عنوان و نام پدیدآور: معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی(ع)/ تالیف حکیمی، محمد، - 1318.
مشخصات نشر: مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، انتشارات، 1379.
مشخصات ظاهری: ص 447
شابک: 964-444-302-0
وضعیت فهرست نویسی: فهرست نویسی قبلی
یادداشت: پشت جلد به انگلیسی: Muhammad Hakimi. The Economic standards and Razavi's teachings.
یادداشت: فهرست نویسی براساس اطلاعات فیپا.
یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس
موضوع: اسلام و اقتصاد
موضوع: اسلام و مالکیت
شناسه افزوده: بنیاد پژوهشهای اسلامی
رده بندی کنگره: BP230/2/ح 8م 7 1379
رده بندی دیویی: 297/4833
شماره کتابشناسی ملی: م 79-1399
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
در طول تاریخ، این مسئله مطرح بوده است که: در برابر تهیدستی تهیدستان و محرومیت محرومان مسئول کیست؟ و آیا آدمیان مسئول چگونگی زندگی همنوعان خویش هستند یا نه؟ پاسخ به این پرسش - بطور کلی - بر پایه ی دو طرز تفکر (دو باور و عقیده) اختلاف می یابد:
1- انسان در رفتار خود اراده ی آزاد و مستقلی ندارد، و در کارهایش فاعل حقیقی نیست؛ بلکه اعمال و رفتارش، به اراده ی غالب و چیره ای - از ماورای وجود او - انجام می یابد.
2- انسان دارای اراده ی آزاد و اختیار است، و در صحنه ی زندگی فردی و سیر جامعه ی انسانی، نقش مؤثری بر عهده دارد.
در بینش نخست، انسان مسئول نیست، و در برابر نابسامانی ها تعهدی ندارد. این نظریه ی جبری مسلکان است - با همه ی اختلاف هایی که در مسلک جبری گری بوده و هست - از جبر گرایان قدیم تا دوره های تفسیر مادی و جبر تاریخ. در تمام این مکاتب، یا مسؤلیت انسان به کلی سلب می شود، یا ضعیف و خدشه دار می گردد و عامل نابسامانی ها - دربست - در بیرون از حوزه ی قدرت و اختیار انسان جستجو می شود. از این رو این نظریه، ضربه ی ویرانگری بر تعهدها و مسئولیتهای انسانی وارد می آورد.
بدین گونه مکاتب جبری، آثار زیان باری داشته است. تاریخ عقاید و اندیشه ها به اثبات رسانده است که اندیشه ی جبر گرایی، از طرف حاکمان ظلم و زور و فساد و شاد خواران تاریخ ترویج شده است، برای پنهان داشتن چهره ی مجرمان اصلی جامعه ی
ص: 9
بشری، و نسبت دادن بیدادگریها و تباهی ها به تقدیر محتوم و اراده ی ماورای طبیعی.
« … مسأله ی آزادی انسان را نیز با سیاست رابطه ای محکم است. زیرا امویان قائل به جبر شدند، و از آن دفاع می کردند تا به مردم ثابت کنند که آنچه در صفین گذشت، و موجب انتقال خلافت به آنها شد، امری بوده است محتوم و آن را خدا خواسته بود و بشر را در آن دستی نبود. و لی مخالفان بنی امیه از آزادی اراده دفاع می کردند … » (1).
آری، از افتخارات مکتب «اهل بیت - ع -» و تعالیم رضوی «ع»، نفی جبر و تثبیت اصل اختیار و آزادی اراده ی انسانی است. و همین اعتقاد خود تکلیف و مسئولیت را بطور مستقیم متوجه انسان می سازد.
حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا - علیه السلام - در بیان «حکمت احکام» و از جمله «زکات» می فرماید: « … لان الله کلف اهل الصحة القیام بشأن اهل الزمانة و البلوی (2) … خداوند توانمندان را مکلف کرده است تا برای (اداره ی) امور بیماران زمینگیر و دیگر مبتلایان قیام کنند … »
در این سخن، اصل تعهد و مسئولیت انسان که فرع بر اختیار و آزادی است با تأکید تثبیت شده است. همچنین در سراسر تعالیم قرآن کریم و آموزشهای نبوی و علوی و جعفری و رضوی و … مبنا و اصل و پایه، آزادی اراده ی انسانی و قدرت اختیار و انتخاب او است و ملاک صحت تکلیف نیز همین است. تعالیم و آموزشهای اسلامی، مبانی و اصول خود را بر این اصل والا و ارزشمند بنا نهاده است و این از افتخارات این مکتب است.
انسان در مکتب اختیار فرزند تکامل یافته و بالغ طبیعت است، - که در حد «امر بین امرین» - به خود واگذاشته شده است، و کارهایش را بدون نیاز به اعمال فشاری و جبری از بیرون، بلکه به دستیاری خرد و نیروی اختیار خود انجام می دهد. اینکه می بینیم هر انسان، خود نوعی است و شیوه ها و روشهای ویژه ای در پیش می گیرد، و هر جامعه ای سیری دارد، این، نتیجه ی آزادی و اختیار انسانی است، و در
ص: 10
پرتو همین اراده ی آزاد و انتخاب مستقل است که هر نوع مسئولیتی متوجه انسان است، و مسئولیتهای اقتصادی نیز داخل در همین مقوله است؛ بلکه باید پذیرفت که مسئولیتهای اقتصادی، از مهمترین مسئولیتها است در حوزه ی عمل آدمی و روابط بشری (1)، که همه ی انسانها در برابر آن مسئول و متعهدند، و هر کس به سهم خویش و به مقدار توانی که دارد (طبق تعبیر کلام امام رضا «ع»)، باید برای رفع نابسامانیهای اقتصادی جامعه ی خویش و کل جامعه ی بشری بکوشد. و همین خط مشی کلی و همین سیاست مالی است که از مجموع تعالیم دین و احادیث پیامبر اکرم «ص» و امامان معصوم «ع» - و از جمله مکتب رضوی - به روشنی به دست می آید. خط اساسی معیارهای اصلی این کتاب نیز بر همین محور دور می زند.
به مسائل دیگری نیز در این مقدمه باید اشاره کنیم.
1- کار در این کتاب، بدین گونه صورت گرفته است: نخست در هر بخش، کلام الهی امام رضا «ع» تشریح شده است. پس از آن، ریشه ها و خاستگاه اصلی کلام آن امام بزرگ، از قرآن کریم بررسی گشته است، زیرا که گفتار و کردار پیامبر و امامان همگی با الهام از کتاب خدا است، و اقوال و افعال و احوال آنان همه بیانگر محتوای واقعی تفکر قرآنی و نشانگر حد و مرزهای دقیق آن است بنابراین در شرح و تفسیر کلام امام، نگرش به قرآن کریم، سرچشمه های اصلی و محورهای واقعی آن را روشن می سازد. بدین منظور چنین بررسی انجام گرفته است.
2- برای تبیین نظرگاههای ویژه ی حضرت امام رضا «ع»، به احادیث پیامبر اکرم «ص» و امامان «ع» نیز رجوع شده است، زیرا که مجموعه ی سخنان پیامبر و امامان فرهنگ واحد و مکتب یگانه ای را عرضه می کند، که هر کلام و سخن (گر چه در فاصله ی زمانی مختلف و شرایط و اوضاع اجتماعی - سیاسی گوناگون گفته شده باشد)، بیانگر یک جریان تعلیماتی و پرورشی منسجم و به هم پیوسته ای است که تفکیک بخشهای آن، یا دوره ای از دوره ی دیگر، ناممکن است، و این تفکیک به چهارچوب ها و خطوط اصلی تفکر اسلام ناب محمدی و تعالیم علوی و رضوی زیان می رساند.
ص: 11
یگانگی در تعالیم نبوی و علوی، و نبوی و رضوی به این جهت است که پیامبر اکرم «ص»، از مکتب وحی و قرآن آموخته است، و امام علی «ع» و دیگر امامان «ع» از مکتب پیامبر «ص» آری و همه از پیامبر و قرآن الهام گرفتند، و دانای حقیقی رموز و اسرار احکام و علل احکام قرآن آنانند، و گفتار و آموزشهای آنان همه در یک جهت و یک مسیر است و برای تفسیر و تبیین اصول و فروع یک مکتب. بنابراین، چنان که قید و تخصیص در سخن امامی می تواند اطلاق و عموم سخن امام دیگر را تقیید کند یا تخصیص دهد، همچنین می تواند کلمات هر یک از امامان، در دوران بیش از 200 سال، شارح و بیانگر حد و مرز و چهارچوب و عمق و کلیت کلام امام دیگر باشد.
اصل یاد شده در مبانی فرهنگ ما تردید پذیر نیست. این است که در این کتاب برای تفسیر و تحلیل کلام امام رضا «ع»، از کلمات پیامبر اکرم «ص» - که واسطه ی وحی و استاد اول این مکتب است - و کلمات امامان معصوم «ع» دیگر بهره گرفته شده است.
امام باقر «ع» می فرماید: «نحدثکم بأحادیث نکنزها عن رسول الله «ص» (1) برای شما سخنانی می گوییم که از پیامبر خدا اندوخته (و آموخته) ایم».
3- معیار سومی نیز در این کتاب به کار رفته است، و آن نگرش مجموعی و در رابطه با هم، به کلمات و تعالیم و احادیث امام رضا «ع» است. برای کشف یک حکم و دستیابی به یک اصل، به دیگر تعالیم و گفتار امام رضا «ع» نیز رجوع شده است. بنابراین به احادیث و تعالیم اقتصادی حضرت امام رضا «ع»، به شکلی جدا و تقطیع شده از احادیث و تعالیم اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، و حتی احادیث توحیدی و اعتقادی نگریسته نشده است. همچنین در آیات قرآن و احادیث پیامبر اکرم «ص» و امامان «ع» نیز نگرشی مجموعی و بررسی همه جانبه صورت گرفته است. گفتیم که تعالیم رضوی بیانگر دین خدا است. و دین خدا مجموعه ی و احد و یک «دستگاه شناختی و اعتقادی و عملی» به هم پیوسته و مرتبط و منسجم است، و همگی عقاید و
ص: 12
احکام آن با هم پیوندی گسست ناپذیر دارد: توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد، احکام، اخلاق، سیاست، اقتصاد، دفاع و … همه و همه بیانگر خط و راه یگانه ای است که نگرش تجزیه شده و جداگانه به احکام آن، نه آئین خدا را روشن می سازد و نه اصل مکتب و نظام اعتقادی و عملی آن را مشخص می کند. آنچه یاد شد، یعنی نگرش به مجموعه ی اعتقادات و اخلاق و احکام دین به صورت مجموعه ای واحد، اصلی بسیار مهم است، بلکه رعایت آن در همه جا و همواره واجب است. و در این کتاب، معیار اصلی در شرح و تفسیر کلام امام رضا «ع» همین بوده است.
4- توجه به اصل دیگری نیز در تفسیر و تبیین مکتب رضوی منظور بوده است، و آن، اهداف اصلی و اساسی آن امام بزرگ انسانیت است در نشر دین خدا و ساختن انسان پوینده ی راه خدا و جامعه ی مورد رضای خدا. از هدفهای اصلی امام رضا «ع» - و همه ی امامان و پیامبران در طول تاریخ - برقراری عدالت اجتماعی و ستیز و مبارزه با ظلم و بیدادگری در روابط اجتماعی و اقتصادی است (أوفوا الکیل و المیزان - و لا تبخسوا الناس أشیاءهم). بنابراین، هر تعلیم و اصل و سخن و عمل و فتوا و موضعگیری و اقدامی که در این جهت و راستا قرار گیرد، رضوی و علوی و محمدی و الهی است، و هر کلام و عمل و نگرش و بینش و … که در جهت ضد این آرمان بزرگ الهی و مردمی باشد، مأمونی و سفیانی و شیطانی است. پس آن دسته از تفسیرها و توجیه های تعالیم دین و گفتار رهبران معصوم، که با روح تعالیم و اهداف اصلی و اساسی آنان - در ساختن جامعه ی قرآنی و انسان قرآنی- ناسازگار است، از آئین خدای نیست و شیطانی و طاغوتی است (1)، که به نام دین خدا و آئین اسلام و امامان عرضه می شود (2).
ص: 13
5- توجه به ماهیت زمان و دگرگونیهای اصولیی که در آن پدید گشته، و واقعیات زندگی امروز، و احوال انسان نو، و تحول حوادث در حیات جدید بشری نیز، محوری اصلی در این بررسی قرار دارد. بدون توجه به مسائل زمان و مکان و شرایط و اوضاع و احوال جدید، کشف درست اندیشه های والای هر یک از امامان، ناممکن است (1)، زیرا در هر دوره و زمانی، بسیاری از احکام و موضوعات دگرگون می شود، و موضوعهای جدید و تازه ای پدید می گردد. گفتار امامان «ع» برای زمانی ویژه یا محدود نیست، بلکه برای همه ی زمانها و دوره ها و همه ی حکم ها و موضوعها است. از این رو، جستجوگر راستین، در تعالیم الهی امام رضا «ع»، به ضرورت باید پیوند آن تعالیم را با زمانها و مکانها در نظر داشته باشد، و به تحولات زمانی و دگرگونی اوضاع و احوال انسانی نیک بنگرد، و رابطه های ظریف و دقیق را درست کشف کند، تا در این بررسی توفیقی - اگر چه اندک - نصیبش گردد؛ بویژه که بسیاری از مسائلی که بظاهر در زمانهای گذشته هم بوده است، امروز با همه ی همانندی صوری و اسمی، از نظر محتوا و حقیقت، بکلی تحول یافته و دگرگون گشته است. انسانها، جامعه ها، نیازها، مالکیت ها، بازرگانی ها، کار فرمایی ها و کارگری ها، مبادلات، پول، صنعت و … همه با گذشته تفاوتهایی اصولی یافته است، به گونه ای که با دقت در معنا و مفهوم این واژه ها، در گذشته و اکنون، پی می بریم که بسیاری از این مسائل در امروز، از «مسائل مستحدثه» و نو پیدا به شمار می آید، که به کشف حکم جدید از اصول کلی تعالیم دینی نیاز دارد.
ص: 14
6- بررسی مکتب رضوی، باید بدون کوچکترین انحراف یا التقاط انجام شود. هر گونه تأثیر پذیری از جریانهای گوناگون فکری، موجب کجروی در کشف حقایق این مکتب است. چنان که در اصول دین و مسائل والای توحید و معاد و وحی و نبوت نیز دخالت هر فلسفه و عقیده و فکری، انسان را از فراگیری خالص حقایق وحی و روح قرآنی آن مسائل و معارف دور می سازد.
متن کلام و نفس گفتار امام رضا «ع»، و دیگر آموزگاران معصوم «ع»، و ضوابط نهفته در آن، باید معیار و محو بررسی و کاوش قرار گیرد. اگر به این اصل توجه شود، همین خود کافی است و دیگر نیاز به چیز دیگری نیست. پس باید از تأویل و توجیه و تطبیق با هر نظر و اندیشه و فلسفه ای پرهیز شود. این اصل مهم در مسائل سیاسی، اجتماعی، تربیتی و اقتصادی نیز لازم الرعایة است، یعنی باید از هرگونه نگرش تأویلی و التقاطی به آیات قرآنی و احادیث، و از جمله، به گفتار امام رضا «ع» کاملا دوری شود.
التقاط یا تطبیق در مواردی که همانندیی اندک میان دو اندیشه و تعلیم وجود دارد، زمینه های دستیابی به اصل و حقیقت مکتب امامان «ع» را بکلی از میان می برد و ذهن را از خالص یابی بازمی دارد، و انحراف های اصولی پدید می آورد، که گهگاه اصل و بنیان فرهنگ آنان را واژگون می سازد (1).
باید به هر اندیشه و مکتبی دقیق و خالص نگریست، و با معیارهای خود آن مکتب، حقیقت آن را کشف کرد، و اصول و فروع آن را استخراج نمود.
ص: 15
7- در حل موضوعات نو پیدای جامعه و استنباط احکام و مسائل جدید، برخی چنین می پندارند که هر گرهی را باید با توسل به «عناوین ثانویه». یا رجوع به «ولایت فقیه» گشود. در این شیوه، اشکالی اساسی وجود دارد، و آن ظهور این تصور است که اسلام در اصل و در جهت گیریهای کلی که در «احکام اولیه» داشته به مسائل آینده اجتماعات بشری توجه نکرده است، و تحول اجتماعات و انسانها و دگرگونی نیازها و زندگیها را در نظر نگرفته است؟ و روشن است که چنین نیست. بنابراین، تصور درست آن است که گفته شود: اسلام در طرح مسائل اولیه و برنامه های اصولی و کلی که ارائه کرده است، راه حل اکثریت قاطع موضوعات نو پیدا و جدید را مشخص ساخته است. اسلام سیاست اقتصادی عادلانه ای عرضه کرده، که در چهارچوب آن، سیر اقتصاد و گردش ثروت، و نظام تولید و توزیع و مصرف، روشن است، و با حاکمیت این اقتصاد (اقتصاد قرآنی) جریان مال و امکانات با همه ی اختلاف در موضوعات و شیوه ها و ابزارها، جامعه را به رفاه و آسایش و برخورداری از نعمتهای الهی و کار و کالای لازم و زندگی بسامان می رساند، و کمبودها و نارسایی ها را از زندگی فرد و اجتماع می زداید. موارد بسیار اندکی پیش می آید که به «عناوین ثانویه» و اعمال نظر «ولایت فقیه» نیاز پیدا شود. و کشف این موضوع بدون داشتن شناخت عمیق از مسائل زمان و مکان و موضوعات جدید امکان ندارد. استنباط کننده باید - چنان که از کلیات احکام شناخت دارد - موضوعات و مصادیق جدید را نیز نیک شناسد، تا به استنباط احکام آنها موفق گردد. و حکم موضوعی را بر موضوعی دیگر تحمیل نکند، شناخت زمان و مکان و شرایط و احوال و موضوعات و تطبیق اصول کلی اسلامی بر موارد جدید، کار فقیهان است (فقیهان آگاه)، و پیاده کردن احکام و تطبیق فروع بر اصول و ضمانت اجرای احکام، بر عهده ی «ولی فقیه» نهاده شده است، چنانکه در تعالیم رسیده است.
8- قرآن و پیامبر «ص» و امامان معصوم «ع» - چنان که در اصل پیشین یاد شد - راه حل هایی کلی و خط مشی ها و جهت گیریهای اصولی ارائه داده اند، و جریان کلی سیر مال و گردش کالا و بهره برداری از منابع طبیعی و شرایط و امکانات را، بطور عادلانه میان انسانها، تبیین و ترسیم کرده اند، بگونه ای که تأویل و توجیه پذیر نیست، و برای
ص: 16
صاحب نظران ژرف بین و آشنا با کلیات احکام در ارتباط با مسائل نو پیدای زمان، نقطه ی ابهام و تردیدی باقی نمی گذارد. در این کتاب، این گونه اصول و مبانی و خط مشی های کلی، بر اساس آیات و احادیث فراوان آمده است (1).
قلمرو کار و مسئولیت قانون گذاران و مدیران و برنامه ریزان اجتماعی، نخست شناخت اصول و مبانی است، سپس حرکت در راستای آن جهت گیریها و خط مشی ها. و این کار در طول تاریخ بر عهده ی تجربه و علم و پیشرفت اجتماعات انسانی نهاده شده است، تا مصادیق و افراد و راههای نزدیکتر و مناسبتری برای پیاده کردن یک حکم یا اصل را بیابند و عرضه کنند.
برای مثال: اگر بنا بر اصول، استفاده از نان و گوشت و ویتامین ها برای همگان ضروری تشخیص داده شد، باید نگریست که نان و پروتئین و انواع ویتامینهای لازم، از چه راه و با چه شیوه و متد علمی و تجربی به دست می آید؛ و با چه شیوه ای می توان آنها را توزیع کرد، تا به همگان برسد. اینها بر عهده ی خود اجتماعات و افراد و علم و تجربه و مدیریت ها و نظامها و برنامه ریزی های درست است، که ممکن است در هر دوره و زمان و مکانی، معیارها و شیوه ها و فن و تکنیک آن دگرگون شود، و در اثر پیشرفت علم و تجربه راهها و روشهای بهتری برای دستیابی به موارد لازم و آماده سازی آنها کشف گردد. و این کار به تجربه مربوط است (2).
امام صادق (ع): … و کذلک اعطی علم ما فیه صلاح دنیاه کالزراعة و الغراس، و استخراج الأرضین و … و استنباط المیاه، و معرفة العقاقیر … و المعادن التی یستخرج منها انواع الجواهر … و التصرف فی الصناعات، و وجوه المتاجر و المکاسب … فاعطی علم ما یصلح به دینه و دنیاه و … (3) و بدینسان آدمی از دانش هایی بهره مند شد که زندگی دنیای او را سامان بخشد، چون: کشاورزی، درختکاری،
ص: 17
استخراج (منابع از) زمین … کشف آبهای زیرزمینی، شناخت داروها … و معادن انواع سنگهای قیمتی، و شیوه های صنعت و فن، و راههای مبادله و داد و ستد … پس (به ابزار) شناخت چیزهایی که به صلاح دنیا و دین انسان است مجهز شده است …
پس چنان که نان و گوشت و …، در صورت تهیه شدن با کشاورزی و دامداری های قدیمی، و آبیاری دستی و ابزار ابتدایی و آتش و چوب و سنگ و گرمی خورشید و … مشمول حکم و قانون «ضرورت نان و گوشت برای همگان» بود، همین نان و گوشت و …، در صورت تهیه شدن با کشاورزی های صد درصد ماشینی و آبیاری مصنوعی و قطره ای و کود های شیمیایی و تهیه و توزیع ماشینی و محاسبات کامپیوتری و نیز مشمول ضرورت یاد شده خواهد بود از این رو است که در تعالیم رضوی و در مجموعه ی آموزشهای قرآن و اسلام، طرحها و راه حل هایی کلی، برای جهت بخشیدن به حرکت اقتصادی انسان در اجتماعات مدرن و صنعتی امروز نیز هست، همان سان که برای جامعه های گذشته بوده است و کلام امام بزرگ، حضرت ابوالحسن الرضا «ع» راهگشا و هدایتگر انسان امروز و انسانهای آینده نیز هست. و در این میان، هر نارسایی و ابهامی که پدید آید از کوتاهی دید و درک و فکر ماست و برخاسته از تصور محدود و ناقص و یا برداشت غلط و نادرستی است که ما از آن تعالیم داریم، وگرنه این فرهنگ غنی و بی همتا، به ذات خود، ندارد عیبی …
9- روزهای نگارش این صفحات تقریبا مقرون بود، با رنگ باختگی یکی از مکاتب بشری، که از پایگاهی ایدئولوژیکی به ادیان و به اسلام می تاخت، و مدعی گسترش عدالت اجتماعی و دفاع از محرومان، کارگران و … بود. این رنگ باختگی و تزلزل، مسائلی را روشن ساخت و مسئولیت هایی را نیز برای مسلمانان راستین پدید آورد. اکنون، در بند نهم از این پیشگفتار، با استمداد از امداد ولایتی حضرت امام رضا «ع»، به برخی از این پیآمد ها اشاره می کنیم:
آ - هر گونه انکار واقعیات حیات بشری، و گرایشهای روحی افراد و اجتماعات، و نادیده گرفتن فطرت و اصول برخاسته از سرشت و طبیعت انسانی، راهی جز این در پیش نخواهد داشت. بی تردید همه ی مکتب ها و قانون هایی که ضد فطرت خدایی و سنتهای الهی و سرشت انسانی حرکت کنند، به چنین سرانجام ناهنجار و فنا پذیری
ص: 18
کشیده خواهند شد.
ب - در این تحول، این وعده ی قرآنی نیز تحقق یافت که: همواره جریان حرکت تاریخ و نیروهای محرک آن، بر پایه ی درگیری میان حق و باطل و عدل و ظلم است، که به صورت جدال بزرگ میان داعیان بحق و رهبران زر و زور، و سرانجام میان پیامبران و ملأ و مترفان و مستکبران تجلی می کند؛ این است، نه آن که بلوک شرق می گفت و دوره های تاریخ را ترسیم و تقسیم می کرد و نیروی محرک تاریخ را می شناساند.
در تاریخ در یک سو پیامبران و مدافعان حقوق محرومان بشری هستند، و در سوی دیگر، مترفان، شاد خواران، مرفهان بی درد و سرمایه داران و مسرفان. و اکنون نیز کشورهای جهان، و جامعه ی انسانی و تاریخ، در همین دو سوی در حرکتند. قدرتهای بزرگ و وابستگان شان شتابزده به سوی تکنیک و فن و قدرت برتر به پیش می روند، تا به اقتصاد پیشرفته تری دست یابند و کالای بیشتری تولید کنند و بازارهای جهان را بیش از پیش قبضه کنند. و مواد خام کشورهای محروم را نیز در انحصار خود درآورند.
در سوی دیگر، انسانهای محروم و کشورهای عقب نگه داشته شده و مستضعفانند، که در زیر چکمه ی قدرتهای بزرگ اقتصادی جان می دهند، و اغلب به حداقلی از نیازهای زندگی نیز دست نمی یابند.
بنابراین، در آینده، رقابتها و تضادها در جهان، بر سر منافع و سلطه ی اقتصادی است، و جهان دیگر دارای دو بلوک (بلوک سرمایه داری - امپریالیسم - و بلوک اشتراکی - سوسیالیسم) نیست، که یک بلوک مدعی پایگاه ایدئولوژیکی باشد و بلوک دیگر بر قدرت سرمایه تکیه کند؛ بلکه قدرتهای جهانی یک رویه و یک سویه شدند، و همگان در اندیشه ی دستیابی به قدرت و سلطه ی اقتصادیند، و به تعبیر قرآن کریم «مترفان و مسرفان و مستکبران» اند. و اینان همواره به بیداد و ستم و حق کشی دست می یازند، و توده های نجیب و بی پناه انسانی را به استضعاف می کشند، و با مدافعان حقوق انسانها نیز به ستیز برمی خیزند، و هر سخن حقی را که در دفاع از مستضعفان گفته شود انکار می کنند، و آن را زیر انواع تبلیغات می پوشانند و این همان فرموده ی خداوند است: «و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها: انا بما ارسلتم به
ص: 19
کافرون (1) به هیچ شهری انذار گری نفرستادیم، مگر اینکه شاد خواران آن شهر گفتند که ما رسالت شما را باور نداریم». «صدق الله العلی العظیم).
تاریخ چنین بوده است و چنین خواهد بود، یعنی همواره و همیشه و بدون استثنا (چون بیان قرآن به صورت نفی و استثنا است که «حصر» را می رساند)، مترفان، شاد خواران و سرمایه داران و مال اندوزان، مانع راه بشریت و دشمن مدافعان حقوق محرومان - یعنی پیامبران - بوده اند، و در برابر داعیان به حق و رسولان الهی که آنان را به حفظ حرمت حقوق انسانها و ترک تجاوز و ستم دعوت می کردند و از «بخس اشیاء ناس (2) کم بها دادن به کار و کالای مردم» (یعنی استثمار)، منع می نمودند، و به ستیز و نبرد و رویارویی و جنگ و خونریزی برمی خاستند (و کأین من نبی قاتل معه ربیون کثیر).
ج - حال، با این تحول های شگفت انگیز بار رسالت حوزه های اسلامی سنگین تر می شود، زیرا که اسلام به عنوان تنها پایگاه عقیدتی و مرامیی بر جای می ماند، که در برابر یورش قدرتهای سلطه طلب اقتصادی قد برافراشته است. و این اسلام، نیاز به تفسیر و تبیین درست دارد.
باید توجه داشت که مشکل بشریت، خود بشریت است، یعنی انسانهای آزمند و آزمندی های طبقات اندک انسانی و فزون خواهی های آنان، همینهاست که تضادها، درگیریها، جنگها، بلوک بندیها، محرومیتها و نابسامانی ها را پدید آورده است و پدید می آورد، چنانکه قرآن کریم گفته است: (کلا، ان الانسان لیطغی ان راه استغنی (3) حقا که آدمی سرکشی و نافرمانی می کند. هر گاه که خویشتن را بی نیاز ببیند».
پس در این برهه از تاریخ حساس انسان، که پوچی و پوکی ایدئولوژیهای ساخته ی بشری روشن گشت، و همه ی پشتوانه های خیالی آنها درهم ریخت، این وظیفه بزرگ بروز می کند: عرضه ایدئولوژی درستی که به راستی به سوی ایجاد «عدالت اقتصادی و
ص: 20
معیشتی» حرکت کند، و کفه ی ترازوی امکانات معیشتی و رفاهی و کار و کالا و سرمایه ها را به نفع محرومان و مستضعفان سنگین سازد، و اسراف کاریها، استثمارگری ها و ستم های اقتصادی و سیاسی را از میان ببرد و قدرت مالی و طاغوت اقتصادی را ریشه کن کند. این چنین مکتبی می تواند خلأ عظیم جامعه های بشری بویژه جهان مستضعفان را پر کند. ایدئولوژی و مکتبی که واقعیات حیات انسانی و قوانین عقل و فطرت را منکر نشود، و آزادیهای انسانی انسان را نادیده نگیرد، و خواسته های اصلی فطرت را منظور دارد، و با ایمان بشریت بازی نکند. از این رو است که اسلام شناسان واقعی اکنون باید با عرضه ی درست مبانی اسلامی، بویژه «بخشهای اقتصادی و عدالت اجتماعی»، بشریت را از بن بست درآورند، و اسلام را بدان گونه که هست معرفی کنند، و آیینی را عرضه دارند که تار و پود قوانین و احکامش جانبدار محرومان است و برپا دارنده ی قسط و عدل. و برای همین منظور بزرگ، در اصل و فرع، و تا کوچکترین احکام خود، در تضاد با مترفان و مسرفان و مستکبران و متکاثران است، چه سیاسی و چه اقتصادی (1).
اکنون و در این دوره، و با این مسئولیت عظیم که متوجه همه ی حوزه های اسلامی و اسلام شناسی است. دردناک اینست که این دین و آئین (دین عدل و آیین قسط)، نادرست تفسیر شود، و بسته ذهنی و بی خبری از مسائل زمان و کج فهمی، در سر راه شناخت و عرضه ی درست اسلام مانع ایجاد کند، و دین حامی مستضعفان، سنگر مترفان و تکاثر طلبان معرفی گردد. و در این صورت است که رهبران دین خدا را خشمگین کرده ایم.
امام صادق «ع» می فرماید: «والله ما الناصب لنا حربا بأشد علینا مؤونة من
ص: 21
الناطق علینا بما نکره. (1) به خدا سوگند آن کس که در برابر ما به جنگ برخاسته است، بر ما دشوارتر از کسی نیست که درباره ی (مکتب و تعالیم ما) سخنی بگوید که مورد رضای ما (و از مکتب ما) نیست».
امام رضا «ع» می فرماید: رحم الله عبدا احیی امرنا. فقلت له: و کیف یحیی امرکم؟ قال: یتعلم علومنا و یعلمها الناس. فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لا تبعونا. (2) خدا بیامرزد کسی را که امر ما را زنده کند. گفتم: چگونه امر شما را زنده می کند؟ فرمود: علوم ما را می آموزد و به مردمان تعلیم می دهد. همانا اگر مردم تعالیم زیبای ما را دریابند از ما پیروی کنند (نه از غیر ما)،» یعنی به راه درست و «صراط مستقیم» درمی آیند، و به سعادت هر دو جهان می رسند.
و همین است که امام عصر حضرت حجة بن الحسن المهدی «ع» نیز موضوع پشت کردن به عدالت و توجه به مال و تکاثر را مانع از رسیدن مردم به حضور ایشان و طلوع آن نیر اعظم خوانده است. در پاسخ به سخنان علی بن مهزیار اهوازی می فرماید: « … ولکنکم کثرتم الاموال، و تحیرتم علی ضعفاء المؤمنین … (3) این شمایید که به سرمایه داری و انباشتن اموال روی آورده اید، و مستضعفان را (به دلیل فقر و پریشانی) از راه بدر کردید».
و تردیدی در این نیست که مقصود از «محاسن کلام» در سخن امام رضا «ع» همان تعالیم زیبا و نجات بخش و زندگی ساز امامان است، و محتوای عمیق و اصولی آنها، که راهگشا و چاره ساز انسان نابسامان امروز است.
و در پرتو چنین شناخت و عرضه ی درست است که آگاهان و نسلهای نو از هر گونه یاس و بدبینی و سرخوردگی می رهند، و احساس خلأ نمی کنند، و در دین و مکتب خوش ضعف و سستی در پاسخ به مسائل زمان نمی یابند.
در برابر این مسئولیت بزرگ، هر گونه کوتاهی رخ دهد، خیانتی بزرگ و جبران ناپذیر است، که در آینده های بسیار دور نیز جبران نخواهد شد.
ص: 22
امام رضا «ع» می فرماید: «رحم الله عبدا حببنا الی الناس و لم یبغضنا الیهم و ایم الله لو یرؤون محاسن کلامنا لکانوا اعزو لما استطاع احد ان یتعلق علیهم بشیی (1) خدای بیامرزد کسی را که ما را در نظر مردمان محبوب سازد نه مبغوض. به خدا سوگند اگر تعالیم و سخنان نیکوی ما را به مردمان بگویند، خود نیز به عزت دست می یابند و هیچ کس نمی تواند کوچکترین خرده ای بر آنان بگیرد».
آیا این چنین نیست که باید نسل و زمان را به حب راستین آل محمد «ع» دعوت کرد؟ حب راستین، در پرتو عرضه ی درست فرهنگ آنان صورت می پذیرد. و هر گونه دوری و اعراض و بی توجهی و ناباوری و مخالفت با آموزشهای اسلام و تعالیم محمدی و علوی و جعفری و رضوی و … در سایه ی برداشت نادرست و تبیین غلط و دور از زمان پدید می آید. اگر به راستی معارف اسلام و مکتب رضوی بدان سان که هست شناسانده شود، و در عینیت و عمل اجرا گردد، سربلندی جامعه ی قرآنی و عزت و کرامت انسانی را تأمین می کند و مردمان را، در قلمرو اندیشه و عمل، به هدایت و نور و کامیابی و سعادت می رساند، تا خویش را از هر مرام و مسلک و مکتبی بی نیاز ببینند، و دوستدار رهبران راستین گردند، و رو به سوی مدعیان دروغین و سراب های آب نما ننهند.
د - برخی از ساده اندیشان چنین می پندارند که دیگر بر سر راه جوانان ما مانعی نیست، و خطری ایشان را تهدید نمی کند، زیرا که ایدئولوژی چپ با شکست روبرو گردید و …
در این باره باید گفت: اگر چه واقعیات زمان و قوانین فعال فطرت و … مبنای این مکتب را درهم ریخت، و شیرازه ی نظامهای آن را از هم گسیخت؛ لیکن حس عدالت خواهی و ظلم ستیزی هیچگاه از میان نخواهد رفت، و عطش انسانها به عدالت و تساوی حقوق، و استفاده ی معقول و عادلانه از مواهب طبیعی، و امکانات اجتماعی، و نفی و طرد تبعیض های ناروا، همواره وجود خواهد داشت، بلکه روز افزون خواهد گشت. از این رو عرضه ی اسلام ناب محمدی، و عدل علوی و آیین جعفری، و تعالیم رضوی، ضرورتی بدل ناپذیر دارد، تا راهگشا و منجی انسانها و جامعه ها گردد، و خلأ عظیم را پر کند. این است که هر گونه کوتاهی در این عرضه و تبیین، یا برداشت
ص: 23
نادرست و ارتجاعی، ظلمی است بزرگ به این فرهنگ بی همتای الهی و میراث غنی بشری، که خود زمینه ی همه گونه انحراف و بریدگی را در میان نسلها پدید می آورد، و هر گونه گرایش نادرست و ضد دینی را موجب خواهد گشت.
در پایان این سرآغاز، تذکر این نکته نیز ضروری است:
این کتاب برگرفته ای است از کتاب «الحیاة» (جلدهای 3 تا 6)، که مسائل مالی و سیاست اقتصادی اسلام در آن چهار جلد بررسی شده است. پس از گردآوری و تنظیم نهایی مسائل اقتصادی در آن کتاب، بررسی مجموعه ی گفتار امام رضا «ع» تقریبا به همان شیوه ها و معیارها، و تفسیر و تبیین ها انجام گرفت، و به صورت کتاب حاضر عرضه گشت (1) بنابراین می توان این کتاب را شرح و تفسیری برای پاره ای از مسائل مطرح شده در «الحیاة» دانست (2)؛ چنان که بیانگر سیاست اقتصادی و بسیاری از مسائل مالیی است که در تعالیم و احادیث گوناگون امام بزرگ انسان، حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا - علیه السلام - آمده است.
اکنون امید است که این قلم نارسا، در شناختن و شناساندن این بخش از گفتار الهی امام رضا «ع»، و نشر تعالیم حیاتبخش، و «محاسن کلام» آن امام بزرگ، اندکی روشن یافته باشد، و دیدگاههای ویژه مسائل مالی در احادیث آن پیشوای الهی را اندکی روشن کرده باشد؛ و این اثر در زمینه ی یاد شده و برای این گونه بررسیها سودمند افتد، و رضایت خداوند متعال و شفاعت آن امام بزرگ و مهربان، و خشنودی خلق را موجب گردد؛ ان شاء الله.
مشهد مقدس
14 / 5 / 1369
12 محرم 1411
ص: 24
ص: 25
امام رضا «ع»:
- … اذ کان (الله تعالی) المالک للنفوس و الأموال و سائر الأشیاء، الملک الحقیقی و کان ما فی أیدی الناس عواری … (1).
- … خداوند مالک حقیقی مردمان و دیگر چیزهاست، و آنچه در دست مردم است، عاریت است …
مالکیت، در طول تاریخ، از سرچشمه های اصلی فساد، بیدادگری، درگیری و تضادهای اجتماعی بوده است؛ زیرا که انسان، کانون نیاز و احتیاج است. و نیازها با کالاها و اموال برآورده می شود. و در اختیار داشتن و مالکیت مال و کالا، آسایش و آرامش انسان را تأمین می کند. طبقاتی که به داشتن های فراوانی دست بیابند، می توانند نیازهای خود را به صورت کامل برطرف سازند، و در برابر احتیاجات احتمالی آینده تأمینی بسنده داشته باشند. بدینسان، نقش اساسی مال و مالکیت در زندگی انسان آشکار می گردد.
به دنبال پیوند ناگسستنی وضع نیازمندیها با مالکیت، حس فزون طلبی انسان رخ می نماید و چون آدمیان تنها به نیازهای کنونی نمی نگرند، بلکه آینده را
ص: 26
نیز در نظر می گیرند، و در پی امور و امکاناتی می روند که در آینده نیز از نگرانی و تشویش آسوده باشند، از این رو به ذخیره سازی و انباشتن ثروت و گردآوری کالاها و مواد و اموال می پردازند، و برای داشتن های زیاد و گسترش قلمرو مالکیت به کوشش برمی خیزند. و هر راهی را برای رسیدن به این مقصود می پیمایند، و از هر گونه مانع و محدودیتی سرباز می زنند. و عوامل و زمینه هایی را می جویند که دستیابی به داشتن بیشتر و افزون تر را ممکن سازد.
آدمی، در طول تجربه های زندگی دریافته است که دستیابی به اموال و کالاهای انباشته و فراوان، به سه قدرت نیاز دارد:
1- قدرت تهیه ی مواد و تولید کالا، این مقصود با نیروی کار و تلاش در طبیعت حاصل می شود. برای دستیابی به این قدرت، به استخدام نیروی کار می پردازد و دامنه ی تلاش را گسترش می دهد، تا مواد بیشتری استخراج شود و کشاورزی بیشتری صورت گیرد، و صنعت گسترده تری پدید آید، و کالای بیشتری تولید شود، و در اختیار او قرار گیرد.
2- قدرت اجتماعی. برای به دست آوردن این قدرت، باید شرایط و مقرراتی را بنیان نهد و نظامی را پی افکند، که راه دستیابی به اموال و کالاهای بیشتری را برای او هموار سازد.
3- قدرت فرهنگی و فکری. این قدرت برای آن است که بتواند در پرتو آن، اندیشه و اراده ی انسانها را به گونه ای بسازد و شکل بدهد که مالکیت های نامحدود و مرز ناشناس و برخورداری های بی حساب، در نظر آنان قانونی و بر حق و درست نموده شود، و در برابر توانگران و برخورداران چون و چرایی در کار نباشد.
در ارتباط با این عوامل و زمینه ها، و در پی این انگیزه ها است که اموال و زمینها و کالاهای فراوان نزد گروههایی انباشته می شود، و مالکیت های بزرگ و ثروت اندوزان تکاثر گرا، پدید می آیند (و به تعبیر قرآنی، اموال، به صورت «دولة بین الأغنیاء» درمی آید).
ص: 27
درست از همین نقطه نیز، نداشتن ها و محرومیت ها، پدیدار می گردد، و گروهها گروه را دچار کمبود یا نبود کالا و مواد لازم زندگی می سازد؛ زیرا که ویژه ساختن کالاها مواد - با توجه به محدودیت کار و طبیعت - خود عامل محروم شدن اکثریت است، و زیاده روی در مصرف و کاموری بیش از حد گروهی موجب ناکامی های فراوان دیگران می گردد، و از شاد خواری اندکی، گرسنگی بسیاری زاده می شود، و نیازهایی انبوه نا برآورده بر زمین می ماند (أغنیاؤهم یسرقون زاد الفقراء) (1).
از این رو، ریشه ی فتنه ها و مشکلات و بی عدالتی و نابسامانی و نیازمندی در زندگی انسان، از مالکیت برمی خیزد؛ مالکیتی که مرز و حد و قانون و شرع نشناسد، و با احساس فزونخواهی و برتری جویی و قدرت طلبی انسان آمیخته گردد، و بخشهای عظیمی از مواد و ثروت جامعه را از راههای نامشروع، ویژه ی خویش سازد. درست اندیشیدند کسانی که گفتند: انسان باید از پرستش بت «درهم و دینار (سیم و زر)» نیز بپرهیزد، و از قید اسارت مالی آزاد گردد، و احساس فزونخواهی و آزمندی و حرص و زیاده طلبی و لجام گسیختگی نفسانی او مهار شود، و از بند داشتن های افراطی و نداشتن های تفریطی نجات یابد، تا انسانیت او بشکفد و استعدادهایش به فعلیت درآید.
اصل مالکیت - به عنوان یک قانون پایدار برای حفظ جامعه و انسان - ضرورت دارد و اصلی انکار ناپذیر است، به گونه ای که تعلق و بستگی برخی از اشیاء به انسان، طبیعی و بر پایه ی اصلی فطری است، لیکن همین اصل، اگر در چهارچوب شرع و قانون محدود نگردد، و با میزان عدالت مشخص نشود، سرچشمه ی بدبختی ها، نابسامانی ها، ناآرامی ها و ویرانگری های فراوان می گردد، و بسیاری از انسانها را از حق فطری خویش محروم می سازد، بدان پایه که در اثر بی بند و
ص: 28
باری در حدود و شرایط مالکیت، اصل آن نیز دچار تردید می شود، و کار تا بدان جا بالا می گیرد که زمینه های انکار «اصل مالکیت» فراهم می شود، و سرانجام به نفی آن می انجامد.
در یک ایدئولوژی، نخست باید حد و مرز این کانون بیشترین مشکلات اجتماعی و فردی تبیین شود، و شرایط آن مشخص گردد، تا زمینه ی نابسامانی ها و بیدادگریها از میان برود.
اکنون به بررسی این موضوع، از دیدگاه حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا «ع» می پردازیم:
در اندیشه ی الهی امام رضا «ع»، مالکیت حقیقی ویژه ی خداوند است و مردمان در داشتن ها اصالت ندارند و مالک حقیقی نیستند؛ بلکه آنچه را در دست دارند و به ظاهر مالک آن هستند، به عنوان عاریت به آنان داده شده است تا برای گذران زندگی از آنها - به صورت مشروع - بهره ببرند، چنانکه در کلام بلند پایه ی آن امام بزرگ در آغاز فصل دیدیم.
اموال، از این جهت، «مال الله» است که همه چیز از آن خداست و از اراده ی او بوجود می آید و هستی می پذیرد؛ و کار و عمل الهی، پدید آورنده ی همه ی چیزهایی است که در اختیار انسان قرار می گیرد، و مورد بهره برداری او واقع می شود.
خداوند، کار و عمل خود را در مراحل مختلف پیدایش محصولی که انسان از آن استفاده می کند به او می نمایاند، تا انسان اندازه و حدود ناچیز نقش وجود و قدرت عاریتی خویش را بداند، و حقارت و فرعی بودن کار خود را - در برابر عظمت کار خدا و مأموران خدا و اصلی بودن آن کار - بخوبی بشناسد، و به ناچیز بودن فعالیت و تلاش خود به وضوح پی ببرد.
قرآن کریم می گوید:
- فلینظر الانسان الی طعامه، انا صببنا الماء صبا. ثم شققنا الأرض
ص: 29
شقا. فأنبتنا فیها حبا و عنبا و قضبا. و زیتونا و نخلا. و حدائق غلبا. و فاکهة و أبا. متاعا لکم و لأنعامکم (1).
- انسان باید به خوراک خویش بنگرد: ما آب را آنچنان بریختیم. پس از آن زمین را بشکافتیم (و) در آن دانه رویانیدیم، با تاک (و سبزی) و جوانه های نورس و درخت زیتون و خرما. و باغهای انبوه و میوه و گیاه زار. برای بهره مندی شما و چهارپایان.
مجموعه ی قوانین و سنتهای حاکم بر جهان و نیروهای نهفته در طبیعت - همه و همه - با اراده ی الهی پدیدار گشته است، تا در راه تأمین زندگی انسان به کار گرفته شود به همین منظور: طبیعت مسخر و رام انسان قرار داده شده است تا او نیک دریابد که آنچه را به دست می آورد و برای رفع نیازهای خود از آن بهره می گیرد، حتی «نیروی تن» و «قدرت فکر» را که برای تهیه ی مال یا ساختن کالایی صرف می کند، همه محصول کار و کار خانه ی عظیم جهان، و ثمره ی کوشش کارگزاران پیدا و ناپیدای خداوند است، و زاییده ی قوانین و سنتهای الهی حاکم بر جهان.
پیامبر اکرم «ص»:
- اکرموا الخبز، فانه قد عمل فیه ما بین العرش الی الأرض، و ما فیها من کثیر من خلقه (2).
- نان را گرامی دارید! زیرا که برای تهیه آن، (نیروها و عوامل الهی) از عرش تا زمین کار کردند، همچنین بسیاری دیگر از آفریده ها ی خداوند.
تعبیرهای قرآنی که خاستگاه اصلی سخنان امام رضا «ع» است، در این
ص: 30
زمینه فراوان است. قرآن همواره از اموال و کالاها و اشیاء به: «مال الله»، (1) و «رزقا للعباد»، (2) «متاعا لکم لأنعامکم» (3) و امثال آن تعبیر می کند، و مواد مصرفی انسان را، نعمت، موهبت، فضل الهی و … معرفی می نماید، و در تعبیر هایی کلی، همه ی آنچه را که در آسمانها و زمین است، ویژه ی خداوند و ملک او می شمارد: «و لله ما فی السموات و ما فی الارض … » (4) در احادیث نیز بر این اصل تصریح و تاکید شده، و بصورتی جهت دهنده مطرح گشته است:
پیامبر اکرم «ص»:
- ان الله لا یطاع جبرا، و لا یعصی مغلوبا … ولکنه القادر علی ما أقدرهم علیه، و المالک لما ملکهم ایاه … (5).
- نه فرمانبری از خدا از روی اجبار است، و نه فرمانی از سر چیرگی بر او؛ بلکه خداوند توانا است بر آنچه بندگان را بر آن توان بخشیده و مالک چیزهایی است که به آنان داده است.
امام صادق «ع»:
- … قلت: یا أباعبدالله! ما حقیقة العبودیة؟ قال: ثلاثة أشیاء: أن لا یری العبد لنفسه فیما خوله الله الیه ملکا، لأن العبید لا یکون لهم ملک، یرون المال مال الله، یضعونه حیث أمرهم الله تعالی به … (6).
- عنوان بصری می گوید: به امام صادق «ع» گفتم: حقیقت بندگی
ص: 31
(خدا) چیست؟ گفت سه چیز است: آنچه را خدا بدو (به عنوان ملک) وا گذارده است ملک خود نداند؛ زیرا که بنده مالک نمی شود، و مال را مال خدا می داند، و در جایی که او فرموده است صرف می کند …
نفی مالکیت حقیقی از انسان، و معرفی مالک حقیقی، نقشی اصولی در کار بهره برداری از اموال و کالاها دارد، و از هدف شدن مال و مال پرستی مانع می گردد، و نادیده گرفتن حقوق مالی را از میان می برد، و بطور کلی بینش انسانها و شیوه ی عمل آنان را در مسائل مالی، در جهت گیری درستی هدایت می کند، و از هر گونه بی تعهدی و خود محوری های سود پرستانه در مسائل مالی مانع می گردد. همچنین، این بینش توحیدی، در سیاستگذاری اقتصادی در نظام مالی جامعه نیز تأثیری ژرف دارد، و محور اصلی سیر مال و گردش ثروت را مشخص می سازد، و راه را به روی استفاده های افراطی فردی و محرومیت های دسته جمعی سد می کند.
ص: 32
امام رضا «ع»:
- … و انهم (الناس) مالکون مجازا لا حقیقة له، وکل ما أفاده الناس فهو غنیمة … (1).
- … مردمان مالک مجازی (عاریتی) هستند که مالکیت آنان حقیقتی ندارد، و همه ی آنچه را از راه سود به دست می آورند در حقیقت غنیمت است …
انسانها همه در بهره برداری از طبیعت و مواهب آن، جنبه ی وکالت، امانت داری، خلافت و جانشینی دارند، و می توانند در حد وکیل در اموال و اشیاء تصرف کنند و از آنها بهره ببرند، مردم آنچه را که از راه مبادلات و صنایع و فعالیت و کار به دست می آورند از خوان طبیعت بر می گیرند، در حقیقت غنیمت و فضل و بخشش الهی است که به آنها می رسد.
امام رضا «ع» سخن یاد شده را در تفسیر آیه «غنیمت» فرموده اند:
«و اعلموا أنما غنمتم من شی ء فأن الله خمسه و للرسول … ». (2) این آیه همه ی اموال و دارائیها را به عنوان «غنیمت» یاد کرده است، حتی اموالی را که افراد با
ص: 33
کار شخصی به دست می آورند. در بیان علت این تعبیر قرآن، امام رضا «ع» می فرماید: چون مالک حقیقی خداوند متعال است، و آنچه در اختیار انسان است از سفره ی گسترده نعمتهای الهی برداشته شده، پس در حقیقت انسان غنیمت بردار این خوان است، و اموال او همه در حکم غنائم است، و همه از آن او نیست و دیگران در آن سهیمند.
همچنین در آیه ی دیگری که جهت کلی مالکیت انسان ذکر شده، مالکیت اشخاص را استخلافی و نیابتی و وکالتی معرفی کرده است:
- … و أنفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه … (1).
- از آن چیزها و اموالی که خداوند شما را به نیابت مالک آنها قرار داده است، به دیگران بدهید.
تعبیر «استخلاف»، ماهیت و نوع مالکیت انسان را روشن می سازد:
محدث بزرگوار فیض کاشانی در تفسیر «صافی» ذیل این آیه می گوید:
«الاموال التی جعلکم الله خلفاء فی التصرف فیها، فهی فی الحقیقة له لا لکم. (2) خداوند شما را در اموال نایب و خلیفه ی خود قرار داده است، پس در حقیقت مالک اوست نه شما».
در احادیث و اخبار دیگر نیز این اصل نیک بیان شده است. اکنون نمونه ای از احادیث:
امام علی «ع»:
- المال عاریة (3).
ص: 34
- مال عاریه است (نه ملک حقیقی).
امام صادق «ع»:
- … ولکن المال مال الله، یضعه عند الرجل و دائع … (1).
- مال، مال خدا است که نزد مردم به ودیعت می گذارد …
امام صادق «ع»:
- … المال مال الله، جعله ودائع عند خلقه … (2).
- مال، مال خدا است که نزد مردم به ودیعت نهاده شده است …
طبق این تعالیم که در قرآن کریم، و احادیث پیامبر اکرم «ص»، و کلام امام رضا «ع» و دیگر امامان آمده است. رابطه ی انسان با مال و چگونگی تصرفات به روشنی مشخص می گردد، و حدود استفاده ی انسان از اموال روشن می شود، و انسان را مکلف می کند که اموال در جهتی که صاحب اصلی و مالک حقیقی آن خواسته است، به مصرف برساند.
امام صادق «ع»:
انما أعطاکم الله هذه الفضول من الأموال لتوجهوها حیث وجهها الله، و لم یعطکموها لتکنزوها (3).
- این اموال زیادی را خداوند به شما داده است تا در مسیری که خدا معین فرموده است به جریان بیندازید، نه اینکه انباشته (و گنج) کنید.
ص: 35
این اصل نیز (اصل استخلاف در اموال)، در مسائل اجتماعی تأثیری ژرف و بنیادین دارد، اگر درست آموزش داده شود، و انحرافی در آن صورت نگیرد، و در قانونگذاری و برنامه های مالی مورد توجه باشد.
ص: 36
امام رضا «ع»:
- اعلم … ان حق الاخوان واجب فرض … و أبذلوا النفوس و الأموال دونهم … و مؤاساتهم و مساواتهم فی کل ما یجوز فیه المساواة و المؤاساة … (1).
- بدان! … که حق برادران واجب و فرض است از خود و اموال تان برای آنان سرمایه گذاری کنید، و در هر چیز که مساوات و برابری روا است با آنان به برابری و مساوات رفتار کنید …
مالکیت حقیقی خداوند و «مال الله» بودن تمام اموال و اشیاء - حتی نفوس و انسانها- تعمیم بهره برداری را اثبات می کند، یعنی که همگان چون خلق خدا و «عیال الله» هستند (طبق تعبیر احادیث)، باید از مواهب الهی و از خوان گسترده ی خداوندی بهره ببرند، و همه ی نیازمندان نیازشان را برآورند.
بنابراین، «مال الله» بودن، با «مال الناس» بودن رابطه دارد، و جریان الهی مال در جامعه و نظریه ی «خدا مالکی»، به ضرورت جریانی است مردمی؛ زیرا که «مال الله»، «مال الناس» است و اموال و اشیاء وسیله ای برای بهره برداری
ص: 37
عموم انسانها حتی جنبندگان قرار داده شده است، و هدف از خلقت خود آنها یا مواد و منابع آن ها، رفع نیاز همه ی خلق است.
قرآن، همواره انسانها را به بهره برداری از «رزق الله» و «رزق ربکم» فرامی خواند، و بر «طیبات رزق» تکیه می کند، تا انسان بداند که سروکار او را با بخششهای الهی است که در اختیار همه قرار داده شده، و او که بر سر خوان عظیم و گسترده ی نعمتهای الهی نشسته است، تنها نیست؛ بلکه در کنار دیگر «عباد الله» و «عیال الله» قرار دارد، و آنان نیز باید چون او، از این نعمتها استفاده کنند و نیازشان برآورده گردد.
هدف و غرض از آفرینش طبیعت و مواد آن نیز، بهره برداری انسانها و «عیال الله» شمرده شده است:
و جعلنا فیها جنات من نخیل و اعناب و فجرنا فیها من العیون. لیأکلوا من ثمره … (1).
- (در زمین) باغهایی از درخت خرما و انگور پدید آوردیم و چشمه هایی بشکافتیم. تا از میوه ی آن درختان بخورند …
این نمونه از آیات قرآن - که فراوان است - استفاده ی همگانی و مالکیت اجتماعی را روشن می سازد و مشخص می کند که هدف از آفرینش مواهب و اموال، جمع و احتکار نزد گروههایی خاص، و اسراف و کامروایی و شاد خواری جمعی مخصوص نیست. در قرآن، هر جا سخن از مواهب طبیعی آمده با لفظ جمع آمده است، و همه ی انسانها مخاطب قرار گرفته اند.
در بحثهای آینده، از سخنان امام رضا «ع» مدد خواهیم گرفت و روشن
ص: 38
خواهیم کرد، که هر گونه «استئثار» (1) و گردش اموال در دست اغنیا، و ویژه ی گروهی خاص قرار دادن نعمتهای عمومی الهی، نادرست است و بر خلاف هدفی است که از خلقت آنها منظور بوده است، و اسراف کاری و تکاثر گرایی و گنج داری و احتکار و ذخیره سازی، حرکتی است ضد هدفهای آفرینش در طبیعت و اشیاء.
در احادیث دیگر نیز این اصل آمده است:
پیامبر اکرم «ص»:
- الخلق کلهم عیال الله، فاحبهم الی الله و عزوجل انفقهم لعیاله … (2).
- آفریدگان همه عیال و نان خور خدایند، پس محبوبترین آنان در نزد خدا کسی است که برای عیال خدا (خلق خدا) بخشنده تر باشد.
امام صادق «ع»:
قال الله عزوجل: «الخلق عیالی، فأحبهم الی ألطفهم بهم و اسعاهم فی حوائجهم» (3).
- خدای بزرگ فرموده است: «آفریدگان عیال منند، پس محبوبترین آنان در نزد من کسی است که به آفریدگان مهربانتر و در رفع نیازمندی ایشان کوشا تر باشد.
بنابر مسائل یاد شده، مجموعه ی نظام مالی و اقتصادی جامعه، استخلافی است، و روابط مالی و جریان ثروت و مبادلات اقتصادی، کیفیتی استخلافی و
ص: 39
نیابتی دارد. و این امر، تقدم حق جمع و اجتماع را بر حقوق افراد اثبات می کند، و تقدم حفظ مصالح نظام و جامعه را بر حفظ منافع فرد و افراد روشن می سازد.
همچنین این اصل اسلامی، هر گونه انحصار طلبی و ویژه ساختن بخشهایی از منابع ثروت و امکانات درآمد را به طبقه ای خاص مردود می شمارد، و مالکیت های آزاد و نامحدود را رد می کند، و مسئولیت بزرگ افراد را در برابر جریان مال مشخص می سازد، و همگان را در برابر کیفیت و کمیت بهره برداری از اموال مسئول می شناسد.
ص: 40
امام رضا «ع»:
- من شهد علی مؤمن بما یثلمه او یثلم ماله اومروءته، سماه الله کاذبا و ان کان صادقا، و ان شهد له بما یحیی ماله أو یعینه علی عدوه او یحقن دمه سماه الله صادقا و ان کان کاذبا (1).
- آنکس که به زیان مؤمنی شهادتی بدهد که مایه ی بدنامی او باشد، یا به مال و اعتبار او زیان باشد، خداوند او را دروغگو بنامد گرچه راستگو باشد. و اگر گواهیی داد که مال او حفظ گردد، یا در برابر دشمن او را یاری کند یا خون او حفظ شود، خدای شهادت دهنده را راستگو بنامد؛ گر چه دروغگو باشد.
مالکیت فردی، از حقوق طبیعی و فطری انسان است (با توجه به مفهوم حقیقی مال و ملک). انسان از نیروی مادی و معنوی خود کمک می گیرد و با تغییر شکل مواد طبیعت، کالایی را می سازد، یا از معادن استخراج می کند، این کالا، مورد میل و رغبت و نیاز مردم قرار می گیرد و ارزش پیدا می کند و مال و ملک به حساب می آید. این مال و ملک، در حقیقت بخشی از تلاش آدمی و همان
ص: 41
نیروی انسان است که در خارج تجسم یافته است، و انسان حق پیدا می کند که محصول کار و کوشش خود را در اختیار داشته باشد و از هر گونه تجاوز و دستبرد به آن مانع گردد. نظام اجتماعی نیز باید این حق طبیعی را برای هر فرد به رسمیت بشناسد و نگهبان و پاسدار آن باشد.
این مالکیت، اگر از انسان سلب گردد و این حق اگر از او گرفته شود، در حقیقت اختیار انسان سلب شده و شخصیت او نفی گردیده است.
شرع نیز به این اصل طبیعی و حقوقی توجه کامل دارد، و آن را در نظام اقتصادی خویش، محور و اصل قرار داده است، و کلیه ی مبادلات و معاملات و کارهای اقتصادی را بر این محور استوار ساخته است. هر گونه تجاوز به حریم مالکیت فرد و غصب و سرقت ملک و مال مردمان و نادیده گرفتن حق مالکیت آنان، جرم به حساب آمده است.
در تعالیم والای امام رضا «ع»، تجاوز به حق مالکیت و سرقت اموال، عامل فساد مالی و کشتار انسانها شمرده شده است.
امام رضا «ع»:
- … و حرم السرقة لما فیها من فساد الأموال و قتل الأنفس، و لما یأتی فی التغاصب من القتل و التنازع و التحاسد و ما یدعو الی ترک التجارات و الصناعات فی المکاسب و اقتناء الأموال اذا کان الشیی المقتنی لا یکون أحدا أحق به من أحد (1).
- سرقت تحریم شد چون مایه ی فساد اموال و کشتن مردمان است، و به این علت که دست درازی و غصب (اموال دیگران) موجب کشتار و درگیری و حسد ورزی است و (اینها) مردم را به رها کردن داد و ستد و کسب مال از راه صنعت و کار فرامی خواند؛ زیرا که (در صورت
ص: 42
تجاوز به مال دیگران) هیچ کس نسبت به مالی که به دست آمده است از کس دیگر اولویت ندارد.
فساد مالی - که در حدیث ذکر شد - روشن است زیرا که با سرقت و غصب، جریان مال در جامعه دچار هرج و مرج می گردد و امنیت کافی برای کارهای اقتصادی باقی نمی ماند، و انگیزه ی کار و تولید و فعالیتهای اقتصادی و صنعتی از افراد گرفته می شود. و اینها همه زمینه ی فساد مالی در سطح جامعه است.
دیگر اینکه افراد بطور طبیعی در برابر تجاوز مالی به دفاع برمی خیزند، و این امر موجب بروز خشونت و درگیری و قتل می شود بویژه که طبقه ی غاصب و متجاوز اغلب زورمند نیز هست از جهت دیگر نیز تجاوز به حق مالکیت و مال افراد موجب قتل نفوس است، و آن اینکه مال و ثروت، برآورنده نیازهای ضروری و طبیعی انسانها است. و هنگامی که مالی نیازها را تأمین می کند به سرقت رفت یا غصب شد، انسان به آنچه برای ادامه ی حیات لازم دارد دست نمی یابد و سرانجام به نابودی و نیستی محکوم می گردد (1) پس اینکه در کلام امام «تغاصب» منشأ آدمکشی به حساب آمده به این ملاحظات است: و «تغاصب» نشناختن مرز مالکیت ها است.
در ذیل این سخن، به علت دیگری در مالکیت فردی اشاره شده است. و آن اینکه در تصرفات مالی، معیاری برای احقیت باید در کار باشد، یعنی این شخص از دیگران شایسته تر و ذی حق تر در تصرف و بهره برداری باشد؛ و این احقیت جز در پرتو حق مالکیت فرد، که برخاسته از کوشش و عمل شخص است، حاصل نمی شود.
حق مالکیت در نظر امام «ع» تا بدان پایه اهمیت دارد که انسان در دفاع از
ص: 43
این حق، می تواند تا مرز شهادت پیش برود، و اگر در راه حفظ مال خویش کشته شود شهید به حساب می آید. یعنی کارگر یا کشاورز یا کاسبی که برای جلوگیری از تجاوز به مال خود کشته می شود، شهید محسوب می گردد.
امام رضا «ع»:
- و من قتل دون ماله فهو شهید (1).
- آن کس که برای حفظ مال خویش کشته شود، شهید است.
در سخن دیگری امام رضا «ع» تجاوز به حریم مالکیت فردی را، موجب دخول در آتش دوزخ دانسته است.
امام رضا «ع»:
- … و أما التی عقوبتها دخول النار، فهو اذا حلف الرجل علی مال امری مسلم او علی حقه ظلما، فهو یمین غموس یوجب النار، و لا کفارة علیه فی الدنیا (2).
- گناهی که کیفر آن دوزخ است سوگند به زیان مال یا حق مسلمان است از سر ظلم، و این سوگند دروغ است و پاداش آن دوزخ است و کفاره ای (و راه جبرانی) در دنیا ندارد.
همچنین در این روایت:
امام رضا «ع»:
- من کتم شهادته أوشهد اثما، لیهدردم رجل مسلم أو لیتوی ماله، أتی
ص: 44
یوم القیامة و بوجهه ظلمة مد البصر و فی وجهه کدوح یعرفه الخلائق باسمه و نسبه. و من شهد شهادة حق لیخرج بها حقا لامری مسلم، أو لیحقن بها دمه، أتی یوم القیامة و بوجهه نور مد البصر، یعرفه الخلائق باسمه و نسبه (1).
- آنکس که از شهادت (بر حقی) خودداری کند یا بنا حق شهادت دهد، تا خون مسلمانی را بریزد یا مالش را تباه کند، چون در روز رستخیز بیاید گرداگرد چهره ی او تا جایی که چشم کار می کند تاریک است، و صورت او پر از خراش است و مردمان همه او را به نام و نسب خواهند شناخت. و هر کس به حق شهادت دهد تا حق مسلمانی را آزاد کند یا جان او را حفظ نماید، روز قیامت چهره ی او تا جایی که چشم می تواند دید، غرق نور است، و مردمان او را با نام و نسب می شناسند.
در قرآن، این اصل با تعبیر هایی ویژه، بازگو شده است، از آن جمله واژه ی «تراض (تراضی)» است که در آیه ی تجارت آمده است:
- … لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجارة عن تراض منکم … (2).
- … اموال تان را در بین خود بنا حق مخورید، مگر معامله ای با رضایت طرفین (خریدار و فروشنده) صورت گیرد …
این آیه، حرمت مال و احترام به مالکیت افراد را منظور داشته است. چون مالکیت و بستگی انسان به محصول کار و تلاش خود، حقی طبیعی و لازم است،
ص: 45
پس رضایت او در مبادله و داد و ستد نیز شرط است، و هیچکس نمی تواند بدون رضایت، مالی را از دست کسی درآورد و مالک آن شود.
در احادیث دیگر نیز این اصل تشریح شده است:
پیامبر اکرم «ص»:
- حرمة ماله (المؤمن) کحرمة دمه (1).
- احترام مال مؤمن چون احترام خون اوست.
در این روایت تجاوز به مال در حکم تجاوز به جان و خون انسان شمرده شده است.
امام علی «ع»:
- أعظم الخطایا اقتطاع مال امرء مسلم بغیر حق (2).
- بزرگترین گناهان دست اندازی به مال مسلمان است بناحق.
دست اندازی به مال دیگران بناحق، همان غصب و تغاصب است که در کلام امام رضا «ع» ذکر شد.
ص: 46
ص: 47
امام رضا «ع»:
- … اذا فعل الناس هذه الأشیاء (المنهیات)، و ارتکب کل انسان ما یشتهی و یهواه، من غیر مراقبة لأحد، کان فی ذلک فساد الخلق أجمعین … (1).
- زمانی که مردم به کارهای ممنوع دست زدند، و هر کس هر چه دلش خواست کرد، بدون اینکه کسی نظارت کند، (در این صورت) مردم همگی به فساد و تباهی دچار می گردند.
در مالکیت دو نظریه است:
در پناه این نظریه، هر انسانی در شیوه های دستیابی به مال و گردش ثروت، تولید، نرخ گذاری و توزیع و مصرف آزاد است. انسان در فعالیتهای اقتصادی، آزادی دارد که از هر راه می خواهد پول درآورد، هر چه می خواهد تولید کند، و به هر
ص: 48
قیمت می خواهد بفروشد، و به هر شکل - درست یا نادرست - برای کالای خود تبلیغ کند و در هر راه و به هر اندازه که می خواهد مصرف کند، هر چه می خواهد داشته باشد و تا هر اندازه می خواهد در ثروت اندوزی پیش برود. در این امور محدودیت و ممنوعیتی ندارد. این نظریه (لیبرالیسم اقتصادی)، شیوه ی سرمایه داران و جامعه های سرمایه داری است. در سایه ی این شیوه، مالکیت های بزرگ و کلان پدید می آید، و بیگمان جامعه را به دو طبقه ی متکاثر و سرمایه دار و مستضعف و محروم تقسیم می کند.
در پرتو این نظریه، انسان در عمل اقتصادی و شیوه های تولید و توزیع و مصرف، محدود است و باید در چهارچوب های مشخص و معینی که قانون (و شرع) آنها را تعیین می کند، و به صلاح حال افراد و جامعه است گام بردارد. افراد در این نظام از هر راه و هر طور خواستند نمی توانند به ثروت دست یابند و مال اندوزی کنند، هر کار را نمی توانند انجام دهند، و هر کالایی را نمی توانند تولید کنند، و کالا را به هر قیمت که خواستند نمی توانند بفروشند. برای مثال: در صورتی که جامعه به کالاهای اساسی و ضروری نیاز دارد و بهای آن مشخص و در سطح معینی است (و تولید آنها سودهای کلان ندارد)، افراد نمی توانند کالاهای غیر ضروری (لوکس و تجملی) تولید کنند، یا کالاهایی مفسد اخلاق بسازند؛ گر چه سودهای کلان داشته باشد. باید در تولید هر کالا، و تأسیس هر مزرعه یا کارخانه و … صلاح حال جامعه و انسانها، و سود و زیان مادی و معنوی جامعه را بسنجند، به نفع فردی و شخصی، گر چه بر زیان کل جامعه باشد.
در نظام توزیع نیز باید در چهار چوب عدالت اجتماعی و برابری انسانها عمل شود، و کالاهای تولید شده را به همگان برسانند و در دسترس عموم قرار دهند. در نرخ گذاری نیز باید جانب عدل و انصاف رعایت شود، و هیچ گونه زیاده روی و
ص: 49
اجحافی در کار نباشد (و أسعار لا تجحف بالفریقین) (1).
در مصرف نیز محدودیت هست. باید مصرف افراد، حتی در اموال شخصی، در حد لزوم و نیاز باشد و هر کس از اسراف و زیاده روی دوری گزیند و اضافه بر نیاز را در دسترس جامعه قرار دهد، و بهای آن را عادلانه دریافت کند.
اینها محورهای اصلی در نظریه ی «محدودیت مالکیت» است. و لازمه ی عملی شدن این روش، به کار بستن قوانینی است که محدودیتهای اصولی را در مالکیت پدید می آورد. نتیجه ی دیگر چنین روشی نزدیکی سطح زندگی افراد است. مردمان در چنین جامعه ای، با همه ی اختلاف در داشتن ها و نداشتن ها و چند گانگی در سطح درآمدها و مصرفها، در حدی هماهنگ و متوازن و تقریبا همسان (نه کاملا همسطح و مساوی) قرار می گیرند و چنین جامعه و نظامی به دو طبقه متکاثر و مستکبر و مستضعف و محروم تقسیم نمی شود، و گروهی اندک، صاحبان سرمایه های کلان نمی گردند، و گروههایی فراوان تهیدست و محروم نمی مانند.
در سخن الهی امام رضا «ع»، دیدیم که آزادی انسان، به حدود صلاح حال خلق، محدود گشته و رعایت جانب جامعه و وضعیت اجتماعی، منظور گردیده است، و عمل آزاد و دل خواهانه و بدون مراقبت و نظارت قانون و مجریان قانون، در داد و ستد و تولید و توزیع و مصرف، زیانمند و ممنوع شمرده شده است. از اینرو، کار و عمل اقتصادی نیز در اسلام، چون دیگر اعمال، به حرام، مباح، واجب و … تقسیم می شود، و پس از رسیدگی بسیاری از شیوه های پول سازی و کارهای اقتصادی و روشهای درآمد و مصرف - در اوضاع کنونی - حرام و ممنوع دانسته می شود، و برخی جایز و مباح. تولید برخی کالاها که قوام و استواری نظام جامعه را موجب گردد، یا نیاز همگان را برآورد، واجب شمرده شده است. بنابراین، شیوه های درآمدی که در سیستم اقتصاد آزاد، و در جامعه ی سرمایه داری رایج و مجاز
ص: 50
است، از نظر امام رضا «ع» ممنوع و محکوم است. در نظر امام «ع» شیوه ی درآمد باید در چهارچوب مقررات و قوانین سودمند به حال جامعه و مردمان محدود گردد، و هر فعالیت اقتصادی که بنوعی برای فرد و جامعه زیان آور و تباه کننده باشد ممنوع شود.
به خاستگاه اصلی کلام امام معصوم یعنی قرآن که بنگریم، می بینیم انواع محدودیتها با تأکید مطرح گشته، و از افراد و اجتماعات خواسته شده است تا مسائل اقتصادی را از راههای مجاز و شیوه های مشروع پیگیری کنند و از هر گونه خودسری و تجاوز کاری در کار ثروت اندوزی و تولید و توزیع دست بردارند. در قرآن همواره به دنبال سخن درباره ی مواهب طبیعت و استفاده های مادی از آنها، این جمله ها آمده است:
«لا تسرفوا»، «لا تعتدوا»، «لا تطغوا فیه»، «اتقوا الله» و …
- … لا تحرموا طیبات ما احل الله لکم و لا تعتدوا … (1).
- چیزهای پاکیزه را که خداوند حلال کرده است حرام نکنید و در استفاده از اندازه نگذرید …
- کلوا من طیبات ما رزقناکم و لا تطغوا فیه … (2).
- از چیزهای پاکیزه که روزی تان کرده ایم بخورید و در آن (از حد نگذرید) طغیان نکنید …
- … کلوا و اشربوا و لا تسرفوا … (3).
- بخورید و بیاشامید و اسراف (زیاده روی) نکنید …
ص: 51
همچنین آیاتی که قوانین و مقررات مالی را بیان می کند، هر کدام حدی از حدود و شرطی از شروط محدودیت مالی را روشن می سازد، چون:
- یا ایها الذین امنوا لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل … (1).
- اموال تان را در میان خود بناحق مخورید …
این تعالیم که نمونه هایی بود، همه بیانگر محدودیتهای الهی در مالکیت است، در عین حال که دستور بهره برداری و رفع نیاز می دهد، به تقوی در تولید و مصرف نیز امر می کند، و از هر گونه تجاوز و زیاده روی و فزون خواهی و افزون طلبی جلو می گیرد، و از طغیان و تجاوز بازمی دارد، و از چپاول اموال یکدیگر منع می کند.
در برابر این نظریه - که همواره از طرف پیامبران اعلام و پیگیری می شده است - نظریه ی ثروت اندوزان خود سر و خودکامه است که هر کار و هر شیوه را در راه مال اندوزی روا و جایز می دانند، و به هر کاری برای دستیابی به این هدف دست می یازند. این جریان در قرآن مطرح شده است:
- … اصلوتک تامرک ان نترک ما یعبد اباونا او ان نفعل فی اموالنا ما نشاء … (2).
- آیا همین نماز تو فرمان می دهد ترا که ما خدائی را که پدرانمان می پرستیدند رها کنیم و در اموال خویش چنانکه خواهیم تصرف نکنیم …
پیامبران، در کنار دعوت به توحید و مبارزه با شرک و بت پرستی، به
ص: 52
محدودیت در تصرفات مالی و تملک ثروت نیز مردمان را فرا می خواندند. این موضوع بر کافران و مشرکان که طالب شیوه های آزاد در مال اندوزی بودند گران می آمد، و در برابر آن مقاومت می کردند و با پیامبران درگیر می شدند.
در احادیث حدود و شروط مبادلات و فعالیتهای اقتصادی، فراوان مطرح گشته است و مجموعه ی احادیث مالی و اقتصادی ناظر به همین اصل محدودیت است:
پیامبر اکرم «ص»:
- طوبی لمن اکتسب من المؤمنین مالا من غیر معصیة … (1).
- خوشا مؤمنانی که مالی بی معصیت (و شکستن حدود و شرائط الهی) به دست آورند …
امام علی «ع»:
- ألا فتوقعوا ما یکون من ادبار أمورکم … ذاک حیث تکون ضربة السیف علی المؤمن أهون من الدرهم من حله (2).
- هان منتظر روزی باشید که نظام اجتماعی شما از هم بپاشد … و این به هنگامی است که فرود آمدن شمشیر بر سر مؤمن آسانتر است از دستیابی به درهمی حلال.
امام صادق «ع»:
- قیل له … ما بال المومن قد یکون اشح شیی؟ قال: لأنه یکسب الرزق من حله، و مطلب الحلال عزیز، فلا یحب أن یفارقه شیئه، لما یعلم من عسر مطلبه، و ان هو سخت نفسه لم یضعه الا فی موضعه (3).
ص: 53
- از امام باقر «ع» سئوال شد … چرا مؤمن گاهی خیلی بخل می ورزد. فرمود: چون او روزی را از راه حلال به دست می آورد. و دستیابی به حلال بسی کمیاب (و دشوار) است، پس دوست ندارد چیزی از این حلال را از دست بدهد، چون می داند که دستیابی به آن چه دشوار است. و اگر از آن ببخشاید، جز در مورد مناسب مصرف نمی کند.
تعبیر معصیت و حلال در این احادیث، روشنگر اصل محدودیت در مالکیت است.
ص: 54
امام رضا «ع»:
- … و اجتناب الکبائر و هی قتل النفس التی حرم الله تعالی و أکل الربا بعد البینة … و البخس فی المکیال و المیزان … و الاسراف و التبذیر … و الخیانة … (1).
- (از شرایط ایمان است) دوری از گناهان کبیره یعنی کشتن انسان - که خداوند منع کرده است - و ربا خواری پس از دلیل (که این مورد ربا است) و کم دادن و کاستن پیمانه و ترازو … و اسراف و ریخت و پاش … و خیانت …
در این کلام، امام از گناهان کبیره سخن می گوید (یعنی گناهانی که کیفر آنها سوختن در جهنم است) شیوه های درآمد نامشروع و گرد آوری ثروتهای حرام نیز از کبائر شمرده شده است، و برخی از این شیوه ها را همسان بدترین گناهان چون آدم کشی یاد کرده است. آری کم فروشی، اسراف و ریخت و پاش، و خیانت، درآمد از راه ربا و سود پول و … در کنار قتل نفس قرار گرفته است. چه فرق می کند که انسان یکباره به حیات انسانی پایان دهد، یا با مکیدن خون او و بریدن رگ حیات اقتصادی، وی را به کم خونی و مرگ تدریجی دچار سازد (2).
ص: 55
در آیات قرآن نیز همواره و هر جا سخن از مسائل مالی و راههای درآمد به میان آمده، حلال و حرام و ممنوع و جایز آن شیوه ها مطرح گشته است. در قرآن از «اکل مال بباطل» و «ربا» و «ظلم» و «فساد» و خوردن و بردن مال مردم به انواع راههای نادرست و کلاهبرداری و رشوه خواری و … سخن رفته است.
این تعبیرها در مسائل مالی روشنگر این اصل است که جریان و گردش مال و فعالیتهای اقتصادی ممکن است از راههای باطل و ظلم و نامشروع صورت گیرد، یعنی مقررات و حدود و شروط شرع و قرآن رعایت نگردد، و آزادانه و خودسرانه عمل شود.
در احادیث نیز این اصل، مورد تأکید فراوان قرار گرفته است. احادیث وارد درباره ی مسائل اقتصادی و مالی هر کدام به نوعی روشهای ویژه ی فعالیتهای اقتصادی را بیان کرده و از هر گونه خودسری و فزونخواهی نهی کرده است.
در حدیث مفصل و مشروحی از امام صادق «ع» که در کتب محدثان و فقهای بزرگ ما «رضوان الله علیهم»، آمده - و از آن جمله شیخ انصاری «ره» در «مکاسب» به آن استدلال کرده است - مجموعه ی راههای مجاز و غیر مجاز مبادلات و امور مالی، بر شمرده شده است. مطالعه ی این حدیث و بررسی ابعاد آن، محدودیت در شیوه های درآمد را به روشنی اثبات می کند. اکنون فرازهایی از این روایت را در اینجا می آوریم.
امام صادق «ع»:
- اما وجوه الحرام من البیع و الشراء و کل امر یکون فیه الفساد مما هو منهی عنه من جهة اکله و شربه، او کسبه، او نکاحه، او ملکه، او امساکه، اوهبته، او عاریته، او شیئ یکون فیه وجه من وجوه الفساد نظیر البیع بالربا … فهذا کله حرام و محرم … و کذلک کل بیع ملهو به و کل
ص: 56
منهی عنه … اوباب من ابواب الباطل اوباب یوهن به الحق، فهو حرام محرم، حرام بیعه و شرائه و امساکه و ملکه و هیبته و عاریته و جمیع التقلب فیه … (1).
- از راههای حرام در داد و ستد و روشهای فاسد - خوردن، آشامیدن، معامله، ازدواج، مالکیت، نگهداری، بخشش، عاریه دادن - منع شده است نیز چیزهایی که علتی از علل فساد در آن باشد مانند داد و ستد ربوی … اینها همه حرام و ممنوع است. همچنین معامله ی وسائل لهو و هر چه از آن (در شرع) نهی شده است … یا در جهت امور باطل قرار دارد، و موجب سستی حق می گردد، خرید و فروش، نگهداری، تصاحب، بخشیدن، عاریه دادن و تمام تصرفات در آنها حرام و ممنوع است …
در این حدیث، به طور کلی و قانونمند، بر ممنوعیت شیوه هائی که در آنها وجهی از وجوه فساد باشد، و موجب فساد در جامعه گردد، تأکید شده و نمونه هایی از آن ذکر گردیده است.
انفاق نیز که از برترین کارها شمرده شده و یکی از صور تصرف در اموال است، باید در محدوده ی ضوابط و محدودیتهای شرعی صورت گیرد، و انسان متعهد نخست باید بنگرد مالی را که می خواهد انفاق کند از راه مشروع به دست آورده است یا نه؟ اگر از راه مشروع به دست آمده است انفاق کند، وگرنه انفاق، در اموالی که از راههای نامشروع و دور از محدوده ی مقررات دین به دست آمده باشد، ارزشی ندارد، بلکه باید آنها را به صاحبانش برگرداند. در قرآن به صراحت اعلام شده است:
ص: 57
- … انفقوا من طیبات ما کسبتم … (1).
- انفاق کنید از مالهای پاکی که به دست آورده اید … و امام صادق «ع» این آیه را چنین تفسیر کرده است:
امام صادق «ع»:
- … کان القوم قد کسبوا مکاسب سوء فی الجاهلیة، فلما أسلموا أرادوا أن یخرجوها من أموالهم لیتصدقوا بها، فأبی الله تعالی الا أن یخرجوا من طیبات ما کسبوا (2).
- مردم (در جاهلیت) از راههای ناهنجار (و غیر مشروع) اموالی به دست آورده بودند چون به اسلام گرائیدند، خواستند تا آن اموال را از دارائی خود افراز کنند و آنها را صدقه دهند. خداوند این را نپذیرفت، و انفاق را از درآمدهای حلال و پاک روا دانست.
این مردم ثروت هایی در دوران آزادی و خودسری اقتصادی جاهلیت به دست آورده بودند (به تعبیر امام صادق «ع»: «مکاسب سوء»، کسب و درآمدهایی زشت و غیر انسانی)، پس از گرویدن به اسلام خواستند این ثروتها را از اموال خود خارج سازند، و این بخش از اموال خود را به محرومان انفاق کنند. قرآن این کار را نپذیرفت و انفاق اسلامی و درست را مطرح کرد، یعنی آن که از اموال حلال و مشروع باشد. این دستور، بالاترین مرز محدودیت را در مال اندوزی روشن می سازد، و مشخص می کند که اموال نامشروع و بدست آمده از شیوه های آزاد ثروت اندوزی، به کار انفاق نیز نمی خورند. این اموال در حقیقت می باید به صاحبان آنها بازگردد؛ و در مورد این ثروتها قانون استرداد و مصادره باید صورت گیرد. و این گونه اموال - در واقع - از آن کسانی است که به شیوه ای از دست آنها درآمده است.
ص: 58
امام رضا «ع»:
ربح المؤمن علی أخیه ربا، الا أن یشتری منه شیئا بأکثر من مئة درهم، فیربح فیه قوت یومه، او یشتری متاعا للتجارة فیربح علیه ربحا خفیفا (1).
- سود گرفتن مؤمن از برادر دینی خویش ربا است، مگر اینکه چیزی را به بیش از صد درهم بخرد، در این صورت به اندازه ی خوراک روزانه اش سود دریافت می کند؛ یا کالایی را برای فروش بخرد، در این صورت سود اندکی از او می گیرد.
در پرتو این کلام، به محدودیت اصولی دیگری می رسیم و آن محدودیت در چهارچوب سودهای تجاری و داد و ستدها است. داد و ستد تجارت در اصل و ماهیت مباح و مجاز است و کسانی که کالایی را با کوشش و صرف وقت و نیرو، در اختیار مصرف کننده قرار می دهند، به مصرف کننده کمک کرده اند و استحقاق مزد و پاداش و به اصطلاح مقداری سود دارند؛ لیکن این سودها باید محدود باشد، و در چهارچوب قانون عدل و انصاف محدود گردد. شرایط و نوسانات اجتماعی و اقتصادی، نباید موجب گردد که در روابط تجاری و خرید و
ص: 59
فروش، پای سودهای کلان به میان آید، و نظام فاسد و ضد اجتماعی واسطه گری، بتواند در تنگنا ها و اضطرار های اقتصادی، (1) سودهای کلان به جیب بزند، و دست توده های مصرف کننده را به نام «جواز سود در معاملات»، تهی سازد.
امام رضا «ع» در این سخن می فرماید: به اندازه ی گذران زندگی (قوت یومه) سود ببرد، یا در مورد مال تجاری سود اندک (ربح خفیف) داشته باشد. و رشد و تصاعد نا موزون سود، در معاملات تجاری نباشد.
در اقتصاد سرمایه داری، ربح و سود، قاعده و هدف و اصل است، و جریان کالا، برای سرمایه داری و متکاثران، وسیله و ابزاری برای دستیابی به سود بیشتر است. ماهیت نظام سرمایه داری را سودهای روز افزون و ربح تصاعدی و تکاثری، تشکیل می دهد.
در اسلام، هدف اصلی، توزیع سالم کالا در سطح جامعه و رفع نیاز مردم و رعایت مصالح عمومی است کارهای اقتصادی در ایدئولوژی اسلامی، از جمله ی واجبات کفایی است؛ یعنی تدارک و تهیه ی مایحتاج عمومی. بنابراین هدف، هر کار اقتصادی در نظر نخست، نوعی خدمت به جمع، و سامان بخشیدن به وضعیت اقتصادی جامعه، و تسهیل در کارهای اجتماعی است. و برای حصول این هدف مقدس، ربح عادلانه و به مقدار گذران زندگی فروشندگان، تجویز شده است.
اینگونه ربح و سود، براساس نگرش کلی اسلام به اموال تجویز شده است، یعنی بر این اصل که اموال و کالاها، ابزار تأمین زندگی و رفع نیازهای مادی عموم مردم باشد، و مایه ی انباشتن و اندوختن دسته ای نگردد. بنابراین چنان که از کلام والای امام رضا «ع» به دست می آید، ماهیت سود و سوددهی در
ص: 60
جامعه ای که امام رضا «ع» به آن می اندیشد، با ماهیت سود خواری در نظام سرمایه داری تفاوتی اصولی دارد؛ زیرا که در ربح اسلامی، هدف نفع عموم و رسیدن کالا به دست همگان است؛ در عین حال که نیاز عادلانه ی طبقه ی فروشنده را بر طرف می سازد. لیکن در نظام سرمایه داری، هدف رشد تصاعدی سود و سرمایه است. انگیزه ی سود خواهی در نظام سرمایه داری، رشد نا موزون و بی رویه ی اموال را در دست اقلیت هایی سرمایه دار بوجود می آورد، و فقر و محرومیت اکثریت مصرف کننده را به دنبال دارد و جامعه را به دو قطب و دو طبقه ی کاملا متضاد و نا همگون تقسیم می کند، و موجب تضادهای عمیق و بنیادین اجتماعی می گردد، و تعادل و همگونی طبقات اجتماعی را بر هم می زند و برادری اسلامی و ایمانی را با خاک یکسان می کند، و بقاء و قوام جامعه را دچار تزلزل می سازد و زمینه ی سقوط و واژگونی آن را پدید می آورد.
رشد نا موزون سود و ربح های زیاد و کنترل نشده و دور از قوانین عدل و انصاف، که طبق تعبیر امام رضا «ع»، «ربح خفیف» نیست، بلکه «ربح کثیر» است، ماهیتی ربوی دارد، زیرا که در حقیقت جوهر اصلی «ربا»، رشد و تصاعد است. قرآن چنین می گوید:
- یا ایها الذین امنوا لا تأکلو الربا اضغافا مضاعفة … (1).
- ای کسانی که ایمان آوردید ربا خواری و سودهای مضاعف را ترک کنید …
شیخ طبرسی، ذیل این آیه می گوید: «اضعافا مضاعفة» قیل فی معناه قولان: … و الثانی معناه تضاعفون به اموالکم و یدخل فیه کل زیادة محرمة فی المعاملة من جهة المضاعفة (2) در معنای «مضاعفة» دو نظر است: … دوم اینست
ص: 61
که معنای مضاعفه (دو چندانی) اینست که اموال تان را دو چندان کنید. (به این معنا) هر افزودنی در معاملات که حرام باشد مشمول حکم آیه است، زیرا که مصداق افزودن (مضاعفه) است.»
بنابراین فرض، افزایش سود به اندازه ی دو برابر «مضاعفه» است.
آیة الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی می گوید: « … آن چیزی که دزدی است و منجر می شود به اینکه عده ای بتوانند رگهای نامرئی برای جذب ارزشهای تولیدی دسترنج کار مغزی و یدی دیگران ایجاد و انبار کنند، همین سود سرمایه ی بازرگانی است. در این سود خرید و فروش ها، آن مقدار که در برابر حق الزحمه ی خریدار و فروشنده، منشی و حسابدار، و کارگر و هزینه ی تلفن، و امثال آن است، جای اشکال نیست، اما کسی که می گوید بدین حساب که او هزار تن خرید و فروش کرده است، فلان مقدار می خواهد، و اگر صد تن بود با همان مقدار کار 10 درصد آن سود را می خواهد، صحیح نیست. این همان سود سرمایه ی ظالمانه ای است که مردود است …
از تتبع قسمت مهم روایاتی که از عصر پیامبر اکرم «ص» و ائمه سلام الله علیهم اجمعین در زمینه ی آداب تجارت داریم، به خوبی درمی یابیم که یک کاسب دارای اخلاق اسلامی، و ملتزم بر مبانی اسلام، سودی که در کسب برای خود در نظر می گیرد، معادل حق الزحمه ای است که عادلانه باشد؛ ولی کاسبی که علاوه بر این بخواهد اصل سرمایه ی او که از نظر اقتصادی عقیم و نازا است، برای او معجزه کند، و فرزند داشته باشد، فرد غیر منصفی است، و در این زمینه در معیارهای اسلامی تردیدی نیست … ما از آیه ی «احل الله البیع و حرم الربا» (1) تا حد سود معقول، حق الزحمه ی فروشنده را می فهمیم، و بیش از این نظر ماهیت اقتصادی، نوعی ظلم است، و هیچ گونه تفاوتی با ربا ندارد … » (2).
ص: 62
آیة الله سید محمد باقر صدر می گوید: «و هذا المنع الحاسم من الامام للاحتکار یعنی حرص الاسلام علی شجب الأرباح التی تقوم علی اثمان مصطنعة تخلقها ظروف الاحتکار الرأسمالیه و ان الربح النظیف هو الربح الذی یحصل عن طریق القیمة التبادلیة الواقعیة للبضاعة و هی القیمة التی یدخل فی تکوینها منفعة البضاعة و درجة قدرتها وفقا للعوامل الطبیعیة و الموضوعیة مع استبعاد دور الندرة المصطنعة التی یخلقها التجار الرأسمالیون المحتکرون عن طریق التحکم فی العرض و القلب (1)، این منع قاطع امام (در عهد نامه ی مالک اشتر) از احتکار، به معنای خواست شدید اسلام نسبت به از میان بردن سودهایی است که بر اساس قیمتهای ساختگی استوار است، و در جریان احتکار سرمایه داری پدید می آید. سود پاک (مشروع) سودی است که از راه بهای واقعی مبادله کالا به دست آید. و این قیمتی است که براساس سود کالا و مقدار قدرت طبیعی و خارجی آن به دست می آید، با دور افکندن جریان کمیابی ساختگی که سرمایه داران و بازرگانان محتکر با تسلط بر جریان عرضه و تقاضا آن را ایجاد می کنند».
نیز ایشان در کتاب گرانقدر «اقتصادنا» در این زمینه تحلیلهای ارزنده ای دارد که فرازهایی از آن را در اینجا می آوریم:
«و هکذا تحول البیع للشراء الی البیع لامتصاص النقود. و نشأت عن ذلک ظاهرة اکتناز المال و تجمیده … (2) بدینسان فروش برای خرید (برای برطرف کردن نیازها)، به فروش برای انباشتن پول تحول یافت، سپس از این تحول جدید، پدیده ی
ص: 63
جمع آوری ثروت و راکد و سترون گشتن آن بصورت پول پدید آمد … »
«ولکن ظلم الانسان - کما یعبر القرآن الکریم - الذی حرم الانسانیة من برکات الحیاة و خیراتها … سری ایضا الی المبادلة حتی طورها و صیرها أداة استغلال و تعقید، لا أداة اشباع للحاجات و تیسیر للحیاة. و واسطة بین الانتاج و الادخار لا بین الانتاج و الاستهلاک فنشأ عن الوضع الظالم للمبادلة من المآسی و الوان الاستغلال، نظیر ما نشأ عن الاوضاع الظالمة للتوزیع فی مجتمعات الرق و الاقطاع، او فی مجتمعات الرأسمالیة و الشیوعیة. (1) ولی ظلم انسان - طبق تعبیر قرآن کریم - که توده ها را از برکات زندگانی و خیرات آن محروم ساخته … است. در مبادله نیز سرایت کرده، تا آنجا که مبادله را دگرگون کرده و تغییر شکل داده است و آن را وسیله ی بهره کشی و پیچیدگی کرده است. با این ترتیب پر واضح است که مبادله، دیگر وسیله ای نیست که نیازهای توده ها را برآورده سازد و باعث گشایش در زندگی، یا رفاهیت آن گردد. لذا مبادله بجای آنکه واسطه ی بین تولید و مصرف باشد واسطه ی بین تولید و اندوختن شده است. از این رهگذر وضع ظالمانه ی مبادله موجب فجایع و انواع بهره کشی ها (استثمار) گردید، بسان همان فجایع و بهره کشی هایی که اوضاع ظالمانه ی توزیع در جوامع برده داری و فئودالی، یا در جوامع سرمایه داری و کمونیستی پدید آورد».
سپس می گوید:
«ثم ماذا بعد ذلک؟! لیس بعد ذلک الا ان نری الأقویاء فی الحقل الاقتصادی، یغتنمون هذه الفرص التی أتاحها لهم النقد، فیتجهون نحو الاکتناز بکل قواهم، نحو البیع لأجل الادخار، فیظلون و یبیعون لیسحبوا النقد المتداول فی المجتمع الی کنوزهم، و یمتصوه بالتدریج، و یعطلوا وظیفة المبادلة کواسطة بین الانتاج و الاستهلاک، و یضطروا الکثرة الکاثرة الی مهاوی البؤس و الفقر … (2) از این رهگذر
ص: 64
سرمایه داران بزرگ به این علت تولید می کنند و می فروشند که پول در گردش جامعه را به گنجهای خویش سرازیر می سازند. با این ترتیب آنها پول در گردش را به تدریج می مکند و مبادله را از وظیفه خویش، که واسطه ی بین تولید و مصرف است، بازمی دارند و توده ها را به مغاک فقر و محرومیت می افکنند … »
در فصل «ربا» (1)، خواهیم گفت که در کلام والای امام رضا «ع» تعبیری بسیار عمیق در آن باره رسیده است به این مضمون: «ربا خواری مردم را به بهره خواری و سود خواهی سوق می دهد. رغبة الناس فی الربح … (2) گرایش مردم به سود خواری». و در نتیجه، موازین اخلاقی و انسانی و مسئولیتهای گروهی، فراموش می گردد، و تعاون و مددکاری اجتماعی یکسو نهاده می شود، و بدینسان فریضه ها ی اجتماعی درباره ی ناتوانان فراموش می گردد. این پی آمد حتمی سود خواهی و میل به رشد ثروت، چنانکه در ربا خواری وجود دارد، در نظام بازرگانی آزاد و داد و ستدهای کنترل نشده نیز هست. مبادلات در این نظامها، با انگیزه ی سود پرستی انجام می گیرد و میل به سود بیشتر و دستیابی به ثروت افزون تر، معیار و قاعده است. و انگیزه ی الهی و انسانی خدمت به خلق و تأمین مصالح عمومی و رفع نیازها و کمبودهای اجتماع، و اهتمام به امور مسلمانان، ابدا منظور نیست. از اینرو، تجارت آزاد که تنها بر محور سود خواهی و سود خواری دور می زند، در ملاک همچون ربا خواری است؛ چنان که از کلام امام رضا «ع» استفاده شد.
کلام امام رضا «ع» از قرآن نشأت گرفته است. قرآن، درباره ی تجویز سودهای تجاری چنین گفته است:
«لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجارة عن تراض
ص: 65
منکم و لا تقتلوا انفسکم … (1).
- اموال تان را در بین خود بناحق مخورید، مگر داد و ستدی باشد با رضایت شما (خریدار و فروشنده)، و خودهاتان را نکشید …
این آیه، خطاب به جامعه است. جامعه چون تن واحد، به حساب آمده، و اختلال در گردش ثروت و مبادلات اقتصادی و به کارگیری «اسباب باطله»، موجب انتحار اجتماعی شمرده شده است. یعنی چیزهایی مانند: احتکار، گرانفروشی، ظلم، استثمار، خیانت، رشوه، و هر گونه سبب باطلی که در آینده پدید بیاید.
قرآن، با شیوه های اعجاز آمیز خود، بسیاری از مسائل جدید را که در زمان وحی نبوده، بگونه ای کلی، باز گفته و احکامش را تبیین کرده است، این آیه نیز چنین است:
واژه ی «باطل» عام و کلی است که به اسباب باطل تفسیر شده است، و در فقه غنی و گران مایه ی ما، درباره ی آن گفتگوهای فراوانی انجام یافته و اسباب و شیوه های باطلی که در آن زمانها بوده برشمرده شده است. چون ممکن است در هر دوره، در جریان مبادلات اقتصادی و داد و ستد کالاها، اسباب باطل جدیدی پدید آید (2)، و روشهایی به کار گرفته شود که در دوران پیشین نبوده و یا به این شکلها جریان نداشته است، از اینها همه به کلمه ی «باطل» تعبیر شده است، که هر نوع راه و سبب باطل و شیوه ی نادرستی را در بر می گیرد. از جمله ی اسباب باطل و شیوه های نادرستی که امروز در مبادلات اقتصادی جهان پدید آمده و کلیه ی
ص: 66
معاملات را تحت کنترل خویش قرار داده است؛ موضوع تمرکز تولید و سرمایه است، تا جایی که انحصارات به وجود می آید، و این انحصارات در اقتصاد هر کشور و حتی در اقتصاد جهانی نقش مؤثر و قاطعی بازی می کند. کارتل ها و تراست ها (1) از این نوع تمرکز ها و انحصارات است که با زد و بندها و تشکیل شرکتهای بزرگ جهانی، مواد خام کمتر از ارزش واقعی خود قیمت گذاری می شود، و کالاهای تولید شده نیز - که در انحصار صاحبان سرمایه های کلان است. با بهایی گران عرضه می گردد، بدون اینکه جانب مصرف کننده و مصلحت جامعه ی انسانی رعایت شود. این سرمایه داران همچنین کالاهایی که مورد نیاز
ص: 67
نیست تولید می کنند، و برای مصرف آنها بازار کاذب پدید می آورند.
با بررسی و شناخت ماهیت این شرکتها و چگونگی عمل آنها در بازارهای جهانی (که بازار هر کشوری، بویژه در جهان سوم، از سلطه و نفوذ آنها آزاد نمی تواند باشد و با همان شیوه ها عمل می کند و قیمتها را در اختیار خود قرار می دهد)، به روشنی معلوم می شود که اینها همه از اسباب باطل و شیوه های ظالمانه ای است که ارمغان دنیای صنعتی و سرمایه داری جدید است؛ و به هیچ روی مشمول حکم تجارت با رضایت طرفین نیست. و این چگونگی بر فقیهان زمان شناس و آگاه از شیوه های عملکرد سرمایه داری نباید پوشیده بماند.
بسیاری از بازرگانی ها و مبادلات امروزه در دنیا، با این شیوه ها انجام می گیرد، و بازرگانان و کارخانه داران، با تشکیل مؤسسات و اتحادیه ها و با ارتباطهای مداوم و سریع - از طریق وسائل جدید - زمام امور نرخ گذاری را در دست می گیرند و مبادلات خود را بر محور سودهای کلان و استفاده های تکاثری انجام می دهند، و بدین گونه با سرنوشت توده های مصرف کننده ی جهان بازی می کنند. اینگونه مبادلات را نمی توان داد و ستد همراه با تراضی فروشنده و خریدار دانست؛ بلکه تنها منافع بی حساب فروشندگان حاصل شده است و بس.
آیة الله شیخ مرتضی مطهری می گوید: «از نظر اسلام تشکیل «تراست» قطعا ممنوع است و تشکیل «کارتل» چون به منظور ایجاد تضییق و بازار سیاه از لحاظ فروشنده است ممنوع است.» (1).
اگر در موضوعات و مسائل جدید حیات بشری ژرف بنگریم، پی می بریم که بسیاری از مسائلی که در گذشته بوده و امروز نیز هست، با یکدیگر تفاوتهایی اصولی دارد، به گونه ای که می توان موضوع امروز را که در نام با گذشته ها یکسان است، بکلی از گذشته متمایز دانست؛ زیرا که شیوه ی عمل و مکانیسم کار با
ص: 68
گذشته فرق می کند. از اینرو می بینم اندیشمند بزرگ و فقیه زمان شناس آیة الله مطهری سرمایه داری و بازرگانی های دنیای جدید را از «مسائل مستحدثه» و نوظهور می شمارد:
«سرمایه داری در دنیای امروز یک پدیده ی نو و بی سابقه ای است که دو سه قرن از عمر آن بیشتر نمی گذرد، و یک پدیده ی اقتصادی و اجتماعی نوی است که محصول پیشرفت و ترقی تکنیک جدید است. از اینرو، مستقلا به عنوان یک مسئله مستحدث باید از آن بحث شود.
فقهاء عصر از مسائل بانک و بیمه و چک و سفته به عنوان مسائل مستحدث کم و بیش بحثهایی کرده و می کنند، ولی توجه ندارند که رأس و رئیس مسائل مستحدثه خود سرمایه داری است؛ زیرا ابتدا چنین تصور می رود که سرمایه داری یک موضوع کهنه ی قدیمی است که شارع اسلام برای آن حدود و موازینی مقرر کرده است … ولی حقیقت مطلب اینطور نیست، سرمایه داری جدید یک پدیده ی جداگانه و مستقل و بی سابقه ای است و جداگانه و مستقلا باید درباره ی آن اجتهاد کرد.
همچنان که تجارت در دنیای جدید سرمایه داری با تجارت ساده قدیم از لحاظ ماهیت ممکن است متفاوت باشد.
… به عقیده ی ما مشخصه ی اصلی سرمایه داری که آن را موضوع جدیدی از لحاظ فقه و اجتهاد قرار می دهد دخالت ماشین است … » (1).
نکته دیگری نیز در آیه هست که ناظر به محدودیت سود است، و آن واژه ی «تراض (تراضی)» است. این واژه به خوبی می رساند که سود و چگونگی معامله و داد و ستد، باید با رضایت فروشنده و خریدار - هر دو - صورت گیرد، و تنها رضایت فروشنده کافی نیست، بلکه رضایت خریدار نیز شرط است؛ چون اگر رضایت
ص: 69
یک طرف کافی بود، باید کلمه ی «رضا» به کار می رفت نه «تراضی»، که باید میان دو کس باشد و رضایت خریدار در مبادلات، هنگامی جلب می شود که سود عادلانه باشد، و سودهای کلان و ظالمانه در کار نباشد. در مورد سودهای کلان و نرخ گذاری شرکتها و بازرگانی های انحصاراتی در دنیای امروز که مردمان را ناگزیر به پذیرش آن نرخها می کنند معامله با رضایت خریدار انجام نمی یابد و خرید ها در این موارد که بسیار زیاد است، از روی اجبار و اضطرار و نارضایتی واقعی صورت می گیرد.
بنابراین، تجارت هنگامی از روی تراضی انجام می گیرد که سودی اندک در کار باشد چنانکه در تعلیم امام رضا «ع» آمده است.
در آغاز فصل «اصل محدودیت» سخنی از امام رضا «ع» آوردیم که اگر کنترل و محدودیتی در کارهای اقتصادی و غیر اقتصادی انسانها نباشد، جامعه به تباهی کشیده می شود، و همگان به فساد دچار می گردند. از نمونه های مهم و روشن کنترل و محدودیت و نظارت در کارهای اقتصادی افراد و اجتماعات، کنترل سود در معاملات است.
در اینجا مناسب است در ارتباط با آیه ی تجارت: «تجارة عن تراض … » بحث دیگری را بیاوریم که از احادیث امام رضا «ع» نیز استفاده می شود:
در آیه ی تجارت اینگونه آمده است: « … الا أن تکون تجارة عن تراض منکم و لا تقتلوا انفسکم … »
این جمله ی «و لا تقتلوا انفسکم»، پس از جمله «تجارة عن تراض» قرار گرفته است و بنابر اصل رابطه ی بخشهای آیات، ارتباط قتل نفوس و تصرف باطل در مال و تجارت با رضایت طرفین، چگونه تفسیر می شود؟
می توان احتمال داد که روابط مالی و مبادلات اقتصادی در جامعه اگر با اسباب باطل و شیوه های ظالمانه بود، و از روی رضایت طرفین انجام نگرفت، موجب واژگونی نظام جامعه و تزلزل در روابط انسانی و پاشیده شدن پیوندهای
ص: 70
اجتماعی و شیوع فقر و سلب امنیت است، و این خود مقدمه ی قتل نفوس، و همچنین انتحار اجتماعی و خودکشی دسته جمعی است. در این باره شیخ طبرسی می گوید:
«فیه اربعة اقوال: … و ثالثها أن معناه لا تقتلوا أنفسکم بأن تهلکوها بارتکاب الاثام و العدوان فی اکل المال بالباطل و غیره من المعاصی التی تستحقون بها العذاب (1) در معنای این بخش از آیه (لا تقتلوا انفسکم) سه نظریه است: … سوم این است که خودتان را نکشید، یعنی به اینگونه که خود را با ارتکاب معصیت و تعدی به اموال دیگران و خوردن مال مردم بناحق هلاک سازید و مستحق عذاب کنید.»
در پرتو این کلام و توجه به اصل رابطه بخش های آیات، شاید بتوان گفت که جریان ناسالم مال و به کارگیری اسباب باطله و داد و ستدهای غیر عادلانه و بدونه تراضی، موجب فقر و محرومیت اکثریت است، و این به معنای کشتن فرد و جامعه است. آثار منفی مبادلات باطل تنها متوجه فرد نیست، بلکه توازن و تعادل کل جسد اجتماعی را بر هم می زند و همه ی اندام جامعه را متلاشی و نابود می کند.
این چنین اصلی را که قرآن بیان نموده، و جریان فساد اموال و مبادلات اقتصادی را موجب قتل نفوس و انتحار اجتماعی معرفی کرده است، از اعجاز های علمی قرآن است در زمینه ی مسائل اجتماعی و اقتصادی. و این اصل در حدیث امام رضا «ع» که در فصل «مالکیت فردی» آوردیم نیز بگونه ای تابناک بیان گشته است. امام در کلام خود، تغاصب و تجاوز به حقوق مالی یکدیگر را مایه ی قتل و کشتار و نابودی دانسته است. و این یعنی فاسد بودن جریان اموال، و بکارگیری اسباب باطل در مبادلات اقتصادی و حضور معاملات تجاوزکارانه و ظالمانه در اجتماع. برای تبیین بیشتر موضوع، آیه ی دیگری از قرآن می آوریم:
ص: 71
- انفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة … (1).
- در راه خدا انفاق کنید و خود را با دست خود به هلاکت میافکنید …
رابطه ی ترک انفاق و هلاکت مردم چگونه است؟ این بر اصل یاد شده استوار است که جریان مال در جامعه اگر حساب شده و متعادل بود، و اقتصاد جامعه سالم و طبق قانون عدل و انصاف سیر کرد، و اموال از راه ظلم و سود پرستی و خود کامگی از مسیر طبیعی و اصلی خود منحرف نشد، و با معاملات سالم و رفع نیازهای همگانی، مردم به خود کفایی و کفاف در زندگی دست یافتند، زمینه های بقا و پایداری جامعه فراهم می شود. و در صورت عکس زوال و تزلزل در ارکان اجتماع و هلاکت و تباهی در میان مردمان، پدیدار می گردد.
جریان مال در سراسر جامعه، چون جریان خون در اندام فرد است. خون تا هنگامی که بصورتی سالم و متعادل و متوازن در بدن جریان یافت، موجب تداوم زندگی انسان است، و هنگامی که توازن در جریان خون به هم خورد و در عضو یا اعضایی، افزون از حد و بیش از تناسب، تراکم یافت، و به عضو یا اعضای دیگر به مقدار لازم نرسید، عامل حیاتی به عامل مرگ و نابودی تبدیل می گردد.
روش اقتصاد سرمایه داری و شیوه های آزاد و تجویز سودهای کلان در مبادلات، مال را چون خون در برخی از اعضای جسد اجتماعی یعنی قشر سرمایه دار متراکم می سازد، و دیگر اعضا را دچار کم خونی می کند، و رشد سرطانی و ناموزون برخی از افراد را موجب می گردد، و رمق حیات را از دیگر افراد می گیرد.
اکنون روشن می شود که چگونه معاملات سالم موجب حیات جامعه و
ص: 72
عکس آن موجب هلاکت است. جریان سالم اموال و همچنین انفاق، ثروتها را جریان انحرافی به جریان اصلی هدایت می کند و به سود جامعه و در خدمت مردم و برای رفع نیاز نیازمندان به جریان می اندازد، و مال را چون خون به کل اندام اجتماعی می رساند و حفره ها و خالیگاههای اجتماعی را پر می کند. و این خود عامل بقا و قوام جامعه می گردد، این آیه در جهت گیری کلی و قانونمند خود، با آیه ی تجارت همسو و همسان است.
اکنون هر دو آیه را در کنار هم می نگریم:
- لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجارة عن تراض منکم و لا تقتلوا انفسکم … (1).
- اموال تان را در میان خود بناحق مخورید مگر داد و ستدی باشد با رضایت خریدار و فروشنده، و خودتان را نکشید …
- … انفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة … (2).
- در راه خدا انفاق کنید و خود را با دست خود به هلاکت میافکنید …
در آیه نخست: تجارت و مبادله ی بدون تراضی و از راههای باطل و ظالمانه (از آن جمله سودهای کلان) موجب قتل نفوس و انتحار اجتماعی شمرده شده است. در آیه ی دوم: ترک انفاق و تراکم اموال، موجب هلاکت مردم به حساب آمده است.
در احادیثی از حضرت امام رضا «ع» نیز این اصل مورد تأکید قرار گرفته است، یعنی اینکه روابط اقتصادی فاسد و ظالمانه و تجاوز به حقوق دیگران و …،
ص: 73
موجب هلاکت و قتل نفوس است، در گذشته ها این احادیث یاد شد، (1) و در مسائل آینده ی کتاب نیز مطرح خواهد گشت.
بعد دیگری در هلاکت و نابودی اجتماعی، در ارتباط با جریان ناسالم اموال نیز هست، و آن بعد هلاکت معنوی و نابودی فضائل انسانی است. انسانها در روابط اجتماعی - که از مهمترین آنها روابط اقتصادی است - باید آرمانهای ارزشمند و والایی را در نظر داشته باشند، و شاغلان همه ی پستها و فعالیتهای اجتماعی در هر مقوله، باید به انسان بیندیشند و رفاه حال او را در نظر داشته باشند، و برای بهبود و بهسازی جامعه که کانون حیات انسانها است بکوشند. از خودخواهی و نفع شخصی بپرهیزند و دیگر خواه و دیگر دوست باشند. چنین اندیشه هایی در روابط مردم، اجتماعی سالم و انسانی می سازد، که اخلاق دینی و فضایل انسانی بر آن حاکم است. و چنین جامعه ای از استواری و به سامانی درونی و زیربنایی برخوردار می گردد، و هیچ گونه تزلزل، بی ثباتی و سستی در آن راه نمی یابد.
روابط اجتماعی اگر بر اصل خودخواهی استوار گشت و همه ی هدف نفع و سود شخصی گردید، و هر کس به رفاه و آسایش خویش اندیشید، و گرایشها و کششها به سود و سود پرستی متوجه گشت، و احساس دیگر خواهی جای خود را به احساس خودخواهی داد، جامعه به نابودی و واژگونی واقعی نزدیک می شود. و پیآمد هر گونه تعهد و تکلیف و پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی را پس پشت افکندند، و جذب پول و پول پرستی و سود بیشتر گردیدند، و از جاذبه های معنوی و انسانی تهی شدند، و بر روان آنان خصلتهای اهریمنی و ماده پرستی: حرص، آز، طمع، دنیا دوستی، فزونخواهی، خود نگری، لذت جویی، کامروایی، شاد خواری و … حاکم گردید، آزادگی از بند علائق مادی از آنها گرفته می شود؛ و از درون
ص: 74
اندیشه و روان آنان، احترام به حق و قانون و تعهد پذیری و مسئولیت شناسی رخت برمی بندد. و اینها همه زمینه ی مسخ حقیقت انسان و هلاکت معنوی افراد می گردد.
دو آیه ی یاد شده که از قتل نفوس در رابطه با جریان «اسباب باطل» و تجارت بدون «تراضی» سخن گفت، یا ترک انفاق را موجب هلاکت معرفی کرد، به قتل و هلاکت معنوی نیز نظر دارد؛ زیرا که معاملات و مبادلات با اسباب باطل و راههای نادرست، موجب افزایش سود و پدید آمدن تکاثر است. و این چگونگی باز دارنده ی انسان از اخلاق و معنویت و فضیلت های انسانی و اسلامی است؛ (1) و همین خود بزرگترین زمینه و عامل قتل نفوس و کشتن انسان و انسانیت است. و چنانکه انفاق موجب رشد معنویت و اخلاق و رهایی انسان از دام مادیات است، امساک و بخل، موجب بستگی به مادیات و دوری از دین داری و معنویت و مایه ی ترک تکالیف الهی است. و اینها خود بزرگترین زمینه ها و عوامل هلاکت و نابودی است، زیرا که آدمی به واقع به سیرت آدمی است، نه به صورت، و زندگی انسانی بر پایه ی خصلتهای انسانی استوار است نه بر سرشت های شیطانی و اهریمنی.
این بعد از هلاکت نیز از کلام امام رضا «ع» استفاده شد، و امام به این محور نیز توجه دادند، که اگر مردمان به سود خواهی و سود خواری کشیده شوند، از تکلیف های اجتماعی و مسئولیتهای خدایی باز می مانند و فضائل انسانی و اخلاقی را بر سر سود و ثروت می نهند.
برای بیشتر روشن شدن نقش سود خواهی و مال پرستی در پدید آمدن این دو هلاکت (هلاکت مادی و معنوی) حدیثهای دیگری می آوریم:
امام علی «ع»:
- ایاک أن توجف بک مطایا الطمع فتوردک مناهل الهلکة (2).
ص: 75
- بپرهیز از اینکه مرکب طمع تو شتاب گیرد و تو را به هلاکت گاهها در اندازد.
امام صادق «ع»:
- مثل الدنیا کمثل ماء البحر، کلما شرب منه العطشان، ازداد عطشا حتی یقتله (1).
- مثل دنیا، مثل آب دریا است که هر چه تشنه کام از آن بنوشد تشنه تر می شود تا اینکه (از تشنگی) بمیرد.
چنانکه دیدیم، در قرآن با بیانی کوبنده، سودهای نامحدود و آزاد تجاری محکوم شده است؛ همچنین در احادیث دیگر نیز از محدودیت سود در معاملات سخن رفته است. اکنون برای اینکه سخن امام رضا «ع» بیشتر روشن شود، چند روایت را از پیامبر اکرم «ص» و امامان «ع» می آوریم:
پیامبر اکرم «ص»:
- ربح المؤمن علی المؤمن ربا (2).
- سود گرفتن مومن (در معامله) از مؤمن (دیگر) ربا است.
امام صادق «ع»:
- ربح المؤمن علی المؤمن ربا (3).
- سود گرفتن مؤمن (در معامله) از مؤمن (دیگر) ربا است.
امام صادق «ع»:
- ربح المؤمن علی المؤمن ربا الا ان یشتری باکثر باکثر من ماة درهم فاربح
ص: 76
علیه قوت یومک، او یشتریه للتجارة فاربحوا علیهم و ارفقوا بهم (1).
- سود گرفتن مؤمن (در معامله) از مؤمن (دیگر) ربا است مگر اینکه (کالایی را) بیش از صد درهم بخرد. پس به اندازه ی قوت روزانه سود بگیر. یا (کالایی را) برای فروش بخرد (در این صورت) سود بگیرید و با مردم مدارا کنید (کم سود بگیرید).
حدیث سوم می تواند بیانگر اطلاق دو حدیث نخست باشد، چون سود عادلانه در معاملات جایز است، بنابراین ممکن است، دو حدیث نخست به سودهای کلان و غیر عادلانه نظر داشته باشد. (2) در سخن امام رضا «ع» که محور کلام در این فصل است اطلاق و تقیید هر دو آمده است: در آغاز حدیث سود به طور مطلق ممنوع شده است و در دنباله ی آن تقیید شده است که در معاملات ارزشمند، سود به مقدار گذران زندگی و ربح خفیف و اندک مجاز است.
امام علی «ع»:
- … ولیکن البیع بیعا سمحا، بموازین عدل، و اسعار لا تجحف بالفریقین، من البائع و المبتاع … (3).
- معامله باید سهل و آسان و با میزان عدالت انجام گیرد و با نرخهایی صورت گیرد که به هیچ یک از خریدار و فروشنده اجحاف نشود.
این حدیث معیار اصلی در حدیث امام رضا «ع» را بازگو می کند، که باید در
ص: 77
مبادلة «ربح حفیف» باشد، و اجحافی به هیچ یک از خریدار و فروشنده نشود. «بیع سمح» و آسان و از روی موازین عدالت و نرخ مناسب، که در کلام امام علی «ع» آمده است معنای «ربح حفیف» در کلام امام رضا «ع» را روشن می سازد.
امام صادق «ع»:
- دعا أبوعبدالله مولی له، یقال له مصادف، فأعطاه ألف دینار و قال له: تجهز حتی تخرج الی مصر، فان عیالی قد کثروا … فتجهز بمتاع و خرج مع التجار الی مصر، فلما دنوا من مصر، استقبلتهم قافلة خارجة من مصر، فسألوهم عن المتاع الذی معهم ما حاله فی المدینة، و کان متاع العامة، فاخبروهم انه لیس بمصر منه شیی، فتحالفوا و تعاقدوا علی ان لا ینقصوا متاعهم من ربح دینار دینارا. فلما قبضوا اموالهم و انصرفوا الی المدینة، فدخل مصادف علی ابی عبدالله «ع» و معه کیسان فی کل واحد الف دینار، فقال جعلت فداک، هذا رأس المال و هذا الآخر ربح. فقال ان هذا الربح کثیر، ولکن ما صنعته فی المتاع؟ فحدثه کیف صنعوا و کیف تحالفوا. فقال: سبحان الله، تحلفون علی قوم مسلمین الا تبیعوهم الا ربح الدینار دینارا؟! ثم اخذ احد الکیسین. فقال: هذا رأس مالی، و لا حاجة لنا فی هذا الربح، ثم قال: یا مصادف! مجادلة السیوف اهون من طلب الحلال (1).
- امام صادق «ع» غلام خویش مصادف را فراخواند، و به او هزار دینار داد و گفت: آماده شو تا به مصر بروی (برای داد و ستد) زیرا که نان خوران من فراوان شده اند … مصادف با کالایی آماده سفر شد، و با بازرگانان رهسپار مصر گردید. نزدیک مصر که رسیدند، با کاروانی بیرون از شهر روبرو گشتند، از ایشان وضعیت کالایی را
ص: 78
که با خود داشتند سئوال کردند؟ و آن کالایی عمومی (و مورد مصرف همگان) بود. کاروانیان گفتند این کالا در مصر یافت نمی شود. از اینرو بازرگانان سوگند یاد کردند و هم پیمان شدند که بهای آن را از سود یک دینار در دینار پائین نیاورند. چون (کالاها را فروختند و) پولها را دریافت کردند به مدینه بازگشتند. مصادف نزد امام رفت و با خود دو کیسه داشت، در هر یک هزار دینار. به امام گفت: فدایت شوم این (اصل) سرمایه و این کیسه ی دیگر سود آنست. امام گفت: این سود زیادی است تو چه کردی با کالای خود؟ مصادف کاری را که کرده و پیمانی را که بسته بودند، گزارش داد. امام گفت: سبحان الله! به زیان مردم مسلمان سوگند می خورید (و هم پیمان می شوید) که در معامله ی از هر دینار یک دینار سود ببرید؟! آنگاه یک کیسه را برداشت و گفت این سرمایه ی من، و مرا نیازی به این سود نیست. سپس فرمود: مصادف! نبرد با شمشیر آسانتر از کسب حلال است.
این حدیث هر گونه تبانی و قرارداد در معاملات را که به زیان خریدار باشد منع می کند، و توافق های شرکتهای بزرگ سرمایه داری را برای نرخ گذاری، ممنوع و غیر اسلامی می شمارد و سود دو برابر (تا چه رسد به چند برابر) را نامشروع می خواند؛ و از توجه به بخش آخر حدیث که از دشواری دستیابی به حلال سخن رفته است، معلوم می گردد که اینگونه سود و اینگونه تبانی و هم پیمانی در معاملات به زیان خریداران، جایز نیست.
همچنین در احادیثی که از مسئولیت بزرگ تجارت و معامله ی سخن گفته اند، لزوم محدودیت در مقدار سود، به دست می آید:
ص: 79
پیامبر اکرم «ص»:
- انه مر بالتجار و کانوا یومئذ یسمون السماسرة، فقال لهم: «اما! انی لا اسمیکم السماسرة، ولکن اسمیکم التجار. و التاجر فاجر و الفاجر فی النار». فغلقوا ابوابهم و امسکوا عن التجارة. فخرج رسول الله «ص» من غد فقال: «این الناس؟». فقیل: یا رسول الله! سمعوا ما قلت بالامس فامسکوا. قال: «و انا اقوله الیوم ایضا الا من اخذ الحق و اعطاه» (1).
- پیامبر از کنار کاسبان و بازرگانان گذشت - و ایشان در آن تاریخ در مدینه «سمسار» نامیده می شدند - به آنان گفت: آگاه باشید من شما را سمسار نمی نامم، بلکه تاجر می نامم. و تاجر فاجر (بدکار) است و فاجر اهل جهنم است. ایشان مغازه ها را بستند و کار را تعطیل کردند (ظاهرا به عنوان اعتصاب) پیامبر فردای آن روز بیرون آمد (و چون بدانجا رسید) پرسید: مردم کجا رفتند؟ گفتند: آنچه دیروز گفتید شنیدند و از کار دست کشیدند. پیامبر گفت: امروز نیز همان سخن را می گویم که دیروز گفتم (یعنی تاجر و اهل کسب فاجر و بدکار است) مگر کسی که حق بگیرد و حق بدهد (بر اساس حق، داد و ستد کند).
امام علی «ع»:
- … ان فی کثیر منهم (التجار) ضیقا فاحشا و شحا قبیحا، و احتکارا للمنافع، و تحکما فی البیاعات، و ذلک باب مضرة للعامة … (2).
- در بسیاری از بازرگانان، سختگیری افزون از حد (بر مردم)، و آزمندی زشت، و احتکار کالاهای سودمند، و تحمیل در معاملات
ص: 80
وجود دارد. و این (روشها و معیارها) راه زیان رسانی به عموم مردم است.
باری، و این طبقه ی چنین اند که امام معرفی کرده است. و باید با ایشان بدان سان رفتار کرد که در همین دستور نامه ی حکومتی به مالک اشتر دستور داده شده است که بعنوان یک «حاکم اسلامی» چگونه رفتار کند.
ص: 81
امام رضا «ع»:
- استأذنت الرضا «ع» فی النفقة علی العیال؟ فقال: بین المکروهین. فقلت: جعلت فداک لا و الله ما اعرف المکروهین. قال: فقال له: یرحمک الله اما تعرف ان الله عزوجل کره الاسراف و کره الاقتار، فقال: «و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما (1) «(2).
- از امام رضا «ع» درباره ی چگونگی تأمین مخارج خانواده جویا شدم، فرمود: (مخارج خانواده) حد وسط است میان دو روش ناپسند. گفتم فدایت شوم: به خدا سوگند نمی دانم این دو روش چیست؟ فرمود: رحمت الهی بر تو باد، آیا نمی دانی که خداوند بزرگ اسراف (زیاده روی) و اقتار (سختگیری) را ناخوشایند دارد و در قرآن فرموده است: «آنان که هر گاه چیزی ببخشند نه زیاده روی کنند و نه خست ورزند، و میانگین این دو را در حد قوامی (مایه ی پایداری و بقای زندگی)، ببخشند.
ص: 82
از دیدگاه امام رضا «ع»، پس از محدودیتهای گذشته در مسائل مالی و کسب مال، تصرفات در اموال شخصی نیز محدود است؛ یعنی اموالی که طبق اصل مالکیت فردی، به شخص تعلق دارد و اختیار آنها در دست اوست و بظاهر انگاشته می شود که او می تواند در آنها هر گونه که خواست تصرف کند، در واقع این چنین نیست، و تصرفات در اموال شخصی نیز محدود و مشروط است، و هر کس در مال خود نیز مجاز نیست هر گونه بخواهد تصرف کند؛ بلکه تصرف او باید در حد میانه و متعادل و دور از اسراف باشد. هر گونه اسراف و مصرف فزون از حد لازم زندگی، در اموال شخصی و برای شخص مالک، ممنوع است. انفاق بالاترین و ارزشمندترین نوع تصرف در اموال شخصی است، و شخصی که مال خود را انفاق می کند، بهترین نوع تصرف را در آن انجام داده است، بویژه که برای افراد خانواده ی خودش باشد، با این وصف این تصرف نیز محدود و مشروط است. باید انفاق در حد متعادل و وسط (و حد قوامی) باشد، نه زیاده از مقدار لازم و نه کمتر از آن. چنانکه در حدیث امام رضا «ع» بدان اشاره شد.
«اسراف» و «اقتار»، دو حد نامتعادل و نامعقول و غیر قوامی و غیر مشروع مصرف است، حد مشروع و معقول حد میانه و نظام قوامی قصد، اقتصاد و میانه روی است، چنانکه در حدیث امام رضا «ع» بدان اشاره رفت. امام در کلامشان فرمودند: پرداخت مخارج خانواده، میان دو مرز قرار دارد: مرز اسراف و زیاده روی (و تجمل گرایی و پر مصرفی)، و مرز اقتار (تنگ گیری و کمتر از حد لازم خرج کردن) و ایجاد کمبود در زندگی.
با بررسی احادیث دیگری که از امام رضا «ع» در این زمینه رسیده است به مرزهای دقیق تری از مفهوم اسراف دست می یابیم. در کوچکترین چیزها، حتی آنها که در نظر مردم بی ارزش و دور ریختنی جلوه می کند، امام اسراف را روا نمی داند:
ص: 83
امام رضا «ع»:
- من الفساد قطع الدرهم و الدینار و طرح النوی (1).
- تکه تکه کردن درهم و دینار (یا هر پولی دیگر که آنها را از استفاده بیندازد)، و دور افکندن هسته ی خرما (که ممکن است بذر نخلی شود)، از جمله ی کارهای فاسد و نادرست است.
در آشامیدنیها و خوردنیها نیز در نظر امام رعایت حد میانه لازم است، حد میانه مایه ی دوام و سلامت مزاج است و زیاده روی و شاد خواری بدن را میفرساید و عمر را کوتاه می کند. این اصلی را ارزشمند و انسانی و عملی است که امام رضا «ع» آن را بیان داشته است:
امام رضا «ع»:
- لو ان الناس قصدوا فی المطعم لاستقامت ابدانهم (2).
- اگر مردمان حد میانه را در خوراک رعایت می کردند بدنها شان پایدار می ماند.
حد میانه در خوردن، متناسب با رشد تن و روان آدمی است.
در پوشیدن نیز رعایت جانب اعتدال و حد میانه و دوری از تجمل گرایی و اسراف لازم شمرده شده است:
امام رضا «ع»:
- فی قول الله: «خذوا زینتکم عند کل مسجد (3) «قال: هی الثیاب (4).
ص: 84
- در تفسیر این آیه: در هر عبادتگاهی جامه ی خود بتن کنید. فرمود: این «زینت» به معنای جامه است.
یعنی برای رفتن به مسجد پوشیدن لباس لازم است نه زیور و زینت و اسراف کاری در سیمای ظاهری.
در قرآن نیز آیات فراوانی در این زمینه رسیده است. در نوع آیاتی که بهره برداری از مواهب طبیعی مطرح شده، رعایت حد میانه و دوری از زیاده روی و تجاوز از حد، در پی آن یاد گشته است:
- کلوا و اشربوا و لا تسرفوا … (1).
- بخورید و بنوشید و زیاده روی مکنید …
- کلوا من طیبات ما رزقناکم و لا تطغوا فیه … (2).
- از چیزهای پاکی که روزی تان کرده ایم بخورید، و در آن طغیان مکنید …
در گفتار پیامبر اکرم «ص» و امامان «ع» نیز محدودیت در مصرف و دوری از اسراف بطور گسترده مطرح شده است:
پیامبر اکرم «ص»:
- اما علامة المسرف فاربعة: و یأکل ما لیس عنده … (3).
- نشانه ی اسرافکار چهار چیز است: … و آنچه را حق او نیست می خورد …
ص: 85
امام علی «ع»:
- للمسرف ثلاث علامات: یأکل ما لیس له، و یلبس ما لیس له، و یشتری ما لیس له (1).
- نشانه ی اسرافکار سه چیز است: به مقداری که حق ندارد بخورد می خورد، و به مقداری که حق ندارد بپوشد می پوشد، و به مقداری که حق ندارد بخرد می خرد.
امام صادق «ع»:
- فیما رواه ابان بن تغلب: … المال، مال الله یضعه عند الرجل و دائع، و جوزلهم ان یأکلوا قصدا و یشربوا قصدا، و یلبسوا قصدا، و ینکحوا و قصدا، و یرکبوا قصدا؛ و یعودوا بما سوی ذلک علی فقراء المؤمنین و یلموا به شعثهم. فمن فعل ذلک کان ما یأکل حلالا، و یشرب حلالا، و یرکب حلالا، و ینکح حلالا؛ و من عدا ذلک کان علیه حراما. ثم قال: «و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین»؛ اتری الله ائتمن رجلا علی ما خول له، ان یشتری فرسا بعشرة آلاف درهم، و یجزیه فرس بعشرین درهما؟ … (2).
- اموال، مال خدا است که آنها را نزد مردم به ودیعت نهاده و اجازه داده است تا در حد میانه بخورند و بنوشند و لباس بر تن کنند و ازدواج کنند و مرکوب داشته باشند، و افزون بر آن (حد میانه) را به بینوایان دین باور بدهند، و به زندگی از هم پاشیده ی آنان سامان بخشند. آنکس که رفتاری چنین داشته باشد آنچه را می خورد و می نوشد حلال است و مرکوب او حلال و ازدواج او نیز حلال است. و هر کس از این (حد میانگین) فراتر رود به حرام و ممنوع دست زده است. سپس امام فرمود: «اسراف نکنید که خداوند مسرفان را
ص: 86
دوست ندارد»؛ آیا چنین می پنداری که خداوند کسی را امین قرار دهد و به او مالی وا گذارد، آنگاه او (می تواند) اسبی به ده هزار درهم بخرد، با آنکه اسب بیست درهمی برای او بس است … ؟
اموالی که اسرافکار، مورد بهره برداری قرار می دهد از نظر حقوقی ملک و مال اوست، اما از نظر مصرف نه؛ مسرف با سارق و غاصب فرق دارد، لیکن حق تصرف محدود است، پس تعبیر «ما لیس له» در حدیث امام علی «ع» ناظر به اینست که هر چیز گر چه ملک انسان باشد انسان حق تصرف مطلق در آن ندارد، زیرا که آزادی در تصرف بطور مطلق زیانهای فردی و اجتماعی بسیار دارد، و از جمله نیاز جامعه بر مصرف مسرفانه شخصی مالک مقدم است، پس تصرفات در اموال شخصی و مشروع نیز محدود است، و رعایت حد میانه و مقتصدانه در آنها لازم است.
رعایت حد میانه در مسائل خوراک، لباس و حتی چیزهایی که به ظاهر ارزشی ندارد (مثل هسته ی خرما) در احادیث دیگر نیز رسیده است:
امام علی «ع»:
- من اقتصر فی اکله، کثرت صحته و صلحت فکرته (1).
- آنکه در خوردن راه میانه در پیش گیرد، همواره تندرست می ماند و از سلامت فکر (نیز) برخوردار می گردد.
امام صادق «ع»:
- ان القصد أمر یحبه الله عزوجل، و ان السرف امر یبغضه الله عزوجل، حتی طرحک النواة فانها تصلح لشیی ء، و حتی صبک فضل شرابک (2).
ص: 87
- بی تردید میانه روی کاری است محبوب خدای بزرگ و اسراف کاری مبغوض الهی است، حتی دور افکندن هسته ی خرما (یا دیگر میوه ها)، زیرا که آن برای کاری سودمند است، و حتی دور ریختن زیادی (و باقیمانده در ظرف) آب آشامیدنی.
امام در پایان سخن خویش، به کلام خداوند، استدلال می کند که درباره ی انفاق و بیان حدود آنست. در این آیه بر واژه ی «قوام» تکیه شده، و «نظام قوامی» حد میانه و نظام متوسط میان اسراف و اقتار معرفی شده است: «کان بین ذلک قواما (1) میان این دو در حد قوام زندگی کنند»، محور اصلی کلام امام رضا «ع» در بیان حد میانگین اسراف و اقتار، همین حد «قوامی» است. اکنون لازم است که موضع اصولی این تعلیم رضوی مشخص شود، و مفهوم «قوام» که در قرآن آمده و در کلام امام بدان استدلال شده است تشریح گردد.
نظام قوامی که اصطلاحی است گرفته شده از قرآن کریم، یعنی اقتصادی که موجب سامان یافتن زندگی همه ی افراد باشد، نه کسی محروم ماند، و نه کسی بی حساب برخوردار گردد.
اموال، در قرآن و احادیث مایه ی «قوام» و «قیام» خوانده شده است. در قرآن آمده که خداوند اموال را مایه ی «قوام جامعه» قرار داده است:
- و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما … (2).
- اموال تان را که خداوند سبب قوام (بر پایی و استواری) زندگی شما قرار داده است به دست کم خردان (و ناوارد ان) مدهید …
ص: 88
«قوام» و «قیام» از یک ریشه است و دارای یک محتوا و به معنای «ما یقوم به الشی» است و آنچه مایه ی ایستادگی و سبب پایداری و استواری و سامان یابی است.
روشن است که هر چیز آنگاه می تواند عامل «قوام» باشد و زمینه ی استواری چیز دیگری را فراهم آورد، که در موضع مناسب خود قرار گیرد. موضع مناسب، رسیدن به آثار مفید هر چیز را ممکن می سازد؛ زیرا که تنها در این صورت، مطابق قانون عدل و عدالت است، قانونی که بر کائنات حاکم است. عدل جای گرفتن هر چیز در موضع مناسب با هویت آن چیز است.
امام علی «ع»:
- العدل ان یضع الامور مواضعها (1).
- عدالت اینست که هر چیز را در جای (مناسب) خویش بنهد.
هر گونه انحراف از مسیر و موضع مناسب هر پدیده، بر خلاف اصل عدل و قانون عام حاکم بر فطرت و طبیعت اشیاء است. و این موجب زوال و تزلزل است و جایگزینی در موضع مناسب و پایگاه ویژه ی وجودی، عامل قیام، پایداری، ثبات، استواری و «قوام» است.
بنابراین، مال که عامل «قوام» شمرده شده و در ردیف خون (جان هر انسان) قرار گرفته است، در صورتی چنین خواهد بود که در موضع ویژه ی خود قرار گیرد، و هیچ گونه انحراف موضعی نیابد، و افراط و تفریطی در گردش و تداول آن رخ ندهد.
بهره برداری از مال در حد میانه، و رعایت موضع مال و جایگاه قرآنی و حدیثی آن ضروری است، و دوری از این موضع موجب انحراف از مسیر اصلی
ص: 89
قرآن، و سبب تحریف حقیقت مال و آثار آن است.
امام سجاد «ع» در رساله ی حقوق، از «تحریف موضعی اموال» سخن می گوید، و همگان را از آن بر حذر می دارد:
امام سجاد «ع»:
- … ولا تحرفه عن مواضعه و لا تصرفه عن حقائقه … (1).
- باید (مال را) از موضعش منحرف نکنی و از واقعیت ماهویش دور نسازی …
مواضع و جایگاه های اصلی مال و کانالهای گردش ثروت در جامعه، باید بدرستی شناخته شود، و پس از این شناخت برنامه ریزی اقتصادی و سیاستگذاری مالی صورت گیرد؛ تا نتیجه ای مطلوب و اقتصادی قرآنی و سامان یافته به دست آید.
لزوم رعایت حد مقتصدانه و اجتناب از افراط و تفریط در خرج برای جایگزینی مال در موضع مناسب آن است، یعنی همان موضع «قوامی» که قرآن اعلام کرده است، و همان حد اعتدال که رعایت آن در همه چیز لازم است از جمله در مال و مصرف آن.
امام صادق «ع»:
- المال، مال الله … جوزلهم ان یأکلوا قصدا … (2).
- مال، مال خداست و خدا اجازه داده است تا مردمان در حد میانه از آن استفاده کنند …
ص: 90
حد «قوامی»، که برای مال تعیین شده، حد وسط و اعتدال است:
امام صادق «ع»:
- القوام هو الوسط (1).
- قوام همان حد وسط و میانه است.
اسراف و اقتار، که دو سوی حد میانه و افراط و تفریط است ضد قوامیت مال است. یعنی مایه ی قوام و سامان یابی فرد و جامعه نیست؛ بلکه همین مال که عامل بقاء و قوام است در حالت افراط و تفریط عامل تباهی و هلاکت فرد و جامعه خواهد بود. بقاء و دوام و «قوامیت» در حد میانه، نهفته است.
امام علی «ع»:
- لن یهلک من اقتصد (2).
- آنکه به حد میانه بسنده کند هرگز هلاک نگردد.
امام علی «ع»:
- من لم یحسن الاقتصاد اهلکه الاسراف (3).
- آنکس که حد میانه را بخوبی رعایت نکند زیاده روی او را تباه سازد.
امام سجاد «ع»:
- و قومنی بالبذل و الاقتصاد … (4).
ص: 91
- (خداوندا) مرا با میانه روی (در زندگی) پایدار بدار …
این دعا، در حقیقت تفسیر آیه ی: «لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما» است که در سخن امام رضا «ع» بدان استدلال شده است.
امام باقر «ع»، در حدیثی «قوام» را به «عدل»، تفسیر کرده اند:
امام باقر «ع»:
- القوام العدل و الانفاق فیما امر الله به (1).
- «قوام» (حد) عدالت است و بخشش در جایی که خداوند دستور داده است.
این تفسیر نیز همین حقیقت را می گوید که در حد میانه و رعایت قانون عدل، که جای دادن هر چیز در موضع و جایگاه مناسب خویش است، حیات ادامه می یابد و زندگی فرد و جامعه به «قوام» می رسد، و تجاوز از حد میانه و عدالت و گرایش به افراط و تفریط، به هلاکت و نابودی می انجامد.
از این گفتار روشن می شود که بطور دقیق، اصل «قوامیت» در این آیه و آیات دیگر، محدودیت در مصرف را لازم می سازد، چنانکه امام رضا «ع» بدان استدلال کردند، و رعایت این اصل رسیدن به مرز والای عدالت است و آن عامل بقاء و حیات است.
امام علی «ع»:
- العدل حیاة (2).
- عدل مایه ی زندگی است.
ص: 92
دو سوی دیگر حد مذکور، که نبود باندازه و بودن بیش از اندازه است، یعنی فقر و سرمایه داری، این هر دو ویرانگر حیات فرد و فرو پاشنده ی نظام جامعه است، و موجب انحراف از مسیر «قوامی» و حیاتی اموال. اکنون در اینجا به دو سخن دیگر از حضرت امام رضا «ع» استدلال می کنیم که در بخشهای آینده، مورد گفتگوی بیشتر قرار خواهد گرفت.
امام رضا «ع»:
- … فاذا اکل ماله فکانه قد قتله و صیره الی الفقر و الفاقة … (1).
- آنکه مال یتیم را بخورد چنان است که او را کشته و به فقر و تهیدستی دچارش ساخته باشد.
این حد نبود است، یعنی ضد حد «قوامی» و عدل و عدالت، و در بخش بررسی آثار و عوارض «فقر» بخوبی تبیین خواهد شد. حد تکاثر و زیاده روی نیز ویرانگر است:
امام رضا «ع»:
… و علة تحریم الربا … لعلة فساد الاموال … و تلف الاموال … (2).
- ربا تحریم شد برای اینکه موجب تباهی و تلف شدن اموال می شود …
و این موضوع در فصل بررسی آثار و عوارض «سرمایه داری» روشن خواهد شد. با اینکه با ربا، اموال رشد می یابد و زیاد می گردد، و از این رو اقتصاد سرمایه داری آن را به عنوان یک اصل سازنده و مفید پذیرفته است، لیکن امام رضا «ع» ربا را مایه ی فساد و نابودی اموال می شمارد. این تعلیل بر بینش های الهی
ص: 93
در اموال استوار است که اموال متراکم و متکاثر از حد و مرز «قوام» بودن مال و رعایت اصل عدالت در اموال، خارج می شود و از موضع و مدار الهی آن منحرف می گردد، و این موجب هلاکت می شود. بنابراین زیاده روی و تکاثر ضد «قوام» بودن مال است، چنانکه از سخن امام رضا «ع» به دست آمد. امام صادق «ع» نیز در حدیث «جنود (لشکریان) عقل و جهل»، تکاثر را ضد «قوام» شمرده است:
امام صادق «ع»:
- القوام و ضده المکاثرة (1).
- قوام (و رعایت حد قوامی در اموال و استفاده از آنها، از لشکریان عقل است)، و زیاده داشتن و زیاده خواستن ضد آن است (یعنی از لشکریان جهل و از شاخه های نادانی است).
دو حدیث دیگر را که بطور دقیق «حد قوامی» را تبیین می کند و مفهوم آیه را روشنتر می سازد خاطر نشان می کنیم:
امام علی «ع»:
- … و ان اجهده الجوع قعد به الضعف و ان افرط فی الشبع کظته البطنة (2).
- اگر انسان در فشار گرسنگی قرار گیرد، ناتوانی او را به زانو درمی آورد، و اگر در سیری زیاده روی کند (گرفتار) شکم بارگی و پرخوری می گردد …
ضرورت هماهنگی در ابعاد زندگی انسان، و رعایت حد میانه و اعتدال در این سخن، تبیین شده است. قانون تعادل و قصد، قانون عامی است که بر زندگی
ص: 94
انسان و سراسر جهان حاکم است، و انحراف از مسیر آن، برای همه ی بخشهای زندگی ویرانگر و زیانبار است. گرسنگی، نرسیدن به حد قوام و اعتدال است و سیری بسیار تجاوز از حد قوام و اعتدال.
امام سجاد «ع»:
- … و اسئلک حسن المعیشة ما ابقیتنی، معیشة اقوی بها فی جمیع حالاتی، و أتوصل بها فی الحیاة الدنیا الی آخرتی عفوا، لا تترفنی فاطغی، و لا تقتر علی فاشقی … (1).
- (خداوندا) از تو تا هستم زندگی نیک می خواهم. زندگی که در تمام حالات توانمند باشم، و با میانه روی، این زندگی را راه آخرت سازم نه در (حد) شاد خواری باشم تا سرکش شوم و نه در (حد) تنگدستی که بدبخت گردم …
امام سجاد «ع» زیانهای دو سوی حد میانه و قوامی را برمی شمارد و اتراف و مصرف های افراطی را موجب طغیان و سرکشی، و عامل فساد و تباهی می داند، و اقتار و فقر و نداشتن باندازه را مایه ی بدبختی و شقاوت می شمارد، و حد میانه و «قوامی» را زندگی یی می داند که در آن انسان به سعادت ممکن دست می یابد و از امکانات حیات بصورتی درست بهره برداری می کند.
اکنون به ژرفایی سخن امام رضا «ع» پی می بریم که آن امام بزرگ انسانیت، با توجه به همه ی ابعاد زندگی، و در ارتباط با قوانین عام آفرینش، استواری و پایندگی زندگی را، در رعایت حد میانه و محور «قوامیت» می داند، و این راه خیر و سعادت و نیک بختی را به افراد و اجتماعات انسانی نشان می دهد. با توجه به مشکلاتی که زندگی فردی و اجتماعی انسان دیروز و امروز و فردا و
ص: 95
فرداها در آنها دچار بوده و هست، و عامل اصلی آن زیاده روی یا کمبود یعنی تکاثر و فقر است، اهمیت این تعلیم حیاتبخش روشن می گردد.
بنابر مطالب یاد شده، اصل «قوامیت» که در آیه ی کریمه آمده است، و امام رضا «ع» به آن استدلال کردند، بصورتی بسیار دقیق و اصولی، محور اصلی گردش مال و جایگاه ثروت را در جامعه تبیین می کند و حد و مرز آن را مشخص می دارد، و روح این بخش را که «محدودیت در مصرف» است، بخوبی روشن می سازد (1).
ص: 96
امام رضا «ع»:
- لا یستکمل عبد حقیقة الایمان حتی تکون فیه خصال ثلاث: التفقه فی الدین، و حسن التقدیر فی المعیشة، و الصبر علی الرزایا (1).
- تا سه خصلت در آدمی نباشد، حقیقت ایمان او کمال نیابد: ژرف شناختن دین، و اندازه داشتن در زندگی و پایداری در مصیبتها.
از شاخه های اصل محدودیت در مصرف، «تقدیر در معیشت» است این جمله با همین ترکیب، در کلمات پیامبر «ص» و امامان «ع» فراوان آمده است و به معنای اندازه داشتن در هزینه، و حساب کردن امور زندگی، و برقراری هماهنگی میان نیازها و چگونگی برآورد آنها است. به تعبیر دیگر، تقدیر در معیشت، رعایت اصل حیاتی نظم و انضباط اقتصادی، در زندگی است. این اصل از برنامه های اساسی اقتصادی و تربیتی در اسلام است. افراد امت اسلامی باید دارای تربیتی اقتصادی باشند و زندگیشان برنامه و حسابی داشته باشد؛ و کاربرد مواد و کالاها و اموال باید در چهارچوب محاسبه و مدیریت انجام گیرد.
اهمیت این بعد از تربیت، در اینست که نظام اقتصادی حاکم بر حیات فرد
ص: 97
و جامعه، اگر با اندازه داری و محاسبه باشد، زمینه ای سازنده برای رشد مادی و معنوی افراد خواهد بود. و سبب می شود تا از امکانات و نیروها بموقع و باندازه بهره برداری شود، و از هرز رفتن توان و فکر و سرمایه های انسانها جلوگیری بعمل آید زندگی بی حساب و فاقد محاسبه و اندازه داری، را تعادل و هماهنگی لازم نخواهد بود و با وجود نیرو و سرمایه ی فراوان بازدهی بسیار اندک خواهد داشت؛ در نتیجه امکانات و نیروها هرز می رود، و استواری و پایداری حیات فرد و جامعه دچار مخاطره می گردد.
اصل «تقدر یر در معیشت»، به رعایت حدود لازم و پیروی از حد میانه و دوری از اسراف می انجامد. تقدیر در معیشت و برنامه ریزی در اقتصاد زندگی اگر درست پیاده شود، به معیشت «قوامی» می رسد، و کمیت و کیفیت مصرف مال و چگونگی بهره برداری از شرائط و امکانات مادی، همه کنترل می شود، و در حوزه ی نیازهای راستین آدمی قرار می گیرد. و این با واقعیت حیات انسانی سازگار است. واقعیت حیات انسانی و تکامل آن، در حد وسط قرار دارد، حدی که شرائط مادی زیست را با واقعیت وجود طبیعی انسان، هماهنگ و متناسب می سازد - چنانکه در بخش پیشین از آن سخن می رفت -.
این اصل، با توجه به زبانی که در حدیث امام رضا «ع» و دیگر احادیث به کار رفته، و به صورتی کلی و قانونمند بازگو شده است، همه ی مراحل تکلیفی را در همه ی ابعاد زندگی در بر می گیرد. دوری از اسراف، تبذیر، و تضییع و فاسد کردن مواد و کالاها را نیز شامل می گردد. مراحل نهائی و تکامل یافته ی مصرف را که حذف زوائد و فضول و امور غیر ضروری است، تضمین می کند. این اصل همچنین در قلمرو گسترده تر برنامه ریزی های اقتصادی نیز جریان دارد. برنامه ریزی اقتصادی و نظام تولید و توزیع باید با تقدیر و محاسبه انجام گیرد. تولید هر کالا باید با اندازه گیری و محاسبه باشد تا مقدار توان و کارایی که از آن کالا منظور بوده با ترکیب مواد و آلیاژی که در آن به کار رفته است هماهنگ باشد؛ یعنی اصل
ص: 98
«مفیدیت نهائی و غائی»، در اقتصاد باید کاملا رعایت گردد. و «تقدیر در معیشت» در تبیین قانونمند خود، به همه ی این امور نظر دارد. رعایت اصل «تقدیر در معیشت» اقتضا دارد که کالاهای غیر ضروری و تجملی تولید نشود، زیرا که با وجود نیازهای درجه یک و ضروری در جامعه و کمبود در آن زمینه ها، تولید کالاهای تجملی و اشرافی ضد تقدیر و محاسبه است، و ضد سلامت اقتصادی اجتماع است چون اصل «تقدیر در معیشت» (اندازه نگاهداری در زندگی)، برای رسیدن به سلامت اقتصادی است.
از اینرو، این اصل را نمی توان اخلاقی دانست، و در فقه و قانونگذاری به آن بی توجه بود. بلکه این اصل یک جهت بخشی کلی و ارائه اصول برنامه ریزی است درباره ی جریان اموال و سیستم اقتصادی در جامعه، که می تواند در همه ی بخشها راهگشای اساسی باشد.
در احادیث دیگر آمده است:
امام صادق «ع»:
- لا یصلح المؤمن الا علی ثلاث خصال: التفقه فی الدین، و حسن التقدیر فی المعیشة، و الصبر علی النائبة (1).
- صلاح کار مؤمن تنها در سه خصلت است: ژرف شناختن دین، و اندازه داری درست در زندگی، و صبر در مشکلات.
«تقدیر در معیشت»، در کنار «تفقه در دین» (ژرف شناسی دین) و صبر در مشکلات قرار گرفته است. با بررسی اهمیت ژرف شناسی دین و عنصر پایداری (صبر) در موفقیت انسان، نقش اساسی «اندازه داری در معیشت» روشن می گردد. از ضمیمه کردن این سه اصل به یکدیگر، محورهای اصلی صلاح حال
ص: 99
انسان و تعالی او در زندگی به دست می آید.
انسان در جوهر حیات خود، نخست به شناخت ایدئولوژی و ژرف نگری در مسائل دین نیاز دارد؛ انسان فاقد دین و مرام فاقد حیات است. سپس به برنامه ریزی و حساب نگاهداری در مسائل زندگی، و پس از آن به پایداری در برابر مسائل و مشکلات که به ضرورت در این زندگی با آنها روبرو می گردد؛ پس هر یک از این سه اصل تکمیل کننده ی آن دیگری است.
ص: 100
امام رضا «ع»:
- ان صاحب النعمة علی خطر انه یجب علیه حقوق الله فیها؛ و الله انه لتکون علی النعم من الله عزوجل، فما ازال منها علی وجل - و حرک یده - حتی اخرج من الحقوق التی تجب الله علی فیها (قال راوی الحدیث و هو احمد البزنطی الثقة المعروف) فقلت: جعلت فداک انت فی قدرک تخاف هذا؟ قال: نعم فاحمد ربی علی ما من به علی (1).
- صاحب نعمت در خطر است، چون حقوقی خدایی در آن (نعمتها) واجب گردیده است. به خدا سوگند که نعمتهایی از خداوند به من می رسد و من همواره از آن بیمناکم (در این جمله امام دستش را تکان داد) تا حقوق واجب الهی آن را ادا کنم. (راوی حدیث می گوید) گفتم: فدایت شوم تو با مقامی که داری از این امر هراسناکی؟ امام گفت: آری، و خدای را بر این که مرا نسبت به ادای تکلیف حساس کرده است سپاس می گزارم.
شکر، با توجه به مفهوم حقیقی آن، محدودیتی اصولی و هدفدار را در اموال
ص: 101
موجب می گردد. اموال و کالاها، حتی آنها که مصنوع انسان است، مصنوع خداوند است و در حقیقت از خدا است - چنان که در بخش «مالکیت حقیقی» روشن گشت - در بخش آغازین کتاب خواندیم، که انسان اجازه ی بهره برداری از نعمتها را دارد، و مالک مجازی و استخلافی است. این نوع مالکیت، رعایت هدف و غرض مالک حقیقی را در کلیه تصرفات، لازم می سازد. و همین رعایت، سپاسگزاری و شکر است. رعایت دقیق و قاطع حدود و مقرراتی که مالک حقیقی اموال گذارده است وظیفه ی انسانها است که اجازه یافتند تا از آنها بهره برداری کنند؛ زیرا رضایت مالک حقیقی برای وکیل و نایب در تصرف، ضروری است. از اینرو، می توان گفت که حقیقت «شکر»، همان رعایت بالاترین و دقیق ترین مقررات و محدودیتها است در اموال، که موجب رضایت واقعی بخشنده ی آنها می گردد. چگونگی بهره برداری و حدود و مقررات آن، در آیات قرآن و تعالیم اسلامی و رضوی آمده و مشخص شده است، که بهره برداری باید به اندازه و دور از اسراف و اتراف باشد. این نوع مصرف مورد رضایت بخشنده ی اموال و مواد است، و تحصیل این رضایت، شکر است.
همچنین برای تحقق شکر در عمل، باید هدف اصلی از آفرینش نعمتها منظور گردد، هدف از خلقت نعمتها، بهره برداری همگان و رفع نیاز نیازمندان است، چنانکه در قرآن کریم آمده است:
«متاعا لکم و لانعامکم (1) کالایی است برای شما و چهار پایان شما»، و «رزقا للعباد (2) روزی است برای بندگان» و … جمع و احتکار و اسراف و شاد خواری و اتلاف مواهب و نعمتها، بر خلاف غرض اصلی آفرینش آنها است. از اینرو، هر عاملی که نعمتها را ویژه ی بخشی از جامعه و افرادی خاص قرار دهد و دیگران را محروم کند، یا هر فردی که بخشی از نعمتها را احتکار یا غصب کند،
ص: 102
و از دسترس نیازمندان دور نگاه دارد، برخلاف هدف آفرینش نعمتها و غرض اصلی پیدایش آنها گام برداشته و ناسپاسی و کفران نعمت کرده است. و آنگاه چنان خواهد بود که در این حدیث آمده است:
امام علی «ع»:
- اضرب بطرفک حیث شئت من الناس، فهل تبصر الا فقیرا یکابد فقرا، أو غنیا بدل نعمة الله کفرا … (1).
- به میان مردم هر جا که خواستی بنگر، آیا جز بینوایی می بینی که از تهیدستی رنج می برد، یا ثروتمندی که نعمتهای الهی را ناسپاسی کرده است.
اینکه در تعالیم قرآنی، شکر عامل افزایش و رشد نعمتها و ناسپاسی و کفران، موجب تباهی و نابودی آنها شمرده شده است، و جامعه ی شاکر و سپاسگزار پایدار و جامعه ی ناسپاس و کفران گر، نابسامان و واژگون، به حساب آمده برای همین است که در جامعه ی شاکر کالاها و مواد - که نعمتهای خدایند - با جریان طبیعی و گردش درست به دست همه می رسد و همه ی نیازها برآورده می شود، و جامعه به دو بخش مستضعف و مستکبر و فقیر و غنی تقسیم نمی شود، و همگونی میان طبقات جامعه پدید می آید، و برادری دینی تحقق می یابد، و تضاد و درگیری بر سر منافع به کمترین حد می رسد، و روابط اجتماعی گسست ناپذیر می گردد، وظائف و تعهد های اجتماعی بخوبی انجام می پذیرد، و خوش بینی و محبت در سراسر جامعه گسترش می یابد، و برادری ایمانی (انما المؤمنون اخوة) رخ می نماید؛ و اینها همه موجب رضایت خالق نعمتها و استواری نظام اجتماعی می گردد.
ص: 103
در جامعه ی ناسپاس، نعمتها در مسیر طبیعی خود و در راه هدف خلقت آنها، یعنی رفع نیاز همه و بهره برداری یکایک عیال الله جریان نمی یابد، بلکه در دست اقلیت هایی انباشته می گردد، و اکثریت از آن محروم می مانند، و داشتن ها و نداشتن ها عامل پدید آرنده ی تضاد اجتماعی می شود، و ثبات و آرامش را از جامعه می گیرد، احساس تعهد رو به ضعف می نهد، و جامعه دچار بیماری ویرانگر استضعاف و استکبار و افراط و تفریط می شود. و اینها همه که برخاسته از ناسپاسی و کفران گری است خشم خداوند را موجب می گردد و اساس جامعه را واژگون می سازد.
با توجه به مسائل یاد شده، می توانیم نیک پی ببریم که اجتماع دچار بیماری سرمایه داری، نسبت به نعمتهای خداوند کافر است، و مواهب الهی را ناسپاسی کرده است، و طبق سنتهای تغییر ناپذیر الهی محکوم به سقوط و زوال است. از اینرو است که امام رضا «ع»، دارنده ی نعمت را در مخاطره می بیند تا هنگامی که حقوق الهی را رعایت نکند، و از راه رساندن نعمت به دیگران رضای الهی را به دست نیاورد، و خود با مقام والای خویش از سستی در این کار بیمناک است. فقیه و عالم بزرگ ملا محمد مهدی نراقی می گوید: « … کسی که از هر چیز بدان گونه که هدف و منظور از آفرینش آن است بهره برداری کند، نعمت خدای را شکر گزارده است. و اگر چیزی را بگونه ای مصرف کرد که به هدف و مقصود از آن رهنمون نشد، یا در جهتی که برای آن آفریده شده است نبود، نعمت خدا را ناسپاسی کرده است … » (1).
« … همچنین فلسفه ی آفرینش خوراکیها تغذیه است، پس شایسته ی نیست که از این جهت منحرف شود و در دست برخی محدود گردد؛ بلکه لازم است از دست بی نیاز بگیرند و به نیازمند بدهند. از اینرو در تعالیم دین، احتکار و ربا در معاملات خوراکی ممنوع گشته است، چون این امر موجب می گردد تا هدف و مقصود از خلقت خوراکیها منظور نگردد … » (2).
ص: 104
در سخن دیگری که از امام رضا «ع» رسیده است، اهمیت شکر نعمت و موضع و معنای آن بخوبی روشن می شود:
امام رضا «ع»:
- واعلموا أنکم لا تشکرون الله تعالی بشی بعد الایمان بالله و بعد الاعتراف بحقوق اولیاء الله من آل محمد «ص»، احب الیه من معاونتکم لاخوانکم المؤمنین، علی دنیاهم التی هی معبر لهم الی جنان ربهم، فان من فعل ذلک کان من خاصة الله تبارک و تعالی، و قد قال رسول الله فی ذلک قولا ما ینبغی لقائل ان یزهد فی فضل الله علیه فیه ان تأمله و عمل علیه.
قیل یا رسول الله هلک فلان، یعمل من الذنوب کیت و کیت. فقال رسول الله «ص»، بل قد نجی و لا یختم الله عمله الا بالحسنی، سیمحوا لله عنه السیئات و یبدلها من حسنات؛ انه یمرمرة فی طریق عرض له مؤمن قد انکشف عورنه و هو لا یشعر، فسترها علیه و لم یخبره بها مخافة ان یخجل … (1).
- بدانید که پس از ایمان به خدا و پذیرش حقوق اولیای او از آل محمد «ع»، سپاسگزاریی محبوبتر نزد خداوند از یاری رسانی به برادران مؤمن نیست، یاری رسانی به زندگی دنیای آنان که راهی است برای رسیدن ایشان به بهشت (2) کسانی که چنین یاریی برسانند
ص: 105
از ویژگان درگاه الهی اند. پیامبر «ص» در این باره سخنی گفته است که اگر نیک در آن دقت شود و بدان عمل کنند، شایسته نیست کسی از این فیض الهی خود را محروم سازد.
به پیامبر «ص» گفتند: فلانی هلاک گردید چون گناهانی چنین و چنان مرتکب می شود. پیامبر فرمود: بلکه او نجات یافت، و خداوند عمل او را به نیکی به پایان خواهد رساند. خداوند گناهان او را پاک خواهد ساخت و به حسنات تبدیل خواهد کرد، زیرا که او گهگاهی از راهی می گذرد و مؤمنی را می بیند که برخی از اندام او (که باید پوشیده باشد) آشکار شده است و خود او نمی داند. آن را می پوشاند و به او چیزی نمی گوید تا مبادا شرمگین شود …
در این کلام معصوم، اهمیت رعایت حقوق انسانها در مواهب الهی، با سبکی قاطع بیان شده است، و شکر نعمت - پس از ایمان به خدا و گردن نهادن به حقوق اولیای خدا - کمک رسانی و دستگیری نیازمندان معرفی گشته، و در فرازی اوج ارزشمندی این نوع شکر گزاری چنین تبیین شده است: انسانهایی که نعمتها را به دیگران می رسانند و دست نیازمندان را می گیرند، از ویژگان و خاصان در گاه الهی اند. امام، در پایان گفتار خویش سخنی از پیامبر «ص» می آورند که والایی و ارزشمندی خدمت به خلق را بگونه ای اعجاب آمیز تفسیر می کند. پیامبر «ص»، در این سخن، گناه و عصیان را قابل جبران می شمارد، در صورتی که انسان بندگان خدا را دستگیری کند و یار و یاور آنان باشد، و به خدمت های اجتماعی بپردازد.
در قرآن شکر به صورت عام مطرح شده است که شکر خالق و مخلوق را شامل می شود چون:
ص: 106
- وتری الفلک مواخر فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون (1).
- و کشتی را در آن (دریا) آب شکاف بینی، تا از کرم وی فزونی جوئید و شاید سپاس دارید.
در بسیاری از آیات، شکر پس از ذکر بخششهای الهی و یاد نعمتهای فراوانی که نصیب انسان شده، قرار گرفته است. و این روشن می سازد که شکر این نعمتها، بهره برداری درست از آنها است:
شکر به صورت خاص نیز مطرح گشته و به انسان نسبت داده شده است.
- ان اشکر لی و لوالدیک الی المصیر (2).
- من و پدر و مادر خویش را سپاس دار، و بازگشت به سوی من است.
در این آیه سپاسگزاری از پدر و مادر با شکر الهی کنار یکدیگر قرار گرفته و شکر خالق و شکر مخلوق و خدمت به خلق با هم آمده است:
در تعالیم دیگر معصومان «ع» نیز این حقیقت بازگو شده است:
امام علی «ع»:
- لایحرز الشکر الا من بذل ماله (3).
- سپاس نتواند گزارد جز کسی که مالش را ببخشد.
ص: 107
رابطه بخشش مال و شکر روشن است. بذل به نیازمند، هدف اصلی از بخشش اموال و کالاها را تامین می کند و رضایت بخشنده را موجب می گردد.
امام باقر «ع»:
- عن علی بن ابی طالب «ع»: … و بالله ما عاش قوم قط فی غضارة من کرامة نعم الله من معاش دنیا و لا دائم تقوی فی طاعة الله و الشکر لنعمه، فازال ذلک عنهم الا من بعد تغییر من انفسهم، و تحویل عن طاعة الله … و قلة محافظة و ترک مراقبة الله جل و عز، و تهاون بشکر نعمة الله؛ لان الله عزوجل یقول فی محکم کتابه: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (1) … (2).
- به خدا سوگند سرنوشت هر ملتی که غرق در نعمتهای سرشار الهی زیست، و از سر تقوا، پیوسته در پیروی از خدا و سپاس نعمتهای او گذراند، تغییر نکرد، و این (نیکی ها و خوش بختی ها) از جامعه ی ایشان رخت بر نبست مگر پس از آنکه از درون (نفس خویش) دگرگون شدند و از پیروی خدای روی برتافتند … و جانب خدای را کاستند، و از مراقبت الهی چشم فروبستند، و سپاس نعمتهای او را سست گرفتند. پروردگار در کتاب استوارش می گوید: خداوند سرنوشت هیچ ملتی را دگرگون نساخت مگر اینکه (نخست) خود (در درون) دگرگون شدند.
اجتماعی که کفران ورزیده و نعمتها را در راه خدا سرمایه گذاری نکرده است، وسیله را هدف قرار داده، و از خرسندی خلق خدا روی برتافته، و به جمع و تکاثر و اندوختن ثروت پرداخته است، و به ربا خواری، احتکار، گران فروشی،
ص: 108
کم فروشی، غصب، استثمار، خیانت، ظلم، سرقت و دیگر راههای نامشروع دست زده، و جامعه ی خود را به پرتگاه سقوط کشانده است؛ برای رهایی و نجات راهی در پیش ندارد، جز اینکه از این راه شیطانی برگردد، به خواسته های الهی گردن نهد و آنچه را انباشته در اختیار همگان قرار دهد، و تهیدستی و نیاز را از زندگی مردمان بزداید، و با سرمایه های کلان کنز شده ی خصوصی، مشکلات اقتصادی جامعه ی را حل کند. برای این مقصد مهم دگرگونی و به تعبیر قرآن، تغییری عمومی و درونی لازم است، و انقلابی در ماهیت روابط اجتماعی، و در شیوه ی گزینش و بینش مردم، تا برنامه های اقتصادی و قوانینی که به نفع بخش خصوصی است دور ریخته شود و قوانین و برنامه هایی ارائه شود و بر اصول و ضوابطی استوار گردد که دستهای پینه بسته ی انسان محروم، کارگر و کشاورز، پر شود و همه ی طبقات از حد لازم زندگی برخوردار گردند. آثار اخوت ایمانی - که قرآن فرموده است - به چشم بخورد. و این دگرگونی و انقلاب در احوال نظام و بخشهای جامعه و افراد است، که بخشش و توجه خدایی را موجب می گردد و سپاس نعمتهای او را نصیب می سازد و آسایش و آرامش و پایداری را به جامعه باز می گرداند.
ص: 109
ص: 110
ص: 111
امام رضا «ع»:
- (فیما کتبه الی محمد بن سنان فی جواب مسائله) اذا اکل مال الیتیم ظلما فقد أعان علی قتله اذا الیتیم غیر مستغن و لا محتمل لنفسه، و لا قائم بشأنه و لا له من یقوم علیه و یکفیه کقیام والدیه فاذا اکل ما له فکانه قد قتله و صیره الی الفقر و الفاقة … (1).
- (در جواب نامه ای به سئوالات محمد بن سنان) هر گاه مال یتیم را بخورد، به کشتن او کمک کرده است؛ زیرا یتیم نه بی نیاز است، و نه می تواند بار (زندگی) خویش را بر دوش کشد، و نه در شئون زندگی بر پای خویش بایستد، نیز کسی ندارد که امور زندگی او را اداره کند، و او را بسنده باشد، چونان پدر و مادر، پس آنگاه که مال او را تباه کرد چنان است که او را کشته و به بینوائی و تهیدستی افکنده است.
پدیده ی شوم فقر، از ناهنجار ترین دردها در زندگی انسان است، و در ابعاد مادی و معنوی زندگی فرد و جامعه آثار و عوارضی زیانبار و ویرانگر دارد. فقر از
ص: 112
دوران گذشته ی تاریخ تاکنون، در اجتماعات بشری بیداد کرده و اندیشه و روان و جسم و جان و جمله ی هستی آدمیان را دستخوش تباهی قرار داده است. قرن حاضر، با همه ادعاها و پیشرفتها، بر گسترش و نفوذ روز افزون این پدیده در خانواده بشری افزوده و چیزی از آن نکاسته است. ماهیت شیطانی نظامهای سرمایه داری غرب با زیر نفوذ قرار دادن سرمایه ها در بخش خصوصی جهان سوم، اکثریت خانواده ی بشری را به تهیدستی کشنده ای دچار ساخته است.
اکنون در این بخش، به بررسی این پدیده در گفتار بلند و بیکرانه ی امام رضا «ع» می پردازیم، و معنای فقر و برخی از علل و عوامل و عوارض و پیامدهای آن را بر جسم و روح انسان جستجو می کنیم، و شیوه های مبارزه با مشکل بزرگ فقر را از احادیث و تعالیم امام رضا «ع» میآموزیم.
از خواننده انتظار داریم در این بررسی، تا آنجا که در توان دارد با ما همراهی کند، و ژرف بنگرد که آن امام بزرگ انسانیت، به این مشکل اساسی حیات انسان چگونه نگریسته و پیامدهای زهرآگین و ویرانگر آن را چگونه ترسیم کرده و برای رویارویی با آن چه اصول و معیارهایی را ارائه داده است.
حدیث نخستین این فصل، درباره ی یتیم و خوردن مال او بود. امام رضا «ع»، اتلاف و خوردن اموال یتیمان را، در حکم قتل آنان شمرده است. پس از آن، عللی را برای این موضوع ذکر فرموده است که از آن قانونی عام و کلی به دست می آید، که می تواند جهت گیری کلی در مبارزه با این مشکل را مشخص سازد.
ثابت شده است که علت حکم، عمومیت بیشتری از حکم دارد؛ زیرا که علت در جاهای دیگر نیز وجود دارد و حکم نیز بدانجا سرایت می کند. اینک علت حکم تحریم خوردن مال یتیم، تهیدستی و فقر یتیم است. امام می گوید: آن که مال یتیم را بخورد، عامل مرگ و قتل او شده است؛ به این علت که او را به فقر و تهیدستی دچار ساخته است. یتیم نمی تواند بار خویش بر دوش بکشد و در زندگی بر پای خویش بایستد. پدر و مادری ندارد که امور معاشش را بسنده باشند؛
ص: 113
او تنها به اموال خویش تکیه دارد که تامین کننده ی نیازهای اوست. پس آنان که این تکیه گاه را بستانند و او را فقیر و تهیدست سازند، چنان است که وی را کشته باشند.
بیگمان می توان از کلام امام استفاده کرد: هر انسانی که مال و مواد لازم زندگی را در اختیار نداشته باشد، و افراد یا سازمان هایی نباشند که دست او را بگیرند و زندگیش را تامین کنند، دست به گریبان فقر می گردد. و همین سرانجام او را به نیستی و نابودی می کشاند. همه ی جریانها، برنامه ها، اشخاص، گروهها، سیاستها و دولت هایی که زمینه ی فقر افراد و گروههایی را فراهم آورند، و شرایط رشد و ثروت در دست طبقات خاصی را آماده کنند، و دست اکثریت را از تولید و توزیع و سرمایه و کار کوتاه سازند، چنان است که به قتل دسته جمعی دست یازیده باشند. تردیدی در این اصل و استفاده ی آن از کلام امام نیست.
در قرآن این اصل با تعبیرهای گوناگون مطرح گشته است:
1- سیئة: «گناه زشتی»، به فقر تفسیر شده است:
- بلوناهم بالحسنات و السیئات … (1).
- و آنها را به خوبیها و بدیها بیازمودیم …
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده است: «یعنی بالسعة و الا من و الفقر و الفاقة و الشدة (2): (آزمودیم) با فراخی (در زندگی) و امنیت و فقر و بینوایی و سختی».
«عن الصادقین علیهم السلام انهم قالوا، الحسنات فی کتاب الله علی وجهین و السیئات علی وجهین. فمن الحسنات التی ذکرها الله، الصحة و السلامة والا من و السعة و الرزق و قد سماها الله حسنات. «و ان تصبهم سیئة» یعنی بالسیئة هیهنا المرض و الخوف و الجوع و الشدة: (3) از امام صادق «ع» نقل شده است که
ص: 114
گفته اند: «حسنات» در کتاب خدا دو قسم است و «سیئات» نیز دو قسم: از جمله ی حسناتی که خدای یاد کرده است: سلامتی، امنیت، فراخی (در زندگی) و (دستیابی به) روزی و رزق است اینها را خداوند حسنات و نیکیها نامیده است. «و اگر به آنان سیئه و بدی برسد» منظور از «سیئة» و بدی در اینجا بیماری ترس، گرسنگی و سختی ها است».
2- مسکنت: «بیچارگی»، نیز به فقر تفسیر شده است:
- ضربت علیهم المسکنة … (1).
- برایشان مهر بیچارگی و فرو ماندگی زده شد.
«ضربت علیهم المسکنة» ای الجوع (2) … : «بر آنان مهر مسکنت زده شد یعنی مهر جوع و گرسنگی … »
3- قتر: «سختی و تنگدستی»، نیز فقر است:
- … و لا یرهق وجوههم قتر و لا ذلة … (3).
- سختی و تنگدستی و زبونی چهره ها شان را نمی پوشاند.
« … القتر، الجوع و الفقر … (4): قتر به معنای گرسنگی و فقر است … »
4- سوء: «بدی و زشتی»، در قرآن فقر است:
ص: 115
- و لو کنت اعلم الغیب لا ستکثرت من الخیر و ما مسنی السوء (1).
- اگر غیب می دانستم سود بسیار می بردم و بدی به من نمی رسید …
امام باقر «ع» و «سوء» را در این آیه به «فقر» تفسیر کردند (2).
در قرآن، جهاد و قتال در راه مبارزه با فقر و استضعاف اقتصادی و فرهنگی به صراحت مطرح شده، چنانکه قتال در راه مبارزه با کفر و شرک مطرح گردیده است.
- و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الدین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها … (3).
- چرا در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف که گویند پروردگارا ما را از این شهر ستمگران بیرون بر … کارزار نمی کنید …
این آیه اعلان جنگ عمومی است برای نبرد با استضعاف و فقر، و همه ی عوامل آن که استکبار و ظلم و سرمایه داری است، و همه کسانی که بگونه ای در ایجاد استضعاف نقش دارند.
این قتال و جهاد، در کنار قتال و جهاد در راه خدا قرار گرفته و با «واوی»
- که حرف عطف جمعی است - به یک حکم محکوم گردیده است. همچنین قرآن برای احیای نفوس انسانی و زنده کردن انسانها ارزشی بسیار قائل شده است. و احیای انسان به رفع نیازها و برطرف کردن فقر تفسیر شده است:
ص: 116
- … و من احیاها فکانما احیی الناس جمیعا … (1).
- و هر که کسی را زنده کند چنان است که همه ی مردم را زنده کرده است.
در تفسیر قمی ذیل آیه آمده است:
«من انقذها من حرق او غرق … او کلفة حتی یستغنی، او اخرجه من فقر الی غنی و … (2): کسی که انسانی را از سوختن و غرق شدن نجات دهد، یا بار دشوار زندگی را تا حد خود کفایی از دوشش بردارد، یا او را از فقر و تهیدستی برهاند و به مرز غنا و بی نیازی برساند … »
با دقت در مجموعه ی منابع اسلامی و گفتار و کردار پیامبر «ص» و امامان «ع»، موضع زیانبار و غیر قابل قبول فقر روشن می گردد. در دعاهای ما که با زبان ویژه ی خود فرهنگ اسلامی را تبیین می کند، همواره از فقر و مسکنت نکوهش شده و به عنوان پدیده ی شومی معرفی گشته است، که باید از شر آن به خدای متعال پناه برد. علامه مجلسی «رضوان الله علیه» می گوید:
« … ان سئوال الفقر لم یرد فی الادعیة، بل ورد فی اکثرها الاستعاذة عن الفقر الذی یشقی به (3) درخواست فقر از خداوند، در دعاها نیامده است؛ بلکه در بیشتر دعاها، استعاذ ه (پناه بردن) به خداوند از فقری که عامل بدبختی است، رسیده است».
اکنون نمونه هایی از احادیث:
پیامبر اکرم «ص»:
- الفقر اشد من القتل (4).
ص: 117
- فقر سخت تر از قتل است.
امام علی «ع»:
القبر خیر من الفقر (1).
- قبر (مردن و زیر خاک رفتن) از فقر بهتر است.
امام علی «ع»:
الفقر الموت الاکبر (2).
- فقر، مرگ بزرگ است.
امام صادق «ع»:
- به نقل از امام علی «ع»: … فالخیر، الصحة و الغنی؛ و الشر، المرض و الفقر (3).
- خیر و نیکی سلامتی و بی نیازی است، و شر و بدی، بیماری و فقر است.
امام باقر «ع»:
- (من ادعیته): … اسئلک اللهم الرفاهیة فی معیشتی ما أبقیتنی … و لا ترزقنی رزقا یطغینی و لا تبتلینی بفقر اشقی به … (4).
- خداوندا! از تو رفاه در زندگی را تا زنده هستم مسألت می کنم به من چندان روزی مده که سرکش و گستاخ شوم، و به فقری نیز گرفتارم مساز که بدبخت گردم …
ص: 118
امام صادق «ع»:
- قال لقمان: … وزقت المرارات کلها، فما ذقت شیئا امر من الفقر (1).
- لقمان گفت: … مزه ی تمام تلخیها را چشیدم؛ لیکن چیزی تلخ تر از فقر به ذائقه ام نرسید.
ص: 119
امام رضا «ع»:
- … اذا اقبلت الدنیا علی انسان اعطته محاسن غیره، و اذا ادبرت عنه سلبته محاسن نفسه (1).
- هر گاه دنیا (مال و ثروت) به انسانی روی آورد، نیکی های دیگران را به او می دهد و هر گاه به کسی پشت کند (و او فقیر شود) نیکی های خودش را نیز از او می گیرد.
از آثار دیگر فقر، سلب شخصیت است. زیر بنا و ارکان اصلی هستی آدمی شخصیت او است، و بازده زندگی هر انسان و کمیت و کیفیت آن به شخصیت او بستگی دارد. انسانهای تحقیر شده و بی شخصیت، نمی توانند مبدأ حرکت و کارهای مهم اجتماعی باشند. افراد با منش و با شخصیت، خاستگاه حرکتهای مهم و ارزنده اند و پشتوانه ی حرکت و اقدام انسانهای دیگر نیز می توانند باشند.
شخصیت هر کس، در درجه ی نخست به ارزیابی خود او از شخصیت خویش مربوط است. انسان درباره خود هر گونه بیندیشد، همانگونه است و تا همان پایه می تواند رشد کند و به اندازه ای که به خود اعتماد دارد، می تواند به خود ببالد و بر
ص: 120
آید و در جامعه مثمر ثمر باشد. طبق تعبیر برخی از احادیث، حیات انسان به حیات شخصیت او بستگی دارد، و مرگ او در مرگ و سلب شخصیت او نهفته است:
پیامبر اکرم «ص»:
- به روایت امام صادق «ع»: یا علی! الحاجة امانة الله عند خلقه، فمن کتمها علی نفسه اعطاه الله ثواب من صلی، و من کشفها الی من یقدر ان یفرج عنه و لم یفعل فقد قتله. اما انه لم یقتله بسیف و لا سنان و لا سهم ولکن قتله بما نکی من قلبه (1).
- یا علی! حاجت (نیازمندی) امانت خدا نزد خلق است. آن کس که نیاز خویش پوشیده دارد، خدای پاداش نماز گزار به او دهد، آن کس که حاجت خویش به کسی که می تواند گره از کارش بگشاید، بازگوید و او نگشاید بی تردید نیازمند را کشته است. آگاه باشید او را به شمشیر و تیر و نیزه نکشته، بلکه چون دلش را شکسته (و شخصیت او را خرد کرده) وی را کشته است.
امام صادق «ع»:
- جزی الله المعروف اذا لم یکن یبدأ عن مسألة، فاما اذا اتاک اخوک فی حاجة کاد یری دمه فی وجهه، مخاطرا لا یدری اتعطیه ام تمنعه، فوالله ثم و الله، لو خرجت له من جمیع ما تملکه ما کافیته (2).
- خداوند به کار نیک پاداش می دهد اگر پیش از سئوال باشد؛ لیکن هرگاه برادر دینی تو با حاجتی نزد تو آید در حالی که گونه اش (از شرمگینی) گوئیا خون گرفته است و او (با اینحال) بیمناک است و نمی داند که خواسته ی او را بر می آوری یا رد می کنی؛ سوگند به
ص: 121
خدا و سوگند، که اگر تمام آنچه را داری به او وا گذاری، کار او (سئوال او) و مایه گذاری از ابرویش را نمی توانی جبران کنی.
تمام ثروت انسان اگر به کسی داده شود که شخصیت خود را پائین آورده و چیزی خواسته و سئوالی کرده است، هنوز تلافی آن کار نشده و آنچه از او کاسته شده جبران نگشته است، زیرا که او به هنگام خواهش و سئوال، از شخصیت و منش و جوهر هستی خویش چنان مایه ای گذاشته است که چیزی آن را جبران نمی کند.
برای اهمیت این موضوع، امام سجاد «ع» در دعایی آموخته است که همواره از خداوند بخواهید که شخصیت شما حفظ شود و منش و حیثیت شما پایمال و تنگدستی و نیازمندی نگردد:
امام سجاد «ع»:
- اللهم صن وجهی بالیسار و لا تبتذل جاهی بالاقتار … (1).
- خداوندا! آبروی مرا با گشادگی (در امور زندگی) نگاه دار، و با سختی و تنگدستی حیثیت مرا پایمال نگردان.
در طبقه ی فقیر، نخستین اثر فقر، سلب شخصیت است که در حدیث امام رضا «ع» آمده بود. فقر هم فرسایش و ضعف جسمانی پدید می آورد و هم فرسایش و ضعف روحی.
فقر موجب ناتوانی جسمی است. و ناتوانی جسمی در ناتوانی روحی و روانی اثر می گذارد. و این خود علت تزلزل در شخصیت و ضعف اراده و احساس خود کم بینی و عدم اعتماد به نفس می گردد.
ص: 122
پیآمد دیگری نیز در فقر هست که موجب سلب شخصیت است. و آن اینکه فقر به سیمای ظاهری انسان نیز صدمه می زند، و سیمای ظاهری آدمی در موضع و موقعیت اجتماعی او دخالتی فراوان دارد. جامه ی تمیز و رعایت بهداشت و آرایش ظاهری، موجب جلب نظر و ارجگزاری مردم است. نظر و توجه مردم، شخصیت را بالا می برد و اعتماد آدمی را نسبت به خود افزون می سازد. طبقه ی فقیر چون نه جامه ی درستی دارند، نه نظافت را می توانند رعایت کنند و نه دست به آرایشی زنند، (و گاه در سیمای ظاهری وضعی چندش آور و ناهنجار دارند) در جامعه نیز موقعیت و پایگاه اجتماعی را از دست می دهند و مورد توجه مردم قرار نمی گیرند. به این جهت نیز، شخصیت آنان ضربه می خورد. کم بینی ها و بی توجهی های اجتماعی چنان در آنان اثر می گذارد که به کلی شخصیت اجتماعی خود را از دست می دهند و دچار حالت ویرانگر سلب شخصیت می شوند.
اینکه امام رضا «ع»، در سخنشان فرمودند: «اذا ادبرت عنه سلبته محاسن نفسه - هر گاه (دنیا و پول) از انسان روی برگرداند نیکی های او را از او می گیرد». برای همین علت اساسی است که انسان نیازمند با از دست دادن مظاهر زیست مادی، نیکی های نهفته در خویش را نیز از دست می دهد، و توان و منش و خوی و استعداد و خصلتهای خود را هیچ می انگارد. انسانهای تهیدست، اغلب دارای بسیاری از خصلتهای والای انسانی هستند که می تواند شخصیت آنان را تعالی بخشد و موجب اعتلای حیثیت انسانی و موقعیت اجتماعی آنان گردد، و از آنان افرادی بسیار مفید و ارزشمند بسازد، لیکن در اثر فقر، این خصلتهای ارزنده نمود و شکوفایی ندارد، و احترام و ارج گزاری دیگران را موجب نمی گردد، و موجب رشد و پیشرفتی نمی شود.
در احادیث از این بعد ناهنجار و ضد انسانی آثار فقر نیز سخن گفته شده است:
ص: 123
پیامبر اکرم «ص»:
- یا اباذر هل ینتظر احدکم الا غنی مطغیا، او فقرا منسیا … (1).
- آیا هر یک از شما را جز این انتظاری است: که یا ثروتی یابد که او را به طغیان وا دارد، یا به فقری دچار گردد که به دست فراموشیش سپارد.
طبق این حدیث فقر انسان را به دست فراموشی می سپارد و بی توجهی جامعه را موجب می گردد، چون جامعه برای او ارزشی و شخصیتی قائل نیست.
امام علی «ع»:
- اذا اقبلت الدنیا علی قوم اعارتهم محاسن غیرهم؛ و اذا ادبرت عنهم سلبتهم محاسن انفسهم (2).
- اگر (مال و منال) دنیا به ملتی روی آورد نیکی های دیگران را نیز به آنان نسبت می دهد. و اگر دنیا از قومی روی برگرداند نیکی های خود آنان را از آنان می گیرد.
امام علی «ع»:
- من استغنی کرم علی اهله، و من افتقرهان علیهم (3).
- هر کس ثروتمند باشد نزد خانواده خویش گرامی است، و هر کس بینوا باشد نزد ایشان سبک است و بی ارزش.
ص: 124
امام علی «ع»:
- … لو کان الفقیر صادقا یسمونه کاذبا، و لو کان زاهدا یسمونه جاهلا (1).
- اگر فقیر راستگو باشد او را دروغگو نامند، و اگر پارسایی کند او را نادان شمارند.
امام علی «ع»:
- الفقیر حقیر لا یسمع کلامه، و لا یعرف مقامه (2).
- تهیدست کوچک شمرده می شود، سخن او را نمی شنوند و منزلت او را نمی شناسند.
امام علی «ع»:
- المقل غریب فی بلدته (3).
- تهیدست در وطن خویش غریب است.
از پیآمد های سلب شخصیت، ناتوانی در ارائه فکر و اندیشه های ارزنده ای است که در طبقه فقیر وجود دارد:
امام علی «ع»:
- الفقر یخرس الفطن عن حجته (4).
- فقر، انسان زیرک را گاه استدلال گنگ می سازد.
سلب شخصیت، چنان که یاد کردیم زمینه ی اصلی عدم اعتماد به نفس است. و عدم اعتماد به نفس، ثبات و آرامش را از انسان می رباید و استواری و پایداری لازم برای رویارویی با مشکلات را نفی می کند.
ص: 125
پیامبر اکرم «ص»:
- به نقل امام کاظم «ع»: ان النفس اذا احرزت قوتها استقرت (1).
- بیگمان نفس آدمی هنگامی که قوت خود را داشته باشد آرامش دارد.
امام صادق «ع»:
- لمصادف مولاه: اتخذ عقدة او ضیعة، فان الرجل اذا انزلت به النازلة او المصیبة، فذکر ان وراء ظهره ما یقیم عیاله، کان اسخی لنفسه (2).
- به مصادف! باغی یا مزرعه ای تهیه کن، زیرا که هر گاه حادثه یا مشکلی در زندگی انسان پیش آید، و او بداند که پشتوانه ای دارد که مخارج خانواده اش را تامین می کند، با گشاده دستی بیشتری جانبازی و فداکاری می کند.
و سرانجام کار سلب شخصیت، یأس و سستی است که در درون روح و روان بینوایان نفوذ می کند و آنان را از هر گونه کارایی می اندازد:
امام علی «ع»:
- و ان افتقر قنط و وهن (3).
- انسان اگر تهیدست شود مأیوس و خوار می گردد.
برای اهمیتی که این موضوع داشت احادیثی دیگر که هر کدام بگونه ای بیانگر محتوای عمیق روایت امام رضا «ع» بود آوردیم. در پرتو مجموعه این بینش ها و نگرشها، به اهمیت سخن امام رضا «ع» بیشتر پی می بریم. و مشخصات و نشانه های جامعه ی رضوی بنیاد را بهتر می توانیم درک کنیم.
ص: 126
امام رضا «ع»:
- المسکنة مفتاح البوس (1).
- بینوایی کلید بدبختی و بیچارگی است.
بررسی مشکلات اجتماعی، و سبب جویی و علت شناسی نابسامانی ها روشن می سازد که فقر اساس مشکلات و نابسامانی ها است. هر چه ذهنی فکر کنیم، و واقعیات زندگی را نادیده بگیریم، این واقعیت را نمی توان نادیده گرفت که انسان در این زندگی در قالبی جای دارد مادی، و با اشیائی سروکار دارد و در جو و محیطی زندگی می کند که به وسایل و ابزار مادی نیازمند است. غذا، لباس، مسکن، نظافت، بهداشت و … اینها همه از فرآورده های طبیعت است. جغرافیای حیات انسان در این دنیا، جغرافیای اقتصادی است، و ماهیت حیات انسانی با این امور مادی پیوندی الزامی و جبری دارد.
امام باقر «ع»:
- زرارة بن اعین قال: سالت اباجعفر «ع» عن قول الله عزوجل: «یوم
ص: 127
تبدل الارض غیر الارض (1) «؟ قال: تبدل خبزة نقیة یاکل منها الناس حتی یفرغوا من الحساب، فقال له قائل: انهم لفی شغل یومئذ عن الاکل و الشرب؟ فقال: ان الله عزوجل خلق ابن آدم اجوف و لابد له من الطعام و الشراب. اهم اشد شغلا یومئذ ام من فی النار؟ فقد استغاثوا و الله عزوجل یقول: «و ان یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب (2) «(3).
- زراره گوید: از امام باقر معنای این سخن خداوند را پرسیدم؟: «روزی که زمین به زمینی دیگر مبدل شود»؟ گفت: به نان پاکیزه ای تبدیل می شود که مردمان از آن می خورند تا از حساب آسوده شوند. گوینده ای گفت: مردمان در آن روز (گرفتارند و) به خوردن و نوشیدن نمی توانند بیندیشند؟ امام فرمود: خداوند آدمی را میان تهی آفرید و ناگزیر باید خوردنیی و نوشیدنیی در اختیار داشته باشند. آیا اهل محشر بیشتر گرفتارند یا کسانی که در دوزخ به سر می برند؟ اهل دوزخ آب می طلبند و خداوند درباره ی (ایشان) می گوید: «اگر آب بطلبند به آنان آبی داده خواهد شد، مانند درد روغن داغ یا مس گداخته، که چهره ها را می سوزاند، و چه بد نوشابه ای است.
پس در آن جهان نیز که انسان از قید و بند و شرائط این زندگی آزاد می شود، باز از تغذیه، مسکن، لباس و دیگر وسائل آسایش و رفاه بی نیاز نیست؛ البته نوع آن و کیفیت جرم و مواد آن، با مواد و اجرام این جهان تفاوتی جوهری و ماهوی دارد. از اینرو می بینیم که در قرآن کریم، به هنگام ذکر مرگ و دنیای پس از این
ص: 128
دنیا، از خوردنیها، نوشیدنیها، پوشیدنی ها، مکانها، خانه ها، لانه ها و … سخن به میان می آید، و آسایش و رفاه و نیازهای انسان برشمرده می شود. و این چگونگی واقعیت حیات انسانی را ترسیم می کند، که در هر محیطی به ابزار و موادی نیاز دارد متناسب با آن محیط، و بی نیاز از هر ماده و مدتی نمی تواند به حیات خود ادامه دهد.
اکنون روشن می گردد که اگر بینوایی و تهیدستی، به زندگی فرد یا اجتماعی روی آورد مشکلات و نابسامانیهای فراوانی با خود می آورد. و سخن امام رضا «ع» همین واقعیت تردید ناپذیر را بازگو می کند که بینوائی کلید مشکلات است، (1) چنانکه در حدیثی نبوی نیز چنین آمده است:
پیامبر اکرم «ص»:
- در وصیتی به امام علی «ع»: یا علی اربعة من قواصم الظهر: امام یعصی الله عزوجل و یطاع امره، و زوجة یحفظها زوجها و هی تخونه، و فقر لا یجد صاحبه مداویا، و جار سوء فی دار مقام (2).
- یا علی! چهار چیز کمرشکن است: امام (و زمامداری) که نافرمانی خدا کند و مردمان از او فرمان برند و همسری که شوهر نگهدار او است و او به شوهرش خیانت می کند. و فقری که بینوا برای آن درمانی نیابد، و همسایه ی بد در محل سکونت و اقامت.
مقایسه این چهار موضوع در کلام پیامبر اکرم «ص»، که از هر گونه گزافه و مجاز گویی به دور است، ژرفایی مشکل فقر را روشن می سازد. فقر با «حاکمیت فاسد» و «همسر خائن» و «همسایه ی بد»، در کنار هم قرار داده شده است. حاکم فاسد، همه چیز زندگی انسان را به تباهی می کشد و امنیت
ص: 129
اقتصادی، سیاسی، حقوقی و … را از انسان سلب می کند. همسر خائن در درون خانه و کاشانه ی انسان به فساد و ویرانگری دست می زند و تنها کانون آرام و آمن زندگی را متلاشی می سازد و آسایش و آرامش را از انسان می گیرد. همسایه زشت کار و نادرست نیز از هر جهت آسودگی خاطر را سلب می کند. حال فقر و تنگدستی نیز چون این سه امر خرد کننده است، که سرنوشت انسان را تباه می سازد.
ص: 130
ص: 131
امام رضا «ع»:
- … اذا أکل الانسان مال الیتیم ظلما … فکانه قد قتله و صیره الی الفقر و الفاقة … (1).
- آنگاه که انسان مال یتیم را به ستم بخورد … بی تردید چون اینست که او را کشته، و او را دست به گریبان تهیدستی و بینوایی کرده است …
فقر، در بسیاری از موارد معلول ظلم اجتماعی است. و ظلم به صورت عام، در بیشتر موارد اقتصادی است، و در روابط مالی و نظام تولید و توزیع و مصرف صورت می گیرد و در اکثریت مردم موجب محرومیت از دستیابی به کالاها و مواد لازم زندگی می گردد؛ و به صورت خاص از طریق غصب، سرقت، گرانفروشی، احتکار، کم فروشی، استثمار و کم بها دادن به کار و کالای دیگران، و استئثار و ویژه ساختن اموال عمومی (خاصه خواهی)، ربا خواری و دیگر راههای باطل و ظالمانه ی اقتصادی جریان می یابد.
ص: 132
این ظلمها، از شیوه های عمل سرمایه داری (1) است، زیرا که سرمایه داران از راههای ظالمانه و نامشروع به گرد آوری ثروت دست می زنند و حق و حقوق دیگران را نادیده می گیرند. بنابراین به روشنی می توان گفت که از عوامل اصلی و عمومی فقر، شیوه ی عمل سرمایه داری است که محرومیت زا و فقر ساز است. همواره تفریطها از افراط ها می زاید و رشد می کند و به صورت بیماری اجتماعی درمی آید.
امام رضا «ع» ظلم به یتیمان را از جمله علتهای فقیر شدن آنان شمرده اند، زیرا که چون کسی از روی ظلم و ستم مال یتیم را بر دو خورد، او را فقیر و بینوا ساخته است.
در قرآن کریم از ظلم، فراوان سخن رفته، و کمبودها و گرفتاریها و نابسامانیهای زندگی انسان را به ظلم آدمیان به یکدیگر نسبت داده است. و قلم تکوین را از نوشتن سطری علیه انسان و معاش و معاد او، منزه و پاک شناخته است.
- ان الله لا یظلم الناس شیئا، و لکن الناس انفسهم یظلمون (2).
- بی تردید خداوند بر مردمان هیچ ستمی نمی کند؛ و این خود مردمند که بر خود ستم روا می دارند.
قرآن کریم سقوط و هلاکت امتها و تمدنها را به شیوه ی عمل آنان نسبت داده و اصل ظلم را موجب ویرانی و زوال معرفی کرده است:
- و تلک القری اهلکناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدا (3).
ص: 133
- مردمان آن آبادی ها را هنگامی که ستم کردند هلاک کردیم، و برای هلاک کردنشان موعدی مقرر داشتیم.
و در احادیث رابطه ی ظلم متکاثران با فقر فقیران مطرح شده است.
امام علی «ع»:
- … و ما اخذ الله علی العلماء، ان لا یقاروا علی کظة ظالم، و لا سغب مظلوم … (1).
- خدا از عالمان پیمان گرفته است که در برابر پرخوری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان آرام نگیرند.
میان: «کظة: پرخوری» ظالم و «سغب: گرسنگی» مظلوم رابطه است. پرخوری و اسراف طبقه ی اشراف و ظالم، عامل محرومیت طبقه ی مساکین و بینوا است.
امام علی «ع»:
- ان الله سبحانه، فرض فی اموال الاغنیاء اقوات الفقراء، فما جاع فقیر الا بما منع غنی؛ و الله - تعالی جده - سائلهم عن ذلک (2).
- خدای سبحان روزی فقیران را در مال توانگران قرار داده است پس هر جا بینوایی گرسنه است حق او در سر سفره ی رنگین اغنیا است و خدای متعال از توانگران مؤاخذه خواهد کرد.
امام صادق «ع» با بیان حصری (نفی و استثنا)، تنها علت محرومیت و فقر را بیداد اغنیا و توانگران معرفی کرده است.
ص: 134
امام صادق «ع»:
- … و ان الناس ما افتقروا و لا احتاجوا و لا جاعوا و لا عروا لا بذنوب الاغنیاء … (1).
- آنچه بر سر ناداران، نیازمندان گرسنگان و برهنگان می آید، همه و همه، در اثر جنایت اغنیا و توانگران است.
در فقر، خصوصیات شخصی طبقه ی فقیر گهگاه مؤثر است، مثلا تنبلی، بیکارگی، پائین بودن سطح فرهنگ در بعضی از افراد و اشخاص، لیکن این علل نادر و اندک است، و علت عمده و اساسی و موجود در اکثر موارد همان ظلم و بیداد متکاثران و سرمایه داران است و علل شخصی در فقیر نیز بطور نوعی از همین ظلم نشأت می یابد، چه استضعاف اقتصادی معلول استکثار و استکبار طبقه ی اشراف است، که به سود و رشد ثروت خویش می اندیشند و حقها و حقوق ها را نادیده می گیرند (2).
از ظلم به صورت خاص، یعنی راه ها و شیوه هایی که سرمایه داران برای استثمار محرومان و محو حقوق آنان به کار می برند و فقر و محرومیت را موجب می شوند در فصل «سرمایه داری» بطور مشروح گفتگو شده است. در آنجا از استثمار و استئثار (ویژه خواهی)، غصب، ربا خواری، … سخن گفته ایم و احادیث امام رضا «ع» و دیگر امامان را در آن زمینه ها آورده ایم.
ص: 135
امام رضا «ع»:
- … البرائة ممن نفی الاخیار … و آوی الطرداء اللعناء … و استعمل السفهاء … (1).
- جزء اسلام خالص است بیزار بودن از کسانی که نیکان را تبعید کردند و آنان را که پیامبر «ص» رانده و لعنت کرده بود در مرکز اسلامی پناه دادند … و کم خردان (و بی تشخیصان) را به کارها گماردند.
این سخن، بخشی از نامه ای است که امام رضا «ع»، به مأمون نوشتند، درباره ی تبیین اسلام خالص و کلیات دین، در این نامه که به درخواست مأمون نگاشته شده، کلیات اصول و فروع دین بیان شده است.
از محورهای اصلی که در این نامه بر آن تکیه شده، که جزو اسلام ناب و دین خالص است، چند برائت (بیزاری جویی، طرد و جبهه گیری) و چند ولایت (پذیرفتن و اطاعت و همکاری) است. برائت از گروههایی از جمله ی برائت از کسانی که نیکان را از مراکز کشور اسلامی دور ساختند، و طرد شدگان دور از
ص: 136
خدا را در کادر حاکمیت جای دادند، و اموال را میان اغنیا به گردش گذاشتند، و سفیهان و نادانان (و بی تشخیصان) را در پستهای مملکت به کار گماردند و …
امام! در این فراز بلند، محورهای اصولی در مسائل اجتماعی را مطرح می کند که رعایت آنها کار مردم و جامعه را سامان می بخشد و حاکمیت را استوار می سازد؛ و نادیده گرفتن آنها، تزلزل، نابسامانی و سقوط هر امت و حکومتی را موجب می گردد.
در اینجا جمله ی: «و استعمل السفهاء - کم خردان و بی تشخیصان»، مورد گفتگو است که مسئله ی مهم ضرورت هوشیاری و بینایی (تخصص و وارد بودن) در برنامه ریزی های اقتصادی - اجتماعی را،، مطرح کرده است.
امام رضا «ع» نابسامانی، بی عدالتی، تبعیض، فقر، محرومیت و مشکلات آن دوره از تاریخ اسلام و حاکمیت اسلامی را به عللی نسبت می دهد که از آن جمله به کار گماردن جاهلان و نا آگاهان و غیر متخصصان است. چون مدیریت بخشهای مهم جامعه به دست سفیهان سپرده شده بود موجب عقب ماندگی و بینوایی و فساد اجتماعی گردید.
در قرآن کریم نیز واژه: «سفهاء» به کار رفته است، در آیه ی معروفی که از منابع مهم و ترسیم خطوط کلی «مکتب اقتصادی اسلام» است:
و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما … (1).
- اموالتان را که خدا مایه قوام کار (و سامان یابی زندگی شما) قرار داده است، در اختیار کم خردان و ناواردان قرار مدهید …
ص: 137
در این آیه از واگذاری اموال به دست سفیهان نهی شده است به این علت که اموال مایه ی قوام، استواری و سامان یا بی حیات اجتماع است. از اینرو نباید افراد ناوارد و ناآگاه و نا متخصص و فاقد تشخیص زمام امور چیزی را در دست بگیرند که قوام جامعه بدان بستگی دارد، و نباید مدیریتهای مالی و اقتصادی جامعه به افراد ناوارد و بی تشخیص سپرده شود.
در آیه ی بعد یکی از موارد این قانون آمده است یعنی کودکان بی سرپرست که پس از بلوغ سنی باید آزمایش شوند تا اگر رشد کافی داشتند و از مهارت و خبرویت لازم در مسائل مالی و اقتصادی برخوردار بودند، اموالشان در اختیارشان قرار داده شود.
فقهای بزرگ ما (رضوان الله علیهم) در کتب فقه، بطور مشروح درباره ی این آیه بحث کرده اند: اموال اطفال بی سرپرست را که تحت نظر «ولی» و «قیم» هستند پس از بلوغ شرعی، نمی توان تحویل آنان داد، بلکه افزون بر بلوغ شرعی و سنی، رشد عقلی و مدیریت اقتصادی نیز لازم است، تا به شایستگی امور مالی خویش را اداره کنند. از اینرو ممکن است کسانی از نظر شرعی و سنی بالغ باشند و تکلیف عبادی بر دوش آنان قرار گیرد، لیکن در تصرفات مالی و مدیریت امور اقتصادی زندگی خویش مجاز نباشند؛ چون بلوغ اقتصادی و تخصص لازم در امور مالی چیزی برتر از بلوغ سنی و شرعی است. از این آیه و آیه ی نخست - با سبک ویژه ای که دارد - قانونی عام استفاده می شود که خود محور اصلی مسائل مالی و اقتصادی جامعه است، و بیانگر اینست که در مسائل مالی و مدیریتهای اقتصادی از نظر مبانی اسلام، افزون بر عقل و بلوغ شرعی، رشد اجتماعی - اقتصادی نیز لازم است. و این همان داشتن آگاهیهای لازم و تخصصهای ضروری و تشخیصهای سالم و بجا در امور اقتصادی و اجتماعی است.
در آیه ی دیگری نیز به تقدم مهارت و شناخت بر عمل تصریح شده است:
ص: 138
- و علمناه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم … (1).
- ما از برای شما به داود زره ساختن آموختیم، تا شما را (در جنگها) از گزند سخت دشمنان نگاه دارد.
پس حضرت داود «ع»، پس از آن که صنعت زره سازی و زره بافی را آموخت، بدان دست یازید.
بنابراین کسانی که از نظر فکر و فن اداره جامعه و تدبیر امور مالی و مدیریت اقتصادی و دیگر مسائل اجتماعی، تخصصهای لازم را ندارند و از این نظر نابالغ و ناواردند، و اشغال پستهای مربوط توسط آنان، باعث عقب ماندگی، نابسامانی، فقر و محرومیت مردم می گردید نباید بکار گمارده شوند. بدین گونه از کلام امام معصوم «ع» در پرتو تعالیم قرآنی، اصلی محوری روشن می گردد، و آن اینکه در همه ی مسائل اجتماعی و برنامه ریزی های اداری بویژه در امور اقتصادی و مسائل مالی، درک درست و رشد عقل اقتصادی و داشتن مهارت و تخصص لازم در رشته های آن همواره ضروری است.
ضرورت اصل تخصص، امروز نیک روشن شده و بارها به تجربه رسیده است، که هیچ کاری بدون تخصص و تجربه ی لازم صورت پذیر نیست. و اگر صورت بگیرد یا به کلی در جهت خلاف مقصود است یا ناقص است و کم فایده.
از این رو است که وجود تخصص - به عنوان مقدمه ی لازم - در هر حرکت و در هر تحول و برنامه ریزی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و … حتمی شمرده شده و شناخت کلیه ی شرایط و زمینه ها و کشف روابط آنها با دیگر بخشهای اجتماعی، ضروری ترین گام در هر کار به حساب آمده است. اینکه در اسلام بر علم و دانایی در آغاز هر کار تأکید شده، برای همین علت است.
ص: 139
شناخت حوزه ی عمل، پیش از عمل، و ضرورت تخصص و آگاهی قبل از اقدام - چنانکه در آیات خاص مطرح شده بود و دو نمونه از آن را آوردیم - ضمن آیات عمومی دعوت به شناخت و ارزش علم و خردورزی و به کارگیری عقل نیز آمده است. مجموعه ی این آیات که بسیار زیاد است، عمل ناآگاهانه و نابخردانه و بی محاسبه را محکوم کرده است.
در روایات دیگر نیز این موضوع بارها مورد ارزیابی قرار گرفته است.
پیامبر اکرم «ص»:
- یابن مسعود اذا عملت عملا فاعمل بعلم و عقل، و ایاک و ان تعمل بغیر تدبر و علم؛ فانه - جل جلاله - یقول: «و لا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا (1) «. (2).
- ای ابن مسعود! هر گاه به کاری دست زدی با دانایی و خردمندی عمل کن، و بپرهیز از اینکه بدون تدبیر و دانایی کاری انجام دهی؛ زیرا خداوند فرموده است: «و چون آن زن مباشید که رشته و بافته ی خود را از پس تابیدن، پنبه و قطعه قطعه کرد».
امام علی «ع»:
- سوء التدبیر مفتاح الفقر (3).
- بدی تدبیر (کارگردانی و اداره گری)، کلید فقر است.
امام علی «ع»:
- سبب التدمیر سوء التدبیر (4).
ص: 140
- عامل هلاکت و نابودی، بدی تدبیر است.
امام علی «ع»:
- فیما کتبه الی اهل مصر: … ولکننی اسی ان یلی امر هذه الامة سفهاؤها و فجارها، فیتخذوا مال الله دولا … (1).
- اندوه من اینست که بر این امت کم خردان و بدکاران حکمفرمایی کنند، و مال خود را میان خودشان دست به دست بگردانند …
خطر حاکمیت سفیهان و نادانان، در کنار خطر بدکاران و بد عملان (فاجران) قرار گرفته است، یعنی خائن با ناوارد، در زیان رسانی به خلق و انحطاط بخشی به جامعه و محرومیت آفرینی در مردم، برابر است، چنانکه در حدیثی از امام صادق «ع» رسیده است.
امام صادق «ع»:
- ما ابالی الی من ائتمنت خائنا او مضیعا (2).
- چه فرق می کند که به کسی اعتماد کنی که خیانت پیشه باشد یا تباه کنند (ناوارد).
امام صادق «ع»:
- سمعت رجلا یقول لابی عبدالله «ع»: بلغنی ان الاقتصاد و التدبیر فی المعیشة نصف الکسب؟ فقال ابو عبدالله. لا، بل هو الکسب کله … (3).
- (راوی حدیث می گوید): شنیدم مردی به امام صادق «ع» گفت:
ص: 141
به من چنین رسیده است که میانه روی و تدبیر در زندگی، نیمی از کسب و کار است؟ امام گفت: نه چنین نیست)؛ بلکه تدبیر تمام کسب و کار است …
دو عنصر، جوهر و ماهیت کارهای اقتصادی است: عنصر میانه روی و دوری از اسراف و اتلاف نیروها و امکانات، و عنصر مدیریت. راوی این دو امر را نیمی از کسب به حساب آورد، و امام آن دو را همه ی کسب چون روشن است که بدون عامل مدیریت هیچ کار اقتصادی نتیجه ای مطلوب ندارد. و وجود مدیریت و رشد تولید و سرمایه، با اسراف کاری از میان می رود.
امام صادق «ع»:
- من ولی شیئا من امور المسلمین فضیعهم ضیعه الله عزوجل (1).
- آنکس که سرپرستی کاری از کارهای مسلمانان را بپذیرد و آن را ضایع و تباه کند خداوند او را تباه گرداند.
امام صادق «ع»، در این سخن ارزشمند، درباره ی تباه گری حاکمان و ضایع گذاری کارها به وسیله ی آنان هشدار می دهند، یعنی که حکومتها باید با مدیریتهای درست و رهبری ماهرانه و برنامه ریزی متخصصان؛ کارها را به رشد و صلاح برسانند و هر گونه هرز دادن نیروها و امکانات را مانع گردند (2).
ص: 142
امام رضا «ع»:
- ان الله یبغض القیل و القال، و اضاعة المال، و کثرة السؤال (1).
- بیگمان خداوند قیل و قال (گفتار بی فایده) و تباه سازی اموال و زیاد درخواست کردن را دشمن دارد.
تباه کردن اموال و تضییع آنها که در این روایت آمده است، از وسعت مفهوم و گستردگی ویژه ای برخوردار است، و هر نوع تباهی و نابودی و فساد در اموال را شامل می گردد. تباهی و تضییع ممکن است در اثر عللی چند پدید آید، از جمله اسراف کاری و مصرف بیش از اندازه باشد؛ یا بی اطلاعی و نبود تخصص و مهارت در مدیریتهای مالی؛ یا عرفان گرایی غلط و بی توجهی به مسائل حیات و گرایش به زهد های صوفیانه؛ یا کوتاهی و سهل انگاری در بکارگیری اموال؛ و یا بیکارگی و امثال آن و در هر صورت و به هر علت که مالی تضییع گردد، موجب می شود تا سرمایه ی زندگی تباه شود و انجام دادن مسئولیت هایی خانوادگی و اجتماعی ناممکن گردد؛ حتی سیر و حرکت معنوی انسان نیز دستخوش تزلزل
ص: 143
می شود، زیرا که سیر و عروج معنوی در این جهان با ابزار مادی و در شرایط مساعد طبیعی صورت می گیرد، و این ابزار و شرایط با اموال تهیه می شود، و انرژی لازم را به انسان می بخشد، و حرکت معنوی او را ممکن می سازد. این است که در حدیث مشهور نبوی آمده است: « … فلولا الخبزما صلینا و لا صمنا … (1) اگر نان نباشد نه نماز می توانیم خواند نه روزه می توانیم گرفت».
اینکه در قرآن اموال مایه قوام و برپایی خوانده شده و در احادیث پیامبر «ص» و امامان «ع» بر ضرورت تامین معاش و امور زندگی تاکید شده است، برای همین واقعیت است، (2) باید شرایط و زمینه های مساعد حیات آدمی فراهم باشد، تا قدرت و فراغتی برای سیر باطنی و رشد معنوی به دست آورد.
پس به این جهت ها است که تباه سازی اموال، در کلام امام، مبغوض الهی شمرده شده است.
با توجه به کلیت سخن امام، اگر برنامه ریزی در امور اقتصادی و مسائل مالی درست و حساب شده نباشد، تضییع مال خواهد بود. اگر در داد و ستدها دقت لازم به کار نرود و غبن صورت گیرد، اموال تباه شده است. همچنین تبادل از راههای دیگری که بنوعی فساد اموال را موجب گردد محکوم و ممنوع است.
تضییع مال صور گوناگون دارد، و گاه به دست خود انسان صورت می گیرد و گاه به دست دیگران، مثلا کسانی که در مواد و کالاهای مورد نیاز جامعه غش به کار می برند و سره و ناسره را مخلوط می کنند، اموال جامعه را تباه ساخته اند. همچنین هر نوع زیان و نیرنگی که در مسائل مالی به کار رود و تباهی اموال افراد و جامعه را سبب شود، از نظر امام رضا «ع» محکوم است.
ص: 144
امام رضا «ع»:
- عن النبی «ص»: لیس منا من غش مسلما او ضره او ما کره (1).
- از ما نیست هر کس که در کار مسلمانی غش به کار برد یا به او زیان رساند و یا با او به نیرنگ رفتار کند.
غش و ضرر و نیرنگ، هر کدام به گونه ای موجب تضییع اموال است.
در آیات قرآن، به طور عموم هر نوع فساد و تضییع و تباه سازی و اسراف محکوم شده است، و به طور خصوصی در زمینه ی هلاکت حرث و نسل آمده است:
- و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل (2).
- و هر گاه زمام امری را در دست گیرد کوشش می کند تا در زمین فساد کند و کشت و نسل را تباه سازد …
در احادیث دیگر نیز از تضییع و فساد اموال سخن رفته است:
پیامبر اکرم «ص»:
- نهی النبی (ص) عن قیل و قال، و کثرة السؤال، و اضاعة المال (3).
- پیامبر از قیل و قال (گفتار بی فایده) و درخواست زیاد و تباه سازی مال، نهی فرمود.
امام صادق «ع»:
- یابن جندب … فلا تضیع مالک … (4).
- ای ابن جندب! … مالت را تباه مساز.
ص: 145
امام رضا «ع»:
- … لعله ذهاب المعروف … و رغبة الناس فی الربح … (1).
- چون نیکوکاری (از میان جامعه) رخت برمی بندد … و مردم به سود خواری گرایش می یابند …
در نخستین فصل از این بخش، شیوه ی عمل سرمایه داری و رابطه آن با پیدایش فقر را با جمال روشن کردیم. در این فصل سخن از معیارها و اصول فکری و ارزشی سرمایه داری و رابطه آن با فقر است. این معیارها بطور نوعی، چیزهایی است که آنها را در فکر و فرهنگ جامعه وارد کرده اند، و از علل درونی پیدایش فقر است.
عوامل درونی و فکری، انگیزه های اصلی برای جهت گیریها و عملکردهای اقتصادی - اجتماعی است. از اینرو می توان حاکمیت معیارها و ارزشهای نظام سرمایه داری و مال اندوزی را از عوامل اصلی و ساختاریی دانست که ثروتها و اموال را به سود طبقه ی سرمایه دار به جریان می اندازد و فقر و محرومیت را در سطح
ص: 146
جامعه می گستراند. برخی از این معیارها که از احادیث امام رضا «ع» استفاده می شود، از این قرار است:
1- اصالت دادن به مالکیت انسان. این بینش، زمینه ساز آزادی و استقلال در ثروت اندوزی و تکاثر گرایی و نادیده گرفتن تعهد و مسئولیت است، و موجب تحریف مفهومی مال و ملک. در برابر بینش یاد شده، بینش عاریتی و استخلافی است در اموال که از تعالیم رضوی به دست آمد. و در قرآن کریم و دیگر احادیث بدان تصریح شده است، و سیره ی موحدین عالم همیشه این بوده و هست. درباره ی این موضوع در آغاز کتاب سخن گفته شد.
این بینش زمینه ساز عمل به تعهدها و مسئولیتهای مالی است و دوری از شیوه های ظالمانه سرمایه داری در اموال.
2- بینش غلط در اصل «حرمت مال» اصل حرمت مال از حقیقت و وسعت دایره ی خود دور شده و در همه ی مصادیق خود بصورت جدی رعایت نمی شود. به سخن دیگر، اصل «حرمت مال» که برای تامین امنیت اقتصادی در جامعه و ایجاد روابط عادلانه اقتصادی است، و هدف آن از میان برداشتن روابط غاصبانه و زورمدارانه ی آکل و مأکولی اقتصادی و پایمال کردن حقوق محرومان و کارگران و کشاورزان است به سود طبقه ی مسرف و مترف و سرمایه دار تفسیر می شود، (یعنی مصرف پرستان و شاد خواران و پر ریخت و پاشان و مالکانی که اموال کلان آنان - بطور نوعی - از راههای نامشروع گرد آمده است)، و هر گونه اعتراض و مخالفت با بیدادگریهای مالی زر پرستان را مانع می گردد. این تحریف موضعی در اصل «حرمت مال»، است که قانون یاد شده را از موضع و مدار اصلی خود خارج می سازد و تنها آن را به سود طبقه ی خاصی تفسیر می کند، و بر عملکرد ظالمانه نظامهای سرمایه داری صحه می گذارد.
3- سود و سود پرستی و هدف شدن مال و مال اندوزی. این حالت انگیزه ی گردآوری ثروت از راههای نامشروع و ظالمانه و پایمال کردن حق و حقوق مردم
ص: 147
است. در کلام امام رضا «ع» کشش و میل به طرف سود خواری که در طبقه ربا خوار پیدا می شود، محکوم شده است (1).
4- آزاد دانستن انسان در مسائل مالی و شیوه های تولید و توزیع و مصرف. این بینش که تحریف در مفهوم آزادی و تفسیر غلط آنست، به لیبرالیسم اقتصادی می انجامد، که از اصول محوری در تفکر سرمایه داری است. این چگونگی نیز در تعالیم رضوی محکوم شده است (2).
مجموعه ی این بینش ها، در بخش ویژه، «سرمایه داری» تشریح خواهد شد.
ص: 148
امام رضا «ع»:
- لم یخنک الامین و لکن ائتمنت الخائن (1).
- انسان امین به تو خیانت نکرده است؛ بلکه تو به خائن اعتماد کردی.
عقب ماندگی و نارسائی در جوامع کم رشد، چنانکه از ناآگاهی و نبود متخصص و مدیریت ماهر، ناشی می گردد، از مدیریتهای خائن و طرحها و نقشه های خائنانه نیز سرچشمه می گیرد. این هر دو نوع مدیریت، بویژه در بخشهای اقتصادی، در کشورهای عقب نگهداشته شده و مستضعف، فراوان دیده می شود. این کشورها، در اثر وابستگی و عدم استقلال سیاسی، زیر نفوذ بیگانه قرار دارند. بیگانگان که هدفی جز استثمار و چپاول کشورهای ضعیف ندارند، با نفوذ در مراکز حساس اقتصادی، مدیران خائن و مزدوری را به کار می گمارند، - یا افرادی نفوذی را، اگر چه ظاهر الصلاح، در آن مراکز جای می دهند - و از این راه سررشته کارها را در دست می گیرند، و در برنامه ریزی های اقتصادی جانب
ص: 149
سرمایه داریهای کلان و وابسته به خود را در نظر می گیرند، و به توده های محروم نمی اندیشند؛ و در نتیجه توده ی مردم را به فقر و تهیدستی دچار می سازند.
برخی از مردم جهان سوم در پرتو آگاهی و رشد فکری - که از طریق متفکران، نویسندگان و رهبران القا می شود - با سلطه نظامی و سیاسی خارجی به مبارزه برمی خیزند، و در بسیاری از موارد موفق می شوند که زنجیرهای اسارت و حاکمیت سیاسی بیگانه را بگسلند؛ لیکن پس از بیرون راندن بیگانه، دچار دو شیوه از مدیریت می گردند که دست کمی از مدیریتهای وابسته به بیگانه ندارد: نخست، مدیریتهای جاهلانه و غیر ماهر، که با اینکه دوستانه و خودی است اما جز هرز دادن نیروها و امکانات و سرمایه ها و اقتصاد جامعه، کاری انجام نمی دهد. دوم، مدیریتهای نفوذی و خائن که در سیمای دوست درمی آیند، و سنگ برنامه ریزی مردمی و حمایت از محرومان را به سینه می زنند، و با شیطنت و شیادی ویژه ای - و با تعلیماتی که دیده اند - بخشهای اقتصادی جامعه را به زیان توده ها هدایت می کنند، و روز به روز بر فقر و محرومیت و وابستگی و مصرف زدگی می افزایند، و بتدریج راه سلطه ی بیگانه را هموار می سازند، و نتائج همان پیروزی سیاسی را نیز بر باد می دهند.
رهایی از این مرحله از وابستگی پنهانی و عمیق و نجات از شبکه ی خیانتهای مرموز و دام خائن های خادم نما، آگاهیهای اصولی لازم دارد، و بی طمعیها و قاطعیت ها و مشاهده ها و بریدن ها … و هم تصفیه ی قطعی و بی امان جامعه و مدیریتهای اجتماعی از این دو جریان ویرانگر یاد شده.
امام رضا «ع»، در کلام خویش، بر خیانت تکیه می کند و سر رشته کارها را به دست خائن سپردن و به خائن اعتماد کردن را خیانت می شمارد. در حدیث دیگری از امام که در بخش دوم (1)، دیدیم خیانت یکی از عوامل فساد مالی شمرده
ص: 150
شد مانند ربا و کم فروشی و غصب و … آری ما را به محور اصلی در برنامه ریزی های اقتصادی - اجتماعی توجه داده اند، که تکیه و اعتماد به خائن - و نفوذی - موجب مشکلات می گردد، و شبکه های پیچیده و سردرگم خیانت را می آفریند.
از شگردهای خائن های خادم نما، ارائه طرحها و نقشه هایی است که در نظرها می تواند مفید و سازنده جلوه کند و به صلاح جامعه شناخته شود. به کارگیری این نوع طرحها، حساب شده و با بررسی انجام می گیرد و هر فرد یا گروه اجتماعی به سادگی نمی تواند باطن زیانبار اینگونه طرحها و برنامه ها را کشف کند و از عملی شدن آنها مانع گردد. بدین جهت است که در برنامه ریزی ها نخستین ضرورت، وجود برنامه ریزان و مدیران متعهد، دلسوز، مؤمن و متخصص است، تا از نیات شوم مدیران خائن و وابسته پرده بردارند و با منطق و استدلال و محاسبه زیان کار آنان را برای جامعه روشن سازند.
از شگردهای دیگر آنان اینست که هر طرح و برنامه ی مترقی و سازنده ای را با نیرنگ هایی ویژه از مسیر اصولی خود منحرف می کنند، و آن طرح و برنامه را با افراط و تفریط، و تندروی و کندروی دچار تحریف معنوی یا موضعی می سازند، یعنی یا مفهوم آن را دگرگون می کنند و یا موضع و جایگاه آن را تغییر می دهند؛ و در نتیجه، آن طرح و برنامه را با شکست روبرو می سازند. شبکه های اداری استعماری بیشترین کارشان متوجه این امور است، که یا طرحهای خائنانه و به ظاهر مصلحانه بدهند و یا از اجرای درست و به موقع هر طرح و برنامه ای جلوگیری کنند.
برای نمونه دو مثال می آوریم تا موضوع روشنتر گردد و نقش عنصر خیانت و عملکرد آن در ایجاد فقر و محرومیت بیشتر شناخته شود:
أ - اگر قانون و برنامه ای ارائه شود که، طبقات جامعه امنیت اقتصادی داشته باشند و احساس کنند که میدان کار، صنعت، تولید و فعالیتهای اقتصادی باز است و می توانند به کارهای سازنده روی آورند و جامعه را از محرومیت و
ص: 151
وابستگی و نارسائی نجات دهند، آن دستها وارد عمل می شوند و با نقشه های خائنانه مفهوم و موضع عملی شدن قانون سازنده و حیاتی را منحرف می کنند، و آن را به سود زالو های اجتماعی و دزدان اقتصادی و سرمایه داران وابسته تفسیر می نمایند، و در عمل، به این قشر، آزادی اقتصادی می دهند تا هر چه بیشتر خون مردم را بمکند (1).
ب - اگر طرح و قانونی ارائه گردد برای اینکه آزادی محتکران، گران فروشان، ربا خواران و زالو های اقتصادی محدود گردد و اینگونه افراد مجازات شوند تا جامعه امنیت اقتصادی بیابد؛ با ایجاد انحراف در مفهوم و مسیر قانون، آن را از میان می برند و به جای آنکه به سراغ آن کسان بروند، به سراغ تولید کنندگان و شرکتهای تولیدی محدود و مفید و سرمایه هایی می روند که در راه جامعه و خدمت به مردم به کار رفته است، و آنان را از کار بازمی دارند، و درست برعکس هدف و منظور، حاصلی شوم ببار می آورند، و بخشهای اقتصادی محدود و مردمی و خیراندیش و متعهد به حقوق جامعه و طبقات مصرف کننده و مقررات دولت را به ورشکستگی می کشانند، و بخشهای قدرتمند و سرمایه های کلان اقتصادیی را پا بر جا و بی رقیب می سازند که جز به چپاول حقوق جامعه و رشد سود و سرمایه ی خود به چیزی نمی اندیشند و از عمل به هر قانون و مقررات محدود کننده ای با هزار نیرنگ و ترفند سرباز می زنند (2).
ص: 152
اینها نمونه هایی است اندک از خیانت و مدیریتهای خائن و مرموز، که در شبکه ی پیچیده نظامهای اداری جهان سوم هر روز و هر لحظه به چشم می خورد. و باید به مردم جهان سوم و قشر های مستضعف سخن امام رضا «ع» را یاد آور شد که: انسانهای امین به تو خیانت نکردند؛ بلکه تو خود به خائن اعتماد کردی. قرآن تعبیر گویایی درباره ی این شیادان ضد مردم دارد:
- و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون. (1).
- وقتی به ایشان گویند در زمین فساد و تباهی نکنید، (در پاسخ) می گویند ما اصلاح گرانیم.
اینان مدعی اصلاحند و ارائه طرحهای سازنده و مفید؛ این است که شناخت ماهیت کار آنان و بر ملا کردن ادعاهای دروغین شان تخصصهای رشته ای و شناختهای ژرفتر و اصولی تری لازم دارد. در تعالیم اسلامی، بر تعهد و تقوا و پای بندی به اصول و معیارهای دین، فراوان تأکید شده است، و در قرآن بارها از ارزش کار برخاسته از ایمان و تقوا، یاد گشته است؛ زیرا که زیر بنای هر کار و جوهر هر عمل، که آن را مفید و سازنده می کند، ایمان و تعهد و تکلیف شناسی است. بنابراین، روح عمل، انگیزه ها و عوامل و شرایط درونی و نفسانی انسانها است که به عمل جهت درست می بخشد، و آن را در مسیر خدمت به خلق و جامعه هدایت می کند، و از هر گونه غرض ورزی و خیانت و انحراف مانع می گردد.
در احادیث دیگر از خیانت و خائن و نقش آنها در جامعه سخن رفته است، و معیارهایی برای شناخت اینگونه افراد به دست داده اند، و ظرف عینیت و عمل و تجربه را ضابطه ی شناخت دوست از دشمن و خادم از خائن معرفی کرده اند. در
ص: 153
احادیث آمده که پیش از آزمایش عملی افراد اعتماد کردن به آنان، زیانبار و ویرانگر است.
امام جواد «ع»:
- من انقاد الی الطمأنینة قبل الخبرة، فقد عرض نفسه للهلکة، و للعاقبة المتعبة … (1).
- آن کس که پیش از آزمودن (اشخاص، به آنان) اطمینان حاصل کند، خود را در معرض هلاکت درآورده و به عاقبتی پردرد و رنج گرفتار گردیده است.
بویژه در اجتماعی که مردم آن، در دورانهای طولانی با فرهنگ های فاسد خو گرفته اند و کمتر در کارها تعهد و تقوی بوده است، اعتماد به اشخاص و افراد و با حسن ظن به مسائل نگریستن نادانی و ناتوانی است، و نتیجه ی آن نفوذ افراد خائن در پستهای کلیدی و حیاتی جامعه است.
امام صادق «ع»:
- اذا کان الزمان زمان جور، و اهله اهل غدر، فالطمأنینة الی کل احد عجز (2).
- اگر زمان زمان ستم، و مردم آن اهل خیانت باشند، اطمینان کردن به هر کس دور از احتیاط است.
درباره ی انتخاب کارگزاران حکومت نیز، تجربه و عمل معیار شناخته شده و سهل انگاری و انگیزه های دوستی در کار انتخاب این افراد، خیانت به حساب آمده است.
ص: 154
امام علی «ع»:
- من العهد الاشتری: ثم انظر فی امور عمالک: فاستعملهم اختیارا، و لا تولهم محاباة و اثرة، فانهما جماع من شعب الجور و الخیانة … (1).
- از عهد نامه مالک اشتر: … در امور کارگزارانت نیک بنگر، و آنان را، پس از آزمایش، به کار بر گمار؛ نه از روی خاطر خواهی و تمایل شخصی و استبداد رأی، که این دو از شاخه های ستم و خیانتند … (2).
ص: 155
ص: 156
ص: 157
امام رضا «ع»:
- … انا وجدنا کلما احل الله تبارک و تعالی ففیه صلاح العباد و بقائهم و لهم الیه الحاحة التی لا یستغنون عنها … و وجدنا المحرم من الاشیاء لا حاجة للعباد الیه، و وجدناه مفسدا داعیا الی الفناء و الهلاک … (1).
- ما (با بررسی احکام) می یابیم که هر چه را خداوند متعال حلال شمرده است مایه ی صلاح و بقای مردم است، و مورد نیاز آنان بگونه ای که نمی توانند از آن دست بردارند … و چیزهایی را حرام و ممنوع یافتیم که مردمان را به آنها نیازی نیست؛ بلکه آن چیزها فساد آور است و نابود کننده و هلاکت بار.
از بحثهای گذشته - همچنین از گفتاری که در صفحات آینده کتاب مطرح خواهد شد - روشن می شود که پدیده ی فقر از نظر امام رضا «ع»، عامل سلب شخصیت، و قتل انسان (و خرد کردن شخصیت او)، و کلید مشکلات است. از اینرو مبارزه با آن و از میان برداشتن علل و عوامل آن، تکلیفی است قطعی برای فرد و جامعه. بنابراین، در اجتماعی که با معیارهای رضوی اداره شود، جایی برای
ص: 158
فقر و محرومیت نمی ماند (1) در این بخش، منظور ارائه ی ضوابط و اصول دیگری است که زمینه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی فقر را از میان برمی دارد، و رویارویی و مبارزه با فقر را بیشتر ممکن می سازد.
از مسائل فکری و عقیدتی نادرستی که زمینه ی درونی فقر و محرومیت را می سازد و رویارویی با آن را غلط و ناممکن جلوه می دهد، نسبت دادن فقر است به عوامل طبیعی و کمبود مواد در زمین، و سلب مسئولیت از انسانها و سیستم و نظام اجتماعی. در این نوع اندیشه ها مبارزه با فقر غیر ممکن و بیرون از حوزه اختیار و قدرت انسان معرفی می شود. و این اشتباهی بزرگ و بد آموزی زیان باری است که از عوامل فکری و فرهنگی پایداری فقر در جامعه می باشد.
اکنون با مراجعه به مجموعه آموزشهای رضوی نیک روشن می گردد، که این اندیشه، نادرست و مخالف گفتار امام رضا «ع» است.
امام در کلام یاد شده که از فلسفه ی احکام سخن می گوید، هماهنگی نظام تشریع و نظام تکوین را - در تأمین احتیاجات انسان - بیان کرده، معیار احکام الهی را رفع نیاز انسان و بقای او شمرده است. دین بر اساس حلال و حرام استوار است. و حلیت و جواز، بر اصل صلاح و بقا و احتیاج پی نهاده شده است؛ و حرمت بر اصل فساد، فناء، هلاکت و بی نیازی آدمی از چیزهای حرام. بنابراین، آنچه برای ادامه ی زندگی و بقای انسان لازم است در طبیعت موجود است و در شرع حلال جائز شمرده شده است. و آنچه برای انسان زیان دارد، یا موجب نابودی و هلاکت اوست، حرام و ممنوع گشته است. از این کلام بخوبی روشن می شود که در نظام تکوین و جهان آفرینش، همه ی آنچه مورد نیاز انسان و عامل بقا و پایداری و زمینه ی صلاح و هدایت اوست آفریده شده و در دسترس او قرار گرفته است، و اگر موانعی انسانی چون ظلم، خیانت، غصب، سرقت، احتکار،
ص: 159
گرانفروشی، سرمایه داری، و ویژه ساختن کالاها به اشخاص پیش نیاید، خوان طبیعت غنی است و مواد لازم زندگی خلق را تأمین کرده است.
امام رضا «ع» در کلام دیگری چنین فرموده است:
امام رضا «ع»:
- … فکل نافع مقو للجسم فیه قوة للبدن فهو حلال … (1).
- هر چیز سودمند و مقوی جسم (انسان) که مایه ی توانبخشی به بدن است، حلال است.
با دقت در این حدیث، معلوم می گردد که امور سودمند و انرژی بخش در جهان و طبیعت موجود است و شرع نیز برای آنچه هست و در دسترس قرار دارد، قانون وضع کرده است نه برای آنچه نیست و یافت نمی شود، یا نمی تواند در اختیار افراد و طبقات مردم باشد.
با الهام از قرآن کریم که خاستگاه اصلی کلام امام است، این اصل بنیادین بیشتر روشن می گردد. در قرآن با تعبیرهای گونه گونی بی نیازی طبیعت و وجود مواد لازم برای زندگی بیان شده است:
أ - آیاتی در قرآن هست که در آن سخن از تسخیر طبیعت و مواد آن بوسیله ی انسان به میان آمده است مانند:
- الم تر ان الله سخر لکم ما فی الارض … (2).
- آیا نمی نگری که خداوند آن چه را در زمین است برای شما رام و قابل تسخیر قرار داد.
ص: 160
از تعبیر گویای «سخر»، که به معنای ممکن بودن دستیابی انسان به مواد و قابل تسخیر بودن آنهاست، آشکار می شود که همه ی آنچه در زمین است رام انسان و در اختیار او قرار دارد و برای استفاده ی او آفریده شده است.
ب - آیاتی که طبیعت و مواد آن را برای رفع نیاز و استفاده انسان معرفی کرده است:
- هو الذی جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فی مناکبها و کلوا من رزقه و الیه النشور (1).
- اوست که زمین را برای شما رام کرد، در اطراف آن راه روید، و از روزی خدا بخورید، و بازگشت به سوی اوست.
ج. آیاتی که زمین را گهواره و جایگاه امن و آرام برای انسان معرفی کرده است. و این بیانگر این حقیقت است که نیازهای انسان، در این مهد بزرگ، نهاده شده است:
- الذی جعل لکم الارض مهدا و سلک لکم فیها سبلا … (2).
- خدایی که زمین را گهواره (آرامگاه) شما قرار داد و برایتان راهها در آن کشید …
د. آیاتی که بطور مستقیم از شیوه ی زندگی و معیشت سخن گفته و طبیعت را از نظر تأمین مواد زندگی و ارائه راههای معیشت، غنی شمرده است:
- و جعلنا لکم فیها معایش و من لستم له برازقین (3).
- در زمین، وسائل معیشت شما و آنهایی را که شما روزی دهشان نیستید نهادیم.
ص: 161
برای انسانها راههای معیشت و زندگی در زمین هست، حتی برای آنان که توان کار و کوشش ندارند و ابزار بهره برداری از طبیعت را از دست داده اند.
اینها نمونه هایی بود از آیات قرآن کریم، وگرنه آیات درباره غنای طبیعت و وجود مواد مورد نیاز انسان و حتی حیوانات در آن فراوان است.
در کلمات دیگر امامان نیز این حقیقت آمده است:
امام صادق «ع»:
- … فانک اذا تأملت العالم بفکرک و میزته بعقلک، وجدته کالبیت المبنی المعدفیه جمیع ما یحتاج الیه عباده … و کل شیی فیها لشأنه معد، و الانسان کالمملک ذلک البیت و المخول جمیع ما فیه، و ضروب النباة مهیأة لمآربه و صنوف الحیوان مصروفة فی مصالحه و منافعه … (1).
- چه اگر در اندیشه ی خود درباره ی جهان تأمل کنی و به عقل خود درصدد شناخت آن برآیی، آن را همچون خانه ای خواهی دید که ساخته و پرداخته شده و هر چه مورد نیاز بندگان بوده در آن فراهم آمده است، و هر چیز در آن - چنان که باید - آماده شده است. و آدمی همچون مالک این خانه است که همه ی آنچه در آن است به اختیار وی قرار گرفته است. و گونه های رستنی. برای رفع نیازمندیهای او آماده شده است. و جانوران گوناگون در مصالح و منافع او مصرف می شود …
تعبیر گویای: «چون خانه ای که در آن همه نیازهای مردم آماده شده» بیانگر این واقعیت است که نظام آفرینش تمام احتیاجات همه ی بندگان خدا را تأمین کرده، و آنچه برای شئون گوناگون حیات ضرورت دارد و در اختیار آنان گذاشته
ص: 162
است. انواع نباتات و حیوانات را برای مصالح و منافع انسان آماده ساخته، تا نظامها آنها را در همان جهت تکوینی، یعنی در مسیر استفاده ی عموم و مصلحت همه ی بندگان خدا، به کار گیرند، و از مسیر تراکم و تکاثر و انباشتن در بخشی و در نزد گروهی و محرومیت بخشهای دیگر اجتماعی دور سازند.
بنابراین اصل، فقر و نبود و یا کمبود مواد لازم زندگی بطور قانون کلی از طبیعت نیست. و قانون عام خلقت - که براساس حکمت و عدل و رحمت است - وجود نیاز نا برآورده، و شکم گرسنه، و انسان بی مسکن، و بیمار بی دارو، و فرد برهنه و بی پوششی را سبب نگشته است. علل احتیاج ها و فقر ها و کمبودها را باید در جای دیگر جستجو کرد، و به عامل انسانی و شیوه ی زندگی او نسبت داد، و از ظلم، خیانت، بهره کشی، حق کشی، کم فروشی، استثمار و مدیریتهای نابخردانه یا خائن دانست. چنانکه این مطالب در فصول پیشین از گفتار امام رضا «ع» روشن گشت، و در مباحث آینده نیز روشنتر خواهد شد.
ص: 163
امام رضا «ع»:
- ان علة الزکاة من اجل قوت الفقراء … کما قال عزوجل: «لنبونکم فی أموالکم و انفسکم»، فی اموالکم اخراج الزکاة … مع ما فی ذلک من اداء شکر نعم الله عزوجل … مع ما فیه من الزیادة و الرأفة و الرحمة لاهل الضعف و العطف علی اهل المسکنة، و الحث لهم علی المساواة، و تقویة الفقراء و المعونة لهم علی امر الدین … (1).
- قانون زکات، برای تأمین (زندگی) بینوایان وضع شد، چنانکه خدای بزرگ فرموده است: «شما را در اموال و جانها تان امتحان می کنیم» (امتحان) در اموال پرداخت زکات است … با دیگر فوائدی که در این قانون نهفته است چون افزایش (مال) و احساسمندی و مهربانی نسبت به ناتوانان، و توجه به حال بینوایان، و سوق دادن جامعه به مساوات و برابری، و توانبخشی به فقیران، و یاری رساندن به آنان در انجام تکالیف دینی …
قوانینی برای تعدیل اقتصادی و معیشتی در جامعه و برطرف کردن
ص: 164
احتیاجات لازم وضع شده است، چون خمس، زکات، و … در اجتماعی که تعادل داشته و از نظام اقتصادی عادلانه و سالمی برخوردار باشد، اکثریت قاطع مردم درآمدی کافی و بسنده خواهند داشت و نیازهای خود را تأمین خواهند کرد. در چنین اجتماعی، درصد اندکی از مردم محروم می مانند که محرومیت آنان به جبر های طبیعی، ناتوانیهای جسمی، و گهگاه ظلمها و حق کشیهای فردی و جزئی مربوط می شود (1).
اینگونه محرومیتها، با اجرای قوانین یاد شده و تن دادن مردم به آنها برطرف می گردد - چنانکه در کلام والای امام رضا «ع» آمده است - که علت وضع قانون زکات، تأمین خوراک بینوایان و کمک به آنان است تا اندازه ای که چون دیگران بتوانند به امور دین و دنیای خود برسند.
تقویت بنیه ی بینوایان و توان یابی آنان برای انجام دادن تکالیف دینی، هدف و مرز این قانون است. و تکلیف بر پایه ی حصول این مقصود ارزشمند استوار است. و تا این مقصود در همه ی افراد تهیدست جامعه ی تحقق نیافته، تکلیف باقی است. و این چگونگی روشن می کند که اگر ظلم و استثمار، در دوران طولانی بر اجتماعی حاکم بود، و فقر و محرومیت همه گیر و عمیق گشته بود، باید به هدف اصلی و علت وضع قانون توجه کرد؛ و آن - چنانکه در کلام امام رضا «ع» آمده است - مساوات با محرومان و کمک رسانی و توان بخشی به آنان است تا قادر به زندگی و عمل به احکام دین باشند. (2) بنابراین می توان گفت: با توجه به عمومیت علت
ص: 165
حکم، تکلیف نیز تعمیم می یابد و پس از ادای زکات و خمس اگر نیاز و احتیاج باقی بود، تکلیف نیز باقی می ماند.
از گفتار گذشته ی امام رضا «ع»، بویژه درباره یتیمان، مسئولیت همگانی در برابر هر نیاز و نیازمندی روشن می گردد. امام درباره یتیمان چنین فرمودند:
امام رضا «ع»:
- اذا الیتیم غیر مستغن و لا محتمل لنفسه و لا علیم (قائم ن خ) بشأنه و لا له من یقوم علیه و یکفیه و … (1).
- یتیم نه بی نیاز است، و نه می تواند بار زندگی خویش بردوش کشد، و نه کسی دارد که از حال او باخبر گردد و نیازهایش را تأمین کند و نه کسی که امور او را بسنده باشد …
از این کلام، شاید حکمتی استنتاج شود که آن حکمت در هر موردی باشد مسئولیت نیز هست؛ و آن، وجود نیاز است و نبودن زمینه و شرائط یا اشخاصی که آن نیاز را برآورند. این علت و حکمت - چنانکه در یتیم هست - در هر بینوا و محرومی نیز وجود دارد، و رها کردن بینوایان و محتاجان به حال خود، به معنای رها کردن آنان در کام مرگ است. و انسانهایی که بتوانند دستی از کسانی بگیرند، و نگیرند چنان است که آنان را کشته باشند.
توضیح بیشتر این موضوع، در فصل «تعاون و مدد رسانی اجتماعی» خواهد آمد.
ص: 166
امام رضا «ع»:
- الولید بن ابان، قال، قلت له: هل علی الرجل فی ماله سوی الزکاة؟ قال: نعم؛ این ما قال الله (1): «و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب (2).
- ولید بن أبان گوید: به امام گفتم: آیا در مال تکلیفی جز زکات هست؟ امام گفت: آری پس این فرموده خدای درباره ی صله ی ارحام و امثال آن کجا رفت: «کسانی که آنچه را خدا را به پیوند دادن آن فرمان داده پیوند می دهند و از خدای خویش می ترسند، و از سختی حساب بیم دارند».
در این حدث امام رضا «ع» به صراحت از حقوقی در مال افزون بر زکات سخن گفته است. سئوال راوی از همین موضوع است که پس از ادای زکات، آیا تکلیف و مسئولیت دیگری متوجه انسان هست؟ امام در پاسخ می فرمایند بلی، پس از ادای زکات مسئولیتهای مالی دیگری نیز هست. و به آیه ای از قرآن استدلال می کنند که از صله رحم و پیوندهای خانوادگی سخن گفته است. در آموزشهای
ص: 167
رضوی مسئولیتهای مالی اهمیت فراوانی دارد و در ردیف اول مسئولیتها است، و بازخواست و حسابرسی روز رستاخیز نیز در درجه ی نخست به آنها بستگی دارد:
امام رضا «ع»:
- عن آبائه «ع» عن علی «ع»، قال: قال رسول الله «ص»: … و اول من یدخل النار امیر متسلط لم یعدل و ذوثروة من المال لم یعط المال حقه … (1).
- به نقل از پدرانش از امام علی «ع»، از پیامبر «ص»: … نخستین کسی که داخل دوزخ گردد حاکمی است که دادگر نبوده است و ثروتمندی است که حق مال را ادا نکرده است (حقوق مالی را نپرداخته است).
مسئولیتهای مالی و کیفر آنها در ردیف مسئولیت حکومت و حاکمان قرار گرفته است، و این اهمیت آن و الزامی بودن آن را روشن می سازد.
در حدیث دیگری امام رضا «ع» لزوم حقوق مالی بیش از زکات را از پیامبر «ص» نقل می کند:
امام رضا «ع»:
- عن آبائه، عن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب «ع»: قیل: یا نبی الله! افی المال حق سوی الزکاة؟ قال: نعم، برالرحم اذا ادبرت، و صلة الجار المسلم؛ فما اقربی من بات شبعان و جاره المسلم جائع … (2).
- نقل از پدرانش، از امام علی «ع»: به پیامبر «ص» گفتند: آیا در مال تکلیفی جز زکات هست؟ پیامبر فرمود: آری، نیکی کردن (با مال) نسبت به بستگان آنگاه که رو بگردانند، و رسیدگی به همسایه ی
ص: 168
مسلمان؛ به من ایمان نیاورده است کسی که سیر بخوابد و همسایه ی مسلمان او گرسنه باشد …
اکنون که از گفتار امام رضا «ع»، این موضوع را شناختیم، به بررسی اجمالی آیات و احادیث دیگر می پردازیم.
در قرآن کریم از حقوق جامعه و مردم در مال و اموال اشخاص سخن رفته است، و مسئولیتهای مالی و تعهدی که توانگران نسبت به جامعه و مردم دارند با بیانات گوناگون تبیین شده است. انفاق در قرآن، با زبان بسیار کوبنده و الزامی آمده است. با بررسی تعبیرهای قرآنی درباره ی انفاق و رسیدگی به خویشاوندان و نیازمندان در سطح جامعه، بخوبی روشن می شود که منظور یادآوری یک تکلیف استحبابی و غیر الزامی نیست. هنگامی که قرآن عذاب حتمی الهی را در بخل ورزیدن و ترک انفاق می داند، بی تردید آن انفاق لازم و تکلیف می شود. آیات خاصی نیز در این موضوع هست که از حق معلوم در مال سخن گفته است. این آیات را نمی توان بر خمس و زکات و دیگر صدقات واجب حمل کرد، زیرا تعبیرها و واژه ها و سبک گفتار با این توجیه و تطبیق سخت ناسازگار است؛ بلکه در این آیات تکلیف و قانونی دیگر جز آنچه در زکات و خمس بوده مطرح گردیده است:
- والدین فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم (1).
- کسانی که سائل و محروم در اموال آنان حقی معلوم دارند.
این آیه در احادیث به روشنی تفسیر شده و حدود تکلیفی آن مشخص گردیده است.
ص: 169
امام صادق «ع»:
- … و ان علیکم فی اموالکم غیر الزکاة، فقلت: و ما علینا فی اموالنا غیر الزکاة؟ فقال: سبحان الله! اما تسمع الله عزوجل یقول فی کتابه، «و الذین فی اموالهم حق معلوم … »؟ قال: قلت: فماذا الحق المعلوم الذی علینا؟ قال: هو الشی یعمله الرجل فی ماله، یعطیه فی الیوم، او فی الجمعة، او فی الشهر قل او کثر - غیر انه یدوم علیه … (1).
- در اموال تان تکلیف هایی بیش از زکات دارید. گفتم: جز زکات چه تکلیفی بر عهده ی ماست؟ امام گفت: سبحان الله! آیا نشنیدی که خداوند بزرگ در کتابش گفته است: «کسانی که در اموالشان حقی معلوم است … » گفتم: این «حق معلوم» که باید پرداخت چیست؟ گفت: آن مقداری است که انسان در مال خود در نظر می گیرد، و در هر روز یا هر جمعه، یا هر ماه آن را می پردازد، کم باشد یا زیاد؛ لیکن به این (برنامه) ادامه می دهد.
امام صادق «ع»:
- … لکن الله عزوجل فرض فی اموال الاغنیاء حقوقا غیر الزکاة فقال عزوجل: «والدین فی اموالهم حق معلوم للسائل»، فالحق المعلوم غیر الزکاة و هو شیی یفرضه الرجل علی نفسه فی ماله، یجب علیه ان یفرضه علی قدر طاقته و سعة ماله، فیودی الذی فرض علی نفسه، ان شاء فی کل یوم، و ان شاء فی کل جمعة و ان شاء فی کل شهر و … (2).
- خداوند بزرگ در اموال اغنیا حقوق دیگری جز زکات قرار داده است و فرموده است: «آنان که در اموالشان حقی معین برای سائل هست» پس حق معلوم (معین) جز زکات است. و آن چیزی است که هر کس تکلیف خود می داند که در مالش تعیین کند. واجب است که در قلمرو توان و به مقدار ثروتش تعیین کند … و مبلغی را که متعهد
ص: 170
شده است هر طور خواست می تواند بپردازد: در هر روز یا در هر جمعه یا در هر ماه.
در حدیث دیگری از امام باقر «ع»، حقوق مالیی که افزون بر زکات باید پرداخت شود، و موارد مصرف آن بخوبی روشن گشته است:
امام باقر «ع»:
- … ان رجلا جاء الی علی بن الحسین «ع» فقال له: اخبرنی عن قول الله عزوجل: «فی اموالهم حق معلوم … »، ما هذا الحق المعلوم؟ فقال له علی بن الحسین «ع»: الحق المعلوم، الشی ء یخرجه من ماله لیس من الزکاة و لا من الصدقة المفروضتین قال: فاذا لم یکن من الزکاة و لا من الصدقة فما هو؟ فقال: هو الشیی یخرجه الرجل من ماله، ان شاء اکثر و ان شاء اقل، علی ما قدر ما یملک. فقال الرجل: فما یصنع به؟ فقال: یصل به رحما، و یقوی به ضعیفا، و یحمل به کلا، او یصل به اخا له فی الله، او لنائبة تنو به … (1).
- مردی نزد امام سجاد «ع» رفت و گفت: از منظور از این فرموده ی خداوند (در قرآن) مرا آگاه کن: « … در اموالشان حقی معلوم است»، این «حق معلوم» چیست؟ امام گفت: «حق معلوم» مقداری است که انسان از مال خویش بیرون می کند، غیر از زکات و غیر از خمس.
گفت اگر غیر از زکات و خمس است پس چیست؟ امام گفت: این مقداری است که هر کس از مالش جدا می کند، زیاد یا کم به فراخور ثروت و دارائیش. آن مرد گفت: با این مقدار چه باید بکند؟ امام گفت: به فامیل می دهد، و ناتوانی را توان می بخشد، مشکل درمانده ای را از دوشش برمی دارد، یا به وضع برادر دینی خود رسیدگی می کند، یا برای دیگر پیش آمدها که پیش می آید …
ص: 171
در حدیث دیگری از امام صادق «ع» نیز به جهت اجتماعی این تکلیف اشاره شده و چنین تعبیر گشته است: «و یحمل به الکل عن قومه (1) - آن مبلغ را در راه برداشتن مشکلات از دوش مردم و جامعه بکار برد … ».
این احادیث و تعالیم روشن می سازد که اجتماع اسلامی هنگامی که دچار کمبودها و مشکلات اقتصادی بود، و فقر و محرومیت گریبانگیر بخش یا بخشهایی از جامعه گشته، یا هر نوع کمبود و نابسامانی دیگری پیش آمده بود، مسئولیت متوجه آحاد امت اسلامی است، و باید همگان از اموال شخصی مایه بگذارند و کمبود و مشکلات جامعه و مردم را حل کنند، و به تعبیر امام صادق «ع» مشکلات را از دوش مردم و قوم و قبیله خویش با سرمایه ی شخصی بردارند، و راه را برای رشد افراد و تکامل جامعه فراهم سازند.
امروز در جامعه ی ما، مسئله جنگ و تهاجم خارجی و اهمیت آن و ضرورت تأمین بودجه ی آن؛ و پس از آن اهمیت بازسازی مناطق جنگ زده، و جبران خرابی های آن، روشن شده است که باید همه ی مردم سرمایه گذاری کنند؛ لیکن برای برطرف کردن فقر و ریشه کن کردن زندگی های غیر اسلامی اکثریت محروم و اقلیت شاد خوار و اسرافکار هیچ مرزی تعیین نشده است، و لزوم سرمایه گذاری همگان بویژه مال اندوزان روشن نگشته است؟ و این یا از نشناختن جامعه و خطرات اصیلی است که موجودیت نظام و جامعه را تهدید می کند، یا از این جهت است که بازسازی کشور تا حدود زیادی مشکل خود نظام است، از اینرو به آن توجه بیشتری می شود، اما فقر که مشکل توده های محروم و گمنام است مسکوت می ماند، در هر حال اینگونه مسائل و مشکلات اصولی داخلی، از هر جنگ و هجوم خارجی ویرانگر تر و خطرناک تر است و تکلیف درباره ی آنها جدی تر است، اگر نیک شناخته شود، و احساس مسئولیت متعهدانه ای در کار باشد.
در پایان این بخش حدیث دیگری از امام صادق «ع» می آوریم که با سخن امام رضا «ع» در تعبیر و تفسیر یکسان است:
ص: 172
امام صادق «ع»:
- سماعة قال: سألته عن قول الله: «الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل»؟ فقال: هو ما افترض الله فی المال سوی الزکاة. و من أدی ما فرض الله علیه فقد قضی ما علیه (1).
- سماعه می گوید: از امام صادق «ع» از این آیه پرسیدم: «کسانی که آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده پیوسته دارند». امام فرمود: مقصود تکلیفها و فریضه ها ی خدایی در اموال است غیر از زکات. و هر کس که هر چه را خدا مقرر داشته است بپردازد، وظیفه ی خود را انجام داده است.
معیار در حقوق مالی افزون بر زکات و خمس و … وجود نیاز و خلأ مالی و اقتصادی در جامعه است، که تا نیاز و کمبودی در گوشه ای از اجتماع دیده شود و عقب ماندگی و مشکلی در نقطه ای احساس شود، تکلیف برخورد با آن و رفع آن، متوجه همه ی مردم می شود، و مالکیت فرد تا حد رفع نیاز دیگران محدود می گردد. و چون باید اصول عدالت و انصاف در کار باشد باید درصدد نیازها با درصد ثروتها و اموال اشخاص محاسبه گردد، و طبق تعبیر احادیث، هر کس به مقدار قدرت مالی خویش به پرداخت مبلغی متعهد شود.
بنابراین تا نیازی و نیازمندی وجود دارد، حقی تثبیت شده در اموال دیگران هست. و حق که تثبیت شد، تکلیف می آورد و الزام پیش می آید. اکنون حدیث بسیار صریحی را در این موضوع می آوریم:
امام صادق «ع»:
- جاء رجل الی ابی عبدالله «ع» فقال له: یا اباعبدالله! قرض الی میسرة. فقال له ابوعبدالله «ع»: الی غلة تدرک؟ فقال الرجل: لا و الله.
ص: 173
قال: فالی تجارة توؤب؟ قال: لا والله. قال: فالی عقده تباع؟ فقال: لا و الله. فقال ابوعبدالله «ع»: فانت ممن جعل الله له فی اموالنا حقا. ثم دعا بکیس فیه دراهم، فادخل یده فیه فناوله منه قبضة. ثم قال له: اتق الله و لا تسرف و لا تقتر، و لکن بین ذلک قواما … (1).
- مردی نزد امام صادق آمده و گفت: یا اباعبدالله! قرضی بده تا گشایشی پیدا شود. امام گفت: «تا زمانی که غله ی (محصول کشاورزی) تو برسد؟» گفت: نه به خدا. گفت: «تا سود تجارت بازگردد؟» گفت: نه به خدا. گفت: «تا ملکی به فروش برسد؟» گفت نه به خدا. گفت: «پس تو ناگزیر، از کسانی هستی که خدا در اموال ما حقی برایت قرار داده است». پس کیسه ای پر از درهم خواست و دست در آن برد و مشتی برگرفت و گفت: از خدا بترس، نه اسراف کن و نه بر خود سخت گیر، و میان این دو حالت، زندگی خویش استوار دار! … (و زندگیی قوامی و روی پای خود ایستاده برگزین.)
از مجموع این حدیث و مکالمه ای که میان امام صادق «ع» و آن مرد رخ داده است به روشنی معلوم می گردد که او نیاز داشته و راهی برای رفع آن نیاز نداشته است. در چنین موردی، امام صادق «ع» او را ذی حق می شمارند و به کمک او می شتابند. و این قانونی است عام برای همه اجتماعات و همه ی مردم. و چنین است اجتماع جعفری، و بدین سانند مردمان جعفری مذهب وگرنه، نه.
ص: 174
امام رضا «ع»:
-: ان الله تبارک و تعالی، لم یبح اکلا و لا شربا الا ما فیه المنفعة و الصلاح، و لم یحرم الا ما فیه الضرر و التلف و الفساد. فکل نافع مقو للجسم فیه قوة للبدن فهو حلال … (1).
- خدای متعال هیچ خوردن و نوشیدنی را جایز نکرده مگر آنچه در آن سود و صلاحی است؛ و (هیچ چیز را) ممنوع نکرده مگر آنچه در آن زیان و نابودی و تباهی بوده است. پس هر چه سودمند و توان بخش جسم باشد و به بدن آدمی نیرو بدهد، حلال است …
یکی از مسائلی که فقر را پدیده ای ضد اسلامی معرفی می کند، و ضرورت مبارزه با آن را از نظر اسلام روشن می سازد، تبیین کمیت و کیفیت سطح زندگی و لزوم تأمین مواد و ما یحتاج زندگی همه ی مردم است. این موضوع مهم و حیاتی و اسلامی در احادیث امام رضا «ع» مطرح شده است.
امام در طرح مسائل گوناگونی حیات و سعادت و رشد زندگی انسان، از سطح زندگی معقول و درستی سخن گفته اند که با شکوفایی استعدادهای مادی
ص: 175
و معنوی و تکامل فردی و اجتماعی انسان متناسب است. مجموعه ی این گفتار، روشن می سازد که امام رضا «ع»، درباره ی سطح زندگی و شئون حیات و حد و مرز نیازهای آن چگونه می اندیشند، و چه کالاها و مواد و امکاناتی را برای زندگی انسان لازم می دانند. از این موضوع به دست می آید که فقر و تهیدستی و نبود سطح زندگی لازم، با اندیشه های امام بکلی ناسازگار است.
امام رضا «ع» در حدیث دیگری که در بخش «محدودیت در مصرف» بیان شد، معیار و ضابطه ی دیگری به دست دادند که حیاتبخش و جاودانه است، و می تواند روشنگر راه و شیوه ی زندگی باشد. و آن ضابطه ی «قوامیت» است، که در گذشته تفسیر شد و مفهوم و قلمرو آن مشخص گشت. (1) در اینجا لازم است برای روشن شدن این بحث، به بحث «قیام و قوام» بازگردیم و آن را یکبار دیگر به دقت بخوانیم، سپس به موضوع «سطح زندگی» در احادیث امام رضا «ع» بنگریم. آنچه تاکنون درباره ی سطح زندگی دیدید نگرشی بود کلی، و تبینی بود عام نسبت به مسائل حیات و لوازم زندگی. اکنون با دستیابی به نهاد اصلی در این اندیشه به شاخه ها و بخشهای گوناگون از آموزشهای رضوی می پردازیم، که سطح زندگی را در جهتهای مختلف ترسیم کرده و ریز تر و دقیق تر مسائل آن را مطرح ساخته است. این مسائل را در ضمن بندهایی می آوریم:
امام رضا «ع»:
- سئل الرضا «ع» عن طعم الخبز و الماء فقال: طعم الماء طعم الحیاة، و طعم الخبز طعم العیش (2).
- از مزه ی نان و آب از امام رضا «ع» سئوال شد. امام فرمود: مزه ی آب،
ص: 176
مزه ی زندگی است و مزه ی نان مزه ی زیستن.
در این کلام که نگرشی اصولی و ژرف به مسائل حیات انسانی افکنده است، از مزه ی نان و آب سخن رفته و طعم آب، طعم حیات، و طعم نان، طعم زندگی شمرده شده است. اینکه مزه ی آب، مزه ی زندگی است تردید ندارد، زیرا که آب عنصر اصلی تشکیل حیات و شرط ضروری تداوم آنست. بیشترین قسمت بدنه ی موجودات، بویژه گیاهان و حیوانات و انسان، آب است درصد آب در تشکیل بدن انسان بیشتر از دیگر مواد است.
در نظام تولید، و اداره ی اقتصادی زندگی انسان نیز آب سهم حیاتی دارد، و براستی مزه ی زندگی مزه ی آب است، چنانکه در سخن امام رضا «ع» آمده بود. مادر بسیاری از صنایع و تولیدات، فرآورده های کشاورزی است. و کشاورزی بدون آب ممکن نیست. محرومیت طبقه ی زحمتکش کشاورز بیشتر به محرومیت از آب بستگی دارد؛ بویژه در مناطقی که زمین زیاد است و آب کم، چون قاره ی آسیا و افریقا. به طور کلی و در همه جا زندگی و حیات کشاورز و کشاورزی به آب بستگی دارد. در صنایع دیگر نیز آب ضروری است.
«مزه نان، مزه زندگی»، نیز اصلی تردید ناپذیر و قانونی بی استثنا است؛ زیرا که انسان بدون غذا نمی تواند زندگی کند، و نان برای او ماده ی غذاها است.
در قرآن کریم، این دو شرط اصلی زندگی مطرح گشته است:
- … و جعلنا من الماء کل شی ء حی … (1).
- و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم …
- و ما جعلنا هم جسدا لا یأکلون الطعام … (2).
- ما پیامبران را کالبدی نساختیم که غذا نخورند …
ص: 177
در احادیث دیگر نیز این موضوع حیاتی، با تعبیر هایی تقریبا همسان، آمده است. اکنون نمونه هایی می آوریم:
پیامبر اکرم «ص»:
- اللهم بارک لنا فی الخبز و لا تفرق بیننا و بینه فلولا الخبز ما صلینا و لا صمنا و لا ادینا فرائض ربنا عزوجل (1).
- خداوندا! نان را برای ما با برکت قرار ده، و میان ما و نان جدایی مینداز؛ زیرا که اگر نان نباشد نه (توان داریم) نماز گزاریم، نه روزه بداریم و نه دیگر واجبات الهی را انجام دهیم.
امام باقر «ع»:
ان الله عزوجل - خلق ابن آدم اجوف، و لابد له من الطعام و الشراب … (2).
- خداوند آدمی را دارای شکمی آفرید، پس برای او خوردنی و نوشیدنی ضروری است.
امام صادق «ع»:
- ان رأس معاش الانسان و حیاته، الخبز و الماء … (3).
- بیگمان اصل زیست انسان و زندگی او نان و آب است …
امام صادق «ع» در سخن دیگری عین همین مضمون را که در کلام امام رضا «ع» بود فرموده است. گفتار امامان همه از یک منبع و سرچشمه جوشیده
ص: 178
امام صادق «ع»:
- طعم الماء طعم الحیاة و طعم الخبز القوه (1).
- مزه ی آب مزه ی زندگی و مزه ی نان (مزه ی) نیرو و قدرت است.
این تعبیرها با همه ژرفایی و ویژگیهایی که هر یک دارد، همه یک واقعیت را بازگو می کند، و آن واقعیت، چگونگی حیات این دنیایی انسان است.
ماهیت این زندگی بر نیاز به خوراک (نان، آب و … ) استوار است. حیات معنوی و سیر روحی و باطنی انسان نیز، بر امکان ادامه ی حیات مادی و وجود لوازم و شرایط حیات مادی نهاده شده است. در حدیث پیامبر «ص» چنین آمده بود که اگر نان نباشد، امکان آن نیست که نماز و روزه و دیگر فریضه های خداوند انجام داده شود.
رهبران راستین الهی، ابعاد واقعی حیات انسانی را می شناختند و در برنامه ریزی های اجتماعی بدان توجه داشتند؛ ذهنی و خیالی فکر نمی کردند، و از شکم گرسنه و انسان فاقد لوازم زندگی و مایحتاج معاش، تقوا و عبادت و دین باوری نمی خواستند، و از اسلام به عنوان مفهومی نظری و مجردی و غیر ضامن و غیر تامین کننده ی زمینه های سعادت مادی و معنوی دم نمی زدند. موفقیت آنان در همین بود، و برای همین سخنشان در میان توده ها نفوذ می کرد، و به محرومان جهت می داد و امید می بخشید. رمز موفقیت هر ایدئولوژی یا مرام و مکتبی در همین نهفته است که واقعیات ملموس زندگی را نادیده نگیرد، و به هر بعد و جهتی طبق واقعیت آن بنگرد، و برای آن چاره ای بیندیشد.
تذییل: تاثیر متقابل اخلاق و اقتصاد
از کلام والای امام رضا «ع»، که حیات و زندگی را با آب و نان مساوی و
ص: 179
هماهنگ قرار داد، و سخن والای پیامبر اکرم «ص»، که نماز و روزه و هر عبادتی را بدون نان امکان پذیر ندانستند؛ اصل دیگری شناخته می شود: و آن اینکه اخلاق و اقتصاد و مادیت و معنویت با هم پیوندی ناگسستنی دارند؛ زیرا که هر پرستش و هر امری معنوی، باید با ابزار مادی و انرژی فیزیکی صورت گیرد، و این بدون توان بدنی و جسمی که بر نان و آب و خوراک متوقف است امکان ندارد. از این رو معنویت با مادیت باید هماهنگ گردد، و توان جسمی باید باشد تا صعود و عروج معنوی را ممکن سازد.
از اینجا تضاد جوهری و عمیق تعالیم رضوی، با فقر و پذیرفتن حضور و بقای آن در جامعه نیز روشن می گردد. چه تاثیر نامطلوب و ره آورد زیانبار آن که ناتوانی بدنی است آشکار است. و اختلالی که به سبب آن در امور معنوی حاصل می شود معلوم. نیز از تعالیم یاد شده روشن می شود که رهبران اسلام و نظام اقتصادی اسلامی، بی تردید برای این مسائل چاره های اصولی اندیشیده اند، گر چه کسانی در اثر کوتاه فکری و نشناختن ماهیت زمان و انسان، و حقیقت دین و احکام، به ذهن گرایی و دوری از واقعیتها کشیده شوند، و حقایق دین و راه چاره های آن را کشف نکنند، امکان ندارد آیین و مکتبی، نان و آب را - بنابر اصل طبیعی - برابر با زندگی و زیستن بداند، و بدون نان و آب سیر معنوی انسان را ناممکن بشمارد، و حتی در آخرت و روز حساب و رستاخیز - که روز تجلی معنویت ها و باطن ها است - نیز غذا را برای انسان امری ضروری بشناسد، و با این همه برای تأمین تغذیه انسان در این دنیا چاره ای نیندیشد، و برای رفع نیاز و دفع فقر انسانها احکام و قوانینی ارائه ندهد، و در برنامه ریزی و قانونگذاری، راهی برود که بخشی اندک به همه ی امکانات زندگی و رفاهی دست یابند، و اکثریت مردم یا تهیدست یا فاقد بیشتر امکانات باشند. این امری ناممکن است. آری از پاره ای مکتب ها و اندیشه ها که از واقعیت های حیات آدمی بدورند، و در دام عرفان گرائی غلط صوفیانه گرفتار آمده اند، برمی آید که تک بعدی فکر کنند و به مسائل مادی حیات
ص: 180
و ضرورتهای زندگی بدنی انسان توجه نداشته باشند، لیکن از تعالیم رضوی و مکتب واقع بینی و واقع گرای الهی چنین چیزی، ممکن نیست.
بنابراین، اقتصادی که از مبدأ وحی هدایت شده باشد، و از آموزشهای رضوی و دیگر رهبران معصوم سرچشمه بگیرد، جوابگوی همه ی نیازهای فرد و جامعه و تامین کننده همه ی احتیاجات حیات مادی و معنوی خواهد بود، و برای تعدیل امکانات و ایجاد عدالت و مبارزه با تکاثر به منظور مبارزه با فقر و محرومیت و کفر برنامه هایی قاطع و عملی خواهد داشت. و اینست راه امام رضا «ع». و آنان که رضوی اند و رضوی می اندیشند، و به زندگی و انسان و واقعیت های حیات او از دیدگاه آن امام بزرگ می نگرند، به ضرورت باید چنین فکر کنند، و در این راستا گام بردارند.
امام رضا «ع»:
- عن علی بن ابی طالب «ع»: علیکم باللحم فانه ینبت اللحم؛ و من ترک اللحم اربعین یوما ساء خلقه (1).
- لازم است گوشت بخورید، که آن (بر اندام شما) گوشت می رویاند. آن کس که چهل روز گوشت نخورد، اخلاقش نکوهیده می گردد.
در تغذیه، گوشت ضروری است، بسیاری از نیازها و مواد بدن از گوشت تأمین می شود، و توان و نیروی آدمی از پروتئین حیوانی به دست می آید.
ص: 181
در فراز نخست حدیث به این ضرورت اشاره شده است که ماهیچه ها و عضلات و رگ و پیوندهای بدن که کارآیی استخوان را تضمین می کند و اسکلت بدن را چون پوششی نیرومند می پوشاند، از خوردن گوشت رشد می کند و تغذیه می شود. در فراز دوم، رابطه مادیت و معنویت و اخلاق و اقتصاد و تغذیه و حالات روانی انسان مطرح گشته است، با تعبیری بسیار گویا: هر کسی چهل روز گوشت نخورد اخلاق او بد می شود. این بدی اخلاقی و زشت خویی از ترک خوردن گوشت پدید می آید. شاید علت عمده ی این موضوع این باشد که نخوردن گوشت موجب ضعف بدن و سیستم اعصاب است، و این بر ناتوانی روحی و ضعف اراده ی انسان تأثیر عمده می گذارد و از تسلط انسان بر خود می کاهد، و آرامش لازم در برابر حوادث زندگی که از نیرومندی اعصاب و سلامت مزاج نشأت می گیرد، از دست می رود، و انسان به فردی ضعیف، ناآرام، پرخاش جو و بی تحمل تبدیل می شود. و این ریشه ی همه ی بدرفتاری ها و کژ خلقی ها در روابط اجتماعی و خانوادگی است.
قرآن کریم در روند بر شمردن نعمتهای الهی، از انواع گوشتها و استفاده از آنها سخن گفته است:
و هو الذی سخر البحر لتأکلوا منه لحما طریا … (1).
- خداست که دریا را رام ساخت تا از آن گوشت تازه بخورید …
و امددناهم بفاکهة و لحم مما یشتهون (2).
- مردم را با میوه ها و گوشتهایی که دوست دارند توان بخشیدیم (و مدد رساندیم).
ص: 182
در این آیه، مدد رسانی و توان بخشی الهی به انسان به نام آفرینش میوه و گوشت مطرح شده است. گوشت در دشت و دریا و هوا پرورده می شود. و خداوند راه دستیابی به آن را به انسان می آموزد، و قدرت تسلط بر دشت و دریا و هوا را به او می دهد، و ضوابط و روش بهره برداری درست و سودمند از آن نیز در پرتو قوانین وحی به او آموخته می شود، تا انسان ماده ی مهم نیرو، زندگی و کار را در اختیار داشته باشد.
در احادیث، این موضوع ضروری، بطور گسترده مطرح شده است:
پیامبر اکرم «ص»:
- به روایت امام صادق «ع»: من اتی علیه اربعون یوما و لم یأکل اللحم فلیقترض علی الله ولیأ کله (1).
- هر کس بر او چهل روز بگذرد و گوشت نخورد، باید بر عهده ی خدا از بیت المال وام بگیرد و گوشت بخورد.
امام صادق «ع»:
- اللحم من اللحم، و من ترکه اربعین یوما ساء خلقه، کلوه، فانه یزید فی السمع و البصر (2).
- گوشت از گوشت پدید می آید، و هر کس چهل روز گوشت نخورد بداخلاق می شود. گوشت بخورید که آن شنوایی و بینایی را زیاد می کند.
احادیثی نیز در نکوهش گوشت خواری رسیده است. از جمع این دو دسته احادیث و مقایسه آنها روشن می شود که مداومت بر گوشت خواری زیان
ص: 183
می رساند، اما ترک آن نیز موجب ضعف و ناتوانی است.
پیامبر اکرم «ص»:
- من اکل اللحم اربعین صباحا قسا قلبه (1).
- هر کس چهل روز (پیاپی) گوشت بخورد، به سنگدلی دچار گردد.
اینگونه احادیث به زیان مداومت بر گوشت خواری اشاره دارد، بویژه که مداومت یاد شده در حالات روحی تأثیر می گذارد، و حس درنده خویی و حیوان صفتی را در انسان رشد می دهد. تقریبا جمع بین احادیث در این زمینه، این سخن امام صادق «ع» است:
امام صادق «ع»:
- اللحم ینبت اللحم و من ترکه ایاما فسد عقله (2).
- گوشت (بر اندام) گوشت برویاند، و هر کس روزهایی چند گوشت نخورد، عقل او ضایع می شود.
این حدیث، به ضعف قوای جسمی و ناتوانی مغز و اعصاب و قوای فکری و اراده نظر دارد؛ و مقصود از «عقل»، قوه ی تمیز و شناخت حق از باطل - که از نیروهای روحانی و متعلق به روح است - نیست. و اگر منظور همان عقل باشد که در اصطلاح احادیث به کار می رود، ضعف آن در اثر ترک گوشت خواری، به معنای ضعف قوای روحی در اثر ضعف جسم انسان است.
ص: 184
امام رضا «ع»:
- البزنطی: قال ابی ما تقول فی اللباس الحسن؟ فقلت بلغنی ان الحسن کان یلبس و … فقال لی: البس و تجمل، فان علی بن الحسین کان یلبس الجبة الخز بخمسمأة درهم، و المطرف الخز بخمسین دینارا فیشتو فیه، فاذا خرج الشتاء باعه و تصدق بثمنه، و تلا هذه الآیة: «قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق (1) «(2).
- بزنظی (راوی معروف) می گوید: پدرم گفت: در پوشیدن لباسهای زیبا چه می گویی؟ گفتم: شنیدم که امام حسن «ع» لباسی زیبا می پوشید و … امام گفت: بپوش و زیبا بپوش؛ زیرا که پدرم علی بن الحسین روپوش (عبای خز پانصد درهمی می پوشید، همچنین ردای خز پنجاه دیناری، و زمستان را در آن می گذراند و چون زمستان پایان می یافت آن را میفروخت و پولش را به بینوایان می داد. امام (پس از این گفتار) این آیه را خواند: «بگو چه کسانی ممنوع کردند زینت هایی (لباسها و لوازم زندگی زیبا) را که خداوند برای بندگان خویش پدید آورد و خوردنی های خوب را …
لباس از ضروریات زندگی است. نوسان در درجه هوا، تابش نور خورشید و ورزش نسیم های گوناگون، ضرورت پوشش تن را آشکار می کند صرفنظر از اینکه برخی از پوشش ها واجب است، و برخی جنبه ی اخلاقی نیز دارد. در دستورات اسلامی پوشش برای زن و برخی پوشش ها برای مرد، واجب شمرده شده است. از این فراتر، آرایش سیمای ظاهری است در جامعه و برای چشمهای نظاره گر که دستوری اخلاقی است، و لازم است مؤمنان با سیمایی خوشایند و آراسته در جامعه
ص: 185
گام گذارند و شکوه ظاهری در جامعه را حفظ کنند، چنانکه در روایت امام رضا «ع» لباس زیبا تجویز شده است از جمله برای حفظ همین شکوه ظاهری جامعه ی اسلامی. ضرورت مقدار لازم لباس تردید پذیر نیست، لیکن چگونگی و کیفیت آن با سطح درآمد و زندگی مردم و جامعه رابطه دارد. اگر سطح درآمدها پائین باشد و ضرورتهای زندگی تأمین نگردد، لباس نیز باید در حد لازم مورد استفاده قرار گیرد. و اگر سطح درآمدها بالا باشد، و مسائل اولیه ی زندگی حل شده باشد، از لباسهای زیبا و فاخر نیز می توان استفاده کرد. در کلام دیگری از امام رضا «ع» که در همین بخش (فصل: رابطه سطح زندگی و سطح درآمد)، مطرح خواهد شد، رابطه ی سطح زندگی و سطح درآمد و وضعیت اقتصادی جامعه تبیین خواهد گشت.
در قرآن کریم ضرورت لباس و فلسفه ی آن مطرح شده است - چنانکه در حدیث امام رضا «ع» به یکی از آن آیات استدلال شد - که به طور عام استفاده از زینتها و زیورها را روا دانسته بود. و لباس از جمله زینتها و موجب آرایش سیمای ظاهری انسانها است. آیاتی نیز بخصوص در مورد لباس رسیده است:
و جعل لکم سرابیل تقیکم الحر و سرابیل تقیکم بأسکم … (1).
- شما را جامه هایی داد که از گرما نگاهتان دارد و پیراهن هایی (زره هایی) که در جنگها نگاهتان دارد …
می بینیم که در آیات قرآن زینت و زیورهای الهی، برای همه ی آحاد مردم مباح شمرده شده، و در آیه دوم فلسفه پوشیدن لباس، حفاظت از گرما و سرما و … بیان شده است. و این امر ویژه طبقه ی خاصی از مردم نیست که درآمد بیشتری دارند
ص: 186
و می توانند لباسهای فراوان و بیش از اندازه در اختیار داشته باشند، در حالی که طبقات زیادی از مردم از مقدار لازم آن که از گرما و سرما نگهشان دارد، محروم باشند.
در احادیث نیز آمده است:
امام کاظم «ع»:
- اسحاق بن عمار، قال: قلت لابی ابراهیم الکاظم «ع»: الرجل یکون له عشرة اقمصة، ایکون ذلک من السرف؟ فقال: لا، و لکن ذلک ابقی لثیابه. و لکن السرف ان تلبس ثوب صونک فی [ال] مکان القذر (1).
- اسحاق بن عمار گوید: به امام کاظم «ع» گفتم: انسان دارای ده پیراهن باشد اسراف است؟ گفت: نه، و این بیشتر موجب نگاهداری لباسهای اوست، لیکن اسراف آن است که لباس آبرومند (و قیمتی خود را در جاهای کثیف (و به هنگام اشتغال به کار گل و خاک و امثال آن) بپوشی.
و در سخن امام کاظم «ع»، دو موضوع بیشتر قابل دقت است:
1- لباس متعدد داشتن، (2) خود نوعی رعایت اقتصاد است (3)، زیرا اگر یک لباس، مدام پوشیده شود، زود کهنه و پاره می شود، و اگر چند لباس باشد و به نوبت پوشیده شود، برای زمان بیشتری دوام می یابد.
2- آبرو و شخصیت اجتماعی افراد به نوع لباس آنان بستگی دارد. و افراد جامعه باید به این جهت توجه داشته باشند، و لباسی را که مایه ی آبرو و حیثیت
ص: 187
اجتماعی است در هر جا نپوشند، و آن را درست نگهداری کنند، تا دوام بیشتری داشته باشد و دوباره نیاز به خریدن چنین لباسی پیدا نشود.
این دو موضوع و دیگر مسائل مطرح شده در این حدیث، ضرورت تامین لباس برای مردم را روشن می سازد. و بیانگر سطح زندگی در لباس است.
امام صادق «ع»:
- … فایاک ان تتزین الا فی أحسن زی قومک … (1).
- اگر خویش را آراستی همواره در بهترین طرز پوشاک مردم (جامعه ی) خود بیآرای.
امام رضا «ع»:
- ان الله تبارک و تعالی … یبغض البؤس و التباؤس، و ان الله عزوجل یبغض من الرجال القاذورة … (2).
- خداوند متعال بیچارگی و بیچاره نمایی را دشمن می دارد، و خداوند مردم ژولیده و کثیف را دشمن می دارد …
بهداشت و نظافت، در نظر امام اهمیتی ویژه دارد، و کثیفی و پلیدی نکوهیده و زشت و موجب خشم الهی است. شستشوی بدن - که رکن بهداشت است - در حد نسبت بالای آن، یعنی دو روز یکبار، در آموزشهای رضوی آمده است:
امام رضا «ع»:
- الحمام یوم و یوم لا … (3).
- حمام (و شستشو) روز در میان …
ص: 188
با توجه به مشکلات زندگی های گذشته و کمبود آب و نبود وسائل بهره برداری از آبهای زیرزمینی و سدها و بندها و موتورهای پمپاژ، مطرح ساختن حمام کردن و شستشوی روز در میان از اهمیت بسزایی برخوردار است. در آن دوران نظافت به این شکلها نبوده است، بویژه در محیط عربستان، که شرایط جغرافیای و جوی رعایت بهداشت را مشکل می کرده است. در آن دوران و با توجه به مسائل آن زمانها، تأکید به رعایت بهداشت و شستشو به صورت یاد شده، اهمیت و لزوم آن را برای همیشه روشن می سازد.
بسیاری از احکام در اسلام - از جمله - برای نظافت و بهداشت است، در عین اینکه فوائد و آثار معنوی و روحی نیز در بر دارد، مانند غسل، وضو و …
در قرآن کریم شستشو، وضو، غسل، طهارت و پاکیزگی و … بارها مورد تأکید قرار گرفته، و آب طهور و پاک کننده معرفی شده است. برای آب دریاها، نهرها و نزول باران، خواص و آثاری بیان گشته و در هر یک به جهتی نگریسته شده است: نقش آب در کشاورزی یا منبع برای تولید پروتئین و … و در آنجا که با صفت «طهور» توصیف شده نقش آب در پاکیزگی و بهداشت و انگیزش انسانها به نظافت و تمیزی منظور بوده است.
- … و انزلنا من السماء ماء طهورا … (1).
- از آسمان آبی پاکیزه فرو فرستادیم …
- و ینزل من السماء ماء لیطهرکم به … (2).
- از آسمان آب فرو می فرستد تا شما را با آن پاک گرداند …
این آیات، خطاب به همه ی انسانها است و همه موظف اند با این نعمت خدا داد خود را شستشو دهند و نظافت و بهداشت را رعایت کنند. استفاده از آب و در
ص: 189
اختیار داشتن آن برای انواع نظافت ها، مخصوص طبقات بالای جامعه نیست.
بخش بزرگی از احادیث، درباره ی مسائل بهداشت، نظافت، رعایت امور مربوط به سلامتی و شکوه ظاهری سیمای مردم است.
پیامبر اکرم «ص»:
- به روایت امام صادق «ع» قال: ابصر رسول الله «ص» رجلا شعثا شعر رأسه، و سخة ثیابه، سیئة حاله، فقال رسول الله «ص»: «من الدین المتعة و اظهار النعمة (1).
- به روایت امام صادق «ع»: پیامبر اکرم «ص» مردی ژولیده را دید که لباسهایش کثیف و بد منظره بود (چندش آور بود) فرمود: بهره برداری از مواهب (الهی) و آشکار ساختن نعمتها بخشی از دینداری است.
پیامبر اکرم «ص»:
به روایت امام صادق «ع»: بئس العبر القاذورة (2).
- آدم کثیف و ژولیده بد است.
امام رضا «ع»:
- حسن بن جهم: دخلت علی ابی الحسن «ع» و هو مخضب بسواد. فقلت: جعلت فداک قد اختضبت بالسواد؟ قال: ان فی الخضاب اجرا. ان الخضاب و التهیئة مما یزید فی عفة النساء، و لقد ترک النساء العفة لترک ازواجهن التهیئة لهن (3).
ص: 190
- ابن جهم می گوید: نزد امام رضا «ع» رفتم و او موهایش را رنگ سیاه زده بود. گفتم: فدایت شوم: با رنگ سیاه موهایت را رنگ کردی؟ فرمود: در رنگ آمیزی مو پاداش است. رنگ کردن موی و آمادگی (با آراستن ظاهر) از چیزهایی است که پاکدامنی زنان را افزون می سازد، و زنان پاکدامنی را رها کردند چون همسرانشان خود را برای ایشان آماده نکردند.
امام در این کلام، به دو موضوع اشاره کرده اند: نخست، پاداش اخروی و اجر الهی زینت و آرایش کردن. دوم ارزش اجتماعی و تکلیفی آن. این هر دو موضوع، مهم است. و موضوع دوم که بیانگر فلسفه ی اجتماعی آرایش و آراستگی است، اهمیتی ویژه دارد، چون آرایش مردان و آراستن سیمای ظاهری، خود موجب افزونی پاکدامنی زنان می گردد، و احساس لذت جویی و زیبا پرستی آنان را اشباع می کند.
درباره شیوه ی زندگی اجتماعی امام رضا «ع» رسیده است که آن امام بزرگ، در خانه لباسهای پاره و درشت و پشمینه می پوشید، و بر خویش سخت می گرفت و دشوار می زیست، و از آسایش و راحت طلبی دوری میگزید؛ و هنگامی که در جمع ظاهر می گشت، و میان مردمان می آمد، خود را می آراست و زینت می کرد. در این رفتار امام، که بازگو کننده ی اندیشه و فکر امام است، آرایش و آراستگی ظاهر، نوعی تکلیف اجتماعی برای احترام به دیگران معرفی شده است. در جامعه، چشمها به انسان دوخته می شود، و از راه چشمها، دلها و روانها، متوجه انسان می گردد. حال اگر سیمای ظاهری انسان آراسته، تمیز، منظم و موزون بود، مردم از دیدار انسان لذت می برند، و در دل شادمان می گردند، چنان که در برابر مناظر زیبای طبیعت قرار گرفته باشند. در حالت دیگر که ظاهر انسان ژولیده، و چهره پژمرده و افسرده و آلوده و چندش آور باشد، حال دیگران را می گیرد، و آنان را
ص: 191
آزار می دهد و افسرده می سازد، مانند آنکه در برابر منظره های زشت و ناهنجار قرار گرفته باشند.
از این رو، آرایش سیمای ظاهری، حق بزرگ انسانی و اجتماعی است که موجبات خرسندی مردمان را فراهم می آورد. و این چگونگی به اغنیا و توانگران اختصاص ندارد و باید برای همه فراهم باشد، چون همه در اجتماع ظاهر می شوند و با یکدیگر روبرو می گردند و روی یکدیگر تأثیر می گذارند.
درباره چگونگی لباس پوشیدن امام صادق «ع» نیز رسیده است:
- … ثم حسر ردن جبته. فاذا تحتها جبة صوف بیضاء، یقصر الذیل عن الذیل، و الردن عن الردن؛ و قال یا ثوری لبسنا هذا لله تعالی، و هذا لکم فما کان لله اخفیناه، و ما کان لکم ابدیناه (1).
- امام صادق «ع» آستین جامه خویش بالا زد، در زیر آن، جامه پشمینه ای سفید بود که دامن آن از دامن لباس روئین کوتاه تر بود و آستین آن از آستین لباس روئین. امام گفت: ای سفیان ثوری! این جامه (پشمینه کوتاه زیرین) را برای خدا پوشیدم و این (جامه روئین) را برای شما. آنچه را برای خدا پوشیدم، پنهان داشتم و آنچه را برای شما است، آشکار ساختم.
این اصل، ریشه در قرآن دارد. قرآن کریم به استفاده از زینتها و زیورها فراخوانده، و تحریم زینت های الهی را بر خود نکوهش کرده است:
- قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده … قل هی للدین آمنوا فی الحیاة الدنیا … (2).
ص: 192
- بگو چه کسی زینت هایی را که خدا برای بندگان خویش پدید آورده، حرام کرده است، بگو این چیزها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند …
بخش دوم آیه که می گوید: «زینت های خدا دادی برای مؤمنان است»، ترسیم گر جامعه ی ایمانی و توحیدی است که افراد در این جامعه باید از سیمایی آراسته، تمیز، با شکوه و پر جاذبه برخوردار باشند. و این برای همگان باید باشد، همه ی مؤمنان، نه اینکه بخشهای وسیعی از جامعه، در کثافت غوطه ور باشند، و لباسها ژنده و بوی ها ناخوشایند و موها ژولیده و سیمایی چندش آور داشته باشند؛ و اقلیتی به حد اسراف به سر و سیمای خود برسند و چیزهای گران قیمت بیاویزند و لباسهای مسرفانه بپوشند و چون مستکبران و عیاشان راه بروند.
در احادیث نیز آمده است:
امام علی «ع»:
- به روایت امام صادق «ع»: ان الله جمیل یحب الجمال، و یحب ان یری اثر النعمة علی عبده (1).
- خداوند جمیل است و جمال و زیبائی را دوست دارد و دوست دارد که آثار نعمتش را در (سیمای) بنده اش ببیند.
امام علی «ع»:
- به روایت امام صادق «ع»: لیتزین احدکم لاخیه المسلم، کما یتزین للغریب الذی یحب ان یراه فی احسن الهیئة (2).
- خویش را برای برادر مسلمان خود بیارائید چونان که برای افراد
ص: 193
بیگانه آرایش می کنید و دوست دارید که شما را با بهترین چهره ببینند.
امام رضا «ع»:
- لا ینبغی للرجل ان یدع الطیب فی کل یوم، فان لم یقدر علیه فیوم و یوم لا، فان لم یقدر ففی کل جمعة و لا یدع ذلک (1).
- شایسته نیست که انسان هر روز عطر نزند. اگر هر روز نتوانست روز در میان، و اگر نتوانست در هر جمعه. و این (اندازه) را ترک نکند.
استفاده از عطر برای انسان در حال عبادت و در خانواده و جامعه امری است لازم و تکلیفی است انسانی و اخلاقی، که امام رضا «ع» بر آن تأکید فرموده است. اساس زندگی انسان بر انس، آمیزش و معاشرت نهاده شده است. انس و معاشرت و همگرایی، جاذبه ها و دافعه هایی دارد: جاذبه ها و دافعه های مادی و معنوی. زشت خویی، آزمندی، کینه توزی، بی عاطفگی، خشم و … از دافعه های معنوی و اخلاقی است که دیگران را از انسان دور می کند و آدمی را تنها می گذارد، چنانکه اخلاق نیک، گذشت، خوش روئی، مهر ورزی و بردباری، زمینه های دوست یابی و گرایش دیگران و جلب دوستی است.
مسائل و اشیاء مادی نیز می تواند در تحکیم روابط اجتماعی و جذب و جلب مردم مؤثر باشد. از جاذبه های مادی، تمیزی، آراستگی ظاهری، بوی خوش و استفاده از عطریات است.
بوی خوش، عامل جذب و توجه و انس دیگران می گردد و خاطر آنان را
ص: 194
خرسند می کند. مؤمن چون اجتماعی است ناگزیر باید از جاذبه های معنوی و مادی استفاده کند و با کثیفی و ژولیدگی و بوی های ناخوشایند دیگران را از خویش متنفر نسازد.
در خانواده نیز استفاده از عطر، به دو جهت اهمیت دارد: نخست، موضوعی است که در کلام پیشین امام بود، و آن فراهم شدن زمینه های خرسندی خاطر زنان است و گرایش بیشتر آنان به پاکی و پاکدامنی. و دیگر، احترام به روابط گروهی و احساس و عواطف انسانی است، که افراد خانواده نیز چون دیگر انسانها باید از همنشینی با انسان لذت ببرند و شادمان گردند.
در عبادات نیز استفاده از بوی های خوش و انواع عطرها تاکید شده است. این نیز عللی دارد و مهمترین آنها اینست که انسان در عبادت و در پیشگاه خداوند متعال باید با بهترین حال و آراسته ترین سیما باشد، و جامه ی تمیز بر تن کند، و بدن او پاکیزه باشد، و عطر و بوی خوش به کار برد. دیگر اینکه ملائکه و قوای معنوی و مأموران الهی که به نماز و عبادت انسان متوجه اند، از بوی های خوش تغذیه می کنند. و این موجب جذب و توجه بیشتر آنان می گردد، و از جهاتی در عمل مؤثر است.
امام رضا «ع» در سخن دیگری بوی خوش را از اخلاق پیامبران می شمرند:
امام رضا «ع»:
- … الطیب من اخلاق الانبیاء (1).
- خوش بویی (و استفاده از عطر) از اخلاق پیامبران است.
درباره ی پیامبر اکرم «ص» رسیده است که در سفرها از سه چیز غفلت نمی ورزید، یکی عطر بود. همچنین امام رضا «ع» درباره ی امام صادق «ع»
ص: 195
می فرماید:
امام رضا «ع»:
- کان یعرف موضع جعفر «ع» فی المسجد بطیب ریحه و موضع سجوده (1).
- جایگاه امام صادق «ع» در مسجد از بوی خوش و جای سجده ی ایشان شناخته می شد.
هنگامی که امام صادق «ع» از مسجد بازمی گشت، جایگاه و موضعی را که امام در آنجا نماز گزارده بود، از بوی عطری که به آنجا سرایت کرده بود می شناختند.
امام رضا «ع» استفاده از عطر را در هر روز و یا دو روز یکبار و دست کم در روزهای جمعه لازم شمردند. و این مربوط به همه و در شأن همه مؤمنان است چنین نیست که امام تنها آن حالت را برای گروهی خاص خواسته باشند، که آنان فقط از بوی خوش استفاده کنند، و توده های مردم که مساجد و معابد را پر می کنند، چون مردابی متحرک از کثیفی و بد بویی، قابل معاشرت نباشند؟ بنابراین، زندگی متناسب و در خور برای جامعه ی اسلامی و برای همه ی آحاد امت، طبق تعالیم رضوی، زندگیی است، که از استفاده از عطر و آرایش بهره داشته باشد، و اخلاق پیامبران - طبق تعبیر امام رضا «ع» - در میان همه ی مردمان دیده شود، نه در قشری خاص و طبقه ی اشراف و توانگر که - اغلب - به پیامبران چنان ایمانی ندارند، و چندان به گسترش سنتهای آنان توجهی نمی کنند.
آری کشاورز، کارگر، حتی معدن چیانی که در اعماق زمین به استخراج سنگ آهن و ذغال سنگ و … مشغولند و کارگرانی که در کوره پز خانه ها و … به کار دست می یازند، همه و همه، چون تشکیل دهنده ی جامعه ی مؤمنانند، باید بتوانند
ص: 196
دارای ظاهر آراسته باشند، و از بوی خوش و دیگر چیزهای لازم استفاده کنند، و به اینگونه مسائل در زندگی دست یابند، و در خانه و خانواده ی خود اسباب رضایت و خرسندی همسر و فرزندان خود را در هنگام معاشرت به دست آورند. بسیاری از این انسانهای شریف، با دستمزد هایی بسیار پائین که قوت لا یموت آنان و کودکانشان را تأمین نمی کند، در سال یکبار نیز نمی توانند لباسی در خور بپوشند، و برای همسر خود آرایش کنند، و از عطر استفاده برند. چنین اجتماعی نمی تواند شیعی و رضوی باشد. آنچه گفتیم سطح زندگی انسانی اسلامی در اندیشه ی امامان معصوم «ع» است که به اجتماعات بشری عرضه کرده اند. امام رضا «ع» اینگونه دستورها را به جامعه ی ایمانی و اسلامی می دهد و خواسته ی خدا و پیامبر خدا و پیشوایان قرآنی جامعه را بازگو می کند.
قرآن کریم در ضمن دستور بهره برداری از زینتها، بهره برداری از عطریات را نیز مورد تأکید قرار داده است. (1) و در احادیث از این موضوع فراوان سخن رفته است:
پیامبر اکرم «ص»:
- به روایت امام رضا «ع»: قال لی حبیبی جبرئیل «ع»: تطیب یوما و یوما لا، و یوم الجمعة لابد منه و لا تترک له (2).
- حبیبم جبرئیل گفت: روز در میان عطر بزن، و در روز جمعه عطر لازم است، و آن را ترک مکن.
امام رضا «ع»:
- ابی طیفور المتطبب، قال: سألنی ابوالحسن «ع» ای شیی ترکب؟
ص: 197
قلت: حمارا. فقال: بکم ابتعته؟ قلت: بثلاثة عشر دینارا. فقال: ان هذا هو السرف ان تشتری حمارا بثلاثة عشر دنیارا و تدع برذونا … (1).
- ابی طیفور پزشک گفت: امام رضا «ع» از من سئوال کرد سوار چه مرکبی می شوی؟ گفتم: الاغ. گفت: چند خریدی؟ گفتم: سیزده دینار. گفت: این خود اسراف است که خری به سیزده دینار بخری، و اسب نخری …
از این گفتگوئی که میان امام و ابی طیفور رخ داده است، شاید بتوان کلیتی کشف کرد، که مرکوب برای زندگی بویژه نوع راهوارتر و بهتر آن در صورتی که در قیمت مساوی باشد، لازم است. در پرتو این تعلیم، و تعالیم دیگری که در این زمینه از امامان «ع» رسیده است روشن می شود که وسائل رفاهی و آسایش، از هر مقوله و هر نوع باشد، لازم است و با زمانها، مکانها و شرائط و اشخاص فرق می کند. و به تعبیر امام رضا «ع» در روایت گذشته، (2) هر چه به نوعی برای انسان مفید است باید مورد استفاده ی او قرار گیرد و اسراف در آن مفهومی ندارد. بویژه که در دنباله مکالمه ی امام و ابی طیفور چنین آمده است: « ابی طیفور به امام می گوید مخارج اسب بیش از خر است». امام در پاسخ می گوید: آن کس که خر را تأمین می کند خوراک اسب را نیز تأمین می کند. قرآن کریم، در کلیت تعبیرهای خود، بهره برداری از همه ی مواهب و امکانات طبیعی را توصیه کرده، و از لباس و خوراک و مسکن و زیور و مرکوب و … سخن گفته است.
- و الله جعل لکم من بیوتکم سکنا و جعل لکم من جلود الانعام بیوتا تستخفونها یوم ظعنکم و یوم اقامتکم و من اصوافها و اوبارها و اشعارها
ص: 198
اثاثا و متاعا الی حین (1).
- خداوند خانه های شما را جای آسایش قرار داد و چنان کرد که بتوانید از پوست چهار پایان برای خود خانه (خیمه) بسازید، تا در حال سفر و اقامت براحتی از آن بهره ببرید؛ و هم بتوانید از پشم و کرک و موی آنها اثاث و اسباب زندگی بسازید.
- و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها و زینة … (2).
- و اسبان و استران و خران (آفرید) تا بر آن سوار شوید و برای زینت …
در احادیث دیگر چنین می خوانیم:
پیامبر اکرم «ص»:
- به روایت امام صادق «ع»: من سعادة المسلم، سعة المسکن، و الجار الصالح و المرکب الهنیی (3).
- از خوشبختی فرد مسلمان، خانه ی وسیع، و همسایه ی شایسته، و مرکوب راهوار است.
امام صادق «ع»:
- … و لا ینبغی ان یفقر بیته من ثلاثة اشیاء: دهن الرأس، و الخل و الزیت … (4).
- شایسته نیست سه چیز در خانه نباشد: روغن برای موی سر، سرکه و روغن زیتون …
ص: 199
امام صادق «ع»:
- لا تکون فاکهة عامة، الا اطعم عیاله منها … (1).
- از میوه هایی که همه می خورند باید به خانواده ی خود بدهد …
این تعالیم بیانگر استفاده از همه ی مواهب خدادادی است.
امام رضا «ع»:
- ان اهل الضعف من موالی یحبون ان اجلس علی اللبود، و البس الخشن، و لیس یتحمل الزمان ذلک (2).
- کوته فکران از دوستانم دوست دارند من بر نمد بنشینم و جامه ی زبر بر تن کنم؛ لیکن زمان مقتضی این زندگی نیست.
امام در این کلام، به روشنی از فراخور و ظرفیتهای زمانی سخن گفته است، و میان دوره ها و زمانها تفاوت قائل شده است. از آغاز سخن امام چنین به دست می آید که برخی انتظار داشتند که ایشان نیز مانند زمان حضرت علی «ع» لباس بپوشد و به سان او زندگی کند. امام در پاسخ آنان به تفاوت دوره ها و زمانها و مسئولیتها و اقتضاآت هر زمان اشاره می کنند. چنین گفتگویی میان امام صادق «ع» و برخی از خرده گیران آن زمان نیز رخ داده است، که همانند این کلام امام رضا «ع» است. برای تبیین بیشتر مطلب این جریان را یاد آور می شویم:
امام صادق «ع»:
- ان سفیان الثوری دخل علی ابی عبدالله «ع» و علیه
ص: 200
ثیاب جیاد، فقال: یا اباعبدالله! ان آباءک لم یکونوا یلبسون مثل هذه الثیاب؟ فقال له: ان آبائی کانوا یلبسون ذلک فی زمان مقفر مقصر، و هذا زمان قد ارخت الدنیا عزالیها، فاحق اهلها بها ابرارها (1).
- سفیان ثوری نزد امام صادق «ع» آمد، اوقاتی که امام لباسهای خوب پوشیده بود. به امام گفت: پدران تو این گونه لباس نمی پوشیدند! امام فرمود: پدران من آن گونه جامه ها در زمان تهیدستی و کاستی بر تن می کردند و اکنون زمانی است که در نعمت در دنیا فراوان شده است. و در چنین حالی شایسته ترین مرد، از استفاده از نعمتها نیکان جهانند.
در حدیث دیگری، پاسخ امام صادق «ع» به سفیان ثوری چنین بازگو شده است:
- یا ثوری! کان ذلک زمان اقتار و افتقار، و کانوا یعملون علی قدر اقتاره و افتقاره، و هذا زمان قد اسبل کل شیی عزالیه … (2).
- ای سفیان ثوری! آن (نوع لباس پوشیدن و زیستن) در زمان محرومیت و تهیدستی بود. و آنان (پیشینیان ما) به فراخور حوزه ی تنگدستی و تهیدستی زمان خود زندگی می کردند؛ لیکن اکنون زمانی است که همه گونه نعمت فراوان شده است (و بوفور در دسترس هست) (3).
ص: 201
باری از این گفتگوها روشن می گردد در صورتی که سطح زندگی بهتر شود و جامعه رو به رشد و پیشرفت بگذارد، مردمان می توانند زندگی بهتری تشکیل دهند، و از وسائل و لوازم بیشتر و بهتری استفاده کنند.
در سخن دیگری امام رضا «ع» بر این اصل تأکید می کنند:
امام رضا «ع»:
- (ابی نصر البزنطی): قال: قلت لابی الحسن «ع» جعلت فداک ادع الله ان یرزقنی الحلال؟ … فقال: کان علی بن الحسین «ع» یقول: الحلال قوت المصطفین، ولکن قل: اسئلک من رزقک الواسع (1).
- بزنطی: به امام گفتم: فدایت شوم از خدا بخواه که روزی حلال به من بدهد؟ … فرمود: علی بن الحسین «ع» می گفت: «حلال روزی برگزیدگان خدا است؛ لیکن بگو: خداوندا مرا از روزی فراخی که به بندگان می دهی عطا کن.
امام، می آموزند، که در اندیشه زندگی بالاتر و رفاه و آسایش بیشتری برای خود و خانواده ات باش، و از خدا چنین مخواه که تنها به قوت حلالی دست یابی که مقدار ضروری زندگی را در بر می گیرد؛ بلکه از خدای گشادگی و فزونی وسائل زندگی را بخواه.
امام رضا «ع» در کلام دیگری می گویند:
امام رضا «ع»:
- صاحب النعمة یجب ان یوسع علی عیاله (2).
- کسی که از امکانات برخوردار است واجب است به زندگی
ص: 202
خانواده اش وسعت بخشد.
یعنی در صورتی که از سطح درآمد بالاتری برخوردار باشد باید وسائل رفاهی بیشتری در خدمت خانواده خویش قرار دهد. و این در همان چهارچوب های کلیی است که در فصول پیشین، از گفتار و اندیشه های امام رضا «ع»، یاد کردیم و بطور اجمال این است که باید مردم جامعه ی قرآنی همه از نعمتهای الهی برخوردار باشند و در صورت امکان از وسائل رفاهی نیز.
و این گونه نیازهای جمعی، در جامعه رضوی نباید بر زمین بماند. و نباید اسراف و عیاشی و شاد خواری بیش از حد مفید آن، نزد بعضی پیش آید. تا برای دیگران حرمان بیافریند. در گذشته ها یاد کردیم که در قرآن کریم همواره پس از دستور بهره برداری از مواهب طبیعی پسوند هایی چون: «لا تطغوا فیه … » آمده است، یعنی بهره برداری به اندازه ای نرسد که طغیان و تجاوز باشد. اکنون از اینگونه آیات و روایات روشن می شود که اگر شرایط زندگی اجازه داد، تا حدی که انسان و خانواده اش در رفاه و آسایش باشند و زمینه ی رشد و سلامت آنان فراهم آید و ضرورتهای عینی و فوری در سطح جامعه نباشد؛ شخص می تواند در زندگی گشاده دستی کند و از سختگیری و بسندگی به قوت لا یموت بپرهیزد و از حداقل سطح زندگی به حد اعلای آن که تأمین همه نیازهاست تعالی یابد.
امامان دیگر نیز چنین دستور داده اند:
امام سجاد «ع»:
- ارضاکم عندالله، اسبغکم علی عیاله (1).
- پسندیده ترین شما نزد خدا، کسی است که به خانواده اش بهتر و بیشتر برسد.
ص: 203
امام رضا «ع»:
- ان الانسان اذا ادخر طعام سنة، خف طهره و استراح، و کان ابوجعفر «ع» و ابوعبدالله «ع»، لا یشتریان عقدة حتی یحرزا طعام سنتهما (1).
- آدمی اگر خوراک یک سال را ذخیره کند، خود را سبکبار و آسوده حس می کند، و چنین بودند امام باقر «ع» و امام صادق «ع» - هنگامی که امکانی به هم می رسید - باغی نمی خریدند (به منظور تأمین آتیه)، مگر پس از اینکه به مقدار خوراک خود کنار می گذاشتند.
در موضوع سطح زندگی از نظر امام رضا «ع»، تأمین زندگی سالیانه لازم است، چنانکه در کلام والای امام مطرح گشته است. در این بیان، به فلسفه ی این موضوع نیز اشاره شده است که انسان هنگامی که غذای یکسال را ذخیره داشت آسایش خاطر دارد. و آسایش خاطر زمینه ی اصلی رشد اندیشه و عمل آدمی است. با آسایش خاطر انسان در هر زمینه می تواند به راه و کار خود ادامه دهد و آنچه را در توان دارد شکوفا سازد، و برای جامعه به معنای واقعی مفید باشد و بازده ی ارزنده داشته باشد. تأمین اقتصادی از دیگر تأمین های اجتماعی اگر مهمتر نباشد کمتر نیست. احتیاج بدترین مشکل است که انسان را تا حد بردگی سوق می دهد. و از همه گونه شکوفایی و کارایی و مفید بودن برای جامعه می اندازد. در احادیث آمده است:
امام علی «ع»:
- احتج الی من شئت تکن اسیره (2).
ص: 204
- به هر کس خواهی نیاز داشته باش، که اسیر او خواهی بود.
در سطح زندگی و تأمین وضع اقتصادی افراد، توجه به تأمین سالیانه بیانگر این است که در جامعه ی اسلامی مردمان باید از این سطح زندگی برخوردار باشند و فقر و بینوایی دست کم تا این مرز باید از میان برداشته شود، یعنی همه تأمین یک ساله داشته باشند، تأمین سالیانه ی مواد زندگی، برنامه ای اصولی برای مبارزه با فقر است و ساختن زندگیی در خور انسان و شایسته ی شکوفایی استعدادهای انسان، و خود زمینه ی تکامل شخصیت فردی و اجتماعی و امکان انجام دادن مسئولیتهای خانوادگی است. بیگمان هر کس مخارجش در آغاز سال تا پایان آن تأمین باشد، اعتماد به نفس می یابد، و بدون چشمداشت از دیگران، با شخصیت و مستقل زندگی می کند. در خانواده نیز باعث آرامش زن و فرزندان می گردد، و هر گونه نگرانی و تشویش خاطر و بیم از آینده را از کانون خانواده می زداید. سرپرست این چنین خانواده در جامعه سرفراز و با شخصیت است، و به عصیان و تمرد و بزهکاری و زیر پا نهادن اصول اخلاقی و احکام دینی روی نمی آورد، و به مفاسد و تباه کاریهای مالی نیز دست نمی زند. فشار کمبودها و رنج زاده از آن، نیاز هر روزه به افراد و جامعه، شرمساری در برابر افراد خانواده، ناتوانی در پاسخگویی به بچه ای که مدرسه می رود و کتاب و دفتر و … می خواهد، عجز از تأمین داوری همسری که بیمار است و … آدمی را به عصیان وا می دارد و او را برمی انگیزد تا از هر راه نیاز خود و خانواده اش را تأمین کند، و به رشوه، سرقت، و هر گونه تباه کاری دست بزند، و معیارهای انسانی و اخلاقی دینی را زیر پا نهد. و در اینجاست که امنیت اجتماعی از کل جامعه ی رخت برمی بندد، و تضاد و درگیری در سطح اجتماع گسترش می یابد.
بنابراین، مرز والای تأمین سالیانه در سطح زندگی، که اسلام آن را لازم می داند، و امام رضا «ع» آن را یاد آور شدند، مقیاس ارزشمندی است که آسایش
ص: 205
و آرامش زندگی فردی و اجتماعی را تأمین می کند، و زمینه ی رشد مادی و معنوی همگان را فراهم می آورد، و دینداری و عمل به احکام دین را در جامعه پایدار می دارد، و عدالت و قانون را حاکم می گرداند، و از کج رفتاری و بزهکاری مانع می گردد.
امام رضا «ع» در سخن دیگری بر این موضوع تأکید می کند:
امام رضا «ع»:
- سأل معمر بن خلاد ابا الحسن الرضا «ع» عن حبس الطعام سنة؟ فقال: انا افعله، یعنی بذلک احراز القوت (1).
- معمر بن خلاد از امام رضا «ع» پرسید: خوراک یک سال را می توان ذخیره کرد؟ امام فرمود: من این کار را می کنم - و مقصود امام این بود که باید خوراک سال تأمین باشد.
در قرآن کریم دستوراتی کلی داریم دائر بر تأمین نیاز مسکینان و انفاق به بینوایان و … و مقصود از آن، تأمین یک روز یا چند روزه نیست، بلکه مرز آن تأمین زندگی عادلانه و رفع نیاز این قشر ها است. تا نیازی هست تکلیف برآوردن آن نیز هست. اینهمه آیات در مسائل مالی و انفاق و پرداخت زکات و خمس و ادای حق معلوم و … برای رفع نیاز مسکینان و تأمین امنیت اقتصادی قشر های ناتوان و محروم است. قرآن کریم منطق آنان را که از دستور انفاق سر باز می زنند، منطق کافران می شمارد:
- و اذا قیل لهم انفقوا مما رزقکم الله قال الذین کفروا للذین آمنوا انطعم من لو یشاء الله اطعمه، ان انتم الا فی ضلال مبین (2).
ص: 206
- و چون به آنان بگویند: از آنچه خدای روزی تان کرده است انفاق کنید، کسانی که کافرند به مؤمنان می گویند آیا کسی را که اگر خدا می خواست غذایش داده بود غذا دهیم؛ شمایان جز در گمراهی آشکار نیستید.
قرآن، صاحبان ثروتهای گنج شده را، که در برابر مسئولیتهای مالی و نیازهای اجتماعی بی تفاوتند، به «عذاب الیم» و کیفر دردناک بیم می دهد (1).
قرآن، انسانهای صالح و شایسته و مؤمنان راستین را که به رستگاری و سعادت دست می یابند، کسانی می داند که بخشی از اموال خویش را ویژه ی سائلان و محرومان ساخته اند.
در احادیث دیگر نیز آمده است:
امام صادق «ع»:
- قال الراوی: سألته عن الزکاة ما یأخذ منها الرجل؟ و قلت له: انه بلغنا ان رسول الله «ص» قال: «ایما رجل ترک دینارین فهما کی بین عینیه»؟ فقال: اولئک قوم کانوا اضیافا علی رسول الله «ص» فاذا امسی قال: «یا فلان! اذهب فعش هذا». فاذا اصبح قال: یا فلان! اذهب فغذ هذا»، فلم یکونوا یخافون ان یصبحوا بغیر غداء و لا بغیر عشاء؛ فجمع الرجل منهم دینارین، فقال رسول الله «ص» فیه هذه المقالة. فان الناس انما یعطون من السنة الی السنة. فللرجل ان یأخذ ما یکفیه و یکفی عیاله، من السنة الی السنة (2).
- راوی حدیث می گوید: از امام پرسیدم از زکات هر کس چقدر می تواند بگیرد؛ نیز گفتم: شنیده ایم که پیامبر «ص» گفته است:
ص: 207
«هر کس دو دینار ذخیره کند، با همان دو دینار پیشانی او را داغ کنند. امام فرمود: این درباره ی کسانی بود که میهمان پیامبر بودند، شب که می شد پیامبر به کسی می گفت: فلانی تو برو و به این فرد شام بده، و صبح هنگام به دیگری می گفت: تو برو به این صبحانه بده این بود که نگرانی نداشتند که بدون صبحانه و شام بمانند (در این وضعیت) کسی از آنان دو دینار ذخیره کرد، و پیامبر درباره ی او آن سخن را گفت؛ اما بطور کلی باید به مردم مستمند خرج سال را داد و هر کس می تواند در حد کفایت خود و خانواده اش، به اندازه ی یکسال هزینه لازم را بگیرد.
شیخ حر عاملی در کتاب: «وسائل الشیعه»، بابی با این عنوان آورده است: «باب جواز اعطاء المستحق من الزکاة ما یغنیه، و انه لا حد له فی الکثرة الا من یخاف منه الاسراف فیعطی قدر کفایته لسنته. (1) باب: جواز پرداخت زکات به مستحق تا سر حد بی نیازی، و این مرزی در زیادی ندارد مگر درباره ی کسی که ترسند اسراف کند، که در این صورت فقط به اندازه ی هزینه یکسال به او می دهند.
امام رضا «ع»:
- علی بن اسماعیل، عن رجل من اهل الشام، انه سأل اباالحسن الرضا «ع» عن رجل علیه دین قد فدحه، و هو یخالط الناس، و هو یؤتمن، بسعة شراء الفضول من الطعام و الشراب، فهل یحل له ام لا، و هل یحل له ان یتضلع من الطعام ام لا یحل له الا قدرما یمسک به نفسه و یبلغه؟
ص: 208
قال: لا بأس بما اکل (1).
- علی بن اسماعیل گوید: مردی از شامیان از امام رضا «ع» پرسید: مردی بدهیی دارد سنگین، و با مردم آمیزش دارد و مورد اعتماد است در خرید خوردنی و نوشیدنی افزون بر حد لازم آیا این کار برای او جائز است یا نه؟ و آیا می تواند خوراک زیاد بخورد یا جائز نیست مگر به اندازه ای که جان خود را حفظ کند و او را بس باشد؟ امام فرمود: در آنچه می خورد اشکالی نیست.
اهمیت تأمین سطح زندگی، تا بدان پایه منظور است که دین و بدهکاری مانع آن نمی گردد، و با وجود بدهکاری های فراوان، افراد می توانند برای خانواده ی خود انواع خوراکیها و پوشیدنی ها را تهیه کنند و بر خانواده ی خود سخت نگیرند، و آنان را به قوت لا یموت و حداقل زندگی مجبور نسازند.
تعبیر: «فضول طعام: غذاهای زیادی و متنوع» در حدیث قابل دقت است. منظور از این جمله غذاهای افزون بر حد لازم و مقدار ضروری است.
قرآن کریم به صراحت اعلام کرده است:
- و ان کان ذو عسرة فنظرة الی میسرة … (2).
- اگر وامدار تنگدست باشد باید او را تا به هنگام توانگری مهلت دهند.
در حدیثی از امام رضا «ع» که در بخش: «قلمرو مسئولیت دولت» در همین
ص: 209
کتاب (1)، تفسیر خواهد گشت، دولتها مسئول ادای دیون بدهکاران معرفی شده اند. از آن حدیث - و دیگر احادیث مشابه - روشن می گردد که برای پرداخت بدهی های بدهکاران فاقد تمکین نباید بر آنان فشار آورده شود، بلکه آنان نیز باید بتوانند چون دیگر مردم به زندگی عادی خود، همسطح با دیگران، ادامه دهند، و دولت اسلامی باید بدهی های او را بپردازد، و این پرداخت نیز در قلمرو مسئولیت دولت است، از نظر مبانی ایدئولوژی اسلامی.
در احادیث دیگر نیز آمده است:
امام صادق «ع»:
- … لا یخرج الرجل من مسقط رأسه بالدین … (2).
- شخص را برای بدهکاری نباید از خانه اش بیرون کنند …
شیخ حر عاملی بابی را با این عنوان آورده است: «باب انه لا یلزم المستدین الاقتصار علی ما یمسک الرمق، بل یجوز له ان یأکل ما شاء. (3) لازم نیست که بدهکار به غذاهای ضروری بسنده کند، بلکه رواست که هر چه می خواهد بخورد (و مصرفی در سطح معمول داشته باشد).
ص: 210
امام رضا «ع»:
- عن ابیه «ع» عن آبائه «ع»، قال: قال رسول الله «ص»: المغبون لا محمود و لا مأجور (1).
- نقل از پدر خویش، از پدران خویش، از پیامبر اکرم که فرمود: انسان گول خورده، (مغبون شده)، نه ارزشی دارد نه پاداشی.
از مجموعه ی تعالیم رضوی درباره ی مال و نظام مالی روشن می گردد که مال عامل قوام و پایداری جامعه است، پس باید در رشد و حفظ آن کوشید، و در بهره برداری از اموال و امکانات اقتصادی سهل انگاری نکرد. در حدیث «علل الشرایع»، که امام رضا «ع» از فلسفه ی احکام سخن می گویند، بارها بر این محور تأکید شده است که استفاده از راهها و شیوه هایی که موجب فساد و تباهی و رکود در نظام مالی است، یا حد و مرز اموال را نادیده می گیرد و حرمت مال را کنار می گذارد و … ممنوع است و استفاده از راههای بهره داری درست و مشروع حلال است و مجاز.
در فصل «فساد و تباهی اموال (2) «نیز، دیدیم که تباه سازی مال در اثر
ص: 211
اسراف کاری یا سهل انگاری در تولید و توزیع، از نظر امام رضا «ع» محکوم و ممنوع اعلام شده است.
در بخش «مدیریت غیر متخصص» نیز گفتیم که در مسائل مالی باید با بررسی دقیق وارد شد، و با محاسبه و سنجش درست راه ضرر و زیان را بست، و شیوه های ماهرانه و حسابگرانه ای به کار گرفت تا حرمت و ارزش واقعی اموال منظور گردد، و زمینه ی رشد روزافزون اموال و شکوفایی اقتصادی را فراهم سازد. یکی از عوامل فقر، نبود بررسی درست و محاسبه ی اصولی در مسائل مالی است.
همچنین در تعالیم رضوی، تباه سازی مال اشخاص به منزله ی قتل آنان شمرده شده است. (1) اصل حرمت مال، به جهاتی نظر دارد که از یک جهت به موضوع بحث ما مربوط است یعنی حفظ حرمت و ارزش حیاتی اموال. مال برای ارزش حیاتیی که دارد احترام دارد و مورد توجه است. بنابراین جلوگیری از زیانهای مالی و نگهداری ارزش حیاتی آن از اسباب مبارزه با فقر است.
در قرآن کریم «اموال» در کنار «انفس» قرار گرفته است. و این روشنگر ارزش حیاتی «اموال» است:
- … و تجاهدون فی سبیل الله بأموالکم و أنفسکم … (2).
- با مالها و جانهای خویش در راه خدا جهاد می کنید …
در احادیث آمده است:
پیامبر اکرم «ص»:
- حرمة ماله کحرمة دمه … (3).
ص: 212
- ارزش و احترام مال (مؤمن) چون ارزش و احترام جان او است …
امام باقر «ع»:
- به روایت امام صادق «ع»: … هی (الدنانیرو الدراهم) خواتیم الله فی أرضه، جعلها الله مصحة لخلقه، و بها تستقیم شوؤنهم و مطالبهم (1).
- درهم و دینار، مهر (سکه) خدا است در زمین (2)، خداوند آن را برای سامان یابی کار خلق قرار داده است، تا بدان وسیله، امور زندگانی مردمان بگذرد و نیازهای آنان برآورده شود.
پیامبر اکرم «ص»:
- به روایت امام باقر «ع»: المروة استصلاح المال (3).
- (از جمله ی نشانه های) مردانگی، شکوفا سازی مال است.
امام سجاد «ع»:
- به روایت امام کاظم «ع»: … و استثمار المال تمام المروة (4).
- کمال جوانمردی به این است که انسان مال خویش را سودآور کند.
امام صادق «ع»:
- احتفظ بمالک فانه قوام دینک (5).
ص: 213
- مال خود را نگهداری کن که مایه ی پایداری دین تو است.
حفظ مال و بهره برداری از آن با حج و جهاد در راه خدا همسان شمرده شده است:
امام صادق «ع»:
- لا تخرج فی رمضان الا للحج او العمرة أو مال تخاف علیه الفوت أو لزرع یحین حصاده (1).
- در ماه رمضان به سفر مرو مگر برای حج یا عمره یا برای (حفظ) مالی که بیم نابودی آن می رود، یا برای زراعتی که هنگام درو آن فرا رسیده است.
امام علی «ع»:
- … ان الله یحب المحترف الأمین؛ المغبون غیر محمود و لا مأجور (2).
- خداوند پیشه ور درستکار را دوست دارد. گول خورده (مغبون)، نه ارزشی دارد و نه پاداشی.
حفظ حرمت و ارزش حیاتی مال، توجه به چهارچوب اسلامی مال را ضروری می سازد. بی تردید اسلام برای اموال و راههای به دست آوردن و صرف کردن آن معیارها و ضوابطی دارد که در صورت رعایت این معیارها، اموال وضعیتی اسلامی دارد و محترم است. اموال در دنیا بسیار است و راههای رشد مال فراوان. تمام راههایی که در اسلام ممنوع و محکوم است. اموال را افزایش و رشد می دهد چون ربا، خیانت، ظلم و …؛ لیکن اینها از نظر اسلام رشد مال نیست مال به دست آمده از راه ربا حرمت و ارزش ندارد. اینگونه مال باید مصادره شود و
ص: 214
به کسانی که ربا داده اند، اگر معلومند بازگردد وگرنه به محرومان داده شود. همچنین در اموال نامشروع دیگر که ضوابط و معیارهای اسلامی در آنها رعایت نشده است. بنابراین، مال در بینش اسلامی، تنها و در چهار چوبی که اسلام خواسته و در مسیر اهداف اسلامی، حرمت و ارزش دارد، و حفظ مال و رشد آن باید در قلمرو اسلامی آن باشد. و چنان که گفتیم ربا خوار مال شخصی خود را حفظ می کند؛ لیکن مال در سطح جامعه حفظ نمی شود؛ بلکه تضییع و تباه می گردد. چون مدار و موضوع و چهارچوب اسلامی خود را از دست می دهد. پولی که سود پول باشد از نظر اسلام پول نیست، ارزش ندارد، رشد نیست، بلکه زیان و ضرر است. در اسلام، زیان و ضرر فرد و زیان و ضرر جامعه هر دو مورد نظر است، بلکه دومی مهمتر است. نیز اصل «احتیاط در اموال» که برای حفظ حرمت آن وضع شده است، در اموالی است که ضوابط و معیارهای اسلامی در آنها رعایت شده باشد یعنی مال اسلامی باشد و در مدار اصلی و موضع اسلامی و غرض الهی آن قرار گرفته باشد. وگرنه احتیاط باید در جهت ضد حفظ مال اعمال شود (1).
در حدیث پیامبر اکرم «ص» مال به خون همانند شده است. «حرمة ماله کحرمة دمه». این تشبیه چنان که ارزش حیاتی مال را روشن می کند به جریان توزیع و گردش مال نیز نظر دارد. خون در تمام بدن، و به تناسب اندام و ظرفیتهای گوناگون اعضا و اجزای بدن، جریان دارد. هیچ عضوی از اعضا هر چند خرد و کوچک باشد از خون محروم نمی ماند، و در هیچ بخشی بیش از اندازه تراکم نمی یابد. گردش صحیح خون این است. و در این صورت و با حفظ نظام گردشی خون و قانونمندی های آن، خون حیاتی است. و با از دست رفتن نظام گردشی و سیستم جریان خون عامل حیاتی، به عامل مرگ تبدیل می گردد. مال که در کلام پیامبر اکرم «ص» به خون تشبیه شده است، بی تردید باید مواضع و کانالهای
ص: 215
جریان درست خود را در جامعه طی کند و گردش آن بگونه ای باشد که در اسلام تعیین شده است. در این صورتها است که خون در پیکر اجتماعی جاری می گردد و سالم ساز زندگی مردم است: «مصحة لخلقه» و با این نوع اموال جامعه بر پای خویش استوار می گردد و نیازهایش برآورده می شود: «بها تستقیم شؤونهم و مطالبهم».
بنابراین حفظ اموال و رشد آنها به ضرورت موجب می گردد که برای جریان اموال در مسیر الهی و غرض اصلی آن کوشش شود. و بی تردید هدف و غرض اصلی و موضع الهی مال، جریانی همگانی و عمومی است نه فقط در بخشهای ویژه ی اجتماعی و طبقات اشراف، که این چون تراکم خون در برخی اعضا و کم خونی در دیگر اعضاست. و این خود عامل بیماری و هلاکت است. و باید با جراحی و درمان از این گونه جریان نامتعادل جلوگیری شود. و هنگامی که جریان مال تعادل یافت، محرومیت اکثریت و تهیدستی طبقات زیادی در جامعه نفی می شود، تکاثر و تراکم در میان مردم پیش نمی آید و در این صورت وضعیت سالم و اسلامی اموال حفظ شده و احتیاط در مال رعایت گردیده است. پس اصل حرمت مال و احتیاط در اموال چنانکه موجب حفظ مال است، موجب جریان مال در مسیر اسلامی و خلقت اصلی آن نیز خواهد بود. و مال منحرف از مسیر اسلامی - مانند اموال نامشروع و حرام - حرمت و ارزشی ندارد، و مایه ی بقای جامعه و سالم ساز امور مردمان نیست. احتیاط در اموال و حفظ حرمت مال، اقتضا می کند که کوششی فراوان صورت گیرد تا اینگونه اموال را به مسیر اسلامی و الهیش بازگردانند.
بنابر مطالب یاد شده، اصل حرمت مال و احتیاط در اموال، بهترین شیوه برای مبارزه با فقر است، زیرا که فقر از جریان ناسالم و غیر اسلامی اموال پدید می آید. و جریان ناسالم و غیر اسلامی اموال بی درنگ باید نفی گردد. امام سجاد «ع»، «در رساله ی حقوق»، از انحراف موضعی و مسیری در اموال سخن گفته است.
ص: 216
امام سجاد «ع»:
- … و لا تحرفه عن مواضعه و لا تصرفه عن حقائقه … (1).
- مال را از جایگاهش (موضع اسلامی آن) منحرف نسازد و از حقیقتش باز نگرداند …
ص: 217
ص: 218
ص: 219
امام رضا «ع»:
- … لیس للناس بد من طلب معاشهم، فلا تدع الطلب (1).
- مردم ناگزیرند در تلاش زندگی خویش باشند، پس کوشش در راه کسب مال را رها مکن.
کار از دو نظر اهمیتی حیاتی دارد:
1- قانون طبیعت و سنتهای حاکم بر نظام آفرینش.
2- قانون شریعت و برنامه های آن.
کار، در قانون طبیعت نیز از دو جهت اهمیت دارد:
أ- از نظر قانونمندی های عمومی حاکم بر طبیعت.
ب - از نظر قوانین طبیعی حاکم بر وجود انسان و رابطه آنها با قوای روانی و تنی او.
در دو حدیث از امام رضا «ع» کار در نظام تکوین و نظام تشریع مطرح شده است. ما برای تفسیر و تبیین آن دو حدیث نخست توضیحاتی می آوریم، و برای این توضیحات، از آیات قرآن و احادیث امامان «ع» (طبق این روش این کتاب)
ص: 220
کمک می گیریم، سپس به کلام امام رضا «ع» می پردازیم.
از نظر قانون طبیعت، کار وسیله ای است برای فعلیت یافتن آثار پدیده های طبیعی و آماده سازی آنها برای بهره برداری انسان. هر کالایی که مورد استفاده ی انسان قرار می گیرد، به کمک کار کارگری از بطن طبیعت زاده شده آماده ی بهره برداری قرار گرفته است.
کار، در ارتباط با قوانین حاکم بر وجود انسان نیز، ابزاری است برای بودن و شدن آدمی و به فعلیت رسیدن نیروهای جسمی و عقلی وی و رشد و شکوفایی استعدادهای فطری و درونی شخصیت او.
قرآن کریم، از کار و عمل، فراوان سخن گفته است و در بعد نظام تکوین و تشریع ضرورت و اهمیت کار و عمل را تبیین و تشریح کرده است.
- لقد خلقنا الانسان فی کبد (1).
- انسان را در رنج آفریده ایم.
ماهیت هستی انسان را، در ارتباط با ظرف وجود و حیات او، سخت کوشی و تلاش تشکیل می دهد، و در قانونمندی عام عالم، حرکت و عمل و دشواری (رنج مساوی کبد)، برای انسان ضروری و الزامی شناخته شده است.
و جعلنا النهار معاشا (2).
- و روز را برای کسب روزی و (معیشت) قرار دادیم.
ماهیت روز و روشنایی و فلسفه ی پیدایش آن، امر معیشت و کار و تلاش
ص: 221
آدمی است. جوهر روز که روشنایی است قلمرو پویایی و تحرک آدمیان را روشن می سازد، و تلاش و کوشش را امکان پذیر می کند، چنان که ماهیت شب و تاریکی برای باز ایستی از تلاش و آرامش و سکون و ایستایی است.
- هو أنشأکم من الأرض و استعمرکم فیها … (1).
- خداوند شما را از زمین پدید آورد و آباد کردن آن را به شما سپرد …
آدمیان از زمین برخاستند، و از نظر جسمی از مواد آن تشکیل یافتند و زمین مادر حقیقی و خاستگاه اصلی تن انسان است. این است که افراد انسانی باید با مواد زمین سروکار داشته باشند و از آنها استفاده ببرند و نیازهای خود را برآورند و به کار و تلاش در پهنه های آن بپردازند. واژه ی «استعمر» با واو به «انشأ» عطف شده است، و این بدین معنا است که ضرورت تشکیل بدن انسان از مواد زمین و ضرورت عمران و آبادانی در زمین همسان و همانند است، و محکوم به یک حکم و مشمول یک قانون است.
در احادیث دیگر نیز ابعاد گوناگون کار و عمل و اهمیت آن برای انسان بررسی شده است:
امام علی «ع»:
- من یعمل یزدد قوه، و من یقصر فی العمل یزدد فترة (2).
- آن کس که کار کند توانش فزونی می یابد، و آن کس که کم کار کند و بیکاره باشد سستی (و ناتوانی) او افزون می گردد.
کار موجب رشد نیرو و قدرت است. و بیکارگی نه تنها سبب هرز رفتن
ص: 222
نیروها است، بلکه ویرانگر سرچشمه های زاینده ی توان و نیرو در آدمی است. بدن در پرتو کار و تلاش فعال می شود، و فعالیت بدنی تغذیه را ضروری می سازد. و کار و تغذیه، بدن را به دستیابی به انرژی و ذخیره سازی آن وا می دارد. بدین گونه انرژی تراکم می یابد، و دیگر بار از راه کار و فعالیت آزاد می گردد. و بدین ترتیب بدن آدمی همواره سوخت گیری می کند و انرژی به دست می آورد، و انرژی را در راه کار دیگری آزاد می سازد. و بدینسان انسانی که تلاش کننده و کارگر است همواره نیروی (انرژی) لازم را در خود دارد، و دستگاههای مکنده ی سوخت و سازنده ی انرژی او کار آزموده، روان و در جریان است. و برعکس اینان، انسانهای بیکاره و آسایش طلبند که دچار رکود در فعالیتهای بدنی و تغذیه و ذخیره سازی نیرو و توان می گردند، و به فرسایش قوای بدنی گرفتار می آیند، و چه بسا مرگ زودرس را برای خود موجب می شوند.
امام صادق «ع»:
- … خلق له الحب لطعامه و کلف طحنه و عجنه و خبزه، و خلق له الوبر لکسوته، فکلف ندفه و غزله و نسجه، و خلق له الشجر فکلف غرسها و القیام علیها، … و ترک علیه فی کل شی من الاشیاء موضع عمل و حرکة لما فی ذلک من الصلاح … (1).
- دانه برای خوراک آدمی پدید آمد، و آسیاب کردن و خمیر کردن و نان پختن تکلیف انسان گشت. پشم برای لباس انسان آفریده شد، و باز کردن و رشتن و بافتن وظیفه ی او گردید. درخت پدید گردید و کاشتن و نگهداری آن بر عهده ی انسان قرار گرفت و در هر پدیده ای از پدیده ها جایی برای کار و تلاش آدمی باقی گذاشته شد، زیرا که صلاح حال آدمی در همین است …
ص: 223
کار، تکلیفی است که نظام طبیعت بر دوش آدمی نهاده است، و سرباز زدن از آن چون سرپیچی از دیگر قوانین طبیعت، جز سقوط و مسئولیت نتیجه ای ندارد. انسان در ماهیت، کانون نیازها است. و نیازهای او از مواد موجود در طبیعت برآورده می شود. این مواد حاضر و آماده و ساخته شده نیست؛ بلکه استفاده از آنها نیاز به کار دارد و هر چیز که بخواهد به نوعی مورد استفاده قرار گیرد باید کاری روی آن انجام شود. و این ضرورتی است که نظام طبیعت بر دوش آدمی نهاده است.
امام صادق «ع»:
- … و کان الناس ایضا یصیرون بالفراغ الی غایة الاشر و البطر، حتی یکثر الفساد و یظهر الفواحش … (1) لانه لو کفی هذا کله حتی لا یکون له فی الاشیاء موضع شغل و عمل لما حملته الارض اشرا و بطرا، و لبلغ به کذلک الی ان یتعاطی امورا فیها تلف نفسه … (2).
- مردم در حالت بیکاری به نهایت گستاخ می گردند و به ناسپاسی گرفتار می آیند، تا جایی که فساد فراوان می گردد و کارهای زشت شایع می شود، زیرا که اگر تمام اینها (امور معاش و کالای لازم زندگی) در اختیار انسان گزارده می شد و نیازی به کار و تلاش در این امور نداشت، دیگر زمین زیر پای او - از گستاخی و ناسپاسی - بند نمی شد و کار او به جایی می رسید که به کارهایی دست بزند که مایه ی هلاکت او باشد …
تنها تن آدمی نیست که به کار نیاز دارد، بلکه رشد روح او و قوای معنوی و فکر و فرهنگ و تربیت او نیز به کار بستگی دارد و بیکاری بر معنویت آدمی نیز آثاری زیانبار می گذارد. طبق گفته ی امام صادق «ع»، اگر هر چه را انسان نیاز
ص: 224
داشت، نظام طبیعت آماده و ساخته و پرداخته در اختیار او می گذاشت و انسان نیاز خود را براحتی و بدون تلاش برطرف می کرد، و پیوسته اوقات خود را به بیکاری و فراغت می گذراند، به فساد و تباهی کشیده می شد، و ناگزیر نیرو و انرژی خود را در راههایی صرف می کرد که به نابودی خود و هم نوعش می انجامید. چون هنگامی که انسان در کارهای سازنده ی اقتصادی، اجتماعی، تشکیل خانواده و تأمین آنان و … نیاز به تلاش نداشت. به کارهای ویرانگر و فساد آلود که در جهت صحیح زندگی و مسیر حیات قرار ندارد دست می یازد و خود و جامعه را به نابودی می کشاند.
امام صادق «ع»:
- … و جعل الخبز لا ینال الا بالحیلة و الحرکة، لیکون للانسان فی ذلک شغل یکفه، عما یخرجه الیه الفراغ من الاشر و العبث … (1).
- خداوند نان را چنان قرار داد که جز با نیروی کار و مهارت و تلاش دست نیاید، تا انسان به کاری مشغول گردد و از پیامدهای بیکارگی و گستاخی رفاه زدگی و بیهودگی بازماند.
بیکاری، خصلت مترفان و شاد خواران و اشراف است، و همین کافی است که فساد آفرینی و انحراف های بیکارگی را روشن سازد. طبقات اشراف و مرفه، که در زندگی جز به آسایش و لذت و کامروایی به چیزی نمی اندیشند و به سراغ هر فساد و آلودگی که نوعی لذت دربر داشته باشد می روند، با بیکاری به خواسته های منحط خود دست می یابند. اگر این طبقات مجبور بودند برای تأمین زندگی کار کنند، فرصت برای شادخواری و بیخبری و تباهی پراکنی و به فساد کشیدن دیگران نمی یافتند.
ص: 225
امام صادق «ع»:
- … و هکذا الانسان لو خلا من الشغل، لخرج من الاشر و العبث و البطر الی ما یعظم ضرره علیه و علی من قرب منه، و أعتبر ذلک بمن نشأ فی الجدة و رفاهیة العیش و الترفه و الکفایة و ما یخرجه ذلک الیه … (1).
- و انسان اگر کاری نداشته باشد، از گستاخی و بیهودگی و ناسپاسی به راههایی کشیده می شود که به حال او و نزدیکانش زیانهای بزرگ دارد. این زیان باری را در حال کسانی بنگر که در محیطهای مرفه و زندگی خوش و خرم واجد امکانات بار آمدند، که به چه راههایی کشیده شدند …
کار به عنوان عامل مولد ثروت نیز مطرح است. مال و آنچه مورد میل و علاقه ی مردم است از کار پدید می آید. و این طبق نظام طبیعت است که مواد و کالاهایی که نیازی را برطرف می سازد و مالیت دارد، باید از راه کار و تلاش به دست آید، تا هماهنگ با نظام خلقت و سنن الهی باشد. بیکاری و کاموری از دسترنج و کار دیگران، برخلاف سنت خدا در جهان است.
امام صادق «ع»:
- … و جعل الخبز متعذرا لا ینال الا بالحیلة و الحرکة … (2).
- و مقرر شد که دستیابی به نان میسر نباشد جز با نیروی کار و تلاش …
برای بیشتر روشن کردن ابعادی که مربوط است به ارتباط کار با هستی آدمی، بخش دیگری از کلام امام صادق «ع» را می آوریم:
ص: 226
امام صادق «ع»:
- انظر یا مفضل الی لطف الله - جل اسمه - بالبهائم کیف کسبت أجسامهم هذه الکسوة من الشعر و الوبر و الصوف لیقیها … فکفوا بأن جعل کسوتهم فی خلقتهم باقیة علیهم ما بقوا لا یحتاجون الی تجدیدها و الاستبدال بها. فاما الانسان فانه ذو حیلة و کف مهیأة للعمل، فهو ینسج و یغزل و یتخذ لنفسه الکسوة، و یستبدل بها حالا بعد حال، و له فی ذلک صلاح من جهات، من ذلک: انه یشتغل بصنعة اللباس عن العبث و ما یخرجه الیه الکفایة … (1).
- ای مفضل! در لطف الهی - بزرگ است نام او - به حیوانات بیندیش، که چگونه اندامشان این پوشش مویین و کرکین و پشمین را دارد، تا آنها را (از سرما و گرما) نگاه دارد، پس آنها (در لباس) خودکفا شدند و مقرر شد که جامه ی آنها همراه با خلقت آنها آفریده شود، و تا هستند با آنها باشد، و نیازی به نو کردن و عوض کردن نداشته باشند؛ لیکن انسان دارای قدرت تصرف و مهارت است و دستانی دارد آماده برای کار، و می تواند ببافد و بریسد و برای خویش تن پوش فراهم کند، و در حال و هوای گوناگون آن را عوض کند. در این روش به عللی صلاح حال او نهفته است؛ از آن جمله اینکه انسان با سرگرمی به صنعت پوشاک سازی از بیکارگی و پیآمد های (زیانبار) بسندگی و همه چیز را خود به خود در اختیار داشتن رهایی می یابد.
خداوند طبیعت را جبراً چنین قرار داده است، که زندگی انسان با حیوانات فرق داشته باشد، و حیوانات به کارهایی چون انسان نیاز نداشته باشند و ابزار آن نیز در اختیار آنها قرار نگرفته باشد. برای مثال، در مورد لباس و پوشیدنی ها: حیوانات
ص: 227
بدون نیاز به کار و به کارگیری فکر، هنر و ابتکار، بر اندام آنها لباس پوشیده است، و آنها را از سرما و گرما مصون می دارد؛ لیکن در انسان چنین نظامی به کار نرفته است، بلکه مواد اصلی لباس در طبیعت آفریده شده، و ابزار تهیه و ساختن آن به انسان داده شده است، چون نیروی فکر و ابزار دست و بدن، که می تواند به کمک آنها طبیعت را تغییر بدهد و مواد را از آن بگیرد، و به هر شکل که خواست درآورد و پارچه ببافد و لباسی بدوزد و … و همین روش به صلاح حال انسان بوده است، زیرا انسان که به کار صنعت تهیه ی لباس و دیگر صنایع می پردازد، و از پیامدهای تباه گر بیکارگی می رهد، و از فسادهای آماده خواری و آماده پوشی بدور می ماند.
بنابراین، حکمت آفرینش در زندگی انسان، بر این اصل قرار گرفت که نیازها از راه کار برآورده شود، و انسان به ابزار کار در حوزه ی اندیشه و عمل مجهز شود. در سخن امام صادق «ع» بر این دو محور تاکید شده بود:
1- محور نیروی فکر و قدرت عقلی و شناخت (فاما الانسان فانه ذو حیلة).
2- محور کار و تلاش مناسب برای هر گونه کار. (و کف مهیأة للعمل)
در بخش دیگری از کلام امام صادق «ع» به برخی دیگر از فلسفه ی طبیعی کار اشاره شده است:
امام صادق «ع»:
- و لو کفی الناس کل ما یحتاجون الیه لما تهنأوا بالعیش و لا وجدوا له لذة … (1).
- اگر هر چه را مردم نیاز داشتند، در اختیارشان قرار می گرفت، نه زندگی در کام شان گوارا بود و نه از آن لذتی می بردند …
ص: 228
لذت و گوارایی زندگی نیز در کار نهفته است. و این فلسفه ی ژرف و مهمی است که امام به آن اشاره می کنند. کار و تلاش، انسان را با واقعیت حیات - که نظامی جهت دار است و پویش و تحرکی هدفدار - آشنا می سازد و با معیارهای حاکم بر آن پیوند می دهد، و انسان از این رهگذر با طبیعت در می آمیزد و طبیعت با انسان پیوند می خورد، و خود چون پدیده ای از طبیعت می گردد، که با همه ی اجزا و ذرات آن هماهنگ و یک سو و یک جهت است، این پیوند و رابطه و احساس یگانگی و یک رنگی و وحدت جهت، و این حرکت و کوشش در دامن طبیعت، زندگی را لذت بخش و مأنوس و گوارا می سازد.
جهت دیگر اینکه انسان از راه کار، در طبیعت تأثیر می گذارد، و طبیعت نیز در آدمی آثاری پدید می آورد. او در میدان تجربه و غوطه ور ی در دریای طبیعت و قوانین و داده ها و اسرار آن با اجزا و ذرات و قوانین طبیعت آشنا می شود، و کم کم آنها را می شناسد، و در این ارتباط اندیشه او رشد می کند و کشف مجهولات نصیب وی می گردد، و به لذت دانایی و توانایی دست می یابد. و این لذت و سلطه ی دیگری است که در پرتو کار حاصل می شود. همچنین سعی و کوشش در راه تهیه ی کالایی که مورد نیاز است، انتظار دستیابی به آن را در آدمی پدید می آورد. و چون با کار و کوشش به آن چیز دست یافت، لذتی وصف ناپذیر احساس می کند. و سرانجام انسان بطور طبیعی از آنچه خود بسازد و با نیروی فکر و ابتکار خویش و توان بازوان خود آن را شکل دهد، لذتی احساس می کند که با استفاده از مصنوعات دیگران و کالایی که برای آنها کاری انجام نداده است آن لذت را نمی برد.
اینها و جز اینها علل و عواملی است که کار را برای آدمی لذت بخش می سازد. چنانکه کار، نوعی آمیزش با طبیعت و راهی برای شناخت آن و زمینه ای برای برقراری رابطه با طبیعت است، بیکاری، دوری از طبیعت و بیخبری از پدیده های آن و نوعی بیگانگی با طبیعت است. انسان بیکاره، از محیط فیزیکی مادی خود جدا می شود و از جریان طبیعت می گسلد و در جهانی ناآشنا زندگی می کند، و
ص: 229
احساس بیگانگی و تنهایی به او دست می دهد، و از زندگی لذتی نمی برد، و به آرامش انس و رابطه ی متقابل و تأثیر گذاری و تأثیر پذیری دست نمی یابد، و به تجربه و شناخت نیز نمی رسد، و با آنچه در اطراف اوست ناآشنا و ناآگاه می ماند، و این نیز بر بیگانگی و دوری او از محیط زندگی می افزاید.
در سنتهای طبیعی - اجتماعی نیز، کار یک ضرورت است، و خاستگاه اصلی پیوندهای گروهی و انس و همزیستی و آشنایی است. کار در جامعه زمینه ی یاری رسانی و کمک دهی و دیگر روابط اجتماعی است. در نوع کارها انسان به کمک دیگران نیاز دارد و به سوی آنان کشیده می شود، و دیگران به او نیاز دارند و به سوی او کشیده می شوند هر انسان در ارتباط با کار خود، نیازهایی را برمی آورد، و اندیشه و نگاه انسانهایی را به خود جذب می کند، و با نگاه به محصول کار دیگران اندیشه اش به سوی آنان متوجه می گردد؛ و بدین گونه زمینه ی آشنایی و یگانگی و استواری روابط اجتماعی فراهم می آید. و این خود زمینه ی اصلی زیست اجتماعی و لذت بردن از آمیختن با دیگران، و احساس آرامش در دامن گرم مردم و جامعه است.
اکنون با این نظرگاه ها، به عمق کلام امام رضا «ع» پی می بریم که کار و حرکت در راه معیشت یک ضرورت معرفی شده و ناگزیری کار برای همگان، به همگان گوشزد گشته است. این ضرورت و لزوم، قانونی بی استثنا است، و چنان است که امام در این روایت تعبیر کرده و واژه عام و فراگیر: «الناس» را به کار برده است، یعنی همه ی آحاد انسان برای تأمین زندگی به کار و تلاش نیاز دارند، و معیشت و حیات بدون کار ممکن نیست.
ص: 230
امام رضا «ع»:
- ان الذی یطلب من فضل یکف به عیاله، أعظم أجرا من المجاهد فی سبیل الله (1).
- آنکس که (با کار و عمل) در جستجوی مواهب زندگی، برای تأمین خانواده خویش است، پاداشی بزرگتر از مجاهدان راه خدا دارد.
امام، در این روایت به ارزش تشریعی کار اشاره می کنند. با توجه به ضرورت تکوینی و طبیعی آن، ضرورت و وجوب تکلیفی و شرعی نیز روشن می گردد. انسان با توجه به معیارهای دین مکلف است از قانون آفرینش سرپیچی نکند، تا دچار پیآمد های ویرانگر آن نگردد. نظام تشریع و باید و نبایدهای قانونی اسلام، با نظام تکوین و سنتهای آفرینش هماهنگ است. فطری بودن دین به همین معناست، که میان نظام تشریع و نظام تکوین و قانون طبیعت و قانون دین، رابطه و تناسب کامل برقرار است، چون تکوین و تشریع از یک مبدأ است، همه از خدا است.
ص: 231
طبق این تعلیم رضوی، تلاشگر برای بهبود زندگی خانواده ی خویش، پاداشی از پاداش مجاهدان راه خدا برتر دارد. با توجه به مسائلی که در بخش مربوط به فقر و آثار زیانبار آن از گفتار امام رضا «ع»، گذشت، روشن می گردد که در پرتو کار و تلاش است که امنیت روانی و شخصیت اجتماعی افراد خانواده تضمین می شود و زمینه ی رشد و تکامل و سعادت آنان فراهم می گردد. این، کار و تلاش است که ریشه فقر را می کند و انسان را از سؤال و چشم به دست دیگران داشتن بی نیاز می سازد. در حدیثی از حضرت امام رضا «ع» که در بخشهای گذشته بازگو کردیم، (1) «سؤال» از جمله کارهای مبغوض و ناخوشایند نزد خداوند شمرده شده بود، پس مردم رضوی آیین و شیعه مذهب، به سخت کوشی و تلاش روی می آورند، و صخره ها را بر دوش می کشند، و به جهادی برتر از جهاد در راه خدا دست می زنند، لیکن از دیگران سؤال نمی کنند.
در قرآن کریم، عمل و کار به عنوان یک تعهد و تکلیف اسلامی مطرح گشته است به دو صورت:
اول به صورت عام که هر گونه حرکت و تلاش را در بر می گیرد، اقتصادی باشد یا عبادی یا فرهنگی یا سیاسی و … چون:
- لیس للانسان الا ما سعی. و أن سعیه سوف یری (2).
- انسان جز حاصل کوشش خویش چیزی ندارد. و در نتیجه ی کوشش وی به زودی دیده می شود.
در همه جهات و ابعاد زندگی، انسان تنها محصول عمل خویش را دارد و بس و همین عمل او باقی می ماند و از دستخوش زوال و نابودی حفظ می شود و در هر دنیای دیگر به او بازمی گردد.
ص: 232
دوم به صورت خاص یعنی کار اقتصادی:
- و جعلنا فیها جنات من نخیل و أعناب و فجرنا فیها من العیون. لیاکلوا من ثمره و ما عملته أیدیهم افلا یشکرون (1).
- در آن زمین باغهای نخل و تاک آفریدیم، و در آن چشمه ها بشکافتیم. تا از میوه ی آن و از آنچه دستها شان درست کرده است بخورند، پس چرا سپاس نمی دارند.
در احادیث پیامبر اکرم «ص» و امامان، کار و کوشش به عنوان یک تعهد و تکلیف مطرح گشته است:
پیامبر اکرم «ص»:
- کلوا من کد ایدیکم (2).
- از دسترنج خویش بخورید (نه از دسترنج دیگران).
امام کاظم «ع»:
- من طلب الرزق من حله، لیعود به علی نفسه و عیاله کان کالمجاهد فی سبیل الله … (3).
- هر کس روزی را از راه حلال، برای خود و خانواده اش فراهم آورد، مانند مجاهد در راه خدا است.
ص: 233
ص: 234
ص: 235
امام رضا «ع»:
- … لان الله - تبارک و تعالی - کلف اهل الصحة القیام بشأن اهل الزمانة و البلوی … (1).
- خداوند توانمندان را مکلف کرده است تا برای (اداره ی) امور بیماران زمینگیر و دیگر مبتلایان قیام کنند …
اصلی را که این تعلیم رضوی ارائه می دهد، یعنی مددکاری و حس تعاون اجتماعی، در همه ی تعالیم آسمانی آمده است، و همه ی رهبران الهی مردمان را بدان فرا خوانده اند. بنابراین اصل، هر توانمند نسبت به ناتوان تا مرز توان یابی، تکلیف دارد، و کمک رسانی و یاری دهی به بینوایان و درماندگان تا مرز بی نیازی و خودکفایی آنان پیش می رود. تا آن اندازه کمک به ناتوانان خواسته شده است که آنان بتوانند در انجام تکالیف دینی خود توان یابند، یعنی انسانهایی نیرومند، سالم، آراسته و استوار باشند، و خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت، وسائل رفاهی، وسائل آموزش و پرورش و رسیدن به دیگر آگاهیهای لازم و سایر مایحتاج زندگی را در اختیار داشته باشند. بیمار، ضعیف، بیسواد، ناآگاه و ناتوان نباشند، که نتوانند
ص: 236
در جامعه به عنوان یک عضو مفید نقش خود را ایفا کنند.
امام رضا «ع»، در حدیثی که علل وجوب روزه را برمی شمارند، به بعد اجتماعی آن نیز اشاره می کنند، و یکی از علل روزه را رشد احساس دیگر خواهی و مددکاری اجتماعی در مردم بیان می کنند. امام خاطر نشان می سازند که انسان در حال گرسنگی و تشنگی است که می تواند حالت بینوایان و گرسنگان را بفهمد، و از فشار خرد کننده ی گرسنگی و ناداری تصوری پیدا کند، و آثار خارجی آن را لمس کند. و با توجه به اینکه لمس کردن آن احوال بالاتر از شناخت ذهنی است، روزه می تواند انگیزه ی نیرومندی برای یاری رسانی و کمک دهی به محرومان و بینوایان و کمبود داران باشد.
امام رضا «ع»:
- و علة الصوم، لعرفان مس الجوع و العطش … لیعلم شدة مبلغ ذلک من اهل الفقر و المسکنة فی الدنیا و الاخرة (1).
- علت روزه شناخت حسی و ملموس گرسنگی و تشنگی است … تا میزان دشواری فشار گرسنگی و تشنگی را در بینوایان و بیچارگان در این زندگی و پس از این خوب بفهمد.
در تعالیم رضوی، کاری که خدمت در دربارها را جبران می کند، و عمل نامشروع کمک به ستمگران را روا می سازد، یاری رسانی به مردم و گره گشایی از کار آنان است:
امام رضا «ع»:
- حسین بن حسین الأنباری قال کتبت الیه اربعة عشر سنة استأذنته فی عمل السلطان و … فکتب الی ابوالحسن «ع»: قد فهمت کتابک و ما
ص: 237
ذکرت من الخوف علی نفسک، فان کنت تعلم اذا ولیت، عملت فی عملک بما امر رسول الله «ص» ثم تصیرا اعوانک و کتابک اهل ملتک، فاذا صار الیک شیی واسیت به فقراء المؤمنین، حتی تکون واحدا منهم؛ کان ذا بذا و الا فلا (1).
- حسین انباری گوید: مدت چهارده سال به امام رضا نامه نوشتم و از کار در دربار پادشاه اجازه خواستم … امام نوشت: نامه ات را خواندم و از بیمی که در این شغل برخورداری آگاه شدم. اگر می دانی که هر گاه متصدی کاری (در دربارها) شوی، طبق دستورات پیامبر «ص» عمل می کنی، و دستیاران و کاتبان تو از هم کیشان تو خواهند بود، و هنگامی که مالی به دستت رسید بخشی از آن را به بینوایان مؤمن می دهی، تا بدان اندازه که خود مانند یکی از آنان باشی؛ اگر چنین رفتاری داشتی، کار تو در دربار سلاطین با خدمت به برادران دینی جبران می شود، وگرنه (خدمت در دربارها) جائز نیست.
قرآن کریم قانون تعاون و مددکاری اجتماعی را با صراحت اعلام کرده است:
- و تعاونوا علی البر و التقوی … (2).
- در راه نیکی کردن به یکدیگر و پرهیزگاری، همکاری کنید.
همچنین ترک تعاون اجتماعی، و بی احساسی نسبت به نیازهای مردم، محکوم گردیده است:
ص: 238
- و یمنعون الماعون (1).
- (وای بر آنان که) … از دادن وسایل زندگی به یکدیگر دریغ می کنند.
ماعون، وسایل زندگی و چیزهایی است که روزمره به کار می آید و دارای نوعی منفعت است مانند سطل آب، تیشه، دیگ، آب، نمک و … (2) که همه بیانگر اصلی کلی در واژه ی «ماعون» است و همه ی نیازها را در بر می گیرد، و هر چه را به نوعی مفید باشد و مورد نیاز جامعه شامل می گردد. در حدیثی از امام صادق «ع»، در تفسیر «ماعون»، به قرض و اسباب خانه و هر کار نیک (معروف) اشاره شده است:
امام صادق «ع»:
- هو (الماعون) القرض تقرضه، و المعروف تصنعه، و متاع البیت تعیره و منه الزکاة … (3).
- ماعون قرضی است که (به کسی) بدهی، و کار نیکی است که انجام دهی، و اثاث است که به عاریت دهی، و زکات نیز هست …
«معروف» در اصطلاح روایت هر کار نیک و انسانی را شامل می شود و این عمومیت و گستردگی معنای «ماعون» را می رساند و تقریبا چنانکه یاد شد، همه کارهای نیک و انسانی و خدمات گروهی و اجتماعی را در بر می گیرد.
در احادیث، بیشترین تأکید بر موضوع تعاون و مدد رسانی اجتماعی شده است، و با تعبیرهای گوناگون و قاطع مطرح گشته است، تا آنجا که ذکر نمونه هایی از آنها نیز بطول می انجامد و از فراخور این کتاب بیرون می رود.
ص: 239
در اینجا، بر اساس روش این عرضه و بررسی، برای تبیین بیشتر نظرگاههای تعالیم امام رضا «ع»، چند حدیث را می آوریم.
پیامبر اکرم «ص»:
- و من منع الماعون جاره اذا احتاج الیه، منعه الله فضله یوم القیامة … (1).
- هر کس از همسایه اش چیزی را که مورد نیاز اوست دریغ کند، خدا در روز رستخیز لطفش را از او دریغ کند …
امام علی «ع»:
- … الله الله فی الطبقه السفلی من الذین لا حیلة لهم من المساکین و المحتاجین و … (2).
- خدا، خدا، در کار طبقه ی فرودست یعنی بینوایان و نیازمندان و فقیران و بیماران زمینگیر، که هیچ کاری از دستشان برنمی آید …
امام سجاد «ع»:
- … وفقهم لاقامة سنتک، والأخذ بمحاسن أدبک، فی ارفاق ضعیفهم و سد خلتهم … و حسن مؤاساتهم بالماعون، و العود علیهم بالجدة و الافضال، و اعطاء ما یجب لهم قبل السؤال (3).
- خداوندا! ایشان (مسلمانان) را به برپایی سنتهای خود و دستیابی به تربیت نیک (و انسانی) موفق دار، تا برای ناتوانان سودمند باشند و نیاز آنان را تأمین کنند … و وسایل مورد نیاز را به شایستگی در اختیار آنان گذارند، و با آنان با وجود و بخشش و تأمین نیازها پیش از سئوال برخورد کنند.
ص: 240
در تعالیم امامان، تعبیرهای گویاتر و عمیق تر از تعاون و امداد نیز رسیده است، یعنی تعبیر «شرکت» و «مشارکت». در احادیثی آمده است که اغنیا و بینوایان با یکدیگر شریکند، و آن کس که چیزی و کالایی و وسیله ای دارد با آن که ندارد، باید مانند دو شریک رفتار کند. معلوم است که در شرکت، هر دو طرف می توانند از شیی ء مورد نیاز استفاده کنند، و لازم است رضایت یکدیگر را در نظر داشته باشند و حق هم را حفظ کنند. تعبیر «مشارکت»، لزوم تعاون و کمک رسانی را روشن می سازد، و این اصل را نیز تثبیت می کند که بینوایان در مال توانگران ذی حقند، مانند ذی حق بودن شریک، و توانگری که بخشی از مال خود را به ناتوانی می دهد، حق او را داده و سهم او را پرداخته است. و این موضعگیری اسلام، عمق و اصالت تعاون اجتماعی را آشکار می سازد.
امام علی «ع»:
- … فقراء المسلمین اشرکوهم فی معیشتکم … (1).
- … بینوایان مسلمان را در زندگی شریک خویش سازید …
امام علی «ع»:
- … الله الله فی الفقراء و المساکین، فشارکوهم فی معائشکم … (2).
- خدا، خدا، درباره ی کم داران و نیازمندان، باید ایشان را در امور زندگی شریک خویش قرار دهید …
امام علی «ع»:
- … ففرض الله فی أموال الاغنیاء ما یقوتهم و یقوم به اودهم … (3).
- خدا، ثروتمندان را مکلف ساخت تا از مال خویش به بینوایان
ص: 241
خوراک بدهند، و بار سنگین زندگی را از دوش آنان بردارند …
امام علی «ع»:
- ان الله، فرض فی أموال الأغنیاء أقوات الفقراء … (1).
- خدا، روزی (و نیازهای) بینوایان را در اموال اغنیا قرار داد …
امام صادق «ع»:
- ان الله تبارک و تعالی، أشرک بین الأغنیاء و الفقراء فی الاموال، فلیس لهم ان یصرفوا الی غیر شرکائهم … (2).
- خدای متعال، ثروتمندان و بینوایان را در اموال شریک قرار داد، پس ثروتمندان حق ندارند به غیر شریکان شان بدهند …
در امثال این احادیث و کلمات، چه در تعالیم رضوی یا تعلیم پیامبر «ص» و امامان «ع»، نباید پنداشت که این همه تعلیم با این تعبیرهای یاد شده، جنبه تکلیفی ندارد، و زبان آن، زبان شمارش کمالات اخلاقی است، و منظور تبیین حدود واجب و حرام و تکلیف های الزامی نیست! این پندار از راه و روش اسلام و امامان و جامعه سازی متعالی که منظور دین الهی اسلام است، به دور است، و مخالف سبک شناسی و شناخت واژه ها و کلمات حدیثی است. دقت در کلماتی که در این گونه احادیث به کار رفته است، تکلیفی بودن آن را آشکار می سازد. برای نمونه در حدیث نخستین که در آغاز این بخش از امام رضا «ع» بازگو کردیم، این تعبیرها و واژه ها به کار رفته است:
1- کلف
ص: 242
2- اهل الصحة
3- القیام
4- بشأن اهل الزمانة
«کلف»، تکلیفی بودن را به خوبی می رساند، بویژه که با ادات تأکید قرین گشته است: «لان الله کلف»
«اهل الصحة»، انسانهای سالم که قدرت و توان اقدام و حرکت دارند. این جمله عمومیت تکلیف نسبت به همه ی افراد سالم و توانا را تثبیت می کند.
«القیام ب»، یعنی دست بکار شدن و انجام دادن کاری و اقدام کردن. این مفهوم، چیزی بیش از یک بیان اخلاقی و فاقد ضمانت اجرا است، زیرا چنین می رساند که انسانهای سالم باید در راه مدد رسانی اجتماعی قیام کنند و بدین کار دست یازند و در این راستا اقدام کنند. اقدام برای رفع نارسائی ها، ناتوانائی ها، محرومیتها، بیماریها، جهل ها و کمبود هایی که ممکن است بر پیکر افراد (و جامعه) صدمات خرد کننده وارد سازد، و اساس دین را و شناخت دین را و عمل به احکام دین را ویران کند.
«شأن»، این واژه نیز عمومیتی ویژه دارد، و هر نوع کمبود و مشکله ای در زندگی و هر مسئله ای از مسائل فردی و جمعی را فرا می گیرد.
در حدیثی که در بخش: «مالکیت اجتماعی» (1) همین کتاب از امام رضا «ع» آوردیم، درباره ی حقوق افراد، تعبیرهای الزامی و تکلیفی به کار رفته بود چون:
فرض، واجب و لازم.
فرض، فریضه و لزوم را می رساند و در پی آن «واجب» آمده است، که صراحت بیشتری در تکلیفی بودن دارد و پس از آن لزوم قرار گرفته است. این
ص: 243
پی آوری، اهمیت موضوع را به اثبات می رساند و راه فراری برای توجیه ها و انحرافها و جانبداری از ثروت اندوزان بی تعهد را باقی نمی گذارد.
همچنین در بخش «اخوت اسلامی و خاستگاه اقتصادی آن» (1)، تعبیرهای کوبنده و الزامی به کار رفته است که وجوب و لزوم را اثبات می کند. در بخش «حق معلوم» (2) نیز نمونه هایی از این دست تعبیرها بود. (3) بنابراین، مبارزه با فقر و سامان بخشیدن به هر نابسامانی اجتماعی وظیفه ی بزرگی است که به صورت یک تکلیف در حوزه ی مسئولیت آحاد امت اسلامی قرار دارد و همه ی مردم موظفند تا چهره ی جامعه اسلامی را از این بیماری و پدیده ی ناهنجار و شیطانی پاک سازند.
مبارزه با کمبودهای معیشتی، که هر یک به نوعی در زندگی افراد خلل وارد سازد، و در صف بنیادین جامعه شکاف پدید آورد، و آن را از استواری و انسجام بیندازد، تکلیفی همگانی و از واجبات کفایی است که تا باقی است گریبانگیر همه است.
برای کارشناسان مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، دفاعی، فرهنگی و دیگر مسائل انسانی روشن است که از میان بردن فقر و آثار منفی و ویرانگر آن، جز با مبارزه ی اصولی و نظام یافته امکان پذیر نیست. و مایه ی اصلی استواری جامعه و ثبات داخلی و خارجی آن به همین مبارزه و مقدار موفقیت آن مربوط است. رمز تحکیم پیوندهای اجتماعی و روابط انسانی نیز در برقراری عدالت اجتماعی و برطرف کردن تبعیض ها و نیازمندیها است.
نفوذ بیگانه و تزلزل داخلی و خارجی زائیده ی محرومیت و نیازهای بر جای مانده است، بویژه نفوذ ایدئولوژیهای ضد توحیدی، در پرتو فقر وجود فاصله های طبقاتی نامشروع و نامعقول امکان پذیر است. بی عقیدگی به مذاهب نیز از سستی
ص: 244
و خموشی در برابر نیازهای ضروری پدید می آید. مذهب که در برابر سیلهای بنیان کن و بیدادگریهای ویران کننده ی حیات فرد و جامعه، ساکت و بی تفاوت بنشیند، از مردم در برابر خویش چه تعهد و دلبستگی را انتظار دارد؟ یأس و سرخوردگی اندیشمندان و بریدگی جوانان نیز از حضور محرومیت در جامعه حاصل می شود.
اکنون آیا این مشکلات و پیآمد های آن و زیانی که بر پیکر دین و دنیای مردم وارد می سازد، در حد یکی از واجبات کفایی نیست؟
آیا بر همه ی مردم واجب و لازم نیست که برای آن چاره ای بیندیشند؟
آیا برای جبران این ضایعه ی بزرگ اجتماعی که توانایی دین و مکتب را در ساختن فرد و جامعه (ناس) زیر سؤال می برد، پذیرفتن اصل «محدودیت» در حوزه ی مالکیت های فردی و شخصی لازم نیست؟ و مبارزه با تکاثر و تکاثر گرایی (که یکی از هدفهای قرآنی است) ضرورت نمی یابد؟
آیا نباید حفره ها و شکافهای بزرگ اجتماعی را که سیلی ویرانگر از سوی آن، بنیان جامعه را هر آن تهدید می کند، پر کرد؟.
آیا حفظ پایگاه ایدئولوژیکی و اثبات توانایی اسلام، برای حل مشکلات حیات امروز انسان و رویارویی با ظلم اقتصادی، استثمار و فقر و استضعاف، که مشکل جهان معاصر است. بر حفظ مال و مالکیت نامحدود شخصی مقدم نیست؟
آیا در برابر اهم تکالیف الهی و عقلی که حفظ دین خدا و توانایی مکتبی آن است، نباید حوزه ی مالکیت های اعتباری و مجازی (که فرعی بیش نیست)، به مقدار لازم محدود شود؟.
آیا نباید ارزش و حرمت ایدئولوژی اسلامی و موقعیت جهانی آن را در نجات محرومان و مستضعفان، بر فزون خواهی های افرادی چند مسرف و مترف و متکاثر مقدم داشت؟.
ص: 245
آیا می توان با صرف نظر کردن از تکلیفی که امام رضا «ع» متوجه طبقه ی توانمند می داند، اجتماعی رضوی ساخت و دارای معیارهای تشیع؟.
آیا نباید وعده هایی را که به مستضعفان دادیم در تئوری و عمل تحقق بخشیم، و دامن جامعه ی را از استضعاف مادی و معنوی بپیرائیم؟
و آیا قتالی که قرآن در راه مردان و زنان و کودکان مستضعف مطرح ساخته است، چیست؟
تردیدی نیست که این احادیث از یک واجب و تکلیف و مسئولیت بزرگ اجتماعی سخن می گوید، بنابراین، توجیه و تأویل و امر و نهی ها را استحبابی و اخلاقی تفسیر کردن و جلوه دادن، بر خلاف روح فرهنگ اسلام و قرآن و سیره ی انبیا و اولیا و آموزشهای رضوی است، آموزشهای فرد پرداز و جامعه ساز.
اکنون به خوبی می توان به محتوای عظیم و بیکرانه و زندگی ساز کلام امام رضا «ع» راه یافت، و نقش حیاتی آن را در تشکیل یک جامعه ی نمونه قرآنی درک کرد، که چرا «اهل الصحة» مکلف شدند برای رفع کمبودها و نیازها بپاخیزند و با همه ی توان در این راه بکوشند.
آنان که به پدیده ی فقر و محرومیت بدینسان ننگرند، و رویایی و ستیز با آن را بدین اندازه تکلیفی و الزامی و واجب شرعی ندانند، بیگمان از عمق فاجعه بی خبرند، و آثار ویرانگر آن را بر پیکر فرد و جامعه، حتی بر دین و معنویت، نمی شناسند، و تأثیر آن را در شکست یک مکتب و ایدئولوژی نمی دانند، و رابطه ضروری آن و واژگونی یک نظام را ارزیابی نکرده اند. و فاجعه ی از دست دادن نسلها و نسلها را در نظر نیاورده اند. و موضوع «اهتمام به امور مسلمین» را - - که هر کس بدان نپردازد به نص سخن پیامبر اکرم «ص» مسلمان نیست - پس پشت افکنده اند. و رونق گسترنده ی دین خدا را، از راه بدفهمی و بد آموزی، بر باد داده اند.
ص: 246
ص: 247
ایمان محور برادری اسلامی است: «انما المؤمنون اخوة» لیکن چون ایمان تجریدی در اسلام نداریم یعنی ایمانی که نسبت به تعهد های اجتماعی، اقتصادی و دیگر واقعیات حیات انسانی، بی تفاوت باشد و به اینگونه مسائل ننگرد. بنابراین اصل برادری از ایمان نشأت می گیرد و بر محورهای اقتصادی - اجتماعی دور می زند از این رو «اخوت اسلامی» خاستگاه اقتصادی دارد، بلکه از لوازم تفکیک ناپذیر آن است. امام علی «ع»: «ما حفظت الأخوة بمثل المواساة - برادری (اسلامی) به چیزی چون مواسات (و برابری در مسائل اقتصادی و دیگر امور زندگی) حفظ نشد». غرر الحکم / 309.
امام رضا «ع»:
- ان الله - تبارک و تعالی - خلق المؤمن من نوره … فالمؤمن اخو المومن لأبیه و امه … (1).
- خدا مؤمن را از نور خویش آفرید … پس هر مؤمنی برادر حقیقی مؤمن دیگر است …
در این کلام، امام به موضوعی محوری و زیربنایی در تعاون اجتماعی، اشاره می کنند، و آن اصل اخوت و برادری در جامعه توحیدی است. این اصل، اصلی انسانی، اخلاقی، قرآنی، اجتماعی و اقتصادی است. اصل اخوت، نخست ایدئولوژیکی و عقیدتی است، و بر محور ایمان به خدای یگانه و اعتقاد به پیامبران «ع» و باور داشت روز رستاخیز دور می زند؛ لیکن این ایمان جدا از آثار
ص: 248
اجتماعی و اقتصادی و تعاونی خود نمی تواند باشد، زیرا که ایمان الهی - اگر به واقع ایمان باشد- به یقین در متن حیات جامعه و در روابط ملموس مردمان تأثیر عینی دارد، بگونه ای که اگر این تأثیر نباشد در اصل وجود ایمان شک و تردید می رود. بنابراین، برادری اسلامی و اخوت قرآنی، اصلی ذهنی و اخلاقی صرف نیست، بلکه لوازم و آثاری واقعی و ملموس دارد، و مدد رسانی به یکدیگر و دستیاری مؤمنان و برادران از جمله ی آن لوازم و آثار است.
امام رضا «ع» در سخنی به خاستگاه ایدئولوژیکی این اصل اشاره می کنند:
امام رضا «ع»:
- عن عبدالله بن الصلت، عن رجل من اهل بلخ، قال: کنت مع الرضا «ع» فی سفره الی خراسان، فدعا یوما بمائدة له، فجمع علیها موالیه من السودان و غیرهم. فقلت: جعلت فداک! لو عزلت لهؤلاء مائدة؟ فقال: «مه ان الرب - تبارک و تعالی - واحد، و الأم واحدة، و الأب واحد، و الجزاء بالاعمال» (1).
- به روایت عبدالله بن صلت، از یکی از مردم بلخ که گفت: در مسافرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا (ع) به خراسان با او همراه بودم، روزی همگان را بر سر سفره فراخواند، و غلامان او از سیاه و غیر سیاه آمدند و بر سر سفره نشستند. به او گفتم: فدایت شوم، آیا بهتر نیست که برای اینان سفره ای جداگانه گسترده شود؟ گفت: «خاموش! خدای همه یکی است، و مادر یکی، و پدر یکی (پس تفاوتی نیست)، و پاداش هر کس بسته به کردار او است».
اخوت و برادری که برخاسته از چنین جهان بینی و باوری باشد، در کمیت
ص: 249
و کیفیت زندگی انسان و روابط افراد با یکدیگر تأثیری ژرف دارد، بدان پایه که همه ی جهت گیریهای افراد و رفتار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و دفاعی مردم را به سوی جهت واحد می کشاند. چنین برادریی، به ضرورت مسائل مادی و مالی و اقتصادی را در راستای خود قرار می دهد و رسیدگی به زندگی برادران ایمانی و تأمین آن را بر اندوختن مال دنیا برتری می بخشد. با چنین برادریی امکان ندارد داشتن های انبوه در کنار محرومیت های فراوان دیده شود، وگرنه چه برادریی ؟ ممکن نیست مردم یکدیگر را با این عقیده برادر بدانند، و دیگران را و خانواده ها و اطفال و دختران و پسران جوان آنان را در تنگناهای ساقط کننده ی اقتصادی رها کنند، و خود، در شاد خواری و کامروایی غوطه خورند، ممکن نیست. و قرآن کریم نیز چنین کیفیت بی دردانه و بی خبرانه و چنین حیات شیطانی و قارونی را «برادری - اخوت» نمی خواند، و چنین جامعه ای را «مؤمنون» نمی شناسد.
امام رضا «ع» در روایت دیگری مرز نهایی برادری را بدین گونه تبیین می کنند: فرد مسلمان با برادران خود تا آنجا که جایز و مشروع است به مساوات رفتار می کند، و دیگران را در زندگی و سرمایه ی خود شریک می گرداند. یعنی از چیزها و بستگی هایی که شرکت بردار نیست و ویژه ی افراد است (مانند زن مثلا) که بگذریم در همه ی نیازها و وسائل دیگر زندگی با برادران خود به مساوات رفتار می کند.
امام رضا «ع»:
- … و مواساتهم (الاخوان) و مساواتهم فی کل ما یجوز فیه المساواة و المواساة … (1).
- (با برادران) به برابری و برادری رفتار کند در هر چیز که برابری در آن روا است …
ص: 250
همچنین در حدیث دیگری امام رضا «ع» از پدران خود نقل می کند که در نظر پیامبر بزرگوار اسلام، برترین مسلمان کسی است که بهتر و بیشتر از دیگران به مال بخشی و کمک رسانی اجتماعی اقدام کند و خیرخواه ترین افراد نسبت به برادران خود و جامعه ی اسلامی باشد:
امام رضا «ع»:
- عن آبائه «ع» عن علی بن الحسین «ع»، عن الحسن بن علی «ع» … (فی بیان اوصاف النبی «ص»): … وافضلهم عنده اعمهم نصیحة للمسلمین، و اعظمهم عنده منزلة احسنهم مؤاساة و موازرة (1).
- از پدران خود، از امام سجاد «ع»، از امام حسن «ع» … (در شمارش خصلتهای پیامبر «ص»): برترین مردم نزد پیامبر کسی بود که خیرخواهی اش نسبت به مسلمانان فراگیر تر بود، و بزرگترین مردم نزد او کسی بود که در بخشش مالی و مدد رسانی بهتر رفتار می کرد.
امام رضا «ع»:
- ان امیرالمؤمنین «ع» قال لکمیل بن زیاد فیما قال: یا کمیل أخوک دینک، فاحتظ لدینک بما شئت (2).
- امیر مؤمنان به کمیل گفت: ای کمیل! دین تو برادر تو است، پس برای حفظ آن به هر گونه که می خواهی احتیاط و مراقبت کن.
ارزشمندتر از دین در زندگی چیزی نیست و در راه دین هر گونه فداکاری روا است. برادر دینی نیز دین انسان است، و در راه او هر گونه فداکاری و گذشت و ایثار روا است بلکه لازم است، و برای همین «دین» نامیده شده است. و چون هدفی ارزشمند و مهم گشت، احتیاط و مراقبت در راه حفظ آن تکلیف است،
ص: 251
یعنی در تحقق بخشیدن به روابط برادری تنها به مقداری مسلم از وظائف نباید بسنده کرد، بلکه باید جانب احتیاط را رعایت کرد و تا آن حد به وظائف و مسئولیتهای برادری عمل کرد که یقین حاصل شود، که تکلیف انجام شده است.
بنابراین احادیث و احادیث دیگری که از امام رضا «ع» روایت شده است، اصل برادری، در مسائل مالی و اقتصادی تاثیری اصولی دارد، و فقدان این تأثیر دلیل فقدان آن اصل است.
امام رضا «ع» برادریی را که به مساوات و همیاری در مسائل اقتصادی نینجامد مردود می شناسد:
امام رضا «ع»:
- عن ابی جعفر «ع»: یا اسماعیل أرأیت فیمن قبلکم اذا کان الرجل لیس له رداء و عند بعض اخوانه فضل رداء یطرحه علیه حتی یصیب رداء. فقلت: لا. قال: فاذا کان له ازار یرسل الی بعض اخوانه بازراه حتی یصیب ازارا. فقلت: لا. فضرب بیده علی فخذه، ثم قال: ما هولاء بأخوة (1).
- از امام باقر «ع» (خطاب به اسماعیل راوی حدیث): ای اسماعیل! آیا در میان آشنایان خود چنین دیده ای که هرگاه کسی جامه ندارد و دیگری جامه ی اضافی دارد، به او بدهد تا او نیز دارای جامه باشد؟ گفتم: نه. گفت: اگر کسی پوششی دارد برای دیگری می فرستد تا او نیز پوشش داشته باشد؟ گفتم: نه. آنگاه امام (به نشانه ی ابزار تأسف عمیق)، دست بر زانو زد، و فرمود: اینان برادر نیستند!.
ص: 252
در قرآن کریم رابطه ی برادری به صراحت مطرح گشته است:
- انما المؤمنون اخوة (1).
- بیگمان مؤمنان برادرند.
برادری - چنان که یاد شد- معیار اصلی تمامی روابط اجتماعی مردم را تعیین می کند و در همه ی بخشهای زندگی تاثیری ژرف دارد. و این آرمان والا و انسانی، به عینیت زندگی و واقعیت روابط انسانی شکل می دهد. در دنباله همین آیه آمده است:
- … فأصحلوا بین اخویکم (2).
- میان برادران خویش صلح و سازش برقرار کنید.
در این حدیث تأثیر اصل برادری در بهبود ناسازگاری های اجتماعی مطرح شده است. چون مؤمنان برادرند تضادها و درگیریها باید به صلح تبدیل شود. در آیه ی دیگری تأثیر عینی اخوت با واژه ی «رحماء بینهم» ترسیم شده است، که عمومیت و کلیتی فراگیر دارد و همه ی ابعاد زندگی اقتصادی - اجتماعی و … را شامل می گردد:
- محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم … (3).
- محمد پیامبر خدا است، و کسانی که با اویند با کافران سختند و با یکدیگر مهربان …
رابطه ی رحمت و مهربانی، در بخشهای مالی و اقتصادی جامعه بیشترین
ص: 253
تأثیر را باید داشته باشد و مانع آن گردد که گروهی اندک در شاد خواری و کامروایی و اسراف کاری غرق باشند و در کنار آنان اکثریتی محروم و گرسنه و فاقد لوازم اولیه ی زندگی. در میان اینان چگونه رابطه ی رحمت و مهربانی حضور دارد؟
برای اهمیت موضوع، بویژه در این دوره از تاریخ اسلام، حدیثهایی را از امامان دیگر می آوریم تا نیک روشن گردد که اصل اخوت اسلامی که در قرآن کریم و تعالیم رضوی و دیگر آموزشهای اسلامی آمده است، در همه ی ابعاد حیات انسانی - و بویژه اقتصادی - تأثیری اصولی دارد، و جهت و سوی حرکت انسانها را در جامعه تبیین می کند، و انسان هدف انسان شمرده می شود، و دیگر خواهی و ایثار و مددکاری سرآمد کمالات و خصلت ها قرار می گیرد، و نشانه و علامت ثبوت ایمان و اعتقاد بشمار می آید.
امام باقر «ع»:
- المؤمنون فی تبارهم و تراحمهم و تعاطفهم کمثل الجسد، اذا اشتکی تداعی له سائره بالسهر و الحمی (1).
- مؤمنان در نیکی کردن به هم و مهربانی و دلسوزی نسبت به یکدیگر همچون تن واحدند، که اگر جایی از آن دردمند شود باقی جاها، در بیداری و تب آن درد خواهد سوخت.
امام صادق «ع»:
- فی جواب من سأله عن مساواة الناس: نعم خلقهم اله واحد و هم عبیده (2).
- در پاسخ کسی که از برابری مردمان از او پرسشی کرده بود گفت: آری، آنان را یک خدا آفریده است، و همه بندگان اویند (بی امتیازی و تفاوتی).
ص: 254
این سخن امام صادق «ع»، چون حدیث دوم که از امام رضا «ع» نقل کردیم، خاستگاه ایدئولوژیکی یکی اصل برادری را تبیین می کند: مردم برادرند و برابر، چون آفریدگار آنان یکی است و همه بندگان اویند.
امام صادق «ع»:
- لا و الله! لا یکون [المؤمن] مؤمنا ابدا حتی یکون لاخیه مثل الجسد: اذا ضرب علیه عرق واحد، تداعت له سائر عروقه (1).
- … به خدای سوگند! مؤمن مؤمن نیست تا آنکه برای برادر مؤمن خویش همچون یک تن باشد، که اگر رگی از آن به درد آمد رگهای دیگر نیز درد آن را حس کنند.
امام صادق «ع»:
- یا ابا هارون! ان الله - تبارک و تعالی - الی علی نفسه ان لا یجاوره خائن. قال، قلت: و ما الخائن؟ قال: من ادخر عن مؤمن درهما، او حبس عنه شیئا من امر الدنیا. قال، قلت: اعوذ بالله من غضب الله، فقال: ان الله - تبارک و تعالی - الی علی نفسه ان لا یسکن جنته اصنافا ثلاثة: راد علی الله عزوجل، اوراد علی امام هدی، او من حبس حق امرء مؤمن. قال، قلت: یعطیه من فضل ما یملک؟ قال: یعطیه من نفسه و روحه. فان بخل علیه بنفسه، فلیس منه، انما هو شرک شیطان (2).
- خداوند متعال به ذات خویش سوگند خورده است هیچ خائنی در جوار رحمت او جای نگیرد. (راوی گوید) گفتم: خائن کیست؟ گفت: کسی که درهمی را (از مال خویش) از مؤمن پنهان کند، یا کالایی از امور دنیا را از دسترس او دور دارد. گفتم: پناه به خدا از خشم خدا. امام گفت: خداوند متعال به ذات خویش سوگند خورده
ص: 255
است که سه طبقه از مردم را در بهشت جای ندهد: کسی که سخن خدا را نپذیرد یا سخن امام بر حق را، و کسی که حق مؤمنی را نپردازد. گفتم: آیا به مؤمن از زیادی دارایی خویش بدهد؟ گفت: از جان و هستی خود به او بدهد، و اگر حتی از جان خویش از او دریغ کرد از سنخ او (یعنی مؤمن) نیست؛ بلکه دام شیطان است.
اندکی دقت در تعبیرها و نوع واژه هایی که در این احادیث به کار رفته است، عمق و عظمت این تکلیف اسلامی را روشن می سازد، و الزامی بودن آن را ثابت می کند. آیا با این آموزشها و دستورها، می توان بر این همه بی تفاوتی و بی تعهدی نسبت به این مسئولیتهای بزرگ اسلامی و اجتماعی صحه گذاشت؟ و از مستکبران اقتصادی بطور جدی نخواست که در جامعه ی اسلامی به اسلام عمل کنند، و تا این اندازه دستورات دین را زیر پا نگذارند؟! و زیر سایه ی اسلام آبروی اسلام را نریزند. نیز در این حدیث دقت کنید!
امام صادق «ع»:
- ما آمن «بالله» و لا «بمحمد» و لا «بعلی»، من اذا اتاه اخوه المسلم فی حاجة لم یضحک فی وجهه، فان کانت حاجته عنده سارع الی قضائها و ان لم تکن عنده تکلف من عند غیره حتی یقضیها له، فان کان بخلاف ما وصفته فلا ولایة بیننا و بینه (1).
- به خدا و به محمد «ص» و به علی «ع» ایمان نیاورده است کسی که هر گاه برادر مسلمانش برای نیازی نزد او آید، با چهره ی خندان با او روبرو نشود: اگر در توان او بود با شتاب نیازش را برآورد و اگر نمی توانست بکوشد تا به وسیله ی دیگران حاجت او را برآورده
ص: 256
سازد اگر جز این رفتار کند میان ما و او ولایتی (و پیمان و رشته پیوندی) نیست.
امام صادق «ع»:
- سماعة، قال: سألت اباعبدالله «ع»، قلت: قوم عندهم فضول و باخوانهم حاجة شدیدة و لیس تسعهم الزکاة، ایسعهم ان یشبعوا و یجوع اخوانهم، فان الزمان شدید؟ فقال «ع»: المسلم اخوالمسلم لا یظلمه و لا یخذله و لا یحرمه، فیحق علی المسلمین الاجتهاد فیه، و التواصل و التعاون علیه، و المواساة لاهل الحاجة و العطف منکم، تکونون علی ما امرهم الله فیهم رحماء بینکم متراحمین (1).
- سماعة گوید از امام صادق پرسیدم: گروهی دارای ثروت و مال هستند، و برادران دینی ایشان سخت نیازمندند، و زکات تنها بسنده ی امور آنان نیست. آیا این توانگران می توانند سیر بخورند و برادران شان گرسنه باشند؛ که زمانی سخت است (و مردمانی بسیار در تنگدستی بسر می برند)؟ امام گفت: مسلمان برادر مسلمان است، به او ظلم روا نمی دارد، و او را تنها نمی گذارد، و از او چیزی دریغ نمی کند. شایسته است که مسلمانان در این موضوع سخت بکوشند، و پیوندهای برادری و کمک رسانی را استوار دارند و به امداد جویان از اموال خویش بدهند و به نیازمندان (اگر چنین کردند) چنانند که خدای دستور داده است که با یکدیگر مهربان باشید و به هم مهربانی کنید.
در این سخن امام صادق «ع»، همان گونه که اهمیت مسئولیت برادری و اخوت اسلامی، و تأثیرهای اصولی آن بر بخش اقتصادی روابط اجتماعی، مطرح گشته است، اصل دیگری نیز تبیین شده است:
ص: 257
اثبات حقوقی افزون بر زکات در اموال.
ممکن است در زمان یا جامعه ای، در اثر حوادث طبیعی یا ظلم و استثمار های طولانی، فاصله طبقاتی فراوانی پدید آید و محرومیت، اکثریت جامعه را دربر گیرد. و یا در اجتماعی اکثریت مردم از پرداخت حقوق الهی سرباز زدند و محرومان را محروم تر ساختند. در اینگونه موارد ضرورت می یابد که بیش از مقدار زکات (1) از ثروتمندان گرفته شود و کمبودها و نارسایی ها ی معیشتی و رفاهی مردم برطرف گردد. بدین موضوع در بخش: «حق معلوم» نیز اشارت هایی رفت.
امام کاظم «ع»:
- من قصد الیه رجل من اخوانه مستجیرا به فی بعض أحواله فلم یجره، بعد ان یقدر علیه، فقد قطع ولایة الله عزوجل (2).
- هر کس یکی از برادرانش به او رو آورد، و از او در حالی و وضعی پناه بجوید، پس او را پناه ندهد با اینکه توانایی دارد، پیوند خود را با خدا، گسسته است.
ص: 258
ص: 259
امام رضا «ع»:
- للمأمون: … اتق الله فی امة محمد «ص» و ما ولاک الله من هذا الامر و خصک به، فانک قد ضیعت امور المسلمین و فوضت ذلک الی غیرک یحکم فیهم بغیر حکم الله و قعدت فی هذه البلاد و ترکت بیت الهجرة و مهبط الوحی و ان المهاجرین و الانصار یظلمون دونک و لا یرقبون فی مؤمن الا و لا ذمة و یاتی علی المظلوم دهر یتعب فیه نفسه و یعجز عن نفقته و لا یجد من یشکوا الیه حاله و لا یصل الیک فاتق الله … فی امور المسلمین … اما عملت … ان والی المسلمین مثل العمود فی وسط الفسطاط من اراد اخذه … (1).
- امام به مأمون گفت: درباره ی امت محمد و حکومتی که برایشان داری از خدا بترس، چه تو کارهای مسلمانان را ضایع کرده ای، و کار را به دست کسانی سپرده ای که به غیر حکم خدای عزوجل داوری می کنند. و خود در این سرزمین ماندگار شده و خانه ی هجرت و محل فرود آمدن وحی را ترک کرده ای، و بر مهاجران و انصار با نبودن تو ستم می رود، و سوگند و پیمان هیچ مؤمنی را نگاه
ص: 260
نمی دارند، و روزگار بر مظلومان به سختی می گذرد و آنان برای زندگی به هزینه ای دسترسی ندارند، و کسی را نمی یابند که شکایت نزد او برند … آیا نمی دانی والی مسلمانان همچون تیرک میان چادر است که هر کس بخواهد به آن دسترسی دارد؟.
روی سخن امام رضا «ع» در این گفتار با مأمون است. جریان و شأن نزول آن چنین است که روزی مأمون خدمت امام رفت و با خود نامه ی بزرگی همراه داشت، در حضور امام نشست و نامه را برای امام خواند. در آن نامه آمده بود که برخی روستاهای کابل به دست لشکریان اسلام فتح شده است. خواندن نامه که پایان یافت، امام به مأمون فرمودند: فتح روستایی از شهرهای شرک و کفر تو را خرسند ساخته است؟ مأمون گفت: آیا این خبر خوشحالی و شادمانی ندارد؟ (1).
پس از این گفتگو امام جملات یاد شده را فرمودند، و به او گفتند تو … عدالت را در داخل کشور اسلامی برقرار کن و فقر و محرومیت را از بن برکن و به مشکلات مردم رسیدگی کن. این مایه ی خرسندی و خشنودی یک حاکم مسلمان است نه کشور گشایی و فتوحات تازه و افزودن بر قلمرو جغرافیای کشور اسلام، بدون اینکه محتوای اسلام و جوهر دین که عدالت است، اجرا شده باشد. فتح حوزه و قلمرو ایدئولوژیکی و معنوی مایه ی خرسندی است، پیاده شدن خواسته های اصلی اسلام و قرآن موجب شادمانی است، زدودن فقر و محرومیت و ستیز با ظلم و
ص: 261
تبعیض هدف است، و اینها قلمرو معنوی و باطنی اسلام است نه وسعت ارضی و جغرافیائی! در یک نظام اسلامی، رضایت و آسایش واقعی مردم هدف است نه رشد کمی آحاد امت اسلامی، منهای توجه به اقامه ی عدل و قسط.
بنابراین تعلیم زیربنایی امام، در قلمرو و مسئولیت حکومتها، شرط نخست و ضروری، ساختن جامعه ای است قائم به عدل و قسط، و به دور از محرومیت و تبعیض. امام در این سخن والا و الهی، پرداختن به مسائل سطحی و ظاهری را توصیه نمی کند، بلکه به ماهیت و جوهر اصلی یک جامعه ی قرآنی و محمدی (ص) اشاره می کند و رفع استضعاف و تصحیح رابطه ی فرد و دولت را مورد تأکید قرار می دهند.
در دوران امام رضا «ع» جامعه های اسلامی به آگاهی نسبی بیشتری دست یافته بودند، همان آگاهی و جنبشی که در دوران حاکمیت سراسر بیداد امویان پدید آمد، و با شعار «عدل علوی» انقلابهایی ترتیب یافت، و قلمرو پهناور کشورهای اسلامی، خاستگاه شورشی عظیم بر ضد بیدادگری شد، و شعار «الرضا من ال محمد «ع» (که مجموعه ی شعارهای انقلابی را در خود داشت)، زبان به زبان گشت، و مسلمانان را به مسائل حکومت متوجه کرد، و نقش اصولی حاکمان را در برقراری عدالت روشن ساخت. این آگاهی، انقلابهای عظیم پدید آورد و کاخ حاکمیت اموی را واژگون ساخت. پس از این دوران و تشکیل خلافت عباسی، دیگر بار ظلم و بیداد با چهره ی دیگری رخ نمود، و تبعیض و بی عدالتی فراوان گشت، و فاصله طبقه حاکم از مردم آشکار گردید، و خواسته های مردم نا برآورده ماند، و تغییر صوری و ظاهری حکومت چاره ساز نشد، و عطش جامعه و مردم به عدالت اجتماعی و نیاز به حاکمیت عدل را فرو ننشاند. از این رو دیگر بار مسائل حکومت و نوع و روش و حوزه ی مسئولیت آن، مطرح گشت و شیوه ی حکومت عدل اسلامی مورد بررسی و بازشناسی امت قرار گرفت. زندگانی امام رضا «ع» اوج رشد و شکوفایی چنین اندیشه هایی است. و این بود که
ص: 262
مطرح ساختن بنیادی مسائل سیاسی، و روش حکومت، و شرایط و ویژگیهای امام و حاکم در جامعه اسلامی، ضرورت مجدد یافت.
جهت دیگری نیز در این دوران بود که این ضرورت را آشکار تر و خطیر تر می ساخت، و آن کوشش گسترده ی خلفای عباسی برای فرو پوشی محتوای حاکمیت عباسی و شرایط اصیل حاکم اسلامی بود، به ویژه کوشش فرهنگی عباسیان و ایجاد فضای کاذب فرهنگی و علمی و جایگزینی مسائل فرعی و بدلی در جای مسائل بنیادی و اصلی. عباسیان ذهنیت جامعه را به مسائل ادبی، شعری، ذوقی و کشف و شناخت ظرائف و دقائق ادبی قرآن و اشعار جاهلیت و ترجمه و شرح فلسفه های بیگانه معطوف می داشتند، و به جای بحث از مسائل عقیدتی عدل الهی، و عدالت حاکمیت اسلامی، و هدفهای اصلی دعوت ادیان و اسلام، به اینگونه مسائل می پرداختند، و نخبگان جامعه را از میان ادیبان و شعر شناسان و علمای ادب و … انتخاب می کردند، و در بزرگداشت آنان می کوشیدند، و محدثان و فقیهان متعدد، و امامان بزرگوار تشیع را که مفسران واقعی خط فکری و فرهنگی اسلام بودند، و بتهای فرهنگی و بدلی را می شکستند، و جنایات رژیم عباسی را برملا می ساختند، کنار می گذاشتند، و راههای حضور اجتماعی و نفوذ آنان را مسدود می کردند، و بدین طریق می خواستند محتوای بیداد گرایانه و ضد قرآنی حاکمیت خود را پنهان دارند، و از رشد آگاهی مردم مانع گردند، تا دچار سرنوشت امویان نشوند.
این علت نیز ضرورت طرح مسائل حکومت و بینش های اصیل اسلامی درباره ی عدالت اجتماعی و امامت حاکمیت عدل را روشن می ساخت. از این رو در دوران امام کاظم «ع» و امام رضا «ع»، مسئله امامت و بیان شرایط و ویژگیهای آن دیگر بار مطرح گردید، و جامعه و مردمان را - که کم و بیش به انحراف عباسیان از خط اصیل دین پی برده بودند - با تعالیم اسلامی درباره ی حاکمیت و مسئولیتهای گسترده ی آن آشنا ساخت.
ص: 263
در دوران امام رضا «ع»، بیدادگریهای عباسیان کران تا کران جامعه ی اسلامی را فراگرفته، زمینه ی رشد آگاهی بیشتری را فراهم آورده بود، و توده ها بیش از پیش به حاکمیت عادل و امامت علویان متوجه گردیده بودند، بگونه ای که مأمون بناچار ولایتعهدی را به امام رضا «ع» وا گذاشت. این بیانگر رشد مردم و نشان دهنده ی جهت داری گرایشهای آنان بوده است.
در این دوره، امام رضا «ع» برای رشد بیشتر این آگاهی ها، در موارد مناسب، از مسئولیت عظیم امامت و حکومت در جامعه ی اسلامی سخن می گفت، و ویژگیها و شرایط آن را برمی شمرد، تا مردم - که در تعیین مصداق دچار اشتباه شده بودند. به راه اصلی باز گردند، و مصداقهای اصلی را از بدلی باز بشناسند. اکنون در این بخش در ارتباط با موضوع کتاب که تبیین خطوط اصلی و کلی سیاست اقتصادی از دیدگاه امام رضا «ع» است، احادیثی را می آوریم و بزرگترین بخش و گسترده ترین حوزه ی مسئولیت دولت اسلامی، که مسائل اقتصادی، آن را تشکیل می دهد، اندکی روشن می سازیم.
امام رضا «ع»:
- لما وافی ابوالحسن الرضا «ع» نیسابور و اراد ان یخرج منها الی المأمون اجتمع علیه اصحاب الحدیث فقالوا له: یا ابن رسول الله ترحل عنا و لا تحدثنا بحدیث فنستفیده منک؟ و کان قد قعد فی العماریة فاطلع رأسه و قال: سمعت ابی موسی بن جعفر، یقول: سمعت ابی جعفر بن محمد، یقول: سمعت ابی محمد بن علی یقول: سمعت ابی علی بن الحسین یقول: سمعت ابی الحسین بن علی یقول: سمعت ابی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب «ع» یقول: سمعت النبی «ص» یقول: سمعت الله عزوجل یقول: لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی، قال فلما مرت الراحلة نادانا: بشروطها و انا من شروطها (1).
ص: 264
- هنگامی که ابوالحسن رضا به نیشابور رسید و قصد رفتن به نزد مأمون داشت، اصحاب حدیث خدمت او فراهم آمدند و به او گفتند: ای پسر پیامبر! از اینجا می روی و حدیثی برای ما روایت نمی کنی که از آن بهره مند شویم؟ او که در عماری نشسته بود سر بیرون آورده گفت: «از پدرم موسی بن جعفر شنیدم که گفت: از پدرم جعفر بن محمد شنیدم که گفت: از پدرم محمد بن علی شنیدم که گفت: از پدرم علی بن الحسین شنیدم که گفت: از پدرم حسین بن علی شنیدم که گفت: از پدرم امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب شنیدم که گفت: از پیامبر شنیدم که گفت: از خدای عزوجل شنیدم که گفت: «لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی امن من عذابی - لا اله الا الله دژ من است، پس هر کس به دژ من درآید از عذاب من ایمن خواهد بود». (اسحاق بن راهویه) گوید: پس چون کاروان به راه افتاد فریاد زد: «بشروطها، و أنا من شروطها - با وجود شرایط آن، و من از شرایط آنم».
این نخستین سخنی است که امام رضا «ع»، پس از هجرت از مدینه و ورود به این بخش از امپراطوری اسلامی بر زبان آورده است. امام در آغاز کار و نخستین گفتار خود، خط حکومت و نوع آن را مشخص ساخت، و با دنباله ی تکمیلی سخن خویش، که شرط و ویژگی حاکم اسلامی را مشخص می سازد، حاکمیت بر حق اسلامی را معرفی کرد، و موضع غیر اسلامی مأمون را روشن ساخت. از این گفته ی امام در آن موقعیت حساس و در آغاز کار اهمیت موضوع و ضرورت طرح و بازشناسی آن روشن می گردد.
در این کلام عمیق و بلند، امام به دو محور اصلی اشاره می کنند، نخستین محور، توحید است و عقیده به مبدأ بودن خداوند برای جهان و جامعه ی انسانی، که
ص: 265
هر تکیه گاه و هدف و آرمان برتری جز خداوند را نفی می کند، و هر نوع حاکم و زمامدار و حکومت و زمامداری بشری را جز حاکمیت و رهبری الهی مردود می شمارد، و همه ی طاغوتان و مدعیان حاکمیت و سلطه طلبان استبداد گر را کنار می زند، و بشریت را به آزاد شدن از یوغ هر نوع پیروی و سلطه پذیری فرامی خواند، و هر گونه تسلیم در برابر افراد انسانی را محکوم می کند.
محور دیگر که متمم اصل نخستین و شرط و مکمل آن است، حاکمیت و امامت بر حق و درست و در خط توحید است. پس از رد هر نوع حاکمیت بشری در بخش نخستین حدیث، در بخش دوم، نوع حاکمیت و امامتی که پذیرفته ی خداوند است و با اصل نخستین یعنی توحید سازگار است تبیین می گردد، یعنی حاکمیت امام معصوم و عادل، که از متن حاکمیت «الله» تعالی برخاسته است، و صد در صد خاستگاهی توحیدی و الهی دارد. و این موضوع با بیان مصداق روشن شده است. می توان گفت که هدف اصلی امام «ع» در این کلام، بیان اصل متمم و شرط است، زیرا اصل نخستین (توحید) جدا از این شرط، در جامعه ی اسلامی شناخته شده بود و همه ی مردمان و آنان که پای سخن امام بودند و از امام درخواست حدیث کردند، بدان ایمان داشتند، و در مأذنه ها و اذان ها و نمازها و … این اصل همواره بر زبانها می گشت، و نیازی به بازگو کردن و آموزش دادن مجدد نداشت؛ لیکن آنچه را به جامعه از اصل توحید آموخته بودند ناقص بود، یعنی شرط متمم و مکمل در آن نبود. جامعه نیاموخته بود که اصل توحید بدون حاکمیت زمامدار مومن به آن بی ثمر است. اصل توحید، به معنای حاکمیت خداوند عادل است، خداوندی که عدل از صفات اوست، و از بندگان اقامه ی عدل و قسط را خواسته است، و با حاکمیت ستمگران و بیداد گرایان و مستکبران تضادی ذاتی دارد. باور و پذیرش حاکمیت خداوند با کفر ورزیدن و پشت کردن به حاکمیت طاغوت و طاغیان ملازم است، چنانکه در قرآن آمده است:
ص: 266
- … فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی … (1).
- هر کس به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان آورد به دستاویزی محکم (دین خدا) چنگ زده است …
در این آیه، کفر ورزیدن به طاغوت بر ایمان به «الله» مقدم نیز شده است، یعنی نخست باید سرزمین دل و پهنه ی جامعه را از حضور و نفوذ هر گونه طاغوتی پاک ساخت و سپس به معنویت حق و خداوند گرائید.
جامعه ی آن روز به خدای ایمان آورده بود، لیکن با پذیرش ولایت و حاکمیت مأمون ها، یعنی به طاغوت کفر نورزیده، متمم و شرط اصلی کلمه ی توحید را نشناخته بود. امام به رکن دوم ایمان اشاره کرد و رهبری الهی را مطرح ساخت و فرمود: «بشروطها و انا من شروطها»، یعنی این «لا اله الا الله» که شماها تاکنون می گفتید و می گویید ناقص است، و نمی تواند محور اصلی حرکت انسان در سیر معنوی و مادی باشد، و اجتماع را به سوی عدالت و توازن لازم سوق دهد؛ بلکه باید این شعار الهی با رهبر مؤمن به شعار و تحقق بخشنده به آن همراه شود، تا جامعه انسانی را در جهتی درست و عادلانه رهنمون گردد. این آغاز درگیری امام رضا «ع» با نظام حاکم مأمونی بود، و نخستین گامها در آگاهی بخشیدن به جامعه ی اسلامی و بیداری وجدان توده ها و بازشناسی معیارهای اصلی اسلامی (2).
ص: 267
امام رضا «ع»:
- (فی تفسیر هذه الایة): «و السماء رفعها و وضع المیزان» (1): … المیزان امیرالمؤمنین نصبه لخلقه. قلت: «الا تطغوا فی المیزان». قال: لا تعصوا الامام. قلت: «و اقیموا الوزن بالقسط» قال: اقیموا الامام العدل. قلت: «و لا تخسرو المیزان». قال: لا تبخسوا الامام حقه و لا تظلموه (2).
- در تفسیر این آیه: «و السماء رفعها و وضع المیزان - آسمان را افراشته داشت و در آن میزان نهاد». فرمود: «میزان امیرالمؤمنین است، خدا او را برای مردم (امام) معین کرده است، گفتم: «الا تطغوا فی المیزان - در میزان طغیان مکنید»؟. گفت: «امام را نافرمانی مکنید». گفتم: «اقیموا الوزن بالقسط - وزن را به دادگری برپا دارید»؟ گفت: «امام را به دادگری برپا دارید (پیروی و یاری کنید)،». گفتم «و لا تخسروا المیزان - و در میزان کمی و کاستی روا مدارید». گفت: «در حقوق امام کمی و کاستی روا مدارید، و نسبت به او ستم مکنید».
ص: 268
در این حدیث، «میزان» و «وزن» که در کلام وحی آمده، به «امام» تفسیر شده است. در برخی از آیات، میزان در کنار کتاب قرار گرفته است:
- لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط … (1).
- پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان (مقیاس حق) نازل کردیم، تا مردمان به عدل و داد برپای ایستند …
در این دو آیه که هر یک بیانگر دیگری است، یک اصل بازگو شده است در دو قلمرو: در آیه ای که در کلام امام تفسیر شده است، از عدل و توازن در نظام تکوین و تشریع سخن رفته است (2) و در آیه ی دوم که کتاب و میزان کنار یکدیگر قرار گرفته است، میزان و توازن تشریعی (یعنی در اجتماع بشری) مورد سخن است.
مفهوم میزان تکوینی و تشریعی
میزان به معنای ابزار سنجش و محاسبه است. پس آنچه با این ابزار سنجیده شود دارای تعادل و توازن است، و کاری که با میزان انجام گیرد از روی قانون و حساب انجام گرفته است. وزن نیز در آیه ی یاد شده به معنای سنجش و محاسبه و اندازه گیری است. آنچه از روی حساب و وزن پدید آید نیز تعادل و توازن دارد.
شیخ طبرسی می گوید:
«و وضع المیزان» یعنی آلة الوزن للتوصل الی الانصاف و الانتصاف … و قیل المراد بالمیزان العدل، و المعنی انه امر بالعدل … و یدل علیه قوله: «الا تطغوا فی
ص: 269
المیزان»، ای لا تتجاوزوا فیه العدل و الحق الی البخس و الباطل (1) - «میزان نهاد»، یعنی ابزار سنجش برای دستیابی به دادخواهی و دادگری. برخی گفته اند مقصود از «میزان» عدل است و معنای آیه اینست که خداوند به ایجاد عدالت امر کرده است … دلیل این مطلب این آیه است: «الا تطغوا فی المیزان». یعنی از حد و مرز عدالت و حق فراتر نروید و به بخس (ضایع کردن حق دیگران) و کاستی و باطل نگرائید».
بنابراین کلام شیخ طبرسی، میزان ابزاری است که به کمک آن به دادخواهی و داد دهی دست می یابیم، یا اینکه میزان اصولا قانون عدل و عدالت است و آیه ی: «الا تطغوا فی المیزان»، یعنی از قانون حق و عدل تجاوز نکنید و به ضایع کردن حقوق و باطل روی میآورید، یعنی حد تعادل و توازن و حق هر چیز را رعایت کنید و کمتر از حق و عدل را که بخس و باطل است روا مدارید.
راغب اصفهانی نیز می گوید: «الوزن معرفة قدر الشیی … و اقیموا الوزن بالقسط، اشارة الی مراعاة المعدلة فی جمیع ما یتحراه الانسان من الافعال و الاقوال … و قوله: و انبتنا فیها من کل شی ء موزون … اشارة الی کل ما اوجده الله تعالی و انه خلقه باعتدال کما قال: انا کل شی ء خلقناه بقدر، و قوله: و الوزن یومئذ الحق، فاشارة الی العدل فی محاسبة الناس … (2) وزن، شناختن اندازه ی هر چیز است … و «اقیموا الوزن بالقسط»، اشاره است به مراعات حد تعادل و عدالت در همه ی گفتار و کردار انسان. و آیه «و انبتنا فیها من کل شی موزون» … اشاره است به اینکه هر چه را خداوند پدید آورده با اعتدال و تعادل پدید آورده است، چنانکه گفته است: «انا کل شی خلقناه بقدر - ما هر چیز را به اندازه و تعادل آفریدیم آیه: «الوزن یومئذ الحق» اشاره است به رعایت اصل عدالت در حساب با مردمان … »
از کلام راغب چنین نتیجه می گیریم که اقامه وزن به معنای رعایت عدالت
ص: 270
در تمام اقوال و افعال انسان است، و جهان تکوین که «موزون» توصیف شده یعنی جهانی با اعتدال و تعادل است.
با توجه به معنای عدل که در احادیث آمده است این موضوع روشنتر می گردد:
امام علی «ع»:
- العدل یضع الامور مواضعها (1).
- عدل آن است که هر چیز را در جای خود قرار دهند.
یعنی: هر چیز در جای خود قرار گیرد، و هر کس به حق خود برسد، و حق در جای حق، یعنی در دست صاحب حق قرار گیرد. میزان و وزن نیز برای همین تأمین عدل و حق است، که از راه سنجیده و سنجیده کار کردن و بررسی نمودن موضع و جایگاه چیزها و رعایت حدود و شرایط هر چیز به دست می آید. پس ذکر میزان بدین معنا است که در نظام تکوین و تشریع معیارهای دقیقی به کار رفته است، که همه از روی قانون عدل و حق و با سنجش و محاسبه و تعادل و توازن است. در نظام شرع و نظام هستی هر چیز باید در جای ویژه ی خود قرار گیرد، و در چهار چوب محدود خود باشد. هرج و مرج، بی میزانی، بی حسابی و تجاوز از حریم هر چیز و تجاوز به قلمرو های دیگران ممنوع است. و این امر در نظام تکوین، به معنای انضباط و نظم و هماهنگی همه ی ذرات و به کار رفتن معیار و میزان در هر پدیده و ذره است، و در نظام تشریع و قوانین جامعه ی بشری به معنای وجود و لزوم میزان و معیار و ضابطه است، که باید جامعه بر طبق آن حرکت کند، و همه جا مرز و حد در کار باشد، و تجاوز و خود سری و زیاده روی یا کم گذاری در جهتی از جهات حرکت اجتماعی پدید نیاید.
بنابراین، میزان در جامعه ی انسانی و در نظام تکوینی از حقیقتی یکسان
ص: 271
برخوردار است، و آثار همانند و مشابه دارد، و به معنای وجود توازن و تعادل می باشد. اصل تعادل و توازن، سنت تغییر ناپذیر الهی در کائنات است که از عدل الهی سرچشمه می گیرد. کتاب تکوین بر محور میزان دور می زند و بر اصل تعادل و توازن استوار است. کتاب تشریع نیز در قانونمندی های خود، بر اصل میزان و قانون تعادل و توازن، تکیه دارد.
در احادیث ما موضع عدل و تعادل نیک روشن شده است:
امام علی «ع»:
- العدل أساس به قوام العالم (1).
- عدل پایه (و زیر بنا) است که پایداری جهان به آن بستگی دارد.
در این کلام، از معیار عمومی و قانون عام به کار رفته در کائنات سخن رفته است، و آن قانون عدل و نهادن هر چیز در جای مناسب خود است.
امام علی «ع»:
- العدل قوام البریة (2).
- عدل مایه ی پایداری مردمان است.
در این کلام عدالت اجتماعی مطرح شده و عدل به عنوان محور و ضابطه ی تشکیل جامعه ی انسانی و مایه ی استواری زندگی مردمان یاد شده است. بنابراین یکی از عدالت و تعادل در نظام تکوین، و دیگری از عدالت و تعادل در نظام تشریع، سخن گفته است. و این خود می تواند روشنگر مفهوم حدیث امام رضا «ع» باشد، و ترسیم چهره ی «امام» را به عنوان میزان در خلقت و در جامعه تبیین کند.
ص: 272
امام رضا «ع»:
- استعمال العدل و الاحسان مؤذن بدوام النعمة … (1).
- بکار بستن دادگری و نیکو کاری، عامل پایداری نعمتها است …
و این سخن دقیقا همان حکمت و علتی است که امام علی «ع» برای ضرورت عدالت در جهان و در جامعه ی انسانی بیان کرده است که دادگری عامل پایداری و استواری است.
عدل و تعادل و میزان و توازن، هر دو در وجود امام «ع» تبلور یافته است:
امام در جهان تکوین، میزان و معیار است. هستی امام و چگونگی وجودی او و اراده و روح او میزان و معیار کائنات است (ولایت تکوینی). در جامعه ی انسانی نیز، در کنار کتاب و قانون، میزان و امام قرار دارد. و چهره ی انسانی و زیست اجتماعی و فردی و اخلاق و رفتار و فعل و قول و تقریر او، معیار و میزان برای انسانها و عامل ایجاد تعادل و توازن و علت برقراری عدالت در جامعه است.
امام در وجود و کیان خود، مظهر کامل این توازن و تعادل است، زیرا انسانی که می خواهد جامعه را به سوی تعادل و توازن سوق دهد، و میزان و معیار سیر فردی و اجتماعی و مادی معنوی انسانها باشد، خود باید از شخصیتی متعادل و متوازن برخوردار باشد، و او خود معیارهای دقیق عدل و حق را در جهان وجود پیاده کرده باشد و خود تجسم عینی حق و عدالت باشد، تا بدین گونه بتواند انسان و جهان را معیار و میزان گردد؛ زیرا که شخصیت غیر متعادل و ناموزون و بدور از شناختن معیارهای درست حق و عدالت، جامعه را به سوی افراط و تفریط می کشاند، و نمی تواند برای امت میزان به حساب آید. تعادل و توازن و تحقق شرایط میزان و معیار در ابعاد شخصیت انسانی، در پرتو عصمت و عدالت تحقق می پذیرد. و این از
ص: 273
فهم درست و خالص کتاب خدا و پیروی کامل از آن و انطباق دقیق با آن پدید می آید و بس.
در حدیثی از امام صادق «ع» نیز «میزان» به «امام» تفسیر شده است:
امام صادق «ع»:
- المیزان الامام (1).
- مقصود از میزان (در کتاب خدا) امام است.
«میزان»، که در دو حدیث یاد شده به «امام» تفسیر شده و در کلام دیگر امام رضا «ع» نیز از امام به «میزان العدل» (2) تعبیر شده است، مهمترین بخش از رسالت حاکمیت و زمامداری جامعه ی اسلامی را روشن می سازد. در حدیثی که «میزان العدل» آمده است، و میزان به عدل اضافه شده حقیقت میزان در جامعه و نظام اجتماعی تبیین شده است، که میزان در جامعه، عدل و عدالت و تعادل اجتماعی است.
ص: 274
میزان بودن امام در جامعه، دو نوع سلطه و دیکتاتوری را نفی می کند:
1- سلطه ی مطلق دولتی بر اقتصاد جامعه و دیکتاتوری دولت در مراکز اقتصادی، سیاسی و …
چون امام و حاکم اسلامی میزان است؛ همان سیره و روش زندگی مادی، معنوی، اخلاقی، دفاعی، اقتصادی، سیاسی، فردی، اجتماعی، خانوادگی او، تعادل و توازن را برقرار می سازد، و راه عادلانه و درست را در هر عمل و حرکت فردی و اجتماعی به مردمان می آموزد، و مردم را به راه عدل وا می دارد، و از بیدادگری جلوگیری می کند، و جدیت کامل به خرج می دهد تا جامعه از معیار حق و میزان عدالت منحرف نگردد و به سوی ظلم و بیداد نگراید.
در نظامهای کمونیستی، دولتها مالک الرقاب مردم و جامعه اند، و مردمان بسان بردگان در خدمت منافع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و دفاعی آنان قرار دارند. در امامت اسلامی - و نظام به واقع اسلامی - مردم قهرمان اصلی صحنه ها و کارگزاران واقعی جریانهای اجتماعی هستند، و امام «ع» با معیارهای دقیق حق و عدل که از کتاب خدا برگرفته است، خط اصلی حرکت انسانها را مشخص می سازد و راه را روشن می کند، و در راه نیز نظارت دارد که انحرافی رخ ندهد و کژی و کاستیی به دست عامل انسانی صورت نگیرد، و ماهیت روابط اجتماعی بر
ص: 275
اصل عدل استوار گردد و تعاون بقا جایگزین تنازع بقا شود.
در آغاز این بخش آیه ای آوردیم که «میزان» در کنار «کتاب» قرار گرفته است، برای هدف نهایی که برپایی قسط و عدالت است در جامعه: «لیقوم الناس بالقسط - تا مردمان به قسط و دادگری برخیزند».
پس حاکمیت با میزان است، یعنی «معیار دقیق» برای جلوگیری از بیداد و انحراف و روابط آکل و مأکولی و ظالمانه در جامعه. بنابراین، برنامه ریزی درست و کنترل دقیق امام و تحقق واقعیت میزان برای همه ی کارها، ویژگی حاکمیت اسلامی است، و همین راه حاکمیت حق است و رفع موانع از سیر طبیعی حیات فردی و اجتماعی انسانها، و دفع ظلم و زور و استثمار و تجاوز … که هر یک بگونه ای آدمیان را از حرکت تعالی بخش بازمی دارد، و توازن زندگی را برهم می زند، و مانع رشد انسان می گردد. با وجود میزان و معیار دقیق الهی که وجود امام است اینهمه از میان می رود.
2- نفی سلطه ی اقتصادی صاحبان سرمایه و کالا
میزان بودن امام و حاکم در اسلام، چنان که دیکتاتوری دولت را کنار می زند، دیکتاتوری اقتصادی و سیاسی بخشهای خصوصی را نیز نفی می کند، زیرا که توازن اقتصادی و اجتماعی - که با وجود امام معصوم و عادل پدید می آید - عامل نفی تراکم ثروت در دست گروهی است و مانع سودجویی های قشری خاص و محروم شدن اکثریت است. تراکم ثروت در دست گروهی، موجب از میان رفتن توازن اجتماعی است، و نتیجه ی آن تزلزل جامعه و نفی قوام اجتماعی است. رفاه و برخورداری و کامروایی و شاد خواری اقلیت و محرومیت و تهیدستی و گرسنگی اکثریت، زاده ی علل و عواملی است چون: زور، ظلم، حق کشی، احتکار، غصب، رباخواری، رشوه گیری، فساد، خیانت، در اختیار گرفتن اموال عمومی، تصاحب منابع طبیعی ثروت، گرانفروشی و دیگر راههای باطل و نامشروع. و این گونه امور که عوامل اصلی عدم توازن و تعادل است، به دست حاکم اسلامی و امام - که
ص: 276
«میزان العدل» است - از بن برآورده می شود.
امام رضا «ع»، در حدیث دیگری، گردش ثروت در دست اقلیت را از اصول انحرافی حکومتهای بیدادگر شمرده است: «و جعل الاموال دولة بین الأغنیاء. اموال را فقط در حال گردش در دست اغنیا قرار داده بود.» (1) بنابراین، میزان بودن امام، در جامعه ی اسلامی، به معنای ایجاد تعادل و توازن در تقسیم امکانات و قدرت اقتصادی در میان آحاد ملت است. و نفی حاکمیت طبقات اقتصادی و طاغوتان مالی، و به تعبیر قرآن کریم: «ملاء، مترفین» و متکاثرین.
اقامه ی قسط، که در قرآن کریم، هدف فرستادن کتاب و نهادن میزان میان مردمان شمرده شده، بیانگر برقراری اعتدال و توازن اقتصادی و معیشتی است، با توجه به معنای «قسط» که نصیب و حصه است، کتاب، حصه و نصیب و راهها و منابع آن را تعیین می کند و راه عدل و حق و بدور از ستم و اسراف و تکاثر و اتراف را می نمایاند، و میزان آن را بدان گونه که لازمه ی میزان بودن است عملی می کند (2).
ص: 277
در نظام اقتصادی متوازن (هماهنگ)، و متعادل، بخشهای اقتصادی و جریان اموال به توازن و تعادل می رسد:
1- توازن و تعادل، در توزیع و تقسیم کار میان عموم افراد.
2- توازن و تعادل، در مقدار و میزان کار به نسبت توان و قدرت جسمی و روحی افراد.
3- تعادل و توازن، در میزان ثروت و سرمایه برای افراد.
4- تعادل و توازن، در تقسیم ثروتهای عمومی (انفال) میان مردم.
5- تعادل و توازن، در نظام تولید.
6- تعادل و توازن، در نظام توزیع.
7- تعادل و توازن، در مصرف.
8- تعادل و توازن، در عرضه و تقاضا.
9- تعادل و توازن، در نرخها.
10- تعادل و توازن، در بخشهای مختلف اقتصادی، چون اقتصاد صنعتی و اقتصاد کشاورزی و …
و دیگر تعادلها و توازن هایی که در امور مالی و اقتصادی یک جامعه لازم است. این تعادلها در پرتو وجود میزان یعنی امام پدید می آید، و نظام اقتصادی
ص: 278
جامعه پایداری و استواری لازم را می یابد، و از هر گونه بحران، ورشکستگی، بی عدالتی، نارسایی، تراکم در سویی و کمبود در سویی دیگر و … مصون می ماند. بحرانهای اقتصادی و تورم که رشد نا موزون وضع اقتصادی است، از نبود تعادل و توازن پدید می آید.
مسئله تورم، که از مشکلات اقتصادی جهان امروز بویژه در نظامهای سرمایه داری است، و به وابستگان آنها و سراسر جهان نیز سرایت کرده است، ره آورد جریان تکاثری و رشد نا موزون سرمایه داری است؛ یعنی قرار گرفتن ثروتهای کلان در دست سرمایه داران، که با واسطه بازی، ایجاد انحصارات، و نبود کنترل دقیق دولتی و … به سودهای کلان دست می یابند، و سرنوشت همه ی بخشهای اقتصادی را در دست می گیرند، و موجب عدم توازن و تعادل اقتصادی و سبب تورم می شوند. این بیماری ویرانگر قرن، با ایجاد توازن در اقتصاد جامعه کاملا مهار می گردد.
از مهمترین ابعاد و جوانب حیات و رشد اجتماعی، بعد اقتصادی آنست. توازن اقتصادی و تعادل معیشتی و اعتدال در مسائل مالی و مادی، زمینه ی به وجود آمدن بسیاری از اعتدال های دیگر است، و یا با تعادل های دیگر پیوندی گسست ناپذیر دارد. در صورتی که نظام عادلانه ی قسط اقتصادی حاکم باشد، و هر کس به حصه و نصیب خود در زندگی دست یابد، و حکومت اسلامی حد میانه ی افراط و تفریط را در اقتصاد جامعه حاکم سازد، زمینه و شرایط تعادل و توازن در ابعاد دیگر حیات فردی و اجتماعی نیز فراهم می شود.
ص: 279
اکنون به طور کوتاه بررسی می کنیم که چگونه توازن اقتصادی و عدالت اجتماعی، زمینه ساز توازن های دیگر در سطح شخصیت افراد و حیات اجتماعی است. توازن اقتصادی زمینه ی این توازن ها است:
توازن و تعادل اقتصادی، حد میانه و معقول در زندگی، و زمینه رشد عقلی و تکامل علمی و قوام فرهنگی جامعه است. افراط و تفریط اقتصادی هر یک به گونه ای رشد علمی و فرهنگی را مانع می گردد. فقر حد تفریط است و سرمایه داری در حد افراط، و در این هر دو حد، علم و فرهنگ فدا می شود، و هر گونه هدفداری صحیح از آنها سلب می شود.
در بخش مربوط به «فقر» (1) و بررسی آثار و عوارض آن، در احادیث امام رضا «ع»، دیدیم که امام فقرا را چون قتل آدمی و مرگ استعدادهای او دانستند. این مرگ، مرگ و میرش همه ی ابعاد زندگی است. فقر، مرگ تن و روان و علم و فرهنگ و اخلاق و ایمان آدمی است. فقر که حد تفریط و دست نیافتن به حد
ص: 280
توازن اقتصادی است، مانع اساسی رشد فکر و تعالی سطح فرهنگ است، چنان که تکاثر و مال اندوزی نیز عامل انحطاط نظام علمی و فرهنگی است. در جامعه سرمایه داری مجموعه ی فرهنگ انسانی و آرمانهای والای آن، به فرهنگ غیر انسانی تبدیل می گردد. و همه ی برتری ها و ارزشها از آن سرمایه و سرمایه داری شمرده می شود، و ارزشهای دیگر نفی می گردد، و رشد سرمایه و تکاثر اموال، هدف می شود و لذایذ مادی و دنیا پرستانه جای لذتهای معنوی و خردورزی و دانایی را می گیرد، و آن بخشها از حرکت علمی و فرهنگی که باقی می ماند از هدفهای انسانی و متعالی تهی می گردد، و علم به عوض خدمت به انسانها، در خدمت رشد تولید و سرمایه قرار می گیرد. در این نظامها اگر کشف جدیدی پیگیری می شود، یا به سراغ دانش جدیدی می روند، برای دستیابی به ابزار جدیدی است که رشد سود و سرمایه را موجب گردد، و بازار پررونق تری برای کالای کارخانه داری پدید آورد. بدینسان است که در دو سوی افراط و تفریط مالی و دوری از حد توازن و اعتدال اقتصادی، بنیاد حرکت علمی و فرهنگی جامعه دچار تزلزل و انحراف می گردد، یا از محتوا و آرمانهای والا و انسانی تهی می شود، و سرانجام، علم و دانایی که شریف ترین جوهر حیات و گوهر انسانیت است به صورت ابزاری در خدمت سرمایه قرار می گیرد.
در این بخش مناسب است اندکی از تعادل و توازن معنوی و اخلاقی در شخصیت انسانی گفتگو کنیم، به ویژه با توجه به این اصل که خاستگاه همه گرایشها و گزینش های افراد در جامعه، شخصیت معنوی آنان است، و صلاح و فساد جامعه به صلاح و فساد شخصیت اخلاقی و معنوی افراد بستگی دارد.
در درون آدمی قوای گوناگونی نهفته است، و جاذبه ها و میل ها و احساسهای متفاوتی وجود دارد، و انسانها مجموعه ی عظیمی از خواسته ها، خصلت ها و گرایشها
ص: 281
هستند چون: حب، بغض، خشم، بردباری، بخشش، بخل، کوشایی، آسایش طلبی، لذت پرستی، ترک لذت، دلیری، ترس، آرزو، امید، خودخواهی، غیر خواهی، رغبت، نفرت و جز اینها، یعنی همه ی خصلت ها و سرشت هایی که ابعاد شخصیت انسان را تشکیل می دهد، باید دارای اعتدال و توازن باشد، زیرا روشن است که هر گونه زیاده روی یا کمبود و افراط و تفریط در آنها زیان آور است، و به نابودی انسانها و انسانیت ها و شخصیت معنوی افراد و قوام اجتماعی می انجامد. با تربیت آدمی و تصحیح اخلاق و خصلتهای او به ابعاد درونی و معنوی شخصیت او تعادل و توازن داده می شود، و زمینه های رشد و تکامل انسان فراهم می گردد.
در این مسائل، اگر انسان میزان و معیاری در دست نداشته باشد و الگویی در کار نباشد که خویشتن را بد انسان بسازد و با آن معیارها بسنجد و از افراط و تفریطها برهد، از تعادل حیات معنوی و شخصیت متعادل اخلاقی محروم می ماند، و اگر رشدی هم پیدا کند رشدی است نامتعادل و نا سودمند و ناهماهنگ و این ناهماهنگی و عدم توازن درونی ابعاد شخصیت انسانی، از نبود کتاب و میزان یا عمل نکردن به آن دو پدید می آید.
همین انسانهای متعادل، هسته های اصلی تشکیل جامعه و گروه هستند، و بر اساس همین معیارها و ضوابطی که از میزان گرفته و آموخته اند در جامعه گام می گذراند و با انسانهای دیگر رابطه برقرار می کنند و به معامله و مراوده می پردازند. مردم اگر در درون و کیان خود، اعتدال و توازن لازم را پدید نیاورده باشند و دچار چند گانگی گرایشها و تضاد گزینش ها و سرگردانی در انتخاب ارزشها باشند، هیچگاه جامعه، تعادل و توازن لازم را نمی یابد، و هماهنگی و تناسب لازم و انسانی و اسلامی - که نشأت گرفته از کتاب و تعالیم درست شناخته شده امام است - میان آحاد امت و اجزاء اجتماع پدید نمی آید. و هنگامی که جامعه به این توازن و تعادل لازم در روابط اجتماعی و حیات گروهی دست نیافت و روابط اجتماعی بر معیارهای درستی استوار نگشت و طبقاتی غیر انسانی و روابطی
ص: 282
جنگلی پدید آمد، اخلاق و فرهنگی متناسب با این معیارها رشد می یابد، و مردمان در چنین اجتماعی بطور طبیعی، خلق و خویی متناسب و سازگار با معیارهای نا موزون حاکم بر جامعه کسب می کنند، و در جامعه ی گرگان، ناگزیر همگان گرگ می شوند، تا بتوانند از عهده ی حل مسائل زندگی خویش برآیند. چنین اجتماعی ضامن بقا و پایداری و ثبات را از دست داده رو به تزلزل و انحطاط و سرانجام سقوط و واژگونی است. و اینها همه از نبود اعتدال و تعادل در درون شخصیت آدمی و تعادل در ابعاد معنوی کیان انسانی است و خود زمینه ی عدم تعادل در حرکت اجتماعی و روابط اقتصادی خواهد بود.
نیک روشن است که خصلتهای والای انسانی چنان که در جریان فقر و عدم توازن اقتصادی نابود می گردد، و انسانهایی که دست بگریبان تهیه گرده نانی بخور و نمیر هستند، نمی توانند به دیگران فکر کنند و از آرمانهای انسانی و فضایل معنوی و تصور و ترسیمی درست داشته باشند؛ (1) رفاه زدگی و سرمایه داری نیز، آدمیان را در باتلاق شهوترانی و خور و خواب و شهوت فرو می برد بطوری که جز لذایذ زودگذر همه چیز را فراموش می کنند. (2) تنها در حد قصد و وسط و اعتدال و توازن اقتصادی است که انسان به حد معقول و مشروع زندگی دست می یابد، و فرصت پیدا می کند تا به تربیت خود بپردازد، و اخلاق نیک در خود پدید آورد، و در اندیشه ی سیر و صعود معنوی باشد، و فارغ از فکر معاش در امر معنویت و معاد بکوشد و در آن راستا گام بردارد.
فقر و تکاثر، هر دو خاستگاه اصلی ناآرامی، عصیان، سرکشی و شورشهای اجتماعی علیه نظامهای حاکم است. فقر، طبقات محروم را به عصیان و تمرد و
ص: 283
شورش و رویارویی با نظام وا می دارد. سرمایه داری و تکاثر نیز، با نفوذ در هیئت حاکمه و یا با در دست گرفتن حاکمیت، به فاصله ی طبقاتی و گسترش تهیدستی در میان جامعه دامن می زند، و همواره در مقام قانونگذاری و اجرا، جریان اقتصاد جامعه را به سود خود می چرخاند، و حقوق طبقات محروم را پایمال می کند، در نتیجه نظام سیاسی حاکم را که باید بر دوش توده های مردم استوار باشد، به جانب و جانبداری خویش می کشد و نارضایتی توده ها را باعث می گردد. این نارضایتی ها که تشدید شد و اوج گرفت، شورش ها و عصیان های اجتماعی پدید می آید، و درگیری و برخورد با نظام رخ می دهد، و استواری سیاسی و پایداری و ثبات نظام حاکم تهدید می شود؛ و این معلول نبود عدل و توازن در بنیادهای اقتصادی جامعه است.
امام علی «ع»:
- فی العدل الاقتداء بسنة الله و ثبات الدول (1).
- عدالت پیروی از قانونهای الهی و مایه ی استواری دولتها است.
نظام صالح و نیرومند، بر اراده ی مردم و قدرت توده ها تکیه دارد، و در هر بحران و پیشامدهای توده ها به پشتیبانی از آن برمی خیزند، و با جان و مال از آن دفاع می کنند. اینجاست که یک نظام نه تنها ارتش حقوق بگیر دارد، بلکه توده های مردم همه ارتش و سنگر داران حکومتند. این پایگاه نیرومند مردمی آنگاه در خدمت یک نظام قرار می گیرد، که نظام در خدمت توده ها و عموم مردم باشد، و نظام آن گاه در خدمت توده ها قرار می گیرد که عدالت اجتماعی حاکم باشد و در نظام تولید و توزیع و منابع درآمد تعادل و توازن حکمفرما گردد و حاکمیت،
ص: 284
خود، میزان اجرای عدل باشد، و مردمان همه در سایه ی آن به قسط و نصیب خود - به وجه مناسب - دست یابند، چنان که در قرآن کریم آمده است، و در سخن امام رضا «ع» تفسیر گشت. عدالت است که مردمان را یک پارچه می کند و در زیر یک پرچم و شعار گرد می آورد و عامل زیر بنایی وحدت اجتماعی ملتها است.
حضرت فاطمه «ع»:
- … و العدل تنسیقا للقلوب … (1).
- عدالت مایه ی هماهنگی دلها می گردد …
نظام حاکم اگر به سوی قشر متکاثر گرایش یافت و در خدمت آنان قرار گرفت؛ نیروهای فداکار مردمی را از دست می دهد، و ارتش خلقی در اختیار نخواهد داشت، در این صورت ناگزیر است تنها بر ارتش استخدامی و اداری تکیه کند، و مقدار کارآیی اینگونه ارتش ها در طول تاریخ ثابت شده است. به قشر اشراف و خواص در جامعه اعتمادی نیست، زیرا که آنان در روز حادثه، که حکومتها دچار مسائل داخلی یا تهدیدهای خارجی می شوند، حضور نمی یابند. آنان اهل ایوان بزمند نه میدان رزم. امام علی «ع» این قشر ها را چه نیک ترسیم کرده است:
امام علی «ع»:
- … و لیس احد من الرعیة اثقل علی الوالی موؤنة فی الرخاء، و اقل معونة له فی البلاء …، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر، من اهل الخاصه و انما عمود الدین و جماع المسلمین و العدة للاعداء، العامة من الامة، فلیکن صفوک لهم، و میلک معهم … (2).
- هیچیک از افراد رعیت برای والی در هنگام راحتی پر خرج تر، و
ص: 285
در هنگام بلا و ناراحتی کم فایده تر … و در ناراحتیهای روزگار ناشکیبا تر از خواص نیست، این است که ستون دین و مایه ی اجتماع مسلمانان و فراهم آورنده ی وسایل برای رو به رو شدن با دشمنان، همان عامه امتند، پس باید که میل تو به جانب ایشان باشد و رضای آنان را به چنگ آوری.
از اینرو، عدم توازن اقتصادی، و نابرابری در تقسیم امکانات و منابع ثروت، وحدت اجتماعی را برهم می زند و پایگاه دفاعی یک نظام را متزلزل می سازد.
از جهت دیگر نیز عدم توازن اقتصادی، پایگاه مردمی نظام را متزلزل می سازد. آن جهت این است که عدم توازن و فقدان عدالت اقتصادی، موجب نشر فساد، خیانت، فساد اخلاق، زبونی، ترس و سلب شخصیت افراد است. و اینها موجب از دست رفتن نیروهای مردمی و ضعیف شدن حس حماسه خویی و جنگاوری مردم است. و این حالت موجب ضعف قدرت دفاعی در یک جامعه است … پس در سایه ی عدالت است که یک نظام موفق می شود از پایگاه دفاعی نیرومند مردمی برخوردار باشد.
امام علی «ع»:
و اعتدل معالم العدل … و طمع فی بقاء الدولة و یئست مطامع الاعداء … (1).
- نشانه های دادگری اعتدال یافت، و امید به پایداری دولت ریشه گرفت، و آرزوی دشمنان به یأس تبدیل گشت.
علل و عوامل دیگری نیز هست، که رابطه ی حتی عدم تعادل اقتصادی و از دست رفتن پایگاه دفاعی مردمی را اثبات می کند. در اینجا به همین مقدار توضیح بسنده می شود.
ص: 286
از مسائلی که اصل محدودیت در مالکیت و نظارت بر جریان اموال و کنترل منابع اقتصادی را تثبیت می کند، میزان بودن امام است. (1) در بخش: «محدودیت در مالکیت»، در بخشهای آغازین کتاب، از شیوه های محدودیت و کنترل گردش ثروت سخن گفتیم؛ اکنون در این بخش از ضامن اجرایی اصول محدودیت گفتگو می کنیم.
لازمه ی میزان بودن امام (حاکمیت) برای همه ی امور، بویژه برای جریان ثروت، نظارت و کنترل دقیق است؛ زیرا بدون نظارت عمیق و دخالت دقیق و فراگیر دولت، اغنیای متکاثر با حس فزونی خواهی و سلطه طلبی، از راه در دست گرفتن اهرمهای اقتصادی مانند مزارع، کارخانه ها بازارها، معادن، ارز و … تعادل و توازن اقتصادی جامعه را بر هم می زنند و گردش اموال را به سوی خود و به سود خود هدایت می کنند. بی تردید هنگامی که جریان اموال با روشی انجام گرفت که به سود طبقات سرمایه دار بود و اموال به تعبیر قرآن کریم: «دولة بین الاغنیاء» گشت، ثروت و قدرت اقتصادی در بخش خصوصی تراکم می یابد، و در بخش عمومی کمبود و نبود سرمایه و امکانات و قدرت اقتصادی پدید می آید. و این هر
ص: 287
دو، ضد تعادل و توازن در نظام اقتصادی جامعه است. در حدیثی از امام رضا «ع»، به روشنی از مسئله نظارت و کنترل دولت سخن رفته است تا بدان پایه که فلسفه ی وجودی حکومت، نظارت بر بخشهای اقتصادی و دیگر بخشهای جامعه شمرده شده است:
امام رضا «ع»:
- … لانه لولم یکن ذلک (اولی الامر) لکان احد لا یترک لذته و منفعته لفساد غیره، فجعل علیهم قیما یمنعهم من الفساد و یقیم فیهم الحدود و الأحکام … (1).
- چه اگر چنین نمی بود، هیچ کس لذت جویی و سودمندی خود را به خاطر جلوگیری از تباه شدن دیگران فرو نمی گذاشت، پس برای مردمان سرپرستی قرار داده شد تا از فساد و تباهی باز شان دارد، و حدود و احکام را میان ایشان اقامه کند …
امام، در این کلام به حس فزون طلبی و آزمندی انسان اشاره می کنند، حسی که موجب می گردد تا انسانها فقط به خیر و صلاح و سود جویی خود بیندیشند، و حق و حقوق دیگران را نادیده بگیرند. امام رضا «ع» حاکم و زمامدار را در نظام اسلامی مسئول کنترل این فزونی خواهی ها و حق کشی ها می شناسد.
ص: 288
این بحث نیز ضرورت دارد که رابطه ی عدل با حد وسط (قصد) و رابطه ی ظلم با تجاوز از حد وسط روشن گردد، تا میزان بودن امام و برپایی تعادل و توازن آشکار تر شود.
«عدل در لغت به معنای تقسیم مساوی است، به این معنا روایت شده است: «بالعدل قامت السموات و الارض - بر پایه ی تساوی آسمانها و زمین برپا گردیده است»، تا بفهماند که اگر رکنی از ارکان چهار گانه ی عالم از دیگر رکن ها زیاده داشت یا کمبود - طبق حکمت الهی - جهان منظم و هماهنگ نبود … و همین معنا مراد است از این آیه: «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان - خداوند به تساوی و نیکی فرمان می دهد»، زیرا که عدل برابری و مساوات در پاداش دادن است، اگر نیکی بود نیکی مساوی (پاداش آن است)، و اگر بدی بود بدی مساوی (پاداش آن است). و احسان این است که در برابر کار نیک، نیکی بیشتری باشد و در برابر بد، بدیی کمتر از آن». (1).
در احادیث نیز آمده است:
ص: 289
امام علی «ع»:
- من ترک القصد جار (1).
- هر کس حد میانه را رها کند به ظلم گرفتار شود.
تجاوز از حد میانه جور و ظلم خوانده شده است. در کلام معروف امام علی «ع» در خطبه شقشقیه، نیز دو سوی افراط و تفریط، و ظلم زاده از آن، مطرح گشته است:
امام علی «ع»:
- … و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم … (2).
- خدا از عالمان پیمان گرفته است که در برابر پرخوری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان آرام نگیرند.
«سغب» و گرسنگی و رنج مظلوم، و پرخوری و سیری ظالم هر دو پدیده ای است نادرست و شیطانی که مبارزه با آن وظیفه ی عالمان است. حد میانه ی سیری و گرسنگی، حد متوسط زندگی است که مردمان به زندگی در حد کفاف - طبق تعبیر احادیث - دست یابند، و از دو سوی افراط و تفریط و پیآمد های آن برهند.
از این رو در حدیثی از امام علی «ع» نقل شده است، که راه حاکمیت خود را، که راه حق و عدل است، راه میانه و قصد معرفی کرده اند:
امام علی «ع»:
- و طریقنا القصد و فی امرنا الرشد (3).
ص: 290
- راه ما راه میانه است و برنامه ی ما ضامن رشد (شکوفایی) است.
بنابراین، حاکمیت حق و عدل، با دو جریان افراط و تفریط در جامعه می ستیزد، و جریان حق و عدل را که طبیعت جریان متوسط و حد میانه و مصداق تعادل و توازن است بر تمام بخشهای زندگی حاکم می سازد.
ص: 291
امام رضا «ع»:
- … و منها (من علل لزوم متابعة اولی الامر) انا لا نجد فرقة من الفرق و لا ملة من الملل بقوا و لا عاشوا الا بقیم و رئیس و لما لابد لهم منه فی امر الدین و الدنیا، فلم یجز فی حکمة الحکیم ان یترک الخلق مما یعلم انه لابد له منه و لا قوام لهم الا به فیقاتلون به عدوهم، و یقسمون فیئهم، و یقیم لهم جمعهم و جماعتهم، و یمنع ظالمهم من مظلومهم … و منها أن الخلق لما وقفوا علی حد محدود و امروا ان لا یتعدوا ذلک الحد … لم یکن یثبت ذلک و لا یقوم الا بان یجعل علیهم فیه أمینا یمنعهم من التعدی و الدخول فیما حظر علیهم … (1).
- از جمله ی (علتهای لزوم فرمانبری از اولی الامر) اینکه هیچ فرقه ای از فرقه ها و هیچ ملتی از ملتها را نمی یابیم که جز به داشتن سرپرست و رئیسی، که به امر دین و دنیای ایشان رسیدگی کند، باقی مانده باشد. پس در حکمت حکیم جایز نیست که خلق را از داشتن چیزی که ناگزیر باید داشته باشند و دوام و قوام ایشان جز به آن میسر نیست محروم سازد، کسی که به راهنمایی او با دشمنان خود می جنگند، و
ص: 292
غنائم را تقسیم می کنند، و او نماز جمعه و جماعت آنان را بر پا می دارد، و از تعدی ستمگران بر دیگران جلوگیری می کند … دیگر اینکه چون آفریدگان بر حد محدودی قرار گرفته و فرمان یافته اند که از این حد در نگذرند، تا کارشان تباه نشود، این کار جز به آن میسر نمی شود که برایشان امینی بگمارند، تا آنان را از تجاوز از حد و در آمدن به ناحیه ای که برای ایشان ایجاد خطر می کند بازدارد …
در این حدیث، دو تعبیر درباره ی امام و حاکم رسیده است:
1- امین
2- قیم
این هر دو، با توجه به محتوای عمیق واژه ی «میزان» در آن نهفته است. امام چون میزان و معیار پیاده کردن حق و عدل است، پس امین اموال اشخاص و اعراض و نفوس است، و چون بر کل جریانهای اجتماعی، بویژه جریانهای اقتصادی و مبادلات و بازار و کارگاهها و مزارع نیک نظاره می کند تا ظلم و بیداد ی رخ ندهد و غصب و استثمار و احتکار و گرانفروشی و ربا خواری و غبن و دیگر اسباب باطل پیش نیاید، پس امام در جریان اموال، «قیم» و سرپرست جامعه و مردم است.
بنابراین، رابطه ی «امین» و «قیم» و «میزان» مشخص می شود. در این حدیث به مسئولیتها و مسائل دیگری در قلمرو وظائف حکومت اشاره می شود. در اینجا سه موضوع آن تبیین می گردد:
1- لما لابد لهم منه فی امر الدین و الدنیا.
2- و یقیم لهم جمعهم و جماعتهم.
3- و یمنع ظالمهم من مظلومهم.
در جمله ی نخست، امام رضا «ع» معیار و میزان بودن امام و حاکم اسلامی را بطور کلی، برای همه بخشهای جامعه در امور دینی و دنیایی بیان می کنند، که امام
ص: 293
چنانکه مرز دین و حد و حدود آن و شیوه پیاده کردن آن را مشخص می کند، امور دنیوی را نیز با برنامه ریزی و ارائه ضوابط عدل و حق، سامان می بخشد و سعادت همگان را فراهم می سازد.
در جمله ی دوم، تشکیل اجتماع و تشکل گروهی و جمعی مردمان را نیز مربوط به وجود امام و میزان و هدایت ها و مدیریتهای او شمرده اند. امام چون معیارهای درست جمع گرایی و زندگی اجتماعی و عوامل استواری جامعه را به مردم می آموزد و آنها را در متن جامعه عملی می کند، به اجتماع استواری و پایداری می بخشد، و روابط انسانی را گسست ناپذیر می سازد. مردمان را در جامعه ی دیگر خواه و ایثار گر، قانون شناس، داد ور و صمیمی بار می آورد؛ و از تک روی، خود گرایی، خودخواهی، سودجویی، ستم پیشگی، سلطه طلبی و تجاوز کاری که عوامل گسستن و سستی روابط اجتماعی و تزلزل در نظام جامعه است بازمی دارد.
در جمله سوم، به عامل اصلی بی ثباتی اجتماع و گسیختن روابط گروهی اشاره می شود، و آن وجود ظلم و پیدایش طبقه ی ظالم و مظلوم است. روابط ظالمانه که موجب پیدایش حس بدبینی، ترس، کینه توزی و تضادها و رقابتهای ناسالم است، موجب از هم پاشیدگی اقتصاد سالم جامعه و نابسامانی کل جامعه است، و با حضور امام و حاکم اسلامی - که میزان عدل در جامعه است - نظام ظلم برچیده می شود و طبقه ای به نام ظالم و طبقه ای مظلوم نخواهد ماند. امام رضا «ع» در حدیث دیگری به این معیار اصلی در حاکمیت الهی اشاره می کنند:
امام رضا «ع»:
- ونحن اولیاء المؤمنین، انما نحکم لهم و نأخذ لهم حقوقهم ممن یظلمهم … (1).
- ما سرپرست (و زمامدار) مؤمنان هستیم که به سود آنان حکم
ص: 294
(و حکومت) می کنیم، و حقوقشان را از ستمگران می ستانیم …
این است معیار حاکمیت اسلامی و حکومت اسلامی. و از اینجا به روشنی درمی یابیم که بیشترین بخش در فلسفه ی سیاسی، که امام رضا «ع» ترسیم می کند و قلمرو مسئولیت دولت را برمی شمارد، به برقراری عدالت اجتماعی و سامان بخشیدن به مسائل اقتصادی و رفع ظلم و استضعاف اقتصادی اختصاص دارد. در نوع احادیثی که در این مسائل از امام نقل شده بر مسئولیتهای اقتصادی تأکید شده است، حتی در حدیثی از امام رضا «ع» پرداخت بدهی بدهکارانی که از پرداخت آن ناتوانند، از مسؤولیتهای امام و حاکم شمرده شده است. و این گستردگی قلمرو مسؤولیت دولت را در مسائل اقتصادی روشن می سازد:
امام رضا «ع»:
- … سأل الرضا «ع» رجل فقال له: جعلت فداک ان الله تبارک و تعالی یقول: «فنظرة الی میسرة» فاخبرنی عن هذه النظرة التی ذکرها الله، لها حد یعرف اذا صار هذا المعسر لابد له من ان ینظر، و قد اخذ مال هذا الرجل و انفق علی عیاله، و لیس له غلة ینتظر ادراکها، و لا دین ینتظر محله، و لا مال غائب ینتظر قدومه؟ قال: نعم ینتظر بقدر ما ینتهی خبره الی الامام فیقضی عنه ما علیه من سهم الغارمین اذا کان انفقه فی طاعة الله … (1).
- مردی از امام رضا پرسید: فدایت شوم! خدای متعال می گوید: «فنظرة الی میسرة - پس مهلت داده می شود، تا گشایشی پیدا شود». این «نظرة (مهلت دادن)» که خدا از آن یاد کرده است چیست، آیا حد و تعریفی دارد که معلوم شود به آن کس که در عسرت است تا چه اندازه باید مهلت دهند، در صورتی که مال مردی را گرفته و خرج
ص: 295
عیال خود کرده است، و او را محصولی نیست که منتظر رسیدن آن باشد، و طلبی ندارد که چشم به راه وصول آن بنشیند، و مالی در جایی ندارد که انتظار رسیدن آن را بکشد؟ امام گفت: آری چندان مهلت می دهند تا خبر آن به امام برسد، و امام به جای او بدهی وی را از سهم بدهکاران (که در زکات هست) می پردازد، به شرط آنکه مال وام گرفته را در معصیت خرج نکرده باشد …
این از اصول تعالیم سیاسی اسلام است که دین بدهکاران در نهایت بر عهده ی امام و حاکم اسلامی است. همچنین مردم می توانند برای تهیه ی لوازم زندگی خود قرض بگیرند، گر چه بدانند که راهی برای ادای آن ندارند، زیرا که امام مسئول ادای دیون است.
ص: 296
امام رضا «ع»:
- … الامام الانیس الرفیق، و الوالد الشفیق، و الاخ الشقیق، و الام البرة بالولد الصغیر و مفزع العباد فی الداهیة النآد … (1).
- امام مونسی است غمگسار و پدری است مهربان و برادری است مهربان و (در مهربانی مانند) مادری است نیک رفتار نسبت به فرزند خردسال، و او پناه مردمان است به هنگام پیش آمدهای ناگوار …
رابطه ی امام با امت، نقش بسیار مهمی در شکل دادن به مسائل مالی و حل مشکلات اقتصادی دارد. رابطه اگر اسلامی باشد - چنان که امام رضا «ع» در گفتگو با مأمون ترسیم کرده اند (2) - دولت از مردم فاصله ندارد، و خبر هر نوع انحراف و ظلمی از هر کس، در اسرع وقت به او می رسد، و او چاره می اندیشد و ظلم را برطرف می سازد. از اینرو، در این کتاب که طرح خطوط سیاسی حاکم بر مسائل اقتصادی و سیاست اقتصادی دولت اسلامی منظور است، تبیین شتابزده ی چگونگی رابطه ی امام و امت سودمند بنظر می رسد.
از دیدگاه امام رضا «ع»، حاکم باید چنین باشد که همگان بویژه طبقات
ص: 297
محروم بتوانند به - معنای واقعی - نه لفظی و شعاری - به او دست یابند و خواسته ی خود را برای او بازگو کنند. در این حدیث که از آن امام بزرگ آوردیم، آرمانی ترین شکل رابطه ی دولت و مردم به نمایش گذارده شده است. امام با بکار بردن واژه های «انیس» و «رفیق» نزدیکی و انس با مردم و در دسترس بودن را مطرح ساخته است. مردم دوستی و عواطف مردم گرایانه، امام با تعبیرهای «پدر شفیق» و «برادر شفیق»، مشخص شده است، بلکه از این فراتر رفته زمامدار را در جامعه اسلامی، چون مادر مهربان نسبت به کودک خردسال، معرفی کرده است.
با دقت در این جمله ها و واژه ها به ژرفای سازنده ی رابطه ی امام و امت پی می بریم، و عمق و گستردگی احساس مردم دوستی و دیگر خواهی دولت اسلامی را کشف می کنیم. دولت اسلامی، در آموزشهای رضوی، پدر مهربان است، برادر مهربان است، بلکه مادر مهربان است، آنهم نسبت به فرزند خردسال و شیرخوار. این تعبیر، لزوم حضور ظریف ترین و عمیق ترین احساس را نسبت به مردم و زندگی آنان ترسم می کند. امام دارای چنین احساسی است نسبت به افراد امت و سرانجام امام در هر مشکلی پناهگاه و مرجع امت است که در فراز بعدی حدیث آمده است. و حکومت اسلامی باید از این ویژگی برخودار باشد.
چنین رابطه ی اصولی و عمیقی که امام رضا «ع» ترسیم کردند در قرآن کریم و احادیث فراوان مطرح گشته است. در قرآن کریم توجه تام پیامبر اکرم «ص» به مؤمنان نیز مطرح گشته و در کنار ایمان به خدا یاد شده و گوش فرا دادن پیامبر «ص» به سخنان مردم به بهترین وجه تبیین شده است:
- و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن، قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین (1).
ص: 298
- برخی از ایشان پیامبر را آزار می کنند، و می گویند او (سراپا) گوش است، بگو: برای شما گوش (بودن و به حرفها تان توجه کردن و تواضع داشتن) بهتر است (از تکبر ورزی و بی اعتنایی به شما)، پیامبر به خدا ایمان دارد، و در برابر مؤمنان فروتن است و به آنان گرائیده.
امام علی «ع»:
- … و جعلکم من الوالی و جعل الوالی منکم بمنزلة الوالد من الولد و الولد من الوالد … (1).
- خداوند نسبت شما را به حاکم و نسبت حاکم را به شما مانند نسبت به پدر و نسبت پدر به فرزند قرار داده است …
امام علی «ع»:
- ایها الناس ان لی علیکم حقا، و لکم علی حق: فاما حقکم علی فالنصیحة لکم، و توفیر فیئکم علیکم، و تعلیمکم کیلا تجهلوا، و تادیبکم کیما تعلموا و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة، و النصیحة فی المشهد و المغیب و الاجابة حین ادعوکم، و الطاعة حین امرکم (2).
- ای مردم! بدانید که مرا بر شما حقی است، و شما را بر من حقی. اما حق شما بر من آن است که اندرز تان دهم، و حقوق شما را به تمامی بپردازم، و به شما تعلیم دهم تا نادان نمانید، و ادب تان کنم تا فرهیخته و مؤدب باشید. اما حق من بر شما وفای به بیعت (پیمان حکومت) است، و خیرخواهی در حضور و غیاب و آماده بودن آنگاه که شما را بخوانم و فرمان بردن از دستوراتم هرگاه دستوری دهم.
ص: 299
رابطه ی امام و امت، طبق سخن امام علی «ع»، بر حقوق متقابل استوار است. حاکم حقوقی بر مردم دارد که باید رعایت کنند و بخوبی انجام دهند، زیرا که حق در ظرف عمل تکلیف است. مردمان نیز بر حاکم حقوقی دارند که تکلیف دولت است و باید بخوبی انجام دهد.
امام علی «ع» در کلام دیگری چگونگی رابطه دولت و مردم را تبیین می کند و عالیترین و انسانی ترین معیارها را در این زمینه به دست می دهد.
امام علی «ع»:
- فلا تثنوا علی بجمیل ثناء لاخراجی نفسی الی الله و الیکم من البقیة فی حقوق لم افرغ من ادائها، و فرائض لابد من امضائها، فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابرة، و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادرة، و لا تخالطونی بالمصانعة، و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی، و لا التماس اعظام لنفسی، فانه من استثقل الحق ان یقال له و العدل ان یعرض علیه، کان العمل بهما اثقل علیه، فلا تکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل … (1).
- برای اینکه من خود را با (تمام وجود) به خدا و شما وا گذاردم (از خدا فرمان بردم و حقوق شما را بر گردن نهادم) ستایش نکنید، تا از حقوقی که باقی مانده و از ادای آن فارغ نگشته ام، و واجباتی که ناگزیر به انجام آن هستم، باز نمانم، و چنان که با جباران سخن می گویند با من سخن نگوئید، و از من پروا نکنید آنچه را از خشمگینان پروا می کنید. و با من از سر سازش آمیزش نکنید، و مرا چنان مپندارید که درباره ی حقی که به من گفته شود. احساس سنگینی می کنم، یا در بند آنم که مرا بزرگ شمارید، چه هر کس که
ص: 300
از حقی که به او گفته یا عدالتی که به او عرضه شود احساس سنگینی کند، عمل کردن به آنها برای او سنگین تر است؛ بنابراین از گفتن سخن حق، یا اظهار نظر عادلانه خودداری نکنید …
امام علی «ع»، در این منشور جاوید، هر گونه رابطه بر اساس ستایش گری را میان مردم و حکومت باطل و نادرست می شمارد. این نوع رابطه از ناحیه ی حاکمان هوا پرست و مقام دوست و خود کامه یا ضعیف و بی تدبیر به مردم تلقین و تبلیغ می شود و معیار کار قرار می گیرد. این رابطه بدترین و فاسدترین نوع رابطه است. ره آورد این نوع رابطه از میان رفتن حقها و حقیقت ها و پنهان ماندن انحرافها و نابسامانی ها است. نیز پیآمد دیگر آن نفوذ چاپلوسان و منافقان و نادانان در اطراف طبقه ی حاکم، و کنار رفتن دانایان و آگاهان و آزادگان است. انسانهای دلسوز بر ضعفها و عیبها و نادانی ها و اسراف ها و تبذیر ها و … انگشت می گذارند، و نابسامانی ها را آشکار می کنند، و زبان به نقد و انتقاد می گشایند، لیکن چاپلوسان چند چهره زبان به ستایش می گشایند، و همه ی کژی ها و کاستیها را پوشیده می دارند، و در نتیجه بی ثباتی و سقوط نظام را موجب می گردند.
به معیار جاودانه ی دیگری که امام علی «ع» ارائه می دهد، ژرف بنگرید، و ضرورت رابطه بر اصل راهنمایی و حقگویی و نصح و بر ملا کردن عیبها و نقص ها را نیک دریابید:
امام علی «ع»:
- … و لیس امرء و ان عظمت فی الحق منزلته، و تقدمت فی الدین فضیلته، بفوق ان یعان علی ما حمله الله من حقه، و لا امرو و ان صغرته النفوس و اقتحمته العیون بدون ان یعین علی ذلک اویعان علیه … (1).
ص: 301
- هیچ انسانی هر چند در حق گرایی از منزلتی والا برخوردار باشد و در دینداری پیشینه ی برتری داشته باشد، به آنجا نمی رسد که در انجام دادن دستورات الهی نیاز به کمک و همکاری نداشته باشد. و نه هیچ انسانی - هر چند در نظرها کوچک آید و از چشمها افتاده باشد - کمتر از آن نیست که بتواند کمکی به کارها بکند و با او همکاری شود.
این منشور جاودانه، که براستی همتای سخن حق و الهام گرفته از آنست، استوارترین و برترین معیار را در رابطه ی دولت و ملت به دست داده است. امام نخست به طبقه ی حاکم می آموزد که بشناسید و بدانید که هیچ کس با هر مقام و پیشینه ی دینی و مبارزاتی که باشد، بی نیاز از همکاری فکری و عملی مردم در اجرای حق و احیای احکام الهی نیست؛ و هیچ انسانی در هر رتبه و منزلت اجتماعی پایین، (1) چنین که نتواند مددکار حق و اجرای عدالت و دستیار حاکمیت باشد.
طبق این تعلیم علوی، همه ی افراد ملت و کمترین و خرد ترین آنان - در نگرش جامعه - نیز باید با حاکمیت رابطه ی همکاری، نقادی، خیرخواهی داشته باشد و در بررسی عیبها و بر ملا کردن آنها فعال باشد، تا به حق چنان که باید عمل شود. و حاکم در هر مقامی که هست از این نقادی و بررسی و خرده گیری و دخالت فعال دیگران بی نیاز نیست.
در قسمت دیگری از این کلام، هر نوع سازش کاری در رابطه فرد و دولت محکوم شده است. باید رابطه بر اساس حقگویی و انگشت گذاشتن بر عیبها و رایزنی عادلانه (نه مغرضانه) استوار گردد (2).
ص: 302
اکنون که این آموزشها را از تعالیم علوی آموختیم، به سخن امام رضا «ع» در آغاز این فصل می نگریم و در واژگانی آن نیک دقت می کنیم؛ تا روشن گردد که تعالیم علوی و رضوی، حکومتها و ملتها را به اصولی یکسان فرا می خوانند. در سخن امام رضا «ع»، حاکم، یار مهربان و پدر مهربان و … خوانده شده است. این چگونگی ها، رابطه براساس خیرخواهی، رایزنی، نقادی، انتقاد پذیری، دوری از هر گونه بی اعتنایی و فرو پوشی حقیقت را اثبات می کند، زیرا پدر مهربان با فرزند، برادر با برادر، مادر نسبت به فرزند، و دوست صمیمی نسبت به دوست، چنین روابطی دارند.
ص: 303
امام رضا «ع»:
- … و قالت: فحملنا الی المأمون فکنا فی داره فی جنة من الاکل و الشرب و الطیب و کثرة الدنانیر، فوهبنی المأمون للرضا «ع»، فلما صرت فی داره فقدت جمیع ما کنت فیه من النعیم … (1).
- (یکی از کنیزان مأمون گوید): ما را به دربار مأمون روانه کرده بودند. در آنجا در بهشتی از خوردنیها و نوشیدنیها و عطرها و پول فراوان به سر می بردیم، تا اینکه مأمون مرا به امام رضا «ع» بخشید. چون به خانه امام درآمدم، تمام آن نعمتها را از دست رفت …
همسان زیستی با مردم نیز از ویژگیهای امام و حاکم در جامعه اسلامی است و دارای آثاری عجیب و سازنده است که برخی از آنها یاد آوری می شود:
1 - این روش زندگی به سود طبقات محروم تمام می شود، و زمینه ای اساسی برای مبارزه با فقر می گردد. در این زیست است که نخست حاکم اسلامی، حال بینوایان را لمس می کند، گرسنگی، تشنگی، سردی، گرمی، بی مسکنی، بی درمانی، نبود وسایل رفاهی و دیگر نیازها را با گوشت و پوست خود لمس می کند.
ص: 304
2- زمامدار بطور طبیعی و جبری در طبقه ی فقیر باقی می ماند و پایگاه اجتماعی خود را پس از تکیه بر مقام حاکمیت بالا نمی برد، و با گرایشهای رفاه طلبانه و تشکیل زندگی تجملی، با طبقات اشراف و مترف و مستکبر همسطح و همسان نمی گردد، و از این رهگذر با آنان احساس نزدیکی و یگانگی نمی کند، و از بینوایان و ژنده پوشان دور نمی ماند.
3 - طبقات اشراف و سرمایه دار اگر حاکم را با زندگی ساده و فقیرانه دیدند به او نزدیک نمی شوند و از او دل می کنند.
4 - در شرایط زیست مردمی و دور از تشریفات است که رابطه ی مردمی او برقرار می گردد و پایدار می ماند، و همگان امکان می یابند تا به او دسترسی پیدا کنند و محرومان و مظلومان و بینوایان نیز می توانند به او دست یابند و عرض حال کنند و مشکلاتشان را با او در میان بگذارند. از اینرو است که حاکم اسلامی باید زیستی همسان محرومان داشته باشد.
این اصل، از حدیثی که از امام رضا «ع»، درباره ی نوع رابطه ی امام و امت بازگو کردیم نیز به دست می آید. آنجا که امام فرمود حاکم برادر مهربان و پدر مهربان و یا مادر مهربان است، اینها هم سطحی و همسانی دقیق با مردم را اثبات می کند؛ زیرا روشن است که برادر و پدر مهربان - بویژه مادر مهربان - هیچگاه در رفاه و آسایش و تجمل بسر نمی برد و برادر یا فرزند خود را در محرومیت و سختی و نابسامانی رها کند؛ بلکه حاکم چون مادر که نسبت به کودک خود ایثار دارد و لقمه را از دهان خود می گیرد و در دهان کودک می گذارد، نسبت به ملت خود ایثارگری می کند.
امام رضا «ع» درباره ی شیوه ی رفتار پیامبر «ص» چنین می گوید:
امام رضا «ع»:
- عن آبائه «ع»، عن علی بن ابیطالب «ع» قال: ما شبع النبی «ص»
ص: 305
من خبزبر ثلثة ایام حتی مضی لسبیله (1).
- نقل از پدرانش، از علی بن ابیطالب: پیامبر سه روز پیاپی از نان گندم سیر نخورد تا درگذشت.
در قرآن کریم زیست با توده های محروم زندگی در سطح طبقه فقیر به پیامبر اکرم تکلیف شده است:
- و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداوة و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا (2).
- خود را وادار تا با کسانی که بامداد و شامگاه پروردگار خویش را می خوانند، و رضای او را می جویند، زندگی کن، از آنان چشم بر مگیر …، و از کسی که دل او را از یاد خویش غافل کرده ایم و او پیرو هوس خود شده است و کارش زیاده روی است، پیروی مکن.
دنیا داران و زر اندوزان هستند که از یاد خدا غافلند، و در زندگی حد میانه و قصد را رها می کنند، و طریق حق و عدل را کنار می گذارند، و کارهاشان همواره زیاده روی و افراط و اسراف است. در آیه واژه ی «فرط» برای تبیین چهره ی آنان به کار رفته است. و «فرط» و افراط به معنای تجاوز از حق و خارج شدن از چهار چوب آنست (3) و همین معنای اسراف و اتراف است، یعنی شاد خواری و ریخت و پاش نعمتها، و این کار همیشگی زر اندوزان دنیا دار است.
این آیه درباره ی سلمان و ابوذر و صهیب و عمار و دیگر بینوایان از اصحاب
ص: 306
پیامبر «ص» نازل شده و جریان چنین بوده است:
- … و ذلک ان المؤلفة قلوبهم جاوؤا الی رسول الله «ص» … فقالوا یا رسول الله «ص» ان جلست فی صدر المجلس و نحیت عنا هولاء و روائح صنانهم - و کانت علیهم جباب الصوف - جلسنا نحن الیک و اخذنا عنک فلا یمنعنا من الدخول علیک الا هولاء. فلما نزلت الایة قام النبی «ص» یلتمسهم فاصابهم فی مؤخر المسجد یذکرون الله عزوجل فقال: الحمدلله الذی لم یمتنی حتی امرنی ان اصبر نفسی مع رجال من امتی معکم المحیا و معکم الممات (1).
- … رسیده است: کسانی (از قریش) که پیامبر «ص» از آنان (به منظور تمایل یافتن به اسلام) دلجویی می کرد (مولفة قلوبهم)، نزد او آمدند … و گفتند: ای پیامبر خدا! اگر در صدر مجلس بنشینی و این بینوایان و بوی گند ایشان را از ما دور کنی - و آن بینوایان جبه هایی پشمین (و ژنده) بر تن داشتند - ما در کنار تو خواهیم نشست، و به سخنان تو گوش فرا خواهیم داد، هیچ چیز جز اینان مانع درآمدن ما نیست. پس چون آیه ی یاد شده نازل شد، پیامبر «ص» برخاست و به جستجوی ایشان (یعنی آن بینوایان و مستضعفان) برآمد، و در پایین مسجد به ایشان رسید، که ذکر خدا می کردند، چون آنان را دید گفت: سپاس خدای را که مرا از جهان نبرد تا آنکه فرمان داد که خویشتن را به نشستن با مردانی از امتم شکیبا سازم (و عادت دهم)، زیستن من با شما است، و مردن با شما خواهد بود.
معیت و همراهی در زندگی با بینوایان و دوری از اغنیا و سرمایه داران که در
ص: 307
سخن پیامبر اکرم آمده است، تنها یک لفظ تو خالی نیست، بلکه ضابطه و قانونی برای زندگی است که به حرکت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه جهت می بخشد. پیامبر اکرم که می گوید من در زندگی با شمایم و در مرگ نیز، یعنی در گرایشها، گزینشها، ارزشهای مادی و معنوی و کیفیت معیشت و زندگی با شما هستم و به سود شما گام برمی دارم و در راه شما تلاش می کنم. این شیوه ی عمل، زیر بنای رفتار اجتماعی پیامبر اکرم «ص» است که به امت خویش می آموزد، بویژه حاکمان و سردمداران و مأموران عالی رتبه ی حکومت اسلامی.
امام علی «ع»:
- ان الله جعلنی اماما لخلقه، ففرض علی التقدیر فی نفسی و مطعمی و مشربی و ملبسی کضعفاء الناس، کی یقتدی الفقیر بفقری، و لا یطغی الغنی غناه (1).
- خدا مرا برای خلق خود امام قرار داد، پس بر من واجب ساخت که درباره ی خودم و خوردنی و نوشیدنیم و لباسم اندازه ای - همچون ناتوان ترین مردمان - نگاه دارم، تا فقیر به فقر من اقتدا کند، و ثروتمند به طغیان بر نخیزد.
و این موضوع بسیار مهم و سازنده است که اغنیای مسلمین به زندگی امام و حاکم بنگرند، و از طغیان که زمینه ی همه ی انحرافها و فسادهای اجتماعی و فردی است دست بردارند، و در جامعه ی اسلامی اگر کسانی از راه حلال ثروتی به دست آوردند (و این بی تردید مقدار زیادی نمی تواند باشد) نه در درون خود و نه در رفتار فردی و اجتماعی و خانوادگی سرکشی و تجاوز کار نباشند. اندیشه ی سلطه جویی بر زیر دستان و نفوذ در مراکز قدرت برای سلطه جویی را از ذهن بیرون کنند. از
ص: 308
اسراف و معیشت هایی که از لوازم حتمی طغیان و برتری جویی است بپرهیزند، و خود و سرمایه ی خود را به عنوان ابزار مفیدی در خدمت اجتماع قرار دهند. اینگونه توانگر و غنی، توانگر مسلمان است که اضافه درآمد خود را در راه فساد و طغیان و اسراف و اتراف سرمایه گذاری نکند، و به امام خود اقتدا کند.
امام صادق: «ع»:
- ان عیسی «ع» لما اراد وداع اصحابه، جمعهم و امرهم بضعفاء الخلق، و نهاهم عن الجبابرة (1).
- هنگامی که عیسی «ع» می خواست با اصحاب خود وداع کند، ایشان را گرد کرد و آنان را به توجه به ناتوانان فرمان داد، و از نزدیکی به جباران و گردنکشان نهی کرد.
اکنون در پایان این بخش، نمونه هایی از آیات و احادیث درباره ی مسئولیت دولت یاد می شود، تا خاستگاه اصلی تعالیم امام رضا «ع» در این زمینه روشن گردد، و حدود و مفهوم آن آشکار تر شود.
در بررسی آیات قرآن کریم، به محورهای اصلیی که در کلام امام رضا «ع» بود دست می یابیم. از نظر قرآن حاکمان بحق پیامبران و جانشینان آنان هستند. انبیا و اوصیا معیار و میزان حق و عدل و ضابطه ی خیر و صلاح و کمال و تعالی جامعه و مردمان می باشند، در سر لوحه ی برنامه ی ایشان مبارزه با ظلم و حق کشی و بیدادگری و استثمار مردم قرار دارد. آنان در طول زندگی خود، به مبارزه ای آشتی ناپذیر با موانع راه تعالی انسان دست زدند و چون سدی پولادین مانع راه گردنکشان و طاغیان و چپاولگران شدند. سراسر قرآن کریم از ذکر این جهاد مقدس و ستیز درنگ ناپذیر می درخشد، و مبارزه ی پیامبران برای شکستن موانع حق
ص: 309
و عدالت و کوشش خستگی ناپذیر آنان برای دفاع از حق محرومان و برداشتن زنجیرهای مادی و معنوی از پای انسانها فراوان مطرح شده است. اکنون در اینجا به یک آیه بسنده می شود:
- و یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین (1).
- ای مردمان پیمانه و ترازو را تمام و به عدل دهید و اشیاء و اجناس مردمان را (که به شما صاحب کالا عرضه می کنند)، کم بها مکنید، و همچون تبهکاران در زمین به تبهکاری مپردازید.
این دستور و صدها دستور دیگر مانند آن، سیاست اقتصادی حاکمیت حق و رهبران الهی را ترسیم می کند، که مبارزه با روابط ظالمانه ی اقتصادی را در سرلوحه ی کار خود قرار دادند، و با «بخس اشیاء ناس: کم کردن و کم بها دادن به کار و کالای مردم» به ستیز برخاستند. و این خود حوزه ی مسئولیت دولتهای حق و عدل را مشخص می کند. در بخش تبیین «پدیده سرمایه داری» روشن خواهیم ساخت که استثمار - که از ظالمانه ترین نوع روابط اجتماعی و اقتصادی است - همین بخس و کم بها دادن به کار و کالای مردم است.
چند حدیث دیگر نیز می آوریم:
پیامبر اکرم «ص»:
- به روایت امام صادق «ع»، قال حنان بن سدیر الصیر فی: سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول: نعیت الی النبی «ص» نفسه، و هو صحیح لیس به وجع، قال: نزل به الروح الامین، قال: فنادی «ص» الصلوة جامعة، و امر المهاجرین و الانصار بالسلاح، و اجتمع الناس، فصعد النبی
ص: 310
المنبر، فنعی الیهم نفسه، ثم قال: «اذکر الله الوالی من بعدی علی امتی! ألا یرحم علی جماعة المسلمین، فأجل کبیرهم، و رحم ضعیفهم، و وقر عالمهم، و لم یضربهم فیذلهم، و لم یفقرهم فیکفرهم، و لم یغلق بابه دونهم فیأکل قویهم ضعیفهم … (1).
- حنان بن سدیر صیرفی گوید:
از امام صادق شنیدم که گفت: خبر نزدیکی وفات پیامبر «ص» به او داده شد، در صورتی که صحیح و سالم بود و هیچ دردی نداشت. و این خبر را جبرئیل به او ابلاغ کرد. پس ندای «نماز جماعت» داد، و به مهاجران و انصار فرمود که همه ی سلاح بردارند؛ و چون مردمان جمع شدند، پیامبر بر منبر بالا رفت و خبر مرگ خود را به ایشان داد، سپس گفت: «خدا را به یاد آن کس می آورم که پس از من در میان امت والی و حاکم گردد مبادا با مسلمانان مهربانی نکند، بلکه باید بزرگانشان را محترم شمارد، و بر ناتوانان رحم آورد، و عالم ایشان را بزرگ دارد، و به آنان زیان نرساند تا خوار شوند، و به فقر گرفتارشان نکند تا کافر گردند، و در خانه ی خود را به روی آنان نبندد تا توانای ایشان ناتوان را بخورد …
در پایان این حدیث امام صادق «ع» می فرماید: «این آخرین سخنی بود که پیامبر «ص» بر منبر خود گفت»، و این از اهمیتی ویژه برخوردار است، زیرا که رهبران بزرگ، حیاتی ترین و اساسی ترین اندوخته ها و تجربیات و شناخت و آموزشهای سازنده ی خود را در روزهای آخر عمرشان بر زبان می آورند و به دست مردم خود می سپارند. از اینرو، این سفارش ها در کلام پیامبر اکرم «ص» اهمیتی ویژه دارد. و در این کلام - که همه درباره ی اهمیت حکومت و قلمرو مسئولیت
ص: 311
دولت است - مسئولیتهای اقتصادی دولت کوبنده تر و قاطع تر مطرح شده، و در این زمینه دو اصل تبیین گشته است:
1 - فقر عامل کفر است.
2 - دولتها و حکومتها هستند که می توانند مردم را فقیر کنند یا فقر را از میان بردارند.
و این خود موضوع مهمی است که فلسفه های سیاسی و تجربیات تاریخ انسان در تمام دوره ها آن را تأیید می کند. و این دقیقا همان معیارهایی است که امام رضا «ع» درباره حکومت به دست دادند و مسئولیتهای اقتصادی دولت را تبیین کردند.
حکومتها با برنامه ریزی غلط و آزادی دادن به زراندوزان مال پرست و جانبداری در قانون و اجرا از سرمایه داری، می توانند ثروت جامعه ی را به جیب اقلیتی سرازیر کنند (که با حاکمیت در رابطه هستند)، و توده های مردم را تهیدست و فقیر سازند، و سبب کفر و بی ایمانی آنان گردد؛ چنانکه می توانند با جانبداری اصولی - در قانون و عمل - از طبقات محروم و دفاع از منافع آنان و نظارت بر جریان اموال در جامعه و تولید و توزیع و نرخ گذاری، در برابر هر نوع سلطه جویی طبقه ی سرمایه دار بایستند، و آنان را به پذیرفتن حق و عدل وادار سازند، و شیوه های اعمال قدرت اقتصادی و ایجاد اضطرار های مصنوعی (1) برای طبقات محروم را از بن برآورند، و حرکت فزونی خواهی و زیاده طلبی را سرکوب سازند، و ثروتها و سرمایه ها را به سود توده های مردم به جریان اندازند، و رفاه حال اکثریت را موجب گردند. واجب است بر دولت اسلامی که نیک بنگرد تا در هر برنامه و
ص: 312
قانون اقتصادی و اجتماعی، سرانجام و پس از چند دور اجرا، آیا سرمایه داران سرمایه دار تر می شوند و یا محرومان محروم تر، یا نه، بلکه محرومان و بینوایان به رفاه بیشتری دست می یابند، و کارگران و کشاورزان به حقوق بیشتری می رسند، و خانواده های ساقط شده دوباره جان می گیرند و به صحنه ی حیات برمی گردند و نیازها شان بیشتر برآورده می شود؟
حاکم باید همواره چنین بررسی بکند، وپس از این بررسی دقیق و کارشناسی، قانون و برنامه و طرحی را که به سود طبقات اشراف است (و موجب می شود تا مال - به تعبیر قرآن کریم - دولة بین الاغنیاء گردد)، زیر پا بگذارد، و قانون و برنامه ای را که فقر را ریشه کن می کند، و عدالت را تحقق می بخشد اجرا کند.
طریق دیگر اینکه در نوع روابط اقتصادی طبقات مردم دخالت کند و به جانبداری از طبقات محروم بپردازد، و در نرخ گذاری دخالت کند تا به فرموده ی حضرت علی «ع» در عهد نامه ی اشتری نرخها با اجحاف همراه نباشد، و شرایطی الزامی به سود عموم مردم وضع کند و کار خانه دار و زمین دار و بازرگانان را وادار سازد تا از منافع فوق العاده ی خود دست بردارند و به آن شرائط تن دهند و از هر گونه استثمار و بهره کشی دوری کنند.
این گونه احادیث که با این کلیت و قانونمندی بسیار روشن خط سیاست اقتصادی حکومت اسلامی را تبیین کرده و محورهای اصلی ایدئولوژی اسلام را ترسیم نموده است، می تواند قاعده و معیاری اساسی برای استنباط احکام فقهی دولت باشد. و این احادیث باید در این گونه مسائل مورد توجه فقها قرار گیرد.
در این مسائل نمی توان ذهنی و مدرسه ای فکر کرد، و از واقعیات ملموس زندگی چشم پوشید، و نسبت به کارد برنده ای که به استخوان محرومان می رسد بی اعتنا بود. باید در هر برنامه، با برآورد دقیق (که امکان آن از طریق آمار و بررسیهای اقتصادی کاملا موجود است)، سنجید که سرانجام آن به سود طبقه ی
ص: 313
محروم است یا طبقه ی ثروتمند؟ به سود عدل است یا به سود ظلم؟ و چون دولت اسلامی طبق گفته پیامبر اکرم «ص» وظیفه دارد که با عوامل فقر و کفر مبارزه کند، اگر قانون و طرح به سود طبقه ی ثروتمند و سبب گسترش ظلم بود و برای جامعه فقر ساز بود، باید آن را زیر پا بگذارد، و آن را غیر اسلامی اعلام کند، زیرا که با مسئولیت اصلی حکومت - که به ضرورت در دین ثابت شده است - تضاد دارد.
امام علی «ع»:
- … و ان حقکم علیه (علی الوالی) انصافکم و التعدیل بینکم … (1).
- حق شما بر والی، روا داری انصاف و دادگری و تعادل میان شما است …
در این سخن، کار والی و حاکم با واژه ی «تعدیل» مشخص شده است، که درست همان مفهومی که در «میزان» بود می رساند. و آن برقرار ساختن تعادل و توازن در جامعه و مسائل اقتصادی و معیشتی جامعه است، هماهنگ با مسائل دیگر.
امام علی «ع»:
- اما و الذی فلق الحبة و برأ النسمة، لو اقتبستم العلم من معدنه، و ادخرتم الخیر من موضعه، و اخذتم الطریق من وضحه، و سلکتم الحق من نهجه، لابتهجت بکم السبل، وبدت لکم الاعلام، و اضاء لکم الاسلام، و ما عال فیکم عائل، و لا ظلم منکم مسلم و لا معاهد … (2).
- سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جاندار را آفرید، اگر علم را از معدن آن اقتباس کرده بودید، و خیر را از جایگاه آن جویا شده بودید، و از میان راه به رفتن پرداخته بودید، و راه حق را از طریق
ص: 314
روشن آن پیموده بودید، راهها برای شما روشن می گشت، و نشانه های هدایت آشکار می گردید، و فروغ اسلام شما را فرا می گرفت؛ در آن صورت، دیگر هیچ کس سنگینی بار زندگی و هزینه ی عائله را حس نمی کرد، و هیچ مسلمان یا فردی که در پیمان مسلمانان است گرفتار ستمی نمی گشت …
در این حدیث، نیز مسئولیت اصلی دولت و حاکم اسلامی در مسائل اقتصادی روشن شده است، و تأمین عائله ها و خانواده ها و رفع ظلم از مسلمان و کافر در تمام قلمرو حکومت اسلامی، هدف حکومت به شمار آمده است.
امام کاظم «ع»:
- … ان الله قد فرض علی ولاة عهده ان ینعشوا (یتفتشوا) فقراء الامة و یقضوا عن الغارمین و یؤدوا عن المثقل (المعیل) و یکسوا العاری و یحسنوا الی العانی … (1).
- خداوند زمامداران الهی را مکلف ساخته است که (سطح زندگی و شخصیت اجتماعی) بینوایان را بالا بیاورند، (بینوایان را با تفتیش پیدا کنند)، و دین بدهکاران را بپردازند، و بار سنگین زندگی را از دوش افراد عائله مند بردارند، و برهنگان را بپوشانند و به اسیران نیکی کنند …
نسخه بدل این حدیث یتفتشوا)، دارای معنای بزرگ و سازنده ای است، و چه بسا همان، نسخه ی اصلی و صحیح باشد. یعنی حکومت اسلامی باید مانند مفتش، در هر گوشه و کنار، با هر وسیله ی ممکن، از وجود فقرا و نا داران و
ص: 315
کمبود داران و احوال و افراد و نیازهای آنان آگاه گردد، و احدی از پوشش کمک رسانی حکومت بیرون نماند، تا احدی مبتلا به کفر (سقوط اعتقادی) یا فسق و فساد (سقوط اخلاقی و عملی) نشود. و این دستور برای مبارزه و علاج فقر نامرئی است که بسیار زیانبار تر و گسترده تر و خطرناک تر از فقر مرئی است. در عهدنامه مالک اشتر نیز در مورد این فقر نامرئی آمده است: «ممن تقتحمه العیون … ».
باری این سخن، با سخن امام رضا «ع» که در آغاز این بخش یاد کردیم، مفهوم و موضعی یکسان دارد. یگانگی مفهومی آن روشن است: امام کاظم «ع» از جمله ی اهم مسئولیتهای والیان حق و عدل رفع فقرا را می شمارد و پرداخت بدهی های بدهکاران و تأمین نیازمندیهای مردم، چنان که در سخن امام رضا «ع» آمده بود. یکسانی این دو سخن از این نظر است که کلام امام رضا «ع» خطاب به مأمون طاغوت زمان آن امام است و گفتار امام کاظم «ع» خطاب به هارون طاغوت (1) زمان ایشان. امام کاظم در این گفتار به هارون امر به معروف می کند و وظائف حاکم اسلامی را برمی شمارد تا شاید از انحراف و بیدادگری دست بردارد، چنان که امام رضا «ع» با مأمون چنین کردند.
ص: 316
ص: 317
امام رضا «ع»:
- … جعل الاموال دولة بین الاغنیاء … (1).
- … (آن خلیفه) اموال را میان اغنیا به گردش گذاشت …
- … رغبة الناس فی الربح … (2).
- گرایش مردم به سود خواری است …
- … البخس … و الخیانة … (3).
- (از گناهان کبیره) کاستن (از کار و کالای مردم) است و خیانت به مردم …
- … اهل الاستئثار … (4).
- کسانی که با خود کامگی اموال عمومی را ویژه ی خویش می سازند …
موضوع سرمایه داری در اجتماعات بشری از مشکلات ویرانگر در همه ی عصرها و نسلها بوده و هست. این بیماری بزرگ اجتماعی، امروز بسیار عمیق تر، گسترده تر، کوبنده تر و نابود کننده تر از گذشته عمل می کند، و به ابزار جدید، و
ص: 318
قدرت ماشین، و محاسبات کامپیوتری، و کارخانجات تمام اتومات و مزارع مکانیزه مجهز است، و وسائل حمل و نقل هوایی و دریایی غول پیکر را در اختیار دارد، و در رابطه ها و کسب اطلاعات از تلفن و تلکس استفاده می کند، و انسجام هایی متناسب با زمان پی ریزی کرده است چون کارتل ها، (1) تراست ها، (2) و احزاب و … و همو است که قدرتهای نظامی و جاسوسی در اختیار دارد، و در پارلمان ها شرکت می کند. و چون پایگاه عمده ی دولتها پایگاه اقتصادی است، با در دست داشتن سرمایه و قدرت اقتصادی، این پایگاه ها را یا کاملا در اختیار می گیرد، یا تحت نفوذ قرار می دهد. فشرده آنکه در گذشته ها قدرتی متناسب با زمان داشته است، و امروز نیز قدرتی متناسب با زمان و عصر ماشین و صنعت.
از اینرو مصیبت بار ترین مشکل برای بشریت است. ره آورد شوم این پدیده، جنگها و ظلمها و نابسامانی ها گسترده و عالم گیری است که بشریت را در کام خود فرو برده است، و جهان را به جهان اول و دوم و سوم تقسیم کرده، و جامعه های طبقاتی تشکیل یافته از طبقه ی ثروتمند شاد خوار و مترف و فقیر محروم و گرسنه پدید آورده است.
مشکل دیگر بشریت یعنی بلوک مادی گرای شرق، نیز از این پدیده ی شوم پدید آمده است به دو علت:
1 - شرق که در بعد اقتصادی، در نفی مالکیت های کلان خلاصه می شود، عکس العمل و آنتی تز، تز مالیت های بزرگ و نامحدود است، و اگر کسانی مدعی چنین مالکیت های گسترده و بزرگی نمی شدند، چنین واکنشهایی در اجتماعات پدید نمی آمد (3).
2 - بلوک شرق که در آغاز برای نفی و طرد سرمایه داری برخاسته بود، خود نیز بدان دچار گردید. تنها نام آن و جای آن را تغییر داد، که در غرب افراد،
ص: 319
سرمایه داران بزرگند، و در دولت و نظام سیاسی نفوذ کرده اند و زمام رهبری جامعه را آشکار یا مخفی در دست دارند؛ و در شرق دولتها چنینند، یعنی سرمایه داران بزرگند و حاکم بر سرنوشت همه ی افراد. پیآمد حتمی هر دو نظام و هر دو شیوه برای بشریت محروم یکسان است. در هر دو نظام، انسان آزادی شایسته و لازم را ندارد، نه در بعد حیات معنوی و فکری و اعتقادی می تواند آزاد باشد و آزادانه فکر کند و به آنچه می خواهد دست یابد، و نه در بعد حیات مادی و اقتصادی توان آن دارد که به خواسته های خود برسد. بدین گونه در اسارت نظام فکری، فرهنگی، هنری، احساسی، عاطفی حتی مذهبیی است که از بالا به توده ها تحمیل می شود، و توده ها خودآگاه یا ناخودآگاه بدان تن می دهند. مردم از همان راه یابد بروند که جلو پایشان گذاشته اند، و جاده، مترو، اتوبان، کشتی یا هواپیمای آن را ساخته اند. انسان غربی طبق معیارهایی که تبلیغات صاحبان صنایع پوشاک به او تزریق کرده اند لباس می پوشد، و طبق منافع صاحبان صنایع مسکن سازی خانه می سازند، و بدینسان غذا می خورد، و حتی از چیزهایی خوشش می آید یا چیزهایی برایش زشت و چندش آور است، که کارخانه داران مربوط تبلیغ کرده اند. عقیده، هنر، علم، فرهنگ و مذهبش را نیز باید با چنین معیارهایی بیاموزد و باور کند، و جنگ و صلحش نیز چنین است. سرنوشت انسان شرقی نیز به همین منوال است: او نیز آزادی ندارد و همه چیز را باید با معیارهای از پیش تعیین شده بپذیرد، و چنان کند و بدان سان باشد که زمامداران و طبقه ی حاکم خواسته و تبلیغ کرده اند.
اینست که در هر دو نظام، انسان مسخ شده و از درون تهی گشته است. افرادی اندک یافت می شوند که تا اندازه ای بیدار و آگاهند و آنچه را که بر سر بشریت آمده است با آنچه که باید باشد فرق می نهند. اینان، همانها هستند که همواره از طاعون زدگی و مسخ بشریت می نالند، و از انسان صنعتی و گرفتار در بند نظامهای حاکم شکوه می کنند، و مرثیه خوانان سوگ های بزرگ بشریت قرن حاضرند.
ص: 320
از جمله ره آوردهای شوم سرمایه داری، زیانهای جبران ناپذیری است که به مذهب حق و الهی عالم وارد آورده است. بی تردید مذاهب اصیل بیشترین صدمه و ضربه را از سوی سرمایه داری خورده است به دو جهت:
1 - سرمایه داری برای کسب وجهه و نفوذ در مردم و مشروع و موجه جلوه دادن عملکردهای خود، به مجامع مذهبی رو می آورد، و نزد رهبران آن آبرو کسب می کند، و در ساختن بناهای مذهبی مشارکت می جوید، و به پرداختن برخی پولها و مخارج برای تشکیلات مذهبی می پردازد. در نتیجه ی چنین نفوذ و مشارکت صوری و بی محتوای سرمایه داری با محافل مذهبی، اصالت مذهب و بینش های اصولی آن منحرف و یا کم رنگ می گردد، و دست کم تیغ تیز مذهب علیه ستم و بیداد سرمایه داری کند می شود، و از طرد و رد و تفسیق و تکفیر مجامع مذهبی امان می یابد، و از خشم توده ها نیز که نوعا گرایشهای مذهبی دارند می کاهد؛ و این زیان جبران ناپذیر را مذاهب از سرمایه داری می بینند، و مذهب کم کم شریک و رفیق سرمایه داری جلوه می کند، و پایگاه مردمی خود را از دست می دهد، و جوهر اصلی و ایدئولوژیکی مذهب نیز از دست می رود؛ زیرا که مذاهب الهی، همه در جوهر و ماهیت، بر ضد همه ی مترفان و مسرفان و مستکبران و طاغوتان و قارونان قیام کرده است، و حقیقت آن ستیز با هر ظلم و حق کشی و بیدادگری است، و سازش مجامع مذهبی با این پدیده ی شوم، در حقیقت زیر پا گذاشتن اصول الهی و معیارهای اصلی مذهب است.
2 - حرکت ضد مذهبی و گرایشهای مخالف با مذاهب و بی دینی نسلهای سرخورده، بطور عمده از نفوذ سرمایه داری در مجامع مذهبی و سکوت مذهب در برابر بیدادگریهای آنان ریشه می گیرد. هر نوع مبارزه ای علیه مذهب صورت می پذیرد، به همین علت است. مذهب که باید منجی بشریت باشد و با موانع راه تعالی انسان بستیزد، به توجیه کار غاصبان حقوق محرومان و چپاولگران حق انسانها می گراید، و در برابر طاغوتان بر نمی آشوبد. بیشترین مبارزه علیه مذهب
ص: 321
از همین نقطه آغاز می گردد، و اینکه دین را افیون ملتها معرفی کردند به همین علت است که ملتها تحت ستم و استثمار سرمایه داری قرار می گیرد و مترفان و مسرفان و متکاثران حق محرومان و مستضعفان را می خورند، و مذهب چه بسا واکنش لازم را در این باره از خود نشان نمی دهد، و به روشی که انبیای الهی داشتند سلوک نمی کند، و به تعبیر قرآن کریم در راه نجات مستضعفان به قتال و جنگ نمی پردازد: «و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان … (1) - چرا که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف پیکار نمی کنید … ».
گاه به نام احترام به مالکیت فردی، همه ی ظلمها و حق کشیهای آنان مشروع جلوه داده می شود و از این رهگذر می توانند مردمان را بفریبند و فقر و محرومیت آنان را - برخلاف نص احادیث - به ماورای طبیعت نسبت دهند، و زر اندوزان مجرم خود را بیگناه بشناسانند. این انحرافها در کار مذهب و تعالیم مذهبی موجب می گردد که کسانی در موضع عکس العمل قرار گیرند، و به جای جستجو از مذهب اصیل و اصل مذهب، کل مذاهب را عامل فقر و عقب افتادگی جامعه و مردم معرفی کنند. و این ضربه ای جبران ناپذیر است که مذاهب از سرمایه داری می خورد.
اکنون در برابر این مشکل بزرگ بشریت، معیارهای اصلی که در قرآن و احادیث ارائه شده است باید نیک شناخته گردد، و سپس با قاطعیت به کار گرفته شود، و در عینیت زندگی تحقق یابد؛ تا رسالت اسلام و رهبری پیامبر و امامان برای اجتماعات امروز تداوم یابد، و ایمان و اعتقاد نسل امروز بویژه اندیشمندان و آگاهان و نسلهای سرگردان محفوظ بماند.
در مجموعه تعالیمی که از امام رضا «ع» در این کتاب آوردیم، معیارها و ضوابطی اصولی ارائه گردید، که می تواند بیانگر جوهر و ماهیت مذهب باشد، و
ص: 322
اسلام را با تفسیر و تبیینی زنده و درست عرضه کند، و شناختی سره و خالص - و دور از تحریف معنوی و موضعی احکام - به همگان بدهد.
سرمایه داری و تکاثر گرایی از دیدگاه امام رضا «ع»، پدیده ی شوم و شیطانی است که با مکتب انبیا و اصول تعالیم آنان و ایمان به روز بازپسین سازگار نیست؛ با رشد و تکامل انسان و زندگی عادلانه او در این دنیا نیز سازگاری ندارد؛ و این هر دو محور، در مجموعه ی این کتاب روشن گردید، و در هر فصل و بخشی از این کتاب، زیانهای سرمایه داری و عوارض و پیآمد های آن روشن گشت. اکنون در این بخش ویژه ی پدیده ی سرمایه داری، فهرست وار برخی از مسائل گذشته را یاد آوری می کنیم، تا گفتار در این موضوع را روشنتر سازد:
1 - سرمایه داری - بر خلاف قرآن - به مالکیت استخلافی و اصل نیابت و وکالت در تصرفات مالی ایمان ندارد، و خود را مالک و متصرف حقیقی در اموال می داند.
2 - سرمایه داری - بر خلاف قرآن - به مال به عنوان هدف می نگرد و سعادت و کمال و آسیب ناپذیری انسان و همه ی ارزشها را در تراکم سرمایه می داند.
3 - سرمایه داری - بر خلاف قرآن - به تصرف آزاد و آزادی اقتصادی معتقد است، و با هر گونه محدودیتی در شیوه های تولید و توزیع و مصرف مخالف است.
4 - سرمایه داری از عوامل فقر، و محرومیت در جامعه است، و سبب گردش اموال در دست گروهی اندک است، و عامل محرومیت اکثریت.
5 - سرمایه داری، شیوه ها و روشهایی را که در تمام ادیان آسمانی ممنوع و حرام است، به کار می برد و برای رسیدن به هدف خود از هر وسیله ای استفاده می کند، از قبیل ظلم، ربا خواری، احتکار، استثمار، کم فروشی، گرانفروشی و کم بها دادن به کار و کالای مردم و …
اینها، و مطالب دیگری که در بخشهای گذشته این کتاب تبیین شد. اکنون در این بخش با نگرشی مستقل و ویژه، پدیده ی سرمایه داری را ارزیابی می کنیم، و چون دیگر مسائل کتاب از کلام امام رضا «ع» الهام می گیریم:
ص: 323
سرمایه داری در دو بعد از حیات آدمی آثاری ژرف و گسترده دارد:
1 - روابط اقتصادی و بعد زندگی مادی.
2 - روابط انسانی و بعد اخلاقی و معنوی.
اکنون به تبیین هر یک از این دو بعد می پردازیم:
در این فصل به چند موضوع از ره آوردهای سرمایه داری و آثار آن در روابط اقتصادی اشاره می شود، و برخی از برنامه ها و شیوه های نظام سرمایه داری ارزیابی می گردد، که خود از عوامل اساسی تراکم روز افزون ثروت نزد سرمایه داران و سرازیر شدن اموال به حسابهای بخش خصوصی است.
در این مسائل نیز چون گذشته، الهام بخش ما آموزشهای رضوی «ع» است، گر چه برای تبیین و تفسیر معنا و حدود و شرایط آن از قرآن و احادیث دیگر نیز مدد می گیریم.
امام رضا «ع»:
- … و البرائة ممن نفی الاخیار … و جعل الاموال دولة بین الاغنیاء … (1).
ص: 324
- (از ایمان است) بیزاری از کسانی که نیکان را از جامعه ی (اسلامی) تبعید کردند … و اموال (مسلمانان) را میان ثروتمندان به گردش گذاشتند … (1).
فرازهایی از مجموعه ی این کلام امام (2)، در بخشهایی از این کتاب مورد استناد قرار گرفت و الهام بخش خطوط اصلی مسائل این کتاب گشت. این بخش از سخن امام، درباره ی شیوه های حاکمیت حاکمان طاغوتی و غیر الهی است. این حاکمیت ها نادانان و چاپلوسان را بر سر کار می گمارند، و معیارها و برنامه های درست اجتماعی و اقتصادی را به کار نمی برند، و اموال عمومی و ثروت جامعه را در دست گروه اغنیا و سرمایه دار به جریان می اندازند، و در بخش خصوصی متراکم می کنند، و بخش عمومی و عموم مردم را از آن محروم می سازند. این شیوه در کلام امام، از ویژگیهای حاکمان بیدادگر و غیر الهی شمرده شده است، که - ثروتهای جامعه را - زیر نفوذ سرمایه داران به راهی سوق می دهند که در دست طبقه ی اشراف و اغنیا قرار گیرد و این همان ماهیت و روش و اصول نظام سرمایه داری است.
ص: 325
این کلام از کلیت و قانونمندیی ویژه برخوردار است، و در اصل از قرآن کریم گرفته شده است:
- کی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم … (1).
- … تا (اموال عمومی) میان توانگران شما دست به دست نگردد …
بی تردید هنگامی که «تداول اموال در دست اغنیا» در قرآن و احادیث و تعالیم رضوی محکوم شد، و در کلام امام رضا «ع» این موضوع از عملکردهای حکومتهای طاغوتی و غیر اسلامی به حساب آمد، و برائت از عوامل این جریان غیر اسلامی تکیلف شد، می توان پی برد که خود این عمل و جریان، از هر راه و هر شیوه و به هر نامی که باشد و به دست هر کس انجام گیرد محکوم و ممنوع است. هر برنامه و روشی که اموال را از عمومیت و بهره برداری عمومی بیندازد، و به جیب جمع انگشت شماری از خواص و اشراف و ارتباط داران، و به تعبیر قرآن: «ملاء» و «مترفین» و «مسرفین»، سرازیر سازد، غیر اسلامی و محکوم است. این چنین نیست که در یک روز مردمان را در میدانی بزرگ گرد آورند و ثروتها و اموال را از همگان بگیرند و به چند تن بدهند، بلکه با به کارگیری روش خاص و برنامه ریزی های ویژه ای، به تدریج توده های مردم تهیدست می گردند، و گروهی اندک اهل تکاثر و سرمایه های کلان می شوند. بنابراین اگر «تداول ثروت در دست اغنیا» ضد حاکمیت حق و عدل و اسلام است - که هست - این شیوه ها و برنامه ریزی ها نیز ضد حق و عدل و تعالیم رضوی و اسلام است. - که هست -.
برخی از این شیوه ها و برنامه ها - که به تراکم ثروت در بخشی از جامعه می انجامید - در فصول گذشته ی کتاب بررسی شد، و دیدیم که بیشتر علل و عوامل آن، «آزادی اقتصادی» و «عدم کنترل دولتی» و شاخه ها و شعبه های آن بود. در
ص: 326
آن فصل ها از گفتار امام رضا «ع» آموختیم که در اثر تجاوز از حدود تعیین شده ی الهی و به دلیل ظلم و غصب و کم فروشی و گرانفروشی و بخس حق مردم و خیانت در روابط مالی و عدم حاکمیت میزان حق و عدل، جریان مال به فساد و تباهی می کشد و بنیانهای اقتصادی جامعه متلاشی و نابود می گردد.
در حدیثی از امام علی «ع» رسیده است:
امام علی «ع»:
- … و لم أجعلها (الأموال) دولة بین الأغنیاء (1).
- من اموال را میان ثروتمندان به گردش نینداختم.
و این از ویژگیهای حکومت اسلامی است، که جریان ثروت به نفع عموم مردم باشد نه عده ای خاص.
امام رضا «ع»:
علة تحریم الربا، انما نهی الله عزوجل عنه، لما فیه من فساد الاموال، لان الانسان اذا اشتری الدرهم بالدرهمین، کان ثمن الدرهم درهما، و ثمن الآخر باطلا، فبیع الربا و شرائه و کس علی کل حال علی المشتری و علی البایع، فحرم الله تبارک و تعالی الربا لعلة فساد الاموال کما حظر علی السفیه ان یدفع الیه ماله لما یتخوف علیه من الفساده … (2).
- علت تحریم ربا: خداوند عزوجل از ربا نهی کرد چون مایه ی تباهی اموال است، زیرا که انسان اگر یک درهم را به دو درهم بخرد، بهای
ص: 327
درهم درهم است، و بهای درهم دیگر باطل (و بدون حق) است، پس خرید و فروش ربوی، در هر حال برای فروشنده و خریدار زیان و کمبود دارد؛ پس خداوند متعال ربا را ممنوع اعلام کرد، زیرا که اموال تباه می گردد. چنانکه منع کرد سفیهان اموال خود را در دست گیرند، چون بیم تباهی آن اموال می رود …
سرمایه دار با بکارگیری سرمایه بدون کار، و استفاده از بهره ی پول، ثروتها می اندوزد و گروه زیادی را تهیدست می سازد. دقیقا می توان محاسبه کرد که در ارتباط با یک سرمایه دار ربا خوار، چند صد نفر پس از چند سال زمینگیر و ساقط می شوند و سرمایه و ثروت ایشان به تدریج به جیب یک نفر سرازیر می گردد.
امام رضا «ع» با منطقی الهی و استوار این شیوه ی را محکوم کردند، و با استدلالی خدشه ناپذیر علل تحریم را باز شناساندند. از جمله ی مسائل اصولی و عمیق که در این حدیث رضوی مطرح شده این است که در جریان ربا و محاسبه ی سود آوری آن، مقدار اصلی پول در برابر پول قرار می گیرد، و پول اضافی و سود ربوی معادل و برابری ندارد. ارزش یک درهم یک درهم است، و ارزش اضافی و درهم ربوی باطل است، یعنی در برابر حقی و ارزشی و کاری نیست، پولی است که بدون حق و ملاک گرفته شده است. امام، در این کلام به علت دیگری اشاره می کنند، و آن فساد در جریان اموال است. در جریان ربوی مال، مال رباخوار که فاسد و نابود نمی شود، بلکه بظاهر رشد می یابد و افزون می گردد، پس اینکه امام «ع» بر پیآمد فساد در اقتصاد ربوی تکیه می کند، برای شیوع فساد مالی و نابودی و تباهی در کل اقتصاد جامعه و اموال توده های مردم است. چون اموال همانند خون باید در یک سیستم و نظام متعادل و متوازن اقتصادی، در تمام اندام اجتماع، جریان یابد، و در هر جا نیاز لازم را برآورده سازد، اما در نظام ربوی در عضوی از اندام اجتماعی متراکم می گردد، و دیگر اعضا دچار کم خونی و یا بی خونی
ص: 328
می گردند. بنابراین فساد اموال که علت تحریم ربا شمرده شده است، ناظر به اموال جامعه و مردمی است که روابط ربوی میان ایشان حاکم باشد.
با توجه به ژرفایی کلام امام می توان فساد در اموال شخصی را نیز در رباخواری کشف کرد، به این معنا که حتی ربا خوار که بظاهر ثروت او افزون گشته و رشد یافته است، دچار فساد مالی گردیده است؛ زیرا که در منطق امام رضا «ع» و تعالیم اسلام، چنان که فقر و تهیدستی عامل فنا و هلاکت و مرگ است، تراکم ثروت و تکاثر در اموال و … نیز موجب فنا و هلاکت است. فقر، هلاکت زاده از تهیدستی و نبود لوازم زندگی را در پی دارد، و رباخواری هلاکت برخاسته از فساد سرمایه داری. چنانکه بی خونی و کم خونی مفسد و مرگ آور است، تراکم خون در عضوی نیز ویرانگر و مرگ زا است؛ و در نتیجه جامعه دارای روابط ربوی، در بخش اقلیت، دچار فنا و فساد سرمایه داری است و گرفتار فشار خون، و در بخش اکثریت گرفتار فنا و فساد و فقر و عقب ماندگی و دست بگریبان کم خونی.
در بخش دیگری از کلام امام در علل تحریم ربا، به ظلم نیز تکیه شده است. و این تعلیل و علت یابی که امام تبیین می کنند آموزنده ی معیارهای کلی و قانونمندی است که در کل جریانهای اقتصادی راهگشا است. تکیه بر ظلم در تعلیل تحریم ربا، همان محور اصلی تعالیم الهی ادیان است، یعنی که هر کار، رفتار، قانون، روش و برنامه ای که سرانجام در یک محاسبه ی دقیق به ظلم و ستم اجتماعی بینجامد باطل و غیر اسلامی است. محور حق و مشروعیت، عدل و عدالت است، و به گفته ی آیة الله شیخ مرتضی مطهری: «عدالت در سلسله علل احکام است … نه اینست که آنچه دین گفت، عدل است، بلکه آنچه عدل است دین می گوید … » (1).
ص: 329
معیار سنجش درستی و نادرستی هر استنباطی و اجتهادی و برداشتی از احکام مالی اسلام، تطبیق و سازگاری با اصل عدل و عدالت (1) است و معیار نادرستی و غیر اسلامی بودن هر حکمی و برداشتی و نظری و فتوایی ظالمانه بودن و کیفیت ستم زای آنست. بنابراین تعلیم رضوی، ربا به علت ظلم تحریم شده است، چنانکه از تعلیل نخستین که فساد اموال بود نیز می توان کلیتی استنباط کرد و فرا راه برنامه ریزی های اقتصادی در جامعه ی اسلامی قرار داد. و آن وجوب پرهیز از فساد اموال است: ربا ممنوع است به علت فساد اموال. پس هر برنامه و قانون و روشی که به فساد اموال جامعه بینجامد - مانند ربا - ممنوع و محکوم است. هر چه اقتصاد جامعه را از تعادل و توازن لازم بیندازد و بخشی را - چون ربا خواران - سرمایه دار و متکاثر سازد، و بخشهای فراوانی را مستضعف و تهیدست سازد، ممنوع و محکوم است.
در فراز دیگری از گفتار امام رضا «ع»، درباره ی ربا، تعبیر هایی چون: «فناء اموال» و «تلف اموال» آمده است:
امام رضا «ع»:
- … و علة تحریم الربا بالنسیة لعلة تلف الاموال و فناء الاموال … (2).
- علت تحریم ربا در نسیه (و معاملات غیر نقدی)، نابودی اموال و تباهی اموال است …
این بخشها نیز تأکید بر همان واقعیت حتمی اجتماعی است، که بخش سرمایه دار و ربا خوار، مانند تلمبه های نیرومند، خون اکثریت اندام اجتماع را می مکد، و کل جامعه و - در نتیجه خود را نیز - به سوی فنا و نابودی سوق می دهد.
ص: 330
موضوع ویرانگر دیگری که از شیوه های سرمایه داری است، سود خواری، و خصلت سود پرستی است. سرمایه داری به رشد سرمایه و افزایش سود می اندیشد، و تمام آرمان و کوشش خویش را در همین راستا مصروف می دارد.
امام رضا «ع» در شمارش علل تحریم ربا این موضوع را نیز بازگو می کنند:
امام رضا «ع»:
- … و علة تحریم الربا … لعلة ذهاب المعروف … و رغبة الناس فی الربح، و ترکهم القرض، و الفرض، و صنایع المعروف … (1).
- علت تحریم ربا … از دست رفتن کارهای نیک … و گرایش مردم به سود خواری و رها کردن قرض (دادن) و پرداخت واجبات (مالی) و انواع نیکوکاری (و رسیدگی به محرومان) است …
در نتیجه ی گرایشهای سود پرستانه ی سرمایه داری، اصول و معیارهای انسانی و آرمانهای والای اخلاقی از جامعه رخت برمی بندد، و معیارها و ارزشهای مادی جایگزین آنها می گردد. این موضوع را در فصل ارزیابی اخلاق سرمایه درای، از همین بخش، بررسی خواهیم کرد.
امام رضا «ع»:
- … و اجتناب الکبائر و هی قتل النفس … و البخس فی المکیال و المیزان … و الخیانة … (2).
- (از اسلام ناب و خالص است) دوری از گناهان کبیره و
ص: 331
آدم کشی … و کاستن پیمانه و ترازو و … و خیانت (در مسائل مالی و … ) است …
از شیوه های نظام سرمایه داری کم بها دادن به کار و کالای مردم است. مواد خام و کالاهای مورد نیاز و دارای ارزش، با رنج و زحمت از معادن و مزارع و دریاها و کوهها و … استخراج و تهیه می شود، و به سرمایه داران و کارخانه ها عرضه می گردد. سرمایه داران با مکانیسم ویژه ای نسبت به آنها اعمال «بخس» می کنند، و بها و ارزش حقیقی آنها را نمی پردازند. و این خود غصب و تصاحب ثمره ی کار دیگران است.
و این استثمار و خیانت است. مثال روشن آن این روزها مسئله ی نفت است که سرمایه داران غرب با کمک سیاستمداران و قدرتهای نظامی و جاسوسی خویش بهای نفت جهان سوم را تا حدی پائین آوردند که از نمونه های آشکار «بخس» و کم بها دادن است. همچنین جامعه سرمایه داری در کار کارگران و کشاورزان بخس روا می دارد، و با اتحاد و همبستگی صاحبان صنایع، ارزش واقعی کار به کارگر و کشاورز پرداخت نمی شود. و این، کم بها دادن و «بخس» کار دیگران و استثمار و غصب «حقوق الناس» و «بخس اشیاء الناس» است.
سرمایه داری از این رهگذر به اموال باد آورده دست می یابد، و همواره از رشد و تصاعد سرمایه و قدرت مالی برخوردار می گردد؛ و در برابر، توده های کارگر و کشاورز روز به روز با از دست دادن قدرت و نیروی جسمی و خستگی عصبی، ناتوان تر و محروم تر و زمینگیر تر می شوند.
در برابر ظلم های آشکار این طبقه، تاریخ بیانگر قیامهای پیامبران الهی در راه حق خواهی و جانبداری از محرومان و مستضعفان است. انبیا در سراسر دوران دعوت و قیام خویش، به محو نمود ها و مظاهر عینی و ملموس ظلم و خیانت و حق کشی در روابط مالی و اقتصادی جامعه پرداخته اند. اهمیت این بخش از
ص: 332
مبارزه و ستیز، در مجموع مبارزات و نبردهای پیامبران، بدان پایه است که پس از دعوت به قبول اصل «توحید» و عبادت خدای یگانه - که نخستین اصل از اصول تعالیم الهی است - به اصل عدالت و قسط و دوری از ظلم و خیانت در روابط مالی می پرداختند، و همراه مبارزه با انواع بت پرستی و شرک، به واژگون کردن بتهای اقتصادی و رویارویی با رفتار طاغوتان مالی دست می یازیدند.
امام رضا «ع» در کنار پرهیز دادن از گناهان کبیره ای چون آدم کشی، از ظلم و استثمار در روابط مالی نیز نهی می کند، و کم گذاری در پیمانه و ترازو، و خیانت (1) در مسائل مالی و حقوق مردمان را از گناهان کبیره می شمارد.
برای اهمیت این موضوع و تبیین بیشتر آن، آیاتی از قرآن کریم می آوریم:
- والی مدین اخاهم شعیبا، قال: یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره و لا تنقصوا المکیال و المیزان … (2).
- و شعیب را که از مردم مدین بود بدان سامان فرستادیم، او به آنان گفت: ای مردم! خدای را بپرستید که معبودی جز او ندارید؛ و پیمانه و ترازو را مکاهید …
- و یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین (3).
- ای قوم! پیمانه و ترازو را تمام و بعدل دهید، و چیزهای (کار و کالای) مردمان را کم بها مکنید، و همچون تبهکاران در زمین به تبهکاری مپردازید.
در این آیه ها، چنین آمده است که شعیب پیامبر «ع» پس از نشان دادن
ص: 333
دلیل و تثبیت رسالت خود، در آغاز دعوت، بر موضوع پر دادن پیمانه و ترازو تکیه می کند، و با «بخس اشیاء ناس: کم گرفتن و کم بها دادن به کار و کالای مردم» و استثمار ایشان به نبرد برمی خیزد.
- یا قوم اعبدوا الله … قد جائتکم بینة من ربکم فاوفوا الکیل و المیزان و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها … (1).
- ای مردم! خدای را بپرستید … دلیل آشکاری از پروردگارتان به سوی شما آمد، پیمانه و ترازو را به تمام دهید، و به چیزهای مردم بهای کم مدهید، و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید …
- قالوا یا شعیب اصواتک تأمرک ان نترک - ما یعبد اباؤنا او ان نفعل فی أموالنا ما نشاء … (2).
- گفتند: ای شعیب! آیا همین نماز تو به تو فرمان می دهد که ما خدایی را که پدرانمان می پرستیده اند رها کنیم، و در اموال خویش چنانکه خود می خواهیم تصرف نکنیم … ؟
امین الاسلام طبرسی درباره ی معنای این آیه می گوید: «و لا تبخسوا الناس اشیاءهم» ای و لا تنقصوا الناس حقوقهم و لا تمنعوها، حق مردم را کم مکنید، و ایشان را از حقوقشان محروم مسازید».
از این آیه و نظایر آنها، بخوبی روشن می شود که رهبران الهی در گامهای نخستین و مراحل آغازین دعوت خود، به اجرای عدالت در روابط اقتصادی و ستیز با ظلم و خیانت و استثمار حق مردمان می پرداختند، و هدف اصلی خود، یعنی
ص: 334
تشکیل جامعه ی توحیدی و قرب به خدا و مقام معرفت را بدون دستیابی به عدالت اقتصادی و ایجاد دگرگونی در ماهیت روابط ظالمانه و استثماری ممکن نمی دانستند؛ زیرا اکثریت مفاسد و ضلالت ها از ظلم و خیانت و ضلالت اقتصادی نشأت می گیرد، و زمینه ی مفاسد معنوی و انحراف عقیدتی می گردد.
در قرآن کریم عموما واژه های: «ملأ: سران» و «مترفین: شاد خواران» و «مسرفین: اسراف کنندگان» و «مستکبرین: بزرگی فروشان»، درباره ی اشراف و سرمایه داران به کار رفته است. سراسر قرآن بیانگر این اصل است که همه ی رویارویی و درگیری انبیا با بیدادگری همین طبقات بوده است. نخستین منادیان عدالت اجتماعی پیامبران بودند، و اولین فریادها علیه مالکیت های بزرگ و انحصار طلب - که منابع خداداد را در انحصار خویش درمی آوردند و حقوق مردمان را غصب می کردند - از حلقوم انبیا بیرون آمد. آیات قرآن در ترسیم روش و برنامه ی پیامبران، بهترین دلیل این واقعیت است.
در احادیث نیز هر نوع ظلم و کم بها دادن به کار و کالای مردم و کاستن حق و حقوق اشخاص، با زبان کوبنده ای محکوم شده است.
پیامبر اکرم «ص»:
و من ظلم اجیرا أجره احبط الله عمله و حرم علیه ریح الجنة؛ و ریحها یوجد من مسیرة خمسمأة عام (1).
- هر کس به کارگری ظلم کند اعمال او را خداوند تباه می سازد، و نسیم بهشت را بر او تحریم می کند؛ و حال آنکه نسیم بهشت از مساحت پانصد سال راه به مشام می رسد.
ص: 335
پیامبر اکرم «ص»:
- و لا سخرة علی مسلم یعنی الاجیر (1).
- مسلمانی را نباید به اجبار و بدون مزد به کار گرفت، یعنی کارگر را.
امام علی «ع»:
- لا تسخروا المسلمین فتذلوا هم … (2).
- مسلمانان را به زور و بدون مزد به کار وا مدارید (استثمار نکنید)، و خوارشان مسازید.
خوار ساختن مسلمانان در سایه ی استثمار انجام می شود. استثمار موجب محرومیت شدید اقتصادی است و این موجب خواری و عقب ماندگی.
واسطه گری که از نمودهای آشکار استثمار و خیانت در اموال است، در احادیث ما ممنوع شده است:
امام صادق «ع»:
- فی الرجل یستأجر الدار ثم یؤاجرها باکثر مما استأجرها؟ قال: لا یصلح ذلک الا ان یحدث فیها شیئا (3).
- درباره کسی که خانه ای را اجاره می کند سپس بیش از آنچه اجاره کرده به دیگری اجاره می دهد؟ امام گفت: این روا نیست مگر اینکه در خانه کاری (تعمیری، نوسازیی، ایجاد وسایل رفاهی) کرده باشد.
بهای اضافی در اجاره ی دوم چون در برابر کاری نیست، و تنها با واسطه گری که نوعی استثمار است به دست آمده ممنوع است.
ص: 336
امام باقر یا امام صادق «ع»:
- محمد بن مسلم، انه سئل عن الرجل یتقبل بالعمل فلا یعمل فیه، و یدفعه الی اخر فیربح فیه؟ قال: لا الا أن یکون قد عمل فیه شیئا (1).
- محمد بن مسلم سؤال کرد: مردی برای کاری قرارداد می بندد، لیکن کاری انجام نمی دهد و به دیگری واگذار می کند و از او سود می گیرد؟ امام گفت: (این اضافه و سود) جائز نیست مگر اینکه کاری در آن انجام داده باشد.
بهای اضافی چون در برابر کاری نیست - و کاری انجام نداده است تا پول اضافی دریافت کند - استثمار است و حرام.
اینها نمونه هایی بسیار اندک در باب غصب و خیانت و استثمار و ظلم در روابط مالی است که در احادیث آمده است.
پیامبران با طبقه ی سرمایه دار و مترفان و مسرفان و متکاثران و زر اندوزان، به دلیل انحراف اقتصادی و ظلم مالی و غصب حقوق مردم درگیر شدند، و چنانکه منطق صریح آیات آن را روشن می سازد، سخن با طاغوتان مالی بر سر توحید و شرک و پرستش خدا و ترک بت پرستی نبوده است، بلکه سخن از بتهای اقتصادی و معبودهای مالی ایشان است، که مترفان را بر می انگیخته است تا حقوق مردمان را نادیده بگیرند و به کار و کالای انسانها بهای لازم ندهند، و همواره درصدد استثمار خلق و استفاده از فرصتها و امکانات باشند.
اگر دعوت توحید و دین انبیا «ع» با آزادی اقتصادی و مظالم مالی طبقات مسرف و مترف سازگار بود، توانگران از پذیرش صوری دعوت توحیدی و اخلاقی پیامبران گریزی نداشتند؛ آنچه که مسرفان و مترفان و مستکبران را به مبارزه با پیامبران وا می داشت، جلوگیری اصولی و الزامی انبیا از ستمها و استثمارها و
ص: 337
فسادهای اقتصادی ایشان بود، و جریان قارون ناسازگاری و تضاد ماهوی تعالیم انبیا با ظلم و فساد و غصب و بخس در حقوق اشیاء و اموال را روشن می سازد (1).
ص: 338
برای تبیین بیشتر موضوع، سخن چهار عالم و اسلام شناس بزرگ را می آوریم:
1- امین الاسلام طبرسی می گوید:
« … یقول الذین استضعفوا» و هم الاتباع، للذین استکبروا» و هم الاشراف و القادة: «لو لا انتم لکنا مؤمنین» مصدقین بتوحید الله … کان اتباع الانبیاء فیما مضی، الفقراء و اوساط الناس دون الاغنیاء … (1).
- «مستضعفان گفتند»، مستضعفان همان پیروان بودند؛ «به مستکبران»، ایشان اشراف و پیشروان بودند: «اگر شما نبودید ما متدین بودیم»، یعنی به خدای یگانه ایمان می آوردیم … پیروان انبیا در گذشته، بینوایان و طبقه ی متوسط مردم بودند، نه ثروتمندان …
2- احمد بن فهد حلی می گوید:
« … اولا تسمع ما قص الله - سبحانه و تعالی - علیک فی کتابه العظیم علی لسان نبیه الکریم، و ابان لک ان المتصدی لانکار الشرایع، و المقدم علی حجود الصانع، انما هم الاغنیاء المترفون، و الاشراف المتکبرون … (2).
- آیا داستانهایی را که خداوند در کتاب بزرگ خویش، بر زبان پیامبر گرامیش، بازگو کرده است نشنیدی؟ خداوند به روشنی گفته است که منکران ادیان و پیشگامان انکار آفریدگار، به یقین، سرمایه داران شاد خوار و اشراف متکبر بودند …
3- علامه مجلسی می گوید:
«فیقول الضعفاء للذین استکبروا»، قابل المستکبرین بالضعفاء تنبیها علی ان
ص: 339
استکبارهم کان بما لهم من القوة فی البدن و المال … (1).
- ضعیفان به مستکبران گفتند» (در این آیه)، مستکبران را (خداوند) برابر ضعیفان قرار داد، برای آگاهی از اینکه استکبار آنان بدلیل قدرت مالی و نیرومندی بدنی ایشان بود …
4- امام خمینی می گوید:
« … این قرآن است که وادار کرد پیغمبر اسلام را به اینکه با این سرمایه دارها دائما در جنگ باشد … (2).
… وقتی که تشریف آوردند به مدینه با همین فقرا بودند، نه با ثروتمندان برای خواب کردن جمعیت. با فقرا برای بیدار کردن آنها. و این فقرا را شوراندند بر آن اغنیایی که مال مردم را می خوردند … (3).
… رسول اکرم سیره اش این بود که از روز اول مقاتله می کرد با این اشخاصی که می خواستند مردم را استثمار کنند … (4).
… از بدو بعثت تا آخر، با قدرتمند ها با غدار ها و ملک دارها و سرمایه دارها همیشه در جدال بود (5).
مفهوم بخس (کم بها دادن و کاستن)، در گذشته و امروز
در اینجا مناسب است اشاره کنیم به که در کلام امام رضا «ع» که از «بخس در پیمانه و ترازو» و «خیانت» بطور کلی که مسائل مالی را نیز شامل می شود، سخن رفته و در قرآن کریم نیز آمده است، آیا می توان آن را
ص: 340
در چهار چوب معاملات جزئی و در ترازو داری و پیمانه کردن برخی کالاها - که واحد سنجش آن پیمانه است - محدود کرد، و کاستن بهای واقعی مواد و کم بها دادن به کار انسانها را که مفهوم «بخس» در روابط اقتصادی امروز دنیا است در نظر نیاورد؟ آیا می توان گفت که «بخس اشیاء» (کم بها دادن به چیزها و کالاهای مردم و تو سر جنس زدن … )، در روابط فاسد اقتصاد آزاد در نظامهای تکاثری و سرمایه داری امروز - که بخشهای عظیمی از زندگی بشر امروز را فلج کرده است - جریان ندارد؟ باتوجه به اینکه فقر و استضعاف بشر امروز، دلیل آشکار خسارت اقتصادی محرومان و روا داری بخس و کم بها دادن به ارزش کار و کالای ایشان است.
توجه به این نکته ضروری است که اصولا استثمار و ظلم اقتصادی و بخس و کم فروشی و … مفاهیمی است که در هر زمان و دوره ای، متناسب با شرایط و اوضاع اجتماعی و اقتصاد آن زمان، تحقق می پذیرد.
در زمانهای گذشته، چون کارگاهها و ابزار کار و مبادلات اقتصادی محدود بوده، ظلم و استثمار و بخس، بیشتر با ابزار زمان (پیمانه و ترازو) صورت می گرفته است؛ لیکن امروز مسائل اقتصادی و مکیال و میزانهای آن بکلی دگرگون شده است، و استثمار و ظلم اقتصادی در سطح وسیعی، از سوی بازرگانی های کلان و تسلط سرمایه داران بر کارخانه ها مزارع و معادن طبیعی و … صورت می گیرد، و کاستن حق مردم و «بخس» در کار آنان متناسب با ابزار جدید پیش می آید.
قرآن و احادیث به این جریانها کاملا ناظر است، از اینرو تنها از «بخس در مکیال و میزان» سخن نرفته، بلکه در قرآن «بخس اشیاء» مطرح گشته، و در کلام امام رضا «ع» نیز «خیانت» پس از «بخس در مکیال و میزان» آمده است. و این بیانگر تعمیم و کلیت داشتن آنها است. در یکی از آیات یاد شده چنین آمده بود:
«یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشیاءهم - ای
ص: 341
مردم! پیمانه و ترازو را تمام و به عدل دهید، و چیزها (کار و کالای) مردمان را کم بها مکنید … »
تعبیر «اشیاء»، کلیت و گستردگی ویژه ای را می رساند، زیرا که «اشیاء» جمع «شیی» است و «شیی - چیز»، خرد و کلان کالاها و مواد خام و کمترین چیز بها دار و منشأ مالیتی را دربر می گیرد.
در کلام امام رضا «ع» نیز واژه ی «خیانت» پس از «بخس در مکیال و میزان» آمده است، با اینکه «بخس در مکیال و … » از مصادیق خیانت است، و ذکر «خیانت» بطور کلی، دلیل بر تعمیم مفهومی حدیث در موارد مشابه و شیوه های جدید آن است که در ادوار آینده پدید می آید.
بنابراین هر گونه استثمار که کم بها دادن و کاستن حق مردم است، «خیانت و بخس اشیاء ناس» است. اگر کار کارگران کم بها داده شود، یا کالای صنعتی و کشاورزی که محصول کار کشاورز است. قیمت واقعی آن پرداخته نشود، (1) بخس در «اشیاء مردم» روا داشته شده و در روابط اقتصادی خیانت به کار رفته است. بنابراین، کلام امام، همه ی صور استثمار نیروهای انسانی و تصاحب امکانات طبیعی و انواع ظلم های مالی را شامل می گردد.
امام رضا «ع»:
- … و البراءة من الذین ظلموا آل محمد «ص» … و البراءة من الناکثین و القاسطین و المارقین … و البراءة من اهل الاستئثار … (2).
- (از اسلام و ایمان است:) بیزاری از کسانی که به آل محمد «ع»
ص: 342
ظلم روا داشتند … و برائت از پیمان شکنان و منحرفان و مرتدان … و برائت از انحصار طلبان در اموال …
این فراز نیز از نامه ی امام رضا «ع» به مأمون است، در تبیین خطوط و حدود اسلام خالص. در این نامه تولاها و تبراهایی مطرح گشته است که از متن اسلام و اسلام خالص است. در قسمتی از این نامه چنین آمده است:
- « … و حب اولیاء الله تعالی واجب و کذلک بغض اعداء الله و البراءة منهم، و من ائمتهم …
- دوستی اولیای خدا واجب است و دشمنی با دشمنان خدا و بیزاری از ایشان و از پیشوای شان واجب است … و بیزاری از انحصار طلبان … »
پس از شمارش جریانها و طبقاتی که بیزاری و دوری از آنها بخشی از عقیده ی دینی و باور اسلامی است و اقدام قرآنی است و باید به عمل در آید و بازتاب اجتماعی داشته باشد. بیزاری از «اهل استئثار» ذکر شده است، یعنی انحصار طلبان، کسانی که اموال عمومی و امکانات را برای خود و نزدیکان خود می خواهند و به خود و نزدیکان خود اختصاص می دهند.
«استئثار» (انحصار طلبی)، از آثار شوم سرمایه داری و شیوه های نظام اترافی و تکاثری است. «استئثار» در لغت به این معنا است که انسان مال و متاع و یا چیزی را که مورد میل و رغبت و نیاز دیگران است، ویژه ی خویش سازد، و با خود کامگی و استبداد دست دیگران را از آن کوتاه کند.
«استأثر بالشی ء علی الغیر: استبد به و خص به نفسه (1) نسبت به چیزی استئثار
ص: 343
ورزید، یعنی استبداد به کار برد و آن را ویژه ی خویش ساخت (در انحصار خود درآورد)
این طبقه که اهل استئثارند یعنی انحصار طلاب، آمال و منابع ثروت و درآمد جامعه را به خود و نزدیکان خود اختصاص می دهند، و ثروتها و منابع عمومی مولد ثروت را ویژه ی خویش می سازند، یا نزد خود ضبط می کنند. از این کلام، روشن می گردد که منظور از این طبقه، سرمایه داران با نفوذند که در حکومت رخنه می کنند، و امور کلیدی جامعه را در دست می گیرند، و با کمک دولتها، اموال عمومی و منابع ثروت همگانی و امکانات گوناگون را ویژه ی خویش می سازند، استخراج معادن را به عهده می گیرند، زمینها را با سند و ثبت های قلابی مالک می شوند، آبها را با زور و استبداد تصاحب می کنند، مراتع را در اختیار می گیرند، بهره برداری از دریاها و جنگلها را از آن خود می کنند. یا با ایجاد انحصار، کالا و متاعی را در اختیار می گیرند، و دست دیگران را از آن کوتاه می سازند.
استئثار اموال و منابع طبیعی، از عوامل مهم تقسیم نابرابر و غیر عادلانه ی ثروت و پیدایش طبقه ی غنی مترف و مسرف و فقیر تهیدست و بینوا است، و این کاری است برخلاف سنت آفرینش و هدف از خلقت مواهب طبیعی؛ زیرا که اصل از نظام آفرینش بر تعمیم نفع و بهره برداری عمومی است. در فصول گذشته بدان اشاره کردیم، و گفتیم که در هر جای قرآن کریم سخن از مواهب طبیعی رفته است، توده های ناس و جامعه ی بشری مخاطب قرار گرفته، و بهره برداری را از آن همگان دانسته است. استئثار گران چون انحصار طلبند درست در جهت ضد این هدف حرکت می کنند، و هدف خلقت و سنت آفرینش را زیر پا می گذارند.
برای شکافتن بیشتر کلام امام رضا «ع» سه حدیث دیگر می آوریم، که در آنها واژه ی «استئثار» به کار رفته است:
پیامبر اکرم «ص»:
- به روایت امام باقر «ع»: خمسة لعنتهم - و کل نبی مجاب - الزائد فی
ص: 344
کتاب الله، و التارک لسنتی … و المستأثر بالفیی المستحل له (1).
- پنج کسند که من و هر پیامبر مستجاب الدعوه ای آنان را لعنت کرده است. آنکس که در کتاب خدا آیه ای زیاد گرداند، و کسی که سنت و روش مرا رها کند … و کسی که مال عمومی را به خود منحصر سازد و آن را حلال شمارد …
امام علی «ع»:
- فی العهد الاشتری: و ایاک و الاستئثار بما الناس فیه اسوة … (2).
- بپرهیز از ویژه سازی (انحصار طلبی) در چیزهایی که همه ی مردم در آنها برابرند …
امام علی «ع»:
من یستأثر من الاموال یهلک (3).
- هر کس در اموال انحصار طلب باشد هلاک گردد.
امام صادق «ع»:
- … فالامطار هی التی تطبق الارض و ربما تزرع هذه البراری الواسعة و سفوح الجبال و ذراها فتغل الغلة الکثیرة، و بها یسقط عن الناس فی کثیر من البلدان مؤونه سیاق الماء من موضع الی موضع، و ما یجری فی ذلک بینهم من التشاجر و التظالم حتی یستأثر بالماء ذووالعرة و القوة و بحرمه الضعفاء … (4).
- باران ها زمین را می پوشاند، و چه بسیار که در بیابانهای پهناور و دامنه ها و قله ها زراعت می کنند، (و با این باران ها) گندم فراوانی ببار
ص: 345
می آید. و بدین گونه بسیاری از مردم از زحمت رساندن آب از جایی به جای دیگر آسوده می شوند، و از درگیریها و مرافعه ها، همانها که موجب می گردد تا آب را قدرتمندان به خود اختصاص دهند و ناتوانان را محروم کنند …
در سخن امام صادق «ع»، فلسفه ی بارش باران و جاری شدن جویبارها، اینگونه بیان شده است که چون آبهای زیرزمینی نیاز به استخراج دارد و سرمایه و ابزار می خواهد، همچنین آب دریاها و دریاچه ها و رودهای بزرگ را اگر بخواهند به مناطق خشک هدایت کنند هزینه های کلان لازم دارد، و استفاده از آب باران برای همه ممکن می گردد، و زورمندان و سرمایه داران به بهانه ی در دست داشتن سرمایه ی آبرسانی و ابزار استخراج و وسائل حفاری، نمی توانند آبهای طبیعی و خداداد را در انحصار خویش درآورند، و با اعمال شیوه های استبدادی و خود محوری، ناتوانان و مستضعفان را محروم سازند. این حدیث روشن می سازد که «استئثار» و انحصار طلبی، ویژه ی قدرتمندان متمکن و زر داران زور مدار است، و همین عامل محرومیت مستضعفان و ناتوانان می باشد.
تملک آب به عنوان منبع اصلی درآمد، در همه ی سرزمینهایی که آب کم است و زمین زیاد - چون آسیا و افریقا - شیوه ی عمل همه ی ثروتمندان زور مدار است. ایشان در استئثار و منحصر ساختن منابع طبیعی، نخستین کاری که می کردند منابع آبی را در اختیار می گرفتند و دست عموم مردم را از آن قطع می کردند؛ در نتیجه، مالکان و فئودال ها و خان ها نخست امیران و مالکان آب می شدند و سپس مالکان زمین. و همانها قدرت استفاده از زمینها را داشتند، زیرا که زمین بدون آب ارزشی نمی توانست داشته باشد.
ص: 346
امام صادق «ع»:
- سئل ابوعبدالله «ع»: ما ادنی حق المؤمن علی اخیه؟ قال: أن لا یستأثر علیه بما هو احوج الیه منه (1).
- از امام صادق «ع» سؤال شد: کمترین حقی که مؤمنی بر برادر مؤمن خود دارد چیست؟ گفت: (کمترین حق مؤمن) اینست که چیزی را که بر او (برادر دینی) بیشتر به آن نیاز دارد، در انحصار خود نگیرد.
در این حدیث، به خود اختصاص دادن و بهره برداری شخصی در صورت نیاز بیشتر دیگری، استئثار شمرده شده است.
بنابراین مطالب، سخن امام رضا «ع» چون دیگر گفتار والای آن امام بزرگ، در تبیین و تفسیر حد و خط اصیل اسلام، با دیگر احادیث همسان و همسو است، و از خاستگاه اصلی و منبع جوشان وحی گرفته شده است، که منابع طبیعی و مواهب الهی را برای استفاده ی همگانی حتی حیوانات معرفی کرده است، و هر گونه منحصر سازی و حبس و ضبط و انحصار گرایی را حرکتی بر خلاف سنت الهی و قانون عام خداوند معرفی کرده است.
امام رضا «ع»:
- … و وجدنا المحرم من الاشیاء لاحاجة للعباد الیه، و وجدناه مفسدا، داعیا الی الفناء و الهلاک … (2).
ص: 347
- دیدیم که کالاها و مواد حرام چنان است که مورد نیاز مردمان نیست و تباه کننده و ویرانگر و نابود کننده ی (هستی فرد و جامعه) است.
به تناسب مسائل یاد شده در بحث گذشته، و براساس رابطه ای که مفهوم «استئثار»، با مفهوم «کنز» و «اکتناز» دارد، از این موضوع نیز فشرده و کوتاه گفتگو می کنیم، و اندکی از حدود و شرایط و مفهوم آن را روشن می سازیم.
کنز، در لغت به معنای روی هم انباشتن و گرد آوردن است. (1) مال زیاد و انباشته کنز نامیده می شود. اشخاصی که با شکلها و شیوه های گوناگون، اموالی را گرد می آورند اهل کنز هستند. پولها و سرمایه های شخصی باید به نوعی به سود جامعه در گردش باشد، و گنج کردن و گرد آوردن و بر روی هم انباشتن، و از دسترس استفاده ی جامعه دور نگهداشتن، کنز نام دارد، و بسان استئثار اموال عمومی و منحصر ساختن منابع طبیعی، انحصار طلبی و شیوه ای ضد اسلامی است.
این اصل شاید بر این بینش بنیادی اسلامی استوار باشد، که جامعه در اموال شخصی اشخاص نیز حق دارد، از اینرو می بینیم که اسراف در مال شخصی نیز ممنوع و حرام است؛ چون اجتماع نیز در مال شخصی حق دارد، و اسراف از جمله مستلزم تضییع حق اجتماعی در اموال شخصی است.
در اینجا از فقیهی زمان شناس سخنی می آوریم: « … اسراف و تبذیر و هر گونه استفاده ی نامشروع از مال ممنوع است؛ نه تنها از آن جهت که نوع عملی که روی آن مال صورت می گیرد حرام است، بلکه از آن جهت که تصرف در ثروت عمومی است، بدون مجوز … چون در عین حال این مال به جامعه تعلق دارد … » (2).
ص: 348
بنابر حدیث «علل الشرایع»، درباره ی فلسفه احکام»، که از امام رضا «ع» نقل شده است و بخشی از آن را در آغاز این فصل آوردیم، هر حرام و واجبی، دارای علتها و حکمت هایی ژرف و اصولی است که با ذات و ماهیت پدیده ها و فطرت انسانها و رشد و کمال مادی و معنوی افراد رابطه دارد. با این معیار که از آموزشهای الهی رضوی به دست آوردیم، معلوم می شود که انباشتن و گنج کردن طلا و نقره و تراکم و تکاثر اموال به چه علت ممنوع شده است؛ چون مایه ی فساد و فنای جامعه و مردم است. کنز اموال، طبقه اشراف را به فساد سرمایه داری و مال پرستی و عوارض آن چون: طغیان، شاد خواری، اسراف کاری، غفلت و … گرفتار می سازد، و توده های مردم را به فساد فقر و تهیدستی و استضعاف. در کلام امام رضا «ع»، فساد و هلاکت دو عامل اساسی برای حرمت در احکام شمرده شده است.
علل حلیت (حلال بودن)، در مال انباشته و کنز شده نیست؛ بلکه علتها و حکمت های حرمت و ممنوعیت در آن وجود دارد، به این بیان:
1- «لا حاجة بالعباد الیه»: مردم به کنز و جمع اموال نزد اشخاص نیاز ندارند.
2- «وجدناه مفسدا»: اموال انباشته (کنز)، مایه ی فساد و طغیان و ظلم است.
3- «داعیا الی الفناء و الهلاک»: مال متراکم و انباشته موجب هلاکت فرد و جامعه است.
علت تکوینی هِلاکت زاده از تکاثر و کنز، در اینست که چیزی که مایه ی
ص: 349
صلاح و بقا و پایداری مردمان است یعنی اموال و سرمایه ها، احتکار می شود و در انحصار اشخاص قرار می گیرد، و از دسترس نیازمندان و مصالح کلی جامعه دور نگاه داشته می شود. و اینها همه ی هلاکت و نابودی است (1).
بنابراین، کنز - گر چه با نام و بطور خاص - در کلام امام مطرح نشده است، لیکن با بررسی علل و فلسفه ی احکام در حدیث «علل الشرایع»، حکم امثال آن را می توانیم بشناسیم، و پرده از چهره ی این بیماری اجتماعی که ویژه ی نظامهای سرمایه داری است، برداریم.
در قرآن کریم از «کنز» با صراحت سخن رفته است:
- … و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم. یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون (2).
- و کسانی که طلا و نقره را گنج می کنند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند به کیفری دردناک نوید شان ده. روزی که آن را در آتش دوزخ گداخته کنند و پیشانی هایشان و پهلو هایشان و پشت هایشان را بدان داغ کنند (و بگویند به گنج داران:)، این همان گنجی است که برای خود ساخته بودید، اکنون (رنج و کیفر) آنچه را گنج کردید بچشید.
کنز در قرآن کریم موضوعی است مستقل و جدا از موضوع زکات و محتوای این آیه تأسیسی است نه تأکیدی؛ چنانکه اصل، تأسیس است نه تأکید (3).
ص: 350
منظور از «کنز»، اندوختن طلا و نقره و اموال فراوان و متراکم؛ و منظور از «لاینفقونها»، انفاق اصل طلا و نقره و اموال است.
آیه ی کنز، با آیات بسیاری در قرآن، همسو و هم مضمون است. آیاتی که از تکاثر، جمع مال، بخل (که لازمه ی آن جمع و کنز مال است)، اسراف، اتراف، طغیان و تجاوز از حد و … سخن گفته و در حقیقت انباشتن اموال را در یک نقطه و نزد اشخاص محکوم کرده است.
در احادیث فراوانی نیز این موضوع با روشنی مطرح گشته است که هر یک به گونه ای مفهوم کنز و موارد آن را روشن می سازد و کلام خدا را تفسیر می کند؛ بویژه درباره ی این آیه، حدیثی از پیامبر اکرم «ص» رسیده است که روح و جوهر آیه را آشکار می کند. مضمون والا و ابعاد مهم سخن پیامبر اکرم «ص» باید مورد دقت قرار گیرد:
پیامبر اکرم «ص»:
- لما نزلت هذه الایة، قال: «تبا للذهب تبا للفضة» یکررها ثلاثا فشق ذلک علی اصحابه، فسأله عمر: ای المال نتخذ؟ فقال لسانا ذاکرا، و قلبا شاکرا، و زوجة مؤمنه تعین احدکم علی دینه (1).
- چون این آیه (آیه ی کنز) نازل شد پیامبر فرمود: «نابود باد طلا، نابود باد نقره» و سه بار این سخن را تکرار کرد. موضوع بر اصحاب پیامبر گران آمد، عمر پرسید: چگونه مالی داشته باشیم؟ فرمود: زبان ذکر گو، دل سپاسگزار، و همسری مؤمن که شما را یاری کند تا دینتان را حفظ کنید.
بررسی ابعاد حدیث:
1- تلقی پیامبر اکرم از محتوای آیه، و چگونگی برخورد آن حضرت با مسأله ی
ص: 351
«کنز»، و مفهوم آیه، و تعبیر کوبنده «تبا … »، همه و همه نشان می دهد که در آیه، موضوع جدید و مهمی - درباره ی مسؤولیتهای مالی - مطرح شده، بگونه ای که بر یاران پیامبر «ص» دشوار آمده است: «فشق ذلک علی أصحابه».
2- روشن است که پیامبر «ص» با تعبیر: «تبا للذهب، تبا للفضة»، و سه بار تکرار آن و تاکید بر آن در مقام نفی و رد تراکم و تکاثر و کنز اصل ذهب و فضه است، نه حصه و بخشی از آن که مقدار زکات آن است. بهترین دلیل، دنباله ی حدیث و برداشت اهل محاوره و مخاطبان سخن پیامبر اکرم «ص» است. اصحاب پس از کلام پیامبر چنین پرسیدند: «ای المال نتخذ» (چگونه مالی داشته باشیم)؟. پاسخ پیامبر «ص» نیز روشنگر همین برداشت است: «لسانا ذاکرا، و قلبا شاکرا، و زوجة مؤمنة … زبانی ذکر گو، دلی سپاسگزار، وزنی با ایمان … » پیامبر اکرم «ص» نفرمودند که تنها زکات اموال تان را بپردازید و دیگر آسوده خاطر باشید، اگر چه پس از ادای زکات، اموال فراوانی نزدتان متراکم و گنج شده باشد؛ نه، این را نگفتند در پاسخ، از زبانی که ذکر خدا گوید و قلبی که شکرگزار نعمتهای او باشد و همسری که با ایمان باشد، سخن گفتند. این پاسخ، در حقیقت سؤال را تصحیح می کند، و پیامبر اکرم «ص» بدین گونه به یاران خود می آموزد که از هر گونه ثروت اندوزی بپرهیزید و ریشه های مال اندوزی را از سرزمین درون و قلب تان برآورید. به خدای روی آورید، و از نعمتها - باندازه - بهره برداری کنید، و از مال برای انتخاب همسری مؤمن بهره گیرید. و این خود تصحیح معیارها و اصول گرایشهای مالی است، و محتوای کلام عمیق پیامبر «ص» اینست که زر و سیم (مال)، وسیله و ابزار زندگی است و نباید هدف قرار گیرد و کنز و گنج گردد، و جنبه ی طریقی آن - که راهی به هدف است - به جنبه ی موضوعی یعنی هدف - تبدیل شود.
3- تعبیر کوبنده ی «تبا»، نیز می تواند اشاره باشد به رابطه ی واقعی و عینی «تب: نابودی و هلاکت» با طلا و نقره ی ذخیره گشته و گنج شده، «تب» به
ص: 352
معنای خسران و هلاکت است، و «تبا للذهب» به معنای استمرار خسران و هلاکت برای آن است، چنان است که گفته شود: «الزمه الله خسرانا و هلاکا - طلا و نقره گنج شده همواره در کام هلاکت باد».
خسران و هلاکت، از اموری است که از طبیعت طلا و نقره ی گنج شده، و همچنین اموال افراطی و تکاثر یافته، سرچشمه می گیرد.
خسران و هلاکت فردی و اجتماعی از پیآمد های و آثار حتمی مال اندوزی و تکاثر طلبی است، و این امر ویژه ی جامعه ی سرمایه داری است. این موضوع در بخشهای گوناگون این کتاب تا حدودی تبیین گشت. بار دیگر به برخی از تعبیر هایی که در احادیث آمده است بنگرید، و ببینید آیا تکاثر و مال اندوزی عامل خسران وهلاکت هست یا نه؟
«شر امتی الاغنیاء (1) - بدترین امت من ثروتمندان هستند».
… المال یعسوب الفجار (2) - مال، امیر (فرمانروای) بدکاران است».
«المال مادة الشهوات (3) - مال، ماده ی شهوت ها است».
«المال للفتن سبب (4) - مال، علت فتنه ها است».
«المال یفسد المآل و یوسع الآمال (5) - مال عاقبت کار (انسان) را تباه می کند و آرزوها (ی دور و دراز انسان) را توسعه می بخشد».
«الدینار داء الدین (6) - پول، بیماری دین است».
«کثرة المال مفسدة للدین (7) - مال زیاد تباه کننده ی دین است».
… (کثرة المال) مقساة للقلوب (8) - سرمایه داری موجب سنگوارگی
ص: 353
(قساوت) دلها است».
«کثرة المال یفسد القلوب (1) - ثروت زیاد دلها را تباه می کند».
«(کثرة المال) ینسی الذنوب (2) - سرمایه داری گناهان را به فراموشی می سپارد».
«هلک خزان الاموال و هم احیاء (3) - سرمایه داران مرده اند با اینکه زندگی می کنند».
«هلاک امتی فی … جمع المال (4) - نابودی امت من در … مال اندوزی است».
البته این احادیث به اموال منحرف از مسیر حق و عدل نظر دارد، اموالی که نه باندازه و از راه حلال به دست آمده و نه در راه درست مصرف می شود، نه اموالی که در خدمت مردم و در مسیر خیر و صلاح جامعه باشد.
با این توضیحات، مقصود از کلام پیامبر اکرم «ص» نیک روشن می گردد و مشخص می شود که سرمایه داری، دچار واقعیتی ویرانگر و آسیب پذیر است و در کام سقوط، تباهی و بی ثباتی گرفتار.
گفتار دیگر پیامبر اکرم «ص» در این باره نیز روشنگر همین معناست، که مال انباشته و تکاثری محکوم و مردود است.
پیامبر اکرم «ص»:
- من ترک بیضاء او حمراء کوی به یوم القیامة! (5).
- هر کسی نقره یا طلایی (پس از خود) باقی بگذارد، روز رستاخیز با آنها (گداخته) داغ می شود.
ص: 354
در احادیث دیگر نیز این موضوع با روشنی مطرح گشته است:
امام صادق «ع»:
- انما اعطاکم الله هذه الفضول من الاموال لتوجهوها حیث وجهها الله و لم یعطکموها لتکنزوها (1).
- این اموال زیادی را که خداوند به شما داده برای اینست که در آن جهت و راهی که خدا خواسته کار برید، و نداده است که گنج و انباشته کنید.
امثال این حدیث می تواند آیه ی کنز را تفسیر کند. فراز «هذه الفضول من الاموال - این زیادیها در اموال»، بیانگر مقدار زائد بر نفقه و مخارج زندگی است، که می بایست انفاق شود نه گرد آید و انباشته و کنز گردد. جمله ی «حیث وجهها الله - به راهی که خدا تعیین کرده است»، مفسر «فی سبیل الله» قرآن است که در آیه ی کنز آمده است. راه خدا همان راه و جهتی است که گردش ثروت باید به سوی آن باشد، یعنی به سوی خدا و برای بهره برداری خلق خدا.
امام صادق «ع»:
یا عبدالله اجهد ان لا تکنز ذهبا و لا فضة، فتکون من اهل هذه الایة «و الذین یکنزون الذهب … » (2).
- ای عبدالله! بکوش که طلا و نقره گنج نکنی و گرنه اهل آیه ی کنز (و مستحق عذاب آنان) خواهی بود.
روشن است که نوع تعبیر حدیث، اندوختن و گنج کردن اصل اموال را در بر می گیرد، نه فقط زکات را.
ص: 355
امام باقر «ع»:
- فی قوله تعالی: «و الذین یکنزون الذهب و الفضة … »، فان الله حرم کنز الذهب و الفضة و امر بانفاقه فی سبیل الله (1).
- در تفسیر آیه ی کنز: خداوند گنج کردن طلا و نقره را تحریم کرد و به انفاق آنها در راه خدا فرمان داد.
امام صادق «ع»:
- و من جمعها و بخل بها ردته الی مستقرها و هی النار (2).
- هر کس دنیا (یعنی مال و منال و امکانات دنیوی) را گرد آورد و نسبت به آنها بخل بورزد (و انفاق نکند و در دسترس دیگران نگذارد)، او را به جایگاه نهایی خود که آتش دوزخ است خواهد رسانید.
امام صادق «ع»:
- دخل الیه قوم من خراسان فقال ابتداء: من جمع مالا یحرسه، عذبه الله علی مقداره، فقالوا: بالفارسیة: لا نفهم العربیة. فقال لهم: «هر که درم اندوزد جزایش دوزخ باشد» (3).
- گروهی از خراسانیان نزد امام صادق رفتند، امام در آغاز گفت: هر کس مالی گرد آورد و خوب محافظت کند، خدا به اندازه ی آن مال او را کیفر کند. به فارسی گفتند: ما عربی نمی فهمیم. امام فرمود: هر که درم اندوزد جزایش دوزخ باشد.
آیا می توان با استفاده از احادیث برای مال متراکم و انباشته که مصداق کنز
ص: 356
و تکاثر است، مقدار و حدودی تعیین کرد؟ در برخی احادیث برای کنز مقدار تعیین شده است:
امام علی «ع»:
- ما زاد علی اربعة آلاف فهو کنز ادی زکوته او لم یؤد و ما دونها فهو نفقة (1).
- بیش از چهار هزار درهم کنز است، چه زکات آن را پرداخته باشند یا نه؟و کمتر از آن، مخارج زندگی است.
امام صادق «ع»:
- و اثنا عشر الف درهم کنز (2).
- دوازده هزار درهم (انباشته) گنج است.
امام صادق «ع»:
- لیس من شیعتنا من ملک عشرة الاف درهم، الا من اعطی یمینا و شمالا و قدام و خلف (3).
- کسانی که مالک ده هزار باشند از شیعیان ما نیستند، مگر آنان که از چهار طرف دست به انفاق زنند (و به نیازمندان ببخشند).
امام صادق «ع»:
- المال اربعة الف و اثنا عشر الف درهم کنز، و لم یجتمع عشرون الفا من حلال، و صاحب الثلاثین الفا هالک و لیس من شیعتنا من
ص: 357
یملک مأة الف درهم (1).
- (حد) مال، چهار هزار درهم است، و دوازده هزار درهم کنز (گنج) است. بیست هزار درهم از راه حلال دست نیابد. مالک سی هزار درهم هلاک گردد. و از شیعیان ما نیست کسی که صد هزار درهم یکجا داشته باشد (و نگاه دارد و به دیگران ندهد).
آنچه از این احادیث می توان فهمید اینست که دوره های زمانی رشد و عدم رشد اقتصادی و سطح درآمد مشروع مردم، در این موضوع تأثیر دارد؛ حتی نسبت به سرزمینها و اجتماعات گوناگون نیز فرق هایی عمده در کار این حسابرسی خواهد بود. از اینرو می نگریم که خود این چند حدیث نیز بر مقدار معینی توافق ندارد. البته تعیین مقدار معینی و سطح خاصی برای مال، در همه دوره ها و همه ی اجتماعات و همه شرایط اقتصادی، کاری دشوار است، و ناسازگار با واقعیت های عینی جامعه ها. شاید به همین علت در این احادیث نیز مقدار معینی - که با هم موافق باشد - عرضه نشده است. از اینجا می توان گفت که این احادیث، حدود تقریبی را به دست داده اند؛ آن هم در ارتباط با زمان صدور حدیث، نه ضابطه ای برای همه ی اجتماعات و همه ی دوره ها و همه ی سطح های درآمد و تولید.
آری این احادیث یک اصل را اثبات می کند، و آن نفی کنز و ذخیره سازی و تکاثر گرایی و مال اندوزی فزون از حد، نزد افرادی اندک است، و از جمله، سرمایه داری به اصطلاح جدید را نیز مردود و محکوم می شناسد.
این اختلاف در مقدار، موجب ضعف معنوی و سستی دلالت این احادیث نمی گردد بلکه موجب قوت آنهاست، زیرا که نشان می دهد که این احادیث به واقعیت های اقتصادی و اجتماعی دوره های مختلف زندگی انسان توجه دارد، و
ص: 358
موضوع «کنز» را در زمانها و شرایط گوناگون در ارتباط با واقعیت حیات اجتماعی - اقتصادی مردم تحلیل و تفسیر کرده است.
این نکته نیز قابل توجه است که حتی در یک زمان مشخص و شرایط اقتصادی همسان، افراد با یکدیگر مساوی نیستند، و از نظر امکانات و کیفیت زندگی، نوع کار، میزان مخارج، هزینه ی معاش، تعداد افراد خانواده، وضعیت مزاجی و حالی افراد خانواده، و … از یکدیگر تمایز می یابند، و نمی توان حد و مرز معینی برای همه تعیین کرد. شاید اختلاف در احادیث به این جهت نیز ناظر باشد.
برای جلوگیری از تضییع و تباهی کالاها و اموال، و تأمین نیاز همگان، اسراف ممنوع شده است، و استفاده در حد میانه (قصد) و اعتدال تکلیف گشته است. اسراف تجاوز از حد نیاز است. و این تجاوز موجب محرومیت نیازمندان است.
در احادیث، تعبیر هایی قابل دقت درباره اسراف به کار رفته، تا جایی که دور ریختن هسته ی خرما و باقیمانده ی آب ته ظرف اسراف شمرده شده و از آن نهی گردیده است. (1) کنز کردن و بر هم انباشتن بخشهای عظیمی از کالا و اموال نوعی اسراف است - با مفهوم اولویت - اسراف در اموال؛ بویژه با توجه به مفهوم احادیثی که اسراف را تصرف در اموال دیگران به حساب آورده است (2).
کنز مشمول آیات و احادیثی که تجاوز از حد میانه را منع می کند نیز هست (3).
در اینجا سخنی والا و ارزنده، از فقیه متبحر، ملا محمد مهدی نراقی می آوریم:
ص: 359
«خداوند سبحان چیزی را در جهان نیافرید مگر اینکه در آن حکمت های فراوانی است، و در هر حکمتی هدف و مصلحتی منظور گردیده است، و این هدف و مصلحت محبوب خدای تعالی است … » (1).
پس از این گفتار و بحثی ژرف و دقیق درباره ی حکمتها و راز و رمز های آفریده ها ی خداوندی، می گوید:
«کسی که درهم و دینار (پول) را ذخیره کند و آن دو را حبس و پنهان نماید، بی تردید نعمت خدا را ناسپاسی کرده است. چون این دو سنگی است که ذات آنها سود آور و (ابزار) مبادله نیستند، و خداوند آن دو را آفرید تا حاکم (بر جریان) مبادلات باشد، و در پرتو آنها، تعادل و مساوات (در خرید هر کالا) و محاسبه در (ارزیابی قیمتهای) دیگر کالاها (و اموال) مختلف و نا همگون پدید آید. پس این دو (گر چه) به خودی خود دارای ارزش است، لیکن هدف در ذات آنها (و ارزش واقعی آنها) نیست، و به همه اموال نسبتی مساوی دارند (ابزار سهولت مبادلات در همه کالاها هستند).
این است که هر کس درهم و دینار (پول) را داشته باشد، گوئیا همه چیز را دارد و چون این نیست که کسی مالک لباس باشد. اگر مالک لباس بود جز لباس را ندارد، و اگر به خوراک نیاز یافت، مالک خوراک چه بسا که میلی به لباس نداشته باشد (2) (تا لباس را برای مبادله با خوراک بپذیرد)؛ زیرا هدف (صاحب خوراک) در خود لباس نیست، برخلاف درهم و دینار، زیرا که این دو در ظاهر گویا چیزی نیستند و از نظر باطن و محتوا گویا همه چیزند (3) … همچنین درهم و دینار که … وسیله ابزاری برای رسیدن به هر هدفی است. پس حکمت از
ص: 360
آفرینش درهم و دینار (پول) اینست که از روی عدالت بر جریان اموال حاکم باشد و به کمک آن دو حدود ارزشهای گوناگون شناخته شود، و کالاهای متنوع قیمت گذاری گردد، و خود راهی برای دستیابی به دیگر اموال شود. بنابراین لازم است که این دو (پول) را آزاد سازند، و در دست جامعه به جریان اندازند، و به معادل و برابری در مبادله ی کالاها و منافع گوناگون دست یابند … کسی که این دو را گنج و پنهان کند به آن ستم روا داشته و حکمت موجود در آن را تباه ساخته است، و نعمت خدا را نیز ناسپاسی کرده است. چنان است که کسی حاکم مسلمانان را زندانی کند. و کسی که این دو را گنج نکند و بیش از اندازه ی نیاز آنها را به کار نبرد، و مقدار زاید را در راه خدا انفاق کند، از آنها، طبق حکمت (الهی)، بهره برداری کرده و نعمت خدای را شکر گزارده است … خدا این حقیقت را در این آیه ی (آیه کنز) بازگو کرده است …
از آنچه درباره ی حکمت آفرینش درهم و دینار (پول) گفتیم، آشکار می گردد که اگر کسی از طلا و نقره ظرف تهیه کند، نعمت خدا را ناسپاسی کرده است، همچنین کسی که مبادله ربوی با آنها انجام دهد، شکر نعمت بجای نیاورده و ستم روا داشته است؛ چون این دو برای غیر خود آفریده شده اند نه برای خود؛ زیرا که غرض در خود آنها نیست. پس هر گاه داد و ستدی در خود آنها صورت گیرد، خود آن دو را مقصود و هدف قرار داده اند. و این بر خلاف فلسفه ی خلقت آنها است … »