مهدويت و فرقه ها

مشخصات كتاب

نويسنده: برنجكار|رضا;

نشريه: موعود

نوع نشريه: عمومي

نوع سند: مقاله

تاريخ/شماره: 21

كليدواژه: مهدويت;

اشاره

انديشه پربار «غيبت و مهدويت» در طول تاريخ از دستبرد فكري و عقيدتي و آسيب بدانديشان در امان نبوده و هر از چند گاهي كساني با دستاويز قرار دادن اين انديشه به فريب مردم عوام پرداخته اند.سابقه اين عمل حتي به پيش از دوران تولد امام مهدي، عليه السلام، مي رسد. جريان فطحيه و واقفيه و بسياري از فرقه هاي ديگر كه در طول تاريخ بتدريج از جريان شيعه اماميه (اثني عشري) جدا گشته، دستاويزي جز رواياتي كه از طريق نبي اكرم، صلّي اللّه عليه وآله، درباره غيبت آخرين امام نقل شده بود، نداشتند.در سده هاي اخير نيز فرقه هايي انديشه ناب مهدويت را وسيله اي براي رسيدن به اهداف و آمال دنيوي خويش قرار دادند و چند صباحي خلق روزگار را به اباطيل خود مشغول ساختند.بدون شك آسيب شناسي انديشه مهدويت و پالايش اين انديشه از افكار انحرافي بر غناي هر چه بيشتر آن خواهد افزود و نسل جوان را نيز از درافتادن به برخي از اين انحرافهإ؛ حفظ خواهد كرد.در سلسله مقالات حاضر تلاش شده كه به گونه اي علمي و مستند برخي از انديشه هايي كه در دوران معاصر در ارتباط با موضوع مهدويت مطرح شده اند مورد نقد و بررسي قرار گيرد. باشد كه مورد توجه اهل نظر قرار گيرد.

شيخيه

«شيخيّه» نامي است كه به پيروان شيخ احمد احسايي (1166 - 1242 ق.) گفته مي شود. زادگاه احسايي روستاي «مطَيرفي» واقع در منطقه «احساء» مي باشد. احساء از مراكز قديمي تشيّع بوده است و امروزه ايالتي است در شرق عربستان سعودي بر ساحل غربي خليج فارس، به مركزيت شهر «هفوف». احسايي در پنج سالگي قرآن را نزد پدرش شيخ زين الدين احسايي آموخت. ادبيات عرب و مقدمات علوم ديني

متداول را در احساء فرا گرفت. او از رؤيايي در ايام تحصيل خود ياد مي كند كه در آن شخصي تفسير عميقي از دو آيه قرآن به وي ارائه كرده بود. وي مي گويد: «اين رؤيا مرا از دنيا و آن درسي كه مي خواندم رويگردان ساخت.» اين حالت سرآغاز تحولي معنوي در زندگي شيخ احمد بود كه رؤياهاي الهام بخش ديگري را در پي آورد. او مي گويد: «پس از آنكه به دلالت يكي از رؤياها به عبادت و تفكر بسيار پرداخته است، پاسخ مسايل خود را در خواب از ائمه اطهار، عليهم السلام، دريافت داشته و در بيداري بدرستي و مطابقت آن پاسخها با احاديث پي برده است.»احسايي در سال 1186 ق. مقارن با آشوبهاي ناشي از حملات عبدالعزيز حاكم وهابي سعودي به احساء، به كربلا و نجف عزيمت كرد و از حوزه درس بزرگان تشيع همچون آقا محمدباقر وحيد بهبهاني، سيد علي طباطبايي صاحب رياض، ميرزا مهدي شهرستاني و سيد مهدي بحرالعلوم و شيخ جعفر كاشف الغطاء، بهره مند شد و اجازه هاي متعدد روايي از مشاهير عالمان دريافت كرد. احسايي علاوه بر فقه و اصول و حديث، در طب و نجوم و رياضي قديم و علم حروف و اعداد و طلسمات و فلسفه مطالعاتي كرد و در سال 1209 ق. به سبب بروز طاعون از عتبات به احساء بازگشت و در سال 1212 ق. به عتبات مراجعت نمود. سپس بصره را مسكن دائمي خويش قرار داد. در اين هنگام بود كه براي نخستين بار شروع به بيان بعضي از عبارات معماگونه و مرموز نمود كه خشم علماي متشرعه بصره را برانگيخت.در سال 1221 ق. به قصد زيارت عتبات به كربلا

و نجف سفر كرد و سپس به قصد زيارت حضرت رضا، عليه السلام، عازم خراسان گشت. در بين راه در يزد توقفي كرد. اهل يزد از او استقبال گرمي به عمل آوردند و از وي خواستند كه نزد آنان بماند واو اجابت كرد و پس از بازگشت از مشهد، يزد را مسكن خويش قرار داد و شهرت بسياري كسب كرد.چندي بعد فتحعلي شاه وي را به تهران دعوت نمود و در حق او نهايت احترام را به جا آورد و از شيخ درخواست كرد تا در تهران مقيم شود، اما او اين درخواست را رد كرد و به يزد مراجعت كرد. در سال 1229 ق. در راه زيارت عتبات به كرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم و شاهزاده محمدعلي ميرزاي دولتشاه حاكم كرمانشاهان روبرو گشت و به اصرار حاكم در كرمانشاه اقامت كرد. در مدت اقامتش در آنجا سفرهايي به قصد حج و زيارت عتبات انجام داد.پس از مرگ دولتشاه، در سال 1237 ق. عازم مشهد شد و در ميانه راه چندي در قزوين توقف كرد. در همين زمان بود كه با مخالفت برخي عالمان روبرو شد كه پاره اي از ديدگاههايش را غلوآميز و انحرافي تلقّي مي كردند.نخستين مخالفت آشكار با احسايي از جانب ملامحمدتقي بَرَغاني، معروف به شهيد ثالث، از عالمان بانفوذ قزوين صورت گرفت. نقل شده است كه برغاني در آغاز مانند ديگر بزرگان قزوين، حرمت شيخ را نگاه مي داشت، اما در مجلسي كه احسايي به بازديد او رفته بود، از روي آگاهي، عقيده خاص وي را در باب معاد جسماني جويا شد و پس از شنيدن پاسخ، به وي اعتراض كرد و آن

مجلس با جدال اطرافيان به پايان آمد. اين رويارويي به ميان مردم نيز كشيد و جمعي از علما از احسايي كناره جستند. ركن الدوله، علينقي ميرزا حاكم قزوين، محفلي براي آشتي علما با حضور آن دو ترتيب داد اما اين بار گفتگو به تكفير احسايي از جانب برغاني انجاميد و انتشار اين تكفير توقف بيشتر احسايي را در شهر دشوار ساخت. احسايي از قزوين به مشهد و سپس به يزد و از آنجا به اصفهان و كرمانشاه رفت و در تمام شهرها با سردي از او استقبال شد، گر چه هنوز هم كمابيش از پايگاه مردمي برخوردار بود. اما تلاش برغاني در تأكيد بر تكفير او و نامه هايي كه در اين باره مي نوشت، از عواملي بود كه عرصه را بر احسايي در واپسين سفرش به كربلا تنگ كرد و او را از نيّت ماندگار شدن در آنجا منصرف ساخت. آنچه از فتواي برخي علما بر ضد احسايي نوشته اند، مربوط به همين اوان و پس از آن است.در مقابل، گروهي دشمني با او را روا نمي شمردند، از آن جمله فقيه نامدار حاج محمدابراهيم كلباسي بود كه آسان فهم نبودن پاره اي از آراء و تعبيرات احسايي را باعث سوء تفاهمات و تكفيرها مي دانست و آراي احسايي را در چارچوب عقايد اماميه تلقي كرده او را از علماي اماميه معرفي مي كرد. به هر حال احسايي از كربلا به مكه رفت و سپس از راه مكه عازم موطن خود گرديد، اما در نزديكي مدينه در سال 1241 ق. درگذشت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.آثار فراواني در زمينه هاي گوناگون از احسايي باقي مانده است. از مهمترين آثار او

«جوامع الكلم» است كه در دو جلد چاپ شده است و حاوي پاسخهاي او به سؤالها و نيز قصائدي در رثاي امام حسين، عليه السلام، است. «شرح الزيارة الجامعة الكبيرة» بزرگترين و معروفترين اثر احسايي است كه در چهار مجلد منتشر شده است. كتاب ديگر او «حياةالنفس في حظيرة القدس» است كه كتابي مختصر در اصول عقايد مي باشد. از ديگر آثار منتشر شده احسايي مي توان از «شرح العرشيه»، «شرح المشاعر»، «العصمة و الرجعة»، «الفوائد»، «مجموعة الرسائل»، و «مختصر الرسالة الحيدرية في فقه الصلوات اليومية» نام برد. [1] .

عقايد و آراء

مبناي اصلي شيخ احمد كه بيانگر روش اصلي اوست اين است كه همه علوم و معارف در نزد پيامبر، صلّي اللّه عليه وآله، و اهل بيت او، عليهم السلام، مي باشد و تنها راه كشف معارف، توسل به معصومان و مراجعه به آثار آنان است و آدمي به استقلال قادر به درك هيچ يك از علوم اعتقادي و عملي نيست. او اين مطلب را در شرح فقرات متعددي از زيارت جامعه بيان كرده است. وي در شرح فقره اي از اين دعا مي نويسد: «اگر معتقديم عقل مي تواند به معارف ديني دست يابد بدان جهت است كه هدايت و نور عقل از هدايت و نور معصومان است لذا مخالفان امامان با وجود به كارگيري عقلشان تنها به عقايد باطل مي رسند». او در اين باره عقيده محيي الدين ابن عربي درباره وحدت وجود را ذكر مي كند و از او با تعبير مميت الدين ياد مي كند و از ملاصدرا به جهت پيروي از ابن عربي در برخي عقايد، انتقاد مي كند. احسايي نتيجه مي گيرد كه عقل به صورت مستقل قادر به درك حقايق نيست بلكه تنها با استمداد از انوار اهل بيت و

مدد رساندن آنان به حقايق و علوم، حتي در مسايلي چون صنايع و زراعت دست مي يابد. [2] توجه به تهذيب نفس و كشف و شهود از سوي احسايي در همين راستا قابل تفسير است. او در زهد، رياضت و سير و سلوك عرفاني شهره عام و خاص بود. حال به برخي آراي احسايي اشاره مي كنيم:معاد: معروفترين رأي احسايي درباره كيفيت معاد جسماني است، و همين نظريه دليل اصلي تكفير او از سوي برخي علما از جمله برغاني بود. احسايي اصل معاد جسماني را كه در آيات و احاديث متعدد بر آن تأكيد شده مي پذيرد اما تفسير خاصي از جسم ارايه مي دهد. معني متداول و عرفي معاد جسماني اين است كه آدمي در حيات اخروي همچون حيات دنيوي داراي كالبد ظاهري مركب از عناصر طبيعي است. احسايي معاد جسماني به اين معني را نمي پذيرد. او مي گويد: «جسم در احاديث اعم از جسد است. اجساد در مقابل ارواح به كار مي رود ولي اطلاق اجسام عامتر از اين است». به اعتقاد او آدمي داراي دو جسد و دو جسم است. جسد اول مركب از عناصر زماني است. اين جسد مانند لباس است كه گاهي همراه انسان است و گاهي همراه او نيست و اين جسد لذت و درد و طاعت و معصيت ندارد، همانطور كه فرد معصيت كار وقتي به مرض سختي دچار مي شود و اكثر جسد او از بين مي رود، باز ما او را همان معصيت كار مي دانيم. بنابراين جسد اول، جسد اصلي انسان نيست. اين جسد پس از مرگ از بين مي رود و در حيات اخروي همراه انسان نمي باشد. جسد دوم عبارت است از طينت انسان كه از

عالم «هورقليا»ست. عالم «هورقليا» همان عالم برزخي است كه حد وسط ميان عالم ملك (عالم مادي) و عالم ملكوت (عالم مجرد) مي باشد و بدان، عالم مثال نيز مي گويند. جسد دوم، جسد اصلي انسان است و در قبر باقي مي ماند و پس از نفخ اسرافيل در صور (نفخه دوم يا نفخه بعث)، روح وارد همين جسد مي شود و براي محاكمه و جزا فرا خوانده مي شود. بدين ترتيب در هنگام مرگ روح از هر دو جسم جدا مي شود، اما در معاد با جسد دوم همراه مي گردد. اما جسم اول، جسمي است كه روح پس از مرگ و مفارقت از دو جسد، همراه آن است و انسان با آن جسم پس از مرگ وارد بهشت يا جهنم دنيوي مي شود و مشغول لذت بردن يا عذاب كشيدن مي گردد. پس از نفخه نخست (نفخه صعق) روح و جسم اول نابود مي شود و پس از نفخه دوم (نفخه بعث) روح به وجود مي آيد و وارد جسم دوم و نيز جسد دوم مي شود. احسايي تأكيد مي كند كه بدن اخروي انسان كه عبارت از مجموع جسم دوم و جسد دوم مي باشد، همان بدن دنيوي انسان است، با اين تفاوت كه بدن دنيوي كثيف و متراكم است، اما بدن اخروي از تصفيه هاي متعدد عبور كرده و لطيف و خالص شده است. از همين جا نتيجه مي گيرد كه به معاد جسماني معتقد است ولي عقيده ضروري اماميه بر اين است كه همين بدن عنصري در روز قيامت برانگيخته مي شود، حتي به نصّ قرآن خطوط ريز انگشتان نيز همانند دنيا خواهد بود.امامت: پس از مسأله معاد، امامت و جايگاه امام در آفرينش مهمترين و مشهورترين عقيده

احسايي به شمار مي رود و عقيده وي در اين باره موجب گشته تا برخي او و فرقه شيخيّه را در زمره غاليان به شمار آورند. احسايي معصومان، عليهم السلام، را واسطه فيض خدا مي داند به اين معني كه پس از آنكه خداوند معصومان، عليهم السلام، را خلق كرد، آنان به اذن و مشيت الهي موجودات ديگر را آفريدند. او نقش معصومان، عليهم السلام، در آفرينش جهان را بر اساس علل اربعه ارسطويي توضيح مي دهد. به اعتقاد او معصومان، عليهم السلام، محل مشيت و اراده خداوند هستند و اراده آنان، اراده خداست. از اين رو معصومان، عليهم السلام، علتهاي فاعلي موجودات جهان مي باشند. از سوي ديگر، مواد موجودات از شعاع انوار و وجودات معصومان هستند، لذا آنها علل مادي آفرينش نيز به شمار مي روند، علل صوري بودن معصومان، عليهم السلام، به اين دليل است كه صورتهاي اشياء از صورتهاي مقامات و حركات و اعمال آنهاست. البته صورت مؤمنان همانند صورت معصومان، عليهم السلام، و صورت كافران مخالف صورت آنان است. همچنين معصومان علت غايي عالم اند زيرا اگر آنها نبودند چيزي خلق نمي شد و خلقت موجودات به خاطر خلقت معصومان است. [3] .

فرقه هاي شيخيه

پس از فوت شيخ احمد احسايي، يكي از شاگردانش به نام سيد كاظم رشتي (1212 - 1259 ق.) جانشين او گرديد. سيد در جواني به يزد رفت و به شيخ احمد پيوست و سپس به كربلا رهسپار شد و تا پايان عمر در آن شهر به تدريس و ترويج مكتب شيخيّه مشغول بود. وي بالغ بر يكصد و پنجاه جلد كتاب و رساله نوشت كه غالباً با زبان رمزي و نامفهوم است. برخي معتقدند منشأ اكثر آراي نادرست شيخيّه، سيد كاظم

رشتي است و احسايي بدانها اعتقاد نداشته است. [4] .يكي از شاگردان سيد كاظم، ميرزا علي محمد ملقب به باب بود كه پس از فوت سيد، مدعي جانشيني او شد و پس از آن ادعاي بابيت امام غايب و سپس ادعاي نبوت خويش را مطرح ساخت، شرح عقايد او در بحث از فرقه بابيه ذكر خواهد شد.ديگر شاگرد سيد كاظم، حاج محمدكريم خان قاجار (1225 - 1288 ق.) فرزند حاج ابراهيم خان ظهيرالدولة پسرعمو و داماد فتحعلي شاه بود كه مدعي جانشيني سيد گرديد و فرقه شيخيّه كرمانيه را تأسيس كرد. اين فرقه به نام كريمخانيه نيز ناميده مي شود. پس از حاج محمدكريم خان، اكثر شيخيّه كرمان، فرزندش محمدخان (1263 - 1324 ق.) را به عنوان رئيس شيخيّه پذيرفتند؛ هر چند رحيم خان يكي ديگر از فرزندان حاج محمدكريم خان، نيز مدعي نيابت پدر بود و طرفداراني هم پيدا كرد. از ديگر مدعيان رهبري شيخيّه، محمدباقر خندق آبادي، نماينده حاج محمدكريمخان در همدان بود كه پيروانش فرقه شيخيّه باقريه را در همدان ايجاد كردند. اكثريت شيخيّه كرمانيه پس از محمدخان، برادرش زين العابدين خان (1260 - 1276 ق.) را به رهبري برگزيدند. پس از ابوالقاسم خان ابراهيمي و سپس عبدالرضا خان به رياست شيخيّه كرمانيه برگزيده شدند. عبدالرضاخان در سال 1358 ش. ترور شد. [5] .در آذربايجان نيز علماي بزرگي به تبليغ و ترويج آراي شيخ احمد احسايي پرداختند. از علماي شيخيّه آذربايجان، سه طايفه مهم قابل ذكر است. نخستين طايفه شيخيّه آذربايجان، خانواده حجةالاسلام است. بزرگ اين خاندان ميرزا محمد مامقاني معروف به حجةالاسلام (م. 1269 ق.) است كه نخستين عالم و مجتهد شيخي آذربايجان است. او

مدتي شاگرد شيخ احمد احسايي بوده و از او اجازه روايت و اجتهاد دريافت كرد و نماينده وي در تبريز بود. او همان شخص است كه حكم تكفير و اعدام علي محمد باب را در تبريز صادر كرد. حجةالاسلام سه فرزند دانشمند داشت كه هر سه از مجتهدان شيخي تبريز به شمار مي رفتند و به لقب حجةالاسلام معروف بودند. فرزند ارشد او ميرزا محمدحسين حجةالاسلام (م. 1313 ق.) نام داشت و در نزد سيدكاظم رشتي تلمذ كرده بود. فرزند دوم او ميرزا محمدتقي حجةالاسلام (م. 1312 ق.) نام داشت و از طبع شعر برخوردار بود. تخلّص او «نيّر» مي باشد. [6] فرزند سوم او، ميرزا اسماعيل حجةالاسلام (م. 1317 ق.) نام داشت و از شاگردان ميرزا محمدباقر اسكويي بود. فرزند ميرزا محمدحسين حجةالاسلام، ميرزا ابوالقاسم حجةالاسلام (م. 1362 ق.) آخرين فرد روحاني خانواده حجةالاسلام بود.دومين طايفه شيخيّه آذربايجان، خانواده ثقةالاسلام است. ميرزا شفيع تبريزي معروف به ثقةالاسلام بزرگ اين خاندان است. وي از شاگردان شيخ احمد احسايي بوده است. فرزند او ميرزا موسي ثقةالاسلام نيز از علماي شيخيّه تبريز بود. ميرزا علي معروف به ثقةالاسلام دوم يا شهيد نيز از همين خانواده است. او در سال 1330 ق. به جرم مشروطه خواهي و مبارزه با روسها، به دست روسهاي اشغالگر تزاري در تبريز به دار آويخته شد. برادر او ميرزا محمد نيز از علماي شيخيّه تبريز به شمار مي رفت.سومين طايفه شيخيّه آذربايجان، خاندان احقاقي است بزرگ اين خانواده ميرزا محمدباقر اسكويي (1230 - 1301 ق.) مي باشد كه از مراجع فقه و داراي رساله عمليه بود. او شاگرد ميرزا حسن مشهور به گوهر (م. 1266 ق.) از شاگردان

شيخ احمد احسايي و سيدكاظم رشتي، بوده است. فرزند ميرزا محمدباقر، ميرزا موسي احقاقي (1279 - 1364 ق.) نيز از علما و مراجع بزرگ شيخيّه است. او كتابي تحت عنوان «احقاق الحق» نگاشت و در آن عقايد شيخيّه را بتفصيل بيان نمود. پس از اين تاريخ، او و خاندانش به احقاقي مشهور شدند. در اين كتاب برخي آراي شيخيّه كرمان و محمدكريم خان مورد انتقاد و ابطال قرار گرفته است. [7] از جمله فرزندان ميرزا موسي احقاقي، ميرزا علي، ميرزا حسن و ميرزا محمدباقر هستند كه از علماي بزرگ شيخيّه بودند. هم اينك مركز اين گروه كشور كويت است و رياست آنان را ميرزا حسن احقاقي بر عهده دارد كه مرجع فقهي شيخيّه اسكو و ديگر مناطق آذربايجان مي باشد. [8] .شيخيّه كرمان و آذربايجان در اعتقادات خود را پيرو آراي شيخ احمد احسايي و سيدكاظم رشتي مي دانند اما در فروع دين و اعمال با يكديگر اختلاف نظر دارند. كرماني ها از شيوه اخباري گري پيروي مي كنند و به تقليد از مراجع اعتقاد ندارند. اما شيخيّه آذربايجان به اجتهاد و تقليد معقتدند و از مراجع تقليد خودشان پيروي مي كنند. البته در عقايد نيز شيخيّه آذربايجان برخلاف شيخيّه كرمان، خود نيز به اجتهاد مي پردازند و آراي شيخ احمد و سيدكاظم را بر اساس تلقي خويش از احاديث تفسير مي كنند.

مسأله ركن رابع

يكي از اختلافات شيخيه كرمان و آذربايجان مسأله ركن رابع است. شيخيّه كرمان اصول دين را چهار اصل توحيد، نبوت، امامت و ركن رابع مي دانند. مراد آنها از ركن رابع، شيعه كامل است كه واسطه ميان شيعيان و امام غايب مي باشد. [9] .همين اعتقاد است كه ميان شيخيخ (كرمان) و بابيه ارتباط

ايجاد مي كند. چنانكه در بحث از بابيه خواهيم ديد پس از درگذشت سيدكاظم رشتي، سيد علي محمد باب مدعي شد كه شيعه كامل و ركن رابع كه واسطه ميان شيعيان و امام غايب است اوست. در نتيجه مقام بابيت امام عصر را از آن خود دانست و خود را دروازه اتصال با مهدي موعود معرفي كرد. گر چه او در ادامه كارش مدعي مقام بابيت علم خداوند نيز گرديد، اما شيخيّه آذربايجان بشدت منكر اعتقاد به ركن رابع هستند. [10] و اصول دين را پنج اصل توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت مي دانند. آنان چنين استدلال مي كنند كه شيخ احمد احسايي در ابتداي رساله «حيوةالنفس» و سيدكاظم رشتي در رساله «اصول عقايد»، اصول دين را پنج اصل مذكور مي دانند و در هيچ يك از كتب و رسايل اين دو نفر نامي از ركن رابع برده نشده است. [11] .

پاورقي

[1] دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج6، ص662 - 664؛ دائرةالمعارف تشيع، ج1، ص500 - 501.

[2] شرح الزيارة الجامعة الكبيرة، ج3، ص218 - 219 (كرمان، چاپخانه سعادت، 1356 ش).

[3] شرح الزيارة، ج4، ص26 - 30؛ مجموعة الرسائل (مشتمل بر 23 رساله)، ص308.

[4] شرح الزيارة، ج3، ص297؛ ج4، ص48 - 79؛ مجموعة الرسائل، ص323.

[5] السيد محسن الامين، اعيان الشيعه، ج2، ص590.

[6] ر.ك: محمدجواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامي، ص266 - 268.

[7] ديوان اشعار او با مقدمه و حواشي ميرزا عبدالرسول احقاقي در سال 1388 در چاپخانه شفق تبريز به طبع رسيد. درباره تاريخ خاندان حجةالاسلام از مقدمه اين كتاب نيز استفاده شد.

[8] ر.ك: احقاق الحق، ص167 - 223.

[9] ر.ك: ميرزا عبدالرسول الحائري الاحقاقي، قرنان من الاجتهاد و المرجعية في أسرة الاحقاقي. [

[10] آنان معاد و

عدل را از اصول عقايد نمي شمارند، چرا كه اعتقاد به توحيد و نبوت، خود، مستلزم اعتقاد به قرآن است و چون در قرآن عدالت خدا و معاد ذكر شده است، لزومي ندارد كه اين دو اصل را در كنار توحيد و نبوت قرار دهيم.

[11] ر.ك: احقاق الحق، ص167 - 223.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109