عرشيان

مشخصات كتاب

سرشناسه : شهيدي، جعفر، 1297-

عنوان و نام پديدآور : عرشيان/ تاليف جعفر شهيدي؛ [براي] حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1383.

مشخصات ظاهري : 120 ص.: مصور؛ 5/19×11 س م.

شابك : 5000ريال ؛ 5000 ريال (چاپ سوم) ؛ 5500 ريال: چاپ چهارم: 9647635486

يادداشت : چاپ سوم: 1384.

يادداشت : چاپ چهارم:زمستان 1384.

يادداشت : كتابنامه: ص. 117 - 120؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : مسجدها -- عربستان سعودي -- مدينه

موضوع : مكه -- سير و سياحت.

موضوع : مكه -- تاريخ.

موضوع : مدينه -- تاريخ.

شناسه افزوده : حوزه نمايندگي فقيه در امور حج و زيارت

رده بندي كنگره : DS248/م 7ش9

رده بندي ديويي : 953/8

شماره كتابشناسي ملي : م 83-1526

ص: 1

پيشگفتار

ص: 2

بانگ وللَّه على النّاس زنند

عرشيان بانگ وللَّه على الناس زنند پاسخ از خلق، سمعنا و اطعنا شنوند از سَرِ پاى درآيند سَراپا به نياز تا تعال از ملك العرش، تعالى شنوند

«خاقانى»

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

بسم اللَّه الرحمن الرحيم «يكى ديگر از وظايف مهمّ، قضيه آشنا كردن مردم است به مسائل حجّ. آدم بسيار مى بيند كه حجّ مى روند، زحمت مى كشند، لكن مسأله حجّ را نمى دانند ..».

امام خمينى قدس سره

حجّ نمايشى پرشكوه، از اوج رهايى انسان موحّد ازهمه چيز جز او، و عرصه پيكارى فرا راه توسن نفس، و جلوه بى مانندى از عشق و ايثار، و آگاهى و مسئوليت، در گستره حيات فردى و اجتماعى است. پس حجّ تبلور تمام عيار حقايق و ارزشهاى مكتب اسلام است.

مؤمنان گرچه با اين عبادت الهى، آشنايى ديرينه دارند و هر سال با حضور شورانگيز از سراسر عالم، زنگار دل، با زلال زمزم توحيد مى زدايند و با حضرت دوست تجديد ميثاق مى كنند و گرچه ميراث ادب و فرهنگ ما، مشحون از

ص: 10

آموزه هاى حياتبخش حجّ است، امّا هنوز ابعاد بى شمارى از اين فريضه مهمّ، ناشناخته و مهجور مانده است.

پيروزى انقلاب اسلامى، در پرتو انديشه هاى تابناك امام خمينى- رضوان اللَّه تعالى عليه- حجّ را نيز همچون ساير معارف و احكام اسلامى، در جايگاه واقعى خويش نشاند و سيماى راستين و محتواى غنى آن را نماياند. امّا هنوز راهى دراز در پيش است، تا فلسفه و ابعاد و آثار و بركات حجّ، شناخته و شناسانده شود، و مؤمن حج گزار با آگاهى و شعور دينى، بر آن مواقف كريمه و مشاعر عظيمه، كه محلّ هبوط ملائكة اللَّه و توقّف انبيا و اوليا بود، گام بگذارد.

در راستاى تحقق اين هدف بزرگ، بعثه مقام معظّم رهبرى با الهام از انديشه هاى والا و ماندگار امام راحل، احياگر حجّ ابراهيمى- قدّس سرّه الشّريف- و بهره گيرى از رهنمودهاى ارزشمند رهبر عزيز انقلاب اسلامى حضرت آيةاللَّه خامنه اى- مدّظلّه العالى- با تأسيس معاونت آموزش و پژوهش، تلاش كرده است تا فصل جديدى فراراه انديشمندان مسلمان و علاقمندان به فرهنگ حجّ و زائران و راهيان حرمين شريفين بگشايد. از اين رو در عرصه تحقيق و تأليف و ترجمه، آثار گوناگون پيرامون حقايق و معارف حجّ، آشنايى با اماكن مقدسه، تاريخ و سرگذشت شخصيتهاى بزرگ اسلام، بررسى رويدادها و عرضه خاطرات و بويژه آموزش مسائل و آداب حجّ تلاش هايى را آغاز كرده است.

آنچه اينك پيش روى خواننده قرار دارد، برگ سبزى

ص: 11

است از اين دفتر.

بى گمان راهنمايى و همراهى انديشوران، از نارسايى ها خواهد كاست و در اين راه، معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظّم رهبرى، از همكارى همه علاقمندان استقبال كرده، دست آنان را به گرمى مى فشارد.

ومن اللَّه التوفيق وعليه التكلان

معاونت آموزش و پژوهش

بعثه مقام معظم رهبرى

ص: 12

ص: 13

بسم اللَّه الرحمن الرحيم وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَن اسْتَطاعَ الَيْهِ سَبيلًا. (1) براى پذيرفتن اين دعوت آسمانى كه از تأكيد گونه اى هم خالى نيست، همه ساله ده ها هزار تن از كشور ما و صدها هزار تن از ديگر كشورهاى اسلامى يا غير اسلامىِ جهان، روانه خانه خدا مى شوند. خود را با هواپيما، كشتى و يا اتومبيل به بندر جدّه و مدينةالحاج مى رسانند، تا عمره تمتُّع و حج تمتُّع راانجام دهند. اينان كسانى هستند كه خود را مستطيع مى دانند، و چون استطاعت يافته اند بايد اين فريضه الهى را ادا كنند.

حج امانتى الهى و ركنى از اركان اسلام و چهارمين ركن اين دين است. سه ركن پيش از آن، «نماز»، «زكات» و «روزه» است. (2)

درباره حج تا آنجا تأكيد شده است كه گفته اند: اگر مسلمانى مستطيع، به مكه نرود و بميرد، شايسته نام مسلمانى


1- خداراست حج آن خانه، بر كسى كه توانايى رفتن بدان را داشته باشد آل عمران: 97.
2- اصول كافى، ج 2، ص 18 حديث 3، چاپ آخوندى.

ص: 14

نيست و دم مرگ به هر دين كه خواهد بميرد، ترسا يا جهود. (1)

و در خبر دعائمُ الاسلام از امام صادق عليه السلام است كه اگر مالدارى حج نكند و بميرد، از كسانى است كه خدا درباره او گفته است: «در روز قيامت او را كور بر مى انگيزانيم.» (2) پرسيدند: كور؟ فرمود: آرى كور از راه خير. (3)

استطاعت چيست و مستطيع كيست؟

استطاعت حج را فقهاى مذاهب اسلام در رساله هاى عملى و كتابهاى مناسك معنى كرده اند؛ آنقدر پول كه بتوان به مكه رفت و برگشت، آن اندازه كه زن و بچه او تا بازگشت وى، بدان زندگى كنند، بعلاوه دارا بودن مايه اى براى گذران خود و عائله اش پس از بازگشت از سفر، همين و همين، تكليفى ساده، تا آنجا كه بسيارى از مسلمانان خود را بر انجام دادن اين تكليف قادر مى بينند، و شايد به خاطر همين آسان شمردن است كه همه ساله صدها هزار، و در عصر ما افزون از يك ميليون مسلمان از گوشه و كنار جهان به راه مى افتند، تا خود را به يكى از ميقات گاهها برسانند.

اما اعمال حج؛ بظاهر آن اعمال نيز آسان تر از مستطيع شدن است؛ در يكى از ميقات گاهها محرم شود و به مكه برود.

هفت بار به دور خانه كعبه طواف كند، دو ركعت نماز در مقام


1- سفينةالبحار، ج 1، ص 211.
2- طه: 124.
3- بحار الانوار، ج 96، ص 22.

ص: 15

ابراهيم عليه السلام بخواند، هفت بار بين دو كوه صفا و مروه برود و برگردد، اندكى از موى يا ناخن را بچيند و از لباس احرام بيرون آيد، كار عمره تَمتُّع پايان يافته است و بايد منتظر احرام حج باشد. سپس روز هشتم يا نهم ذوالحجه از مسجدالحرام يا از شهر مكه محرم شود، براى ظهر روز نهم ذى حجه، خود را به عرفات برساند، تا غروب آفتاب در عرفات بماند، شب دهم به مشعرالحرام برسد و تا طلوع خورشيد در آنجا توقف كند، سپس عازم مِنى گردد، هفت بار به جمره عَقَبَه سنگ بيندازد، گوسفندى قربانى كند. سر را بتراشد، يا اندكى از موى سر بچيند، براى طواف زيارت و نماز طواف و سعى و طواف نساء و نماز طواف به مكه برگردد، شب يازدهم و دوازدهم و نيمه روز دوازدهم را در مِنى توقف كند و به هر يك از جمره هاى سه گانه هفت سنگ بيفكند، از اين به بعد تا پايان عمر حاجى است. استطاعتى كه بظاهر تحصيل آن بسيار آسان است، و اعمالى كه انجام دادن آن آسانتر از استطاعت مى نمايد. آنچه در مناسك حج مى خوانيم، آنچه در كتابهاى فقهى نوشته شده همين است و همين. ولى آيا به راستى استطاعت اين چنين مختصر و اعمال حج بدين سادگى است؟

بايد دانست آنچه فقها در رساله ها و مناسك نوشته اند، تشريح حكم ظاهرىِ مكلف است. حكمى است كه مكلَّف بايد با دست و پا و زبان انجام دهد، اما تعريف كامل حج را بايد در كتابهاى اخلاق اسلامى و دستورالعمل هاى ائمه عليهم السلام جستجو كرد. بايد در نظر داشت كه مكلّف پيش از آنكه فريضه حج بر

ص: 16

او تعلق گيرد، مسلمان است و مسلمان در سنَّت تعريفى روشن دارد. اين كه سنت مى گويم چون بين تعريف مسلمان در كتاب خدا و سنت رسول صلى الله عليه و آله و اخبار اهل بيت عليهم السلام ملازمه اجمال و تفصيل است. در قرآن مسلمان از جهت سهيم بودن در حقوق سياسى و اجتماعى تعريف شده است و در سنت از جهت شايسته بودن براى دريافت اين لقب افتخارآميز، شايسته اين كه او را بتوان موجودى باايمان خواند، مسلمانى آنچنان كه امام صادق عليه السلام او را توصيف مى كند. چنين كس اگر بخواهد فريضه حج را آنچنان كه باز در كتاب اخلاق اسلامى بيان شده است بگزارد، در حقيقت جهاد و يا كارى بالاتر از جهاد كرده است.

سختى شهادت يكدم بيش نيست، اما در چنين جهاد، هر لحظه بايد خود را قربان كرد:

بگذرند از سر مويى كه صراطش دانند پس به صحراى فلك جاى تماشا بينند (1) در ميان آنانكه با ادبيات فارسى سروكار دارند، كمتر كسى را مى توان يافت كه اين قطعه ناصر خسرو قباديانى را براى يك بار هم كه شده نخوانده باشد:

حاجيان آمدند با تعظيم شاكر از رحمت خداى رحيم

مرمرا در ميان قافله بود دوستى مخلص و عزيز و كريم


1- خاقانى شروانى.

ص: 17

گفتم او را بگو كه چون رستى زين سفر كردن به رنج و به بيم

چون همى خواستى گرفت احرام چه نيت كردى اندر آن تحريم؟

جمله بر خود حرام كرده بدى هر چه مادون كردگار قديم

گفت نى، گفتمش زدى لبيك از سر علم و از سر تعظيم

مى شنيدى نداى حق و جواب باز دادى چنانكه داد كليم

گفت نى، گفتمش چو در عرفات ايستادى و يافتى تقديم

عارف حق شدى و منكر خويش بتو از معرفت رسيد نسيم؟

گفت نى، گفتمش چو مى كُشتى گوسفندى از پى يسير (1) و يتيم

قرب خود ديدى اول و كردى قتل و قربان نفس شوم لئيم؟ گفت نى، گفتمش چو مى رفتى در حرم همچو اهل كهف و رقيم


1- يسير از اتباع است، چنانكه گويند: يسير و يتيم، و اين كلمه در متن هاى قديم فراوان آمده است.

ص: 18

ايمن از شرّ نفس خود بودى وزغم فرقت و عذابِ جحيم؟ گفت نى، گفتمش چو سنگ جمار همى انداختى به ديو رجيم

از خود انداختى برون يكسر همه عادات و فعلهاى ذميم؟

گفت نى، گفتمش چو گشتى تو مطَّلع بر مقام ابراهيم

كردى از صدق و اعتقاد و يقين خويشىِ خويش را به حق تسليم؟ گفت نى، گفتمش به وقت طواف كه دويدى به هَرْوَلَه چو ظَليم (1) از طواف همه ملائكتان ياد كردى به گرد عرش عظيم؟

گفت نى، گفتمش چو كردى سعى از صفا سوى مروه بر تقسيم

ديدى اندر صفاى خود كَوْنَين شد دلت فارغ از جحيم و نعيم؟

گفت نى، گفتمش چو گشتى باز مانده از هجر كعبه بر دل، ريم


1- شتر مرغ.

ص: 19

كردى آنجا به گور مر خود را همچنانى كنون كه گشته رميم؟

گفت از اين باب هر چه گفتى تو من ندانسته ام صحيح و سقيم

گفتم اى دوست پس نكردى حج نشدى در مقام محو مقيم

رفته اى مكه ديده، آمده باز محنت باديه خريده به سيم (1) اگر حاجى شدن بدان آسانى است كه نوشتيم، اين شاعر متكلم چه مى گويد؟ آيا حجى را كه از دوستش خواسته، به روش تفسير باطنيان از احكام فقهى است؟ درست است كه ناصرخسرو اسماعيلى و بر مذهب باطنى است، اما آنچه سروده و انجام دادن آن را حج واقعى دانسته، در سنت رسول صلى الله عليه و آله و اخبار اهل البيت (مخصوصاً روايتى كه از امام صادق عليه السلام رسيده) مى توان ديد:

«هرگاه خواستى حج كنى، بر آن باش كه دلت را براى خدا، از چيزى كه تو را به خود مشغول سازد و از هر چه ميان تو و او در آيد، خالى كنى. همه كارهاى خود را به آفريدگارت واگذار و در هر حركت و سكون كه از تو پديد مى شود بر او توكل كن. تسليم حكم خدا و قضا و قدر او باش. دنيا و آسايش


1- ناصر خسرو، چاپ مينوى، محقق، صص 301- 300.

ص: 20

و آفريدگان را رها ساز.» (1)

در مستدرك الوسائل (2) حديثى است نظير پرسش و پاسخ هاى ناصرخسرو و دوستش، اين پرسش ها ميان امام سجاد عليه السلام و شبلى رفته است. اما اگر مقصود از شبلى، همان صوفى معروف است، وى در سده سوم (247 ه. ق.) متولد شده و در سده چهارم (334 ه. ق) درگذشته است. و شبلى ديگرى را كه در سده نخست (معاصر امام سجاد عليه السلام) در مدينه به سر برده باشد در كتابها نمى بينيم (والعلم عنداللَّه).

به هر حال مضمون آن روايت، رعايت شرايط معنوى در اداى مناسك حج به موازات انجام تكليف هاى ظاهرى است؛ پس بار ديگر مى پرسم: استطاعت چيست؟

در آغاز بحث، از استطاعت سخن گفتيم و گفته شد: بايد توجه داشت استطاعتى را كه فقها شرط دانسته اند، استطاعت «مالى» و «جسمى» است، اما پيش از اين دو، بايد استطاعت ديگرى تحصيل شده باشد. استطاعتى كه مخصوص زائر خانه خدا نيست. استطاعتى كه هر مسلمان مكلف بايد دارا باشد.

«استطاعت علمى»؛ يعنى «چه بايد بكند» و «استطاعت اخلاقى»؛ يعنى «آنچه را مى داند چگونه انجام دهد». در شريعتى كه درباره اخلاق عملى آن، كتابهايى مانند:

محجةالبيضاء، احياء علوم الدين، معراج السعاده، كيمياى


1- سفينةالبحار، ج 1 ص 213.
2- ج 10، صص 72- 166 چاپ مؤسسه آل البيت.

ص: 21

سعادت، مقامات العليه و دهها كتاب اخلاقىِ ديگر نوشته شده است، در دينى كه طلب علم را بر هر مسلمان واجب كرده است، مسلّماً بايد اين استطاعت، پيش از بلوغ فراهم گردد، و يا لااقل به تدريج در مدتى نه بسيار طولانى، آماده شود. اما متأسفانه بسيارى از برادران مسلمان بدين دو امر مهم توجه ندارند. زائران خانه خدا بطور معمول هنگامى استطاعت مالى پيدا مى كنند كه بيش از نيمى از عمر طبيعى را پشت سر گذارده اند؛ يعنى در سنين بالاتر از چهل سالگى. در چنين وقتى به فكر ياد گرفتن احكام حج مى افتند، آن هم در روزهاى معيّن و در ساعتهاى معدود.

مى دانيم در چنين دوره از زندگى، تعليم گرفتن دشوار است و آنچه روحانيان گروههاى حج از حاجيان مى خواهند تقريباً محال. دشوارىِ كار، تنها در آموختن واجبات حج، يعنى همان اعمال و گفتار ساده نيست. بسيارى از برادران و خواهران مى خواهند حمد و سوره و اعمال نماز واجب را هم در همان مجالس ياد گيرند، مثل اينكه نماز هنگام بيرون شدن براى حج، بر آنها واجب شده است. خوب، به قول معروف «از هر جاى ضرر برگرديم منفعت است»، اما چگونه برگرديم؟ به تجربه دانسته شده است چون سنين عمر از پانزده گذشت و تار آواهاى گلو ستبر شد، ديگر محال است بتوان حرف ها را مانند عرب زبانان درست ادا كرد و چقدر آن روحانى محترم رنج مى بَرَد كه مى خواهد به پيرمردى هفتاد ساله از منطقه اى دورافتاده تعليم دهد، تا «انَّ الْهَمْتَ وَالنِّهْمَةَ» نگويد و

ص: 22

«انَ الْحَمْدَ وَالنِّعَمَة» بگويد. و يا «وَلَاالضّالين» را «ولاالزّالين» تلفظ نكند.

اگر آن برادرِ مسلمان پيش از آغاز بلوغ شرعى به ياد گرفتن و درست گفتن حمد و سوره مى پرداخت و اگر در همان سالها احكام حج را كه ممكن است روزى بر او واجب گردد، مى آموخت، با چنين دشواريها روبرو نمى شد.

بايد پذيرفت كه مقدار توجه به فراگرفتن احكام و آداب دين، نمايانگر درجه علاقه ما نسبت به دين است. اگر در مكه و مدينه اعمال بعضى حاجيان نشان مى دهد كه از دين و معارف اسلامى جز تعليماتى سطحى ندارند، علامت اين است كه اجتماع مسلمان نسبت به آموختن احكام دين و فقه اسلام و اخلاق اسلامى بى اعتناست، مگرنه اين است كه در حديث مى خوانيم مسلمان نسبت به مسلمان ديگر مانند اندامى از كالبد است كه اگر فاسد شود به همه كالبد اثر مى گذارد.

تأسف ما وقتى شديدتر خواهد شد كه بر چنين سهل انگارى، اين مطلب را نيز اضافه كنيم كه شايد تعداد قابل توجهى از زائرانِ خانه خدا و حرم شريف پيغمبر، از وضع اين منطقه، آداب و رسوم مردم حرمين، مقرراتى كه در آنجا حاكم است، اماكن زيارتى و آداب خاص آن اماكن، اطلاع درست ندارند، تا چه رسد به وضع اقتصادى و موقعيت جغرافيايى حجاز و حرمين در بين ديگر كشورهاى اسلامى و زيان اين ندانستن، مخصوصاً در آن قسمت كه به آداب و رسوم مذهبى مردمِ حجاز مربوط مى شود، كمتر از نقص

ص: 23

ندانستن اعمال و فرايض حج نيست و بسا مشكلاتى را پيش مى آورد.

بدون شك اگر بازرگانى بخواهد كالايى را به ارزش همان مبلغ كه يك تَن حاجى در سرزمين حجاز مصرف مى كند خريدارى كند، اطلاعاتى وسيع تر از معلومات اين برادر مسلمان درباره خصوصيات آن كالا، چگونگى توليد آن، بهاى آن و بازار فروش آن به دست خواهد آورد.

متأسفانه مى بينيم توجه بعضى زائران خانه خدا به خريد و انتخاب كالا بسيار بيشتر از توجه به روشى است كه امامان ما، از ما هميشه و بخصوص در اين سفر انتظار دارند! تعدادى از برادران مسلمان ما به حج مى روند و بر مى گردند و درست نمى دانند به كجا رفته اند وبراى چه رفته اند. بلكه گروهى از آنان حتى به ظاهر هم نمى دانند به كجا رفته اند. و اگر از آنان بپرسند شهر مقدس مكه و مدينه را از روى نقشه جهان بشناسانند كه در كدام نقطه است، در مى مانند، تا چه رسد به اينكه بدانند اين دو شهر پيش از ظهور اسلام چه وضعى داشته و چگونه اداره مى شده و اسلام چه تغييرهاى بنيادى در آن پديد آورده است.

برخى از حاجيان نمى دانند چه رژيمى بر اين منطقه حكومت مى كند. نمى دانند مردم اين شهرها بر چه مذهبى هستند. آنان كه آشنايى مختصرى به تاريخ داشته باشند، شنيده اند كه مكه و مدينه جزو عربستان سعودى است. و مذهب سعوديان، وهابى است. اما سعوديان كيستند

ص: 24

و وهابى چيست؟ چيزى نمى دانند! اما حج چنانكه مى دانيم عبادت است، جهاد است، ركنى از اركان اسلام است.

مجاهد در ميدان جهاد بايد از همه سو مواظب حمله دشمن باشد. و بنيان گذار ركن بايد تا آنجا كه مى تواند پايه را استوار سازد.

حج، عبادتى واجب است و در هر عبادت بايد مراقب بود كه با محظورى بر خورد نكند، چه اگر چنين برخوردى پيش آيد، تكليف دشوار خواهد شد. اما متأسفانه كمتر سالى است كه دشوارى هايى براى حاجيان پيش نيايد.

گاهى هم ممكن است كار از مرحله دشوارى بالاتر رود و با فاجعه اى دلخراش پايان يابد چنان كه نمونه هايى از آن را در عمر خود ديديم.

نويسنده اين مختصر، با توجه بدين نكات، چنين جزوه اى را تهيه كرده است، او نمى خواهد مناسك را از روى رساله مراجع بياورد. نمى خواهد فلسفه و اسرار حج را بيان كند. در اين باره به قدر كافى كتاب و مقاله نوشته اند. آنچه در اين مختصر فراهم آمده، حداقل معلوماتى است كه هر زيارت كننده خانه خدا بايد دارا باشد، بلكه هر مسلمان مستطيع يا غير مستطيع بايد آن را بداند.

اميدوارم اين كوشش مشكور افتد و خوانندگان و استفاده كنندگان از آن، در آن مكانهاى مقدس فراهم آورنده را از دعاى خير فراموش نكنند.

ص: 25

عربستان سعودى:

عربستان سعودى كشورى است پادشاهى، داراى سرزمينى به مساحت دوميليون و دويست و پنجاه هزار كيلومتر مربع و نه ميليون جمعيت.

اين كشور در جنوب غربى آسيا واقع است. از شمال به كشور اردن هاشمى، عراق و كويت، از شرق به خليج فارس و شيخ نشينهاى خليج فارس، امارات متحده عربى و درياى عمان، از جنوب به يمن و جمهورى خلق يمن و از مغرب به درياى سرخ محدود است.

عمده نيازمنديهاى مردم اين كشور- چه در گذشته و چه در حال- بايد از طريق واردات تأمين شود.

در آمد عمومى كشور- پيش از پيدايش منابع نفتى- از گمرك و سود خريد و فروشى بود كه به وسيله زائران انجام مى گرفت و يا مالياتى كه از حاجيان مى گرفتند.

اما اين سالها چنان در آمدهايى، در مقابل پولى كه از فروش نفت به دست مى آيد، قابل ذكر نيست. از طريق صادرات نفت خام، امروز فرآورده هاى همه كشورهاى جهان را در شهرهاى حجاز مى توان ديد، مخصوصاً موسم حج كه بازارى از ساخته هاى سراسر دنيا براى حاجيان آماده مى شود.

پادشاهى در عربستان سعودى موروثى است و شخص پادشاه بر وزيران رياست دارد.

ص: 26

نقشه عربستان؟؟؟

ص: 27

پايتخت پادشاهى عربستان رياض، و يكى از بنادر مهم آن بندر جده، و شهرهاى مهم دينى اين كشور مكه و مدينه است.

مردم عربستان سعودى- جز اندكى كارشناسان خارجى و كارگران كه در غير سرزمين هاى مقدس به سر مى برند- مسلمان اند. در شهرهاى مكه و مدينه كسى جز مسلمان اجازه درآمدن ندارد.

مذهب:

چنانكه نوشتيم ساكنان عربستان سعودى مسلمانند، اما در فروع، پيرو مذهب احمد بن محمد بن حنبل (م- 242) و در اصول اعتقاد، پيرو مكتب ابوالحسن اشعرى (م- 330) هستند.

كلام اشعرى بر خلاف كلام شيعه و معتزلى به عقل توجهى ندارد و ظاهر حديث هاى رسيده از پيغمبر و نيز ظاهر آيه هاى قرآن را حجت مى داند.

محمد بن عبدالوهاب كيست و چه مى گفت؟

محمد در شهر «عُيَيْنَه» از بلاد «نجد» متولد شد. فقه حنبلى را از پدر خود آموخت، سپس در بلاد اسلام گردشها كرد، علوم دينى را از علماى متعدد فرا گرفت و سرانجام بر اثر خواندن كتابهاى ابن تيمِيَّه (661- 728) و شاگرد او ابن قَيّم (691- 751) روش آنان را پذيرفت. اين دو در اصطلاح، معروف به «ظاهرى» هستند، يعنى بر ظاهر معناى قرآن و

ص: 28

احاديث اعتماد مى كنند.

محمد پس از گردش در بلاد اسلامى، به زادگاه خود برگشت و به نشر افكار و اعتقادات خويش پرداخت. مذهب او با مخالفت گروهى از علما در داخل و خارج عربستان روبرو گرديد، ولى در نجد پيروانى يافت.

محمد بن سعود سر سلسله خاندان سعودى كه در دهكده دَرْعِيَه (نزديك رياض فعلى) اقامت داشت، بدو گرويد، پس از او، خاندان سعودى يكى پس از ديگرى، ترويج مذهب وهابى را به عهده گرفتند.

در عربستان سعودى حلّ و فصل دعاوى و خصومات به دست قاضيان است و قدرت قضائى در دست علمائى است كه تربيت شده به روش محمد بن عبدالوهاب اند.

در عربستان سعودى پيروان ديگر مذاهب اسلامى نيز وجود دارند و از جمله در مدينه، مكه و قطيف اقليت شيعه زندگى مى كنند.

مكه معظمه

تاريخ مكّه:

ص: 29

مكه معظمه

ص: 30

ص: 31

تاريخ مكّه:

مكّه: «بكّه»، «بلد حرام»، «بلد امين»، «حرم امن»، «امُّ القُرى»، «مركز ظهور دين اسلام»؛ سرزمينى كه گذشته از شرافت و قداستى كه از آغاز خلقت و بخصوص از عهد ابراهيم عليه السلام يافته است، نخستين آيه هاى قرآن كريم نيز در آنجا به رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرود آمد و تا سيزده سال ادامه داشت.

نخستين گروه در آنجا به مسلمانى گرويدند و بسيارى از آنان در راه دين خود آسيب ها ديدند. سرزمينى كه زادگاه رسول صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان عليه السلام است.

اين شهر امروز يكى از شهرهاى كشور عربستان سعودى و مهمترين و مشهورترين شهر آن كشور است. مكه در طول 39 درجه و 49 دقيقه و عرض 21 درجه و 25 دقيقه و در ارتفاع 330 متر از سطح دريا قرار دارد. (1) شهر مكه را رشته كوههاى متعدد فراگرفته است چنان كه تا نزديك شهر ساختمانهاى آن


1- بر اساس نوشته دائرةالمعارف بريتانيا. اما در مرآةالحرمين 37 درجه و 54 دقيقه طول و 28 درجه و 280 دقيقه عرض جغرافيائى است مرآة الحرمين، ج 1، ص 178 و در معجم معالم الحجاز 38 درجه و 30 دقيقه طول و 21 درجه و 30 دقيقه عرض ثبت شده است. ج 8، ص 244.

ص: 32

را درست نمى توان ديد. اگر كوههاى گرداگرد مكه را از جانب شمال آغاز كنيم و به طرف غرب دور بزنيم، نخست به كوه «فَلج» يا «فَلق» سپس به كوههاى «قُعَيْقِعان»، «هِنْدِى»، «لَعْلع»، «كَدّاء» در بالاى مكه مى رسيم.

از جانب جنوب به طرف شرق، كوههاى ابوحديده، كُدَىْ، ابوقُبَيْس و خَندَمَه قرار دارد. (1)

مكه در مشرق درياى سرخ واقع و فاصله آن تا بندر جده هشتاد كيلومتر است. درجه گرماى شهر در زمستان و تابستان ميان 18 تا 47 درجه بالاى صفر است.

شمار ساكنان دائمى مكه را در سال 1402 سيصد هزار تن نوشته اند (2) ودر موسم حج به بيشتر از يك ميليون و نيم مى رسد.

مردم شهر، بلا استثنا مسلمانند و اين سنت از زمان نزول سوره مباركه برائت تا امروز رعايت مى شود. از مغرب زمينيان كسانى كه خود را به مكه و مدينه رسانده سپس درباره اين دو شهر كتاب نوشته اند، مسلمان بوده و يا بظاهر ادعاى مسلمانى كرده اند.

مكه تاريخى قديم و طولانى دارد، بطلميوس نام آن را «مَكْرُبا» نوشته است (3) و احتمال مى دهند اين كلمه از لهجه


1- مرآة الحرمين، ج 1، ص 178 و رجوع كنيد به دائرة المعارف فريد وجدى ذيل مكه.
2- نشريه وزارت اطلاعات عربستان سعودى. ليكن در اين ده سال مانند بسيارى از شهرها جمعيت مكه افزايش يافته است.
3- دائرةالمعارف بريتانيا.

ص: 33

سبائيان- ساكنان جنوب عربستان- است كه معنى مقدس و محترم مى دهد (1) هر چند اين شهر از هزاران سال پيش به قداست معروف بوده است، اما از سراسر اين تاريخ جز آغاز و آخر آن، به درستى روشن نيست. به موجب قرآن كريم نخستين كس ابراهيم عليه السلام بود كه خانواده خود را در اين سرزمين بى آب و علف جاى داد. ابراهيم عليه السلام به خداى خود چنين گفت:

«پروردگارِ ما! من تنى چند از فرزندانم را در درّه اى كه رويندگى ندارد نزديك خانه با حرمت تو جاى دادم. اى پروردگار ما! تا نماز را برپا دارند.» (2)

و درباره شهر مكه از خدا چنين خواست:

«پروردگار من! اين شهر را ايمن گردان و از مردم آن، آنان را كه به خدا و روز رستاخيز گرويده اند، از ثمره ها روزى كن.» (3)

از دوره ابراهيم تا آنگاه كه مهاجران جنوب عربستان در مكه سكونت كردند، بر اين شهر چه گذشته است؟ خدا مى داند، تاريخ آن بدرستى روشن نيست. جز آنكه در اين فترت طولانى، از تيره اى كه بر آن مسلّط شدند و عماليق نام


1- تاريخ عرب پيش از اسلام. فيليپ حِتّى، ج 1، ص 144.
2- ابراهيم: 37.
3- بقره: 126.

ص: 34

داشتند سخن رفته است.

نقشه ص 40؟؟؟؟

(دوصفحه اى)

ص: 35

ص: 36

عماليق: يا عمالقه (صحرا نشينان) كه نام آنان در سفرهاى پيدايش اعداد، سموئل و جايهاى ديگر تورات آمده، گروهى بيابان گرد و جنگجو بودند كه با بنى اسرائيل دشمنى داشتند و چند بار ميان آنان و اين قوم درگيرى پيدا شده است. در سده چهارم ميلادى بر اثر به هم خوردن اوضاع اجتماعى و اقتصادى جنوب عربستان، دسته هائى از مردم جنوب به ديگر نقاط شبه جزيره مهاجرت كردند. تيره اى كه به نام جُرْهُم معروف بودند، در مكه ساكن شدند و كار شهر را به دست گرفتند، سپس تيره جنوبى ديگرى بنام خُزاعَه جرهم را به كنار زد و خود بر شهر مسلط شد. (1)

در آغاز سده ششم ميلادى (احتمالًا) قُصَىّ فرزند كِلاب كه جدّ اعلاى رسول اكرم است قبيله خزاعه را به كنار زد و خويشاوندان خود، قُريش را كه در بيابان ها و دره هاى بيرون مكه مى زيستند به شهر در آورد و رياست شهر را به دست گرفت (2) و دارالندوه را تأسيس كرد.

دارالنَّدْوَه آن روز نخستين و تنها مجلس مشاوره در سراسر عربستان به شمار مى رفت، اين مجلس سپس منزلگاه خلفا و امرا گرديد، سپس اندك بناى آن رو به ويرانى نهاد و سرانجام جزو مسجد گرديد. و امروز هيچ نشانى از آن نمانده است.

حاكمان مكه:


1- رجوع شود به تاريخ تحليلى اسلام از نگارنده، ص 22.
2- تاريخ تحليلى اسلام، ص 34.

ص: 37

حاكمان مكه:

چون يثرب (مدينه) مركز حكومت اسلامى گرديد و در سال هشتم هجرى مكه گشوده شد، پيوسته از جانب پيغمبر صلى الله عليه و آله و يا از سوى خلفا حاكمانى براى اداره كار مكه گماشته مى شد. (1)

پس از مرگ معاويه در سال شصتم هجرى، عبداللَّه بن زبير خود را خليفه خواند و مكه را مركز خلافت قرار داد. در سال شصت و چهارم هجرى از سوى شام حُصَيْن بن نُمَيْر مأمور سركوبى عبداللَّه بن زبير گرديد.

حُصَيْن شهر مكه و خانه كعبه را زير سنگ باران منجنيق گرفت اما در اين هنگام يزيد مُرد و حصين به شام بازگشت.

چون عبدالملك بن مروان خلافت يافت، در سال 73 هجرى حجاج بن يوسف را مأمور سركوبى ابن زبير ساخت.

حجاج مكه را محاصره كرد. خانه كعبه را با سنگ پرتاب، ويران ساخت و سرانجام ابن زبير را كشت و به دار آويخت. (2)

ظاهراً خرابى خانه كعبه در حد آسيب به ديوارها بوده است. ليكن در علل الشرائع حديثى از ابان بن تغلب آمده است كه حجاج خانه را ويران كرد و مردم خاك آن را بردند. چون خواستند ديگر بار كعبه را بسازند مارى بزرگ پديد آمد و مانع آنان شد، حجاج از مردم چاره خواست، او را به امام على


1- رجوع شود به معجم الانساب زمباور. فصل حاكمان مكه. نيز رجوع شود به مرآةالحرمين، ج 1، ص 355.
2- معجم الانساب، فصل حاكمان مكه.

ص: 38

ابن الحسين عليهما السلام راهنمائى كردند و حضرتش فرمود: «بايد خاك ها به جاى خود برگردد.» حجاج از مردم خواست تا آنچه از خاك برداشته اند برگردانند. چون چنين كردند امام پيش رفت و اساس خانه را نهاد. (1) از اين پس تا سال 132 كه مكه در اداره امويان بود حاكم اين شهر از جانب خليفه دمشق تعيين مى شد و در طول خلافت امويان بيست و هفت تن به اصالت و يا به نيابت حكومت مكه را يافتند. در دوره عباسيان از سال 132 تا سال 306 حاكم مكه از جانب بغداد معين مى شد. (2) و گاهى حاكمى از وضع آشفته بغداد استفاده مى كرد و ادعاى استقلال مى نمود.

در آغاز قرن چهارم هجرى (سال 317) قرامطه كه فرقه اى از اسماعيليه اند و مركز آنان جنوب عربستان بود، بر اين شهر مسلط شدند. اين دسته كه مردمى تندخو، ماجراجو و به ظاهر اسلام بى اعتنا و در احكام شرع معتقد به تأويل بودند، مكه را ويران كردند. پس از خاموش شدن فتنه قرمطيان، و كوتاه گشتن دست آنان از شهر مكه، تقريباً مدت ده قرن (تا استيلاى آل سعود بر حجاز) خانواده هاى مختلفى حكومت مكه را به دست گرفتند، اين حكومت ها بر حسب توسعه سلطه مركز خلافت بغداد، قاهره يا استانبول بظاهر از خلفاى عباسى، فاطمى و يا عثمانى متابعت مى كردند و گاه خود حكومتى


1- علل الشرائع، ص 448.
2- فريد وجدى، ذيل كلمة مكه، دائرةالمعارف فرانكلين ذيل عربستان، مرآةالحرمين، ج 1، ص 355.

ص: 39

مستقل داشتند. پس از تأسيس دولت سعودى پيوسته حكومت شهر مكه را يك تن از خاندان پادشاهى عهده دار مى شود.

مسجدالحرام:

مسجدالحرام:

نام مسجد گرداگرد خانه كعبه است. اين مسجد قديمى ترين و معروف ترين مسجد در تاريخ اسلام بشمار مى رود و يكى از مسجدهايى است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است بايد به سوى آن كوچ كرد. (1) چنانكه در تاريخ كعبه نوشته ام، اين خانه هزاران سال پيش ازاسلام ساخته شد. مسلّم است كه در همان روزگار و يا لااقل ساليانى پس از آن، گرداگرد خانه كعبه فضائى مى بوده است، و زيارت كنندگان خانه در آن فضا گرد مى آمده اند و يا از آنجا به زيارت خانه مى رفته اند، اما نام مسجد و مسجدالحرام در اسلام بدان محوطه داده شده است.

«و مسجدالحرام كه آن را براى مردمان قرار داديم، مقيم يا مسافر». (2) مساحت اين فضا پيش از اسلام و در آغاز فتح مكه، چه مقدار بوده است؟ بدرستى معلوم نيست. تاريخ نشان مى دهد تا پس از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله هم، مردم خانه هاى خود را


1- لا تُشدُّالرِّحالُ الَّاالى ثلاث مساجد وسائل الشيعه، ج 3، ص 525؛ مسنداحمد، ج 2، ص 234.
2- حج: 25.

ص: 40

نزديك به خانه كعبه مى ساختند و بدين ترتيب فضاى مسجد را مى گرفتند. عُمَر آنان را از اين كار بازداشت و گفت كعبه خانه خداست و هر خانه فضاى خارجى مى خواهد. اين فضا پيش از شما بوده و شما بدان در آمده ايد. آنگاه خانه هايى را خريد و داخل مسجد درآورد.

خانه كسانى را هم كه حاضر به فروش نشدند ويران كرد و بهاى آن را براى صاحبان خانه نگاهداشت، تا سرانجام به گرفتن آن راضى شدند. عمر براى مسجد ديوارى ساخت به طول يك قامت، كه بر سر آن ديوار چراغها را مى گذاشتند.

سپس عثمان خانه هاى ديگر را به بهاى گران خريد و به مسجد افزود. كسانى را كه نمى خواستند خانه هاى خود را بفروشند نكوهش كرد و به زندان انداخت و به آنان گفت: «شما از مداراى من سوء استفاده مى كنيد». گويند عثمان نخستين كسى بود كه براى مسجد رواق ساخت. (1)

چون عبداللَّه بن زبير خود را خليفه خواند و مكه را محل اقامت كرد، ديوارهاى مسجد را مرمت نمود اما بر وسعت مسجد نيفزود.

در دولت امويان عبدالملك پسر مروان و فرزند عبدالملك وليد، كه به ايجاد ساختمان علاقه اى بسيار داشت در ترميم، وسعت و زيبائى مسجد كوشيدند، و به دستور


1- معجم البلدان. ياقوت. ذيل مسجدالحرام و رجوع كنيد به دائرةالمعارف فريد وجدى.

ص: 41

عبدالملك ديوار مسجد را بالاتر بردند. در دولت عباسيان نيز چندتن از خلفا، مسجدالحرام را وسيع تر كردند و در زيبايى آن كوشيدند. به خصوص مهدى عباسى كه در سال 160 هجرى به مكه رفت و خانه هاى بسيارى را خريد و داخل مسجد كرد. او كوشيد كه در اين نوسازى، خانه كعبه در وسط مسجد قرار گيرد.

نوشته اند مهدى خود بر كوه ابوقُبَيْس بالا رفت تا بنگرد و مطمئن شود كه خانه در مركز مسجد قرار گرفته است. (1)

در سال 332 هجرى بعضى ستونهاى رواق گرداگرد مسجد را تغيير دادند و ستونهاى سنگى زرد رنگ در آن بكار بردند. در ديوارها و راهروها نيز سنگ هاى مرمر نصب كردند و حِجر اسماعيل را با مرمرِ سبز، فرش نمودند و سنگى را كه جاى پاى ابراهيم عليه السلام است (مقام ابراهيم) در زر گرفتند. اما تعميرها و ترميم هاى اساسىِ مسجدالحرام در دوره عثمانيان بود.

سلطان سليمان قانونى معمار مشهور و سازنده مسجد سليمانيه استانبول (سنان) را به مكه فرستاد تا براى نوسازى خانه نقشه اى تهيه كند. ولى سليمان خود موفق به اجراى آن نقشه نشد. در سال 990 هجرى يكى از معماران تركيه به نام محمد آغا صحن مسجد را وسعت داد و مساحت آن را به


1- دائرةالمعارف فريد وجدى، ذيل مكه، مكه مكرمه. ترجمه آقاى احمد آرام ص 149.

ص: 42

بيست و پنج هزار مترمربع رسانيد. در اين نوسازى درهاى مسجد را كه نوزده در بود از نو ساختند. رواقهاى مسجد و اطراف حرم را با ستونهاى مرمر و ستونهايى از سنگ زرد تعويض كردند.

سپس در سال 994 يكى از نقاشان ترك داخل گنبد و رواق ها را با نقش ها و خطهاى خوش تزيين كرد. هر يك از امامان مذهب هاى چهارگانه سنت و جماعت: شافعى، مالكى، حنفى و حنبلى در داخل مسجد براى خود مقامى داشتند. سالى كه صحن مسجد را نوسازى كردند (994) مقامهاى اين پيشوايان را نيز به شكل كوشك ساختند. (1) اين مقامها تا آغاز حكومت سعوديان بر حجاز، وجود داشته است، مخبرالسلطنه در سفرنامه خود از اين مقام ها نام برده و از اين كه مذهب شافعى- چون نزديك تر به حقيقت (مذهب شيعه) است- مقامى ندارد، دريغ مى خورد. (2)

پس از تأسيس حكومت عربستان سعودى در دوره ملك عبدالعزيز و ملك فيصل تغييرات مهمى در مسجدالحرام صورت گرفت. دولت عربستان سعودى با هزينه اى در حدود هشتصد ميليون ريال (سعودى) مساحت مسجد را از بيست و هفت هزار به يكصد و هشتاد هزار متر مربع رسانيد. در اين نوسازى بر درهاى مسجد نيز تعدادى افزودند و اكنون مسجد


1- مكه مكرمه، ص 179.
2- سفرنامه، ص 159.

ص: 43

داراى شصت و دو در بزرگ و كوچك است. سه در اصلى و بزرگ به نامهاى: «باب ملك عبدالعزيز»، «باب العمره»، «باب السلام» معروف است. بر هر يك ازاين سه در، دو مناره به ارتفاع 92 متر با قاعده اى به ابعاد 7* 7 متر قرار دارد و بر تارك هر منار هلالى به ارتفاع 6/ 5 متر از برنز طلا كارى است.

هفتمين منار مسجد بر «باب الصفا» است. در كنار آن سقفى داراى قبه است كه قطر خارجى آن 35 متر است و بر اين قبه نيز هلالى برنزى طلا كارى شده، قرار دارد.

گرداگرد مسجد، رواق دو طبقه است و مسجد با وسعت فعلى گنجايش پانصد هزار نمازگزار دارد. در سالهاى اخير بتدريج قسمتى ديگر از محوطه خارج مسجد را ضميمه مسجد كرده اند كه در حال حاضر (1412 هجرى قمرى) در دست ساختمان است.

تصوير ص 49؟؟؟

ص: 44

خانه كعبه:

خانه كعبه:

«خداوند، خانه كعبه، بيت الحرام را قوام كار مردمان گردانيد.» (1) كعبه، بيت اللَّه الحرام، بيت العتيق، بيت اللَّه، خانه خدا، دومين قبله مسلمانان (2) ساختمان چهار گوشه مسقفى است در داخل مسجدالحرام. نماى ظاهرى خانه از سنگ سبز مايل به خاكسترى است كه از كوههاى مكه آورده اند. خانه كعبه در

تصوير ص 50؟؟؟ تمام مدت سال با پرده اى سياه كه حاشيه فوقانى آن قلاب دوزى شده (3) پوشيده است. بناى خانه كعبه بر روى پايه اى از


1- مائده: 97.
2- قبله نخستين، مسجد اقصى يا بيت المقدس است. هفده ماه پس ازهجرت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به مدينه، به موجب آيه هاى قرآن كريم قبله مسلمانان به سمت كعبه تغيير يافت. رجوع به ذيل مسجد ذوالقبلتين در همين كتاب شود.
3- رجوع به ذيل عنوان «پوشش كعبه» شود.

ص: 45

سنگ مرمر به ارتفاع 25 سانتى متر است و آن پايه را شاذروان مى گويند. ساختمان مربع شكل خانه كعبه با زاويه هاى آن، چنان است كه بتواند فشار بادهاى سخت را بشكند و خانه را از آسيب نگاه دارد.

تصوير ص 52؟؟؟ بلندى خانه كعبه تقريباً 15 متر است. ضلع غربى (كه

ص: 46

ميزاب در آن قرار دارد) دوازده متر و پانزده سانتيمتر است و ضلع شرقى پانزده متر و نود و دو سانتى متر و طول ضلع جنوبى ده متر و بيست و پنج سانتى متر است. (1)

دَرِ خانه بر ضلع شرقى قرار دارد و بلندى آن از زمين دو متر است. براى در آمدن به خانه، بايد از نردبان استفاده شود.

دَرِ خانه كعبه در تمام مدت سال بسته است، مگر هنگامى كه بخواهند داخل خانه را شست و شو كنند (اين مراسم در اين سالها معمولًا در روز هفتم ذوالحجه برگزار مى گردد) (2) و يا شخصيت هاى بزرگ اسلامى را به زيارت درون خانه مشرف سازند. اما در سالهاى پيش، گاه خادمان كعبه در مقابل دريافت پول از زائران، رخصت مى داده اند تا به درون خانه بروند. (3)

ركن ها:

ركن ها:

اگر خطهايى از مركز كعبه به چهار گوشه آن امتداد دهيم اين خطوط در امتداد جهت هاى چهارگانه اصلى قرار مى گيرد، و اين گوشه ها ركن نام دارد. هر يك از چهار ضلع خانه يا چهار ركن آن به نامى موسوم است. ركن شمالى را «عراقى»، ركن


1- مأخذ نويسنده، مرآةالحرمين، ج 1، ص 263 است، در بعض مأخذها حدود چند سانتى متر در طول ضلع ها اختلاف ديده مى شود.
2- در برخى سالها به مناسبت هايى روز انجام مراسم شست و شو تغييرمى يابد، چنانكه در سالهاى پيش شست و شو در بيستم ذى حجه انجام مى گرفت و امسال كه سال 1412 هجرى قمرى است مراسم روز اول ذى حجه بود.
3- دائرةالمعارف فريد و جدى، ج 8، ص 146.

ص: 47

غربى را «شامى»، ركن جنوبى را «يمانى» و ركن شرقى را «اسود» مى نامند. اين ركن را اسود گويند، چون حجرالاسود در آن است.

درون خانه كعبه مربع شكل و مسقف است. و كف خانه با سنگ مرمر سفيد و سياه فرش شده، در وسط آن سه ستون از چوب عود قرار دارد كه بسيار گرانبهاست و گويند از عهد عبداللَّه بن زبير همچنان باقى است. (1) سقف و ديوارهاى خانه از پرده هاى حرير سرخ پوشيده شده است. (2) اين سقف در دوره سلطان عثمانى به سال 959 تعمير شده. پرده ها را سلطان عبدالعزيز از پادشاهان عثمانى در آنجا آويخته است. بر ديوارهاى درونى خانه لوحه ها نصب شده كه نام تعمير كنندگان و يا هديه كنندگان زيور در آنها ثبت شده است. (3)

حجرالاسود:

حجرالاسود:

حجرالاسود در ركن شرقى به ارتفاع يك متر و نيم از زمين قرار گرفته است و آن سنگى است سياه مايل به سرخى، بيضى شكل به قطر سى سانتى متر كه در آن نقطه هاى قرمز ديده مى شود و در پوششى از نقره است و علامت


1- همان مآخذ، ص 144.
2- دائرةالمعارف فريد وجدى، ج 8، ص 145.
3- دائرةالمعارف، ج 8، ص 145. در سال 1356 هجرى شمسى نويسنده به شرف زيارت درون كعبه مشرف شده، همانگونه است كه وصف گرديده.

ص: 48

شكستگى دارد، علت اين شكستگى آسيب هايى است كه در طول زمان بر اين سنگ مقدس وارد آمده است. نخستين آسيبى كه تاريخ اسلام آن را نشان مى دهد ضربه هايى است كه به وسيله سنگ پرتاب، هنگام محاصره حجاج بن يوسف ثقفى بدان رسيد. ديگر شكستگى هاى آن از فتنه قرامطه است. در اين فتنه، قرمطيان بر مكه تاختند. مردمِ آن را كشتند.

به خانه كعبه بى حرمتى كردند و حجرالأسود را با خود به بحرين بردند.

تصوير ص 55؟؟؟

ص: 49

حجرالأسود مدت بيست و دو سال در بحرين قرار داشت و سپس در سال 329 هجرى قمرى نخست به كوفه و سپس به مكه منتقل شد و روز سه شنبه دهم ذوالحجه همان سال در محل خود نصب گرديد.

ميزاب:

ميزاب:

ناودان يا ميزاب، بر بام خانه بين ركن شمالى و غربى و بر فراز جايى است كه بنام حجر اسماعيل است. گويند اين ناودان را نخست حجاج بن يوسف نهاد تا باران بر بام خانه جمع نشود، سپس وليد بن عبدالملك آن را در زر گرفت. به سال 455 هجرى قمرى بنوالطيب آن را به يمن بردند كه حاكم يمن آن را خريد و به مكه برگرداند.

تصوير ص 56؟؟؟

ص: 50

به سال نهصد و پنجاه و نه هجرى قمرى سلطان سليمان قانونى، ميزاب را از نقره ساخت و به سال 1021 سلطان احمد آن را به ناودانى از نقره منقش به طلا و مينا و لاجورد تبديل كرد. در سال 1273 سلطان عبدالمجيد ميزابى از طلا براى خانه كعبه فرستاد كه هم اكنون باقى است.

حطيم و حجر اسماعيل:

حطيم و حجر اسماعيل:

درباره تحديد حطيم اختلاف است. بيشتر اهل سنّت به مقابل ديوارى كه حجر اسماعيل ناميده مى شود حطيم مى گويند ولى شيعيان حطيم را ميان حجرالاسود و مقام ابراهيم و در كعبه مى دانند حجر اسماعيل با ديوارى به ارتفاع 31/ 1 محدود است.

مؤلف معجم معالم الحجاز مى نويسد: امروز نزد مردم مكه معروف است كه حطيم ميان ركن و زمزم و مقام ابراهيم است كه طواف از آنجا آغاز مى شود. (1)

ملتزم:

ملتزم:

آن قسمت از ديوار خانه كه پشت ديوار كعبه نزديك ركن يمانى واقع است «ملتزم» نام دارد. آن را ملتزم گويند؛ چون حاجيان خود را موظف مى دانند كه در آنجا دعا كنند.


1- معجم معالم الحجاز، ج 3، ص 28.

ص: 51

مطاف و مقام ابراهيم:

مطاف و مقام ابراهيم:

آن مقدار از زمين سنگ فرش كه گرداگرد خانه كعبه است و فقها فاصله آن را از ديوار خانه تا بيست و شش ذراع و نيم دانسته اند و طواف بايد در بين اين مساحت انجام گيرد، مطاف نام دارد. به دور اين سنگ فرش، سنگ فرش ديگرى است اندكى بلندتر از سنگ فرش نخستين. بر روى اين سنگ فرش جايگاهى با ستونهاى باريك ديده مى شود كه انتهاى آن باب بنى شيبه بوده است. ميان اين جايگاه و خانه كعبه بنايى با قبه اى كوچك ديده مى شود كه مقام ابراهيم نام دارد. و آن سنگى است كه جاى پايى در آن ديده مى شود. اين جاى پا منسوب به ابراهيم عليه السلام است.

تصوير ص 58؟؟؟

ص: 52

تاريخ خانه كعبه:

تاريخ خانه كعبه:

قرآن كريم مى فرمايد: ابراهيم و فرزندش اسماعيل اساس خانه كعبه را نهادند، (هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بر مى افراشتند.) (1) و چون ساخته شد به ابراهيم دستور رسيد كه: «خانه را براى طواف كنندگان و اقامت كنندگان و نمازگزاران پاكيزه سازد.» (2)

و چون خانه پرداخته شد، خداوند به ابراهيم فرمود:

«مردمان را براى زيارت خانه بخواند.» (3)

از اين زمان تا صدها سال پس از ابراهيم و اسماعيل تاريخ خانه كعبه در ابهام و تاريكى است.

بعضى جغرافى دانهاى مسلمان نوشته اند: در يكى از دوره ها، اين خانه به دست عماليق بود، اما اين عماليق يا عمالقه كه جمع است و مفرد آن عملاق مى باشد چه كسانى بوده اند؟

گفته اند گروهى صحراگرد و جنگجو بودند كه بااسرائيليان دشمنى داشتند. در بعضى داستانها اين قوم از جمله نخستين گويندگان به زبان عرب به شمار مى آيند.

كعبه اندكى پيش از اسلام:

كعبه اندكى پيش از اسلام:

از سده پنجم ميلادى تا عصر ما، تاريخ خانه كعبه روشن است؛ چنانكه در تاريخ مكه نوشته شده: نخست قبيله جُرْهُم و


1- بقره: 127.
2- حج: 26.
3- حج: 27.

ص: 53

پس از آن قبيله خُزاعه توليت حرم را در دست گرفت. تا آنكه قصى بن كلاب نياى پنجم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه از عرب عدنانى (تيره هايى كه در شمال شبه جزيره عربستان مى زيستند) احتمالًا در آغاز قرن ششم ميلادى در صدد برآمد دست خزاعه را از رياست شهر مكه و توليت حرم كوتاه كند و كسان خود (قريش) را بر سر كار آورد. وى اين تيره را كه تا آن روزگار در كوهها و دره هاى بيرون مكه مى زيستند در ابطح يا بطحاء (1) سكونت داد، توليت خانه را كه مركب از منصب هاى پرده دارى و پذيرايى و آب دادن حاجيان، و پرچم دارى بود به دست گرفت.

پس از قصى بر سر منصب ها، ميان فرزندان او درگيرى پديد شد، سرانجام آن را ميان خود تقسيم كردند.

كليددارى، علم كعبه و رياست دارالندوه به فرزندان عبدالدار و آب دادن حاجيان و مهماندارى آنان، به فرزندان عبد مناف رسيد.

نوشته اند عبدالمطلب از فرزندان عبدمناف نخستين كسى است كه بر خانه كعبه زيور بست.

تاريخ نويسان آورده اند كه چون عبدالمطلب زمزم را كاوش كرد، دو آهو از زر ناب ديد و آن را زيور خانه ساخت (2) ليكن چنان كه ذيل عنوان «پوشش خانه»


1- ابطح در لغت به معنى، رفتگاه آب و سيل است كه در آن سنگريزه بسيارباشد و به معنى خاص كلمه، جائى است ميان مكه و منى.
2- مرآةالحرمين، ج 1، ص 277. تاريخ طبرى، ص 1134 چاپ بريل.

ص: 54

خواهيم نوشت، گويا فرستادن زيور به خانه كعبه تاريخى درازتر دارد.

پس از اسلام، ارتفاع خانه كعبه چندان بلند نبوده است (به اندازه قامت انسان) و انتهاى در كعبه با سطح زمين مساوى بوده است، چنانكه اگر سيل به داخل حرم سرازير مى شده به درون خانه مى رفته است. هنگامى كه حضرت محمّد سى و پنج ساله بود (پنج سال پيش از بعثت) سيلى بزرگ كعبه را ويران ساخت. قريش با مشورت يكديگر در صدد برآمدند خانه را نوسازى كنند. چوبهاى كشتى شكسته اى از بيزانطيان را كه در ساحل درياى سرخ افتاده بود خريدند و براى ساختن خانه به كار بردند. براى خانه سقفى ساختند و براى جلوگيرى از سيل، درِ خانه را از سطح بالاتر قرار دادند. و چون ساختمان به موضع ركن و نصب حجرالاسود رسيد بر سر كار گذاشتن آن، ميان ايشان خصومت در گرفت. مهتر هر قبيله اى مى خواست اين شرف از آن او باشد. نزديك بود با يكديگر درگير شوند ولى سرانجام به داورى گردن نهادند. مقرر شد هر كس كه از در درآيد آنچه گويد بپذيرند. نخست كسى كه در آمد محمدامين بود. گفتند او امين است و ما به داورى او راضى هستيم. چون داستان را با حضرتش در ميان نهادند گفت پارچه اى بياوريد و سنگ را در ميان آن بنهيد، سپس مهتر هر قبيله را فرمود تا گوشه اى از پارچه را بگيرد و بالابرد و چون سنگ را بدين ترتيب تا موضع نصب

ص: 55

بالا بردند، محمد صلى الله عليه و آله آن را برگرفت و بر جاى نهاد و بدين كار از خونريزى بزرگى جلوگيرى كرد. (1)

پيش از ظهور دين اسلام، بعض قبيله ها در داخل خانه كعبه بتى از آنِ خود داشتند كه پس از فتح مكه به امر رسول اكرم صلى الله عليه و آله آن بت ها و نيز بت هاى ديگر كه در نقاط نزديك شهر قرار داشت، شكسته و نابود شد.

بت هاى داخل خانه كعبه را على عليه السلام بر زمين افكند و خرد ساخت.

پس از فتح مكه تا حكومت معاويه، كعبه تغييرى نيافته است. از سال شصتم هجرى كه عبداللَّه بن زبير خود را خليفه مسلمانان خواند و مكه را مركز خلافت خود قرار داد به فكر تغييرى در خانه برآمد.

و درى ديگر مقابل در موجود در خانه برآورد و حجراسماعيل را داخل خانه ساخت.

چون حجاج بن يوسف ثقفى از جانب عبدالملك ابن مروان مأمور سركوبى او گرديد، پس از كشتن ابن زبير خانه را به حالت اول برگرداند (سال 74).

به سال 960 هجرى سلطان سليمان خليفه عثمانى سقف خانه را تغيير داد.

سلطان احمد در سال 1021 خانه را مرمت كرد. پادشاهان


1- تاريخ طبرى. همان مجلد، ص 1136.

ص: 56

عثمانى هم زمان با نوسازى مسجدالحرام مى خواستند خانه كعبه را نيز نوسازى كنند، اما پيشواى شافعيان رخصت چنين كارى را نمى داد. مى گفت خراب كردن خانه در صورتى جايز است كه بناى آن ويران شود. در سال 1039 هجرى سيلى در بناى خانه رخنه كرد و مجوزى براى تجديد بنا پيش آمد و خانه را نوسازى كردند. در اين تجديد بنا پيشوايان چهار مذهب و گروهى از قاضيان و ديگر مردم در آوردن سنگ شركت نمودند و تا آنجا كندند كه به سنگ سبزى رسيدند و مى گفتند: «اين سنگ نهاده اسماعيل پيغمبر است.» سپس خانه را با سنگ هاى سبز مايل به خاكسترى از نو بالا بردند. ستون هاى قديمى را با محلولى از زعفران و صمغ اندودند و بناى فعلى خانه، همان بناى آغاز قرن يازدهم هجرى است. (1)

پوشش خانه:

پوشش خانه:

بر روى چهار ديوار خانه كعبه پوششى سياه افكنده است كه آن را «پرده كعبه» با پوشش خانه و يا به تعبير دقيق آن، «كسوه» نامند. اين پوشش تا پايين ديوار خانه مى رسد و در آنجا با حلقه هايى به شاذروان بسته مى شود.

ولى در موسم (ايام حج) به خصوص روزهاى نزديك به


1- مرآةالحرمين، صص 74- 268، ج 1 و نيز رجوع شود به مكه مكرمه ترجمه آقاى آرام، صص 80- 179.

ص: 57

تعويض پرده، اندك اندك آن را بالا مى برند و بر مى چينند و به جاى آن، پرده سفيدى مى پوشانند و پس از انجام مراسم حج، پرده نو را بر آن مى پوشانند. پوشش كعبه نيز تاريخى كهن دارد.

نوشته اند نخستين كسى كه خانه كعبه را پرده پوشانده تُبَّع ابوبكر اسعد پادشاه حمير بود. وى خانه را با پرده هايى كه حاشيه نقره دوزى داشت پوشاند (1) ليكن گمان نمى رود اين داستان، اصلى داشته باشد، چه اولًا تاريخى كه براى آن نوشته اند با دوره پادشاهى اين تُبَّع تطبيق نمى كند، ديگر آنكه در بعض اسناد نوشته اند: تبع مى خواست حجرالاسود را از كعبه به يمن ببرد ولى با مخالفت خُوَيْلِد پدر خديجه، همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله رو به رو گرديد. و نيز نوشته اند: نخستين عربى كه در جاهليت خانه را پوشاند نَبيله دختر حباب مادر عباس بن عبدالمطلب بود كه پوششى از حرير بر خانه خدا افكند. (2) گفته اند: سبب آن اين بود كه پسرى از وى به نام خوارا گم شد و در پى او مى گشت و نذر كرد كه اگر وى را بيابد كعبه را پرده بپوشاند. مردى از جذام پسر را يافت و بدو رساند و او هم به نذر خويش وفا كرد.

در علل الشرائع حديثى طولانى از امام صادق عليه السلام درباره نخستين پوشش خانه كعبه آمده است كه خلاصه آن را در


1- دائرةالمعارف فريد وجدى، ج 8، ص 148.
2- مرآةالحرمين، ج 1، ص 282.

ص: 58

اين جا مى آوريم:

زنى از حمير پس از مرگ شوى خود، اسماعيل عليه السلام را به شوهرى گرفت و از وى خواست تا پرده اى بر در خانه بيفكند، اين پرده را به درازى دوازده زرع بافتند و بر در خانه افكندند، سپس گفت: چرا براى خانه پرده نبافيم؟ تا آن را بپوشاند كه اين سنگها سخت است و بد نما. اسماعيل عليه السلام اجازت بافتن داد و او پرده اى بافت و بر خانه افكند. مردم چون به زيارت آمدند و پرده را ديدند گفتند براى سازنده اين خانه هديه بايست آورد و اين هديه ها در خانه گرد آمد. (1)

به هر حال پيش از اسلام، خانه كعبه را با پرده هايى مى پوشانده اند، اما همه خانه را و يا قسمتى از آن را؟ به درستى روشن نيست. سالها اين منصب را فرزندان قصى بن كلاب عهده دار بودند. پس از اسلام و پس از فتح مكه رسول اللَّه خانه را با پارچه هاى يمنى پوشاند. سپس عُمَر آن را با پوششى مصرى كه در تنيس بافته مى شد پوشانيد. اين پوششها همچنين بر روى هم انباشته مى شد. در خلافت عمر زيور خانه بر روى هم انباشته شده بود و مسلمانان از جهت معيشت در مضيقه بودند. به وى گفتند اگر زيورهاى خانه را به فروش رسانى و به بهايش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بيشتر است. كعبه را چه نيازى به زيور است؟ عمر قصد چنين كار كرد و از امير مؤمنان عليه السلام نظر خواست امام فرمود: در روزگار رسول خدا كعبه


1- ص 587: منشورات مكتبة الحيدرى.

ص: 59

زيور داشت و خدا آن را بدان حال كه بود گذاشت و رسول صلى الله عليه و آله را در اين باره حكمى نفرمود و آن از روى فراموشى نبود. تو نيز آن را همانجا بنه كه خدا و پيامبر او مقرر فرمود. (1)

مجلسى از قرب الاسناد، از امام صادق عليه السلام حديث كند كه امير مؤمنان عليه السلام هر سال از عراق براى كعبه پوشش مى فرستاد. (2) چون مهدى عباسى به خلافت رسيد خادمان كعبه از انبوهى پرده ها بر روى خانه شكايت كردند و گفتند بيم آن مى رود كه خانه بر اثر سنگينى اين پوشش ها صدمه ببيند. مهدى دستور داد پرده ها را بردارند، تنها يك پرده بر آن بگذارند و سالى يكبار پرده را عوض كنند. اين سنت همچنان باقى ماند و تا امروز هم ادامه دارد.

در سالهاى قدرت عباسيان، خلفا پوشش كعبه را از حرير سياه مى دوختند. سپس پادشاهان يمن و مصر اين كار را به عهده گرفتند. نوشته اند در سال 532 هجرى قمرى يكى از ثروتمندان ايرانى كعبه را با هزينه اى به مبلغ هيجده هزار دينار، پرده پوشاند. (3) و سرانجام اين منصب، خاص مصر گرديد و هر سال پرده كعبه را از آنجا با تشريفات خاص به همراه محمل به مكه مى آوردند، به سال 1218 سعود بن عبدالعزيز آوردن محمل را منع كرد، نتيجه آنكه از سال 1221 تا سال 1229 پوشش خانه از مصر نيامد و سعود خود خانه را پرده


1- نهج البلاغه، ترجمه نگارنده، ص 411، و رجوع به الغدير، ج 6، ص 177.
2- بحار، ص 60، ج 96. قرب الاسناد، ص 65.
3- الكعبه والكسوه. احمد عبدالغفور، ص 148.

ص: 60

مى پوشانيد. نخست پرده از حرير سرخ بود، سپس به حرير سياه تبديل گرديد.

در سال 1381 هجرى قمرى فرستادن پوشش از مصر موقوف شد و حجاز كه خود از سالها پيش كارگاهى براى بافتن پوشش درست كرده بود آن را به عهده گرفت و تا امروز اين رسم برقرار است.

پرده چنانكه نوشته شد از پارچه اى سياه بافته مى شود (كژ سطبر) و در حاشيه فوقانى آن آيه هايى از قرآن كريم كه درباره خانه كعبه است قلاب دوزى مى شود.

تصوير ص 67؟؟؟

ص: 61

مسجدها، جاى هاى مقدس

و يا تاريخى در مكه معظمه:

كوه حِرا؛

كوه حِرا؛

كه نام معروفتر آن جبل النور است، كوهى است داراى قلّه اى نسبتاً بلند و تيز، مقابل كوه ثبير.

تصوير ص 69؟؟؟

ص: 62

در شمال مكه و به فاصله شش كيلومتر از شهر، مُشرف بر مِنا بر دامنه جنوبى كوه به فاصله 160 متر از قله آن غارى است بنام «حراء» (1). غار حراء يكى از جاى هاى مقدس در شهر مكه است. هم از آن جهت كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله پيش ازبعثت از

تصوير ص 70؟؟؟ مردم گوشه مى گرفت و در آنجا با خدا خلوت مى كرد و هم از آن جهت كه نخستين آيه هاى قرآن در آن غار بر رسول خدا نازل گشت. و از روايتى كه مرحوم مجلسى از كتاب انوار


1- در تاريخ سياسى اسلام تأليف حسن ابراهيم حسن در پاورقى كتاب آمده است: حرا در كوه ثور است كه رسول صلى الله عليه و آله و ابوبكر در آن پنهان شدند. ج 1، ص 78 و اين اشتباه است.

ص: 63

شيخ بكرى آورده است معلوم مى شود ابراهيم خليل عليه السلام در آن غار مى خفته است. (1)

اميرالمؤمنين على عليه السلام در خطبه قاصعه فرمايد: هر سال در حراء خلوت مى گزيد و من او را مى ديدم و جز من كسى وى را نمى ديد ... (2)

زادگاه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله

زادگاه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله

يكى از جاهاى مقدس در مكه كه بايد زيارت كرد، زادگاه پيغمبر اسلام است. اما اين جاى مقدس كجاست؟ اين سال ها جايى را نشان مى دهند كه محل كتابخانه عمومى شهر مكه است.

در اصول كافى آمده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در شِعْبِ ابى طالب در خانه محمد بن يوسف ثقفى در زاويه اى از جانب چپ، كسى كه به خانه درآيد، متولد شد. سپس خيزران مادر هارون آن خانه را مسجدى كرد كه مردم در آن نماز مى گزاردند. (3) چون رسول خدا از مكه به مدينه هجرت كرد، عقيل آن خانه را گرفت. سالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى حج به مكه آمد (حجةالوداع) از او پرسيدند به كدام خانه فرود مى آيى فرمود: مگر عقيل سايبانى براى ما گذاشته است؟ اين خانه همچنان در دست عقيل و فرزندان او بود تا آنكه آن را از


1- سفينةالبحار، ج 1، صص 7- 246.
2- نهج البلاغه. خطبه قاصعه، ص 222.
3- ج 1، ص 439.

ص: 64

محمد بن يوسف خريدند.

ليكن بعضى مولد رسول را (عُسفان) و بعضى (ردم) نوشته اند. به هر حال در گذشته دور، خليفه هاى عباسى و پادشاهان يمن و پادشاهان عثمانى مسجدى را كه به مولد آن حضرت شهرت داشت آبادان نگاه مى داشتند؛ چنانكه در سال 1009 ه. ق. سلطان محمد پسر سلطان مراد آن را از نو عمارت كرد و براى آن قبه و مناره ساخت و مؤذن و خادم و امام جماعت گمارد. (1)

از مجموع روايت ها به نظر مى رسد زادگاه آن حضرت در شعب بوده است. (رجوع به شعب ابى طالب شود.)

دار ارقم

دار ارقم

اين همان منزلى است كه پيغمبر و نخستين دسته هاى نومسلمان در آغاز اسلام پنهانى در آنجا گرد مى شدند و خدا را عبادت مى كردند. دار ارقم نزديك كوه صفا بوده است، بيرون ازمسجد. سپس در آنجا كتابخانه اى ساختند اين كتابخانه به سال 1395 هجرى قمرى ويران شد واكنون جزو ميدان است. (2)

دار الندوه

دار الندوه

دارالندوه يا مجلس مشاوره، مجلسى است كه قُصَىّ بن كلاب نياى پيامبر خدا در مكه ساخت و بزرگان قريش در آن


1- مرآةالحرمين، ج 1، صص 9- 187.
2- معجم معالم الحجاز، ج 3، ص 194.

ص: 65

مجلس فراهم مى شدند و تصميم هاى مهم در آن مجلس گرفته مى شد. اين همان مجلسى است كه سران قريش در آن گرد آمدند و براى كشتن رسول خدا به مشاوره پرداختند، ليكن پيش از آن كه تصميم آنان عملى شود رسول اكرم به مدينه هجرت كرد و على عليه السلام را بر جاى خود خواباند. دار الندوه تا پس از فتح مكه برپا بود. از آن پس محلى براى سكونت خلفا و امرا گرديد كه به هنگام حج در آنجا ساكن مى شدند سپس رو به ويرانى نهاد.

معتضد عباسى به سال 281 آن را تبديل به مسجد كرد. به سال 957 امير مكه مجدداً آن را ويران ساخت و عمارتى چهارگوشه و دو طبقه براى امام و نمازگزاران ساخت. (1) اين بنا نيز به مرور زمان آسيب ديد و اكنون اثرى از آن نيست و زمين آن جزو مسجد است.

شِعْب ابى طالب

شِعْب ابى طالب

يا شعب ابو يوسف يا شعب بنى هاشم. يا شعب على، جايى است كه گويند رسول خدا صلى الله عليه و آله در آنجا متولد شده است.

نيز جايى است كه مشركان مكه بنى هاشم را در آنجا محصور كردند و مردم را از ديدار و معاملت با آنان منع نمودند و براى محكم ساختن كار، صحيفه اى نوشتند و آن صحيفه را بر ديوار


1- فريد وجدى، دائرةالمعارف، ج 9، ص 367.

ص: 66

خانه كعبه آويختند. اين محاصره دو يا سه سال طول كشيد تا به قدرت خدا موريانه اى صحيفه را خورد و جز «بِاسْمِكَ الَّلهُمَّ» كه بر بالاى آن نوشته بودند چيزى باقى نگذاشت.

ابوطالب به جمع قريشيان رفت و گفت برادرزاده ام چنين خبرى مى دهد اگر راست باشد محاصره را بشكنيد و اگر دروغ باشد او را به شما خواهم سپرد. چون به سر وقت صحيفه رفتند چنان بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر داده بود. قريش محاصره را شكستند. (1)

اين دره چنانكه مؤلف معجم معالم الحجاز نوشته است به سوى كوه ابو قبيس سرازير بوده و به سال 1399 هجرى قمرى كسانى كه مى خواستند شارع غزه را وسعت دهند آن را خراب كردند. و همان جاست كه هم اكنون كتابخانه مكه مكرّمه در آن قرار دارد. (2)

قبرستان ابوطالب

قبرستان ابوطالب

محوطه وسيعى كه در كنار پل حَجون قرار دارد و اكنون گورستان مردم مكه است، خود تاريخى كهن دارد.

محمد بن عبداللَّه ازرقى م- 223 ه. ق. در كتاب اخبار مكه ذيل عنوان «ما جاء في مقبرة مكة وفضائلها»


1- براى آگاهى از تفصيل بيشتر رجوع به تاريخ تحليلى اسلام از نگارنده، ص 53 شود.
2- ج 5، ص 57- 56.

ص: 67

مى نويسد: مردم جاهليت و صدر اسلام مردهاى خود را در شِعب ابودُبّ از حَجون تا شعب صفى السباب و در شعب چسبيده به ثَنيَّه مدنيين كه امروز گورستان مكه است به خاك مى سپردند و نام تنى چند از بزرگان مكه را مى برد كه در آنجا مدفونند. (1)

ابن حجر روايتى از طريق على بن محمد بن متيم از على عليه السلام آورده است كه ابوطالب را در حجون در قبر عبدالمطلب به خاك سپردم و چون گور را گشودم عبدالمطلب را رو به قبله خفته ديدم. (2) هيچ دور نيست علت شهرت آن مكان به شعب ابوطالب از آن جهت باشد كه قبر ابوطالب در آنجاست.

تصوير ص 75؟؟؟


1- ج 2، صص 10- 109.
2- الاصابة فى تمييز الصحابه، ج 4، ص 118.

ص: 68

ولى جايى كه به نام شعب ابوطالب معروف بوده است و رسول خدا صلى الله عليه و آله در آنجا متولد شد اينجا نيست.

عرفات

عرفات

صحرايى است به درازاى دوازده كيلومتر در شش كيلومتر و نيم، در فاصله بيست و يك كيلومترى شمال مكّه، بر سر راه طائف.

عرفات صيغه جمع است و مفرد آن عرفه است. امّا معنى آن چيست؟

گويند از عرفان و به معنى شناسايى است. شناسايى چه كسى يا چه كسانى؟ گويند حاجيان در آنجا با يكديگر آشنا مى شوند. پيداست اين وجه تسميه درست نيست، و گفته اند در آنجا آدم و حوا با هم آشنا شدند و وجه تسميه هاى ديگر هم نوشته اند كه به خاطر اختصار از نوشتن آن چشم مى پوشيم.

صحراى عرفه را در اين سالها درختكارى كرده اند و دور نيست كه چند سال ديگر آن سرزمين خشك و سوزان به جنگلى مبدل شود. هر حاجى بايد از ظهر روز نهم ذوالحجه تا غروب شرعى آن روز در اين صحرا باشد و اين عمل را وقوف اختيارى مى نامند.

در جهت شمالى اين دشت كوهى است كه آن را جبل الرحمه يا جبل عرفات نامند.

ازرقى نويسد: مجاهد از ابن عباس روايت كند كه حد

ص: 69

عرفه از كوه مشرف بر بطن عُرَنَه است تا ملتقاى وَصِق (1) و توقفگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله در شامگاه عرفه ميان كوههاى نَبْعَه و نُبَيْعَه و نابِت بوده است. (2)

تصوير ص 77؟؟؟

مشعرالحرام


1- و آن را با «ضاد» هم نوشته اند بالاى آن از كنانه و پايين آن، از هذيل بوده است. از معجم البلدان
2- اخبار مكه، ج 2، ص 194.

ص: 70

مشعرالحرام

مشعر يا مُزْدَلِفَه جايى است كه حاجيان پس از بيرون شدن از عرفات بدانجا مى روند و تا سرزدن آفتاب در آن مى مانند.

مشعر ميان دو تنگناى عرفه از يك سو و مُحَسِّر از سوى ديگر است.

آن را مزدلفه گويند چون جايى است كه در رفتن بدان هجوم مى آورند. و به هم نزديك مى شوند يا آنكه در شب بدانجا مى روند و جز اين، وجه تسميه هاى ديگر نيز نوشته اند.

مزدلفه از منتهاى عرفه تا وادى محسّر است.

تصوير ص 78؟؟؟

منا

منا

دره اى است به عرض تقريباً هفتصد متر و طول دو كيلومتر و نيم (از جمره عقبه تا وادى مُحَسِّر). حاجيان بايد

ص: 71

از سرزدن خورشيد روز دهم تا ظهر روز دوازدهم در اين درّه بمانند.

در ضبط كلمه منا و معنى آن نظرهاى گوناگون داده اند.

ازرقى نويسد: منا را «مِنا» گويند چون هنگامى كه جبرئيل خواست از آدم جدا شود او را گفت آرزو كن! آدم گفت بهشت را آرزو مى كنم و بدين سبب منى ناميده شد چون آرزوى آدم است. براساس اين وجه تسميه بايد منا را به ضم ميم خواند. و هم او در روايت ديگرى آورده است آن را مِنى گويند چون خون در آنجا ريخته مى شود و بعضى آن را به فتح ميم خوانده اند كه به معنى قصد است، و بعضى به كسر ميم ضبط كرده اند. (1)


1- اخبار مكه، ج 2، ص 180.

ص: 72

تصوير ص 80؟؟؟

جمرات

جمرات

جمعِ جَمره به معنى توده اى از سنگ است. جمره هاى سه گانه، در منا و نزديك به مكه است: جمره اولى، وسطى و

تصوير 1 ص 82؟؟؟

جمره عَقَبَه و فاصله هر يك از اين جمره ها به اندازه يك تير

ص: 73

پرتاب است.

جمره اولى- يا نخستين- نزديك مسجد خيف است و جمره وسطى- يا ميانه- بين جمره اولى و جمره عقبه قرار دارد.

حاجيان مكلفند روز عيد قربان به جمره عقبه هفت سنگ

تصوير 2 ص 82؟؟؟ بيندازند، و در روزهاى يازدهم و دوازدهم نيز به هر يك از سه جمره هفت سنگ بزنند.

نوشته اند در اينجا بود كه آدم شيطان را كه در پى وى مى رفت، با افكندن سنگ ريزه از خود راند. نيز گفته اند چون ابراهيم عليه السلام آماده قربانى كردن اسماعيل شد، شيطان كوشيد تا آن دو و هاجر را وسوسه كند و از اين كار باز دارد و آنان در سه جا با افكندن سنگ ريزه شيطان را راندند.

گفته هاى ديگر نيز هست كه به خاطر اختصار نمى آوريم.

ص: 74

مسجدها:

مسجدها:

در داخل شهر مكه و اطراف آن مسجدهاست كه قدمت تاريخى و شهرت اسلامى دارد؛ چون «مسجد خيف»، «مسجد نَمِرَه»، «مسجد جِن» و «مسجد تَنْعيم».

مسجد خَيف

مسجد خَيف

«خيف» در لغت سراشيبى در كوه است تا بستر رودخانه و گويند آن سراشيبى را كه هم اكنون مسجد خيف در آنجاست خيف نامند. چون اين كلمه به معنى اختلاف است و آن قسمت كه خيف نام دارد نه در بلندى است و نه پستى و مخالف اين هر دو است آن را خيف گفته اند. اين خيف كه در منا است بنام خيف بنى كنانه موسوم است و جز اين مكان جايهاى ديگرى نيز به نام خيف معروف است. نام مسجد خيف در دعاى مشهور سمات كه در عصر جمعه خوانده مى شود آمده است.

مسجد خيف در سمت جنوبى و بر جانب چپِ كسى كه از سوى عرفات آيد واقع است. تا چندى پيش مسجد خيف جايگاه حاجيان مغرب اسلامى بود. و به سنت ديرين در آنجا سكونت مى كردند، و گذشته از كار پخت و پز، حرمت مسجد رانيز با ملوث ساختن آن در هم مى شكستند. اين مسجد در تاريخ اسلام شهرتى بسزا دارد. و گويند رسول اكرم در حجةالوداع خيمه خود را در اين مكان زده است. ودر جايى كه

ص: 75

محراب مسجد است پنج نماز را از نماز ظهر تا نماز صبح ادا كرده است.

تصوير ص 84؟؟؟ معتمد عباسى به سال 256 آن را تعمير كرد و وزير، محمد ابن على اصفهانى به سال 559 و احمد بن عمر معروف به ابن مرجانى به سال 720 و قايتباى به سال 874 و سلطان محمد قزلويه سال 1072 و سليمان آغا از جانب سلطان محمد به سال 1092 هر يك تعميراتى در آن انجام دادند در چند سال اخير بناى قديمى را ويران كرده و بجاى آن مسجدى زيبا با گنجايشى وسيع ساخته اند (1).

مسجد نَمره:


1- مرآةالحرمين، ج 1، صص 324- 322.

ص: 76

مسجد نَمره:

مسجدى است بزرگ در ابتداى عرفات، نزديك جبلُ الرَّحْمَه كه آن را مسجد عُرَنَه و مسجد عرفه و جامع ابراهيم نيز نامند. مسجدى بزرگ است و بر گرداگرد آن رواق هاست. اين مسجد نيز از مسجدهاى تاريخى است كه آثار بناى اميران و پادشاهان ترك و مصر در آن ديده مى شود.

مشهور است كه رسول اللَّه نماز ظهر و عصر را به جمع، در اين مسجد خوانده است.

تصوير ص 85؟؟؟

مسجد جن:

مسجد جن:

اين مسجد نزديك «مِعْلاة» است. گويند سبب نام يافتن اين مسجد به مسجد جن از آنجاست كه سوره مبارك جن در

ص: 77

اين مكان بر پيغمبر نازل شد.

تصوير ص 86؟؟؟

مسجد تنعيم:

مسجد تنعيم:

اين مسجد نزديك ترين مسجدها به حدود حرم است.

غالباً براى عمره مفرده در اين مسجد مُحرِم مى شوند. جزاين مسجدها مكانهاى مقدس ديگر نيز در داخل و خارج مكه وجود دارد.

تصوير ص 87؟؟؟

ص: 78

ص: 79

ص: 80

ص: 81

مدينه منوره

مدينه منوّره:

مدينه منوّره:

مدينه. مدينة الرَّسول، طَيِّبَه، هجرتگاه پيغمبر.

مركز تأسيس حكومت اسلامى و نامبردارترين شهرهاى اسلامى پس از مكه معظمه، در عربستان است كه در پانصد كيلومترى شمال شرقى مكه قرار دارد.

ارتفاع آن از سطح دريا 916 متر. طول جغرافيايى آن 39 درجه و پنجاه و پنج دقيقه و عرض آن 24 درجه و 15 دقيقه است. اين شهر در دشتى وسيع و ريگ زار ساخته شده است و به خاطر داشتن قنات ها و كاريزها و خرمابنان فراوان، هوايى گرم و مرطوب دارد. تابستان ها از نزديك ظهر تا پسين، هوا به شدت گرم مى شود، چنانكه در تابستان درجه گرما به 48 تا 50 درجه سانتى گراد بالاى صفر مى رسد. ولى در زمستانها روز 10 درجه بالاى صفر و شب ها تا به صفر و گاهى به

ص: 82

زير صفر مى رسد. (1)

با افزايش جمعيت و تأسيس ساختمان هاى چند طبقه، بتدريج درختان خرما از ميان مى رود و امروز جز نخلستانهايى اندك در آن بر جاى نمانده.

تاريخ مدينه:

تاريخ مدينه:

شهرت اين شهر به خاطر هجرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بدانجاست، اما شهر خود تاريخى طولانى دارد. چنانكه نوشتيم، نام پيشين آن يثرب است و بعضى تاريخ نويسان احتمال داده اند حدود قرن دوم پيش ازميلاد مسيح مردمى از نژاد مصر قديم اين شهر را در دست داشته اند و بدين جهت واژه يثرب را لغتى قبطى گرفته اند. (2)

آنچه از نتيجه پژوهشهاى دانشمندان اخير بدست آمده است اين كه: در سده چهارم ميلادى پس از بهم خوردن وضع سياسى و اقتصادى جنوب عربستان، گروهى از مهاجران آن


1- مرآةالحرمين، ج 1، ص 445. در راهنماى مدينه كه در سالهاى اخير به چاپ رسيده است درجه گرما را در اوت 37 درجه نوشته است كه مسلماً درست نيست و يا در سالى خاص كه اين راهنما منتشر شده به آن اندازه رسيده است امسال در يكى از شبهاى ماه ژوئن تلويزيون درجه حرارت را 42 اعلام كرد كه مسلماً باز دو سه درجه كمتر گزارش شده.
2- فريد وجدى. ذيل مدينه، ص 529، ج 8. ليكن اين گفته نبايد درست باشد چه واژه «يثربا» در كتيبه هاى سبائيان و در جغرافياى بطلميوس ديده مى شود تاريخ العرب، ج 1، ص 146. دائرة المعارف بريتانيا ذيل مدينه.

ص: 83

منطقه به يثرب آمدند و چون وضع طبيعى زمين را مناسب ديدند در آنجا سكونت كردند، اينان از نژاد قحطانى بودند كه بعدها نام يمانى و نامهاى ديگر بخود گرفتند.

چنانكه دسته اى هم از مهاجران يهودى در داخل شهر و دهكده هاى مجاور آن سكونت كردند. احتمال مى دهند هجرت كوچ كنندگان يهودى پس از ويرانى اورشليم به دست بخت نصر بوده است.

بهر حال آنچه مدينه را در تاريخ اسلام و جهان مشهور ساخت هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله بدانجا بود. پيغمبر در ماه سپتامبر سال ششصد و بيست و دو ميلادى كه مصادف با ربيع الاول بود بدين شهر درآمد. و اين هجرت مبدأ تاريخ مسلمانان گشت، ليكن آغاز سال را از محرم گرفتند.

گروهى از مسلمانان شهر مكه پيش از پيغمبر و پس از هجرت او، شهر خود را ترك گفتند و بتدريج به مدينه آمدند. در قرآن و سنت پيغمبر و عرف مسلمانان مردم شهر مدينه «انصار» و مسلمانان مكه «مهاجران» لقب گرفتند.

رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در ماههاى نخستينِ هجرت، ميان دو گروه عقد برادرى بست و هر يك تن از عرب هاى قحطانى با تنى از عرب هاى عدنانى برادر گشت و بدين ترتيب آن هم چشمى و يا برترى جويى كه از صدها سال پيش، ميان دو دسته شمالى و جنوبى پديد آمده بود برطرف گرديد.

قرآن كريم فرمايد: و به ياد آوريد نعمت هاى خدا را بر خويش كه دشمن بوديد و خدا ميان دلهاى شما سازگارى داد و

ص: 84

به نعمت او برادر يكديگر گشتيد. (1)

پيمان نامه مدينه كه بايد آن را كاملترين و جامع ترين اعلاميه حقوق انسانى خواند در اين شهر و به فاصله كمتر از يك سال از هجرت نوشته شد. پس از آن مدينه مركز حكومت اسلامى گرديد. پس از رحلت پيغمبر تا سال سى و پنجم هجرى سه خليفه اين شهر را مقر حكومت خود قرار دادند.

هر چند ازآن پس مركز خلافت به كوفه و سپس به دمشق و بغداد منتقل شد اما مدينه موقعيت معنوى خود را تا سده چهارم هجرى همچنان نگاهداشت و جايگاه علم و ادب و موطن بسيارى از علما، فقها و صالحان بود.

وضع شهر مدينه در عهد پيامبر خدا و ابوبكر و عمر از جهت عمران و آبادانى تغييرى چندان نيافت. نخستين بار عثمان بود كه براى خود خانه اى از سنگ و گچ ساخت كه درهاى آن از چوب كاج بود.

در سال چهل و يكم هجرت كه معاويه خود را خليفه مسلمانان خواند، براى اين كه بزرگان مهاجر را همراه داشته باشد و نيز از آن جهت كه گروهى از خاندان او در اين شهر بسر مى بردند از بذل مال به آنان دريغ نكرد. اين روش در تمام دوران حكومت اموى ادامه داشت و در نتيجه مدينه از جهت عمران و آبادى پيشرفتى بزرگ كرد. اما به موازات برخوردارى اين بزرگان از مال و آسايش، فساد اخلاق نيز در


1- آل عمران: 103

ص: 85

ميان آنان رواج يافت؛ چنان كه هنوز سده نخستين هجرت پايان نيافته بود كه مدينه مركز مهم تربيت موسيقى دانان- زن يا مرد- و صدور آنان به ديگر شهرها گرديد و خانه هايى در اين شهر برپا شد كه جايگاه عياشان و خوشگذرانان بود. (1)

كشتار دسته جمعى مردم به سال شصت و سوم هجرى كه به امر يزيد بن معاويه به دست مسلم بن عُقْبه صورت گرفت و به نام «وقعه حَرّه» (2) معروف شده، يكى از برگ هاى سياه تاريخ حكومت امويان است و مى توان قسمتى از تباهى عمومى و فساد اخلاق مردم مدينه را در سالهاى بعد معلول اين فاجعه دانست. پس از انتقال مقر خلافت از دمشق به بغداد (دوره عباسيان) خلفاى اين خاندان توجه چندانى به اين شهر نكردند.

حاكمان مدينه:

حاكمان مدينه:

هنگامى كه اميرالمؤمنين على عليه السلام، به دنبال شورشيان (طلحه و زبير) كه بصره را مركز مقاومت ساخته بودند به عراق رفت و سرانجام كوفه را مقر خود ساخت، در سالهاى 37- 40 هجرى از جانب آن حضرت سهل بن حنيف و ابو ايوب انصارى به ترتيب به حكومت مدينه معين شدند.


1- نگاه كنيد به زندگانى على بن الحسين عليهما السلام از نگارنده، ص 104- 103.
2- حَرَّه به معنى سنگلاخ است و اين گونه سنگلاخ ها پيرامون مدينه فراوان بوده است. ليكن با گسترش شهر امروز بيشتر آنها را ساختمان هاى نو اشغال كرده است. حرّه اى كه اين جنگ در آن رخ داد «واقِمْ» نام داشت.

ص: 86

پس از شهادت على عليه السلام در سالهاى چهلم تا شصتم هجرى، معاويه به ترتيب ابوهريره، سعيد بن عاص، وليد بن عتبه و عمر و بن سعيد را به حكومت مدينه معين كرد و پس از اينان، درمانده دوره امويان 22 تن از جانب واليان دمشق به حكومت مدينه رسيدند و دو تن از جانب عبدالله بن زبير كه مكه را مركز خلافت خود ساخته بود براى حكومت به مدينه فرستاده شد (در سالهاى 65- 72). سپس از سال 132 تا 248 بيش از چهل تن پى در پى براى اداره اين شهر آمدند تا آنكه نوبت به حكومت علويان رسيد و تا حدود يك هزار و يكصد هجرى مدينه را در دست داشتند. (1)

مدينه به خاطر ضعف حكومت ها و نداشتن برج و باروى استوار، بارها مورد هجوم عرب هاى بيابان نشين واقع مى شد.

نخستين باروى مدينه به امر محمد بن اسحاق جعدى به سال 236 هجرى ساخته شد و چهار در براى شهر قرار دادند.

عضدالدوله ديلمى به سال 372 بارويى استوار براى آن ساخت.

سپس محمد بن ابى منصور مشهور به جواد اصفهانى به سال 540 هجرى بارويى گرد مسجد نبوى كشيد و جمال الدين وزير صاحب موصل ديوار شهر را كه ويران شده بود تجديد بنا كرد. نورالدين زنگى به سال 558 و ملك صالح بن قلاوون به سال 755 و سلطان قايتباى به سال 881 و سلطان سليم عثمانى به


1- معجم الانساب، ج 1، صص 37- 35 و صص 178- 177.

ص: 87

سال 939، هر يك در ترميم و تجديد باروى شهر كوشيدند. (1) و چون در جنگ وهابيان باروى شهر آسيب ديد محمد على پاشا آن را مرمت نمود.

در سال 1285 عبدالعزيز ديوار بلندى به ارتفاع 25 متر گرد شهر كشيد. (2) در اين عصر به خاطر توسعه روز افزون شهر، ديوارهاى قديمى در بسيارى از مناطق از ميان رفته است.

حرم مدنى:

حرم مدنى:

«خدايا! من محمد بنده و فرستاده تو، تو را مى خوانم كه به مردم مدينه بركت دهى در پيمانه ها و وزن ها و ميوه هاى آنان.

خدايا! مدينه را محبوب ما گردان. وبايى را كه در آن است به «خم» (3) بازگردان. خدايا! من ميان دو «لابه» (4) مدينه را حرم قرار دادم چنانكه ابراهيم عليه السلام مكه را». (5)

نيز فرمود: «مدينه ميانه «عَيْر» (6) تا «ثَوْر» (7) حرم است هر كس در آن فتنه اى پديد آرد لعنت خدا و فرشتگان و همه مردمان بر او باد.» (8)

مسجدالنَّبى:


1- مرآةالحرمين، ج 1، صص 411- 410.
2- همان مأخذ، ص 413.
3- خم به فاصله دو ميل از جُحْفَه است.
4- لابه: سنگستان پيرامون مدينه.
5- مغازى واقدى، ج 1، ص 22. بحار، ج 19، ص 329.
6- نام كوهى نزديك مدينه.
7- غار معروف.
8- سفينه، ج 2، ص 529.

ص: 88

مسجدالنَّبى:

مسجد پيغمبر كه در قسمت شرقى مدينه بنا شده، پس از مسجدالحرام مشهورترين مسجد در تاريخ اسلام است و يكى از مسجدها است كه به فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله بايد به سوى آن كوچ كرد. اين مسجد مربعى است مستطيل كه جز قسمت وسط از چهار سو، مسقف است و داراى پنج در مى باشد:

باب السلام و باب الرحمه در جهت مغرب. باب توسل يا باب مجيدى در جهت شمال و باب النساء و باب جبرئيل در جهت شرق. در نوسازى اخير آن چنان كه بر مساحت آن افزوده اند، شمار درها نيز بيشتر شده.

تصوير ص 99؟؟؟ مسجد مدينه تاريخى دراز دارد. هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از مكه به مدينه رسيد و در خانه ابو ايوب انصارى منزل كرد، جايى را كه شتر وى بر آن خفت- و در

ص: 89

آن خرما مى خشكاندند،- از آنِ دو يتيم بود، پيغمبر آن زمين را از ولىِّ آن دو طفل به ده دينار خريد و مسجد را در آن ساختند.

مساحت زمين در آن روز حدود هفتصد و پنجاه متر بوده است (30* 25) صحن مسجد را با ريگ سياه فرش كردند.

ديوارها را با خشت و گل بالا بردند.

پيغمبر شخصاً در ساختمان اين مسجد كمك مى كرد.

قسمتى از مسجد را با شاخ و برگ درخت خرما مسقف ساختند و اين سقف را بر روى پايه هايى از تنه درخت خرما نهادند. سه در از جانب شرق و غرب و جنوب براى آن قرار دادند.

جهت شمال متوجه قبله نخستين مسلمانان (مسجدالاقصى) بود سپس جهت قبله به خانه كعبه تغيير يافت.

در داخل مسجد، صفّه اى (ايوانچه مانند) آماده كردند كه مستمندان در آنجا بسر مى بردند. اينان همان دسته از مسلمانانند كه به «اصحاب صُفَّه» معروف گشتند.

خانه هاى زنان پيغمبر نيز كه حجره هايى بود در اطراف مسجد قرار داده شد. چون رسول خدا از جنگ خيبر بازگشت مسجد را از سه سوى شرق و غرب و شمال وسعت دادو به صورت مربعى درآمد كه هر ضلع آن يكصد ذراع بود. (1) چون پيغمبر به جوار پروردگار رفت او را در حجره عايشه كه در كنار


1- مرآةالحرمين، ج 1، ص 462.

ص: 90

مسجد بودبه خاك سپردند. پس از رحلت رسول خدا، مدتى در مسجد تغييرى صورت نگرفت. چه، مى گفتندچون پيغمبر خود در ساختمان اين مسجد شريك بود، تصرف در آن روانيست، سرانجام ضرورت، آنان را بدين تغيير واداشت. كسانى كه در كنار مسجد سكونت داشتند خانه هاى خود را بخشيدند و بر وسعت مسجد افزوده شد.

نخستين تغيير در عهد عمر به سال هفدهم از هجرت صورت گرفت. عمر ديوار مسجد را نوسازى كرد. بعض ستونها را تغيير داد و اندكى از سه سمت غرب، شمال و جنوب به مساحت مسجد افزود. (سال هفدهم هجرى) در خلافت عثمان در سال بيست و نهم هجرى مسجد را از چهار جهت وسعت دادند. و رواق ها از جانب شرق و شمال و سمت قبله براى آن ساختند.

در خلافت وليد بن عبدالملك، عمر بن عبدالعزيز از جانب وى حاكم مدينه بود، مسجد را از سوى شمال و غرب و شرق وسعت داد. خانه هاى زنان پيغمبر را داخل مسجد كرد.

براى مسجد چهار مئذَنه ساخت و صحن آن را با سنگ مرمر فرش كرد. اين نوسازى از سال هشاد و هشت تا سال نود و يك هجرى ادامه داشت. به سال 160 تا 165 هجرى مهدى عباسى ديگر بار در نوسازى آن كوشيد.

شب جمعه اول رمضان سال 654 بر اثر شعله يكى از چراغها، مسجد آتش گرفت و سراسر آن جز قبه اى

ص: 91

در صحن مسجد سوخت (1) عبداللَّه بن منتصر در اين باره به مستعصم نامه نوشت و او در سال 665 مسجد را نوسازى كرد.

به سال 678 قلاوون براى مسجد گنبد ساخت. به سال 813 الملك الاشراف برساباى و به سال 853 ملك ظاهر برقون در آن تعميرات ديگرى كردند.

در سال 866 بر اثر صاعقه اى جانب بيرونى روضه مطهر آسيب ديد، اما خود روضه مصون ماند. (2) از آن روزگار شعرهايى از شاعران مذاهب اسلامى در دست است كه هر دسته به گمان خود مى خواسته است شومى اين حادثه را در نتيجه بدعتِ دسته ديگر بداند. بارى چون خبر آتش سوزى به قايتباى پادشاه مصر رسيد بنايان و معماران مخصوص را به مدينه فرستاد و آنان مسجد را نوسازى كردند. بر بالاى گنبد پيشين گنبدى بلندتر برآوردند.

در سال 980 سلطان سليم تعميراتى ديگر انجام داد و در سال 1223 سلطان محمود گنبد را نوسازى كرد. در سال 1255 آن را به رنگ سبز نمود و بدين جهت به «قبةالخضرا» موسوم شده است. (3)

نوشته اند سلطان عبدالمجيد مبلغ يك ميليون ليره عثمانى


1- مرآةالحرمين، ص 463.
2- همان مأخذ، ص 464.
3- همان مأخذ، ص 464.

ص: 92

صرف اين تعميرات كرد. (1) در سلطنت سلطان عبدالمجيد به سال 1326 هجرى مسجد را برق كشى كردند. (2) اثر

تصوير ص 103؟؟؟


1- فريد وجدى دائرةالمعارف، ج 8، ص 548.
2- همان مأخذ. همان صفحه.

ص: 93

تعميراتى كه در دوره اخير پادشاهان عثمانى در مسجد نبوى صورت گرفت چنان بود كه تا عصر ما نيز باقى مانده است.

در سالهاى 1370- 1375 دولت عربستان سعودى با صرف هزينه اى در حدود پنجاه ميليون ريال سعودى تعميراتى در مسجد پديد آورد.

در طرحى كه اكنون در دست اجراست مساحت مسجد به شصت و هفت هزار متر مى رسد و داراى شصت و پنج در خواهد بود و گنجايش دويست و پنجاه هزار نمازگزار را خواهد داشت.

روضه نبوى:

روضه نبوى:

«ميان منبر و خانه من باغى است از باغهاى بهشت.» (1) روضه نبوى مسافت ميان قبر پيغمبر و منبر آن حضرت است. طول آن بيست و دو متر و عرض آن پانزده متر. در سمت غربى محراب مسجد، منبرى است از سنگ مرمر در نهايت زيبايى. كه سلطان مراد سوم آن را در محرم سال 998 هجرى هديه مسجد كرد و آن را به جاى منبر قايتباى قرار دادند.


1- سفينةالبحار، ج 2، ص 567. المعجم المفهرس ذيل روض.

ص: 94

تصوير 1 ص 105؟؟؟

تصوير 2 ص 105؟؟؟

ستون هاى مسجد نبوى

ص: 95

ستون هاى مسجد نبوى

در مسجد نبوى ستون هايى است كه هر يك نامى خاص دارد و نشانه واقعه اى است. اما آيا اين ستون ها همان است كه در روزگاران پيشين؛ يعنى دوره رسول صلى الله عليه و آله، صحابه و تابعين بوده يا در نوسازى هاى مكرر جاى آنها تغيير يافته است؟ با اهتمامى كه در گذشته به حفظ آثار متبرك مى كرده اند، مى توان گفت عثمانيان در تعميرهايى كه كردند، جاى ستون ها را محفوظ نگاهداشتند.

بهرحال ستونهايى كه سمهودى در پايان دهه نهم و آغاز دهه دهم در كتاب خود (وفاءالوفا) نام مى برد و در آن تاريخ مشهور بود، چنين است:

ستون مُخلَّق؛ اين ستون بر جايى نهاده شده است كه نمازگاه پيغمبر بوده است.

ستون توبه؛ كه آن را ستون ابولبابه نامند.

ستون قرعه؛ اين ستون به نام عايشه نيز معروف است و در باره فضيلت نماز نزديك آن روايت ها نقل شده است.

ابولبابه كيست؟ چه وقت مرتكب گناه شد؟ و گناه او چه بود؟ گفته اند: پس از شكست بنوقريظه، يهوديان از او پرسيدند: آيا به حكم محمد صلى الله عليه و آله گردن بنهيم؟ وى با دست اشاره به گلوى خود كرد؛ يعنى كشته خواهيد شد و گفته اند گناه او تخلف از غزوه تبوك بود. بهرحال ابولبابه چون دانست گناهى بزرگ كرده است، نزد رسول صلى الله عليه و آله نرفت و به مسجد شد و

ص: 96

خود را به ستون بست تا آنكه آيه در پذيرفته شدن توبه او به رسول صلى الله عليه و آله نازل گرديد. (1)

ستونهاى ديگرى نيز به نام سرير، مَحْرَس، وُفُود و تهجد وجود دارد.

تصوير ص 107؟؟؟

مسجدهاى مدينه:


1- براى تفصيل بيشتر رجوع به وفاءالوفا باخبار دارالمصطفى ج 2، صص 53- 439 شود.

ص: 97

مسجدهاى مدينه:

بجز مسجد نبوى، مسجدهاى معروف ديگرى در خارج و داخل شهر مدينه موجود است كه چند مسجد را كه اهميت بيشترى دارد نام مى بريم:

مسجد قُبا:

مسجد قُبا:

«قبا» دهكده اى بوده است كه مقارن هجرت پيغمبر به مدينه، طائفه بنى عَمْرو بن عَوف در آن سكونت داشتند. ميان آن دهكده و مدينه دو ميل مسافت بود. مسجدى كه به نام قُبا معروف است در اين دهكده ساخته شده و بارها تجديد بنا گرديده است. در حال حاضر آن را نوسازى كرده اند. و مرافق بسيارى بدان پيوسته اند و مساحت آن به 13500 متر مربع رسيده است. گويند اين نخستين مسجد در اسلام است و آن را صحابه رسول خدا كه از مكه به مدينه هجرت كردند و در اين

تصوير ص 109؟؟؟

ص: 98

دهكده ساكن شدند ساختند، و گويند مقصود از «مسجدى كه بنياد آن بر پرهيزكارى است» اين مسجد است. و دسته اى ديگر گفته اند: آن آيات، درباره مسجد نبوى در مدينه است.

مسجد ذوقبلتين:

مسجد ذوقبلتين:

مسجدى است در شمال غربى مدينه كه بنام بنى سَلَمه معروف بوده است و در اين مسجد در ماه شعبان سال دوم از هجرت هنگامى كه پيغمبر نماز ظهر رامى خواند آيه تغيير قبله (1) بر وى نازل گشت و پيغمبر در بين نماز روى خود را از بيت المقدس به كعبه برگرداند. در اين مسجد، به يادبود اين تغيير، دو محراب به سوى قبله نخستين و قبله دوم ساخته بودند، ليكن در نوسازى اخير آن قبله را برداشته اند.

تصوير ص 110؟؟؟ از راهنما پرسيدم: چرا اين اثر تاريخى را برداشته اند؟


1- بقره: 144.

ص: 99

گفت: از آن رو كه مردم نادانسته بدان قبله نماز مى خواندند!

مساحت مسجد ذوقبلتين در بازسازى اخير به سه هزار و نهصد و بيست متر مربع رسيده است. (1)

مسجد جمعه:

مسجد جمعه:

پس از مسجد قبااين مسجداز جهت تاريخى دوّمين مسجد است و آن را مسجد وادى و مسجد عاتكه نيز نامند. اين مسجد در باغى است كه بستان شربتلى نام دارد. چون رسول صلى الله عليه و آله از قبا روانه مدينه شد، عتبان بن مالك رئيس خاندان بنى عمرو بن عوف نزد آن حضرت آمد و گفت اى فرستاده خدا! شما چند روز در محل پسرعموهاى ما به سر برديد؟ و اين براى آنان موجب فخر هميشگى است. رسول خدا نزد آنان فرود آمد و آن روز جمعه بود. نماز را در آنجا خواند و جاى نماز را مسجد ساختند.

تصوير ص 111؟؟؟

مسجد فضيخ:


1- تاريخ معالم المدينه، ص 287.

ص: 100

مسجد فضيخ:

اين مسجد در انتهاى شارع العوالى، طرف راست راهى است كه به سوى مستشفى الوطنى مى رود. اين مسجد نيز از مسجدهاى تاريخى و معروف است. فضيخ شرابى است كه ازخرما گيرند. در نامگذارى آن نوشته اند كه جمعى از مسلمانان در خانه اى به باده گسارى مشغول بودند بر اثر مستى بجان هم افتادند، در اين هنگام بود كه آيه حرمت خمر نازل شد. و چون خبر به آنان رسيد توبه كردند و كوزه هاى خمر را شكستند، سپس آن خانه به مسجد تبديل گرديد. (1)

تصوير ص 112؟؟؟

مسجد فتح:


1- تاريخ معالم المدينه، ص 123؛ معجم معالم الحجاز، ج 8، ص 148. و رجوع شود به الغدير ج 6، ص 261- 251 و وفاء الوفا باخبار دار المصطفى، ج 3، ص 821.

ص: 101

مسجد فتح:

اين مسجد در شمال غربى مدينه در دامنه كوه سَلْع بر بلندى قرار دارد. در اين مسجد بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در جنگ خندق بر مشركان نفرين كرد و آنان شكست خوردند. (1)

مجلسى از تفسير على بن ابراهيم آورده:

چون محاصره به درازا كشيد و رسول خدا صلى الله عليه و آله ناتوانى اصحاب خويش ديد، بر كوهى برشد كه امروز مسجد فتح بر آن كوه است و از خدا يارى خواست و گفت:

اى فريادرس اندوهگينان! و اى پاسخ گوينده بيچارگان! اى زداينده اندوه هاى بزرگ! تو مولاى من، ولى من، ولى پدران درگذشته من هستى، غم و اندوه و غصه ما را بزداى! و به توان و نيرو و قوت خود، اندوه اينان را برطرف ساز. جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمد، خدا گفته تو را شنيد و دعاى تو را پذيرفت و باد «دبور» را با فرشتگان مأمور ساخت تا قريش را پراكنده سازند. (2) نظير چنين دعا را احمد نيز در مسند آورده است. (3)


1- تاريخ معالم المدينه، ص 143؛ وفاءالوفا، ص 830.
2- بحارالانوار ج 20 ص 230.
3- تاريخ معالم المدينه، ص 144 و نيز رجوع به وفاءالوفا ج 3، ص 833 شود.

ص: 102

تصوير ص 114؟؟؟

تصوير ص 114؟؟؟

مسجد على عليه السلام:

مسجد على عليه السلام:

اين مسجد در جنوب مسجد فتح و مشرف بر وادى بطحان است. گويند در مدت محاصره شهر مدينه در جنگ احزاب، اميرالمؤمنين على عليه السلام در آن به عبادت

ص: 103

مى پرداخته است. در نزديكى اين مسجد چند مسجد ديگر است كه بنام مسجد فاطمه عليها السلام مسجد ابوبكر و مسجد عمر معروف است.

تصوير ص 115؟؟؟

مسجد غمامه:

مسجد غمامه:

غمامه به معناى ابر است. واقدى نويسد: نخستين نماز عيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به سال دوم هجرت در مدينه خواند در صحرا بود. عصايى را كه نجاشى به زبير بن عوام داده بود و او آن را به رسول صلى الله عليه و آله هديه كرد با خود داشت.

رسول صلى الله عليه و آله نماز را در صحرا خواند سپس در سده دوم هجرت آن نمازگاه را مسجد كردند. در سبب نامگذارى آن به «غمامه» نوشته اند: رسول خدا در آنجا براى باران

ص: 104

دعا كرد و چون دعا خواند ابرى پديد آمد و باران باريد. (1)

تصوير ص 116؟؟؟

مَشْرَبه امّ ابراهيم:

مَشْرَبه امّ ابراهيم:

در سبب نامگذارى آن نوشته اند: ماريه قبطيه، ابراهيم فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله را در اينجا به دنيا آورد. نوشته اند رسول صلى الله عليه و آله در مشربه ام ابراهيم نماز گزارد. مشربه را چند معنى است: زمين نرمى كه در آن رستنى رويد. صفه، مشت كه با آن آب نوشند، آبشخور. و ظاهراً در اينجا به معنى نخست است كه بستانى بوده است و معروف است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در آنجا خمره هاى آب نهاده بود تا از آن بنوشند.


1- تاريخ معالم المدينه، ص 100 به بعد.

ص: 105

تصوير ص 117

مسجد سُقيا:

مسجد سُقيا:

اين مسجد در نزديكى ميدان عنبريه است. گويند رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام رفتن به بدر در آنجا نماز خواندند و دعا كردند، سپس در آنجا مسجدى ساخته شد.

مسجد ابوذر:

مسجد ابوذر:

اين مسجد در انتهاى شارع ابوذر فعلى است و اخيراً آن را كوفته و از نو با مساحتى بيشتر ساخته اند.

ص: 106

تصوير ص 118؟؟؟

مسجد بنى ظفر:

مسجد بنى ظفر:

اين مسجد در جانب شرقى بقيع به طرف حَرّه غربى است.

گويند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با عبداللَّه بن مسعود و معاذ بن جبل و جمعى از صحابه در آن مسجد نشست و فرمود قرآن بخوانيد و چون قارى بدين آيه رسيد فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً. رسول خدا گريست چندان كه محاسن شريفش ترشد.

مسجد شمس:

مسجد شمس:

يا مسجد ردالشمس. بعضى پنداشته اند اين مسجد همان مسجد فضيخ است، ليكن چنين نيست، چه، مسجد فضيخ در عوالى در ناحيه حرّه شرقى است در حالى كه مسجد شمس در

ص: 107

قربان، بين قبا و العوالى بوده است. در اين نقطه، در فضايى كه ميان چند درخت قرار دارد، مخروبه است و مربع مستطيل كه اطراف آن سنگ هاى سياه است و مانده ديوارهاى ويران شده. بعضى را گمان آن است كه اين ويرانه همان مسجد شمس است، ليكن به گمان اين بنده، چنانكه آثار نشان مى دهد اين ويرانه «اطُم» بوده است و اطم خانه كوچكى است كه از سنگ هاى سياه مى ساختند و چون چند خانه با هم يكجا و در حصارى محدود باشد آن را حصن (قلعه) گويند. شمار اين اطم ها در مدينه بيش از صد بوده است كه با گسترش شهر در طول تاريخ، همگى از ميان رفته است. در فاصله دويست متر از شرق اين ويرانه ديوارى است كه روى آن «مسجد شمس» نوشته است و گمان دارم مسجد شمس همانجا بوده است. اما چرا مسجد را «مسجد شمس» گويند، بر طبق آنچه شيعيان معتقدند و حديث هايى هم از جز شيعه درباره آن آمده، خلاصه آن اين است كه: سر رسول خدا صلى الله عليه و آله در دامن على عليه السلام بود و به خواب رفت تا آفتاب پنهان شد. چون رسول از خواب بيدار شد وقت نماز عصر گذشته بود. رسول گفت: «پروردگارا! او (على) در طاعت تو و پيمبر تو بوده است، پس آفتاب را بر او برگردان.» آفتاب برگشت تا على عليه السلام نماز عصر خواند. (1)

اما مؤلف كتاب تاريخ معالم المدينه مى نويسد: آن را


1- براى آگاهى از تفصيل اين داستان و روايت هاى آن، رجوع شود به الغدير، ج 3، صص 141- 126.

ص: 108

مسجد شمس گويند چون بر تلّى بوده است و آفتاب به هنگام دميدن بر آن مى تافته است. (1)

تصوير ص 121؟؟؟

مسجد شَجره:

مسجد شَجره:

در فاصله يك فرسنگ و نيم از مدينه قرار داشته است كه اكنون با گسترش شهر، اين مسافت كمتر شده. چون درخت كُنارى در كنار مسجد بوده است. اين مسجد به نام «شجره» معروف گرديده است. اهميت اين مسجد بيشتر در آن است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حجةالوداع از آنجا محرم شد. هم اكنون حاجيان ايرانى كه پيش از اعمال عمره به مدينه مى روند، در مسجد شجره احرام مى بندند. اين مسجد در سالهاى پيش بسيار محقر و خالى از نظافت بود. در نوسازى


1- ص 125.

ص: 109

اخير (از 1366 به بعد) بر مساحت مسجد افزوده اند چنانكه گنجايش پنج هزار نمازگزار دارد. بيرون مسجد بيش از پانصد دوش حمام و بيش از سيصد و پنجاه عدد دستشويى ساخته شده است.

جز اين مسجدها، مسجدهاى ديگرى نيز در مدينه هست كه هر يك كم و بيش سابقه تاريخى دارد. چون مسجد بنى قريظه، مسجد سقيا و چند مسجد ديگر.

تصوير ص 123؟؟؟

مسجد مباهله:

مسجد مباهله:

مسجدى را كه به نام «مسجد مباهله» نشان مى دهند، نماينده رويدادى تاريخى و بزرگ است.

«مباهله» در لغت «بريكديگر نفرين و لعنت كردن» است.

در سال دهم هجرت گروهى از ترسايان نجران (ناحيه اى است

ص: 110

در يمن در جنوب عربستان) نزد رسول صلى الله عليه و آله آمدند و در باره عيسى عليه السلام با او گفتگو كردند. رسول صلى الله عليه و آله فرمود عيسى بنده خدا و كلمه او بود كه آن را بر مريم القا فرمود. گفتند چگونه ممكن است انسانى بى پدر به دنيا آيد؟ قرآن در اين باره نازل شد كه مثل عيسى، مثل آدم است. چون گفتگو دراز گرديد رسول صلى الله عليه و آله به حكم خدا فرمود: ما و شما پسران، زنانمان و خودمان به مباهلت شويم تا لعنت خدا بر دروغ گويان باشد. در آن روز كه بيست و چهارم و به قولى بيست و يكم ذوالحجه بود رسول خدا با على مرتضى و زهرا و حسن و حسين عليهم السلام بيرون شدند. ترسايان چون هما و جلال آن بزرگواران را ديدند، ترسيدند و از مباهله چشم پوشيدند و با رسول صلى الله عليه و آله مصالحت كردند و جزيه پذيرفتند.

تصوير ص 124؟؟؟

بقيع:

ص: 111

بقيع:

قبرستان معروف و قديمترين و شناخته ترين قبرستان در اسلام كه هنوز حدود آن بر جاى و نام آن بقيع غرقد است.

طول آن يكصد و پنجاه متر و عرض آن يكصد متر است. (1) بقيع درختان انبوه و غرقد درخت عوسج (سياه توسكا) است.

اين قبرستان در ناحيه شرقى مدينه قرار دارد و محدود است از سوى شمال به شارع ملك عبدالعزيز و از شرق به شارع ملك فيصل و از جنوب به شارع امام على و از غرب به شارع ابوذر.

مزار امام حسن مجتبى، امام على بن الحسين، امام محمدباقر و امام جعفرالصادق عليهم السلام و نيز دختر پيغمبر، فاطمه زهرا (بقولى) در اين قبرستان است. همچنين قبر ابراهيم فرزند پيغمبر و رقيه و ام كلثوم و زنان حضرت. گذشته از اين بزرگان، هزارها تن از صحابه كبار و تابعين و صلحا و اخيار و زاهدان و عابدان در اين قبرستان به خاك رفته اند.

متأسفانه در اثر بى توجهى، اين گورستان كه مزار چهارتن از امامان بزرگ شيعه و هزاران تن از صحابه رسول خدا و تابعان آن حضرت در آن قرار دارد، به صورتى زننده وا گذاشته شده. نگارنده سال گذشته نامه اى به وزير حج و اوقاف عربستان سعودى نوشت و ضمن تقدير از خدمات او در بازسازى چندين مسجد متذكر شد كه در سرزمين مكه و مدينه


1- مرآةالحرمين، ج 1، ص 425.

ص: 112

بناهائى بوده كه گذشته از جهت قداست آن در ديده پيروان مذهب هاى اسلامى از نظر تاريخى نيز داراى اهميت است و هم اكنون يكى پس از ديگرى از ميان مى رود. متأسفانه نمى دانم پست نامه را به او رساند يا نه، و اگر رساند بدان توجهى كرد يا نه.

تصوير ص 126؟؟؟

ص: 113

تصوير ص 127؟؟؟

احُد:

احُد:

درّه و كوهى كه بدين نام شهرت دارد، در يك فرسنگى شمال مدينه است كه اكنون به خاطر گسترش شهر، قسمت فراوانى از اين فاصله را ساختمان ها پر كرده است.

احُد از جايگاههاى تاريخى است كه براى مسلمانان حزن انگيز است. در اين جا بود كه دومين جنگ ميان مسلمانان و مشركان مكه در سال سوم هجرت رسول صلى الله عليه و آله در گرفت.

هنگامى كه به رسول خدا خبر دادند ابوسفيان با سپاهيانش به مدينه روى نهاده اند، حضرتش شوراى جنگى تشكيل داد تا معلوم شود شهر بايد صورت دفاع به خود بگيرد، يا سپاهيان برون روند و آماده كارزار گردند؟

ص: 114

نظر سالخوردگان اين بود كه شهر حالت دفاعى داشته باشد ولى جوانان كه گرمى بيشترى داشتند، گفتند به بيرون شهر مى رويم و بر دشمنان حمله مى بريم. چون اينان در اكثريت بودند رسول خدا صلى الله عليه و آله رأى آنان را پذيرفت. سلاح پوشيد و آماده رفتن شد، اما جوانان پشيمان شدند كه چرا رأى خود را بر رسول خدا صلى الله عليه و آله تحميل كردند. پس نزد حضرتش آمدند و گفتند ما از رأى خود بازگشتيم. رسول خدا كه مى دانست قاطعيت در تصميم، شرط رهبرى است و فرمانده نبايد هر لحظه رأى خود را دگرگون كند، فرمود:

«براى پيغمبر سزاوار نيست هنگامى كه لباس رزم پوشيد، آن را از تن در آورد، مگر آنگاه كه جنگ كند.»

سپاهيان مكه خود را به ذُوالحُلَيْفَه رساندند و از آنجا به شمال يثرب رفتند و در كنار احُد توقف كردند. شمار سپاهيان اسلام يك هزار تن بود. پيش از شروع جنگ عبداللَّه بن ابَىّ كه سردسته منافقان بود، به عنوان اعتراض با سيصد تن از مردم خود برگشت و گفت محمد از بچه ها پيروى كرد و رأى مرا ناديده گرفت. مشهور است كه آيه 167 سوره آل عمران درباره او نازل شد.

بارى با جدا شدن عبداللَّه و پيروان او از پيغمبر، تنها هفتصد تن باقى ماندند. رسول خدا صلى الله عليه و آله عبداللَّه پسر جبير سردسته تيراندازان را فرمود مواظب باش، دشمن از پشت سر به ما حمله نكند. جنگ به سود يا به زيان ما باشد، تو نبايد جاى

ص: 115

خود را ترك كنى.

با نخستين حمله مسلمانان، سپاه مكه عقب نشست و سربازان اسلام به گردآورى غنيمت پرداختند. دسته تيرانداز هم براى آنكه از به دست آوردن غنيمت عقب نماند موضع خود را رها كرد و هر چند عبداللَّه كوشيد مانع آنان شود نپذيرفتند. همين كه آنان مدخل دره را رها كردند سوار نظام دشمن به سركردگى خالد پسر وليد ناگهان بر سپاه اسلام حمله برد. مسلمانان شكست خوردند و حمزه عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله و نزديك به هفتاد تن از مسلمانان شهيد گرديدند. مزار حمزه سيدالشهدا و ديگر شهيدان در دامنه كوه قرار دارد. ولى با وسعت خانه سازى اطراف به نظر مى رسد كه اين جايگاه مقدس و تاريخى به سرنوشت ديگر جاى ها كه از ميان رفته است دچار شود.

تصوير ص 130؟؟؟

بَدر:

ص: 116

بَدر:

«همانا خدا شما را در بدر يارى كرد در حالى كه ناتوان بوديد.» (1) يكى از جاى هايى كه در تاريخ اسلام اهميتى خاص دارد بدر است. در اين سرزمين پايه فتح هاى اسلام نهاده شد.

بدر در سابق سر راه مدينه به مكه بود، ليكن امروز، از راه عمومى به كنار است.

نبرد بدر در سال دوم از هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله رخ داد.

خبر به مدينه رسيد كه ابوسفيان با كاروانى بزرگ و مال بسيار از شام به مكه باز مى گردد. پيغمبر سپاهى فراهم آورد كه شمار آن را سيصد و سيزده تن نوشته اند. يك چهارم آن از مهاجران و سه چهارم از انصار بودند. اينان بر سر چاه هاى بدر در كمين نشستند. ابوسفيان خبر يافت و راه خود را تغيير داد، در ضمن از مكه يارى خواست. چون خبر به مكه رسيد ابوجهل در خشم شد و گروهى كه شمار آنان را نهصد تن نوشته اند فراهم آورد وگفت بايد درس فراموش ناشدنى به مردم مدينه بدهم.

مسلمانان چنان كه نوشتيم بر سر چاه ها بودند و سپاه مكه چون در پى آب آمدند با مسلمانان درگير شدند. در اين جنگ هفتاد تن كه بيشتر از مهتران مكه بودند كشته شدند. در جنگ بدر على عليه السلام پشت سپاه پيغمبر بود و چند تن از دلاوران مكه به دست حضرتش كشته شدند.

مأخذهاى كتاب


1- آل عمران: 123.

ص: 117

مأخذهاى كتاب

مأخذهايى كه در نوشتن اين كتاب از آنها استفاده شده است:

1- الاصابة فى تمييز الصحابه، ابن حجر عسقلانى، چاپ 1328 هجرى قمرى.

2- اخبار مكه، محمد بن عبداللَّه ازرقى، دارالاندلس، بيروت 1403 هجرى قمرى.

3- اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، درالكتب الاسلاميه، تهران.

4- بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، مؤسسة الوفاء، بيروت- 1403 هجرى قمرى.

5- تاريخ الاسلام السياسى، حسن ابراهيم حسن، مكتبة النهضه، قاهره 1964- م.

6- تاريخ تحليلى اسلام، سيد جعفر شهيدى، مركز نشر دانشگاهى، 1369 هجرى شمسى.

7- تاريخ الرسل والملوك (تاريخ طبرى)، ابوجعفر محمد بن جريرطبرى، بريل 1879- م.

8- تاريخ عرب، فيليپ حتى. ترجمه محمد سعيدى، كتابفروشى زوار.

9- تاريخ معالم المدينة المنوره، سيد احمد ياسين، مكه- 1412 هجرى قمرى.

ص: 118

10- دائرةالمعارف بريتانيا.

11- دائرة المعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسين مصاحب تهران 1345 هجرى شمسى.

12- دائرةالمعارف، محمدفريد وجدى، دارالمعرفه، بيروت 1971- م.

13- الدر الثمين فى معالم دارالرسول الامين، غالى محمد امين شفقيطى، دارالقبله، جدّه.

14- ديوان خاقانى.

15- ديوان ناصر خسرو، منيوى، محقق. دانشگاه تهران- 1356 هجرى شمسى.

16- زندگانى على بن الحسين عليهما السلام، سيد جعفر شهيدى، دفتر نشرفرهنگ اسلامى، تهران.

17- سفرنامه مكه، مخبرالسلطنه هدايت، انتشارات تيراژه- 1368 هجرى شمسى.

18- سفينةالبحار، حاج شيخ عباس قمى، انتشارات كتابخانه سنائى.

19- الشيخ محمد بن عبدالوهاب، احمد بن حجر آل بن على، مطبعةالحكومه، مكه- 1395 هجرى قمرى.

20- علل الشرائع، محمد بن على بن حسين معروف به صدوق، منشورات مكتبةالحيدريه، نجف- 1385 هجرى قمرى.

21- الغدير، عبدالحسين احمد امينى، دارالكتاب العربى، بيروت- 1387 هجرى قمرى.

22- قرآن كريم، خط عثمان طه.

23- الكعبة و الكسوه، احمد عبدالغفور.

24- كنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، علاءالدين على

ص: 119

المتقى، مؤسسةالرساله، بيروت- 1399 هجرى قمرى.

25- مرآة الحرمين، ابراهيم رفعت پاشا.

26- مستدرك الوسائل، حاج ميرزا حسين نورى، مؤسسة آل البيت، قم- 1407 هجرى قمرى.

27- مسند، احمد بن حنبل، قاهره- 1313 هجرى قمرى.

28- معجم الانساب والاسرات الحاكمه. زامبادر، مطبعة جامعة فؤاد اول، قاهره- 1951- م.

29- معجم البلدان، ياقوت حموى، دارصادر، بيروت- 1374 هجرى قمرى.

30- معجم معالم الحجاز، عاتق بن غيث بلادى، دار مكه، مكةالمكرمة 1401 هجرى قمرى.

31- المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوى، ونسنگ، بريل- 1936- م.

32- المغازى، محمد بن عمر بن واقد، مطبعة جامعه آكسفورد.

1966- م.

33- مكه مكرمه و مدينه منوره، امل اسين، ترجمه احمد آرام، انتشارات اميركبير، تهران- 1358 هجرى شمسى.

34- نشريه وزارت اطلاعات عربستان سعودى، چاپ پنجم، ربيع الثانى- 1402 هجرى قمرى.

35- نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى تهران- 1368.

36- وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعه، محمد بن الحسن الحرّ العاملى، دار احياء التراث العربى، بيروت- 1403

ص: 120

هجرى قمرى.

37- وفاء الوفا، بالخبار دارالمصطفى، نورالدين على سمهودى، داراحياء التراث العربى، بيروت، 1401 هجرى قمرى.

38- وهابيان، على اصغر فقيهى، مؤسسه اسماعيليان- 1364 هجرى شمسى.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109