امام باقر علیه السلام و فرصت طلايي براي نشر علوم اهل بيت علیهم السلام

مشخصات كتاب

عنوان : امام باقر علیه السلام و فرصت طلايي براي نشر علوم اهل بيت علیهم السلام
پديدآورندگان : باقري(توصيف گر)
الهامي، داوود، 1316-1379.(پديدآور)
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
صاحب محتوا : موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان
توصيفگر : توسعه و علم
توسعه علم اخلاق
وضعيت نشر : قم: موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
ويرايش : -
خلاصه :
مخاطب :
يادداشت : ,ملزومات سيستم: ويندوز 98+ ؛ با پشتيباني متون عربي؛ + IE6شيوه دسترسي: شبكه جهاني وبعنوان از روي صفحه نمايش عنوانداده هاي الكترونيكيمكتب اسلام، شماره 364 ، مرداد 1370
شناسه : oai:tebyan.net/6238
تاريخ ايجاد ركورد : 1387/12/3
تاريخ تغيير ركورد : 1387/12/3
تاريخ ثبت : 1389/6/28
قيمت شيء ديجيتال : رايگان

سير تشيع در ايران

مرحوم مفيد مي نويسد: حضرت باقر محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام) از ميان برادران خويش، جانشين پدرش علي بن الحسين (عليه السلام) و وصي و امام پس از او بود و در فضيلت و دانش و زهد و بزرگواري بر همگان برتري داشت و از همه آنان در ميان شيعه و سني نامش بلندتر و در قدر و مرتبه بزرگتر بود، و از هيچ يك از فرزندان حسن و حسين (عليه السلام) آن اندازه از علم و آثار و روايات و علوم قرآن و فنون مختلف آشكار نشد كه از آن حضرت به ظهور پيوست و بازماندگان از صحابه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بزرگان از تابعين و روساي فقهاي مسلمين همگي معالم و احكام دين را از آن بزرگوار روايت كرده اند و در فضل و دانش سرآمد دانشمندان و ضرب المثل همگان بود و در وصف علم و دانش وي شعراء و نويسندگان اشعاري سروده اند في المثل قرظي شاعر نامور عرب درباره او گويد: يا باقر العلم لاهل التقي و خير من لبي الاجبل (اي شكافنده علم براي پرهيزكاران، و اي بهترين كسي كه بر كوههاي حجاز لبيك گفتي) مالك بن اعين جهني (يكي از شعراي نام آور عرب) در مدح او گويد: اذا طلب الناس علم القرآن كانت قريش عليه عيالا و ان قيل اين ابن بنت النبي نلت بذاك فروعا طوالا نجوم تهلل للمد لجين جبال تورث علما حبالا (هرگاه مردم علم قرآن را جستجو كنند، همه قريش جيره خوار اويند.) (اگر گفته شود پسر دختر پيغمبر كجاست، بدان وسيله به شاخه هاي بلندي (از علم و فضيلت) دسترسي پيدا كرده اي.) (ستارگاني هستند درخشان براي آنان كه در شب راه روند و كوههائي هستند كه دانش بسياري به جاي نهند). آن حضرت در سال 57 در مدينه متولد شد و در زمان رحلت پدرش امام سجاد (عليه السلام) 19 سال داشت و در سال 114 در همانجا از دنيا رحلت كرد. عمر شريفش در آن زمان 57 سال بود و قبرش در مدينه در قبرستان بقيع است. در اينكه امام سجاد (عليه السلام) فرزند خود محمد باقر (عليه السلام) را به جانشيني خود منصوب كرده بود، لااقل در حلقه برادران و هوادارانش، هيچگونه شكي نمي توان كرد، چنانكه امام باقر (عليه السلام) اعلام داشت كه زين العابدين (عليه السلام) در حضور فرزندانش او را به جانشيني خود و امامت شيعيان برگزيده است و به او گنجينه اسرار ديني و اسلحه پيامبر را واگذار نموده است. عامل مهمي كه حقانيت و مشروعيت وراثت و جانشيني امام باقر (عليه السلام) را از پدرانش به اثبات مي رساند نصوص قطعي است كه طبق آنها پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را به عنوان پنجمين وصي خود از طرف خداوند منصوب كرده و برخي از ياران خود را مامور به ابلاغ آن نموده بود. چنانكه از جابربن عبدالله انصاري در حديثي روايت شده كه گفت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به من فرمود: يوشك ان تبقي تلقي ولدالي من الحسين (عليه السلام) يقال له محمد يبقر علم الدين بقرا، فاذا لقيته فاقرئه مني السلام. تو زنده باشي تا فرزندي از فرزندان مرا كه از نسل حسين است، ديدار كني كه نامش محمد است و علم دين را به خوبي مي شكافد، آنگاه كه ديدارش كردي، سلام مرا به او برسان. امام صادق (عليه السلام) فرمود: جابر ابن عبدالله انصاري آخرين كس از صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود كه زنده ماند بود و او مردي بود كه تنها به ما اهلبيت توجه داشت، در مسجد پيغمبر مي نشست و عمامه سياهي دور سر خود مي بست و فرياد مي زد يا باقرالعلم، يا باقرالعلم، اهل مدينه مي گفتند جابر هذيان مي گويد، مي گفت به خدا قسم من هذيان نمي گويم، بلكه از پيغمبر (صلي الله عليه و‌آله و سلم) شنيدم كه فرمود: انك ستدرك رجلا مني اسمه اسمي و شمائله شمائلي، يابقرالعلم بقرا تو به مردي از خاندان من مي رسي كه همنام و هم شمائل من است و علم را مي شكافد و توضيح و تشريح مي كند، اين است سبب آنچه مي‌گويم. ابان بن تغلب مي گويد: روزي جابر از يكي از كوچه هاي مدينه كه در آن مكتب خانه اي بود، مي گذشت و محمد بن علي (عليه السلام) (براي كاري) آنجا بود، چون جابر نگاهش به او افتاد، گفت اي پسر پيش بيا، او پيش آمد، سپس گفت برگرد، او برگشت، جابر گفت سوگند به آنكه جانم در دست اوست كه شمائل اين پسر شمائل پيغمبر است، اي پسر اسم تو چيست؟ گفت اسم من محمد بن علي بن الحسين است، جابر به سويش شتافت و به سرش بوسه زد و گفت پدر و مادرم به فدايت، پدرت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به تو سلام مي رسانيد و چنين مي گفت:... محمد بن علي بن الحسين هراسان به سوي پدرش آمد و جريان جابر را به وي گفت، زين العابدين (عليه السلام) فرمود پسرجان راستي جابر چنين كاري كرد؟ گفت آري، فرمود پسرجان در خانه بنشين (زيرا جابر برخلاف تقيه رفتار كرده است) سپس جابر در هر روز دوبار به خدمت امام باقر (عليه اسلام) مي رفت. اهل مدينه مي گفتند شگفتا از جابر كه هر صبح و شام نزد اين كودك مي رود در صورتي كه او آخرين كسي از اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است، چيزي نگذشت كه علي بن الحسين درگذشت، آنگاه محمد بن علي به احترام مجالست جابر با پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نزد وي مي رفت و مي نشست و از خداي تبارك و تعالي براي آنها حديث مي كرد. اهل مدينه گفتند ما جسورتر از اين را نديده ايم (زيرا با اين كم سن و سالي از جانب خدا حديث مي گويد) چون ديد چنين مي گويند، از پيغمبر (صلي الله عليه و‌آله و سلم) حديث گفت، اهل مدينه گفتند ما دروغگوتر از اين مرد را هرگز نديده ايم از كسي براي ما حديث مي گويد كه او را نديده است چون ديد چنين مي گويند، از جابربن عبدالله براي آنها حديث گفت اين بار تصديقش كردند، درصورتيكه جابر خدمت امام باقر (عليه السلام) مي آمد و از او كسب فيض مي نمود. و همچنين روايات و نصوص بسياري به امامت آن حضرت پس از پدرش از رسول خدا (صلي الله عليه و‌آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حسن و حسين و علي بن الحسين روايت كرده اند. محدثان شيعه روايت كرده اند كه لقب باقر از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به وي داد و ظهور آن حضرت را پيش بيني فرمود و آن لقب را توسط جابربن عبدالله به او رسانيد. امام باقر (عليه السلام) از جهت زهد و توجه به خدا و دوري از سياست نمونه كامل پدرش بود وي برخلاف برادرش زيد با اين كه از سياست كناره گرفته بود، و به تعليم و ارشاد مسلمانان مشغول بود، ولي دژخيمان اموي كه آن روزها آخرين نفس هاي خود را مي كشيدند، باز از اذيت و آزار او دست بردار نبودند. چنانكه ابوبكر حضرمي گويد: چون امام باقر (عليه السلام) را به شام سوي هشام بن عبدالملك بردند و به دربارش رسيد، هشام به اطرافيان خود و حضار مجلس كه عموما از بني اميه بودند، گفت چون ديديد، من محمد بن علي را توبيخ كردم و ساكت شدم، شما يك به يك به او رو آوريد و توبيخش كنيد، سپس به حضرت اجازه ورود داد. چون امام باقر (عليه السلام) وارد شد، با دست به همگان اشاره كرد و فرمود السلام عليكم همه آنها را مشمول سلام خود ساخت و بنشست چون به هشام به عنوان خلافت سلام نكرد و بي اجازه وي زمين نشست، كينه و خشم او افزون گشت و شروع كرد به توبيخ كردن، از جمله سخنانش اين بود: اي محمد بن علي هميشه مردي از شما خاندان ميان مسلمانان اختلاف انداخته و آنها را به سوي خود دعوت كرده است و از روي ناداني و بي عقلي گمان كرده كه او امام است، هرچه دلش خواست به امام توهين نمود، چون او خاموش شد، حاضران يكي پس از ديگري، تا آخرين نفر به حضرت رو آوردند، و حرفهاي اهانت آميز زدند، چون همگي ساكت شدند حضرت از جاي خود برخاست و فرمود ايها الناس اين تذهبون و اين يرادبكم بناهدي الله اولكم و بنا يختم آخركم، فان يكن لكم ملك معجل فان لنا ملكلا موجلا و ليس بعد ملكنا ملك لانا اهل العافيه يقول الله عزوجل: والعاقبة للمتقين اي مردم به كجا مي رويد و شيطان شما را مي خواهد به كجا اندازد؟ خدا به وسيله ما خانواده پيشينيان شما را هدايت كرد و پسينيان شما هم از بركت ما (هدايتشان) پايان يابد (يعني در زمان ظهور امام قائم (عليه السلام)) اگر شما حكومتي مستعجل و گذرا داريد، ما حكومتي جاويدان داريم كه بعد از حكومت ما حكومتي نباشد، زيرا ما اهل پايان و انجاميم و خداي عزوجل مي فرمايد سرانجام از آن پرهيزكاران است. هشام دستور داد حضرت را به زندان برند، چون امام به زندان رفت با زندانيان سخن گفت، همه آنها از جان و دل سخنش را پذيرفته، به او دل دادند زندانيان نزد هشام آمد و گفت يا اميرالمومنين من از اهل شام بر تو هراسانم و مي ترسم كه ترا از اين مقام بركنار سازند، سپس گزارش را به او گفت. هشام دستور داد آن حضرت و اصحابش را بر استر نشانده به مدينه برگردانند و فرمان داد كه در بين راه بازارها را به روي آنها ببندند و از خوراك و آشاميدني جلوگيري كنند (البته مقصود وي از اين دستورها توهين و توبيخ حضرت بود) سه روز راه رفتند و هيچگونه خوراك و آشاميدني به دست نياوردند، تا آنكه به شهر مدين (شعر شعيب پيغمبر) رسيدند، مردم در شهر را به روي آنها بستند، همراهان آن حضرت از گرسنگي و تشنگي به شكايت آمدند. امام باقر (عليه السلام) بر كوهي كه به آنها مشرف بود، بالارفت و با صداي بلند فرمود اي اهل شهري كه مردم آن ستمكارند، من بقية الله هستم و خدا مي فرمايد بقية الله خير لكم اگر ايمان داريد، من نگهبان شما نيستم. در ميان آن مردم، شيخي سالخورده بود، نزد مردم شهر آمد و گفت اي قوم به خدا كه اين نداء مانند دعوت شعيب پيغمبر است، اگر در بازارها را به روي اين مرد باز نكنيد، از بالاي سر و زير پا گرفتار شويد، اين بار مرا تصديق كنيد و فرمان بريد، و در آينده تكذبيم كنيد، من خيرخواه شما هستم، مردم شتاب كردند و بازارها را بروي حضرت و همراهانش گشودند. خبر آن شيخ به هشام بن عبدالملك رسيد، دنبالش فرستاد و او را جلب كرد و كسي ندانست كه كارش به كجا رسيد.

فرصت طلائي

در زمان امام باقر (عليه السلام) سلطنت بني اميه در اثر اختلاف داخلي و عياشي و تن پروري و بي كفايتي رجال دولت روبه ضعف نهاده بود و روز به روز آثار اين ضعف و سستي در پيكر آن ظاهر مي شد، از طرفي هم در اثر ظلم و ستم بني اميه هر روز در گوشه و كنار بلاد اسلامي انقلاب و جنگهائي رخ مي داد و اين گرفتاريها دستگاه خلافت را تا حدودي از تعرض به اهل بيت (عليهم السلام) باز مي داشت. از طرفي هم وقوع حادثه دلخراش كربلا مظلوميت اهل بيت، مسلمانان را مجذوب و علاقمند اهل بيت مي ساخت اين عوامل سبب شده بود، مردم و به خصوص شيعيان مانند سيل به سوي امام پنجم در مدينه سرازير شوند و لذا امكاناتي از نشر حقايق اسلامي و معارف اهل بيت براي آن حضرت فراهم آمد كه براي هيچيك از پيشوايان گذشته اهل بيت فراهم نيامده بود گواه اين مطلب اخبار و احاديث بيشماري است كه از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است و گروه انبوهي از رجال علم و دانشمندان شيعه است كه در رشته هاي مختلف معارف اسلامي در مكتب آن حضرت پرورش يافته اند كه در كتب فهرست و رجال اساميشان ضبط شده است. و اين فرصت براي بازسازي مذهب شيعه يك فرصت طلائي بود، زيرا قبل از زمان امام باقر (عليه السلام) در اثر فشار و اختناق شديد بني اميه فقه اهل بيت از دست رفته بود و با اين كه براي استنباط احكام هزاران حديث لازم است، حتي از اخباري كه از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و‌آله و سلم) به وسيله صحابه نقل شده بود، بيش از پانصد حديث باقي نمانده بود. كشي در اين مورد نقل كرده است كه: قبل از امامت محمد باقر (عليه السلام)، شيعيان علم حلال و حرام را به جز آنچه از ديگر مردم آموخته بودند، نمي دانستند تا اينكه زمان ابوجعفر امام باقر (عليه اسلام) فرا رسيد و وي امام شد، او دانش (شريعت) را به آنها آموخت و توضيح داد و آنان شروع به تعليم كساني كردند كه قبلا از آنها ياد مي گرفتند. از اين روايت معلوم مي شود كه تا زمان امام باقر (عليه السلام) به ندرت تفاوت هائي در اعمال شرعي ميان شيعيان و اصحاب حديث مدينه و كوفه و جاهاي ديگر وجود داشته است. امام پنجم از اين فرصت استفاده فراوان نمود و به نشر علوم اهل بيت (عليهم السلام) و فقه اسلامي پرداخت و دانشمندان زيادي از مكتب خويش تحويل جامعه داد. عبدالله بن عطاء مكي مي گويد: ما رايت العلماء عند احد قط اصغر منهم عند ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام) و لقد رايت الحكم ابن عتيبه مع جلالته في القوم بين يديه كانه صبي بين يدي معلمه. نديدم دانشمندان را نزد هيچكس كه كوچكتر و كم قدرتر باشند همچنانكه در نزد ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام) هستند و من خود ديدم حكم بن عتيبه را با آن مرتبه اي كه در ميان مردم داشت، در برابر آن جناب همچون كودكي بود كه پيش روي استاد خود نشسته باشد. و كان جابربن يزيد الجعفي اذا روي عن محمد بن علي (عليه السلام) شيئا قال حدثني وصي الاوصياء و وارث علوم الانبياء محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام). و جابربن يزير جعفي (با آن علم و دانشي كه داشت) هرگاه مطلبي از آن حضرت نقل مي كرد، مي گفت براي من حديث كرد وصي اوصياء وارث علوم انبيا محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام). قيس بن ربيع مي گويد، از ابي اسحاق سبيعي از حكم مسح كشيدن بر روي كفش (در وضو) پرسيدم (كه آيا جايز است يا نه؟) ابواسحاق گفت من مردم را ديدم كه بر آن مسح مي كنند تا اين كه مردي از بني هاشم كه هرگز مانند او را در علم و دانش نديده بودم، برخوردم و او محمد بن علي بن الحسين بود، من حكم مسح كردن بر روي كفش را از او پرسيدم و او مرا از اين كار نهي كرد و فرمود اميرالمومنين (عليه السلام) بر روي كفش مسح نمي كرد و مي فرمود حكم كتاب خدا (قرآن) با آنچه مردم انجام مي دهند، پيشي گرفته است (يعني حكم قرآن برخلاف آن است و برطبق دستور قرآن اينكار جايز نيست). ابواسحاق گفت، از آن روز كه او مرا نهي كرد ديگر به روي كفش مسح نكردم قيس بن ربيع نيز گويد من نيز از آن روز كه از اسحاق اين حديث را شنيدم به كفش مسح نكردم. محمد بن منكدر كه يكي از علماي بزرگ اهل سنت است، مي گويد باور نداشتم علي بن الحسين فرزندي به يادگار گذارد كه فضل و دانشش مانند خود او باشد، تا اين كه پسرش محمد بن علي را ديدم، پس من خواستم او را موعظه كنم كه او مرا موعظه كرد، اصحابش گفتند بچه چيز تو را موعظه كرد؟ گفت من در ساعتي كه هوا بسيار گرم بود، به سوي جائي از اطراف مدينه بيرون رفتم و در راه به محمد بن علي برخوردم و او مردي تنومند بود، ديدم بر دوش دو غلام خود تكيه زده، من با خود گفتم بزرگي از بزرگان قريش در اين هواي گرم با اين حال براي بدست آوردن مال دنيا بيرون آمده هم اكنون او را موعظه خواهم كرد؟ پس نزديك رفته بر او سلام كردم و او همچنان نفس زنان و عرق ريزان جواب سلام مرا داد به او گفتم خدا كارت را اصلاح كند بزرگي از بزرگان قريش در اين هواي گرم با اين حال براي طلب دنيا بيرون آمده، اگر اكنون مرگ تو در رسد و در اين حال باشي چه خواهي كرد؟ گويد آن جناب دست از دوش آن دو غلام برداشته روي پاي خود ايستاد فرمود به خدا اگر مرگ من در اين حال فرار رسد درحالي نزد من آمده كه در حال اطاعت خداوند هستم كه بدان وسيله نيازمندي خود را از تو و از مردم دور مي سازم و جز اين نيست كه من آنگاه از مرگ مي ترسم كه بر من درآيد و من در حال نافرماني و معصيتي باشم. من كه اين پاسخ را از او شنيدم گفتم خدايت رحمت كند من مي خواستم ترا نصيحت كنم كه تو مرا نصيحت كردي. مرحوم مفيد مي نويسد امام باقر (عليه السلام) از اخبار گذشتگان و پيغمبران نيز روايت فرموده و در مناقب و فضائل جهاد كنندگان از آن حضرت حديث نوشته اند و درباره سنن و تفسير قرآن از او روايت كنند و از او شيعه و سني روايت نقل نمايند و با اهل آراء و مذاهب كه بر او وارد مي شدند، مناظره مي فرمود و مردم بسيار علم كلام از او فرا گرفته اند.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».