برگرفته از: انديشه قم
هارون الرّشيد (پنجمين خليفه عبّاسي) در گفتگويي، با امام كاظم ـ عليه السّلام ـ سخن را چنين ادامه داد و به آن حضرت خطاب كرده و گفت: شما در بين عام و خاص، روا دانستهايد تا شما را به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت دهند و ميگوييد ما پسر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هستيم، با اينكه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پسري نداشت، تا نسل او از ناحيه پسر ادامه يابد، و ميدانيد كه ادامهي نسل از ناحيهي پسر است نه دختر و شما اولاد دختر او هستيد، پس پسر پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيستيد؟ امام كاظم: اگر پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ هم اكنون حاضر شود و از دختر تو خواستگاري كند، آيا جواب مثبت به او ميدهي؟ هارون: عجبا! چرا جواب مثبت ندهم، بلكه بر اين وصلت بر عرب و عجم افتخار ميكنم. امام كاظم: ولي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از دختر من خواستگاري نميكند و براي من روا نيست كه دخترم را همسر او گردانم. هارون: چرا؟ امام كاظم: زيرا، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ باعث تولّد من شده است (و من نوه او هستم) ولي باعث تولّد تو نشده است. هارون: احسن اي موسي! اكنون سؤال من اين است كه چرا شما ميگوئيد: «من از ذريّه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هستم؟ با اينكه پيامبر نسلي نداشت، زيرا نسل از ناحيه پسر است نه دختر، و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پسر نداشت، شما از نسل دختر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حضرت زهرا ـ عليها السّلام ـ هستيد، نسل حضرت زهرا ـ عليها السّلام ـ نسل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نخواهد بود. امام كاظم: آيا در امانم، و اجازه ميدهي جواب دهم؟ هارون: آري، جواب بده. امام كاظم: خداوند در قرآن (آيه 84 و 85 انعام) ميفرمايد: و من ذرّيته داود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسي و هارون و كذلك نجزي المحسنين ـ و زكريّا و يحيي وعيسي و الياس كلّ من الصّالحين : «و از دودمان ابراهيم ـ عليه السّلام ـ، داود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسي و هارون هستند، اين چنين نيكوكاران را پاداش ميدهيم ـ و همچنين زكريّا و يحيي و عيسي و الياس، هر كدام از صالحان بودند» (سوره انعام، آيه 84 و 85). اكنون از شما ميپرسم: پدر عيسي چه كسي بود؟ هارون: عيسي ـ عليه السّلام ـ پدر نداشت. امام كاظم: بنابراين خداوند در آيه مذكور، عيسي ـ عليه السّلام ـ را به ذريّه پيامبران از طريق مادرش مريم ملحق نموده است، همچنين ما از طريق مادرمان فاطمه ـ عليها السّلام ـ به ذريّه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيوستهايم. آنگاه فرمود: آيا بر دليلم بيفزايم؟ هارون گفت: بيفزا. امام كاظم: خداوند (در مورد ماجراي مباهله) ميفرمايد: فمن حاجّك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين «هرگاه بعد از علم و دانشي كه (درباره مسيح) به تو رسيد (باز) كساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بيائيد ما فرزندان خود را دعوت ميكنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را دعوت ميكنيم، شما نيز زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت ميكنيم شما نيز از نفوس خود، آنگاه مباهله ميكنيم، ولعنت خدا را بر دروغگويان قرار ميدهيم» (سوره آلعمران، آيه 61) آنگاه فرمود: هيچكس ادّعا ننموده كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هنگام مباهله (يعني نفرين كردن براي هلاكت آن كس كه راه باطل را ميپيمايد) با گروه نصاري، كساني را براي مباهله آورده باشد، جز علي ـ عليه السّلام ـ و فاطمه و حسن و حسين ـ عليه السّلام ـ را، بنابراين از اين ماجرا استفاده ميشود كه منظور از «انفسنا» (از نفوس خود) علي ـ عليه السّلام ـ است، و منظور از «ابنائنا» (پسران ما)، حسن و حسين ـ عليه السّلام ـ ميباشند، كه خداوند آنها را پسران رسول خدا خوانده است. هارون: دليل روشن امام كاظم ـ عليه السّلام ـ را پذيرفت و گفت: احسن بر تو اي موسي!... [1] .
روزي هارون الرشيد، وجود مقدس موسي بن جعفر ـ عليهالسّلام ـ را بحضور طلبيد وگفت: من نميدانم چرا شما خود را به پيغمبر اسلام ـ صليالله عليه و آله ـ از ما سزاوارتر ميدانيد؛ بلكه خود را وارث او ميشماريد با اينكه چون پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ از دنيا رفت جدّ ما، عباس، عموي پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ در حال حيات بوده و آيا با بودن عمو ارث به عموزاده كه علي ـ عليهالسّلام ـ باشد ميرسد تا از او اين مقام ارجمند به شما انتقال پيدا نمايد؟» حضرت ابتداء تقاضا كردند كه صلاح است خليفه در اين موضوع بحثي ننمايد ولكن هارون قانع نگرديد و عرضه داشت بايد حتماً برتري خود را نسبت به پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ از ما ثابت نمائيد. حضرت فرمودند: «اكنون كه چنين است من به دو جهت، اولويّت خود را نسبت به پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ از شما ثابت ميكنم: اول اينكه: پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ كه از دنيا رفت، دخترش حضرت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ در قيد حيات بود و مقام فرزند (چه دختر باشد و چه پسر) از عمو مقدم ميباشد، زيرا فرزند در طبقه اول ارث قرار گرفته و عمو در طبقه سوم [2] پس ما كه از طرف مادر منسوب به پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ ميباشيم، مقدم بر شما هستيم كه از طرف عمو نسبت داريد. دوم اينكه: از خليفه سؤال ميكنم، اگر پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ زنده شود و از تو دختر بخواهد آيا دخترت را به او تزويج ميكني؟» هارون گفت: «صد البته، و به اين وصلت افتخار هم ميكنم.» حضرت ـ عليهالسّلام ـ فرمود: «اما اگر پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ از من دختر بخواهد من به او دختر نخواهم داد و البته خود آن حضرت هم هرگز تقاضاي وصلت با دختر مرا نمينمايد؛ زيرا اولادهاي من، همان اولاد پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ و ازدواج با نوه شرعاً حرام و ممنوع است، پس بنابراين ما بدين دو جهت منتسب به پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ هستيم و نوبت به شما نميرسد.» هارون چون چنين ديد، سر به زير انداخت و ساكت شد. [3] .
در يكي از سالها مهدي عباسي وارد مدينه شد و پس از زيارت قبر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با امام كاظم ـ عليه السلام ـ ملاقات كرد و براي آنكه به گمان خود از نظر علمي آن حضرت را آزمايش كند! بحث «خمر» (شراب) در قرآن را پيش كشيد و پرسيد: «آيا شراب در قرآن مجيد تحريم شده است؟» آنگاه اضافه كرد: «مردم اغلب ميدانند كه در قرآن از خوردن شراب نهي شده، ولي نميدانند كه معناي اين نهي، حرام بودن آن است!» امام ـ عليه السلام ـ فرمود: «بلي. اين حرمت شراب در قرآن مجيد صراحتاً بيان شده است.» ـ در كجاي قرآن؟ ـ آنجا كه خداوند متعال خطاب به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايد: «قل إنّما حرّم ربّي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الإثم و البغي بغير الحقّ....» ترجمه: «بگو پروردگار من، تنها كارهاي زشت، چه آشكار و چه پنهان و نيز «إثم» (گناه) و ستم به ناحق را حرام نموده است....» آنگاه امام ـ عليه السلام ـ پس از بيان چند موضوع ديگر كه در اين آيه تحريم شده، فرمود: «مقصود از كلمه «إثم» در اين آيه كه خداوند آن را تحريم كرده، همان شراب است، زيرا خداوند در آيه ديگري ميفرمايد: «يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما إثم كبير و منافع للنّاس و إثمهما أكبر من نفعهما....» [4] ترجمه: «از تو در مورد شراب و قمار مي پرسند، بگو در آن «اثم كبير» (گناهي بزرگ) و سودهايي براي مردم است و گناهش از سودش بيشتراست.» و «إثم» كه در سوره اعراف صريحاً حرام معرفي شده در سوره بقره در مورد شراب و قمار به كار رفته است، بنابراين شراب صريحاً در قرآن مجيد حرام معرّفي شده است. مهدي، سخت تحت تأثير استدلال امام ـ عليه السلام ـ قرار گرفت و بياختيار رو به «علي بن يقطين» [5] كرد و گفت: «به خدا قسم اين فتوا، فتواي هاشمي است!» علي بن يقطين گفت: «شكر خدا را كه اين علم را در شما خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار داده است.» [6] . مهدي از اين پاسخ ناراحت شد و در حالي كه خشم خود را به سختي فرو ميخورد گفت: «راست ميگوئي اي رافضي!!» [7] .
شيخ صدوق (ره) و ديگران از هشام بن حكم (شاگرد برجسته امام صادق ـ عليه السّلام ـ) روايت كردهاند، يكي از دانشمندان و روحانيون بزرگ مسيحيان به نام «بريهه» كه او را جاثليق [8] ميگفتند؛ هفتاد سال در آئين مسيحيان بود، او در جستجوي اسلام و جوياي حقّ و اسلام بود، زني همراه او بود و ساليان دراز به او خدمتگذاري ميكرد، بريهه، سستي آئين مسيحيّت و سستي دلائل آن را از آن زن، مخفي ميكرد، تا اينكه: آن زن از اين جريان آگاه گرديد، بريهه همچنان به پرسوجو و كندوكاو دربارهي اسلام پرداخت، و از رهبران و علما و صالحان اسلام، جويا ميشد، و براي شناختن انديشمندان اسلام كنجكاوي ميكرد. او در ميان هر فرقه و گروهي وارد ميشد، و گفتار و عقائد آنها را بررسي مينمود، ولي چيزي از حقّ به دست نميآورد، به آنها ميگفت: «اگر رهبران شما بر حق باشند، لازم بود كه مقداري از حقّ نزد شما وجود داشته باشد.» تا اينكه او در اين راه جستجو، اوصاف شيعه و آوازهي «هشام بن حكم» را شنيد. يونس بن عبدالرّحمن (يكي از شاگردان امام صادق ـ عليه السّلام ـ) ميگويد: هشام گفت: روزي در كنار مغازهام كه در «باب الكرخ» قرار داشت، نشسته بودم، جمعي نزد من قرآن ميآموختند، ناگاه ديدم گروهي از مسيحيان، كه همراه «بريهه» بودند، بعضي از آنها كشيش و بعضي در مقامات ديگر، در حدود صدنفر بودند، لباسهاي سياه در تن داشتند، و كلاههاي برنس [9] بر سرشان بود، بريهه «جاثليق اكبر» نيز در ميانشان بود آمدند و در اطراف مغازه من اجتماع كردند، براي بريهه، كرسي (صندلي مخصوص) گذاشتند، او بر آن نشست، اسقفها و رهبانان، با كلاههاي برنس كه بر سرداشتند، برخاستند و بر عصاهاي خود تكيه دادند. بريهه گفت: در ميان مسلمانان هيچكس از افرادي كه به «علم كلام» شهرت دارند، نبودند مگر اينكه من با آنها درباره حقّانيّت مسيحيت بحث و مناظره كردهام، ولي چيزي را كه با آن مرا محكوم كنند، در نزد آنها نيافتهام، اكنون نزد تو آمدهام تا دربارهي حقّانيّت اسلام با تو مناظره كنم. سپس ماجراي مناظره هشام با بريهه، و پيروزي هشام را در ضمن گفتاري طولاني شرح داده آنگاه ميگويد: نصرانيها پراكنده شدند، در حالي كه با خود ميگفتند: اي كاش ما با هشام و اصحاب او، روبرو نميشديم، و بريهه پس از اين مناظره، در حالي كه بسيار غمگين و محزون بود به خانهاش بازگشت. زني كه در خانه او، خدمت ميكرد به بريهه گفت: «علّت چيست كه تو را غمگين و پريشان مينگرم» بريهه ماجراي مناظره خود با هشام را براي زن، بيان كرد، و گفت: علّت غمگين بودن من همين است. زن به بريهه گفت: «واي بر تو، آيا ميخواهي بر حق باشي يا بر باطل؟!» بريهه جواب داد: «ميخواهم بر حقّ باشم». زن گفت: هر جا كه حق خود را يافتي، به همان جا ميل كن، و از لجاجت بپرهيز، زيرا لجاجت، نوعي شكّ است، و شكّ، موضوع زشتي است و اهل شكّ، در آتش دوزخند. بريهه، سخن زن را پذيرفت و تصميم گرفت بامداد نزد هشام برود، بامداد نزد هشام رفت، ديد هيچكس از اصحاب هشام در نزدش نيستند، به هشام گفت: «اي هشام! آيا تو كسي را سراغ داري كه رأي او را الگو قرار داده و از او پيروي كني؟، و اطاعت او را دين خود بداني». هشام گفت: «آري اي بريهه». بريهه، از اوصاف آن شخص، سؤال كرد. هشام، اوصاف امام صادق ـ عليه السّلام ـ را براي بريهه، بيان كرد، بريهه به امام ـ عليه السّلام ـ اشتياق پيدا كرد و همراه هشام، از عراق به مدينه مسافرت كردند، زن خدمتكار، نيز همراه بريهه بود، آنها تصميم داشتند به حضور امام ـ عليه السّلام ـ برسند، ولي در دالان خانه امام صادق ـ عليه السّلام ـ، با موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ ديدار نمودند. مطابق روايت «ثاقب المناقب» هشام بر او سلام كرد، بريهه نيز سلام كرد، سپس آنها علّت شرفيابي خود را به حضور امام، بيان كردند، امام كاظم ـ عليه السّلام ـ در آن هنگام، كودك بود (و طبق روايت شيخ صدوق (ره) هشام، داستان بريهه را براي حضرت كاظم نقل نمود.)
امام كاظم: اي بريهه! تا چه اندازه به كتاب خودت (انجيل) آگاهي داري؟ بريهه: من به كتاب خودم آگاهي دارم. امام كاظم: تا چه اندازه به تأويل (معناي باطني) آن اعتماد داري؟ بريهه: به همان اندازه كه به آگاهيم از آن، اعتماد دارم. در اين هنگام، امام كاظم ـ عليه السّلام ـ به خواندن آياتي از انجيل، آغاز كرد. بريهه (آنچنان مرعوب قرائت امام شد كه) گفت: «حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ انجيل را اين چنين كه شما ميخوانيد، تلاوت ميكرد، اين گونه قرائت را جز حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ، هيچكس نميخواند»، آنگاه بريهه به امام كاظم ـ عليه السّلام ـ عرض كرد: ايّاك كنت اطلب مند خمسين سنه او مثلك: «مدّت پنجاه سال بود كه در جستجوي تو يا مثل تو بودم» سپس، بريهه، هماندم مسلمان شد، زن خدمتكار او نيز مسلمان گرديد، و در راه اسلام، استقامت نيكو نمودند، سپس هشام همراه بريهه و آن زن، به محضر امام صادق ـ عليه السّلام ـ رسيدند، و هشام ماجراي گفتگوي حضرت كاظم ـ عليه السّلام ـ و بريهه، و مسلمان شدن بريهه و زن خدمتكار را به عرض امام صادق ـ عليه السّلام ـ رسانيد. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: ذرّيّةً بعضها من بعضٍ والله سميع عليم: «آنها فرزنداني بودند كه (از نظر پاكي و كمال) بعضي، از بعضي ديگر گرفته شدهاند و خداوند شنوا و دانا است» (آلعمران ـ آيه 34)
بريهه: فدايت گردم، تورات و انجيل و كتابهاي پيامبران ـ عليه السّلام ـ از كجا نزد شما آمده است؟ امام صادق: اين كتابها، از جانب آنها به ارث به ما رسيده است، ما همانند آنها، آن كتابها را تلاوت ميكنيم، و همانند آنها ميخوانيم، خداوند در زمين، حجّتي را قرار نميدهد، كه هرگاه از او سؤالي كنند، در پاسخ بگويد: «نميدانم». از آن پس، بريهه ملازم امام صادق ـ عليه السّلام ـ و از ياران او گرديد، تا اينكه در عصر امام صادق ـ عليه السّلام ـ از دنيا رفت، امام صادق ـ عليه السّلام ـ او را با دست خود غسل داد و كفن كرد و با دست خود، او را در ميان قبر نهاد، و فرمود: هذا حواري من المسيح عليه السّلام يعرف حقّ الله عليه: «اين مرد، يكي از حواريّون (ياران نزديك) عيسي ـ عليه السّلام ـ است كه حقّ خدا بر خويش را ميشناسد»، بيشتر اصحاب امام صادق ـ عليه السّلام ـ آرزو ميكردند كه همچون بريهه (داراي آن مقام عالي معنوي) باشند. [10] .
مهدي عباسي سومين خليفه عباسي، روزي در محضر امام موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ نشسته بود، ابويوسف (كه از دانشمندان مخالف اهل بيت نبوّت بود) در آن مجلس حضور داشت، به مهدي رو كرد و گفت: «اجازه ميدهي سؤالهايي از موسي بن جعفر كنم كه از پاسخ آنها درمانده شود؟» مهدي عباسي: اجازه دادم. ابويوسف به امام كاظم ـ عليه السلام ـ گفت: «اجازه ميدهيد سؤال كنم؟» امام ـ عليه السلام ـ: سؤال كن. ـ كسي كه در مراسم حجّ، احرام بسته، آيا زير سايه رفتن براي او جايز است؟ ـ جايز نيست. ـ اگر خيمهاي در زمين نصب كند و براي استراحت، زير آن برود جايز است؟ ـ آري. ـ بين اين دو سايه چه فرقي است كه در اولي جايز نيست ولي در دومي جايز است؟! امام موسي كاظم ـ عليه السلام ـ به او فرمود: «در مسأله زني كه عادت ماهيانه داشته، آيا نمازهاي آن ايام را بايد قضا كند؟» ـ نه. ـ آيا روزههايش كه در آن ايام نگرفته بايد قضا كند؟ ـ آري. ـ به من بگو، بين اين دو، چه فرق است كه در مورد اولي (نماز) قضا لازم نيست ولي در مورد دومي (روزه) قضا لازم است؟ ـ دستور چنين آمده است. ـ در مورد كسي كه در احرام حج است نيز دستور چنان آمده است كه گفته شد. ابويوسف از اين پاسخ دندان شكن، شرمنده و خجالت زده شد. مهدي عباسي به او گفت: «ميخواستي كاري كني كه موجب سرشكستگي امام شود ولي نتوانستي.» ابو يوسف گفت: «رماني بحجرٍ دامغٍ» يعني: «موسي بن جعفر با سنگ خرد كننده مرا ترور كرد.» [11] .
هارون، امام كاظم ـ عليه السلام ـ را به زندان طويل المده محكوم كرد و علاوه بر اين خواست تا آن حضرت را تحت فشار روحي شديد قرار دهد و حضرت را در انظار مردم گناه كار جلوه دهد. لذا كنيزكي بسيار خوش سيما و زيبارو را نزد امام موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ فرستاد تا بلكه امام كاظم ـ عليه السلام ـ كه سالها از همسران خود دور است دستي به سوي كنيز دراز كند و هارون با اين بهانه امام را بكوبد. چون كنيز روانه زندان شد امام ـ عليه السلام ـ پرسيد: اين زن كيست؟ فرستاده هارون: كنيزي است كه هارون آن را از باب هديه براي خدمت به شما فرستاده است. امام كاظم ـ عليه السلام ـ: «بل انتم بهديّتكم تفرحون» من احتياجي به اين زن و امثال او ندارم. هارون: ما با اختيار او و به رضاي وي او را حبس نكردهايم. جاريه بايد در كنار تو بماند. زندان ماند و كنيزك زيبا رو و امام موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ و صدها چشم جاسوس كه از روزنهها امام را تحت نظر داشتند. مدتي گذشت ناگهان جاريه را ديدند كه سر به سجده گذارد و ناله و شيون ميكند و فرياد ميزند: «سبّوح، قدوس.» هارون: برويد كنيز را نزد من آوريد. چون كنيز را آوردند ديدند كه بدنش ميلرزد و نظر به آسمان ميكند. هارون: اي كنيز! ترا چه شده است؟! كنيز: من امر عجيبي ديدم. وقتي كه مرا در زندان گذاشتند و رفتند. هر چه دلربائي كردم تا حضرت را متوجه خود سازم مؤثر واقع نشد و امام ـ عليه السلام ـ دائماً مشغول نماز بود و چون از نماز فارغ شد مشغول به ذكر ميشد. عاقبت الامر با ادب جلو رفتم و گفتم: آقا جان! مرا به خدمت شما فرستادهاند. آيا حاجتي داري تا برآورده سازم؟ امام ـ عليه السلام ـ فقط اشاره به آسمان كرد و فرمود: تا اينها هستند نيازي به تو ندارم. به آسمان نگاه كردم. باغي ديدم كه نظير آن را نديده بودم. باغي پردرخت كه اول و آخرش ديده نميشد. باغي مفروش با فرشهاي زيبا و حرير، و جاريهها و زناني را ديدم كه در خوش سيمايي و خوش لباسي نظير نداشتند. كنيزكاني ديدم كه لباس حرير بر تن داشتند و تاجهايي از ياقوت به سر. در دست آنان ظرفهاي بلورين و دستمالهاي لطيف ديدم و از هر رنگي غذا حاضر بود. زنان زيبا رو به من گفتند: اي كنيز ناپاك! از نزد مولاي ما دور شو. من از مشاهده آن همه زيبايي بياختيار به سجده افتادم و مدهوش شدم تا اينكه خادم تو آمد و مرا نزد تو آورد. هارون: نه! شايد تو به سجده رفتهاي و خواب ديدهاي. جاريه: نه به خدا قسم. پيش از سجده اينها را ديدم و براي آن به سجده رفتم. هارون با عصبانيت فرياد زد: ببريد اين زن ناپاك را و زنداني كنيد تا كسي اين حرفها را نشنود. كنيز از آن پس دائماً مشغول به نماز بود و زبان به ذكر خداوند ميگرداند. شخصي از او پرسيد: چرا هميشه به نماز و عبادت و ذكر مشغولي؟ كنيز: عبد صالح را اين گونه ديدم كه هميشه در عبادت خدا بود. ـ عبد صالح كيست؟ كنيز: مدتي كه در زندان كنار امام كاظم ـ عليه السلام ـ، بودم شنيدم كه زنان زيبا روي آسماني به آن حضرت ـ عليه السلام ـ عبد صالح ميگفتند. [12] .
[1] اقتباس از احتجاج طبرسي، ج 2، ص 340 ـ 338، نشر اسوه.
[2] طبقات ارث: كساني كه به واسطه خويشاوندي نسبي از ميّت ارث ميبرند به سه گروه (طبقه) تقسيم ميشوند: گروه اول:1ـ پدر و مادر 2ـ فرزندان گروه دوم:1ـ جدّ و جدّه 2ـ برادر و خواهر گروه سوم:1ـ عمو و عمه 2ـ دايي و خاله نكته: با وجود گروه اول، گروه دوم و سوم ارث نميبرند، حتي اگر يك نفر از آنها زنده باشد، و با وجود گروه دوم چيزي به گروه سوم نميرسد. (تحريرالوسيله، جلد3، كتاب الارث، ص378.).
[3] منهاج الولايه، علي بن إبراهيم القرني، ص490.
[4] سوره بقره، آيه 219.
[5] علي بن يقطين از اصحاب امام كاظم ـ عليه السلام ـ بود كه موفق شده بود اعتماد دستگاه حكومت عباسي را به خود جلب كند و بر اساس دستورات امام ـ عليه السلام ـ از اين طريق در خدمت به شيعيان بكوشد.
[6] گويا مقصود وي اين بود كه به حكم قرابتي كه ميان بني عباس و بني هاشم هست، علم و دانش امام كاظم ـ عليه السلام ـ براي مهدي نيز موجب افتخار است.
[7] علي بن يقطين از مذهب خود تقيه ميكرد و مهدي عباسي با اين جمله به او فهماند من به مذهب واقعي تو يعني تشيع پي بردم. كليني، الفروغ من الكافي، ج 6، ص 406.
[8] «جاثليق»: شخصيّت بزرگ مسيحيان است، كه بعد از او در درجه، «مطران»، و بعد از او اسقف»، و بعد از او «قسّيس» است.
[9] برنس: كلاههاي درازي كه روحانيون مسيحي، بر سر ميگذارند.
[10] انوار البهيّه، ص 189 تا 192.
[11] عيون أخبار الرضا ـ عليه السلام ـ، ج 1، ص 78.
[12] مناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 315، طبع نجف.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».