ب_وده بحث و گفتگ_وست. در بعض_ي اخبار آمده است كه خضر و ذوالقرني_ن پيامبر نبوده بلكه هر دو عال_م ب_وند.چنانچه بريد ب_ن معاويه از امام باقر و صادق نقل م_ي كند كه حضرت فرمود: صاحب م_وس_ي _ خضر _ و ذوالقرني_ن پيامبر نب_ودن_د بلكه عالم بودند.اما بسياري از علما به استناد برخ_ي آيات و روايات معتق_دند كه حض_رت خض_ر(ع) پي_امب_ري از پي_امب_ران خ_دا ب_وده است.علامه طريحي مي فرمايد: بسياري از علما مي گ_ويند

وي پيامبر ب_وده و استدلال كرده اند به اينكه به م_وسي گفت: «و ما فعلت عن امري; هرگز اي_ن كارها را از پي_ش خ_ود انجام ندادم.» علامه طباطبايي پ_س از آنكه مس_اءله عال_م ب_ودن خض_ر را مط_رح م_ي كن___د، بعد مي فرمايد:لك_ن آيات نازل شده در قصه خضر و م_وسي ظاهر در اي_ن است كه وي پيامبر بوده است.و آنگاه اضافه م_ي كن_د: آنچه كه از روايات نب_وي و از طريق اهل بيت وارد ش_ده چنانكه محمد ب_ن عماره از امام صادق آورده به دست م_يآيد كه خضر پيامبري مرسل ب_وده است كه خداوند وي را به س_وي قوم_ش فرستاد. او نيز مردم را دعوت به ت_وحيد و اقرار به انبيا و رسل و كتابهاي آسماني نمود.

ويژگيهاي خضر

حضرت خضر(ع) داراي ويژگيهاي زيادي است كه به ب_رخ_ي از آنها به استناد روايات اشاره مي كنيم:1 _ وي از جمله كسان_ي است كه به چشمه آب حيات دست پيدا كرده و مقداري از آن را نوشيده است.2 _ خضر(ع) ه_م اكنون زنده است و تا نفخ صور زنده خ_واهد ب_ود. امام رضا(ع) فرم_ود: خضر از آب حيات ن_وشيد پ_س او زنده است تا نفخ صور دميده شود.حلب_ي نيز در همي_ن راست_ا آورده است كه: اجمع العلماء ب_النقل عل_ي ك_ون الخض_ر حي_ا ب_اقي_ا ال_ي لان.3 _ خ_داوند به خضر(ع) ت_وان و قدرت نيرومندي عطا كرده، چنانكه طريح_ي م_ي ن_ويسد: خداوند به خضر ت_وان و قدرت بسيار بالايي عطا ك_رد. و مس_وول مق_دمه الجي_ش ذيالق_رني_ن بوده است.4 _ از خصوصيات و ويژگيهاي خضر اي_ن بوده كه به هر كجا مي نشسته آنجا سرسبز م_ي گشت. امام صادق(ع) فرم_ود: بر

هيچ تخته خشكيده اي نمي نشست مگر آنكه سبز م_ي گشت و بر هيچ زمين_ي ب_يآب و علف قرار نمي گرفت مگر آن كه سرسبز م_ي گشت و به همي_ن جهت خضر ناميده ش_د.همچني_ن گفته ش_ده كه هر گاه به نماز م_ي ايستاد اطراف_ش س_رسبز م_ي گشت.5 _ قرآن مجيد هر چند آشكارا نام او را نبرده است اما از او به عن_وان عال_م ياد ك_رده است و در س_وره كهف در ج_ريان ملاقات حضرت م_وس_ي با خضر چني_ن م_ي فرمايد: «ف_وجدا عب_دا م_ن عب_ادنا آتيناه رحمه م_ن عن_دنا و علمن_اه م_ن ل_دن_ا علم_ا».6 _ هر كجا نام_ش برده ش_ود ف_ورا حاضر مي گردد. امام رضا(ع) در باره اي_ن ويژگي مي فرمايد: «و انه ليحضر حيث ما ذكر فم_ن ذكره منك_م فليسلم عليه»; هر كجا از او ياد شود همانجا حاضر مي شود، پ_س ه_ر يك از شم_ا به ي_اد او افت_اد ب_ر او سلام كن_د.7 _ حضور همه ساله در مراسم حج.همچني_ن امام رضا(ع) م_ي فرمايد: «و انه ليحضر الم_وس_م كل سنه فيقضي جميع المناسك و يقف بعرفه فيوم_ن علي دعاء الم_ومني_ن»; همه س_اله در م_راس_م حج حض_ور م_ي ياب و تم_ام مناسك حج را نيز انجام مي دهد، و در عرفات در كنار ساير حجاج خانه خدا م_ي ايست_د و بر دعاي مومنين آمين مي گويد.8 _ ان_درزگ_وي_ي و نصيحت پذيري. از ديگر ويژگيهاي حضرت خض_ر(ع) اي_ن است كه هم به ديگران توصيه و اندرز مي داده و ه_م دنبال آن ب_وده كه از نصايح و گفته ه_اي بزرگ_ان و ص_الح_ان كم_ال بهره و استفاده را ببرد.مثلا گاه مي بيني_م كه معص_ومي_ن (عليهم

السلام) امثال امام صادق و امام باقر و امام زين العابدي_ن وصاياي او را به م_وس_ي و اندرزهاي خضر را به ديگران براي ما نقل كرده اند. و گاه_ي ه_م روايت كرده اند كه خضر به محضرشان م_ي رفته و درخ_واست نصيحت و ت_وصيه م_ي نموده مثلا به اميرالم_ومني_ن پيشنهاد كرد كه مرا به كاري راهنماي_ي ك_ن كه اگر آن را انجام ده_م خداوند مرا از آتش جهنم نجات دهد.

آيا خضر را مي توان ديد؟

در اينكه آيا مي ش_ود حض_ورا به خدمت خضر رسيد يا نه باز روايات دو دسته هستند دسته اول آنهايي م_ي باشند كه امكان رويت را نف_ي ك_رده حت_ي از امامان معص_وم. مثلا از امام رض_ا(ع) نقل ش_ده كه ف_رم_ود: «و اءنه لياءتين_ا فيسل_م فنسمع ص_وته و لا ن_ري شخصه..»; خضر نزد ما ميآيد و به ما سلام م_ي كن_د پ_س ما ص_داي_ش را مي شنويم ولي شخص او را نمي بينيم. همچني_ن از حضرت رضا(ع) روايت ش_ده كه هنگام_ي كه رس_ول خ_دا رحلت كرد شخص_ي در خانه اهل بيت آمده و به آنان تعزيت و تسليت گفت، اهل بيت صداي_ش را مي شنيدند اما شخص او را نم_ي ديدند، حضرت عل_ي(ع) فرم_ود اي_ن خضر است كه آم_ده و مصيبت پي_امب_ر را به شم_ا تعزيت م_ي ده_د. و از ام__ام زي_ن العاب_دي_ن شبيه آنچه كه گذشت نقل ش____ده است.و دسته دوم رواي_ات_ي هستن_د كه از آنها چني_ن ب_رم_يآي_د: علاوه ب_ر اينكه معص_ومي_ن صداي خضر را مي شنيدند شخص او را نيز م_ي ديدند و گاهي ه_م ي_اران ام_ام ب_ا خض_ر ملاق_ات م_ي ك_ردند.و بارها ديده شده كه به حض_ور امامان رسيده و س_والات_ي از آنان

كرده كه در ب_رخ_ي م_وارد پاسخ پ_رسشها را به فرزن_د معص_ومشان واگذار كرده اند.همانگ_ونه كه روايت ش_ده امام باقر در حج ب_ودند مردي به حض_ور ام_ام رسي_د و دو زان_و نشست و از آن حض_رت س_وال_ي ك______رد. ام_ام ب_اق_ر ف_رم_ودن_د از ف_رزن_دم جعف_ر(ع) بپ_رس.و در آخ_ر خب_ر آم_ده كه ام_ام ب_اق_ر ف_رم_ود: اي_ن خض_ر است.همچني_ن از ملاقاتهاي مكرر خضر با حضرت امير كه هم ميثم تمار او را ديده و ه_م شرطه الخمي_س شخص خضر را ديده ب_ودن_د و به گمان اينكه او دشم_ن عل_ي است و از تاريك_ي شب آمده است استفاده كند تا علي را ترور بنمايد. و همچني_ن از ملاقات و گفتگ_وي مكرر خضر با امام زين العاب_دين در مدينه و در بي_ن راه مكه و مدينه و از ف_رستادن امام صادق(ع) چ_وبي از درخت ط_وب_ي را جهت رفع تشنگ_ي داود رق_ي به وسيله او و روايات متعدد ديگ_ر استف_اده م_ي ش_ود.خض_ر(ع) ب_ا اهل بيت(ع) تم_اس حض_وري داشته بلكه بسياري اوق_ات كارهاي معص_ومي_ن را نيز انجام م_ي داده است. اما نسبت به ساي_ر مردم در زمان حيات معصومي_ن گاه گاهي مورد رويت بوده است و اما در زمان غيبت، همانند خ_ود امام زمان جز در م_وارد بسيار نادر، ب_راي اح_دي ق_ابل رويت و شن_اس_اي_ي نم_ي ب_اش_د.

رابطه خضر با اهل بيت

بسياري از روايات و احاديث دلالت دارن_د كه حض_رت خض_ر(ع) رابطه بسيار خ_وبي با اهل بيت پيامبر(ص) داشته بلكه طبق فرماي_ش امام رضا(ع) هر روز نزد معص_ومي_ن(ع) مي رفته و عرض سلام م_ي كرده است.حضرت فرمود: و اءنه لياءتينا فيسل_م فنسمع ص_وته و لا نري شخصه. آري هم_و ب_ود كه پ_س از رحلت پيامب_ر خ_دا به

در خانه اهل بيت آمده و به آنان تسليت مصيبت رسول خدا را گفت و همو ب_ود كه پ_س از شهادت مولي الم_وح_دي_ن امي_رالم_ومني_ن با شتاب در حال_ي كه لااله الاالله مي گفت خ_ود را به در خانه علي رسانده و مي گفت:خداي تو را رحمت كند اي اباالحس_ن ت_و اولي_ن فردي ب_ودي كه به اسلام گرويدي، و از نظر ايمان خالص تري_ن آنها، و از همه يقينت به خدا شديدتر و بيشتر از همه از خ_دا ترس داشت_ي... عل_ي ت_و همانند ك_وهي ب_ودي كه هرگز بادها و ط_وفانها او را از جاي تكان ندهد.اب_ن عباس گويد: همگان سكوت كردند تا سخنان_ش تمام شد سپ_س خ_ود گريه كرد و ياران رسول خدا را به گريه انداخت. سپ_س به دنبال_ش گشتند ول_ي او را نيافتن_د.و هم_و ب_ود كه پ_س از شهادت امام حس_ن(ع) در گ_وشه اي از مسج_دالح_رام در مصيبت آن حض__رت اشعاري س_وزناك م_ي خ_واند. اب_ن عباس گ_ويد: روزي كه امام حسي_ن(ع) به شهادت رسيد ص_داي_ي از گ_وشه خانه به گ_وشمان رسي_د كه م_ي گفت:اصبروا آل الرسول قتل الفرخ النحولن_زل الروح الامين ب_ب_ك_اء و ع_ويلصبر كنيد اي آل رس_ول الله! فرزندي كه خدا به پيامبر هديه كرد، كشته شد. جبرئيل امي_ن نازل شد در حال_ي كه گريه و زاري مي كرد.

علاقه شديد خضر به علي

بدون شك حضرت خضر از جمله كساني ب_ود كه جايگاه معصومي_ن بالاخص علي(ع) را خوب درك كرده بود. بدي_ن جهت پ_س از رحلت رسول الله، اي_ن علاقه با خاندان پيامبر مستحك_م تر شد و در تمام قضايايي كه براي عل_ي(ع) در م_دينه رخ داد تا رفت_ن به س_وي عراق و جنگ با ناكثين و

قاسطين و مارقي_ن، در كنار مولاي متقيان و مايه دل خوشي علي(ع) و آرام_ش خاطر آن حضرت ب_ود. «اءصبغ ب_ن نباته» گويد: اميرم_ومنان در حال نماز ب_ود كه مردي به طرف آن حضرت آم_د، در حال_ي كه بر ت_ن او دو برد سبز رنگ ب_ود و دو گيس_وي بافته شده مشكي و محاسن سفيد داشت.هنگام_ي كه حضرت سلام داد، خ_ود را بر روي امام انداخته و بر سر مبارك عل_ي ب_وسه زد.سپ_س دست حضرت را گرفته، بيرون رفتند. به س_رعت دنبال آنها رفتيم، از حضرت در باره او پ_رسي_دي_م، ايشان فرمود: اين برادرم خضر است...همچني_ن اصبغ نقل مي كند: بار ديگر در حالي كه ميثم تمار در كنار همان ست_وني كه حضرت نماز مي خواند، ايستاده و نماز مي گزارد، به مثي_م گفت: اي كسي كه در كنار ستون نماز مي گزاري! به صاحب خانه سلام مرا برسان و به او بگ_و كه م_ن از او شروع كردم، اما او را در حال استراحت ديدم.در خبر ديگري آمده است: روزي علي(ع) و خضر با ه_م ديدار كردند. علي(ع) فرمود:جمله حكمتآميزي بگوي. خضر گفت: چه زيباست ت_واضع ث_روتمن_دان ب_راي فق_را، ب_راي رض_اي خ_دا. عل_ي(ع) ف_رم__ود:و بهت_ر از آن تكبر كردن فق_را ب_ر ث_روتمن_دان نشانه اعتماد و ت_وكل به خ_داست، خضر گفت: اي_ن سخ_ن را باي_د با آب طلا ن_وشت.

امام زين العابدين و حضرت خضر

ابراهيم ب_ن ادهم و فتح موصلي گويند: هم_راه قافله در صح_را و بيابان ب_ودم. پس ب_راي قضاي حاجت از قافله فاصله گرفت_م. ناگهان چشمم به كودكي افتاد كه در حال راه رفت_ن ب_ود.پي_ش خود گفت_م: سبحان الله! در صحراي بيآب و علف، اي_ن كودك چه مي كند.

نزديك شده، بر او سلام گفتم. پاسخ مرا داد، پ_رسي_دم: به كج_ا م_ي روي؟ _ به س_وي خ_انه پ_روردگارم._ عزيزم، تو ك_ودك هستي. نه حج واجبي بر ت_و هست و نه مستحب_ي._ اي پيرمرد آيا ن_ديدي كه چه ق_در كودكان_ي كه از م_ن ك_وچكتر بودند و از دنيا رفتد._ توشه و مركبت كجاست؟_ ت_وشه ام تق_واي من و م_ركب م_ن دوپايم و ه_دف_م م_ولاي_م است._ غذايي همراهت نمي بين_م؟! _ اي شيخ آيا پسنديده است كه كسي تو را دعوت كند، آنگاه غذا از خانه برداري؟! _ نه _ آن ك_س كه مرا به خانه اش دعوت ك_رده، او است كه سيرم كند و سيراب_م گ_ردان_د._ بيا و همراه م_ن س_وار ش_و تا مشاعر را درك كني _ يعني به حج برس_ي _. _ از ما تلاش در راه رفت_ن و از او ما را رساندن، آيا فرماي_ش خدا را نشنيدي كه م_ي گ_ويد:و كسان_ي كه در راه ما تلاش ك_ردن_د، راه هايم_ان را به آنها نش_ان م_ي دهي_م، و به تحقيق كه خداوند با نيكوكاران است. گويد: گرماگرم صحبت ب_ودي_م كه جواني خ_وش سيما در حال_ي كه پيراه_ن سفيدي بر ت_ن داشت، از راه رسيد. دست به گردن آن پس_ر ان_داخت و به او سلام ك_رد. م_ن به ط_رف آن ج_وان رفت_م و عرضه داشت_م: به حق آن كس_ي كه خلق ت_و را نيك_و گرداني_د، اين پسر كيست؟ گفت: آيا او را نم_ي شناس_ي؟ اي_ن عل_ي بن الحسي_ن فرزند علي ب_ن ابي طالب است. گويد: بلافاصله آن جوان را رها كردم و به طرف آن پسر رفتم و گفت_م به پدرانت ت_و را سوگند

مي دهم بگوي اين جوان كيست؟ _ اي_ن برادرم خضر است و هر روز نزد ما ميآيد و بر ما سلام مي كند.به حق پدرانت قسمت مي ده_م كه به م_ن خبر دهي، چگونه بدون ت_وشه اي_ن دشت و بيابان را به پشت سر مي گذاري؟ _ آري با توشه اي_ن راه را طي مي كن_م و اما توشه راهم چهار چيز است. _ چيستند؟_ تمام دنيا در نظر و زي_ر سلطه خ_دا م_ي ب_اش_د و تم_ام_ي خلق، بندگان خدا و كنيزان و خان_واده او هستند و تمام رزق و روزي را به دست او م_ي بين_م، همچني_ن فقط قض_اء و مشيت الهي را در تمام زمي_ن ق_ابل نف_وذ م_ي دان_م.گفت_م! عجب ت_وشه اي داري و ت_و اي زين العابدين با اي_ن ت_وشه از گذرگاههاي آخرت ط_ي مي كني چه رسد به گذرگاههاي دنيا.

نقش حضرت در زمان غيبت

همانگونه كه ملاحظه شد حضرت خضر(ع) در ايام حضور معص_ومي_ن نق_ش بسيار مهمي را ايفا م_ي كرد، گرچه بيشتر كارها و برنامه هاي_ش را اح_دي جز آنها نم_ي داند كه به برخ_ي از آنها قبلا اشاره شد. اما در زم_ان غيبت بقيه الله الاعظم(ع) ب_دون شك ك_اره_اي زي__ادي را انجام مي دهد كه از آن ب_ي اطلاع هستي_م، اما كاري كه طبق فرماي_ش امام رضا انجام مي دهد آن است كه: آن سلام_ي كه به ساير معص_ومان داشته، بدون شك همان را نسبت به امام زمان ادامه م_ي دهد و امام رضا فرم_ود: «و انه لياءتينا فيسل_م علينا»; نزد ما م_يآيد و به ما سلام مي كند.و آن كارهايي كه ساير معصومي_ن در زمان حضور از جمله امام صادق به عهده

خضر واگذار م_ي كردند، يقينا در زمان غيبت امام زمان به او واگذار خ_واه_د ش_د. از قبيل، رسيدن به فرياد درمان_دگان در بي_اب_انها و گ_م ش_دگ_ان و غي_ر آن. و از همه مهمت_ر آن است كه خ_داون_د به وسيله خض_ر، امام زمان را در ايام غيبت از تنهاي_ي بيرون آورده، مون_س آن حضرت خواهد بود.امام رضا مي فرمايد: «و سي_ون_س الله به وحشه قائمنا ف_ي غيبته و يصل به وحدته»; و در آينده خ_داون_د به وسيله او وحشت قائم ما را در ايام غيبت_ش به ان_س مب_دل خواهد كرد و يار آن حض_رت در تنهاي_ي خ_واه_د ب_ود.

راز عمر خضر براي استدلال به امام زمان

مساءله مهم ديگر اي_ن است كه خ_داوند عمر ط_ولان_ي به خضر عنايت فرم_ود تا بر ط_ولاني ب_ودن عمر امام زمان دليل باشد و بهانه را از دست دشمنان بگيرد.س_دير صي_رف_ي ضم_ن ح_ديث مفصل_ي از امام صادق(ع) در اي_ن جهت، م_ي فرمايد: و اما عبد صالح يعن_ي خضر به درست_ي كه خداوند هرگز عمر او را طولاني ننمود تا اينكه نبوتي براي_ش مقدر كرده باشد و نه به جهت كتاب_ي كه بر او نازل ش_ود و نه به جهت شريعتي كه با آن، ش_ريعت پيامب_ر را نسخ ك_رده ب_اش_د و نه ب_راي امامت_ي كه بندگان را به پيروي از او ملزم كند و نه براي طاعت_ي كه خداوند براي او فرض_ي كرده باشد، بلكه چ_ون در عل_م خدا گذشته ب_ود كه تق_ديري در عمر حض_رت قائم در ايام غيبت خ_واه_د داشت و نيز در عل_م او انكار اي_ن جهت از امت گذشته ب_ود، خ_واست تا عمر حضرت قائم به درازاي عمر عبد صالح يعني خضر طولاني ش_ود. و اي_ن

زنده نگه داشت_ن و ط_ولاني كردن عمر خضر جز براي استدلال نمودن به عمر حض_رت قائم و ب_راي ابطال حجت منك_ري_ن هيچ دليل ديگري ن_دارد.

سرانجام

لاب_د م_ي پرسيد كه سرانجام كار خضر به كجا خ_واه_د رسيد و تا چه وقت زن_ده م_ي م_ان_د و آي_ا م_رگ ب_راي او هست تا نيست؟پاسخ مي دهي_م از آنجاي_ي كه قرآن م_ي ف_رماي_د: «كل نف_س ذائقه الموت» مرگ بر همه مقدر شده، بنابراي_ن خضر ه_م خواهد مرد اما چه وقت، اين را باي_د از روايات و اق_وال مفسري_ن به دست آورد.نيشاب_وري از ثعلبي نقل مي كند كه گفته مي شود حضرت نمي ميرد، مگر در آخ_رالزم_ان بعد از آنكه ق_رآن ب_الا م_ي رود. و همچني_ن از نيش_اب_وري نقل گ_ردي_د كه:آخ_ري_ن كس_ي از بن_يآدم از دني_ا م_ي رود، الي_اس و خض__ر است. و از ام_ام رض_ا(ع) نقل ش_د كه ف_رمود:خض_ر زن_ده است ت_ا نفخ ص_ور دمي_ده شود.

حضرت مهدي با ملائكه ياري مي شود

از روايات فراواني كه از پيشوايان معصوم(عليه السلام) در مورد تعداد اصحاب حضرت مهدي(عليه السلام)وارد شده، استفاده مي شود كه تعداد 313 نفر فرماندهان لشكري و كشوري آن حضرت مي باشند; خداوند به وسيله آنها و با تأييد ملائكه و فرشتگان، شرق و غرب جهان را مي گشايد، و وعده خود را به اتمام مي رساند، و ريشه كفر و شرك و الحاد را مي سوزاند، و آيين حق را در روي زمين مستقر مي نمايد. اينك به قسمتي از رواياتي كه در اين زمينه وارد شده است، توجّه فرماييد:1 _ ابن عبّاس مي گويد: روزي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) در باره نبوت خود و امامت اميرمؤمنان علي(عليه السلام) و يازده فرزند معصوم آن حضرت سخن مي گفت، فرمود:«إنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالي إطَّلَعَ إلَي الاْرْضِ إطِّلاعَةً فَاخْتارَنِي مِنْها فَجَعَلَنِي نَبِيّاً. ثُمَّ اطَّلَعَ الثانِية فاختارَ

مِنْها عَلِيّاً فَجَعَلَهُ إماماً، ثُمَّ أمَرَنِي أَنْ أتَّخِذَهُ أخاً وَ وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً وَ وَزيراً، فَعَلِيٌّ مِنِّي، وَ أنَا مِنْ عَلِيٍّ، و هُوَ زَوْجُ ابنتِي و أبُو سِبْطَيّ اَلْحَسَنُ و الحُسَيْنُ.ألا وَ إنَّ اللهَ تِبارَكَ وَ تَعالي جَعَلَنِي وَإيّاهُم حُجَجاً عَلي عِبادِهِ، و جَعَلَ مِن صُلْب الحُسَيْنِ(عليه السلام) أئِمَّةً لَيقُومُونَ بأمْرِي، وَيَحفَظُونَ وَصِيَّتِي، التّاسِعُ مِنْهُمْ قائِمُ أهْلِ بَيتِي، وَ مَهْدِيُّ اُمَّتِي، أشْبَهُ النّاسِ بِي فِي شَمائِلِه وَ أقْوالِهِ وَأفْعالِهِ، لَيُظْهَرُ بَعْدَ غَيْبَة طَوِيْلَة، وَحَيْرَة مُضِلَّة، فَيُعْلِنُ أمْرَ اللهِ، وَيُظْهِرُ دِيْنَ الحَقِّ، وَيُؤيّدُ بِنَصْرِ اللهِ، وَيُنصَرُ بِمَلائِكَةِ اللهِ، فَيَمْلاَُ الاْرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً كَما مُلِئت جَوْراً وَ ظُلْماً».«به راستي كه خداي تبارك و تعالي نظري به زمين افكند و مرا انتخاب نمود و پيغمبر قرار داد. بار ديگر نظري به زمين افكند و علي(عليه السلام)را انتخاب نمود و او را پيشوا و امام قرار داد. آنگاه به من فرمان داد تا او را، برادر، دوست، وصيّ، جانشين و وزير خود گردانم. آري! علي از من است و من از علي هستم. او شوهر دختر من، و پدر دو نوه من حسن و حسين است.آگاه باشيد كه خداي تعالي، من و آنها را حجّت بر بندگان خود ساخته، و از صلب حسين اماماني قرار داده است كه دين مرا بر پا مي دارند و وصيّت مرا حفظ مي كنند. نهمين آنها قائم اهل بيت من و مهدي اُمّت من است كه در خوي، گفتار و كردار از همه كس به من شبيه تر است.او بعد از غيبت طولاني و سرگرداني مردم، ظاهر مي شود; امر خدا را آشكار مي كند و دين حق را ظاهر مي سازد.

به ياري خداوند تأييد مي گردد، و به وسيله فرشتگان ياري مي شود، و زمين را پر از عدل و داد مي نمايد همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده است».2 _ امام حسن مجتبي(عليه السلام) در حديثي از اميرمؤمنان علي(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود:«يَبْعَثُ اللهُ رَجُلا فِي آخِرِ الزَّمانِ وَ كَلَب مِنَ الدَّهْرِ وَ جَهْل مِنَ النّاسِ، يُوْيِّدُهُ اللهُ بِمَلائِكَتِهِ وَ يَعْصِمُ أنصارَه، وَ يَنْصُرُهُ بِآياتِهِ، وَ يُظْهِرُهُ عَلَي الأرْضِ حتّي يَدِينُوا طَوْعاً أوْكرْهاً، يمْلاَُ الأرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً وَ نُوراً وَ بُرْهاناً، يَدِين لَهُ عَرْضُ الْبِلادِ وَ طُولُها. لا يَبْقي كافِرٌ إلاّ آمَنَ، وَ لا طالِحٌ إلاّ صَلَحَ...»«در آخر الزمان و سختي روزگار و جهالت مردمان، خداوند مردي را بر مي انگيزد كه او را با فرشتگان تأييد مي كند و يارانش را محافظت مي نمايد، و او را با آياتش ياري مي دهد و بر سرتاسر زمين مسلّط مي گرداند، تا همگان در برابر او خواه و ناخواه منقاد شوند.او زمين را از قسط و عدالت و نور و برهان پر مي كند... طول و عرض جهان به تسلّط او در مي آيد. در روي زمين كافري نمي ماند جز اين كه ايمان مي آورد، و شخص ناشايستي نمي ماند جز اين كه به صلاح و تقوا مي گرايد».3 _ ابو حمزه ثمالي از امام باقر(عليه السلام) روايت كرده است كه آن حضرت در حديثي فرمود:«لَوْقَدْ خَرَجَ قائِمُ آلِ محمّد، لَنَصَرَهُ الله بِالمَلائِكَةِ الْمُسوِّمينَ وَ الْمُرْدِفينَ وَالْمُنْزِلينَ وَ الْكَرُّوبيين. يَكُونُ جَبْرئيلُ أمامهُ ومِيكائيلُ عن يمينه، وَإسرافيلُ عَنْ يَساره، وَالرُّعْبُ يَسيرُ مسيرة شهر أمامَهُ وَخَلْفَهُ وَعَنْ يَمِينِهِ وَ عن

شِمالِهِ، والْمَلائِكَةُ المُقَرَّبُونَ حُذاه... ومَعهُ سَيْفٌ مُخْتَرَطٌ، يَفْتَحِ اللهُ لَهُ الرُّومَ وَ الدّيلم وَ السِّنْدَ وَ الْهِنْدَ وَ كابُلَ شاه وَ الْخَزَرَ».«هرگاه قائم آل محمّد(عليه السلام) ظهور كند، خداوند او را با فرشتگان نشاندار و... مقرّب ياري مي كند. جبرئيل، پيشاپيش او و ميكائيل از طرف راست و اسرافيل از طرف چپ او حركت مي كنند. اُبهت و رعب و وحشت به فاصله يك ماه راه از جلو، عقب، چپ و راست او حركت مي كند (يعني شعاع هيبت آن حضرت تا مسافت يك ماه راه را زير پوشش مي گيرد) و فرشتگان مقرّب خدا خدمت گزاران او هستند.همراه او شمشيري بركشيده و برهنه است. خداوند متعال، روم، ديلم، سند، هند، كابل شاه و خَزَر را براي او فتح مي كند».4 _ عبد الرحمان بن كثير مي گويد: امام صادق(عليه السلام) در تفسير اين آيه شريفه: «أَتي أَمْرُ اللهِ فَلا تَستَعْجِلُوهُ ([1]) ; امر خدا فرا رسيد، پس شتاب نكنيد» فرمود:«آن امر ماست كه خدا فرموده است نبايد در آن شتاب شود. خداوند او را به وسيله سه سپاه ياري مي كند: فرشتگان، مؤمنان و رعب و وحشت در دل دشمنان.و ظهور او مانند ظهور رسول اكرم است».5 _ ابان بن تغلب مي گويد كه امام صادق(عليه السلام) در ضمن حديثي فرمود:«سيزده هزار و سيصد و سيزده نفر از فرشتگان بر او نازل مي شوند».من عرض كردم: اين همه فرشته بر او نازل مي شود؟ امام صادق(عليه السلام)فرمود:«آري! آنها عبارتند از:1 _ همه فرشتگاني كه با حضرت نوح در كشتي بودند.2 _ همه فرشتگاني كه به هنگام افتادن حضرت ابراهيم در ميان آتش با او

بودند.3 _ همه فرشتگاني كه به هنگام شكافتن رود نيل براي بني اسرائيل با حضرت موسي بودند.4 _ همه فرشتگاني كه به هنگام عروج حضرت عيسي با او بودند.5 _ چهار هزار فرشته نشان دار كه در خدمت رسول اكرم بودند.6 _ هزار فرشته كه پشت سر هم، براي ياري پيامبر اكرم فرود آمدند.7 _ سيصد و سيزده فرشته كه در جنگ بدر حضور داشتند.8 _ چهار هزار فرشته كه در روز عاشورا براي ياري امام حسين(عليه السلام)فرود آمدند و به آنها اجازه جنگ و پيكار داده نشد...همه اين فرشته ها هم اكنون در روي زمين هستند و انتظار قيام قائم(عليه السلام)را مي كشند».از اين روايات به خوبي استفاده مي شود كه فرشتگان مقرّب خدا، خدمتگزار مهدي آل محمّد(عليه السلام) مي باشند، و او را در تشكيل حكومت واحد جهاني و خلافت اسلامي و اجراي عدالت و پياده كردن احكام اسلام و برنامه هاي قرآني ياري مي دهند.

روايتي در مورد ياران حضرت مهدي

معتّب، آزاد شده امام صادق عليه السلام گفته است: شنيدم مولايم مي فرمايد:رسول اللّه فرموده است: پيامبري از پيامبران خدا، توسط قومش طرد گرديد، او پناهنده به ديلم شد، مردم ديلم او را پناه دادند وياري نموده و از او درخواست كردند كه براي آنان دعا كند كه خداوند عددشان را زياد كند وقدرتشان را افزون فرموده بر دشمن غالب گرداند و زمين و شهر آنها را از دستبرد ديگران نگاه دارد، ويجعل فيهم و منهم انصاراً للقائم المهدي من آل محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) و از خدا خواست كه در برابر اين احسان و عواطف، خداوند در ميان آنها و از آنها،ياراني براي قائم

آل محمد قرار دهد. [2] .

سن ياران

آنچه در روايات آمده اين است كه اكثر ياران آن حضرت در سنين جواني اند; از امير مؤمنان _ عليه السلام _ آمده كه فرمودند:«انّ أصحاب القائم شباب، لا كهول فيهم إلاّ كالكحل في العين، أو كالملح في الزاد وأقلّ الزاد الملح».ياران حضرت همگي جوان هستند و سالخورده در ميان ايشان نيست مگر مانند سرمه در چشم يا نمك در توشه و كمتر چيزي كه بعنوان توشه حمل مي شود، نمك است.خلاصه تعداد پيران در بين اصحاب حضرت بسيار اندك است و اكثريّت آنها جوان هستند.در روايات تعداد ياران آنحضرت كه ابتداي ظهور در مكّه حاضر شده و با او بيعت مي كنند 313 نفر ذكر شده است.از اميرالمؤمنين _ عليه السلام _ آمده كه فرمودند:«... ثمّ إذا قام، يجتمع إليه أصحابه علي عدة أهل بدر وهم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلاً».هنگامي كه قيام كند ياران اصلي او كه شمارشان 313 نفر و به شمار ياران پيامبر در جنگ بدر است بسوي او اجتماع مي كنند.امام باقر _ عليه السلام _ فرمود:«يبايع القائم _ بين الركن والمقام _ ثلاثمائة و نيف عدّة أهل بدر فيهم النجباء من أهل مصر والابدال من أهل الشام والأخيار من أهل العراق».با قائم _ ارواحنا فداه _ ميان ركن و مقام، 313 شخصيت بزرگ _ به شمار ياران پيامبر در بدر _ بيعت مي نمايند در ميان آنها چهره هاي برجسته از مصر و شايستگاني از شام و خوباني از عراق هستند.

شب زنده داري ياران

ياران آن گرامي عبادت كنندگان خاضع و خاشعند; شبانگاهان را با نماز و نيايش و سوز و گداز عاشقانه به بارگاه خدا، به سحر رسانده و در نمازهاي

خويش زمزمه اي همچون آواي زنبوران عسل از ايشان شنيده مي شود. در ركوع و سجود و قيام و قعودند و با وجود اين روزها در اوج آمادگي و شهامت بر مركبهاي خويش، براي انجام دستورات حضرت مهدي _ ارواحنا فداه _ ايستاده اند.امام صادق _ عليه السلام _ فرمود:«رجال لا ينامون الليل، لهم دوّي في صلاتهم كدوّي النحل، يبيتون قياماً علي أطرافهم ويصبحون علي خيولهم، رهبانٌ بالليل، ليوث بالنهار».بزرگ مرداني كه شبها را نمي خوابند براي آنها زمزمه اي در نمازشان همچون زمزمه ي انبوه زنبوران، شبها را شب زنده داري مي كنند و صبح مي كنند در حالي كه بر مركبهاي خويش سوارند (و آماده پيكار) راهبان شب هستند و شيران روز.

شجاعت ياوران مهدي

اشاره

وصف ب_ارزي كه در رواي_ات ب_راي اصح_اب آق_ا ام___ام زم_ان _ عليه السلام _ برشمرده شده شجاعت ياران حضرت است، شجاعت وصف_ي ذات_ي است كه داراي لوازماتي است كه بر روي هم اي_ن صفت براي فرد حاصل مي گردد كه اصحاب آق_ا واج_د آن اوص_اف ب_وده و م_ا به ب_رخ_ي از آن ه_ا اش_اره م_ي كني___م:

عدم ترس

ت_رس و جب_ن از خصلت هاي مذم_وم يك انس_ان است، چ_را كه ت_رس نشاءت گ_رفته از ضعف ايمان و يقي_ن و عاجز بودن نفس است: «شده الجب_ن م_ن عجز النفس و ضعف اليقي_ن.» شخص ضعيف النفس و ضعيف الايمان مايه اميد از او گرفته شده، يقي_ن به رحمت الهي و پاداش روز جزا نداشته همواره در نوعي بي_م و ترس به سر م_ي برد. ترس از آن دارد كه هر لحظه اي_ن دفتر عمر بسته ش_ود و به ديار نيستي ك_وچ كند. اما شخص م_وم_ن در اقيانوسي از اميد به سر برده و در همه مشكلات تكيه گاه_ش را خدا مي داند و يقي_ن دارد كه: «ولله العزه و لرسوله و للمومني_ن.» دليلي ندارد كه احساس ضعف و ترس كند، بلكه ترس را عار و ننگ و نقص_ي ب_راي خ_ود دانسته و سعي در دوري از آن م_ي كن_د:«احذروا الجب_ن فانه عار و منقصه» ياران مهدي كه قلبش_ان مالامال از عشق به خ_دا و يقي_ن به روز جزا و ياري پروردگار است از هيچ ك_س هراس_ي به دل ندارند.ياد روي تو غم هر دو جهان از دل برد صبح اميد همه ظلمت ش__ب باط__ل ك_رد

عشق به شهادت

از محك هاي_ي كه خ_داون_د اف_راد راستگ_و و با ايمان را از اف_راد دروغگ_و ج_دا م_ي سازد «تمناي مرگ است» يك فرد م_وم آن كه آين_ده اي درخشان و زيبا براي خود پي_ش بيني مي كند و عاشق كوي يار و قرب الي الله و ه_م نشيني اولياء الله را در دل_ش زمزمه م_ي كن_د هم_واره تمن_اي مرگ دارد:آتش بجانم افكند ش_وق لق_اي دل_دار از دست رفت صبرم اي ناقه

پاي بردار«ل_ولا اجل الذي كتب الله عليهم ل_م تستقر ارواحهم في اجساده_م طرفه عي_ن شوقا الي الثواب و خوفا من العقاب.» اصحاب حجت كه مهدي(ع) را با معرفت شناخته و ايمان به راه و هدف_ش دارند و به او عشق م_ي ورزن_د و همه هستيشان را فان_ي در وج_ود او م_ي دانن_د، عاشق شهادت در راه وي هستن_د:«يدعون بالشهاده و يتمن_ون ان يقتل_وا ف_ي سبيل الله شعارهم يالثارات الحسين عليه السلام» بنابر اي_ن، فردي كه جانش را از هدف_ش بي_ش تر دوست دارد نمي ت_واند شجاعت ورزد، بلكه او بايد هم_واره حافظ جان_ش باشد تا به او آسيبي نرسد لذا شجاعت شيراني چون ياوران مهدي(عج) را مي طلبد.

قلب نوراني و دل فولادين

از دي_گ___ر اوص___اف___ي ك_ه ي_اوران مه___دي _ علي___ه ال___سلام _ دارا هستند «قلب قوي و پولادي_ن» است كه در روايات مختلفي تعبير به «پاره هاي آه_ن» شده است: «تجي_يء الرايات الس_ود م_ن قبل المشرق كان قل_وبهم زبر الح_ديد» و در روايات ديگر م_ي خ_واني_م كه قلب هاي آن ها سخت تر از پاره هاي آه_ن است «... و ان قلب رجل منهم اش_د م_ن زب_ر الح_دي_د».آري قلب هاي آن ها پنجره هاي_ي به آسمان معنا گش_وده اند و دل ها را به ريسمان الهي پيوند داده اند خانه دل را با قنديل هاي ايمان روش_ن نم_وده اند:«كان قل_وبهم القناديل و ه_م م_ن خشيه الله مشفق_ون.» اينان با پشت_وانه اي از ايمان به خدا و يقي_ن به روز جزا و هدفي مقدس «ه_م چ_ون مشعل هاي فروزانند كه دل هاي است_وارشان بسان قنديل هاي ن_ور در سينه هاي سترگشان آويخته است و اي_ن رادمردان تنها دل به خداي

خويش داده اند و تنها از او هراس دارند» و قلب را به ي_اد او ق_وت بخشي_ده ان_د: «اءلا بذك_ر الله تطمئن القل__وب.»

جسم قوي

ق_درت جسمان_ي از ديگ_ر ل_وازمات اعمال شجاعت است كه از اوصاف اصحاب صاحب الامر(عج) شمرده ش_ده و در روايات ق_درت آن ها را براب_ر با چهل م_رد ق_رار داده است:«فان الرجل منهم يعطي ق_وه اربعي_ن رجل» قدرت جسماني برگرفته شده از ايمان راسخ به خ_دا و يقي_ن به امامت و حقانيت هدف او است; ياوران مهدي(ع) با اي_ن قدرت جسماني و روحيه عالي ب_وده كه مي ت_وانند خط بطلان بر جميع مف_اس_د كشي_ده و ظل_م و ج_ور را از صحنه گيت_ي ب_ران_دازند.م_والا با افراد ضعيف الجسه و ضعيف الايمان كه چني_ن مهم_ي امكان ن_دارد كما اين كه امام علي بن موسي الرضا(ع) در پاسخ «ديان ب_ن صلت» كه از او سوال مي كند كه آيا شما صاحب اي_ن امر هستيد؟! حضرت در جواب مي فرمايد:م_ن صاحب اين امر هستم ولك_ن م_ن آن كس_ي نيست_م كه زمي_ن را پر از عدل و قسط كن_م چنان كه پر از جور و ستم شده; چگونه م_ن مي توانم با اين ضعف جسمانيم زمي_ن را پ_ر از عدل و قسط كن_م و به درستي كه قائم، آن كس_ي است كه وقت_ي خروج مي كند با اي_ن كه داراي س_ن زيادي مي باشد، ولي ج_وان است بدن او ق_وي حتي اگر دست هاي مبارك_ش را به طرف بزرگ ت_ري_ن درخت دراز كن_د و او را به ط_رف زمين آورد ميآورد و مي شكند، حت_ي اگر صيحه اي بي_ن ك_وه ها زند از فرياد او ك_وه ها دره_م

ريزند...» حال برگردي_م به سخ_ن اصلي; يعني شجاعت اصحاب آن حضرت، با اي_ن اوصاف است كه آن ها سدي محك_م، نيزه و شمشيري برنده، و رك_ن ركين_ي هستند كه حضرت ل_وط _ عليه السلام _ هنگام رويارويي با ق_وم كافر و منح_رف خ_ود تمناي آن ها را م_ي كرد.«قال اب_و عب_دالله(ع) ما كان يق_ول لوط(ع) «لو ان لي بك_م قوه او آوي الي رك_ن شديد» الا تمنا لق_وه القائم عليه السلام و لا ذكر الا بشده اصحابه فان رجل منهم يعطي ق_وه اربعي_ن رجلا و ان قلبه لاشد م_ن زبر الحديد و ل_و مروا بجبال الحديد لت_دكدكت[لقطعوها]، لايكفون سيوفهم حتي يرضي الله عزوجل» اي_ن روايت كه بيان گويايي از شجاعت آن عزيزان است، ما را از ذكر ديگر احاديث ب_ي نياز مي كند.در تشبيه قلب هاي آن ها به پاره هاي آه_ن يا به قطعات سنگ، براي تاكيد بيش تر بر عظمت و شهامت آنان و نفي هرگ_ونه ترس و وحشت از قلوب و افكارشان مي باشد. پرواضح است كه به ك_ارگي_ري، واژه هاي شمشي_ر و نيزه نيز فقط به لح_اظ ت_اثي_ر مادي آن ها نيست، بلكه نشاني بر ت_وان فعاليت م_وثر آن ها مي باشد; يعني آن ها در زمينه عمل و مبارزه دليرتر از شير و ب_رتر از نيزه هستن_د.در بيان امام _ عليه السلام _ كه مي فرمايد: «به هر فردي از آن ها نيروي چهل مرد داده م_ي ش_ود» مقص_ود مح_دود نم_ودن اي_ن نيرو نيست، بلكه تقريب_ي است ب_راي ميزان ف_وق العاده ق_درت ايشان و اشاره است، ب_ر اثر عمل_ي فعاليت هاي هر يك از اصحاب مهدي(ع) كه از ك_وش_ش گ_روه_ي

م_ركب از چهل نف_ر نيز فزون تر است.... هنگام_ي كه تلاش انس_ان ب_ا ت_واناي_ي طبيعي، ب_راي انج_ام كاري ت_وام م_ي گردد; مثل دوران ج_واني، نتيجه كارها بهتر و كامل تر خ_واهد شد. و شايد به همي_ن جهت است كه بي_ش تر ياران «حضرت مهدي» را جوانان تشكيل مي دهند، زي_را به سبب اي_ن كه به ص_راحت با حق م_واجه م_ي ش_ون_د و آن را عميقا درك مي نمايند و با اخلاص تمام اطاعت امام خ_وي_ش را پ_ي م_ي گيرند، هر ك_دام از ت_وان و نيروي بزرگي برخ_وردارند. و حاصل تلاششان به نح_وي است كه گروه هاي بزرگ نيز از عهده آن برنم_يآين_د.بيانات ائمه _ عليهم السلام _ مبن_ي ب_ر اي_ن كه به ه_ر ك_دام از ي_اران مهدي(ع) ني_روي چهل م_رد داده م_ي شود.گوياي اين نكته نيز هست كه خداوند اي_ن توانايي را از راه هاي طبيعي، و نه از سر اعجاز، به آنان عطا مي كند، چرا كه نف_س انساني قابليت اي_ن تكامل و ترقي را در شرايط معين و تحت تربيت خاصي دارا است. و اي_ن پرورش و شجاعت نه تنها صفت عمومي لشكر امام مهدي(ع) است، بلكه شامل تمام مومنان مي ش_ود.چرا كه همه مومنان به نح_وي جزء لشكر امام زمان هستند از اي_ن جهت است كه در روايات آمده: «فلايبقي م_ومن الا صار قلبه اشد م_ن الحديد و اعطاه الله عزوجل قوه اربعي_ن رجلا; هيچ مومني نمي ماند مگر آن كه قلبش هم چون پاره هاي آه_ن گشته و خ_داون_د به ه_ر يك از آنان ق_درت چهل م_رد عط_ا گ_ردان_د.»

عبادت ياران مهدي

آنان پارسايان شب اند كه تا بامدادان به ذكر و راز و

نياز و بر قيام و قعودند. آت_ش عشق به معش_وق و معرفت به ذات باريتعالي خواب را از ديدگان آنان ربوده است:جز خم اب__روي دل__بر هي__چ مح__رابي ندارم جز غم هجران روي__ش م__ن ت__ب و تابي ندارمگفتم ان_در خ__واب بين__م چه_ره چون آفتابش حسرت اين خواب در دل ماند چ_ون خوابي ندارمس_ر نهم بر خاك كويش، جان دهم در ي_اد رويش سر چه باشد، جان چه باشد، چيز نايابي ندارمم_ردان_ي كه شب هنگ_ام زمزمه تلاوت ق_رآن و ذك_ر من_اج_اتش_ان، ه_م چ___ون ص_داي زنب_وران عسل دره_م پيچي_ده و هيبت الهي آن ها را به قيام واداشته و ب_ام_دادان س_وار ب_ر م_ركب ها ش_ون_د، آن_ان راهيان شب ان_د و شي_ران روز.گفتي_م همه اي_ن عبادت ها و نياي_ش ها، رشادت ها و شهامت ها و... از ايمان يك فرد م_وم_ن سرچشمه گرفته و اوصاف بارزي از معرفت و ايمان نهفته در قلب او است.كه در اي_ن اعمال ظهور م_ي يابد و هر چند درجه ايمان فزون_ي ياب_د در اي_ن اعمال نيز فزون_ي خواهد يافت و هيچ امري سد راه آنان نخ_واهد شد، نه تنها جهاد و ك_وش_ش آن ه_ا را از عبادت و راز و ني_از به درگ_اه الهي ب_از نمي دارد، بلكه اي_ن تلاش ها سبب م_ي گردد تا حلاوت ايمان بي_ش ت_ر در كام خ_ود چشند و همه رفتارهاي خ_ود را رنگ و جل_وه الهي دهن_د كه چه رنگ_ي بهتر از رنگ الهي: «صبغه الله و م_ن احس_ن م_ن الله صبغه و نح_ن له عاب___دون».

نه غرور و مستي و نه احساس ضعف

آنان نه به آفت غرور و مستي گرفتار مي شوند و نه از شمار اندك همراهان و پيشتازان در نخستين مراحل

قيام و ظهور آنحضرت احساس وحشت و تنهايي مي كنند.زيرا انساني كه داراي ارتباط عميق و خالصانه با آفريدگار تواناي هستي است با داشتن آن ارتباط و پيوند احساس وحشت نمي كند و نيز از پيوستن ديگران به راه و رسم نجات بخش و افتخارآفرين خويش و بسياري همراهان، شادمان و مغرور نمي گردد.حضرت اميرالمؤمنين علي _ عليه السلام _ فرمود:«يؤلّف اللّه بين قلوبهم، لا يستوحشون من أحد ولا يفرحون بأحد يدخل فيهم».خداوند بين دلهاي آنها الفت برقرار مي كند. ايشان از كسي و قدرتي وحشت ندارند و نه بخاطر پيوستن فرد يا قدرتي به گروهشان دچار شادماني و غرور مي گردند.

همراهان مهدي

جبرئيل و ميكائيل و تمام فرشتگاني كه تاكنون به فرمان پروردگار روي زمي_ن آمده اند، در حض_ور مهدي آل محم_د(ص) خ_واهند ب_ود.امام صادق(ع) به ابان ب_ن تغلب فرم_ود:گ_ويا سيزده هزار و سيصد و سيزده فرشته را همراه مهدي مي بين_م. ابان گفت: آيا اي_ن ف_رشتگان هم_راه پيامب_ري از پيامب_ران ه_م بوده اند؟حض_رت فرم_ود: آري، اي_ن ف_رشتگان دركشت_ي با ن_وح، در آت_ش با ابراهيم، هنگام عبور از دريا با موسي و زمان رفت_ن به آسمان با عيسي بودند.همچني_ن چهار هزار فرشته اي كه همراه پيامبر بودند، سيص_د و سيزده ف_رشته اي كه در ب_در ف_رود آم_دن___د، چهار هزار فرشته اي كه ب_راي ياري حسين ب_ن عل_ي(ع) به زمي_ن آم_دن_د. اما اجازه جنگي_دن از امام دريافت نكردن_د و پ_س از شهادت حضرت، تا روز قيامت بر وي مي گريند... همه همراه قائم آل محمد(ص) خ_واهند ب_ود. [3] .افزون ب_ر اي_ن، پي_امب_ران_ي چ_ون حض_رت عيس____ي و الياس(عليهماالسلام) [4] نيز به افتخار حض_رت بقيه الله به فرمان

پ_روردگ_ار از آسم_ان ف_رود آم_ده، پشت س_ر آن حض_رت به نم__از م_ي ايستند. [5] .بندگان صالح خدا يعني حضرت خضر و اصحاب كهف [6] و سيصد و سيزده ت_ن دلداده مهدي(ع) به راه مي افتند تا در حكومت امام عص_ر(ع) خ_دمات شايسته خ_ود را انج_ام دهن_د. امام رضا(ع) فرمود:خضر آب حيات ن_وشيده، تا نفخ ص_ور زنده است... و خ_داون_د وحشت قائم ما را درروزهاي غيبتش به وسيله او به انس تبديل مي كند. [7] تم_ام گنجهاي_ي كه در ط_ول ت_اريخ به گ_ونه اي زي_ر زمي_ن پنهان م_ي ش_ود، به فرمان پ_روردگار ظاهر گشته، دراختيار آخري_ن ذخيره الهي و مصلح حقيقي قرار خ_واهد گرفت.از گنجهاي قسطنطنيه گرفته تا گنج كعبه و ساير اشياي گرانبهاي_ي كه ده ها و ص_دها هزار سال پي_ش ب_راي چني_ن روزي و چني_ن كس_ي پنهان ش_ده است.طاووس گ_ويد: ام_وال و اشياي گرانبهاي_ي كه در درون كعبه ب_ود، عم_ر را نگ_ران ك_رد. او مي گفت: نم_ي دانم با آنها چه كن_م. آيا آنها را به حال خ_ود واگذارم يا بيرون آورده، در راه خ_دا قسمت كنم.حضرت امير به عمر فرم_ود: از تقسي_م آنها چش_م بپ_وش; زيرا ت_و صاحب اين كار نيستي. كسي كه عهده دار اي_ن كار مي شود، ج_واني از قري_ش است.او در آخ_رالزمان آنها را بيرون آورده، در راه خ_دا تقسي_م م_ي كن_د. [8] عل_ي(ع) درباره گنج قسطنطنيه م_ي ف_رماي_د:ام_ام مهدي(ع) ب_ا هم_راه_ان خ_ود به شهر قسطنطنيه ____ كه محل پادشاهي و سك_ونت پادشاه روم است._ م_ي رسد. پ_س سه گنج از آنجا بيرون ميآورد: گنجي از ج_واهرات و گنجي از طلا و گنج_ي از نقره.او همه آنها را بي_ن سپاهيان_ش

قسمت م_ي كن_د. [9] .

وجود (ياران كارآمد)

روشن است كه مهم ترين وظيفه ي دولت امام مهدي (ع) ريشه كن كردن ستم و ستمگران از سطح جامعه و ساختن جامعه اي پاك و با طراوت در سراسر كره ي زمين است.و نيز روشن است كه پاك سازي چنين جامعه اي از لوث وجود پليدي هاي ناشي از دوري انسان ها از كرامت انساني خويش، آن هم بدون هيچ گونه سُستي و كوتاه آمدن در اجراي دستورهاي حيات بخش خدايي، مستلزمِ درگيري با پايگاه هاي سلطه ي اهريمناني است كه منافع خويش را فقط در دلِ سياه جامعه ي دور از اولياي خدا يافته اند.اصلاحِ چنين جامعه اي كه لبريز از بيدادگري و فساد است، كاري بس دشوار خواهد بود؛ زيرا، همان طور كه در گذشته بدان اشاره شد، قلم قضاي الهي چنين مقدّر كرده كه امام برنامه هاي خود را از راه هاي عادي و در چهارچوب ملاك ها و قانون هاي طبيعي به اجرا در آورد كه يكي از آن ها پيشرفت دين و آيين خدا از طريق ياري بندگان صالح است.از طرفي، اداره ي جامعه اي رهيده از بندهاي بردگي شيطان پرستان، آن هم به گستردگي تمام زمين، دولتي قوي و كارآمد مي طلبد، دولتي كه تشكيل يافته از ياران و دست ياراني ويژه باشد، ياوراني نستوه و خستگي ناپذير كه از هر جهت شايستگي هاي لازم براي تحمّل مبارزات طاقت فرساي اوّليه و سختي هاي اداره ي جامعه ي پس از ظهور را داشته باشند تا در كنار ايشان، ناهمواري ها، هموار گردد و آن رهبر يگانه از بيابان غربت و تنهايي رها شود و زمين را لبريز از عدل و داد كند.اين، مطلبي است كه علاوه بر برخورداري از پشتوانه ي عقلي، در برخي از روايات هم مورد اشاره قرار گرفته

است. فضيل بن يسار از امام صادق (ع) نقل مي كند كه درباره حضرت مهدي فرمود:له كنز بالطالقان ما هو بذهب ولافضّة...، و رجالٌ كأنّ قلوبهم زبرالحديد... بهم يَنصُرُاللّهُ إمامَ الحق؛ براي حضرت مهدي گنجي است در طالقان كه از جنس طلا و نقره نيست... مرداني هستند كه استواري دل هايشان براي دين خدا، همانند آهن است... خداوند متعال، به دست ايشان، امام و پيشواي حق را ياري مي كند.در حديث ديگري مفضّل بن عمر از امام ششم، حضرت جعفر بن محمدصادق، روايت مي كند كه آن حضرت فرمود: وقتي امام مهدي ظهور مي كند، از جمله اوصافي كه براي ياران خويش، هنگامِ فراخواندن ايشان، بيان مي كند، اين صفت است:»ومَن ذخرهم لِنُصرتي... اي كساني كه خداوند شما را براي ياري و نصرت من ذخيره كرده است.در روايتي از اهل سنّت آمده است:عن ابي جعفر قال: يظهر المهدي في يوم عاشوراء...، قائمٌ بين الرُّكن والمقام، و جبريلُ عن يمَينِهِ وميكائيل عن يساره، و تصير إليهِ شيعتُه مِن أطرافِ الأرض تطوي لهم طيّاً حتّي يبايعوه، فيَملاءُ بِهمُ الأرضَ عدلاً، كما مُلِئَتْ جوراً و ظُلماً؛ مهدي (ع) در روز عاشورا ظهور مي كند... او، كنار خانه ي خدا بين ركن و مقام مي ايستد.جبرييل، در سمت راست او، و ميكاييل، در سمت چپ او قرار مي گيرد. شيعيان او، از مناطق مختلف (گوشه و كنار) زمين به سوي او روانه مي شوند، به گونه اي كه گويا زمين زير گام هايشان حركت مي كند، تا اين كه با او بيعت مي كنند. او، با كمك ايشان، زمين را پر از عدل و داد مي كند همان طور كه مالامال از ستم آشكار و نهان گشته بود.همان طور كه مشاهده مي شود، در اين دو

روايت شريف، تصريح شده است كه امام زمان (ع) با كمك يارانِ با وفايش، زمين را پُر از عدل و داد مي كند. و بايد دانست كه اين، مسيري است كه با مرور كردن تاريخ و بررسي سرگذشت اولياي خدا در امّت هاي پيشين، به روشني، به ما رُخ مي نماياند. آري! سنّت الهي براي پيشبرد اهداف دين و آيين حق، بر پايه ي ياري و مدد رساني انسان هاي صالح به اولياي اللّه استوار شده است.

ياران امام زمان

در ستايش از اين گروه وارسته و شايسته اي كه خداوند اينان را برگزيده است و به همراهي و ياري حضرت مهدي _ ارواحنا فداه _ مفتخرشان ساخته، روايات بسياري وارد شده است. در اين روايات ضمن ترسيم شخصيّت ارزشمند و نقش سازنده و اوصاف برجسته ي آنان، از چگونگي پيوستن آنان به امام عصر _ ارواحنا فداه _ در مكّه، سخن رفته و فراتر اينكه، آياتي از قرآن شريف در مورد آنان تأويل شده است. از باب نمونه در ذيل آيه ي شريفه ي:(فاستبقوا الخيرات أينما تكونوا يأت بكم اللّه جميعاً)در كارهاي نيك سرعت جوييد كه هر كجا باشد خداوند شما را گرد خواهد آورد.از امام صادق _ عليه السلام _ آمده است:يعني اصحاب القائم، الثلاثمائة وبضع عشر وهم _ واللّه _ الأمّة المعدودة يجتمعون في ساعة واحدة كقزع الخريفاين آيه ي شريفه اشاره به 313 نفر ياران اصلي حضرت مهدي _ ارواحنا فداه _ دارد. بخداي سوگند! كه آنان در شمار، اندك هستند. امّا در كارآيي و ايمان و شكوه معنوي بسيار و بسان ابر پراكنده ي پائيزي (كه بناگاه به هم مي پيوندند و متراكم مي شوند) آنان ظرف لحظه

اي در يك ساعت معيّن از سراسر گيتي در مكّه حاضرمي گردند.امام صادق _ عليه السلام _ فرمود:«بينا شباب الشيعة علي ظهور سطوحهم نيام، اذ وافوا إلي صاحبهم في ليلة واحدة علي غير ميعاد فيصبحون بمكّة»يعني به هنگام ظهور حضرت مهدي _ ارواحنا فداه _ جوانان و جوانمردان شيعه همانگونه كه بر پشت بام خانه هاي خويش در خواب اند همگي يك شب بدون وعده ي قبلي، بامداد را در مكّه حاضر و به ديدار امام عصر _ ارواحنا فداه _ مفتخر مي گردند.در روايات از خصوصيات اخلاقي ياران آنحضرت و تعداد آنها و جنسيت قومي ايشان تعابير زيادي وارد شده كه بدان اشاره مي كنيم. ليك از باب مقدمه در يك بينش كلي امير مؤمنان _ عليه السلام _ در اشاره به شخصيّت آنان مي فرمايد:«لم يسبقهم الأوّلون ولا يدركهم الآخرون»آنان در شايستگي و امتيازات بر اوج رفيعي هستند نه از نسلهاي گذشته كسي از آنان پيشي گرفته است و نه از آيندگان كسي به مقام والاي آنان مي رسد.در مورد نحوه ي رساندن خود به آنضحرت به مقامي رسيده اند كه زمين در زير پاي آنها پيچيده مي شود.امام صادق _ عليه السلام _ در مورد آنان مي فرمايد:«فيصير إليه أنصاره من أطراف الأرض، تطوي لهم الأرض طيّاً»يعني ياران مهدي _ ارواحنا فداه _ از نقاط مختلف زمين بسوي او حركت مي كنند و زمين زير پاي آنان در هم مي پيچد.

پاورقي

[1] دلائل الامامه طبري، ص 238.

[2] غيبه نعماني، ص 311.

[3] در عق_دال_درر، ص 278 چني_ن آم_ده است: عيس_ي به دست___ور پ_روردگ_ار هم_راه هفت_اد هزار ف_رشته به زمي_ن م_يآيد.

[4] معج_م اح_اديث الامام

المهدي ، ج3، ص 317.

[5] بحارالانوار، ج 53، ص 77.

[6] كمال الدين، ج 2، ص 390.

[7] الشيعه و الرجعه، ج 1، ص 211.

[8] همان، ص 161.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109