عنوان : صلابت و مدارا در سيره امام كاظم (عليه السلام)
پديدآورندگان : امام هفتم موسي بن جعفر(ع)(توصيف گر)
شمس الله ايلامي(پديدآور)
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
صاحب محتوا : موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان
توصيفگر : مدارا
صلابت
وضعيت نشر : قم: موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
ويرايش : -
خلاصه :
مخاطب :
يادداشت : ,ملزومات سيستم: ويندوز 98+ ؛ با پشتيباني متون عربي؛ + IE6شيوه دسترسي: شبكه جهاني وبعنوان از روي صفحه نمايش عنوانداده هاي الكترونيكيمنشأ مقاله: ماهنامه كوثر، شماره39، خرداد 1379
شناسه : oai:tebyan.net/5988
تاريخ ايجاد ركورد : 1387/12/1
تاريخ تغيير ركورد : 1387/12/1
تاريخ ثبت : 1389/6/28
قيمت شيء ديجيتال : رايگان
يكي از بحثهايي كه امروزه مورد توجه گروهي از افراد جامعه قرار گرفته، مسالهي تسامح و تساهل در دين است. اين افراد دو دستهاند: الف- مغرضان، كج انديشان و التقاطي مذهبان كه شناخت درستي از دين نداشته، هرچه به نفع نيات پليد خود باشد، ميپذيرند و با سلاح تسامح به جنگ دين ميآيند. ب- متدينان ساده و خوش باور كه بدون تأمل در گفتههاي ديگران، اسلام را دين سهل و سمح دانسته، ناخواسته آب در آسياب دشمن ميريزند؛ اينان چون متحجران خوارجند كه كاغذ پارههاي برسر ني را اساس قرآن دانستند و در مقابل قرآن ناطق ايستادند. از آنجا كه اگر اسلام از چشمهي زلال اهلبيت به ما نرسد نه تنها، شفا بخش نبوده، بلكه سمي مهلك خواهد بود، به نظر ميرسد درباره ي مسألهي تساهل و تسامح ديني نيز بايد به پيشوايان معصوم عليهمالسلام پناه برد تا ما را از زلال خويش سيراب سازند. بررسي ابعاد مختلف سيرهي اين بزرگواران حد و مرز تساهل و تسامح را به خوبي روشن ميسازد. اين نوشتار سيرهي امام موسي بن جعفر(ع) در اين باره را به اختصار بررسي ميكند. دوران امامت اين امام همام از سال 148 ه.ق كه حضرت امام صادق (ع) به شهادت رسيد. آغاز شد آن حضرت در اين دوران با چهار خليفهي سفاك به مقابله پرداخت: منصور دوانيقي، مهدي عباسي، هادي و هارونالرشيد خلفاي جلاد بني عباس در اين عصر بودند. سيره امام كاظم (ع) نشان ميدهد آنجا كه بحث دفاع از دين مطرح است امام تا مرز شهادت پيش ميرود و ذرهاي سياسي كاري و تساهل و سازش در وجود مباركش پيدا نميشود. امام از دو سلاح تقيه و زندان براي دفاع از دين استفاده ميكند و در جاهايي كه مبسوط اليد باشد به ترويج و اقامهي احكام دين ميپردازد. آنچه به عنوان مدارا و تساهل در زندگي امام كاظم (ع) رخ داده است، به زندگي شخصي و گذشت و ايثار آن حضرت مربوط است. نمونههاي زير گوشهاي از برخورد قاطع امام كاظم (ع) در جهت عزت و صلابت ديني، اقامهي عدل و برپايي حدود الهي است.
قيام و نهضت فخ كه در نتيجه ستم بسيار دستگاه خلافت به علويان و شيعيان رخ داد. با روش پيشواي هفتم بيارتباط نبود: زيرا آن حضرت نه تنها از آغاز تا تشكيل نهضت از آن اطلاع داشت بلكه با رهبر آن (حسين شهيد فخ) نيز در تماس و ارتباط بود. امام هنگامي كه احساس كرد حسين در تصميم خود براي مبارزه با دستگاه ستم پيشه استوار است، به او فرمود: «گرچه شهيد خواهي شد ولي باز در جهاد و پيكار كوشا باش. اين گروه (عباسيان) مردمي پليد وبدكارند كه اظهار ايمان ميكنند ولي در باطن ايمان و اعتقادي ندارند. من دراين راه پاداش شما را از خداي بزرگ ميخواهم.» [1] . هادي عباسي كه ميدانست قيام فخ بدون مشورت و چراغ سبز امام كاظم (ع) صورت نگرفته است، امام را به قتل تهديد كرد و گفت: به خدا سوگند، حسين به دستور موسي بن جعفر بر ضد من قيام و از او پيروي كرده، زيرا پيشواي اين خاندان، كسي جز موسي بن جعفر نيست. خدا مرا بكشد، اگر او را زنده بگذارم. [2] .
يكي از ويژگيهاي مهم حكومت اسلامي، اجراي حدود بدون هيچ ملاحظه و مسامحه است. اگر در نظامي حدود براي توده مردم كه دستشان به جايي نميرسد. به شديدترين وجه جاري شود ولي وقتي نوبت به دانه درشتها ميرسد، هزار و يك حيله براي تخفيف مجازات آنان به كار رود، آن نظام از اسلام دور شده است. امام كاظم (ع) در مورد اجراي حدود ميفرمايد: منفعت اقامه حد براي خداوند در روي زمين از بارش چهل روز باران بيشتراست. و اين كه در قرآن آمده است: (يحيي الارض بعد موتها) خداوند زمين مرده را زنده ميكند. منظور زنده كردن به وسيلهي قطرات باران نيست، بلكه منظور اين است كه خداوند مرداني را در روي زمين بر ميگزيند تا عدالت را بر پا دارند و با اقامهي عدل زمين را زنده كنند. [3] . اسحاق بن عمار ميگويد: از امام موسي بن جعفر (ع) در مورد چگونگي و كيفيت اجراي حد بر شخص زناكار پرسيدم، فرمود: شديدترين نوع تازيانه بر او زده شود.
امام موسي بن جعفر (ع) ميفرمايد: اگر كسي نزد حاكم فاسقي برود و براي اين كه دنيايش آباد شود، آياتي از قرآن را برايش بخواند، به خاطر هر حرفي كه از دهانش خارج ميشود، ده بار لعنت ميگردد. [4] .
روزي هارون الرشيد به امام موسي بن جعفر(ع) عرض كرد: ميخواهم فدك را به تو برگردانم. امام فرمود: من فدك را نميخواهم مگر با حدود آن. هارون گفت: حدود آن را مشخص كن. امام فرمود: اگر حدودش را بگويم آن را به من نخواهي داد. هارون اصرار كرد و گفت فدك را با حدودش به امام خواهد بخشيد. امام فرمود: حد اول فدك، عدن است. هارون با شنيدن اين جمله درهم كشيده شد. امام فرمود: حد دوم آن سمرقند و حد سوم آن آفريقا و حد چهارم آن نواحي درياي خزر و ارمنستان است. هارون الرشيد در حالي كه به شدت عصباني شده بود، گفت: با اين حال چيزي براي ما باقي نميماند. امام فرمود: من از اول گفتم: اگر فدك را بخواهم با حدود آن است و تو آن را به ما نخواهي داد. [5] . اين حديث نشان ميدهد كه قضيه فدك رمز حكومت عدل است و امام با بيان اين مطلب بر حكومت بنيعباس خط بطلان كشيد.
در يكي از سالها، هارون الرشيد براي انجام اعمال حج به مكه رفت. اطرافيان خليفه مسجدالحرام را خلوت كرده، مانع طواف ديگران شدند. در اين هنگام، امام موسي بن جعفر(ع) در كسوت مردي كه لباس اعراب بياباني را به تن داشت، وارد شد و بدون توجه به امر و نهي اطرافيان خليفه به طواف پرداخت و فرمود: اينجا مكاني است كه خداوند بين همه مردم از خليفه و غير خليفه تساوي برقرار كرده است. جالب توجه اين كه امام در طواف جلوتر از هارون قرارگرفت و هارون پشت سر امام طواف به جاي آورد. هنگام استلام حجرالاسود نيز امام قبل از هارون حجر را استلام كرد. بعد از تمام شدن اعمال، هارون كه امام را نميشناخت. گفت: اين اعرابي را بياوريد تا علت كارهايش را بازگو كند. وقتي به امام عرض كردند هارون او را خواسته است. امام فرمود: من با او كاري ندارم. اگراو كار دارد، پيش من بيايد. [6] .
روزي امام كاظم (ع) وارد يكي از كاخهاي هارون در بغداد شد. هارون به قصر خود اشاره كرده و با نخوت و تكبر پرسيد: اين قصر از آن كيست؟ (هدف او از اين كار آن بود كه شكوه و قدرت خود را به رخ امام بكشد.) حضرت بدون آن كه كوچكترين اهميتي به كاخ پرزرق و برق او دهد، با كمال صراحت فرمود: اين خانه، خانهي فاسقان است. همان كساني كه خداوند دربارهي آنان ميفرمايد: «به زودي كساني را كه در زمين به ناحق كبر ميورزند و هرگاه آيات الهي را ببينند، ايمان نميآورند و اگر راه رشد و كمال را ببينند، آن را در پيش نميگيرند. ولي هرگاه راه گمراهي را ببينند، آن را طي ميكنند، از آيات منصرف خواهم كرد. زيرا آنان آيات ما را تكذيب كرده، از آن غفلت ورزيدهاند.» هارون الرشيد از اين پاسخ سخت ناراحت شد و در حالي كه خشم خود را به سختي پنهان ميكرد با التهاب پرسيد: پس اين خانه از آن كيست؟ امام بيدرنگ فرمود: اين خانه ملك شيعيان و پيروان ما است، ولي ديگران آن را با زور تصاحب كردهاند. اين خانه در حال عمران و آبادي از صاحب اصلياش گرفته شده است و هر وقت بتواند آن را آباد سازد، پس خواهد گرفت. [7] .
يكي از شگردهاي تبليغاتي دستگاه خلافت، مسأله انتساب هارون به خاندان رسالت بود و شخص هارون بر اين مساله بسيار تكيه ميكرد. او روزي وارد مدينه شد و سمت قبر پيامبر اكرم(ص) رهسپار گرديد. هنگامي كه به حرم رسيد و انبوه جمعيت را ديد، رو به قبر پيامبر كرد و گفت: درود بر تو اي پيامبر خدا، درود برتو اي پسرعمو. او اين كلمات را با صداي بلند گفت تا مردم بدانند خليفه پسرعموي پيامبر است. در اين هنگام امام هفتم(ع) كه در آن جمع حاضر و از هدف هارون آگاه شده بود. نزديك قبر پيامبر رفت و باصداي بلند فرمود: درود بر تو اي پيامبرخدا(ص)، درود برتو اي پدر. هارون از اين سخن سخت ناراحت شد، رنگ صورتش تغيير يافت و بياختيار گفت: واقعاً اين افتخار است. [8] . هارون نه تنها كوشش ميكرد انتساب خويش به مقام رسالت را به رخ مردم بكشد، بلكه به وسايلي ميخواست پيامبرزادگي اين پيشوايان بزرگ را نيز انكار كند. او روزي به امام كاظم(ع) گفت: شما چگونه ادعا ميكنيد فرزند پيامبريد در حالي كه فرزندان علي(ع) هستيد. زيرا هركس به جد پدري خود منسوب ميشود، نه جد مادري!؟ امام كاظم(ع) در پاسخ آيهاي را تلاوت فرمود كه خداوند ضمن آن ميفرمايد: «... و از نژاد ابراهيم، داوود، سليمان، ايوب، زكريا، يحيي، عيسي و الياس را كه همگي از نيكان و شايستگانند. هدايت كرديم.» آنگاه فرمود: در اين آيه، عيسي از فرزندان پيامبران پيشين شمرده شده است در صورتي كه او پدر نداشت و تنها از طريق مادرش مريم نسبتش به پيامبران ميرسيد. پس به حكم اين آيه، فرزندان دختري نيز فرزند شمرده ميشوند. ما نيز به واسطهي مادرمان حضرت زهرا (س) فرزند پيامبريم. [9] . در مناظرهي مشابه ديگري، امام در پاسخ به اين پرسش كه چرا شما خود را فرزندان رسول خدا (ص) ميناميد؟ فرمود: اي هارون! اگر پيامبر زنده شود و دختر تو را براي خود خواستگاري كند، آيا دخترت را به پيامبر تزويج ميكني؟ هارون گفت: نه تنها تزويج ميكنم بلكه با اين وصلت به تمام عرب و عجم افتخار ميكنم. امام فرمود: ولي اين قضيه در مورد من صادق نيست. نه پيامبر (ص) دختر مرا خواستگاري ميكند و نه من دخترم را به او تزويج ميكنم. زيرا من از نسل اويم و اين ازدواج حرام است. ولي تو از نسل پيامبر نيستي. [10] .
هارون از ساحري خواست وقتي امام كاظم (ع) كنار سفرهي غذا نشست، كاري كند اهل مجلس به ايشان بخندند و امام كوچك شود. وقتي سفره حاضر شد خادم امام (ع) دست برد كه نان را بردارد و نزد امام بگذارد، نان پريد و هارون و اهل مجلس خنديدند. در اين لحظه، امام به تمثال شيري كه بر پردهاي در اتاق نقاشي شده بود، اشاره كرده و فرمود: اي شير خدا، دشمن خدا را بگير. تمثال به صورت شير واقعي در آمده و ساحر را پاره پاره كرد و بلعيد. هارون و اطرافيانش از ديدن اين صحنه از هوش رفتند. چون به هوش آمدند، هارون عرض كرد: كاري كنيد تا ساحر زنده شود. امام فرمود: اگر عصاي موسي آنچه بلعيده بود، برگرداند، اين تمثال شير نيز چنين خواهد كرد. [11] در اين قضيه اهميت جايگاه امامت و ولايت به خوبي روشن ميشود. زيرا امام در اين مجلس به عنوان رهبري و امامت تشيع مورد اهانت قرار گرفت نه به عنوان شخص. به همين جهت نيز با قاطعيت به مقابله پرداخت.
هشام بن سالم ميگويد: من و ابوجعفر (مؤمن طاق) بعد از وفات امام صادق (ع) در مدينه بوديم. مردم ميگفتند: بعد از امام صادق (ع)، عبدالله امام است، زيرا او پسر بزرگ است. ما بر عبدالله وارد شديم، ديديم مردم گرد او جمع شدهاند. ما چنان كه قبلاً از پدرش ميپرسيديم، در مورد زكات و مقدار آن از او پرسيديم، گفت: در دويست درهم، پنج درهم و در صد درهم، دو و نيم درهم. گفتيم: حتي مرجئه هم چنين حرفي نزده است، در حالي كه حيران بوديم از نزد او بيرون آمديم. من و ابوجعفر در كوچههاي مدينه سرگردان بوديم و نميدانستيم كجا برويم و از چه كسي بپرسيم. با خود گفتيم: آيا به سوي مرجئه رويم يا به سوي قدريه يا زيديه يا معتزله و يا خوارج؟ در درياي اين افكار غوطه ور بوديم كه پيرمردي به من اشاره كرد تا همراهش بروم. با نگراني از اين كه مبادا اين پيرمرد از اعوان و انصار دستگاه خلافت باشد، به دنبالش راه افتادم. پيرمرد مرا به خانهي موسي بن جعفر (ع) هدايت كرد. حضرت خطاب به من فرمود: به سوي من بيا نه به سوي مرجئه و نه قدريه و نه زيديه و نه معتزله و نه خوارج، به سوي من. [12] .
علامه حلي در كتاب «منهاج الكرامه» آورده است كه روزي امام موسي بن جعفر(ع) از در خانهي بشر حافي در بغداد ميگذشت، صداي ساز و آواز و غنا و ني و رقص از خانه بشر بلند بود. در اين هنگام كنيزكي از خانه بيرون آمد تا خاكروبه بيرون بريزد. حضرت به او فرمود: آيا صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟ كنيزك گفت: آزاد است. امام فرمود: راست گفتي، اگر بنده بود از مولايش ميترسيد. كنيزك چون برگشت، بشر علت دير آمدنش را پرسيد. كنيز حكايت را باز گفت. بشر با پاي برهنه بيرون دويد، خود را به حضرت رسانده، عذر خواست و به دست آن حضرت توبه كرد. بعد از آن هرگز كفش نپوشيد و هميشه پا برهنه راه ميرفت. [13] .
ابن شهرآشوب ميگويد: منصور دوانيقي در يكي از روزهاي نوروز از امام دعوت كرد تا به مناسبت عيد نوروز در مجلس شركت كند. امام فرمود: من در اخباري كه از جدم رسول خدا (ص) وارد شده، سندي براي اين عيد نيافتم. اين عيد، سنت فارسيان است و اسلام آن را محو كرده است. پناه ميبرم بر خدا از آن كه احيا كنم چيزي را كه اسلام محو كرده باشد. [14] .
در مورد مداراي معصومان عليهم السلام با مخالفان، به ويژه كساني كه از روي ناداني و جهالت به آنان اسائهي ادب ميكردند، روايات متعددي رسيده است. در مورد امام كاظم (ع) نيز نگاهي به صفات او، همين مطلب را ثابت ميكند. او را «كاظم» ميگويند، زيرا دربارهي مسايل شخصي از كسي خشمگين نشد. در تاريخ آمده است كه يكي از مخالفان امام را بسيار ميآزرد و حتي به ايشان دشنام ميداد. صبر ياران امام به سر آمد و به ايشان عرض كردند: اجازه دهيد او را به سزاي عملش برسانيم. امام از اين كار نهي كردند و نشاني آن مرد را پرسيده، سوار بر مركبي شد و به سوي مزرعه وي در خارج از مدينه رهسپار گرديد. به محض اين كه مركب امام وارد مزرعه شد، آن شخص شروع به فحاشي كرد كه چرا وارد مزرعهي من شدهاي؟ امام(ع) فرمود: ارزش مزرعهات چقدر است و اميد داري امسال چه مقدار سود ببري؟ گفت: روي هم دويست اشرفي. امام سيصد اشرفي به او داد و با روي گشاده چند كلمهاي با او صحبت كرد. آن شخص از رفتار زشت خويش پشيمان شد و از امام عذر خواست. روز بعد آن شخص را در مسجد نشسته يافتند. چون چشمش به امام افتاد، عرض كرد: «الله اعلم حيث يجعل رسالته» [15] . خدا ميداند رسالت خود را كجا و نزد چه كسي قرار دهد. [16] .
يكي از نزديكان امام (ع) نقل ميكند: شبي امام مشغول استراحت بود كه ناگاه بلند شده، به سرعت از اتاق بيرون رفت. من دنبالش حركت كردم. نزديك ديوار حياط شنيدم، دو نفر از غلامان امام از پشت ديوار با دو نفر از كنيزها مشغول صحبت هستند. امام وقتي متوجه آمدن من شد، فرمود: آيا توهم حرفهاي آنها را شنيدي؟ گفتم: آري. صبح حضرت آن دو غلام را به شهري و كنيزها را به شهر ديگري فرستاد تا اين راز مخفي بماند و آبروي آنان حفظ شود. [17] .
[1] بحارالانوار، ج 48، ص 169.
[2] بحارالانوار، ج 48، ص 169.
[3] كافي، ج 7، ص 174.
[4] اختصاص، ص 262.
[5] بحار، ج 48، ص 144.
[6] مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص؟.
[7] بحار، ج 48، ص 138.
[8] سيره پيشوايان، ص 431.
[9] همان، ص 433. [
[10] همان، ص 432.
[11] منتهي الآمال، ج 2، ص 230.
[12] همان، ص 221.
[13] همان، ص 214.
[14] همان، ص 212.
[15] سوره انعام، آيه 124.
[16] منتهي الآمال، ج 2، ص 211.
[17] بحار الانوار، ج 48، ص 119، ح 38.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».