امام كاظم علیه السلام الگوي زندگي

مشخصات كتاب

سرشناسه : احمدي، حبيب الله، 1336 -

عنوان و نام پديدآور : امام كاظم (ع) الگوي زندگي/ نويسنده حبيب الله احمدي.

مشخصات نشر : قم: فاطيما، 1386.

مشخصات ظاهري : 252 ص.

شابك : 14500 ريال 978-964-2623-01-3:

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : كتابنامه: ص. 247 - 252؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : موسي بن جعفر (ع)، امام هفتم، 128 - 183ق.

رده بندي كنگره : BP46/الف3الف8 1386

رده بندي ديويي : 297/956

شماره كتابشناسي ملي : 1122890

ص: 1

اشاره

امام كاظم (ع) الگوي زندگي

نويسنده حبيب الله احمدي.

ص: 2

مسابقات

هر روز و شب ميليون ها انسان ساعت هاي متمادي از وقت عزيز خود را صرف تماشاي مسابقات ورزشي مي كنند، مي خواهند ببينند چه كسي بهتر مي دود، چه كسي بهتر شنا مي كند، چه كسي بهتر نرمش انجام مي دهد، چه كسي بهتر توپ را وارد دروازه يا سبد مي كند، چه كسي بهتر مي پرد، چه كسي بهتر مشت مي زند، چه كسي بهتر اسب مي تازد، چه كسي بهتر كشتي مي گيرد و... از اين نگاه ها چه مي خواهيم؟ از اين تماشاها چه مي آموزيم؟ آيا غير از اين است كه مي خواهيم هنر انسان هاي باهنر را ببينيم و بياموزيم؟ آيا مسابقاتي در ميدان ديگري برقرار نيست؟ اين سؤال را از قرآن مي كنيم. قرآن جواب مي دهد: فاستبقوا الخيرات (1) «در نيكي ها از يكديگر سبقت بگيريد.» چه كسي راه نيكي را بهتر مي شناسد؟ چه كسي بهتر و سريع تر اين راه را مي رود؟ چه كسي از ديگران سبقت مي گيرد؟

ص: 3


1- 1. بقره، 148.

آيا در ميدان ارزش هاي انساني، اين مقدار ارزش ندارد كه بخشي از وقت خود را صرف كنيم كه چه كسي بر هواي نفس بهتر و بيشتر چيره مي شود؟ چه كسي ارزش هاي انساني را بيشتر مستقر مي سازد؟ چه كسي دانش، امانت داري، صداقت، راستگويي، شرف، عزت و بزرگواري اش بيش از ديگران است؟ چه كسي از انديشه بهتر بهره مند است؟ چه كسي رفتارش انساني تر است؟ چه كسي در پيمودن راه لغزش ندارد؟ چه كسي در پيمودن راه استوارتر است.

عترت و ميدان مسابقات

سيره نگاري عترت نيز در همين راستا رقم مي خورد. عترت در فضايل و ارزش هاي الهي و انساني شاخص هايي منحصر به فرد مي باشند. از همگان گوي سبقت را ربوده اند. آنان برندگان ممتاز ميدان مسابقات انساني مي باشند. از جانب دانش، علم آنان لدني و متصل به وحي و كوثر بي پايان معارف مي باشد. از جهت فضايل، آنان افراد بي دغدغه و پاك و منزه از هر كج راهگي و لغزش مي باشند. پس آنان بهتر مي بينند و بهتر راه مي روند. آنان در تمام رفتارها مصون از خطا و معصوم از گناه و لغزش اند. آنان راهي مطمئن و صراط أقوم مي باشند. دانش آنان درياي ژرف و بيكراني است كه هر مقدار در آن غور شود به جواهرات بيشتر دسترسي حاصل مي شود. آنان در اين ميدان مسابقه از همه سريع تر و از همه مطمئن تر راه رفته اند و به مقصد رسيده اند. پس بخشي از وقت خويش را صرف تماشاي راه رفتن معصومان نماييم!!

ص: 4

قرآن صراط اقوم است، ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم، (1) قرآن به راه مطمئن رهنمود است. قرآن بزرگراه رهنمون انسان است؛ ليكن همين بزرگراه نياز به علايم راه دارد كه راهرو آن را شناسايي كند تا به مقصد برسد. زيرا ما انسان ها بدون پيمودن راه به مقصد نمي رسيم. حتما بايد رفت تا به مقصد رسيد. و هر رفتن نيز به مقصد منتهي نمي شود، العامل علي غير بصيرة كالسائر علي غير الطريق. (2) بر اين اساس در رسيدن به مقصد دو چيز لازم است: ديدن و رفتن؛ يعني راه صحيح رفتن. نه ايستايي به مقصد مي رساند نه بي راهه رفتن، المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق، و اللازم لهم لاحق. (3) «هر كسي از راه عترت جدا شود بي راهه است، تنها همراهان عترت به مقصد مي رسند». از اين رو در پيمودن صراط مستقيم و صراط اقوم، نياز به راهنما، نياز به امام بايسته است. اين نياز ديروز يا امروز نيست. اين نياز هر روز در هر زمان است. بدين خاطر سيره نگاري و تحليل انديشه ها و رفتار اسوه هاي فضيلت همانند عترت نياز هر زمان است.

ويژگي هاي عترت

عترت دو ويژگي منحصر و برجسته دارد. يكي دانش لدني براي بهره وري از درياي بي پايان كوثر معارف كه آنان ژرف انديشان و راسخان در دانش اند؛ امام صادق عليه السلام: نحن الراسخون في العلم. (4) .

ص: 5


1- 2. اسراء، 9.
2- 3. اصول كافي، باب من عمل بغير علم، حديث اول.
3- 4. اقبال الاعمال، ص 200.
4- 5. البرهان في تفسير القرآن، ج 2، ص 8.

ديگر مصون و معصوم و بي دغدغه بودن انديشه و راه عترت است. صراط اقوم بودن، راه عترت است، نحن الصراط المستقيم. (1) انتم الصراط الاقوم. (2) بزرگراه رهنمون كه رهرو را بي ترديد به مقصد مي رساند راه عترت است. از اين رو تا رهرو است، راه و علايم نيز بايد باشد. تا جامعه و زندگي انساني برپاست نياز به عترت، نياز به امام معصوم، نياز مبرم جامعه است. امام معصوم هم راه است هم راهنما. هر زمان بايد انديشه و رفتار شاخص هاي هدايت مورد تحقيق ها و تحليل صحيح قرار گيرد تا قابل الگوگيري همگان باشد.

سيره نگاري تحليلي

شايد بتوان گفت بيشتر نوشتارهايي كه تاكنون از سوي نويسندگان شيعه در مورد سيره نگاري عترت و اهل بيت عليهم السلام نگاشته شده است از منظر تاريخي و وقايع نگاري بوده است كه به بيان و توصيف وقايع بسنده مي نموده اند. در صورتي كه آنچه موجب الگوگيري و اسوه قرار دادن روش ها مي باشد تحليل وقايع به صورت سنت هاي منسجم و قابل الگوگيري مي باشد. يعني سيره نگاري علمي و تحليلي كه رابطه بين علت ها، معلول ها را كشف و بازگو نموده و با تحليل هاي صحيح و منطقي، آنها را كاربردي در هر زمان و شايسته الگوگيري جلوه گر سازد. اين نكته مهمي است كه در سيره نگاري عترت كمتر به چشم مي خورد. با اين كه عرصه اي بس گسترده در پيش رو وجود داشته، نويسندگان كمتر در اين ميدان قدم نهاده اند!

ص: 6


1- 6. بحار، ج 24، ص 246.
2- 7. كشف الغمة، ج 2، ص 21.

روش تحقيق و پژوهش در سيره نگاري عترت نيز با اين فرآيند رقم مي خورد. زيرا گر چه وقايع نگاري مفيد و قابل بهره گيري است، ليكن آنچه به اين تحقيقات ارزش برتر مي دهد و سيره عترت را قابل اسوه و الگوگيري در هر زمان مي نمايد، نگارش سيره به صورت تحليلي يعني روشن ساختن علت ها و شفاف ساختن رابطه علت ها با معلول ها مي باشد. اين روش توان مند است تا افق هاي تازه اي در برابر ديدگان مخاطبان بگشايد و مخاطبان را در هر زمان به ارزش هاي والاي عترت فراخواند.

ويژگي هاي اين نوشتار

زمان امام كاظم عليه السلام همزمان با حاكميت جريان اجتماعي عباسيان است. زمان امام كاظم عليه السلام همزمان با اوج اقتدار عباسيان مي باشد. زيرا زمان هارون الرشيد و نيز بعد از وي فرزندش مأمون اوج اقتدار و جولان حكومت عباسيان است. عباسيان همانند امويان با عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت پيامبر برخورد بسيار خشن و تند دارند. عباسيان نه فضايل اهل بيت عليهم السلام را بر مي تابند و نه موضع گيري اهل بيت عليهم السلام براي آنان قابل تحمل است. زيرا پايه هاي حكومت عباسيان بر ستم و جور و تباهي كه سست ترين پايه هاست، نهاده شده و موضع شاخص هاي عترت هماره ستيز با ستم و ستمگران مي باشد. از اين رو موضع گيري عترت بزرگترين چالش زمان حكومت عباسيان را شكل مي دهد. به همين خاطر بيشترين محدوديت ها و فشارها از سوي حاكمان عباسيان متوجه عترت و پيروان آنان است.

ص: 7

امام كاظم عليه السلام رهبري تشكل همسوي اهل بيت را به عهده دارد. امام كاظم عليه السلام بايد بتواند جريان اجتماعي كه به رهبري عترت شكل گرفته و تداوم دارد رهبري كند و اين تشكل را از بحران ها عبور دهد. امام كاظم عليه السلام بايد با تدبير و صلابت بتواند در برابر جريان اجتماعي عباسيان مقاومت كند و عباسيان را از رسيدن به اهداف شوم كه محو راه عترت و سنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است، نااميد سازد؛ فقه و فرهنگ تشيع و عترت را شكوفا سازد و باورهاي حق و فضايل و ارزش ها را در جامعه مستقر سازد. موسي بن جعفر عليه السلام بايد در برابر انواع چالش ها بايستد. بايد انواع ستم ها و رنج ها را بر جسم و جان خويش هموار سازد تا بتواند ارزش هاي الهي و سنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در جامعه مستقر و مستمر سازد. امام كاظم عليه السلام بايد محدوديت ها، تبعيدها و سال ها زندان را با انواع سختي ها و آزارهايش به جان خويش همراه و هموار سازد تا راه و رسم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در جامعه احيا نمايد. ابوالحسن الاول عليه السلام بايد حتي زهر تلخ حاكمان عباسيان را به جان شيرينش بخرد و شهادت را با آغوش باز پذيرا باشد. بايد با بدني رنجور و رخساري سبزينه در زير خاك پنهان شود تا درخت دين و سنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شاداب و سبز و پر ثمر بماند. در اين راستا ترفندهاي حاكمان عباسي بررسي شده و موضع گيري ها و تلاش هاي امام كاظم عليه السلام در برابر آنان در حد توان تحليل و نگاشته شده است. اين نوشتار در چهار بخش زندگي نامه، برخي فضايل، بررسي برخي آموزه هاي عرشي و نيز موضع امام در برابر جريان هاي اجتماعي تنظيم شده است.

ص: 8

سيري در زندگي امام كاظم

خورشيد هفت آسمان

گر چه برخي از نويسندگان سال ولادت موسي بن جعفر عليه السلام را 127 هجري مي نگارند، (1) ليكن بيشتر نويسندگان و محققان سال ولادت امام موسي عليه السلام را 128 نوشته (2) و اين باور در ميان پژوهشگران و پيروان حضرت معروف و مستقر گشته است. مي توان از قرائن، بر اين باور كه تولد حضرت در سال 128 مي باشد، اطمينان حاصل نمود. عده اي نيز سال ولادت حضرت را 129 ثبت مي كنند. (3) . بيشتر قريب به اتفاق نويسندگان روز ولادت حضرت را هفتم صفر و محل آن را «ابوا» (4) مي نگارد؛ گر چه برخي از آنان روز ولادت را يكي از

ص: 9


1- 8. دلائل الامامة، ص 144.
2- 9. كافي، باب مولد ابي الحسن موسي بن جعفر عليه السلام، الارشاد، ج 2 ص 215؛ عمدة الطالب، ص 239؛ كشف الغمة، ج 3، ص 5؛ سبائك الذهب، ج 2 ص 334؛ اعلام الوري، ص 296؛ روضة الواعظين، ص 221؛ فصول المهمة، ج 2، ص 934؛ مطالب السؤول، ص 120؛ وفيات الاعيان، ج 5، ص 310؛ دروس، ج 2، ص 9؛ مناقب، ج 4، ص 349؛ صفوة الصفوة، ج 2 ص 126. [
3- 10. كافي، مولد ابي الحسن، كشف الغمة، ج 3، ص 5؛ مطالب السؤول، ص 120؛ صفوة الصفوة، ج 2، ص 126.
4- 11. «ابواء» روستايي در مسير راه مدينه به مكه 23 مايلي جحفه مي باشد. آمنه خانم مادر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در آنجا مدفون است؛ معجم البلدان، ج 1، ص 73.

روزهاي ماه ذوالحجه مي دانند. البته بسياري از سيره نگاران نيز به جزئيات تاريخ ولادت حضرت نپرداخته اند. در موضوعات تاريخي در صورتي كه دليل بر رد ديدگاه معروف نباشد، مي توان به آن اطمينان نمود. بر اين اساس مي توان گفت روز ولادت حضرت «سحرگاه روز هفتم صفر سال 128 هجري» مي باشد. در اين روز نور فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هفت آسمان را روشني بخشيد. سحرگاه اين روز سپيده اميد در منزل امام صادق عليه السلام بلكه در دامن هفت آسمان تجلي يافت و بارقه اميدي ديگر شكفته شد و فروغ خورشيد هفت آسمان تابيدن آغاز نمود. در اين روز بركتي بر دامن «حميده» لبخند زد كه تبسم و ترنم آن تا قيامت انسان ها را نوازش بخشيد؛ مولودي كه با بركت تر از او نمي توان جستجو نمود. در سپيده دم اين روز سپيده روشنايي بخش، از افق عترت و صادق آل محمد عليه السلام تابش گرفت. در اين روز خورشيد هفت آسمان از افق امامت طلوع نمود و هفتمين فروغ امامت هفت آسمان را روشني بخشيد.

تبار، يا ريشه در ملكوت

پدر

صادق آل محمد عليه السلام تبار امام موسي عليه السلام را از جانب پدر به اميرالمؤمنين عليه السلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام و در نهايت به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پيوند مي دهد. پيوند اين نسب به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يعني پيوند به شجره طيبه كه در اعماق ملكوت ريشه دارد و شاخسارهاي آن به باغستان جامعه بشري فراز شده و هماره از ميوه هاي شاداب و شيرين آن، انسان ها تا پايان زندگي بهره مند مي باشند.

ص: 10

كدامين تبار، شفاف تر و استوارتر از تبار عترت است؟ كدامين نسب پاك تر و روشن تر از تبار آل رسول صلي الله عليه و آله و سلم است؟ در كجاي دنياي بشر، در كدامين خانواده اين گونه نسب شفاف نمايان است؟

مادر

امام صادق عليه السلام كنيزي را به هفتاد دينار خريداري نمود. وي در عين حال كه كنيز بود دوشيزه و باكره هم بود. وي زني پاك دامن از بلاد مغرب زمين بود. اين كنيز پاك دامن، «حميده» به معناي پاك از هر آلودگي، لقب داشت. وي را حميده بربريه، اندلسيه، مغربيه مي نامند. امام صادق عليه السلام درباره وي فرمود: حميدة في الدنيا محمودة في الآخرة و مصفاة من الادناس. (1) «پسنديده و ستوده در دنيا و آخرت است و از هر گونه آلودگي پاك است،» امام صادق عليه السلام در ستايش اين زن مي فرمايد: وي فرزندي به دنيا مي آورد كه بين او و خدا هيچ حجاب و مانعي وجود ندارد، انها تلد مولود ليس بينه و بين الله حجاب؛ (2) يعني پاك از هر آلودگي. اين زن از تاريخ روشن و سراسر پاكي بهره مند است. وي زني است فرزانه، دانشمند و معلم كه زنان مدينه از محضر وي در آموختن معارف و احكام بهره مند بودند. چنين زني كه در بين زنان مدينه نمونه و انگشت شمار مي باشد. وي در تقوا و دانش به آن مرحله مي رسد كه مورد ستايش همگان قرار مي گيرد.

ص: 11


1- 12. كافي، باب مولد موسي بن جعفر عليه السلام؛ الارشاد، ج 2، ص 215، دلائل الامامة، ص 147؛ عمدةالطالب، ص 239؛ كشف الغمة، ج 3، ص 5، ص 10، فصول المهمة، ج 2، ص 935؛ اعلام الوري، ص 42.
2- 13. اعلام الوري، ص 310.

موسي بن جعفر عليه السلام در دامن پاك اين بانو مكرمه متولد شده و پرورش مي يابد. اين گونه دامن، مهد پرورش فرزانه اي چون موسي كاظم عليه السلام قرار گرفته كه براي همگان الگو و اسوه مي باشد.

شكوفه ي ملكوتي

در مورد افراد برجسته و برگزيده چون امامان معصوم عليهم السلام باورهايي وجود دارد كه درباره ديگران نيست. آفرينش آنان با ديگران متفاوت مي باشد. به همين خاطر تكون آنان توأم با پديده هاي غيبي و كرامت است. همان گونه كه در مورد تكون فاطمه عليهاالسلام آمده است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نخست از ميوه هاي بهشتي بهره مند شد و تناول نمود و آن ميوه ها به نطفه فاطمه تبديل شد و فاطمه را حوراي انسيه و ثمره ميوه هاي بهشتي ساخت. (1) در مورد امامان ديگر نيز مشابه اين داستان ها وجود دارد كه آنان همانند انسان هاي معمولي تكون نيافته اند. بلكه عصاره ميوه ها و طعام و شراب هاي ملكوتي مي باشند. امام صادق عليه السلام در اين راستا اين گونه سخن مي گويد: در شبي كه نطفه فرزندم «موسي» تكون يافت، فرستاده اي به نزد من آمد و نوشيدني به من نوشاند؛ همان گونه كه به نزد پدرانم آمده بود و همان نوشيدني را به آنان نوشانده بود. آنگاه از آن نوشيدني نطفه فرزندم تكون يافت، اتاني آت كما أتي جد ابي و جدي فسقاني كما سقاهم. (2) .

ص: 12


1- 14. علل الشرايع، ج 1، ص 218.
2- 15. بصائر الدرجات، ص 574؛ دلائل الامامة، ص 144؛ بحار، ج 48، ص 3.

اين گونه ريشه عترت از اعماق، ملكوت است. شاخص هاي عترت شكوفه هاي ملكوتي مي باشند كه در اين سرا براي بهره وري انسان ها ببار نشسته اند.

مولود با بركت

امامان معصوم عليهم السلام نقش محوري در رهنمون جامعه دارند؛ به ويژه براي كساني كه از انديشه ها و رفتار آنان بهره مي برند. وجود آنان بيشترين بركات را به جامعه ارزاني مي نمايد. به همين جهت وجود آنان از لحاظ رهبري و معنوي با بركت ترين براي نظام هستي و جامعه انساني به ويژه شيعيان مي باشد. امامان سكان داران كشتي زندگي مي باشند كه كشتي را از طوفان ها و گرداب هاي مهيب به ساحل نجات رهنمون مي سازند. آن كسي كه كشتي طوفان زده را به ساحل مي رساند چه حقي بر سرنشينان كشتي خواهد داشت؟ امامان همين نقش و حق را در راستاي جامعه انساني ما به خصوص پيروان آنان كه به ارزش هاي والاي آنان توجه دارند ايفا مي نمايند. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اهل بيت خويش را به همين نقش مهم ستود، مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركبها نجي و من تخلف عنه غرق. (1) «مثل اهل بيت من همانند كشتي نوح است، هر كس درون آن قرار گرفت نجات يافت، هر كس از آن روي برتابيد، غرق شد». اينك صادق آل محمد عليه السلام فرزند برومندش «موسي» را اين گونه مي ستايد: قد وهب الله لي غلاما و هو خير من برء الله. (2) «خداوند سبحان پسري به من

ص: 13


1- 16. احتجاج، ج 2، ص 380، بحار، ج 23، ص 123.
2- 17. بصائر الدرجات، ج 9، ص 574؛ بحار ج 48، ص 2.

بخشيده است كه بهترين روي زمين مي باشد.» نيز مي فرمايد: هو المولود لم يولد فينا مولود اعظم بركة علي شيعتنا منه. (1) «در بين ما فرزندي با بركت تر براي شيعيان از موسي بن جعفر عليه السلام متولد نشده است». نيز مي فرمايد: فولدت خير اهل الارض موسي بن جعفر عليه السلام (2) «آن روز حميده كودكي كه برترين روي زمين است به دنيا آورد». منظور از با بركت ترين در مقايسه با ديگران است نه شاخص هاي ديگر عترت؛ زيرا همين تعبير در مورد ديگر شاخص هاي عترت و اسوه هاي تقوا نيز آمده است.

جشن تولد

هنگامي كه نعمتي از خداي سبحان بر انسان ارزاني مي شود، شخص مورد عنايت، شادمان از نعمت در صدد سپاس از ولي نعمت بر مي آيد. اين واكنش در برابر نعمت، پاسخ به نداي فطرت پاك هر انسان است كه انسان از جانب فطرت موجودي سپاس گزار است. ناسپاسي انسان خواستگاه حيواني دارد كه در سخن خداي سبحان از آن شكوه شده است، و قليل من عبادي الشكور. (3) «اندكي از بندگان من سپاس گزارند»! بر اين اساس اين پايه اعتقادي انسان مؤمن با فطرتي پاك و زلال است، كه هماره در برابر نعمت هاي ارزاني شده، سپاس گزار ولي نعمت خواهد بود. انسان در تلاش است كه سپاس خويش را به نوعي ابراز كند. ابراز سپاس به

ص: 14


1- 18. كافي، ج 1، باب النص الي أبي الحسن، ح 8.
2- 19. كافي، باب مولد أبي الحسن موسي عليه السلام حديث 1.
3- 20. سبأ، 13.

طور طبيعي به گونه اي بايد باشد كه ولي نعمت را خشنود سازد. بهترين سپاس از نعمت صرف نعمت در جاي مورد نظر ولي نعمت است. در اين راستا همان گونه كه توضيح داده شد فرزندي چون موسي كاظم عليه السلام با بركت ترين مولود خاندان عترت مي باشد. از اين رو در سپاس گزاري اين نعمت بزرگ انجام كاري كه رضايت و خشنودي خداي سبحان را كه ولي نعمت است در پي داشته باشد خواهان است. امام صادق عليه السلام به بركت قدوم نوزاد با بركتش، جشن تولد برگزار مي كند و بندگان خدا را با كمال خوشرويي سه روز اطعام مي كند. پذيرايي از بندگان خدا و احسان و نيكي به آنان در واقع خشنودي خداي سبحان و ولي نعمت را سبب است؛ كه به يمن ارزاني شدن يك نعمت بزرگ چون فرزند برومندي (موسي) امام جشن تولد مي گيرد، فاطعم الناس ثلاثا فاطعم اهل المدينه ثلاثا. (1) . اين رفتار پسنديده شايسته الگو برداري مي باشد كه ما نيز براي فرزندان خويش جشن تولد بگيريم. از رفتار اسوه هاي خويش بهره گرفته سپاس گزاري خويش را ابراز كنيم و كاري كه در جهت خشنودي خلق خداست به انجام برسانيم. محفل جشن نيز بايد با برنامه هاي آموزنده داير شود. محافل جشن بايد از انجام كارهاي گناه و ضد شؤون ديني - انساني به دور باشد.

ص: 15


1- 21. بحار، ج 48، ص 4.

امام كاظم عليه السلام نيز درباره جشن تولد و وليمه دادن مي فرمايد: لا وليمة الا في عرس او خرس او عذار او وكار او ركاز. (1) «وليمه و مهماني در پنج مورد است: عروسي، ولادت فرزند، ختنه، خريد خانه، بازگشت از سفر حج.» خود حضرت نيز هنگامي كه خدا به وي فرزند عطا نمود در كوچه و خيابان و مساجد مدينه سه روز طعام و فالوده به مردم دادند. (2) .

نام و نشان

نام امام كاظم عليه السلام «موسي» مي باشد. القاب زيبنده حضرت نيز در منابع فراوان به چشم مي خورد. نام و القاب انسان هاي برگزيده بر اساس برجستگي ها و شايستگي هاي آنان شكل مي گيرد. به همين خاطر القاب زيبايي چون كاظم (فروبرنده خشم)، صابر (استوار)، زاهد (پارسا)، زاهر (روشن)، سيد (آقا)، وفي (وفادار)، امين (امانت دار)، نفس زكيه (نفس پاك)، باب الحوائج (محل برآورده شدن نيازها)، زين المجتهدين (زينت تلاش گران)، و... (3) زيبنده حضرت مي باشند. هر كدام از اين القاب به خاطر فضايل و ويژگي هاي اخلاقي حضرت زيبنده حضرت مي باشند. اگر لقب «كاظم» ارزنده حضرت است به خاطر اين است كه در برابر ناملايمات و در برابر نامردي ها و بي ادبي هاي ديگران سخت بردبار بودند. هماره غيظ را همانند جرعه اي گوارا فرو مي بردند، سمي

ص: 16


1- 22. الفقيه، ج 3، ص 402؛ تهذيب الاحكام، ج 7 ص 409.
2- 23. فروع كافي، ج 6، ص 281.
3- 24. الارشاد، ج 2، ص 215؛ دلائل الامامة، ص 146؛ اعلام الوري، ص 279 و ص 310؛ روضة الواعظين، ص 213؛ كشف الغمة، ج 3، ص 5، ص 24؛ فصول المهمة، ج 2، ص 936، مطالب السؤول، ج 2، ص 121، مناقب، ج 4، ص 348، بحار، ج 48، ص 11، سبائك الذهب، ج 2، ص 334، اعلام الهداية، ج 9، ص 44.

الكاظم لكظمه من الغيظ. مصداق روشن بر آيه و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس (1) بودند. نيز اگر باب الحوائج لقب مي گيرند به اين خاطر است كه مردم كرامات فراوان از وجود با بركت حضرت مشاهده مي كنند و نيازها و حاجت هاي آنان به بركت انفاس زكيه و قدسي حضرت برآورده مي شود. و اما كنيه هاي حضرت عبارتند از ابوالحسن (ابوالحسن اول)، ابوالحسن الماضي، ابوابراهيم، ابواسماعيل، ابوعلي. (2) .

تربيت

انسان هاي برگزيده خدا در شناخت و انديشه و نيز سيره و رفتار با ديگران تفاوت دارند. تكون آنان، دوران بارداري مادر كه فرزند از وي ارتزاق مي كند و نيز دوران طفوليت و تربيت پذيري كودك، با سايرين متفاوت مي باشد. برتري هاي انساني و الهي انسان هاي برگزيده از همان آغاز زندگي آشكار مي باشد. به اين نكته توجه نماييد: لما وقع من بطنها وقع واضعا يداه علي الارض رافعا رأسه الي السماء. (3) «هنگامي كه موسي از مادر متولد شد دست ها را بر زمين نهاده و صورت به طرف آسمان بلند مي نمايد». اين اقدام نشان توجه كودك به خداي سبحان است. همانند فاطمه زهرا عليهاالسلام كه هنگام ولادت به يگانگي خدا و رسالت پدرش شهادت دادند. (4) مانند مسيح عليه السلام كه هنگام

ص: 17


1- 25. آل عمران، 134.
2- 26. همان منابع.
3- 27. بصائر الدرجات، ص 575؛ بحار، ج 48، ص 2، دلائل الامامة، ص 144.
4- 28. القطرة، ج 2، ص 264.

ولادت به اعجاز الهي سخن آمده و گفت من بنده خدا و پيامبر برگزيده خدا هستم، اني عبدالله آتاني الكتاب و جعلني نبيا. (1) . دوران كودكي و تربيت امام كاظم عليه السلام نيز با ديگران متفاوت است. وي در هنگام كودكي مانند ساير كودكان به بازي مشغول نيست. هنگامي كه اسماعيل فرزند ديگر امام صادق عليه السلام از امام صادق عليه السلام علت برخوردهاي متفاوت حضرت را در بين فرزندان جستجو كرد؛ امام در پاسخ وي فرمود تو فرزند مني همانند ساير فرزندانم، اما موسي از جان من است، انه من نفسي و انت ابني. (2) . هنگامي امام صادق عليه السلام بچه ها را كه به بازي مشغول اند، نظاره گر است، اما فرزانه اي چون امام موسي عليه السلام آنان را در بازي همراهي نمي كند، درباره ي وي مي فرمايد: پدر و مادرم فداي تو كه بازي و كارهاي بيهوده نمي كني، بابي و امي انت الذي لا يلهو و لا يلعب. (3) و آن زمان كه در دوران كودكي حضرت، همراه بره اي به سرگرمي مشغول است، به بره خطاب مي كند، اسجدي لربك. (4) «بر خداي خود سجده كن.» اين سرگرمي و بازي نيست، بلكه توجه به معارف و انديشه هاي تابناك توحيدي است. امام كاظم عليه السلام تربيت يافته دانشگاه وحي يعني دانشگاه امام صادق عليه السلام مي باشد. و خلاصه امام صادق عليه السلام مي فرمايد صاحب منصب امامت در دوران كودكي به بازي نمي پردازد، صاحب هذا الامر لا يلهو و لا يلعب. (5) .

ص: 18


1- 29. مريم، 30.
2- 30. الارشاد، ج 2، ص 218؛ كشف الغمة، ج 3، ص 14؛ اعلام الوري، ص 300.
3- 31. همان.
4- 32. كافي، باب النص، علي ابي الحسن... ح 15.
5- 33. الارشاد، ج 2، ص 219.

اين مطالب گواهي مي دهند كه دوران تربيت امامان و برگزيدگان خدا با ديگران تفاوت دارد. آنان در دوران پيش از بلوغ و طفوليت هم كار ناپسند انجام نمي دهند؛ حتي بازي نمي كنند. زندگي آنان از آغاز به ارزش هاي الهي و انساني گره خورده است. آنان هماره در استقرار ارزش هاي ديني در جان خويش، از دوران كودكي تلاش مي كنند. آنان هيچ فرصتي را حتي در دوران كودكي در رسيدن به تعالي و تكامل انساني از دست نمي دهند. به اين صورت است كه امامان از شايستگي هاي ممتاز بهره مند هستند و بدين سان است كه آنان برگزيدگان خدا، اسوه و الگوي ديگران مي باشند. پيش از دوران امامت هنگامي كه موسي بن جعفر عليه السلام در دامن صادق آل محمد عليه السلام پرورش مي يافت در هنگام نماز اين گونه حضور قلب داشت: هنگامي كه در يك مكان پر رفت و آمد نماز مي خواند ابوحنيفه وي را در اين حال مشاهده كرد، به خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت فرزندت موسي را ديدم اين گونه نماز مي خواند. امام صادق عليه السلام فرزندش موسي را طلبيد و از وي در مورد گزارش ابوحنيفه پرسيد. موسي بن جعفر عليه السلام در پاسخ گفت آن كسي كه من براي وي نماز مي خوانم از اينها كه در مقابل من رفت و آمد مي كنند به من نزديك تر است، ان الذي كنت اصلي له كان اقرب الي منهم. (1) يعني هيچ چيزي مانع حضور قلب موسي بن جعفر عليه السلام نمي تواند بشود. در هر شرايطي در نمازش حضور قلب دارد. اين گونه موسي بن جعفر عليه السلام در دامن صادق آل محمد عليه السلام پرورش مي يابد.

ص: 19


1- 34. فروع كافي، ج 3، ص 297.

فرزندان

در منابع تاريخي زني به عنوان همسر موسي بن جعفر عليه السلام به چشم نمي خورد. مادران فرزندان امام كاظم عليه السلام همگي كنيز و ام ولد (كنيزي كه بچه به دامن آورد) بوده اند. البته از منابع اين نكته آشكار است كه حضرت كنيزان متعدد داشته است و از آنان فرزنداني خداي سبحان به حضرت عطا فرموده است. مناقب تعداد فرزندان امام كاظم عليه السلام را 30 نفر عنوان مي كند. (1) ليكن بيشتر منابع بين 37 تا 40 نفر مي نگارند. كه از اين تعداد بيش از 20 نفر پسر و كمتر از 20 نفر دختر بوده اند. (2) البته علامه نسابه معروف جناب ابن عنبه تعداد فرزندان امام كاظم را 60 فرزند (37 دختر و 23 پسر) ياد مي كند. (3) . برخي اسامي فرزندان حضرت عبارتند از: علي بن موسي عليه السلام، ابراهيم، عباس، قاسم از يك مادر؛ اسماعيل، جعفر، هارون، حسين نيز از يك مادر؛ احمد، حمزه، محمد از مادري ديگر؛ عبدالله، اسحاق، عبيدالله، زيد، حسن، فضل، سليمان نيز از يك مادر. (4) . نام چهار دختر حضرت «فاطمه» بوده است؛ فاطمه كبري (فاطمه معصومه)، فاطمه صغري، فاطمه وسطي و فاطمه اخري. (5) خديجه، ام فروه، و

ص: 20


1- 35. مناقب، ج 4، ص 349.
2- 36. الارشاد، ج 2، ص 244، دلائل الامامة، ص 147، كشف الغمة، ج 3، ص 30، اعلام الوري، ص 312. مطالب السؤول، ج 2، ص 125، تذكرة الخواص، ص 439، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 361، فصول المهمة، ج 2، ص 961، تاريخ قم، ص 511؛ سبائك الذهب، ج 2، ص 334.
3- 37. عمدة الطالب، ص 240.
4- 38. الارشاد، ج 2، ص 244، تذكرة الخواص، ص 439.
5- 39. تذكرة الخواص، ص 439.

اسماء و عليّه و ام كلثوم، آمنه، زينب، ام عبدالله، زينب صغري، ام القاسم، حكيمه، اسماء صغري، محجوره، امامه، ميمونه، رقيه، لبابه، حسنه، بريهه، عايشه و رقيه صغري. (1) فاطمه كبري همان فاطمه معصومه مي باشد كه با علي بن موسي عليه السلام از يك مادرند. (2) . در اين فرصت زندگي برخي از فرزندان حضرت را مورد نگر قرار مي دهيم. زيرا آنان نيز همانند پدران خويش الگوي فضيلت و تقوا مي باشند. الگوي رشادت و پايداري در برابر ناملايمات زندگي اند. راه آنان راه مطمئن در فراسوي فرزانگان خواهد بود. در تحقيق و تحليل اين بخش، از زندگي نامه فاطمه معصومه عليهاالسلام در قم شروع مي نماييم. زيرا گر چه افضل و برترين فرزند امام، علي بن موسي عليه السلام است، ليكن درباره ايشان، نوشتار مستقل خواهد آمد، انشاءالله.

شهر قم

سخن از شهر قم (3) به خاطر منطقه جغرافيايي و آب و هواي خشك و سوزان آن كه هيچ مسئولي توان حل مشكل آب آن را هم تاكنون نداشته

ص: 21


1- 40. تذكرة الخواص، ص 439، الارشاد، ج 2، ص 244.
2- 41. دلائل الامامة، ص 147، بحار، ج 48، ص 286.
3- 42. طبق شواهد تاريخي بناي شهر قم به زمان ساسانيان بازگشت دارد. برخي هم مي گويند به عهد سلوكيان و اشكانيان. گر چه شهر بسيار كوچكي بوده است (پيش گفتار تاريخ قم، ص 14 و 15). و اگر سخن از بناي شهر قم در زمان حاكميت حجاج بن يوسف در كوفه است (معجم البلدان، ج 7، ص 88) منظور تعمير و توسعه مي تواند باشد. ياقوت حموي دو ويژگي ديگر براي اهل قم بيان مي كند؛ نخست اين كه مردم قم غير عجم بودند. يعني همگي عرب بودند. لا اثر للاعاجم فيها، ديگر اين كه همه مردم شيعه بودند، و لا يوجد فيها سني قط. هيچ گاه سني در قم زندگي نكرده است (معجم البلدان، ج 7، ص 88). مي توان گفت منظور وي بعد از اسلام است كه عرب هاي يمني و اشعري ها به قم مهاجرت نموده اند و باعث توسعه و عمران آن شده اند، نه پيش از اسلام.

است، نمي باشد. بلكه سخن از قم به لحاظ شرف المكان بالمكين است. به خاطر مرواريد گران بهايي است كه صدف كوير در آغوش دارد. ستايش ها از اين بلد امين هم به همين خاطر است كه دردانه اي از آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم در آن مدفون است. ايشان اين بلد را امنيت و بركت بخشيده و به قم «عش آل محمد» لقب داده است. همان گونه كه اگر مدينه عزيز و گرامي است به خاطر اين مي باشد كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را با آغوشي باز پذيرفته و اگر از كوفه ستايش است، بدين خاطر است كه اميرالمؤمنين عليه السلام را جاي داده است. در آثار ديني سخنان فراواني در مورد قم و اهل قم از منظره هاي گوناگون وجود دارد كه بسياري از اين سخنان كه از ائمه عليهم السلام در اين راستا در دسترس است از كتاب «تاريخ قم» جناب حسن بن محمد اشعري متوفاي 378 قمري مي باشد. در اين بررسي از برخي آثار ديگر نيز استفاده نموده و يادآوري مي نماييم. امام صادق عليه السلام ان لله حرما و هو مكة و ان للرسول حرما و هو المدينة و ان لاميرالمؤمنين حرما و هو الكوفة و ان لنا حرما و هو بلده قم و ستدفن فيها امرأة من أولادي تسمي فاطمة فمن زارها و جبت له الجنة. (1) «براي خدا حرمي است و آن مكه مي باشد و براي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حرمي است و آن مدينه، و براي اميرالمؤمنين عليه السلام حرمي است و آن كوفه و براي ما حرمي است و آن قم. به زودي زني از فرزندان من در آنجا مدفون خواهد شد كه «فاطمه» ناميده مي شود. هر كس وي را زيارت كند، بهشت بر وي واجب مي گردد». عن الصادق عليه السلام: تربة قم مقدسة و اهلها منا و نحن منهم لا يريدهم جبار الا عجلت عقوبته. (2) «خاك قم مقدس است و مردم قم از ما هستند و ما نيز از

ص: 22


1- 43. تاريخ قم، ص 573، ج 57، ص 216.
2- 44. تاريخ قم، ص 275، ج 57، ص 218، سفينة البحار، ص 2، ص 445 تا 447.

آنانيم، هر ستمگري كه نيت سوء به قم داشته باشد، خيلي سريع به جزاي رفتارش مي رسد». عن اميرالمؤمنين عليه السلام: انه سئل عن أسلم المدن فقال... قصبة قم تلك البلدة اللتي يخرج منها انصار خير الناس. (1) «از اميرالمؤمنين در مورد سالم ترين شهرها سؤال شد. فرمود بلد قم، قم بلدي است كه ياران بهترين مردم، از آنجا به پا مي خيزند.» عن الصادق عليه السلام اهل قم مغفور لهم (2) ، «مردم قم مورد رحمت و غفران الهي هستند». عن الصادق عليه السلام سلام الله علي اهل قم يسقي الله بلادهم الغيث و ينزل عليهم البركات... هم اهل الفقهاء و العلماء الفهماء.... (3) «امام صادق عليه السلام سلام خدا بر اهل قم، خداوند سرزمين آنان را با باران سيراب مي كند و بركات بر آنها نازل مي كند، آنان اهل فقه، علم و فهم هستند». امام صادق عليه السلام: انما سمي قم لان اهله يجتمعون مع قائم آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم.. و ينصرونه، (4) «قم را قم ناميدند، زيرا اهل اين شهر به گرد قائم آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم جمع مي شوند و وي را ياري مي رسانند». امام صادق عليه السلام: يظهر العلم ببلدة يقال لها قم و تصير معدنا للعلم و الفضل، (5) «در بلدي به نام قم علم پديدار مي شود. و آن مكان معدن علم و فضيلت مي گردد».

ص: 23


1- 45. همان، ص 217.
2- 46. همان.
3- 47. همان.
4- 48. همان، ص 216.
5- 49. همان، ص 213.

عن الصادق عليه السلام اهل البيت النجباء يعني (اهل قم) ما ارادهم جبار من الجبابره الا قصمة الله. (1) «اهل قم نجيب هستند، هيچ ستمگري نيت بد در حق آنان نمي كند مگر اين كه خدا وي را نابود مي سازد». عن الصادق عليه السلام: اهل قم انصارنا و اهل كوفه اوتادنا، (2) «اهل قم ياوران ما و اهل كوفه مورد اعتماد ما هستند». امام كاظم عليه السلام: رجل من اهل قم يدعوا الناس الي الحق و يجتمع معه قوم كزبر الحديد، (3) مردي از اهل قم مردم را به حق فرا مي خواند، افرادي آهنين اراده از وي حمايت مي كنند.» امام كاظم عليه السلام قم عش آل محمد و مأوي شيعتهم، (4) «قم آشيانه آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم و پناه گاه شيعيان آنان است». عن ابي عبدالله عليه السلام: اذا عمت البلدان الفتن فعليكم بقم و حواليها نواحيها فان البلاء مدفوع عنها (5) ، «امام صادق عليه السلام: هر گاه فتنه بلاد را فراگرفت به قم اطراف آن برويد كه از فتنه ها در امان باشيد». عن الرضا عليه السلام (ابوالحسن): ان للجنة ثمانية ابواب و واحد منها لاهل قم و هم خيار شيعتنا من ساير البلاد (6) ، و قال فطوبي لهم ثم طوبي لهم ثم طوبي لهم، «براي بهشت هشت در وجود دارد كه يكي از آنها از قم گشوده مي شود، براي برترين افراد شيعيان ما. آنگاه سه مرتبه فرمود خوشا به حال آنها».

ص: 24


1- 50. رجال كشي، ص 333، بحار، ج 57، ص 211، سفينة البحار، ج 2، ص 446.
2- 51. سفينة البحار، ج 2، ص 446.
3- 52. همان.
4- 53. همان، تاريخ قم، ص 274.
5- 54. همان، ص 214.
6- 55. همان.

اين ستايش ها از قم به خاطر فاطمه معصومه عليهاالسلام مي باشد. اين ستايش ها از اهل قم به خاطر اين ويژگي هايي است كه در آنان وجود دارد. آنان آگاه به دين و دين مدار و از ياران اهل بيت عليهم السلام هستند. بدين خاطر هر كس از مردم قم كه اين ويژگي ها را دارد، مشمول اين ستايش ها خواهد بود نه هر كسي كه در اين شهر و بلد اقامت دارد و در عرف از مردم اين شهر به شمار مي آيد.

فاطمه معصومه

فاطمه معصومه عليهاالسلام از دختران امام كاظم عليه السلام مي باشد. طبق گواهي برخي منابع دختران حضرت هيچ كدام ازدواج ننموده اند (1) و نيز در برخي ديگر آمده است كه امام كاظم عليه السلام وصيت نموده اند كه دخترانشان بعد از وي ازدواج نكنند! (2) ليكن آنچه در وصيت نامه امام كاظم عليه السلام مطرح مي باشد اين است كه حضرت توصيه نموده اند دخترانش با مشاوره و نظارت علي بن موسي عليه السلام ازدواج نمايند! (3) و زمينه ازدواج نيز تنها براي يكي از آنان به نام «ام سلمه» در مصر فراهم شد. (4) علت ازدواج نكردن ايشان را نمي توان زنداني بودن پدر عنوان نمود؛ و نيز نمي توان گفت در ميان مسلمانان همتراز و كفو براي آنان وجود نداشت؛ زيرا مسلمان كفو مسلمان است. بسياري از ازدواج هاي خود ائمه عليهم السلام نيز اين گونه بوده است. علت ازدواج نكردن دختران موسي بن جعفر عليه السلام به شرايط اجتماعي حساس و پيچيده ي آن زمان بازگشت

ص: 25


1- 56. منتهي الآمال، ج 2، ص 433، مجموعه مقالات، ج 1، ص 44.
2- 57. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 361.
3- 58. اصول كافي، باب النص الي ابي الحسن موسي عليه السلام، حديث 14.
4- 59. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 361.

دارد. عباسيان و برمكيان كه يكه تاز ميدان بودند، بر علويان بسيار سخت مي گرفتند. همين شرايط موجب شد تا زمينه ازدواج آنان فراهم نشود و حضرت امر ازدواج آنان را به علي بن موسي عليه السلام واگذار نمايد. هنگامي كه در سال 200 هجري مأمون عباسي امام رضا عليه السلام را به مرو احضار نمود، در سال 201 هجري خواهر مكرمه اش فاطمه معصومه عليهاالسلام نيز از مدينه براي ديدار برادر راهي مرو شد. وي هنگامي كه به ساوه رسيد، بيمار شد. از همراهان خويش سؤال نمود تا قم چه مقدار راه است، گفتند ده فرسخ، ايشان درخواست كرد كه وي را به قم ببرند. نقل ديگر كه بيشتر مورد اعتماد است، اين كه طايفه آل سعد اشعري هنگامي كه با خبر شدند فاطمه معصومه به ساوه آمده است، با هم متفق شدند كه از ايشان درخواست كنند به قم بيايد. بدين خاطر موسي بن خزرج از اين طايفه به ساوه رفت و از حضرت خواست به قم آيد و خودش عنان شتر وي را گرفت و به سمت قم حركت داد و وي را در منزل خويش در محل ميدان مير قم كه «بيت النور» (1) ناميده مي شود، اسكان داد. فاطمه معصومه به مدت هفده روز در اين مكان زنده بودند تا رحلت نمودند. موسي بن خزرج اشعري دستور تجهيز يعني غسل و كفن ايشان را مي دهد. آنگاه موسي بن خزرج بعد از رحلت حضرت، ايشان را در «بابلان» كه باغي از باغ هاي خودش بوده، به خاك مي سپارد. وي بر روي قبر حضرت سايباني از بوريا (حصير) قرار مي دهد تا زماني كه زينب دختر امام جواد عليه السلام وارد قم مي شود، بر روي قبر وي قبه اي مي سازد. (2) .

ص: 26


1- 60. اين محل اكنون در داخل مدرسه «ستية» قرار دارد.
2- 61. بحار، ج 48، ص 290، تاريخ قم، ص 566.

تولد حضرت معصومه عليهاالسلام اول ذوالقعده 173 در مدينه، ورود حضرت به قم 23 ربيع الاول 201 هجري قمري و رحلت حضرت دهم ربيع الثاني 201 هجري قمري در سن 28 سالگي مي باشد. (1) . بدين صورت قم پاره تن امام صادق عليه السلام را يعني پاره تن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و فاطمه زهرا عليهاالسلام و علي عليه السلام را در آغوش مي گيرد. آنگاه در كنار ايشان زنان ديگري از فرزندان اهل بيت عليهم السلام مانند زينب دختر امام جواد عليه السلام، ام محمد و ميمونه دختران موسي بن مبرقع فرزند امام جواد عليه السلام و برخي ديگر مانند ام اسحاق و ام قاسم، ام حبيب به خاك سپرده مي شوند. (2) .

شرافت قم

در هر صورت شرافت قم به شرافت و كرامت كريمه اهل بيت فاطمه معصومه عليهاالسلام مي باشد. اگر دري از درهاي بهشت از قم گشوده مي گردد، اگر قم نام و نشان پرآوازه اي دارد، اگر در قم حوزه علميه بزرگ داير مي شود كه علوم اهل بيت از آن جا به ساير بلدان انتشار مي يابد، به بركت كريمه اهل بيت عليهم السلام است. شكل گيري حوزه علميه در كنار مزار فاطمه معصومه عليهاالسلام، از بركات اين زن با فضيلت است. اگر در روايات آن همه ستايش از قم شده، به خاطر اين مرواريد علوي و فاطمي است. روايات از اهل بيت عليهم السلام در شأن و منزلت فاطمه معصومه عليهاالسلام فراوان وارد شده و براي زيارت وي آن مقدار فضيلت بيان نموده است كه هر سال ميليون ها زائر عاشق را به سوي خويش فرا مي خواند.

ص: 27


1- 62. بارگاه فاطمه معصومه عليهاالسلام، ص 21، منتهي الآمال، ج 2، ص 431 و 432. مجموعه مقالات، ج 1، ص 44.
2- 63. تاريخ قم، ص 566، منتهي الآمال، ج 2، ص 432، هدية الزائرين، ص 446.

زيارت فاطمه معصومه

روايات فراواني فضيلت و پاداش زيارت فاطمه معصومه عليهاالسلام را بيان مي نمايد. امام صادق عليه السلام ستدفن فيها (قم) امرأة من ولدي تسمي فاطمه فمن زارها وجب له الجنة، (1) هر كس او (فاطمه) را زيارت كند، پاداش وي بهشت است.» عن الرضا عليه السلام: من زارها فله الجنة، (2) «هر كس فاطمه معصومه عليهاالسلام را زيارت كند، براي وي بهشت است.» عن الرضا عليه السلام: من زار المعصومة بقم كمن زارني، (3) «هر كس معصومه را در قم زيارت كند، مانند اين است كه مرا زيارت كرده است.» عن ابن الرضا (جواد الائمة عليه السلام): من زار عمتي بقم فله الجنة، (4) «هر كس عمه من را در قم زيارت كند، پاداش وي بهشت است».

احمد بن موسي، سيد السادات

در مورد لقب «شاه چراغ» نسبت به احمد بن موسي عليه السلام منبع صحيح و قابل پذيرش يافت نمي شود. آنچه مطرح است و برخي نيز در كتاب هاي خود آورده اند دليلي بر اعتبار آن وجود ندارد. در باورها و نسبت ها به هر گونه خواب ديدن ها «رؤيا»، كه سند صحيح ندارند، نمي توان اعتماد نمود و القاب اماكن و افراد را مطرح ساخت. با اين حال مشاهده مي شود كه عده اي به اين شنيده ها اعتماد مي كنند و يا خواب ديدن برخي را ملاك قرار مي دهند آنگاه القابي در مورد برخي افراد يا برخي اماكن حتي مساجد مطرح مي سازند! لقب زيباي احمد بن موسي عليه السلام «سيدالسادات» است كه در منابع هم به آن اشاره شده است. چه بهتر كه علاقه مندان به حضرت اين لقب زيبا را به كار ببرند. و الله سبحانه هو العالم. احمد بن موسي عليه السلام از فرزندان برومند و فرزانه و مجاهد و جليل القدر امام كاظم عليه السلام مي باشد. شيخ مفيد وي را اين گونه مي ستايد: و كان احمد بن موسي كريما جليلا ورعا، و كان ابوالحسن موسي عليه السلام يحبه و يقدمه و وهب له ضيعته المعروفة

ص: 28


1- 64. تاريخ قم، ص 573، بحار، ج 57، ص 216.
2- 65. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 299، كامل الزيارات، ص 536، ثواب الاعمال، ص 126، وسائل، ج 10، ص 452.
3- 66. امام زادگان معتبر، ص 10.
4- 67. كامل الزيارات، ص 536، وسائل، ج 10، ص 452، بحار، ج 99، ص 265.

باليسيرة، و يقال ان احمد بن موسي رضي الله عنه اعتق الف مملوك، (1) «احمد بن موسي عليه السلام فردي كريم، سخي و پرهيزكار و با جلالت بوده است. امام كاظم عليه السلام وي را دوست مي داشته بر ديگران برتري مي داده است. و زميني معروف به «يسيرة» را در مدينه به وي بخشيده بوده است. وي از اموال خويش از جمله از بركات آن زمين هزار بنده آزاد مي كند.» آنگاه ادامه مي دهد كه خدم و حشمي همراه وي بود كه گوش به فرمان و مطيع وي بودند. همين سخنان را ابن صباغ و نيز طبرسي در فصول المهمة، و اعلام الوري، درباره وي مي نگارند. (2) همين سخنان را در مورد وي در معجم الرجال بيان مي نمايد. (3) . مؤلف تنقيح مي نگارد كه از سخنان مفيد و ثاقت ايشان به دست مي آيد و از وحيد (ره) نقل مي كند كه وي به لقب زيباي «سيد السادات» معروف بوده و بيست نفر خدم و حشم مطيع و فرمان بردار وي بوده اند؛ ايشان اكنون ملقب به «شاه چراغ» مي باشند. (4) .

مادر احمد بن موسي

مادر احمد بن موسي عليه السلام از خاتون و خانم هاي با جلالت و امين است كه مورد عنايت امام كاظم عليه السلام مي باشد. وي ملقب به لقب «ام احمد» است. هنگام احضار امام كاظم عليه السلام توسط هارون الرشيد وقتي امام كاظم عليه السلام از مدينه عازم بغداد شدند امانت هاي امامت را در پيش وي به امانت نهادند. به وي فرمودند

ص: 29


1- 68. الارشاد، ج 2، ص 244، بحار، ج 48، ص 278.
2- 69. فصول المهمة، ج 2، ص 961، اعلام الوري، ص 312.
3- 70. معجم الرجال، ج 3، ص 139، شماره 985.
4- 71. تنقيح المقال، ج 1، ص 97، ش 564.

هرگاه كسي به تو مراجعه نمود و از تو اين امانت ها را مطالبه نمود، بدان من به شهادت رسيده ام و آن شخص جانشين به حق من است. بعد از شهادت امام كاظم عليه السلام علي بن موسي الرضا عليه السلام به ام احمد مراجعه مي كند و از وي امانت ها را مطالبه مي نمايد. ام احمد از وي مي پرسد پدرت به شهادت رسيده است، مي گويد آري، من جانشين پدرم مي باشم. ام احمد باشنيدن اين خبر غم انگيز گريبان چاك مي زند. امانت ها را به علي بن موسي عليه السلام مي سپارد و با وي به عنوان امام بيعت مي نمايد. (1) .

تقواي احمد بن موسي

احمد بن موسي عليه السلام آن مقدار فرزانه و پرهيزكار بود كه هنگامي كه خبر شهادت پدر در مدينه منتشر شد مردم به در خانه ام احمد مراجعه كردند و با احمد بن موسي عليه السلام به عنوان امام بيعت نمودند. اين نكته در عين حال كه از يك جهت طبيعي به نظر مي رسد، زمينه پديدار شدن يك فتنه و فرقه و يك نوع تفرقه در ميان شيعيان را تداعي مي نمايد؛ اكنون كه مردم به احمد بن موسي اقبال نموده اند، وي نيز از موقعيت بهره برده و خود را جانشين حضرت مطرح سازد و باعث تفرقه در تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام گردد! ليكن احمد بن موسي عليه السلام از لحاظ ورع و پرهيزكاري در آن حد قرار دارد و آن مقدار فرزانه و زيرك است كه فريب دنياطلبي را نمي خورد. آن مقدار خود ساخته است كه در اين موقعيت حساس راحت تصميم مي گيرد. به همراه مردم به مسجد مي آيد و بيعت مردم را مي پذيرد. ليكن به صورت شفاف در ضمن خطبه فصيح در حضور همگان اعلان مي دارد كه منصب

ص: 30


1- 72. بحار، ج 48، ص 307.

امامت بعد از پدرم به من واگذار نشده است! بلكه امام بعد از موسي بن جعفر عليه السلام برادرم علي بن موسي الرضا عليه السلام مي باشد. من نيز با وي بيعت مي نمايم و هر كس همراه من است نيز بايد در بيعت با علي بن موسي الرضا همراه من باشد. بر شما واجب است از وي پيروي نماييم. امام مفترض الطاعه در نزد من علي بن موسي عليه السلام مي باشد، و هو ولي الله و الفرض علي و عليكم من الله و رسوله طاعته بكل ما يأمرنا. (1) . اين موضع گيري در اين لحظه حساس اوج تقوي و پرهيزكاري و فرزانگي احمد بن موسي عليه السلام را گواهي مي دهد. همان گونه كه در بسياري موارد برخي فرزندان ائمه زمينه ايجاد فرقه داشتند و مردم از اين زمينه به اشتباه افتاده اند. مانند «زيديه» كه زيد فرزند امام سجاد عليه السلام را به امامت پذيرفتند (البته زيد در ايجاد اين انحراف نقشي نداشت). و مانند «فطحيه» و «اسماعيليه» كه از فرزندان امام صادق عليه السلام مي باشند. اين زمينه براي احمد بن موسي هم فراهم شد. ليكن وي با فرزانگي و تقوي و طهارت زمينه توطئه را از بين برد و همگان را به امامت و پيروي علي بن موسي عليه السلام فراخواند!

شهادت احمد بن موسي

بعد از اين كه مأمون امام رضا عليه السلام را به مرو فرا خواند و ولايت عهدي را به وي واگذار نمود. احمد بن موسي به دنبال برادرش از مدينه عازم مرو و خراسان شد. وي راه خود را مسير بوشهر و شيراز برگزيده بود. آن زمان والي مأمون در شيراز فردي به نام «قتلغ خان» بوده است. هنگامي كه مأمون از مسير حركت احمد بن موسي عليه السلام باخبر مي شود به والي شيراز دستور مي دهد

ص: 31


1- 73. بحار، ج 48، ص 308.

از حركت ايشان جلوگيري كند. قتلغ خان هم به دستور خليفه در هشت فرسخي شيراز در منطقه اي به نام «خان زينان» راه را به احمد بن موسي مي بندد. دو گروه با هم درگير مي شوند. سپاه قتلغ خان به دروغ شايع مي كند كه علي بن موسي عليه السلام كه قصد پيوستن به وي را داريد از دنيا رفته است. با ايجاد شايعه در ميان همراهان احمد بن موسي عليه السلام آنان را پراكنده مي كنند. احمد بن موسي عليه السلام از آن محل به شيراز بر مي گردد. مخالفان وي را تعقيب نموده و در شيراز به شهادت مي رسانند. جنازه وي را در همين مكان كه اكنون مزار همگان است به خاك مي سپارند. هنگامي كه بعد از سال ها مقرب الدين از وزراء اتابك قصد تعمير بقعه وي را مي نمايد (در سال 750) جسدي سالم و صحيح آشكار مي شود. كه در انگشت وي انگشتري بوده است كه به روي آن نگاشته شده بود «العزة لله، احمد بن موسي». (1) . بر اين اساس جلالت و فرزانگي و تقوي و طهارت احمد بن موسي به خوبي آشكار است كه از چه مقدار تقوا بهره مند بودند كه مردم وي را در حد منصب امامت شايسته مي دانستند. وي تا چه مقدار از تقوا و طهارت برخوردار بودند كه توطئه را بعد از شهادت پدرش به خوبي و راحتي از بين مي برد. در نهايت به دست ستمكاران عباسي به شهادت مي رسد و بدنش نيز صحيح و سالم در زير خاك باقي مي ماند. سلام خداوند و رسول خدا و فرشتگان خدا و همه مؤمنان بر روح پاكش باد. خوشا بر افرادي كه به زيارت

ص: 32


1- 74. بحار، ج 48، ص 309؛ زندگاني حضرت امام موسي كاظم عليه السلام، ص 270، نقل ها و ديدگاه هاي ديگري نيز در اين رابطه وجود دارد كه به ديدگاه معروف بسنده شد.

ايشان نايل مي شوند و خوشا به حال مردم شيراز كه شهرشان اين گونه گوهرهايي از فرزندان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در آغوش گرفته است.

محمد بن موسي

محمد بن موسي عليه السلام (مير سيد محمد) كه با احمد و نيز حمزه از يك مادرند، در كنار احمد بن موسي عليه السلام مدفون است كه صحن و سراي دو برادر مشترك مي باشد. شيخ مفيد درباره وي مي نگارد: وي از افراد با فضيلت و شايسته مي باشد. فردي متهجد و شب زنده دار كه تمام شب ها را تا به صبح به عبادت مشغول بوده است. (1) . به همين سبب ملقب به لقب «عابد» شده است. وي يكي از 23 فرزند امام كاظم عليه السلام است كه نسل حضرت از وي تداوم يافته است. بسياري از سادات موسوي از نسل وي مي باشند. طبرسي درباره وي مي نگارد، و كان صالحا ورعا. (2) «وي فردي شايسته و پرهيزكار بوده است.» ابن صباغ مالكي درباره وي مي نويسد: محمد بن موسي عليه السلام صاحب وضوء و صلوة و صاحب تهجد. (3) «وي فردي با وضو و نماز و شب زنده دار بوده است». به همين خاطر خادم وي مي گويد هرگاه وي را مشاهده مي نمودم آيه، كانوا قليلا من اليل ما يهجعون (4) به خاطر مي آمد. (5) .

ص: 33


1- 75. الارشاد، ج 2، ص 245.
2- 76. اعلام الوري، ص 313.
3- 77. فصول المهمة، ج 2،ص 961.
4- 78. ذاريات، 17.
5- 79. الارشاد، ج 2، ص 245.

وي نيز در اثر ستم عباسيان در شيراز مخفيانه زندگي مي كرد. وي در شيراز مشغول نوشتن قرآن بوده است و از اين راه هزار بنده خريداري و آزاد مي كند. (1) . فرزند وي ابراهيم معروف به «ابراهيم مجاب» مي باشد. ابراهيم مجاب در حرم سالار شهيدان حسين بن علي عليه السلام اندكي پايين تر از حبيب بن مظاهر دفن است. سبب اين لقب را اين گونه مي نگارند كه وقتي ابراهيم براي زيارت سالار شهديان وارد حرم مي شود و سلام مي دهد: السلام عليك يا أبة، سلام بر تو اي پدر؛ جواب مي شنود و عليك السلام يا ولدي. (2) «بر تو نيز سلام اي فرزندم.» بدين سبب وي را ابراهيم مجاب مي نامند.

حمزة بن موسي

حمزه كه از مادر نيز با احمد و محمد برادر است، از فرزندان امام كاظم عليه السلام مي باشد كه نسل حضرت از وي تداوم يافته است. وي نيز فردي جليل القدر و عظيم المنزلة و فردي پاك دامن مي باشد. ابن عنبه مي نويسد: كنيه ي وي ابوالقاسم است زيرا دو پسر داشت يكي به نام قاسم ديگري به نام حمزه. سادات موسوي نسل امام كاظم عليه السلام از اين دو فرزند بسيارند. محل قبر وي را در شيراز باب اصطخر مي نگارند. فرزند ايشان حمزة بن حمزه در خراسان مدفون است. (3) .

ص: 34


1- 80. بحار، ج 48، ص 384، پاورقي.
2- 81. عمدة الطالب، ص 263؛ منتهي الآمال، ج 2، ص 417.
3- 82. عمدة الطالب، ص 279.

محدث قمي درباره مزار وي سه ديدگاه نقل مي كند: اصطخر شيراز، شاهزاده حمزه قم، و حمزه در كنار عبدالعظيم حسني عليه السلام در شهر ري. (1) .

حسين بن موسي

حسين بن موسي عليه السلام در شيراز معروف به «علاء الدين حسين» و «سيد علاء الدين» مي باشد. علامه مجلسي مي نگارد وي مخفيانه در باغي از باغ هاي قتلغ خان رفت و آمد مي نمود كه شناسايي مي شود در همان جا به قتل مي رسد و به خاك سپرده مي شود. قبر وي در دوران صفويه آشكار مي گردد. دربان اين باغ همواره موضعي از باغ را نوراني مي ديده است. وقتي به صاحب باغ خبر مي دهد به جستجو مي پردازند، جسدي عظيم المنزلة و صحيح و سالم و تازه مشاهده مي كنند؛ از قرائن متوجه مي شوند وي حسين بن موسي عليه السلام مي باشد؛ براي وي قبه و بارگاه مي سازند. (2) . هم اكنون اين مزار مورد زيارت و علاقه شديد مردم اين خطه مي باشد. به ويژه شب هاي دوشنبه را شب زيارتي وي مي دانند و هزاران نفر از اطراف به زيارت حسين بن موسي عليه السلام مشرف مي شوند.

زيد بن موسي

زيد بن موسي عليه السلام كه «زيدالنار» ناميده مي شود از طرف ابوالسرايا والي اهواز گرديد. بر بصره نيز سلطه يافت. بعد از دسترسي به بصره خانه هاي عباسيان را آتش زد و تخريب نمود و نخلستان هاي آنان را نيز سوزاند. به همين خاطر «زيدالنار» لقب گرفت.

ص: 35


1- 83. منتهي الآمال، ج 2، ص 419، و ص 420، بحار، ج 48، ص 313.
2- 84. بحار، ج 48، ص 212.

حسن بن سهل از جانب مأمون با وي ستيز كرد و وي را دستگير نموده به حضور مأمون فرستاد. مأمون به وي مي گويد زيد! چگونه خانه هاي دشمنان و بني اميه رها نموده و خانه هاي بني عباس كه عموزادگان تو مي باشند به آتش مي كشي؛ زيد در جواب مأمون گفت اشتباه شده است، اگر بر گردم از خانه هاي دشمنان شروع خواهم كرد! مأمون زيد را بر علي بن موسي عليه السلام بخشيد. علي بن موسي عليه السلام زيد را به خاطر آن رفتار ناپسندش نكوهش كرد و به وي فرمود اگر حديث شنيده اي كه آتش بر ذريه فاطمه عليهاالسلام حرام است، آن مربوط به ذريه نسبي و بلافصل مانند حسن و حسين مي باشد، نه ديگران. روز قيامت نسب ها بريده مي شوند، فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم. (1) هر كس تقوا نداشته باشد از ما نيست و ما نيز با وي نيستيم، فمن لم يتق الله و لم يراقبه فليس منا و لسنا منه. (2) در هر صورت امام رضا عليه السلام بعد از نكوهش زيد عهد كرد تا زنده است با وي سخن نگويد. (3) . زيد را گويند مأمون مسموم نمود و به شهادت رساند و مزار وي نيز در مرو است و نيز گويد تا زمان متوكل زنده بود، در اين زمان در سامرا رحلت نمود. (4) .

اسحاق بن موسي

از اصحاب امام رضا عليه السلام به شمار مي رود. فردي پارسا و ملقب به «امين»است وي در سال 240 هجري در مدينه رحلت مي كند. (5) .

ص: 36


1- 85. مؤمنون، 101.
2- 86. بحار، ج 48، ص 260.
3- 87. همان، ص 258، عمدة الطالب، ص 270، بحار، ج 48، ص 215، منتهي الآمال، ج 2، ص 429.
4- 88. عمدة الطالب، ص 270، عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 259، بحار، ج 48، ص 215، منتهي الآمال، ج 2، ص 429.
5- 89. عمدة الطالب، ص 284، بحار، ج 48، ص 285 پاورقي، منتهي الآمال، ج 2، ص 428.

ابراهيم بن موسي

وي در زمان ابوالسرايا از جانب محمد بن زيد بن علي بن الحسين عليه السلام كه با ابوالسرايا بيعت نموده بود از جانب وي والي يمن شد. آنگاه بعد از كشته شدن ابوالسرايا مأمون وي را امان داد. (1) مفيد درباره ي وي مي نگارد فردي سخي، شجاع و كريم بود. (2) وي جد سيد مرتضي و سيد رضي مي باشد. (3) ايشان در يمن قيام و يمن را تسخير نمود. (4) .

اسماعيل بن موسي

اسماعيل بن موسي عليه السلام در مصر به سر مي برده است و يكي از راويان روايات و از اصحاب امام جواد عليه السلام به شمار مي رود. كتاب هاي زيادي نيز در فقه مي نگارد. مانند كتاب الطهارة و كتاب الصلوة (5) و... تقريبا يك دوره فقه مي نويسد. هنگامي كه در سال 210 صفوان بن يحيي از اصحاب امام جواد عليه السلام رحلت مي كند، حضرت به اسماعيل مي فرمايد براي صفوان نماز بخواند. (6) .

قاسم بن موسي

وي نيز از فرزندان شايسته امام كاظم عليه السلام است كه حضرت به وي بسيار محبت داشتند و حتي وي را همتراز منصب امامت و امامان مي دانست. در

ص: 37


1- 90. الارشاد، ج 2، ص 245.
2- 91. همان، فصول المهمة، ج 2، ص 963.
3- 92. عمدة الطالب، ص 249.
4- 93. تاريخ شيعه، ص 110.
5- 94. رجال نجاشي، ص 26، شماره 48، عمدة الطالب، ص 286، معجم رجال الحديث، ج 2، ص 100، شماره 1444.
6- 95. رجال كشي، ص 502، منتهي الآمال، ج 2، ص 415.

روايت كافي آمده است حضرت در بين فرزندانش به وي بسيار محبت مي نمود، لو كان الامر الي لجعتله في القاسم ابني لحبي اياه. (1) (اين تعبير دلالت بر عصمت ايشان دارد). مزار وي در شش يا هشت فرسخي شهر «حله» در عراق مي باشد كه علاقه مندان زيادي آن را زيارت مي كنند. (2) . اين مقدار شرح حال برخي از فرزندان برومند و پاك و مطهر امام كاظم عليه السلام است. البته شرح زندگي آنان از اهداف اين نوشتار دور است؛ تنها به شرح حال برخي اشاره شد. زيرا زندگي فرزندان پاك آنان نيز به نوعي الگو براي ديگران مي باشد. انگيزه ي ديگر اينكه تداوم نسل رسول الله و علي و فاطمه از موسي بن جعفر عليه السلام يعني سادات موسوي كه در جهان پراكنده مي باشند، يكي از بركات امام كاظم عليه السلام مي باشد، كه شايسته بوده در نوشتاري كه به نام امام كاظم عليه السلام است، از آنها ياد شود.

شهادت

بيشتر نويسندگان شهادت امام موسي عليه السلام را 25 رجب سال 183 مي نگارند. (3) برخي 24 رجب سال 183 مي نويسند. (4) البته برخي نيز پنجم يا ششم رجب

ص: 38


1- 96. كافي، باب النص علي ابن الحسن الرضا عليه السلام حديث 14.
2- 97. شجرة طوبي، ص 168، منتهي الآمال، ج 2، ص 415.
3- 98. كافي، باب مولد ابي الحسن موسي عليه السلام حديث 9، الارشاد، ج 2، ص 215، كشف الغمة، ج 2، ص 9، فصول المهمة، ج 2، ص 960، عمدة الطالب، ص 239، عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 96، مطالب السؤول، ج 2، ص 126، صفوة الصفوة، ج 2، ص 126، تذكرة الخواص، ص 438، تاريخ بغداد، ج 13، ص 33، وفيات الاعيان، ج 5، ص 310، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 360، تاريخ طبري، ج 7، ص 220، اعلام الوري، ص 297، مصباح المنهجد، ص 566، روضة الواعظين، ص 217، الكامل، ج 5، ص 332، ميزان الاعتدال، ج 4، ص 202، تاريخ گزيده، ص 205، و ص 206.
4- 99. دروس، ج 2، ص 13. [

سال 183 مي نويسند. (1) بسيار اندك از نويسندگان سال 186 را سال شهادت حضرت مي دانند. (2) . شهادت امام در زندان هارون الرشيد در بغداد رخ داده است. مأمور اجرا و مسؤل زندان نيز «سندي بن شاهك» مي باشد. اما سبب شهادت امام را بسياري نوشاندن سم توسط مأموران هارون مي نگارند. (3) برخي نيز مي نگارند مأموران هارون امام را داخل فرش نهادند، آنقدر فشار داده و آسيب وارد ساختند تا به شهادت رسيد. (4) برخي نيز مي نگارند سرب گداخته بر گلوي حضرت ريختند! (5) . ليكن بيشتر شواهد و روايات همان ديدگاه اول را تأييد مي نمايند كه فرزند فاطمه عليهاالسلام به نوشيدن زهر اكراه مي شود و به شهادت مي رسد. در بغداد شايع مي شود كه بر موسي بن جعفر عليه السلام اتفاقي افتاده است. هارون پيش از شهادت حضرت هشتاد نفر از وجوه و صاحبان جاه و جلال ديني را به زندان مي فرستد تا حضرت را مشاهده كنند. آنان هنگامي كه به زندان مراجعه كردند حضرت را در جايي وسيع و مناسب و با سر و وضع عادي و در ظاهر سالم مشاهده كردند. سندي بن شاهك از آنان خواست تا با حضرت گفتگو كنند و درباره وضع زندان و رفتار مأموران از وي بپرسند.

ص: 39


1- 100. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 92، اعلام الوري، ص 297، الارشاد، ج 2، ص 215، وفيات الاعيان، ج 5، ص 310، كافي باب مولد ابي الحسن، الارشاد، ج 2، ص 215، صفوة الصفوة، ج 2، ص 126.
2- 101. مروج الذهب، ج 3، ص 355.
3- 102. عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 84، وفيات الاعيان، ج 5، ص 310، مروج الذهب، ج 3، ص 355، و منابع پيشين.
4- 103. مقاتل الطالبين، ص 417.
5- 104. تاريخ گزيده، ص 204.

هنگامي كه آنان از حضرت در اين رابطه سؤال نمودند حضرت فرمود، وضع عادي زندان همين گونه است كه شما مشاهده مي كنيد؛ ليكن تا كنون با هفت عدد خرما (برخي منابع نه عدد) به من سم نوشانده اند و فردا رنگ من سبز و پس فردا رحلت خواهم نمود، قد سقيت سبع (تسع) تمرات و أنا غدا أخضر و بعد غد أموت. (1) .

نوشيدن زهر!

شهادت بيشتر امامان معصوم عليهم السلام مانند امام مجتبي عليه السلام و امام سجاد عليه السلام و امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام و امام جواد عليه السلام و.. به وسيله نوشيدن زهر بوده است. و اين مطلب سؤال برانگيز است كه چگونه امامان معصوم عليهم السلام به اين كار اقدام مي كردند؟! با اين كه قتل نفس و نيز اعانه و كمك به قتل نفس از گناهان بزرگ به شمار مي رود و امام معصوم عليه السلام مرتكب گناه نمي شود. وانگهي اگر امام ناآگاهانه به نوشيدن سم اقدام نموده باشد، گر چه سؤال اول پاسخ خود را مي يابد، ليكن در كنار آن سؤال ديگر سبز مي شود، كه اين نكته با علم غيب امام هماهنگ نيست. چگونه مي شود كسي كه به اسرار آگاه و از همه چيز آگاه است از مسموم بودن نوشيدني آگاه نباشد! براي يافتن پاسخ اين سؤال كه كار آساني نيز نمي باشد، نياز به تحقيق و پژوهش از علم غيب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امام معصوم عليه السلام و نيز دامنه علم غيب معصومين عليهم السلام

ص: 40


1- 105. كافي، باب ان الائمة عليهم السلام يعلمون متي يموتون.. ح 2، عيون اخبار الرضا عليه السلام ج 1، ص 91، امالي صدوق، ص 149، مجلس 29.

مي باشد. بايد پاسخ اين سؤال به گونه اي باشد كه با پيش فرض و باور صحيح و حق تشيع كه انبيا و ائمه از موهبت بزرگ الهي به نام «علم غيب» بهره مند هستند آسيب وارد نسازد. بررسي همه جانبه اين موضوع مهم، بحث اعتقادي است نه سيره نگاري. در عين حال به برخي از محورهاي كلان اين موضوع پرداخته مي شود تا شايد راه گشايي در جهت پاسخ صحيح به اين سؤال باشد.

علم غيب

نخست به چند نكته توجه نماييد. 1 - اين باور حق بر همگان شفاف است كه آگاهي از غيب مختص ذات باري تعالي است. عالم الغيب و الشهادة، (1) ، عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول (2) ، اگر ديگران بهره اي از آگاهي گذشته و آينده دارند، به تعليم الهي است. در آثار ديني دانستن علم غيب در عين حال كه از آن خداست به ديگران هم نسبت داده شده است. مانند كساني كه مورد رضاي خداي سبحان باشند، اگر خدا بخواهد وي را، از غيب آگاه مي سازد. كه در آيه فرمود: الا من ارتضي من رسول. نتيجه اين مقدمه اين است كه علم غيب ديگران به خواست و تعليم خداست. 2 - مقدمه ديگر اين كه در برخي آثار ديني آگاهي پيامبران و امامان نسبت به شريعت و دين آسماني بسيار شفاف است كه آنان به قيمت خصوصيات ديني و احكام به طور كافي آگاه هستند. فرض صحيح ندارد كه پيامبر و يا امام نسبت به دين و شريعت حيطه مسؤوليت خويش ناآگاه باشد.

ص: 41


1- 106. جمعه، 8؛ حشر، 22.
2- 107. جن، 26 و 27.

3 - آگاهي پيامبران و امامان در موضوعات خارجي گذشته و آينده و نيز امور روزمره زندگي شان چگونه است؟ آيا به همه چيز در همه زمان (پيش از امامت و بعد از امامت) آگاهند؟ آيا اگر اين گونه است ابراهيم خليل عليه السلام مي دانست كه كارد سر فرزندش اسماعيل را نخواهد بريد! و يا اميرالمؤمنين عليه السلام در ليلة المبيت مي دانست اتفاقي براي وي نمي افتد؟ اگر اين گونه است اين موارد فضيلت به حساب نخواهند آمد! نمي توان گفت كه اين دوران اميرالمؤمنين پيش از امامت بوده است، در آن زمان از علوم غيبي آگاه نبوده اند. زيرا علم و آگاهي برترين فضيلت به شمار مي رود. فضايل و شايستگي هاي پيامبر و امام مربوط به دوران امامت آنان نمي شود. علم و تقوا و عصمت آنان در تمام دوران زندگي آنان است. اين فضايل پايه و اساس منصب نبوت و امامت مي باشند. يعني پايه منصب ها، فضايل و حقايق وجودي آنان است. بر همين اساس رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در مورد علي بن ابي طالب عليه السلام پيش از دوران امامتش اين گونه سخن مي گويد: هر چيزي از سروش غيب من مي شنوم، علي تو نيز مي شنوي و آنچه من مي بينم، تو نيز مي بيني، و انك تسمع ما اسمع و تري ما اري الا انك لست بنبي. (1) . در روايات در مورد علم امامان معصوم عليهم السلام اين گونه آمده است كه هرگاه بخواهند و صلاح باشد، خداي سبحان آنان را از هر چيز آگاه مي سازد. امام صادق عليه السلام: ان الامام اذا شاء ان يعلم اعلم، و نيز، ان الامام اذا شاء ان يعلم اعلم. (2) .

ص: 42


1- 108. نهج البلاغه، خطبه 192، ص 223.
2- 109. اصول كافي، كتاب الحجة، باب ان الائمة عليهم السلام اذا شاؤوا ان يعلموا...

4 - نكته ي چهارم اين كه مسموميت ها در بسياري موارد با اكراه شكل گرفته است. مانند مورد امام كاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام و.. اگر بقيه موارد اين گونه نباشد. بر اين اساس مي توان نتيجه گرفت نوشيدن زهر توسط امامان يا بازگشت به مقدم سوم دارد، همانند ليلة المبيت اميرالمؤمنين عليه السلام و يا به مقدمه چهارم بازگشت دارد كه مأموران، آنان را اكراه بر نوشيدن سم نمودند. اگر امام سم را نمي نوشيد به طرز ديگري، فجيع تر كشته مي شدند. اينك شرح اين نكته در مورد امام موسي كاظم عليه السلام.

اكراه بر نوشيدن زهر

شواهد گواهي مي دهند كه نوشيدن زهر توسط امام موسي كاظم عليه السلام با اكراه هارون الرشيد بوده است. غضب و كينه توزي هارون الرشيد نسبت به عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شعله ور بوده است. به همين سبب زندان موسي بن جعفر عليه السلام بسيار هولناك و همراه با درد و رنج هاي جسمي و روحي بود. امام موسي عليه السلام كه در زندان هارون محبوس است، شاخص ترين چالشگر و بزرگ ترين خطر بر حكومت هارون به شمار مي رود. زيرا مخالفت آن حضرت با عباسيان و موقعيت والاي اجتماعي وي كه جمعيت انبوهي را به عنوان تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام همراه داشتند، خطر مهم اجتماعي بر حكومت ستم پيشه عباسيان بود. سبب زنداني نمودن آن بزرگوار نيز تنها همين است. اينك موقعيت امام به گونه اي است كه خليفه عباسي توان حمل آن را ندارد. وي مصمم است

ص: 43

به هر شكل ممكن اين سد بزرگ را بشكند و به خيال خود راحت به حكومت داري بپردازد. به همين خاطر هماره توطئه مي كرد تا امام همام را از پاي در آورد. در زندان هارون، تمام تلاش هاي امام زير نظر است و شؤون امام سخت تحت كنترل دربار عباسي است. غذايي كه براي امام فراهم مي شده است نيز تحت مراقبت درباره و زندانبان مي باشد. فضل بن ربيع وزير هارون كاملا غذاي امام را كنترل مي نمود به گونه اي كه از هيچ راهي جز به دستور به امام غذا و توشه نمي رسيد، فكان فضل بن ربيع يبعث اليه في كل ليلة مائدة و منع ان يدخل اليه من عند غيره فكان لا يأكل و لا يفطر الا علي المائدة التي يؤتي به حتي مضي تلك الحال ثلاثة ايام و لياليها فلما كانت الليلة الرابعة قدمت اليه مائدة الفضل بن يحيي قال و رفع عليه السلام يده الي السماء فقال يا رب انك تعلم اني لو اكلت قبل ايوم كنت اعنت علي نفسي قال فأكل فمرض... ثم توفي (1) «فضل بن ربيع غذا مي فرستاد و امام از هيچ غذايي جز آنچه فضل براي او ارسال مي نمود تناول نمي نمود. سه شبانه روز اين گونه بوده است. آنگاه در شب چهارم غذايي توسط فضل بن يحيي براي امام مي آورند. امام دست ها را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود خدايا تو مي داني اگر پيش از اين، اين غذا را مي خوردم به قتل نفس خود كمك كرده بودم. آنگاه از آن غذا تناول كرد و بيمار شد و رحلت كرد». معلوم مي شود حضرت اين نوبت سخت اكراه شده بوده است، كه مي فرمايد اگر نوبت هاي قبل از اين غذا خورده بودم كمك به قتل نفس

ص: 44


1- 110. امالي صدوق، ص 148، مجلس 29.

مي شد اين نوبت كه غذاي امام را درباريان فرستاده اند و مأموران سندي بن شاهك هم امام را وادار بر نوشيدن آن نمودند، غذا مسموم است و امام اكراه بر خوردن آن مي شود. و نيز صدوق (ره) مي نگارد هنگامي كه حضرت را به سندي بن شاهك سپردند هارون رطب مسموم فرستاد و حضرت را بر تناول آن اكراه نمود، ثم بعث اليه الرشيد بسم في رطب و امره ان يقدمه اليه و يحتم عليه في تناوله منه ففعل فمات صلوات الله عليه. (1) . و نيز از حضرت نقل شده است كه: اني سقيت سم في تسع تمرات و اني اخضر غذا و بعد غد اموت... سندي بن شاهك يرتعد و يضطرب مثل السعفة. (2) «من با نه عدد خرما سم نوشانيده شدم و تا فردا رنگ من سبزينه خواهد شد و فردا رحلت خواهم كرد. سندي بن شاهك كه اين سخنان را مي شنيد و مانند برگ درخت خشك بر خود مي لرزيد.» اين كه امام مي فرمايد سم نوشانده شدم يعني اكراه بر نوشيدن سم شدم! اين شواهد گواه روشن بر اكراه حضرت بر نوشيدن زهر است! همان رفتاري كه مأموران در مسموم نمودن امام رضا عليه السلام پيش گرفت. اگر حضرت زهر نمي نوشيد، به يقين به طرز فجيعي ديگر توسط مأموران خليفه عباسي به شهادت مي رسيد. بر اين اساس نوشيدن زهر توسط امامان معصوم عليهم السلام، يا به مقدمه سوم و يا به مقدمه چهارم بازگشت مي كند. در هر صورت با باورهاي پايه اي ديگر

ص: 45


1- 111. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 84.
2- 112. روضة الواعظين، ص 217.

شيعه كه امامان را معصوم از گناه مي داند و آنان هيچ گاه ارتكاب عملي كه كمك و اعانه به قتل نفس باشد، انجام نخواهد داد، و نيز باور ديگر يعني علم غيب امام معصوم عليه السلام، هيچ گاه منافات نخواهد داشت. همان نكته كه حضرت مي فرمايد اكنون در شرايطي قرار گرفته ام كه بايد از اين طعام مسموم تناول كنم و اگر پيش از اين اقدام مي كردم به قتل نفس خويش كمك نموده بودم، انك تعلم اني لو اكلت قبل اليوم كنت اعنت علي نفسي. (1) و الله سبحانه هو العالم.

تجهيز

سندي بن شاهك به دستور هارون بر اين پندار بود كه با شهيد نمودن امام كاظم عليه السلام و با حيله و تزوير خواهد توانست جنايت عباسيان را در حق عترت پنهان داشته و غريبانه فرزند فاطمه عليهاالسلام را تجهيز نموده و به خاك بسپارد. وي براي تأمين اين هدف شوم بعد از شهادت حضرت نيز هشتاد نفر از سران و سرشناسان شيعه را كه از جنايات پنهاني عباسيان بي خبر بودند گواه گرفت كه به زندان روند و مشاهده كنند آثاري از شكنجه و... در كار نيست و بعد از مرگ هم جنازه امام را مشاهده كنند و گواهي دهند كه آسيبي به حضرت نرسيده است و حضرت به مرگ طبيعي رحلت نموده است. اما امام پيشاپيش از توطئه آنان پرده برداشت و به افرادي كه پيش از شهادت به ملاقات حضرت رفته بودند تا سلامتي حضرت را ببينند، اطلاع رساني نمود كه من مسموم شده ام و به من زهر نوشانده اند و بعد از مدتي رحلت خواهم نمود. (2) .

ص: 46


1- 113. امالي صدوق، ص 148، مجلس 29.
2- 114. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 360، عيون، ج 1، ص 91، كمال الدين، ص 46.

در اين بين حيله ديگر سندي در شرف شكل گيري است. وي مراسم تجهيز و تكفين و تشييع و تدفين امام را عهده دار مي شود. ليكن زهي خيال باطل، يا مسيب ان هذا الرجس السندي بن شاهك يزعم أنه يتولي غسلي و دفني هيئات هيئات أن يكون ذلك أبدا. (1) «اي مسيب، اين فرد پليد (سندي) بر اين گمان است كه غسل و كفن مرا وي عهده دار است! ليكن اين خيال باطل است كه هرگز شكل نخواهد گرفت». تجهيز امام به دست توانمند فرزندش علي بن موسي عليه السلام انجام مي گيرد. علي بن موسي به صورت ناشناس در جمع آنان قرار گرفته و عهده دار مراحل تجهيز امام مي شود. هنگامي كه مسيب حضرت را مشاهده مي كند از اين صحنه تعجب مي كند، در صدد سؤال بر مي آيد، ثم رأيت شخصا أشبه الاشخاص بموسي بن جعفر جالسا الي جانبه و كان عهدي سيدي الرضا عليه السلام فهو غلام فاردت و سؤاله فصاح بي سيدي موسي عليه السلام... فوالله لقد رأيتهم بعيني انه يغسلونه فلا تصل أيديهم اليه... و رأيت ذلك الشخص يتولي غسله و تحنيطه و تكفينه... قال ذلك الشخص فاني امامك و مولاك و حجة الله عليك بعد ابي. (2) «آنگاه فردي را كه شبيه ترين به موسي بن جعفر عليه السلام بود ديدم كه در كنار وي نشسته است. گمان مي برم كه مولايم رضا كه قبلا ديده بودم باشد. خواستم سؤال كنم موسي بن جعفر عليه السلام گفت سخن مگو،... آنگاه كه امام رحلت كرد با چشم خود مي ديدم كه آنان امام را غسل و كفن مي كنند، ليكن دست آنان به امام

ص: 47


1- 115. همان، ص 96.
2- 116. عيون، ج 1، ص 96.

نمي رسيد. آن شخص را ديدم كه حضرت را غسل مي داد و كفن مي نمود؛ سپس به من گفت من امام تو مي باشم و حجت خدا بعد از پدرم، من هستم». تجهيز امام با امداد غيبي توسط امام بعدي يعني علي بن موسي الرضا عليه السلام انجام مي گيرد. آنگاه جنازه براي تشييع آماده مي گردد.

تشييع

بعد از تجهيز امام سندي بن شاهك عامل عباسيان دستور مي دهد چهار نفر به صورت غريبانه جنازه امام را به قبرستان قريش حركت دهند. عباسيان در ستيز با اسوه هاي تقوي دست كم از امويان نداشتند. بغض علويان در سينه آنان نيز موج مي زد. هماره در تلاش بودند تا نور و درخشش عترت را محو نمايند. به همين منظور در تشييع پيكر امام نيز به موسي بن جعفر عليه السلام اهانت روا داشتند (1) كه هم شخص وي را ترور نموده باشند و هم شخصيت حضرت را مخدوش جلوه گر سازند. (2) . هنگامي كه مزدوران عباسي در هنگام تشييع به حضرت اهانت مي نمودند! سليمان بن منصور عموي هارون از كنار قصر خويش كه در ساحل دجله بنا كرده بود، از تشييع غريبانه امام باخبر مي شود. وي هنگامي كه اوضاع تشييع را مشاهده مي كند آن را لكه ننگي ديگر بر دامن عباسيان مي داند. بدين خاطر به فرزندان و غلامان خويش دستور مي دهد پيكر را از دست عوامل هارون بگيرند. آنگاه با نداي بلند به همگان خبررساني مي كند

ص: 48


1- 117. عيون، ج 1، ص 93.
2- 118. همان.

و مردم را براي شركت در تشييع حضرت فرا مي خواند. وي اعلام مي دارد هر كس مي خواهد بدن پاك ترين و فرزند پاك ترين را تشييع كند آماده شود. در پي اين اقدام جمعيت انبوهي جمع شده و تشييع با شكوه و بي نظيري از پيكر امام همام انجام مي گيرد و جسد پاك و مطهر حضرت در مقابر قريش به خاك سپرده مي شود. (1) پس از آن كه نوه حضرت (جواد الائمه عليه السلام) نيز بعد از سال ها به شهادت مي رسد، در كنار حضرت مي آرمد. آنگاه در كنار مزار دو امام معصوم شهري بنا مي شود كه «كاظمين» ناميده مي شود. مزار دو امام همام كه هر دو كاظم الغيظ (كاظيمن) و هر دو سخي و مهربان (جوادين) مي باشند، هماره زيارتگاه عاشقان عترت قرار مي گيرد.

ثواب زيارت امام كاظم

امام كاظم عليه السلام همانند ساير امامان معصوم مظلومانه در زندان به شهادت مي رسد. ياد و نام آنان هماره زنده كننده انديشه ها و رفتار سترگ آنان است. زيارت نمودن آنان نيز يادآور فضيلت ها و برتري هاي آنان است كه با تشرف به زيارت آنان از انديشه و رفتار آنان الهام بايد گرفت. هر چه مظلوميت بيشتر اين الهام نيز مؤثر تر خواهد بود. اوج مظلوميت عترت در مورد سالار شهيدان است كه نام و ياد و مزارش حماسه آفرين است و خاك پاكش الهام بخش؛ حتي امام كاظم عليه السلام كه خود در انبوه ستم به شهادت مي رسد، درباره تربت خودش و جدش اظهار مي دارد از تربت من و ديگران كسي استشفاء نكند، تنها تربت حسين عليه السلام شفابخش است، و لا تأخذوا من تربتي شيئا لتتبركوا به فان

ص: 49


1- 119. همان، كمال الدين، ص 48، اعلام الهداية، ج 9، ص 182.

كل تربة لنا محرمة الا تربة جدي الحسين عليه السلام فان الله تعالي جعلها شفاء لشيعتنا اولياءنا. (1) «از تربت من چيزي براي شفا برنگيريد. همه تربت و خاك ها حرام است به جز تربت جدم حسين كه خدا براي شيعيان و دوستان ما شفا قرار داده است». زيارت مزار امام كاظم عليه السلام همانند ساير امامان ثواب جزيل دارد و زائر حضرت به منزله زائر امام حسين عليه السلام به شمار آمده است، و قال الرضا عليه السلام زيارة أبي مثل زيارة الحسين عليه السلام و قال عليه السلام من زار قبر أبي ببغداد كان كمن زار قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و قبر اميرالمؤمنين عليه السلام «هر كس قبر پدرم را در بغداد زيارت كند همانند اين است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و يا اميرالمؤمنين عليه السلام را زيارت كرده باشد.» و نيز فرمود هر كس پدرم را زيارت كند بهشت پاداش اوست، و قيل له ما يمن زار قبر اباك قال الجنة فزره. (2) «از امام رضا پرسيدند پاداش زيارت پدرت چيست، فرمود بهشت؛ وي را زيارت كنيد».

زيارت نامه

اللهم صل علي محمد و اله بيته الطاهرين و علي موسي بن جعفر وصي الابرار و امام الاخيار و عيبة الانوار و وارث السكينة و الوقار و الحكم و الآثار. الذي كان يحيي الليل بالسهر الي السحر بمواصلة الاستغفار حليف السجدة الطويلة و الدموع الغزيرة و المناجات الكثيرة و الضراعات المتصلة... المقبور بالجور و المعذب في قعر

ص: 50


1- 120. عيون، ج 1، ص 96.
2- 121. روضة الواعظين، ص 221.

السجون... السلام عليك ايها الامام الزاهد، السلام عليك أيها السيد الرشيد، السلام عليك ايها المقتول الشهيد، السلام عليك يا آل الله، السلام عليك يا باب الله، و السلام علي الوارد علي جده المصطفي و ابيه المرتضي و امه سيدة النساء... انك ذو الفضل العميم و التجاوز العظيم برحمتك يا ارحم الراحمين. (1) . «خدايا درود تو بر محمد و آل محمد، درود تو بر موسي بن جعفر عليه السلام وصي نيكان و امام خوبان، و درود تو بر منبع روشني ها و وارث آرامش و وقار، درود تو بر وارث حكمت ها و آثار به جا مانده، همان كسي كه شب ها را تا به سحر شب زنده داري مي نمودند و با استغفار مي گذراند. هماره در سجده هاي طولاني بود با اشك هاي فراوان همراه بود. هماره در مناجات و تضرع بي وقفه بود. همان كسي كه به ستم آميخته شده بود و در سياه چال هاي زندان شكنجه مي شد. سلام خدا بر تو امام پرهيزكار و پاك، سلام خدا بر تو اي آقاي بزرگوار. سلام خدا بر تو اي كشته شده و شهيد، سلام خدا بر تو اي آل الله، سلام خدا بر تو اي باب الله، سلام خدا بر كسي كه بر جدش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وارد شده است، سلام خدا بر كسي كه بر پدرش مرتضي وارد شده است و سلام خدا بر كسي كه بر مادرش سرور زنان (فاطمه) وارد شده است. خدايا تو صاحب كرم و فضل فراگير هستي و تو صاحب گذشت و بزرگي مي باشي، اي برترين مهربانان».

ص: 51


1- 122. مصباح الزائر، از صفحه 378 تا 381، منتهي الآمال، ج 2، ص 400.

برخي فضايل امام كاظم

ستايش عترت

كيف أصف حسن ثناؤكم (امام الهادي عليه السلام) بي ترديد هيچ زباني توان ستايش عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را ندارد. زيرا هنگامي كه زبان امام هادي عليه السلام در ستايش عترت اين گونه اعتراف مي كند كه چگونه ارزش هاي والاي ايشان را ستايش و معرفي كنم (!) حال ديگران به خوبي شفاف است كه تا چه قدر ناتوان خواهند بود. امام هادي عليه السلام در ستايش عترت در زيارت جامعه كبيره دوبار به اعتراف باز مي ايستد، كه حتي زبان عترت توان بيان حقيقت و ارزش هاي عترت را ندارد، كيف أصف حسن ثناؤكم؛ لا احصي ثناؤكم. (1) «چگونه زيبايي ها، خوبي هاي شما را برگويم، خوبي هاي شما به شمارش نمي آيد».

ص: 52


1- 123. الفقيه، ج 2 ص 374؛ البلد الامين، ص 423 و 424.

اگر اين اعتراف بيان گر ناتواني گوينده نباشد كه عترت توان مندترين مي باشد، حداقل توان مندي گيرنده را مورد ترديد قرار مي دهد كه جامعه انساني در آن حد توان مندي نيست كه ارزش ها و صفات والاي عترت را دستيابي نمايد. در آثار ديگر هم به اين نكته اشاره شده است. درك و فهم جامعه انساني از درك حقيقت ارزش هاي والاي عترت ناتوان است، هيهات هيهات ضلت العقول.. و أين العقول من هذا. (1) «هيهات انديشه هاي انسان كجا و ارزش ها و مناقب عترت كجا؟!» به فرموده خود امام كاظم عليه السلام امام همانند درياست؛ چيزي از آن كاسته نمي شود، الامام بمنزلة البحر لا ينقد ما عنده. (2) . البته اين نكته نه مبالغه است و نه اغراق كه عترت را از دسترس انسان ها دور نگه دارد؛ بلكه يك حقيقت است. در عين حال كه دسترسي به ارزش ها و صفات و فضايل عترت در سطوح متفاوت ممكن است. زيرا سطوح متوسط و نيز نازل آن در دسترس همگان مي باشد. به همين خاطر آنان الگو و امام ديگران مي باشند. اگر ارزش ها و فضايل آنان در دسترس ديگران نباشد، الگو بودن و پيشوا بودن آنان مورد ترديد قرار مي گيرد. از اين رو گر چه مقام عترت بسيار والاست كه درك مراتب بالا براي انسان ها بسيار دشوار مي باشد، ليكن مراحل ديگر آن كاملا شفاف و در فكر و دسترس همگان است. همگان بايد از انديشه هاي عرشي و رفتار آنان الگو بگيرند و رفتار شفاف و پاك و بي غبار آنان را اسوه خويش قرار دهند.

ص: 53


1- 124. عيون، ج 1، ص 197 و ص 198؛ بحار، ج 25، ص 124 و ص 125.
2- 125. بحار، ج 48، ص 70؛ القطرة، ج 2، ص 406.

با اعتراف به ناتواني، اينك سيماي برخي فضايل امام همام، كاظم الغيظ عليه السلام و باب الحوائج و باب الله را به تماشا مي نشينيم. البته بيان گوشه هايي از فضايل عترت نيز از زبان خود آنان است. زبان ديگران ناتوان تر از بازگو نمودن فضايل عترت مي باشد. ديگران تنها به تماشاي سيما و صحنه هاي ارزشي آنان مي پردازند و از آنان سخن به ميان مي آورند. پيش از بررسي برخي فضايل امام كاظم عليه السلام، به برخي اعتراف ها در اين راستا مي نگريم.

اعتراف ها

در آغاز اين بخش سخنان برخي را در مورد فضايل امام كاظم عليه السلام مورد توجه قرار مي دهيم. امام صادق عليه السلام در مورد فرزندش امام موسي عليه السلام مي فرمايد: لم يولد فينا مولود اعظم بركة علي شيعتنا منه. (1) «مولودي با بركت تر از ايشان براي شيعيان ما متولد نشده است». مناسب ديدم بعد از فرمايش امام صادق عليه السلام در مورد فرزندش به اعترافات دشمن و قاتل امام كاظم عليه السلام در مورد برتري هاي حضرت بپردازم تا روشن شود. «هارون الرشيد» با آن حسادتي كه كينه عترت در سينه وي موج مي زند، چه سخناني در مورد حضرت دارد؟ هارون خطاب به فرزندش مأمون: هذا وارث علم النبيين، هذا موسي بن جعفر بن محمد، ان اردت العلم الصحيح فعند هذا. (2) «ايشان وارث دانش پيامبران

ص: 54


1- 126. اصول كافي، باب الاشارة و النص علي ابي الحسن، حديث 8.
2- 127. اصول كافي، باب الاشارة و النص علي ابي الحسن، حديث 8.

است. ايشان موسي بن جعفر بن محمد است. اگر علم و دانش صحيح خواستي به نزد ايشان برو». هذا امام الناس و حجة الله علي خلقه و خليفته علي عباده. (1) «ايشان پيشواي مردم و حجت خدا بر مردم و جانشين خدا در ميان بندگان خداست». هارون: هذا رهبان بني هاشم. «ايشان از زاهدان و شب زنده داران بني هاشم است.» فضل بن ربيع وزير اعظم هارون گفت: اگر اين گونه وي را مي شناسي پس چرا از زندان آزادش نمي كني. هارون گفت: ناچارم وي را در زندان نگه دارم، هيهات لابد من ذلك. (2) . هارون: انا امام الجماعة في الظاهر... و موسي بن جعفر امام حق و الله يا بني انه لأحق بمقام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مني، و من الخلق جميعا و الله لو نازعتني هذا الامر لأخذت الذي فيه عيناك فان الملك عقيم. (3) «فرزندم ايشان (موسي بن جعفر) از من سزاوارتر به جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است و از همه سزاوارتر به اين مسؤوليت، ايشان است. ليكن اگر تو نيز در امر حكومت با من به چالش برخيزي چشمانت را از حدقه بيرون خواهم آورد. زيرا سياست بي پدر و مادر است.» سياست خويشاوندي نمي شناسد، نه پدر و نه فرزند. هيچ خويشاوندي در امر سياست تعريف نشده است.

ص: 55


1- 128. همان، ص 85.
2- 129. همان، ص 89.
3- 130. همان، ص 85 و 86.

مأمون نيز در مورد حضرت اعتراف مي كند: قد كلم السجود وجهه و انفه، (1) ، «سجده در پيشاني و بيني وي اثر نهاده است». سؤيدي: هذا الامام الكبير القدر الكثير الخير، كان يقوم ليله و يصوم نهاره و سمي كاظما لفرط تجاوزه عن المعتدين. «وي پيشواي بزرگ، خير و نيكي هايش فراوان است، شب ها شب زنده دار و روزها روزه دار است. به خاطر اينكه از تجاوز گران فراوان گذشت مي نمود «كاظم» ناميده شده است.» و كان له كرامات ظاهرة و مناقب لا يسع مثل هذا الموضع ذكرها. (2) «آن قدر كرامات و مناقب آشكار دارد كه فرصت بيان آنها وجود ندارد». محمد بن طلحه شافعي: كراماته تحار منها العقول، هذا الامام الكبير القدر عظيم الشأن (3) ... «وي امام بزرگ منش و با عظمت است كه كراماتش عقل ها را حيران ساخته است». قندوزي: كان صالحا عابدا جوادا حليما كبير القدر كثير العلم، (4) «وي فردي عابد و شايسته و بسيار بخشنده و بردبار و نيز فردي بزرگ منش و از دانش فراوان بهره مند بود». ابي الحديد: جمع من الفقه و الدين و النسك و الحلم و الصبر. (5) «انديشه و فقه و احكام ديني و بردباري و پايداري در وجود ايشان متجلي است».

ص: 56


1- 131. عيون، ج 1، ص 84.
2- 132. سبائك الذهب، ج 2، ص 334.
3- 133. مطالب السؤول، ج 2، ص 120.
4- 134. ينابيع المودة، ص 441.
5- 135. شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 291؛ ذيل نامه 28 هنگام شمردن افتخارات بني هاشم.

يعقوبي: كان من اشد الناس عبادة. (1) «وي از همگان عابدتر بود». ابن خلكان: و كان سخيا و كريما. (2) «وي فردي سخاوت مند و بخشنده بود». ذهبي: و قد كان من اجود الحكماء و من العباد الاتقياء. (3) «وي از بخشنده ترين حكيمان و بندگان برگزيده مي باشد». ذهبي: كبير القدر جيد العلم اولي بالخلافة من هارون الرشيد. (4) «بزرگ منش،خوش فكر، از هارون سزاوارتر به خلافت است». اربلي: قبة الشرف، السحاب الماطر. (5) «قله بلند شرف و بزرگواري و ابر پرباران است». طبرسي: و كان اعبد اهل زمانه و اعلمهم و افقههم. (6) «عابدترين و داناترين و فقيه ترين فرد زمان خودش مي باشد». ابوالفرج: و كانت صراري موسي مثلا. (7) «كيسه هاي درهم و دينار كه مي بخشيد ضرب المثل شده بود». ابن جوزي: كان كريما حليما. (8) «وي فردي بخشنده و بردبار بود». حاتم رازي: ثقة امام، «وي مورد اطمينان و پيشوا بود».

ص: 57


1- 136. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 360.
2- 137. وفيات الاعيان، ج 5، ص 202.
3- 138. ميزان الاعتدال، ج 4، ص 202، شماره 8855.
4- 139. سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 120.
5- 140. كشف الغمة، ج 3، ص 47 و 48.
6- 141. اعلام الوري، ص 307.
7- 142. مقاتل الطالبين، ص 413.
8- 143. صفوة الصفوة، ج 2، ص 124.

ابن ابي حاتم: صدوق امام من ائمة المسلمين. (1) «فردي مورد اطمينان و پيشوايي از پيشوايان مسلمانان مي باشد». خطيب بغدادي: كان كريما سخيا. (2) «بخشنده و با سخاوت بود». خواهر سندي بن شاهك كه مراقب امام در زندان بود مي گويد: خاب قوم تعرضوا لهذا الرجل. (3) «نگون بخت آنان هستند كه با وي به مخالفت برمي خيزند». ابن صباغ: انه اقترع قبة الشرف علاها و سما الي اوج المزايا فبلغ اعلاها (4) ... «وي به قله هاي بلند شرف بزرگواري رسيده است». شبلنجي: الكاظم هو الامام الكبير القدر و هو المعروف عند اهل العراق بباب الحوائج. و نيز مي گويد: موسي الكاظم اعبد اهل زمانه و اعلمهم و أسخاهم كفا و اكرمهم نفسا. (5) «كاظم امام بزرگوار كه در نزد مردم عراق معروف به باب الحوائج است، وي عابدترين، داناترين، بخشنده ترين و با منش ترين فرد است». شبراوي: كان من عظماء الاسخياء. (6) «از بزرگ ترين بخشندگان بود». شيخ مفيد: كان ابوالحسن عليه السلام اعبد اهل زمانه و افقههم و أسخاهم كفا و اكرمهم نفسا. (7) .

ص: 58


1- 144. ميزان الاعتدال، ج 4، ص 201.
2- 145. تهذيب التهذيب، ج 10، ص 240؛ ميزان الاعتدال، ج 4، ص 201، تاريخ بغداد، ج 13، ص 29.
3- 146. الكامل، ج 5، ص 332، تاريخ بغداد، ج 13، ص 33.
4- 147. فصول المهمة، ج 2، ص 937، شماره 6 بالاي صفحه.
5- 148. نورالابصار، ج 2، ص 110.
6- 149. الاتحاف بحب الاشراف، ص 54، اعلام الهداية، ج 9، ص 25.
7- 150. الارشاد، ج 2، ص 231.

«ابوالحسن عليه السلام عابدترين فقيه ترين و سخاوت مندترين و بزرگ منش ترين افراد زمان خود بود». اين موارد برخي از ده ها مورد اعتراف از دوست و دشمن نسبت به فضايل بيكران حضرت است. هر شخصي از ديدگاه و منظر خاصي ويژگي هاي حضرت را مورد نگر قرار داده و فضيلتي از فضايل وي را اعتراف مي كند.

پرستش خدا

در پرستش امام كاظم عليه السلام مي نگارند: هو اعبد اهل زمانه، عابدترين فرد بود. نافله شب را مي خواند آنگاه نماز صبح را مي خواند. تا نزديك طلوع خورشيد در سجده به سر مي برد. آن قدر از خوف خدا گريه مي كرد كه محاسنش تر مي شد. از طلوع خورشيد تا زوال ظهر در سجده بود. (1) . شب را با نماز و قرائت قرآن زنده مي داشت. از محراب روي بر نمي تابيد. (2) آن قدر در سجده مي ماند كه همانند لباسي كه در گوشه اي افتاده باشد، مي نماياند. هنگام نماز اعضاي بدنش مي لرزيد و اشكش جاري بود. در شب مشغول نماز با خشوع و ناله و گريه تا به صبح بود. (3) در سجده اين ذكر را بسيار بر زبان جاري مي كرد: الهي عظم الذنب من عبدك، فليحسن العفو من عندك. (4) ربيع بن يونس وزير هارون مي گويد ده سال وي را از طلوع خورشيد

ص: 59


1- 151. الارشاد، ج 2، ص 231؛ تاريخ بغداد، ج 13، ص 33؛ نور الابصار، ج 2، ص 110.
2- 152. اعلام الوري، ص 311.
3- 153. كشف الغمة، ج 3، ص 22.
4- 154. الارشاد، ج 2، ص 231، مناقب، ج 4، ص 343، تاريخ بغداد، ج 13، ص 29.

تا زوال ظهر در سجده مي ديدم. (1) (اين سخن دليل بر اين نكته نيز مي باشد كه حضرت هماره سخت تحت مراقبت حكومت بوده است.) حضرت در اتاقي كه تنها يك حصير داشت نماز مي خواند، فاذا ليس في البيت كان يصلي فيه الاخصفة. (2) . در هنگام نماز آن مقدار خشوع و حضور قلب داشت كه وقتي از مقابلش رفت و آمد مي شد به هيچ چيز جز خدا توجه نداشت و فرمود: ان الذي كنت اصلي له كان اقرب الي منهم. (3) «آن كه من براي وي نماز مي خوانم از همه نزديك تر است». شب را تا طلوع فجر در نماز و سجده همانند لباسي كه در گوشه اي افتاده باشد، بود. آنگاه نماز صبح مي خواند و تا طلوع خورشيد در حال تعقيب نماز. بعد از طلوع خورشيد تا زوال همواره در سجده و بعد از آن هم بدون احتياج به تجديد وضو سجده و نماز خويش را ادامه مي داد. (4) با اين گونه عبادت حضرت همانند جدش زين العابدين عليه السلام، زيبنده ي لقب هاي زيبايي مانند «زين المتهجدين» مي باشد. (5) . اين موارد برخي از شرح حال عبادت و پرستش امام كاظم عليه السلام است. اگر انديشه عترت شفاف و زلال در توحيد است رفتار عبادي عترت نيز اين گونه اسوه است. عترت شاخص هاي همانند موسي بن جعفر عليه السلام دارد كه اين گونه خدا را پرستش مي نمايد و اين گونه در بندگي پيش مي تازد. عترت در

ص: 60


1- 155. بحار، ج 48، ص 100.
2- 156. قرب الاسناد، ص 310؛ بحار، ج 48، ص 100.
3- 157. فروع كافي، ج 3، ص 279؛ بحار، ج 48، ص 171.
4- 158. روضةالواعظين، ص 216.
5- 159. اعلام الهداية، ج 9، ص 28.

پرستش اوج بندگي و قله و كمال بندگي را فتح مي نمايد و بالندگي را پديدار مي سازد. عبادت، بندگي و بالندگي را بايد از عترت آموخت كه با حضور قلب و با خشوع، شب را تا به صبح در نماز و تهجد است. بلكه تمام شبانه روز را در زندان و غير زندان به ذكر و نام و ياد خدا سپري مي نمايد. اين گونه بندگي آن بالندگي و اوج را در پي خواهد داشت كه اسوه و سالار و سردار عترت علي عليه السلام فرمود: هيج تيزپروازي به بلنداي اوج من نمي رسد، و ينهدر عني السيل و لا يرقي الي الطير. (1) تيزپروازي و اوج در ملكوت پايه در اساس بندگي و پرستش و شب زنده داري دارد. آري عترت در انديشه و رفتار، در بندگي و بالندگي اين گونه الگوي همگان است.

چگونه قرآن بخوانيم؟

همه رفتارهاي امامان الگوي ديگران است. همگان شيوه ي زندگي و ديني را بايد از امامان كه انديشه و رفتارشان بي دغدغه است بياموزند. امام كاظم عليه السلام كه همانند ديگر امامان از صداي زيبا و دل انگيز بهره مند بود، زيباترين تلاوت را از قرآن داشت، و احسنهم صوتا بالقرآن. (2) . هنگامي كه قرآن مي خواند خود و شنوندگان گريه مي نمودند، و كان اذا قرأ القرآن يبكي و يبكي السامعون. شبها را به نماز و تلاوت قرآن صبح مي كرد،

ص: 61


1- 160. نهج البلاغه، خ 3، ص 9.
2- 161. كشف الغمة، ج 3، ص 24.

يحيي الليل كله صلاة و قراءة للقرآن. (1) «هر شب را به نماز و قرائت قرآن شب زنده داري مي نمود». حضرت بيشترين اهميت را به قرآن مي دادند، كان احفظ الناس بكتاب الله. (2) قرآن را به گونه اي قرائت مي نمود، همانند اينكه به مخاطب خويش هم اكنون خطاب مي شود، فاذا قرأ فكانه يخاطب انسانا. (3) . اين گونه با تفكر و انديشه قرآن تلاوت نمودن و اين گونه با خشوع در محضر كلام الله زانو زمين زدن و شب را تا به صبح تلاوت سخن خدا را داشتن چه تأثيري در روحيه شخص ايفا مي كند؟! و شخص را تا كجا و تا كدامين مرتبه از مراتب ملكوت اوج و صعود مي دهد؟! كه قرآن نردبان و بالابر ترقي است. امام موسي بن جعفر عليه السلام مي فرمايد درجات بهشت به مقدار آيات قرآن است. به قاري گفته مي شود: اقرأ وارق، (4) با خواندن قرآن مي تواني مدارج صعود را بپيمايي. قرآن وسيله اوج و تكامل انسان است. ابوالحسن عليه السلام با اين گونه تلاوت به اوج ملكوت پرواز مي كند. امام كاظم عليه السلام مي فرمايد: حملة القرآن عرفاء اهل الجنة، (5) آنان كه قرآن را به همراه دارند عرفا و اهل شناخت و دانشمندان بهشتيان هستند».

ص: 62


1- 162. الارشاد، ج 2، ص 235؛ اعلام الوري، ص 310؛ روضة الواعظين، ص 216.
2- 163. اعلام الوري، ص 310.
3- 164. اصول كافي، كتاب فضل القرآن باب فضل حامل القرآن، ح 10؛ بحار، ج 48، ص 111.
4- 165. همان.
5- 166. همان، ح 11.

اين گونه تلاوت قرآن حضرت، اسوه و الگوي ديگران است كه شيعيان و شيفتگان راهش از وي الگو بگيرند و همانند وي قرآن بخوانند تا قرآن در اعماق جان آنان نفوذ كند و روحيه آنان را تجلي بخشيده و دگرگون سازد.

اشك چشم

خشوع بنده برابر عظمت خدا صعود وي را به دنبال دارد. انسان هنگامي كه خود را در برابر عظمت معبود بي نهايت ناتوان مي بيند، هنگامي كه خويش را در بندگي معبود مقصر مي بيند كه از عهده بندگي و پرستش بر نيامده است، هماره خود را بدهكار دانسته و گناهكار مي بيند. به معبود و مولاي خود حق مي دهد كه بنده استحقاق عقوبت دارد. بنده تقصير كار است. هر مقدار هم پرستش و عبادت كند حق بندگي به جا نياورده است. اين گونه ديدگاه از بنده، خويشتن را طلبكار خدا نمي پندارد و در برابر خدا فروتن و خاضع مي شود. اين ديدگاه بنده را به درگاه خداي سبحان روانه مي كند. از عظمت خدا و از تقصير خويشتن عذر به درگاه مي برد و به درگاه وي انابه كند. نگران خوف و خطرهايي كه در اثر رفتار خويش در پيش رو دارد، باشد و به درگاه خدا و معبود خويش گريه و ناله كند و اشك چشمش جاري شود. در اين راستا هر مقدار ديدن شفاف تر و بردش بيشتر باشد، عظمت معبود را بهتر در مي يابد. خوف و خطرها را بهتر درك مي كند؛ گريه و انابه اش بيشتر مي شود. بدين خاطر فرزانگان بيشتر در انديشه و از ديگران بيشتر لرزان و از عاقبت خويش بيشتر هراسانند.

ص: 63

امام كاظم عليه السلام و كان يبكي من خشية الله حتي تخضل لحيته بالدموع. (1) «آن مقدار گريه مي نمود كه محاسنش با اشك هايش تر مي شد.» يصلي و اعضاؤه تضطرب و دموعه تجري. (2) «در هنگام نماز بدنش مي لرزيد و اشك هايش جاري مي شد».

روزه داري

روزه نقش مهم در تعالي روحي و فاصله گرفتن از وابستگي ها و خواهش هاي نفساني دارد. روزه داري با خودداري از خواهش هاي نفساني، پيروزي فطرت پاك انسان را بر طبيعت خشن و زياده طلب خويش همراه دارد. روزه داري در نبرد سنگين فطرت و طبيعت انساني به چيره شدن فطرت بر طبيعت كمك مي نمايد. روزه داري با كنترل خواهش هاي نفساني، تعادل روحي و رواني در انسان ايجاد مي نمايد. به همين خاطر يك دوازدهم ايام سال را خداي سبحان براي بهره وري از ثمرات روزه داري لازم و واجب نموده است. ليكن به لحاظ نقش مهم و محوري روزه در خودسازي انسان، فرزانگان و افراد بلند پايه به اين مقدار بسنده نمي كنند، بلكه تلاش مي كنند در هر فرصت ممكن از اين روش بهره گيرند. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نه تنها ماه رمضان بلكه سه روزه هر ماه و نيز شعبان را به طور پيوسته روزه دار بودند. (3) و نيز در بين ايام سال هماره از اين فضيلت بهره مي جستند.

ص: 64


1- 167. الارشاد، ج 2، ص 231.
2- 168. اعلام الوري، ص 37؛ كشف الغمة، ج 3، ص 21.
3- 169. وسائل، ج 7، ص 361، شماره 13920.

اينك در روش و سيره امام كاظم عليه السلام اين فضيلت را مشاهده مي كنيم كه حضرت بيشتر روزها روزه دار، و شب ها شب زنده دار بودند، يصوم النهار في اكثر الايام، يصوم في النهار و يقوم في الليل، و يقع النهار متصدقا و صائما. (1) «بيشتر روزها روزه بودند. روزها، روزه دار و شب ها، شب زنده دار بودند. روزها هماره روزه دار و به امور اجتماعي و اقتصادي ديگران مي پرداختند».

انفاق

انديشه امام كاظم عليه السلام در مورد انفاق در راه خدا اين گونه است، من ايقن بالخلف جاد بالعطية. (2) «هر كس يقين به جايگزيني داشته باشد نيكو بخشش مي كند.» هنگامي كه شخص باور دارد خدا بهتر از انفاق او جايگزين مي كند تلاش مي كند از بهترين اموال و محبوب ترين آنها در راه خدا انفاق كند تا به مقام پاكي و وارستگي ازدنيا برسد، لن تنالو البر حتي تنفقوا مما تحبون. (3) «به نيكي نمي رسيد (انسان نيك نخواهيد بود) مگر هنگامي كه از آنچه دوست مي داريد انفاق كنيد.» اين انديشه شفاف عترت و امام كاظم عليه السلام در مورد انفاق است. اينك رفتار موسي بن جعفر عليه السلام را در اين راستا بررسي مي كنيم. تفاوت زندگي مردم جامعه در سطوح گوناگون و حوادث و رويدادها هماره موجب تفاوت در زندگي افراد است. در جامعه بشري نه افراد يكسان مي انديشند و نه كار و تلاش هاي آنان يكسان است؛ و نه رويدادها بر همگان

ص: 65


1- 170. الارشاد، ج 2، ص 240؛ كشف الغمة، ج 3، ص 5؛ اعلام الوري، ص 311.
2- 171. تحف العقول، ص 403؛ اعلام الهداية، ج 9، ص 234.
3- 172. آل عمران، 92.

يكسان روي مي آورند. در اين سه محور هماره زندگي ها متفاوت بوده كه به دنبال آنها تفاوت در بهره وري از نعمت هاي الهي را دنبال دارند. به همين خاطر وجود افراد نيازمند در جامعه در بسياري موارد لازمه زندگي دنيايي است. مانند ايتام و تهي دستي خانواده هايي كه در اثر حوادث، نان آور خود را از دست مي دهند. گر چه بخش عظيمي از تفاوت ها نيز مربوط به چپاول و بهره كشي برخي از دست رنج ديگران است. در هر صورت جامعه انساني هماره نيازمند ترميم و انفاق است. انفاق يعني توجه به زندگي سطوح پاييني كه راه تكامل هر انسان را شكل مي دهد. به همين خاطر انفاق نقشي مهم در ساماندهي اجتماعي جامعه دارد و نقش اساسي نيز در رهايي انسان از وابستگي به دنيا دارد. در سيره و روش امامان معصوم عليهم السلام يكي از محورهاي مهم انفاق آنان است. انفاق يك اصل محوري در زندگي را شكل مي دهد. با هزينه كردن مال و سرمايه در راه خدا نابساماني هاي اجتماعي سامان مي پذيرد. در سيره امام كاظم عليه السلام مي بينيم هزار بنده را با دست رنج خويش آزاد مي كند، اعتق الف مملوك. (1) شبانه به صورت ناشناس به در خانه فقرا مراجعه مي نمود و نيازهاي زندگي آنان را تأمين مي كرد، و كان يتفقد فقراء المدينه فيحمل اليهم في الليل العين و الورق و الادقة و التمور و لا يعرفونه من اي وجه هو. (2) به مستمندان كيسه هايي دويست تا سيصد ديناري عطا مي فرمود و آنان را بي نياز مي ساخت. (3) روزها را

ص: 66


1- 173. دلايل الامامة، ص 147.
2- 174. الارشاد، ج 2، ص 232؛ اعلام الوري، ص 307؛ فصول المهمة، ج 2، ص 949.
3- 175. منتهي الآمال، ج 2، ص 340.

به روزه داري و انفاق و صدقه در راه خدا سپري مي نمود، و يقع النهار متصدقا و صائما. (1) . آيا اين روش براي همگان الگو نمي باشد؟ كه امامان شبانه به صورت ناشناس انفاق مي نمودند. عترت براي حفظ شخصيت محتاج نان شب و براي اينكه هماره شرمنده دست دهنده نباشد، اين ارزش را تحقق مي بخشيدند. آيا اگر جامعه و انسان هاي متمكن اين روش را عهده دار شوند و به انفاق هاي واجب و مستحب خويش اين گونه اهتمام ورزند، نابساماني هاي جامعه ساماندهي نمي شوند؟! جامعه اسلامي به ويژه تشيع هر مقدار به راه و روش پيشوايان خويش و امامان معصوم عليهم السلام نزديك باشند، به همان مقدار نابساماني ها ساماندهي مي شود. و هر مقدار از اين محورها فاصله گيرند ناهنجاري هاي بيشتر دامن آنان را فرا خواهد گرفت. تا كدامين راه را برگزينيم!

امام ملك، امام ملكوت

اين باور حق همه مسلمانان است كه انسان در مسير تكامل به مرحله اي مي رسد كه مي تواند در نظام تكوين و خلقت الهي دخالت و تصرف كند. مرده را زنده كند، بيمار را شفا دهد، از دل سنگ آب بجوشاند، دريا را به دو نيم تقسيم كند، كوه را از جا بر كند و مانند چتر بالاي سر مردم قرار دهد. اين ها همان معجزات و كراماتي است كه بخشي از آنها را قرآن كلام صادق در مورد انبياي گذشته بازگو مي نمايد.

ص: 67


1- 176. كشف الغمة، ج 3، ص 5.

امام كه جانشين پيامبر است و در روح تكامل خويش با پيامبر تفاوت ندارد، همانند پيامبر مي تواند كرامت و معجزه پديدار سازد. اين باور اختصاصي هيچ فرقه اي از فرق مسلمانان نيست. بلكه يك باور صحيح و همگاني همه فرق است. دغدغه ي در آن، ترديد در ضروريات و انكار واقعيات است كه چنين فردي مطرود جامع مسلمانان مي باشد. بر اين اساس ايجاد پديده هاي خارق العاده به دست پيامبران و امامان يك باور صحيح است. زندگي پيامبران و نيز پيامبر اعظم اسلام و جانشينان به حق وي نيز از اين فضيلت بهره ور مي باشند. تا جايي كه صلاح باشد براي توجه ديگران اعجاز و پديده ي خارق العاده پديدار مي سازند. در زندگي امام كاظم عليه السلام نيز همانند ساير امامان معصوم عليهم السلام از اين گونه دخالت ها فراوان پديدار شده است. به گونه اي كه وي در نظام هستي آن گونه راحت دخالت و تصرف مي نمايد كه عقول ديگران را در اين راستا حيران مي سازد. به تعبير محمد بن طلحه كراماته تحار منها العقول. (1) به نمونه هايي از اين پديده ها را كه توسط امام ملك و امام ملكوت كه دستي در ملكوت الهي دارد، صورت پذيرفته، مي پردازيم. همان ملكوتي كه اختيارش به دست خداست، بيده ملكوت كل شي ء (2) ؛ ليكن به هر كس به مقداري كه صلاح باشد اذن مي دهد. زيرا كه امام معصوم عليه السلام امام ملك و امام ملكوت است.

ص: 68


1- 177. مطالب السؤول، ج 2، ص 120.
2- 178. يس، 83.

1 - أعمش مي گويد موسي بن جعفر عليه السلام به درختي كه خشك بود دست كشيد؛ سبز شد، برگ آورد، حضرت از ميوه هاي آن چيد به من داد، فمسا بيده فأورقت ثم اجتني منها ثمرا و اطعمني. (1) . 2 - هارون درنده را وارد زنداني نمود كه امام كاظم عليه السلام در آنجا زنداني بود تا به امام آسيب برساند. درنده در كنار امام قرار گرفت و دم جنبانيد و به امام كاظم عليه السلام از شر رساندن پناه برد، فجعلت تلوذ به و تبصبص و تدعوا له بالامامة تعوذ من شر. (2) آنگاه امام دعايي طولاني را خواند و درندگان هيچ گونه آسيبي به وي نرساندند. چند جمله از دعاي امام عليه السلام اين گونه است... فآويت الي ركن شديد... جمت آذانهم عن استماع كلامي و عميت ابصارهم عن رؤيتي، يا متفضل تفضل علي بالامن و السلامة من الاعداء و حل بيني و بينهم بالملائكة الغلاظ الشداد... اللهم انت ملاذي فبك ألوذ و انت معاذي فبك أعوذ... و من يتوكل علي الله فهو حسبه لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. (3) «من به پناهگاه امن پناه برده ام گوش هاي آنان از شنيدن كلام من كر و چشمانشان از ديدن من كور، اي خداي كريم بر من امنيت و سلامتي از دشمن عطا كن و فرشتگان خشن و عذاب را ميان من و آنان حايل قرار بده، خدايا تو پناهگاهي و به تو پناه مي برم هر كس به خدا توكل كند خدا وي را كفايت مي كند هيچ قدرت و قوتي جز قدرت خداي بلند مرتبه و بزرگ وجود ندارد».

ص: 69


1- 179. دلائل الامامة، ص 155.
2- 180. همان.
3- 181. بحار، ج 91، ص 331.

3 - حماد بن عيسي مي گويد از موسي بن جعفر عليه السلام خواستم دعا كند خدا خانه بزرگ و همسر خوب و فرزندان خوب و خدمت گزار به من عطا كند و پنجاه بار حج نصيب من كند. امام كاظم عليه السلام همين دعا را كرد و من اكنون تمام حاجت هايم برآورده شده و تاكنون چهل و هشت بار حج مشرف شده ام. راوي اضافه مي كند وي بعد از اين سال دو نوبت ديگر حج انجام داد. سال بعد نيز عزم حج كرد در هنگامي كه غسل احرام انجام مي داد غرق شد و رحلت كرد. (1) . 4 - امام كاظم عليه السلام در سفر به سوي حج در منزل «زباله» هنگامي كه خواست از چاه آب بكشد ظرف به درون چاه افتاد. آنگاه آب چاه بالا آمد و امام از آن آب استفاده كرد و فرمود خدايا هنگام تشنگي ام تو سيرابم ساختي و هنگام گرسنگي و نيازم به طعام، تو طعام فراهم ساختي، أنت ربي اذا ظمئت الي الماء و قوتي اذا أردت الطعاما. (2) . 5 - مهدي عباسي هنگامي كه امام را از مدينه فرا خواند و زنداني كرد در خواب اميرالمؤمنين علي عليه السلام را ديد كه اين آيه را براي وي قرائت مي كند: فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا في الارض و تقطعوا ارحامكم. (3) «آيا بر اين پنداريد كه هنگامي كه قدرت و سلطه پيدا كرديد چگونه در زمين تباهي پديد مي آوريد و از ارحام خويش مي بريد.» فورا ربيع را خواست و امام را آزاد ساخت و با احترام امام را به منزلش باز گرداند. (4) .

ص: 70


1- 182. همان، 160.
2- 183. كشف الغمة، ج 3، ص 7؛ صفوة الصفوة، ج 2، ص 125؛ تذكرة الخواص، ص 437.
3- 184. محمد، 22.
4- 185. كشف الغمة، ج 3، ص 6.

6 - احمد بن محمد مي گويد با امام كاظم عليه السلام در حياط منزل نشسته بوديم كه گنجشكي آمد، شروع به جيك جيك كردن نمود. امام پرسيد مي فهمي چه مي گويد! گفتم خدا و پيامبر و ولي و ولي امر خدا بهتر مي دانند. امام فرمود: مي گويد ماري عزم جوجه هاي من در داخل اتاق نموده است، استمداد مي كند. به همراه امام به آنجا رفتيم، ماري كه در آنجا در حركت بود ديديم و خطر را از جوجه هاي وي دفع كرديم. (1) . 7 - فردي از خراسان خدمت امام كاظم عليه السلام آمد، شروع كرد به عربي با حضرت سخن بگويد. امام در جواب به فارسي جواب وي را داد. وي از فارسي سخن گفتن امام شگفت انگيز شد. امام فرمود زبان هيچ شخصي بر امام نامفهوم نيست و زبان هيچ پرنده و هيچ موجودي بر امام پنهان نمي باشد، ان الامام لا يخفي عليه كلام احد من الناس و لا منطق الطير و لا كلام شي ء من فيه روح. (2) . 8 - گاو شيردهي كه تنها وسيله تأمين زندگي يك زن با بچه هايش بوده مي ميرد. امام كاظم عليه السلام دعا مي كند خداي سبحان گاو را زنده مي نمايد. آن زن كه از اعجاز امام شگفت انگيز شده بود فرياد مي زند عيسي بن مريم و رب الكعبة. (3) . 9 - هارون مجلسي آراست و ساحران را دعوت كرد تا در مجلس وي امام كاظم عليه السلام را شرمنده كنند! هنگامي كه ساحر سحر خود را انجام داده و

ص: 71


1- 186. دلائل الامامة،ص 170.
2- 187. اعلام الوري، ص 306؛ كشف الغمة، ج 3، ص 18.
3- 188. اصول كافي، باب مولد أبي الحسن موسي بن جعفر عليه السلام حديث 6.

هارون هم در اوج قهقهه بود، امام به تصوير شير كه در پرده نقش بسته بود امر كرد ساحر را ببلعد و اين گونه شد! هارون و اطرافيانش از وحشت غش كردند و به رو افتادند. هنگامي كه به هوش آمدند در مورد جان خود دست به دامن امام شدند و نيز از امام خواستند تا آن ساحر را به صورت اولش برگرداند. (1) . 10 - بعد از امام صادق عليه السلام فرزندش عبدالله به ناحق ادعاي امامت مي نمود. روزي كه وي به منزل امام كاظم عليه السلام آمده بود عده اي از بزرگان هم بودند. امام موسي بن جعفر عليه السلام دستور دار هيزم انبوهي شعله ور ساختند. آنگاه امام با لباس هايش در وسط آتش انبوه نشست سپس بيرون آمد لباس هايش را تكاند در كنار جمع نشست. پس از آن عبدالله برادرش را فرمود اگر تو راست مي گويي امام هستي برخيز درون آتش برو! عبدالله در حالي كه رنگش دگرگون شده بود برخاست از خانه امام كاظم عليه السلام بيرون رفت. (2) آري گلستان شدن آتش به فرزند فاطمه عليهاالسلام آسان ترين كرامت وي است.

باب الحوائج

نخست به چند مورد از اعتراف هاي اهل سنت توجه نماييد. خطيب بغدادي: هيچ مشكلي براي من پيش نيامد كه با زيارت موسي بن جعفر حل نشود. (3) .

ص: 72


1- 189. القطرة، ج 1، ص 370.
2- 190. القطرة، ج 2، ص 400.
3- 191. تاريخ بغداد، ج 1، ص 133؛ منتهي الآمال، ج 2، ص 400.

امام شافعي: قبر موسي الكاظم الترياق المجرب. (1) «در قبر موسي بن جعفر (زيارت قبر) همانند ترياكي تجربه شده مي باشد». ابو علي خلال از رهبران حنبلي ها، ما همني امر فقصدت قبر موسي بن جعفر فتوسلت به الا و تسهل الله تعالي لي ما أحب. (2) «هيچ چيزي مرا اندوهناك نساخت جز اينكه هنگامي كه متوسل به موسي بن جعفر شدم بر من آسان شد». باب الحوائج بودن امام كاظم عليه السلام بر خاص و عام و شيعه و سني به تجربه به اثبات رسيده است. هر كس از مسلمانان كه مشكل داشته به زيارت حضرت مشرف شده و متوسل به وي شده است، به آبرو و مقام وي خداوند سبحان مشكل را آسان و حاجت شخص را روا ساخته است. امام صادق عليه السلام فرزند خويش را «باب الله» مي نامد و مي فرمايد: هو باب من ابواب الله عزوجل. (3) و نيز مي فرمايد: وي كسي است كه بين او و خدا هيچ حجابي وجود ندارد: انها تلد مولود ليس بينه و بين الله حجاب. (4) اين تعبير يعني موسي بن جعفر عليه السلام مظهر رحمت الهي است. موسي بن جعفر وسيله گشوده شدن مشكلات و گرفتاري ها است. موسي بن جعفر عليه السلام واسطه فيض الهي است. موسي بن جعفر عليه السلام فيضان و فوران فيض الهي است. موسي بن جعفر عليه السلام دري است كه رحمت خاص الهي از آن سرازير است. هر كس دست نياز به اين دامن پر خير دراز كند، حاجت روا خواهد شد كه وي باب الله و باب

ص: 73


1- 192. اعلام الهداية، ج 9، ص 46.
2- 193. تاريخ بغداد، ج 1، ص 133.
3- 194. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 34.
4- 195. اعلام الوري، ص 310.

الحوائج است، و ابتغوا اليه الوسيلة. (1) وي را وسيله و واسطه بين خود و خدا قرار دهيد و خداي مهربان را به مقام عظمت و عبادت و مظلوميت موسي بن جعفر عليه السلام سوگند دهيد، بر باور يقين باشيد كه حاجت روا خواهيد شد.

دانش لدني

يكي از ويژگي هاي امامان معصوم عليهم السلام اخبار از غيب است. آنان باذن الله از گذشته و آينده باخبر مي شوند و در مواردي ديگران را نيز از غيب آگاه مي سازند. علم به غيب امامان يكي از باورهاي پايه اي شيعه در موضوع امامت است. البته حدود و مقدار و موارد آن به مشيت الهي بستگي دارد. امام كاظم عليه السلام همانند ساير امامان از اين موهبت الهي بهره مند بودند و در مواردي نيز از غيب خبر داده و ديگران را آگاه مي ساختند. منصور دوانيقي ديكتاتور عباس عزم زيارت بيت الله نمود. امام كاظم عليه السلام به برخي از شيعيان محرم راز خويش فرمود وي به بيت الله نخواهد رسيد، در ميان راه خواهد مرد. منصور حركت كرد منزل به منزل طي مي نمود و به مكه نزديك مي شد. در منزل «بئر ميمون» خبر مرگ منصور منتشر شد. (2) . اسحاق بن عمار مي گويد امام از مرگ يكي از شيعيان خويش در آينده خبر داد. من با خودم فكر كردم آيا امام از مرگ و زنداني آنان باخبر است. امام از فكر من باخبر شد فرمود رشيد هجري (از ياران خاص اميرالمؤمنين عليه السلام) تعبير خواب و علم غيب مي دانست. امام بر اين مقام سزاوارتر

ص: 74


1- 196. مائده، 35.
2- 197. بحار، ج 48، ص 45.

است. سپس به اسحاق فرمود كمتر از دو سال ديگر زنده مي باشي. آنگاه همان گونه كه فرمود شد، و لم يلبث اسحاق بعد هذا المجلس الا يسيرا حتي مات. (1) . خالد بن نجيح مي گويد برخي از ياران كه از كوفه آمدند، گفتند مفضل سخت بيمار است براي وي دعا كنيد؛ امام فرمود وي راحت شده است (رحلت نموده است)، قد استراح. (2) . بيان بن نافع تفليسي مي گويد پدرم را در پيش اهل خانه گذاردم رفتم تا امام موسي بن جعفر عليه السلام را ملاقات كنم. همين كه به حضرت رسيدم فرمود پدرت درگذشت؛ تعجب كردم. چون پدرم سالم بود. هنگامي كه به منزل برگشتم مشاهده كردم همه در حال گريه بر مرگ پدرم هستند. (3) . امام كاظم عليه السلام هنگامي كه جواب سؤال خلف بن حماد را داد فرمود من از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و جبرئيل و خدا خبر مي دهم، و الله اني ما اخبرك الا عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و عن جبرئيل عن الله عز و جل. (4) . اينها نمونه هاي از مخزن علم الله و عيبة علم الله بودن امام كاظم عليه السلام مي باشد، كه امام صادق عليه السلام درباره اش فرمود: فيه علم و الحكم و الفهم و السخاء و المعرفة بما يحتاج الناس اليه. (5) .

ص: 75


1- 198. اصول كافي، كتاب الحجة باب مولد ابي الحسن حديث 7.
2- 199. رجال كشي، ص 321؛ بحار، ج 48، ص 72.
3- 200. مناقب، ج 4، ص 311؛ بحار، ج 48، ص 72.
4- 201. فروع كافي، ج 3، ص 94.
5- 202. عيون، ج 1، ص 34؛ بحار، ج 48، ص 12.

سخن در گهواره

كودكي «موسي بن جعفر عليه السلام» با ديگران متفاوت است. وي هنگامي كه در گهواره است همانند مسيح عليه السلام سخن مي گويد. حضرت مسيح براي تطهير دامن پاك مادرش مريم، در گهواره سخن گفت و يهود بي پروا را كه به مريم پاك، اتهام روانه كرده بودند! شرمنده ساخت، قال اني عبدالله آتاني الكتاب و جعلني نبيا. (1) . اينك كودكي از تبار فاطمه عليهاالسلام در گهواره سخن مي گويد و نظرها را به سمت خويش جلب مي نمايد. اين كودك همانند ساير فرزندان صادق آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم نيست. اين كودك تفاوت مهم با ديگران دارد. اين كودك صاحب فضيلت و برتري هايي است. اين كودك باذن الله در گهواره به سخن مي آيد و به همگان اعلام مي دارد كه فرزانه اي از فرزانگان و رهبري از رهبران جامعه است. موسي الكاظم عليه السلام بعد از اين كه از مادر متولد شد صورت را سوي آسمان بلند كرد و گفت: أشهد الا اله الا هو. (2) . يعقوب سراج مي گويد بر امام صادق عليه السلام وارد شدم و حضرت در كنار گهواره ابوالحسن موسي عليه السلام ايستاده بود. مدت طولاني حضرت با كودك سخن مي گفت و وي را مي خنداند. سپس به من رو كرد و فرمود به نزد مولاي خويش برو به وي سلام كن. من كنار گهواره رفتم و بر وي سلام كردم و ايشان با بياني رسا جواب سلام مرا دادند، فرد علي السلام بلسان

ص: 76


1- 203. مريم، 30.
2- 204. دلائل الامامة، ص 147.

فصيح. (1) امام رضا عليه السلام مي فرمايد پدرم در گهواره سخن مي گفت، و كان ابي يتكلم في المهد. (2) .

سخاوت

امام كه الگوي ديگران است در صفات انساني و ارزش هاي الهي بايد از ديگران برتر باشد. به همين خاطر امامان معصوم عليهم السلام در صفات والاي انساني از همگان برترند. صفات انساني در جان آنان مستقر شده و در رفتار آنان آشكارا پديدار مي گردد. امام صادق عليه السلام فرزند برومندش را به علم و درك آنچه كه مردم به آن نيازمند هستند و سخاوت و جود، رفتار نيكو و حسن هم جواري و... مي ستايد. (3) . بذل و بخشش امام موسي عليه السلام زبان زد همگان و ضرب المثل بين عموم شده است. اگر كسي كيسه هاي بخشش دويست تا سيصد ديناري امام به وي مي رسيد، بي نياز مي شد، عجبا لمن جاءته صراري موسي و هو يشتكي القلة و الفقر. (4) شبها همراه كيسه هاي دينار از منزل بيرون مي آمد. به هر كس مي خواست نيكي كند به آنان مي داد. (5) .

ص: 77


1- 205. كشف الغمة، ج 3، ص 14؛ القطرة، ج 1، ص 369.
2- 206. كشف الغمة، ج 3، ص 37.
3- 207. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 34.
4- 208. عمدة الطالب، ص 339.
5- 209. عمدة الطالب، ص 239؛ مقاتل الطالبين، ص 413؛ تاريخ بغداد، ج 13، ص 27.

شخصي به نام عيسي بن محمد كه زراعتش را ملخ نابود ساخته بود، در پيش امام شكوه نمود. امام از وي پرسيد چه مقدار خسارت متوجه شما شده است. وي مي گويد صد و بيست دينار و قيمت دو شتر. امام دستور داد صد و پنجاه دينار به وي بپردازند. (1) . هنگامي كه كسي در مدينه درمانده مي شد سراغ موسي بن جعفر عليه السلام را مي گرفت تا گرفتاريش برطرف شود. محمد بن عبدالله كه براي وصول مطالبات خويش به مدينه آمده بود و موفق نشده بود هنگامي كه با امام برخورد نمود حضرت كيسه اي كه در آن سيصد دينار بود به وي عطا نمود. (2) آري در زيارت جامعه كبيره به شاخصان عترت اين گونه خطاب مي كنيم، عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم. (3) .

بردباري، كاظم

در معاشرت با ديگران هماره برخوردهايي كه سبب تضييع حقوق افراد باشد مشاهده مي گردد. بسياري از افراد جامعه رفتاري ناهنجار دارند و از رعايت حقوق ديگران غفلت دارند. البته گروه ديگري از افراد نيز وجود دارند كه تلاش دارند به حقوق خويش آگاه بوده و رعايت حقوق ديگران بنمايند. اين گروه بر اين باورند كه در برخوردهاي اجتماعي حقي از ديگري ناديده انگاشته نشود، در عين حالي كه تلاش دارند حق خويش را نيز كاملا استيفا نمايند.

ص: 78


1- 210. تاريخ بغداد، ج 13، ص 31.
2- 211. الارشاد، ج 2، ص 232.
3- 212. الفقية، ج 2، ص 374، بلد الامين، ص 423 و 424.

اما گروه سومي بر اين باورند كه افزون بر اين كه بايد حقوق ديگران رعايت شود بلكه حق خويش بايد ناديده انگاشته شود و از حقوق خويش نيز بايد گذشت شود تا روابط اجتماعي استوارتر و قوي تر شود. به يقين گروه سوم از بردباري و تحمل برتر بهره مند هستند. اينان با روحيه قوي و سترگي كه ساخته اند تا آن مرحله از تحمل و بردباري رسيده اند كه هماره گذشت را در نظر مي گيرند، هماره ناهنجاري هاي ديگران را تحمل مي نمايند و گستاخي هاي ديگران را با رأفت و ادب پاسخ مي دهند. اين روحيه تأثيرگذاري به سزايي در ايجاد روابط و معاشرت نيك با ديگران دارد. اين روش مورد ستايش قرآن و عترت است كه در ساختار اجتماعي جامعه پايه هاي ايماني و اخلاقي با شالوده مستحكم بنيان نهاده اند، و يؤثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصة. (1) «در حالي كه خود نيازمند هستند ديگران را بر خويش بر مي گزينند». قرآن در اين راستا مي فرمايد: بدي و ناهنجاري ديگران را با نيكي و رأفت پاسخ دهيد كه پيامد اين روش دوستي و صميميت فوق العاده است. و اگر بين شما و طرف مقابل هم نامهرباني بوده اين برخورد باعث گردش و تبديل نامهرباني به مهرباني مي گردد، ادفع بالتي هي أحسن فاذا الذي بينك و بينه عداوة كانه ولي حميم. (2) «ناهنجاري ها را با نيكي پاسخ دهيد آنگاه بين شما و هر كسي كه دشمن بوده بر دوستي و صميميت گردش كند.» رهنمود اين آيه

ص: 79


1- 213. حشر، 9.
2- 214. فصلت، 34.

اين است كه اگر بدي و ناهنجاري ديگري را با نيكي پاسخ دهيد، دشمني را از بين برده اي و دشمني را تبديل به دوستي نموده اي. آنگاه پيام اين رهنمود و روش اين خواهد بود كه در جامعه دشمني ها از بين برود و دشمني تبديل به دوستي مي گردد. يعني از ديدگاه قرآن تلاش اين نيست كه دشمن را از پاي در آورد، بلكه دشمني بايد ريشه كن شود و دشمن تبديل به دوست شود. اين رهنمود قرآن است. آنگاه قرآن در ادامه سخن به اين نكته مهم مي پردازد كه به اين مرحله تنها افراد بردبار و صبرپيشه دست مي يابند، و ما يلقيها الا الذين صبروا. (1) . پيام ديگر اين آيه حلم و بردباري است. بردباري كه ارزش هاي زيباي انساني، عفو و گذشت را در جامعه مستقر مي سازد. ثمره اين پايداري صميميت و همدلي افراد جامعه است. ميوه شيرين آن شهدي است كه كام هاي تلخ را شاداب مي سازد. اينك رفتار عترت اين حقيقت را تجلي مي بخشد. عترت كه عدل و همتاي قرآن است. عترت كه قرآن متمثل است، اين ارزش ها را مستقر و پايدار مي سازد. شاخصي از عترت، موسي بن جعفر عليه السلام، آن مقدار در اين افق پيش مي تازد و آن مقدار ناملايمات و ناهنجاري ها را با دوستي و مهرباني پاسخ مي دهد، آن مقدار به بدي ها به نيكي جواب مي دهد كه به صفت و لقب زيباي «كاظم» ملقب مي شود. كاظم يعني كسي كه غيظ و غضب خويش فرو مي نشاند. كسي كه جرعه تلخ را گوارا مي نوشد. غيظ و غضب و تلخي ها گواراترين جرعه وي

ص: 80


1- 215. فصلت، 35.

مي شود. كه امام كاظم عليه السلام مصداق روشن و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس (1) ، «فرو برندگان خشم و عفو كنندگان مردم» مي باشد. البته خاستگاه اين روحيه و اين اخلاق و اين ارزش بردباري و حلم فرد است. اگر بردباري نباشد توان تحمل ديگران و ناهنجاري ها نخواهد بود. استقرار صميميت ميوه شيرين بردباري است كه درخت طيبه و پاك عترت پر ثمرترين اين درخت هاست. موسي بن جعفر عليه السلام به همين صفت و اخلاق كاظم ناميده شده است، سمي الكاظم لما كظمه من الغيظ. (2) ... و كان يكظم غيظه... فسمي الكاظم. (3) . شخص ناهنجاري در مدينه تا آن حد امام كاظم عليه السلام را آزار مي رساند كه همراهان امام از امام اجازه خواستند تا وي را به قتل برسانند. امام با پيشنهاد آنان موافقت نكرد و سراغ محل كار وي را گرفت. گفتند در مزرعه اي بيرون مدينه است. امام در محل كار وي به مزرعه مراجعه كرد. در آنجا هم رفتارهاي زشت از آن فرد سر زد. ليكن امام با احسان و نيكي در برابر زشتي هاي وي آنگونه محبت وي را فراهم آورد كه وي به دست و پاي حضرت افتاد. وي هنگامي كه به شهر و مسجد برگشت امام كاظم عليه السلام را در مسجد ديد و شناخت امامت وي را نيز باور نمود و گفت، الله اعلم حيث يجعل

ص: 81


1- 216. آل عمران، 134.
2- 217. مناقب،ج 4، ص 348.
3- 218. علل الشرايع، ج 2، ص 375؛ معاني الاخبار، ص 65.

رسالته، (1) «خدا آگاه است كه مسؤوليت هايش (مانند نبوت و امامت) را به چه كسي واگذار نمايد». (2) . امام كاظم عليه السلام سوار بر مركب خويش از طرف كوه مروه مي آمد. ابن هياج شخصي را وادار ساخت برود افسار مركب امام را بگيرد و ادعا كند كه از من است! وي نيز اين مأموريت را انجام داد. امام از مركب پياده شده و به غلامان خويش فرمود زين آن را برداريد مركب را به ايشان واگذار كنيد. ابن هياج شخص را وادار ساخت زين را هم ادعا كند. امام فرمود اين ادعا دروغ آشكار است. زين، از محمد بن علي است و مركب را هم ما خريداري نموده بويدم، اما تو خود مي داني و خدا. (3) . امام به راحتي از مشاجره و اثبات ادعاي خويش در مورد مركب صرف نظر مي كند و وي را به خدا واگذار مي نمايد. زندگي حضرت سراسر از اين نمونه رفتارهاست كه به راحتي از حقوق خويش صرف نظر مي كند. ناهنجاري هاي طرف مقابل را با بردباري تحمل مي نمايد.

نسب شفاف

نسب پاك و شفاف از افتخارات هر فرد و قبيله مي باشد. اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد نسب شفاف و پاك خويش به معاويه خطاب نمود، و ليس الصريح

ص: 82


1- 219. انعام، 124.
2- 220. اعلام الوري، ص 307.
3- 221. فروع كافي، ج 8، (الروضة)، ص 86.

كاللصيق، (1) «نسب شفاف مانند نسب علي عليه السلام مثل نسب معاويه كه خود را به قريش چسبانده نيست. (معاويه از قريش نبوده است و خود را ملحق به قريش نموده بود.) نسب شفاف خويش را افتخار نمود». امام سجاد عليه السلام به تبار پاك خويش در برابر طاغوت و ستمگر چون يزيد افتخار نمود، كه أنا ابن محمد المصطفي ان ابن فاطمة الزهراء أنا ابن أميرالمؤمنين علي عليه السلام. (2) امام صادق عليه السلام به تبار ابراهيمي خويش افتخار مي كند، انا ابن ابراهيم خليل الله. (3) . اينك نوبت عباسيان است كه در مورد نسب سخن بگويند. عباسيان كه بني عم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بودند بر اين انتساب افتخار مي نمودند. ليكن اشتباهي كه هارون نمود اين بود كه اين انتساب را به رخ عترت آل رسول صلي الله عليه و آله و سلم كشيد. در محضر امام كاظم عليه السلام در كنار قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رو به قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ايستاد و حضرت را اين گونه خطاب كرد: السلام عليك يا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم السلام عليك يا ابن العم. به بني عم بودن افتخار نمود. غافل از اين كه از فرزند فاطمه كه جان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در آن دميده است چه جوابي خواهد شنيد. امام كاظم عليه السلام روبروي قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ايستاد و عرض كرد، السلام عليك يا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم السلام عليك يا أبة. (4) .

ص: 83


1- 222. نهج البلاغه، نامه 17، ص 281. در مورد نسب معاويه به كتاب «امام علي عليه السلام الگوي زندگي» ص 84 و 85 مراجعه شود.
2- 223. كافي باب مولد ابي عبدالله، ح 2؛ تاريخ بغداد، ج 13، ص 32.
3- 224. احتجاج، ج 2، ص 393، كامل الزيارات، ص 56.
4- 225. تاريخ بغداد، ج 13، ص 32.

هارون عموزاده خطاب مي كند، امام كاظم عليه السلام پدر خطاب مي كند. با اين گونه سلام امام كاظم عليه السلام، رنگ از رخسار هارون پريد. اين رفتار امام كاظم عليه السلام هارون را تا ابد شرمنده ساخت و كينه حضرت در قلب پليد هارون شعله ور شد تا به قتل فرزند فاطمه عليه السلام منجر شد. شخص فرصت طلبي چون نفيع الانصاري، به طعن از حضرت پرسيد، من انت. «تو كيستي». امام در جواب فرمود: ان كنت تريد النسب فأنا ابن محمد حبيب الله ابن اسماعيل ذبيح الله ابن ابراهيم خليل الله. (1) «اگر نسب مرا سراغ مي گيري من فرزند محمد حبيب الله و فرزند اسماعيل ذبيح الله و فرزند ابراهيم خليل الله مي باشم».

اشتباه ديگر!

هارون از امام كاظم عليه السلام پرسيد مگر ما از يك تبار نيستيم؟ چگونه شما بر ما برتري داريد؟ امام در جواب هارون فرمود: چرا ما و شما از يك تباريم ليكن آيا اگر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم دختر تو را خواستگاري كند به وي دختر مي دهي؟ هارون كه از عاقبت ماجرا بي خبر است، گفت آري افتخار مي كنيم به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم دختر بدهيم. آنگاه امام كاظم عليه السلام فرمود ليكن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از ما دختر خواستگاري نمي كند و ما به وي دختر نمي دهيم! چون ما فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هستيم و شما فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نيستيد، ولدني و لم يلدك. (2) يعني

ص: 84


1- 226. مناقب، ج 4، ص 341...
2- 227. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 80؛ سبائك الذهب، ج 2، ص 334.

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پدر دختران ما است و دختران ما بر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم محرمند. اين در حالي است كه دختران شما محرم نيستند. (شما عموزادگان ناخلفي بيش نيستيد)!

حج

حج از مناسكي است كه نقش مهمي در تكامل روحي انسان ايفا مي كند. حج از مناسكي است كه از آغاز دين و شريعت الهي براي اولين پيامبر آدم عليه السلام تا خاتم، تشريع و مستقر شده است. انبياي الهي هماره اين مناسك را انجام داده اند و تعالي روح خويش از مناسك حج و مشاهد مشرفه استمداد نمودند. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در مورد نقش حج فرمود: ليس للحج المبرور ثمن الا الجنة. (1) . امام صادق در مورد نقش مناسك فرمود: من حج حجةالاسلام فقد حل عقدة من النار من عنقه. (2) «كسي كه حج واجب انجام دهد، خويشتن را از آتش آزاد نموده است.» امام مجتبي عليه السلام بيست مورد پياده و سواره به حج مشرف شدند. (3) امام سجاد عليه السلام چهل نوبت حج و عمره مشرف شدند. (4) امام باقر عليه السلام: بني الاسلام علي خمسه أشياء علي الصلوة و الزكاة و الحج و الصوم و الولاية. (5) .

ص: 85


1- 228. مستدرك الوسائل، ج 8، ص 41.
2- 229. وسائل، ج 8، ص 90، باب استحباب تكرار الحج، حديث 13.
3- 230. بحار، ج 43، ص 333.
4- 231. مستدرك الوسائل، ج 8، ص 41.
5- 232. فروع كافي، ج 4، ص 62.

امام موسي عليه السلام همراه برادرش علي بن جعفر عليه السلام كه از فرزانگان بود، چهار نوبت با پاي پياده به حج مشرف شدند. امام كاظم عليه السلام چهار نوبت و در هر نوبت حدود يك ماه با پاي پياده راه مي پيمود و مسافت مدينه تا مكه را طي مي كند تا حج انجام دهد. امام كاظم عليه السلام در اين سفر فرزندان و همسرش را نيز پياده همراه مي برد، در حالي كه اسب سواري تيزرو براي آنان فراهم است، علي بن جعفر عليه السلام قال خرجنا مع اخي موسي بن جعفر عليه السلام في اربع عمرة يمشي فيها الي مكة بعياله و اهله واحدة منهن مشي فيها ستة و عشرين يوما و اخري خمسة و عشرين يوما و اخري اربعة و عشرين يوما و اخري أحد و عشرين يوما. (1) «در چهار نوبت با همسر و فرزندانش پياده راهي مكه شدند در نوبت اول 26 روز در نوبت دوم 25 روز و در نوبت سوم 24 روز و در نوبت چهارم 21 روز در راه بودند».

مظهر خير

انسان پر خير و بركت در هر جا باشد از بركات وي ديگران نيز بهره مي برند. مسيح عليه السلام در معرفي خود اين گونه سخن گفت: كنت مباركا أينما كنت؛ (2) «هر كجا باشم، با يمن و بركت هستم». هر انساني دو دست دارد. دست، مظهر خير و بركت است. و چون دست راست بيش از دست چپ در انجام كار خير نقش ايفا مي كند «يمين»، يعني

ص: 86


1- 233. قرب الاسناد، ص 299، ح ش 1175؛ بحار، ج 48، ص 100.
2- 234. مريم، 31.

با بركت ناميده مي شود. ريشه يمين از يمن يعني خير و بركت است. انسان مؤمن چون منشأ بركت و خيرات است هر دو دست وي يمن و با بركت است. دوستان در راه خدا، هر دو دست آنان دست راست است، از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه رسيده: المتحابون في الله... كلتا يديه يمين. (1) . اينك صادق آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم در معرفي فرزند با فضيلت خويش ابوابراهيم مي فرمايد صاحب ابن منصب يعني امامت هر دو دستش يمين است. يعني وجودش در هر كجا كه باشد خير و بركت است؛ صاحب هذا الامر كلتا يديه يمين (2) موسي بن جعفر مظهر خير و بركت است؛ يمين و شمال و امام و خلف... همه شؤون وي بركت است.

ص: 87


1- 235. بحار، ج 7، ص 195.
2- 236. قرب الاسناد، ص 309؛ بحار، ج 48، ص 119.

امام كاظم و آموزه هاي عرشي

آموزه هاي عرشي

شاخص هاي عترت خزان العلم، مهبط الوحي، حافظان اسرار الهي، حاملان كتاب آسماني و خزينه هاي حكمت خدايند. آنان متصل به معدن علم لدني، كوثر بي پايان معارف، درياي ژرف بي ساحل، اعراف نشينان عرش برين خداوند سبحان مي باشند. اگر عترت اين گونه است كه هست، بايد چشم اميد به مهرباني آنان دوخت و در كنار خرمن آنان خوشه چيد. بايد نمي، از يم (دريا) آنان بهره جست. بايد شايسته شد تا از آبشار فيض فيضان و فوران كوثر معارف عترت بهره برد و شهدي شيرين نوشيد. چرا كه اين آموزه ها در فكر و دسترش انديشه انساني نيستند. اين گوهرهاي گرانبها را تنها در درياي ژرف كوثر اهل بيت عليهم السلام مي توان جستجو نمود. موسي بن جعفر عليه السلام يكي از اين شاخص هاست كه در كنار سفره هميشه گسترده وي مي توان نشست، از بركت وي بهره مند شد.

ص: 88

آموختن قرآن در برزخ!

آموختن قرآن و كلام وحي الهي از اهداف بزرگ رسالت پيامبر اعظم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد، يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة. (1) «آيات خدا را بر آنان تلاوت مي كند و آنان را پاك گردانده و كتاب و حكمت مي آموزد.» قرآن درياي كوثر معارف، ماوراءالطبيعه و متافيزيك است، كه در فكر و دسترس انسان ها قرار گرفته است. قرآن كتاب بي بديلي است كه بر همه كتاب هاي پيشين آسماني مشرف و مهيمن مي باشد، و أنزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يده من الكتاب و مهيمنا عليه، (2) «كتابي بر تو نازل نموديم كه كتاب آسماني پيشين را تصديق و تأييد نمود و بر آن اشراف و احاطه دارد.» قرآن دريايي است كه ژرفاي آن پايان ندارد، و باطنه عميق. (3) . حال كه قرآن اين گونه منبعي است، آموختن آن نيز مرحله بالاي از اهميت خواهد داشت. به همين خاطر محروم بودن از آن، محروميت از بزرگترين فيض الهي است. به لحاظ اهميت ياد گرفتن و ياد دادن قرآن اين مقدار اهتمام به آموزش قرآن داده شده است كه معلم قرآن برترين انسان ها است، خيركم من تعلم القرآن و علمه؛ (4) «برترين شما كسي است كه قرآن بياموزد و به ديگران ياد بدهد».

ص: 89


1- 237. جمعه، 2.
2- 238. مائده، 48.
3- 239. نهج البلاغة، خ 18، ص 20.
4- 240. مستدرك الوسائل، ج 4، ص 235.

خداي سبحان كه رحمت خاصه اش هماره شامل بندگان خاص مي باشد، در آموزش قرآن و بهره گيري از اين فيض بي پايان، نيز بندگان خاص خويش را مورد عنايت ويژه قرار داده است. پيروان اهل بيت عليهم السلام از شايستگي بيشتر براي فيض و رحمت الهي برخوردار مي باشند. بدين سبب مورد لطف ويژه الهي قرار مي گيرند. انسان مؤمن و پيرو اهل بيت عليهم السلام بايد تلاش كند تا در دنيا قرآن بياموزد و همچنين قرآن را به ديگران بياموزد. ياد گرفتن و ياد دادن قرآن از بزرگ ترين مسؤوليت هاي هر مسلمان به خصوص پيروان اهل بيت عليهم السلام مي باشد. منظور از ياد گرفتن و ياد دادن قرآن تنها روخواني آن نيست، بلكه افزون بر آن مفاهيم و درك قرآن نيز مي باشد. اينك سخن در بخش ديگر از اهتمام اين موضوع مي باشد كه اگر كسي از محبان و پيروان اهل بيت عليهم السلام در دنيا موفق به آموختن قرآن نشد و عمر وي پايان يافت، چنين شخصي را در عالم برزخ قرآن ياد مي دهند. اين يكي از امتيازهاي پيرو اهل بيت عليهم السلام بودن است. اين حقيقت والا بر زبان گويا و زيباي موسي بن جعفر عليه السلام جاري شده است كه مي فرمايد: من مات من اوليائنا و شيعتنا و لم يحسن القرآن علم في قبره ليرفع الله به من درجته فان درجات الجنة علي قدر آيات القرآن يقال له اقرأ و ارق. (1) «هر كس از شيعيان ما كه قرآن را نيكو ياد نگرفته است، (در دنيا) در قبر به وي مي آموزند تا درجات وي بالا رود زيرا درجات بهشت به مقدار آيات قرآن است. به قاري قرآن گفته مي شود بخوان

ص: 90


1- 241. اصول كافي، باب فضل حامل القرآن، حديث 10؛ المحجة البيضا، ج 2، ص 217.

و بالا برو.» اين روايت آموزه هاي عرشي فراواني در بردارد كه بر زبان باب الحقايق موسي بن جعفر عليه السلام جاري شده است. 1 - در عالم برزخ هنوز راه تكامل انسان هموار است. بدين خاطر براي اين كه از فيض الهي بهره مند شود به محبان و شيعيان اهل بيت عليهم السلام كه قرآن را نيكو نياموخته اند، قرآن مي آموزند، تا با آموختن و قرائت و درك قرآن درجات آنان ارتقا پيدا كند. 2 - خداي مهربان شيعيان اهل بيت عليهم السلام را مورد عنايت خاص قرار مي دهد. به بركت پيروي از اهل بيت عليهم السلام آنان را مشمول رحمت خاص قرار داده و در برزخ به آنان قرآن مي آموزد، تا از فيض بي پايان آن بهره مند شوند. ديگران از اين فيض محرومند! 3 - قرآن يك حقيقت و باطن دارد كه مراحل درجات تكاملي انسان در آن جلوه گر است. هر مقدار شخص با قرآن بيشتر انس داشته باشد و قرآن در دنيا و برزخ بيشتر بخواند به مراحل و درجات بالاتر راه پيدا مي كند. قرآن وسيله تكامل و تصاعد انسان در زندگي دنيا و نيز در آخرت و در عالم برزخ مي باشد. 4 - آيا اين شيرين ترين سخن و اين زيباترين سخن و اين آرامش بخش روح و تن در بهشت قرائت نخواهد شد؟ در بهشت نيز راه تكامل هموار است. به قاري قرآن گفته مي شود با خواندن قرآن به درجات برتر دست مي يابي. بخوان و بالا برو، اقرأ و ارق، يعني راه تكامل پايان ندارد.

ص: 91

ياد خدا

نام خدا زينت، و ياد خدا آرامش قلب است. رهبران الهي هماره اين توجه را به انسان مي دهند كه زندگي روزمره، انسان را از ياد و نام خدا باز ندارد. به انسان مي آموزند، كه غفلت نكند. ياد خدا عامل آرامش و عامل تكامل انسان است. همان گونه كه ياد خدا صعود به مراحل بالا و قله شرف انساني است، غفلت از ياد خدا نيز باعث سقوط انسان مي گردد. موسي بن جعفر عليه السلام در روز پنج هزار بار از درگاه خدا استغفار مي نمايد، اني لاستغفر الله في كل يوم خمسة آلاف مرة. (1) .

تلاش براي تكامل

روح بلند امامان معصوم عليهم السلام فراتر از بلنداي عرش الهي است. امامان در راه پيمودن راه تعالي از همگان گوي سبقت را ربوده اند. به همين خاطر ايشان «همام» يعني بلند همت ناميده مي شوند. پيمودن راه پر پيچ و خم كؤود (گردنه) تكامل، سخت و بسيار پر مشقت مي باشد. هر انساني به مقدار همت خويش به سمت اين قله بالا مي رود؛ اين قله پايان ناپذير است. پيمودن آن به لحاظ پر پيچ و پر خطر و گردنه هاي كؤود و سختي راه، بسيار دشوار است. به طور طبيعي انسان هاي راحت طلب، رفاه طلب، شايستگي بالار فتن و صعود در اين قله را نخواهند يافت. همت بلند انسان هاي صبور استوار با عزمي راسخ تواناي طي مسير مي باشند. امير سخن و معارف فرمود سورچراني با عزم راسخ همساز نيست، لا تجتمع عزيمة و وليمة. (2) و نيز فرمود: لا تجتمع البطنة

ص: 92


1- 242. بحار، ج 48، ص 119.
2- 243. غرر الحكم و درر الكلم، ج 2، ص 348، شماره 144.

و الفطنة؛ (1) شكم بارگي و پرخوري با زيركي و فرزانگي هم خواني ندارد. انسان سورچران و پرخور و رفاه طلب، هيچ گاه زيرك و فرزانه نخواهد شد. انسان پر خور و خواب هيچ گاه از درك شفاف و زلال بهره مند نمي باشد. نيز فرمود قدر و قيمت هر فردي به همت آن است، قدر الرجل علي قدر همته. (2) . براي پيمودن راه تكامل و صيقل دادن روح، بايد سخت كوش بود. بايد از رفاه هاي زودگذر چشم پوشيد و بايد از پرداختن به چاقي و شكم بارگي دوري گزيد و بايد جسم خويش فداي روح خود نمود. انسان بايد از جسم بكاهد تا بتواند به روح بيفزايد. از موسي بن جعفر عليه السلام اين گونه رسيده است كه: جودوا ابدانكم لانفسكم؛ (3) «با روح سخاوتمندانه از بدن هاي خويش بكاهيد به جان و روح خويش بيافزاييد.» بايد سخت كوش باشي، بايد رنج و تعب را تحمل كني تا راه سخت تكامل را صعود كني. انسان راحت طلب، انسان تن پرور، انسان رفاه طلب، انسان بيهوده گر، انسان ضعيف...، توان پيمودن اين راه سخت را نخواهد داشت. زندگي انساني با رنج ها پيچيده شده است. راه تكامل از ميان رنج ها به ميوه مي رسد، لقد خلقنا الانسان في كبد؛ (4) «انسان را در رنج و سختي آفريده ايم.» حفت الجنة بالمكاره؛ (5) «بهشت به سختي ها و دشواري ها آميخته شده است».

ص: 93


1- 244. همان، شماره 138.
2- 245. نهج البلاغه، حكمت 47، بحار، ج 67، ص 4.
3- 246. اين جمله گر چه در برخي نوشته ها ديده مي شود ليكن منبع قابل اعتماد يافت نشد، گر چه مضمون آن را روايات ديگر تأييد مي نمايند.
4- 247. بلد، 4.
5- 248. نهج البلاغه: ج 17، ص 181، بحار، ج 67، ص 78، بحار، ج 75، ص 305.

امام كاظم عليه السلام براي عبور از اين سختي ها راه گشايي مي نمايد و مي فرمايد: انسان بايد از تن پروري، رفاه طلبي و راحت جويي فاصله گيرد، تا بتواند اين گردنه ها را بالا رود. بايد از پرورش و فربهي تن چشم بپوشد تا به رشد و تعالي روح بپردازد.

برترين صدقه

عونك للضعيف من أفضل الصدقة. (1) . انديشه ديني تعاون و كمك به ديگران است. پيشوايان ديني آموختند كه انسان هماره بايد به فكر نجات ديگران باشد. انساني كه در انديشه نجات خويش است، انديشه ديني ندارد. انديشه همخوان با انديشه و رفتار عترت اين است كه فرد در فكر نجات ديگران باشد. در فكر گرفتن دستان ضعيفان و آسيب پذيرهاي جامعه باشد. ابو ابراهيم موسي بن جعفر عليه السلام در اين باره مي فرمايد: بهترين صدقه در راه خدا اين است كه دست فقير و ناتواني را بگيري، عونك للضعيف من افضل الصدقة. اين روحيه تعاون و همگرايي عترت است. اين انديشه جامعه را بارور مي سازد. اين انديشه از جامعه انساني جامعه تعامل و تعاون مي سازد نه جامعه تكاثر و تكالب! اين انديشه به جامعه روح تعاون و تعامل كه عامل ثبات و پيشرفت مي باشد، مي بخشد. اين سيره به جامعه مي آموزد كه جامعه اسلامي هماره بايد در انديشه افراد آسيب پذير باشد. سازمان هايي مانند تأمين اجتماعي، بهزيستي، امداد و امثال اين ها بايد آن گونه رشد و توسعه بيابند و توانمند باشند

ص: 94


1- 249. تحف العقول، ص 414، بحار، ج 75، ص 326.

تا تمام افراد آسيب پذير جامعه را زير پوشش قرار دهند. اين پيام فرموده امام كاظم عليه السلام است. امام كاظم عليه السلام دست گيري از آسيب پذيران را برترين صدقه معرفي مي كند همان طور كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر همگان آموخت: أنا و كافل اليتيم كهاتين في الجنة، (1) «من و كسي كه متكفل امور يتيم است، همانند دو انگشت، در بهشت همراه هم هستيم».

تلاش و معاش

همان گونه كه بي توجهي به معاد بي راهه رفتن است، غفلت از زندگي و معاش نيز راه نكوهيد و ناپسند مي باشد. امامان معصوم عليهم السلام كه شاخص هاي هدايت و رهنمون در زندگي مي باشند، هر دو خطر را هشدار مي دهند. انسان مؤمن بايد معتدل باشد. انسان مؤمن نبايد دنيا طلب و دنيا زده شود كه كار و تلاش روزمره، وي را از انجام مسؤوليت هاي ديني باز دارد، و نبايد آن گونه از تلاش باز ايستد كه نتواند زندگي دنيايي خويش را فراهم سازد. امام كاظم عليه السلام اين گونه رهنمون عرشي مي دهند: كسي كه دنيايش را به خاطر دينش ترك كند و نيز كسي كه دين خود را به خاطر دنيا رها كند از ما نيست، ليس منا من ترك دنياه لدينه او ترك دينه لدنياه. (2) . و نيز فرمود: كسي كه براي روزي حلال تلاش مي كند همانند جهادگر در راه خداست، كان كالمجاهد في سبيل الله. (3) اين رهنمود كارگشا براي دو گروه است. يكي آنان كه بر اين پندارند كه دين همان عبادت است. دين

ص: 95


1- 250. بحار، ج 35، ص 117.
2- 251. تحف العقول، ص 410، اعلام الهداية، ج 9، ص 238.
3- 252. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 184؛ اعلام الهداية، ج 9، ص 231.

يعني، دعا و نماز و مسجد. و نيز آنان كه دنيا زده شده و دنيا خواهي، آنان را از امور معنوي و آخرت باز داشته است. آنگاه براي حفظ اعتدال و ميانه روي دو رهنمود رواني و روحي فرمودند، لا تحدثوا انفسكم بالفقر و لا بطول عمر فانه من حدث نفسه بالفقر بخل، و من حدثها بطول العمر يحرص؛ (1) «هيچ گاه بر خويش تنگ دستي را تلقين نماييد، كه باعث بخيل شدن شما مي شود، و نيز هيچ گاه بر خويشتن طول عمر را تلقين ننماييد كه باعث حرص و دنيا طلبي مي گردد.» اين مطلب رهنمود به تعادل روحي است كه انسان نه نگران از فقر و تنگدستي باشد كه در زندگي به عسرت و بخل و پستي بگرايد! و نه آزمند باشد كه باعث ولع و گرايش به فزون طلبي گردد. شخص بايد اميدوار به رحمت الهي بوده و با توكل به خداي قادر مهربان، پرتلاش و شاداب و با گشاده رويي زندگي نمايد.

پاك ترين مال در بهترين راه

زندگي امامان معصوم عليهم السلام در تمام شؤون پاك و بي شائبه است. آنان در هيچ زمينه فكري و اخلاقي و رفتاري، رفتاري شبهه انگيز ندارند. آنان به پيروان خويش نيز تأكيد دارند كه در زندگي راه پاكي را پيش گيرند. مال پاك از آلودگي و حرام، مراحلي دارد. برخي از اموال آن گونه زلال و شفاف هستند كه انسان به يقين مي داند مالي حلال و به دور از آلودگي است. در عين حال كه برخي اموال ديگر ممكن است از لحاظ حقوقي و فقهي مالي حلال و پاك باشند، ليكن نه در مرحله ي بالاي از شفافيت و پاكي.

ص: 96


1- 253. تحف العقول، ص 410.

هزينه اموال و امكانات نيز متفاوت مي باشد. اموالي كه انسان براي غذا كه جان انسان را رشد و نمو مي دهد، در واقع جزء وجود انسان مي گردد با اموالي كه در خارج وجود خود هزينه مي كند و از آنان بهره وري مي نمايد، مانند منزل و مركب با هم متفاوتند. انسان بايد تلاش كند اموالي را كه از آنان به عنوان تغذيه بهره مي برد، پاك ترين باشد. با توجه به اين تفاوت ها در اموال پاك و نيز هزينه ها و مصرف آنها، اينك به سخن امام كاظم عليه السلام نگاه مي افكنيم. حضرت مي فرمايد ما اهل بيت براي سه مورد هزينه و مصرف، از پاك ترين اموال خويش انتخاب مي كنيم، انا اهل بيت حج صرورتنا و مهورنسائنا و أكفاننا من طهور اموالنا. (1) «ما اهل بيت هزينه حج (اول)، مهريه همسران خويش و كفن هايمان را از پاك ترين اموال خويش انتخاب مي كنيم». اين سه مصرف كه زيارت خانه خدا و مهريه همسر و كفن تنها چيزي كه ميت از مال خويش همراه مي برد، از پاكترين و خالص ترين ها بايد باشد. شايد انگيزه اين سه مورد اين باشد كه در حج انسان به لقاء الله مي رود. رحلت و مردن نيز لقاء الله است و ازدواج نيز باعث پاكي و رشد و صعود انسان به سوي خداست. در هر سه مورد انسان به سوي ملاقات با خداست. اگر راه و هزينه زاد و راحله اش پاك و پاك ترين باشد راحت تر و روان تر به مقصد نايل مي گردد. از اين رو امام همام هزينه اين سه مورد را از پاك ترين اموال خويش بر مي گزيند و به ديگران نيز مي آموزد كه اين گونه باشند.

ص: 97


1- 254. الفقية، ج 1، ص 12، شماره 577؛ تحف العقول، ص 412؛ روضة الواعظين، ص 221.

عزت مؤمن

عزت و سرافرازي مرهون كرامت و حيثيت شخص مي باشد. عزيز به فردي گفته مي شود كه ارزش هاي انساني و الهي را در وجود خود مستقر ساخته و از رفتارهاي ضد ارزش پرهيز نمايد. بر اين اساس عزت با پستي و ذلت سازگار نيست و نمي توان موقعيت و شخصي را عزيز پنداشت در شرايطي كه فرد گرفتار ضد ارزش ها و صفات رذل و پستي است. به همين جهت افرادي كه با رفتارهاي نا به هنجار خويش بزرگ نمايي نموده و خود را در ميان قوم و طايفه و يا ملتي عزيز مي پندارند، عزيز و سربلند نيستند. اينان ذليل و نگون بخت مي باشند كه به حقيقت رفتار و اخلاق خويش ناآگاهند. اگر خواسته باشيم عزت را صحيح معنا كنيم بايد بگوييم عزت هر شخص در گرو پاي بندي وي به ارزش هاي الهي است؛ زيرا عزت از آن خداست، فان العزة لله جميعا. (1) . عزت را خداي سبحان ارزاني آن فرد و امتي مي كند كه در مسير خدا حركت كند و رفتار هماهنگ با موازين الهي داشته باشد، من كان يريد العزة فلله العزة جميعا. (2) فلله العزة و لرسوله و للمؤمنين. (3) «هر كس خواهان عزت و سربلندي است عزت پيش خداست، سربلندي از آن خدا و پيامبرش و انسان هاي مؤمن است». بر اين اساس آن كسي كه با گناه و ناهنجاري و ستم، موقعيتي را براي خويش دست و پا مي كند و خود را عزيز مي پندارد، در واقع در ذلت و پستي

ص: 98


1- 255. نساء، 139.
2- 256. فاطر، 10.
3- 257. منافقون، 8.

كه خودش متوجه آن نيست، فرو رفته است، اخذته العزة بالاثم. (1) «عزت را از راه گناه جستجو مي كند!» ليكن گناه عزت نمي آورد؛ گناه ذلت و پستي است. جستجوي عزت در گناه، پنداري بيش نيست كه عاقبت آن عذاب و گرفتاري است، ذق انك انت العزيز الكريم. (2) «تو كه بي جهت خود را عزيز مي پنداشتي اينك عذاب را بچش.» كسي كه از راه ستم و گناه موقعيت فراهم ساخته و خود را عزيز مي پندارد اين شخص در ذلت و پستي است. فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم موسي بن جعفر عليه السلام اين حقيقت را اين گونه بيان مي كند: اما و الله لئن عز بالظلم في الدنيا ليذلن بالعدل في الآخرة. (3) «اگر كسي با ستم و گناه، خويش را در دنيا عزيز پندارد، ذلت وي با عدل در آخرت آشكار مي گردد.» در قيامت كه حقيقت ها و سيرت ها آشكار مي گردد، معلوم خواهد شد كه وي عزيز نبوده، بلكه خود را عزيز مي پنداشته؛ ذلت و پستي بوده كه به آن توجه نداشته است. روز قيامت كه پرده ها كنار رود و حقايق و باطن ها آشكار گردد، يوم تبلي السرائر (4) «روز آشكار شدن پنهان ها» فرا رسد، آنگاه عزت هاي واقعي از پنداري آشكار مي گردند.

استواري مؤمن

المؤمن أعز من الجبل، الجبل يستقل بالمعاول و المؤمن لا يستقل دينه شي ء. (5) امامان الگوي استقامت و رفتار پايدار مي باشند. در زندگي فردي و اجتماعي

ص: 99


1- 258. بقرة، 206.
2- 259. دخان، 49.
3- 260. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 361.
4- 261. الطارق، 9.
5- 262. مجموعه ورام، ج 2، ص 125.

بيشترين سختي ها در زندگي پيشوايان بروز مي كند. آنان استوار و محكم بر مشكلات فائق مي شوند و ديگران را به اين گونه پايداري فرا خوانند. امام كاظم عليه السلام مي فرمايد: مؤمن از كوه سخت تر است. از كوه در اثر فرسايش و حوادث كاسته مي شود، ليكن از استواري انسان مؤمن هيچ گاه چيزي كاسته نمي گردد.

برادري

امام كاظم عليه السلام با همراهان در بيابان اتراق مي نمايند. مسافران حج همراه خويش غذاهاي گوناگون و لذيذ دارند و بر سر سفره آورده و صرف مي كنند. هنگامي كه سفره برچيده مي شود، يكي از اصحاب دور سفره و زير سفره را جستجو نموده تا خورده نان و غذاها را جمع آوري كند. امام كاظم عليه السلام به وي مي فرمايد: اين كار در منزل و زير سقف شايسته است. ليكن در مثل اين مكان (بيابان) ته مانده سفره روزي پرندگان و حيوانات ديگر است، فاما في مثل هذا الموضع فهو لعافية الطير و البهائم. آنگاه خلال مي آورند حضرت نيز دندان هاي خويش را خلال مي كند. آب براي شستشوي دست ها مي آورند؛ حضرت آخر همه دست هايش را مي شويد. آنگاه حضرت از يكي از يارانش مي پرسد رابطه شما با يكديگر چگونه است. وي پاسخ مي دهد در اوج صميميت و بهترين شكل. حضرت مي پرسد آيا اگر يكي از شما در تنگنا قرار گرفتيد به منزل ديگري مراجعه نموديد و وي حضور نداشت آيا صندوق ذخيره و پس انداز وي را طلب مي كنيد و هر مقدار كه نياز داشتيد بر مي داريد. وي پاسخ مي دهد. خير تا به

ص: 100

اين حد از برادري نرسيده ايم. امام مي فرمايد آن مرحله از برادري كه پسند و خوشايند من است در شما شكل نگرفته است، لستم علي ما احب من التواصل. (1) پيام روشن اين رهنمود اين است كه پيروان اهل بيت عليهم السلام بايد در برترين مرحله پيوند برادري باشند و به راحتي مشكلات يكديگر را رفع كنند.

رفتار شفاف

ابن زيات مي گويد وارد بر امام موسي عليه السلام شدم و حضرت در اتاقي مزين ديدم. فردا به حضرت مراجعه كردم، حضرت را با پيراهن خشن و در مكاني كه جز ريگ در كف اتاق چيزي ديگر نبود يافتم. حضرت كه متوجه شد رفتارش براي من سؤال انگيز بوده توضيح دادند كه ديروز كه مرا در آن اتاق ديدي آن اتاق مربوط به همسرم بود كه بايد در پيش او مي بودم. اما اين اتاق مربوط به خودم است. امام در عين حال كه رفتار خويش را شفاف مي كند رفتار همسرداري را به همگان مي آموزد، دخلت علي ابي الحسن عليه السلام و هو بيت منجد ثم عدت اليه من الغدو هو في بيت ليس فيه الاحصي فبرز و عليه قميص غليظ فقال البيت الذي رأيتم امس ليس هو بيتي هو بيت المرأة و كان امس يومها. (2) .

تقيه

تقيه، يعني پنهان نمودن ايمان و عقيده با اظهار رفتاري ناهماهنگ. تقيه يك تاكتيك براي حراست از عقيده حق مي باشد. در برابر تقيه نفاق است كه منافق با رفتاري هماهنگ با ايمان، كفر خويش را پنهان مي سازد.

ص: 101


1- 263. همان.
2- 264. مكارم الاخلاق، ص 82، فصل ثالث.

قرآن اين روش را براي حراست از ايمان تأييد مي نمايد. در داستان عمار ياسر كه وي را اكراه بر بيزاري از عقيده توحيدي خويش و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نمودند! وي در حالي كه قلبش مؤمن بود با زبان اظهار بيزاري جست، عمار از رفتار خويش نگران شد به حضور رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و ماجرا را در ميان گذاشت. آيه نازل شد كه ايمان عمار آسيب نديده است و چون به رفتارش اكراه شده بود مشكل ساز نبوده است، الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان. (1) نيز در مورد ديگر فرمود: الا ان تتقوا منهم تقاة. (2) در قرآن با اين موضع گيري رفتار تقيه اي كه منطبق بر معيارهاي عقلاني نيز مي باشد، تأييد مي شود. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نيز اين رفتار را مي پسندد. جانشينان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم امامان معصوم عليهم السلام نيز در انديشه و رفتار از اين روش بهره بردند. زيرا تقيه تنها در برابر رفتارهاي ناهنجار كفار نمي باشد. بلكه در ميان جمع مسلمانان كه عقيده هاي متفاوت وجود دارد نيز اين روش و موضع گيري صحيح مي تواند باشد. بر اين اساس مشاهده مي شود كه امام باقر عليه السلام فرمودند: التقية من ديني و دين آبائي؛ (3) «تقيه روش من و پدران من مي باشد.» امام صادق عليه السلام فرمودند: ان التقية جنة المؤمن؛ (4) «تقيه سپر دفاعي مؤمن است». اينك امام كاظم عليه السلام به علي بن يقطين تقيه مي آموزد. علي بن يقطين از شيعيان و ياران خاص امام كاظم عليه السلام است. در عين حال در دربار هارون الرشيد

ص: 102


1- 265. نحل، 106.
2- 266. آل عمران، 28.
3- 267. اصول كافي، باب التقية، ح 12.
4- 268. همان، ح 14.

وزير نيز مي باشد. وي به دستور امام راه گشاي بسياري از امور شيعه در دربار عباسيان بود. هارون نيز در صدد بود از اعتقاد و تشيع وي سندي به كف آورد تا وي را مورد عتاب و بازخواست قرار دهد. در جمع خصوصي شيعيان در مورد چگونه وضو گرفتن اختلاف رأي پيش آمد. علي بن يقين به امام كاظم عليه السلام نامه نوشت و از امام شيوه وضو صحيح را سؤال نمود. امام در جواب نامه وي دستور العمل وضو را همانند وضوي اهل سنت نگاشت. علي بن يقطين از جواب امام شگفت زده شد. ليكن با خود گفت دستور امام بدون حكمت نيست، طبق دستور امام حتي در درون منزل خويش همانند اهل سنت وضو مي گرفت. در نزد هارون بسيار سعايت و خبرچيني مي شد كه علي بن يقطين شيعه از پيروان امام كاظم عليه السلام است. هارون براي اطمينان از عقيده وزيرش به صورت پنهاني فردي از غلامان خويش را مأمور ساخت تا مراقب وضو گرفتن علي بن يقطين در اندرون خانه وي باشد و به هارون گزارش كند كه وي همانند شيعيان وضو مي گيرد، يا همانند اهل سنت. خود هارون نيز به صورت پنهاني وضو گرفتن علي بن يقطين را زير نظر گرفت. علي بن يقطين براي وضو گرفتن در درون خانه به دور از ديد نامحرمان وضو مي گرفت. هارون وضو گرفتن علي بن يقطين را از پشت ديوار زير نظر مي گيرد، هنگامي كه مي بيند علي بن يقطين همانند اهل سنت وضو مي گيرد، همان جا فرياد مي كشد كه خبرچين ها دروغ گفته اند؛ تو از شيعيان و پيروان موسي بن جعفر نيستي. هنگامي كه اين حالت برطرف مي شود امام به علي بن يقطين مي نگارد اكنون همان گونه كه خدا دستور داده است وضو بگيرد. (1) .

ص: 103


1- 269. الارشاد، ج 2، ص 228؛ اعلام الوري، ص 305.

هارون روزي علي بن يقطين را مورد عنايت خاص قرار داده و هداياي فراواني به وي مي دهد. در ميان آن هدايا لباس مخصوص درباريان مزين به طلا و گران قيمت وجود داشت. علي بن يقطين كه علاقه شديد به حضرت داشت اين هديه فاخر را توسط غلامي به خدمت امام كاظم عليه السلام فرستاد. امام كاظم عليه السلام هديه را گرفت، ليكن در فرصت مناسب هديه را برگرداند و به علي بن يقطين سفارش كرد كه آن را نزد خودش نگه دارد و رد نكند. علي بن يقطين از برگرداندن هديه ناراحت مي شود، ليكن هديه را نگه مي دارد. آنگاه علي بن يقطين در اثر مسائلي آن غلام را بيرون مي كند. اين غلام كه از تشيع علي بن يقطين آگاه بود و مي دانست كه وي اموال و خمس شيعيان را به امام كاظم عليه السلام مي رساند و آن هديه مخصوص را هم خودش به نزد امام كاظم عليه السلام برده بود، به نزد هارون رفت و در حق علي بن يقطين فضولي كرد. هارون علي بن يقطين را براي امتحان خواست. وي به بهانه هايي آن هديه مخصوص را طلب نمود. از علي بن يقطين پرسيد آن هديه را چه كردي؟ وي گفت آن هديه چون هديه مخصوص خليفه بود عطرآگين نموده ام در بقچه اي در خانه گذاشته ام و هر از گاهي به عنوان تبرك آن را باز مي كنم و نگاه مي كنم و دوباره به جاي خودش بر مي گردانم. هارون گفت باز گردان! علي بن يقطين به يكي از غلامانش دستور داد به منزل رفته و در فلان اتاق و فلان جا هديه مخصوص را به خدمت خليفه بياورد. خادم نيز رفت و آن بقچه را آورد و هارون همان گونه كه علي بن يقطين گزارش كرده بود، مشاهده كرد. غيض و غضبش فرو نشست و جايزه ديگري نيز به علي بن يقطين داد و دستور داد آن غلام فضول را هزار تازيانه بزنند كه وقتي پانصد

ص: 104

تازيانه را نوش جان كرد به درك واصل شد. هارون گفت از اين پس هيچ گزارش خلافي را در حق تو نخواهم پذيرفت. (1) . بر اين اساس تقيه يك روش صحيح در برابر مخالفين است و اختصاص به تقيه در برابر كفار هم ندارد، كه برخي اهل سنت بر آن باورند. آري اين دستور العمل امام كاظم عليه السلام به يار وفادارش علي بن يقطين است و آن هم عاقبت فضولي آن غلام نگون بخت!

معرفي فاطمه

فاطمه دختر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ام الائمة برترين انسان بعد از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين است. فاطمه عليهاالسلام برتر از پيامبران اوالوالعزم است. فاطمه برترين عترت، ريشه و پايه و اساس عترت است. در معرفي فردي اين گونه جز زبان وحي گشوده نمي شود. تنها زبان وحي قادر به معرفي شخصيت و عظمت انديشه و رفتار فاطمه عليهاالسلام مي باشد. عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هماره به مادري چون فاطمه عليهاالسلام افتخار نموده اند و از مناقب آن سخني به زبان آورده اند. اينك زبان در كام موسي كاظم عليه السلام به معرفي فاطمه عليهاالسلام گشوده مي شود و دو فضيلت از برتري هاي فاطمه عليهاالسلام را شفاف مي كند. فاطمه ليلة القدر است، فاطمه صديقه شهيده است، اما الليلة ففاطمة عليهاالسلام (2) ، ان فاطمة صديقة شهيدة. (3) .

ص: 105


1- 270. الارشاد، ج 2، ص 227؛ روضة الواعظين، ص 214؛ كشف الغمة، ج 3، ص 18، اعلام الوري، ص 304؛ فصول المهمة، ج 2، ص 947.
2- 271. اصول كافي، باب مولد ابي الحسن موسي بن جعفر حديث 4.
3- 272. اصول كافي، كتاب الحجة، باب مولد الزهراء عليهاالسلام، حديث 2.

الف: چگونه فاطمه ليلة القدر است؟ ليلة القدر كه در بين شب هاي سال يك شب است، شب نزول بركات و قرآن است. ليلة القدر شب تقدير مقدرات است. در آن شب مقدرات يك سال، تصميم گيري مي شود. در آن شب پرونده هاي يك سال مختومه مي گردند. اينك يك انسان چگونه ليلة القدر مي باشد. بايد ويژگي هاي شب قدر را داشته باشد تا ليلة القدر باشد. برخي اساتيد در توضيح اين مطلب اظهار مي دارند، عترت، قرآن ناطق است. عترت همتاي قرآن است. معارف و حقايق قرآن تمثل يافته در عترت است. بدن لحاظ فاطمه عليهاالسلام چون مادر و ريشه عترت است ليلة القدر مي باشد. اگر ليلة القدر ظرف براي نزول قرآن مي باشد، دامن فاطمه نيز ظرف فرود يازده تن از شاخص هاي عترت مي باشد. يازده تن از امامان معصوم عليهم السلام و اسوه هاي عترت در دامن فاطمه عليهاالسلام نازل شده و فرود آمده اند. چگونه فاطمه ليلة القدر نباشد؟! ب: در فرازي ديگر از گفتار فرزند فاطمه عليهاالسلام موسي بن جعفر عليه السلام، اين گونه آمده است: ان فاطمة عليهاالسلام صديقة شهيدة. (1) «فاطمه عليهاالسلام فردي راستگو و صديق در تمام شؤون است. و فاطمه كسي است كه مظلومانه به شهادت رسيده است». شهادت فاطمه عليهاالسلام نشان از پايداري و دفاع وي از ارزش هاي الهي است. چرا دختر پيامبر اسلام بعد از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شهيد مي شود؟ اين شهادت در كدامين ميدان نبرد نصيب فاطمه عليهاالسلام شده است؟! در مصاف با كفار و منافقين

ص: 106


1- 273. همان.

در بدر و احد است، يا در خيبر و حنين؟! در دفاع از كدامين ارزش هاي الهي است كه شهادت را نصيب فاطمه مي نمايد؟! امام كاظم عليه السلام بر شهادت و مظلوميت فاطمه گريه مي كند. امام كاظم عليه السلام مادرش را از زبان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه معرفي مي كند و اين گونه براي مادر روضه مي خواند: ان فاطمة بابها بابي و بيتها بيتي فمن هتكه فقد هتك حجاب الله. «رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در معرفي فاطمه عليهاالسلام فرمودند: خانه فاطمه خانه من است. در خانه فاطمه در خانه من است. هر كس آنجا را هتك كند حجاب خدا را پرده دري كرده و حرم الهي را هتك نموده است». آنگاه گريه طولاني نمودند، ثم بكي ابوالحسن طويلا قال هتك و الله حجاب الله هتك و الله حجاب الله هتك و الله حجاب الله. (1) سه بار تكرار كردند و به خداي سبحان سوگند ياد نمودند كه حجاب الهي هتك شده و حرمت حريم الهي شكسته شد!

نشانه هاي امام

شرايط و ويژگي هاي امام معصوم از قرآن و گفتار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام به دست مي آيد. امام بايد از گناه معصوم باشد. امام بايد از اشتباه مصون باشد. امام بايد فردي آراسته به اخلاق حسنه باشد. امام بايد فردي وارسته از اخلاق ناپسند باشد. امام بايد مردمي و همراه و همگام با مردم و از مردم باشد. امام بايد از عيوب و بيماري هاي نفرت انگيز مصون باشد. امام را خدا و پيامبر بايد معرفي كنند.

ص: 107


1- 274. بحار، ج 22، ص 476، اعلام الهداية، ج 9، ص 208.

آنگاه امام كاظم عليه السلام شرايط ديگر امام را توضيح مي دهد: امام را امام پيشين بايد معرفي كند. امام بايد از آينده بتواند خبر دهد. امام بايد پاسخ گوي تمام سؤال هاي مردم باشد. امام بايد به همه زبان هاي مردم آشنا باشد، و يكلم الناس بكل لسان. (1) . آنگاه امام كاظم عليه السلام مي افزايد: امام بايد فردي برجسته از ديگران باشد حتي كودكي وي نيز با ديگران متفاوت است. اگر ديگران در كودكي به بازي مي پردازند و يا بزرگ ها نيز در دوران كامل سالي و سال مندي به همان دوران كودكي باقي مي مانند! و به بازي و بازيچه مي پردازند! امام اين گونه نيست. امام حتي دوران كودكي خويش را به بازي و كارهاي بيهوده صرف نمي كند. صفوان جمال مي گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم بعد از شما منصب امامت به چه كسي واگذار مي شود، حضرت در پاسخ فرمودند: صاحب اين منصب كسي است كه كار لهوي و نيز بازي نمي كند، صاحب هذا الامر لا يلهو و لا يلعب. آنگاه ابوالحسن در حالي كه كودكي بود وارد شد و به همراه خود گوسفندي داشت كه به گوسفند مي گفت، اسجدي لربك، «بر خداي خود سجده كن». آنگاه امام صادق عليه السلام وي را در آغوش گرفت و فرمود پدر و مادرم فداي كسي كه كار لهو و لعب و بازي انجام نمي دهد، بابي و امي من لا يلهو و لا يلعب. (2) .

ص: 108


1- 275. دلائل الامامة، ص 166؛ روضةالواعظين، 213.
2- 276. الارشاد، ج 2، ص 219.

از اين سخن امام صادق عليه السلام شرط والاي ديگر منصب امامت آشكار مي شود. صاحب اين منصب حتي در دوران كودكي به بازي نمي پردازد. اين شرايط و ويژگي ها بعد از امام صادق عليه السلام در فردي فرزانه چون موسي بن جعفر عليه السلام شكل گرفته است. اين سخن با برخي شواهد تاريخي كه حسنين در دوران كودكي در كوچه همراه بچه هاي ديگر بودند، فطفر الصبي ههنا... (1) ؛ در چالش و تضاد نيست. زيراه همراه بچه ها ديگر بودن لزوما به معناي مشاركت در بازي هاي بيهوده و هدر دادن عمر نمي باشد.

امامت، پيمان الهي

قرآن منصب امامت را عهد الهي مي داند، لا ينال عهدي الظالمين. (2) «ستمگران براي پيمان و عهد من شايستگي ندارند.» اين عهد الهي عهد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نيز مي باشد، انه لعهد معهود من رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الي رجل فرجل. (3) «امامت عهد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است كه به فرد فرد امامان واگذار شده است.» بدين خاطر منصب امامت امر بشري نيست. بشر در تعيين رهبر نقش ايفا نمي كند؛ انتخاب امام به عهده خدا و پيامبر است. زيرا غير از خدا به شايستگي فرد كه مهم ترين آن عصمت است آگاهي ندارد. بر اين اساس خداي سبحان جانشينان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را تا دوازده مورد تعيين و مشخص ساخته است. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هم آنان را با نام و نشان به مردم معرفي نموده است.

ص: 109


1- 277. مستدرك الوسائل، ج 15، ص 171.
2- 278. بقرة، 124.
3- 279. بحار، ج 23، ص 70.

از تلاش هاي مهم هر امام نيز معرفي امام بعد از خودش بوده است، كه بعد از رحلت امام مردم دچار سردرگمي نشوند. زيرا زمان رحلت امام و رهبر زمينه تفرقه و تحزب و پديدار شدن نحله ها فراهم است. امام كاظم عليه السلام نيز بسان ديگر امامان بر اين مهم پافشاري دارد و در طول عمر خويش فرصت سازي نموده و بارها جانشين و امام بعد از خود را به ياران و همراهان تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام معرفي نموده است. خطاب به نعيم بن قابوس، علي ابني اكبر ولدي و اسمعهم لقولي و اطوعهم لامري ينظر معي في كتاب الجفر و الجامعة و ليس ينظر فيه الا نبي او وصي نبي. (1) «علي» بزرگ ترين فرزند من و شنواترين و مطيع ترين نسبت به سخن من مي باشد. وي همانند من به كتاب جفر و كتاب جامعه نگاه مي افكند. همان كتابي كه جز پيامبر و جانشينش در آن نگاه نمي كند.» خطاب به مفضل، يا مفضل هو مني بمنزلتي من ابي. (2) «علي، نسبت به من همانند من نسبت به پدرم مي باشد.» همان گونه كه من جانشين پدرم مي باشم وي نيز جانشين من است. خطاب به داود رقي، هذا (علي) صاحبكم بعدي. (3) «صاحب اختيار شما بعد از من وي (علي) مي باشد». امام كاظم عليه السلام اصحاب خاص را گرد آورده، به آنان خطاب مي كند آيا مي دانيد براي چه شما را فرا خواندم! براي اينكه شهادت بدهيد بعد از من

ص: 110


1- 280. اصول كافي، كتاب الحجة، باب النص علي ابي الحسن الرضا عليه السلام، حديث 2،عيون، ج 1، ص 40، حديث 27.
2- 281. عيون، ج 1، ص 40.
3- 282. فصول المهمة، ج 2، ص 967.

وصي من «علي» فرزند مي باشد، اشهدوا ان عليا ابني هذا و وصيي و القيم بامري خليفتي من بعدي. (1) و نيز حضرت خطاب به علي بن يقطين مي فرمايد: هذا علي سيد ولدي، اني قد نحلته كنيتي. (2) منظور امام جانشيني وي است. در زندان خطاب به حسين بن مختار مي فرمايد: عهدي الي اكبر ولدي. (3) «پيمان من بعد از من به فرزند بزرگم سپرده مي شود». همچنين در جلسه اي با شكوه در مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم در مدينه در حضور شصت تن از سران شيعيان و تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام در حالي كه دست علي بن موسي عليه السلام به دست حضرت بود، وارد شدند؛ از حاضران مي پرسد آيا مي دانيد همراه من چه كسي است؟! حاضران گفتند فرزند تو علي. آنگاه فرمود گواهي دهيد كه وي وكيل من در زمان حيات، و وصي من بعد از رحلت من مي باشد، فاشهدوا أنه وكيلي في حياتي و وصيي بعد موتي. (4) . اينها نمونه هايي بارز از تلاش هاي امام كاظم عليه السلام در راستاي معرفي امام بعد از خودش مي باشد. امام تلاش عمده دارد و پافشاري مي كند تا تداوم رهبري عترت را تثبيت كند. تا مردم و تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام بعد از وي سرگردان نباشند. امام تلاش مي كند زمينه انحراف ها را بعد از خودش از بين ببرد. به صورت شفاف در نوبت هاي متعدد جانشين خويش را معرفي مي نمايد.

ص: 111


1- 283. اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب النص علي ابي الحسن الرضا عليه السلام، حديث 7.
2- 284. همان، حديث 1.
3- 285. همان، حديث 8، عيون، ج 1، ص 39.
4- 286. عيون، ج 1، ص 36، ح 12.

دشمني با عترت!

يهود امت مسلمان؟!

عده اي از اصحاب امام كاظم عليه السلام بعد از حضرت، امامت علي بن موسي عليه السلام را نپذيرفتند. انگيزه آنان از اين رفتار دنياطلبي بود. به خاطر وكالتي كه از امام كاظم عليه السلام داشتند اموال زيادي در نزد آنان جمع شده بود، به طمع آن اموال، امام بعدي را برنتابيدند. رفتار اينان باعث پديدار شدن مذهب انحرافي «واقفيه» شد. علي بن ابي حمزه بطائني يكي از سران اين فرقه است. درباره وي گفته مي شود، كذاب و ملعون. در مورد وي از امام كاظم عليه السلام اين گونه آمده است، يا علي انت و اصحابك اشباه الحمير. (1) «علي (علي بن حمزه) تو و يارانت همانند الاغ هستيد!» علت اين كه امام كاظم عليه السلام اين گونه علي بن حمزه را نكوهش مي كند چيست؟ آيا به وي فحش مي دهد كه امثال تو مانند الاغ مي باشيد؟! دامن اهل بيت از اين رذائل پاك است. اين نكوهش فحش نيست، بيان حقيقت است. اين سخن بازشناسي روحيه پليد اين گونه افراد است كه بر زبان عترت جاري مي شود. نظير اين سخن را قرآن در مورد يهوديان عنود دارد. در مورد آنان مي فرمايد: يهوديان كه وحي الهي (توارت) بر آنان ارزاني شد، ليكن وحي را برنتابيدند و برابر وحي ايستادند، به تحريف وحي الهي پرداختند! اينان همانند الاغي مي مانند كه بارش كتاب باشد، مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل أسفارا. (2) .

ص: 112


1- 287. رجال كشي، ص 404.
2- 288. جمعه، 5.

يهود از چه روحيه برخوردار است؟ يهود بسيار عنود و لجوج و منكر واقعيات است. خداي سبحان بيشترين پيامبران را به سوي قوم بني اسرائيل و يهود بسيج نمود تا شايد به راه خدا باز گردند؛ ليكن آنان وحي را به حقيقت برنتابيدند و انكار كردند و تمرد نمودند و با وحي به چالش برخاستند. يهود قومي دنيا طلب مي باشد. به خاطر دنياطلبي حقايق را انكار مي نمايد. در مورد دنياطلبي يهود قرآن مي فرمايد: حريص ترين مردم به دنيا يهود مي باشد، هر كدام از آنان دوست دارد هزار سال عمر كند، و لتجدنهم احرص الناس علي حيوة و من الذين اشركوا يود احدهم لو يعمر الف سنة. (1) همين دنياطلبي باعث طغيان يهود بر ديگران است. و همين دنيا محوري باعث شده كه آنان خويش را قوم برتر بر ديگران پندارند.

برتري قوم يهود!

يهود خود را برترين مي پندارد. حتي برخي از آنان كلام وحي مانند: و هو فضلكم علي العالمين (2) را دليل بر اين برتري خود مي پندارند! ليكن معناي اين آيه برتري بني اسرائيل نيست، بلكه برتري قوم موسي عليه السلام در زمان خودش است. (3) نجات آنان از گرفتاري هاي فرعون كه هيچ قومي به مانند آنان گرفتار نشده بود. خدا آنان را برتري داده، يعني آنان را از چنگال فرعون نجات عنايت فرمود؛ (4) نه اينكه برتري نسبت به همگان باشد. برتري آنان يعني بازگرداندن به وطن و نجات از قوم فرعون.

ص: 113


1- 289. بقرة، 96.
2- 290. اعراف، 140.
3- 291. مجمع البيان، ج 2، ص 72.
4- 292. همان.

اما ارزاني وحي آسماني و معارف الهي و برانگيخته شدن پيامبران بسيار از اين قوم دليل بر برتري آنان نمي باشد، بلكه نشان نكوهش آنان نيز است. زيرا كه آنان بسيار قوم نادان و ضعيف الفكري مي باشند. به تعبير برخي مفسران اين بيان قرآن دليل بر ضعف فكري قوم يهود است. (1) آنان از ديگران از فكر و فرهنگ ضعيف تري برخوردارند. گواه بر اين ادعا اين نكته است: هنگامي كه موسي عليه السلام آنان را از دريا به اعجاز عبور داد! آنگاه كه به خشكي رسيدند و بت پرستان را ديدند، به موسي گفتند براي ما هم همانند اينها خدا بياور، اجعل لنا الها كما لهم آلهة. در همين جا قرآن اين قوم را به جهل و ناداني نكوهش نمود، قال انكم قوم تجهلون. (2) . از جانب ديگر قرآن اين قوم را لجوج و عنود و چالشگر حق و قاتل پيامبران معرفي مي كند و آنان را در صف بت پرستان قرار مي دهد، لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود و الذين اشركوا. (3) «دشمن ترين افراد نسبت به مؤمنان، يهود و مشركان مي باشند.» و يقتلون النبيين بغير حق؛ (4) «آنان پيامبران را به ناحق مي كشند». لجاجت و جهل و ناداني و پيامبر كشي، صفات بارز يهود و بني اسرائيل است. در واقع اين سخنان نكوهش اين مليت است نه برتري نژادي آنان، كه پنداره يهود قرار گرفته است! اين پندار دست آويزي براي هجوم بر مليت هاي ديگر به شمار آمده است.

ص: 114


1- 293. الميزان، ج 9، ص 235.
2- 294. اعراف، 138.
3- 295. مائده، 82.
4- 296. بقره، 61.

قوم يهود خود را برتر از ديگران مي پندارد و اين نكته را (برانگيخته شدن پيامبران زياد از بين آنان) دليل بر فضيلت و برتري دانسته اند. در صورتي كه اين نكته خود موجب نكوهش آنان است كه چون ملتي عنود و لجوج برابر حق بودند، پيامبران زياد براي رهنمون آنان مبعوث شده اند. اگر همانند امت اسلامي حق باور و حق محور بودند، يك پيامبر براي آنان كفايت مي نمود. اينك امام كاظم عليه السلام علي بن ابي حمزه و همراهانش را اين گونه نكوهش مي كند؛ زيرا اينان همانند يهود كه تورات را برنتابيدند، عترت را نپذيرفتند. به خاطر دنيا طلبي همانند يهود، در برابر عترت ايستادند. مذهب تراشي كردند. دنياطلبي آنان را مقابل حق قرار داد و به موضع گيري در برابر عترت وادار نمود؛ همانند يهوديان دنياطلب. امام همام هم تعبير اين گونه (اشباه حمير) همانند تعبير قرآن از يهود نموده است. امام رضا عليه السلام نيز رفتار اينان را همانند رفتار يهود مي داند، كه بر اين پندار بودند كه يدالله مغلولة. (1) .

بهشت، بهاي بدن!

شناخت ابعاد وجودي انسان بدون استمداد از «وحي» ممكن نمي باشد. تنها آموزه وحي است كه مي تواند از درون فطرت انسان و خواسته ها و گرايش ها و راه هايي كه در پيش دارد بازشناسي نمايد. قرآن و عترت وجود انسان را باقي و برقرار مي دانند. انسان را فناناپذير مي دانند. انسان را داراي زندگي بي پاياني كه در پيش رو دارد مي دانند، و ان دار اللآخرة لهي الحيوان، (2) از ديدگاه وحي انسان پس از اين زندگي به يك

ص: 115


1- 297. مائده، 64، رجال كشي، ص 456.
2- 298. عنكبوت، 64.

زندگي جاويد پربار كه شكوفايي ابعاد روحي انسان را در پي دارد، منتقل مي شود. از اين رو شناخت ابعاد روحي انسان حايز اهميت است كه زندگي آخرت شكوفايي زندگي دنياست. هر چه در اين جا زمينه سازي شده باشد، در آنجا فرصت شكوفايي و بهره وري خواهد داشت. اين رهنمود قرآن و عترت است كه انسان با هوشياري مراقب باشد كه جان و تن خويش را ارزان از كف ننهد. تلاش كند تا در مسير تكامل گام نهاده،تا راه پر پيچ و خم آن را طي نمايد. ارزيابي ابعاد وجودي انسان از ديدگاه عترت تا آن مقدار والاست كه روح و جان وي را نمي توان قيمت نهاد و ارزيابي نمود. در ارزيابي جسم انسان نيز رهنمود عترت اين است كه بهشت برين خدا بهاي جسم شما است، تلاش كنيد جسم و بدن خويش را به كمتر از بهشت از كف ننهيد. توجه نماييد موسي بن جعفر عليه السلام اين گونه سخن مي گويد: اما ان ابدانكم ليس لها ثمن الا الجنة فلا تبيعوها بغيرها. (1) «براي بدن هاي شما بهايي جز بهشت نيست، مراقب باشيد به كمتر از آن نفروشيد». بدن نازلترين مرحله وجودي انسان است. امام كاظم عليه السلام بهاي اين مرحله را بهشت معرفي مي كند كه اين مرحله از هستي خويش را به كمتر از بهشت نبايد از كف نهاد. اين رهنمود كه خبر از آگاهي عميق از وجود انسان است، برترين رهنمون عرشي است كه بر زبان شاخص عترت حضرت موسي بن

ص: 116


1- 299. اصول كافي، ج 1، كتاب العقل و الجهل، ح 12.

جعفر عليه السلام جاري شده است. اين سخن زيبا، با ارزش ترين در معرفي ارزش هاي انساني است كه بهشت و نعمت هاي با آن عظمت و اوصاف، تنها بهاي بدن انسان مؤمن است. روح و روان انسان حتي با اين بهشت ارزيابي نمي شود. روح و روان و جان، با بهشت رضوان، جنة اللقاء قابل ارزيابي است، نه جنت نعيم نه حور قلمان، نه باغ و بوستان، نه غرفه و قصر، نه گل و گياه، نه نهرهاي روان، نه عسل مصفي، نه لحم طير، نه ميوه هاي خوشاب و با طراوت، نه كاخ هاي زيبا، نه مبلمان هاي بي بديل، هيچ كدام از اينها بهاي روح انسان نيستند؛ كه اينها همه و همه بهشت نعيم مي باشد؛ اينها همان جنات و نهر مي باشند؛ اينها بهاي بدن انسان مؤمن مي باشند. اما بهاي روح و جان انسان حضور در محضر اولياء الله است. حضور در محضر مخازن علم و آگاهي است. حضور در محضر پاك باخته ها و رسيدن به خشنودي الهي، و رضوان من الله اكبر (1) مي باشد. رسيدن به جنة الله، فادخلي في جنتي، رسيدن به لقاء الله يعني في مقعد صديق عند مليك مقتدر (2) مي باشد، اين رهنمود عرشي امام كاظم عليه السلام در شناخت انسان مي باشد.

بوي بهشت، بوي گناه

انسان با انديشه و رفتار خويش جان خويش را مي سازد. چگونگي آينده انسان به انديشه ها و رفتار وي گره خورده است.

ص: 117


1- 300. توبه، 72.
2- 301. قمر، 28.

انسان در راه تكامل روحي خويش نه تنها به آن مرحله راه دارد كه بهشت برين و روح و ريحان نصيب وي مي شود، كه پاداش نيكي هاي خويش را مي يابد، يوم تجد كل نفس ما عملت من خيرا محضرا. (1) بلكه در اين مسير به آن مرحله مي رسد كه خود انسان مي شود بهشت برين و روح و ريحان، فاما ان كان من المقربين فروح و ريحان و جنة نعيم. (2) «اگر انسان از گروه مقربين درگاه خدا باشد خودش روح و ريحان و بهشت نعمت مي شود.» جان خود شخص روح و ريحان مي شود. در جان شخص نعمت هاي الهي مستقر مي گردد. در اين آيه سخن از اين نيست كه براي وي بهشت و نعمت و روح و ريحان باشد. اين بهشت گروه اصحاب يمين مي باشد. سخن از اين است كه خود فرد بهشت برين و روح و ريحان مي شود. سخن از مقربين است كه انسان هايي برتر از اصحاب يمين مي باشند. انسان تبهكار نيز در راه فساد و تباهي به مرحله اي مي رسد كه خود آتش زا مي شود! خود مي شود جهنم و عذاب! تباهي و ظلم، آتش است. انسان تبهكار وقتي به تباهي استمرار داد خودش به آن مرحله اي مي رسد كه آتش مي شود، فاتقوا النار التي وقودها الناس و الحجارة. (3) «از آتشي كه آتش گيره و سوخت آن را مردم و سنگ ها تشكيل مي دهند برحذر باشيد.» يعني خود گناه كار آتش زا شده و ديگران را هم به آتش مي كشد. اينها حقيقت آيات قرآن ناطق است.

ص: 118


1- 302. آل عمران، 30.
2- 303. واقعة، 89.
3- 304. بقره، 24.

اينك كوثر معارف و همتاي قرآن، موسي بن جعفر عليه السلام همين حقيقت را شفاف مي سازد. فرزندش عبدالله از وي سؤال مي كند آيا فرشتگان از نيت خير انسان باخبر مي شوند. اگر كسي تصميم بر انجام كار خير يا گناه دارد آيا فرشتگان متوجه مي شوند. امام در پاسخ اين سؤال با بيان گويا مطلب را شفاف مي سازد و مي فرمايد: آيا بوي گند و كثيف و بوي خوش يكسان است. هنگامي كه انسان نيت كار خير مي كند از جان وي بوي خوش متصاعد مي گردد، خرج نفسه طيب الريح... و هنگامي كه تصميم بر تباهي مي گيرد، بوي گند از وي بالا مي رود، خرج نفسه منتن الريح.... (1) . روح و ريحان همان انديشه ها و رفتار انسان است. جهنم و بوي گند همان تصميم ها و رفتار ناپسند انسان مي باشند. آنها انسان را بهشت برين مي كنند. اينها انسان را به جهنم گنديده تبديل مي نمايند. آن يكي مي شود بهشت اين ديگري مي شود جهنم. تصميم و نيك انديشي و رفتار پسنديده بهشت و بوي خوش عطر آگين است، تباهي در فكر و رفتار، جهنم است و گنديدن و گنداندن ديگران.

معيارهاي همسريابي

ديني كه براي عفاف عمومي جامعه بسيار حساس مي باشد به موضوع ازدواج و همسريابي نيز حساس خواهد بود. به همين علت در مورد ويژگي هاي همسر رهنمون هايي دارد كه پيروان آن ناگزير از رعايت آنها مي باشد. بدون رعايت آنها ازدواج موفق فراهم نخواهد شد. اين معيارها در

ص: 119


1- 305. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب من يهم الحسنة او السيئة، ح 3.

كتاب «فاطمه عليه السلام الگوي زندگي» توضيح داده شده اند. (1) ليكن در اين فرصت يك محور را باز مي يابيم كه انديشه و رفتار امام كاظم عليه السلام در آن تجلي يافته است. آن معيار كفائه و هم تراز بودن دو همسر مي باشد. در اين محور سخن از هم كفو بودن است. منظور از هم كفو بودن چيست؟ آيا دو همسر بايد در شؤون اجتماعي و اقتصادي و شغلي و منصب و موقعيت ها نيز هم تراز باشند؟ به نظر مي رسد هم تراز بودن در باور و اعتقاد اساس است كه همسران هر دو بايد مسلمان باشند. هر دو پاي بند به معيارهاي ارزشي ديني باشند. اما اين كه در شؤون اجتماعي يا سرمايه و امكانات مالي يا منصب هاي اعتباري ديگر هم تراز باشند، اينها معيار ارزشي نيستند. به همين خاطر مي بينيم امامان شيعه بسياري با كنيزان ازدواج مي كنند، كه منصب و شأن امام را با آنها نمي توان مقايسه نمود. معلوم مي شود اينها در ازدواج معيار نيستند و حتي عبدالملك مروان هنگامي كه بر امام سجاد عليه السلام خورده گرفت كه چرا با كنيز ازدواج مي كني، امام سجاد عليه السلام در پاسخ فرمودند: ما به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اقتدا كرديم كه با «زينب» دختر جحش همسر پسر خوانده و غلام خود «زيد» بعد از طلاق دادن زيد ازدواج نمود. (2) . اينك انديشه و رفتار امام كاظم عليه السلام اين گونه شفاف است كه حضرت مي فرمايد با كنيزان ازدواج كنيد كه در ميان آنان افراد زيرك و هوشمندي وجود دارد كه در ميان زنان آزاده اين گونه يافت نمي شود، اتخذوا القيان، فان لهن فطنا و عقولا ليست لكثير من النساء. (3) .

ص: 120


1- 306. فاطمه عليهاالسلام الگوي زندگي، ص 145.
2- 307. مجمع البيان، ج 8، ص 359 و 360، ذيل آيه 37 سوره احزاب، بحار، ج 46، ص 139.
3- 308. كشف الغمة، ج 3، ص 45؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص 297.

در مورد ازدواج هاي حضرت در طول زندگي، تاريخ به خاطر ندارد كه با زن آزاده ازدواج كرده باشد. همه ازدواج هاي حضرت با كنيزان بوده است. مادر حضرت «حميده» نيز كنيز پاك و فرزانه بود كه امام صادق عليه السلام وي را خريداري كرد. اين انديشه و رفتار اصلاح گر كج انديشي ها و رفتارهاي ناپسندي است كه برخي گرفتار آن مي باشند. از شؤون اعتباري آن گونه ارزش مي سازند و آن گونه خود را در پشت سدهاي پنداري پنهان مي نمايند كه ديگران را به حساب نمي آورند. اينان غفلت دارند كه اين شؤون اعتباري و موهوم، شؤون ارزشي نيستند.

مسجد

مسجد كه محل عبادت مسلمانان مي باشد از احترام و اهميت و فضيلت برتري بهره مند است. آثار ديني در مورد مسجد سخن فراوان دارند. از امام موسي بن جعفر عليه السلام در مورد پاكيزگي و تميزي مسجد از زبان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه حديث نقل شده: هر كس روز پنج شنبه يا شب جمعه مسجد را جارو كند و به مقداري خاك و زباله كه اگر در چشم قرار گيرد، چسم را آزار مي دهد از مسجد بيرون ببرد، خدا گناهان وي را مي بخشد، عن ابي ابراهيم (موسي بن جعفر عليه السلام) قال قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: من كنس المسجد يوم الخميس و ليلة الجمعة فاخرج منه من التراب ما يذر في العين غفر الله له. (1) . اين حديث شريف از امام كاظم عليه السلام و نيز برخي احاديث ديگر را كه در اين راستا از حضرتش نقل شده است، بهانه قرار داديم تا گفتاري فشرده در

ص: 121


1- 309. تهذيب الاحكام، ج 1، باب فضل المساجد؛ وسائل، ج 3، ص 511؛ ثواب الاعمال، ص 56.

مورد فضيلت مسجد، تعمير مسجد، احكام مسجد، آداب مسجد، دست آورد مسجد، مسجد و فرهنگ مورد پژوهش قرار دهيم. در اين راستا براي اين كه گفتار كوتاه و در عين حال نسبتا جامعي مطرح شده باشد، از گفتار نوراني و عرشي ديگر معصومان نيز بهره خواهيم برد.

حرمت مسجد

در جواب اين سؤال كه چرا مسجد را بايد تكريم و احترام نمود (؟) امام صادق عليه السلام پاسخ مي دهند: چون مساجد خانه هاي خدا در روي زمين مي باشند، لانها بيوت الله في الارض. (1) نيز فرمود خوشا به حال آن كسي كه در خانه خود وضو بسازد و مرا در خانه ام زيارت كند، طوبي لمن تطهر في بيته و زارني في بيتي. (2) . مسجد از آن مقدار حرمت برخوردار است كه حتي ريگ هاي آن تسبيح گوي خداي سبحان مي باشند. از امام باقر عليه السلام روايت اين گونه است كه هر كس ريگ هاي مسجد (سابق صحن يا حتي شبستان مساجد پوشيده از ريگ و سنگ ريزه بوده است) را برده، بايد به مسجد بازگرداند؛ زيرا آن ريگ ها تسبيح خدا مي گويند، فانها تسبح. (3) . در مورد پاداش كسي كه به سوي مسجد مي رود، از امام صادق عليه السلام آمده است: من مشي الي المسجد لم يضع رجله علي رطب و لا يابس الا سبحت له الارض الي الارضين السابعة. (4) «هر كس به سوي مسجد برود پاي خويش را

ص: 122


1- 310. علل الشرايع، ج 2، ص 12.
2- 311. همان.
3- 312. همان.
4- 313. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 52.

به هيچ تر و خشكي نمي گذارد، جز آن كه زمين تا زمين هاي هفتم وي را تسبيح مي گويند.» نيز از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه روايت است كه هر كس با مسجد انس بگيرد خدا با وي انس خواهد گرفت، من ألف المسجد ألفه الله. (1) .

ساختن مسجد

به پاداشتن پايگاهي ديني چون «مسجد» از مهم ترين وظائف ديني به شمار مي رود و بر همين اساس قرآن كريم براي احداث و عمارت مساجد شرايط مهمي را مطرح مي سازد، كه تنها با فراهم شدن اين شرايط افراد موفق به اين فضيلت مهم مي شوند. اين شرايط عبارتند از: ايمان به خدا و روز جزا و پاي بند بودن به فروعات ديني در رفتار كه تبلور آن در پرستش خدا مانند به پا داشتن نماز و پرداختن زكات مي باشد، انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الاخر و اقام الصلوة و آتي الزكاة. (2) شخص تا به اين مرحله از ايمان نرسد توفيق ساختن و آباداني مسجد براي وي فراهم نمي شود. انساني كه در باورهاي خويش آلوده به شرك باشد و از ايمان و توحيد فاصله داشته باشد، هرگز به تعمير و آباداني مسجد اقدام نمي كند، ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله شاهدين علي انفسهم بالكفر. (3) . رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: من بنا مسجدا في الدنيا اعطاه الله بكل شبر منه، او بكل زراع منه مسير اربعين الف عام. (4) «هر كس مسجدي به مقدار يك وجب يا نيم متر

ص: 123


1- 314. المحجة البيضاء، ج 1، ص 358.
2- 315. توبه، 18.
3- 316. همان، 17.
4- 317. وسائل، ج 3، ص 486.

بسازد، خداي سبحان به وي به مقدار طول چهل هزار سال راه در قيامت پاداش مي دهد». امام صادق عليه السلام: من بنا مسجدا بنا الله بيتا في الجنة. (1) «هر كس مسجدي بنا كند خدا براي وي خانه اي در بهشت بنا مي كند». امام باقر عليه السلام: من بنا مسجد كمفحص قطاة (2) بنا الله له بيتا في الجنة. (3) «هر كس مسجدي به مساحت آشيانه پرنده اي بسازد، خدا خانه اي براي وي مي سازد (منظور مشاركت در ساختن مسجد مي تواند باشد)».

تعمير مسجد

نكته اي نيز قابل توجه است كه منظور از تعمير مسجد چيست؟ آباداني مسجد به چه چيز است؟ در پاسخ اين سؤال مي توان دو جواب عنوان نمود. الف: منظور، احداث ساختمان و تعمير و مرمت ساختمان مساجد است، كه روايات نيز بر اين نكته تأكيد دارد كه هر كس به مقدار ايستادن جايگاه نمازش يا به اندازه آشيانه پرنده، مسجد احداث كند، خداوند براي او خانه اي در بهشت مي سازد، در اين معناي تعمير، هيچ گونه ترديدي وجود ندارد. ب: ليكن معناي ديگر نيز در مورد تعمير مسجد وجود دارد و آن اين كه منظور تعمير و يا احداث ساختمان نباشد. بلكه منظور داير نمودن مسجد از لحاظ فرهنگ و بر پا نمودن نماز و عبادت در آن باشد. كسي كه در مسجد

ص: 124


1- 318. همان، ص 485، ابواب احكام المساجد، باب هشتم.
2- 319. مفحص: آشيانه؛ قطاة: پرنده اي به اندازه كبوتر؛ المنجد، ص 642؛ حيات الحيوان، ج 2، ص 310.
3- 320. وسائل، ج 3، ص 486.

عبادت مي كند، كسي كه در مسجد نماز مي خواند، مسجد را آباد مي كند. كه منظور از آباداني، آباداني از نظر هدايت و داير نمودن فرهنگ ديني است. در دعاي ورود به مسجد الحرام اين گونه مي خوانيم: خداي سبحان را سپاس كه مرا از كساني قرار داد كه مساجد خدا را آباد مي سازم، و جعلني ممن يعمر مساجده. (1) و معلوم است نوع افرادي كه به زيارت مسجد الحرام مي روند ساختمان آن را تعمير نمي كنند. و نيز از امام صادق عليه السلام در مورد آبادگران مسجد اين گونه آمده است: العامرين بصلاتهم ارضي و مساجدي. (2) «نمازگزاران، آباد گران زمين و مساجد من هستند». همچنين در پاسخ اين سؤال كه چگونه مساجد را آباد مي سازند، از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رسيده است. آنان كه شؤون مسجد را رعايت مي كنند، صداي خود را بلند نمي كنند و به كارهاي بيهوده و باطل نمي پردازند، لا ترفع الاصوات فيها و لا يخاض فيها بالباطل. (3) . در اين گونه تعبيرها، منظور از عمارت و آبادگري مسجد، آبادي از لحاظ برنامه هاي ديني و برپايي نماز و شؤون ديني است؛ نه احداث ساختمان. اين همان نكته اي است كه اميرمؤمنان علي عليه السلام آن را گوشزد مي سازد، كه برخي زمان ها مساجد از لحاظ ساختمان بسيار باشكوه و مجلل هستند، ليكن از لحاظ برنامه هاي ديني و رهنمون، خرابه اي بيش نيستند، عامرة من البناء و

ص: 125


1- 321. فروع كافي، ج 4، ص 402.
2- 322. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 367.
3- 323. وسائل، ج 3، ص 507.

خراب من الهدي. (1) اگر مسجدي از لحاظ بنا آباد و از لحاظ برنامه هاي ديني تهي باشد آن خرابه است. (در بخش فرهنگي توضيح بيشتري خواهد آمد).

انهدام مسجد!

مسجد بزرگ ترين پايگاه ديني است و به لحاظ همين اهميت هماره مورد هدف دشمنان دين بوده است. دشمنان دين هماره تلاش در انهدام مساجد و پايگاه هاي ديني دارند. همان گونه كه آباداني مسجد به دو نوع تعمير نمودن ساختمان و برنامه هاي ديني است، تخريب و انهدام مساجد نيز به دو شيوه از سوي دشمن انجام مي گيرد. يكي با تهي كردن مساجد از لحاظ برنامه هاي ديني، ديگري انهدام ساختمان هاي مساجد. البته دشمن خدا و فضيلت، در اين راستا فقط مسجد را هدف قرار نمي دهد؛ بلكه تمام پايگاه هاي ديني و هر جايي كه رنگ و بويي از دين و خدا دارد را مورد هدف قرار مي دهد. به همين خاطر مشاهده مي كنيم مشاهد مشرفه ديني مانند حرم ائمه اطهار عليهم السلام همواره مورد هدف دشمنان قرار مي گيرد. زيرا آن مشاهد پايگاه زلال توحيد و فضيلت و انسانيت مي باشند. قرآن در اين راستا مي فرمايد: لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا. (2) «اگر دفاع و تلاش مجاهدان راه خدا نباشد، تمام مراكز ديني، صومعه ها، كليساها، كنيسه ها (عبادت گاه هاي نصاري و يهود) و مساجد، كه نام خدا فراوان ياد مي شود

ص: 126


1- 324. نهج البلاغه، حكمت 369، ص 426.
2- 325. حج، 40.

همه منهدم خواهد شد.» دشمن تنها مسجد را هدف قرار نمي دهد. اگر فرصت پيدا كند حتي صومعه را كه كمترين خطر براي وي هست را نيز تخريب خواهد نمود. چون دشمن با اساس دين به هر شكل و رنگ آن در ستيز است. با هر مكان و برنامه اي كه بو و رنگ ديني همراه داشته باشد، مخالفت مي نمايد.

امام كاظم و جهاد

از آيه مباركه اهميت جهاد و دفاع در راه خدا به خوبي آشكار است. دفاع در ميدان نبرد كه خطر دشمن را دور مي سازد بزرگ ترين فضيلت است و بيشترين نقش را در احيا و به پا داشتن پايگاه هاي ديني به عهده دارد. اگر دفاع جهاد گران نباشد تمام مظاهر ديني منهدم خواهد شد. به همين خاطر احداث مسجد و عمارت آن حتي مسجد الحرام، هيچ گاه نبايد با ارزش دفاع مقايسه شود، أجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الاخر و جاهد في سبيل الله لا يستوون. (1) . احداث و تعمير و آباد گري مسجد، حتي مسجد الحرام، در مقايسه با جهاد و دفاع يك فضيلت متوسط است. ارزش اصلي و پايه اي از آن جهاد و رزمندگان است كه تلاش آنان پايگاه هاي ديني را به پا مي دارد. امام كاظم عليه السلام در ستايش از رزمندگان مي فرمايد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: ان فوق كل ذي بر برا حتي يقتل الرجل شهيدا في سبيل الله. (2) «برتر از هر كار خيري

ص: 127


1- 326. توبه، 19.
2- 327. بحار، ج 97، ص 15.

كار نيك وجود دارد، تا هنگامي كه انسان در راه خدا شهيد شود.» آنگاه برتر از آن نيكي وجود ندارد، برترين نيكي دفاع از حريم دين و شهادت در راه دين است. اينك بعد از توضيح فضيلت آبادگري مساجد و روشنگري آبادگري كه در دو بعد شكل مي گيرد به برخي احكام و آداب مساجد مي پردازيم.

احكام مسجد

برخي از احكام مسجد در فقه اين گونه بيان شده است: 1 - نجس كردن مسجد (كف، سقف، ديوار و پشت بام) حرام است. 2 - اگر مسجد يا فرش آن نجس شود، بر همه مسلمانان مكلف واجب است آن را پاك كنند. پاك كردن مسجد بر نماز نيز مقدم است. اول تطهير مسجد، آنگاه نماز، مگر وقت نماز تنگ باشد. 3 - اگر كسي توان تطهير مسجد را ندارد، به ديگران اعلان كند و كمك بگيرد. 4 - بيرون بردن اثاث و موقوفات مسجد حتي ريگ هاي آن جايز نمي باشد. 5 - دفن ميت در مسجد جايز نيست. 6 - انسان جنب و نيز زني كه در حالت عادت ماهانگي است، حرام است در مسجد توقف كند. ولي مي تواند از دري وارد و از در ديگر بيرون رود. (مشاهد ائمه اطهار عليه السلام نيز حكم مسجد را دارند). 7 - در مسجد الحرام و مسجد النبي عليهم السلام جنب و زن حائض به هيچ وجه، حق وارد شدن را ندارند. 8 - جنب و حائض نمي توانند چيزي در مسجد بگذارند. 9 - برداشتن چيزي از مسجد، مانند كيف يا كفش براي اين افراد در صورتي جايز است كه از دري وارد و از در ديگر بيرون روند.

ص: 128

10 - بردن عين نجس و جسم متنجس (نجس شده) به مسجد اگر بي احترامي به مسجد باشد حرام است. 11 - مسجد اگر خراب هم شود عرصه آن در مالكيت كسي قرار نمي گيرد. 12 - مستحب است هنگامي كه انسان به مسجدي وارد مي شود دو ركعت نماز تحيت (احترام) به جا آورد. اگر نماز واجب يا مستحبي هم به جا آورد، تحيت به حساب مي آيد. 13 - مستحب است چراغ هاي مسجد را روشن نمايند. 14 - كسي كه مي خواهد وارد مسجد شود، مستحب است لباس تميز و قيمتي بپوشد و خود را عطرآگين كند، يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد. (1) «اي فرزندان آدم زينت و آرايش خويش را هنگام مسجد رفتن برگيريد». 15 - خوابيدن در مسجد اگر ناچار نباشد و سخن گفتن در مورد امور دنيا و خواندن شعر اگر نصيحت نباشد مكروه است. 16 - آب دهان و اضافات ديگر بدن را در مسجد انداختن، بلند صحبت كردن و گم شده را اعلام نمودن، مكروه است. 17 - راه دادن بچه ها و ديوانه ها به مسجد مكروه است. 18 - كسي كه پياز يا سير خورده و بوي دهانش مردم را آزار مي دهد، مكروه است وارد مسجد شود.(كساني كه پاهايشان در داخل كفش بو مي گيرد با آن حالت و با آن جوراب ها وارد مسجد نشوند.)

ص: 129


1- 328. اعراف، 31.

19 - برهنه كردن بدن در مسجد، (مكشوف شدن عورت و ناف، پاها تا زانو و ران ها) مكروه است. 20 - كشتن جانوران در داخل مسجد مكروه است. اگر بي حرمتي باشد حرام است. 21 - آوردن سلاح در داخل مسجد و در سمت قبله قرار دادن آن مكروه است. 22 - اجراي حد و داوري در مسجد مكروه است. 23 - نصب عكس و تصوير در مسجد مكروه است. 24 - بر مرد مستحب است نماز مستحبي را در منزل، و نماز واجب را در مسجد به جا آورد. 25 - نماز زن در خانه افضل از مسجد است. 26 - عبور كردن از مسيري كه مسجد در بين آن قرار دارد مكروه است، مگر اينكه دو ركعت نماز بخواند. 27 - بلند كردن صدا در مسجد مكروه است، مگر براي اذان و يا سخنراني مذهبي و.... 28 - داستان سرايي و قصه گويي در مسجد روا نيست. 29 - انجام مراسمات در مسجد در صورتي كه با نماز خواندن منافات نداشته باشد جايز است. بنابراين برگزاري مراسماتي كه مزاحم نمازگزاران شود جايز نيست. 30 - هنگام باران، نماز در منزل به پا مي شود، اذا ابتلت النعال فالصلوة في الرحال. (1) «هنگامي كه نعلين ها تر شود (با آمدن باران) نماز در منزل است».

ص: 130


1- 329. عروة الوثقي، ج 1، احكام المساجد؛ وسائل، ج 3، ص 518؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 394، 478 و...؛ رساله هاي عمليه.

31 - مستحب است مسجد را تميز و جارو نمايند، كه در روايت آمده است اگر بيرون بردن زباله از مسجدها به مقدار چيزي كه چنانچه در چشم بيافتد، به چشم آزار مي رساند، باعث غفران گناهان مي شود. (1) . 32 - مستحب است از همه زودتر وارد و از همه ديرتر بيرون آيد. 33 - همسايه مسجد نمازش را در مسجد بخواند كه روايت از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است: لا صلوة لجار المسجد الا في المسجد. (2) . از احكام ياد شده اين نكته روشن است كه مسجد محل عبادت و نماز و تهجد است. اولويت اول براي مسجد، عبادت و پرستش خداوند سبحان مي باشد. ساير امور در مسجد اولويت ندارند. اين كه گفته مي شود در صدر اسلام مسجد پايگاه امور اجتماعي و اقتصادي يا نظامي و يا قضايي بوده است، با اين اولويت هماهنگ نمي باشد. البته اجراي مراسم قرآني و اجراي مراسم عزاداري اهل بيت عليهم السلام، و نيز خطابه هاي ديني و بسيج نيروها از مسجد به سوي جبهه هاي نبرد با كفار و تبهكاران، در راستاي اهداف مساجد مي باشد. و نيز اين نكته كه در مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بسياري از امور اجتماعي و اقتصادي انجام مي گرفته، مورد انكار نيست؛ ليكن آيا اين امور از شؤون مسجد بوده است يا به علت شرايط خاص آن زمان در مسجد اجرا مي شده است؟!

ص: 131


1- 330. ثواب الاعمال، ص 56.
2- 331. وسائل، ج 3، ص 484.

برخي آداب مسجد

1 - مستحب است هنگام ورود با پاي راست وارد شود، هنگام بيرون آمدن با پاي چپ بيرون آيد. 2 - هنگام ورود به مسجد دعاهاي رسيده از زبان معصومين عليهم السلام را بخواند، صلوات بر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بفرستد و بگويد: اللهم اغفرلي ذنوبي و افتح لي ابواب رحمتك. 3 - هنگام بيرون رفتن صلوات بر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بفرستد و بگويد: اللهم اغفرلي ذنوبي و افتح لي ابواب فضلك. (1) . 4 - با وقار وارد مسجد شود. 5 - با طهارت وارد مسجد شود. 6 - وقتي به مسجد وارد شد ذكر خدا را بگويد و بر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم صلوات بفرستد. 7 - هنگام گفتن اذان از مسجد خارج نشود، كه نشانه نفاق به شمار آمده است. (2) . 8 - بعد از وارد شدن رو به قبله بنشيند. 9 - با افرادي كه به مسجد نمي آيند، معاشرت نكند. (3) . 10 - امام موسي بن جعفر عليه السلام فرمودند: خداوند به سبب كساني كه مساجد را آباد مي كنند عذاب را از اهل زمين دفع مي كند. (4) . 11 - در مكان هاي مختلف مسجد، نماز بخواند، امام صادق عليه السلام فرمودند: در مكان هاي مختلف مسجد نماز بخوانيد؛ زيرا هر مكان روز قيامت شهادت بر آن مي دهد. (5) .

ص: 132


1- 332. وسائل، ج 3، ص 518؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 394.
2- 333. همان، ص 513.
3- 334. همان، ص 479.
4- 335. همان، ص 486.
5- 336. وسائل، ج 3، ص 474.

12 - مسجد بدون نمازگزار نماند كه در قيامت در پيشگاه خدا شكوه مي كند. (1) . 13 - كسي كه مي خواهد بعد از مرگ كرم ها بدنش را نخورند مسجد را جارو كند. 14 - كسي كه مي خواهد به وي ظلم نشود چراغ مسجد را روشن كند. 15 - كسي كه مي خواهد بدنش بعد از مرگ تازه بماند براي مسجد فرش تهيه كند. 16 - كسي كه مي خواهد قبرش وسيع باشد مسجد بسازد. (2) .

مسجد و فرهنگ

در آبادگري مسجد اين نكته يادآوري شد كه آبادي مسجد به مسائل فرهنگي آن است. افراد مسجدي كه در مسجد رفت و آمد دارند، بايد از امور فرهنگي رشد يافته و افرادي آشنا به معارف ديني و مسائل اجتماعي و مسايل فرهنگي و روزمره باشند. از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم روايت است كه مسجد براي قرآن است، انما نصبت المساجد للقرآن. (3) مسجد محل آموزش، تلاوت و قرائت و تفسير معارف قرآن است. در مسجد بايد انواع برنامه هاي قرآني داير گردد. مسجد گر چه براي برپا نمودن نماز است، ليكن در كنار اقامه نماز بايد برنامه هاي قرآني داير گردد. كسي كه وارد مسجد مي شود يكي از دست آوردهاي هشت گانه را بايد بدست آورد. يا با برادر ديني كه از آن بهره مند مي شود آشنا گردد، يا به

ص: 133


1- 337. همان، ص 484.
2- 338. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 385.
3- 339. وسائل، ج 3، ص 493.

دانش خويش بيافزايد، يا آيتي از آيات محكم الهي را فراگيرد، يا مشمول رحمت خاص خدا گردد، يا آموزه اي بياموزد كه وي را از پستي ها و زشتي ها نجات دهد، يا رهنمودي شود كه باعث ترك گناه گردد، يا سخني بشنود كه باعث شرمساري يا خوف و خشيت وي از خدا گردد. (1) . و نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرد مسجدي با يكي از دست آوردها از مسجد بر مي گردد؛ يا دعايي از وي مستجاب مي شود كه وارد بهشت شود، يا دعايي مستجاب مي شود كه خطر بلايي را در دنيا از وي دور سازد، يا با برادري ديني آشنا مي شود كه در راه خدا از وي بهره مي برد، و اما اخ يستفيده في الله. (2) . برنامه هاي فرهنگي مسجد را با استفاده از رهنمودهاي عترت مي توان اين گونه خلاصه كرد كه مسجد پايگاه آموزش قرائت قرآن و تفسير و تبيين معارف قرآن مي باشد. مسجد پايگاه آموزش دين و آشنا نمودن مسلمانان به فرهنگ هاي متفاوت و تضارب ديدگاه ها مي باشد. مسجد پايگاه آشنايي به فرهنگ و معارف اسلامي و رشد و تكامل مسلمانان مي باشد. اكنون كه مساجد ما با اين معيارها فاصله دارند، بايد تلاش كرد تا با ياري خداي سبحان و بهره گيري از دستورات و رهنمودهاي معصومان عليهم السلام به اين اهداف نزديك شويم.

ماه رجب

پيش از توضيح برخي از فضايل ماه رجب لازم است بدانيم كه خداوند سبحان خورشيد و ماه را به مانند دو عقربه ساعت براي تشخيص سال و ماه

ص: 134


1- 340. خصال، ج 3، ص 409.
2- 341. وسائل، ج 3، ص 477.

قرار داده است. گردش خورشيد و ماه در مدار مخصوص با نظم خاص و بدون هيچ گونه انحراف باعث پديد آمدن فصول چهارگانه سال مي باشند، هو الذي جعل الشمس ضياء و القمر نورا و قدره منازل لتعلموا عدد السنين و الحساب، (1) «او آن خدايي است كه خورشيد را روشنايي و ماه را نور قرار داد و ماه را منزل هايي مقدر ساخت تا حساب ماه و سال را به دست آوريد.» و الشمس تجري لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم و القمر قدرناه منازل حتي عاد كالعرجون القديم، لا الشمس ينبغي لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار و كل في فلك يسبحون. (2) «خورشيد در مدار خود به سوي قرارگاهش در حركت است، آن اندازه گيري خداي عزيز و توانمند و آگاه است. ماه را اندازه مقدر ساختيم تا منازلي را طي كند. (منازل ماه در طول حدود 29 روز) تا آنگاه كه همانند شاخه خشك و زرد و كج شده درخت خرما در آيد، (بازگشت به هلال در پايان هر ماه) مدارهاي اين ستاره و سياره آن گونه منظم است كه نه خورشيد به ماه مي رسد و نه شب بر روز سبقت مي گيرد. هر كدام در مدار خاص خود شناورند». اين آيات انبوه از احكام و علوم شگفت انگيز نجوم و هيئت را بيان مي كنند، كه فرصت طرح آنها نيست. علت شكل هاي متفاوت ماه را قرآن «وقت شناسي» عنوان مي نمايد، يسئلونك عن الاهلة قل هي مواقيت للناس و الحج. (3) «از تو درباره هلال ها

ص: 135


1- 342. يونس، 5.
2- 343. يس، 40.
3- 344. بقرة، 189.

مي پرسند به آنان بگو هلال ها براي شناخت وقت ها و شناخت موسم حج است». گردش خورشيد و ماه كه باعث پديد آمدن فصل هاي چهارگانه مي گردد، احكام ويژه خود را دارد. گر چه خورشيد و ماه هر دو نقش ايفا مي كنند، ليكن احكام خاص فقهي سال در دين بر ماه هاي سال و روزهاي آن بر اساس گردش ماه مي باشد. سال نيز بر اساس گردش ماه تغيير و تحول مي يابد و ماه هاي دوازده گانه قمري يك سال را تشكيل مي دهند. آغاز ماه هاي قمري از ماه محرم مي باشد. يعني ماه محرم آغاز سال قمري به شمار مي آيد. ماه هاي قمري عبارتند از محرم، صفر، ربيع الاول، ربيع الثاني، جمادي الاولي، جمادي الثانيه، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذوالقعده و ذوالحجه. (1) . گردش سال قمري حدود ده روز كمتر از گردش سال شمسي مي باشد. بدين خاطر، اكنون كه 1386 سال شمسي از هجرت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي گذرد، از سال قمري 1428 سال گذشته است؛ يعني در طول حدود چهارده قرن 42 سال تفاوت حاصل شده است. در هر صورت چون احكام ماه در شريعت بر اساس ماه هاي قمري است برخي احكام را مورد اشاره قرار مي دهيم.

ماه هاي حرام

قرآن از ميان دوازده ماه چهار ماه را ماه هاي حرام مي نامد، ان عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهرا في كتاب الله يوم خلق السموات و الارض منها أربعة حرم. (2) .

ص: 136


1- 345. در مورد علت نام گذاري ماه هاي قمري به مجمع البيان ج 5، ص 29 مراجعه شود.
2- 346. توبه، 36.

«تعداد ماه ها در نزد خدا دوازده ماه مي باشند در نظام تكوين از آغازين روز خلقت آسمان ها و زمين. از اين دوازده ماه چهار ماه، ماه حرام مي باشند». ماه هاي حرام عبارتند از محرم، رجب، ذوالقعده و ذو الحجه. و اين ماه ها غير از ماه هاي حج مي باشند كه مي فرمايد الحج اشهر معلومات. (1) «حج در ماه هاي مشخص است.» ماه هاي حج عبارتنداز شوال، ذوالقعده و ده روزه اول ذو الحجه كه عمره تمتع و حج تمتع در آنها انجام مي گيرد. منظور از شهر الحرام بودن يعني ماه هايي كه داراي حرمت ويژه هستند. مانند بيت الحرام و مسجد الحرام، جعل الله الكعبة البيت الحرام قياما للناس. (2) «خداوند سبحان كعبه يعني بيت الحرام را سبب برپايي مردم قرار داده است.» لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام، (3) «مشركان را در كنار مسجد الحرام نكشيد». كعبه بيت الحرام است، زيرا حرمت هيچ خانه به مقدار حرمت كعبه نيست. كعبه قبله مسلمانان. و نيز مسجد الحرام داراي حرمت ويژه است كه هيچ مسجدي آن حرمت را ندارد. مانند اينكه فرد ناپاك حق ورود به آن مسجد را ندارد. قاتل اگر به حرم يا مسجد الحرام (حدود حرم بيشتر از مسجد الحرام است) پناه برد حق تعقيب وي وجود ندارد و.... ماه هاي حرام نيز داراي حرمت ويژه هستند كه قتال و جهاد در آن ها حرام است. عقوبت قتل و جنايات حتي قتل هاي غير عمدي در آن ماه ها فزوني مي يابد!

ص: 137


1- 347. بقره، 197.
2- 348. مائده، 97.
3- 349. بقرة، 191.

فضيلت ماه رجب

براي هر كدام از ماه هاي دوازده گانه قمري احكام ويژه اي است كه در فقه و كتاب هاي دعا مانند مفاتيح الجنان عنوان شده است. در اين فرصت تنها به برخي از فضايل ماه رجب از زبان امام كاظم عليه السلام مي پردازيم. ماه رجب از ماه هاي حرام است كه حرمت خاص ماه هاي حرام را دارد. ماه رجب از ماه هايي است كه مواليد ائمه اطهار عليهم السلام در آن قرار دارد. مانند ولادت امام باقر عليه السلام در اول ماه طبق برخي منابع، ولادت امام جواد عليه السلام در دهم ماه و ولادت اميرمؤمنان علي عليه السلام در سيزدهم رجب؛ و نيز بعثت بزرگ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در 27 ماه رجب قرار دارد. امام كاظم عليه السلام مي فرمايد «رجب» اسم نهري از بهشت است، سفيدتر از شير و شيرين تر از عسل. هر كس يك روز در ماه رجب روزه بگيرد خداي سبحان از آب آن نهر به وي مي آشاماند، رجب نهر في الجنة.. من صام يوما من رجب سقاه الله من ذلك النهر. (1) . و نيز مي فرمايد: هر كس يك روز در ماه رجب روزه بگيرد خداي سبحان آتش را به مقدار مسير صد سال از وي دور مي سازد و هر كس سه روز روزه بگيرد بهشت نصيب وي مي گردد، من صام يوما من رجب تباعدت عنه النار مسيرة مأة سنة و من صام ثلاثة ايام وجبت له الجنة. (2) .

ص: 138


1- 350. ثواب الاعمال، ص 82، اقبال الاعمال، ص 130.
2- 351. ثواب الاعمال، ص 82.

امام كاظم و جريان هاي اجتماعي

ابعاد سيره نگاري

موضع گيري هاي اجتماعي و پديدار ساختن جريان هاي اجتماعي و هدايت آنها از مهمترين بعد انديشه و رفتار امامان معصوم عليهم السلام مي باشد. اين مهم بايد در سيره نگاري مورد دقت قرار گيرد. يك سو نگري در انديشه و رفتار عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از كج راهگي است كه آسيب جدي به منش و روش عترت متوجه مي سازد. زيرا عترت در زندگي و رفتارشان به عبات هاي فردي و انجام كارهاي موردي بسنده ننموده اند، تا نويسنده به ابعاد شخصي و فردي انديشه و رفتار آنان بسنده نمايد؛ بلكه بعد اجتماعي انديشه و رفتار آنان و پديدار ساختن جريان هاي مهم اجتماعي از سوي امامان مهمترين ويژگي سيره آنان است. اگر نويسنده از اين بعد غفلت نمايد و نقش رهبران ديني و عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در مسائل و جريان هاي اجتماعي ناديده انگارد، مي توان گفت

ص: 139

به طور قطع شناخت صحيح از سيره امامان نداشته و نتوانسته عترت و جانشينان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در ابعاد گوناگون تبيين دين و رهنمون جامعه به اهداف رسالت، تحليل نمايد. عترت هيچ گاه از جريان هاي اجتماعي به دور نبوده است. بلكه تمام شؤون رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به غير از وحي رسالي به آنان انتقال يافته است و همان نقشي را كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در جامعه ايفا مي نمايد، به عهده جانشينان وي مي باشد. بدين صورت بعد مهم نقش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و عترت پديدار ساختن يك جريان بزرگ اجتماعي است. به همين خاطر در سيره نگاري، نقش عترت بايد در ابعاد اجتماعي به طور دقيق و صحيح مورد پژوهش و دقت قرار گيرد و موضع گيري هاي آنان مورد بررسي قرار گيرد، تا در موارد مشابه بتوان از انديشه و رفتار آنان الگو گرفت و آنان را پيشوا و الگوي خويش برگزيد. بر اين اساس در سيره نگاري به بيان زندگي نامه امامان و نيز بازگو نمودن فضايل آنان نبايد بسنده نمود، كه اين گونه نوشتارها جامع و كامل نخواهند بود، بلكه نقش آنان و موضع گيري هاي امامان را در راستاي جريان هاي اجتماعي بايد تحقيق و تحليل نمود. در اين راستا براي شفاف ساختن انديشه ها و رفتار امامان، نخست بايد جريان هاي اجتماعي زمان امامان مورد نگرش قرار گيرد؛ زيرا بدون آگاهي از اين جريان ها، دستيازي به موضع گيري هاي امامان ممكن نخواهد بود. از اين رو آگاهي از جريان هاي زمان امامان امري بايسته مي باشد. دوران دو قرن و نيم زندگي اجتماعي عترت همزمان با دو جريان مهم اجتماعي است كه از جانب امويان و عباسيان پديدار شده است. تحليل زندگي امامان بدون توجه به اين دو جريان مقدور هيچ نويسنده اي نخواهد بود.

ص: 140

زمان امام كاظم عليه السلام همانند امامان بعد از خودش همزمان با شكل گيري دولت عباسيان مي باشد. عباسيان بزرگ ترين قدرت سياسي و جريان اجتماعي هستند كه بعد از امويان در جامعه اسلامي شكل گرفتند و بيش از پنج قرن بر امت اسلامي حكمراني نمودند. جريان اجتماعي بزرگ عباسيان و موضع گيري آنان در برابر چالشگران به خصوص علويان و به ويژه عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از اهتمام بالا بهره ور است، كه بدون بررسي آنها امكان تحليل صحيح از سيره امامان معاصر آنان امكان نخواهد داشت. در اين بخش دو جريان مهم اجتماعي يعني جريان اجتماعي عباسيان و جريان اجتماعي تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

عباسيان

موضع گيري عباسيان و جريان بزرگ اجتماعي اي كه حاكمان عباسي پديدار ساختند، در رفتار همانند جريان اجتماعي است كه امويان شكل دادند. عباسيان با مخالفان و چالشگران رفتاري درشت پيش گرفتند، افزون بر اين كه با برخورد با خارج از حوزه كشور اسلامي جنگ هايي را پديدار ساختند و كشورگشايي نمودند؛ در درون نيز با مخالفان با شدت برخورد نمودند. چون علويان و هواداران عترت عمده چالشگران آنان در درون حوزه اسلامي مي باشند، عباسيان در برخورد با عترت و تشكل همسوي عترت از هيچ اقدامي فروگذار نكردند. ايشان با زير پا نهادن ارزش هاي ديني، از اين هيچ تلاشي باز نياستادند. بني عباس در حرمت شكني عترت آل

ص: 141

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حتي ريختن خون شاخص هاي عترت را براي هموار ساختن راه حكومت داري خويش بر خويش روا دانستند. دستان عباسيان همانند امويان به خون شاخص هاي عترت آلوده گشته است. وا أسفا از فريب دنيا و دنياطلبي كه انسان را به چه جناياتي وادار مي سازد؟! از اين رو انگيزه عباسيان نيز بايد بررسي شود كه چرا عليه اهل بيت عليهم السلام چالشگري مي كنند؟ اهل بيت و عترت چه خطري براي آنان به حساب مي آيد؟ موضع گيري هاي اهل بيت عليهم السلام در برابر عباسيان چگونه است كه عباسيان اين مقدار از آن در وحشتند؟ در مرحله نخست بايد به شيوه و روش عباسيان آگاهي يافت؛ آنگاه موضع گيري هاي عترت را در ابعاد اجتماعي مورد نگر قرار داد. عباسيان از سال هاي متمادي پيش از حاكميت، شروع به زمينه سازي نموده بودند. در همان زمان امويان يك جريان بزرگ اجتماعي پديدار ساختند. همين جريان به سرنگوني امويان منجر شد و اقتدار سياسي عباسيان را در پي داشت. اين جريان اجتماعي با فراهم آوردن اقتدار سياسي بر قوت و قدرت عباسيان افزود و حاكميت آنان در تمام بلاد اسلامي مستقر ساخت. اين جريان بيشترين چالش را در برابر علويان و پيروان عترت، يعني همان تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام پديدار ساخت. از اين رو در ادامه برخي رفتارهاي عباسيان را بررسي مي كنيم. از انگيزه عباسيان در رويارويي با علويان و عترت به خوبي شفاف است كه عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و پيروان ايشان بزرگ ترين خطر بر اقتدار سياسي و تاج و تخت عباسيان به شمار مي روند. زيرا حكومت داري حق عباسيان

ص: 142

نيست و عباسيان شايستگي جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را ندارند؛ افزون بر اين كه رفتا توأم با ستم عباسيان بر خلاف روش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد. معلوم است كه بزرگ ترين چالش مقابل آنان، موضع گيري عترت خواهد بود. زيرا عترت مدافع حق و سنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد. عترت تعدي و ستم و فساد و تباهي را هيچ گاه بر نمي تابد.

فساد و تباهي عباسيان

در نوشتار «امام صادق عليه السلام الگوي زندگي»، چگونگي به اقتدار رسيدن عباسيان و جريان بزرگ اجتماعي اي كه عليه امويان پديدار شد، مورد بررسي دقيق قرار گرفت. (1) در آن نوشتار توضيح داده شد كه عباسيان از چه اهرم هايي براي رسيدن به اقتدار سياسي بهره بردند. نيز موضع گيري عباسيان بعد از اقتدار سياسي و رفتار آنان در مورد امويان و همچنين موضع گيري عباسيان در برابر علويان به خصوص عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و امام صادق عليه السلام مورد توجه قرار گرفت. اين نكته شفاف شد كه رفتار عباسيان تفاوت چنداني با امويان در برخورد با عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علويان نداشت؛ گر چه عباسيان از اهرم خويشاوندي و عموزادگي خويش با رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بيشترين بهره را بردند. ليكن در چالش عليه علويان و شاخص هاي عترت از هيچ تلاشي فرو گذار نكردند. اينك بعد از به شهادت رسيدن امام صادق عليه السلام مسئوليت امامت به عهده امام كاظم عليه السلام نهاده مي شود. امام كاظم عليه السلام به مدت ده سال دوران امامت

ص: 143


1- 352. امام صادق عليه السلام الگوي زندگي، ص 156.

خويش را در زمان منصور سپري مي سازد. منصور فردي بي توجه به ارزش ها بوده، در رسيدن و حراست حكومت خويش از هيچ اقدامي خودداري نمي كند. وي حتي دست ناپاكش را به خون شاخصي چون امام صادق عليه السلام آلوده مي سازد كه بزرگ ترين جنايت دوران حكومت داري وي به شمار مي رود. منصور آن مقدار چپاول و تعدي به اموال مردم نمود كه بعد از وي فرزندش مهدي در يك اقدام 600 ميليون درهم و 400 ميليون دينار به صاحبانش باز گرداند (1) و زندانيان فراواني را آزاد ساخت. (2) منصور ده ها نفر از علويان را به قتل رساند. حتي دستور قتل ابومسلم كه بيشترين خوش خدمتي را به عباسيان انجام داده بود، صادر مي كند. (3) . منصور بعد از 22 سال خلافت ننگين، خلافت را به فرزندش مهدي واگذار ساخت. وي ابتدا برخورد و رفتار عاقلانه در پيش گرفت و برخي از جنايات پدر را جبران نمود. ليكن بعد از يك سال خود به آلودگي و فساد روي آورد. بساط عيش و نوش گستراند و هنگامي كه يعقوب بن داود وزيرش وي را خيرخواهي نمود، در جواب وي گفت: عمر آن لحظه خوش است كه در بزم بگذرد. (4) . مهدي آن گونه نسبت به اهل بيت عليهم السلام كينه توز بود كه هنگامي كه وصيت نامه قاسم بن مجاشع را مي خواند، وقتي به نام علي عليه السلام رسيد از بغض و كينه اش ادامه نداد و وصيت نامه را پرت كرد. (5) .

ص: 144


1- 353. مروج الذهب، ج 3، ص 312.
2- 354. الكامل، ج 5، ص 212.
3- 355. وفيات الاعيان، ج 3، ص 154.
4- 356. تاريخ الخلفاء، ص 333، الكامل، ج 5، ص 244.
5- 357. الكامل، ج 5، ص 256.

بغض و كينه عباسيان با اهل بيت عليهم السلام تا آن حد بود كه قبر سالار شهيدان در زمان عباسيان بارها مورد هجوم و تخريب قرار گرفت كه اولين اقدام در زمان هارون مي باشد؛ بارگاه را تخريب و درخت سدره را قطع كرد و مشمول لعن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قرار گرفت (!) كه فرموده بود: لعن الله قاطع السدرة. (1) اينها برخي از رفتارهاي منصور و مهدي عباسي مي باشد. اما در مورد هادي عباسي ذهبي مي گويد وي هماره شراب مي نوشيد و بازي مي كرد و شؤون حكومت و خلافت را پاس نمي نهاد. وي فردي خشن و كج خلق و بد سيرت بوده است. (2) وي آنگونه بزم عيش مي آراست كه حتي پيش از زمامداري خويش، مهدي پدرش، رفتار وي را بر نمي تابيد و نديمان و آوازه خوان هايي مانند ابراهيم موصلي را زنداني نمود. (3) وي به ابراهيم آن مقدار بذل و بخشش نمود كه پسر ابراهيم موصلي گفت اگر هادي بيش از اين عمر مي كرد ما ديوارهاي خانه مان را از طلا مي ساختيم. (4) . در زمان هادي قتل هاي فجيع انجام گرفت. وي واضح مولي صالح بن المنصور را كه از شيعيان علي عليه السلام بود، سر بريد و وي را به دار آويخت. (5) خاندان وي را كه از نسل امام مجتبي عليه السلام بودند، قلع و قمع نمود. (6) .

ص: 145


1- 358. امالي شيخ طوسي، مجلس يازدهم، حديث 97، ص 484، اكنون هم در كربلا خيابان پيش از خيابان رأس شريف «سدره» ناميده مي شود.
2- 359. تاريخ الخلفاء، ص 337.
3- 360. الآغاني، ج 5، ص 113 و 147 و 160.
4- 361. همان، ص 163.
5- 362. الكامل، ج 5، ص 262.
6- 363. همان.

يكي از بزرگ ترين قيام هايي كه در سال 169 در طول حكومت يك ساله هادي رخ داد، قيام حسين شهيد فخ است. به دستور هادي حسين و يارانش را شهيد كردند و سر حسين و يارانش را به حضور هادي آوردند. (1) (شرح ماجراي آن خواهد آمد.) اين كشتار لكه ننگي است كه از دامن عباسيان هيچ گاه زدوده نخواهد شد. اين كشتار نظير فاجعه كربلا در زمان امويان است!

هارون الرشيد

ابوجعفر هارون الرشيد پسر ديگر مهدي، بعد از برادرش هادي به خلافت مي رسد. خلافت ننگين هارون بيست و سه سال از سال 170 تا 193 به طول مي انجامد. هارون در 21 سالگي به خلافت و در 44 سالگي «در سناباد» روستايي از روستاهاي طوس رحلت مي كند و در همان جا نيز دفن مي شود. (2) وي در اين دوران كه زمان اقتدار عباسيان است، جولان ها و مانورها و فتوحات فراواني دارد. (3) . هارون فردي خشن و خوش گذران و در لهو و لعب و فساد غوطه ور است. تأسف انسان آنگاه فزوني مي يابد كه اين دو جريان اجتماعي يعني

ص: 146


1- 364. الكامل، ج 5، ص 263.
2- 365. و اينك خواننده گرامي آيا مي داني محل دفن هارون كجاست؟! محل دفن هارون همين مشهد الرضا عليه السلام مي باشد. زيرا مأمون توطئه نمود تا امام رضا عليه السلام را بعد از شهادتش در كنار قبر پدرش هارون دفن كند! آن هم به گونه اي كه قبر هارون جلوتر از قبر امام و به منزله قبله ي وي قرار گيرد! ليكن خدا اين توان را از مأمون گرفت چنانچه نتوانستند اطراف قبر هارون براي امام رضا عليه السلام قبري حفر كنند. تنها مقابل قبر هارون به سمت قبله كه قبر هارون پشت سر قبر امام رضا عليه السلام قرار گرفته است؛ توانستند قبر حفر نمايند! امام رضا عليه السلام از اين حادثه پيشاپيش خبر داده بود كه شرح آن در كتاب «امام رضا عليه السلام الگوي زندگي» خواهد آمد، انشاءالله. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 247، ص 248 و ص 271، باب 51، 52 و 63.
3- 366. مروج الذهب، ج 3، ص 336، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 352، تاريخ الخلفاء، ص 353.

امويان و عباسيان با اين همه فساد و تباهي، ادعاي جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را دارند. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه پاك ترين افراد و شاخص هاي فضيلت را جانشين خود قرار داده است تا بار مسؤليت بزرگي را بر دوش بكشند، اين گونه جريان ها و اين گونه افراد بي ارزش كه در فساد و تباهي فرو رفته اند، ادعاي جانشيني مي نمايند. حاكمان اين دو جريان آنچنان به فساد و تباهي روي مي آورند كه قلم ها از نگاشتن آنها شرمسار است. در هر صورت براي آشنايي با روحيات و روش هارون، برخي از رفتارهاي وي را مورد نگر قرار مي دهيم. هارون الرشيد شخصيت چند بعدي است. ابوالفرج در مورد وي مي گويد: در هنگام برخورد با طرف مقابل خشن ترين و در هنگام موعظه از همه بيشتر اشك مي ريخت. (1) هارون در شبانه روز صد ركعت نماز مي خواند و هزار درهم نيز انفاق مي نمود! (2) ليكن اينها همه تظاهر به دين داري بوده است؛ زيرا وي بسيار پست و پليد مي باشد كه زمام امورش را خواهش هاي نفساني به عهده گرفته است. اولين بار هارون بارگاه امام حسين عليه السلام را تخريب نمود و درخت سدره را قطع كرد و مشمول نفرين رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قرار گرفت. (3) وي بساط عيش و بزم آراسته است. عمر خويش را به گذراندن با كنيزان زيبارو به هدر مي دهد و در اسراف اموال عمومي و غارت و ستم بر چالشگران و كشتارهاي وحشتناك مخالفين دست يازيده است.

ص: 147


1- 367. الاغاني، ج 5، ص 241.
2- 368. تاريخ طبري، ج 7، ص 280، البداية و النهاية، ج 10، ص 232، تاريخ الخلفاء، ص 341.
3- 369. امالي طوسي، مجلس يازدهم، حديث 97.

وي علويان را به صورت مستقيم مورد ستم قرار مي دهد. هارون در اين راستا براي حراست از كيان و تاج و تخت خويش به بدترين جنايات نيز دست مي زند. فرزند فاطمه عليهاالسلام امام كاظم عليه السلام را سال ها زنداني مي كند و حضرتش را مورد اذيت و آزار قرار مي دهد و بارها قصد قتل حضرت را مي نمايد. و در نهايت دستان آلوده هارون به خون عترت آلوده مي گردد و امام كاظم عليه السلام را كه بزرگ ترين مانع در سر راه اهداف هارون بود، به شهادت مي رساند.

بزم هارون

مناسب است برخي رفتارهاي مدعي خلافت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را مورد توجه قرار دهيم تا با روحيات حاكمان عباسي به ويژه معاصرين امام كاظم عليه السلام بهتر آشنا شويم. هارون به يكي از كنيزان زيبا چهره پدرش چشم دوخته بود. هنگامي كه از وي طلب كامجويي نمود، وي گفت من چون منكوحه پدرت هستم بر تو روا نيستم. هارون براي تأمين خواهش هاي نفساني خويش، به دنبال قاضي ابويوسف (شاگرد ابوحنيفه) مفتي درباري فرستاد و موضوع را با وي در ميان گذاشت. مفتي دربار نيز براي تأمين خواسته هاي هارون گفت از كجا اين كنيز راست مي گويد كه پدر تو با وي همبستر شده باشد، دروغ مي گويد. هارون كه از فتواي وي به وجد آمده بود، وي را مورد ستايش قرار داده و از كنيز پدر كامجويي نمود و احكام ديني و لا تنكحوا ما نكح آبائكم (1) را زير پا نهاد؛ كه منكوحه پدر بر پسر چه همسر و چه كنيز حرام است. (2) .

ص: 148


1- 370. نساء، 22.
2- 371. تحرير الوسيلة، ج 2، ص 278، مسئله 8.

آنگاه ابو يوسف را مشمول لطف ملوكانه قرار داد. (1) البته اين گونه فتواها، اين گونه تشويق ها را نيز در پي دارند. همين ابويوسف هنگامي كه طبق درخواست مادر هارون بر وفق ميل خيزران فتوا داد، مورد عنايت ويژه خيزران قرار گرفت و جام طلايي و نقره ها و غلامان و مركب هاي فراوان نصيب وي شد. (2) هارون با كنيز ديگري پيش از استبراء (عده كنيز) همبستر مي شود. (3) . هادي برادر هارون كنيز زيبارويي داشت كه هميشه نگران اين بود كه بعد از وي برادرش هارون آن كنيز را تصاحب كند. ميان آن دو پيمان محكم برقرار شد تا اين كار اتفاق نيافتد. ليكن بعد از مرگ برادر، وي را تصاحب كرد و هنگامي كه كنيز پيمان را يادآوري نمود، هارون گفت من كفاره هر دو را مي پردازم. (4) . هارون از ميان دو هزار كنيز دربار، سيصد كنيز زيبا را برگزيده بود كه در بزم وي مي نواختند. (5) وي از ميان صد نوع آهنگ موسيقي سه نوع را برگزيده بود كه وي را بيش از بقيه موسيقي ها به طرب مي آورده است. (6) هارون از ميان آوازه خوان ها سه نفر به نام هاي سحر، ضياء، و خنث را برگزيده بود كه به اعتراف وي افسار و عنان وي را به دست گرفته بودند. ملك الثلاث الانسات عناني و حللن من قلبي بكل مكان (7) .

ص: 149


1- 372. تاريخ الخلفاء، ص 349.
2- 373. مروج الذهب، ج 3، ص 340.
3- 374. تاريخ الخلفاء، ص 349.
4- 375. البدايه و النهايه، ج 10، ص 175 و 176.
5- 376. التمدن الاسلامي، ج 5، ص 118، نقل از تحليلي از زندگي امام كاظم عليه السلام، ج 2، ص 51.
6- 377. الآغاني، ج 1، ص 42، تحليلي از زندگي امام كاظم عليه السلام، ج 2، ص 51.
7- 378. البداية و النهاية، ج 10، ص 238.

هارون هنگامي كه «هيلانه» كنيز زيبارويش مرد، در مرگ وي آن گونه اندوهناك شد كه مرثيه سرود: زندگي ام با مرگ وي از دست نهاده شده است. فارغت عيشي حين فارقتها فما ابالي كيف ما كانا (1) . آري، خليفه مسلمانان عنانش را اين گونه به دست خنياگران و خواهش هاي نفساني سپرده است.

اسراف و تبذير

اينك به برخي از اسراف و تبذيرهاي حاكمان عباسي به ويژه هارون و وابستگانش اشاره مي شود. منصور به هر كدام از عموهايش كه ده نفر بودند در يك روز ده هزار درهم مي بخشد. هارون بعد از مرگش ششصد ميليون درهم و بيست و چهار ميليون دينار به ارث مي گذارد. (2) هارون صدها كنيز از بيت المال فراهم مي سازد. كنيزي به چهل هزار درهم و نيز كنيزي به بيست و چهار هزار دينار، خريداري مي كند. كنيزي ديگر به سي و شش هزار دينار يك شب با او به سر مي برد و او را به فضل بن ربيع وزيرش هديه مي كند. (3) وي در يك مجلس به خاطر غناي ابراهيم موصلي، محكوميت زندان وي را مي بخشد. (4) «الآغاني» مملو از اين نوع خبرهاست. هزينه هر وعده سفره هارون ده هزار درهم بود و براي هر وعده وي سي نوع خورشت مي پختند. (5) جعفر برمكي وزير هارون سر سفره غذا از وي

ص: 150


1- 379. تاريخ الخلفاء، ص 353، البداية و النهاية، ج 10، ص 176.
2- 380. مروج الذهب، ج 3، ص 308.
3- 381. الآغاني، ج 5، ص 112.
4- 382. همان، ص 137.
5- 383. حضارة الاسلام في دارالسلام، ص 87.

مي پرسد مي داني هر لقمه غذاي شما چه مقدار هزينه برداشته است؛ هارون مي گويد سه درهم. وي مي گويد چهارصد هزار درهم!! زيرا از روزي كه گوشت بچه شتر خواسته بودي هر روز يك بچه شتر ذبح شده تا امروز كه درخواست آن غذا را نموده اي براي شما فراهم باشد. (1) آشپز هارون سفره را با زبان ماهي تزيين مي نموده كه هر پيش دستي آن هزار درهم هزينه بر مي داشته است. (2) . مراسم جشن عروسي هارون با «زبيده» بي نظير بود. ظرف هاي طلاي پر از نقره و ظرف هاي نقره پر از طلا. براي دري كه هارون به زبيده هديه نمود، نتوانستند قيمت بگذارند. اسراف و تبذيري كه در قصر هارون بود در كاخ هاي قيصرهاي روم و كسري هاي ايران سابقه نداشت! خيزران مادر هارون هنگام مرگ تنها ميراث غلاتش يك ميليون و شش صد هزار درهم بوده است. (3) . محمد بن سليمان فرزند منصور و فرمانده سپاه هادي عباسي در حادثه دلخراش فخ، فرماندار اهواز، بصره، عمان و فارس بود. هر روز صد هزار درهم پس انداز داشت. (4) وي تا هنگام مرگ، آن قدر زراندوزي كرده بود كه هارون دستور داد اموالي كه به كار حكومت مي خورد از بصره انتقال بدهند كه تنها يك قلم آن 60 ميليون درهم بوده است. (5) وي در بصره قصري

ص: 151


1- 384. البداية و النهاية، ج 10، ص 26، ص 23، تحليلي از زندگاني امام كاظم عليه السلام، ج 2، ص 45.
2- 385. مروج الذهب، ج 3، ص 363.
3- 386. همان، ص 336.
4- 387. همان، ص 326.
5- 388. طبري، ج 7، ص 191 و 193، الكامل، ج 5، ص 285.

بنا مي كند كه نظير نداشته است. (1) ابراهيم موصلي شاعر ثناگوي دربار هنگام مرگ ميراثي 24 ميليون درهمي بر جامي گذارد. (2) . هيچ يك از خلفا به مقدار هارون ميراث ننهاد. تنها جواهرات وي به غير غلات و مستغلات صد ميليون دينار بوده است. (3) هارون به مروان بن ابي حفصه شاعر ثناگوي معروف كه در ستايش وي شعر گفت پنج هزار دينار و ده غلام و خلعت هاي بسيار بخشيد. (4) هارون به هر بيت شعر كه در ستايش عباسيان گفته مي شد هزار دينار صله مي داد. (5) اين حكومت داري ننگين هارون عباسي است. حكومت داري و دنياخواهي كه بي ارزش ترين و پست ترين مي باشد. (6) . زبيده دختر جعفر و نوه منصور دوانيقي از خليفه زادگان اشراف عباسيان به شمار مي رفت. وي با هارون الرشيد ازدواج مي كند. وي مادر «امين» خليفه عباسي و جانشين هارون نيز مي باشد. مادر مأمون فرزند ديگر هارون كه بعد از كشتن امين به خلافت رسيد، «مراجل» نام داشته و كنيز بوده است. (7) . در مراسم عروسي زبيده با هارون كه در قصر خلد (كاخ جاويد) با شركت انبوهي جمعيت برگزار مي شود، هارون به غير از هزينه هايي كه از

ص: 152


1- 389. مروج الذهب، ج 3، ص 338 و 363.
2- 390. البداية و النهاية، ج 10، ص 217.
3- 391. همان، ص 240.
4- 392. طبري، ج 7، ص 181.
5- 393. مروج الذهب، ج 3، ص 365.
6- 394. ابن سماك به هارون گفت، اگر نتواني آب را بنوشي حاضر هستي چه مقدار از اموال خود را بپردازي. هارون گفت نصف آن را. وي گفت اگر نتواني قضاي حاجت كني چه مقدار حاضري، هارون گفت همه اش را. ابن سماك گفت مال و منالي كه با يك آب نوشيدن و يا يك دست شويي رفتن به هدر رود، چه ارزشي دارد! طبري، ج 7، ص 289.
7- 395. طبري، ج 7، ص 291، وفيات الاعيان، ج 2، ص 314، شماره 242.

اموال شخصي خود مصرف مي كند (!) رسما پنجاه ميليون درهم از بيت المال هزينه كرد. مراسمي كه در ميان مسلمانان بي نظير بوده است. زبيده هنگامي كه محمد امين را به دنيا آورد مروان بن ابي حفصه در ستايش وي شعر گفت. هارون سه هزار دينار به وي صله داد. زبيده دستور داد دهان وي را پر از گوهري كنند كه ده هزار دينار ارزش داشت. (1) زبيده صد كنيز در دربار داشت كه قرآن حفظ مي كردند و هماره صداي خواندن قرآن در قصر زبيده بلند بود. (2) . زبيده هنگامي كه در سال 190 به حج رفت (3) و مشاهده كرد كه مردم مكه از بي آبي رنج مي برند، دستور داد از بيرون حرم از كوه هاي طائف تا مكه، 60 كيلومتر كانال كشي نموده و براي مكه آب فراهم نمايند. هنگامي كه اين تصميم را گرفت به وي گفتند هزينه آن زياد خواهد شد، وي گفت انجام خواهم داد حتي اگر هر يك كلنگ زدن آن به يك دينار تمام شود، هزينه كانال كشي از يك ميليون و هفت صد هزار دينار بالا مي زند. هزينه حج زبيده كه 60 روز به طول انجاميد، به 54 ميليون دينار رسيد. (4) اين آب هنوز هم به سمت مكه جاري و معروف به عين الزبيده (چشمه زبيده) است. جدول و كانال آن بسيار دقيق و محكم در عمق دو سه متري زمين ساخته شده است. (5) البته اين مورد يكي از موارد مصرف صحيح اموال عمومي

ص: 153


1- 396. وفيات الاعيان، ج 2، ص 316.
2- 397. همان، ص 314.
3- 398. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 378.
4- 399. وفايت الاعيان، ج 2، ص 314.
5- 400. سفرنامه مكه، ص 121.

مي تواند باشد. ليكن آن گونه هزينه نمودن اموال عمومي توسط هارون و وابستگانش و آن گونه بذل و بخشش هاي بي حساب با كدام يك از شؤون ديني همخواني دارند؟! بيت المال مسلمين و اموال عمومي را اين گونه هزينه نمودن و اين گونه تباه نمودن، اين گونه خواسته هاي نفساني را ارضا نمودن با كدام يك از شؤون ديني همخواني دارد؟ جز اين كه گفته شود اين رفتارها با اسلام فاصله زيادي دارند. اين تبذيرها، رفتار شيطاني است، ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين؛ (1) «اسرافكاران و مبذرين، برادران شياطين هستند.» آري، اين گونه افراد ناشايست زمام امور مسلمانان را عهده دار مي شوند! اين گونه رفتار اشرافي گري شايد با نفوذ ديگراني مانند برمكي هاي ايراني تبار در دربار عباسي رواج گسترده پيدا كرد. زيرا حكومت داري عباسيان اين تفاوت را با امويان داشت كه هر مقدار امويان از نفوذ غير عرب بلكه غير از تبار امويان در دستگاه حكومت مانع مي شدند، عباسيان درها را به سوي بيگانگان، عرب و عجم باز مي گشودند. از اين درهاي باز همان گونه كه كتاب ها و فرهنگ ها و فلسفه ها و طب و علم نجوم به درون جامعه اسلامي و مديريت حاكمان عباسي نفوذ نمود، آداب و رسوم كسري و قيصرها نيز رواج پيدا كرد. (2) اوج اين نفوذ در زمان هارون به وسيله برمكي ها و در زمان متوكل به وسيله ترك ها شكل گرفت. با اين تفاوت كه هارون

ص: 154


1- 401. اسراء، 27، حضارة الاسلام في دارالسلام، ص 87 و 88.
2- 402. در زمان هارون بلكه منصور ترجمه كتاب هاي بيگانگان و نيز تبادل فرهنگ ها و تمدن ها آغاز شد و در زمان مأمون به اوج خود رسيد. ممكن است در كتاب «امام رضا عليه السلام الگوي زندگي» در اين رابطه توضيح بيشتر مطرح شود. انشاء الله.

پيش از اين كه برمكي ها بساط خلافت هارون را برچينند، آنان را قلع و قمع نمود. ليكن ترك ها با نفوذ در دربار، متوكل عباسي را به قتل رساندند.

برامكه

اولين سمت حكومتي را سفاح در اختيار خالد بن برمك قرار داد. (1) آنگاه منصور در سال 158 به يحيي بن خالد بن برمك استانداري موصل را واگذار نمود! (2) يحيي بن خالد اولين برمكي است كه در زمان هارون به پست وزارت تكيه مي زند. هارون در روزهاي اول خلافتش براي قدرداني از تلاش هاي يحيي در رسيدن هارون به مسند خلافت وي را به منصب وزارت انتخاب و به وي مي گويد تو بودي كه مرا به اين مسند نشاندي، انت الذي اجلستني في هذا المجلس. (3) هارون وي را وزير تام الاختيار خود قرار داده و همه اختيارات را به وي تفويض مي نمايد. (4) . تقرب برامكه در دربار عباسيان و هارون تا آن مقدار شد كه هارون خواهرش «عباسه» را كه در لهو و لعب و خنياگري نيز زبان زد بود، به اصرار به عقد جعفر برمكي (جعفر بن يحيي) درآورد؛ البته با وي شرط مي كند كه با عباسيه همبستر نشود! (5) . مدت حكومت و وزارت تام الاختيار و به تعبيري خلافت برمكيان 17 سال، تا كشته شدن جعفر برمكي در زمان هارون به طول مي انجامد. (6) هارون

ص: 155


1- 403. طبري، ج 6، ص 409.
2- 404. همان، ج 7، ص 40.
3- 405. الكامل، ج 5، ص 192، مروج الذهب، ج 3، ص 337.
4- 406. طبري، ج 7، ص 190.
5- 407. همان، ص 376.
6- 408. همان، ص 381.

كه به اصرار خواهر خويش، عباسه ملكه دربار را به عقد جعفر برمكي در مي آورد بعد از چند سال به يكي از نديمان و خادمان خود (ياسر) دستور قتل جعفر را صادر مي كند و ياسر نيز سر جعفر را به خدمت هارون مي آورد. آنگاه هارون دستور مي دهد كه ياسر را هم به قتل رسانند و مي گويد توان ديدن قاتل جعفر را ندارم! (1) .

بزم برامكه

برامكه از فرصت اقتدار سياسي بهره كافي برده و موقعيتي براي خويش پديدار ساختند. به اموال و كنيزان فراواني دست يافتند. به كام جويي و لهو و خوش گذراني روي آوردند. برمكيان در آراستن بزم و اسراف و تبذير با عباسيان مسابقه گذاشتند و از عباسيان نيز پيشي گرفتند. جعفر برمكي تمام باغات را در اختيار گرفته بود و هر جا قدم مي نهاد، باغ وي به حساب مي آمد. (2) جعفر برمكي براي احداث يك قصر دو ميليون درهم هزينه نمود. (3) . مادر جعفر صد كنيز كه هر كدام رنگ و مدل لباس هايشان با هم متفاوت بودند در قصر داشت. (4) هارون هنگامي كه به بزم برامكه وارد شد از ديدن منظره هاي متنوع و از بوي عطرهاي گوناگون كنيزان بي هوش شد. (5) . اسراف و تبذير برامكه آن مقدار اوج گرفته بود كه زبان زد همگان شده بود، چنانچه اگر سردمداران حكومتي به اسراف و تبذير روي مي آوردند، به

ص: 156


1- 409. همان، ص 379 و 380.
2- 410. حياة الحيوان، ج 2، ص 162.
3- 411. حضارة الاسلام في دار السلام، ص 127.
4- 412. تحليل زندگاني امام كاظم عليه السلام، ج 2، ص 56.
5- 413. حضارة الاسلام في دارالسلام، ص 112.

ايشان گفته مي شد، الملوك يتبرمك. (1) اين ها نمونه هايي از فساد و تباهي عباسيان و درباريان آنان مي باشد.

فرجام برمكي ها

برامكه براي چنگ اندازي به حكومت، خوش خدمتي را به عباسيان به نهايت رساندند. حتي در اين مسير از دشمني با اهل بيت عليهم السلام نيز باز نايستاده، به ستيز با عترت برخاستند. آنان بر شاخص عترت چون موسي بن جعفر عليه السلام ستم روا داشتند، و لقد كان برامكة مبغضين علي بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مظهرين لهم العداوة. (2) اين رفتار باعث شد كه برامكه مورد نفرت و نفرين علي بن موسي عليه السلام قرار گيرند. امام رضا عليه السلام در صحراي عرفات بر آنان نفرين نمود و آنان به سرنوشت نكبت باري دچار شدند، كان ابوالحسن عليه السلام واقفا بعرفة يدعو... فقال اني كنت ادعو الله تعالي علي البرامكة بما فعلوا بأبي عليه السلام فاستجاب الله لي اليوم فيهم. (3) «امام رضا عليه السلام در عرفات در حال وقوف فرمود من برامكه را به خاطر ستمي كه بر پدرم روا داشته بودند، نفرين كردم و خداوند دعاي مرا برآورده كرد». بعد از نگون بختي برامكه كه هارون همه را دستگير و زنداني نمود و جعفر برمكي را به قتل رساند، «عتابه» مادر جعفر در كمال نگون بختي در روز عيد قربان به روي پوست گوسفندي نشسته بود. هنگامي كه از وي علت آن را پرسيدند، گفت من در چنين روزي صد كنيز خدمت گذار داشتم كه مدل

ص: 157


1- 414. همان، ص 129.
2- 415. عيون، ج 2، ص 246.
3- 416. همان، ص 245، دلائل الامامة، ص 190.

لباس هاي آنها با هم متفاوت بود! اكنون به دو عدد پوست گوسفند يكي زيرانداز و ديگري روانداز بسنده نموده ام. (1) . آري عاقبت تبهكاري اين چنين است! اين رفتارها پي آمد حاكميت جريان اجتماعي است كه عباسيان پديدار ساخته اند. اين رفتارها از آثار حاكميت جريان اجتماعي عباسيان مي باشد. اينك بايد بررسي نمود كه جريان اجتماعي تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام چه موضعي در اين راستا داشته است؟!

قيام هاي علويان

عباسيان بيدادگري را بدانجا رساندند كه افراد غيرتمند و دين باور جامعه رفتار آنان را بر نمي تابيدند. عباسيان با عنوان جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر مردم ستم هاي گوناگون روا داشتند. با چالشگران با خشونت تمام برخورد نمودند. عباسيان هر مانعي را كه بر سر راه حكومت داري آنان سبز مي شد، از ميان بر مي داشتند. حتي اگر با ريختن خون افراد تمام مي شد. عباسيان به ويژه هارون در بزم و لهو و لعب و فساد و تباهي غوطه ور شدند. در زمان عباسيان، علويان هيچ گاه حكومت آنان را تأييد ننمودند؛ بلكه در برابر آنان به ستيز برخواستند. علويان تا پاي خون با ستمگران به ستيز برخاسته و از آرمان هاي خود دفاع نمودند. در نهايت در اين راه بسياري از آنان كشته شدند. در اين فرصت به برخي از قيام ها و انقلاب هايي كه عليه عباسيان از سوي علويان شكل گرفته است، مي پردازيم. اين قيام ها نموداري از موضع گيري جريان اجتماعي تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام در برابر عباسيان مي باشد.

ص: 158


1- 417. كتاب الوزراء و الكتاب، ص 155، مروج الذهب، ج 3، ص 383.

در آغاز حكومت عباسيان به خاطر شعارهاي فريبنده آنان، امور سياسي بر بسياري از شيعيان و علويان نيز مشتبه شده بود. برخي بر اين گمان بودند كه عباسيان به حق حكومت داري خواهند نمود. ليكن با تداوم موضع گيري هاي به ناحق عباسيان و آشكار شدن ستم ها و فساد و تباهي آنان، پرده نفاق كنار رفته و علويان در مقابل عباسيان قرار گرفتند. بدين خاطر مشاهده مي شود قيام هايي عليه آنان شكل مي گيرد. حركت هاي اجتماعي علويان بر غم عباسيان در حقيقت همان چالش جريان اجتماعي تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام بر ضد عباسيان مي باشد. قيام هاي علويان را به دو گروه سادات حسني عليه السلام و سادات حسيني عليه السلام مي توان تقسيم نمود كه انگيزه و اهداف آنان مشترك مي باشد. برخي از اين حركت ها مانند قيام زيد بن علي بن الحسين عليه السلام و يحيي بن زيد در زمان پايان حكومت امويان شكل گرفته است. برخي ديگر در زمان منصور عباسي پديدار شدند كه عباسيان با شكست ها و پيروزي هايي با آنان روبرو شدند. تعدادي از علويان در زمان منصور به خاطر چالشگري عليه عباسيان دستگير و زنداني شدند. تعداد زيادي نيز مانند نفس زكيه و ابراهيم به شهادت رسيدند كه شرح آن در نوشتار امام صادق عليه السلام آمده است. (1) . اينك برخي موارد ديگر حركت هاي علويان و برخورد عباسيان با آنان را از زمان «مهدي» فرزند منصور يادآوري مي نماييم. علي بن عباس بن الحسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام در زمان مهدي در بغداد قيام نمود و مردم را فراخواني كرد و تعدادي از علويان زيديه از وي حمايت

ص: 159


1- 418. امام صادق عليه السلام الگوي زندگي، ص 212.

نمودند. به دستور مهدي وي را دستگير و زنداني مي كنند. با وساطت حسين شهيد فخ وي از زندان آزاد مي گردد؛ ليكن در همان هنگام آزادي، وي را مرموزانه مسموم مي كنند. آثار سم در وي تأثير عميق نهاده و بدن مستهلك شده و اعضاي بدن گسسته گشته بعد از رسيدن به مدينه بعد از سه روز رحلت مي كند. (1) . ابويحيي عيسي بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام در اثر مخالفت با عباسيان تحت تعقيب قرار مي گيرد؛ وي متواري مي شود. دست ستم بني عباس به وي نمي رسد. ابويحيي به تلاش هاي خود ادامه مي دهد تا به همين حالت رحلت مي كند. (2) . مدت خلافت يازده ساله مهدي نيز پايان مي يابد، نوبت به حكومت داري هادي فرزند پليدش مي رسد كه در فرصت كوتاه يك ساله جنايات ماندگاري از خود به يادگار مي نهد و تعداد بسياري از علويان را به شهادت مي رساند.

قيام حسين، (شهيد فخ)

در زمان هادي عباسي در سال 169 هجري حركت بزرگي از جانب علويان به رهبري حسين بن علي بن الحسن بن الحسن بن الحسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام (مادر وي زينب بنت عبدالله بن الحسن مي باشد) (3) پديدار مي شود. اين حركت در زمان امام كاظم عليه السلام مشابه حركت زيد بن علي بن

ص: 160


1- 419. مقاتل الطالبين، ص 342.
2- 420. همان.
3- 421. بحار، ج 48، ص 161.

الحسين عليه السلام در زمان امام صادق عليه السلام مي باشد و اهميت هر دو قيام بسيار زياد است. همان گونه كه زيد در حركت خود با امام صادق عليه السلام مشاوره نمود و از امام رهنمود گرفت و نهضت خويش را ساماندهي نمود، حسين شهيد فخ نيز با امام كاظم عليه السلام مشاوره كرد و از حضرت رهنمود گرفت و قيام خود را ساماندهي كرد. برخورد با اين دو حركت نيز بسيار فجيع و دلخراش بود. همان گونه كه امويان جنازه زيد را چهار سال در كناسه كوفه به دار آويختند، (1) عباسيان نيز با قيام شهيد فخ همان گونه برخورد نمودند و فاجعه عميق به بار آوردند كه بعد از حادثه دلخراش كربلا، فاجعه فخ بي نظير به حساب آمده است. امام جواد عليه السلام فرمودند فاجعه اي مرگ بارتر و دلخراش تر از فاجعه فخ بعد از حادثه كربلا براي ما پديد نيامده است، لم يكن لنا بعد الطف مصرع اعظم من فخ. (2) . همان گونه كه امام صادق عليه السلام از زيد به عنوان شهيد ياد نمود (3) ، امام كاظم عليه السلام نيز قيام شهيد فخ را تأييد نمود و از وي به عنوان آمر به معروف و ناهي از منكر و فرد بي نظير ياد نمود. (4) .

پيش گويي ها

حادثه مهم كه جريان هاي اجتماعي را پديدار مي سازد و سال هاي متمادي در جامعه نفوذ و جاري مي گردد، از آن مرحله اهتمام بهره ور

ص: 161


1- 422. الكامل، ج 4، ص 269، مقاتل الطالبين، ص 139.
2- 423. عمدة الطالب، ص 223.
3- 424. اعيان الشيعه، ج 7، ص 121.
4- 425. مقاتل الطالبين، ص 380.

مي باشد كه در مورد وي پيش گويي شود. همان گونه كه در مورد نهضت و شهادت حسين بن علي عليه السلام پيش گويي هايي از جانب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ديگر شاخص هاي عترت انجام گرفته بود؛ در مورد نهضت زيد شهيد و عاقبت وي نيز امام صادق عليه السلام پيش گويي نموده بود؛ در مورد نهضت شهيد فخ نيز اين پيش گويي ها شكل گرفته است. هنگامي كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از سرزمين فخ در اطراف مكه (1) عبور مي كرد، از مركب خويش پياده شد؛ دو ركعت نماز خواند آنگاه گريه نمود. از حضرت علت گريه را پرسيدند، فرمود در اين مكان مردي از فرزندان من كشته خواهد شد كه پاداش شهيدان همراه وي، پاداش دو شهيد خواهد بود، أجر الشهيد معه أجر شهيدين. (2) رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از حسين و يارانش با عنوان «شهيد» ياد مي كند. امام صادق عليه السلام هنگام عزيمت به مكه به ساربان خويش سپرده بود هنگامي كه به سرزمين فخ رسيدند ايشان را باخبر سازد. ساربان مي گويد وقتي به سرزمين فخ رسيديم حضرت در محمل خويش خواب بود؛ وي را بيدار نمودم و گفتم اينجا سرزمين فخ است. حضرت از مركب پياده شده و وضو گرفتند و دو ركعت نماز خواندند و دوباره بر مركب خويش سوار شدند. از حضرت پرسيدم اين اعمال نيز جزء مناسك حج مي باشد. فرمودند خير، ليكن در اين مكان يكي از اهل بيت من با گروه همراهش كشته خواهند شد كه ارواح آنان پيش از بدنشان به بهشت خواهد رفت، تسبق ارواحهم أجسادهم الي الجنة. (3) .

ص: 162


1- 426. اين مكان اكنون داخل شهر مكه قرار دارد، در خيابان شهدا، بلوار مسجد تنعيم به سمت مسجد الحرام، روبروي پمپ بنزين سمت راست قرار دارد. و بسياري از زائران بيت الله، مزار اين شهدا را زيارت مي كنند.
2- 427. مقاتل الطالبين، ص 367.
3- 428. همان.

مشاوره

سايه ستم و بيدادگري عباسيان در تمام كشور پهناور اسلامي گسترده است. فشارها بر امت اسلامي به ويژه علويان هماره رو به گسترش است. در مدينه كه پايگاه علويان است آن مقدار سخت گيري مي نمايند كه اسحاق بن عيسي والي عباسيان، علويان را وادار مي سازد هر روز حضور و غياب شوند! تحمل اين اوضاع بر علويان علاوه بر فساد و تباهي كه در دربار عباسيان رواج پيدا كرده و با عنوان جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هر جنايت و تباهي را مرتكب مي شوند، بسيار سخت است. اين اوضاع غيرتمندان علوي را وادار مي سازد به اقدام عليه عباسيان دست زنند. حسين شهيد فخ از علوياني است كه به يك اقدام بزرگ دست مي زند. حسين چون مي خواهد قدم در ميداني بس خطرناك نهد، در آغاز كار به حضور امام كاظم عليه السلام مي رسد و با وي در مورد اقدامش گفتگو مي نمايد و نظر موافق امام را به دست مي آورد، ما خرجنا حتي شاورنا اهل بيتنا و شاورنا موسي بن جعفر عليه السلام فأمرنا بالخروج. (1) . موسي بن جعفر عليه السلام در گفتگوي با حسين، اوضاع را تحليل نمود و از عاقبت اقدام حسين خبر داد. امام به وي فرمود: اينان (عباسيان) ايمانشان ظاهري است و در حقيقت نفاق و شرك است. اينان افرادي فاسقند، تو را خواهند كشت. پس نيكو شمشير بزن، و شما را در نزد خداي سبحان گروهي ثابت قدم و مأجور مي بينيم، انك مقتول فأجد الضراب فان القوم فساق يظهرون ايمانا و يضمرون نفاقا و شركا فانا لله و انا اليه راجعون و عند الله عزوجل

ص: 163


1- 429. مقاتل الطالبين، ص 372.

أحتسبكم من عصبة. (1) اين گفتار امام عليه السلام دو هدف را تأمين مي كند، هم ماهيت حاكمان عباسي را آشكار مي سازد و هم اقدام حسين شهيد فخ را عليه آنان تأييد مي نمايد. شهيد فخ بعد از به دست آوردن نظر موافق امام كاظم عليه السلام به عده اي از يارانش مانند فرزندان عبدالله بن الحسن، يحيي و سليمان و ادريس و عبدالله بن الحسن الافطس و عبدالله بن اسحاق و عبدالله بن جعفر، در صبح دم وارد مسجد نبوي صلي الله عليه و آله و سلم شريف شده مؤذن را وادار مي سازند در اذان صبح، «حي علي خير العمل» كه نشان يك حركت و حادثه بزرگ علوي مي باشد، به جاي «الصلوة خير من النوم» سر دهد. با شنيده شدن اين جمله از مأذنه مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم اوضاع مدينه ملتهب مي گردد؛ عده اي به سمت مسجد نبوي روي مي آورند. نگهبانان حكومتي با هواداران شهيد فخ درگير و كشته مي شوند. آنگاه نماز صبح خوانده مي شود و شهيد فخ سخنراني نموده اهداف قيام و حركت خويش را بيان مي كند. وي بعد از حمد و ثناي خدا، اظهار مي دارد: من فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در حرم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر منبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شما را به سنت و راه و روش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرا مي خوانم. آيا شما پاره تن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را رها مي سازيد (منظور امام كاظم عليه السلام مي باشد) و آثار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در در و ديوار و سنگ ها جستجو مي نماييد، ايها الناس، أتطلبون آثار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في الحجر و العود و تتمسحون بذلك و تضيعون بضعة منه. (2) .

ص: 164


1- 430. اصول كافي، كتاب الحجة، باب ما يفصل به بين دعوي المحق... حديث 18، مقاتل الطالبين، ص 376 و 383.
2- 431. همان، ص 376.

وي هنگام بيعت با يارانش اظهار مي دارد من با شما بر كتاب خدا و سنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پيمان مي بندم. هيچ گاه نبايد از فرمان خدا سرپيچي شود. پيمان مي بندم بر عدالت و تساوي با مردم رفتار كنم و با دشمن بستيزم. اگر بر عهد خود وفا نكردم هيچ پيماني بر عهده شما ندارم، فلا بيعة لنا عليكم. وي اضافه مي كند: شهادت در راه خدا آرزوي من است؛ اين راه را حتي اگر تنها بمانم، ادامه خواهم داد، و الله لو لم يكن معي غيري لحاكمتكم الي الله عزوجل حتي الحق بسلفي. (1) . اين گونه حسين شهيد فخ فردي مجاهد و نستوه است و در راه خدا جان خويش را ايثار مي نمايد. اين گونه حسين شهيد فخ فردي وارسته از دنيا است و سر خويش را به دست گرفته به ميدان جهاد و ستيز با ستمگران عباسي قدم نهاده است. شهيد فخ گفت طلا و نقره با خاك در نزد من يكسان مي باشند، ان الذهب و الفضة و التراب عندي بمنزلة واحد. (2) شعار حركت اجتماعي حسين شهيد فخ «المرتضي من آل محمد عليه السلام» (3) همانند شعار قيام زيد شهيد مي باشد. مدينه از قيام شهيد فخ استقبال مي نمايد و حتي مردم كوفه نيز از قيام وي با خبر شده و حمايت مي نمايند. (4) شهيد فخ بعد از تسخير مدينه به همراه سيصد تن از يارانش براي بهره وري از موسم حج و تسخير مكه راهي مكه مي شوند. (5) .

ص: 165


1- 432. همان، ص 378.
2- 433. همان، ص 371.
3- 434. تاريخ طبري، ج 7، ص 157.
4- 435. همان.
5- 436. بحار، ج 48، ص 164.

هنگامي كه هادي عباسي از قيام وي باخبر مي شود سپاهي به تعداد چهار هزار نفر به فرماندهي «محمد بن سليمان عباسي» و ديگر عباسيان مانند موسي بن عيسي، عباس بن محمد و... در مصاف با حسين شهيد فخ بسيج مي نمايد. (1) . از هنگام قيام حسين، تا روز شهادت وي نه ماه و هجده روز طول مي كشد. آنگاه اين سپاه در روز ترويه (هشتم ذي الحجه سال 169) در منطقه فخ (يك فرسخي مكه) با سپاه و ياران حسين درگير مي شود. (2) در اين درگيري نابرابر حسين شهيد فخ با حدود صد تن از يارانش كه بيشتر آنان علويان را تشكيل مي دادند، به طرز فجيعي به شهادت رسيدند. برخي را با اين كه امان مي دهند، با دست و پاي بسته به شهادت مي رسانند! برخي نيز اسير مي شوند. (3) سپاه هادي اسيران را به همراه سرهاي بريده شهدا براي هادي عباسي مي فرستند. بدن شهدا سه روز در بيابان مي ماند كه برخي اعضاي آنان را پرندگان مي خورند. (4) محمد بن سليمان به قاتل شهيد فخ (حماد) صد هزار درهم و صد دست لباس پاداش مي دهد. (5) . هادي عباسي دستور مي دهد اسرا را نيز به شهادت برسانند. حاكمان عباسي بعد از شهادت همراهان حسين، خانه هاي آنان را در مدينه آتش زده و ويران مي سازند و اموال آنان را غارت كرده، تمام اموال آنان را مصادره مي نمايند. (6) .

ص: 166


1- 437. طبري، ج 7، ص 158، مروج الذهب، ج 2، ص 327.
2- 438. طبري، ج 7، ص 155 و 160، عمدة الطالب، ص 223.
3- 439. شرح الاخبار، ج 3، ص 329، مروج الذهب، ج 3، ص 327.
4- 440. مروج الذهب، ج 3، ص 327.
5- 441. شرح الاخبار، ج 3، ص 328.
6- 442. مقاتل الطالبين، ص 380، 382.

هادي عباسي سر حسين و يارانش را براي موسي بن جعفر عليه السلام مي فرستد. هنگامي كه سرهاي شهدا را مقابل حضرت قرار مي دهند، امام استرجاع مي كند، (انا لله و انا اليه راجعون) و اظهار مي دارد: مضي و الله مسلما صالحا صواما قواما امرا بالمعروف ناهيا عن المنكر ما كان في اهل بيته مثله. (1) «سوگند به خدا وي راهي رفت در حالي كه مسلمان و شايسته بود و هماره روزه دار و شب زنده دار بود. آمر به معروف و ناهي از منكر بود، همانند وي در ميان اهل بيتش وجود نداشت.» اين گونه امام كاظم عليه السلام اين نهضت را تأييد و از رهبر آن ستايش مي نمايد! دست آورد اين نهضت بزرگ را مي توان اين گونه بيان كرد.

دست آورد قيام شهيد فخ

نكات مهم اين جريان را كه جلوه شفاف جريان تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام مي باشد، اين گونه مي توان بيان كرد: الف: در زمان عترت همه حركت ها و شورش ها با مشاوره و تأييد و عترت شكل نمي گرفته است. عترت نيز از همه حركت ها و شورش هاي اجتماعي عليه امويان و عباسيان حمايت نمي كرده است. ب: بسياري از نهضت ها و شورش هايي كه عليه امويان و عباسيان در زمان امامان شكل مي گرفت، براي خدا و براي استقرار عدالت و ستيز با ستم بوده و مورد رهنمود و حمايت عترت بوده است؛ مانند نهضت زيد بن علي بن الحسين عليه السلام و يحيي بن زيد در زمان امام صادق عليه السلام؛ نيز مانند نهضت شهيد فخ در زمان امام كاظم عليه السلام.

ص: 167


1- 443. همان، ص 380.

اين حركت ها موج بزرگ عليه امويان و عباسيان پديد مي آوردند. اين گونه امواج آن گونه پرخروش و بلند هستند كه در نهايت كشتي حكومتي آنان را در كام خويش غرق مي نمايد. البته اين عاقبت جريان هاي حق طلب عليه جريان هاي ستم مي باشد. اين سنت هاي اجتماعي الهي است كه در جامعه هماره جاري مي باشد، فنقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق. (1) «به واسطه حق بر باطل مي تازيم تا حق مغز باطل را متلاشي نمايد، باطل بي پايه و از بين رفتني است.» اين يكي از سنت هاي اجتماعي الهي است كه در جامعه در جريان است. سنت هاي اجتماعي الهي جايگزين ندارند، سنت هاي الهي تغيير نمي پذيرند، و لن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنة الله تحويلا. (2) . ج: اين حركت ها سبب تداوم و استقرار دين مي گردد، اگر اين حركت ها عليه ستم پيشگان نباشد، دين و ارزش هاي الهي و پايگاه هاي توحيد و خداپرستي ويران و منهدم خواهند شد، و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا. (3) . د: نهضت ها عليه ستم و ستمگران براي استقرار عدالت و ارزش هاي ديني، هيچ گاه هم سطح نيستند. بلكه بر اساس شرايط و جريان هاي اجتماعي زمان ها و نيز آگاهي و حمايت مردم و نيز رهبران نهضت بسيار متفاوت مي باشند. از اين رو اگر شرايط براي پديدار ساختن نهضت فراگير عليه ستمگران و غاصبان حقوق اهل بيت عليهم السلام براي شاخص هاي عترت چون امام

ص: 168


1- 444. انبياء، 18.
2- 445. فاطر، 43.
3- 446. حج، 40.

سجاد و امام صادق و امام كاظم عليه السلام فراهم نباشد، لزوما بدين معنا نيست كه اقدام ديگران در لايه هاي پايين تر مانند اصحاب سرشناس و برجسته امامان نيز اقدامي بي اثر است. بدين خاطر نهضت هاي ياران امامان مانند زيد و شهيد فخ مورد رهنمود و حمايت عترت قرار مي گيرد. زيرا در حد خود تأثير بسزايي در ستيز با ستم و ستمگران و تباهي خواهد داشت. از اين رو تحليل هاي نكوهيده از اين گونه نهضت ها بي پايه مي باشد. بر اين اساس اگر شرايط براي امام كاظم عليه السلام فراهم نيست، بدين معنا نيست كه نهضت و قيام فردي چون شهيد فخ بي نتيجه باشد و مورد حمايت قرار نگيرد، بلكه به طور كامل مورد توجه و رهنمود امام كاظم عليه السلام قرار مي گيرد. قيام حسين، شهيد فخ يك جريان اجتماعي عليه حاكمان ستم پيشه عباسي بود و آسيب سختي بر آنان وارد ساخت. با توجه به اين كه حسين از علويان بود و قيامش مورد تأييد امام كاظم عليه السلام نيز بود، موجب رسوايي عباسيان در ادعاهاي خويش شد و سبب گشت مردم بيشتر از رفتار و فساد و تباهي آنان باخبر شوند. وظيفه بزرگ ديني كه نهي از منكر باشد، شكل گرفت. گرچه حسين و يارانش در مسير اين هدف بزرگ به شهادت رسيدند، ليكن به برخي از اهداف مهم خويش دست يافتند. بر اين اساس تعبير به اين كه قيام شهيد فخ شكست خورده، تعبير ناروا و ناشي از ناآگاهي برخي نويسندگان از اين حركت بزرگ است. همان گونه كه تعبير شكست از نهضت عاشوراي حسين بن علي عليه السلام بسيار ناروا و جاهلانه مي باشد. امام كاظم عليه السلام هم از عاقبت قيام شهيد فخ خبر داده بود و با توجه به عاقبت وي اين نهضت را تأييد نموده بود. چگونه مي توان به قلم آورد كه

ص: 169

قيام شهيد فخ شكست خورده است؟! آيا امام كاظم عليه السلام يك نهضت شكست خورده را مورد حمايت قرار مي دهد؟! هر كسي كه در راه اهداف نهضتش شهيد مي شود، نمي توان گفت شكست خورده است. در هر صورت برخورد عباسيان با علويان اين گونه است كه كشتن فردي مانند حسين و همراهانش را بسيار آسان مي يابند. موسي بن عيسي مي گويد علويان صاحب منصب حكومتند و از ما سزاوارتر به حكومت مي باشند، لكن الملك عقيم. اگر رسول الله هم در برابر حكومت داري ما مي ايستاد، با شمشير وي را از پاي در مي آورديم! لو أن صاحب القبر يعني النبي عليه السلام نازعنا الملك ضربنا خيشومه بالسيف. (1) توجه كنيد چگونه افرادي ادعاي جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را دارند؟! از خبر دادن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در مورد كشته شدن حسين شهيد فخ و خبر دادن امام صادق عليه السلام از اين جريان و ستايش هايي كه امام كاظم عليه السلام از رهبر اين نهضت نمود و وي را فردي شايسته، پايدار، صوام و قوام، آمر به معروف و ناهي از منكر معرفي مي نمايد، اين نكته به خوبي آشكار است كه نهضت شهيد فخ مورد تأييد عترت و امام كاظم عليه السلام بوده است. امام كاظم عليه السلام با اين اقدام كه بزرگترين چالش در برابر عباسيان مي باشد، موافق بوده است. امام كاظم عليه السلام با تأييد قيام شهيد فخ از يك جريان بزرگ اجتماعي عليه عباسيان حمايت مي كند. امام كاظم عليه السلام بزرگ ترين سد مستحكم در راستاي اهداف شوم عباسيان به شمار مي رود.

ص: 170


1- 447. مقاتل الطالبين، ص 380.

اين ارزش آفريني ها مورد نگر متوليان دين و خط سرخ شهادت و تشيع مي باشد. بدين خاطر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پيشاپيش در جايگاه و قتلگاه شهيدان فخ نماز مي گزارد. امام صادق عليه السلام از مركب پياده شده در منطقه فخ نماز مي گزارد و از حادثه اي مهم در آينده خبر مي دهد. بدين گونه امام كاظم عليه السلام از عاقبت نهضت حسين شهيد فخ سخن مي گويد و اين گونه از قيام آنان ستايش مي كند. با اين اقدام بزرگ چالش بزرگي در برابر عباسيان پديدار مي سازد. امام جواد عليه السلام نيز فاجعه را همانند فاجعه كربلا مي داند. اگر زمينه براي يك اقدام فراگير اجتماعي و پديدار ساختن يك نهضت براي امام كاظم عليه السلام فراهم نيست، ليكن اين نكته لزوما بدين معنا نيست كه ديگران نبايد عليه ستمگران عباسي اقدام اجتماعي شكل دهند. بدين خاطر قيام هايي از سوي علويان شكل مي گيرد و مورد توجه امام كاظم عليه السلام نيز مي باشد. قيام شهيد فخ كه ضربه اساسي بر حكومت عباسيان وارد ساخت و آنان را در انجام خيانت هاي وحشت ناك رسوا نمود، يك حركت بزرگ اجتماعي را ساماندهي نمود كه موضع علويان و نيز عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در قبال عباسيان آشكار ساخت. زيرا امام نهضت شهيد فخ را تأييد نمود و از رهبر نهضت و همراهان سترگش به خوبي ستايش كرد كه اين شفاف ساختن موضع عترت در برابر حكومت نابحق عباسيان مي باشد. حمايت شفاف امام از نهضت شهيد فخ تا بدانجا در جامعه مطرح بود كه هادي عباسي سر شهدا حادثه خونين فخ را به جانب امام كاظم عليه السلام مي فرستد. با اين كار دو هدف عمده را هدفگيري مي كند؛ يكي اين كه رهبري نهضت

ص: 171

را شفاف مي سازد كه همان امام كاظم عليه السلام است، ديگر اينكه به ديگران عبرت مي آموزد كه درگير شدن با حاكمان عباسي عاقبتش اين گونه است. از موضع گيري هادي عباسي كه سرهاي شهدا حادثه فخ را براي امام موسي عليه السلام مي فرستد، به خوبي آشكار است كه امام همام حامي و رهنمود دهنده قيام شهيد فخ مي باشد و قيام وي را در راستاي اهداف الهي و تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام مي ديده است. انديشه و ايثار شهيدان هماره فراسوي رهنمون آيندگان است. آيندگان بايد از آنان بياموزند كه چگونه مقابل ستم بايستند. چگونه دين و ارزش هاي الهي را در جامعه مستقر سازند. راه و انديشه شهيدان، نام و ياد آنان، مزار آنان نبايد از خاطره ها زدوده گردد. (1) . بعد از جنايت حكومت براي هادي عباسي هم همانند ديگران بي وفايي كرد و در همان سال (ربيع الاول سال 170) در گذشت و ستم و تباهي را به برادرش هارون واگذار نمود.

خشم هارون

«جبار بني عباس» لقب زيبنده هارون مي باشد. وي در دوران حكومت داري خويش جولان هاي بسيار داشته است. وي تلاش هاي برون مرزي فراوان انجام داده و فتوحاتي نيز به دست آورده است و كشتارهاي وحشتناكي صورت داده است. در سال 179 هنگام حمله فرمانده وي هيصم بن عبدالمجيد به يمن بيش از بيست هزار نفر كشته مي شوند. (2) .

ص: 172


1- 448. بر كساني كه براي زيارت خانه خدا به مكه مكرمه مشرف مي شوند، شايسته است كه از مزار شهدا فخ زيارت كنند و راه و نام آنان را گرامي دارند.
2- 449. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 359.

هارون صد و سي و پنج هزار نيرو با اشراف خودش براي فتح روم در سال 190 بسيج نمود و قله ها را فتح و شهرها را تخريب نمود. تنها در سواحل بحر شام شانزده هزار نفر را به اسارت گرفت. (1) هارون عبدالله بن مالك را با ده هزار نفر سپاه سواره نظام به منظور فتح خرميه آذربايجان بسيج نمود و بعد از قتل و اسارت بسيار، دستور كشتن اسرا را نيز صادر نمود. (2) اينها نمونه هايي از رفتارهاي برون مرزي وي مي باشد كه هارون را شايسته لقب «جبار بن عباس» نموده است. (3) . در درون كشور اسلامي هم سياست اصلي هارون سركوب و اذلال علويون مي باشد، كانت منصرفة الي اذلال العلويين. (4) وي در مورد زندگي اجتماعي و اقتصادي علويون مي گويد: فقر هذا و اهل بيته أسلم لي و لكم من بسط ايديهم و اعينهم، (5) «تنگ دستي ايشان (امام كاظم عليه السلام و اهل بيتش) آرامش بخش تر است براي من از گشاده دستي و گردن فرازي آنان». حكومت داري از مظاهر مهم دنياطلبي مي باشد. جاذبه هاي حكومت داري فرد را كور و كر مي سازد كه ارزش ها را ناديده انگاشته و زير پا نهد. الملك عقيم در حكومت داري به طور وسيع شكل مي گيرد كه حكومت داري خويشاوندي پدر و پسر و برادر و... نمي شناسد. هر كس در برابر حكومت ديگري قد علم نمايد، حاكم در صدد نابودي وي خواهد بود. آنگاه

ص: 173


1- 450. تاريخ طبري، ج 7، ص 259 و 260، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 381، الكامل، ج 5، ص 371.
2- 451. تاريخ طبري، ج 7، ص 274.
3- 452. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 352، پاورقي.
4- 453. حضارة الاسلام في دار الاسلام، ص 139.
5- 454. عيون، ج 1، ص 86، بحار، ج 48، ص 132.

خود كامگي و خشونت امويان و عباسيان در اين راستا بيش از ديگران خودنمايي مي نمايد. حاكمان بني عباس از آغاز روز اقتدار سياسي با عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم درگير شده اند. منصور جاسوس ها گمارده تا بعد از امام صادق عليه السلام جانشين وي را هر كس كه باشد شناسايي و از پاي درآورند. (1) همان گونه كه امام صادق عليه السلام را در همين راستا به شهادت رساند. هشام بن سالم هنگامي كه به حضور امام كاظم عليه السلام مي رسد و سؤال هاي خويش را مطرح مي سازد و جواب مي گيرد، امام به وي مي فرمايد اسرار را فاش نكني كه در اين صورت كشته خواهي شد. (2) ،منصور، ابومسلم را كه بيشترين خدمت در رساندن عباسيان به حكومت انجام داد، به قتل رساند. هارون در آغاز خلافت، برامكه را موثرترين عامل در اقتدار سياسي اش مي دانست و آنگونه از آنان تقدير نمود، ليكن هنگامي كه از آنان آزرده خاطر شد، آنان را زنداني كرد و جعفر برمكي فرزند يحيي را به قتل رساند. هارون محمد بن ابي عمير آزادي را كه از ياران خاص امام كاظم عليه السلام بود، در زندان سندي بن شاهك به مدت چهار سال به بند كشيد. وي را زير تازيانه و انواع شكنجه قرار داد تا از ارتباط وي با امام كاظم عليه السلام و سران شيعه باخبر شود. اين اقدام باعث شد كتاب هاي ابن ابي عمير را خواهرش از ترس حكومت دفن كند و برخي كتاب ها نيز در حجره زير باران از بين بروند. (3) منصور و هارون ديگر خلفاي عباسي دستشان به خون علويان و امام زادگان

ص: 174


1- 455. كشف الغمة، ج 3، ص 16.
2- 456. همان.
3- 457. رجال كشي، ص 590، رجال نجاشي، ص 326، شماره 887، معجم الرجال، ج 15، ص 290، ش 10043.

آلوده است. هارون دست و پا مي بريد و ميل گداخته به چشم ها مي كشيد. (1) هارون در يك اقدام وحشتناك شصت تن از علويان را سر مي برد. (2) خشم هارون آتشي شعله ور است كه هر مانعي را در سر اهداف حكومت داري مي سوزاند و خاكستر مي سازد! همانند برادرش هادي كه در حادثه فخ بيش از صد تن از علويان را شهيد كرد. (3) اين ها نمادها و نمونه هايي از اقدام هاي جنايت بار عباسيان مورد چالشگران به ويژه علويان مي باشد. در نظام حكومتي عباسيان كه داعيه جانشيني رسول الله و خويشاوندي حضرت را دارند، فساد و تباهي و ستم بيداد مي كند. در اين بخش به توضيح برخي از رفتارهاي آنان و موضع گيري هاي امام كاظم عليه السلام مي پردازيم. در اين قسمت تلاش هاي حضرت را در جهت حراست تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام و موقعيت اجتماعي حضرت و تلاش هاي اجتماعي و فرهنگي وي مورد نگر قرار مي دهيم تا انشاء الله در ضمن تحليل جريان هاي اجتماعي، موضع گيري و نقش حضرت در جريان هاي اجتماعي بيشتر شفاف شود. اينك بايد بررسي نمود هارون كه دست و پا مي بريد و بر چشم ها ميل گداخته مي كشيد، با چالشگران علوي چه رفتاري دارد؟

هارون و علويان

1 - يحيي بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن ابي طالب از ياران شهيد فخ است كه در حادثه فخ زنده مانده است. بعد از حادثه مدتي به صورت پنهاني در اين ديار و آن ديار سرگردان است، تا وارد بر ديلم مي شود.

ص: 175


1- 458. شجرة طوبي، ص 166.
2- 459. مروج، ج 3، ص 418، عيون، ج 1، ص 100 و ص 101.
3- 460. شرح الاخبار، ج 3، ص 329، مروج الذهب، ج 3، ص 327.

هارون فضل بن يحيي را مأمور تعقيب و دستگيري وي مي كند. فردي جاه طلب و چاپلوس از محل اختفاي وي آگاه شده پنهاني هارون را از آن مكان آگاه مي سازد. هارون بعد از تحقيق و اطمينان وي را مورد تشويق قرار داده و هزار دينار به وي صله مي دهد. هارون فضل را از جريان باخبر مي سازد. در نهايت به وي دسترسي حاصل مي كند. با وي نامه نگاري مي كند. يحيي كه يارانش بي وفايي نموده و پراكنده شده بودند، فريب وعده هاي فضل را مي خورند. فضل نيز هارون را در جريان امر قرار مي دهد و به وي امان مي دهد. يحيي وارد بر هارون در بغداد مي شود. در نهايت هارون وي را در نزد مسرور كبير زنداني مي كند. در حبس مي ماند تا جان مي سپارد. نقل هاي ديگر در شهادت ايشان اين است كه وي را زنده زنده داخل ديوار نهادند و نيز گفته شده وي را شبانه خفه نمودند و يا داخل چاه افكندند. (1) (افرادي چون يحيي بن مساوره، عامر بن كثير، سهل بن عامر و... همراه يحيي قيام نموده بودند). (2) . 2 - ادريس بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام از سپاه شهيد فخ مي باشد كه زنده مانده، بعد از حادثه به افريقا و مصر مي رود. در مصر وارد بر بني عباس مي شود. ليكن ميزبان فردي متدين بوده وي را به سلامت از مصر به سمت بربر عبور مي دهد. هارون از حضور وي در آنجا آگاه مي شود و با حيله و نيرنگ ادريس را مسموم مي نمايد و از پاي در مي آورد. از وي فرزندي كه به نام پدرش (ادريس) مي نامند، به جاي مي ماند كه در منطقه بربر رياست و مديريت بربر را بر عهده مي گيرد. (3) .

ص: 176


1- 461. مقاتل الطالبين، ص 388 تا 403، شرح الاخبار، ج 3، ص 330.
2- 462. همان، ص 404.
3- 463. همان، ص 406 تا 409، شرح الاخبار، ج 3، ص 331.

3 - عبدالله بن الحسن بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (ابن افطس) وي نيز از ياران شهيد فخ مي باشد كه شهيد فخ وي را به جانشيني خويش برگزيده بود. عبدالله از حادثه فخ زنده مي ماند. وي را به دستور هارون دستگير و به نزد وي مي آورند. هارون به وي مي گويد گزارش رسيده جمعي از زيديه را عليه حكومت عباسيان به نهضت فرا مي خواني، وي تكذيب مي كند. آنگاه جعفر بن يحيي برمكي را مأمور كشتن وي مي كند. جعفر سر عبدالله را بريده به همراه هداياي ديگر به حضور هارون مي فرستد. (1) . 4 - محمد بن يحيي بن عبدالله بن الحسن بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام پدرش يحيي به دستور هارون مسموم و شهيد شد. خود محمد نيز به دستور وي با حيله بكار بن عبدالله الزبيري زنداني مي شد و در زندان آن قدر غل و زنجيرها را سنگين نموده و بر وي سخت مي گيرند تا به شهادت مي رسد. (2) . 5 - بكار زبيري در ايام حكومتش از جانب هارون در مدينه حسين بن عبدالله بن اسماعيل بن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب عليه السلام را دستگير نموده و زير شكنجه و تازيانه وي را به شهادت مي رساند. (3) . 6 - هنگامي كه عباس بن محمد بن عبدالله بن علي بن الحسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام، را وارد بر هارون نمودند، هارون به وي بددهني نموده و به مادرش جسارت مي كند. وي پاسخ مي دهد؛ آنگاه هارون با ضربه آهنين به طور مستقيم وي را به شهادت مي رساند. (4) محمد بن جعفر بن يحيي بن عبدالله

ص: 177


1- 464. همان، ص 410، قاضي نعمان اين جنايت را به مأمون نسبت مي دهد، شرح الاخبار، ج 3، ص 335.
2- 465. همان، ص 412.
3- 466. همان، ص 413.
4- 467. همان.

بن الحسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام در بلاد مغرب قيام و عده ي زيادي از وي حمايت مي كنند. منطقه را تسخير و با عدل و خوش رفتاري حكومت مي كند. ليكن در نهايت به دستور هارون مسموم و رحلت مي كند. (1) . 7 - اسحاق بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام در زندان هارون جان مي سپارد. (2) . 8 - هارون با يك اقدام فاجعه آميز دستور مي دهد شصت تن از علويان را به شهادت برسانند. اين فاجعه را مرحوم صدوق در عيون درباره هارون روايت مي كند. (3) . 9 - جعفر بن محمد بن اشعث مربي و استاد فرزند هارون محمد امين، متهم به گرايش هاي تشيع بوده است. وزير اعظم هارون يحيي برمكي نيز از موقعيت جعفر بن محمد در هراس بوده است كه در مورد وي توطئه هايي در نزد هارون انجام مي دهد. هارون هماره رفتار جعفر را زير نظر داشته است تا شبي وي را احضار مي نمايد. جعفر بن محمد وقتي مي خواهد از منزل بيرون بيايد بر اين باور بوده است كه ديگر بازگشتي وجود ندارد. لذا پيشاپيش كفن پوشيده و حنوط مي كند به دربار هارون حاضر مي شود (!) (4) كه ديكتاتوري و ستم هارون تا اين حد باور و زبان زد همگان بوده است. 10 - در نهايت موسي بن جعفر عليه السلام كه بعد از سال ها زنداني شدن در زندان سندي بن شاهك، به دستور هارون به شهادت مي رسد؛ (شرح بيشتر در اين مورد خواهد آمد.)

ص: 178


1- 468. مروج الذهب، ج 3، ص 343.
2- 469. مقاتل الطالبين، ص 418.
3- 470. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ص 100 و 101.
4- 471. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 71، بحار، ج 48، ص 208.

عترت و عباسيان

در زمان عباسيان دو جريان مهم اجتماعي در جامعه اسلامي ايجاد نقش مي كند. يكي جريان اجتماعي كه عباسيان را به اقتدار سياسي رسانده و آنان را در مسند قدرت حراست مي كند. اين جريان، بزرگ ترين جريان زمان عباسيان مي باشد. اين جريان از اهرم هاي سياسي و اجتماعي بهره مي برد تا تاج و تخت را حراست كند و اقتدار سياسي عباسيان را كه در آرزوي آن بودند، حفظ نمايد. عباسيان براي حفظ اقتدار سياسي خود از سياست معمول دنياي سياست مداران بهره مي برند. براي آنان ارزش ها و معيارهاي خاصي ملاك نيست. آنچه مهم است به كارگيري ترفندهايي است كه اقتدار سياسي آنان را حراست نموده و توسعه دهد. همان گونه كه در به دست آوردن اقتدار سياسي نيز همين سياست هاي معمول را به كار بردند و هيچ گاه خود را ملتزم به رعايت معيارهاي ارزشي نمي ديدند. جريان ديگر، حركت هاي اجتماعي علويان و پديدار شدن قيام هاي گوناگون توسط علويان عليه عباسيان مي باشد. اين حركت هاي اجتماعي كه همان تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام ناميده مي شود، به رهبري عترت در جريان است كه البته اهداف خاصي را دنبال مي كند و براي رسيدن و حراست از آن اهداف، به معيارهاي ارزشي پاي بند است و به هيچ وجه از آنها عدول نمي كند.

ص: 179

هدف و انگيزه ي عترت

گر چه مي توان گفت رسيدن به اقتدار سياسي يكي از اهداف تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام مي باشد، ليكن اين هدف محوري نيست؛ بلكه هدف اصلي علويان و تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام به رهبري عترت حفظ و حراست از ارزش هاي ديني است. هدف اصلي مستقر ساختن باورهاي محوري دين و فراخواني جامعه به معارف و احكام و اخلاق ديني است. هدف اصلي طرح فضايل و ارزش هاي قرآن و عترت است كه ريشه عميق در فطرت انسان ها و مطالبات اجتماعي آنان دارد. هدف اصلي رسوا ساختن جريان هاي اجتماعي است كه به نام دين عليه ارزش هاي ديني اقدام مي نمايند. هدف اصلي افكندن نقاب نفاق از چهره حكومت داران امويان و عباسيان است كه چهره كريه آنان را آشكار و رسوا سازد تا فرصت زدودن دين به نام دين از آنها گرفته شود. هدف اصلي حراست از تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام است. بر اين اساس حركت هاي اجتماعي علويان و تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام همواره به اين هدف مصمم بوده است و بخش عمده اي از اهداف خويش را تأمين نمودند و تشكل همسوي اهل بيت را كه بزرگ ترين هدف است، حفظ و حراست نمودند. اينك رهبري جريان عباسيان به دست حاكمان عباسي چون هارون سپرده شده است و فرصت رهبري تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام نيز براي شاخص و الگويي چون موسي كاظم عليه السلام فراهم شده است. در اين مجال موضع گيري ها و موقعيت هاي اين دو جريان را بررسي مي نماييم. عمده و مهمترين موضع گيري عباسيان به ويژه هارون در برابر علويان در راستاي شاخص هاي عترت چون موسي بن جعفر عليه السلام مي باشد. حكومت داري

ص: 180

آن گونه چشم و گوش عباسيان را بسته كه هيچ ارزشي از ارزش هاي انساني و الهي را نمي بينند و لذا صداي هيچ حق طلبي را نمي شنوند. از اين رو آنان داعيه جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را دارند و با شعار «الرضا من آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم» تكيه بر مسند قدرت زده اند. درباره عباسيان شاعر ثناگوي... مي گويد: يا ابن الذي ورث النبي محمدا. (1) «اي كسي كه وارث پيامبري چون محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي باشي!» آنان كه قرابت و خويشاوندي و وراثت خويش را به رخ جهانيان مي كشند، در رفتار آنان شفاف مي شود كه تمام اينها سرپوش نهادن به اهداف سياسي و حكومت داري آنان مي باشد. عباسيان با فرهنگ سازي و جعل حديث اهداف خويش را پيش مي برند. غياث بن ابراهيم هنگامي كه علاقه مندي مهدي عباسي را به كبوتر بازي مشاهده مي كند، حديث رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در مورد سبق و رمايه اين گونه تحريف مي كند، لا سبق الا من حافر او نصل او جناح. (2) وي جناح را اضافه مي كند تا كار مهدي را مشروع جلوه دهد. رفتار عباسيان و برخورد آنان با چالشگران به ويژه علويان و به خصوص با شاخص هاي عترت چون موسي كاظم عليه السلام پرده نفاق را از چهره كريه عباسيان مي افكند و آنان را در ادعاهاي دروغين خويش رسوا مي سازد. عباسيان به خوبي مي دانند طرح شعارهاي فريبنده و انتساب خويش به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ادعاي جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بيشترين نقش را در جهت هموار ساختن راه و اقتدار سياسي آنان داشته است. آنان مي دانند كه اگر تشكل بزرگ علويان كه يك جريان بزرگ اجتماعي مي باشد، در برابر آنان بايستد،

ص: 181


1- 472. اعلام الهداية، ج 9، ص 93.
2- 473. تاريخ بغداد، ج 2، ص 193، نقل از اعلام الهداية، ج 9، ص 93.

چه آسيب مهمي به اقتدار آنان خواهد رسيد. بدين خاطر با حركت هاي اجتماعي ريز و درشت كه از سوي علويان پديدار مي شد، سخت برخورد مي نمودند و سران علويان را به هر وسيله اي، از سر راه خويش بر مي داشتند. عباسيان خوب مي دانستند كه بزرگترين جريان اجتماعي كه از درون جامعه اسلامي آنان را تهديد مي كند، جريان تشكل همسوي اهل بيت و علويان به رهبري امام كاظم عليه السلام مي باشد كه در سرتاسر جهان اسلام با لايه هاي نازك و ضخيم حضور و نفوذ دارند. افرادي آزادي خواه و حق طلب و شجاع و ظلم ستيز در ميان آنان فراوان است و جريان ها را رهبري مي نمايند؛ افزون بر اين كه رهبري اين جريان در نهايت به موسي بن جعفر عليه السلام منتهي مي شود. نمونه هايي از اين حركت ها در بخش قيام ها بررسي شد. اينك فرصت بررسي برخورد عباسيان با شاخص و محور و رهبر و اساس تشكل همسو يعني «موسي بن جعفر عليه السلام» رسيده است كه عباسيان تا چه مقدار از موقعيت اجتماعي امام كاظم عليه السلام در هراس بوده و براي مقابله با اين خطر چه توطئه ها و تمهيداتي انديشيده اند. زيرا تمامي اين حركت ها به ضد عباسيان به طور مستقيم و غير مستقيم به موسي بن جعفر عليه السلام پايان مي پذيرفت و از انديشه و رفتار حضرت الهام مي گرفت. چه خطري بزرگتر عليه عباسيان كه شاخص عترت چون موسي كاظم عليه السلام در مورد آنان بگويد: فان القوم فساق يظهرون ايمانا و يضمرون شركا و نفاقا. (1) با اين موضع گيري هاي شفاف عترت، بني عباس چگونه مي توانند به نام جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حكومت داري نمايند؟! اين گونه است كه عباسيان

ص: 182


1- 474. مقاتل الطالبين، ص 376؛ بحار، ج 48، ص 161.

خطر اصلي را در حكومت خويش موسي بن جعفر عليه السلام مي بينند و تلاش مي كنند به هر شكل ممكن حضرت را از پاي درآورند. اولين تهديد جدي بر امام موسي عليه السلام از جانب منصور است كه به والي مدينه مي نگارد جانشين جعفر بن محمد عليه السلام هر كس كه باشد را بايد به قتل رساني. اين نيرنگ از آن جهت رسوا مي شود كه امام صادق عليه السلام با هوشمندي كامل در وصيت نامه رسمي پنج نفر از جمله خود منصور را جانشين معرفي كرده بود. (1) . هنگامي كه منصور به آن هدف شوم دست نيافت، جاسوساني گماشت تا امام كاظم عليه السلام را دقيق و به طور كامل زير نظر بگيرند، تا تلاش هاي امام را كنترل نمايد، كان في المدينه جواسيس علي من يجتمع بعد جعفر من الناس. (2) . خفقان تا آن حد بود كه بعد از امام صادق عليه السلام ارتباط با موسي بن جعفر عليه السلام به برداشتن سرها از قامت ها پايان مي يافت، فاذا اذاع فهو الذبح. (3) نام حضرت را كسي نمي توانست مطرح سازد. اگر يكي از ياران حضرت مي خواست روايتي را نقل كند، از عنوان هايي چون «عبد صالح»، «عالم» و «سيد» بهره مي برد. ارتباط با امام موسي عليه السلام خطر جاني براي ياران امام هم چون هشام بن سالم و مؤمن طاق داشت. (4) .

ص: 183


1- 475. اصول كافي، ج 1، باب النص علي أبي الحسن موسي عليه السلام، حديث 13.
2- 476. كشف الغمة، ج 3، ص 16. اعلام الوري، ص 302.
3- 477. همان.
4- 478. رجال كشي، ص 282.

عباسيان و امام كاظم

با اين روش حاكمان عباسي بر آنند كه حتي الامكان امام كاظم عليه السلام را در زندان رسمي محبوس نكنند؛ بلكه مدينه و جامعه را زندان وي قرار داده و تمام ارتباطات فرهنگي و اجتماعي حضرت را محدود سازند. ليكن اين وضعيت تا به كجا براي آنان قابل تحمل است؟ از بررسي بخش هاي بعدي اين نوشتار كه موقعيت اجتماعي امام كاظم عليه السلام و نيز فعاليت هاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي و رهبري يك تشكل بزرگ اجتماعي را عهده دار مي گردد، اين نكته شفاف مي گردد كه عباسيان تداوم اين وضعيت را بر نمي تابند. آزاد بودن امام كاظم عليه السلام در مدينه كه حتي بتواند به مسجد نبوي شريف صلي الله عليه و آله و سلم رفت و آمد داشته باشد، براي آنان قابل تحمل نيست. بر اين اساس به اقدام هاي مرحله بعدي دست مي زنند. حتي مجبور مي شوند امام را از مدينه به بصره تبعيد نموده و زنداني كنند. آنها حتي آن مقدار را نيز بر نمي تابند. حضور امام براي عباسيان نه در مدينة الرسول صلي الله عليه و آله و سلم و نه در بصره و نه در هيچ شهر ديگر براي عباسيان قابل تحمل نيست. حضرت را به مركز حكومت خود (بغداد) فرا مي خوانند. در نهايت آخرين حربه را به كار برده، امام را در زندان مظلومانه به شهادت مي رسانند. اولين بار زنداني رسمي امام كاظم عليه السلام در زمان مهدي عباسي در بغداد مطرح شد كه مهدي حضرت را زنداني مي كند. آنگاه در خواب مي بيند كه اميرالمؤمنين عليه السلام خطاب به وي اين آيه را مي خواند: فهل عسيتم ان توليتم ان

ص: 184

تفسدوا في الارض. (1) اين خواب موجب آشفتگي و وحشت مهدي مي شود و دستور مي دهد حضرت را آزاد كنند و به ظاهر حضرت را احترام مي كند و به مدينه بر مي گرداند.

زندان در تبعيد

مدت امامت امام كاظم عليه السلام كه از سال شهادت امام صادق عليه السلام (سال 148) آغاز مي شود، اين گونه است: به مدت ده سال (از سال 148 تا 158) همزمان با خلافت منصور و به مدت يازده سال (از سال 158 تا 169) همزمان با خلافت محمد معروف به مهدي عباسي مي باشد. و حدود يك سال (از سال 169 تا 170) همزمان با خلافت هادي عباسي است. نيز به مدت 13 سال (از سال 170 تا 183) سال شهادت امام همزمان با خلافت هارون الرشيد است. در سال هاي اول خلافت منصور سخن از زندان رسمي نيست. بلكه منصور تلاش نموده مدينه را بر فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم زندان نمايد. در زمان مهدي نيز زنداني شدن امام عليه السلام استمرار نمي يابد. در زمان هادي عباسي نيز به لحاظ كوتاه بودن مدت خلافت هادي و نيز درگير شدن با قيام شهيد فخ، تصميم ديگري مانند زنداني نمودن امام كاظم عليه السلام مطرح نيست. تا فرصت خلافت هارون فرا مي رسد. هارون نيز قريب هشت سال امام را به همان صورت در مدينه محدود و محصور مي كند. آنگاه تصميم بر تبعيد و زندان رسمي مي گيرد. امام را به بصره تبعيد و يك سال زنداني مي كند.

ص: 185


1- 479. مطالب السؤول، ج 2، ص 121، فصول المهمة، ج 2، ص 937، اين اقدام را ابن عنبه به هادي عباسي نسبت مي دهد كه ظاهرا اشتباه مي باشد، عمدة الطالب، ص 239.

مدت زندان

در مورد مدت زندان امام كاظم عليه السلام نقل ها متفاوت هستند؛ از چهار سال تا چهارده سال مي نگارند. برخي بيش از اين نيز مي نويسند. ليكن از منابع تاريخي اين گونه مي توان به دست آورد كه اولين نوبت زنداني شدن حضرت كه بيشتر نويسندگان نوشته اند در زمان مهدي عباسي بوده است و مهدي هم بعد از رؤيايي كه مشاهده كرد، از عاقبت اين اقدام به وحشت افتاد، حضرت را آزاد و به مدينه باز گرداند. سپس حضرت در مدينه زير نظر و مراقبت شديد بودند، تا خلافت يازده ساله مهدي و نيز يك ساله هادي عباسي سپري مي شود. آنگاه كه نوبت به هارون مي رسد بعد از گذشت هشت سال از خلافت هارون دوباره زنداني نمودن حضرت مطرح مي شود. (1) هارون امام همام را به مدت يك سال در بصره زنداني مي كند. آنگاه حضرت را به بغداد انتقال داده و چهار سال نيز تا زمان شهادت حضرت در بغداد زنداني مي نمايد.

حج هارون!

هارون در سال 179 تصميم بر انجام حج مي گيرد. اهداف سياسي ديگري چون دستگيري امام كاظم عليه السلام و معرفي وليعهد خود (محمد امين) در موسم حج از جمله انگيزه هاي حج هارون مي باشد. (2) .

ص: 186


1- 480. اصول كافي، باب مولد ابي الحسن موسي بن جعفر عليه السلام، عيون، ج 1، ص 96، الارشاد، ج 2، ص 239، كشف الغمة، ج 3، ص 24، اعلام الوري، ص 311، روضة الواعظين، ص 218، فصول المهمة، ج 2، ص 952، صفوة الصفوة، ج 2، ص 126، تاريخ بغداد، ج 13، ص 29، وفايت الاعيان، ج 5، ص 309، شماره 746، تذكرة الخواص، ص 438.
2- 481. عيون، ج 1، ص 70.

وي هنگامي كه وارد مدينه مي شود، از وي استقبال مي شود و از جمله كساني كه به استقبال خليفه مي رود، موسي كاظم عليه السلام است. داستان معروف كه هارون خطاب به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم با عنوان پسر عمو سلام مي دهد و امام كاظم عليه السلام به عنوان پدر سلام مي دهد، (1) اين زمان مطرح مي گردد. اين رويداد نيز مزيد بر علت دستگيري امام كه از انگيزه هاي سفر هارون بود، مي شود. و چون سخت سركوب شده و موقعيت امام، خشم و كينه وي را نسبت به عترت كه در درون وي شعله ور بود بيش از پيش افروخته نموده بود، تصميم به دستگيري حضرت مي گيرد.

مسجد النبي ناامن مي شود!

هارون كه بغض و كينه عترت، تمام وجودش را شعله ور ساخته، تمام ارزش هاي انساني را زير پا نهاده، با پررويي به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم خطاب مي كند كه من عذر خواهي مي كنم از اين كه اقدام به دستگيري فرزندت موسي بن جعفر عليه السلام مي نمايم! زيرا وي باعث ايجاد تفرقه و تشتت در ميان امت اسلامي است و من براي حفظ وحدت و امنيت امت اسلامي ناگزير به اين اقدام مي باشم! (2) نيروهاي هارون وارد مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم مي شوند. امام كاظم عليه السلام در حال نماز مي باشد. حتي اجازه اتمام نماز را به حضرت نمي دهند، حضرت را در حال نماز در مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم دستگير مي نمايند. عباسيان در حرمت شكني پا به پاي امويان مي باشند. اگر امويان در مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم در حضور امام مجتبي عليه السلام بر عليه علي عليه السلام ناسزا مي گفتند! اينك

ص: 187


1- 482. احتجاج، ج 2، ص 393، كامل الزيارات، ص 56، تاريخ بغداد، ج 13، ص 32.
2- 483. الارشاد، ج 2، ص 239، فصول المهمة، ج 2، ص 952، نور الابصار، ج 2، ص 111.

عباسيان فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در حال نماز دستگير مي نمايند! اين گونه بار ديگر حرمت مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم شكسته مي شود! هارون براي پوشش دادن محل تبعيد امام كه بر مردم متشبه شود، از پيش دو محمل براي انتقال امام آماده ساخته بود، يك محمل به سمت بغداد، ديگري را به سمت بصره حركت مي دهند. امام داخل محملي كه به طرف بصره حركت نمود، قرار داشت. امام را به بصره تبعيد و در بصره به دست «عيسي بن جعفر» سپرده، زنداني مي كنند. (1) اين آخرين نماز ناتمام امام كاظم عليه السلام در مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم و آخرين زيارت موسي بن جعفر عليه السلام از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد؛ چرا كه اين سفر بازگشت ندارد.

زندان بصره

امام كاظم عليه السلام را به بصره انتقال داده و به مدت يك سال در بصره زنداني مي كنند. ليكن تبعيد و زندان هدف نهايي هارون نمي باشد. هارون بارها به فرماندار بصره نامه مي نگارد و از وي مي خواهد كه حضرت را به شهادت برساند! (2) فرماندار بصره عيسي بن جعفر بن منصور مي باشد. وي از نوادگان منصور دوانيقي است. وي فردي مورد اعتماد هارون مي باشد كه حكومت داري اين منطقه حساس به عهده وي نهاده شده است. بصره از مدينة الرسول و از كوفه مركز حكومت علي بن ابي طالب عليه السلام فاصله دارد. كوفه مركز ساختار فكري و اجتماعي هواداران اميرالمؤمنين عليه السلام است. كوفه مركز هواداران علويان و تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام است.

ص: 188


1- 484. مناقب، ج 4، ص 353.
2- 485. الارشاد، ج 2، ص 240، فصول المهمة، ج 2، ص 954.

حساس ترين مركز در دوران حكومت امويان و عباسيان كوفه مي باشد. در عين حال بصره نيز از انديشه هاي تابناك علي عليه السلام بي نصيب نيست. گر چه بصره تفاوت هايي با كوفه دارد و همين تفاوت ها باعث شد كه شورشيان جمل بصره را پايگاه خويش انتخاب كنند. زيرا بصره از اهداف طلحه و زبير و ام المؤمنين عايشه حمايت مي نمود. ليكن انديشه هاي تابناك علي عليه السلام بر بصره و پيرامون آن هم پرتوافكني نموده بود. در مجموع بصره نيز جاي مناسب براي تبعيد و زنداني نمودن شاخص عترت چون امام كاظم عليه السلام كه رهبري تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام را عهده دار است، به نظر نمي آيد. مردم بصره به ويژه شيعياني مانند ياسين الضرير الزيات در بصره در تلاش بودند كه به هر صورت ممكن با امام در زندان ارتباط برقرار كنند. (1) . از جانب ديگر عيسي بن جعفر بن منصور گر چه از عباسيان است، ليكن فردي نيست كه به دستورات هارون چشم بسته رفتار كند. خود نيز داراي انديشه و استقلال فكري است. وي بعد از مشاهده سجايا و مناقب امام در زندان بصره، اگر شيفته امام نشده باشد، موسي بن جعفر عليه السلام را نه تنها مستحق عقوبت قتل نمي داند، بلكه مستحق زندان هم نمي بيند. بدين خاطر بر حضرت در زندان سخت گيري نمي كند. وي دستورات هارون را كه مي نگاشت امام كاظم عليه السلام را به شهادت برساند، اجرا نمي كند. وي حتي به هارون مي نويسد اگر حضرت را جابجا نكند وي را از زندان بصره آزاد خواهد نمود. (2) . در هر صورت مناسب نبودن منطقه بصره براي تأمين اهداف هارون در زنداني نمودن امام، سرپيچي عيسي بن جعفر از دستورات هارون، باعث

ص: 189


1- 486. رجال نجاشي، ص 453، شماره 1227.
2- 487. ارشاد، ج 2، ص 240، فصول المهمة، ج 2، ص 954.

مي گردد هارون تصميم بر جابجايي امام كاظم عليه السلام گرفته، حضرت را از بصره به پايتخت عباسيان «بغداد» فرا خواند. وي حضرت را در ماه رجب سال 179 وارد بغداد مي نمايد. (1) امام را در بغداد زنداني نموده و نقشه هاي شوم و پليد خود را درباره حضرت اجرا مي نمايد.

زندان بغداد

افراد با نشاط و اميدوار به فضل خداوند سبحان از هر شرايطي و لو سخت ترين باشد، براي انجام وظايف خويش و پيش برد اهداف خويش فرصت سازي مي كنند. اين گونه افراد از بدترين شرايط هموارترين راه را براي رسيدن به اهداف خويش مي گشايند. در مقابل افراد ضعيف و زبون هنگامي كه در برابر شرايط سخت و بحراني قرار مي گيرند به سرعت رنگ باخته و تسليم مي شوند؛ از كرده خويش نيز پشيمان شده و در نهايت از راه خود باز مي مانند. زندان يكي از شرايط ناگواري است كه در زندگي پديدار مي گردد. اصل محدوديت هاي زندان براي همگان قابل تحمل نيست، تا رسد به شكنجه ها و آزارهايي كه ستمگران بر افراد زنداني روا مي دارند. اينك فرزند نستوه فاطمه عليهاالسلام در چنگال عباسيان به زنجير كشيده شده است. هارون نخست حضرت را در زندان بغداد به فضل بن ربيع مي سپارد. آنگاه كه زندان بان اهداف هارون را تأمين نمي كند به فرد ديگري به نام فضل بن يحيي واگذار مي كند. هنگامي كه وي نيز هارون را به اهداف خويش نمي رساند، اين مسؤليت را به يكي از پليدترين افراد به نام «سندي بن

ص: 190


1- 488. بحار، ج 48، ص 207.

شاهك» واگذار مي نمايد. (1) در زندان سندي بن شاهك امام كاظم عليه السلام را به انواع شكنجه هاي جسمي و روحي گرفتار مي سازد. آن قدر غل و زنجيرها را سنگين مي كنند كه امام در دعاهاي خويش از خداي سبحان رهايي و خلاصي خويش را طلب مي نمايد، يا سيدي نجني من حبس هارون و خلصني من بده يا مخلص الشجر من بين رمل و طين يا مخلص اللبن من بين فرث و دم يا مخلص الولد من بين مشيمة و رحم... خلصني من يد هارون. (2) «اي سرور من مرا از زندان هارون نجات عنايت كن و از دست وي رهايم ساز. اي كسي كه درخت را از گل و ريگ نجات مي دهي و شير را از ميان خون و فضولات نجات مي دهي و كودك را از ايمان رحم و احشا نجات مي دهي، مرا نيز از دست هارون نجات ده». از جانب ديگر هارون كه مطيع شيطان نفس خويش است و عنان خويش را به خواهش هاي نفساني سپرده و هماره در بزم و عشرت به سر مي برد، براي امتحان و براي آزردن روح بلند امام كاظم عليه السلام، كنيزي زيبا چهره و زيبا اندام را برگزيده به نزد امام عليه السلام در زندان مي فرستد! امام كاظم عليه السلام كه مصون ازخطا و معصوم از گناه است، هارون را با رفتار خويش رسوا مي سازد. هديه فريباي وي را به وي باز مي گرداند و پيام مي رساند كه ما را نياز به امتحان اين موضوعات نيست و نمي توان عترت را با اين گونه خواهش هاي نفساني آزمود، ما حاجتي حتي اليك. (3) مناقب و سجاياي امام آن گونه در زندان

ص: 191


1- 489. مناقب، ج 4، ص 350.
2- 490. عيون، ج 1، ص 87، بحار، ج 48، ص 219.
3- 491. اعلام الهداية، ج 9، ص 170.

جلوه گر مي شود كه اين كنيز نيز شيفته عبادت هاي موسي بن جعفر عليه السلام مي شود و خواهر سندي بن شاهك هنگامي كه وضع حال امام را مشاهده مي كند، برادرش را به اين رفتار نكوهش مي نمايد، خاب قوم تعرضوا لهذا الرجل. (1) .

زندان آزموني ديگر

محيط زندان هماره محل آزمودن افراد زنداني است. برخي با كمترين سختي خود را باخته از اهداف خويش باز مي مانند. ليكن افراد مقاوم و ثابت قدم از فرصت زندان به بهترين شيوه بهره وري نموده و به اهداف خويش نزديك مي شوند. اينك فرزند فاطمه عليهاالسلام كه حدود چهار سال از عمر با بركت خويش را در زندان بغداد مي گذارند (2) ، بهترين فرصت سازي را در جهت اهداف خويش نموده، بهره مي برد. امام همام انواع شكنجه ها را به جسم و جان خويش هموار مي سازد. امام استوار و پايدار در برابر سختي هايي كه دشمن فراهم آورده، مي ايستد. امام با نشاط و شادابي عمر خويش را در زندان سپري مي نمايد. در مرحله نخست جسم و جان خويش را به خداي سبحان مي سپارد. و با خضوع و كرنش در پيشگاه خدا در برابر هيچ قدرتي خضوع نمي كند. امام در اين محيط آن گونه به عبادت خدا مي پردازد كه نمونه ندارد. هماره روزه مي گيرد هماره به نماز و تهجد و عبادت خدا مي پردازد. هماره سر به سجده در پيشگاه با عظمت خدا مي سايد. آن گونه سجده هاي طولاني انجام مي دهد كه هنگامي كه كسي نگاهش به وي مي افتاد، گمان مي كرد پارچه اي در گوشه اي افتاده است.

ص: 192


1- 492. تاريخ بغداد، ج 13، ص 33، اعلام الهداية، ج 9، ص 167، الكامل، ج 5، ص 332.
2- 493. رجال كشي، ص 430، (با اين توضيح و اضافه نمودن يك سال زنداني امام عليه السلام در بصره، مدت زنداني امام حداقل پنج سال مي باشد).

روح بلند عرشي امام كاظم عليه السلام تا آن مقدار عظيم و بزرگ است كه هنگامي كه پيشنهاد مي شود در برابر هارون خضوع كند و از وي درخواست نجات و آزادي خويش را بخواهد! در جواب مي فرمايد هرگز! خداي سبحان مي فرمايد: هر كس به غير من اعتماد كند اسباب آسمان و زمين را از وي قطع مي كنم و وي را زبون و بيچاره مي سازم! ما اعتصم عبد من عبادي بأحد من خلقي دوني و عرفت ذلك منه الا قطعت عنه اسباب السماء و أسخت الارض من تحته. (1) . اين مقاومت امام همام است. هارون با شكنجه و تهمت و ترفند مي خواهد روحيه سترگ امام را بشكند، ليكن كوچكتر از اين است. امام از زندان به هارون مي نگارد هر روز كه مي گذرد، روزي از روزهاي امتحان من سپري مي شود و روزي از روزهاي خوش تو پايان مي يابد. باشد تا آن روزي فرا رسد كه پايان ندارد. آنجا حقايق و برنده و بازنده از يكديگر شفاف خواهند شد، هناك يخسر فيه المبطلون. (2) امام همام با تقويت روح خود با پرستش و عبادت خدا اين گونه عظمت مي آفريند و در برابر ستم و ستمگران مقاومت مي كند.

تلاش و نشاط

امام محيط زندان را عرصه تلاش هاي ديگر نيز قرار مي دهد. با اين كه شديدترين تدابير و مراقبت ها در مورد امام وجود دارد، در عين حال امام با

ص: 193


1- 494. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 361.
2- 495. فصول المهمة، ج 2، ص 958.

ياران خويش در بيرون زندان ارتباط برقرار مي سازد. جانشين خود يعني امام بعدي را معرفي مي نمايد. از زندان خطاب به حسين بن مختار مي فرمايد: عهدي الي اكبر ولدي، (1) «جانشين من فرزند بزرگ من است». امام از داخل زندان نمايندگاني براي انجام مسؤليت هاي اجتماعي و اقتصادي و رسيدگي به امور شيعيان و تشكل همسو انجام مي دهد. (2) از درون زندان با ارتباط با شيعيان و ياران جواب سؤال هاي آنان و مسائل شرعي را بيان مي كند. شيعيان از بلاد دور توسط افراد مخصوص مانند موسي بن ابراهيم مروزي با امام در ارتباط هستند. (3) . هارون سران علماي اهل سنت كه خود مروج آنان بود، مانند ابويوسف (مفتي دربار) و محمد بن حسن شيباني (شاگردان ابوحنيفه)، را براي مناظره با امام در زندان بر مي گزيند. آنان هنگامي كه وارد بر حضرت مي شوند، شيفت نگهباني زندان در حال تعويض بوده، نگهبان به امام عرض مي كند اگر حاجت و نيازي داري براي تو فراهم كنم و بياورم؛ امام مي فرمايد خير. آنگاه به آن دو نفر رو كرده مي فرمايد تعجب است، كسي مي خواهد فردا نياز مرا برطرف سازد كه فردايي براي وي وجود ندارد و امشب از دنيا خواهد رفت. ابويوسف و شيباني با شنيدن اين سخن بهت زده شده از مناظره با امام باز مي ايستند؛ زيرا رسوايي و عاقبت مناظره را مشاهده نمودند. مراقب منزل آن فرد مي شوند تا ببينند چه اتفاقي خواهد افتاد. شب هنگام صداي شيون از خانه آن فرد بلند مي شود. (4) .

ص: 194


1- 496. عيون، ج 1، ص 39.
2- 497. اعلام الهداية، ج 9، ص 167.
3- 498. رجال نجاشي، 407، اعلام الهداية، ج 9، ص 167.
4- 499. فصول المهمة، ج 2، ص 959.

محيط زندان باعث افسردگي و فرسودگي زنداني مي شود، و زنداني را سريع از پاي در مي آورد؛ اما امام كاظم عليه السلام اين محيط را با عبادت و بندگي و با تلاش و سازندگي تبديل به محيط شاداب و پر نشاطي نموده است؛ با اين كه انواع شكنجه ها و سختي ها را تحمل مي كند. آري اين گونه است انديشه و رفتار عترت در همه شرايط جنگ و صلح و خانه و زندان و مدرسه و مسجد و... كه در سخت ترين بحران ها براي همگان الگو مي باشد. هارون حتي با ترفندهاي گوناگون هم نتوانست انگشت اتهام را متوجه امام كاظم عليه السلام سازد و به روح بلند امام آسيب رساند؛ چرا كه امام همام، ابهت و شكوه پوشالي هارون را شكست و هارون را از پاي در آورد. تا آن حد كه زندگي امام را در زندان با آن همه شكنجه و با آن همه محدوديت برنتابيد و در نهايت قصد قتل امام همام را نمود و توسط سندي بن شاهك با رطب هاي مسموم امام همام را مسموم و به شهادت مي رساند. (1) ابن شاهك فردي پليد و پست مي باشد كه در راه اهداف هارون خوش خدمتي را به بي نهايت رسانده، تسليم خواسته هاي هارون مي شود كه شرح آن در بخش اول نوشتار آمد. عباسيان انواع شكنجه ها را به جسم و جان عترت روا مي دارند و حتي مانند امويان دستان پليدشان به خون پاك عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آلوده مي گردد! و چون عترت را بزرگ ترين مانع در راه اهداف خويش مي بينند، آنان را به شهادت مي رسانند! حاكم عباسي اظهار مي دارد كه حسين شهيد فخ كه آسان است، اگر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هم در برابر اهداف ما مي ايستاد، با شمشير ما

ص: 195


1- 500. امالي صدوق، ص 148، مجلس 29، عيون، ج 1، ص 84، وفيات الاعيان، ج 5، ص 310، مروج الذهب، ج 3، ص 355.

روبرو مي شد! (1) با اين رفتار چه تفاوتي بين امويان و عباسيان در برخورد با عترت وجود دارد؟! آيا به غير نفاق و دوچهره گي كه عباسيان صورت پليد خويش را پشت پرده هاي خويشاوندي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پنهان كرده و ادعاي جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را دارند، تفاوت ديگري بين اين دو جريان در مورد عترت وجود دارد؟! اكنون اين سؤال در جلو چشم خوانندگان سبز مي شود كه مگر امام كاظم عليه السلام كيست؟ مگر اين شخص از چه موقعيتي برخوردار است و مگر موسي بن جعفر عليه السلام چه تلاش هايي انجام مي دهد؟ و خلاصه امام كاظم عليه السلام چه خطري براي عباسيان به حساب مي آيد كه مستحق اين گونه برخوردها و اين گونه محدوديت ها و شكنجه ها مي باشد؟! وطن امن و مدينة الرسول صلي الله عليه و آله و سلم حتي مسجد نبوي شريف بر وي ناامن مي شود! چرا عزيز فاطمه عليهاالسلام آواره اين شهر و آن شهر و اين زندان و آن زندان مي گردد و در نهايت، مظلومانه و غريبانه در زندان به شهادت مي رسد؟!

موقعيت اجتماعي امام كاظم

اين ديدگاه كه عترت بعد از رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در انزواي اجتماعي قرار گرفتند، مورد ترديد مي باشد. در نوشتارهايي كه تا كنون در مورد نگارش انديشه و رفتار امامان پيشين، از اين جانب منتشر شده است، بارها اين نكته گوشزد شده و به اثبات آن استدلال و تأكيد شده است كه عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هماره يك جريان بزرگ اجتماعي پديدار ساخته بودند و هماره

ص: 196


1- 501. مقاتل الطالبين، ص 380.

يك تشكل بزرگ از آرمان هاي به حق آنان حمايت مي نمود. شاخص هاي عترت در هر زمان رهبري اين تشكل اجتماعي را عهده دار بودند و به بهترين شيوه اين تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام را از تنگناها و بحران ها عبور داده اند. شاخص هاي عترت هماره از موقعيت بزرگ و مهم اجتماعي برخوردار بودند و مناقب و انديشه ها و رفتار آنان هماره مردم را به سمت و سوي آنان فرا مي خوانده است. همين امر باعث شده است كه جريان هاي مهم اجتماعي مخالف و چالشگر عترت از موقعيت عترت نگران باشند و براي آنان محدوديت هايي پديد آورند. در مورد موقعيت علويون به ويژه عترت، نويسندگان زمان عباسيان مانند «جميل نخلة مدور» (1) مي نگارد: انما العلويون هم اهل بيت الكريم و فيهم الانجاب الذين تعرف البطحاء و طأتهم و البيت يعرفهم و الحل و الحرمي فلعمري انهم أحق من الاغالبة بهذا الملك. (2) «علويان از اهل بيت با كرامت مي باشند. در بين آنان افراد صاحب فضيلتي، كه حرم و حل و كعبه و... همه آنان را به خوبي مي شناسند، وجود دارد. (اشاره به شعر فرزدق در مورد اهل بيت عليهم السلام و امام سجاد عليه السلام). سوگند به جان خود كه اينان سزاوارتر به حكومت داري از افراد حاكم مي باشند». با همه تلاش هايي كه امويان و عباسيان در مهار توان مندي هاي اجتماعي عترت به كار مي بردند، ليكن موفقيت آنان در اين زمينه چشم گير نبوده است.

ص: 197


1- 502. وي يكي از نويسندگان زمان هارون است. فردي است كه از نزديك به رفتار عباسيان مانند هارون اشراف داشته و رفتار آنان را در كتاب «حضارة الاسلام في دار السلام» دقيق و جالب نگاشته است.
2- 503. حضارة الاسلام في دار السلام، ص 139.

عترت با پايداري در مسير حركت خويش با پذيرش انواع ناملايمات و سختي ها به جسم و جان خويش، حتي با نثار كردن سر و جان در مسير اهداف الهي خويش پايداري نمودند. عترت اهداف ارزشي الهي و انساني خويش را به سامان رساندند. اين مهم در زندگي تك تك امامان معصوم به صورت ژرف و عميق مطرح مي باشد. اين معيارها به صورت شفاف در زمان امام كاظم عليه السلام نيز شكوفا مي باشند. امام كاظم عليه السلام از موقعيت بس والا بهره ور است. امام كاظم عليه السلام به عنوان برترين شاخص عترت در زمان خودش نگرها را به سمت و سوي خويش متوجه ساخته است. به همين خاطر در همان آغازين روز امامت امام كاظم عليه السلام منصور عباسي دستور قتل جانشين امام صادق عليه السلام را صادر نمود. به اين خيال، حال كه توانسته با ترفند امام صادق عليه السلام را كه بزرگ ترين مانع اهداف عباسيان بود، از سر راه بردارد، جانشين وي را نيز همانند امام صادق عليه السلام از سر راه بر مي دارد كه البته به اين هدف مهم موفق نشد. آنگاه عباسيان با تنگناهاي ايجاد نموده پيرامون عترت خواستند از توان مندي آنان بكاهند كه به اين هدف نيز موفق نشدند. شاخص عترت چون موسي بن جعفر عليه السلام از هر جانب نظرها را به سمت خود جلب نموده است. ارتباط امام با شيعيان و تشكل همسوي اهل بيت به شكل هاي گوناگون برقرار است و حضرت با آنان آشكار و پنهان رهنمود مي دهد و آنان را از خطرها آگاه ساخته و هشدار مي دهد. مرحوم صدوق در اين باره اين گونه مي نگارد: هارون از انتشار فضايل امام كاظم عليه السلام و از اين شيعيان امامت وي را باور دارند و رفت و آمدهاي پنهاني با حضرت دارند، از

ص: 198

موقعيت امام در مورد حكومت خويش به وحشت افتاده و در فكر چاره جويي و مسموم ساختن امام بر مي آيد، و اختلافهم في السر اليه بالليل و النهار خشية علي نفسه و ملكه. (1) . شقيق بلخي در مورد حضور امام عليه السلام در موسم حج مي گويد: هنگامي كه از مطاف خارج مي شد (امام كاظم عليه السلام)، جمعيت چپ و راست و جلو و پشت سر امام حركت مي كرد، خدم و حشم و ياران حضرت اطراف وي را احاطه كرده بودند، پرسيدم اين جوان كيست؟ گفتند موسي بن جعفر عليه السلام. آن گاه گفتم اين گونه شكوه و عظمت تنها شايسته اين خاندان است، لا يكون هذا الا لمثل هذا. (2) . نمايندگان و وكلاي امام در اطراف كشور اسلامي نيز حضور داشتند و به وكالت از امام امور شيعيان را مديريت مي كردند. خمس و زكات و ساير وجوه شرعي را دريافت و در مواردش هزينه مي كردند. هزاران درهم و دينار از اين سيستم به مصارف خود هزينه مي شود و انواع نابساماني هاي اجتماعي و اقتصادي تشكل همسو ساماندهي مي شد، و يجبي اليه خراج الآفاق. (3) ان الاموال تحمل اليه من المشرق و المغرب. (4) ان الاموال تحمل اليه من جميع الجهات الزكوات و الاخماس. (5) .

ص: 199


1- 504. عيون، ج 1، ص 94.
2- 505. فصول المهمة، ج 2، ص 941.
3- 506. الاختصاص، ص 54، بحار، ج 48، ص 121، عيون، ج 1، ص 78.
4- 507. كشف الغمة، ج 3، ص 25.
5- 508. فصول المهمة، ج 2، ص 951، نور الابصار، ج 2، ص 110.

امام نمايندگان زيادي در اين رابطه منصوب كرده بود كه برخي از آنان در اثر خواهش هاي نفساني فريب شيطان را خوردند. براي اينكه بتوانند درهم و دينارهايي كه به نمايندگي امام موسي عليه السلام در نزد آنان گرد آمده بود، تصاحب كنند، اصولا منكر رحلت امام كاظم عليه السلام شدند كه عنوان «واقفي» به آنان اطلاق شد. در نزد علي بن حمزه هفتاد هزار درهم و سي هزار دينار وجود داشت. در نزد عثمان بن عيسي مال فراوان وجود داشت، عنده مال كثير. هنگامي كه امام رضا عليه السلام اموال پدرش موسي بن جعفر عليه السلام را از وي مطالبه نمود، در جواب نوشت پدرت رحلت نكرده است، ان اباك لم يمت. (1) در نزد زياد بن قندي هفتاد هزار درهم به امانت بود. (2) . اين موقعيت تا آن حد است كه هارون خطاب به حضرت مي گويد آيا ممكن است در يك كشور دو خليفه وجود داشته باشد (!) كه از اطراف به سوي آن دو اموال گسيل شود! يا موسي خليفتين يجبي اليهما الخراج. (3) اين نكته به اين معناست كه اموالي كه به سوي امام كاظم عليه السلام گسيل مي شده با خليفه مقتدر عباسي چون هارون برابري مي نموده است! همان كه اعتراف مي كند، هذا امام الناس و حجة الله علي خلقه و خليفته علي عباده. (4) . موقعيت اجتماعي امام در آن حد بود كه حتي حاكم عباسي (مهدي) در اقدام هاي مذهبي خويش نيز خود را بي نياز از ديدگاه هاي امام نمي ديد و

ص: 200


1- 509. همان، ص 104.
2- 510. عيون، ج 1، ص 103، رجال كشي، ص 467.
3- 511. عيون، ج 1، ص 78.
4- 512. عيون، ج 1، ص 85.

نمي توانست نظر امام را ناديده انگارد. كه مهدي عباسي مي خواست مسجد الحرام را توسعه دهد، برخي حاضر نمي شدند خانه هاي خود را واگذار كنند. علي بن يقطين به حاكم عباسي پيشنهاد نمود كه موضوع را از امام كاظم عليه السلام سؤال كند. هنگامي كه موضوع در نزد امام كاظم عليه السلام مطرح شد، حضرت فرمودند اگر كعبه پيش از خانه هاي مردم ساخته شده است، خانه ها در حريم كعبه قرار دارند و صاحبان آنها حقي ندارند؛ و اگر خانه ها پيش از كعبه ساخته شده اند براي توسعه مسجد الحرام بايد رضايت صاحبان آنان فراهم شود، فان كان الناس هم النازلون بفناء الكعبه فالكعبة اولي بفنائها، (1) جواب امام عليه السلام راه گشاي حاكم عباسي قرار گرفت. موقعيت اجتماعي امام كاظم عليه السلام در آن حد است كه در ملاقات حضوري هارون با حضرت، هارون به وي خطاب مي كند: مردم پنهاني به خلافت و امامت تو بيعت مي نمايند، انت الذي يبايعك الناس سرا. امام در پاسخ وي مي فرمايد من رهبر قلب هاي مردم هستم و تو بر بدن هاي آنان حكومت داري مي كني، انا امام القلوب و انت امام الجسوم. (2) اين دليل روشن بر موقعيت اجتماعي حضرت مي باشد. آنكه بر قلب مردم حكومت مي كند امام كاظم عليه السلام است، و آنكه با سر نيزه و خشونت بر مردم حكومت مي كند هارون مي باشد. حكومت بر دل ها را نمي توان با خشونت و ترفند از بين برد؛ اما حكومت بر بدن ها كه به زور شكل مي گيرد، ناپايدار و بي اساس است. اين اعتراف شفاف دشمن بر موقعيت والا و بي نظير امام همام و عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد.

ص: 201


1- 513. تفسير عياشي، ج 1، ص 209، حديث 90، ذيل آيه ان اول بيت وضع للناس، الحج و العمرة، ص 64.
2- 514. الاتحاف بحب الاشراف، ص 299.

نيز به موقعيت اجتماعي امام كاظم عليه السلام هارون اين گونه اعتراف مي كند: هنگامي كه از پرداخت حقوق علويان امتناع مي نمايد مورد انتقاد فضل بن ربيع قرار مي گيرد. در جواب انتقاد فضل مي گويد اگر اينان توان مند شوند فردا صد هزار شمشير از هواداران موسي بن جعفر عليه السلام رو در روي من خواهند بود، ان يضرب وجهي غدا بماء الف سيف من شيعته. (1) گوشه اي از اين موقعيت اجتماعي حضرت در تشييع جنازه حضرت در بغداد ابراز شد كه چه جمعيت انبوهي در تشييع حضرت شركت نمودند كه شرح آن در بخش اول اين نوشتار گذشت. (2) . با اين نگر و با اين معيارهاي مستند چگونه زبان ها و يا قلم ها به خود اجازه مي دهند و مي نگارند كه عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم منزوي بوده است و پايگاه مردمي نداشته است. اگر عترت موقعيت اجتماعي نداشت، چرا حكومت هاي امويان و عباسيان از آنان تا اين حد در وحشت هستند و اين همه بر آنها محدوديت ها تحميل مي نمايند؟! در هر صورت اين موارد برخي از شواهد موقعيت اجتماعي امام كاظم عليه السلام مي باشد. در سينه تاريخ موارد فراوان ديگر از اين شواهد مي توان جستجو نمود. همين موقعيت موجب وحشت عباسيان از فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد.

موضع گيري شفاف

امام همام با اين موقعيت بزرگ اجتماعي اش و با اين سجايايي كه در وي مستقر مي باشد، در برابر عباسيان شفاف موضع گيري مي كند. انديشه شفاف امام كاظم عليه السلام در مورد ستمگران عباسي اين گونه است.

ص: 202


1- 515. عيون، ج 1، ص 86.
2- 516. ص 56.

زياد بن سلمه كه يكي از شيعيان امام كاظم عليه السلام مي باشد، براي اداره زندگي خويش از كارگزاران عباسيان قرار گرفته بود. زياد هنگامي كه بر امام وارد شد، امام خطاب به وي فرمود، تو از كارگزاران حكومت مي باشي. زياد گفت براي امرار معاش اين شغل را برگزيده ام. امام فرمود اگر از بالاي پرتگاه پرت شوم و قطعه قطعه گردم بهتر است از اين كه از كارگزاران اينان قرار گيرم يا هموار كننده راه اينان باشم. مگر در موردي كه گره از كار مؤمن شيعه بگشايم...، لئن اسقط من جالق فاقطع قطعة قطعة احب الي من ان أتولي لاحد منهم عملا. آنگاه كمترين مجازات چنين اقدامي را بيان كرد كه در قيامت چنين فردي را در خيمه اي از آتش قرار مي دهند تا حسابرسي مردم در قيامت پايان يابد، ان اهون ما يضع الله بمن تولي لهم عملا أن يضرب عليه سرادقا من نار الي ان يفرغ من حساب الخلائق. (1) . امام كاظم عليه السلام از زبان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه سخن مي گويد: الفقهاء امناء الرسول ما لم يدخلوا في الدنيا. (2) «فقها و عالمان ديني امين و مورد اعتماد پيامبرانند، تا هنگامي كه وارد مسائل دنيايي نشده باشند». در اين گفتار عالمان ديني را نسبت به نزديك شدن به دربار حكومتيان ستم گر هشدار مي دهد. نيز در مورد صفوان بن مهران الاسدي كه از ياران امام كاظم عليه السلام بود، اين گونه آمده است كه صفوان وارد بر حضرت شد، امام كاظم عليه السلام خطاب به وي فرمود، صفوان جز يكي از كارهايت تمام كارهاي تو نيكو است. صفوان پرسيد كدام كار؛ حضرت فرمود اين كه شترهاي خود را به هارون كرايه

ص: 203


1- 517. همان.
2- 518. بحار، ج 2، ص 36.

مي دهي. صفوان با تعجب پرسيد براي سفرهاي لهو و لعب و تفريح و تفرج كرايه به وي نمي دهم، براي سفر حج كرايه مي دهم. امام فرمود آري، ليكن آيا كرايه از وي نمي خواهي، صفوان گفت چرا. امام فرمود آيا دوست نداري كه هارون زنده بماند و برگردد و كرايه تو را بپردازد. صفوان گفت چرا. امام فرمود هر كس بقا و زنده ماندن اينان را دوست بدارد، با آنهاست و هر كس با آنها باشد وارد آتش خواهد شد، من احب بقائهم فهو منهم و من كان منهم فهو وارد للنار. (1) . مشاهده مي كنيد امام همام به طور صريح و شفاف موضع گيري مي كند و مي فرمايد همراه عباسيان بودن عاقبتي جز آتش ندارد. خطر آتش در همين حد كه صفوان همراه آنهاست و اميدوار است كه هارون چند روزي زنده بماند، فرد را تهديد مي كند. اين انديشه شفاف عترت در برابر حاكمان عباسيان است. كوچك ترين اقدامي كه در جهت تثبيت موقعيت آنان باشد، نبايد صورت پذيرد. كسي نبايد از كارگزاران ستمگران و سپاه لشكر آنان و سياهي لشكر آنان و حتي راضي به بقا آنان باشد. هارون كه همراه امام كاظم عليه السلام وارد بر قصر وي شدند، با تمسخر از امام پرسيد اين كاخ از كيست. امام در پاسخ وي فرمود: هذه دار الفاسقين... (2) «اين خانه افراد تبهكار است.» در موضع گيري ديگري امام كاظم عليه السلام در مورد عباسيان حضرت آنان را فساق معرفي مي كند كه شرك و نفاق خويش را با

ص: 204


1- 519. رجال كشي، ص 440، شماره 828، رجال نجاشي، ص 198، شماره 535.
2- 520. الاختصاص، ص 262.

پرده اي از ايمان پوشانده اند، فان القوم فساق يظهرون ايمانا و يضمرون نفاقا و شركا. (1) . اين شفاف ترين موضع گيري امام كاظم عليه السلام در برابر عباسيان است؛ چهره واقعي آنان را رو كرده و آنها را رسوا مي سازد. و نيز گفتاري كه خطاب به هارون مي فرمايد تو بر بدن هاي مردم حكومت مي كني، ليكن من بر قلب ها حكومت مي نمايم. (2) اينها موضع گيري هاي شفاف امام كاظم عليه السلام است كه عباسيان را به وحشت افكنده است. آنان تلاش مي كنند تلاش هاي امام و يارانش را محدود سازند؛ امام را تبعيد و زنداني مي كنند و ايشان را به شهادت مي رسانند.

نفوذ در مديريت

انديشه و رفتار امامان معصوم در مورد ستم و ستمگران بسيار روشن و شفاف است. در زبان حضرت و در خطاب به زياد آمده بود كه كسي نمي تواند از كارگزاران آنان قرار گيرد. گر چه خودش ظلم و ستمي مرتكب نشود، ليكن ورود به مديريت و فرآيند مديريت ستمگران خود بزرگ ترين جرم به شمار مي آيد كه در انديشه هاي صادق آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم نيز اين نكته شفاف بررسي شد. (3) . عترت هيچ اقدامي، حتي رضايت به بقا و زنده بودن حاكم ستمگر را در جهت تثبيت ستمگر روا نمي داند. ليكن همه موارد اين گونه نيست. يك

ص: 205


1- 521. مقاتل الطالبين، ص 376.
2- 522. الاتحاف بحب الاشراف، ص 299.
3- 523. امام صادق عليه السلام الگوي زندگي، ص 229.

مورد از همراه شدن بر نظام حاكميت طاغيان و ستمگران مشمول اين حكم نيست كه در حقيقت همراهي با آنان نمي باشد. همين مورد در زمان امام كاظم عليه السلام در رابطه با حاكمان عباسيان نيز مطرح است. آن اين كه كسي در نظام مديريتي آنان شركت كند، حتي منصب بزرگي چون وزارت را به عهده گيرد، ليكن براي تثبيت ستم و ستمگران نباشد؛ بلكه براي اهداف الهي و رسيدگي به امور بندگان خدا و گره گشايي از مشكلات زندگي انسان هاي مؤمن و شيعه باشد. در اين صورت با حفظ معيارهاي ياد شده پذيرش مسؤليت سياسي از جريان اجتماعي مانند عباسيان ممنوع نمي باشد؛ بلكه با رهنمود عترت بلكه با درخواست و اصرار عترت اين اقدام بايسته مي باشد. وزارت علي بن يقطين و مانند آن در همين راستا مي باشد. «يقطين» پدر «علي» و «عبيد» كه از ياران امام كاظم عليه السلام بودند، مي باشد. يقطين در كوفه زندگي مي نمود و از هواداران بني عباس به شمار مي رفت. در اواخر دوران امويان تحت تعقيب حاكم اموي (مروان حمار) قرار مي گيرد. از كوفه به مدينه فرار مي كند؛ همسرش دو فرزند وي «علي» و «عبيد» را بعد از فرار يقطين به مدينه مي آورد. يقطين با اين كه شيعه بوده و در پنهان با امام صادق عليه السلام همراه بوده با خلفاي عباسي مانند سفاح و منصور رابطه خوبي داشت و همين روش باعث اعتماد عباسيان به وي و فرزندش علي شده بود. (1) . امام كاظم عليه السلام به علي بن يقطين پيشنهاد مي دهد كه وزارت هارون را بپذيرد؛ ليكن علي به خاطر اين كه نظام عباسيان نظام ستم بود، نمي پذيرفت.

ص: 206


1- 524. الفهرست، ص 90، شماره 378.

حضرت به او مي فرمايد يك چيز را تضمين كند، در برابر سه چيز را براي تو ضمانت مي كنم. وي مي پرسد چه چيزي را ضمانت كنم، امام مي فرمايد ضمانت كن كه امور شيعه را مديريت دهي و گره از كار آنان بگشايي، من نيز ضمانت مي كنم كه به فقر گرفتار نشوي، به زندان گرفتار نشوي و به دست اينان كشته نشوي، اضمنهن لك ان لا يصبيك الحديد ابدا بقتل و لا فاقة و لا سجن حبس. (1) در روايت ديگري آمده است امام كاظم عليه السلام بهشت را براي وي ضمانت نمود، ان اباالحسن قد ضمن له الجنة. و نيز دوري از آتش را ضمانت نمود، ضمنت لعلي بن يقطين ألا تمسه النار ابدا. (2) . با اصرار امام كاظم عليه السلام علي بن يقطين پست وزارت هارون را پذيرفت و امام تلاش داشت تا علي بن يقطين اين مسؤليت را به شكل صحيح و مستمر ادامه دهد. حتي علي بن يقطين بعد از پذيرش مسؤليت وزارت درصدد استعفا بر آمده بود، و از كار خودش دل تنگ بود. از امام كاظم عليه السلام خواست وي را معذور بدارد، ليكن امام عليه السلام به وي اجازه نداد، لا آذن لك بالخروج من عملهم و اتق الله. (3) و نيز خطاب به وي فرمود، لا تفعل فان لنا بك انسا و الا لاخوانك بك عزا، (4) «از اين مسؤليت كنار نرو ما به تو نياز داريم و تو باعث عزت برادران خويش مي باشي.» اهتمام امام به علي بن يقطين در آن حد است كه بر بالاي كوه صفا در حق وي اين گونه دعا مي كند: الهي في اعلي

ص: 207


1- 525. رجال كشي، ص 433.
2- 526. همان، ص 430 و 431.
3- 527. وسائل، ج 12، شماره 22339، بحار، ج 48، ص 158.
4- 528. بحار، ج 48، ص 136.

عليين اغفر لعلي بن يقطين، (1) «خدايا، در برترين مراحل و مقام علي بن يقطين را مشمول غفران خويش قرار ده». علي بن يقطين چه نقشي مي تواند ايفا نمايد و ارزش كار وي تا چه مقدار اهتمام دارد كه امام اصرار دارد وي پست وزارت را بپذيرد و اجازه استعفا نمي دهد و آن همه پاداش دنيايي و آخرتي براي وي ضمانت مي كند؟! آنگاه در هنگام تصدي وزارت نيز هماره يار و راهنماي وي است و حتي به وي دستور مي دهد طبق شيوه اهل سنت در اندرون خانه خود وضو گيرد. (2) و حتي به وي مي آموزد كه خلعتي كه هارون به وي هديه كرده در نزد خودش نگهدارد تا در روز بازخواست جواب هارون را بتواند بدهد. اين همه تلاش براي تصدي وزارت در نظام و دربار هارون براي چيست؟ مگر علي بن يقطين چه نقشي را به سوي تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام در مقام وزارت مي تواند ايفا نمايد كه امام همام بر وزارت ايشان اين مقدار اصرار دارد؟

نقش علي بن يقطين

در بخش هاي پيشين موضع عباسيان در برابر علويان، مورد بررسي قرار گرفت. اين نكته روشن شد كه عباسيان بغض و كينه فراوان نسبت به علويان داشتند و آنان را در تنگناهاي شديد قرار داده بودند. عباسيان قيام ها و اقدام هاي اجتماعي علويان را سركوب مي نمودند. ده ها نفر از آنان را در ميدان و يا در زندان به قتل رساندند. در مجموع از نگاه حكومت عباسيان، علويان و شيعيان عترت سخت در فشار بودند.

ص: 208


1- 529. رجال كشي، ص 437.
2- 530. الارشاد، ج 2، ص 228، اعلام الوري، ص 305.

روشن است كه در چنين سياستي از لحاظ مديريت اجتماعي و اقتصادي بر جريان هاي اجتماعي چون تشيع محدوديت هاي فراوان تحميل خواهد شد. در چنين نظام و سيستم مديريتي، انواع ناهنجاري و وضع ماليات هاي سنگين و تهي دست نگه داشتن چالشگران مورد نظر حاكمان خواهد بود. هارون مي گويد من اگر حقوق و مطالبات به حق اين ها را (علويان) به آنان بپردازم اين ها توان مند خواهند شد. تنگ دستي اينها براي ما موجب آرامش است، فقر هذا و اهل بيته أسلم لي و لكم من بسط ايديهم و اعينهم. (1) «تنگ دستي ايشان (امام كاظم عليه السلام) و اهل بيت وي آرامش بخش تر است براي من و شما از گشاده دستي و گردن فرازي آنان». هارون نمي تواند تحمل كند امام كاظم عليه السلام كه رهبري تشكل همسو را بر عهده دارد، متمكن باشد و تلاش دارد علويان را از حقوق مشروعشان محروم نمايد. هارون حق و حقوق تشكل همسو را نمي پردازد. وي تلاش دارد با گرفتن ماليات هاي سنگين تشيع را در تنگنا قرار دهد. حتي اعتراف مي كند اگر حقوق اين ها را بپردازم اينان توانمند شده، هزاران شمشير عليه من آهيخته خواهند كرد! (2) . در چنين شرايطي امام كاظم عليه السلام چه تدبيري دارد؟ آيا تدبيري بهتر از اين كه شخص با نفوذ و توان مندي را در حد وزارت به صورت پنهاني در نظام حاكم بگمارد، تا گره گشاي شيعيان و تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام باشد؟! آيا سياستي از اين بهتر كه به مثل علي بن يقطين كه فردي مورد اعتماد و كارآمد

ص: 209


1- 531. عيون، ج 1، ص 86، بحار، ج 48، ص 132.
2- 532. عيون، ج 1،ص 86.

است در قبال تعهد خدمت به شيعيان، بهشت را بر وي تضمين كند. امام نقش علي بن يقطين را اين گونه گوشزد مي كند: يا علي ان لله تعالي اولياء مع اولياء الظلمة ليدفع بهم عن اولياءه و انت منهم يا علي، (1) «خداوند سبحان دوستاني دارد كه همراه دوستان ستمگران هستند تا از دوستان خود خطرها را دفع كند و شما از آنان هستي.» يا علي من سرا مؤمنا فبالله بدأ و بالنبي صلي الله عليه و آله و سلم ثني و بنا ثلث، (2) «كسي كه مؤمن شيعه اي را شادمان سازد، در مرحله نخست به خدا، آنگاه به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، آنگاه به ما پيوند خورده است». علي بن يقطين اموالي كه به ناحق از شيعيان گرفته مي شد، از آنان آشكارا مي گرفت؛ ليكن در پنهان به آنها مسترد مي ساخت، انه كان يجبيها من الشيعة علانية و يردها عليهم سرا. (3) علي بن يقطين حقوق و مطالبات به حق شيعيان را ساماندهي مي نمود تا آنان به حقوق خود برسند. علي بن يقطين با اجازه امام كاظم عليه السلام هزينه ازدواج جوانان شيعه را پرداخت مي كرد، مهريه زنان جوانان شيعه را پرداخت مي نمود، امام مي فرمايد: صيرت مهورهن اليك و زاد ثلاثة آلاف دينار للوليمة. (4) . علي بن يقطين هر سال ده ها بلكه صدها نفر از جوانان شيعه را به حج اعزام مي كرد. در سال هزينه حج 150 يا 200 و يا 300 نفر را تأمين مي نمود. به هر كدام ده هزار، بيست هزار درهم كمتر يا بيشتر مي پرداخت، بعض

ص: 210


1- 533. رجال كشي، ص 433.
2- 534. بحار، ج 48، ص 136.
3- 535. بحار، ج 48، ص 136.
4- 536. رجال كشي، ص 434.

السنين ثلاث مأة ملب او مأتين و خمسين ملبيا. بسياري از اين حج ها، نيابتي از افراد متوفا صورت مي گرفت. (1) علي بن يقطين از اين راه اموال كلاني به موسي بن جعفر عليه السلام مي رساند. و امام در مواردش كه شيعيان باشند، هزينه مي نمود. علي بن يقطين بسياري از سؤالات شيعيان را از اين طريق مكاتبه مي نمود و جواب آنها را از امام دريافت مي كرد و در ميان شيعيان منتشر مي ساخت، حق توصلا ما معكما من المال و الكتب الي ابي الحسن موسي عليه السلام... قرب منا فاذا هو ابوالحسن فقمنا اليه و سلمنا عليه و دفعنا اليه الكتب و ما كان معنا. (2) . اين ها برخي از محورهاي اقدام هاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي علي بن يقطين است. چند نكته مهم در اين راستا مي توان بهره گرفت: نخست اين كه اين شيوه اختصاص به علي بن يقطين و يا امام كاظم عليه السلام ندارد. اين موضع گيري در شرايط مشابه نيز ممكن است ساماندهي شود، كه در يك نظام ستمگر، شخصي به عنوان كارگزار وارد شود با اين انگيزه كه بخواهد و بتواند از شيعيان عترت، گره گشايي نمايد. نمونه هايي ديگر را هم مي توان در تاريخ ائمه جستجو نمود. دو ديگر اينكه امام همام كمال اهتمام را در جهت گره گشايي و ساماندهي امور اجتماعي تشكل همسو دارد. وي از هيچ راهي در اين جهت دريغ نمي كند. امام حتي با نفوذ در نظام مديريتي در حد وزارت دستگاه ستم اين مهم را تحقق مي دهد. تمام اين تلاش ها در جهت حفظ و حراست از تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام شكل مي گيرد.

ص: 211


1- 537. همان.
2- 538. همان، ص 436.

سه ديگر اين كه افراد نبايد خود را فريب دهند و با اين گونه بهانه ها وارد به نظام مديريتي و سياسي ستم پيشگان شوند. زيرا اگر نتوانند اين هدف را تأمين كنند و اگر توان مند در اين راستا نباشند، نبايد با ظاهر سازي و بهانه قرار دادن خدمت به شيعيان جزو كارگزاران ستمگران قرار گيرند كه در اين صورت عنوان اعوان ظلمه بودن بر آنان منطبق خواهد شد. وارد شدن در نظام حكومتي ستمگران در صورتي روا است كه نقش علي بن يقطين را بتواند ايفا نمايد. بدين صورت نقش علي بن يقطين در حد وزارت قابل توجه است و يكي از اقدام هاي مهم اجتماعي امام كاظم عليه السلام در حفظ و ساماندهي تشكل همسو به شمار مي رود.

تشكل همسوي اهل بيت

با رهنمود وحي الهي و تلاش هاي مدبرانه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در همان زمان زندگي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم موضوع جانشيني حضرت به صورت شفاف بر امت اسلامي مطرح شد. مسلمانان در همان زمان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر اين نكته واقف شدند كه جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم امر بسيار مهم و با ديدگاه وحي و دخالت خداي سبحان سامان پذير است. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در موقعيت هاي مناسب اين مهم را با مردم در ميان گذاشتند كه اوج آن و با شكوه ترين آن در جريان «غدير» جلوه گر است. جريان غدير هر عذر و بهانه اي را از بهانه جويان مي گيرد و همگان را به راهي شفاف و مدبرانه فرا مي خواند. غدير يعني تبلور اين حقيقت كه ارزش هاي جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و شرايط و ويژگي هايي كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در مورد جانشينان خود مطرح ساخت، تنها در يك گروه به عنوان «عترت» فراهم است.

ص: 212

در زمان رسول الله يك جريان بزرگ اجتماعي با اين باور سامان يافت. چون اين جريان توان مند بود توانست بعد از رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از بحران ها عبور كند و تحت تأثير جريان هاي اجتماعي ديگر قرار نگيرد. در برابر اين جريان، جريان هاي بزرگ ديگري پديدار شدند. بدون وقفه بعد از رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم جريان تعيين جانشين وي در «سقيفه» مطرح شد. شورايي چند نفره كه هيچ گونه نمايندگي از جانب مردم و يا گروه اهل حل و عقد نيز نداشتند، براي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم جانشين تعيين كردند! ليكن اين اقدام مبدأ پيدايش يك جريان بزرگ اجتماعي ديگر شد كه با جريان تشكل همسوي عترت به چالش برخاست. اين جريان (جريان سقيفه) مديريت سياسي و اجتماعي امت اسلامي را به عهده گرفت. به لحاظ اين كه سومين فرد مورد نظر براي جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از بني اميه بود (عثمان بن عفان) و نيز ويژگي هايي كه در خليفه سوم وجود داشت، منتهي به حاكميت امويان گشت. در واقع جريان اجتماعي سقيفه با يك روي كردي متفاوت در ساختار حكومتي به حكومت نژادي و اليگارشي (پادشاهي) در بني اميه شكل گرفت، كه نزديك به يك قرن در جامعه اسلامي تداوم يافت. آنگاه اين جريان اجتماعي با حفظ معيارهاي دروني و با تفاوت هاي ساختاري جاي خود را به يك جريان ديگر كه تنها مي توان گفت در ساختار و شكل با جريان اجتماعي امويان متفاوت بود، واگذار نمود. اين جريان كه اقتدار سياسي به وي انتقال يافت، در محتوا با جريان بني اميه همخوان بود. حاكميت اين جريان اجتماعي يعني «عباسيان» بيش از پنج قرن تداوم يافت.

ص: 213

اين دو جريان (امويان و عباسيان) در چالش با آرمان هاي عترت تفاوت چنداني نداشتند. هر دو جريان با بدترين شيوه ها به ستيز با عترت و جريان بزرگ اجتماعي تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام به پا خواستند و از هيچ تلاشي حتي ريختن خون شاخص هاي عترت فروگذار نكردند! در برابر، تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام به رهبري عترت راه پرفراز و نشيب خود را ادامه داد. تشكل همسوي اهل بيت كه رهبري آن را شاخص هاي عترت به عهده داشتند، سريع و پررونق در ميان امت اسلامي ساماندهي شده بود. اوج تجلي اين جريان در زمان حكومت داري اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام مي باشد كه به مركزيت كوفه و عراق ساماندهي شد. عراق مركز جريان هاي اجتماعي بزرگ و شكوفايي تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام قرار دارد. اين ويژگي ها در كتاب «امام حسين عليه السلام الگوي زندگي» بررسي شده اند. (1) . رهبري اين جريان به روش و تدبير امامان معصوم در هر عصر و زمان تداوم يافت. هر كدام از امامان معصوم با ستيز با انحراف ها و نيرنگ ها و ستم ها، اين تشكل را ساماندهي كردند. هر كدام از شاخص هاي عترت با تدبير و مقاومت، در حفظ و حراست از تشكل همسو كوشيدند. همگي در اين هدف مشترك و همسو بودند كه تلاش مي نمودند تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام را از بحران ها عبور دهند؛ انحراف هاي فكري و فرهنگي را هشدار مي دادند و همراهان تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام را به وظايف خود در هر زمان آشنا مي نمودند.

ص: 214


1- 539. امام حسين عليه السلام الگوي زندگي، ص 149.

شاخص هاي عترت با نيرنگ ها و انحراف ها و خشونت ها به مقابله بر مي خواستند. در اين راستا زحمت ها و رنج هاي زيادي را بر جسم و جان خويش هموار ساختند. بسياري از آنان با چهره هاي خونين و چهره هاي سبزينه و كبود و بدن هاي بدون سر در زير خاك پنهان و مدفون شدند. در راه حفظ اين ارزش ها تا پاي جان ايستادند و خون دادند تا درخت دين كه به تشكل همسو جلوه گر بود، سبز و شاداب بماند. اينك زمان امام كاظم عليه السلام فرا رسيده است، زماني كه با جريان هاي پر پيچ و خم، انبوهي از بحران ها را پديدار ساخته است. زماني كه انواع خشونت ها در جهت ستيز با همراهان عترت شكل مي گيرد. اينك بايد ديد موسي بن جعفر عليه السلام چگونه و با چه شيوه اي از تشكل همسوي اهل بيت حراست مي كند و چگونه توان مندي ايجاد مي كند تا در برابر چالش هاي عباسيان بتواند مقاومت نمايد و تشكل همسو را از بحران ها و خطرها حراست و عبور دهد.

خطرها

تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام در عين حال كه يك جريان بزرگ اجتماعي بود، هماره مورد تهديد خطرها نيز بود. اين تشكل همواره آماج انواع تبليغات فرهنگي و هجوم عليه ارزش هاي محوري آن قرار داشت. ايجاد بدبيني و روانه ساختن انواع اتهامات و نيز آميختن عقايد و معارف زلال تشكل همسو با خرافات بي پايه و بي اساس، و نيز ايجاد فرقه هاي متعدد، خطرهايي بوده اند كه تشكل همسوي اهل بيت را هماره تهديد مي نمودند. به ويژه اين كه اقتدار سياسي هماره در دست چالشگران اين تشكل بوده است. حاكمان بني اميه و بني عباس از تمام توان مندي هاي سياسي و

ص: 215

اجتماعي و تريبون هاي تبليغاتي عليه تشكل همسو بهره برده و ارزش هاي آنان را مورد هدف قرار مي دادند. اين تشكل در هيچ زماني از اين حمله ها در امان نبوده است. در زمان امام كاظم عليه السلام نيز از هر سمت و سويي مورد هجوم قرار مي گيرد. تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام در زمان امام كاظم عليه السلام از دو جانب به شكل عمده مورد تهديد قرار گرفته است. نخست از جانب سياست هاي عباسيان كه تلاش دارند با ايجاد محدوديت هاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي و فرهنگ سازي، تشكل همسو و رهبران آن را كنترل و محدود سازند. دوم انحراف ها و سردرگمي ها و فرقه گرايي هايي كه از درون، تشكل همسو را مورد هدف قرار مي دهد. امام كاظم عليه السلام بايد در اين دو عرصه مهم، با تدبير و صلابت تلاش كند تا هر دو نقطه آسيب پذيري را ترميم نموده و با ايجاد ديوار بلند دفاعي، هويت و صيانت تشكل را تضمين نمايد. امام كاظم عليه السلام بايد تشكل همسوي اهل بيت را از اين دو نقطه آسيب پذير عبور دهد. امام كاظم عليه السلام بايد با تدبير حكيمانه و در عين حال قاطع و سترگ هم در برابر ترفندهاي عباسيان به پا خيزد تا عباسيان را در رسيدن به اهداف شوم خويش ناكام سازد، و هم انحراف ها و فرقه گرايي هاي دروني را هشدار دهد و تشكل همسوي اهل بيت را منسجم و متحد و آگاه از آرمان ها به راه خويش تداوم بخشد.

اجتماعي

در بعد اجتماعي امام كاظم عليه السلام يك مديريت صحيح و وسيع را براي تشكل همسوي اهل بيت پديد آورده است. شيعيان را مورد توجه قرار داده،

ص: 216

به مسائل اجتماعي و اقتصادي آنان كمال اهتمام را مي دهد. امام همام در اين راستا به گونه اي قدم بر مي دارد، كه نظام حاكم كمتر بتواند متعرض تشكل همسو شود. وي براي آرام نگاه داشتن خليفه اي خشن چون هارون حاضر مي شود هنگام ورود هارون به مدينه به استقبال وي برود و در كنار هارون در برابر قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي ايستد. هنگامي كه هارون مي خواهد جوسازي نموده و خود را خويشاوند و پسر عموي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم معرفي كند، امام همام خطاب به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عرض مي كند: السلام عليك يا أبة؛ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را پدر خطاب مي كند و هارون را رسوا و سرافكنده مي نمايد. (1) . در عين حال امام مي پذيرد در شرايط خاصي براي ايجاد آرامش و مانع شدن از شرارت هاي هارون و آسيب رساندن به پيروان اهل بيت از وي به عنوان «اميرالمؤمنين» ياد كند (2) و به وي به عنوان خليفه سلام كند. (3) نتيجه اين اقدام اين مي شود كه هارون در ملاقات با امام اظهار مي دارد من امكاناتي را در اختيار تو قرار مي دهم تا دختران و پسران را پيوند ازدواج و زندگي آنان را سامان دهي. امام از وي تقدير مي كند و از جد هارون «عباس» به عنوان عموي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و عموي علي عليه السلام ياد مي كند. آنگاه امام براي تأمين همين هدف يعني ساماندهي اجتماعي جوانان تشكل همسو، آن امكانات را از هارون مي پذيرد و خود اظهار مي دارد اگر براي تأمين اين هدف نبود، هيچ گاه اينها را نمي پذيرفتم، لو لا اني اري ان

ص: 217


1- 540. الاحتجاج، ج 2، ص 393، كامل الزيارات، ص 56، تاريخ بغداد، ج 13، ص 32.
2- 541. تحف العقول، ص 404، بحار، ج 48، ص 131.
3- 542. كافي، ج 1، كتاب الحجه باب مولد ابي الحسن موسي بن جعفر عليه السلام، حديث 8، عيون، ج 1، ص 72.

ازوج بها من عزاب بني ابي طالب لئلا ينقطع نسله ابدا ما قبلتها، (1) «اگر اين هدف كه با اين امكانات بتوانم جوانان بدون همسر علويان را ساماندهي كنم تا نسل علويان تداوم يابد نبود، هيچ گاه اين اموال را نمي پذيرفتم». نيز امام شبكه بزرگ نمايندگي و وكالت را ساماندهي نمودند. نمايندگان اين سازمان در بيشتر نقاط كشور مستقر شده بودند و در امور اجتماعي و اقتصادي شيعه نقش ايفا مي كردند. صدقات و خمسي كه بزرگترين قلم در سازماندهي نابساماني هاي اقتصادي و اجتماعي است، دريافت نموده و امور شيعه را رسيدگي مي كردند. فقرا و تهي دستان را دلجويي مي نمودند، زمينه ازدواج جوانان را فراهم مي ساختند و ده ها مشكل را از پيروان اهل بيت برطرف مي ساختند. اين نمايندگان در نقاط مختلف و حتي دوردستي مانند آفريقا و مصر مستقر بودند (2) و اموال فراواني در نزد آنان در گردش بود. شرح حال برخي از اين افراد گذشت. (3) مات ابوالحسن عليه السلام و ليس من قوامه احد الا و عنده المال الكثير، (4) «موسي بن جعفر در حالي رحلت كردند كه در نزد نمايندگانش اموال زيادي انباشته شده بود.» مثل علي بن حمزه، 30000 دينار و 70000 هزار درهم در نزد وي بود. (5) نيز در نزد زياد بن مروان قندي هفتاد هزار درهم بود. (6) عثمان بن عيسي نماينده امام در مصر بوده است. (7) افراد زيادي مانند

ص: 218


1- 543. عيون، ج 1، ص 76.
2- 544. عيون، ج 1، ص 104.
3- 545. ص 209.
4- 546. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 103، ص 405 و 467.
5- 547. همان.
6- 548. همان، ص 467.
7- 549. عيون، ج 1، ص 104.

سماعة بن مهران، حسن بن سماعه و محمد بن سماعه، ابن سراج، ابن مكاري، احمد بن حسن، علي بن وهيان، احمد بن حارث، منصور بن يونس، علي بن خطاب، ابراهيم بن شعيب، بكر بن محمد، ابراهيم بن ابي سمال، اسماعيل بن ابي سمال و.... و نيز سبب واقعي شدن اكثر اين افراد اموالي بوده است كه آنان به عنوان وكيل امام كاظم عليه السلام دريافت نموده بودند و در نزد آنان انباشته شده بود. البته اينها غير ده ها نفر از نمايندگان امام مي باشند كه فريب دنيا را نخوردند و سالم و سلامت امانت داري نمودند. افرادي چون ابن سراج، ابن المكاري، بكر بن محمد، احمد بن حسن ميثمي، علي بن وهيان، احمد بن حارث، منصور بن يونس، محمد بن سماعه، حسن بن سماعه، سماعه بن مهران، علي بن خطاب، ابراهيم بن شعيب، ابراهيم بن ابي سمال، اسماعيل بن ابي سمال، سليمان بن جعفر، يحيي بن قاسم، زرع بن محمد، جعفر بن خلف و محمد بن بشير و... همه اينها را در كتاب هاي رجالي از فرقه ي «واقفيون» نام مي برند. (1) . همچنين وزارت علي بن يقطين كه از وزراي با نفوذ هارون كه در واقع وزير موسي بن جعفر عليه السلام در نظام عباسيان بود، از بزرگ ترين تلاش هاي اجتماعي امام كاظم عليه السلام مي باشد. اصولا شرط پذيرش وزارت كه بهشت در برابر آن تضمين شده بود، اين بود كه به امور اجتماعي شيعيان رسيدگي كند. به برخي از تلاش هاي علي بن يقطين در اين راستا اشاره شد. البته تلاش هاي

ص: 219


1- 550. رجال كشي، ص 455 تا 483.

وي در سطح وزارت در تمام شؤون زندگي بوده است. هزاران مورد از كارها و مسؤليت هاي اجتماعي و اقتصادي به دست وي گره گشايي مي شده است. اين يكي از بزرگ ترين قدم هاي اجتماعي از سوي امام كاظم عليه السلام در جهت ساماندهي تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام مي باشد. اين اقدام امام دليل بر تلاش هاي حضرت در حفظ و حراست و ساماندهي امور تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام مي باشد.

فرهنگ تشيع

جبهه اي كه امام كاظم عليه السلام در جهت حفظ تشكل همسوي اهل بيت گشوده است، بارور نمودن فرهنگ و فقه تشيع مي باشد. تبيين مباني اعتقادي و فرهنگ سازي در جهت حفظ و حراست از دو يادگار رسالت، قرآن و عترت مسؤليت اصلي امام كاظم عليه السلام مي باشد. امام بايد فرهنگ تشكل همسو را بارور مي ساخت و بايد به خطرها و انحراف ها كه از درون و بيرون اين هويت را تهديد مي نمود، مقابله مي نمود. از جانبي حاكمان عباسي آن گونه پرده خفقان افكنده است كه موضوع امامت و جانشيني امام صادق عليه السلام بر بسياري مشتبه شده است. حتي اصحاب و ياران نزديكي مانند هشام بن سالم و مؤمن طاق نيز سردرگم مي شوند، ذهب الناس بعد ابي عبدالله يمينا و شمالا. (1) اين سرگرداني باعث بروز مذاهب انحرافي مانند اسماعيليه، فطحيه، وافقيه، و نيز گردش به مهدويت امام صادق عليه السلام شد. اينك امام كاظم عليه السلام در اين عرصه بايد تلاش كند كج راهگي ها را شفاف سازد و فقه و فرهنگ شيعه را بارور نمايد. بايد تلاش كند وظايف تشكل

ص: 220


1- 551. كافي، كتاب الحجة، باب النص و الارشاه الي ابي الحسن الرضا عليه السلام، حديث 12.

همسوي اهل بيت را گوشزد نمايد و خلاصه بايد چهره تابناك عترت را بيش از پيش شفاف و معرفي نمايد. امام كاظم عليه السلام جانشيني خود را به عنوان تداوم راه عترت در موقعيت هاي مناسب مطرح ساخت و علي بن موسي عليه السلام را به عنوان امام بعدي معرفي نمود. با اين شيوه هم تشكل همسو را منسجم مي ساخت و هم مانع از ايجاد فرقه گرايي مي شد و هم بر معرفي و تثبيت موقعيت عترت پافشاري مي نمود.

تثبيت موقعيت عترت

از تلاش هاي عترت در هر زمان معرفي و تثبيت موقعيت عترت مي باشد. امامان معصوم در هر عصري از هر فرصتي براي معرفي عترت بهره برده اند؛ همان گونه كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تأكيد نمود كه من دو يادگار در ميان شما به امانت مي نهم؛ يكي كتاب خدا ديگري عترت من است. و فرمود تا هنگامي كه به اين دو گرايش داشته باشيد در خطر انحراف نخواهيد بود. عترت نيز به پيروي از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در جهت معرفي و تثبيت موقعيت و معرفي شاخص ها و افراد مورد نظر تلاش مي نمودند. هر امامي، جانشين بعد از خودش را آشكار و پنهان به اصحاب و هواداران و تشكل همسوي اهل بيت معرفي مي نمود. شأن و منزلت عترت را بيان مي كرد. ويژگي هاي عترت كه جز در شاخص هاي عترت در هيچ فردي تحقق نمي يافت، شفاف مي ساخت. اين تلاش ها به رغم تلاش هاي فرهنگي بود كه از سوي مخالفين همواره مطرح مي شد. از سوي مخالفين كوشش مي شد چهره هاي درخشان عترت را در زير انبوه خرافات، ابهامات و پيرايه ها پنهان سازند. از اين رو امام

ص: 221

كاظم عليه السلام نيز در معرفي عترت قدم بر مي دارد و چهره عترت را شفاف و زلال مي سازد و هر گونه پيرايه و گرد و غبار را مي زدايد. امام اقدامي اساسي در جهت معرفي عترت انجام مي دهد. امام كاظم عليه السلام از زبان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در مورد عترت مي فرمايد: الله الله في اهل بيتي مصابيح الظلم معادن العلم و ينابيع الحكم. (1) «خدا را در نظر بگيريد در مورد اهل بيت عليه السلام من كه چراغ هايي در تاريكي مي باشند و مخزن دانش و سرچشمه هاي حكمتند». عترت درياي بي پايان فضيلت است، فان الامام بمنزلة البحر لا ينفد ما عنده. (2) «امام همانند درياست چيزي از آن كاسته نمي شود.» حضرت عترت را به عنوان ولايت مداران همگان معرفي نمود، ان ولاء جميع الخلائق لنا يعني ولاء الدين. (3) «ولايت همه مردم با ماست، متولي دين خدا ما هستيم.» خود عترت فرزندان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و سخن گوي قرآنند، نحن ابناء لنبي الله نحن مفتاح الكتاب؛ (4) «ما فرزندان پيامبريم، ما كليد كتاب (كتاب الله) هستيم.» آغازها و انجام ها به عترت بازگشت دارد، بنا فتح الله و بنا يختم. (5) عترت لنگرگاه امن مي باشد، بنا آمنكم الله من الغرق. (6) «خداوند به وسيله ما شما را از غرق شدن نجات مي دهد».

ص: 222


1- 552. بحار، ج 22، ص 477، اعلام الهداية، ج 9، ص 208.
2- 553. بحار، ج 48، ص 101، ج 26، ص 190.
3- 554. همان، ص 147.
4- 555. القطرة، ج 2، ص 421.
5- 556. القطرة، ج 2، ص 417 تا 419.
6- 557. تفسير فرات، ص 284، القطرة، ص 420.

عترت برتر از همگان

اذا كان يوم القيمة لم يبق ملك مقرب و لا نبي مرسل... الا و هو محتاج اليهما. (1) «در روز قيامت همگان حتي فرشتگان مقرب خدا و پيامبران مرسل به محمد و آل محمد نيازمند هستند.» عترت يك نور و حقيقت است، من زار اولنا فقد زار آخرنا و من زار آخرنا فقد زار اولنا. (2) «هر كس اولين فرد عترت را زيارت كند، آخرين آنان را زيارت كرده است و هر كس آخرين عترت را زيارت كند، اولين آنان را زيارت كرده است». امام همام همگان را به پيروي راه عترت فرا مي خواند و خطر انحراف از راه عترت را كه به بي راهگي است هشدار مي دهد، من ترك اهل بيت نبيه ضل. (3) «هر كس اهل بيت پيامبرش را رها سازد، گمراه است.» و اين گونه از ايجاد فرقه هاي گوناگون منحرف جلوگيري مي كند. امام كاظم عليه السلام شاخص هاي عترت را معرفي مي كند، ان عليا باب من ابواب الهدي (4) ، «علي دري از درهاي هدايت و رهنمون است.» امام كاظم عليه السلام در معرفي فاطمه عليهاالسلام كه اساس عترت است مي فرمايد: اما الليلة ففاطمة. (5) «فاطمه ليلةالقدر است»، فاطمه محل نزول بركات الهي است. فاطمه درياي بي پايان و بركات بي نهايت بر جامعه مي باشد.

ص: 223


1- 558. اصول كافي، كتاب الدعا، باب الدعا الكرب و الهم...، حديث 21.
2- 559. كامل الزيارات، ص 335.
3- 560. وسائل، ج 18، ص 24، شماره 33141.
4- 561. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الكفر، حديث 18.
5- 562. اصول كافي، باب مولد ابي الحسن عليه السلام، حديث 4.

فقه و فرهنگ

از تلاش هاي محوري امام كاظم عليه السلام بارور نمودن فقه و فرهنگ تشيع مي باشد. همان گونه كه امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام از فرصت پديد آمده كمال بهره وري را نمودند، حوزه فقه فرهنگ تشيع را توسعه دادند و ده ها بلكه صدها شاگرد متخصص و برجسته در زمينه هاي گوناگون تربيت نمودند، امام كاظم عليه السلام نيز به اين مسؤليت مهم پرداخت. در حد توان خود حوزه فقه و فرهنگ را داير ساخت و اصحاب و ياران برجسته تربيت نمود و ده ها روايت در زمينه معارف و حقوق و احكام فقهي از زبان حضرت صادر و منتشر شد. امام كاظم عليه السلام در عرصه فقه، افراد برجسته و پر تلاش و مورد اعتمادي را تربيت نمود كه برخي از آنها (شش نفر) از اصحاب اجماع قرار دارند، كه اتفاق بر پذيرش احاديث آنها وجود دارد. برخي اصحاب خاص امام عبارتند از: حماد بن عيسي، عبدالرحمن بن حجاج، عبدالله بن يحيي، كاملي كوفي، علي بن يقطين، هشام بن حكم، يونس بن عبدالرحمن، عبدالله بن جندب، عبدالله بن مغيره، حماد بن عثمان، ابوبصير يحيي بن قاسم، يونس بن يعقوب، صفوان بن يحيي، حسن بن محبوب، ابوبصير، محمد بن ابي عمير، جميل بن دراج، معاوية بن عمار، معاوية بن عمار بياع. (1) . برخي از اينان از اصحاب اجماع به شمار مي روند كه عبارتند از 1 - يونس بن عبدالرحمن 2 - صفوان بن يحيي 3 - محمد بن ابي عمير 4 - عبدالله بن مغيره 5 - حسن بن محبوب 6 - احمد بن محمد ابي النصر البزنطي. (2) .

ص: 224


1- 563. رجال طوسي، ص 342، تنقيح المقال، ج 3، (مقباس الهداية، ص 73).
2- 564. رجال طوسي، اصحاب امام كاظم عليه السلام.

حدود 270 نفر از راويان و اصحاب امام كاظم عليه السلام را شيخ طوسي در كتاب رجال نام مي برد. (1) و نيز ياران و اصحابي كه از امام روايت نقل نموده اند، 319 نفر مي باشند. (2) . تربيت اصحاب و شاگردان برجسته و بهره وري اين تعداد افراد از دانش امام و نقل احاديث از امام كاظم عليه السلام با توجه به شرايط خاص امام گامي بزرگ در راستاي فقه و فرهنگ شيعه مي باشد. زيرا امام كاظم عليه السلام مدت زيادي در زندان به سر مي بردند. زماني هم كه در زندان نبودند سخت زير نظر و كنترل نظام حاكم قرار داشتند. حضرت اين گونه در برابر چالش گري هاي دشمن مقاومت مي نمايد. افرادي برجسته در عقايد و فقه و فرهنگ تربيت مي كند كه تأثير آنها از هر سلاحي بيشتر است. هارون در مورد هشام بن حكم مي گويد: خطر وي از صد هزار نيرويي كه شمشير به دستند بيشتر است، فوالله للسان هذا ابلغ في القلوب الناس من مأة الف سيف. (3) .

اصلاح كج راهگي ها

يكي از نقاط آسيب پذير موضوعات اعتقادي، هنگام شهادت امام معصوم مي باشد. هر كدام از امامان كه از دنيا رحلت مي نمودند، به لحاظ ناآگاهي برخي از هواداران و نيز دسيسه هاي پنهان دشمنان عترت، زمينه پديدار شدن كج راهگي و رويش مذاهب باطل فراهم مي شد. نوع فرقه هاي درون تشيع، بعد از رحلت يكي از امامان بروز مي نمودند.

ص: 225


1- 565. رجال طوسي، ص 342.
2- 566. اعلام الهداية، ج 9، ص 110.
3- 567. كمال الدين، ص 343، بحار، ج 48، ص 202.

بعد از امام صادق عليه السلام هم، گروه هايي مانند اسماعيليه، فطحيه و... پديدار شد كه به امامت فرزندان ديگر امام صادق عليه السلام مانند اسماعيل و عبدالله افطح گرايش پيدا نمودند. و نيز گروه منحرف «واقفيه» كه قرائن ظهور آن حتي پيش از رحلت امام كاظم عليه السلام آشكار شده بود. امام كاظم عليه السلام افرادي چون علي بن حمزه بطائني را كه از سردمداران گروه واقفيه قرار گرفت، پيشاپيش نكوهش نمود و از وي به عنوان حمار ياد نمود، يا علي انت و اصحابك شبه الحمير. (1) «علي تو و همراهانت همانند الاغ هستيد!» امام كاظم عليه السلام در مورد محمد بن بشير كه فردي كذاب و منحرف و ساب عترت بود، سه بار فرمود، لعنه الله اذاقه الله حر الحديد. (2) «خدا او را لعنت كند خدا عذاب داغ آهن را به وي بچشاند». امام كاظم عليه السلام در برابر ادعاي گزاف برادرش عبدالله افطح كه ادعاي جانشيني پدر يعني امام صادق عليه السلام را داشت، بدون درگيري و بدون ايجاد تفرقه ميان شيعيان، با شيوه زيبا وي را متوجه اشتباهش نمود و ياران و شيعيان را نيز از خطر انحراف هشدار داد. در مجلسي در خانه امام موسي عليه السلام تعدادي زياد از ياران و رهبران شيعه حضور داشتند. امام دستور داد انبوهي از هيزم فراهم آوردند و آتش مهيبي شعله ور ساختند؛ آنگاه حضرت با لباس خويش وارد بر درون آتش شدند و لحظه اي در درون آتش مكث و با اصحاب به گفتگو پرداختند. آنگاه از آتش بيرون آمدند و به برادرش عبدالله رو كرده فرمود تو كه ادعاي جانشيني امام صادق عليه السلام را داري، در درون آتش بنشين.

ص: 226


1- 568. رجال كشي، ص 403.
2- 569. همان، ص 482.

عبدالله كه با ديدن صحنه آتش جرأت نزديك شدن را هم نداشت رنگ باخته و رسوا شده مجلس را ترك نمود، فقام يجر رداءه حتي خرج من دار موسي عليه السلام. (1) . امام كاظم عليه السلام در برابر اصحاب ابوحنيفه كه بر پايه قياس و استحسان فتوا صادر مي نمودند، مي فرمايد، ما لكم و القياس انما هلك من هلك من قبلكم بالقياس. (2) . امام در برابر همه خطرهاي فكري، همگان را به روش عترت فرا مي خواند و نسبت به گرايش هاي ديگر كه كج راهگي مي باشد، هشدار مي دهد. يا يونس لا تكونن مبتدعا من نظر برأيه و من ترك اهل بيت نبيه ضل. (3) «يونس بدعت گذار مباش كسي كه به رأي خود در مورد دين اعتماد كند، نابود است. كسي كه پيرو اهل بيت پيامبرش نباشد، گمراه است». امام كاظم عليه السلام در سخنان خويش، هنگامي كه از نشانه هاي امام سؤال مي كنند مي فرمايد برخي نشانه هاي امامت عبارتند از اينكه امام پيش از وي امام بعدي را به مردم معرفي كرده باشد. هر سؤالي كه از وي مي شود توان پاسخ گويي داشته باشد. هر چيزي كه نياز مردم است و يا مردم از آن غفلت دارند، خود براي مردم بيان كند. مردم را از آينده خبر بدهد و به زبان هاي گوناگون مردم سخن بگويد؛ و يكلم الناس بكل لسان. (4) در مورد اهميت

ص: 227


1- 570. بحار، ج 48، ص 67.
2- 571. اصول كافي، ج 1، باب البدع و الرأي و...، حديث 13.
3- 572. همان، حديث 10.
4- 573. اصول كافي، ج 1، باب الامور التي توجب حجة الامام، حديث 7، الارشاد، ج 2، ص 224.

شناخت امام در هر زمان مي فرمايد: من مات لا يعرف امامه، مات ميتة الجاهلية و حوسب بما عمل في الاسلام. (1) «هر كس بدون شناخت امام زمان خويش رحلت كند، به مرگ جاهلي رحلت كرده و به تمام كردارش حسابرسي خواهد شد». بعد از رحلت امام صادق عليه السلام آن گونه جوسازي شد كه حتي افرادي چون هشام بن سالم و مؤمن طاق كه از ياران خاص امام صادق عليه السلام بودند، موضوع جانشيني امام صادق عليه السلام بر آنان مشتبه شد. هنگامي كه با هم گفتگو مي كردند، كه به كدام يك از گروه هايي مانند مرجئه، قدريه، زيديه، معتزله، يا خوارج بپيوندند، امام كه مذاكره آنان را شنيد، فرمود به سمت هيچ يك نبايد گرايش پيدا كنيد. به سمت عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم متوجه شويد، لا الي المرجئه و لا الي القدرية و.. و الي الي الي. (2) .

ويژگي هاي شيعه

امام كاظم عليه السلام تشكل همسو و پيروان اهل بيت عليهم السلام را فرهنگ سازي مي نمايد. بسا امامان پيش از خود شيعه بودن را به ادعا و عنوان شيعه نهادن به خويشتن نمي داند؛ بلكه شيعه را فردي كه در انديشه و رفتار همگون عترت و رهبران خويش باشد، معرفي مي نمايد. امام كاظم عليه السلام پيروي از اهل بيت عليهم السلام را به اين مي داند كه فرد مانند عترت زلال و شفاف بيانديشد. مانند عترت در ميدان هاي فرهنگي و اجتماعي و... سترگ و مقاوم باشد. بر همين اساس هماره تلاش مي كردند اوصاف و

ص: 228


1- 574. مناقب، ج 4، ص 319.
2- 575. اصول كافي، كتاب الحجة، باب ما يفصل به بين دعوي المحق...، حديث 7.

ويژگي هاي شيعه را به پيروان خود گوشزد كنند و به آنان هشدار دهند كه كسي به اين گمان نباشد كه اگر عنوان شيعه به خود گرفت از مزايا و پاداش هايي كه به شيعه وعده داده شده است، بهره مند خواهد بود؛ بلكه بايد در رفتار پيرو امام خويش باشد. بر اين مهم تمام امامان معصوم تأكيد دارند و تلاش دارند فرهنگ شيعه و ويژگي هاي آن را بيان نموده و پيروان خويش را به رعايت آن معيارها فرا خوانند. از زبان مبارك هر كدام از شاخص هاي عترت برخي ويژگي هاي شيعه بازگو شده است. كه پيروان عترت بايد تلاش كنند اين ويژگي ها را در جان خويش مستقر سازند. در غير اين صورت پيرو و شيعه حقيقي نخواهند بود. امام كاظم عليه السلام نيز در راستاي حفظ تشكل همسو و ايجاد الفت و اتحاد در ميان آنان و آشنايي آنان با وظايف خويش ويژگي هاي شيعه را گوشزد مي نمايد: الف: اولين ويژگي كه مي توان گفت از زبان امام كاظم عليه السلام در مورد شيعه صادر شده است، آگاهي و دانش است. امام به اين نكته مهم توجه مي دهد كه پيرو عترت بايد فردي آگاه از شؤون ديني، اصول و معارف ديني و باورهاي صحيح خود باشد. نيز در احكام و فروعات بايد فردي عالم و فقيه باشد. از ديدگاه امام كاظم عليه السلام فرد شيعه نبايد فردي بي سواد و بي تدبير باشد. تفقه و آگاهي صحيح از دين كليد روشني و راه حل پيچيدگي ها مي باشد. آگاهي چراغ بالندگي و رشد است و راه رسيدن به درجات برتر مي باشد، تفقهوا في دين الله فان الفقه البصيرة و تمام العبادة و السبب الي المنازل الرفيعة و الرتب الجليلة في الدين و الدنيا. (1) آگاهي عبادت را جهت مي دهد. عبادت بدون

ص: 229


1- 576. تحف العقول، ص 410، بحار، ج 75، ص 321.

آگاهي به فرموده امام صادق عليه السلام مانند پيمودن راه بدون ديدن، يعني بي راهه رفتن است، العامل علي غير بصيرة كالسائر علي غير طريق. (1) اين گونه راه رفتن تنها خستگي و توان و فرسايي را به دنبال دارد. رشد و تكامل را در پي ندارد. اين سخن امام ويژگي را براي پيروان بيان مي كند كه عبادت خشك و دگم كه برخي دچار آن هستند، راه كمال و رشد نيست. اول ديدن، آنگاه رفتن. و نيز دل خوش كردن به اين باور كه دلت پاك باشد، هر كاري خواستي انجام دهي! اين اوهام غلط را نيز اصلاح مي كند. لا ابالي گري با تدين سازگار نيست. انسان شيعه بايد با بصيرت و آگاهي و آشنايي صحيح و عميق از دين متعهد به احكام دين باشد؛ رفتار خويش را با دين هماهنگ سازد. ب: حق محوري دومين ويژگي شيعه و پيرو عترت است. شيعه بايد در تمام مراحل زندگي فردي و خانوادگي و اجتماعي حق محور باشد. هيچ رفتار ناحق را در مورد هيچ كسي روا نداند. هماره حق را طالب باشد و هماره حق مدار باشد. حتي در مواردي كه حق گفتن به ضرر خودش باشد، نبايد گرايش هاي قومي، خود دوستي و خودمحوري و يا حتي دشمني باعث بيرون رفتن از مدار حق شود. چون اين دو (خويشاوندي و دشمني)، دو عامل مهم بي عدالتي و بيرون رفتن از مدار حق مي باشند، و لا يجرمنكم شنآن قوم علي الا تعدلوا.. (2) «دشمني با قومي، شما را از عدالت روي گردان نكند.» نيز: و اذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذا قربي. (3) «هنگامي كه سخن مي گوييد عدالت را رعايت كنيد، گر چه در مورد خويشاوندان باشد».

ص: 230


1- 577. كافي، كتاب فضل العلم، باب من عمل بغير علم، حديث اول.
2- 578. مائده، 8.
3- 579. انعام، 152.

امام كاظم عليه السلام اين معيار را اين گونه شفاف مي سازد: اي فلان (خطاب به برخي شيعيان) اتق الله و قل الحق و ان كان فيه هلاكك فان فيه نجاتك اي فلان ودع الباطل و ان كان فيه نجاتك فان فيه هلاكك. (1) «رستگاري در حق محوري است و لو شخص در ظاهر به اين پندار باشد كه حق گفتن و حق طلبيدن به ضررش مي باشد. هلاكت و تباهي در گرايش به باطل است؛ اگر چه شخص در ظاهر بپندارد كه باطل باعث سود و نفع او مي باشد.» اين سخن امام همام تبيين همان معيار قرآني است كه مطرح شد؛ زيرا عترت مفسر قرآن است. ج: اعتماد و نيكي به يكديگر؛ شيعيان در رفتارهاي اجتماعي بايد يكديگر را درك نمايند. بايد با يكديگر صميمي و يك رنگ باشند. بايد از صميم قلب با يكديگر مهربان بوده و تعاطف داشته باشند. بايد در حل مشكلات اجتماعي تعامل داشته باشند. البته اين معيار در كل جامعه اسلامي نسبت به همه فرق و مسلمانان بايد شكل بگيرد. ليكن در مورد خود شيعيان بايد تعاطف و مهرباني و اعتماد بيشتر و برتر باشد. تا آن حد شيعه بايد با هم همگون و همسو و همه يك دل باشد، كه هيچ گونه غل و غش در حق يكديگر روا نداند و مورد اعتماد يكديگر باشند و نسبت به هم ديگر بر و نيكي داشته باشند. امام كاظم عليه السلام خطاب به يكي از اصحاب مي فرمايد: شما شيعيان تا چه حد نسبت به يكديگر مهربان و هم گرايي و نيكي داريد. آيا اگر كسي از شما نيازمند شد بدون اطلاع شخص، به صندوق وي مراجعه مي كند و نياز خود را برطرف مي سازد و آن شخص بر وي ايراد نمي گيرد. وي گفت اين چنين

ص: 231


1- 580. بحار، ج 75، ص 320.

نيست تا اين حد به هم اعتماد نداريم. آنگاه امام فرمود آنچه ما از شما انتظار داريم، برآورده نشده است. يعني شيعه بايد تا اين مقدار به هم اعتماد داشته باشد و به همديگر نيكي كند، أياتي احدكم عند الضيقة منزل اخيه فلا يجده فيأمر باخراج كيسه فيخرج ختمه فيأخذ من ذلك حاجتة فلا ينكر عليه، قال لا قال لستم علي ما احب من التواصل و الضيقة و الفقر. (1) . د: ياري همديگر، ديگر ويژگي شيعه و پيرو اهل بيت است. شيعيان بايد تلاش كنند تا باري از دوش ديگري بردارند و نه بر آن بيفزايند. ما بايد با اين معيارها خود را محك بزنيم كه روحيه مان چگونه است. در همسايه داري، در رفاقت و دوستي، در مسافرت با همراهان، در منزل خويش و در زندگي با همسر و فرزندان چگونه هستيم؛ آيا دوست داريم كه بر دوش ديگري بار نهيم يا تلاش مي كنيم باري از دوش ديگري برگيريم؟ امام كاظم عليه السلام مي فرمايد پيرو ما كسي است كه گزينه دومي را انتخاب مي كند، ملعون من اتهم اخاه ملعون أخاه ملعون من لم ينصح اخاه ملعون من اعتاب (2) هل يكب الناس علي مناخرهم في النار الاحصائد السنتهم. (3) «از رحمت خدا دور است كسي كه برادرش را متهم سازد، و كسي كه خير خواه برادرش نباشد و كسي كه غيبت برادرش را بكند. آيا مردم را جز نتيجه گفتارشان چيز ديگري به آتش مي كشاند؟!» ه-: بزرگ منشي؛ افراد متكبر هماره فرومايه و پست مي باشند. لباس، سر و روي و بر خود بايد عرف پسند باشد. تمام كارهايي كه براي جامعه بشري

ص: 232


1- 581. بحار، ج 48، ص 119.
2- 582. بحار، ج 75، ص 333.
3- 583. همان، ص 310.

مفيد است، ارزشمند بوده و نكوهش ندارد. ليكن برخي از كارها نشان از پستي شخص مي باشد. فرد بايد از اين كارها پرهيز نموده و موقعيت و شخصيت خود را حراست كند. شيعه بايد در برابر ديگران با ظاهري آراسته و شاداب و متمكن جلوه گر شود، نه زبوني و پستي، يا معشر الشيعة انكم قد عاداكم الخلق فتزينوا اليهم بما قدرتم عليه. (1) امام اين سخن را به يكي از شيعيان خطاب نمود كه چيز پستي را با خود همراه مي برد. ز: همسرداري؛ همچنين از ويژگي هاي شيعه رعايت شؤون و آداب همسرداري. همان گونه كه شوهر از همسرش انتظار دارد تا خود را براي وي آراسته نمايد، چشم از غير بپوشد و تنها به شوهرش عشق ورزد، به شوهر نيز سفارش مي كند كه بايد خود را براي همسر آراسته نمايد. براي تأمين خواسته هاي همسرش از سر و ضع روبراهي برخوردار باشد، به گونه اي كه همسرش به وي علاقه مند شود و از وي متنفر نشود. امام كاظم عليه السلام حتي به شوهر دستور مي دهد با خضاب، موهاي سر و صورت خود را شاداب و جلوه گر سازد تا همسرش به وي رغبت كند، و الخضاب و التهيئة هما يزيد الله عزوجل في عفة النساء و لقد ترك النساء العفة بترك أزواجهن لهن التهئة. (2) اگر شيعه اين گونه بيانديشد و اين گونه رفتار خويش را اصلاح كند از آن مرحله از نورانيت برخوردار مي شود كه حتي نگاهش نوراني مي شود. امام كاظم عليه السلام معرفي مي كند: شيعتنا ينظرون بنور الله. (3) .

ص: 233


1- 584. فروع كافي، ج 6، ص 480.
2- 585. همان.
3- 586. القطرة، ج 2، ص 420.

شيعه بودن به ادعا نيست شيعه بودن به انديشه و رفتار است. امام كاظم عليه السلام همانند ساير شاخص هاي عترت اين گونه فرهنگ سازي مي نمايد و اين گونه در بارور ساختن پيروان عترت تلاش فرهنگي دارد تا با فضاسازي و فرهنگ سازي تشكل همسوي اهل بيت را از خطرها و آسيب ها مصون بدارد. اينها برخي محورهاي تلاش هاي اجتماعي و فرهنگي امام كاظم عليه السلام مي باشد. اين تلاش ها در راستاي غني سازي فرهنگ تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام و متحد و بارور ساختن اين تشكل مي باشد. اين تلاش ها در ستيز با چالش هاي دشمنان عترت در ابعاد گوناگون فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي مي باشد. همان گونه كه خوانندگان مشاهده نمودند، امام در برابر عباسيان بهترين فرصت سازي را انجام دادند و از فرصت هاي موجود نيز به بهترين شيوه بهره وري نمودند تا توانستند احكام و معارف دين و تشيع را نشر و حراست نمايند. تا توانستد تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام را از بحران ها عبور دهند.

مروري بر آنچه گذشت

در اين چهار بخش نوشتار با بررسي زندگي نامه حضرت برخي فضايل حضرت گوشزد شد. در بخش سوم برخي آموزه هاي عرشي مورد توجه قرار گرفت و برخي موضوعات اعتقادي كه تناسب تنگاتنگ به موضوع سيره نگاري داشت تحقيق شد. همان گونه كه خوانندگان ملاحظه نمودند عمده تلاش اين نوشتار در بخش چهارم شكل گرفت كه جريان هاي اجتماعي زمان حضرت مورد

ص: 234

توجه قرار گيرد. در بخش چهارم نقش اساسي امام كاظم عليه السلام در راستاي جريان هاي اجتماعي بررسي شد. دو جريان بزرگ اجتماعي كه با يكديگر در چالش بودند مورد بررسي قرار گرفت. يكي جريان اجتماعي عباسيان كه رهبري آن را حاكمان عباسي به عهده داشتند؛ ديگري جريان اجتماعي تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام به رهبري موسي بن جعفر عليه السلام. اين موضع آشكارا و به صورت گسترده مورد توجه قرار گرفت كه تلاش عمده از سوي شاخص هاي عترت در هر زمان در جهت حفظ و حراست تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام انجام مي گرفت. امام كاظم عليه السلام هم از فرصت ها در اين راستا بهره بردند و هم خود براي تثبيت موقعيت عترت فرصت سازي نمودند و تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام را از بحران ها عبور دادند. البته ادعا اين نيست كه تمام محورها در اين راستا مورد تحقيق قرار گرفته است، بلكه با تحقيق هاي ژرف و عميق و گسترده تر مي توان به دست آوردهاي بيشتري راه يافت. ليكن مي توان گفت اين شيوه راه گشا در راستاي سيره نگاري مي باشد. در سيره نگاري عترت نبايد تنها به جنبه هاي فردي و فضايل بي كران عترت پرداخت؛ بلكه ابعاد اجتماعي آنان بايد مورد پژوهش قرار گيرد تا در اين ابعاد انديشه و سيره امامان مورد نگر و الگوگيري قرار گيرد. با اين روش يك افق جديد و روشن گشوده مي شود كه در سيره نگاري تحليلي مي تواند مورد توجه نويسندگان قرار گيرد. در سيره نگاري بايد به ابعاد اجتماعي و جريان هاي اجتماعي بيشتر توجه شود.

ص: 235

سيره عترت ابعاد گسترده را شامل است كه ميدان تحقيق در آن بسيار وسيع مي باشد. با چند كتاب و نوشتار نمي توان تمام ابعاد گوناگون و شؤون عترت را بررسي نمود؛ بلكه تلاش و همت بيشتري را در اين راستا مي طلبد. زيرا كه ميدان تحقيق بسيار وسيع مي باشد. افرادي بلند همت مي خواهد تا در اين ميدان وسيع قدم نهاده و پژوهش هاي ارزنده و نو به ارمغان آورند.

ص: 236

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109