امام الشهداء و سالار شهیدان

مشخصات کتاب

امام الشهداء و سالار شهیدان

نویسنده: سید محمّد حسینی بهارانچی

ویراستار: فریبرز راهدان مفرد

ناشر: مؤلف

حروفنگاری و صفحه آرایی: خدمات فرهنگی جهاددانشگاهی/محمّدنریمانی

نوبت چاپ: اول / 1382

شمارگان: 3000

بها: 3500 تومان

شابک: 4-1506-06-964 ISBN: 964-06-1506-4

کلیه حقوق برای مؤلف محفوظ است

ص :1

اشاره

ص :2

فهرست مندرجات

خطبة الکتاب··· 15

مقدمه مؤلف··· 16

انگیزه عزاداری بر امام حسین علیه السلام ··· 20

انگیزه و حکمت قیام امام حسین علیه السلام ··· 26

سیره اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله در عزاداری بر امام حسین علیه السلام ··· 33

تحقیقی در موضوع ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام ··· 39

نمونه هایی از روایات در محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام ··· 41

بیان و توضیح روایات در محبت اهل بیت علیهم السلام ··· 47

تاریخ ولادت و مدّت زندگی امام حسین علیه السلام ··· 51

معجزات امام حسین علیه السلام ··· 56

کنیه و لقب و نقش خاتم و فرزندان امام حسین علیه السلام ··· 62

امامت در نسل امام حسین علیه السلام ··· 64

شمه ای از فضایل امام حسین علیهما السلام ··· 66

شدت علاقه رسول خدا صلی الله علیه و آله به اهل بیت علیهم السلام ··· 71

آب دادن رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام حسن و امام حسین علیهما السلام ··· 74

سخاوت و کرم امام حسن و امام حسین علیهما السلام ··· 77

ضمانت دین اسامة بن زید توسط امام حسین علیه السلام ··· 83

معرفت اعرابی و احسان امام حسین علیه السلام ··· 86

درخواست اعرابی از امام حسین علیه السلام در مجلس معاویه··· 91

شجاعت امام حسین علیه السلام ··· 94

کرم و بزرگواری امام حسین علیه السلام ··· 96

خطبه های امام حسین علیه السلام در پند و اندرز··· 98

تواضع و اخلاق امام حسین علیه السلام ··· 104

ص :3

عبادت امام حسین علیه السلام ··· 105

ماجراهای امام حسین علیه السلام با معاویه لعنه اللّه··· 109

پاسخ امام حسین علیه السلام به نامه معاویه علیه الهاویه··· 113

زیارت ناحیه مقدسه امام زمان برای امام حسین علیهما السلام ··· 120

شهادت امام حسن و امامت امام حسین علیهما السلام ··· 159

سخنی چند قبل از شروع در مقتل امام حسین علیه السلام ··· 161

آیاتی در مورد شهادت امام حسین علیه السلام ··· 162

آگاهی پیامبران و ملائکه از شهادت امام حسین علیه السلام ··· 165

ماجرای فطرس ملک··· 167

لعنت خدا و پیامبران بر قاتل امام حسین علیه السلام ··· 169

پیش گویی رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به شهادت امام حسین علیه السلام ··· 173

پیش گویی امیرالمؤمنین از شهادت امام حسین علیه السلام ··· 178

پیشگویی امام حسین علیه السلام از شهادت خود··· 180

امام حسین علیه السلام سرور و آقای شهیدان··· 182

امتناع از بیعت با یزید و شروع قیام امام حسین علیه السلام ··· 185

سخنان محمّدحنفیه هنگام خروج امام حسین علیه السلام از مدینه··· 189

وصیّت نامه امام حسین علیه السلام و اهداف حرکت و قیام آن حضرت··· 192

ورود امام علیه السلام به مکّه و سخنان ابن زبیر و ابن عبّاس و ابن عمر··· 194

سخنان محمّدبن حنفیه با امام علیه السلام قبل از حرکت به عراق··· 198

خطبه امام حسین علیه السلام برای اصحاب خود در هنگام خروج از مکّه··· 199

فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه··· 203

برخورد ابن زیاد با هانی بن عروه··· 208

غربت مسلم بن عقیل در کوفه··· 212

شهادت مسلم بن عقیل··· 219

شهادت هانی بن عروه در کوفه··· 224

فرستادن سر مسلم و هانی برای یزید و نامه او در مورد امام حسین علیه السلام ··· 226

ص :4

نامه امام حسین علیه السلام به اهل کوفه··· 228

ملاقات امام حسین علیه السلام با عبداللّه مطیع و زهیربن قین··· 232

آگاهی امام علیه السلام از شهادت مسلم و هانی در کوفه··· 236

حرکت به سوی شهادت··· 239

آگاه شدن امام علیه السلام از شهادت عبداللّه بن یقطر··· 240

آزمایش و ابتلا در قیام امام علیه السلام ··· 243

ملاقات حرّبن یزید ریاحی با امام علیه السلام ··· 244

نماز حرّ با امام حسین علیه السلام ··· 249

ممانعت حرّ از بازگشت امام علیه السلام ··· 252

رسیدن امام علیه السلام به کربلا و سخنان او با اصحاب خود··· 256

حوادث کربلا پس از ورود امام علیه السلام ··· 261

آماده شدن عمرسعد برای جنگ با امام حسین علیه السلام ··· 265

جلوگیری اهل کوفه از آب فرات در روز هفتم محرم··· 268

ملاقات امام علیه السلام با عمرسعد و نامه عمرسعد به عبیداللّه زیاد··· 272

ماجرای روز نهم محرم و آماده شدن عمرسعد برای جنگ با امام علیه السلام ··· 276

وقایع شب عاشورا··· 279

خطبه امام علیه السلام و احتجاج آن حضرت بر مردم در روز عاشورا··· 285

خطبه دیگری از امام حسین علیه السلام در روز عاشورا··· 288

خطبه سوم امام علیه السلام در روز عاشورا··· 293

توبه حرّ و بازگشت او به آغوش امام علیه السلام ··· 300

آغاز جنگ توسط عمرسعد··· 305

عده ای از شهدا که در حمله اول به شهادت رسیدند··· 306

تردید و تصمیم اهل کوفه و شروع جنگ با امام علیه السلام ··· 314

فداکاری اصحاب امام حسین علیه السلام در روز عاشورا··· 316

شهادت وهب بن حباب کلبی··· 316

شهادت عمروبن قرظه انصاری··· 318

ص :5

شهادت جون غلام ابوذر··· 319

شهادت جوانی که به امر مادر خود به میدان رفت··· 320

کیفیت قتال و جنگ در روز عاشورا··· 322

نماز امام علیه السلام در روز عاشورا و شهادت سعیدبن عبداللّه··· 325

شهادت مسلم بن عوسجه··· 327

شهادت زهیربن قین··· 331

شهادت حبیب بن مظاهر اسدی··· 333

شهادت سوید بن عمرو بن ابی المطاع··· 335

مقتل شهدای بنی هاشم و شهادت علی اکبر علیه السلام ··· 337

شهادت قاسم فرزند امام حسن علیه السلام ··· 341

شخصیت علمدار کربلا حضرت اباالفضل علیه السلام ··· 344

شهادت حضرت عباس و برادران او علیهم السلام در روز عاشوراء··· 349

روایت دیگری در شهادت حضرت اباالفضل علیه السلام ··· 353

سخنان امام سجاد و امام صادق در باره حضرت اباالفضل علیهم السلام ··· 356

شهادت عبداللّه رضیع و کودکی از فرزندان عقیل··· 360

شهادت عبداللّه فرزند خردسال امام حسن علیه السلام ··· 362

شهادت طفل شیرخوار امام حسین علیه السلام و اتمام حجت آن حضرت··· 363

امام علیه السلام در آخرین بار از خواهر خود درخواست لباس کهنه نمود··· 369

جنگ پیاده امام علیه السلام با اهل کوفه··· 373

ناتوان شدن امام علیه السلام و احاطه نمودن اهل کوفه او را··· 375

وقایع بعد از شهادت امام حسین علیه السلام درکربلا··· 379

بیچارگی اهل بیت امام حسین علیه السلام و غارت خیمه ها··· 381

ارسال سر مبارک امام حسین علیه السلام برای عبیداللّه زیاد «لعنه اللّه»··· 384

بدن های شهدا سه روز روی زمین ماند··· 388

خطبه حضرت زینب علیها السلام در کوفه··· 391

خطبه فاطمه صغری علیها السلام در کوفه··· 396

ص :6

خطبه ام کلثوم علیها السلام در کوفه··· 402

خطبه حضرت زین العابدین علیه السلام در کوفه··· 404

ورود اسرا و سرهای شهدا بر عبیداللّه زیاد در کوفه··· 406

وارد شدن زن ها و بچه های امام حسین علیه السلام برعبیداللّه··· 408

شهامت و شهادت عبداللّه عفیف در کوفه··· 412

گرداندن سر مبارک امام علیه السلام در کوفه و رسیدن خبر شهادت او به مدینه··· 417

وارد شدن اسرا بر یزید و قصه سهل بن سعد··· 424

سرامام حسین علیه السلام در مقابل یزید علیه اللعنة و العذاب··· 430

خطبه زینب علیها السلام در شام و پاسخ او به یزید ملعون··· 433

ماجرای مرد شامی و فاطمه بنت الحسین علیه السلام ··· 439

خطبه حضرت زین العابدین علیه السلام در شام··· 441

سه روایت از حوادث شام··· 444

زیارت جابر در اربعین و ملاقات او با اهل بیت امام حسین علیه السلام ··· 447

بازگشت اسرا به مدینه و سخنان زین العابدین علیه السلام ··· 452

گریه های زین العابدین علیه السلام بر پدر خود··· 457

کشته شدن ابن زیاد و آرام گرفتن بنی هاشم··· 460

خبر منهال و سؤال زین العابدین علیه السلام از حرمله··· 463

قیام هایی که پس از حادثه کربلا رخ داد··· 469

قیام توّابین و پشیمانی آنان از یاری نکردن امام حسین علیه السلام ··· 471

اجتماع توّابین در کربلا··· 473

ماجرای توّابین در عین الوردة··· 474

قیام مختار و نابودی بنی امیّه··· 475

وحشت و اضطراب قاتلین امام حسین علیه السلام ··· 478

آغاز خونخواهی و انتقام مختار··· 480

قاتلین امام حسین علیه السلام و عقوبت های دنیا و آخرت آنان··· 482

1- آل ابی سفیان··· 483

ص :7

2- آل زیاد··· 484

3- اهل کوفه··· 485

4- عذاب اهل کوفه و شام··· 488

5- بنی امیّه··· 488

6- مجازات امت به جهت یاری نکردن فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله ··· 492

7- مجازات کسانی که خیمه های امام حسین علیه السلام را غارت نمودند··· 495

8- جزای کسانی که به قبر امام حسین علیه السلام جسارت نمودند··· 498

9- کیفر کسانی که به تربت امام حسین علیه السلام جسارت نمودند··· 503

10- کیفر شادی کردن و تهیه معاش در روز عاشورا··· 507

سرنوشت قاتلین امام حسین علیه السلام در دنیا(به ترتیب حروف الفبا)··· 510

کیفر و عذاب قاتلین امام حسین علیه السلام در قیامت··· 566

نسب قاتلین امام حسین علیه السلام ··· 568

ارزش والای زیارت امام حسین علیه السلام ··· 570

خدا و پیامبران و ملائکه امام حسین علیه السلام را زیارت می کنند··· 570

ملائکه آسمان ها و زمین قبر امام حسین علیه السلام را زیارت می کنند··· 572

دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه و ائمه علیهم السلام به زوّار امام حسین علیه السلام ··· 574

ارزش زیارت امام حسین علیه السلام و دستور سکوت در هنگام زیارت او··· 578

وجوب زیارت امام حسین و سایر ائمه علیهم السلام ··· 581

ثواب زایر امام حسین علیه السلام و کسی که از زیارت او ممنوع گردد··· 583

سخنان حضرت رضا علیه السلام در باره ایام محرم و روز عاشورا··· 587

حضور دعبل خزاعی در ایام عاشورا خدمت حضرت رضا علیه السلام ··· 589

جلوگیری متوکل عباسی از زیارت قبر امام حسین علیه السلام ··· 594

ارزش مداحی و مرثیه سرایی براهل بیت علیهم السلام ··· 596

گریه مخلوقات بر مظلومیت امام حسین علیه السلام ··· 600

سخن امام صادق علیه السلام در باره گریه کنندگان بر امام حسین علیه السلام ··· 602

گریه ملائکه بر امام حسین علیه السلام ··· 610

ص :8

پاداش گریه کنندگان برامام حسین علیه السلام ··· 612

پاداش شعر گفتن و گریاندن و گریستن برامام حسین علیه السلام ··· 619

ثواب یاد کردن امام حسین علیه السلام و لعن بر قاتل او هنگام نوشیدن آب··· 624

گریه زین العابدین علیه السلام بر مصایب امام حسین علیه السلام ··· 625

هر مؤمنی به یاد امام حسین علیه السلام گریان می شود··· 626

عجایبی در شهادت امام حسین علیه السلام و عزاداری آن حضرت··· 628

غرایبی از عزاداری های غیرشیعه··· 631

گریه موجودات بر مظلومیت امام حسین علیه السلام ··· 633

عزاداری حیوانات و گریه آنان بر امام حسین علیه السلام ··· 636

اقامه مجالس تعزیه و مقام مرثیه سراها نزد معصومین علیهم السلام ··· 639

منزلت ارزشمند مبلّغ دین و خطرات انحرافی او··· 644

وظایف مردم نسبت به روحانی صالح و شایسته··· 646

اخلاص کمیت شاعر و توجه اهل البیت علیهم السلام به او··· 649

آفات عمل مقدس وعاظ و مداحین و مرثیه سراها و بانیان مجالس عزاداری··· 651

1- حرمت ریا در عزاداری··· 651

2- حرمت کذب و دروغ بر خدا و اولیای خدا در قرآن··· 653

3- حرمت دروغ بر خدا و رسول و ائمه معصومین علیهم السلام در روایات··· 654

4- حرمت غنا در مرثیه خوانی··· 666

5- سخن شیخ انصاری در باره غنا··· 668

سخن صاحب «اربعین حسینیه» در باره عزاداری برامام حسین علیه السلام ··· 670

اشعار فارسی··· 671

مولودیه ها··· 672

اشعار فضائل و مصایب امام حسین علیه السلام ··· 674

مدح حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام ··· 674

امید بیچارگان··· 678

شام ولادت امام حسین علیه السلام و روز ولادت حضرت ابالفضل علیه السلام ··· 679

ص :9

دریای اشک··· 680

هلال ماه محرم··· 681

اظهار محبت و ارادت به اباعبدالله الحسین علیه السلام ··· 683

کربلای مُکرّرْ··· 685

شراره غم زینب علیها السلام ··· 685

جگر سُوخته زینب علیها السلام از داغ بردار··· 687

در ماتم حسین علیها السلام ··· 688

عالم بر او گریسته··· 689

اشعار محتشم کاشانی رحمه اللّه··· 691

اشعار علامه نجفی کمپانی··· 699

عمان سامانی··· 702

ذکر عطش··· 703

عقیق سرشک ··· 704

گوشه چشم! ··· 705

اقیمواالصلوة··· 706

مقام حضرت ابوالفضل علیه السلام ··· 706

جمال حق··· 707

ماه مرتضی··· 707

در فراق اباالفضل··· 708

مرثیه حضرت اباعبدالله برای اباالفضل علیهما السلام ··· 709

مرثیه حضرت علی اکبر از زبان امام حسین علیهما السلام ··· 710

مرثیه علی اصغر علیه السلام حجت کبری!··· 711

تسکین مادر ··· 713

مادر از فراق اصغر ··· 714

مرثیه علی اصغر علیه السلام ··· 714

آرزوی مادر··· 715

ص :10

آدم و عالم شرمسار احمد صلی الله علیه و آله ··· 715

الاشعار العربیة

شعر الصاحب فی مدیحة اهل البیت و مراثیهم علیهم السلام··· 716

المدایح و المراثی للمرحوم المغفور السیّد جعفر الحلّی ره··· 719

اشعار بعض الاجلة قدّس اللّه روحه··· 723

قصیدة الشیخ صالح الکواّز قدّس سرّه··· 724

قصیدة السیّد جعفر الحلی قدس سرّه··· 725

و ما قال السید محمّد حسین نجل السید الکاظم القزوینی··· 725

بابی الإمام المستضامَ بکربلا··· 726

و من شعرالجوهری··· 728

وله قصیدة یرثی بهاالامام الشهید قتیل الطف فی یوم عاشوراء··· 730

اشعار حمّاد فی رثاءالامام السبط الشهید صلوات اللّه علیه··· 731

اشعار ابن حمّاد رحمه الله··· 732

ما قال الشافعی فی رثاء الحسین علیه السلام ··· 738

و لآخر فی مصابه علیه السلام ··· 738

نبذة من اشعار دعبل فی مصاب الحسین علیه السلام ··· 738

و لدعبل رحمه اللّه··· 739

اشعار دعبل الخزاعی عند علیّ بن موسی الرضا علیه السلام ··· 741

اشعار الشیخ الخلیعی فی مصاب فاطمة علیها السلام ··· 743

قصة دعبل و اشعاره للامام علیّ بن موسی الرضا علیهما السلام و نجاته بها··· 744

شعر فاطمة علیها السلام فی مصاب ولدها الحسین علیه السلام ··· 747

اشعار زینب فی مصائب أخیه الحسین علیهما السلام··· 750

قصیدة دعبل الخزاعی فی ذمّ بنی امیّة و مدح اهل البیت علیهما السلام ··· 751

قصیدة جعفربن عفّان الطائی رحمه اللّه··· 752

قصیدة اخری له رحمه اللّه··· 752

مرثیه زینب بنت فاطمة لأخیها الحسین··· 753

ص :11

اشعار بعض شعراء قزوین··· 755

قصة مسلم الجصّاص و ورود الأساری فی الکوفة··· 756

نوح الجن علی الحسین علیه السلام ··· 758

بشارة النبی صلی الله علیه و آله لمن قال فی الحسین علیه السلام شعرا··· 764

و نختم الأشعار بما قیل فی فضل علی الأکبر و مصابه علیه السلام یوم الطفّ··· 765

آثار مؤلف تاکنون··· 767

خطبة الکتاب

الحمدللّه الذی لایبلغ مدحته القائلون و لایحصی نعماءه العادّون و لایؤدّی حقّه المجتهدون الّذی انعم علی عباده بنعم لاتحصی و ابتلی اولیاءه بمصائب الدّنیا التی لاتبقی تمحیصا لنفوسهم و کفارةً لذنوبهم و مثوبة لیوم معادهم و زلفةً لهم عند بارئهم و جعل مصائبهم علی قدر ولائهم فأنبیاءه اکثر بلاءً من غیرهم ثمّ الأمثل فالأمثل فانّ البلاء للولاء.

و صلوات اللّه و سلامه علی افضل انبیاءه محمّد المصطفی و علی وصیّه علیّ المرتضی و علی حبیبته فاطمة سیّدة النساء و علی الحسن المجتبی و الحسین سیّد الشهداء و علی ابناء الحسین ائمة الهدی الذین اذهب اللّه عنهم الرجس و طهرّهم تطهیرا سیّما بقیّة اللّه و حجّته علی خلقه رجاء هذه الأمّة و ملجئها و غوثها الذی یملؤ اللّه به الأرض قسطا و عدلاً بعد ما ملئت ظلما و جورا عجل اللّه تعالی فی فرجه الشریف و لعنة اللّه علی اعدائهم و مخالفیهم و معاندیهم و غاصبی حقوقهم و منکری فضائلهم اجمعین.

الّلهمّ اللعن قتلة امیرالمؤمنین و قتلة الحسن و الحسین و قتلة اهل بیت نبیّک

ص :12

الّلهمّ دعّهم الی النار دعّا و ارکسهم فی الیم عذابک رکسا و احشرهم و اتباعهم الی جهنّم زمرا.

أنت الهی و سیّدی و مولای اغفر لأولیائنا و کفّ عنّا اعدائنا و اشغلهم عن أذانا و اظهر کلمة الحقّ و اجعلها العلیا و ادحض کلمة الباطل و اجعلها السفلی إنّک علی کلّ شی ءٍ قدیر.

مقدمه مؤلف

هدف از تألیف کتاب حاضر ارتباط بیشتر با خاندان نبوّت علیهم السلام و بهره گیری از خرمن پرفیض آن انوار مقدسه است که واسطه های رحمت الهی و باب نجات امت و شفعای آنان در قیامت هستند.

تردیدی نیست که تنها راه نجات و رسیدن به ارزش های انسانی و نورانیت های معنوی و الهی پیروی از قرآن(1) و عترت پیامبر صلی الله علیه و آله و ارتباط و اتصال با آنان است(1)؛ چنان که خود آن بزرگوار فرموده است: «انّی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی، و انّهما لایفترقان حتّی یردا علیّ الحوض ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی ابدا(2)».(2)

بر اساس این حدیث متواتر، تمسک به قرآن بدون استفاده از مکتب اهل البیت علیهم السلام گمراهی خواهد بود و آیات قرآن را نیزطبق فرموده های رسول خدا صلی الله علیه و آله جز از خاندان وحی که قرآن در بیوت مبارکه آنان نازل گشته نباید تعلیم گرفت. و براساس این حدیث متواتر و احادیث فراوان دیگر عترت جدای از قرآن نیستند و قرآن نیز جدای از آنها نیست. بلکه آنان از حق نیستند و حق نیز از آنان جدا نیست.

بر همین اساس هر کس درِ خانه های علم و معرفت آنان را بکوبد نجات

ص :13


1- (1)1- «یا ایّها الذین آمنوا اتقّوااللّه و کونوا مع الصادقین» تفسیر نورالثقلین؛ ج 2/81.2
2- (2)2- المعجم الکبیر للطبرانی، ج 3/66؛ الخصال للصدوق، ص 500. و ذکر مضمونها فی عدةٍ من کتب الفریقین.

می یابد و هر کس از آنان جدا شود هلاک خواهد شد؛ «من أتاکم نجا و من لم یأتکم هلک».(زیارت جامعه کبیره).

در این میان، به نظر می رسد اتصال و ارتباط با امام حسین علیه السلام وسیله نزدیک تری برای نجات و سعادت باشد. در روایتی نقل شده است که شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: مگر همه شما خاندان نبوّت چراغ هدایت و کشتی نجات نیستید؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «آری، چنین است.» آن شخص عرض کرد: پس چگونه است که حدیث «انّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة(1)»(1) در خصوص امام حسین علیه السلام گفته شده است؟

امام صادق علیه السلام فرمود: «همه ما چراغ هدایت و کشتی نجات هستیم «ولکن باب الحسین اوسع...»؛ یعنی در رحمت و نجات از ناحیه امام حسین گشوده تر و وسیع تر است.

ناگفته نماند که راه های ارتباط با امام حسین علیه السلام فراوان است ولی مؤثرترین آنها اقتدای به آن حضرت در دفاع از حریم دین و امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت و اقتدا به سیره و روش آن بزرگوار و جدّ و پدر و مادر و برادر و فرزندان او می باشد. شرط اساسی نجات، معرفت به مقام امامت و ولایت آنان و پیروی از آن بزرگواران است لکن هرگونه ارتباطی با آنها نیز تأثیر خود را دارد؛ هرچند این ارتباط از غیرمسلمان صادر شود.

به امید آن که دوستان اهل بیت علیهم السلام بتوانند از خرمن پرفیض خاندان نبوت علیهم السلام همچنانکه آن بزرگواران فرموده اند بهره مند شوند؛ و جز به مکتب آنان که مکتب وحی است روی نیاورند که گمراه خواهند شد.

خداوند را سپاس می گویم که این حقیر ناچیز و ذره بی مقدار را به برکت توسلات به خاندان نبوّت صلوات اللّه علیهم اجمعین توفیق عنایت فرمود تا پس از نوشتن کتاب «میزان الحق» و «آیات الفضایل» در باره امیرالمؤمنین و امام متقین علیه السلام و کتاب «دولة المهدی» در باره امام زمان علیه السلام و کتاب «اسوة النساء» در باره حضرت فاطمه علیها السلام بر آن شوم که کتابی در مورد حضرت سیّدالشهدا که حاوی

ص :14


1- (1)1- کمال الدین، ص 26 - مدینة المعاجز ج 4/52.

فضایل و مصایب آن حضرت و حادثه کربلا و حوادث بعد از آن باشد را نیز بنویسم و از نقل مقاتل غیرمعتبره پرهیز و از مقاتل صحیح استفاده کنم، انشاءاللّه.

چنان که مشاهده خواهید نمود بخش های زیادی از این کتاب از کتاب مجالس السنیة مرحوم علامه بزرگوار سید محسن امین که در نقل مقاتل و آثار اهل بیت علیهم السلام از متانت و دقت فراوانی برخوردار است استفاده شده است و وظیفه ماست که از خداوند برای آن مرد عالم مجاهد و کلیه علماء گذشته و خادمین به مکتب اهل البیت علیهم السلام طلب رحمت نمائیم.

از خداوند می خواهم که این روسیاه را به آنچه مورد رضای اوست موفق فرماید و این کتاب را مورد استفاده دوستان اهل بیت علیهم السلام و علمای اعلام و خطبا و مرثیه خوانان و نوکران این خاندان قرار دهد و این اثر ناچیز وسیله نجاتی برای نویسنده و آمرزش گناهان او و پدر و مادر و ذوی الحقوق او باشد ان شاءاللّه. و آن را «امام الشّهداء و سالار شهیدان» نامیدم و به مادر خود حضرت صدیقه طاهره علیها السلام اهدا نمودم. به امید آن که خداوند با لطف و کرم خود قبول فرماید و نویسنده را از خدّام آل محمّد علیهم السلام قرار دهد. انّه المنّان الکریم.

خادم اهل البیت علیهم السلام

سید محمّد حسینی بهارانچی

ص :15

انگیزه عزاداری بر امام حسین علیه السلام

(1)علامه جلیل القدر سیّد ابن طاووس رحمه الله در کتاب شریف لهوف می فرماید: اگر امتثال امر سنت پیغمبر و کتاب خدا در پوشیدن لباس عزا و مصیبت _ که بیانگر از بین رفتن پایه های دیانت و هدایت و برقرار شدن پایه های ضلالت و گمراهی و تأسف از محروم ماندن از فیض شهادت است _ نبود، ما در مقابل این نعمت بزرگ جامه های سرور و بشارت به تن می کردیم.

و چون در عزاداری برای حضرت سیدالشهدا خشنودی خدا و رسول حاصل می شود و آن حضرت و اوصیای او نیز در این مصیبت عزادار هستند ما هم جامه عزا پوشیدیم و با اشک ریختن انس گرفتیم و به دیدگان خود گفتیم: از پی در پی گریستن خودداری مکنید، و به دلها گفتیم: همچون زنان فرزند مرده در ناله بکوشید چرا که امانت های پیغمبر صلی الله علیه و آله مباح شمرده شد و وصیّت های آن حضرت در باره اهل بیت و فرزندانش به دست این امّت از میان رفته است.

(2)خدایا، به تو پناهنده ایم از این حادثه بزرگ که دل ها را جریحه دار می کند، و

ص :16


1- (1)مقالة السیّد ابن طاوس فی التعزیة قال السیّد الجلیل صاحب کتاب «اللهوف» فی مقدمة کتابه رحمه الله : لولا امتثال أمر السنّة و الکتاب فی لبس شعار الجزع و المصاب لأجل ما طمس من أعلام الهدایة و اسّس من أرکان الغوایة و تأسّفا علی ما فاتنا من السعادة و تلهّفا علی امتثال تلک الشهادة و إلاّ کنّا قد لبسنا لتلک النعمة الکبری أثواب المسرّة و البشری و حیث فی الجزع رضا لسلطان المعاد و غرض لأبرار العباد فها نحن قد لبسنا سربال الجزوع و آنسنا بارسال الدّموع و قلنا للعیون: جودی بتواتر البکاء، و للقلوب جدّی جدّ ثواکل النساء فانَّ و دائع الرسول الرؤف صلی الله علیه و آله ابیحت یوم الطفوف و رسوم و (2)صیّته بحرمه و أبنائه طمست بأیدی أممه و أعدائه فیاللّه من تلک الفوادح المقرّحة للقلوب و الجوائح المصرّخة بالکروب و المصائب المصغّرة لکلّ بلوی و النوائب المفرقّة شمل التقوی و السهام الّتی اراقت دم الرسالة و الأیدی الّتی ساقت سبی الجلالة و الرزیّة الّتی نکّست رؤس الابدال و البلیّة الّتی سلبت نفوس خیر الآل و الشماتة الّتی رکست اسود الرجال و الفجیعة الّتی بلغ رزؤها إلی جبرئیل و القطیعة الّتی عظمت علی الرّبّ الجلیل و کیف لا یکون ذلک.

از این مصیبت های سترگ که غصه ها را به صورت فریاد از دل بیرون می آورد، و از این گرفتاری که هر نوع گرفتاری را کوچک می کند، و از این پیش آمدها که کانون تقوا را پراکنده می سازد، و از تیرهایی که خون اهل بیت رسالت را ریخت، و دست هایی که خاندان جلالت را به اسیری برد، و مصیبتی که بزرگان را سرافکنده نمود، و ابتلایی که جان های بهترین خانواده ها را از پیکرشان بیرون کشید، و سرزنشی که دست شیر مردان را بست، و حادثه دلخراشی که جبرئیل نیز از آن گربیان گیر شد، و واقعه جانسوزی که در پیشگاه خدای جلیل عظمت پیدا کرد.

(1)و چرا این چنین نباشد و حال آن که پاره ای از گوشت بدن پیغمبر برهنه به روی زمین افتاده و خون شریفش به تیغ گمراهان ریخته شده و صورت های دخترانش در دیدگاه شتررانان و ملامت گویان، و تاراج لباس هایشان در منظر هر گویا و خاموش، و بدن های با عظمت آنان برهنه از لباس، و پیکرهای بزرگوارشان به روی خاک افتاده است!!

ای کاش، فاطمه و پدرش می دیدند که دختران و فرزندانشان را، یا لباس ربوده و یا زخمی بر بدن ها و یا به زنجیر اسیری بسته اند و یا سر بریده اند، و از سویی دختران خاندان نبّوت گریبان چاک کرده و مصیبت زده و مو پریشان از پشت پرده ها بیرون آمده و به صورت خود سیلی همی زنند و صدای به نوحه و زاری بلند نموده که سرپرستان خود را از دست داده اند!

(2)ای مردم با بصیرت! و ای افراد تیزبین و باهوش! قتلگاه این خاندان را به یاد

ص :17


1- (1)و قد اصبح لحم رسوله مجرّدا علی الرمال و دمه الشریف مسفوکا بسیوف أهل الضلال و وجوه بناته مبذولة لعین السائق و الشامت و سلبهنّ بمنظر من الناطق و الصامت و تلک الابدان المعظّمة عاریة من الثیاب و الاجساد المکرّمة جاثیة علی التراب. مصائب بدّدت شمل النّبی ففی قلب الهدی أسهم یطفن بالتلف و ناعیات إذا ما ملّ من وَلَهٍ سرت علیه بنار الحزن و الأسف فیالیت لفاطمة و أبیها عینا تنظر إلی بناتها و بنیها ما بین مسلوب و جریح و مسحوب و ذبیح و بنات النبوّة مشقّقات الجیوب و مفجوعات بفقد المحبوب و ناشرات للشعور و بارزات من الخدور و عادمات للجدود و مبدیات للنیاحة و العویل و فاقدات للمحامی و الکفیل.
2- (2)فیا أهل البصائر من الأنام و یا ذوی النواظر و الافهام حدِّثوا أنفسکم بمصارع هاتیک العترة و نوحوا باللّه لتلک الوحدة و الکثرة و ساعدوهم بموالاة الوجد و العبرة و تأسّفوا علی فوات تلک النصرة فانَّ نفوس اولئک الأقوام و دائع سلطان الأنام و ثمرة فؤاد الرسول و قرّة عین البتول و من کان یرشف بفمه الشریف ثنایاهم و یفضّل علی اُمّه امّهم و اباهم.

آورید، و بر تنهایی آل پیامبر صلی الله علیه و آله و بسیاری دشمنان آنان، شما را به خدا، نوحه سرایی کنید، و با اندوه پی گیر و اشگ چشمان با آنان همدست باشید، چرا که آنان امانت های خدا، و میوه دل پیغمبر صلی الله علیه و آله و نور چشم فاطمه و فرزندان آن کسی که با دهان مبارک دندان های آنان را می مکید و مادر و پدر آنان را از مادر و پدر خویش برتر می دانست می باشند!

(1)چگونه بر مردم گوارا بود؟ که در مقابل نیکی های پدرش ناسپاسی کنند؟ و عیش حضرتش را با شکنجه ای که به میوه دلش دادند مکدّر سازند؟ و با ریختن خون فرزندانش قدر او را کوچک شمرند؟ پس آن همه سفارش که در باره خاندان و فرزندانش کرد چه شد؟ آن ها هنگام قیامت و ملاقات آن حضرت چه پاسخ خواهند داد؟ با این که این مردم بنایی را که او کرده بود ویران نمودند و از کردار زشت آنان فریاد «وامصیبتاه» از اسلام بلند شد.

پناه به خدا می بریم از دلی که به یاد این کارها نشکند و شگفتا از غفلت مردم این زمانه. مگر مسلمانان و یا مؤمنین را چه عذری است که انواع ماتم به پا نمی کنند؟

ص :18


1- (1)إن کنت فی شکّ فسل عن حالهم سنن الرسول و محکم التنزیل فهناک اعدل شاهد لذوی الحجی و بیان فضلهم علی التفصیل و وصیِّة سبقت لاحمد فیهم جائت إلیه علی یدی جبریل فکیف طاب للنفوس مع تدانی الازمان مقابلة إحسان أبیهم بالکفران و تکدیر عیشه بتعذیب ثمرة فؤاده و تصغیر قدره باراقة دماء أولاده و أین موضع القبول لوصایاه بعترته و آله و ما الجواب عند لقائه و سؤاله و قد هدم القوم ما بناه و نادی الاسلام و اکرباه فیا للّه من قلب لاینصدع لتذکار تلک الأمور و یا عجباه من غفلة أهل الدّهور و ما عذر اهل الاسلام أو الایمان فی إضاعة أقسام الاحزان ألم یعلموا انّ محمّدا صلی الله علیه و آله موتور وجیع و حبیبه مقهور صریع و الملائکة یعزّونه علی جلیل مصابه و الأنبیاء یشارکونه فی أحزانه و أوصابه.

آیا نمی دانند که هنوز انتقام خون فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله شده گرفته نشده و دل مبارکش دردمند است و دلبندش گرفتار دشمن و کشته او بر زمین افتاده است و فرشتگان او را براین مصیبت بزرگ تسلیت عرض می کنند و پیغمبران خدا شریک این اندوه ها و دردهایش می باشند؟!

(1)ای مردمی که نسبت به خاتم انبیا وفادار هستید! چرا با او در گریه _ برای فرزندانش _ همکاری نمی کنید؟ ای دوستدار پدر زهرا! تو را به خدا در عزای آنان که بر روی خاک بیابان افتاده اند با زهرا هم ناله باش! و بر رهبران اسلام گریه کن؛ شاید پاداش آنان که در این مصیبت همدردی کردند به دست آوری و به خوشبختی روز حساب نایل آیی!

(2)و بدان که از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: امام زین العابدین علیه السلام می فرمود: «هر مؤمنی که به خاطر کشته شدن حسین علیه السلام دیدگانش پر از اشگ گردد آن چنان که به صورتش روان شود، خداوند غرفه هایی را از بهشت برای او اختصاص دهد که صدها سال در آنها جایگزین شود. و هر مؤمنی که به خاطر آزادی که از دشمنان ما در دنیا به ما رسیده چشم هایش اشک آلود گردد، به آن مقدار که به گونه اش سرازیر شود، خدای تعالی به عوض آن او را در منزل صدقش جایگزین فرماید. و هر مؤمنی که در راه ما آزاری به بیند، خداوند از وی آزار بگرداند، و آبرویش نریزد، و در روز رستاخیز او را از آتش دوزخ ایمنش فرماید.»

و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: «هر کس که چون یادی از ما شود دیدگانش پر از اشگ گردد، اگر چه به اندازه بال مگسی باشد، خداوند گناهانش را بیامرزد؛ هرچند مانند کف دریا باشد.»

ص :19


1- (1)فیا أهل الوفاء لخاتم الأنبیاء علی مَ لاتواسونه فی البکاء؟! باللّه علیک ایّها المحبّ لوالدِ الزَّهراء نُح معها علی المنبوذین بالعراء وجُد ویحک بالدّموع السجام و ابکِ علی ملوک الاسلام لعّلک تحوز ثواب المواسی فی المصاب و تفوز بالسعادة یوم الحساب؛ فقد روی عن مولانا الباقر علیه السلام انّه قال: کان زین العابدین علیه السلام یقول:
2- (2)ایّما مؤمن زرفت عیناه لقتل الحسین علیه السلام حتّی تسیل علی خدّه بوّأه اللّه غرفا فی الجنّة یسکنها أحقابا و ایّما مؤمن دمعت عیناه حتّی تسیل علی خدّه فیما مسّنا من الأذی من عدوّنا فی الدنیا بوّأه اللّه منزل صدق و ایّما مؤمن مسّه أذی فینا صرف اللّه عن وجهه الاذی و آمنه یوم القیامة من سخط النّار.

(1)و باز از فرزندان رسول خدا روایت شده است که فرموده اند: «کسی که در مصیبت ما، گریه کند و یا صد نفر را گریان سازد ما ضمانت می کنیم که خداوند او را از اهل بهشت گرداند، و کسی که گریه کند و یا پنجاه نفر را بگریاند اهل بهشت است، و کسی که بگرید و یا سی نفر را بگریاند اهل بهشت باشد، و کسی که بگرید و یا ده نفر را بگریاند اهل بهشت باشد، و کسی که گریه کند و یا یک نفر را بگریاند اهل بهشت باشد، و کسی که خود را به حال گریه کننده وا دارد نیز اهل بهشت باشد.»

انگیزه و حکمت قیام امام حسین علیه السلام

(2)صاحب کتاب «ذریعة النجاة»رضوان اللّه علیه در مقدمه کتاب خود می گوید: اگر سئوال شود که حکمت و انگیزه قیام و حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکّه و از مکّه به سوی کوفه چه بوده است؟ در حالی که آن حضرت به علم امامت و اخبار جدّ و پدر خود علیهم السلام _ که در موارد زیادی فرمودند: «فرزندم حسین علیه السلام را گروه ستمگری خواهند کشت» _ خوب می دانست که حرکت به سوی کوفه حرکت به سوی مرگ و شهادت است و خود آن حضرت نیز این خبر را چندین مرتبه به عزیزان و اصحاب خود اطلاع داد. اطلاع آن حضرت از شهادت یک امر

ص :20


1- (1)و روی عن مولانا الصادق علیه السلام انّه قال من ذُکرنا عنده ففاضت عیناه و لو مثل جناح الذُّباب غفراللّه له ذنوبه ولو کانت مثل زبد البحر. و روی أیضا عن آل الرسول صلوات علیه و علیهم انّهم قالوا: من بکی أو أبکی فینا مائة ضمنّا له علی اللّه الجنّة و من بکی أو أبکی خمسین فله الجنّة و من بکی أو أبکی ثلاثین فله الجنّة و من بکی أو ابکی عشرةً فله الجنّة و من بکی او ابکی واحدا فله الجلّة و من تباکی فله الجنّة. (المجالس السنیّة) و رواها فی اللهوف ص 9) علل قیامه و حکم خروجه علیه السلام قال صاحب ذریعة النجاة فی مقدمة کتابه رضوان اللّه تعالی علیه: ان قلت: ما الحکمة فی خروجه علیه السلام من المدینة الی مکّة و منها قاصدا الی الکوفه؟
2- (2)و هو علیه السلام یعلم بعلم الامامة و اخبار جدّه و ابیه صلوات اللّه علیهم فی موارد کثیرة: انّه علیه السلام یقتله الفئة الباغیة کما انبأ هو علیه السلام عن نفسه به و هذا ممّا لا یعتریه اثرالشکّ کیف و هم خزان اللّه علی علمه و یعلمون علم ما کان و ما یکون الی قیام الساعة و عندهم علم المنایا و البلایا و مفاتیح العلم و ابواب الحکم و فصل الخطاب فکیف اختارعلیه السلام الخروج الی السیوف البائرة و الوقوع فی الفتن التائرة التی حملتها صدور الطغاة و احرزتها نفوس العداة؟! قلنا:

مسلم بوده و هست و جای تردیدی در آن نیست و چگونه می تواند جز این باشد درحالی که این خانواده خزینه داران علم خدا هستند و دانش گذشته و آینده تا قیامت نزد آنهاست بلکه آنها از مرگ ها و بلاهای مردم آگاهند و درهای حکمت بر آنان گشوده شده و اسرار قرآن نزد آنان نهفته است. با این حال، چگونه ایشان با وجود اطلاع و آگاهی از شهادت خود به سوی شمشیرهای برنده و فتنه های شعله ور که سینه های پر از کینه طاغوت ها و ستمگران افروخته بودند حرکت نمود؟!پاسخ این است:

(1)اولاً، این مسأله از مسائل مشکلی است که بر هر کس که سنگین آید و نتواند آن را هضم کند باید خود را به زحمت بیندازد و از خود چیزی نگوید و اگر در جستجوی راه حق و طریق صواب است علم آن را به خود معصومین علیهم السلام وا گذارد.

ثانیا، آن بزرگواران از خطا و گناه معصوم هستند و هرگز گناه صغیره و کبیره ای از آنان صادر نمی شود و هرچه فرموده و عمل کرده اند مرضی و محبوب عنداللّه بوده است.

(2)ثالثا، بنی امیّه با آن عداوت و دشمنی و کفر و حسدی که با بنی هاشم داشته اند همیشه در کمین بوده اند که از هر راه ممکن آن حضرت را به شهادت برسانند، امام علیه السلام نیز می دانستند که آنها او را رها نمی کنند و به کمتر از کشتن او راضی نمی شوند، چه در مدینه باشند و چه در غیر مدینه؛ چنان که خود امام علیه السلام

ص :21


1- (1)اوّلاً انّ هذه المسألة من غوامض المسائل التی قد ارتفعت عنّا شوائب التکلّف فیها و دواعی التکلیف بها فاللازم علی من تحرّی طریق الصواب و سبیل النجاة ارجاعها الی انفسهم علیهم السلام و ثانیا انّهم معصومون لا یصدرعنهم معصیةٌ لاکبیرة و لا صغیرة فکلّ ما یظهر منهم من الا قوال و الا فعال فهو محبوبٌ و مرضیٌ عنداللّه عزّوجلّ
2- (2)و ثالثا انّ بنی امیّة لعنهم اللّه لشدّة عداوتهم و کثرة کفرهم و حسدهم کانوا مترصّدین بقتله علیه السلام بکلّ عیلةٍ و جیلةٍ و هو علیه السلام یعلم انّهم لا یسالمونه و لا یترکونه ابدا فی مکان سواءٌ المدینة ام غیرها کما قال علیه السلام: لوکنت فی حجرهامّة من هوامّ الارض لاستخرجونی منه و یقتلوننی و مع هذا کان یصدر من اهل الکوفه مکاتباتٌ و مواثیق یدعونه الیهم ففی خروجه علیه السلم اتمام للحجّة علیهم

فرمود: «اگر من داخل لانه موری بروم بنی امیّه من را پیدا می کنند و به قتل می رسانند.»

اضافه بر آنچه گفته شد اهل کوفه مکاتباتی با آن حضرت داشته و او را دعوت نموده و عهد و پیمان بسته بودند که او را یاری کنند و حرکت امام به طرف آنان اتمام حجتی بر آنان بود.

(1)رابعا، ما معتقدیم که از امامان ما سلام اللّه علیهم اجمعین در اوقاتی و تحت شرایطی اموری و اطلاعاتی صادر می شده که از حیطه دانش و قدرت بشر خارج بوده است ولی در سایر اوقات مانند سایر مردم بوده اند و طبق عادات مردم عمل می کرده اند و اگر جز این می بود حکمت الهی برای بعثت انبیا و اوصیا از بین می رفت و باطل و بی ثمر بود.

این مطلب از روایت صدوق در علل و اکمال و شیخ طبرسی در احتجاج از محمّدبن ابراهیم ابن اسحاق طالقانی روشن می شود. وی می گوید: من نزد شیخ بزرگوار، حسین بن روح، نایب خاص امام زمان علیه السلام ، بودم و عده دیگری نیز که در میانشان علی بن موسی قصری بود حاضر بودند. پس مردی به حسین بن روح گفت: می خواهم سؤالی از شما بپرسم. او گفت: هر سؤالی می خواهی بپرس. پس آن مرد گفت: آیا حسین بن علی علیهما السلام ولیّ خدا بوده است؟ او گفت: آری. آن مرد گفت: آیا قاتل او نیز دشمن خدا بوده است؟ گفت: آری. آن مرد گفت: آیا صحیح است خداوند دشمن خود را بر ولیّ و دوست خود مسلط نماید؟

ص :22


1- (1)و رابعا انّه یصدر عنهم علیهم السلام فی اوقات امورٌ و معاجز تعجز طاقة البشر عنها و تمتنع وصل الاوها الیها و فی سائر الاوقات یعملون بطریق عرفنا و عادتنا و الاّ لارتفعت الحکمة الإلهیّة فی بعث اللّه الهادی منّا کما یشهد به ما رواه الصدوق ره فی العلل و الاکمال و الشیخ الطبرسی ره فی الاحتجاج عن محمّدبن ابراهیم بن اسحق الطالقانی قال کنت عندالشیخ ابی القاسم الحسین بن روح قدس اللّه روحه مع جماعة فیهم علیّ ابن موسی القصری فقام الیه رجلٌ فقال اریدان اسئلک عن شی ءٍ فقال له: سل عمّا بدالک فقال له الرجل: اخبرنی عن الحسین بن علیّ علیهما السلام أهو ولیّ اللّه؟ قال: نعم قال: اخبرنی عن قاتله لعنه اللّه أهو عدوّاللّه؟ قال: نعم قال الرجل: فهل یجوزان یسلّط اللّه عدوّه علی ولیّه؟ فقال ابوالقاسم قدّس اللّه روحه:

(1)حسین بن روح گفت: به حرف من گوش کن تا حقیقت را بیابی.

بدان که خداوند عزّوجلّ مستقیما با مردم سخن نمی گوید و به آنان خطاب نمی کند ولی پیامبرانی از جنس آنان به میانشان می فرستد [که دین خود را برای آنان بیان کنند] و اگر پیامبر خدا از جنس انسان ها نمی بود از او فرار می کردند و چیزی را از او نمی پذیرفتند. و چون خداوند پیامبران خود را از جنس بشر قرار داد که همانند آنان غذا بخورند و در بازارها حرکت کنند مردم به آنها گفتند: شما همانند ما هستید، پس ما چیزی را از شما نمی پذیریم تا این که کاری انجام دهید که ما از انجام آن عاجز باشیم تا بدانیم شما از ناحیه خداوند مبعوث شده اید و از خواص درگاه او هستید.

(2)بدین سبب خداوند برای پیامبران خود معجراتی قرارداد که مردم از انجام آن عاجز بودند، چنان که بعضی از آنان، مانند نوح علیه السلام ، پس از دعوت و انذار خود طوفان را ایجاد نمود که تمام گمراهان و متمردین در آن غرق شدند، و بعضی از آنان، مانند ابراهیم علیه السلام ، چون در آتش افتاد آتش برای او سرد و سلامت شد، و بعضی از آنان، مانند صالح علیه السلام ، از میان سنگ شتر زندهای بیرون آورد که از پستان او شیر جاری بود، و بعضی از آنان، مانند موسی علیه السلام ، دریا برایش شکافته و از بین سنگ برای او چشمه هایی جاری شد و به دست او عصا که چوب خشکی بود اژدها گردید و آنچه را ساحران انجام داده بودند بلعید، و بعضی از آنان، مانند عیسی علیه السلام ، کور

ص :23


1- (1)افهم عنّی ما اقول لک اعلم انّ اللّه عزّوجلّ لا یخاطب النّاس بشهادة العیان و لا یشافههم بالکلام و لکنّه عزّوجلّ بعث الیهم رسولاً من اجناسهم و اصنافهم بشرا مثلهم فلوبعث الیهم رسلاً من غیر صنفهم و صورهم لنفروا عنهم و لم یقبلوا منهم فلمّا جاؤهم و کانوا من جنسهم یأکلون الطعام و یمشون فی الاسواق قالوالهم: انتم مثلنا فلا نقبل منکم حتّی تأتونا بشی ءٍ نعجزان نأتی بمثله فنعلم انّکم مخصوصون دوننا بمالا نقدر علیه فجعل اللّه عزّوجلّ لهم المعجزات التی یعجز الخلق عنها
2- (2)فمنهم من جاء بالطوفان بعد الإعذار و الإنذار فغرق جمیع من طغی و تمرّد و منهم من القی فی النار فکانت علیه بردا و سلاما و منهم من اخرج من الحجر الصلدناقة و اجری فی ضرعها لبنا و منهم من فلق له البحر و فجرله من الحجر العیون و جعل العصا الیابسة ثعبانا؛ فتلقف ما یأفکون و منهم من أبرء الاکمه و الابرص واحیا الموتی بإذن اللّه عزّوجلّ و أنبأهم بما یأکلون و ما یدّخرون فی بیوتهم و منهم من انشقّ له القمر و کلّمه البهائم مثل البعیر و الذئب و غیر ذلک

مادرزاد و کسی که بیماری پیسه و برص داشت را شفا بخشید و به اذن خداوند مرده را زنده نمود و به مردم از آنچه خورده بودند و یا در خانه های خود پنهان کرده بودند خبر داد، و بعضی از آنان، مانند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، ماه برایش دو نیم شد و چهارپایان مانند شتر و گرگ با آن حضرت سخن گفتند و...

(1)چون پیامبران خدا علیهم السلام این معجزات را نشان دادند و مردم خود را در مقابله با آنان عاجز دیدند تقدیر و حکمت خداوند و لطف او به بندگان خود براین قرار گرفت که پیامبران با داشتن این معجزات گاهی غالب و گاهی مغلوب باشند. و اگر همیشه آنان را غالب قرار می داد و به مصایب و گرفتاری ها مبتلا نمی شدند مردم آنان را خدا می پنداشتند و مقام صبر و استقامت آنان ظاهر نمی شد.

پس خداوند عزّوجلّ آنان را در مصایب ومشکلات دنیا مانند سایر مردم قرار داد تا هنگام مصایب و گرفتاری ها صابر و هنگام عافیت و قدرت شاکر بوده و همواره در پیشگاه خدا متواضع و تسلیم باشند. تا مردم بدانند آنان نیز بندگان خدایند و آنان را خدای خود ندانند. و با این وضعیت حجت خداوند بر کسی که در حق آنان غلو کند و آنان را پروردگار خود داند و یا با آنان دشمنی کند و نبوّت آنان را انکار نماید ثابت باشد و خلاصه این که راه عذری برای کسی نماند و هر کس گمراه و هلاک شود حجت براو تمام شده باشد و هر کس به راه حق رود از روی دلیل و برهان رفته باشد.

ص :24


1- (1)فلمّا أتوا بمثل هذه المعجزات و عجزالخلق من اممهم عن ان یأتوا بمثله کان من تقدیر اللّه عزّوجلّ و لطفه بعباده و حکمته ان جعل أنبیائه مع هذه المعجزات فی حالٍ غالبین و فی اخری مغلوبین و فی حال قاهرین و فی حال مقهورین و لو جعلهم عزّوجلّ فی جمیع احوالهم غالبین و قاهرین لم یبتلهم و لم یمتحنهم لاتّخذهم النّاس آلهةً من دون اللّه عزّوجلّ و لما عرف فضل صبرهم علی البلاء و المحن و الاختبار و لکنّه عزّوجلّ جعل احوالهم فی ذلک کاحوال غیرهم لیکونوا فی احوال المحنة و البلوی صابرین و فی حال العافیة و الظهور علی الاعداء شاکرین و یکونوا فی جمیع احوالهم متواضعین غیر شامخین و لا متجبّرین ولیعلم العباد انّ لهم إلها هو خالقهم و مدبّرهم فیعبدوه و یطیعوا رسله و تکون حجّة اللّه تعالی ثابتة علی من تجاوز الحدّفیهم و ادّعی لهم الربوبیّة اوعاند و خالف و عصی و جحد بما اتت به الانبیاء و الرسل ولیهلک من هلک عن بینّة و یحیی من حیّ عن بینّة

(1)محمّدبن ابراهیم بن اسحاق گوید: روز بعد خدمت حسین بن روح رفتم و پیش خود گفتم: آیا او سخنان دیروز را از پیش خود گفت یا از طرف امام زمان علیه السلام بود؟ او پیش از من شروع به سخن نمود و گفت: ای محمّدبن ابراهیم!اگر من از آسمان به زیر ایم و درنده ای مرا برباید یا بادی مرا به مکان دوری پرتاب کند برایم آسان تر است از این که در دین خدا چیزی از خود بگویم. آنچه گفتم از ناحیه حجت خدا بود و چیزی بود که خود از آن حضرت شنیده بودم صلوات و درود خدا بر او باد.

سیره اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله در عزاداری بر امام حسین علیه السلام

(2)مرحوم علاّمه سیّدمحسن امین در کتاب «مجالس السینه» می گوید: پوشیده نماند که عقل و دین احترام شخصیت های علمی و ارزشمند را چه در زمان حیات آنان و چه پس از مرگشان لازم می داند و کسانی را که جان خویش را در راه مقاصد عالیه و هدف های انسانی و ارزشی اسلام فدا می کنند از یاد نمی برد و این معنی در تمام امت های پیشین مشهود بوده است.

براستی مولای ما حضرت سیدالشهدا علیه السلام ، که فرزند امیرالمؤمنین و برادر امام مجتبی و ریحانه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و یکی از دو جگر گوشه آن حضرت و خلیفه او در این امت بوده است، از بزرگ ترین رجال و شخصیت های اسلام بلکه عالم وجود است. او افزون بر شرافت نسب _ که فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه و سبط

ص :25


1- (1)قال محمّد بن ابراهیم بن اسحق رضی اللّه عنه: فعدت الی الشیخ ابی القاسم الحسین بن روح رضی الله عنه فی الغد و انا اقول فی نفسی: أتراه ذکرلنا یوم أمس من عند نفسه فابتدأنی و قال: یا محمّدبن ابراهیم لان أخرّ من السما فتحظفنی الطیر او تهوی بی الریح فی مکان سحیق احبّ الیّ من ان اقول فی دین اللّه برأیی او من عند نفسی بل ذلک عن الاصل و مسموعٌ من الحجّة صلوات اللّه علیه و سلامه .
2- (2)سیرة اهل البیت فی البکاء و التعزیة لجدّهم الحسین علیهم السلام قال العلامة السید محسن الأمین فی مقدمة کتابه «المجالس السنیة»: لایخفی انّه قد قضی العقل و الدین باحترام عظماء الرجال احیاءً و أمواتا و تجدید الذکری لمن بذل نفسه فی اسمی المقاصد و أنفع الغایات و جرت علی ذلک جمیع الأمم فی کلّ عصر و زمان و انّ سیّدنا و مولانا الإمام ابن الإمام أخا الإمام أبا الأئمّة الحسین الشهید ابن امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب علیهم السلام أحد ریحانتی الرسول صلی الله علیه و آله و سبطیه و خلیفته فی امّته من أاعظم رجال الإسلام بل من أعاظم رجال الکون

رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است _ خود دارای صفات و ارزش های والا و نیکوترین اخلاق و فضایل است.

(1)قیام ارزشمند او که در آن جان و مال و عزیزان خویش را در راه احیای دین و افشای خیانت منافقین [و بر ملا نمودن جنایات بنی امیّه] اهدا نمود و عزت نفس و شجاعت و بزرگواری و صبر و استقامت را به مردم آموخت، جهان را به تحیر واداشت و مصیبت و شهادت او که در عالم سابقه نداشت حادثه بی نظیر تاریخ محسوب شد. او فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و در روی زمین مثل و مانندی نداشت.

از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام براین حادثه و مصیبت هولناک [قبل و بعد از وقوع آن] محزون بوده اند و سیره و روش آنان این بوده که در ایام عزای امام حسین علیه السلام عزادار و گریان باشند.

حضرت رضا علیه السلام می فرماید: «چون ماه محرم فرا می رسید پدرم موسی بن جعفر علیهما السلام خندان دیده نمی شد، بلکه حزن و اندوه او را در بر می گرفت و چون روز عاشورا می رسید، آن روز روز عزا و گریه و مصیبت او بود.»

(2)اولیای دین در این مسأله طبق اقتضای عقل و فطرت و همانند سایر انسان ها - که اگر محبوبی را از دست بدهند در فراق و مصیبت او محزون می شوند- چنین

ص :26


1- (1)فقد جمع الی شریف نسبه و کریم عنصره و بنوّته لسیّد الأنبیاء و لسیّد الأوصیاء و للبضعة الزهراء سیّدة النساء علیها السلام اکرم الصفات و أحسن الأخلاق و أعظم الافعال و أجلّ الفضائل و المناقب و قام بما لم یسمع بمثله قبله و لا بعده من بذل نفسه و ماله و آله فی سبیل احیاء الدین و اظهار فضائح المنافقین و اظهر من إباء الضیم و عزّة النفس و الشجاعة و البسالة و الصبر و الثبات ما بهر العقول. و مصیبته و کیفیة شهادته من أفظع ماصدر فی الکون مع انّه ابن بنت النبیّ صلی الله علیه و آله الذی لم یکن علی وجه الارض ابن بنت نبیّ غیره و قد حزن النبیّ صلی الله علیه و آله لتلک المصیبة قبل وقوعها و کذلک آله الأئمّة الأطهار علیهم السلام کانت سیرتهم تجدید الأحزان لذکری تلک الفاجعة الألیمة حتّی قال الرضا علیه السلام : کان أبی اذا دخل شهر المحرّم لایری ضاحکا و کانت الکآبة تغلب علیه حتّی تمضی عشرة ایّام منه فاذا کان الیوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته و حزنه .
2- (2)و قد ندبوا علیهم السلام إلی ما ندب الیه العقل فی حقّ کلّ محبّ مع حبیبه من الفرح لفرحهم و الحزن لحزنهم و اقتدی بهم فی ذلک شیعتهم و أولیاؤهم فجدّدوا ذکری مصیبة الحسین علیه السلام و کیفیّة شهادته التی تکاد ان تفتّت الصخور فضلاً عن الاکباد و القلوب لاسیّما فی عشر المحرّم التی وقعت فیها تلک المصائب المقرحة.

بوده و شیعیان خود را هم به این معنی دعوت نموده اند و شیعیان نیز این حادثه را بزرگ شمرده و در ایام عاشورا _ که تمام عالم برای مصیبت امام حسین علیه السلام گریان است _ گریان و پریشان می شوند و همه ساله بر آن حضرت مجالس عزا به پا می کنند و در مصایب او اشک می ریزند.

(1)ولکن [مع الأسف] بسیاری از ذاکرین امام حسین علیه السلام از خود چیزهایی را در مصائب و فضائل آن حضرت و یاران و عزیزان او بافته و ساخته اند که هیچ مورخ و محدثی آن را نقل نکرده و حتی بعضی از احادیث صحیح را نیز به بافته های خود آمیخته نموده و به فرموده های اولیای خدا یا افزوده و یا کم نموده اند به گمان این که بتوانند تأثیر بیشتری در مردم بی اطلاع و مخلص اهل بیت علیهم السلام ایجاد کنند [و آنان را در عزای امام علیه السلام بیشتر بگریانند] تا جایی که بافته های آنها در اذهان مردم جا گرفته و در کتاب ها نیز نوشته شده و براساس آن اشعاری نیز سروده شده است و کسی نیست که مانع آنها شود!

(2)این مسأله موجب خشم ائمه معصومین علیهم السلام و دست آویزی برای طعن به آنان شده و هرگز به آن راضی نخواهند بود و خدا و رسول او صلی الله علیه و آله نیز از آن راضی نیستند.

ص :27


1- (1)هذا ولکنّ کثیرا من الذاکرین لمصابهم قد اختلقوا أحادیث فی المصائب و غیرها لم یذکرها مورّخ و لا مؤلّف و مسخوا بعض الأحادیث الصحیحة وزادوا و نقصوا فیها لما یرونه من تأثیرها فی نفوس المستمعین الجاهلین بصحّة الاخبار وسقمها حتّی حفظت علی الألسن و اودعت فی المجامیع و اشتهرت بین النّاس و لا رادع و هی من الأکاذیب التی تغضبهم علیهم السلام و تفتح باب القدح للقادح فانّهم لایرضون بالکذب الذی لا یرضی اللّه و رسوله صلی الله علیه و آله به. و قد قالوا لشیعتهم: «کونوا زینا لنا و لا تکونوا شینا علینا». و قد اکتسبوا هم، و من قَبِلها منهم و اقرّهم علیها الإثم المبین فانّ اللّه لایطاع من حیث یعصی ولا یقبل اللّه الاّ من المتّقین، و الکذب من کبائر الذنوب الموبقة لاسیّما إن کان علی النبیّ صلی الله علیه و آله و اهل بیته الطاهرین علیهم السلام.
2- (2)کما انّ ما یفعله جملة من النّاس من جرح انفسهم بالسیوف او اللطم المؤدّی الی إیذاء البدن إنّما هو من تسویلات الشیطان و تزیینه سوء الاعمال فذلک ممّا یغضب الحسین علیهم السلام و یبعّد عنه لاممّا یقرّب الیه فهو علیه السلام قد قتل فی سبیل الإحیاء لدین جدّه صلی الله علیه و آله و هذه الاعمال ممّا نهی عنها دین جدّه فکیف یرضی بها و تکون مقرّبةً الیه تعالی؟! و اللّه تعالی لایطاع من حیث یعصی کما ذکرنا آنفا

در حالی که ائمه ما علیهم السلام به شیعیان خود فرموده اند: «شما باید زینت و آبروی ما باشید و هرگز مایه ننگ و عار ما نشوید و ما را بین مردم موهون نکنید.»

بنابر این گوینده آن اباطیل _ و هر کس سخن او را می پذیرد و او را براین عمل تایید و تثبیت می کند _ مرتکب حرام و مستوجب عقاب خواهد بود؛ چرا که کسی با معصیت و نافرمانی به خدا تقرب پیدا نمی کند و خداوند عبادت را جز از افراد باتقوا نمی پذیرد و دروغ از گناهان کبیره و موجب هلاکت است؛ مخصوصا اگر آن دروغ نسبت به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلام صادر شده باشد.

همان گونه که قمه زنی،- که چیزی جز ایذاء بدن و جرح آن نیست، - از تسویلات شیطانی است ولی برخی آن را عملی نیک و مرتبه عالی عزاداری می پندارند. [اینها در حالی است که دستورالعمل عزاداری و حتی شیوه عملی آن از معصومین ما علیهم السلام نقل شده و آنان که بیش از دیگران در عزای جدّ خود می سوخته اند هیچ گاه به چنین اعمالی دست نزده اند].

این اعمال نه تنها موجب خشنودی امام علیه السلام نیست بلکه موجب خشم او نیز خواهد بود؛ چرا که آن بزرگوار _ یعنی امام حسین علیه السلام برای احیای دین جدّ خود قیام نموده و این اعمال مورد نهی دین جدّ اوست و نمی تواند خدا و رسول او صلی الله علیه و آله را خشنود کند و موجب تقرب به خدا باشد.

(1)دست آویزی که بعضی از نادان ها برای این عمل (قمه زنی) ساخته و می گویند که حضرت زینب علیها السلام پیشانی خود را به چوب محمل زد و خون تازه از

ص :28


1- (1)و انتحال بعض الجهّال عذرا لذلک بما ینقلونه من انّ احدی الطاهرات نطحت جبینها بمقدّم المحمل حتّی رئی الدم یجری من تحت قناعها هو من هذا البحر و علی هذه القافیة اللذین مرّت الاشارة الیهما. و هکذا ما یجری من التمثیل و التشبیه للوقعة فانّه فی نفسه مشتمل علی کثیر من المحرّمات و موجب لهتک الحرمة و فتح باب القدح للذین یحاولونه بما استطاعوا فیکون منهیّا عنه بقوله علیه السلام : و لا تکونوا شینا علینا. نعم التمثیل الخالی عن المحرّمات و الشائنات لا بأس به ولکن این هو؟! فعلی من یرید التقرّب الی اللّه تعالی و الی نبیّه صلی الله علیه و آله و أولیائه بالبکاء و الحزن لمصاب الحسین علیه السلام ان لایتعدّی ما رسمه الرضا نقلاً عن أبیه علیهما السلام مما مرّ وإلاّ کان من الذین ضلّ سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون انّهم یحسنون صنعا. (المجالس السنیة ص 4).

زیر آن جاری شد از همان بافته هایی است که پیش از این متذکر آن شدیم [و در مقاتل اثری از آن وجود ندارد].

تعزیه و شبیه خوانی نیز که امروزه متداول گردیده مشتمل بر بسیاری از محرمات و موجب هتک حرمت اولیای خدا و باز شدن راه توهین و قدح شخصیت آنان است که خواسته دشمنان می باشد و به مقتضای «کونوا لنازینا و لا تکونوا علینا شینا» حرام و موجب هتک حرمت آنان است. تنها بعضی از تعزیه ها و شبیه خوانی ها که خالی از محرمات و هتک حرمت است را می توان استثنا نمود لکن کجا یافت می شود؟

خلاصه سخن این که هر کس می خواهد به خدا و رسول و اولیای او علیهم السلام تقرب پیدا کند باید در مسأله عزاداری و گریه برامام حسین علیه السلام (و غیر آن) از سیره و سنّت اولیای خدا خارج نشود و در مسأله عزاداری طبق آنچه حضرت رضا [و ائمه دیگر علیهم السلام انجام می داده و] فرموده اند عمل کند وگرنه از کسانی خواهد بود که خداوند در قرآن در باره اشان فرموده است: «آنان سعی خود را در دنیا ضایع و تباه نموده و گمان کرده اند که عمل نیکی انجام داده اند.»

تحقیقی در موضوع ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام

ولایت به معنای پذیرفتن مقام نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامت ائمه معصومین علیهم السلام و از اصول مذهب شیعه و ضروریات آن است و طبق اسناد فراوان انکار آن موجب انحراف از دین و دخول در حاکمیت طاغوت است(1)(1) و خداوند ایمان به خود را مشروط به پذیرفتن ولایت و حاکمیت پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام قرار داده است.(2)(2)

در بسیاری از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام (3) محبت و دوستی پیامبر و امامان بعد از آن حضرت سفارش شده و همانند پذیرفتن مقام نبوت و امامت شرط

ص :29


1- (1)1_ «و من یکفربالطاغوت و یؤمن باللّه فقداستمسک بالعروة الوثقی» [بقره /256].
2- (2)2_ «یا ایّها الّذین آمنوا اطیعواللّه و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم» [النساء الآیة، 59].
3- (3)3_ به کتاب آیات الفضائل و میزان الحق مراجعه شود.

دیانت و نجات و پذیرفته شدن اعمال و دخول در بهشت و... معرفی گردیده است.

در برخی از روایات - به طور مطلق - محبت و دوستی آل پیامبر، یعنی امامان معصوم علیهم السلام و حتی دوستی با دوستان آنان وسیله نجات معرفی شده است. حتی از روایات استفاده می شود کسی که آنان را دوست بدارد و نداند بر چه آیین و اعتقادی هستند نیز اهل نجات خواهد بود بلکه اگر دوستان آنان را دوست بدارد و یا احسانی به آنها بنماید - گرچه اطلاعی از اعتقادات آنان نداشته باشد - او نیز اهل نجات خواهد بود.(1)

اینک به منظور پاسخگویی به کسانی که این مطالب را مورد نقد و یا انکار قرار داده اند گوشه هایی از روایات یاد شده را ذکر می کنیم و سپس به توضیح و معنای آنها می پردازیم. البته کسانی که از مضامین و معانی اخبار معصومین علیهم السلام در این موضوع اطلاع دارند چنین انکارها و انتقاداتی را نمی کنند و سخنان کلی و مطلقات اخبار و روایات را همراه با توضیحات و بیاناتی که از خود معصومین علیهم السلام رسیده طرح می نمایند، به گونه ای که شبهه ای برای مردم ایجاد نمی شود.

برخی افراد که تنها یک روایت را دیده و از سایر روایات و توضیحات معصومین علیهم السلام آگاهی نداشته اند منکر این مسأله شده و یا آن را مورد انتقاد قرار داده اند. این گونه افراد باید معنای صحیح این مسأله را از اهل آن جویا شوند و اگر از مسایل دینی و معارف اهل بیت علیهم السلام آگاهی ندارند فهم آن را به اهلش واگذارند و بدون احاطه و اطلاع کافی قضاوت و یا نقد و ایرادی را مطرح نکنند.

نمونه هایی از روایات در محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام

(2)1- علامه مجلسی در بحار، از شیخ صدوق، از ابوذر غفاری نقل نموده که

ص :30


1- (1)1_ فی مجمع الفائده (ج 2/514) قال الصادق علیه السلام : «من احبّکم علی ما انتم علیه دخل الجنّة و ان لم یقل کما تقولون.» و رواه فی الکافی (ج 8/256).
2- (2)1 - فی البحار: روی الصدوق عن عبداللّه بن محمد بن عبدالوهاب عن أحمدبن محمد الشعرانی عن عبدالباقی عن عمربن سنان عن حاجب بن سلیمان عن وکیع بن الجرّاح عن الأعمش عن ابن ظبیان عن أبی ذّر رحمة اللّه علیه قال: رأیت سلمان و بلالاً یقبلان إلی النبیّ صلی الله علیه و آله إذ انکبّ سلمان علی قدم رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقبّلها فزجره النبیّ صلی الله علیه و آله عن ذلک، ثمّ قال له: یا سلمان لا تصنع بی ما تصنع الأعاجم بملوکها، أنا عبد من عبیداللّه، آکل ممّا یأکل العبد و أقعد کما یقعد العبد.

گوید: من سلمان و بلال را دیدم که به طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله می آمدند ناگهان سلمان خود را بر قدم های رسول خدا صلی الله علیه و آله انداخت و آنها را بوسید. رسول خدا صلی الله علیه و آله او را از این عمل نهی نمود و فرمود: «ای سلمان! کاری که عجم ها مقابل پادشاهان خود می کنند نسبت به من انجام مده! همانا من بنده ای از بندگان خدا هستم و همانند آنان غذا می خورم و همانند غلامان می نشینم.»

(1)سلمان گفت: مولای من! شما را به خدا [سوگند می دهم] برای من مقام فاطمه علیها السلام را در روز قیامت بیان فرمایید.

ابوذر گوید: در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله با صورتی باز و خندان روبه سلمان نمود و فرمود: «سوگند به خدایی که جان من در دست اوست، فاطمه علیها السلام بانویی است که در روز قیامت بر مرکبی سوار می شود که سر آن از «خشیة اللّه» و چشمان آن از «نور اللّه» و... است و جبرئیل از طرف راست و میکائیل از طرف چپ و امیرالمؤمنین از جلو و حسن و حسین علیهم السلام از پشت سر او حرکت می کنند و خداوند نگهبان و حافظ او خواهد بود و چون وارد صحنه قیامت می شوند از طرف خداوند ندا می رسد:

(2)ای اهل محشر! چشمان خود را ببندید و سرهای خود را به زیر اندازید! این فاطمه دختر محمّد پیامبر شما صلی الله علیه و آله و همسر علی امام شما و مادر حسن و حسین علیهم السلام

ص :31


1- (1)فقال سلمان: یا مولای سألتک باللّه إلاّ أخبرتنی بفضل فاطمة یوم القیامة، قال: فأقبل النبیّ صلی الله علیه و آله ضاحکا مستبشرا ثمّ قال: و الّذی نفسی بیده إنّها الجاریة الّتی تجوز فی عرصة القیامة علی ناقة رأسها من خشیة اللّه، و عیناها من نوراللّه... . جبرئیل عن یمینها و میکائیل عن شمالها و علیّ أمامها و الحسن و الحسین ورآءها، و اللّه یکلأها و یحفظها.
2- (2)فیجوزون فی عرصة القیامة فاذا الندآء من قبل اللّه جلّ جلاله: «معاشر الخلائق غضّوا أبصارکم و نکّسوا رؤوسکم، هذه فاطمة بنت محمّد نبیّکم، زوجة علیّ إمامکم اُمّ الحسن و الحسین» فتجوز الصراط و علیها ریطتان بیضاوان فاذا دخلت الجنّة و نظرت إلی ما أعدّاللّه لها من الکرامة قرأت: «بسم اللّه الرّحمان الرّحیم الحمدللّة الّذی أذهب عنّا الحزن إنّ ربّنا لغفورٌشکورٌ الّذی أحلّنا دارالمقامة من فضله لایمسّنا فیها نصبٌ و لا یمسّنا فیها لغوب»

است.

پس فاطمه علیها السلام در حالی که دو لباس سفید و نورانی براو پوشیده شده است از صراط می گذرد و چون وارد بهشت می شود و به آنچه خداوند در بهشت برای او آماده نموده نظر می کند این آیه را قرائت می فرمایا: «بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمدللّه الَّذی أَذهَبَ عنّا الحَزَنَ إِنَّ رَبَنّا لَغَفُورٌ شَکورٌ الّذی أَحَلَّنا دارَالمُقامَةِ مِنْ فَضلِهِ لایَمَسُّنا فیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فیها لُغوبٌ».

(1)آن گاه خداوند به او وحی می فرماید: ای فاطمه! هرچه می خواهی از من درخواست نما تا به تو عطا نمایم و هر آرزویی داری بگو تا [برآورم و] تو را خشنود نمایم. پس فاطمه علیها السلام می گوید: خدایا، تمام آرزوی من تویی و تو برای من فراتر از هر آروزیی هستی. از تو می خواهم که دوستان من و دوستان عترت من را به آتش نبری.

(2)پس از طرف ذات مقدس حق به او گفته می شود: ای فاطمه! من دو هزار سال قبل از خلقت آسمان ها و زمین به عزت و جلال و بلندی مقام خود سوگند یاد نموده ام که دوستان تو و دوستان عترت تو را به آتش عذاب نکنم.»

(3)2- مرحوم مقدس اردبیلی در کتاب مجمع الفایده در پایان بحث میت می گوید: در پایان بحث دو روایت را نقل می کنیم که برای دوستان علی بن ابی طالب علیهما السلام بشارت باشد. نخست روایتی که زید شحّام از امام صادق نقل

ص :32


1- (1)قال: فیوحی اللّه عزّوجلّ إلیها: یا فاطمة سلینی اُعطک، و تمنّی علیّ اُرضک فتقول: إلهی أنت المنی و فوق المنی، أسألک أن لا تعذّب محبّی و محبّی عترتی بالنار، فیوحی اللّه إلیها: یا فاطمة و عزّتی و جلالی و ارتفاع مکانی لقد آلیت علی نفسی من قبل أن أخلق السّماوات و الأرض بألفی عام أن لا اُعذّب محبیّک و محبّی عترتک بالنار(کنز جامع الفوائد: 253 و 254 و البحار ج 27/139).
2- (2)و فی مجمع الفایده للمقدس الاردبیلی قال ولنختم بحث المیت بخبرین فیهما بشارة لولیّ علی علیه السلام.
3- (3)2- احد هما ما فی روایة زیدالشحّام قال: سئل ابوعبداللّه علیه السلام عن رجل و نحن عنده فقیل له: مات فترحّم علیه و قال فیه خیرا فقال رجل من القوم: لی علیه دنینیرات فغلبنی علیها و سمّاها یسیرة! قال: فاستبان ذلک فی وجه ابیعبداللّه علیه السلام فقال: أتری اللّه یأخذ ولیّ علیّ علیه السلام فیلقیه فی النار فیغذّبه من اجل ذهبک؟ قال: فقال الرجل: هوفی حلّ جعلنی اللّه فداک فقال ابوعبداللّه علیه السلام أفلا کان ذلک قبل الآن؟!.

نموده است، وی می گوید:

من خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم. آن حضرت از احوال یکی از شیعیان خود سؤال نمود و چون به او پاسخ دادند که او از دنیا رفته است امام صادق علیه السلام به او ترحم نمود و او را به خوبی یاد کرد. مردی [از اهل سنت که] در آن جا حاضر بود، گفت: من از او چند دیناری طلب داشتم و او آن را ناچیز شمرد و به من نپرداخت.

پس آثار اندوه و خشم در صورت امام صادق علیه السلام ظاهر گردید و فرمود: «تو فکر می کنی خدا برای چند دینار تو دوست علی علیه السلام را به آتش می افکند و او را عذاب می نماید؟!»

زید شحام می گوید: با شنیدن این سخن آن مرد گفت: فدای شما شوم! من او را حلال نمودم.

امام صادق علیه السلام فرمود: «چرا پیش از این او را نبخشیدی و حلال نکردی؟!»

(1)3- زید شحّام از ابی شبل نقل نموده است که می گوید:

امام صادق علیه السلام به شیعیان خود فرمود: «هرکس شما را با این اعتقادی که دارید (یعنی اعتقاد به امامت اهل البیت علیهم السلام ) دوست بدارد اهل بهشت خواهد بود، هرچند همانند شما معتقد به ولایت ما نباشد.»

شیخ طوسی نیز این روایت را در اواخر کتاب طهارت در تهذیب نقل نموده است.

(2)4- مرحوم مقدس اردبیلی پس از نقل آن دو حدیث می گوید: لازم دیدم حدیث سومی را نیز که در کتاب بشارة المصطفی طبری آمده با حذف اسناد نقل نمایم. مرحوم طبری چنین نقل نموده است:

ص :33


1- (1)3- الثانی ما رواه فی الصحیح عن ابی شبل قال: قال ابوعبداللّه علیه السلام : من احبّکم علی ما انتم علیه دخل الجنّة، و ان لم یقل کما تقولون. و رواه فی التهذیب فی اواخر کتاب الطهارة.
2- (2)4- ثمّ قال: ولنثلّث بماعن بشارة المصطفی لشیعة علیّ المرتضی بحذف الاسناد قال دخل رسول اللّه صلی الله علیه و آله علی علیّ علیه السلام فرحا مسرورا مستبشرا فسلّم علیه فردّ علیه السلام فقال علیّ علیه السلام : یا رسول اللّه مارأتیک اقبلت علیّ مثل هذاالیوم؟ فقال: حبیبی جئت أبشرّک: اعلم انّ فی هذه الساعة نزل علیّ جبرئیل علیه السلام و قال: الحقّ یقرأک السلام و یقول لک:

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار مسرور و شادمان بر علی علیه السلام وارد و بر او سلام کرد. علی علیه السلام پاسخ داد و فرمود: «ای رسول خدا، تاکنون شما را این چنین خشنود ندیده بودم!»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «علی جان! آمده ام تو را بشارت دهم. الآن جبرئیل علیه السلام بر من نازل گشته و می گوید: خدا تو را سلام می رساند و می فرماید: به علی بشارت ده که شیعیان او، چه صالح و چه عاصی، اهل بهشت خواهند بود.»

علی علیه السلام چون این سخن را شنید سجده شکر نمود و سپس دو دست مبارک خود را بالا برد و فرمود: «من خدا را گواه می گیرم که نصف حسنات و اعمال نیک خود را به شیعیانم بخشیدم.»

(1)فاطمه علیها السلام نیز چون این سخن شنید فرمود: «خدایا، تو گواه باش که من نیز نصف حسنات و اعمال نیک خود را به شیعیان علی بخشیدم.» امام حسن و امام حسین علیهما السلام نیز چنین گفتند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز فرمود: «شما از من کریم تر نیستید.» سپس فرمود: «خدایا، تو گواه باش که من نیز نصف حسنات و اعمال نیک خود را به شیعیان علی بخشیدم.»

پس از ناحیه پروردگار به رسول خدا صلی الله علیه و آله وحی شد: «شما از من کریم تر نیستید، همانا من جمیع گناهان شیعیان علی و دوستان آنان را آمرزیدم.»

بیان و توضیح روایات در محبت اهل بیت علیهم السلام

چون این قبیل روایات در کتب حدیث فراوان دیده می شود. ذکر چند نکته در

ص :34


1- (1)بشرّ علیّا: أنّ شیعته الصالح والعاصی من اهل الجنّة، فلمّا سمع مقالته خرّللّه ساجدا و رفع یدیه الی السماء، ثمّ قال: اُشهد اللّه علّی انّی قد وهبت لشیعة علیّ (یعنی شیعته علیه السلام ) نصف حسناتی فقالت فاطمة علیها السلام : یا ربّ اشهد انّی قد وهبت لشیعة علیّ نصف حسناتی فقال الحسن والحسین کذلک فقال النبیّ صلی الله علیه و آله : ما انتم باکرم منّی اشهد علّی یا ربّ انّی قد وهبت لشیعة علیّ نصف حسناتی قال: فاوحی اللّه عزّوجّل الی رسول اللّه: ما انتم باکرم منّی، انّی قد غفرت لشیعة علیّ و محبیّه ذنوبهم جمیعا. (مجمع القائده ج 2/514 - 515) و الحدیث فی آخر الکتاب.

تبیین این گونه احادیث روشنگر خواهد بود:

1- این روایات را هرگز نمی توان بر آیات شریفه سوره مبارکه زلزال حاکم دانست- در این سوره آمده است: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرا یَرَهُ

وَ مَنْ یَعْمَلُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّا یَرَهُ»؛ یعنی هر که کوچک ترین عمل نیک و بدی را انجام داده باشد پاداش آن را خواهد دید.

2- از حضرت رضا علیه السلام نقل شده است: «نباید کسی بر عمل صالح خود تکیه کند و ولایت و محبت اهل بیت و اطاعت از آنان را نادیده بگیرد؛ همان گونه که نباید بر ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام تکیه کند و خود را از انجام وظایف و اعمال صالحه معاف بداند چرا که این دو مسأله به یکدیگر وابسته بوده و هیچ کدام به تنهایی وسیله نجات نخواهند بود.»

3- در بعضی از روایات مسأله محبت اهل البیت علیهم السلام و آثار آن به صورت مشروح بیان شده است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

مرحوم صدوق در کتاب خصال (ص 515) با سند خود از ابوسعید خدری نقل نموده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند به هر کس توفیق محبت و ولایت اهل بیت من را بدهد خیر دنیا و آخرت را به او داده است و هیچ کس نباید در اهل بهشت بودن او تردید نماید.»

سپس فرمود: «همانا محبت اهل بیت من همراه بیست خصلت خواهد بود؛ ده خصلت در دنیا و ده خصلت در آخرت. اما خصلت های دنیای او [عبارتند از] زهد، کوشش در عبادت و عمل خیر، ورع و پرهیز از محرمات، علاقه به عبادت خداوند، توبه قبل از مرگ، علاقه و نشاط به نماز شب، نداشتن طمع به مردم،مراقبت از امر و نهی خداوند، بی رغبتی و بغض به دنیا، و سخاوت و گذشت در راه خداوند.

و اما خصلت های آخرتی و قیامت او [عبارتند از این که] نامه عمل او (مقابل اهل محشر) گشوده نمی شود و کسی از آن مطلع نمی گردد، برای او میزان و حسابی نخواهد بود، نامه او به دست راست او داده می شود، برات و آزادی از آتش دوزخ برای او نوشته شده است، صورت او سفید و نورانی خواهد بود، لباس های بهشتی بر او پوشیده می شود، اجازه شفاعت نمودن برای صد نفر از اهل بیت خود را پیدا

ص :35

می کند، خداوند به او نظر رحمت می افکند، تاجی از تاج های بهشتی را بر سر او می گذارند، و بدون حساب وارد بهشت می شود.» سپس فرمود: «خوشا به حال دوستان اهل بیت من!»

4- در تعدادی از روایات آمده است که شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام در نهایت به صلاح و درستی روی می آورند و رستگار می شوند و اگر به دلیل فراوانی گناهانشان با تحمل بلاهای دنیا و سختی جان دادن آمرزیده نشوند در عالم برزخ - که از وقت مرگ تا قیامت است - به واسطه وحشت قبر و فشار آن و... آمرزیده خواهند شد و اگر به وسیله عذاب قبر نیز پاک نشوند در قیامت با سختی ها و وحشت ها و انواع مشکلات آن پاک می شوند و اگر باز برای آنان گناهی مانده باشد مدتی به دوزخ می روند و سپس با شفاعت اولیای خداوند نجات می یابند.

البته آنها هرگز در دوزخ مخلّد نخواهند بود و دشمنان آنان که در دوزخ هستند و انتظار دارند آنان را - که در دنیا بدترین مردم می دانسته اند - در دوزخ ببینند هرچه در دوزخ می گردند به فرموده امام صادق علیه السلام حتی یک نفر آنان را نمی یابند و می گویند: «ما لنا لا نَری رِجالاً کُنّا نَعُدُهم منَ الأشرارِ...»؛ یعنی چه شد آنهایی را که ما بدترین مردم می دانستیم در اینجا نمی یابیم؟!

از این رو امام صادق علیه السلام ضمن سخنانی به بعضی از شیعیان خود فرمود: «شما اهل نجات خواهید بود لکن من برای شما از برزخ می ترسم، پس مواظب اعمال و حقوق یکدیگر باشید.»

از تعدادی از روایات استفاده می شود که دوستان اهل البیت علیهم السلام و کسانی که معتقد به امامت امامان دوازده گانه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند - چنانچه گذشت - در نهایت اهل نجات خواهند بود وکسانی که منکر ولایت آن بزرگواران باشند اگرچه عبادت جن و انس را انجام داده باشند از آنان پذیرفته نخواهد شد و در عذاب الهی برای همیشه معذّب خواهند بود.

توضیح این مسأله لازم است که احادیثی که می گوید: «آتش دوزخ بر اولاد فاطمه علیها السلام حرام است» طبق فرموده حضرت رضا علیه السلام به برادر خود زید، فقط مربوط به فرزندان بلاواسطه آن حضرت است.

ص :36

حقیر چون روایات این بخش را در کتاب میزان الحق به طور مشروح نقل نموده ام خوانندگان محترم را به آن کتاب ارجاع می دهم.البته باید دانست که حق سخن را در این مسأله خداوند در قرآن بیان نموده و می فرماید: «اِنَّ اَکرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ أَتْقیکمْ» گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما می باشند.

در کتاب کافی (ج 2/74) در تفسیر این آیه، از جابر، از امام باقر علیه السلام نقل شده که گوید: امام علیه السلام به من فرمود: «ای جابر! آیا صحیح است کسی که ادعای شیعه بودن دارد به صرف محبت ما خانواده اکتفا کند؟ [و وظایف دینی خود را رعایت نکند؟[ به خدا سوگند، شیعه ما نیست جزکسی که اهل تقوا و اطاعت از خدا باشد و چنین افرادی شناخته نمی شوند جز با تواضع و خشوع در عبادت و امانت داری و فراوانی یاد خدا و روزه و نماز و احسان به پدر و مادر و وارسی از حال همسایگان فقیر و بی درآمد و بدهکار و یتیمان و راستگویی و قرائت قرآن و بازداشتن زبان از مردم مگر به خیر و خوبی و امین مردم بودن در همه چیزها.»

جابر می گوید: گفتم: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ! ما امروز کسی را با این اوصاف نمی شناسیم! امام علیه السلام فرمود: «ای جابر! فکر بیهوده مکن! مگر صحیح است کسی بگوید: علی علیه السلام را دوست می دارم و ولایت او را پذیرفته ام و سپس اهل عمل و کوشای در عبادت خدا نباشد؟ او اگر بگوید: من رسول خدا صلی الله علیه و آله را - که بهتر از علی علیه السلام است - دوست می دارم و از او پیروی نکند و به روش او زندگی ننماید دوستی او اثری برای او نخواهد داشت. پس از خدا بترسید و به دستورات خداوند عمل کنید و بدانید که خداوند با کسی خویشی ندارد و بهترین بندگان خدا و نزدیک ترین آنان به او با تقواترین و کوشاترین آنان در بندگی خداوند است.

ای جابر! به خدا سوگند، کسی جز با اطاعت و بندگی، به خدای تبارک و تعالی تقرّب پیدا نمی کند. ای جابر! بدان برات از آتش دوزخ به دست ما نیست و کسی را بر خدا حجت [و حق اعتراض] نمی باشد هر کس مطیع او باشد دوست ما خواهد بود و هر کس مخالفت او را بکند دشمن ما خواهد بود و ولایت ما جز به وسیله تقوا و ورع در دین شامل حال کسی نمی شود.»

مؤلف گوید: این گونه روایات فراوان است.

ص :37

و با آنچه ذکر شد معنای صحیح ولایت و محبت اهل البیت علیهم السلام روشن گردید امید آن که همه دوستان و علاقه مندان به اهل البیت علیهم السلام به برکت محبت و علاقه ای که به آن بزرگواران دارند و به سبب همان علاقه در مصایب آنان محزون و در شادی آنان شاد هستند و مجالس فراوانی برای تجلیل و تعظیم آنان برگزار می کنند در همه امور خود دستورات آن بزرگواران را عمل نمایند تا سعادت دنیا و آخرت نصیب آنان گردد.

امام باقر علیه السلام ضمن سخنانی به جابر جعفی فرمود: «تو از دوستان ما نخواهی بود جز آن هنگام که اگر همه اهل شهر در باره تو بگویند او آدم خوبی ست تو را خوش نیاید و اگر همه آنها بگویند او آدم بدی است محزون نشوی. تو خود را بر کتاب خدا عرضه کن اگر دیدی که در همان راه که او می گوید می روی و از آنچه دستور پرهیز می دهد دوری می کنی و به آنچه ترغیب می نماید عمل می نمایی و از آنچه می ترساند می ترسی در این صورت پابر جا باش که بشارت برتو باد چرا که گفته های مردم به تو آسیبی نمی رساند، و اگر دیدی که با آیات قرآن مباینت و جدایی داری، چرا خود را فریب می دهی؟...» (تحف العقول، ص 284؛ بحارالأنوار، ج 75/162)

تاریخ ولادت و مدّت زندگی امام حسین علیه السلام

(1)امام حسین علیه السلام در مدینه منوره، در سال وقوع جنگ خندق، در سوم یا پنجم ماه شعبان، در روز پنجشنبه یا سه شنبه به دنیا آمد. نیز گفته شده است که در آخر ربیع الاول و یا پنجم جمادی الاولی سال سوم و یا چهارم از هجرت به دنیا آمده و مادر او فاطمه علیها السلام پنجاه روز بعد از ولادت امام حسن به او باردار شده است. بنابراین فاصله بین او و برادرش امام حسن علیهما السلام همین پنجاه روز و مدّت حمل او بوده است.

ص :38


1- (1)ولادته و شهادته و مدّة حیاته صلوات اللّه علیه قال فی مجالس السنیّة: ولد الحسین بن علی علیهما السلام بالمدینة المنوّرة عام الخندق فی شعبان یوم الخمیس او الثلثاء لخمس او ثلاث خلون منه و قیل فی آخر ربیع الاوّل و قیل: لخمس خلون من جمادی الاولی سنة ثلاث او اربع من الهجرة. حملت به امّه الزهراء صلوات اللّه علیها بعد ولادة اخیه الحسن بخمسین لیلة فلم یکن بینهما سوی هذه المدّة و مدّة الحمل.

(1)امام صادق از پدر خود امام باقر علیهما السلام نقل نموده که فرمود: «بین امام حسن و امام حسین علیهما السلام بیش از یک طهر فاصله نبوده است و مدّت حمل امام حسین علیه السلام شش ماه بود و چون فاطمه علیها السلام آن مولود را خدمت پدر خود رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد آن حضرت خشنود شد و در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت و روز هفتم گوسفندی برای او عقیقه نمود و او را حسین نامید و به مادر او فرمود تا سر او را بتراشد و به مقدار موی آن از نقره صدقه بدهد؛ چنان که برای برادر او امام حسن علیه السلام نیز چنین نمود.»

(2)آن حضرت در روز جمعه و یا شنبه و یا دوشنبه، دهم ماه محرم سال شصت و یک هجری در زمین کربلا به شهادت رسید. عمر شریف آن بزرگوار هنگام شهادت به حسب روایات پنجاه و پنج و یا پنجاه و شش سال و پنج ماه و پنج روز و یا هفت روز و یا بیش از این بوده است.

از آن مدّت، شش سال و یا هفت سال و چند ماه با جدّ خود رسول خدا صلی الله علیه و آله زیسته و پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک به سی سال با پدر خود امیرالمؤمنین علیه السلام زندگی کرده و بعد از پدر نزدیک به ده سال با برادر خود زندگی نموده و بعد از وفات برادر خود نزدیک به ده و بنابر قولی پنج سال و چند ماه امامت نموده است.

ص :39


1- (1)و روی عن مولانا الامام جعفر بن محمّد الصادق عن أبیه علیهما السلام انّه لم یکن بینهما الاّطهر واحد و کانت مدّة حمله ستّة اشهر. فلمّا ولد جاءت به أمّه فاطمة علیها السلام الی جدّه رسول اللّه صلی الله علیه و آله فاستبشر به و أذّن فی أذنه الیمنی و اقام فی الیسری و عقّ عنه کبشا یوم السابع و سمّاه حسینا و أمر أمّه ان تحلق رأسه و تتصدّق بزنة شعره فضّة کما فعلت بأخیه الحسن فامتثلت ما أمرها به (الانوارالبهیة و لواعج الاشجان ص 7). و قتل علیه السلام شهیدا بکربلاء من ارض العراق یوم الجمعة او السبت او الاثنین عاشر المحّرم سنة إحدی و ستیّن من الهجرة، و عمره الشریف خمس و خمسون أوستّ و خمسون سنة و خمسة أشهر و خمسة ایّام او سبعة أیّام او اکثر من ذلک بأشهر و أیّام علی اختلاف الروایات و الاقوال.
2- (2)و قیل: انّ عمره الشریف سبع و خمسون سنة و کأنّه مبنیّ علی نوع من التسامح بعد السنة الناقصة سنة کاملة و من الغریب قول المفید علیه الرحمة: انّ عمره الشریف ثمان و خمسون سنة مع ذکره انّ مولده لخمس خلون من شعبان سنة اربع من الهجرة و شهادته عاشر المحرم سنة احدی و ستیّن فانّ عمره من هذا یکون ستّا و خمسین سنة و خمسة اشهر و خمسة ایّام.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد او و برادرش فرمود: «این دو فرزند من، حسن و حسین، دو امام هستند؛ قیام کنند و یا [به مصلحت اسلام و مسلمین] صلح نمایند.»

(1)او طبق وصیّت برادر خود امام حسن و وصیّت پدر خود امیرالمؤمنین علیهما السلام و وصیّت رسول خدا صلی الله علیه و آله به امامت منصوب شد و در مدّت امامت برادر خود امام حسن علیه السلام تا زمان مرگ معاویه براساس قرار داد صلح امام حسن علیه السلام صبر پیشه نمود و با معاویه به مبارزه برنخواست.

(2)هنگامی که معاویه از دنیا رفت، حرکت خود را مطابق شرایط و امکانات شروع نمود و همین که یارانی یافت آنان را به جهاد و مبارزه با یزید دعوت نمود و همراه اهل بیت و اصحاب خود از حرم خدا و رسول او صلی الله علیه و آله به طرف عراق حرکت کرد تا با کمک و یاری اهل کوفه _ که او را دعوت نموده بودند _ با حکومت یزید بن معاویه مبارزه نماید. پیش از حرکت به طرف عراق، پسر عمّ خود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا مردم را به انجام فرمان خدا و بیعت با او برای جهاد فی سبیل اللّه دعوت نماید.

(3)اهل کوفه دعوت او را پذیرفتند و با او بیعت نمودند و عهد و پیمان بستند که

ص :40


1- (1)عاش منها مع جدّه رسول اللّه صلی الله علیه و آله ستّ سنین او سبع سنین و شهورا، و مع ابیه امیرالمؤمنین علیه السلام بعد وفاة رسول اللّه صلی الله علیه و آله ثلاثین سنة إلاّ أشهرا، و مع اخیه الحسن بعد وفاة ابیه نحو عشر سنین، و بعد وفاة أخیه الحسن نحو عشر سنین و قیل: خمس سنین و أشهرا للاختلاف فی تاریخ وفاة الحسن علیه السلام و هی مدّة خلافته و امامته الثابتة بقوله صلی الله علیه و آله له و لأخیه الحسن: إبنای هذان إمامان قاما او قعدا، و دلّت وصیّة أخیه الحسن الیه علی إمامته کما دلّت وصیّة امیرالمؤمنین علیه السلام الی الحسن علیه السلام علی إمامته بحسب ما دلت وصیّة رسول اللّه صلی الله علیه و آله إلی امیرالمؤمنین علیه السلام علی إمامته. و کان الحسین علیه السلام فی هذه المدّة صابرا للهدنة التی بینه و بین معاویة فالتزم الوفاء بها.
2- (2)فلمّا مات معویة أظهر امره بحسب الامکان و لّما وجد انصارا دعا الی الجهاد و توجّه بولده و أهل بیته من حرم اللّه و حرم رسول اللّه صلی الله علیه و آله الی العراق استنصارا بمن دعاه، و قدّم أمامَه ابن عمّه مسلم بن عقیل رضی اللّه عنه و أرضاه للدعوة الی اللّه و البیعة علی الجهاد فبایعه اهل الکوفة علی ذلک و عاهدوه و ضمّنوا له النصرة و النصیحة، ثمّ نکثوا بیعته و خذلوه و أسلموه فقتل بینهم و لم ینصروه و خرجوا الی حرب الحسین علیه السلام فحاصروه و منعوه المسیر الی بلاد اللّه و اضطروّه الی حیث لا یجد ناصرا و لا ملجا منهم و حالوا بینه و بین ماء الفرات و قتلوه فمضی علیه السلام ظمآن مجاهدا صابرا محتسبا مظلوما قد نکثت بیعته و استحلّت حرمته، و لم یوف له بعهده و لا رُعیت فیه ذمّة شهیدا علی ما مضی علیه أبوه و أخوه.
3- (3)میّت تبکی له فاطمةٌ و أبوها و علیّ ذوالعلی(المجالس السنیّة، ص 6/7)

از امام خود خیرخواهی کنند و او را یاری نمایند. لکن [مع الأسف با تهدیدات ابن زیاد] بیعت خود را شکستند و نماینده امام خود را تنها گذاردند بلکه او را تسلیم دشمن نموده تا او را به شهادت رساندند و سپس به جنگ امام خود [که او را دعوت نموده و وعده حمایت به او داده بودند] رفتند و او را محاصره نموده و از بازگشت به بلاد دیگر نیز او را منع کرده و او را در جایی نگه داشتند که هیچ یار و یاوری برای او نبود. حتی او را از آب فرات نیز منع نموده و با لب تشنه و مظلومانه به شهادت رساندند. تا این که گوید: اهل کوفه بیعت خود را با امام خویش شکستند و حرمتش را حفظ نکردند و او نیز همانند پدر و برادر خود به شهادت رسید.

معجزات امام حسین علیه السلام

(1)در کتاب شریف بحارالانوار از کتاب خرایج نقل شده است: هنگامی که امام حسین علیه السلام به دنیا آمد خداوند جبرئیل علیه السلام را امر نمود تا با عدّه ای از ملائکه به زمین فرود آید و رسول خدا صلی الله علیه و آله را تهنیت و تبریک گوید.

جبرئیل حرکت نمود و در مسیر خود به جزیره ای برخورد نمود که ملکی به نام «فطرس» در آن جا گرفتار بود و در اثر کوتاهی در انجام وظیفه بال هایش شکسته شده بود و خداوند او را در آن جزیره رها نموده و هفتصد سال بود که با چنین وضعی خدا را عبادت می نمود. فطرس به جبرئیل گفت: کجا می روی؟ جبرئیل پاسخ داد: نزد محمّد، رسول خدا صلی الله علیه و آله می روم. فطرس گفت: مرا با خود ببر، شاید

ص :41


1- (1)شطر من معجراته صلوات اللّه علیه فی البحار ج 44/182 عن الخرایج انّه لمّا ولد الحسین علیه السلام امراللّه تعالی جبرئیل ان یهبط فی ملائکة فیهنی ء محمّدا صلی الله علیه و آله ، فهبط فمرّ بجزیرة فیها ملک یقال له: فطرس، بعثه اللّه فی شی ءٍ فابطأ فکسر جناحه فالقاه فی تلک الجزیرة، فعبداللّه سبعمأة عام؛

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حق من دعایی کنند.

(1)جبرئیل فطرس را همراه خود آورد و حال او را به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «به فطرس بگو خود را به این مولود بمالد.» چون فطرس چنین کرد خداوند بال های او را به او بازگرداند و او با جبرئیل به آسمان پرواز نمود.

در همان کتاب از شیخ طبری از طاووس یمانی نقل شده که امام حسین علیه السلام چون در جای تاریکی می نشست مردم او را با نوری که از پیشانی و گلوی او ساطع بود می دیدند و این به این علت بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله زیاد پیشانی و گلوی او را می بوسید.

(2)باز روایت شده که روزی جبرئیل به خانه فاطمه علیها السلام نازل شد و دید که فاطمه به خواب رفته و امام حسین علیه السلام در گهواره گریه می کند. پس شروع به نوازش و تسلّی او نمود تا این که فاطمه علیها السلام از خواب بیدار شد و صدای نوازش دادن جبرئیل را شنید ولی او را ندید. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام خبر داد که او جبرئیل علیه السلام است.

در همان کتاب، از کتاب عیون المعجزات سیّد مرتضی، از امام صادق، از پدر خود، از جدّ خود زین العابدین علیهم السلام نقل نموده که فرمود: «اهل کوفه نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و از کم آبی و نیامدن باران شکایت نمودند و از او خواستند که دعای باران بخواند. امیرالمؤمنین علیه السلام به امام حسین علیه السلام فرمود: برخیز و برای آنان درخواست باران کن.

ص :42


1- (1)فقال فطرس لجبرئیل: الی این؟ فقال: الی محمّد؛ قال: احملنی معک لعلّه یدعولی؛ فلّما دخل جبرئیل و اخبر محمّدا صلی الله علیه و آله بحال فطرس، قال له النبیّ صلی الله علیه و آله : قل یتمسّح بهذا المولود، فتمسّح فطرس بمهدالحسین علیه السلام فاعاداللّه علیه فی الحال جناحه ثمّ ارتفع مع جبرئیل الی السماء.
2- (2)و فی البحار ج 44/187: روی فی بعض الکتب المعتبرة عن الطبریّ، عن طاووس الیمانی انّ الحسین بن علی علیه السلام کان اذا جلس فی المکان المظلم یهتدی الیه النّاس بییاض جبینه و نحره فانّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله کان کثیرا ما یقبّل جبینه و نحره. و انّ جبرئیل علیه السلام نزل یوما فوجد الزهراء علیها السلام نائمه و الحسین علیه السلام فی مهده یبکی فجعل یناغیه و یسلّیه حتی استیقظت فسمعت صوت من یناغیه فالتفتت فلم تراحدا فاخبرها النّبیّ صلی الله علیه و آله : انّه کان جبرئیل علیه السلام .

(1)امام حسین علیه السلام برخواست و حمد و ثنای خدا را به جای آورد و بر پیامبر او صلی الله علیه و آله درود فرستاد و فرمود: خدایا، تویی که خیرات و برکات را می فرستی، باران رحمت خود را بر ما فراوان بفرست و ما را کاملاً سیرآب فرما؛ به گونه ای که ضعیفان و ناتوانان از بندگانت بهره مند و شهرهای خشکیده و مرده زنده شوند. تو پروردگار عالمین هستی. ما را اجابت فرما!

(2)هنوز امام حسین علیه السلام از دعای خود فارغ نشده بود که ناگهان باران فراوانی بارید و مردی از اعراب نواحی کوفه خبر آورد که درّه ها و جویبارها از باران مال مال شده است.»

در همان کتاب، از کتاب عیون المعجزات، از ابن سائب نقل شده که گوید: روز عاشورا درکربلا شاهد بودم که بر امام حسین علیه السلام چه گذشت! در آن روز [که مسأله عطش مصیبت بسیار سختی بود] مردی از قبیله تیم، به نام عبداللّه بن جویره، از لشکر عمرسعد خارج شد و صدا زد: یا حسین! امام علیه السلام فرمود: «چه می خواهی؟» او گفت: من تو را به آتش دوزخ بشارت می دهم. امام علیه السلام فرمود: «هرگز چنین نیست، من بر پروردگار [کریم] و غفور و بر پیامبر مطاع وارد می شوم و از خیری به خیر دیگر منتقل می گردم. تو کیستی؟» مرد تیمی گفت: من ابن جویره هستم.

ص :43


1- (1)و فیه عن عیون المعجزات للمرتضی رحمه اللّه عن الصادق عن ابیه عن جدّه علیهم السلام قال: جاء اهل الکوفة الی علیّ علیه السلام فشکوا الیه امساک المطر، و قالوا له: استسق لنا؟ فقال للحسین علیه السلام : قم و استسق، فقام و حمد اللّه و اثنی علیه و صلّی علی النبیّ صلی الله علیه و آله و قال: «الّلهمّ معطی الخیرات، و منزل البرکات، ارسل السماء علینا مدارا و اسقنا غیثا مغزارا، واسعا، غدقا، مجلّلاً، سحّا، سفوحا فجاجا [ثجّاجا] تنفّس به الضعیف من عبادک، و تحیی به المیّت من بلادک آمین ربّ العالمین. فما فرغ علیه السلام من دعاءه حتّی غاث اللّه تعالی غیثا بغتةً، و اقبل اعرابیّ من بعض نواحی الکوفة فقال: ترکت الأودیة و الأکام یموج بعضها فی بعضٍ.
2- (2)و فیه عن عیون المعجزات بسنده عن ابن السائب قال: شهدت یوم الحسین صلوات اللّه علیه فاقبل رجل من تیم یقال له: عبداللّه بن جویرة فقال: یا حسین فقال صلوات اللّه علیه: ما تشاء؟ فقال: ابشربالنار فقال علیه السلام : کلاّ انّی اقدم علی ربّ غفور، و شفیع مطاع، و انا من خیرٍ الی خیرٍ من انت؟ قال: انا ابن جویرة فرفع یده الحسین علیه السلام حتی رأینا بیاض ابطیه و قال:

(1)پس امام علیه السلام دست به دعا بلند نمود _ به قدری که ما سفیدی زیر بغل آن حضرت را مشاهده نمودیم _ و فرمود: «خدایا، او را به آتش ببر!«

آن مرد خشمگین شد و خواست بر امام علیه السلام حمله کند که اسب او مضطرب گردید و او را در گودالی اندخت و پای او در رکاب ماند و سر او روی زمین قرار گرفت و اسب او فرار کرد و او را روی زمین می کشاند تا این که سر او را به هر سنگ و درختی زد، به طوری که بدن او متلاشی گردید و آن ملعون به آتش دوزخ واصل شد.

در کتاب بحارالانوار، از مناقب ابن شهرآشوب، از اصبغ بن نباته نقل شده که گوید: من به امام حسین علیه السلام عرض کردم: ای مولای من! می خواهم از چیزی سؤال کنم که خود به آن یقین دارم و آن سرّی از اسرار الهی است و شما صاحب آن سرّ هستید!

(2)امام علیه السلام فرمود: «ای اصبغ، می خواهی خطاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را در «مسجد

ص :44


1- (1)الّلهمّ جرّه الی النار، فغضب ابن جویرة فحمل علیه فاضطرب به فرسه فی جدول و تعلّق رجله بالرکاب و وقع رأسه فی الأرض و نفر الفرس فأخذ یعدو به و یضرب رأسه بکلّ حجر و شجر و انقطعت قدمه و ساقه و فخذه، و بقی جانبه الآخر متعلّقا فی الرکاب فصار لعنه اللّه الی نار الجحیم. و فی البحار ج 44/184 عن مناقب ابن شهرآشوب عن الأصبغ بن نباته قال: سألت الحسین علیه السلام فقلت: سیّدی اسألک عن شی ءٍ انابه موقن و انّه من سرّاللّه و انت المسرور الیه ذلک السرّ فقال: یا اصبغ أترید ان تری مخاطبة رسول اللّه صلی الله علیه و آله لأبی دون یوم مسجد قبا؟ قال: هذا الذی اردت قال: قم، فاذا انا و هو بالکوفة، فنظرت فاذا المسجد من قبل ان یرتدّ الیّ بصری، فتبسّم فی وجهی، ثمّ قال: یا اصبغ انّ سلیمان بن داود اعطی الریح «غدوّها شهر و رواحها شهر» و انا قد اعطیت اکثر ممّا اعطی سلیمان، فقلت: صدقت و اللّه یابن رسول اللّه. فقال: نحن الذین عندنا علم الکتاب، و بیان ما فیه، و لیس عند احد من خلقه ما عندنا لأنّا اهل سرّ اللّه، فتبسّم فی وجهی ثمّ قال: نحن آل اللّه و ورثة رسوله فقلت: الحمدللّه علی ذلک؛
2- (2)قال لی: ادخل فدخلت فاذا انا برسول اللّه صلی الله علیه و آله محبتی ء فی المحراب بردائه فنظرت فاذا امیرالمؤمنین علیه السلام قابض علی تلابیت الأعسر، فرأیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله یعضّ علی الأنامل و هو یقول: بئس الخلف خلفتنی انت و اصحابک، علیکم لعنة اللّه و لعنتی الخبر. (مناقب آل ابی طالب، ج 4/52) قال المجلسی رحمه الله : المراد بقوله: ابی دون ابوبکر عبّر به عنه تقیّة و الدون الخسیس، و الأعسر: الشدید و الشوم والمراد به ابوبکر اوعمر.

قبا به ابوبکر بدانی؟» گفتم: آری، همین را اراده کرده بودم. فرمود: «برخیز! چون برخاستم و نگاه کردم خود را از کوفه در کنار مسجد قبا یافتم، پیش از آن که چشم خود را به هم زده باشم. پس امام علیه السلام به صورت من تبسّم نمود و فرمود: «ای اصبغ! سلیمان بن داوود، باد را در اختیار داشت که صبحگاه به قدر یک ماه او را حرکت می داد و شامگاه نیز یک ماه و خداوند به من بیش از سلیمان قدرت داده است.» گفتم: به خدا سوگند، راست گفتید، ای فرزند رسول خدا!

سپس فرمود: «ای اصبغ! نزد ما علم جمیع کتاب و بیان آیات آن موجود است که نزد احدی از خلق خداوند چنین علومی نیست و این برای این است که ما محل سرّ الهی هستیم.» سپس در صورت من تبسّم نمود و فرمود: «ماییم آل اللّه و وارثین رسول اللّه صلی الله علیه و آله » من گفتم: الحمدللّه که خداوند چنین نعمتی به شما داده است.

سپس فرمود: «ای اصبغ! داخل مسجد قبا شو!«چون من داخل شدم رسول خدا صلی الله علیه و آله را در محراب دیدم که ردای خود را به دوش گرفته و امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم که لباس عمر را گرفته که او را بر زمین بزند. ناگهان دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله از روی تعجب انگشت بر دهان گرفته و خطاب به ابوبکر می فرماید: «چه بد جانشینی برای من بودی و چه بد بودند آنهایی که پیروان تو بودند. لعنت خدا و لعنت من برشما باد!»

کنیه و لقب و نقش خاتم و فرزندان امام حسین علیه السلام

(1)کنیه امام حسین علیه السلام ابوعبداللّه و لقب آن حضرت رشید، طیّب، وفیّ، سیّد،

ص :45


1- (1)کنیته و لقبه و نقش خاتمه و اولاده علیهم السلام قال: و کنیته ابوعبداللّه «و لقبه» الرشید و الطیّب و الوفیّ و السیّد و الزکیّ و المبارک و التابع لمرضاة اللّه و الدلیل علی ذات اللّه و السبط. «و شاعره» یحیی ابن الحکم و جماعة «و بوّابه» اسعد الهجری «و نقش خاتمه» لکلّ أجلٍ کتاب «و ملوک عصره» معاویة و ابنه یزید لعنهمااللّه. و له من الاولاد تسعة، ستّة ذکور و ثلاث بنات، فالذکور: علیّ الاکبر و علیّ الأوسط و علیّ الأصغر و محمّد و عبداللّه و جعفر، و البنات زینب و سکینة و فاطمة.

زکیّ، مبارک، تابع مرضاة اللّه، دلیل علی ذات اللّه، و سبط است. یحیی بن حکم و جماعتی شاعر او بوده اند. و اسعد هجری دربان او بوده. و نقش خاتم و انگشتر او «لکلّ اجلٍ کتاب» بوده است. و حاکمان زمان او معاویه و فرزند او یزید لعنهمااللّه بوده اند.

امام حسین علیه السلام نه فرزند داشت؛ شش پسر و سه دختر. پسران او علیّ اکبر، علی اوسط، علی اصغر، محمّد، عبداللّه و جعفر بودند و دختران او زینب، سکینه و فاطمه نام داشتند. (مجالس السنیة)

(1)مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد می فرماید: «امام حسین علیه السلام چهار فرزند پسر و دو دختر داشته» و یکی از دو علی و محمّد و زینب را فرزند او ندانسته است.

در باره علی اکبر اختلاف است. مشهور بین علما این است که او همان علیّ اکبر مقتول در کربلا می باشد که مادر او لیلی، دختر مرّة بن عروة بن مسعود ثقیفه است. لکن شیخ مفید می فرماید: «علیّ اکبر زین العابدین علیه السلام است و مادر او شاه زنان، دختر یزدجرد است».

علی اصغر همان فرزندی است که در کربلا تیری به او رسید و کشته شد. و مادر جعفر قضاعیه نام داشت که در زمان حیات پدر از دنیا رفت و فرزندی از او نماند. و عبداللّه رضیع همان فرزندی است که در دامن پدر تیری به گلوی او رسید و کشته شد و مادر او و مادر سکینه رباب، دختر امرئ القیس کلبیه است. و مادر فاطمه، امّ اسحاق، دختر طلحة بن عبداللّه تیمیه است. در میان فرزندان آن حضرت،

ص :46


1- (1)و قال المفید: له اربعة ذکور و ابنتان باسقاط احد العلییّن و محمّد و زینب و اختلف فی علیّ الأکبر فالمشهور انّه المقتول بکربلاء و أمّه لیلی بنت أبی مرّة بن عروة بن مسعود الثقفیّة و قال المفید: إنّ الاکبر هو زین العابدین و أمّه شاهزنان بنت کسری یزدجرد و الاصغر جاءه سهم بکربلاء فقتله، و جعفر أمّه قضاعیّة توفیّ فی حیاة أبیه و لم یعقّب، و عبداللّه الرضیع جاءه سهم و هو فی حجر أبیه فذبحه و أمّه و أمّ سکینة الرباب بنت امری ء القیس بن عدیّ کلبیّة معدیّة، و فاطمة أمّها أمّ اسحق بنت طلحة بن عبداللّه تیمیة. و الذکر المخلد و الثناء المؤبّد من بین بنیه لعلیّ زین العابدین و منه عقبه. ذرّیة مثل ماء المزن قد طهروا و طُیّبوا فصف أوصاف ذاتهم

مرتبه اعلای شخصیت و شهرت مربوط به حضرت زین العابدین علیه السلام است و نسل آن حضرت از طریق این فرزند باقی مانده است.

امامت در نسل امام حسین علیه السلام

صاحب کتاب ناسخ التواریخ می گوید: از اخبار صحابه و تابعین و روایت ابن شهر آشوب استفاده می شود که هنگام ولادت امام حسین علیه السلام فاطمه علیها السلام مریض شد و شیر در پستان مبارکش نبود و چون زن مرضعه ای آمد از او شیر نگرفت پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به خانه فاطمه علیها السلام آمد و انگشت ابهام در دهان امام حسین علیه السلام گذارد و او مکید تا سیر شد.

در روایتی آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله زبان مبارک خود را تا چهل روز در دهان او می گذارد تا گوشت در بدن او رویید.

در کتاب مناقب ابن شهر آشوب از برّة، دختر امیّهُ خزاعی، نقل شده که گوید: چون فاطمه علیها السلام به امام حسن علیه السلام باردار شد رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواست از مدینه خارج شود پس به فاطمه علیها السلام فرمود: «جبرئیل بشارت می دهد که تو پسری به دنیا می آوری، پس به او شیر مده تا من باز آیم.» و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از سه روز بازگشت هنوز فاطمه علیها السلام به او شیر نداده بود، من گفتم: او را به من بده تا به او شیر بدهم. فاطمه علیها السلام فرمود: «هرگز چنین نخواهم کرد.» سپس محبت مادری او را وادشت تا پستان در دهان او گذارد.

پس رسول خدا علیها السلام آمد و فرمود: «ای فاطمه! چه کردی؟» فاطمه گفت: «به حال او رقّت نمودم و او را شیر دادم.» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ابی اللّه عزّوجلّ الاّ ما اراد»؛ یعنی خداوند هرچه خواهد همان کند. کنایه از این که اگر فاطمه علیها السلام امام حسن علیه السلام را شیر نداده بود تا رسول خدا صلی الله علیه و آله باز می آمد امامت در صلب او می بود.

پس از آن فاطمه علیها السلام به امام حسین باردار گشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «ای فاطمه! جبرئیل مرا خبر می دهد که تو پسری خواهی آورد پس او را شیر مده تا من از سفر بازگردم؛ گرچه یک ماه بگذرد.» فاطمه علیها السلام گفت: «چنین خواهم نمود.»

ص :47

رسول خدا صلی الله علیه و آله از سفر باز گشت و فاطمه علیها السلام به امام حسین شیر نداده بود پس رسول خدا صلی الله علیه و آله او را گرفت و زبان مبارک در دهان او گذارد و او مکید تا سیر شد.

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند هرچه خواهد آن کند، عزیزم! سیراب و کامیاب شدی و امامت تا قیامت در نسل تو خواهد بود.»

در کتاب علل الشرایع در ذیل حدیثی آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «چون امام حسین علیه السلام متولد شد امّ سلمه او را کفالت و نگهداری می کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله هر روز می آمد و زبان خود را در دهان او می گذارد و او زبان آن حضرت را می مکید تا سیر می شد و خداوند گوشت او را از گوشت رسول خدا صلی الله علیه و آله رویاند و از فاطمه علیها السلام و غیر او هرگز شیر نخورد.

از این رو خداوند این آیه را در باره او نازل فرمود: «وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثلثونَ شَهرا حَتّی إِذا بَلَغَ أشُدَّهُ وَ بَلَغَ اَرْبَعینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أوْزِعْنی اَن أشکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلیَّ و عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحا تَرضْاهُ وَ أَصْلِحْ لی فی ذرّیتی إِنّی تُبْتُ إِلیکَ وَ إنّی مِنَ المُسلِمینَ».

ترجمه: مدت حمل و شیرخوارگی او سی ماه بود و چون توانا گردید و چهل ساله شد گفت: ای آفریدگار من، مرا به شکر نعمت خود ملهم فرما؛ آن نعمت که بر من و پدر و ماردم انعام فرمودی و مرا چنان بدار که برای خشنودی تو کار کنم و مرا نسبت به فرزندانم شایستگی عطا کن من به تو روی آوردم و از مسلمانان می باشم.

امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر گفته بود «وَ أصْلِح لِی ذُرّیتی» تا قیامت همه فرزندان او امام می بودند.»

شمه ای از فضایل امام حسین علیهما السلام

(1)از فضایلی که برای امام حسین علیه السلام نقل شده این است که آن حضرت از همه

ص :48


1- (1)شطرمن فضائل الحسین علیه السلام ممّا جاء فی صفة الحسین علیه السلام انّه کان أشبه النّاس برسول اللّه صلی الله علیه و آله. و قال أنس بن مالک لمّا رأی رأس الحسین علیه السلام بین یدی ابن زیاد کان أشبههم برسول اللّه. و عن علیّ علیه السلام کان الحسن أشبه برسول اللّه صلی الله علیه و آله ما بین الصدر الی الرأس و الحسین أشبه به فیما کان أسفل من ذلک (و رواه احمد فی مسنده ج 1/108) و کانت الزهراء علیها السلام ترقّص الحسن علیه السلام و تقول: إشبه أباک یا حسن و اخلع عن الحقّ الرسن و اعبد إلها ذا منن ولا توالِ ذا الاحن و قالت للحسین علیه السلام : أنت شبیه بأبی لست شبیها بعلیّ(رواه فی البحار ج 43/286)

مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله شبیه تر بوده است.

انس بن مالک گوید: چون سرهای شهدا رانزد ابن زیاد ملعون گذاردند شبیه ترین آنان به رسول خدا صلی الله علیه و آله سر امام حسین علیه السلام بود.

از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «فرزندم حسن از سینه تا سر شبیه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و حسین از بقیه بدن شبیه به آن حضرت بود. و زهرای اطهر علیها السلام چون امام حسن و امام حسین علیهما السلام را به رقص و بازی وا می داشت، می فرمود: حسن جان! تو به پدر خود بیشتر شباهت داری، و به حسین علیه السلام می فرمود: تو به پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله شباهت داری و به علی شباهت نداری.»

بزرگ ترین و روشن ترین دلیل برای کمال و فضیلت امام حسن و امام حسین علیهما السلام که می تواند دلیل مقام بلند و والای امامت آنان نیز باشد این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای مباهله با نصارای نجران آنان را نیز با این که از نظر سنی خردسال بودند همراه خود برد.

(1)رسول خدا صلی الله علیه و آله برای آنان در همان خردسالی از مردم بیعت گرفتند و بیعت آنان را پذیرفتند و برای هیچ بچه خردسالی چنین نکردند.

پیامبر در همان خردسالی و طفولیت عمل آنان را پذیرفتند و بهشت را برای آنان واجب دانستند. این معنی از آیات سوره هل اتی روشن است.

(2)رسول خدا صلی الله علیه و آله در باره آنان فرمود: «حسن و حسین دو ریحانه و گل من از

ص :49


1- (1)و أقوی دلیل و أوضح برهان علی کمال فضل الحسنین علیهما السلام و علوَّ مقامهما و إمامتهما للمسلمین انّ النّبیّ صلی الله علیه و آله باهل بهما و هما صبیّان کما دلّ علیه قوله تعالی فی آیة المباهلة: «قل تعالو ندع ابناءنا و ابناءکم» و بایع لهما النبیّ صلی الله علیه و آله و هما صبیّان و لم یبایع صبّیا غیرهما و أوجب لهما الجنّة علی عملهما و هما طفلان بقوله تعالی فی سورة هل أتی: (فوقاهم اللّه شرّ ذلک الیوم و لقّاهم نضرةً و سرورا و جزاهم بما صبروا جنّة و حریرا). و قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی الحسنین علیهما السلام هما ریحانتای من الدنیا. و قال صلی الله علیه و آله الحسن و الحسین سیّدا شباب اهل الجنّة. و قال صلی الله علیه و آله فیهما: هذان ابنای فمن أحبّهما فقد أحبّنی و من أبغضهما فقد أبغضنی.
2- (2)و قال صلی الله علیه و آله فیهما: الّلهمّ إنّی أحبّهما فأحبّهما. و قال صلی الله علیه و آله : إبنای هذان إمامان قاما أو قعدا،

دنیا هستند.» و فرمود: «حسن و حسین دو آقای جوانان بهشت هستند.» و فرمود: «حسن و حسین دو فرزند من هستند؛ هر کس آنان را دوست بدارد من را دوست داشته و هرکس آنان را دشمن بدارد و به خشم آورد من رابه خشم آورده است.» و فرمود: «خدایا، من حسن و حسین را دوست دارم، تو نیز آنان را دوست بدار!» و فرمود: «حسن و حسین دو فرزند من و دو امام هستند؛ چه قیام کنند و چه قیام نکنند [و برای مصلحت اسلام و مسلمین ناچار به صلح شوند].»

(1)مردم بارها می دیدند هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله مشغول نماز می شدند و به سجده می رفتند حسن و حسین بر پشت آن حضرت سوار می شدند و چون می خواستند آنان را از این عمل باز دارند و یا از پشت آن حضرت پایین آورند رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره می نمود که آنان را رها کنید [تا این که آنان با میل خود از پشت آن حضرت پایین می آمدند] و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله از نماز خود فارغ می شد آنها را در دامن خود می گذارد و می فرمود: «هرکس من را دوست می دارد باید اینها را نیز دوست بدارد.»

عادت رسول خدا صلی الله علیه و آله براین بود که پشت خود را پایین می آورد تا حسن و حسین علیهما السلام بر او سوار شوند و چون سوار می شدند به آنها می فرمود: «چه خوب است مرکب شما! و شما نیز چه سواران خوبی هستید!»

(2)منقول است که روزی آنان را بر شانه خود سوار نمود. پس مردی به آنان

ص :50


1- (1)و کان النبیّ صلی الله علیه و آله یصلّی فاذا سجد و ثب الحسنان علیهما السلام علی ظهره فاذا أرادوا ان یمنعوهما أشار الیهم ان دعوهما، فلمّا قضی الصلاة و ضعهما فی حجره و قال: من أحبّنی فلیحبّ هذین. و کان صلی الله علیه و آله یجثو للحسنین علیهما السلام فیرکبان علی ظهره و یقول: نعم الجمل جملکما و نعم العدلان أنتما. و حملهما صلی الله علیه و آله مرّةً عاتقه، فقال رجل: نعم الفرس لکما، فقال صلی الله علیه و آله و نعم الفارسان هما. و حجّ الحسنان علیهما السلام ماشیین، فلم یمرّا برجلٍ راکب إلاّ نزل یمشی، فقال بعضهم لسعدبن أبی وقّاص: قد ثقل علینا المشی و لانستحسن ان نرکب و هذان السیّدان یمشیان، فرغّب الیهما سعد فی ان یرکبا، فقال الحسن علیه السلام لا نرکب، قد جعلنا علی انفسنا المشی الی بیت اللّه الحرام علی اقدامنا و لکنّنا نتنکّب عن الطریق، فأخذا جانبا من النّاس. (البحار، ج 43/276).
2- (2)و کان ابن عباس مع علمه و جلالة قدره یمسک برکاب الحسنین علیهما السلام حتّی یرکبا و یقول: هما ابنا رسول اللّه صلی الله علیه و آله . و سمع النبیّ صلی الله علیه و آله بکاءهما و هو علی المنبر فقام فزعا. و کان صلی الله علیه و آله یخطب علی المنبر فحملهما و وضعهما بین یدیه، ثمّ قال: انّما اموالکم و اولادکم فتنة.

گفت: چه مرکب خوبی پیدا کرده اید! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «و آنان [نیز] چه سواران خوبی هستند!» نقل شده که سالی حسن و حسین پیاده به حج رفتند و هر سواره ای آنان را می دید از مرکب خود پیاده می شد و پیاده می رفت، تا این که بعضی از مسافرین حج به سعدبن ابی وقاص گفتند: پیاده رفتن برای ما سنگین است و خوش نداریم که سوار بر مرکب شویم و این دو بزرگوار پیاده باشند. سعدبن ابی وقاص از آنان خواست که سوار بر مرکب شوند. امام حسن علیه السلام در پاسخ او فرمود: «ما بر خود لازم نموده ایم که پیاده به طرف خانه خدا برویم لکن راه خود را عوض می کنیم» و از راه دیگری به طرف مکّه حرکت نمودند.

(1)از جلالت قدر آنان این است که ابن عبّاس، با آن علم و کمال خود، رکاب را برای حسن و حسین می گرفت تا آنان سوار بر مرکب شوند و می گفت: اینها فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند.

روایت شده که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بالای منبر بود و چون صدای گریه

ص :51


1- (1)فاذا کان بکاء الحسنین علیهما السلام و هما طفلان صغیران و عثورهما فی ثوبیهما أزعج النبیّ صلی الله علیه و آله کلّ هذا الأزعاج حتّی نزل عن المنبر فزعا مدهوشا و حملهما و وضعهما بین یدیه فما کان یجری علی النبیّ صلی الله علیه و آله لو رأی ولده الحسین علیه السلام و هو وحید فرید لا ناصر له و لا معین یستغیث فلا یغاث و یطلب شربةً من الماء فلا یجاب؟! و قد أحاط به ثلاثون الفا یرمونه بالسهام و یطعنونه بالرماح و یضربونه بالسیوف و یرشقونه بالحجارة، حتّی أثخن بالجراح و صارت السهام فی درعه کالشوک فی جلد القنفذ حتّی ذبحوه کما یذبح الکبش و نساؤه و عیاله تنظر الیه أما کان النبیّ صلی الله علیه و آله یبکی و یجزع و ینفطر قلبه و یتصدّع؟! یا رسول اللّه لو عاینتهم ثمّ ما بین قتیل و سبا لرأت عیناک منهم منظرا للحشی شجوا و للعین قذا(المجالس السنیّة ص 11/12).

حسن و حسین علیهما السلام را که دو طفل خردسال بودند شنید و دید که آنان در لباس خود بر زمین می خورند سخت ناراحت شد و از منبر پایین آمد و آنان را بر شانه های خود سوار نمود و بالای منبر برد و مقابل خود قرار داد.

شدت علاقه رسول خدا صلی الله علیه و آله به اهل بیت علیهم السلام

(1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خدای متعال ذریه هر پیامبری را از صلب آن پیامبر قرارداد لکن ذریه من را از صلب علی بن ابی طالب مقرر فرمود.»

براساس این سخنِ رسول خدا صلی الله علیه و آله ، فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام تا قیامت ذریه رسول خدا صلی الله علیه و آله محسوب می شوند؛ چه از نسل فاطمه علیها السلام باشند و چه از همسران دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام . البته تردیدی نیست که فرزندان فاطمه علیها السلام ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله هستند بلکه طبق تعبیر بعضی از روایات فرزندان آن حضرت نیز محسوب می شوند و امام حسین علیه السلام ، طبق روایات فراوان، فرزند پیامبر و ذریه او و اهل بیت آن حضرت محسوب می شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله امام حسن علیه السلام را بر پای راست خود و امام حسین علیه السلام را بر پای چپ و علی و فاطمه علیها السلام را مقابل خود نشاند و کسای خود را بر آنان پوشاند و این آیه را قرائت فرمود:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهْلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیرا» و سپس فرمود: «اینان، به حق، اهل بیت من هستند.»

(2)و به آنان فرمود: «هرکس تسلیم شما شود و با شما مسالمت کند من با او

ص :52


1- (1)شدّة حبّ النبیّ صلی الله علیه و آله لأهل بیته علیهم السلام قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : انّ اللّه تعالی جعل ذریّة کلّ نبیّ من صلبه خاصّة، و جعل ذریّتی من صلب علیّ بن ابی طالب. و أجلس النبی صلی الله علیه و آله الحسن علی فخده الیمنی و الحسین علیه السلام علی فخذه الیسری، و أجلس علیّا و فاطمه علیهما السلام بین یدیه، ثمّ لفّ علیهما کساءه او ثوبه ثمّ قرأ «انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرّکم تطهیرا» ثمّ قال: هؤلاء اهل بیتی حقّا. و قال النبیّ صلی الله علیه و آله لعلیّ و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام : أنا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم. و نظر صلی الله علیه و آله الی الحسن و الحسین علیهما السلام فقال: من احبّ هذین و اباهما و امّهما کان معی فی درجتی یوم القیامة.
2- (2)و قال صلی الله علیه و آله : حسین منیّ و انا من حسین احبّ اللّه من احبّ حسینا. و قال صلی الله علیه و آله : من احبّ ان ینظر الی احبّ اهل الارض الی اهل السماء فلینظر الی الحسین علیه السلام .

مسالمت می کنم و هر کس با شما به جنگ برخیزد من با او به جنگ برمی خیزم.»

و چون نظر مبارک او به امام حسن و امام حسین علیهما السلام افتاد فرمود: «هرکس این دو و پدر و مادر آنان را دوست بدارد در قیامت همنشین من خواهد بود.» و فرمود: «حسین علیه السلام از من است و من از حسین هستم. خداوند دوست بدارد هر کس حسین را دوست می دارد.»

(1)و فرمود: «هرکس دوست دارد که محبوب ترین افراد روی زمین را نزد اهل آسمان ببیند باید حسین علیه السلام را ببیند.»

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله روی منبر مشغول سخن بود. ناگهان امام حسین علیه السلام وارد مسجد شد [و چون دوید که نزد رسول خدا برود] پا بر لباس خود گذارد، و بر زمین خود و گریان شد. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله از منبر پایین آمد و او را در بغل گرفت و فرمود: «خدا شیطان را بکشد! فرزند مایه امتحان است. سوگند به خدایی که جان من به دست اوست، من بی اختیار از منبر پایین آمدم.»

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله از کنار خانه فاطمه علیها السلام می گذشت که صدای گریه امام حسین علیه السلام را شنید پس به فاطمه علیها السلام فرمود: «مگر نمی دانی که گریه حسین مرا می آزارد؟»

(2)امام حسین علیه السلام روز عاشورا به اصحاب ابن زیاد فرمود: «چه شده که شما

ص :53


1- (1)و کان صلی الله علیه و آله یخطب علی المنبر اذ خرج الحسین علیه السلام فوطی ء فی ثوبه فسقط فبکی فنزل النبیّ صلی الله علیه و آله عن المنبر فضمّه الیه، و قال قاتل اللّه الشیطان انّ الولد لفتنة والذی نفسی بیده ما دریت انّنی نزلت عن منبری. و مرّ صلی الله علیه و آله من بیت فاطمة علیها السلام فسمع الحسین علیه السلام یبکی، فقال ألم تعلمی ان بکاءه یؤذینی؟ و قال الحسین علیه السلام لأصحاب ابن زیاد یوم الطفّ: ما لکم تناصرون علیّ؟! أما و اللّه لئن قتلتمونی لتقتلنّ حجّة اللّه علیکم لا و اللّه ما بین المشرق و المغرب ابن بنت نبیّ احتّج به علیکم غیری. (المجالس السنیة، ص 13) و روی هذه الاحادیث فی «الغدیر» ج 11/5) و قال صاحب کتاب مجالس السنیة: اذا کان بکاء الحسین علیه السلام و هو طفل صغیر یؤذی النبیّ صلی الله علیه و آله ، فما کان یجری علی النبیّ صلی الله علیه و آله لو نظر الی ولده الحسین علیه السلام و هو ینادی هل من ذابٍّ یذبّ عن حرم رسول اللّه هل من موحّد یخاف اللّه فینا هل من مغیث یرجو اللّه اغاثتنا هل من معین یرجو ما عنداللّه فی اعانتنا، فلا یجاب الاّ بضرب السیوف و طعن الرماح ورمی السهام و هو فی ذلک یطلب شربةً من الماء فلا یجد، و کلّما حمل بفرسه علی الفرات حملوا علیه حتّی اجلوه عنه.
2- (2)منعوه شرب الماء لا شربوا غدا من کفّ والده البطین الأنزع(المجالس السنیّة، ص 13)

برای ریختن خون من اجتماع نموده اید؟ به خدا سوگند، اگر مرا بکشید همانا حجت خدا را کشته اید، بلکه،به خدا سوگند، بین مشرق و مغرب، فرزند دختر پیامبری جز من نیست که حجت بر شما باشد.»

آب دادن رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام حسن و امام حسین علیهما السلام

(1)در کتاب «وفاءالوفاء» سمهودی شافعی، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «شبی رسول خدا صلی الله علیه و آله به زیارت ما آمد و در خانه ما بیتوته نمود و چون شب را در خانه ما استراحت کرد، در بین شب امام حسن علیه السلام از خواب بیدار شد و آب طلب نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و ظرفی از شیر آماده نمود؛ نخست به امام حسن علیه السلام که آب طلب نموده بود داد و سپس به امام حسین علیه السلام فاطمه علیها السلام عرض کرد: پدرجان! مثل این که حسن را بیشتر دوست می داری؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حسن علیه السلام زودتر آب طلب نمود. سپس به فاطمه علیها السلام فرمود: من و تو و این دو فرزندم و آن کسی که در خواب است، یعنی علی علیه السلام ، در قیامت مجتمع خواهیم

ص :54


1- (1)استسقاء الحسن و الحسین و قیام النبیّ صلی الله علیه و آله لسقیهما علیهما السلام فی کتاب وفاء الوفاء بأخبار دارالمصطفی للسمهودی الشافعی عن علیّ علیه السلام قال: زارنا النبی صلی الله علیه و آله فبات عندنا و الحسن و الحسین نائمان و استسقی الحسن فقام النبیّ صلی الله علیه و آله و اخذ قربة لبنا فصبّ منها فی القدح ثمّ جعل یسقیه فتناول الحسین فمنعه و بدأ بالحسن فقالت فاطمة یا رسول اللّه کأنّه أحبّ الیک قال انّما استسقی اوّلاً ثمّ قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : إنّی و ایّاک و هذان و هذا الراقد یعنی علیّا یوم القیامة فی مکان واحد (مسند ابی داود، ص 26). لم یدع النبی صلی الله علیه و آله فاطمة علیها السلام ان تسقی الحسن لمّا استسقی بل قام و سقاه بنفسه ثمّ سقی الحسین و ذلک لأنّ الحسن طلب اوّلاً و الماء لمن طلب اوّلاً و بذلک ظهر مقدار کرامة الحسنین عند النبیّ صلی الله علیه و آله حتّی انّه لم یدع أمّهما تسقیهما حتّی سقاهما بنفسه. فلیتک یا رسول اللّه حضرت یوم کربلاء و رأیت ولدک الحسین و قد اشتّد به العطش عندما منعه جیش بنی أمیّة من الماء و حالوا بینه و بین ماء الفرات و جعل یطلب شربة من الماء فلایجد و کلّما حمل بفرسه علی الفرات لیشرب حملوا علیه حتّی أجلوه عنه فکنت تسقیه الماء کما سقیته فی بیت أمّه بنفسک و لم تدع أمّه تنوب عنک فی ذلک.

بود.»

(1)سمهودی باز از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود: «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به زیارت ما آمد و ما برای او غذایی از گوشت و آرد تهیه نمودیم. و امّ ایمن نیز برای ما ظرفی از شیر و مقداری از خرما هدیه آورد و همگی از آن غذا خودریم. سپس من دست های رسول خدا صلی الله علیه و آله را شستم. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وضو گرفت و رو به قبله نمود و مشغول دعا گردید. سپس اشگ او جاری شد و به سجده افتاد تا این که سه مرتبه این عمل را تکرار نمود.

ما از هیبت آن حضرت حیا کردیم که علت آن را سؤال کنیم، تااین که امام حسین علیه السلام پرید و بر پشت آن حضرت سوار شد و گریه کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «عزیرم! برای چه گریه می کنی؟!» امام حسین عرض کرد: «پدرجان! کاری از شما دیدم که تاکنون ندیده بودم.»

(2)پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «فرزند عزیزم! امروز به واسطه شما به قدری

ص :55


1- (1)قال السمهودی: و عن علیّ علیه السلام قال: زارنا رسول اللّه صلی الله علیه و آله فعملنا له خزیرة (و هی لحم یقطع صغارا و یصبّ علیه ماء کثیر فاذا نضج ذرّ علیه الدقیق) و أهدت لنا أمّ أیمن قعبا من لبن و صحفة من تمر فأکل رسول اللّه صلی الله علیه و آله و أکلنا معه ثمّ وضّأت رسول اللّه صلی الله علیه و آله - أی غسلت یدیه - فمسح رأسه و جبهته و لحیته بیده ثمّ استقبل القبلة فدعا بما شاءاللّه ثمّ اکبّ الی الأرض بدموع غزیرة یفعل ذلک ثلاث مرّات فتهیّبنا رسول اللّه صلی الله علیه و آله ان نسأله فوثب الحسین علی ظهر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و بکی فقال له رسول اللّه صلی الله علیه و آله بأبی و أمّی ما یبکیک؟ قال: یا أبت رأیتک تصنع شیئا ما رأیتک تصنع مثله؟ فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله یا بنیّ سررت بکم الیوم سرورا لم أسرُّ بکم مثله قطّ و انّ حبیبی جبرئیل علیه السلام أتانی و أخبرنی انّکم قتلی و انّ مصارعکم شتّی فأحزننی ذلک و دعوت اللّه لکم بالخیرة. (البحار، ج 18/125)
2- (2)نعم یا رسول اللّه انّ آلک و ذریّتک قتلی بعض بالسمّ و بعض بالسیف و قبورهم شتیّ فأخوک و ابن عمّک علیّ علیه السلام قتلوه و هو یصلّی فی محرابه فکان قبره بظهر الکوفة، و ولداک الحسنان اللذان فدیتهما بأبیک و أمّک قتل احدهما و هو الحسن بالسمّ الذی دسّ الیه و قطع کبده فکان قبره بالبقیع، و أخوه الحسین قتل بضرب السیوف وطعن الرماح ورمی السهام من جیش یزیدبن معویة فکان قبره بکربلاء: بعض بطیبة مدفون و بعضهم بکربلاء و بعض بالغرییّن جاشت علی آله ما ارتاح واحدهم من قهر اعداه حتی مات مقهورا قضی أخوه خضیب الرأس و ابنته غضبی و سبطاه مسموما و منحورا(المجالس السنیّه ص 10)

خشنود شدم که تاکنون این قدر خشنود نشده بودم و[لکن] جبرئیل آمد و به من خبر داد که شما کشته خواهید شد و قبرهای شما از یکدیگر فاصله زیادی خواهد داشت. پس من محزون [و گریان] شدم و از خداوند برای شما طلب خیر نمودم.»

سخاوت و کرم امام حسن و امام حسین علیهما السلام

(1)مدائنی گوید: امام حسن و امام حسین و عبداللّه جعفر علیهم السلام برای انجام فریضه حج به مکّه رفتند و زاد و توشه خود را بین راه از دست دادند تا این که گرسنه و تشنه شدند. پس به پیرزنی که در خیمه ای زندگی می کرد برخورد نمودند و از او آب طلب کردند. پیرزن اجابت نمود و گفت: از این گوسفند شیر بدوشید و به جای آب بنوشید.

(2)و چون از او درخواست غذا نمودند پیرزن گفت: غذایی جز این گوسفند ندارم آن را ذبح کنید تا برای شما از آن غذایی آماده کنم. یکی از آنان گوسفند را ذبح نمود و آماده کرد و پیرزن برای آنان غذایی آماده نمود. آنان از آن غذا خوردند و چون خواستند حرکت کنند به او گفتند: ما از قریش هستیم. به مکّه می رویم. چون از این سفر به سلامت بازگشتیم زحمات شما را جبران خواهیم نمود.

هنگامی که حرکت نمودند شوهر آن پیرزن به خانه بازگشت و از میهمان نوازی همسر خود آگاه شد و با خشم و غضب به همسر خود گفت: وای بر تو! گوسفند مرا ذبح می کنی و به کسانی که نمی شناسی اطعام می نمایی و می گویی

ص :56


1- (1)مسخاء الحسنین و کرمها علیهما السلام قال المدائنی: خرج الحسن و الحسین علیهما السلام و عبداللّه بن جعفر رحمه الله حجّاجا ففاتتهم اثقالهم فجاعوا و عطشوا فمرّوا بعجوز فی خباء لها فقالوا: هل من شراب قالت: نعم فاناخوا بها و لیس لها الاّ شویهة فی کسر الخیمة فقالت: اجلسوا و امتذقوا لبنها ففعلوا ذلک و قالوا لها: هل من طعام؟ قالت: لا الاّ هذه الشاة فلیذبحها احدکم حتّی أهیّی ء لکم منها ما تأکلون فقام الیها احدهم فذبحها و کشطها ثمّ هیّأت لهم طعاما فأکلوا و اقاموا حتّی ابردوا فلمّا ارتحلوا قالوا لها: نحن نفر من قریش نرید (2)هذا الوجه فاذا رجعنا سالمین فألمی بنا فانّا صانعون الیک خیرا ثمّ ارتحلوا، واقبل زوجها فاخبرته عن القوم و الشاة فغضب و قال: و یحک تذبحین شاتی لأقوام لا تعرفینهم ثمّ تقولین: نفر من قریش؟!

عدّه ای از قریش بودند؟!

(1)این قضیه گذشت. پس از مدتی آن پیرزن و همسر او به مدینه آمدند و متاعی آوردند که آن را بفروشند و از آن معاش خود را اصلاح نمایند. ناگهان در کوچه های مدینه چشم امام حسن علیه السلام به آن پیرزن افتاد و او را شناخت، در حالی که پیرزن آن حضرت را نشناخت. پس امام حسن علیه السلام غلام خود را نزد او فرستاد و چون او خدمت آن حضرت آمد امام حسن علیه السلام به او فرمود: «من را می شناسی؟» گفت: خیر. امام فرمود: «من همان میهمان تو هستم در فلان روز.» پیرزن گفت: پدر و مادرم فدای شما باد!

(2)پس امام علیه السلام هزار گوسفند و هزار دینار به او دادند و او را همراه غلام خود نزد امام حسین علیه السلام فرستادند. امام حسین علیه السلام به او فرمود: «برادرم چه قدر به تو احسان نمود؟» پیرزن گفت: هزار گوسفند و هزار دینار. امام حسین علیه السلام نیز به همان مقدار به او احسان نمود تا او را نزد عبداللّه جعفر طیار فرستاد. عبداللّه گفت: امام حسن و امام حسین چقدر به تو احسان نمودند؟ پیرزن گفت: هر کدام هزار گوسفند و هزار مثقال طلا به من دادند. عبداللّه نیز همانند آنان به او احسان نمود.

علامه سیّد محسن امین سپس گوید: بنی هاشم معدن جود و کرم و شجاعت

ص :57


1- (1)ثمّ بعد مدّة ألجأتهما الحاجة الی دخول المدینة فدخلاها و جعلا ینقلان البعر الیها و یبیعانه و یعیشان منه فمرّت العجوز فی بعض سکک المدینة فاذا الحسن بن علیّ علیهما السلام علی باب داره جالس فعرف العجوز و هی له منکرة فبعث غلامه فردّها فقال: یا أمة اللّه أتعرفینی قالت: لا قال أنا ضیفک یوم کذا و کذا فقالت العجوز: بابی انت و امّی. فامر الحسن علیه السلام فاشتری لها من شیاة الصدقة الف شاة و امر لها بالف دینار و بعثها مع غلامه الی اخیه الحسین علیه السلام فقال: بکم وصلک اخی فقالت: بالف دینار و الف شاة فأمر لها الحسین علیه السلام بمثل ذلک ثمّ بعث بها مع غلامه الی عبداللّه بن جعفر فقال: بکم وصلک الحسن و الحسین فقالت بالفی شاة و الفی دینار فاعطاها مثل ذلک. (البحار ج 43/348).
2- (2)ثمّ قال: و بنوهاشم معادن الجود و الکرم و معادن الشجاعة لایباریهم فی ذلک احد و لا عجب من الشی ء اذا جاء من معدنه، و حسبک بکرم الحسنین علیهما السلام و هما سبطا رسول اللّه صلی الله علیه و آله الذی لایباری کرمه السحاب الهاطل، و شبلا امیرالمؤمنین علیه السلام أکرم النّاس و أسخاهم بعد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و قلمّا یکون الکریم غیر شجاع و الشجاع غیرکریم و أمیرالمؤمنین علیه السلام هو الذی قال: «جنونان لا أخلانی اللّه منهما الشجاعة و الکرم»

هستند و هرگز کسی به آنان نمی رسد؛ چرا که آنان از معدن کرم به وجود آمده اند و برای کرم و سخای امام حسن و امام حسین علیهما السلام همین بس که آنان سبط آن پیامبر هستند که کرم و جود او از ابر رحمت الهی افزون بود، و فرزندان آن امامی هستند که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله کریم ترین مردم بود؛ و البته هر صاحب کرمی غالبا دارای شجاعت نیز می باشد و کم می شود که شخص کریم شجاع نباشد و یا شجاع کریم نباشد؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «خداوند مرا از دو خصلت جدا نفرموده است؛ شجاعت و کرم.»

(1)تا این که گوید: امام حسین علیه السلام در کرم و شجاعت به پدر خود اقتدا نمود؛ چرا که او فرزند همان پدر و میوه همان درخت پربرکت می باشد. بزرگ ترین کرم امام حسین علیه السلام وقتی بود که در بیابان گرم و سوزان، حرّبن یزید ریاحی با هزار نفر او را محاصره نمودند و او در آن بیابان آنان را که تشنه بودند آب داد و حتی حیوانات آنان را نیز آب داد. و آن مردم چه بدمردمی بودند که در مقابل این احسان و کرم آب را بر او و عزیزان و اصحاب او بستند و عمرسعد دستور داد پنج هزار نفر اطراف فرات جمع شوند و فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله را از آب فرات منع کنند!

(2)بیهقی در کتاب «المحاسن و المساوی» می گوید: دو نفر از بنی هاشم و

ص :58


1- (1)و اقتدی به ولده الحسین علیه السلام فی کرمه و شجاعته، فانّ هذا الشبل من ذلک الأسد و هذا الثمر من ذلک الشجر، و أعظم کرمٍ صدر منه علیه السلام یوم تلقّاه الحرّ و أصحابه و هم زُهاء الف فارس فسقاهم الماء مع خیولهم فی تلک الأرض القفراء و هم قد جاؤوا لمحاربته، و لکن بئسما جازاه اعداؤه علی ذلک فانّهم وضعوا بأمر عمربن سعد خمسة آلاف رجل علی المشرعة یمنعون الحسین و أصحابه من استقاء الماء منعوه من ماء الفرات وورده و أبوه ساقی الحوض یوم جزاء حتّی قضی عطشا کما اشتهت العدی بأکفّ لا صید و لا اکفاء(المجالس السنیّة، ص 15)
2- (2)رو قال: ذکر البیهقی فی کتاب «المحاسن و المساوی» قال: ذکروا انّ رجلین احدهما من بنی هاشم و الآخر من بنی امیّة، قال هذا: قومی اسمح و قال هذا: قومی اسمح، قال: فسل انت عشرة من قومک و انا اسأل عشرة من قومی، فانطلق صاحب بنی امیّة فسأل فأعطاه کلّ واحدٍ منهم عشرة آلاف درهم، و انطلق صاحب بنی هاشم إلی الحسن بن علی علیهما السلام فأمر له بماثة و خمسین الف درهم، ثمّ أتی الحسین علیه السلام ، فقال هل بدأت بأحد قبلی قال: بدأتُ بالحسن، قال: ما کنت استطیعُ ان ازید علی سیّدی شیئا فأعطاه مأة و خمسین الفا من الدراهم.

بنی امیّه با یکدیگر برخورد نمودند و هر کدام به دیگری می گفت: ما از شما در سخاوت و کرم مقدم هستیم تا این که یکی از آنان به دیگری گفت: تو از ده نفر از قبیله خود چیزی طلب کن و من نیز از ده نفر از قبیله خود چیزی طلب می کنم. آن که از بنی امیّه بود از ده نفر از قبیله خود چیزی طلب کرد و هر کدام ده هزار درهم به او دادند. آن که از بنی هاشم بود اول نزد امام حسن علیه السلام آمد و آن حضرت دستور داد یکصد و پنجاه هزار درهم به او دادند و چون نزد امام حسین علیه السلام رفت آن حضرت به او فرمود: «آیا قبل از من از کسی چیزی خواسته ای؟» او گفت: آری، نزد امام حسن علیه السلام رفتم. امام حسین علیه السلام فرمود: «من نمی توانم بیش از مولای خود به تو احسان کنم. پس او نیز یکصد و پنجاه هزار درهم به او داد.

(1)مردی که از بنی امیّه بود و از ده نفر سؤال کرده بود یکصد هزار درهم با خود آورد لکن مرد هاشمی که از دو نفر سؤال نموده بود سیصد هزار درهم با خود آورد. مرد اموی چون این وضعیت را مشاهده نمود یکصد هزار درهم را به صاحبان آن بازگرداند و آنها پذیرفتند و مرد هاشمی چون خواست سیصد هزار درهم را به امام حسن و امام حسین باز گرداند آنها نپذیرفتند و فرمودند: «ما از تو پس نمی گیریم و باکی نداریم از این که آن را با خود ببری یا در بین راه بریزی!»

(2)علاّمه سیّدمحسن امین می گوید: فضایل امام حسن و امام حسین علیهما السلام قابل

ص :59


1- (1)فجاء صاحب بنی امیّة یحمل مائة الف درهم من عشرة أنفس، و جاء صاحب بنی هاشم یحمل ثلاثمائة الف درهم من نفسین، فغضب صاحب بنی أمیة فردّها علیهم فقبلوها، و جاء صاحب بنی هاشم فردّها علیهما فأبیا ان یقبلاها و قالا: ما کنّا نبالی أخدتها أم ألقیتها فی الطریق. (المجالس السنیة، ص 16 و رواه مع اختلاف یسیر فی مکارم الأخلاق لإبن ابی الدنیا، ص 135). اقول: و فضائل الحسنین علیهما السلام لا تحصی بجدّ و لا تحصر بعدّ کیف و هما ولدا رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سبطاه و ریحانتاه من الدنیا و سیّدا شباب اهل الجنّة خیر النّاس أبا و أمّا و جدّا و جدّةً و خالاً و خالةً و عمّا و عمّةً، ابوهما امیرالمؤمنین سیّدالأوصیاء و أمّهما فاطمة الزهراء بضعة الرسول و سیّدة النساء. و جدّهما رسول اللّه صلی الله علیه و آله سیّد ولد آدم وجدّتهما خدیجة بنت خویلد أمّ المؤمنین اوّل نساء هذه الأمّة إسلاما التی بذلت اموالها فی إحیاء الدین فقام الاسلام بمالها و سیف علیّ بن ابی طالب. و اخوالهما و خالاتهما ابناء رسول اللّه صلی الله علیه و آله و بناته و عمّهما جعفر الطیّار فی الجنّة مع ما لهما فی انفسهما من الفضائل.
2- (2)ألا قاتل اللّه عصبة قتلتهما و ظلمتهما حتّی قضی الحسن علیه السلام شهیدا بالسمّ، و قضی الحسین علیه السلام شهیدا بالسیف غریبا ظامیا، و قتلت انصاره و اهل بیته و سبیت نساؤه من کربلاء الی الکوفة و من الکوفة الی الشام و طیف برأسه فی البلدان: من مُبلغ المصطفی سبطاهُ قد قضیا بالسمّ هذا وذا بالسیف منحورا؟ اوصی وأکدّ فی الدنیا وصیّة فأوسعوا عهده نکثا و تغییرا لو کان جدّهما اوصی بظلمهما لمَا استطاعوا لِما جاؤوه تکثیرا

شماره نیست، چرا که آنان فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و دو سبط او و میوه دل او هستند. آنها آقای جوانان اهل بهشت می باشند و از شرافت نسب بر همه مردم افتخار و سبقت دارند. جدّ آنان رسول خدا صلی الله علیه و آله سیّد الأنبیاء و پدرشان امیرالمؤمنین سیّد الأوصیاء و مادرشان فاطمه زهراء پاره تن رسول خدا و سیدة النساء است و جدّه آنان خدیجه امّ المؤمنین و اولین زن مسلمان این امت است که مال خود را برای احیای دین اسلام انفاق نموده و اسلام بامال و شمشیر علی بن ابی طالب برقرار شده است. و خالوها و خاله های آنان دختران و پسران رسول اللّه اند و عموی آنان جعفر طیار است که در بهشت پرواز می کند. اینها شرافت های نسبی آنهاست و شرافت های نفسانی آنان از فضایل و ارزش های انسانی قابل شماره نیست.

ضمانت دین اسامة بن زید توسط امام حسین علیه السلام

(1)در کتاب المجالس السنیه نقل شده که عمروبن دینار گوید: حسین بن علی علیهما السلام به عیادت اسامة بن زید رفت و او در حال بیماری می گفت: وای از پریشانی و اندوه! پس امام حسین علیه السلام به او فرمود: «ای اسامه اندوه تو از چیست! اسامه گفت: شصت هزار درهم مدیون هستم. امام علیه السلام فرمود: «آن را ضمانت نمودم.» اسامه گفت: می ترسم بمیرم و دین به عهده من بماند.

(2)پس امام علیه السلام به او فرمود: «هرگز نخواهی مرد تا من دین تو را ادا کنم.»

ص :60


1- (1)قضاءه علیه السلام دین اسامة ممّا جاء فی کرم الحسین علیه السلام ما رواه عمروبن دینار، قال: دخل الحسین بن علی صلی الله علیه و آله علی أسامة بن زید و هو مریض و هو یقول: و اغمّاه، فقال له الحسین علیه السلام و ما غمّک یا أسامة؟ فقال دینی و هو ستّون الف درهم، فقال الحسین علیه السلام : هو عَلیَّ، فقال إنّی أخشی ان أموت، فقال الحسین علیه السلام لن تموت حتّی اقضیها عنک قال فقضاها قبل موته. (البحار، ج 44/189). و کان علیه السلام یقول: شرّ خصال الملوک الجبن من الأعداء و القسوة علی الضعفاء و البخل عند الاعطاء (البحار، ج 44/189) و وفد أعرابیّ الی المدینة فسأل عن أکرم النّاس بها فدُلّ علی الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهما السلام فدخل المسجد فوجده مُصلیّا فوقف بازائه و أنشأ یقول:
2- (2)لم یخب الآن من رجاک و من حرّک من دون بابک الحلَقه أنتَ جواد و أنتَ معتمد أبوک قد کان قاتل الفسقه لولا الذی کان من أوائکم کانت علینا الجحیم منطبقه

عمروبن دینار گوید: آن حضرت قبل از مرگ اسامه دین او را ادا نمود.

در همان کتاب روایت شده که آن حضرت می فرمود: «بدترین خصلت های پادشاهان ترس از دشمنان و سخت گیری بر ضعیفان و بخل و خودداری از احسان است.»

(1)روایت شده که مردی از اعراب بادیه نشین وارد مدینه شد و گفت: کریم ترین مردم کیست؟ پس او را نزد امام حسین علیه السلام فرستادند. او داخل مسجد شد و چون دید آن حضرت مشغول نماز است اشعار ذیل را خواند. پس امام حسین علیه السلام سلام نماز خود را گفت و به قنبر فرمود: «آیا از مال حجاز چیزی مانده است؟» قنبر گفت: آری، چهار هزار دیناراست. امام علیه السلام فرمود: «آنها را بیاور که آن که از ما سزاوارتر است آمده است.» سپس عبای خود را برداشت و دینارها را در آن پیچید و در جواب آن اعرابی اشعار ذیل را انشاء فرمود:

اعرابی آنها را گرفت و گریان شد. امام علیه السلام فرمود: «آیا آنچه ما به تو دادیم؟ ناچیز بود؟» اعرابی گفت: عطای شما کم نبود لکن گریه من برای این است که

ص :61


1- (1)فسلّم الحسین علیه السلام و قال: یا قنبر هل بقی من مال الحجاز شی ء؟ قال: نعم اربعة آلاف دینار فقال هاتها قد جاء من هو أحقّ بها منّا ثمّ نزع بردته ولفّ الدنانیر فیها و أخرج یده من شقّ الباب حیاء من الاعرابی و أنشأ یقول: خُذها فانّی الیک معتذر و اعلم بأنّی علیک ذو شفقه لو کان فی سیرنا الغداة عصا أمست سمانا علیک مندفقه لکنّ ریب الزمان ذو غیر و الکفّ منیّ قلیلة النفقه(لعل المراد بالسیر واحد السیور التی تقدّ من الجلد فانّه اذا کان فیه عصا ای مشدودا بطرف عصا صار سوطا قابلاً للضرب فیکون کنایة عن الحکم و القوّة -المؤلف -) فأخذها الأعرابی و بکی فقال له الحسین علیه السلام لعلّک استقللت ما أعطیناک،؟ قال: لا، ولکن کیف یأکل التراب جودک. (البحار، ج 44/19 المجالس ص 17) و وجد علی ظهر الحسین علیه السلام یوم الطف أثر فسألوا زین العابدین علیه السلام عن ذلک فقال: هذا ممّا کان ینقل الجراب علی ظهره الی منازل الأرامل و الیتامی و المساکین.

چگونه این دست با برکت زیر خاک می رود.

در روایت دیگری آمده است: که چون امام حسین علیه السلام را در کربلا کشتند اثری بر پشت او دیدند و چون علت آن را از حضرت زین العابدین علیه السلام سؤال کردند فرمود: «این اثر آن همیان و کیسه نانی است که پدرم به دوش می گرفت و به منازل زن های بی سرپرست و یتیمان و فقرا می برد.»

(1)سید محسن امین رضوان اللّه علیه پس از نقل این روایت می گوید: اثر دیگری نیز در کربلا بر پشت آن حضرت دیده شد و آن جای سمّ اسب ها بود که بر سینه شریف و پشت آن میوه دل رسول خدا صلی الله علیه و آله تاخته بودند و عمرسعد بعد از شهادت آن حضرت دستور داده بود که برای انجام فرمان ابن زیاد ده نفر اسب سوار بروند و بدن آن حضرت را زیر سمّ اسبان خود لگدمال کنند و آنان چنین کردند و در کوفه به ابن زیاد گفتند: ما کسانی هستیم که بر سینه و پشت امام حسین اسب تاختیم و سینه و پشت او را خرد کردیم!

معرفت اعرابی و احسان امام حسین علیه السلام

(2)در کتاب «المجالس السنیة» نقل شده که عربی بادیه نشین نزد امام حسین علیه السلام آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ! من ضامن یک دیه کامل شده ام و از پرداخت آن عاجز هستم، با خود گفتم که نزد کریم ترین مردم می روم تا به من کمک

ص :62


1- (1)و وجد علی ظهره علیه السلام یوم الطفّ أثر آخر هو أوجع للقلوب من هذا الأثر و هو أثر حوافر الخیل التی داست بحوافرها صدره الشریف و ظهره و ذلک حین أمر ابن سعد عشرة فوارس ان یدوسوا بحوافر خیولهم صدره و ظهره تنفیذا لما أمر به ابن زیاد ففعلوا و أقبلوا الی ابن زیاد و هم یقولون: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بکلّ یعبوب شدید الاسر فقال ابن زیاد من انتم قالوا: نحن الذین وطئنا خیولنا جسد الحسین حتّی طحنا جناجن صدره.
2- (2)سؤاله عن ثلاث مسائل و قضاءه علیه السلام الدیة للأعرابی و ممّا جاء فی کرم الحسین علیه السلام أنّ اعرابیّا جاءه فقال یا ابن رسول اللّه قد ضمنت دیة کاملة و عجزت عن أدائها فقلت فی نفسی: اسأل اکرم النّاس و ما رأیت أکرم من آل محمّد صلی الله علیه و آله فقال: اسألک عن ثلاث مسائل فان أجبت عن واحدة أعطیتک ثلث المال و إن اجبت عن اثنتین اعطیتک ثلثی المال و إن اجبت عن الکلّ اعطیتک الکلّ، فقال الاعرابی: یا ابن رسول اللّه أمثلک یسأل مثلی و أنت من اهل العلم و الشرف؟

دهد و کسی را کریم تر از آل محمّد صلی الله علیه و آله نیافتم.

(1)امام علیه السلام فرمود: «من سه مسأله از تو سؤال می کنم، اگر یکی از آنها را پاسخ گفتی یک سوم آن دیه را [که هزار مثقال طلا می باشد] به تو می دهم، و اگر دو سؤال را پاسخ دادی دو سوم آن را می دهم، و اگر سه سؤال را پاسخ گفتی تمام آن را می دهم.»

اعرابی گفت: ای فرزند رسول خدا! آیا کسی همانند شما که اهل علم و دانش و شرافت است از کسی همانند من که [نادان است] سؤال می کند؟ امام علیه السلام فرمود: «آری، من از جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: باید احسان به اندازه معرفت باشد.»

اعرابی گفت: هرچه می خواهید بپرسید. اگر بدانم پاسخ می دهم و اگر ندانم از شما یاد می گیرم.

(2)امام علیه السلام فرمود: «افضل اعمال چیست؟ اعرابی گفت: ایمان به خدا. امام علیه السلام فرمود: «نجات از مهلکه و خطر به چیست؟» اعرابی گفت: با توکل و اعتماد به خداست. امام علیه السلام فرمود: «زینت انسان به چیست؟» اعرابی گفت: علم و دانشی که همراه حلم و بردباری باشد. امام علیه السلام فرمود: «اگر کسی از آن بی بهره بود چه چیز زینت اوست؟» اعرابی گفت: مالی که همراه با مروّت و جوانمردی باشد.» امام علیه السلام فرمود: «اگر کسی از آن نیز بی بهره بود زینت او به چیست؟» اعرابی گفت: فقری که همراه با صبر و شکیبایی باشد. امام علیه السلام فرمود: «اگر از این هم بی بهره بود زینت او به

ص :63


1- (1)فقال الحسین علیه السلام : بلی سمعت جدّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول: المعروف بقدر المعرفة فقال الاعرابی: سل عمّا بدالک فان أجبت و إلاّ تعلّمت منک، فقال الحسین علیه السلام : أیّ الاعمال افضل؟ فقال الاعرابی الایمان باللّه، فقال الحسین علیه السلام : فماالنجاة من الهلکة؟ فقال الاعرابی: الثقة باللّه فقال الحسین علیه السلام : فما یزیّن الرجل فقال الاعرابی: علم معه حلم، فقال الحسین علیه السلام : فان أخطأه ذلک؟ فقال الأعرابی: مال معه مروءة، فقال الحسین علیه السلام : فان اخطأه ذلک؟ فقال الأعرابی: فقر معه صبر فقال الحسین علیه السلام : فان اخطأه ذلک؟
2- (2)فقال الأعرابی: فصاعقة تنزل من السماء فتحرقه فانّه اهل لذلک، فضحک الحسین علیه السلام و رمی الیه بصرّة فیها الف دینار و اعطاه خاتمه و فیه فَصّ، قیمته مائتا درهم و قال الحسین علیه السلام : یا اعرابیّ أعطِ الذهب غرماءک و اصرف الخاتم فی نفقتک فأخذ الأعرابیّ المال و قال: اللّه أعلم حیث یجعل رسالته. (البحار، ج 44/196 المجالس ص 18).

چیست؟» اعرابی گفت: باید صاعقه و عذابی از آسمان بیاید و او را بسوزاند؛ چرا که او سزاوار چنین عذابی است!

پس امام علیه السلام خندیدند و کیسه ای که هزار دینار در آن بود با انگشتری که قیمت آن دویست درهم بود به او دادند و فرمودند: ای اعرابی! این هزار دینار را صرف بدهکاری خود بکن و این انگشتر را نیز صرف مخارج خود نما.»

اعرابی آن مال را گرفت و گفت: خدا بهتر می داند که رسالت و امامت را کجا قرار دهد.

(1)در همان کتاب می گوید: عبدالرحمان سلمی سوره حمد را به بعضی از فرزندان خردسال آن حضرت تعلیم نمود و چون او بر پدر خود خواند امام علیه السلام هزار دینار و هزارحلّه به او انعام نمود و دهان او را پر از درّ کرد و چون بعضی به آن حضرت در این باب خرده گرفتند، امام علیه السلام فرمود: «این انعام کجا می تواند به جای تعلیم او باشد؟» و سپس اشعار ذیل را قرائت فرمود.

(2)در همان کتاب، از انس بن مالک نقل شده که گوید: من خدمت امام حسین علیه السلام بودم که کنیزی شاخه گلی برای آن حضرت هدیه آورد. پس امام حسین علیه السلام گل را از او گرفت و فرمود: «تو را در راه خدا آزاد نمودم.» انس گوید: به آن حضرت گفتم: برای یک شاخه گل او را آزاد فرمودید؟!

امام علیه السلام فرمود: «خداوند این چنین ما را تربیت نموده و در قرآن فرموده است

ص :64


1- (1)و فیه: علّم عبدالرحمن السلمی بعض ولد الحسین علیه السلام سورة الفاتحة فلمّا قرأها الصبیّ علی ابیه الحسین علیه السلام اعطی ذلک المعلّم الف دینار و الف حُلّة و حشا فاه درّا فقیل له فی ذلک فقال: و این یقع هذا من اعطائه یعنی تعلیمه للسورة و انشد الحسین علیه السلام یقول: إذا جادت الدنیا علیک فجدبها علی النّاس طرّا قبل ان تتفلّت فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت و لا البخل یبقیها إذا ما تولّت(البحار، ج 44/191 المجالس ص 19).
2- (2)و فیه: وقال أنس: کنت عندالحسین علیه السلام فدخلت علیه جاریة فحیّته بطاقة ریحان فقال لها: انت حرّة لوجه اللّه تعالی قال انس: فقلت: تجیئک بطاقة ریحان لاخطر لها فتعتقها؟ قال: کذا ادّبنا اللّه قال اللّه تعالی: «و اذا حیّیتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها او ردّوها» و کان احسن منها عتقها. (البحار، ج 43/343 المجالس ص 19) و قال علیه السلام : صاحب الحاجة لم یکرم وجهه عن سؤالک، فأکرم نفسک عن ردّه (البحار، ج 44/196).

که چون هدیه ای به شما داده شود شما باید به بهتر از آن یا همانند آن را پاسخ دهید و به هدیه کننده احسان کنید، و بهتر از هدیه این کنیز این است که او را آزاد کنم.»

در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «کسی که حاجت خود را نزد شما آورد دادن حاجت او اکرام به او محسوب نمی شود بلکه شما باید کرامت خود را حفظ کنید و او را رد ننمایید.»

(1)[ظاهرا مقصود آن حضرت این است که احسان شما در مقابل سؤال اوست که آبروی خود را به شما فروخته است پس شما اگر چیزی به او دادید در حقیقت آبرو و شخصیت خود را حفظ کرده اید که او را رد ننموده اید].

سپس می گوید: از کرامت های بزرگ و سخاوت عجیب آن حضرت این است که چون در مسیر کربلا حرّبن یزید ریاحی را با هزار نفر- که همه آنان در صحرای گرم از تشنگی سوخته بودند - ملاقات نمود اصحاب خود را امر نمود که به همه آنها آب بدهند و از شب قبل به اصحاب خود فرموده بود که آب فراوان بردارند، بلکه فرمود تا به حیوانات آنان نیز آب دادند و پاداش اهل کوفه به آن حضرت این بود که عمرسعد ملعون، روز هفتم محرم، عمروبن حجاج را با پانصد نفر بر فرات گماشت تا آب را از آن حضرت و اهل بیت و اصحاب او منع کنند!!

درخواست اعرابی از امام حسین علیه السلام در مجلس معاویه

ص :65


1- (1)قال: و من کرمه العظیم و سخائه العجیب علیه السلام انّه لمّا التقی مع الحرّبن یزید و کان مع الحرّزهاء الف فارس و کان الحسین علیه السلام فی سحر ذلک الیوم امر فتیانه ان یستقوا من الماء و یکثروا ففعلوا و وقف الحرّ و خیله مقابل الحسین فی حرّ الظهیرة فقال الحسین علیه السلام لفتیانه اسقوا القوم وارووهم من الماء وارشفوا الخیل ترشیفا. ای اسقوها قلیلا واقبلوا یملأون القصاع و الطساس من الماء ثمّ یدنونها من الفرس فاذا عبّ فیها ثلاثا او اربعا او خمسا عزلت عنه و سقوا آخر حتّی سقوها عن آخرها. اتدرون ما کان جزاء الحسین علیه السلام من الاعداء علی سقیه إیّاهم الماء مع خیولهم فی تلک الارض القفراء؟ نعم کان جزاؤه منهم ان حالوا بینه و بین ماء الفرات؟! و بعث عمربن سعد عمروبن الحجّاج فی خمسمأة فارس فنزلوا علی الشریعة و حالوا بین الحسین و اصحابه و بین الماء. (و قال المفید علیه الرحمة) و کان ذلک قبل قتل الحسین علیه السلام بثلاثة ایّام! منعوه شرب الماء لاشربوا غدا من کفّ والده البطین الأنزع(المجالس السنیّة، ص 20)

(1)صاحب کتاب مجالس السنیه از مناقب ابن شهرآشوب نقل نموده است که امام حسین علیه السلام وارد مجلس معاویه شد در حالی که شخصی از اعراب بادیه نشین نزد او بود و خواسته خود را مطرح می نمود. پس معاویه به امام حسین علیه السلام مشغول شد و از اعرابی بازماند.

در این هنگام اعرابی از یکی از حاضران سؤال کرد: این شخص کیست؟ گفتند: او حسین بن علی علیهما السلام است. اعرابی روبه امام حسین علیه السلام نمود و گفت: ای فرزند دختر رسول اللّه صلی الله علیه و آله ! از شما خواهش می کنم که در مورد حاجت من با معاویه صحبت بفرمایید. امام حسین علیه السلام از معاویه خواستند [که حاجت او را برآورد] و او حاجت اعرابی را برآورد.

سپس اعرابی اشعاری خواند و گفت: من نزد معاویه رفتم و او حاجتم را برآورده نکرد. تا این که فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و فاطمه علیها السلام _ که معدن کرم و جود و پاکی و طهارت است _ او را واداشت که حاجت من را ادا کند. سپس گفت: ای معاویه! نسبت بنی هاشم به شما بنی امیّه همانند نسبت بهار به فصول دیگر است و بنی هاشم بر شما فضیلت دارند.

(2)معاویه گفت: ای اعرابی! من به تو احسان نمودم و تو امام حسین علیه السلام را

ص :66


1- (1)قضاءه علیه السلام حاجة الأعرابی فی مجلس معاویة ذکر ابن شهر آشوب فی المناقب ج 5/235 قال دخل الحسین علیه السلام علی معاویة و عنده اعرابیّ یسأله حاجة فامسک و تشاغل بالحسین علیه السلام فقال الأعرابیّ لبعض من حضر من هذا الذی دخل قالوا: الحسین بن علیّ علیهما السلام فقال الاعرابی للحسین علیه السلام أسألک یا بن بنت رسول اللّه لمّا کلّمته فی حاجتی فکلّمه الحسین فی ذلک فقضی حاجته فقال الاعرابی: أتیت العبشمیّ فلم یجد لی الی ان هزّه ابن الرسول هو ابن المصطفی کرما وجودا من بطن المطهّرة البتول و انّ لهاشم فضلا علیکم کما فضّل الربیع علی المحول فقال معاویة یا اعرابی اعطیک و تمدحه؟! فقال الاعرابی: یا معاویة أعطیتنی من حقّه و قضیت حاجتی بقوله! و لمّا اخرج مروان الفرزدق من المدینة اتی الفرزدق الحسین علیه السلام فاعطاه الحسین علیه السلام اربعمائة دینار فقیل له انّه شاعر فاسق فقال علیه السلام انّ خیر مالک ما وقیت به عرضک. (المصدر ص 221)
2- (2)و قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی العباس بن مرداس: اقطعوا لسانه عنّی. (المصدر ص 22) و اعظم جودٍ صدر منه علیه السلام جوده بنفسه فی سبیل اللّه و تسلیمه ایّاها للقتل قال الشاعر: یجود بالنفس ان ضنّ الجبان بها و الجود بالنفس اقصی غایة الجود

می ستایی؟! اعرابی گفت: ای معاویه! تو از حق او [و مالی که متعلق به اوست] و بعد از سفارش او حاجت من را انجام دادی [و در حقیقت از خود چیزی به من ندادی].

در همان کتاب نقل شده که هنگامی که مروان ملعون، فرزدق شاعر را از مدینه اخراج نمود فرزدق نزد امام حسین علیه السلام آمد و آن بزرگوار چهارصد دینار به او داد. گفته شد: او شاعر فاسقی است! امام علیه السلام فرمود: «بهترین مال های شما آن مالی است که با آن آبروی خود را حفظ کنید.» سپس فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد عبّاس بن مرداس [که حرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله را حفظ نمی کرد] فرمود: «شرّ زبان او را از من برطرف کنید» [یعنی چیزی به او بدهید که بدزبانی نکند].»

(1)مرحوم علاّمه سیّد محسن امین رحمه الله در پایان این بحث می گوید: بزرگ ترین سخاوت وجود امام حسین علیه السلام این بود که جان عزیز خود را در راه خداوند عطا نمود، او جان خود و اهل بیت و عیال و فرزندان [و اصحاب] خود را فدای دین و حمایت از شریعت جدّ خود سیّد المرسلین صلی الله علیه و آله نمود و اگر شهادت امام حسین علیه السلام نبود اثری از دین خدا باقی نمی ماند و کفر و الحاد یزید [و معاویه و هواداران آنان [برای همه مردم آشکار نمی شد.

مؤلّف گوید: احسانی که امام حسین علیه السلام با دادن جان خود و عزیزان و اصحاب به اسلام و مسلمین نمود و به وسیله آن دین خدا را در فضای تاریکی که بنی امیّه فراهم ساخته و مردم را به دشمنی با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله واداشته بودند حفظ نمود و محکومیت بنی امیّه و حکام غاصب دیگر را بر ملا نمود بر هیچ عاقل و منصفی پوشیده نیست.

هنگامی که آن حضرت شرایط زمان خود را به گونه ای یافت که جز با شهادت نمی شود از دین خدا حمایت نمود، فرمود: «ان کان دین محمدٍ صلی الله علیه و آله لم یستقم الاّ بقتلی فیا سیوف خذینی»؛ یعنی اگر دین جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله جز با شهادت و کشته

ص :67


1- (1)فالحسین علیه السلام قد جاد بنفسه و اهل بیته و عیاله و اطفاله فی سبیل اللّه فداءً للدین و محاماة عن شریعة جدّه سیّد المرسلین صلی الله علیه و آله حتّی اصبحوا ما بین قتیل و اسیر و لولا قتل الحسین علیه السلام ما بقی لهذا الدین من اثر و لولاه ما ظهر للخاصّ و العام کفر یزید و إلحاده.

شدن من برقرار نمی ماند، ای شمشیرها مرا در برگیرید.

شجاعت امام حسین علیه السلام

(1)شجاعت امام حسین علیه السلام ، همانند پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام ، به قدری شگفت انگیز بود که در میان مردم دنیا زبانزد و در بین شجاعان مشهور بود. او با لب تشنه اهل کوفه را در کربلا به مبارزه طلبید و هر که در مقابل او می آمد کشته می شد، به گونه ای که لشکر سی هزار نفری کوفه فرار کردند و ناچار شدند از همه طرف به او حمله کنند. شمر ملعون سواره ها را پشت سر پیاده ها قرار داد. و به تیراندازها دستور داد تا آن حضرت را تیرباران نمایند و آنان چنین کردند، به گونه ای که بدن او را همانند خارپشت پر از تیر کردند.

(2)و چون بین او و خیام حرم او فاصله شدند، فرمود: «وای بر شما، ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از قیامت و معاد نمی ترسید در دنیای خود آزاد مرد باشید و اگر عرب هستید به غیرت عربی خود باز گردید [و تا من زنده هستم به طرف خیام حرم من نروید!] شمر ملعون صدا زد: چه می گویی، ای فرزند فاطمه؟ امام علیه السلام فرمود: «من می گویم: شما با من جنگ دارید و من با شما جنگ می کنم و زن ها نباید مورد حمله قرار گیرند؛ پس تا من زنده هستم افراد جاهل و سرکش خود را از اهل حرم من دور کنید!»

ص :68


1- (1)شجاعة الحسین علیه السلام أمّا شجاعته علیه السلام فهی التی ضُربت بها الأمثال و سارت بها الرکبان و أنست شجاعة جمیع الشجعان (و هو) الذی دعا النّاس الی البراز فی یوم کربلا فلم یزل یقتل کلّ من برز الیه حتّی قتل مقتلةً عظیمة و هو الذی کان یحمل علی الاعداء و قد تکمّلوا ثلاثین ألفا فینهزمون بین یدیه کأنّهمُ الجراد المنتشر فلمّا رأی شمر ذلک استدعی الفرسان فصاروا فی ظهور الرجّالة و أمر الرماة ان یرموه فرشقوه بالسهام حتّی صار کالقنفذ فحجم عنهم، و حالوا بینه و بین رحله.
2- (2)فقال: ویلکم یا شیعة آل ابی سفیان: إن لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیا کم هذه و ارجعوا إلی احسابکم ان کنتم عربا کما تزعمون، فناداه شمر: ما تقول یا ابن فاطمة؟ قال: اقول: انا الذی اقاتلکم و تقاتلوننی و النساء لیس علیهنّ جُناح، فامنعوا عتاتکم و جهُّالکم و طغاتکم من التعرّض لحرمی ما دُمت حیّا، قال شمر لک ذلک، ثمّ صاح: إلیکم عن حرم الرجل و اقصدوه بنفسه فلعمری لهو کفو کریم. (المجالس السنیّة ص 15/ مثیرالأحزان ص 55).

شمر گفت: باکی نیست؛ و به لشکر خود گفت: از حرم او دور شوید و به طرف او بروید!

کرم و بزرگواری امام حسین علیه السلام

(1)مرحوم علاّمه سیّد محسن امین، در کتاب مجالس السنیة، ص 23، از حسن بصری نقل نموده است که روزی امام حسین علیه السلام همراه اصحاب خود به بوستان و باغ خویش رفت. در آن باغ غلامی به نام «صافی» داشت هنگامی که حضرت وارد باغ شد، غلامش نشسته و مشغول خوردن نان بود. امام علیه السلام کنار درخت خرمایی نشست. به طوری که غلام او را نمی دید. امام علیه السلام مشاهده کرد که غلام یک لقمه به سگ می دهد و یک لقمه خود می خورد و چون از خوردن نان فارغ شد گفت: «الحمداللّه ربّ العالمین»، خدایا مرا ببخش و مولای مرا نیز ببخش؛ همان گونه که برکت و رحمت خود را به پدر و مادر او عطا فرمودی، برحمتک یا ارحم الراحمین.»

(2)پس امام حسین علیه السلام برخاست و غلام را صدا زد. غلام از جا پرید و گفت: ای مولای من و مولای همه مومنین تا قیامت! مرا ببخش! من شما را ندیدم. امام علیه السلام به او فرمود: «ای غلام! مرا حلال کن که بدون اجازه تو وارد باغ تو شدم.» غلام گفت: این احسان و کرم و آقایی شماست که چنین می فرمایید.

ص :69


1- (1)کرمه و جلالته علیه السلام و ممّا جاء فی کرم الحسین علیه السلام عن الحسن البصری: انّ الحسین علیه السلام ذهب ذات یوم مع اصحابه الی بستانه و کان فی ذلک البستان غلام للحسین علیه السلام اسمه صافی فلّما قرب من البستان رأی الغلام قاعدا یأکل الخبز، فجلس الحسین علیه السلام عند بعض النخل بحیث لایراه الغلام فنظر الیه الحسین علیه السلام و هو یرفع الرغیف فیرمی نصفه الی الکلب و یأکل نصفه، فتعجّب الحسین علیه السلام من فعل الغلام فلمّا فرغ من الأکل، قال: الحمدلله ربّ العالمین اللّهمّ اغفرلی و اغفر لسیّدی کما بارکت لأبویه برحمتک یا أرحم الراحمین. فقام الحسین علیه السلام و قال: یا صافی، فقام الغلام فزعا و قال: یا سیّدی و سیّد المؤمنین الی یوم القیامة، إنیّ ما رأیتک فاعف عنیّ فقال الحسین علیه السلام : اجعلنی فی حلّ یا صافی لأنیّ دخلت بستانک بغیر إذنک، فقال صافی بفضلک یا سیّدی و کرمک و سؤددک تقول هذا.
2- (2)فقال الحسین علیه السلام إنیّ رأیتک ترمی نصف الرغیف إلی الکلب و تأکل نصفه، فما معنی ذلک؟ فقال الغلام: إنّ هذا الکلب نظر إلیّ و أنا آکل فاستحییت منه و هو کلبک یحرس بستانک و انا عبدک نأکل رزقک معا، فبکی الحسین علیه السلام و قال: إن کان کذلک فأنت عتیق للّه تعالی و وهبت لک ألفی دینار.

امام علیه السلام به او فرمود: «من دیدم یک لقمه نان می خوری و لقمه دیگر را به سگ می دهی، این برای چیست؟» غلام گفت: این سگ در وقت غذاخوردن به من نگاه می کرد و من حیا کردم که به او غذا ندهم؛ چون او سگ شماست و از بوستان شما حراست می کند و من نیز غلام شما هستم و پیش خود گفتم که من و این سگ باید در مال شما شریک باشیم لذا لقمه ای به او می دادم و لقمه ای را خود می خوردم.

(1)پس امام علیه السلام گریان شد و فرمود: «در این صورت من تو را آزاد نمودم و دو هزار دینار نیز به تو بخشیدم.» غلام گفت: حال که مرا آزاد فرمودید می خواهم همچنان باغبان شما باشم. امام علیه السلام فرمود: «عمل شخص کریم باید گفته او را تایید کند. مگر به تو نگفتم که من که بدون اجازه وارد باغ تو شدم مرا را حلال کن؟» سپس فرمود: من گفته خود را تصدیق نمودم و باغ را با آنچه در آن است به تو بخشیدم. اکنون اصحاب و یاران من که با من نزد تو می آییم میهمان تو هستیم و تو اصحاب مرا به خاطر من اکرام کن، خداوند در قیامت تو را اکرام کند و برای حسن خلق و ادب تو نسبت به من، تو را برکت دهد.»

غلام گفت: اگر شما باغ را به من بخشیدید من نیز آن را وقف اصحاب و شیعیان شما نمودم.

خطبه های امام حسین علیه السلام در پند و اندرز

(2)امام حسین علیه السلام در یکی از خطبه های خود از باب پند و اندرز و نصیحت و

ص :70


1- (1)فقال الغلام: إن أعتقتنی فأنا ارید القیام ببستانک، فقال الحسین علیه السلام : إنّ الکریم ینبغی له ان یصدّق قوله بالفعل، أو ما قلت لک اجعلنی فی حلّ فقد دخلت بستانک بغیر اذنک فصدّقت قولی و وهبت البستان و ما فیه لک، فاجعل اصحابی الذین جاؤوا معی أضیافا و أکرمهم من اجلی اکرمک اللّه تعالی یوم القیامة و بارک لک فی حسن خلقک و أدبک، فقال الغلام إن وهبتنی بستانک فانیّ قد سبّلته لأصحابک و شیعتک. (ای وقفته لأصحابک و شیعتک) المجالس السنیّة ص 23/ مستدرک الوسائل ج 7/192).
2- (2)خطبه علیه السلام فی النصایح خطب الحسین علیه السلام فقال: ایّها النّاس نافسوا فی المکارم، و سارعوا فی المغانم، و لا تحتسبوا بمعروف لم تعجلوه، و اکسبوا الحمدبالنجح، و لا تکسبوا بالمطلّ ذمّا، فمهما یکن لأحد عند احد صنیعة له رأی انّه لا یقوم بشکرها فاللّه له بمکافاته فانّه اجزل عطاءً و اعظم اجرا.

خیرخواهی برای مسلمین و بیان ارزش های اسلامی می فرماید: «ای مردم، در کسب ارزش ها و مکارم اخلاق بکوشید و از یکدیگر پیشی بگیرید و ادعای ارزشی را که هنوز به دست نیاورده اید نکنید و با رسیدن به ارزش ها به خود ارزش بدهید و خود را با سستی در کار مبتلا به نکوهش نگردانید و بدانید اگر کسی خدمت و احسانی به دیگری کرد و او پاداش مناسب او را نداد و از او تشکر ننمود خداوند پاداش او را خواهد داد و البته پاداش خداوند و عطای او بزرگ تر و فراوان تر خواهد بود.

(1)مردم! بدانید که نیازها و حوایج مردم که به طرف شما می آید، در حقیقت، نعمت های خداوند است که به طرف شما آمده، مبادا از نعمت های او ملالت پیدا کنید که مبدل به نقمت و گرفتاری شما خواهد شد و بدانید که عمل خیرصاحب خود را آبرو می دهد و پاداش خود را نیز در نزد خداوند خواهد داشت. اگر شما عمل خیر را به صورت مجسّم مشاهده کنید هر آینه چیز زیبایی را که چشم همه از آن روشن می شود خواهید دید و اگر عمل زشت و ناپسندی را به طور مجسم ببینید چیز زشت و مورد تنفری را خواهید دید که دل ها از آن متنفر است و چشم ها از دیدن آن بسته می شود.

(2)ای مردم! هر کس اهل احسان و بخشش باشد آقا و بزرگوار می گردد و هر کس اهل بخل باشد پست و ناچیز خواهد شد، و با سخاوت ترین مردم کسی است که به افراد غیر امیدوار احسان کند و با گذشت ترین مردم کسی است که در حال

ص :71


1- (1)و اعلموا انّ حوائج النّاس الیکم من نعم اللّه علیکم فلا تملّوا النعم فتحوّر نقما، و اعلموا انّ المعروف مکسب حمدا و معقّب اجرا فلو رأیتم المعروف رجلاً رأیتموه حسنا جمیلاً یسرّ الناظرین ولو رأیتم اللؤم رأیتموه سمجا مشوّها تنفر منه القلوب و تغضّ دونه الابصار. ایّها النّاس من جادساد، و من بخل رذل و إنّ أجود النّاس من اعطی من لا یرجوه و إنّ أعفی النّاس من عفا عن قدرةٍ، و إنّ اوصل النّاس من وصل من قطعه، و الاصول علی مغارسها بفروعها تسمو فمن تعجّل لأخیه خیرا وجده إذا قدم علیه غدا.
2- (2)و من اراد اللّه تبارک و تعالی بالصنیعة الی اخیه کافأه اللّه بها فی وقت حاجته و صرف عنه من بلاء الدنیا ما هو أکثر منه، و من نفّس کربة مؤمن فرّج اللّه عنه کرب الدنیا و الآخرة، و من أحسن احسن اللّه الیه و اللّه یحبّ المحسنین. (المجالس السنیّة، ص 24/ البحار، ج 78/121).

توانایی گذشت کند و انتقام نگیرد و خیرخواه ترین مردم به خویشان خود کسی است که با قطع رحم کنندگان بیامیزد و به آنان احسان نماید و بدانید که درخت روی ریشه سبز می شود و می روید و هر کس هرچه کاشته برمی دارد پس کسی که در این دنیا به برادر خود احسانی نموده باشد فردای قیامت به نتیجه آن خواهد رسید و هر کس برای خدا به برادر خود احسان کرده باشد خداوند در وقت خود به او جزای خیر خواهد داد و بلاهای دنیا را بیش از آن از او دور خواهد نمود و هر کس اندوه و مصیبتی را از دل مؤمنی برطرف کند خداوند اندوه ها و مصیبت های دنیا و آخرت را از او برطرف خواهد نمود و هر کس اهل احسان و خیر باشد خداوند به او احسان خواهد نمود و البته او محسنین و نیکوکاران را دوست می دارد.»

(1)در خطبه دیگری فرمود: «حلم و بردباری زینت مؤمن و وفا مروّت اوست و احسان نعمت خدا بر اوست و تکبر بی مقداری، و عجله سفاهت، و سفاهت ناتوانی و غلو و زیاده روی سقوط، و همنشینی با افراد پست موجب شرّ، و بااهل فسق موجب بدگمانی به او خواهد بود.»

(2)مرحوم علاّمه سیّد محسن امین پس از نقل این جملات می گوید: امام حسین علیه السلام معدن فصاحت و بلاغت است و آن را از جدّ خود که فرمود: «من فصیح ترین مردم هستم!» ارث برده و از پدر خود که آموزگار فصاحت و بلاغت بوده آموخته است.

او در کربلا مقابل صفوف دشمن در مقابل لشکر سی هزارنفری عمر سعد سخنانی را ایراد نمود که هیچ گوینده و متکلمی در چنین شرایط چنین سخنانی نگفته و نخواهد گفت.

ص :72


1- (1)و خطب علیه السلام ایضا فقال: إنّ الحلم زینة، و الوفاء مروءة، و الصلة نعمة، و الاستکبار صلف، و العجلة سفه، و السفه ضعف، و الغلوّ ورطة، و مخالطة اهل الدناءة شرّ، و مجالسة اهل الفسق ریبة. (المجالس السنیّة ص 25/ البحار ج 78/122). ثمّ قال: و الحسین علیه السلام معدن الفصاحة و البلاغة ورث ذلک عن جدّه رسول اللّه صلی الله علیه و آله افصح من نطق بالضاد و عن ابیه امیرالمؤمنین علیه السلام الذی علّم النّاس الفصاحة و الخطب و لقد خطب فی الاعداء یوم کربلاء حین وقف بازائهم و جعل ینظر الی صفوفهم کأنّهم السیل وقال ما لا یحصی کثرة فلم یسمع متکلم قطّ قبله و لا بعده أبلغ فی منطق منه:
2- (2)له من علیّ فی الحروب شجاعةٌ و من أحمدَ عند الخطابة قیل

بخشی از سخنان آن حضرت چنین است:

«حمد و ستایش خدایی راست که دنیا را آفرید و آن را خانه فانی و زوال قرار داد؛ خانه ای که هرگز بقا و ثبات ندارد، مغرور کسی است که فریب آن را بخورد و شقی کسی است که دنیا او را به فتنه اندازد.

(1)ای مردم! دنیا شما را فریب ندهد. او امید کسی را که به او امید بندد قطع و کسی را که به او طمع کند ناامید و محروم خواهد نمود. ای مردم! من می بینم که شما با عمل خود خدا را به خشم آورده اید او نظر رحمت خود را از شما قطع نموده و عذاب و کیفر خود را بر شما وارد ساخته و رحمت خود را از شما دور گردانده است.

البته، چه خوب خدایی است پروردگار ما و چه بد بندگانی هستید شما مردم کوفه که اطاعت خدا را پذیرفته و اقرار نمودید و به پیامبر او حضرت محمّد صلی الله علیه و آله ایمان آوردید و سپس با ذریّه و عترت او به جنگ برخاستید و ایستاده اید که آن ها را به شهادت برسانید، شیطان بر دل های شما مسلط شده و شما را از یاد خدای بزرگ غافل نموده است.»

(2)در این هنگام عمرسعد ملعون به لشکر خود خطاب نمود: و گفت: وای برشما، پاسخ او را بدهید، او فرزند علی علیه السلام است اگر تمام روز هم مقابل شما بایستد از سخن گفتن ناتوان نمی شود. پس شمر ملعون جلو آمد و گفت: سخن شما

ص :73


1- (1)فکان ممّا قال علیه السلام : الحمدللّه الذی خلق الدنیا فجعلها دار فناء و زوال، متصرّفة بأهلها حالاً بعد حال فالمغرور من غرّته و الشقیّ من فتنته فلا تغرّنکم هذه الدنیا فانّها تقطع رجاء من رکن الیها و تخیب طمع من طمع فیها و أراکم قد اجتمعتم علی امرٍ قد اسخطتم اللّه فیه علیکم و أعرض بوجهه الکریم عنکم و أحلّ بکم نقمته، و جنبّکم رحمته، فنعم الربّ ربّنا و بئس العبید انتم اقررتم بالطاعة و آمنتم بالرسول محمّد صلی الله علیه و آله . ثمّ انّکم زحفتم علی ذریّته و عترته تریدون قتلهم، لقد استحوذ علیکم الشیطان فأنساکم ذکراللّه العظیم. فقال: ابن سعد: ویلکم کلّموه فانّه ابن ابیه ولو وقف فیکم هکذا یوما جدیدا لما انقطع و لما حصر فتقّدم شمر فقال یا حسین ما هذا الذی تقول أفهمنا حتّی نفهم.
2- (2)فقال: اقول: اتّقوا اللّه ربّکم و لا تقتلونی فانّه لایحلّ لکم قتلی و انتهاک حرمتی فانّی ابن بنت نبیّکم وجدّتی خدیجة زوجة نبیّکم ولعلّه قد بلغکم قول نبیّکم: الحسن و الحسین سیّدا شباب اهل الجنّة.

چیست؟ روشن بگویید تا ما بفهمیم.

امام علیه السلام فرمود: «من می گویم: از خدای خود بترسید و بدانید کشتن و هتک حرمت من برای شما روا نیست. من فرزند دختر پیامبر شمایم و جده من خدیجه همسر پیامبر شماست و شاید سخن پیامبر صلی الله علیه و آله به گوش شما رسیده باشد که فرمود: «حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشت هستند.»

(1)پس قیس بن اشعث گفت: ما نمی دانیم شما چه می گویید لکن صلاح این است که تسلیم حکم عموزادگان خود شوی؛ چرا که آن ها هرگز خلاف خواسته شما عمل نخواهند نمود. امام علیه السلام فرمود: «نه، به خدا سوگند، هرگز دست ذلّت به شما نخواهم داد و مانند غلامان تسلیم شما نخواهم گشت.»

ص :74


1- (1)فقال له قیس بن الاشعث: ما ندری ما تقول ولکن انزل علی حکم بنی عمّک فانّهم لن یروک إلاّ ما تحبّ فقال له الحسین علیه السلام لا واللّه لا أعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا أقرّ إقرار العبید. (المجالس السنیّة، ص 25 البحار، ج 45/7).

تواضع و اخلاق امام حسین علیه السلام

(1)مرحوم علامه سیّد محسن امین در کتاب مجالس السنیه می گوید: در باره تواضع و بزرگواری و اخلاق شریفه امام حسین علیه السلام آمده است که روزی به فقرا برخورد نمود و دید که آن ها گرد هم نشسته اند و عبای خود را پهن کرده و پاره هایی از نان روی آن ریخته و مشغول خوردن آن ها هستند، پس به آن حضرت گفتند: یابن رسول اللّه، بیایید و با ما غذا بخورید.

امام علیه السلام اجابت فرمود و کنار آنان نشست و از غذای آنان تناول کرد و این آیه را تلاوت نمود: «انّ اللّه لا یحبّ المتکبّرین»؛ یعنی خداوند متکبران رادوست نمی دارد. سپس به آن ها فرمود: «من دعوت شما را اجابت نمودم، شما هم باید دعوت مرا اجابت کنید» و چون آن ها وارد منزل امام علیه السلام شدند امام علیه السلام به کنیز خود فرمود: «هرچه ذخیره کرده ای برای آنان آماده کن.»

(2)همچنین روایت شده است که غلام آن حضرت خطایی کرده بود و امام علیه السلام دستور داده بودند تا او را مجازات کنند. غلام چون دریافت که باید مجازات بشود گفت: «و الکاظمین الغیظ»؛ یعنی بندگان صالح خدا خشم خود را فرو می برند امام علیه السلام فرمود: «او را رها کنید.» غلام گفت: «و العافین عن النّاس»؛ یعنی بندگان صالح خدا اهل عفو و گذشت هستند. امام علیه السلام فرمود: «تو رابخشیدم.» غلام گفت:

«و اللّه یحبّ المحسنین»؛ یعنی خدا بندگان نیکوکار را دوست دارد. امام علیه السلام فرمود: «تو را در راه خدا آزاد نمودم و حقوق تو رانیز دوبرابر قرار دادم.

عبادت امام حسین علیه السلام

(3)از جمله روایاتی که در باره عبادت امام حسین علیه السلام آمده این است که آن

ص :75


1- (1)تواضعه و اخلاقه و عبادته علیه السلام و ممّا جاء فی تواضع الحسین علیه السلام و کرم أخلاقه انّه علیه السلام مرّ بمساکین قد بسطوا کساء لهم و القوا علیه کسرا فقالوا له: هلمّ یا ابن رسول اللّه فجلس واکل معهم، ثمّ تلا «انّ اللّه لا یحبّ المتکبّرین» ثمّ قال قد اجبتکم فاجیبونی قالوا: نعم یابن رسول اللّه، فقاموا معه حتّی أتوا منزله فقال لجاریته: اخرجی ما کنت تدّخرین.
2- (2)و جنی غلام له جنایة توجب العقاب فامر به ان یضرب، فقال: یا مولای! «والکاظمین الغیظ» فقال علیه السلام : خلّوا عنه، فقال: یا مولای «و العافین عن النّاس» فقال: قد عفوت عنک، فقال: یا مولای! «و اللّه یحبّ المحسنین» فقال علیه السلام : انت حرّ لوجه اللّه تعالی و لک ضعف ما کنت اعطیک. (المجالس ص 21، البحار ج 44/189). عبادته علیه السلام و ممّا جاء فی عبادة الحسین علیه السلام انّه حجّ خمسا و عشرین حجّة ما شیا و انّ النجائب لتقاد معه، و قیل له یوما: ما اعظم خوفک من ربّک؟! فقال: لا یأمن من یوم القیامة الاّ من خاف اللّه فی الدنیا. و کان اذا توضّأ تغیّر لونه وارتعدت مفاصله. فقیل له فی ذلک فقال علیه السلام : حقّ لمن وقف بین یدی الملک الجبّار ان یصفرّ لونه و ترتعد مفاصله.
3- (3)و امّا إباؤه للضیم فقد ضربت به الامثال و نظمت فیه الاشعار قال الشاعر: و انّ الاولی بالطفّ من آل هاشم تآسوا فسنّوا للکرام التآسیا و قال بعضهم کأن ابیات ابی تمام فی محمّد بن حمید الطوسی ما قیلت الاّ فی الحسین علیه السلام : و قد کان فوت الموت سهلا فردّه الیه الحفاظ المر و الخلق الوعر و نفس تعاف الضیم حتّی کأنّما هو الکفر یوم الروع او دونه الکفر فاثبت فی مستنقع الموت رجله و قال لهامن دون اخمصک الحشر تردّی ثیاب الموت حمرا فما دجا لها اللیل الاّ و هی من سندس خضر و قیل له یوم الطفّ إنزل علی حکم بنی عمّک، فقال: لا واللّه لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقرّلکم اقرار العبید.

حضرت بیست و پنج سفر پیاده به حج رفت، در حالی که مرکب ها کنار او آماده بود. به آن حضرت گفته شد: شما چقدر زیاد از خدای خود می ترسید؟! امام در پاسخ فرمود: «در روز قیامت کسی از عذاب الهی ایمن نیست جز آن که در دنیا ملاحظه خدا را کرده و از عقوبت او هراسان باشد.»

عادت آن حضرت این بود که هنگام وضو گرفتن رنگ صورتش دگوگون می شد و مفاصل بدنش از ترس خداوند لرزان بود و چون علت آن را سؤال می نمودند می فرمود: «سزاوار است بر کسی که مقابل پادشاه جبّار [که بر همه چیز قادر و تواناست] می ایستد هراسان باشد و رنگ او زرد شود و بدن او بلرزد!»

امتناع آن حضرت از ستم و ستمگر ضرب المثل روزگار شده و شعرا در باره آن شعر سروده اند. در روز عاشورا به آن حضرت گفته شد: بر حکم پسرعموی خود گردن بنه تا سالم بمانی. امام در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند، من به شما دست ذلّت نمی دهم و همانند غلامان به بندگی شما اقرار نمی نمایم.»

(1)سپس با صدای بلند فرمود: «ای مردم! من از هر متکبری که ایمان به خدا و

ص :76


1- (1)ثمّ نادی یا عباداللّه «انّی عذت بربیّ و ربّکم من کلّ متکبرّ لا یؤمن بیوم الحساب» و قال علیه السلام موتٌ فی عزّ خیر من حیاةٍ فی ذلّ، و کان یحمل علی القوم یوم الطف و هو یقول الموت خیر من رکوب العار و العار اولی من دخول النار و اللّه من هذا و هذا جاری

روز حساب ندارد به خدا پناه می برم.

و فرمود: «مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلّت است.»

در روز عاشورا به لشکر عبیداللّه حمله می کرد و می فرمود:«مرگ با عزت بهتر از زندگی با ننگ و ذلّت است و البته ننگ و عار در دنیا بهتر از آتش دوزخ است.»

سخنان امام حسین علیه السلام با رییس خوارج

حسین علیه السلام گفت: پروردگاری را که می پرستی برای من تعریف کن. امام علیه السلام به او (1)(1)پس ابن ازرق گریه کرد و گفت: چه نیکوست سخن شما! امام علیه السلام فرمود: «شنیده ام که تو به من و پدر من و برادر من نسبت کفر می دهی!» ابن ازرق گفت: اکنون دانستم که شما خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله مرکز و معدن فهم حقایق اسلام و ستاره های روشن احکام خدا هستید.(2)ابن عساکر در تاریخ دمشق نقل کرده که نافع ازرق رییس خوارج به امام فرمود: «ای نافع! هرکس دین خود را با فکر و قیاس پایه گذاری کند همیشه در اشتباه

امام علیه السلام فرمود: «بگو بدانم آیا آن دیواری که حضرت خضر دوباره بنا نمود و

ص :77


1-
2- ماجری بینه علیه السلام و بین نافع بن الأزرق رئیس الخوارج روی ابن عساکر فی تاریخ دمشق انّ نافع بن الازرق (و هو من رؤساء الخوارج) قال للحسین علیه السلام : صف لی الهک الذی تعبد فقال: یا نافع من وضع دینه علی القیاس لم یزل الدهر فی الإلتباس مائلاً اذا کبا عن المنهاج ظاعنا بالاعوجاج ضالاّ عن السبیل قائلاً غیرالجمیل یا ابن الازرق أصف إلهی بما وصف به نفسه لا یدرکُ بالحواسّ و لایقاس بالناس قریب غیرملتصق و بعید غیر مستقصی یوحّد و لا یبعّض معروف بالآیات موصوف بالعلامات لا اله الاّ هوالکبیر المتعال.(77) خواهد بود و از طریق مستقیم دین خارج می گردد و در گمراهی و انحراف واقع می شود.» سپس فرمود: «ای پسر ازرق! من خدای خود را به آنچه او خود را به آن توصیف نموده تعریف می کنم. او با حواس ظاهری درک نمی شود و با مخلوق خود مقایسه نمی گردد. او به بندگان خود نزدیک است اما نه نزدیکی جسمانی و دور از آن ها است اما نه آن چنان که به آن ها احاطه نداشته باشد، و یگانه است، نه چنان که قابل تجزیه باشد. او با نشانه ها شناخته و با علامات توصیف می شود [آثار وجود و قدرت و حکمت و عظمت او عالم را پر کرده است]، او خدای بزرگ و پروردگاری است که جز او خدایی نیست.

در زیر آن گنجی برای آن دو یتیم نهفته شده بود، چه کسی آن گنج را برای آنان ذخیره کرده بود تا برای آنان بماند و از آن بهره ببرند؟» [آن کنج از مال دنیا نبود بلکه کلمات و اندرزهایی بود که برای آنان ذخیره شده بود]. ازرق گفت: پدر آنان چنین کرده بود که آنان بعدا از آن استفاده کنند.

امام علیه السلام فرمود: «آیا پدر آن دو یتیم افضل و خیرخواه تر بوده اند یا رسول خدا صلی الله علیه و آله ؟» ابن ازرق گفت: حقا همچنان که خداوند خبر داده شما خانواده اهل خصومت و جدال و استدلال هستید!

ماجراهای امام حسین علیه السلام با معاویه لعنه اللّه

(1)صاحب کتاب کشف الغمه می گوید: در سالی که معاویه حجربن عدی و یاران او را به قتل رسانیده بود به امام حسین علیه السلام برخورد نمود و گفت: آیا به شما خبر رسیده است که من با حجربن عدی و یاران او _ از شیعیان پدر شما _ چه کرده ام؟ امام علیه السلام فرمود: «خیر.» معاویه گفت: ما آنان را کشتیم و کفن کردیم و بر آن ها نماز خواندیم [و آنان را به خاک سپردیم].

ص :109


1- (1)ماجری بینه علیه السلام و بین معاویة علیه الهاویة روی صاحب کشف الغمّة ج 2/240 انّه لما قتل معویة حجر بن عدّی رحمه الله و اصحابه لقی فی ذلک العام الحسین علیه السلام فقال: یا ابا عبداللّه هل بلغک ما صنعت بحجر و اصحابه من شیعة ابیک قال: لا قال إنّا قتلناهم و کفنّاهم وصلّینا علیهم فضحک الحسین علیه السلام ثمّ قال: خصمک القوم یوم القیامة یا معاویة اما و اللّه لو ولیّنا مثلها من شیعتک ما کفنّاهم ولا صلیّنا علیهم.

(1)پس امام علیه السلام به او خندید و فرمود: معاویه بدان! که فردای قیامت آن ها دشمن تو خواهند بود [و از تو قصاص خواهند کرد].» سپس فرمود: «اگر ما این عمل را با پیروان و شیعیان تو می کردیم هرگز آن ها را کفن نمی نمودیم و نماز بر آن ها نمی خواندیم!»

(2)آن گاه فرمود: «ای معاویه! به من خبر رسیده که تو به پدر من توهین می کنی و بنی هاشم را بین مردم تحقیر می نمایی و آن ها را به زشتی نام می بری. به خدا سوگند، تیر تو خطا رفته و هدف را گم کرده ای و از روی عداوت و کینه و دشمنی چنین می کنی و از کسی که خیر تو را نمی خواهد و ایمان ندارد و از اول منافق بوده است [یعنی عمروبن عاص] پیروی می نمایی. هر چه می خواهی بکن! [حساب ما و تو در قیامت انجام خواهد شد].»

صاحب کتاب مجالس السنیه می گوید: جاسوس معاویه در مدینه به

ص :110


1- (1)و قد بلغنی وقوعک بأبی الحسن و قیامک به و اعتراضک بنی هاشم بالعیوب و آیم اللّه لقد او ترت غیر قوسک و رمیت غیر غرضک و تناولتها بالعداوة من مکان قریب و لقد اطعت امرأً ما قدم إیمانه ولا حدث نفاقه و ما نظر لک فانظر لنفسک اودع. (یرید عمر و بن العاص). (المجالس، ص 26)
2- (2)و کان لمعویة عین بالمدینة یکتب الیه بما یکون من امورالنّاس فکتب الیه: انّ الحسین بن علیّ اعتق جاریة له و تزوّجها، فکتب معاویة الی الحسین: من امیرالمؤمنین معاویة الی الحسین بن علیّ امّا بعد: فانّه بلغنی انّک تزوّجت جاریتک و ترکت اکفاءک من قریش ممّا تستنجبه للولد و تمجد به فی الصهر فلا لنفسک نظرت و لا لولدک انتقیت فکتب الیه الحسین علیه السلام .

معاویه خبر داد که حسین بن علی علیهما السلام کنیز خویش را آزاد نموده و سپس او را به عقد خود درآورده است. پس معاویه در نامه خود به امام حسین علیه السلام نوشت: از امیرالمؤمنین معاویه به حسین بن علی، امّا بعد: به من خبر داده شده که تو امثال خود را از قریش رها نموده و با کنیز خود ازدواج کرده ای و ملاحظه شخصیت و فرزندان آینده خود را نکرده ای!

(1)پس امام علیه السلام در پاسخ او نوشت: «امّا بعد: ای معاویه! نامه تو به من رسید و سرزنش تو را نسبت به خود که امثال خود را رها کرده و با کنیز خویش ازدواج نموده ام را دانستم، پس بدان که کسی از رسول خدا صلی الله علیه و آله در شرف و نسب بالاتر نبود [و آن حضرت نیز با چنین افرادی ازدواج نمود] البته این زن قبلاً ملک من بود و من برای خدا او را آزاد نمودم و سپس طبق سنت جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله با او ازدواج کردم.»

ص :111


1- (1)أما بعد فقد بلغنی کتابک و تعییرک إیّای بأنّی تزوّجت مولاتی و ترکت اکفائی من قریش فلیس فوق رسول اللّه منتهی فی شرف ولاغایة فی نسب و انّما کانت ملک یمینی خرجت عن یدی بأمر التمست فیه ثواب اللّه ثمّ ارتجعتها علی سنّة نبیّه صلی الله علیه و آله و قد رفع اللّه بالاسلام الخسیسة و وضع عنّابه النقیصة فلا لؤم علی امری ء مسلم إلاّ فی مأثم و إنّما اللؤم لؤم الجاهلیّة فلمّا قرأ معاویة کتابه نبذه الی یزید فقرأه و قال لشدّ ما فخر علیک الحسین قال: لا ولکنّها ألسنة بنی هاشم الحداد التی تفلق الصخر و تغرف من البحر. (المجالس ص 26 و رواه فی البحار، ج 46/165 عن علی بن الحسین علیهما السلام ) و لعلّه هوالصحیح.

(1)سپس فرمود: «خداوند به برکت اسلام عیوب جاهلیت را برطرف نمود [و ارزش را براساس تقوا و بندگی خداوند قرارداد] پس برای مسلمان هیچ چیزی جز گناه و نافرمانی خداوند عیب نیست و عیب این است که ما هنوز بر عادات زمان جاهلیت باقی باشیم.»

معاویه چون نامه امام حسین علیه السلام را خواند آن را به یزید داد تا او نیز بخواند و سپس به او گفت: امام حسین علیه السلام شدیدا به تو فخر نموده است! یزید گفت: البته این ربان برنده بنی هاشم است که کوه را می شکافد و آب دریا را برمی دارد!

ص :112


1- (1)و لم ینس یزید قول ابیه انّ لبنی هاشم السنة تفلق الصخر و تغرف من البحر و لذلک لمّا قال له زین العابدین علیه السلام بالشام اتأذن لی ان اصعد هذه الاعواد فاتکلّم بکلمات للّه فیهنّ رضا و لهؤلاء الجلساء فیهنّ اجر و ثواب ابی یزید علیه ذلک فقال النّاس یا امیرالمؤمنین إئذن له فلیصعد المنبر فلعلّنا نسمع منه شیئا فقال: انّه. ان صعد لم ینزل الاّ بفضیحتی و بفضییحة آل ابی سفیان فقیل له: و ما قدر ما یحسن هذا؟ فقال: انّه من اهل بیت زُقّوا العلم زقّا. فلم یزالوا به حتّی اذن له فصعد المنبر فحمداللّه و اثنی علیه ثمّ خطب خطبة ابکی فیها العیون و أوجل منها القلوب. و خشی یزید ان یکون فتنة فامرالمؤذّن فقطع علیه الکلام فلمّا قال المؤذّن: اللّه اکبراللّه اکبر قال علیّ علیه السلام : لا شی ء اکبر من اللّه فلمّا قال: اشهد ان لاّإله الاّ اللّه قال علی بن الحسین: شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی فلمّا قال المؤذّن: أشهد انّ محمّدا رسول اللّه اشار علیه السلام الی یزید فقال: محمّد هذا جدّی ام جدُک یا یزید فان زعمت انّه جدُّک فقد کذبت و کفرت و ان زعمت انّه جدّی فلم قتلت عترته. (البحار ج 45/128).

پاسخ امام حسین علیه السلام به نامه معاویه علیه الهاویه

(1)ابن قتیبه در کتاب «الامامة و السیاسة» و کشی در کتاب رجال خود نقل کرده اند که مروان حکم در زمانی که از طرف معاویه والی مدینه بود به او نوشت: به من خبر رسیده که عدّه ای از شخصیتهای عراق و حجاز با حسین بن علی علیهما السلام رفت آمد دارند واحتمال قیام او بر علیه تو منتفی نیست. از سویی من از عدّه ای که اطلاعات لازم را داشته اند به دست آوردم که او تصمیم خلافت بر مسلمانان را دارد.

پس معاویه در پاسخ او نوشت: از برخورد با حسین بن علی پرهیز کن و تا او متعرض تو نشده کاری با او نداشته باش.

(2)سپس معاویه به امام حسین علیه السلام نوشت: «از شما به من خبرهایی رسیده که

ص :113


1- (1)ما کتبه الحسین علیه السلام جوابا لمعاویة علیه الهاویة روی ابن قتیبة فی «الإمامة و السیاسة» و الکشی فی کتاب الرجال: انّ مروان بن الحکم کتب الی معویة و هو عامله علی المدینة: امّا بعد فقد ذکر لی انّ رجالاً من اهل العراق و وجوه اهل الحجاز یختلفون الی الحسین بن علیّ و انّه لا یؤمن و ثوبه و قد بحثت عن ذلک فبلغنی انّه یرید الخلافة فکتب الیه معویة إیّاک ان تعرض للحسین فی شی ء و اترک حسینا ما ترکک.
2- (2)و کتب معویة الی الحسین قد انتهت إلیّ امور عنک ان کانت حقّا فانّی ارغب بک عنها و لعمر اللّه انّ من اعطی اللّه عهده و میثاقه لجدیر بالوفاء و انّ احقّ النّاس بالوفاء من کان مثلک فی خطرک و شرفک و منزلتک التی انزلک اللّه بها و نفسک فاذکر و بعهد اللّه اوف فانّک متی تنکرنی انکرک و متی تکدنی اکدک فاتّق شقّ عصا هذه الأمّة و ان یردّهم اللّه علی یدیک فی فتنة و انظر لنفسک ولدینک ولأمّة محمّد و لا یستخفنّک السفهاء و الذین لایعلمون.

اگر حق باشد من شما را از چنین فکرهایی برحذر می دارم. به خدا سوگند، هرکس را که خداوند عهد و پیمانی به او سپرده شایسته است که به آن پایبند باشد و از [کسی[ چون شما که دارای مقام و منزلت بزرگی از ناحیه خداوند هستید انتظار بیشتری می رود [که به عهدنامه صلح و پیمانی که با من بسته اید عمل کنید]. شخصیت خود را حفظ کنید و به عهد خدا پایبند باشید؛ چرا که اگر شما حق مرا نادیده بگیرید من نیز حق شما را نادیده خواهم گرفت و اگر با من به مکر و خدعه برخیزید من نیز با شما چنین خواهم نمود. پس بترسید از این که وحدت جامعه دگرگون گردد و فتنه ای بر پا شود که شما مسؤل آن باشید پس مصلحت دین خود و امت جدّ خود رسول خدا صلی الله علیه و آله را در نظر بگیرید و تحت تأثیر سخنان افراد نادان و کسانی که مصالح مسلمین را نمی دانند واقع نشوید.»

(1)پس امام علیه السلام در پاسخ او نوشت: «نامه تو به من رسید. در آن نوشته بودی:

ص :114


1- (1)فکتب الیه الحسین علیه السلام : امّا بعد فقد بلغنی کتابک تذکر فیه انّه انتهت الیک عنّی امور انت لی عنها راغب و انا بغیرها عندک جدیر فانّ الحسنات لایهدی لها و لا یسدّد الیها إلاّ اللّه تعالی و امّا ما ذکرت انّه رقی الیک عنّی فانّه إنّما رقاه الیک المّلاقون المشّاؤون بالنمیم المفرّقون بین الجمع و کذب الغاوون ما اردت لک حربا و لا علیک خلافا و إنّی لأخشی اللّه فی ترک ذلک منک و من الاعذار فیه الیک و الی اولیائک القاسطین الملحدین حزب الظلمة و أولیاء الشیاطین. ألست القاتل حجر ابن عدیّ أخا کندة و اصحابه المصلیّن العابدین الذین کانوا ینکرون الظلم و یستفظعون البدع و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و لایخافون فی اللّه لومة لائم؟ ثمّ قتلتهم ظلما و عدوانا من بعد ما اعطیتهم الأیمان المغلظّة و المواثیق المؤکّدة لاتأخذهم بحدثٍ کان بینک و بینهم، جرأة علی اللّه و استخفافا بعهده،

«خبرهایی از شما به من رسیده و مرا خوش نیامده و شایسته شما نیز نمی باشد.» ای معاویه! بدان که توفیق اعمال نیک و راهیابی به آن ها تنها از ناحیه خدا می باشد.

و امّا این که نوشته ای «به من رسیده که شما قصد خلافت و امارت داری» بدان که این خبر را افراد متملق و سخن چین و کسانی که در مقام تفرقه بین مسلمانان هستند و گمراه و اهل دروغ می باشند به تو رسانده اند و من چنین اراده ای نکرده ام. البته من از خدای خود در هراس هستم که در شرایطی واقع شده ام که باید مبارزه با تو را رها کنم و از کسی همانند تو و هم گامان تو که اهل ظلم و الحاد و از ستمگران روزگار و پیروان شیاطین هستید صرف نظر نموده و با شما مخاصمه نکنم.

ای معاویه! تو همان ستمگری هستی که در همین روزها حجربن عدی و یاران او را که اهل نماز و عبادت و امر به معروف و نهی از منکر بودند و از بدعت های شما جلوگیری می کردند و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده ای هراس نداشتند با حیله و تزویر مظلومانه آنان را کشتی، بعد از آن که به آنان امان داده بودی و سوگندهای زیادی برای امان آنان یاد کرده بودی! لکن رعایت عهد و پیمان و سوگند خود را نکرده و نام خدا را سبک شمردی!

(1)ای معاویه! آیا تو عمروبن حمِق را که از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و بنده صالح خدا

ص :115


1- (1)أولست قاتل عمروبن الحَمِق صاحب رسول اللّه صلی الله علیه و آله العبد الصالح الذی أبلته العبادة فنحل جسمه و اصفرّ لونه؟ فقتلته بعدما أمنته و أعطیته من العهود ما لو فهمته العصم لنزلت من رؤوس الجبال أولست المدّعی زیاد بن سمیّه المولود علی فراش عبید من ثقیف فزعمت انّه ابن ابیک و قد قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : الولد للفراش و للعاهر الحجر فترکت سنّة رسول اللّه صلی الله علیه و آله تعمّدا و تبعت هواک بغیر هدی من اللّه ثمّ سلّطته علی اهل الاسلام یقتلهم و یقطع ایدیهم و أرجلهم و یسمل أعینهم و یصلبهم علی جذوع النخل کأنّک لست من هذه الأمة و لیسو منک،

بود و از بندگی خدا بدن او نحیف و رنگ او زرد شده بود، بعد از امان دادن به او سوگندهای فراوان که آدم شایسته را از کوه پایین می فرستد نکشتی؟!

(1)ای معاویه! تو همان کسی هستی که زیادبن سمیّه را _ که فرزند آن غلام ثقفی بود _ به پدر خود نسبت دادی؛ در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده بود: «فرزند [مشکوک [مربوط به صاحب خانواده است و به زناکار باید سنگ پرتاب نمود» پس سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله را رها نمودی و عمدا به هوای نفسانی خود عمل کردی و از هدایت خداوند بهره ای نگرفتی. سپس او رابر مسلمانان مسلط نمودی تا آنان را بکشد و دست و پای آنان را قطع و میل آتشین در چشمان آنان داخل کند و آنان را بر درخت خرما به دار آویزد! گو این که تو از این امت نیستی و آن ها ارتباطی با تو ندارند!

ص :116


1- (1)أولست صاحب الحضرمیّین الذین کتب فیهم ابن سمیّة انّهم علی دین علیّ صلوات اللّه علیه فکتبت الیه: ان اقتل کلّ من کان علی دین علیّ فقتلهم و مثّل بهم بأمرک و دین علیّ هو دین ابن عمّه صلی الله علیه و آله الذی کان یضرب علیه أباک و یضربک و به جلست مجلسک الذی انت فیه ولولا ذلک لکان شرفک و شرف آبائک تجشم الرحلتین رحلة الشتاء و الصیف.

(1)ای معاویه: تو همان کسی هستی که والی تو ابن سمیّه در باره حضرمیّین به تو نوشت آن ها بر دین علی صلوات اللّه علیه هستند و تو دستور دادی که هر که بر دین علی علیه السلام بود او را به قتل برسان و او آن ها را به قتل رساند و طبق دستور تو بدن های آن ها را نیز مثله نمود درحالی که دین علی علیه السلام همان دین پسر عم او رسول خدا صلی الله علیه و آله است که او با شمشیر خود پدر تو و تو را به اسلام آورد و تو اینک به وسیله خدمات او در این مقام نشسته ای! و اگر جز این بود تو باید همانند مشرکین مکّه برای معاش خود هر سال دو مرتبه سفر می کردی تا شکم خود را سیر نمایی.

(2)ای معاویه! تو در نامه خود به من نوشته ای: «ملاحظه خود و دین خود و امت محمّد صلی الله علیه و آله را بکن و از این که امت را به اختلاف و فتنه بیندازی بر حذر باش» بدان که من برای این امت فتنه ای بزرگ تر از حکومت تو بر آن ها نمی دانم و هیچ مصلحتی را برای خود و دین خود و امت رسول خدا صلی الله علیه و آله بهتر از مبارزه با تو

ص :117


1- (1)و قلت فیما قلت: انظر لنفسک ولدینک و لأمّة محمّد و اتّق شقّ عصا هذه الأمّة و ان تردّهم الی فتنة. و انّی لا اعلم فتنة اعظم علی هذه الأمّة من ولایتک علیها و لا اعظم نظرا لنفسی ولدینی و لأمّة محمّد صلی الله علیه و آله افضل من ان اجاهدک فان فعلت فانّه قربة الی اللّه و ان ترکته فانّی استغفراللّه لدینی و أسأله توفیقه لارشاد امری.
2- (2)و قلت فیما قلت: ان انکرتک تنکرنی و ان اکدک تکدنی فکدنی ما بدا لک فانّی ارجو ان لا یضرّنی کیدک و ان لا یکون علی احد اضرّ منه علی نفسک لأنّک قد رکبت جهلک و تحرّصت علی نقض عهدک و لعمری ما وفیت بشرط ولقد نقضت عهدک بقتل هؤلاء النفر الذین قتلتهم بعدالصلح و الأیمان و العهود و المواثیق فقتلتهم من غیر ان یکونوا قاتلوا و قتلوا و لم تفعل ذلک بهم إلاّ لذکرهم فضلنا و تعظیمهم حقّنا

نمی شناسم پس بدان که اگر به مبارزه با تو برخیزم برای خدا خواهد بود و اگر از آن صرف نظر کنم [و مصلحت انجام آن موجود نباشد] از خدای خود توفیق آن را می طلبم و استغفار می نمایم.

و باز نوشته بودی: «اگر ملاحظه مرا نکنی من نیز ملاحظه تو را نمی کنم و اگر برای من مکر کنی من نیز برای تو مکر خواهم نمود» تو هر چه می توانی به کید و مکر خود ادامه بده و بدان که به لطف الهی به من آسیبی نخواهی رساند و بیش از همه به خود آسیب خواهی رساند؛ چرا که تو اکنون بر مرکب جهالت خود سوار هستی و به هیچ قرار و پیمانی پایبند نیستی و نبوده ای چنان که عهد و پیمان خود را نسبت به آن هایی که به قتل رساندی شکستی و آن ها را بدون این که کسی را کشته باشند به قتل رساندی، در حالی که آن ها نزد تو جرمی جز تعظیم حق ما و ذکر فضایل ما نداشتند پس تو آنان را از ترس این که وسیله نابودی تو شوند به قتل رساندی؛ شاید گمان کردی اگر آنان را نکشی آن ها قبل از این که به مقاصد خود برسند بمیرند و یا تو قبل از آن بمیری (از این رو در کشتن آنان شتاب کردی)!

(1)پس آماده قصاص باش که حساب قیامت حتمی است و بدان که خداوند

ص :118


1- (1)فقتلتهم مخافة امر لعلّک لولم تقتلهم متّ قبل ان یفعلوا اوماتوا قبل ان یدرکوا فابشر یامعاویة بالقصاص و استیقن بالحساب و اعلم انّ للّه تعالی کتابا لایغادر صغیرةً و لا کبیرةً إلاّ أحصاها و لیس اللّه بناسٍ لأخذک بالظنة و قتلک اولیاءه علی التهم و نفیک اولیاءه من دورهم الی دار الغربة و أخذک للناس ببیعة ابنک غلام حدث یشرب الشراب و یلعب بالکلاب ما اراک إلاّ خسرت نفسک و بترت دینک و غششت رعیّتک و اخربت أمانتک و سمعت مقالة السفیه الجاهل و أخفت الورع التقیّ والسلام.

برای هر کسی نامه ای قرار داده که هر گناه کوچک و بزرگی در آن ثبت است و خداوند هرگز غافل نیست از این که تو به صرف گمان به مردم نسبت به دوستی با ما آنان را می کشی و یا به محل غربت تبعید می کنی و از مردم [بااجبار [برای فرزند نارس شراب خوار و سگ باز خود بیعت می گیری و این برای تو جز خسران و نابودی دین و خیانت به مردم و سلب امنیت آنان نتیجه ای ندارد.

تو در کارهای خود از یک نادان و بی خرد [مانند عمروبن عاص] پیروی می کنی و می خواهی بنده پارسا و متقی خدا را بترسانی و السلام.»

(1)معاویه چون نامه امام حسین علیه السلام را قرائت نمود، گفت: از این سخنان آشکار می شود که در باطن حسین بن علی چیزی است که من به آن پی نبردم. پس یزید به پدر خود گفت: لازم است پاسخی به او بدهی که او را سبک کند و در آن از پدر او بدگویی نمایی. سپس عبداللّه پسر عمروبن عاص بر معاویه وارد شد، معاویه گفت: می دانی حسین بن علی چه نامه ای برای من فرستاده است؟ و چون نامه را برای او

ص :119


1- (1)فلمّا قرأ معویة الکتاب قال: لقد کان فی نفسه شی ء ما اشعر به فقال یزید أجبه جوابا یصغر الیه نفسه تذکر فیه اباه بشرّ فعله و دخل عبداللّه بن عمروبن العاص فقال معویة أما رأیت ما کتب به الحسین و أقرأه الکتاب فقال: و ما یمنعک ان تجیبه بما یصغر الیه نفسه و إنّما قال ذلک فی هوی معویة فقال یزید رأیت یا امیرالمؤمنین رأیی؟ فضحک معویة و قال أخطأتما أرأیتما لو انّی ذهبت لعیب علیّ محقّا؟! فما عسیت ان اقول فیه و متی عبت رجلا بما لایعرفه النّاس لم یحفل به و کذّبه النّاس و ما عسیت ان اعیب حسینا فواللّه ما أری للعیب فیه موضعا- (المجالس ص 29/ البحار ج 44، ص 212 عن رجال الکشی، ج 1/251).

قرائت نمود او نیز گفت: چه مانعی دارد که تو نیز نامه توهین آمیزی به او بنویسی؟ و این را برای خوش آمد معاویه گفت. پس یزید به پدر خود گفت: دیدی او نیز همانند من سخن گفت؟

معاویه خندید و گفت: شما هر دو در نظر خود خطا کردید. مگر نمی دانید که من نمی توانم برای علی عیبی بگویم و هرچه بگویم به ناحق گفته ام و مردم مرا تکذیب خواهند نمود و فرزند او حسین بن علی را نیز نمی توانم تنقیص کنم چرا که، به خدا سوگند، من در او عیبی نمی بینم!

زیارت ناحیه مقدسه امام زمان برای امام حسین علیهما السلام

زیارات مخصوصه و مطلقه حضرت سیدالشهدا علیه السلام فراوان است و محدّث قمی رحمه الله در کتاب شریف مفاتیح الجنان آنها را گردآوری نموده و سزاوار است دوستان اهل بیت علیهم السلام از دور و یا نزدیک امام خود را با آن زیارات منقوله زیارت کنند و چون زیارت ناحیه مقدسه امام زمان علیه السلام که افزون بر زیارت آن حضرت مشتمل بر خلاصه ای از مقتل امام حسین علیه السلام و دستور عزاداری بر آن حضرت نیز هست و در مفاتیح الجنان نیامده لکن در بحارالأنوار (ج 98، ص 317) به نقل از شیخ مفید در کتاب مزار نقل شده است.

سزاوار است دوستداران اهل بیت عصمت علیهم السلام این زیارت را که جامع بین زیارت امام حسین و ائمه طاهرین علیهم السلام و ذکر مصایب آن حضرت و دعاهای عالیه المضامین است و سیره آن برزگوار را در عزاداری بر جد خود روشن می کند با توجه کامل قرائت نمایند. و اگر توفیق تشرف در حرم امام حسین علیه السلام را نیز یافتند از خواندن آن غافل نشوند و متن آن چنین است:

ص :120

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

(1)اَلسَّلامُ عَلی آدَمَ صِفْوَةِ اللّهِ مِنْ خَلیقَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی شَیْثَ وَلِیِ اللّهِ وَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی اِدْریسَ الْقائِمِ لِلّهِ بِحُجَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلی نُوحِ المُجابِ فی دَعْوَتِهِ.

(2)اَلسَّلامُ عَلی هودِ المَمْدودِ مِنَ اللّهِ بِمَعونَتهٍ اَلسَّلامُ عَلی صالِحٍ الَّذی تَوجَّهُ اللّهُ بِکَرامَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی اِبْراهیمَ الَّذی حَباهُ اللّهُ بِخُلَّتِهِ.

(3)اَلسَّلامُ عَلی اِسْمعیلَ الَّذی فَداه اللّهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ مِنْ جَنَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلی

ص :121


1- (1)ترجمه: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - سلام بر آدم. انتخاب شده از بین مخلوقات خداوند. - سلام بر شیث. ولی خدا و برگزیده او. - سلام بر ادریس. پیامبری که با حجت خدا قیام نمود. - سلام بر نوح. پیامبری که در دعایش مورد اجابت واقع شد.
2- (2)- سلام بر هود. پیامبری که یاری حق شامل حالش گردید. - سلام بر صالح. پیامبری که بتاج کرامت خداوندی مفتخر گردید. - سلام بر ابراهیم. پیامبری که به مقام خلت و دوستی حق نائل گردید.
3- (3)- سلام بر اسماعیل. پیامبری که خداوند از بهشت قربانی بزرگی را فدیه او قرار داد. - سلام بر اسحاق. پیامبری که خداوند مقام نبوت را در خاندانش قرار داد. - سلام بر یعقوب. پیامبری که خداوند نعمت بینائیش را از روی لطف و رحمت به او باز گرداند. - سلام بر یوسف. پیامبری که ربّ العالمین بقدرت خود او را از ظلمت چاه رهائی بخشید.

اِسْحقَ الَّذی جَعَل اللّهُ النُّبُوةَ فی ذُرِّیَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلی یَعْقوبَ الَّذی رَدَّاللّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ بِرَحْمَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی یُوسِفَ الَّذی نَجّاهُ اللّهُ مِنَ الْجُبِّ بِعَظَمَتِهِ.

(1)اَلسَّلامُ عَلی مُوسَی الَّذی فَلَقَ اللّهُ الْبَحْرَ لَهُ بِقُدرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی هارُونَ الَّذی خَصَّه اللّهُ بِنُبُوَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلی شُعَیْبٍ الَّذینَصَرَهُ اللّهُ عَلی اُمَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلی داوُدَ الَّذی تابَ اللّهُ عَلَیْهِ مِنْ خَطیئَتِهِ.

(2)اَلسَّلامُ عَلی سُلَیْمانَ الَّذی ذَلَّتْ لَهُ اْلجِنُّ بِعِزَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی اَیُّوبَ الَّذی

ص :122


1- (1)- سلام بر موسی. پیامبری که پروردگارش به سبب قدرت بی انتهایش دریا را برایش شکافت. - سلام بر هارون. پیامبری که به مقام نبوت از جانب حق اختصاص پیدا کرد. - سلام بر شعیب. پیامبری که نصرت ویاری خدا در برابر قومش شامل حالش گردید. - سلام بر داود. پیامبری که خداوند از خطای او درگذشت و توبه اش را پذیرفت.
2- (2)- سلام بر سلیمان پیامبری که خداوند با عزت و قدرت خود طائفه جن را به اطاعت و فرمانبرداریش درآورد. - سلام بر ایوب. پیامبری که خداوند از بیماریش نجات داد. - سلام بر یونس. پیامبری که خداوند مضمون پیمانش را نسبت به او حتمی ساخت. - سلام بر عزیز. پیامبری که خداوند او را پس از مرگ به دنیا باز گرداند.

شَفاهُ اللّهُ مِنْ عِلَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلی یُونِسُ الَّذی اَنْجَزَاللّهُ لَهُ مَضْمُونَ عِدَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی عُزَیْرَ الَّذی اَحْیاهُ اللّهُ بَعْدَ میتَتِهِ.

(1)اَلسَّلامُ عَلی زَکَرِیَّاالصّابِرِ فی مِحْنَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی یَحْیَی الَّذی اَزْلَفَهُ اللّهُ بِشَهادَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی عیسی رُوحِ اللّهِ وَ کَلِمَتِهِ.

(2)اَلسَّلامُ عَلی مُحَمّد حَبیبِ اللّهِ وَ صَفْوَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی اَمیرِالْمُؤْمِنینَ عَلِّی بْنِ اَبیطاِلبٍ الْمَخْصُوصِ باُخُوَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلی فاطِمَةَ الزَّهْراءِ اِبْنَتِهِ

ص :123


1- (1)- سلام بر زکریا. پیامبری که در گرفتاریها و بلاها و مصائبی که برایش پیش آمد شکیبایی پیشه کرد. - سلام بر یحیی. پیامبری که به سبب شهادتش به قرب الهی راه یافت. - سلام بر عیسی. که او روح و کلمه خداوندی بود.
2- (2)- سلام بر مُحَمّد. دوست و برگزیده خداوند. - سلام بر امیر مؤمنان عَلیبن ابیطالب. همان شخصی که به مقام برادری رسول خدا صلی الله علیه و آله اختصاص پیدا کرد. - سلام بر فاطمه زهرا دختر والامقام رسول خدا صلی الله علیه و آله . - سلام بر ابامُحَمّدحسن ابن عَلی. جانشین شایسته و وصی پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام . - سلام بر حسین ابن عَلی (ع) همان بزرگواری که با ریختن خون قلب مقدسش، در راه حق جانفشانی نمود.

اَلسَّلامُ عَلی اَبی مُحَمّدالْحَسَنِ وَصِیِّ اَبیهِ وَ خَلیفَتِهِ اَلسَّلامُ عَلیالْحُسَیْنِ الَّذی سَمِحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ.

(1)اَلسَّلامُ عَلی مَنْ اَطاعَ اللّهَ فیسِرِّهِ وَ عَلانِیَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی مَنْ جَعَلَ اللّهُ الشِّفاءَ فی تُرْبَتِهِ اَلسَّلامُ عَلی مَنِ اْلإِجابَةُ تَحْتَ قُبَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلی مَنِ اْلأَئِمَّةُ مِنْ ذُرّیَّتِهِ.

(2)اَلسَّلامُ عَلی ابْنِ خاتِمَ اْلأَنْبِیاءِ اَلسَّلامُ عَلی ابْنِ سَیِّداْلاَءوْصِیآءِ اَلسَّلامُ عَلَیبْنِ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ اَلسَّلامُ عَلی ابْنِ خَدیجَةَ الْکُبْری اَلسَّلامُ عَلی ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی اَلسَّلامُ عَلی ابْنِ جَنَّةِ الْمَاْوی اَلسَّلامُ عَلی ابْنِ زَمْزَمَ وَ الصَّفا.

ص :124


1- (1)- سلام بر آقائی که هم در نهان و هم آشکارا خداوند را فرمانبرداری نمود. - سلام بر کسی که خداوند شفای امراض را در خاک مزارش مقرر فرمود. - سلام بر کسی که خداوند اجابت دعا را در زیر قبه و بارگاهش قرار داد. - سلام بر آقائی که خداوند امامان را از ذریّه و خاندانش انتخاب نمود.
2- (2)- سلام بر فرزندان خاتم رسولان. - سلام بر پسر سیدالاوصیاء علیه السلام . - سلام بر فرزند فاطمه زهرا علیها السلام . - سلام بر فرزند خدیجه کبری علیها السلام . - سلام بر فرزند سدرة المنتهی. - سلام بر فرزند جنت المأوی. - سلام بر فرزند زمزم و صفا.

(1)اَلسَّلامُ عَلی الْمُرَمَّلِ بِالدِّماءِ اَلسَّلامُ عَلی الْمَهْتُوکِ الْخِباءِ اَلسَّلامُ عَلی خامِسِ اَصْحابِ اَهْلِ الْکِساءِ اَلسَّلامُ عَلی غَریبِ الْغُرَباءِ اَلسَّلامُ عَلی شَهیدِ الشُّهَداءِ اَلسَّلامُ عَلی قَتیلِ اْلأَدعِیاءِ اَلسَّلامُ عَلی ساکِنِ کَرْبَلاءَ.

(2)اَلسَّلامُ عَلی مَنْ بَکَْتهُ مَلائِکَةُ السَّماءِ اَلسَّلامُ عَلی مَنْ ذُرَّیَّتُهُ اْلأَزْکِیآءُ اَلسَّلامُ عَلی یَعْسُوبِ الدّینِ اَلسَّلامُ عَلی مَنازِلِ الْبَراهینِ اَلسَّلامُ عَلی اْلأَئِمَّةِ السّاداتِ اَلسَّلامُ عَلی الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ اَلسَّلامُ عَلی الشِّفاهِ

ص :125


1- (1)- سلام بر آقائی که پیکرش در خون غوطه ور گردید. - سلام بر آن کسی که حرم و خیمه و خرگاهش درهم کوبیده شد. - سلام بر پنجمین اصحاب کساء. - سلام بر غریب الغربا. (غریب غریبان) - سلام بر شهید شهیدان عالم. - سلام بر کشته شده توسط حرام زادگان. - سلام بر اقامت کننده در سرزمین کربلا.
2- (2)- سلام بر آقائی که فرشتگان الهی در مصائبش گریه کردند. - سلام بر مولائی که ذُریّه و نسل او جملگی از پاکان می باشند. - سلام بر سرور و بزرگ دین. - سلام بر مرکز برهانها و دلائل الهی. - سلام بر امامان بزرگوار اسلام. - سلام بر گریبانهای چاک خورده. - سلام بر لبهای از عطش خشکیده.

الذّبِلاتِ.

(1)اَلسَّلامُ عَلی النُّفُوسِ الْمُصْطَلِماتِ اَلسَّلامُ عَلی اْلأَرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ اَلسَّلامُ عَلی اْلأَجْسادِالْعارِیاتِ اَلسَّلامُ عَلی الْجُسُومِ الشّاحِباتِ.

(2)اَلسَّلامُ عَلی الدِّماءِ السّائِلاتِ اَلسَّلامُ عَلیاْلأَعضا الْمُقَطَّعاتِ اَلسَّلامُ عَلی الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ اَلسَّلامُ عَلی النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ.

(3)اَلسَّلامُ عَلی حُجَّةِ رَبِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلی ابائِکَ الطّاهِرینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلی اَبْنائِکَ اَلْمُسْتَشْهَدینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلی ذُرِّیَّتِکَ النّاصِرینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَی الْمَلائِکَةِ الْمُضاجِعینَ.

ص :126


1- (1)- سلام بر آن جانهای مصیبت رسیده. - سلام بر آن ارواح از بدن جدا شده. - سلام بر آن بدنهای عریان روی زمین مانده. - سلام بر اجسام رنگ باخته و تغییر نموده.
2- (2)- سلام بر خونهای به جریان افتاده. - سلام بر آن سرهای بر نیزه زده شده. - سلام بر آن بانوان بیرون شتافته از خیام حرم.
3- (3)- سلام بر حجت خدای عالمیان. - سلام بر تو و بر پدران پاکت یا حسین. - سلام بر تو و بر فرزندان به شهادت رسیده ات. - سلام بر تو و بر اهل بیت حمایتگرت. - سلام بر تو و بر فرشتگانی که بر آستان مقدست سر نهاده اند.

(1)اَلسَّلامُ عَلَی الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ اَلسَّلامُ عَلی اَخیهِ الْمَسْمُومِ اَلسَّلامُ عَلی عَلِیٍّ الْکَبیرِ اَلسَّلامُ عَلَی الرَّضیعِ الصَّغیرِ.

(2)اَلسَّلامُ عَلی اْلأَبْدانِ السَّلیبَةِ اَلسَّلامُ عَلَی الْعِتْرَةِ الْقَریبَةِ اَلسَّلامُ عَلَی الْمُجَدَّلینَ فِی الْفَلَواتِ اَلسَّلامُ عَلَی النّازِحینَ عَنِ اْلاءَوْطانِ.

(3)اَلسَّلامُ عَلی الْمَدْفُونینَ بِلااَکْفانٍ اَلسَّلامُ عَلَی الرُّوؤُسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ اْلأَبْدانِ اَلسَّلامُ عَلَی الْمُحْتَسَبِ الصّابِرِ.

(4)اَلسَّلامُ عَلَی الْمَظْلُومِ بِلا ناصِرٍ اَلسَّلامُ عَلی ساکِنِ التُّرْبَةِ الزّاکِیَةِ اَلسَّلامُ

ص :127


1- (1)- سلام بر کشته شده مظلوم و ستم رسیده. - سلام بر برادرش (امام حسن) که به زهر جفا مسموم گردید. - سلام بر عَلی اکبر علیه السلام - سلام بر طفل کوچک شیرخوار (عَلی اصغر)(عبداللّه رضیع علیه السلام )
2- (2)- سلام بر بدنهائی که لباسهایشان به غارت رفت و عریان و برهنه گردید. - سلام بر عترت و خاندان نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله - سلام بر بدنهای افتاده در خاک بیابانها. - سلام بر آوارگان از وطنها.
3- (3)- سلام بر بدنهائی که بدون کفن به خاک سپرده شدند. - سلام بر آن سرهائی که از بدنهای خود جدا افتادند. - سلام بر آن که در برابر مصائب صبر پیشه نمود و آنها را به حساب خداوند نهاد.
4- (4)- سلام بر آن ستم دیده بدون یاور. - سلام بر آن که در خاک پاک مأوی گرفت - سلام بر صاحب قبّه و بارگاه بلندمرتبه - سلام بر آنکه خدای بزرگ از هر آلودگی پاکش نمود. - سلام بر آنکه (حامی وحی) جبرئیل امین بدو افتخار می نمود. - سلام بر آنکه میکائیل در گهواره با او سخنان مسرّت بخش می گفت و او را در کودکی آرام می نمود.

عَلی صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِیَةِ السَّلامُ عَلی مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ اَلسَّلامُ عَلی مَنِ افْتَخَرَ بِهِ جَبْرِئیلُ اَلسَّلامُ عَلی مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکائیلُ.

(1)اَلسَّلامُ عَلی مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّتُهُ اَلسَّلامُ عَلی مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ اَلسَّلامُ عَلی مَنْ اُریقَ بِالظُّلْمِ دَمُهُ اَلسَّلامُ عَلَی الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ اَلسَّلامُ عَلَی الْمُجَرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ َاَلسَّلامُ عَلَی الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ اَلسَّلامُ عَلَی الْمَنْحورِ فِی الْوَراءِ اَلسَّلامُ عَلی مَنْ ذَفَنَهُ اَهْلُ الْقُری اَلسَّلامُ عَلَی الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ اَلسَّلامُ عَلَی الْمُحامی بِلامُعینٍ.

(2)اَلسَّلامُ عَلَی الشَّیْبِ الْخَضیبِ اَلسَّلامُ عَلَی الْخَدِّ التِّریبِ اَلسَّلامُ عَلَی

ص :128


1- (1)- سلام بر آنکه عهد و پیمانش ضایع گردید. - سلام بر آنکه پرده حرمتش دریده شد. - سلام بر آنکه خونش به ظلم و ناحق بر زمین ریخت. - سلام بر آنکه بوسیله خون جراحات بدنش غسل داده شد. - سلام بر آنکه کاسه های زخم نیزه ها را جرعه جرعه نوشید. - سلام بر آنکه مورد ظلم و ستم واقع شد و خون مقدسش مباح گردید. - سلام بر آنکه سرش را از قفا جدا نمودند. - سلام بر آنکه بادیه نشینان بنی اسد به خاکش سپردند - سلام بر آنکه رگ حیات او قطع گردید.
2- (2)- سلام بر آنکه در حمایت از دین نمود و تنها ماند.

الْبَدَنِ السَّلیبِ اَلسَّلامُ عَلَی الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ اَلسَّلامُ عَلَی الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ اَلسَّلامُ عَلَی اْلأَجْسامِ الْعارِیَةِ فِی الْفَلَواتِ تَنْهِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ وَ تَخْتَلِفُ اِلَیْهَا السَّباعُ الضّارِیاتُ.

(1)اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلایَ وَ عَلَی الْمَلائِکَةِ الْمُرَفُوفینَ حَوْلَ قُبَّتِکَ الْحافّینَ بِتُرْبَتِکَ الطّائِفینَ بِعَرْصَتِکَ الْوارِدینَ لِزیارَتَکَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فَاِنّی قَصَدْتُ اِلَیْکَ وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَیْکَ.

(2)اَلسَّلامُ عَلَیْکَ سَلامَ الْعارِفِ بَحُرْمَتِکَ الْمُخْلِصِ فی وَلایَتِکَ الْمُتَقَرِّبِ

ص :129


1- (1)- سلام برآن گونه های خاک آلوده. - سلام بر آن بدنِ برهنه و عریان. - سلام بر دندانهایی که با چوب خیزران کوبیده گردید. - سلام بر آن سر بر نیزه رفته. - سلام بر پیکرهای برهنه مانده در بیابانها که مورد هجوم گرگهای تجاوزگر درنده واقع گردیده و درندگان وحشی اطرافشان آمد و شد نموده (یعنی لشگرکوفه). - سلام بر تو ای مولای من و سلام بر فرشتگاه الهی که بر گرد قُبّه و بارگاهت پر می گشایند و بر خاک قبرت قدم می نهند. و در صحن و سرایت به طواف مشغولند. و برای زیارت مزارت به آن مکان مقدس وارد می گردند.
2- (2)- سلام بر تو ای حسین، سلام کسی که حرمت تو را می شناسد و در دوستی و محبت تو به مرحله اخلاص رسیده است. و به سبب ارادت و علاقه به تو به قرب حق راه پیدا کرده باشد.

اِلَی اللّهِ بِمَحَبَّتِکَ الْبَریآ ءِ مِنْ اَعْدآئِکَ سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِکَ مَقْرُوحٌ وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِکَ مَسْفُوحٌ سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ.

(1)سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ لَوَقاکَ بِنَفْسِهِ حَدَّالسُّیُوفِ وَ بَذَلَ

ص :130


1- (1)- و از دشمنان خونخوار شما تنفّر و انزجار و بیزاری پیدا کرده است. - سلام بر تو سلام آن کسی که دلش از مصائب و گرفتاریهای تو جریحه دار است. و در آن هنگام که از تو یاد آرد اشکش جاری گردد. - سلام بر تو: سلام کسی که در ماتم سوگ تو مصیبت زده و غمناک و سرگشته و حیران و بیچاره گشته است. - سلام بر تو: سلام آن کسی که اگر در کربلا با تو می بود با تمام وجود از تو حمایت می کرد و تیزی شمشیرها را بر خود هموار می ساخت تا تو محفوظ بمانی. - و نیمه جان ناقابلش را برای خاطر دفاع از تو فدا می نمود. - و در محضر تو به مقابله با دشمنانت می پرداخت. و تو را در جنگ با کسانی که بر تو ستم روا داشته اند حمایت می نمود و از سر جان و تن و دارائی و فرزندان خویش یکجا می گذشت و همه را فدای تو می کرد. - جانش را به قربان تو می کرد و اهل و عیالش را بلاگردان خاندان شریف تو می نمود.

حُشاشَتَهُ دُونَکَ لِلْحُتُوفِ وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَصَرَکَ عَلی مَنْ بَغی عَلَیْکَ وَ فَداکَ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ وَ رُوحُهُ لِروُحِکَ فِداءٌ وَ اَهْلُهُ ِلاءَهْلِکَ وَقاءٌ.

(1)فَلَئِنْ اَخَّرَتْنِی الدُّهُورُ وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِکَ الْمَقْدُورُ وَ لَمْ اَکُنْ لِمَنْ حارَبَکَ مُحارِبا وَ لِمَنْ نَصَبَ لَکَ الْعَداوَةَ مُناصِبا فَلأَنْدُبَنَّکَ صَباحا وَ مَساءً وَ لاَءَبْکِیَنَّ لَکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَمًا حَسْرَةً عَلَیْکَ وَ تَأَسُّفا عَلی مادَهاکَ وَ تَلَهُّفًا حَتّی اَمْوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ وَ غُصَّةِ اْلإِکْتِیابِ.

(2)اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصّلوةَ وَ اتَیْتَ الزَّکوةَ وَ امَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ

ص :131


1- (1)(جد بزرگوارم): - پس اگر روزگاران حضور مرا بتأخیرب انداخت. و مشیت الهی مرا از یاری تو بر کنار داشت و توفیق جنگیدن با دشمنانت از من سلب گردید و نبودم تا با دشمنانت به ستیز برخیزم. در عوض همه اینها هر صبحگاهان و شبانگاهان بر مصائب تو گریه و زاری می نمایم. و اگر اشک چشمم بخشکد در عوض اشک بر گرفتاریهایت خون می گریم. تا حسرت و سوز و تأسف خود را بر این همه مصیبت اظهار داشته باشم. و این حزن و اندوه و حسرت را هم چنان با خود دارم تا آن هنگام که به سبب این سوز مصیبت و غم و غصه طاقت فرسا جان به جان آفرین تسلیم نمایم.
2- (2)- شهادت می دهم که تو نماز را برپا داشتی و زکوة را دادی و به نیکی ها و خوبی ها مردم را امر فرمودی و از زشتی ها و پستی ها و تجاوز بر حذر داشتی. و خداوند را اطاعت نمودی و از دستورات او سرباز نزدی. و به خداوند بزرگ و ریسمان الهی تَمَسّک نمودی.

عَنِ الْمُنْکَرِوَ الْعُدْوانِ وَ اَطَعْتَ اللّهَ وَ ماعَصَیْتَهُ وَ تَمَسَّکْتَ بِهِ وَ بِحَبْلِهِ فَأرْضَیْتَهُ وَ خَشیتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ. (1)وَ سَنَنْتَ الُّسنَنَ وَ اَطْفَأتَ الْفِتَنَ وَ دَعَوْتَ اِلَی الرِّشادِ وَ اَوْضَحْتَ سُبُلَ السِّدادِ وَ جاهَدْتَ فِی اللّهِ حَقَّ الْجِهادِ.

(2)وَکُنْتَ لِلّهِ طائِعا وَ لِجَدّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ تابِعا وَ لِقَوْلِ اَبیکَ سامِعا وَ اِلی وَصِیَّةِ اَخیکَ مُسارِعا وَ لِعِمادِالدّینَ رافِعا وَ لِلطُّغیانِ قامِعا وَ لِلطُّغاةِ مُقارِعا وَ لِْلأُمَّةِ ناصِحا.

ص :132


1- (1)- پس تو کسی هستی که با این - اطاعت و تمسک - خدای را خشنود ساختی و ابّهت و عظمت او را در نظر داشتی و همیشه از فرامین او مواظبت نمودی و دعوت حق را اجابت کردی و سنتهای الهی را تثبیت نمودی و آتش آشوب و فتنه ها را خاموش کردی و جامعه اسلامی را به راه رشد و کمال دعوت کردی و راههای محکم رشد وتعالی و نیک بختی مردم را برای آنها روشن ساختی. و در راه خداوند - به حق - جهاد و تلاش نمودی و همچنان در اطاعت او به سر بردی و از جدّ بزرگوارت حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیروی نموده و سفارشات پدرت عَلی علیه السلام را به گوش جان شنیدی و نسبت به انجام وصایای برادرت حضرت حسن علیه السلام پیشقدم بودی.
2- (2)- جّد بزرگوارم: تو بالا برنده ستون دین و نابود کننده اساس طغیان و تجاوز و درهم کوبنده ستمکاران و گردنکشان و خیرخواه امّت بودی.

(1)وَفِی غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحا وَ لِلْفُسّاقِ مُکافِحا وَ بِحُجَجِ اللّهِ قائِما وَ لِْلإِسْلامِ وَ الْمُسْلِمینَ راحِما وَ لِلْحَقِّ ناصِرا وَ عِنْدَ الْبَلاءَ صابِرا وَ لِلدّینِ کالِئا وَ عَنْ حَوْزَتِهِ مُرامِیا.

(2)تَحُوطُ الْهُدی وَ تَنْصُرُهُ وَ تَبْسُطُ الْعَدْلَ وَ تَنْشُرُهُ وَ تَنْصُرُالدّینَ وَ تُظْهِرُهُ وَ تَکُفُّ الْعابِثَ وَتَزْجُرُهُ وَ تْأْخُذُ لِلدَّنِیَّ مِنَ الشِّریفِ وَ تُساوی فِی الْحُکْمِ بَیْنَ الْقَوِیِّ وَ الضَّعیف.

(3)کُنْتَ رَبیعَ اْلأَیْتامِ وَ عِصْمَةَ اْءَلانامِ وَ عِزَّاْلإِسلامِ وَ مَعْدِنَ اْلأَحْکامِ وَ حَلیفَ

ص :133


1- (1)- و در مبارزه با دشمنان حق و حقیقت شناگر گردابهای مرگ و مقابله کننده با بدکاران و برپادارنده نشانه ها و حجتهای الهی و رحم آورنده بر اسلام و مسلمین و حمایت کننده از حق و عدالت بودی و نسبت به مصائب و بلایا شکیبا و صابر و محافظ شریعت مقدس اسلام و مدافع حریم آن بودی.
2- (2)- تو از طریق هدایت پاسداری نموده و به حمایت از آن برخاستی.و عدالت را گسترش بخشیدی و آن را منتشر ساختی. - دین را یاری کردی و به مرحله ظهور و بروز رساندی و دست کسانی که دین خدا را بازیچه امیال و شهوات خود قرار داده بودند کوتاه نمودی و از دسیسه بازشان داشتی. حقوق ضعیفان جامعه را از اشراف گرفتی و بین ضعیف و قوی به مساوات حکم نمودی. - جد بزرگوارم: تو بهار سرسبز و خرم بی پدران بودی. و پناهگاه مردم بودی. تو موجب عزّت و سربلندی اسلام و منبع احکام الهی بودی. تو هم پیمان احسان و بخشش بودی.
3- (3)- تو رونده راه و روش جدت و پدرت بودی. - تو در سفارش کردن، به همان شیوه برادرت عمل می نمودی (یا این چنین بگوئیم تو در عمل به وصایا و سفارشات جدت و پدرت همانند برادرت امام حسن بودی.

اْلإِنْعامِ سالِکا طَرائِقَ جَدِّکَ وَ اَبیکَ مُشْبِها فِی الْوَصِیَّةِ ِلأَخیکَ.

(1)وَ فِیَ الذِّمَمِ رَضِیَ الشِّیَمِ ظاهِرَالْکَرَمِ مُتَهَجِّدا فِی الظُّلَمِ قَویمَ الطَّرآئِقِ کَریمَ الْخَلائِقِ عَظیمَ السَّوابِقِ شَریفَ النَّسَبِ مُنیفَ الْحَسَبِ رِفیعَ الرُّتَبِ کَثیرَ الْمَناقِبِ مَحْمُودَالضَّرائِبِ جَزیلَ الْمَواهِبِ حَلیمٌ رَشیدٌ مُنیبٌ جَوادٌ عَلیمٌ شَدیدٌ اِمامٌ شَهیدٌ اَوّاهٌ مُنیبٌ حَبیبٌ مَهیبٌ.

ص :134


1- (1)- تو نسبت به تعهدات و پیمانها وفادار بودی و از خصلتها واخلاق شایسته برخوردار بودی و آشکارا بخشش می نمودی. و در ظلمت شب به مناجات با خدا می پرداختی. - جدّ بزرگوارم: تو بالا برنده ستون دین و قلع و قمع کننده اساس طغیان و تجاوز و در هم کوبنده ستمکاران و گردنکشان و خیرخواه امّت بودی. سوابق درخشان و ارزشمندی داشتی. و از حَسَب و نَسَب شرافتمندانه و والا برخوردار و دارای درجات و مقامات عالی و فضائل بسیاری بودی. - اخلاق و ویژگیهای تو مورد ستایش و عطایای تو نسبت به دیگران فراوان بود. و تو بردبار و به مرحله رشد وکمال رسیده بودی. و متوجه به خدا و دارای جود و بخشش و دانا و توانا. و پیشوا، شهید بودی. در خلوت با خدا نالان و زاری کننده و بازگشت کننده به سوی او و دوست او و با هیبت و وقار بودی.

(1)کُنْتَ لِلرَّسُولِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ وَلَدا و لِلْقُرانِ مُنْقِدا وَ لِْلأُمَّةِ عَضُدا وَ فِی الطّاعَةِ مُجْتَهِدا حافظا لِلْعَهْدِ وَ الْمیثاقِ ناکِبا عَنْ سُبُلِ الْفُسّاقِ و باذِلاً لِلْمَجْهُودِ طَویلَ الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ.

(2)زاهِدا فِی الدُّنْیا زُهْدَ الرّاحِلِ عَنْها ناظِرا اِلَیْها بِعَیْنِ الْمُسْتَوْحِشینَ مِنْها

ص :135


1- (1)- تو فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سند محکم قرآن کریم و برای امت اسلامی بازوئی توانا بشمار می آمدی. - و در اطاعت از خدا کوشا و نسبت به عهد و پیمان مراقب واز رفتن به راه بدکاران متنفّر می بودی. - تو در مبارزه در راه خدا آنچه داشتی بذل نمودی. و آنچه توان داشتنی بکار بستی. تو رکوع و سجود طولانی داشتی و نسبت به دنیا (مثل کسی که در آستانه رفتن از دنیاست) بی میل بودی و طریقه زهد پیمودی. - به دنیا به چشم ترس و وحشت نگریستی. - آرزوهایت را از دنیا برگرفته و از زیور و زرق و برق آن دل بر تافته بودی. - و از سرور و شادمانی دنیا دیده پوشیدی. و نسبت به سرای آخرت شوق و رغبت فراوانی داشتی. بیان شروع قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه
2- (2)- تا آن هنگام که دست ستم از آستین بیرون آمد و بیدادگری چهره خود را آشکار نمود. و ضلالت و انحراف طرفداران خود را فراخواند. و این در حالی بود که تو در حرم جدّت رسول خدا علیه السلام اقامت داشتی و از ظالمین کناره گرفته و همدم محراب مسجد و خانه بوده از هوس بازیها و لذّات ها فاصله گرفته و با قلب و زبان مقدست تا آنجا که برایت امکان داشت به نهی از منکر و طرد زشتیها می پرداختی.

امالُکَ عَنْها مَکْفُوفَةٌ وَ هَمّتُکَ عَنْ زینَتِها مَصرُوفَةٌ وَ اَلْحاظُکَ عَنْ بَهْجَتِها مَطْرُوفَةٌ وَ رَغْبَتُکَ فِی اْلاخِرَةِ مَعْرُوفَةٌ حَتّی اِذَا الْجَوْرُ مَدَّباعَهُ وَ اَسْفَرَ الظُّلْمُ قِناعَهُ وَ دَعَا الْغَیُّ اَتْباعَهُ وَ اَنْتَ فی حَرَمِ جَدّکَ قاطِنٌ وَ لِلظّالِمینَ مُبایِنٌ جَلیسُ الْبَیْتِ وَ الْمِحْرابِ مُعْتَزِلٌ عَنِ اللَّذّاتِ وَ الشَّهَواتِ تُنْکِرُ الْمُنْکَرَ بِقَلْبک وَ لِسانِکَ عَلی حَسَبِ طاقَتِکَ وَ اِمْکانِکَ.

(1)ثُمَّ اقْتَضاکَ الْعِلْمُ لِْلإِنْکارِ وَ لَزِمَکَ اَنْ تُجاهِدَالْفُجّارَ فَسِرْتَ فیاَوْلادِکَ وَ اَهالیکَ وَ شیْعَتِکَ وَ مَوالیکَ وَ صَدَعْتَ بِالْحَقِّ وَ الْبَیِّنَةِ وَ دَعَوْتَ اِلَی اللّهِ بِالْحِکْمِةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ اَمَرْتَ بِاِقامِةِ الْحُدُودِ وَالطّاعَةِ لِلْمَعْبُودِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْخَبائِثِ وَ الطُّغْیانِ وَ واجَهُوکَ بِالظُّلْمِ وَ الْعُدْوانِ.

(2)فَجاهَدْتَهُمْ بَعْدَ اْلایعازِ لَهُمْ وَ تِأکیدالْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ فَنَکَثُوا ذِمامَکَ وَ

ص :136


1- (1)- تا آنجا ستم و بی عدالتی گسترش پیدا کرد. که علم و آگاهیت به وضع موجود به انکار عملی منجر گردید و بر تو لازم گردید که آشکار را با بدسیرتان و بدکارن به جهاد برخیزی. - بر این اساس به همراهی اهل بیت و دوستان و شیعیانت حرکت کردی و همه جا از حق و حقیقت و برهان های الهی و منطقی تبلیغ نمودی. - و بوسیله حکمت و پند و اندرزهای نیکو جامعه اسلامی را بسوی حق فراخواندی و مردم را به برپائی حدود الهی و فرمانبرداری از خداوند فرمان دادی و از پلیدیها و زشتیها و سرکشی برحذر داشتی.
2- (2)- در این هنگام آن گمراهان دنیاپرست با ظلم و تعدی نسبت به تو به مقابله پرداختند و تو نیز پس از بیم دادن آنان نسبت به عقاب اخروی و اتمام حجت بر آنان به جهاد و مقابله با آن کوردلان پرداختی.

بَیْعَتِکَ وَ اَسْخَطُوا رَبِّکَ وَ جَدَّکَ وَ بَدِؤُوکَ بِالْحَرْبِ فَثَبَّتَّ لِلطَّعْنِ وَالضَّرْبِ وَ طَحَنْتَ جُنُودَ الْفُجّارِ وَ اقْتَحَمْتَ قَسْطَلَ الْغُبارِ مُجالِدا بِذِی الْفَقارِ کَأَنَّکَ عَلِیٌّ الْمُخْتارُ.

(1)فَلَمَّا رَأَوْکَ ثابِتَ الْجأِشِ غَیْرِ خائِفٍ وَ لاخاشٍ نَصَبُوالَکَ غَوائِلَ مَکْرِهِمْ وَ

ص :137


1- (1)- در این هنگام آن گمراهان پیمانها و بیعت با تو را نادیده گرفته و شکستند و در نتیجه خداوند و جدّت رسول خدا را به خشم آوردند و با تو آغاز جنگ کردند. پس تو با نیزه و شمشیر بر آن نابخردان استوار به پا خاستی و آن بدکاران و گناهکاران را در هم کوبیدی. و آنچنان در آن معرکه کارزار بوسیله ذوالفقار شمشیر زنان در گرد و غبار میدان جنگ افتادی که گویا تو همان عَلیبن ابیطالب علیه السلام انتخاب شده خدا هستی و چون سپاه دشمن تو را اینچنین شجاع و دارای قوت قلب و خالی از ترس دیدند با مکر و حیله سر راهت نشستند و دامهای نیرنگ خود را برایت مهیّا ساختند و فریبکارانه و شرورانه به جنگ تو آمدند. و آن مطرود از درگاه خداوند به سپاهیانش دستور داد تا تو را از آب و ورود بر محل آب جلوگیری نمودند.

قاتَلُوکَ بِکَیْدِهِمْ وَ شَرَّهِمْ وَ اَمَرَالْلَعینُ جُنُودَهُ فَمَنَعُوکَ الْماءَ وَ وُرُودَهُ وَ ناجَزُوکَ الْقِتالَ وَ عاجَلُوکَ النِّزالَ وَ رَشَقُوکَ بِالسِّهامِ وَ النِّبالِ وَ بَسَطُوا اِلَیْکَ اَکُفَّ اْلاءِصْطِلامِ.

(1)وَ لَمْ یَرْعَوْا لَکَ ذِمامَا وَ لا راقَبُو فیکَ اَثاما فی قَتْلِهِمْ اَوْلِیآءَکَ وَ نَهْبِهِمْ رِحالَکَ وَ اَنْتَ مُقَدَّمٌ فِی الْهَبَواتَ وَ مُحْتَمِلٌ لِْلأَذِیّاتِ قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِکَ مَلائِکَةُ السَّماواتِ.

ص :138


1- (1)- برای جنگ با تو از یکدیگر سبقت گرفتند و در پیاده شدن از شتران برای مقابله با تو عجله کردند و تو را آماج تیرها و سنگهای بغض و کینه قرار دادند و دستهای مصیبت زا و بلاخیز خود را به سوی تو گشودند. و در ریختن خون تو و دوستانت و به یغما بردن اموالت هیچ حرمتی ننهادند و مراعات تو را نکردند و به این گناه بزرگ نیندیشیدند. و تو همچنان ثابت و استوار در کمال شجاعت در گرد و غبار میدان جنگ جلو می رفتی و ناملایمات و اذیتهای آنان را بر خود حمل می نمودی. تا آنجا که فرشتگان الهی از صبر و استقامتت تعجب نمودند. - سپس سپاه دشمن اطرافت را گرفتند و با وارد کردن جراحات فراوان بر بدن مقدست توانت را گرفتند و بین تو و آرامش روحی فاصله انداختند و در این حال برای تو حمایتگری باقی نمانده بود...تو همه این مصائب را با توجه به اینکه خداوند می بیند با صبرو شکیبائی تحمل می نمودی. و از بانوان حرم و اهل بیت خود حمایت می کردی. تا آنجا که سرانجام آن قوم پست تو را از مرکبت سرنگون ساخته و با بدن مجروح روی زمین افتادی.

فَأَحْدَقوُا بِکَ مِنْ کُلِّ الْجِهاتِ وَ اَثْخَنُوکَ بِالْجَراحِ وَ حالُوا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الرَّواحِ وَ لَمْ یَبْقَ لَکَ ناصِرٌ وَ اَنْتَ مُحْتَسِبٌ صابِرٌ تَذُبُّ عَْن نِسْوَتِکَ وَ اَوْلادِکَ.

(1)حَتّی نَکَسُوکَ عَنْ جَوادِکَ فَهَوَیْتَ اِلَی اْلأَرْضِ جَریحا تَطَؤُکَ الْخُیُولُ بِحَوْافِرِها وَ تَعْلُوکَ الطُّغاهُ بِبَواتِرِها.

(2)قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبینُکَ وَ اخْتَلَفَتْ بِالاْنْقِباضِ وَ اْلإِنْبِساطِ شِمالُکَ وَ یَمینُکَ تُدیرُ طَرْفا خَفِیّا اِلی رَحْلِکَ وَ بَیْتِکَ وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِکَ عَنْ وُلْدِکَ وَ اَهالیکَ وَ اَسْرَعَ فَرَسُکَ شارِدا اِلی خِیامِکَ قاصِدا مُحَمْحِما باکِیا.

(3)فَلَمّا رَأَیْنَ النِّساءُ جَوادَکَ مَخْزِیَّا وَ نَظَرْنَ سَرْجَکَ عَلَیْهِ مَلْوِیّا بَرَزْنَ مِنَ

ص :139


1- (1)- در حالی که بدنت زیر سم اسبان لگدمال گردید. و تجاوزکاران به سبب شمشیرهای برنده بر بدنت ضربه می زدند.
2- (2)- در این لحظه. عرق پیشانی مبارکت را گرفت و طرف راست و طرف چپ بدنت در حال انقباض و انبساط بود ولی همچنان با گوشه چشم خیمه و خرگاهت را مراقبت می کردی و در این حال از شدت زخم و جراحت از فرزندان و اهل بیت خود روی گرداندی.
3- (3)- در این هنگام. اسب تو شیهه کشان و گریه کنان به قصد آمدن به خیام حرم سرعت گرفت. و چون زنان حرم اسب تو را به این حال و خواری دیدند و زین تو را بر اسب واژگون یافتند. از پشت پرده خیام بیرون آمدند و در حالی که گیسوان خود را روی صورتها پریشان کرده بودند و در حالیکه نقاب از چهره انداخته و بر صورت خود می نواختند و با صدای بلند گریه می کردند و تو را می خواندند. اینان بعد از گذشت روزگارانی که با عزت و سربلندی به سر برده بودند به گرفتاری و خواری مبتلا شدند و همگی به سوی قتلگاه تو شتافتند که ناگاه مشاهده کردند.

الْخُدُورِ ناشِراتَ الشُّعُورِ عَلَی الْخُدُورِ لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِراتٍ وَ بِالْعَویلِ داعِیاتٍ وَ بَعْدَالْعِزِّ مُذَلَّلاتٍ وَ اِلی مَصْرَعِکَ مُبادِراتٍ.

(1)وَالشِّمْرُ جاِلسٌ عَلی صَدْرِکَ وَ مُولِعٌ سَیْفَهُ عَلی نَحْرِکَ قابِضٌ عَلی شَیْبَتِکَ بِیَدِهِ ذابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ قَدْ سَکَنَتْ حَواسُّکَ وَ خَفِیَتْ اَنْفاسُکَ وَ رُفِعَ عَلَی الْقَناةِ رَأْسُکَ وَ سُبِیَ اَهْلُکَ کَالْعَبیدَ وَصُفِّدوا فِی الْحَدیدِ.

(2)فُوْقَ اَقْتابِ الْمَطِیّاتِ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّاْلهاجِراتِ یُساقُونَ فِی الْبَراری وَ

ص :140


1- (1)- شمر (ملعون) روی سینه مبارکت نشسته و شمشیر خود را بر گلوی نازنینت گذاشته و محاسن زیبا و شریف تو را در دست گرفته و با شمشیر برنده خود مشغول جدا کردن سر مقدس تو بود. - در این لحظه حواس تو از کار افتاده و نفسهایت رو به اتمام گذاشته بود. و بعد از لحظاتی سر مبارکت بر بالای نیزه رفت و خاندان شریفت همانند بردگان به اسارت گرفته در آمدند و بر بالای جهاز شتران به غل و زنجیر کشیده شدند!
2- (2)- حرارت سوزان خورشید چهره های آنها را می سوزاند. و همچنان در صحراها و بیابانها در سفر اسارت دستان آنها توسط زنجیر به گردنهایشان بسته شده بود و با این وضعیت در بازارها آنها را می چرخاندند. پس ای وای بر گناهکاران بدعمل.

الْفَلَواتِ اَیْدیهِمْ مَغْلُولُةٌ اِلَی اْلأَعْناقِ یُطافُ بِهِمْ فِی اْلأَسْواقِ.

(1)فَالْوَیْلُ لِلْعُصاةِ الْفُسَّاقِ لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِکَ اْلإِسْلامَ وَ عَطَّلُوا الصَّلوةَ وَ الصِّیامَ وَ نَقَضُوا الْسُّنَنَ وَ اْلأَحْکامَ وَ هَدَمُوا قَواعِدَ اْلإِیمانِ وَ حَرَّفُوا ایاتِ الْقُرانِ وَ هَمْلَجُوا فِی الْبَغْیِ وَ الْعُدْوانِ.

(2)لَقَدْ اَصْبَحَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ مَوْتُورا وَ عادَ کِتابُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مَهْجورا وَ غُودِرَ الْحَقُّ اِذْ قُهِرْتَ مَقْهُورا.

(3)وَ فُقِدَ بِفَقْدِکَ الْتَّکْبیرُ وَ التَّهْلیلُ وَ التَّحْریمُ وَ التَّحْلیلُ وَ التَّنْزیلُ وَ التَّأْویلُ

ص :141


1- (1)ای جدّ بزرگوارم: - این مردم بی دین با ریختن خون مقدس تو در حقیقت اسلام را به قتل رساندند و نماز و روزه را به تعطیلی کشاندند. و احکام و دستورات الهی و ارکان ایمان را خراب نمودند. و آیات قرآن را تحریف کردند و (در اثر اطاعت از طاغوت و یاری نکردن امام خود) در ظلم و ستم و تجاوز غوطه ور شدند.
2- (2)ای جد بزرگوار من با شهادت تو رسول خدا غریب و تنها گشت. و کتاب خدا. متروک و مهجور ماند. و چون تو در این جهاد مقدس. به ظاهر مقهور و مغلوب گشتی. حق و حقیقت مورد خیانت واقع گشت. و به سبب از بین رفتن تو تکبیر (الله اکبر) و تهلیل (لااله الاالله) و حرام و حلال و تنزیل و تأویل هم از میان رفت.
3- (3)- و بعد از شهادت تو احکام دین خدا دستخوش تبدیل و تغییر گشت. کفر و بی دینی بروز کرد. احکام خدا تعطیل گشت. و به تدریج هوی و هوسها و گمراهیها و فتنه و آشوب و باطل جامعه را فرا گرفت.

وَ ظَهَرَ بَعْدَکَ التَّغْییرُ وَ التَّبْدیلُ وَ اْلإِلْحادُ وَ التَّعْطیلُ وَ اْلأَهْواءُ وَ اْلأَضالیلُ وَالْفِتَنُ وَاْلأَباطیلُ.

(1)فَقامَ ناعیکَ عِنْدَ قَبْرِ جَدِّکَ الرَّسُولِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ فَنَعاکَ اِلَیْهِ بِالدّمْعِ الْهَطوُلِ قائِلاً یا رَسُولَ اللّهِ قُتِلَ سِبْطُکَ وَ فَتاکَ وَاسْتُبیحَ اَهْلُکَ وَ حِماکَ وَ سُبِیَتْ بَعْدَکَ ذَراریکَ وَ وَقَحَ الْمَحْذُورُ بِعِتْرَتِکَ وَ ذَویکَ.

(2)فَانْزَعَجَ الرَّسُولُ وَ بَکی قَلْبُهُ الْمَهُولُ وَ عَزّاهُ بِکَ الْمَلائِکَةُ وَ اْلأَنْبِیآءُ وَ

ص :142


1- (1)- سپس سفیر و پیام آور شهادت تو نزد قبر جدّت رسول خدا صلی الله علیه و آله به پا خواست و در حالیکه اشک می ریخت خبر جانسوز شهادت تو را به رسول خدا این چنین اعلام کرد: ای رسول خدا نوه دلبند و جوان تو به قتل رسید. و حرمت حریم و اهل بیت تو شکسته گردید.و بعد تو خاندان شریفت به اسارت گرفته شدند و گرفتاریها و مصائب دشواری بر اهل بیت و بستگان نزدیک تو وارد گردید. تا این که رسول خدا نگران و مضطرب و گریان شد. و همه فرشتگان و رسولان الهی شهادت تو را به او تسلیت دادند.
2- (2)- و مادرت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در عزا و ماتم تو مصیبت زده و دردمند گردید و از جانب پروردگار عالم سپاهی از فرشتگان مقرّب برای عرض تسلیت شهادت تو به پدرت امیرالمؤمنین به رفت و آمد پرداختند و مجلس عزا و ماتم تو در عالم ملکوت برپا گردید و حوران بهشتی در این مجلس برای تو اشک ماتم ریخته و بر سر و صورت خود لطمه وارد ساختند.

فُجِعَتْ بِکَ اُمُّکَ الزَّهْرآءُ وَ اخْتَلَفَتْ جُنُودُ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ تُعَزّی اَباکَ اَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَ ُاقیمَتْ لَکَ الْماتِمُ فی اَعْلا عِلِّیّینَ وَ لَطَمَتْ عَلَیْکَ الْحُورُالْعینُ.

(1)وَ بَکَتِ السَّمآءُ وَ سُکّانُها وَ الْجِنانُ وَ خُزَّانُها وَ الْهِضابُ وَ اَقْطارُها وَ الْبِحارُ وَ حیتانُها وَ الْجِنانُ وَ وِلْدانُها وَالْبَیْتُ وَ الْمَقامُ وَ الْمَشْعَرُالْحَرامُ وَالْحِلُّ وَ اْلإِحْرامُ.

(2)اَللّهُمَّ فَبِحُرْمَةِ هذَاالْمَکانِ الْمُنیفِ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و الِ مُحَمَّدٍ وَ احْشُرْنی فی زُمْرَتِهِمْ وَ اَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ بِشَفاعَتِهِمْ.

(3)اَللّهُمَّ اِنّی اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ یا اَسْرَعَ الْحاسِبینَ وَ یا اَکْرَمَ اْلأَکْرَمینَ وَ یا

ص :143


1- (1)- و آسمان و اهل آسمان. بهشت و دربانان بهشت. کوهها و دامنه های کوهها. دریاها و ماهیان دریاها. باغهای بهشت و جوانانش بیت الله الحرام و مقام ابراهیم و مشعرالحرام. و همه کسانی که در حرم و یا در حِلّ بودند در مصیبت تو گریه کردند. دعا و درخواست از بارگاه ربوبی:
2- (2)- پروردگارا: به احترام این جایگاه والا: بر محمد و اهل بیت او رحمت فرست. و مرا هم در زمره آنان محشور فرما و به سبب شفاعت و دستگیری این بزرگواران داخل بهشتم نما.
3- (3)- معبودا. من به تو توسل می جویم. ای سریعترین حسابگر و ای کریم ترین کریمان. و ای شایسته ترین قضاوت کنندگان.

اَحْکَمَ الْحاکِمینَ

بِمُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ رَسُولِکَ اِلَی الْعالَمینَ اَجْمَعینَ.

(1)وَ بِاَخیهِ وَ ابْنِ عَمَّهِ اْلأَنْزَعِ الْبَطینِ الْعالِمِ الْمَکینَ عَلِیٍّ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ بِفاطِمِةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ وَ بِالْحَسَنِ الزَّکِیَّ عِصْمَةِ الْمُتَّقینَ وَ بِاَبی عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْنِ اَکْرَمِ الْمُسْتَشْهِدینَ وَ بِاَوْلادِهِ الْمَقتوُلینَ وَ بِعِتْرَتِهِ الْمَظْلُومینَ وَ بِعَلِّی بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعابِدینَ.

(2)وَ بِمُحَمَّدٍبْنِ عَلِیٍّ قِبْلَةِ اْلأَوّابینَ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ اَصْدَقِ الصّادِقینَ وَ

ص :144


1- (1)خدایا تو را به حقانیت محمد صلی الله علیه و آله خاتم انبیاء و فرستاده تو به سوی عالمیان و به حق برادر و پسرعمش امیرالمؤمنین. آن مرد بلند پیشانی و میان قوی. و آن انسان با دانش و بلندمرتبه. عَلی بن ابی طالب و به حق فاطمه زهرا سرور زنان جهان. و به حق حسن ابن عَلی آن مرد پاکیزه و پناه تقوی پیشه گان و به حق حضرت اباعبدالله الحسین. بزرگوارترین شهداء و به حق فرزندان شهیدش. و به حق خاندان ستم رسیده اش و به حق عَلیبن الحسین زینت عبادت پیشگان.
2- (2)- و به حق محمدبن عَلی قبله و الگوی توبه کنندگان و به حق جعفربن محمد راستگوترین راستگویان و به حق موسی بن جعفر، ظاهرکننده نشانه ها و دلائل الهی و به حقانیت عَلی بن موسی الرضا حمایتگر دین و به حق محمدبن عَلی پیشوای هدایت یافتگان و به حق عَلی بن محمد پارساترین پارسایان و به حق حسن بن عَلی وارث ائمه و خلفای به حق الهی. و به حق حجّت الهی بر همه مخلوقات علیهم السلام. - اینکه بر محمد و اهل بیتش که جملگی از راستگویان و نیکوکاران می باشند و از خاندان طه و یس محسوب می گردند رحمت فرست. و مرا هم در روز قیامت از جمله نجات یافتگان و آرامش یافتگان و رستگاران و مژده دادگان و شادمانان به رحمت خود قرار ده.

مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ مُظْهِرِ الْبَراهینِ وَ عَلِیِ بْنِ مُوسی ناصِرِ الدّینِ وَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِیٍّ قُدْوَةِ الْمُهْتَدینِ وَ عَلِیِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَزْهَدِ الزّاهِدینَ وِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وارِثِ الْمُسْتَخْلَفینَ وَ الْحُجَّةِ عَلَی الْخَلْقِ اَجْمَعینَ اَنْ تُصَلَّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ الصّادِقینَ اْلأَبَرّینَ آلِ طه وَ یسآ وَ اَنْ تَجْعَلَنی فیالْقِیامَةِ مِنَ اْلامِنینَ الْمُطْمَئِنّینَ اْلفائِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ.

(1)اَللّهُمَّ اکْتُبْنی فِی الْمُسْلِمینَ وَ اَلْحِقْنی بِالصّالِحینَ وَ اجْعَلْ لی ِلسانَ صِدْقٍ فِی اْلاخِرینَ وَ انْصُرْنی عَلَیالْباغینَ وَاکْفِنی کَیْدَالْحاسِدینَ وَاصْرِفْ عَنّی مَکْرَالْماکِرینَ وَاقْبِضْ عَنّی اَیْدِی الضّالِمینَ وَ اجْمَعْ بِیْنی وَ بَیْنَ السّادَةِ الْمَیامینِ فی اَعْلا عِلّیّینَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبّیینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحینَ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

ص :145

(1)اَللّهُمَّ اَنّی اُقْسِمُ عَلَیْکَ بِنَبِیَّکَ الْمَعْصُومِ وَ بِحُکْمِکَ الْمَحْتُومِ وَ نَهْیِکَ الْمَکْتُومُ وَ بِهذَاالْقَبْرِ الْمَلْمُومِ الْمُوَسَّدِ فی کَنَفِهِ اْلإِمامُ الْمَعْصُومُ الْمَقْتُولُ الْمَظْلُومُ اَنْ تَکْشِفَ مابی مِنَ الْغُمُومِ وَ تَصْرِفَ عَنّی شَرَّالْقَدَرِ الْمَحْتُومِ وَ تُجیرَنی مِنَ النّارِ ذاتِ السُّمُومِ.

(2)اَللّهُمَّ جَلِّلْنی بِنِعْمَتِکَ وَ رَضِّنی بِقَسَمِکَ وَ تَغَمَّدْنی بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ با عِدْنی مِنْ مَکْرِکَ وَ نِقْمَتِکَ اَللّهُمَّ اعْصِمْنی مِنَ الَّزلَلِ وَ سَدِّدْنی فِی الْقَوْلِ وَ الْعَمَلِ وَافْسَحْ لی فیمُدَّةِ اْلأَجَلِ وَ اَعْفِنی مِنَ اْلأَوْجاعِ وَ الْعِلَلَ وَ بَلِّغْنی بِمَواِلیَّ وَ بِفَضْلِکَ اَفْضَلَ اْلأَمَلِ.

(3)اَللّهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اقْبَلْ تَوْبَتی وَارْحَمْ عَبْرَتی وَ اَقْلِنی

ص :146


1- (1)- معبودا. تو را سوگند می دهم به حق پیامبر معصومت و قضا و قدرت و مشیت حتمیّه ات و به نهی پنهانت و به حق این قبر. که محل اجتماع مردم و در سایه آن امام معصوم مقتول و مظلوم آرمیده است. اینک تمام هم و غمّ و اندوه درونی مرا برطرف سازی. و شر قضا و قدر حتمی خود را از من بگردانی و مرا از آتش سوزان جهنم برهانی.
2- (2)- پروردگارا مرا به نعمت خویش جلالت و عظمت بخش. و به رزق مقسوم راضی گردان و به بخشش و کرم خود بپوشان. و از مکر و انتقام خود دورم ساز. خداوندا مرا از لغزشها محفوظ دار و رفتار و گفتارم را متین گردان. و عمرم را طولانی کن و از دردها و امراض عافیتم بخش. و به حق اولیایم و به فضل و احسانت مرا به بهترین آرزوهایم نائل گردان.
3- (3)- پروردگارا بر محمد و آل او تحیت فرست. و توبه مرا قبول فرما و بر اشک های چشمم ترحم نما و از لغزشهایم درگذر. و غم و اندوه مرا برطرف فرما. و خطاهایم را مورد آمرزش قرار ده. و اهل مرا از شایسته گان مقرر دار.

عَثْرَتی وَ نَفِّسْ کُرْبَتی وَ اغْفِرْلی خَطیئَتی وَ اَصْلِحْ لی فی ذُرِّیَّتی.

(1)اَللّهُمَّ لاتَدَعْ لی فی هذَالْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ وِالْمَحَلِّ الْمُکَرَّمِ ذَنْبا اِلاّ غَفَرْتَهُ وَ لاعَیْبا اِلاّ سَتَرْتَهُ وَ لاغَمّا اِلاّ کَشَفْتَهُ وَ لارِزْقا اِلاّ بَسَطْتَهُ وَ لا جاها اِلاّ عَمَرْتَهُ وَ

ص :147


1- (1)- خداوندا در این جایگاه بلندمرتبه و گرامی هیچ گناهی را از من باقی مگذار جز آنکه آنها را بخشیده باشی. و هیچ عیب و نقصی از من نباشد مگر اینکه پوشانده باشی. و هیچ حزن و اندوهی در من نباشد. مگر آنکه رفع کرده باشی، و هیچ رزق و روزی نباشد مگر آنکه آنرا برایم توسعه داده باشی، و هیچ مقام و منزلتی نباشد مگر اینکه بالابری. و هیچ فسادی نباشد مگر آنکه اصلاح فرمائی. - و هیچ آرزوئی نباشد جز آنکه مرا به آنان نائل سازی. - و هیچ خواسته و دعائی نباشد مگر آنکه آنرا به مرحله اجابت برسانی. - و هیچ تنگنائی نباشد مگر آنکه آنرا گشایش دهی. - و هیچ تشتّت و پراکندگی نباشد مگر آنکه آنرا تبدیل به اجتماع نمائی. - و هیچ امری نباشد مگر آنکه آنرا به اتمام رسانی. - و هیچ مالی نباشد مگر آنکه افزونی بخشی. - و هیچ خلقی نباشد مگر آنکه نیکو گردانی. - و هیچ انفاقی نباشد مگر آنکه برایش جایگزین مقرر فرمائی. - و هیچ حالی نباشد مگر آنکه آن را همراه یاد و ذکر خود آباد سازی.

لافَسادا اِلاّ اَصْلَحْتَهُ وَ لا اَمَلاً اِلاّ بَلَّغْتَهُ وَ لا دُعاءً اِلاّ اَجَبْتَهُ و لا مَضیِقا اِلاّ فَرَّجْتَهُ وَ لا شَمْلاً اِلاّ جَمَعْتَهُ.

(1)وَلا اَمْرا اِلاّ اَتْمَمْتَهُ وَ لا مالاً إِلاّ کَثَّرْتَهُ وَ لا خُلْقا اَلاَّ حَسَّنْتَهُ وَ لا اِنْفاقا اِلاّ اَخْلَفْتَهُ وَ لا حالاً ِالاّعَمَرْتَهُ وَ لا حَسُودا اِلاّ قَمَعْتَهُ وَ لاعَدّوا اَرْدَیْتَهُ وَ لا شَرّا اِلاّ کَفَیْتَهُ وَ لامَرَضا اِلاّ شَفَیْتَهُ وَ لابَعیدا اِلاّ اَدْنَیْتَهُ وَ لاشَعَثا اِلاّ لَمَمْتَهُ وَ لاسُؤالاً اِلاّ اَعْطَیْتَهُ.

(2)اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ خَیْرَالْعاجِلَةِ وَ ثَوابَ اْلاجِلَةِ اَللّهُمَّ اَغْنِنی بِحَلالِکَ عَنِ الْحَرامِ وَ بِفَضْلِکَ عَنْ جَمیعِ اْلأَناِم اَللّهُمَّ ِاّنی اَسْئَلُکَ عِلْما نافِعا وَ قَلْبا خاشِعا وَ یِقینا شافِیا وَ عَمَلاً زاکِیا وَ صَبْرا جَمیلاً وَ اَجْراً جَزیلاً.

ص :148


1- (1)- و هیچ حسودی نباشد مگر آنکه او را ریشه کن نمائی. - و هیچ دشمنی نباشد مگر آنکه نابودش سازی. - و هیچ بدی و شری نباشد مگر آنکه کفایتش نمائی. - و هیچ مرضی نباشد مگر آنکه شفابخشی. - و هیچ دوری نباشد مگر اینکه نزدیکش نمائی. - و هیچ تفرقه ای نباشد مگر اینکه تبدیل به اتحادش نمائی. - و هیچ درخواستی نباشد مگر اینکه عطا نمائی.
2- (2)- خدایا: مرا بوسیله حلال خودت از حرام بی نیاز گردان. و به فضل خویش از همه مردم بی نیازم ساز. - خدایا: از تو علمی مفید و دلی ترسناک و یقینی شفا دهنده و رفتاری منزه از زشتی و صبری زیبا و پاداشی فراوان مسئلت می نمایم.

(1)اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شُکْرَ نِعْمَتِکَ عَلَیَّ وَ زِدْفی اَحْسانِکَ وَ کَرَمِکَ اِلَیَّ وَ اجْعَلْ قَوْلی فِی النّاسِ مَسْمُوعاً وَ عَمَلی عِنْدَکَ مَرْفُوعا وَ اَثَری فِی الْخَیْراتَ مَتْبُوعا وَ عَدُوّی مَقْمُوعا.

(2)اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍاْلأَخْیارِ فیآناءالْلِّیْلِ وَ اَطْرافِ النَّهارِ وَاکْفِنی شَرَّاْلأَشْرارِ وَ طَهِّرْنی مِنَ الذُّنُوبِ وَ اْلأَوْزارِ وَ اَجِرنی مِنَ النّارِ وَ اَحِلَّنی دارَالْقَرارِ وَ اغْفِرْلی وَ لِجَمیعِ إِخْوانی فیکَ وَ اَخَواتِیَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

(3)وَ ثُمَّ توجه الی القبله و صلِ رکعتین و اقرأ فی الاولی سورة الانبیاء و فی الثانیة الحشر و

ص :149


1- (1)- پروردگارا: به من توفیق سپاسگذاری در مقابل نعمتهایت را عطا فرما. و احسان و کرم خود را بر من افزونی بخش. و سخنانم را مورد پذیرش مردم قرار ده و کردار و رفتارم را نزد خود بالا برده. و قبول فرما و آثار مرا در کارهای نیکو مورد تبعیّت دیگر مردم قرار ده و دشمن مرا از میان بردار.
2- (2)- پروردگارا: بر محمد و اهل بیتش که از نیکویان و صالحان می باشند در همه زمانها درود و تحیت فرست. و مرا از شر بدان مصون دار. و از گناهان و آلودگیها و معاصی سنگین پاک فرما. و از آتش جهنم پناهم ده. و در منزلگاه همیشگی و بهشت برین وارد ساز. و مرا و همه برادران و خواهران ایمانی مرا بیامرز. (برحمتت ای مهربانترین مهربانان)
3- (3)- سپس روی بر قبله نما و دو رکعت نماز بگذار: در رکعت اول بعد از حمد سوره (انبیا) و در رکعت دوم بعد از حمد سوره (حشر) را بخوان و قنوت گیر و بگو:

اقنت و قُل:

(1)لااِلهَ اِلاَّاللّهُ الْحَلیمُ الْکَریمُ لااِلهَ اِلاّاللّهُ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ لااِلهَ اِلاّاللّهُ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ اْلأَرَضینَ السّبْعِ وَ ما فیهِنَّ وَ ما بَیْنَُهنَّ خِلافا ِلاَعْدائِهِ وَ تَکْذیبا لِمَنْ عَدَلَ بِهِ وَ اِقْرارا لِرُبُوبِیَّتِهِ وَخُضُوعا لِعِزَّتِهِ اْلأَوَّلُ بِغَیْرِ اَوَّلٍ وَ اْلاخِرُ اِلی غَیْرِ اخِرٍ الظّاهِرُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ بِقُدْرَتِهِ الْباطِنُ دُونَ کُلِّ شَیْ ءٍ بِعِلْمِه وَ لُطْفِهِ.

(2)لاتَقِفُ الْعُقُولُ عَلی کُنْهِ عَظَمَتِهِ وَ لاتُدرِکُ اْلأَوْهامُ حَقیقَةَ ماهِیَّتِهِ وَ لاتَتَصَوَّرُ اْلأَنْفُسُ مَعانِیَ کَیْفِیَّتِهِ مُطَّلِعا عَلَی الظَّمائِرِ عارِفاً بِالسَّرائِرِ یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ.

ص :150


1- (1)- نیست معبودی جز خدای بردبار کریم، نیست معبودی جز خدای بزرگ و بلندمرتبه. معبودی نیست جز خداوند که مالک آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه و آنچه در آنها و میان آنهاست می باشد. من این سخن را برخلاف دشمنان خدا و تکذیب کسانی که به او شرک ورزیدند می گویم و به خاطر اعتراف به ربوبیت او. و تواضع در برابر عزّتش می گویم همانا او اولی است بدون اول و آخریست که نهایت ندارد. قدرتش بر همه چیز آشکار است و به سبب دانش و لطفش به هر چیز نفوذ دارد عقلها بر حقیقت عظمتش آگاهی ندارند و خیالات، حقیقت چیستی او را درک ننمایند.
2- (2)- و نفوس آدمی، معانی کیفیت او را تصور نکنند. او بر باطن دلها آگاه و به امور پنهانی آشناس (خیانت چشمها و آنچه را سینه ها پنهان می دارند را می داند) (سوره غافر، آیه 19)

(1)اَللّهُمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ عَلی تَصْدیقی رَسُولِکَ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ ایمانی بِهَ وَ عِلْمی بِمَنْزِلَتِهِ وَ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ النَّبِیُّ الَّذی نَطَقَتِ الْحِکْمَةُ بِفَضْلِهِ وَ بَشَّرَتِ اّأَلانْبِیاءُ بِهِ وَ دَعَتْ اِلَی اْلاءِ قْرارِ بِماجاءَ بِهِ وَ حَثَّتْ عَلی تَصْدیقِهِ بِقَوْلِهِ تَعالی:

«اَلَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْریةِ وَ اْلاءِنْجیلَ یَاْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْههُمْ عِنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ اْلاءَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ».

(2)فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ رَسُولِکَ اِلَی الثَّقَلَیْنِ وَ سَیِّداْلاءَنْبِیآءِ الْمُصْطَفَیْنَ و

ص :151


1- (1)- خداوندا: من تو را شاهد می گیرم که رسول تو را تصدیق می کنم و بدو گرایش دارم و بر منزلتش آگاهم. و خود گواهی می دهم که او پیامبریست که حکمت بر فضیلت او زبان گشوده. و رسولان آمدنش را بشارت داده اند و مردم را به اقرار و اعتراف به آنچه که او آورده دعوت کرده و مردم را به تصدیق او تشویق نموده اند. همان گونه که خداوند در قرآن فرموده: پیامبری که نام او را در تورات و انجیل می یابند. او آنها را امر به معروف و نهی از منکر می کند و پاکیزه ها را برایشان حلال و پلیدها را برایشان حرام می گرداند و بارهای سنگین و غُلهائی که بر دست و پای خود بسته اند را از آنان برمی دارد. (سوره اعراف، آیه 57).
2- (2)- پس خدایا: درود فرست بر محمد صلی الله علیه و آله که فرستاده تو بسوی جن و انس و سرور پیامبران برگزیده تو است و درود فرست بر برادر و پسرعمویش. که هرگز بر تو شریک قرار ندادند حتی به اندازه چشم بر هم زدنی و درود فرست بر فاطمه زهرا علیها السلام سرور زنان عالم.

عَلی اَخیهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ اللَّذَیْنِ لَمْ یُشْرِ کابِکَ طَرْفَةَ عَیْنٍ اَبَدا وَ عَلی فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ سَیِّدَةِ نِسآءِالْعالَمینَ.

(1)وَ عَلی سَیِّدَیْ شَباتِ اَهْلِ الْجَنَّةِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلاةً خالِدَةَ الدّوامِ عَدَدَ قَطْرِ الرَّهامِ وَزِنَةَ الْجِبالِ وَ اْلاکامِ ما اَوْرَقَ اَلسَّلامُ وَاخْتَلَفَ الضِّیآءُ وَالظَّلامُ وَ عَلیالِهِ الطّاهِرینَ اْلاءَئِمَّةِ الْمُهْتَدینَ الذّائِدینَ عَنِ الدّینَ عَلِیٍّ وَ مُحَمَّدٍ وَ جَعْفَرٍ وَ مُوسی وَ عَلِیٍ وَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَالْحُجَّةِ الْقَوّامِ بِالْقَسْطِ وَ سُلالَةِ السِّبْطِ.

(2)اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذَااْلاءِمامِ فَرَجا قَریبا وَ صَبْرا جَمیلاً وَ نَصْرا

ص :152


1- (1)- و بر دو آقای جوانان اهل بهشت یعنی حسن و حسین علیهما السلام درودی فرست همیشگی به اندازه قطرات باران و هم وزن کوهها و تپّه ها تا هنگامی که درخت سلام و تحیت برگ می دهد و روشنی و تاریکی آمد و شد دارند و درود فرست بر اهل بیت پاکیزه حسین که همان پیشوایان هدایت شده و دفاع کنندگان از دین می باشند و آنان عَلی و محمد و جعفر و موسی و عَلی و محمد و عَلی و حسن و حجّت قائم علیه السلام به عدل و فرزند نوه رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشند.
2- (2)- خداوندا: من از تو درخواست دارم به حق این امام، گشایشی نزدیک، صبری نیکو و نصرتی همراه با عزّت و بی نیازی از مخلوقات و ثبات در هدایت و توفیق بر انجام آنچه را دوست داری و روزی گسترده و حلال، پاک و گوارا، ریزان، فراوان و برتر و پیاپی که بدون هیچ زحمت و مشقّت و بدون منّت از کسی و همراه تندرستی از هر بلاء و ناخوشی و بیماری و دوشادوش سپاسگزاری و قدردانی از نعمت و سلامت به من عطا نمائی.

عَزیزا وَ غِنیً عَنِ الْخَلْقِ وَ ثَباتا فِی الْهُدی وَالتَّوْفیقَ لِما تُحِبُّ وَ تَرْضی وَ رِزْقا واسِعا حَلالاً طَیِّبا مَریئا دارّا سائِغاً فاضِلاً مُفَضِّلاً صَبّاً مِنْ غَیْرِ کَدٍّ وَ لا نَکَدٍ وَ لا مِنَّةٍ مِنْ اَحَدٍ وَ عافِیَةً مِنْ کُلِّ بلاءٍ وَ سُقْمٍ وَمَرَضٍ وَالشُّکْرَ عَلَی الْعافِیَةِ وَالنَّعْمآءِ.

(1)وَ اِذا جآءَ الْمَوْتُ فَاقْبِضْنا عَلی اَحْسَنِ ما یَکُونُ لَکَ طاعَةً عَلی ما اَمِرْتَنا مُحافِظینَ حَتّی تُؤَدّیَنا اِلی جَنّاتِ النَّعیمِ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

(2)اَللّهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آل مُحَمَّدٍ وَ اَوْحِشْنی مِنَ الدُّنْیا وَ انِسْنی بِاْلاخِرَةِ فَاِنَّهُ لایُوحِشُ مِنَ الدُّنْیا اِلاّ خَوْفُکَ وَ لایُؤْنِسْ بِاْلاخِرَةِ اِلاّ رِجاؤُکَ.

(3)اَللّهُمَّ لَکَ الْحُجةُّ لاعَلَیْکَ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی لامِنْکَ فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ

ص :153


1- (1)- و آن هنگام که مرگ آید از تو می خواهیم ما را قبض روح کنی بر نیکوترین حال که آن حالت فرمانبرداری از تو باشد، حالی که در آن حال نگهبان اوامر تو باشیم. تا این که با رحمت خود ما را به بهشتهای پرنعمتت برسانی. ای مهربانترین مهربانان. - خداوندا: بر مُحَمَّدٍ و آلش درود فرست و مرا از دنیا به وحشت انداز وبه آخرت مأنوس گردان، زیرا که مرا به وحشت از دنیا نمی اندازد مگر خوف تو و به آخرت مأنوس نمی گرداند مگر امید به رحمت تو.
2- (2)- خداوندا: حجت و دلیل برای توست نه بر ضرر تو و شکایت بسوی توست نه از تو، پس بر محمد و آلش درود فرست و مرا بر نفس ستم پیشه نافرمان و شهوت غلبه گرم یاری فرما و سرانجام امورم را به سلامت دار.
3- (3)- خداوندا: فقط از تو درخواست آمرزش دارم و این در حالی است که به خاطر کمی شرم و حیاء بر آنچه مرا نهی کرده ای اصرار می ورزم و ترک طلب آمرزش از طرف من - نسبت به گسترش بردباریت آگاهی دارم - ضایع کردن حق امیدواری به تو است.

الِهِ وَ اَعِنّی عَلی نَفْسِیَ الظّلِمَةِ الْعاصِیَةِ وَ شَهْوَتِی الْغالِبَةِ وَ اخْتِمْ لی بِالْعافِیَةِ.

(1)اَللّهُمَّ اِنَّ اِسْتِغْفاری اِیّاکَ وَ اَنَا مُصِرُّ عَلی ما نَهَیْتَ قِلَّةُ حَیاءٍ وَ تَرْکِیَ اْلاِسْتِغْفارَ مَعَ عِلْمی بِسِعَةِ حِلْمِکَ تَضْییعٌ ِلحَقِّ الرَّجاءِ.

(2)اَللّهُمَّ اِنَّ ذُنُوبی تُؤْیِسُنی اَنْ اَرْجُوکَ وَ اِنَّ عِلْمی بِسَعَةِ رَحْمَتِکَ یَمْنَعُنی اَنْ اَخْشاکَ فَصلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ صَدِّقْ رَجائی لَکَ وَ کَذِّبْ خَوْفی مِنْکَ وَ کُنْ لی عِنْدَ اَحْسَنِ ظَنّی بِکَ یا اَکْرَمَ اْلاَکْرَمینْ.

(3)اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّدٍ وَ اَیِّدْنی بِالْعِصْمَةِ وَ اَنْطِقْ لِسانی

ص :154


1- (1)- خداوندا: به راستی که گناهانم مرا از اینکه به تو امیدوار گردم ناامید می سازند و آگاهی من به وسعت بردباری تو از اینکه نسبت به تو خشیت ورزم مانعم می شود.
2- (2)- پس بر محمد و آل محمد درود فرست و امیدواریم را به خودت تصدیق کن و ترسم را از خودت تکذیب نما و برای من آنچنان باش که نسبت به تو حسن ظن می ورزم ای بزرگوارترین بزرگواران.
3- (3)- خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا به مصونیت از گناه و آلودگی کمک کن و لسانم را به حکمت گویا کن و مرا از کسانی قرار ده که بر تباهی های گذشته پشیمان است و بهره امروز خویش را ضایع نمی سازد و بر روزی فردای خویش هم و غمی ندارد.

بِالْحِکْمَةِ وْ اْجعَلْنی مِمَّنْ یَنْدَمُ عَلی ما ضَیَّعَهُ فی اَمْسِهِ وَ لایَغْبَنُ حَظَّهُ فی یَوْمِهِ وَ لایَهِمُّ لِرِزْقِ غَدِهِ.

(1)اَللّهُمَّ اِنَّ الْغَنِیَّ مَنِ اسْتَغْنی بِکَ وَافْتَقَرَ اِلَیْکَ وَالْفَقیرَ مَنِ اسْتَغْنی بِخَلْقِکَ عَنْکَ فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اَغْنِنی عَنْ خَلْقِکَ بِکَ وَ اجْعَلْنی مِمَّنْ لایَبْسُطُ کَفّا اِلاّ اِلَیْکَ.

(2)اَللّهُمَّ اِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ قَنَطَ وَ اَمامَهُ التَّوْبَةُ وَ وَراءَهُ الرَّحْمَةُ وَ اِنْ کُنْتُ ضَعیفَ الْعَمَلِ فَاِنّی فیرَحْمَتِکَ قَوِیُّ اْلاءَمَلِ فَهَبْ لی ضَعْفَ عَمَلی لِقُوَّةِ اَمَلی.

ص :155


1- (1)- خداوندا: غنی کسی است که به وسیله تو بی نیازی خواهد و به تو نیازمند باشد و فقیر کسی است که از تو روی گردانده و از مخلوقات تو بی نیازی طلب کند پس بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از مخلوقات خود به وسیله خود بی نیاز فرما و مرا از کسانی مقرر دار که هرگز دستی نگشاید مگر به جانب تو.
2- (2)- خداوندا: نگون بخت کسی است که از رحمت تو مأیوس باشد، در حالی که او توبه را در پیش رو و رحمت تو را پشت سر دارد و اگر رفتار و کردارم ناچیز است ولی نسبت به رحمت تو امیدم قوی می باشد، پس ضعف عَمَلَم را به خاطر قوّت امیدم بر من ببخش.

(1)اَللّهُمَّ إِن کُنْتَ تَعْلَمُ اَنَّ فی عِبادِکَ مَنْ هُوَ اَقْسی قَلْبا مِنّی وَ اَعْظَمُ مِنّی ذَنْبا فَاِنّی اَعْلَمُ اَنَّهُ لا موْلی اَعْظَمُ مِنْکَ طَوْلاً وَاَوْسَعُ رَحْمَةً وَ عَفْوا فَیا مَنْ هُوَ اَوْحَدُ فی رَحْمَتِهِ اِغْفِرْ لِمَنْ لَیْسَ بِاَوْحَدَ فی خَطیئَتِهِ.

(2)اَللّهُمَّ اِنَّکَ اَمَرْتَنا فَعَصَیْنا وَ نَهَیْتَ فَمَاانْتَهَیْنا وَ ذَکَّرْتَ فَتَناسَیْنا وَ بَصَّرْتَ فَتَعامَیْنا وَ حَذَّرْتَ فَتَعَدَّیْنا وَ ما کانَ ذلِکَ جَزآءُ اَحْسانِکَ اِلَیْنا وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِما اَعْلَنّا وَ اَخْفَیْنا وَ اَخْبَرُ بِما نَأْتی وَ ما اَتَیْنا فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ لاتؤاخِذْنا بِما اَخْطَأْنا وَ نَسینا وَ هَبْ لَنا حُقُوقَکَ لَدَیْنا وَ اَتِمَّ اِحْسانِکَ اِلَیْنا وَ

ص :156


1- (1)- خداوندا: اگر تو می دانی که در بین بندگانت از من سنگ دل تر و پرگناه تر وجود دارد، پس من نیز یقین دارم مولائی که فضل و عطایش از تو بیشتر و رحمت و عفوش از تو گسترده تر باشد نیست، پس ای کسی که در مهربانی و رحمت یگانه ای، ببخشای کسی را که در خطا و لغزش یگانه نیست.
2- (2)- پروردگارا: تو ما را فرمان دادی پس نافرمانی نمودیم و از زشتیها بازداشتی ولی ما همچنان در مسیر آلودگی قدم گذاشتیم و ما را یادآوری نمودی ولی ما خود را به فراموشی سپردیم و به ما بصیرت و بینائی عطا کردی ولی ما خود را به کوری زدیم و ما را تو ترساندی ولی ما تجاوز کرده و از حد گذراندیم و اینها در مقابل احسانی که تو بر ما ارزانی داشتی پاداش شایسته ای نبود و تو نسبت به امور آشکار و نهان ما داناتری و به آنچه که عمل می کنیم و می آوریم آگاه تری، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را بر لغزشها و فراموشی ها مؤاخذه مفرما و حقوقی که تو بر ما داری ببخشای و احسانت را بر ما تمام کن و رحمتت را بر ما جاری ساز.

اَسْبِلْ رَحْمَتَکَ عَلَیْنا.

(1)اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِهذَاالصِّدّیقِ اْلأِمامِ وَ نَسْئَلُکَ بِالْحَقِّ الَّذی جَعَلْتَهُ لَهُ وَ لِجَدِّهِ رَسُولِکَ وَ ِلأَبَوَیْهِ عَلِیٍّ وَ فاطِمَةَ اَهْلِ بَیْتِ الرَّحْمَةِ اِدْرارَ الِّرزْقِ الَّذی بِهِ قِوامُ حَیاتِنا وَ صَلاحُ اَحْوالِ عِیالِنا فَاَنْتَ الْکَریمُ الَّذی تُعْطی مِنْ سَعَةٍ وَ تَمْنَعُ مِنْ قُدْرَةٍ وَ نَحْنُ نَسْئَلُکَ مِنَ الرِّزْقِ مایَکُونُ صَلاحا لِلدُّنْیا وَ بَلاغا لَْلاخِرَةِ.

(2)اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْلَنا وَ لِوالِدَیْنا وَ لِجَمیعَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ اْلأَحْیاءِ مِنْهُمْ وَاْلأَمْواتِ وَ اتِنا فِی الُّدنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلاخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ.

ص :157


1- (1)- خداوندا: ما بوسیله این امام راستگو (یعنی حسین بن علی علیهما السلام) به تو توسل می جوئیم و از تو می خواهیم به آن حقّی که برای او و جدّش (پیامبرت) و پدر و مادرش عَلی و فاطمه که همان اهل بیت رحمت هستند که رزقی را که به وسیله آن زندگی ما قوام گیرد و وضعیت اهل و عیال ما سامان پذیرد بر ما فروریزی، پس تو کریمی هستی که براساس وسعت رحمت خود می بخشی و بر مبنای قدرت منع می کنی و ما از تو رزقی را می خواهیم که در دنیا موجب صلاح ما و در آخرت کارساز ما باشد.
2- (2)- خداوندا: بر محمدو آل محمد درود فرست و ما و پدر و مادر ما و تمام مردان با ایمان و زنان با ایمان و جمیع مسلمانان را از زن و مرد چه آنها که زنده اند و چه آنان که از دنیا رفته اند را بیامرز (و در دنیا و آخرت به ما نیکی عطا کن و ما را از عذاب آتش نگهدار) (سوره بقره، آیه 210).

(1)ثم ترکع و تسجد و تجلس و تتشهد و تسّلم، فاذا سبحت فعفرّ خدّیک و قل:

(2)«سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُالِلّهِ وَ لااِلهَ اِلاَّاللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ».

و اسأل اللّه العصمة و النجاة، والمغفرة و التوفیق بحسن العمل و القبول، لما تتقرّب به الیه و تبتغی به وجهه.

وقف عندالرأس ثمّ صلّ رکعتین عَلی ما تقدم، ثمّ انکبّ عَلی القبر و قبّله و قل:

زادَاللّهُ فی شَرَفِکُمْ وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.

وادع لنفسک و لوادیک و لمن اردت.

رواها ابن المشهدی فی مزاره ص 496 و رواها المجلسی فی البحار ج 98 ص 317 عن المفید فی المزار بنقله عن المصباح.

ص :158


1- (1)- سبحان اللّه و الحمدللّه و لااله الاّاللّه و اللّه اکبر.
2- (2)- و پس از فراغت از قنوت، رکوع و سجده بجای می آوری و بعد از تشهد و سلام تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام را بجای می آوری آنگاه دو طرف صورت را به خاک گذاشته و چهل مرتبه این چنین بگو: - یعنی منزه است خداو ستایش از آن اوست ونیست معبودی جز خدا. و در پایان از خداوند بخواه که تو را از گناهت نجات دهد و بیامرزد و توفیق عمل نیک عطا نماید و اعمالت را قبول کند و موجبات تقرب به خودش را برای تو فراهم سازد آنگاه در نزد سر مبارک می ایستی و دو رکعت نماز مانند نماز قبل می خوانی و خود را روی قبر می اندازی و آن را می بوسی و می گویی: خداوند شرف و منزلت شما را افزون کند و سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد، سپس برای خود و پدر و مادرت و هر کس را که می خواهی دعا می کنی.

شهادت امام حسن و امامت امام حسین علیهما السلام

(1)مرحوم کلینی در کتاب کافی از محمّدبن مسلم نقل نموده که گوید: از حضرت باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: «چون وفات امام حسن علیه السلام نزدیک شد به برادر خود، امام حسین علیه السلام ، فرمود:

ای برادر! تو را وصیّت می کنم، وصیّت مرا به خاطر بسپار. هنگامی که از دنیا رفتم مرا آماده کن و سپس جنازه ام را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله ببر تا با او تجدید عهد کنم. آن گاه نزد مادرم فاطمه ببر و در نهایت به بقیع ببر و در آن جا به خاک بسپار و بدان که از ناحیه عایشه ظلمی به من خواهد رسید که خداوند و مردم شاهد عمل او می باشند و عداوت و دشمنی او را نسبت به خدا و رسول او و ما خانواده می دانند.

(2)و چون امام حسن علیه السلام از دنیا رحلت نمود بدن او را آماده نموده و بر سریری گذاردند و سپس به محلی که رسول خدا صلی الله علیه و آله بر جنازه ها نماز می خواند بردند و چون

ص :159


1- (1)استشهاد الحسن و امامة الحسین علیهما السلام الکافی ج 1/300 بسنده عن محمّدبن مسلم قال: سمعت اباجعفر علیه السلام یقول: لمّا حضر الحسن بن علیّ علیهما السلام الوفاة قال للحسین علیه السلام : یا اخی انّی اوصیک بوصیّةٍ فاحفظها، اذا انامتّ فهیّئنی ثمّ وجهّنی الی رسول اللّه صلی الله علیه و آله لأحدث به عهدا ثمّ اصرفنی الی امّی علیها السلام ثمّ ردّنی فادفنّی بالبقیع
2- (2)و اعلم انّه سیصیبنی من عایشة ما یعلم اللّه و النّاس: صنیعها و عداوتها للّه و لرسوله و عداوتها لنا اهل البیت، فلمّا قبض الحسن علیه السلام [و] وضع علیه السلام علی السریر ثمّ انطلقوا به الی مصلّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله الذی کان یصلّی فیه علی الجنائز؛ فصلّی علیه الحسین علیه السلام و حمل و ادخل الی المسجد؛

امام حسین علیه السلام بر بدن برادر نماز خواند و جنازه او را وارد مسجد نمودند و نزد قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله گذاردند، به عایشه اطلاع داده شد که بنی هاشم می خواهند بدن امام حسن علیه السلام را کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنند.

(1)پس عایشه با شتاب بیرون آمد و بر استری سوار شد. - او در اسلام نخستین زنی بود که بر استر سوار شد _ و به بنی هاشم گفت: جنازه امام حسن را از خانه من دور کنید، من اجازه نمی دهم او را در خانه من دفن کنید و با دفن او در این جا حرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله را بشکنید! امام حسین علیه السلام به او فرمود: پیش از این تو و پدرت حرمت آن حضرت را شکستید و کسی را در آن جا دفن کردید که رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن راضی نبود و خداوند از تو مؤاخذه خواهد نمود.»

مؤلّف گوید: در روایات دیگر آمده است که ابن عبّاس نیز پاسخ عایشه را داد و او را محکوم نمود و عایشه به بنی امیّه و بنی مروان دستور داد تا جنازه حضرت مجتبی علیه السلام را تیرباران نمودند و بعضی از تیرها کفن آن حضرت را سوراخ نمود و به بدن او اصابت کرد که در زیارت آن حضرت به آن اشاره شده است.

این ستم در حالی بود که همه مردم دیده بودند رسول خدا صلی الله علیه و آله حسن و حسین علیهما السلام را می بوسید و می فرمود: «هر کس آنها را دوست بدارد من را دوست داشته و هر کس باآنان دشمنی کند با من دشمنی نموده است.» و می فرمود: «آنان

ص :160


1- (1)فلمّا اوقف علی قبر رسول اللّه صلی الله علیه و آله ذهب ذوالعوینین [الجاسوس] الی عایشة فقال لها: انّهم قد اقبلوا بالحسن لیدفنوا مع النبیّ صلی الله علیه و آله فخرجت مبادرةً علی بغل بسرجٍ - فکانت اوّل امرأة رکبت فی الإسلام سرجا - فقالت: نحوّا ابنکم عن بیتی، فانّه لایدفن فی بیتی و یهتک علی رسول اللّه حجابه؛

فرزندان من و امام و رهبر مردم خواهند بود؛ خواه قیام کنند و خواه [طبق وظیفه ای که دارند] صلح نمایند و خون خود و شیعیان خود را حفظ نمایند.»

(1)در مورد امامت امام حسین علیه السلام روایات فراوانی وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می نماییم. طالبین می توانند به کتاب «میزان الحق» و «دولة المهدی»، بخش اثبات امامت ائمه علیهم السلام مراجعه فرمایند.

سخنی چند قبل از شروع در مقتل امام حسین علیه السلام

(2)مؤلّف گوید: شیخ بزرگوار مرحوم ابن قولویه قمی در ابتدای کتاب کامل

ص :161


1- (1)فقال لها الحسین علیه السلام : قدیما؛ هتکت انت و ابوک حجاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله و ادخلت علیه بیته من لایحبّ قربه، و انّ اللّه سائلک عن ذلک یا عایشة. و قال النبیّ صلی الله علیه و آله : الحسن و الحسین امامان قاما اوقعدا. و الروایات التی وردت فی امامته علیه السلام کثیرة جدّا لم نذکرها اختصارا، و یأتی بعضها فی الفصول الآیتة و قد دکرناها فی کتابنا میزان الحق و دولة المهدی علیه السلام فلیراجع الطالب.
2- (2)المقدّمات التی یلزم ذکرها قبل الشروع فی المقتل اقول: من اللازم ان نذکر قبل مقتل الحسین علیه السلام و اولاده و اصحابه مقدمات لتبیین ما اردناه فی ذکر مقتله علیه السلام و احسنه ماذکره الشیخ ابوالقاسم جعفربن قولویه القمّی رضوان اللّه تعالی علیه و علی جمیع علماءنا الماضین فی اوّل کتابه المسمّی بکامل الزیارات و هو من احسن الکتب و امتنها فی موضوعه و فیه اصحّ الروایات و الاسناد و مؤلّفه من اوثق و اقدم علماءنا الماضین جزاهم اللّه احسن جزاءالمحسنین الذین صرفوا عمرهم فی خدمة شریعة سیّدالمرسلین و ذکر فضائل و مصائب اولاده العترة المعصومین صلوات الله علیهم اجعمین و جعلنا الله فی زمرتهم و من خدّامهم بفضله و کرمه انّه ارحم الراحمین.

الزیارات _ که از بهترین کتاب های شیعه و دارای اسناد صحیحه است _ مقدماتی را برای زایران ائمه علیهم السلام و عزاداران آنان به ویژه زایرین امام حسین و عزاداران آن حضرت بیان نموده که ما بخش هایی از آن را پیش از شروع در مقتل حضرت سیدالشهداء علیه السلام ذکر می کنیم:

آیاتی در مورد شهادت امام حسین علیه السلام

(1)1_ امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «و قضینا الی بنی اسرائیل فی الکتاب لَتُفْسِدُنّ فی الأرض مرّتین و لتعلنّ علّوا کبیرا» فرمود: «مقصود کشته شدن امیرالمؤمنین و فرزند او امام حسن علیهما السلام می باشد، و مقصود از «و لتعلنّ علّوا کبیرا»

ص :162


1- (1)ما نزل مِنَ القران بقَتِل الحسین علیه السلام وَ انتقام اللّهِ عزّوجلّ له و لوبعد حین1- قال فی کامل الزیارات: حدثنی محمّدبن جعفرالقرشی الرزّاز قال حدّثنی محمّدبن الحسین بن ابی الخطاب عن موسی بن سعدان الحنّاط عن عبداللّه بن قاسم الخضرمی عن صالح بن سهل عن ابی عبداللّه علیه السلام فی قول اللّه عزّوجلّ: «و قضینا الی بنی اسرائیل فی الکتاب لتفُسدُنّ فی الارض مرّتین» قال: قتل امیرالمؤمنین علیه السلام و طعن الحسن بن علیّ علیه السلام «و لتعلّن علوّا کبیرا» قتل الحسین بن علیّ علیه السلام «فاذا جاء وعداولیهما» قال: اذا جاء نصرالحسین علیه السلام «بعثنا علیکم عبادا لنا اولی بأس شدید فجاسوا خلال الدیار» یبعثهم اللّه قبل قیام القائم علیه السلام لایدعون و ترا لآل محمّد الاّ احرقوه و کان وعداللّه مفعولاً.

کشته شدن امام حسین علیه السلام است، و مقصود از «فاذا جاء وعدا ولیهما» رسیدن زمان قیام حضرت مهدی علیه السلام است که خداوند می فرماید: «بعثنا علیکم عبادا لنا اولی بأس شدید...»؛ یعنی قبل از قیام حضرت مهدی خداوند مردمی را که دارای قدرت شدیدی هستند می فرستد و آنان انتقام خون آل محمّد صلی الله علیه و آله را خواهند گرفت و همه قاتلین آنان را آتش خواهند زد و این وعده حتمی و مسلم خداوند می باشد.»

(1)2_ ابوبصیر می گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «انّا لننصر رسلنا والذین آمنوا فی الحیاة الدنیا و یوم یقوم الأشهاد» فرمود: «انتقام خداوند از قاتلین امام حسین علیه السلام بعدا انجام خواهد شد.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، قاتلین امام حسین علیه السلام کشته شدند اما هنوز انتقام خون او گرفته نشده است [بلکه در زمان حکومت حضرت مهدی و در قیامت گرفته خواهد شد].

(2)3_ امام صادق علیه السلام فرمود: «آیه شریفه «و اِذَا الموَؤدة سُئلت بِأَیّ ذَنْب قُتِلَت» در باره امام حسین علیه السلام نازل شده است [و در زمان حکومت حضرت مهدی و در قیامت انتقام خون او گرفته خواهد شد].»

ص :163


1- (1)2- وحدثنی ابی رحمه اللّه عن سعدبن عبداللّه عن احمدبن محمّد بن عیسی عن محمّدبن سنان عن علی بن ابی حمزه عن ابی بصیر عن ابی جعفر علیه السلام قال: تلاهذه الایة «انّا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیوة الدّنیا ویوم یقوم الأشهاد» قال: الحسین بن علیّ منهم ولم ینصر بعد ثمّ قال: و اللّه لقد قتل قتلة الحسین علیه السلام و لم یطلب بدمه بعد.
2- (2)3- و حدّثنی ابی رحمه اللّه عن سعدبن عبداللّه عن یعقوب بن یزید و ابراهیم بن هاشم عن محمّدبن ابیعمیرعن بعض رجاله عن ابی عبداللّه علیه السلام فی قول اللّه عزّوجلّ: «و اذا الموؤدة سُئلت بأیّ ذنب قتلت» قال: نزلت فی الحسین بن علیّ علیهما السلام .

(1)4_ ابوخالد کابلی می گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: «مقصود از آیه شریفه «اُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِاَنَّهُم ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللّهَ عَلی نَصرِ هِم لَقَدیرٌ» امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند که مظلوم کشته شده اند و خداوند انتقام خون آنان را خواهد گرفت.»

(2)5_ امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «وَ مَنْ قُتِلَ مَظلوما فَقَدْ جَعلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا فَلا یُسرِف فِی القَتلِ اِنَّهُ کانَ مَنصُورا» فرمود: «گرفته شدن انتقام خون مظلوم وقتی است که قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله قیام نماید و از خون جدّ خود امام حسین علیه السلام انتقام بگیرد. او اگر برای انتقام خون جدّ خود همه اهل زمین را بکشد اسراف نخواهد بود.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، حضرت مهدی علیه السلام هر کس را که از نسل قاتلین جدّ او باشد خواهد کشت.»

ص :164


1- (1)4- حدّثنی ابی رحمه اللّه عن سعد بن عبداللّه عن احمدبن محمّدبن عیسی عن العبّاس بن معروف عن صفوان بن یحیی عن حکم الحنّاط عن ضریس عن ابی خالد الکابلی عن ابی جعفر علیه السلام قال: سمعته یقول فی قول اللّه عزّوجلّ: «اذن للذین یقاتلون بانّهم ظلموا و انّ اللّه علی نصرهم لقدیر»، قال: علیّ و الحسن و الحسین علیهم السلام .
2- (2)5- وحدثنی محمّدبن الحسن بن احمد عن محمّدبن الحسن الصفّار عن العباس ابن معروف عن محمّدبن سنان عن رجل قال: سألت عن ابی عبداللّه علیه السلام فی قوله تعالی: «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیّه سلطانا فلا یسرف فی القتل انّه کان منصورا» قال: ذلک قائم آل محمّد یخرج فیقتل بدم الحسین علیه السلام فلوقتل اهل الارض لم یکن مسرفا: و قوله: «فلا یسرف فی القتل» لم یکن لیصنع شیئا یکون سرفا قال ابوعبداللّه علیه السلام : یقتل و اللّه ذراری قتلة الحسین علیه السلام بفعال آبائها.

(1)6_ امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «لا عُدْوانَ اِلاّ عَلی الظالمینَ» فرمود: «مقصود از ظالمین در این آیه، فرزندان قاتلین امام حسین علیه السلام هستند.»

آگاهی پیامبران و ملائکه از شهادت امام حسین علیه السلام

(2)امام صادق علیه السلام فرمود: «اسماعیل صادق الوعد، آن اسماعیل فرزند ابراهیم علیهما السلام نیست بلکه او پیامبری از پیامبران بود که خداوند او را به طرف قوم خود مبعوث نمود و آنان او را گرفتند و پوست سر و صورت او را کندند. پس ملکی از طرف خداوند نزد او آمد و به او گفت: خداوند مرانزد تو فرستاده است، هر دستوری داری بگو تا انجام دهم، او گفت: می خواهم همانند حسین فرزند پیامبر آخرالزمان

ص :165

مظلوم کشته شوم.»

(1)2- برید عجلی گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا مقصود از اسماعیل در آیه شریفه «واذکر فی الکتاب اسماعیل انّه کان صادق الوعد و کان رسولاً نبیّا» فرزند ابراهیم خلیل است؛ چنانکه مردم فکر کرده اند؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «اسماعیل، فرزند ابراهیم، قبل از ابراهیم از دنیا رفت، چگونه امکان دارد که او پیامبر بوده باشد؟»

(2)گفتم: فدای شما شوم! پس اسماعیل صادق الوعد کیست؟ امام صادق علیه السلام

ص :166


1- (1)2- حدّثنی محمّدبن جعفر الرزّاز عن محمّدبن الحسین بن ابی الخطاب و احمدبن الحسن بن علیّ عن ابیه عن مروان بن مسلم عن یزید بن معویة العجلی قال: قلت لابیعبداللّه علیه السلام : یابن رسول اللّه اخبرنی عن اسمعیل الذی ذکره اللّه فی کتابه حیث یقول: «و اذکر فی الکتاب اسمعیل انّه کان صادق الوعد و کان رسولاً نبیّا» أکان اسمعیل بن ابراهیم علیه السلام؟ فانّ النّاس یزعمون انّه اسمعیل بن ابراهیم فقال علیه السلام: انّ اسمعیل مات قبل ابراهیم و انّ ابراهیم کان حجّة للّه کلّها صاحب شریعة فالی من اُرسل اسمعیل اذن؟ فقلت: جعلت فداک فمن کان؟ قال علیه السلام : ذاک اسمعیل بن حزقیل النبیّ علیه السلام بعثه اللّه الی قومه فکذّبوه فقتلوه و سلخوا وجهه فغضب اللّه له علیهم فوجّه الیه اسطاطائیل ملک العذاب فقال له: یا اسماعیل انا اسطاطائیل ملک العذاب و جّهنی الیک ربّ العزّة لأعذّب قومک بانواع العذاب ان شئت فقال له اسماعیل:
2- (2)لاحاجة لی فی ذلک فاوحی اللّه الیه فما حاجتک یا اسمعیل؟ فقال: یا ربّ انّک اخذت المیثاق لنفسک بالربوبیّة و لمحمّد بالنبوّة و لأوصیائه بالولایة و اخبرت خیر خلقک بما تفعل امّته بالحسین بن علیّ علیه السلام من بعد نبیّها و انّک وعدت الحسین علیه السلام ان تکرّ الی الدنیا حتّی ینتقم بنفسه ممّن فعل ذلک به فحاجتی الیک یا ربّ ان تکرّنی الی الدنیا حتّی انتقم ممّن فعل ذلک بی کما تکرّ الحسین علیه السلام فوعداللّه اسماعیل بن حزقیل ذلک فهویکرّ مع الحسین علیه السلام.

فرمود: «او اسماعیل بن حزقیل پیامبر است که خداوند او را به پیامبری مبعوث نمود و قومش او را تکذیب نمودند و به قتل رساندند و پوست صورت او را کندند. پس خداوند به آنان خشم نمود و قبل از کشته شدن اسماعیل، اسطاطائیل، ملک عذاب را نزد او فرستاد و آن ملک به او گفت: پروردگار ربّ العزّه مرا فرستاده که اگر بخواهی قوم تو را به انواع عقوبت ها عذاب کنم. اسماعیل در پاسخ آن ملک گفت: مرا حاجتی به عذاب آن ها نیست. به او وحی شد پس حاجت تو چیست؟ اسماعیل گفت: خدایا، تو از بندگان خود برای خود میثاق ربوبیت و برای محمّد میثاق نبوّت و برای اوصیای او میثاق ولایت گرفتی و به بهترین خلق خود حضرت محمّد صلی الله علیه و آله خبر دادی که امت او با حسین بن علی علیهما السلام چه خواهند نمود و به حسین علیه السلام نیز وعده دادی که او را به دنیا بازگردانی تا به دست خود از آنانی که او را به شهادت رسانده اند انتقام بگیرد؛ حاجت من نیز این است که مرا نیز همانند او به دنیا بازگردانی تا از قوم خود انتقام بگیرم. پس خداوند دعای او را مستجاب نمود و او نیز با حسین علیه السلام رجعت خواهد نمود.»

ماجرای فطرس ملک

(1)ابراهیم بن شعیب میثمی می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

ص :167


1- (1)قصّة فطرس الملک حدّثنی محمّدبن جعفرالقرشی الرزّاز الکوفی قال: حدّثنی خالی محمّدبن الحسین بن ابی الخطاب قال: حدّثنی موسی بن سعدان الحنّاط عن عبداللّه بن القسم الحضرمی عن ابراهیم بن شعیب المیثمی قال: سمعت اباعبداللّه علیه السلام یقول: انّ الحسین بن علی علیه السلام لمّا ولدامراللّه عزّوجلّ جبرئیل علیه السلام ان یهبط فی الف من الملائکة فیهنّئی رسول اللّه صلی الله علیه و آله من اللّه و من جبرئیل علیه السلام قال: و کان مهبط جبرئیل علیه السلام علی جزیرة فی البحر فیها ملک یقال له: فطرس کان من الحملة فبعث فی شی ءٍ فابطأفیه فکسر جناحه و القی فی تلک الجزیرة یعبداللّه فیها ستّمائة عام حتّی ولد الحسین علیه السلام فقال الملک لجبرئیل علیه السلام :

هنگامی که حسین بن علیّ علیهما السلام به دنیا آمد خداوند جبرئیل را با هزار ملک فرستاد تارسول خدا صلی الله علیه و آله را به ولادت او تبریک گویند. جبرئیل علیه السلام در مسیر خود بین دریا به جزیره ای برخورد نمود که ملکی به نام قطرس در آن جا بود و در اثر خطا و سستی در انجام وظیفه خداوند بال های او را شکسته و او را در آن جزیره رها نموده بود.

شش صدسال بود که او در آن جا عبادت خدا را می نمود و چون امام حسین علیه السلام به دنیا آمد فطرس به جبرئیل گفت: به کجا می روی؟ جبرئیل گفت: خداوند به محمّد صلی الله علیه و آله نعمتی عطا نموده و من مأمور شده ام که از طرف خداوند و از طرف خود به او تهنیت بگویم. فطرس گفت: مرا با خود ببر، شاید محمّد صلی الله علیه و آله برای من دعایی بکند.

(1)پس جبرئیل علیه السلام او را همراه خود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد و بعد از تهنیت،

ص :168


1- (1)این ترید؟ قال: انّ اللّه تعالی انعم علی محمّد صلی الله علیه و آله فقال الملک لجبرئیل علیه السلام: این ترید قال: انّ اللّه تعالی انعم علی محمّد صلی الله علیه و آله بنعمة فبعثت اهنّئه من اللّه و منّی فقال: یا جبرئیل احملنی معک لعلّ محمّدا صلی الله علیه و آله یدعواللّه لی قال: فحمله فلمّا دخل جبرئیل علی النبیّ صلی الله علیه و آله و هنّأه من اللّه و هنّأه منه و اخبره بحال فطرس فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : یا جبرئیل ادخله فلمّا ادخله اخبر فطرس النبیّ صلی الله علیه و آله بحاله فدعاله النبی صلی الله علیه و آله و قال: له تمسّح بهذا المولود وعدالی مکانک قال: فتمسّح فطرس بالحسین علیه السلام وارتفع و قال یا رسول اللّه علیه السلام اما انّ امّتک ستقتله وله علیّ مکافاة ان لایزوره زائر الاّ بلّغته عنه و لا یسلّم علیه مسلّم الاّ بلّغته سلامه و لا یصلّی علیه مصلّ الاّ بلّغته علیه صلوته قال: ثمّ ارتفع.

حال فطرس را به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او را بیاور.

پس فطرس خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و احوال خود را بیان نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله در حق او دعا نمود و فرمود: خود را به این مولود بمال و مقام خود را بازیاب. فطرس با امام حسین علیه السلام تماس پیدا نمود و پرواز کرد و به آن حضرت گفت: ای رسول خدا! امت شما این فرزند را خواهند کشت. او بر من حقی پیدا نموده و من برای جبران حق او زیارت و سلام و صلوات هر زایری را که از دور به او سلام فرستد به او می رسانم.»

لعنت خدا و پیامبران بر قاتل امام حسین علیه السلام

(1)1- امام صادق علیه السلام فرمود: «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه فاطمه علیها السلام بود و

ص :169


1- (1)لعن اللّه تبارک و تعالی و لعن الأنبیاء علیهم السلام قاتل الحسین بن علیّ علیهما السلام1- حدّثنی ابی رحمه الله عن سعدبن عبداللّه عن محمّدبن عیسی بن عبیدالیقطینی عن محمّد ابن سنان عن ابی سعید القماط عن ابن ابی یعفور عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: بینما رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی منزل فاطمة علیها السلام والحسین فی حجره اذبکی و خرّسا جدا ثمّ قال: یا فاطمة یا بنت محمّد انّ العلی الأ علی ترائی لی فی بیتک هذا فی ساعتی هذه

امام حسین علیه السلام را در دامن خود گذارده بود. ناگهان گریان شد و به سجده افتاد. و به فاطمه علیها السلام فرمود: ای فاطمه، الآن خدای خود را به بهترین وجه و زیباترین هیئت [به ملاقات روحانی و صفات جمال و جلال [ملاقات نمودم. خداوند به من فرمود:

(1)ای محمّد! آیا حسین را دوست می داری؟ گفتم: آری، او نور چشم من و میوه دل من است. پس فرمود: ای محمّد! حسین مولود با برکتی است، برکات و صلوات و رحمت و رضوان من بر او باد و لعنت و خشم و عذاب و خزی و عقوبت من بر کسانی که با او به نزاع و دشمنی و جنگ بر می خیزند. آگاه باش که او در دنیا و آخرت آقای شهدای اولین و آخرین است و پدر او افضل و بهتر از اوست. سلام مرا به او برسان و او را بشارت ده که او پرچم هدایت و منار اولیای من و حافظ و شاهد بر خلق من و خازن علم من و حجت من بر اهل آسمان و زمین و جن و انس خواهد

ص :170


1- (1)(قال العلامة المجلسی فی بیان الحدیث انّ العلی الأعلی ای رسوله جبرئیل لویکون الترائی کنایة من الظهور العلی و حسن الصورة کنایة عن ظهور صفات کماله تعالی له و وضع الید کنایة عن افاضة الرحمة). فی احسن صورة و اهیأهیئة و قال لی: یا محمّد اتحبّ الحسین علیه السلام فقلت: نعم قرّة عینی و ریحانتی و ثمرة فؤادی و جلدة مابین عینی فقال لی: یامحمّد و وضع یده علی رأس الحسین علیه السلام بورک من مولود علیه برکاتی و صلواتی و رحمتی و رضوانی، و لعنتی و سخطی و عذابی و خزیی و نکالی علی من قتله و ناصبه و ناواه و نازعه اما انّه سیّد الشهداء من الأوّلین و الاخرین فی الدنیا و ذکرالحدیث (یاتی تمام الحدیث فی الباب الثانی و العشرین)

بود.»

(1)2- ابن قولویه در کامل الزیارات، با سند خود، از کعب نقل نموده که گوید: نخستین کسی که بر قاتل حسین بن علی علیهما السلام لعنت نمود ابراهیم خلیل علیه السلام بود. او به فرزندان خود نیز امر نمود و از آنان عهد و پیمان گرفت که براو لعنت کنند. سپس موسی بن عمران علیه السلام او را لعنت کرد و به امت خود نیز امر نمود تا او را لعنت کنند. سپس داود علیه السلام او را لعنت نمود و به بنی اسرائیل نیز امر کرد تا او را لعنت کنند.

و بعد از او عیسی علیه السلام او را فراوان لعنت نمود و به بنی اسرائیل فرمود قاتل حسین علیه السلام را لعنت کنید و اگر او را درک کردید از یاری او باز نایستید، هر کس که با او شهید شود مانند کسی است که با پیامبران شهید شده باشد و هرگز یاوران او به او پشت نخواهند نمود.

ص :171


1- (1)2- و حدّثنی ابوالحسین محمّدبن عبداللّه بن علی الناقد قال حدّثنی ابوهرون العیسی عن ابی الأشهب جعفربن حنان عن خالد الربعی قال: حدّثنی من سمع کعبا یقول: اوّل من لعن قاتل الحسین بن علیّ علیهما السلام ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام لعنه و امرولده بذلک و اخذعلیهم العهد و المیثاق ثمّ لعنه موسی بن عمران و امرامّته بذلک ثمّ لعنه داود و امربنی اسرائیل ثمّ لعنه عیسی و اکثر ان قال: یا بنی اسرائیل العنوا قاتله و ان ادرکتم ایّامه فلا تجلسوا عنه فانّ الشهید معه کالشهید مع الأنبیاء مقبل غیر مدبر و کانّی انظر الی بقعته و مامن نبیّ الاّ و قد زار کربلا و وقف علیها و قال انّک لبقعة کثیرة الخیر فیک یدفن القمرالأزهر. [کامل الزیارات ص 70]

(1) سپس فرمود: گو این که من به بقعه و محل قبر او نظر می نمایم و هیچ پیامبری نیست جز این که کربلای او را زیارت می نماید و می گوید: ای زمین کربلا، تو زمین پربرکتی هستی که در دل تو ماهی نورانی مانند حسین بن علی علیهما السلام دفن خواهد شد.

3- سپس ابن قولویه با سند خود از مشیخه نقل می کند که گویند: ملکی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و خبر شهادت امام حسین علیه السلام را به او داد آن ملک مربوط به دریاها بود؛ چرا که ملکی از ملائکه فردوس وارد بر دریا شد و بال های خود را بر آن پهن نمود و سپس صیحه و فریادی زد و گفت: ای اهل دریاها! لباس ماتم بپوشید که میوه دل رسول اللّه صلی الله علیه و آله را سر بریدند. سپس با بال های خود مقداری از خاک کربلا را برداشت و به آسمان ها برد و هر ملکی آن را بویید و نزد خود نگهداشت و بر قاتلین آن حضرت و پیروان آنان لعنت نمود.

ص :172


1- (1)3- حدّثنی الحسین بن علی الزعفرانی بالریّ قال: حدّثنا محمّدبن عمرالنصیبی عن هشام بن سعد قال اخبرنی المشیخة انّ الملک الذی جاء الی رسول اللّه صلی الله علیه و آله بقتل الحسین و ابن علی علیهما السلام کان ملک البحار و ذلک انّ ملکا من ملائکة الفردوس نزل علی البحر فنشر اجنحته علیها ثمّ صاح صیحة و قال: یا اهل البحار البسوا اثواب الحزن فانّ فرخ رسول اللّه صلی الله علیه و آله مذبوح ثمّ حمل من تربته فی اجنحته الی السموات فلم یبق ملک فیها الاّشمّها و صار عنده لها اثرو لعن قتلته و اشیاعهم و اتباعهم.

پیش گویی رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به شهادت امام حسین علیه السلام

(1)1_ امام صادق علیه السلام می فرماید: «روزی امام حسین علیه السلام در دامن رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و آن حضرت با او بازی می نمود و می خندید. پس عایشه گفت: یا رسول اللّه! چقدر تو را این بچه خوش آمده است؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «چگونه او را دوست نداشته باشم، در حالی که او میوه دل و نور چشم من است. ای عایشه، آگاه باش که امت من او را خواهند کشت. پس هر کس به زیارت قبر او برود خداوند ثواب یک حج از حج های من را در نامه عمل او می نویسد.»

(2)عایشه گفت: زیارت او به اندازه یک حج شماست؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بلکه دو حج از حج های من!» عایشه گفت: ثواب دو حج از حج های شما؟! رسول

ص :173


1- (1)قول رسول اللّه صلی الله علیه و آله : الحسین علیه السلام تقتله امتّه من بعده1- حدّثنی ابی رحمه الله و محمّدبن الحسن بن الولید عن سعدبن عبداللّه عن محمّدبن عیسی بن عبید عن صفوان بن یحیی و جعفربن عیسی بن عبیداللّه قالاحدّثنا ابوعبداللّه الحسین بن ابی غند رعمّن حدّثه عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: کان الحسین ابن علی علیه السلام ذات یومٍ فی حجر النبیّ صلی الله علیه و آله یلاعبه و یضاحکه فقالت عائشة: یا رسول اللّه ما اشدّ اعجابک بهذا الصبیّ؟ فقال لها: ویلک و کیف لا احبّه ولا اعجب به و هو ثمرة فؤادی و قرّة عینی اما انّ امّتی ستقتله فمن زاره بعد و فاته کتب اللّه له حجّة من حجتی قالت: یا رسول اللّه حجّة من حججک؟
2- (2)قال: نعم حجّتین من حجّجی قالت: یا رسول اللّه حجّتین من حججک؟ قال: نعم واربعة قال: فلم تزل تزاده و یزید و یضّعف حتّی بلغ تسعین حجّة من حجج رسول اللّه صلی الله علیه و آله باعمارها.(کامل الزیارات ص 68)

خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بلکه چهار حج از حج های من!» تا اینکه پیاپی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر آن افزود تا به نود حج و نود عمره رسید.

(1)2_ امام صادق علیه السلام فرمود: «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را از آغوش فاطمه علیها السلام گرفت و فرمود: «عزیزم! خدا لعنت کند کسانی که تو را می کشند و بدن تو را برهنه رها می کنند؛ و خداوند هلاک نماید کسانی را که علیه تو اجتماع می کنند. خداوند بین من و آنان حکم نماید.»

پس فاطمه علیها السلام عرض کرد: «پدرجان! چه می گویید؟» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «دخترم! من به یاد مصایب و ظلم و خیانتی افتادم که پس از من و تو به او می رسد. او در آن زمان یارانی خواهد داشت مانند ستارگان آسمان که به سوی شهادت روانه می شوند. گو این که من محل لشکر و اجتماع و سرزمین شهادت آنان را می بینم!»

(2)پس فاطمه علیها السلام عرض کرد: «پدر جان! محل شهادت آنان کجاست؟» رسول

ص :174


1- (1)2- حدثنی محمّدبن عبداللّه بن حماد البصری عن عبداللّه بن عبدالرحمن الأصمّ عن مسمع بن عبدالملک عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: کان الحسین علیه السلام مع امّه تحمله فاخذه رسول اللّه صلی الله علیه و آله فقال: لعن اللّه قاتلیک و لعن اللّه سالبیک و اهلک اللّه المتوازرین علیک و حکم اللّه بینی و بین من اعان علیک فقالت فاطمة: یا ابة ایّ شی ء تقول؟ قال: یا بنتاه ذکرت ما یصیبه بعدی و بعدک من الأذی و الظلم و الغدرو البغی و هو یومئذٍ فی عصبة کانّهم نجوم السماء یتهادون الی القتل و کأنّی انظر الی معسکرهم و الی موضع رحالهم و تربتهم .
2- (2)فقالت: یا ابة و این هذا الموضع الذی تصف؟ قال: موضع یقال له: کربلا و هی ذات کرب و بلاء علینا و علی الأمّة یخرج علیهم شرار امّتی و لو انّ احدهم یشفع له من فی السموات والأرضین ماشفّعوا فیهم و هم المخلّدون فی النار قالت: یا ابة فیقتل؟ قال صلی الله علیه و آله:

خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «زمینی است که کربلا نامیده می شود. آن زمین برای ما و برای امت من زمین بلا و مصیبت است. بدترین امت من به جنگ فرزندم حسین خواهند آمد که اگر اهل آسمان ها و زمین از آنان شفاعت کنند پذیرفته نخواهد شد و آنان در آتش دوزخ مخلَّد و جاوید خواهند بود!»

(1)پس فاطمه علیها السلام عرض کرد: «پدرجان! آیا حسین من کشته می شود؟» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «آری، کشته می شود؛ به کیفیتی که احدی همانند او کشته نشده است همه آسمان ها و نقاط زمین و ملائکه و حیوانات وحشی و ماهیان دریاها براو گریه می کنند و اگر به آنان اجازه انتقام داده می شد جنبندای روی زمین باقی نمی ماند.»

سپس فرمود: «کسانی از دوستان ما به یاری او [و زیارت او] می آیند که ایمان آنان به خداوند از همه مردم قوی تر و حمایت آنان نسبت به ما بیش از دیگران است بلکه در روی زمین کسی جز آنان مورد توجه خداوند نیست.

آنان در میان تاریکی های ظلم و ستم، چراغ های هدایت مردم اند آنان شفیعان

ص :175


1- (1)نعم یا بنتاه و ما قتل قتلته احد کان تبکیه السموات و الارضون و الملائکة و الوحش و الحیتان فی البحار و الجبال لویؤذن لها مابقی علی الأرض متنفّس و تأتیه قوم من محبیّنا لیس فی الارض اعلم باللّه و لا اقوم بحقّنامنهم و لیس علی ظهرالأرض احدٌ یلتفت الیه غیرهم اولئک مصابیح فی ظلمات الجور و هم الشفعاء واردون حوضی غدا اعرفهم اذاوردوا علیّ بسیماهم و اهل کلّ دین یطلبون ائمتّهم و هم یطلبوننا و لا یطلبون غیرنا و هم قوّام الارض بهم ینزل الغیث وذکرالحدیث بطوله (هذا الحدیث بتمامه و طوله ذکره فرات بن ابراهیم فی تفسیره باسناده).

روز قیامت اند که من آنان را کنار حوض کوثر از سیمای صورتشان می شناسم، پیروان هر دینی در جستجوی رهبران خود هستند و آنان در جستجوی ما هستند و به طرف غیرما نمی روند، آنان استوانه های هدایت می باشند که خداوند رحمت خود را به واسطه آنان نازل می فرماید...»

(1)3_ مرحوم ابن قولویه از امام باقر علیه السلام نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس دوست داشته باشد که همانند من زندگی کند و همانند من بمیرد و در بهشت عدن کنار درختی که خداوند به دست خود غرس نموده ملازم شود باید ولایت و امامت علی و اوصیای بعد از او را پذیرفته و مقام آنان را دریافته و تسلیم آنها باشد.»

سپس فرمود: «همانا آنان هادیان پسندیده خدا هستند و خداوند علم و دانش و فهم من را به آنان داده است. آنان عترت من هستند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است. من از امت خود که منکر فضل و حق آنانند و به دشمنی با آنان بر می خیزند [و آنان را به شهادت می رسانند] و حرمت من را در باره آنان

ص :176


1- (1)3- حدّثنی محمّدبن الحسین بن الولید عن محمّدبن الحسن الصفّار عن محمّدبن عیسی بن عبیدعن ابی عبداللّه زکریّا المؤمن عن ایّوب بن عبدالرحمن و زیدبن الحسن ابی الحسن و عبادجمعیا عن سعد الأسکاف قال: قال ابوجعفر علیه السلام : قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: من سرّه ان یحیی محیای و یموت مماتی و یدخل جنّة عدن فیلزم قضیبا غرسه ربّی بیده فلیتولّ علیّا و الأوصیاء من بعده و لیسلّم لفضلهم فانّهم الهداة اعطاهم اللّه فهمی و علمی و هم عترتی من لحمی و دمی الی اللّه اشکوعدوّهم من امّتی المنکرین لفضلهم القاطعین فیهم صلتی و اللّه لیقتلنّ ابنی لا انا لهم اللّه شفاعتی.

رعایت نمی کنند به خدا شکایت می کنم. به خدا سوگند، این امت فرزند من حسین را خواهند کشت، خداوند آنها را از شفاعت من محروم نماید!»

(1)4_ از امام باقر علیه السلام نیز نقل نموده که فرمود: «عادت رسول خدا صلی الله علیه و آله این بود که چون امام حسین را می دید به امیرالمؤمنین می فرمود: «او را نگهدار» و سپس او رامی گرفت و بر روی او می افتاد و او را می بوسید و گریه می کرد. پس [یک بار [امام حسین علیه السلام به جدّ خود گفت: برای چه گریه می کنید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عزیزم! جای شمشیرها را از بدن تو می بوسم. امام حسین علیه السلام گفت:

آیا من کشته می شوم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری، به خدا سوگند، تو و برادرت حسن و پدرت علی کشته خواهید شد! امام حسین گفت: آیا قبرهای ما متفرق خواهد بود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری. امام حسین علیه السلام گفت: چه کسانی از امت شما ما را زیارت خواهند نمود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جز صدّیقین [و افراد خالص] ما را زیارت نخواهند نمود.»

ص :177


1- (1)4- حدّثنی الحسن بن عبداللّه بن محمّدبن عیسی ابیه عن الحسن بن محبوب عن علی بن شجرة عن سلام الجعفی عن عبداللّه بن محمّد الصنعانی عن ابی جعفر علیه السلام قال: کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله اذادخل الحسین علیه السلام جذبه الیه ثمّ یقول لأمیرالمؤمنین علیه السلام : امسکه ثمّ یقع علیه فیقبّله و یبکی یقول: یا ابة لم تبکی؟ فیقول: یا بنیّ اقبّل موضع السیوف منک قال: یا ابة واقتل؟ قال: ای واللّه و ابوک و اخوک و انت قال یا ابة فمصارعنا شتّی قال: نعم یابنّی قال فمن یزورنامن امتّک قال لایزورنی ولا یزوراباک و اخاک و انت الاّ الصدّیقون من امّتی.

پیش گویی امیرالمؤمنین از شهادت امام حسین علیه السلام

(1)1- ابن قولویه در کامل الزیارات از ابوعبداللّه جدلی نقل نموده که گوید: من بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شدم، و دیدم امام حسین علیه السلام در کنار او نشسته است. و امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را بر شانه امام حسین علیه السلام زد و فرمود: «این فرزند مرا می کشند و کسی او را یاری نمی کند!» گفتم: ای امیرالمؤمنین! به خدا سوگند، این برای حسین زندگی ناگواری است. فرمود: «آری، چنین خواهد شد!»

(2)2- از امام صادق علیه السلام نیز نقل نموده که فرمود: «امیرالمؤمنین به فرزند خود امام حسین علیه السلام فرمود: «عزیزم! تو از قدیم اسوه و پیشوای [شهیدان] و مجاهدان بوده ای. امام حسین علیه السلام به پدر خود عرض کرد: فدای شما شوم! حال من چگونه

ص :178


1- (1)قول امیرالمؤمنین علیه السلام فی قتل الحسین علیه السلام و قول الحسین له فی ذلک1- حدّثنی محمّدبن جعفرالرزّاز القرشی قال: حدّثنی خالی محمّدبن الحسین بن ابی الخطاب عن علی بن النعمان عن عبدالرحمن بن سیابة عن ابی داود السّبعی عن ابی عبداللّه الجدلی قال: دخلت علی امیرالمؤمنین و الحسین علیهما السلام الی جنبه فضرب بیده علی کتف الحسین علیه السلام ثمّ قال: انّ هذا یقتل و لاینصره احدٌ قال: قلت: یا امیرالمؤمنین و اللّه ان تلک لحیاة سوء قال: انّ ذلک لکائن.
2- (2)2- و عن علیّ بن حماد عن عمروبن شمر عن جابرعن ابی عبداللّه قال: قال علیّ للحسین علیهما السلام : یا اباعبداللّه اسوة انت قدما فقال: جعلت فداک ما حالی؟ قال: علمت ما جهلوا و سینتفع عالم بما علم یا بنّی اسمع و ابصر من قبل ان یأتیک فوالذّی نفسی بیده لیسفکنّ بنوامیّة دمک ثمّ لایزیلونک عن دینک و لاینسونک ذکرربّک فقال الحسین: و الذی نفسی بیده حسبی اقررت بما انزل اللّه و اصدّق قول نبّی اللّه و لا اکذّب قول ابی.

است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من چیزی می دانم که مردم نمی دانند و البته هر عالمی از علم خود بهره مند خواهد شد. عزیزم! پیش از آن که حوادثی برای تو رخ دهد، بشنو و آگاه باش که به خدا سوگند، بنی امیّه خون تو را خواهند ریخت اما دین تو را از تو نخواهند گرفت و از یاد خداوند تو را جدا نخواهند کرد!

(1)پس امام حسین علیه السلام به پدر خود عرض کرد: به خدا سوگند، همین برای من بس [که از خدا و دین خود جدا نمی شوم]. من به آنچه خداوند نازل نموده اقرار می کنم [و راضی هستم] و سخن جدم و پدرم را تصدیق می نمایم.»

3- ابن قولویه از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که آن حضرت خطبه ای خواند و در [ضمن] خطبه خود فرمود: «آنچه می خواهید از من سؤال کنید. به خدا سوگند، آنچه از گذشته و آینده سؤال کنید به شما پاسخ خواهم داد.» پس سعدبن ابی وقاص [پدر عمرسعد، قاتل امام حسین علیه السلام ] برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! به من خبر دهید که در سر و صورت من چند تار مو وجود دارد؟

ص :179


1- (1)3- حدّثنی ابی رحمه اللّه عن سعدبن عبداللّه عن محمّدبن عبدالجبّار عن عبدالرحمن بن ابی نجران عن جعفربن محمّدبن حکیم بن عبد السمین یرفعه الی امیرالمؤمنین علیه السلام قال: کان امیرالمؤمنین علیه السلام یخطب الناس و هو یقول سلونی قبل ان تفقدونی فواللّه ماتسئلونی عن شی ءٍ مضی و لا شی ء یکون الاّ نبّأتکم به قال: فقام الیه سعدبن ابی وقاص و قال: یا امیرالمؤمنین اخبرنی کم فی رأسی و لحیتی من شعرة؟ فقال له: واللّه لقد سئلتنی عن مسئلة حدّثنی خلیلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله انّک ستسألنی عنها و ما فی راسک و لحیتک من شعرة الاّ و فی اصلها شیطان جالس و انّ فی بیتک لسخلاً یقتل الحسین ابنی و عمر یومئذٍ یدرج بین یدی ابیه.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا خبر داد که تو چنین سؤالی از من خواهی نمود. پس بدان که زیر هر مویی از سر و صورت تو شیطانی نهفته و تو در خانه خود فرزندی داری که فرزند من حسین را خواهد کشت.» عمر سعد در آن روز طفل کوچکی بود که تازه به راه افتاده بود و مقابل پدر خود راه می رفت.

پیشگویی امام حسین علیه السلام از شهادت خود

(1)1- مرحوم ابن قولویه، از امام صادق، از امام باقر، از امام سجاد و او از پدر خود امام حسین علیهم السلام نقل نموده که فرمود: «سوگند به خدایی که جان حسین به دست اوست، سلطنت بنی امیّه تمام نخواهد شد تا این که من به دست آنها کشته شوم و چون مرا بکشند اختلاف بین آنها حاکم خواهد شد و بر هیچ کاری متحد نخواهند بود. همانا نخستین شهید این امت من و اهل بیت من خواهیم بود و تا یک نفر از بنی هاشم روی زمین زندگی می کند قیامت به پا نخواهد شد.»

ص :180


1- (1)ما قاله الحسین علیه السلام من قتله بید بنی امیّة1- حدّثنی محمّدبن جعفر الرّزاز عن محمّدبن الحسین بن ابی الخطاب عن محمّدبن یحیی الخشعمی عن طلحة بن زیدعن ابی عبداللّه علیه السلام عن ابیه عن جدّه عن الحسین بن علی علیهما السلام قال: والذی نفس حسین بیده لاینتهی بنی امیّه ملکهم حتّی یقتلونی و هم قاتلی فلوقد قتلونی لم یصلّوا جمیعا ابدا و لم یأخذو اعطاءً فی سبیل اللّه جمیعا ابدا انّ اوّل قتیل هذه الامّة انا و اهل بیتی و الذی نفس حسین بیده لاتقوم الساعة و علی الارض هاشمی یطرق. (کامل الزیارات ص 74)

(1)2- از امام صادق علیه السلام نیز نقل نموده که فرمود: «چون امام حسین علیه السلام به طرف کربلا آمد و به بطن عقبه رسید، به اصحاب خود فرمود: من خود را نزدیک به شهادت می بینم! اصحاب آن حضرت گفتند: این خبر را از کجا به دست آوردی؟ امام علیه السلام فرمود: از چیزی که در خواب دیدم. گفتند: چه دیدید؟ فرمود: سگ هایی را دیدم که مرا می دریدند و خطرناک ترین آنها یک سگ ابقع [یعنی مختلف اللون[ بود.»

(2)3- و از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: «جدّم امام حسین علیه السلام [پیش از حرکت به عراق] از مکّه به برادر خود، محمّدبن علی، معروف به ابن الحنفیّه، نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم». از حسین بن علی به محمّد حنفیّه و همه بنی هاشم. اما بعد:

ص :181


1- (1)2- حدّثنی جماعة مشایخی منهم علیّ بن الحسین و محمّدبن الحسن عن سعدعن احمدبن محمّد و محمّدبن الحسین و ابراهیم بن هاشم جمیعا عن الحسن بن علیّ بن فضال عن ابی جمیلة المفضّل بن صالح عن شهاب بن عبدربّه عن ابی عبداللّه علیه السلام انّه قال: لمّا صعد الحسین بن علی علیه السلام عقبة البطن قال لاصحابه: ما ارانی الاّ مقتولا قالوا: و ماذاک یا اباعبداللّه؟ قال: رؤیا رأیتها فی المنام قالوا: و ما هی؟ قال: رأیت کلابا تنهشنی اشدّها علیّ کلب ابقع.
2- (2)3- و حدثنی ابی رحمه الله و جماعة مشایخی عن سعدبن عبداللّه عن علی بن اسمعیل بن عیسی و محمّدبن الحسین بن ابی الخطاب عن محمّدبن عمروبن سعید الزیات عن عبداللّه بن بکیر عن زرارة عن ابیجعفر علیه السلام قال: کتب الحسین بن علی من مکة الی محمّدبن علیّ علیهما السلام: «بسم اللّه الرحمن الرحیم من الحسین بن علیّ الی محمّدبن علیّ و من قبله من بنی هاشم امّا بعد فانّ من لحق بی استشهد و من لم یلحق بی لم یدرک الفتح و السلام.»

همانا هرکس به من ملحق شود شهید خواهد شد و هر کس از حمایت من خودداری کند پیروزی نخواهد داشت و السلام.»

(1)4- و باز از همان حضرت نقل نموده که فرمود: «امام حسین علیه السلام از کربلا به محمّدبن حنفیّه نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم. از حسین بن علی علیه السلام به محمّد حنفیّه و کسانی از بنی هاشم که با او هستند. امابعد: بدانید که دنیا فانی و تمام شدنی است و آخرت باقی و پایدار است. و السلام.»

امام حسین علیه السلام سرور و آقای شهیدان است

(2)1- مرحوم ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «امام حسین علیه السلام را زیارت کنید و در حق او جفا ننمایید؛ همانا او سرور جوانان بهشت و آقای شهیدان است.»

ص :182


1- (1)4- قال محمّدبن عمروحدّثنی کرام عبدالکریم بن عمروعن میسر بن عبدالعزیز عن ابی جعفر علیه السلام قال: کتب الحسین بن علیّ علیه السلام الی محمّدبن علیّ من کربلا «بسم اللّه الرحمن الرحیم من الحسین بن علی علیه السلام الی محمّدبن علیّ و من قبله من بنی هاشم امّا بعد: فکأنّ الدنیا لم تکن و کأنّ الاخرة لم تزل والسلام.» ماروی من أنّ الحسین علیه السلام سیّدالشهداء(1)1- حدّثنی محمّدبن جعفرالرزاز عن محمّدبن الحسین عن محمّدبن اسمعیل عن جنان قال قال ابوعبداللّه علیه السلام زوروا الحسین علیه السلام ولا تجفوه فانّه سیّد شباب اهل الجنّة من الخلق و سیّد الشهداء.

(1)2- در همان کتاب از ابن عبداللّه نقل شده که گوید: در مدینه به امام صادق علیه السلام گفتم: قبور شهدا کجاست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «مگر افضل شهدا [یعنی شهدای کربلا] نزد شما نیستند؟» سپس فرمود: «سوگند به آن خدایی که جان من در دست اوست، اطراف قبر امام حسین علیه السلام چهار هزار ملک غبار آلود و پریشان هستند که تا قیامت برای او گریه می کنند.»

(2)3- در همان کتاب از امّ سعید اخمسیة نقل شده که گوید: در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام رفتم و فرستاده بودم برای زیارت قبور شهدای [احد] برایم الاغی کرایه کنند پس امام صادق علیه السلام فرمود: «برای چه به زیارت سیدالشهدا نمی روی؟» گفتم: سیدالشهدا کیست؟ فرمود: «حسین بن علی علیهما السلام است.» گفتم: ثواب زیارت او چیست؟ فرمود: «حج و عمره مقبول و خیرات فراوان.» و سه مرتبه با دست خود

ص :183


1- (1)2- حدثنی ابی رحمه الله عن سعدبن عبداللّه عن احمدبن محمّدبن عیسی عن العباس بن معروف عن حمادبن عیسی عن ربعی بن عبداللّه قال: قلت لابی عبداللّه علیه السلام بالمدینة: این قبور الشهداء؟ فقال ألیس افضل الشهداء عندکم والذی نفسی بیده انّ حوله اربعة الاف ملک شعثا غبرا بیکونه الی یوم القیمة. (الکامل)
2- (2)3- حدّثنی ابوالعباس الرزاز عن محمّدبن الحسین بن ابی الخطّاب عن ابی داود المسترق عن امّ سعید الأحمسیّة (بطن من انمان بن اراش غلب علیهم اسم ابیهم حمس فقیل لهم احمس فما فی کثیر من المعاجم بالخاالمعجمة تصحیف واضح) قالت: کنت عندابی عبداللّه علیه السلام و قد بعثت من یکتری لی حمارا الی قبور الشهداء فقال: ما یمنعک من زیارة سیّدالشهداء قالت: قلت: و من هو؟ قال الحسین علیه السلام قالت قلت و ما لمن زاره قال حجّة و عمرة مبرورة من الخیر کذا و کذا ثلث مرّات بیده.

اشاره نمود.

(1)مؤلّف گوید: متن قصه امّ سعید احمسیة با اختلاف مختصری در چند روایت آمده است که آن روایات ذیلاً نقل می شود و در بعضی از آنها آمده که امام صادق علیه السلام به امّ سعید فرمود: «سید الشهدا امام حسین علیه السلام است، برای چه شما که اهل عراق

ص :184


1- (1)4- و عنه عن محمّدبن الحسین عن الحکم بن مسکین عن امّ سعید الأ حمسیّة قالت جئت الی ابی عبداللّه علیه السلام فدخلت علیه فجائت الجاریة فقالت: قدجئت بالدابّة فقال لی: یا امّ سعیدایّ شی ء هذه الدابّة این تبغین تذهبین قالت: قلت: ازور قبور الشهداء قال علیه السلام : أخّری ذلک الیوم ما اعجبکم یا اهل العراق تأتون الشهداء من سفر بعید و تترکون سیّد الشهداء لاتأتونه قالت: قلت له: من سیّد الشهداء؟ فقال: الحسین بن علیّ علیهما السلام قالت: قلت: انّی أمرأة فقال لابأس لمن کان مثلک ان یذهب الیه و یزوره قالت: ای شی ء لنا فی زیارته؟ قال: تعدل حجّة و عمرة و اعتکاف شهرین فی المسجد الحرام و صیامها و خیرها کذا و کذاقالت: و بسط یده و ضمّها ضمّا ثلاث مرّات.5- حدّثنی ابی و علی بن الحسین و محمّدبن الحسن رحمهم اللّه عن سعدبن عبداللّه عن الحسن بن علیّ بن عبداللّه بن المغیرة عن العباس بن عامر عن احمدبن رزق الغمشانی عن امّ سعید الأحمسیّة قالت: دخلت المدینة فاکتریت حمارا علی ان اطوف علی قبور الشهداء فقلت: لابدّأبدءبابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله فادخل علیه فابطأت علی المکاری قلیلاً فهتف بی فقال لی: ابوعبداللّه علیه السلام ما هذا یا امّ سعید؟ قلت له: جعلت فداک تکاریت حمارا لادور علی قبور الشهداء قال أفلا اخبرک بسیّد الشهداء قلت: بلی قال: الحسین بن علیّ علیهما السلام قلت: و انّه سیّدالشهداء؟ قال: نعم قلت: فمالمن زاره؟ قال: حجّة و عمرة و من الخیر کذا و کذا.

هستید از زیارت او غافل می شوید؟!»

(1)و فرمود: «هرکس از روی علاقه و با معرفت به مقام امام حسین علیه السلام به زیارت آن حضرت برود پاداش او معادل حج و عمره و دوماه اعتکاف و روزه در مسجدالحرام و برکات و خیرات فراوانی است.»

در همان کتاب از ابوبصیر، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هیچ شهیدی در عالم نیست جز آن که دوست دارد با حسین بن علی می بود تا با او به بهشت برود.»

امتناع از بیعت با یزید و شروع قیام امام حسین علیه السلام

(2)چون معاویه در نیمه ماه رجب سال شصت هجری از دنیا رفت و یزید را

ص :185


1- (1)6- حدّثنی محمّدبن جعفرالرزّاز عن خاله محمّدبن الحسین بن ابی الخطاب عن محمّدبن اسمعیل عمّن حدّثه عن علیّ بن ابی حمزة عن الحسین بن ابی العلاء و ابی المعزا و عاصم بن حمید الحنّاط جماعتهم عن ابی بصیر عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: ما من شهید الاّ و یحبّ ان یکون مع الحسین علیه السلام ، حتّی یدخلون الجنّة معه. امتناع الحسین علیه السلام عن بیعة یزید لعنة اللّه لمّا مات معاویة و ذلک فی النصف من رجب سنة ستّین من الهجرة و تخلّف بعده ولده یزید کتب یزید الی ابن عمّه الولید بن عتبة بن ابی سفیان و کان والیا علی المدینة یأمره بأخذ البیعة علی اهلها و خاصّة علی الحسین علیه السلام و لا یرخّص له فی التأخّر عن ذلک و یقول: إن أبی علیک فاضرب عنقه و ابعث إلیَّ برأسه فأحضر الولید مروان بن الحکم و استشاره فی أمر الحسین علیه السلام فقال إنّه لایقبل ولو کنت مکانک لضربت عنقه.
2- (2)فقال الولید: لیتنی لم أک شیئا مذکورا ثمّ بعث الی الحسین علیه السلام فی اللیل فاستدعاه فعرف الحسین الذی اراد فدعا بجماعة من اهل بیته و موالیه و کانوا ثلاثین رجلاً فأمرهم بحمل السلاح و قال لهم: انّ الولید قد استدعانی فی هذا الوقت و لست آمن ان یکلّفنی فیه امرا الاّ اجیبه و هو غیر مأمون فکونوا معی فاذا دخلت الیه فاجلسوا علی الباب فان سمعتم صوتی قد علا فادخلوا علیه لتمنعوه عنّی.

جانشین خود نمود. یزید به پسر عم خود، ولیدبن عقبة بن ابی سفیان، والی مدینه، دستود داد که از اهل مدینه، به ویژه حسین بن علی علیهما السلام برای او بیعت بگیرد و او را مهلت ندهد تا این که یا بیعت کند و یا گردن او را بزند و برای یزید بفرستد.

ولید شبانه مروان بن حکم را احضار کرد و با او در باره حسین علیه السلام مشورت نمود. مروان گفت: او با یزید بیعت نخواهد نمود و اگر من به جای تو می بودم گردن او را می زدم و سر او را برای یزید می فرستادم.

(1)ولید گفت: ای کاش به دنیا نیامده بودم و با چنین صحنه ای مواجه نمی شدم. سپس امام علیه السلام را فرا خواند. آن حضرت دانست که او را برای بیعت با یزید طلبیده است. به همین جهت سی نفر از اهل بیت و دوستان خود را، در حالی که با شمشیر مسلح بودند، همراه خویش برد و به آنان فرمود: «مرا در چنین وقتی فرا خوانده اند و من ایمن نیستم. اگر از من چیزی مطالبه کنند و من اجابت نکنم آنها مرا برآن اجبار نمایند، شما [آماده باشید و] پشت دربایستید و اگر صدای من بلند شد داخل شوید و آنان را از من دور کنید.»

ص :186


1- (1)فصار الحسین علیه السلام الی الولید فوجد عنده مروان بن الحکم فنعی الیه الولید موت معاویة فاسترجع الحسین علیه السلام ثمّ قرأ الولید علیه کتاب یزید و ما أمره فیه من اخذ البیعة منه لیزید فقال الحسین علیه السلام انُی اراک لا تقنع ببیعتی سرّا حتّی أبایعه جهرا فیعرف ذلک الناس؟

(1)سپس امام علیه السلام بر ولید وارد شد و دید که مروان حکم نیز نزد او نشسته است. ولید خبر مرگ معاویه را به امام علیه السلام ابلاغ نمود و آن حضرت فرمود: «انّاللّه و انّاالیه راجعون». سپس نامه یزید را بر حضرت قرائت نمود که در آن دستور داده شده بود که از امام علیه السلام بیعت گرفته شود.

امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: «من فکر نمی کنم که تو به بیعت من در این جلسه قانع شوی، بلکه بیعت من باید در مقابل چشم مردم صورت گیرد.»

ولید گفت: آری. امام علیه السلام فرمود: «پس باید درنگ کنی تا صبح شود و به خواسته خود برسی!» ولید از این پاسخ قانع شد و امام علیه السلام را مرخص نمود. لکن مروان او را ملامت کرد و گفت: به خدا سوگند، پس از این نخواهی توانست از او بیعت بگیری جز این که کشتار فراوانی انجام شود. اینک وقت را غنیمت شمار و اجازه خارج شدن به او مده تا این که یا بیعت کند و یا گردن او زده شود.

(2)پس امام علیه السلام بر آشفت و به مروان فرمود: «وای برتو، ای پسر زرقا! آیا تو امر

ص :187


1- (1)فقال له الولید: اجل فقال الحسین علیه السلام تصبح وتری رأیک فی ذلک فقال له الولید انصرف علی اسم اللّه حتّی تأتینا مع جماعة الناس فقال له مروان و اللّه لئن فارقک الحسین الساعة و لم یبایع لا قدرت منه علی مثلها ابدا حتّی تکثر القتلی بینکم و بینه و لکن احبس الرجل فلا یخرج من عندک حتّی یبایع او تضرب عنقه!
2- (2)فوثب الحسین علیه السلام عند ذلک ثمّ قال: ویلی علیک یابن الزرقاء أنت تأمر بضرب عنقی کذبت و اللّه و لؤمت؛ ثمّ اقبل علی الولید فقال ایّها الأمیر إنّا اهل بیت النبوّة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة بنا فتح اللّه و بنا ختم و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق و مثلی لایبایع مثله و لکن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أینّا أحقّ بالخلافة و البیعة ثمّ خرج و معه موالیه و هو یتهادی بینهم و یتمثّل بقول یزید بن المفرغ الشاعر المشهور:

می کنی که گردن مرا بزنند؟ به خدا سوگند، تو مرد دروغگو و پستی هستی.» سپس رو به ولید نمود و فرمود: «ما خانواده نبوّت و معدن رسالت هستیم، ملائکه در خانه های ما رفت و آمد می کند و خداوند به واسطه ما همه چیز را آفریده و به واسطه ما عالم را به پایان می برد؛ حال آن که یزید مردی فاسق، شراب خوار و قاتل مردم بی گناه است و آشکارا معصیت خدا را می کند و کسی چون من [که فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله هستم] با او بیعت نخواهد نمود.

لکن چون فردا فرا رسد خواهیم دید کدام یک از ما به خلافت و بیعت سزاوارتر هستیم؟»

سپس امام علیه السلام همراه دوستان خود از منزل ولید خارج شد و به اشعار ابن مفرغ تمثّل جست و به خانه خود رفت.

(1)چون امام علیه السلام خارج شد مروان، ولید را نکوهش نمود و گفت: تو حرف مرا نشنیدی و او را رها کردی. ولید گفت: وای برتو، آیا می خواستی دین و دنیای مرا به

ص :188


1- (1)لا ذعرت السوام فی فلق الصب _ح مغیرا ولا دعیت یزیدا یوم اعطی مخافة الموت ضیما و المنایا یرصدننی ان احیدا حتی أتی منزله، فقال مروان للولید: عصیتنی فقال: و یحک انّک أشرت علیّ بذهاب دینی و دینای و اللّه ما احبّ أن املک الدنیا بأسرها و انّی قتلت حسینا و اللّه ما أظنّ احدا یلقی اللّه بدم الحسین إلاّ و هو خفیف المیزان لاینظر اللّه الیه یوم القیامة و لایزکیّه. (المجالس، ص 40، البحار ج 44/324).

باد بدهی؟ به خدا سوگند، من حاضرنیستم همه دنیا را به من بدهند و قاتل حسین علیه السلام باشم. به خدا سوگند، گمان نمی کنم کسی خدا را با خون حسین ملاقات کند جز این که در قیامت خفیف المیزان و تهی دست می باشد و خداوند نظر رحمت به او نخواهد نمود و هیچ عملی را از او نخواهد پذیرفت [و جایگاه او آتش خواهد بود].

سخنان محمّدحنفیه هنگام خروج امام حسین علیه السلام از مدینه

(1)علاّمه مجلسی در بحار و سیدمحسن امین در مجالس السنیه می گویند: هنگامی که امام حسین علیه السلام خواست از مدینه خارج شود، نیمه شب با قبر [جد خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و] مادر خود فاطمه و برادر خود امام حسن علیه السلام وداع نمود و صبحگاه به منزل خود بازگشت. پس محمّد حنفیه نزد او آمد و گفت،

ای برادر! تو محبوب ترین و عزیزترین شخص نزد من هستی و از همه مردم سزاوارتری که از شما خیرخواهی کنم؛ چرا که وجود من آمیخته به تو و تو به منزله روح و چشم من هستی، بلکه تو بزرگ اهل بیت من می باشی و اطاعت تو بر من واجب است. خداوند تو را بر من شرافت داده و از سادات اهل بهشت قرار داده است.

ص :189


1- (1)کلام محمّدبن الحنفیّة حین عزم الحسین علیه السلام علی الخروج من المدینة لمّا تهیّأ الحسین علیه السلام للخروج من المدینة مضی فی جوب اللیل الی قبر أمّه فودّعها ثمّ مضی الی قبر أخیه الحسن ففعل کذلک ثمّ رجع الی منزله وقت الصبح فأقبل الیه اخوه محمّدبن الحنفیّة فقال:

(1)من صلاح تو را در این می دانم که تا می توانی برای نجات از بیعت با یزید از این شهرها دور شوی و از دور نمایندگان خود را نزد مردم بفرستی؛ اگر با تو بیعت کردند خدا را بر آن ستایش کنی و اگر با دیگران بیعت نمودند از عقل و دین و مروّت تو نزد خدا چیزی کاسته نخواهد شد.

من هراس دارم که اگر در یکی از این شهرها [ی نزدیک] اختلافی بین مردم رخ دهد شما هدف بلا و طعمه شمشیر قرارگیری و در آن صورت بهترین مردم از جهت شخصیت و نسب گرفتار سخت ترین مصایب گردد!

(2)پس امام علیه السلام به برادر خود فرمود: «ای برادر! کجا بروم؟» محمّد حنفیه گفت:

ص :190


1- (1)یا اخی انت احبّ الخلق إلیّ و أعزّهم علیّ و لست أدخّر النصیحة لأحد من الخلق و لیس احد أحقّ بها منک لأنّک مزاج مائی و نفسی و روحی و بصری و کبیر اهل بیتی و من وجبت طاعته فی عنقی لأنّ اللّه قد شرّفک علیّ وجعلک من سادات اهل الجنّة تنحّ ببیعتک عن یزید و عن الامصار ما استطعت ثمّ ابعث رسلک الی الناس فان تابعک الناس و بایعوا لک حمدت اللّه علی ذلک و ان اجتمع الناس علی غیرک لم ینقص اللّه بذلک دینک و لا عقلک و لا تذهب به مروءتک و لافضلک إنّی اخاف علیک ان تدخل مصرا من هذه الأمصار فیختلف الناس بینهم فتکون لأوّل الاسنّة غرضا فاذا خیر هذه الأمّة کلّها نفسا و أبا و أمّا أضیعها دما و أذلّها أهلاً فقال له الحسین علیه السلام : فأین أذهب یا أخی قال: تخرج الی مکّة فان اطمأنّت بک الدار بها فذاک و إن تکن الاخری خرجت الی بلاد الیمن فانّهم أنصار جدّک و أبیک و هم أرأف الناس و أرقّهم قلوبا و أوسع الناس بلادا فان اطمأنّت بک الدار و إلاّ لحقت بالرمال و شعوب الجبال و جزت من بلد الی بلد حتّی تنظر ما یؤول الیه أمر الناس و یحکم اللّه بیننا و بین القوم الفاسقین.
2- (2)فقال الحسین علیه السلام : یا أخی و اللّه لو لم یکن فی الدنیا ملجأ و لا مأوی لما بایعت یزیدبن معاویة فقطع محمّدبن الحنفیّة علیه الکلام و بکی فبکی الحسین علیه السلام معه ساعة ثمّ قال یا اخی جزاک اللّه خیرا فقد نصحت و أشرت بالصواب و أنا عازم علی الخروج الی مکّة و قد تهیّأت لذلک أنا و اخوتی و بنو اخی و شیعتی أمرهم أمری و رأیهم رأیی و أمّا انت یا اخی فلا علیک ان تقیم بالمدینة فتکون لی عینا علیهم لا تخفی عنّی شیئا من أمورهم ثمّ دعا الحسین علیه السلام بدواة و بیاض و کتب هذه الوصیّة لأخیه محمّدبن الحنفیّة:

صلاح این است که به مکّه بروی؛ اگر مشکلی نبود آن جا بمانی وگرنه به شهرهای یمن بروی که اهل آن جا دوستان و یاوران جدّ و پدر تو هستند و رأفت و مهربانی آنان نسبت به شما بیش از دیگران است و اگر آن جا نیز جای ماندن نبود، در میان کوه ها و شهرها و بیابان ها در حرکت باشی تا ببینی وضع مردم چه خواهد شد و خداوند بین ما و ستمگران چه حکمی خواهد نمود.

پس امام علیه السلام در پاسخ برادر خود فرمود: «به خدا سوگند، اگر برای من در دنیا هیچ جای امن و پناهگاهی نباشد هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم نمود.»

پس محمّد حنفیه سخن خود را قطع نمود و گریان شد. امام نیز ساعتی گریه نمود و فرمود: «خدا به تو جزای خیر بدهد، تو خیرخواهی و راهنمایی صحیح خود را کردی و من آماده شده ام که با برادران و برادر زاده ها و آن گروه از شیعیان که با ما همفکر هستند به سوی مکّه حرکت کنیم. و اما تو را اجازه می دهم که در مدینه بمانی و از حوادثی که رخ می دهد آگاهم سازی.»

سپس امام علیه السلام کاغذ و قلم طلب نمو و وصیّت نامه خود را نوشت و به دست

ص :191

برادر خود محمّد حنفیه داد.

وصیّت نامه امام حسین علیه السلام و اهداف حرکت و قیام آن حضرت

(1)«بسم اللّه الرحمن الرّحیم» این چیزی است که حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام به برادر خود محمّد، معروف به ابن الحنفیه، سفارش می نماید: همانان حسین علیه السلام گواهی می دهد که خدایی جز خدای یگانه نیست، و محمّد صلی الله علیه و آله بنده و رسول اوست که به حق از طرف خداوند برای پیامبری برگزیده شده است، و بهشت و دوزخ حق است، و شکی نیست که قیامت برپا خواهد شد و خداوند مردم را برای حساب از قبرها خارج خواهد نمود.

همانا خروج من از مدینه از روی سرکشی و طغیان و خوشگذرانی و برای

ص :192


1- (1)ما اوصاه علیه السلام لمحمّدبن الحنفیّة عند خروجه من المدینة بسم اللّه الّرحمن الّرحیم هذا ما أوصی به الحسین بن علیّ بن ابی طالب علیهما السلام الی اخیه محمّد المعروف بابن الحنفیّة: انّ الحسین علیه السلام یشهد أن لا إله إلاّاللّه وحده لاشریک له و انّ محمّدا عبده و رسوله جاء بالحقّ من عند الحقّ و انّ الجنّة والنار حقّ و انّ الساعة آتیة لاریب فیها و انّ اللّه یبعث من فی القبور وأنّی لم اخرج أشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انّما خرجت لطلب الأصلاح فی أمّة جدّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله اُریدان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدّی صلی الله علیه و آله و ابی علیّ علیه السلام فمن قبلنی بقبول الحقّ فاللّه اولی بالحقّ و من ردّ علیّ هذا، اصبر حتّی یقضی اللّه بینی و بین القوم بالحقّ و هو خیرالحاکمین. و هذه وصیّتی یا اخی الیک و ما توفیقی إلاّ باللّه علیه توکّلت و الیه انیب.

فساد و ظلم نیست. من تنها برای اصلاح امت جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می روم، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و سیره و روش جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام را انجام دهم. پس هرکس مرا در این مسیر بپذیرد [و از من پیروی کند] در حقیقت از خدای خود پیروی نموده است و هرکس حرکت من راصحیح نداند و از من پیروی نکند، من صبر می کنم تا خداوند بین من و این مردم حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است. این وصیّت من است به تو، ای برادر! توفیق خود را تنها از خدا می طلبم و به او انابه و توکل می نمایم.»

(1)سپس آن را مهر نمود وپیچید و به برادر خود سپرد و با او وداع نمود و نیمه شب به طرف مکّه حرکت کرد؛ در حالی که این آیه را قرائت می نمود: «فخرج منها خائفا...»و چون اهل بیت او از آن حضرت خواستند که مانند ابن زبیر از راه اصلی حرکت نکند تا دشمن به اوبرخورد ننماید! فرمود: «به خدا سوگند، جز از راه اصلی حرکت نخواهم نمود تا هرچه خواهد انجام شود.»

ص :193


1- (1)ثمّ طوی الحسین علیه السلام الکتاب و ختمه بخاتمه و دفعه الی اخیه محمّدبن الحنفیة ثمّ ودّعه و خرج فی جوف اللیل و هو یقرأ: «فخرج منها خائفا یترقّب قال ربّ نجنی من القوم الظالمین». و لزم الطریق الاعظم فقال له اهل بیته لو تنکّبت الطریق (أی سرت علی غیر الجادّة العظمی) کما فعل ابن الزبیر کیلا یلحقک الطلب فقال لاواللّه لا أفارق الطریق الأعظم حتّی یقضی اللّه ما هو قاض. (المجالس ص 41، البحار ج 44/329).

ورود امام علیه السلام به مکّه و سخنان ابن زبیر و ابن عبّاس و ابن عمر

(1)مرحوم سیّد محسن امین در کتاب مجالس السنیه می گوید: امام حسین علیه السلام در روز سوم ماه شعبان سال شصت هجری، در حالی که این آیه را تلاوت می نمود وارد مکّه شد: «و لمّا توجّه تلقاء مدین قال عسی ربّی ان یهدینی سواء السبیل». پس عبداللّه زبیر و عبداللّه عبّاس خدمت آن حضرت رسیدند و از او خواستند که به طرف کوفه و عراق نرود.

امام علیه السلام به آنان فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله به من دستوری داده و من دستور او را انجام خواهم داد.» پس ابن عبّاس در حالی که «واحسیناه» می گفت برگشت سپس عبداللّه عمر خدمت آن حضرت رسید و از او خواست که با یزید صلح کند و از جنگ و قتال با او پرهیز نماید امام علیه السلام به او فرمود: «مگر نمی دانی که از پستی دنیا و بی اعتباری آن این بود که سربریده یحیی پیغمبر علیه السلام را برای بغیّ و زناکار بنی اسرائیل [و پادشاه زمان او] هدیه بردند؟!

(2)آیا نمی دانی که بنی اسرائیل بین طلوع فجر و طلوع خورشید هفتار نفر از

ص :194


1- (1)وصول الحسین علیه السلام الی مکّة و ما قال له ابن عباس و ابن ذبیر و ابن عمر لمّا وصل الحسین علیه السلام الی مکّة و ذلک لثلاث مضین من شعبان سنة ستیّن من الهجرة دخلها و هو یقرأ: «و لمّا توجّه تلقاء مدین قال عسی ربّی ان یهدینی سواء السبیل» و جاءه عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن الزبیر فأشارا علیه بالامساک فقال لهما انّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله امرنی بأمر و أنا ماض فیه فخرج ابن عباس و هو یقول: و احسیناه ثمّ جاءه عبداللّه بن عمر فأشار علیه بصلح اهل الضلال و حذّره من القتل و القتال فقال له: یا أبا عبدالرحمن أما علمت انّ من هوان الدنیا علی اللّه انّ رأس یحیی بن زکریّا أهدی الی بغّی من بغایا بنی اسرائیل أما تعلم أنّ بنی اسرائیل کانوا یقتلون ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس سبعین نبیّا ثمّ یجلسون فی اسواقهم یبیعون و یشترون کأن لم یصنعوا شیئا فلم یعجّل اللّه علیهم بل اخذهم اخذ عزیز ذی انتقام؟ (2)اتّق اللّه یا أباعبدالرحمن ولاتدعنّ نصرتی. (البحار، ج 44/364)

پیامبران را کشتند و سپس در بازارهای خود مشغول خرید و فروش شدند، گو این که کاری نکرده اند؟! و خداوند در عذاب آنان تعجیل نکرد تا در وقت خود آنان را مؤاخذه نمود؟ پس ای عبداللّه عمر، از خدا بترس و از یاری من کوتاهی مکن!»

(1)صاحب کتاب مجالس السنیه می گوید: هنگامی که کوفیان آگاه شدند که امام حسین علیه السلام از بیعت با یزید امتناع نموده و به مکّه رفته است، عدّه ای از آنان در منزل سلیمان بن صرد خزاعی اجتماع نمودند و نامه هایی به آن حضرت نوشتند و او را دعوت نموده و وعده نصرت و یاری به او دادند و نامه های آنان زیاد شد تا این که در مدت کوتاهی به دوازده هزار نامه رسید.

در بعضی از آنها نوشته شده بود: مردم منتطر قدوم شما هستند و جز رهبری شما را نمی پذیرند پس هرچه زودتر به طرف کوفه بشتابید!

ص :195


1- (1)و بلغ اهل الکوفة امتناع الحسین علیه السلام من بیعة یزید و خروجه الی مکّة فاجتمعوا فی منزل سلیمان بن صرد الخزاعی و کتبوا الیه بالقدوم علیهم و وعدوه النصرة و تواترت علیه کتبهم حتّی اجتمع عنده فی نوب متفرّقة اثناعشر الف کتاب و فی بعضها: إنّ الناس ینتظرونک لا رأی لهم غیرک فالعجل العجل ثمّ العجل العجل. (البحارج 44/332) و فی بعضها قد اخضرّ الجنان و أینعت الثمار و اعشبت الأرض و أورقت الأشجار فاذاشئت فأقبل علی جندٍلک مجنّدة.

(1)و در بعضی دیگر آمده بود: باغستان های ما سبز و زمین های ما خرّم و درختان ما پر از میوه است اگر اراده فرمایید لشکریان ما نیز آماده خدمت است. و در بعضی دیگر آمده بود: ما با یکصد هزار شمشیر آماده حمایت از شما هستیم.

با این وجود امام علیه السلام در آن روزها پاسخی به آنان نداد. سپس پسرعمّ خود، مسلم بن عقیل را به سوی آنان فرستاد. و مسلم نیز به آن حضرت نوشت که هیجده هزار نفر بیعت نمودند و حرکت شما به طرف کوفه لازم است.

در روایتی آمده است که چهل هزار نفر از کوفیان با مسلم بیعت کردند و گفتند: ما آماده هستیم که هرچه امام علیه السلام دستور دهد همان را انجام دهیم و با هر کس بخواهد بجنگیم.

(2)امام علیه السلام بقیّه ماه شعبان و ماه رمضان و شوّال و ذیقعده و هفت روز از ماه

ص :196


1- (1)و فی روایة انّهم کتبوا الیه: إنّا معک مائة الف سیف. و هو مع ذلک یتأنّی و لایجیبهم ثمّ اجابهم بالقبول و أرسل الیهم ابن عمّه مسلم بن عقیل رضوان اللّه علیه فکتب الیه مسلم یخبره ببیعة ثمانیة عشر الفا و یأمره بالقدوم و فی روایة انّه بایعه منهم اربعون الفا علی ان یحاربوا من حارب و یسالموا من سالم. فأقام الحسین علیه السلام بمکّة باقی شعبان و شهر رمضان و شوّالاً و ذالقعدة و سبعة أیّام من ذی الحجّة و خرج فی الیوم الثامن و ذلک انّ یزید بن معاویة انفذ عمروبن سعید بن العاص فی عسکر عظیم و ولاّه أمر الموسم و أمرّه علی الحاج کلّهم وکان قد أوصاه بقبض الحسین علیه السلام سرّا و ان لم یتمکّن منه یقتله غیلة ثمّ انّه دسّ مع الحاجّ فی تلک السنة ثلاثین رجلاً من شیاطین بنی أمیّة و امرهم بقتل الحسین علیه السلام علی ایّ حال اتّفق.
2- (2)فلمّا علم الحسین علیه السلام بذلک عزم علی التوجّه الی العراق فطاف بالبیت و سعی بین الصفا و المروة و احلّ من احرام الحجّ و جعلها عمرة مفردة لأنّه لم یتمکّن من اتمام الحجّ مخافة أن یقبض علیه فخرج من مکّة یوم الترویة لثمان مضین من ذی الحجّة فکان الناس یخرجون الی منی و الحسین علیه السلام خارج الی العراق و لم یکن علم بقتل مسلم بن عقیل رحمه الله لأنّه خرج من مکّة فی الیوم الذی قتل فیه مسلم بن عقیل بالکوفة. (البحار ج 44/334).

ذیحجه را در مکّه ماند و روز هشتم از مکّه خارج گردید و این بدان علت بود که یزید در آن سال عمروبن سعیدبن عاص را امیرالحاج نمود و با لشکری عظیم به مکّه فرستاد و به او دستور داد که امام حسین علیه السلام را به طور پنهانی بکشد و اگر ممکن نشد او را غافلگیر نماید و به قتل برساند. افزون بر آن، سی نفر از شیاطین بنی امیّه را نیز بین حجاج فرستاد و دستور داد به هر کیفیت ممکن امام علیه السلام را به قتل برسانند.

چون امام علیه السلام از دستور یزید آگاهی یافت آماده حرکت به عراق گشت و حج خود را تبدیل به عمره مفرده نمود و در روز هشتم ذی حجه _ که آن را روز «ترویه» می گویند _ از مکّه خارج گردید. در آن روز مردم برای اعمال حج خود به طرف منی حرکت می کردند و درهمان روز نیز مسلم بن عقیل در کوفه به دست عبیداللّه به شهادت رسیده بود و امام علیه السلام از آن مطلع نبود.

از آن سو، امام علیه السلام _ چنان که سیدبن طاووس در لهوف فرموده _ نامه ای به دوستان خود در بصره نوشت و آنان را برای حمایت و یاری خود دعوت فرمود و آنان نیز از عده زیادی از اهل بصره وعده نصرت گرفتند و به آن حضرت نوشتند که ما مردم را آماده یاری و نصرت شما نموده ایم. البته امام پیش از عزیمت آنان به شهادت رسید.

ص :197

سخنان محمّدبن حنفیه با امام علیه السلام قبل از حرکت به عراق

(1)علاّمه مجلسی و علاّمه سیّد محسن امین در بحار و مجالس می گویند: چون امام حسین علیه السلام اراده نمود که از مکّه حرکت کند و به طرف عراق برود برادر او محمّدبن الحنفیه خدمت آن حضرت آمد و گفت: ای برادر! شما می دانید که کوفیان به پدر و برادرمان خیانت نمودند. من بیم دارم که سرنوشت شما نیز مانند آنان شود و اگر در مکّه و حرم الهی بمانید از همه عزیزتر و محفوظ تر خواهید بود.

امام علیه السلام فرمود: «من بیم آن دارم که یزید مرا به طور مرموز و غافلگیرانه در حرم خدا بکشد و حرمت حرم به واسطه من شکسته شود!»

محمّد حنفیه گفت: اگر چنین است به یمن و یانواحی دیگر بروید که در آن جا محفوظ بمانید و کسی به شما دست نیابد. امام علیه السلام فرمود: «در باره آنچه گفتی فکر خواهم نمود.» لکن چون شب از نیمه گذشت همراه اهل بیت خود به طرف عراق حرکت نمود.

(2)این هنگام محمّد حنفیه باز نزد او آمد و لگام شتری را که حضرت بر آن

ص :198


1- (1)ما قاله ابن الحنفیّة للحسین علیه السلام حین خروجه الی العراق لمّا عزم الحسین علیه السلام علی الخروج من مکّة الی العراق جاءه محمّدبن الحنفیّة رضوان اللّه علیه فی اللیلة التی أراد الحسین علیه السلام الخروج فی صبیحتها فقال له: یا أخی انّ اهل الکوفة قد عرفت غدرهم بأبیک و أخیک و قد خفت أن یکون حالک کحال من مضی فان رأیت أن تقیم فانّک أعزّ من فی الحرم و أمنعه، فقال: یا أخی قد خفت ان یغتالنی یزید بن معاویة فی الحرم فأکون الذی تستباح به حرمة هذالبیت!
2- (2)فقال له ابن الحنفیّة: فان خفت ذلک فسرالی أرض الیمن أو بعض نواحی البرّ، فانّک امنع الناس به ولا یقدر علیک احد فقال علیه السلام : أنظر فیما قلت فلمّا کان السحر ارتحل الحسین علیه السلام فبلغ ذلک ابن الحنفیّة فأتاه فأخذ بزمام ناقته و قد رکیها فقال: یا أخی ألم تعدنی النظر فیما سألتک؟ فقال علیه السلام : بلی قال: فما حداک علی الخروج عاجلاً؟ قال: أتانی رسول اللّه صلی الله علیه و آله بعد ما فارقتک فقال: «یا حسین اخرج فانّ اللّه شاءان یراک قتیلا» فقال محمّد بن الحنفیّة: انّا للّه و انّاالیه راجعون فما معنی حملک هؤلاء معک و انت تخرج علی مثل هذا الحال؟ فقال: انّ اللّه قد شاء ان یراهنّ سبایا فسلّم علیه و مضی.(البحار، ج 44/364).

سوار بود گرفت و گفت: ای برادر! آیا به من وعده ندادی که در کار خود فکری بکنی؟ امام علیه السلام فرمود: «آری، چنین است.» محمّد حنفیه گفت: پس چرا عازم حرکت شده ای؟ امام علیه السلام فرمود:

«پس از ملاقات تو جدم را در خواب دیدم، او به من فرمود: «حسینم!باید به عراق بروی، همانا خداوند خواسته است که تو را شهید ببیند.» پس محمّدبن حنفیه گفت: «انّاللّه و انّا الیه راجعون» سپس گفت: چرا زن و فرزندان خود را حرکت داده ای؟ امام علیه السلام فرمود: «خداوند خواسته است که اینها را نیز اسیر ببیند.» محمّد بن حنفیه [چون چنین دید] با برادر خود خداحافظی نمود و رفت.

خطبه امام حسین علیه السلام برای اصحاب خود در هنگام خروج از مکّه

(1)چون امام علیه السلام اراده فرمود که از مکّه به طرف عراق حرکت کند یاران خود را

ص :199


1- (1)خطبة الحسین علیه السلام لأصحابه لمّا خرج من مکّة الی العراق لمّا عزم الحسین علیه السلام علی الخروج من مکّة الی العراق قام خطیبا فی اصحابه فقال: الحمدلله و ماشاءاللّه و لا قوّة إلاّ باللّه و صلّی اللّه علی رسوله خطّ الموت علی ولد آدم مخطّ القلادة علی جید الفتاة و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف و خیر لی مصرع انا لاقیه. کأنّی بأوصالی تقطّعها عسلان (فی ابصارالعین: عسلان بضمّ العین و سکون السین جمع عاسل و هو المهتزّ المضطرب یقال للرمح و الذئب و المراد الثانی) الفلوات فیملأنّ منّی اکراشا جوفا و اجربة سغبا لامحیص عن یوم خطّ بالقلم رضااللّه رضانا اهل البیت نصبرعلی بلائه و یوفینا اجورالصابرین لن تشذّ عن رسول اللّه لحمته بل هی مجموعة له فی حظیرة القدس تقرّبهم عینه و ینجزبهم وعده.

جمع نمود و خطبه ای خواند و فرمود: «الحمدللّه و ما شاءاللّه و لاقوّة الاّ باللّه و صلی اللّه علی رسوله...»

ترجمه: «ستایش مخصوص خداوند است و آنچه او بخواهد انجام می شود و قدرتی جز قدرت الهی نیست. درود خداوند بر پیامبر او (حضرت محمّد صلی الله علیه و آله ).»

سپس فرمود: «مرگ برای فرزندان آدم مانند قلاده [گردن بند] است که بر گردن زن جوان آویخته می شود من همانند یعقوب که به فرزند خود یوسف اشتیاق داشت مشتاق ملاقات پدران خود می باشم.

(1)همانا مرگ [در راه خدا] برای من نیکوست گو این که می بینم گرگ های

ص :200


1- (1)من کان باذلاً فینا مهجته و موطّنا علی لقاء اللّه نفسه فلیرحل معنا فانّنی راحل مصبحا ان شاءاللّه تعالی ثمّ ارتحل و لحقه عبداللّه بن جعفر بابنه عون و محمّد و کتب علی ایدیهما الیه کتابا یقول فیه: امّا بعد فانّی اسألک باللّه لمّا انصرفت حین تنظر فی کتابی فانّی مشفق علیک من الوجه الذی توجّهت له ان یکون فیه هلاکک و استئصال اهل بیتک و ان هلکت الیوم اطفی ء نور الارض فانّک علم المهتدین و رجاء المؤمنین فلا تعجل بالمسیر فانّی فی اثر کتابی و السلام.

بیابان باشتاب بدن مرا پاره می کنند و گرسنه خوردن گوشت من هستند. البته از مرگ چاره ای نیست و هرچه خشنودی خدا باشد خشنودی ما خانواده نیز هست. ما بر بلایی که خدا خواسته صابریم و او نیز پاداش صابرین را به ما خواهد داد.»

سپس فرمود: «پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ گاه از او جدا نخواهد شد بلکه خداوند ما را در حظیرة القدس [و جایگاه مخصوص رسول خدا صلی الله علیه و آله در بهشت [با آن حضرت مجتمع خواهد نمود و چشم او را با ملاقات ما روشن و وعده خود را قطعی خواهد کرد.»

تا این که فرمود: «هرکس مایل است به لقاءاللّه برسد و خون خود را در راه ما بذل کند آماده شود. ما با خواست خداوند صبحگاه حرکت خواهیم نمود.» آن گاه به سوی عراق حرکت نمود پس عبداللّه جعفر، فرزندان خود، عون و محمّد را با نامه ای به آن حضرت رساند. در آن نامه نوشته شده بود:

شما را به خدا سوگند می دهم که چون نامه من به شما رسد از این سفر بازایستید؛ چرا که من بر جان شما و درماندگی اهل بیت شما هراس دارم و اگر شما _ که پرچم هدایت و امید نجات مؤمنین هستید _ کشته شوید نور خدا روی زمین خاموش می شود. پس شتاب مکنید! من منتظر پاسخ شمایم.

(1)از آن سو، عبداللّه جعفر نزد عمروبن سعید رفت و از او خواست که برای

ص :201


1- (1)و صار عبداللّه الی عمروبن سعید فسأله ان یکتب للحسین علیه السلام أمانا و یمنّیه البرّ و الصلة فکتب له و انفذه مع اخیه یحیی بن سعید فلحقه یحیی و عبداللّه ابن جعفر بعد نفوذ ابنیه و جهدا به فی الرجوع فقال علیه السلام : انّی رأیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی المنام و أمرنی بما أنا ماض له فقالا له: فما تلک الرؤیا؟ فقال: ما حدّثت بها احدا حتّی ألقی ربّی عزّوجلّ، فلمّا أیس منه عبداللّه بن جعفر امر ابنیه عونا و محمّدا بلزومه و المسیر معه و الجهاد دونه و رجع هو الی مکّة. قال علیّ بن الحسین علیهما السلام : خرجنا مع ابی فما نزل منزلاً و لا ارتحل منه الاّ ذکر یحیی بن زکریّا و قال یوما: من هوان الدنیا علی اللّه انّ رأس یحیی بن زکریّا أهدی الی بغیّ من بغایا بنی اسرائیل (المجالس ص 58، البحار ج 44/366).

امام حسین علیه السلام نامه امان بنویسد و به او وعده احسان وصله داد. او نیز نامه امان را نوشت و به دست برادر خود، یحیی بن سعید داد. یحیی بن سعید و عبداللّه جعفر خود را به امام علیه السلام رساندند و با تمام کوشش و اصرار از او خواستند که از رفتن به عراق منصرف شود، امام علیه السلام به آنان فرمود:

«من رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیده ام و او مرا امر نموده که به عراق بروم.» گفتند: خواب شما چه بوده؟ امام علیه السلام فرمود: «برای کسی نخواهم گفت، تا خدای خود را ملاقات کنم.» و چون عبداللّه جعفر ناامید شد دو فرزند خود عون و محمّد را گفت که از او جدا نشوند و خود به مکّه بازگشت.

حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید: «چون با پدر خود به طرف عراق حرکت می کردیم او به هر منزلی می رسید و یا از آن کوچ می کرد یادی از حضرت یحیی بن زکریا می نمود و می فرمود: «از پستی و بی اعتباری دنیا این است که سر یحیی بن زکریا علیهما السلام را برای [پادشاه] زناکاری از بنی اسرائیل هدیه بردند.»

ص :202

فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه

(1)پس از آن که اهل کوفه نامه های فراوانی به امام علیه السلام نوشتند و بر دعوت خود اصرار ورزیدند امام علیه السلام به آنان پاسخ داد که من پسرعمّ خود، مسلم بن عقیل را که از اهل بیت و مورد اطمینان من است نزد شما می فرستم، اگر او خبر دهد که شما _ چنان که در نامه های خود نوشته اید _ در عمل نیز پابرجا هستید من به دیار شما خواهم آمد.

پس مسلم بن عقیل را همراه قیس بن مسّهر صیداوی و دو نفر دیگر به کوفه فرستاد و به مسلم فرمود که رعایت تقوا و تقیه را بنماید و چنانچه استقامت مردم و اجتماع آنان را بر حمایت از امام علیه السلام مشاهده کرد آن حضرت را مطلع سازد.

مسلم نخست به مدینه رفت و در مسجدالنّبی صلی الله علیه و آله دو رکعت نماز گزارد و با

ص :203


1- (1)ارسال الحسین علیه السلام مسلم بن عقیل الی الکوفة لمّا کتب اهل الکوفة الی الحسین علیه السلام بالقدوم علیهم و ألحّوا علیه أجابهم بأنّی باعث الیکم أخی و ابن عمّی و ثقتی من اهل بیتی مسلم بن عقیل و أنّه ان کتب الیه باجتماع رأیهم علی مثل ما کتبوا به قدم الیهم عن قریب و دعا بمسلم فأرسله مع قیس به مسهرالصیداوی و رجلین آخرین و أمره بالتقوی و کتمان امره و اللطف فان رأی الناس مجتمعین مستقیمین عجّل الیه بذلک. فأتی مسلم المدینة فصلّی فی مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و ودّع من أحبّ من أهله و استأجر دلیلین فسارا به علی غیر الطریق فضلّ الدلیلان و أصابهما عطش شدید فماتا بعد ان اشاراله الی الطریق و انتهی مسلم الی الماء فی موضع یعرف بالمضیق و کتب الی الحسین علیه السلام :

دوستان و اهل خود خداحافظی نمود و دو نفر راهنما اجیر کرد و از غیر راه اصلی حرکت نمود. آن دو راه را گم کردند و پس از آن که مسلم را راهنمایی نمودند در اثرعطش شدید از دنیا رفتند، ولی مسلم خود را به آب رساند. و درنامه ای به امام علیه السلام اطلاع داد که راهنمایان وی هلاک شدند و خود نیز به سختی به آب رسیده و نجات یافته است. سپس از امام درخواست نمود که اگر صلاح می داند او را معاف فرماید و دیگری را به کوفه بفرستد.

(1)نامه مسلم چون به دست امام علیه السلام رسید، در پاسخ او فرمود: «به گمان من، علت نوشتن این نامه و درخواست استعفا جز ترس و جبن نبوده است.»

مسلم چون پاسخ امام علیه السلام را خواند گفت: نامه من از روی ترس نبوده است سپس وارد کوفه شد و در خانه مختار ساکن گردید و مردم پیاپی به دیدن او می آمدند و او نامه امام علیه السلام را برای آنان قرائت می نمود و آنها از شوق می گریستند، تا این که هیجده هزار نفر برای امام حسین علیه السلام با او بیعت نمودند و مسلم بیعت آنان را به امام علیه السلام اطلاع داد.

(2)وقتی این خبر به گوش والی کوفه، نعمان بن بشیرانصاری رسید او بالای

ص :204


1- (1)امّا بعد فانّی اقبلت من المدینة مع دلیلین لی فجارا عن الطریق فضّلا و اشتّد علیهما العطش فلم یلبثا أن ماتا و أقبلنا حتّی انتهینا الی الماء فلم ننج إلاّ بحشاشة انفسنا و ذلک الماء بمکان یدعی المضیق من بطن الخبت و قد تطیّرت من توجّهی هذا فان رأیت أعفیتنی و بعثت غیری و السلام. فأجابه الحسین علیه السلام امّا بعد فقد خشیت ان لایکون حملک علی الکتابة إلیّ فی الاستعفاء إلاّ الجبن فامض لوجهک الذی وجّهتک فیه و السلام.
2- (2)فقال مسلم: امّا هذا (یعنی الجبن) فلست أتخوّفه علی نفسی ثمّ اقبل حتّی دخل الکوفة فنزل فی دار المختار و أقبل الناس یختلفون الیه فکلّما اجتمع منهم جماعة قرأ علیهم کتاب الحسین علیه السلام و هم یبکون حتّی بایعه منهم ثمانیة عشر ألفا فکتب الی الحسین علیه السلام یخبره بذلک و یأمره بالقدوم

منبر مسجد کوفه رفت و خطبه ای خواند و مردم را از بیعت با مسلم و اختلاف برحذر داشت. در این هنگام یکی از دوستان بنی امیّه، به نام عبداللّه حضرمی، به او گفت: این برخورد تو ضعیفانه است. والی گفت: اگر من در طاعت خدا از ضعیفان باشم بهتر از آن است که در معصیت خدا از عزیزان باشم.

پس عبداللّه حضرمی و عماره بن عقیه و عمربن سعد برای یزید نامه ای نوشتند و خبر آمدن مسلم را به کوفه به او دادند و از او خواستند که والی کوفه را تغییر دهد.

(1)یزید چون این خبر را شنید مشاور پدر خود سرجون رومی، را طلب نمود و

ص :205


1- (1)و بلغ ذلک النعمان بن بشیرالانصاری و کان والیا علی الکوفة فصعد المنبر و خطب الناس و حذّرهم فقال له عبداللّه بن مسلم الحضرمی حلیف بنی أمیة: انّه لایصلح ماتری ایّها الأمیر الاّ الغشم و انّ هذا الذی انت علیه رأی المستضعفین فقال: ان اکون من المستضعفین فی طاعة اللّه احبّ الیّ من ان اکون من الاعزّین فی معصیة اللّه فکتب عبداللّه بن مسلم هذا و عمارة بن عقبة و عمربن سعد بن ابی وقّاص الی یزید یخبرونه بأمر مسلم و یشیرون علیه بعزل النعمان و تولیة غیره فدعا یزید سرجون الرومی مولی معاویة و کان مستولیا علی معاویة فی حیاته فاستشاره یزید فقال: لو نشر لک معویة ما کنت آخذا برأیه قال: بلی فاخرج عهد عبیداللّه بن زیاد علی الکوفة و قال: هذا رأی معاویة فدعا یزید مسلم بن عمرو الباهلی و ارسله الی عبیداللّه بن زیاد و کان والیا علی البصرة فضّم الیه البصرة و الکوفة و أمره ان یسیرالی الکوفة.

از او مشورت خواست سرجون رومی گفت: اگر من نوشته پدرت معاویه را به تو نشان دهم می پذیری؟ یزید گفت: آری. سرجون نوشته معاویه را در مورد ولایت عبیداللّه زیاد بر کوفه به او نشان داد و گفت: این رأی معاویه است.

پس یزید مسلم بن عمرو باهلی را نزد عبیداللّه _ که والی بصره بود _ فرستاد و ولایت کوفه را نیز به او واگذار نمود و عبیداللّه در همان ساعت آماده شد و فردای آن روز با فرستاده یزید مسلم بن عمرو باهلی و حصین بن تمیم _ صاحب شرطه و امیر جیش خود _ شبانه وارد کوفه شد.

چون مردم شنیده بودند که امام علیه السلام حرکت نموده و به کوفه خواهد آمد فکر کردند که عبیداللّه و همراهان او آنها هستند. از این رو، هر گروهی که با عبیداللّه و همراهانش مواجه می شد به آنان سلام می نمود و می گفت: خوش آمدی، ای فرزند رسول خدا! عبیداللّه از خوش آمد گفتن مردم خشمگین می شد و بعضی از همراهان او به مردم می گفتند: این عبیداللّه زیاد است، کنار بروید.

چون صبح شد ابن زیاد مردم را جمع نمود و خطبه ای خواند و به آنان وعدّه و وعید داد.

(1)هنگامی این خبر به مسلم بن عقیل رسید، از خانه مختار به خانه های دیگر

ص :206


1- (1)فتجهّز عبیداللّه من وقته و سار الی الکوفة من الغد و معه مسلم بن عمرالباهلی رسول یزید و الحصین بن تمیم التمیمی صاحب شرطته و شریک بن الحارث الاعورالهمدانی و هو من الشیعة فتمارض شریک رجاء ان یتأخّر ابن زیاد فی السیر فیدخل الحسین الکوفة قبله فترکه ابن زیاد فی الطریق و تقدّم فدخل الکوفة لیلا و کان الناس قد بلغهم اقبال الحسین علیه السلام فظنّوا حین رأوا عبیداللّه انّه الحسین علیه السلام. فکلّما مرّ علی جماعه سلّموا علیه و قالوا: مرحبا بک یابن رسول اللّه قدمت خیر مقدم فرأی من تباشرهم بالحسین علیه السلام ما ساءه فقال بعض من معه لمّاکثروا: تأخّروا، هذا الأمیر عبیداللّه بن زیاد.

منتقل شد و دوستان او به طور مخفیانه با او ملاقات می نمودند.

سپس ابن زیاد، غلام خود، معقل را خواست و سه هزار درهم به او داد و گفت: مسلم و یاران او را پیدا کن و خود را از دوستان او معرفی نما و این پول را به او بده. معقل آمد و مسلم بن عوسجه را که در مسجد مشغول نماز بود ملاقات نمود و در حالی که به دروغ می گریست، گفت: من مردی از اهل شام هستم وخداوند نعمت محبت و ولایت این خاندان را به من داده است. سپس گفت: من سه هزار (1)درهم آورده ام که به نماینده فرزند رسول خدا بدهم. مسلم بن عوسجه سخن او را

ص :207


1- (1)و اصبح ابن زیاد فنادی الصلاة جامعة فاجتمع الناس فخرج الیهم و خطبهم و وعد المحسن بالاحسان و توعّد المسی ء بأشدّ العقاب فبلغ ذلک مسلم بن عقیل فانتقل من دار المختار الی دار هانی بن عروة و جعلت اصحابه تختلف الیه علی تستّر و استخفاء. فدعا ابن زیاد مولی له اسمه معقل و اعطاه ثلاثة آلاف درهم و اوصاه ان یلتمس مسلم بن عقیل واصحابه و یظهر لهم انّه منهم و یدفع الیهم المال فجاء معقل الی مسلم بن عوسجة و هو یصلّی فی المسجد فقال له انا رجل من اهل الشام انعم اللّه علیّ بحبّ اهل هذا البیت و تباکی له و قال: معی ثلاثة آلاف درهم احبّ دفعها للذی یبایع لابن بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله فاغترّ مسلم بن عوسجة بذلک و ادخله علی مسلم بن عقیل بعد ان اخذ علیه المواثیق المغلّظة فجعل معقل یختلف الیهم و یخبر ابن زیاد بما یریده و بلغ الذین بایعوا مسلم بن عقیل خمسة و عشرین الف رجل فعزم علی الخروج فقال هانی لا تعجل. (البحار ج 44/334 و المجالس ص 48).

باور کرد و پس از آن که او را سوگند داد، نزد مسلم برد. از آن پس، معقل، پیاپی بر مسلم وارد می شد و خبرهای لازم را دریافت می کرد و به ابن زیاد می رساند تا این که بیست و پنج هزار نفر با مسلم بن عقیل بیعت کردند و او اراده نمود که قیام کند لکن هانی از او می خواست که درنگ نماید.

برخورد ابن زیاد با هانی بن عروه

(1)وقتی ابن زیاد وارد کوفه شد و به مردم وعده و وعیدهایی داد، هانی بن عروه احساس خطر نمود و به بهانه مریضی از رفت و آمد نزد عبیداللّه خودداری کرد. ابن زیاد از حال او سؤال کرد، گفتند: او مریض است. ابن زیاد گفت: اگر می دانستم او مریض است از او عیادت می کردم. سپس عدّه ای را خواست و گفت: برای چه هانی نزد ما نمی آید؟ گفتند: ما نمی دانیم لکن شنیده ایم که او مریض است. ابن زیاد گفت:

ص :208


1- (1)معاملة ابن زیاد مع هانی بن عروة لمّا جاء ابن زیاد الی الکوفة و تهدّد الناس و توعدّهم خاف هانی علی نفسه من ابن زیاد فانقطع عنه و تمارض فسأل عنه ابن زیاد جلساءه فقیل انّه مریض فقال: لو علمت بمرضه لعدته و دعا بجماعة فقال لهم: ما یمنع هانی من اتیاننا قالوا: ما ندری وقد قیل انّه مریض قال: بلغنی انّه قد بری ء فالقوه و مروه ان لایدع ما علیه من حقّنا فاتوا الی هانی و اخبروه انّ ابن زیاد قد سأل عنه و اقسموا علیه ان یذهب معهم.

من شنیده ام که او عافیت یافته، به او بگویید حق ما را رعایت کند و نزد ما بیاید. سپس آنها نزد هانی رفتند وگفتند: ابن زیاد تو را طلب می کند و او را قسم دادند که با آنان نزد ابن زیاد برود.

(1)هانی لباس پوشید و بر استر خویش سوار شد و با آنان نزد ابن زیاد رفت، همین که چشم ابن زیاد به هانی افتاد گفت: با پای خود برای کشته شدن آمدی، سپس گفت: تو مسلم بن عقیل را در خانه خود جا داده ای و برای او در خانه های اطراف سلاح و نیرو آماده می کنی و گمان می کنی که ما از آن بی اطلاع هستیم؟ هانی منکر گفته های او شد و گفت: چنین نبوده است ولی وقتی ابن زیاد معقل راصدا زد، هانی متحیر ماند و شروع به عذرخواهی نمود و گفت: من مسلم را به خانه خود نیاوردم بلکه او خود به خانه من آمد و من حیا کردم که او را رد کنم. اگر می خواهی می روم و می گویم از خانه من خارج شود.

ابن زیاد گفت: به خدا سوگند، باید او را نزد من بیاوری وگرنه تو را رها نخواهم نمود. هانی گفت: نه، به خدا سوگند، چنین کاری نخواهم کرد. آیا میهمان

ص :209


1- (1)فلبس هانی ثیابه ورکب بغلته و اقبل معهم فلمّا رآه ابن زیاد قال: «اتتک بخائن رجلاه تسعی» ثمّ قال: ایه یا هانی جئت بمسلم بن عقیل فادخلته دارک و جمعت له الجموع و السلاح فی الدور حولک و ظننت ان ذلک یخفی علیّ فانکر هانی ذلک فدعا ابن زیاد معقلا فلما رآه هانی اسقط فی یده ساعة (ای بهت) و تحیّر ثمّ راجعته نفسه و جعل یعتذر الی ابن زیاد بأنّه ما دعا مسلما الی داره ولکن جاءه یطلب منه النزول فاستحیا من ردّه و قال: ان شئت ان انطلق الیه فآمره ان یخرج من داری فقال له ابن زیاد: و اللّه لاتفارقنی ابدا حتّی تأتینی به قال: لا واللّه لا اجیئک به ابدا اجیئک بضیفی تقتله؟

خود را نزد تو بیاورم که او رابکشی؟

(1)چون مجادله آنان زیاد شد، مسلم بن عمرو باهلی نزد هانی آمد و او را سوگند داد که مسلم را تحویل ابن زیاد دهد و گفت: او پسرعم ابن زیاد است و ابن زیاد آسیبی به او نمی رساند و برای تو نیز هیچ خفّت و منقصتی ندارد که او را تحویل سلطان بدهی، هانی گفت: البته برای من عارست که در حالی که قدرت حمایت از مهمان خویش را دارم او را تحویل دهم. و حامیان من نیز فراوانند به خدا سوگند، اگر حامی هم نداشتم او را تحویل نمی دادم؛ هرچند خود پیش از او کشته می شدم.

ابن زیاد چون سخن هانی را شنید دستور داد هانی را نزد او بردند و به او

ص :210


1- (1)فلمّا کثرالکلام بینهما قام مسلم بن عمرو الباهلی فخلا بهانی وجعل یناشده ان یدفع مسلم بن عقیل الی ابن زیاد و یقول: انّه ابن عمّ القوم و لیسوا بقاتلیه ولا ضائریه ولیس علیک بذلک مخزاة و لا منقصة انّما تدفعه الی السلطان فقال هانی: انّ علیّ فی ذلک الخزی و العار ان ادفع جاری و ضیفی و انا حیّ صحیح شدید الساعدین کثیر الأعوان و اللّه لو لم یکن لی ناصر لم ادفعه حتّی اموت دونه. فسمع ابن زیاد ذلک فقال: ادنوه منّی فادنوه منه فقال: و اللّه لتأتینّی به او لاضربنّ عنقک فقال هانی: اذا و اللّه تکثرالبارقة (یعنی السیوف) حول دارک فقال ابن زیاد: و الهفاه علیک أبا البارقة تخوّفنی و هانی یظنّ انّ عشیرته سیمنعونه ثمّ قال: ادنوه منّی فادنی منه فاستعرض وجهه بالقضیب فلم یزل یضرب به انفه وجبینه وخدّه حتّی کسر انفه وسالت الدماء علی ثیابه و وجهه ولحیته و نثر لحم جبینه و خدّه علی لحیته حتّی کسرالقضیب و ضرب هانی یده علی قائم سیف شرطی و جاذبه الشرطی و منعه.

گفت: به خدا سوگند، باید مسلم را نزد من بیاوری وگرنه تو را گردن می زنم. هانی گفت: اگر چنین کنی شمشیرها اطراف خانه تو فراوان خواهد شد. ابن زیاد گفت: مرا با شمشیرها می ترسانی؟

هانی می پنداشت که خویشان و قبیله او از او حمایت می کنند.

(1)ابن زیاد گفت: او را نزدیک من آورید و چون نزدیک او شد با چوب خود آن قدر به صورت او زد که بینی او شکست و خون بر صورت و محاسن و لباس او جاری شد و پوست و گوشت صورت او کنده شد و بر محاسن او قرار گرفت؛ به گونه ای که چوب در دست ابن زیاد شکست. هانی خواست شمشیر یکی از شرطه ها را بگیرد ولی نتوانست. عبیداللّه به او گفت: تو امروز عمل خوارج را انجام داده ای و خون تو حلال شده است. سپس دستور داد تا او را کشان کشان به اتاقی بردند و حبس کردند و نگهبانی بر او گماشتند.

همین که این خبر به قبیله هانی رسید، همراه عمروبن حجاج به سوی قصر ابن زیاد آمدند و آن را محاصره کردند ابن زیاد نیز شریح قاضی را طلبید و گفت که

ص :211


1- (1)فقال عبیداللّه: أحروری سائرالیوم (الحروری الخارجی لأن الخوارج اجتمعوا فی اول امرهم فی موضع یقال له حروراء فسمّوا الحروریة أأنت تفعل فعل الخوارج فی هذا الیوم.) - قد حلّ دمک جرّوه فجرّوه فالقوه فی بیت من بیوت الدار و جعلوا علیه حرسا و بلغ الخبر الی مذحج عشیرة هانی فاقبلوا مع ابن الحجاج حتّی احاطوا بالقصر فامر ابن زیاد شریحا القاضی ان یدخل علی هانی فینظر الیه ثمّ یخبر عشیرته بأنّه حیّ ففعل ذلک فقال له عمروبن الحجّاج و اصحابه: امّا اذا لم یقتل فالحمدللّه ثمّ انصرفوا.(المجالس ص 50، البحار ج 44/344).

هانی را ملاقات کند و خبر زنده بودن او را به قبیله او بدهد. چون شریح این خبر را به آنها داد عمروبن حجاج و یاران او گفتند: اگر کشته نشده خدا را شاکریم. و سپس پراکنده شدند.

غربت مسلم بن عقیل در کوفه

(1)چون خبر برخورد عبیداللّه با هانی به مسلم رسید یاران خود را که در آن وقت چهار هزار نفر بودند جمع نمود و آنها را برای جنگ با عبیداللّه آماده ساخت و از سایر مردم نیز دعوت کرد که برای جنگ با عبیداللّه آماده شوند. در پی دعوت مسلم، مسجد کوفه و بازار از جمعیت آکنده شد. عبیداللّه چون چنین دید به دارالأماره رفت و درها را برخود بست و کار بر او سخت شد. مردم در آن روز تا شامگاه با تمام قدرت گرد دارالأمار ایستادند.

(2)عبیداللّه بزرگان کوفه را نزد خود جمع نمود و به وسیله آنان مردم را با

ص :212


1- (1)غربة مسلم بن عقیل فی الکوفة لمّا بلغ مسلم بن عقیل ما فعله عبیداللّه بن زیاد بهانی بن عروة نادی فی اصحابه و کانوا اربعة آلاف رجل فاجتمعوا علیه فخرج بهم لحرب ابن زیاد و تداعی الناس واجتمعوا حتی امتلأ المسجد و السوق و دخل عبیداللّه القصر و اغلق ابوابه فضاق به امره و اقام الناس مع مسلم یکثرون حتّی المساء و أمرهم شدید، و بعث عبیداللّه الی اشراف الناس فجمعهم عنده ثمّ اشرفوا علی الناس یُرغّبونهم و یرهّبونهم و یخوّفونهم بأجناد الشام.
2- (2)فأخذوا یتفرّقون و کانت المرأة تأتی ابنها و أخاها فتقول: إنصرف، الناس یکفونک ویجی ء الرجل الی ابنه و أخیه و یقول: غدا یأتیک اهل الشام فما تصنع بالحرب و الشرّ، انصرف فما زالوا یتفرّقون حتّی أمسی ابن عقیل و صلّی المغرب و ما معه الاّ ثلاثون نفسا فی المسجد فخرج متوجّها الی ابواب کندة فلم یبلغها الاّ و معه عشرة ثمّ خرج من الباب فاذا لیس معه احد!

وعده ها و اعلان خطر از سپاهیان شام متفرق نمود. تدابیر او چنان مؤثر واقع شد که مادر می آمد و دست فرزند و یا برادر خود را می گرفت و می گفت: تو به خانه بیا، دیگران به جای تو هستند! یا مردی می آمد و دست فرزند و برادر خود را می گرفت و می گفت: فردا لشکر شام به جنگ ما خواهند آمد، با آنان چه خواهی کرد؟ اینک خود را از این خطر نجات ده.

پس مردم همگی پراکنده شدند به گونه ای که مسلم بن عقیل پس از ادای نماز مغرب در مسجد کوفه تنها سی نفر همراه داشت و هنوز به باب کنده مسجد کوفه نرسیده بو که شمار یاران او به ده نفر رسید و چون از باب کنده خارج شد هیچ کس با او نبود.

(1)مسلم متحیر ماند و نمی دانست که به کجا رود. تا این که به درخانه زنی به نام

ص :213


1- (1)فمضی علی وجهه لایدری این یذهب حتّی أتی الی باب امرأة یقال لها: طوعة فسلّم علیها فردّت علیه السلام و طلب منها ماء فسقته و جلس و دخلت ثمّ خرجت فقالت: یا عبداللّه ألم تشرب قال: بلی قالت: فاذهب الی اهلک فسکت ثمّ اعادت القول فسکت ثمّ اعادت القول فسکت فقالت فی الثالثة: سبحان اللّه یا عبداللّه قم عافاک اللّه الی اهلک فانّه لایصحّ لک الجلوس علی بابی و لا أحلّه لک فقام و قال: یا أمة اللّه ما لی فی هذا المصر اهل و لا عشیرة فهل لک فی اجر و معروف و لعلیّ مکافیک بعد هذاالیوم قالت: و ماذاک قال: أنا مسلم بن عقیل کذَّبنی هؤلاء القوم و غرّونی و أخرجونی قالت: انت مسلم قال: نعم قالت: ادخل فدخل الی بیت فی دارها غیرالذی تکون فیه و فرشت له و عرضت علیه العشاء فلم یتعشّ و جاء ابنها فرآها تکثر الدخول فی البیت و الخروج منه فقال: و اللّه انّه لیریبنی کثرة دخولک الی هذا البیت و خروجک منه منذ اللیلة انّ لک لشأنا؟!

طوعه رسید و سلام کرد و جواب شنید و از او آب طلب نمود. آن زن برای مسلم آب آورد. مسلم آب را نوشید و در همان محل نشست.

زن وارد خانه شد و چون بازگشت و دید که مسلم آن جا نشسته به او گفت: ای بنده خدا، مگر آب را ننوشیدی؟ مسلم فرمود: آری. زن گفت: پس به خانه خود بازگرد. مسلم سکوت نمود. آن زن سخن خود را تکرار نمود و مسلم باز سکوت نمود. تا این که در مرتبه سوم گفت: سبحان اللّه! برخیز و به خانه خود برو! من اجازه نمی دهم این جا بمانی.

مسلم برخاست و گفت: ای زن! من در این شهر آشنا و خویشی ندارم. آیا تو برای خدا به من پناه می دهی؟ شاید روزی بتوانم جبران کنم. زن گفت: مگر قصه تو چیست؟ مسلم فرمود: من مسلم بن عقیل، فرستاده حسین بن علی علیهما السلام هستم. این مردم ما را فریب دادند و به ما دروغ گفتند و ما را تنها گذاردند! طوعه گفت: شما مسلم هستی؟ مسلم فرمود: آری. طوعه گفت: بفرمایید! سپس او را داخل اتاقی برد و آن اتاق را مفروش نمود و غذایی برای او آماده کرد لکن مسلم از آن غذا نخورد.

(1)چون فرزند طوعه وارد خانه شد و دید که مادر او در آن اتاق رفت و آمد

ص :214


1- (1)قالت له: یا بنیّ إلهُ عن هذا قال: و اللّه لتخبرینی قالت له: أقبل علی شأنک و لا تسألنی عن شی ء فألحّ علیها فقالت: یا بنیّ لاتخبرنَّ احدا من الناس بشی ء ممّا أخبرک به قال: نعم فأخذت علیه الأیمان فحلف لها فأخبرته فاضطجع و سکت فلمّا اصبح غدا الی عبدالرحمن بن محمّدبن الاشعث فأخبره فأقبل عبدالرحمن حتّی أتی اباه وهو عندابن زیاد فسارَّه فعرف ابن زیاد سراره فقال:

می کند به او گفت: برای چه در این اتاق رفت و آمد می کنی؟ به خدا سوگند، من در کار تو به شک افتاده ام! طوعه گفت: پسرم! کاری به آن نداشته باش و از این سخن درگذر. پسر گفت: به خدا سوگند، باید راز آن را به من بگویی! مادر گفت: تو کاری به آن نداشته باش. لازم نیست که راز آن را بدانی. چون آن پسر اصرار نمود مادر گفت:

اگر به کسی خبر ندهی به تو می گویم. پسر گفت: چنین خواهم کرد. پس آن زن فرزند خود را سوگند داد که به کسی خبر ندهد و آن گاه قصه مسلم را به او گفت. آن پسر خوابید و چون صبح شد نزد عبدالرحمان بن محمّدبن اشعث رفت و خبر مسلم را به او داد و عبدالرحمان نزد پدر خود که نزد ابن زیاد بود رفت و این خبر را به او رساند و چون ابن زیاد از سخن آنان باخبر شد به محمّدبن اشعث گفت: برخیز! سپس عبیداللّه بن عبّاس سلمی را با هفتاد نفر دیگر از بنی قیس همراه او به سوی خانه طوعه روانه ساخت.

(1)هنگامی که مسلم صدای سمّ اسبان و جمعیت آنها را شنید و دانست که

ص :215


1- (1)قم فأت به الساعة و بعث معه عبیداللّه بن العباس السلمی فی سبعین رجلاً من قیس حتّی أتوا الدار التی فیها مسلم فلمّا سمع مسلم وقع حوافر الخیل و أصوات الرجال علم أنه قد أتی فخرج الیهم بسیفه و اقتحموا علیه الدار فشد علیهم یضربهم بسیفه حتّی اخرجهم من الدار. ثمّ عادوا الیه فشدّ علیهم کذلک فاختلف هو و بکربن حمران الأحمری ضربتین فضرب بکر فم مسلم فقطع شفته العلیا و اسرع السیف فی السفلی و فصلت له ثنیتاه و ضربه مسلم فی رأسه ضربةً منکرة و ثنّاه باخری علی حبل العاتق کادت تطلع الی جوفه فلمّا رأوا ذلک اشرفوا علیه من فوق البیت و أخذوا یرمونه بالحجارة و یلهبون النار فی أطنان القصب ثمّ یرمونها علیه من فوق البیت فلمّا رأی ذلک خرج مصلتا سیفه فی السکّة فقال محمّدبن الاشعث لک الأمان لا تقتل نفسک فقال مسلم: و أیّ امان للغدرة الفجرة ثمّ اقبل یقاتلهم و هو یرتجز و یقول: اقسمت لا أقتل إلاّ حرّا و ان شربت الموت شیئا نکرا اکره ان اخدع او أغرّا او اخلط البارد سخنا مرّا رد شعاع النفس فاستقرّا کلّ امری ء یوما یلاقی شرّا اضربکم و لا اخاف ضرّا

سراغ او آمده اند شمشیر خود را برداشت و به آنها حمله کرد و از خانه طوعه دور نمود و چون باز به او حمله کردند آنان را پراکنده ساخت.

تا این که با بکربن حمران احمری روبه رو شد و دو ضربت بین آنان ردوبدل گردید. بکربن حمران ضربتی بر لب او زد و لب بالای او را پاره نمود و به لب پایین او نیز رسید و دندان های جلوی دهان او ریخت و مسلم نیز ضربتی سخت بر سر او زد و سپس ضربتی بر شانه او زد که نزدیک بود به شکم او برسد. لشکر عبیداللّه چون چنین دیدند از بالای بام آتش و سنگ بر مسلم ریختند.

(1)مسلم علیه السلام چون چنین دید با شمشیر برهنه از خانه خارج شد و به میان آنها

ص :216


1- (1)فنادوه: انّک لاتکذّب و لا تغرّ فلم یلتفت الی ذلک الی ان قتل منهم واحدا و اربعین رجلاً علی ما رواه ابن شهر آشوب و تکاثروا علیه بعد ان اثخن بالجراح فطعنه رجل من خلفه فخرّ الی الأرض فاخذ اسیرا.

رفت تا این که محمّدبن اشعث به او امان داد و گفت: خود را به کشتن مده. مسلم فرمود: امان شما مردم فاجر و خیانتکار ارزشی ندارد و با آنها به جنگ پرداخت و رجز می خواند.

به او گفتند: ما دروغ به تو نمی گوییم و تو را فریب نمی دهیم تو خود را به کشتن مده. ولکن مسلم علیه السلام با آنان جنگید و به گفته ابن شهر آشوب چهل و یک نفر آنان را به هلاکت رساند و چون جراحات زیادی پیدا کرد از اطراف به او حمله کردند تا این که مردی با نیزه از پشت سر به او ضربه ای زد و مسلم علیه السلام روی زمین افتاد. سپس او را دستگیر نمودند.

(1)مرحوم مفید در ارشاد می گوید: مسلم علیه السلام پس از آن که از جنگ ناتوان

ص :217


1- (1)و فی روایة المفید: انّه اخذ بالأمان بعد ان عجز عن القتال فأتی ببغلة فحمل علیها و اجتمعوا حوله و انتزعوا سیفه فکأنّه عند ذلک یئس من نفسه فدمعت عیناه ثمّ قال: هذا أوّل الغدر فقال له محمّدبن الاشعث: ارجوان لایکون علیک بأس فقال: و ما هو الاّ الرجاء این أمانکم؟ انّا للّه و انّاالیه راجعون و بکی فقال له عبیداللّه بن العباس السلمی:انّ من یطلب مثل الذی تطلب اذا نزل به مثل ما نزل بک لم یبک. فقال و اللّه مالنفسی بکیت و لا لها من القتل أرثی و ان کنت لم احبّ لها طرفة عین تلفا و لکنّی أبکی لأهلی المقبلین أبکی الحسین و آل حسین ثمّ اقبل علی محمّد ابن الاشعث فقال یا عبداللّه انّی اراک و اللّه ستعجز عن أمانی فهل عندک خیر تستطیع ان تبعث من عندک رجلاً علی لسانی ان یبلغ حسینا فانّی لا اراه إلاّ و قد خرج الیوم او هو خارج غدا و اهل بیته و یقول له:

گردید از اهل کوفه امان گرفت. پس او را بر استری سوار کردند و گرد او جمع شدند و شمشیر او را گرفتند. مسلم چون از حیات خود ناامید گشت، اشک از چشمان او جاری شد و فرمود: این نخستین خیانت اهل کوفه است. محمّدبن اشعث به او گفت: امیدوارم برای تو خطری نباشد. مسلم فرمود: این که می گویی امیدی بیش نیست، پس امان شما چه شد؟ سپس فرمود: «انّاللّه و انّا الیه راجعون»و اشک او جاری شد. پس عبیداللّه بن عبّاس سلمی به او گفت: البته کسی که در چنین وضعیتی باشد نباید جز این انتظار بکشد.

مسلم فرمود: به خدا سوگند، من برای خود گریه نمی کنم و از ترس کشته شدن نگریستم _ گرچه حاضر نیستم از جان خود صرف نظر کنم _ بلکه گریه من برای امام حسین علیه السلام و اهل بیت اوست که در حال حرکت به سوی کوفه هستند.

(1)سپس به محمّد بن اشعث رو کرد و گفت: فکر نمی کنم تو بتوانی با امان خود من را نجات دهی اما آیا حاضری به من کمک کنی و کسی را از طرف من نزد امام حسین علیه السلام بفرستی _ چه این که او امروز یا فردا به طرف کوفه حرکت خواهد نمود _ و به او خبر دهی که مسلم اسیر اهل کوفه است و به زودی او را خواهند کشت و از

ص :218


1- (1)انّ ابن عقیل بعثنی الیک و هو أسیر فی ایدی القوم لا یری انّه یمسی حتّی یقتل و هو یقول لک ارجع فداک أبی و أمی بأهل بیتک و لایغررک اهل الکوفة فانّهم اصحاب أبیک الذی کان یتمنّی فراقهم بالموت او القتل انّ اهل الکوفة قد کذَّبوک و لیس لمکذوب رأی، فقال ابن الاشعث و اللّه لأفعلنّ و لأعلمنّ ابن زیاد انّی قد أمنتک. (المجالس، ص 51/54، البحار، ج 44/348/353).

ناحیه من به او بگویی: پدر و مادرم فدای تو، به موطن خود بازگرد و فریب اهل کوفه را مخور، آنها همان اصحاب پدر تو هستند که به آنها می فرمود: «ای کاش می مردم و شما را نمی دیدم» اهل کوفه از عهد خود برگشتند و حق شما را تکذیب نمودند و شما دیگر بین آنان پذیرفته نیستید؟

ابن اشعث گفت: به خدا سوگند، چنین خواهم نمود و به ابن زیاد نیز امان خود را اعلان خواهم کرد.

شهادت مسلم بن عقیل

(1)و چون محمّدبن اشعث مسلم بن عقیل را دستگیر نمود و او را نزدیک قصر عبیداللّه (دارالأمارة) آورد عطش بر مسلم غلبه نموده بود و مردم کنار قصر منتظر دخول بودند و بین آنان عمروبن حریث و مسلم بن عمرو باهلی حضور داشتند و در کنار قصر سقاخانه ای منصوب بود. مسلم فرمود: از این آب به من بدهید. پس مسلم بن عمرو باهلی گفت: ای مسلم! این آب را می بینی که چقدر خنک و گواراست، به خدا سوگند، قطره ای از آن را نخواهی چشید تا از آب جوشان جهنم بنوشی! مسلم علیه السلام فرمود: مادرت به عزای تو بنشیند، چه قدر قسی القلب هستی. تو از من به آتش جهنم و آب جوشان آن سزاوارتری.

ص :219


1- (1)مقتل مسلم بن عقیل رضی اللّه عنه لمّا أسر محمّدبن الاشعث مسلم بن عقیل اقبل به حتّی انتهی الی باب قصر الأمارة و قد اشتدّ بمسلم العطش و علی باب القصر ناس جلوس ینتظرون الاذن، فیهم عمروبن حریث و مسلم بن عمرو الباهلی و إذا قلّة ماء باردة موضوعة علی الباب فقال مسلم:

(1)سپس مسلم کنار دیوار قصر (دارالامارة) نشست و عمروبن حریث به غلام خود گفت تا برای مسلم ظرف آبی آورد و به مسلم گفت که از آن بنوشد. مسلم هر چه خواست که از آن آب بنوشد ظرف آب پر از خون شد و در آخر دندان های جلوی دهان او در ظرف ریخت و چون نتوانست از آن آب بنوشد فرمود: الحمدللّه! اگر مرا در این آب قسمتی و مقدرّی بود خورده بودم.

سپس فرستاده ابن زیاد آمد و مسلم را به داخل دارالأماره بردند و چون وارد شد بر عبیداللّه سلام نکرد. شخصی به او گفت: برای چه به امیر سلام نکردی؟ مسلم فرمود: وای بر تو! ساکت باش! او امیر من نیست که بر او سلام کنم.

(2)ابن زیاد گفت: باکی نیست، سلام بکنی یا سلام نکنی کشته خواهی شد.

ص :220


1- (1)اسقونی من هذا الماء فقال له مسلم بن عمرو الباهلی: أتراها ما أبردها لا واللّه لا تذوق منها قطرة ابدا حتّی تذوق الحمیم فی نار جهنّم فقال له ابن عقیل: لأمّک الثکل ما اجفاک و أفظّک و أقسی قلبک انت یا بن باهلة أولی بالحمیم و الخلود فی نارجهنّم منّی ثمّ جلس فتساند الی الحائط و بعث عمرو بن حریث غلاما له فأتاه بقلّة علیها مندیل و قدح فصبّ فیه ماء فقال له: اشرب فأخذ و کلّما شرب امتلأ القدح دما من فمه و لایقدر ان یشرب ففعل ذلک مرّة او مرّتین فلمّا ذهب فی الثالثة لیشرب سقطت ثنایاه فی القدح فقال الحمدللّه لو کان لی من الرزق المقسوم لشربته. کأنّما نفسک اختارت لها عطشا لما درت ان سیقضی السبط عطشانا فلم تطق ان تسیغ الماء عن ظمأ من ضربة ساقها بکر بن حمرانا و خرج رسول ابن زیاد و أمربادخاله الیه فلمّا دخل لم یسلّم علیه بالإمره فقال له الحرسی: لم لا تسلّم علی الأمیر؟ قال: اسکت و یحک و اللّه ما هو لی بأمیر فقال ابن زیاد: لاعلیک سلّمت ام لم تسلّم فانّک مقتول فقال له مسلم: إن قتلتنی فلقد قتل من هو شرّ منک من هو خیر منّی، فقال له ابن زیاد قتلنی اللّه ان لم اقتلک قتلة لم یقتلها أحد فی الاسلام، فقال له مسلم: أما إنّک احقّ من احدث فی الاسلام ما لم یکن و انّک لا تدع سوء القتلة و قبح المثلة و خبث السریرة و لؤم الغلبة لااحد أولی بها منک.

مسلم گفت: باکی نیست، پیش از تو [کسانی] بدتر از تو [کسانی] بهتر از من را کشته اند. ابن زیاد گفت: خدا مرا بکشد اگر تو را به بدترین شکل _ که احدی تاکنون چنین نکرده باشد _ نکشم! مسلم گفت: البته تو را شایسته است که در اسلام چیزی انجام دهی که تاکنون کسی انجام نداده باشد. هرچه از خباثت و پستی و کشتن و مثله کردن آن گونه که شایسته توست انجام ده!

(1)ابن زیاد گفت: ای ستمگر: اخلال گر! تو بر امام خود خروج نموده واجتماع

ص :221


1- (1)فقال ابن زیاد: یا عاقّ یا شاقّ خرجت علی امامک و شققت عصا المسلمین و ألقحت الفتنة فقال مسلم: کذبت انّما شقّ عصا المسلمین معاویة و ابنه یزید، و أمّا الفتنة فانّما ألقحتها انت و ابوک زیادبن ابیه عبد بنی علاج من ثقیف و انا ارجو ان یرزقنی اللّه الشهادة علی یدی شرّ بریّته. فقال له ابن زیاد منّتک نفسک امرا حال اللّه دونه و جعله لأهله، فقال له مسلم: و من اهله یا ابن مرجانة اذا لم نکن نحن اهله؟ فقال له ابن زیاد: اهله امیرالمؤمنین یزید فقال مسلم: الحمدللّه علی کلّ حال رضینا حکما بیننا و بینکم فقال له ابن زیاد: أتظنّ انّ لک فی الامر شیئا، فقال له مسلم: و اللّه ما هو الظنّ و لکنّه الیقین، و قال له ابن زیاد: ایه ابن عقیل أتیت الناس و هم جمیع امرهم ملتئم فشتّت امرهم بینهم و فرّقت کلمتهم و حملت بعضهم علی بعض، قال کلاّ لست لذلک أتیت و لکنّکم أظهرتم المنکر و دفنتم المعروف و تأمّرتم علی الناس بغیر رضا منهم وحملتموهم علی غیر ما امرکم اللّه به و عملتم فیهم بأعمال کسری و قیصر فأتیناهم لنأمر فیهم بالمعروف و ننهی عن المنکر و ندعوهم الی حکم الکتاب و السنّة و کنّا اهل ذلک.

مسلمانان را متفرق و بین آنان فتنه و اخلال ایجاد کرده ای! مسلم علیه السلام گفت: دروغ گفتی، من چنین نکردم بلکه معاویه و فرزند او یزید، ستمگر و اخلال گر هستند و اما فتنه را تو و پدرت زیاد ایجاد نمودید من امیدوارم که خداوند به دست بدترین مردم مرا به شهادت برساند.

ابن زیاد گفت: تو توفیق شهادت نداری و خداوند تو را به این آرزو نخواهد رساند. مسلم علیه السلام فرمود: اگر ما توفیق شهادت نیابیم چه کسی توفیق آن را می یابد؟ ابن زیاد گفت: البته شهادت حق امیرالمؤمنین یزید بن معاویه است. مسلم علیه السلام فرمود: در هر حال خدا را سپاس می گویم و به هر چه خدا بین ما و شما حکم کند راضی هستم.

ابن زیاد گفت: گمان می کنی که تو به راه صحیح و مستقیم هستی؟ مسلم علیه السلام فرمود: بلکه یقین دارم چنین است. ابن زیاد گفت: سخن کوتاه کن، ای پسر عقیل! آمدی که در این شهر اجتماع مردم را به هم زده و بین آنان اختلاف ایجاد نموده و آنان را به جان یکدیگر بیندازی؟

مسلم علیه السلام فرمود: من هرگز برای چنین کاری نیامدم بلکه چون شما منکرات را اظهار کردید و کارهای پسندیده را دفن نمودید و خود را به زور بر مردم حاکم کردید و با روش کسری و قیصر بین آنان عمل کردید، آمدیم که مردم را امر به معروف و نهی از منکر کنیم و به حکم قرآن و سنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله واداریم و البته این

ص :222

نیز شأن ما می باشد.

(1)ابن زیاد گفت: تو را به این کارها چه، ای فاسق! خوب بود در مدینه که شرب خمر می کردی این کارها را انجام می دادی؟! مسلم علیه السلام فرمود: آیا من اهل شراب هستم؟ به خدا سوگند، تو خوب می دانی که من چنین نیستم و خود چنین هستی که خون مردم بی گناه را می ریزی و به سبب دشمنی و خشم و بدگمانی، انسان های بی گناه را می کشی و آن را مهم نمی دانی و مشغول بازی و لهویات خود هستی.

ابن زیاد با شنیدن این سخنان مشغول توهین و جسارت به مسلم و امیرالمؤمنین و عقیل و حسن و حسین علیهم السلام شد و مسلم علیه السلام به او پاسخ نمی داد. در

ص :223


1- (1)فقال له ابن زیاد: و ما انت و ذاک یا فاسق لمَ لمْ تعمل بذلک اذ انت بالمدینة تشرب الخمر؟ قال مسلم: أنا اشرب الخمر؟! أما و اللّه انّ اللّه لیعلم انّک غیرصادق و انّک احقّ بشرب الخمر منّی و اولی من یلغ فی دماء المسلمین و لغا فیقتل النفس التی حرّم اللّه قتلها و یسفک الدم الذی حرّم اللّه علی الغضب و العداوة و سوء الظن و هو یلهو و یلعب کأن لم یصنع شیئا، فأخذ ابن زیاد یشتمه ویشتم علیّا و عقیلاً و الحسن و الحسین علیهم السلام و أخذ مسلم لا یکلّمه و فی روایة: انّه قال له: انت و ابوک أحق بالشتیمة فاقض ما انت قاض یا عدوّ اللّه، ثمّ قال ابن زیاد: اصعدوا به فوق القصر فاضربوا عنقه ثمّ اتبعوه جسده ثمّ قال این هذا الذی ضرب ابن عقیل رأسه بالسیف فدعی بکر بن حمران فقال له اصعد فلتکن انت الذی تضرب عنقه فصعد بمسلم و هو یکبّر و یستغفراللّه و یصلّی علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و یقول الّلهمّ احکم بیننا و بین قوم غرّونا و کذّبونا و خذلونا، و أشرفوا به علی موضع من القصر فضربت عنقه و اتبع رأسه جثتّه. (البحار ج 44/355، المجالس ص 54)

روایتی آمده که مسلم به او گفت: تو و پدرت به این گفته ها سزاوارترید. ای دشمن خدا هرچه می خواهی، انجام بده!

ابن زیاد دستور داد مسلم را به بالای قصر ببرند و او را گردن بزنند و بدن او را از بالای قصر به پایین بیندازند. اجرای دستور را نیز به بکربن حمران که از مسلم ضربه ای خورده بود واگذار نمود و هنگامی که مسلم را می بردند زبانش به تکبیر و استغفار و صلوات بر محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله مشغول بود و به خدای خود می گفت:

خدایا، تو میان ما و کسانی که ما را فریب دادند (و بعد از دعوت خود) ما را تکذیب نموده و یاری نکردند حکم کن.

پس مسلم را بالای قصر (دارالأماره) بردند و گردن زدند و بدن او را همراه سر او پایین انداختند!

شهادت هانی بن عروه در کوفه

(1)محمّدبن اشعث و اسماء بن خارجه که هانی را نزد عبیداللّه برده و به هانی

ص :224


1- (1)مقتل هانی بن عروة رضی الله عنه لمّا قتل ابن عقیل قام محمّدبن الاشعث الی عبیداللّه بن زیاد فکلّمه فی هانی بن عروة و کان محمّدبن الاشعث و اسماء بن خارجة هما اللذان أتیا بهانی الی ابن زیاد و قالا له: انّه قد ذکرک و أقسما علیه ان یرکب معهما و لم یکن اسماء یعلم بشی ء مما کان و کان ابن الاشعث عالما به فقال ابن الاشعث لإبن زیاد: انّک قد عرفت منزلة هانی فی المصر و بیته فی العشیرة و قد علم قومه انّی و صاحبی أتینا به الیک و انشدک اللّه لمّا و هبته لی فانّی اکره عداوة المصر و اهله فوعده ان یفعل ثمّ بداله و أمر بهانی فی الحال فقال: اخرجوه الی السوق فاضربوا عنقه فأتی به الی مکان من السوق کان یباع فیه الغنم و هو مکتوف فجعل یقول:

گفته بودند که عبیداللّه از تو به خوبی یاد می کرد و او را سوگند داده بودند که با آنان نزد عبیداللّه برود، پس از شهادت مسلم، نزد عبیداللّه آمدند و گفتند: تو می دانی که هانی بین اهل کوفه صاحب شرافت و قبیله است و مردم دانستند که ما او را تحویل تو دادیم و تو را به خدا سوگند می دهیم که او را به ما ببخشی و دشمنی اهل کوفه و قبیله او را برای ما نپسندی. البته اسماء اطلاعی از وضعیت مسلم نداشت ولی محمّدبن اشعث همه چیز را می دانست.

عبیداللّه در پاسخ آنان وعده داد که هانی را آزاد کند لکن پس از آن تصمیم به کشتن او گرفت و گفت تا او را به بازار، میان مردم ببرند و گردن بزنند.

هانی را با طناب بستند و به بازار گوسفندفروشان بردند. او منتظر بود که قبیله اش از او حمایت کنند ولی چون دید کسی از او حمایت نمی کند خود را آزاد کرد و گفت: کارد یا سنگ یا عصایی به من بدهید تا از خود دفاع کنم. پس او را گرفتند و با طناب بستند و گفتند: گردن خود راآماده کن تا تو را بکشیم هانی گفت:

من به جان خود سخی نیستم و شما را بر آن کمک نخواهم نمود پس غلام عبیداللّه، به نام رشید، شمشیری به او زد و چون کارساز نشد هانی گفت: بازگشت [همه] به سوی خداست. خدایا، به سوی رحمت و رضوان تو می آیم. سپس ضربه دیگری به او زد و هانی شهید شد.

ص :225

(1)پس ابن زیاد دستور داد بدن مسلم و هانی را در کناسه (محل اجتماع مردم) کوفه به دار آویزند و سرهای آنان را برای یزیدبن معاویه فرستاد.

سبط ابن جوزی می گوید: نخستین سری که از بنی هاشم حمل شد [و برای یزید فرستاده شد] سر مسلم بن عقیل بود و نخستین بدنی هم که به دار آویخته شد بدن مسلم بود.

فرستادن سر مسلم و هانی برای یزید و نامه او در مورد امام حسین علیه السلام

(2)علاّمه مجلسی و سیّد محسن امین می گویند: پس از فرستادن سرهای

ص :226


1- (1)و امذحجاه و لا مذحج لی الیوم یا مذحجاه یا مذحجاه این مذحج فلمّا رأی أن احدا لا ینصره جذب یده فنزعها من الکتاف ثمّ قال: أما من عصا او سکین او حجارة او عظم یحاجز بها رجل عن نفسه و وثبوا الیه فشدّوه و ثاقا ثمّ قیل له: امدد عنقک فقال: ما أنا بها سخّی و ما أنا بمعینکم علی نفسی فضربه مولی لعبید اللّه اسمه رشید فلم یصنع شیئا. فقال له هانی: الی اللّه المعاد الّلهمّ الی رحمتک و رضوانک ثمّ ضربه اخری فقتله، و امر ابن زیاد بجثّة مسلم و هانی فصلبتا فی الکناسة (موضع بالکوفة یظهر انّه کان محل اجتماع الناس) و بعث برأسیهما الی یزید بن معاویة
2- (2)قال سبط بن الجوزی: کان رأس مسلم اوّل رأس حمل من رؤوس بنی هاشم و جثّته اوّل جثّة صلبت. (البحار ج 44/355، المجالس ص 56) کتاب یزید لعبیداللّه بعد ما وصل الیه رأسا مسلم و هانی لمّا وصل رأسا مسلم و هانی الی یزید لعنه اللّه فکتب الی عبیداللّه: انّه قد بلغنی انّ حسینا قد توجّه الی العراق فضع المناظر و المسالح و احترس و احبس علی الظنّة و اقتل علی التهمة و اکتب الیّ فیمایحدث من خیر ان شاءاللّه.

مسلم و هانی به دمشق، یزید به عبیداللّه نوشت: به من خبر رسیده که حسین علیه السلام به طرف عراق می آید. تو باید دیده بان ها و نگهبانان خود را بفرستی و هر کسی را که گمان کردی از او حمایت می کند به زندان افکنی و هر که را متهم دانستی که از یاوران اوست به قتل برسانی و خبر تمام حوادث را برای من ارسال نمایی.

و چون در بین راه خبر شهادت مسلم و هانی به امام علیه السلام رسید فرمود: «انّاللّه و انّاالیه راجعون» و سپس چندین مرتبه برای آنان طلب رحمت نمود. در همان هنگام فرزدق شاعر به امام علیه السلام رسید و بر او سلام کرد و گفت: یابن رسول اللّه چگونه به اهل کوفه اعتماد می کنی، درحالی که آنان پسرعموی شما مسلم و شیعیان او را کشته اند؟!

(1)پس اشک از چشمان امام علیه السلام جاری شد و فرمود: «خدا رحمت کند مسلم را.

ص :227


1- (1)و لمّا بلغ الحسین علیه السلام مقتل مسلم و هانی ء قال: انّا للّه و انّا الیه راجعون رحمه الله یردّد ذلک مرارا و لقیه الفرزدق الشاعر فسلّم علیه و قال: یا ابن رسول اللّه کیف ترکن الی اهل الکوفة و هم الذین قتلوا ابن عمّک مسلم بن عقیل و شیعته فاستعبرالحسین علیه السلام ثمّ قال: رحم اللّه مسلما فلقد صار الی روح اللّه وریحانه و تحیّاته و رضوانه اما انّه قضی ما علیه و بقی ما علینا ثمّ أنشأ یقول:1- فان تکن الدنیا تعدّ نفیسة فانّ ثواب اللّه أعلی و أنبل

او به روح و ریحان و تحیات و رضوان الهی رسید و آنچه به عهده او بود انجام داد و آنچه بر عهده ماست باقی مانده است.» آن گاه اشعار ذیل را انشاد نمود:

1_ اگر دنیا [نزد مردم] ارزشمند شمرده می شود همانا پاداش خداوند [به صالحان] ارزشمندتر است.

2_ و اگر بدن ها [در نهایت] طعمه مرگ می شود پس چه بهتر که انسان در راه خدا کشته شود.

3_ و اگر رزق های مردم اندازه گیری شده پس برای به دست آوردن آن شتاب نکردن زیباتر است.

4_ و اگر در نهایت مال ها به دنیا می ماند پس برای چه انسان [عاقل] از بخشش آنها بخل به ورزد؟!

نامه امام حسین علیه السلام به اهل کوفه

(1)امام علیه السلام روز هشتم ذیحجه از مکّه حرکت نمود و چون به منطقه حاجر رسید

ص :228


1- (1)کتاب الحسین علیه السلام الی اهل الکوفة لمّا بلغ الحسین علیه السلام الی الحاجر (بحاء مهملة وجیم وراء مهملة اسم مکان بطریق الحاج العراقی) من بطن الرّمَّة (الرُمّة بضم الراء المهملة و تشدید المیم و قد تخفّف قاع عظیم بنجد). کتب کتابا الی جماعة من اهل الکوفة منهم سلیمان بن صرَد الخزاعی و المسیّب بن نجبَة ورفاعة بن شدّاد و غیر هم وارسله مع قیس بن مسهّر الصیداوی و ذلک قبل ان یعلم بقتل مسلم یقول فیه: بسم اللّه الرحمن الرحیم من الحسین بن علیّ الی اخوانه من المؤمنین و المسلمین سلام علیکم فانّی احمدالیکم اللّه الذی لا إله الاّ هو امّابعد: فانّ کتاب مسلم بن عقیل جاءنی یخبرنی فیه بحسن رأیکم و اجتماع ملئکم علی نصرنا و الطلب بحقّنا فسألت اللّه ان یحسن لنا الصنیع و ان یثیبکم علی ذلک اعظم الأجر و قد شخّصت الیکم من مکّة یوم الثلاثاء لثمان مضین من ذی الحجّة یوم الترویة فاذا قدم علیکم رسولی فانکمشوا فی أمرکم وجدّوا فانّی قادم علیکم فی ایّامی هذه إن شاءاللّه تعالی و السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته.

به عدّه ای از سران کوفه، مانند سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شدّاد و غیر آنان از شیعیان اهل کوفه، نامه ای نوشت و به قیس بن مسهر صیداوی داد که به آنها برساند و این پیش از آگاهی یافتن آن حضرت از شهادت مسلم بن عقیل بود، امام علیه السلام در آن نامه نوشت:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم. از حسین بن علی به برادران مؤمن خود در کوفه، سلام علیکم. من در باره شما [و دعوت شما] خدای خود را که خدایی جز او نیست ستایش می نمایم. همانا نامه مسلم بن عقیل که در آن از حسن رأی شما و اجتماعتان بر یاری و طلب حق ما خبر داده شده بود به دست من رسید و از خدای خود خواستم که کار ما را به نیکی به پیش ببرد و پاداش شما را زیاد کند. من روز شنبه، هشتم ذی حجه الحرام، از مکّه به سوی شما حرکت نمودم. پس چون فرستاده من (قیس بن مسهر) نزد شما آمد امور خود را منظم و خود را آماده کنید. همانا من در این ایام به طرف شما خواهم آمد _ ان شاءاللّه _ و السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته.»

ص :229

(1)مخفی نماند که مسلم بن عقیل بیست و هفت روز قبل از شهادت خود نامه ای به آن حضرت نوشت و آمادگی اهل کوفه را به او خبر داد.

قیس بن مسهر نامه امام علیه السلام را به کوفه آورد لکن در بین راه، در قادسیه رئیس شرطه عبیداللّه، حصین بن تمیم، او را گرفت و چون خواست او را تفتیش نماید قیس نامه امام علیه السلام را پاره نمود. حصین بن تمیم او را نزد عبیداللّه آورد. عبیداللّه به او گفت: خود را معرفی کن. قیس بن مسهر گفت: من از شیعیان علی بن ابی طالب و فرزند او حسین بن علی علیهما السلام می باشم. عبیداللّه گفت: برای چه نامه را پاره کردی؟ قیس گفت: می خواستم از آن آگاه نشوی. عبیداللّه گفت: نامه از طرف چه کسی و برای چه کسی بود؟ قیس گفت:

نامه از حسین بن علی به جماعتی از اهل کوفه بود که من نام آنان را نمی دانم.

ص :230


1- (1)و کان مسلم بن عقیل قد کتب الیه قبل ان یقتل بسبع و عشرین لیلة فأقبل قیس بکتاب الحسین علیه السلام الی الکوفة (و کان) ابن زیاد لمّا بلغه مسیر الحسین علیه السلام من مکّة الی الکوفة بعث الحصین بن تمیم صاحب شرطته حتّی نزل القادسیّة فلمّا انتهی قیس الی القادسیّة اعترضه الحصین بن تمیم لیفتّشه فأخرج قیس الکتاب و خرّقه فحمله الحصین الی ابن زیاد فلمّا مثّل بین یدیه قال له: من انت؟ قال: انا رجل من شیعة امیرالمؤمنین علیّ ابن ابی طالب و ابنه الحسین قال: فلما اذا خرقت الکتاب؟ قال: لئلاّ تعلم مافیه قال: و ممّن الکتاب و الی من؟ قال: من الحسین علیه السلام الی جماعة من اهل للکوفة لا أعرف اسماءهم فغضب ابن زیاد و قال: و اللّه لاتفارقنی حتّی تخبرنی بأسماء هؤلاء القوم او تصعدالمنبر فتسبّ الحسین بن علیّ و أباه و أخاه و إلاّ قطّعتک إربا إربا.

پس عبیداللّه غضبناک شد و گفت: به خدا سوگند، تو را رها نمی کنم تا نام آنان را بگویی و یا بالای منبر بروی و به حسین بن علی و پدر و برادر او دشنام دهی وگرنه بدن تو را قطعه قطعه خواهم نمود.

(1)قیس گفت: نام آن جماعت را برای تو نخواهم گفت لکن دشنام را انجام می دهم. پس بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند و صلوات بر رسول خدا وآل او علیهم السلام ، امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را ستود و فراوان از آنان تمجید نمود و عبیداللّه و پدر او و سرکشان بنی امیّه را لعنت کرد و سپس گفت: ای مردم، همانا این حسین بن علی فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد که به سوی شما می آید و من فرستاده اویم و او را در منطقه حاجر ملاقات نمودم شما باید آماده حمایت از او باشید.

پس ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زیر انداختند و استخوان های او

ص :231


1- (1)فقال قیس: امّا القوم فلا أخبرک بأسمائهم و امّا السبّ فأفعل فصعد قیس فحمداللّه و أثنی علیه و صلّی علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و اکثر من الترحّم علی علیّ و الحسن و الحسین و لعن عبیداللّه بن زیاد و أباه و لعن عتاة بنی أمیّة ثمّ قال: ایّها الناس انّ هذا الحسین بن علیّ خیر خلق اللّه ابن فاطمة بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و أنا رسوله الیکم و قد خلّفته بالحاجر فأجیبوه. فأمر به ابن زیاد فرمی من أعلی القصر فتکسرت عظامه و بقی به رمق فأتاه رجل یقال له: عبدالملک بن عمیر اللخمّی فذبحه فعیب علیه فقال: اردت ان أریحه، و یقال انّ عبدالملک هذا کان قاضی الکوفة و فقیهها و ما ینفعه فقهه مع شنیع فعله، فبلغ الحسین علیه السلام قتله فاسترجع و استعبر و لم یملک دمعته.

شکست و رمقی در او باقی مانده بود که عبدالملک بن عمیر آمد و سر او را از بدن جدا نمود و چون او را براین عمل سرزنش نمودند گفت: می خواستم او را راحت کنم. و گفته شده که عبدالملک بن عمیر، قاضی و عالم کوفه بوده و با نماینده امام حسین علیه السلام چنین کرده است.

(1)هنگامی که خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید اشک فراوانی ریخت و فرمود: «انّاللّه و انّاالیه راجعون» سپس این آیه را قرائت فرمود: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً» سپس فرمود: «خداوند پاداش قیس را بهشت قرار داد. خداوندا ما و شیعیانمان را در جایگاه رحمت خود قرار ده و از پاداش های مخصوص خود که برای خوبان ذخیره نموده ای به ما و شیعیانمان عطا فرما! انّک علی کلّ شی ءً قدیر.»

ملاقات امام حسین علیه السلام با عبداللّه مطیع و زهیربن قین

(2)امام علیه السلام در مسیر خود به سوی عراق بعد از عبور از حاجر به چشمه ساری

ص :232


1- (1)ثمّ قرأ: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا» ثمّ قال جعل اللّه له الجنّة ثوابا الّلهمّ اجعل لنا و لشیعتنا منزلا کریما و اجمع بیننا و بینهم فی مستقرّ من رحمتک و رغائب مدخور ثوابک انّک علی کلّ شی ء قدیر. (البحار ج 44/369، المجالس ص 60) ملاقاته علیه السلام فی الطریق لعبداللّه بن مطیع و زهیربن القین لمّا سار الحسین علیه السلام من الحاجر انتهی الی ماء من میاه العرب فاذا علیه عبداللّه بن مطیع العدویّ و هو نازل به فلمّا رأی الحسین علیه السلام قام الیه فقال: بأبی انت و أمیّ یا بن رسول اللّه ما أقدمک؟ و احتمله فأنزله فقال له الحسین علیه السلام : کان من موت معاویة (2)ما قد بلغک فکتب إلیّ اهل العراق یدعوننی الی انفسهم.

رسید که در آن جا عبداللّه بن مطیع بار انداخته بود. عبداللّه چون امام علیه السلام را دید برخاست و گفت: پدر و مادرم فدای شما، ای فرزند رسول خدا! چه شده به این دیار آمده ای؟ سپس امام علیه السلام را از مرکب پایین آورد و اسکان داد.

(1)امام علیه السلام فرمود: چنان که می دانی معاویه از دنیا رفته است و اهل عراق نامه هایی نوشته و مرا دعوت نموده اند که به کوفه بروم.» عبداللّه مطیع گفت: ای فرزند رسول خدا! شما را به حق خدا وحرمت اسلام و حرمت قریش و حرمت عرب خود را گرفتار و مبتلا نکنید. به خدا سوگند، اگر بخواهید با بنی امیّه بر سر حکومت به نزاع برخیزید، شما را خواهند کشت و اگر شما را بکشند دیگر از کشتن احدی باکی ندارند و در آن صورت حرمت اسلام و حرمت قریش و حرمت عرب شکسته خواهد شد. پس من از شما درخواست می کنم که بازگردید و به کوفه نروید و خود را گرفتار جنگ با بنی امیّه ننمایید.

از آن سو، در آن سال زهیربن قین بجلی از کوفه به حج رفته بود _ و از عثمانی ها بود _ و چون از حج خود بازگشت در مسیر راه ناچار شد که در یکی از

ص :233


1- (1)فقال له عبداللّه: اذکرّک اللّه یا ابن رسول اللّه و حرمة الأسلام ان تنتهک انشدک اللّه فی حرمة قریش انشدک اللّه فی حرمة العرب فواللّه لئن طلبت ما فی ایدی بنی امیّة لیقنلنّک و لئن قتلوک لایهابوا بعدک احدا ابدا و اللّه انّها لحرمة الاسلام تنتهک و حرمة قریش و حرمة العرب فلا تفعل و لاتأتِ الکوفة و لاتعرض نفسک لبنی أمیّة. و کان زهیربن القین البجلی قد حجّ فی تلک السنة من الکوفة و کان عثمانیّا فلمّا رجع من الحجّ جمعه الطریق مع الحسین علیه السلام فحدّث جماعة من فزارة و بجیلة قالوا:

منازل با امام علیه السلام نزول نماید. همراهان او که عدّه ای از قبیله فزاره و بجیله اند می گویند:

(1)ما همراه زهیربن قین از مکّه برمی گشتیم و حسین بن علی علیه السلام نیز به کوفه می آمد لکن برای ما بسیار ناگوار بود که در یک منزل با او اجتماع کنیم. از این رو، چون امام علیه السلام حرکت می نمود زهیر [با همراهان] توقف می نمودند و چون در جایی نزول می نمود آنها حرکت می کردند.

تا این که در یکی از روزها ناچار شدیم در همان منزلی که امام علیه السلام نزول نمودند ما نیز نزول نماییم. پس ما در یک طرف توقف نمودیم و امام علیه السلام در طرف دیگر و چون بار انداختیم و مشغول خوردن غذا شدیم ناگهان فرستاده امام علیه السلام نزد ما آمد و پس از سلام به زهیر گفت: امام علیه السلام مرا فرستاده که تو را نزد او ببرم. پس همه ما لقمه ها را زمین گذاردیم و مثل این که پرنده ای روی سرهای ما نشسته باشد در جای خود میخکوب شدیم؛ از ترس این که زهیر به امام علیه السلام ملحق شود.زهیر پاسخی نداد تا این که همسر او «دلهم» به او گفت:

(2)سبحان اللّه! فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را دعوت نموده و تو او را اجابت

ص :234


1- (1)کنّا مع زهیربن القین حین أقبلنا من مکة فکنّا نسایرالحسین علیه السلام فلم یکن شی ء أبغض الینا من ان نسیر معه فی مکان واحد او ننزل معه فی منزل واحد، فاذا سار الحسین تخلّف زهیربن القین و اذا نزل الحسین تقدّم زهیر، فنزلنا یوما فی منزل لم نجد بدّا من ان ننزل معه فیه فنزل هو فی جانب و نزلنا فی جانب آخر، فبینا نحن جلوس نتغذّی من طعام لنا اذ اقبل رسول الحسین علیه السلام حتّی سلّم ثمّ دخل فقال: یا زهیر: انّ اباعبداللّه بعثنی الیک لتأتیه فطرح کلّ انسان منّا ما فی یده کأنّ علی رؤوسنا الطیر کراهیّة ان یذهب زهیرالی الحسین علیه السلام فقالت له امرأته و هی دُلهم بنت عمرو: سبحان اللّه أیبعث الیک ابن رسول اللّه ثمّ لاتأتیه؟ فلو أتیته فسمعت من کلامه ثمّ انصرفت؟
2- (2)فأتاه زهیر علی کره فما لبث ان جاء مستبشرا قد اشرق وجهه فأمر بفسطاطه و ثقله و رحله فحوّل الی الحسین علیه السلام ثمّ قال لامرأته: انت طالق إلحقی بأهلک فانّی لا احبّ ان یصیبک بسببی إلاّ خیر و قد عزمت علی صحبة الحسین علیه السلام لأفدیه بروحی و أقیه بنفسی ثمّ اعطاها ما لها و سلّمها الی بعض بنی عمّها لیوصلها الی اهلها فقامت الیه و بکت و ودّعته و قالت:

نمی کنی؟! چه مانع است که خدمت او برسی و سخن او را بشنوی و بازگردی؟ پس زهیر با کراهت خدمت امام علیه السلام رفت و چیزی نگذشت که شادمان بازگشت و دستور داد خیمه و وسایل او را به کاروان امام علیه السلام منتقل کنند و به همسر خود گفت:

من نمی خواهم به واسطه من آسیبی به تو برسد. تو را طلاق دادم تا به خانواده خود بازگردی و من تصمیم گرفتم که خود را فدای فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله بنمایم. سپس اموال همسر خود را به او پرداخت نمود و او را به بعضی از عموزاده هایش سپرد تا به وطن برسانند. پس همسراو برخاست و گریه کرد و با او وداع نمود و گفت: خداوند تو را [به واسطه من] سعادتمند نمود. پس در قیامت نزد جدّ امام حسین علیه السلام مرا یاد کن.

سپس زهیر به همراهان خود گفت: هر کس مایل است همراه من بیاید وگرنه این آخرین ملاقات من با شما خواهد بود سپس گفت: «من قبل از جدا شدن از شما حدیثی را برای شما می گویم.

ص :235

(1)ما در جنگ با اهل شهر لنجر پیروز شدیم و خداوند پس از پیروزی غنیمت هایی نصیب ما نمود و ما خوشحال شدیم پس سلمان فارسی به ما گفت: اگر جنگ در رکاب امام حسین علیه السلام نصیب شما شود بیش از این خشنود خواهید شد.» سپس گفت: شما را به خدا می سپارم و به اردوی امام علیه السلام وارد شد و در کربلا به شهادت رسید.

آگاهی امام علیه السلام از شهادت مسلم و هانی در کوفه

(2)در بحار و مجالس، از عبداللّه بن سلیمان و منذربن مشمعل اسدی نقل

ص :236


1- (1)خار اللّه لک اسألک ان تذکرنی فی القیامة عند جدّ الحسین علیه السلام و قال لاصحابه: من احبّ منکم ان یتّبعنی و إلاّ فهو آخرالعهد منّی انّی سأحدّثکم حدیثا: إنّا غزونا بلنجر (و هی بلدة ببلاد الخزر) ففتح اللّه علینا و أصبنا غنائم ففرحنا فقال لنا سلمان الفارسی: اذا ادرکتم قتال شباب آل محمّد صلی الله علیه و آله فکونوا اشدّ فرحا بقتالکم معهم ممّا أصبتم من المغانم، فأمّا انا فأستودعکم اللّه. ولزم الحسین علیه السلام حتّی قتل معه، (المجالس ص 61، البحار ج 44/371).
2- (2)بلوغ الحسین علیه السلام قتل مسلم و هانی علیهما السلام روی عبداللّه بن سلیمان و المنذر بن المشمعل الاسدیّان قالا: لمّا قضینا حجّنا لم تکن لنا همّة الاّ اللحاق بالحسین علیه السلام لننظر ما یکون من امره فأقبلنا ترقل بنا ناقتانا مسرعین حتّی لحقناه بزرود فلمّا دنونا منه اذا نحن برجل من اهل الکوفة قد عدل عن الطریق حین رأی الحسین علیه السلام فوقف الحسین کأنّه یریده ثمّ ترکه و مضی و مضینا نحوه فقال احدنا لصاحبه: اذهب بنا الی هذا لنسأله فانّ عنده خبر الکوفة فمضینا الیه فقلنا:

شده که گویند: ما چون حج خود را انجام دادیم، تمام کوششمان این بود که خود را به امام حسین علیه السلام برسانیم و بدانیم امر او به کجا منتهی شده است. از این رو، به سرعت خود را در محل زرود به او رساندیم و به آن حضرت نزدیک شدیم. در آن میان، مردی از اهل کوفه را دیدیم که از کوفه می آمد و چون امام علیه السلام را دید و امام توقف نمود که از او سؤال کند او راه خود را منحرف نمود. ما به یکدیگر گفتیم:

خوب است نزد او رویم و از او نسبت به وضع کوفه سؤال کنیم پس نزد او رفتیم و به او سلام کردیم، او جواب سلام ما را داد، گفتیم: از چه قبیله ای هستی؟ گفت: اسدی هستم. گفتیم: ما نیز اسدی می باشیم. نام شما چیست؟ گفت: من بکربن فلان هستم. پس ما نیز خود را به او معرفی نمودیم و گفتیم: وضع کوفه را چگونه یافتی؟

(1)او گفت: «من از کوفه خارج نشدم جز این که دیدم مسلم و هانی را کشتند و بدن های آنان را در بازار به روی زمین کشیدند. پس ما به طرف کاروان امام علیه السلام رفتیم تا او شبانگاه به ثعلبیه رسید و چون در آن جا توقف نمود خدمت آن حضرت رفتیم و بر او سلام کردیم و او ما را پاسخ داد. پس گفتیم: رحمت خدا بر شما باد! خبر

ص :237


1- (1)السلام علیک فقال: و علیکما السلام قلنا ممّن الرجل قال أسدیّ قلنا له و نحن اسدیّان فمن انت قال انا بکر بن فلان و انتسبناله ثمّ قلنا اخبرنا عن الناس من ورائک قال: لم اخرج من الکوفة حتّی قتل مسلم بن عقیل و هانی بن عروة و رأیتهما یجرّان بأرجلهما فی السوق فأقبلنا حتّی لحقنا الحسین علیه السلام فسایرناه حتّی نزل الثعلبیّة ممسیا فجئنا حین نزل فسلّمنا علیه فرّد علینا السلام فقلنا: رحمک اللّه ان عندنا خبرا إن شئت حدّثناک علانیة و إن شئت سرّا.

تازه ای نزد ما هست، آشکار بگوییم یا در خلوت؟

(1)پس امام علیه السلام نگاهی به ما و به اصحاب خود نمود و فرمود: «ما چیزی را از اصحاب خود پنهان نمی داریم.» پس گفتیم: شما آن مرد کوفی را دیشب دیدید [که راه خود را منحرف نمود]؟ فرمود: «آری، می خواستم از او سؤال کنم ولی نزد ما نیامد.» گفتیم: به خدا سوگند، او از قبیله ما بود و مردی صاحب عقل و صدق بود. و ما برای شما از او سؤال کردیم که وضع کوفه چگونه است؟ او گفت من از کوفه خارج نشدم جز این که دیدم مسلم و هانی را کشتند و بدن های آنان را در بازار روی زمین کشیدند!

پس امام علیه السلام با شنیدن این خبر فرمرد: «انّاللّه و انّاالیه راجعون» و چند مرتبه برای آنان از خداوند طلب رحمت نمود. پس ما گفتیم: شما را به خدا، خود و اهل بیت خود را گرفتار نکنید و از همین محل بازگردید، چراکه در کوفه برای شما یار و یاوری نیست بلکه ما ترس آن داریم که اهل کوفه به جنگ با شما برخیزند!

ص :238


1- (1)فنظر الینا و الی اصحابه ثمّ قال ما دون هؤلاء سرّ فقلنا له: رأیت الراکب الذی استقبلته عشیّة أمس قال: نعم و قد اردت مسألته فقلنا: قد و اللّه استبرأنا لک خبره و کفیناک مسألته و هو امرؤ منّا ذو رأی و صدق و عقل و انّه حدّثنا انّه لم یخرج من الکوفة حتّی قُتل مسلم و هانی و رآهما یجرّان فی السوق بأرجلهما، فقال علیه السلام : انّا للّه و انّاالیه راجعون رحمة اللّه علیهما یردّد ذلک مرارا فقلنا له: ننشدک اللّه فی نفسک و اهل بیتک الاّ انصرفت من مکانک هذا فانّه لیس لک بالکوفة ناصر و لا شیعة بل نتخوّف ان یکونوا علیک.

(1)پس امام علیه السلام نگاهی به فرزندان عقیل نمود و فرمود: «با کشته شدن مسلم نظر شما چیست؟ آنان گفتند: ما بر نمی گردیم تا این که یا انتقام خون او را بگیریم و یا همانند او کشته شویم. پس امام علیه السلام روی مبارک خود را به سوی ما نمود و فرمود: «بعد از کشته شدن مسلم و هانی زندگی برای ما خیری ندارد.» و چون دانستیم که امام تصمیم بر ادامه راه دارد، گفتیم، خداوند به خیر بگذراند. فرمود: «خداوند شما را هم رحمت کند.»

اصحاب آن حضرت گفتند: [یابن رسول اللّه!] شما مانند مسلم نخواهید بود بلکه اهل کوفه چون شما را ببینند در خدمت به شما خواهند کوشید.

پس امام علیه السلام سکوت نمود و سپس صدای گریه برای مسلم بلند شد وهمه برای او اشک ریختند.

حرکت به سوی شهادت

مؤلّف گوید: امام علیه السلام به شرایط زمان خود بیش از دیگران آگاه بوده و مسأله شهادت نیز برایش روشن بوده است و دستور کار و صحیفه عملی آن حضرت در آن زمان همان بوده که انجام داده و اگر امام دیگری هم به جای آن حضرت می بود

ص :239


1- (1)فنظر الی بنی عقیل فقال ماترون فقد قتل مسلم فقالوا: و اللّه لانرجع حتّی نصیب ثارنا او نذوق ما ذاق فاقبل علینا الحسین علیه السلام و قال لاخیر فی العیش بعد هؤلاء فعلمنا انّه قد عزم رأیه علی المسیر فقلنا له: خار اللّه لک فقال رحمکما اللّه فقال له اصحابه: انّک و اللّه ما انت مثل مسلم ولو قدمت الکوفة لکان الناس الیک اسرع فسکت و ارتجّ الموضع بالبکاء لقتل مسلم بن عقیل و سالت الدموع علیه کلّ مسیل.

جز این نمی کرد.

از این رو، امام صادق علیه السلام در زیارت اربعین در مورد اهداف مقدسه این قیام فرمود: «و بذل مهجته لیستنقذ عباده من الجهالة و حیرة الضلالة» یعنی: «امام حسین علیه السلام خون خود را برای نجات مردم از جهالت و از سرگردانی آنان در ضلالت اهدا نمود.» از این جملات ظاهر می شود که حفظ آیین مقدس اسلام _ که وظیفه هر امامی است _ در آن زمان جز با شهادت چنین شخصیتی و ریخته شدن چنین خون ها و اسارت چنین عزیزانی انجام نمی پذیرفته است تشخیص این مسأله به عهده شخص امام علیه السلام بوده است و او به آنچه وظیفه اش بوده عمل کرده و معصوم از خطا بوده است.

بنابراین کسی را شایسته نیست که بگوید: صلاح چیز دیگری بوده و یا امام علیه السلام نمی دانسته پایان کار او شهادت است؛ آری به خوبی می دانسته سرانجام این حرکت شهادت است ولکن در ظاهر نیز از مجاری صحیح و عقلانی خارج نشده و حجت را برای مردم تمام نموده است.

به نظر می رسد اگر ما در دیدگاه خود تجدید نظر کنیم بهتر از آن باشد که عمل معصوم علیه السلام را مورد تردید و نقادی قرار دهیم. الّلهمّ اهدنا من عندک و توفّنا مسلمین».

آگاه شدن امام علیه السلام از شهادت عبداللّه بن یقطر

(1)چون امام علیه السلام در مسیر خود به طرف کوفه در منزل زباله توقف نمود، خبر

ص :240


1- (1)مقتل عبداللّه بن یقطر و ما فعله الحسین علیه السلام لمّا بلغه ذلک لمّا نزل الحسین علیه السلام زباله و هو متوجّه الی الکوفة أتاه بها مقتل عبداللّه ابن یقطر و هو اخوالحسین علیه السلام من الرضاعة و قیل کانت امّ عبداللّه هذا مربیّة للحسین علیه السلام فکان عبداللّه من لدات الحسین علیه السلام و اقرانه فی السن و لذلک اطلق علیه انّه اخوه من الرضاعة و انّ الحسین علیه السلام لم یرضع من غیرثدی امّه فاطمة علیه السلام و کان الحسین علیه السلام ارسله مع مسلم بن عقیل الی الکوفة فلمّا رأی مسلم الخذلان بعث عبداللّه بن یقطر الی الحسین علیه السلام یخبره بذلک له. و کان ابن زیاد قد نظم الخیل مع الحصین بن تمیم صاحب شرطته علی الطرقات بین البصرة و القادسیّة فلا یدعون احدا یلج و لا احدا یخرج فقبض الحصین علی عبداللّه بن یقطر و ارسله الی ابن زیاد فقال له ابن زیاد اصعد فوق القصر و العن الکذّاب بن الکذّاب ثمّ انزل حتّی اری فیک رأیی فصعد فوق القصر فلمّا اشرف علی الناس لعن عبیداللّه بن زیاد و اباه و دعا الی نصرالحسین علیه السلام فالقاه ابن زیاد من أعلی القصر فمات و کان قتل مسلم بن عقیل و هانی بن عروة بلغ الحسین علیه السلام و هو بزرود و قیل بلغه ایضا بزبالة فلمّا بلغ الحسین علیه السلام خبرعبداللّه بن یقطر اخرج الی الناس کتابا فقرأه علیهم.

شهادت عبداللّه یقطر به آن حضرت رسید بعضی گفته اند او برادر رضاعی امام حسین علیه السلام بوده و یا مادر او مربیه آن حضرت بوده است و با امام علیه السلام از جهت سن مساوی بوده اند و به این اعتبار او را برادر رضاعی امام علیه السلام نامیده اند. و عبدالله یقطر را امام علیه السلام همراه مسلم به کوفه فرستاده بود و حضرت مسلم علیه السلام چون بی وفایی اهل کوفه را دید، او را خدمت امام علیه السلام فرستاد تا وضعیت کوفه را به او اطلاع دهد.

از آن سو، ابن زیاد لشکری به فرماندهی حصین بن تمیم بر سر راه های کوفه به بصره و قادسیه گماشته بود و او به احدی اجازه نمی داد که وارد و یا خارج شود.

ص :241

حصین بن تمیم، عبداللّه یقطر ار گرفت و نزد عبیداللّه فرستاد. عبیداللّه ملعون به او گفت: باید بالای قصر روی و به کذّاب بن کذّاب (یعنی امام علیه السلام ) دشنام دهی تا هرچه خواستم در باره تو حکم کنم.

پس عبداللّه یقطر بر بالای قصر رفت و مقابل چشم مردم به عبیداللّه و پدر او لعنت نمود و مردم را برای یاری امام حسین علیه السلام دعوت کرد. عبیداللّه نیز او را مانند مسلم از بالای قصر به پایین انداخت و به شهادت رساند.

(1)هنگامی که خبر شهادت عبداللّه به امام علیه السلام رسید، آن حضرت مکتوبی را بین اصحاب خود قرائت فرمود که در آن نوشته شده بود: «بسم اللّه الرحمن الرحیم. اما بعد همانا خبر ناگوار شهات مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبداللّه بن یقطر به من رسید و من دانستم که شیعیان ما در کوفه دست از حمایت ما برداشته اند و ما را یاری نخواهند نمود پس هر کدام از شماکه می خواهد به شهر و دیار خود بازگردد مانعی براو نیست و مسؤولیتی ندارد.»

همراهان آن حضرت با شنیدن این سخن پراکنده شدند و جز عده کمی که اهل بصیرت و صدق بودند و یا از مدینه با امام علیه السلام حرکت کرده بودند باقی نماندند این سخن امام علیه السلام برای آن بود که هرکس اهل معرفت و بصیرت و نیّت صادق نیست همراه آن حضرت نباشد؛ چرا که چنین افرادی برای موقعیت های حساس جنگ و فداکاری شایسته نیستند.

آزمایش و ابتلا در قیام امام علیه السلام

(2)مؤلّف گوید: همان گونه که در قرآن در آیه: «تبارک الذّی بیده الملک و هو

ص :242


1- (1)و فیه: بسم اللّه الرحمن الرحیم «امّا بعد» فانّه قد أتانی خبرفظیع قتل مسلم بن عقیل و هانی بن عروة و عبداللّه بن یقطر و قد خذلنا شیعتنا فمن احبّ منکم الانصراف فلینصرف فی غیر حرج لیس علیه ذمام. فتفرّق الناس عنه و اخذوا یمینا و شمالاً حتّی بقی فی اصحابه الذین جاءوا معه من المدینة و نفر یسیر ممّن انضمّوا الیه من اهل البصائر و النیّات الصادقة. و انّما فعل ذلک لئلاّ یتبّعه من لیس له بصیرة نافذة ولا نیّة صادقة و لا یرید مواساته و القتال معه فانّ هؤلاء لافائدة فی صحبتهم. (المجالس ص 64، البحار ج 44، ص 374)
2- (2)قال السیّد محسن الأمین: وقع اشتباه هنا من بعض المورّخین بین قصّة قیس بن مسهّر الصیداوی رسول الحسین علیه السلام الی اهل الکوفة الذی قبض علیه الحصین بن تمیم و ارسله الی ابن زیاد فأمره ان یسبّ الحسین و اباه ففعل ضدّ ذلک فالقاه من اعلی القصر و بین قصّة عبداللّه بن یقطر الذی ارسله ابن عقیل الی الحسین فقبض علیه الحصین ایضا و جری له نظیر ما جری لقیس (المجالس ص 65).

علی کلّ شیً ء قدیر الذّی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایّکم احسن عملاً» و آیات دیگری از این قبیل، مسأله امتحان و آزمایش مطرح شده است در جای جای قیام امام حسین علیه السلام نیز مسأله امتحان به چشم می خورد و می توان یکی از اسرار مهم این قیام را بعد از درس های فراوان دیگری چون اخلاص و جهاد و ایثار و جوانمردی و شجاعت و صبر و امانت و فداکاری و عفت و حیا و عبادت و تضرع به درگاه خداوند و اطاعت و انقیاد از امام و خیرخواهی و وفا و استقامت و مبارزه با فساد و محکوم کردن ستمگر و امر به معروف و نهی از منکر و.... ابتلا و آزمایش الهی دانست. بلکه به نظر این حقیر انقلاب و حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا یک مکتب کامل و جامعی از ارزش های اسلامی است.

ملاقات حرّبن یزید ریاحی با امام علیه السلام

(1)در بحار و مجالس نقل شده است که وقتی امام علیه السلام در مسیر خود به طرف کوفه به بطن عقبه رسید پیرمردی از قبیله بنی عکرمه، به نام عمروبن یؤذان، او را ملاقات نمود و پرسید کجا می روید؟ امام علیه السلام فرمود: «به طرف کوفه می روم.» آن مرد گفت: شما را به خدا [سوگند می دهم] از رفتن به کوفه صرف نظر کن!سپس گفت:

به خدا سوگند، رفتن به کوفه برای شما، مواجه شدن با شمشیرها و

ص :243


1- (1)ملاقاة الحرّ للحسین علیه السلام لمّا نزل الحسین علیه السلام ببطن العقبة لقیه شیخ من بنی عکرمة یقال له عمروبن یؤذان فساله این ترید؟ فقال الحسین علیه السلام : الکوفة فقال الشیخ: أنشدُک اللّه لمّا انصرفت فواللّه ما تقدم الاّ علی الأسنّة وحدّ السیوف و انّ هؤلاء الذین بعثوا الیک لو کانوا کفوک مؤونة القتال و وطأوا لک الاشیاء فقدمت علیهم کان ذلک رأیا فامّا علی هذه الحال التی تذکر فانّی لااری لک ان تفعل. فقال له الحسین علیه السلام : یا عبداللّه لیس یخفی علیّ الرأی ولکن اللّه تعالی لا یغلب علی امره ثمّ قال علیه السلام : و اللّه لا یدعونی حتی یستخرجوا هذا العلقة من جوفی فاذا فعلوا سلّط اللّه علیهم من یذلّهم حتّی یکونوا اذّل فرق الأمم.

نیزه هاست. البته اگر کسانی که شما را دعوت نموده اند می توانستند از شما حمایت کنند باکی نبود اما با شرایط فعلی _ که خود نیز از آن آگاهید _ رفتن شما به کوفه صحیح نیست.

امام علیه السلام فرمود: «آنچه گفتی برای من پوشیده نیست لکن امر خدا_ هرچه باشد _ انجام خواهد شد.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، بنی امیّه دست از من برنخواهند داشت تا مرا به شهادت برسانند و چون چنین کنند خداوند کسی را بر آنان مسلط خواهد نمود که آنان را بیش از همه فرق مسلمین به ذلّت و خواری بکشد.»

امام علیه السلام آن گاه از بطن عقبه گذشت تا به منزل شَراف رسید و چون سحرگاه شد به جوانان خود فرمود که آب فراوان بردارند و چون از آن محل گذشت در بین راه یکی از اصحاب او در وسط روز تکبیر گفت، امام علیه السلام به او فرمود: «برای چه تکبیر گفتی؟» او گفت: درختان خرما را مشاهده نمودم. پس عدّه ای از اصحاب [که به آن منطقه آشنا بودند] گفتند: به خدا سوگند، در این منطقه درخت خرمایی وجود ندارد. امام علیه السلام به آنها فرمود: «شما چه می بینید؟» آنها گفتند: به خدا سوگند، ما سرهای نیزه ها و گوش های اسبان را می بینیم. امام علیه السلام فرمود: به خدا سوگند من نیز چنین می بینم.»

(1)سپس فرمود: «آیا پناهگاهی هست که ما آن را پشت سرخود قرار دهیم و از

ص :244


1- (1)ثمّ سار علیه السلام من بطن العقبة حتّی نزل شراف فلمّا کان فی السحر امر فتیانه فاستقوا من الماء فاکثروا ثمّ سار منها حتّی انتصف النهار فبینا هو یسیر اذکبّر رجل من اصحابه فقال الحسین علیه السلام : اللّه اکبر لم کبّرت؟ قال: رأیت النخل فقال له جماعة من اصحابه: و اللّه انّ هذا المکان ما رأینا به نخلة قطّ فقال لهم الحسین علیه السلام : فما ترونه قالوا: نراه و اللّه اسنّة الرماح و آذان الخیل قال علیه السلام : و انا و اللّه اری ذلک ثمّ قال علیه السلام : ما لنا ملجأ نلجأ الیه فنجعله فی ظهورنا و نستقبل القوم بوجه واحد؟ فقالوا له: بلی هذا ذو حُسُم (بحاء و سین مهملتین مضمومتین و میم جبل کان النعمان یصطاد فیه. الی جنبک فمل الیه عن یسارک فان سبقت الیه فهو کما ترید فأخذ الیه ذات الیسار و ملنا معه فما کان باسرع من ان طلعت علینا هوادی (جمع هادی و هوالعنق) الخیل فتبیّناها و عدلنا فلمّا رأونا عدلنا عن الطریق عدلوا الینا کأنّ أسنّتهم الیعاسیب (جمع یعسوب و هو امیرالنحل و ذکرها و ضرب من الحجلان و طائرصغیر) و کأنّ رایاتهم أجنحة الطیر فاستبقنا الی ذی حُسم فسبقناهم الیه و امرالحسین علیه السلام بأبنیته فضربت و جاء القوم زهاء (ای قدر) الف فارس مع الحرّبن یزید التمیمی حتّی وقف هو و خیله مقابل الحسین علیه السلام فی حرّ الظهیرة.

یک سو با آنان مواجه شویم؟» اصحاب گفتند: آری، این کوه حُسُم را که در سمت چپ شماست پناه قرار دهید و اگر بتوانید زودتر به آن جا برسید مقصود شما تأمین خواهد شد. پس امام علیه السلام به طرف آن کوه حرکت نمود.

چیزی نگذشت که گردن اسب ها ظاهر شد و سواران کوفه نیز دیده شدند و چون دیدند ما به طرف آن کوه حرکت کردیم آنان نیز به طرف ما آمدند. جمعیت آنان به قدری بود که ما شمشیرها و پرچم های آنان را مانند زنبوران و پرندگان که درهم فشرده باشند می دیدیم. پس ما زودتر به کوه حُسُم رسیدیم و امام علیه السلام دستور داد که خیمه های خود را نصب کنیم و ما چنین کردیم و آنان نیز که حدود هزار سواره بودند با فرماندهی حربن یزید ریاحی مقابل ما صف کشیدند؛ در حالی که وقت ظهر بود و هوا شدیدا گرم بود.

(1)امام علیه السلام به جوانان بنی هاشم [و اصحاب خود] فرمود: «این جمعیت را سیراب نمایید و به حیوانات آنان نیز آب بدهید پس ظرف ها را پر از آب می کردند و به آنها می دادند و به حیوانات آنان نیز مقداری آب دادند.

علی بن طعان محاربی گوید: من در آن روز جزء لشگر حرّ بودم و آخرین نفری بودم که از لشگر حرّ با امام حسین علیه السلام برخورد نمودم و تشنه بودم. امام علیه السلام چون دید من و اسبم تشنه هستیم به من فرمود: «شتر آبکش را بخوابان و آب بنوش!» من چون خواستم از آن مشک بنوشم آب در اختیار من قرار نمی گرفت و به

ص :245


1- (1)والحسین علیه السلام و اصحابه معتمّون متقلدون أسیافهم فقال الحسین علیه السلام لفتیانه: أسقوا القوم و أرووهم من الماء وارشفوا الخیل ترشیفا (ای اسقوها قلیلا) فاقبلوا یملأوؤن القصاع و الطساس من الماء ثمّ یدنونها من الفرس فاذا عبّ فیها ثلاثا او اربعا او خمسا عزلت عنه و سقوا آخر حتّی سقوها عن آخرها قال علیّ بن الطعان المحار بی: کنت مع الحرّ یومئذ فجئت فی آخر من جاء من اصحابه فلمّا رأی الحسین علیه السلام ما بی و بفرسی من العطش قال انخ الراویة و الراویة عندی السقاء ثمّ قال: یا ابن الاخ انخ الجمل فانخته (الراویة فی لسان اهل الحجاز اسم للجمل الذی یستقی علیه و فی لسان اهل العراق اسم للسقاء الذی فیه الماء و لذلک لم یفهم مراد الحسین علیه السلام حتّی قال: انخ الجمل) فقال: اشرب فجعلت کلّما شربت سال الماء من السقاء فقال الحسین علیه السلام : اخنث السقاء ای اعطفه فلم ادرکیف افعل فقام فخنثه بیده فشربت و سقیت فرسی. (البحار ج 44/375)

زمین می ریخت امام علیه السلام فرمود: «دهانه مشک را جمع کن تا بتوانی آب بنوشی» و چون من نتوانستم چنین کنم، امام علیه السلام آمد و با دست مبارک خود مشک را آماده نمود و من آب نوشیدم و اسب خود را نیز آب دادم.

(1)علاّمه سیّد محسن امین بعد از نقل این جریان می گوید: این نهایت جود و کرم امام علیه السلام است که با دست مبارک خود به دشمن محارب آب داده و آنان در آن هوای گرم از تشنگی نجات یافته اند. البته این عمل از کسی چون امام حسین علیه السلام که معدن جود و کرم است هیچ استبعادی ندارد لکن باید از لشکر کوفه تعجب نمود که در پاسخ این احسان و ایثار و بزرگواری آب فرات را به روی امام علیه السلام بستند و چهار هزار نفر را مأمور کردند که نگذارند قطره ای از آن به فرزند پیامبر و فرزندان و عیالات و اصحاب او برسد و سه روز قبل از عاشورا آب را برای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله تحریم نمودند تا او را لب تشنه به شهادت رساندند!

نماز حرّ با امام حسین علیه السلام

(2)علاّمه مجلسی و سیّد محسن امین می گویند: چون حربن یزید ریاحی با

ص :246


1- (1)قال السیّد رحمه اللّه اقول: انّ هذا لهو غایة الجود و نهایة الکرم ان یسقی الحسین علیه السلام اعداءه الذین جاؤا لمحاربته و هم مقدار الف فارس فسقاهم الماء مع خیولهم فی تلک الارض القفراء التی لاماء فیهاو لا کلأ ولا عجب اذا صدر مثل هذاالجود من الحسین علیه السلام و هو معدن الجود و الکرم. هو البحر من ایّ النواحی اتیته فلجته المعروف و الجود ساحله و لو لم یکن فی کفّه غیر نفسه لجاد بها فلیتّق اللّه سائله ولکن بئسما جزی هؤلاء القوم الحسین علیه السلام عن سقیه إیّاهم الماء و ایثارهم علی نفسه فقد کان جزاؤه منهم ان حالوا بینه و بین الماء و وضعوا اربعة آلاف علی المشرعة و منعوه و اصحابه و عیاله و اطفاله ان یستقوا من الماء قطرة واحدة و ذلک قبل قتله علیه السلام بثلاثة ایّام؟!!
2- (2)بأبی و غیر ابی امیرا ظامیا منعته حرب من ورود فراتها حتّی قضی عطشا قتیل اراذل تستحقر الشفتان ذمّ صفاتها(المجالس ص 67-68). صلاة الحرّ مع الإمام علیه السلام لمّا التقی الحرّ مع الحسین علیه السلام قال له الحسین علیه السلام : ألنا أم علینا؟ فقال: بل علیک یا اباعبداللّه فقال الحسین علیه السلام لاحول و لاقوّة الاّباللّه العلیّ العظیم فلم یزل الحرّ مواقفا للحسین علیه السلام حتّی حضرت صلاة الظهر فأمر الحسین علیه السلام الحجّاج بن مسروق ان یؤذّن فلمّا حضرت الاقامة خرج الحسین علیه السلام فی إزار ورداء و نعلین.

امام حسین علیه السلام ملاقات نمود امام به او فرمود: «به جنگ من آمده ای یا به حمایت من؟» حر گفت: به جنگ شما آمده ام. امام علیه السلام فرمود: «لا حول ولاقوّة الاّ باللّه العلیّ العظیم» پس حر با لشگر خود در مقابل امام علیه السلام ایستاد تا وقت نماز ظهر شد. امام علیه السلام به حجاج بن مسروق فرمود تا اذان بگوید و چون وقت اقامه نماز رسید امام علیه السلام عبا به دوش گرفت و نعلین به پا نمود و قبل از اقامه نماز حمد و ثنای الهی را به جای آورد و سپس فرمود:

(1)«من در پیشگاه خداوند و شما مردم عذر خود را بیان می کنم! شما بدانید که من به طرف شما نیامدم تا این که نامه های شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و گفتند: به دیار ما بیا، چرا که ما امامی نداریم؛ شاید به برکت شما خداوند ما را هدایت و به راه حق استوار و مجتمع فرماید. پس اگر بر گفته و عهد خود پایدار هستید به من اطمینان بدهید که از عهد و پیمان خود بازنگشته اید و اگر از عهد خود بازگشته و از آمدن من کراهت دارید من به دیار خود باز می گردم.»

(2)لشکریان حر سکوت نمودند و امام علیه السلام به مؤذن فرمود تا اقامه نماز را بگوید و چون اقامه گفته شد امام علیه السلام به حر فرمود: «تو با اصحاب خود نماز می خوانی؟» حر گفت: ما نیز با شما نماز خواهیم خواند. و چون وقت عصر رسید امام علیه السلام دستور حرکت داد و به مؤذن فرمود تابرای نماز عصر اذان بگوید و چون نماز عصر را

ص :247


1- (1)فحمداللّه و أثنی علیه ثمّ قال: ایّها الناس انّها معذرة الی اللّه والیکم انّی لم آتکم حتّی أتتنی کتبکم و قدمت علیّ رسلکم ان اقدم علینا فانّه لیس لنا إمام لعلّ اللّه یجمعنا بک علی الهدی و الحقّ فان کنتم علی ذلک فقد جئتکم فاعطونی ما اطمئنّ الیه من عهودکم و مواثیقکم و ان لم تفعلوا و کنتم لقدومی کارهین انصرفت عنکم الی المکان الذی جئت منه الیکم، فسکتوا فقال للمؤذّن: أقم فأقام الصلاة فقال للحرّ: أترید ان تصلّی بأصحابک؟ قال: لا بل تصلّی انت و نصلّی بصلاتک فصلّی بهم الحسین علیه السلام فلمّا کان وقت العصر امر الحسین علیه السلام ان یتهیّئوا للرحیل ففعلوا ثمّ امر منادیه فنادی بالعصر و أقام فاستقدم الحسین (2)علیه السلام و قام فصلّی ثمّ سلّم و انصرف الیهم بوجهه فحمداللّه و أثنی علیه ثمّ قال: امّا بعد ایّها الناس فانّکم ان تتقّوا و تعرفوا الحقّ لأهله یکن ارضی للّه عنکم و نحن اهل بیت محمّد اولی بولایة هذا الامر علیکم من هؤلاء المدّعین ما لیس لهم و السائرین فیکم بالجور والعدوان و ان أبیتم إلاّ الکراهیّة لنا و الجهل بحقّنا و کان رأیکم الآن غیر ماأتتنی به کتبکم و قدمت علیّ رسلکم انصرفت عنکم.

خواند روی مبارک خود را به سوی مردم نمود و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم، اگر شما از خدا بترسید و حق [ولایت] را به اهل آن واگذارید خداوند از شما راضی خواهد شد.

ما خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله برای امامت و ولایت بر مردم سزاوارتر از این مدعیان خلافت هستیم که با ظلم و ستم بر مردم حکومت می کنند. اگر شما از آنچه به من نوشته اید و رسولان شما از جانب شما به من گفته اند رو گردانده اید و حق ما را نشناخته و از آمدن من کراهت دارید من به دیار خود باز می گردم.»

(1)پس حر گفت: به خدا سوگند، من از این نامه ها و فرستادگانی که شما می گویید اطلاعی ندارم. پس امام علیه السلام به یکی از اصحاب خود به نام عقبة سمعان فرمود: «آن دو خرجین و دو کیسه ای را که نامه های آنان در آن است بیاور.» پس او آن دو کیسه را که مملو از نامه ها بود آورد و در میان آنان ریخت.

حر گفت: ما از اینهایی که به شما نامه نوشته اند نیستیم لکن از طرف عبیداللّه مأمور هستیم که از شما جدا نشویم تا شما را در کوفه نزد عبیداللّه ببریم. امام علیه السلام فرمود: «مرگ به تو از چنین کاری نزدیک تر است.» سپس به اصحاب خود فرمود:

ص :248


1- (1)فقال له الحرّ: انا و اللّه ما ادری ما هذه الکتب و الرسل التی تذکر، فقال الحسین علیه السلام لبعض اصحابه یا عقبة بن سمعان (هو مولی الرباب ابنة امری ء القیس الکلبیة زوجة الحسین علیه السلام و لما قتل الحسین علیه السلام اخذه عمربن سعد فقال ما انت فقال انا عبدمملوک فخلّی سبیله، و لم ینج من اصحاب الحسین علیه السلام غیره و غیر رجل آخر و لذلک کان کثیر من روایات الطف منقولا عنه). أخرج الخرجین اللذین فیهما کتبهم الیّ فأخرج خرجین مملوءین صحفا فنثرت بین یدیه فقال له الحرّ: إنّا لسنا من هؤلاء الذین کتبوا الیک و قد امرنا اذا نحن لقیناک لانفارقک حتّی نقدّمک الکوفة علی عبیداللّه، فقال له الحسین علیه السلام : الموت أدنی الیک من ذلک ثمّ قال لأصحابه: قوموا فارکبوا فرکبوا و انتظر هو حتّی رکبت نساؤه.(البحار 44/376) قال السیّد رحمه اللّه: بأبی انت و أمّی یا اباعبداللّه لم ترض ان ترکب و لا ان تسیر قدما و احدا قبل رکوب النساء مع انّ الذین یرکبونهنّ مثل علیّ الاکبر و العبّاس ابن امیرالمؤمنین و سائر بنی هاشم. فیا لیتک لاغبت عن نسائک و اخواتک و بناتک یوم الحادی عشر من المحرم حین جاؤوا الیهنّ بالجمال و لیس معهنّ ولیّ و لا کافل غیر ولدک زین العابدین و هو مریض لایستطیع النهوض و ابن اخیک الحسن بن الحسن الذی کان مثخنا بالجراح و اطفال صغار و أظنّ انّ المتولّیة لذلک کانت اختک زینب فهی التی رکبّت العلیل و الجریح و النساء و الاطفال و قامت فی ذلک مقام الرجل حتّی لم یبق من یرکبها فرکبت بنفسها.!! (المجالس ص 68)

«برخیزید و حرکت کنید» و خود منتظر ماند تا زن ها سوار شوند.

ممانعت حرّ از بازگشت امام علیه السلام

(1)در کتاب بحار نقل شده که چون امام علیه السلام با حر و یاران او ملاقات نمود و آنان امام علیه السلام را از بازگشت [به مدینه] بازداشتند حر به آن حضرت گفت: من مأمور به جنگ با شما نیستم لکن از شما جدا نمی شوم تا شما را به کوفه برسانم واگر نمی خواهید به کوفه بیایید راهی را انتخاب کنید که نه به کوفه منتهی شود ونه به مدینه تا من نامه ای به عبیداللّه بنویسم.

(2)پس امام علیه السلام از سمت چپ حرکت نمود و حر نیز همراه او حرکت می کرد و در آن حال حر به امام علیه السلام گفت: شما خدا را در نظر بگیرید و از درگیر شدن با بنی امیّه بپرهیزید چرا که در آن صورت حتما کشته خواهید شد. امام علیه السلام فرمود:

(3)«آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ و آیا کار شما به جایی رسیده که می خواهید مرا بکشید؟» سپس امام علیه السلام به اشعاری تمثل جست و مسیر خود را ادامه داد تا به منطقه عذیب رسید و دید که چهار نفر از اهالی کوفه برای یاری او آمده اند آنان عمروبن خالد صیداوی، مجمع عائذی و فرزند او عبداللّه و جنادة بودند و اسب نافع بن

ص :249


1- (1)منع الحرّ من رجوع الإمام علیه السلام لمّا التقی الحسین علیه السلام مع الحرّ و اصحابه و منعه الحرّ من الرجوع قال الحرّ انّی لم أؤمر بقتالک إنّما أمرت ان لا افارقک حتّی اقدّمک الکوفة فاذا ابیت فخذ طریقا لایدخلک الکوفة و لایردّک الی المدینة حتّی اکتب الی الامیر عبیداللّه بن زیاد فتیاسر الحسین علیه السلام و سار و الحرّ یسایره فقال له الحرّ.
2- (2)انّی اذّکرک اللّه فی نفسک فانّی اشهد لئن قاتلت لتقتلنّ فقال الحسین علیه السلام : أفبالموت تخوّفنی و هل یعدوبکم الخطب ان تقتلونی و سأقول کما قال أخو الاوس لابن عمّه و هو یرید نصرة رسول اللّه صلی الله علیه و آله فخوّفه ابن عمّه و قال این تذهب فانّک مقتول فقال: سأمضی و مابالموت عار علی الفتی اذا ما نوی حقّا و جاهد مسلما و واسی الرجال الصالحین بنفسه و فارق مثبورا وودّع محرما اقدّم نفسی لا ارید بقاءها لتلقی خمیسا فی الوغی و عرمرما فان عشت لم اندم و ان مت لم الم کفی بک ذّلاً ان تعیش و ترغما
3- (3)و لم یزل الحسین علیه السلام سائرا حتّی انتهوا الی العذیب فاذا هم بأربعة نفر قد اقبلوا من الکوفة لنصرة الحسین علیه السلام علی رواحلهم و هم عمروبن خالد الصیداوی و مجمع العائذی و ابنه عبداللّه و جنادة بن الحارث السلمانی و یجنبون فرسا لنافع بن هلال الجملی یقال له: الکامل قد ارسل معهم.

هلال را نیر [که برای یاری آن حضرت فرستاده بود] با خود آورده بودند.

بعضی گفته اند که نافع نیز با اسب خود و دو غلام عمر و حارث و طرماح بن عدی، که راهنمای راه بود، همراه آنان بود و طرماح به کوفه آمده بود که متاعی برای اهل خود تهیه کند و آنها او را به عنوان راهنمای طریق همراه خود آورده بودند و چون حر خواست از آنها جلوگیری کند امام علیه السلام او را نهی کرد.

(1)سپس امام علیه السلام از آنان در باره فرستاده خود، قیس بن مسهر، سؤال نمود. آنان گفتند: ابن زیاد او را به قتل رساند. پس چشم امام علیه السلام گریان شد به طوری که نتوانست خودداری کند و سپس این آیه را قرائت نمود: «و منهم من قضی نحبه...»؛ یعنی از قافله شهیدان برخی به مقصد رسیدند و برخی در راه هستند. و البته آنان نمی توانند قضای الهی را تغییر دهند.» سپس فرمود: «خدایا، بهشت را جایگاه ما و آنان قرار ده و ما را در جایگاه رحمت و پاداش های ارزشمند و ذخیره شده خود مجتمع فرما!»

(2)سپس به اصحاب خود فرمود: «کدامیک از شما راه [اصلی] را از راه غیراصلی می داند؟» طرماح گفت: ای فرزند رسول خدا، من می دانم. امام علیه السلام فرمود: «پس تو از جلو حرکت کن!» او از جلو حرکت نمود و به اشعار ذیل تمثل جست...

پس امام علیه السلام حرکت خود را ادامه داد تا به قصر بنی مقاتل رسید و در آن جا

ص :250


1- (1)و قیل انّ نافعا کان معهم و معه فرسه و معهم مولیان لعمرو و الحارث و دلیل یقال له: الطرماح بن عدیّ کان قد جاء الی الکوفة یمتار لاهله طعاما فساربهم علی غیرالجادة فأراد الحر ان یعارضهم فمنعه الحسین علیه السلام من ذلک و قال لهم الحسین علیه السلام هل لکم علم برسولی قیس بن مسهّر قالوا: نعم قتله ابن زیاد فترقرقت عینا الحسین علیه السلام و لم یملک دمعته ثمّ قال: «منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر ومابدلوا تبدیلا» الّلهمّ اجعل لنا و لهم الجنّة نزلاً و اجمع بیننا و بینهم فی مستقرّ من رحمتک و رغائب مذخور ثوابک و قال الحسین علیه السلام لاصحابه: هل فیکم احد یعرف الطریق علی غیرالجادة فقال الطرماح نعم یا ابن رسول اللّه انا اخبرالطریق قال سربین ایدینا فسار الطرماح امامهم و جعل یرتجز و یقول:
2- (2)یا ناقتی لا تذعری من زجری و امضی بنا قبل طلوع الفجر بخیر فتیان و خیر سفر آل رسول اللّه آل الفخر السادة البیض الوجوه الزهر الطاعنین بالرماح السمر الضاربین بالسیوف البتر حتّی تحلی بکریم النجر الماجد الجد الرحیب الصدر اصابه اللّه بخیر أمر عمّره اللّه بقاء الدهر یا مالک النفع معا و النصرّ أیّد حسینا سیّدی بالنصر علی الطغاة من بقایا الکفر

استراحت فرمود و چون شب رسید از آن جا حرکت کرد.

(1)عقبة بن سمعان می گوید: امام علیه السلام در بین راه بر روی اسب خود به خواب رفت و چون بیدار شد فرمود: «انّاللّه و انّاالیه راجعون» و الحمدللّه ربّ العالمین.» و چون این جملات را دومرتبه و یا سه مرتبه تکرار فرمود فرزند او، علی اکبر علیه السلام ، به پدر خود گفت: پدرجان فدای شما شوم! برای چه این جملات را بر زبان جاری کردید؟

امام علیه السلام فرمود: «عزیزم! من به خواب رفتم و دیدم سواری می گوید: «این جمعیت حرکت می کنند و مرگ نیز همراه آنان حرکت می کند» و من می دانستم که او خبر مرگ ما را می دهد.» علی اکبر علیه السلام گفت: پدرجان! خداوند برای شما خیر مقدر فرماید، مگر ما بر حق نیستیم؟ امام علیه السلام فرمود: «سوگند به آن خدایی که بازگشت مردم به اوست چنین است.» علیّ اکبر گفت: در این صورت ما را باکی نیست که در راه حق کشته شویم. پس امام علیه السلام به او فرمود: «خداوند بهترین پاداش را به تو بدهد.»

رسیدن امام علیه السلام به کربلا و سخنان او با اصحاب خود

(2)حربن یزید ریاحی از امام علیه السلام جدا نشد و با لشکر خود همراه آن حضرت تا

ص :251


1- (1)و لم یزل الحسین علیه السلام سائرا حتّی انتهی الی قصر بنی مقاتل فنزل به ثمّ ارتحل منه لیلا. قال عقبة بن سمعان فخفق و هو علی ظهر فرسه خفقة ثمّ انتبه و هو یقول: انّا للّه و انّاالیه راجعون و الحمدللّه ربّ العالمین ففعل ذلک مرّتین او ثلاثا فأقبل الیه ابنه علیّ بن الحسین علیهما السلام فقال: یا ابة جعلت فداک ممَّ حمدت و استرجعت؟ قال: یا بنیّ انّی خفقت خفقة فعنَّ لی فارس علی فرس و هو یقول: القوم یسیرون و المنایا تسیرالیهم فعلمت انّها انفسنا نعیت الینا فقال له: یا ابة لااراک اللّه سوء ألسنا علی الحقّ قال: بلی و الذی الیه مرجع العباد قال: اذا لانبالی ان نموت محقّین فقال له الحسین علیه السلام : جزاک اللّه من ولد خیر ما جزی ولدا عن والده. (البحار ج 44/378، المجالس ص 70)
2- (2)وصول الحسین علیه السلام بکربلاء و خطبته فیها لمّا کان الحرّ یسایر الحسین علیه السلام لم یزل یسایره حتّی انتهوا الی نینوی فجاء کتاب عبیداللّه بن زیاد الی الحرّ امّا بعد فجعجع بالحسین (ای ضیّق علیه) و لا تنزله الاّ بالعراء فی غیر حصن و علی غیر ماء فمنعهم الحرّ و اصحابه من المسیر و أخذهم بالنزول فی ذلک المکان علی غیر ماء و لا قریة.

نزدیک نینوا آمد. در آن منطقه، نامه عبیداللّه به دست او رسید که در آن نوشته شده بود: «باید کار را بر حسین سخت بگیری و او را در بیابان و صحرای خشک و بدون گیاه و علف و آب نگه داری.» پس حر امام علیه السلام را از حرکت باز داشت و او را اجبار نمود که در همان محل که نه آبی بود و نه روستایی بار بیندازد.

امام علیه السلام به او فرمود: «مگر تو پیش از این نگفتی از راهی که نه به کوفه باشد ونه به مدینه؟» حر گفت: آری، لکن نامه جدید عبیداللّه به دست من رسیده که باید بر شما سخت بگیرم و مأمور او نیز نزد من ایستاده است.

(1)امام علیه السلام فرمود: «وای بر تو! ما را رها کن تا در این نزدیکی در روستای نینوا و یا غاضریه ساکن شویم.» حر گفت: مأمور عبیداللّه کنار من ایستاده و نمی توانم چنین اجازه ای بدهم. پس زهیربن قین به امام علیه السلام گفت: به خدا سوگند، من آینده را سخت تر از این می بینم و جنگ با اینها برای ما آسان تر از جنگ با جمعیت های فراوانی است که پس از این خواهند آمد. امام علیه السلام فرمود: «من نمی خواهم شروع کننده جنگ باشم.» زهیر گفت: پس حرکت کنید تا به کربلا که در همین نزدیکی است برسیم؛ چرا که کربلا در کنار فرات است. در آن جا نزول می کنیم و اگر با ما به جنگ برخواستند با آنان می جنگیم و از خدای خود کمک می طلبیم.

(2)پس چشمان امام علیه السلام از اشک آکنده شد و فرمود: «خدایا، من از کرب و بلا به

ص :252


1- (1)فقال الحسین علیه السلام : ألم تأمرنا بالعدول عن الطریق؟ قال: بلی ولکن کتاب الأمیر عبیداللّه قد وصل یأمرنی فیه بالتضییق علیک و قد جعل علیَّ یطالبنی بذلک، فقال له الحسین علیه السلام دعنا ویحک ننزل فی هذه القریة او هذه یعنی نینوی و الغاضرّیة فقال: لا استطیع، هذا رجل قد بعث علیّ عینا فقال زهیربن القین للحسین علیه السلام : انّی و اللّه لااری ان یکون بعد الذی ترون الاّ اشدّ ممّا ترون یا بن رسول اللّه إنّ قتال هؤلاء الساعة أهون علینا من قتال من یأتینا بعدهم فلعمری لیأتینا من بعدهم ما لا قبل لنا به.
2- (2)فقال الحسین علیه السلام ما کنت لأبدأهم بالقتال فقال له زهیر: فسربنا یا ابن رسول اللّه حتّی ننزل کربلاء فانّها علی شاطی ء الفرات فنکون هناک فان قاتلونا قاتلناهم و استعنّا اللّه علیهم قال: فدمعت عیناالحسین علیه السلام ثمّ قال: الّلهمّ انّی اعوذبک من الکرب والبلاء ثمّ قام الحسین علیه السلام خطیبا فی اصحابه فحمداللّه و أثنی علیه ثمّ قال: «انّه قد نزل بنا من الأمر ما قد ترون و انّ الدنیا تغیّرت و تنکرّت و ادبر معروفها و استمرّت خدّاء (الحذّاء بالحاء المهملة و الذال المعجمة المشددة الناقة الخفیفة الذنب او السریعة الخفیفة اوالسریعة الماضیة التی لایتعلق بها شی ء او الرحم التی لم توصل فمعنی استمرت حذّاء ای لم یبق منها الاّ مثل ذنب الاحذ او حذاء سریعة الادبار او سریعة خفیفة او قد انقطع آخرها کالرحم المقطوعة) و لم یبق منها الاّ صُبابة کصبابة الاناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل ألا ترون الی الحقّ لایعمل به والی الباطل لایتناهی عنه؟ لیرغب المؤمن فی لقاء ربّه محقّا فانّی لااری الموت الاّ سعادة و الحیاة مع الظالمین الاّ برما.

تو پناه می برم.» و سپس برخاست و مقابل اصحاب خود ایستاد و خطبه ای خواند و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود:

«شما می دانید که چگونه کار را بر ما سخت گرفته اند و چگونه دنیا [و اهل آن[ تغییر نموده و ما را نمی شناسد و خیر از آن رخت بربسته است و چیزی از معروف و عمل خیر باقی نمانده؛ جز به اندازه آبی که در ته ظرف و یا مختصر علفی که در علفزار باقی بماند. مگر نمی بینید که مردم به حق روی نمی آورند و از باطل جدا نمی شوند و کسی از آن نهی نمی کند؟ در این شرایط، مؤمن حقیقتا باید به لقای پروردگار خود راغب باشد همانا من مرگ را جز سعادت و زنده ماندن با ستمکاران را جز تلخی و زجر نمی دانم.»

(1)در این هنگام زهیربن قین برخاست و گفت: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ، ما سخن شما را شنیدیم و به شما اطمینان می دهیم که اگر دنیا برای ما باقی و ما در آن مخلّد هم می بودیم دست از یاری شما و حرکت با شما بر نمی داشتیم.

سپس نافع بن هلال نیز از جای خود بلند شد و گفت: هرکس بیعت خود را بشکند و از عهد و پیمان خود جدا شودبه خود آسیب وارد نموده و خداوند از او بی نیاز خواهد بود. [ای فرزند رسول خدا،] شما از هر سوی بروید ما در خدمت شما خواهیم بود. به خدا سوگند، ما از تقدیر خداوند و ملاقات با پروردگار خود باکی نداریم و با نیت ها و بینشی که از شما داریم تا زنده هستیم با دشمنان شما دشمن و با

ص :253


1- (1)فقام زهیر بن القین فقال: قد سمعنا هداک اللّه یاابن رسول اللّه مقالتک ولو کانت الدنیا لنا باقیة و کنّا فیها مخلّدین لآثرنا النهوض معک علی الإقامة فیها. و وثب نافع بن هلال الجملی فقال: من نکث عهده و خلع بیعته فلن یضرّ الاّ نفسه و اللّه مغن عنه فسر بنا راشدا معافی مشرقا إن شئت و إن شئت مغربا فواللّه ما اشفقنا من قدر اللّه و لا کرهنا لقاء ربّنا و انّا علی نیّاتنا و بصائرنا نوالی من والاک و نعادی من عاداک. و قام بریربن خضیرفقال: و اللّه یا بن رسول اللّه لقد منّ اللّه بک علینا أن نقاتل بین یدیک و تقطع فیک اعضاؤنا ثمّ یکون جدُّک شفیعنا یوم القیامة.

دوستان شما دوست خواهیم بود.

سپس بریر خضیر [همدانی] برخاست و گفت: به خدا سوگند، خداوند بر ما منت نهاده که در خدمت شما باشیم و با دشمنان شما بجنگیم و بدن های ما در این راه قطعه قطعه شود و روز قیامت جدّ شما رسول خدا صلی الله علیه و آله شفیع ما باشد.

(1)آن گاه امام علیه السلام برخاست و حرکت نمود و از هر سوی رفت یا مانع او می شدند و یا همراه او می رفتند تا این که در روز دوم محرم به زمین کربلا رسید و چون به آن سرزمین رسید فرمود: «نام این زمین چیست؟» گفته شد: این زمین کربلا نامیده می شود.

پس امام علیه السلام فرمود: «خدایا، من از کرب و بلا [یعنی از اندوه و بلا] به تو پناه می برم. سپس رو به اصحاب خود نمود و فرمود: «مردم بنده های دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست هنگامی که معاش و زندگی آنان برقرار باشد اطراف دین می گردند و چون بلا و آزمایشی رخ دهد دینداران کم خواهند بود!»

سپس فرمود: «راستی این زمین کربلاست؟» گفته شد: آری، ای فرزند رسول خدا! امام علیه السلام فرمود: «این جا محل پریشانی و بلا و مصیبت است.» [کنایه از این که سفر ما به پایان رسید] این جا مرکب های ما توقف می کنند و بارهای ماپایین می آید و مردان ما کشته و خون های ما ریخته می شود!»

پس همه پیاده شدند و حربن یزید ریاحی نیز با اصحاب خود در طرف دیگر نزول نمود.

(2)سپس امام علیه السلام تمام فرزندان و برادران و اهل بیت خویش را جمع نمود و

ص :254


1- (1)ثمّ انّ الحسین علیه السلام قام و رکب و کلّما اراد المسیر یمنعونه تارة و یسایرونه اخری حتّی بلغ کربلاء فی الیوم الثانی من المحرم فلمّا وصلها قال: ما اسم هذه الارض فقیل کربلاء فقال الّلهمّ انّی اعوذبک من الکرب و البلاء ثمّ اقبل علی اصحابه فقال: الناس عبیدالدنیا و الدین لعق علی ألسنتهم یحوطونه ما درّت معایشهم فاذا مُحّصوا بالبلاء قلّ الدیّانون ثمّ قال: أهذه کربلاء؟ قالوا: نعم یاابن رسول اللّه فقال: هذا موضع کرب و بلاء انزلوا ههنا مناخ رکابنا و محطّ رحالنا و مقتل رجالنا و مسفک دمائنا فنزلوا جمیعا و نزل الحرّ و اصحابه ناحیة.
2- (2)ثمّ انّ الحسین علیه السلام جمع ولده و اخوته و اهل بیته فنظر الیهم ساعة ثمّ قال: الّلهمّ انّا عترة نبیّک محمّد صلی الله علیه و آله و قد ازعجنا و طردّنا و اخرجنا عن حرم جدّنا و تعدّت بنو أمیّة علینا الّلهمّ فخذلنا بحقّنا و انصرنا علی القوم الظالمین. (البحار ج 44/380، المجالس ص 72)

لحظاتی به آنها نگاه کرد و فرمود: «خدایا، ما عترت و اهل بیت پیامبر تو هستیم و بنی امیّه به ما ظلم و تعدی نمودند و ما را از حرم جدّمان رسول اللّه آواره نموده اند خدایا، تو حق ما را از آنان بگیر و ما را بر قوم ستمگر پیروز فرما!»

حوادث کربلا پس از ورود امام علیه السلام

(1)در کتاب بحار و مجالس نقل شده که چون امام حسین علیه السلام در زمین کربلا نزول نمود [و کاروان او در آن جا بار انداخت]، امام علیه السلام به غلام خود «جون» [که قبلاً غلام ابوذر بود] فرمود تا شمشیر او را اصلاح کند. غلام مشغول اصلاح شمشیر شد [و در بعضی از روایات آمده که خود امام علیه السلام مشغول اصلاح شمشیر خود بودند [و اشعار ذیل را انشاد نمودند:

یاد هرافّ لک من خلیل... یعنی ای روزگار، افّ بر تو باد! چقدر از دوستان صاحب شخصیت خود را که طالب تو بودند و یا در کنار تو می زیستند کشتی و هنوز قانع نشده ای. باید گفت هر موجود زنده ای راه مرگ را خواهد پیمود و چقدر وعده کوچ از دنیا نزدیک است و البته باید دانست که تقدیر عالم به دست خداوند است.

(2)هنگامی که حضرت زینب این اشعار را از برادر خود شنید، فرمود: «ای برادر،

ص :255


1- (1)ما جری بعد نزول الحسین علیه السلام بکربلاء لمّا نزل الحسین علیه السلام بأض کربلاء دعا جونا مولی ابی ذرّ الغفاری فجعل جون یصلح له سیفه استعدادا للحرب و الحسین علیه السلام یقول: (فی بعض الروایات انّ الحسین علیه السلام جلس یصلح سیفه و یقول هذه الأبیات و فی روایة اخری ان المصلح للسیف هو جون و هی الأقرب الی الاعتبار فانّ موالی الحسین علیه السلام و خدمه لم یکونوا لیدعوه یصلح سیفه و یعالجه بیده و هم ینظرون و الروایة الاولی اشتباه من قول الراوی و عنده جون و هو یصلح سیفه فلذلک اعتمدنا علی الروایة الثانیة)
2- (2)یا دهر أفٍّ لک من خلیل کم لک بالاشراق و الأصیل من طالب و صاحب قتیل و الدهر لایقنع بالبدیل و کلّ حیٍّ سالک سبیلی ما اقرب الوعد من الرحیل و إنّما الأمر الی الجلیل فسمعت اخته زینب بنت فاطمة علیها السلام ذلک فقالت: یا أخی هذا کلام من أیقن بالقتل، فقال: نعم یا اختاه، فقالت: زینب و اثکلاه ینعی الحسین الی نفسه و بکی النسوة و جعلت امّ کلثوم تنادی وامحمّداه و اعلیّاه وا أمّاه واأخاه واحسیناه واضیعتنا بعدک یا أباعبداللّه، فعزّاها الحسین علیه السلام ثمّ قال یا أختاه یا امّ کلثوم و انت یا زینب و انت یا فاطمة و انت یا رباب انظرن اذا أنا قتلت فلا تشققن علیّ جیبا و لا تخمشن علیّ وجها و لاتقلن هجرا.

این سخن کسی است که به مرگ خود یقین داشته باشد.» امام علیه السلام فرمود: «آری، ای خواهر! چنین است.» پس زینب علیهما السلام پریشان شد و فرمود: «برادرم خبر شهادت خود را می دهد.» سپس همه زن ها گریان شدند و امّ کلثوم صدا زد: «وامحمّداه! واعلیّاه! وا امّاه! وا اخاه! وا حسیناه!» سپس گفت: «وای بر بیچارگی ما پس از تو، ای برادر!» پس امام علیه السلام او را تسکین داد و فرمود: «ای زینب و ای امّ کلثوم و ای فاطمه و ای رباب! بنگرید چون من کشته شدم گریبان چاک نکنید و صورت نخراشید و سخن ناشایست نگویید.»

(1)از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده که امام حسین علیه السلام این اشعار را در عصر روز نهم محرم انشاء نمود و فرمود: «در آن شبی که فردای آن پدرم به شهادت رسید من مریض بودم و در خیمه نشسته بودم و عمه ام از من پذیرایی می نمود. ناگهان پدرم از ما جدا شد و به خیمه خود رفت و چون غلام ابوذر مشغول اصلاح شمشیر او بود پدرم این اشعار را می خواند و چون دومرتبه یا سه مرتبه تکرار نمود من مقصود او را فهمیدم و گریه گلوی مرا گرفت لکن سکوت نمودم و دانستم که بلا نازل شده است.

و اما عمه ام زینب که این اشعار را شنید چون زن بود و رقت و جزع شأن همه زن هاست نتوانست خودداری کند و به سوی برادر خود دوید و صدا زد: «وای بر این مصیبت! ای کاش مرده بودم و چنین وضعی را مشاهده نمی کردم! امروز مانند

ص :256


1- (1)و فی روایة عن زین العابدین علیه السلام انّ الحسین علیه السلام قال هذه الابیات عشیّة الیوم التاسع من المحرم، قال علیّ بن الحسین علیهما السلام : انّی لجالس فی تلک اللیلة التی قتل أبی فی صبیحتها و عندی عمّتی زینب تمرّضنی اذا اعتزل أبی فی خباءله و عنده جون مولی ابی ذرّ الغفاری و هو یعالج سیفه و یصلحه و أبی ینشد تلک الابیات فأعادها مرّتین او ثلاثا حتّی فهمتها و عرفت ما اراد فخنقتنی العبرة فرددتها و لزمت السکوت و علمت أنّ البلاء قد نزل و امّا عمّتی فانّها لمّا سمعت ما سمعت و هی امرأة و من شأن النساء الرقّة و الجزع لم تملک نفسها أن و ثبت تجرّ ثوبها حتّی انتهت الیه و نادت: و اثکلاه لیت الموت أعدمنی الحیاة الیوم ماتت أمّی فاطمة و أبی علیّ و أخی الحسن یا خلیفة الماضی و ثمال الباقی فنظر الیها الحسین علیه السلام و قال یا أخیّه لایُذهِبنّ حلمک الشیطان.

روزی است که مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن علیهم السلام از دنیا رفتند!