شماره كتابشناسي ملي : ايران۸۲-۵۶۱۰
سرشناسه : صادقي، حسين
سرشناسه : تقوي، علي
عنوان و نام پديدآور : برگي از فضائل شكافنده علوم/ صادقي، حسين؛ تقوي، علي
منشا مقاله : ، مبلغان، ش ۴۰، (صفر ۱۴۲۴ ه.ق): ص ۸ - ۲۰.
توصيفگر : محمدبنعلي(ع)، امام پنجم
توصيفگر : فضايل اخلاقي
توصيفگر : مناقب
در سال 57 هجري در شهر مدينه ستارهاي ديگر از ستارگان آسمان امامت و ولايت بدرخشيد و با نور خود، عالم را منور نمود. نام او «محمد» و كنيهاش «ابوجعفر» بود كه بعدها به «باقر» ملقب گشت. پدرش امام زين العابدين پيشواي چهارم شيعيان و مادرش «ام عبدالله» دختر امام حسن مجتبي بودند، از اين جهت هم از نظر پدر و هم از نظر مادر فاطمي و علوي بوده است. آن حضرت در سال 94 بعد از فوت پدر گرامياش عهدهدار مقام امامت و زعامتشيعيان جهان شد و در سال 114 هجري در شهر مدينه رحلت نمود و در قبرستان بقيع در كنار قبر پدر و جدش به خاك سپرده شد. دوران پرفروغ امامت آن حضرت با برخي از خلفاي بني اميه مقارن بود كه عبارتند از: 1ـ وليد بن عبدالملك (86 ـ 96) 2ـ سليمان بن عبدالملك (96 ـ 99) 3ـ عمر بن عبدالعزيز (99 ـ 101) 4ـ يزيد بن عبدالملك (101 ـ 105) 5ـ هشام بن عبدالملك (105 ـ 125) اين دوران گرچه با ظلم و فساد و خوشگذراني و هوسراني دستگاه خلافتبني اميه همراه بود و امامعليه السلام در شرائط سخت و دشواري به تبليغ احكام و مباني اعتقادي اسلام ميپرداخت، ولي نسبت به دوران زندگي ديگر ائمه عليهم السلام وضعيتي نسبتا آرام داشت. در آغاز امامت آن حضرت كه با حكمراني وليد بن عبدالملك مقارن بود، دستگاه خلافت بني اميه درصدد كشورگشايي و گسترش قلمرو حكومت خود بود، از اين رو جامعه اسلامي در داخل با فشارهاي سياسي كمتري همراه بود، همچنين «سليمان» برادر «وليد» در مدت كوتاه خلافت خود درهاي زندانهاي عراق را گشود و تمام زندانيان بيگناه را كه «حجاج بن يوسف» در بند كشيده بود، آزاد ساخت، و بعد از اين دو «عمر بن عبدالعزيز» در زمان خلافتش خدمات زيادي را انجام داد، از جمله خدمات او عبارتند از: مبارزه با تبعيض و فساد، ممنوع كردن سب علي عليه السلام كه از زمان معاويه ـ لعنة الله عليه ـ رواج پيدا كرده بود، و برگرداندن فدك به خاندان اهل بيت عليهم السلام امام باقر عليه السلام از اين موقعيت نهايت استفاده را برد و زيربناي يك جنبش عظيم علمي و فكري را پايه گذاري نمود كه بعد از ايشان در زمان امامت امام صادق عليه السلام به تكامل رسيد.
ائمه معصومين عليهم السلام در قلههاي رفيع فضيلت و كمال چنان ميدرخشيدند كه در طول قرنها چشمان تمام بشريت را خيره كردهاند، از اين رو دوست و دشمن با ديدن اين كمالات و فضائل نسبت به آنان سرتعظيم فرود آوردهاند و لب به تحسين گشودهاند كه با مراجعه به كتب مورخين و سيره نويسان اعم از شيعه و سني، اعتراف به عظمت آن بزرگواران به وضوح مشهود است. امام باقر عليه السلام نيز چنان عظمت معنوي خيره كنندهاي داشتند كه دانشمندان ديگر مذاهب را به تحسين وادار كرده است، از جمله ذهبي و صفدي از دانشمندان بنام اهل تسنن مينويسند: «وكان احد من جمع العلم والفقه والديانة والثقة والسؤدد وكان يصلح للخلافة [امام باقر عليه السلام] از كساني است كه بين علم، فقه، ديانت، وثاقت و متانت جمع كرده و براي خلافت اهليت داشته است».
از ويژگيهاي ممتاز امام باقرعليه السلام موقعيت ممتاز علمي ايشان در بين تمام دانشمندان آن زمان بود كه با اظهار گوشههايي از علم لدني خود، ضعف و حقارت علوم اكتسابي و بشري را آشكار ساخت و تمام دانشمندان را مجذوب قدرت علمي خود نمود تا جايي كه بزرگترين دانشمندان، خود را در مقابل عظمت علمي امام حقير ميشمردند. عبدالله بن عطاء ميگويد: «ما رايت العلماء عند احد اصغر علما منهم عند ابي جعفر؛ دانشمندان را از نظر علمي نزد هيچ كس كوچكتر از آنها نزد ابي جعفر عليه السلام نديدم». سپس اضافه ميكند: «لقد رايت الحكم عنده كانه مغلوب وكان عالما نبيلا جليلا في زمانه؛ حكم [بن عيينه] را ديدم كه نزد امام عليه السلام مغلوبي بيش نبود و حال آن كه «حكم» عالم برجسته و بزرگي در زمان خود بود».و در بعضي متون نقل شده كه او گفته است: «كانه صبي بين يدي معلمه؛ [در مقابل امام باقر عليه السلام انگار] «حكم» مانند كودكي دانشآموز نزد معلم خود بود». اين ويژگي امام چنان برجسته بود كه به لقب «باقر» يعني شكافنده علوم مشهور گرديد. مورخين در توضيح اين لقب امام مينويسند: «سمي الباقر لانه بقر العلم اي شقه فعرف اصله وخفيه؛ محمد بن علي، باقر ناميد شد به خاطر اينكه او علم و دانش را شكافت و اصل و باطن علم را شناخت».
هشام بن عبدالملك، امام باقر عليه السلام را از مدينه به شام تبعيد كرد، امام عليه السلام در مدت حضور در شام، در ميان مردم مينشست و سؤالات آنان را پاسخ ميداد. روزي مشاهده نمود كه عدهاي از مسيحيها به بالاي كوهي ميروند، امام فرمود: اين گروه به كجا ميروند؟ مردم پاسخ دادند: آنها در هر سال يك روز به نزد دانشمند خود ميروند و سؤالاتشان را از او ميپرسند. امام عليه السلام از علم و دانش او پرسيد، مردم در پاسخ عرض كردند: او عالمترين آنهاست. آن حضرت به اتفاق اصحاباش همراه با مسيحيها به بالاي كوه رفتند. وقتي نزد آن عالم مسيحي رسيدند از امام پرسيد: آيا تو از ما مسيحيها هستي يا از امت مرحومه (مسلمانان)؟ امام فرمودند: از امت مرحومه هستم. پس پرسيد؟ آيا از دانشمندان آنان هستي يا از جاهلين آنها؟ امام فرمود: از جاهلين آنها نيستم. پس آن مسيحي رو به امام عرض كرد: آيا ميپرسي يا بپرسم؟ امام فرمود: بپرس. هر سؤالي كه نصراني پرسيد، امام عليه السلام جوابش را بيان فرمود، از جمله اين سؤال را پرسيد كه: دو برادر در يك زمان متولد ميشوند و در يك ساعت ميميرند و در قبر واحدي دفن ميشوند ولي يكي از آنان 150 سال عمر كرده و ديگري 50 سال، اين دو برادر چه كساني هستند؟ امام فرمود: اين دو برادر «عزير» و «عزره» هستند كه سي سال با هم زندگي كردند، پس به امر خدا «عزير» صد سال مرد ولي «عزره» زندگي ميكرد، پس خداوند «عزير» را زنده كرد و بيست سال با هم زندگي كردند و با هم از دنيا رفتند. در اين لحظه بود كه دانشمند نصراني رو به مسيحيها كرد و گفت: «ما رايت احدا قط اعلم من هذا الرجل؛ هرگز احدي را عالمتر از اين مرد نديدهام». «لا تسالوني عن حرف وهذا بالشام؛ تا زماني كه اين مرد در شام است در مورد هيچ حرفي از من سؤال نكنيد».
روزي ابرش كلبي از هشام بن عبدالملك پرسيد: «من هذا الذي احتوشته اهل العراق يسالونه؛ اين شخص كيست كه مردم كوفه او را در ميان گرفته و سؤالات خود را از او ميپرسند؟» هشام در پاسخ گفت: «هذا نبي الكوفة وهو يزعم انه ابن رسول الله وباقر العلم ومفسر القرآن؛ او پيامبر كوفه است و خود را پسر رسول خدا و شكافنده علم و مفسر قرآن ميداند». سپس گفت: اي ابرش برو و از او سؤالي بپرس كه پاسخ آن را بلد نباشد، ابرش همچنين كرد، ولي هر سؤالي كه پرسيد، امام بلافاصله پاسخي دقيق برايش بيان نمود، او كه از احاطه علمي امام بهتزده شده بود، بلند شد در حالي كه به آن حضرت ميگفت: «انت ابن بنت رسول الله حقا؛ تو به حق پسر دختر رسول خدا هستي». سپس به نزد هشام آمد و گفت: «دعونا منكم يا بني امية فان هذا اعلم اهل الارض بما في السماء والارض، فهذا ولد رسول اللهصلي الله عليه وآله؛ ما را رها كنيد اي بني اميه، همانا اين شخص عالمترين اهل زمين نسبت به آنچه در آسمان و زمين است ميباشد، پس او فرزند رسول خداست كه صلوات خداوند بر او و آل او باد».
پيشگويي پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله در مورد امام باقر عليه السلام براي جابر بن عبدالله انصاري و اينكه جابر در اواخر عمر توفيق زيارت امام باقر عليه السلام نصيبش خواهد شد، بسيار معروف است كه به صورتهاي مختلفي نقل شده و خود جابر هم در مناسبتهاي مختلفي اين پيشگويي را براي مردم بيان كرده است كه به يك مورد از آنها اشاره ميكنيم: نقل شده كه جابر بن عبد الله در مسجد رسول خدا مينشست و فرياد ميزد: «يا باقر، يا باقر العلم» اهل مدينه ميگفتند: جابر هزيان ميگويد، جابر پاسخ ميداد: به خدا قسم من هزيان نميگويم، از رسول خدا شنيدم كه فرمود: «انك ستدرك رجلا من اهل بيتي، اسمه اسمي وشمائله شمائلي، يبقر العلم بقرا؛ اي جابر مردي از اهل بيت من را درك ميكني كه اسم او همانند اسم من است و شمائل و شكل او همانند شمائل من است، او علم را ميشكافد، شكافتني». پس جابر ميگفت: اين فرمايش رسول خدا است كه مرا به اين كار وادار كرده است. روزي جابر، امام باقر عليه السلام را در حالي كه خردسال بود مشاهده كرد، عرض كرد: اي پسر! روي خود را به سوي من كن، امام عليه السلام به سوي او برگشت. سپس عرض كرد: قسم به آن كه جانم در دست اوست، شمائل و خصوصيات پيامبر صلي الله عليه وآله در اين جوان است. از او پرسيد: اسم تو چيست؟ امام فرمود: «اسمي محمد؛ اسم من محمد است». جابر پرسيد: فرزند چه كسي هستي؟ فرمود: فرزند علي بن الحسين عليهما السلام هستم، سپس عرض كرد: «يا بني فدتك نفسي انت الباقر؟؛ جانم فداي تو باد، آيا تو باقر هستي؟ امام فرمود: آري. جابر سر مبارك امام را بوسيد و گفت: «بابي انت وامي، ابوك رسول الله يقرئك السلام؛ پدر و مادرم به فدايت، پدرت رسول خدا به تو سلام ميرساند». امام عليه السلام فرمود: «علي رسول الله السلام ما قامت السماوات والارض وعليك السلام يا جابر بما بلغت السلام؛ سلام بر رسول خدا مادامي كه آسمانها و زمين پابرجاست و سلام بر تو اي جابر بخاطر سلامي كه رساندي». سپس جابر عرض كرد: «انت الباقر حقا، انت الذي تبقر العلم بقرا؛ تو به حق باقر هستي، تو كسي هستي كه علم را حقيقتا ميشكافي».
سه عامل بسيار مهم سبب شده بود تا ائمه قبل از امام باقر عليه السلام نتوانند آن گونه كه شايسته آنها است علوم خود را گسترش دهند و قوانين حيات بخش اسلام را به صورت كامل براي مردم بيان كنند. اين عوامل عبارتند از: الف) اوضاع سياسي: در زمان امامت ائمه پيش از امام باقر عليه السلام تبليغات سوئي بر عليه خاندان عترت و طهارت صورت ميپذيرفت، چنان كه به دستور معاويه ـ لعنة الله عليه ـ بر منابر به اميرالمؤمنين علي عليه السلام دشنام ميدادند و چنان بر عليه اين خاندان دروغپردازي ميكردند كه بعد از شهادت آن حضرت در محراب نماز، مردم در خارج از كوفه گفتند: مگر او نماز هم ميخوانده است. علاوه بر اين روابط مردم با اين خاندان تحت كنترل شديد حكام بني اميه بود و پيروان آنان دستگير و سپس شكنجه و زنداني ميشدند و يا به قتل ميرسيدند، از اين رو شرايط به گونهاي بود كه تبيين احكام و مباني اسلامي توسط ائمه به آساني ممكن نبود. ب) منع كتابت و نقل حديث: بعد از رحلت پيامبر گرامي اسلام، خلفا و حاكمان، به بهانه حفظ قرآن و مخلوط نشدن آيات الهي با احاديث نبوي و با شعار «كفانا كتاب الله؛ كتاب خدا ما را كفايت ميكند»، از نوشتن و نقل احاديث به شدت ممانعت ميكردند و هر كس كه حديثي را نقل ميكرد او را توبيخ ميكردند، حتي خليفه دوم احاديثي را كه نوشته شده بود جمعآوري كرد و آنها را سوزاند. اين امر سبب شد كه ائمه نتوانند سنت پيامبر صلي الله عليه وآله را براي مردم بيان كنند. اين دستور در زمان امام باقر عليه السلام توسط «عمر بن عبد العزيز» لغو شد و لذا آن حضرت فرصتيافت تا به احياي سنت نبوي بپردازد. ج) جهل و ناداني مردم: اين عامل سبب شده بود كه مردم از چراغهاي فروزنده و روشني بخش بيبهره بمانند به حدي كه وقتي حضرت علي عليه السلام فرمودند: «فاسالوني قبل ان تفقدوني؛ قبل از اينكه مرا از دست بدهيد هر چه ميخواهيد از من سؤال كنيد»، سعد بن ابي وقاص گفت: بگو موهاي ريش من چقدر است. اين جهل و ناداني حسرت تمام انديشمندان جهان را برانگيخته است كه اي كاش ما مخاطب چنين شخصيت بزرگي بوديم و از محضر او بهرهمند ميشديم. اما در زمان امام باقرعليه السلام كه اوضاع سياسي كمي آرامتر شده بود و كتابت و نقل حديث آزاد شده و مردم تا حدودي به ماهيت پليد حكام بني اميه پي بردند، آن حضرت بزرگترين نهضت علمي جهان اسلام و تشيع را بنا نهادند و عالم اسلام را از علوم سرشار خود سيراب ساختند. در اين عصر بود كه تدوين فرهنگ شيعه شامل فقه، تفسير و اخلاق آغاز شد. اين رشد علمي موجب شد كه درباره امام باقر عليه السلام گفته شود: «ولم يظهر من ولد الحسن والحسين من العلوم ما ظهر منه من التفسير والكلام والاحكام والحلال والحرام؛ آنچه از دانشهايي همچون تفسير، كلام، احكام و حلال و حرام از امام باقر عليه السلام ظاهر گشت از هيچ يك از فرزندان امام حسن و امام حسين عليهما السلام ظاهر نگرديد». از اين رو رجال و شخصيتهاي بزرگ علمي آن روزگار از محضر امام باقر عليه السلام كسب فيض ميكردند و شاگردان زيادي در اين دانشگاه بزرگ اسلامي تربيتيافتند. شخصيتهايي همچون «جابر بن يزيد جعفي»، «كيسان سجستاني»، «ابن مبارك»، «زهري»، «اوزاعي»، «هشام ابن حكم»، «هشان ابن سالم» و حتي برخي از بزرگان اهل سنت مانند «ابو حنيفه»، «مالك» و «شافعي» از آثار علمي آن حضرت بهرهمند شده و سخنان ايشان را بيواسطه وگاه با چند واسطه نقل نمودهاند. همچنين علاوه بر مورخين و محدثين شيعه، بسياري از مورخين و علماي اهل سنت همچون طبري، بلاذري، خطيب بغدادي، ابو نعيم اصفهاني و زمخشري، سخنان درر بار آن امام بزرگ را بيان نمودهاند و در كتب آنها جمله: «قال محمد بن علي» و يا «قال محمد الباقر» فراوان ديده ميشود.
از ويژگيهاي بارز و فضائل اخلاقي امام باقر عليه السلام كثرت عبادت و همچنين زهد و بيرغبتي به دنيا بود. مورخين در مورد كثرت عبادت آن حضرت نوشتهاند: «ان ابا جعفر كان يصلي في اليوم والليلة ماة وخمسين ركعة؛ همانا اباجعفر (امام باقر) در طول شبانه روز 150 ركعت نماز ميخواند». اين موضوع موجب شده بود كه برخي مشهور شدن آن امام به «باقر» را علاوه بر وسعت علم، به خاطر كثرت سجود بدانند؛ چنان كه سبط بن جوزي از علماي اهل سنت ميگويد: «انما سمي الباقر من كثرة سجوده، بقر السجود جبهته، اي فتحها؛ همانا آن حضرت به سبب كثرت سجود، باقر ناميده شد و كثرت سجود پيشاني آن حضرت را شكافته بود». از ديگر سجاياي اخلاقي آن امام همام، كثير الذكر بودن ايشان بود، چنان كه لحظهاي ياد خدا و ذكر حق را ترك نميكرد. در روايتي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «وكان ابي عليه السلام كثير الذكر، لقد كنت امشي معه وانه ليذكر الله وآكل معه الطعام وانه ليذكر الله؛ پدرم كثير الذكر بود، هنگامي كه با او راه ميرفتم، ذكر خدا ميگفت و در هنگامي كه با او غذا ميخوردم، ذكر خدا ميگفت». همچنين آن حضرت هيچ رغبتي به امور دنيوي نداشته و تمام وجود خود را معطوف پروردگار خويش ميساخت و پيوسته شيعيان را نسبت به زهد و پارسايي آگاهي ميداد. آن حضرت در يكي از سفارشات اخلاقي خود به جابر جعفي ميفرمايد: «يا جابر من دخل قلبه صافي دين الله عزوجل، شغله عما سواه، يا جابر ما الدنيا؟ وما عسي ان تكون؟ هل هي الا مركبا ركبته؟ او ثوبا لبسته، ان المؤمنين لم يطمئنوا الي الدنيا لبقاء فيها ولم يامنوا قدوم الآخرة عليهم ولم يصمهم عن ذكر الله ما سمعوا بآذانهم من الفتنة ولم يعمهم عن نور الله ما راوا باعينهم من الزينة ففازوا بثواب الابرار، ان اهل التقوي ايسر اهل الدنيا مؤونة واكثرهم لك معونة؛ اي جابر! هر كس كه دين بدون پيرايه خداوند عزوجل در قلبش داخل شود، او را از غير خدا مشغول ميسازد. اي جابر! دنيا چيست؟ و چه چيز ميتواند باشد؟ آيا جز مركبي است كه بر او سوار شدهاي؟ يا لباسي كه آن را پوشيدهاي؟ همانا مؤمنين به دنيا براي باقي ماندن در آن اعتماد نميكنند، و از آمدن آخرت، خود را ايمن نميدانند و فتنههايي كه ميشنوند گوشهاي آنان را از شنيدن ذكر حق كر نكرده است و زينتهاي دنيائي كه ميبينند چشمشان را از ديدن نور خدا كور نكرده است، پس به ثواب ابرار نايل آمدهاند. همانا اهل تقوي از همه كممؤونهتر هستند و براي تو كمك كارترين ميباشند».
غالب انسانها به گونهاي هستند كه به مجرد اينكه حظي از دانش آموختند، خود را برتر از ديگران ميبينند و خودبيني و غرور وجود آنها را فرا ميگيرد، ولي اولياء الهي و سرآمد آنها ائمه معصومين عليهم السلام با آنكه علوم فراواني داشتند، نسبت به تمام اقشار مردم تواضع نشان ميدادند. آري هميشه اين گونه است كه علم و دانش در صورتي كه ناقص باشد، باعث هلاكت انسان ميشود ولي ائمه عليهم السلام كه اعلم مردماند، در حلم و تواضع سرآمد ديگران بودند. امير بيان، علي عليه السلام در وصف آل محمد صلي الله عليه وآله ميفرمايد: «هم عيش العلم وموت الجهل يخبركم حلمهم عن علمهم؛ آل محمد مايه حيات علم و دانشند و باعث مرگ ناداني، حلم ايشان شما را از دانش و علم آنها آگاه ميسازد». امام باقر عليه السلام كه در علم و دانش شهره آفاق بود، در حلم و تواضع نيز گوي سبقت را از ديگران ربوده بود و به حق اين فرمايش پيامبر گرامي اسلام را جامه عمل پوشانده بود كه: «والذي نفسي بيده ما جمع شييء الي شييء افضل من حلم الي علم؛ قسم به كسي كه جانم در دست اوست، چيزي با چيز ديگري بهتر از جمع شدن حلم با علم جمع نشده است». روزي شخصي نصراني رو به امام كرد و با وقاحت تمام گفت: «انت بقر» ولي امام عليه السلام با كمال آرامش فرمود: «لا انا باقر؛ نه، من باقر هستم». نصراني گفت: «تو فرزند آن مادري هستي كه آشپز بود». امام عليه السلام در جواب فرمود: «تلك حرفتها؛ آشپزي حرفه ايشان بوده است». سپس آن نصراني با كمال بيشرمي گفت: تو فرزند كنيز سياه بدزبان هستي. امام عليه السلام فرمود: «ان كنت صدقت غفر الله لها وان كنت كذبت غفر الله لك؛ اگر تو راست ميگويي خداوند او را ببخشد و اگر دروغ ميگويي خداوند تو را ببخشد». آن نصراني وقتي چنين برخوردي را از امام ديد از رفتار خود پشيمان شده و مسلمان شد. نكته بسيار مهمي كه از اين داستان ميتوان آموخت اين است كه ما شيعيان بايد اين گونه فضائل اخلاقي را سرلوحه زندگي خود قرار دهيم و با پيروي از آن امام بزرگوار و با اخلاق نيكو، ديگران را به اسلام و تشيع خوشبين سازيم.
احاطه و آگاهي نسبتبه شرائط زماني و مكاني عنصري تعيين كننده در رفتارهاي انسانهاي آگاه است. امام باقر عليه السلام كه مافوق زمان و مكان بود، با در نظر گرفتن نيازهاي زمان و فراهم بودن زمينههاي لازم، به ترويج و تبليغ دين، تذكيه نفوس و تعليم و تربيت انسانها ميپرداخت. در اين نوشتار به سه نمونه از فعاليتهاي آن حضرت اشاره ميكنيم:
بعد از پيروزي اسلام، برخي از پيروان ديگر اديان براي حفظ منافع خود اظهار اسلام كردند ولي در باطن مسلمان نبودند و عقائد خود را پنهان ميكردند، از جمله آنان ميتوان به «كعب الاحبار» و «عبدالله بن سلام» اشاره كرد، اين افراد از آنجا كه از حمايت خلفا هم برخوردار بودند مرجعيت علمي قشري از مردم سادهلوح را بر عهده داشتند و حتي برخي از علماء بزرگ اهل سنت از آنها مطالب زيادي را نقل كردهاند. از جمله فعاليتهاي اين گروه اين بود كه افكار و خرافات و اسرائيليات يهوديت را در قالب روايات اسلامي جعل كرده و وارد دين اسلام ميكردند، از اين رو ائمه عليهم السلام با اين حركت خزنده و خطرناك به شدت مقابله نمودند. براي نمونه برخي يهوديان از جمله «كعب الاحبار» ميكوشيدند، برتري بيت المقدس بر كعبه را به مسلمانان بقبولانند، از اين رو احاديث جعلي در اين زمينه را رواج ميدادند. روزي امام باقر عليه السلام نشسته بود و فرمود: نگاه كردن به خانه خدا عبادت است، در آن حال شخصي از قبيله «بجيله» به نام «عاصم بن عمر» نزد امام آمد و گفت: كعب ميگويد: «ان الكعبة تسجد لبيت المقدس في كل غداة؛ كعبه هر صبحگاه براي بيت المقدس سجده ميكند». امام عليه السلام از آن شخص كه مجذوب كعب شده بود پرسيد: نظر تو در مورد اين سخن چيست؟ آن شخص عرض كرد: سخن كعب صحيح است. امام فرمود: تو و كعب الاحبار هر دو دروغ ميگوييد. آنگاه در حالي كه به شدت ناراحت بود فرمود: «ما خلق الله عزوجل بقعة في الارض احب اليه منها؛ خداوند مكاني محبوبتر از كعبه در روي زمين نيافريد».
يكي ديگر از شيوههاي مبارزاتي آن حضرت اين بود كه مسلمانان را از وضع نابسامان و وحشتناك سياسي آن زمان آگاه ميساخت و در مناسبتهاي مختلف، فساد و ظلم بني اميه را آشكار مينمود و مردم را از داشتن كوچكترين مقامي در حكومت منع ميكرد. «عقبة بن بشير اسدي» (يكي از شيعيان) نزد امام باقر عليه السلام آمد و گفت: «عريف» قبيله ما مرده است و افراد قبيله ميخواهند مرا جاي او برگزينند، نظر شما در اين مورد چيست؟ امام در جواب فرمودند: «فان كنت تكره الجنة وتبغضها فتعرف علي قومك؛ اگر از بهشت بدت ميآيد و آن را دوست نداري، عريف قوم خود باش». سپس فرمود: «ياخذ السلطان بامرء مسلم يسفك دمه فتشركهم في دمه وعسي ان لا تنال من دنياهم شيء؛ حاكم، مسلماني را گرفته و خون او را ميريزد و تو در خون او شريك آنان خواهي بود و چه بسا از دنيايشان هم چيزي به دستت نيايد». آن حضرت حتي در برخي اوقات مسلمانان را به اعتراض بر حكام تشويق مينمودند. در روايتي از ايشان نقل شده كه فرمودند: «من مشي الي سلطان جائر فامره بتقوي الله ووعظه وخوفه كان له مثل اجر الثقلين من الجن والانس ومثل اجورهم؛ كسي كه نزد سلطان ظالمي رود و او را به تقواي الهي دعوت كرده و موعظه نمايد و [از قيامت] بترساند، براي او پاداشي همچون پاداش جن و انس خواهد بود».
آن حضرت همان طور كه مردم را از پيروي حاكمان ظلمت و تاريكي برحذر ميداشتند، ايشان را به سوي اهل بيت عصمت و طهارت فرا ميخواندند و در مناسبتهاي مختلف و با بيانات گوناگون، عظمت و بزرگي اهل بيت را بيان ميكردند. روزي در حضور هشام به مردم فرمودند: «ايها الناس، اين تذهبون واين يراد بكم؟ بنا هدي الله اولكم وبنا ختم آخركم؛ اي مردم، كجا ميرويد و به كجا رانده ميشويد؟ خداوند اولتان را به وسيله ما هدايت كرد و سرانجام كار شما را به ما پايان بخشيد». پس از پايان سخنان امام، هشام دستور داد ايشان را دستگير و زنداني كردند. در زندان، ديگر زندانيها شيفته آن حضرت شدند و از اين رو هشام دستور داد كه امام را به مدينه بازگردانند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».