زندگینامه چهارده معصوم علیهم السلام

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور : زندگینامه چهارده معصوم علیهم السلام/محسن خرازی/هیئت تحریریه موسسه در راه حق

وضعیت ویراست : [ویراست ؟]

مشخصات نشر : [قم]: مسجد مقدس جمکران، 1387

مشخصات ظاهری : 632 ص.

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

یادداشت : بالای عنوان: پیشوایان معصوم علیهم السلام

شماره کتابشناسی ملی : 2001230

ولادت پیشوای پنجم امام محمد باقر

امام ابوجعفر، باقر العلوم، پنجمین پیشوای ما، جمعه ی نخستین روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری در شهر مدینه چشم به جهان گشود. (1) او را محمد نامیدند و ابوجعفر کنیه و باقر العلوم، یعنی؛ شکافنده ی دانش ها لقب آن گرامی است. به هنگام تولد هاله ای از شکوه و عظمت نوزاد اهل بیت را فرا گرفته بود، و همچون دیگر امامان پاک و پاکیزه به دنیا آمد. امام باقر علیه السلام از دو سو - پدر و مادر - نسبت به پیامبر و حضرت علی و حضرت زهرا علیهم السلام می رساند؛ زیرا پدر او امام زین العابدین فرزند امام حسین علیه السلام و مادر او بانوی گرامی ام عبدالله (2) دختر امام مجتبی علیه السلام است. عظمت امام باقر علیه السلام زبانزد خاص و عام بود، هر جا سخن از والایی هاشمیان و علویان و فاطمیان به میان می آمد او را یگانه وارث آن همه قداست و شجاعت و بزرگواری می شناختند و هاشمی و علوی و فاطمی اش می خواندند. راستگوترین لهجه ها و جذاب ترین چهره ها و بخشنده ترین انسان ها؛ برخی از ویژگی های امام باقر علیه السلام است. گوشه ای از شرافت و بزرگواری آن گرامی را در گزارش زیر می خوانیم: - پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به یکی از یاران پارسای خود جابر بن عبدالله انصاری فرمود: «ای جابر! تو زنده می مانی و فرزندم محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب، را

ص: 292


1- 1. مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص 557.
2- 2. امام صادق علیه السلام درباره ی «ام عبدالله» فرمود: «از زن های با ایمان و پرهیزکار و نیکوکار بود»... تواریخ النبی، و الآل تستری، ص 47.

\ که نامش در تورات باقر است در می یابی، آن هنگام سلام مرا به او برسان». پیامبر در گذشت و جابر عموی دراز یافت. بعدها روزی به خانه ی امام زین العابدین آمد و امام باقر را که کودکی خردسال بود دید، به او گفت: «پیش بیا...» امام باقر علیه السلام آمد. گفت: «برو...» امام بازگشت. جابر اندام و راه رفتن او را تماشا کرد و گفت: «به خدای کعبه سوگند آیینه ی تمام نمای پیامبر است». آنگاه از امام سجاد پرسید: «این کودک کیست؟» فرمود: «امام پس از من، فرزندم محمد باقر است». جابر برخاست و بر پای امام باقر بوسه زد و گفت: «فدایت شوم ای فرزند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، سلام و درود پدرت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بپذیر چه او تو را سلام رسانده است». دیدگان امام باقر پر از اشک شد و فرمود: سلام و درود بر پدرم پیامبر خدا باد تا بدان هنگام که آسمان ها و زمین پایدارند و بر تو ای جابر که سلام او را به من رساندی». (1) .

دانش امام

دانش امام باقر علیه السلام نیز همانند دیگر امامان از سرچشمه ی وحی بود، آنان آموزگاری نداشتند و در مکتب بشری درس نخوانده بودند. - جابر بن عبدالله انصاری نزد امام باقر علیه السلام می آمد و از آن حضرت دانش فرا می گرفت و به آن گرامی مکرر عرض می کرد: «ای شکافنده ی علوم! گواهی می دهم تو در کودکی از دانشی خداداد برخورداری». (2) . - عبدالله بن عطاء مکی می گفت: «هرگز دانشمندان را نزد کسی چنان حقیر و کوچک نیافتم که نزد امام باقر علیه السلام. حکم بن عتیبه که در چشم مردمان جایگاه علمی والایی داشت در پیشگاه امام باقر چونان کودکی برابر آموزگار بود». (3) . - شخصیت آسمانی و شکوه علمی امام باقر علیه السلام چنان خیره کننده بود که جابر بن یزید جعفی به هنگام روایت از آن گرامی می گفت: «وصی اوصیاء و وارث علوم انبیاء محمد بن علی بن الحسین مرا چنین روایت کرد...». (4) . - مردی از عبدالله عمر مسأله ای پرسید و او در پاسخ درماند، به سؤال کننده امام باقر را نشان داد و گفت: «از این کودک بپرس و مرا نیز از پاسخ او آگاه ساز». آن

ص: 293


1- 3. امالی شیخ صدوق، ص 213، چاپ سنگی.
2- 4. علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، ص 222، چاپ قم.
3- 5. ارشاد شیخ مفید، ص 246، چاپ آخوندی.
4- 6. ارشاد شیخ مفید، ص 246، چاپ آخوندی.

\ مرد از امام پرسید و پاسخی قانع کننده شنید و برای عبدالله عمر بازگو کرد، عبدالله گفت: «اینان خاندانی هستند که دانششان خداداد است». (1) . - ابو بصیر می گوید: با امام باقر علیه السلام به مسجد مدینه وارد شدیم، مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای پاسخ منفی شنیدم، درحالی که امام در کنار من ایستاده بود. در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت ابو هارون که نابینا بود به مسجد وارد شد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابو هارون پرسیدم: «آیا ابوجعفر را دیدی؟» فورا پاسخ داد: «مگر کنار تو نایستاده است؟» گفتم: «از کجا دریافتی؟» گفت: «چگونه ندانم در حالی که او نور درخشنده ای است». (2) . - و نیز ابوبصیر می گوید: «امام باقر علیه السلام از یکی از آفریقائیان حال یکی از شیعیان خود به نام راشد را جویا شد. پاسخ داد خوب بود و سلام می رساند. امام فرمود: «خدا رحمتش کند». با تعجب گفت: «مگر او مرده است؟» فرمود: «آری». گفت: «چه وقت در گذشت؟» فرمود: «دو روز پس از خارج شدن تو» گفت: «به خدا سوگند او بیمار نبود...». فرمود: «مگر هر کس می میرد به جهت بیماری است؟» آنگاه ابو بصیر از امام در مورد آن در گذشته سئوال کرد. امام فرمود: «او از دوستان و شیعیان ما بود، گمان می کنید که چشم های بینا و گوش های شنوایی برای ما همراه شما نیست؛ وه چه پندار نادرستی است! به خدا سوگند هیچ چیز از کردارتان بر ما پوشیده نیست پس ما را نزد خودتان حاضر بدانید و خود را به کار نیک عادت دهید و از اهل خیر باشید تا به همین نشانه و علامت شناخته شوید. من فرزندان و شیعیانم را به این برنامه فرمان می دهم». (3) . - یکی از راویان می گوید: در کوفه به زنی قرآن می آموختم، روزی با او شوخی کردم، بعد که به دیدار امام باقر رفتم، فرمود: «آنکه [حتی] در پنهان مرتکب گناه

ص: 294


1- 7. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 329، چاپ نجف.
2- 8. بحار الانوار، ج 46، ص 243؛ به نقل از خرائج راوندی.
3- 9. بحار الانوار، ج 46، ص 243، به نقل از خرائج راوندی. [

\ شود خداوند به او اعتنا و توجهی ندارد، به آن زن چه گفتی؟» از شرمساری چهره ام را پوشاندم و توبه کردم، امام فرمود: «تکرار نکن». (1) .

اخلاق امام باقر

- مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه ی امام بسیار می آمد و به آن گرامی می گفت: «... در روی زمین بغض و کینه ی کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچ کس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیده ام آن است که اطاعت خدا و پیامبر و امیر مؤمنان، در دشمنی با توست، اگر می بینی به خانه ی تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!» در عین حال امام علیه السلام با او مدارا می فرمود و به نرمی سخن می گفت. مدتی نگذشت که مرد شامی بیمار شد و مرگ را رویاروی خویش دید و از زندگی نومید شد؛ پس وصیت کرد که چون فوت کرد ابوجعفر، امام باقر، بر او نماز گذارد. شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند، بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب (2) نشسته است، آن گرامی همواره چنین بود که پس از نماز به ذکر و تعقیب می پرداخت. عرض کرد: «آن مرد شامی به دیگر سرای شتافته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گذارید». فرمود: «او نمرده است... شتاب مکنید تا من بیایم». پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت، سپس به سجده رفت و همچنان تا برآمدن آفتاب، در سجده ماند، آنگاه به خانه ی شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به دهان او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت. دیری نگذشت که مرد شامی شفا یافت و به نزد امام آمد، عرض کرد: «گواهی می دهم که تو حجت خدا بر مردمانی...». (3) .

ص: 295


1- 10. بحار الانوار، ج 46، ص 247، به نقل از خرائج راوندی.
2- 11. تعقیب: دعاها و ذکرهایی است که بدون فاصله پس از نماز می خوانند.
3- 12. امالی شیخ طوسی، ص 261، چاپ سنگی با اختصار.

\ -محمد بن منکدر، از صوفیان آن روزگار، می گوید: «در روز بسیار گرمی از مدینه بیرون رفتم، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین را دیدم، همراه با دو تن از غلامانشان یا دو تن از دوستانش، از سرکشی به مزرعه ی خویش باز می گردد. با خود گفتم: «مردی از بزرگان قریش در چنین وقتی در پی دنیاست! باید او را پند دهم. نزدیک آمدم و سلام کردم، امام در حالی که عرق از سر و رویش می ریخت با تندی پاسخم داد. گفتم: «خدا تو را به سلامت دارد آیا شخصیتی چون شما در این هنگام و با این حال در پی دنیا می رود! اگر در این حالت مرگ تو در رسد چه می کنی؟» فرمود: «به خدا سوگند اگر مرگ در رسد در حال اطاعت خداوند خواهم بود زیرا من به این وسیله خود را از تو و دیگر مردمان بی نیاز می سازم، از مرگ در آن حالت بیمناکم که سرگرم گناهی باشم». گفتم: «رحمت خدا بر تو باد، می پنداشتم که شما را پند می دهم اما تو مرا پند دادی و آگاه ساختی». (1) .

ص: 296


1- 13. ارشاد مفید، چاپ آخوندی، ص 247.

\

امام و امویان

امام چه خانه نشین باشد و چه در متن اجتماع در مقام امامتش تفاوتی رخ نمی دهد؛ زیرا امامت چونان رسالت، منصبی است خدایی و این طور نیست که مردم به دلخواه خویش امامی برگزینند. غاصبان و متجاوزان هموراه به مقام والای امام رشک می بردند و به هر وسیله برای غصب و تصرف حکومت و خلافت که ویژه ی امامان بود دست می یازیدند و در این راه از هیچ جنایتی نیز باک نداشتند. برخی از دوران امامت امام باقر علیه السلام مقارن حکومت ظالمانه ی هشام بن عبد الملک اموی بود و هشام و دیگر امویان به خوبی می دانستند که اگر چه حکومت ظاهر را با ستم و جنایت به غصب گرفته اند ولی هرگز نمی توانند حکومت در دل ها را از خاندان پیامبر بربایند. عظمت معنوی امامان گرامی چنان گیرا بود که گاه دشمنان و غاصبان، خود مرعوب می ماندند و به تواضع بر می خاستند. هشام در یکی از سالها به حج آمده بود و امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نیز جزو حاجیان بودند، روزی امام صادق علیه السلام در اجتماع عظیم حج ضمن خطابه ای فرمود: «سپاس خدای را که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به راستی فرستاد و ما را به او گرامی ساخت، پس ما برگزیدگان خدا در میان آفریدگان و جانشینان خدا [در زمین] هستیم، رستگار کسی است که پیرو ما باشد و شور بخت آنکه با ما مخالفت کند...». امام صادق علیه السلام بعدها می فرمود: «گفتار مرا به هشام خبر بردند ولی متعرض ما نشد تا به دمشق بازگشت و ما نیز به مدینه برگشتیم پس به حاکم خود در مدینه فرمان

ص: 297

\ داد تا من و پدرم را به دمشق بفرستد. به دمشق که رسیدیم، هشام تا سه روز ما را به بارگاهش راه نداد، روز چهارم به دیدن او رفتیم، هشام بر تخت نشسته بود و درباریان در برابرش ایستاده و به تیراندازی و هدف گیری سرگرم بودند. هشام پدرم را به نام صدا زد و گفت: «با بزرگان قبیله ات تیراندازی کن». پدرم فرمود: «من پیر شده ام و تیراندازی از من گذشته است، مرا معذور دار». هشام اصرار ورزید و سوگند داد که باید این کار را بکنی و به پیرمردی از بنی امیه گفت: کمانت را به او بده. پدرم کمان برگرفت و تیری به زه نهاد و پرتاب کرد، اولین تیر درست در وسط هدف نشست، دومین تیر را در کمان نهاد و چون شست از پیکان برداشت بر پیکان تیر اول فرود آمد و آن را شکافت، تیر سوم بر دوم و چهارم بر سوم... و نهم بر هشتم نشست، فریاد از حاضران برخاست، هشام بی قرار شد و فریاد زد: «آفرین ابا جعفر! تو در عرب و عجم سرآمد تیراندازانی، چطور می پنداری زمان تیراندازی تو گذشته است...» و در همان هنگام تصمیم بر قتل پدرم گرفت و سر به زیر افکنده فکر می کرد و ما در برابر او ایستاده بودیم، ایستادن ما طولانی شد و پدرم از این بابت به خشم آمد و آن گرامی چون خشمگین می شد به آسمان می نگریست و خشم در چهره اش آشکار می شد. هشام غضب او را دریافت و ما را به سوی تخت خود فرا خواند و خود برخاست و پدرم را در بر گرفت و او را کنار دست راست خود بر تخت نشانید و مرا نیز در بر گرفت و کنار دست راست پدرم نشاند، و با پدرم به گفتگو نشست. گفت: «قریش تا چون تویی را در میان خود دارد بر عرب و عجم فخر می کند، آفرین بر تو، تیراندازی را چنین از چه کسی و در چند مدت آموخته ای؟». پدرم فرمود: «می دانی که مردم مدینه تیراندازی می کنند و من در جوانی مدتی به این کار می پرداختم و بعد ترک کردم تا هم اکنون که تو از من خواستی». هشام گفت: «از زمانی که خویش را شناختم تا کنون تیراندازی بدین زبردستی ندیده بودم و گمان نمی کنم کسی در روی زمین چون تو بر این هنر توانا باشد، آیا فرزندت جعفر نیز می تواند همچون تو تیراندازی کند؟» فرمود: «ما کمال و تمام را به ارث می بریم، همان کمال و تمامی که خدا بر پیامبرش فرود آورد آنجا که می فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» (1) زمین از کسی که بر این کارها کاملا توانا باشد خالی نمی ماند».

ص: 298


1- 14. سوره ی مائده، آیه ی 3.

\ چشم هشام با شنیدن این جملات در حدقه گردید و چهره اش از خشم سرخ شد اندکی سر فرو افکند و دوباره سر برداشت و گفت: «مگر ما و شما از دودمان عبد مناف نیستیم که در نسبت برابریم؟». امام فرمود: «آری اما خدا ما را ویژگی هایی داده که به دیگران نداده است». پرسید: «مگر خدا پیامبر را از خاندان عبد مناف به سوی همه ی مردم و برای همه ی مردم از سفید و سیاه و سرخ نفرستاده است؟شما از کجا این دانش را به ارث برده اید در حالی که پس از پیامبر اسلام پیامبری نخواهد بود و شمایان پیامبر نیستید؟» امام بی درنگ فرمود: «خداوند در قرآن به پیامبر می فرماید: «زبانت را پیش از آنکه به تو وحی شود برای خواندن قرآن حرکت مده». (1) پیامبری که به تصریح این آیه زبانش تابع وی است به ما ویژگی هایی داده که به دیگران نداده است و به همین جهت با برادرش علی علیه السلام اسراری را می گفت که به دیگران هرگز نگفت و خداوند در این باره می فرماید: «و تعیها اذن واعیة - آنچه به تو وحی می شود و اسرار تو را - گوشی فرا گیرنده فرا می گیرد». و پیامبر خدا به علی علیه السلام فرمود: «از خدا خواستم که آن را گوش تو قرار دهد». و نیز علی بن ابی طالب علیه السلام در کوفه فرمود: «پیامبر خدا هزار در از دانش به روی من گشود که از هر در هزار در دیگر گشوده شد»... همانطور که خداوند پیامبر را کمالاتی ویژه داد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز علی علیه السلام را برگزید و چیزهایی به او آموخت که به دیگران نیاموخت و دانش ما از آن منبع فیاض است و تنها ما آن را به ارث برده ایم نه دیگران». هشام گفت: «علی مدعی علم غیب بود حال آنکه خدا کسی را بر غیب دانا نساخت». پدرم فرمود: «خدا بر پیامبر خویش کتابی فرود آورد که در آن همه چیز از گذشته و آینده تا روز رستخیز بیان شده است؛ زیرا در همان کتاب می فرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء؛ (2) بر تو کتابی فرو فرستادیم که بیان کننده ی همه چیز است». و در جای دیگر فرمود: «همه چیز را در کتاب روشن به شمار آورده ایم». (3) و نیز «هیچ چیز را در این کتاب فروگذار نکردیم». (4) و خداوند به پیامبر فرمان داد همه ی اسرار قرآن را به علی بیاموزد، و پیامبر به امت می فرمود: «علی از همه ی شما در قضاوت داناتر است». هشام ساکت ماند... و امام از بارگاه خارج شد». (5) .

ص: 299


1- 15. سوره ی قیامة، آیه ی 16.
2- 16. سوره ی نحل، آیه ی 89.
3- 17. سوره ی یس، آیه ی 12.
4- 18. سوره ی انعام، آیه ی 38.
5- 19. دلائل الامامة طبری شیعی، ص 104 - 106، چاپ دوم نجف؛ با اختصار و نقل به معنی در پاره ای از جملات.

\

امام با مخالفان احتجاج می کند

عبدالله بن نافع از دشمنان امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام بود و می گفت: «اگر در روی زمین کسی بتواند مرا قانع سازد که در کشتن خوارج نهروان حق با علی بوده است من بدو روی خواهم آورد. اگرچه در مشرق یا مغرب باشد.» به عبدالله گفتند: «آیا می پنداری فرزندان علی علیه السلام نیز نمی توانند به تو ثابت کنند؟ گفت: «مگر در میان فرزندان او دانشمندی هست؟» گفتند: «این خود سند نادانی توست! مگر ممکن است در دودمان حضرت علی علیه السلام دانشمندی نباشد؟!» پرسید: «در این زمان دانشمندشان کیست؟» امام باقر علیه السلام را به او معرفی کردند؛ او با یاران خویش به مدینه آمد و از امام تقاضای ملاقات کرد... امام به یکی از غلامان خویش فرمان داد بار و بنه ی او را فرود آورد و به او بگوید فردا نزد امام حاضر شود. بامداد دیگر عبدالله با یاران خویش به مجلس امام آمد؛ آن گرامی نیز فرزندان و بازماندگان مهاجران و انصار را فرا خواند و چون همه گرد آمدند امام در حالی که جامه ای سرخ فام بر تن داشت و دیدگانش چون ماه، درخشنده و زیبا بود فرمود: «سپاس ویژه ی خدایی است که آفریننده ی زمان و مکان و چگونگی هاست. حمد خدایی که نه چرت دارد و نه خواب. آنچه در آسمان ها و زمین است ملک اوست... گواهم که جز الله خدایی نیست و محمد بنده ی برگزیده و پیامبر اوست، سپاس خدایی را که به نبوتش ما را گرامی داشت و به ولایتش ما را مخصوص گردانید.

ص: 300

\ ای گروه فرزندان مهاجر و انصار! هر کدامتان فضیلتی از علی بن ابی طالب به خاطر دارید بگویید. حاضران هر یک فضیلتی بیان کردند تا سخن به حدیث خیبر رسید. گفتند: «پیامبر در نبرد با یهودان خیبر، فرمود: «لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه؛ فردا پرچم را به مردی می سپارم که دوستدار خدا و پیامبر است و خدا و پیامبر نیز او را دوست می دارند، رزم آوری است که هرگز فرار نمی کند و از نبرد باز نمی گردد تا خداوند به دست او حصار یهودان را فتح فرماید». دیگر روز پرچم را به امیرمؤمنان سپرد و آن گرامی با نبردی شگفت آفرین یهودان را منهزم (1) ساخت و قلعه ی عظیم آنان را گشود. امام باقر علیه السلام به عبدالله بن نافع فرمود: «درباره ی این حدیث چه می گویی؟» گفت: «حدیث درستی است اما علی بعدها کافر شد و خوارج را به ناحق کشت!» فرمود: «مادرت در سوگ تو بنشیند، آیا خدا آنگاه که علی را دوست می داشت می دانست که او خوارج را می کشد یا نمی دانست؟ اگر بگویی خدا نمی دانست کافر خواهی بود». گفت: «می دانست». فرمود: «خدا او را بدان جهت که فرمانبردار اوست، دوست می داشت یا به جهت نافرمانی و گناه». گفت: «چون فرمانبردار خدا بود، خداوند او را دوست می داشت (یعنی اگر در آینده نیز گناهکار می بود خداوند می دانست و هرگز دوستدار او نمی بود پس معلوم می شود کشتن خوارج طاعت خدا بوده است)». فرمود: «برخیز که محکوم شدی و جوابی نداری». عبدالله برخاست و این آیه را تلاوت کرد: «حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر» (2) - اشاره به آنکه حقیقت چون سپیده صبح آشکار شد و گفت: «خدا بهتر می داند رسالت خویش را در چه خاندانی قرار دهد». (3) (4) .

ص: 301


1- 20. منهزم: گریخته، شکست خورده. (فرهنگ معین).
2- 21. سوره ی بقره، آیه ی 187.
3- 22. سوره ی انعام، آیه ی 124.
4- 23. مستفاد از کافی، ج 8، ص 349 - 351.

\

ضرب سکه ی اسلامی به دستور امام باقر

برخی از دانشمندان این موضوع را به امام سجاد علیه السلام نسبت داده اند و برخی دیگر گفته اند امام باقر علیه السلام به دستور امام سجاد علیه السلام این پیشنهاد را کرده است؛ برای اطلاع بیشتر به کتاب العقد المنیر، ج 1 مراجعه شود. در سده ی اول هجری صنعت کاغذ در انحصار رومیان بود و مسیحیان مصر نیز که کاغذ می ساختند به روش رومیان و بنا بر مسیحیت نشان «اب و ابن و روح» بر آن می زدند، «عبد الملک اموی» مرد زیرکی بود، کاغذی از این گونه را دید و در مارک آن دقیق شد و فرمان داد آن را برای او به عربی ترجمه کنند. چون معنای آن را دریافت خشمگین شد که چرا در مصر که کشوری اسلامی است باید مصنوعات، چنین نشانی داشته باشد. بی درنگ به فرماندار مصر نوشت که از آن پس بر کاغذها شعار توحید؛ شهد الله انه لا اله الا هو، بنویسند و نیز به فرمانداران سایر ایالات اسلامی نیز فرمان داد کاغذهایی را که نشان مشرکانه ی مسیحیت دارد از بین ببرند و از کاغذهای جدید استفاده کنند. کاغذهای جدید با نشان توحید اسلامی رواج یافت و به شهرهای روم نیز رسید و خبر به قیصر بردند و او در نامه ای به «عبد الملک» نوشت: «صنعت کاغذ هماره با نشان رومی می بود و اگر کار تو در منع آن درست است؛ پس خلفای گذشته ی اسلامی خطاکار بوده اند و اگر آنان به راه درست رفته اند پس تو در خطا هستی (1) من همراه این نامه برای تو هدیه ای لایق فرستادم و دوست دارم که اجناس نشان دار را به حال سابق واگذاری و پاسخ مثبت تو موجب سپاسگزاری ما خواهد بود». عبد الملک هدیه را نپذیرفت و به قاصد قیصر گفت: «این نامه پاسخی ندارد».

ص: 302


1- 24. قیصر با این مقدمه می خواست تعصب عبد الملک را بر انگیزد تا برای تصویب کار خلفای گذشته از منع کاغذ رومی دست باز دارد.

\ قیصر دیگر بار هدیه ای دو چندان دفعه ی پیش برای او گسیل داشت و نوشت: «گمان می کنم چون هدیه را ناچیز دانستی نپذیرفتی، اینکه دو برابر فرستادم و مایلم هدیه را همراه با خواسته ی قبلی من بپذیری». عبد الملک باز هدیه را رد کرد و نامه را نیز بی جواب گذاشت. قیصر این بار به عبدالملک نوشت: «دوباره هدیه ی مرا رد کردی و خواسته مرا نیاوردی برای سوم بار هدیه را دو چندان سابق فرستادم و سوگند به مسیح اگر اجناس نشان دار را به حال پیش بر نگردانی فرمان می دهم تا زر و سیم را با دشنام به پیامبر اسلام سکه بزنند و تو می دانی که ضرب سکه ویژه ی ما رومیان است، آنگاه چون سکه ها را با دشنام به پیامبرتان ببینی عرق شرم بر پیشانیت می نشیند، پس همان بهتر که هدیه را بپذیری و خواسته ی ما را بر آوری تا روابط دوستانه مان چون گذشته پا برجا بماند». عبد الملک در پاسخ بیچاره ماند و گفت: «فکر می کنم که ننگین ترین مولودی که در اسلام زاده شده من باشم که سبب این کار شدم که به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دشنام دهند». با مسلمانان به مشورت پرداخت ولی هیچ کس نتوانست چاره ای بیندیشد یکی از حاضران گفت: «تو خود راه چاره را می دانی اما به عمد آن را وا می گذاری!» عبد الملک گفت: «وای بر تو، چاره ای که من می دانم کدامست؟» گفت: «باید از باقر اهل بیت چاره ی این مشکل را بجویی». عبد الملک گفتار او را تصدیق کرد و به فرماندار مدینه نوشت که امام باقر علیه السلام را با احترام به شام بفرستد، و خود فرستاده ی قیصر را در شام نگهداشت تا امام علیه السلام به شام آمد و داستان را به ایشان عرض کردند. امام فرمودند: «تهدید قیصر در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عملی نخواهد شد و خداوند این کار را بر او ممکن نخواهد ساخت و راه چاره نیز آسان است، هم اکنون صنعتگران را گرد آور تا به ضرب سکه بپردازند و بر یک رو سوره ی توحید و بر روی دیگر نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نقش کنند بدین ترتیب از مسکوکات رومی بی نیاز می شویم» و توضیحاتی نیز در مورد وزن سکه ها فرمود تا وزن هر ده درهم از سه نوع سکه هفت مثقال باشد (1) و نیز فرمود نام شهری که در آن سکه می زنند و تاریخ سال ضرب را هم بر سکه ها درج کنند. عبدالملک دستور امام را عملی ساخت و به همه ی شهرهای اسلامی نوشت که معاملات

ص: 303


1- 25. امام باقر علیه السلام فرمود: «سه نوع سکه ضرب شود: نوع اول هر درهم یک مثقال و ده درهم آن 10 مثقال، و نوع دوم هر ده درهم 6 مثقال و نوع سوم هر ده درهم 5 مثقال باشد». بدین ترتیب هر سی درهم از سه نوع 21 مثقال می شد و این برابر با سکه های رومی بود و مسلمانان موظف بودند سی درهم رومی که 21 مثقال بود بیاورند و سی درهم جدید بگیرند.

\ باید با سکه های جدید انجام شود و هر کس از سابق سکه ای دارد تحویل دهد و سکه های اسلامی دریافت دارد، آنگاه فرستاده ی قیصر را از آنچه انجام شده بود آگاه ساخت و بازگرداند. قیصر را از ماجرا خبر دادند و درباریان از او خواستند تا تهدید خود را عملی سازد، قیصر گفت: «من خواستم عبد الملک را به خشم آورم و اینک این کار بیهوده است چون در بلاد اسلام دیگر با پول رومی معامله نمی کنند». (1) .

ص: 304


1- 26. المحاسن و المساوی بیهقی، ج 2، ص 232 - 236، چاپ مصر - حیاة الحیوان دمیری، چاپ سنگی، ص 24؛ با اختصار و نقل به معنی در پاره ای از جملات. توجه: در این داستان خواندیم که سکه های اسلامی در زمان امام باقر علیه السلام به صلاح دید آن بزرگوار ساخته و رایج شده است و این مطلب با آنچه در برخی از کتاب ها آمده است در زمان حضرت علی علیه السلام در بصره به دستور آن حضرت سکه های اسلامی زده شده و آن حضرت پایه گذار آن بوده منافاتی ندارد؛ زیرا منظور این است که آغاز سکه زدن در زمان حضرت علی علیه السلام بوده و تکمیل و شیوع آن در زمان امام باقر علیه السلام انجام شده است برای اطلاع بیشتر به کتاب غایة التعدیل مرحوم سردار کابلی، ص 16، مراجعه شود.

\

اصحاب امام باقر

در مکتب امام ابوجعفر باقر العلوم - که درود فرشتگان بر او - شاگردانی نمونه و ممتاز پرورش یافتند که اینک به نام برخی از آنان اشاره می شود: 1- ابان بن تغلب: محضر سه امام را دریافته بود؛ امام زین العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام ابان از شخصیت های علمی عصر خود بود و در تفسیر، حدیث، فقه، قرائت و لغت تسلط بسیاری داشت. والایی دانش ابان چنان بود که امام باقر علیه السلام به او فرمود: «در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوی بده؛ زیرا دوست دارم مردم چون تویی را در میان شیعیان ما ببینند». ابان هر وقت به مدینه می آمد حلقه های درس دیگران می شکست و در مسجد جایگاه خطابه ی پیامبر برای تدریس او خالی می کردند. چون خبر درگذشت ابان را به امام صادق علیه السلام عرض کردند فرمود: «به خدا سوگند مرگ ابان قلبم را به درد آورد». (1) . 2- زراره: دانشمندان شیعه میان پروردگان امام باقر و امام صادق علیهما السلام شش تن را برتر می شمردند و زراره یکی از آنهاست. امام صادق علیه السلام خود می فرمود: «اگر برید بن معاویه و ابو بصیر و محمد بن مسلم و زراره نمی بودند، آثار پیامبری (معارف شیعه) از میان می رفت، آنان بر حلال و حرام خدا امینند». و باز می فرمود: «برید و زراره و محمد بن مسلم و احول در زندگی و مرگ نزد من محبوبترین مردمانند».

ص: 305


1- 27. جامع الروات، ج 1، ص 9.

\ زراره در دوستی امام چنان استوار بود که امام صادق علیه السلام ناگزیر شد برای حفظ جان او به عیبجویی و بدگویی او تظاهر کند و در پنهان به او پیام داد: «اگر از تو بدگویی می کنم برای ایمن داشتن توست زیرا دشمنان، ما را به هر کس علاقمند ببینند به آزار او می کوشند... و تو به دوستی ما شهرت داری و من ناچارم چنین تظاهر کنم...». زراره از قرائت و فقه و کلام و شعر و ادب عرب بهره ای گسترده داشت و نشانه های فضیلت و دینداری در او آشکار بود. (1) . 3- کمیت اسدی: شاعری سرآمد بود و زبان گویایش در قالب نغز شعر در دفاع از اهل بیت سخنان پر مغز می سرود. شعرش چنان کوبنده و رسواگر بود که پیوسته از طرف خلفای اموی تهدید به مرگ می شد. بازگو کردن حقایق و به ویژه دفاع از اهل بیت پیامبر در آن زمان چنان خطرناک بود که جز مردان مرد جرأت اقدام بدان نداشتند، و کمیت از قوی ترین چهره هایی است که در دوران حکومت اموی از مرگ نهراسید و تا آنجا که یارایش بود حق گفت و سیمای امویان را بر مردم آشکار ساخت. کمیت در برخی از اشعار خویش امامان راستین را در برابر بنی امیه چنین معرفی می کند: «آن راهبران دادگر همچون بنی امیه نیستند که انسانها و حیوانها را یکی بدانند، آنان همچون عبدالملک و ولید و سلیمان و هشام اموی نیستند که چون بر منبر نشینند سخنانی بگویند که خود هرگز عمل نمی کنند، امویان سخنان پیامبر را می گویند اما خود کارهای زمان جاهلیت را انجام می دهند». (2) . کمیت شیفته ی امام باقر علیه السلام بود و در راه این مهر و محبت، خویشتن را فراموش می کرد. روزی در برابر امام و در مدح او اشعار شیوایی را که سروده بود می خواند، امام به کعبه رو کرد و سه بار فرمود: «خدایا کمیت را رحمت کن و بیامرز». آنگاه به کمیت فرمود: «صد هزار درهم از خاندانم برای تو جمع آوری کرده ام». کمیت گفت: «به خدا سوگند هرگز سیم و زر نمی خواهم تا خدای عزوجل مرا عوض دهد، فقط یکی از پیراهن های خود را به من عطا فرمایید». امام پیراهن خود را به او داد (3) . روزی دیگر در خدمت امام باقر نشسته بود، امام به دلتنگی از زمانه این شعر برخواند:

ص: 306


1- 28. جامع الروات، ج 1، ص 117 و 324 - 325.
2- 29. الشیعة و الحاکمون، ص 128.
3- 30. سفینة البحار، ج 2، ص 496.

\ ذهب الذین یعاش فی اکنافهم لم یبق الا شامت او حاسد رادمردانی که مردم در پناهشان زندگی می کردند، رفتند و جز حسودان یا شماتت کنندگان کسی باقی نمانده است». کمیت فورا پاسخ داد: و بقی علی ظهر البسیطة واحد فهو المراد و انت ذاک الواحد «اما بر روی زمین یک تن از آن بزرگ مردان باقی است که هم او مراد جهانیان است و تو آن یک تن هستی». (1) . 4- محمد بن مسلم: فقیه اهل بیت و از یاران راستین امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود، چنانکه گفتیم امام صادق علیه السلام او را یکی از آن چهار تن به شمار آورده که آثار پیامبری به وجودشان پابرجا و باقی است. محمد، کوفی بود و برای بهره گرفتن از دانش بی کران امام باقر علیه السلام به مدینه آمد و چهار سال در مدینه ماند. عبدالله بن ابی یعفور می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «گاه از من سئوالاتی می شود که پاسخ آن را نمی دانم و به شما نیز دسترسی ندارم، چه کنم؟». امام، محمد بن مسلم را به من معرفی کرد و فرمود: «چرا از او نمی پرسی؟»... (2) . در کوفه، زنی شب هنگام به خانه ی محمد بن مسلم آمد و گفت: همسر پسرم مرده و فرزندی زنده در شکم دارد، تکلیف ما چیست؟» «محمد بن مسلم» گفت: «بنابر آنچه امام باقر العلوم علیه السلام فرموده است باید شکم او را بشکافند و بچه را بیرون آورند، سپس مرده را دفن کنند.» آنگاه از زن پرسید: «مرا کجا یافتی؟» زن گفت: «این مسأله را نزد ابوحنیفه بردم و او گفت: در این باره چیزی نمی دانم ولی به نزد محمد بن مسلم برو و اگر فتوایی داد مرا آگاه ساز...». دیگر روز محمد بن مسلم در مسجد کوفه ابو حنیفه را دید که در جمع اصحاب خویش همان مسأله را طرح کرده می خواهد پاسخ را به نام خود به آنان بگوید! محمد به طعنه سرفه ای کرد و ابو حنیفه دریافت و گفت: «خدایت بیامرزد بگذار زندگی کنیم». (3) .

ص: 307


1- 31. منتهی الآمال، ج 2، ص 7، چاپ 1372 قمری.
2- 32. تحفة الاحباب محدث قمی، ص 351- جامع الرواة، ج 2، ص 194.
3- 33. رجال کشی، ص 162، چاپ دانشگاه مشهد.

\

شهادت امام باقر

امام گرامی باقر العلوم، هفتم ذیحجه ی سال 114 هجری در پنجاه و هفت سالگی در زمان ستمگر اموی، هشام بن عبد الملک، مسموم و شهید شد. در شامگاه وفات به امام صادق علیه السلام فرمود: «من امشب جهان را بدرود خواهم گفت، هم اکنون پدرم را دیدم که شربتی گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سرای جاوید و دیدار حق بشارت داد». دیگر روز تن پاک آن دریای بیکران دانش خدایی را در خاک بقیع کنار آرامگاه امام مجتبی و امام سجاد علیهما السلام به خاک سپردند، سلام خدا بر او باد. (1) . و اینک بخشی از دانش آن گرامی را در سخنان زیر به تماشا بنشینیم: - دروغ خرابی ایمان است. (2) . - مؤمن، ترسو و حریص و بخیل نمی شود. (3) . - حریص بر دنیا همچون کرم ابریشم است که هر چه پیله را بر خود بیشتر بپیچد بیرون آمدنش مشکل تر می شود... (4) . - از طعن بر مؤمنان بپرهیزید. (5) . -برادر مسلمانت را دوست بدار و برای او آنچه برای خود می خواهی بخواه و آنچه را بر خود نمی پسندی بر او نپسند. (6) .

ص: 308


1- 34. به کتاب های: کافی، ج 1، ص 469، و بصائر الدرجات، ص 141 چاپ سنگی و تواریخ النبی و الآل تستری، ص 40 و انوار البهیه محدث قمی، ص 69 چاپ سنگی مراجعه شود.
2- 35. وسائل الشیعة؛ ج 8، ص 572 و ج 6، ص 23 و ج 11، ص 318 و ج 8، ص 611 و ج 8، ص 548.
3- 36. وسائل الشیعة؛ ج 8، ص 572 و ج 6، ص 23 و ج 11، ص 318 و ج 8، ص 611 و ج 8، ص 548.
4- 37. وسائل الشیعة؛ ج 8، ص 572 و ج 6، ص 23 و ج 11، ص 318 و ج 8، ص 611 و ج 8، ص 548.
5- 38. وسائل الشیعة؛ ج 8، ص 572 و ج 6، ص 23 و ج 11، ص 318 و ج 8، ص 611 و ج 8، ص 548.
6- 39. وسائل الشیعة؛ ج 8، ص 572 و ج 6، ص 23 و ج 11، ص 318 و ج 8، ص 611 و ج 8، ص 548.

\ - اگر مسلمانی برای دیدار یا حاجتی به خانه ی مسلمانی بیاید و او در خانه باشد و اجازه ی ورود به او ندهد و خود نیز به دیدار او بیرون نیاید، پیوسته این صاحب خانه در لعنت خدا خواهد بود تا آنگاه که یکدیگر را ملاقات کنند... (1) . - همانا خداوند، [انسان] با حیا و بردبار را دوست می دارد. (2) . - آنکه خشمش را از مردم باز دارد، خداوند عذاب قیامت را از او باز دارد. (3) . - آنان که امر به معروف و نهی از منکر را عیب می دانند، بد مردمانی هستند. (4) . - همانا خداوند بنده ای را که دشمن، داخل خانه ی او شود و او با وی مبارزه نکند دشمن دارد. (5) .


1- 40. کافی، ج 2، ص 365.
2- 41. کافی، ج 2، ص 112.
3- 42. کافی؛ ج 2، ص 305.
4- 43. کافی، ج 5، ص 57.
5- 44. وسائل الشیعه، ج 11، ص 91.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109