عنوان : امامت در نگرش قرآني امام كاظم (ع)
پديدآورندگان : 1334-مهدوي راد، محمدعلي(پديدآور)
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
صاحب محتوا : موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان
توصيفگر : آيات امامت
عدالت امام
تفسير اهل بيت ( ع )
مقام امامت
امام موسي كاظم ( ع )
وضعيت نشر : قم: مؤسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
ويرايش : -
خلاصه :
مخاطب :
يادداشت : , ملزومات سيستم: ويندوز 98+ با پشتيباني متون عربي؛ + IE6شيوه دسترسي: شبكه جهاني وبعنوان از روي صفحه نمايش عنوانداده هاي الكترونيكيالهيات و حقوق، شماره 11، سال چهارم، بهار 1383
شناسه : oai:tebyan.net/3393
تاريخ ايجاد ركورد : 1387/10/25
تاريخ تغيير ركورد : 1387/10/25
تاريخ ثبت : 1389/6/28
قيمت شيء ديجيتال : رايگان
در اين مقاله، زوايايي از امامت، در نگاه امام موسي بن جعفر عليه السلام و با توجه به تفسير آياتي از قرآن كريم، تبيين ميگردد و تفسير قرآن كريم توسط ائمه اطهار عليهم السلام سلاحي برنده در تبليغ امامت معرفي ميشود. برخي از مباحث اين نوشتار، چنين است: تفسير قرآن، سلاحي برنده در تبليغ امامت، جايگاه امامت، امامت در عينيت جامعه، رحمت الهي بر مردم، امانت الهي، نعمت الهي، لزوم پيوند با امام، تحقق عيني رسالت در آينه ولايت، محوري استوار، مرجعيت ديني و علمي، مشعلهاي جاويد، امام و مسائل اقتصادي و. كليد واژگان: تفسير، حديث، امام كاظم عليه السلام، امامت، ولايت، امام شناسي.
امامت در انديشه اسلامي از جايگاهي بلند و مرتبتي عظيم برخوردار است. به لحاظ زماني، طرح مسئله امامت، همزاد و همزمان با طرح رسالت و گسترش اسلام محمدي است. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم افزون بر طرح تداوم امامت در آغازين روز تبليغ علني مكتبش، بارها از علي عليه السلام به عنوان رهبر امت بعد از خود ياد كرد و بالاخره در آخرين سال حيات سراسر اقدام و حماسه خود در سرزمين غدير در پيش ديد دهها هزار مردم فرمود: «من كنت مولاه فعليّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر مَن نصره و اخذل من خذله»؛ هر كس من مولاي اويم، علي مولاي اوست. پروردگارا دوستي كن با كسي كه علي را دوست و پيرو باشد، دشمن بدار آن را كه علي را دشمن بدارد، ياري كن هر كس يارياش كند، و دشمنانش را خوار و ذليل گردان و. پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آرمانهاي بلند آن بزرگوار، جامه عمل نپوشيد و مآلاً جامه خلافت را كسي به تن كرد كه خود نيز از جايگاه سرنوشتساز و بلند علي عليه السلام آگاه بود. علي عليه السلام، زهراي اطهر عليها السلام و ياران گرانقدر آن بزرگوار و علويان بيدار دل، روشنگري و حق گستري را پيشه ساختند، اما كار به جايي نرسيد و چنين شد كه علي عليه السلام به خاطر حفظ اسلام و حراست از مكتب و جلوگيري از تشتّت امت، مدتي طولاني سكوت تنبه آفريني را پيشه ساخت و در انگيزه اين سكوت فرمود: پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چنين ميانديشيدم كه ما اهل بيت پيامبر، وارث و عترت و اولياي او هستيم. از اين روي كسي در ادامه حكومت آن بزرگوار در خاندان ما با ما به نزاع برنخواهد خواست و در به چنگ آوردن حق ما كسي آزمندي نخواهد كرد. اما ناگهان گروهي در مقابل ما ايستادند و حكومت پيامبر را از ما به غصب ربودند، آنگاه از آنِ ديگران شد و در جامعه، موقعيت ما چنان شد كه هر فرودستي براي ربودن حق ما بر ما طمع ميكرد و هر ذليلي بر ما عزت ميفروخت. چشمهايي از ما بر اين وضع گريستند به خدا سوگند، اگر نبود ترس از تفرق مسلمانان، و اينكه جامعه را دوباره كفر فرا گيرد و دين تباه گردد، ما موضعي ديگر ميداشتيم. به هر حال، گو اينكه امامت و رهبري جامعه اسلامي پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جز در پنج سال حكومت علوي، هرگز جايگاه اصليِ خود را نيافت و انسانها از حكومت راستين در تاريخ اسلام، بيبهره ماندند، اما امامان عليهم السلام هرگز روشنگري درباره موضع خود و جايگاه اصيل امامت را فرو نهشتند و سكوت در مقابل ظلمها و جبّاريّتهاي ستمبارگان را روا ندانستند و خود و يارانشان در كوي و برزنها مظلوميت آل علي (عليه السلام) را فرياد ميكردند و شاعران ستيهنده علوي، امامت فرزندان علي عليه السلام را در اشعار خود ميگستردند و ستمگري جبّاران را افشا ميكردند و بدينسان، شورانگيزترين حماسههاي مقاومت را ميسرودند. بررسي دقيق تاريخ تشيّع و جريانهاي گونهگون در تاريخ اسلام و تحليل استوار مواضع امامان عليهم السلام و ياران جليل القدر آن بزرگواران، نشان ميدهد كه از نخستين سالهاي پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در همه دورانهاي امامت، مطلع دعوت شيعي را اثبات امامت اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تشكيل ميداده است. اين موضوع در قيام خونين حسين بن علي عليه السلام و موضعگيري دقيق سيدالساجدين عليه السلام در روزگار نفاق و آكنده از اختناق اموي و ضمن دعاهاي تنبّهآفرين و درسآموز آن حضرت و پس از آن، حتي در جنبشهاي امام زادگاني مانند زيد بن علي نيز به روشني ديده ميشود. دعوت امام كاظم عليه السلام نيز از اين كلّيت بيرون نبوده است. فراتر از اين، با توجه به عينيّتهاي زندگاني امام هفتم عليه السلام و موضعگيريهاي وي و نيز با توجه به موضع حاكمان عليه آن بزرگوار، ميتوان گفت كه امام عليه السلام در جايگاه امامت به مسئلهاي فراتر از تبيين و تبليغ امامت همت ميگماشت، بيان يكي از متفكران در اين زمينه يادكردني است: امام هفتم، به ويژه در دوره اقتدار هاروني، باز به نوعي به حركتي از دستِ حركت عاشورا ميانديشيد، چون هارون نيز به نحوي نقطه اوج انحراف بود در دستگاه رهبري اسلامي. تا آن زمان، نشر فقه و اخلاق و تفسير و كلام، تا حدودي عملي شده بود، قيامهاي غير مستقيم ائمه پيشين از طريق سادات نيز عملي گشته بود. اكنون ميبايست قصور بلندي را كه در سواحل دجله به نام خلافت اسلامي در فساد و بيخبري و تعدّي و خونريزي غرق است، با وسيله ديگري تكان داد و متزلزل ساخت. شواهد اين حقيقت در زندگي امام هفتم عليه السلام بسيار است، اما موضوع اين مقالت، پرداختن به آن را بر نميتابد.
خلافت اسلامي كه دستخوش تغيير و تبديل شده بود، براي استواري پايهها و احكام اجتماعي و سياسي خود، نيازمند پشتوانه الهي و توجيه شرعي بود. آنان كه دست به چنان تبديل و تغييري زده بودند، ميدانستند كه زمينههاي فرهنگي و پشتوانه فكري و مكتبي اين تغيير و تبديل را نيز بايد تدارك ببينند و چنين نيز كردند. ساختن و پرداختن دهها محدّث، مفسّر و مورّخ براي ديگرگونسازي معارف اسلامي، از چنين سياستي نشأت ميگرفت. محدّثان، مورّخان و نگارندگان قرنهاي نخست، نمونههاي وحشت انگيزي از جعل حديث و تفسير به رأي را كه غالباً دست قدرتهاي سياسي در آن نمايان است، ذكر كردهاند. اين كار كه در روزگارهاي نخستين (تا اواخر قرن اوّل هجري) بيشتر شكل روايت و حديث داشت، كم كم شكل فتوا نيز يافت. درباره تفسير قرآن نيز اين كار عيناً انجام گرفت. تفسير قرآن بر طبق رأي و نظر مفسّر و گاه با پشتوانهاي از ساخته و پرداختههاي محدّثان وابسته، از جمله كارهايي بود كه ميتوانست به آساني حكم خدا را در نظر مردم دگرگون سازد، جايگاهها را وارونه كند و بالاخره انسان مسلمان را به آنچه حاكم و حكومت ميخواست، معتقد سازد. بدينسان بود كه از كهنترين ادوار اسلامي فقه، حديث و تفسير، به دو جريان كلي تقسيم شد: جرياني وابسته به دستگاههاي حكومتهاي غاصب، كه در موارد فراواني حقيقتها را فداي مصلحتهاي آن دستگاهها ساخته و در برابر بهاي ناچيزي، حكم خدا را تحريف ميكردند. ديگري جريان اصيل و امين و پاكانديش كه هيچ مصلحتي را بر مصلحت تبيين احكام درست الهي مقدم نميساخت، و قهراً در هر قدم، روياروي دستگاه حكومت و فقاهت مزدورش قرار ميگرفت و تفسير ناب صحيح كتاب الهي را از جان سپر ميساخت. دستگاههاي حاكم، افزون بر تفسير و تبديل حقايق ـ چنانكه اشاره شد ـ با تمام توان، عرصه ناب اسلام را نيز برنميتابيدند و از تفسير راستين قرآن جلوگيري ميكردند. شايد مهمترين عامل اين حساسيت شگرف حاكمان و سياستمداران، آن بود كه به هر حال، تفسير راستين قرآن، چيزي جز عرضه چهرههاي سالم و منوّر هدايتگر نبود و روشن بود كه مصداق روشن و عالي آن، علي عليه السلام و فرزندانش عليهم السلام بودند، و آيا چنين نتيجه و پي آمدي بر آنان قابل تحمّل بود؟! معاويه كه بنيانگذار تفكر جدايي دين از سياست و ارائه دهنده تزِ تفكيك رهبري سياسي از ديني است، به ابن عباس هشدار ميدهد كه نبايد قرآن را به گونهاي تفسير كند كه جايگاه علي و فرزندان بزرگوارش نموده شود. گفتو گوي معاويه و ابنعباس از عبرتانگيزترين فصول تاريخ اسلامي است و به خوبي روشنگر آن است كه جبّاران تا چه اندازه از طرح ولايت و امامت بر اساس قرآن، وحشت داشتهاند. در مقابل اين سياست تحريفگرانه ـ چنانكه پيشتر آمد ـ شيوه امامان عليهم السلام و ياران بيداردل آنها طرح ولايت و امامت و تفسير راستين قرآن بر اين پايه بوده است. اين موضوع ـ موضع گيري امامان عليهم السلام در تفسير درست رهبري ـ از دلكشترين، انديشهخيزترين و تنبّهآفرينترين بخشهاي زندگاني آن بزرگواران است كه در زندگاني امام هفتم عليه السلام جلوه ي شگرفي مييابد. اما آنچه در اين مقال ميآيد، نگاهي است گذرا به تفسير امام عليه السلام از آيات مربوط به امامت.
در مجموعه رواياتي كه در تفسير آيات از آن امام بزرگوار عليه السلام بر جاي مانده است، از يك سوي، به جايگاه امامت به عنوان تداوم رسالت در چهره ولايت، صفات امام، نقش والاي آن در زندگاني انسان، امامت به عنوان امانت الهي، ترسيم چهره زيبا و هدايتگر امام راستين و اشارههايي تنبّهآفرين و گويا توان يافت و از سوي ديگر، با قاطعيت تمام، چهره پليد حاكمان ستمگر افشا شده و حضور غاصبانه حاكمان غيرالهي بر ملا گشته و حماسه عظيم درگيري براي برانداختن ستمپيشگان سروده شده و در نهايت، انسانها به طلب خورشيد خوانده شدهاند.
در ذيل اين عنوان امامت از منظر امام عليه السلام و جايگاه والاي آن تبيين ميگردد.
قرآن به صراحت، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در جايگاه رسالت، «رحمت» معرفي ميكند: «و ما أرسلناك إلّا رحمة للعالمين»؛ ما تو را جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم. گزيده سخن مفسّران در تفسير اين آيه چنين است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با آوردن ديني نجاتبخش و نشان دادن راه و رسم زندگي، و انذار و تبشير و گشودن عقدهها و باز كردن گرهها و درگيري با جبّاران و زدودن موانع رشد و تعالي انسانها، سعادت دنيا و مآلاً آخرت را براي انسانيت عرضه ميكند و اين، جلوه راستين رحمت است. بنابراين، امام در جايگاه امامت كه تداوم عيني رسالت است نيز رحمت خواهد بود. و اين است كه در روايات بسياري، «رحمت» به پيامبر و نيز به امام تفسير شده است. خداوند تبارك و تعالي فرموده است: «و لو لا فضلُ الله عليكم و رحمته لَاتّبعتم الشيطان إلّا قليلاً»؛ اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، جز عده اندكي، همگان از شيطان پيروي ميكرديد. خداوند به مؤمنان دستور ميدهد در مسائل سياسي، اجتماعي، رويدادها، بحرانها و هنگامههاي دشوار، به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و «اولي الامر» مراجعه كنند. و براي اينكه «سراب» را به جاي «آب» نگيرند و كساني به جاي «شهد» هدايت «شرنگ» گمراهي در كامشان نريزند، بكوشند از پيشوايان الهي؛ يعني «ائمه نور» پيروي كنند و راه چنان روند كه آنان رفتهاند. از كهنترين روزگاران، مفسران مصداق «رحمت» الهي را در اين آيه، «رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم»، «قرآن» كريم و يا مطلب هدايت الهي و راهنمايي به سوي حق از خداوند تبارك و تعالي گرفتهاند. مفسّر جليل، حضرت شيخ محمد جواد مغنيه نوشتهاند: رحمت الهي، انزال قرآن و بعثت محمّد صلي الله عليه و آله و سلم است؛ بدينسان يعني اگر كتاب الهي و سنت نبوي و آموزههاي هدايتآفرين آن دو نبود، بر كفر و گمراهي باقي ميمانديد جز اندكي. به هر حال، اينكه «رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رحمت الهي است» ـ چنان كه پيشتر اشاره شد ـ از آن روي است كه با هدايتگري، جهل زدايي، دانشگستري و ستم ستيزي، راه رشد و تعالي و بالندگي انسان را فراهم ميآورد و اين گونهاند پيشوايان الهي؛ كه پيشوايان، امامت و ولايتشان تداوم رسالت و پيشوايي پيامبران است. اكنون به تفسير امام هفتم عليه السلام از اين آيت الهي بنگريم و تعيين مصداق «رحمت» در اين آيت الهي را در كلام نوراني قرآني آن پيشواي الهي بخوانيم. عن محمد بن الفضيل عن أبي الحسن عليه السلام في قوله: «فلولا فضل الله عليكم و رحمته» قال: الفضل رسول الله عليه و آله السلام و رحمته أميرالمؤمنين عليه السلام. محمد بن فضيل عن العبد الصالح قال: الرحمة رسول الله عليه و آله السلام و الفضل عليّ بن أبي طالب. علامه طباطبايي نوشتهاند: اين روايت و همگنان آن، تحقق عيني مصداق آيه در گذرگاه زمان است، و اميرالمؤمنين عليه السلام رحمت الهي است از باب «جري». به هر حال، امام موسي بن جعفر عليه السلام امام و امامت را رحمت الهي تلقي كرده است، و با تفسير و توضيحي كه از مفسّران آورديم، چرايي و چگونگي آن روشن شد. اكنون بيفزاييم كه در رواياتي «امامان عليهم السلام» افزون بر اميرالمؤمنين عليه السلام رحمت تلقي شدهاند كه با آنچه آورديم، گسترش مصداق «رحمت» در آيت قرآني است با همان توجيه و توضيح. زراره از حضرت امام باقر عليه السلام و حُمران [حمران بن اعين] از حضرت صادق عليه السلام آوردهاند كه آن دو بزرگوار در تفسير آيه فرمودهاند: «. رحمته: ولاية الأئمّة عليهم السلام». باري، امامان عليهم السلام رحمت الهي هستند كه در تداوم راه رسولان كه گشاينده گرهها و هدايتگر به مقصود اعلي و مقصد والا هستند، مفسّر و نگهبان آيين الهي و هدايتگر به آموزههاي قرآني و رساننده به حق و حقيقت و الگوي تمام عيار نيكي، خير و شايستگياند.
در منظر امام عليه السلام امامت وديعه الهي است؛ جايگاهي است بلند و مرتبتي است عظيم كه خداوند به شخصيتي والا وا ميگذارد و جامه امامت را بر تن او ميكند. نقطه اوج مباحث كلامي در مبحث امامت در بيان فريقين و يا فرق اسلامي نيز اينجاست كه شيعه با الهام از قرآن، امامت را «منصبي» الهي تلقي ميكند و دست «جعل الهي» را در آن به روشني مينگرد و مشروعيت آن را در وجود شخصي به اختيار مردم نمينهد كه تفصيل بحث در مقامي ديگر است. امام موسي بن جعفر عليه السلام در تفسير آيهاي از قرآن بر اين نكته تأكيد كرده و تنبّه داده است. محمد بن الفضيل ميگويد: از ابو الحسن عليه السلام [امام هفتم] درباره آيه ي «أن تؤدّوا الأمانات إلي أهلها» پرسيدم، فرمود: «هم الأئمّة من آل محمد يؤدّي الإمام الأمانة إلي إمام بعده و لا يخصّ بها غيره و لا يؤدّ بها عنه»؛ آنان پيشوايان از آل محمدند كه هر كدام امانت را به امام بعدي وا ميگذارد؛ و از امام بعد پنهان نميدارند و امانت را به ديگري [غير از آنان] نميسپارند. يونس بن عبدالرحمن ميگويد: از امام موسي بن جعفر عليهما السلام درباره آيه ي «إنّ الله يأمركم أن تؤدّوا الأمانات إلي أهلها» پرسيدم، فرمود: «هذه مخاطبة لنا خاصّة أمر الله تبارك و تعالي كلّ إمام منّا أن يؤدّي إلي الإمام الذي بعده و يوصي إليه»؛ مخاطب اين آيه، اختصاصاً ما هستيم. خداوند هر يك از امامان را امر كرده است تا ميراث امامت را به ديگري وصيت كند و بسپارد. آنچه از اين دو روايت به روشني پيداست، نقش «جعل الهي» در مشروعيت امامت، و جايگاه امامت به عنوان وديعهاي خداوندي است و تصريح به اينكه در امامت، «جعل الهي» نقش بنيادي و اساسي داراست. مفسّران در آيه به درستي مفهوم «امانت» را عام گرفتهاند. و آيه را چونان حكمي در مبادلات اجتماعي، اقتصادي و فكري تلقي كردهاند كه مؤمنان را به گزاردن آن امر ميكند؛ كه پيامي است بلند و آموزهاي است ارجمند؛ كه انسان مؤمن هر آنچه را در اختيار دارد، به گونهاي امانت الهي تصوّر كند و در اداي آن كوتاهي نورزد و در دايرهاي محدودتر، آنچه را از ديگران در اختيار دارد، بدون هيچگونه كاستي بازگرداند. اين نكته در تفسير آيه روشن است. اما اينكه امامت، پيشوايي و مسئوليت رهبري، برترين و عاليترين مصداق آن است نيز مي توان گفت كه سخني دور نيست. ابن ابي حاتم آورده است كه علي عليه السلام در تفسير آيه فرمود: بر پيشواست كه بر اساس كتابالله حكم راند و در ميان مردمان امانت به درستي بگذارد و چون چنين كند، بر مسلمانان است كه فرمان او را بشنوند و اطاعت كنند و چون فراخواند، پاسخ گويند. از زيد بن اسلم نيز نقل كرده است كه او گفته است: «اين آيه درباره حاكمان و حكومت گران نازل شده است.» بدين سان اين آيت الهي كه عام است و تمام امانتها را فرا ميگيرد، امانت به معناي حكومت، برترين مصداق آن خواهد بود. اما در تفسيري كه حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام از آن به دست دادهاند، حقيقتي است فراتر از آنچه تا بدين جا آورديم. امام عليه السلام ضمن تفسير «امانت» به «امامت»، جمله «إلي أهلها» را «نص» بر امامت دانستهاند كه روشن است باز هم به لحاظ تعيين مصداق و مراد الهي از آيه، نشانگر برترين مصداق است و با توجه به ظرافتي كه در بيان امام عليه السلام است، مفسّر و فقيه بزرگ مرحوم آية الله سيد عبدالاعلي سبزواري نوشتهاند: روايات متواتر نشانگر اين هستند كه مراد از «إنّ الله يأمركم أن تؤدّوا الأمانات إلي أهلها» امامان معصوم عليهم السلام هستند، و نشانگر اينكه بايد امام پيشين «امانت امامت» را به امام پسين به امر الهي وانهد؛ و اين همه تطبيق مفهوم كلي و عام آيه به برترين و والاترين مصداق آن است، و گرنه آيه عام است و تمام گونههاي «امانت» را شامل ميشود. علامه طباطبايي رحمه الله نيز رواياتي را كه بدانها اشاره كرديم، از باب «جري و تطبيق» دانسته است، اما مفهوم آيه را درباره مطلق «امانت» و «حكم عام بر لزوم اداي حقوق به صاحبان حق و امانت به صاحبان آنها» تلقي كرده است. بدينسان، آيه «إنّ الله يأمركم أن تؤدّوا الأمانات» بر پايه تفسيري كه امام موسي بن جعفر عليه السلام به دست دادند، افزون بر عرضه حقايق بسيار، نشانگر آن است كه «امامت»، «وديعهاي الهي و امانتي ربّاني» است و دست بشر در چگونگي آن دخالتي ندارد.
تمام هستي، جلوه خداوند است و همه آنچه انسان از آن بهره ميجويد، نعمتهاي اوست. اين همه براي آن است كه انسان از سَرِ آگاهي و هوشياري، از اين مواهب بهره گيرد و براي رشد و تعالي خود از آن استفاده كند. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري اما سرآمد اين نعمتهايي كه خداوند با عرض آن، نعمتهايش را تمام يافته تلقي ميكند و آن را برترين نعمت ميشمارد و تأكيد ميورزد و تنبه ميدهد كه در واپسين روزگار از آن نعمت سؤال خواهد كرد، نعمت ولايت و امامت است. چون اين امامت راستين است كه بهرهوري شايسته از نعمتها را فراياد ميآورد و از تبديل شدن آنها به نقمت جلوگيري ميكند. علامه طباطبايي در اين زمينه بياني دلپذير دارد كه چنين است: تمام آنچه عنوان نعمت ميگيرد بركساني نعمت خواهد بود و براي ديگراني نقمت. از ديدگاه قرآن، تمام عطاي الهي مانند مال، موقعيت، جاه، زنان و فرزندان و جز اينها براي انسان، آنگاه نعمت است كه در مسير سعادت او قرار گيرد و رنگ و تعليق الهي بپذيرد و در مسير تقرّب او باشد، با قرار گرفتن در جهت ولايت الهي. اما اگر اين همه در مسير شقاوت باشد و در سيطره ولايت شيطاني، همه اينها نقمت خواهد بود، نه نعمت. بدين سان، ولايت و امامت، نعمت است و انسان را به سوي سعادتش رهنمون ميشود و شيوه بهرهگيري از نعمتهاي ديگر را نيز ميآموزاند. اين حقيقت در دهها روايت به تصريح و اشاره آمده است، اما اينك آنچه آمد، به يمن كلامي است از حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام. محمد بن زياد الازدي ميگويد: از امام موسي بن جعفر عليه السلام از تفسير آيه ي «و أسبغ عليكم نعمه ظاهرةً و باطنة» (لقمان/20) سؤال كردم، فرمود: «النعمة الظاهرة الإمام الظاهر، و الباطنة الإمام الغائب» امام عليه السلام به روشني جلوه راستين نعمت را امام معرفي ميكند و اين حقيقت را گوشزد ميكند كه اين نعمت هرگز از صحنه زندگي انسان به دور نيست، و به تعبيري دقيقتر نعمت وجود او هماره ساري و جاري است و گرچه در برههاي از زمان، «غيبت شأنيه» داشته باشد، «حضرت شئونيه» او منتفي نخواهد بود.
آيين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آيين وحدت بود و هماهنگي. تفرقه و جداييها را بر نميتابيد و به يگانگي و همسويي امر ميكرد. وحدت را در قالب پيوندها ميديد؛ پيوندهاي اجتماعي، عاطفي و تا بدانجا كه كساني را كه پيوندها را ميگسلند و ارتباطها را ميشكنند، در خسران ميديد و مآلاً به دور از رحمت خداوند: «الذين ينقضون عهد الله مِن بعد ميثاقه و يقطعون ما أمر الله بعد أن يوصل و يُفسدون في الأرض أولئك هم الخاسرون». (البقره/ 27) گو اينكه برخي از مفسران، اين آيه را در محدوده قطع رحم و بريدن پيوند خويشاوندي نگريستهاند، ولي دقت در مفهوم آيه نشان ميدهد كه معناي وسيعتر و عموميتري دارد، و قطع رابطهها را در ابعاد گسترده نيز مانند: قطع رابطه پيامبران و مؤمنان خواهد گرفت. بيشتر مفسّران، مفهوم آيه را عام گرفتهاند و در ضمن گزارش ديدگاههاي مختلف درباره «آنچه خداوند به پيوند آن فرمان داده است»، بر اين باور پاي فشردهاند كه مفهوم اين جمله، عام است. طبري گو اينكه در آغاز، آيه را در «قطع رحم» منحصر ميداند و آن را از قتاده نيز گزارش ميكند، اما فراگيري آن (قطع پيوند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنان) را نيز دور از صواب نميداند. ثعلبي آيه را عام دانسته و بر اين باور رفته است كه ايمان به تمام رسولان و آموزههاي آنها نيز مصداق آيه است كه خداوند بدانها امر كرده و مؤمنان شعارشان «لا نفرّق بين أحد من رُسله» (بقره/ 285) است و كافران شعارشان «نؤمن و نكفر ببعض» (نساء/150) است. به واقع، ثعلبي اين نوع پيوند را مصداقي از «صله»، بلكه برترين مصداق آن ميداند. گو اينكه روشنترين مصداق آن را «صله رحم» تلقي ميكند. سيد قطب براي تبيين مراد از «و يقطعون ما أمرالله به أن يوصل» نگاشته است: خداوند به پيوندهاي بسياري فرمان داده است، به پيوند با خويشان و نزديكان، به پيوندهاي انساني، به پيوندهاي سرچشمه گرفته ازعقيده و برادري، و نشأت يافته از آن ـ كه هيچ پيوند و ارتباطي بدون آن استوار نگردد ـ و بدينسان دامنه پيوندهايي كه خداوند بدان فرمان داده است و مؤمنان بايد آنها را پاس دارند، بسي فراتر از پيوند «خويشاوندي» است و روشن است كه در اين ميان، پيوند با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و به ديگر سخن، پيشواي الهي كه تداوم راستين و تجلّيِ عين و تبلور تمامنماي آن، «امام معصوم» است، در اوج تمام پيوندها قرار خواهد داشت آموزه هاي قرآني و تعاليم نبوي و وَلَوي دربار لزوم پيوند با پيشوايان الهي و همگامي و همراهي با آنان و هشدار از جدايي، تك روي، و سست انگاري همراهي با پيشوايان الهي، بس فراوان و همه و همه، مصداق آنچه خداوند بدان امر كرده و مآلاً مصداق عيني اين آيت الهي است. اين را نيز بيفزاييم كه خداوند از آنان كه پيوندها را ميگسلند و ارتباط به مبدأ نور و سرچشمه زيبايي، حركت و حقيقت؛ يعني رهبري را ميزدايند، در اين آيه به «فسق» و «فاسقان» ياد كرده و آن را نكوهيده است. متقابلاً كساني را كه اين پيوندها را استوار ميدارند و بر آن پاي ميفشارند و مآلاً به پيوند بزرگ انساني و استواري پايههاي نظام اجتماعي ياري ميرسانند، ستوده و در آيهاي ديگر از آنان به بينادلانِ خردورز ياد كرده و فرموده است: «الذين يوفون بعهد الله و لا ينقضون الميثاق و الذين يصلون ما أمر الله به أن يوصل و يخشون ربّهم و يخافون سوء الحساب» (رعد/20)؛ آنان كه پيمان خداوند را پاس ميدارند و پيمان نميشكنند، و آنان كه هر آنچه را خداوند به پيوند آن امر فرموده است، ميپيوندند و از پروردگار خويش ميترسند و از سختي بازخواست بيم دارند. در اين آيت الهي نيز چنانكه مفسران بزرگ بدان تصريح كردهاند، «يصلون ما أمر الله به أن يوصل» عام است و همه گونه پيوندها را شامل ميشود كه در اوج آن، پيوند با رهبري امت و پيشواي عادل آيين عدالت گستر است. به ديگر سخن، بر همان پايهاي كه در تفسير آن آيه آورديم، مفسّران، اين آيه را نيز عام گرفتهاند و تمام پيوندهاي اجتماعي، فكري و اعتقادي را در حوزه معنايي اين آيه وارد دانستهاند. به واقع، خداوند تبارك و تعالي با اين دو آيه، مؤلفههاي مثبت و منفي مجتمع انساني ـ الهي را رقم ميزند. اجتماعي منسجم، استوار، پيوسته همسوي يك جهت و هدفدار. مجتمعي در پيوند با خداوند و همسوي با آموزههاي الهي و همراه با پيشوايي ربّاني و در ميان خود منسجم، متشكل و استوارگام و. پيشواي بزرگ الهي، ترجمان والاي وحي ربّاني، حضرت موسي بن جعفر عليه السلام در تفسير آيه فرمودهاند: پيوندي كه بدان امر شده است، پيوند با آل محمد است آويخته بر عرش الهي كه ميگويد: خدايا با آنان كه با من پيوند دارند، بپيوند و با آنان كه از من ميگسلند، قطع كن. اين روايت، ضمن آنكه به روشني، گستره مفهوم آيه را تبيين ميكند، لزوم چنگ انداختن به دامن اهل بيت عليهم السلام را براي هر چه بيشتر آشنا شدن با اعماق قرآن نيز نشان ميدهد. افزون بر آنچه آمد، با توجه به آن روزگار سياه و تاريك و حاكميت ستم و جور و روزگار بريدنها و گسستنها، چنانكه پيشتر اشاره كرديم، بدين مفهوم، روايات بسياري در منابع و مصادر روايي توان يافت. امام صادق عليه السلام در تفسير آيه ياد شده ميفرمايد: في رحم آل محمد و قد يكون في قرابتك: اين جمله درباره پيوند با آل محمد است و گاهي در خويشاوندان و بستگان تو نيز هست. يعني بدان كه پيوند با رهبري و پيشواي به حق، برتر و پيشتر از پيوند با خويشاوندان است. امام عليه السلام پس از آنكه آيه را بدين گونه تفسير و يا تأويل ميكنند، به نكته مهمي در شناخت قرآن اشاره ميكنند و ميفرمايند: فلا تكوننّ ممّن يقول للشيء أنّه في شيء واحد؛ از كساني مباش كه ميگويند «هر چيزي در برابر چيزي». يعني از كساني مباش كه معناي آيات را منحصر به مصداق معيني بداني و آن را در معنايي محدود، محصور كني. علامه مجلسي رحمه الله در توضيح روايت نوشتهاند: يعني اگر آيه در مورد ويژهاي نازل شد، حكمش را در آن محصور نساز، بلكه به همگنان آن گسترش دِه، و يا اينكه چون براي آيهاي معنايي گفتيم، آنگاه در مقامي ديگر، معناي ديگر ياد كرديم؛ چيزي از آن را منكر نشو؛ چرا كه آيه را ظاهري است و باطني و.... آنچه در توسيع مفهوم اين گونه آيات آمد، در روايات ديگري از امام موسي بن جعفر عليه السلام تفسير بيدارگر مييابد و ابعاد اين پيوند در همه زمانها و در تمام شرايط، گوشزد ميشود. اين احاديث، بسيار تنبّهآفرين و پندآموز است. اسحاق بن عمار ميگويد: از امام موسي عليه السلام دربار تفسير آيه ي «من ذا الذي يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعنه له و له أجر كريم» (حديد/11) پرسيدم، فرمود: «نزلت في صلة الإمام»؛ يعني درباره پيوند با امام و رهبري نازل شده است. در روايت ديگري با بياني روشنتر، مصداق آيه را تبيين كرده، ميفرمايد: «صلة الإمام في دولة الفسقة»؛ يعني درباره ياريرساني به امام و پيوند اقتصادي با رهبري شايسته در حاكميت فاسقان نازل شده است. در تبيين بيشتر اين تعليم بزرگ، اين سخن امام صادق عليه السلام را هم بياوريم كه فرمود: منظور، برقرار ساختن پيوند با امام و پيشواي مسلمين در هر سال از طريق كمك مالي است؛ كم باشد يا زياد.
از جمله معارف بلند و انسانساز قرآن، مسئله «عرض اعمال» است. بدين معني كه تمام رفتارهاي انسان در مواقع ويژهاي به پيامبر صلي الله عليه و آله و امام عليه السلام عرضه ميشود. قرآن كريم به صراحت از اين مسئله سخن گفته است. در سوره توبه ميخوانيم: «قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسولُه و المؤمنون» (توبه/ 105)؛ بگو عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را ميبينند. گو اينكه مفسران اهل سنت به سهولت از كنار اين آيه گذشتهاند و چنان وانمود كردهاند كه آيه يك مسئل كاملاً عادي را مطرح ميكند و آن اينكه انسان هر عملي انجام دهد، خواه ناخواه ظاهر خواهد شد و علاوه بر خداوند، پيامبر صلي الله عليه و آله و همه مؤمنان از راههاي عادي و معمولي از آن آگاه خواهند شد. اما دقت در مفهوم آيه و توجه به احاديث اهل البيت عليهم السلام نشان خواهد داد كه آيه و پيام آن، ژرفتر و عميقتر از اين پندارهاست. مفسران شيعه به اقتضاي پيشوايان الهي و امامان معصوم عليهم السلام كه آگاهترين كسان به مفاهيم و حقايق قرآنند، آيه را مرتبط به قيامت دانسته، چگونگي آگاهي خداوند، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنان (يعني امام عليهم السلام) را وا رسيدهاند. برخي ديگر از مفسران، مؤمنان را عام دانستهاند و رواياتي را كه «مؤمنان» را ائمه عليهم السلام معرفي ميكند، نشانگر «برترين مصداق» تلقي كردهاند. در اينكه امامان عليهم السلام شاهدان اعمال هستند و خواهند بود و اعمال مؤمنان بدانها عرضه ميشود و خواهد شد، به لحاظ روايات، چنانكه پيشتر اشاره كرديم، سخني نيست. برخي از مفسران كوشيدهاند تا از چگونگي تركيب جملات آيه و به كارگيري واژگان در آيه، شواهدي بر اين مسئله جست و جو كنند كه عيناً ذكر ميشود: در اينجا اين سؤال پيش ميآيد كه آيا از خود آيه فوق، منهاي رواياتي كه در تفسير آن وارد شده است، اين موضوع را ميتوان استفاده كرد و يا همانگونه كه مفسران اهل سنت گفتهاند، آيه اشاره به يك مسئله عادي دارد و آن اينكه انسان هر عملي انجام دهد، خواه ناخواه ظاهر خواهد شد، و علاوه بر خداوند، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و هم مؤمنان از طرق عادي از آن آگاه ميشوند؟ در پاسخ اين سؤال بايد گفت: انصاف اين است كه در خود آيه شواهدي بر اين موضوع داريم زيرا؛ اولاً: آيه اطلاق دارد و تمام اعمال را شامل ميشود و ميدانيم كه همه اعمال از طرق عادي بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنان آشكار نخواهد شد؛ چرا كه بيشتر اعمال خلاف در پنهاني و به طور مخفيانه انجام ميشود و در پرده استتار غالباً پوشيده ميماند و حتي بسياري از اعمال نيك مستور و مكتوم، چنين است و اگر ما ادعا كنيم كه همه اعمال، اعم از نيك و بد و يا غالب آنها بر همه روشن ميشود، سخني بسيار گزاف گفتهايم. بنابراين، آگاهي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنان از اعمال مردم بايد از طرق غير عادي و به تعليم الهي باشد. ثانياً: در پايان آيه ميخوانيم: «فينبّئكم بما كنتم تعملون» (خداوند شما را در قيامت به آنچه عمل كردهايد آگاه ميسازد). شك نيست كه اين جمله، تمام اعمال آدمي را اعم از مخفي و آشكار شامل ميشود، و ظاهر تعبير آيه اين است كه منظور از عمل در اول و آخر آيه يكي است. بنابراين آغاز آيه نيز همه اعمال را چه آشكار باشد چه پنهان، شامل ميشود، و شك نيست كه آگاهي بر همه اينها از طرق عادي ممكن نيست. به تعبير ديگر، پايان آيه از جزاي همه ي اعمال سخن ميگويد، آغاز آيه نيز از اطلاع خداوند و پيامبر و مؤمنان نسبت به همه ي اعمال بحث ميكند، يكي مرحله آگاهي است، و ديگري مرحله جزا، و موضوع در هر دو قسمت يكي است. ثالثاً: تكيه روي مؤمنان در صورتي صحيح است كه منظور، همه ي اعمال و از طرق غير عادي باشد، و الّا اعمال آشكار را هم مؤمنان ميبينند و هم غير مؤمنان. از اينجا ضمناً اين نكته روشن ميشود كه منظور از مؤمنان در اين آيه ـ همانگونه كه در روايات فراواني نيز آمده است ـ تمام افراد با ايمان نيست، بلكه گروه خاصي از آنهاست كه به فرمان خدا از اسرار غيب آگاهند؛ يعني جانشينان راستين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم. پيام قرآن اين است كه كسي نپندارد اگر در خلوتگاهي و يا موقعيتي، عملي را مرتكب ميشود اين از ديدگاه خداوند مخفي خواهد ماند. نه، خداوند و پيامبرش و مؤمنان از آن آگاه خواهند شد. روشن است كه توجه به اين حقيقت، چه اثر شگرفي در پاكسازي كردارها و پيراستن رفتارها خواهد داشت. روايات فراواني نشانگر آن است كه خداوند از راههاي ويژه اي اعمال انسانها را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام عرضه ميكند و آنان از چگونگي كُنشهاي مردم آگاهي مييابند. باوري بدينسان، در انسان مؤمن تأثيري عميق خواهد داشت. روايات اين مسئله را بايد در مجامع حديثي و نيز ذيل آيه در تفاسير مأثور ديد. اينك سخن حضرت موسي بن جعفر را در تفسير اين حقيقت ميآوريم. حسين بن بشّار ميگويد: امام موسي عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود: «مصداق «مؤمنون» در اين آيه، ما اهل البيت هستيم». آنچه تا بدين جا آورديم، نشانگر جايگاه بلند امام، امامت، ولايت و رهبري نظام فكري قرآني و اسلامي بود. ادامه روايات اين موضوع را با عنواني ديگر كه نشانگر نقش امامت در عينيت جامعه است، خواهيم آورد.
در روايات بسياري امام موسيبن جعفر عليهما السلام به نقش عيني امام در جامعه ميپردازد و جايگاه بلند امام و امامت را در چگونگيهاي عيني جامعه تفسير و تبيين ميكند. اين روايات نيز بسيار است. آنچه در اين فصل بدان ميپردازيم، با توجه به جهتگيري اين مقاله، احاديث تفسيري امام در اين زمينه است. با اين همه، ياد كردني است كه عرض اين احاديث نيز فقط نيمنگاهي است به محتواي آنها. بيگمان، بررسي اين احاديث با توجه به تفاسير ديگر از اين آيات، مجالي بس فراختر ميطلبد.
در آغاز مقاله به جايگاه امامت و ولايت در ديدگاه اسلام اشاره كرديم و يادآور شديم كه به لحاظ زماني، امامت در ابلاغ مكتب، همزمان با رسالت است. اين موضوع به روشني نشانگر ارتباط تنگاتنگ آن دو و بيانگر آن است كه اگر رسالت در قالب ولايت تداوم نيابد، عملاً محتواي آن دگرگون شده، از بازدهي خواهد ماند. تبليغ و تبيين اين حقيقت را بيشتر از هر كس، خود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر عهده داشته است و در زندگاني امامان عليهم السلام نيز اين حقيقت از شورانگيزترين جنبههاي تبليغي آن بزرگواران است. از سوي ديگر، جبهه متضاد با حق، در زدايش اين حقيقت، تلاشي پيگير داشته است. با نگريستن در شيوهها و موضعگيريهاي منافقان در اين زمينه، نكاتي تنبّه آفرين فرا چنگ خواهد داد. از جمله آيات آغازين سوره «منافقون» كه اينك در تفسير دلپذير امام عليه السلام با چگونگي آن آشنا ميشويم: عن أبي الحسن الماضي عليه السلام، قال: «إذا جاءك المنافقون» بولاية وصيّك «قالوا نشهد إنّك لرسول الله و الله يعلم إنك لرسوله و الله يشهد إنّ المنافقين» بولاية عليّ «لكاذبون اتّخذوا أيمانهم جنّة فصدّوا عن سبيل الله» و السبيل هو الوصيّ «إنّهم ساء ما كانوا يعملون ذلك بأنّهم آمنوا» برسالاتك «ثمّ كفروا» بولاية وصيّك «فطبع» الله «علي قلوبهم فهم لا يفقهون»، قلت: ما معني لا يفقهون؟ قال: يقول لا يعقلون بنبوّتك، قلت: «و إذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله» قال: و إذا قيل لهم ارجعوا إلي ولاية علي يستغفر لكم النبيّ من ذنوبكم «لوّ وا رؤسهم» قال الله: «و رأيتهم يصدّون» عن ولاية عليّ «و هم مستكبرون» عليه؛ «چون منافقان نزد تو آيند» منافقان و دو چهرگان در ولايت وصيّ تو «گويند: شهادت ميدهيم كه تو پيامبر خدا هستي. خدا ميداند كه تو پيامبرش هستي و خدا شهادت ميدهد كه منافقان دروغگويند. از سوگندهاي خود، سپري ساختند و از راه خدا اعراض كردهاند» راه خدا وصايت وصيّ توست «به حقيقت، آنچه ميكنند، ناپسند است. اين بدان سبب است كه ايمان آوردند» به رسالت و پيامبري تو «و سپس كافر شدند» به ولايت وصيّ تو «خدا نيز بر دلهايشان مُهر نهاد و آنان در نمييابند» «و چون به آنها گفته شود كه بياييد تا پيامبر خدا برايتان آمرزش بخواهد»، يعني به ولايت علي گردن نهيد تا پيامبر براي شما استغفار كند «سر مي پيچند و ميبيني كه اعراض ميكنند» از پذيرش ولايت علوي «آنان گردنكشان و مستكبران» بر ولايتند. آيه با اين تفسير زيبا از يك سوي نشانگر توطئه منافقان در «پذيرش رسالت» براي «زدايش ولايت» است و از سوي ديگر، ابلاغ حق و افشاي چهره متلوّن منافقان و مآلاً تأكيد بر اين است كه رسالت، جز با تداوم ولايت تحقق نخواهد داشت و جز با گردن نهادن بر ولايت، اعتقاد به رسالت پذيرفتني نخواهد بود. با توجه و دقت در اين تفسير، به بلنداي كلام ديگري ميرسيم كه امام هفتم عليه السلام علي عليه السلام را در تفسير آيهاي ديگر، شاهد رسالت و گواه بر صداقت پيامبر و نشانگر عظمت و استواري مكتب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم معرفي ميكند: عن محمد بن الفضيل عن أبي الحسن عليه السلام في قول الله عزّو جلّ «قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب» قال: «هو عليّ بن أبي طالب عليه السلام»؛
اسلام، دين وحدت و هماهنگي است. فرهنگ قرآني هرگز تفرقه و تشتّت را برنميتابد و به تشكّل و همرازي و همراهي توصيه ميكند. گلبانگ شورانگيز قرآني به مثابه منشوري جاويد در اين زمينه، چنين است: «و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرّقوا» (آل عمران/ 103). گويا انسان در گذرگاه زمان در «چاه ويلي» از تفرّق و از هم گسستگي گرفتار است و در اين هنگامه شكننده در كار از دست دادن ارزشها و امكاناتش. فرياد قرآن بر اين درماندگان در ژرفاي درّههاي هولناك است كه با حبل الله» خود را نجات دهيد و بر گِرد اين محور راستين فراهم آييد و جدا مگرديد. «حبل الله» چيست؟ «قرآن؟»، «اسلام؟» قطعاً چنين است. «قرآن»، قانون نامه اين وحدت است و اسلام، «آيين و مكتب» آن. اما اين مفاهيم كلي بايد مصداقي يابد و اين فرمان بَرين را مصداقي بايد. اينك بايد به خانه «اهل البيت» رفت كه «أدري بما في البيت» هستند. آنان خواهند گفت مصداق والاي «حبل الله» ائمه معصومين عليهم السلام و خاندان پيامبرند و نمون راستين و والاي آن، علي بن ابيطالب عليه السلام است. ابن زيد ميگويد: از امام موسي بن جعفر عليه السلام خواستم تا «و اعتصموا بحبل الله جميعاً» را برايم تفسير كند، فرمود: «عليّ بن أبيطالب عليه السلام حبل الله المتين است». روشن است كه آن بزرگوار و فرزندان بزرگوارش در جايگاه امامت، مانند محوري راستين و تكيه گاهي استوارند كه چونان شيرازهاي، بخشهاي پراكنده جامعه را درهم ميتنند و امتي متشكل و همآوا ميسازند.
امامت، به عنوان تداوم رسالت، و امام در جايگاه رسول، به عنوان ادامه دهنده راه و آرمان او داراي شئون و مسئوليتهايي است. قرآن كريم از اين شئون سخن گفته است؛ از جمله از پيشوايي فكري و علمي. يعني پيامبر مرجعيت ديني و علمي را به عنوان مبيّن و مفسّر مكتب، عهدهدار است. خداوند ميفرمايد: «ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» (حشر/7). اين آيه به واقع، نشانگر خاستگاه تشريع در نظام اسلامي است و بيانگر اينكه مرجعيت علمي، فكري و قانوني، از آنِ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است و هر آنچه در تضاد و مخالفت با آنچه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آورده است، باشد، يكسره از اعتبار ساقط است. آيه ياد شده در سوره حشر و در جريان نبرد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با يهوديان بنينضير نازل شده است. آيه پس از آنكه حكم غنائم اين رويارويي را در برابر سئوال و پيشنهاد مسلمان تبيين ميكند (غنائمي كه بدونِ نبرد، فراچنگ آمده بود) حكمي عام و قاطع صادر ميكند و آن اينكه «هر آنچه را پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بدان امر كند و در هر زمينهاي، لازم الاجراست و از هر آنچه نهي كند، دست يازيدن بدان بر مسلمانان حرام است». يعني بدانگونه كه مفسّران تصريح كردهاند، گو اينكه مورد نزول آيه، «خاص» است، اما حكم «عام» بوده و شمول دارد. علامه طباطبايي نوشتهاند: «آيه با چشمپوشي از سياق، عام است و تمام اوامر و نواهي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را فرا ميگيرد». محمد طاهر بن عاشور نيز بر اين شمول تأكيد كرده و چگونگي آن را واگفته است. در ميان مفسّران، سيد قطب به نيكويي و زيبايي به تفسير آيه پرداخته و اين جمله را در پيوند با جملات پيشين به استوار و درسآموزي تبيين كرده و نوشته است: به واقع قرآن كريم پس از آنكه در بخش پيشين آيه، قاعدهاي براي تنظيم اقتصادي نظام الهي رقم ميزند، در اين بخش، بنيادي براي تشريع و قاعدهاي براي قانونگذاري پي مينهد؛ يعني ايجاد منبع و خاستگاهي براي بشريت در قانون و قانونگذاري كه بايد همه و همه به يك سرچشمه بازگردند و آن «ما جاء به الرسول و ما نهي عنه الرسول» است. سيد قطب در ادامه بحث ابعاد مسئله را به خوبي روشن ساخته و آيه را به روشني تفسير كرده است. تفسير علامه سيد محمد حسين فضل الله از آيه، هوشمندانه و دقيق و خواندني است. او محتواي آيه را به خوبي با فرجام آيه «و اتّقوا الله إنّ الله شديد العقاب» پيوند داده و نوشتهاند: خداوند به انسان هشدار ميدهد كه در قانونگذاري در كنار تأكيد بر سرچشمه آن، تقوا پيشه كند و در برابر جوّ، فضاي مسموم، فشارهاي مختلف، حق را به مسلخ «مصلحت» نبرد. بدينسان، آيه به يكي از ابعاد رهبري پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و يا به ديگر سخن، به يكي از شئون «ولايت» پرداخته و بدان تأكيد كرده است. امامت در باور همه مسلمانان، تداوم «رسالت» است؛ گو اينكه در ميان فرق اسلامي، در چگونگي شكلگيري آن پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و عنواني كه ادامهدهنده اين راه پيدا ميكند، مسلمانان يك داستان نيستند كه بماند، بسيار مختلف الآرا هم هستند. به هر حال، مآلاً امام نيز در جامعه از چنين شأن و جايگاهي برخوردار خواهد بود. اما در تعريف و تبيين شيعي از امامت، بيگمان، اين جايگاه از ويژگي والايي برخوردار است. برخي از پژوهشگران اين بعد از امامت را از جمله برجستگيهاي امامت شيعي شمرده و نوشتهاند: واژه امامت ـ كه در اصل به معناي مطلق پيشوايي است ـ در فرهنگ اسلامي بيشتر بر مصداق خاصي از آن اطلاق ميگردد و آن، پيشوايي و رهبري در شئون اجتماعي است؛ چه فكري و چه سياستي. در هر جا از قرآن كه مشتقات واژه امامت (امام ـ ائمه) به كار رفته، ناظر به همين معناي خاص، يعني پيشوايي امت است. در مواردي پيشوايي فكري و در موارد بيشتري، پيشوايي سياسي يا هر دو. پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و انشعاب فكري و سياسي مسلمانان كه به چندين فرقه شدن پيروان اسلام انجاميد، از آنجا كه نكته اصلي اختلاف را مسئله رهبري سياسي امت تشكيل ميداده و واژه امامت و امام، سرنوشت ويژهاي پيدا كرد و بيش از هر معناي ديگري در مفهوم رهبري سياسي به كار رفت در مكتب تشيّع ـ كه از نظر پيروانش اصليترين جريان فكري اسلامي است ـ امامت به همين معنا گرفته ميشد و نظريه آن مكتب درباره امام بدين گونه خلاصه ميگشت كه: امام و زمامدار سياسي جامعه اسلامي، بايد از سوي خدا و به وسيله پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم معرفي و معيّن شده باشد، و بايد رهبري فكري و مفسّر قرآن و آگاه از همه رموز و دقايق دين آگاه باشد و بايد پاك، معصوم و مبرا از هر عيب و نقيصه خلقي و خُلقي و سببي باشد و بايد از دودماني پاك و پاكدامن تولد يافته باشد و بايد و بايد و بدينگونه، امامت كه در عرف مسلمانان قرن اول و دوم به معناي رهبري سياسي بود، در عرف خاص شيعيان، به جز رهبري سياسي، رهبري فكري و اخلاقي را نيز در مفهوم خود فرا گرفت. هنگامي كه شيعه كسي را به عنوان امام ميشناخت، نه تنها اداره امور اجتماعي، كه راهنمايي و ارشاد فكري، آموزش ديني و تصفيه و تزكيه اخلاقي را نيز از او انتظار ميبرد و اگر اين از او ساخته نميبود، او را به عنوان «امام به حق» نميشناخت. روشن است كه اين تلقي شيعيان از امام و امامت، مبتني بود بر آموزشها و آگاهيهايي كه آنان از پيشوايان خود داشتند. در روايات بسياري امامان عليهم السلام به عنوان مرجع ديني و رهبري فكري شناسانده شدهاند و مردم براي گشودن مشكلات و يافتن پاسخ ابهامها به سوي آنان دعوت شدهاند و آن بزرگواران، آگاهان امت، نشانههاي روشن راه زندگي معرفي گرديدهاند و به ستارگان فروزان در شبهاي ديجور مانند گشتهاند كه انسان را در «تاريكزار يخزده زندگي» راهبري و هدايت ميكنند. سليمانبن جعفر ميگويد: از امام موسيبن جعفر عليه السلام شنيدم كه ميفرمود: «مصداق «أهل الذكر» در «فاسئلوا أهل الذكر إن كنتم لا تعلمون» (انبياء/ 7) ما هستيم». آيه ي كريمه با ظهور لفظي، بيگمان، لزوم مراجعه نامتخصّصان به متخصّصان و جاهلان به عالمان را تبيين ميكند و بيگمان، برترين و روشنترين مصداق آگاهان به قرآن، احكام و آموزههاي آن، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و شئون مرتبط با رسالت آن بزرگوار، امامان عليهم السلام هستند. آيا در اينكه امامان عليهم السلام در جايگاه بلندي از اين آگاهي جاي دارند، جاي ترديدي هست؟! به مقتضاي روايات بسيار پراكنده شده در اينجا و آنجاي منابع فريقين، مراد از «أهل الذكر» علي عليه السلام و فرزندانش است. اما ميتوان گفت كه اين نكته از متن قرآن نيز مستفاد است. خوب است اين حقيقت را از رشحات قلم فقيد علم و تحقيق، مفسّر عاليقدر قرآن، مرحوم استاد محمدتقي شريعتي بياورم. وي مينويسد: علّامه سيد شرفالدين، از تفسير كبير ثعلبي نقل ميكند و نيز ميگويد علّامه بحريني متجاوز از بيست حديث صحيح آوردهاند كه مقصود از «اهل ذكر»، «اهل بيت» پيغمبر است. اين از نظر مدرك روايي، اما از نظر خود قرآن در سوره طلاق، آيه ي 9 ـ 10 تصريح دارد كه ذكر، پيغمبر است: «قد أنزل الله إليكم ذكراً رسولاً يتلوا عليكم آيات الله»؛ در اين آيه، به روشني توضيح ميدهد كه: «ذكر، پيغمبري است كه آيات خدا را بر شما تلاوت ميكند» و اگر كسي بخواهد ذكر را به معناي ديگري مانند قرآن، مثلاً بگيرد، بايد قائل به حذف و تقديري شود، وگرنه ظاهر آيه به حكم حجّت بودن ظواهر قرآن، حكم ميكند كه لفظ «ذكر» به اعتبار «مذكّر» بودن پيغمبر از روي مبالغه، بر آن حضرت اطلاق شده است. بنابراين «أهل الذكر» اهل پيغمبر خواهند بود. بدون نياز به هيچ تأويل و حذف و يا تقدير. علامه طباطبايي رحمه الله گو اينكه به لحاظ مورد، آيه را خطاب به مشركان و «أهل الذكر» را «اهل كتابهاي آسماني» مي داند و به لحاظ توجه به پيام محتواي آيه و با پيرايش آن از ملابسات تاريخي و فضايِ نزول، آن را پيامي عام و ارشادي براي همگان، در لزوم مراجعه نا آگاهان به آگاهان ميداند؛ اما به حسب روايات، برترين و والاترين مصداق «أهل الذكر» را «اهل بيت عليهم السلام» دانسته، به اشكالات برخي از مفسّران عامه پاسخ ميدهد. بدينسان كلام حضرت موسي بن جعفر عليه السلام در تبيين مصداق «أهل الذكر» كه امامان عليهم السلام هستند، بسي روشن و استوار است. به واقع، طرح مرجعيت علمي و ديني و انديشگي آن بزرگواران است كه امام عليه السلام در آن روزگاران عالم تراشي حكومت و «مرجع سازي» حاكميت، بدان تأكيد ميكند.
انسان در گذرگاه زندگي به سوي هدف، با راهها، بلكه چاهها و طرق گوناگوني مواجه ميشود. خداوند سبحان كه انسان را آفريده است، هدايت او به «مقصد» را نيز به عهده گرفته است؛ و براي هدايت او «بيّنات» و «علامات» فرو فرستاده است. مصداق «بيّنات يا نشانههاي روشن» و «علامات يا مشعلهاي برفراز» چيست و كيست؟ محمد بن فضيل ميگويد: امام موسي بن جعفر عليه السلام در تفسير آيه ي «و علامات و بالنجم هم يهتدون» (نحل/16) فرمود: «نحن العلامات و النجم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم»؛ مصداق مشعلهاي برفراز، ما هستيم و مصداق ستاره، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است. علي بن سويد شيباني ميگويد: از امام موسي بن جعفر عليه السلام درباره تفسير آيه ي «ذلك بأنّه كانت تأتيهم رسلهم بالبيّنات» (تغابن / 5) سؤال كردم، فرمود: «بيّنات [نشانههاي روشن] امامان عليهم السلام هستند». بدينسان روشن است كه اينان راهيان نور و راهنمايان راستين انسانيت و مشعلداران فضيلت و هدايتگران صراط مستقيمند و هرگونه راهجويي و هدايتطلبي از غير اينان، گمراهي، بلكه تحيّري ژرف و شكننده است. محمد بن فضيل تفسير آيه «و من أضلّ ممّن اتّبع هويه بغير هدي من الله» (قصص/50) (و كيست گمراهتر از آن كس كه بيآنكه راهنمايي از خدا خواهد، از پي هواي نفس خويش رود؟) را اين گونه نقل ميكند: «يعني اتّخذ دينه هويه بغير هدي من أئمة الهدي»؛ يعني آنكه آيين و روش زندگي را هواي نفسش گرفته و بر هدايت پيشوايان هدايت گردن ننهاده. امام عليه السلام در مقامي ديگر «هدايت» را «ولايت» معني ميكند و ايمان بدان را عامل مصونيت از كاستيها، ستمها و نارواييها ميداند و بدين سان نشان ميدهد كه هدايت و راهيابي، همگون با ولايت است و پذيرش رهبري و حاكميت حق، همسان با راهيافتگي و رشد است و مآلاً عدم پذيرش آن، گمراهي و ضلالت خواهد بود كه «و ماذا بعد الحقّ إلاّ الضلال» آنچه تا بدين جا آمد و همه و همه نشانگر آن بود كه يكي از شئون والاي امامت و ولايت، مرجعيت ديني و محور هدايتگري براي جامعه و امت است.
جايگاه «عدل» و گسترش «عدالت» در تعاليم و حياني و آموزههاي مكتبي، جايگاه بس والايي دارد. قرآن كريم به صراحت، فلسفه بعثت پيامبران را گسترش عدالت معرفي كرده، ميفرمايد: «لقد أرسلنا رُسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان، ليقوم الناس بالقسط» (حديد/ 25). علي عليه السلام اجراي عدالت را عامل بقاي دين و باعث زنده شدن احكام دانسته، ميفرمايد: «العدل حياة الأحكام». حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام نيز در ضمن پيامهاي شورانگيز قيامش به مردمان كوفه و آنگاه به هم نسلها و عصرها، دربار چگونگي پيشوايان بحق و مسئوليتهاي آنها مينويسد: فلَعمري ما الإمام إلّا العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحقّ و الحابس نفسَه علي ذات الله؛ به جانم سوگند كه پيشواي راستين و امام به حق، كسي است كه به كتاب خدا عمل كند و عدالتگستري و «قسط» آفريني را پيشه سازد و حقمدار باشد و خود را وقف و فداي فرمان خدا كند. امام موسي بن جعفر عليه السلام بينيازي مردم و بينيازي همگان و زدايش فقر در صحنه زندگي را با اجراي عدالت ميسّر ميداند و ميفرمايد: «لو عُدِلَ في الناس لا ستغنَوا». بدينسان روشن است كه امام به عنوان محور نشاط و تحركهاي اجتماع و مسئول هدايت و راهبري انسان به مقصد و مقصود والا، بايد مهمترين مسئوليت را شناختن، شناساندن و گستراندن عدالت بداند. آموزههاي قرآن كريم بر عدالت گستري تأكيد و امامت پيشوايان ظالم را مردود اعلام كرده است. خداوند سبحان در ادامه سخن از «پيشوايي» ابراهيم عليه السلام و درخواست تداوم امامت در فرزندان آن بزرگوار فرمود: «لا ينال عهدي الظالمين»؛ پيمانم (عهد ـ امامت) ستمكاران را نرسد. مفسّران از كهنترين روزگاران، ترديد روا نداشتهاند كه آنچه در اين آيه پرسش شده، «امامت است و آنچه به زبان اخبار، نفي شده و مردود دانسته شده است، «پيشوايي ستمپيشگان» است. مقاتل بن سليمان (م. 150ق) نوشته است: «يعني آنان (ستمپيشگان) را پيشوا قرار نخواهم داد». طبري نوشته است: اين جمله خبر ميدهد كه خداوند «جل ثناؤه» ستمپيشه را هرگز پيشوايي نخواهد داد. به واقع در برابر پرسش ابراهيم كه امامت را در ميان فرزندانش نيز قرار دهد، خداوند فرموده است: چنين خواهد كرد، اما نه در ميان ستمپيشگان از آنان؛ پس خداوند نشان داده است كه امامت از آنِ اولياء و اهل طاعت است. شيخ طوسي رحمه الله نوشتهاند: پرسش ابراهيم، ادامه امامت در فرزندانش است كه خداوند پاسخ داده است: چنين چيزي (امامت و پيشوايي) در ميان فرزندان ستم پيشه روا نخواهد بود. اين نكته روشنتر از آن است كه نيازمند تأكيد باشد و آموزههاي قرآني، نبوي و علَوي، صريحتر و تكان دهندهتر از آنكه ناديده انگاشته شود. اما شگفتا كه چون مسير خلافت پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حوزه سياست، ديگرسان شد، در حوزه «ثقافت» نيز تحريفها و ديگر سانيهاي شگفتي پديد آمد؛ تا بدانجا كه ستمپيشهاي شكمباره چون معاوية بن ابيسفيان و ديگر خلفاي اموي و ستم گستراني چون هارون الرشيد و ديگر خلفاي عباسي در جايگاه خلافت نبوي پذيرفته شدند. در چنين روزگاري و با چيرگي چنين فرهنگي، حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام در پاسخ مرزباني قمي از آيه ي «شهد الله أنه لا إله إلّا هو و الملائكه و أولوا العلم قائماً بالقسط» و در تفسير «قائماً بالقسط» (آل عمران/ 18) فرمودهاند: «هو الإمام». يعني امام به صراحت، مصداق دانشوران گسترداننده عدالت و قاثمان به قسط را «امام» معرفي كردند و در آن شب ديجور جهل و فساد، در جايگاه بلند مفسّر قرآن، اين حماسه را سرودند كه: رهبري جامعه بايد عادل باشد و عدالت گستر، ظالم نباشد، با ظلم بستيزد و قيام قسط بايد در سرلوحه اعمال او باشد.
از جمله مباحث امامت و رهبري، حدّ و حدود اختيارات و مسئوليتهاي اقتصادي و مالي اوست. با نگرشي كه اسلام، به ويژه جريان ناب آن، تشيّع علوي، به اين مسئله مينگرد، امام محور تمام نشاطها و تحركهاي جامعه است و «مجاري امور» در اختيار رهبري خواهد بود. گستره اين مبحث در فسحت اين مقال نيست. اما گفتني است كه سيره منوّر امامان عليهم السلام به ويژه امام موسي بن جعفر عليه السلام نشانگر اين حقيقت است و اينك پيشتر از آنكه به روايات تفسيري امام عليه السلام در اين زمينه بپردازيم، بايد بگوييم كه مورّخان آوردهاند: مهدي عباسي چون بر مسند خلافت تكيه زد، براي درانداختن صلاي عدالت و ساختن چهرهاي عدالتگستر، اعلام كرد كه مظالم را به صاحبانش باز ميگرداند، امام موسي بن جعفر عليه السلام نزد او رفت و ديد چنان است كه ميگفتند، فرمود: ـ آنچه از ما به ظلم گرفتهاند، چرا باز پس داده نميشود؟ ـ يا اباالحسن از شما چه چيز را به ستم گرفتهاند؟ ـ فدك. ـ حدود فدك را بفرماييد. ـ يك طرف آن كوه احد است و سمت ديگر آن عريش مصر، يك سويش طرف ساحل دريا و سوي ديگرش، دومة الجندل. ـ تمام اين قسمتها حدود فدك است؟ ـ آري. مهدي دگرگون شد و در چهرهاش آثار خشم ظاهر گشت. چون امام عليه السلام تمام سرزمين مملكتهاي اسلامي آن روز را حدود فدك معرفي ميكند. چنين بود كه مهدي رو به امام كرد و گفت: اين مقدار خيلي زياد است. اين گفت و گو از جهات بسياري قابل توجه و شايان دقت است؛ از جمله جايگاه بلند و نقش شگرف امور اقتصادي و امكانات مالي در حاكميت حق. يعني فدك در آن روز نيز كه فاطمه اطهر عليهاالسلام براي بازگرداندنش فرياد برآورد و مظلومانه ضربه خورد، در چنين نقشي بود و اينك نيز. از سوي ديگر، نمايشگر موضع امام عليه السلام است در مقابل نظام عباسي و انديشيدن به قيامي عاشورايي در بازگرداندن جايگاه خلافت. در گزارش ديگري آمده است: سخن چينان و سعايتگران به هارون گزارش دادند كه از اطراف جهان اسلام اموال فراواني در نزد امام فراهم ميآيد و.... اين نيز نشانگر موضع امام و نيز اختيارات و مسئوليتهاي رهبري جامعه در مسائل اقتصادي است. آنچه آمد، گوشهاي از سيره عملي امام عليه السلام است. گفتار امام عليه السلام نيز نشانگر ابعاد ديگري از اين بحث است.
انفال از جمله منابع مهم مالي در نظام اسلامي است. مصاديق انفال در روايتهاي بسياري آمده است و چگونگي حكم آن نيز بيان شده است. در كتابهاي فقهي نيز در پايان بحث خمس، فقها بابي را ويژه بحث انفال گشودهاند. در اين كه انفال از آنِ امام عليه السلام است، گويا ترديدي نباشد، اما چگونگي آن در محدود زماني و مصداقي، قابل بحث است. از جمله ادله روشن و گوياي انفال مبني بر اينكه در اختيار امام است، تفسيري است كه امام موسي عليه السلام از آيه ي انفال به دست دادهاند. امام عليه السلام فرمودهاند: «ما كانَ من الأرض باد أهله فذلك الأنفال فهو لنا». آنچه در اين حديث آمده است، يكي از مصاديق انفال است. امام عليه السلام در حديث ديگر به تفصيل از مصاديق انفال سخن گفتهاند: له «للإمام) بعد الخمس الأنفال. و الأنفال كلّ أرض خربة قد باد أهلها، و كلّ أرض لم يوجف عليها بخيل و لا ركاب ولكن صالحوا صلحاً و أعطوا بأيديهم علي غير قتال و له رؤوس الجبال، و بطون الأوديه و الآجام و كلّ أرضٍ ميتة لا ربّ لها و له صوافي الملوك ما كان في أيديهم علي غير وجه الغصب. يعني: بعد از خمس، انفال نيز در اختيار امام است. انفال عبارت است از: 1. هر زمين خراب ماندهاي كه اهالي آن از ميان رفتهاند و زمينهاشان بدون بهرهدهي افتاده است. 2. هر سرزمين كه از طريق صلح به مسلمانان واگذار شده است. 3. كوهها (و آنچه از آنها به دست ميآيد). 4. بيابانهاي گسترده (و بهرههاي حاصل از آن). 5. بيشه و جنگلهاي طبيعي. 6. هر زمين بايري كه كسي تصدّي اداره و آباداني آن را به عهده ندارد. 7. آنچه پادشاهان و حاكمان، ويژه خود ساختهاند و در تصرّف گرفتهاند، در صورتي كه به زور و نيرنگ به دست نيامده باشد و حق كسي در آن موارد پايمال نشده باشد كه در اين صورت، دارند حق اصلي، مقدم است. ترسيم ابعادي به اين گستردگي براي انفال و آنگاه انفال را از آنِ امام دانستن، پر واضح است كه ترسيم طرح حكومتي است و به ديگر سخن، امام عليه السلام با اين تفسيرها و طرح اينگونه بحثها به واقع از حكومت الهي ـ قرآني علوي سخن ميگويد و ضرورتها و لوازم مالي و اقتصادي آن را بر ميشمرد و «امام» را در رأس آن حكومت مينگرد، و اگر «امامي» مسئوليتش صرفاً تبيين احكام شرعي و موعظه حسنه است، چه نيازي به اين همه اموال دارد؟ و بالاخره در اين گونه موارد، سخن از «شأني» از شئون امام است و تبيين جايگاه او در متن جامعه.
امامت و رهبري جامعه از ديرباز در ميان جامعه اسلامي مورد گفتو گو بوده است. مصداق عيني «امام» و چگونگي آن، كه بايد بر جايگاه امامت و رهبري جامعه تكيه زند، از منظرهاي گونهگون در حوزه فرهنگ اسلامي، مورد بحث و مناقشه بوده و هست. رهبري كه اطاعت از آن واجب است و بايد رهبري امت را به دست گيرد، كيست؟ داراي چه ويژگيهايي است؟ و دهها سؤال به طور طبيعي در اين زمينه در ذهنها به وجود ميآيد. در احاديث پيشوايان بزرگوار ما براي اين سؤالها پاسخهاي روشني ميتوان يافت. برخي از اين روايات به تبيين و تفسير ويژگيها پرداختهاند و برخي ديگر، مصاديق عيني آن را مشخص ساختهاند. قرآن كريم لزوم اطاعت از حاكمان جامعه را همسان با اطاعت از خداوند و پيامبر دانسته و فرموده است: «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم» (نساء/ 59). در گذرگاه زمان و در كشاكش بحثهاي كلامي، مصداق «أولي الأمر» دستخوش تغيير و تبديل و تحريف بسياري شده است؛ تا بدانجا كه متكلمان عامه در انعقاد امامت و تحقق رهبري، از ارائه تئوري «اصالت قدرت» نيز ابا نداشتهاند. اما جريان ناب اسلام در قالب تشيّع علوي، هماره بر حاكميت امام معصوم و عادل تكيه مي كرده و به پيروي از رهبران راستينش، هيچگونه ستمبارگي را در اين زمينه بر نميتابيده است. نصوص اين حقيقت، فراوان تر از آن است كه بتوان در اين مجال ياد كرد. تنها كلام آفتابگون موسوي را ميآوريم و ميگذريم: عمرو بن سعيد ميگويد: از امام موسي عليه السلام درباره تفسير آيه ي «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم» سؤال كردم، فرمودند: «مراد از «أولي الأمر» علي بن ابي طالب عليه السلام و اوصياي بعد از اوست». بدين سان امام عليه السلام مصداق صاحبان حكومت، و حاكمان مطاع را علي عليه السلام و فرزندانش ميداند و در روزگار حاكميت هارونيان، بر حاكميت ستم، خط بطلان ميكشد و يك بار ديگر در قالب تفسير قرآن، شعار علوي «حاكميت از آنِ علي و فرزندانش است» را ميگستراند.
امام كاظم عليه السلام تنها به اثبات حاكميت حق نميپردازد و به گستراندن حماسه حق، بسنده نميكند. نفي باطل را نيز پيشه ميسازد و حاكميت ستم را افشا ميكند و لزوم برچيدن بساط جباران را نيز فرياد ميكند. احاديث لزوم مبارزه با ظلم و درافتادن با ستمگران و گستراندن حق، در ميان گفتار امام موسيبن جعفر عليه السلام از برجستگي شگفتي برخوردار است. دريغا كه اينك مجال عرضه آنهمه حماسههاي هيجان بار نيست. آن مراقب خشمگين عليه فجايع بغداد و ستمهاي آن، آن مطهّر قرن هاروني، او كه در «اخلاق اجتماعي» و «تقواي حماسه»، اين خروش شورانگيز و خونآفرين را ميپراكند و گوش جامعه را با اين پند حماسي ميآكند كه: أي فلان! اتّق الله و قل الحقّ و إن كان فيه هلاكك فإنّ فيه نجاتك، أي فلان! اتّق الله و دع الباطل و إن كان فيه نجاتك، فإنّ فيه هلاكك. آري اين امام و اين حماسه آفرين بزرگ هرگز از افشاگري عليه ستم و افشاي چهره جباران آرام نمي گيرد محمد بن منصور مي گويد: در محضر امام عليه السلام بودم، درباره تفسير آيه ي «و إذا فعلوا فاحشة قالوا و وجَدنا عليها آباءنا و الله أمَرَنا بها قل إنّ الله لا يأمر بالفحشاء أتقولون علي الله ما لا تعلمون» (اعراف/28) پرسيدم، امام فرمود: «آيا مينگري كه كسي بپندارد خداوند ما را به زنا و شراب و ديگر محارم امر ميكند؟!» گفتم: نه! امام فرمود: «پس اين «فاحشه» كه ميگفتند خدا ما را بدان امر كرده است، چيست؟» گفتم: خداوند و وليّ او دانايند، امام فرمود: «اين از پيشوايان ستمگر است. آنان چنان ادعا ميكردند و به پندارها ميدادند كه خداوند به اطاعت از آنان امر كرده است، خداوند سخن آنان را رد ميكند و ما را آگاهاند كه آنان به خداوند دروغ ميبندند و اين پندار واهي را «فاحشه» مينامد.» اين كلام بلند و تفسير ناب را اگر در محيط آكنده از تزوير آن روز بنگريم و دريابيم كه دستگاهها، دهها محدّث و مفسّر را براي توجيه اعمال فسادگستران كاخ بغداد به آباديها و شهرها گسيل ميداشت تا اطاعت از حاكمان جبّار را امر الهي جلوه دهند، به عمق كلام امام و عظمت حماسه آن بزرگوار پي مي بريم و ميدانيم كه تفسير واقعي كلام الهي در نزد چه كسي و از آنِ كيست؟ امام عليه السلام از يك سوي به نگرش تحريفگرانه دستگاه از قرآن توجه ميدهد و از سوي ديگر، حاكميت جبّاران را مصداق «فاحشه» معرفي ميكند و بالاخره موضع صريح قرآن را در قالب تفسيري بدينسان شورانگيز در مقابل حاكميت آنان روشن ميكند. امام عليه السلام در تفسير ديگر از آيتي ديگر، به فرجام اين غاصبان ميپردازد و با چهرهنگاريِ تنبّه آفريني از آنان، حاكمان ستمگري را كه بر علي و فرزندانش ستم روا داشتند «فجّار» معرفي كرده، جايگاه آنها را «سجّين» اعلام ميكند. ابن شهر آشوب در كتاب گرانقدر مناقب آل ابيطالب آوردهاند كه امام موسي عليه اسلام در تفسير آيه ي «كلّا إنّ كتاب الفجّار لفي سجّين» (مطفّفين/7) فرمود: الذين فجروا في حقّ الأئمّة عليهم السلام و اعتدوا عليهم؛ آن فاجران كه نامه عمل آنان در «سجّين» و سرنوشتشان در «سجّين» است، كساني هستند كه به حق امامان عليهم السلام تجاوز كردند و بر آنان ستم روا داشتند.
در پي گيري تفسير راستين امامت و هدايت امت به «صراط مستقيم» در احاديث تفسيري امام موسي عليه السلام اينك تعليمي آموزنده و بسيار با ارزش را ميآوريم در بيان اهميت نقش رهبري در سعادت و شقاوت انساني و تبيين ابعاد امامت و رهبري در گسترش «صلاح» و «سداد» و يا گسترش «تباهي» و «فساد». محمدبن منصور ميگويد: از امام كاظم عليه السلام درباره اين آيه پرسيدم: «إنّما حرّم ربّي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن» (اعراف/33)؛ هر آينه پروردگارم كارهاي زشت را، خواه آشكار باشد خواه پنهان، حرام كرده است. فرمود: «قرآن را ظاهري است و باطني، همه آنچه در كتاب حرام شده وجه ظاهر است، و باطن آن، پيشوايان جور است و همه آنچه در كتاب خدا حلال شده است، وجه ظاهر است، و باطن آن، امامان حق است.» تعليمي است تنبّهآفرين، بيدارگر و عظيم. نمونههاي اين تعليم در معارف دريا وار اهل البيت عليهم السلام بسيار است و اين همه نشانگر آن است كه رهبري الهي، بدان جهت كه جلوهاي از حق و نمونه والاي رفتار اسلامي است، جامعه تحت رهبري و حكومتش با الگوگيري از وي، عملاً به سوي پاكي و قداست رو ميآورد و ديگر آنكه رهبر الهي و نظام تحت رهبري وي، با حراست از ارزشهاي الهي و حاكميت بخشيدن به قوانين زندگيساز قرآني، عملاً جامعه را به سداد و عفاف سوق ميدهند. اما رهبران فاسد با سياست شيطاني، دقيقاً در جهت ضد اين عمل ميكنند. برخي از پژوهشگران در تفسير اين روايت، بياني دلنشين دارند، آميخته با تعاليم ديگر اهل البيت عليهم السلام كه ميآورم: كوري سياسي از مهمترين انواع كوري و فريبخوري است. بدان جهت كه رهبري و مديريت نقش زندهاي در تكامل جامعهها و تربيت افراد و پراكندن صلاح يا فساد و تثبيت آنها دارد. به همين جهت از امامان اهل بيت عليهم السلام وارد شده است كه «ريشه زشتيها و تباهيها و باطن آنها، امام باطل است و ريشه نيكيها و شايستگيها و فضايل و خيرات و بركات، امام حق» سخن اميرالمؤمنين عليه السلام نيز چنين است كه «رعيّت نيكو و شايسته به سبب امام (حاكم) عادل نجات پيدا ميكند و رعيت بدكار و فاجر به سبب امام (حاكم) فاجر هلاك ميشود» و اين روايت از امام جعفر صادق عليه السلام است كه «به هنگام ولايت والي جائر، هر چه حق است، پايمال ميشود و از ياد ميرود و هر چه باطل است، زنده ميشود و ستم و تباهي و جور، ظهور پيدا ميكند» و در بعضي از احاديث آمده است كه قبول ولايت حاكم جائر، كفر است؛ پس امام حاكم عادل حق، اصل خير براي همه مردم است و حاكم باطل ستمگر و كارگزاران او ريشههاي هر شرّند. بر مبناي اين اصل اساسي قويم، روايات فراوان از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام آمده است حاكي از اينكه «هر كس بيامام از دنيا برود، به مرگ جاهليت (يعني بينصيب از اسلام) مرده است.» آنچه در اين احاديث آمده، تفسير عيني تحولات و دگرگونيهاي جامع انساني است و چگونگي حكومتها و حاكميتها بهترين دليل آن، و در مجموع، نشانگر نقش شگرف رهبريها و نظامها در چگونگي انسانهاست.
پايان مقال را با ياد عزيزي مزيّن ميكنيم كه «صد قافله دل همره اوست». با ياد امام زمان عليه السلام «خوار سازند مستكبران»، «ريشه كن كنند معاندان و گمراهي آفرينان و خدانشناسان»، «جانشين شايست شايستگان»، «طلب كنند خون پيامبران و پيامبرزادگان»، «مطلوب معتقدان»، «مقصود عاشقان»، «وليّ مطلق زمان» حضرت حجّة بن الحسن العسكريّ اروحنا لتراب بمقدمه الفداء. آرمان نجات انسان در فرجام تاريخ، آرماني است بلند كه تمام مكاتب به گونههاي مختلف از آن ياد كردهاند. در مجموعه تعاليم اسلامي، ريشههاي اين آرمان را در قرآن مجيد ميتوان يافت. در قرآن كريم، درباره مسائل آينده دوران، حوادث آخرالزمان و چيرگي خوبي و خوبان بر جهان و حاكميت صالحان ـ به اشاره و تصريح ـ سخن گفته شده است. اينگونه آيات را مفسران اسلامي بر پايه احاديث معتمد و غيرقابل ترديد، مربوط به امام زمان عليه السلام دانستهاند. در احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين موضوع جلوهاي شگفت دارد. محققان اهل سنت به تواتر اين احاديث تصريح كردهاند. در روايات اهل البيت عليهم السلام به گونه اي شورانگيز و هيجانبار در صدها روايت به ابعاد مختلف اين موضوع پرداخته شده و جانهاي شيفته، به اين آرمان مطلوب توجه داده شده و انسانها براي شيدايي در «آستان خورشيد» و بهرهگيري از گرماي حياتبخش آن فرا خوانده شدهاند. در احاديث حضرت امام موسي بن جعفر عليهماالسلام نيز اين حقايق آفتابگون، فراوان است، اما اينك بر شيوه عناوين ديگر اين مقال، تنها احاديث تفسيري امام عليه السلام را در اين زمينه ميآوريم. ابن بكير ميگويد: از امام موسي عليه السلام درباره اين آيه پرسيدم: «و له أسلم من في السموات و الأرض طوعاً و كرهاً» (آل عمران/ 83)؛ آنچه در آسمانها و زمين است، خواه و ناخواه تسليم فرمان اوست. امام عليه السلام فرمود: «آيه درباره حضرت قائم عليه السلام نازل شده است. آنگاه كه قيام كند، به يهوديان، نصرانيان، صابئيان، زنديقان، مرتدّان و كافران خاوران و باختران زمين، اسلام را عرضه كند. آنانكه از سَر رضا تسليم شوند، آنان را به نماز و زكات و آنچه مسلمان بدان مأمور است، فرمان خواهد داد و آنان را كه تسليم نشوند، گردن خواهد زد. تا بدان جا كه در خاوران و باختران زمين، جز موحّدان باقي نمانند.» گفتم: فدايت شوم! مردم فراوانتر از اين خواهند بود؟ فرمود: «خداوند چون كاري را اراده كند، فراوان را كم، و اندك را فراوان خواهد ساخت.» ابن شهر آشوب تأويل اين آيه را «هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدين كلّه و لو كره المشركون» (صف/9)؛ او كسي است كه پيامبر خود را براي هدايت مردم فرستاد، با ديني درست و بر حق، تا او را بر هم دينها پيروز گرداند، هر چند مشركان را خوش نيايد» به نقل از آن بزرگوار، اين گونه آورده است: او كسي است كه پيامبرش را براي ابلاغ ولايت وصيّش فرستاد، و ولايت، همان دين حق است تا با ظهور «قائم» دين حق را بر اديان ديگر چيره گرداند. «خداوند كامل كننده نور خويش است» كه نور ولايت علوي را با نور ولايت مهدوي كامل خواهد كرد و گرچه كافران به ولايت علوي خوش نداشته باشند. امام عليه السلام در اين بيان شكوهمند، به حقايق بلندي توجه ميدهد: 1. تفسير آفتاب و توجه دادن انسانها را به سرچشمه خورشيد ـ كه تعليمي بوده است شكوهمند در اسلام ناب ـ پي ميگيرد و با گستراندن نور اميد در دلها يأس و سردي را از آنها ميزدايد. 2. جايگاه بلند ولايت و رهبري را مينماياند و در تبيين و تكميل آيات ديگر و احاديث فراوان هشدار ميدهد كه محتواي تمامت دين، ولايت است و تحقق عيني تمام آيين حق در گرو اجراي راستين ولايت است. 3. كافران و گردنكشان هرگز در مقابل گسترش ابعاد دين و تحقّق رهبري الهي آرام نمينشينند. 4. اما فرجام اين كشاكش در آوردگاه زمان، از آنِ حق است و حقپيروز است. اينك بار ديگر با ياد و نام امام زمان عليه السلام فرجام مقال را عطرآگين ساخته و با عرضه روايتي از حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام درباره حضرت مهدي عليه السلام سخن را به پايان ميبريم. يونس بن عبدالرحمن ميگويد: به حضور امام موسي بن جعفر عليه السلام شرفياب شدم و گفتم: اي فرزند رسول الله! «قائم به حق» شما هستيد؟ فرمود: من قائم به حق هستم، اما آن «قائم» كه زمين را از دشمنان خداوند ميپيرايد و پس از آنكه ظلم و ستم در آن گسترده شده، از عدل و داد ميآكند، پنجمين فرزند من است كه «غيبتي» دراز مدت خواهد داشت. بدانسان كه برخي از حق روي بر ميتابند و گروهي استوار ميمانند. آنگاه فرمود: خجسته باد بر شيعيان ما. آنانكه در زمان غيبت، به ولايت ما چنگ ميزنند و بر دوستي و همراهي با مكتب ما پاي ميفشارند و از دشمنان ما بيزاري ميجويند. آنان از ما هستند و ما از آنان. آنان به پيشوايي ما خشنودند و ما به پيرواني چون آنان. خوشا به حال آنان، باز هم خوشا به حال آنان. به خداي سوگند كه آنان در قيامت همسان ما خواهند بود. اللّهمّ اجعلنا منهم و من الذين رضوا بإمامة الأئمة عليهم السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».